# File Name: Holy-Bible---Persian---Old-Persion-Version-Bible---Aionian-Edition.noia # File Size: 6196841 # File Date: 02/25/2024 09:40:31 # File Purpose: Supporting resource for the Aionian Bible project # File Location: https://resources.AionianBible.org # File Copyright: Creative Commons Attribution No Derivative Works 4.0, 2018-2024 # File Generator: ABCMS (alpha) # File Accuracy: Contact publisher with corrections to file format or content # Publisher Name: Nainoia Inc # Publisher Contact: https://www.AionianBible.org/Publisher # Publisher Mission: https://www.AionianBible.org/Preface # Publisher Website: https://NAINOIA-INC.signedon.net # Publisher Facebook: https://www.Facebook.com/AionianBible # Bible Name: ترجمه قدیم # Bible Name English: Old Persion Version Bible # Bible Language: فارسی # Bible Language English: Persian # Bible Copyright Format: CC Attribution NoDerivatives 4.0, 2018-2024 # Bible Copyright Text: Public Domain # Bible Source: Wycliffe Bible Translators # Bible Source Version: 2/21/2024 # Bible Source Link: https://ebible.org/details.php?id=pesOPV # Bible Source Year: 1895 # Bible Format: Aionian Glossary annotations to 265 verses # INDEX BOOK CHAPTER VERSE TEXT # # BOOK 001 GEN Genesis پیدایش 001 GEN 001 001 در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید. 001 GEN 001 002 وزمین تهی و بایر بود و تاریکی بر روی لجه. و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت. 001 GEN 001 003 و خدا گفت: «روشنایی بشود.» و روشنایی شد. 001 GEN 001 004 و خدا روشنایی را دید که نیکوست و خداروشنایی را از تاریکی جدا ساخت. 001 GEN 001 005 و خداروشنایی را روز نامید و تاریکی را شب نامید. وشام بود و صبح بود، روزی اول. 001 GEN 001 006 و خدا گفت: «فلکی باشد در میان آبها و آبهارا از آبها جدا کند.» 001 GEN 001 007 و خدا فلک را بساخت وآبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا کرد. و چنین شد. 001 GEN 001 008 و خدا فلک را آسمان نامید. و شام بود و صبح بود، روزی دوم. 001 GEN 001 009 و خدا گفت: «آبهای زیر آسمان در یکجاجمع شود و خشکی ظاهر گردد.» و چنین شد. 001 GEN 001 010 و خدا خشکی را زمین نامید و اجتماع آبها رادریا نامید. و خدا دید که نیکوست. 001 GEN 001 011 و خداگفت: «زمین نباتات برویاند، علفی که تخم بیاوردو درخت میوه‌ای که موافق جنس خود میوه آوردکه تخمش در آن باشد، بر روی زمین.» و چنین شد. 001 GEN 001 012 و زمین نباتات را رویانید، علفی که موافق جنس خود تخم آورد و درخت میوه داری که تخمش در آن، موافق جنس خود باشد. و خدادید که نیکوست. 001 GEN 001 013 و شام بود و صبح بود، روزی سوم. 001 GEN 001 014 و خدا گفت: «نیرها در فلک آسمان باشند تاروز را از شب جدا کنند و برای آیات و زمانها وروزها و سالها باشند. 001 GEN 001 015 و نیرها در فلک آسمان باشند تا بر زمین روشنایی دهند.» و چنین شد. 001 GEN 001 016 و خدا دو نیر بزرگ ساخت، نیر اعظم را برای سلطنت روز و نیر اصغر را برای سلطنت شب، وستارگان را. 001 GEN 001 017 و خدا آنها را در فلک آسمان گذاشت تا بر زمین روشنایی دهند، 001 GEN 001 018 و تاسلطنت نمایند بر روز و بر شب، و روشنایی را ازتاریکی جدا کنند. و خدا دید که نیکوست. 001 GEN 001 019 وشام بود و صبح بود، روزی چهارم. 001 GEN 001 020 و خدا گفت: «آبها به انبوه جانوران پر شودو پرندگان بالای زمین بر روی فلک آسمان پروازکنند.» 001 GEN 001 021 پس خدا نهنگان بزرگ آفرید و همه جانداران خزنده را، که آبها از آنها موافق اجناس آنها پر شد، و همه پرندگان بالدار را به اجناس آنها. و خدا دید که نیکوست. 001 GEN 001 022 و خدا آنها رابرکت داده، گفت: «بارور و کثیر شوید و آبهای دریا را پر سازید، و پرندگان در زمین کثیر بشوند.» 001 GEN 001 023 و شام بود و صبح بود، روزی پنجم. 001 GEN 001 024 و خدا گفت: «زمین، جانوران را موافق اجناس آنها بیرون آورد، بهایم و حشرات وحیوانات زمین به اجناس آنها.» و چنین شد. 001 GEN 001 025 پس خدا حیوانات زمین را به اجناس آنهابساخت و بهایم را به اجناس آنها و همه حشرات زمین را به اجناس آنها. و خدا دید که نیکوست. 001 GEN 001 026 و خدا گفت: «آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان وبهایم و بر تمامی زمین و همه حشراتی که بر زمین می‌خزند، حکومت نماید.» 001 GEN 001 027 پس خدا آدم را بصورت خود آفرید. او رابصورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید. 001 GEN 001 028 و خدا ایشان را برکت داد و خدا بدیشان گفت: «بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید، و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان وهمه حیواناتی که بر زمین می‌خزند، حکومت کنید.» 001 GEN 001 029 و خدا گفت: «همانا همه علف های تخم داری که بر روی تمام زمین است و همه درختهایی که در آنها میوه درخت تخم دار است، به شما دادم تا برای شما خوراک باشد. 001 GEN 001 030 و به همه حیوانات زمین و به همه پرندگان آسمان وبه همه حشرات زمین که در آنها حیات‌است، هر علف سبز را برای خوراک دادم.» و چنین شد. 001 GEN 001 031 و خدا هر‌چه ساخته بود، دید و همانابسیار نیکو بود. و شام بود و صبح بود، روزششم. 001 GEN 002 001 و آسمانها و زمین و همه لشکر آنها تمام شد. 001 GEN 002 002 و در روز هفتم، خدا از همه کار خود که ساخته بود، فارغ شد. و در روز هفتم از همه کارخود که ساخته بود، آرامی گرفت. 001 GEN 002 003 پس خدا روزهفتم را مبارک خواند و آن را تقدیس نمود، زیراکه در آن آرام گرفت، از همه کار خود که خداآفرید و ساخت. 001 GEN 002 004 این است پیدایش آسمانها و زمین در حین آفرینش آنها در روزی که یهوه، خدا، زمین وآسمانها را بساخت. 001 GEN 002 005 و هیچ نهال صحرا هنوز درزمین نبود و هیچ علف صحرا هنوز نروییده بود، زیرا خداوند خدا باران بر زمین نبارانیده بود وآدمی نبود که کار زمین را بکند. 001 GEN 002 006 و مه از زمین برآمده، تمام روی زمین را سیراب می‌کرد. 001 GEN 002 007 خداوند خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید، و آدم نفس زنده شد. 001 GEN 002 008 و خداوند خدا باغی در عدن بطرف مشرق غرس نمود و آن آدم را که سرشته بود، در آنجاگذاشت. 001 GEN 002 009 و خداوند خدا هر درخت خوشنما وخوش خوراک را از زمین رویانید، و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت نیک و بدرا. 001 GEN 002 010 و نهری از عدن بیرون آمد تا باغ را سیراب کند، و از آنجا منقسم گشته، چهار شعبه شد. 001 GEN 002 011 نام اول فیشون است که تمام زمین حویله را که در آنجا طلاست، احاطه می‌کند. 001 GEN 002 012 و طلای آن زمین نیکوست و در آنجا مروارید و سنگ جزع است. 001 GEN 002 013 و نام نهر دوم جیحون که تمام زمین کوش را احاطه می‌کند. 001 GEN 002 014 و نام نهر سوم حدقل که بطرف شرقی آشور جاری است. و نهر‌چهارم فرات. 001 GEN 002 015 پس خداوند خدا آدم را گرفت و او را درباغ عدن گذاشت تا کار آن را بکند و آن رامحافظت نماید. 001 GEN 002 016 و خداوند خدا آدم را امرفرموده، گفت: «از همه درختان باغ بی‌ممانعت بخور، 001 GEN 002 017 اما از درخت معرفت نیک و بد زنهارنخوری، زیرا روزی که از آن خوردی، هرآینه خواهی مرد.» 001 GEN 002 018 و خداوند خدا گفت: «خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم.» 001 GEN 002 019 و خداوند خدا هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزدآدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذی حیات را خواند، همان نام او شد. 001 GEN 002 020 پس آدم همه بهایم و پرندگان آسمان و همه حیوانات صحرا را نام نهاد. لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد. 001 GEN 002 021 و خداوند خدا، خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت، و یکی از دنده هایش راگرفت و گوشت در جایش پر کرد. 001 GEN 002 022 و خداوندخدا آن دنده را که از آدم گرفته بود، زنی بنا کرد ووی را به نزد آدم آورد. 001 GEN 002 023 و آدم گفت: «همانااینست استخوانی از استخوانهایم و گوشتی ازگوشتم، از این سبب “نسا” نامیده شود زیرا که ازانسان گرفته شد.» 001 GEN 002 024 از این سبب مرد پدر و مادرخود را ترک کرده، با زن خویش خواهد پیوست ویک تن خواهند بود. 001 GEN 002 025 و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند. 001 GEN 003 001 و مار از همه حیوانات صحرا که خداوندخدا ساخته بود، هشیارتر بود. و به زن گفت: «آیا خدا حقیقت گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟» 001 GEN 003 002 زن به مار گفت: «از میوه درختان باغ می‌خوریم، 001 GEN 003 003 لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید.» 001 GEN 003 004 مار به زن گفت: «هر آینه نخواهید مرد، 001 GEN 003 005 بلکه خدا می‌داند درروزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود ومانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.» 001 GEN 003 006 و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست وبنظر خوشنما و درختی دلپذیر دانش افزا، پس ازمیوه‌اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و اوخورد. 001 GEN 003 007 آنگاه چشمان هر دو ایشان باز شد وفهمیدند که عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند. 001 GEN 003 008 و آواز خداوند خدا را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم نهار در باغ می‌خرامید، و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. 001 GEN 003 009 و خداوند خدا آدم راندا در‌داد و گفت: «کجا هستی؟» 001 GEN 003 010 گفت: «چون آوازت را در باغ شنیدم، ترسان گشتم، زیرا که عریانم. پس خود را پنهان کردم.» 001 GEN 003 011 گفت: «که تورا آگاهانید که عریانی؟ آیا از آن درختی که تو راقدغن کردم که از آن نخوری، خوردی؟» 001 GEN 003 012 آدم گفت: «این زنی که قرین من ساختی، وی از میوه درخت به من داد که خوردم.» 001 GEN 003 013 پس خداوندخدا به زن گفت: «این چه‌کار است که کردی؟» زن گفت: «مار مرا اغوا نمود که خوردم.» 001 GEN 003 014 پس خداوند خدا به مار گفت: «چونکه این کار کردی، از جمیع بهایم و از همه حیوانات صحرا ملعون تر هستی! بر شکمت راه خواهی رفت و تمام ایام عمرت خاک خواهی خورد. 001 GEN 003 015 وعداوت در میان تو و زن، و در میان ذریت تو و ذریت وی می‌گذارم؛ او سر تو را خواهد کوبید وتو پاشنه وی را خواهی کوبید.» 001 GEN 003 016 و به زن گفت: «الم و حمل تو را بسیار افزون گردانم؛ با الم فرزندان خواهی زایید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد.» 001 GEN 003 017 و به آدم گفت: «چونکه سخن زوجه ات راشنیدی و از آن درخت خوردی که امرفرموده، گفتم از آن نخوری، پس بسبب توزمین ملعون شد، و تمام ایام عمرت از آن بارنج خواهی خورد. 001 GEN 003 018 خار و خس نیز برایت خواهد رویانید و سبزه های صحرا را خواهی خورد، 001 GEN 003 019 و به عرق پیشانی ات نان خواهی خوردتا حینی که به خاک راجع گردی، که از آن گرفته شدی زیرا که تو خاک هستی و به خاک خواهی برگشت.» 001 GEN 003 020 و آدم زن خود را حوا نام نهاد، زیرا که اومادر جمیع زندگان است. 001 GEN 003 021 و خداوند خدارختها برای آدم و زنش از پوست بساخت وایشان را پوشانید. 001 GEN 003 022 و خداوند خدا گفت: «هماناانسان مثل یکی از ما شده است، که عارف نیک وبد گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و ازدرخت حیات نیز گرفته بخورد، و تا به ابد زنده ماند.» 001 GEN 003 023 پس خداوند خدا، او را از باغ عدن بیرون کرد تا کار زمینی را که از آن گرفته شده بود، بکند. 001 GEN 003 024 پس آدم را بیرون کرد و به طرف شرقی باغ عدن، کروبیان را مسکن داد و شمشیرآتشباری را که به هر سو گردش می‌کرد تا طریق درخت حیات را محافظت کند. 001 GEN 004 001 و آدم، زن خود حوا را بشناخت و او حامله شده، قائن را زایید. و گفت: «مردی از یهوه حاصل نمودم.» 001 GEN 004 002 و بار دیگر برادر او هابیل رازایید. و هابیل گله بان بود، و قائن کارکن زمین بود. 001 GEN 004 003 و بعد از مرور ایام، واقع شد که قائن هدیه‌ای ازمحصول زمین برای خداوند آورد. 001 GEN 004 004 و هابیل نیزاز نخست زادگان گله خویش و پیه آنها هدیه‌ای آورد. و خداوند هابیل و هدیه او را منظورداشت، 001 GEN 004 005 اما قائن و هدیه او را منظور نداشت. پس خشم قائن به شدت افروخته شده، سر خود رابزیر افکند. 001 GEN 004 006 آنگاه خداوند به قائن گفت: «چراخشمناک شدی؟ و چرا سر خود را بزیرافکندی؟ 001 GEN 004 007 اگر نیکویی می‌کردی، آیا مقبول نمی شدی؟ و اگر نیکویی نکردی، گناه بر در، درکمین است و اشتیاق تو دارد، اما تو بر وی مسلطشوی.» 001 GEN 004 008 و قائن با برادر خود هابیل سخن گفت. و واقع شد چون در صحرا بودند، قائن بر برادر خودهابیل برخاسته او را کشت. 001 GEN 004 009 پس خداوند به قائن گفت: «برادرت هابیل کجاست؟» گفت: «نمی دانم، مگر پاسبان برادرم هستم؟» 001 GEN 004 010 گفت: «چه کرده‌ای؟ خون برادرت از زمین نزد من فریادبرمی آورد! 001 GEN 004 011 و اکنون تو ملعون هستی از زمینی که دهان خود را باز کرد تا خون برادرت را ازدستت فرو برد. 001 GEN 004 012 هر گاه کار زمین کنی، هماناقوت خود را دیگر به تو ندهد. و پریشان و آواره در جهان خواهی بود.» 001 GEN 004 013 قائن به خداوند گفت: «عقوبتم از تحملم زیاده است. 001 GEN 004 014 اینک مراامروز بر روی زمین مطرود ساختی، و از روی تو پنهان خواهم بود. و پریشان و آواره درجهان خواهم بود و واقع می‌شود هر‌که مرایابد، مرا خواهد کشت.» 001 GEN 004 015 خداوند به وی گفت: «پس هر‌که قائن را بکشد، هفت چندان انتقام گرفته شود.» و خداوند به قائن نشانی‌ای داد که هر‌که او را یابد، وی را نکشد. 001 GEN 004 016 پس قائن از حضور خداوند بیرون رفت ودر زمین نود، بطرف شرقی عدن، ساکن شد. 001 GEN 004 017 و قائن زوجه خود را شناخت. پس حامله شده، خنوخ را زایید. و شهری بنا می‌کرد، و آن شهر را به اسم پسر خود، خنوخ نام نهاد. 001 GEN 004 018 وبرای خنوخ عیراد متولد شد، و عیراد، محویائیل را آورد، و محویائیل، متوشائیل را آورد، ومتوشائیل، لمک را آورد. 001 GEN 004 019 و لمک، دو زن برای خود گرفت، یکی را عاده نام بود و دیگری را ظله. 001 GEN 004 020 و عاده، یابال را زایید. وی پدر خیمه نشینان وصاحبان مواشی بود. 001 GEN 004 021 و نام برادرش یوبال بود. وی پدر همه نوازندگان بربط و نی بود. 001 GEN 004 022 و ظله نیز توبل قائن را زایید، که صانع هر آلت مس وآهن بود. و خواهر توبل قائن، نعمه بود. 001 GEN 004 023 و لمک به زنان خود گفت: «ای عاده و ظله، قول مرابشنوید! ای زنان لمک، سخن مرا گوش گیرید! زیرا مردی را کشتم بسبب جراحت خود، وجوانی را بسبب ضرب خویش. 001 GEN 004 024 اگر برای قائن هفت چندان انتقام گرفته شود، هر آینه برای لمک، هفتاد و هفت چندان.» 001 GEN 004 025 پس آدم بار دیگرزن خود را شناخت، و او پسری بزاد و او را شیث نام نهاد، زیرا گفت: «خدا نسلی دیگر به من قرارداد، به عوض هابیل که قائن او را کشت.» 001 GEN 004 026 وبرای شیث نیز پسری متولد شد و او را انوش نامید. در آنوقت به خواندن اسم یهوه شروع کردند. 001 GEN 005 001 این است کتاب پیدایش آدم. در روزی که خدا آدم را آفرید، به شبیه خدا او راساخت. 001 GEN 005 002 نر و ماده ایشان را آفرید. و ایشان رابرکت داد و ایشان را «آدم» نام نهاد، در روزآفرینش ایشان. 001 GEN 005 003 و آدم صد و سی سال بزیست، پس پسری به شبیه و بصورت خود آورد، و او را شیث نامید. 001 GEN 005 004 وایام آدم بعد از آوردن شیث، هشتصد سال بود، وپسران و دختران آورد. 001 GEN 005 005 پس تمام ایام آدم که زیست، نهصد و سی سال بود که مرد. 001 GEN 005 006 و شیث صد و پنج سال بزیست، و انوش را آورد. 001 GEN 005 007 وشیث بعد از آوردن انوش، هشتصد و هفت سال بزیست و پسران و دختران آورد. 001 GEN 005 008 و جمله ایام شیث، نهصد و دوازده سال بود که مرد. 001 GEN 005 009 و انوش نود سال بزیست، و قینان را آورد. 001 GEN 005 010 و انوش بعداز آوردن قینان، هشتصد و پانزده سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. 001 GEN 005 011 پس جمله ایام انوش نهصد و پنج سال بود که مرد. 001 GEN 005 012 و قینان هفتاد سال بزیست، و مهللئیل را آورد. 001 GEN 005 013 و قینان بعد از آوردن مهللئیل، هشتصد و چهل سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. 001 GEN 005 014 و تمامی ایام قینان، نهصد و ده سال بود که مرد. 001 GEN 005 015 ومهللئیل، شصت و پنج سال بزیست، و یارد را آورد. 001 GEN 005 016 و مهللئیل بعد از آوردن یارد، هشتصد وسی سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. 001 GEN 005 017 پس همه ایام مهللئیل، هشتصد و نود و پنج سال بود که مرد. 001 GEN 005 018 و یارد صد و شصت و دو سال بزیست، و خنوخ را آورد. 001 GEN 005 019 و یارد بعد از آوردن خنوخ، هشتصد سال زندگانی کرد و پسران ودختران آورد. 001 GEN 005 020 و تمامی ایام یارد، نهصد وشصت و دو سال بود که مرد. 001 GEN 005 021 و خنوخ شصت وپنج سال بزیست، و متوشالح را آورد. 001 GEN 005 022 و خنوخ بعد از آوردن متوشالح، سیصد سال با خدا راه می‌رفت و پسران و دختران آورد. 001 GEN 005 023 و همه ایام خنوخ، سیصد و شصت و پنج سال بود. 001 GEN 005 024 وخنوخ با خدا راه می‌رفت و نایاب شد، زیرا خدااو را برگرفت. 001 GEN 005 025 و متوشالح صد و هشتاد و هفت سال بزیست، و لمک را آورد. 001 GEN 005 026 و متوشالح بعداز آوردن لمک، هفتصد و هشتاد و دو سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. 001 GEN 005 027 پس جمله ایام متوشالح، نهصد و شصت و نه سال بودکه مرد. 001 GEN 005 028 و لمک صد و هشتاد و دو سال بزیست، و پسری آورد. 001 GEN 005 029 و وی را نوح نام نهاده گفت: «این ما را تسلی خواهد داد از اعمال ما و ازمحنت دستهای ما از زمینی که خداوند آن راملعون کرد.» 001 GEN 005 030 و لمک بعد از آوردن نوح، پانصدو نود و پنج سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. 001 GEN 005 031 پس تمام ایام لمک، هفتصد و هفتاد وهفت سال بود که مرد. 001 GEN 005 032 و نوح پانصد ساله بود، پس نوح سام و حام و یافث را آورد. 001 GEN 006 001 و واقع شد که چون آدمیان شروع کردندبه زیاد شدن بر روی زمین و دختران برای ایشان متولد گردیدند، 001 GEN 006 002 پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکومنظرند، و از هر کدام که خواستند، زنان برای خویشتن می‌گرفتند. 001 GEN 006 003 وخداوند گفت: «روح من در انسان دائم داوری نخواهد کرد، زیرا که او نیز بشر است. لیکن ایام وی صد و بیست سال خواهد بود.» 001 GEN 006 004 و در آن ایام مردان تنومند در زمین بودند. و بعد از هنگامی که پسران خدا به دختران آدمیان در‌آمدند و آنهابرای ایشان اولاد زاییدند، ایشان جبارانی بودندکه در زمان سلف، مردان نامور شدند. 001 GEN 006 005 و خداونددید که شرارت انسان در زمین بسیار است، و هرتصور از خیالهای دل وی دائم محض شرارت است. 001 GEN 006 006 و خداوند پشیمان شد که انسان را برزمین ساخته بود، و در دل خود محزون گشت. 001 GEN 006 007 وخداوند گفت: «انسان را که آفریده‌ام، از روی زمین محو سازم، انسان و بهایم و حشرات وپرندگان هوا را، چونکه متاسف شدم از ساختن ایشان.» 001 GEN 006 008 اما نوح در نظر خداوند التفات یافت. 001 GEN 006 009 این است پیدایش نوح. نوح مردی عادل بود، و در عصر خود کامل. و نوح با خدا راه می‌رفت. 001 GEN 006 010 و نوح سه پسر آورد: سام و حام و یافث. 001 GEN 006 011 وزمین نیز بنظر خدا فاسد گردیده و زمین از ظلم پر شده بود. 001 GEN 006 012 و خدا زمین را دید که اینک فاسدشده است، زیرا که تمامی بشر راه خود را بر زمین فاسد کرده بودند. 001 GEN 006 013 و خدا به نوح گفت: «انتهای تمامی بشر به حضورم رسیده است، زیرا که زمین بسبب ایشان پر از ظلم شده است. و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم ساخت. 001 GEN 006 014 پس برای خودکشتی‌ای از چوب کوفر بساز، و حجرات درکشتی بنا کن و درون و بیرونش را به قیر بیندا. 001 GEN 006 015 وآن را بدین ترکیب بساز که طول کشتی سیصدذراع باشد، و عرضش پنجاه ذراع و ارتفاع آن سی ذراع. 001 GEN 006 016 و روشنی‌ای برای کشتی بساز و آن را به ذراعی از بالا تمام کن. و در کشتی را در جنب آن بگذار، و طبقات تحتانی و وسطی و فوقانی بساز. 001 GEN 006 017 زیرا اینک من طوفان آب را بر زمین می‌آورم تاهر جسدی را که روح حیات در آن باشد، از زیرآسمان هلاک گردانم. و هر‌چه بر زمین است، خواهد مرد. 001 GEN 006 018 لکن عهد خود را با تو استوارمی سازم، و به کشتی در خواهی آمد، تو وپسرانت و زوجه ات و ازواج پسرانت با تو. 001 GEN 006 019 و ازجمیع حیوانات، از هر ذی جسدی، جفتی از همه به کشتی در خواهی آورد، تا با خویشتن زنده نگاه داری، نر و ماده باشند. 001 GEN 006 020 از پرندگان به اجناس آنها، و از بهایم به اجناس آنها، و از همه حشرات زمین به اجناس آنها، دودو از همه نزدتو آیند تا زنده نگاه داری. 001 GEN 006 021 و از هر آذوقه‌ای که خورده شود، بگیر و نزد خود ذخیره نما تابرای تو و آنها خوراک باشد.» 001 GEN 006 022 پس نوح چنین کرد و به هرچه خدا او را امر فرمود، عمل نمود. 001 GEN 007 001 و خداوند به نوح گفت: «تو و تمامی اهل خانه ات به کشتی در آیید، زیرا تو را در این عصر به حضور خود عادل دیدم. 001 GEN 007 002 و از همه بهایم پاک، هفت هفت، نر و ماده با خود بگیر، و از بهایم ناپاک، دودو، نر و ماده، 001 GEN 007 003 و از پرندگان آسمان نیزهفت هفت، نر و ماده را، تا نسلی بر روی تمام زمین نگاه داری. 001 GEN 007 004 زیرا که من بعد از هفت روزدیگر، چهل روز و چهل شب باران می‌بارانم، وهر موجودی را که ساخته‌ام، از روی زمین محومی سازم.» 001 GEN 007 005 پس نوح موافق آنچه خداوند او را امرفرموده بود، عمل نمود. 001 GEN 007 006 و نوح ششصد ساله بود، چون طوفان آب بر زمین آمد. 001 GEN 007 007 و نوح وپسرانش و زنش و زنان پسرانش با وی از آب طوفان به کشتی در‌آمدند. 001 GEN 007 008 از بهایم پاک و ازبهایم ناپاک، و از پرندگان و از همه حشرات زمین، 001 GEN 007 009 دودو، نر و ماده، نزد نوح به کشتی در‌آمدند، چنانکه خدا نوح را امر کرده بود. 001 GEN 007 010 و واقع شدبعد از هفت روز که آب طوفان بر زمین آمد. 001 GEN 007 011 و در سال ششصد از زندگانی نوح، در روزهفدهم از ماه دوم، در همان روز جمیع چشمه های لجه عظیم شکافته شد، و روزنهای آسمان گشوده. 001 GEN 007 012 و باران، چهل روز و چهل شب بر روی زمین می‌بارید. 001 GEN 007 013 در همان روز نوح وپسرانش، سام و حام و یافث، و زوجه نوح و سه زوجه پسرانش، با ایشان داخل کشتی شدند. 001 GEN 007 014 ایشان و همه حیوانات به اجناس آنها، و همه بهایم به اجناس آنها، و همه حشراتی که بر زمین می‌خزند به اجناس آنها، و همه پرندگان به اجناس آنها، همه مرغان و همه بالداران. 001 GEN 007 015 دودواز هر ذی جسدی که روح حیات دارد، نزد نوح به کشتی در‌آمدند. 001 GEN 007 016 و آنهایی که آمدند نر و ماده از هر ذی جسد آمدند، چنانکه خدا وی را امرفرموده بود. و خداوند در را از عقب او بست. 001 GEN 007 017 و طوفان چهل روز بر زمین می‌آمد، و آب همی افزود و کشتی را برداشت که از زمین بلندشد. 001 GEN 007 018 و آب غلبه یافته، بر زمین همی افزود، وکشتی بر سطح آب می‌رفت. 001 GEN 007 019 و آب بر زمین زیاد و زیاد غلبه یافت، تا آنکه همه کوههای بلندکه زیر تمامی آسمانها بود، مستور شد. 001 GEN 007 020 پانزده ذراع بالاتر آب غلبه یافت و کوهها مستور گردید. 001 GEN 007 021 و هر ذی جسدی که بر زمین حرکت می‌کرد، ازپرندگان و بهایم و حیوانات و کل حشرات خزنده بر زمین، و جمیع آدمیان، مردند. 001 GEN 007 022 هرکه دم روح حیات در بینی او بود، از هر‌که در خشکی بود، مرد. 001 GEN 007 023 و خدا محو کرد هر موجودی را که برروی زمین بود، از آدمیان و بهایم و حشرات وپرندگان آسمان، پس از زمین محو شدند. و نوح باآنچه همراه وی در کشتی بود فقط باقی ماند. 001 GEN 007 024 وآب بر زمین صد و پنجاه روز غلبه می‌یافت. 001 GEN 008 001 بهایمی را که با وی در کشتی بودند، بیادآورد. و خدا بادی بر زمین وزانید و آب ساکن گردید. 001 GEN 008 002 و چشمه های لجه و روزنهای آسمان بسته شد، و باران از آسمان باز ایستاد. 001 GEN 008 003 و آب رفته رفته از روی زمین برگشت. و بعد از انقضای صد و پنجاه روز، آب کم شد، 001 GEN 008 004 و روز هفدهم ازماه هفتم، کشتی بر کوههای آرارات قرار گرفت. 001 GEN 008 005 و تا ماه دهم، آب رفته رفته کمتر می‌شد، و درروز اول از ماه دهم، قله های کوهها ظاهر گردید. 001 GEN 008 006 و واقع شد بعد از چهل روز که نوح دریچه کشتی را که ساخته بود، باز کرد. 001 GEN 008 007 و زاغ را رهاکرد. او بیرون رفته، در تردد می‌بود تا آب از زمین خشک شد. 001 GEN 008 008 پس کبوتر را از نزد خود رها کرد تاببیند که آیا آب از روی زمین کم شده است. 001 GEN 008 009 اماکبوتر چون نشیمنی برای کف پای خود نیافت، زیرا که آب در تمام روی زمین بود، نزد وی به کشتی برگشت. پس دست خود را دراز کرد و آن را گرفته نزد خود به کشتی در‌آورد. 001 GEN 008 010 و هفت روز دیگر نیز درنگ کرده، باز کبوتر را از کشتی رها کرد. 001 GEN 008 011 و در وقت عصر، کبوتر نزد وی برگشت، و اینک برگ زیتون تازه در منقار وی است. پس نوح دانست که آب از روی زمین کم شده است. 001 GEN 008 012 و هفت روز دیگر نیز توقف نموده، کبوتر را رها کرد، و او دیگر نزد وی برنگشت. 001 GEN 008 013 و در سال ششصد و یکم در روز اول از ماه اول، آب از روی زمین خشک شد. پس نوح پوشش کشتی را برداشته، نگریست، و اینک روی زمین خشک بود. 001 GEN 008 014 و در روز بیست و هفتم از ماه دوم، زمین خشک شد. 001 GEN 008 015 آنگاه خدا نوح رامخاطب ساخته، گفت: 001 GEN 008 016 «از کشتی بیرون شو، توو زوجه ات و پسرانت و ازواج پسرانت با تو. 001 GEN 008 017 وهمه حیواناتی را که نزد خود داری، هرذی جسدی را از پرندگان و بهایم و کل حشرات خزنده بر زمین، با خود بیرون آور، تا بر زمین منتشر شده، در جهان بارور و کثیر شوند.» 001 GEN 008 018 پس نوح و پسران او و زنش و زنان پسرانش، با وی بیرون آمدند. 001 GEN 008 019 و همه حیوانات و همه حشرات و همه پرندگان، و هر‌چه بر زمین حرکت می‌کند، به اجناس آنها، از کشتی به در شدند. 001 GEN 008 020 و نوح مذبحی برای خداوند بنا کرد، و از هر بهیمه پاک واز هر پرنده پاک گرفته، قربانی های سوختنی برمذبح گذرانید. 001 GEN 008 021 و خداوند بوی خوش بویید و خداوند در دل خود گفت: «بعد از این دیگر زمین را بسبب انسان لعنت نکنم، زیرا که خیال دل انسان از طفولیت بد است، و بار دیگر همه حیوانات را هلاک نکنم، چنانکه کردم. 001 GEN 008 022 مادامی که جهان باقی است، زرع و حصاد، و سرما و گرما، و زمستان و تابستان، و روز و شب موقوف نخواهد شد.» 001 GEN 009 001 و خدا، نوح و پسرانش را برکت داده، بدیشان گفت: «بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید. 001 GEN 009 002 و خوف شما و هیبت شما بر همه حیوانات زمین و بر همه پرندگان آسمان، و بر هرچه بر زمین می‌خزد، و بر همه ماهیان دریا خواهدبود، به‌دست شما تسلیم شده‌اند. 001 GEN 009 003 و هرجنبنده‌ای که زندگی دارد، برای شما طعام باشد. همه را چون علف سبز به شما دادم، 001 GEN 009 004 مگرگوشت را با جانش که خون او باشد، مخورید. 001 GEN 009 005 وهر آینه انتقام خون شما را برای جان شما خواهم گرفت. از دست هر حیوان آن را خواهم گرفت. واز دست انسان، انتقام جان انسان را از دست برادرش خواهم گرفت. 001 GEN 009 006 هر‌که خون انسان ریزد، خون وی به‌دست انسان ریخته شود. زیرا خداانسان را به صورت خود ساخت. 001 GEN 009 007 و شما بارور وکثیر شوید، و در زمین منتشر شده، در آن بیفزایید.» 001 GEN 009 008 و خدا نوح و پسرانش را با وی خطاب کرده، گفت: 001 GEN 009 009 «اینک من عهد خود را با شما و بعداز شما با ذریت شما استوار سازم، 001 GEN 009 010 و با همه جانورانی که با شما باشند، از پرندگان و بهایم و همه حیوانات زمین با شما، با هر‌چه از کشتی بیرون آمد، حتی جمیع حیوانات زمین. 001 GEN 009 011 عهدخود را با شما استوار می‌گردانم که بار دیگر هرذی جسد از آب طوفان هلاک نشود، و طوفان بعداز این نباشد تا زمین را خراب کند.» 001 GEN 009 012 و خدا گفت: «اینست نشان عهدی که من می‌بندم، در میان خود و شما، و همه جانورانی که با شما باشند، نسلا بعد نسل تا به ابد: 001 GEN 009 013 قوس خود را در ابر می‌گذارم، و نشان آن عهدی که درمیان من و جهان است، خواهد بود. 001 GEN 009 014 و هنگامی که ابر را بالای زمین گسترانم، و قوس در ابر ظاهرشود، 001 GEN 009 015 آنگاه عهد خود را که در میان من و شما وهمه جانوران ذی جسد می‌باشد، بیاد خواهم آورد. و آب طوفان دیگر نخواهد بود تا هرذی جسدی را هلاک کند. 001 GEN 009 016 و قوس در ابرخواهد بود، و آن را خواهم نگریست تا بیاد آورم آن عهد جاودانی را که در میان خدا و همه جانوران است، از هر ذی جسدی که بر زمین است.» 001 GEN 009 017 و خدا به نوح گفت: «این است نشان عهدی که استوار ساختم در میان خود و هرذی جسدی که بر زمین است.» 001 GEN 009 018 و پسران نوح که از کشتی بیرون آمدند، سام و حام و یافث بودند. و حام پدر کنعان است. 001 GEN 009 019 اینانند سه پسر نوح، و از ایشان تمامی جهان منشعب شد. 001 GEN 009 020 و نوح به فلاحت زمین شروع کرد، وتاکستانی غرس نمود. 001 GEN 009 021 و شراب نوشیده، مست شد، و در خیمه خود عریان گردید. 001 GEN 009 022 و حام، پدر کنعان، برهنگی پدر خود را دید و دو برادرخود را بیرون خبر داد. 001 GEN 009 023 و سام و یافث، ردا راگرفته، بر کتف خود انداختند، و پس رفته، برهنگی پدر خود را پوشانیدند. و روی ایشان بازپس بود که برهنگی پدر خود را ندیدند. 001 GEN 009 024 و نوح از مستی خود به هوش آمده، دریافت که پسرکهترش با وی چه کرده بود. 001 GEN 009 025 پس گفت: «کنعان ملعون باد! برادران خود را بنده بندگان باشد.» 001 GEN 009 026 وگفت: «متبارک باد یهوه خدای سام! و کنعان، بنده او باشد. 001 GEN 009 027 خدا یافث را وسعت دهد، و درخیمه های سام ساکن شود، و کنعان بنده او باشد.» 001 GEN 009 028 و نوح بعد از طوفان، سیصد و پنجاه سال زندگانی کرد. 001 GEN 009 029 پس جمله ایام نوح نهصد وپنجاه سال بود که مرد. 001 GEN 010 001 این است پیدایش پسران نوح، سام وحام و یافث. و از ایشان بعد از طوفان پسران متولد شدند. 001 GEN 010 002 پسران یافث: جومر و ماجوج و مادای ویاوان و توبال و ماشک و تیراس. 001 GEN 010 003 و پسران جومر: اشکناز و ریفات و توجرمه. 001 GEN 010 004 و پسران یاوان: الیشه و ترشیش و کتیم و رودانیم. 001 GEN 010 005 از اینان جزایرامت‌ها منشعب شدند در اراضی خود، هر یکی موافق زبان و قبیله‌اش در امت های خویش. 001 GEN 010 006 و پسران حام: کوش و مصرایم و فوط وکنعان. 001 GEN 010 007 و پسران کوش: سبا و حویله و سبته ورعمه و سبتکا. و پسران رعمه: شبا و ددان. 001 GEN 010 008 وکوش نمرود را آورد. او به جبار شدن در جهان شروع کرد. 001 GEN 010 009 وی در حضور خداوند صیادی جبار بود. از این جهت می‌گویند: «مثل نمرود، صیاد جبار در حضور خداوند.» 001 GEN 010 010 و ابتدای مملکت وی، بابل بود و ارک و اکد و کلنه در زمین شنعار. 001 GEN 010 011 از آن زمین آشور بیرون رفت، و نینوا ورحوبوت عیر، و کالح را بنا نهاد، 001 GEN 010 012 و ریسن را درمیان نینوا و کالح. و آن شهری بزرگ بود. 001 GEN 010 013 ومصرایم لودیم و عنامیم و لهابیم و نفتوحیم راآورد. 001 GEN 010 014 و فتروسیم و کسلوحیم را که از ایشان فلسطینیان پدید آمدند و کفتوریم را. 001 GEN 010 015 و کنعان، صیدون، نخست زاده خود، وحت را آورد. 001 GEN 010 016 ویبوسیان و اموریان و جرجاشیان را 001 GEN 010 017 و حویان وعرقیان و سینیان را 001 GEN 010 018 و اروادیان و صماریان وحماتیان را. و بعد از آن، قبایل کنعانیان منشعب شدند. 001 GEN 010 019 و سرحد کنعانیان از صیدون به سمت جرار تا غزه بود، و به سمت سدوم و عموره وادمه و صبوئیم تا به لاشع. 001 GEN 010 020 اینانند پسران حام برحسب قبایل و زبانهای ایشان، در اراضی وامت های خود. 001 GEN 010 021 و از سام که پدر جمیع بنی عابر و برادریافث بزرگ بود، از او نیز اولاد متولد شد. 001 GEN 010 022 پسران سام: عیلام و آشور و ارفکشاد و لود وارام. 001 GEN 010 023 و پسران ارام: عوص و حول و جاتر وماش. 001 GEN 010 024 و ارفکشاد، شالح را آورد، و شالح، عابررا آورد. 001 GEN 010 025 و عابر را دو پسر متولد شد. یکی رافالج نام بود، زیرا که در ایام وی زمین منقسم شد. و نام برادرش یقطان. 001 GEN 010 026 و یقطان، الموداد و شالف و حضرموت و یارح را آورد، 001 GEN 010 027 و هدورام واوزال و دقله را، 001 GEN 010 028 و عوبال و ابیمائیل و شبا را، 001 GEN 010 029 و اوفیر و حویله و یوباب را. این همه پسران یقطان بودند. 001 GEN 010 030 و مسکن ایشان از میشا بود به سمت سفاره، که کوهی از کوههای شرقی است. 001 GEN 010 031 اینانند پسران سام برحسب قبایل و زبانهای ایشان، در اراضی خود برحسب امت های خویش. 001 GEN 010 032 اینانند قبایل پسران نوح، برحسب پیدایش ایشان در امت های خود که از ایشان امت های جهان، بعد از طوفان منشعب شدند. 001 GEN 011 001 و تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود. 001 GEN 011 002 و واقع شد که چون از مشرق کوچ می‌کردند، همواری‌ای در زمین شنعار یافتند و درآنجا سکنی گرفتند. 001 GEN 011 003 و به یکدیگر گفتند: «بیایید، خشتها بسازیم و آنها را خوب بپزیم.» و ایشان راآجر به‌جای سنگ بود، و قیر به‌جای گچ. 001 GEN 011 004 وگفتند: «بیایید شهری برای خود بنا نهیم، و برجی را که سرش به آسمان برسد، تا نامی برای خویشتن پیدا کنیم، مبادا بر روی تمام زمین پراکنده شویم.» 001 GEN 011 005 و خداوند نزول نمود تا شهر وبرجی را که بنی آدم بنا می‌کردند، ملاحظه نماید. 001 GEN 011 006 و خداوند گفت: «همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کرده‌اند، والان هیچ کاری که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع نخواهد شد. 001 GEN 011 007 اکنون نازل شویم و زبان ایشان رادر آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر رانفهمند.» 001 GEN 011 008 پس خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده ساخت و از بنای شهر بازماندند. 001 GEN 011 009 از آن سبب آنجا را بابل نامیدند، زیرا که در آنجا خداوند لغت تمامی اهل جهان رامشوش ساخت. و خداوند ایشان را از آنجا برروی تمام زمین پراکنده نمود. 001 GEN 011 010 این است پیدایش سام. چون سام صد ساله بود، ارفکشاد را دو سال بعد از طوفان آورد. 001 GEN 011 011 وسام بعد از آوردن ارفکشاد، پانصد سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. 001 GEN 011 012 و ارفکشاد سی وپنج سال بزیست و شالح را آورد. 001 GEN 011 013 و ارفکشادبعد از آوردن شالح، چهار صد و سه سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. 001 GEN 011 014 و شالح سی سال بزیست، و عابر را آورد. 001 GEN 011 015 و شالح بعد از آوردن عابر، چهارصد و سه سال زندگانی کرد و پسران ودختران آورد. 001 GEN 011 016 و عابر سی و چهار سال بزیست و فالج را آورد. 001 GEN 011 017 و عابر بعد از آوردن فالج، چهار صد و سی سال زندگانی کرد و پسران ودختران آورد. 001 GEN 011 018 و فالج سی سال بزیست، و رعورا آورد. 001 GEN 011 019 و فالج بعد از آوردن رعو، دویست ونه سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. 001 GEN 011 020 ورعو سی و دو سال بزیست، و سروج را آورد. 001 GEN 011 021 ورعو بعد از آوردن سروج، دویست و هفت سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. 001 GEN 011 022 وسروج سی سال بزیست، و ناحور را آورد. 001 GEN 011 023 وسروج بعد از آوردن ناحور، دویست سال بزیست و پسران و دختران آورد. 001 GEN 011 024 و ناحور بیست و نه سال بزیست، و تارح را آورد. 001 GEN 011 025 و ناحور بعد ازآوردن تارح، صد و نوزده سال زندگانی کرد وپسران و دختران آورد. 001 GEN 011 026 و تارح هفتاد سال بزیست، و ابرام و ناحور و هاران را آورد. 001 GEN 011 027 و این است پیدایش تارح که تارح، ابرام وناحور و هاران را آورد، و هاران، لوط را آورد. 001 GEN 011 028 وهاران پیش پدر خود، تارح در زادبوم خویش دراور کلدانیان بمرد. 001 GEN 011 029 و ابرام و ناحور زنان برای خود گرفتند. زن ابرام را سارای نام بود. و زن ناحور را ملکه نام بود، دختر هاران، پدر ملکه وپدر یسکه. 001 GEN 011 030 اما سارای نازاد مانده، ولدی نیاورد. 001 GEN 011 031 پس تارح پسر خود ابرام، و نواده خودلوط، پسر هاران، و عروس خود سارای، زوجه پسرش ابرام را برداشته، با ایشان از اور کلدانیان بیرون شدند تا به ارض کنعان بروند، و به حران رسیده، در آنجا توقف نمودند. 001 GEN 011 032 و مدت زندگانی تارح، دویست و پنج سال بود، و تارح درحران مرد. 001 GEN 012 001 و خداوند به ابرام گفت: «از ولایت خود، و از مولد خویش و از خانه پدرخود بسوی زمینی که به تو نشان دهم بیرون شو، 001 GEN 012 002 و از تو امتی عظیم پیدا کنم و تو را برکت دهم، ونام تو را بزرگ سازم، و تو برکت خواهی بود. 001 GEN 012 003 وبرکت دهم به آنانی که تو را مبارک خوانند، ولعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند. و از توجمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت.» 001 GEN 012 004 پس ابرام، چنانکه خداوند بدو فرموده بود، روانه شد. و لوط همراه وی رفت. و ابرام هفتاد و پنج ساله بود، هنگامی که از حران بیرون آمد. 001 GEN 012 005 و ابرام زن خود سارای، و برادرزاده خود لوط، و همه اموال اندوخته خود را با اشخاصی که در حران پیداکرده بودند، برداشته، به عزیمت زمین کنعان بیرون شدند، و به زمین کنعان داخل شدند. 001 GEN 012 006 وابرام در زمین می‌گشت تا مکان شکیم تا بلوطستان موره. و در آنوقت کنعانیان در آن زمین بودند. 001 GEN 012 007 وخداوند بر ابرام ظاهر شده، گفت: «به ذریت تو این زمین را می‌بخشم.» و در آنجا مذبحی برای خداوند که بر وی ظاهر شد، بنا نمود. 001 GEN 012 008 پس، ازآنجا به کوهی که به شرقی بیت ئیل است، کوچ کرده، خیمه خود را برپا نمود. و بیت ئیل بطرف غربی و عای بطرف شرقی آن بود. و در آنجامذبحی برای خداوند بنا نمود و نام یهوه را خواند. 001 GEN 012 009 و ابرام طی مراحل و منازل کرده، به سمت جنوب کوچید. 001 GEN 012 010 و قحطی در آن زمین شد، و ابرام به مصرفرود آمد تا در آنجا بسر برد، زیرا که قحط درزمین شدت می‌کرد. 001 GEN 012 011 و واقع شد که چون نزدیک به ورود مصر شد، به زن خود سارای گفت: «اینک می‌دانم که تو زن نیکومنظر هستی. 001 GEN 012 012 همانا چون اهل مصر تو را بینند، گویند: “این زوجه اوست.” پس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند. 001 GEN 012 013 پس بگو که تو خواهر من هستی تا به‌خاطر تو برای من خیریت شود و جانم بسبب توزنده ماند.» 001 GEN 012 014 و به مجرد ورود ابرام به مصر، اهل مصر آن زن را دیدند که بسیار خوش منظر است. 001 GEN 012 015 و امرای فرعون او را دیدند، و او را درحضور فرعون ستودند. پس وی را به خانه فرعون در‌آوردند. 001 GEN 012 016 و بخاطر وی با ابرام احسان نمود، و او صاحب میشها و گاوان وحماران و غلامان و کنیزان و ماده الاغان وشتران شد. 001 GEN 012 017 و خداوند فرعون و اهل خانه اورا بسبب سارای، زوجه ابرام به بلایای سخت مبتلا ساخت. 001 GEN 012 018 و فرعون ابرام را خوانده، گفت: «این چیست که به من کردی؟ چرا مرا خبرندادی که او زوجه توست؟ 001 GEN 012 019 چرا گفتی: اوخواهر منست، که او را به زنی گرفتم؟ و الان، اینک زوجه تو. او را برداشته، روانه شو!» 001 GEN 012 020 آنگاه فرعون در خصوص وی، کسان خود راامر فرمود تا او را با زوجه‌اش و تمام مایملکش روانه نمودند. 001 GEN 013 001 و ابرام با زن خود، و تمام اموال خویش، و لوط، از مصر به جنوب آمدند. 001 GEN 013 002 وابرام از مواشی و نقره و طلا، بسیار دولتمند بود. 001 GEN 013 003 پس، از جنوب، طی منازل کرده، به بیت ئیل آمد، بدانجایی که خیمه‌اش در ابتدا بود، در میان بیت ئیل و عای، 001 GEN 013 004 به مقام آن مذبحی که اول بنانهاده بود، و در آنجا ابرام نام یهوه را خواند. 001 GEN 013 005 ولوط را نیز که همراه ابرام بود، گله و رمه و خیمه هابود. 001 GEN 013 006 و زمین گنجایش ایشان را نداشت که دریکجا ساکن شوند زیرا که اندوخته های ایشان بسیار بود، و نتوانستند در یک جا سکونت کنند. 001 GEN 013 007 و در میان شبانان مواشی ابرام و شبانان مواشی لوط نزاع افتاد. و در آن هنگام کنعانیان و فرزیان، ساکن زمین بودند. 001 GEN 013 008 پس ابرام به لوط گفت: «زنهاردر میان من و تو، و در میان شبانان من و شبانان تونزاعی نباشد، زیرا که ما برادریم. 001 GEN 013 009 مگر تمام زمین پیش روی تو نیست؟ ملتمس اینکه از من جداشوی. اگر به‌جانب چپ روی، من بسوی راست خواهم رفت و اگر بطرف راست روی، من به‌جانب چپ خواهم رفت.» 001 GEN 013 010 آنگاه لوط چشمان خود را برافراشت، وتمام وادی اردن را بدید که همه‌اش مانند باغ خداوند و زمین مصر، به طرف صوغر، سیراب بود، قبل از آنکه خداوند سدوم و عموره راخراب سازد. 001 GEN 013 011 پس لوط تمام وادی اردن را برای خود اختیار کرد، و لوط بطرف شرقی کوچ کرد، واز یکدیگر جدا شدند. 001 GEN 013 012 ابرام در زمین کنعان ماند، و لوط در بلاد وادی ساکن شد، و خیمه خودرا تا سدوم نقل کرد. 001 GEN 013 013 لکن مردمان سدوم بسیار شریر و به خداوند خطاکار بودند. 001 GEN 013 014 و بعد از جداشدن لوط از وی، خداوند به ابرام گفت: «اکنون توچشمان خود را برافراز و از مکانی که در آن هستی، بسوی شمال و جنوب، و مشرق و مغرب بنگر 001 GEN 013 015 زیرا تمام این زمین را که می‌بینی به تو وذریت تو تا به ابد خواهم بخشید. 001 GEN 013 016 و ذریت تو رامانند غبار زمین گردانم. چنانکه اگر کسی غبارزمین را تواند شمرد، ذریت تو نیز شمرده شود. 001 GEN 013 017 برخیز و در طول و عرض زمین گردش کن زیراکه آن را به تو خواهم داد.» 001 GEN 013 018 و ابرام خیمه خودرا نقل کرده، روانه شد و در بلوطستان ممری که در حبرون است، ساکن گردید، و در آنجا مذبحی برای یهوه بنا نهاد. 001 GEN 014 001 و واقع شد در ایام امرافل، ملک شنعار، و اریوک، ملک الاسار، و کدرلاعمر، ملک عیلام، و تدعال، ملک امت‌ها، 001 GEN 014 002 که ایشان بابارع، ملک سدوم، و برشاع ملک عموره، وشناب، ملک ادمه، و شمئیبر، ملک صبوئیم، وملک بالع که صوغر باشد، جنگ کردند. 001 GEN 014 003 این همه در وادی سدیم که بحرالملح باشد، با هم پیوستند. 001 GEN 014 004 دوازده سال، کدرلاعمر را بندگی کردند، و در سال سیزدهم، بر وی شوریدند. 001 GEN 014 005 ودر سال چهاردهم، کدرلاعمر با ملوکی که با وی بودند، آمده، رفائیان را در عشتروت قرنین، وزوزیان را در هام، و ایمیان را در شاوه قریتین، شکست دادند. 001 GEN 014 006 و حوریان را در کوه ایشان، سعیر، تا ایل فاران که متصل به صحراست. 001 GEN 014 007 پس برگشته، به عین مشفاط که قادش باشد، آمدند، وتمام مرز و بوم عمالقه و اموریان را نیز که درحصون تامار ساکن بودند، شکست دادند. 001 GEN 014 008 آنگاه ملک سدوم و ملک عموره و ملک ادمه و ملک صبوئیم و ملک بالع که صوغر باشد، بیرون آمده، با ایشان در وادی سدیم، صف آرایی نمودند. 001 GEN 014 009 باکدرلاعمر ملک عیلام و تدعال، ملک امت‌ها وامرافل، ملک شنعار و اریوک ملک الاسار، چهارملک با پنج. 001 GEN 014 010 و وادی سدیم پر از چاههای قیربود. پس ملوک سدوم و عموره گریخته، در آنجاافتادند و باقیان به کوه فرار کردند. 001 GEN 014 011 و جمیع اموال سدوم و عموره را با تمامی ماکولات آنهاگرفته، برفتند. 001 GEN 014 012 و لوط، برادرزاده ابرام را که درسدوم ساکن بود، با آنچه داشت برداشته، رفتند. 001 GEN 014 013 و یکی که نجات یافته بود آمده، ابرام عبرانی را خبر داد. و او در بلوطستان ممری آموری که برادر اشکول و عانر بود، ساکن بود. وایشان با ابرام هم عهد بودند. 001 GEN 014 014 چون ابرام ازاسیری برادر خود آگاهی یافت، سیصد و هجده تن از خانه زادان کارآزموده خود را بیرون آورده، در عقب ایشان تا دان بتاخت. 001 GEN 014 015 شبانگاه، او وملازمانش، بر ایشان فرقه فرقه شده، ایشان راشکست داده، تا به حوبه که به شمال دمشق واقع است، تعاقب نمودند. 001 GEN 014 016 و همه اموال را بازگرفت، و برادر خود، لوط و اموال او را نیز با زنان و مردان باز آورد. 001 GEN 014 017 و بعد از مراجعت وی از شکست دادن کدرلاعمر و ملوکی که با وی بودند، ملک سدوم تابه وادی شاوه، که وادی الملک باشد، به استقبال وی بیرون آمد. 001 GEN 014 018 و ملکیصدق، ملک سالیم، نان و شراب بیرون آورد. و او کاهن خدای تعالی بود، 001 GEN 014 019 و او را مبارک خوانده، گفت: «مبارک باد ابرام ازجانب خدای تعالی، مالک آسمان و زمین. 001 GEN 014 020 و متبارک باد خدای تعالی، که دشمنانت را به‌دستت تسلیم کرد.» و او را از هر چیز، ده‌یک داد. 001 GEN 014 021 و ملک سدوم به ابرام گفت: «مردم را به من واگذار و اموال را برای خود نگاه دار.» 001 GEN 014 022 ابرام به ملک سدوم گفت: «دست خود را به یهوه خدای تعالی، مالک آسمان و زمین، برافراشتم، 001 GEN 014 023 که ازاموال تو رشته‌ای یا دوال نعلینی بر نگیرم، مباداگویی “من ابرام را دولتمند ساختم”. 001 GEN 014 024 مگر فقطآنچه جوانان خوردند و بهره عانر و اشکول وممری که همراه من رفتند، ایشان بهره خود رابردارند.» 001 GEN 015 001 بعد از این وقایع، کلام خداوند دررویا، به ابرام رسیده، گفت: «ای ابرام مترس، من سپر تو هستم، و اجر بسیار عظیم تو.» 001 GEN 015 002 ابرام گفت: «ای خداوند یهوه، مرا چه خواهی داد، و من بی‌اولاد می‌روم، و مختارخانه‌ام، این العاذار دمشقی است؟» 001 GEN 015 003 و ابرام گفت: «اینک مرا نسلی ندادی، و خانه زادم وارث من است.» 001 GEN 015 004 در ساعت، کلام خداوند به وی دررسیده، گفت: «این وارث تو نخواهد بود، بلکه کسی‌که از صلب تو درآید، وارث تو خواهدبود.» 001 GEN 015 005 و او را بیرون آورده، گفت: «اکنون بسوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار، هرگاه آنها راتوانی شمرد.» پس به وی گفت: «ذریت تو چنین خواهد بود.» 001 GEN 015 006 و به خداوند ایمان آورد، و او، این را برای وی عدالت محسوب کرد. 001 GEN 015 007 پس وی راگفت: «من هستم یهوه که تو را از اور کلدانیان بیرون آوردم، تا این زمین را به ارثیت، به تو بخشم.» 001 GEN 015 008 گفت: «ای خداوند یهوه، به چه نشان بدانم که وارث آن خواهم بود؟» 001 GEN 015 009 به وی گفت: «گوساله ماده سه ساله و بز ماده سه ساله و قوچی سه ساله و قمری و کبوتری برای من بگیر.» 001 GEN 015 010 پس این همه را بگرفت، و آنها را از میان، دوپاره کرد، و هر پاره‌ای را مقابل جفتش گذاشت، لکن مرغان را پاره نکرد. 001 GEN 015 011 و چون لاشخورها برلاشه‌ها فرود آمدند، ابرام آنها را راند. 001 GEN 015 012 و چون آفتاب غروب می‌کرد، خوابی گران بر ابرام مستولی شد، و اینک تاریکی ترسناک سخت، اورا فرو گرفت. 001 GEN 015 013 پس به ابرام گفت: «یقین بدان که ذریت تو در زمینی که از آن ایشان نباشد، غریب خواهند بود، و آنها را بندگی خواهند کرد، و آنهاچهارصد سال ایشان را مظلوم خواهند داشت. 001 GEN 015 014 و بر آن امتی که ایشان بندگان آنها خواهند بود، من داوری خواهم کرد. و بعد از آن با اموال بسیاربیرون خواهند آمد. 001 GEN 015 015 و تو نزد پدران خود به سلامتی خواهی رفت، و در‌پیری نیکو مدفون خواهی شد. 001 GEN 015 016 و در پشت چهارم بدینجاخواهند برگشت، زیرا گناه اموریان هنوز تمام نشده است.» 001 GEN 015 017 و واقع شد که چون آفتاب غروب کرده بودو تاریک شد، تنوری پر دود و چراغی مشتعل ازمیان آن پاره‌ها گذر نمود. 001 GEN 015 018 در آن روز، خداوندبا ابرام عهد بست و گفت: «این زمین را از نهر مصرتا به نهر عظیم، یعنی نهر فرات، به نسل توبخشیده‌ام، 001 GEN 015 019 یعنی قینیان و قنزیان و قدمونیان وحتیان و فرزیان و رفائیان، 001 GEN 015 020 و اموریان و کنعانیان و جرجاشیان و یبوسیان را.» 001 GEN 016 001 و سارای، زوجه ابرام، برای وی فرزندی نیاورد. و او را کنیزی مصری، هاجر نام بود. 001 GEN 016 002 پس سارای به ابرام گفت: «اینک خداوند مرا از زاییدن باز داشت. پس به کنیز من درآی، شاید از او بنا شوم.» و ابرام سخن سارای را قبول نمود. 001 GEN 016 003 و چون ده سال از اقامت ابرام درزمین کنعان سپری شد، سارای زوجه ابرام، کنیزخود هاجر مصری را برداشته، او را به شوهرخود، ابرام، به زنی داد. 001 GEN 016 004 پس به هاجر درآمد و اوحامله شد. و چون دید که حامله است، خاتونش بنظر وی حقیر شد. 001 GEN 016 005 و سارای به ابرام گفت: «ظلم من بر تو باد! من کنیز خود را به آغوش تو دادم وچون آثار حمل در خود دید، در نظر او حقیرشدم. خداوند در میان من و تو داوری کند.» 001 GEN 016 006 ابرام به سارای گفت: «اینک کنیز تو به‌دست توست، آنچه پسند نظر تو باشد با وی بکن.» پس چون سارای با وی بنای سختی نهاد، او از نزد وی بگریخت. 001 GEN 016 007 و فرشته خداوند او را نزد چشمه آب دربیابان، یعنی چشمه‌ای که به راه شور است، یافت. 001 GEN 016 008 و گفت: «ای هاجر کنیز سارای، از کجا آمدی وکجا می‌روی؟» گفت: «من از حضور خاتون خودسارای گریخته‌ام.» 001 GEN 016 009 فرشته خداوند به وی گفت: «نزد خاتون خود برگرد و زیر دست او مطیع شو.» 001 GEN 016 010 و فرشته خداوند به وی گفت: «ذریت تو رابسیار افزون گردانم، به حدی که از کثرت به شماره نیایند.» 001 GEN 016 011 و فرشته خداوند وی را گفت: «اینک حامله هستی و پسری خواهی زایید، و او را اسماعیل نام خواهی نهاد، زیرا خداوند تظلم تو را شنیده است. 001 GEN 016 012 و او مردی وحشی خواهدبود، دست وی به ضد هر کس و دست هر کس به ضد او، و پیش روی همه برادران خود ساکن خواهد بود.» 001 GEN 016 013 و او، نام خداوند را که با وی تکلم کرد، «انت ایل رئی» خواند، زیرا گفت: «آیا اینجانیز به عقب او که مرا می‌بیند، نگریستم.» 001 GEN 016 014 از این سبب آن چاه را «بئرلحی رئی» نامیدند، اینک درمیان قادش و بارد است. 001 GEN 016 015 و هاجر از ابرام پسری زایید، و ابرام پسر خود را که هاجر زایید، اسماعیل نام نهاد. 001 GEN 016 016 و ابرام هشتاد و شش ساله بود چون هاجر اسماعیل را برای ابرام بزاد. 001 GEN 017 001 و چون ابرام نود و نه ساله بود، خداوندبر ابرام ظاهر شده، گفت: «من هستم خدای قادر مطلق، پیش روی من بخرام و کامل شو، 001 GEN 017 002 و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست، و تو را بسیاربسیار کثیر خواهم گردانید.» 001 GEN 017 003 آنگاه ابرام به روی در‌افتاد و خدا به وی خطاب کرده، گفت: 001 GEN 017 004 «اما من اینک عهد من با توست و توپدر امت های بسیار خواهی بود. 001 GEN 017 005 و نام تو بعد ازاین ابرام خوانده نشود بلکه نام تو ابراهیم خواهدبود، زیرا که تو را پدر امت های بسیار گردانیدم. 001 GEN 017 006 و تو را بسیار بارور نمایم و امت‌ها از تو پدیدآورم و پادشاهان از تو به وجود آیند. 001 GEN 017 007 و عهدخویش را در میان خود و تو، و ذریتت بعد از تو، استوار گردانم که نسلا بعد نسل عهد جاودانی باشد، تا تو را و بعد از تو ذریت تو را خدا باشم. 001 GEN 017 008 وزمین غربت تو، یعنی تمام زمین کنعان را، به تو و بعد از تو به ذریت تو به ملکیت ابدی دهم، وخدای ایشان خواهم بود.» 001 GEN 017 009 پس خدا به ابراهیم گفت: «و اما تو عهد مرا نگاه دار، تو و بعد از توذریت تو در نسلهای ایشان. 001 GEN 017 010 این است عهد من که نگاه خواهید داشت، در میان من و شما و ذریت تو بعد از تو هر ذکوری از شما مختون شود، 001 GEN 017 011 وگوشت قلفه خود را مختون سازید، تا نشان آن عهدی باشد که در میان من و شماست. 001 GEN 017 012 هر پسرهشت روزه از شما مختون شود. هر ذکوری درنسلهای شما، خواه خانه زاد خواه زرخرید، ازاولاد هر اجنبی که از ذریت تو نباشد، 001 GEN 017 013 هرخانه زاد تو و هر زر خرید تو البته مختون شود تاعهد من در گوشت شما عهد جاودانی باشد. 001 GEN 017 014 واما هر ذکور نامختون که گوشت قلفه او ختنه نشود، آن کس از قوم خود منقطع شود، زیرا که عهد مرا شکسته است.» 001 GEN 017 015 و خدا به ابراهیم گفت: «اما زوجه توسارای، نام او را سارای مخوان، بلکه نام او ساره باشد. 001 GEN 017 016 و او را برکت خواهم داد و پسری نیز ازوی به تو خواهم بخشید. او را برکت خواهم داد وامتها از وی به وجود خواهند آمد، و ملوک امتهااز وی پدید خواهند شد.» 001 GEN 017 017 آنگاه ابراهیم به روی در‌افتاده، بخندید و در دل خود گفت: «آیابرای مرد صد ساله پسری متولد شود و ساره درنود سالگی بزاید؟» 001 GEN 017 018 و ابراهیم به خدا گفت: «کاش که اسماعیل در حضور تو زیست کند.» 001 GEN 017 019 خدا گفت: «به تحقیق زوجه ات ساره برای توپسری خواهد زایید، و او را اسحاق نام بنه، و عهدخود را با وی استوار خواهم داشت، تا با ذریت اوبعد از او عهد ابدی باشد. 001 GEN 017 020 و اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده، بارور گردانم، و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رئیس از وی پدید آیند، و امتی عظیم ازوی بوجود آورم. 001 GEN 017 021 لکن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت، که ساره او را بدین وقت در سال آینده برای تو خواهد زایید.» 001 GEN 017 022 و چون خدا از سخن‌گفتن با وی فارغ شد، از نزد ابراهیم صعود فرمود. 001 GEN 017 023 و ابراهیم پسر خود، اسماعیل وهمه خانه زادان و زرخریدان خود را، یعنی هرذکوری که در خانه ابراهیم بود، گرفته، گوشت قلفه ایشان را در همان روز ختنه کرد، چنانکه خدا به وی امر فرموده بود. 001 GEN 017 024 و ابراهیم نود و نه ساله بود، وقتی که گوشت قلفه‌اش مختون شد. 001 GEN 017 025 و پسرش، اسماعیل سیزده ساله بود هنگامی که گوشت قلفه‌اش مختون شد. 001 GEN 017 026 در همان روزابراهیم و پسرش، اسماعیل مختون گشتند. 001 GEN 017 027 وهمه مردان خانه‌اش، خواه خانه زاد، خواه زرخرید از اولاد اجنبی، با وی مختون شدند. 001 GEN 018 001 و خداوند در بلوطستان ممری، بروی ظاهر شد، و او در گرمای روز به درخیمه نشسته بود. 001 GEN 018 002 ناگاه چشمان خود را بلندکرده، دید که اینک سه مرد در مقابل اوایستاده‌اند. و چون ایشان را دید، از در خیمه به استقبال ایشان شتافت، و رو بر زمین نهاد 001 GEN 018 003 و گفت: «ای مولا، اکنون اگر منظور نظر تو شدم، از نزدبنده خود مگذر، 001 GEN 018 004 اندک آبی بیاورند تا پای خودرا شسته، در زیر درخت بیارامید، 001 GEN 018 005 و لقمه نانی بیاورم تا دلهای خود را تقویت دهید و پس از آن روانه شوید، زیرا برای همین، شما را بر بنده خودگذر افتاده است.» گفتند: «آنچه گفتی بکن.» 001 GEN 018 006 پس ابراهیم به خیمه، نزد ساره شتافت و گفت: «سه کیل از آرد میده بزودی حاضر کن و آن را خمیرکرده، گرده‌ها بساز.» 001 GEN 018 007 و ابراهیم به سوی رمه شتافت و گوساله نازک خوب گرفته، به غلام خودداد تا بزودی آن را طبخ نماید. 001 GEN 018 008 پس کره و شیر وگوساله‌ای را که ساخته بود، گرفته، پیش روی ایشان گذاشت، و خود در مقابل ایشان زیردرخت ایستاد تا خوردند. 001 GEN 018 009 به وی گفتند: «زوجه ات ساره کجاست؟» گفت: «اینک درخیمه است.» 001 GEN 018 010 گفت: «البته موافق زمان حیات، نزد تو خواهم برگشت، و زوجه ات ساره را پسری خواهد شد.» و ساره به در خیمه‌ای که در عقب اوبود، شنید. 001 GEN 018 011 و ابراهیم و ساره پیر و سالخورده بودند، و عادت زنان از ساره منقطع شده بود. 001 GEN 018 012 پس ساره در دل خود بخندید و گفت: «آیا بعداز فرسودگی‌ام مرا شادی خواهد بود، و آقایم نیزپیر شده است؟» 001 GEN 018 013 و خداوند به ابراهیم گفت: «ساره برای چه خندید؟» و گفت: «آیا فی الحقیقه خواهم زایید و حال آنکه پیر هستم؟» 001 GEN 018 014 «مگرهیچ امری نزد خداوند مشکل است؟ در وقت موعود، موافق زمان حیات، نزد تو خواهم برگشت و ساره را پسری خواهد شد.» 001 GEN 018 015 آنگاه ساره انکار کرده، گفت: «نخندیدم»، چونکه ترسید. گفت: «نی، بلکه خندیدی.» 001 GEN 018 016 پس، آن مردان از آنجا برخاسته، متوجه سدوم شدند، و ابراهیم ایشان را مشایعت نمود. 001 GEN 018 017 و خداوند گفت: «آیا آنچه من می‌کنم ازابراهیم مخفی دارم؟ 001 GEN 018 018 و حال آنکه از ابراهیم هرآینه امتی بزرگ و زورآور پدید خواهد آمد، وجمیع امت های جهان از او برکت خواهند یافت. 001 GEN 018 019 زیرا او را می‌شناسم که فرزندان و اهل خانه خود را بعد از خود امر خواهد فرمود تا طریق خداوند را حفظ نمایند، و عدالت و انصاف را بجاآورند، تا خداوند آنچه به ابراهیم گفته است، به وی برساند.» 001 GEN 018 020 پس خداوند گفت: «چونکه فریاد سدوم و عموره زیاد شده است، و خطایای ایشان بسیار گران، 001 GEN 018 021 اکنون نازل می‌شوم تا ببینم موافق این فریادی که به من رسیده، بالتمام کرده اندوالا خواهم دانست.» 001 GEN 018 022 آنگاه آن مردان از آنجابسوی سدوم متوجه شده، برفتند. و ابراهیم درحضور خداوند هنوز ایستاده بود. 001 GEN 018 023 و ابراهیم نزدیک آمده، گفت: «آیا عادل را با شریر هلاک خواهی کرد؟ 001 GEN 018 024 شاید در شهر پنجاه عادل باشند، آیا آن را هلاک خواهی کرد و آن مکان را بخاطرآن پنجاه عادل که در آن باشند، نجات نخواهی داد؟ 001 GEN 018 025 حاشا از تو که مثل این کار بکنی که عادلان را با شریران هلاک سازی و عادل و شریر مساوی باشند. حاشا از تو آیا داور تمام جهان، انصاف نخواهد کرد؟» 001 GEN 018 026 خداوند گفت: «اگر پنجاه عادل در شهر سدوم یابم هر آینه تمام آن مکان را به‌خاطر ایشان رهایی دهم.» 001 GEN 018 027 ابراهیم در جواب گفت: «اینک من که خاک و خاکستر هستم جرات کردم که به خداوند سخن گویم. 001 GEN 018 028 شاید از آن پنجاه عادل پنج کم باشد، آیا تمام شهر را بسبب پنج، هلاک خواهی کرد؟» گفت: «اگر‌چهل و پنج در آنجا یابم، آن را هلاک نکنم.» 001 GEN 018 029 بار دیگر بدو عرض کرده، گفت: «هر گاه در آنجا چهل یافت شوند؟» گفت: «به‌خاطر چهل آن را نکنم.» 001 GEN 018 030 گفت: «زنهار غضب خداوند افروخته نشود تاسخن گویم، شاید در آنجا سی پیدا شوند؟» گفت: «اگر در آنجا سی یابم، این کار را نخواهم کرد.» 001 GEN 018 031 گفت: «اینک جرات کردم که به خداوندعرض کنم. اگر بیست در آنجا یافت شوند؟» گفت: «به‌خاطر بیست آن را هلاک نکنم.» 001 GEN 018 032 گفت: «خشم خداوند، افروخته نشود تا این دفعه را فقط عرض کنم، شاید ده در آنجا یافت شوند؟» گفت: «به‌خاطر ده آن را هلاک نخواهم ساخت.» 001 GEN 018 033 پس خداوند چون گفتگو را با ابراهیم به اتمام رسانید، برفت و ابراهیم به مکان خویش مراجعت کرد. 001 GEN 019 001 و وقت عصر، آن دو فرشته وارد سدوم شدند، و لوط به دروازه سدوم نشسته بود. و چون لوط ایشان را بدید، به استقبال ایشان برخاسته، رو بر زمین نهاد 001 GEN 019 002 و گفت: «اینک اکنون‌ای آقایان من، به خانه بنده خود بیایید، و شب رابسر برید، و پایهای خود را بشویید و بامدادان برخاسته، راه خود را پیش گیرید.» گفتند: «نی، بلکه شب را در کوچه بسر بریم.» 001 GEN 019 003 اما چون ایشان را الحاح بسیار نمود، با او آمده، به خانه‌اش داخل شدند، و برای ایشان ضیافتی نمود و نان فطیرپخت، پس تناول کردند. 001 GEN 019 004 و به خواب هنوز نرفته بودند که مردان شهر، یعنی مردم سدوم، از جوان و پیر، تمام قوم از هر جانب، خانه وی را احاطه کردند. 001 GEN 019 005 و به لوط ندا در‌داده، گفتند: «آن دو مرد که امشب به نزد تو درآمدند، کجا هستند؟ آنها رانزد ما بیرون آور تا ایشان را بشناسیم.» 001 GEN 019 006 آنگاه لوط نزد ایشان، بدرگاه بیرون آمد و در را از عقب خود ببست 001 GEN 019 007 و گفت: «ای برادران من، زنهار بدی مکنید. 001 GEN 019 008 اینک من دو دختر دارم که مرد رانشناخته‌اند. ایشان را الان نزد شما بیرون آورم وآنچه در نظر شما پسند آید، با ایشان بکنید. لکن کاری بدین دو مرد ندارید، زیرا که برای همین زیرسایه سقف من آمده‌اند.» 001 GEN 019 009 گفتند: «دور شو.» وگفتند: «این یکی آمد تا نزیل ما شود و پیوسته داوری می‌کند. الان با تو از ایشان بدتر کنیم.» پس بر آن مرد، یعنی لوط، بشدت هجوم آورده، نزدیک آمدند تا در را بشکنند. 001 GEN 019 010 آنگاه آن دو مرد، دست خود را پیش آورده، لوط را نزد خود به خانه درآوردند و در رابستند. 001 GEN 019 011 اما آن اشخاصی را که به در خانه بودند، از خرد و بزرگ، به کوری مبتلا کردند، که ازجستن در، خویشتن را خسته ساختند. 001 GEN 019 012 و آن دومرد به لوط گفتند: «آیا کسی دیگر دراینجا داری؟ دامادان و پسران و دختران خود و هر‌که را درشهر داری، از این مکان بیرون آور، 001 GEN 019 013 زیرا که مااین مکان را هلاک خواهیم ساخت، چونکه فریادشدید ایشان به حضور خداوند رسیده و خداوندما را فرستاده است تا آن را هلاک کنیم.» 001 GEN 019 014 پس لوط بیرون رفته، با دامادان خود که دختران او راگرفتند، مکالمه کرده، گفت: «برخیزید و از این مکان بیرون شوید، زیرا خداوند این شهر را هلاک می‌کند.» اما بنظر دامادان مسخره آمد. 001 GEN 019 015 و هنگام طلوع فجر، آن دو فرشته، لوط را شتابانیده، گفتند: «برخیز و زن خود را با این دودختر که حاضرند بردار، مبادا در گناه شهر هلاک شوی.» 001 GEN 019 016 و چون تاخیر می‌نمود، آن مردان، دست او و دست زنش و دست هر دو دخترش راگرفتند، چونکه خداوند بر وی شفقت نمود و اورا بیرون آورده، در خارج شهر گذاشتند. 001 GEN 019 017 وواقع شد چون ایشان را بیرون آورده بودند که یکی به وی گفت: «جان خود را دریاب و از عقب منگر، و در تمام وادی مایست، بلکه به کوه بگریز، مبادا هلاک شوی.» 001 GEN 019 018 لوط بدیشان گفت: «ای آقاچنین مباد! 001 GEN 019 019 همانا بنده ات در نظرت التفات یافته است و احسانی عظیم به من کردی که جانم را رستگار ساختی، و من قدرت آن ندارم که به کوه فرار کنم، مبادا این بلا مرا فرو‌گیرد و بمیرم. 001 GEN 019 020 اینک این شهر نزدیک است تا بدان فرار کنم، ونیز صغیر است. اذن بده تا بدان فرار کنم. آیا صغیرنیست، تا جانم زنده ماند.» 001 GEN 019 021 بدو گفت: «اینک دراین امر نیز تو را اجابت فرمودم، تا شهری را که سفارش آن را نمودی، واژگون نسازم. 001 GEN 019 022 بدان جابزودی فرار کن، زیرا که تا تو بدانجا نرسی، هیچ نمی توانم کرد.» از این سبب آن شهر مسمی به صوغر شد. 001 GEN 019 023 و چون آفتاب بر زمین طلوع کرد، لوط به صوغر داخل شد. 001 GEN 019 024 آنگاه خداوند برسدوم و عموره، گوگرد و آتش، از حضورخداوند از آسمان بارانید. 001 GEN 019 025 و آن شهرها، و تمام وادی، و جمیع سکنه شهرها و نباتات زمین راواژگون ساخت. 001 GEN 019 026 اما زن او، از عقب خودنگریسته، ستونی از نمک گردید. 001 GEN 019 027 بامدادان، ابراهیم برخاست و به سوی آن مکانی که در آن به حضور خداوند ایستاده بود، رفت. 001 GEN 019 028 و چون به سوی سدوم و عموره، و تمام زمین وادی نظر انداخت، دید که اینک دود آن زمین، چون دود کوره بالا می‌رود. 001 GEN 019 029 و هنگامی که خدا، شهرهای وادی را هلاک کرد، خدا، ابراهیم را به یاد آورد، و لوط را از آن انقلاب بیرون آورد، چون آن شهرهایی را که لوط در آنهاساکن بود، واژگون ساخت. 001 GEN 019 030 و لوط از صوغر برآمد و با دو دختر خوددر کوه ساکن شد زیرا ترسید که در صوغر بماند. پس با دو دختر خود در مغاره سکنی گرفت. 001 GEN 019 031 ودختر بزرگ به کوچک گفت: «پدر ما پیر شده ومردی بر روی زمین نیست که برحسب عادت کل جهان، به ما در‌آید. 001 GEN 019 032 بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم، و با او هم بستر شویم، تا نسلی از پدرخود نگاه داریم.» 001 GEN 019 033 پس در همان شب، پدر خودرا شراب نوشانیدند، و دختر بزرگ آمده با پدرخویش همخواب شد، و او از خوابیدن وبرخاستن وی آگاه نشد. 001 GEN 019 034 و واقع شد که روزدیگر، بزرگ به کوچک گفت: «اینک دوش با پدرم همخواب شدم، امشب نیز او را شراب بنوشانیم، و تو بیا و با وی همخواب شو، تا نسلی از پدرخود نگاه داریم.» 001 GEN 019 035 آن شب نیز پدر خود راشراب نوشانیدند، و دختر کوچک همخواب وی شد، و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد. 001 GEN 019 036 پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند. 001 GEN 019 037 و آن بزرگ، پسری زاییده، او را موآب نام نهاد، و او تا امروز پدر موآبیان است. 001 GEN 019 038 و کوچک نیز پسری بزاد، و او را بن عمی نام نهاد. وی تا بحال پدر بنی عمون است. 001 GEN 020 001 پس ابراهیم از آنجا بسوی ارض جنوبی کوچ کرد، و در میان قادش وشور، ساکن شد و در جرار منزل گرفت. 001 GEN 020 002 وابراهیم در خصوص زن خود، ساره، گفت که «اوخواهر من است.» و ابی ملک، ملک جرار، فرستاده، ساره را گرفت. 001 GEN 020 003 و خدا در رویای شب، بر ابی ملک ظاهر شده، به وی گفت: «اینک تومرده‌ای بسبب این زن که گرفتی، زیرا که زوجه دیگری می‌باشد.» 001 GEN 020 004 و ابی ملک، هنوز به اونزدیکی نکرده بود. پس گفت: «ای خداوند، آیاامتی عادل را هلاک خواهی کرد؟ 001 GEN 020 005 مگر او به من نگفت که “او خواهر من است “، و او نیز خود گفت که “او برادر من است؟” به ساده دلی و پاک دستی خود این را کردم.» 001 GEN 020 006 خدا وی را در رویا گفت: «من نیز می‌دانم که این را به ساده دلی خود کردی، و من نیز تو را نگاه داشتم که به من خطا نورزی، و از این سبب نگذاشتم که او را لمس نمایی. 001 GEN 020 007 پس الان زوجه این مرد را رد کن، زیرا که او نبی است، وبرای تو دعا خواهد کرد تا زنده بمانی، و اگر او رارد نکنی، بدان که تو و هر‌که از آن تو باشد، هرآینه خواهید مرد.» 001 GEN 020 008 بامدادان، ابی ملک برخاسته، جمیع خادمان خود را طلبیده، همه این امور را به سمع ایشان رسانید، و ایشان بسیار ترسان شدند. 001 GEN 020 009 پس ابی ملک، ابراهیم را خوانده، بدو گفت: «به ما چه کردی؟ و به تو چه گناه کرده بودم، که بر من و بر مملکت من گناهی عظیم آوردی و کارهای ناکردنی به من کردی؟» 001 GEN 020 010 و ابی ملک به ابراهیم گفت: «چه دیدی که این کار را کردی؟» 001 GEN 020 011 ابراهیم گفت: «زیرا گمان بردم که خداترسی در این مکان نباشد، و مرا به جهت زوجه‌ام خواهند کشت. 001 GEN 020 012 وفی الواقع نیز او خواهر من است، دختر پدرم، اما نه دختر مادرم، و زوجه من شد. 001 GEN 020 013 و هنگامی که خدا مرا از خانه پدرم آواره کرد، او را گفتم: احسانی که به من باید کرد، این است که هر جابرویم، درباره من بگویی که او برادر من است.» 001 GEN 020 014 پس ابی ملک، گوسفندان و گاوان و غلامان وکنیزان گرفته، به ابراهیم بخشید، و زوجه‌اش ساره را به وی رد کرد. 001 GEN 020 015 و ابی ملک گفت: «اینک زمین من پیش روی توست، هر جا که پسند نظرت افتد، ساکن شو.» 001 GEN 020 016 و به ساره گفت: «اینک هزار مثقال نقره به برادرت دادم، همانا او برای تو پرده چشم است، نزد همه کسانی که با تو هستند، و نزد همه دیگران، پس انصاف تو داده شد.» 001 GEN 020 017 و ابراهیم نزدخدا دعا کرد. و خدا ابی ملک، و زوجه او وکنیزانش را شفا بخشید، تا اولاد بهم رسانیدند، 001 GEN 020 018 زیرا خداوند، رحم های تمام اهل بیت ابی ملک را بخاطر ساره، زوجه ابراهیم بسته بود. 001 GEN 021 001 و خداوند برحسب وعده خود، ازساره تفقد نمود، و خداوند، آنچه به ساره گفته بود، بجا آورد. 001 GEN 021 002 و ساره حامله شده، ازابراهیم در‌پیری‌اش، پسری زایید، در وقتی که خدا به وی گفته بود. 001 GEN 021 003 و ابراهیم، پسر مولود خودرا، که ساره از وی زایید، اسحاق نام نهاد. 001 GEN 021 004 و ابراهیم پسر خود اسحاق را، چون هشت روزه بود، مختون ساخت، چنانکه خدا او را امر فرموده بود. 001 GEN 021 005 و ابراهیم، در هنگام ولادت پسرش، اسحاق، صد ساله بود. 001 GEN 021 006 و ساره گفت: «خدا خنده برای من ساخت، و هر‌که بشنود، با من خواهدخندید.» 001 GEN 021 007 و گفت: «که بود که به ابراهیم بگوید، ساره اولاد را شیر خواهد داد؟ زیرا که پسری برای وی، در‌پیری‌اش زاییدم.» 001 GEN 021 008 و آن پسر نموکرد، تا او را از شیر باز گرفتند. و در روزی که اسحاق را از شیر باز داشتند، ابراهیم ضیافتی عظیم کرد. 001 GEN 021 009 آنگاه ساره، پسر هاجر مصری را که ازابراهیم زاییده بود، دید که خنده می‌کند. 001 GEN 021 010 پس به ابراهیم گفت: «این کنیز را با پسرش بیرون کن، زیرا که پسر کنیز با پسر من اسحاق، وارث نخواهد بود.» 001 GEN 021 011 اما این امر، بنظر ابراهیم، درباره پسرش بسیار سخت آمد. 001 GEN 021 012 خدا به ابراهیم گفت: «درباره پسر خود و کنیزت، بنظرت سخت نیاید، بلکه هر‌آنچه ساره به تو گفته است، سخن او رابشنو، زیرا که ذریت تو از اسحاق خوانده خواهدشد. 001 GEN 021 013 و از پسر کنیز نیز امتی بوجود آورم، زیراکه او نسل توست.» 001 GEN 021 014 بامدادان، ابراهیم برخاسته، نان و مشکی از آب گرفته، به هاجر داد، و آنها را بر دوش وی نهاد، و او را با پسر روانه کرد. پس رفت، و در بیابان بئرشبع می‌گشت. 001 GEN 021 015 وچون آب مشک تمام شد، پسر را زیر بوته‌ای گذاشت. 001 GEN 021 016 و به مسافت تیر پرتابی رفته، در مقابل وی بنشست، زیرا گفت: «موت پسر را نبینم.» و در مقابل او نشسته، آواز خود را بلند کرد وبگریست. 001 GEN 021 017 و خدا، آواز پسر را بشنید، و فرشته خدا از آسمان، هاجر را ندا کرده، وی را گفت: «ای هاجر، تو را چه شد؟ ترسان مباش، زیراخدا، آواز پسر را در آنجایی که اوست، شنیده است. 001 GEN 021 018 برخیز و پسر را برداشته، او را به‌دست خود بگیر، زیرا که از او، امتی عظیم بوجودخواهم آورد.» 001 GEN 021 019 و خدا چشمان او را باز کرد تاچاه آبی دید. پس رفته، مشک را از آب پر کرد، وپسر را نوشانید. 001 GEN 021 020 و خدا با آن پسر می‌بود. و اونمو کرده، ساکن صحرا شد، و در تیراندازی بزرگ گردید. 001 GEN 021 021 و در صحرای فاران، ساکن شد. ومادرش زنی از زمین مصر برایش گرفت. 001 GEN 021 022 و واقع شد، در آن زمانی که ابی ملک، وفیکول، که سپهسالار او بود، ابراهیم را عرض کرده، گفتند که «خدا در آنچه می‌کنی با توست. 001 GEN 021 023 اکنون برای من، در اینجا به خدا سوگند بخور، که با من و نسل من و ذریت من خیانت نخواهی کرد، بلکه برحسب احسانی که با تو کرده‌ام، با من و با زمینی که در آن غربت پذیرفتی، عمل خواهی نمود.» 001 GEN 021 024 ابراهیم گفت: «من سوگند می‌خورم.» 001 GEN 021 025 و ابراهیم ابی ملک را تنبیه کرد، بسبب چاه آبی که خادمان ابی ملک، از او به زور گرفته بودند. 001 GEN 021 026 ابی ملک گفت: «نمی دانم کیست که این کار راکرده است، و تو نیز مرا خبر ندادی، و من هم تاامروز نشنیده بودم.» 001 GEN 021 027 و ابراهیم، گوسفندان وگاوان گرفته، به ابی ملک داد، و با یکدیگر عهدبستند. 001 GEN 021 028 و ابراهیم، هفت بره از گله جدا ساخت. 001 GEN 021 030 گفت: «که این هفت بره ماده را از دست من قبول فرمای، تا شهادت باشدکه این چاه را من حفر نمودم.» 001 GEN 021 031 از این سبب، آن مکان را، بئرشبع نامید، زیرا که در آنجا با یکدیگرقسم خوردند. 001 GEN 021 032 و چون آن عهد را در بئرشبع بسته بودند، ابی ملک با سپهسالار خود فیکول برخاسته، به زمین فلسطینیان مراجعت کردند. 001 GEN 021 033 و ابراهیم در بئرشبع، شوره کزی غرس نمود، ودر آنجا به نام یهوه، خدای سرمدی، دعا نمود. 001 GEN 021 034 پس ابراهیم در زمین فلسطینیان، ایام بسیاری بسر برد. 001 GEN 022 001 و واقع شد بعد از این وقایع، که خداابراهیم را امتحان کرده، بدو گفت: «ای ابراهیم!» عرض کرد: «لبیک.» 001 GEN 022 002 گفت: «اکنون پسرخود را، که یگانه توست و او را دوست می‌داری، یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو، و او رادر آنجا، بر یکی از کوههایی که به تو نشان می‌دهم، برای قربانی سوختنی بگذران.» 001 GEN 022 003 بامدادان، ابراهیم برخاسته، الاغ خود رابیاراست، و دو نفر از نوکران خود را، با پسرخویش اسحاق، برداشته و هیزم برای قربانی سوختنی، شکسته، روانه شد، و به سوی آن مکانی که خدا او را فرموده بود، رفت. 001 GEN 022 004 و در روزسوم، ابراهیم چشمان خود را بلند کرده، آن مکان را از دور دید. 001 GEN 022 005 آنگاه ابراهیم، به خادمان خودگفت: «شما در اینجا نزد الاغ بمانید، تا من با پسربدانجا رویم، و عبادت کرده، نزد شما بازآییم.» 001 GEN 022 006 پس ابراهیم، هیزم قربانی سوختنی را گرفته، بر پسر خود اسحاق نهاد، و آتش و کارد را به‌دست خود گرفت؛ و هر دو با هم می‌رفتند. 001 GEN 022 007 واسحاق پدر خود، ابراهیم را خطاب کرده، گفت: «ای پدر من!» گفت: «ای پسر من لبیک؟» گفت: «اینک آتش و هیزم، لکن بره قربانی کجاست؟» 001 GEN 022 008 ابراهیم گفت: «ای پسر من، خدا بره قربانی رابرای خود مهیا خواهد ساخت.» و هر دو با هم رفتند. 001 GEN 022 009 چون بدان مکانی که خدا بدو فرموده بود، رسیدند، ابراهیم در آنجا مذبح را بنا نمود، و هیزم را بر هم نهاد، و پسر خود، اسحاق را بسته، بالای هیزم، بر مذبح گذاشت. 001 GEN 022 010 و ابراهیم، دست خودرا دراز کرده، کارد را گرفت، تا پسر خویش را ذبح نماید. 001 GEN 022 011 در حال، فرشته خداوند از آسمان وی را ندا درداد و گفت: «ای ابراهیم! ای ابراهیم!» عرض کرد: «لبیک.» 001 GEN 022 012 گفت: «دست خود را برپسر دراز مکن، و بدو هیچ مکن، زیرا که الان دانستم که تو از خدا می‌ترسی، چونکه پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی.» 001 GEN 022 013 آنگاه، ابراهیم، چشمان خود را بلند کرده، دید که اینک قوچی، در عقب وی، در بیشه‌ای، به شاخهایش گرفتارشده. پس ابراهیم رفت و قوچ را گرفته، آن را درعوض پسر خود، برای قربانی سوختنی گذرانید. 001 GEN 022 014 و ابراهیم آن موضع را «یهوه یری» نامید، چنانکه تا امروز گفته می‌شود: «در کوه، یهوه، دیده خواهد شد.» 001 GEN 022 015 بار دیگر فرشته خداوند، به ابراهیم ازآسمان ندا در‌داد 001 GEN 022 016 و گفت: «خداوند می‌گوید: به ذات خود قسم می‌خورم، چونکه این کار را کردی و پسر یگانه خود را دریغ نداشتی، 001 GEN 022 017 هرآینه تو را برکت دهم، و ذریت تو را کثیر سازم، مانند ستارگان آسمان، و مثل ریگهایی که بر کناره دریاست. و ذریت تو دروازه های دشمنان خود رامتصرف خواهند شد. 001 GEN 022 018 و از ذریت تو، جمیع امتهای زمین برکت خواهند یافت، چونکه قول مرا شنیدی.» 001 GEN 022 019 پس ابراهیم نزد نوکران خودبرگشت، و ایشان برخاسته، به بئرشبع با هم آمدند، و ابراهیم در بئرشبع ساکن شد. 001 GEN 022 020 و واقع شد بعد از این امور، که به ابراهیم خبر داده، گفتند: «اینک ملکه نیز برای برادرت ناحور، پسران زاییده است. 001 GEN 022 021 یعنی نخست زاده او عوص، و برادرش بوز و قموئیل، پدر ارام، 001 GEN 022 022 وکاسد و حزو و فلداش و یدلاف و بتوئیل.» 001 GEN 022 023 وبتوئیل، رفقه را آورده است. این هشت را، ملکه برای ناحور، برادر ابراهیم زایید. 001 GEN 022 024 و کنیز او که رومه نام داشت، او نیز طابح و جاحم و تاحش ومعکه را زایید. 001 GEN 023 001 و ایام زندگانی ساره، صد و بیست وهفت سال بود، این است سالهای عمرساره. 001 GEN 023 002 و ساره در قریه اربع، که حبرون باشد، درزمین کنعان مرد. و ابراهیم آمد تا برای ساره ماتم و گریه کند. 001 GEN 023 003 و ابراهیم از نزد میت خودبرخاست، و بنی حت را خطاب کرده، گفت: 001 GEN 023 004 «من نزد شما غریب و نزیل هستم. قبری از نزد خود به ملکیت من دهید، تا میت خود را از پیش روی خود دفن کنم.» 001 GEN 023 005 پس بنی حت در جواب ابراهیم گفتند: 001 GEN 023 006 «ای مولای من، سخن ما را بشنو. تو درمیان ما رئیس خدا هستی. در بهترین مقبره های ما، میت خود را دفن کن. هیچ کدام از ما، قبرخویش را از تو دریغ نخواهد داشت که میت خودرا دفن کنی.» 001 GEN 023 007 پس ابراهیم برخاست، و نزد اهل آن زمین، یعنی بنی حت، تعظیم نمود. 001 GEN 023 008 و ایشان را خطاب کرده، گفت: «اگر مرضی شما باشد که میت خود را از نزد خود دفن کنم، سخن مرابشنوید و به عفرون بن صوحار، برای من سفارش کنید، 001 GEN 023 009 تا مغاره مکفیله را که از املاک او در کنارزمینش واقع است، به من دهد، به قیمت تمام، درمیان شما برای قبر، به ملکیت من بسپارد.» 001 GEN 023 010 و عفرون در میان بنی حت نشسته بود. پس عفرون حتی، در مسامع بنی حت، یعنی همه که به دروازه شهر او داخل می‌شدند، در جواب ابراهیم گفت: 001 GEN 023 011 «ای مولای من، نی، سخن مرا بشنو، آن زمین را به تو می‌بخشم، و مغاره‌ای را که در آن است به تو می‌دهم، بحضور ابنای قوم خود، آن رابه تو می‌بخشم. میت خود را دفن کن.» 001 GEN 023 012 پس ابراهیم نزد اهل آن زمین تعظیم نمود، 001 GEN 023 013 و عفرون را به مسامع اهل زمین خطاب کرده، گفت: «اگر تو راضی هستی، التماس دارم عرض مرا اجابت کنی. قیمت زمین را به تو می‌دهم، از من قبول فرمای، تا در آنجا میت خود را دفن کنم.» 001 GEN 023 014 عفرون در جواب ابراهیم گفت: 001 GEN 023 015 «ای مولای من، از من بشنو، قیمت زمین چهارصد مثقال نقره است، این در میان من و تو چیست؟ میت خود رادفن کن.» 001 GEN 023 016 پس ابراهیم، سخن عفرون را اجابت نمود، و آن مبلغی را که در مسامع بنی حت گفته بود، یعنی چهارصد مثقال نقره رایج المعامله، به نزدعفرون وزن کرد. 001 GEN 023 017 پس زمین عفرون، که درمکفیله، برابر ممری واقع است، یعنی زمین ومغاره‌ای که در آن است، با همه درختانی که در آن زمین، و در تمامی حدود و حوالی آن بود، مقررشد 001 GEN 023 018 به ملکیت ابراهیم، بحضور بنی حت، یعنی همه که به دروازه شهرش داخل می‌شدند. 001 GEN 023 019 ازآن پس، ابراهیم، زوجه خود، ساره را در مغاره صحرای مکفیله، در مقابل ممری، که حبرون باشد، در زمین کنعان دفن کرد. 001 GEN 023 020 و آن صحرا، بامغاره‌ای که در آن است، از جانب بنی حت، به ملکیت ابراهیم، به جهت قبر مقرر شد. 001 GEN 024 001 و ابراهیم پیر و سالخورده شد، وخداوند، ابراهیم را در هر چیز برکت داد. 001 GEN 024 002 و ابراهیم به خادم خود، که بزرگ خانه وی، و بر تمام مایملک او مختار بود، گفت: «اکنون دست خود را زیر ران من بگذار. 001 GEN 024 003 و به یهوه، خدای آسمان و خدای زمین، تو را قسم می‌دهم، که زنی برای پسرم از دختر کنعانیان، که در میان ایشان ساکنم، نگیری، 001 GEN 024 004 بلکه به ولایت من و به مولدم بروی، و از آنجا زنی برای پسرم اسحاق بگیری.» 001 GEN 024 005 خادم به وی گفت: «شاید آن زن راضی نباشد که با من بدین زمین بیاید؟ آیا پسرت را بدان زمینی که از آن بیرون آمدی، بازبرم؟» 001 GEN 024 006 ابراهیم وی را گفت: «زنهار، پسر مرا بدانجا باز مبری. 001 GEN 024 007 یهوه، خدای آسمان، که مرا از خانه پدرم و اززمین مولد من، بیرون آورد، و به من تکلم کرد، وقسم خورده، گفت: “که این زمین را به ذریت توخواهم داد.” او فرشته خود را پیش روی توخواهد فرستاد، تا زنی برای پسرم از آنجا بگیری. 001 GEN 024 008 اما اگر آن زن از آمدن با تو رضا ندهد، از این قسم من، بری خواهی بود، لیکن زنهار، پسر مرابدانجا باز نبری.» 001 GEN 024 009 پس خادم دست خود را زیرران آقای خود ابراهیم نهاد، و در این امر برای اوقسم خورد. 001 GEN 024 010 و خادم ده شتر، از شتران آقای خود گرفته، برفت. و همه اموال مولایش به‌دست او بود. پس روانه شده، به شهر ناحور در ارام نهرین آمد. 001 GEN 024 011 وبه وقت عصر، هنگامی که زنان برای کشیدن آب بیرون می‌آمدند، شتران خود را در خارج شهر، برلب چاه آب خوابانید. 001 GEN 024 012 و گفت: «ای یهوه، خدای آقایم ابراهیم، امروز مرا کامیاب بفرما، و باآقایم ابراهیم احسان بنما. 001 GEN 024 013 اینک من بر این چشمه آب ایستاده‌ام، و دختران اهل این شهر، به جهت کشیدن آب بیرون می‌آیند. 001 GEN 024 014 پس چنین بشود که آن دختری که به وی گویم: “سبوی خودرا فرودآر تا بنوشم “، و او گوید: “بنوش و شترانت را نیز سیراب کنم “، همان باشد که نصیب بنده خود اسحاق کرده باشی، تا بدین، بدانم که با آقایم احسان فرموده‌ای.» 001 GEN 024 015 و او هنوز از سخن‌گفتن فارغ نشده بود که ناگاه، رفقه، دختر بتوئیل، پسر ملکه، زن ناحور، برادر ابراهیم، بیرون آمد و سبویی بر کتف داشت. 001 GEN 024 016 و آن دختر بسیار نیکومنظر و باکره بود، ومردی او را نشناخته بود. پس به چشمه فرورفت، و سبوی خود را پر کرده، بالا آمد. 001 GEN 024 017 آنگاه خادم به استقبال او بشتافت و گفت: «جرعه‌ای آب ازسبوی خود به من بنوشان.» 001 GEN 024 018 گفت: «ای آقای من بنوش»، و سبوی خود را بزودی بر دست خودفرودآورده، او را نوشانید. 001 GEN 024 019 و چون ازنوشانیدنش فارغ شد، گفت: «برای شترانت نیزبکشم تا از نوشیدن بازایستند.» 001 GEN 024 020 پس سبوی خود را بزودی در آبخور خالی کرد و باز به سوی چاه، برای کشیدن بدوید، و از بهر همه شترانش کشید. 001 GEN 024 021 و آن مرد بر وی چشم دوخته بود وسکوت داشت، تا بداند که خداوند، سفر او راخیریت اثر نموده است یا نه. 001 GEN 024 022 و واقع شد، چون شتران از نوشیدن بازایستادند، که آن مرد حلقه طلای نیم مثقال وزن، ودو ابرنجین برای دستهایش، که ده مثقال طلا وزن آنها بود، بیرون آورد. 001 GEN 024 023 و گفت: «به من بگو که دختر کیستی؟ آیا در خانه پدرت جایی برای ماباشد تا شب را بسر بریم؟» 001 GEN 024 024 وی را گفت: «من دختر بتوئیل، پسر ملکه که او را از ناحور زایید، می‌باشم.» 001 GEN 024 025 و بدو گفت: «نزد ما کاه و علف فراوان است، و جای نیز برای منزل.» 001 GEN 024 026 آنگاه آن مرد خم شد، خداوند را پرستش نمود 001 GEN 024 027 و گفت: «متبارک باد یهوه، خدای آقایم ابراهیم، که لطف و وفای خود را از آقایم دریغ نداشت، و چون من در راه بودم، خداوند مرا به خانه برادران آقایم راهنمایی فرمود.» 001 GEN 024 028 پس آن دختر دوان دوان رفته، اهل خانه مادر خویش را از این وقایع خبر داد. 001 GEN 024 029 و رفقه رابرادری لابان نام بود. پس لابان به نزد آن مرد، به‌سر چشمه، دوان دوان بیرون آمد. 001 GEN 024 030 و واقع شدکه چون آن حلقه و ابرنجینها را بر دستهای خواهر خود دید، و سخنهای خواهر خود، رفقه را شنید که می‌گفت آن مرد چنین به من گفته است، به نزد وی آمد. و اینک نزد شتران به‌سر چشمه ایستاده بود. 001 GEN 024 031 و گفت: «ای مبارک خداوند، بیا، چرا بیرون ایستاده‌ای؟ من خانه را و منزلی برای شتران، مهیا ساخته‌ام.» 001 GEN 024 032 پس آن مرد به خانه درآمد، و لابان شتران را باز کرد، و کاه و علف به شتران داد، و آب به جهت شستن پایهایش و پایهای رفقایش آورد. 001 GEN 024 033 و غذا پیش او نهادند. وی گفت: «تا مقصود خود را بازنگویم، چیزی نخورم.» گفت: «بگو.» 001 GEN 024 034 گفت: «من خادم ابراهیم هستم. 001 GEN 024 035 وخداوند، آقای مرا بسیار برکت داده و او بزرگ شده است، و گله‌ها و رمه‌ها و نقره و طلا و غلامان و کنیزان و شتران و الاغان بدو داده است. 001 GEN 024 036 وزوجه آقایم ساره، بعد از پیر شدن، پسری برای آقایم زایید، و آنچه دارد، بدو داده است. 001 GEN 024 037 وآقایم مرا قسم داد و گفت که “زنی برای پسرم ازدختران کنعانیان که در زمین ایشان ساکنم، نگیری. 001 GEN 024 038 بلکه به خانه پدرم و به قبیله من بروی، و زنی برای پسرم بگیری.” 001 GEN 024 039 و به آقای خودگفتم: “شاید آن زن همراه من نیاید؟” 001 GEN 024 040 او به من گفت: “یهوه که به حضور او سالک بوده‌ام، فرشته خود را با تو خواهد فرستاد، و سفر تو راخیریت اثر خواهد گردانید، تا زنی برای پسرم ازقبیله‌ام و از خانه پدرم بگیری. 001 GEN 024 041 آنگاه از قسم من بری خواهی گشت، چون به نزد قبیله‌ام رفتی، هرگاه زنی به تو ندادند، از سوگند من بری خواهی بود.” 001 GEN 024 042 پس امروز به‌سر چشمه رسیدم و گفتم: “ای یهوه، خدای آقایم ابراهیم، اگر حال، سفر مراکه به آن آمده‌ام، کامیاب خواهی کرد. 001 GEN 024 043 اینک من به‌سر این چشمه آب ایستاده‌ام. پس چنین بشودکه آن دختری که برای کشیدن آب بیرون آید، وبه وی گویم: “مرا از سبوی خود جرعه‌ای آب بنوشان “، 001 GEN 024 044 و به من گوید: “بیاشام، و برای شترانت نیز آب می‌کشم “، او همان زن باشد که خداوند، نصیب آقازاده من کرده است. 001 GEN 024 045 و من هنوز از گفتن این، در دل خود فارغ نشده بودم، که ناگاه، رفقه با سبویی بر کتف خود بیرون آمد، و به چشمه پایین رفت، تا آب بکشد. و به وی گفتم: “جرعه‌ای آب به من بنوشان.” 001 GEN 024 046 پس سبوی خودرا بزودی از کتف خود فروآورده، گفت: “بیاشام، و شترانت را نیز آب می‌دهم.” پس نوشیدم وشتران را نیز آب داد. 001 GEN 024 047 و از او پرسیده، گفتم: “تودختر کیستی؟” گفت: “دختر بتوئیل بن ناحور که ملکه، او را برای او زایید.” پس حلقه را در بینی او، و ابرنجین‌ها را بر دستهایش گذاشتم. 001 GEN 024 048 آنگاه سجده کرده، خداوند را پرستش نمودم. و یهوه، خدای آقای خود ابراهیم را، متبارک خواندم، که مرا به راه راست هدایت فرمود، تا دختر برادرآقای خود را، برای پسرش بگیرم. 001 GEN 024 049 اکنون اگربخواهید با آقایم احسان و صداقت کنید، پس مراخبر دهید. و اگر نه مرا خبر دهید، تا بطرف راست یا چپ ره سپر شوم.» 001 GEN 024 050 لابان و بتوئیل در جواب گفتند: «این امر ازخداوند صادر شده است، با تو نیک یا بدنمی توانیم گفت. 001 GEN 024 051 اینک رفقه حاضر است، او رابرداشته، روانه شو تا زن پسر آقایت باشد، چنانکه خداوند گفته است.» 001 GEN 024 052 و واقع شد که چون خادم ابراهیم سخن ایشان را شنید، خداوند را به زمین سجده کرد. 001 GEN 024 053 و خادم، آلات نقره و آلات طلا و رختها رابیرون آورده، پیشکش رفقه کرد، و برادر و مادر اورا چیزهای نفیسه داد. 001 GEN 024 054 و او و رفقایش خوردندو آشامیدند و شب را بسر بردند. و بامدادان برخاسته، گفت: «مرا به سوی آقایم روانه نمایید.» 001 GEN 024 055 برادر و مادر او گفتند: «دختر با ما ده روزی بماند و بعد از آن روانه شود.» 001 GEN 024 056 بدیشان گفت: «مرا معطل مسازید، خداوند سفر مرا کامیاب گردانیده است، پس مرا روانه نمایید تا بنزد آقای خود بروم.» 001 GEN 024 057 گفتند: «دختر را بخوانیم و اززبانش بپرسیم.» 001 GEN 024 058 پس رفقه را خواندند و به وی گفتند: «با این مرد خواهی رفت؟» گفت: «می‌روم.» 001 GEN 024 059 آنگاه خواهر خود رفقه، و دایه‌اش را، با خادم ابراهیم و رفقایش روانه کردند. 001 GEN 024 060 ورفقه را برکت داده به وی گفتند: «تو خواهر ماهستی، مادر هزار کرورها باش، و ذریت تو، دروازه دشمنان خود را متصرف شوند.» 001 GEN 024 061 پس رفقه با کنیزانش برخاسته، بر شتران سوار شدند، و از عقب آن مرد روانه گردیدند. وخادم، رفقه را برداشته، برفت. 001 GEN 024 062 و اسحاق از راه بئرلحی رئی می‌آمد، زیرا که او در ارض جنوب ساکن بود. 001 GEN 024 063 و هنگام شام، اسحاق برای تفکر به صحرا بیرون رفت، و چون نظر بالا کرد، دید که شتران می‌آیند. 001 GEN 024 064 و رفقه چشمان خود را بلندکرده، اسحاق را دید، و از شتر خود فرود آمد، 001 GEN 024 065 زیرا که از خادم پرسید: «این مرد کیست که درصحرا به استقبال ما می‌آید؟» و خادم گفت: «آقای من است.» پس برقع خود را گرفته، خود راپوشانید. 001 GEN 024 066 و خادم، همه کارهایی را که کرده بود، به اسحاق باز‌گفت. 001 GEN 024 067 و اسحاق، رفقه را به خیمه مادر خود، ساره، آورد، و او را به زنی خود گرفته، دل در او بست. و اسحاق بعد از وفات مادر خود، تسلی پذیرفت. 001 GEN 025 001 و ابراهیم، دیگر بار، زنی گرفت که قطوره نام داشت. 001 GEN 025 002 و او زمران و یقشان و مدان و مدیان و یشباق و شوحا را برای او زایید. 001 GEN 025 003 و یقشان، شبا و ددان را آورد. و بنی ددان، اشوریم و لطوشیم و لامیم بودند. 001 GEN 025 004 و پسران مدیان، عیفا و عیفر و حنوک و ابیداع و الداعه بودند. جمله اینها، اولاد قطوره بودند. 001 GEN 025 005 و ابراهیم تمام مایملک خود را به اسحاق بخشید. 001 GEN 025 006 اما به پسران کنیزانی که ابراهیم داشت، ابراهیم عطایاداد، و ایشان را در حین حیات خود، از نزد پسرخویش اسحاق، به‌جانب مشرق، به زمین شرقی فرستاد. 001 GEN 025 007 این است ایام سالهای عمر ابراهیم، که زندگانی نمود: صد و هفتاد وپنج سال. 001 GEN 025 008 و ابراهیم جان بداد، و در کمال شیخوخیت، پیر و سیر شده، بمرد. و به قوم خود ملحق شد. 001 GEN 025 009 و پسرانش، اسحاق و اسماعیل، او را در مغاره مکفیله، درصحرای عفرون بن صوحارحتی، در مقابل ممری دفن کردند. 001 GEN 025 010 آن صحرایی که ابراهیم، ازبنی حت، خریده بود. در آنجا ابراهیم و زوجه‌اش ساره مدفون شدند. 001 GEN 025 011 و واقع شد بعد از وفات ابراهیم، که خدا پسرش اسحاق را برکت داد، واسحاق نزد بئرلحی رئی ساکن بود. 001 GEN 025 012 این است پیدایش اسماعیل بن ابراهیم، که هاجر مصری، کنیز ساره، برای ابراهیم زایید. 001 GEN 025 013 واین است نامهای پسران اسماعیل، موافق اسمهای ایشان به حسب پیدایش ایشان. نخست زاده اسماعیل، نبایوت، و قیدار و ادبیل ومبسام. 001 GEN 025 014 و مشماع و دومه و مسا 001 GEN 025 015 و حدار وتیما و یطور و نافیش و قدمه. 001 GEN 025 016 اینانند پسران اسماعیل، و این است نامهای ایشان در بلدان وحله های ایشان، دوازده امیر، حسب قبایل ایشان. 001 GEN 025 017 و مدت زندگانی اسماعیل، صد و سی و هفت سال بود، که جان را سپرده، بمرد. و به قوم خودملحق گشت. 001 GEN 025 018 و ایشان از حویله تا شور، که مقابل مصر، به سمت آشور واقع است، ساکن بودند. و نصیب او در مقابل همه برادران او افتاد. 001 GEN 025 019 و این است پیدایش اسحاق بن ابراهیم. ابراهیم، اسحاق را آورد. 001 GEN 025 020 و چون اسحاق چهل ساله شد، رفقه دختر بتوئیل ارامی و خواهر لابان ارامی را، از فدان ارام به زنی گرفت. 001 GEN 025 021 و اسحاق برای زوجه خود، چون که نازاد بود، نزد خداونددعا کرد. و خداوند او را مستجاب فرمود. وزوجه‌اش رفقه حامله شد. 001 GEN 025 022 و دو طفل در رحم او منازعت می‌کردند. او گفت: «اگر چنین باشد، من چرا چنین هستم؟» پس رفت تا از خداوندبپرسد. 001 GEN 025 023 خداوند به وی گفت: «دو امت در بطن تو هستند، و دو قوم از رحم تو جدا شوند. وقومی بر قومی تسلط خواهد یافت، و بزرگ، کوچک را بندگی خواهد نمود.» 001 GEN 025 024 و چون وقت وضع حملش رسید، اینک توامان در رحم اوبودند. 001 GEN 025 025 و نخستین، سرخ‌فام بیرون آمد، وتمامی بدنش مانند پوستین، پشمین بود. و او راعیسو نام نهادند. 001 GEN 025 026 و بعد از آن، برادرش بیرون آمد، و پاشنه عیسو را به‌دست خود گرفته بود. واو را یعقوب نام نهادند. و درحین ولادت ایشان، اسحاق، شصت ساله بود. 001 GEN 025 027 و آن دو پسر، نموکردند، و عیسو صیادی ماهر، و مرد صحرایی بود. و اما یعقوب، مرد ساده دل و چادرنشین. 001 GEN 025 028 واسحاق، عیسو را دوست داشتی، زیرا که صید اورا می‌خورد. اما رفقه، یعقوب را محبت نمودی. 001 GEN 025 029 روزی یعقوب، آش می‌پخت و عیسو وا مانده، از صحرا آمد. 001 GEN 025 030 و عیسو به یعقوب گفت: «از این آش ادوم (یعنی سرخ ) مرا بخوران، زیرا که وامانده‌ام.» از این سبب او را ادوم نامیدند. 001 GEN 025 031 یعقوب گفت: «امروز نخست زادگی خود را به من بفروش.» 001 GEN 025 032 عیسو گفت: «اینک من به حالت موت رسیده‌ام، پس مرا از نخست زادگی چه فایده؟» 001 GEN 025 033 یعقوب گفت: «امروز برای من قسم بخور.» پس برای او قسم خورد، و نخست زادگی خود را به یعقوب فروخت. 001 GEN 025 034 و یعقوب نان وآش عدس را به عیسو داد، که خورد و نوشید وبرخاسته، برفت. پس عیسو نخست زادگی خود راخوار نمود. 001 GEN 026 001 و قحطی در آن زمین حادث شد، غیرآن قحط اول، که در ایام ابراهیم بود. واسحاق نزد ابی ملک، پادشاه فلسطینیان به جراررفت. 001 GEN 026 002 و خداوند بر وی ظاهر شده، گفت: «به مصر فرود میا، بلکه به زمینی که به تو بگویم ساکن شو. 001 GEN 026 003 در این زمین توقف نما، و با تو خواهم بود، وتو را برکت خواهم داد، زیرا که به تو و ذریت تو، تمام این زمین را می‌دهم، و سوگندی را که باپدرت ابراهیم خوردم، استوار خواهم داشت. 001 GEN 026 004 وذریتت را مانند ستارگان آسمان کثیر گردانم، وتمام این زمینها را به ذریت تو بخشم، و از ذریت تو جمیع امتهای جهان برکت خواهند یافت. 001 GEN 026 005 زیرا که ابراهیم قول مرا شنید، و وصایا و اوامر وفرایض و احکام مرا نگاه داشت.» 001 GEN 026 006 پس اسحاق در جرار اقامت نمود. 001 GEN 026 007 و مردمان آن مکان درباره زنش از او جویا شدند. گفت: «او خواهر من است، » زیرا ترسید که بگوید: «زوجه من است، » مبادا اهل آنجا، او را به‌خاطررفقه که نیکومنظر بود، بکشند. 001 GEN 026 008 و چون در آنجامدتی توقف نمود، چنان افتاد که ابی ملک، پادشاه فلسطینیان، از دریچه نظاره کرد، و دید که اینک اسحاق با زوجه خود رفقه، مزاح می‌کند. 001 GEN 026 009 پس ابی ملک، اسحاق را خوانده، گفت: «همانا این زوجه توست! پس چرا گفتی که خواهر من است؟» اسحاق بدو گفت: «زیرا گفتم که مبادابرای وی بمیرم.» 001 GEN 026 010 ابی ملک گفت: «این چه‌کاراست که با ما کردی؟ نزدیک بود که یکی از قوم، بازوجه ات همخواب شود، و بر ما جرمی آورده باشی.» 001 GEN 026 011 و ابی ملک تمامی قوم را قدغن فرموده، گفت: «کسی‌که متعرض این مرد و زوجه‌اش بشود، هر آینه خواهد مرد.» 001 GEN 026 012 و اسحاق در آن زمین زراعت کرد، و در آن سال صد چندان پیدا نمود؛ و خداوند او را برکت داد. 001 GEN 026 013 و آن مرد بزرگ شده، آن فان ترقی می‌نمود، تا بسیار بزرگ گردید. 001 GEN 026 014 و او را گله گوسفندان و مواشی گاوان و غلامان کثیر بود، وفلسطینیان بر او حسد بردند. 001 GEN 026 015 و همه چاههایی که نوکران پدرش در ایام پدرش ابراهیم، کنده بودند، فلسطینیان آنها را بستند، و از خاک پرکردند. 001 GEN 026 016 و ابی ملک به اسحاق گفت: «از نزد مابرو، زیرا که از ما بسیار بزرگتر شده‌ای.» 001 GEN 026 017 پس اسحاق از آنجا برفت، و در وادی جرارفرود آمده، در آنجا ساکن شد. 001 GEN 026 018 و چاههای آب را، که در ایام پدرش ابراهیم کنده بودند، وفلسطینیان آنها را بعد از وفات ابراهیم بسته بودند، اسحاق از سر نو کند، و آنها را مسمی نمودبه نامهایی که پدرش آنها را نامیده بود. 001 GEN 026 019 ونوکران اسحاق در آن وادی حفره زدند، و چاه آب زنده‌ای در آنجا یافتند. 001 GEN 026 020 و شبانان جرار، باشبانان اسحاق، منازعه کرده، گفتند: «این آب ازآن ماست!» پس آن چاه را عسق نامید، زیرا که باوی منازعه کردند. 001 GEN 026 021 و چاهی دیگر کندند، همچنان برای آن نیز جنگ کردند، و آن را سطنه نامید. 001 GEN 026 022 و از آنجا کوچ کرده، چاهی دیگر کند، وبرای آن جنگ نکردند، پس آن را رحوبوت نامیده، گفت: «که اکنون خداوند ما را وسعت داده است، و در زمین، بارور خواهیم شد.» 001 GEN 026 023 پس از آنجا به بئرشبع آمد. 001 GEN 026 024 در همان شب، خداوند بر وی ظاهر شده، گفت: «من خدای پدرت، ابراهیم، هستم. ترسان مباش زیراکه من با تو هستم، و تو را برکت می‌دهم، و ذریت تو را بخاطر بنده خود، ابراهیم، فراوان خواهم ساخت.» 001 GEN 026 025 و مذبحی در آنجا بنا نهاد و نام یهوه را خواند، و خیمه خود را برپا نمود، و نوکران اسحاق، چاهی در آنجا کندند. 001 GEN 026 026 و ابی ملک، به اتفاق یکی از اصحاب خود، احزات نام، وفیکول، که سپهسالار او بود، از جرار به نزد اوآمدند. 001 GEN 026 027 و اسحاق بدیشان گفت: «چرا نزد من آمدید، با آنکه با من عداوت نمودید، و مرا از نزدخود راندید؟» 001 GEN 026 028 گفتند: «به تحقیق فهمیده‌ایم که خداوند با توست. پس گفتیم سوگندی در میان ماو تو باشد، و عهدی با تو ببندیم. 001 GEN 026 029 تا با ما بدی نکنی چنانکه به تو ضرری نرساندیم، بلکه غیر ازنیکی به تو نکردیم، و تو را به سلامتی روانه نمودیم، و اکنون مبارک خداوند هستی.» 001 GEN 026 030 آنگاه برای ایشان ضیافتی برپا نمود، وخوردند و آشامیدند. 001 GEN 026 031 بامدادان برخاسته، بایکدیگر قسم خوردند، و اسحاق ایشان را وداع نمود. پس، از نزد وی به سلامتی رفتند. 001 GEN 026 032 و درآن روز چنان افتاد که نوکران اسحاق آمده، او را ازآن چاهی که می‌کندند خبر داده، گفتند: «آب یافتیم!» 001 GEN 026 033 پس آن را شبعه نامید. از این سبب آن شهر، تا امروز بئرشبع نام دارد. 001 GEN 026 034 و چون عیسوچهل ساله بود، یهودیه، دختر بیری حتی، وبسمه، دختر ایلون حتی را به زنی گرفت. 001 GEN 026 035 وایشان باعث تلخی جان اسحاق و رفقه شدند. 001 GEN 027 001 و چون اسحاق پیر شد، و چشمانش از دیدن تار گشته بود، پسر بزرگ خودعیسو را طلبیده، به وی گفت: «ای پسر من!» گفت: «لبیک.» 001 GEN 027 002 گفت: «اینک پیر شده‌ام و وقت اجل خود را نمی دانم. 001 GEN 027 003 پس اکنون، سلاح خود یعنی ترکش و کمان خویش را گرفته، به صحرا برو، ونخجیری برای من بگیر، 001 GEN 027 004 و خورشی برای من چنانکه دوست می‌دارم ساخته، نزد من حاضر کن، تا بخورم و جانم قبل از مردنم تو را برکت دهد.» 001 GEN 027 005 و چون اسحاق به پسر خود عیسو سخن می‌گفت، رفقه بشنید، و عیسو به صحرا رفت تانخجیری صید کرده، بیاورد. 001 GEN 027 006 آنگاه رفقه پسرخود، یعقوب را خوانده، گفت: «اینک پدر تو راشنیدم که برادرت عیسو را خطاب کرده، می‌گفت: 001 GEN 027 007 “برای من شکاری آورده، خورشی بساز تا آن را بخورم، و قبل از مردنم تو را درحضور خداوند برکت دهم.” 001 GEN 027 008 پس‌ای پسر من، الان سخن مرا بشنو در آنچه من به تو امر می‌کنم. 001 GEN 027 009 بسوی گله بشتاب، و دو بزغاله خوب از بزها، نزد من بیاور، تا از آنها غذایی برای پدرت بطوری که دوست می‌دارد، بسازم. 001 GEN 027 010 و آن را نزد پدرت ببر تا بخورد، و تو را قبل از وفاتش برکت دهد.» 001 GEN 027 011 یعقوب به مادر خود، رفقه، گفت: «اینک برادرم عیسو، مردی مویدار است و من مردی بی‌موی هستم؛ 001 GEN 027 012 شاید که پدرم مرا لمس نماید، و در نظرش مثل مسخره‌ای بشوم، و لعنت به عوض برکت بر خود آورم.» 001 GEN 027 013 مادرش به وی گفت: «ای پسر من، لعنت تو بر من باد! فقط سخن مرا بشنو و رفته، آن را برای من بگیر.» 001 GEN 027 014 پس رفت و گرفته، نزد مادر خود آورد. و مادرش خورشی ساخت بطوری که پدرش دوست می‌داشت. 001 GEN 027 015 و رفقه، جامه فاخر پسر بزرگ خودعیسو را، که نزد او در خانه بود گرفته، به پسر کهترخود، یعقوب پوشانید، 001 GEN 027 016 و پوست بزغاله‌ها را، بر دستها و نرمه گردن او بست. 001 GEN 027 017 و خورش ونانی که ساخته بود، به‌دست پسر خود یعقوب سپرد. 001 GEN 027 018 پس نزد پدر خود آمده، گفت: «ای پدرمن!» گفت: «لبیک، تو کیستی‌ای پسر من؟» 001 GEN 027 019 یعقوب به پدر خود گفت: «من نخست زاده توعیسو هستم. آنچه به من فرمودی کردم، الان برخیز، بنشین و از شکار من بخور، تا جانت مرابرکت دهد.» 001 GEN 027 020 اسحاق به پسر خود گفت: «ای پسر من! چگونه بدین زودی یافتی؟» گفت: «یهوه خدای تو به من رسانید.» 001 GEN 027 021 اسحاق به یعقوب گفت: «ای پسر من، نزدیک بیا تا تو را لمس کنم، که آیا تو پسر من عیسو هستی یا نه.» 001 GEN 027 022 پس یعقوب نزد پدر خود اسحاق آمد، و او را لمس کرده، گفت: «آواز، آواز یعقوب است، لیکن دستها، دستهای عیسوست.» 001 GEN 027 023 و او را نشناخت، زیرا که دستهایش مثل دستهای برادرش عیسو، موی دار بود، پس او را برکت داد. 001 GEN 027 024 و گفت: «آیاتو همان پسر من، عیسو هستی؟» گفت: «من هستم.» 001 GEN 027 025 پس گفت: «نزدیک بیاور تا از شکارپسر خود بخورم و جانم تو را برکت دهد.» پس نزد وی آورد و بخورد و شراب برایش آورد ونوشید. 001 GEN 027 026 و پدرش، اسحاق به وی گفت: «ای پسر من، نزدیک بیا و مرا ببوس.» 001 GEN 027 027 پس نزدیک آمده، او را بوسید و رایحه لباس او را بوییده، او رابرکت داد و گفت: «همانا رایحه پسر من، مانندرایحه صحرایی است که خداوند آن را برکت داده باشد. 001 GEN 027 028 پس خدا تو را از شبنم آسمان و ازفربهی زمین، و از فراوانی غله و شیره عطا فرماید. 001 GEN 027 029 قومها تو را بندگی نمایند و طوایف تو راتعظیم کنند، بر برادران خود سرور شوی، وپسران مادرت تو را تعظیم نمایند. ملعون باد هرکه تو را لعنت کند، و هر‌که تو را مبارک خواند، مبارک باد.» 001 GEN 027 030 و واقع شد چون اسحاق، از برکت دادن به یعقوب فارغ شد، به مجرد بیرون رفتن یعقوب ازحضور پدر خود اسحاق، که برادرش عیسو ازشکار باز آمد. 001 GEN 027 031 و او نیز خورشی ساخت، و نزدپدر خود آورده، به پدر خود گفت: «پدر من برخیزد و از شکار پسر خود بخورد، تا جانت مرابرکت دهد.» 001 GEN 027 032 پدرش اسحاق به وی گفت: «توکیستی؟» گفت: «من پسر نخستین تو، عیسوهستم.» 001 GEN 027 033 آنگاه لرزه‌ای شدید بر اسحاق مستولی شده، گفت: «پس آن که بود که نخجیری صید کرده، برایم آورد، و قبل از آمدن تو از همه خوردم و او را برکت دادم، و فی الواقع او مبارک خواهد بود؟» 001 GEN 027 034 عیسو چون سخنان پدر خود راشنید، نعره‌ای عظیم و بی‌نهایت تلخ برآورده، به پدر خود گفت: «ای پدرم، به من، به من نیز برکت بده!» 001 GEN 027 035 گفت: «برادرت به حیله آمد، و برکت تورا گرفت.» 001 GEN 027 036 گفت: «نام او را یعقوب بخوبی نهادند، زیرا که دو مرتبه مرا از پا درآورد. اول نخست زادگی مرا گرفت، و اکنون برکت مرا گرفته است.» پس گفت: «آیا برای من نیز برکتی نگاه نداشتی؟» 001 GEN 027 037 اسحاق در جواب عیسو گفت: «اینک او را بر تو سرور ساختم، و همه برادرانش را غلامان او گردانیدم، و غله و شیره را رزق اودادم. پس الان‌ای پسر من، برای تو چه کنم؟» 001 GEN 027 038 عیسو به پدر خود گفت: «ای پدر من، آیا همین یک برکت را داشتی؟ به من، به من نیز‌ای پدرم برکت بده!» و عیسو به آواز بلند بگریست. 001 GEN 027 039 پدرش اسحاق در جواب او گفت: «اینک مسکن تو (دور) از فربهی زمین، و از شبنم آسمان از بالا خواهد بود. 001 GEN 027 040 و به شمشیرت خواهی زیست، و برادر خود را بندگی خواهی کرد، وواقع خواهد شد که چون سر باز زدی، یوغ او را ازگردن خود خواهی انداخت.» 001 GEN 027 041 و عیسو بسبب آن برکتی که پدرش به یعقوب داده بود، بر او بغض ورزید؛ و عیسو دردل خود گفت: «ایام نوحه گری برای پدرم نزدیک است، آنگاه برادر خود یعقوب را خواهم کشت.» 001 GEN 027 042 و رفقه، از سخنان پسر بزرگ خود، عیسوآگاهی یافت. پس فرستاده، پسر کوچک خود، یعقوب را خوانده، بدو گفت: «اینک برادرت عیسو درباره تو خود را تسلی می‌دهد به اینکه تورا بکشد. 001 GEN 027 043 پس الان‌ای پسرم سخن مرا بشنو وبرخاسته، نزد برادرم، لابان، به حران فرار کن. 001 GEN 027 044 وچند روز نزد وی بمان، تا خشم برادرت برگردد. 001 GEN 027 045 تا غضب برادرت از تو برگردد، و آنچه بدوکردی، فراموش کند. آنگاه می‌فرستم و تو را ازآنجا باز می‌آورم. چرا باید از شما هر دو در یک روز محروم شوم؟» 001 GEN 027 046 و رفقه به اسحاق گفت: «بسبب دختران حت از جان خود بیزار شده‌ام. اگریعقوب زنی از دختران حت، مثل اینانی که دختران این زمینند بگیرد، مرا از حیات چه فایده خواهد بود.» 001 GEN 028 001 و اسحاق، یعقوب را خوانده، او رابرکت داد و او را امر فرموده، گفت: «زنی از دختران کنعان مگیر. 001 GEN 028 002 برخاسته، به فدان ارام، به خانه پدر مادرت، بتوئیل، برو و از آنجازنی از دختران لابان، برادر مادرت، برای خودبگیر. 001 GEN 028 003 و خدای قادر مطلق تو را برکت دهد، و تورا بارور و کثیر سازد، تا از تو امتهای بسیار بوجودآیند. 001 GEN 028 004 و برکت ابراهیم را به تو دهد، به تو و به ذریت تو با تو، تا وارث زمین غربت خود شوی، که خدا آن را به ابراهیم بخشید.» 001 GEN 028 005 پس اسحاق، یعقوب را روانه نمود و به فدان ارام، نزد لابان بن بتوئیل ارامی، برادر رفقه، مادر یعقوب و عیسو، رفت. 001 GEN 028 006 و اما عیسو چون دید که اسحاق یعقوب رابرکت داده، و او را به فدان ارام روانه نمود، تا ازآنجا زنی برای خود بگیرد، و در حین برکت دادن به وی امر کرده، گفته بود که «زنی از دختران کنعان مگیر، » 001 GEN 028 007 و اینکه یعقوب، پدر و مادر خود را اطاعت نموده، به فدان ارام رفت. 001 GEN 028 008 و چون عیسودید که دختران کنعان در نظر پدرش، اسحاق، بدند، 001 GEN 028 009 پس عیسو نزد اسماعیل رفت، و محلت، دختر اسماعیل بن ابراهیم را که خواهر نبایوت بود، علاوه بر زنانی که داشت، به زنی گرفت. 001 GEN 028 010 و اما یعقوب، از بئرشبع روانه شده، بسوی حران رفت. 001 GEN 028 011 و به موضعی نزول کرده، در آنجاشب را بسر برد، زیرا که آفتاب غروب کرده بود ویکی از سنگهای آنجا را گرفته، زیر سر خود نهادو در همان جا بخسبید. 001 GEN 028 012 و خوابی دید که ناگاه نردبانی بر زمین برپا شده، که سرش به آسمان می‌رسد، و اینک فرشتگان خدا، بر آن صعود ونزول می‌کنند. 001 GEN 028 013 در حال، خداوند بر سر آن ایستاده، می‌گوید: «من هستم یهوه، خدای پدرت ابراهیم، و خدای اسحاق. این زمینی را که تو بر آن خفته‌ای به تو و به ذریت تو می‌بخشم. 001 GEN 028 014 و ذریت تو مانند غبار زمین خواهند شد، و به مغرب ومشرق و شمال و جنوب منتشر خواهی شد، و ازتو و از نسل تو جمیع قبایل زمین برکت خواهندیافت. 001 GEN 028 015 و اینک من با تو هستم، و تو را در هرجایی که روی، محافظت فرمایم تا تو را بدین زمین بازآورم، زیرا که تا آنچه به تو گفته‌ام، بجانیاورم، تو را رها نخواهم کرد.» 001 GEN 028 016 پس یعقوب ازخواب بیدار شد و گفت: «البته یهوه در این مکان است و من ندانستم.» 001 GEN 028 017 پس ترسان شده، گفت: «این چه مکان ترسناکی است! این نیست جز خانه خدا و این است دروازه آسمان.» 001 GEN 028 018 بامدادان یعقوب برخاست و آن سنگی را که زیر سر خودنهاده بود، گرفت، و چون ستونی برپا داشت، وروغن بر سرش ریخت. 001 GEN 028 019 و آن موضع را بیت ئیل نامید، لکن نام آن شهر اولا لوز بود. 001 GEN 028 020 و یعقوب نذر کرده، گفت: «اگر خدا با من باشد، و مرا در این راه که می‌روم محافظت کند، و مرا نان دهد تابخورم، و رخت تا بپوشم، 001 GEN 028 021 تا به خانه پدر خودبه سلامتی برگردم، هرآینه یهوه، خدای من خواهد بود. 001 GEN 028 022 و این سنگی را که چون ستون برپاکردم، بیت الله شود، و آنچه به من بدهی، ده‌یک آن را به تو خواهم داد.» 001 GEN 029 001 پس یعقوب روانه شد و به زمین بنی المشرق آمد. 001 GEN 029 002 و دید که اینک درصحرا، چاهی است، و بر کناره‌اش سه گله گوسفند خوابیده، چونکه از آن چاه گله‌ها را آب می‌دادند، و سنگی بزرگ بر دهنه چاه بود. 001 GEN 029 003 وچون همه گله‌ها جمع شدندی، سنگ را از دهنه چاه غلطانیده، گله را سیراب کردندی. پس سنگ را بجای خود، بر سر چاه باز گذاشتندی. 001 GEN 029 004 یعقوب بدیشان گفت: «ای برادرانم از کجاهستید؟» گفتند: «ما از حرانیم.» 001 GEN 029 005 بدیشان گفت: «لابان بن ناحور را می‌شناسید؟» گفتند: «می‌شناسیم.» 001 GEN 029 006 بدیشان گفت: «بسلامت است؟» گفتند: «بسلامت، و اینک دخترش، راحیل، با گله او می‌آید.» 001 GEN 029 007 گفت: «هنوز روز بلند است و وقت جمع کردن مواشی نیست، گله را آب دهید ورفته، بچرانید.» 001 GEN 029 008 گفتند: «نمی توانیم، تا همه گله هاجمع شوند، و سنگ را از سر چاه بغلطانند، آنگاه گله را آب می‌دهیم.» 001 GEN 029 009 و هنوز با ایشان در گفتگومی بود که راحیل، با گله پدر خود رسید. زیرا که آنها را چوپانی می‌کرد. 001 GEN 029 010 اما چون یعقوب راحیل، دختر خالوی خود، لابان، و گله خالوی خویش، لابان را دید، یعقوب نزدیک شده، سنگ را از سر چاه غلطانید، و گله خالوی خویش، لابان را سیراب کرد. 001 GEN 029 011 و یعقوب، راحیل را بوسید، وبه آواز بلند گریست. 001 GEN 029 012 و یعقوب، راحیل را خبرداد که او برادر پدرش، و پسر رفقه است. پس دوان دوان رفته، پدر خود را خبر داد. 001 GEN 029 013 و واقع شد که چون لابان، خبر خواهرزاده خود، یعقوب را شنید، به استقبال وی شتافت، و او را در بغل گرفته، بوسید و به خانه خود آورد، و او لابان را ازهمه این امور آگاهانید. 001 GEN 029 014 لابان وی را گفت: «فی الحقیقه تو استخوان و گوشت من هستی.» و نزد وی مدت یک ماه توقف نمود. 001 GEN 029 015 پس لابان، به یعقوب گفت: «آیاچون برادر من هستی، مرا باید مفت خدمت کنی؟ به من بگو که اجرت تو چه خواهد بود؟» 001 GEN 029 016 ولابان را دو دختر بود، که نام بزرگتر، لیه و اسم کوچکتر، راحیل بود. 001 GEN 029 017 و چشمان لیه ضعیف بود، و اما راحیل، خوب صورت و خوش منظربود. 001 GEN 029 018 و یعقوب عاشق راحیل بود و گفت: «برای دختر کوچکت راحیل، هفت سال تو را خدمت می‌کنم.» 001 GEN 029 019 لابان گفت: «او را به تو بدهم، بهتراست از آنکه به دیگری بدهم. نزد من بمان.» 001 GEN 029 020 پس یعقوب برای راحیل هفت سال خدمت کرد. و بسبب محبتی که به وی داشت، در نظرش روزی چند نمود. 001 GEN 029 021 و یعقوب به لابان گفت: «زوجه‌ام را به من بسپار، که روزهایم سپری شد، تا به وی درآیم.» 001 GEN 029 022 پس لابان، همه مردمان آنجارا دعوت کرده، ضیافتی برپا نمود. 001 GEN 029 023 و واقع شدکه هنگام شام، دختر خود، لیه را برداشته، او رانزد وی آورد، و او به وی درآمد. 001 GEN 029 024 و لابان کنیزخود زلفه را، به دختر خود لیه، به کنیزی داد. 001 GEN 029 025 صبحگاهان دید، که اینک لیه است! پس به لابان گفت: «این چیست که به من کردی؟ مگر برای راحیل نزد تو خدمت نکردم؟ چرا مرا فریب دادی؟» 001 GEN 029 026 لابان گفت: «در ولایت ما چنین نمی کنند که کوچکتر را قبل از بزرگتر بدهند. 001 GEN 029 027 هفته این را تمام کن و او را نیز به تو می‌دهیم، برای هفت سال دیگر که خدمتم بکنی.» 001 GEN 029 028 پس یعقوب چنین کرد، و هفته او را تمام کرد، و دخترخود، راحیل را به زنی بدو داد. 001 GEN 029 029 و لابان، کنیزخود، بلهه را به دختر خود، راحیل به کنیزی داد. 001 GEN 029 030 و به راحیل نیز درآمد و او را از لیه بیشتردوست داشتی، و هفت سال دیگر خدمت وی کرد. 001 GEN 029 031 و چون خداوند دید که لیه مکروه است، رحم او را گشود. ولی راحیل، نازاد ماند. 001 GEN 029 032 و لیه حامله شده، پسری بزاد و او را روبین نام نهاد، زیراگفت: «خداوند مصیبت مرا دیده است. الان شوهرم مرا دوست خواهد داشت.» 001 GEN 029 033 و بار دیگرحامله شده، پسری زایید و گفت: «چونکه خداوند شنید که من مکروه هستم، این را نیز به من بخشید.» پس او را شمعون نامید. 001 GEN 029 034 و باز آبستن شده، پسری زایید و گفت: «اکنون این مرتبه شوهرم با من خواهد پیوست، زیرا که برایش سه پسر زاییدم.» از این سبب او را لاوی نام نهاد. 001 GEN 029 035 وبار دیگر حامله شده، پسری زایید و گفت: «این مرتبه خداوند را حمد می‌گویم.» پس او را یهودانامید. آنگاه از زاییدن بازایستاد. 001 GEN 030 001 یعقوب، اولادی نزایید، راحیل برخواهر خود حسد برد. و به یعقوب گفت: «پسران به من بده والا می‌میرم.» 001 GEN 030 002 آنگاه غضب یعقوب برراحیل افروخته شد و گفت: «مگر من به‌جای خدا هستم که بار رحم را از تو باز داشته است؟» 001 GEN 030 003 گفت: «اینک کنیز من، بلهه! بدو درآ تا بر زانویم بزاید، و من نیز از او اولاد بیابم.» 001 GEN 030 004 پس کنیز خود، بلهه را به یعقوب به زنی داد. و او به وی درآمد. 001 GEN 030 005 وبلهه آبستن شده، پسری برای یعقوب زایید. 001 GEN 030 006 وراحیل گفت: «خدا مرا داوری کرده است، و آوازمرا نیز شنیده، و پسری به من عطا فرموده است.» پس او را دان نام نهاد. 001 GEN 030 007 و بلهه، کنیز راحیل، بازحامله شده، پسر دومین برای یعقوب زایید. 001 GEN 030 008 وراحیل گفت: «به کشتیهای خدا با خواهر خودکشتی گرفتم و غالب آمدم.» و او را نفتالی نام نهاد. 001 GEN 030 009 و اما لیه چون دید که از زاییدن باز‌مانده بود، کنیز خود زلفه را برداشته، او را به یعقوب به زنی داد. 001 GEN 030 010 و زلفه، کنیز لیه، برای یعقوب پسری زایید. 001 GEN 030 011 و لیه گفت: «به سعادت!» پس او را جادنامید. 001 GEN 030 012 و زلفه، کنیز لیه، پسر دومین برای یعقوب زایید. 001 GEN 030 013 و لیه گفت: «به خوشحالی من! زیرا که دختران، مرا خوشحال خواهند خواند.» واو را اشیر نام نهاد. 001 GEN 030 014 و در ایام درو گندم، روبین رفت و مهرگیاهها در صحرا یافت و آنها را نزدمادر خود لیه، آورد. پس راحیل به لیه گفت: «ازمهرگیاههای پسر خود به من بده.» 001 GEN 030 015 وی را گفت: «آیا کم است که شوهر مرا گرفتی و مهر گیاه پسرمرا نیز می‌خواهی بگیری؟» راحیل گفت: «امشب به عوض مهر گیاه پسرت، با تو بخوابد.» 001 GEN 030 016 ووقت عصر، چون یعقوب از صحرا می‌آمد، لیه به استقبال وی بیرون شده، گفت: «به من درآ، زیرا که تو را به مهرگیاه پسر خود اجیر کردم.» پس آنشب با وی همخواب شد. 001 GEN 030 017 و خدا، لیه را مستجاب فرمود که آبستن شده، پسر پنجمین برای یعقوب زایید. 001 GEN 030 018 و لیه گفت: «خدا اجرت به من داده است، زیرا کنیز خود را به شوهر خود دادم.» و او را یساکار نام نهاد. 001 GEN 030 019 و بار دیگر لیه حامله شده، پسر ششمین برای یعقوب زایید. 001 GEN 030 020 و لیه گفت: «خدا عطای نیکو به من داده است. اکنون شوهرم با من زیست خواهد کرد، زیرا که شش پسر برای او زاییدم.» پس او را زبولون نامید. 001 GEN 030 021 و بعد از آن دختری زایید، و او را دینه نام نهاد. 001 GEN 030 022 پس خداراحیل را بیاد آورد، و دعای او را اجابت فرموده، خدا رحم او را گشود. 001 GEN 030 023 و آبستن شده، پسری بزاد و گفت: «خدا ننگ مرا برداشته است.» 001 GEN 030 024 و اورا یوسف نامیده، گفت: «خداوند پسری دیگربرای من مزید خواهد کرد.» 001 GEN 030 025 و واقع شد که چون راحیل، یوسف رازایید، یعقوب به لابان گفت: «مرا مرخص کن، تا به مکان و وطن خویش بروم. 001 GEN 030 026 زنان و فرزندان مراکه برای ایشان، تو را خدمت کرده‌ام به من واگذار، تا بروم زیرا خدمتی که به تو کردم، تو می‌دانی.» 001 GEN 030 027 لابان وی را گفت: «کاش که منظور نظر توباشم، زیرا تفالا یافته‌ام که بخاطر تو، خداوند مرابرکت داده است.» 001 GEN 030 028 و گفت: «اجرت خود را برمن معین کن تا آن را به تو دهم.» 001 GEN 030 029 وی را گفت: «خدمتی که به تو کرده‌ام، خود می‌دانی، ومواشی ات چگونه نزد من بود. 001 GEN 030 030 زیرا قبل ازآمدن من، مال تو قلیل بود، و به نهایت زیاد شد، وبعد از آمدن من، خداوند تو را برکت داده است. واکنون من نیز تدارک خانه خود را کی ببینم؟» 001 GEN 030 031 گفت: «پس تو را چه بدهم؟» یعقوب گفت: «چیزی به من مده، اگر این کار را برای من بکنی، بار دیگر شبانی و پاسبانی گله تو را خواهم نمود. 001 GEN 030 032 امروز در تمامی گله تو گردش می‌کنم، و هرمیش پیسه و ابلق و هر میش سیاه را از میان گوسفندان، و ابلق‌ها و پیسه‌ها را از بزها، جدامی سازم، و آن، اجرت من خواهد بود. 001 GEN 030 033 و درآینده عدالت من، بر من شهادت خواهد داد، وقتی که بیایی تا اجرت مرا پیش خود ببینی، آنچه ازبزها، پیسه و ابلق، و آنچه از گوسفندان، سیاه نباشد، نزد من به دزدی شمرده شود.» 001 GEN 030 034 لابان گفت: «اینک موافق سخن تو باشد.» 001 GEN 030 035 و در همان روز، بزهای نرینه مخطط و ابلق، و همه ماده بزهای پیسه و ابلق، یعنی هر‌چه سفیدی در آن بود، و همه گوسفندان سیاه را جدا کرده، به‌دست پسران خود سپرد. 001 GEN 030 036 و در میان خود و یعقوب، سه روز راه، مسافت گذارد. و یعقوب باقی گله لابان را شبانی کرد. 001 GEN 030 037 و یعقوب چوبهای تر و تازه از درخت کبوده و بادام و چنار برای خود گرفت، و خطهای سفید در آنها کشید، و سفیدی را که در چوبها بود، ظاهر کرد. 001 GEN 030 038 و وقتی که گله‌ها، برای آب خوردن می‌آمدند، آن چوبهایی را که خراشیده بود، درحوضها و آبخورها پیش گله‌ها می‌نهاد، تا چون برای نوشیدن بیایند، حمل بگیرند. 001 GEN 030 039 پس گله هاپیش چوبها بارآور می‌شدند، و بزهای مخطط وپیسه و ابلق می‌زاییدند. 001 GEN 030 040 و یعقوب، بزها را جداکرد، و روی گله‌ها را بسوی هر مخطط و سیاه درگله لابان واداشت، و گله های خود را جدا کرد و باگله لابان نگذاشت. 001 GEN 030 041 و هرگاه حیوان های تنومندحمل می‌گرفتند، یعقوب چوبها را پیش آنها درآبخورها می‌نهاد، تا در میان چوبها حمل گیرند. 001 GEN 030 042 و هر گاه حیوانات ضعیف بودند، آنها رانمی گذاشت، پس ضعیف‌ها از آن لابان، وتنومندها از آن یعقوب شدند. 001 GEN 030 043 و آن مرد بسیارترقی نمود، و گله های بسیار و کنیزان و غلامان وشتران و حماران بهم رسانید. 001 GEN 031 001 و سخنان پسران لابان را شنید که می گفتند: «یعقوب همه مایملک پدر مارا گرفته است، و از اموال پدر ما تمام این بزرگی رابهم رسانیده.» 001 GEN 031 002 و یعقوب روی لابان را دید که اینک مثل سابق با او نبود. 001 GEN 031 003 و خداوند به یعقوب گفت: «به زمین پدرانت و به مولد خویش مراجعت کن و من با تو خواهم بود.» 001 GEN 031 004 پس یعقوب فرستاده، راحیل و لیه را به صحرا نزد گله خودطلب نمود. 001 GEN 031 005 و بدیشان گفت: «روی پدر شما رامی بینم که مثل سابق با من نیست، لیکن خدای پدرم با من بوده است. 001 GEN 031 006 و شما می‌دانید که به تمام قوت خود پدر شما را خدمت کرده‌ام. 001 GEN 031 007 و پدرشما مرا فریب داده، ده مرتبه اجرت مرا تبدیل نمود ولی خدا او را نگذاشت که ضرری به من رساند. 001 GEN 031 008 هر گاه می‌گفت اجرت تو پیسه‌ها باشد، تمام گله‌ها پیسه می‌آوردند، و هر گاه گفتی اجرت تو مخطط باشد، همه گله‌ها مخطط می‌زاییدند. 001 GEN 031 009 پس خدا اموال پدر شما را گرفته، به من داده است.» 001 GEN 031 010 و واقع شد هنگامی که گله‌ها حمل می‌گرفتند که در خوابی چشم خود را باز کرده، دیدم اینک قوچهایی که با میشها جمع می‌شدند، مخطط و پیسه و ابلق بودند. 001 GEN 031 011 و فرشته خدا درخواب به من گفت: «ای یعقوب!» گفتم: «لبیک.» 001 GEN 031 012 گفت: «اکنون چشمان خود را باز کن و بنگر که همه قوچهایی که با میشها جمع می‌شوند، مخططو پیسه و ابلق هستند زیرا که آنچه لابان به تو کرده است، دیده‌ام. 001 GEN 031 013 من هستم خدای بیت ئیل، جایی که ستون را مسح کردی و با من نذر نمودی. الان برخاسته، از این زمین روانه شده، به زمین مولد خویش مراجعت نما.» 001 GEN 031 014 راحیل و لیه در جواب وی گفتند: «آیا در خانه پدر ما، برای ما بهره یامیراثی باقیست؟ 001 GEN 031 015 مگر نزد او چون بیگانگان محسوب نیستیم، زیرا که ما را فروخته است و نقدما را تمام خورده. 001 GEN 031 016 زیرا تمام دولتی را که خدااز پدر ما گرفته است، از آن ما و فرزندان ماست، پس اکنون آنچه خدا به تو گفته است، بجا آور.» 001 GEN 031 017 آنگاه یعقوب برخاسته، فرزندان و زنان خود را بر شتران سوار کرد، 001 GEN 031 018 و تمام مواشی واموال خود را که اندوخته بود، یعنی مواشی حاصله خود را که در فدان ارام حاصل ساخته بود، برداشت تا نزد پدر خود اسحاق به زمین کنعان برود. 001 GEN 031 019 و اما لابان برای پشم بریدن گله خود رفته بود و راحیل، بتهای پدر خود را دزدید. 001 GEN 031 020 و یعقوب لابان ارامی را فریب داد، چونکه او رااز فرار کردن خود آگاه نساخت. 001 GEN 031 021 پس با آنچه داشت، بگریخت و برخاسته، از نهر عبور کرد ومتوجه جبل جلعاد شد. 001 GEN 031 022 در روز سوم، لابان را خبر دادند که یعقوب فرار کرده است. 001 GEN 031 023 پس برادران خویش را با خودبرداشته، هفت روز راه در عقب او شتافت، تا درجبل جلعاد بدو پیوست. 001 GEN 031 024 شبانگاه، خدا درخواب بر لابان ارامی ظاهر شده، به وی گفت: «باحذر باش که به یعقوب نیک یا بد نگویی.» 001 GEN 031 025 پس لابان به یعقوب دررسید و یعقوب خیمه خود رادر جبل زده بود، و لابان با برادران خود نیز درجبل جلعاد فرود آمدند. 001 GEN 031 026 و لابان به یعقوب گفت: «چه کردی که مرا فریب دادی و دخترانم رامثل اسیران، شمشیر برداشته، رفتی؟ 001 GEN 031 027 چرامخفی فرار کرده، مرا فریب دادی و مرا آگاه نساختی تا تو را با شادی و نغمات و دف و بربطمشایعت نمایم؟ 001 GEN 031 028 و مرا نگذاشتی که پسران ودختران خود ببوسم؛ الحال ابلهانه حرکتی نمودی. 001 GEN 031 029 در قوت دست من است که به شمااذیت رسانم. لیکن خدای پدر شما دوش به من خطاب کرده، گفت: «با حذر باش که به یعقوب نیک یا بد نگویی.» 001 GEN 031 030 و الان چونکه به خانه پدرخود رغبتی تمام داشتی البته رفتنی بودی و لکن خدایان مرا چرا دزدیدی؟» 001 GEN 031 031 یعقوب در جواب لابان گفت: «سبب این بود که ترسیدم و گفتم شایددختران خود را از من به زور بگیری، 001 GEN 031 032 و اما نزدهر‌که خدایانت را بیابی، او زنده نماند. در حضوربرادران ما، آنچه از اموال تو نزد ما باشد، مشخص کن و برای خود بگیر.» زیرا یعقوب ندانست که راحیل آنها را دزدیده است. 001 GEN 031 033 پس لابان به خیمه یعقوب و به خیمه لیه وبه خیمه دو کنیز رفت و نیافت، و از خیمه لیه بیرون آمده، به خیمه راحیل درآمد. 001 GEN 031 034 اما راحیل بتها را گرفته، زیر جهاز شتر نهاد و بر آن بنشست و لابان تمام خیمه را جست وجو کرده، چیزی نیافت. 001 GEN 031 035 او به پدر خود گفت: «بنظر آقایم بدنیاید که در حضورت نمی توانم برخاست، زیرا که عادت زنان بر من است.» پس تجسس نموده، بتهارا نیافت. 001 GEN 031 036 آنگاه یعقوب خشمگین شده، با لابان منازعت کرد. و یعقوب در جواب لابان گفت: «تقصیر و خطای من چیست که بدین گرمی مراتعاقب نمودی؟ 001 GEN 031 037 الان که تمامی اموال مراتفتیش کردی، از همه اسباب خانه خود چه یافته‌ای، اینجا نزد برادران من و برادران خودبگذار تا در میان من و تو انصاف دهند. 001 GEN 031 038 در این بیست سال که من با تو بودم، میشها و بزهایت حمل نینداختند و قوچهای گله تو را نخوردم. 001 GEN 031 039 دریده شده‌ای را پیش تو نیاوردم؛ خود تاوان آن را می‌دادم و آن را از دست من می‌خواستی، خواه دزدیده شده در روز و خواه دزدیده شده درشب. 001 GEN 031 040 چنین بودم که گرما در روز و سرما درشب، مرا تلف می‌کرد، و خواب از چشمانم می‌گریخت. 001 GEN 031 041 بدینطور بیست سال در خانه ات بودم، چهارده سال برای دو دخترت خدمت توکردم، و شش سال برای گله ات، و اجرت مرا ده مرتبه تغییر دادی. 001 GEN 031 042 و اگر خدای پدرم، خدای ابراهیم، و هیبت اسحاق با من نبودی، اکنون نیزمرا تهی‌دست روانه می‌نمودی. خدا مصیبت مراو مشقت دستهای مرا دید و دوش، تو را توبیخ نمود.» 001 GEN 031 043 لابان در جواب یعقوب گفت: «این دختران، دختران منند و این پسران، پسران من واین گله، گله من و آنچه می‌بینی از آن من است. پس الیوم، به دختران خودم و به پسرانی که زاییده‌اند چه توانم کرد؟ 001 GEN 031 044 اکنون بیا تا من و توعهد ببندیم که در میان من و تو شهادتی باشد.» 001 GEN 031 045 پس یعقوب سنگی گرفته، آن را ستونی برپانمود. 001 GEN 031 046 و یعقوب برادران خود را گفت: «سنگهاجمع کنید.» پس سنگها جمع کرده، توده‌ای ساختند و در آنجا بر توده غذا خوردند. 001 GEN 031 047 ولابان آن را «یجرسهدوتا» نامید ولی یعقوب آن راجلعید خواند. 001 GEN 031 048 و لابان گفت: «امروز این توده در میان من و تو شهادتی است.» از این سبب آن را «جلعید» نامید. 001 GEN 031 049 و مصفه نیز، زیرا گفت: «خداوند در میان من و تو دیده بانی کند وقتی که ازیکدیگر غایب شویم. 001 GEN 031 050 اگر دختران مرا آزارکنی، و سوای دختران من، زنان دیگر بگیری، هیچکس در میان ما نخواهد بود. آگاه باش، خدادر میان من و تو شاهد است.» 001 GEN 031 051 و لابان به یعقوب گفت: «اینک این توده و اینک این ستونی که در میان خود و تو برپا نمودم. 001 GEN 031 052 این توده شاهد است و این ستون شاهد است که من از این توده بسوی تو نگذرم و تو از این توده و از این ستون به قصدبدی بسوی من نگذری. 001 GEN 031 053 خدای ابراهیم وخدای ناحور و خدای پدر ایشان در میان ماانصاف دهند.» و یعقوب قسم خورد به هیبت پدرخود اسحاق. 001 GEN 031 054 آنگاه یعقوب در آن کوه، قربانی گذرانید، و برادران خود را به نان خوردن دعوت نمود، و غذا خوردند و در کوه، شب را بسر بردند. 001 GEN 031 055 بامدادان لابان برخاسته، پسران و دختران خودرا بوسید و ایشان را برکت داد و لابان روانه شده، به مکان خویش مراجعت نمود. 001 GEN 032 001 و یعقوب راه خود را پیش گرفت وفرشتگان خدا به وی برخوردند. 001 GEN 032 002 وچون یعقوب، ایشان را دید، گفت: «این لشکرخداست!» و آن موضع را «محنایم» نامید. 001 GEN 032 003 پس یعقوب، قاصدان پیش روی خود نزدبرادر خویش، عیسو به دیار سعیر به بلاد ادوم فرستاد. 001 GEN 032 004 و ایشان را امر فرموده، گفت: «به آقایم، عیسو چنین گویید که بنده تو یعقوب عرض می‌کند با لابان ساکن شده، تاکنون توقف نمودم، 001 GEN 032 005 و برای من گاوان و الاغان و گوسفندان و غلامان و کنیزان حاصل شده است، و فرستادم تا آقای خود را آگاهی دهم و در نظرت التفات یابم.» 001 GEN 032 006 پس قاصدان، نزد یعقوب برگشته، گفتند: «نزدبرادرت، عیسو رسیدیم و اینک با چهارصد نفر به استقبال تو می‌آید.» 001 GEN 032 007 آنگاه یعقوب به نهایت ترسان و متحیر شده، کسانی را که با وی بودند با گوسفندان و گاوان و شتران به دو دسته تقسیم نمود 001 GEN 032 008 و گفت: «هر گاه عیسو به‌دسته اول برسد وآنها را بزند، همانا دسته دیگر رهایی یابد.» 001 GEN 032 009 و یعقوب گفت: «ای خدای پدرم، ابراهیم وخدای پدرم، اسحاق، ای یهوه که به من گفتی به زمین و به مولد خویش برگرد و با تو احسان خواهم کرد. 001 GEN 032 010 کمتر هستم از جمیع لطفها و ازهمه وفایی که با بنده خود کرده‌ای زیرا که باچوبدست خود از این اردن عبور کردم و الان (مالک ) دو گروه شده‌ام. 001 GEN 032 011 اکنون مرا از دست برادرم، از دست عیسو رهایی ده زیرا که من از اومی ترسم، مبادا بیاید و مرا بزند، یعنی مادر وفرزندان را، 001 GEN 032 012 و تو گفتی هرآینه با تو احسان کنم و ذریت تو را مانند ریگ دریا سازم که از کثرت، آن را نتوان شمرد.» 001 GEN 032 013 پس آن شب را در آنجا بسر برد و از آنچه بدستش آمد، ارمغانی برای برادر خود، عیسوگرفت: 001 GEN 032 014 دویست ماده بز با بیست بز نر ودویست میش با بیست قوچ، 001 GEN 032 015 و سی شتر شیرده با بچه های آنها و چهل ماده گاو با ده گاو نر وبیست ماده الاغ با ده کره. 001 GEN 032 016 و آنها را دسته دسته، جداجدا به نوکران خود سپرد و به بندگان خود گفت: «پیش روی من عبور کنید و در میان دسته‌ها فاصله بگذارید.» 001 GEN 032 017 و نخستین را امر فرموده، گفت که «چون برادرم عیسو به تو رسد و از تو پرسیده، بگوید: از آن کیستی و کجا می‌روی و اینها که پیش توست ازآن کیست؟ 001 GEN 032 018 بدو بگو: این از آن بنده ات، یعقوب است، و پیشکشی است که برای آقایم، عیسوفرستاده شده است و اینک خودش نیز در عقب ماست.» 001 GEN 032 019 و همچنین دومین و سومین و همه کسانی را که از عقب آن دسته‌ها می‌رفتند، امرفرموده، گفت: «چون به عیسو برسید، بدو چنین گویید، 001 GEN 032 020 و نیز گویید: اینک بنده ات، یعقوب درعقب ماست.» زیرا گفت: «غضب او را بدین ارمغانی که پیش من می‌رود، فرو خواهم نشانید، وبعد چون روی او را بینم، شاید مرا قبول فرماید.» 001 GEN 032 021 پس ارمغان، پیش از او عبور کرد و او آن شب را در خیمه گاه بسر برد. 001 GEN 032 022 و شبانگاه، خودش برخاست و دو زوجه ودو کنیز و یازده پسر خویش را برداشته، ایشان رااز معبر یبوق عبور داد. 001 GEN 032 023 ایشان را برداشت و ازآن نهر عبور داد، و تمام مایملک خود را نیز عبورداد. 001 GEN 032 024 و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی می‌گرفت. 001 GEN 032 025 و چون او دید که بر وی غلبه نمی یابد، کف ران یعقوب را لمس کرد، وکف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد. 001 GEN 032 026 پس گفت: «مرا رها کن زیرا که فجرمی شکافد.» گفت: «تا مرا برکت ندهی تو را رهانکنم.» 001 GEN 032 027 به وی گفت: «نام تو چیست؟» گفت: «یعقوب.» 001 GEN 032 028 گفت: «از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه اسرائیل، زیرا که با خدا و باانسان مجاهده کردی و نصرت یافتی.» 001 GEN 032 029 ویعقوب از او سوال کرده، گفت: «مرا از نام خودآگاه ساز.» گفت: «چرا اسم مرا می‌پرسی؟» و او رادر آنجا برکت داد. 001 GEN 032 030 و یعقوب آن مکان را «فنیئیل» نامیده، گفت: «زیرا خدا را روبرو دیدم وجانم رستگار شد.» 001 GEN 032 031 و چون از «فنوئیل» گذشت، آفتاب بر وی طلوع کرد، و بر ران خودمی لنگید. 001 GEN 032 032 از این سبب بنی‌اسرائیل تا امروز عرق النساء را که در کف ران است، نمی خورند، زیرا کف ران یعقوب را در عرق النسا لمس کرد. 001 GEN 033 001 پس یعقوب چشم خود را باز کرده، دید که اینک عیسو می‌آید و چهارصدنفر با او. آنگاه فرزندان خود را به لیه و راحیل و دوکنیز تقسیم کرد. 001 GEN 033 002 و کنیزان را با فرزندان ایشان پیش داشت و لیه را با فرزندانش در عقب ایشان، وراحیل و یوسف را آخر. 001 GEN 033 003 و خود در‌پیش ایشان رفته، هفت مرتبه رو به زمین نهاد تا به برادر خودرسید. 001 GEN 033 004 اما عیسو دوان دوان به استقبال او آمد واو را در بر‌گرفته، به آغوش خود کشید، و او رابوسید و هر دو بگریستند. 001 GEN 033 005 و چشمان خود را بازکرده، زنان و فرزندان را بدید و گفت: «این همراهان تو کیستند؟» 001 GEN 033 006 آنگاه کنیزان با فرزندان ایشان نزدیک شده، تعظیم کردند. 001 GEN 033 007 و لیه با فرزندانش نزدیک شده، تعظیم کردند. پس یوسف و راحیل نزدیک شده، تعظیم کردند. 001 GEN 033 008 و او گفت: «از تمامی این گروهی که بدان برخوردم، چه مقصود داری؟» گفت: «تا در نظر آقای خود التفات یابم.» 001 GEN 033 009 عیسوگفت: «ای برادرم مرا بسیار است، مال خود را نگاه دار.» 001 GEN 033 010 یعقوب گفت: «نی، بلکه اگر در نظرت التفات یافته‌ام، پیشکش مرا از دستم قبول فرما، زیرا که روی تو را دیدم مثل دیدن روی خدا، ومرا منظور داشتی. 001 GEN 033 011 پس هدیه مرا که به حضورت آورده شد بپذیر، زیرا خدا به من احسان فرموده است و همه‌چیز دارم.» پس او را الحاح نمود تا پذیرفت. 001 GEN 033 012 گفت: «کوچ کرده، برویم و من همراه تو می‌آیم.» 001 GEN 033 013 گفت: «آقایم آگاه است که اطفال نازکند وگوسفندان و گاوان شیرده نیز با من است، و اگرآنها را یک روز برانند، تمامی گله می‌میرند؛ 001 GEN 033 014 پس آقایم پیشتر از بنده خود برود و من موافق قدم مواشی که دارم. و به حسب قدم اطفال، آهسته سفر می‌کنم، تا نزد آقای خود به سعیربرسم. 001 GEN 033 015 عیسو گفت: «پس بعضی از این کسانی را که با منند نزد تو می‌گذارم.» گفت: «چه لازم است، فقط در نظر آقای خود التفات بیابم.» 001 GEN 033 016 در همان روز عیسو راه خود را پیش گرفته، به سعیرمراجعت کرد. 001 GEN 033 017 و اما یعقوب به سکوت سفرکرد و خانه‌ای برای خود بنا نمود و برای مواشی خود سایبانها ساخت. از این سبب آن موضع به «سکوت» نامیده شد. 001 GEN 033 018 پس چون یعقوب از فدان ارام مراجعت کرد، به سلامتی به شهر شکیم، در زمین کنعان آمد، و در مقابل شهر فرود آمد. 001 GEN 033 019 و آن قطعه زمینی را که خیمه خود را در آن زده بود ازبنی حمور، پدر شکیم، به صد قسیط خرید. 001 GEN 033 020 ومذبحی در آنجا بنا نمود و آن را ایل الوهی اسرائیل نامید. 001 GEN 034 001 پس دینه، دختر لیه، که او را برای یعقوب زاییده بود، برای دیدن دختران آن ملک بیرون رفت. 001 GEN 034 002 و چون شکیم بن حمورحوی که رئیس آن زمین بود، او را بدید، او را بگرفت و با او همخواب شده، وی را بی‌عصمت ساخت. 001 GEN 034 003 و دلش به دینه، دختر یعقوب، بسته شده، عاشق آن دختر گشت، و سخنان دل آویز به آن دختر گفت. 001 GEN 034 004 و شکیم به پدر خود، حمورخطاب کرده، گفت: «این دختر را برای من به زنی بگیر.» 001 GEN 034 005 و یعقوب شنید که دخترش دینه رابی عصمت کرده است. و چون پسرانش با مواشی او در صحرا بودند، یعقوب سکوت کرد تا ایشان بیایند. 001 GEN 034 006 و حمور، پدر شکیم نزد یعقوب بیرون آمد تا به وی سخن گوید. 001 GEN 034 007 و چون پسران یعقوب این را شنیدند، از صحرا آمدند و غضبناک شده، خشم ایشان به شدت افروخته شد، زیرا که بادختر یعقوب همخواب شده، قباحتی دراسرائیل نموده بود و این عمل، ناکردنی بود. 001 GEN 034 008 پس حمور ایشان را خطاب کرده، گفت: «دل پسرم شکیم شیفته دختر شماست؛ او را به وی به زنی بدهید. 001 GEN 034 009 و با ما مصاهرت نموده، دختران خود را به ما بدهید و دختران ما را برای خودبگیرید. 001 GEN 034 010 و با ما ساکن شوید و زمین از آن شماباشد. در آن بمانید و تجارت کنید و در آن تصرف کنید.» 001 GEN 034 011 و شکیم به پدر و برادران آن دختر گفت: «در نظر خود مرا منظور بدارید و آنچه به من بگویید، خواهم داد. 001 GEN 034 012 مهر و پیشکش هر قدرزیاده از من بخواهید، آنچه بگویید، خواهم دادفقط دختر را به زنی به من بسپارید.» 001 GEN 034 013 اما پسران یعقوب در جواب شکیم و پدرش حمور به مکرسخن‌گفتند زیرا خواهر ایشان، دینه رابی عصمت کرده بود. 001 GEN 034 014 پس بدیشان گفتند: «این کار را نمی توانیم کرد که خواهر خود را به شخصی نامختون بدهیم، چونکه این برای ما ننگ است. 001 GEN 034 015 لکن بدین شرط با شما همداستان می‌شویم اگر چون ما بشوید، که هر ذکوری ازشما مختون گردد. 001 GEN 034 016 آنگاه دختران خود را به شما دهیم و دختران شما را برای خود گیریم و باشما ساکن شده، یک قوم شویم. 001 GEN 034 017 اما اگر سخن ما را اجابت نکنید و مختون نشوید، دختر خود رابرداشته، از اینجا کوچ خواهیم کرد.» 001 GEN 034 018 و سخنان ایشان بنظر حمور و بنظر شکیم بن حمور پسند افتاد. 001 GEN 034 019 و آن جوان در کردن این کار تاخیر ننمود، زیرا که شیفته دختر یعقوب بود، و او از همه اهل خانه پدرش گرامی تر بود. 001 GEN 034 020 پس حمور و پسرش شکیم به دروازه شهرخود آمده، مردمان شهر خود را خطاب کرده، گفتند: 001 GEN 034 021 «این مردمان با ما صلاح اندیش هستند، پس در این زمین ساکن بشوند، و در آن تجارت کنند. اینک زمین از هر طرف برای ایشان وسیع است؛ دختران ایشان را به زنی بگیریم و دختران خود را بدیشان بدهیم. 001 GEN 034 022 فقط بدین شرط ایشان باما متفق خواهند شد تا با ما ساکن شده، یک قوم شویم که هر ذکوری از ما مختون شود، چنانکه ایشان مختونند. 001 GEN 034 023 آیا مواشی ایشان و اموال ایشان و هر حیوانی که دارند، از آن ما نمی شود؟ فقط با ایشان همداستان شویم تا با ما ساکن شوند.» 001 GEN 034 024 پس همه کسانی که به دروازه شهر اودرآمدند، به سخن حمور و پسرش شکیم رضادادند، و هر ذکوری از آنانی که به دروازه شهر اودرآمدند، مختون شدند. 001 GEN 034 025 و در روز سوم چون دردمند بودند، دو پسر یعقوب، شمعون و لاوی، برادران دینه، هر یکی شمشیر خود را گرفته، دلیرانه بر شهر آمدند و همه مردان را کشتند. 001 GEN 034 026 وحمور و پسرش شکیم را به دم شمشیر کشتند، ودینه را از خانه شکیم برداشته، بیرون آمدند. 001 GEN 034 027 وپسران یعقوب بر کشتگان آمده، شهر را غارت کردند، زیرا خواهر ایشان را بی‌عصمت کرده بودند. 001 GEN 034 028 و گله‌ها و رمه‌ها و الاغها و آنچه در شهرو آنچه در صحرا بود، گرفتند. 001 GEN 034 029 و تمامی اموال ایشان و همه اطفال و زنان ایشان را به اسیری بردند. و آنچه در خانه‌ها بود تاراج کردند. 001 GEN 034 030 پس یعقوب به شمعون و لاوی گفت: «مرا به اضطراب انداختید، و مرا نزد سکنه این زمین، یعنی کنعانیان و فرزیان مکروه ساختید، و من در شماره قلیلم، همانا بر من جمع شوند و مرا بزنند و من با خانه‌ام هلاک شوم.» 001 GEN 034 031 گفتند: «آیا او با خواهر ما مثل فاحشه عمل کند؟» 001 GEN 035 001 و خدا به یعقوب گفت: «برخاسته، به بیت ئیل برآی، و در آنجا ساکن شو وآنجا برای خدایی که بر تو ظاهر شد، وقتی که ازحضور برادرت، عیسو فرار کردی، مذبحی بساز.» 001 GEN 035 002 پس یعقوب به اهل خانه و همه کسانی که با وی بودند، گفت: «خدایان بیگانه‌ای را که درمیان شماست، دور کنید، و خویشتن را طاهرسازید، و رختهای خود را عوض کنید. 001 GEN 035 003 تابرخاسته، به بیت ئیل برویم و آنجا برای آن خدایی که در روز تنگی من، مرا اجابت فرمود ودر راهی که رفتم با من می‌بود، مذبحی بسازم.» 001 GEN 035 004 آنگاه همه خدایان بیگانه را که در دست ایشان بود، به یعقوب دادند، با گوشواره هایی که در گوشهای ایشان بود. و یعقوب آنها را زیر بلوطی که در شکیم بود دفن کرد. 001 GEN 035 005 پس کوچ کردند، وخوف خدا بر شهرهای گرداگرد ایشان بود، که بنی یعقوب را تعاقب نکردند. 001 GEN 035 006 و یعقوب به لوزکه در زمین کنعان واقع است، و همان بیت ئیل باشد، رسید. او با تمامی قوم که با وی بودند. 001 GEN 035 007 ودر آنجا مذبحی بنا نمود و آن مکان را «ایل بیت ئیل» نامید. زیرا در آنجا خدا بر وی ظاهر شده بود، هنگامی که از حضور برادر خودمی گریخت. 001 GEN 035 008 و دبوره دایه رفقه مرد. و او را زیر درخت بلوط تحت بیت ئیل دفن کردند، و آن را «الون باکوت» نامید. 001 GEN 035 009 و خدا بار دیگر بر یعقوب ظاهر شد، وقتی که از فدان ارام آمد، و او را برکت داد. 001 GEN 035 010 و خدا به وی گفت: «نام تو یعقوب است اما بعد از این نام تویعقوب خوانده نشود، بلکه نام تو اسرائیل خواهدبود.» پس او را اسرائیل نام نهاد. 001 GEN 035 011 و خدا وی راگفت: «من خدای قادر مطلق هستم. بارور و کثیرشو. امتی و جماعتی از امتها از تو بوجود آیند، واز صلب تو پادشاهان پدید شوند. 001 GEN 035 012 و زمینی که به ابراهیم و اسحاق دادم، به تو دهم؛ و به ذریت بعد از تو، این زمین را خواهم داد.» 001 GEN 035 013 پس خدا ازآنجایی که با وی سخن گفت، از نزد وی صعودنمود. 001 GEN 035 014 و یعقوب ستونی برپا داشت، در جایی که باوی تکلم نمود. ستونی از سنگ و هدیه‌ای ریختنی بر آن ریخت، و آن را به روغن تدهین کرد. 001 GEN 035 015 پس یعقوب آن مکان را، که خدا با وی در آنجا سخن گفته بود، «بیت ئیل» نامید. 001 GEN 035 016 پس، از «بیت ئیل» کوچ کردند. و چون اندک مسافتی مانده بود که به افراته برسند، راحیل راوقت وضع حمل رسید، و زاییدنش دشوار شد. 001 GEN 035 017 و چون زاییدنش دشوار بود، قابله وی را گفت: «مترس زیرا که این نیز برایت پسر است.» 001 GEN 035 018 و درحین جان کندن، زیرا که مرد، پسر را «بن اونی» نام نهاد، لکن پدرش وی را «بن یامین» نامید. 001 GEN 035 019 پس راحیل وفات یافت، و در راه افراته که بیت لحم باشد، دفن شد. 001 GEN 035 020 و یعقوب بر قبر وی ستونی نصب کرد، که آن تا امروز ستون قبرراحیل است. 001 GEN 035 021 پس اسرائیل کوچ کرد، و خیمه خود را بدان طرف برج عیدر زد. 001 GEN 035 022 و در حین سکونت اسرائیل در آن زمین، روبین رفته، با کنیزپدر خود، بلهه، همخواب شد. و اسرائیل این راشنید. و بنی یعقوب دوازده بودند: 001 GEN 035 023 پسران لیه: روبین نخست زاده یعقوب و شمعون و لاوی ویهودا و یساکار و زبولون. 001 GEN 035 024 و پسران راحیل: یوسف و بن یامین. 001 GEN 035 025 و پسران بلهه کنیز راحیل: دان و نفتالی. 001 GEN 035 026 و پسران زلفه، کنیز لیه: جاد واشیر. اینانند پسران یعقوب، که در فدان ارام برای او متولد شدند. 001 GEN 035 027 و یعقوب نزد پدر خود، اسحاق، در ممری آمد، به قریه اربع که حبرون باشد، جایی که ابراهیم و اسحاق غربت گزیدند. 001 GEN 035 028 و عمراسحاق صد و هشتاد سال بود. 001 GEN 035 029 و اسحاق جان سپرد و مرد، و پیر و سالخورده به قوم خویش پیوست. و پسرانش عیسو و یعقوب او را دفن کردند. 001 GEN 036 001 و پیدایش عیسو که ادوم باشد، این است: 001 GEN 036 002 عیسو زنان خود را از دختران کنعانیان گرفت: یعنی عاده دختر ایلون حتی، واهولیبامه دختر عنی، دختر صبعون حوی، 001 GEN 036 003 وبسمه دختر اسماعیل، خواهر نبایوت. 001 GEN 036 004 و عاده، الیفاز را برای عیسو زایید، و بسمه، رعوئیل رابزاد، 001 GEN 036 005 و اهولیبامه یعوش، و یعلام و قورح رازایید. اینانند پسران عیسو که برای وی در زمین کنعان متولد شدند. 001 GEN 036 006 پس عیسو زنان و پسران ودختران و جمیع اهل بیت، و مواشی و همه حیوانات، و تمامی اندوخته خود را که در زمین کنعان اندوخته بود، گرفته، از نزد برادر خودیعقوب به زمین دیگر رفت. 001 GEN 036 007 زیرا که اموال ایشان زیاده بود از آنکه با هم سکونت کنند. و زمین غربت ایشان بسبب مواشی ایشان گنجایش ایشان نداشت. 001 GEN 036 008 و عیسو در جبل سعیر ساکن شد. وعیسو همان ادوم است. 001 GEN 036 009 و این است پیدایش عیسو پدر ادوم در جبل سعیر: 001 GEN 036 010 اینست نامهای پسران عیسو: الیفاز پسرعاده، زن عیسو، و رعوئیل، پسر بسمه، زن عیسو. 001 GEN 036 011 و بنی الیفاز: تیمان و اومار و صفوا و جعتام وقناز بودند. 001 GEN 036 012 و تمناع، کنیز الیفاز، پسر عیسوبود. وی عمالیق را برای الیفاز زایید. اینانندپسران عاده زن عیسو. 001 GEN 036 013 و اینانند پسران رعوئیل: نحت و زارع و شمه و مزه. اینانند پسران بسمه زن عیسو. 001 GEN 036 014 و اینانند پسران اهولیبامه دختر عنی، دختر صبعون، زن عیسو که یعوش ویعلام و قورح را برای عیسو زایید. 001 GEN 036 015 اینانند امرای بنی عیسو: پسران الیفازنخست زاده عیسو، یعنی امیر تیمان و امیر اومار وامیر صفوا و امیر قناز، 001 GEN 036 016 و امیر قورح و امیرجعتام و امیر عمالیق. اینانند امرای الیفاز در زمین ادوم. اینانند پسران عاده. 001 GEN 036 017 و اینان پسران رعوئیل بن عیسو می‌باشند: امیر نحت و امیر زارح و امیر شمه و امیر مزه. اینهاامرای رعوئیل در زمین ادوم بودند. اینانند پسران بسمه زن عیسو. 001 GEN 036 018 و اینانند بنی اهولیبامه زن عیسو: امیریعوش و امیر یعلام و امیر قورح. اینها امرای اهولیبامه دختر عنی، زن عیسو می‌باشند. 001 GEN 036 019 اینانند پسران عیسو که ادوم باشد و اینهاامرای ایشان می‌باشند. 001 GEN 036 020 و اینانند پسران سعیر حوری که ساکن آن زمین بودند، یعنی: لوطان و شوبال و صبعون وعنی، 001 GEN 036 021 و دیشون و ایصر و دیشان. اینانند امرای حوریان و پسران سعیر در زمین ادوم. 001 GEN 036 022 و پسران لوطان: حوری و هیمام بودند وخواهر لوطان تمناع، بود. 001 GEN 036 023 و اینانند پسران شوبال: علوان و منحت و عیبال و شفو و اونام. 001 GEN 036 024 و اینانند بنی صبعون: ایه و عنی. همین عنی است که چشمه های آب گرم را در صحرا پیدانمود، هنگامی که الاغهای پدر خود، صبعون رامی چرانید. 001 GEN 036 025 و اینانند اولاد عنی: دیشون واهولیبامه دختر عنی. 001 GEN 036 026 و اینانند پسران دیشان: حمدان و اشبان و بتران و کران. 001 GEN 036 027 و اینانند پسران ایصر: بلهان و زعوان و عقان. 001 GEN 036 028 اینانند پسران دیشان: عوص و اران. 001 GEN 036 029 اینها امرای حوریانند: امیر لوطان و امیرشوبال و امیر صبعون و امیر عنی، 001 GEN 036 030 امیر دیشون و امیر ایصر و امیر دیشان. اینها امرای حوریانند به حسب امرای ایشان در زمین سعیر. 001 GEN 036 031 و اینانند پادشاهانی که در زمین ادوم سلطنت کردند، قبل از آنکه پادشاهی بربنی‌اسرائیل سلطنت کند: 001 GEN 036 032 و بالع بن بعور درادوم پادشاهی کرد، و نام شهر او دینهابه بود. 001 GEN 036 033 وبالع مرد، و در جایش یوباب بن زارح از بصره سلطنت کرد. 001 GEN 036 034 و یوباب مرد، و در جایش حوشام از زمین تیمانی پادشاهی کرد. 001 GEN 036 035 وحوشام مرد، و در جایش هداد بن بداد، که درصحرای موآب، مدیان را شکست داد، پادشاهی کرد، و نام شهر او عویت بود. 001 GEN 036 036 و هداد مرد، و درجایش سمله از مسریقه پادشاهی نمود. 001 GEN 036 037 وسمله مرد، و شاول از رحوبوت نهر در جایش پادشاهی کرد. 001 GEN 036 038 و شاول مرد، و در جایش بعل حانان بن عکبور سلطنت کرد. 001 GEN 036 039 و بعل حانان بن عکبور مرد، و در جایش، هدار پادشاهی کرد. ونام شهرش فاعو بود، و زنش مسمی به مهیطبئیل دختر مطرد، دختر می‌ذاهب بود. 001 GEN 036 040 و اینست نامهای امرای عیسو، حسب قبائل ایشان و اماکن و نامهای ایشان: امیر تمناع وامیر علوه و امیر یتیت، 001 GEN 036 041 و امیر اهولیبامه و امیرایله و امیر فینون، 001 GEN 036 042 و امیر قناز و امیرتیمان و امیرمبصار، 001 GEN 036 043 و امیر مجدیئیل و امیر عیرام. اینان امرای ادومند، حسب مساکن ایشان در زمین ملک ایشان. همان عیسو پدر ادوم است. 001 GEN 037 001 و یعقوب در زمین غربت پدر خود، یعنی زمین کنعان ساکن شد. 001 GEN 037 002 این است پیدایش یعقوب. چون یوسف هفده ساله بود، گله را با برادران خود چوپانی می‌کرد. و آن جوان باپسران بلهه و پسران زلفه، زنان پدرش، می‌بود. ویوسف از بدسلوکی ایشان پدر را خبر می‌داد. 001 GEN 037 003 واسرائیل، یوسف را از سایر پسران خود بیشتردوست داشتی، زیرا که او پسر پیری او بود، وبرایش ردایی بلند ساخت. 001 GEN 037 004 و چون برادرانش دیدند که پدر ایشان، او را بیشتر از همه برادرانش دوست می‌دارد، از او کینه داشتند، ونمی توانستند با وی به سلامتی سخن گویند. 001 GEN 037 005 ویوسف خوابی دیده، آن را به برادران خود بازگفت. پس بر کینه او افزودند. 001 GEN 037 006 و بدیشان گفت: «این خوابی را که دیده‌ام، بشنوید: 001 GEN 037 007 اینک ما در مزرعه بافه‌ها می‌بستیم، که ناگاه بافه من برپا شده، بایستاد، و بافه های شماگرد آمده، به بافه من سجده کردند.» 001 GEN 037 008 برادرانش به وی گفتند: «آیا فی الحقیقه بر ماسلطنت خواهی کرد؟ و بر ما مسلط خواهی شد؟» و بسبب خوابها و سخنانش بر کینه او افزودند. 001 GEN 037 009 از آن پس خوابی دیگر دید، و برادران خود را ازآن خبر داده، گفت: «اینک باز خوابی دیده‌ام، که ناگاه آفتاب و ماه و یازده ستاره مرا سجده کردند.» 001 GEN 037 010 و پدر و برادران خود را خبر داد، وپدرش او را توبیخ کرده، بوی گفت: «این چه خوابی است که دیده‌ای؟ آیا من و مادرت وبرادرانت حقیقت خواهیم آمد و تو را بر زمین سجده خواهیم نمود؟» 001 GEN 037 011 و برادرانش بر او حسدبردند، و اما پدرش، آن امر را در خاطر نگاه داشت. 001 GEN 037 012 و برادرانش برای چوپانی گله پدر خود، به شکیم رفتند. 001 GEN 037 013 و اسرائیل به یوسف گفت: «آیابرادرانت در شکیم چوپانی نمی کنند، بیا تا تو رانزد ایشان بفرستم.» وی را گفت: «لبیک.» 001 GEN 037 014 او راگفت: «الان برو و سلامتی برادران و سلامتی گله را ببین و نزد من خبر بیاور.» و او را از وادی حبرون فرستاد، و به شکیم آمد. 001 GEN 037 015 و شخصی به اوبرخورد، و اینک، او در صحرا آواره می‌بود، پس آن شخص از او پرسیده، گفت: «چه می‌طلبی؟» 001 GEN 037 016 گفت: «من برادران خود را می‌جویم، مرا خبرده که کجا چوپانی می‌کنند.» 001 GEN 037 017 آن مرد گفت: «ازاینجا روانه شدند، زیرا شنیدیم که می‌گفتند: به دوتان می‌رویم.» پس یوسف از عقب برادران خود رفته، ایشان را در دوتان یافت. 001 GEN 037 018 و او را ازدور دیدند، و قبل از آنکه نزدیک ایشان بیاید، باهم توطئه دیدند که اورا بکشند. 001 GEN 037 019 و به یکدیگر گفتند: «اینک این صاحب خوابها می‌آید. 001 GEN 037 020 اکنون بیایید او را بکشیم، و به یکی از این چاهها بیندازیم، و گوییم جانوری درنده او را خورد. و ببینیم خوابهایش چه می‌شود.» 001 GEN 037 021 لیکن روبین چون این را شنید، او را از دست ایشان رهانیده، گفت: «او را نکشیم.» 001 GEN 037 022 پس روبین بدیشان گفت: «خون مریزید، او را در این چاه که در صحراست، بیندازید، و دست خود رابر او دراز مکنید.» تا او را از دست ایشان رهانیده، به پدر خود رد نماید. 001 GEN 037 023 و به مجرد رسیدن یوسف نزد برادران خود، رختش را یعنی آن ردای بلند را که دربرداشت، از او کندند. 001 GEN 037 024 و او را گرفته، درچاه انداختند، اما چاه، خالی و بی‌آب بود. 001 GEN 037 025 پس برای غذا خوردن نشستند، و چشمان خود را باز کرده، دیدند که ناگاه قافله اسماعیلیان از جلعاد می‌رسد، و شتران ایشان کتیرا و بلسان ولادن، بار دارند، و می‌روند تا آنها را به مصر ببرند. 001 GEN 037 026 آنگاه یهودا به برادران خود گفت: «برادر خودرا کشتن و خون او را مخفی داشتن چه سود دارد؟ 001 GEN 037 027 بیایید او را به این اسماعیلیان بفروشیم، ودست ما بر وی نباشد، زیرا که او برادر و گوشت ماست.» پس برادرانش بدین رضا دادند. 001 GEN 037 028 و چون تجار مدیانی در گذر بودند، یوسف را از چاه کشیده، برآوردند، و یوسف را به اسماعیلیان به بیست پاره نقره فروختند. پس یوسف را به مصر بردند. 001 GEN 037 029 و روبین چون به‌سرچاه برگشت، و دید که یوسف در چاه نیست، جامه خود را چاک زد، 001 GEN 037 030 و نزد برادران خودبازآمد و گفت: «طفل نیست و من کجا بروم؟» 001 GEN 037 031 پس ردای یوسف را گرفتند، و بز نری راکشته، ردا را در خونش فرو بردند. 001 GEN 037 032 و آن ردای بلند را فرستادند و به پدر خود رسانیده، گفتند: «این را یافته‌ایم، تشخیص کن که ردای پسرت است یا نه.» 001 GEN 037 033 پس آن را شناخته، گفت: «ردای پسر من است! جانوری درنده او را خورده است، و یقین یوسف دریده شده است.» 001 GEN 037 034 و یعقوب رخت خود را پاره کرده، پلاس دربر کرد، وروزهای بسیار برای پسر خود ماتم گرفت. 001 GEN 037 035 وهمه پسران و همه دخترانش به تسلی اوبرخاستند. اما تسلی نپذیرفت، و گفت: «سوگوارنزد پسر خود به گور فرود می‌روم.» پس پدرش برای وی همی گریست. (Sheol h7585) 001 GEN 037 036 اما مدیانیان، یوسف را در مصر، به فوطیفار که خواجه فرعون و سردارافواج خاصه بود، فروختند. 001 GEN 038 001 و واقع شد در آن زمان که یهودا ازنزد برادران خود رفته، نزد شخصی عدلامی، که حیره نام داشت، مهمان شد. 001 GEN 038 002 و درآنجا یهودا، دختر مرد کنعانی را که مسمی به شوعه بود، دید و او را گرفته، بدو درآمد. 001 GEN 038 003 پس آبستن شده، پسری زایید و او را عیر نام نهاد. 001 GEN 038 004 وبار دیگر آبستن شده، پسری زایید و او را اونان نامید. 001 GEN 038 005 و باز هم پسری زاییده، او را شیله نام گذارد. و چون او را زایید، یهودا در کزیب بود. 001 GEN 038 006 و یهودا، زنی مسمی به تامار، برای نخست زاده خود عیر گرفت. 001 GEN 038 007 و نخست زاده یهودا، عیر، در نظر خداوند شریر بود، و خداونداو را بمیراند. 001 GEN 038 008 پس یهودا به اونان گفت: «به زن برادرت درآی، و حق برادر شوهری را بجاآورده، نسلی برای برادر خود پیدا کن.» 001 GEN 038 009 لکن چونکه اونان دانست که آن نسل از آن او نخواهدبود، هنگامی که به زن برادر خود درآمد، بر زمین انزال کرد، تا نسلی برای برادر خود ندهد. 001 GEN 038 010 و این کار او در نظر خداوند ناپسند آمد، پس او را نیزبمیراند. 001 GEN 038 011 و یهودا به عروس خود، تامار گفت: «در خانه پدرت بیوه بنشین تا پسرم شیله بزرگ شود.» زیرا گفت: «مبادا او نیز مثل برادرانش بمیرد.» پس تامار رفته، در خانه پدر خود ماند. 001 GEN 038 012 و چون روزها سپری شد، دختر شوعه زن یهودا مرد. و یهودا بعد از تعزیت او با دوست خود حیره عدلامی، نزد پشم‌چینان گله خود، به تمنه آمد. 001 GEN 038 013 و به تامار خبر داده، گفتند: «اینک پدرشوهرت برای چیدن پشم گله خویش، به تمنه می‌آید.» 001 GEN 038 014 پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرده، برقعی به رو کشیده، خود را درچادری پوشید، و به دروازه عینایم که در راه تمنه است، بنشست. زیرا که دید شیله بزرگ شده است، و او را به وی به زنی ندادند. 001 GEN 038 015 چون یهودااو را بدید، وی را فاحشه پنداشت، زیرا که روی خود را پوشیده بود. 001 GEN 038 016 پس از راه به سوی او میل کرده، گفت: «بیا تابه تو درآیم.» زیرا ندانست که عروس اوست. گفت: «مرا چه می‌دهی تا به من درآیی.» 001 GEN 038 017 گفت: «بزغاله‌ای از گله می‌فرستم.» گفت: «آیا گرومی دهی تا بفرستی.» 001 GEN 038 018 گفت: «تو را چه گرودهم.» گفت: «مهر و زنار خود را و عصایی که دردست داری.» پس به وی داد، و بدو درآمد، و او ازوی آبستن شد. 001 GEN 038 019 و برخاسته، برفت. و برقع را ازخود برداشته، رخت بیوگی پوشید. 001 GEN 038 020 و یهودا بزغاله را به‌دست دوست عدلامی خود فرستاد، تا گرو را از دست آن زن بگیرد، امااو را نیافت. 001 GEN 038 021 و از مردمان آن مکان پرسیده، گفت: «آن فاحشه‌ای که سر راه عینایم نشسته بود، کجاست؟» گفتند: «فاحشه‌ای در اینجا نبود.» 001 GEN 038 022 پس نزد یهودا برگشته، گفت: «او را نیافتم، ومردمان آن مکان نیز می‌گویند که فاحشه‌ای دراینجا نبود.» 001 GEN 038 023 یهودا گفت: «بگذار برای خودنگاه دارد، مبادا رسوا شویم. اینک بزغاله رافرستادم و تو او را نیافتی.» 001 GEN 038 024 و بعد از سه ماه یهودا را خبر داده، گفتند: «عروس تو تامار، زناکرده است و اینک از زنا نیز آبستن شده.» پس یهودا گفت: «وی را بیرون آرید تا سوخته شود!» 001 GEN 038 025 چون او را بیرون می‌آوردند نزد پدر شوهر خود فرستاده، گفت: «از مالک این چیزها آبستن شده‌ام، و گفت: «تشخیص کن که این مهر و زنار وعصا از آن کیست.» 001 GEN 038 026 و یهودا آنها را شناخت، وگفت: «او از من بی‌گناه تر است، زیرا که او را به پسر خود شیله ندادم. و بعد او را دیگر نشناخت. 001 GEN 038 027 و چون وقت وضع حملش رسید، اینک توامان در رحمش بودند. 001 GEN 038 028 و چون می‌زایید، یکی دست خود را بیرون آورد که در حال قابله ریسمانی قرمز گرفته، بر دستش بست و گفت: «این اول بیرون آمد.» 001 GEN 038 029 و دست خود را بازکشید. و اینک برادرش بیرون آمد و قابله گفت: «چگونه شکافتی، این شکاف بر تو باد.» پس او را فارص نام نهاد. 001 GEN 038 030 بعد از آن برادرش که ریسمان قرمز را بردست داشت بیرون آمد، و او را زارح نامید. 001 GEN 039 001 اما یوسف را به مصر بردند، و مردی مصری، فوطیفار نام که خواجه و سردارافواج خاصه فرعون بود، وی را از دست اسماعیلیانی که او را بدانجا برده بودند، خرید. 001 GEN 039 002 وخداوند با یوسف می‌بود، و او مردی کامیاب شد، و در خانه آقای مصری خود ماند. 001 GEN 039 003 و آقایش دیدکه خداوند با وی می‌باشد، و هر‌آنچه او می‌کند، خداوند در دستش راست می‌آورد. 001 GEN 039 004 پس یوسف در نظر وی التفات یافت، و او را خدمت می‌کرد، واو را به خانه خود برگماشت و تمام مایملک خویش را بدست وی سپرد. 001 GEN 039 005 و واقع شد بعد ازآنکه او را بر خانه و تمام مایملک خود گماشته بود، که خداوند خانه آن مصری را بسبب یوسف برکت داد، و برکت خداوند بر همه اموالش، چه در خانه و چه در صحرا بود. 001 GEN 039 006 و آنچه داشت به‌دست یوسف واگذاشت، و از آنچه با وی بود، خبر نداشت جز نانی که می‌خورد. و یوسف خوش اندام و نیک منظر بود. 001 GEN 039 007 و بعد از این امور واقع شد که زن آقایش بریوسف نظر انداخته، گفت: «با من همخواب شو.» 001 GEN 039 008 اما او ابا نموده، به زن آقای خود گفت: «اینک آقایم از آنچه نزد من در خانه است، خبر ندارد، وآنچه دارد، به‌دست من سپرده است. 001 GEN 039 009 بزرگتری ازمن در این خانه نیست و چیزی از من دریغ نداشته، جز تو، چون زوجه او می‌باشی؛ پس چگونه مرتکب این شرارت بزرگ بشوم و به خدا خطاورزم؟» 001 GEN 039 010 و اگرچه هر روزه به یوسف سخن می‌گفت، به وی گوش نمی گرفت که با او بخوابد یانزد وی بماند. 001 GEN 039 011 و روزی واقع شد که به خانه درآمد، تا به شغل خود پردازد و از اهل خانه کسی آنجا درخانه نبود. 001 GEN 039 012 پس جامه او را گرفته، گفت: «با من بخواب.» اما او جامه خود را به‌دستش رها کرده، گریخت و بیرون رفت. 001 GEN 039 013 و چون او دید که رخت خود را به‌دست وی ترک کرد و از خانه گریخت، 001 GEN 039 014 مردان خانه راصدا زد، و بدیشان بیان کرده، گفت: «بنگرید، مردعبرانی را نزد ما آورد تا ما را مسخره کند، و نزدمن آمد تا با من بخوابد، و به آواز بلند فریاد کردم، 001 GEN 039 015 و چون شنید که به آواز بلند فریاد برآوردم، جامه خود را نزد من واگذارده، فرار کرد و بیرون رفت.» 001 GEN 039 016 پس جامه او را نزد خود نگاه داشت، تاآقایش به خانه آمد. 001 GEN 039 017 و به وی بدین مضمون ذکر کرده، گفت: «آن غلام عبرانی که برای ماآورده‌ای، نزد من آمد تا مرا مسخره کند، 001 GEN 039 018 وچون به آواز بلند فریاد برآوردم، جامه خود راپیش من رها کرده، بیرون گریخت.» 001 GEN 039 019 پس چون آقایش سخن زن خود را شنید که به وی بیان کرده، گفت: «غلامت به من چنین کرده است، » خشم او افروخته شد. 001 GEN 039 020 و آقای یوسف، او را گرفته، در زندان خانه‌ای که اسیران پادشاه بسته بودند، انداخت و آنجا در زندان ماند. 001 GEN 039 021 اماخداوند با یوسف می‌بود و بر وی احسان می‌فرمود، و او را در نظر داروغه زندان حرمت داد. 001 GEN 039 022 و داروغه زندان همه زندانیان را که درزندان بودند، به‌دست یوسف سپرد. و آنچه درآنجا می‌کردند، او کننده آن بود. 001 GEN 039 023 و داروغه زندان بدانچه در دست وی بود، نگاه نمی کرد، زیرا خداوند با وی می‌بود و آنچه را که او می‌کرد، خداوند راست می‌آورد. 001 GEN 040 001 و بعد از این امور، واقع شد که ساقی و خباز پادشاه مصر، به آقای خویش، پادشاه مصر خطا کردند. 001 GEN 040 002 و فرعون به دو خواجه خود، یعنی سردار ساقیان و سردار خبازان غضب نمود. 001 GEN 040 003 و ایشان را در زندان رئیس افواج خاصه، یعنی زندانی که یوسف در آنجا محبوس بود، انداخت. 001 GEN 040 004 و سردار افواج خاصه، یوسف را برایشان گماشت، و ایشان را خدمت می‌کرد، ومدتی در زندان ماندند. 001 GEN 040 005 و هر دو در یک شب خوابی دیدند، هر کدام خواب خود را. هر کدام موافق تعبیر خود، یعنی ساقی و خباز پادشاه مصر که در زندان محبوس بودند. 001 GEN 040 006 بامدادان چون یوسف نزد ایشان آمد، دید که اینک ملول هستند. 001 GEN 040 007 پس، از خواجه های فرعون، که با وی در زندان آقای او بودند، پرسیده، گفت: «امروز چرا روی شما غمگین است؟» 001 GEN 040 008 به وی گفتند: «خوابی دیده‌ایم و کسی نیست که آن را تعبیر کند.» یوسف بدیشان گفت: «آیا تعبیرها از آن خدانیست؟ آن را به من بازگویید.» 001 GEN 040 009 آنگاه رئیس ساقیان، خواب خود را به یوسف بیان کرده، گفت: «در خواب من، اینک تاکی پیش روی من بود. 001 GEN 040 010 و در تاک سه شاخه بود و آن بشکفت، و گل آورد و خوشه هایش انگور رسیده داد. 001 GEN 040 011 و جام فرعون در دست من بود. و انگورها را چیده، در جام فرعون فشردم، وجام را به‌دست فرعون دادم.» 001 GEN 040 012 یوسف به وی گفت: «تعبیرش اینست، سه شاخه سه روز است. 001 GEN 040 013 بعد از سه روز، فرعون سر تو را برافرازد و به منصبت بازگمارد، و جام فرعون را به‌دست وی دهی به رسم سابق، که ساقی او بودی. 001 GEN 040 014 و هنگامی که برای تو نیکوشود، مرا یاد کن و به من احسان نموده، احوال مرانزد فرعون مذکور ساز، و مرا از این خانه بیرون آور، 001 GEN 040 015 زیرا که فی الواقع از زمین عبرانیان دزدیده شده‌ام، و اینجا نیز کاری نکرده‌ام که مرا درسیاه چال افکنند.» 001 GEN 040 016 اما چون رئیس خبازان دید که تعبیر، نیکوبود، به یوسف گفت: «من نیز خوابی دیده‌ام، که اینک سه سبد نان سفید بر سر من است، 001 GEN 040 017 و درسبد زبرین هر قسم طعام برای فرعون از پیشه خباز می‌باشد و مرغان، آن را از سبدی که بر سر من است، می‌خورند.» 001 GEN 040 018 یوسف در جواب گفت: «تعبیرش این است، سه سبد سه روز می‌باشد. 001 GEN 040 019 و بعد از سه روز فرعون سر تو را از تو بردارد وتو را بر دار بیاویزد، و مرغان، گوشتت را از توبخورند.» 001 GEN 040 020 پس در روز سوم که یوم میلاد فرعون بود، ضیافتی برای همه خدام خود ساخت، و سررئیس ساقیان و سر رئیس خبازان را در میان نوکران خود برافراشت. 001 GEN 040 021 اما رئیس ساقیان را به ساقی گریش باز آورد، و جام را به‌دست فرعون داد. 001 GEN 040 022 و اما رئیس خبازان را به دار کشید، چنانکه یوسف برای ایشان تعبیر کرده بود. 001 GEN 040 023 لیکن رئیس ساقیان، یوسف را به یاد نیاورد، بلکه او رافراموش کرد. 001 GEN 041 001 و واقع شد، چون دو سال سپری شد، که فرعون خوابی دید که اینک بر کنارنهر ایستاده است. 001 GEN 041 002 که ناگاه از نهر، هفت گاوخوب صورت و فربه گوشت برآمده، بر مرغزارمی چریدند. 001 GEN 041 003 و اینک هفت گاو دیگر، بد صورت و لاغر گوشت، در عقب آنها از نهر برآمده، به پهلوی آن گاوان اول به کنار نهر ایستادند. 001 GEN 041 004 و این گاوان زشت صورت و لاغر گوشت، آن هفت گاوخوب صورت و فربه را فرو بردند. و فرعون بیدارشد. 001 GEN 041 005 و باز بخسبید و دیگر باره خوابی دید، که اینک هفت سنبله پر و نیکو بر یک ساق برمی آید. 001 GEN 041 006 و اینک هفت سنبله لاغر، از باد شرقی پژمرده، بعد از آنها می‌روید. 001 GEN 041 007 و سنبله های لاغر، آن هفت سنبله فربه و پر را فرو بردند، و فرعون بیدار شده، دید که اینک خوابی است. 001 GEN 041 008 صبحگاهان دلش مضطرب شده، فرستاد و همه جادوگران و جمیع حکیمان مصر را خواند، و فرعون خوابهای خودرا بدیشان باز‌گفت. اما کسی نبود که آنها را برای فرعون تعبیر کند. 001 GEN 041 009 آنگاه رئیس ساقیان به فرعون عرض کرده، گفت: «امروز خطایای من بخاطرم آمد. 001 GEN 041 010 فرعون بر غلامان خود غضب نموده، مرا با رئیس خبازان در زندان سردار افواج خاصه، حبس فرمود. 001 GEN 041 011 ومن و او در یک شب، خوابی دیدیم، هر یک موافق تعبیر خواب خود، خواب دیدیم. 001 GEN 041 012 و جوانی عبرانی در آنجا با ما بود، غلام سردار افواج خاصه. و خوابهای خود را نزد او بیان کردیم و اوخوابهای ما را برای ما تعبیر کرد، هر یک را موافق خوابش تعبیر کرد. 001 GEN 041 013 و به عینه موافق تعبیری که برای ما کرد، واقع شد. مرا به منصبم بازآورد، و اورا به دار کشید.» 001 GEN 041 014 آنگاه فرعون فرستاده، یوسف را خواند، واو را به زودی از زندان بیرون آوردند. و صورت خود را تراشیده، رخت خود را عوض کرد، و به حضور فرعون آمد. 001 GEN 041 015 فرعون به یوسف گفت: «خوابی دیده‌ام و کسی نیست که آن را تعبیر کند، و درباره تو شنیدم که خواب می‌شنوی تا تعبیرش کنی.» 001 GEN 041 016 یوسف فرعون را به پاسخ گفت: «از من نیست، خدا فرعون را به سلامتی جواب خواهدداد.» 001 GEN 041 017 و فرعون به یوسف گفت: «در خواب خوددیدم که اینک به کنار نهر ایستاده‌ام، 001 GEN 041 018 و ناگاه هفت گاو فربه گوشت و خوب صورت از نهر برآمده، بر مرغزار می‌چرند. 001 GEN 041 019 و اینک هفت گاودیگر زبون و بسیار زشت صورت و لاغر گوشت، که در تمامی زمین مصر بدان زشتی ندیده بودم، در عقب آنها برمی آیند. 001 GEN 041 020 و گاوان لاغر زشت، هفت گاو فربه اول را می‌خورند. 001 GEN 041 021 و چون به شکم آنها فرو رفتند معلوم نشد که بدرون آنهاشدند، زیرا که صورت آنها مثل اول زشت ماند. پس بیدار شدم. 001 GEN 041 022 و باز خوابی دیدم که اینک هفت سنبله پر و نیکو بر یک ساق برمی آید. 001 GEN 041 023 واینک هفت سنبله خشک باریک و از باد شرقی پژمرده، بعد از آنها می‌روید. 001 GEN 041 024 و سنابل لاغر، آن هفت سنبله نیکو را فرو می‌برد. و جادوگران راگفتم، لیکن کسی نیست که برای من شرح کند.» 001 GEN 041 025 یوسف به فرعون گفت: «خواب فرعون یکی است. خدا از آنچه خواهد کرد، فرعون راخبر داده است. 001 GEN 041 026 هفت گاو نیکو هفت سال باشدو هفت سنبله نیکو هفت سال. همانا خواب یکی است. 001 GEN 041 027 و هفت گاو لاغر زشت، که در عقب آنهابرآمدند، هفت سال باشد. و هفت سنبله خالی ازباد شرقی پژمرده، هفت سال قحط می‌باشد. 001 GEN 041 028 سخنی که به فرعون گفتم، این است: آنچه خدامی کند به فرعون ظاهر ساخته است. 001 GEN 041 029 هماناهفت سال فراوانی بسیار، در تمامی زمین مصرمی آید. 001 GEN 041 030 و بعد از آن، هفت سال قحط پدیدآید. و تمامی فراوانی در زمین مصر فراموش شود. و قحط، زمین را تباه خواهد ساخت. 001 GEN 041 031 وفراوانی در زمین معلوم نشود بسبب قحطی که بعداز آن آید، زیرا که به غایت سخت خواهد بود. 001 GEN 041 032 و چون خواب به فرعون دو مرتبه مکرر شد، این است که این حادثه از جانب خدا مقرر شده، و خدا آن را به زودی پدید خواهد آورد. 001 GEN 041 033 پس اکنون فرعون می‌باید مردی بصیر و حکیم را پیدانموده، و او را بر زمین مصر بگمارد. 001 GEN 041 034 فرعون چنین بکند، و ناظران بر زمین برگمارد، و در هفت سال فراوانی، خمس از زمین مصر بگیرد. 001 GEN 041 035 وهمه ماکولات این سالهای نیکو را که می‌آیدجمع کنند، و غله را زیر دست فرعون ذخیره نمایند، و خوراک در شهرها نگاه دارند. 001 GEN 041 036 تاخوراک برای زمین، به جهت هفت سال قحطی که در زمین مصر خواهد بود ذخیره شود، مبادا زمین از قحط تباه گردد.» 001 GEN 041 037 پس این سخن بنظر فرعون و بنظر همه بندگانش پسند آمد. 001 GEN 041 038 و فرعون به بندگان خودگفت: «آیا کسی را مثل این توانیم یافت، مردی که روح خدا در وی است؟» 001 GEN 041 039 و فرعون به یوسف گفت: «چونکه خدا کل این امور را بر تو کشف کرده است، کسی مانند تو بصیر و حکیم نیست. 001 GEN 041 040 تو بر خانه من باش، و به فرمان تو، تمام قوم من منتظم شوند، جز اینکه بر تخت از تو بزرگترباشم.» 001 GEN 041 041 و فرعون به یوسف گفت: «بدانکه تو را برتمامی زمین مصر گماشتم.» 001 GEN 041 042 و فرعون انگشترخود را از دست خویش بیرون کرده، آن را بردست یوسف گذاشت، و او را به کتان نازک آراسته کرد، و طوقی زرین بر گردنش انداخت. 001 GEN 041 043 و او را بر عرابه دومین خود سوار کرد، و پیش رویش ندا می‌کردند که «زانو زنید!» پس او را برتمامی زمین مصر برگماشت. 001 GEN 041 044 و فرعون به یوسف گفت: «من فرعون هستم، و بدون توهیچکس دست یا پای خود را در کل ارض مصربلند نکند.» 001 GEN 041 045 و فرعون یوسف را صفنات فعنیح نامید، و اسنات، دختر فوطی فارع، کاهن اون رابدو به زنی داد، و یوسف بر زمین مصر بیرون رفت. 001 GEN 041 046 و یوسف سی ساله بود وقتی که به حضورفرعون، پادشاه مصر بایستاد، و یوسف از حضورفرعون بیرون شده، در تمامی زمین مصر گشت. 001 GEN 041 047 و در هفت سال فراوانی، زمین محصول خود رابه کثرت آورد. 001 GEN 041 048 پس تمامی ماکولات آن هفت سال را که در زمین مصر بود، جمع کرد، و خوراک را در شهرها ذخیره نمود، و خوراک مزارع حوالی هر شهر را در آن گذاشت. 001 GEN 041 049 و یوسف غله بیکران بسیار، مثل ریگ دریا ذخیره کرد، تا آنکه ازحساب بازماند، زیرا که از حساب زیاده بود. 001 GEN 041 050 وقبل از وقوع سالهای قحط، دو پسر برای یوسف زاییده شد، که اسنات، دختر فوطی فارع، کاهن اون برایش بزاد. 001 GEN 041 051 و یوسف نخست زاده خود رامنسی نام نهاد، زیرا گفت: «خدا مرا از تمامی مشقتم و تمامی خانه پدرم فراموشی داد.» 001 GEN 041 052 ودومین را افرایم نامید، زیرا گفت: «خدا مرا درزمین مذلتم بارآور گردانید.» 001 GEN 041 053 و هفت سال فراوانی که در زمین مصر بود، سپری شد. 001 GEN 041 054 و هفت سال قحط، آمدن گرفت، چنانکه یوسف گفته بود. و قحط در همه زمینهاپدید شد، لیکن در تمامی زمین مصر نان بود. 001 GEN 041 055 وچون تمامی زمین مصر مبتلای قحط شد، قوم برای نان نزد فرعون فریاد برآوردند. و فرعون به همه مصریان گفت: «نزد یوسف بروید و آنچه او به شما گوید، بکنید.» 001 GEN 041 056 پس قحط، تمامی روی زمین را فروگرفت، و یوسف همه انبارها را بازکرده، به مصریان می‌فروخت، و قحط در زمین مصر سخت شد. 001 GEN 041 057 و همه زمینها به جهت خریدغله نزد یوسف به مصر آمدند، زیرا قحط برتمامی زمین سخت شد. 001 GEN 042 001 و اما یعقوب چون دید که غله درمصر است، پس یعقوب به پسران خودگفت: «چرا به یکدیگر می‌نگرید؟» 001 GEN 042 002 و گفت: «اینک شنیده‌ام که غله در مصر است، بدانجابروید و برای ما از آنجا بخرید، تا زیست کنیم ونمیریم.» 001 GEN 042 003 پس ده برادر یوسف برای خریدن غله به مصر فرود آمدند. 001 GEN 042 004 و اما بنیامین، برادر یوسف رایعقوب با برادرانش نفرستاد، زیرا گفت مبادازیانی بدو رسد. 001 GEN 042 005 پس بنی‌اسرائیل در میان آنانی که می‌آمدند، به جهت خرید آمدند، زیرا که قحطدر زمین کنعان بود. 001 GEN 042 006 و یوسف حاکم ولایت بود، و خود به همه اهل زمین غله می‌فروخت. و برادران یوسف آمده، رو به زمین نهاده، او را سجده کردند. 001 GEN 042 007 چون یوسف برادران خود را دید، ایشان را بشناخت، وخود را بدیشان بیگانه نموده، آنها را به درشتی، سخن گفت و از ایشان پرسید: «از کجا آمده‌اید؟» گفتند: «از زمین کنعان تا خوراک بخریم.» 001 GEN 042 008 و یوسف برادران خود را شناخت، لیکن ایشان او را نشناختند. 001 GEN 042 009 و یوسف خوابها را که درباره ایشان دیده بود، بیاد آورد. پس بدیشان گفت: «شما جاسوسانید، و به جهت دیدن عریانی زمین آمده‌اید.» 001 GEN 042 010 بدو گفتند: «نه، یا سیدی! بلکه غلامانت به جهت خریدن خوراک آمده‌اند. 001 GEN 042 011 ماهمه پسران یک شخص هستیم. ما مردمان صادقیم؛ غلامانت، جاسوس نیستند.» 001 GEN 042 012 بدیشان گفت: «نه، بلکه به جهت دیدن عریانی زمین آمده‌اید.» 001 GEN 042 013 گفتند: «غلامانت دوازده برادرند، پسران یک مرد در زمین کنعان. و اینک کوچکتر، امروز نزد پدر ماست، و یکی نایاب شده است.» 001 GEN 042 014 یوسف بدیشان گفت: «همین است آنچه به شما گفتم که جاسوسانید! 001 GEN 042 015 بدینطور آزموده می‌شوید: به حیات فرعون از اینجا بیرون نخواهید رفت، جز اینکه برادر کهتر شما در اینجابیاید. 001 GEN 042 016 یک نفر از خودتان بفرستید، تا برادر شمارا بیاورد، و شما اسیر بمانید تا سخن شما آزموده شود که صدق با شماست یا نه، والا به حیات فرعون جاسوسانید!» 001 GEN 042 017 پس ایشان را با هم سه روز در زندان انداخت. 001 GEN 042 018 و روز سوم یوسف بدیشان گفت: «این رابکنید و زنده باشید، زیرا من از خدا می‌ترسم: 001 GEN 042 019 هر گاه شما صادق هستید، یک برادر از شما درزندان شما اسیر باشد، و شما رفته، غله برای گرسنگی خانه های خود ببرید. 001 GEN 042 020 و برادر کوچک خود را نزد من آرید، تا سخنان شما تصدیق شودو نمیرید.» پس چنین کردند. 001 GEN 042 021 و به یکدیگر گفتند: «هر آینه به برادر خودخطا کردیم، زیرا تنگی جان او را دیدیم وقتی که به ما استغاثه می‌کرد، و نشنیدیم. از این‌رو این تنگی بر ما رسید.» 001 GEN 042 022 و روبین در جواب ایشان گفت: «آیا به شما نگفتم که به پسر خطا مورزید؟ 001 GEN 042 023 و ایشان ندانستند که یوسف می‌فهمد، زیرا که ترجمانی در میان ایشان بود. 001 GEN 042 024 پس از ایشان کناره جسته، بگریست و نزدایشان برگشته، با ایشان گفتگو کرد، و شمعون را ازمیان ایشان گرفته، او را روبروی ایشان دربند نهاد. 001 GEN 042 025 و یوسف فرمود تا جوالهای ایشان را از غله پر سازند، و نقد ایشان را در عدل هر کس نهند، وزاد سفر بدیشان دهند، و به ایشان چنین کردند. 001 GEN 042 026 پس غله را بر حماران خود بار کرده، از آنجاروانه شدند. 001 GEN 042 027 و چون یکی، عدل خود را در منزل باز کرد، تا خوراک به الاغ دهد، نقد خود را دید که اینک در دهن عدل او بود. 001 GEN 042 028 و به برادران خود گفت: «نقد من رد شده است، و اینک در عدل من است. آنگاه دل ایشان طپیدن گرفت، و به یکدیگر لرزان شده، گفتند: «این چیست که خدا به ما کرده است.» 001 GEN 042 029 پس نزد پدر خود، یعقوب، به زمین کنعان آمدند، و از آنچه بدیشان واقع شده بود، خبرداده، گفتند: 001 GEN 042 030 «آن مرد که حاکم زمین است، با مابه سختی سخن گفت، و ما را جاسوسان زمین پنداشت. 001 GEN 042 031 و بدو گفتیم ما صادقیم و جاسوس نی. 001 GEN 042 032 ما دوازده برادر، پسران پدر خود هستیم، یکی نایاب شده است، و کوچکتر، امروز نزد پدرما در زمین کنعان می‌باشد. 001 GEN 042 033 و آن مرد که حاکم زمین است، به ما گفت: از این خواهم فهمید که شما راستگو هستید که یکی از برادران خود را نزدمن گذارید، و برای گرسنگی خانه های خودگرفته، بروید. 001 GEN 042 034 و برادر کوچک خود را نزد من آرید، و خواهم یافت که شما جاسوس نیستیدبلکه صادق. آنگاه برادر شما را به شما رد کنم، ودر زمین داد و ستد نمایید.» 001 GEN 042 035 و واقع شد که چون عدلهای خود را خالی می‌کردند، اینک کیسه پول هر کس در عدلش بود. و چون ایشان و پدرشان، کیسه های پول را دیدند، بترسیدند. 001 GEN 042 036 و پدر ایشان، یعقوب، بدیشان گفت: «مرا بی‌اولاد ساختید، یوسف نیست و شمعون نیست و بنیامین را می‌خواهید ببرید. این همه برمن است؟» 001 GEN 042 037 روبین به پدر خود عرض کرده، گفت: «هر دو پسر مرا بکش، اگر او را نزد تو بازنیاورم. او را به‌دست من بسپار، و من او را نزد توباز خواهم آورد.» 001 GEN 042 038 گفت: «پسرم با شما نخواهد آمد زیرا که برادرش مرده است، و او تنها باقی است. و هر گاه در راهی که می‌روید زیانی بدو رسد، همانامویهای سفید مرا با حزن به گور فرود خواهیدبرد.» (Sheol h7585) 001 GEN 043 001 و قحط در زمین سخت بود. 001 GEN 043 002 و واقع شد چون غله‌ای را که از مصر آورده بودند، تمام خوردند، پدرشان بدیشان گفت: «برگردید و اندک خوراکی برای ما بخرید.» 001 GEN 043 003 یهودا بدو متکلم شده، گفت: «آن مرد به ما تاکیدکرده، گفته است هرگاه برادر شما با شما نباشد، روی مرا نخواهید دید. 001 GEN 043 004 اگر تو برادر ما را با مافرستی، می‌رویم و خوراک برایت می‌خریم. 001 GEN 043 005 امااگر تو او را نفرستی، نمی رویم، زیرا که آن مرد مارا گفت، هر گاه برادر شما، با شما نباشد، روی مرانخواهید دید.» 001 GEN 043 006 اسرائیل گفت: «چرا به من بدی کرده، به آن مرد خبر دادید که برادر دیگر دارید؟» 001 GEN 043 007 گفتند: «آن مرد احوال ما و خویشاوندان ما را به دقت پرسیده، گفت: “آیا پدر شما هنوز زنده است، وبرادر دیگر دارید؟” و او را بدین مضمون اطلاع دادیم، و چه می‌دانستیم که خواهد گفت: “برادرخود را نزد من آرید.”» 001 GEN 043 008 پس یهودا به پدر خود، اسرائیل گفت: «جوان را با من بفرست تا برخاسته، برویم وزیست کنیم و نمیریم، ما و تو و اطفال ما نیز. 001 GEN 043 009 من ضامن او می‌باشم، او را از دست من بازخواست کن هر گاه او را نزد تو باز نیاوردم و به حضورت حاضر نساختم، تا به ابد در نظر تو مقصر باشم. 001 GEN 043 010 زیرا اگر تاخیر نمی نمودیم، هر آینه تا حال، مرتبه دوم را برگشته بودیم.» 001 GEN 043 011 پس پدر ایشان، اسرائیل، بدیشان گفت: «اگر چنین است، پس این را بکنید. از ثمرات نیکوی این زمین در ظروف خود بردارید، وارمغانی برای آن مرد ببرید، قدری بلسان و قدری عسل و کتیرا و لادن و پسته و بادام. 001 GEN 043 012 و نقدمضاعف بدست خود گیرید، و آن نقدی که دردهنه عدلهای شما رد شده بود، به‌دست خود بازبرید، شاید سهوی شده باشد. 001 GEN 043 013 و برادر خود رابرداشته، روانه شوید، و نزد آن مرد برگردید. 001 GEN 043 014 وخدای قادر مطلق شما را در نظر آن مرد مکرم دارد، تا برادر دیگر شما و بنیامین را همراه شمابفرستد، و من اگر بی‌اولاد شدم، بی‌اولاد شدم.» 001 GEN 043 015 پس آن مردان، ارمغان را برداشته، و نقدمضاعف را بدست گرفته، با بنیامین روانه شدند. وبه مصر فرود آمده، به حضور یوسف ایستادند. 001 GEN 043 016 اما یوسف، چون بنیامین را با ایشان دید، به ناظر خانه خود فرمود: «این اشخاص را به خانه ببر، و ذبح کرده، تدارک ببین، زیرا که ایشان وقت ظهر با من غذا می‌خورند.» 001 GEN 043 017 و آن مرد چنانکه یوسف فرموده بود، کرد. و آن مرد ایشان را به خانه یوسف آورد. 001 GEN 043 018 و آن مردان ترسیدند، چونکه به خانه یوسف آورده شدند و گفتند: «بسبب آن نقدی که دفعه اول درعدلهای ما رد شده بود، ما را آورده‌اند تا بر ماهجوم آورد، و بر ما حمله کند، و ما را مملوک سازد و حماران ما را.» 001 GEN 043 019 و به ناظر خانه یوسف نزدیک شده، دردرگاه خانه بدو متکلم شده، 001 GEN 043 020 گفتند: «یا سیدی! حقیقت مرتبه اول برای خرید خوراک آمدیم. 001 GEN 043 021 وواقع شد چون به منزل رسیده، عدلهای خود راباز کردیم، که اینک نقد هر کس در دهنه عدلش بود. نقره ما به وزن تمام و آن را به‌دست خود بازآورده‌ایم. 001 GEN 043 022 و نقد دیگر برای خرید خوراک به‌دست خود آورده‌ایم. نمی دانیم کدام کس نقد مارا در عدلهای ما گذاشته بود.» 001 GEN 043 023 گفت: «سلامت باشید مترسید، خدای شماو خدای پدر شما، خزانه‌ای در عدلهای شما، به شما داده است؛ نقد شما به من رسید.» پس شمعون را نزد ایشان بیرون آورد. 001 GEN 043 024 و آن مرد، ایشان را به خانه یوسف درآورده، آب بدیشان داد، تا پایهای خود را شستند، و علوفه به حماران ایشان داد. 001 GEN 043 025 و ارمغان را حاضر ساختند، تا وقت آمدن یوسف به ظهر، زیرا شنیده بودند که درآنجا باید غذا بخورند. 001 GEN 043 026 و چون یوسف به خانه آمد، ارمغانی را که به‌دست ایشان بود، نزد وی به خانه آوردند، و به حضور وی رو به زمین نهادند. 001 GEN 043 027 پس از سلامتی ایشان پرسید و گفت: «آیاپدر‌پیر شما که ذکرش را کردید، به سلامت است؟ و تا بحال حیات دارد؟» 001 GEN 043 028 گفتند: «غلامت، پدر ما، به سلامت است، و تا بحال زنده.» پس تعظیم و سجده کردند. 001 GEN 043 029 و چون چشمان خود را باز کرده، برادر خود بنیامین، پسرمادر خویش را دید، گفت: «آیا این است برادرکوچک شما که نزد من، ذکر او را کردید؟» و گفت: «ای پسرم، خدا بر تو رحم کناد.» 001 GEN 043 030 و یوسف چونکه مهرش بر برادرش بجنبید، بشتافت، و جای گریستن خواست. پس به خلوت رفته، آنجا بگریست. 001 GEN 043 031 و روی خود راشسته، بیرون آمد. و خودداری نموده، گفت: «طعام بگذارید.» 001 GEN 043 032 و برای وی جدا گذاردند، و برای ایشان جدا، و برای مصریانی که با وی خوردند جدا، زیرا که مصریان با عبرانیان نمی توانند غذابخورند زیرا که این، نزد مصریان مکروه است. 001 GEN 043 033 و به حضور وی بنشستند، نخست زاده موافق نخست زادگی‌اش، و خرد سال بحسب خردسالی‌اش، و ایشان به یکدیگر تعجب نمودند. 001 GEN 043 034 و حصه‌ها از پیش خود برای ایشان گرفت، اماحصه بنیامین پنج چندان حصه دیگران بود، و باوی نوشیدند و کیف کردند. 001 GEN 044 001 پس به ناظر خانه خود امر کرده، گفت: عدلهای این مردمان را به قدری که می‌توانند برد، از غله پر کن، و نقد هر کسی را به دهنه عدلش بگذار. 001 GEN 044 002 و جام مرا، یعنی جام نقره را، در دهنه عدل آن کوچکتر، با قیمت غله‌اش بگذار.» پس موافق آن سخنی که یوسف گفته بود، کرد. 001 GEN 044 003 و چون صبح روشن شد، آن مردان را باحماران ایشان، روانه کردند. 001 GEN 044 004 و ایشان از شهربیرون شده، هنوز مسافتی چند طی نکرده بودند، که یوسف به ناظر خانه خود گفت: «بر پا شده، درعقب این اشخاص بشتاب، و چون بدیشان فرارسیدی، ایشان را بگو: چرا بدی به عوض نیکویی کردید؟ 001 GEN 044 005 آیا این نیست آنکه آقایم در آن می‌نوشد، و از آن تفال می‌زند؟ در آنچه کردید، بد کردید.» 001 GEN 044 006 پس چون بدیشان در‌رسید، این سخنان رابدیشان گفت. 001 GEN 044 007 به وی گفتند: «چرا آقایم چنین می‌گوید؟ حاشا از غلامانت که مرتکب چنین کارشوند! 001 GEN 044 008 همانا نقدی را که در دهنه عدلهای خودیافته بودیم، از زمین کنعان نزد تو باز آوردیم، پس چگونه باشد که از خانه آقایت طلا یا نقره بدزدیم. 001 GEN 044 009 نزد هر کدام از غلامانت یافت شود، بمیرد، و مانیز غلام آقای خود باشیم.» 001 GEN 044 010 گفت: «هم الان موافق سخن شما بشود، آنکه نزد او یافت شود، غلام من باشد، و شما آزادباشید.» 001 GEN 044 011 پس تعجیل نموده، هر کس عدل خودرا به زمین فرود آورد، و هر یکی عدل خود را بازکرد. 001 GEN 044 012 و او تجسس کرد، و از مهتر شروع نموده، به کهتر ختم کرد. و جام در عدل بنیامین یافته شد. 001 GEN 044 013 آنگاه رخت خود را چاک زدند، و هر کس الاغ خود را بار کرده، به شهر برگشتند. 001 GEN 044 014 و یهودا با برادرانش به خانه یوسف آمدند، و او هنوز آنجا بود، و به حضور وی بر زمین افتادند. 001 GEN 044 015 یوسف بدیشان گفت: «این چه‌کاری است که کردید؟ آیا ندانستید که چون من مردی، البته تفال می‌زنم؟» 001 GEN 044 016 یهودا گفت: «به آقایم چه گوییم، و چه عرض کنیم، و چگونه بی‌گناهی خویش را ثابت نماییم؟ خدا گناه غلامانت رادریافت نموده است؛ اینک ما نیز و آنکه جام بدستش یافت شد، غلامان آقای خود خواهیم بود.» 001 GEN 044 017 گفت: «حاشا از من که چنین کنم! بلکه آنکه جام بدستش یافت شد، غلام من باشد، وشما به سلامتی نزد پدر خویش بروید.» 001 GEN 044 018 آنگاه یهودا نزدیک وی آمده، گفت: «ای آقایم بشنوغلامت به گوش آقای خود سخنی بگوید. وغضبت بر غلام خود افروخته نشود، زیرا که توچون فرعون هستی. 001 GEN 044 019 آقایم از غلامانت پرسیده، گفت: “آیا شما را پدر یا برادری است؟” 001 GEN 044 020 و به آقای خود عرض کردیم: “که ما را پدرپیری است، و پسر کوچک پیری او که برادرش مرده است، و او تنها از مادر خود مانده است، وپدر او را دوست می‌دارد.” 001 GEN 044 021 و به غلامان خودگفتی: “وی را نزد من آرید تا چشمان خود را بروی نهم.” 001 GEN 044 022 و به آقای خود گفتیم: “آن جوان نمی تواند از پدر خود جدا شود، چه اگر از پدرخویش جدا شود او خواهد مرد.” 001 GEN 044 023 و به غلامان خود گفتی: “اگر برادر کهتر شما با شما نیاید، روی مرا دیگر نخواهید دید.” 001 GEN 044 024 پس واقع شد که چون نزد غلامت، پدر خود، رسیدیم، سخنان آقای خود را بدو باز‌گفتیم. 001 GEN 044 025 و پدر ما گفت: “برگشته اندک خوراکی برای ما بخرید.” 001 GEN 044 026 گفتیم: “نمی توانیم رفت، لیکن اگر برادر کهتر باما آید، خواهیم رفت، زیرا که روی آن مرد رانمی توانیم دید اگر برادر کوچک با ما نباشد.” 001 GEN 044 027 وغلامت، پدر من، به ما گفت: “شما آگاهید که زوجه‌ام برای من دو پسر زایید. 001 GEN 044 028 و یکی از نزدمن بیرون رفت، و من گفتم هر آینه دریده شده است، و بعد از آن او را ندیدم. 001 GEN 044 029 اگر این را نیز ازنزد من ببرید، و زیانی بدو رسد، همانا موی سفیدمرا به حزن به گور فرود خواهید برد.” (Sheol h7585) 001 GEN 044 030 و الان اگر نزد غلامت، پدر خود بروم، و این جوان با مانباشد، و حال آنکه جان او به‌جان وی بسته است، 001 GEN 044 031 واقع خواهد شد که چون ببیند پسر نیست، او خواهد مرد. و غلامانت موی سفید غلامت، پدرخود را به حزن به گور فرود خواهند برد. (Sheol h7585) 001 GEN 044 032 زیراکه غلامت نزد پدر خود ضامن پسر شده، گفتم: “هرگاه او را نزد تو باز نیاورم، تا ابدالاباد نزد پدرخود مقصر خواهم شد.” 001 GEN 044 033 پس الان تمنا اینکه غلامت به عوض پسر در بندگی آقای خود بماند، و پسر، همراه برادران خود برود. 001 GEN 044 034 زیرا چگونه نزد پدر خود بروم و پسر با من نباشد، مبادا بلایی را که به پدرم واقع شود ببینم.» 001 GEN 045 001 معرفی می‌کند و یوسف پیش جمعی که به حضورش ایستاده بودند، نتوانست خودداری کند، پس ندا کرد که «همه را از نزد من بیرون کنید!» و کسی نزد او نماند، وقتی که یوسف خویشتن را به برادران خود شناسانید. 001 GEN 045 002 و به آوازبلند گریست، و مصریان و اهل خانه فرعون شنیدند. 001 GEN 045 003 و یوسف، برادران خود را گفت: «من یوسف هستم! آیا پدرم هنوز زنده است؟» وبرادرانش جواب وی را نتوانستند داد، زیرا که به حضور وی مضطرب شدند. 001 GEN 045 004 و یوسف به برادران خود گفت: «نزدیک من بیایید.» پس نزدیک آمدند، و گفت: «منم یوسف، برادر شما، که به مصر فروختید! 001 GEN 045 005 و حال رنجیده مشوید، و متغیر نگردید که مرا بدینجا فروختید، زیرا خدا مرا پیش روی شما فرستاد تا (نفوس را)زنده نگاه دارد. 001 GEN 045 006 زیرا حال دو سال شده است که قحط در زمین هست، و پنج سال دیگر نیز نه شیارخواهد بود نه درو. 001 GEN 045 007 و خدا مرا پیش روی شما فرستاد تا برای شما بقیتی در زمین نگاه دارد، وشما را به نجاتی عظیم احیا کند. 001 GEN 045 008 و الان شما مرااینجا نفرستادید، بلکه خدا، و او مرا پدر بر فرعون و آقا بر تمامی اهل خانه او و حاکم بر همه زمین مصر ساخت. 001 GEN 045 009 بشتابید و نزد پدرم رفته، بدوگویید: پسر تو، یوسف چنین می‌گوید: که خدا مراحاکم تمامی مصر ساخته است، نزد من بیا وتاخیر منما. 001 GEN 045 010 و در زمین جوشن ساکن شو، تانزدیک من باشی، تو و پسرانت و پسران پسرانت، و گله ات و رمه ات با هر‌چه داری. 001 GEN 045 011 تا تو را درآنجا بپرورانم، زیرا که پنج سال قحط باقی است، مبادا تو و اهل خانه ات و متعلقانت بینوا گردید. 001 GEN 045 012 و اینک چشمان شما و چشمان برادرم بنیامین، می‌بیند، زبان من است که با شما سخن می‌گوید. 001 GEN 045 013 پس پدر مرا از همه حشمت من در مصر و ازآنچه دیده‌اید، خبر دهید، و تعجیل نموده، پدرمرا بدینجا آورید.» 001 GEN 045 014 پس به گردن برادر خود، بنیامین، آویخته، بگریست و بنیامین بر گردن وی گریست. 001 GEN 045 015 وهمه برادران خود را بوسیده، برایشان بگریست، وبعد از آن، برادرانش با وی گفتگو کردند. 001 GEN 045 016 و این خبر را در خانه فرعون شنیدند، و گفتند برادران یوسف آمده‌اند، و بنظر فرعون و بنظر بندگانش خوش آمد. 001 GEN 045 017 و فرعون به یوسف گفت: «برادران خود را بگو: چنین بکنید: چهارپایان خود را بارکنید، و روانه شده، به زمین کنعان بروید. 001 GEN 045 018 و پدرو اهل خانه های خود را برداشته، نزد من آیید، ونیکوتر زمین مصر را به شما می‌دهم تا از فربهی زمین بخورید. 001 GEN 045 019 و تو مامور هستی این را بکنید: ارابه‌ها از زمین مصر برای اطفال و زنان خود بگیرید، و پدر خود برداشته، بیایید. 001 GEN 045 020 و چشمان شما در‌پی اسباب خود نباشد، زیرا که نیکویی تمامی زمین مصر از آن شماست.» 001 GEN 045 021 پس بنی‌اسرائیل چنان کردند، و یوسف به حسب فرمایش فرعون، ارابه‌ها بدیشان داد، و زاد سفربدیشان عطا فرمود. 001 GEN 045 022 و بهر هر یک از ایشان، یک دست رخت بخشید، اما به بنیامین سیصد مثقال نقره، و پنج دست جامه داد. 001 GEN 045 023 و برای پدر خودبدین تفصیل فرستاد: ده الاغ بار شده به نفایس مصر، و ده ماده الاغ بار شده به غله و نان و خورش برای سفر پدر خود. 001 GEN 045 024 پس برادران خود رامرخص فرموده، روانه شدند و بدیشان گفت: «زنهار در راه منازعه مکنید!» 001 GEN 045 025 و از مصر برآمده، نزد پدر خود، یعقوب، به زمین کنعان آمدند. 001 GEN 045 026 و او را خبر داده، گفتند: «یوسف الان زنده است، و او حاکم تمامی زمین مصر است.» آنگاه دل وی ضعف کرد، زیرا که ایشان را باور نکرد. 001 GEN 045 027 و همه سخنانی که یوسف بدیشان گفته بود، به وی گفتند، و چون ارابه هایی را که یوسف برای آوردن او فرستاده بود، دید، روح پدر ایشان، یعقوب، زنده گردید. 001 GEN 045 028 واسرائیل گفت: «کافی است! پسر من، یوسف، هنوز زنده است؛ می‌روم و قبل از مردنم او راخواهم دید.» 001 GEN 046 001 و اسرائیل با هر‌چه داشت، کوچ کرده، به بئرشبع آمد، و قربانی‌ها برای خدای پدر خود، اسحاق، گذرانید. 001 GEN 046 002 و خدا دررویاهای شب، به اسرائیل خطاب کرده، گفت: «ای یعقوب! ای یعقوب!» گفت: «لبیک.» 001 GEN 046 003 گفت: «من هستم الله، خدای پدرت، از فرود آمدن به مصر مترس، زیرا در آنجا امتی عظیم از تو به وجود خواهم آورد. 001 GEN 046 004 من با تو به مصر خواهم آمد، و من نیز، تو را از آنجا البته باز خواهم آورد، و یوسف دست خود را بر چشمان تو خواهدگذاشت.» 001 GEN 046 005 و یعقوب از بئرشبع روانه شد، وبنی‌اسرائیل پدر خود، یعقوب، و اطفال و زنان خویش را بر ارابه هایی که فرعون به جهت آوردن او فرستاده بود، برداشتند. 001 GEN 046 006 و مواشی و اموالی راکه در زمین کنعان اندوخته بودند، گرفتند. ویعقوب با تمامی ذریت خود به مصر آمدند. 001 GEN 046 007 وپسران و پسران پسران خود را با خود، و دختران ودختران پسران خود را، و تمامی ذریت خویش رابه همراهی خود به مصر آورد. 001 GEN 046 008 و این است نامهای پسران اسرائیل که به مصرآمدند: یعقوب و پسرانش روبین نخست زاده یعقوب. 001 GEN 046 009 و پسران روبین: حنوک و فلو و حصرون و کرمی. 001 GEN 046 010 و پسران شمعون: یموئیل و یامین واوهد و یاکین و صوحر و شاول که پسرزن کنعانی بود. 001 GEN 046 011 و پسران لاوی: جرشون و قهات و مراری. 001 GEN 046 012 و پسران یهودا: عیر و اونان و شیله و فارص وزارح. اما عیر و اونان در زمین کنعان مردند. وپسران فارص: حصرون و حامول بودند. 001 GEN 046 013 وپسران یساکار: تولاع و فوه و یوب و شمرون. 001 GEN 046 014 وپسران زبولون: سارد و ایلون و یاحلئیل. 001 GEN 046 015 اینانند پسران لیه، که آنها را با دختر خود دینه، در فدان ارام برای یعقوب زایید. همه نفوس پسران و دخترانش سی و سه نفر بودند. 001 GEN 046 016 وپسران جاد: صفیون و حجی و شونی و اصبون و عیری و ارودی و ارئیلی. 001 GEN 046 017 و پسران اشیر: یمنه و یشوه و یشوی و بریعه، و خواهر ایشان ساره، وپسران بریعه حابر و ملکیئیل. 001 GEN 046 018 اینانند پسران زلفه که لابان به دختر خود لیه داد، و این شانزده رابرای یعقوب زایید. 001 GEN 046 019 و پسران راحیل زن یعقوب: یوسف و بنیامین. 001 GEN 046 020 و برای یوسف درزمین مصر، منسی و افرایم زاییده شدند، که اسنات دختر فوطی فارع، کاهن اون برایش بزاد. 001 GEN 046 021 و پسران بنیامین: بالع و باکر و اشبیل و جیرا ونعمان و ایحی و رش و مفیم و حفیم و آرد. 001 GEN 046 022 اینانند پسران راحیل که برای یعقوب زاییده شدند، همه چهارده نفر. 001 GEN 046 023 و پسران دان: حوشیم. 001 GEN 046 024 و پسران نفتالی: یحصئیل و جونی و یصر وشلیم. 001 GEN 046 025 اینانند پسران بلهه، که لابان به دخترخود راحیل داد، و ایشان را برای یعقوب زایید. همه هفت نفر بودند. 001 GEN 046 026 همه نفوسی که با یعقوب به مصر آمدند، که از صلب وی پدید شدند، سوای زنان پسران یعقوب، جمیع شصت و شش نفر بودند. 001 GEN 046 027 وپسران یوسف که برایش در مصر زاییده شدند، دونفر بودند. پس جمیع نفوس خاندان یعقوب که به مصر آمدند هفتاد بودند. 001 GEN 046 028 و یهودا را پیش روی خود نزد یوسف فرستاد تا او را به جوشن راهنمایی کند، و به زمین جوشن آمدند. 001 GEN 046 029 و یوسف عرابه خود را حاضرساخت، تا به استقبال پدر خود اسرائیل به جوشن برود. و چون او را بدید به گردنش بیاویخت، ومدتی بر گردنش گریست. 001 GEN 046 030 و اسرائیل به یوسف گفت: «اکنون بمیرم، چونکه روی تو را دیدم که تابحال زنده هستی.» 001 GEN 046 031 و یوسف برادران خود و اهل خانه پدر خویش را گفت: «می‌روم تا فرعون را خبر دهم و به وی گویم: “برادرانم و خانواده پدرم که در زمین کنعان بودند، نزد من آمده‌اند. 001 GEN 046 032 و مردان شبانان هستند، زیرا اهل مواشیند، وگله‌ها و رمه‌ها و کل مایملک خود را آورده‌اند.” 001 GEN 046 033 و چون فرعون شما را بطلبد و گوید: “کسب شما چیست؟” 001 GEN 046 034 گویید: “غلامانت از طفولیت تابحال اهل مواشی هستیم، هم ما و هم اجداد ما، تادر زمین جوشن ساکن شوید، زیرا که هر شبان گوسفند مکروه مصریان است.» 001 GEN 047 001 پس یوسف آمد و به فرعون خبرداده، گفت: «پدرم و برادرانم با گله ورمه خویش و هر‌چه دارند، از زمین کنعان آمده‌اند و در زمین جوشن هستند.» 001 GEN 047 002 و از‌جمله برادران خود پنج نفر برداشته، ایشان را به حضورفرعون بر پا داشت. 001 GEN 047 003 و فرعون، برادران او را گفت: «شغل شما چیست؟» به فرعون گفتند: «غلامانت شبان گوسفند هستیم، هم ما و هم اجداد ما.» 001 GEN 047 004 وبه فرعون گفتند: «آمده‌ایم تا در این زمین ساکن شویم، زیرا که برای گله غلامانت مرتعی نیست، چونکه قحط در زمین کنعان سخت است. و الان تمنا داریم که بندگانت در زمین جوشن سکونت کنند.» 001 GEN 047 005 و فرعون به یوسف خطاب کرده، گفت: «پدرت و برادرانت نزد تو آمده‌اند، 001 GEN 047 006 زمین مصرپیش روی توست. در نیکوترین زمین، پدر وبرادران خود را مسکن بده. در زمین جوشن ساکن بشوند. و اگر می‌دانی که در میان ایشان کسان قابل می‌باشند، ایشان را سرکاران مواشی من گردان.» 001 GEN 047 007 و یوسف، پدر خود، یعقوب را آورده، او رابه حضور فرعون برپا داشت. و یعقوب، فرعون را برکت داد. 001 GEN 047 008 و فرعون به یعقوب گفت: «ایام سالهای عمر تو چند است؟» 001 GEN 047 009 یعقوب به فرعون گفت: «ایام سالهای غربت من صد و سی سال است. ایام سالهای عمر من‌اندک و بد بوده است، و به ایام سالهای عمر پدرانم در روزهای غربت ایشان نرسیده.» 001 GEN 047 010 و یعقوب، فرعون را برکت دادو از حضور فرعون بیرون آمد. 001 GEN 047 011 و یوسف، پدرو برادران خود را سکونت داد، و ملکی در زمین مصر در نیکوترین زمین، یعنی در ارض رعمسیس، چنانکه فرعون فرموده بود، بدیشان ارزانی داشت. 001 GEN 047 012 و یوسف پدر و برادران خود، وهمه اهل خانه پدر خویش را به حسب تعدادعیال ایشان به نان پرورانید. 001 GEN 047 013 و در تمامی زمین نان نبود، زیرا قحط زیاده سخت بود، و ارض مصر و ارض کنعان بسبب قحط بینوا گردید. 001 GEN 047 014 و یوسف، تمام نقره‌ای را که در زمین مصر و زمین کنعان یافته شد، به عوض غله‌ای که ایشان خریدند، بگرفت، و یوسف نقره را به خانه فرعون درآورد. 001 GEN 047 015 و چون نقره از ارض مصر و ارض کنعان تمام شد، همه مصریان نزدیوسف آمده، گفتند: «ما را نان بده، چرا درحضورت بمیریم؟ زیرا که نقره تمام شد.» 001 GEN 047 016 یوسف گفت: «مواشی خود را بیاورید، و به عوض مواشی شما، غله به شما می‌دهم، اگر نقره تمام شده است.» 001 GEN 047 017 پس مواشی خود را نزدیوسف آوردند، و یوسف به عوض اسبان وگله های گوسفندان و رمه های گاوان و الاغان، نان بدیشان داد. و در آن سال به عوض همه مواشی ایشان، ایشان را به نان پرورانید. 001 GEN 047 018 و چون آن سال سپری شد در سال دوم به حضور وی آمده، گفتندش: «از آقای خود مخفی نمی داریم که نقره ما تمام شده است، و مواشی و بهایم از آن آقای ماگردیده، و جز بدنها و زمین ما به حضور آقای ماچیزی باقی نیست. 001 GEN 047 019 چرا ما و زمین ما نیز در نظرتو هلاک شویم؟ پس ما را و زمین ما را به نان بخر، و ما و زمین ما مملوک فرعون بشویم، و بذر بده تازیست کنیم و نمیریم و زمین بایر نماند.» 001 GEN 047 020 پس یوسف تمامی زمین مصر را برای فرعون بخرید، زیرا که مصریان هر کس مزرعه خود را فروختند، چونکه قحط برایشان سخت بود و زمین از آن فرعون شد. 001 GEN 047 021 و خلق را از این حد تا به آن حد مصر به شهرها منتقل ساخت. 001 GEN 047 022 فقط زمین کهنه را نخرید، زیرا کهنه را حصه‌ای از جانب فرعون معین شده بود، و از حصه‌ای که فرعون بدیشان داده بود، می‌خوردند. از این سبب زمین خود را نفروختند. 001 GEN 047 023 و یوسف به قوم گفت: «اینک، امروز شما را و زمین شما را برای فرعون خریدم، همانا برای شما بذر است تا زمین رابکارید. 001 GEN 047 024 و چون حاصل برسد، یک خمس به فرعون دهید، و چهار حصه از آن شما باشد، برای زراعت زمین و برای خوراک شما و اهل خانه های شما و طعام به جهت اطفال شما.» 001 GEN 047 025 گفتند: «تو ما را احیا ساختی، در نظر آقای خود التفات بیابیم، تا غلام فرعون باشیم.» 001 GEN 047 026 پس یوسف این قانون را بر زمین مصر تا امروز قرار دادکه خمس از آن فرعون باشد، غیر از زمین کهنه فقط، که از آن فرعون نشد. 001 GEN 047 027 و اسرائیل در ارض مصر در زمین جوشن ساکن شده، ملک در آن گرفتند، و بسیار بارور و کثیر گردیدند. 001 GEN 047 028 ویعقوب در ارض مصر هفده سال بزیست. و ایام سالهای عمر یعقوب صد و چهل و هفت سال بود. 001 GEN 047 029 و چون حین وفات اسرائیل نزدیک شد، پسر خود یوسف را طلبیده، بدو گفت: «الان اگردر نظر تو التفات یافته‌ام، دست خود را زیر ران من بگذار، و احسان و امانت با من بکن، و زنهار مرادر مصر دفن منما، 001 GEN 047 030 بلکه با پدران خود بخوابم ومرا از مصر برداشته، در قبر ایشان دفن کن.» گفت: «آنچه گفتی خواهم کرد.» 001 GEN 047 031 گفت: «برایم قسم بخور، » پس برایش قسم خورد و اسرائیل بر سربستر خود خم شد. 001 GEN 048 001 و بعد از این امور، واقع شد که به یوسف گفتند: «اینک پدر تو بیماراست.» پس دو پسر خود، منسی و افرایم را باخود برداشت. 001 GEN 048 002 و یعقوب را خبر داده، گفتند: «اینک پسرت یوسف، نزد تو می‌آید.» و اسرائیل، خویشتن را تقویت داده، بر بستر بنشست. 001 GEN 048 003 ویعقوب به یوسف گفت: «خدای قادر مطلق درلوز در زمین کنعان به من ظاهر شده، مرا برکت داد. 001 GEN 048 004 و به من گفت: هر آینه من تو را بارور و کثیرگردانم، و از تو قومهای بسیار بوجود آورم، و این زمین را بعد از تو به ذریت تو، به میراث ابدی خواهم داد. 001 GEN 048 005 و الان دو پسرت که در زمین مصربرایت زاییده شدند، قبل از آنکه نزد تو به مصربیایم، ایشان از آن من هستند، افرایم و منسی مثل روبین و شمعون از آن من خواهند بود. 001 GEN 048 006 و امااولاد تو که بعد از ایشان بیاوری، از آن تو باشند ودر ارث خود به نامهای برادران خود مسمی شوند. 001 GEN 048 007 و هنگامی که من از فدان آمدم، راحیل نزد من در زمین کنعان به‌سر راه مرد، چون اندک مسافتی باقی بود که به افرات برسم، و او را در آنجا به‌سر راه افرات که بیت لحم باشد، دفن کردم.» 001 GEN 048 008 و چون اسرائیل، پسران یوسف را دید، گفت: «اینان کیستند؟» 001 GEN 048 009 یوسف، پدر خود راگفت: «اینان پسران منند که خدا به من در اینجاداده است.» گفت: «ایشان را نزد من بیاور تا ایشان را برکت دهم.» 001 GEN 048 010 و چشمان اسرائیل از پیری تارشده بود که نتوانست دید. پس ایشان را نزدیک وی آورد و ایشان را بوسیده، در آغوش خودکشید. 001 GEN 048 011 و اسرائیل به یوسف گفت: «گمان نمی بردم که روی تو را ببینم، و همانا خدا، ذریت تو را نیزبه من نشان داده است.» 001 GEN 048 012 و یوسف ایشان را ازمیان دو زانوی خود بیرون آورده، رو به زمین نهاد. 001 GEN 048 013 و یوسف هر دو را گرفت، افرایم را به‌دست راست خود به مقابل دست چپ اسرائیل، ومنسی را به‌دست چپ خود به مقابل دست راست اسرائیل، و ایشان را نزدیک وی آورد. 001 GEN 048 014 واسرائیل دست راست خود را دراز کرده، بر سرافرایم نهاد و او کوچکتر بود و دست چپ خود رابر سر منسی، و دستهای خود را به فراست حرکت داد، زیرا که منسی نخست زاده بود. 001 GEN 048 015 ویوسف را برکت داده، گفت: «خدایی که درحضور وی پدرانم، ابراهیم و اسحاق، سالک بودندی، خدایی که مرا از روز بودنم تا امروزرعایت کرده است، 001 GEN 048 016 آن فرشته‌ای که مرا از هربدی خلاصی داده، این دو پسر را برکت دهد، ونام من و نامهای پدرانم، ابراهیم و اسحاق، برایشان خوانده شود، و در وسط زمین بسیار کثیرشوند.» 001 GEN 048 017 و چون یوسف دید که پدرش دست راست خود را بر سر افرایم نهاد، بنظرش ناپسند آمد، ودست پدر خود را گرفت، تا آن را از سر افرایم به‌سر منسی نقل کند. 001 GEN 048 018 و یوسف به پدر خود گفت: «ای پدر من، نه چنین، زیرا نخست زاده این است، دست راست خود را به‌سر او بگذار.» 001 GEN 048 019 اماپدرش ابا نموده، گفت: «می‌دانم‌ای پسرم! می‌دانم! او نیز قومی خواهد شد و او نیز بزرگ خواهد گردید، لیکن برادر کهترش از وی بزرگترخواهد شد و ذریت او امتهای بسیار خواهندگردید.» 001 GEN 048 020 و در آن روز، او ایشان را برکت داده، گفت: «به تو، اسرائیل، برکت طلبیده، خواهند گفت که خدا تو را مثل افرایم و منسی کرداناد.» پس افرایم را به منسی ترجیح داد. 001 GEN 048 021 و اسرائیل به یوسف گفت: «همانا من می‌میرم، و خدا با شما خواهدبود، و شما را به زمین پدران شما باز خواهد آورد. 001 GEN 048 022 و من به تو حصه‌ای زیاده از برادرانت می‌دهم، که آن را از دست اموریان به شمشیر و کمان خودگرفتم.» 001 GEN 049 001 و یعقوب، پسران خود را خوانده، گفت: «جمع شوید تا شما را از آنچه درایام آخر به شما واقع خواهد شد، خبر دهم. 001 GEN 049 002 ‌ای پسران یعقوب جمع شوید و بشنوید! و به پدرخود، اسرائیل، گوش گیرید. 001 GEN 049 003 «ای روبین! تو نخست زاده منی، توانایی من وابتدای قوتم، فضیلت رفعت و فضیلت قدرت. 001 GEN 049 004 جوشان مثل آب، برتری نخواهی یافت، زیرا که بر بستر پدر خود برآمدی. آنگاه آن را بی‌حرمت ساختی، به بستر من برآمد. 001 GEN 049 005 «شمعون و لاوی برادرند. آلات ظلم، شمشیرهای ایشان است. 001 GEN 049 006 ‌ای نفس من به مشورت ایشان داخل مشو، و‌ای جلال من به محفل ایشان متحد مباش زیرا در غضب خودمردم را کشتند. و در خودرایی خویش گاوان راپی کردند. 001 GEN 049 007 ملعون باد خشم ایشان، که سخت بود، و غضب ایشان زیرا که تند بود! ایشان را دریعقوب متفرق سازم و در اسرائیل پراکنده کنم. 001 GEN 049 008 «ای یهودا تو را برادرانت خواهند ستود. دستت بر گردن دشمنانت خواهد بود، و پسران پدرت، تو را تعظیم خواهند کرد. 001 GEN 049 009 یهوداشیربچه‌ای است، ای پسرم از شکار برآمدی. مثل شیر خویشتن را جمع کرده، در کمین می‌خوابد وچون شیرماده‌ای است. کیست او را برانگیزاند؟ 001 GEN 049 010 عصا از یهودا دور نخواهد شد. و نه فرمان فرمایی از میان پایهای وی تا شیلو بیاید. ومر او را اطاعت امتها خواهد بود. 001 GEN 049 011 کره خود رابه تاک و کره الاغ خویش را به مو بسته. جامه خودرا به شراب، و رخت خویش را به عصیر انگورمی شوید. 001 GEN 049 012 چشمانش به شراب سرخ و دندانش به شیر سفید است. 001 GEN 049 013 «زبولون، بر کنار دریا ساکن شود، و نزدبندر کشتیها. و حدود او تا به صیدون خواهدرسید. 001 GEN 049 014 یساکار حمار قوی است در میان آغلهاخوابیده. 001 GEN 049 015 چون محل آرمیدن را دید که پسندیده است، و زمین را دلگشا یافت، پس گردن خویش را برای بار خم کرد، و بنده خراج گردید. 001 GEN 049 016 «دان، قوم خود را داوری خواهد کرد، چون یکی از اسباط اسرائیل. 001 GEN 049 017 دان، ماری خواهد بود به‌سر راه، و افعی بر کنار طریق که پاشنه اسب رابگزد تا سوارش از عقب افتد. 001 GEN 049 018 ‌ای یهوه منتظرنجات تو می‌باشم. 001 GEN 049 019 «جاد، گروهی بر وی هجوم خواهند‌آورد، و او به عقب ایشان هجوم خواهد آورد. 001 GEN 049 020 اشیر، نان او چرب خواهد بود، و لذات ملوکانه خواهدداد. 001 GEN 049 021 نفتالی، غزال آزادی است، که سخنان حسنه خواهد داد. 001 GEN 049 022 «یوسف، شاخه باروری است. شاخه باروربر سر چشمه‌ای که شاخه هایش از دیوار برآید. 001 GEN 049 023 تیراندازان او را رنجانیدند، و تیر انداختند واذیت رسانیدند. 001 GEN 049 024 لیکن کمان وی در قوت قایم ماند. و بازوهای دستش به‌دست قدیر یعقوب مقوی گردید که از آنجاست شبان و صخره اسرائیل. 001 GEN 049 025 از خدای پدرت که تو را اعانت می‌کند، و از قادرمطلق که تو را برکت می‌دهد، به برکات آسمانی از اعلی و برکات لجه‌ای که دراسفل واقع است، و برکات پستانها و رحم. 001 GEN 049 026 برکات پدرت بر برکات جبال ازلی فایق آمد، وبر حدود کوههای ابدی و بر سر یوسف خواهدبود، و بر فرق او که از برادرانش برگزیده شد. 001 GEN 049 027 «بنیامین، گرگی است که می‌درد. صبحگاهان شکار را خواهد خورد، و شامگاهان غارت را تقسیم خواهد کرد.» 001 GEN 049 028 همه اینان دوازده سبط اسرائیلند، و این است آنچه پدرایشان، بدیشان گفت و ایشان را برکت داد، و هریک را موافق برکت وی برکت داد. 001 GEN 049 029 پس ایشان را وصیت فرموده، گفت: «من به قوم خود ملحق می‌شوم، مرا با پدرانم در مغاره‌ای که در صحرای عفرون حتی است، دفن کنید. 001 GEN 049 030 در مغاره‌ای که در صحرای مکفیله است، که درمقابل ممری در زمین کنعان واقع است، که ابراهیم آن را با آن صحرا از عفرون حتی برای ملکیت مقبره خرید. 001 GEN 049 031 آنجا ابراهیم و زوجه‌اش، ساره رادفن کردند؛ آنجا اسحاق و زوجه او رفقه را دفن کردند؛ و آنجا لیه را دفن نمودم. 001 GEN 049 032 خرید آن صحرا و مغاره‌ای که در آن است از بنی حت بود.» 001 GEN 049 033 و چون یعقوب وصیت را با پسران خود به پایان برد، پایهای خود را به بستر کشیده، جان بداد و به قوم خویش ملحق گردید. 001 GEN 050 001 و یوسف بر روی پدر خود افتاده، بروی گریست و او را بوسید. 001 GEN 050 002 و یوسف طبیبانی را که از بندگان او بودند، امر فرمود تا پدراو را حنوط کنند. و طبیبان، اسرائیل را حنوطکردند. 001 GEN 050 003 و چهل روز در کار وی سپری شد، زیراکه این قدر روزها در حنوط کردن صرف می‌شد، و اهل مصر هفتاد روز برای وی ماتم گرفتند. 001 GEN 050 004 وچون ایام ماتم وی تمام شد، یوسف اهل خانه فرعون را خطاب کرده، گفت: «اگر الان در نظرشما التفات یافته‌ام، در گوش فرعون عرض کرده، بگویید: 001 GEN 050 005 “پدرم مرا سوگند داده، گفت: اینک من می‌میرم؛ در قبری که برای خویشتن در زمین کنعان کنده‌ام، آنجا مرا دفن کن.” اکنون بروم و پدرخود را دفن کرده، مراجعت نمایم.» 001 GEN 050 006 فرعون گفت: «برو و چنانکه پدرت به تو سوگند داده است، او را دفن کن.» 001 GEN 050 007 پس یوسف روانه شد تا پدرخود را دفن کند، و همه نوکران فرعون که مشایخ خانه وی بودند، و جمیع مشایخ زمین مصر با او رفتند. 001 GEN 050 008 و همه اهل خانه یوسف و برادرانش واهل خانه پدرش، جز اینکه اطفال و گله‌ها ورمه های خود را در زمین جوشن واگذاشتند. 001 GEN 050 009 وارابه‌ها نیز و سواران، همراهش رفتند؛ و انبوهی بسیار کثیر بودند. 001 GEN 050 010 پس به خرمنگاه اطاد که آنطرف اردن است رسیدند، و در آنجا ماتمی عظیم و بسیار سخت گرفتند، و برای پدر خودهفت روز نوحه گری نمود. 001 GEN 050 011 و چون کنعانیان ساکن آن زمین، این ماتم را در خرمنگاه اطاددیدند، گفتند: «این برای مصریان ماتم سخت است.» از این‌رو آن موضع را آبل مصرایم نامیدند، که بدان طرف اردن واقع است. 001 GEN 050 012 همچنان پسران او بدان طوریکه امر فرموده بود، کردند. 001 GEN 050 013 و پسرانش، او را به زمین کنعان بردند. و او را در مغاره صحرای مکفیله، که ابراهیم با آن صحرا از عفرون حتی برای ملکیت مقبره خریده بود، در مقابل ممری دفن کردند. 001 GEN 050 014 و یوسف بعد از دفن پدر خود، با برادران خویش و همه کسانی که برای دفن پدرش با وی رفته بودند، به مصر برگشتند. 001 GEN 050 015 و چون برادران یوسف دیدند که پدر ایشان مرده است، گفتند: «اگر یوسف الان از ما کینه دارد، هر آینه مکافات همه بدی را که به وی کرده‌ایم به ما خواهد رسانید.» 001 GEN 050 016 پس نزد یوسف فرستاده، گفتند: «پدر تو قبل از مردنش امرفرموده، گفت: 001 GEN 050 017 به یوسف چنین بگویید: التماس دارم که گناه و خطای برادران خود را عفوفرمایی، زیرا که به تو بدی کرده‌اند، پس اکنون گناه بندگان خدای پدر خود را عفو فرما.» و چون به وی سخن‌گفتند، یوسف بگریست. 001 GEN 050 018 وبرادرانش نیز آمده، به حضور وی افتادند، وگفتند: «اینک غلامان تو هستیم.» 001 GEN 050 019 یوسف ایشان را گفت: «مترسید زیرا که آیا من در جای خدا هستم؟ 001 GEN 050 020 شما درباره من بد اندیشیدید، لیکن خدا از آن قصد نیکی کرد، تا کاری کند که قوم کثیری را احیا نماید، چنانکه امروز شده است. 001 GEN 050 021 و الان ترسان مباشید. من، شما را واطفال شما را می‌پرورانم.» پس ایشان را تسلی دادو سخنان دل آویز بدیشان گفت. 001 GEN 050 022 و یوسف در مصر ساکن ماند، او و اهل خانه پدرش. و یوسف صد و ده سال زندگانی کرد. 001 GEN 050 023 ویوسف پسران پشت سوم افرایم را دید. و پسران ماکیر، پسر منسی نیز بر زانوهای یوسف تولدیافتند. 001 GEN 050 024 و یوسف، برادران خود را گفت: «من می‌میرم، و یقین خدا از شما تفقد خواهد نمود، وشما را از این زمین به زمینی که برای ابراهیم واسحاق و یعقوب قسم خورده است، خواهدبرد.» 001 GEN 050 025 و یوسف به بنی‌اسرائیل سوگند داده، گفت: «هر آینه خدا از شما تفقد خواهد نمود، واستخوانهای مرا از اینجا خواهید برداشت.» 001 GEN 050 026 ویوسف مرد در حینی که صد و ده ساله بود. و اورا حنوط کرده، در زمین مصر در تابوت گذاشتند. # # BOOK 002 EXO Exodus خروج 002 EXO 001 001 و این است نامهای پسران اسرائیل که به مصر آمدند، هر کس با اهل خانه‌اش همراه یعقوب آمدند: 002 EXO 001 002 روبین و شمعون و لاوی ویهودا، 002 EXO 001 003 یساکار و زبولون و بنیامین، 002 EXO 001 004 و دان ونفتالی، و جاد و اشیر. 002 EXO 001 005 و همه نفوسی که از صلب یعقوب پدید آمدند هفتاد نفر بودند. و یوسف درمصر بود. 002 EXO 001 006 و یوسف و همه برادرانش، و تمامی آن طبقه مردند. 002 EXO 001 007 و بنی‌اسرائیل بارور و منتشر شدند، وکثیر و بی‌نهایت زورآور گردیدند. و زمین ازایشان پر گشت. 002 EXO 001 008 اما پادشاهی دیگر بر مصربرخاست که یوسف را نشناخت. 002 EXO 001 009 و به قوم خودگفت: «همانا قوم بنی‌اسرائیل از ما زیاده وزورآورترند. 002 EXO 001 010 بیایید با ایشان به حکمت رفتارکنیم، مبادا که زیاد شوند. و واقع شود که چون جنگ پدید آید، ایشان نیز با دشمنان ماهمداستان شوند، و با ما جنگ کرده، از زمین بیرون روند.» 002 EXO 001 011 پس سرکاران بر ایشان گماشتند، تا ایشان را به‌کارهای دشوار ذلیل سازند، و برای فرعون شهرهای خزینه، یعنی فیتوم و رعمسیس را بناکردند. 002 EXO 001 012 لیکن چندانکه بیشتر ایشان را ذلیل ساختند، زیادتر متزاید و منتشر گردیدند، و ازبنی‌اسرائیل احتراز می‌نمودند. 002 EXO 001 013 و مصریان ازبنی‌اسرائیل به ظلم خدمت گرفتند. 002 EXO 001 014 و جانهای ایشان را به بندگی سخت، به گل کاری وخشت سازی و هر گونه عمل صحرایی، تلخ ساختندی. و هر خدمتی که بر ایشان نهادندی به ظلم می‌بود. 002 EXO 001 015 و پادشاه مصر به قابله های عبرانی که یکی را شفره و دیگری را فوعه نام بود، امرکرده، 002 EXO 001 016 گفت: «چون قابله گری برای زنان عبرانی بکنید، و بر سنگها نگاه کنید، اگر پسر باشد او رابکشید، و اگر دختر بود زنده بماند.» 002 EXO 001 017 لکن قابله‌ها از خدا ترسیدند، و آنچه پادشاه مصربدیشان فرموده بود نکردند، بلکه پسران را زنده گذاردند. 002 EXO 001 018 پس پادشاه مصر قابله‌ها را طلبیده، بدیشان گفت: «چرا این کار را کردید، و پسران را زنده گذاردید؟» 002 EXO 001 019 قابله‌ها به فرعون گفتند: «از این سبب که زنان عبرانی چون زنان مصری نیستند، بلکه زورآورند، و قبل از رسیدن قابله می‌زایند.» 002 EXO 001 020 و خدا با قابله‌ها احسان نمود، و قوم کثیرشدند، و بسیار توانا گردیدند. 002 EXO 001 021 و واقع شدچونکه قابله‌ها از خدا ترسیدند، خانه‌ها برای ایشان بساخت. 002 EXO 001 022 و فرعون قوم خود را امر کرده، گفت: «هر پسری که زاییده شود به نهر اندازید، وهر دختری را زنده نگاه دارید. 002 EXO 002 001 و شخصی از خاندان لاوی رفته، یکی ازدختران لاوی را به زنی گرفت. 002 EXO 002 002 و آن زن حامله شده، پسری بزاد. و چون او را نیکومنظردید، وی را سه ماه نهان داشت. 002 EXO 002 003 و چون نتوانست او را دیگر پنهان دارد، تابوتی از نی برایش گرفت، و آن را به قیر و زفت اندوده، طفل را در آن نهاد، وآن را در نیزار به کنار نهر گذاشت. 002 EXO 002 004 و خواهرش ازدور ایستاد تا بداند او را چه می‌شود. 002 EXO 002 005 و دخترفرعون برای غسل به نهر فرود آمد. و کنیزانش به کنار نهر می‌گشتند. پس تابوت را در میان نیزاردیده، کنیزک خویش را فرستاد تا آن را بگیرد. 002 EXO 002 006 وچون آن را بگشاد، طفل را دید و اینک پسری گریان بود. پس دلش بر وی بسوخت و گفت: «این از اطفال عبرانیان است.» 002 EXO 002 007 و خواهر وی به دخترفرعون گفت: «آیا بروم و زنی شیرده را از زنان عبرانیان نزدت بخوانم تا طفل را برایت شیردهد؟» 002 EXO 002 008 دختر فرعون به وی گفت: «برو.» پس آن دختر رفته، مادر طفل را بخواند. 002 EXO 002 009 و دختر فرعون گفت: «این طفل را ببر و او را برای من شیر بده ومزد تو را خواهم داد.» پس آن زن طفل رابرداشته، بدو شیر می‌داد. 002 EXO 002 010 و چون طفل نموکرد، وی را نزد دختر فرعون برد، و او را پسر شد. و وی را موسی نام نهاد زیرا گفت: «او را از آب کشیدم.» 002 EXO 002 011 و واقع شد در آن ایام که چون موسی بزرگ شد، نزد برادران خود بیرون آمد، و به‌کارهای دشوار ایشان نظر انداخته، شخصی مصری را دیدکه شخصی عبرانی را که از برادران او بود، می‌زند. 002 EXO 002 012 پس به هر طرف نظر افکنده، چون کسی را ندید، آن مصری را کشت، و او را در ریگ پنهان ساخت. 002 EXO 002 013 و روز دیگر بیرون آمد، که ناگاه دومرد عبرانی منازعه می‌کنند، پس به ظالم گفت: «چرا همسایه خود را می‌زنی.» 002 EXO 002 014 گفت: «کیست که تو را بر ما حاکم یا داور ساخته است، مگر تومی خواهی مرا بکشی چنانکه آن مصری راکشتی؟» پس موسی ترسید و گفت: «یقین این امرشیوع یافته است.» 002 EXO 002 015 و چون فرعون این ماجرا رابشنید، قصد قتل موسی کرد، و موسی از حضورفرعون فرار کرده، در زمین مدیان ساکن شد. و برسر چاهی بنشست. 002 EXO 002 016 و کاهن مدیان را هفت دختر بود که آمدند و آب کشیده، آبخورها را پرکردند، تا گله پدر خویش را سیراب کنند. 002 EXO 002 017 وشبانان نزدیک آمدند، تا ایشان را دور کنند. آنگاه موسی برخاسته، ایشان را مدد کرد، و گله ایشان راسیراب نمود. 002 EXO 002 018 و چون نزد پدر خود رعوئیل آمدند، او گفت: «چگونه امروز بدین زودی برگشتید؟» 002 EXO 002 019 گفتند: «شخصی مصری ما را ازدست شبانان رهایی داد، و آب نیز برای ما کشیده، گله را سیراب نمود.» 002 EXO 002 020 پس به دختران خودگفت: «او کجاست؟ چرا آن مرد را ترک کردید؟ وی را بخوانید تا نان خورد.» 002 EXO 002 021 و موسی راضی شد که با آن مرد ساکن شود، و او دختر خود، صفوره را به موسی داد. 002 EXO 002 022 و آن زن پسری زایید، و (موسی ) او را جرشون نام نهاد، چه گفت: «در زمین بیگانه نزیل شدم.» 002 EXO 002 023 و واقع شد بعد از ایام بسیار که پادشاه مصربمرد، و بنی‌اسرائیل به‌سبب بندگی آه کشیده، استغاثه کردند، و ناله ایشان به‌سبب بندگی نزد خدا برآمد. 002 EXO 002 024 و خدا ناله ایشان را شنید، و خداعهد خود را با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بیادآورد. 002 EXO 002 025 و خدا بر بنی‌اسرائیل نظر کرد و خدادانست. 002 EXO 003 001 و اما موسی گله پدر زن خود، یترون، کاهن مدیان را شبانی می‌کرد، و گله را بدان طرف صحرا راند و به حوریب که جبل الله باشد آمد. 002 EXO 003 002 وفرشته خداوند در شعله آتش از میان بوته‌ای بروی ظاهر شد، و چون او نگریست، اینک آن بوته به آتش مشتعل است اما سوخته نمی شود. 002 EXO 003 003 وموسی گفت: «اکنون بدان طرف شوم، و این امرغریب را ببینم، که بوته چرا سوخته نمی شود.» 002 EXO 003 004 چون خداوند دید که برای دیدن مایل بدان سومی شود، خدا از میان بوته به وی ندا درداد و گفت: «ای موسی! ای موسی!» گفت: «لبیک.» 002 EXO 003 005 گفت: «بدین جا نزدیک میا، نعلین خود را از پایهایت بیرون کن، زیرا مکانی که در آن ایستاده‌ای زمین مقدس است.» 002 EXO 003 006 و گفت: «من هستم خدای پدرت، خدای ابراهیم، و خدای اسحاق، وخدای یعقوب.» آنگاه موسی روی خود راپوشانید، زیرا ترسید که به خدا بنگرد. 002 EXO 003 007 وخداوند گفت: «هر آینه مصیبت قوم خود را که درمصرند دیدم، و استغاثه ایشان را از دست سرکاران ایشان شنیدم، زیرا غمهای ایشان رامی دانم. 002 EXO 003 008 و نزول کردم تا ایشان را از دست مصریان خلاصی دهم، و ایشان را از آن زمین به زمین نیکو و وسیع برآورم، به زمینی که به شیر وشهد جاری است، به مکان کنعانیان و حتیان و اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان. 002 EXO 003 009 و الان اینک استغاثه بنی‌اسرائیل نزد من رسیده است، وظلمی را نیز که مصریان بر ایشان می‌کنند، دیده‌ام. 002 EXO 003 010 پس اکنون بیا تا تو را نزد فرعون بفرستم، و قوم من، بنی‌اسرائیل را از مصر بیرون آوری.» 002 EXO 003 011 موسی به خدا گفت: «من کیستم که نزدفرعون بروم، و بنی‌اسرائیل را از مصر بیرون آورم؟» 002 EXO 003 012 گفت: «البته با تو خواهم بود. و علامتی که من تو را فرستاده‌ام، این باشد که چون قوم را ازمصر بیرون آوردی، خدا را بر این کوه عبادت خواهید کرد.» 002 EXO 003 013 موسی به خدا گفت: «اینک چون من نزد بنی‌اسرائیل برسم، و بدیشان گویم خدای پدران شما مرا نزد شما فرستاده است، و ازمن بپرسند که نام او چیست، بدیشان چه گویم؟» 002 EXO 003 014 خدا به موسی گفت: «هستم آنکه هستم.» وگفت: «به بنی‌اسرائیل چنین بگو: اهیه (هستم ) مرانزد شما فرستاد.» 002 EXO 003 015 و خدا باز به موسی گفت: «به بنی‌اسرائیل چنین بگو، یهوه خدای پدران شما، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب، مرا نزد شما فرستاده، این است نام من تا ابدالاباد، و این است یادگاری من نسلا بعد نسل. 002 EXO 003 016 برو ومشایخ بنی‌اسرائیل را جمع کرده، بدیشان بگو: یهوه خدای پدران شما، خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، به من ظاهر شده، گفت: هر آینه از شماو از آنچه به شما در مصر کرده‌اند، تفقد کرده‌ام، 002 EXO 003 017 و گفتم شما را از مصیبت مصر بیرون خواهم آورد، به زمین کنعانیان و حتیان و اموریان وفرزیان و حویان و یبوسیان، به زمینی که به شیر وشهد جاری است. 002 EXO 003 018 و سخن تو را خواهندشنید، و تو با مشایخ اسرائیل، نزد پادشاه مصر بروید، و به وی گویید: یهوه خدای عبرانیان ما راملاقات کرده است. و الان سفر سه روزه به صحرابرویم، تا برای یهوه خدای خود قربانی بگذرانیم. 002 EXO 003 019 و من می‌دانم که پادشاه مصر شما را نمی گذاردبروید، و نه هم به‌دست زورآور. 002 EXO 003 020 پس دست خود را دراز خواهم کرد، و مصر را به همه عجایب خود که در میانش به ظهور می‌آورم خواهم زد، و بعد از آن شما را رها خواهد کرد. 002 EXO 003 021 و این قوم را در نظر مصریان مکرم خواهم ساخت، و واقع خواهد شد که چون بروید تهی‌دست نخواهید رفت. 002 EXO 003 022 بلکه هر زنی از همسایه خود و مهمان خانه خویش آلات نقره و آلات طلا و رخت خواهد خواست، و به پسران ودختران خود خواهید پوشانید، و مصریان راغارت خواهید نمود.» 002 EXO 004 001 تصدیق نخواهند کرد، و سخن مرانخواهند شنید، بلکه خواهند گفت یهوه بر توظاهر نشده است.» 002 EXO 004 002 پس خداوند به وی گفت: «آن چیست در دست تو؟» گفت: «عصا.» 002 EXO 004 003 گفت: «آن را بر زمین بینداز.» و چون آن را به زمین انداخت، ماری گردید و موسی از نزدش گریخت. 002 EXO 004 004 پس خداوند به موسی گفت: «دست خود رادراز کن و دمش را بگیر.» پس دست خود را درازکرده، آن را بگرفت، که در دستش عصا شد. 002 EXO 004 005 «تاآنکه باور کنند که یهوه خدای پدران ایشان، خدای ابراهیم، خدای اسحاق، و خدای یعقوب، به تو ظاهر شد.» 002 EXO 004 006 و خداوند دیگرباره وی راگفت: «دست خود را در گریبان خود بگذار.» چون دست به گریبان خود برد، و آن را بیرون آورد، اینک دست او مثل برف مبروص شد. 002 EXO 004 007 پس گفت: «دست خود را باز به گریبان خود بگذار.» چون دست به گریبان خود باز برد، و آن را بیرون آورد، اینک مثل سایر بدنش باز آمده بود. 002 EXO 004 008 «وواقع خواهد شد که اگر تو را تصدیق نکنند، وآواز آیت نخستین را نشنوند، همانا آواز آیت دوم را باور خواهند کرد. 002 EXO 004 009 و هر گاه این دو آیت راباور نکردند و سخن تو را نشنیدند، آنگاه از آب نهر گرفته، به خشکی بریز، و آبی که از نهر گرفتی بر روی خشکی به خون مبدل خواهد شد.» 002 EXO 004 010 پس موسی به خداوند گفت: «ای خداوند، من مردی فصیح نیستم، نه در سابق و نه از وقتی که به بنده خود سخن گفتی، بلکه بطی الکلام و کندزبان.» 002 EXO 004 011 خداوند گفت: «کیست که زبان به انسان داد، و گنگ و کر و بینا و نابینا را که آفرید؟ آیا نه من که یهوه هستم؟ 002 EXO 004 012 پس الان برو و من با زبانت خواهم بود، و هر‌چه باید بگویی تو را خواهم آموخت.» 002 EXO 004 013 گفت: «استدعا دارم‌ای خداوند که بفرستی به‌دست هر‌که می‌فرستی.» 002 EXO 004 014 آنگاه خشم خداوند بر موسی مشتعل شدو گفت: «آیا برادرت، هارون لاوی را نمی دانم که او فصیح الکلام است؟ و اینک او نیز به استقبال توبیرون می‌آید، و چون تو را ببیند، در دل خود شادخواهد گردید. 002 EXO 004 015 و بدو سخن خواهی گفت وکلام را به زبان وی القا خواهی کرد، و من با زبان توو با زبان او خواهم بود، و آنچه باید بکنید شما راخواهم آموخت. 002 EXO 004 016 و او برای تو به قوم سخن خواهد گفت، و او مر تو را به‌جای زبان خواهدبود، و تو او را به‌جای خدا خواهی بود. 002 EXO 004 017 و این عصا را به‌دست خود بگیر که به آن آیات را ظاهر سازی.» 002 EXO 004 018 پس موسی روانه شده، نزد پدر زن خود، یترون، برگشت و به وی گفت: «بروم و نزد برادران خود که در مصرند برگردم، و ببینم که تا کنون زنده‌اند.» یترون به موسی گفت: «به سلامتی برو.» 002 EXO 004 019 و خداوند در مدیان به موسی گفت: «روانه شده به مصر برگرد، زیرا آنانی که در قصد جان توبودند، مرده‌اند.» 002 EXO 004 020 پس موسی زن خویش وپسران خود را برداشته، ایشان را بر الاغ سوارکرده، به زمین مصر مراجعت نمود، و موسی عصای خدا را به‌دست خود گرفت. 002 EXO 004 021 و خداوندبه موسی گفت: «چون روانه شده، به مصرمراجعت کردی، آگاه باش که همه علاماتی را که به‌دستت سپرده‌ام به حضور فرعون ظاهر سازی، و من دل او را سخت خواهم ساخت تا قوم را رهانکند. 002 EXO 004 022 و به فرعون بگو خداوند چنین می‌گوید: اسرائیل، پسر من و نخست زاده من است، 002 EXO 004 023 و به تو می‌گویم پسرم را رها کن تا مرا عبادت نماید، واگر از رها کردنش ابا نمایی، همانا پسر تو، یعنی نخست زاده تو را می‌کشم.» 002 EXO 004 024 و واقع شد در بین راه که خداوند در منزل بدو برخورده، قصد قتل وی نمود. 002 EXO 004 025 آنگاه صفوره سنگی تیز گرفته، غلفه پسر خود را ختنه کرد و نزد پای وی انداخته، گفت: «تو مرا شوهرخون هستی.» 002 EXO 004 026 پس او وی را رها کرد، آنگاه (صفوره ) گفت: «شوهر خون هستی، » به‌سبب ختنه. 002 EXO 004 027 و خداوند به هارون گفت: «به سوی صحرا به استقبال موسی برو.» پس روانه شد و او را در جبل الله ملاقات کرده، او را بوسید. 002 EXO 004 028 وموسی از جمیع کلمات خداوند که او را فرستاده بود، و از همه آیاتی که به وی امر فرموده بود، هارون را خبر داد. 002 EXO 004 029 پس موسی و هارون رفته، کل مشایخ بنی‌اسرائیل را جمع کردند. 002 EXO 004 030 وهارون همه سخنانی را که خداوند به موسی فرموده بود، باز‌گفت، و آیات را به نظر قوم ظاهرساخت. 002 EXO 004 031 و قوم ایمان آوردند. و چون شنیدندکه خداوند از بنی‌اسرائیل تفقد نموده، و به مصیبت ایشان نظر انداخته است، به روی درافتاده، سجده کردند. 002 EXO 005 001 و بعد از آن موسی و هارون آمده، به فرعون گفتند: «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: قوم مرا رها کن تا برای من در صحرا عیدنگاه دارند.» 002 EXO 005 002 فرعون گفت: «یهوه کیست که قول او را بشنوم و اسرائیل را رهایی دهم؟ یهوه رانمی شناسم و اسرائیل را نیز رها نخواهم کرد.» 002 EXO 005 003 گفتند: «خدای عبرانیان ما را ملاقات کرده است، پس الان سفر سه روزه به صحرا برویم، ونزد یهوه، خدای خود، قربانی بگذرانیم، مبادا مارا به وبا یا شمشیر مبتلا سازد.» 002 EXO 005 004 پس پادشاه مصربدیشان گفت: «ای موسی و هارون چرا قوم را ازکارهای ایشان بازمی دارید؟ به شغلهای خودبروید!» 002 EXO 005 005 و فرعون گفت: «اینک الان اهل زمین بسیارند، و ایشان را از شغلهای ایشان بیکارمی سازید.» 002 EXO 005 006 و در آن روز، فرعون سرکاران و ناظران قوم خود را قدغن فرموده، گفت: 002 EXO 005 007 «بعد از این، کاه برای خشت سازی مثل سابق بدین قوم مدهید. خود بروند و کاه برای خویشتن جمع کنند. 002 EXO 005 008 وهمان حساب خشتهایی را که پیشتر می‌ساختند، برایشان بگذارید، و از آن هیچ کم مکنید، زیراکاهلند، و از این‌رو فریاد می‌کنند و می‌گویند: برویم تا برای خدای خود قربانی گذرانیم. 002 EXO 005 009 وخدمت ایشان سخت‌تر شود تا در آن مشغول شوند، و به سخنان باطل اعتنا نکنند.» 002 EXO 005 010 پس سرکاران و ناظران قوم بیرون آمده، قوم را خطاب کرده، گفتند: «فرعون چنین می‌فرماید که من کاه به شما نمی دهم. 002 EXO 005 011 خود بروید و کاه برای خود ازهرجا که بیابید بگیرید، و از خدمت شما هیچ کم نخواهد شد.» 002 EXO 005 012 پس قوم در تمامی زمین مصر پراکنده شدند تا خاشاک به عوض کاه جمع کنند. 002 EXO 005 013 وسرکاران، ایشان را شتابانیده، گفتند: «کارهای خود را تمام کنید، یعنی حساب هر روز را درروزش، مثل وقتی که کاه بود.» 002 EXO 005 014 و ناظران، بنی‌اسرائیل را که سرکاران فرعون بر ایشان گماشته بودند، می‌زدند و می‌گفتند: «چرا خدمت معین خشت سازی خود را در این‌روزها مثل سابق تمام نمی کنید؟» 002 EXO 005 015 آنگاه ناظران بنی‌اسرائیل آمده، نزد فرعون فریاد کرده، گفتند: «چرا به بندگان خود چنین می‌کنی؟ 002 EXO 005 016 کاه به بندگانت نمی دهند و می‌گویند: خشت برای مابسازید! و اینک بندگانت را می‌زنند و اما خطا ازقوم تو می‌باشد.» 002 EXO 005 017 گفت: «کاهل هستید. شماکاهلید! از این سبب شما می‌گویید: برویم و برای خداوند قربانی بگذرانیم. 002 EXO 005 018 اکنون رفته، خدمت بکنید، و کاه به شما داده نخواهد شد، و حساب خشت را خواهید داد.» 002 EXO 005 019 و ناظران بنی‌اسرائیل دیدند که در بدی گرفتار شده‌اند، زیرا گفت: «ازحساب یومیه خشتهای خود هیچ کم مکنید.» 002 EXO 005 020 و چون از نزد فرعون بیرون آمدند، به موسی وهارون برخوردند، که برای ملاقات ایشان ایستاده بودند. 002 EXO 005 021 و بدیشان گفتند: «خداوند بر شما بنگردو داوری فرماید! زیرا که رایحه ما را نزد فرعون وملازمانش متعفن ساخته‌اید، و شمشیری به‌دست ایشان داده‌اید تا ما را بکشند.» 002 EXO 005 022 آنگاه موسی نزد خداوند برگشته، گفت: «خداوندا چرا بدین قوم بدی کردی؟ و برای چه مرا فرستادی؟ 002 EXO 005 023 زیرا از وقتی که نزد فرعون آمدم تا به نام تو سخن گویم، بدین قوم بدی کرده است و قوم خود را هرگز خلاصی ندادی.» 002 EXO 006 001 خداوند به موسی گفت: «الان خواهی دیدآنچه به فرعون می‌کنم، زیرا که به‌دست قوی ایشان را رها خواهد کرد، و به‌دست زورآورایشان را از زمین خود خواهد راند.» 002 EXO 006 002 و خدا به موسی خطاب کرده، وی را گفت: «من یهوه هستم. 002 EXO 006 003 و به ابراهیم و اسحاق و یعقوب به نام خدای قادرمطلق ظاهر شدم، لیکن به نام خود، یهوه، نزد ایشان معروف نگشتم. 002 EXO 006 004 و عهد خود رانیز با ایشان استوار کردم، که زمین کنعان را بدیشان دهم، یعنی زمین غربت ایشان را که در آن غریب بودند. 002 EXO 006 005 و من نیز چون ناله بنی‌اسرائیل را که مصریان ایشان را مملوک خود ساخته‌اند، شنیدم، عهد خود را بیاد آوردم. 002 EXO 006 006 بنابراین بنی‌اسرائیل رابگو، من یهوه هستم، و شما را از زیر مشقتهای مصریان بیرون خواهم آورد، و شما را از بندگی ایشان رهایی دهم، و شما را به بازوی بلند و به داوری های عظیم نجات دهم. 002 EXO 006 007 و شما را خواهم گرفت تا برای من قوم شوید، و شما را خداخواهم بود، و خواهید دانست که من یهوه هستم، خدای شما، که شما را از مشقتهای مصریان بیرون آوردم. 002 EXO 006 008 و شما را خواهم رسانید به زمینی که درباره آن قسم خوردم که آن را به ابراهیم واسحاق و یعقوب بخشم، پس آن را به ارثیت شماخواهم داد. من یهوه هستم.» 002 EXO 006 009 و موسی بنی‌اسرائیل را بدین مضمون گفت، لیکن بسبب تنگی روح و سختی خدمت، او رانشنیدند. 002 EXO 006 010 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 002 EXO 006 011 «برو و به فرعون پادشاه مصر بگو که بنی‌اسرائیل را از زمین خود رهایی دهد.» 002 EXO 006 012 وموسی به حضور خداوند عرض کرده، گفت: «اینک بنی‌اسرائیل مرا نمی شنوند، پس چگونه فرعون مرا بشنود، و حال آنکه من نامختون لب هستم؟» 002 EXO 006 013 و خداوند به موسی و هارون تکلم نموده، ایشان را به سوی بنی‌اسرائیل و به سوی فرعون پادشاه مصر مامور کرد، تا بنی‌اسرائیل را از زمین مصر بیرون آورند. 002 EXO 006 014 و اینانند روسای خاندانهای آبای ایشان: پسران روبین، نخست زاده اسرائیل، حنوک و فلو و حصرون و کرمی؛ اینانندقبایل روبین. 002 EXO 006 015 و پسران شمعون: یموئیل و یامین و اوهد و یاکین و صوحر و شاول که پسر زن کنعانی بود؛ اینانند قبایل شمعون. 002 EXO 006 016 و این است نامهای پسران لاوی به حسب پیدایش ایشان: جرشون و قهات و مراری. و سالهای عمر لاوی صد و سی و هفت سال بود. 002 EXO 006 017 پسران جرشون: لبنی و شمعی، به حسب قبایل ایشان. 002 EXO 006 018 و پسران قهات: عمرام و یصهار و حبرون و عزیئیل. وسالهای عمر قهات صد و سی و سه سال بود. 002 EXO 006 019 وپسران مراری: محلی و موشی؛ اینانند قبایل لاویان به حسب پیدایش ایشان. 002 EXO 006 020 و عمرام عمه خود، یوکابد را به زنی گرفت، و او برای وی هارون و موسی را زایید، و سالهای عمر عمرام صد و سی و هفت سال بود. 002 EXO 006 021 و پسران یصهار: قورح و نافج و زکری. 002 EXO 006 022 و پسران عزیئیل: میشائیل و ایلصافن و ستری. 002 EXO 006 023 و هارون، الیشابع، دختر عمیناداب، خواهر نحشون را به زنی گرفت، و برایش ناداب و ابیهو و العازر وایتامر را زایید. 002 EXO 006 024 و پسران قورح: اسیر و القانه وابیاساف؛ اینانند قبایل قورحیان. 002 EXO 006 025 و العازر بن هارون یکی از دختران فوتیئیل را به زنی گرفت، وبرایش فینحاس را زایید؛ اینانند روسای آبای لاویان، بحسب قبایل ایشان. 002 EXO 006 026 اینانند هارون وموسی که خداوند بدیشان گفت: «بنی‌اسرائیل رابا جنود ایشان از زمین مصر بیرون آورید.» 002 EXO 006 027 اینانند که به فرعون پادشاه مصر سخن‌گفتند، برای بیرون آوردن بنی‌اسرائیل از مصر. اینان موسی و هارونند. 002 EXO 006 028 و واقع شد در روزی که خداوند در زمین مصر موسی را خطاب کرد. 002 EXO 006 029 که خداوند به موسی فرموده، گفت: «من یهوه هستم هر‌آنچه من به تو گویم آن را به فرعون پادشاه مصر بگو.» 002 EXO 006 030 وموسی به حضور خداوند عرض کرد: «اینک من نامختون لب هستم، پس چگونه فرعون مرابشنود؟» 002 EXO 007 001 و خداوند به موسی گفت: «ببین تو را برفرعون خدا ساخته‌ام، و برادرت، هارون، نبی تو خواهد بود. 002 EXO 007 002 هرآنچه به تو امر نمایم تو آن را بگو، و برادرت هارون، آن را به فرعون بازگوید، تا بنی‌اسرائیل را از زمین خود رهایی دهد. 002 EXO 007 003 و من دل فرعون را سخت می‌کنم، و آیات وعلامات خود را در زمین مصر بسیار می‌سازم. 002 EXO 007 004 وفرعون به شما گوش نخواهد گرفت، و دست خودرا بر مصر خواهم‌انداخت، تا جنود خود، یعنی قوم خویش بنی‌اسرائیل را از زمین مصر به داوریهای عظیم بیرون آورم. 002 EXO 007 005 و مصریان خواهند دانست که من یهوه هستم، چون دست خود را بر مصر دراز کرده، بنی‌اسرائیل را از میان ایشان بیرون آوردم.» 002 EXO 007 006 و موسی و هارون چنانکه خداوند بدیشان امر فرموده بود کردند، و هم چنین عمل نمودند. 002 EXO 007 007 و موسی هشتاد ساله بود وهارون هشتاد و سه ساله، وقتی که به فرعون سخن‌گفتند. 002 EXO 007 008 پس خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 002 EXO 007 009 «چون فرعون شما را خطاب کرده، گوید معجزه‌ای برای خود ظاهر کنید، آنگاه به هارون بگو عصای خود را بگیر، و آن را پیش روی فرعون بینداز، تا اژدها شود.» 002 EXO 007 010 آنگاه موسی و هارون نزد فرعون رفتند، و آنچه خداوندفرموده بود کردند. و هارون عصای خود را پیش روی فرعون و پیش روی ملازمانش انداخت، واژدها شد. 002 EXO 007 011 و فرعون نیز حکیمان و جادوگران را طلبید و ساحران مصر هم به افسونهای خودچنین کردند، 002 EXO 007 012 هر یک عصای خود را انداختند و اژدها شد، ولی عصای هارون عصاهای ایشان را بلعید. 002 EXO 007 013 و دل فرعون سخت شد و ایشان رانشنید، چنانکه خداوند گفته بود. 002 EXO 007 014 و خداوند موسی را گفت: «دل فرعون سخت شده، و از رها کردن قوم ابا کرده است. 002 EXO 007 015 بامدادان نزد فرعون برو، اینک به سوی آب بیرون می‌آید، و برای ملاقات وی به کنار نهربایست، و عصا را که به مار مبدل گشت، بدست خود بگیر. 002 EXO 007 016 و او را بگو: یهوه خدای عبرانیان مرا نزد تو فرستاده، گفت: قوم مرا رها کن تا مرا درصحرا عبادت نمایند و اینک تا بحال نشنیده‌ای، 002 EXO 007 017 پس خداوند چنین می‌گوید، از این خواهی دانست که من یهوه هستم، همانا من به عصایی که در دست دارم آب نهر را می‌زنم و به خون مبدل خواهد شد. 002 EXO 007 018 و ماهیانی که در نهرند خواهندمرد، و نهر گندیده شود و مصریان نوشیدن آب نهر را مکروه خواهند داشت.» 002 EXO 007 019 و خداوند به موسی گفت: «به هارون بگوعصای خود را بگیر و دست خود را بر آبهای مصر دراز کن، بر نهرهای ایشان، و جویهای ایشان، و دریاچه های ایشان، و همه حوضهای آب ایشان، تا خون شود، و در تمامی زمین مصردر ظروف چوبی و ظروف سنگی، خون خواهدبود.» 002 EXO 007 020 و موسی و هارون چنانکه خداوند امرفرموده بود، کردند. و عصا را بلند کرده، آب نهر رابه حضور فرعون و به حضور ملازمانش زد، وتمامی آب نهر به خون مبدل شد. 002 EXO 007 021 و ماهیانی که در نهر بودند، مردند. و نهر بگندید، و مصریان از آب نهر نتوانستند نوشید، و در تمامی زمین مصرخون بود. 002 EXO 007 022 و جادوگران مصر به افسونهای خویش هم چنین کردند، و دل فرعون سخت شد، که بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند گفته بود. 002 EXO 007 023 و فرعون برگشته، به خانه خود رفت و براین نیز دل خود را متوجه نساخت. 002 EXO 007 024 و همه مصریان گرداگرد نهر برای آب خوردن حفره می‌زدند زیرا که از آب نهر نتوانستند نوشید. 002 EXO 007 025 وبعد از آنکه خداوند نهر را زده بود، هفت روزسپری شد. 002 EXO 008 001 و خداوند موسی را گفت: «نزد فرعون برو، و به وی بگو خداوند چنین می‌گوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند، 002 EXO 008 002 و اگر تو از رهاکردن ایشان ابا می‌کنی، همانا من تمامی حدود تورا به وزغها مبتلا سازم. 002 EXO 008 003 و نهر، وزغها را به کثرت پیدا نماید، به حدی که برآمده، به خانه ات وخوابگاهت و بسترت و خانه های بندگانت و برقومت و به تنورهایت و تغارهای خمیرت، درخواهند آمد، 002 EXO 008 004 و بر تو و قوم تو و همه بندگان تو وزغها برخواهند آمد.» 002 EXO 008 005 و خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو: دست خود را با عصای خویش بر نهرها و جویها و دریاچه‌ها دراز کن، ووزغها را بر زمین مصر برآور.» 002 EXO 008 006 پس چون هارون دست خود را بر آبهای مصر دراز کرد، وزغها برآمده، زمین مصر راپوشانیدند. 002 EXO 008 007 و جادوگران به افسونهای خودچنین کردند، و وزغها بر زمین مصر برآوردند. 002 EXO 008 008 آنگاه فرعون موسی و هارون را خوانده، گفت: «نزد خداوند دعا کنید، تا وزغها را از من و قوم من دور کند، و قوم را رها خواهم کرد تا برای خداوندقربانی گذرانند.» 002 EXO 008 009 موسی به فرعون گفت: «وقتی را برای من معین فرما که برای تو و بندگانت وقومت دعا کنم تا وزغها از تو و خانه ات نابودشوند و فقط در نهر بمانند.» 002 EXO 008 010 گفت: «فردا»، موسی گفت: «موافق سخن تو خواهد شد تا بدانی که مثل یهوه خدای ما دیگری نیست، 002 EXO 008 011 و وزغهااز تو و خانه ات و بندگانت و قومت دور خواهندشد و فقط در نهر باقی خواهند ماند.» 002 EXO 008 012 و موسی و هارون از نزد فرعون بیرون آمدند و موسی درباره وزغهایی که بر فرعون فرستاده بود، نزدخداوند استغاثه نمود. 002 EXO 008 013 و خداوند موافق سخن موسی عمل نمود و وزغها از خانه‌ها و از دهات واز صحراها مردند، 002 EXO 008 014 و آنها را توده توده جمع کردند و زمین متعفن شد. 002 EXO 008 015 اما فرعون چون دیدکه آسایش پدید آمد، دل خود را سخت کرد وبدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند گفته بود. 002 EXO 008 016 و خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو که عصای خود را دراز کن و غبار زمین را بزن تا درتمامی زمین مصر پشه‌ها بشود.» 002 EXO 008 017 پس چنین کردند و هارون دست خود را با عصای خویش دراز کرد و غبار زمین را زد و پشه‌ها بر انسان وبهایم پدید آمد زیرا که تمامی غبار زمین در کل ارض مصر پشه‌ها گردید، 002 EXO 008 018 و جادوگران به افسونهای خود چنین کردند تا پشه‌ها بیرون آورند اما نتوانستند و پشه‌ها بر انسان و بهایم پدیدشد. 002 EXO 008 019 و جادوگران به فرعون گفتند: «این انگشت خداست.» اما فرعون را دل سخت شد که بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند گفته بود. 002 EXO 008 020 و خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخاسته پیش روی فرعون بایست. اینک بسوی آب بیرون می‌آید. و او را بگو: خداوند چنین می‌گوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند، 002 EXO 008 021 زیرا اگر قوم مرا رها نکنی، همانا من بر تو وبندگانت و قومت و خانه هایت انواع مگسهافرستم و خانه های مصریان و زمینی نیز که برآننداز انواع مگسها پر خواهد شد. 002 EXO 008 022 و در آن روززمین جوشن را که قوم من در آن مقیمند، جداسازم که در آنجا مگسی نباشد تا بدانی که من درمیان این زمین یهوه هستم. 002 EXO 008 023 و فرقی در میان قوم خود و قوم تو گذارم. فردا این علامت خواهدشد.» 002 EXO 008 024 و خداوند چنین کرد و انواع مگسهای بسیار به خانه فرعون و به خانه های بندگانش و به تمامی زمین مصر آمدند و زمین از مگسها ویران شد. 002 EXO 008 025 و فرعون موسی و هارون را خوانده گفت: «بروید و برای خدای خود قربانی در این زمین بگذرانید.» 002 EXO 008 026 موسی گفت: «چنین کردن نشایدزیرا آنچه مکروه مصریان است برای یهوه خدای خود ذبح می‌کنیم. اینک چون مکروه مصریان را پیش روی ایشان ذبح نماییم، آیاما را سنگسار نمی کنند؟ 002 EXO 008 027 سفر سه روزه به صحرا برویم و برای یهوه خدای خود قربانی بگذرانیم چنانکه به ما امر خواهد فرمود.» 002 EXO 008 028 فرعون گفت: «من شما را رهایی خواهم داد تا برای یهوه، خدای خود، در صحرا قربانی گذرانید لیکن بسیار دور مروید و برای من دعاکنید.» 002 EXO 008 029 موسی گفت: «همانا من از حضورت بیرون می‌روم و نزد خداوند دعا می‌کنم و مگسهااز فرعون و بندگانش و قومش فردا دور خواهندشد اما زنهار فرعون بار دیگر حیله نکند که قوم رارهایی ندهد تا برای خداوند قربانی گذرانند.» 002 EXO 008 030 پس موسی از حضور فرعون بیرون شده نزدخداوند دعا کرد، 002 EXO 008 031 و خداوند موافق سخن موسی عمل کرد و مگسها را از فرعون و بندگانش و قومش دور کرد که یکی باقی نماند. 002 EXO 008 032 اما در این مرتبه نیز فرعون دل خود را سخت ساخته، قوم رارهایی نداد. 002 EXO 009 001 و خداوند به موسی گفت: «نزد فرعون بروو به وی بگو: یهوه خدای عبرانیان چنین می‌گوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند. 002 EXO 009 002 زیرا اگر تو از رهایی دادن ابا نمایی و ایشان را بازنگاه داری، 002 EXO 009 003 همانا دست خداوند بر مواشی تو که در صحرایند خواهد شد، بر اسبان و الاغان وشتران و گاوان و گوسفندان، یعنی وبایی بسیارسخت. 002 EXO 009 004 و خداوند در میان مواشی اسرائیلیان ومواشی مصریان فرقی خواهد گذاشت که از آنچه مال بنی‌اسرائیل است، چیزی نخواهد مرد.» 002 EXO 009 005 وخداوند وقتی معین نموده، گفت: «فردا خداونداین کار را در این زمین خواهد کرد.» 002 EXO 009 006 پس در فرداخداوند این کار را کرد و همه مواشی مصریان مردند و از مواشی بنی‌اسرائیل یکی هم نمرد. 002 EXO 009 007 وفرعون فرستاد و اینک از مواشی اسرائیلیان یکی هم نمرده بود اما دل فرعون سخت شده، قوم رارهایی نداد. 002 EXO 009 008 و خداوند به موسی و هارون گفت: «ازخاکستر کوره، مشتهای خود را پر کرده، برداریدو موسی آن را به حضور فرعون بسوی آسمان برافشاند، 002 EXO 009 009 و غبار خواهد شد بر تمامی زمین مصر و سوزشی که دملها بیرون آورد بر انسان و بربهایم در تمامی زمین مصر خواهد شد.» 002 EXO 009 010 پس ازخاکستر کوره گرفتند و به حضور فرعون ایستادندو موسی آن را بسوی آسمان پراکند، و سوزشی پدید شده، دملها بیرون آورد، در انسان و دربهایم. 002 EXO 009 011 و جادوگران به‌سبب آن سوزش به حضور موسی نتوانستند ایستاد، زیرا که سوزش بر جادوگران و بر همه مصریان بود. 002 EXO 009 012 و خداونددل فرعون را سخت ساخت که بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند به موسی گفته بود. 002 EXO 009 013 و خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخاسته، پیش روی فرعون بایست، و به وی بگو: یهوه خدای عبرانیان چنین می‌گوید: قوم مرا رهاکن تا مرا عبادت نمایند. 002 EXO 009 014 زیرا در این دفعه تمامی بلایای خود را بر دل تو و بندگانت و قومت خواهم فرستاد، تا بدانی که در تمامی جهان مثل من نیست. 002 EXO 009 015 زیرا اگر تاکنون دست خود را درازکرده، و تو را و قومت را به وبا مبتلا ساخته بودم، هرآینه از زمین هلاک می‌شدی. 002 EXO 009 016 و لکن برای همین تو را برپا داشته‌ام تا قدرت خود را به تونشان دهم، و نام من در تمامی جهان شایع شود. 002 EXO 009 017 و آیا تابحال خویشتن را بر قوم من برترمی سازی و ایشان را رهایی نمی دهی؟ 002 EXO 009 018 همانا فردا این وقت، تگرگی بسیار سخت خواهم بارانید، که مثل آن در مصر از روز بنیانش تاکنون نشده است. 002 EXO 009 019 پس الان بفرست و مواشی خود وآنچه را در صحرا داری جمع کن، زیرا که بر هرانسان و بهایمی که در صحرا یافته شوند، و به خانه‌ها جمع نشوند، تگرگ فرود خواهد آمد وخواهند مرد.» 002 EXO 009 020 پس هر کس از بندگان فرعون که از قول خداوند ترسید، نوکران و مواشی خود را به خانه‌ها گریزانید. 002 EXO 009 021 اما هر‌که دل خود را به کلام خداوند متوجه نساخت، نوکران و مواشی خود رادر صحرا واگذاشت. 002 EXO 009 022 و خداوند به موسی گفت: «دست خود را به سوی آسمان دراز کن، تادر تمامی زمین مصر تگرگ بشود، بر انسان و بربهایم و بر همه نباتات صحرا، در کل ارض مصر.» 002 EXO 009 023 پس موسی عصای خود را به سوی آسمان دراز کرد، و خداوند رعد و تگرگ داد، و آتش برزمین فرود آمد، و خداوند تگرگ بر زمین مصربارانید. 002 EXO 009 024 و تگرگ آمد و آتشی که در میان تگرگ آمیخته بود، و به شدت سخت بود، که مثل آن درتمامی زمین مصر از زمانی که امت شده بودند، نبود. 002 EXO 009 025 و در تمامی زمین مصر، تگرگ آنچه را که در صحرا بود، از انسان و بهایم زد. و تگرگ همه نباتات صحرا را زد، و جمیع درختان صحرا راشکست. 002 EXO 009 026 فقط در زمین جوشن، جایی که بنی‌اسرائیل بودند، تگرگ نبود. 002 EXO 009 027 آنگاه فرعون فرستاده، موسی و هارون راخواند، و بدیشان گفت: «در این مرتبه گناه کرده‌ام، خداوند عادل است و من و قوم من گناهکاریم. 002 EXO 009 028 نزد خداوند دعا کنید، زیرا کافی است تا رعدهای خدا و تگرگ دیگر نشود، و شما را رهاخواهم کرد، و دیگر درنگ نخواهید نمود.» 002 EXO 009 029 موسی به وی گفت: «چون از شهر بیرون روم، دستهای خود را نزد خداوند خواهم افراشت، تارعدها موقوف شود، و تگرگ دیگر نیاید، تا بدانی جهان از آن خداوند است. 002 EXO 009 030 و اما تو و بندگانت، می‌دانم که تابحال از یهوه خدا نخواهید ترسید.» 002 EXO 009 031 و کتان و جو زده شد، زیرا که جو خوشه آورده بود، و کتان تخم داشته. 002 EXO 009 032 و اما گندم و خلر زده نشد زیرا که متاخر بود. 002 EXO 009 033 و موسی از حضورفرعون از شهر بیرون شده، دستهای خود را نزدخداوند برافراشت، و رعدها و تگرگ موقوف شد، و باران بر زمین نبارید. 002 EXO 009 034 و چون فرعون دیدکه باران و تگرگ و رعدها موقوف شد، باز گناه ورزیده، دل خود را سخت ساخت، هم او و هم بندگانش. 002 EXO 009 035 پس دل فرعون سخت شده، بنی‌اسرائیل را رهایی نداد، چنانکه خداوند به‌دست موسی گفته بود. 002 EXO 010 001 و خداوند به موسی گفت: «نزد فرعون برو زیرا که من دل فرعون و دل بندگانش را سخت کرده‌ام، تا این آیات خود را درمیان ایشان ظاهر سازم. 002 EXO 010 002 و تا آنچه در مصر کردم و آیات خود را که در میان ایشان ظاهر ساختم، بگوش پسرت و پسر پسرت بازگویی تا بدانید که من یهوه هستم.» 002 EXO 010 003 پس موسی و هارون نزد فرعون آمده، به وی گفتند: «یهوه خدای عبرانیان چنین می‌گوید: تا به کی از تواضع کردن به حضور من اباخواهی نمود؟ قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند. 002 EXO 010 004 زیرا اگر تو از رها کردن قوم من ابا کنی، هرآینه من فردا ملخها در حدود تو فرود آورم. 002 EXO 010 005 که روی زمین را مستور خواهند ساخت، به حدی که زمین را نتوان دید، و تتمه آنچه رسته است که برای شمااز تگرگ باقی‌مانده، خواهند خورد، و هر درختی را که برای شما در صحرا روییده است، خواهندخورد. 002 EXO 010 006 و خانه تو و خانه های بندگانت وخانه های همه مصریان را پر خواهند ساخت، به مرتبه‌ای که پدرانت و پدران پدرانت از روزی که بر زمین بوده‌اند تا الیوم ندیده‌اند.» پس روگردانیده، از حضور فرعون بیرون رفت. 002 EXO 010 007 آنگاه بندگان فرعون به وی گفتند: «تا به کی برای ما این مرد دامی باشد؟ این مردمان را رها کن تا یهوه، خدای خود را عبادت نمایند. مگرتابحال ندانسته‌ای که مصر ویران شده است؟» 002 EXO 010 008 پس موسی و هارون را نزد فرعون برگردانیدند، واو به ایشان گفت: «بروید و یهوه، خدای خود راعبادت کنید، لیکن کیستند که می‌روند؟» 002 EXO 010 009 موسی گفت: «با جوانان و پیران خود خواهیم رفت، باپسران و دختران، و گوسفندان و گاوان خودخواهیم رفت، زیرا که ما را عیدی برای خداونداست.» 002 EXO 010 010 بدیشان گفت: «خداوند با شما چنین باشد، اگر شما را با اطفال شما رهایی دهم با حذرباشید زیرا که بدی پیش روی شماست! 002 EXO 010 011 نه چنین! بلکه شما که بالغ هستید رفته، خداوند راعبادت کنید، زیرا که این است آنچه خواسته بودید.» پس ایشان را از حضور فرعون بیرون راندند. 002 EXO 010 012 و خداوند به موسی گفت: «دست خود رابرای ملخها بر زمین مصر دراز کن، تا بر زمین مصربرآیند، و همه نباتات زمین را که از تگرگ مانده است، بخورند.» 002 EXO 010 013 پس موسی عصای خود را برزمین مصر دراز کرد، و خداوند تمامی آن روز، وتمامی آن شب را بادی شرقی بر زمین مصر وزانید، و چون صبح شد، باد شرقی ملخها راآورد. 002 EXO 010 014 و ملخها بر تمامی زمین مصر برآمدند، ودر همه حدود مصر نشستند، بسیار سخت که قبل از آن چنین ملخها نبود، و بعد از آن نخواهد بود. 002 EXO 010 015 و روی تمامی زمین را پوشانیدند، که زمین تاریک شد و همه نباتات زمین و همه میوه درختان را که از تگرگ باقی‌مانده بود، خوردند، به حدی که هیچ سبزی بر درخت، و نبات صحرا درتمامی زمین مصر نماند. 002 EXO 010 016 آنگاه فرعون، موسی و هارون را به زودی خوانده، گفت: «به یهوه خدای شما و به شما گناه کرده‌ام. 002 EXO 010 017 و اکنون این مرتبه فقط گناه مرا عفو فرمایید، و از یهوه خدای خود استدعا نمایید تا این موت را فقط از من برطرف نماید.» 002 EXO 010 018 پس از حضور فرعون بیرون شده، از خداوند استدعا نمود. 002 EXO 010 019 و خداوند بادغربی‌ای بسیار سخت برگردانید، که ملخها رابرداشته، آنها را به دریای قلزم ریخت، و درتمامی حدود مصر ملخی نماند. 002 EXO 010 020 اما خداونددل فرعون را سخت گردانید، که بنی‌اسرائیل رارهایی نداد. 002 EXO 010 021 و خداوند به موسی گفت: «دست خود را به سوی آسمان برافراز، تا تاریکی‌ای بر زمین مصرپدید آید، تاریکی‌ای که بتوان احساس کرد.» 002 EXO 010 022 پس موسی دست خود را به سوی آسمان برافراشت، و تاریکی غلیظ تا سه روز در تمامی زمین مصر پدید آمد. 002 EXO 010 023 و یکدیگر را نمی دیدند. و تا سه روز کسی از جای خود برنخاست، لیکن برای جمیع بنی‌اسرائیل در مسکنهای ایشان روشنایی بود. 002 EXO 010 024 و فرعون موسی را خوانده، گفت: «بروید خداوند را عبادت کنید، فقط گله هاو رمه های شما بماند، اطفال شما نیز با شمابروند.» 002 EXO 010 025 موسی گفت: «ذبایح و قربانی های سوختنی نیز می‌باید به‌دست ما بدهی، تا نزدیهوه، خدای خود بگذرانیم. 002 EXO 010 026 مواشی ما نیز با ماخواهد آمد، یک سمی باقی نخواهد ماند زیرا که از اینها برای عبادت یهوه، خدای خود می‌بایدگرفت، و تا بدانجا نرسیم، نخواهیم دانست به چه چیز خداوند را عبادت کنیم.» 002 EXO 010 027 و خداوند، دل فرعون را سخت گردانید که از رهایی دادن ایشان ابا نمود. 002 EXO 010 028 پس فرعون وی را گفت: «از حضورمن برو! و با حذر باش که روی مرا دیگر نبینی، زیرا در روزی که مرا ببینی خواهی مرد.» 002 EXO 010 029 موسی گفت: «نیکو گفتی، روی تو را دیگرنخواهم دید.» 002 EXO 011 001 و خداوند به موسی گفت: «یک بلای دیگر بر فرعون و بر مصر می‌آورم، وبعد از آن شما را از اینجا رهایی خواهد داد، وچون شما را رها کند، البته شما را بالکلیه از اینجاخواهد راند. 002 EXO 011 002 اکنون به گوش قوم بگو که هر مرداز همسایه خود، و هر زن از همسایه‌اش آلات نقره و آلات طلا بخواهند.» 002 EXO 011 003 و خداوند قوم را درنظر مصریان محترم ساخت. و شخص موسی نیزدر زمین مصر، در نظر بندگان فرعون و در نظرقوم، بسیار بزرگ بود. 002 EXO 011 004 و موسی گفت: «خداوندچنین می‌گوید: قریب به نصف شب در میان مصربیرون خواهم آمد. 002 EXO 011 005 و هر نخست زاده‌ای که در زمین مصر باشد، از نخست زاده فرعون که برتختش نشسته است، تا نخست زاده کنیزی که درپشت دستاس باشد، و همه نخست زادگان بهایم خواهند مرد. 002 EXO 011 006 و نعره عظیمی در تمامی زمین مصر خواهد بود که مثل آن نشده، و مانند آن دیگر نخواهد شد. 002 EXO 011 007 اما بر جمیع بنی‌اسرائیل سگی زبان خود را تیز نکند، نه بر انسان و نه بربهایم، تا بدانید که خداوند در میان مصریان واسرائیلیان فرقی گذارده است. 002 EXO 011 008 و این همه بندگان تو به نزد من فرود آمده، و مرا تعظیم کرده، خواهند گفت: تو و تمامی قوم که تابع تو باشند، بیرون روید! و بعد از آن بیرون خواهم رفت.» 002 EXO 011 009 و خداوند به موسی گفت: «فرعون به شماگوش نخواهد گرفت، تا آیات من در زمین مصرزیاد شود.» 002 EXO 011 010 و موسی و هارون جمیع این آیات را به حضور فرعون ظاهر ساختند. اما خداوند دل فرعون را سخت گردانید، و بنی‌اسرائیل را از زمین خود رهایی نداد. 002 EXO 012 001 و خداوند موسی و هارون را در زمین مصر مخاطب ساخته، گفت: 002 EXO 012 002 «این ماه برای شما سر ماهها باشد، این اول از ماههای سال برای شماست. 002 EXO 012 003 تمامی جماعت اسرائیل راخطاب کرده، گویید که در دهم این ماه هر یکی ازایشان بره‌ای به حسب خانه های پدران خودبگیرند، یعنی برای هر خانه یک بره. 002 EXO 012 004 و اگر اهل خانه برای بره کم باشند، آنگاه او و همسایه‌اش که مجاور خانه او باشد آن را به حسب شماره نفوس بگیرند، یعنی هر کس موافق خوراکش بره راحساب کند. 002 EXO 012 005 بره شما بی‌عیب، نرینه یکساله باشد، از گوسفندان یا از بزها آن را بگیرید. 002 EXO 012 006 و آن را تا چهاردهم این ماه نگاه دارید، و تمامی انجمن جماعت بنی‌اسرائیل آن را در عصر ذبح کنند. 002 EXO 012 007 واز خون آن بگیرند، و آن را بر هر دو قایمه، وسردر خانه که در آن، آن را می‌خورند، بپاشند. 002 EXO 012 008 وگوشتش را در آن شب بخورند. به آتش بریان کرده، با نان فطیر و سبزیهای تلخ آن را بخورند. 002 EXO 012 009 و از آن هیچ خام نخورید، و نه پخته با آب، بلکه به آتش بریان شده، کله‌اش و پاچه هایش واندرونش را. 002 EXO 012 010 و چیزی از آن تا صبح نگاه مدارید، و آنچه تا صبح مانده باشد به آتش بسوزانید. 002 EXO 012 011 و آن را بدین طور بخورید: کمر شمابسته، و نعلین بر پایهای شما، و عصا در دست شما، و آن را به تعجیل بخورید، چونکه فصح خداوند است. 002 EXO 012 012 «و در آن شب از زمین مصر عبور خواهم کرد، و همه نخست زادگان زمین مصر را از انسان وبهایم خواهم زد، و بر تمامی خدایان مصر داوری خواهم کرد. من یهوه هستم. 002 EXO 012 013 و آن خون، علامتی برای شما خواهد بود، بر خانه هایی که درآنها می‌باشید، و چون خون را ببینم، از شماخواهم گذشت و هنگامی که زمین مصر را می‌زنم، آن بلا برای هلاک شما بر شما نخواهد آمد. 002 EXO 012 014 وآن روز، شما را برای یادگاری خواهد بود، و درآن، عیدی برای خداوند نگاه دارید، و آن را به قانون ابدی، نسلا بعد نسل عید نگاه دارید. 002 EXO 012 015 هفت روز نان فطیر خورید، در روز اول خمیرمایه را از خانه های خود بیرون کنید، زیرا هر‌که از روز نخستین تا روز هفتمین چیزی خمیرشده بخورد، آن شخص از اسرائیل منقطع گردد. 002 EXO 012 016 و در روز اول، محفل مقدس، و در روز هفتم، محفل مقدس برای شما خواهد بود. در آنها هیچ کار کرده نشود جز آنچه هر کس باید بخورد؛ آن فقط در میان شما کرده شود. 002 EXO 012 017 پس عید فطیر رانگاه دارید، زیرا که در همان روز لشکرهای شمارا از زمین مصر بیرون آوردم. بنابراین، این‌روز رادر نسلهای خود به فریضه ابدی نگاه دارید. 002 EXO 012 018 درماه اول در روز چهاردهم ماه، در شام، نان فطیربخورید، تا شام بیست و یکم ماه. 002 EXO 012 019 هفت روزخمیرمایه در خانه های شما یافت نشود، زیرا هرکه چیزی خمیر شده بخورد، آن شخص ازجماعت اسرائیل منقطع گردد، خواه غریب باشدخواه بومی آن زمین. 002 EXO 012 020 هیچ‌چیز خمیر شده مخورید، در همه مساکن خود فطیر بخورید.» 002 EXO 012 021 پس موسی جمیع مشایخ اسرائیل راخوانده، بدیشان گفت: «بروید و بره‌ای برای خودموافق خاندانهای خویش بگیرید، و فصح را ذبح نمایید. 002 EXO 012 022 و دسته‌ای از زوفا گرفته، در خونی که در طشت است فروبرید، و بر سر در و دو قایمه آن، از خونی که در طشت است بزنید، و کسی ازشما از در خانه خود تا صبح بیرون نرود. 002 EXO 012 023 زیراخداوند عبور خواهد کرد تا مصریان را بزند وچون خون را بر سردر و دو قایمه‌اش بیند، هماناخداوند از در گذرد و نگذارد که هلاک کننده به خانه های شما درآید تا شما را بزند. 002 EXO 012 024 و این امررا برای خود و پسران خود به فریضه ابدی نگاه دارید. 002 EXO 012 025 و هنگامی که داخل زمینی شدید که خداوند حسب قول خود، آن را به شما خواهدداد. آنگاه این عبادت را مرعی دارید. 002 EXO 012 026 و چون پسران شما به شما گویند که این عبادت شماچیست، 002 EXO 012 027 گویید این قربانی فصح خداوند است، که از خانه های بنی‌اسرائیل در مصر عبور کرد، وقتی که مصریان را زد و خانه های ما را خلاصی داد.» پس قوم به روی درافتاده، سجده کردند. 002 EXO 012 028 پس بنی‌اسرائیل رفته، آن را کردند، چنانکه خداوند به موسی و هارون امر فرموده بودهمچنان کردند. 002 EXO 012 029 و واقع شد که در نصف شب، خداوند همه نخست زادگان زمین مصر را، ازنخست زاده فرعون که بر تخت نشسته بود تانخست زاده اسیری که در زندان بود، و همه نخست زاده های بهایم را زد. 002 EXO 012 030 و در آن شب فرعون و همه بندگانش وجمیع مصریان برخاستند و نعره عظیمی در مصربرپا شد، زیرا خانه‌ای نبود که در آن میتی نباشد. 002 EXO 012 031 و موسی و هارون را در شب طلبیده، گفت: «برخیزید! و از میان قوم من بیرون شوید، هم شماو جمیع بنی‌اسرائیل! و رفته، خداوند را عبادت نمایید، چنانکه گفتید. 002 EXO 012 032 گله‌ها و رمه های خود رانیز چنانکه گفتید، برداشته، بروید و مرا نیز برکت دهید.» 002 EXO 012 033 و مصریان نیز بر قوم الحاح نمودند تاایشان را بزودی از زمین روانه کنند، زیرا گفتند ماهمه مرده‌ایم. 002 EXO 012 034 و قوم، آرد سرشته خود را پیش از آنکه خمیر شود برداشتند، و تغارهای خویش را در رختها بر دوش خود بستند. 002 EXO 012 035 و بنی‌اسرائیل به قول موسی عمل کرده، از مصریان آلات نقره و آلات طلا و رختها خواستند. 002 EXO 012 036 وخداوند قوم را در نظر مصریان مکرم ساخت، که هرآنچه خواستند بدیشان دادند. پس مصریان راغارت کردند. 002 EXO 012 037 و بنی‌اسرائیل از رعمسیس به سکوت کوچ کردند، قریب ششصدهزار مردپیاده، سوای اطفال. 002 EXO 012 038 و گروهی مختلفه بسیار نیزهمراه ایشان بیرون رفتند، و گله‌ها و رمه‌ها ومواشی بسیار سنگین. 002 EXO 012 039 و از آرد سرشته، که ازمصر بیرون آورده بودند، قرصهای فطیر پختند، زیرا خمیر نشده بود، چونکه از مصر رانده شده بودند، و نتوانستند درنگ کنند، و زاد سفر نیزبرای خود مهیا نکرده بودند. 002 EXO 012 040 و توقف بنی‌اسرائیل که در مصر کرده بودند، چهارصد وسی سال بود. 002 EXO 012 041 و بعد از انقضای چهار صد وسی سال در همان روز به وقوع پیوست که جمیع لشکرهای خدا از زمین مصر بیرون رفتند. 002 EXO 012 042 این است شبی که برای خداوند باید نگاه داشت، چون ایشان را از زمین مصر بیرون آورد. این همان شب خداوند است که بر جمیع بنی‌اسرائیل نسلابعد نسل واجب است که آن را نگاه دارند. 002 EXO 012 043 و خداوند به موسی و هارون گفت: «این است فریضه فصح که هیچ بیگانه از آن نخورد. 002 EXO 012 044 و اما هر غلام زرخرید، او را ختنه کن و پس آن را بخورد. 002 EXO 012 045 نزیل و مزدور آن را نخورند. 002 EXO 012 046 دریک خانه خورده شود، و چیزی از گوشتش ازخانه بیرون مبر، و استخوانی از آن مشکنید. 002 EXO 012 047 تمامی جماعت بنی‌اسرائیل آن را نگاه بدارند. 002 EXO 012 048 و اگر غریبی نزد تو نزیل شود، و بخواهد فصح را برای خداوند مرعی بدارد، تمامی ذکورانش مختون شوند، و بعد از آن نزدیک آمده، آن را نگاه دارد، و مانند بومی زمین خواهد بود و اما هرنامختون از آن نخورد. 002 EXO 012 049 یک قانون خواهد بودبرای اهل وطن و بجهت غریبی که در میان شمانزیل شود.» 002 EXO 012 050 پس تمامی بنی‌اسرائیل این راکردند، چنانکه خداوند به موسی و هارون امرفرموده بود، عمل نمودند. 002 EXO 012 051 و واقع شد که خداوند در همان روز بنی‌اسرائیل را با لشکرهای ایشان از زمین مصر بیرون آورد. 002 EXO 013 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 002 EXO 013 002 «هر نخست زاده‌ای را که رحم رابگشاید، در میان بنی‌اسرائیل، خواه از انسان خواه از بهایم، تقدیس نما؛ او از آن من است.» 002 EXO 013 003 وموسی به قوم گفت: «این‌روز را که از مصر از خانه غلامی بیرون آمدید، یاد دارید، زیرا خداوندشما را به قوت دست، از آنجا بیرون آورد، پس نان خمیر، خورده نشود. 002 EXO 013 004 این‌روز، در ماه ابیب بیرون آمدید. 002 EXO 013 005 و هنگامی که خداوند تو را به زمین کنعانیان و حتیان و اموریان و حویان ویبوسیان داخل کند، که با پدران تو قسم خورد که آن را به تو بدهد، زمینی که به شیر و شهد جاری است، آنگاه این عبادت را در این ماه بجا بیاور. 002 EXO 013 006 هفت روز نان فطیر بخور، و در روز هفتمین عیدخداوند است. 002 EXO 013 007 هفت روز نان فطیر خورده شود، و هیچ‌چیز خمیر شده نزد تو دیده نشود، و خمیرمایه نزد تو در تمامی حدودت پیدا نشود. 002 EXO 013 008 و در آن روز پسر خود را خبر داده، بگو: این است به‌سبب آنچه خداوند به من کرد، وقتی که از مصربیرون آمدم. 002 EXO 013 009 و این برای تو علامتی بر دستت خواهد بود و تذکره‌ای در میان دو چشمت، تاشریعت خداوند در دهانت باشد. زیرا خداوند تورا به‌دست قوی از مصر بیرون آورد. 002 EXO 013 010 و این فریضه را در موسمش سال به سال نگاه دار. 002 EXO 013 011 «و هنگامی که خداوند تو را به زمین کنعانیان درآورد، چنانکه برای تو و پدرانت قسم خورد، و آن را به تو بخشد. 002 EXO 013 012 آنگاه هر‌چه رحم را گشاید، آن را برای خدا جدا بساز، و هرنخست زاده‌ای از بچه های بهایم که از آن توست، نرینه‌ها از آن خداوند باشد. 002 EXO 013 013 و هر نخست زاده الاغ را به بره‌ای فدیه بده، و اگر فدیه ندهی گردنش را بشکن، و هر نخست زاده انسان را ازپسرانت فدیه بده. 002 EXO 013 014 و در زمان آینده چون پسرت از تو سوال کرده، گوید که این چیست، اورا بگو، یهوه ما را به قوت دست از مصر، از خانه غلامی بیرون آورد. 002 EXO 013 015 و چون فرعون از رها کردن ما دل خود را سخت ساخت، واقع شد که خداوندجمیع نخست زادگان مصر را از نخست زاده انسان تا نخست زاده بهایم کشت. بنابراین من همه نرینه‌ها را که رحم را گشایند، برای خداوند ذبح می‌کنم، لیکن هر نخست زاده‌ای از پسران خود رافدیه می‌دهم. 002 EXO 013 016 و این علامتی بر دستت وعصابه‌ای در میان چشمان تو خواهد بود، زیراخداوند ما را بقوت دست از مصر بیرون آورد.» 002 EXO 013 017 و واقع شد که چون فرعون قوم را رها کرده بود، خدا ایشان را از راه زمین فلسطینیان رهبری نکرد، هرچند آن نزدیکتر بود. زیرا خدا گفت: «مبادا که چون قوم جنگ بینند، پشیمان شوند و به مصر برگردند.» 002 EXO 013 018 اما خدا قوم را از راه صحرای دریای قلزم دور گردانید. پس بنی‌اسرائیل مسلح شده، از زمین مصر برآمدند. 002 EXO 013 019 و موسی استخوانهای یوسف را با خود برداشت، زیرا که او بنی‌اسرائیل را قسم سخت داده، گفته بود: «هرآینه خدا از شما تفقد خواهد نمود واستخوانهای مرا از اینجا با خود خواهید برد.» 002 EXO 013 020 و از سکوت کوچ کرده، در ایتام به کنار صحرااردو زدند. 002 EXO 013 021 و خداوند در روز، پیش روی قوم در ستون ابر می‌رفت تا راه را به ایشان دلالت کند، و شبانگاه در ستون آتش، تا ایشان را روشنایی بخشد، و روز و شب راه روند. 002 EXO 013 022 و ستون ابر را درروز و ستون آتش را در شب، از پیش روی قوم برنداشت. 002 EXO 014 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 002 EXO 014 002 «به بنی‌اسرائیل بگو که برگردیده، برابر فم الحیروت در میان مجدل ودریا اردو زنند. و در مقابل بعل صفون، در برابر آن به کنار دریا اردو زنید. 002 EXO 014 003 و فرعون درباره بنی‌اسرائیل خواهد گفت: در زمین گرفتارشده‌اند، و صحرا آنها را محصور کرده است. 002 EXO 014 004 ودل فرعون را سخت گردانم تا ایشان را تعاقب کند، و در فرعون و تمامی لشکرش جلال خود راجلوه دهم، تا مصریان بدانند که من یهوه هستم.» پس چنین کردند. 002 EXO 014 005 و به پادشاه مصر گفته شد که قوم فرار کردند، و دل فرعون و بندگانش بر قوم متغیر شد، پس گفتند: «این چیست که کردیم که بنی‌اسرائیل را از بندگی خود رهایی دادیم؟» 002 EXO 014 006 پس ارابه خود را بیاراست، و قوم خود را با خودبرداشت، 002 EXO 014 007 و ششصد ارابه برگزیده برداشت، وهمه ارابه های مصر را و سرداران را بر جمیع آنها. 002 EXO 014 008 و خداوند دل فرعون، پادشاه مصر را سخت ساخت تا بنی‌اسرائیل را تعاقب کرد، وبنی‌اسرائیل به‌دست بلند بیرون رفتند. 002 EXO 014 009 و مصریان با تمامی اسبان و ارابه های فرعون و سوارانش و لشکرش در عقب ایشان تاخته، بدیشان دررسیدند، وقتی که به کنار دریا نزدفم الحیروت، برابر بعل صفون فرود آمده بودند. 002 EXO 014 010 و چون فرعون نزدیک شد، بنی‌اسرائیل چشمان خود را بالا کرده، دیدند که اینک مصریان از عقب ایشان می‌آیند. پس بنی‌اسرائیل سخت بترسیدند، و نزد خداوند فریاد برآوردند. 002 EXO 014 011 و به موسی گفتند: «آیا در مصر قبرها نبود که ما رابرداشته‌ای تا در صحرا بمیریم؟ این چیست به ماکردی که ما را از مصر بیرون آوردی؟ 002 EXO 014 012 آیا این آن سخن نیست که به تو در مصر گفتیم که ما رابگذار تا مصریان را خدمت کنیم؟ زیرا که ما راخدمت مصریان بهتر است از مردن در صحرا!» 002 EXO 014 013 موسی به قوم گفت: «مترسید. بایستید و نجات خداوند را ببینید، که امروز آن را برای شماخواهد کرد، زیرا مصریان را که امروز دیدید تا به ابد دیگر نخواهید دید. 002 EXO 014 014 خداوند برای شماجنگ خواهد کرد و شما خاموش باشید.» 002 EXO 014 015 و خداوند به موسی گفت: «چرا نزد من فریاد می‌کنی؟ بنی‌اسرائیل را بگو که کوچ کنند. 002 EXO 014 016 و اما تو عصای خود را برافراز و دست خود رابر دریا دراز کرده، آن را منشق کن، تا بنی‌اسرائیل از میان دریا بر خشکی راه سپر شوند. 002 EXO 014 017 و اما من اینک، دل مصریان را سخت می‌سازم، تا از عقب ایشان بیایند، و از فرعون و تمامی لشکر او وارابه‌ها و سوارانش جلال خواهم یافت. 002 EXO 014 018 ومصریان خواهند دانست که من یهوه هستم، وقتی که از فرعون و ارابه هایش و سوارانش جلال یافته باشم.» 002 EXO 014 019 و فرشته خدا که پیش اردوی اسرائیل می‌رفت، حرکت کرده، از عقب ایشان خرامید، وستون ابر از پیش ایشان نقل کرده، در عقب ایشان بایستاد. 002 EXO 014 020 و میان اردوی مصریان و اردوی اسرائیل آمده، از برای آنها ابر و تاریکی می‌بود، واینها را در شب روشنایی می‌داد که تمامی شب نزدیک یکدیگر نیامدند. 002 EXO 014 021 پس موسی دست خود را بر دریا دراز کرد و خداوند دریا را به بادشرقی شدید، تمامی آن شب برگردانیده، دریا راخشک ساخت و آب منشق گردید. 002 EXO 014 022 وبنی‌اسرائیل در میان دریا بر خشکی می‌رفتند وآبها برای ایشان بر راست و چپ، دیوار بود. 002 EXO 014 023 ومصریان با تمامی اسبان و ارابه‌ها و سواران فرعون از عقب ایشان تاخته، به میان دریا درآمدند. 002 EXO 014 024 ودر پاس سحری واقع شد که خداوند بر اردوی مصریان از ستون آتش و ابر نظر انداخت، واردوی مصریان را آشفته کرد. 002 EXO 014 025 و چرخهای ارابه های ایشان را بیرون کرد، تا آنها را به سنگینی برانند و مصریان گفتند: «از حضور بنی‌اسرائیل بگریزیم! زیرا خداوند برای ایشان با مصریان جنگ می‌کند.» 002 EXO 014 026 و خداوند به موسی گفت: «دست خود را بردریا دراز کن، تا آبها بر مصریان برگردد، و برارابه‌ها و سواران ایشان.» 002 EXO 014 027 پس موسی دست خود را بر دریا دراز کرد، و به وقت طلوع صبح، دریا به جریان خود برگشت، و مصریان به مقابلش گریختند، و خداوند مصریان را در میان دریا به زیر انداخت. 002 EXO 014 028 و آبها برگشته، عرابه‌ها و سواران و تمام لشکر فرعون را که از عقب ایشان به دریادرآمده بودند، پوشانید، که یکی از ایشان هم باقی نماند. 002 EXO 014 029 اما بنی‌اسرائیل در میان دریا به خشکی رفتند، و آبها برای ایشان دیواری بود به طرف راست و به طرف چپ. 002 EXO 014 030 و در آن روز خداونداسرائیل را از دست مصریان خلاصی داد واسرائیل مصریان را به کنار دریا مرده دیدند. 002 EXO 014 031 واسرائیل آن کار عظیمی را که خداوند به مصریان کرده بود دیدند، و قوم از خداوند ترسیدند، و به خداوند و به بنده او موسی ایمان آوردند. 002 EXO 015 001 آنگاه موسی و بنی‌اسرائیل این سرودرا برای خداوند سراییده، گفتند که «یهوه را سرود می‌خوانم زیرا که با جلال مظفرشده است. اسب و سوارش را به دریا انداخت. 002 EXO 015 002 خداوند قوت و تسبیح من است. و او نجات من گردیده است. این خدای من است، پس او را تمجید می‌کنم. خدای پدر من است، پس او را متعال می‌خوانم. 002 EXO 015 003 خداوند مرد جنگی است. نام او یهوه است. 002 EXO 015 004 ارابه‌ها و لشکر فرعون را به دریا انداخت. مبارزان برگزیده او در دریای قلزم غرق شدند. 002 EXO 015 005 لجه‌ها ایشان را پوشانید. مثل سنگ به ژرفیها فرو رفتند. 002 EXO 015 006 دست راست تو‌ای خداوند، به قوت جلیل گردیده. دست راست تو‌ای خداوند، دشمن را خردشکسته است. 002 EXO 015 007 و به کثرت جلال خود خصمان را منهدم ساخته‌ای. غضب خود را فرستاده، ایشان را چون خاشاک سوزانیده‌ای. 002 EXO 015 008 و به نفخه بینی تو آبها فراهم گردید. و موجها مثل توده بایستاد و لجه‌ها در میان دریامنجمد گردید. 002 EXO 015 009 دشمن گفت تعاقب می‌کنم و ایشان را فرومی گیرم. و غارت را تقسیم کرده، جانم از ایشان سیرخواهد شد. شمشیر خود را کشیده، دست من ایشان را هلاک خواهد ساخت. 002 EXO 015 010 و چون به نفخه خود دمیدی، دریا ایشان راپوشانید. 002 EXO 015 011 کیست مانند تو‌ای خداوند در میان خدایان؟ کیست مانند تو جلیل در قدوسیت؟ 002 EXO 015 012 چون دست راست خود را دراز کردی، زمین ایشان را فرو برد. 002 EXO 015 013 این قوم خویش را که فدیه دادی، به رحمانیت خود، رهبری نمودی. ایشان را به قوت خویش به سوی مسکن قدس خود هدایت کردی. 002 EXO 015 014 امتها چون شنیدند، مضطرب گردیدند. لرزه بر سکنه فلسطین مستولی گردید. 002 EXO 015 015 آنگاه امرای ادوم در حیرت افتادند. و اکابر موآب را لرزه فرو گرفت، و جمیع سکنه کنعان گداخته گردیدند. 002 EXO 015 016 ترس و هراس، ایشان را فروگرفت. از بزرگی بازوی تو مثل سنگ ساکت شدند. تا قوم تو‌ای خداوند عبور کنند. تا این قومی که تو خریده‌ای، عبور کنند. 002 EXO 015 017 ایشان را داخل ساخته، در جبل میراث خودغرس خواهی کرد، به مکانی که تو‌ای خداوندمسکن خود ساخته‌ای، یعنی آن مقام مقدسی که دستهای تو‌ای خداوند مستحکم کرده است. 002 EXO 015 018 خداوند سلطنت خواهد کرد تا ابدالاباد.» 002 EXO 015 019 زیرا که اسبهای فرعون با ارابه‌ها وسوارانش به دریا درآمدند، و خداوند آب دریا رابر ایشان برگردانید. اما بنی‌اسرائیل از میان دریا به خشکی رفتند. 002 EXO 015 020 و مریم نبیه، خواهر هارون، دف را به‌دست خود گرفته، و همه زنان از عقب وی دفها گرفته، رقص‌کنان بیرون آمدند. 002 EXO 015 021 پس مریم در جواب ایشان گفت: «خداوند را بسرایید، زیرا که با جلال مظفر شده است، اسب و سوارش را به دریاانداخت.» 002 EXO 015 022 پس موسی اسرائیل را از بحر قلزم کوچانید، و به صحرای شور آمدند، و سه روز درصحرا می‌رفتند و آب نیافتند. 002 EXO 015 023 پس به ماره رسیدند، و از آب ماره نتوانستند نوشید زیرا که تلخ بود. از این سبب، آن را ماره نامیدند. 002 EXO 015 024 و قوم بر موسی شکایت کرده، گفتند: «چه بنوشیم؟» 002 EXO 015 025 چون نزد خداوند استغاثه کرد، خداونددرختی بدو نشان داد، پس آن را به آب انداخت وآب شیرین گردید. و در آنجا فریضه‌ای وشریعتی برای ایشان قرار داد، و در آنجا ایشان راامتحان کرد. 002 EXO 015 026 و گفت: «هرآینه اگر قول یهوه، خدای خود را بشنوی، و آنچه را در نظر او راست است بجا آوری، و احکام او را بشنوی، و تمامی فرایض او را نگاه داری، همانا هیچ‌یک از همه مرضهایی را که بر مصریان آورده‌ام بر تو نیاورم، زیرا که من یهوه، شفا دهنده تو هستم.» 002 EXO 015 027 پس به ایلیم آمدند، و در آنجا دوازده چشمه آب و هفتاددرخت خرما بود، و در آنجا نزد آب خیمه زدند. 002 EXO 016 001 پس تمامی جماعت بنی‌اسرائیل ازایلیم کوچ کرده، به صحرای سین که درمیان ایلیم و سینا است در روز پانزدهم از ماه دوم، بعد از بیرون آمدن ایشان از زمین مصر، رسیدند. 002 EXO 016 002 و تمامی جماعت بنی‌اسرائیل در آن صحرا برموسی و هارون شکایت کردند. 002 EXO 016 003 و بنی‌اسرائیل بدیشان گفتند: «کاش که در زمین مصر به‌دست خداوند مرده بودیم، وقتی که نزد دیگهای گوشت می‌نشستیم و نان را سیر می‌خوردیم، زیراکه ما را بدین صحرا بیرون آوردید، تا تمامی این جماعت را به گرسنگی بکشید.» 002 EXO 016 004 آنگاه خداوند به موسی گفت: «همانا من نان از آسمان برای شما بارانم، و قوم رفته، کفایت هرروز را در روزش گیرند، تا ایشان را امتحان کنم که بر شریعت من رفتار می‌کنند یا نه. 002 EXO 016 005 و واقع خواهد شد در روز ششم، که چون آنچه را که آورده باشند درست نمایند، همانا دوچندان آن خواهدبود که هر روز برمی چیدند.» 002 EXO 016 006 و موسی و هارون به همه بنی‌اسرائیل گفتند: «شامگاهان خواهیددانست که خداوند شما را از زمین مصر بیرون آورده است. 002 EXO 016 007 و بامدادان جلال خداوند راخواهید دید، زیرا که او شکایتی را که بر خداوندکرده‌اید شنیده است، و ما چیستیم که بر ماشکایت می‌کنید؟» 002 EXO 016 008 و موسی گفت: «این خواهدبود چون خداوند، شامگاه شما را گوشت دهد تابخورید، و بامداد نان، تا سیر شوید، زیرا خداوندشکایتهای شما را که بر وی کرده‌اید شنیده است، و ما چیستیم؟ بر ما نی، بلکه بر خداوند شکایت نموده‌اید.» 002 EXO 016 009 و موسی به هارون گفت: «به تمامی جماعت بنی‌اسرائیل بگو به حضور خداوندنزدیک بیایید، زیرا که شکایتهای شما را شنیده است.» 002 EXO 016 010 و واقع شد که چون هارون به تمامی جماعت بنی‌اسرائیل سخن گفت، به سوی صحرانگریستند و اینک جلال خداوند در ابر ظاهر شد. 002 EXO 016 011 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 002 EXO 016 012 «شکایتهای بنی‌اسرائیل را شنیده‌ام، پس ایشان را خطاب کرده، بگو: در عصر گوشت خواهید خورد، و بامداد از نان سیر خواهید شد تابدانید که من یهوه خدای شما هستم.» 002 EXO 016 013 و واقع شد که در عصر، سلوی برآمده، لشکرگاه راپوشانیدند، و بامدادان شبنم گرداگرد اردونشست. 002 EXO 016 014 و چون شبنمی که نشسته بودبرخاست، اینک بر روی صحرا چیزی دقیق، مدور و خرد، مثل ژاله بر زمین بود. 002 EXO 016 015 و چون بنی‌اسرائیل این را دیدند به یکدیگر گفتند که این من است، زیرا که ندانستند چه بود. موسی به ایشان گفت: «این آن نان است که خداوند به شمامی دهد تا بخورید. 002 EXO 016 016 این است امری که خداوندفرموده است، که هر کس به قدر خوراک خود ازاین بگیرد، یعنی یک عومر برای هر نفر به حسب شماره نفوس خویش، هر شخص برای کسانی که در خیمه او باشند بگیرد.» 002 EXO 016 017 پس بنی‌اسرائیل چنین کردند، بعضی زیاد و بعضی کم برچیدند. 002 EXO 016 018 اما چون به عومر پیمودند، آنکه زیاد برچیده بود، زیاده نداشت، و آنکه کم برچیده بود، کم نداشت، بلکه هر کس به قدر خوراکش برچیده بود. 002 EXO 016 019 و موسی بدیشان گفت: «زنهار کسی چیزی از این تا صبح نگاه ندارد.» 002 EXO 016 020 لکن به موسی گوش ندادند، بلکه بعضی چیزی از آن تا صبح نگاه داشتند. و کرمها بهم رسانیده، متعفن گردید، و موسی بدیشان خشمناک شد. 002 EXO 016 021 و هر صبح، هر کس به قدر خوراک خودبرمی چید، و چون آفتاب گرم می‌شد، می‌گداخت. 002 EXO 016 022 و واقع شد در روز ششم که نان مضاعف، یعنی برای هر نفری دو عومر برچیدند. پس همه روسای جماعت آمده، موسی را خبردادند. 002 EXO 016 023 او بدیشان گفت: «این است آنچه خداوند گفت، که فردا آرامی است، و سبت مقدس خداوند. پس آنچه بر آتش باید پخت بپزید، و آنچه در آب باید جوشانید بجوشانید، وآنچه باقی باشد، برای خود ذخیره کرده، بجهت صبح نگاه دارید.» 002 EXO 016 024 پس آن را تا صبح ذخیره کردند، چنانکه موسی فرموده بود، و نه متعفن گردید و نه کرم در آن پیدا شد. 002 EXO 016 025 و موسی گفت: «امروز این را بخورید زیرا که امروز سبت خداوند است، و در این‌روز آن را در صحرانخواهید یافت. 002 EXO 016 026 شش روز آن را برچینید، وروز هفتمین، سبت است. در آن نخواهد بود.» 002 EXO 016 027 و واقع شد که در روز هفتم، بعضی از قوم برای برچیدن بیرون رفتند، اما نیافتند. 002 EXO 016 028 و خداوند به موسی گفت: «تا به کی از نگاه داشتن وصایا وشریعت من ابا می‌نمایید؟ 002 EXO 016 029 ببینید چونکه خداوند سبت را به شما بخشیده است، از این سبب در روز ششم، نان دو روز را به شما می‌دهد، پس هر کس در جای خود بنشیند و در روز هفتم هیچ‌کس از مکانش بیرون نرود.» 002 EXO 016 030 پس قوم درروز هفتمین آرام گرفتند. 002 EXO 016 031 و خاندان اسرائیل آن را من نامیدند، و آن مثل تخم گشنیز سفید بود، و طعمش مثل قرصهای عسلی. 002 EXO 016 032 و موسی گفت: «این امری است که خداوند فرموده است که عومری از آن پرکنی، تا در نسلهای شما نگاه داشته شود، تا آن نان را ببینند که در صحرا، وقتی که شما را از زمین مصر بیرون آوردم، آن را به شما خورانیدم.» 002 EXO 016 033 پس موسی به هارون گفت: «ظرفی بگیر، وعومری پر از من در آن بنه و آن را به حضورخداوند بگذار، تا در نسلهای شما نگاه داشته شود.» 002 EXO 016 034 چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود، همچنان هارون آن را پیش (تابوت ) شهادت گذاشت تا نگاه داشته شود. 002 EXO 016 035 و بنی‌اسرائیل مدت چهل سال من را می‌خوردند، تا به زمین آبادرسیدند، یعنی تا به‌سرحد زمین کنعان داخل شدند، خوراک ایشان من بود. 002 EXO 016 036 و اما عومر، ده‌یک ایفه است. 002 EXO 017 001 و تمامی جماعت بنی‌اسرائیل به حکم خداوند طی منازل کرده، ازصحرای سین کوچ کردند، و در رفیدیم اردوزدند، و آب نوشیدن برای قوم نبود. 002 EXO 017 002 و قوم باموسی منازعه کرده، گفتند: «ما را آب بدهید تابنوشیم.» موسی بدیشان گفت: «چرا با من منازعه می‌کنید، و چرا خداوند را امتحان می‌نمایید؟» 002 EXO 017 003 ودر آنجا قوم تشنه آب بودند، و قوم بر موسی شکایت کرده، گفتند: «چرا ما را از مصر بیرون آوردی، تا ما و فرزندان و مواشی ما را به تشنگی بکشی؟» 002 EXO 017 004 آنگاه موسی نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «با این قوم چه کنم؟ نزدیک است مرا سنگسار کنند.» 002 EXO 017 005 خداوند به موسی گفت: «پیش روی قوم برو، و بعضی از مشایخ اسرائیل را با خود بردار، و عصای خود را که بدان نهر رازدی به‌دست خود گرفته، برو. 002 EXO 017 006 همانا من در آنجاپیش روی تو بر آن صخره‌ای که در حوریب است، می‌ایستم، و صخره را خواهی زد تا آب ازآن بیرون آید، و قوم بنوشند.» پس موسی به حضور مشایخ اسرائیل چنین کرد. 002 EXO 017 007 و آن موضع را مسه و مریبه نامید، به‌سبب منازعه بنی‌اسرائیل، و امتحان کردن ایشان خداوند را، زیرا گفته بودند: «آیا خداوند در میان ما هست یانه؟» 002 EXO 017 008 پس عمالیق آمده، در رفیدیم با اسرائیل جنگ کردند. 002 EXO 017 009 و موسی به یوشع گفت: «مردان برای ما برگزین و بیرون رفته، با عمالیق مقابله نما، و بامدادان من عصای خدا را به‌دست گرفته، بر قله کوه خواهم ایستاد.» 002 EXO 017 010 پس یوشع بطوری که موسی او را امر فرموده بود کرد، تا با عمالیق محاربه کند. و موسی و هارون و حور بر قله کوه برآمدند. 002 EXO 017 011 و واقع شد که چون موسی دست خود را برمی افراشت، اسرائیل غلبه می‌یافتند وچون دست خود را فرو می‌گذاشت، عمالیق چیره می‌شدند. 002 EXO 017 012 و دستهای موسی سنگین شد. پس ایشان سنگی گرفته، زیرش نهادند که بر آن بنشیند. و هارون و حور، یکی از این طرف ودیگری از آن طرف، دستهای او را بر می‌داشتند، و دستهایش تا غروب آفتاب برقرار ماند. 002 EXO 017 013 ویوشع، عمالیق و قوم او را به دم شمشیر منهزم ساخت. 002 EXO 017 014 پس خداوند به موسی گفت: «این رابرای یادگاری در کتاب بنویس، و به سمع یوشع برسان که هرآینه ذکر عمالیق را از زیر آسمان محو خواهم ساخت.» 002 EXO 017 015 و موسی مذبحی بنا کردو آن را یهوه نسی نامید. 002 EXO 017 016 و گفت: «زیرا که دست بر تخت خداوند است، که خداوند را جنگ باعمالیق نسلا بعد نسل خواهد بود.» 002 EXO 018 001 و چون یترون، کاهن مدیان، پدر زن موسی، آنچه را که خدا با موسی و قوم خود، اسرائیل کرده بود شنید که خداوند چگونه اسرائیل را از مصر بیرون آورده بود، 002 EXO 018 002 آنگاه یترون پدرزن موسی، صفوره، زن موسی رابرداشت، بعد از آنکه او را پس فرستاده بود. 002 EXO 018 003 ودو پسر او را که یکی را جرشون نام بود، زیراگفت: «در زمین بیگانه غریب هستم.» 002 EXO 018 004 و دیگری را الیعازر نام بود، زیرا گفت: «که خدای پدرم مددکار من بوده، مرا از شمشیر فرعون رهانید.» 002 EXO 018 005 پس یترون، پدر زن موسی، با پسران وزوجه‌اش نزد موسی به صحرا آمدند، در جایی که او نزد کوه خدا خیمه زده بود. 002 EXO 018 006 و به موسی خبر داد که من یترون، پدر زن تو با زن تو و دوپسرش نزد تو آمده‌ایم. 002 EXO 018 007 پس موسی به استقبال پدر زن خود بیرون آمد و او را تعظیم کرده، بوسیدو سلامتی یکدیگر را پرسیده، به خیمه درآمدند. 002 EXO 018 008 و موسی پدر زن خود را از آنچه خداوند به فرعون و مصریان به‌خاطر اسرائیل کرده بود خبرداد، و از تمامی مشقتی که در راه بدیشان واقع شده، خداوند ایشان را از آن رهانیده بود. 002 EXO 018 009 ویترون شاد گردید، به‌سبب تمامی احسانی که خداوند به اسرائیل کرده، و ایشان را از دست مصریان رهانیده بود. 002 EXO 018 010 و یترون گفت: «متبارک است خداوند که شما را از دست مصریان و ازدست فرعون خلاصی داده است، و قوم خود را ازدست مصریان رهانیده. 002 EXO 018 011 الان دانستم که یهوه ازجمیع خدایان بزرگتر است، خصوص در همان امری که بر ایشان تکبر می‌کردند.» 002 EXO 018 012 و یترون، پدر زن موسی، قربانی سوختنی و ذبایح برای خدا گرفت، و هارون و جمیع مشایخ اسرائیل آمدند تا با پدر زن موسی به حضور خدا نان بخورند. 002 EXO 018 013 بامدادان واقع شد که موسی برای داوری قوم بنشست، و قوم به حضور موسی از صبح تاشام ایستاده بودند. 002 EXO 018 014 و چون پدر زن موسی آنچه را که او به قوم می‌کرد دید، گفت: «این چه‌کاراست که تو با قوم می‌نمایی؟ چرا تو تنها می نشینی و تمامی قوم نزد تو از صبح تا شام می‌ایستند؟» 002 EXO 018 015 موسی به پدر زن خود گفت که «قوم نزد من می‌آیند تا از خدا مسالت نمایند. 002 EXO 018 016 هرگاه ایشان را دعوی شود، نزد من می‌آیند، ومیان هر کس و همسایه‌اش داوری می‌کنم، وفرایض و شرایع خدا را بدیشان تعلیم می‌دهم.» 002 EXO 018 017 پدر زن موسی به وی گفت: «کاری که تومی کنی، خوب نیست. 002 EXO 018 018 هرآینه تو و این قوم نیزکه با تو هستند، خسته خواهید شد، زیرا که این امر برای تو سنگین است. تنها این را نمی توانی کرد. 002 EXO 018 019 اکنون سخن مرا بشنو. تو را پند می‌دهم. وخدا با تو باد. و تو برای قوم به حضور خدا باش، وامور ایشان را نزد خدا عرضه دار. 002 EXO 018 020 و فرایض وشرایع را بدیشان تعلیم ده، و طریقی را که بدان می‌باید رفتار نمود، و عملی را که می‌باید کرد، بدیشان اعلام نما. 002 EXO 018 021 و از میان تمامی قوم، مردان قابل را که خداترس و مردان امین، که از رشوت نفرت کنند، جستجو کرده، بر ایشان بگمار، تاروسای هزاره و روسای صده و روسای پنجاه وروسای ده باشند. 002 EXO 018 022 تا بر قوم پیوسته داوری نمایند، و هر امر بزرگ را نزد تو بیاورند، و هر امرکوچک را خود فیصل دهند. بدین طور بار خود راسبک خواهی کرد، و ایشان با تو متحمل آن خواهند شد. 002 EXO 018 023 اگر این کار را بکنی و خدا تو راچنین امر فرماید، آنگاه یارای استقامت خواهی داشت، و جمیع این قوم نیز به مکان خود به سلامتی خواهند رسید.» 002 EXO 018 024 پس موسی سخن پدر زن خود را اجابت کرده، آنچه او گفته بود به عمل آورد. 002 EXO 018 025 و موسی مردان قابل از تمامی اسرائیل انتخاب کرده، ایشان را روسای قوم ساخت، روسای هزاره وروسای صده و روسای پنجاه و روسای ده. 002 EXO 018 026 ودر داوری قوم پیوسته مشغول می‌بودند. هر امرمشکل را نزد موسی می‌آوردند، و هر دعوی کوچک را خود فیصل می‌دادند. 002 EXO 018 027 و موسی پدرزن خود را رخصت داد و او به ولایت خود رفت. 002 EXO 019 001 و در ماه سوم از بیرون آمدن بنی‌اسرائیل از زمین مصر، در همان روزبه صحرای سینا آمدند، 002 EXO 019 002 و از رفیدیم کوچ کرده، به صحرای سینا رسیدند، و در بیابان اردو زدند، واسرائیل در آنجا در مقابل کوه فرود آمدند. 002 EXO 019 003 وموسی نزد خدا بالا رفت، و خداوند از میان کوه اورا ندا درداد و گفت: «به خاندان یعقوب چنین بگو، و بنی‌اسرائیل را خبر بده: 002 EXO 019 004 شما آنچه را که من به مصریان کردم، دیده‌اید، و چگونه شما را بربالهای عقاب برداشته، نزد خود آورده‌ام. 002 EXO 019 005 واکنون اگر آواز مرا فی الحقیقه بشنوید، و عهد مرانگاه دارید، همانا خزانه خاص من از جمیع قومهاخواهید بود. زیرا که تمامی جهان، از آن من است. 002 EXO 019 006 و شما برای من مملکت کهنه و امت مقدس خواهید بود. این است آن سخنانی که به بنی‌اسرائیل می‌باید گفت.» 002 EXO 019 007 پس موسی آمده، مشایخ قوم را خواند، و همه این سخنان را که خداوند او را فرموده بود، بر ایشان القا کرد. 002 EXO 019 008 وتمامی قوم به یک زبان در جواب گفتند: «آنچه خداوند امر فرموده است، خواهیم کرد.» و موسی سخنان قوم را باز به خداوند عرض کرد. 002 EXO 019 009 و خداوند به موسی گفت: «اینک من در ابرمظلم نزد تو می‌آیم، تا هنگامی که به تو سخن گویم قوم بشنوند، و بر تو نیز همیشه ایمان داشته باشند.» پس موسی سخنان قوم را به خداوند بازگفت. 002 EXO 019 010 خداوند به موسی گفت: «نزد قوم برو وایشان را امروز و فردا تقدیس نما، و ایشان رخت خود را بشویند. 002 EXO 019 011 و در روز سوم مهیا باشید، زیرا که در روز سوم خداوند در نظر تمامی قوم برکوه سینا نازل شود. 002 EXO 019 012 و حدود برای قوم از هرطرف قرار ده، و بگو: باحذر باشید از اینکه به فرازکوه برآیید، یا دامنه آن را لمس نمایید، زیرا هر‌که کوه را لمس کند، هرآینه کشته شود. 002 EXO 019 013 دست برآن گذارده نشود بلکه یا سنگسار شود یا به تیرکشته شود، خواه بهایم باشد خواه انسان، زنده نماند. اما چون کرنا نواخته شود، ایشان به کوه برآیند.» 002 EXO 019 014 پس موسی از کوه نزد قوم فرود آمده، قوم را تقدیس نمود و رخت خود را شستند. 002 EXO 019 015 و به قوم گفت: «در روز سوم حاضر باشید، و به زنان نزدیکی منمایید.» 002 EXO 019 016 و واقع شد در روز سوم به وقت طلوع صبح، که رعدها و برقها و ابر غلیظ برکوه پدید آمد، و آواز کرنای بسیار سخت، بطوری که تمامی قوم که در لشکرگاه بودند، بلرزیدند. 002 EXO 019 017 و موسی قوم را برای ملاقات خدا ازلشکرگاه بیرون آورد، و در پایان کوه ایستادند. 002 EXO 019 018 و تمامی کوه سینا را دود فرو گرفت، زیراخداوند در آتش بر آن نزول کرد، و دودش مثل دود کوره‌ای بالا می‌شد، و تمامی کوه سخت متزلزل گردید. 002 EXO 019 019 و چون آواز کرنا زیاده و زیاده سخت نواخته می‌شد، موسی سخن گفت، و خدا او را به زبان جواب داد. 002 EXO 019 020 و خداوند بر کوه سینا بر قله کوه نازل شد، و خداوند موسی را به قله کوه خواند، و موسی بالا رفت. 002 EXO 019 021 و خداوند به موسی گفت: «پایین برو و قوم را قدغن نما، مبادا نزدخداوند برای نظر کردن، از حد تجاوز نمایند، که بسیاری از ایشان هلاک خواهند شد. 002 EXO 019 022 و کهنه نیز که نزد خداوند می‌آیند، خویشتن را تقدیس نمایند، مبادا خداوند بر ایشان هجوم آورد.» 002 EXO 019 023 موسی به خداوند گفت: «قوم نمی توانند به فرازکوه سینا آیند، زیرا که تو ما را قدغن کرده، گفته‌ای کوه را حدود قرار ده و آن را تقدیس نما.» 002 EXO 019 024 خداوند وی را گفت: «پایین برو و تو و هارون همراهت برآیید، اما کهنه و قوم از حد تجاوزننمایند، تا نزد خداوند بالا بیایند، مبادا بر ایشان هجوم آورد.» 002 EXO 019 025 پس موسی نزد قوم فرود شده، بدیشان سخن گفت. 002 EXO 020 001 و خدا تکلم فرمود و همه این کلمات را بگفت: 002 EXO 020 002 «من هستم یهوه، خدای تو، که تو را از زمین مصر و از خانه غلامی بیرون آوردم. 002 EXO 020 003 تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد. 002 EXO 020 004 صورتی تراشیده و هیچ تمثالی از آنچه بالا درآسمان است، و از آنچه پایین در زمین است، و ازآنچه در آب زیر زمین است، برای خود مساز. 002 EXO 020 005 نزد آنها سجده مکن، و آنها را عبادت منما، زیرامن که یهوه، خدای تو می‌باشم، خدای غیورهستم، که انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سوم و چهارم از آنانی که مرا دشمن دارندمی گیرم. 002 EXO 020 006 و تا هزار پشت بر آنانی که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه دارند، رحمت می‌کنم. 002 EXO 020 007 نام یهوه، خدای خود را به باطل مبر، زیراخداوند کسی را که اسم او را به باطل برد، بی‌گناه نخواهد شمرد. 002 EXO 020 008 روز سبت را یاد کن تا آن راتقدیس نمایی. 002 EXO 020 009 شش روز مشغول باش و همه کارهای خود را بجا آور. 002 EXO 020 010 اما روز هفتمین، سبت یهوه، خدای توست. در آن هیچ کار مکن، تو و پسرت و دخترت و غلامت و کنیزت وبهیمه ات و مهمان تو که درون دروازه های توباشد. 002 EXO 020 011 زیرا که در شش روز، خداوند آسمان وزمین و دریا و آنچه را که در آنهاست بساخت، ودر روز هفتم آرام فرمود. از این سبب خداوند روزهفتم را مبارک خوانده، آن را تقدیس نمود. 002 EXO 020 012 پدر و مادر خود را احترام نما، تا روزهای تو درزمینی که یهوه خدایت به تو می‌بخشد، درازشود. 002 EXO 020 013 قتل مکن. 002 EXO 020 014 زنا مکن. 002 EXO 020 015 دزدی مکن. 002 EXO 020 016 بر همسایه خود شهادت دروغ مده. 002 EXO 020 017 به خانه همسایه خود طمع مورز، و به زن همسایه ات وغلامش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ‌چیزی که از آن همسایه تو باشد، طمع مکن.» 002 EXO 020 018 و جمیع قوم رعدها و زبانه های آتش وصدای کرنا و کوه را که پر از دود بود دیدند، وچون قوم این را بدیدند لرزیدند، و از دوربایستادند. 002 EXO 020 019 و به موسی گفتند: «تو به ما سخن بگو و خواهیم شنید، اما خدا به ما نگوید، مبادابمیریم.» 002 EXO 020 020 موسی به قوم گفت: «مترسید زیراخدا برای امتحان شما آمده است، تا ترس اوپیش روی شما باشد و گناه نکنید.» 002 EXO 020 021 پس قوم ازدور ایستادند و موسی به ظلمت غلیظ که خدا درآن بود، نزدیک آمد. 002 EXO 020 022 و خداوند به موسی گفت: «به بنی‌اسرائیل چنین بگو: شما دیدید که ازآسمان به شما سخن گفتم: 002 EXO 020 023 با من خدایان نقره مسازید و خدایان طلا برای خود مسازید. 002 EXO 020 024 مذبحی از خاک برای من بساز، و قربانی های سوختنی خود و هدایای سلامتی خود را از گله ورمه خویش بر آن بگذران، در هر جایی که یادگاری برای نام خود سازم، نزد تو خواهم آمد، و تو را برکت خواهم داد. 002 EXO 020 025 و اگر مذبحی ازسنگ برای من سازی، آن را از سنگهای تراشیده بنا مکن، زیرا اگر افزار خود را بر آن بلند کردی، آن را نجس خواهی ساخت. 002 EXO 020 026 و بر مذبح من ازپله‌ها بالا مرو، مبادا عورت تو بر آن مکشوف شود.» 002 EXO 021 001 «و این است احکامی که پیش ایشان می گذاری: 002 EXO 021 002 اگر غلام عبری بخری، شش سال خدمت کند، و در هفتمین، بی‌قیمت، آزاد بیرون رود. 002 EXO 021 003 اگر تنها آمده، تنها بیرون رود. واگر صاحب زن بوده، زنش همراه او بیرون رود. 002 EXO 021 004 اگر آقایش زنی بدو دهد و پسران یا دختران برایش بزاید، آنگاه زن و اولادش از آن آقایش باشند، و آن مرد تنها بیرون رود. 002 EXO 021 005 لیکن هرگاه آن غلام بگوید که هرآینه آقایم و زن و فرزندان خودرا دوست می‌دارم و نمی خواهم که آزاد بیرون روم، 002 EXO 021 006 آنگاه آقایش او را به حضور خدا بیاورد، واو را نزدیک در یا قایمه در برساند، و آقایش گوش او را با درفشی سوراخ کند، و او وی راهمیشه بندگی نماید. 002 EXO 021 007 اما اگر شخصی، دخترخود را به کنیزی بفروشد، مثل غلامان بیرون نرود. 002 EXO 021 008 هر گاه به نظر آقایش که او را برای خودنامزد کرده است ناپسند آید، بگذارد که او را فدیه دهند، اما هیچ حق ندارد که او را به قوم بیگانه بفروشد، زیرا که بدو خیانت کرده است. 002 EXO 021 009 و هرگاه او را به پسر خود نامزد کند، موافق رسم دختران بااو عمل نماید. 002 EXO 021 010 اگر زنی دیگر برای خود گیرد، آنگاه خوراک و لباس و مباشرت او را کم نکند. 002 EXO 021 011 و اگر این سه چیز را برای او نکند، آنگاه بی‌قیمت و رایگان بیرون رود. 002 EXO 021 012 «هر‌که انسانی را بزند و او بمیرد، هر آینه کشته شود. 002 EXO 021 013 اما اگر قصد او نداشت، بلکه خداوی را بدستش رسانید، آنگاه مکانی برای تو معین کنم تا بدانجا فرار کند. 002 EXO 021 014 لیکن اگر شخصی عمد بر همسایه خود آید، تا او را به مکر بکشد، آنگاه او را از مذبح من کشیده، به قتل برسان. 002 EXO 021 015 و هر‌که پدر یا مادر خود را زند، هرآینه کشته شود. 002 EXO 021 016 وهر‌که آدمی را بدزدد و او را بفروشد یا در دستش یافت شود، هرآینه کشته شود. 002 EXO 021 017 و هر‌که پدر یامادر خود را لعنت کند، هرآینه کشته شود. 002 EXO 021 018 واگر دو مرد نزاع کنند، و یکی دیگری را به سنگ یابه مشت زند، و او نمیرد لیکن بستری شود، 002 EXO 021 019 اگربرخیزد و با عصا بیرون رود، آنگاه زننده او بی‌گناه شمرده شود، اما عوض بیکاریش را ادا نماید، وخرج معالجه او را بدهد. 002 EXO 021 020 و اگر کسی غلام یاکنیز خود را به عصا بزند، و او زیر دست او بمیرد، هرآینه انتقام او گرفته شود. 002 EXO 021 021 لیکن اگر یک دوروز زنده بماند، از او انتقام کشیده نشود، زیرا که زرخرید اوست. 002 EXO 021 022 و اگر مردم جنگ کنند، و زنی حامله را بزنند، و اولاد او سقط گردد، و ضرری دیگر نشود، البته غرامتی بدهد موافق آنچه شوهرزن بدو گذارد، و به حضور داوران ادا نماید. 002 EXO 021 023 واگر اذیتی دیگر حاصل شود، آنگاه جان به عوض جان بده. 002 EXO 021 024 و چشم به عوض چشم، و دندان به عوض دندان، و دست به عوض دست، و پا به عوض پا. 002 EXO 021 025 و داغ به عوض داغ، و زخم به عوض زخم، و لطمه به عوض لطمه. 002 EXO 021 026 و اگر کسی چشم غلام یا چشم کنیز خود را بزند که ضایع شود، او را به عوض چشمش آزاد کند. 002 EXO 021 027 و اگردندان غلام یا دندان کنیز خود را بیندازد او را به عوض دندانش آزاد کند. 002 EXO 021 028 و هرگاه گاوی به شاخ خود مردی یا زنی را بزند که او بمیرد، گاو را البته سنگسار کنند، و گوشتش را نخورند و صاحب گاو بی‌گناه باشد. 002 EXO 021 029 و لیکن اگر گاو قبل از آن شاخ زن می‌بود، و صاحبش آگاه بود، و آن را نگاه نداشت، و او مردی یا زنی را کشت، گاو راسنگسار کنند، و صاحبش را نیز به قتل رسانند. 002 EXO 021 030 و اگر دیه بر او گذاشته شود، آنگاه برای فدیه جان خود هرآنچه بر او مقرر شود، ادا نماید. 002 EXO 021 031 خواه پسر خواه دختر را شاخ زده باشد، به حسب این حکم با او عمل کنند. 002 EXO 021 032 اگر گاو، غلامی یا کنیزی را بزند، سی مثقال نقره به صاحب او داده شود، و گاو سنگسار شود. 002 EXO 021 033 واگر کسی چاهی گشاید یا کسی چاهی حفر کند، وآن را نپوشاند، و گاوی یا الاغی در آن افتد، 002 EXO 021 034 صاحب چاه عوض او را بدهد، و قیمتش را به صاحبش ادا نماید، و میته از آن او باشد. 002 EXO 021 035 و اگرگاو شخصی، گاو همسایه او را بزند، و آن بمیردپس گاو زنده را بفروشند، و قیمت آن را تقسیم کنند، و میته را نیز تقسیم نمایند، 002 EXO 021 036 اما اگر معلوم بوده باشد که آن گاو قبل از آن شاخ زن می‌بود، وصاحبش آن را نگاه نداشت، البته گاو به عوض گاو بدهد و میته از آن او باشد. 002 EXO 022 001 «اگر کسی گاوی یا گوسفندی بدزدد، و آن را بکشد یا بفروشد، به عوض گاوپنج گاو، و به عوض گوسفند چهار گوسفند بدهد. 002 EXO 022 002 اگر دزدی در رخنه کردن گرفته شود، و او رابزنند بطوری که بمیرد، بازخواست خون برای اونباشد. 002 EXO 022 003 اما اگر آفتاب بر او طلوع کرد، بازخواست خون برای او هست. البته مکافات باید داد، و اگر چیزی ندارد، به عوض دزدی که کرد، فروخته شود. 002 EXO 022 004 اگر چیزی دزدیده شده، ازگاو یا الاغ یا گوسفند زنده در دست او یافت شود، دو مقابل آن را رد کند. 002 EXO 022 005 اگر کسی مرتعی یاتاکستانی را بچراند، یعنی مواشی خود را براند تامرتع دیگری را بچراند، از نیکوترین مرتع و ازبهترین تاکستان خود عوض بدهد. 002 EXO 022 006 اگر آتشی بیرون رود، و خارها را فراگیرد و بافه های غله یاخوشه های نادرویده یا مزرعه‌ای سوخته گردد، هر‌که آتش را افروخته است، البته عوض بدهد. 002 EXO 022 007 اگر کسی پول یا اسباب نزد همسایه خود امانت گذارد، و از خانه آن شخص دزدیده شود، هر گاه دزد پیدا شود، دو چندان رد نماید. 002 EXO 022 008 و اگر دزدگرفته نشود، آنگاه صاحب‌خانه را به حضورحکام بیاورند، تا حکم شود که آیا دست خود رابر اموال همسایه خویش دراز کرده است یا نه. 002 EXO 022 009 در هر خیانتی از گاو و الاغ و گوسفند و رخت وهر چیز گم شده، که کسی بر آن ادعا کند، امر هردو به حضور خدا برده شود، و بر گناه هر کدام که خدا حکم کند، دو چندان به همسایه خود ردنماید. 002 EXO 022 010 اگر کسی الاغی یا گاوی یا گوسفندی یاجانوری دیگر به همسایه خود امانت دهد، و آن بمیرد یا پایش شکسته شود یا دزدیده شود، وشاهدی نباشد، 002 EXO 022 011 قسم خداوند در میان هر دونهاده شود، که دست خود را به مال همسایه خویش دراز نکرده است. پس مالکش قبول بکندو او عوض ندهد. 002 EXO 022 012 لیکن اگر از او دزدیده شد، به صاحبش عوض باید داد. 002 EXO 022 013 و اگر دریده شد، آن را برای شهادت بیاورد، و برای دریده شده، عوض ندهد. 002 EXO 022 014 و اگر کسی حیوانی از همسایه خود عاریت گرفت، و پای آن شکست یا مرد، وصاحبش همراهش نبود، البته عوض باید داد. 002 EXO 022 015 اما اگر صاحبش همراهش بود، عوض نباید داد، و اگر کرایه شد، برای کرایه آمده بود. 002 EXO 022 016 «اگر کسی دختری را که نامزد نبود فریب داده، با او هم بستر شد، البته می‌باید او را زن منکوحه خویش سازد. 002 EXO 022 017 و هرگاه پدرش راضی نباشد که او را بدو دهد، موافق مهر دوشیزگان نقدی بدو باید داد. 002 EXO 022 018 زن جادوگر را زنده مگذار. 002 EXO 022 019 هر‌که با حیوانی مقاربت کند، هرآینه کشته شود. 002 EXO 022 020 هر‌که برای خدای غیر از یهوه و بس قربانی گذراند، البته هلاک گردد. 002 EXO 022 021 غریبی رااذیت مرسانید. و بر او ظلم مکنید، زیرا که درزمین مصر غریب بودید. 002 EXO 022 022 بر بیوه‌زنی یا یتیمی ظلم مکنید. 002 EXO 022 023 و هر گاه بر او ظلم کردی، و او نزدمن فریاد برآورد، البته فریاد او را مستجاب خواهم فرمود. 002 EXO 022 024 و خشم من مشتعل شود، و شمارا به شمشیر خواهم کشت، و زنان شما بیوه شوندو پسران شما یتیم. 002 EXO 022 025 اگر نقدی به فقیری ازقوم من که همسایه تو باشد قرض دادی، مثل رباخوار با او رفتار مکن و هیچ سود بر اومگذار. 002 EXO 022 026 اگر رخت همسایه خود را به گروگرفتی، آن را قبل از غروب آفتاب بدو رد کن. 002 EXO 022 027 زیرا که آن فقط پوشش او و لباس برای بدن اوست، پس در چه چیز بخوابد، و اگر نزد من فریاد برآورد، هرآینه اجابت خواهم فرمود، زیرا که من کریم هستم. 002 EXO 022 028 به خدا ناسزا مگو ورئیس قوم خود را لعنت مکن. 002 EXO 022 029 درآوردن نوبرغله و عصیر رز خود تاخیر منما. و نخست زاده پسران خود را به من بده. 002 EXO 022 030 با گاوان وگوسفندان خود چنین بکن. هفت روز نزد مادرخود بماند و در روز هشتمین آن را به من بده. 002 EXO 022 031 وبرای من مردان مقدس باشید، و گوشتی را که در صحرا دریده شود مخورید؛ آن را نزد سگان بیندازید. 002 EXO 023 001 «خبر باطل را انتشار مده، و با شریران همداستان مشو، که شهادت دروغ دهی. 002 EXO 023 002 پیروی بسیاری برای عمل بد مکن؛ و درمرافعه، محض متابعت کثیری، سخنی برای انحراف حق مگو. 002 EXO 023 003 و در مرافعه فقیر نیزطرفداری او منما. 002 EXO 023 004 اگر گاو یا الاغ دشمن خود رایافتی که گم شده باشد، البته آن را نزد او بازبیاور. 002 EXO 023 005 اگر الاغ دشمن خود را زیر بارش خوابیده یافتی، و از گشادن او روگردان هستی، البته آن را همراه او باید بگشایی. 002 EXO 023 006 حق فقیرخود را در دعوی او منحرف مساز. 002 EXO 023 007 از امردروغ اجتناب نما و بی‌گناه و صالح را به قتل مرسان زیرا که ظالم را عادل نخواهم شمرد. 002 EXO 023 008 ورشوت مخور زیرا که رشوت بینایان را کورمی کند و سخن صدیقان را کج می‌سازد. 002 EXO 023 009 و برشخص غریب ظلم منما زیرا که از دل غریبان خبر دارید، چونکه در زمین مصر غریب بودید. 002 EXO 023 010 «و شش سال مزرعه خود را بکار ومحصولش را جمع کن، 002 EXO 023 011 لیکن در هفتمین آن رابگذار و ترک کن تا فقیران قوم تو از آن بخورند و آنچه از ایشان باقی ماند حیوانات صحرا بخورند. همچنین با تاکستان و درختان زیتون خود عمل نما. 002 EXO 023 012 شش روز به شغل خود بپرداز و در روزهفتمین آرام کن تا گاوت و الاغت آرام گیرند وپسر کنیزت و مهمانت استراحت کنند. 002 EXO 023 013 و آنچه را به شما گفته‌ام، نگاه دارید و نام خدایان غیر راذکر مکنید، از زبانت شنیده نشود. 002 EXO 023 014 «در هر سال سه مرتبه عید برای من نگاه دار. 002 EXO 023 015 عید فطیر را نگاه دار، و چنانکه تو را امرفرموده‌ام، هفت روز نان فطیر بخور در زمان معین در ماه ابیب، زیرا که در آن از مصر بیرون آمدی. وهیچ‌کس به حضور من تهی‌دست حاضر نشود. 002 EXO 023 016 و عید حصاد نوبر غلات خود را که در مزرعه کاشته‌ای، و عید جمع را در آخر سال وقتی که حاصل خود را از صحرا جمع کرده‌ای. 002 EXO 023 017 در هرسال سه مرتبه همه ذکورانت به حضور خداوندیهوه حاضر شوند. 002 EXO 023 018 خون قربانی مرا با نان خمیرمایه دار مگذران و پیه عید من تا صبح باقی نماند. 002 EXO 023 019 نوبر نخستین زمین خود را به خانه یهوه خدای خود بیاور و بزغاله را در شیر مادرش مپز. 002 EXO 023 020 «اینک من فرشته‌ای پیش روی تومی فرستم تا تو را در راه محافظت نموده، بدان مکانی که مهیا کرده‌ام برساند. 002 EXO 023 021 از او با حذر باش و آواز او را بشنو و از او تمرد منما زیرا گناهان شما را نخواهد آمرزید، چونکه نام من در اوست. 002 EXO 023 022 و اگر قول او را شنیدی و به آنچه گفته‌ام عمل نمودی، هرآینه دشمن دشمنانت و مخالف مخالفانت خواهم بود، 002 EXO 023 023 زیرا فرشته من پیش روی تو می‌رود و تو را به اموریان و حتیان وفرزیان و کنعانیان و حویان و یبوسیان خواهدرسانید و ایشان را هلاک خواهم ساخت. 002 EXO 023 024 خدایان ایشان را سجده منما و آنها را عبادت مکن و موافق کارهای ایشان مکن، البته آنها رامنهدم ساز و بتهای ایشان را بشکن. 002 EXO 023 025 و یهوه، خدای خود را عبادت نمایید تا نان و آب تو رابرکت دهد و بیماری را از میان تو دور خواهم کرد، 002 EXO 023 026 و در زمینت سقط کننده و نازاد نخواهدبود و شماره روزهایت را تمام خواهم کرد. 002 EXO 023 027 وخوف خود را پیش روی تو خواهم فرستاد و هرقومی را که بدیشان برسی متحیر خواهم ساخت و جمیع دشمنانت را پیش تو روگردان خواهم ساخت. 002 EXO 023 028 و زنبورها پیش روی تو خواهم فرستاد تا حویان و کنعانیان و حتیان را ازحضورت برانند. 002 EXO 023 029 ایشان را در یک سال ازحضور تو نخواهم راند، مبادا زمین ویران گردد وحیوانات صحرا بر تو زیاده شوند. 002 EXO 023 030 ایشان را ازپیش روی تو به تدریج خواهم راند تا کثیر شوی و زمین را متصرف گردی. 002 EXO 023 031 و حدود تو را از بحرقلزم تا بحر فلسطین، و از صحرا تا نهر فرات قراردهم زیرا ساکنان آن زمین را بدست شما خواهم سپرد و ایشان را از پیش روی خود خواهی راند. 002 EXO 023 032 با ایشان و با خدایان ایشان عهد مبند. 002 EXO 023 033 درزمین تو ساکن نشوند، مبادا تو را بر من عاصی گردانند و خدایان ایشان را عبادت کنی و دامی برای تو باشد.» 002 EXO 024 001 و به موسی گفت: «نزد خداوند بالابیا، تو و هارون و ناداب و ابیهو و هفتادنفر از مشایخ اسرائیل و از دور سجده کنید. 002 EXO 024 002 وموسی تنها نزدیک خداوند بیاید و ایشان نزدیک نیایند و قوم همراه او بالا نیایند.» 002 EXO 024 003 پس موسی آمده، همه سخنان خداوند و همه این احکام را به قوم باز‌گفت و تمامی قوم به یک زبان در جواب گفتند: «همه سخنانی که خداوند گفته است، بجاخواهیم آورد.» 002 EXO 024 004 و موسی تمامی سخنان خداوند را نوشت و بامدادان برخاسته، مذبحی درپای کوه و دوازده ستون، موافق دوازده سبطاسرائیل بنا نهاد. 002 EXO 024 005 و بعضی از جوانان بنی‌اسرائیل را فرستاد و قربانی های سوختنی گذرانیدند وقربانی های سلامتی از گاوان برای خداوند ذبح کردند. 002 EXO 024 006 و موسی نصف خون را گرفته، در لگنهاریخت و نصف خون را بر مذبح پاشید، 002 EXO 024 007 و کتاب عهد را گرفته، به سمع قوم خواند. پس گفتند: «هرآنچه خداوند گفته است، خواهیم کرد و گوش خواهیم گرفت.» 002 EXO 024 008 و موسی خون را گرفت و بر قوم پاشیده، گفت: «اینک خون آن عهدی که خداوند بر جمیع این سخنان با شما بسته است.» 002 EXO 024 009 و موسی با هارون و ناداب و ابیهو و هفتاد نفراز مشایخ اسرائیل بالا رفت. 002 EXO 024 010 و خدای اسرائیل را دیدند، و زیر پایهایش مثل صنعتی از یاقوت کبود شفاف و مانند ذات آسمان در صفا. 002 EXO 024 011 و برسروران بنی‌اسرائیل دست خود را نگذارد، پس خدا را دیدند و خوردند و آشامیدند. 002 EXO 024 012 وخداوند به موسی گفت: «نزد من به کوه بالا بیا، وآنجا باش تا لوحهای سنگی و تورات و احکامی را که نوشته‌ام تا ایشان را تعلیم نمایی، به تو دهم.» 002 EXO 024 013 پس موسی با خادم خود یوشع برخاست، وموسی به کوه خدا بالا آمد. 002 EXO 024 014 و به مشایخ گفت: «برای ما در اینجا توقف کنید، تا نزد شمابرگردیم، همانا هارون و حور با شما می‌باشند. پس هر‌که امری دارد، نزد ایشان برود.» 002 EXO 024 015 و چون موسی به فراز کوه برآمد، ابر کوه را فرو گرفت. 002 EXO 024 016 و جلال خداوند بر کوه سینا قرار گرفت، وشش روز ابر آن را پوشانید، و روز هفتمین، موسی را از میان ابر ندا درداد. 002 EXO 024 017 و منظر جلال خداوند، مثل آتش سوزنده در نظر بنی‌اسرائیل برقله کوه بود. 002 EXO 024 018 و موسی به میان ابر داخل شده، به فراز کوه برآمد، و موسی چهل روز و چهل شب در کوه ماند. 002 EXO 025 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 002 EXO 025 002 «به بنی‌اسرائیل بگو که برای من هدایا بیاورند؛ از هر‌که به میل دل بیاورد، هدایای مرا بگیرید. 002 EXO 025 003 و این است هدایا که از ایشان می‌گیرید: طلا و نقره و برنج، 002 EXO 025 004 و لاجورد وارغوان و قرمز و کتان نازک و پشم بز، 002 EXO 025 005 و پوست قوچ سرخ شده و پوست خز و چوب شطیم، 002 EXO 025 006 وروغن برای چراغها، و ادویه برای روغن مسح، وبرای بخور معطر، 002 EXO 025 007 و سنگهای عقیق و سنگهای مرصعی برای ایفود و سینه بند. 002 EXO 025 008 و مقامی ومقدسی برای من بسازند تا در میان ایشان ساکن شوم. 002 EXO 025 009 موافق هر‌آنچه به تو نشان دهم از نمونه مسکن و نمونه جمیع اسبابش، همچنین بسازید. 002 EXO 025 010 «و تابوتی از چوب شطیم بسازند که طولش دو ذراع و نیم، و عرضش یک ذراع و نیم وبلندیش یک ذراع و نیم باشد. 002 EXO 025 011 و آن را به طلای خالص بپوشان. آن را از درون و بیرون بپوشان، وبر زبرش به هر طرف تاجی زرین بساز. 002 EXO 025 012 وبرایش چهار حلقه زرین بریز، و آنها را بر چهارقایمه‌اش بگذار، دو حلقه بر یک طرفش و دوحلقه بر طرف دیگر. 002 EXO 025 013 و دو عصا از چوب شطیم بساز، و آنها را به طلا بپوشان. 002 EXO 025 014 و آن عصاها رادر حلقه هایی که بر طرفین تابوت باشد بگذران، تاتابوت را به آنها بردارند. 002 EXO 025 015 و عصاها درحلقه های تابوت بماند و از آنها برداشته نشود. 002 EXO 025 016 و آن شهادتی را که به تو می‌دهم، در تابوت بگذار. 002 EXO 025 017 و تخت رحمت را از طلای خالص بساز. طولش دو ذراع و نیم، و عرضش یک ذراع ونیم. 002 EXO 025 018 و دو کروبی از طلا بساز، آنها را ازچرخکاری از هر دو طرف تخت رحمت بساز. 002 EXO 025 019 و یک کروبی در این سر و کروبی دیگر در آن سر بساز، کروبیان را از تخت رحمت بر هر دوطرفش بساز. 002 EXO 025 020 و کروبیان بالهای خود را بر زبرآن پهن کنند، و تخت رحمت را به بالهای خودبپوشانند. و رویهای ایشان به سوی یکدیگرباشد، و رویهای کروبیان به طرف تخت رحمت باشد. 002 EXO 025 021 و تخت رحمت را بر روی تابوت بگذارو شهادتی را که به تو می‌دهم در تابوت بنه. 002 EXO 025 022 ودر آنجا با تو ملاقات خواهم کرد و از بالای تخت رحمت از میان دو کروبی که بر تابوت شهادت می‌باشند، با تو سخن خواهم گفت، درباره همه اموری که بجهت بنی‌اسرائیل تو را امر خواهم فرمود. 002 EXO 025 023 «و خوانی از چوب شطیم بساز که طولش دو ذراع، و عرضش یک ذراع، و بلندیش یک ذراع و نیم باشد. 002 EXO 025 024 و آن را به طلای خالص بپوشان، و تاجی از طلا به هر طرفش بساز. 002 EXO 025 025 وحاشیه‌ای به قدر چهار انگشت به اطرافش بساز، و برای حاشیه‌اش تاجی زرین از هر طرف بساز. 002 EXO 025 026 و چهار حلقه زرین برایش بساز، و حلقه‌ها را برچهار گوشه چهار قایمه‌اش بگذار. 002 EXO 025 027 و حلقه هادر برابر حاشیه باشد، تا خانه‌ها باشد بجهت عصاها برای برداشتن خوان. 002 EXO 025 028 و عصاها را ازچوب شطیم بساز، و آنها را به طلا بپوشان تاخوان را بدانها بردارند. 002 EXO 025 029 و صحنها و کاسه‌ها وجامها و پیاله هایش را که به آنها هدایای ریختنی می‌ریزند بساز، آنها را از طلای خالص بساز. 002 EXO 025 030 ونان تقدمه را بر خوان، همیشه به حضور من بگذار. 002 EXO 025 031 «و چراغدانی از طلای خالص بساز، و ازچرخکاری چراغدان ساخته شود، قاعده‌اش وپایه‌اش و پیاله هایش و سیبهایش و گلهایش ازهمان باشد. 002 EXO 025 032 و شش شاخه از طرفینش بیرون آید، یعنی سه شاخه چراغدان از یک طرف و سه شاخه چراغدان از طرف دیگر. 002 EXO 025 033 سه پیاله بادامی با سیبی و گلی در یک شاخه و سه پیاله بادامی با سیبی و گلی در شاخه دیگر و هم چنین در شش شاخه‌ای که از چراغدان بیرون می‌آید. 002 EXO 025 034 و درچراغدان چهار پیاله بادامی با سیبها و گلهای آنهاباشد. 002 EXO 025 035 و سیبی زیر دو شاخه آن و سیبی زیر دوشاخه آن و سیبی زیر دو شاخه آن بر شش شاخه‌ای که از چراغدان بیرون می‌آید. 002 EXO 025 036 وسیبها و شاخه هایش از همان باشد، یعنی از یک چرخکاری طلای خالص. 002 EXO 025 037 و هفت چراغ برای آن بساز، و چراغهایش را بر بالای آن بگذار تاپیش روی آن را روشنایی دهند. 002 EXO 025 038 و گل گیرها وسینیهایش از طلای خالص باشد. 002 EXO 025 039 خودش باهمه اسبابش از یک وزنه طلای خالص ساخته شود. 002 EXO 025 040 و آگاه باش که آنها را موافق نمونه آنها که در کوه به تو نشان داده شد بسازی. 002 EXO 026 001 «و مسکن را از ده پرده کتان نازک تابیده، و لاجورد و ارغوان و قرمز بساز. با کروبیان از صنعت نساج ماهر آنها را ترتیب نما. 002 EXO 026 002 طول یک پرده بیست و هشت ذراع، و عرض یک پرده چهار ذراع، و همه پرده‌ها را یک اندازه باشد. 002 EXO 026 003 پنج پرده با یکدیگر پیوسته باشد، و پنج پرده با یکدیگر پیوسته. 002 EXO 026 004 و مادگیهای لاجورد برکنار هر پرده‌ای بر لب پیوستگی‌اش بساز، و برکنار پرده بیرونی در‌پیوستگی دوم چنین بساز. 002 EXO 026 005 پنجاه مادگی در یک پرده بساز، و پنجاه مادگی در کنار پرده‌ای که در‌پیوستگی دوم است بساز، به قسمی که مادگیها مقابل یکدیگر باشد. 002 EXO 026 006 و پنجاه تکمه زرین بساز و پرده‌ها را به تکمه‌ها با یکدیگرپیوسته ساز، تا مسکن یک باشد. 002 EXO 026 007 و خیمه بالای مسکن را از پرده های پشم بز بساز، و برای آن یازده پرده درست کن. 002 EXO 026 008 طول یک پرده سی ذراع، و عرض یک پرده چهار ذراع، و اندازه هر یازده پرده‌یک باشد. 002 EXO 026 009 و پنج پرده را جدا و شش پرده راجدا، پیوسته ساز، و پرده ششم را پیش روی خیمه دولا کن. 002 EXO 026 010 و پنجاه مادگی بر کنار پرده‌ای که در‌پیوستگی بیرون است بساز، و پنجاه مادگی بر کنار پرده‌ای که در‌پیوستگی دوم است. 002 EXO 026 011 وپنجاه تکمه برنجین بساز، و تکمه‌ها را در مادگیهابگذران، و خیمه را با هم پیوسته ساز تا یک باشد. 002 EXO 026 012 و زیادتی پرده های خیمه که باقی باشد، یعنی نصف پرده که زیاده است، از پشت خیمه آویزان شود. 002 EXO 026 013 و ذراعی از این طرف و ذراعی از آن طرف که در طول پرده های خیمه زیاده باشد، برطرفین مسکن از هر دو جانب آویزان شود تا آن رابپوشد. 002 EXO 026 014 و پوششی برای خیمه از پوست قوچ سرخ شده بساز، و پوششی از پوست خز بر زبرآن. 002 EXO 026 015 «و تخته های قایم از چوب شطیم برای مسکن بساز. 002 EXO 026 016 طول هر تخته ده ذراع، و عرض هر تخته یک ذراع و نیم. 002 EXO 026 017 و در هر تخته دو زبانه قرینه یکدیگر باشد، و همه تخته های مسکن راچنین بساز. 002 EXO 026 018 و تخته‌ها برای مسکن بساز، یعنی بیست تخته از طرف جنوب به سمت یمانی. 002 EXO 026 019 وچهل پایه نقره در زیر آن بیست تخته بساز، یعنی دو پایه زیر یک تخته برای دو زبانه‌اش، و دو پایه زیر یک تخته برای دو زبانه‌اش. 002 EXO 026 020 و برای جانب دیگر مسکن، از طرف شمال بیست تخته باشد. 002 EXO 026 021 و چهل پایه نقره آنها، یعنی دو پایه زیر یک تخته و دو پایه زیر تخته دیگر. 002 EXO 026 022 و برای موخر مسکن از جانب غربی شش تخته بساز. 002 EXO 026 023 و برای گوشه های مسکن در موخرش دو تخته بساز. 002 EXO 026 024 واز زیر وصل کرده شود، و تا بالا نیز در یک حلقه باهم پیوسته شود، و برای هر دو چنین بشود، در هردو گوشه باشد. 002 EXO 026 025 و هشت تخته باشد و پایه های آنها از نقره شانزده پایه باشد، یعنی دو پایه زیریک تخته و دو پایه زیر تخته دیگر. 002 EXO 026 026 «و پشت بندها از چوب شطیم بساز، پنج ازبرای تخته های یک طرف مسکن، 002 EXO 026 027 و پنج پشت بند برای تخته های طرف دیگر مسکن، وپنج پشت بند برای تخته های طرف مسکن درموخرش به سمت مغرب. 002 EXO 026 028 و پشت بند وسطی که میان تخته هاست، از این سر تا آن سر بگذرد. 002 EXO 026 029 و تخته‌ها را به طلا بپوشان و حلقه های آنها رااز طلا بساز تا خانه های پشت بندها باشد وپشت بندها را به طلا بپوشان. 002 EXO 026 030 «پس مسکن را برپا کن موافق نمونه‌ای که در کوه به تو نشان داده شد. 002 EXO 026 031 و حجابی ازلاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده بساز، از صنعت نساج ماهر با کروبیان ساخته شود. 002 EXO 026 032 و آن را بر چهار ستون چوب شطیم پوشیده شده به طلا بگذار، و قلابهای آنها از طلاباشد و بر چهار پایه نقره قایم شود. 002 EXO 026 033 و حجاب را زیر تکمه‌ها آویزان کن، و تابوت شهادت را درآنجا به اندرون حجاب بیاور، و حجاب، قدس رابرای شما از قدس‌الاقداس جدا خواهد کرد. 002 EXO 026 034 وتخت رحمت را بر تابوت شهادت درقدس‌الاقداس بگذار. 002 EXO 026 035 و خوان را بیرون حجاب و چراغدان را برابر خوان به طرف جنوبی مسکن بگذار، و خوان را به طرف شمالی آن برپا کن. 002 EXO 026 036 و پرده‌ای برای دروازه مسکن از لاجورد و ارغوان وقرمز و کتان نازک تابیده شده از صنعت طرازبساز. 002 EXO 026 037 و برای پرده پنج ستون از چوب شطیم بساز، و آنها را به طلا بپوشان، و قلابهای آنها ازطلا باشد، و برای آنها پنج پایه برنجین بریز. 002 EXO 027 001 «و مذبح را از چوب شطیم بساز، طولش پنج ذراع و عرضش پنج ذراع. ومذبح مربع باشد. و بلندی‌اش سه ذراع. 002 EXO 027 002 وشاخه هایش را بر چهار گوشه‌اش بساز وشاخه هایش از همان باشد و آن را به برنج بپوشان. 002 EXO 027 003 و لگنهایش را برای برداشتن خاکسترش بساز. وخاک اندازهایش و جامهایش و چنگالهایش ومجمرهایش و همه اسبابش را از برنج بساز. 002 EXO 027 004 وبرایش آتش دانی مشبک برنجین بساز و بر آن شبکه چهار حلقه برنجین بر چهار گوشه‌اش بساز. 002 EXO 027 005 و آن را در زیر، کنار مذبح بگذار تا شبکه به نصف مذبح برسد. 002 EXO 027 006 و دو عصا برای مذبح بساز. عصاها از چوب شطیم باشد و آنها را به برنج بپوشان. 002 EXO 027 007 و عصاها را در حلقه‌ها بگذرانند، وعصاها بر هر دو طرف مذبح باشد تا آن را بردارند. 002 EXO 027 008 و آن را مجوف از تخته‌ها بساز، همچنانکه درکوه به تو نشان داده شد، به این طور ساخته شود. 002 EXO 027 009 «و صحن مسکن را بساز به طرف جنوب به سمت یمانی. پرده های صحن از کتان نازک تابیده شده باشد، و طولش صد ذراع به یک طرف. 002 EXO 027 010 وستونهایش بیست و پایه های آنها بیست، از برنج باشد و قلابهای ستونها و پشت بندهای آنها ازنقره باشد. 002 EXO 027 011 و همچنین به طرف شمال، درطولش پرده‌ها باشد که طول آنها صد ذراع باشد وبیست ستون آن و بیست پایه آنها از برنج باشد وقلابهای ستونها و پشت بندهای آنها از نقره باشد. 002 EXO 027 012 و برای عرض صحن به سمت مغرب، پرده های پنجاه ذراعی باشد. و ستونهای آنها ده وپایه های آنها ده. 002 EXO 027 013 و عرض صحن به‌جانب مشرق از سمت طلوع پنجاه ذراع باشد. 002 EXO 027 014 وپرده های یک طرف دروازه، پانزده ذراع وستونهای آنها سه و پایه های آنها سه. 002 EXO 027 015 وپرده های طرف دیگر پانزده ذراعی و ستونهای آنها سه و پایه های آنها سه. 002 EXO 027 016 و برای دروازه صحن، پرده بیست ذراعی از لاجورد و ارغوان وقرمز و کتان نازک تابیده شده از صنعت طرازباشد. و ستونهایش چهار و پایه هایش چهار. 002 EXO 027 017 همه ستونهای گرداگرد صحن با پشت بندهای نقره پیوسته شود، و قلابهای آنها از نقره وپایه های آنها از برنج باشد. 002 EXO 027 018 طول صحن صدذراع، و عرضش در هر جا پنجاه ذراع، وبلندی‌اش پنج ذراع از کتان نازک تابیده شده، وپایه هایش از برنج باشد. 002 EXO 027 019 و همه اسباب مسکن برای هر خدمتی، و همه میخهایش، و همه میخهای صحن از برنج باشد. 002 EXO 027 020 «و تو بنی‌اسرائیل را امر فرما که روغن زیتون مصفی و کوبیده شده برای روشنایی نزد توبیاورند تا چراغها دائم روشن شود. 002 EXO 027 021 در خیمه اجتماع، بیرون پرده‌ای که در برابر شهادت است، هارون و پسرانش از شام تا صبح، به حضورخداوند آن را درست کنند. و این برای بنی‌اسرائیل نسلا بعد نسل فریضه ابدی باشد. 002 EXO 028 001 «و تو برادر خود، هارون و پسرانش را با وی از میان بنی‌اسرائیل نزد خودبیاور تا برای من کهانت بکند، یعنی هارون وناداب و ابیهو و العازار و ایتامار، پسران هارون. 002 EXO 028 002 ورختهای مقدس برای برادرت، هارون، بجهت عزت و زینت بساز. 002 EXO 028 003 و تو به جمیع دانادلانی که ایشان را به روح حکمت پر ساخته‌ام، بگو که رختهای هارون را بسازند برای تقدیس کردن او تابرای من کهانت کند. 002 EXO 028 004 و رختهایی که می‌سازنداین است: سینه بند و ایفود و ردا و پیراهن مطرز وعمامه و کمربند. این رختهای مقدس را برای برادرت هارون و پسرانش بسازند تا بجهت من کهانت کند. 002 EXO 028 005 و ایشان طلا و لاجورد و ارغوان وقرمز و کتان نازک را بگیرند، 002 EXO 028 006 «و ایفود را از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمزو کتان نازک تابیده شده، از صنعت نساج ماهربسازند. 002 EXO 028 007 و دو کتفش را بر دو کناره‌اش بپیوندند تاپیوسته شود. 002 EXO 028 008 و زنار ایفود که برآن است، ازهمان صنعت و از همان پارچه باشد، یعنی از طلاو لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده. 002 EXO 028 009 و دو سنگ جزع بگیر و نامهای بنی‌اسرائیل را بر آنها نقش کن. 002 EXO 028 010 شش نام ایشان را بر یک سنگ و شش نام باقی ایشان را بر سنگ دیگر موافق تولد ایشان. 002 EXO 028 011 از صنعت نقاش سنگ مثل نقش خاتم نامهای بنی‌اسرائیل را بر هردو سنگ نقش نما و آنها را در طوقهای طلا نصب کن. 002 EXO 028 012 و آن دو سنگ را بر کتفهای ایفود بگذار تاسنگهای یادگاری برای بنی‌اسرائیل باشد، وهارون نامهای ایشان را بر دو کتف خود، بحضور خداوند برای یادگاری بردارد. 002 EXO 028 013 و دو طوق ازطلا بساز. 002 EXO 028 014 و دو زنجیر از طلای خالص بسازمثل طناب بهم پیچیده شده، و آن دو زنجیر بهم پیچیده شده را در طوقها بگذار. 002 EXO 028 015 «و سینه بند عدالت را از صنعت نساج ماهر، موافق کار ایفود بساز و آن را از طلا و لاجورد وارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده بساز. 002 EXO 028 016 ومربع و دولا باشد، طولش یک وجب و عرضش یک وجب. 002 EXO 028 017 و آن را به ترصیع سنگها، یعنی به چهار رسته از سنگها مرصع کن که رسته اول عقیق احمر و یاقوت اصفر و زمرد باشد، 002 EXO 028 018 و رسته دوم بهرمان و یاقوت کبود و عقیق سفید، 002 EXO 028 019 ورسته سوم عین الهر و یشم و جمشت، 002 EXO 028 020 و رسته چهارم زبرجد و جزع و یشب. و آنها دررسته های خود با طلا نشانده شود. 002 EXO 028 021 و سنگهاموافق نامهای بنی‌اسرائیل مطابق اسامی ایشان، دوازده باشد، مثل نقش خاتم، و هر یک برای دوازده سبط موافق اسمش باشد. 002 EXO 028 022 و بر سینه بند، زنجیرهای بهم پیچیده شده، مثل طناب از طلای خالص بساز. 002 EXO 028 023 و بر سینه بند، دو حلقه از طلابساز و آن دو حلقه را بر دو طرف سینه بند بگذار. 002 EXO 028 024 و آن دو زنجیر طلا را بر آن دو حلقه‌ای که برسر سینه بند است بگذار. 002 EXO 028 025 و دو سر دیگر آن دوزنجیر را در آن دو طوق ببند و بر دو کتف ایفودبطرف پیش بگذار. 002 EXO 028 026 و دو حلقه زرین بساز و آنهارا بر دو سر سینه بند، به کنار آن که بطرف اندرون ایفود است، بگذار. 002 EXO 028 027 و دو حلقه دیگر زرین بسازو آنها را بر دو کتف ایفود از پایین بجانب پیش، دربرابر پیوستگی آن، بر زبر زنار ایفود بگذار. 002 EXO 028 028 وسینه بند را به حلقه هایش بر حلقه های ایفود به نوار لاجورد ببندند تا بالای زنار ایفود باشد و تاسینه بند از ایفود جدا نشود. 002 EXO 028 029 و هارون نامهای بنی‌اسرائیل را بر سینه بند عدالت بر دل خود، وقتی که به قدس داخل شود، به حضور خداوندبجهت یادگاری دائم بردارد. 002 EXO 028 030 و اوریم و تمیم را در سینه بند عدالت بگذار تا بر دل هارون باشد، وقتی که به حضور خداوند بیاید، و عدالت بنی‌اسرائیل را بر دل خود بحضور خداوند دائم متحمل شود. 002 EXO 028 031 «و ردای ایفود را تمام از لاجورد بساز. 002 EXO 028 032 و شکافی برای سر، در وسطش باشد. و حاشیه گرداگرد شکافش از کار نساج مثل گریبان زره، تادریده نشود. 002 EXO 028 033 و در دامنش، انارها بساز ازلاجورد و ارغوان و قرمز، گرداگرد دامنش، وزنگوله های زرین در میان آنها به هر طرف. 002 EXO 028 034 زنگوله زرین و اناری و زنگوله زرین و اناری گرداگرد دامن ردا. 002 EXO 028 035 و در بر هارون باشد، هنگامی که خدمت می‌کند، تا آواز آنها شنیده شود، هنگامی که در قدس بحضور خداوند داخل می‌شود و هنگامی که بیرون می‌آید تا نمیرد. 002 EXO 028 036 وتنکه از طلای خالص بساز و بر آن مثل نقش خاتم قدوسیت برای یهوه نقش کن. 002 EXO 028 037 و آن را به نوارلاجوردی ببند تا بر عمامه باشد، بر پیشانی عمامه خواهد بود. 002 EXO 028 038 و بر پیشانی هارون باشد تا هارون گناه موقوفاتی که بنی‌اسرائیل وقف می‌نمایند، درهمه هدایای مقدس ایشان متحمل شود. و آن دائم بر پیشانی او باشد تا بحضور خداوند مقبول شوند. 002 EXO 028 039 و پیراهن کتان نازک را بباف و عمامه‌ای از کتان نازک بساز و کمربندی از صنعت طرازبساز. 002 EXO 028 040 و برای پسران هارون پیراهنها بساز و بجهت ایشان کمربندها بساز و برای ایشان عمامه‌ها بساز بجهت عزت و زینت. 002 EXO 028 041 و برادرخود هارون و پسرانش را همراه او به آنها آراسته کن، و ایشان را مسح کن و ایشان را تخصیص وتقدیس نما تا برای من کهانت کنند. 002 EXO 028 042 و زیرجامه های کتان برای ستر عورت ایشان بساز که ازکمر تا ران برسد، 002 EXO 028 043 و بر هارون و پسرانش باشد، هنگامی که به خیمه اجتماع داخل شوند یا نزدمذبح آیند تا در قدس خدمت نمایند، مبادامتحمل گناه شوند و بمیرند. این برای وی و بعد ازاو برای ذریتش فریضه ابدی است. 002 EXO 029 001 «و این است کاری که بدیشان می‌کنی، برای تقدیس نمودن ایشان تا بجهت من کهانت کنند: یک گوساله و دو قوچ بی‌عیب بگیر، 002 EXO 029 002 و نان فطیر و قرصهای فطیر سرشته به روغن ورقیقهای فطیر مسح شده به روغن. آنها را از آردنرم گندم بساز. 002 EXO 029 003 و آنها را در یک سبد بگذار و آنهارا در سبد با گوساله و دو قوچ بگذران. 002 EXO 029 004 و هارون و پسرانش را نزد دروازه خیمه اجتماع آورده، ایشان را به آب غسل ده، 002 EXO 029 005 و آن رختها را گرفته، هارون را به پیراهن و ردای ایفود و ایفود وسینه بند آراسته کن و زنار ایفود را بر وی ببند. 002 EXO 029 006 وعمامه را بر سرش بنه و افسر قدوسیت را برعمامه بگذار، 002 EXO 029 007 و روغن مسح را گرفته، برسرش بریز و او را مسح کن. 002 EXO 029 008 و پسرانش را نزدیک آورده، ایشان را به پیراهنها بپوشان. 002 EXO 029 009 و بر ایشان، یعنی هارون و پسرانش کمربندها ببند و عمامه هارا بر ایشان بگذار و کهانت برای ایشان فریضه ابدی خواهد بود. پس هارون و پسرانش راتخصیص نما. 002 EXO 029 010 و گوساله را پیش خیمه اجتماع برسان، و هارون و پسرانش دستهای خود را بر سرگوساله بگذارند. 002 EXO 029 011 و گوساله را به حضورخداوند نزد در خیمه اجتماع ذبح کن. 002 EXO 029 012 و ازخون گوساله گرفته، بر شاخهای مذبح به انگشت خود بگذار، و باقی خون را بر بنیان مذبح بریز. 002 EXO 029 013 و همه پیه را که احشا را می‌پوشاند، و سفیدی که بر جگر است، و دو گرده را با پیهی که برآنهاست، گرفته، بر مذبح بسوزان. 002 EXO 029 014 اما گوشت گوساله را و پوست و سرگینش را بیرون از اردو به آتش بسوزان، زیرا قربانی گناه است. 002 EXO 029 015 «و یک قوچ بگیر و هارون و پسران، دستهای خود را بر سر قوچ بگذارند. 002 EXO 029 016 و قوچ راذبح کرده، خونش را بگیر و گرداگرد مذبح بپاش. 002 EXO 029 017 و قوچ را به قطعه هایش ببر، و احشا وپاچه هایش را بشوی، و آنها را بر قطعه‌ها و سرش بنه. 002 EXO 029 018 و تمام قوچ را بر مذبح بسوزان، زیرا برای خداوند قربانی سوختنی است، و عطر خوشبو، وقربانی آتشین برای خداوند است. 002 EXO 029 019 پس قوچ دوم را بگیر و هارون و پسرانش دستهای خود رابر سر قوچ بگذارند. 002 EXO 029 020 و قوچ را ذبح کرده، ازخونش بگیر و به نرمه گوش راست هارون، و به نرمه گوش پسرانش، و به شست دست راست ایشان، و به شست پای راست ایشان، بگذار، وباقی خون را گرداگرد مذبح بپاش. 002 EXO 029 021 و از خونی که بر مذبح است، و از روغن مسح گرفته، آن را برهارون و رخت وی و بر پسرانش و رخت پسرانش با وی بپاش، تا او و رختش و پسرانش ورخت پسرانش با وی تقدیس شوند. 002 EXO 029 022 پس پیه قوچ را، و دنبه و پیهی که احشا را می‌پوشاند، وسفیدی جگر، و دو گرده و پیهی که بر آنهاست، وساق راست را بگیر، زیرا که قوچ، قربانی تخصیص است. 002 EXO 029 023 و یک گرده نان و یک قرص نان روغنی، و یک رقیق از سبد نان فطیر را که به حضور خداوند است، 002 EXO 029 024 و این همه را به‌دست هارون و به‌دست پسرانش بنه، و آنها را برای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنبان. 002 EXO 029 025 وآنها را از دست ایشان گرفته، برای قربانی سوختنی بر مذبح بسوزان، تا برای خداوند عطرخوشبو باشد، زیرا که این قربانی آتشین خداونداست. 002 EXO 029 026 و سینه قوچ قربانی تخصیص را که برای هارون است گرفته، آن را برای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنبان. و آن حصه تو می‌باشد. 002 EXO 029 027 و سینه جنبانیدنی و ساق رفیعه را که از قوچ قربانی تخصیص هارون و پسرانش جنبانیده، وبرداشته شد، تقدیس نمای. 002 EXO 029 028 و آن از آن هارون و پسرانش از جانب بنی‌اسرائیل به فریضه ابدی خواهد بود، زیرا که هدیه رفیعه است و هدیه رفیعه از جانب بنی‌اسرائیل از قربانی های سلامتی ایشان برای خداوند خواهد بود. 002 EXO 029 029 ورخت مقدس هارون بعد از او، از آن پسرانش خواهد بود، تا در آنها مسح و تخصیص شوند. 002 EXO 029 030 هفت روز، آن کاهن که جانشین او می‌باشد ازپسرانش و به خیمه اجتماع داخل شده، خدمت قدس را می‌کند، آنها را بپوشد. 002 EXO 029 031 و قوچ قربانی تخصیص را گرفته، گوشتش را در قدس آب پزکن. 002 EXO 029 032 و هارون و پسرانش گوشت قوچ را با نانی که در سبد است، به در خیمه اجتماع بخورند. 002 EXO 029 033 و آنانی که برای تخصیص و تقدیس خود بدین چیزها کفاره کرده شدند، آنها را بخورند، لیکن شخص اجنبی نخورد زیرا که مقدس است. 002 EXO 029 034 و اگر چیزی از گوشت هدیه تخصیص و از نان، تاصبح باقی ماند، آن باقی را به آتش بسوزان، و آن را نخورند، زیرا که مقدس است. 002 EXO 029 035 «همچنان به هارون و پسرانش عمل نما، موافق آنچه به تو امر فرموده‌ام، هفت روز ایشان را تخصیص نما. 002 EXO 029 036 و گوساله قربانی گناه را هرروز بجهت کفاره ذبح کن. و مذبح را طاهر سازبه کفاره‌ای که بر آن می‌کنی، و آن را مسح کن تامقدس شود. 002 EXO 029 037 هفت روز برای مذبح کفاره کن، وآن را مقدس ساز، و مذبح، قدس اقداس خواهدبود. هر‌که مذبح را لمس کند، مقدس باشد. 002 EXO 029 038 واین است قربانی هایی که بر مذبح باید گذرانید: دوبره یکساله. هر روز پیوسته 002 EXO 029 039 یک بره را در صبح ذبح کن، و بره دیگر را در عصر ذبح نما. 002 EXO 029 040 و ده‌یک از آرد نرم سرشته شده با یک ربع هین روغن کوبیده، و برای هدیه ریختنی، یک ربع هین شراب برای هر بره خواهد بود. 002 EXO 029 041 و بره دیگر رادر عصر ذبح کن و برای آن موافق هدیه صبح وموافق هدیه ریختنی آن بگذران، تا عطر خوشبوو قربانی آتشین برای خداوند باشد. 002 EXO 029 042 این قربانی سوختنی دائمی، در نسلهای شما نزد دروازه خیمه اجتماع خواهد بود، به حضور خداوند، درجایی که با شما ملاقات می‌کنم تا آنجا به تو سخن گویم. 002 EXO 029 043 و در آنجا با بنی‌اسرائیل ملاقات می‌کنم، تا از جلال من مقدس شود. 002 EXO 029 044 و خیمه اجتماع و مذبح را مقدس می‌کنم، و هارون وپسرانش را تقدیس می‌کنم تا برای من کهانت کنند. 002 EXO 029 045 و در میان بنی‌اسرائیل ساکن شده، خدای ایشان می‌باشم. 002 EXO 029 046 و خواهند دانست که من یهوه، خدای ایشان هستم، که ایشان را از زمین مصر بیرون آورده‌ام، تا در میان ایشان ساکن شوم. من یهوه خدای ایشان هستم. 002 EXO 030 001 «و مذبحی برای سوزانیدن بخوربساز. آن را از چوب شطیم بساز. 002 EXO 030 002 طولش ذراعی باشد، و عرضش ذراعی، یعنی مربع باشد، و بلندی‌اش دو ذراع، و شاخهایش ازخودش باشد. 002 EXO 030 003 و آن را به طلای خالص بپوشان. سطحش و جانبهایش به هر طرف و شاخهایش راو تاجی از طلا گرداگردش بساز. 002 EXO 030 004 و دو حلقه زرین برایش در زیر تاجش بساز، بر دو گوشه‌اش، بر هر دو طرفش، آنها را بساز. و آنها خانه‌ها باشدبرای عصاها، تا آن را بدانها بردارند. 002 EXO 030 005 و عصاها رااز چوب شطیم بساز و آنها را به طلا بپوشان. 002 EXO 030 006 وآن را پیش حجابی که روبروی تابوت شهادت است، در مقابل کرسی رحمت که بر زبر شهادت است، در جایی که با تو ملاقات می‌کنم، بگذار. 002 EXO 030 007 و هر بامداد هارون بخور معطر بر روی آن بسوزاند، وقتی که چراغها را می‌آراید، آن رابسوزاند. 002 EXO 030 008 و در عصر چون هارون چراغها راروشن می‌کند، آن را بسوزاند تا بخور دائمی به حضور خداوند در نسلهای شما باشد. 002 EXO 030 009 هیچ بخور غریب و قربانی سوختنی و هدیه‌ای بر آن مگذرانید، و هدیه ریختنی بر آن مریزید. 002 EXO 030 010 وهارون سالی یک مرتبه بر شاخهایش کفاره کند، به خون قربانی گناه که برای کفاره است، سالی یک مرتبه بر آن کفاره کند در نسلهای شما، زیرا که آن برای خداوند قدس اقداس است.» 002 EXO 030 011 و خداوند به موسی خطاب کرده، گفت: 002 EXO 030 012 «وقتی که شماره بنی‌اسرائیل را برحسب شمرده شدگان ایشان می‌گیری، آنگاه هرکس فدیه جان خود را به خداوند دهد، هنگامی که ایشان را می‌شماری، مبادا در حین شمردن ایشان، وبایی در ایشان حادث شود. 002 EXO 030 013 هر‌که به سوی شمرده شدگان می‌گذرد، این را بدهد، یعنی نیم مثقال موافق مثقال قدس، که یک مثقال بیست قیراط است، و این نیم مثقال هدیه خداوند است. 002 EXO 030 014 هرکس از بیست ساله و بالاتر که به سوی شمرده شدگان بگذرد، هدیه خداوند را بدهد. 002 EXO 030 015 دولتمند از نیم مثقال زیاده ندهد، و فقیر کمترندهد، هنگامی که هدیه‌ای برای کفاره جانهای خود به خداوند می‌دهند. 002 EXO 030 016 و نقد کفاره را ازبنی‌اسرائیل گرفته، آن را برای خدمت خیمه اجتماع بده، تا برای بنی‌اسرائیل یادگاری به حضور خداوند باشد، و بجهت جانهای ایشان کفاره کند.» 002 EXO 030 017 و خداوند به موسی خطاب کرده، گفت: 002 EXO 030 018 «حوضی نیز برای شستن از برنج بساز، وپایه‌اش از برنج و آن را در میان خیمه اجتماع ومذبح بگذار، و آب در آن بریز. 002 EXO 030 019 و هارون وپسرانش دست و پای خود را از آن بشویند. 002 EXO 030 020 هنگامی که به خیمه اجتماع داخل شوند، به آب بشویند، مبادا بمیرند. و وقتی که برای خدمت کردن و سوزانیدن قربانی های آتشین بجهت خداوند به مذبح نزدیک آیند، 002 EXO 030 021 آنگاه دست و پای خود را بشویند، مبادا بمیرند. و این برای ایشان، یعنی برای او و ذریتش، نسلا بعدنسل فریضه ابدی باشد.» 002 EXO 030 022 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 002 EXO 030 023 «و تو عطریات خاص بگیر، از مر چکیده پانصد مثقال، و از دارچینی معطر، نصف آن، دویست و پنجاه مثقال، و از قصب الذریره، دویست و پنجاه مثقال. 002 EXO 030 024 و از سلیخه پانصدمثقال موافق مثقال قدس، و از روغن زیتون یک هین. 002 EXO 030 025 و از آنها روغن مسح مقدس را بساز، عطری که از صنعت عطار ساخته شود، تا روغن مسح مقدس باشد. 002 EXO 030 026 و خیمه اجتماع و تابوت شهادت را بدان مسح کن. 002 EXO 030 027 و خوان را با تمامی اسبابش، و چراغدان را با اسبابش، و مذبح بخوررا، 002 EXO 030 028 و مذبح قربانی سوختنی را با همه اسبابش، و حوض را با پایه‌اش. 002 EXO 030 029 و آنها را تقدیس نما، تاقدس اقداس باشد. هر‌که آنها را لمس نمایدمقدس باشد. 002 EXO 030 030 و هارون و پسرانش را مسح نموده، ایشان را تقدیس نما، تا برای من کهانت کنند. 002 EXO 030 031 و بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: این است روغن مسح مقدس برای من در نسلهای شما. 002 EXO 030 032 و بر بدن انسان ریخته نشود، و مثل آن موافق ترکیبش مسازید، زیرا که مقدس است ونزد شما مقدس خواهد بود. 002 EXO 030 033 هر‌که مثل آن ترکیب نماید، و هر‌که چیزی از آن بر شخصی بیگانه بمالد، از قوم خود منقطع شود.» 002 EXO 030 034 و خداوند به موسی گفت: «عطریات بگیر، یعنی میعه و اظفار و قنه و از این عطریات با کندرصاف حصه‌ها مساوی باشد. 002 EXO 030 035 و از اینها بخوربساز، عطری از صنعت عطار نمکین و مصفی و مقدس. 002 EXO 030 036 و قدری از آن را نرم بکوب، و آن راپیش شهادت در خیمه اجتماع، جایی که با توملاقات می‌کنم بگذار، و نزد شما قدس اقداس باشد. 002 EXO 030 037 و موافق ترکیب این بخور که می‌سازی، دیگری برای خود مسازید؛ نزد توبرای خداوند مقدس باشد. 002 EXO 030 038 هر‌که مثل آن رابرای بوییدن بسازد، از قوم خود منقطع شود.» 002 EXO 031 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 002 EXO 031 002 «آگاه باش بصلئیل بن اوری بن حور را از سبط یهودا به نام خوانده‌ام. 002 EXO 031 003 و او را به روح خدا پر ساخته‌ام، و به حکمت و فهم ومعرفت و هر هنری، 002 EXO 031 004 برای اختراع مخترعات، تادر طلا و نقره و برنج کار کند. 002 EXO 031 005 و برای تراشیدن سنگ و ترصیع آن و درودگری چوب، تا در هرصنعتی اشتغال نماید. 002 EXO 031 006 و اینک من، اهولیاب بن اخیسامک را از سبط دان، انباز او ساخته‌ام، و دردل همه دانادلان حکمت بخشیده‌ام، تا آنچه را به تو امر فرموده‌ام، بسازند. 002 EXO 031 007 خیمه اجتماع و تابوت شهادت و کرسی رحمت که بر آن است، و تمامی اسباب خیمه، 002 EXO 031 008 و خوان و اسبابش و چراغدان طاهر و همه اسبابش و مذبح بخور، 002 EXO 031 009 و مذبح قربانی سوختنی و همه اسبابش، و حوض وپایه‌اش، 002 EXO 031 010 و لباس خدمت و لباس مقدس برای هارون کاهن، و لباس پسرانش بجهت کهانت، 002 EXO 031 011 و روغن و مسح و بخور معطر بجهت قدس، موافق آنچه به تو امر فرموده‌ام، بسازند.» 002 EXO 031 012 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 002 EXO 031 013 «و تو بنی‌اسرائیل را مخاطب ساخته، بگو: البته سبت های مرا نگاه دارید. زیرا که این در میان من وشما در نسلهای شما آیتی خواهد بود تا بدانید که من یهوه هستم که شما را تقدیس می‌کنم. 002 EXO 031 014 پس سبت را نگاه دارید، زیرا که برای شما مقدس است، هر‌که آن را بی‌حرمت کند، هرآینه کشته شود، و هر‌که در آن کار کند، آن شخص از میان قوم خود منقطع شود. 002 EXO 031 015 شش روز کار کرده شود، و در روز هفتم سبت آرام و مقدس خداونداست. هر‌که در روز سبت کار کند، هرآینه کشته شود. 002 EXO 031 016 پس بنی‌اسرائیل سبت را نگاه بدارند، نسلا بعد نسل سبت را به عهد ابدی مرعی دارند. 002 EXO 031 017 این در میان من و بنی‌اسرائیل آیتی ابدی است، زیرا که در شش روز، خداوند آسمان و زمین راساخت و در روز هفتمین آرام فرموده، استراحت یافت.» 002 EXO 031 018 و چون گفتگو را با موسی در کوه سینابپایان برد، دو لوح شهادت، یعنی دو لوح سنگ مرقوم به انگشت خدا را به وی داد. 002 EXO 032 001 و چون قوم دیدند که موسی در فرودآمدن از کوه تاخیر نمود، قوم نزدهارون جمع شده، وی را گفتند: «برخیز و برای ماخدایان بساز که پیش روی ما بخرامند، زیرا این مرد، موسی، که ما را از زمین مصر بیرون آورد، نمی دانیم او را چه شده است.» 002 EXO 032 002 هارون بدیشان گفت: «گوشواره های طلا را که در گوش زنان و پسران و دختران شماست، بیرون کرده، نزد من بیاورید.» 002 EXO 032 003 پس تمامی گوشواره های زرین را که در گوشهای ایشان بودبیرون کرده، نزد هارون آوردند. 002 EXO 032 004 و آنها را ازدست ایشان گرفته، آن را با قلم نقش کرد، و از آن گوساله ریخته شده ساخت، و ایشان گفتند: «ای اسرائیل این خدایان تو می‌باشند، که تو را از زمین مصر بیرون آوردند.» 002 EXO 032 005 و چون هارون این را بدید، مذبحی پیش آن بنا کرد و هارون ندا درداده، گفت: «فردا عید یهوه می‌باشد.» 002 EXO 032 006 و بامدادان برخاسته، قربانی های سوختنی گذرانیدند، و هدایای سلامتی آوردند، و قوم برای خوردن و نوشیدن نشستند، و بجهت لعب برپا شدند. 002 EXO 032 007 و خداوند به موسی گفت: «روانه شده، بزیر برو، زیرا که این قوم تو که از زمین مصر بیرون آورده‌ای، فاسدشده‌اند. 002 EXO 032 008 و به زودی از آن طریقی که بدیشان امرفرموده‌ام، انحراف ورزیده، گوساله ریخته شده برای خویشتن ساخته‌اند، و نزد آن سجده کرده، وقربانی گذرانیده، می‌گویند که‌ای اسرائیل این خدایان تو می‌باشند که تو را از زمین مصر بیرون آورده‌اند.» 002 EXO 032 009 و خداوند به موسی گفت: «این قوم را دیده‌ام و اینک قوم گردنکش می‌باشند. 002 EXO 032 010 واکنون مرا بگذار تا خشم من بر ایشان مشتعل شده، ایشان را هلاک کنم و تو را قوم عظیم خواهم ساخت.» 002 EXO 032 011 پس موسی نزد یهوه، خدای خود تضرع کرده، گفت: «ای خداوند چرا خشم تو بر قوم خود که با قوت عظیم و دست زورآور اززمین مصر بیرون آورده‌ای، مشتعل شده است؟ 002 EXO 032 012 چرا مصریان این سخن گویند که ایشان را برای بدی بیرون آورد، تا ایشان را در کوهها بکشد، و ازروی زمین تلف کند؟ پس از شدت خشم خودبرگرد، و از این قصد بدی قوم خویش رجوع فرما. 002 EXO 032 013 بندگان خود ابراهیم و اسحاق و اسرائیل را بیادآور، که برای ایشان به ذات خود قسم خورده، بدیشان گفتی که ذریت شما را مثل ستارگان آسمان کثیر گردانم، و تمامی این زمین را که درباره آن سخن گفته‌ام به ذریت شما بخشم، تا آن را متصرف شوند تا ابدالاباد.» 002 EXO 032 014 پس خداوند ازآن بدی که گفته بود که به قوم خود برساند، رجوع فرمود. 002 EXO 032 015 آنگاه موسی برگشته، از کوه به زیر آمد، ودو لوح شهادت به‌دست وی بود، و لوحها به هردو طرف نوشته بود، بدین طرف و بدان طرف مرقوم بود. 002 EXO 032 016 و لوح‌ها صنعت خدا بود، و نوشته، نوشته خدا بود، منقوش بر لوح‌ها. 002 EXO 032 017 و چون یوشع آواز قوم را که می‌خروشیدند شنید، به موسی گفت: «در اردو صدای جنگ است.» 002 EXO 032 018 گفت: «صدای خروش ظفر نیست، و صدای خروش شکست نیست، بلکه آواز مغنیان را من می‌شنوم.» 002 EXO 032 019 و واقع شد که چون نزدیک به اردو رسید، وگوساله و رقص کنندگان را دید، خشم موسی مشتعل شد، و لوحها را از دست خود افکنده، آنها را زیر کوه شکست. 002 EXO 032 020 و گوساله‌ای را که ساخته بودند گرفته، به آتش سوزانید، و آن راخرد کرده، نرم ساخت، و بر روی آب پاشیده، بنی‌اسرائیل را نوشانید. 002 EXO 032 021 و موسی به هارون گفت: «این قوم به تو چه کرده بودند که گناه عظیمی بر ایشان آوردی؟» 002 EXO 032 022 هارون گفت: «خشم آقایم افروخته نشود، تو این قوم رامی شناسی که مایل به بدی می‌باشند. 002 EXO 032 023 و به من گفتند، برای ما خدایان بساز که پیش روی مابخرامند، زیرا که این مرد، موسی، که ما را از زمین مصر بیرون آورده است، نمی دانیم او را چه شده. 002 EXO 032 024 بدیشان گفتم هر‌که را طلا باشد آن را بیرون کند، پس به من دادند، و آن را در آتش انداختم واین گوساله بیرون آمد.» 002 EXO 032 025 و چون موسی قوم رادید که بی‌لگام شده‌اند، زیرا که هارون ایشان رابرای رسوایی ایشان در میان دشمنان ایشان بی‌لگام ساخته بود، 002 EXO 032 026 آنگاه موسی به دروازه اردو ایستاده، گفت: «هر‌که به طرف خداوندباشد، نزد من آید.» پس جمیع بنی لاوی نزد وی جمع شدند. 002 EXO 032 027 او بدیشان گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، چنین می‌گوید: هر کس شمشیر خود رابر ران خویش بگذارد، و از دروازه تا دروازه اردوآمد و رفت کند، و هر کس برادر خود و دوست خویش و همسایه خود را بکشد.» 002 EXO 032 028 و بنی لاوی موافق سخن موسی کردند. و در آن روز قریب سه هزار نفر از قوم افتادند. 002 EXO 032 029 و موسی گفت: «امروزخویشتن را برای خداوند تخصیص نمایید. حتی هر کس به پسر خود و به برادر خویش، تا امروزشما را برکت دهد.» 002 EXO 032 030 و بامدادان واقع شد که موسی به قوم گفت: «شما گناهی عظیم کرده‌اید. اکنون نزد خداوندبالا می‌روم، شاید گناه شما را کفاره کنم.» 002 EXO 032 031 پس موسی به حضور خداوند برگشت و گفت: «آه، این قوم گناهی عظیم کرده، و خدایان طلا برای خویشتن ساخته‌اند. 002 EXO 032 032 الان هرگاه گناه ایشان رامی آمرزی و اگرنه مرا از دفترت که نوشته‌ای، محو ساز.» 002 EXO 032 033 خداوند به موسی گفت: «هر‌که گناه کرده است، او را از دفتر خود محو سازم. 002 EXO 032 034 واکنون برو و این قوم را بدانجایی که به تو گفته‌ام، راهنمایی کن. اینک فرشته من پیش روی توخواهد خرامید، لیکن در یوم تفقد من، گناه ایشان را از ایشان بازخواست خواهم کرد.» 002 EXO 032 035 وخداوند قوم را مبتلا ساخت زیرا گوساله‌ای را که هارون ساخته بود، ساخته بودند. 002 EXO 033 001 و خداوند به موسی گفت: «روانه شده، از اینجا کوچ کن، تو و این قوم که اززمین مصر برآورده‌ای، بدان زمینی که برای ابراهیم، اسحاق و یعقوب قسم خورده، گفته‌ام آن را به ذریت تو عطا خواهم کرد. 002 EXO 033 002 و فرشته‌ای پیش روی تو می‌فرستم، و کنعانیان و اموریان و حتیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را بیرون خواهم کرد. 002 EXO 033 003 به زمینی که به شیر و شهد جاری است، زیرا که در میان شما نمی آیم، چونکه قوم گردن کش هستی، مبادا تو را در بین راه هلاک سازم.» 002 EXO 033 004 وچون قوم این سخنان بد را شنیدند، ماتم گرفتند، و هیچکس زیور خود را برخود ننهاد. 002 EXO 033 005 وخداوند به موسی گفت: «بنی‌اسرائیل را بگو: شماقوم گردن کش هستید؛ اگر لحظه‌ای در میان توآیم، همانا تو را هلاک سازم. پس اکنون زیورخود را از خود بیرون کن تا بدانم با تو چه کنم.» 002 EXO 033 006 پس بنی‌اسرائیل زیورهای خود را از جبل حوریب از خود بیرون کردند. 002 EXO 033 007 و موسی خیمه خود را برداشته، آن را بیرون لشکرگاه، دور از اردو زد، و آن را «خیمه اجتماع» نامید. و واقع شد که هر‌که طالب یهوه می‌بود، به خیمه اجتماع که خارج لشکرگاه بود، بیرون می‌رفت. 002 EXO 033 008 و هنگامی که موسی به سوی خیمه بیرون می‌رفت، تمامی قوم برخاسته، هر یکی به در خیمه خود می‌ایستاد، و در عقب موسی می‌نگریست تا داخل خیمه می‌شد. 002 EXO 033 009 و چون موسی به خیمه داخل می‌شد، ستون ابر نازل شده، به در خیمه می‌ایستاد، و خدا با موسی سخن می‌گفت. 002 EXO 033 010 و چون تمامی قوم، ستون ابر رابر در خیمه ایستاده می‌دیدند، همه قوم برخاسته، هر کس به در خیمه خود سجده می‌کرد. 002 EXO 033 011 وخداوند با موسی روبرو سخن می‌گفت، مثل شخصی که با دوست خود سخن گوید. پس به اردو بر می‌گشت. اما خادم او یوشع بن نون جوان، از میان خیمه بیرون نمی آمد. 002 EXO 033 012 و موسی به خداوند گفت: «اینک تو به من می‌گویی: این قوم را ببر. و تو مرا خبر نمی دهی که همراه من که را می‌فرستی. و تو گفته‌ای، تو را به نام می‌شناسم، و ایض در حضور من فیض یافته‌ای. 002 EXO 033 013 الان اگر فی الحقیقه منظور نظر توشده‌ام، طریق خود را به من بیاموز تا تو رابشناسم، و در حضور تو فیض یابم، و ملاحظه بفرما که این طایفه، قوم تو می‌باشند.» 002 EXO 033 014 گفت: «روی من خواهد آمد و تو را آرامی خواهم بخشید.» 002 EXO 033 015 به وی عرض کرد: «هر گاه روی تونیاید، ما را از اینجا مبر. 002 EXO 033 016 زیرا به چه چیز معلوم می‌شود که من و قوم تو منظور نظر تو شده‌ایم، آیانه از آمدن تو با ما؟ پس من و قوم تو از جمیع قومهایی که بر روی زمینند، ممتاز خواهیم شد.» 002 EXO 033 017 خداوند به موسی گفت: «این کار را نیز که گفته‌ای خواهم کرد، زیرا که در نظر من فیض یافته‌ای و تو را بنام می‌شناسم.» 002 EXO 033 018 عرض کرد: «مستدعی آنکه جلال خود را به من بنمایی.» 002 EXO 033 019 گفت: «من تمامی احسان خود را پیش روی تومی گذرانم و نام یهوه را پیش روی تو ندا می‌کنم، و رافت می‌کنم بر هر‌که رئوف هستم و رحمت خواهم کرد بر هر‌که رحیم هستم. 002 EXO 033 020 و گفت روی مرا نمی توانی دید، زیرا انسان نمی تواند مرا ببیندو زنده بماند.» 002 EXO 033 021 و خداوند گفت: «اینک مقامی نزد من است. پس بر صخره بایست. 002 EXO 033 022 و واقع می‌شود که چون جلال من می‌گذرد، تو را درشکاف صخره می‌گذارم، و تو را به‌دست خودخواهم پوشانید تا عبور کنم. 002 EXO 033 023 پس دست خودرا خواهم برداشت تا قفای مرا ببینی، اما روی من دیده نمی شود.» 002 EXO 034 001 و خداوند به موسی گفت: «دو لوح سنگی مثل اولین برای خود بتراش، وسخنانی را که بر لوح های اول بود و شکستی براین لوح‌ها خواهم نوشت. 002 EXO 034 002 و بامدادان حاضر شوو صبحگاهان به کوه سینا بالا بیا، و در آنجا نزد من بر قله کوه بایست. 002 EXO 034 003 و هیچکس با تو بالا نیاید، وهیچکس نیز در تمامی کوه دیده نشود، و گله ورمه نیز به طرف این کوه چرا نکند.» 002 EXO 034 004 پس موسی دو لوح سنگی مثل اولین تراشید و بامدادان برخاسته، به کوه سینا بالا آمد، چنانکه خداوند اورا امر فرموده بود، و دو لوح سنگی را به‌دست خود برداشت. 002 EXO 034 005 و خداوند در ابر نازل شده، درآنجا با وی بایستاد، و به نام خداوند ندا درداد. 002 EXO 034 006 وخداوند پیش روی وی عبور کرده، ندا درداد که «یهوه، یهوه، خدای رحیم و رئوف و دیرخشم وکثیر احسان و وفا، 002 EXO 034 007 نگاه دارنده رحمت برای هزاران، و آمرزنده خطا و عصیان و گناه، لکن گناه را هرگز بی‌سزا نخواهد گذاشت، بلکه خطایای پدران را بر پسران و پسران پسران ایشان تا پشت سوم و چهارم خواهد گرفت.» 002 EXO 034 008 و موسی به زودی رو به زمین نهاده، سجده کرد. 002 EXO 034 009 و گفت: «ای خداوند اگر فی الحقیقه منظور نظر تو شده‌ام، مستدعی آنکه خداوند در میان ما بیاید، زیرا که این قوم گردنکش می‌باشند، پس خطا و گناه ما رابیامرز و ما را میراث خود بساز.» 002 EXO 034 010 گفت: «اینک عهدی می‌بندم و در نظرتمامی قوم تو کارهای عجیب می‌کنم، که درتمامی جهان و در جمیع امتها کرده نشده باشد، وتمامی این قومی که تو در میان ایشان هستی، کارخداوند را خواهند دید، زیراکه این کاری که با توخواهم کرد، کاری هولناک است. 002 EXO 034 011 آنچه را من امروز به تو امر می‌فرمایم، نگاه دار. اینک من ازپیش روی تو اموریان و کنعانیان و حتیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را خواهم راند. 002 EXO 034 012 با حذرباش که با ساکنان آن زمین که تو بدانجا می‌روی، عهد نبندی، مبادا در میان شما دامی باشد. 002 EXO 034 013 بلکه مذبحهای ایشان را منهدم سازید، و بتهای ایشان را بشکنید و اشیریم ایشان را قطع نمایید. 002 EXO 034 014 زنهارخدای غیر را عبادت منما، زیرا یهوه که نام اوغیور است، خدای غیور است. 002 EXO 034 015 زنهار با ساکنان آن زمین عهد مبند، والا از عقب خدایان ایشان زنا می کنند، و نزد خدایان ایشان قربانی می‌گذرانند، و تو را دعوت می‌نمایند و از قربانی های ایشان می‌خوری. 002 EXO 034 016 و از دختران ایشان برای پسران خود می‌گیری، و چون دختران ایشان از عقب خدایان خود زنا کنند، آنگاه پسران شما را درپیروی خدایان خود مرتکب زنا خواهند نمود. 002 EXO 034 017 خدایان ریخته شده برای خویشتن مساز. 002 EXO 034 018 عید فطیر را نگاه دار، و هفت روز نان فطیرچنانکه تو را امر فرمودم، در وقت معین در ماه ابیب بخور، زیراکه در ماه ابیب از مصر بیرون آمدی. 002 EXO 034 019 هر‌که رحم را گشاید، از آن من است وهر‌که نخست زاده ذکور از مواشی تو، چه از گاوچه از گوسفند، 002 EXO 034 020 و برای نخست زاده الاغ، بره‌ای فدیه بده، و اگر فدیه ندهی، گردنش را بشکن و هرنخست زاده‌ای از پسرانت را فدیه بده. و هیچکس به حضور من تهی‌دست حاضر نشود. 002 EXO 034 021 شش روز مشغول باش، و روز هفتمین، سبت را نگاه دار. در وقت شیار و در حصاد، سبت را نگاه دار. 002 EXO 034 022 و عید هفته‌ها را نگاه دار، یعنی عید نوبر حصادگندم و عید جمع در تحویل سال. 002 EXO 034 023 سالی سه مرتبه همه ذکورانت به حضور خداوند یهوه، خدای اسرائیل، حاضر شوند. 002 EXO 034 024 زیرا که امتها رااز پیش روی تو خواهم راند، و حدود تو را وسیع خواهم گردانید، و هنگامی که در هر سال سه مرتبه می‌آیی تا به حضور یهوه، خدای خودحاضر شوی، هیچکس زمین تو را طمع نخواهدکرد. 002 EXO 034 025 خون قربانی مرا با خمیرمایه مگذران، و قربانی عید فصح تا صبح نماند. 002 EXO 034 026 نخستین نوبرزمین خود را به خانه یهوه، خدای خود، بیاور. وبزغاله را در شیر مادرش مپز.» 002 EXO 034 027 و خداوند به موسی گفت: «این سخنان را تو بنویس، زیرا که به حسب این سخنان، عهد با تو و با اسرائیل بسته‌ام.» 002 EXO 034 028 و چهل روز و چهل شب آنجا نزدخداوند بوده، نان نخورد و آب ننوشید و اوسخنان عهد، یعنی ده کلام را بر لوحها نوشت. 002 EXO 034 029 و چون موسی از کوه سینا بزیر می‌آمد، ودو لوح سنگی در دست موسی بود، هنگامی که ازکوه بزیر می‌آمد، واقع شد که موسی ندانست که به‌سبب گفتگوی با او پوست چهره وی می‌درخشید. 002 EXO 034 030 اما هارون و جمیع بنی‌اسرائیل موسی را دیدند که اینک پوست چهره اومی درخشد. پس ترسیدند که نزدیک او بیایند. 002 EXO 034 031 و موسی ایشان را خواند، و هارون و همه سرداران جماعت نزد او برگشتند، و موسی بدیشان سخن گفت. 002 EXO 034 032 و بعد از آن همه بنی‌اسرائیل نزدیک آمدند، و آنچه خداوند درکوه سینا بدو گفته بود، بدیشان امر فرمود. 002 EXO 034 033 وچون موسی از سخن‌گفتن با ایشان فارغ شد، نقابی بر روی خود کشید. 002 EXO 034 034 و چون موسی به حضورخداوند داخل می‌شد که با وی گفتگو کند، نقاب را برمی داشت تا بیرون آمدن او. پس بیرون آمده، آنچه به وی امر شده بود، به بنی‌اسرائیل می‌گفت. 002 EXO 034 035 و بنی‌اسرائیل روی موسی را می‌دیدند که پوست چهره او می‌درخشد. پس موسی نقاب را به روی خود باز می‌کشید، تا وقتی که برای گفتگوی او می‌رفت. 002 EXO 035 001 و موسی تمام جماعت بنی‌اسرائیل را جمع کرده، بدیشان گفت: «این است سخنانی که خداوند امر فرموده است که آنها رابکنی: 002 EXO 035 002 شش روز کار کرده شود، و در روزهفتمین، سبت آرامی مقدس خداوند برای شماست؛ هر‌که در آن کاری کند، کشته شود. 002 EXO 035 003 درروز سبت آتش در همه مسکنهای خودمیفروزید.» 002 EXO 035 004 و موسی تمامی جماعت بنی‌اسرائیل راخطاب کرده، گفت: «این است امری که خداوندفرموده، و گفته است: 002 EXO 035 005 از خودتان هدیه‌ای برای خداوند بگیرید. هر‌که از دل راغب است، هدیه خداوند را از طلا و نقره و برنج بیاورد، 002 EXO 035 006 و ازلاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک و پشم بز، 002 EXO 035 007 و پوست قوچ سرخ شده و پوست خز و چوب شطیم، 002 EXO 035 008 و روغن برای روشنایی، و عطریات برای روغن مسح و برای بخور معطر، 002 EXO 035 009 وسنگهای جزع و سنگهای ترصیع برای ایفود وسینه بند.» 002 EXO 035 010 و همه دانادلان از شما بیایند و آنچه را خداوند امر فرموده است، بسازند. 002 EXO 035 011 مسکن وخیمه‌اش و پوشش آن و تکمه هایش وتخته هایش و پشت بندهایش و ستونهایش وپایه هایش، 002 EXO 035 012 و تابوت و عصاهایش و کرسی رحمت و حجاب ستر، 002 EXO 035 013 و خوان و عصاهایش و کل اسبابش و نان تقدمه، 002 EXO 035 014 و چراغدان برای روشنایی و اسبابش و چراغهایش و روغن برای روشنایی، 002 EXO 035 015 و مذبح بخور و عصاهایش و روغن مسح و بخور معطر، و پرده دروازه برای درگاه مسکن، 002 EXO 035 016 و مذبح قربانی سوختنی و شبکه برنجین آن، و عصاهایش و کل اسبابش و حوض و پایه‌اش، 002 EXO 035 017 و پرده های صحن و ستونهایش وپایه های آنها و پرده دروازه صحن، 002 EXO 035 018 و میخهای مسکن و میخهای صحن و طنابهای آنها، 002 EXO 035 019 ورختهای بافته شده برای خدمت قدس، یعنی رخت مقدس هارون کاهن، و رختهای پسرانش راتا کهانت نمایند.» 002 EXO 035 020 پس تمامی جماعت بنی‌اسرائیل از حضورموسی بیرون شدند. 002 EXO 035 021 و هر‌که دلش او را ترغیب کرد، و هر‌که روحش او را با اراده گردانید، آمدندو هدیه خداوند را برای کار خیمه اجتماع، و برای تمام خدمتش و برای رختهای مقدس آوردند. 002 EXO 035 022 مردان و زنان آمدند، هر‌که از دل راغب بود، وحلقه های بینی و گوشواره‌ها و انگشتریها وگردن بندها و هر قسم آلات طلا آوردند، و هر‌که هدیه طلا برای خداوند گذرانیده بود. 002 EXO 035 023 و هرکسی‌که لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک وپشم بز و پوست قوچ سرخ شده و پوست خز نزداو یافت شد، آنها را آورد. 002 EXO 035 024 هر‌که خواست هدیه نقره و برنج بیاورد، هدیه خداوند را آورد، وهر‌که چوب شطیم برای هر کار خدمت نزد اویافت شد، آن را آورد. 002 EXO 035 025 و همه زنان دانادل به‌دستهای خود می‌رشتند، و رشته شده را ازلاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک، آوردند. 002 EXO 035 026 و همه زنانی که دل ایشان به حکمت مایل بود، پشم بز را می‌رشتند. 002 EXO 035 027 و سروران، سنگهای جزع و سنگهای ترصیع برای ایفود و سینه بندآوردند. 002 EXO 035 028 و عطریات و روغن برای روشنایی وبرای روغن مسح و برای بخور معطر. 002 EXO 035 029 و همه مردان و زنان بنی‌اسرائیل که دل ایشان، ایشان راراغب ساخت که چیزی برای هر کاری که خداوند امر فرموده بود که به وسیله موسی ساخته شود، برای خداوند به اراده دل آوردند. 002 EXO 035 030 و موسی بنی‌اسرائیل را گفت: «آگاه باشیدکه خداوند بصلئیل بن اوری بن حور را از سبطیهودا به نام دعوت کرده است. 002 EXO 035 031 و او را به روح خدا از حکمت و فطانت و علم و هر هنری پرساخته، 002 EXO 035 032 و برای اختراع مخترعات و برای کارکردن در طلا و نقره و برنج، 002 EXO 035 033 و برای تراشیدن ومرصع ساختن سنگها، و برای درودگری چوب تاهر صنعت هنری را بکند. 002 EXO 035 034 و در دل او تعلیم دادن را القا نمود، و همچنین اهولیاب بن اخیسامک را از سبط دان، 002 EXO 035 035 و ایشان را به حکمت دلی پر ساخت، برای هر عمل نقاش ونساج ماهر و طراز در لاجورد و ارغوان و قرمز وکتان نازک، و در هر کار نساج تا صانع هر صنعتی ومخترع مخترعات بشوند. 002 EXO 036 001 «و بصلئیل و اهولیاب و همه دانادلانی که خداوند حکمت و فطانت بدیشان داده است، تا برای کردن هر صنعت خدمت قدس، ماهر باشند، موافق آنچه خداوند امرفرموده است، کار بکنند.» 002 EXO 036 002 پس موسی، بصلئیل واهولیاب و همه دانادلانی را که خداوند در دل ایشان حکمت داده بود، و آنانی را که دل ایشان، ایشان را راغب ساخته بود که برای کردن کارنزدیک بیایند، دعوت کرد. 002 EXO 036 003 و همه هدایایی را که بنی‌اسرائیل برای بجا آوردن کار خدمت قدس آورده بودند، از حضور موسی برداشتند، و هربامداد هدایای تبرعی دیگر نزد وی می‌آوردند. 002 EXO 036 004 و همه دانایانی که هر گونه کار قدس رامی ساختند، هر یک از کار خود که در آن مشغول می‌بود، آمدند. 002 EXO 036 005 و موسی را عرض کرده، گفتند: «قوم زیاده از آنچه لازم است برای عمل آن کاری که خداوند فرموده است که ساخته شود، می‌آورند.» 002 EXO 036 006 و موسی فرمود تا در اردو ندا کرده، گویند که «مردان و زنان هیچ کاری دیگر برای هدایای قدس نکنند.» پس قوم از آوردن بازداشته شدند. 002 EXO 036 007 و اسباب برای انجام تمام کار، کافی، بلکه زیاده بود. 002 EXO 036 008 پس همه دانادلانی که در کار اشتغال داشتند، ده پرده مسکن را ساختند، از کتان نازک تابیده شده و لاجورد و ارغوان و قرمز، و آنها را باکروبیان از صنعت نساج ماهر ترتیب دادند. 002 EXO 036 009 طول هر پرده بیست و هشت ذراع، و عرض هر پرده چهار ذراع. همه پرده‌ها را یک اندازه بود. 002 EXO 036 010 وپنج پرده را با یکدیگر بپیوست، و پنج پرده را بایکدیگر بپیوست، 002 EXO 036 011 و بر لب یک پرده در کنارپیوستگی‌اش مادگیهای لاجورد ساخت، وهمچنین در لب پرده بیرونی در‌پیوستگی دوم ساخت. 002 EXO 036 012 و در یک پرده، پنجاه مادگی ساخت، و در کنار پرده‌ای که در‌پیوستگی دومین بود، پنجاه مادگی ساخت. و مادگیها مقابل یکدیگربود. 002 EXO 036 013 و پنجاه تکمه زرین ساخت، و پرده‌ها را به تکمه‌ها با یکدیگر بپیوست، تا مسکن یک باشد. 002 EXO 036 014 و پرده‌ها از پشم بز ساخت بجهت خیمه‌ای که بالای مسکن بود؛ آنها را پانزده پرده ساخت. 002 EXO 036 015 طول هر پرده سی ذراع، و عرض هر پرده چهار ذراع؛ و یازده پرده را یک اندازه بود. 002 EXO 036 016 وپنج پرده را جدا پیوست، و شش پرده را جدا. 002 EXO 036 017 وپنجاه مادگی بر کنار پرده‌ای که در‌پیوستگی بیرونی بود ساخت، و پنجاه مادگی در کنار پرده در‌پیوستگی دوم. 002 EXO 036 018 و پنجاه تکمه برنجین برای پیوستن خیمه بساخت تا یک باشد. 002 EXO 036 019 و پوششی از پوست قوچ سرخ شده برای خیمه ساخت، وپوششی بر زبر آن از پوست خز. 002 EXO 036 020 و تخته های قایم از چوب شطیم برای مسکن ساخت. 002 EXO 036 021 طول هر تخته ده ذراع، وعرض هر تخته یک ذراع و نیم. 002 EXO 036 022 هر تخته را دوزبانه بود مقرون یکدیگر، و بدین ترکیب همه تخته های مسکن را ساخت. 002 EXO 036 023 و تخته های مسکن را ساخت، بیست تخته به‌جانب جنوب به طرف یمانی، 002 EXO 036 024 و چهل پایه نقره زیر بیست تخته ساخت، یعنی دو پایه زیر تخته‌ای برای دوزبانه‌اش، و دو پایه زیر تخته دیگر برای دوزبانه‌اش. 002 EXO 036 025 و برای جانب دیگر مسکن به طرف شمال، بیست تخته ساخت. 002 EXO 036 026 و چهل پایه نقره آنها را یعنی دو پایه زیر یک تخته‌ای و دو پایه زیرتخته دیگر. 002 EXO 036 027 و برای موخر مسکن به طرف مغرب، شش تخته ساخت. 002 EXO 036 028 و دو تخته برای گوشه های مسکن در هر دو جانبش ساخت. 002 EXO 036 029 واز زیر با یکدیگر پیوسته شد، و تا سر آن با هم دریک حلقه تمام شد. و همچنین برای هر دو در هردو گوشه کرد. 002 EXO 036 030 پس هشت تخته بود، و پایه های آنها از نقره شانزده پایه، یعنی دو پایه زیر هرتخته. 002 EXO 036 031 و پشت بندها از چوب شطیم ساخت، یعنی پنج برای تخته های یک جانب مسکن، 002 EXO 036 032 و پنج پشت بند برای تخته های جانب دیگر مسکن، وپنج پشت بند برای تخته های موخر جانب غربی مسکن. 002 EXO 036 033 و پشت بند وسطی را ساخت تا در میان تخته‌ها از سر تا سر بگذرد. 002 EXO 036 034 تخته‌ها را به طلاپوشانید، و حلقه های آنها را از طلا ساخت تابرای پشت بندها، خانه‌ها باشد، و پشت بندها را به طلا پوشانید. 002 EXO 036 035 و حجاب را از لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده ساخت، و آن را باکروبیان از صنعت نساج ماهر ترتیب داد. 002 EXO 036 036 وچهار ستون از چوب شطیم برایش ساخت، و آنهارا به طلا پوشانید و قلابهای آنها از طلا بود، وبرای آنها چهار پایه نقره ریخت. 002 EXO 036 037 و پرده‌ای برای دروازه خیمه از لاجورد و ارغوان و قرمز وکتان نازک تابیده شده از صنعت طراز بساخت. 002 EXO 036 038 و پنج ستون آن و قلابهای آنها را ساخت وسرها و عصاهای آنها را به طلا پوشانید و پنج پایه آنها از برنج بود. 002 EXO 037 001 و بصلئیل، تابوت را از چوب شطیم ساخت، طولش دو ذراع و نیم، وعرضش یک ذراع و نیم، و بلندیش یک ذراع ونیم. 002 EXO 037 002 و آن را به طلای خالص از درون و بیرون پوشانید. و برای آن تاجی از طلا بر طرفش ساخت. 002 EXO 037 003 و چهار حلقه زرین برای چهارقایمه‌اش بریخت، یعنی دو حلقه بر یک طرفش ودو حلقه بر طرف دیگر. 002 EXO 037 004 و دو عصا از چوب شطیم ساخته، آنها را به طلا پوشانید. 002 EXO 037 005 و عصاهارا در حلقه‌ها بر دو جانب تابوت گذرانید، برای برداشتن تابوت. 002 EXO 037 006 و کرسی رحمت را از طلای خالص ساخت. طولش دو ذراع و نیم، و عرضش یک ذراع و نیم. 002 EXO 037 007 و دو کروبی از طلا ساخت. وآنها را بر هر دو طرف کرسی رحمت ازچرخکاری ساخت. 002 EXO 037 008 یک کروبی بر این طرف و کروبی دیگر بر آن طرف، و از کرسی رحمت، کروبیان را بر هر دو طرفش ساخت. 002 EXO 037 009 و کروبیان بالهای خود را بر زبر آن پهن می‌کردند، و به بالهای خویش کرسی رحمت را می‌پوشانیدند، ورویهای ایشان به سوی یکدیگر می‌بود، یعنی رویهای کروبیان به‌جانب کرسی رحمت می‌بود. 002 EXO 037 010 و خوان را از چوب شطیم ساخت. طولش دو ذراع، و عرضش یک ذراع، و بلندیش یک ذراع و نیم. 002 EXO 037 011 و آن را به طلای خالص پوشانید، وتاجی زرین گرداگردش ساخت. 002 EXO 037 012 و حاشیه‌ای به مقدار چهار انگشت گرداگردش ساخت، و تاجی زرین گرداگرد حاشیه ساخت. 002 EXO 037 013 و چهار حلقه زرین برایش ریخت، و حلقه‌ها را بر چهارگوشه‌ای که بر چهار قایمه‌اش بود گذاشت. 002 EXO 037 014 وحلقه‌ها مقابل حاشیه بود، تا خانه های عصاهاباشد، برای برداشتن خوان. 002 EXO 037 015 و دو عصا را ازچوب شطیم ساخته، آنها را به طلا پوشانید، برای برداشتن خوان. 002 EXO 037 016 و ظروفی را که بر خوان می‌بوداز صحنها و کاسه‌ها و پیاله‌ها و جامهایش که بدانها هدایای ریختنی می‌ریختند، از طلای خالص ساخت. 002 EXO 037 017 و چراغدان را از طلای خالص ساخت. ازچرخکاری، چراغدان را ساخت، و پایه‌اش وشاخه هایش و پیاله هایش و سیبهایش و گلهایش از همین بود. 002 EXO 037 018 و از دو طرفش شش شاخه بیرون آمد، یعنی سه شاخه چراغدان از یک طرف، و سه شاخه چراغدان از طرف دیگر. 002 EXO 037 019 و سه پیاله بادامی با سیبی و گلی در یک شاخه، و سه پیاله بادامی و سیبی و گلی بر شاخه دیگر، و همچنین برای شش شاخه‌ای که از چراغدان بیرون می‌آمد. 002 EXO 037 020 و بر چراغدان چهار پیاله بادامی باسیبها و گلهای آن. 002 EXO 037 021 و سیبی زیر دو شاخه آن، وسیبی زیر دو شاخه آن، و سیبی زیر دو شاخه آن، برای شش شاخه‌ای که از آن بیرون می‌آمد. 002 EXO 037 022 سیبهای آنها و شاخه های آنها از همین بود، یعنی همه از یک چرخکاری طلای خالص. 002 EXO 037 023 وهفت چراغش و گلگیرهایش و سینیهایش را ازطلای خالص ساخت. 002 EXO 037 024 از یک وزنه طلای خالص آن را با همه اسبابش ساخت. 002 EXO 037 025 و مذبح بخور را از چوب شطیم ساخت، طولش یک ذراع، و عرضش یک ذراع مربع، وبلندیش دو ذراع، و شاخهایش از همان بود. 002 EXO 037 026 وآن را به طلای خالص پوشانید، یعنی سطحش وطرفهای گرداگردش، و شاخهایش، و تاجی گرداگردش از طلای خالص ساخت. 002 EXO 037 027 و دوحلقه زرین برایش زیر تاج بر دو گوشه‌اش بر دوطرفش ساخت، تا خانه های عصاها باشد برای برداشتنش به آنها. 002 EXO 037 028 و عصاها را از چوب شطیم ساخته، آنها را به طلا پوشانید. 002 EXO 037 029 و روغن مسح مقدس و بخور معطر طاهر را از صنعت عطارساخت. 002 EXO 038 001 و مذبح قربانی سوختنی را از چوب شطیم ساخت. طولش پنج ذراع، وعرضش پنج ذراع مربع، و بلندیش سه ذراع. 002 EXO 038 002 وشاخهایش را بر چهار گوشه‌اش ساخت. شاخهایش از همان بود و آن را از برنج پوشانید. 002 EXO 038 003 و همه اسباب مذبح را ساخت، یعنی: دیگها وخاک اندازها و کاسه‌ها و چنگالها و مجمرها وهمه ظروفش را از برنج ساخت. 002 EXO 038 004 و برای مذبح، آتش دانی مشبک از برنج ساخت، که زیرحاشیه‌اش بطرف پایین تا نصفش برسد. 002 EXO 038 005 و چهارحلقه برای چهار سر آتش دان برنجین ریخت، تاخانه های عصاها باشد. 002 EXO 038 006 و عصاها را از چوب شطیم ساخته، آنها را به برنج بپوشانید. 002 EXO 038 007 و عصاهارا در حلقه‌ها بر دو طرف مذبح گذرانید، برای برداشتنش به آنها، و مذبح را از چوبها مجوف ساخت. 002 EXO 038 008 و حوض را از برنج ساخت، و پایه‌اش را از برنج از آینه های زنانی که نزد دروازه خیمه اجتماع برای خدمت جمع می‌شدند. 002 EXO 038 009 و صحن را ساخت که برای طرف جنوبی به سمت یمانی. پرده های صحن از کتان نازک تابیده شده صد ذراعی بود. 002 EXO 038 010 ستونهای آنها بیست بود، و پایه های آنها بیست بود، از برنج و قلابهای آنهاو پشت بندهای آنها از نقره. 002 EXO 038 011 و برای طرف شمالی صد ذراعی بود، و ستونهای آنها بیست ازبرنج، و قلابهای ستونها و پشت بندهای آنها ازنقره بود. 002 EXO 038 012 و برای طرف غربی، پرده های پنجاه ذراعی بود، و ستونهای آنها ده و پایه های آنها ده، و قلابها و پشت بندهای ستونها از نقره بود. 002 EXO 038 013 وبرای طرف شرقی به سمت طلوع، پنجاه ذراعی بود. 002 EXO 038 014 و پرده های یک طرف دروازه پانزده ذراعی بود، ستونهای آنها سه و پایه های آنها سه. 002 EXO 038 015 و برای طرف دیگر دروازه صحن از این طرف واز آن طرف پرده‌ها پانزده ذراعی بود، ستونهای آنها سه و پایه های آنها سه. 002 EXO 038 016 همه پرده های صحن به هر طرف از کتان نازک تابیده شده بود. 002 EXO 038 017 و پایه های ستونها از برنج بود، و قلابها وپشت بندهای ستونها از نقره، و پوشش سرهای آنها از نقره، و جمیع ستونهای صحن به پشت بندهای نقره پیوسته شده بود. 002 EXO 038 018 و پرده دروازه صحن از صنعت طراز از لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک تابیده شده بود. طولش بیست ذراع، و بلندیش به عرض پنج ذراع موافق پرده های صحن. 002 EXO 038 019 و ستونهای آنها چهار، وپایه های برنجین آنها چهار، و قلابهای آنها ازنقره، و پوشش سرهای آنها و پشت بندهای آنهااز نقره بود. 002 EXO 038 020 و همه میخهای مسکن و صحن، به هر طرف از برنج بود. 002 EXO 038 021 این است حساب مسکن، یعنی مسکن شهادت، چنانکه حسب فرمان موسی به خدمت لاویان، به توسط ایتاماربن هارون کاهن حساب آن گرفته شد. 002 EXO 038 022 و بصلئیل بن اوری بن حور از سبطیهودا، آنچه را که خداوند به موسی‌امر فرموده بود بساخت. 002 EXO 038 023 و با وی اهولیاب بن اخیسامک ازسبط دان بود، نقاش و مخترع و طراز در لاجورد وارغوان و قرمز و کتان نازک. 002 EXO 038 024 و تمام طلایی که در کار صرف شد، یعنی در همه کار قدس، ازطلای هدایا بیست و نه وزنه و هفتصد و سی مثقال موافق مثقال قدس بود. 002 EXO 038 025 و نقره شمرده شدگان جماعت صد وزنه و هزار و هفتصد وهفتاد و پنج مثقال بود، موافق مثقال قدس. 002 EXO 038 026 یک درهم یعنی نیم مثقال موافق مثقال قدس، برای هر نفری از آنانی که به سوی شمرده شدگان گذشتند، از بیست ساله و بالاتر، که ششصد و سه هزار وپانصد و پنجاه نفر بودند. 002 EXO 038 027 و اما آن صد وزنه نقره برای ریختن پایه های قدس و پایه های پرده بود. صد پایه از صد وزنه یعنی یک وزنه برای یک پایه. 002 EXO 038 028 و از آن هزار و هفتصد و هفتاد و پنج مثقال قلابها برای ستونها ساخت، و سرهای آنهارا پوشانید، و پشت بندها برای آنها ساخت. 002 EXO 038 029 وبرنج هدایا هفتاد وزنه و دو هزار و چهارصد مثقال بود. 002 EXO 038 030 و از آن پایه های دروازه خیمه اجتماع، ومذبح برنجین، و شبکه برنجین آن و همه اسباب مذبح را ساخت. 002 EXO 038 031 و پایه های صحن را به هرطرف، و پایه های دروازه صحن و همه میخهای مسکن و همه میخهای گرداگرد صحن را. 002 EXO 039 001 و از لاجورد و ارغوان و قرمز رختهای بافته شده ساختند، برای خدمت کردن در قدس، و رختهای مقدس برای هارون ساختند، چنانکه خداوند به موسی‌امر نموده بود. 002 EXO 039 002 و ایفود را از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمزو کتان نازک تابیده شده، ساخت. 002 EXO 039 003 و تنگه های نازک از طلا ساختند و تارها کشیدند تا آنها را درمیان لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک به صنعت نساج ماهر ببافند. 002 EXO 039 004 و کتفهای پیوسته شده برایش ساختند، که بر دو کنار پیوسته شد. 002 EXO 039 005 و زنار بسته شده‌ای که بر آن بود از همان پارچه واز همان صنعت بود، از طلا و لاجورد و ارغوان وقرمز و کتان نازک تابیده شده، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 039 006 و سنگهای جزع مرصع در دو طوق طلا، و منقوش به نقش خاتم، موافق نامهای بنی‌اسرائیل درست کردند. 002 EXO 039 007 آنها را بر کتفهای ایفود نصب کرد، تا سنگهای یادگاری برای بنی‌اسرائیل باشد، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 039 008 و سینه بند را موافق کار ایفود از صنعت نساج ماهر ساخت، از طلا و لاجورد و ارغوان وقرمز و کتان نازک تابیده شده. 002 EXO 039 009 و آن مربع بود وسینه بند را دولا ساختند طولش یک وجب وعرضش یک وجب دولا. 002 EXO 039 010 و در آن چهار رسته سنگ نصب کردند، رسته‌ای از عقیق سرخ ویاقوت زرد و زمرد. این بود رسته اول. 002 EXO 039 011 و رسته دوم از بهرمان و یاقوت کبود و عقیق سفید. 002 EXO 039 012 ورسته سوم از عین الهر و یشم و جمست. 002 EXO 039 013 ورسته چهارم از زبرجد و جزع و یشب در ترصیعه خود که به دیوارهای طلا احاطه شده بود. 002 EXO 039 014 وسنگها موافق نامهای بنی‌اسرائیل دوازده بود، مطابق اسامی ایشان، مثل نقش خاتم، هر یکی به اسم خود برای دوازده سبط. 002 EXO 039 015 و بر سینه بندزنجیرهای تابیده شده، مثل کار طنابها از طلای خالص ساختند. 002 EXO 039 016 و دو طوق زرین و دو حلقه زرین ساختند و دو حلقه را بر دو سر سینه بندگذاشتند. 002 EXO 039 017 و آن دو زنجیر تابیده شده زرین رادر دو حلقه‌ای که بر سرهای سینه بند بود، گذاشتند. 002 EXO 039 018 و دو سر دیگر آن دو زنجیر را بر دوطوق گذاشتند، و آنها را بر دو کتف ایفود در‌پیش نصب کردند. 002 EXO 039 019 و دو حلقه زرین ساختند، آنها رابر دو سر سینه بند گذاشتند، بر کناری که بر طرف اندرونی‌ایفود بود. 002 EXO 039 020 و دو حلقه زرین دیگرساختند، و آنها را بر دو کتف ایفود، به طرف پایین، از جانب پیش، مقابل پیوستگیش بالای زنار ایفود گذاشتند. 002 EXO 039 021 و سینه بند را به حلقه هایش با حلقه های ایفود به نوار لاجوردی بستند، تا بالای زنار ایفود باشد. و سینه بند از ایفود جدا نشود، چنانکه خداوند به موسی‌امرفرموده بود. 002 EXO 039 022 و ردای ایفود را از صنعت نساج، تمام لاجوردی ساخت. 002 EXO 039 023 و دهنه‌ای در وسط ردابود، مثل دهنه زره با حاشیه‌ای گرداگرد دهنه تادریده نشود. 002 EXO 039 024 و بر دامن ردا، انارها از لاجورد وارغوان و قرمز و کتان تابیده شده ساختند. 002 EXO 039 025 وزنگوله‌ها از طلای خالص ساختند. و زنگوله‌ها رادر میان انارها بر دامن ردا گذاشتند، گرداگردش درمیان انارها. 002 EXO 039 026 و زنگوله‌ای و اناری، و زنگوله‌ای واناری گرداگرد دامن ردا برای خدمت کردن، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 039 027 وپیراهنها را برای هارون و پسرانش از کتان نازک ازصنعت نساج ساختند. 002 EXO 039 028 و عمامه را از کتان نازک و دستارهای زیبا را از کتان نازک، و زیرجامهای کتانی را از کتان نازک تابیده شده. 002 EXO 039 029 و کمربند رااز کتان نازک تابیده شده، و لاجورد و ارغوان وقرمز از صنعت طراز، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 039 030 و تنگه افسر مقدس را ازطلای خالص ساختند، و بر آن کتابتی مثل نقش خاتم مرقوم داشتند: قدوسیت برای یهوه. 002 EXO 039 031 و برآن نواری لاجوردی بستند تا آن را بالای عمامه ببندند، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 039 032 پس همه کار مسکن خیمه اجتماع تمام شد، و بنی‌اسرائیل ساختند. موافق آنچه خداوندبه موسی‌امر فرموده بود، عمل نمودند. 002 EXO 039 033 ومسکن خیمه را نزد موسی آوردند، با همه اسبابش و تکمه‌ها و تخته‌ها و پشت بندها وستونها و پایه هایش. 002 EXO 039 034 و پوشش از پوست قوچ سرخ شده و پوشش از پوست خز و حجاب ستر. 002 EXO 039 035 و تابوت شهادت و عصاهایش و کرسی رحمت. 002 EXO 039 036 و خوان و همه اسبابش و نان تقدمه. 002 EXO 039 037 و چراغدان طاهر و چراغهایش، چراغهای آراسته شده و همه اسبابش، و روغن برای روشنایی. 002 EXO 039 038 و مذبح زرین و روغن مسح و بخورمعطر و پرده برای دروازه خیمه. 002 EXO 039 039 و مذبح برنجین و شبکه برنجین آن، و عصاهایش و همه اسبابش و حوض و پایه‌اش. 002 EXO 039 040 و پرده های صحن و ستونها و پایه هایش و پرده دروازه صحن، وطنابهایش و میخهایش و همه اسباب خدمت مسکن برای خیمه اجتماع. 002 EXO 039 041 و رختهای بافته شده برای خدمت قدس، و رخت مقدس برای هارون کاهن، و رختها برای پسرانش تا کهانت نمایند. 002 EXO 039 042 موافق آنچه خداوند به موسی‌امرفرموده بود، بنی‌اسرائیل همچنین تمام کار راساختند. 002 EXO 039 043 و موسی تمام کارها را ملاحظه کرد، و اینک موافق آنچه خداوند امر فرموده بودساخته بودند، همچنین کرده بودند. و موسی ایشان را برکت داد. 002 EXO 040 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 002 EXO 040 002 «در غره ماه اول مسکن خیمه اجتماع را برپا نما. 002 EXO 040 003 و تابوت شهادت را در آن بگذار. وحجاب را پیش تابوت پهن کن. 002 EXO 040 004 و خوان رادرآورده، چیزهایی را که می‌باید، بر آن ترتیب نما. و چراغدان را درآور و چراغهایش را آراسته کن. 002 EXO 040 005 و مذبح زرین را برای بخور پیش تابوت شهادت بگذار، و پرده دروازه را بر مسکن بیاویز. 002 EXO 040 006 و مذبح قربانی سوختنی را پیش دروازه مسکن خیمه اجتماع بگذار. 002 EXO 040 007 و حوض را در میان خیمه اجتماع و مذبح بگذار، و آب در آن بریز. 002 EXO 040 008 و صحن را گرداگرد برپا کن. و پرده دروازه صحن رابیاویز. 002 EXO 040 009 و روغن مسح را گرفته، مسکن را با آنچه در آن است مسح کن، و آن را با همه اسبابش تقدیس نما تا مقدس شود. 002 EXO 040 010 و مذبح قربانی سوختنی را با همه اسبابش مسح کرده، مذبح راتقدیس نما. و مذبح، قدس اقداس خواهد بود. 002 EXO 040 011 و حوض را با پایه‌اش مسح نموده، تقدیس کن. 002 EXO 040 012 و هارون و پسرانش را نزد دروازه خیمه اجتماع آورده، ایشان را به آب غسل ده. 002 EXO 040 013 وهارون را به رخت مقدس بپوشان، و او را مسح کرده، تقدیس نما، تا برای من کهانت کند. 002 EXO 040 014 وپسرانش را نزدیک آورده، ایشان را به پیراهنهابپوشان. 002 EXO 040 015 و ایشان را مسح کن، چنانکه پدرایشان را مسح کردی تا برای من کهانت نماید. ومسح ایشان هر آینه برای کهانت ابدی در نسلهای ایشان خواهد بود.» 002 EXO 040 016 پس موسی موافق آنچه خداوند او را امر فرموده بود کرد، و همچنین به عمل آورد. 002 EXO 040 017 و واقع شد در غره ماه اول از سال دوم که مسکن برپا شد، 002 EXO 040 018 و موسی مسکن را برپا نمود، وپایه هایش را بنهاد و تخته هایش را قایم کرد، وپشت بندهایش را گذاشت، و ستونهایش را برپانمود، 002 EXO 040 019 و خیمه را بالای مسکن کشید، و پوشش خیمه را بر زبر آن گسترانید، چنانکه خداوند به موسی‌امر نموده بود. 002 EXO 040 020 و شهادت را گرفته، آن رادر تابوت نهاد، و عصاها را بر تابوت گذارد، وکرسی رحمت را بالای تابوت گذاشت. 002 EXO 040 021 وتابوت را به مسکن درآورد، و حجاب ستر راآویخته، آن را پیش تابوت شهادت کشید. چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 040 022 و خوان را در خیمه اجتماع به طرف شمالی مسکن، بیرون حجاب نهاد. 002 EXO 040 023 و نان را به حضور خداوند بر آن ترتیب داد، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 040 024 و چراغدان را در خیمه اجتماع، مقابل خوان به طرف جنوبی مسکن نهاد. 002 EXO 040 025 و چراغها رابه حضور خداوند گذاشت، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 040 026 و مذبح زرین را درخیمه اجتماع، پیش حجاب نهاد. 002 EXO 040 027 و بخورمعطر بر آن سوزانید، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 040 028 و پرده دروازه مسکن راآویخت. 002 EXO 040 029 و مذبح قربانی سوختنی را پیش دروازه مسکن خیمه اجتماع وضع کرد، و قربانی سوختنی و هدیه را بر آن گذرانید، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 040 030 و حوض رادر میان خیمه اجتماع و مذبح وضع کرده، آب برای شستن در آن بریخت. 002 EXO 040 031 و موسی و هارون وپسرانش دست و پای خود را در آن شستند. 002 EXO 040 032 وقتی که به خیمه اجتماع داخل شدند ونزد مذبح آمدند شست و شو کردند، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 002 EXO 040 033 و صحن راگرداگرد مسکن و مذبح برپا نمود، و پرده دروازه صحن را آویخت. پس موسی کار را به انجام رسانید. 002 EXO 040 034 آنگاه ابر، خیمه اجتماع را پوشانید و جلال خداوند مسکن را پر ساخت. 002 EXO 040 035 و موسی نتوانست به خیمه اجتماع داخل شود، زیراکه ابربر آن ساکن بود، و جلال خداوند مسکن را پرساخته بود. 002 EXO 040 036 و چون ابر از بالای مسکن برمی خاست، بنی‌اسرائیل در همه مراحل خودکوچ می‌کردند. 002 EXO 040 037 و هرگاه ابر برنمی خاست، تاروز برخاستن آن، نمی کوچیدند. 002 EXO 040 038 زیرا که در روز، ابر خداوند بر مسکن و در شب، آتش بر آن می‌بود، در نظر تمامی خاندان اسرائیل، در همه منازل ایشان. # # BOOK 003 LEV Leviticus لاویان 003 LEV 001 001 و خداوند موسی را خواند، و او را از خیمه اجتماع خطاب کرده، گفت: 003 LEV 001 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: هرگاه کسی از شماقربانی نزد خداوند بگذراند، پس قربانی خود را ازبهایم یعنی از گاو یا از گوسفند بگذرانید. 003 LEV 001 003 اگرقربانی او قربانی سوختنی از گاو باشد، آن را نربی عیب بگذارند، و آن را نزد در خیمه اجتماع بیاورد تا به حضور خداوند مقبول شود. 003 LEV 001 004 و دست خود را بر سر قربانی سوختنی بگذارد، و برایش مقبول خواهد شد تا بجهت او کفاره کند. 003 LEV 001 005 پس گاو را به حضور خداوند ذبح نماید، و پسران هارون کهنه خون را نزدیک بیاورند، و خون را براطراف مذبح که نزد در خیمه اجتماع است بپاشند. 003 LEV 001 006 و پوست قربانی سوختنی را بکند و آن را قطعه قطعه کند. 003 LEV 001 007 و پسران هارون کاهن آتش برمذبح بگذارند، و هیزم بر آتش بچینند. 003 LEV 001 008 و پسران هارون کهنه قطعه‌ها و سر و پیه را بر هیزمی که برآتش روی مذبح است بچینند. 003 LEV 001 009 و احشایش وپاچه هایش را به آب بشویند، و کاهن همه را برمذبح بسوزاند، برای قربانی سوختنی و هدیه آتشین و عطر خوشبو بجهت خداوند. 003 LEV 001 010 و اگرقربانی او از گله باشد خواه از گوسفند خواه از بزبجهت قربانی سوختنی، آن را نر بی‌عیب بگذراند. 003 LEV 001 011 و آن را به طرف شمالی مذبح به حضور خداوند ذبح نماید، و پسران هارون کهنه خونش را به اطراف مذبح بپاشند. 003 LEV 001 012 و آن را باسرش و پیه‌اش قطعه قطعه کند، و کاهن آنها را برهیزمی که بر آتش روی مذبح است بچیند. 003 LEV 001 013 واحشایش و پاچه هایش را به آب بشوید، و کاهن همه را نزدیک بیاورد و بر مذبح بسوزاند، که آن قربانی سوختنی و هدیه آتشین و عطر خوشبوبجهت خداوند است. 003 LEV 001 014 «و اگر قربانی او بجهت خداوند قربانی سوختنی از مرغان باشد، پس قربانی خود را ازفاخته‌ها یا از جوجه های کبوتر بگذراند. 003 LEV 001 015 وکاهن آن را نزد مذبح بیاورد و سرش را بپیچد و برمذبح بسوزاند، و خونش را بر پهلوی مذبح افشرده شود. 003 LEV 001 016 و چینه دانش را با فضلات آن بیرون کرده، آن را بر جانب شرقی مذبح در جای خاکستر بیندازد. 003 LEV 001 017 و آن را از میان بالهایش چاک کند و از هم جدا نکند، و کاهن آن را بر مذبح برهیزمی که بر آتش است بسوزاند، که آن قربانی سوختنی و هدیه آتشین و عطر خوشبو بجهت خداوند است. 003 LEV 002 001 «و هرگاه کسی قربانی هدیه آردی بجهت خداوند بگذراند، پس قربانی او از آرد نرم باشد، و روغن بر آن بریزد و کندر بر آن بنهد. 003 LEV 002 002 وآن را نزد پسران هارون کهنه بیاورد، و یک مشت از آن بگیرد یعنی از آرد نرمش و روغنش باتمامی کندرش و کاهن آن را برای یادگاری بسوزاند، تا هدیه آتشین و عطر خوشبو بجهت خداوند باشد. 003 LEV 002 003 و بقیه هدیه آردی از آن هارون وپسرانش باشد. این از هدایای آتشین خداوند قدس اقداس است. 003 LEV 002 004 و هرگاه قربانی هدیه آردی پخته شده‌ای در تنور بگذرانی، پس قرصهای فطیر از آرد نرم سرشته شده به روغن، یا گرده های فطیر مالیده شده به روغن باشد. 003 LEV 002 005 و اگر قربانی توهدیه آردی بر ساج باشد، پس از آرد نرم فطیرسرشته شده به روغن باشد. 003 LEV 002 006 و آن را پاره پاره کرده، روغن بر آن بریز. این هدیه آردی است. 003 LEV 002 007 واگر قربانی تو هدیه آردی تابه باشد از آرد نرم باروغن ساخته شود. 003 LEV 002 008 و هدیه آردی را که از این چیزها ساخته شود نزد خداوند بیاور، و آن راپیش کاهن بگذار، و او آن را نزد مذبح خواهدآورد. 003 LEV 002 009 و کاهن از هدیه آردی یادگاری آن رابردارد و بر مذبح بسوزاند. این هدیه آتشین و عطرخوشبو بجهت خداوند است. 003 LEV 002 010 و بقیه هدیه آردی از آن هارون و پسرانش باشد. این ازهدایای آتشین خداوند قدس اقداس است. 003 LEV 002 011 «و هیچ هدیه آردی که بجهت خداوندمی گذرانید با خمیرمایه ساخته نشود، زیرا که هیچ خمیرمایه و عسل را برای هدیه آتشین بجهت خداوند نباید سوزانید. 003 LEV 002 012 آنها را برای قربانی نوبرها بجهت خداوند بگذرانید، لیکن برای عطر خوشبو به مذبح برنیارند. 003 LEV 002 013 و هرقربانی هدیه آردی خود را به نمک نمکین کن، ونمک عهد خدای خود را از هدیه آردی خودبازمدار، با هر قربانی خود نمک بگذران. 003 LEV 002 014 و اگرهدیه آردی نوبرها بجهت خداوند بگذرانی، پس خوشه های برشته شده به آتش، یعنی بلغورحاصل نیکو بجهت هدیه آردی نوبرهای خودبگذران. 003 LEV 002 015 و روغن بر آن بریز و کندر بر آن بنه. این هدیه آردی است. 003 LEV 002 016 و کاهن یادگاری آن رایعنی قدری از بلغور آن و از روغنش با تمامی کندرش بسوزاند. این هدیه آتشین بجهت خداوند است. 003 LEV 003 001 «و اگر قربانی او ذبیحه سلامتی باشد، اگر ازرمه بگذراند خواه نر و خواه ماده باشد، آن را بی‌عیب به حضور خداوند بگذراند. 003 LEV 003 002 و دست خود را بر سر قربانی خویش بنهد، و آن را نزد درخیمه اجتماع ذبح نماید، و پسران هارون کهنه خون را به اطراف مذبح بپاشند. 003 LEV 003 003 و از ذبیحه سلامتی، هدیه آتشین بجهت خداوند بگذراند، یعنی پیهی که احشا را می‌پوشاند و همه پیه را که بر احشاست. 003 LEV 003 004 و دو گرده و پیه که بر آنهاست که بر دو تهیگاه است، و سفیدی را که بر جگر است، با گرده‌ها جدا کند. 003 LEV 003 005 و پسران هارون آن را برمذبح با قربانی سوختنی بر هیزمی که بر آتش است بسوزانند. این هدیه آتشین و عطر خوشبوبجهت خداوند است. 003 LEV 003 006 و اگر قربانی او برای ذبیحه سلامتی بجهت خداوند از گله باشد، آن رانر یا ماده بی‌عیب بگذراند. 003 LEV 003 007 اگر بره‌ای برای قربانی خود بگذراند، آن را به حضور خداوندنزدیک بیاورد. 003 LEV 003 008 و دست خود را بر سر قربانی خود بنهد، و آن را نزد در خیمه اجتماع ذبح نماید، و پسران هارون خونش را به اطراف مذبح بپاشند. 003 LEV 003 009 و از ذبیحه سلامتی هدیه آتشین بجهت خداوند بگذراند، یعنی پیه‌اش و تمامی دنبه را وآن را از نزد عصعص جدا کند، و پیهی که احشا رامی پوشاند و همه پیه را که بر احشاست. 003 LEV 003 010 و دوگرده و پیهی که بر آنهاست که بر دو تهیگاه است وسفیدی را که بر جگر است با گرده‌ها جدا کند. 003 LEV 003 011 و کاهن آن را بر مذبح بسوزاند. این طعام هدیه آتشین بجهت خداوند است. 003 LEV 003 012 و اگر قربانی او بز باشد پس آن را به حضور خداوند نزدیک بیاورد. 003 LEV 003 013 و دست خود را برسرش بنهد و آن را پیش خیمه اجتماع ذبح نماید. و پسران هارون خونش را به اطراف مذبح بپاشند. 003 LEV 003 014 و قربانی خود، یعنی هدیه آتشین را، بجهت خداوند از آن بگذراند، پیهی که احشا رامی پوشاند و تمامی پیهی که بر احشاست. 003 LEV 003 015 و دوگرده و پیهی که بر آنهاست که بر دو تهیگاه است وسفیدی را که بر جگر است با گرده‌ها جدا کند. 003 LEV 003 016 و کاهن آن را بر مذبح بسوزاند. این طعام هدیه آتشین برای عطر خوشبوست. تمامی پیه از آن خداوند است. 003 LEV 003 017 این قانون ابدی در همه پشتهای شما در جمیع مسکنهای شما خواهد بود که هیچ خون و پیه را نخورید.» 003 LEV 004 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 004 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: اگرکسی سهو گناه کند، در هر کدام از نواهی خداوند که نباید کرد، و به خلاف هریک از آنهاعمل کند، 003 LEV 004 003 اگر کاهن که مسح شده است گناهی ورزد و قوم را مجرم سازد، پس برای گناهی که کرده است، گوساله‌ای بی‌عیب از رمه برای قربانی گناه نزد خداوند بگذراند. 003 LEV 004 004 و گوساله را به درخیمه اجتماع به حضور خداوند بیاورد، و دست خود را بر سر گوساله بنهد و گوساله را به حضورخداوند ذبح نماید. 003 LEV 004 005 و کاهن مسح شده از خون گوساله گرفته، آن را به خیمه اجتماع درآورد. 003 LEV 004 006 وکاهن انگشت خود را در خون فرو برد، و به حضور خداوند پیش حجاب قدس قدری ازخون را هفت مرتبه بپاشد. 003 LEV 004 007 و کاهن قدری ازخون را بر شاخه های مذبح بخور معطر که درخیمه اجتماع است، به حضور خداوند بپاشد، و همه خون گوساله را بر بنیان مذبح قربانی سوختنی که به در خیمه اجتماع است بریزد. 003 LEV 004 008 وتمامی پیه گوساله قربانی گناه، یعنی پیهی که احشا را می‌پوشاند و همه پیه را که بر احشاست ازآن بردارد. 003 LEV 004 009 و دو گرده و پیهی که بر آنهاست که بردو تهیگاه است و سفیدی را که بر جگر است باگرده‌ها جدا کند. 003 LEV 004 010 چنانکه از گاو ذبیحه سلامتی برداشته می‌شود و کاهن آنها را بر مذبح قربانی سوختنی بسوزاند. 003 LEV 004 011 و پوست گوساله و تمامی گوشتش با سرش و پاچه هایش و احشایش وسرگینش، 003 LEV 004 012 یعنی تمامی گوساله را بیرون لشکرگاه در مکان پاک جایی که خاکستر رامی ریزند ببرد، و آن را بر هیزم به آتش بسوزاند. در جایی که خاکستر را می‌ریزند سوخته شود. 003 LEV 004 013 «و هرگاه تمامی جماعت اسرائیل سهو گناه کنند و آن امر از چشمان جماعت مخفی باشد، و کاری را که نباید کرد از جمیع نواهی خداوند کرده، مجرم شده باشند. 003 LEV 004 014 چون گناهی که کردند معلوم شود، آنگاه جماعت گوساله‌ای ازرمه برای قربانی گناه بگذرانند و آن را پیش خیمه اجتماع بیاورند. 003 LEV 004 015 و مشایخ جماعت دستهای خود را بر سر گوساله به حضور خداوند بنهند، وگوساله به حضور خداوند ذبح شود. 003 LEV 004 016 و کاهن مسح شده، قدری از خون گوساله را به خیمه اجتماع درآورد. 003 LEV 004 017 و کاهن انگشت خود را درخون فروبرد و آن را به حضور خداوند پیش حجاب هفت مرتبه بپاشد. 003 LEV 004 018 و قدری از خون رابر شاخه های مذبح که به حضور خداوند درخیمه اجتماع است بگذارد، و همه خون را بربنیان مذبح قربانی سوختنی که نزد در خیمه اجتماع است بریزد. 003 LEV 004 019 و همه پیه آن را از آن برداشته، بر مذبح بسوزاند. 003 LEV 004 020 و با گوساله عمل نماید چنانکه با گوساله قربانی گناه عمل کرد، همچنان با این بکند و کاهن برای ایشان کفاره کند، و آمرزیده خواهند شد. 003 LEV 004 021 و گوساله را بیرون لشکرگاه برده، آن را بسوزاند چنانکه گوساله اول را سوزانید. این قربانی گناه جماعت است. 003 LEV 004 022 «و هرگاه رئیس گناه کند، و کاری را که نباید کرد از جمیع نواهی یهوه خدای خود سهو بکند و مجرم شود، 003 LEV 004 023 چون گناهی که کرده است بر او معلوم شود، آنگاه بز نر بی‌عیب برای قربانی خود بیاورد. 003 LEV 004 024 و دست خود را بر سر بز بنهد وآن را در جایی که قربانی سوختنی را ذبح کنند به حضور خداوند ذبح نماید. این قربانی گناه است. 003 LEV 004 025 و کاهن قدری از خون قربانی گناه را به انگشت خود گرفته، بر شاخهای مذبح قربانی سوختنی بگذارد، و خونش را بر بنیان مذبح سوختنی بریزد. 003 LEV 004 026 و همه پیه آن را مثل پیه ذبیحه سلامتی بر مذبح بسوزاند، و کاهن برای او گناهش را کفاره خواهد کرد و آمرزیده خواهد شد. 003 LEV 004 027 «و هرگاه کسی از اهل زمین سهو گناه ورزدو کاری را که نباید کرد از همه نواهی خداوندبکند و مجرم شود، 003 LEV 004 028 چون گناهی که کرده است بر او معلوم شود، آنگاه برای قربانی خود بز ماده بی‌عیب بجهت گناهی که کرده است بیاورد. 003 LEV 004 029 ودست خود را بر سر قربانی گناه بنهد و قربانی گناه را در جای قربانی سوختنی ذبح نماید. 003 LEV 004 030 و کاهن قدری از خونش را به انگشت خود گرفته، آن را برشاخهای مذبح قربانی سوختنی بگذارد، و همه خونش را بر بنیان مذبح بریزد. 003 LEV 004 031 و همه پیه آن راجدا کند چنانکه پیه از ذبیحه سلامتی جدامی شود، و کاهن آن را بر مذبح بسوزاند برای عطر خوشبو بجهت خداوند و کاهن برای او کفاره خواهد کرد و آمرزیده خواهد شد. 003 LEV 004 032 و اگر برای قربانی خود بره‌ای بجهت قربانی گناه بیاورد آن راماده بی‌عیب بیاورد. 003 LEV 004 033 و دست خود را بر سرقربانی گناه بنهد و آن را برای قربانی گناه در جایی که قربانی سوختنی ذبح می‌شود ذبح نماید. 003 LEV 004 034 وکاهن قدری از خون قربانی گناه را به انگشت خودگرفته، بر شاخهای مذبح قربانی سوختنی بگذاردو همه خونش را بر بنیان مذبح بریزد. 003 LEV 004 035 و همه پیه آن را جدا کند، چنانکه پیه بره ذبیحه سلامتی جدا می‌شود، و کاهن آن را بر مذبح بر هدایای آتشین خداوند بسوزاند، و کاهن برای او بجهت گناهی که کرده است کفاره خواهد کرد و آمرزیده خواهد شد. 003 LEV 005 001 بشنود، و او شاهد باشد خواه دیده و خواه دانسته، اگر اطلاع ندهد گناه او را متحمل خواهدبود. 003 LEV 005 002 یا کسی‌که هر چیز نجس را لمس کند، خواه لاش وحش نجس، خواه لاش بهیمه نجس، خواه لاش حشرات نجس، و از او مخفی باشد، پس نجس و مجرم می‌باشد. 003 LEV 005 003 یا اگر نجاست آدمی را لمس کند، از هر نجاست او که به آن نجس می‌شود، و از وی مخفی باشد، چون معلوم شد آنگاه مجرم خواهد بود. 003 LEV 005 004 و اگر کسی غفلت به لبهای خود قسم خورد برای کردن کار بد یا کارنیک، یعنی در هر چیزی که آدمی غفلت قسم خورد، و از او مخفی باشد، چون بر او معلوم شودآنگاه در هر کدام که باشد مجرم خواهد بود. 003 LEV 005 005 وچون در هر کدام از اینها مجرم شد، آنگاه به آن چیزی که در آن گناه کرده است اعتراف بنماید. 003 LEV 005 006 و قربانی جرم خود را برای گناهی که کرده است نزد خداوند بیاورد، یعنی ماده‌ای از گله بره‌ای یابزی بجهت قربانی گناه، و کاهن برای وی گناهش را کفاره خواهد کرد. 003 LEV 005 007 و اگر دست او به قیمت بره نرسد، پس قربانی جرم خود را برای گناهی که کرده است دو فاخته یا دو جوجه کبوتر نزدخداوند بیاورد، یکی برای قربانی گناه و دیگری برای قربانی سوختنی. 003 LEV 005 008 و آنها را نزد کاهن بیاورد، و او آن را که برای قربانی گناه است اول بگذراند وسرش را از گردنش بکند و آن را دو پاره نکند، 003 LEV 005 009 وقدری از خون قربانی گناه را بر پهلوی مذبح بپاشد، و باقی خون بر بنیان مذبح افشرده شود. این قربانی گناه است. 003 LEV 005 010 و دیگری را برای قربانی سوختنی موافق قانون بگذراند، و کاهن برای وی گناهش را که کرده است کفاره خواهد کرد وآمرزیده خواهدشد. 003 LEV 005 011 و اگر دستش به دو فاخته یا دو جوجه کبوتر نرسد، آنگاه قربانی خود رابرای گناهی که کرده است ده‌یک ایفه آرد نرم بجهت قربانی گناه بیاورد، و روغن برآن ننهد وکندر برآن نگذارد زیرا قربانی گناه است. 003 LEV 005 012 و آن را نزد کاهن بیاورد و کاهن یک مشت از آن را برای یادگاری گرفته، بر هدایای آتشین خداوند برمذبح بسوزاند. این قربانی گناه است. 003 LEV 005 013 و کاهن برای وی گناهش را که در هرکدام از اینها کرده است کفاره خواهد کرد، و آمرزیده خواهد شد، ومثل هدیه آردی از آن کاهن خواهد بود.» 003 LEV 005 014 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 005 015 «اگر کسی خیانت ورزد، و درباره چیزهای مقدس خداوند سهو گناه کند، آنگاه قربانی جرم خود را قوچی بی‌عیب از گله نزد خداوند موافق برآورد، وبه مثقالهای نقره مطابق مثقال قدس بیاورد، واین قربانی جرم است. 003 LEV 005 016 وبه عوض نقصانی که در چیز مقدس رسانیده است عوض بدهد، و پنج یک بر آن اضافه کرده، و آن را به کاهن بدهد و کاهن برای وی به قوچ قربانی جرم کفاره خواهد کرد، و آمرزیده خواهد شد. 003 LEV 005 017 واگر کسی گناه کند و کاری از جمیع نواهی خداوند که نباید کرد بکند، و آن را نداند، پس مجرم است و متحمل گناه خود خواهد بود. 003 LEV 005 018 وقوچی بی‌عیب از گله موافق برآورد و نزد کاهن بیاورد، و کاهن برای وی غفلت او را که کرده است کفاره خواهد کرد، و آمرزیده خواهد شد. 003 LEV 005 019 این قربانی جرم است البته نزد خداوند مجرم می‌باشد.» 003 LEV 006 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 006 002 «اگر کسی گناه کند، و خیانت به خداوندورزد، و به همسایه خود دروغ گوید، درباره امانت یا رهن یا چیز دزدیده شده، یا مال همسایه خود را غصب نماید، 003 LEV 006 003 یا چیز گمشده را یافته، درباره آن دروغ گوید، و قسم دروغ بخورد، در هرکدام از کارهایی که شخصی در آنها گناه کند. 003 LEV 006 004 پس چون گناه ورزیده، مجرم شود، آنچه را که دزدیده یا آنچه را غصب نموده یا آنچه نزد او به امانت سپرده شده یا آن چیز گم شده را که یافته است، رد بنماید. 003 LEV 006 005 یا هر‌آنچه را که درباره آن قسم دروغ خورده، هم اصل مال را رد بنماید، وهم پنج یک آن را برآن اضافه کرده، آن را به مالکش بدهد، در روزی که جرم او ثابت شده باشد. 003 LEV 006 006 و قربانی جرم خود را نزد خداوند بیاورد، یعنی قوچ بی‌عیب از گله موافق برآورد تو برای قربانی جرم نزد کاهن. 003 LEV 006 007 و کاهن برای وی به حضور خداوند کفاره خواهد کرد و آمرزیده خواهد شد، از هر کاری که کرده، و در آن مجرم شده است.» 003 LEV 006 008 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 006 009 «هارون و پسرانش را امر فرموده، بگو: این است قانون قربانی سوختنی: که قربانی سوختنی تمامی شب تا صبح بر آتشدان مذبح باشد، و آتش مذبح بر آن افروخته بماند. 003 LEV 006 010 و کاهن لباس کتان خود رابپوشد، و زیرجامه کتان بر بدن خود بپوشد، وخاکستر قربانی سوختنی را که بر مذبح به آتش سوخته شده، بردارد و آن را به یک طرف مذبح بگذارد. 003 LEV 006 011 و لباس خود را بیرون کرده، لباس دیگر بپوشد، و خاکستر را بیرون لشکرگاه به‌جای پاک ببرد. 003 LEV 006 012 و آتشی که بر مذبح است افروخته باشد، و خاموش نشود و هر بامداد کاهن هیزم برآن بسوزاند، و قربانی سوختنی را بر آن مرتب سازد، و پیه ذبیحه سلامتی را بر آن بسوزاند، 003 LEV 006 013 وآتش بر مذبح پیوسته افروخته باشد، و خاموش نشود. 003 LEV 006 014 «و این است قانون هدیه آردی: پسران هارون آن را به حضور خداوند بر مذبح بگذرانند. 003 LEV 006 015 و از آن یک مشت از آرد نرم هدیه آردی و ازروغنش با تمامی کندر که بر هدیه آردی است بردارد، و بر مذبح بسوزاند، برای عطر خوشبو ویادگاری آن نزد خداوند. 003 LEV 006 016 و باقی آن را هارون و پسرانش بخورند. بی‌خمیرمایه در مکان قدس خورده شود، در صحن خیمه اجتماع آن رابخورند. 003 LEV 006 017 با خمیرمایه پخته نشود، آن را ازهدایای آتشین برای قسمت ایشان داده‌ام، این قدس اقداس است مثل قربانی گناه و مثل قربانی جرم. 003 LEV 006 018 جمیع ذکوران از پسران هارون آن رابخورند. این فریضه ابدی در نسلهای شما ازهدایای آتشین خداوند است، هر‌که آنها را لمس کند مقدس خواهد بود.» 003 LEV 006 019 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 006 020 «این است قربانی هارون و پسرانش که در روزمسح کردن او نزد خداوند بگذرانند، ده‌یک ایفه آرد نرم برای هدیه آردی دائمی، نصفش در صبح و نصفش در شام، 003 LEV 006 021 و بر ساج با روغن ساخته شود و چون آمیخته شد آن را بیاور و آن را به پاره های برشته شده برای هدیه آردی بجهت عطر خوشبو نزد خداوند بگذران. 003 LEV 006 022 و کاهن مسح شده که از پسرانش در جای او خواهد بودآن را بگذراند. این است فریضه ابدی که تمامش نزد خداوند سوخته شود. 003 LEV 006 023 و هر هدیه آردی کاهن تمام سوخته شود و خورده نشود.» 003 LEV 006 024 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 006 025 «هارون و پسرانش را خطاب کرده، بگو: این است قانون قربانی گناه، در جایی که قربانی سوختنی ذبح می‌شود، قربانی گناه نیز به حضورخداوند ذبح شود. این قدس اقداس است. 003 LEV 006 026 وکاهنی که آن را برای گناه می‌گذراند آن را بخورد، در مکان مقدس، در صحن خیمه اجتماع خورده شود. 003 LEV 006 027 هر‌که گوشتش را لمس کند مقدس شود، و اگر خونش بر جامه‌ای پاشیده شود آنچه را که بر آن پاشیده شده است در مکان مقدس بشوی. 003 LEV 006 028 و ظرف سفالین که در آن پخته شود شکسته شود و اگر در ظرف مسین پخته شود زدوده، و به آب شسته شود. 003 LEV 006 029 و هر ذکوری از کاهنان آن رابخورد، این قدس اقداس است. 003 LEV 006 030 و هیچ قربانی گناه که از خون آن به خیمه اجتماع درآورده شودتا در قدس کفاره نماید خورده نشود، به آتش سوخته شود. 003 LEV 007 001 «و این است قانون قربانی جرم؛ این اقدس اقداس است. 003 LEV 007 002 در جایی که قربانی سوختنی را ذبح کنند، قربانی جرم را نیز ذبح بکنند، و خونش را به اطراف مذبح بپاشند. 003 LEV 007 003 و ازآن همه پیه‌اش را بگذراند، دنبه و پیه که احشا رامی پوشاند. 003 LEV 007 004 و دو گرده و پیهی که بر آنهاست که بر دو تهیگاه است، و سفیدی را که بر جگر است، با گرده‌ها جدا کند. 003 LEV 007 005 و کاهن آنها را برای هدیه آتشین بجهت خداوند بسوزاند. این قربانی جرم است. 003 LEV 007 006 و هر ذکوری از کاهنان آن را بخورد، درمکان مقدس خورده شود. این قدس اقداس است. 003 LEV 007 007 «قربانی جرم مانند قربانی گناه است. آنها رایک قانون است. کاهنی که به آن کفاره کند از آن اوخواهد بود. 003 LEV 007 008 و کاهنی که قربانی سوختنی کسی را گذراند، آن کاهن پوست قربانی سوختنی را که گذرانید برای خود نگه دارد. 003 LEV 007 009 و هر هدیه آردی که در تنور پخته شود و هر‌چه بر تابه یا ساج ساخته شود از آن کاهن که آن راگذرانید خواهد بود. 003 LEV 007 010 و هر هدیه آردی، خواه به روغن سرشته شده، خواه خشک، از آن همه پسران هارون بی‌تفاوت یکدیگر خواهدبود. 003 LEV 007 011 «و این است قانون ذبیحه سلامتی که کسی نزد خداوند بگذراند. 003 LEV 007 012 اگر آن را برای تشکربگذراند پس با ذبیحه تشکر، قرصهای فطیرسرشته شده به روغن، و نازکهای فطیر مالیده شده به روغن، و از آرد نرم آمیخته شده، قرصهای سرشته شده به روغن را بگذراند. 003 LEV 007 013 با قرصهای نان خمیر مایه دار قربانی خود را همراه ذبیحه تشکر سلامتی خود بگذراند. 003 LEV 007 014 و از آن از هرقربانی یکی را برای هدیه افراشتنی نزد خداوندبگذراند، و از آن آن کاهن که خون ذبیحه سلامتی را می‌پاشد خواهد بود. 003 LEV 007 015 و گوشت ذبیحه تشکرسلامتی او در روز قربانی وی خورده شود، چیزی از آن را تا صبح نگذارد. 003 LEV 007 016 و اگر ذبیحه قربانی او نذری یا تبرعی باشد، در روزی که ذبیحه خود را می‌گذراند خورده شود، و باقی آن در فردای آن روز خورده شود. 003 LEV 007 017 و باقی گوشت ذبیحه در روز سوم به آتش سوخته شود. 003 LEV 007 018 و اگرچیزی از گوشت ذبیحه سلامتی او در روز سوم خورده شود مقبول نخواهد شد و برای کسی‌که آن را گذرانید محسوب نخواهد شد، نجس خواهد بود. و کسی‌که آن را بخورد گناه خود رامتحمل خواهد شد. 003 LEV 007 019 و گوشتی که به هر چیزنجس برخورد، خورده نشود، به آتش سوخته شود، و هر‌که طاهر باشد از آن گوشت بخورد. 003 LEV 007 020 لیکن کسی‌که از گوشت ذبیحه سلامتی که برای خداوند است بخورد و نجاست او بر اوباشد، آن کس از قوم خود منقطع خواهد شد. 003 LEV 007 021 وکسی‌که هر چیز نجس را خواه نجاست آدمی، خواه بهیمه نجس، خواه هر چیز مکروه نجس رالمس کند، و از گوشت ذبیحه سلامتی که برای خداوند است بخورد، آن کس از قوم خود منقطع خواهد شد.» 003 LEV 007 022 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 007 023 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: هیچ پیه گاوو گوسفند و بز را مخورید. 003 LEV 007 024 اما پیه مردار و پیه حیوان دریده شده برای هر کار استعمال می‌شود، لیکن هرگز خورده نشود. 003 LEV 007 025 زیرا هر‌که پیه جانوری که از آن هدیه آتشین برای خداوندمی گذرانند بخورد، آن کس که خورد، از قوم خودمنقطع شود. 003 LEV 007 026 و هیچ خون را خواه از مرغ خواه از بهایم در همه مسکنهای خود مخورید. 003 LEV 007 027 هرکسی‌که از هر قسم خون بخورد، آن کس از قوم خود منقطع خواهد شد.» 003 LEV 007 028 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 007 029 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: هر‌که ذبیحه سلامتی خود را برای خداوند بگذراند، قربانی خود را از ذبیحه سلامتی خود نزد خداوندبیاورد. 003 LEV 007 030 به‌دستهای خود هدایای آتشین خداوند را بیاورد، پیه را با سینه بیاورد تا سینه بجهت هدیه جنبانیدنی به حضور خداوندجنبانیده شود. 003 LEV 007 031 و کاهن پیه را بر مذبح بسوزاند، و سینه از آن هارون و پسرانش خواهد بود. 003 LEV 007 032 وران راست را برای هدیه افراشتنی از ذبایح سلامتی خود به کاهن بدهید. 003 LEV 007 033 آن کس از پسران هارون که خون ذبیحه سلامتی وپیه را گذرانید، ران راست حصه وی خواهد بود. 003 LEV 007 034 زیرا سینه جنبانیدنی و ران افراشتنی را از بنی‌اسرائیل از ذبایح سلامتی ایشان گرفتم، و آنها را به هارون کاهن و پسرانش به فریضه ابدی از جانب بنی‌اسرائیل دادم.» 003 LEV 007 035 این است حصه مسح هارون و حصه مسح پسرانش از هدایای آتشین خداوند، در روزی که ایشان را نزدیک آورد تابرای خداوند کهانت کنند. 003 LEV 007 036 که خداوند امرفرمود که به ایشان داده شود، در روزی که ایشان را از میان بنی‌اسرائیل مسح کرد، این فریضه ابدی در نسلهای ایشان است. 003 LEV 007 037 این است قانون قربانی سوختنی و هدیه آردی و قربانی گناه و قربانی جرم و قربانی تقدیس و ذبیحه سلامتی، 003 LEV 007 038 که خداوند به موسی در کوه سینا امر فرموده بود، درروزی که بنی‌اسرائیل را مامور فرمود تاقربانی های خود را نزد خداوند بگذرانند درصحرای سینا. 003 LEV 008 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 008 002 «هارون و پسرانش را با او و رختها وروغن مسح و گوساله قربانی گناه و دو قوچ وسبدنان فطیر را بگیر. 003 LEV 008 003 و تمامی جماعت را به درخیمه اجتماع جمع کن.» 003 LEV 008 004 پس موسی چنانکه خداوند به وی امر فرموده بود به عمل آورد، وجماعت به در خیمه اجتماع جمع شدند. 003 LEV 008 005 وموسی به جماعت گفت: «این است آنچه خداوندفرموده است که کرده شود.» 003 LEV 008 006 پس موسی هارون و پسرانش را نزدیک آورد، و ایشان را به آب غسل داد. 003 LEV 008 007 و پیراهن را بر او پوشانید و کمربند رابر او بست، و او را به ردا ملبس ساخت، و ایفود رابر او گذاشت و زنار ایفود را بر او بسته، آن را بر وی استوار ساخت 003 LEV 008 008 و سینه بند را بر او گذاشت واوریم و تمیم را در سینه بند گذارد. 003 LEV 008 009 و عمامه را برسرش نهاد، و بر عمامه در‌پیش آن تنکه زرین، یعنی افسر مقدس را نهاد، چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود. 003 LEV 008 010 و موسی روغن مسح را گرفته، مسکن وآنچه را که در آن بود مسح کرده، آنها را تقدیس نمود. 003 LEV 008 011 و قدری از آن را بر مذبح هفت مرتبه پاشید، و مذبح و همه اسبابش و حوض و پایه‌اش را مسح کرد، تا آنها را تقدیس نماید. 003 LEV 008 012 و قدری از روغن مسح را بر سر هارون ریخته، او را مسح کرد تا او را تقدیس نماید. 003 LEV 008 013 و موسی پسران هارون را نزدیک آورده، بر ایشان پیراهنها راپوشانید و کمربندها را بر ایشان بست و کلاهها رابر ایشان نهاد، چنانکه خداوند موسی را امرفرموده بود. 003 LEV 008 014 پس گوساله قربانی گناه را آورد، و هارون وپسرانش دستهای خود را بر سر گوساله قربانی گناه نهادند. 003 LEV 008 015 و آن را ذبح کرد، و موسی خون راگرفته، بر شاخهای مذبح به هر طرف به انگشت خود مالید، و مذبح را طاهر ساخت، و خون را بربنیان مذبح ریخته، آن را تقدیس نمود تا برایش کفاره نماید. 003 LEV 008 016 و همه پیه را که بر احشا بود وسفیدی جگر و دو گرده و پیه آنها را گرفت، وموسی آنها را بر مذبح سوزانید 003 LEV 008 017 و گوساله وپوستش و گوشتش و سرگینش را بیرون ازلشکرگاه به آتش سوزانید، چنانکه خداوندموسی را امر فرموده بود. 003 LEV 008 018 پس قوچ قربانی سوختنی را نزدیک آورد، و هارون و پسرانش دستهای خود را بر سر قوچ نهادند. 003 LEV 008 019 و آن را ذبح کرد، و موسی خون را به اطراف مذبح پاشید. 003 LEV 008 020 وقوچ را قطعه قطعه کرد، و موسی سر و قطعه‌ها و چربی را سوزانید. 003 LEV 008 021 و احشا و پاچه‌ها را به آب شست و موسی تمامی قوچ را بر مذبح سوزانید. 003 LEV 008 022 پس قوچ دیگر یعنی قوچ تخصیص را نزدیک آورد، و هارون وپسرانش دستهای خود را بر سر قوچ نهادند. 003 LEV 008 023 وآن را ذبح کرد، و موسی قدری از خونش را گرفته، بر نرمه گوش راست هارون و بر شست دست راست او، و بر شست پای راست او مالید. 003 LEV 008 024 وپسران هارون را نزدیک آورد، و موسی قدری ازخون را بر نرمه گوش راست ایشان، و بر شست دست راست ایشان، و بر شست پای راست ایشان مالید، و موسی خون را به اطراف مذبح پاشید. 003 LEV 008 025 و پیه و دنبه و همه پیه را که بر احشاست، وسفیدی جگر و دو گرده و پیه آنها و ران راست راگرفت. 003 LEV 008 026 و از سبد نان فطیر که به حضور خداوندبود، یک قرص فطیر و یک قرص نان روغنی ویک نازک گرفت، و آنها را بر پیه و بر ران راست نهاد. 003 LEV 008 027 و همه را بر دست هارون و بر دستهای پسرانش نهاد. و آنها را برای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنبانید. 003 LEV 008 028 و موسی آنها را ازدستهای ایشان گرفته، بر مذبح بالای قربانی سوختنی سوزانید. این هدیه تخصیص برای عطرخوشبو و قربانی آتشین بجهت خداوند بود. 003 LEV 008 029 وموسی سینه را گرفته، آن را به حضور خداوندبرای هدیه جنبانیدنی جنبانید، و از قوچ تخصیص، این حصه موسی بود چنانکه خداوندموسی را امر فرموده بود. 003 LEV 008 030 و موسی قدری از روغن مسح و از خونی که بر مذبح بود گرفته، آن را بر هارون و رختهایش و بر پسرانش و رختهای پسرانش با وی پاشید، و هارون و رختهایش و پسرانش و رختهای پسرانش را با وی تقدیس نمود. 003 LEV 008 031 و موسی هارون و پسرانش را گفت: «گوشت را نزد درخیمه اجتماع بپزید و آن را با نانی که در سبدتخصیص است در آنجا بخورید، چنانکه امرفرموده، گفتم که هارون و پسرانش آن را بخورند. 003 LEV 008 032 و باقی گوشت و نان را به آتش بسوزانید. 003 LEV 008 033 واز در خیمه اجتماع هفت روز بیرون مروید تاروزی که ایام تخصیص شما تمام شود، زیرا که در هفت روز شما را تخصیص خواهد کرد. 003 LEV 008 034 چنانکه امروز کرده شده است، همچنان خداوند امر فرمود که بشود تا برای شما کفاره گردد. 003 LEV 008 035 پس هفت روز نزد در خیمه اجتماع روزو شب بمانید، و امر خداوند را نگاه دارید مبادابمیرید، زیرا همچنین مامور شده‌ام.» 003 LEV 008 036 و هارون و پسرانش همه کارهایی را که خداوند به‌دست موسی‌امر فرموده بود بجا آوردند. 003 LEV 009 001 و واقع شد که در روز هشتم، موسی هارون و پسرانش و مشایخ اسرائیل را خواند. 003 LEV 009 002 وهارون را گفت: «گوساله‌ای نرینه برای قربانی گناه، و قوچی بجهت قربانی سوختنی، هر دو رابی عیب بگیر، و به حضور خداوند بگذران. 003 LEV 009 003 وبنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: بزغاله نرینه برای قربانی گناه، و گوساله و بره‌ای هر دو یک ساله و بی‌عیب برای قربانی سوختنی بگیرید. 003 LEV 009 004 وگاوی و قوچی برای ذبیحه سلامتی، تا به حضورخداوند ذبح شود، و هدیه آردی سرشته شده به روغن را، زیرا که امروز خداوند بر شما ظاهر خواهد شد.» 003 LEV 009 005 پس آنچه را که موسی‌امر فرموده بود پیش خیمه اجتماع آوردند. و تمامی جماعت نزدیک شده، به حضور خداوندایستادند. 003 LEV 009 006 و موسی گفت: «این است کاری که خداوند امر فرموده است که بکنید، و جلال خداوند بر شما ظاهر خواهد شد.» 003 LEV 009 007 و موسی هارون را گفت: «نزدیک مذبح بیا و قربانی گناه خود و قربانی سوختنی خود را بگذران، و برای خود و برای قوم کفاره کن، و قربانی قوم را بگذران و بجهت ایشان کفاره کن، چنانکه خداوند امرفرموده است.» 003 LEV 009 008 و هارون به مذبح نزدیک آمده، گوساله قربانی گناه را که برای خودش بود ذبح کرد. 003 LEV 009 009 وپسران هارون خون را نزد او آوردند و انگشت خود را به خون فرو برده، آن را بر شاخهای مذبح مالید و خون را بر بنیان مذبح ریخت. 003 LEV 009 010 و پیه وگرده‌ها و سفیدی جگر از قربانی گناه را بر مذبح سوزانید، چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود. 003 LEV 009 011 و گوشت و پوست را بیرون لشکرگاه به آتش سوزانید. 003 LEV 009 012 و قربانی سوختنی را ذبح کرد، و پسران هارون خون را به او سپردند، و آن را به اطراف مذبح پاشید. 003 LEV 009 013 و قربانی را به قطعه هایش و سرش به او سپردند، و آن را بر مذبح سوزانید. 003 LEV 009 014 و احشا و پاچه‌ها را شست و آنها را بر قربانی سوختنی بر مذبح سوزانید. 003 LEV 009 015 و قربانی قوم رانزدیک آورد، و بز قربانی گناه را که برای قوم بودگرفته، آن را ذبح کرد و آن را مثل اولین برای گناه گذرانید. 003 LEV 009 016 و قربانی سوختنی را نزدیک آورده، آن را به حسب قانون گذرانید. 003 LEV 009 017 و هدیه آردی رانزدیک آورده، مشتی از آن برداشت، و آن را علاوه بر قربانی سوختنی صبح بر مذبح سوزانید. 003 LEV 009 018 و گاو و قوچ ذبیحه سلامتی را که برای قوم بودذبح کرد، و پسران هارون خون را به او سپردند وآن را به اطراف مذبح پاشید. 003 LEV 009 019 و پیه گاو و دنبه قوچ و آنچه احشا را می‌پوشاند و گرده‌ها وسفیدی جگر را. 003 LEV 009 020 و پیه را بر سینه‌ها نهادند، وپیه را بر مذبح سوزانید. 003 LEV 009 021 و هارون سینه‌ها و ران راست را برای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوندجنبانید، چنانکه موسی‌امر فرموده بود. 003 LEV 009 022 پس هارون دستهای خود را به سوی قوم برافراشته، ایشان را برکت داد، و از گذرانیدن قربانی گناه وقربانی سوختنی و ذبایح سلامتی بزیر آمد. 003 LEV 009 023 وموسی و هارون به خیمه اجتماع داخل شدند، وبیرون آمده، قوم را برکت دادند و جلال خداوندبر جمیع قوم ظاهر شد. 003 LEV 009 024 و آتش از حضورخداوند بیرون آمده، قربانی سوختنی و پیه را برمذبح بلعید، و چون تمامی قوم این را دیدند، صدای بلند کرده، به روی در‌افتادند. 003 LEV 010 001 و ناداب و ابیهو پسران هارون، هر یکی مجمره خود را گرفته، آتش بر آنهانهادند. و بخور بر آن گذارده، آتش غریبی که ایشان را نفرموده بود، به حضور خداوند نزدیک آوردند. 003 LEV 010 002 و آتش از حضور خداوند به در شده، ایشان را بلعید، و به حضور خداوند مردند. 003 LEV 010 003 پس موسی به هارون گفت: «این است آنچه خداوندفرموده، و گفته است که از آنانی که به من نزدیک آیند تقدیس کرده خواهم شد، و در نظر تمامی قوم جلال خواهم یافت.» پس هارون خاموش شد. 003 LEV 010 004 و موسی میشائیل و الصافان، پسران عزیئیل عموی هارون را خوانده، به ایشان گفت: «نزدیک آمده، برادران خود را از پیش قدس بیرون لشکرگاه ببرید.» 003 LEV 010 005 پس نزدیک آمده، ایشان را در‌پیراهنهای ایشان بیرون لشکرگاه بردند، چنانکه موسی گفته بود. 003 LEV 010 006 و موسی هارون وپسرانش العازار و ایتامار را گفت: «مویهای سرخود را باز مکنید و گریبان خود را چاک مزنیدمبادا بمیرید. و غضب بر تمامی جماعت بشود. اما برادران شما یعنی تمام خاندان اسرائیل بجهت آتشی که خداوند افروخته است ماتم خواهند کرد. 003 LEV 010 007 و از در خیمه اجتماع بیرون مروید مبادا بمیرید، زیرا روغن مسح خداوند برشماست.» پس به حسب آنچه موسی گفت، کردند. 003 LEV 010 008 و خداوند هارون را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 010 009 «توو پسرانت با تو چون به خیمه اجتماع داخل شوید شراب و مسکری منوشید مبادا بمیرید. این است فریضه ابدی در نسلهای شما. 003 LEV 010 010 و تا درمیان مقدس و غیرمقدس و نجس و طاهر تمیزدهید، 003 LEV 010 011 و تا به بنی‌اسرائیل همه فرایضی را که خداوند به‌دست موسی برای ایشان گفته است، تعلیم دهید.» 003 LEV 010 012 و موسی به هارون و پسرانش العازار و ایتامار که باقی بودند گفت: «هدیه آردی که از هدایای آتشین خداوند مانده است بگیرید، و آن را بی‌خمیرمایه نزد مذبح بخورید زیراقدس اقداس است. 003 LEV 010 013 و آن را در مکان مقدس بخورید زیرا که از هدایای آتشین خداوند این حصه تو و حصه پسران توست چنانکه مامورشده‌ام. 003 LEV 010 014 و سینه جنبانیدنی و ران افراشتنی را تو و پسرانت و دخترانت با تو در جای پاک بخورید، زیرا اینها از ذبایح سلامتی بنی‌اسرائیل برای حصه تو و حصه پسرانت داده شده است. 003 LEV 010 015 ران افراشتنی و سینه جنبانیدنی را با هدایای آتشین پیه بیاورند، تا هدیه جنبانیدنی به حضور خداوندجنبانیده شود، و از آن تو و از آن پسرانت خواهدبود، به فریضه ابدی چنانکه خداوند امر فرموده است.» 003 LEV 010 016 و موسی بز قربانی گناه را طلبید و اینک سوخته شده بود، پس بر العازار و ایتامار پسران هارون که باقی بودند خشم نموده، گفت: 003 LEV 010 017 «چراقربانی گناه را در مکان مقدس نخوردید؟ زیرا که آن قدس اقداس است، و به شما داده شده بود تاگناه جماعت را برداشته، برای ایشان به حضورخداوند کفاره کنید. 003 LEV 010 018 اینک خون آن به اندرون قدس آورده نشد، البته می‌بایست آن را در قدس خورده باشید، چنانکه امر کرده بودم.» 003 LEV 010 019 هارون به موسی گفت: «اینک امروز قربانی گناه خود وقربانی سوختنی خود را به حضور خداوندگذرانیدند، و چنین چیزها بر من واقع شده است، پس اگر امروز قربانی گناه را می‌خوردم آیا منظورنظر خداوند می‌شد؟» 003 LEV 010 020 چون موسی این راشنید، در نظرش پسند آمد. 003 LEV 011 001 و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، به ایشان گفت: 003 LEV 011 002 «بنی‌اسرائیل راخطاب کرده، بگویید: اینها حیواناتی هستند که می‌باید بخورید، از همه بهایمی که بر روی زمین‌اند. 003 LEV 011 003 هر شکافته سم که شکاف تمام دارد ونشخوار کننده‌ای از بهایم، آن را بخورید. 003 LEV 011 004 اما ازنشخوارکنندگان و شکافتگان سم اینها رامخورید، یعنی شتر، زیرا نشخوار می‌کند لیکن شکافته سم نیست، آن برای شما نجس است. 003 LEV 011 005 وونک، زیرا نشخوار می‌کند اما شکافته سم نیست، این برای شما نجس است. 003 LEV 011 006 و خرگوش، زیرانشخوار می‌کند ولی شکافته سم نیست، این برای شما نجس است. 003 LEV 011 007 و خوک، زیرا شکافته سم است و شکاف تمام دارد لیکن نشخوار نمی کند، این برای شما نجس است. 003 LEV 011 008 از گوشت آنهامخورید و لاش آنها را لمس مکنید، اینها برای شما نجس‌اند. 003 LEV 011 009 از همه آنچه در آب است اینها رابخورید، هر‌چه پر و فلس دارد در آب خواه دردریا خواه در نهرها، آنها را بخورید. 003 LEV 011 010 و هر‌چه پر و فلس ندارد در دریا یا در نهرها، از همه حشرات آب و همه جانورانی که در آب می‌باشند، اینها نزد شما مکروه باشند. 003 LEV 011 011 البته نزدشما مکروه‌اند، از گوشت آنها مخورید و لاشهای آنها را مکروه دارید. 003 LEV 011 012 هر‌چه در آبها پر و فلس ندارد نزد شما مکروه خواهد بود. 003 LEV 011 013 و از مرغان اینها را مکروه دارید، خورده نشوند، زیرامکروه‌اند، عقاب و استخوان خوار و نسربحر. 003 LEV 011 014 وکرکس و لاشخوار به اجناس آن. 003 LEV 011 015 و غراب به اجناس آن. 003 LEV 011 016 و شترمرغ و جغد و مرغ دریایی وباز به اجناس آن. 003 LEV 011 017 و بوم و غواص و بوتیمار. 003 LEV 011 018 و قاز و مرغ سقا و رخم. 003 LEV 011 019 و لقلق و کلنگ به اجناس آن و هدهد و شبپره. 003 LEV 011 020 و همه حشرات بالدار که بر چهارپا می‌روند برای شما مکروه‌اند. 003 LEV 011 021 لیکن اینها را بخورید از همه حشرات بالدار که بر چهار پا می‌روند، هر کدام که بر پایهای خودساقها برای جستن بر زمین دارند. 003 LEV 011 022 از آن قسم اینها را بخورید. ملخ به اجناس آن و دبا به اجناس آن و حرجوان به اجناس آن و حدب به اجناس آن. 003 LEV 011 023 و سایر حشرات بالدار که چهار پا دارندبرای شما مکروه‌اند. 003 LEV 011 024 از آنها نجس می‌شوید، هرکه لاش آنها را لمس کند تا شام نجس باشد. 003 LEV 011 025 و هر‌که چیزی از لاش آنها را بردارد، رخت خود را بشوید و تا شام نجس باشد. 003 LEV 011 026 و هربهیمه‌ای که شکافته سم باشد لیکن شکاف تمام ندارد و نشخوار نکند اینها برای شما نجسند، وهر‌که آنها را لمس کند نجس است. 003 LEV 011 027 و هر‌چه برکف پا رود از همه جانورانی که بر چهار پامی روند، اینها برای شما نجس‌اند، هر‌که لاش آنها را لمس کند تا شام نجس باشد. 003 LEV 011 028 و هر‌که لاش آنها را بردارد، رخت خود را بشوید و تا شام نجس باشد. اینها برای شما نجس‌اند. 003 LEV 011 029 «و از حشراتی که بر زمین می‌خزند اینهابرای شما نجس‌اند: موش کور و موش وسوسمار به اجناس آن، 003 LEV 011 030 و دله و ورل و چلپاسه و کرباسه و بوقلمون. 003 LEV 011 031 از جمیع حشرات اینهابرای شما نجس‌اند: هر‌که لاش آنها را لمس کندتا شام نجس باشد، 003 LEV 011 032 و بر هر چیزی که یکی ازاینها بعد از موتش بیفتد نجس باشد، خواه هرظرف چوبی، خواه رخت، خواه چرم، خواه جوال؛ هر ظرفی که در آن کار کرده شود در آب گذاشته شود و تا شام نجس باشد، پس طاهرخواهد بود. 003 LEV 011 033 و هر ظرف سفالین که یکی از اینهادر آن بیفتد آنچه در آن است نجس باشد و آن رابشکنید. 003 LEV 011 034 هر خوراک در آن که خورده شود، اگرآب بر آن ریخته شد نجس باشد، و هر مشروبی که آشامیده شود که در چنین ظرف است نجس باشد. 003 LEV 011 035 و بر هر چیزی که پاره‌ای از لاش آنهابیفتد نجس باشد، خواه تنور، خواه اجاق، شکسته شود؛ اینها نجس‌اند و نزد شما نجس خواهند بود. 003 LEV 011 036 و چشمه و حوض که مجمع آب باشد طاهر است لیکن هر‌که لاش آنها را لمس کند نجس خواهد بود. 003 LEV 011 037 و اگر پاره‌ای از لاش آنها بر تخم کاشتنی که باید کاشته شود بیفتدطاهر است. 003 LEV 011 038 لیکن اگر آب بر تخم ریخته شود وپاره‌ای از لاش آنها بر آن بیفتد، این برای شمانجس باشد. 003 LEV 011 039 و اگر یکی از بهایمی که برای شماخوردنی است بمیرد، هر‌که لاش آن را لمس کندتا شام نجس باشد. 003 LEV 011 040 و هر‌که لاش آن را بخوردرخت خود را بشوید و تا شام نجس باشد. و هر‌که لاش آن را بردارد، رخت خود را بشوید و تا شام نجس باشد. 003 LEV 011 041 «و هر حشراتی که بر زمین می‌خزد مکروه است؛ خورده نشود. 003 LEV 011 042 و هر‌چه بر شکم راه رودو هر‌چه بر چهارپا راه رود و هر‌چه پایهای زیاده دارد، یعنی همه حشراتی که بر زمین می‌خزند، آنها را مخورید زیرا که مکروه‌اند. 003 LEV 011 043 خویشتن رابه هر حشراتی که می‌خزد مکروه مسازید، و خودرا به آنها نجس مسازید، مبادا از آنها ناپاک شوید. 003 LEV 011 044 زیرا من یهوه خدای شما هستم، پس خود را تقدیس نمایید و مقدس باشید، زیرا من قدوس هستم پس خویشتن را به همه حشراتی که بر زمین می‌خزند نجس مسازید. 003 LEV 011 045 زیرا من یهوه هستم که شما را از زمین مصر بیرون آوردم تا خدای شما باشم، پس مقدس باشید زیرامن قدوس هستم. 003 LEV 011 046 این است قانون بهایم ومرغان و هر حیوانی که در آبها حرکت می‌کندو هر حیوانی که بر زمین می‌خزد. 003 LEV 011 047 تا در میان نجس و طاهر و در میان حیواناتی که خورده شوند و حیواناتی که خورده نشوند امتیازبشود.» 003 LEV 012 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 012 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: چون زنی آبستن شده، پسر نرینه‌ای بزاید، آنگاه هفت روز نجس باشد، موافق ایام طمث حیضش نجس باشد. 003 LEV 012 003 و در روز هشتم گوشت غلفه اومختون شود. 003 LEV 012 004 و سی و سه روز در خون تطهیرخود بماند، و هیچ‌چیز مقدس را لمس ننماید، وبه مکان مقدس داخل نشود، تا ایام طهرش تمام شود. 003 LEV 012 005 و اگر دختری بزاید، دو هفته برحسب مدت طمث خود نجس باشد، و شصت و شش روز در خون تطهیر خود بماند. 003 LEV 012 006 و چون ایام طهرش برای پسر یا دختر تمام شود، بره‌ای یک ساله برای قربانی سوختنی و جوجه کبوتر یافاخته‌ای برای قربانی گناه به در خیمه اجتماع نزدکاهن بیاورد. 003 LEV 012 007 و او آن را به حضور خداوندخواهد گذرانید، و برایش کفاره خواهد کرد، تا ازچشمه خون خود طاهر شود. این است قانون آن که بزاید، خواه پسر خواه دختر. 003 LEV 012 008 و اگر دست اوبه قیمت بره نرسد، آنگاه دو فاخته یا دو جوجه کبوتر بگیرد، یکی برای قربانی سوختنی ودیگری برای قربانی گناه. و کاهن برای وی کفاره خواهد کرد، و طاهر خواهد شد.» 003 LEV 013 001 و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 013 002 «چون شخصی را درپوست بدنش آماس یا قوبا یا لکه‌ای براق بشود، وآن در پوست بدنش مانند بلای برص باشد، پس او را نزد هارون کاهن یا نزد یکی از پسرانش که کهنه باشند بیاورند. 003 LEV 013 003 و کاهن آن بلا را که درپوست بدنش باشد ملاحظه نماید. اگر مو در بلاسفید گردیده است، و نمایش بلا از پوست بدنش گودتر باشد، بلای برص است، پس کاهن او راببیند و حکم به نجاست او بدهد. 003 LEV 013 004 و اگر آن لکه براق در پوست بدنش سفید باشد، و از پوست گودتر ننماید، و موی آن سفید نگردیده، آنگاه کاهن آن مبتلا را هفت روز نگاه دارد. 003 LEV 013 005 و روزهفتم کاهن او را ملاحظه نماید، و اگر آن بلا درنظرش ایستاده باشد، و بلا در پوست پهن نشده، پس کاهن او را هفت روز دیگر نگاه دارد. 003 LEV 013 006 و درروز هفتم کاهن او را باز ملاحظه کند، و اگر بلا کم رنگ شده، و در پوست پهن نگشته است، کاهن حکم به طهارتش بدهد. آن قوبا است. رخت خودرا بشوید و طاهر باشد. 003 LEV 013 007 و اگر قوبا در پوست پهن شود بعد از آن که خود را به کاهن برای تطهیرنمود، پس بار دیگر خود را به کاهن بنماید. 003 LEV 013 008 وکاهن ملاحظه نماید، و هرگاه قوبا در پوست پهن شده باشد، حکم به نجاست او بدهد. این برص است. 003 LEV 013 009 و چون بلای برص در کسی باشد او را نزدکاهن بیاورند. 003 LEV 013 010 و کاهن ملاحظه نماید اگر آماس سفید در پوست باشد، و موی را سفید کرده، وگوشت خام زنده در آماس باشد، 003 LEV 013 011 این درپوست بدنش برص مزمن است. کاهن به نجاستش حکم دهد و او را نگاه ندارد زیرا که نجس است. 003 LEV 013 012 و اگر برص در پوست بسیار پهن شده باشد وبرص، تمامی پوست آن مبتلا را از سر تا پا هرجایی که کاهن بنگرد، پوشانیده باشد، 003 LEV 013 013 پس کاهن ملاحظه نماید اگر برص تمام بدن را فروگرفته است، به تطهیر آن مبتلا حکم دهد. چونکه همه بدنش سفید شده است، طاهر است. 003 LEV 013 014 لیکن هر وقتی که گوشت زنده در او ظاهر شود، نجس خواهد بود. 003 LEV 013 015 و کاهن گوشت زنده را ببیند وحکم به نجاست او بدهد. این گوشت زنده نجس است زیرا که برص است. 003 LEV 013 016 و اگر گوشت زنده به سفیدی برگردد نزد کاهن بیاید. 003 LEV 013 017 و کاهن او راملاحظه کند و اگر آن بلا به سفیدی مبدل شده است، پس کاهن به طهارت آن مبتلا حکم دهدزیرا طاهر است. 003 LEV 013 018 «و گوشتی که در پوست آن دمل باشد وشفا یابد، 003 LEV 013 019 و در جای دمل آماس سفید یا لکه براق سفید مایل به‌سرخی پدید آید، آن را به کاهن بنماید. 003 LEV 013 020 و کاهن آن را ملاحظه نماید و اگراز پوست گودتر بنماید و موی آن سفید شده، پس کاهن به نجاست او حکم دهد. این بلای برص است که از دمل درآمده است. 003 LEV 013 021 و اگر کاهن آن راببیند و اینک موی سفید در آن نباشد و گودتر ازپوست هم نباشد و کم رنگ باشد، پس کاهن او راهفت روز نگاه دارد. 003 LEV 013 022 و اگر در پوست پهن شده، کاهن به نجاست او حکم دهد. این بلا می‌باشد. 003 LEV 013 023 و اگر آن لکه براق در جای خود مانده، پهن نشده باشد، این گری دمل است. پس کاهن به طهارت وی حکم دهد. 003 LEV 013 024 یا گوشتی که درپوست آن داغ آتش باشد و از گوشت زنده آن داغ، لکه براق سفید مایل به‌سرخی یا سفید پدیدآید، 003 LEV 013 025 پس کاهن آن را ملاحظه نماید. اگر مو درلکه براق سفید گردیده، و گودتر از پوست بنمایداین برص است که از داغ درآمده است. پس کاهن به نجاست او حکم دهد زیرا بلای برص است. 003 LEV 013 026 و اگر کاهن آن را ملاحظه نماید و اینک در لکه براق موی سفید نباشد و گودتر از پوست نباشد وکم رنگ باشد، کاهن او را هفت روز نگه دارد. 003 LEV 013 027 و در روز هفتم کاهن او را ملاحظه نماید. اگر درپوست پهن شده، کاهن به نجاست وی حکم دهد. این بلای برص است. 003 LEV 013 028 و اگر لکه براق در جای خود مانده، در پوست پهن نشده باشد و کم رنگ باشد، این آماس داغ است. پس کاهن به طهارت وی حکم دهد. این گری داغ است. 003 LEV 013 029 «و چون مرد یا زن، بلایی در سر یا در زنخ داشته باشد، 003 LEV 013 030 کاهن آن بلا را ملاحظه نماید. اگرگودتر از پوست بنماید و موی زرد باریک در آن باشد، پس کاهن به نجاست او حکم دهد. این سعفه یعنی برص سر یا زنخ است. 003 LEV 013 031 و چون کاهن بلای سعفه را ببیند، اگر گودتر از پوست ننماید و موی سیاه در آن نباشد، پس کاهن آن مبتلای سعفه را هفت روز نگاه دارد. 003 LEV 013 032 و در روزهفتم کاهن آن بلا را ملاحظه نماید. اگر سعفه پهن نشده، و موی زرد در آن نباشد و سعفه گودتر ازپوست ننماید، 003 LEV 013 033 آنگاه موی خود را بتراشد لیکن سعفه را نتراشد و کاهن آن مبتلای سعفه را بازهفت روز نگاه دارد. 003 LEV 013 034 و در روز هفتم کاهن سعفه را ملاحظه نماید. اگر سعفه در پوست پهن نشده، و از پوست گودتر ننماید، پس کاهن حکم به طهارت وی دهد و او رخت خود را بشوید وطاهر باشد. 003 LEV 013 035 لیکن اگر بعد از حکم به طهارتش سعفه در پوست پهن شود، 003 LEV 013 036 پس کاهن او راملاحظه نماید. اگر سعفه در پوست پهن شده باشد، کاهن موی زرد را نجوید، او نجس است. 003 LEV 013 037 اما اگر در نظرش سعفه ایستاده باشد، و موی سیاه از آن در‌آمده، پس سعفه شفا یافته است. اوطاهر است و کاهن حکم به طهارت وی بدهد. 003 LEV 013 038 «و چون مرد یا زن در پوست بدن خودلکه های براق یعنی لکه های براق سفید داشته باشد، 003 LEV 013 039 کاهن ملاحظه نماید. اگر لکه‌ها در پوست بدن ایشان کم رنگ و سفید باشد، این بهق است که از پوست درآمده. او طاهر است. 003 LEV 013 040 وکسی‌که موی سر او ریخته باشد، او اقرع است، وطاهر می‌باشد. 003 LEV 013 041 و کسی‌که موی سر او از طرف پیشانی ریخته باشد، او اصلع است، و طاهرمی باشد. 003 LEV 013 042 و اگر در سر کل او یا پیشانی کل اوسفید مایل به‌سرخی باشد، آن برص است که ازسر کل او یا پیشانی کل او در‌آمده است. 003 LEV 013 043 پس کاهن او را ملاحظه کند. اگر آماس آن بلا در سرکل او یا پیشانی کل او سفید مایل به‌سرخی، مانندبرص در پوست بدن باشد، 003 LEV 013 044 او مبروص است، ونجس می‌باشد. کاهن البته حکم به نجاست وی بدهد. بلای وی در سرش است. 003 LEV 013 045 و اما مبروص که این بلا را دارد، گریبان او چاک شده، و موی سراو گشاده، و شاربهای او پوشیده شود، و ندا کندنجس نجس. 003 LEV 013 046 و همه روزهایی که بلا دارد، البته نجس خواهد بود، و تنها بماند و مسکن او بیرون لشکرگاه باشد. 003 LEV 013 047 «و رختی که بلای برص داشته باشد، خواه رخت پشمین خواه رخت پنبه‌ای، 003 LEV 013 048 خواه در تارو خواه در پود، چه از پشم و چه از پنبه و چه ازچرم، یا از هر چیزی که از چرم ساخته شود، 003 LEV 013 049 اگر آن بلا مایل به سبزی یا به‌سرخی باشد، دررخت یا در چرم، خواه در تار خواه در پود یا درهر ظرف چرمی، این بلای برص است. به کاهن نشان داده شود. 003 LEV 013 050 و کاهن آن بلا را ملاحظه نماید و آن چیزی را که بلا دارد هفت روز نگاه دارد. 003 LEV 013 051 و آن چیزی را که بلا دارد، در روز هفتم ملاحظه کند. اگر آن بلا در رخت پهن شده باشد، خواه در تار خواه در پود، یا در چرم در هر کاری که چرم برای آن استعمال می‌شود، این برص مفسد است و آن چیز نجس می‌باشد. 003 LEV 013 052 پس آن رخت را بسوزاند، چه تار و چه پود، خواه در پشم خواه در پنبه، یا در هر ظرف چرمی که بلا در آن باشد، زیرا برص مفسد است. به آتش سوخته شود. 003 LEV 013 053 اما چون کاهن آن را ملاحظه کند، اگر بلادر رخت، خواه در تار خواه در پود، یا در هرظرف چرمی پهن نشده باشد، 003 LEV 013 054 پس کاهن امرفرماید تا آنچه را که بلا دارد بشویند، و آن راهفت روز دیگر نگاه دارد. 003 LEV 013 055 و بعد از شستن آن چیز که بلا دارد کاهن ملاحظه نماید. اگر رنگ آن بلا تبدیل نشده، هر‌چند بلا هم پهن نشده باشد، این نجس است. آن را به آتش بسوزان. این خوره است، خواه فرسودگی آن در درون باشد یا دربیرون. 003 LEV 013 056 و چون کاهن ملاحظه نماید، اگر بلا بعداز شستن آن کم رنگ شده باشد، پس آن را ازرخت یا از چرم خواه از تار خواه از پود، پاره کند. 003 LEV 013 057 و اگر باز در آن رخت خواه در تار خواه در پود، یا در هر ظرف چرمی ظاهر شود، این برآمدن برص است. آنچه را که بلا دارد به آتش بسوزان. 003 LEV 013 058 و آن رخت خواه تار و خواه پود، یا هر ظرف چرمی را که شسته‌ای و بلا از آن رفع شده باشد، دوباره شسته شود و طاهر خواهد بود.» 003 LEV 013 059 این است قانون بلای برص در رخت پشمین یا پنبه‌ای خواه در تار خواه در پود، یا در هر ظرف چرمی برای حکم به طهارت یا نجاست آن. 003 LEV 014 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 014 002 «این است قانون مبروص: در روزتطهیرش نزد کاهن آورده شود. 003 LEV 014 003 و کاهن بیرون لشکرگاه برود و کاهن ملاحظه کند. اگر بلای برص از مبروص رفع شده باشد، 003 LEV 014 004 کاهن حکم بدهد که برای آن کسی‌که باید تطهیر شود، دوگنجشک زنده طاهر، و چوب ارز و قرمز و زوفابگیرند. 003 LEV 014 005 و کاهن امر کند که یک گنجشک را درظرف سفالین بر بالای آب روان بکشند. 003 LEV 014 006 و اماگنجشک زنده را با چوب ارز و قرمز و زوفا بگیردو آنها را با گنجشک زنده به خون گنجشکی که برآب روان کشته شده، فرو برد. 003 LEV 014 007 و بر کسی‌که ازبرص باید تطهیر شود هفت مرتبه بپاشد، و حکم به طهارتش بدهد. و گنجشک زنده را به سوی صحرا رها کند. 003 LEV 014 008 و آن کس که باید تطهیر شودرخت خود را بشوید، و تمامی موی خود رابتراشد، و به آب غسل کند، و طاهر خواهد شد. وبعد از آن به لشکرگاه داخل شود، لیکن تا هفت روز بیرون خیمه خود بماند. 003 LEV 014 009 و در روز هفتم تمامی موی خود را بتراشد از سر و ریش وآبروی خود، یعنی تمامی موی خود را بتراشد ورخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد. پس طاهر خواهد بود. 003 LEV 014 010 «و در روز هشتم دو بره نرینه بی‌عیب، ویک بره ماده‌یک ساله بی‌عیب، و سه عشر آرد نرم سرشته شده به روغن، برای هدیه آردی، و یک لج روغن بگیرد. 003 LEV 014 011 و آن کاهن که او را تطهیر می‌کند، آن کس را که باید تطهیر شود، با این چیزها به حضور خداوند نزد در خیمه اجتماع حاضر کند. 003 LEV 014 012 و کاهن یکی از بره های نرینه را گرفته، آن را باآن لج روغن برای قربانی جرم بگذراند. و آنها رابرای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنباند. 003 LEV 014 013 و بره را در جایی که قربانی گناه و قربانی سوختنی را ذبح می‌کنند، در مکان مقدس ذبح کند، زیرا قربانی جرم مثل قربانی گناه از آن کاهن است. این قدس اقداس است. 003 LEV 014 014 و کاهن از خون قربانی جرم بگیرد، و کاهن آن را بر نرمه گوش راست کسی‌که باید تطهیر شود، و بر شست دست راست و بر شست پای راست وی بمالد. 003 LEV 014 015 وکاهن قدری از لج روغن گرفته، آن را در کف دست چپ خود بریزد. 003 LEV 014 016 و کاهن انگشت راست خود را به روغنی که در کف چپ خود دارد فروبرد، و هفت مرتبه روغن را به حضور خداوندبپاشد. 003 LEV 014 017 و کاهن از باقی روغن که در کف وی است بر نرمه گوش راست و بر شست دست راست و بر شست پای راست آن کس که بایدتطهیر شود، بالای خون قربانی جرم بمالد. 003 LEV 014 018 وبقیه روغن را که در کف کاهن است بر سر آن کس که باید تطهیر شود بمالد و کاهن برای وی به حضور خداوند کفاره خواهد نمود. 003 LEV 014 019 و کاهن قربانی گناه را بگذراند، و برای آن کس که بایدتطهیر شود نجاست او را کفاره نماید. و بعد از آن قربانی سوختنی را ذبح کند. 003 LEV 014 020 و کاهن قربانی سوختنی و هدیه آردی را بر مذبح بگذراند، وبرای وی کفاره خواهد کرد، و طاهر خواهد بود. 003 LEV 014 021 و اگر او فقیر باشد و دستش به اینها نرسد، پس یک بره نرینه برای قربانی جرم تا جنبانیده شود وبرای وی کفاره کند، بگیرد و یک عشر از آرد نرم سرشته شده به روغن برای هدیه آردی و یک لج روغن، 003 LEV 014 022 و دو فاخته یا دو جوجه کبوتر، آنچه دستش به آن برسد، و یکی قربانی گناه و دیگری قربانی سوختنی بشود. 003 LEV 014 023 «و در روز هشتم آنها را نزد کاهن به درخیمه اجتماع برای طهارت خود به حضور خداوند بیاورد. 003 LEV 014 024 و کاهن بره قربانی جرم و لج روغن را بگیرد و کاهن آنها را برای هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنباند. 003 LEV 014 025 وقربانی جرم را ذبح نماید و کاهن از خون قربانی جرم گرفته، بر نرمه گوش راست و شست دست راست و شست پای راست کسی‌که تطهیرمی شود بمالد. 003 LEV 014 026 و کاهن قدری از روغن را به کف دست چپ خود بریزد. 003 LEV 014 027 و کاهن از روغنی که دردست چپ خود دارد، به انگشت راست خودهفت مرتبه به حضور خداوند بپاشد. 003 LEV 014 028 و کاهن ازروغنی که در دست دارد بر نرمه گوش راست و برشست دست راست و بر شست پای راست کسی‌که تطهیر می‌شود، بر جای خون قربانی جرم بمالد. 003 LEV 014 029 و بقیه روغنی که در دست کاهن است آن را بر سر کسی‌که تطهیر می‌شود بمالد تا برای وی به حضور خداوند کفاره کند. 003 LEV 014 030 و یکی از دوفاخته یا از دو جوجه کبوتر را از آنچه دستش به آن رسیده باشد بگذراند. 003 LEV 014 031 یعنی هر‌آنچه دست وی به آن برسد، یکی را برای قربانی گناه ودیگری را برای قربانی سوختنی با هدیه آردی. وکاهن برای کسی‌که تطهیر می‌شود به حضورخداوند کفاره خواهد کرد.» 003 LEV 014 032 این است قانون کسی‌که بلای برص دارد، و دست وی به تطهیرخود نمی رسد. 003 LEV 014 033 و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 014 034 «چون به زمین کنعان که من آن را به شمابه ملکیت می‌دهم داخل شوید، و بلای برص رادر خانه‌ای از زمین ملک شما عارض گردانم، 003 LEV 014 035 آنگاه صاحب‌خانه آمده، کاهن را اطلاع داده، بگوید که مرا به نظر می‌آید که مثل بلا در خانه است. 003 LEV 014 036 و کاهن امر فرماید تا قبل از داخل شدن کاهن برای دیدن بلا، خانه را خالی کنند، مباداآنچه در خانه است نجس شود، و بعد از آن کاهن برای دیدن خانه داخل شود، 003 LEV 014 037 و بلا را ملاحظه نماید. اگر بلا در دیوارهای خانه از خطهای مایل به سبزی یا سرخی باشد، و از سطح دیوار گودتربنماید، 003 LEV 014 038 پس کاهن از خانه نزد در بیرون رود وخانه را هفت روز ببندد. 003 LEV 014 039 و در روز هفتم کاهن باز بیاید و ملاحظه نماید اگر بلا در دیوارهای خانه پهن شده باشد، 003 LEV 014 040 آنگاه کاهن امر فرماید تاسنگهایی را که بلا در آنهاست کنده، آنها را به‌جای ناپاک بیرون شهر بیندازند. 003 LEV 014 041 و اندرون خانه را از هر طرف بتراشند و خاکی را که تراشیده باشند به‌جای ناپاک بیرون شهر بریزند. 003 LEV 014 042 وسنگهای دیگر گرفته، به‌جای آن سنگها بگذارندو خاک دیگر گرفته، خانه را اندود کنند. 003 LEV 014 043 و اگربلا برگردد و بعد از کندن سنگها و تراشیدن واندود کردن خانه باز در خانه بروز کند، 003 LEV 014 044 پس کاهن بیاید و ملاحظه نماید. اگر بلا در خانه پهن شده باشد این برص مفسد در خانه است و آن نجس است. 003 LEV 014 045 پس خانه را خراب کند باسنگهایش و چوبش و تمامی خاک خانه و به‌جای ناپاک بیرون شهر بیندازند. 003 LEV 014 046 و هر‌که داخل خانه شود در تمام روزهایی که بسته باشد تا شام نجس خواهد بود. 003 LEV 014 047 و هر‌که در خانه بخوابدرخت خود را بشوید و هر‌که در خانه چیزی خورد، رخت خود را بشوید. 003 LEV 014 048 و چون کاهن بیاید و ملاحظه نماید اگر بعد از اندود کردن خانه بلا در خانه پهن نشده باشد، پس کاهن حکم به طهارت خانه بدهد، زیرا بلا رفع شده است. 003 LEV 014 049 وبرای تطهیر خانه دو گنجشک و چوب ارز و قرمزو زوفا بگیرد. 003 LEV 014 050 و یک گنجشک را در ظرف سفالین بر آب روان ذبح نماید، 003 LEV 014 051 و چوب ارز وزوفا و قرمز و گنجشک زنده را گرفته، آنها را به خون گنجشک ذبح شده و آب روان فرو برد، وهفت مرتبه بر خانه بپاشد. 003 LEV 014 052 و خانه را به خون گنجشک و به آب روان و به گنجشک زنده و به چوب ارز و زوفا و قرمز تطهیر نماید. 003 LEV 014 053 وگنجشک زنده را بیرون شهر به سوی صحرا رهاکند، و خانه را کفاره نماید و طاهر خواهد بود.» 003 LEV 014 054 این است قانون، برای هر بلای برص و برای سعفه، 003 LEV 014 055 و برای برص رخت و خانه، 003 LEV 014 056 و برای آماس و قوبا و لکه براق. 003 LEV 014 057 و برای تعلیم دادن که چه وقت نجس می‌باشد و چه وقت طاهر. این قانون برص است. 003 LEV 015 001 و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 015 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگویید: مردی که جریان از بدن خود دارد او به‌سبب جریانش نجس است. 003 LEV 015 003 واین است نجاستش، به‌سبب جریان او، خواه جریانش از گوشتش روان باشد خواه جریانش ازگوشتش بسته باشد. این نجاست اوست. 003 LEV 015 004 هربستری که صاحب جریان بر آن بخوابد نجس است، و هر‌چه بر آن بنشیند نجس است. 003 LEV 015 005 و هرکه بستر او را لمس نماید، رخت خود را بشوید، وبه آب غسل کند، و تا شام نجس باشد. 003 LEV 015 006 و هر‌که بنشیند بر هر‌چه صاحب جریان بر آن نشسته بود، رخت خود را بشوید و به آب غسل کند، وتا شام نجس باشد. 003 LEV 015 007 و هر‌که بدن صاحب جریان رالمس کند رخت خود را بشوید و به آب غسل کند و تا شام نجس باشد. 003 LEV 015 008 و اگر صاحب جریان، بر شخص طاهر آب دهن اندازد، آن کس رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند، و تا شام نجس باشد. 003 LEV 015 009 و هر زینی که صاحب جریان بر آن سوارشود، نجس باشد. 003 LEV 015 010 و هر‌که چیزی را که زیر اوبوده باشد لمس نماید تا شام نجس بوده، و هر‌که این چیزها را بردارد، رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند و تا شام نجس باشد. 003 LEV 015 011 و هر کسی را که صاحب جریان لمس نماید، و دست خود رابه آب نشسته باشد، رخت خود را بشوید، وبه آب غسل کند و تا شام نجس باشد. 003 LEV 015 012 و ظرف سفالین که صاحب جریان آن را لمس نماید، شکسته شود، و هر ظرف چوبین به آب شسته شود. 003 LEV 015 013 و چون صاحب جریان از جریان خودطاهر شده باشد، آنگاه هفت روز برای تطهیرخود بشمارد، و رخت خود را بشوید و بدن خودرا به آب غسل دهد و طاهر باشد. 003 LEV 015 014 و در روزهشتم دو فاخته یا دو جوجه کبوتر بگیرد، و به حضور خداوند به در خیمه اجتماع آمده، آنها رابه کاهن بدهد. 003 LEV 015 015 و کاهن آنها را بگذراند، یکی برای قربانی گناه و دیگری برای قربانی سوختنی. و کاهن برای وی به حضور خداوند جریانش راکفاره خواهد کرد. 003 LEV 015 016 و چون منی از کسی درآیدتمامی بدن خود را به آب غسل دهد، وتا شام نجس باشد. 003 LEV 015 017 و هر رخت و هر چرمی که منی برآن باشد به آب شسته شود، و تا شام نجس باشد. 003 LEV 015 018 و هر زنی که مرد با او بخوابد و انزال کند، به آب غسل کنند و تا شام نجس باشند. 003 LEV 015 019 «و اگر زنی جریان دارد، و جریانی که دربدنش است خون باشد، هفت روز در حیض خودبماند. و هر‌که او را لمس نماید، تا شام نجس باشد. 003 LEV 015 020 و بر هر چیزی که در حیض خود بخوابدنجس باشد، و بر هر چیزی که بنشیند نجس باشد. 003 LEV 015 021 و هر‌که بستر او را لمس کند، رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند و تا شام نجس باشد. 003 LEV 015 022 و هر‌که چیزی را که او بر آن نشسته بود لمس نماید رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند، وتا شام نجس باشد. 003 LEV 015 023 و اگر آن بر بستر باشد یا برهر چیزی که او بر آن نشسته بود، چون آن چیز رالمس کند تا شام نجس باشد. 003 LEV 015 024 و اگر مردی با اوهم بستر شود و حیض او بر وی باشد تا هفت روزنجس خواهد بود. و هر بستری که بر آن بخوابدنجس خواهد بود. 003 LEV 015 025 و زنی که روزهای بسیار، غیر از زمان حیض خود جریان خون دارد، یازیاده از زمان حیض خود جریان دارد، تمامی روزهای جریان نجاستش مثل روزهای حیضش خواهد بود. او نجس است. 003 LEV 015 026 و هر بستری که درروزهای جریان خود بر آن بخوابد، مثل بسترحیضش برای وی خواهد بود. و هر چیزی که برآن بنشیند مثل نجاست حیضش نجس خواهدبود. 003 LEV 015 027 و هر‌که این چیزها را لمس نماید نجس می‌باشد. پس رخت خود را بشوید و به آب غسل کند و تا شام نجس باشد. 003 LEV 015 028 و اگر از جریان خودطاهر شده باشد، هفت روز برای خود بشمارد، وبعد از آن طاهر خواهد بود. 003 LEV 015 029 و در روز هشتم دوفاخته یا دو جوجه کبوتر بگیرد، و آنها را نزد کاهن به در خیمه اجتماع بیاورد. 003 LEV 015 030 و کاهن یکی رابرای قربانی گناه و دیگری را برای قربانی سوختنی بگذراند. و کاهن برای وی نجاست جریانش را به حضور خداوند کفاره کند. 003 LEV 015 031 پس بنی‌اسرائیل را از نجاست ایشان جدا خواهیدکرد، مبادا مسکن مرا که در میان ایشان است نجس سازند و در نجاست خود بمیرند.» 003 LEV 015 032 این است قانون کسی‌که جریان دارد، و کسی‌که منی از وی درآید و از آن نجس شده باشد. 003 LEV 015 033 و حایض درحیضش و هر‌که جریان دارد خواه مرد خواه زن، و مردی که با زن نجس همبستر شود. 003 LEV 016 001 و خداوند موسی را بعد از مردن دو پسرهارون، وقتی که نزد خداوند آمدند ومردند خطاب کرده، گفت: 003 LEV 016 002 «پس خداوند به موسی گفت: برادر خود هارون را بگو که به قدس درون حجاب پیش کرسی رحمت که بر تابوت است همه وقت داخل نشود، مبادا بمیرد، زیرا که در ابر بر کرسی رحمت ظاهر خواهم شد. 003 LEV 016 003 و بااین چیزها هارون داخل قدس بشود، با گوساله‌ای برای قربانی گناه، و قوچی برای قربانی سوختنی. 003 LEV 016 004 و پیراهن کتان مقدس را بپوشد، و زیر جامه کتان بر بدنش باشد، و به کمربند کتان بسته شود، و به عمامه کتان معمم باشد. اینها رخت مقدس است. پس بدن خود را به آب غسل داده، آنها را بپوشد. 003 LEV 016 005 و از جماعت بنی‌اسرائیل دو بز نرینه برای قربانی گناه، و یک قوچ برای قربانی سوختنی بگیرد. 003 LEV 016 006 و هارون گوساله قربانی گناه را که برای خود اوست بگذراند، و برای خود و اهل خانه خود کفاره نماید. 003 LEV 016 007 و دو بز را بگیرد و آنها را به حضور خداوند به در خیمه اجتماع حاضر سازد. 003 LEV 016 008 و هارون بر آن دو بز قرعه اندازد، یک قرعه برای خداوند و یک قرعه برای عزازیل. 003 LEV 016 009 و هارون بزی را که قرعه برای خداوند بر آن برآمد نزدیک بیاورد، و بجهت قربانی گناه بگذراند. 003 LEV 016 010 و بزی که قرعه برای عزازیل بر آن برآمد به حضور خداوندزنده حاضر شود، و بر آن کفاره نماید و آن را برای عزازیل به صحرا بفرستد. 003 LEV 016 011 «و هارون گاو قربانی گناه را که برای خوداوست نزدیک بیاورد، و برای خود و اهل خانه خود کفاره نماید، و گاو قربانی گناه را که برای خود اوست ذبح کند. 003 LEV 016 012 و مجمری پر از زغال آتش از روی مذبح که به حضور خداوند است ودو مشت پر از بخور معطر کوبیده شده برداشته، به اندرون حجاب بیاورد. 003 LEV 016 013 و بخور را بر آتش به حضور خداوند بنهد تا ابر بخور کرسی رحمت راکه بر تابوت شهادت است بپوشاند، مبادا بمیرد. 003 LEV 016 014 و از خون گاو گرفته، بر کرسی رحمت به انگشت خود به طرف مشرق بپاشد، و قدری ازخون را پیش روی کرسی رحمت هفت مرتبه بپاشد. 003 LEV 016 015 پس بز قربانی گناه را که برای قوم است ذبح نماید، و خونش را به اندرون حجاب بیاورد، وبا خونش چنانکه با خون گاو عمل کرده بودعمل کند، و آن را بر کرسی رحمت و پیش روی کرسی رحمت بپاشد. 003 LEV 016 016 و برای قدس کفاره نماید به‌سبب نجاسات بنی‌اسرائیل، و به‌سبب تقصیرهای ایشان با تمامی گناهان ایشان، و برای خیمه اجتماع که با ایشان در میان نجاسات ایشان ساکن است، همچنین بکند. 003 LEV 016 017 و هیچکس درخیمه اجتماع نباشد، و از وقتی که برای کردن کفاره داخل قدس بشود تا وقتی که بیرون آید، پس برای خود و برای اهل خانه خود و برای تمامی جماعت اسرائیل کفاره خواهد کرد. 003 LEV 016 018 پس نزد مذبح که به حضور خداوند است بیرون آید، و برای آن کفاره نماید، و از خون گاو و ازخون بز گرفته، آن را بر شاخه های مذبح بهر طرف بپاشد. 003 LEV 016 019 و قدری از خون را به انگشت خود هفت مرتبه بر آن بپاشد و آن را تطهیر کند، و آن رااز نجاسات بنی‌اسرائیل تقدیس نماید. 003 LEV 016 020 «و چون از کفاره نمودن برای قدس و برای خیمه اجتماع و برای مذبح فارغ شود، آنگاه بززنده را نزدیک بیاورد. 003 LEV 016 021 و هارون دو دست خودرا بر سر بز زنده بنهد، و همه خطایای بنی‌اسرائیل و همه تقصیرهای ایشان را با همه گناهان ایشان اعتراف نماید، و آنها را بر سر بز بگذارد و آن را به‌دست شخص حاضر به صحرا بفرستد. 003 LEV 016 022 و بزهمه گناهان ایشان را به زمین ویران بر خودخواهد برد. پس بز را به صحرا رها کند. 003 LEV 016 023 وهارون به خیمه اجتماع داخل شود، و رخت کتان را که در وقت داخل شدن به قدس پوشیده بودبیرون کرده، آنها را در آنجا بگذارد. 003 LEV 016 024 و بدن خود را در جای مقدس به آب غسل دهد، ورخت خود را پوشیده، بیرون آید، و قربانی سوختنی خود و قربانی سوختنی قوم را بگذراند، و برای خود و برای قوم کفاره نماید. 003 LEV 016 025 و پیه قربانی گناه را بر مذبح بسوزاند. 003 LEV 016 026 و آنکه بز رابرای عزازیل رها کرد رخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد، و بعد از آن به لشکرگاه داخل شود. 003 LEV 016 027 و گاو قربانی گناه و بز قربانی گناه را که خون آنها به قدس برای کردن کفاره آورده شد، بیرون لشکرگاه برده شود، و پوست و گوشت و سرگین آنها را به آتش بسوزانند. 003 LEV 016 028 و آنکه آنهارا سوزانید رخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد، و بعد از آن به لشکرگاه داخل شود. 003 LEV 016 029 «و این برای شما فریضه دائمی باشد، که درروز دهم از ماه هفتم جانهای خود را ذلیل سازید، و هیچ کار مکنید، خواه متوطن خواه غریبی که درمیان شما ماوا گزیده باشد. 003 LEV 016 030 زیرا که در آن روزکفاره برای تطهیر شما کرده خواهد شد، و ازجمیع گناهان خود به حضور خداوند طاهرخواهید شد. 003 LEV 016 031 این سبت آرامی برای شماست، پس جانهای خود را ذلیل سازید. این است فریضه دائمی. 003 LEV 016 032 و کاهنی که مسح شده، و تخصیص شده باشد، تا در جای پدر خود کهانت نمایدکفاره را بنماید. و رختهای کتان یعنی رختهای مقدس را بپوشد. 003 LEV 016 033 و برای قدس مقدس کفاره نماید، و برای خیمه اجتماع و مذبح کفاره نماید، و برای کهنه و تمامی جماعت قوم کفاره نماید. 003 LEV 016 034 و این برای شما فریضه دائمی خواهد بود تابرای بنی‌اسرائیل از تمامی گناهان ایشان یک مرتبه هر سال کفاره شود.» پس چنانکه خداوندموسی را امر فرمود، همچنان بعمل آورد. 003 LEV 017 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 017 002 «هارون و پسرانش و جمیع بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: این است کاری که خداوند می‌فرماید و می‌گوید: 003 LEV 017 003 هرشخصی از خاندان اسرائیل که گاو یا گوسفند یا بزدر لشکرگاه ذبح نماید، یا آنکه بیرون لشکرگاه ذبح نماید، 003 LEV 017 004 و آن را به در خیمه اجتماع نیاورد، تاقربانی برای خداوند پیش مسکن خداوندبگذراند، بر آن شخص خون محسوب خواهدشد. او خون ریخته است و آن شخص از قوم خود منقطع خواهد شد. 003 LEV 017 005 تا آنکه بنی‌اسرائیل ذبایح خود را که در صحرا ذبح می‌کنند بیاورند، یعنی برای خداوند به در خیمه اجتماع نزد کاهن آنها را بیاورند، و آنها را بجهت ذبایح سلامتی برای خداوند ذبح نمایند. 003 LEV 017 006 و کاهن خون را برمذبح خداوند نزد در خیمه اجتماع بپاشد، و پیه را بسوزاند تا عطر خوشبو برای خداوند شود. 003 LEV 017 007 وبعد از این، ذبایح خود را برای دیوهایی که درعقب آنها زنا می‌کنند دیگر ذبح ننمایند. این برای ایشان در پشتهای ایشان فریضه دائمی خواهدبود. 003 LEV 017 008 «و ایشان را بگو: هر کس از خاندان اسرائیل و از غریبانی که در میان شما ماوا گزینند که قربانی سوختنی یا ذبیحه بگذراند، 003 LEV 017 009 و آن را به درخیمه اجتماع نیاورد، تا آن را برای خداوندبگذراند. آن شخص از قوم خود منقطع خواهدشد. 003 LEV 017 010 و هر کس از خاندان اسرائیل یا از غریبانی که در میان شما ماوا گزینند که هر قسم خون رابخورد، من روی خود را بر آن شخصی که خون خورده باشد برمی گردانم، و او را از میان قومش منقطع خواهم ساخت. 003 LEV 017 011 زیرا که جان جسد درخون است، و من آن را بر مذبح به شما داده‌ام تابرای جانهای شما کفاره کند، زیرا خون است که برای جان کفاره می‌کند. 003 LEV 017 012 بنابراین بنی‌اسرائیل را گفته‌ام: هیچکس از شما خون نخورد و غریبی که در میان شما ماوا گزیند خون نخورد. 003 LEV 017 013 و هرشخص از بنی‌اسرائیل یا از غریبانی که در میان شما ماوا گزینند، که هر جانور یا مرغی را که خورده می‌شود صید کند، پس خون آن را بریزد وبه خاک بپوشاند. 003 LEV 017 014 زیرا جان هر ذی جسد خون آن و جان آن یکی است، پس بنی‌اسرائیل راگفته‌ام خون هیچ ذی جسد را مخورید، زیرا جان هر ذی جسد خون آن است، هر‌که آن را بخوردمنقطع خواهد شد. 003 LEV 017 015 و هر کسی از متوطنان یا ازغریبانی که میته یا دریده شده‌ای بخورد، رخت خود را بشوید، و به آب غسل کند و تا شام نجس باشد. پس طاهر خواهد شد. 003 LEV 017 016 و اگر آن را نشویدو بدن خود را غسل ندهد، متحمل گناه خودخواهد بود.» 003 LEV 018 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 018 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 018 003 مثل اعمال زمین مصر که در آن ساکن می‌بودید عمل منمایید، و مثل اعمال زمین کنعان که من شما را به آنجا داخل خواهم کرد عمل منمایید، و برحسب فرایض ایشان رفتار مکنید. 003 LEV 018 004 احکام مرا بجاآورید و فرایض مرا نگاه دارید تا در آنها رفتارنمایید، من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 018 005 پس فرایض و احکام مرا نگاه دارید، که هر آدمی که آنها را بجاآورد در آنها زیست خواهد کرد، من یهوه هستم. 003 LEV 018 006 هیچ‌کس به احدی از اقربای خویش نزدیکی ننماید تا کشف عورت او بکند. من یهوه هستم. 003 LEV 018 007 عورت پدر خود یعنی مادر خود را کشف منما؛ او مادر توست. کشف عورت او مکن. 003 LEV 018 008 عورت زن پدر خود را کشف مکن. آن عورت پدر تو است. 003 LEV 018 009 عورت خواهر خود، خواه دختر پدرت، خواه دختر مادرت چه مولود در خانه، چه مولودبیرون، عورت ایشان را کشف منما. 003 LEV 018 010 عورت دختر پسرت و دختر دخترت، عورت ایشان را کشف مکن، زیرا که اینها عورت تو است. 003 LEV 018 011 عورت دختر زن پدرت که از پدر تو زاییده شده باشد، او خواهر تو است کشف عورت او رامکن. 003 LEV 018 012 عورت خواهر پدر خود را کشف مکن، او از اقربای پدر تو است. 003 LEV 018 013 عورت خواهرمادر خود را کشف مکن، او از اقربای مادر تواست. 003 LEV 018 014 عورت برادر پدر خود را کشف مکن، وبه زن او نزدیکی منما. او (به منزله ) عمه تو است. 003 LEV 018 015 عورت عروس خود را کشف مکن، او زن پسرتو است. عورت او را کشف مکن. 003 LEV 018 016 عورت زن برادر خود را کشف مکن. آن عورت برادر تواست. 003 LEV 018 017 عورت زنی را با دخترش کشف مکن. ودختر پسر او یا دختر دختر او را مگیر، تا عورت او را کشف کنی. اینان از اقربای او می‌باشند و این فجور است. 003 LEV 018 018 و زنی را با خواهرش مگیر، تاهیوی او بشود، و تا عورت او را با وی مادامی که او زنده است، کشف نمایی. 003 LEV 018 019 و به زنی درنجاست حیضش نزدیکی منما، تا عورت او راکشف کنی. 003 LEV 018 020 و با زن همسایه خود همبسترمشو، تا خود را با وی نجس سازی. 003 LEV 018 021 و کسی ازذریت خود را برای مولک از آتش مگذران و نام خدای خود را بی‌حرمت مساز. من یهوه هستم. 003 LEV 018 022 و با ذکور مثل زن جماع مکن، زیرا که این فجور است. 003 LEV 018 023 و با هیچ بهیمه‌ای جماع مکن، تاخود را به آن نجس سازی، و زنی پیش بهیمه‌ای نایستد تا با آن جماع کند، زیرا که این فجوراست. 003 LEV 018 024 «به هیچ کدام از اینها خویشتن را نجس مسازید، زیرا به همه اینها امتهایی که من پیش روی شما بیرون می‌کنم، نجس شده‌اند. 003 LEV 018 025 وزمین نجس شده است، و انتقام گناهش را از آن خواهم کشید، و زمین ساکنان خود را قی خواهدنمود. 003 LEV 018 026 پس شما فرایض و احکام مرا نگاه دارید، و هیچ کدام از این فجور را به عمل نیاورید، نه متوطن و نه غریبی که در میان شما ماواگزیند. 003 LEV 018 027 زیرا مردمان آن زمین که قبل از شمابودند، جمیع این فجور را کردند، و زمین نجس شده است. 003 LEV 018 028 مبادا زمین شما را نیز قی کند، اگرآن را نجس سازید، چنانکه امتهایی را که قبل ازشما بودند، قی کرده است. 003 LEV 018 029 زیرا هر کسی‌که یکی از این فجور را بکند، همه کسانی که کرده باشند، از میان قوم خود منقطع خواهند شد. 003 LEV 018 030 پس وصیت مرا نگاه دارید، و از این رسوم زشت که قبل از شما به عمل آورده شده است عمل منمایید، و خود را به آنها نجس مسازید. من یهوه خدای شما هستم.» 003 LEV 019 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 019 002 «تمامی جماعت بنی‌اسرائیل راخطاب کرده، به ایشان بگو: مقدس باشید، زیرا که من یهوه خدای شما قدوس هستم. 003 LEV 019 003 هر یکی ازشما مادر و پدر خود را احترام نماید و سبت های مرا نگاه دارید، من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 019 004 به سوی بتها میل مکنید، و خدایان ریخته شده برای خود مسازید. من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 019 005 وچون ذبیحه سلامتی نزد خداوند بگذرانید، آن رابگذرانید تا مقبول شوید، 003 LEV 019 006 در روزی که آن را ذبح نمایید. و در فردای آن روز خورده شود، و اگرچیزی از آن تا روز سوم بماند به آتش سوخته شود. 003 LEV 019 007 و اگر در روز سوم خورده شود، مکروه می‌باشد، مقبول نخواهد شد. 003 LEV 019 008 و هر‌که آن رابخورد، متحمل گناه خود خواهد بود، زیرا چیزمقدس خداوند را بی‌حرمت کرده است، آن کس از قوم خود را منقطع خواهد شد. 003 LEV 019 009 «و چون حاصل زمین خود را درو کنید، گوشه های مزرعه خود را تمام نکنید، و محصول خود را خوشه چینی مکنید. 003 LEV 019 010 و تاکستان خود رادانه چینی منما، و خوشه های ریخته شده تاکستان خود را بر مچین، آنها را برای فقیر وغریب بگذار، من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 019 011 دزدی مکنید، و مکر منمایید، و با یکدیگردروغ مگویید. 003 LEV 019 012 و به نام من قسم دروغ مخورید، که نام خدای خود را بی‌حرمت نموده باشی، من یهوه هستم. 003 LEV 019 013 مال همسایه خود را غصب منما، و ستم مکن، و مزد مزدور نزد تو تا صبح نماند. 003 LEV 019 014 کر را لعنت مکن، و پیش روی کور سنگ لغزش مگذار، و از خدای خود بترس، من یهوه هستم. 003 LEV 019 015 در داوری بی‌انصافی مکن، و فقیر راطرفداری منما، و بزرگ را محترم مدار، و درباره همسایه خود به انصاف داوری بکن؛ 003 LEV 019 016 در میان قوم خود برای سخن‌چینی گردش مکن، و بر خون همسایه خود مایست. من یهوه هستم. 003 LEV 019 017 برادر خود را در دل خود بغض منما، البته همسایه خودرا تنبیه کن، و به‌سبب او متحمل گناه مباش. 003 LEV 019 018 ازابنای قوم خود انتقام مگیر، و کینه مورز، وهمسایه خود را مثل خویشتن محبت نما. من یهوه هستم. 003 LEV 019 019 فرایض مرا نگاه دارید. بهیمه خودرا با غیر جنس به جماع وامدار؛ و مزرعه خود رابه دو قسم تخم مکار؛ و رخت از دوقسم بافته شده در بر خود مکن. 003 LEV 019 020 و مردی که با زنی همبستر شود و آن زن کنیز و نامزد کسی باشد، امافدیه نداده شده، و نه آزادی به او بخشیده، ایشان را سیاست باید کرد، لیکن کشته نشوند زیرا که اوآزاد نبود. 003 LEV 019 021 و مرد برای قربانی جرم خود قوچ قربانی جرم را نزد خداوند به در خیمه اجتماع بیاورد. 003 LEV 019 022 و کاهن برای وی به قوچ قربانی جرم رانزد خداوند گناهش را که کرده است کفاره خواهدکرد، و او از گناهی که کرده است آمرزیده خواهدشد. 003 LEV 019 023 «و چون به آن زمین داخل شدید و هر قسم درخت را برای خوراک نشاندید، پس میوه آن رامثل نامختونی آن بشمارید، سه سال برای شمانامختون باشد؛ خورده نشود. 003 LEV 019 024 و در سال چهارم همه میوه آن برای تمجید خداوند مقدس خواهدبود. 003 LEV 019 025 و در سال پنجم میوه آن را بخورید تامحصول خود را برای شما زیاده کند. من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 019 026 هیچ‌چیز را با خون مخورید و تفال مزنید و شگون مکنید. 003 LEV 019 027 گوشه های سر خود را متراشید، و گوشه های ریش خود را مچینید. 003 LEV 019 028 بدن خود را بجهت مرده مجروح مسازید، و هیچ نشان بر خود داغ مکنید. من یهوه هستم. 003 LEV 019 029 دختر خود را بی‌عصمت مساز، و او را به فاحشگی وامدار، مبادا زمین مرتکب زنا شود و زمین پر از فجور گردد. 003 LEV 019 030 سبت های مرا نگاه دارید، و مکان مقدس مرامحترم دارید. من یهوه هستم. 003 LEV 019 031 به اصحاب اجنه توجه مکنید، و از جادوگران پرسش منمایید، تاخود را به ایشان نجس سازید. من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 019 032 در‌پیش ریش سفید برخیز، و روی مرد پیر را محترم دار، و از خدای خود بترس. من یهوه هستم. 003 LEV 019 033 و چون غریبی با تو در زمین شما ماواگزیند، او را میازارید. 003 LEV 019 034 غریبی که در میان شماماوا گزیند، مثل متوطن از شما باشد. و او را مثل خود محبت نما، زیرا که شما در زمین مصر غریب بودید. من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 019 035 در عدل هیچ بی‌انصافی مکنید، یعنی در‌پیمایش یا دروزن یا در‌پیمانه. 003 LEV 019 036 ترازوهای راست و سنگهای راست و ایفه راست و هین راست بدارید. من یهوه خدای شما هستم که شما را از زمین مصر بیرون آوردم. 003 LEV 019 037 پس جمیع فرایض مرا و احکام مرانگاه دارید و آنها را بجا آورید. من یهوه هستم.» 003 LEV 020 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 020 002 «بنی‌اسرائیل را بگو: هر کسی ازبنی‌اسرائیل یا از غریبانی که در اسرائیل ماوا گزینند، که از ذریت خود به مولک بدهد، البته کشته شود؛ قوم زمین او را با سنگ سنگسار کنند. 003 LEV 020 003 و من روی خود را به ضد آن شخص خواهم گردانید، و او را از میان قومش منقطع خواهم ساخت، زیرا که از ذریت خود به مولک داده است، تا مکان مقدس مرا نجس سازد، و نام قدوس مرا بی‌حرمت کند. 003 LEV 020 004 و اگر قوم زمین چشمان خود را از آن شخص بپوشانند، وقتی که از ذریت خود به مولک داده باشد، و او را نکشند، 003 LEV 020 005 آنگاه من روی خود را به ضد آن شخص وخاندانش خواهم گردانید، و او را و همه کسانی راکه در عقب او زناکار شده، در‌پیروی مولک زناکرده‌اند، از میان قوم ایشان منقطع خواهم ساخت. 003 LEV 020 006 و کسی‌که به سوی صاحبان اجنه وجادوگران توجه نماید، تا در عقب ایشان زنا کند، من روی خود را به ضد آن شخص خواهم گردانید، و او را از میان قومش منقطع خواهم ساخت. 003 LEV 020 007 پس خود را تقدیس نمایید و مقدس باشید، زیرا من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 020 008 وفرایض مرا نگاه داشته، آنها را بجا آورید. من یهوه هستم که شما را تقدیس می‌نمایم. 003 LEV 020 009 و هر کسی‌که پدر یا مادر خود را لعنت کند، البته کشته شود، چونکه پدر و مادر خود را لعنت کرده است، خونش بر خود او خواهد بود. 003 LEV 020 010 و کسی‌که با زن دیگری زنا کند یعنی هر‌که با زن همسایه خود زنانماید، زانی و زانیه البته کشته شوند. 003 LEV 020 011 و کسی‌که با زن پدر خود بخوابد، و عورت پدر خود راکشف نماید، هر دو البته کشته شوند. خون ایشان بر خود ایشان است. 003 LEV 020 012 و اگر کسی با عروس خودبخوابد، هر دو ایشان البته کشته شوند. فاحشگی کرده‌اند خون ایشان بر خود ایشان است. 003 LEV 020 013 و اگرمردی با مردی مثل با زن بخوابد هر دو فجورکرده‌اند. هر دو ایشان البته کشته شوند. خون ایشان بر خود ایشان است. 003 LEV 020 014 و اگر کسی زنی ومادرش را بگیرد، این قباحت است. او و ایشان به آتش سوخته شوند، تا در میان شما قباحتی نباشد. 003 LEV 020 015 و مردی که با بهیمه‌ای جماع کند، البته کشته شود و آن بهیمه را نیز بکشید. 003 LEV 020 016 و زنی که به بهیمه‌ای نزدیک شود تا با آن جماع کند، آن زن و بهیمه را بکش. البته کشته شوند خون آنها برخود آنهاست. 003 LEV 020 017 و کسی‌که خواهر خود را خواه دختر پدرش خواه دختر مادرش باشد بگیرد، وعورت او را ببیند و او عورت وی را ببیند، این رسوایی است. در‌پیش چشمان پسران قوم خودمنقطع شوند، چون که عورت خواهر خود راکشف کرده است. متحمل گناه خود خواهد بود. 003 LEV 020 018 و کسی‌که با زن حایض بخوابد و عورت او راکشف نماید، او چشمه او را کشف کرده است واو چشمه خون خود را کشف نموده است، هردوی ایشان از میان قوم خود منقطع خواهند شد. 003 LEV 020 019 و عورت خواهر مادرت یا خواهر پدرت راکشف مکن؛ آن کس خویش خود را عریان ساخته است. ایشان متحمل گناه خود خواهند بود. 003 LEV 020 020 وکسی‌که با زن عموی خود بخوابد، عورت عموی خود را کشف کرده است. متحمل گناه خودخواهند بود. بی‌کس خواهند بود. 003 LEV 020 021 و کسی‌که زن برادر خود را بگیرد، این نجاست است. عورت برادر خود را کشف کرده است. بی‌کس خواهندبود. 003 LEV 020 022 «پس جمیع فرایض مرا و جمیع احکام مرانگاه داشته، آنها را بجا آورید، تا زمینی که من شمارا به آنجا می‌آورم تا در آن ساکن شوید، شما راقی نکند. 003 LEV 020 023 و به رسوم قومهایی که من آنها را ازپیش شما بیرون می‌کنم رفتار ننمایید، زیرا که جمیع این کارها را کردند پس ایشان را مکروه داشتم. 003 LEV 020 024 و به شما گفتم شما وارث این زمین خواهید بود ومن آن را به شما خواهم داد و وارث آن بشوید، زمینی که به شیر و شهد جاری است. من یهوه خدای شما هستم که شما را از امتهاامتیاز کرده‌ام. 003 LEV 020 025 پس در میان بهایم طاهر و نجس، و در میان مرغان نجس و طاهر امتیاز کنید، وجانهای خود را به بهیمه یا مرغ یا به هیچ‌چیزی که بر زمین می‌خزد مکروه مسازید، که آنها رابرای شما جدا کرده‌ام تا نجس باشند. 003 LEV 020 026 و برای من مقدس باشید زیرا که من یهوه قدوس هستم، وشما را از امتها امتیاز کرده‌ام تا از آن من باشید. 003 LEV 020 027 مرد و زنی که صاحب اجنه یا جادوگر باشد، البته کشته شوند؛ ایشان را به سنگ سنگسار کنید. خون ایشان بر خود ایشان است.» 003 LEV 021 001 و خداوند به موسی گفت: «به کاهنان یعنی پسران هارون خطاب کرده، به ایشان بگو: کسی از شما برای مردگان، خود رانجس نسازد، 003 LEV 021 002 جز برای خویشان نزدیک خود، یعنی برای مادرش و پدرش و پسرش و دخترش و برادرش. 003 LEV 021 003 و برای خواهر باکره خود که قریب او باشد و شوهر ندارد؛ برای او خود را نجس تواند کرد. 003 LEV 021 004 چونکه در قوم خود رئیس است، خود را نجس نسازد، تا خویشتن را بی‌عصمت نماید. 003 LEV 021 005 سر خود را بی‌مو نسازند، و گوشه های ریش خود را نتراشند، و بدن خود را مجروح ننمایند. 003 LEV 021 006 برای خدای خود مقدس باشند، و نام خدای خود را بی‌حرمت ننمایند. زیرا که هدایای آتشین خداوند و طعام خدای خود را ایشان می‌گذرانند. پس مقدس باشند. 003 LEV 021 007 زن زانیه یابی عصمت را نکاح ننمایند، و زن مطلقه ازشوهرش را نگیرند، زیرا او برای خدای خودمقدس است. 003 LEV 021 008 پس او را تقدیس نما، زیرا که اوطعام خدای خود را می‌گذراند. پس برای تومقدس باشد، زیرا من یهوه که شما را تقدیس می‌کنم، قدوس هستم. 003 LEV 021 009 و دختر هر کاهنی که خود را به فاحشگی بی‌عصمت ساخته باشد، پدرخود را بی‌عصمت کرده است. به آتش سوخته شود. 003 LEV 021 010 «و آن که از میان برادرانش رئیس کهنه باشد، که بر سر او روغن مسح ریخته شده، وتخصیص گردیده باشد تا لباس را بپوشد، موی سر خود را نگشاید و گریبان خود را چاک نکند، 003 LEV 021 011 و نزد هیچ شخص مرده نرود، و برای پدر خودو مادر خود خویشتن را نجس نسازد. 003 LEV 021 012 و ازمکان مقدس بیرون نرود، و مکان مقدس خدای خود را بی‌عصمت نسازد، زیرا که تاج روغن مسح خدای او بر وی می‌باشد. من یهوه هستم. 003 LEV 021 013 و اوزن باکره‌ای نکاح کند. 003 LEV 021 014 و بیوه و مطلقه وبی عصمت و زانیه، اینها را نگیرد. فقط باکره‌ای از قوم خود را به زنی بگیرد. 003 LEV 021 015 و ذریت خود را درمیان قوم خود بی‌عصمت نسازد. من یهوه هستم که او را مقدس می‌سازم.» 003 LEV 021 016 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 021 017 «هارون را خطاب کرده، بگو: هر کس از اولادتو در طبقات ایشان که عیب داشته باشد نزدیک نیاید، تا طعام خدای خود را بگذراند. 003 LEV 021 018 پس هرکس که عیب دارد نزدیک نیاید، نه مرد کور و نه لنگ و نه پهن بینی و نه زایدالاعضا، 003 LEV 021 019 و نه کسی‌که شکسته پا یا شکسته دست باشد، 003 LEV 021 020 و نه گوژپشت و نه کوتاه قد و نه کسی‌که در چشم خودلکه دارد، و نه صاحب جرب و نه کسی‌که گری دارد و نه شکسته بیضه. 003 LEV 021 021 هر کس از اولاد هارون کاهن که عیب داشته باشد نزدیک نیاید، تا هدایای آتشین خداوند را بگذراند، چونکه معیوب است، برای گذرانیدن طعام خدای خود نزدیک نیاید. 003 LEV 021 022 طعام خدای خود را خواه از آنچه قدس اقداس است و خواه از آنچه مقدس است، بخورد. 003 LEV 021 023 لیکن به حجاب داخل نشود و به مذبح نزدیک نیاید، چونکه معیوب است، تا مکان مقدس مرا بی‌حرمت نسازد. من یهوه هستم که ایشان را تقدیس می‌کنم.» 003 LEV 021 024 پس موسی هارون وپسرانش و تمامی بنی‌اسرائیل را چنین گفت. 003 LEV 022 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 022 002 «هارون و پسرانش را بگو که ازموقوفات بنی‌اسرائیل که برای من وقف می‌کننداحتراز نمایند، و نام قدوس مرا بی‌حرمت نسازند. من یهوه هستم. 003 LEV 022 003 به ایشان بگو: هر کس از همه ذریت شما در نسلهای شما که به موقوفاتی که بنی‌اسرائیل برای خداوند وقف نمایند نزدیک بیاید، و نجاست او بر وی باشد، آن کس از حضورمن منقطع خواهد شد. من یهوه هستم. 003 LEV 022 004 هر کس از ذریت هارون که مبروص یا صاحب جریان باشد تا طاهر نشود، از چیزهای مقدس نخورد، وکسی‌که هر چیزی را که از میت نجس شود لمس نماید، و کسی‌که منی از وی درآید، 003 LEV 022 005 و کسی‌که هر حشرات را که از آن نجس می‌شوند لمس نماید، یا آدمی را که از او نجس می‌شوند از هرنجاستی که دارد. 003 LEV 022 006 پس کسی‌که یکی از اینها رالمس نماید تا شام نجس باشد، و تا بدن خود را به آب غسل ندهد از چیزهای مقدس نخورد. 003 LEV 022 007 وچون آفتاب غروب کند، آنگاه طاهر خواهد بود، و بعد از آن از چیزهای مقدس بخورد چونکه خوراک وی است. 003 LEV 022 008 میته یا دریده شده را نخوردتا از آن نجس شود. من یهوه هستم. 003 LEV 022 009 پس وصیت مرا نگاه دارند مبادا به‌سبب آن متحمل گناه شوند. و اگر آن را بی‌حرمت نمایند بمیرند. من یهوه هستم که ایشان را تقدیس می‌نمایم. 003 LEV 022 010 هیچ غریبی چیز مقدس نخورد، و مهمان کاهن ومزدور او چیز مقدس نخورد. 003 LEV 022 011 اما اگر کاهن کسی را بخرد، زرخرید او می‌باشد. او آن رابخورد و خانه زاد او نیز. هر دو خوراک او رابخورند. 003 LEV 022 012 و دختر کاهن اگر منکوحه مرد غریب باشد، از هدایای مقدس نخورد. 003 LEV 022 013 و دختر کاهن که بیوه یا مطلقه بشود و اولاد نداشته، به خانه پدرخود مثل طفولیتش برگردد، خوراک پدر خود رابخورد، لیکن هیچ غریب از آن نخورد. 003 LEV 022 014 و اگرکسی سهو چیز مقدس را بخورد، پنج یک بر آن اضافه کرده، آن چیز مقدس را به کاهن بدهد. 003 LEV 022 015 وچیزهای مقدس بنی‌اسرائیل را که برای خداوندمی گذرانند، بی‌حرمت نسازند. 003 LEV 022 016 و به خوردن چیزهای مقدس ایشان، ایشان را متحمل جرم گناه نسازند، زیرا من یهوه هستم که ایشان راتقدیس می‌نمایم.» 003 LEV 022 017 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 022 018 «هارون و پسرانش و جمیع بنی‌اسرائیل راخطاب کرده، به ایشان بگو: هر کس از خاندان اسرائیل و از غریبانی که در اسرائیل باشند که قربانی خود را بگذراند، خواه یکی از نذرهای ایشان، خواه یکی از نوافل ایشان، که آن را برای قربانی سوختنی نزد خداوند می‌گذرانند، 003 LEV 022 019 تاشما مقبول شوید. آن را نر بی‌عیب از گاو یا ازگوسفند یا از بز بگذرانید. 003 LEV 022 020 هر‌چه را که عیب دارد مگذرانید، برای شما مقبول نخواهد شد. 003 LEV 022 021 و اگر کسی ذبیحه سلامتی برای خداوندبگذراند، خواه برای وفای نذر، خواه برای نافله، چه از رمه چه از گله، آن بی‌عیب باشد تا مقبول بشود، البته هیچ عیب در آن نباشد. 003 LEV 022 022 کور یاشکسته یا مجروح یا آبله دار یا صاحب جرب یاگری، اینها را برای خداوند مگذرانید، و از اینهاهدیه آتشین برای خداوند بر مذبح مگذارید. 003 LEV 022 023 اما گاو و گوسفند که زاید یا ناقص اعضا باشد، آن را برای نوافل بگذران، لیکن برای نذر قبول نخواهد شد. 003 LEV 022 024 و آنچه را که بیضه آن کوفته یافشرده یا شکسته یا بریده باشد، برای خداوندنزدیک میاورید، و در زمین خود قربانی مگذرانید. 003 LEV 022 025 و از دست غریب نیز طعام خدای خود را از هیچ‌یک از اینها مگذرانید، زیرا فسادآنها در آنهاست چونکه عیب دارند، برای شمامقبول نخواهند شد.» 003 LEV 022 026 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 022 027 «چون گاو یا گوسفند یا بز زاییده شود، هفت روز نزد مادر خود بماند و در روز هشتم و بعد برای قربانی هدیه آتشین نزد خداوند مقبول خواهد شد. 003 LEV 022 028 اما گاو یا گوسفند آن را با بچه‌اش در یک روز ذبح منمایید. 003 LEV 022 029 و چون ذبیحه تشکربرای خداوند ذبح نمایید، آن را ذبح کنید تا مقبول شوید. 003 LEV 022 030 در همان روز خورده شود و چیزی ازآن را تا صبح نگاه ندارید. من یهوه هستم. 003 LEV 022 031 پس اوامر مرا نگاه داشته، آنها را بجا آورید. من یهوه هستم. 003 LEV 022 032 و نام قدوس مرا بی‌حرمت مسازید ودر میان بنی‌اسرائیل تقدیس خواهم شد. من یهوه هستم که شما را تقدیس می‌نمایم. 003 LEV 022 033 و شما را اززمین مصر بیرون آوردم تا خدای شما باشم. من یهوه هستم.» 003 LEV 023 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 023 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: موسمهای خداوند که آنها رامحفلهای مقدس خواهید خواند، اینهاموسمهای من می‌باشند. 003 LEV 023 003 «شش روز کار کرده شود و در روز هفتم سبت آرامی و محفل مقدس باشد. هیچ کارمکنید. آن در همه مسکنهای شما سبت برای خداوند است. 003 LEV 023 004 «اینها موسمهای خداوند و محفلهای مقدس می‌باشد، که آنها را در وقتهای آنها اعلان باید کرد. 003 LEV 023 005 در ماه اول، در روز چهاردهم ماه بین العصرین، فصح خداوند است. 003 LEV 023 006 و در روزپانزدهم این ماه عید فطیر برای خداوند است، هفت روز فطیر بخورید. 003 LEV 023 007 در روز اول محفل مقدس برای شما باشد، هیچ کار از شغل مکنید. 003 LEV 023 008 هفت روز هدیه آتشین برای خداوند بگذرانید، و در روز هفتم، محفل مقدس باشد؛ هیچ کار ازشغل مکنید.» 003 LEV 023 009 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 023 010 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون به زمینی که من به شما می‌دهم داخل شوید، و محصول آن را درو کنید، آنگاه بافه نوبر خود رانزد کاهن بیاورید. 003 LEV 023 011 و بافه را به حضور خداوندبجنباند تا شما مقبول شوید، در فردای بعد ازسبت کاهن آن را بجنباند. 003 LEV 023 012 و در روزی که شمابافه را می‌جنبانید، بره یک ساله بی‌عیب برای قربانی سوختنی به حضور خداوند بگذرانید. 003 LEV 023 013 وهدیه آردی آن دو عشر آرد نرم سرشته شده به روغن خواهد بود، تا هدیه آتشین و عطر خوشبوبرای خداوند باشد، و هدیه ریختنی آن چهار یک هین شراب خواهد بود. 003 LEV 023 014 و نان و خوشه های برشته شده و خوشه های تازه مخورید، تا همان روزی که قربانی خدای خود را بگذرانید. این برای پشتهای شما در همه مسکنهای شمافریضه‌ای ابدی خواهد بود. 003 LEV 023 015 و از فردای آن سبت، از روزی که بافه جنبانیدنی را آورده باشید، برای خود بشمارید تا هفت هفته تمام بشود. 003 LEV 023 016 تا فردای بعد از سبت هفتم، پنجاه روز بشمارید، و هدیه آردی تازه برای خداوند بگذرانید. 003 LEV 023 017 از مسکنهای خود دونان جنبانیدنی از دو عشر بیاورید از آرد نرم باشد، و با خمیر مایه پخته شود تا نوبر برای خداوندباشد. 003 LEV 023 018 و همراه نان، هفت بره یک ساله بی‌عیب و یک گوساله و دو قوچ، و آنها با هدیه آردی وهدیه ریختنی آنها قربانی سوختنی برای خداوندخواهدبود، و هدیه آتشین و عطر خوشبو برای خداوند. 003 LEV 023 019 و یک بز نر برای قربانی گناه، و دو بره نر یک ساله برای ذبیحه سلامتی بگذرانید. 003 LEV 023 020 وکاهن آنها را با نان نوبر بجهت هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند با آن دو بره بجنباند، تا برای خداوند بجهت کاهن مقدس باشد. 003 LEV 023 021 و در همان روز منادی کنید که برای شما محفل مقدس باشد؛ و هیچ کار از شغل مکنید. در همه مسکنهای شما بر پشتهای شما فریضه ابدی باشد. 003 LEV 023 022 و چون محصول زمین خود را دروکنید، گوشه های مزرعه خود را تمام درو مکن، و حصاد خود را خوشه چینی منما، آنها را برای فقیر و غریب بگذار. من یهوه خدای شماهستم.» 003 LEV 023 023 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 023 024 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: در ماه هفتم در روز اول ماه، آرامی سبت برای شما خواهدبود، یعنی یادگاری نواختن کرناها و محفل مقدس. 003 LEV 023 025 هیچ کار از شغل مکنید و هدیه آتشین برای خداوند بگذرانید.» 003 LEV 023 026 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 023 027 «در دهم این ماه هفتم، روز کفاره است. این برای شما محفل مقدس باشد. جانهای خود راذلیل سازید، و هدیه آتشین برای خداوندبگذرانید. 003 LEV 023 028 و در همان روز هیچ کار مکنید، زیراکه روز کفاره است تا برای شما به حضوریهوه خدای شما کفاره بشود. 003 LEV 023 029 و هر کسی‌که درهمان روز خود را ذلیل نسازد، از قوم خود منقطع خواهد شد. 003 LEV 023 030 و هر کسی‌که در همان روزهرگونه کاری بکند، آن شخص را از میان قوم اومنقطع خواهم ساخت. 003 LEV 023 031 هیچ کار مکنید. برای پشتهای شما در همه مسکنهای شما فریضه‌ای ابدی است. 003 LEV 023 032 این برای شما سبت آرامی خواهدبود، پس جانهای خود را ذلیل سازید، درشام روز نهم، از شام تا شام، سبت خود را نگاه دارید.» 003 LEV 023 033 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 023 034 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: در روزپانزدهم این ماه هفتم، عید خیمه‌ها، هفت روزبرای خداوند خواهد بود. 003 LEV 023 035 در روز اول، محفل مقدس باشد؛ هیچ کار از شغل مکنید. 003 LEV 023 036 هفت روز هدیه آتشین برای خداوند بگذرانید، و درروز هشتم جشن مقدس برای شما باشد، و هدیه آتشین برای خداوند بگذرانید. این تکمیل عیداست؛ هیچ کار از شغل مکنید. 003 LEV 023 037 این موسمهای خداوند است که در آنها محفلهای مقدس رااعلان بکنید تا هدیه آتشین برای خداوند بگذرانید، یعنی قربانی سوختنی و هدیه آردی وذبیحه و هدایای ریختنی. مال هر روز را درروزش، 003 LEV 023 038 سوای سبت های خداوند و سوای عطایای خود و سوای جمیع نذرهای خود وسوای همه نوافل خود که برای خداوند می‌دهید. 003 LEV 023 039 در روز پانزدهم ماه هفتم چون شما محصول زمین را جمع کرده باشید، عید خداوند را هفت روز نگاه دارید، در روز اول، آرامی سبت خواهدبود، و در روز هشتم آرامی سبت. 003 LEV 023 040 و در روزاول میوه درختان نیکو برای خود بگیرید، وشاخه های خرما و شاخه های درختان پربرگ، وبیدهای نهر، و به حضور یهوه خدای خود هفت روز شادی نمایید. 003 LEV 023 041 و آن را هر سال هفت روزبرای خداوند عید نگاه دارید، برای پشتهای شمافریضه‌ای ابدی است که در ماه هفتم آن را عیدنگاه دارید. 003 LEV 023 042 هفت روز در خیمه‌ها ساکن باشید؛ همه متوطنان در اسرائیل در خیمه‌ها ساکن شوند. 003 LEV 023 043 تا طبقات شما بدانند که من بنی‌اسرائیل راوقتی که ایشان را از زمین مصر بیرون آوردم درخیمه‌ها ساکن گردانیدم. من یهوه خدای شماهستم.» 003 LEV 023 044 پس موسی بنی‌اسرائیل را ازموسمهای خداوند خبر داد. 003 LEV 024 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت 003 LEV 024 002 که «بنی‌اسرائیل را امر بفرما تا روغن زیتون صاف کوبیده شده برای روشنایی بگیرند، تا چراغ را دائم روشن کنند. 003 LEV 024 003 هارون آن را بیرون حجاب شهادت در خیمه اجتماع از شام تا صبح به حضور خداوند پیوسته بیاراید. در پشتهای شما فریضه ابدی است. 003 LEV 024 004 چراغها را بر چراغدان طاهر، به حضور خداوند پیوسته بیاراید. 003 LEV 024 005 و آردنرم بگیر و از آن دوازده گرده بپز؛ برای هر گرده دوعشر باشد. 003 LEV 024 006 و آنها را به دو صف، در هر صف شش، بر میز طاهر به حضور خداوند بگذار. 003 LEV 024 007 و برهر صف بخور صاف بنه، تا بجهت یادگاری برای نان و هدیه آتشین باشد برای خداوند. 003 LEV 024 008 در هرروز سبت آن را همیشه به حضور خداوند بیاراید. از جانب بنی‌اسرائیل عهد ابدی خواهد بود. 003 LEV 024 009 واز آن هارون و پسرانش خواهد بود تا آن را درمکان مقدس بخورند، زیرا این از هدایای آتشین خداوند به فریضه ابدی برای وی قدس اقداس خواهد بود.» 003 LEV 024 010 و پسر زن اسرائیلی که پدرش مرد مصری بود در میان بنی‌اسرائیل بیرون آمد، و پسر زن اسرائیلی با مرد اسرائیلی در لشکرگاه جنگ کردند. 003 LEV 024 011 و پسر زن اسرائیلی اسم را کفر گفت ولعنت کرد. پس او را نزد موسی آوردند و نام مادراو شلومیت دختر دبری از سبط دان بود. 003 LEV 024 012 و او رادر زندان انداختند تا از دهن خداوند اطلاع یابند. 003 LEV 024 013 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 024 014 «آن کس را که لعنت کرده است، بیرون لشکرگاه ببر، و همه آنانی که شنیدند دستهای خود را بر سر وی بنهند، و تمامی جماعت او راسنگسار کنند. 003 LEV 024 015 و بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: هر کسی‌که خدای خود را لعنت کندمتحمل گناه خود خواهد بود. 003 LEV 024 016 و هر‌که اسم یهوه را کفر گوید هرآینه کشته شود، تمامی جماعت او را البته سنگسار کنند، خواه غریب خواه متوطن. چونکه اسم را کفر گفته است کشته شود. 003 LEV 024 017 و کسی‌که آدمی را بزند که بمیرد، البته کشته شود. 003 LEV 024 018 و کسی‌که بهیمه‌ای را بزند که بمیرد عوض آن را بدهد، جان به عوض جان. 003 LEV 024 019 وکسی‌که همسایه خود را عیب رسانیده باشدچنانکه او کرده باشد، به او کرده خواهد شد. 003 LEV 024 020 شکستگی عوض شکستگی، چشم عوض چشم، دندان عوض دندان، چنانکه به آن شخص عیب رسانیده، همچنان به او رسانیده شود. 003 LEV 024 021 وکسی‌که بهیمه‌ای را کشت، عوض آن را بدهد، اماکسی‌که انسان را کشت، کشته شود. 003 LEV 024 022 شما رایک حکم خواهد بود، خواه غریب خواه متوطن، زیرا که من یهوه خدای شما هستم.» 003 LEV 024 023 و موسی بنی‌اسرائیل را خبر داد، و آن را که لعنت کرده بود، بیرون لشکرگاه بردند، و او را به سنگ سنگسار کردند. پس بنی‌اسرائیل چنان‌که خداوند به موسی‌امر فرموده بود به عمل آوردند. 003 LEV 025 001 و خداوند موسی را در کوه سینا خطاب کرده، گفت: 003 LEV 025 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون شما به زمینی که من به شما می‌دهم، داخل شوید، آنگاه زمین، سبت خداوند را نگاه بدارد. 003 LEV 025 003 شش سال مزرعه خود رابکار، و شش سال تاکستان خود را پازش بکن، ومحصولش را جمع کن. 003 LEV 025 004 و در سال هفتم سبت آرامی برای زمین باشد، یعنی سبت برای خداوند. مزرعه خود را مکار و تاکستان خود راپازش منما. 003 LEV 025 005 آنچه از مزرعه تو خودرو باشد، درو مکن، و انگورهای مو پازش ناکرده خود رامچین، سال آرامی برای زمین باشد. 003 LEV 025 006 و سبت زمین، خوراک بجهت شما خواهد بود، برای تو وغلامت و کنیزت و مزدورت و غریبی که نزد توماوا گزیند. 003 LEV 025 007 و برای بهایمت و برای جانورانی که در زمین تو باشند، همه محصولش خوراک خواهد بود. 003 LEV 025 008 «و برای خود هفت سبت سالها بشمار، یعنی هفت در هفت سال و مدت هفت سبت سالها برای تو چهل و نه سال خواهد بود. 003 LEV 025 009 و در روز دهم ازماه هفتم در روز کفاره، کرنای بلندآواز را بگردان؛ در تمامی زمین خود کرنا را بگردان. 003 LEV 025 010 سال پنجاهم را تقدیس نمایید، و در زمین برای جمیع ساکنانش آزادی را اعلان کنید. این برای شمایوبیل خواهد بود، و هر کس از شما به ملک خودبرگردد، و هر کس از شما به قبیله خود برگردد. 003 LEV 025 011 این سال پنجاهم برای شما یوبیل خواهد بود. زراعت مکنید و حاصل خودروی آن را مچینید، و انگورهای مو پازش ناکرده آن را مچینید. 003 LEV 025 012 چونکه یوبیل است، برای شما مقدس خواهدبود؛ محصول آن را در مزرعه بخورید. 003 LEV 025 013 در این سال یوبیل هر کس از شما به ملک خود برگردد. 003 LEV 025 014 و اگر چیزی به همسایه خود بفروشی یا چیزی از دست همسایه ات بخری یکدیگر را مغبون مسازید. 003 LEV 025 015 برحسب شماره سالهای بعد ازیوبیل، از همسایه خود بخر و برحسب سالهای محصولش به تو بفروشد. 003 LEV 025 016 برحسب زیادتی سالها قیمت آن را زیاده کن، و برحسب کمی سالها قیمتش را کم نما، زیرا که شماره حاصلها رابه تو خواهد فروخت. 003 LEV 025 017 و یکدیگر را مغبون مسازید، و از خدای خود بترس. من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 025 018 پس فرایض مرا بجا آورید واحکام مرا نگاه داشته، آنها را به عمل آورید، تا درزمین به امنیت ساکن شوید. 003 LEV 025 019 و زمین بار خود راخواهد داد و به سیری خواهید خورد، و به امنیت در آن ساکن خواهید بود. 003 LEV 025 020 و اگر گویید در سال هفتم چه بخوریم، زیرا اینک نمی کاریم و حاصل خود را جمع نمی کنیم، 003 LEV 025 021 پس در سال ششم برکت خود را بر شما خواهم فرمود، و محصول سه سال خواهد داد. 003 LEV 025 022 و در سال هشتم بکارید واز محصول کهنه تا سال نهم بخورید. تا حاصل آن برسد، کهنه را بخورید. 003 LEV 025 023 و زمین به فروش ابدی نرود زیرا زمین از آن من است، و شما نزد من غریب و مهمان هستید. 003 LEV 025 024 و در تمامی زمین ملک خود برای زمین فکاک بدهید. 003 LEV 025 025 اگر برادر تو فقیرشده، بعضی از ملک خود را بفروشد، آنگاه ولی او که خویش نزدیک او باشد بیاید، و آنچه را که برادرت می‌فروشد، انفکاک نماید. 003 LEV 025 026 و اگر کسی ولی ندارد و برخوردار شده، قدر فکاک آن را پیدانماید. 003 LEV 025 027 آنگاه سالهای فروش آن را بشمارد وآنچه را که زیاده است به آنکس که فروخته بود، رد نماید، و او به ملک خود برگردد. 003 LEV 025 028 و اگرنتواند برای خود پس بگیرد، آنگاه آنچه فروخته است به‌دست خریدار آن تا سال یوبیل بماند، ودر یوبیل رها خواهد شد، و او به ملک خودخواهد برگشت. 003 LEV 025 029 «و اگر کسی خانه سکونتی در شهرحصاردار بفروشد، تا یک سال تمام بعد ازفروختن آن حق انفکاک آن را خواهد داشت، مدت انفکاک آن یک سال خواهد بود. 003 LEV 025 030 و اگر در مدت یک سال تمام آن را انفکاک ننماید، پس آن خانه‌ای که در شهر حصاردار است، برای خریدارآن نسلا بعد نسل برقرار باشد، در یوبیل رهانشود. 003 LEV 025 031 لیکن خانه های دهات که حصار گردخود ندارد، با مزرعه های آن زمین شمرده شود. برای آنها حق انفکاک هست و در یوبیل رهاخواهد شد. 003 LEV 025 032 و اما شهرهای لاویان، خانه های شهرهای ملک ایشان، حق انفکاک آنها همیشه برای لاویان است. 003 LEV 025 033 و اگر کسی از لاویان بخرد، پس آنچه فروخته شده است از خانه یا از شهرملک او در یوبیل رها خواهد شد، زیرا خانه های شهرهای لاویان در میان بنی‌اسرائیل، ملک ایشان است. 003 LEV 025 034 و مزرعه های حوالی شهرهای ایشان فروخته نشود، زیرا که این برای ایشان ملک ابدی است. 003 LEV 025 035 «و اگر برادرت فقیر شده، نزد تو تهی‌دست باشد، او را مثل غریب و مهمان دستگیری نما تا باتو زندگی نماید. 003 LEV 025 036 از او ربا و سود مگیر و ازخدای خود بترس، تا برادرت با تو زندگی نماید. 003 LEV 025 037 نقد خود را به او به ربا مده و خوراک خود را به او به سود مده. 003 LEV 025 038 من یهوه خدای شما هستم که شما را از زمین مصر بیرون آوردم تا زمین کنعان رابه شما دهم و خدای شما باشم. 003 LEV 025 039 و اگر برادرت نزد تو فقیر شده، خود را به تو بفروشد، بر او مثل غلام خدمت مگذار. 003 LEV 025 040 مثل مزدور و مهمان نزدتو باشد و تا سال یوبیل نزد تو خدمت نماید. 003 LEV 025 041 آنگاه از نزد تو بیرون رود، خود او و پسرانش همراه وی، و به خاندان خود برگردد و به ملک پدران خود رجعت نماید. 003 LEV 025 042 زیرا که ایشان بندگان منند که ایشان را از زمین مصر بیرون آوردم؛ مثل غلامان فروخته نشوند. 003 LEV 025 043 بر او به سختی حکم رانی منما و از خدای خود بترس. 003 LEV 025 044 و اما غلامانت و کنیزانت که برای توخواهندبود، از امتهایی که به اطراف تو می‌باشنداز ایشان غلامان و کنیزان بخرید. 003 LEV 025 045 و هم ازپسران مهمانانی که نزد شما ماوا گزینند، و ازقبیله های ایشان که نزد شما باشند، که ایشان را درزمین شما تولید نمودند، بخرید و مملوک شماخواهندبود. 003 LEV 025 046 و ایشان را بعد از خود برای پسران خود واگذارید، تا ملک موروثی باشند وایشان را تا به ابد مملوک سازید. و اما برادران شمااز بنی‌اسرائیل هیچکس بر برادر خود به سختی حکمرانی نکند. 003 LEV 025 047 «و اگر غریب یا مهمانی نزد شما برخوردارگردد، و برادرت نزد او فقیر شده، به آن غریب یامهمان تو یا به نسل خاندان آن غریب، خود رابفروشد، 003 LEV 025 048 بعد از فروخته شدنش برای وی حق انفکاک می‌باشد. یکی از برادرانش او را انفکاک نماید. 003 LEV 025 049 یا عمویش یا پسر عمویش او را انفکاک نماید، یا یکی از خویشان او از خاندانش او راانفکاک نماید، یا خود او اگر برخوردار گردد، خویشتن را انفکاک نماید. 003 LEV 025 050 و با آن کسی‌که او راخرید از سالی که خود را فروخت تا سال یوبیل حساب کند، و نقد فروش او برحسب شماره سالها باشد، موافق روزهای مزدور نزد او باشد. 003 LEV 025 051 اگر سالهای بسیار باقی باشد، برحسب آنها نقدانفکاک خود را از نقد فروش خود، پس بدهد. 003 LEV 025 052 و اگر تا سال یوبیل، سالهای کم باقی باشد باوی حساب بکند، و برحسب سالهایش نقدانفکاک خود را رد نماید. 003 LEV 025 053 مثل مزدوری که سال به سال اجیر باشد نزد او بماند، و در نظر تو به سختی بر وی حکمرانی نکند. 003 LEV 025 054 و اگر به اینهاانفکاک نشود پس در سال یوبیل رهاشود، هم خود او و پسرانش همراه وی. 003 LEV 025 055 زیرا برای من بنی‌اسرائیل غلام‌اند، ایشان غلام من می‌باشند که ایشان را از زمین مصر بیرون آوردم. من یهوه خدای شما هستم. 003 LEV 026 001 «برای خود بتها مسازید، و تمثال تراشیده و ستونی به جهت خود برپامنمایید، و سنگی مصور در زمین خود مگذاریدتا به آن سجده کنید، زیرا که من یهوه خدای شماهستم. 003 LEV 026 002 سبت های مرا نگاه دارید، و مکان مقدس مرا احترام نمایید. من یهوه هستم. 003 LEV 026 003 اگر درفرایض من سلوک نمایید و اوامر مرا نگاه داشته، آنها را بجا آورید، 003 LEV 026 004 آنگاه بارانهای شما را درموسم آنها خواهم داد، و زمین محصول خود راخواهد آورد، و درختان صحرا میوه خود راخواهد داد. 003 LEV 026 005 و کوفتن خرمن شما تا چیدن انگورخواهد رسید، و چیدن انگور تا کاشتن تخم خواهد رسید، و نان خود را به سیری خورده، درزمین خود به امنیت سکونت خواهید کرد. 003 LEV 026 006 و به زمین، سلامتی خواهم داد و خواهید خوابید وترساننده‌ای نخواهد بود، و حیوانات موذی را اززمین نابود خواهم ساخت، و شمشیر از زمین شماگذر نخواهد کرد. 003 LEV 026 007 و دشمنان خود را تعاقب خواهید کرد، و ایشان پیش روی شما از شمشیرخواهند افتاد. 003 LEV 026 008 و پنج نفر از شما صد را تعاقب خواهند کرد، و صد از شما ده هزار را خواهندراند، و دشمنان شما پیش روی شما از شمشیرخواهند افتاد. 003 LEV 026 009 و بر شما التفات خواهم کرد، وشما را بارور گردانیده، شما را کثیر خواهم ساخت، و عهد خود را با شما استوار خواهم نمود. 003 LEV 026 010 و غله کهنه پارینه را خواهید خورد، وکهنه را برای نو بیرون خواهید آورد. 003 LEV 026 011 و مسکن خود را در میان شما برپا خواهم کرد و جانم شمارا مکروه نخواهد داشت. 003 LEV 026 012 و در میان شماخواهم خرامید و خدای شما خواهم بود و شماقوم من خواهید بود. 003 LEV 026 013 من یهوه خدای شماهستم که شما را از زمین مصر بیرون آوردم تاایشان را غلام نباشید، و بندهای یوغ شما راشکستم، و شما را راست روان ساختم. 003 LEV 026 014 «و اگر مرا نشنوید و جمیع این اوامر را بجانیاورید، 003 LEV 026 015 و اگر فرایض مرا رد نمایید و دل شمااحکام مرا مکروه دارد، تا تمامی اوامر مرا بجانیاورده، عهد مرا بشکنید، 003 LEV 026 016 من این را به شماخواهم کرد که خوف و سل و تب را که چشمان رافنا سازد، و جان را تلف کند، بر شما مسلط خواهم ساخت، و تخم خود را بی‌فایده خواهید کاشت ودشمنان شما آن را خواهند خورد. 003 LEV 026 017 و روی خود را به ضد شما خواهم داشت، و پیش روی دشمنان خود منهزم خواهید شد، و آنانی که ازشما نفرت دارند، بر شما حکمرانی خواهند کرد، و بدون تعاقب کننده‌ای فرار خواهید نمود. 003 LEV 026 018 واگر با وجود این همه، مرا نشنوید، آنگاه شما را برای گناهان شما هفت مرتبه زیاده سیاست خواهم کرد. 003 LEV 026 019 و فخر قوت شما را خواهم شکست، و آسمان شما را مثل آهن و زمین شما رامثل مس خواهم ساخت. 003 LEV 026 020 و قوت شما دربطالت صرف خواهد شد، زیرا زمین شما حاصل خود را نخواهد داد، و درختان زمین میوه خود رانخواهد آورد. 003 LEV 026 021 و اگر به خلاف من رفتار نموده، از شنیدن من ابا نمایید، آنگاه برحسب گناهانتان هفت چندان بلایای زیاده بر شما عارض گردانم. 003 LEV 026 022 و وحوش صحرا را بر شما فرستم تا شما رابی اولاد سازند، و بهایم شما را هلاک کنند، و شمارا در شماره کم سازند، و شاهراههای شما ویران خواهد شد. 003 LEV 026 023 و اگر با این همه از من متنبه نشده، به خلاف من رفتار کنید، 003 LEV 026 024 آنگاه من نیز به خلاف شما رفتار خواهم کرد، و شما را برای گناهانتان هفت چندان سزا خواهم داد. 003 LEV 026 025 و بر شماشمشیری خواهم آورد که انتقام عهد مرا بگیرد. وچون به شهرهای خود جمع شوید، وبا در میان شما خواهم فرستاد، و به‌دست دشمن تسلیم خواهید شد. 003 LEV 026 026 و چون عصای نان شما را بشکنم، ده زن نان شما را در یک تنور خواهند پخت، و نان شما را به شما به وزن پس خواهند داد، و چون بخورید سیر نخواهید شد. 003 LEV 026 027 و اگر با وجود این، مرا نشنوید و به خلاف من رفتار نمایید، 003 LEV 026 028 آنگاه به غضب به خلاف شما رفتار خواهم کرد، و من نیز برای گناهانتان، شما را هفت چندان سیاست خواهم کرد. 003 LEV 026 029 و گوشت پسران خود را خواهیدخورد، و گوشت دختران خود را خواهید خورد. 003 LEV 026 030 و مکانهای بلند شما را خراب خواهم ساخت، و اصنام شما را قطع خواهم کرد، و لاشه های شمارا بر لاشه های بتهای شما خواهم افکند، و جان من شما را مکروه خواهد داشت. 003 LEV 026 031 و شهرهای شما را خراب خواهم ساخت، و مکانهای مقدس شما را ویران خواهم کرد، و بوی عطرهای خوشبوی شما را نخواهم بویید. 003 LEV 026 032 و من زمین راویران خواهم ساخت، به حدی که دشمنان شماکه در آن ساکن باشند، متحیر خواهند شد. 003 LEV 026 033 وشما را در میان امتها پراکنده خواهم ساخت، وشمشیر را در عقب شما خواهم کشید، و زمین شما ویران و شهرهای شما خراب خواهد شد. 003 LEV 026 034 آنگاه زمین در تمامی روزهای ویرانی‌اش، حینی که شما در زمین دشمنان خود باشید، ازسبت های خود تمتع خواهد برد. پس زمین آرامی خواهد یافت و از سبت های خود تمتع خواهدبرد. 003 LEV 026 035 تمامی روزهای ویرانی‌اش آرامی خواهدیافت، یعنی آن آرامی که در سبت های شماحینی که در آن ساکن می‌بودید، نیافته بود. 003 LEV 026 036 «و اما در دلهای بقیه شما در زمین دشمنان شما ضعف خواهم فرستاد، و آواز برگ رانده شده، ایشان را خواهد گریزانید، و بدون تعاقب کننده‌ای مثل کسی‌که از شمشیر فرار کند، خواهند گریخت و خواهند افتاد. 003 LEV 026 037 و به روی یکدیگر مثل از دم شمشیر خواهند ریخت، باآنکه کسی تعاقب نکند، و شما را یارای مقاومت با دشمنان خود نخواهد بود. 003 LEV 026 038 و در میان امتهاهلاک خواهید شد و زمین دشمنان شما، شما راخواهد خورد. 003 LEV 026 039 و بقیه شما در زمین دشمنان خود در گناهان خود فانی خواهند شد، و درگناهان پدران خود نیز فانی خواهند شد. 003 LEV 026 040 پس به گناهان خود و به گناهان پدران خود در خیانتی که به من ورزیده، و سلوکی که به خلاف من نموده‌اند، اعتراف خواهند کرد. 003 LEV 026 041 از این سبب من نیز به خلاف ایشان رفتار نمودم، و ایشان را به زمین دشمنان ایشان آوردم. پس اگر دل نامختون ایشان متواضع شود و سزای گناهان خود رابپذیرند، 003 LEV 026 042 آنگاه عهد خود را با یعقوب بیادخواهم آورد، و عهد خود را با اسحاق نیز و عهدخود را با ابراهیم نیز بیاد خواهم آورد، و آن زمین را بیاد خواهم آورد. 003 LEV 026 043 و زمین از ایشان ترک خواهد شد و چون از ایشان ویران باشد ازسبت های خود تمتع خواهد برد، و ایشان سزای گناه خود را خواهند پذیرفت، به‌سبب اینکه احکام مرا رد کردند، و دل ایشان فرایض مرامکروه داشت. 003 LEV 026 044 و با وجود این همه نیز چون درزمین دشمنان خود باشند، من ایشان را رد نخواهم کرد، و ایشان را مکروه نخواهم داشت تا ایشان راهلاک کنم، و عهد خود را با ایشان بشکنم، زیرا که من یهوه خدای ایشان هستم. 003 LEV 026 045 بلکه برای ایشان عهد اجداد ایشان را بیاد خواهم آورد که ایشان رادر نظر امتها از زمین مصر بیرون آوردم، تا خدای ایشان باشم. من یهوه هستم.» 003 LEV 026 046 این است فرایض و احکام و شرایعی که خداوند در میان خود وبنی‌اسرائیل در کوه سینا به‌دست موسی قرار داد. 003 LEV 027 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 003 LEV 027 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون کسی نذر مخصوصی نماید، نفوس برحسب برآورد تو، از آن خداوند باشند. 003 LEV 027 003 و اگر برآورد تو بجهت ذکور، از بیست ساله تاشصت ساله باشد، برآورد تو پنجاه مثقال نقره برحسب مثقال قدس خواهد بود. 003 LEV 027 004 و اگر اناث باشد برآورد تو سی مثقال خواهد بود. 003 LEV 027 005 و اگر ازپنج ساله تا بیست ساله باشد، برآورد تو بجهت ذکور، بیست مثقال و بجهت اناث ده مثقال خواهدبود. 003 LEV 027 006 و اگر از یک ماهه تا پنج ساله باشد، برآوردتو بجهت ذکور پنج مثقال نقره، و بجهت اناث، برآورد تو سه مثقال نقره خواهد بود. 003 LEV 027 007 و اگر ازشصت ساله و بالاتر باشد، اگر ذکور باشد، آنگاه برآورد تو پانزده مثقال، و برای اناث ده مثقال خواهد بود. 003 LEV 027 008 و اگر از برآورد تو فقیرتر باشد، پس او را به حضور کاهن حاضر کنند، و کاهن برایش برآورد کند و کاهن به مقدار قوه آن که نذر کرده، برای وی برآورد نماید. 003 LEV 027 009 و اگر بهیمه‌ای باشد ازآنهایی که برای خداوند قربانی می‌گذرانند، هرآنچه را که کسی از آنها به خداوند بدهد، مقدس خواهد بود. 003 LEV 027 010 آن را مبادله ننماید و خوب را به بد یا بد را به خوب عوض نکند. و اگر بهیمه‌ای رابه بهیمه‌ای مبادله کند، هم آن و آنچه به عوض آن داده شود، هر دو مقدس خواهد بود. 003 LEV 027 011 و اگر هرقسم بهیمه نجس باشد که از آن قربانی برای خداوند نمی گذرانند، آن بهیمه را پیش کاهن حاضر کند. 003 LEV 027 012 و کاهن آن را چه خوب و چه بد، قیمت کند و برحسب برآورد تو‌ای کاهن، چنین باشد. 003 LEV 027 013 و اگر آن را فدیه دهد، پنج یک بر برآوردتو زیاده دهد. 003 LEV 027 014 و اگر کسی خانه خود را وقف نماید تا برای خداوند مقدس شود، کاهن آن راچه خوب و چه بد برآورد کند، و بطوری که کاهن آن را برآورد کرده باشد، همچنان بماند. 003 LEV 027 015 و اگروقف کننده بخواهد خانه خود را فدیه دهد، پس پنج یک بر نقد برآورد تو زیاده کند و از آن اوخواهد بود. 003 LEV 027 016 و اگر کسی قطعه‌ای از زمین ملک خود را برای خداوند وقف نماید، آنگاه برآوردتو موافق زراعت آن باشد، زراعت یک حومر جو به پنجاه مثقال نقره باشد. 003 LEV 027 017 و اگر زمین خود را ازسال یوبیل وقف نماید، موافق برآورد تو برقرارباشد. 003 LEV 027 018 و اگر زمین خود را بعد از یوبیل وقف نماید، آنگاه کاهن نقد آن را موافق سالهایی که تاسال یوبیل باقی می‌باشد برای وی بشمارد، و ازبرآورد تو تخفیف شود. 003 LEV 027 019 و اگر آنکه زمین راوقف کرد بخواهد آن را فدیه دهد، پس پنج یک از نقد برآورد تو را بر آن بیفزاید و برای وی برقرارشود. 003 LEV 027 020 و اگر نخواهد زمین را فدیه دهد، یا اگرزمین را به دیگری فروخته باشد، بعد از آن فدیه داده نخواهد شد. 003 LEV 027 021 و آن زمین چون در یوبیل رها شود مثل زمین وقف برای خداوند، مقدس خواهد بود؛ ملکیت آن برای کاهن است. 003 LEV 027 022 و اگرزمینی را که خریده باشد که از زمین ملک او نبود، برای خداوند وقف نماید، 003 LEV 027 023 آنگاه کاهن مبلغ برآورد تو را تا سال یوبیل برای وی بشمارد، و درآن روز برآورد تو را مثل وقف خداوند به وی بدهد. 003 LEV 027 024 و آن زمین در سال یوبیل به کسی‌که از اوخریده شده بود خواهد برگشت، یعنی به کسی‌که آن زمین ملک موروثی وی بود. 003 LEV 027 025 و هر برآورد توموافق مثقال قدس باشد که بیست جیره یک مثقال است. 003 LEV 027 026 «لیکن نخست زاده‌ای از بهایم که برای خداوند نخست زاده شده باشد، هیچکس آن راوقف ننماید، خواه گاو خواه گوسفند، از آن خداوند است. 003 LEV 027 027 و اگر از بهایم نجس باشد، آنگاه آن را برحسب برآورد تو فدیه دهد، و پنج یک برآن بیفزاید، و اگر فدیه داده نشود پس موافق برآورد تو فروخته شود. 003 LEV 027 028 اما هر چیزی که کسی برای خداوند وقف نماید، از کل مایملک خود، چه از انسان چه از بهایم چه از زمین ملک خود، نه فروخته شود و نه فدیه داده شود، زیرا هر‌چه وقف باشد برای خداوند قدس اقداس است. 003 LEV 027 029 هر وقفی که از انسان وقف شده باشد، فدیه داده نشود. البته کشته شود. 003 LEV 027 030 و تمامی ده‌یک زمین چه از تخم زمین چه از میوه درخت از آن خداوند است، و برای خداوند مقدس می‌باشد. 003 LEV 027 031 و اگر کسی از ده‌یک خود چیزی فدیه دهدپنج یک آن را بر آن بیفزاید. 003 LEV 027 032 و تمامی ده‌یک گاو و گوسفند یعنی هر‌چه زیر عصا بگذرد، دهم آن برای خداوند مقدس خواهد بود. 003 LEV 027 033 در خوبی و بدی آن تفحص ننماید و آن را مبادله نکند، واگر آن را مبادله کند هم آن و هم بدل آن مقدس خواهد بود و فدیه داده نشود.» 003 LEV 027 034 این است اوامری که خداوند به موسی برای بنی‌اسرائیل درکوه سینا امر فرمود. # # BOOK 004 NUM Numbers اعداد 004 NUM 001 001 و در روز اول ماه دوم از سال دوم از بیرون آمدن ایشان از زمین مصر، خداوند دربیابان سینا در خیمه اجتماع موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 001 002 «حساب تمامی جماعت بنی‌اسرائیل را برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، به شماره اسم های همه ذکوران موافق سرهای ایشان بگیرید. 004 NUM 001 003 از بیست ساله و زیاده، هر‌که از اسرائیل به جنگ بیرون می‌رود، تو وهارون ایشان را برحسب افواج ایشان بشمارید. 004 NUM 001 004 و همراه شما یک نفر از هر سبط باشد که هر یک رئیس خاندان آبایش باشد. 004 NUM 001 005 و اسم های کسانی که با شما باید بایستند، این است: از روبین، الیصوربن شدیئور. 004 NUM 001 006 و از شمعون، شلومیئیل بن صوریشدای. 004 NUM 001 007 و از یهودا، نحشون بن عمیناداب. 004 NUM 001 008 و از یساکار، نتنائیل بن صوغر. 004 NUM 001 009 و از زبولون، الیاب بن حیلون. 004 NUM 001 010 و از بنی یوسف: از افرایم، الیشمع بن عمیهود. و از منسی، جملیئیل بن فدهصور. 004 NUM 001 011 از بنیامین، ابیدان بن جدعونی. 004 NUM 001 012 و از دان، اخیعزر بن عمیشدای. 004 NUM 001 013 و از اشیر، فجعیئیل بن عکران. 004 NUM 001 014 و از جاد، الیاساف بن دعوئیل. 004 NUM 001 015 و از نفتالی، اخیرع بن عینان.» 004 NUM 001 016 اینانند دعوت‌شدگان جماعت و سروران اسباط آبای ایشان، و روسای هزاره های اسرائیل. 004 NUM 001 017 و موسی و هارون این کسان را که به نام، معین شدند، گرفتند. 004 NUM 001 018 و در روز اول ماه دوم، تمامی جماعت را جمع کرده، نسب نامه های ایشان را برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، به شماره اسم‌ها از بیست ساله و بالاتر موافق سرهای ایشان خواندند. 004 NUM 001 019 چنانکه خداوندموسی را امر فرموده بود، ایشان را در بیابان سینابشمرد. 004 NUM 001 020 و اما انساب بنی روبین نخست زاده اسرائیل، برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق نامها و سرهای ایشان این بود: هر ذکور ازبیست ساله و بالاتر، جمیع کسانی که برای جنگ بیرون می‌رفتند. 004 NUM 001 021 شمرده شدگان ایشان از سبطروبین، چهل و شش هزار و پانصد نفر بودند. 004 NUM 001 022 و انساب بنی شمعون برحسب قبایل وخاندان آبای ایشان، کسانی که از ایشان شمرده شدند، موافق شماره اسم‌ها و سرهای ایشان این بود: هر ذکور از بیست ساله و بالاتر، هر‌که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 023 شمرده شدگان ایشان ازسبط شمعون، پنجاه و نه هزار و سیصد نفر بودند. 004 NUM 001 024 و انساب بنی جاد برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسم‌ها، از بیست ساله وبالاتر، هر‌که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 025 شمرده شدگان ایشان از سبط جاد، چهل و پنج هزار و ششصد و پنجاه نفر بودند. 004 NUM 001 026 و انساب بنی یهودا برحسب قبایل وخاندان آبای ایشان، موافق شماره اسم‌ها ازبیست ساله و بالاتر، هر‌که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 027 شمرده شدگان ایشان از سبط یهودا، هفتاد و چهار هزار و شش صد نفر بودند. 004 NUM 001 028 و انساب بنی یساکار برحسب قبایل وخاندان آبای ایشان، موافق شماره اسم‌ها ازبیست ساله و بالاتر، هر‌که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 029 شمرده شدگان ایشان از سبط یساکار، پنجاه و چهار هزار و چهارصد نفر بودند. 004 NUM 001 030 و انساب بنی زبولون برحسب قبایل وخاندان آبای ایشان، موافق شماره اسم‌ها ازبیست ساله و بالاتر، هر‌که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 031 شمرده شدگان ایشان از سبط زبولون پنجاه و هفت هزار و چهارصد نفر بودند. 004 NUM 001 032 و انساب بنی یوسف از بنی افرایم برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسم هااز بیست ساله و بالاتر، هر‌که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 033 شمرده شدگان ایشان از سبط افرایم، چهل هزار و پانصد نفر بودند. 004 NUM 001 034 و انساب بنی منسی برحسب قبایل وخاندان آبای ایشان، موافق شماره اسم‌ها، ازبیست ساله و بالاتر، هر‌که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 035 شمرده شدگان ایشان از سبط منسی، سی و دو هزار و دویست نفر بودند. 004 NUM 001 036 و انساب بنی بنیامین برحسب قبایل وخاندان آبای ایشان، موافق شماره اسم‌ها، ازبیست ساله بالاتر، هر‌که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 037 شمرده شدگان ایشان از سبط بنیامین، سی و پنج هزار و چهارصد نفر بودند. 004 NUM 001 038 و انساب بنی دان برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسم‌ها از بیست ساله وبالاتر، هر‌که برای جنگ می‌رفت. 004 NUM 001 039 شمرده شدگان ایشان از سبط دان، شصت و دو هزار و هفتصد نفر بودند. 004 NUM 001 040 و انساب بنی اشیر برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، موافق شماره اسم‌ها از بیست ساله وبالاتر، هر‌که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 041 شمرده شدگان ایشان از سبط اشیر، چهل ویک هزار و پانصد نفر بودند. 004 NUM 001 042 و انساب بنی نفتالی برحسب قبایل وخاندان آبای ایشان، موافق شماره اسم‌ها ازبیست ساله و بالاتر، هر‌که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 043 شمرده شدگان ایشان از سبط نفتالی، پنجاه و سه هزار و پانصد نفر بودند. 004 NUM 001 044 اینانند شمرده شدگانی که موسی و هارون با دوازده نفر از سروران اسرائیل، که یک نفر برای هر خاندان آبای ایشان بود، شمردند. 004 NUM 001 045 و تمامی شمرده شدگان بنی‌اسرائیل برحسب خاندان آبای ایشان، از بیست ساله و بالاتر، هر کس از اسرائیل که برای جنگ بیرون می‌رفت. 004 NUM 001 046 همه شمرده شدگان، ششصد و سه هزار و پانصد وپنجاه نفر بودند. 004 NUM 001 047 اما لاویان برحسب سبط آبای ایشان در میان آنها شمرده نشدند. 004 NUM 001 048 زیرا خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 001 049 «اما سبط لاوی را مشمار و حساب ایشان را درمیان بنی‌اسرائیل مگیر. 004 NUM 001 050 لیکن لاویان را برمسکن شهادت و تمامی اسبابش و بر هرچه علاقه به آن دارد بگمار، و ایشان مسکن و تمامی اسبابش را بردارند، و ایشان آن را خدمت نمایندو به اطراف مسکن خیمه زنند. 004 NUM 001 051 و چون مسکن روانه شود لاویان آن را پایین بیاورند، و چون مسکن افراشته شود لاویان آن را برپا نمایند، وغریبی که نزدیک آن آید، کشته شود. 004 NUM 001 052 و بنی‌اسرائیل هر کس در محله خود و هر کس نزدعلم خویش برحسب افواج خود، خیمه زنند. 004 NUM 001 053 و لاویان به اطراف مسکن شهادت خیمه زنند، مبادا غضب بر جماعت بنی‌اسرائیل بشود، ولاویان شعائر مسکن شهادت را نگاه دارند.» 004 NUM 001 054 پس بنی‌اسرائیل چنین کردند، و برحسب آنچه خداوند موسی را امر فرموده بود، به عمل آوردند. 004 NUM 002 001 و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 002 002 «هر کس از بنی‌اسرائیل نزد علم ونشان خاندان آبای خویش خیمه زند، در برابر واطراف خیمه اجتماع خیمه زنند. 004 NUM 002 003 و به‌جانب مشرق به سوی طلوع آفتاب اهل علم محله یهودابرحسب افواج خود خیمه زنند، و رئیس بنی یهودا نحشون بن عمیناداب باشد. 004 NUM 002 004 و فوج اوکه از ایشان شمرده شدند هفتاد و چهار هزار وششصد نفر بودند. 004 NUM 002 005 و سبط یساکار در پهلوی اوخیمه زنند، و رئیس بنی یساکار نتنائیل بن صوغرباشد. 004 NUM 002 006 و فوج او که از ایشان شمرده شدند پنجاه و چهار هزار و چهارصد نفر بودند. 004 NUM 002 007 و سبطزبولون و رئیس بنی زبولون الیاب بن حیلون باشد. 004 NUM 002 008 و فوج او که از ایشان شمرده شدند، پنجاه وهفت هزار و چهارصد نفر بودند. 004 NUM 002 009 جمیع شمرده شدگان محله یهودا برحسب افواج ایشان صد و هشتاد و شش هزار و چهارصد نفر بودند. وایشان اول کوچ کنند. 004 NUM 002 010 و بر جانب جنوب، علم محله روبین برحسب افواج ایشان باشد، و رئیس بنی روبین الیصور بن شدیئور باشد. 004 NUM 002 011 و فوج او که از ایشان شمرده شدند چهل و شش هزار و پانصد نفر بودند. 004 NUM 002 012 و در پهلوی او سبط شمعون خیمه زنندو رئیس بنی شمعون شلومیئیل بن صوریشدای باشد. 004 NUM 002 013 و فوج او که از ایشان شمرده شدند، پنجاه و نه هزار و سیصد نفر بودند. 004 NUM 002 014 و سبط جادو رئیس بنی جاد الیاساف بن رعوئیل باشد. 004 NUM 002 015 وفوج او که از ایشان شمرده شدند، چهل و پنج هزار و ششصد و پنجاه نفر بودند. 004 NUM 002 016 جمیع شمرده شدگان محله روبین برحسب افواج ایشان صد و پنجاه و یک هزار و چهارصد و پنجاه نفربودند و ایشان دوم کوچ کنند. 004 NUM 002 017 و بعد از آن خیمه اجتماع با محله لاویان درمیان محله‌ها کوچ کند، چنانکه خیمه می‌زنند، همچنان هر کس در جای خود نزد علمهای خویش کوچ کنند. 004 NUM 002 018 و به طرف مغرب، علم محله افرایم برحسب افواج ایشان و رئیس بنی افرایم، الیشمع بن عمیهود باشد. 004 NUM 002 019 و فوج او که از ایشان شمرده شدند، چهل هزار و پانصد نفر بودند. 004 NUM 002 020 و درپهلوی او سبط منسی، و رئیس بنی منسی جملیئیل بن فدهصور باشد. 004 NUM 002 021 و فوج او که ازایشان شمرده شدند، سی و دو هزار و دویست نفربودند. 004 NUM 002 022 و سبط بنیامین و رئیس بنی بنیامین، ابیدان بن جدعونی باشد. 004 NUM 002 023 و فوج او که از ایشان شمرده شدند، سی و پنج هزار و چهارصد نفربودند. 004 NUM 002 024 جمیع شمرده شدگان محله افرایم برحسب افواج ایشان، صد و هشت هزار و یکصدنفر بودند، و ایشان سوم کوچ کنند. 004 NUM 002 025 و به طرف شمال، علم محله دان، برحسب افواج ایشان، و رئیس بنی دان اخیعزر بن عمیشدای باشد. 004 NUM 002 026 و فوج او که از ایشان شمرده شدند، شصت و دو هزاروهفت صد نفر بودند. 004 NUM 002 027 ودر پهلوی ایشان سبط اشیر خیمه زنند، و رئیس بنی اشیر فجعیئیل بن عکران باشد. 004 NUM 002 028 و فوج او که از ایشان شمرده شدند، چهل و یک هزار و پانصدنفر بودند. 004 NUM 002 029 و سبط نفتالی و رئیس بنی نفتالی اخیرع بن عینان باشد. 004 NUM 002 030 و فوج او که از ایشان شمرده شدند، پنجاه و سه هزار و چهارصد نفربودند. 004 NUM 002 031 جمیع شمرده شدگان محله دان، صد وپنجاه و هفت هزار و ششصد نفر بودند. ایشان نزدعلمهای خود در عقب کوچ کنند. 004 NUM 002 032 اینانند شمرده شدگان بنی‌اسرائیل برحسب خاندان آبای ایشان، جمیع شمرده شدگان محله‌ها موافق افواج ایشان شش صد و سه هزار وپانصد و پنجاه نفر بودند. 004 NUM 002 033 اما لاویان چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود، در میان بنی‌اسرائیل شمرده نشدند. 004 NUM 002 034 و بنی‌اسرائیل موافق هرچه خداوند به موسی‌امر فرموده بود، عمل نمودند، به اینطورنزد علمهای خود خیمه می‌زدند و به اینطور هرکس برحسب قبایل خود با خاندان آبای خودکوچ می‌کردند. 004 NUM 003 001 این است انساب هارون و موسی در روزی که خداوند در کوه سینا با موسی متکلم شد. 004 NUM 003 002 و نامهای پسران هارون این است: نخست زاده‌اش ناداب و ابیهو و العازار و ایتامار. 004 NUM 003 003 این است نامهای پسران هارون کهنه که مسح شده بودند که ایشان را برای کهانت تخصیص نمود. 004 NUM 003 004 اما ناداب و ابیهو در حضور خداوندمردند، هنگامی که ایشان در بیابان سینا آتش غریب به حضور خداوند گذرانیدند، و ایشان را پسری نبود و العازار و ایتامار به حضور پدر خودهارون، کهانت می‌نمودند. 004 NUM 003 005 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 003 006 «سبط لاوی را نزدیک آورده، ایشان را پیش هارون کاهن حاضر کن تا او را خدمت نمایند. 004 NUM 003 007 وایشان شعائر او و شعائر تمامی جماعت را پیش خیمه اجتماع نگاه داشته، خدمت مسکن را بجاآورند. 004 NUM 003 008 و جمیع اسباب خیمه اجتماع و شعائربنی‌اسرائیل را نگاه داشته، خدمت مسکن را بجاآورند. 004 NUM 003 009 و لاویان را به هارون و پسرانش بده، زیراکه ایشان از جانب بنی‌اسرائیل بالکل به وی داده شده‌اند. 004 NUM 003 010 و هارون و پسرانش را تعیین نما تاکهانت خود را بجا بیاورند، و غریبی که نزدیک آید، کشته شود.» 004 NUM 003 011 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 003 012 «که اینک من لاویان را از میان بنی‌اسرائیل، به عوض هر نخست زاده‌ای از بنی‌اسرائیل که رحم را بگشاید گرفته‌ام، پس لاویان از آن من می‌باشند. 004 NUM 003 013 زیرا جمیع نخست زادگان از آن منند، و درروزی که همه نخست زادگان زمین مصر را کشتم، جمیع نخست زادگان اسرائیل را خواه از انسان وخواه از بهایم برای خود تقدیس نمودم، پس ازآن من می‌باشند. من یهوه هستم.» 004 NUM 003 014 و خداوند موسی را در بیابان سینا خطاب کرده، گفت: 004 NUM 003 015 «بنی لاوی را برحسب خاندان آباو قبایل ایشان بشمار، هر ذکور ایشان را از یک ماهه و زیاده بشمار.» 004 NUM 003 016 پس موسی برحسب قول خداوند چنانکه مامور شد، ایشان را شمرد. 004 NUM 003 017 وپسران لاوی موافق نامهای ایشان اینانند: جرشون و قهات و مراری. 004 NUM 003 018 و نامهای بنی جرشون برحسب قبایل ایشان این است: لبنی و شمعی. 004 NUM 003 019 و پسران قهات برحسب قبایل ایشان: عمرام ویصهار و حبرون و عزیئیل. 004 NUM 003 020 و پسران مراری برحسب قبایل ایشان: محلی و موشی بودند. اینانند قبایل لاویان برحسب خاندان آبای ایشان. 004 NUM 003 021 و از جرشون، قبیله لبنی و قبیله شمعی. اینانند قبایل جرشونیان. 004 NUM 003 022 و شمرده شدگان ایشان به شماره همه ذکوران از یک ماهه و بالاتر، شمرده شدگان ایشان هفت هزار و پانصد نفربودند. 004 NUM 003 023 و قبایل جرشونیان در عقب مسکن، به طرف مغرب خیمه زنند. 004 NUM 003 024 و سرور خاندان آبای جرشونیان، الیاساف بن لایل باشد. 004 NUM 003 025 و ودیعت بنی جرشون در خیمه اجتماع، مسکن و خیمه وپوشش آن و پرده دروازه خیمه اجتماع باشد. 004 NUM 003 026 و تجیرهای صحن و پرده دروازه صحن که پیش روی مسکن و به اطراف مذبح است وطنابهایش با هر خدمت آنها. 004 NUM 003 027 و از قهات، قبیله عمرامیان و قبیله یصهاریان و قبیله حبرونیان و قبیله عزیئیلیان، اینانند قبایل قهاتیان. 004 NUM 003 028 به شماره همه ذکوران ازیک ماهه و بالاتر، هشت هزار و شش صد نفربودند که ودیعت قدس را نگاه می‌داشتند. 004 NUM 003 029 وقبایل بنی قهات به طرف جنوب مسکن، خیمه بزنند. 004 NUM 003 030 و سرور خاندان آبای قبایل قهاتیان، الیاصافان بن عزیئیل باشد. 004 NUM 003 031 و ودیعت ایشان تابوت و میز و شمعدان و مذبح‌ها و اسباب قدس که با آنها خدمت می‌کنند، و حجاب و هر خدمت آن باشد. 004 NUM 003 032 و سرور سروران لاویان، العازار بن هارون کاهن باشد، و نظارت نگهبانان خدمت قدس، او را خواهد بود. 004 NUM 003 033 و از مراری، قبیله محلیان و قبیله موشیان؛ اینانند قبایل مراری. 004 NUM 003 034 و شمرده شدگان ایشان وشماره همه ذکوران از یک ماهه و بالاتر، شش هزار و دویست نفر بودند. 004 NUM 003 035 و سرور خاندان آبای قبایل مراری، صوریئیل بن ابیحایل باشد وایشان به طرف شمالی مسکن، خیمه بزنند. 004 NUM 003 036 وودیعت معین بنی مراری، تختهای مسکن وپشت بندهایش و ستونهایش و پایه هایش وتمامی اسبابش با تمامی خدمتش باشد. 004 NUM 003 037 وستونهای اطراف صحن و پایه های آنها و میخها وطنابهای آنها. 004 NUM 003 038 و پیش مسکن به طرف مشرق و پیش روی خیمه اجتماع به طرف طلوع شمس، موسی وهارون و پسرانش خیمه بزنند و نگاهبانی قدس راو نگاهبانی بنی‌اسرائیل را بدارند. و هر غریبی که نزدیک آید، کشته شود. 004 NUM 003 039 و جمع شمرده شدگان لاویان که موسی و هارون ایشان را برحسب قبایل ایشان و فرمان خداوند شمردند، همه ذکوران ازیک ماهه و بالاتر، بیست و دو هزار نفر بودند. 004 NUM 003 040 و خداوند به موسی گفت: «جمیع نخست زادگان نرینه بنی‌اسرائیل را از یک ماهه وبالاتر بشمار، و حساب نامهای ایشان را بگیر. 004 NUM 003 041 ولاویان را به عوض همه نخست زادگان بنی‌اسرائیل برای من که یهوه هستم بگیر، و بهایم لاویان را به عوض همه نخست زادگان بهایم بنی‌اسرائیل.» 004 NUM 003 042 پس موسی چنانکه خداوند او را امرفرموده بود، همه نخست زادگان بنی‌اسرائیل راشمرد. 004 NUM 003 043 و جمیع نخست زادگان نرینه، برحسب شماره اسم های شمرده شدگان ایشان از یک ماهه و بالاتر، بیست و دو هزار و دویست و هفتاد و سه نفر بودند. 004 NUM 003 044 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 003 045 «لاویان را به عوض جمیع نخست زادگان بنی‌اسرائیل، و بهایم لاویان را به عوض بهایم ایشان بگیر، و لاویان از آن من خواهند بود. من یهوه هستم. 004 NUM 003 046 و اما درباره فدیه دویست و هفتادو سه نفر از نخست زادگان بنی‌اسرائیل که برلاویان زیاده‌اند، 004 NUM 003 047 پنج مثقال برای هر سری بگیر، آن را موافق مثقال قدس که بیست جیره یک مثقال باشد، بگیر. 004 NUM 003 048 و نقد فدیه آنانی که از ایشان زیاده‌اند به هارون و پسرانش بده.» 004 NUM 003 049 پس موسی نقد فدیه را از آنانی که زیاده بودند، بر کسانی که لاویان فدیه آنها شده بودند، گرفت. 004 NUM 003 050 و از نخست زادگان بنی‌اسرائیل نقد راکه هزار و سیصد و شصت و پنج مثقال موافق مثقال قدس باشد، گرفت. 004 NUM 003 051 و موسی نقد فدیه رابرحسب قول خداوند چنانکه خداوند موسی راامر فرموده بود، به هارون و پسرانش داد. 004 NUM 004 001 و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 004 002 «حساب بنی قهات را از میان بنی لاوی برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان بگیر. 004 NUM 004 003 از سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله، هر‌که داخل خدمت شود تا در خیمه اجتماع کار کند. 004 NUM 004 004 «و خدمت بنی قهات در خیمه اجتماع، کارقدس‌الاقداس باشد. 004 NUM 004 005 و هنگامی که اردو کوچ می‌کند هارون وپسرانش داخل شده، پوشش حجاب را پایین بیاورند، و تابوت شهادت را به آن بپوشانند. 004 NUM 004 006 و برآن پوشش پوست خز آبی بگذارند و جامه‌ای که تمام آن لاجوردی باشد بالای آن پهن نموده، چوب دستهایش را بگذرانند. 004 NUM 004 007 «و بر میز نان تقدمه، جامه لاجوردی بگسترانند و بر آن، بشقابها و قاشقها و کاسه‌ها وپیاله های ریختنی را بگذرانند و نان دائمی بر آن باشد. 004 NUM 004 008 و جامه قرمز بر آنها گسترانیده، آن را به پوشش پوست خز بپوشانند و چوبدستهایش رابگذرانند. 004 NUM 004 009 «و جامه لاجوردی گرفته، شمعدان روشنایی و چراغهایش و گلگیرهایش وسینی هایش و تمامی ظروف روغنش را که به آنهاخدمتش می‌کنند بپوشانند، 004 NUM 004 010 و آن را و همه اسبابش را در پوشش پوست خز گذارده، برچوب دستی بگذارند. 004 NUM 004 011 «و بر مذبح زرین، جامه لاجوردی گسترانیده، آن را به پوشش پوست خز بپوشانند، و چوب دستهایش را بگذرانند. 004 NUM 004 012 «و تمامی اسباب خدمت را که به آنها درقدس خدمت می‌کنند گرفته، آنها را در جامه لاجوردی بگذرانند، و آنها را به پوشش پوست خز پوشانیده، بر چوب دست بنهند. 004 NUM 004 013 «و مذبح را از خاکستر خالی کرده، جامه ارغوانی بر آن بگسترانند. 004 NUM 004 014 و جمیع اسبابش راکه به آنها خدمت آن را می‌کنند یعنی مجمرها وچنگالها و خاک اندازها و کاسه‌ها، همه اسباب مذبح را بر روی آن بنهند، و بر آن پوشش، پوست خز گسترانیده، چوب دستهایش را بگذرانند. 004 NUM 004 015 «و چون هارون و پسرانش در هنگام کوچ کردن اردو، از پوشانیدن قدس و تمامی اسباب قدس فارغ شوند، بعد از آن پسران قهات برای برداشتن آن بیایند، اما قدس را لمس ننمایند مبادابمیرند، این چیزها از خیمه اجتماع حمل بنی قهات می‌باشد. 004 NUM 004 016 «و ودیعت العازار بن هارون کاهن، روغن بجهت روشنایی و بخور خوشبو و هدیه آردی دائمی و روغن مسح و نظارت تمامی مسکن می‌باشد، با هرآنچه در آن است، خواه از قدس وخواه از اسبابش.» 004 NUM 004 017 و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 004 018 «سبط قبایل قهاتیان را از میان لاویان منقطع مسازید. 004 NUM 004 019 بلکه با ایشان چنین رفتارنمایید تا چون به قدس‌الاقداس نزدیک آیند، زنده بمانند و نمیرند. هارون و پسرانش داخل آن بشوند، و هریک از ایشان را به خدمت و حمل خود بگمارند. 004 NUM 004 020 و اما ایشان بجهت دیدن قدس لحظه‌ای هم داخل نشوند، مبادا بمیرند.» 004 NUM 004 021 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 004 022 «حساب بنی جرشون را نیز برحسب خاندان آباو قبایل ایشان بگیر. 004 NUM 004 023 از سی ساله و بالاتر تاپنجاه ساله ایشان را بشمار، هر‌که داخل شود تادر خیمه اجتماع به شغل بپردازد و خدمت بنماید. 004 NUM 004 024 «این است خدمت قبایل بنی جرشون درخدمت گذاری و حمل، 004 NUM 004 025 که تجیرهای مسکن وخیمه اجتماع را با پوشش آن و پوشش پوست خز که بر بالای آن است، و پرده دروازه خیمه اجتماع را بردارند. 004 NUM 004 026 و تجیرهای صحن و پرده مدخل دروازه صحن، که پیش مسکن و به اطراف مذبح است، و طنابهای آنها و همه اسباب خدمت آنها و هرچه به آنها باید کرده شود، ایشان بکنند. 004 NUM 004 027 و تمامی خدمت بنی جرشون در هر حمل وخدمت ایشان، به فرمان هارون و پسران او بشود، و جمیع حملهای ایشان را بر ایشان ودیعت گذارید. 004 NUM 004 028 این است خدمت قبایل بنی جرشون در خیمه اجتماع. و نظارت ایشان به‌دست ایتامار بن هارون کاهن باشد. 004 NUM 004 029 «و بنی مراری را برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان بشمار. 004 NUM 004 030 از سی ساله و بالاتر تاپنجاه ساله هرکه به خدمت داخل شود، تا کارخیمه اجتماع را بنماید. ایشان را بشمار. 004 NUM 004 031 این است ودیعت حمل ایشان، در تمامی خدمت ایشان در خیمه اجتماع، تختهای مسکن وپشت بندهایش و ستونهایش و پایه هایش 004 NUM 004 032 وستونهای اطراف صحن و پایه های آنها و میخهای آنها و طنابهای آنها با همه اسباب آنها، و تمامی خدمت آنها، پس اسباب ودیعت حمل ایشان رابه نامها حساب کنید. 004 NUM 004 033 این است خدمت قبایل بنی مراری در تمامی خدمت ایشان در خیمه اجتماع، زیردست ایتامار بن هارون کاهن.» 004 NUM 004 034 و موسی و هارون و سروران جماعت، بنی قهات را برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان شمردند. 004 NUM 004 035 از سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله هرکه به خدمت داخل می‌شد تا در خیمه اجتماع مشغول شود. 004 NUM 004 036 و شمرده شدگان ایشان برحسب قبایل ایشان، دو هزار و هفتصد و پنجاه نفر بودند. 004 NUM 004 037 اینانند شمرده شدگان قبایل قهاتیان، هرکه درخیمه اجتماع کار می‌کرد که موسی و هارون ایشان را برحسب آنچه خداوند به واسطه موسی فرموده بود، شمردند. 004 NUM 004 038 و شمرده شدگان بنی جرشون برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، 004 NUM 004 039 از سی ساله وبالاتر تا پنجاه ساله، هرکه به خدمت داخل می‌شدتا در خیمه اجتماع کار کند. 004 NUM 004 040 و شمرده شدگان ایشان برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، دوهزار و ششصد و سی نفر بودند. 004 NUM 004 041 اینانند شمرده شدگان قبایل بنی جرشون، هرکه در خیمه اجتماع کار می‌کرد که موسی و هارون ایشان رابرحسب فرمان خداوند شمردند. 004 NUM 004 042 و شمرده شدگان قبایل بنی مراری برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان، 004 NUM 004 043 از سی ساله وبالاتر تا پنجاه ساله، هرکه به خدمت داخل می‌شدتا در خیمه اجتماع کار کند. 004 NUM 004 044 و شمرده شدگان ایشان برحسب قبایل ایشان سه هزار و دویست نفر بودند. 004 NUM 004 045 اینانند شمرده شدگان قبایل بنی مراری که موسی و هارون ایشان را برحسب آنچه خداوند به واسطه موسی فرموده بود، شمردند. 004 NUM 004 046 جمیع شمرده شدگان لاویان که موسی وهارون و سروران اسرائیل ایشان را برحسب قبایل و خاندان آبای ایشان شمردند، 004 NUM 004 047 از سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله هرکه داخل می‌شد تاکار خدمت و کار حملها را در خیمه اجتماع بکند. 004 NUM 004 048 شمرده شدگان ایشان هشت هزار وپانصد و هشتاد نفر بودند، 004 NUM 004 049 برحسب فرمان خداوند به توسط موسی، هرکس موافق خدمتش و حملش شمرده شد. و چنانکه خداوند موسی را امر فرموده بود، اوایشان را شمرد. 004 NUM 005 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 005 002 «بنی‌اسرائیل را امر فرما که مبروص را وهرکه جریان دارد و هرکه از میته نجس شود، ازاردو اخراج کنند. 004 NUM 005 003 خواه مرد و خواه زن، ایشان رااخراج نمایید؛ بیرون از اردو ایشان را اخراج نمایید، تا اردوی خود را جایی که من در میان ایشان ساکن هستم، نجس نسازند.» 004 NUM 005 004 وبنی‌اسرائیل چنین کردند، و آن کسان را بیرون ازاردو اخراج کردند. چنانکه خداوند به موسی گفته بود، بنی‌اسرائیل به آن طور عمل نمودند. 004 NUM 005 005 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 005 006 «بنی‌اسرائیل را بگو: هرگاه مردی یا زنی به هرکدام از جمیع گناهان انسان مرتکب شده، به خداوند خیانت ورزد، و آن شخص مجرم شود، 004 NUM 005 007 آنگاه گناهی را که کرده است اعتراف بنماید، واصل جرم خود را رد نماید، و خمس آن را برآن مزید کرده، به کسی‌که بر او جرم نموده است، بدهد. 004 NUM 005 008 و اگر آن کس را ولی‌ای نباشد که دیه جرم به او داده شود، آنگاه دیه جرمی که برای خداوندداده می‌شود، از آن کاهن خواهد بود، علاوه برقوچ کفاره که به آن درباره وی کفاره می‌شود. 004 NUM 005 009 وهر هدیه افراشتنی از همه موقوفات بنی‌اسرائیل که نزد کاهن می‌آورند، از آن او باشد. 004 NUM 005 010 وموقوفات هر کس از آن او خواهد بود، و هرچه که کسی به کاهن بدهد، از آن او باشد.» 004 NUM 005 011 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 005 012 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: هرگاه زن کسی از او برگشته، به وی خیانت ورزد، 004 NUM 005 013 و مردی دیگر با او همبستر شود، و این ازچشمان شوهرش پوشیده و مستور باشد، آن زن نجس می‌باشد، و اگر بر او شاهدی نباشد و در عین فعل گرفتار نشود، 004 NUM 005 014 و روح غیرت بر او بیایدو به زن خود غیور شود، و آن زن نجس شده باشد، یا روح غیرت بر او بیاید و به زن خود غیورشود، و آن زن نجس نشده باشد، 004 NUM 005 015 پس آن مردزن خود را نزد کاهن بیاورد، و بجهت او برای هدیه، یک عشر ایفه آرد جوین بیاورد، و روغن برآن نریزد، و کندر بر آن ننهد، زیرا که هدیه غیرت است و هدیه یادگار، که گناه را بیاد می‌آورد. 004 NUM 005 016 «و کاهن او را نزدیک آورده، به حضورخداوند برپا دارد. 004 NUM 005 017 و کاهن آب مقدس در ظرف سفالین بگیرد، و کاهن قدری از غباری که بر زمین مسکن باشد گرفته، بر آب بپاشد. 004 NUM 005 018 و کاهن زن رابه حضور خداوند برپا داشته، موی سر او را بازکند و هدیه یادگار را که هدیه غیرت باشد بردست آن زن بگذارد، و آب تلخ لعنت بر دست کاهن باشد. 004 NUM 005 019 و کاهن به زن قسم داده، به وی بگوید: اگر کسی با تو همبستر نشده، و اگر بسوی نجاست به کسی غیر از شوهر خود برنگشته‌ای، پس از این آب تلخ لعنت مبرا شوی. 004 NUM 005 020 و لیکن اگر به غیر از شوهر خود برگشته، نجس شده‌ای، وکسی غیر از شوهرت با تو همبستر شده است، 004 NUM 005 021 آنگاه کاهن زن را قسم لعنت بدهد و کاهن به زن بگوید: خداوند تو را در میان قومت موردلعنت و قسم بسازد به اینکه خداوند ران تو راساقط و شکم تو را منتفخ گرداند. 004 NUM 005 022 و این آب لعنت در احشای تو داخل شده، شکم تو را منتفخ و ران تو را ساقط بسازد. و آن زن بگوید: آمین آمین. 004 NUM 005 023 «و کاهن این لعنتها را در طوماری بنویسد، و آنها را در آب تلخ محو کند. 004 NUM 005 024 و آن آب لعنت تلخ را به زن بنوشاند، و آن آب لعنت در او داخل شده، تلخ خواهد شد. 004 NUM 005 025 و کاهن هدیه غیرت رااز دست زن گرفته، آن هدیه را به حضور خداوندبجنباند، و آن را نزد مذبح بیاورد. 004 NUM 005 026 و کاهن مشتی از هدیه برای یادگاری آن گرفته، آن را برمذبح بسوزاند و بعد از آن، آن آب را به زن بنوشاند. 004 NUM 005 027 و چون آب را به او نوشانید، اگرنجس شده و به شوهر خود خیانت ورزیده باشد، آن آب لعنت داخل او شده، تلخ خواهد شد، وشکم او منتفخ و ران او ساقط خواهد گردید، و آن زن در میان قوم خود مورد لعنت خواهدبود. 004 NUM 005 028 واگر آن زن نجس نشده، طاهر باشد، آنگاه مبراشده، اولاد خواهد زایید. 004 NUM 005 029 «این است قانون غیرت، هنگامی که زن ازشوهر خود برگشته، نجس شده باشد. 004 NUM 005 030 یاهنگامی که روح غیرت بر مرد بیاید، و بر زنش غیور شود، آنگاه زن را به حضور خداوند برپابدارد، و کاهن تمامی این قانون را درباره او اجرادارد. 004 NUM 005 031 پس آن مرد از گناه مبرا شود، و زن گناه خود را متحمل خواهد بود.» 004 NUM 006 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 006 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون مرد یا زن نذر خاص، یعنی نذر نذیره بکند، و خود را برای خداوند تخصیص نماید، 004 NUM 006 003 آنگاه از شراب و مسکرات بپرهیزد و سرکه شراب و سرکه مسکرات را ننوشد، و هیچ عصیرانگور ننوشد، و انگور تازه یا خشک نخورد. 004 NUM 006 004 وتمام ایام تخصیصش از هر چیزی که از تاک انگور ساخته شود، از هسته تا پوست نخورد. 004 NUM 006 005 «و تمام ایام نذر تخصیص او، استره بر سر اونیاید، و تا انقضای روزهایی که خود را برای خداوند تخصیص نموده است، مقدس شده، گیسهای موی سر خود را بلند دارد. 004 NUM 006 006 و تمام روزهایی که خود را برای خداوندتخصیص نموده است، نزدیک بدن میت نیاید. 004 NUM 006 007 برای پدر و مادر و برادر و خواهر خود، هنگامی که بمیرند خویشتن را نجس نسازد، زیرا که تخصیص خدایش بر سر وی می‌باشد. 004 NUM 006 008 تمامی روزهای تخصیصش برای خداوند مقدس خواهد بود. 004 NUM 006 009 «و اگر کسی دفعت ناگهان نزد او بمیرد، پس سر خود را در روز طهارت خویش بتراشد، یعنی در روز هفتم آن را بتراشد. 004 NUM 006 010 و در روز هشتم دوفاخته یا دو جوجه کبوتر نزد کاهن به در خیمه اجتماع بیاورد. 004 NUM 006 011 و کاهن یکی را برای قربانی گناه و دیگری را برای قربانی سوختنی گذرانیده، برای وی کفاره نماید، از آنچه به‌سبب میت، گناه کرده است و سر او را در آن روز تقدیس نماید. 004 NUM 006 012 و روزهای تخصیص خود را برای خداوند (ازنو) تخصیص نماید، و بره نرینه یک ساله برای قربانی جرم بیاورد، لیکن روزهای اول ساقطخواهد بود، چونکه تخصیصش نجس شده است. 004 NUM 006 013 «این است قانون نذیره، چون روزهای تخصیص او تمام شود، آنگاه او را نزد دروازه خیمه اجتماع بیاورند. 004 NUM 006 014 و قربانی خود را برای خداوند بگذراند، یعنی یک بره نرینه یک ساله بی‌عیب بجهت قربانی سوختنی، و یک بره ماده‌یک ساله بی‌عیب، بجهت قربانی گناه، و یک قوچ بی عیب بجهت ذبیحه سلامتی. 004 NUM 006 015 و یک سبد نان فطیر یعنی گرده های آرد نرم سرشته شده باروغن، و قرصهای فطیر مسح شده با روغن، وهدیه آردی آنها و هدیه ریختنی آنها. 004 NUM 006 016 «و کاهن آنها را به حضور خداوند نزدیک آورده، قربانی گناه و قربانی سوختنی او رابگذراند. 004 NUM 006 017 و قوچ را با سبد نان فطیر بجهت ذبیحه سلامتی برای خداوند بگذراند، و کاهن هدیه آردی و هدیه ریختنی او را بگذراند. 004 NUM 006 018 «و آن نذیره سر تخصیص خود را نزد درخیمه اجتماع بتراشد، و موی سر تخصیص خودرا گرفته، آن را بر آتشی که زیر ذبیحه سلامتی است بگذراند. 004 NUM 006 019 «و کاهن سردست بریان شده قوچ را با یک گرده فطیر از سبد و یک قرص فطیر گرفته، آن رابر دست نذیره، بعد از تراشیدن سر تخصیصش بگذارد. 004 NUM 006 020 و کاهن آنها را بجهت هدیه جنبانیدنی به حضور خداوند بجنباند، این با سینه جنبانیدنی و ران افراشتنی برای کاهن، مقدس است. و بعد ازآن نذیره شراب بنوشد. 004 NUM 006 021 «این است قانون نذیره‌ای که نذر بکند وقانون قربانی که بجهت تخصیص خود برای خداوند باید بگذراند، علاوه بر آنچه دستش به آن می‌رسد موافق نذری که کرده باشد، همچنین برحسب قانون تخصیص خود، باید بکند.» 004 NUM 006 022 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 006 023 «هارون و پسرانش را خطاب کرده، بگو: به اینطور بنی‌اسرائیل را برکت دهید و به ایشان بگویید: 004 NUM 006 024 «یهوه تو را برکت دهد و تو را محافظت نماید. 004 NUM 006 025 یهوه روی خود را بر تو تابان سازد و برتو رحمت کند. 004 NUM 006 026 یهوه روی خود را بر توبرافرازد و تو را سلامتی بخشد، 004 NUM 006 027 و نام مرابنی‌اسرائیل بگذارند، و من ایشان را برکت خواهم داد.» 004 NUM 007 001 و در روزی که موسی از برپا داشتن مسکن فارغ شده و آن را مسح نموده و تقدیس کرده و تمامی اسبابش را و مذبح را با تمامی اسبابش مسح کرده و تقدیس نموده بود، 004 NUM 007 002 سروران اسرائیل و روسای خاندان آبای ایشان هدیه گذرانیدند. و اینها روسای اسباط بودند که برشمرده شدگان گماشته شدند. 004 NUM 007 003 پس ایشان بجهت هدیه خود، به حضور خداوند شش ارابه‌سرپوشیده و دوازده گاو آوردند، یعنی یک ارابه برای دو سرور، و برای هر نفری یک گاو، و آنها راپیش روی مسکن آوردند. 004 NUM 007 004 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 007 005 «اینها را از ایشان بگیر تا برای بجا آوردن خدمت خیمه اجتماع به‌کار آید، و به لاویان به هرکس به اندازه خدمتش تسلیم نما.» 004 NUM 007 006 پس موسی ارابه‌ها و گاوها را گرفته، آنها را به لاویان تسلیم نمود. 004 NUM 007 007 دو ارابه و چهار گاو به بنی جرشون، به اندازه خدمت ایشان تسلیم نمود. 004 NUM 007 008 و چهار ارابه و هشت گاو به بنی مراری، به اندازه خدمت ایشان، به‌دست ایتامار بن هارون کاهن تسلیم نمود. 004 NUM 007 009 اما به بنی قهات هیچ نداد، زیراخدمت قدس متعلق به ایشان بود و آن را بر دوش خود برمی داشتند. 004 NUM 007 010 و سروران بجهت تبرک مذبح، در روز مسح کردن آن، هدیه گذرانیدند. وسروران هدیه خود را پیش مذبح آوردند. 004 NUM 007 011 وخداوند به موسی گفت که هر سرور در روز نوبه خود هدیه خویش را بجهت تبرک مذبح بگذراند. 004 NUM 007 012 و در روز اول، نحشون بن عمیناداب ازسبط یهودا هدیه خود را گذرانید. 004 NUM 007 013 و هدیه اویک طبق نقره بود که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره، هفتاد مثقال به مثقال قدس که هردوی آنها پر از آرد نرم مخلوط شده با روغن بودبجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 014 و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. 004 NUM 007 015 و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 016 ویک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 017 و بجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله، این بود هدیه نحشون بن عمیناداب. 004 NUM 007 018 و در روز دوم، نتنائیل بن صوغر، سروریساکار هدیه گذرانید. 004 NUM 007 019 و هدیه‌ای که او گذرانیدیک طبق نقره بود که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 020 و یک قاشق طلا ده مثقال پر ازبخور. 004 NUM 007 021 و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله، بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 022 و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 023 و بجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله، این بود هدیه نتنائیل بن صوغر. 004 NUM 007 024 و در روز سوم، الیاب بن حیلون سروربنی زبولون، 004 NUM 007 025 هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 026 و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور، 004 NUM 007 027 و یک گاوجوان و یک قوچ بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 028 و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 029 وبجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بزنر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه الیاب بن حیلون. 004 NUM 007 030 و در روز چهارم، الیصور بن شدیئور سروربنی روبین. 004 NUM 007 031 هدیه او یک طبق نقره که وزنش صدو سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 032 و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. 004 NUM 007 033 و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 034 و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 035 وبجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بزنر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه الیصوربن شدیئور. 004 NUM 007 036 و در روز پنجم، شلومیئیل بن صوریشدای سرور بنی شمعون. 004 NUM 007 037 هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتادمثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آردنرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 038 و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. 004 NUM 007 039 و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 040 و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 041 وبجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بزنر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه شلومیئیل بن صوریشدای. 004 NUM 007 042 و در روز ششم، الیاساف بن دعوئیل سروربنی جاد. 004 NUM 007 043 هدیه او یک طبق نقره که وزنش صدو سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 044 و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. 004 NUM 007 045 و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 046 و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 047 وبجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بزنر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه الیاساف بن دعوئیل. 004 NUM 007 048 و در روز هفتم، الیشمع بن عمیهود سروربنی افرایم. 004 NUM 007 049 هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 050 و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. 004 NUM 007 051 و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 052 و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 053 وبجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بزنر و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه الیشمع بن عمیهود. 004 NUM 007 054 و در روز هشتم، جملیئیل بن فدهصورسرور بنی منسی. 004 NUM 007 055 هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتادمثقال، موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آردنرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 056 و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. 004 NUM 007 057 و یک گاوجوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 058 و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 059 و بجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بودهدیه جملیئیل بن فدهصور. 004 NUM 007 060 و در روز نهم، ابیدان بن جدعونی سروربنی بنیامین. 004 NUM 007 061 هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود و یک لگن نقره هفتاد مثقال موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن، بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 062 و یک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. 004 NUM 007 063 و یک گاو جوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 064 و یک بز نر به جهت قربانی گناه 004 NUM 007 065 به جهت ذبیحه سلامتی دو گاو و پنج قوچ و پنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه ابیدان بن جدعونی. 004 NUM 007 066 و در روز دهم، اخیعزربن عمیشدای سروربنی دان. 004 NUM 007 067 هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد وسی مثقال بود، و یک لگن نقره، هفتاد مثقال موافق مثقال قدس، هر دوی آنها پر از آرد نرم مخلوط باروغن بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 068 و یک قاشق طلا، ده مثقال پر از بخور. 004 NUM 007 069 و یک گاو جوان و یک قوچ ویک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 070 و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 071 و بجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر وپنج بره نرینه یک ساله. این بود هدیه اخیعزر بن عمیشدای. 004 NUM 007 072 و در روز یازدهم، فجعیئیل بن عکران سرور بنی اشیر. 004 NUM 007 073 هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره، هفتاد مثقال موافق مثقال قدس؛ هردوی آنها پر ازآرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 074 ویک قاشق طلا ده مثقال پر از بخور. 004 NUM 007 075 و یک گاوجوان و یک قوچ و بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 076 و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 077 و بجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بودهدیه فجعیئیل بن عکران. 004 NUM 007 078 و در روز دوازدهم، اخیرع بن عینان، سروربنی نفتالی. 004 NUM 007 079 هدیه او یک طبق نقره که وزنش صد و سی مثقال بود، و یک لگن نقره هفتاد مثقال موافق مثقال قدس، هردوی آنها پر از آرد نرم مخلوط با روغن بجهت هدیه آردی. 004 NUM 007 080 و یک قاشق طلا، ده مثقال پر از بخور. 004 NUM 007 081 و یک گاوجوان و یک قوچ و یک بره نرینه یک ساله بجهت قربانی سوختنی. 004 NUM 007 082 و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 083 و بجهت ذبیحه سلامتی، دو گاو و پنج قوچ و پنج بز نر و پنج بره نرینه یک ساله. این بودهدیه اخیرع بن عینان. 004 NUM 007 084 این بود تبرک مذبح در روزی که مسح شده بود، از جانب سروران اسرائیل دوازده طبق نقره و دوازده لگن نقره و دوازده قاشق طلا. 004 NUM 007 085 هرطبق نقره صد و سی مثقال و هر لگن هفتاد، که تمامی نقره ظروف، دوهزار و چهارصد مثقال موافق مثقال قدس بود. 004 NUM 007 086 و دوازده قاشق طلا پراز بخور هر کدام ده مثقال موافق مثقال قدس، که تمامی طلای قاشقها صد و بیست مثقال بود. 004 NUM 007 087 تمامی گاوان بجهت قربانی سوختنی، دوازده گاو و دوازده قوچ و دوازده بره نرینه یک ساله. باهدیه آردی آنها و دوازده بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 007 088 و تمامی گاوان بجهت ذبیحه سلامتی، بیست وچهار گاو و شصت قوچ و شصت بز نر و شصت بره نرینه یک ساله. این بود تبرک مذبح بعد از آنکه مسح شده بود. 004 NUM 007 089 و چون موسی به خیمه اجتماع داخل شدتا با وی سخن گوید، آنگاه قول را می‌شنید که ازبالای کرسی رحمت که بر تابوت شهادت بود، ازمیان دو کروبی به وی سخن می‌گفت، پس با اوتکلم می‌نمود. 004 NUM 008 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 008 002 «هارون را خطاب کرده، به وی بگو: هنگامی که چراغها را برافرازی، هفت چراغ پیش شمعدان روشنایی بدهد.» 004 NUM 008 003 پس هارون چنین کرد، و چراغها را برافراشت تا پیش شمعدان روشنایی بدهد، چنانکه خداوند موسی را امرفرموده بود. 004 NUM 008 004 و صنعت شمعدان این بود: ازچرخکاری طلا از ساق تا گلهایش چرخکاری بود، موافق نمونه‌ای که خداوند به موسی نشان داده بود، به همین طور شمعدان را ساخت. 004 NUM 008 005 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 008 006 «لاویان را از میان بنی‌اسرائیل گرفته، ایشان راتطهیر نما. 004 NUM 008 007 و بجهت تطهیر ایشان، به ایشان چنین عمل نما، آن کفاره گناه را بر ایشان بپاش و بر تمام بدن خود استره بگذرانند، و رخت خود را شسته، خود را تطهیر نمایند. 004 NUM 008 008 و گاوی جوان و هدیه آردی آن، یعنی آرد نرم مخلوط با روغن بگیرند، وگاو جوان دیگر بجهت قربانی گناه بگیر. 004 NUM 008 009 ولاویان را پیش خیمه اجتماع نزدیک بیاور، وتمامی جماعت بنی‌اسرائیل را جمع کن. 004 NUM 008 010 ولاویان را به حضور خداوند نزدیک بیاور، وبنی‌اسرائیل دستهای خود را بر لاویان بگذارند. 004 NUM 008 011 و هارون لاویان را از جانب بنی‌اسرائیل به حضور خداوند هدیه بگذراند، تا خدمت خداوندرا بجا بیاورند. 004 NUM 008 012 و لاویان دستهای خود را بر سرگاوان بنهند، و تو یکی را بجهت قربانی گناه ودیگری را بجهت قربانی سوختنی برای خداوندبگذران، تا بجهت لاویان کفاره شود. 004 NUM 008 013 و لاویان را پیش هارون و پسرانش برپا بدار، و ایشان رابرای خداوند هدیه بگذران. 004 NUM 008 014 و لاویان را از میان بنی‌اسرائیل جدا نما و لاویان از آن من خواهندبود. 004 NUM 008 015 «و بعد از آن لاویان داخل شوند تا خدمت خیمه اجتماع را بجا آورند، و تو ایشان را تطهیرکرده، ایشان را هدیه بگذران. 004 NUM 008 016 زیراکه ایشان ازمیان بنی‌اسرائیل به من بالکل داده شده‌اند، و به عوض هر گشاینده رحم، یعنی به عوض همه نخست زادگان بنی‌اسرائیل، ایشان را برای خودگرفته‌ام. 004 NUM 008 017 زیرا که جمیع نخست زادگان بنی‌اسرائیل خواه از انسان و خواه از بهایم، از آن من‌اند، در روزی که جمیع نخست زادگان را درزمین مصر زدم، ایشان را برای خود تقدیس نمودم. 004 NUM 008 018 پس لاویان را به عوض همه نخست زادگان بنی‌اسرائیل گرفتم. 004 NUM 008 019 و لاویان رااز میان بنی‌اسرائیل به هارون و پسرانش پیشکش دادم تا خدمت بنی‌اسرائیل را در خیمه اجتماع بجا آورند، و بجهت بنی‌اسرائیل کفاره نمایند، وچون بنی‌اسرائیل به قدس نزدیک آیند، وبا به بنی‌اسرائیل عارض نشود.» 004 NUM 008 020 پس موسی و هارون و تمامی جماعت بنی‌اسرائیل به لاویان چنین کردند، برحسب هرآنچه خداوند موسی را درباره لاویان امرفرمود، همچنان بنی‌اسرائیل به ایشان عمل نمودند. 004 NUM 008 021 و لاویان برای گناه خود کفاره کرده، رخت خود را شستند، و هارون ایشان را به حضور خداوند هدیه گذرانید، و هارون برای ایشان کفاره نموده، ایشان را تطهیر کرد. 004 NUM 008 022 و بعداز آن لاویان داخل شدند تا در خیمه اجتماع به حضور هارون و پسرانش به خدمت خودبپردازند، و چنانکه خداوند موسی را درباره لاویان امر فرمود، همچنان به ایشان عمل نمودند. 004 NUM 008 023 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 008 024 «این است قانون لاویان که از بیست و پنج ساله و بالاتر داخل شوند تا در کار خیمه اجتماع مشغول خدمت بشوند. 004 NUM 008 025 و از پنجاه ساله از کارخدمت بازایستند، و بعد از آن خدمت نکنند. 004 NUM 008 026 لیکن با برادران خود در خیمه اجتماع به نگاهبانی نمودن مشغول شوند، و خدمتی دیگرنکنند. بدین طور با لاویان درباره ودیعت ایشان عمل نما.» 004 NUM 009 001 و در ماه اول سال دوم بعد از بیرون آمدن ایشان از زمین مصر، خداوند موسی را درصحرای سینا خطاب کرده، گفت: 004 NUM 009 002 «بنی‌اسرائیل عید فصح را در موسمش بجا آورند. 004 NUM 009 003 در روزچهاردهم این ماه آن را در وقت عصر در موسمش بجا آورید، برحسب همه فرایضش و همه احکامش آن را معمول دارید.» 004 NUM 009 004 پس موسی به بنی‌اسرائیل گفت که فصح رابجا آورند. 004 NUM 009 005 و فصح را در روز چهاردهم ماه اول، در وقت عصر در صحرای سینا بجا آوردند، برحسب هرچه خداوند به موسی‌امر فرموده بودبنی‌اسرائیل چنان عمل نمودند. 004 NUM 009 006 اما بعضی اشخاص بودند که از میت آدمی نجس شده، فصح را در آن روز نتوانستند بجا آورند، پس درآن روز نزد موسی و هارون آمدند. 004 NUM 009 007 و آن اشخاص وی را گفتند که «ما از میت آدمی نجس هستیم؛ پس چرا از گذرانیدن قربانی خداوند در موسمش در میان بنی‌اسرائیل ممنوع شویم؟» 004 NUM 009 008 موسی ایشان را گفت: «بایستید تا آنچه خداوند در حق شما امر فرماید، بشنوم.» 004 NUM 009 009 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 009 010 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: اگر کسی ازشما یا از اعقاب شما از میت نجس شود، یا درسفر دور باشد، مع هذا فصح را برای خداوند بجاآورد. 004 NUM 009 011 در روز چهاردهم ماه دوم، آن را دروقت عصر بجا آورند، و آن را با نان فطیر و سبزی تلخ بخورند. 004 NUM 009 012 چیزی از آن تا صبح نگذارند و ازآن استخوانی نشکنند؛ برحسب جمیع فرایض فصح آن را معمول دارند. 004 NUM 009 013 اما کسی‌که طاهرباشد و در سفر نباشد و از بجا آوردن فصح بازایستد، آن کس از قوم خود منقطع شود، چونکه قربانی خداوند را در موسمش نگذرانیده است، آن شخص گناه خود را متحمل خواهدشد. 004 NUM 009 014 و اگر غریبی در میان شما ماوا گزیند وبخواهد که فصح را برای خداوند بجا آورد، برحسب فریضه و حکم فصح عمل نماید، برای شما یک فریضه می‌باشد خواه برای غریب وخواه برای متوطن.» 004 NUM 009 015 و در روزی که مسکن برپا شد، ابر مسکن خیمه شهادت را پوشانید، و از شب تا صبح مثل منظر آتش بر مسکن می‌بود. 004 NUM 009 016 همیشه چنین بودکه ابر آن را می‌پوشانید و منظر آتش در شب. 004 NUM 009 017 وهرگاه ابر از خیمه برمی خاست بعد از آن بنی‌اسرائیل کوچ می‌کردند و در هر جایی که ابرساکن می‌شد آنجا بنی‌اسرائیل اردو می‌زدند. 004 NUM 009 018 به فرمان خداوند بنی‌اسرائیل کوچ می‌کردند وبه فرمان خداوند اردو می‌زدند، همه روزهایی که ابر بر مسکن ساکن می‌بود، در اردو می‌ماندند. 004 NUM 009 019 وچون ابر، روزهای بسیار برمسکن توقف می‌نمود، بنی‌اسرائیل ودیعت خداوند را نگاه می‌داشتند وکوچ نمی کردند. 004 NUM 009 020 و بعضی اوقات ابر ایام قلیلی بر مسکن می‌ماند، آنگاه به فرمان خداوند در اردومی ماندند و به فرمان خداوند کوچ می‌کردند. 004 NUM 009 021 وبعضی اوقات، ابر از شام تا صبح می‌ماند و دروقت صبح ابر برمی خاست، آنگاه کوچ می‌کردند، یا اگر روز و شب می‌ماند چون ابر برمی خاست، می‌کوچیدند. 004 NUM 009 022 خواه دو روز و خواه یک ماه وخواه یک سال، هر قدر ابر بر مسکن توقف نموده، بر آن ساکن می‌بود، بنی‌اسرائیل در اردومی ماندند، و کوچ نمی کردند و چون برمی خاست، می‌کوچیدند. 004 NUM 009 023 به فرمان خداونداردو می‌زدند، و به فرمان خداوند کوچ می‌کردند، و ودیعت خداوند را برحسب آنچه خداوند به واسطه موسی فرموده بود، نگاه می‌داشتند. 004 NUM 010 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 010 002 «برای خود دو کرنای نقره بساز، آنهارا از چرخکاری درست کن، و آنها را بجهت خواندن جماعت و کوچیدن اردو بکار ببر. 004 NUM 010 003 وچون آنها را بنوازند تمامی جماعت نزد تو به درخیمه اجتماع جمع شوند. 004 NUM 010 004 و چون یکی رابنوازند، سروران و روسای هزاره های اسرائیل نزد تو جمع شوند. 004 NUM 010 005 و چون تیز آهنگ بنوازیدمحله هایی که به طرف مشرق جا دارند، کوچ بکنند. 004 NUM 010 006 و چون مرتبه دوم تیز آهنگ بنوازید، محله هایی که به طرف جنوب جا دارند کوچ کنند؛ بجهت کوچ دادن ایشان تیز آهنگ بنوازند. 004 NUM 010 007 و بجهت جمع کردن جماعت بنوازید، لیکن تیزآهنگ منوازید. 004 NUM 010 008 «و بنی هارون کهنه، کرناها را بنوازند. این برای شما در نسلهای شما فریضه ابدی باشد. 004 NUM 010 009 وچون در زمین خود برای مقاتله با دشمنی که برشما تعدی می‌نمایند می‌روید، کرناها را تیزآهنگ بنوازید، پس به حضور یهوه خدای خودبیاد آورده خواهید شد، و از دشمنان خود نجات خواهید یافت. 004 NUM 010 010 و در روز شادی خود و درعیدها و در اول ماه های خود کرناها را برقربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی خودبنوازید، تا برای شما به حضور خدای شمایادگاری باشد. من یهوه خدای شما هستم.» 004 NUM 010 011 و واقع شد در روز بیستم ماه دوم سال دوم که ابر از بالای خیمه شهادت برداشته شد، 004 NUM 010 012 وبنی‌اسرائیل به مراحل خود از صحرای سینا کوچ کردند، و ابر در صحرای فاران ساکن شد، 004 NUM 010 013 وایشان اول به فرمان خداوند به واسطه موسی کوچ کردند. 004 NUM 010 014 و علم محله بنی یهودا، اول با افواج ایشان روانه شد، و بر فوج او نحشون بن عمیناداب بود. 004 NUM 010 015 و بر فوج سبط بنی یساکار، نتنائیل بن صوغر. 004 NUM 010 016 و بر فوج سبط بنی زبولون، الیاب بن حیلون. 004 NUM 010 017 پس مسکن را پایین آوردند و بنی جرشون وبنی مراری که حاملان مسکن بودند، کوچ کردند. 004 NUM 010 018 و علم محله روبین با افواج ایشان روانه شد، و بر فوج او الیصور بن شدیئور بود. 004 NUM 010 019 و بر فوج سبط بنی شمعون، شلومیئیل بن صوریشدای. 004 NUM 010 020 و بر فوج سبط بنی جاد، الیاساف بن دعوئیل. 004 NUM 010 021 پس قهاتیان که حاملان قدس بودند، کوچ کردند و پیش از رسیدن ایشان، آنها مسکن را برپاداشتند. 004 NUM 010 022 پس علم محله بنی افرایم با افواج ایشان روانه شد، و بر فوج او الیشمع بن عمیهود بود. 004 NUM 010 023 و بر فوج سبط بنی منسی، جملیئیل بن فدهصور. 004 NUM 010 024 و بر فوج سبط بنی بنیامین، ابیدان بن جدعونی. 004 NUM 010 025 پس علم محله بنی دان که موخر همه محله‌ها بود با افواج ایشان روانه شد، و بر فوج اواخیعزر بن عمیشدای بود. 004 NUM 010 026 و بر فوج سبطبنی اشیر، فجعیئیل بن عکران. 004 NUM 010 027 و بر فوج سبطبنی نفتالی، اخیرع بن عینان. 004 NUM 010 028 این بود مراحل بنی‌اسرائیل با افواج ایشان. پس کوچ کردند. 004 NUM 010 029 و موسی به حوباب بن رعوئیل مدیانی که برادرزن موسی بود، گفت: «ما به مکانی که خداوند درباره آن گفته است که آن را به شماخواهم بخشید کوچ می‌کنیم، همراه ما بیا و بتواحسان خواهیم نمود، چونکه خداوند درباره اسرائیل نیکو گفته است.» 004 NUM 010 030 او وی را گفت: «نمی آیم، بلکه به زمین و به خاندان خود خواهم رفت.» 004 NUM 010 031 گفت: «ما را ترک مکن زیرا چونکه تو منازل ما را در صحرا می‌دانی، بجهت ما مثل چشم خواهی بود. 004 NUM 010 032 و اگر همراه ما بیایی، هر احسانی که خداوند بر ما بنماید، همان را بر تو خواهیم نمود.» 004 NUM 010 033 و از کوه خداوند سفر سه روزه کوچ کردند، و تابوت عهد خداوند سفر سه روزه پیش روی ایشان رفت تا آرامگاهی برای ایشان بطلبد. 004 NUM 010 034 و ابر خداوند در روز بالای سر ایشان بود، و وقتی که از لشکرگاه روانه می‌شدند. 004 NUM 010 035 و چون تابوت روانه می‌شد، موسی می‌گفت: «ای خداوند برخیز و دشمنانت پراکنده شوند و مبغضانت از حضور تو منهزم گردند.» 004 NUM 010 036 و چون فرود می‌آمد، می‌گفت: «ای خداوند نزد هزاران هزار اسرائیل رجوع نما.» 004 NUM 011 001 و قوم شکایت‌کنان در گوش خداوند بدگفتند، و خداوند این را شنیده، غضبش افروخته شد، و آتش خداوند در میان ایشان مشتعل شده، در اطراف اردو بسوخت. 004 NUM 011 002 و قوم نزد موسی فریاد برآورده، موسی نزد خداوند دعانمود و آتش خاموش شد. 004 NUM 011 003 پس آن مکان راتبعیره نام نهادند، زیرا که آتش خداوند در میان ایشان مشتعل شد. 004 NUM 011 004 و گروه مختلف که در میان ایشان بودند، شهوت‌پرست شدند، و بنی‌اسرائیل باز گریان شده، گفتند: «کیست که ما را گوشت بخوراند! 004 NUM 011 005 ماهی‌ای را که در مصر مفت می‌خوردیم و خیارو خربوزه و تره و پیاز و سیر را بیاد می‌آوریم. 004 NUM 011 006 والان جان ما خشک شده، و چیزی نیست و غیر ازاین من، در نظر ما هیچ نمی آید!» 004 NUM 011 007 و من مثل تخم گشنیز بود و شکل آن مثل مقل. 004 NUM 011 008 و قوم گردش کرده، آن را جمع می‌نمودند، و آن را در آسیا خرد می‌کردند یا در هاون می‌کوبیدند، و در دیگها پخته، گرده‌ها از آن می‌ساختند. و طعم آن مثل طعم قرصهای روغنی بود. 004 NUM 011 009 و چون شبنم در وقت شب بر اردو می بارید، من نیز بر آن می‌ریخت. 004 NUM 011 010 و موسی قوم را شنید که با اهل خانه خودهر یک به در خیمه خویش می‌گریستند، و خشم خداوند به شدت افروخته شد، و در نظر موسی نیز قبیح آمد. 004 NUM 011 011 و موسی به خداوند گفت: «چرابه بنده خود بدی نمودی؟ و چرا در نظر تو التفات نیافتم که بار جمیع این قوم را بر من نهادی؟ 004 NUM 011 012 آیامن به تمامی این قوم حامله شده، یا من ایشان رازاییده‌ام که به من می‌گویی ایشان را در آغوش خود بردار، به زمینی که برای پدران ایشان قسم خوردی مثل لالا که طفل شیرخواره رابرمی دارد؟ 004 NUM 011 013 گوشت از کجا پیدا کنم تا به همه این قوم بدهم؟ زیرا نزد من گریان شده، می‌گویندما را گوشت بده تا بخوریم. 004 NUM 011 014 من به تنهایی نمی توانم تحمل تمامی این قوم را بنمایم زیرا برمن زیاد سنگین است. 004 NUM 011 015 و اگر با من چنین رفتارنمایی، پس هرگاه در نظر تو التفات یافتم مراکشته، نابود ساز تا بدبختی خود را نبینم.» 004 NUM 011 016 پس خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: «هفتاد نفر از مشایخ بنی‌اسرائیل که ایشان رامی دانی که مشایخ قوم و سروران آنها می‌باشندنزد من جمع کن، و ایشان را به خیمه اجتماع بیاورتا در آنجا با تو بایستند. 004 NUM 011 017 و من نازل شده، درآنجا با تو سخن خواهم گفت، و از روحی که برتوست گرفته، بر ایشان خواهم نهاد تا با تومتحمل بار این قوم باشند و تو به تنهایی متحمل آن نباشی. 004 NUM 011 018 «و قوم را بگو که برای فردا خود را تقدیس نمایید تا گوشت بخورید، چونکه در گوش خداوند گریان شده، گفتید، کیست که ما را گوشت بخوراند! زیرا که در مصر ما را خوش می‌گذشت! پس خداوند شما را گوشت خواهد داد تا بخورید. 004 NUM 011 019 نه یک روز و نه دو روز خواهیدخورد، و نه پنج روز و نه ده روز و نه بیست روز، 004 NUM 011 020 بلکه یک ماه تمام تا از بینی شما بیرون آید ونزد شما مکروه شود، چونکه خداوند را که درمیان شماست رد نمودید، و به حضور وی گریان شده، گفتید، چرا از مصر بیرون آمدیم.» 004 NUM 011 021 موسی گفت: «قومی که من در میان ایشانم، ششصد هزار پیاده‌اند و تو گفتی ایشان را گوشت خواهم داد تا یک ماه تمام بخورند. 004 NUM 011 022 آیا گله‌ها ورمه‌ها برای ایشان کشته شود تا برای ایشان کفایت کند؟ یا همه ماهیان دریا برای ایشان جمع شوند تا برای ایشان کفایت کند؟» 004 NUM 011 023 خداوند موسی را گفت: «آیا دست خداوندکوتاه شده است؟ الان خواهی دید که کلام من برتو واقع می‌شود یا نه.» 004 NUM 011 024 پس موسی بیرون آمده، سخنان خداوند رابه قوم گفت، و هفتاد نفر از مشایخ قوم را جمع کرده، ایشان را به اطراف خیمه برپا داشت. 004 NUM 011 025 وخداوند در ابر نازل شده، با وی تکلم نمود، و ازروحی که بر وی بود، گرفته، بر آن هفتاد نفرمشایخ نهاد و چون روح بر ایشان قرار گرفت، نبوت کردند، لیکن مزید نکردند. 004 NUM 011 026 اما دو نفر در لشکرگاه باقی ماندند که نام یکی الداد بود و نام دیگری میداد، و روح بر ایشان نازل شد و نامهای ایشان در ثبت بود، لیکن نزدخیمه نیامده، در لشکرگاه نبوت کردند. 004 NUM 011 027 آنگاه جوانی دوید و به موسی خبر داده، گفت: «الداد ومیداد در لشکرگاه نبوت می‌کنند.» 004 NUM 011 028 و یوشع بن نون خادم موسی که ازبرگزیدگان او بود، در جواب گفت: «ای آقایم موسی ایشان را منع نما!» 004 NUM 011 029 موسی وی را گفت: «آیا تو برای من حسد می بری؟ کاشکه تمامی قوم خداوند نبی می‌بودندو خداوند روح خود را بر ایشان افاضه می‌نمود!» 004 NUM 011 030 پس موسی با مشایخ اسرائیل به لشکرگاه آمدند. 004 NUM 011 031 و بادی از جانب خداوند وزیده، سلوی رااز دریا برآورد و آنها را به اطراف لشکرگاه تخمین یک روز راه به این طرف و یک روز راه به آن طرف پراکنده ساخت، و قریب به دو ذراع از روی زمین بالا بودند. 004 NUM 011 032 و قوم برخاسته تمام آن روز و تمام آن شب و تمام روز دیگر سلوی را جمع کردند وآنکه کمتر یافته بود، ده حومر جمع کرده بود، وآنها را به اطراف اردو برای خود پهن کردند. 004 NUM 011 033 وگوشت هنوز در میان دندان ایشان می‌بود پیش ازآنکه خاییده شود، که غضب خداوند بر ایشان افروخته شده خداوند قوم را به بلای بسیارسخت مبتلا ساخت. 004 NUM 011 034 و آن مکان را قبروت هتاوه نامیدند، زیرا قومی را که شهوت‌پرست شدند، در آنجا دفن کردند. 004 NUM 011 035 و قوم از قبروت هتاوه به حضیروت کوچ کرده، در حضیروت توقف نمودند. 004 NUM 012 001 و مریم و هارون درباره زن حبشی که موسی گرفته بود، بر او شکایت آوردند، زیرا زن حبشی گرفته بود. 004 NUM 012 002 و گفتند: «آیا خداوندبا موسی به تنهایی تکلم نموده است، مگر به ما نیزتکلم ننموده؟» و خداوند این را شنید. 004 NUM 012 003 و موسی مرد بسیار حلیم بود، بیشتر از جمیع مردمانی که در روی زمینند. 004 NUM 012 004 در ساعت خداوند به موسی و هارون و مریم گفت: «شما هر سه نزد خیمه اجتماع بیرون آیید.» و هر سه بیرون آمدند. 004 NUM 012 005 و خداوند در ستون ابرنازل شده، به در خیمه ایستاد، و هارون و مریم راخوانده، ایشان هر دو بیرون آمدند. 004 NUM 012 006 و او گفت: «الان سخنان مرا بشنوید: اگر در میان شما نبی‌ای باشد، من که یهوه هستم، خود را در رویا بر اوظاهر می‌کنم و در خواب به او سخن می‌گویم. 004 NUM 012 007 اما بنده من موسی چنین نیست. او در تمامی خانه من امین است. 004 NUM 012 008 با وی روبرو و آشکارا و نه در رمزها سخن می‌گویم، و شبیه خداوند رامعاینه می‌بیند، پس چرا نترسیدید که بر بنده من موسی شکایت آوردید؟» 004 NUM 012 009 و غضب خداوند برایشان افروخته شده، برفت. 004 NUM 012 010 و چون ابر از روی خیمه برخاست، اینک مریم مثل برف مبروص بود، و هارون بر مریم نگاه کرد و اینک مبروص بود. 004 NUM 012 011 و هارون به موسی گفت: «وای‌ای آقایم بار این گناه را بر ما مگذار زیرا که حماقت کرده، گناه ورزیده‌ایم. 004 NUM 012 012 و او مثل میته‌ای نباشد که چون از رحم مادرش بیرون آید، نصف بدنش پوسیده باشد.» 004 NUM 012 013 پس موسی نزد خداوند استغاثه کرده، گفت: «ای خدا او را شفا بده!» 004 NUM 012 014 خداوند به موسی گفت: «اگر پدرش به روی وی فقط آب دهان می‌انداخت، آیا هفت روز خجل نمی شد؟ پس هفت روز بیرون لشکرگاه محبوس بشود، وبعد از آن داخل شود.» 004 NUM 012 015 پس مریم هفت روزبیرون لشکرگاه محبوس ماند، و تا داخل شدن مریم، قوم کوچ نکردند. 004 NUM 012 016 و بعد از آن، قوم از حضیروت کوچ کرده، در صحرای فاران اردو زدند. 004 NUM 013 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 013 002 «کسان بفرست تا زمین کنعان را که به بنی‌اسرائیل دادم، جاسوسی کنند؛ یک نفر را ازهر سبط آبای ایشان که هرکدام در میان ایشان سرور باشد، بفرستید.» 004 NUM 013 003 پس موسی به فرمان خداوند، ایشان را ازصحرای فاران فرستاد، و همه ایشان از روسای بنی‌اسرائیل بودند. 004 NUM 013 004 و نامهای ایشان اینهاست: ازسبط روبین، شموع بن زکور. 004 NUM 013 005 از سبط شمعون، شافاط بن حوری. 004 NUM 013 006 از سبط یهودا، کالیب بن یفنه. 004 NUM 013 007 از سبط یساکار، یجال بن یوسف. 004 NUM 013 008 از سبطافرایم، هوشع بن نون. 004 NUM 013 009 از سبط بنیامین، فلطی بن رافو. 004 NUM 013 010 از سبط زبولون، جدیئیل بن سودی. 004 NUM 013 011 ازسبط یوسف از سبط بنی منسی، جدی بن سوسی. 004 NUM 013 012 از سبط دان، عمیئیل بن جملی. 004 NUM 013 013 از سبطاشیر، ستور بن میکائیل. 004 NUM 013 014 از سبط نفتالی، نحبی بن وفسی. 004 NUM 013 015 از سبط جاد، جاوئیل بن ماکی. 004 NUM 013 016 این است نامهای کسانی که موسی برای جاسوسی زمین فرستاد، و موسی هوشع بن نون رایهوشوع نام نهاد. 004 NUM 013 017 و موسی ایشان را برای جاسوسی زمین کنعان فرستاده، به ایشان گفت: «از اینجا به جنوب رفته، به کوهستان برآیید. 004 NUM 013 018 و زمین را ببینید که چگونه است و مردم را که در آن ساکنند که قوی‌اند یا ضعیف، قلیل‌اند یا کثیر. 004 NUM 013 019 و زمینی که در آن ساکنند چگونه است، نیک یا بد؟ و در چه قسم شهرها ساکنند، در چادرها یا در قلعه‌ها؟ 004 NUM 013 020 و چگونه است زمین، چرب یا لاغر؟ درخت دارد یا نه؟ پس قوی‌دل شده، از میوه زمین بیاورید.» و آن وقت موسم نوبر انگور بود. 004 NUM 013 021 پس رفته زمین را از بیابان سین تا رحوب، نزد مدخل حمات جاسوسی کردند. 004 NUM 013 022 و به جنوب رفته، به حبرون رسیدند، و اخیمان وشیشای و تلمای بنی عناق در آنجا بودند، اماحبرون هفت سال قبل از صوعن مصر بنا شده بود. 004 NUM 013 023 و به وادی اشکول آمدند، و شاخه‌ای با یک خوشه انگور بریده، آن را بر چوب دستی، میان دونفر با قدری از انار و انجیر برداشته، آوردند. 004 NUM 013 024 وآن مکان به‌سبب خوشه انگور که بنی‌اسرائیل ازآنجا بریده بودند، به وادی اشکول نامیده شد. 004 NUM 013 025 و بعد از چهل روز، از جاسوسی زمین برگشتند. 004 NUM 013 026 و روانه شده، نزد موسی و هارون وتمامی جماعت بنی‌اسرائیل به قادش در بیابان فاران رسیدند، و برای ایشان و برای تمامی جماعت خبر‌آوردند، و میوه زمین را به ایشان نشان دادند. 004 NUM 013 027 و برای او حکایت کرده، گفتند: «به زمینی که ما را فرستادی رفتیم، و به درستی که به شیر و شهد جاریست، و میوه‌اش این است. 004 NUM 013 028 لیکن مردمانی که در زمین ساکنند زورآورند، وشهرهایش حصاردار و بسیار عظیم، و بنی عناق رانیز در آنجا دیدیم. 004 NUM 013 029 و عمالقه در زمین جنوب ساکنند، و حتیان و یبوسیان و اموریان درکوهستان سکونت دارند. و کنعانیان نزد دریا و برکناره اردن ساکنند.» 004 NUM 013 030 و کالیب قوم را پیش موسی خاموش ساخته، گفت: «فی الفور برویم و آن را در تصرف آریم، زیرا که می‌توانیم بر آن غالب شویم.» 004 NUM 013 031 اماآن کسانی که با وی رفته بودند، گفتند: «نمی توانیم با این قوم مقابله نماییم زیرا که ایشان از ماقوی ترند.» 004 NUM 013 032 و درباره زمینی که آن را جاسوسی کرده بودند، خبر بد نزد بنی‌اسرائیل آورده، گفتند: «زمینی که برای جاسوسی آن از آن گذشتیم زمینی است که ساکنان خود را می‌خورد، و تمامی قومی که در آن دیدیم، مردان بلند قدبودند. 004 NUM 013 033 و در آنجا جباران بنی عناق را دیدیم که اولاد جبارانند، و ما در نظر خود مثل ملخ بودیم وهمچنین در نظر ایشان می‌نمودیم.» 004 NUM 014 001 و تمامی جماعت آواز خود را بلندکرده، فریاد نمودند. و قوم در آن شب می‌گریستند. 004 NUM 014 002 و جمیع بنی‌اسرائیل بر موسی وهارون همهمه کردند، و تمامی جماعت به ایشان گفتند: «کاش که در زمین مصر می‌مردیم یا در این صحرا وفات می‌یافتیم! 004 NUM 014 003 و چرا خداوند ما را به این زمین می‌آورد تا به دم شمشیر بیفتیم، و زنان واطفال ما به یغما برده شوند، آیا برگشتن به مصربرای ما بهتر نیست؟» 004 NUM 014 004 و به یکدیگر گفتند: «سرداری برای خود مقرر کرده، به مصربرگردیم.» 004 NUM 014 005 پس موسی و هارون به حضور تمامی گروه جماعت بنی‌اسرائیل به رو افتادند. 004 NUM 014 006 و یوشع بن نون و کالیب بن یفنه که از جاسوسان زمین بودند، رخت خود را دریدند. 004 NUM 014 007 و تمامی جماعت بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، گفتند: «زمینی که برای جاسوسی آن از آن عبور نمودیم، زمین بسیار بسیار خوبیست. 004 NUM 014 008 اگر خداوند از ما راضی است ما را به این زمین آورده، آن را به ما خواهدبخشید، زمینی که به شیر و شهد جاری است. 004 NUM 014 009 زنهار از خداوند متمرد نشوید، و از اهل زمین ترسان مباشید، زیراکه ایشان خوراک ما هستند، سایه ایشان از ایشان گذشته است، و خداوند با ماست، از ایشان مترسید.» 004 NUM 014 010 لیکن تمامی جماعت گفتند که باید ایشان را سنگسار کنند. آنگاه جلال خداوند در خیمه اجتماع بر تمامی بنی‌اسرائیل ظاهر شد. 004 NUM 014 011 وخداوند به موسی گفت: «تا به کی این قوم مرااهانت نمایند؟ و تا به کی با وجود همه آیاتی که در میان ایشان نمودم، به من ایمان نیاورند؟ 004 NUM 014 012 ایشان را به وبا مبتلا ساخته، هلاک می‌کنم و ازتو قومی بزرگ و عظیم تر از ایشان خواهم ساخت.» 004 NUM 014 013 موسی به خداوند گفت: «آنگاه مصریان خواهند شنید، زیراکه این قوم را به قدرت خود ازمیان ایشان بیرون آوردی. 004 NUM 014 014 و به ساکنان این زمین خبر خواهند داد و ایشان شنیده‌اند که تو‌ای خداوند، در میان این قوم هستی، زیراکه تو‌ای خداوند، معاینه دیده می‌شوی، و ابر تو بر ایشان قایم است، و تو پیش روی ایشان روز در ستون ابرو شب در ستون آتش می‌خرامی. 004 NUM 014 015 پس اگر این قوم را مثل شخص واحد بکشی، طوایفی که آوازه تو را شنیده‌اند، خواهند گفت: 004 NUM 014 016 چون که خداوند نتوانست این قوم را به زمینی که برای ایشان قسم خورده بود درآورد از این سبب ایشان را در صحرا کشت. 004 NUM 014 017 پس الان قدرت خداوندعظیم بشود، چنانکه گفته بودی 004 NUM 014 018 که یهوه دیرخشم و بسیار رحیم و آمرزنده گناه و عصیان است، لیکن مجرم را هرگز بی‌سزا نخواهدگذاشت بلکه عقوبت گناه پدران را بر پسران تاپشت سوم و چهارم می‌رساند. 004 NUM 014 019 پس گناه این قوم را برحسب عظمت رحمت خود بیامرز، چنانکه این قوم را از مصر تا اینجا آمرزیده‌ای.» 004 NUM 014 020 و خداوند گفت: «برحسب کلام توآمرزیدم. 004 NUM 014 021 لیکن به حیات خودم قسم که تمامی زمین از جلال یهوه پر خواهد شد. 004 NUM 014 022 چونکه جمیع مردانی که جلال و آیات مرا که در مصر وبیابان نمودم دیدند، مرا ده مرتبه امتحان کرده، آواز مرا نشنیدند. 004 NUM 014 023 به درستی که ایشان زمینی راکه برای پدران ایشان قسم خوردم، نخواهند دید، و هرکه مرا اهانت کرده باشد، آن را نخواهد دید. 004 NUM 014 024 لیکن بنده من کالیب چونکه روح دیگر داشت ومرا تمام اطاعت نمود، او را به زمینی که رفته بودداخل خواهم ساخت، و ذریت او وارث آن خواهند شد. 004 NUM 014 025 و چونکه عمالیقیان و کنعانیان دروادی ساکنند، فردا رو گردانیده، از راه بحر قلزم به صحرا کوچ کنید.» 004 NUM 014 026 و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 014 027 «تا به کی این جماعت شریر را که بر من همهمه می‌کنند متحمل بشوم؟ همهمه بنی‌اسرائیل را که بر من همهمه می‌کنند، شنیدم. 004 NUM 014 028 به ایشان بگو خداوند می‌گوید: به حیات خودم قسم که چنانکه شما در گوش من گفتید، همچنان با شما عمل خواهم نمود. 004 NUM 014 029 لاشه های شما دراین صحرا خواهد افتاد، و جمیع شمرده شدگان شما برحسب تمامی عدد شما، از بیست ساله وبالاتر که بر من همهمه کرده‌اید. 004 NUM 014 030 شما به زمینی که درباره آن دست خود را بلند کردم که شما را درآن ساکن گردانم، هرگز داخل نخواهید شد، مگرکالیب بن یفنه و یوشع بن نون. 004 NUM 014 031 اما اطفال شما که درباره آنها گفتید که به یغما برده خواهند شد، ایشان را داخل خواهم کرد و ایشان زمینی را که شما رد کردید، خواهند دانست. 004 NUM 014 032 لیکن لاشه های شما در این صحرا خواهد افتاد. 004 NUM 014 033 وپسران شما در این صحرا چهل سال آواره بوده، بار زناکاری شما را متحمل خواهند شد، تالاشه های شما در صحرا تلف شود. 004 NUM 014 034 برحسب شماره روزهایی که زمین را جاسوسی می‌کردید، یعنی چهل روز. یک سال به عوض هر روز، بارگناهان خود را چهل سال متحمل خواهید شد، ومخالفت مرا خواهید دانست. 004 NUM 014 035 من که یهوه هستم، گفتم که البته این را به تمامی این جماعت شریر که به ضد من جمع شده‌اند خواهم کرد، ودر این صحرا تلف شده، در اینجا خواهند مرد.» 004 NUM 014 036 و اما آن کسانی که موسی برای جاسوسی زمین فرستاده بود. و ایشان چون برگشتند خبر بددرباره زمین آورده، تمام جماعت را از او گله‌مندساختند. 004 NUM 014 037 آن کسانی که این خبر بد را درباره زمین آورده بودند، به حضور خداوند از وبامردند. 004 NUM 014 038 اما یوشع بن نون و کالیب بن یفنه ازجمله آنانی که برای جاسوسی زمین رفته بودند، زنده ماندند. 004 NUM 014 039 و چون موسی این سخنان را به جمیع بنی‌اسرائیل گفت، قوم بسیار گریستند. 004 NUM 014 040 وبامدادان به زودی برخاسته، به‌سر کوه برآمده، گفتند: «اینک حاضریم و به مکانی که خداوندوعده داده است می‌رویم، زیرا گناه کرده‌ایم.» 004 NUM 014 041 موسی گفت: «چرا از فرمان خداوند تجاوزمی نمایید؟ لیکن این کار به کام نخواهد شد! 004 NUM 014 042 مروید زیرا خداوند در میان شما نیست، مبادااز پیش دشمنان خود منهزم شوید. 004 NUM 014 043 زیراعمالیقیان و کنعانیان آنجا پیش روی شما هستند، پس به شمشیر خواهید افتاد، و چونکه از پیروی خداوند روگردانیده‌اید، لهذا خداوند با شمانخواهد بود.» 004 NUM 014 044 لیکن ایشان از راه تکبر به‌سر کوه رفتند، اماتابوت عهد خداوند و موسی از میان لشکرگاه بیرون نرفتند. 004 NUM 014 045 آنگاه عمالیقیان و کنعانیان که درآن کوهستان ساکن بودند فرودآمده، ایشان رازدند و تا حرما منهزم ساختند. 004 NUM 015 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 015 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون به زمین سکونت خود که من آن را به شما می‌دهم داخل شوید، 004 NUM 015 003 و می‌خواهیدهدیه آتشین برای خداوند بگذرانید، چه قربانی سوختنی و چه ذبیحه وفای نذر، یا برای نافله یادر عیدهای خود، برای گذرانیدن هدیه خوشبوبجهت خداوند، خواه از رمه و خواه از گله، 004 NUM 015 004 آنگاه کسی‌که هدیه خود را می‌گذراند، برای هدیه آردی یک عشر ایفه آرد نرم مخلوط شده بایک ربع هین روغن بجهت خداوند بگذراند. 004 NUM 015 005 وبرای هدیه ریختنی یک ربع هین شراب با قربانی سوختنی یا برای ذبیحه بجهت هر بره حاضرکن. 004 NUM 015 006 «یا بجهت قوچ برای هدیه آردی دو عشرایفه آرد نرم مخلوط شده با یک ثلث هین روغن حاضرکن. 004 NUM 015 007 و بجهت هدیه ریختنی یک ثلث هین شراب برای خوشبویی بجهت خداوندحاضرکن. 004 NUM 015 008 «و چون گاوی برای قربانی سوختنی یاذبیحه‌ای برای ادای نذر یا برای ذبیحه سلامتی بجهت خداوند حاضر می‌کنی، 004 NUM 015 009 آنگاه بجهت هدیه آردی، سه عشر آرد نرم مخلوط شده بانصف هین روغن با گاو بگذراند. 004 NUM 015 010 و برای هدیه ریختنی نصف هین شراب بگذران تا هدیه آتشین خوشبو برای خداوند بشود. 004 NUM 015 011 «همچنین برای هر گاو و برای هر قوچ وبرای هر بره نرینه و هر بزغاله کرده شود. 004 NUM 015 012 برحسب شماره‌ای که حاضر کنید بدین قسم برای هریک، موافق شماره آنها عمل نمایید. 004 NUM 015 013 «هر متوطن چون هدیه آتشین خوشبو برای خداوند می‌گذراند، این اوامر را به اینطور بجابیاورد. 004 NUM 015 014 و اگر غریبی که در میان شما ماواگزیند، هرکه در قرنهای شما در میان شما باشد، می‌خواهد هدیه آتشین خوشبو برای خداوندبگذراند، به نوعی که شما عمل می‌نمایید، او نیزعمل نماید. 004 NUM 015 015 برای شما که اهل جماعت هستیدو برای غریبی که نزد شما ماوا گزیند یک فریضه باشد، فریضه ابدی در نسلهای شما؛ مثل شما به حضور خداوند مثل غریب است. 004 NUM 015 016 یک قانون ویک حکم برای شما و برای غریبی که در میان شما ماوا گزیند، خواهد بود.» 004 NUM 015 017 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 015 018 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون به زمینی که من شما را در آن درمی آورم داخل شوید، 004 NUM 015 019 و از محصول زمین بخورید، آنگاه هدیه افراشتنی برای خداوند بگذرانید. 004 NUM 015 020 از خمیر اول خود گرده‌ای بجهت هدیه افراشتنی بگذرانید؛ مثل هدیه افراشتنی خرمن، همچنان آن را بگذرانید. 004 NUM 015 021 از خمیر اول خود، هدیه افراشتنی در قرنهای خود برای خداوند بگذرانید. 004 NUM 015 022 «و هرگاه سهو خطا کرده، جمیع این اوامررا که خداوند به موسی گفته است، بجا نیاورده باشید، 004 NUM 015 023 یعنی هرچه خداوند به واسطه موسی شما را امر فرمود، از روزی که خداوند امر فرمودو از آن به بعد در قرنهای شما. 004 NUM 015 024 پس اگر این کارسهو و بدون اطلاع جماعت کرده شد، آنگاه تمامی جماعت یک گاو جوان برای قربانی سوختنی و خوشبویی بجهت خداوند با هدیه آردی و هدیه ریختنی آن، موافق رسم بگذرانند، و یک بز نر بجهت قربانی گناه. 004 NUM 015 025 و کاهن برای تمامی جماعت بنی‌اسرائیل کفاره نماید، و ایشان آمرزیده خواهندشد، زیراکه آن کار سهو شده است، و ایشان قربانی خود را بجهت هدیه آتشین خداوند و قربانی گناه خود را بجهت سهوخویش، به حضور خداوند گذرانیده‌اند. 004 NUM 015 026 وتمامی جماعت بنی‌اسرائیل و غریبی که در میان ایشان ساکن باشد، آمرزیده خواهند شد، زیراکه به تمامی جماعت سهو شده بود. 004 NUM 015 027 «و اگر یک نفر سهو خطا کرده باشد، آنگاه بز ماده‌یک ساله برای قربانی گناه بگذراند. 004 NUM 015 028 وکاهن بجهت آن کسی‌که سهو کرده است چونکه خطای او از نادانستگی بود، به حضور خداوندکفاره کند تا بجهت وی کفاره بشود و آمرزیده خواهد شد. 004 NUM 015 029 بجهت کسی‌که سهو خطا کند، خواه متوطنی از بنی‌اسرائیل و خواه غریبی که در میان ایشان ساکن باشد، یک قانون خواهدبود. 004 NUM 015 030 «و اما کسی‌که به‌دست بلند عمل نماید، چه متوطن و چه غریب، او به خداوند کفر کرده باشد، پس آن شخص از میان قوم خود منقطع خواهد شد. 004 NUM 015 031 چونکه کلام خداوند را حقیرشمرده، حکم او را شکسته است، آن کس البته منقطع شود و گناهش بر وی خواهد بود.» 004 NUM 015 032 و چون بنی‌اسرائیل در صحرا بودند، کسی را یافتند که در روز سبت هیزم جمع می‌کرد. 004 NUM 015 033 وکسانی که او را یافتند که هیزم جمع می‌کرد، او رانزد موسی و هارون و تمامی جماعت آوردند. 004 NUM 015 034 و او را در حبس نگاه داشتند، زیراکه اعلام نشده بود که با وی چه باید کرد. 004 NUM 015 035 و خداوند به موسی گفت: «این شخص البته کشته شود، تمامی جماعت او را بیرون از لشکرگاه با سنگها سنگسارکنند.» 004 NUM 015 036 پس تمامی جماعت او را بیرون ازلشکرگاه آورده، او را سنگسار کردند و بمرد، چنانکه خداوند به موسی‌امر کرده بود. 004 NUM 015 037 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 015 038 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو که: برای خود بر گوشه های رخت خویش در قرنهای خود صیصیت بسازند و رشته لاجوردی بر هرگوشه صیصیت بگذارند. 004 NUM 015 039 و بجهت شماصیصیت خواهد بود تا برآن بنگرید و تمام اوامرخداوند را بیاد آورده، بجا آورید، و در‌پی دلها وچشمان خود که شما در‌پی آنها زنا می‌کنید، منحرف نشوید. 004 NUM 015 040 تا تمامی اوامر مرا بیاد آورده، بجا آورید، و بجهت خدای خود مقدس باشید. 004 NUM 015 041 من یهوه خدای شما هستم که شما را از زمین مصر بیرون آوردم تا خدای شما باشم. من یهوه خدای شما هستم.» 004 NUM 016 001 و قورح بن یصهار بن قهات بن لاوی وداتان و ابیرام پسران الیاب و اون بن فالت پسران روبین (کسان ) گرفته، 004 NUM 016 002 با بعضی ازبنی‌اسرائیل، یعنی دویست و پنجاه نفر ازسروران جماعت که برگزیدگان شورا و مردان معروف بودند، به حضور موسی برخاستند. 004 NUM 016 003 و به مقابل موسی و هارون جمع شده، به ایشان گفتند: «شما از حد خود تجاوز می‌نمایید، زیرا تمامی جماعت هریک از ایشان مقدس‌اند، و خداوند درمیان ایشان است. پس چرا خویشتن را بر جماعت خداوند برمی افرازید؟» 004 NUM 016 004 و چون موسی این راشنید به روی خود درافتاد. 004 NUM 016 005 و قورح و تمامی جمعیت او را خطاب کرده، گفت: «بامدادان خداوند نشان خواهد داد که چه کس از آن وی وچه کس مقدس است، و او را نزد خود خواهدآورد، و هرکه را برای خود برگزیده است، او رانزد خود خواهد آورد. 004 NUM 016 006 این را بکنید که مجمرهابرای خود بگیرید، ای قورح و تمامی جمعیت تو. 004 NUM 016 007 و آتش در آنها گذارده، فردا به حضورخداوند بخور در آنها بریزید، و آن کس که خداوند برگزیده است، مقدس خواهد شد. ای پسران لاوی شما از حد خود تجاوز می‌نمایید!» 004 NUM 016 008 و موسی به قورح گفت: «ای بنی لاوی بشنوید! 004 NUM 016 009 آیا نزد شما کم است که خدای اسرائیل شما رااز جماعت اسرائیل ممتاز کرده است، تا شما رانزد خود بیاورد تا در مسکن خداوندخدمت نمایید، و به حضور جماعت برای خدمت ایشان بایستید؟ 004 NUM 016 010 و تو را و جمیع برادرانت بنی لاوی رابا تو نزدیک آورد، و آیا کهانت را نیز می‌طلبید؟ 004 NUM 016 011 از این جهت تو و تمامی جمعیت تو به ضدخداوند جمع شده‌اید، و اما هارون چیست که براو همهمه می‌کنید؟» 004 NUM 016 012 و موسی فرستاد تا داتان و ابیرام پسران الیاب را بخواند، و ایشان گفتند: «نمی آییم! 004 NUM 016 013 آیاکم است که ما را از زمینی که به شیر و شهد جاری است، بیرون آوردی تا ما را در صحرا نیز هلاک سازی که می‌خواهی خود را بر ما حکمران سازی؟ 004 NUM 016 014 و ما را هم به زمینی که به شیر و شهدجاری است درنیاوردی و ملکیتی از مزرعه‌ها وتاکستانها به ما ندادی. آیا چشمان این مردمان رامی کنی؟ نخواهیم آمد!» 004 NUM 016 015 و موسی بسیار خشمناک شده، به خداوندگفت: «هدیه ایشان را منظور منما، یک خر ازایشان نگرفتم، و به یکی از ایشان زیان نرساندم.» 004 NUM 016 016 و موسی به قورح گفت: «تو با تمامی جمعیت خود فردا به حضور خداوند حاضر شوید، تو وایشان و هارون. 004 NUM 016 017 و هر کس مجمر خود راگرفته، بخور بر آنها بگذارد و شما هر کس مجمرخود، یعنی دویست و پنجاه مجمر به حضورخداوند بیاورید، تو نیز و هارون هر یک مجمرخود را بیاورید.» 004 NUM 016 018 پس هر کس مجمر خود راگرفته، و آتش در آنها نهاده، و بخور بر آنهاگذارده، نزد دروازه خیمه اجتماع، با موسی وهارون ایستادند. 004 NUM 016 019 و قورح تمامی جماعت را به مقابل ایشان نزد در خیمه اجتماع جمع کرد، وجلال خداوند بر تمامی جماعت ظاهرشد. 004 NUM 016 020 و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 016 021 «خود را از این جماعت دور کنید تاایشان را در لحظه‌ای هلاک کنم.» 004 NUM 016 022 پس ایشان به روی در‌افتاده، گفتند: «ای خدا که خدای روحهای تمام بشر هستی، آیا یک نفر گناه ورزد وبر تمام جماعت غضبناک شوی؟» 004 NUM 016 023 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 016 024 «جماعت را خطاب کرده، بگو از اطراف مسکن قورح و داتان و ابیرام دور شوید.» 004 NUM 016 025 پس موسی برخاسته، نزد داتان و ابیرام رفت و مشایخ اسرائیل در عقب وی رفتند. 004 NUM 016 026 و جماعت راخطاب کرده، گفت: «از نزد خیمه های این مردمان شریر دور شوید، و چیزی را که از آن ایشان است لمس منمایید، مبادا در همه گناهان ایشان هلاک شوید.» 004 NUM 016 027 پس از اطراف مسکن قورح و داتان وابیرام دور شدند، و داتان و ابیرام بیرون آمده، بازنان و پسران و اطفال خود به در خیمه های خودایستادند. 004 NUM 016 028 و موسی گفت: «از این خواهیددانست که خداوند مرا فرستاده است تا همه این کارها را بکنم و به اراده من نبوده است. 004 NUM 016 029 اگر این کسان مثل موت سایر بنی آدم بمیرند و اگر مثل وقایع جمیع بنی آدم بر ایشان واقع شود، خداوندمرا نفرستاده است. 004 NUM 016 030 و اما اگر خداوند چیزتازه‌ای بنماید و زمین دهان خود را گشاده، ایشان را با جمیع مایملک ایشان ببلعد که به گور زنده فرود روند، آنگاه بدانید که این مردمان خداوند رااهانت نموده‌اند.» (Sheol h7585) 004 NUM 016 031 و چون از گفتن همه این سخنان فارغ شد، زمینی که زیر ایشان بود، شکافته شد. 004 NUM 016 032 و زمین دهان خود را گشوده، ایشان را و خانه های ایشان و همه کسان را که تعلق به قورح داشتند، با تمامی اموال ایشان بلعید. 004 NUM 016 033 و ایشان با هرچه به ایشان تعلق داشت، زنده به گور فرورفتند، و زمین برایشان به هم آمد که از میان جماعت هلاک شدند. (Sheol h7585) 004 NUM 016 034 و جمیع اسرائیلیان که به اطراف ایشان بودند، از نعره ایشان گریختند، زیرا گفتند مبادا زمین ما رانیز ببلعد. 004 NUM 016 035 و آتش از حضور خداوند بدر‌آمده، دویست و پنجاه نفر را که بخور می‌گذرانیدند، سوزانید. 004 NUM 016 036 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 016 037 «به العازار بن هارون کاهن بگو که مجمرها را ازمیان آتش بردار، و آتش را به آن طرف بپاش زیراکه آنها مقدس است. 004 NUM 016 038 یعنی مجمرهای این گناهکاران را به ضد جان ایشان و از آنها تختهای پهن برای پوشش مذبح بسازند، زیرا چونکه آنهارا به حضور خداوند گذرانیده‌اند مقدس شده است، تا برای بنی‌اسرائیل آیتی باشد.» 004 NUM 016 039 پس العازار کاهن مجمرهای برنجین را که سوخته شدگان گذرانیده بودند گرفته، از آنها پوشش مذبح ساختند. 004 NUM 016 040 تا برای بنی‌اسرائیل یادگارباشد تا هیچ غریبی که از اولاد هارون نباشدبجهت سوزانیدن بخور به حضور خداوند نزدیک نیاید، مبادا مثل قورح و جمعیتش بشود، چنانکه خداوند به واسطه موسی او را امر فرموده بود. 004 NUM 016 041 و در فردای آن روز تمامی جماعت بنی‌اسرائیل بر موسی و هارون همهمه کرده، گفتند که شما قوم خداوند را کشتید. 004 NUM 016 042 و چون جماعت بر موسی و هارون جمع شدند، به سوی خیمه اجتماع نگریستند، و اینک ابر آن راپوشانید و جلال خداوند ظاهر شد. 004 NUM 016 043 و موسی وهارون پیش خیمه اجتماع آمدند. 004 NUM 016 044 و خداوندموسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 016 045 «از میان این جماعت دور شوید تا ایشان را ناگهان هلاک سازم.» و ایشان به روی خود درافتادند. 004 NUM 016 046 و موسی به هارون گفت: «مجمر خود راگرفته، آتش از روی مذبح در آن بگذار، و بخور برآن بریز، و به زودی به سوی جماعت رفته، برای ایشان کفاره کن، زیرا غضب از حضور خداوندبرآمده، و وبا شروع شده است.» 004 NUM 016 047 پس هارون به نحوی که موسی گفته بود آن را گرفته، در میان جماعت دوید و اینک وبا در میان قوم شروع شده بود، پس بخور را بریخت و بجهت قوم کفاره نمود. 004 NUM 016 048 و او در میان مردگان و زندگان ایستاد ووبا بازداشته شد. 004 NUM 016 049 و عدد کسانی که از وبا مردندچهارده هزار و هفتصد بود، سوای آنانی که درحادثه قورح هلاک شدند. 004 NUM 016 050 پس هارون نزدموسی به در خیمه اجتماع برگشت و وبا رفع شد. 004 NUM 017 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 017 002 «به بنی‌اسرائیل سخن بگو و از ایشان عصاها بگیر، یک عصا از هر خاندان آبا، از جمیع سروران ایشان دوازده عصا برحسب خاندان آبای ایشان. و نام هرکس را بر عصای او بنویس. 004 NUM 017 003 واسم هارون را بر عصای لاوی بنویس، زیراکه برای هر سرور خاندان آبای ایشان یک عصاخواهد بود. 004 NUM 017 004 و آنها را در خیمه اجتماع پیش شهادت، جایی که من با شما ملاقات می‌کنم بگذار. 004 NUM 017 005 و شخصی را که من اختیار می‌کنم عصای او شکوفه خواهدآورد، پس همهمه بنی‌اسرائیل را که بر شما می‌کنند از خود ساکت خواهم نمود.» 004 NUM 017 006 و موسی این را به بنی‌اسرائیل گفت، پس جمیع سروران ایشان او را عصاها دادند، یک عصابرای هر سرور، یعنی دوازده عصا برحسب خاندان آبای ایشان، و عصاهای هارون در میان عصاهای آنها بود. 004 NUM 017 007 و موسی عصاها را به حضور خداوند در خیمه شهادت گذارد. 004 NUM 017 008 و در فردای آن روز چون موسی به خیمه شهادت داخل شد، اینک عصای هارون که بجهت خاندان لاوی بودشکفته بود، و شکوفه آورده و گل داده، و بادام رسانیده بود. 004 NUM 017 009 و موسی همه عصاها را از حضورخداوند نزد جمیع بنی‌اسرائیل بیرون آورده، هریک نگاه کرده، عصای خود را گرفتند. 004 NUM 017 010 و خداوند به موسی گفت: «عصای هارون را پیش روی شهادت باز بگذار تا بجهت علامت برای ابنای تمرد نگاه داشته شود، و همهمه ایشان را از من رفع نمایی تا نمیرند.» 004 NUM 017 011 پس موسی چنان کرد، و به نحوی که خداوند او را امر فرموده بود، عمل نمود. 004 NUM 017 012 وبنی‌اسرائیل به موسی عرض کرده، گفتند: «اینک فانی و هلاک می‌شویم. جمیع ما هلاک شده‌ایم! 004 NUM 017 013 هرکه نزدیک می‌آید که به مسکن خداوندنزدیک می‌آید می‌میرد. آیا تمام فانی شویم؟» 004 NUM 018 001 و خداوند به هارون گفت: «تو و پسرانت و خاندان آبایت با تو، گناه مقدس رامتحمل شوید، و تو و پسرانت با تو، گناه کهانت خود را متحمل شوید. 004 NUM 018 002 و هم برادران خود یعنی سبط لاوی راکه سبط آبای توباشند باخود نزدیک بیاور تا با تو متفق شده، تو را خدمت نمایند، و اماتو با پسرانت پیش خیمه شهادت باشید. 004 NUM 018 003 وایشان ودیعت تو را و ودیعت تمامی مسکن رانگاه دارند، لیکن به اسباب قدس و به مذبح نزدیک نیایند مبادا بمیرند، ایشان و شما نیز. 004 NUM 018 004 و ایشان باتو متفق شده، ودیعت خیمه اجتماع را با تمامی خدمت خیمه بجا آورند و غریبی به شما نزدیک نیاید. 004 NUM 018 005 و ودیعت قدس و ودیعت مذبح را نگاه دارید تا غضب بر بنی‌اسرائیل دیگر مستولی نشود. 004 NUM 018 006 و اما من اینک برادران شما لاویان را ازمیان بنی‌اسرائیل گرفتم، و برای شما پیشکش می‌باشند که به خداوند داده شده‌اند، تا خدمت خیمه اجتماع را بجا آورند. 004 NUM 018 007 و اما تو با پسرانت، کهانت خود را بجهت هر کار مذبح و برای آنچه اندرون حجاب است نگاه دارید، و خدمت بکنید. کهانت را به شما دادم تا خدمت از راه بخشش باشد، و غریبی که نزدیک آید، کشته شود.» 004 NUM 018 008 و خداوند به هارون گفت: «اینک من ودیعت هدایای افراشتنی خود را با همه‌چیزهای مقدس بنی‌اسرائیل به تو بخشیدم. آنها را به تو و پسرانت به‌سبب مسح شدن به فریضه ابدی دادم. 004 NUM 018 009 ازقدس اقداس که از آتش نگاه داشته شود این از آن تو خواهد بود، هر هدیه ایشان یعنی هر هدیه آردی و هر قربانی گناه و هر قربانی جرم ایشان که نزد من بگذرانند، اینها برای تو و پسرانت قدس اقداس باشد. 004 NUM 018 010 مثل قدس اقداس آنها را بخور. هر ذکور از آن بخورد، برای تو مقدس باشد. 004 NUM 018 011 واین هم از آن تو باشد، هدیه افراشتنی از عطایای ایشان با هر هدیه جنبانیدنی بنی‌اسرائیل را به تو وبه پسرانت و دخترانت به فریضه ابدی دادم، هرکه در خانه تو طاهر باشد، از آن بخورد. 004 NUM 018 012 تمامی بهترین روغن و تمامی بهترین حاصل مو و غله یعنی نوبرهای آنها را که به خداوند می‌دهند، به تو بخشیدم. 004 NUM 018 013 و نوبرهای هرچه در زمین ایشان است که نزد خداوند می‌آورند از آن تو باشد، هرکه در خانه تو طاهر باشد، از آن بخورد. 004 NUM 018 014 و هرچه در اسرائیل وقف بشود، از آن تو باشد. 004 NUM 018 015 وهرچه رحم را گشاید از هر ذی جسدی که برای خداوند می‌گذرانند چه از انسان و چه از بهایم ازآن تو باشد، اما نخست زاده انسان را البته فدیه دهی، و نخست زاده بهایم ناپاک را فدیه‌ای بده. 004 NUM 018 016 «و اما درباره فدیه آنها، آنها را از یک ماهه به حساب خود به پنج مثقال نقره، موافق مثقال قدس که بیست جیره باشد فدیه بده. 004 NUM 018 017 ولی نخست زاده گاو یا نخست زاده گوسفند یانخست زاده بز را فدیه ندهی؛ آنها مقدسند، خون آنها را بر مذبح بپاش و پیه آنها را بجهت هدیه آتشین و عطر خوشبو برای خداوند بسوزان. 004 NUM 018 018 وگوشت آنها مثل سینه جنبانیدنی، از آن تو باشد وران راست، از آن تو باشد. 004 NUM 018 019 جمیع هدایای افراشتنی را از چیزهای مقدس که بنی‌اسرائیل برای خداوند می‌گذرانند به تو و پسرانت ودخترانت با تو به فریضه ابدی دادم، این به حضورخداوند برای تو و ذریت تو با تو عهد نمک تا به ابد خواهد بود.» 004 NUM 018 020 و خداوند به هارون گفت: «تو در زمین ایشان هیچ ملک نخواهی یافت، و در میان ایشان برای تو نصیبی نخواهد بود، نصیب تو و ملک تودر میان بنی‌اسرائیل من هستم. 004 NUM 018 021 «و به بنی لاوی‌اینک تمامی عشر اسرائیل را برای ملکیت دادم، به عوض خدمتی که می‌کنند یعنی خدمت خیمه اجتماع. 004 NUM 018 022 و بعد ازاین بنی‌اسرائیل به خیمه اجتماع نزدیک نیایند، مبادا گناه را متحمل شده، بمیرند. 004 NUM 018 023 اما لاویان خدمت خیمه اجتماع را بکنند و متحمل گناه ایشان بشوند، این در قرنهای شما فریضه‌ای ابدی خواهد بود، و ایشان در میان بنی‌اسرائیل ملک نخواهندیافت. 004 NUM 018 024 زیراکه عشر بنی‌اسرائیل را که آن را نزد خداوند برای هدیه افراشتنی بگذرانندبه لاویان بجهت ملک بخشیدم، بنابراین به ایشان گفتم که در میان بنی‌اسرائیل ملک نخواهندیافت.» 004 NUM 018 025 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 018 026 «که لاویان را نیز خطاب کرده، به ایشان بگو: چون عشری را که از بنی‌اسرائیل به شما برای ملکیت دادم از ایشان بگیرید، آنگاه هدیه افراشتنی خداوند را از آن، یعنی عشری از عشربگذرانید. 004 NUM 018 027 و هدیه افراشتنی شما برای شما، مثل غله خرمن و پری چرخشت حساب می‌شود. 004 NUM 018 028 بدینطور شما نیز از همه عشرهایی که ازبنی‌اسرائیل می‌گیرید، هدیه افراشتنی برای خداوند بگذرانید، و از آنها هدیه افراشتنی خداوند را به هارون کاهن بدهید. 004 NUM 018 029 از جمیع هدایای خود هر هدیه خداوند را از تمامی پیه آنها و از قسمت مقدس آنها بگذرانید. 004 NUM 018 030 و ایشان را بگو هنگامی که پیه آنها را از آنها گذرانیده باشید، آنگاه برای لاویان مثل محصول خرمن وحاصل چرخشت حساب خواهد شد. 004 NUM 018 031 و شماو خاندان شما آن را در هرجا بخورید زیراکه این مزد شما است، به عوض خدمتی که در خیمه اجتماع می‌کنید. 004 NUM 018 032 و چون پیه آنها را از آنهاگذرانیده باشید، پس به‌سبب آنها متحمل گناه نخواهید بود، و چیزهای مقدس بنی‌اسرائیل راناپاک نکنید، مبادا بمیرند.» 004 NUM 019 001 و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 019 002 «این است فریضه شریعتی که خداوند آن را امر فرموده، گفت: به بنی‌اسرائیل بگو که گاو سرخ پاک که در آن عیب نباشد و یوغ بر گردنش نیامده باشد، نزد توبیاورند. 004 NUM 019 003 و آن را به العازار کاهن بدهید، و آن رابیرون از لشکرگاه برده، پیش روی وی کشته شود. 004 NUM 019 004 و العازار کاهن به انگشت خود از خون آن بگیرد، و به سوی پیشگاه خیمه اجتماع آن خون را هفت مرتبه بپاشد. 004 NUM 019 005 و گاو در نظر او سوخته شود، پوست و گوشت و خون با سرگین آن سوخته شود. 004 NUM 019 006 و کاهن چوب سرو با زوفا و قرمز گرفته، آنها را در میان آتش گاو بیندازد. 004 NUM 019 007 پس کاهن رخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد، و بعد از آن در لشکرگاه داخل شود و کاهن تا شام نجس باشد. 004 NUM 019 008 و کسی‌که آن را سوزانید، رخت خود را به آب بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد، و تا شام نجس باشد. 004 NUM 019 009 «و شخص طاهر، خاکستر گاو را جمع کرده، بیرون از لشکرگاه در جای پاک بگذارد. و آن بجهت جماعت بنی‌اسرائیل برای آب تنزیه نگاه داشته شود. آن قربانی گناه است. 004 NUM 019 010 و کسی‌که خاکستر گاو را جمع کند، رخت خود را بشوید وتا شام نجس باشد. این برای بنی‌اسرائیل و غریبی که در میان ایشان ساکن باشد، فریضه‌ای ابدی خواهد بود. 004 NUM 019 011 «هرکه میته هر آدمی را لمس نماید هفت روز نجس باشد. 004 NUM 019 012 و آن شخص در روز سوم خویشتن را به آن پاک کند، و در روز هفتم طاهرباشد، و اگر خویشتن را در روز سوم پاک نکرده باشد، در روز هفتم طاهر نخواهد بود. 004 NUM 019 013 و هرکه میته هر آدمی را که مرده باشد لمس نموده، و خود را به آن پاک نکرده باشد، او مسکن خداوندرا ملوث کرده است. و آن شخص از اسرائیل منقطع شود، چونکه آب تنزیه بر او پاشیده نشده است، نجس خواهد بود، و نجاستش بر وی باقی است. 004 NUM 019 014 «این است قانون برای کسی‌که در خیمه‌ای بمیرد، هرکه داخل آن خیمه شود و هرکه در آن خیمه باشد هفت روز نجس خواهد بود. 004 NUM 019 015 و هرظرف گشاده که سرپوش برآن بسته نباشد، نجس خواهد بود. 004 NUM 019 016 و هرکه در بیابان کشته شمشیر یامیته یا استخوان آدمی یا قبری را لمس نماید، هفت روز نجس باشد. 004 NUM 019 017 و برای شخص نجس ازخاکستر آتش آن قربانی گناه بگیرند و آب روان برآن در ظرفی بریزند. 004 NUM 019 018 و شخص طاهر زوفاگرفته، درآن آب فرو برد و بر خیمه بر همه اسباب و کسانی که در آن بودند و بر شخصی که استخوان یا مقتول یا میته یا قبر را لمس کرده باشد، بپاشد. 004 NUM 019 019 و آن شخص طاهر، آب را بر آن شخص نجس در روز سوم و در روز هفتم بپاشد، و در روزهفتم خویشتن را تطهیر کرده، رخت خود رابشوید و به آب غسل کند و در شام طاهرخواهد بود. 004 NUM 019 020 و اما کسی‌که نجس شده، خویشتن را تطهیر نکند. آن شخص از میان جماعت منقطع شود، چونکه مقدس خداوند راملوث نموده، و آب تنزیه بر او پاشیده نشده است. او نجس است. 004 NUM 019 021 «و برای ایشان فریضه ابدی خواهد بود. وکسی‌که آب تنزیه را بپاشد، رخت خود را بشویدو کسی‌که آب تنزیه را لمس کند تا شام نجس باشد. 004 NUM 019 022 و هر چیزی را که شخص نجس لمس نماید نجس خواهد بود، و هر کسی‌که آن را لمس نماید تا شام نجس خواهد بود.» 004 NUM 020 001 و تمامی جماعت بنی‌اسرائیل در ماه اول به بیابان صین رسیدند، و قوم درقادش اقامت کردند، و مریم در آنجا وفات یافته، دفن شد. 004 NUM 020 002 و برای جماعت آب نبود. پس بر موسی وهارون جمع شدند. 004 NUM 020 003 و قوم با موسی منازعت کرده، گفتند: «کاش که می‌مردیم وقتی که برادران ما در حضور خداوند مردند! 004 NUM 020 004 و چرا جماعت خداوند را به این بیابان آوردید تا ما و بهایم ما، دراینجا بمیریم؟ 004 NUM 020 005 و ما را از مصر چرا برآوردید تا مارا به این‌جای بد بیاورید که جای زراعت و انجیرو مو و انار نیست؟ و آب هم نیست که بنوشیم!» 004 NUM 020 006 و موسی و هارون از حضور جماعت نزد درخیمه اجتماع آمدند، و به روی خود درافتادند، وجلال خداوند بر ایشان ظاهر شد. 004 NUM 020 007 و خداوندموسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 020 008 «عصا را بگیر و توو برادرت هارون جماعت را جمع کرده، در نظرایشان به این صخره بگویید که آب خود را بدهد، پس آب را برای ایشان از صخره بیرون آورده، جماعت و بهایم ایشان را خواهی نوشانید.» 004 NUM 020 009 پس موسی عصا را از حضور خداوند، چنانکه او را فرموده بود، گرفت. 004 NUM 020 010 و موسی وهارون، جماعت را پیش صخره جمع کردند، و به ایشان گفت: «ای مفسدان بشنوید، آیا از این صخره آب برای شما بیرون آوریم؟» 004 NUM 020 011 و موسی دست خود را بلند کرده، صخره را دو مرتبه باعصای خود زد و آب بسیار بیرون آمد که جماعت و بهایم ایشان نوشیدند. 004 NUM 020 012 و خداوند به موسی و هارون گفت: «چونکه مرا تصدیق ننمودید تا مرا در نظر بنی‌اسرائیل تقدیس نمایید، لهذا شما این جماعت را به زمینی که به ایشان داده‌ام داخل نخواهید ساخت.» 004 NUM 020 013 این است آب مریبه‌جایی که بنی‌اسرائیل با خداوندمخاصمه کردند، و او خود را در میان ایشان تقدیس نمود. 004 NUM 020 014 و موسی، رسولان از قادش نزد ملک ادوم فرستاد که «برادر تو اسرائیل چنین می‌گوید: که تمامی مشقتی را که بر ما واقع شده است، تومی دانی. 004 NUM 020 015 که پدران ما به مصر فرود آمدند ومدت مدیدی در مصر ساکن می‌بودیم، و مصریان با ما و با پدران ما، بد سلوکی نمودند. 004 NUM 020 016 و چون نزد خداوند فریاد برآوردیم، او آواز ما را شنیده، فرشته‌ای فرستاد و ما را از مصر بیرون آورد. واینک ما در قادش هستیم، شهری که در آخرحدود توست. 004 NUM 020 017 تمنا اینکه از زمین تو بگذریم، از مزرعه و تاکستان نخواهیم گذشت، و آب ازچاهها نخواهیم نوشید، بلکه از شاهراه‌ها خواهیم رفت، و تا از حدود تو نگذشته باشیم، به طرف راست یا چپ انحراف نخواهیم کرد.» 004 NUM 020 018 ادوم وی را گفت: «از من نخواهی گذشت والا به مقابله تو با شمشیر بیرون خواهم آمد.» 004 NUM 020 019 بنی‌اسرائیل در جواب وی گفتند: «از راههای عام خواهیم رفت و هرگاه من و مواشیم از آب توبنوشیم قیمت آن را خواهم داد، فقط بر پایهای خود می‌گذرم و بس.» 004 NUM 020 020 گفت: «نخواهی گذشت.» و ادوم با خلق بسیار و دست قوی به مقابله ایشان بیرون آمد. 004 NUM 020 021 بدینطور ادوم راضی نشد که اسرائیل را از حدود خود راه دهد، پس اسرائیل از طرف او رو گردانید. 004 NUM 020 022 پس تمامی جماعت بنی‌اسرائیل از قادش کوچ کرده، به کوه هور رسیدند. 004 NUM 020 023 و خداوندموسی و هارون را در کوه هور نزد سرحد زمین ادوم خطاب کرده، گفت: 004 NUM 020 024 «هارون به قوم خودخواهد پیوست، زیرا چونکه شما نزد آب مریبه از قول من عصیان ورزیدید، از این جهت او به زمینی که به بنی‌اسرائیل دادم، داخل نخواهد شد. 004 NUM 020 025 پس هارون و پسرش العازار را برداشته، ایشان را به فراز کوه هور بیاور. 004 NUM 020 026 و لباس هارون رابیرون کرده، بر پسرش العازار بپوشان، و هارون درآنجا وفات یافته، به قوم خود خواهد پیوست.» 004 NUM 020 027 پس موسی به طوری که خداوند او را امرفرموده بود، عمل نموده، ایشان درنظر تمامی جماعت به فراز کوه هور برآمدند. 004 NUM 020 028 و موسی لباس هارون را بیرون کرده، به پسرش العازارپوشانید. و هارون در آنجا بر قله کوه وفات یافت، و موسی و العازار از کوه فرود آمدند. 004 NUM 020 029 و چون تمامی جماعت دیدند که هارون مرد، جمیع خاندان اسرائیل برای هارون سی روز ماتم گرفتند. 004 NUM 021 001 و چون کنعانی که ملک عراد و درجنوب ساکن بود، شنید که اسرائیل ازراه اتاریم می‌آید، با اسرائیل جنگ کرد و بعضی از ایشان را به اسیری برد. 004 NUM 021 002 و اسرائیل برای خداوند نذر کرده گفت: «اگر این قوم را به‌دست من تسلیم نمایی، شهرهای ایشان را بالکل هلاک خواهم ساخت.» 004 NUM 021 003 پس خداوند دعای اسرائیل را مستجاب فرموده، کنعانیان را تسلیم کرد، و ایشان و شهرهای ایشان را بالکل هلاک ساختند، و آن مکان حرمه نامیده شد. 004 NUM 021 004 و از کوه هور به راه بحر قلزم کوچ کردند تازمین ادوم را دور زنند، و دل قوم به‌سبب راه، تنگ شد. 004 NUM 021 005 و قوم بر خدا و موسی شکایت آورده، گفتند: «که ما را از مصر چرا برآوردید تا در بیابان بمیریم؟ زیرا که نان نیست و آب هم نیست! و دل ما از این خوراک سخیف کراهت دارد!» 004 NUM 021 006 پس خداوند، مارهای آتشی در میان قوم فرستاده، قوم را گزیدند، و گروهی کثیر ازاسرائیل مردند. 004 NUM 021 007 و قوم نزد موسی آمده، گفتند: «گناه کرده‌ایم زیرا که بر خداوند و بر تو شکایت آورده‌ایم، پس نزد خداوند دعا کن تا مارها را از مادور کند.» و موسی بجهت قوم استغاثه نمود. 004 NUM 021 008 وخداوند به موسی گفت: «مار آتشینی بساز و آن رابر نیزه‌ای بردار، و هر گزیده شده‌ای که بر آن نظرکند، خواهد زیست.» 004 NUM 021 009 پس موسی مار برنجینی ساخته، و بر سر نیزه‌ای بلند کرد، و چنین شد که اگر مار کسی را گزیده بود، به مجرد نگاه کردن برآن مار برنجین، زنده می‌شد. 004 NUM 021 010 و بنی‌اسرائیل کوچ کرده، در اوبوت اردوزدند. 004 NUM 021 011 و از اوبوت کوچ کرده، در عیی عباریم، در بیابانی که در مقابل موآب به طرف طلوع آفتاب است، اردو زدند. 004 NUM 021 012 و از آنجا کوچ کرده، به وادی زارد اردو زدند. 004 NUM 021 013 و از آنجا کوچ کرده، به آن طرف ارنون که در بیابان خارج از حدوداموریان می‌باشد اردو زدند، زیرا که ارنون حدموآب در میان موآب و اموریان است. 004 NUM 021 014 از این جهت، در کتاب جنگهای خداوند گفته می‌شود: «واهیب در سوفه و وادیهای ارنون، 004 NUM 021 015 و رودخانه وادیهایی که بسوی مسکن عار متوجه است، و برحدود موآب تکیه می‌زند.» 004 NUM 021 016 و از آنجا به بئر کوچ کردند. این آن چاهی است که خداوند درباره‌اش به موسی گفت: «قوم را جمع کن تا به ایشان آب دهم.» 004 NUM 021 017 آنگاه اسرائیل این سرود را سراییدند: «ای چاه بجوش آی، شما برایش سرودبخوانید، 004 NUM 021 018 «چاهی که سروران حفره زدند، و نجبای قوم آن را کندند. به صولجان حاکم، به عصاهای خود آن را کندند.» 004 NUM 021 019 و ازمتانه به نحلیئیل و از نحلیئیل به باموت. 004 NUM 021 020 و ازباموت به دره‌ای که در صحرای موآب نزد قله فسجه که به سوی بیابان متوجه است. 004 NUM 021 021 و اسرائیل، رسولان نزد سیحون ملک اموریان فرستاده، گفت: 004 NUM 021 022 «مرا اجازت بده تا اززمین تو بگذرم، به سوی مزرعه یا تاکستان انحراف نخواهیم ورزید، و از آب چاه نخواهیم نوشید، و به شاهراه خواهیم رفت تا از سرحد توبگذریم.» 004 NUM 021 023 اما سیحون، اسرائیل را از حدودخود راه نداد. و سیحون تمامی قوم خود را جمع نموده، به مقابله اسرائیل به بیابان بیرون آمد. و چون به یاهص رسید با اسرائیل جنگ کرد. 004 NUM 021 024 واسرائیل او را به دم شمشیر زده، زمینش را ازارنون تا یبوق و تا حد بنی عمون به تصرف آورد، زیرا که حد بنی عمون مستحکم بود. 004 NUM 021 025 واسرائیل تمامی آن شهرها را گرفت و اسرائیل درتمامی شهرهای اموریان در حشبون و در تمامی دهاتش ساکن شد. 004 NUM 021 026 زیرا که حشبون، شهرسیحون، ملک اموریان بود، و او با ملک سابق موآب جنگ کرده، تمامی زمینش را تا ارنون ازدستش گرفته بود. 004 NUM 021 027 بنابراین مثل آورندگان می‌گویند: «به حشبون بیایید تا شهر سیحون بنا کرده، و استوارشود. 004 NUM 021 028 زیرا آتشی از حشبون برآمد و شعله‌ای از قریه سیحون. و عار، موآب را سوزانید وصاحبان بلندیهای ارنون را. 004 NUM 021 029 وای بر تو‌ای موآب! ای قوم کموش، هلاک شدید! پسران خود را مثل گریزندگان تسلیم نمود، و دختران خود را به سیحون ملک اموریان به اسیری داد. 004 NUM 021 030 به ایشان تیر انداختیم. حشبون تا به دیبون هلاک شد. و آن را تا نوفح که نزد میدباست ویران ساختیم.» 004 NUM 021 031 و اسرائیل در زمین اموریان اقامت کردند. 004 NUM 021 032 و موسی برای جاسوسی یعزیر فرستاد ودهات آن را گرفته، اموریان را که در آنجا بودند، بیرون کردند. 004 NUM 021 033 پس برگشته، از راه باشان برآمدند. و عوج ملک باشان با تمامی قوم خود به مقابله ایشان ازبرای جنگ به ادرعی بیرون آمد. 004 NUM 021 034 و خداوند به موسی گفت: «از او مترس زیرا که او را با تمامی قومش و زمینش به‌دست تو تسلیم نموده‌ام، و به نحوی که با سیحون ملک اموریان که در حشبون ساکن بود، عمل نمودی، با او نیز عمل خواهی نمود.» 004 NUM 021 035 پس او را با پسرانش و تمامی قومش زدند، به حدی که کسی از برایش باقی نماند وزمینش را به تصرف آوردند. 004 NUM 022 001 و بنی‌اسرائیل کوچ کرده، در عربات موآب به آنطرف اردن، در مقابل اریحااردو زدند. 004 NUM 022 002 و چون بالاق بن صفور هر‌چه اسرائیل به اموریان کرده بودند دید، 004 NUM 022 003 موآب ازقوم بسیار ترسید، زیرا که کثیر بودند. و موآب ازبنی‌اسرائیل مضطرب گردیدند. 004 NUM 022 004 و موآب به مشایخ مدیان گفتند: «الان این گروه هر‌چه به اطراف ما هست خواهند لیسید، به نوعی که گاوسبزه صحرا را می‌لیسد.» و در آن زمان بالاق بن صفور، ملک موآب بود. 004 NUM 022 005 پس رسولان به فتور که برکنار وادی است، نزد بلعام بن بعور، به زمین پسران قوم او فرستاد تااو را طلبیده، بگویند: «اینک قومی از مصر بیرون آمده‌اند و هان روی زمین را مستور می‌سازند، ودر مقابل من مقیم می‌باشند. 004 NUM 022 006 پس الان بیا و این قوم را برای من لعنت کن، زیرا که از من قوی ترند، شاید توانایی یابم تا بر ایشان غالب آییم، و ایشان را از زمین خود بیرون کنم، زیرا می‌دانم هر‌که راتو برکت دهی مبارک است و هر‌که را لعنت نمایی، ملعون است.» 004 NUM 022 007 پس مشایخ موآب و مشایخ مدیان، مزد فالگیری را به‌دست گرفته، روانه شدند، و نزدبلعام رسیده، سخنان بالاق را به وی گفتند. 004 NUM 022 008 او به ایشان گفت: «این شب را در اینجا بمانید، تاچنانکه خداوند به من گوید، به شما باز گویم.» وسروران موآب نزد بلعام ماندند. 004 NUM 022 009 و خدا نزد بلعام آمده، گفت: «این کسانی که نزد تو هستند، کیستند؟» 004 NUM 022 010 بلعام به خدا گفت: «بالاق بن صفورملک موآب نزد من فرستاده است، 004 NUM 022 011 که اینک این قومی که از مصر بیرون آمده‌اند روی زمین راپوشانیده‌اند. الان آمده، ایشان را برای من لعنت کن شاید که توانایی یابم تا با ایشان جنگ نموده، ایشان را دور سازم.» 004 NUM 022 012 خدا به بلعام گفت: «باایشان مرو و قوم را لعنت مکن زیرا مبارک هستند.» 004 NUM 022 013 پس بلعام بامدادان برخاسته، به‌سروران بالاق گفت: «به زمین خود بروید، زیراخداوند مرا اجازت نمی دهد که با شما بیایم.» 004 NUM 022 014 و سروران موآب برخاسته، نزد بالاق برگشته، گفتند که «بلعام از آمدن با ما انکار نمود.» 004 NUM 022 015 و بالاق بار دیگر سروران زیاده و بزرگتر ازآنان فرستاد. 004 NUM 022 016 و ایشان نزد بلعام آمده، و وی راگفتند: «بالاق بن صفور چنین می‌گوید: تمنا اینکه از آمدن نزد من انکار نکنی. 004 NUM 022 017 زیرا که البته تو رابسیار تکریم خواهم نمود، و هر‌آنچه به من بگویی بجا خواهم آورد، پس بیا و این قوم را برای من لعنت کن.» 004 NUM 022 018 بلعام در جواب نوکران بالاق گفت: اگر بالاق خانه خود را پر از نقره و طلا به من بخشد، نمی توانم از فرمان یهوه خدای خودتجاوز نموده، کم یا زیاد به عمل آورم. 004 NUM 022 019 پس الان شما نیز امشب در اینجا بمانید تا بدانم که خداوند به من دیگر‌چه خواهد گفت.» 004 NUM 022 020 و خدادر شب نزد بلعام آمده، وی را گفت: «اگر این مردمان برای طلبیدن تو بیایند برخاسته، همراه ایشان برو، اما کلامی را که من به تو گویم به همان عمل نما.» 004 NUM 022 021 پس بلعام بامدادان برخاسته، الاغ خود را بیاراست و همراه سروران موآب روانه شد. 004 NUM 022 022 و غضب خدا به‌سبب رفتن او افروخته شده، فرشته خداوند در راه به مقاومت وی ایستاد، و او بر الاغ خود سوار بود، و دو نوکرش همراهش بودند. 004 NUM 022 023 و الاغ، فرشته خداوند را باشمشیر برهنه به‌دستش، بر سر راه ایستاده دید. پس الاغ از راه به یک سو شده، به مزرعه‌ای رفت و بلعام الاغ را زد تا او را به راه برگرداند. 004 NUM 022 024 پس فرشته خداوند در جای گود در میان تاکستان بایستاد، و به هر دو طرفش دیوار بود. 004 NUM 022 025 و الاغ فرشته خداوند را دیده، خود را به دیوار چسبانید، و پای بلعام را به دیوار فشرد. پس او را بار دیگرزد. 004 NUM 022 026 و فرشته خداوند پیش رفته، در مکانی تنگ بایستاد، که جایی بجهت برگشتن به طرف راست یا چپ نبود. 004 NUM 022 027 و چون الاغ، فرشته خداوند رادید، در زیر بلعام خوابید. و خشم بلعام افروخته شده، الاغ را به عصای خود زد. 004 NUM 022 028 آنگاه خداونددهان الاغ را باز کرد که بلعام را گفت: به تو چه کرده‌ام که مرا این سه مرتبه زدی. 004 NUM 022 029 بلعام به الاغ گفت: «از این جهت که تو مرا استهزا نمودی! کاش که شمشیر در دست من می‌بود که الان تو رامی کشتم.» 004 NUM 022 030 الاغ به بلعام گفت: «آیا من الاغ تونیستم که از وقتی که مال تو شده‌ام تا امروز بر من سوار شده‌ای، آیا هرگز عادت می‌داشتم که به اینطور با تو رفتار نمایم؟» او گفت: «نی» 004 NUM 022 031 و خداوند چشمان بلعام را باز کرد تا فرشته خداوند را دید که با شمشیر برهنه در دستش، به‌سر راه ایستاده است پس خم شده، به روی درافتاد. 004 NUM 022 032 و فرشته خداوند وی را گفت: «الاغ خود را این سه مرتبه چرا زدی؟ اینک من به مقاومت تو بیرون آمدم، زیرا که این سفر تو در نظرمن از روی تمرد است. 004 NUM 022 033 و الاغ مرا دیده، این سه مرتبه از من کناره جست، و اگر از من کناره نمی جست یقین الان تو را می‌کشتم و او را زنده نگاه می‌داشتم.» 004 NUM 022 034 بلعام به فرشته خداوند گفت: «گناه کردم زیرا ندانستم که تو به مقابل من در راه ایستاده‌ای. پس الان اگر در نظر تو ناپسند است برمی گردم.» 004 NUM 022 035 فرشته خداوند به بلعام گفت: «همراه این اشخاص برو لیکن سخنی را که من به تو گویم، همان را فقط بگو». پس بلعام همراه سروران بالاق رفت. 004 NUM 022 036 و چون بالاق شنید که بلعام آمده است، به استقبال وی تا شهر موآب که برحد ارنون و براقصای حدود وی بود، بیرون آمد. 004 NUM 022 037 و بالاق به بلعام گفت: «آیا برای طلبیدن تو نزد تو نفرستادم، پس چرا نزد من نیامدی، آیا حقیقت قادر نیستم که تو را به عزت رسانم؟» 004 NUM 022 038 بلعام به بالاق گفت: «اینک نزد تو آمده‌ام، آیا الان هیچ قدرتی دارم که چیزی بگویم؟ آنچه خدا به دهانم می‌گذارد همان را خواهم گفت.» 004 NUM 022 039 پس بلعام همرا بالاق رفته، به قریت حصوت رسیدند. 004 NUM 022 040 و بالاق گاوان وگوسفندان ذبح کرده، نزد بلعام و سرورانی که باوی بودند، فرستاد. 004 NUM 022 041 و بامدادان بالاق بلعام رابرداشته، او را به بلندیهای بعل آورد، تا از آنجااقصای قوم خود را ملاحظه کند. 004 NUM 023 001 و بلعام به بالاق گفت: «در اینجا برای من هفت مذبح بساز، و هفت گاو و هفت قوچ در اینجا برایم حاضر کن.» 004 NUM 023 002 و بالاق به نحوی که بلعام گفته بود به عمل آورد، و بالاق و بلعام، گاوی و قوچی بر هر مذبح گذرانیدند. 004 NUM 023 003 و بلعام به بالاق گفت: «نزد قربانی سوختنی خود بایست، تا من بروم؛ شاید خداوند برای ملاقات من بیاید، وهر‌چه او به من نشان دهد آن را به تو باز خواهم گفت.» پس به تلی برآمد. 004 NUM 023 004 و خدا بلعام را ملاقات کرد، و او وی را گفت: «هفت مذبح برپا داشتم و گاوی و قوچی بر هرمذبح قربانی کردم.» 004 NUM 023 005 خداوند سخنی به دهان بلعام گذاشته، گفت: «نزد بالاق برگشته چنین بگو.» 004 NUM 023 006 پس نزد او برگشت، و اینک او با جمیع سروران موآب نزد قربانی سوختنی خود ایستاده بود. 004 NUM 023 007 و مثل خود را آورده، گفت: «بالاق ملک موآب مرا از ارام از کوههای مشرق آورد، که بیایعقوب را برای من لعنت کن، و بیا اسرائیل رانفرین نما. 004 NUM 023 008 چگونه لعنت کنم آن را که خدا لعنت نکرده است؟ و چگونه نفرین نمایم آن را که خداوند نفرین ننموده است؟ 004 NUM 023 009 زیرا از سرصخره‌ها او را می‌بینم. و از کوهها او را مشاهده می‌نمایم. اینک قومی است که به تنهایی ساکن می‌شود، و در میان امتها حساب نخواهد شد. 004 NUM 023 010 کیست که غبار یعقوب را تواند شمرد یا ربع اسرائیل را حساب نماید؟ کاش که من به وفات عادلان بمیرم و عاقبت من مثل عاقبت ایشان باشد.» 004 NUM 023 011 پس بالاق به بلعام گفت: «به من چه کردی؟ تو را آوردم تا دشمنانم را لعنت کنی، و هان برکت تمام دادی!» 004 NUM 023 012 او در جواب گفت: «آیا نمی بایدباحذر باشم تا آنچه را که خداوند به دهانم گذاردبگویم؟» 004 NUM 023 013 بالاق وی را گفت: «بیا الان همراه من به‌جای دیگر که از آنجا ایشان را توانی دید، فقطاقصای ایشان را خواهی دید، و جمیع ایشان رانخواهی دید و از آنجا ایشان را برای من لعنت کن.» 004 NUM 023 014 پس او را به صحرای صوفیم، نزد قله فسجه برد و هفت مذبح بنا نموده، گاوی و قوچی بر هر مذبح قربانی کرد. 004 NUM 023 015 و او به بالاق گفت: «نزدقربانی سوختنی خود، اینجا بایست تا من در آنجا(خداوند را) ملاقات نمایم.» 004 NUM 023 016 و خداوند بلعام را ملاقات نموده، و سخنی در زبانش گذاشته، گفت: «نزد بالاق برگشته، چنین بگو.» 004 NUM 023 017 پس نزدوی آمد، و اینک نزد قربانی سوختنی خود باسروران موآب ایستاده بود، و بالاق از او پرسیدکه «خداوند چه گفت؟» 004 NUM 023 018 آنگاه مثل خود راآورده، گفت: «ای بالاق برخیز و بشنو. و‌ای پسرصفور مرا گوش بگیر. 004 NUM 023 019 خدا انسان نیست که دروغ بگوید. و از بنی آدم نیست که به اراده خودتغییر بدهد. آیا او سخنی گفته باشد و نکند؟ یاچیزی فرموده باشد و استوار ننماید؟ 004 NUM 023 020 اینک مامور شده‌ام که برکت بدهم. و او برکت داده است و آن را رد نمی توانم نمود. 004 NUM 023 021 او گناهی دریعقوب ندیده، و خطایی در اسرائیل مشاهده ننموده است. یهوه خدای او با وی است. و نعره پادشاه در میان ایشان است. 004 NUM 023 022 خدا ایشان را ازمصر بیرون آورد. او را شاخها مثل گاو وحشی است. 004 NUM 023 023 به درستی که بر یعقوب افسون نیست وبر اسرائیل فالگیری نی. درباره یعقوب و درباره اسرائیل در وقتش گفته خواهد شد، که خدا چه کرده است. 004 NUM 023 024 اینک قوم مثل شیر ماده خواهندبرخاست. و مثل شیر نر خویشتن را خواهندبرانگیخت، و تا شکار را نخورد، و خون کشتگان را ننوشد، نخواهد خوابید.» 004 NUM 023 025 بالاق به بلعام گفت: «نه ایشان را لعنت کن ونه برکت ده.» 004 NUM 023 026 بلعام در جواب بالاق گفت: «آیاتو را نگفتم که هر‌آنچه خداوند به من گوید، آن را باید بکنم؟» 004 NUM 023 027 بالاق به بلعام گفت: «بیا تا تو را به‌جای دیگر ببرم، شاید در نظر خدا پسند آید که ایشان را برای من از آنجا لعنت نمایی.» 004 NUM 023 028 پس بالاق بلعام را بر قله فغور که مشرف بر بیابان است، برد. 004 NUM 023 029 بلعام به بالاق گفت: «در اینجا برای من هفت مذبح بساز و هفت گاو و هفت قوچ از برایم دراینجا حاضر کن.» 004 NUM 023 030 و بالاق به طوری که بلعام گفته بود، عمل نموده، گاوی و قوچی بر هر مذبح قربانی کرد. 004 NUM 024 001 و چون بلعام دید که اسرائیل را برکت دادن به نظر خداوند پسند می‌آید، مثل دفعه های پیش برای طلبیدن افسون نرفت، بلکه به سوی صحرا توجه نمود. 004 NUM 024 002 و بلعام چشمان خودرا بلند کرده، اسرائیل را دید که موافق اسباط خودساکن می‌بودند. و روح خدا بر او نازل شد. 004 NUM 024 003 پس مثل خود را آورده، گفت: «وحی بلعام بن بعور. وحی آن مردی که چشمانش باز شد. 004 NUM 024 004 وحی آن کسی‌که سخنان خدا را شنید. و رویای قادرمطلق را مشاهده نمود. آنکه بیفتاد و چشمان اوگشاده گردید. 004 NUM 024 005 چه زیباست خیمه های تو‌ای یعقوب! و مسکنهای تو‌ای اسرائیل! 004 NUM 024 006 مثل وادیهای کشیده شده، مثل باغها بر کنار رودخانه، مثل درختان عود که خداوند غرس نموده باشد، ومثل سروهای آزاد نزد جویهای آب. 004 NUM 024 007 آب ازدلوهایش ریخته خواهد شد. و بذر او در آبهای بسیار خواهد بود. و پادشاه او از اجاج بلندتر، ومملکت او برافراشته خواهد شد. 004 NUM 024 008 خدا او را ازمصر بیرون آورد. او را شاخها مثل گاو وحشی است. امتهای دشمنان خود را خواهد بلعید و استخوانهای ایشان را خواهد شکست و ایشان رابه تیرهای خود خواهد دوخت. 004 NUM 024 009 مثل شیر نرخود را جمع کرده، خوابید. و مثل شیر ماده کیست که او را برانگیزاند؟ مبارک باد هر‌که تو رابرکت دهد. و ملعون باد هر‌که تو را لعنت نماید!» 004 NUM 024 010 پس خشم بالاق بر بلعام افروخته شده، هردو دست خود را بر هم زد و بالاق به بلعام گفت: «تو را خواندم تا دشمنانم را لعنت کنی و اینک این سه مرتبه ایشان را برکت تمام دادی. 004 NUM 024 011 پس الان به‌جای خود فرار کن! گفتم که تو را احترام تمام نمایم. همانا خداوند تو را از احترام بازداشته است.» 004 NUM 024 012 بلعام به بالاق گفت آیا به رسولانی که نزد من فرستاده بودی نیز نگفتم: 004 NUM 024 013 که اگر بالاق خانه خود را پر از نقره و طلا به من بدهد، نمی توانم از فرمان خداوند تجاوز نموده، از دل خود نیک یا بد بکنم بلکه آنچه خداوند به من گوید آن را خواهم گفت؟ 004 NUM 024 014 و الان اینک نزدقوم خود می‌روم. بیا تا تو را اعلام نمایم که این قوم با قوم تو در ایام آخر چه خواهند کرد. 004 NUM 024 015 پس مثل خود را آورده، گفت: «وحی بلعام بن بعور. وحی آن مردی که چشمانش بازشد. 004 NUM 024 016 وحی آن کسی‌که سخنان خدا را شنید. ومعرفت حضرت اعلی را دانست. و رویای قادرمطلق را مشاهده نمود. آنکه بیفتاد و چشمان اوگشوده گردید. 004 NUM 024 017 او را خواهم دید لیکن نه الان. اورا مشاهده خواهم نمود اما نزدیک نی. ستاره‌ای از یعقوب طلوع خواهد کرد و عصایی از اسرائیل خواهد برخاست و اطراف موآب را خواهدشکست. و جمیع ابنای فتنه را هلاک خواهدساخت. 004 NUM 024 018 و ادوم ملک او خواهد شد ودشمنانش (اهل ) سعیر، مملوک او خواهندگردید. و اسرائیل به شجاعت عمل خواهد نمود. 004 NUM 024 019 و کسی‌که از یعقوب ظاهر می‌شود، سلطنت خواهد نمود. و بقیه اهل شهر را هلاک خواهدساخت.» 004 NUM 024 020 و به عمالقه نظر انداخته، مثل خود راآورده، گفت: «عمالیق اول امتها بود، اما آخر اومنتهی به هلاکت است.» 004 NUM 024 021 و بر قینیان نظر انداخته، مثل خود را آورد وگفت: «مسکن تو مستحکم و آشیانه تو بر صخره نهاده (شده است ). 004 NUM 024 022 لیکن قاین تباه خواهد شد، تا وقتی که آشور تو را به اسیری ببرد.» 004 NUM 024 023 پس مثل خود را آورده، گفت: «وای! چون خدا این را می‌کند، کیست که زنده بماند؟ 004 NUM 024 024 وکشتیها از جانب کتیم آمده، آشور را ذلیل خواهند ساخت، و عابر را ذلیل خواهند گردانید، و او نیز به هلاکت خواهد رسید.» 004 NUM 024 025 و بلعام برخاسته، روانه شده، به‌جای خودرفت و بالاق نیز راه خود را پیش گرفت. 004 NUM 025 001 و اسرائیل در شطیم اقامت نمودند، وقوم با دختران موآب زنا کردن گرفتند. 004 NUM 025 002 زیرا که ایشان قوم را به قربانی های خدایان خوددعوت نمودند، پس قوم می‌خوردند و به خدایان ایشان سجده می‌نمودند. 004 NUM 025 003 و اسرائیل به بعل فغورملحق شدند، و غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شد. 004 NUM 025 004 و خداوند به موسی گفت که: «تمامی روسای قوم را گرفته، ایشان را برای خداوند پیش آفتاب به دار بکش، تا شدت خشم خداوند از اسرائیل برگردد.» 004 NUM 025 005 و موسی به داوران اسرائیل گفت که «هر یکی از شما کسان خود راکه به بعل فغور ملحق شدند، بکشید.» 004 NUM 025 006 و اینک مردی از بنی‌اسرائیل آمده، زن مدیانی‌ای را در نظر موسی و در نظر تمامی جماعت بنی‌اسرائیل نزد برادران خود آورد، وایشان به دروازه خیمه اجتماع گریه می‌کردند. 004 NUM 025 007 وچون فینحاس بن العازار بن هارون کاهن، این رادید، از میان جماعت برخاسته، نیزه‌ای به‌دست خود گرفت، 004 NUM 025 008 و از عقب آن مرد اسرائیلی به قبه داخل شده، هر دوی ایشان یعنی آن مرداسرائیلی و زن را به شکمش فرو برد، و وبا ازبنی‌اسرائیل رفع شد. 004 NUM 025 009 و آنانی که از وبا مردند، بیست و چهار هزار نفر بودند. 004 NUM 025 010 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 025 011 «فینحاس بن العازار بن هارون کاهن، غضب مرااز بنی‌اسرائیل برگردانید، چونکه باغیرت من درمیان ایشان غیور شد، تا بنی‌اسرائیل را در غیرت خود هلاک نسازم. 004 NUM 025 012 لهذا بگو اینک عهدسلامتی خود را به او می‌بخشم. 004 NUM 025 013 و برای او وبرای ذریتش بعد از او این عهد کهانت جاودانی خواهد بود، زیرا که برای خدای خود غیور شد، وبجهت بنی‌اسرائیل کفاره نمود.» 004 NUM 025 014 و اسم آن مرد اسرائیلی مقتول که با زن مدیانی کشته گردید، زمری ابن سالو رئیس خاندان آبای سبط شمعون بود. 004 NUM 025 015 و اسم زن مدیانی که کشته شد، کزبی دختر صور بود و اورئیس قوم خاندان آبا در مدیان بود. 004 NUM 025 016 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 025 017 «مدیانیان را ذلیل ساخته، مغلوب سازید. 004 NUM 025 018 زیرا که ایشان شما را به مکاید خود ذلیل ساختند، چونکه شما را در واقعه فغور و در امرخواهر خود کزبی، دختر رئیس مدیان، که در روزوبا در واقعه فغور کشته شد، فریب دادند.» 004 NUM 026 001 و بعد از وبا، خداوند موسی و العازاربن هارون کاهن را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 026 002 «شماره تمامی بنی‌اسرائیل را برحسب خاندان آبای ایشان، از بیست ساله و بالاتر، یعنی جمیع کسانی را که از اسرائیل به جنگ بیرون می‌روند، بگیرید.» 004 NUM 026 003 پس موسی و العازار کاهن ایشان را درعربات موآب، نزد اردن در مقابل اریحا خطاب کرده، گفتند: 004 NUM 026 004 «قوم را از بیست ساله و بالاتربشمارید، چنانکه خداوند موسی و بنی‌اسرائیل را که از زمین مصر بیرون آمدند، امر فرموده بود.» 004 NUM 026 005 روبین نخست زاده اسرائیل: بنی روبین: ازحنوک، قبیله حنوکیان. و از فلو، قبیله فلوئیان. 004 NUM 026 006 واز حصرون، قبیله حصرونیان. و از کرمی، قبیله کرمیان. 004 NUM 026 007 اینانند قبایل روبینیان و شمرده شدگان ایشان، چهل و سه هزار و هفتصد و سی نفر بودند. 004 NUM 026 008 و بنی فلو: الیاب. 004 NUM 026 009 و بنی الیاب: نموئیل و داتان و ابیرام. اینانند داتان و ابیرام که خوانده‌شدگان جماعت بوده، با موسی و هارون در جمعیت قورح مخاصمه کردند، چون با خداوند مخاصمه نمودند، 004 NUM 026 010 و زمین دهان خود را گشوده، ایشان رابا قورح فرو برد، هنگامی که آن گروه مردند وآتش، آن دویست و پنجاه نفر را سوزانیده، عبرت گشتند. 004 NUM 026 011 لکن پسران قورح نمردند. 004 NUM 026 012 و بنی شمعون برحسب قبایل ایشان: ازنموئیل، قبیله نموئیلیان و از یامین، قبیله یامینیان و از یاکین، قبیله یاکینیان. 004 NUM 026 013 و از زارح قبیله زارحیان و از شاول قبیله شاولیان. 004 NUM 026 014 اینانندقبایل شمعونیان: بیست و دو هزار و دویست نفر. 004 NUM 026 015 و بنی جاد برحسب قبایل ایشان: از صفون قبیله صفونیان و از حجی قبیله حجیان و از شونی قبیله شونیان. 004 NUM 026 016 و از ازنی قبیله ازنیان و از عیری، قبیله عیریان. 004 NUM 026 017 و از ارود قبیله ارودیان و ازارئیلی قبیله ارئیلیان. 004 NUM 026 018 اینانند قبایل بنی جادبرحسب شماره ایشان، چهل هزار و پانصد نفر. 004 NUM 026 019 و بنی یهودا عیر و اونان. و عیر و اونان درزمین کنعان مردند. 004 NUM 026 020 و بنی یهودا برحسب قبایل ایشان اینانند: از شیله قبیله شیلئیان و از فارص قبیله فارصیان و از زارح قبیله زارحیان. 004 NUM 026 021 وبنی فارص اینانند: از حصرون قبیله حصرونیان واز حامول قبیله حامولیان. 004 NUM 026 022 اینانند قبایل یهودابرحسب شمرده شدگان ایشان، هفتاد و شش هزارو پانصد نفر. 004 NUM 026 023 و بنی یساکار برحسب قبایل ایشان: از تولع قبیله تولعیان و از فوه قبیله فوئیان. 004 NUM 026 024 و از یاشوب قبیله یاشوبیان و از شمرون قبیله شمرونیان. 004 NUM 026 025 اینانند قبایل یساکار برحسب شمرده شدگان ایشان، شصت و چهار هزار و سیصد نفر. 004 NUM 026 026 و بنی زبولون برحسب قبایل ایشان: از ساردقبیله ساردیان و از ایلون قبیله ایلونیان و ازیحلیئیل قبیله یحلیئیلیان. 004 NUM 026 027 اینانند قبایل زبولونیان برحسب شمرده شدگان ایشان، شصت هزار و پانصد نفر. 004 NUM 026 028 و بنی یوسف برحسب قبایل ایشان: منسی و افرایم. 004 NUM 026 029 و بنی منسی: از ماکیر قبیله ماکیریان وماکیر جلعاد را آورد و از جلعاد قبیله جلعادیان. 004 NUM 026 030 اینانند بنی جلعاد: از ایعزر قبیله ایعزریان، ازحالق قبیله حالقیان. 004 NUM 026 031 از اسریئیل قبیله اسریئیلیان، از شکیم قبیله شکیمیان. 004 NUM 026 032 ازشمیداع قبیله شمیداعیان و از حافر قبیله حافریان. 004 NUM 026 033 و صلحفاد بن حافر را پسری نبودلیکن دختران داشت و نامهای دختران صلحفاد محله و نوعه و حجله و ملکه و ترصه. 004 NUM 026 034 اینانندقبایل منسی و شمرده شدگان ایشان، پنجاه ودوهزار و هفتصد نفر بودند. 004 NUM 026 035 و اینانند بنی افرایم برحسب قبایل ایشان: از شوتالح قبیله شوتالحیان و از باکر قبیله باکریان و از تاحن قبیله تاحنیان. 004 NUM 026 036 و بنی شوتالح اینانند: از عیران قبیله عیرانیان. 004 NUM 026 037 اینانند قبایل بنی افرایم برحسب شمرده شدگان ایشان، سی و دو هزار وپانصد نفر. و بنی یوسف برحسب قبایل ایشان اینانند. 004 NUM 026 038 و بنی بنیامین برحسب قبایل ایشان: از بالع قبیله بالعیان از اشبیل قبیله اشبیلیان و از احیرام قبیله احیرامیان. 004 NUM 026 039 از شفوفام قبیله شفوفامیان ازحوفام قبیله حوفامیان. 004 NUM 026 040 و بنی بالع: ارد و نعمان. از ارد قبیله اردیان و از نعمان قبیله نعمانیان. 004 NUM 026 041 اینانند بنی بنیامین برحسب قبایل ایشان وشمرده شدگان ایشان، چهل و پنج هزار و ششصدنفر بودند. 004 NUM 026 042 اینانند بنی دان برحسب قبایل ایشان: ازشوحام قبیله شوحامیان. اینانند قبایل دان برحسب قبایل ایشان. 004 NUM 026 043 جمیع قبایل شوحامیان برحسب شمرده شدگان ایشان، شصت وچهارهزار و چهارصد نفر بودند. 004 NUM 026 044 اینانند بنی اشیر برحسب قبایل ایشان: ازیمنه قبیله یمنئیان، از یشوی قبیله یشویان، ازبریعه قبیله بریعئیان، 004 NUM 026 045 از بنی بریعه، از حابر قبیله حابریان، از ملکیئیل قبیله ملکیئیلیان. 004 NUM 026 046 و نام دختر اشیر، ساره بود. 004 NUM 026 047 اینانند قبایل بنی اشیربرحسب شمرده شدگان ایشان، پنجاه و سه هزار وچهارصد نفر. 004 NUM 026 048 اینانند بنی نفتالی برحسب قبایل ایشان: ازیاحصئیل، قبیله یاحصئیلیان، از جونی قبیله جونیان. 004 NUM 026 049 از یصر قبیله یصریان از شلیم قبیله شلیمیان. 004 NUM 026 050 اینانند قبایل نفتالی برحسب قبایل ایشان و شمرده شدگان ایشان، چهل و پنج هزار وچهارصد نفر بودند. 004 NUM 026 051 اینانند شمرده شدگان بنی‌اسرائیل: ششصدو یکهزار و هفتصد و سی نفر. 004 NUM 026 052 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 026 053 «برای اینان برحسب شماره نامها، زمین برای ملکیت تقسیم بشود. 004 NUM 026 054 برای کثیر، نصیب او رازیاده کن و برای قلیل، نصیب او را کم نما، به هرکس برحسب شمرده شدگان او نصیبش داده شود. 004 NUM 026 055 لیکن زمین به قرعه تقسیم شود، و برحسب نامهای اسباط آبای خود در آن تصرف نمایند. 004 NUM 026 056 موافق قرعه، ملک ایشان در میان کثیر و قلیل تقسیم شود.» 004 NUM 026 057 و اینانند شمرده شدگان لاوی برحسب قبایل ایشان: از جرشون قبیله جرشونیان، ازقهات قبیله قهاتیان، از مراری قبیله مراریان. 004 NUM 026 058 اینانند قبایل لاویان: قبیله لبنیان و قبیله حبرونیان و قبیله محلیان و قبیله موشیان و قبیله قورحیان. اما قهات، عمرام را آورد. 004 NUM 026 059 و نام زن عمرام، یوکابد بود، دختر لاوی که برای لاوی درمصر زاییده شد و او برای عمرام، هارون و موسی و خواهر ایشان مریم را زایید. 004 NUM 026 060 و برای هارون ناداب و ابیهو و العازار و ایتامار زاییده شدند. 004 NUM 026 061 ناداب و ابیهو چون آتش غریبی به حضورخداوند گذرانیده بودند، مردند. 004 NUM 026 062 وشمرده شدگان ایشان یعنی همه ذکوران از یک ماهه و بالاتر، بیست و سه هزار نفر بودند زیرا که ایشان در میان بنی‌اسرائیل شمرده نشدند، چونکه نصیبی در میان بنی‌اسرائیل به ایشان داده نشد. 004 NUM 026 063 اینانند آنانی که موسی و العازار کاهن شمردند، وقتی که بنی‌اسرائیل را در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا شمردند. 004 NUM 026 064 و درمیان ایشان کسی نبود از آنانی که موسی و هارون کاهن، شمرده بودند وقتی که بنی‌اسرائیل را دربیابان سینا شمردند. 004 NUM 026 065 زیرا خداوند درباره ایشان گفته بود که البته در بیابان خواهند مرد، پس از آنهایک مرد سوای کالیب بن یفنه و یوشع بن نون باقی نماند. 004 NUM 027 001 و دختران صلفحاد بن حافر بن جلعادبن ماکیر بن منسی، که از قبایل منسی ابن یوسف بود نزدیک آمدند، و اینهاست نامهای دخترانش: محله و نوعه و حجله و ملکه و ترصه. 004 NUM 027 002 و به حضور موسی و العازار کاهن، و به حضورسروران و تمامی جماعت نزد در خیمه اجتماع ایستاده، گفتند: 004 NUM 027 003 «پدر ما در بیابان مرد و او از آن گروه نبود که در جمعیت قورح به ضد خداوندهمداستان شدند، بلکه در گناه خود مرد و پسری نداشت. 004 NUM 027 004 پس چرا نام پدر ما از این جهت که پسری ندارد از میان قبیله‌اش محو شود، لهذا ما رادر میان برادران پدر ما نصیبی بده.» 004 NUM 027 005 پس موسی دعوی ایشان را به حضورخداوند آورد. 004 NUM 027 006 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 027 007 «دختران صلفحاد راست می‌گویند، البته در میان برادران پدر ایشان ملک موروثی به ایشان بده، و نصیب پدر ایشان را به ایشان انتقال نما. 004 NUM 027 008 و بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: اگر کسی بمیرد و پسری نداشته باشد، ملک او را به دخترش انتقال نمایید. 004 NUM 027 009 و اگر او رادختری نباشد، ملک او را به برادرانش بدهید. 004 NUM 027 010 واگر او را برادری نباشد، ملک او را به برادران پدرش بدهید. 004 NUM 027 011 و اگر پدر او را برادری نباشد، ملک او را به هر کس از قبیله‌اش که خویش نزدیکتر او باشد بدهید، تا مالک آن بشود، پس این برای بنی‌اسرائیل فریضه شرعی باشد، چنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود.» 004 NUM 027 012 و خداوند به موسی گفت: «به این کوه عباریم برآی و زمینی را که به بنی‌اسرائیل داده‌ام، ببین. 004 NUM 027 013 و چون آن را دیدی تو نیز به قوم خودملحق خواهی شد، چنانکه برادرت هارون ملحق شد. 004 NUM 027 014 زیرا که در بیابان صین وقتی که جماعت مخامصه نمودند شما از قول من عصیان ورزیدید، و مرا نزد آب در نظر ایشان تقدیس ننمودید.» این است آب مریبه قادش، در بیابان صین. 004 NUM 027 015 و موسی به خداوند عرض کرده، گفت: 004 NUM 027 016 «ملتمس اینکه یهوه خدای ارواح تمامی بشر، کسی را بر این جماعت بگمارد 004 NUM 027 017 که پیش روی ایشان بیرون رود، و پیش روی ایشان داخل شود، و ایشان را بیرون برد و ایشان را درآورد، تاجماعت خداوند مثل گوسفندان بی‌شبان نباشند.» 004 NUM 027 018 و خداوند به موسی گفت: «یوشع بن نون را که مردی صاحب روح است گرفته، دست خود را بر او بگذار. 004 NUM 027 019 و او را به حضورالعازار کاهن و به حضور تمامی جماعت برپاداشته، در نظر ایشان به وی وصیت نما. 004 NUM 027 020 و ازعزت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنی‌اسرائیل او را اطاعت نمایند. 004 NUM 027 021 و او به حضور العازار کاهن بایستد تا از برای او به حکم اوریم به حضور خداوند سوال نماید، و به فرمان وی، او و تمامی بنی‌اسرائیل با وی و تمامی جماعت، بیرون روند، و به فرمان وی داخل شوند.» 004 NUM 027 022 پس موسی به نوعی که خداوند او راامر فرموده بود عمل نموده، یوشع را گرفت و اورا به حضور العازار کاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشت. 004 NUM 027 023 و دستهای خود را بر اوگذاشته، او را به طوری که خداوند به واسطه موسی گفته بود، وصیت نمود. 004 NUM 028 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 028 002 «بنی‌اسرائیل را امر فرموده، به ایشان بگو: مراقب باشید تا هدیه طعام مرا از قربانی های آتشین عطر خوشبوی من در موسمش نزد من بگذرانید. 004 NUM 028 003 و ایشان را بگو قربانی آتشین را که نزدخداوند بگذرانید، این است: دو بره نرینه یک ساله بی‌عیب، هر روز بجهت قربانی سوختنی دائمی. 004 NUM 028 004 یک بره را در صبح قربانی کن و بره دیگررا در عصر قربانی کن. 004 NUM 028 005 و یک عشر ایفه آرد نرم مخلوط شده با یک ربع هین روغن زلال برای هدیه آردی. 004 NUM 028 006 این است قربانی سوختنی دائمی که در کوه سینا بجهت عطر خوشبو و قربانی آتشین خداوند معین شد. 004 NUM 028 007 و هدیه ریختنی آن یک ربع هین بجهت هر بره‌ای باشد، این هدیه ریختنی مسکرات را برای خداوند در قدس بریز. 004 NUM 028 008 و بره دیگر را در عصر قربانی کن، مثل هدیه آردی صبح و مثل هدیه ریختنی آن بگذران تاقربانی آتشین و عطر خوشبو برای خداوند باشد. 004 NUM 028 009 «و در روز سبت دو بره یک ساله بی‌عیب، ودو عشر ایفه آرد نرم سرشته شده با روغن، بجهت هدیه آردی با هدیه ریختنی آن. 004 NUM 028 010 این است قربانی سوختنی هر روز سبت سوای قربانی سوختنی دائمی با هدیه ریختنی آن. 004 NUM 028 011 «و در اول ماههای خود قربانی سوختنی برای خداوند بگذرانید، دو گاو جوان و یک قوچ و هفت بره نرینه یک ساله بی‌عیب. 004 NUM 028 012 و سه عشرایفه آرد نرم سرشته شده با روغن بجهت هدیه آردی برای هر گاو، و دو عشر آرد نرم سرشته شده با روغن، بجهت هدیه آردی برای هر قوچ. 004 NUM 028 013 و یک عشر آرد نرم سرشته شده با روغن، بجهت هدیه آردی برای هر بره، تا قربانی سوختنی، عطر خوشبو و هدیه آتشین برای خداوند باشد. 004 NUM 028 014 و هدایای ریختنی آنها نصف هین شراب برای هر گاو، و ثلث هین برای هر قوچ، و ربع هین برای هر بره باشد. این است قربانی سوختنی هر ماه از ماههای سال. 004 NUM 028 015 و یک بز نربجهت قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی، با هدیه ریختنی آن برای خداوند قربانی بشود. 004 NUM 028 016 «و در روز چهاردهم ماه اول، فصح خداوند است. 004 NUM 028 017 و در روز پانزدهم این ماه، عید است که هفت روز نان فطیر خورده شود. 004 NUM 028 018 در روز اول، محفل مقدس است که هیچ کار خدمت در آن نکنید. 004 NUM 028 019 و بجهت هدیه آتشین و قربانی سوختنی برای خداوند، دو گاو جوان و یک قوچ و هفت بره نرینه یک ساله قربانی کنید، اینها برای شما بی‌عیب باشد. 004 NUM 028 020 و بجهت هدیه آردی آنهاسه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هرگاو، و دو عشر برای هر قوچ بگذرانید. 004 NUM 028 021 و یک عشر برای هر بره، از آن هفت بره بگذران. 004 NUM 028 022 ویک بز نر بجهت قربانی گناه تا برای شما کفاره شود. 004 NUM 028 023 اینها را سوای قربانی سوختنی صبح که قربانی سوختنی دائمی است، بگذرانید. 004 NUM 028 024 به اینطور هر روز از آن هفت روز، طعام هدیه آتشین، عطر خوشبو برای خداوند بگذرانید، واین سوای قربانی سوختنی دائمی گذرانیده شود، با هدیه ریختنی آن. 004 NUM 028 025 و در روز هفتم، برای شمامحفل مقدس باشد. هیچ کار خدمت در آن نکنید. 004 NUM 028 026 «و در روز نوبرها چون هدیه آردی تازه درعید هفته های خود برای خداوند بگذرانید، محفل مقدس برای شما باشد و هیچ کار خدمت در آن مکنید. 004 NUM 028 027 و بجهت قربانی سوختنی برای عطر خوشبوی خداوند دو گاو جوان و یک قوچ و هفت بره نرینه یک ساله قربانی کنید. 004 NUM 028 028 و هدیه آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو، و دو عشر برای هر قوچ. 004 NUM 028 029 و یک عشر برای هر بره، از آن هفت بره. 004 NUM 028 030 و یک بز نر تا برای شما کفاره شود. 004 NUM 028 031 اینها را با هدیه آردی آنها و هدایای ریختنی آنها سوای قربانی سوختنی دائمی بگذرانید و برای شما بی‌عیب باشد. 004 NUM 029 001 «و در روز اول ماه هفتم، محفل مقدس برای شما باشد؛ در آن هیچ کار خدمت مکنید و برای شما روز نواختن کرنا باشد. 004 NUM 029 002 وقربانی سوختنی بجهت عطر خوشبوی خداوندبگذرانید، یک گاو جوان و یک قوچ، و هفت بره نرینه یک ساله بی‌عیب. 004 NUM 029 003 و هدیه آردی آنها، سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو، ودو عشر برای هر قوچ. 004 NUM 029 004 و یک عشر برای هر بره، از آن هفت بره. 004 NUM 029 005 و یک بز نر بجهت قربانی گناه تابرای شما کفاره شود. 004 NUM 029 006 سوای قربانی سوختنی اول ماه و هدیه آردی‌اش، و قربانی سوختنی دائمی با هدیه آردی‌اش، با هدایای ریختنی آنهابرحسب قانون آنها تا عطر خوشبو و هدیه آتشین خداوند باشد. 004 NUM 029 007 «و در روز دهم این ماه هفتم، محفل مقدس برای شما باشد. جانهای خود را ذلیل سازید وهیچ کار مکنید. 004 NUM 029 008 و قربانی سوختنی عطر خوشبوبرای خداوند بگذرانید، یک گاو جوان و یک قوچ و هفت بره نرینه یک ساله که برای شما بی‌عیب باشند. 004 NUM 029 009 و هدیه آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو، و دو عشر برای هر قوچ. 004 NUM 029 010 و یک عشر برای هر بره، از آن هفت بره. 004 NUM 029 011 و یک بز نر برای قربانی گناه سوای قربانی گناه کفاره‌ای و قربانی سوختنی دائمی با هدیه آردی‌اش و هدایای ریختنی آنها. 004 NUM 029 012 «و در روز پانزدهم ماه هفتم، محفل مقدس برای شما باشد، هیچ کار خدمت مکنید و هفت روز برای خداوند عید نگاه دارید. 004 NUM 029 013 و قربانی سوختنی هدیه آتشین عطر خوشبو برای خداوندبگذرانید. سیزده گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله که برای شما بی‌عیب باشند. 004 NUM 029 014 و بجهت هدیه آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو از آن سیزده گاو، و دو عشر برای هر قوچ از آن دو قوچ. 004 NUM 029 015 ویک عشر برای هر بره از آن چهارده بره. 004 NUM 029 016 و یک بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی، با هدیه آردی و هدیه ریختنی آن. 004 NUM 029 017 «و در روز دوم، دوازده گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله بی‌عیب. 004 NUM 029 018 وهدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوهاو قوچها و بره‌ها به شماره آنها برحسب قانون. 004 NUM 029 019 و یک بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی با هدیه آردی‌اش، و هدایای ریختنی آنها. 004 NUM 029 020 «و در روز سوم، یازده گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله بی‌عیب. 004 NUM 029 021 وهدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوهاو قوچها و بره‌ها به شماره آنها برحسب قانون. 004 NUM 029 022 و یک بز نر بجهت قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی با هدیه آردی‌اش و هدیه ریختنی آن. 004 NUM 029 023 «و در روز چهارم ده گاو جوان و دو قوچ وچهارده بره نرینه یک ساله بی‌عیب. 004 NUM 029 024 و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها وقوچها و بره‌ها به شماره آنها برحسب قانون. 004 NUM 029 025 ویک بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی، و هدیه آردی‌اش و هدیه ریختنی آن. 004 NUM 029 026 «و در روز پنجم، نه گاو جوان و دو قوچ وچهارده بره نرینه یک ساله بی‌عیب. 004 NUM 029 027 و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها وقوچها و بره‌ها به شماره آنها برحسب قانون. 004 NUM 029 028 ویک بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی و هدیه آردی‌اش و هدیه ریختنی آن. 004 NUM 029 029 «و در روز ششم، هشت گاو جوان و دوقوچ و چهارده بره نرینه یک ساله بی‌عیب. 004 NUM 029 030 وهدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوهاو قوچها و بره‌ها به شماره آنها برحسب قانون. 004 NUM 029 031 و یک بز نر بجهت قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی و هدیه آردی‌اش و هدایای ریختنی آن. 004 NUM 029 032 «و در روز هفتم، هفت گاو جوان و دو قوچ و چهارده بره نرینه یک ساله بی‌عیب. 004 NUM 029 033 وهدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوهاو قوچها و بره‌ها به شماره آنها برحسب قانون. 004 NUM 029 034 و یک بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی و هدیه آردی‌اش و هدیه ریختنی آن. 004 NUM 029 035 «و در روز هشتم، برای شما جشن مقدس باشد؛ هیچ کار خدمت مکنید. 004 NUM 029 036 و قربانی سوختنی هدیه آتشین عطر خوشبو برای خداوندبگذرانید، یک گاو جوان و یک قوچ و هفت بره نرینه یک ساله بی‌عیب. 004 NUM 029 037 و هدایای آردی وهدایای ریختنی آنها برای گاو و قوچ و بره‌ها به شماره آنها برحسب قانون. 004 NUM 029 038 و یک بز نر برای قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی، باهدیه آردی‌اش و هدیه ریختنی آن. 004 NUM 029 039 اینها را شما در موسمهای خود برای خداوند بگذرانید، سوای نذرها و نوافل خودبرای قربانی های سوختنی و هدایای آردی وهدایای ریختنی و ذبایح سلامتی خود.» 004 NUM 029 040 پس برحسب هر‌آنچه خداوند به موسی‌امر فرموده بود، موسی بنی‌اسرائیل را اعلام نمود. 004 NUM 030 001 و موسی سروران اسباط بنی‌اسرائیل راخطاب کرده، گفت: «این است کاری که خداوند امر فرموده است: 004 NUM 030 002 چون شخصی برای خداوند نذر کند یا قسم خورد تا جان خود را به تکلیفی الزام نماید، پس کلام خود را باطل نسازد، بلکه برحسب هر‌آنچه از دهانش برآمد، عمل نماید. 004 NUM 030 003 «و اما چون زن برای خداوند نذر کرده، خودرا در خانه پدرش در جوانی‌اش به تکلیفی الزام نماید، 004 NUM 030 004 و پدرش نذر او و تکلیفی که خود را برآن الزام نموده، شنیده باشد، و پدرش درباره اوساکت باشد، آنگاه تمامی نذرهایش استوار، و هرتکلیفی که خود را به آن الزام نموده باشد، قایم خواهد بود. 004 NUM 030 005 اما اگر پدرش در روزی که شنید اورا منع کرد، آنگاه هیچ کدام از نذرهایش و ازتکالیفش که خود را به آن الزام نموده باشد، استوار نخواهد بود، و از این جهت که پدرش او رامنع نموده است، خداوند او را خواهد آمرزید. 004 NUM 030 006 «و اگر به شوهری داده شود، و نذرهای او یاسخنی که از لبهایش جسته، و جان خود را به آن الزام نموده، بر او باشد، 004 NUM 030 007 و شوهرش شنید و درروز شنیدنش به وی هیچ نگفت، آنگاه نذرهایش استوار خواهد ماند. و تکلیفهایی که خویشتن را به آنها الزام نموده است، قایم خواهند ماند. 004 NUM 030 008 لیکن اگر شوهرش در روزی که آن را شنید، او را منع نماید، و نذری را که بر او است یا سخنی را که ازلبهایش جسته، و خویشتن را به آن الزام نموده باشد، باطل سازد، پس خداوند او را خواهدآمرزید. 004 NUM 030 009 اما نذر زن بیوه یا مطلقه، در هر‌چه خود را به آن الزام نموده باشد، بر وی استوارخواهد ماند. 004 NUM 030 010 و اما اگر زنی در خانه شوهرش نذر کند، یا خویشتن را با قسم به تکلیفی الزام نماید، 004 NUM 030 011 و شوهرش بشنود و او را هیچ نگوید ومنع ننماید، پس تمامی نذرهایش استوار، و هرتکلیفی که خویشتن را به آن الزام نموده باشد، قایم خواهد بود. 004 NUM 030 012 و اما اگر شوهرش در روزی که بشنود، آنها را باطل سازد. پس هر‌چه ازلبهایش درآمده باشد درباره نذرهایش یا تکالیف خود، استوار نخواهد ماند. چونکه شوهرش آن راباطل نموده است، خداوند او را خواهد آمرزید. 004 NUM 030 013 هر نذری و هر قسم الزامی را برای ذلیل ساختن جان خود، شوهرش آن را استوار نماید، وشوهرش آن را باطل سازد. 004 NUM 030 014 اما اگر شوهرش روز به روز به او هیچ نگوید، پس همه نذرهایش وهمه تکالیفش را که بر وی باشد استوار نموده باشد، چونکه در روزی که شنید به وی هیچ نگفت، پس آنها را استوار نموده است. 004 NUM 030 015 و اگربعد از شنیدن، آنها را باطل نمود، پس او گناه وی را متحمل خواهد بود.» 004 NUM 030 016 این است فرایضی که خداوند به موسی‌امرفرمود، در میان مرد و زنش و در میان پدر ودخترش، در زمان جوانی او در خانه پدر وی. 004 NUM 031 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 031 002 «انتقام بنی‌اسرائیل را از مدیانیان بگیر، و بعد از آن به قوم خود ملحق خواهی شد.» 004 NUM 031 003 پس موسی قوم را مخاطب ساخته، گفت: «ازمیان خود مردان برای جنگ مهیا سازید تا به مقابله مدیان برآیند، و انتقام خداوند را از مدیان بکشند. 004 NUM 031 004 هزار نفر از هر سبط از جمیع اسباطاسرائیل برای جنگ بفرستید.» 004 NUM 031 005 پس از هزاره های اسرائیل، از هر سبط یک هزار، یعنی دوازده هزار نفر مهیا شده برای جنگ منتخب شدند. 004 NUM 031 006 و موسی ایشان را هزار نفر از هرسبط به جنگ فرستاد، ایشان را با فینحاس بن العازار کاهن و اسباب قدس و کرناها برای نواختن در دستش به جنگ فرستاد. 004 NUM 031 007 و با مدیان به طوری که خداوند موسی را امر فرموده بود، جنگ کرده، همه ذکوران را کشتند. 004 NUM 031 008 و در میان کشتگان ملوک مدیان یعنی اوی و راقم و صور و حور و رابع، پنج پادشاه مدیان را کشتند، بلعام بن بعور را به شمشیر کشتند. 004 NUM 031 009 و بنی‌اسرائیل زنان مدیان واطفال ایشان را به اسیری بردند، و جمیع بهایم وجمیع مواشی ایشان و همه املاک ایشان را غارت کردند. 004 NUM 031 010 و تمامی شهرها و مساکن و قلعه های ایشان را به آتش سوزانیدند. 004 NUM 031 011 و تمامی غنیمت و جمیع غارت را از انسان و بهایم گرفتند. 004 NUM 031 012 واسیران و غارت و غنیمت را نزد موسی و العازارکاهن و جماعت بنی‌اسرائیل در لشکرگاه درعربات موآب، که نزد اردن در مقابل اریحاست، آوردند. 004 NUM 031 013 و موسی و العازار کاهن و تمامی سروران جماعت بیرون از لشکرگاه به استقبال ایشان آمدند. 004 NUM 031 014 و موسی بر روسای لشکر یعنی سرداران هزاره‌ها و سرداران صدها که از خدمت جنگ باز آمده بودند، غضبناک شد. 004 NUM 031 015 و موسی به ایشان گفت: «آیا همه زنان را زنده نگاه داشتید؟ 004 NUM 031 016 اینک اینانند که برحسب مشورت بلعام، بنی‌اسرائیل را واداشتند تا در امر فغور به خداوندخیانت ورزیدند و در جماعت خداوند وباعارض شد. 004 NUM 031 017 پس الان هر ذکوری از اطفال رابکشید، و هر زنی را که مرد را شناخته، با اوهمبستر شده باشد، بکشید. 004 NUM 031 018 و از زنان هردختری را که مرد را نشناخته، و با او همبسترنشده برای خود زنده نگاه دارید. 004 NUM 031 019 و شما هفت روز بیرون از لشکرگاه خیمه زنید، و هر شخصی را کشته و هر‌که کشته‌ای را لمس نموده باشد ازشما و اسیران شما در روز سوم و در روز هفتم، خود را تطهیر نماید. 004 NUM 031 020 و هر جامه و هرظرف چرمی و هر‌چه از پشم بز ساخته شده باشد و هرظرف چوبین را تطهیر نمایید.» 004 NUM 031 021 و العازار کاهن به مردان جنگی که به مقاتله رفته بودند، گفت: «این است قانون شریعتی که خداوند به موسی‌امر فرموده است: 004 NUM 031 022 طلا و نقره و برنج و آهن و روی و سرب، 004 NUM 031 023 یعنی هر‌چه متحمل آتش بشود، آن را از آتش بگذرانید و طاهر خواهد شد، و به آب تنزیه نیز آن را طاهرسازند و هر‌چه متحمل آتش نشود، آن را از آب بگذرانید. 004 NUM 031 024 و در روز هفتم رخت خود رابشویید تا طاهر شوید، و بعد از آن به لشکرگاه داخل شوید.» 004 NUM 031 025 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 031 026 «تو و العازار کاهن و سروران خاندان آبای جماعت، حساب غنایمی که گرفته شده است، چه از انسان و چه از بهایم بگیرید. 004 NUM 031 027 و غنیمت رادر میان مردان جنگی که به مقاتله بیرون رفته‌اند، وتمامی جماعت نصف نما. 004 NUM 031 028 و از مردان جنگی که به مقاتله بیرون رفته‌اند زکات برای خداوندبگیر، یعنی یک نفر از پانصد چه از انسان و چه ازگاو و چه از الاغ و چه از گوسفند. 004 NUM 031 029 از قسمت ایشان بگیر و به العازار کاهن بده تا هدیه افراشتنی برای خداوند باشد. 004 NUM 031 030 و از قسمت بنی‌اسرائیل یکی که از هر پنجاه نفر گرفته شده باشد چه ازانسان و چه از گاو و چه از الاغ و چه از گوسفند وچه از جمیع بهایم بگیر، و آنها را به لاویانی که ودیعت مسکن خداوند را نگاه می‌دارند، بده.» 004 NUM 031 031 پس موسی و العازار کاهن برحسب آنچه خداوند به موسی‌امر فرموده بود، عمل کردند. 004 NUM 031 032 و غنیمت سوای آن غنیمتی که مردان جنگی گرفته بودند، از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار راس بود. 004 NUM 031 033 و از گاو هفتاد و دو هزار راس. 004 NUM 031 034 و از الاغ شصت و یک هزار راس. 004 NUM 031 035 و ازانسان از زنانی که مرد را نشناخته بودند، سی و دوهزار نفر بودند. 004 NUM 031 036 و نصفه‌ای که قسمت کسانی بود که به جنگ رفته بودند، سیصد و سی و هفت هزار و پانصد گوسفند بود. 004 NUM 031 037 و زکات خداوند ازگوسفند ششصد و هفتاد و پنج راس بود. 004 NUM 031 038 وگاوان سی و شش هزار بود و از آنها زکات خداوند هفتاد و دو راس بود. 004 NUM 031 039 و الاغها سی هزار و پانصد و از آنها زکات خداوند شصت ویک راس بود. 004 NUM 031 040 و مردمان شانزده هزار و ازایشان زکات خداوند سی و دو نفر بودند. 004 NUM 031 041 وموسی زکات را هدیه افراشتی خداوند بود به العازار کاهن داد، چنانکه خداوند به موسی‌امرفرموده بود. 004 NUM 031 042 و از قسمت بنی‌اسرائیل که موسی آن را ازمردان جنگی جدا کرده بود، 004 NUM 031 043 و قسمت جماعت از گوسفندان، سیصد و سی هزار وپانصد راس بود. 004 NUM 031 044 و از گاوان سی و شش هزارراس. 004 NUM 031 045 و از الاغها، سی هزار و پانصد راس. 004 NUM 031 046 واز انسان، شانزده هزار نفر. 004 NUM 031 047 و موسی از قسمت بنی‌اسرائیل یکی را که از هر پنجاه گرفته شده بود، چه از انسان و چه از بهایم گرفت، و آنها را به لاویانی که ودیعت مسکن خداوند را نگاه می‌داشتند، داد، چنانکه خداوند به موسی‌امرفرموده بود. 004 NUM 031 048 و روسایی که بر هزاره های لشکر بودند، سرداران هزاره‌ها با سرداران صدها نزد موسی آمدند. 004 NUM 031 049 و به موسی گفتند: «بندگانت حساب مردان جنگی را که زیردست ما می‌باشند گرفتیم، و از ما یک نفر مفقود نشده است. 004 NUM 031 050 پس ما ازآنچه هر کس یافته است هدیه‌ای برای خداوندآورده‌ایم از زیورهای طلا و خلخالها ودست بندها و انگشترها و گوشواره‌ها وگردن بندها تا برای جانهای ما به حضور خداوند کفاره شود.» 004 NUM 031 051 و موسی و العازار کاهن، طلا وهمه زیورهای مصنوعه را از ایشان گرفتند. 004 NUM 031 052 وتمامی طلای هدیه‌ای که از سرداران هزاره‌ها وسرداران صدها برای خداوند گذرانیدند، شانزده هزار و هفتصد و پنجاه مثقال بود. 004 NUM 031 053 زیرا که هریکی از مردان جنگی غنیمتی برای خود برده بودند. 004 NUM 031 054 و موسی و العازار کاهن، طلا را ازسرداران هزاره‌ها و صدها گرفته، به خیمه اجتماع آوردند تا بجهت بنی‌اسرائیل، به حضور خداوندیادگار باشد. 004 NUM 032 001 و بنی روبین و بنی جاد را مواشی بی نهایت بسیار و کثیر بود، پس چون زمین یعزیر و زمین جلعاد را دیدند که اینک این مکان، مکان مواشی است. 004 NUM 032 002 بنی جاد و بنی روبین نزد موسی و العازار کاهن و سروران جماعت آمده، گفتند: 004 NUM 032 003 «عطاروت و دیبون و یعزیر و نمره و حشبون و العاله و شبام و نبو و بعون، 004 NUM 032 004 زمینی که خداوند پیش روی جماعت اسرائیل مفتوح ساخته است، زمین مواشی است، و بندگانت صاحب مواشی می‌باشیم. 004 NUM 032 005 پس گفتند: اگر درنظر تو التفات یافته‌ایم، این زمین به بندگانت به ملکیت داده شود، و ما را از اردن عبور مده.» 004 NUM 032 006 موسی به بنی جاد و بنی روبین گفت: «آیابرادران شما به جنگ روند و شما اینجا بنشینید؟ 004 NUM 032 007 چرا دل بنی‌اسرائیل را افسرده می‌کنید تا به زمینی که خداوند به ایشان داده است، عبورنکنند؟ 004 NUM 032 008 به همین طور پدران شما عمل نمودند، وقتی که ایشان را از قادش برنیع برای دیدن زمین فرستادم. 004 NUM 032 009 به وادی اشکول رفته، زمین را دیدند ودل بنی‌اسرائیل را افسرده ساختند تا به زمینی که خداوند به ایشان داده بود، داخل نشوند. 004 NUM 032 010 پس غضب خداوند در آن روز افروخته شد به حدی که قسم خورده، گفت: 004 NUM 032 011 البته هیچکدام ازمردانی که از مصر بیرون آمدند از بیست ساله وبالاتر آن زمین را که برای ابراهیم و اسحاق ویعقوب قسم خوردم، نخواهند دید، چونکه ایشان مرا پیروی کامل ننمودند. 004 NUM 032 012 سوای کالیب بن یفنه قنزی و یوشع بن نون، چونکه ایشان خداوند را پیروی کامل نمودند. 004 NUM 032 013 پس غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را چهل سال در بیابان آواره گردانید، تا تمامی آن گروهی که این شرارت را در نظر خداوند ورزیده بودند، هلاک شدند. 004 NUM 032 014 و اینک شما به‌جای پدران خودانبوهی از مردان خطاکار برپا شده‌اید تا شدت غضب خداوند را بر اسرائیل باز زیاده کنید؟ 004 NUM 032 015 زیرا اگر از پیروی او روبگردانید بار دیگرایشان را در بیابان ترک خواهد کرد و شما تمامی این قوم را هلاک خواهید ساخت.» 004 NUM 032 016 پس ایشان نزد وی آمده، گفتند: «آغلها رااینجا برای مواشی خود و شهرها بجهت اطفال خویش خواهیم ساخت. 004 NUM 032 017 و خود مسلح شده، حاضر می‌شویم و پیش روی بنی‌اسرائیل خواهیم رفت تا آنها را به مکان ایشان برسانیم. واطفال ما از ترس ساکنان زمین در شهرهای حصاردار خواهند ماند. 004 NUM 032 018 و تا هر یکی ازبنی‌اسرائیل ملک خود را نگرفته باشد، به خانه های خود مراجعت نخواهیم کرد. 004 NUM 032 019 زیرا که ما با ایشان در آن طرف اردن و ماورای آن ملک نخواهیم گرفت، چونکه نصیب ما به این طرف اردن به طرف مشرق به ما رسیده است.» 004 NUM 032 020 و موسی به ایشان گفت: «اگر این کار رابکنید و خویشتن را به حضور خداوند برای جنگ مهیا سازید، 004 NUM 032 021 و هر مرد جنگی از شما به حضورخداوند از اردن عبور کند تا او دشمنان خود را ازپیش روی خود اخراج نماید، 004 NUM 032 022 و زمین به حضور خداوند مغلوب شود، پس بعد از آن برگردیده، به حضور خداوند و به حضور اسرائیل بی‌گناه خواهید شد، و این زمین از جانب خداوندملک شما خواهد بود. 004 NUM 032 023 و اگر چنین نکنید اینک به خداوند گناه ورزیده‌اید، و بدانید که گناه شما، شما را درخواهد گرفت. 004 NUM 032 024 پس شهرها برای اطفال و آغلها برای گله های خود بنا کنید، و به آنچه از دهان شما درآمد، عمل نمایید.» 004 NUM 032 025 پس بنی جاد و بنی روبین موسی را خطاب کرده، گفتند: «بندگانت به طوری که آقای مافرموده است، خواهیم کرد. 004 NUM 032 026 اطفال و زنان ومواشی و همه بهایم ما اینجا در شهرهای جلعادخواهند ماند. 004 NUM 032 027 و جمیع بندگانت مهیای جنگ شده، چنانکه آقای ما گفته است به حضورخداوند برای مقاتله عبور خواهیم نمود.» 004 NUM 032 028 پس موسی العازار کاهن، و یوشع بن نون، وروسای خاندان آبای اسباط بنی‌اسرائیل را درباره ایشان وصیت نمود. 004 NUM 032 029 و موسی به ایشان گفت: «اگر جمیع بنی جاد و بنی روبین مهیای جنگ شده، همراه شما به حضور خداوند از اردن عبورکنند، و زمین پیش روی شما مغلوب شود، آنگاه زمین جلعاد را برای ملکیت به ایشان بدهید. 004 NUM 032 030 واگر ایشان مهیا نشوند و همراه شما عبور ننمایند، پس در میان شما در زمین کنعان ملک بگیرند.» 004 NUM 032 031 بنی جاد و بنی روبین در جواب وی گفتند: «چنانکه خداوند به بندگانت گفته است، همچنین خواهیم کرد. 004 NUM 032 032 ما مهیای جنگ شده، پیش روی خداوند به زمین کنعان عبور خواهیم کرد، و ملک نصیب ما به این طرف اردن داده شود.» 004 NUM 032 033 پس موسی به ایشان یعنی به بنی جاد وبنی روبین و نصف سبط منسی ابن یوسف، مملکت سیحون، ملک اموریان و مملکت عوج ملک باشان را داد، یعنی زمین را با شهرهایش وحدود شهرهایش، زمین را از هر طرف. 004 NUM 032 034 وبنی جاد، دیبون و عطاروت و عروعیر. 004 NUM 032 035 وعطروت، شوفان و یعزیز و یجبهه. 004 NUM 032 036 و بیت نمره و بیت هاران را بنا کردند یعنی شهرهای حصارداررا با آغلهای گله‌ها. 004 NUM 032 037 و بنی روبین حشبون والیعاله و قریتایم. 004 NUM 032 038 و نبو و بعل معون که نام این دورا تغییر دادند و سبمه را بنا کردند و شهرهایی راکه بنا کردند به نامها مسمی ساختند. 004 NUM 032 039 وبنی ماکیر بن منسی به جلعاد رفته، آن را گرفتند واموریان را که در آن بودند، اخراج نمودند. 004 NUM 032 040 وموسی جلعاد را به ماکیر بن منسی داد و او در آن ساکن شد. 004 NUM 032 041 و یائیر بن منسی رفته، قصبه هایش راگرفت، و آنها را حووت یائیر نامید. 004 NUM 032 042 و نوبح رفته، قنات و دهاتش را گرفته، آنها را به اسم خودنوبح نامید. 004 NUM 033 001 این است منازل بنی‌اسرائیل که از زمین مصر با افواج خود زیردست موسی وهارون کوچ کردند. 004 NUM 033 002 و موسی به فرمان خداوندسفرهای ایشان را برحسب منازل ایشان نوشت، واین است منازل و مراحل ایشان: 004 NUM 033 003 پس در ماه اول از رعمسیس، در روز پانزدهم از ماه اول کوچ کردند، و در فردای بعد از فصح بنی‌اسرائیل درنظر تمامی مصریان با دست بلند بیرون رفتند. 004 NUM 033 004 ومصریان همه نخست زادگان خود را که خداوند ازایشان کشته بود دفن می‌کردند، و یهوه بر خدایان ایشان قصاص نموده بود. 004 NUM 033 005 و بنی‌اسرائیل از رعمسیس کوچ کرده، درسکوت فرود آمدند. 004 NUM 033 006 و از سکوت کوچ کرده، درایتام که به کنار بیابان است، فرود آمدند. 004 NUM 033 007 و ازایتام کوچ کرده، به سوی فم الحیروت که در مقابل بعل صفون است، برگشتند، و پیش مجدل فرودآمدند. 004 NUM 033 008 و از مقابل حیروت کوچ کرده، از میان دریا به بیابان عبور کردند و در بیابان ایتام سفر سه روزه کرده، در ماره فرود آمدند. 004 NUM 033 009 و از ماره کوچ کرده، به ایلیم رسیدند و در ایلیم دوازده چشمه آب و هفتاد درخت خرما بود، و در آنجا فرودآمدند. 004 NUM 033 010 و از ایلیم کوچ کرده، نزد بحر قلزم فرود آمدند. 004 NUM 033 011 و از بحر قلزم کوچ کرده، در بیابان سین فرود آمدند. 004 NUM 033 012 و از بیابان سین کوچ کرده، دردفقه فرود آمدند. 004 NUM 033 013 و از دفقه کوچ کرده، درالوش فرود آمدند. 004 NUM 033 014 و از الوش کوچ کرده، دررفیدیم فرود آمدند و در آنجا آب نبود که قوم بنوشند. 004 NUM 033 015 و از رفیدیم کوچ کرده، در بیابان سینافرود آمدند. 004 NUM 033 016 و از بیابان سینا کوچ کرده، درقبروت هتاوه فرود آمدند. 004 NUM 033 017 و از قبروت هتاوه کوچ کرده، در حصیروت فرود آمدند. 004 NUM 033 018 و ازحصیروت کوچ کرده، در رتمه فرود آمدند. 004 NUM 033 019 واز رتمه کوچ کرده، و در رمون فارص فرود آمدند. 004 NUM 033 020 و از رمون فارص کوچ کرده، در لبنه فرودآمدند. 004 NUM 033 021 و از لبنه کوچ کرده، در رسه فرودآمدند. 004 NUM 033 022 و از رسه کوچ کرده، در قهیلاته فرودآمدند. 004 NUM 033 023 و از قهیلاته کوچ کرده، در جبل شافر فرود آمدند. 004 NUM 033 024 و از جبل شافر کوچ کرده، درحراده فرود آمدند. 004 NUM 033 025 و از حراده کوچ کرده، درمقهیلوت فرود آمدند. 004 NUM 033 026 و از مقهیلوت کوچ کرده، در تاحت فرود آمدند. 004 NUM 033 027 و از تاحت کوچ کرده، در تارح فرود آمدند. 004 NUM 033 028 و از تارح کوچ کرده، در متقه فرود آمدند. 004 NUM 033 029 و از متقه کوچ کرده، در حشمونه فرود آمدند. 004 NUM 033 030 و از حشمونه کوچ کرده، در مسیروت فرود آمدند. 004 NUM 033 031 و از مسیروت کوچ کرده، در بنی یعقان فرود آمدند. 004 NUM 033 032 و ازبنی یعقان کوچ کرده، در حورالجدجاد فرودآمدند. 004 NUM 033 033 و از حورالجدجاد کوچ کرده، دریطبات فرود آمدند. 004 NUM 033 034 و از یطبات کوچ کرده، درعبرونه فرود آمدند. 004 NUM 033 035 و از عبرونه کوچ کرده، درعصیون جابر فرود آمدند. 004 NUM 033 036 و از عصیون جابرکوچ کرده، در بیابان صین که قادش باشد، فرودآمدند. 004 NUM 033 037 و از قادش کوچ کرده، در جبل هور درسرحد زمین ادوم فرود آمدند. 004 NUM 033 038 هارون کاهن برحسب فرمان خداوند به جبل هور برآمده، در سال چهلم خروج بنی‌اسرائیل از زمین مصر، در روز اول ماه پنجم وفات یافت. 004 NUM 033 039 و هارون صد و بیست و سه ساله بود که در جبل هور مرد. 004 NUM 033 040 و ملک عراد کنعانی که در جنوب زمین کنعان ساکن بود از آمدن بنی‌اسرائیل اطلاع یافت. 004 NUM 033 041 پس از جبل هور کوچ کرده، در صلمونه فرود آمدند. 004 NUM 033 042 و از صلمونه کوچ کرده در فونون فرود آمدند 004 NUM 033 043 و از فونون کوچ کرده، در اوبوت فرود آمدند. 004 NUM 033 044 و از اوبوت کوچ کرده، درعیی عباریم در حدود موآب فرود آمدند. 004 NUM 033 045 و از عییم کوچ کرده، در دیبون جاد فرود آمدند. 004 NUM 033 046 واز دیبون جاد کوچ کرده، در علمون دبلاتایم فرودآمدند. 004 NUM 033 047 و از علمون دبلاتایم کوچ کرده، درکوههای عباریم در مقابل نبو فرود آمدند. 004 NUM 033 048 و ازکوههای عباریم کوچ کرده، در عربات موآب نزداردن در مقابل اریحا فرود آمدند. 004 NUM 033 049 پس نزد اردن از بیت یشیموت تا آبل شطیم در عربات موآب اردو زدند. 004 NUM 033 050 و خداوند موسی را در عربات مواب نزداردن، در مقابل اریحا خطاب کرده، گفت: 004 NUM 033 051 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون شما از اردن به زمین کنعان عبور کنید، 004 NUM 033 052 جمیع ساکنان زمین را از پیش روی خوداخراج نمایید، و تمامی صورتهای ایشان راخراب کنید، و تمامی بتهای ریخته شده ایشان رابشکنید، و همه مکانهای بلند ایشان را منهدم سازید. 004 NUM 033 053 و زمین را به تصرف آورده، در آن ساکن شوید، زیرا که آن زمین را به شما دادم تا مالک آن باشید. 004 NUM 033 054 و زمین را به حسب قبایل خود به قرعه تقسیم کنید، برای کثیر، نصیب او را کثیر بدهید، وبرای قلیل، نصیب او را قلیل بدهید، جایی که قرعه برای هر کس برآید از آن او باشد برحسب اسباط آبای شما آن را تقسیم نمایید. 004 NUM 033 055 و اگرساکنان زمین را از پیش روی خود اخراج ننماییدکسانی را که از ایشان باقی می‌گذارید در چشمان شما خار خواهند بود، و در پهلوهای شما تیغ وشما را در زمینی که در آن ساکن شوید، خواهندرنجانید. 004 NUM 033 056 و به همان طوری که قصد نمودم که با ایشان رفتار نمایم، با شما رفتار خواهم نمود.» 004 NUM 034 001 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 034 002 «بنی‌اسرائیل را امر فرموده، به ایشان بگو: چون شما به زمین کنعان داخل شوید، این است زمینی که به شما به ملکیت خواهد رسید، یعنی زمین کنعان با حدودش. 004 NUM 034 003 آنگاه حد جنوبی شما از بیابان سین بر جانب ادوم خواهد بود، و سرحد جنوبی شما از آخر بحرالملح به طرف مشرق خواهد بود. 004 NUM 034 004 و حد شما از جانب جنوب گردنه عقربیم دور خواهد زد و به سوی سین خواهدگذشت، و انتهای آن به طرف جنوب قادش برنیع خواهد بود، و نزد حصرادار بیرون رفته، تاعصمون خواهد گذشت. 004 NUM 034 005 و این حد از عصمون تاوادی مصر دور زده، انتهایش نزد دریا خواهدبود. 004 NUM 034 006 و اما حد غربی. دریای بزرگ حد شماخواهد بود. این است حد غربی شما. 004 NUM 034 007 و حد شمالی شما این باشد، از دریای بزرگ برای خود جبل هور را نشان گیرید. 004 NUM 034 008 و از جبل هور تا مدخل حمات را نشان گیرید. و انتهای این حد نزد صدد باشد. 004 NUM 034 009 و این حد نزد زفرون بیرون رود و انتهایش نزد حصر عینان باشد، این حدشمالی شما خواهد بود. 004 NUM 034 010 و برای حد مشرقی خود از حصر عینان تاشفام را نشان گیرید. 004 NUM 034 011 و این حد از شفام تا ربله به طرف شرقی عین برود، پس این حد کشیده شده به‌جانب دریای کنرت به طرف مشرق برسد. 004 NUM 034 012 واین حد تا به اردن برسد و انتهایش نزد بحرالملح باشد. این زمین برحسب حدودش به هر طرف زمین شما خواهد بود.» 004 NUM 034 013 و موسی بنی‌اسرائیل را امر کرده، گفت: «این است زمینی که شما آن را به قرعه تقسیم خواهید کرد که خداوند امر فرموده است تا به نه سبط و نصف داده شود. 004 NUM 034 014 زیرا که سبط بنی روبین برحسب خاندان آبای خود و سبط بنی جادبرحسب خاندان آبای خود، و نصف سبط منسی، نصیب خود را گرفته‌اند. 004 NUM 034 015 این دو سبط و نصف به آن طرف اردن در مقابل اریحا به‌جانب مشرق به سوی طلوع آفتاب نصیب خود را گرفته‌اند.» 004 NUM 034 016 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 034 017 «این است نامهای کسانی که زمین را برای شماتقسیم خواهند نمود. العازار کاهن و یوشع بن نون. 004 NUM 034 018 و یک سرور را از هر سبط برای تقسیم نمودن زمین بگیرید. 004 NUM 034 019 و این است نامهای ایشان. ازسبط یهودا کالیب بن یفنه. 004 NUM 034 020 و از سبطبنی شمعون شموئیل بن عمیهود. 004 NUM 034 021 و از سبطبنیامین الیداد بن کسلون. 004 NUM 034 022 و از سبط بنی دان رئیس بقی ابن یجلی. 004 NUM 034 023 و از بنی یوسف از سبطبنی منسی رئیس حنیئیل بن ایفود. 004 NUM 034 024 و از سبطبنی افرایم رئیس قموئیل بن شفطان. 004 NUM 034 025 و از سبطبنی زبولون رئیس الیصافان بن فرناک. 004 NUM 034 026 و از سبطبنی یساکار رئیس فلطیئیل بن عزان. 004 NUM 034 027 و از سبطبنی اشیر رئیس اخیهود بن شلومی. 004 NUM 034 028 و از سبطبنی نفتالی رئیس فدهئیل بن عمیهود.» 004 NUM 034 029 اینانندکه خداوند مامور فرمود که ملک را در زمین کنعان برای بنی‌اسرائیل تقسیم نمایند. 004 NUM 035 001 و خداوند موسی را در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا خطاب کرده، گفت: 004 NUM 035 002 «بنی‌اسرائیل را امر فرما که از نصیب ملک خود شهرها برای سکونت به لاویان بدهند، ونواحی شهرها را از اطراف آنها به لاویان بدهید. 004 NUM 035 003 و شهرها بجهت سکونت ایشان باشد، و نواحی آنها برای بهایم و اموال و سایر حیوانات ایشان باشد. 004 NUM 035 004 و نواحی شهرها که به لاویان بدهید ازدیوار شهر بیرون از هر طرف هزار ذراع باشد. 004 NUM 035 005 واز بیرون شهر به طرف مشرق دو هزار ذراع، و به طرف جنوب دو هزار ذراع، و به طرف مغرب دوهزار ذراع، و به طرف شمال دو هزار ذراع بپیمایید. و شهر در وسط باشد و این نواحی شهرها برای ایشان خواهد بود. 004 NUM 035 006 «و از شهرها که به لاویان بدهید شش شهرملجا خواهد بود، و آنها را برای قاتل بدهید تا به آنجا فرار کند و سوای آنها چهل و دو شهربدهید. 004 NUM 035 007 پس جمیع شهرها که به لاویان خواهیدداد چهل و هشت شهر با نواحی آنها خواهد بود. 004 NUM 035 008 و اما شهرهایی که از ملک بنی‌اسرائیل می‌دهیداز کثیر، کثیر و از قلیل، قلیل بگیرید. هر کس به اندازه نصیب خود که یافته باشد از شهرهای خودبه لاویان بدهد.» 004 NUM 035 009 و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: 004 NUM 035 010 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون شما از اردن به زمین کنعان عبور کنید، 004 NUM 035 011 آنگاه شهرها برای خود تعیین کنید تا شهرهای ملجا برای شما باشد، تا هر قاتلی که شخصی راسهو کشته باشد، به آنجا فرار کند. 004 NUM 035 012 و این شهرها برای شما بجهت ملجا از ولی مقتول خواهد بود، تا قاتل پیش از آنکه به حضورجماعت برای داوری بایستد، نمیرد. 004 NUM 035 013 «و از شهرهایی که می‌دهید، شش شهرملجا برای شما باشد. 004 NUM 035 014 سه شهر از آنطرف اردن بدهید، و سه شهر در زمین کنعان بدهید تاشهرهای ملجا باشد. 004 NUM 035 015 بجهت بنی‌اسرائیل وغریب و کسی‌که در میان شما وطن گزیند، این شش شهر برای ملجا باشد تا هر‌که شخصی راسهو کشته باشد به آنجا فرار کند. 004 NUM 035 016 «و اگر او را به آلت آهنین زد که مرد، او قاتل است و قاتل البته کشته شود. 004 NUM 035 017 و اگر او را بادست خود به سنگی که از آن کسی کشته شود، بزند تا بمیرد، او قاتل است و قاتل البته کشته شود. 004 NUM 035 018 و اگر او را به چوب دستی که به آن کسی کشته شود، بزند تا بمیرد، او قاتل است و قاتل البته کشته شود. 004 NUM 035 019 ولی خون، خود، قاتل رابکشد. هرگاه به او برخورد، او را بکشد. 004 NUM 035 020 و اگراز روی بغض او را با تیغ زد یا قصد چیزی بر اوانداخت که مرد، 004 NUM 035 021 یا از روی عداوت او را بادست خود زد که مرد، آن زننده چون که قاتل است البته کشته شود، ولی خون هرگاه به قاتل برخورد، او را بکشد. 004 NUM 035 022 «لیکن اگر او را بدون عداوت سهو تیغ زندیا چیزی بدون قصد بر او اندازد، 004 NUM 035 023 و اگر سنگی را که کسی به آن کشته شود نادیده بر او بیندازد که بمیرد و با وی دشمنی نداشته، و بداندیش اونبوده باشد، 004 NUM 035 024 پس جماعت در میان قاتل و ولی خون برحسب این احکام داوری نمایند. 004 NUM 035 025 وجماعت، قاتل را از دست ولی خون رهایی دهند، و جماعت، وی را به شهر ملجای او که به آن فرارکرده بود برگردانند، و او در آنجا تا موت رئیس کهنه که به روغن مقدس مسح شده است، ساکن باشد. 004 NUM 035 026 و اگر قاتل وقتی از حدود شهر ملجای خود که به آن فرار کرده بود بیرون آید، 004 NUM 035 027 و ولی خون، او را بیرون حدود شهر ملجایش بیابد، پس ولی خون قاتل را بکشد؛ قصاص خون برای اونشود. 004 NUM 035 028 زیرا که می‌بایست تا وفات رئیس کهنه در شهر ملجای خود مانده باشد، و بعد ازوفات رئیس کهنه، قاتل به زمین ملک خودبرگردد. 004 NUM 035 029 «و این احکام برای شما در قرنهای شما درجمیع مسکنهای شما فریضه عدالتی خواهد بود. 004 NUM 035 030 «هر‌که شخصی را بکشد پس قاتل به گواهی شاهدان کشته شود، و یک شاهد برای کشته شدن کسی شهادت ندهد. 004 NUM 035 031 و هیچ فدیه به عوض جان قاتلی که مستوجب قتل است، مگیرید بلکه او البته کشته شود. 004 NUM 035 032 و از کسی‌که به شهر ملجای خود فرار کرده باشد فدیه مگیرید، که پیش از وفات کاهن برگردد و به زمین خودساکن شود. 004 NUM 035 033 و زمینی را که در آن ساکنید ملوث مسازید، زیرا که خون، زمین را ملوث می‌کند، وزمین را برای خونی که در آن ریخته شود، کفاره نمی توان کرد مگر به خون کسی‌که آن را ریخته باشد. 004 NUM 035 034 پس زمینی را که شما در آن ساکنید ومن در میان آن ساکن هستم نجس مسازید، زیرا من که یهوه هستم در میان بنی‌اسرائیل ساکن می‌باشم.» 004 NUM 036 001 و روسای خاندان آبای قبیله بنی جلعادبن ماکیربن منسی که از قبایل بنی یوسف بودند نزدیک آمده به حضور موسی وبه حضور سروران و روسای خاندان آبای بنی‌اسرائیل عرض کرده، 004 NUM 036 002 گفتند: «خداوند، آقای ما را امر فرمود که زمین را به قرعه تقسیم کرده، به بنی‌اسرائیل بدهد، و آقای ما از جانب خداوند مامور شده است که نصیب برادر ماصلفحاد را به دخترانش بدهد. 004 NUM 036 003 پس اگر ایشان به یکی از پسران سایر اسباط بنی‌اسرائیل منکوحه شوند، ارث ما از میراث پدران ما قطع شده، به میراث سبطی که ایشان به آن داخل شوند، اضافه خواهد شد، و از بهره میراث ما قطع خواهد شد. 004 NUM 036 004 و چون یوبیل بنی‌اسرائیل بشود ملک ایشان به ملک سبطی که به آن داخل شوند اضافه خواهدشد، و ملک ایشان از ملک پدران ما قطع خواهدشد.» 004 NUM 036 005 پس موسی بنی‌اسرائیل را برحسب قول خداوند امر فرموده، گفت: «سبط بنی یوسف راست گفتند. 004 NUM 036 006 این است آنچه خداوند درباره دختران صلفحاد امر فرموده، گفته است: به هر‌که در نظر ایشان پسند آید، به زنی داده شوند، لیکن در قبیله سبط پدران خود فقط به نکاح داده شوند. 004 NUM 036 007 پس میراث بنی‌اسرائیل از سبط به سبط منتقل نشود، بلکه هر یکی از بنی‌اسرائیل به میراث سبطپدران خود ملصق باشند. 004 NUM 036 008 و هر دختری که وارث ملکی از اسباط بنی‌اسرائیل بشود، به کسی از قبیله سبط پدر خود به زنی داده شود، تا هریکی از بنی‌اسرائیل وارث ملک آبای خود گردند. 004 NUM 036 009 و ملک از یک سبط به سبط دیگر منتقل نشود، بلکه هرکس از اسباط بنی‌اسرائیل به میراث خودملصق باشند.» 004 NUM 036 010 پس چنانکه خداوند موسی را امر فرمود، دختران صلفحاد چنان کردند. 004 NUM 036 011 و دختران صلفحاد، محله و ترصه و حجله و ملکه و نوعه به پسران عموهای خود به زنی داده شدند. 004 NUM 036 012 درقبایل بنی منسی ابن یوسف منکوحه شدند وملک ایشان در سبط قبیله پدر ایشان باقی ماند. 004 NUM 036 013 این است اوامر و احکامی که خداوند به واسطه موسی در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا به بنی‌اسرائیل امر فرمود. # # BOOK 005 DEU Deuteronomy تثنیه 005 DEU 001 001 اردن، در بیابان عربه مقابل سوف، در میان فاران و توفل و لابان و حضیروت و دی ذهب باتمامی اسرائیل گفت. 005 DEU 001 002 از حوریب به راه جبل سعیر تا قادش برنیع، سفر یازده روزه است. 005 DEU 001 003 پس در روز اول ماه یازدهم سال چهلم، موسی بنی‌اسرائیل را برحسب هرآنچه خداوند او رابرای ایشان امر فرموده بود تکلم نمود، 005 DEU 001 004 بعد ازآنکه سیحون ملک اموریان را که در حشبون ساکن بود و عوج ملک باشان را که در عشتاروت درادرعی ساکن بود، کشته بود. 005 DEU 001 005 به آن طرف اردن درزمین موآب، موسی به بیان کردن این شریعت شروع کرده، گفت: دستور ترک حوریب 005 DEU 001 006 یهوه خدای ما، ما را در حوریب خطاب کرده، گفت: «توقف شما در این کوه بس شده است. 005 DEU 001 007 پس توجه نموده، کوچ کنید و به کوهستان اموریان، و جمیع حوالی آن از عربه و کوهستان وهامون و جنوب و کناره دریا، یعنی زمین کنعانیان و لبنان تا نهر بزرگ که نهر فرات باشد، داخل شوید. 005 DEU 001 008 اینک زمین را پیش روی شما گذاشتم. پس داخل شده، زمینی را که خداوند برای پدران شما، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، قسم خورد که به ایشان و بعد از آنها به ذریت ایشان بدهد، به تصرف آورید.» 005 DEU 001 009 و در آن وقت به شما متکلم شده، گفتم: «من به تنهایی نمی توانم متحمل شما باشم. 005 DEU 001 010 یهوه خدای شما، شما را افزوده است و اینک شماامروز مثل ستارگان آسمان کثیر هستید. 005 DEU 001 011 یهوه خدای پدران شما، شما را هزار چندان‌که هستیدبیفزاید و شما را برحسب آنچه به شما گفته است، برکت دهد. 005 DEU 001 012 لیکن من چگونه به تنهایی متحمل محنت و بار و منازعت شما بشوم. 005 DEU 001 013 پس مردان حکیم و عاقل و معروف از اسباط خود بیاورید، تاایشان را بر شما روسا سازم.» 005 DEU 001 014 و شما در جواب من گفتید: «سخنی که گفتی نیکو است که بکنیم.» 005 DEU 001 015 پس روسای اسباط شما را که مردان حکیم ومعروف بودند گرفته، ایشان را بر شما روساساختم، تا سروران هزاره‌ها و سروران صدها وسروران پنجاهها و سروران دهها و ناظران اسباطشما باشند. 005 DEU 001 016 و در آنوقت داوران شما را امرکرده، گفتم: دعوای برادران خود را بشنوید، و درمیان هرکس و برادرش و غریبی که نزد وی باشدبه انصاف داوری نمایید. 005 DEU 001 017 و در داوری طرف داری مکنید، کوچک را مثل بزرگ بشنویدو از روی انسان مترسید، زیرا که داوری از آن خداست، و هر دعوایی که برای شما مشکل است، نزد من بیاورید تا آن را بشنوم. 005 DEU 001 018 و آن وقت همه‌چیزهایی را که باید بکنید، برای شما امر فرمودم. 005 DEU 001 019 پس از حوریب کوچ کرده، از تمامی این بیابان بزرگ و ترسناک که شما دیدید به راه کوهستان اموریان رفتیم، چنانکه یهوه خدای ما به ما امر فرمود و به قادش برنیع رسیدیم. 005 DEU 001 020 و به شما گفتم: «به کوهستان اموریانی که یهوه خدای ما به ما می‌دهد، رسیده‌اید. 005 DEU 001 021 اینک یهوه خدای تو، این زمین را پیش روی تو گذاشته است، پس برآی و چنانکه یهوه خدای پدرانت به تو گفته است، آن را به تصرف آور و ترسان و هراسان مباش.» 005 DEU 001 022 آنگاه جمیع شما نزد من آمده، گفتید: «مردان چند، پیش روی خود بفرستیم تا زمین رابرای ما جاسوسی نمایند، و ما را از راهی که بایدبرویم و از شهرهایی که به آنها می‌رویم، خبربیاورند.» 005 DEU 001 023 و این سخن مرا پسند آمد، پس دوازده نفر از شما، یعنی یکی را از هر سبطگرفتم، 005 DEU 001 024 و ایشان متوجه راه شده، به کوه برآمدند و به وادی اشکول رسیده، آن راجاسوسی نمودند. 005 DEU 001 025 و از میوه زمین به‌دست خود گرفته، آن را نزد ما آوردند، و ما را مخبرساخته، گفتند: «زمینی که یهوه خدای ما، به مامی دهد، نیکوست.» 005 DEU 001 026 لیکن شما نخواستید که بروید، بلکه ازفرمان خداوند عصیان ورزیدید. 005 DEU 001 027 و درخیمه های خود همهمه کرده، گفتید: «چونکه خداوند ما را دشمن داشت، ما را از زمین مصربیرون آورد، تا ما را به‌دست اموریان تسلیم کرده، هلاک سازد. 005 DEU 001 028 و حال کجا برویم چونکه برادران ما دل ما را گداخته، گفتند که این قوم از ما بزرگتر وبلندترند و شهرهای ایشان بزرگ و تا آسمان حصاردار است، و نیز بنی عناق را در آنجادیده‌ایم.» 005 DEU 001 029 پس من به شما گفتم: «مترسید و ازایشان هراسان مباشید. 005 DEU 001 030 یهوه خدای شما که پیش روی شما می‌رود برای شما جنگ خواهدکرد، برحسب هرآنچه به نظر شما در مصر برای شما کرده است.» 005 DEU 001 031 و هم در بیابان که در آنجادیدید چگونه یهوه خدای تو مثل کسی‌که پسرخود را می‌برد تو را در تمامی راه که می‌رفتیدبرمی داشت تا به اینجا رسیدید. 005 DEU 001 032 لیکن با وجوداین، همه شما به یهوه خدای خود ایمان نیاوردید. 005 DEU 001 033 که پیش روی شما در راه می‌رفت تاجایی برای نزول شما بطلبد، وقت شب در آتش تا راهی را که به آن بروید به شما بنماید و وقت روز در ابر. 005 DEU 001 034 و خداوند آواز سخنان شما را شنیده، غضبناک شد، و قسم خورده، گفت: 005 DEU 001 035 «هیچکدام از این مردمان و از این طبقه شریر، آن زمین نیکو راکه قسم خوردم که به پدران شما بدهم، هرگزنخواهند دید. 005 DEU 001 036 سوای کالیب بن یفنه که آن راخواهد دید و زمینی را که در آن رفته بود، به وی وبه پسرانش خواهم داد، چونکه خداوند را پیروی کامل نمود.» 005 DEU 001 037 و خداوند بخاطر شما برمن نیزخشم نموده، گفت که «تو هم داخل آنجا نخواهی شد. 005 DEU 001 038 یوشع بن نون که بحضور تو می‌ایستدداخل آنجا خواهد شد، پس او را قوی گردان زیرا اوست که آن را برای بنی‌اسرائیل تقسیم خواهد نمود. 005 DEU 001 039 و اطفال شما که درباره آنها گفتید که به یغما خواهند رفت، و پسران شماکه امروز نیک و بد را تمیز نمی دهند، داخل آنجاخواهند شد، و آن را به ایشان خواهم داد تا مالک آن بشوند. 005 DEU 001 040 و اما شما روگردانیده از راه بحرقلزم به بیابان کوچ کنید.» 005 DEU 001 041 و شما در جواب من گفتید که «به خداوندگناه ورزیده‌ایم، پس رفته، جنگ خواهیم کرد، موافق هرآنچه یهوه خدای ما به ما امر فرموده است، و همه شما اسلحه جنگ خود را بسته، عزیمت کردید که به کوه برآیید. 005 DEU 001 042 آنگاه خداوندبه من گفت: «به ایشان بگو که نروند و جنگ منمایند زیرا که من در میان شما نیستم، مبادا ازحضور دشمنان خود مغلوب شوید.» 005 DEU 001 043 پس به شما گفتم، لیکن نشنیدید، بلکه از فرمان خداوندعصیان ورزیدید، و مغرور شده، به فراز کوه برآمدید. 005 DEU 001 044 و اموریانی که در آن کوه ساکن بودندبه مقابله شما بیرون آمده، شما را تعاقب نمودند، بطوری که زنبورها می‌کنند و شما را از سعیر تاحرما شکست دادند. 005 DEU 001 045 پس برگشته، به حضورخداوند گریه نمودید، اما خداوند آواز شما رانشنید و به شما گوش نداد. 005 DEU 001 046 و در قادش برحسب ایام توقف خود، روزهای بسیار ماندید. 005 DEU 002 001 پس برگشته، چنانکه خداوند به من گفته بود، از راه بحرقلزم در بیابان کوچ کردیم وروزهای بسیار کوه سعیر را دور زدیم. 005 DEU 002 002 پس خداوند مرا خطاب کرده، گفت: 005 DEU 002 003 «دور زدن شمابه این کوه بس است، بسوی شمال برگردید. 005 DEU 002 004 وقوم را امر فرموده، بگو که شما از حدود برادران خود بنی عیسو که در سعیر ساکنند باید بگذرید، و ایشان از شما خواهند ترسید، پس بسیاراحتیاط کنید. 005 DEU 002 005 و با ایشان منازعه مکنید، زیرا که از زمین ایشان بقدر کف پایی هم به شما نخواهم داد، چونکه کوه سعیر را به عیسو به ملکیت داده‌ام. 005 DEU 002 006 خوراک را از ایشان به نقره خریده، بخورید و آب را نیز از ایشان به نقره خریده، بنوشید.» 005 DEU 002 007 زیرا که یهوه خدای تو، تو را در همه کارهای دستت برکت داده است، او راه رفتنت رادر این بیابان بزرگ می‌داند، الان چهل سال است که یهوه خدایت با تو بوده است و به هیچ‌چیزمحتاج نشده‌ای. 005 DEU 002 008 پس از برادران خود بنی عیسوکه در سعیر ساکنند، از راه عربه از ایلت و عصیون جابر عبور نمودیم. 005 DEU 002 009 پس برگشته، از راه بیابان موآب گذشتیم، وخداوند مرا گفت: «موآب را اذیت مرسان و باایشان منازعت و جنگ منما، زیرا که از زمین ایشان هیچ نصیبی به شما نخواهم داد، چونکه عاررا به بنی لوط برای ملکیت داده‌ام.» 005 DEU 002 010 ایمیان که قوم عظیم و کثیر و بلند قد مثل عناقیان بودند، پیش در آنجا سکونت داشتند. 005 DEU 002 011 ایشان نیز مثل عناقیان از رفائیان محسوب بودند، لیکن موآبیان ایشان را ایمیان می‌خوانند. 005 DEU 002 012 و حوریان در سعیرپیشتر ساکن بودند، و بنی عیسو ایشان را اخراج نموده، ایشان را از پیش روی خود هلاک ساختند، و در جای ایشان ساکن شدند، چنانکه اسرائیل به زمین میراث خود که خداوند به ایشان داده بود، کردند. 005 DEU 002 013 الان برخیزید و از وادی زاردعبور نمایید. پس از وادی زارد عبور نمودیم. 005 DEU 002 014 وایامی که از قادش برنیع راه می‌رفتیم تا از وادی زارد عبور نمودیم سی و هشت سال بود، تاتمامی آن طبقه مردان جنگی از میان اردو تمام شدند، چنانکه خداوند برای ایشان قسم خورده بود. 005 DEU 002 015 و دست خداوند نیز بر ایشان می‌بود تاایشان را از میان اردو بالکل هلاک کند. 005 DEU 002 016 پس چون جمیع مردان جنگی از میان قوم بالکل مردند، 005 DEU 002 017 آنگاه خداوند مرا خطاب کرده، گفت: 005 DEU 002 018 «تو امروز از عار که سرحد موآب باشد، باید بگذری. 005 DEU 002 019 و چون به مقابل بنی عمون برسی ایشان را مرنجان و با ایشان منازعه مکن، زیرا که اززمین بنی عمون نصیبی به تو نخواهم داد چونکه آن را به بنی لوط به ملکیت داده‌ام. 005 DEU 002 020 (آن نیز زمین رفائیان شمرده می‌شود و رفائیان پیشتر ساکن آنجا بودند، لیکن عمونیان ایشان را زمزمیان می‌خوانند. 005 DEU 002 021 ایشان قومی عظیم و کثیر و بلند قدمثل عناقیان بودند، و خداوند آنها را از پیش روی ایشان هلاک کرد، پس ایشان را اخراج نموده، درجای ایشان ساکن شدند. 005 DEU 002 022 چنانکه برای بنی عیسو که در سعیر ساکنند عمل نموده، حوریان را از حضور ایشان هلاک ساخته، آنها رااخراج نمودند، و تا امروز در جای ایشان ساکنند. 005 DEU 002 023 و عویان را که در دهات تا به غزا ساکن بودندکفتوریان که از کفتور بیرون آمدند هلاک ساخته، در جای ایشان ساکن شدند. ) 005 DEU 002 024 پس برخیزید وکوچ کرده، از وادی ارنون عبور کنید، اینک سیحون اموری ملک حشبون و زمین او را به‌دست تو دادم، به تصرف آن شروع کن و با ایشان جنگ نما. 005 DEU 002 025 امروز شروع کرده، خوف و ترس تورا بر قومهای زیر تمام آسمان مستولی می‌گردانم، و ایشان آوازه تو را شنیده، خواهندلرزید، و از ترس تو مضطرب خواهند شد.» 005 DEU 002 026 پس قاصدان با سخنان صلح‌آمیز از بیابان قدیموت نزد سیحون ملک حشبون فرستاده، گفتم: 005 DEU 002 027 «اجازت بده که از زمین تو بگذرم، به شاهراه خواهم رفت و به طرف راست یا چپ میل نخواهم کرد. 005 DEU 002 028 خوراک را به نقره به من بفروش تابخورم، و آب را به نقره به من بده تا بنوشم، فقطاجازت بده تا بر پایهای خود بگذرم. 005 DEU 002 029 چنانکه بنی عیسو که در سعیر ساکنند و موآبیان که در عارساکنند به من رفتار نمودند، تا از اردن به زمینی که یهوه خدای ما به ما می‌دهد، عبور نمایم.» 005 DEU 002 030 اماسیحون ملک حشبون نخواست که ما را از سرحدخود راه بدهد، زیرا که یهوه خدای تو روح او رابه قساوت و دل او را به سختی واگذاشت، تا او راچنانکه امروز شده است، به‌دست تو تسلیم نماید. 005 DEU 002 031 و خداوند مرا گفت: «اینک به تسلیم نمودن سیحون و زمین او به‌دست تو شروع کردم، پس بنابه تصرف آن بنما تا زمین او را مالک شوی.» 005 DEU 002 032 آنگاه سیحون با تمامی قوم خود به مقابله مابرای جنگ کردن در یاهص بیرون آمدند. 005 DEU 002 033 ویهوه خدای ما او را به‌دست ما تسلیم نموده، او رابا پسرانش و جمیع قومش زدیم. 005 DEU 002 034 و تمامی شهرهای او را در آنوقت گرفته، مردان و زنان واطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم. 005 DEU 002 035 لیکن بهایم را با غنیمت شهرهایی که گرفته بودیم، برای خود به غارت بردیم. 005 DEU 002 036 ازعروعیر که برکناره وادی ارنون است، و شهری که در وادی است، تا جلعاد قریه‌ای نبود که به ماممتنع باشد، یهوه خدای ما همه را به ما تسلیم نمود. 005 DEU 002 037 لیکن به زمین بنی عمون و به تمامی کناره وادی یبوق و شهرهای کوهستان، و به هر جایی که یهوه خدای ما نهی فرموده بود، نزدیک نشدیم. 005 DEU 003 001 پس برگشته، به راه باشان رفتیم، و عوج ملک باشان با تمامی قوم خود به مقابله مابیرون آمده، در ادرعی جنگ کرد. 005 DEU 003 002 و خداوند مراگفت: «از او مترس زیرا که او و تمامی قومش وزمینش را به‌دست تو تسلیم نموده‌ام، تا بطوری که با سیحون ملک اموریان که در حشبون ساکن بود، عمل نمودی، با وی نیز عمل نمایی.» 005 DEU 003 003 پس یهوه، خدای ما، عوج ملک باشان را نیز و تمامی قومش را به‌دست ما تسلیم نموده، او را به حدی شکست دادیم که احدی از برای وی باقی نماند. 005 DEU 003 004 و در آنوقت همه شهرهایش را گرفتیم، وشهری نماند که از ایشان نگرفتیم، یعنی شصت شهر و تمامی مرزبوم ارجوب که مملکت عوج در باشان بود. 005 DEU 003 005 جمیع اینها شهرهای حصاردار بادیوارهای بلند و دروازه‌ها و پشت بندها بود، سوای قرای بی‌حصار بسیار کثیر. 005 DEU 003 006 و آنها رابالکل هلاک کردیم، چنانکه با سیحون، ملک حشبون کرده بودیم، هر شهر را با مردان و زنان واطفال هلاک ساختیم. 005 DEU 003 007 و تمامی بهایم و غنیمت شهرها را برای خود به غارت بردیم. 005 DEU 003 008 و در آن وقت زمین را از دست دو ملک اموریان که به آن طرف اردن بودند، از وادی ارنون تا جبل حرمون، گرفتیم. 005 DEU 003 009 (و این حرمون راصیدونیان سریون می‌خوانند و اموریان آن راسنیر می‌خوانند. ) 005 DEU 003 010 تمام شهرهای هامون وتمامی جلعاد و تمامی باشان تا سلخه و ادرعی که شهرهای مملکت عوج در باشان بود. 005 DEU 003 011 زیرا که عوج ملک باشان از بقیه رفائیان تنها باقی‌مانده بود. اینک تخت خواب او تخت آهنین است آیاآن در ربت بنی عمون نیست. و طولش نه ذراع وعرضش چهار ذراع برحسب ذراع آدمی می‌باشد. 005 DEU 003 012 و این زمین را در آن وقت به تصرف آوردیم، و آن را از عروعیر که برکنار وادی ارنون است و نصف کوهستان جلعاد؛ و شهرهایش را به روبینیان و جادیان دادم. 005 DEU 003 013 و بقیه جلعاد و تمامی باشان را که مملکت عوج باشد به نصف سبطمنسی دادم، یعنی تمامی مرزبوم ارجوب را باتمامی باشان که زمین رفائیان نامیده می‌شود. 005 DEU 003 014 یائیر بن منسی تمامی مرزبوم ارجوب را تا حدجشوریان و معکیان گرفت، و آنها را تا امروز به اسم خود باشان، حووت یائیر نامید. 005 DEU 003 015 و جلعادرا به ماکیر دادم. 005 DEU 003 016 و به روبینیان و جادیان، ازجلعاد تا وادی ارنون، هم وسط وادی و هم کناره‌اش تا وادی یبوق را که حد بنی عمون باشد، دادم. 005 DEU 003 017 و عربه را نیز و اردن و کناره‌اش را ازکنرت تا دریای عربه که بحرالملح باشد، زیردامنه های فسجه به طرف مشرق دادم. 005 DEU 003 018 و در آن وقت به شما امر فرموده، گفتم: «یهوه خدای شما این زمین را به شما داده است تاآن را به تصرف آورید، پس جمیع مردان جنگی شما مهیا شده، پیش روی برادران خود، بنی‌اسرائیل، عبور کنید. 005 DEU 003 019 لیکن زنان و اطفال ومواشی شما، چونکه می‌دانم مواشی بسیار دارید، در شهرهای شما که به شما دادم، بمانند. 005 DEU 003 020 تاخداوند به برادران شما مثل شما آرامی دهد، وایشان نیز زمینی را که یهوه خدای شما به آنطرف اردن به ایشان می‌دهد، به تصرف آورند، آنگاه هریکی از شما به ملک خود که به شما دادم، برگردید.» 005 DEU 003 021 و در آن وقت یوشع را امر فرموده، گفتم: «هرآنچه یهوه، خدای شما، به این دوپادشاه کرده است، چشمان تو دید، پس خداوندبا تمامی ممالکی که بسوی آنها عبور می‌کنی، چنین خواهد کرد. 005 DEU 003 022 از ایشان مترسید زیرا که یهوه خدای شماست که برای شما جنگ می‌کند.» 005 DEU 003 023 و در آنوقت نزد خداوند استغاثه کرده، گفتم: 005 DEU 003 024 «ای خداوند یهوه تو به نشان دادن عظمت و دست قوی خود به بنده ات شروع کرده‌ای، زیرا کدام خداست در آسمان یا در زمین که مثل اعمال و جبروت تو می‌تواند عمل نماید. 005 DEU 003 025 تمنا اینکه عبور نمایم و زمین نیکو را که به آنطرف اردن است و این کوه نیکو و لبنان را ببینم.» 005 DEU 003 026 لیکن خداوند بخاطر شما با من غضبناک شده، مرا اجابت ننمود و خداوند مرا گفت: «تو را کافی است. بار دیگر درباره این امر با من سخن مگو. 005 DEU 003 027 به قله فسجه برآی و چشمان خود را به طرف مغرب و شمال و جنوب و مشرق بلند کرده، به چشمان خود ببین، زیرا که از این اردن نخواهی گذشت. 005 DEU 003 028 اما یوشع را امر فرموده، او را دلیر وقوی گردان، زیرا که او پیش این قوم عبور نموده، زمینی را که تو خواهی دید، برای ایشان تقسیم خواهد نمود.» 005 DEU 003 029 پس در دره، در برابر بیت فغورتوقف نمودیم. 005 DEU 004 001 پس الان‌ای اسرائیل، فرایض و احکامی راکه من به شما تعلیم می‌دهم تا آنها را بجاآورید بشنوید، تا زنده بمانید و داخل شده، زمینی را که یهوه، خدای پدران شما، به شمامی دهد به تصرف آورید. 005 DEU 004 002 بر کلامی که من به شماامر می‌فرمایم چیزی میفزایید و چیزی از آن کم منمایید، تا اوامر یهوه خدای خود را که به شماامر می‌فرمایم، نگاه دارید. 005 DEU 004 003 چشمان شما آنچه راخداوند در بعل فغور کرد دید، زیرا هرکه پیروی بعل فغور کرد، یهوه خدای تو، او را از میان توهلاک ساخت. 005 DEU 004 004 اما جمیع شما که به یهوه خدای خود ملصق شدید، امروز زنده ماندید. 005 DEU 004 005 اینک چنانکه یهوه، خدایم، مرا امر فرموده است، فرایض و احکام به شما تعلیم نمودم، تا درزمینی که شما داخل آن شده، به تصرف می‌آورید، چنان عمل نمایید. 005 DEU 004 006 پس آنها را نگاه داشته، بجا آورید زیرا که این حکمت و فطانت شماست، در نظر قومهایی که چون این فرایض رابشنوند، خواهند گفت: «هرآینه این طایفه‌ای بزرگ، قوم حکیم، و فطانت پیشه‌اند.» 005 DEU 004 007 زیرا کدام قوم بزرگ است که خدا نزدیک ایشان باشدچنانکه یهوه، خدای ما است، در هروقت که نزداو دعا می‌کنیم؟ 005 DEU 004 008 و کدام طایفه بزرگ است که فرایض و احکام عادله‌ای مثل تمام این شریعتی که من امروز پیش شما می‌گذارم، دارند؟ 005 DEU 004 009 لیکن احتراز نما و خویشتن را بسیار متوجه باش، مبادا این چیزهایی را که چشمانت دیده است فراموش کنی و مبادا اینها در تمامی ایام عمرت از دل تو محو شود، بلکه آنها را به پسرانت و پسران پسرانت تعلیم ده. 005 DEU 004 010 در روزی که درحضور یهوه خدای خود در حوریب ایستاده بودی و خداوند به من گفت: «قوم را نزد من جمع کن تا کلمات خود را به ایشان بشنوانم، تا بیاموزندکه در تمامی روزهایی که برروی زمین زنده باشنداز من بترسند، و پسران خود را تعلیم دهند.» 005 DEU 004 011 وشما نزدیک آمده، زیر کوه ایستادید، و کوه تا به وسط آسمان به آتش و تاریکی و ابرها و ظلمت غلیظ می‌سوخت. 005 DEU 004 012 و خداوند با شما از میان آتش متکلم شد، و شما آواز کلمات را شنیدید، لیکن صورتی ندیدید، بلکه فقط آواز را شنیدید. 005 DEU 004 013 و عهد خود را که شما را به نگاه داشتن آن مامور فرمود، برای شما بیان کرد، یعنی ده کلمه را و آنها را بر دو لوح سنگ نوشت. 005 DEU 004 014 و خداوندمرا در آنوقت امر فرمود که فرایض و احکام را به شما تعلیم دهم، تا آنها را در زمینی که برای تصرفش به آن عبور می‌کنید، بجا آورید. 005 DEU 004 015 پس خویشتن را بسیار متوجه باشید، زیرادر روزی که خداوند با شما در حوریب از میان آتش تکلم می‌نمود، هیچ صورتی ندیدید. 005 DEU 004 016 مبادا فاسد شوید و برای خود صورت تراشیده، یا تمثال هر شکلی از شبیه ذکور یا اناث بسازید. 005 DEU 004 017 یا شبیه هر بهیمه‌ای که بر روی زمین است، یا شبیه هر مرغ بالدار که در آسمان می‌پرد. 005 DEU 004 018 یا شبیه هر خزنده‌ای بر زمین یا شبیه هرماهی‌ای که در آبهای زیر زمین است. 005 DEU 004 019 و مباداچشمان خود را بسوی آسمان بلند کنی، و آفتاب و ماه و ستارگان و جمیع جنود آسمان را دیده، فریفته شوی و سجده کرده، آنها را که یهوه خدایت برای تمامی قومهایی که زیر تمام آسمانند، تقسیم کرده است، عبادت نمایی. 005 DEU 004 020 لیکن خداوند شما را گرفته، از کوره آهن ازمصر بیرون آورد تا برای او قوم میراث باشید، چنانکه امروز هستید. 005 DEU 004 021 و خداوند بخاطر شما بر من غضبناک شده، قسم خورد که از اردن عبور نکنم و به آن زمین نیکو که یهوه خدایت به تو برای ملکیت می‌دهد، داخل نشوم. 005 DEU 004 022 بلکه من در این زمین خواهم مرد واز اردن عبور نخواهم کرد، لیکن شما عبورخواهید کرد، و آن زمین نیکو را به تصرف خواهیدآورد. 005 DEU 004 023 پس احتیاط نمایید، مبادا عهد یهوه، خدای خود را که با شما بسته است فراموش نمایید، و صورت تراشیده یا شبیه هر چیزی که یهوه خدایت به تو نهی کرده است، برای خودبسازی. 005 DEU 004 024 زیرا که یهوه خدایت آتش سوزنده وخدای غیور است. 005 DEU 004 025 چون پسران و پسران پسران را تولیدنموده، و در زمین مدتی ساکن باشید، اگر فاسدشده، صورت تراشیده، و شبیه هرچیزی رابسازید و آنچه در نظر یهوه خدای شما بد است بجا آورده، او را غضبناک سازید، 005 DEU 004 026 آسمان وزمین را امروز بر شما شاهد می‌آورم که از آن زمینی که برای تصرف آن از اردن بسوی آن عبورمی کنید البته هلاک خواهید شد. و روزهای خودرا در آن طویل نخواهید ساخت، بلکه بالکل هلاک خواهید شد. 005 DEU 004 027 و خداوند شما را در میان قومها پراکنده خواهد نمود، و شما در میان طوایفی که خداوند شما را به آنجا می‌برد، قلیل العدد خواهید ماند. 005 DEU 004 028 و در آنجا خدایان ساخته شده دست انسان از چوپ و سنگ راعبادت خواهید کرد، که نمی بینند و نمی شنوند ونمی خورند و نمی بویند. 005 DEU 004 029 لیکن اگر از آنجا یهوه خدای خود را بطلبی، او را خواهی یافت. بشرطی که او را به تمامی دل و به تمامی جان خود تفحص نمایی. 005 DEU 004 030 چون در تنگی گرفتار شوی، و جمیع این وقایع برتو عارض شود، در ایام آخر بسوی یهوه خدای خود برگشته، آواز او را خواهی شنید. 005 DEU 004 031 زیرا که یهوه خدای تو خدای رحیم است، تو را ترک نخواهد کرد و تو را هلاک نخواهد نمود، و عهد پدرانت را که برای ایشان قسم خورده بود، فراموش نخواهد کرد. 005 DEU 004 032 زیرا که از ایام پیشین که قبل از تو بوده است از روزی که خدا آدم را برزمین آفرید، و از یک کناره آسمان تا به کناره دیگر بپرس که آیا مثل این امر عظیم واقع شده یا مثل این شنیده شده است؟ 005 DEU 004 033 آیا قومی هرگز آواز خدا را که از میان آتش متکلم شود، شنیده باشند و زنده بمانند، چنانکه تو شنیدی؟ 005 DEU 004 034 و آیا خدا عزیمت کرد که برود وقومی برای خود از میان قوم دیگر بگیرد باتجربه‌ها و آیات و معجزات و جنگ و دست قوی و بازوی دراز شده و ترسهای عظیم، موافق هرآنچه یهوه خدای شما برای شما در مصر درنظر شما بعمل آورد؟ 005 DEU 004 035 این برتو ظاهر شد تابدانی که یهوه خداست و غیر از او دیگری نیست. 005 DEU 004 036 از آسمان آواز خود را به تو شنوانید تا تو راتادیب نماید، و برزمین آتش عظیم خود را به تونشان داد و کلام او را از میان آتش شنیدی. 005 DEU 004 037 و ازاین جهت که پدران تو را دوست داشته، ذریت ایشان را بعد از ایشان برگزیده بود، تو را به حضرت خود با قوت عظیم از مصر بیرون آورد. 005 DEU 004 038 تا امتهای بزرگتر و عظیم تر از تو را پیش روی تو بیرون نماید و تو را درآورده، زمین ایشان رابرای ملکیت به تو دهد، چنانکه امروز شده است. 005 DEU 004 039 لهذا امروز بدان و دردل خود نگاه دار که یهوه خداست، بالا در آسمان و پایین برروی زمین ودیگری نیست. 005 DEU 004 040 و فرایض و اوامر او را که من امروز به تو امر می‌فرمایم نگاهدار، تا تو را و بعداز تو فرزندان تو را نیکو باشد و تا روزهای خود رابر زمینی که یهوه خدایت به تو می‌دهد تا به ابدطویل نمایی. 005 DEU 004 041 آنگاه موسی سه شهر به آن طرف اردن بسوی مشرق آفتاب جدا کرد. 005 DEU 004 042 تا قاتلی که همسایه خود را نادانسته کشته باشد و پیشتر باوی بغض نداشته به آنها فرار کند، و به یکی از این شهرها فرار کرده، زنده ماند. 005 DEU 004 043 یعنی باصر دربیابان، در زمین همواری به جهت روبینیان، وراموت در جلعاد به جهت جادیان، و جولان درباشان به جهت منسیان. 005 DEU 004 044 و این است شریعتی که موسی پیش روی بنی‌اسرائیل نهاد. 005 DEU 004 045 این است شهادات و فرایض و احکامی که موسی به بنی‌اسرائیل گفت، وقتی که ایشان از مصر بیرون آمدند. 005 DEU 004 046 به آنطرف اردن در دره مقابل بیت فغور در زمین سیحون، ملک اموریان که در حشبون ساکن بود، و موسی وبنی‌اسرائیل چون از مصر بیرون آمده بودند او رامغلوب ساختند. 005 DEU 004 047 و زمین او را و زمین عوج ملک باشان را، دو ملک اموریانی که به آنطرف اردن بسوی مشرق آفتاب بودند، به تصرف آوردند. 005 DEU 004 048 از عروعیر که بر کناره وادی ارنون است تا جبل سیئون که حرمون باشد. 005 DEU 004 049 و تمامی عربه به آنطرف اردن بسوی مشرق تا دریای عربه زیر دامنه های فسجه. 005 DEU 005 001 و موسی تمامی بنی‌اسرائیل را خوانده، به ایشان گفت: ای اسرائیل فرایض و احکامی را که من امروز به گوش شما می‌گویم بشنوید، تاآنها را یاد گرفته، متوجه باشید که آنها را بجاآورید. 005 DEU 005 002 یهوه خدای ما با ما در حوریب عهدبست. 005 DEU 005 003 خداوند این عهد را با پدران ما نبست، بلکه با ما که جمیع امروز در اینجا زنده هستیم. 005 DEU 005 004 خداوند در کوه از میان آتش با شما روبرومتکلم شد. 005 DEU 005 005 (من در آن وقت میان خداوند و شماایستاده بودم، تا کلام خداوند را برای شما بیان کنم، زیرا که شما به‌سبب آتش می‌ترسیدید و به فراز کوه برنیامدید) و گفت: 005 DEU 005 006 «من هستم یهوه، خدای تو، که تو را از زمین مصر از خانه بندگی بیرون آوردم. 005 DEU 005 007 تو را به حضور من خدایان دیگر نباشند. 005 DEU 005 008 «به جهت خود صورت تراشیده یا هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان، یا از آنچه پایین درزمین، یا از آنچه در آبهای زیر زمین است مساز. 005 DEU 005 009 آنها را سجده و عبادت منما. زیرا من که یهوه خدای تو هستم، خدای غیورم، و گناه پدران را برپسران تا پشت سوم و چهارم از آنانی که مرادشمن دارند، می‌رسانم. 005 DEU 005 010 و رحمت می‌کنم تاهزار پشت برآنانی که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه دارند. 005 DEU 005 011 «نام یهوه خدای خود را به باطل مبر، زیراخداوند کسی را که نام او را به باطل برد، بی‌گناه نخواهد شمرد. 005 DEU 005 012 «روز سبت را نگاه دار و آن را تقدیس نما، چنانکه یهوه خدایت به تو امر فرموده است. 005 DEU 005 013 شش روز مشغول باش و هرکار خود را بکن. 005 DEU 005 014 اما روز هفتمین سبت یهوه خدای توست، درآن هیچکاری مکن، تو و پسرت و دخترت وغلامت و کنیزت و گاوت و الاغت و همه بهایمت و مهمانت که در اندرون دروازه های تو باشد، تاغلامت و کنیزت مثل تو آرام گیرند. 005 DEU 005 015 و بیاد آورکه در زمین مصر غلام بودی، و یهوه خدایت تو رابه‌دست قوی و بازوی دراز از آنجا بیرون آورد، بنابراین یهوه، خدایت، تو را امر فرموده است که روز سبت را نگاه داری. 005 DEU 005 016 «پدر و مادر خود را حرمت دار، چنانکه یهوه خدایت تو را امر فرموده است، تا روزهایت دراز شود و تو را در زمینی که یهوه خدایت به تومی بخشد، نیکویی باشد. 005 DEU 005 017 «قتل مکن. 005 DEU 005 018 و زنا مکن. 005 DEU 005 019 و دزدی مکن. 005 DEU 005 020 و بر همسایه خود شهادت دروغ مده. 005 DEU 005 021 وبرزن هسمایه ات طمع مورز، و به خانه همسایه ات و به مزرعه او و به غلامش و کنیزش وگاوش و الاغش و به هرچه از آن همسایه توباشد، طمع مکن.» 005 DEU 005 022 این سخنان را خداوند به تمامی جماعت شما در کوه از میان آتش و ابر و ظلمت غلیظ به آواز بلند گفت، و بر آنها چیزی نیفزود و آنها را بردو لوح سنگ نوشته، به من داد. 005 DEU 005 023 و چون شما آن آواز را از میان تاریکی شنیدید، و کوه به آتش می‌سوخت، شما با جمیع روسای اسباط ومشایخ خود نزد من آمده، 005 DEU 005 024 گفتید: اینک یهوه، خدای ما، جلال و عظمت خود را بر ما ظاهرکرده است، و آواز او را از میان آتش شنیدیم، پس امروز دیدیم که خدا با انسان سخن می‌گوید وزنده است. 005 DEU 005 025 و اما الان چرا بمیریم زیرا که این آتش عظیم ما را خواهد سوخت، اگر آواز یهوه خدای خود را دیگر بشنویم، خواهیم مرد. 005 DEU 005 026 زیرا از تمامی بشر کیست که مثل ما آوازخدای حی را که از میان آتش سخن گوید، بشنودو زنده ماند؟ 005 DEU 005 027 تو نزدیک برو و هرآنچه یهوه خدای ما بگوید، بشنو و هرآنچه یهوه خدای مابه تو بگوید برای ما بیان کن، پس خواهیم شنید وبه عمل خواهیم آورد. 005 DEU 005 028 و خداوند آواز سخنان شما را که به من گفتید شنید، و خداوند مرا گفت: «آواز سخنان این قوم را که به تو گفتند، شنیدم؛ هرچه گفتندنیکو گفتند. 005 DEU 005 029 کاش که دلی را مثل این داشتند تااز من می‌ترسیدند، و تمامی اوامر مرا در هر وقت بجا می‌آوردند، تا ایشان را و فرزندان ایشان را تابه ابد نیکو باشد. 005 DEU 005 030 برو و ایشان را بگو به خیمه های خود برگردید. 005 DEU 005 031 و اما تو در اینجاپیش من بایست، تا جمیع اوامر و فرایض واحکامی را که می‌باید به ایشان تعلیم دهی به توبگویم، و آنها را در زمینی که من به ایشان می‌دهم تا در آن تصرف نمایید، بجا آورند.» 005 DEU 005 032 «پس توجه نمایید تا آنچه یهوه، خدای شما، به شما امر فرموده است، به عمل آورید، وبه راست و چپ انحراف منمایید. 005 DEU 005 033 در تمامی آن طریقی که یهوه، خدای شما، به شما امرفرموده است، سلوک نمایید، تا برای شما نیکوباشد و ایام خود را در زمینی که به تصرف خواهیدآورد، طویل نمایید. 005 DEU 006 001 و این است اوامر و فرایض و احکامی که یهوه، خدای شما، امر فرمود که به شماتعلیم داده شود، تا آنها را در زمینی که شما بسوی آن برای تصرفش عبور می‌کنید، بجا آورید. 005 DEU 006 002 و تااز یهوه خدای خود ترسان شده، جمیع فرایض واوامر او را که من به شما امر می‌فرمایم نگاه داری، تو و پسرت و پسر پسرت، در تمامی ایام عمرت و تا عمر تو دراز شود. 005 DEU 006 003 پس‌ای اسرائیل بشنو، و به عمل نمودن آن متوجه باش، تا برای تو نیکوباشد، و بسیار افزوده شوی در زمینی که به شیر وشهد جاری است، چنانکه یهوه خدای پدرانت تورا وعده داده است. 005 DEU 006 004 ‌ای اسرائیل بشنو، یهوه، خدای ما، یهوه واحد است. 005 DEU 006 005 پس یهوه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما. 005 DEU 006 006 و این سخنانی که من امروز تو را امر می‌فرمایم، بر دل توباشد. 005 DEU 006 007 و آنها را به پسرانت به دقت تعلیم نما، وحین نشستنت در خانه، و رفتنت به راه، و وقت خوابیدن و برخاستنت از آنها گفتگو نما. 005 DEU 006 008 و آنهارا بردست خود برای علامت ببند، و در میان چشمانت عصابه باشد. 005 DEU 006 009 و آنها را بر باهوهای درخانه ات و بر دروازه هایت بنویس. 005 DEU 006 010 و چون یهوه، خدایت، تو را به زمینی که برای پدرانت ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورد که به تو بدهد، درآورد، به شهرهای بزرگ وخوشنمایی که تو بنا نکرده‌ای، 005 DEU 006 011 و به خانه های پر از هر چیز نیکو که پر نکرده‌ای، و حوضهای کنده شده‌ای که نکنده‌ای، و تاکستانها و باغهای زیتونی که غرس ننموده‌ای، و از آنها خورده، سیرشدی. 005 DEU 006 012 آنگاه با حذر باش مبادا خداوند را که تورا از زمین مصر، از خانه بندگی بیرون آورد، فراموش کنی. 005 DEU 006 013 از یهوه خدای خود بترس و اورا عبادت نما و به نام او قسم بخور. 005 DEU 006 014 خدایان دیگر را از خدایان طوایفی که به اطراف تومی باشند، پیروی منمایید. 005 DEU 006 015 زیرا یهوه خدای تودر میان تو خدای غیور است، مبادا غضب یهوه، خدایت، برتو افروخته شود، و تو را از روی زمین هلاک سازد. 005 DEU 006 016 یهوه خدای خود را میازمایید، چنانکه او رادر مسا آزمودید. 005 DEU 006 017 توجه نمایید تا اوامر یهوه خدای خود را و شهادات و فرایض او را که به شما امر فرموده است، نگاه دارید. 005 DEU 006 018 و آنچه درنظر خداوند راست و نیکوست، به عمل آور تابرای تو نیکو شود، و داخل شده آن زمین نیکو راکه خداوند برای پدرانت قسم خورد به تصرف آوری. 005 DEU 006 019 و تا جمیع دشمنانت را از حضورت اخراج نماید، چنانکه خداوند گفته است. 005 DEU 006 020 چون پسر تو در ایام آینده از تو سوال نموده، گوید که مراد از این شهادات و فرایض واحکامی که یهوه خدای ما به شما امر فرموده است، چیست؟ 005 DEU 006 021 پس به پسر خود بگو: ما درمصر غلام فرعون بودیم، و خداوند ما را از مصر بادست قوی بیرون آورد. 005 DEU 006 022 و خداوند آیات ومعجزات عظیم و ردی‌ای بر مصر و فرعون وتمامی اهل خانه او در نظر ما ظاهر ساخت. 005 DEU 006 023 وما را از آنجا بیرون آورد تا ما را به زمینی که برای پدران ما قسم خورد که به ما بدهد، درآورد. 005 DEU 006 024 وخداوند ما را مامور داشت که تمام این فرایض رابجا آورده، از یهوه خدای خود بترسیم، تا برای ماهمیشه نیکو باشد و ما را زنده نگاه دارد، چنانکه تاامروز شده است. 005 DEU 006 025 و برای ما عدالت خواهد بودکه متوجه شویم که جمیع این اوامر را به حضوریهوه خدای خود بجا آوریم، چنانکه ما را امرفرموده است. 005 DEU 007 001 چون یهوه، خدایت، تو را به زمینی که برای تصرفش به آنجا می‌روی درآورد، وامتهای بسیار را که حتیان و جرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان، هفت امت بزرگتر و عظیم تر از تو باشند، از پیش تواخراج نماید. 005 DEU 007 002 و چون یهوه خدایت، ایشان را به‌دست تو تسلیم نماید، و تو ایشان را مغلوب سازی، آنگاه ایشان را بالکل هلاک کن، و با ایشان عهد مبند و بر ایشان ترحم منما. 005 DEU 007 003 و با ایشان مصاهرت منما؛ دختر خود را به پسر ایشان مده، و دختر ایشان را برای پسر خود مگیر. 005 DEU 007 004 زیراکه اولاد تو را از متابعت من برخواهند گردانید، تاخدایان غیر را عبادت نمایند، و غضب خداوندبرشما افروخته شده، شما را بزودی هلاک خواهد ساخت. 005 DEU 007 005 بلکه با ایشان چنین عمل نمایید؛ مذبحهای ایشان را منهدم سازید، وتمثالهای ایشان را بشکنید و اشیریم ایشان را قطع نمایید، و بتهای تراشیده ایشان را به آتش بسوزانید. 005 DEU 007 006 زیرا که تو برای یهوه، خدایت، قوم مقدس هستی. یهوه خدایت تو را برگزیده است تااز جمیع قومهایی که بر روی زمین‌اند، قوم مخصوص برای خود او باشی. 005 DEU 007 007 خداوند دل خود را با شما نبست و شما رابرنگزید از این سبب که از سایر قومها کثیرتربودید، زیرا که شما از همه قومها قلیلتر بودید. 005 DEU 007 008 لیکن از این جهت که خداوند شما را دوست می‌داشت، و می‌خواست قسم خود را که برای پدران شما خورده بود، بجا آورد، پس خداوند شما را با دست قوی بیرون آورد، و از خانه بندگی از دست فرعون، پادشاه مصر، فدیه داد. 005 DEU 007 009 پس بدان که یهوه، خدای تو، اوست خدا، خدای امین که عهد و رحمت خود را با آنانی که او را دوست می‌دارند و اوامر او را بجا می‌آورند تا هزار پشت نگاه می‌دارد. 005 DEU 007 010 و آنانی را که او را دشمن دارند، بر روی ایشان مکافات رسانیده، ایشان را هلاک می‌سازد. و به هرکه او را دشمن دارد، تاخیرننموده، او را بر رویش مکافات خواهد رسانید. 005 DEU 007 011 پس اوامر و فرایض و احکامی را که من امروزبه جهت عمل نمودن به تو امر می‌فرمایم نگاه دار. 005 DEU 007 012 پس اگر این احکام را بشنوید و آنها را نگاه داشته، بجا آورید، آنگاه یهوه خدایت عهد ورحمت را که برای پدرانت قسم خورده است، باتو نگاه خواهد داشت. 005 DEU 007 013 و تو را دوست داشته، برکت خواهد داد، و خواهد افزود، و میوه بطن توو میوه زمین تو را و غله و شیره و روغن تو را ونتاج رمه تو را و بچه های گله تو را، در زمینی که برای پدرانت قسم خورد که به تو بدهد، برکت خواهد داد. 005 DEU 007 014 از همه قومها مبارک تر خواهی شد، و در میان شما و بهایم شما، نر یا ماده، نازادنخواهد بود. 005 DEU 007 015 و خداوند هر بیماری را از تو دورخواهد کرد، و هیچکدام از مرضهای بد مصر راکه می‌دانی، برتو عارض نخواهد گردانید، بلکه برتمامی دشمنانت آنها را خواهد آورد. 005 DEU 007 016 وتمامی قومها را که یهوه بدست تو تسلیم می‌کندهلاک ساخته، چشم تو برآنها ترحم ننماید، وخدایان ایشان را عبادت منما، مبادا برای تو دام باشد. 005 DEU 007 017 و اگر در دلت گویی که این قومها از من زیاده‌اند، چگونه توانم ایشان را اخراج نمایم؟ 005 DEU 007 018 از ایشان مترس بلکه آنچه را یهوه خدایت بافرعون و جمیع مصریان کرد، نیکو بیاد آور. 005 DEU 007 019 یعنی تجربه های عظیمی را که چشمانت دیده است، و آیات و معجزات و دست قوی و بازوی دراز را که یهوه، خدایت، تو را به آنها بیرون آورد. پس یهوه، خدایت، با همه قومهایی که از آنهامی ترسی، چنین خواهد کرد. 005 DEU 007 020 و یهوه خدایت نیز زنبورها در میان ایشان خواهد فرستاد، تاباقی ماندگان و پنهان شدگان ایشان از حضور توهلاک شوند. 005 DEU 007 021 از ایشان مترس زیرا یهوه خدایت که در میان توست، خدای عظیم و مهیب است. 005 DEU 007 022 و یهوه، خدایت، این قومها را از حضورتو به تدریج اخراج خواهد نمود، ایشان را بزودی نمی توانی تلف نمایی مبادا وحوش صحرا برتوزیاد شوند. 005 DEU 007 023 لیکن یهوه خدایت، ایشان را به‌دست تو تسلیم خواهد کرد، و ایشان را به اضطراب عظیمی پریشان خواهد نمود تا هلاک شوند. 005 DEU 007 024 و ملوک ایشان را بدست تو تسلیم خواهد نمود، تا نام ایشان را از زیر آسمان محوسازی، و کسی یارای مقاومت با تو نخواهدداشت تا ایشان را هلاک سازی. 005 DEU 007 025 و تمثالهای خدایان ایشان را به آتش بسوزانید، به نقره وطلایی که بر آنهاست، طمع مورز، و برای خودمگیر، مبادا از آنها به دام گرفتار شوی، چونکه نزد یهوه، خدای تو، مکروه است. 005 DEU 007 026 و چیزمکروه را به خانه خود میاور، مبادا مثل آن حرام شوی، از آن نهایت نفرت و کراهت دار چونکه حرام است. 005 DEU 008 001 تمامی اوامری را که من امروز به شما امرمی فرمایم، حفظ داشته، بجا آورید، تا زنده مانده، زیاد شوید، و به زمینی که خداوند برای پدران شما قسم خورده بود، داخل شده، در آن تصرف نمایید. 005 DEU 008 002 و بیاد آور تمامی راه را که یهوه، خدایت، تو را این چهل سال در بیابان رهبری نمود تا تو را ذلیل ساخته، بیازماید، و آنچه را که در دل تو است بداند، که آیا اوامر او را نگاه خواهی داشت یا نه. 005 DEU 008 003 و او تو را ذلیل و گرسنه ساخت و من را به تو خورانید که نه تو آن رامی دانستی و نه پدرانت می‌دانستند، تا تو رابیاموزاند که انسان نه به نان تنها زیست می‌کندبلکه به هر کلمه‌ای که از دهان خداوند صادرشود، انسان زنده می‌شود. 005 DEU 008 004 در این چهل سال لباس تو در برت مندرس نشد، و پای تو آماس نکرد. 005 DEU 008 005 پس در دل خود فکر کن که بطوری که پدر، پسر خود را تادیب می‌نماید، یهوه خدایت تو را تادیب کرده است. 005 DEU 008 006 و اوامر یهوه خدای خود را نگاه داشته، در طریقهای او سلوک نما و ازاو بترس. 005 DEU 008 007 زیرا که یهوه خدایت تو را به زمین نیکو درمی آورد؛ زمین پر از نهرهای آب و ازچشمه‌ها و دریاچه‌ها که از دره‌ها و کوهها جاری می‌شود. 005 DEU 008 008 زمینی که پر از گندم و جو و مو و انجیرو انار باشد، زمینی که پر از زیتون زیت و عسل است. 005 DEU 008 009 زمینی که در آن نان را به تنگی نخواهی خورد، و در آن محتاج به هیچ‌چیز نخواهی شد، زمینی که سنگهایش آهن است، و از کوههایش مس خواهی کند. 005 DEU 008 010 و خورده، سیر خواهی شد، و یهوه خدای خود را به جهت زمین نیکو که به تو داده است، متبارک خواهی خواند. 005 DEU 008 011 پس باحذر باش، مبادا یهوه خدای خود رافراموش کنی و اوامر و احکام و فرایض او را که من امروز به تو امر می‌فرمایم، نگاه نداری. 005 DEU 008 012 مباداخورده، سیر شوی، و خانه های نیکو بنا کرده، درآن ساکن شوی. 005 DEU 008 013 و رمه و گله تو زیاد شود، ونقره و طلا برای تو افزون شود، و مایملک توافزوده گردد. 005 DEU 008 014 و دل تو مغرور شده، یهوه خدای خود را که تو را از زمین مصر از خانه بندگی بیرون آورد، فراموش کنی. 005 DEU 008 015 که تو را در بیابان بزرگ وخوفناک که در آن مارهای آتشین و عقربها و زمین تشنه بی‌آب بود، رهبری نمود، که برای تو آب ازسنگ خارا بیرون آورد. 005 DEU 008 016 که تو را در بیابان من راخورانید که پدرانت آن را ندانسته بودند، تا تو راذلیل سازد و تو را بیازماید و بر تو در آخرت احسان نماید. 005 DEU 008 017 مبادا در دل خود بگویی که قوت من و توانایی دست من، این توانگری را ازبرایم پیدا کرده است. 005 DEU 008 018 بلکه یهوه خدای خود رابیاد آور، زیرا اوست که به تو قوت می‌دهد تاتوانگری پیدا نمایی، تا عهد خود را که برای پدرانت قسم خورده بود، استوار بدارد، چنانکه امروز شده است. 005 DEU 008 019 و اگر یهوه خدای خود رافراموش کنی و پیروی خدایان دیگر نموده، آنهارا عبادت و سجده نمایی، امروز برشما شهادت می‌دهم که البته هلاک خواهید شد. 005 DEU 008 020 مثل قومهایی که خداوند پیش روی تو هلاک می‌سازد، شما همچنین هلاک خواهید شد از این جهت که قول یهوه خدای خود را نشنیدید. 005 DEU 009 001 ای اسرائیل بشنو. تو امروز از اردن عبورمی کنی، تا داخل شده، قومهایی را که از تو عظیم تر و قوی تراند، و شهرهای بزرگ را که تا به فلک حصاردار است، به تصرف آوری، 005 DEU 009 002 یعنی قوم عظیم و بلند قد بنی عناق را که می‌شناسی وشنیده‌ای که گفته‌اند کیست که یارای مقاومت بابنی عناق داشته باشد. 005 DEU 009 003 پس امروز بدان که یهوه، خدایت، اوست که پیش روی تو مثل آتش سوزنده عبور می‌کند، و او ایشان را هلاک خواهدکرد، و پیش روی تو ذلیل خواهد ساخت، پس ایشان را اخراج نموده، بزودی هلاک خواهی نمود، چنانکه خداوند به تو گفته است. 005 DEU 009 004 پس چون یهوه، خدایت، ایشان را از حضورتو اخراج نماید، در دل خود فکر مکن و مگو که به‌سبب عدالت من، خداوند مرا به این زمین درآوردتا آن را به تصرف آورم، بلکه به‌سبب شرارت این امتها، خداوند ایشان را از حضور تو اخراج می‌نماید. 005 DEU 009 005 نه به‌سبب عدالت خود و نه به‌سبب راستی دل خویش داخل زمین ایشان برای تصرفش می‌شوی، بلکه به‌سبب شرارت این امتها، یهوه، خدایت، ایشان را از حضور تو اخراج می‌نماید، و تا آنکه کلامی را که خداوند برای پدرانت، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، قسم خورده بود، استوار نماید. 005 DEU 009 006 پس بدان که یهوه، خدایت، این زمین نیکو رابه‌سبب عدالت تو به تو نمی دهد تا در آن تصرف نمایی، زیرا که قومی گردن کش هستی. 005 DEU 009 007 پس بیادآور و فراموش مکن که چگونه خشم یهوه خدای خود را در بیابان جنبش دادی و از روزی که از زمین مصر بیرون آمدی تا به اینجا رسیدی به خداوند عاصی می‌شدید. 005 DEU 009 008 و در حوریب خشم خداوند را جنبش دادید، و خداوند بر شما غضبناک شد تا شما راهلاک نماید. 005 DEU 009 009 هنگامی که من به کوه برآمدم تالوحهای سنگ یعنی لوحهای عهدی را که خداوند با شما بست، بگیرم، آنگاه چهل روز وچهل شب در کوه ماندم؛ نه نان خوردم و نه آب نوشیدم. 005 DEU 009 010 و خداوند دو لوح سنگ مکتوب شده به انگشت خدا را به من داد و بر آنها موافق تمامی سخنانی که خداوند در کوه از میان آتش در روزاجتماع به شما گفته بود، نوشته شد. 005 DEU 009 011 و واقع شدبعد از انقضای چهل روز و چهل شب که خداونداین دو لوح سنگ یعنی لوحهای عهد را به من داد، 005 DEU 009 012 و خداوند مرا گفت: «برخاسته، از اینجا به زودی فرود شو زیرا قوم تو که از مصر بیرون آوردی فاسد شده‌اند، و از طریقی که ایشان را امرفرمودم به زودی انحراف ورزیده، بتی ریخته شده برای خود ساختند.» 005 DEU 009 013 و خداوند مراخطاب کرده، گفت: «این قوم را دیدم و اینک قوم گردن کش هستند. 005 DEU 009 014 مرا واگذار تا ایشان را هلاک سازم و نام ایشان را از زیر آسمان محو کنم و از توقومی قوی تر و کثیرتر از ایشان بوجود آورم.» 005 DEU 009 015 پس برگشته، از کوه فرود آمدم و کوه به آتش می‌سوخت و دو لوح عهد در دو دست من بود. 005 DEU 009 016 و نگاه کرده، دیدم که به یهوه خدای خودگناه ورزیده، گوساله‌ای ریخته شده برای خودساخته و از طریقی که خداوند به شما امر فرموده بود، به زودی برگشته بودید. 005 DEU 009 017 پس دو لوح راگرفتم و آنها را از دو دست خود انداخته، در نظرشما شکستم. 005 DEU 009 018 و مثل دفعه اول، چهل روز وچهل شب به حضور خداوند به روی درافتادم؛ نه نان خوردم و نه آب نوشیدم، به‌سبب همه گناهان شما که کرده و کار ناشایسته که در نظر خداوندعمل نموده، خشم او را به هیجان آوردید. 005 DEU 009 019 زیرا که از غضب و حدت خشمی که خداوندبر شما نموده بود تا شما را هلاک سازد، می‌ترسیدم، و خداوند آن مرتبه نیز مرا اجابت نمود. 005 DEU 009 020 و خداوند بر هارون بسیا غضبناک شده بود تا او را هلاک سازد، و برای هارون نیز در آن وقت دعا کردم. 005 DEU 009 021 و اما گناه شما یعنی گوساله‌ای را که ساخته بودید، گرفتم و آن را به آتش سوزانیدم و آن را خرد کرده، نیکو ساییدم تا مثل غبار نرم شد، و غبارش را به نهری که از کوه جاری بود، پاشیدم. 005 DEU 009 022 و در تبعیره و مسا و کبروت هتاوه خشم خداوند را به هیجان آوردید. 005 DEU 009 023 و وقتی که خداوند شما را از قادش برنیع فرستاده، گفت: بروید و در زمینی که به شما داده‌ام تصرف نمایید، از قول یهوه خدای خود عاصی شدید و به اوایمان نیاورده، آواز او را نشنیدید. 005 DEU 009 024 از روزی که شما را شناخته‌ام به خداوند عصیان ورزیده‌اید. 005 DEU 009 025 پس به حضور خداوند به روی درافتادم درآن چهل روز و چهل شب که افتاده بودم، از این جهت که خداوند گفته بود که شما را هلاک سازد. 005 DEU 009 026 و نزد خداوند استدعا نموده، گفتم: «ای خداوند یهوه، قوم خود و میراث خود را که به عظمت خود فدیه دادی و به‌دست قوی از مصربیرون آوردی، هلاک مساز. 005 DEU 009 027 بندگان خودابراهیم و اسحاق و یعقوب را بیاد آور، و برسخت دلی این قوم و شرارت و گناه ایشان نظر منما. 005 DEU 009 028 مبادا اهل زمینی که ما را از آن بیرون آوردی، بگویند چونکه خداوند نتوانست ایشان را به زمینی که به ایشان وعده داده بود درآورد، وچونکه ایشان را دشمن می‌داشت، از این جهت ایشان را بیرون آورد تا در بیابان هلاک سازد. 005 DEU 009 029 لیکن ایشان قوم تو و میراث تو هستند که به قوت عظیم خود و به بازوی افراشته خویش بیرون آوردی.» 005 DEU 010 001 و در آن وقت خداوند به من گفت: «دولوح سنگ موافق اولیه برای خودبتراش، و نزد من به کوه برآی، و تابوتی از چوب برای خود بساز. 005 DEU 010 002 و بر این لوحها کلماتی را که برلوحهای اولین که شکستی بود، خواهم نوشت، وآنها را در تابوت بگذار.» 005 DEU 010 003 پس تابوتی از چوب سنط ساختم، و دو لوح سنگ موافق اولین تراشیدم، و آن دو لوح را در دست داشته، به کوه برآمدم. 005 DEU 010 004 و بر آن دو لوح موافق کتابت اولین، آن ده کلمه را که خداوند در کوه از میان آتش، درروز اجتماع به شما گفته بود نوشت، و خداوندآنها را به من داد. 005 DEU 010 005 پس برگشته، از کوه فرود آمدم، و لوحها را در تابوتی که ساخته بودم گذاشتم، ودر آنجا هست، چنانکه خداوند مرا امر فرموده بود. 005 DEU 010 006 (و بنی‌اسرائیل از بیروت بنی یعقان به موسیره کوچ کردند، و در آنجا هارون مرد و درآنجا دفن شد. و پسرش العازار در جایش به کهانت پرداخت. 005 DEU 010 007 و از آنجا به جدجوده کوچ کردند، و از جدجوده به یطبات که زمین نهرهای آب است. 005 DEU 010 008 در آنوقت خداوند سبط لاوی را جداکرد، تا تابوت عهد خداوند را بردارند، و به حضور خداوند ایستاده، او را خدمت نمایند، و به نام او برکت دهند، چنانکه تا امروز است. 005 DEU 010 009 بنابراین لاوی را در میان برادرانش نصیب ومیراثی نیست؛ خداوند میراث وی است، چنانکه یهوه خدایت به وی گفته بود). 005 DEU 010 010 و من در کوه مثل روزهای اولین، چهل روزو چهل شب توقف نمودم، و در آن دفعه نیزخداوند مرا اجابت نمود، و خداوند نخواست تورا هلاک سازد. 005 DEU 010 011 و خداوند مرا گفت: «برخیز وپیش روی این قوم روانه شو تا به زمینی که برای پدران ایشان قسم خوردم که به ایشان بدهم داخل شده، آن را به تصرف آورند.» 005 DEU 010 012 پس الان‌ای اسرائیل، یهوه خدایت از توچه می‌خواهد، جز اینکه از یهوه خدایت بترسی و در همه طریقهایش سلوک نمایی، و او رادوست بداری و یهوه خدای خود را به تمامی دل و به تمامی جان خود عبادت نمایی. 005 DEU 010 013 و اوامرخداوند و فرایض او را که من امروز تو را برای خیریتت امر می‌فرمایم، نگاه داری. 005 DEU 010 014 اینک فلک و فلک الافلاک از آن یهوه خدای توست، و زمین وهرآنچه در آن است. 005 DEU 010 015 لیکن خداوند به پدران تورغبت داشته، ایشان را محبت می‌نمود، و بعد ازایشان ذریت ایشان، یعنی شما را از همه قومهابرگزید، چنانکه امروز شده است. 005 DEU 010 016 پس غلفه دلهای خود را مختون سازید، و دیگر گردن کشی منمایید. 005 DEU 010 017 زیرا که یهوه خدای شما خدای خدایان و رب‌الارباب، و خدای عظیم و جبار ومهیب است، که طرفداری ندارد و رشوه نمی گیرد. 005 DEU 010 018 یتیمان و بیوه‌زنان را دادرسی می‌کند، و غریبان را دوست داشته، خوراک وپوشاک به ایشان می‌دهد. 005 DEU 010 019 پس غریبان رادوست دارید، زیرا که در زمین مصر غریب بودید. 005 DEU 010 020 از یهوه خدای خود بترس، و او را عبادت نما وبه او ملصق شو و به نام او قسم بخور. 005 DEU 010 021 او فخرتوست و او خدای توست که برای تو این اعمال عظیم و مهیبی که چشمانت دیده بجا آورده است. 005 DEU 010 022 پدران تو با هفتاد نفر به مصر فرود شدندو الان یهوه خدایت، تو را مثل ستارگان آسمان کثیر ساخته است. 005 DEU 011 001 پس یهوه خدای خود را دوست بدار، وودیعت و فرایض و احکام و اوامر او رادر همه وقت نگاهدار. 005 DEU 011 002 و امروز بدانید، زیرا که به پسران شما سخن نمی گویم که ندانسته‌اند، وتادیب یهوه خدای شما را ندیده‌اند، و نه عظمت و دست قوی و بازوی افراشته او را. 005 DEU 011 003 و آیات واعمال او را که در میان مصر، به فرعون، پادشاه مصر، و به تمامی زمین او بظهور آورد. 005 DEU 011 004 و آنچه راکه به لشکر مصریان، به اسبها و به ارابه های ایشان کرد، که چگونه آب بحر قلزم را برایشان جاری ساخت، وقتی که شما را تعاقب می‌نمودند، وچگونه خداوند، ایشان را تا به امروز هلاک ساخت. 005 DEU 011 005 و آنچه را که برای شما در بیابان کرد تاشما به اینجا رسیدید. 005 DEU 011 006 و آنچه را که به داتان و ابیرام پسران الیاب بن روبین کرد، که چگونه زمین دهان خود را گشوده، ایشان را و خاندان وخیمه های ایشان را، و هر ذی حیات را که همراه ایشان بود در میان تمامی اسرائیل بلعید. 005 DEU 011 007 لیکن چشمان شما تمامی اعمال عظیمه خداوند را که کرده بود، دیدند. 005 DEU 011 008 پس جمیع اوامری را که من امروز برای شماامر می‌فرمایم نگاه دارید، تا قوی شوید و داخل شده، زمینی را که برای گرفتن آن عبور می‌کنید، به تصرف آورید. 005 DEU 011 009 و تا در آن زمینی که خداوندبرای پدران شما قسم خورد که آن را به ایشان وذریت ایشان بدهد، عمر دراز داشته باشید، زمینی که به شیر و شهد جاری است. 005 DEU 011 010 زیرا زمینی که تو برای گرفتن آن داخل می‌شوی، مثل زمین مصرکه از آن بیرون آمدی نیست، که در آن تخم خودرا می‌کاشتی و آن را مثل باغ بقول به پای خودسیراب می‌کردی. 005 DEU 011 011 لیکن زمینی که شما برای گرفتنش به آن عبور می‌کنید، زمین کوهها ودره هاست که از بارش آسمان آب می‌نوشد، 005 DEU 011 012 زمینی است که یهوه خدایت برآن التفات داردو چشمان یهوه خدایت از اول سال تا آخر سال پیوسته بر آن است. 005 DEU 011 013 و چنین خواهد شد که اگر اوامری را که من امروز برای شما امر می‌فرمایم، بشنوید، و یهوه خدای خود را دوست بدارید، و او را به تمامی دل و به تمامی جان خود عبادت نمایید، 005 DEU 011 014 آنگاه باران زمین شما یعنی باران اولین و آخرین را درموسمش خواهم بخشید، تا غله و شیره و روغن خود را جمع نمایی. 005 DEU 011 015 و در صحرای تو برای بهایمت علف خواهم داد تا بخوری و سیر شوی. 005 DEU 011 016 باحذر باشید مبادا دل شما فریفته شود وبرگشته، خدایان دیگر را عبادت و سجده نمایید. 005 DEU 011 017 و خشم خداوند برشما افروخته شود، تاآسمان را مسدود سازد، و باران نبارد، و زمین محصول خود را ندهد و شما از زمین نیکویی که خداوند به شما می‌دهد، بزودی هلاک شوید. 005 DEU 011 018 پس این سخنان مرا در دل و جان خود جادهید، و آنها را بر دستهای خود برای علامت ببندید، و در میان چشمان شما عصابه باشد. 005 DEU 011 019 وآنها را به پسران خود تعلیم دهید، و حین نشستنت در خانه خود، و رفتنت به راه، و وقت خوابیدن و برخاستنت از آنها گفتگو نمایید. 005 DEU 011 020 وآنها را بر باهوهای در خانه خود و بر دروازه های خود بنویسید. 005 DEU 011 021 تا ایام شما و ایام پسران شما برزمینی که خداوند برای پدران شما قسم خورد که به ایشان بدهد، کثیر شود، مثل ایام افلاک بر بالای زمین. 005 DEU 011 022 زیرا اگر تمامی این اوامر را که من به جهت عمل نمودن به شما امر می‌فرمایم، نیکو نگاه دارید، تا یهوه خدای خود را دوست دارید، و درتمامی طریقهای او رفتار نموده، به او ملصق شوید، 005 DEU 011 023 آنگاه خداوند جمیع این امتها را ازحضور شما اخراج خواهد نمود، و شما امتهای بزرگتر و قویتر از خود را تسخیر خواهید نمود. 005 DEU 011 024 هرجایی که کف پای شما برآن گذارده شود، ازآن شما خواهد بود، از بیابان و لبنان و از نهر، یعنی نهر فرات تا دریای غربی، حدود شماخواهد بود. 005 DEU 011 025 و هیچکس یارای مقاومت با شمانخواهد داشت، زیرا یهوه خدای شما ترس و خوف شما را بر تمامی زمین که به آن قدم می‌زنیدمستولی خواهد ساخت، چنانکه به شما گفته است. 005 DEU 011 026 اینک من امروز برکت و لعنت پیش شمامی گذارم. 005 DEU 011 027 اما برکت، اگر اوامر یهوه خدای خود را که من امروز به شما امر می‌فرمایم، اطاعت نمایید. 005 DEU 011 028 و اما لعنت، اگر اوامر یهوه خدای خودرا اطاعت ننموده، از طریقی که من امروز به شماامر می‌فرمایم برگردید، و خدایان غیر را که نشناخته‌اید، پیروی نمایید. 005 DEU 011 029 و واقع خواهد شدکه چون یهوه، خدایت، تو را به زمینی که به جهت گرفتنش به آن می‌روی داخل سازد، آنگاه برکت را بر کوه جرزیم و لعنت را بر کوه ایبال خواهی گذاشت. 005 DEU 011 030 آیا آنها به آنطرف اردن نیستند پشت راه غروب آفتاب، در زمین کنعانیانی که در عربه ساکنند مقابل جلجال نزد بلوطهای موره. 005 DEU 011 031 زیرا که شما از اردن عبور می‌کنید تا داخل شده، زمینی را که یهوه خدایت به تو می‌بخشد به تصرف آورید، و آن را خواهید گرفت و در آن ساکن خواهید شد. 005 DEU 011 032 پس متوجه باشید تا جمیع این فرایض و احکامی را که من امروز پیش شمامی گذارم، به عمل آورید. 005 DEU 012 001 اینهاست فرایض و احکامی که شما درتمامی روزهایی که بر زمین زنده خواهید ماند، می‌باید متوجه شده، به عمل آرید، در زمینی که یهوه خدای پدرانت به تو داده است، تا در آن تصرف نمایی. 005 DEU 012 002 جمیع اماکن امتهایی را که در آنها خدایان خود را عبادت می‌کنند و شما آنها را اخراج می‌نمایید خراب نمایید، خواه بر کوههای بلندخواه بر تلها و خواه زیر هر درخت سبز. 005 DEU 012 003 مذبحهای ایشان را بشکنید و ستونهای ایشان راخرد کنید، و اشیره های ایشان را به آتش بسوزانید، و بتهای تراشیده شده خدایان ایشان راقطع نمایید، و نامهای ایشان را از آنجا محوسازید. 005 DEU 012 004 با یهوه خدای خود چنین عمل منمایید. 005 DEU 012 005 بلکه به مکانی که یهوه خدای شما از جمیع اسباط شما برگزیند تا نام خود را در آنجا بگذارد، یعنی مسکن او را بطلبید و به آنجا بروید. 005 DEU 012 006 و به آنجا قربانی های سوختنی و ذبایح و عشرهای خود، و هدایای افراشتنی دستهای خویش، ونذرها و نوافل خود و نخست زاده های رمه و گله خویش را ببرید. 005 DEU 012 007 و در آنجا بحضور یهوه خدای خود بخورید، و شما و اهل خانه شما در هر شغل دست خود که یهوه خدای شما، شما را در آن برکت دهد، شادی نمایید. 005 DEU 012 008 موافق هرآنچه ما امروز در اینجا می‌کنیم، یعنی آنچه در نظر هرکس پسند آید، نکنید. 005 DEU 012 009 زیرا که هنوز به آرامگاه و نصیبی که یهوه خدای شما، به شما می‌دهد داخل نشده‌اید. 005 DEU 012 010 اما چون از اردن عبور کرده، در زمینی که یهوه، خدای شما، برای شما تقسیم می‌کند، ساکن شوید، و اوشما را از جمیع دشمنان شما از هرطرف آرامی دهد تا در امنیت سکونت نمایید. 005 DEU 012 011 آنگاه به مکانی که یهوه خدای شما برگزیند تا نام خود رادر آن ساکن سازد، به آنجا هرچه را که من به شماامر فرمایم بیاورید، از قربانی های سوختنی وذبایح و عشرهای خود، و هدایای افراشتنی دستهای خویش، و همه نذرهای بهترین خود که برای خداوند نذر نمایید. 005 DEU 012 012 و به حضور یهوه خدای خود شادی نمایید، شما با پسران ودختران و غلامان و کنیزان خود، و لاویانی که درون دروازه های شما باشند، چونکه ایشان را باشما حصه‌ای و نصیبی نیست. 005 DEU 012 013 با حذر باش که در هر جایی که می‌بینی قربانی های سوختنی خود را نگذرانی، 005 DEU 012 014 بلکه درمکانی که خداوند در یکی از اسباط تو برگزیند درآنجا قربانی های سوختنی خود را بگذرانی، و درآنجا هرچه من به تو امر فرمایم، به عمل آوری. 005 DEU 012 015 لیکن گوشت را برحسب تمامی آرزوی دلت، موافق برکتی که یهوه خدایت به تو دهد، درهمه دروازه هایت ذبح کرده، بخور؛ اشخاص نجس و طاهر از آن بخورند چنانکه از غزال و آهومی خورند. 005 DEU 012 016 ولی خون را نخور؛ آن را مثل آب بر زمین بریز. 005 DEU 012 017 عشر غله و شیره و روغن ونخست زاده رمه و گله خود را در دروازه های خودمخور، و نه هیچ‌یک از نذرهای خود را که نذرمی کنی و از نوافل خود و هدایای افراشتنی دست خود را. 005 DEU 012 018 بلکه آنها را به حضور یهوه خدایت درمکانی که یهوه خدایت برگزیند، بخور، تو وپسرت و دخترت و غلامت و کنیزت و لاویانی که درون دروازه های تو باشند، و به هرچه دست خود را برآن بگذاری به حضور یهوه خدایت شادی نما. 005 DEU 012 019 با حذر باش که لاویان را در تمامی روزهایی که در زمین خود باشی، ترک ننمایی. 005 DEU 012 020 چون یهوه، خدایت، حدود تو را بطوری که تو را وعده داده است، وسیع گرداند، و بگویی که گوشت خواهم خورد، زیرا که دل تو به گوشت خوردن مایل است، پس موافق همه آرزوی دلت گوشت را بخور. 005 DEU 012 021 و اگر مکانی که یهوه، خدایت، برگزیند تا اسم خود را در آن بگذارد ازتو دور باشد، آنگاه از رمه و گله خود که خداوندبه تو دهد ذبح کن، چنانکه به تو امر فرموده‌ام و ازهرچه دلت بخواهد در دروازه هایت بخور. 005 DEU 012 022 چنانکه غزال و آهو خورده شود، آنها را چنین بخور؛ شخص نجس و شخص طاهر از آن برابربخورند. 005 DEU 012 023 لیکن هوشیار باش که خون را نخوری زیرا خون جان است و جان را با گوشت نخوری. 005 DEU 012 024 آن را مخور، بلکه مثل آب برزمینش بریز. 005 DEU 012 025 آن را مخور تا برای تو و بعد از تو برای پسرانت نیکو باشد هنگامی که آنچه در نظرخداوند راست است، بجا آوری. 005 DEU 012 026 لیکن موقوفات خود را که داری و نذرهای خود رابرداشته، به مکانی که خداوند برگزیند، برو. 005 DEU 012 027 وگوشت و خون قربانی های سوختنی خود را برمذبح یهوه خدایت بگذران و خون ذبایح توبرمذبح یهوه خدایت ریخته شود و گوشت رابخور. 005 DEU 012 028 متوجه باش که همه این سخنانی را که من به تو امر می‌فرمایم بشنوی تا برای تو و بعد از توبرای پسرانت هنگامی که آنچه در نظر یهوه، خدایت، نیکو و راست است بجا آوری تا به ابدنیکو باشد. 005 DEU 012 029 وقتی که یهوه، خدایت، امتهایی را که به جهت گرفتن آنها به آنجا می‌روی، از حضور تومنقطع سازد، و ایشان را اخراج نموده، در زمین ایشان ساکن شوی. 005 DEU 012 030 آنگاه باحذر باش، مبادا بعداز آنکه از حضور تو هلاک شده باشند به دام گرفته شده، ایشان را پیروی نمایی و درباره خدایان ایشان دریافت کرده، بگویی که این امتها خدایان خود را چگونه عبادت کردند تا من نیز چنین کنم. 005 DEU 012 031 با یهوه، خدای خود، چنین عمل منما، زیراهرچه را که نزد خداوند مکروه است و از آن نفرت دارد، ایشان برای خدایان خود می‌کردند، حتی اینکه پسران و دختران خود را نیز برای خدایان خود به آتش می‌سوزانیدند. 005 DEU 012 032 هر‌آنچه من به شما امر می‌فرمایم متوجه شوید، تا آن را به عمل آورید، چیزی برآن میفزایید و چیزی از آن کم نکنید. 005 DEU 013 001 اگر در میان تو نبی‌ای یا بیننده خواب ازمیان شما برخیزد، و آیت یا معجزه‌ای برای شما ظاهر سازد، 005 DEU 013 002 و آن آیت یا معجزه واقع شود که از آن تو را خبر داده، گفت خدایان غیر راکه نمی شناسی پیروی نماییم، و آنها را عبادت کنیم، 005 DEU 013 003 سخنان آن نبی یا بیننده خواب را مشنو، زیرا که یهوه، خدای شما، شما را امتحان می‌کند، تا بداند که آیا یهوه، خدای خود را به تمامی دل وبه تمامی جان خود محبت می‌نمایید؟ 005 DEU 013 004 یهوه خدای خود را پیروی نمایید و از او بترسید، واوامر او را نگاه دارید، و قول او را بشنوید و او راعبادت نموده، به او ملحق شوید. 005 DEU 013 005 و آن نبی یابیننده خواب کشته شود، زیرا که سخنان فتنه انگیز بر یهوه خدای شما که شما را از زمین مصر بیرون آورد، و تو را از خانه بندگی فدیه داد، گفته است تا تو را از طریقی که یهوه خدایت به توامر فرمود تا با آن سلوک نمایی، منحرف سازد، پس به این طور بدی را از میان خود دور خواهی کرد. 005 DEU 013 006 و اگر برادرت که پسر مادرت باشد یا پسر یادختر تو یا زن هم آغوش تو یا رفیقت که مثل جان تو باشد، تو را در خفا اغوا کند، و گوید که برویم وخدایان غیر را که تو و پدران تو نشناختید عبادت نماییم، 005 DEU 013 007 از خدایان امتهایی که به اطراف شمامی باشند، خواه به تو نزدیک و خواه از تو دورباشند، از اقصای زمین تا اقصای دیگر آن، 005 DEU 013 008 او راقبول مکن و او را گوش مده، و چشم تو بر وی رحم نکند و بر او شفقت منما و او را پنهان مکن. 005 DEU 013 009 البته او را به قتل رسان، دست تو اول به قتل اودراز شود و بعد دست تمامی قوم. 005 DEU 013 010 و او را به سنگ سنگسار نما تا بمیرد، چونکه می‌خواست تو را از یهوه، خدایت، که تو را از زمین مصر ازخانه بندگی بیرون آورد، منحرف سازد. 005 DEU 013 011 وجمیع اسرائیلیان چون بشنوند، خواهند ترسید وبار دیگر چنین امر زشت را در میان شما مرتکب نخواهند شد. 005 DEU 013 012 اگر درباره یکی از شهرهایی که یهوه خدایت به تو به جهت سکونت می‌دهد خبر یابی، 005 DEU 013 013 که بعضی پسران بلیعال از میان تو بیرون رفته، ساکنان شهر خود را منحرف ساخته، گفته اندبرویم و خدایان غیر را که نشناخته‌اید، عبادت نماییم، 005 DEU 013 014 آنگاه تفحص و تجسس نموده، نیکواستفسار نما. و اینک اگر این امر، صحیح و یقین باشد که این رجاست در میان تو معمول شده است، 005 DEU 013 015 البته ساکنان آن شهر را به دم شمشیربکش و آن را با هرچه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاک نما. 005 DEU 013 016 و همه غنیمت آن را در میان کوچه‌اش جمع کن و شهر را با تمامی غنیمتش برای یهوه خدایت به آتش بالکل بسوزان، و آن تا به ابد تلی خواهد بود و بار دیگربنا نخواهد شد. 005 DEU 013 017 و از چیزهای حرام شده چیزی به‌دستت نچسبد تا خداوند از شدت خشم خود برگشته، برتو رحمت و رافت بنماید، و تو را بیفزاید بطوری که برای پدرانت قسم خورده بود. 005 DEU 013 018 هنگامی که قول یهوه خدای خودرا شنیده، و همه اوامرش را که من امروز به تو امرمی فرمایم نگاه داشته، آنچه در نظر یهوه خدایت راست است، بعمل آورده باشی. 005 DEU 014 001 شما پسران یهوه خدای خود هستید، پس برای مردگان، خویشتن را مجروح منمایید، و مابین چشمان خود را متراشید. 005 DEU 014 002 زیراتو برای یهوه، خدایت، قوم مقدس هستی، وخداوند تو را برای خود برگزیده است تا از جمیع امتهایی که برروی زمین‌اند به جهت او قوم خاص باشی. 005 DEU 014 003 هیچ‌چیز مکروه مخور. 005 DEU 014 004 این است حیواناتی که بخورید: گاو و گوسفند و بز، 005 DEU 014 005 و آهو و غزال وگور و بزکوهی و ریم و گاو دشتی و مهات. 005 DEU 014 006 و هرحیوان شکافته سم که سم را به دو حصه شکافته دارد و نشخوار کند، آن را از بهایم بخورید. 005 DEU 014 007 لیکن از نشخوارکنندگان و شکافتگان سم اینهارا مخورید: یعنی شتر و خرگوش و ونک، زیرا که نشخوار می‌کنند اما شکافته سم نیستند. اینهابرای شما نجس‌اند. 005 DEU 014 008 و خوک زیرا شکافته سم است، لیکن نشخوار نمی کند، این برای شما نجس است. از گوشت آنها مخورید و لاش آنها را لمس مکنید. 005 DEU 014 009 از همه آنچه در آب است اینها را بخورید: هرچه پر و فلس دارد، آنها را بخورید. 005 DEU 014 010 و هرچه پر و فلس ندارد مخورید، برای شما نجس است. 005 DEU 014 011 از همه مرغان طاهر بخورید. 005 DEU 014 012 و این است آنهایی که نخورید: عقاب و استخوان خوار و نسربحر، 005 DEU 014 013 و لاشخوار و شاهین و کرکس به اجناس آن؛ 005 DEU 014 014 و هر غراب به اجناس آن؛ 005 DEU 014 015 و شترمرغ وجغد و مرغ دریایی و باز، به اجناس آن؛ 005 DEU 014 016 و بوم و بوتیمار و قاز؛ 005 DEU 014 017 و قائت و رخم و غواص؛ 005 DEU 014 018 ولقلق و کلنک، به اجناس آن؛ و هدهد و شبپره. 005 DEU 014 019 و همه حشرات بالدار برای شما نجس‌اند؛ خورده نشوند. 005 DEU 014 020 اما از همه مرغان طاهربخورید. 005 DEU 014 021 هیچ میته مخورید؛ به غریبی که درون دروازه های تو باشد بده تا بخورد، یا به اجنبی بفروش، زیرا که تو برای یهوه، خدایت، قوم مقدس هستی و بزغاله را در شیر مادرش مپز. 005 DEU 014 022 عشر تمامی محصولات مزرعه خود را که سال به سال از زمین برآید، البته بده. 005 DEU 014 023 و به حضور یهوه خدایت در مکانی که برگزیند تا نام خود را در آنجا ساکن سازد، عشر غله و شیره وروغن خود را و نخست زادگان رمه و گله خویش را بخور، تا بیاموزی که از یهوه خدایت همه اوقات بترسی. 005 DEU 014 024 و اگر راه از برایت دور باشد که آن را نمی توانی برد، و آن مکانی که یهوه، خدایت، خواهد برگزید تا نام خود را در آن بگذارد، وقتی که یهوه، خدایت، تو را برکت دهد، از تو دور باشد. 005 DEU 014 025 پس آن را به نقره بفروش و نقره را بدست خود گرفته، به مکانی که یهوه خدایت برگزیند، برو. 005 DEU 014 026 و نقره را برای هرچه دلت می‌خواهد از گاو و گوسفند و شراب و مسکرات و هرچه دلت از تو بطلبد، بده، و در آنجا بحضوریهوه، خدایت، بخور و خودت با خاندانت شادی نما. 005 DEU 014 027 و لاوی‌ای را که اندرون دروازه هایت باشد، ترک منما چونکه او را با تو حصه و نصیبی نیست. 005 DEU 014 028 و در آخر هر سه سال تمام عشر محصول خود را در همان سال بیرون آورده، در اندرون دروازه هایت ذخیره نما. 005 DEU 014 029 و لاوی چونکه با توحصه و نصیبی ندارد و غریب و یتیم و بیوه‌زنی که درون دروازه هایت باشند، بیایند و بخورند و سیرشوند، تا یهوه، خدایت، تو را در همه اعمال دستت که می‌کنی، برکت دهد. 005 DEU 015 001 و در آخر هر هفت سال، انفکاک نمایی. 005 DEU 015 002 و قانون انفکاک این باشد، هرطلبکاری قرضی را که به همسایه خود داده باشدمنفک سازد، و از همسایه و برادر خود مطالبه نکند، چونکه انفکاک خداوند اعلان شده است. 005 DEU 015 003 از غریب مطالبه توانی کرد، اما هرآنچه از مال تو نزد برادرت باشد، دست تو آن را منفک سازد. 005 DEU 015 004 تا نزد تو هیچ فقیر نباشد، زیرا که خداوند تو رادر زمینی که یهوه، خدایت، برای نصیب و ملک به تو می‌دهد، البته برکت خواهد داد، 005 DEU 015 005 اگر قول یهوه، خدایت، را به دقت بشنوی تا متوجه شده، جمیع این اوامر را که من امروز به تو امر می‌فرمایم بجا آوری. 005 DEU 015 006 زیرا که یهوه، خدایت، تو را چنانکه گفته است برکت خواهد داد، و به امتهای بسیارقرض خواهی داد، لیکن تو مدیون نخواهی شد، وبر امتهای بسیار تسلط خواهی نمود، و ایشان برتو مسلط نخواهند شد. 005 DEU 015 007 اگر نزد تو در یکی از دروازه هایت، در زمینی که یهوه، خدایت، به تو می‌بخشد، یکی ازبرادرانت فقیر باشد، دل خود را سخت مساز، ودستت را بر برادر فقیر خود مبند. 005 DEU 015 008 بلکه البته دست خود را بر او گشاده دار، و به قدر کفایت، موافق احتیاج او به او قرض بده. 005 DEU 015 009 و باحذر باش مبادا در دل تو فکر زشت باشد، و بگویی سال هفتم یعنی سال انفکاک نزدیک است، و چشم توبر برادر فقیر خود بد شده، چیزی به او ندهی و اواز تو نزد خداوند فریاد برآورده، برایت گناه باشد. 005 DEU 015 010 البته به او بدهی و دلت از دادنش آزرده نشود، زیرا که به عوض این کار یهوه، خدایت، تو را درتمامی کارهایت و هرچه دست خود را بر آن درازمی کنی، برکت خواهد داد. 005 DEU 015 011 چونکه فقیر اززمینت معدوم نخواهد شد، بنابراین من تو را امرفرموده، می‌گویم البته دست خود را برای برادرمسکین و فقیر خود که در زمین تو باشند، گشاده دار. 005 DEU 015 012 اگر مرد یا زن عبرانی از برادرانت به توفروخته شود، و او تو را شش سال خدمت نماید، پس در سال هفتم او را از نزد خود آزاد کرده، رها کن. 005 DEU 015 013 و چون او را از نزد خود آزاد کرده، رهامی کنی، او را تهی‌دست روانه مساز. 005 DEU 015 014 او را ازگله و خرمن و چرخشت خود البته زاد بده، به اندازه‌ای که یهوه، خدایت، تو را برکت داده باشدبه او بده. 005 DEU 015 015 و بیادآور که تو در زمین مصر غلام بودی و یهوه، خدایت، تو را فدیه داد، بنابراین من امروز این را به تو امر می‌فرمایم، 005 DEU 015 016 و اگر به توگوید از نزد تو بیرون نمی روم چونکه تو را وخاندان تو را دوست دارد و او را نزد تو خوش گذشته باشد، 005 DEU 015 017 آنگاه درفشی گرفته، گوشش را باآن به دربدوز تا تو را غلام ابدی باشد، و با کنیزخود نیز چنین عمل نما. 005 DEU 015 018 و چون او را از نزد خود آزاد کرده، رهامی کنی، بنظرت بد نیاید، زیرا که دو برابر اجرت اجیر، تو را شش سال خدمت کرده است. و یهوه خدایت در هرچه می‌کنی تو را برکت خواهد داد. 005 DEU 015 019 همه نخست زادگان نرینه را که از رمه و گله تو زاییده شوند برای یهوه، خدای خود، تقدیس نما، و با نخست زاده گاو خود کار مکن ونخست زاده گوسفند خود را پشم مبر. 005 DEU 015 020 آنها رابه حضور یهوه خدای خود در مکانی که خداوندبرگزیند، تو و اهل خانه ات سال به سال بخورید. 005 DEU 015 021 لیکن اگر عیبی داشته باشد، مثلا لنگ یا کور یاهر عیب دیگر، آن را برای یهوه خدایت ذبح مکن. 005 DEU 015 022 آن را در اندرون دروازه هایت بخور، شخص نجس و شخص طاهر، آن را برابر مثل غزال و آهوبخورند. 005 DEU 015 023 اما خونش را مخور. آن را مثل آب بر زمین بریز. 005 DEU 016 001 ماه ابیب را نگاهدار و فصح را به جهت یهوه، خدایت، بجا آور، زیرا که در ماه ابیب یهوه، خدایت، تو را از مصر در شب بیرون آورد. 005 DEU 016 002 پس فصح را از رمه و گله برای یهوه، خدایت، ذبح کن، در مکانی که خداوند برگزیند، تا نام خود را در آن ساکن سازد. 005 DEU 016 003 با آن، خمیرمایه مخور، هفت روز نان فطیر یعنی نان مشقت را باآن بخور، زیرا که به تعجیل از زمین مصر بیرون آمدی، تا روز خروج خود را از زمین مصر درتمامی روزهای عمرت بیاد آوری. 005 DEU 016 004 پس هفت روز هیچ خمیرمایه در تمامی حدودت دیده نشود، و از گوشتی که در شام روز اول، ذبح می‌کنی چیزی تا صبح باقی نماند. 005 DEU 016 005 فصح را درهر یکی از دروازه هایت که یهوه خدایت به تومی دهد، ذبح نتوانی کرد. 005 DEU 016 006 بلکه در مکانی که یهوه، خدایت، برگزیند تا نام خود را در آن ساکن سازد، در آنجا فصح را در شام، وقت غروب آفتاب، هنگام بیرون آمدنت از مصر ذبح کن. 005 DEU 016 007 وآن را در مکانی که یهوه، خدایت، برگزیند بپز وبخور و بامدادان برخاسته، به خیمه هایت برو. 005 DEU 016 008 شش روز نان فطیر بخور، و در روز هفتم، جشن مقدس برای یهوه خدایت باشد، در آن هیچ کارمکن. 005 DEU 016 009 هفت هفته برای خود بشمار. از ابتدای نهادن داس در زرع خود، شمردن هفت هفته را شروع کن. 005 DEU 016 010 و عید هفته‌ها را با هدیه نوافل دست خودنگاهدار و آن را به اندازه برکتی که یهوه خدایت به تو دهد، بده. 005 DEU 016 011 و به حضور یهوه، خدایت، شادی نما تو و پسرت و دخترت و غلامت و کنیزت ولاوی که درون دروازه هایت باشد و غریب و یتیم و بیوه‌زنی که در میان تو باشند، در مکانی که یهوه خدایت برگزیند تا نام خود را در آن ساکن گرداند. 005 DEU 016 012 و بیاد آور که در مصر غلام بودی، پس متوجه شده، این فرایض را بجا آور. 005 DEU 016 013 عید خیمه‌ها را بعد از جمع کردن حاصل ازخرمن، و چرخشت خود هفت روز نگاهدار. 005 DEU 016 014 ودر عید خود شادی نما، تو و پسرت و دخترت وغلامت و کنیزت و لاوی و غریب و یتیم وبیوه‌زنی که درون دروازه هایت باشند. 005 DEU 016 015 هفت روز در مکانی که خداوند برگزیند، برای یهوه خدایت عید نگاه دار، زیرا که یهوه خدایت تو رادر همه محصولت و در تمامی اعمال دستت برکت خواهد داد، و بسیار شادمان خواهی بود. 005 DEU 016 016 سه مرتبه در سال جمیع ذکورانت به حضوریهوه خدایت در مکانی که او برگزیند حاضرشوند، یعنی در عید فطیر و عید هفته‌ها و عیدخیمه‌ها و به حضور خداوند تهی‌دست حاضرنشوند. 005 DEU 016 017 هر کس به قدر قوه خود به اندازه برکتی که یهوه، خدایت، به تو عطا فرماید، بدهد. 005 DEU 016 018 داوران و سروران در جمیع دروازه هایی که یهوه، خدایت، به تو می‌دهد برحسب اسباط خود برایت تعیین نما، تا قوم را به حکم عدل، داوری نمایند. 005 DEU 016 019 داوری را منحرف مساز و طرفداری منما و رشوه مگیر، زیرا که رشوه چشمان حکمارا کور می‌سازد و سخنان عادلان را کج می‌نماید. 005 DEU 016 020 انصاف کامل را پیروی نما تا زنده مانی وزمینی را که یهوه خدایت به تو می‌دهد، مالک شوی. 005 DEU 016 021 اشیره‌ای از هیچ نوع درخت نزد مذبح یهوه، خدایت، که برای خود خواهی ساخت غرس منما. 005 DEU 016 022 و ستونی برای خود نصب مکن زیرا یهوه خدایت آن را مکروه می‌دارد. 005 DEU 017 001 گاو یا گوسفندی که در آن عیب یا هیچ چیز بد باشد، برای یهوه خدای خودذبح منما، چونکه آن، نزد یهوه خدایت مکروه است. 005 DEU 017 002 اگر در میان تو، در یکی از دروازه هایت که یهوه خدایت به تو می‌دهد، مرد یا زنی پیدا شودکه در نظر یهوه، خدایت، کار ناشایسته نموده، ازعهد او تجاوز کند، 005 DEU 017 003 و رفته خدایان غیر را عبادت کرده، سجده نماید، خواه آفتاب یا ماه یا هر یک از جنود آسمان که من امر نفرموده‌ام، 005 DEU 017 004 و از آن اطلاع یافته، بشنوی، پس نیکو تفحص کن. واینک اگر راست و یقین باشد که این رجاست دراسرائیل واقع شده است، 005 DEU 017 005 آنگاه آن مرد یا زن راکه این کار بد را در دروازه هایت کرده است، بیرون آور، و آن مرد یا زن را با سنگها سنگسار کن تابمیرند. 005 DEU 017 006 از گواهی دو یا سه شاهد، آن شخصی که مستوجب مرگ است کشته شود؛ از گواهی یک نفر کشته نشود. 005 DEU 017 007 اولا دست شاهدان به جهت کشتنش بر او افراشته شود، و بعد از آن، دست تمامی قوم، پس بدی را از میان خود دورکرده‌ای. 005 DEU 017 008 اگر در میان تو امری که حکم بر آن مشکل شود به ظهور آید، در میان خون و خون، و درمیان دعوی و دعوی، و در میان ضرب و ضرب، از مرافعه هایی که در دروازه هایت واقع شود، آنگاه برخاسته، به مکانی که یهوه، خدایت، برگزیند، برو. 005 DEU 017 009 و نزد لاویان کهنه و نزد داوری که در آن روزها باشد رفته، مسالت نما و ایشان تو رااز فتوای قضا مخبر خواهند ساخت. 005 DEU 017 010 وبرحسب فتوایی که ایشان از مکانی که خداوندبرگزیند، برای تو بیان می‌کنند، عمل نما. وهوشیار باش تا موافق هر‌آنچه به تو تعلیم دهند، عمل نمایی. 005 DEU 017 011 موافق مضمون شریعتی که به توتعلیم دهند، و مطابق حکمی که به تو گویند، عمل نما، و از فتوایی که برای تو بیان می‌کنند به طرف راست یا چپ تجاوز مکن. 005 DEU 017 012 و شخصی که از روی تکبر رفتار نماید، و کاهنی را که به حضوریهوه، خدایت، به جهت خدمت در آنجامی ایستد یا داور را گوش نگیرد، آن شخص کشته شود. پس بدی را از میان اسرائیل دور کرده‌ای. 005 DEU 017 013 و تمامی قوم چون این را بشنوند، خواهندترسید و بار دیگر از روی تکبر رفتار نخواهندنمود. 005 DEU 017 014 چون به زمینی که یهوه، خدایت، به تومی دهد، داخل شوی و در آن تصرف نموده، ساکن شوی و بگویی مثل جمیع امتهایی که به اطراف منند پادشاهی بر خود نصب نمایم، 005 DEU 017 015 البته پادشاهی را که یهوه خدایت برگزیند برخود نصب نما. یکی از برادرانت را بر خود پادشاه بساز، و مرد بیگانه‌ای را که از برادرانت نباشد، نمی توانی بر خود مسلط نمایی. 005 DEU 017 016 لکن او برای خود اسبهای بسیار نگیرد، و قوم را به مصر پس نفرستد، تا اسبهای بسیار برای خود بگیرد، چونکه خداوند به شما گفته است بار دیگر به آن راه برنگردید. 005 DEU 017 017 و برای خود زنان بسیار نگیرد، مبادا دلش منحرف شود، و نقره و طلا برای خودبسیار زیاده نیندوزد. 005 DEU 017 018 و چون بر تخت مملکت خود بنشیند، نسخه این شریعت را از آنچه از آن، نزد لاویان کهنه است برای خود در طوماری بنویسد. 005 DEU 017 019 و آن نزد او باشد و همه روزهای عمرش آن را بخواند، تا بیاموزد که از یهوه خدای خود بترسد، و همه کلمات این شریعت و این فرایض را نگاه داشته، به عمل آورد. 005 DEU 017 020 مبادا دل او بر برادرانش افراشته شود، و از این اوامر به طرف چپ یا راست منحرف شود، تا آنکه او وپسرانش در مملکت او در میان اسرائیل روزهای طویل داشته باشند. 005 DEU 018 001 لاویان کهنه و تمامی سبط لاوی راحصه و نصیبی با اسرائیل نباشد. 005 DEU 018 002 پس ایشان در میان برادران خود نصیب نخواهندداشت. خداوند نصیب ایشان است، چنانکه به ایشان گفته است. 005 DEU 018 003 و حق کاهنان از قوم، یعنی از آنانی که قربانی، خواه از گاو و خواه از گوسفندمی گذرانند، این است که دوش و دو بنا گوش وشکنبه را به کاهن بدهند. 005 DEU 018 004 و نوبر غله و شیره وروغن خود و اول چین پشم گوسفند خود را به اوبده، 005 DEU 018 005 زیرا که یهوه، خدایت، او را از همه اسباطت برگزیده است، تا او و پسرانش همیشه بایستند و به نام خداوند خدمت نمایند. 005 DEU 018 006 و اگر احدی از لاویان از یکی ازدروازه هایت از هر جایی در اسرائیل که در آنجاساکن باشد آمده، به تمامی آرزوی دل خود به مکانی که خداوند برگزیند، برسد، 005 DEU 018 007 پس به نام یهوه خدای خود، مثل سایر برادرانش از لاویانی که در آنجا به حضور خداوند می‌ایستند، خدمت نماید. 005 DEU 018 008 حصه های برابر بخورند، سوای آنچه ازارثیت خود بفروشد. 005 DEU 018 009 چون به زمینی که یهوه، خدایت، به تومی دهد داخل شوی، یاد مگیر که موافق رجاسات آن امتها عمل نمایی. 005 DEU 018 010 و در میان تو کسی یافت نشود که پسر یا دختر خود را از آتش بگذرانند، ونه فالگیر و نه غیب گو و نه افسونگر و نه جادوگر، 005 DEU 018 011 و نه ساحر و نه سوال کننده از اجنه و نه رمال ونه کسی‌که از مردگان مشورت می‌کند. 005 DEU 018 012 زیرا هرکه این کارها را کند، نزد خداوند مکروه است وبه‌سبب این رجاسات، یهوه، خدایت، آنها را ازحضور تو اخراج می‌کند. 005 DEU 018 013 نزد یهوه، خدایت، کامل باش. 005 DEU 018 014 زیرا این امتهایی که تو آنها را بیرون می‌کنی به غیب گویان و فالگیران گوش می‌گیرند، و اما یهوه، خدایت، تو را نمی گذارد که چنین بکنی. 005 DEU 018 015 یهوه، خدایت، نبی‌ای را از میان تو ازبرادرانت، مثل من برای تو مبعوث خواهدگردانید، او را بشنوید. 005 DEU 018 016 موافق هر‌آنچه درحوریب در روز اجتماع از یهوه خدای خودمسالت نموده، گفتی: «آواز یهوه خدای خود رادیگر نشنوم، و این آتش عظیم را دیگر نبینم، مبادابمیرم.» 005 DEU 018 017 و خداوند به من گفت: «آنچه گفتندنیکو گفتند. 005 DEU 018 018 نبی‌ای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد، و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر‌آنچه به اوامر فرمایم به ایشان خواهد گفت. 005 DEU 018 019 و هر کسی‌که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود، من ازاو مطالبه خواهم کرد. 005 DEU 018 020 و اما نبی‌ای که جسارت نموده، به اسم من سخن گوید که به گفتنش امرنفرمودم، یا به اسم خدایان غیر سخن گوید، آن نبی البته کشته شود.» 005 DEU 018 021 و اگر در دل خود گویی: «سخنی را که خداوند نگفته است، چگونه تشخیص نماییم.» 005 DEU 018 022 هنگامی که نبی به اسم خداوند سخن گوید، اگر آن چیز واقع نشود و به انجام نرسد، این امری است که خداوند نگفته است، بلکه آن نبی آن را از روی تکبر گفته است. پس از او نترس. 005 DEU 019 001 وقتی که خدایت این امتها را که یهوه، خدایت، زمین ایشان را به تو می‌دهدمنقطع سازد، و تو وارث ایشان شده، در شهرها وخانه های ایشان ساکن شوی، 005 DEU 019 002 پس سه شهر رابرای خود در میان زمینی که یهوه، خدایت، به جهت ملکیت به تو می‌دهد، جدا کن. 005 DEU 019 003 شاهراه رابرای خود درست کن، و حدود زمین خود را که یهوه خدایت برای تو تقسیم می‌کند، سه قسمت کن، تا هر قاتلی در آنجا فرار کند. 005 DEU 019 004 و این است حکم قاتلی که به آنجا فرار کرده، زنده ماند، هر‌که همسایه خود را نادانسته بکشد، و قبل از آن از او بغض نداشت. 005 DEU 019 005 مثل کسی‌که باهمسایه خود برای بریدن درخت در جنگل برود، و دستش برای قطع نمودن درخت تبر را بلند کند، و آهن از دسته بیرون رفته، به همسایه‌اش بخوردتا بمیرد، پس به یکی از آن شهرها فرار کرده، زنده ماند. 005 DEU 019 006 مبادا ولی خون وقتی که دلش گرم است قاتل را تعاقب کند، و به‌سبب مسافت راه به وی رسیده، او را بکشد، و او مستوجب موت نباشد، چونکه او را پیشتر بغض نداشت. 005 DEU 019 007 از این جهت من تو را امر فرموده، گفتم برای خود سه شهر جداکن. 005 DEU 019 008 و اگر یهوه، خدایت، حدود تو را به طوری که به پدرانت قسم خورده است وسیع گرداند، وتمامی زمین را به تو عطا فرماید، که به دادن آن به پدرانت وعده داده است، 005 DEU 019 009 و اگر تمامی این اوامررا که من امروز به تو می‌فرمایم نگاه داشته، بجا آوری که یهوه خدای خود را دوست داشته، به طریقهای او دائم سلوک نمایی، آنگاه سه شهردیگر بر این سه برای خود مزید کن. 005 DEU 019 010 تا خون بی‌گناه در زمینی که یهوه خدایت برای ملکیت به تو می‌دهد، ریخته نشود، و خون بر گردن تونباشد. 005 DEU 019 011 لیکن اگر کسی همسایه خود را بغض داشته، در کمین او باشد و بر او برخاسته، او راضرب مهلک بزند که بمیرد، و به یکی از این شهرها فرار کند، 005 DEU 019 012 آنگاه مشایخ شهرش فرستاده، او را از آنجا بگیرند، و او را به‌دست ولی خون تسلیم کنند، تا کشته شود. 005 DEU 019 013 چشم تو بر اوترحم نکند، تا خون بی‌گناهی را از اسرائیل دورکنی، و برای تو نیکو باشد. 005 DEU 019 014 حد همسایه خود را که پیشینیان گذاشته‌اند، در ملک تو که به‌دست تو خواهد آمد، در زمینی که یهوه خدایت برای تصرفش به تومی دهد، منتقل مساز. 005 DEU 019 015 یک شاهد بر کسی برنخیزد، به هر تقصیر وهر گناه از جمیع گناهانی که کرده باشد، به گواهی دو شاهد یا به گواهی سه شاهد هر امری ثابت شود. 005 DEU 019 016 اگر شاهد کاذبی بر کسی برخاسته، به معصیتش شهادت دهد، 005 DEU 019 017 آنگاه هر دو شخصی که منازعه در میان ایشان است، به حضور خداوندو به حضور کاهنان و داورانی که در آن زمان باشند، حاضر شوند. 005 DEU 019 018 و داوران، نیکو تفحص نمایند، و اینک اگر شاهد، شاهد کاذب است و بربرادر خود شهادت دروغ داده باشد، 005 DEU 019 019 پس به طوری که او خواست با برادر خود عمل نماید با او همان طور رفتار نمایند، تا بدی را از میان خوددور نمایی. 005 DEU 019 020 و چون بقیه مردمان بشنوند، خواهند ترسید، و بعد از آن مثل این کار زشت درمیان شما نخواهند کرد. 005 DEU 019 021 و چشم تو ترحم نکند، جان به عوض جان، و چشم به عوض چشم، و دندان به عوض دندان، و دست به عوض دست و پا به عوض پا. 005 DEU 020 001 چون برای مقاتله با دشمن خود بیرون روی، و اسبها و ارابه‌ها و قومی را زیاده از خودبینی، از ایشان مترس زیرا یهوه خدایت که تو را از زمین مصر برآورده است، با توست. 005 DEU 020 002 وچون به جنگ نزدیک شوید آنگاه کاهن پیش آمده، قوم را مخاطب سازد. 005 DEU 020 003 و ایشان را گوید: «ای اسرائیل بشنوید شما امروز برای مقاتله بادشمنان خود پیش می‌روید، دل شما ضعیف نشود، و از ایشان ترسان و لرزان و هراسان مباشید. 005 DEU 020 004 زیرا یهوه، خدای شما، با شما می‌رود، تا برای شما با دشمنان شما جنگ کرده شما رانجات دهد.» 005 DEU 020 005 و سروران، قوم را خطاب کرده، گویند: «کیست که خانه نو بنا کرده، آن راتخصیص نکرده است؛ او روانه شده، به خانه خودبرگردد، مبادا در جنگ بمیرد و دیگری آن راتخصیص نماید. 005 DEU 020 006 و کیست که تاکستانی غرس نموده، آن را حلال نکرده است؛ او روانه شده، به خانه خود برگردد، مبادا در جنگ بمیرد، ودیگری آن را حلال کند. 005 DEU 020 007 و کیست که دختری نامزد کرده، به نکاح در نیاورده است، او روانه شده، به خانه خود برگردد، مبادا در جنگ بمیرد ودیگری او را به نکاح درآورد.» 005 DEU 020 008 و سروران نیزقوم را خطاب کرده، گویند: «کیست که ترسان وضعیف دل است؛ او روانه شده، به خانه‌اش برگردد، مبادا دل برادرانش مثل دل او گداخته شود.» 005 DEU 020 009 و چون سروران از تکلم نمودن به قوم فارغ شوند، بر سر قوم، سرداران لشکر مقررسازند. 005 DEU 020 010 چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی، آن را برای صلح ندا بکن. 005 DEU 020 011 و اگر تو راجواب صلح بدهد، و دروازه‌ها را برای توبگشاید، آنگاه تمامی قومی که در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند. 005 DEU 020 012 و اگر باتو صلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن رامحاصره کن. 005 DEU 020 013 و چون یهوه، خدایت، آن را به‌دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیربکش. 005 DEU 020 014 لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه درشهر باشد، یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر، و غنایم دشمنان خود را که یهوه خدایت به تو دهد، بخور. 005 DEU 020 015 به همه شهرهایی که از تو بسیار دورند که از شهرهای این امتها نباشند، چنین رفتار نما. 005 DEU 020 016 اما از شهرهای این امتهایی که یهوه، خدایت، تو را به ملکیت می‌دهد، هیچ ذی نفس را زنده مگذار. 005 DEU 020 017 بلکه ایشان را، یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان ویبوسیان را، چنانکه یهوه، خدایت، تو را امرفرموده است، بالکل هلاک ساز. 005 DEU 020 018 تا شما راتعلیم ندهند که موافق همه رجاساتی که ایشان باخدایان خود عمل می‌نمودند، عمل نمایید. و به یهوه، خدای خود، گناه کنید. 005 DEU 020 019 چون برای گرفتن شهری با آن جنگ کنی، وآن را روزهای بسیار محاصره نمایی، تبر بر درختهایش مزن و آنها را تلف مساز. چونکه ازآنها می‌خوری پس آنها را قطع منما، زیرا آیادرخت صحرا انسان است تا آن را محاصره نمایی؟ 005 DEU 020 020 و اما درختی که میدانی درختی نیست که از آن خورده شود آن را تلف ساخته، قطع نما وسنگری بر شهری که با تو جنگ می‌کند، بنا کن تامنهدم شود. 005 DEU 021 001 اگر در زمینی که یهوه، خدایت، برای تصرفش به تو می‌دهد مقتولی درصحرا افتاده، پیدا شود و معلوم نباشد که قاتل اوکیست، 005 DEU 021 002 آنگاه مشایخ و داوران تو بیرون آمده، مسافت شهرهایی را که در اطراف مقتول است، بپیمایند. 005 DEU 021 003 و اما شهری که نزدیک تر به مقتول است، مشایخ آن شهر گوساله رمه را که با آن خیش نزده، و یوغ به آن نبسته‌اند، بگیرند. 005 DEU 021 004 ومشایخ آن شهر آن گوساله را در وادی‌ای که آب در آن همیشه جاری باشد و در آن خیش نزده، وشخم نکرده باشند، فرود آورند، و آنجا در وادی، گردن گوساله را بشکنند. 005 DEU 021 005 و بنی لاوی کهنه نزدیک بیایند، چونکه یهوه خدایت ایشان رابرگزیده است تا او را خدمت نمایند، و به نام خداوند برکت دهند، و برحسب قول ایشان هرمنازعه و هر آزاری فیصل پذیرد. 005 DEU 021 006 و جمیع مشایخ آن شهری که نزدیک تر به مقتول است، دستهای خود را بر گوساله‌ای که گردنش در وادی شکسته شده است، بشویند. 005 DEU 021 007 و جواب داده، بگویند: «دستهای ما این خون را نریخته، وچشمان ما ندیده است. 005 DEU 021 008 ‌ای خداوند قوم خوداسرائیل را که فدیه داده‌ای بیامرز، و مگذار که خون بی‌گناه در میان قوم تو اسرائیل بماند.» پس خون برای ایشان عفو خواهد شد. 005 DEU 021 009 پس خون بی‌گناه را از میان خود رفع کرده‌ای هنگامی که آنچه در نظر خداوند راست است به عمل آورده‌ای. 005 DEU 021 010 چون بیرون روی تا با دشمنان خود جنگ کنی، و یهوه خدایت ایشان را به‌دستت تسلیم نماید و ایشان را اسیر کنی، 005 DEU 021 011 و در میان اسیران زن خوب صورتی دیده، عاشق او بشوی وبخواهی او را به زنی خود بگیری، 005 DEU 021 012 پس او را به خانه خود ببر و او سر خود را بتراشد و ناخن خودرا بگیرد. 005 DEU 021 013 و رخت اسیری خود را بیرون کرده، در خانه تو بماند، و برای پدر و مادر خود یک ماه ماتم گیرد، و بعد از آن به او درآمده، شوهر او بشوو او زن تو خواهد بود. 005 DEU 021 014 و اگر از وی راضی نباشی او را به خواهش دلش رها کن، لیکن او را به نقره هرگز مفروش و به او سختی مکن چونکه اورا ذلیل کرده‌ای. 005 DEU 021 015 و اگر مردی را دو زن باشد یکی محبوبه ویکی مکروهه، و محبوبه و مکروهه هر دو برایش پسران بزایند، و پسر مکروهه نخست زاده باشد، 005 DEU 021 016 پس در روزی که اموال خود را به پسران خویش تقسیم نماید، نمی تواند پسر محبوبه را برپسر مکروهه که نخست زاده است، حق نخست زادگی دهد. 005 DEU 021 017 بلکه حصه‌ای مضاعف ازجمیع اموال خود را به پسر مکروهه داده، او رانخست زاده خویش اقرار نماید، زیرا که او ابتدای قوت اوست و حق نخست زادگی از آن اومی باشد. 005 DEU 021 018 اگر کسی را پسری سرکش و فتنه انگیزباشد، که سخن پدر و سخن مادر خود را گوش ندهد، و هر‌چند او را تادیب نمایند ایشان رانشنود، 005 DEU 021 019 پدر و مادرش او را گرفته، نزد مشایخ شهرش به دروازه محله‌اش بیاورند. 005 DEU 021 020 و به مشایخ شهرش گویند: «این پسر ما سرکش وفتنه انگیز است، سخن ما را نمی شنود و مسرف ومیگسار است.» 005 DEU 021 021 پس جمیع اهل شهرش او را به سنگ سنگسار کنند تا بمیرد، پس بدی را از میان خود دور کرده‌ای و تمامی اسرائیل چون بشنوند، خواهند ترسید. 005 DEU 021 022 و اگر کسی گناهی را که مستلزم موت است، کرده باشد و کشته شود، و او را به دارکشیده باشی، 005 DEU 021 023 بدنش در شب بر دار نماند. او راالبته در همان روز دفن کن، زیرا آنکه بر دارآویخته شود ملعون خدا است تا زمینی را که یهوه، خدایت، تو را به ملکیت می‌دهد، نجس نسازی. 005 DEU 022 001 اگر گاو یا گوسفند برادر خود را گم شده بینی، از او رومگردان. آن را البته نزدبرادر خود برگردان. 005 DEU 022 002 و اگر برادرت نزدیک تونباشد یا او را نشناسی، آن را به خانه خود بیاور ونزد تو بماند، تا برادرت آن را طلب نماید، آنگاه آن را به او رد نما. 005 DEU 022 003 و به الاغ او چنین کن و به لباسش چنین عمل نما و به هر چیز گمشده برادرت که از او گم شود و یافته باشی چنین عمل نما، نمی توانی از او روگردانی. 005 DEU 022 004 اگر الاغ یا گاو برادرت را در راه افتاده بینی، از آن رومگردان، البته آن را با او برخیزان. 005 DEU 022 005 متاع مرد بر زن نباشد، و مرد لباس زن رانپوشد، زیرا هر‌که این کار را کند مکروه یهوه خدای توست. 005 DEU 022 006 اگر اتفاق آشیانه مرغی در راه به نظر تو آید، خواه بر درخت یا بر زمین، و در آن بچه‌ها یاتخمها باشد، و مادر بر بچه‌ها یا تخمها نشسته، مادر را با بچه‌ها مگیر. 005 DEU 022 007 مادر را البته رها کن وبچه‌ها را برای خود بگیر، تا برای تو نیکو شود وعمر دراز کنی. 005 DEU 022 008 چون خانه نو بنا کنی، بر پشت بام خوددیواری بساز، مبادا کسی از آن بیفتد و خون برخانه خود بیاوری. 005 DEU 022 009 در تاکستان خود دو قسم تخم مکار، مباداتمامی آن، یعنی هم تخمی که کاشته‌ای و هم محصول تاکستان، وقف شود. 005 DEU 022 010 گاو و الاغ را با هم جفت کرده، شیار منما. 005 DEU 022 011 پارچه مختلط از پشم و کتان با هم مپوش. 005 DEU 022 012 بر چهار گوشه رخت خود که خود را به آن می‌پوشانی، رشته‌ها بساز. 005 DEU 022 013 اگر کسی برای خود زنی گیرد و چون بدودرآید، او را مکروه دارد. 005 DEU 022 014 و اسباب حرف بدونسبت داده، از او اسم بد شهرت دهد و گوید این زن را گرفتم و چون به او نزدیکی نمودم، او را باکره نیافتم. 005 DEU 022 015 آنگاه پدر یا مادر آن دختر علامت بکارت دختر برداشته، نزد مشایخ شهر نزددروازه بیاورند. 005 DEU 022 016 و پدر دختر به مشایخ بگوید: «دختر خود را به این مرد به زنی داده‌ام، و از اوکراهت دارد، 005 DEU 022 017 و اینک اسباب حرف بدو نسبت داده، می‌گوید دختر تو را باکره نیافتم، و علامت بکارت دختر من این است.» پس جامه را پیش مشایخ شهر بگسترانند. 005 DEU 022 018 پس مشایخ آن شهرآن مرد را گرفته، تنبیه کنند. 005 DEU 022 019 و او را صد مثقال نقره جریمه نموده، به پدر دختر بدهند چونکه برباکره اسرائیل بدنامی آورده است. و او زن وی خواهد بود و در تمامی عمرش نمی تواند او رارها کند. 005 DEU 022 020 لیکن اگر این سخن راست باشد، و علامت بکارت آن دختر پیدا نشود، 005 DEU 022 021 آنگاه دختر را نزددر خانه پدرش بیرون آورند، و اهل شهرش او رابا سنگ سنگسار نمایند تا بمیرد، چونکه در خانه پدر خود زنا کرده، در اسرائیل قباحتی نموده است. پس بدی را از میان خود دور کرده‌ای. 005 DEU 022 022 اگر مردی یافت شود که با زن شوهرداری همبستر شده باشد، پس هر دو یعنی مردی که بازن خوابیده است و زن، کشته شوند. پس بدی رااز اسرائیل دور کرده‌ای. 005 DEU 022 023 اگر دختر باکره‌ای به مردی نامزد شود ودیگری او را در شهر یافته، با او همبستر شود، 005 DEU 022 024 پس هر دو ایشان را نزد دروازه شهر بیرون آورده، ایشان را با سنگها سنگسار کنند تا بمیرند؛ اما دختر را چونکه در شهر بود و فریاد نکرد، ومرد را چونکه زن همسایه خود را ذلیل ساخت، پس بدی را از میان خود دور کرده‌ای. 005 DEU 022 025 اما اگر آن مرد دختری نامزد را در صحرایابد و آن مرد به او زور آورده، با او بخوابد، پس آن مرد که با او خوابیده، تنها کشته شود. 005 DEU 022 026 و اما بادختر هیچ مکن زیرا بر دختر، گناه مستلزم موت نیست، بلکه این مثل آن است که کسی بر همسایه خود برخاسته، او را بکشد. 005 DEU 022 027 چونکه او را درصحرا یافت و دختر نامزد فریاد برآورد و برایش رهاننده‌ای نبود. 005 DEU 022 028 و اگر مردی دختر باکره‌ای را که نامزدنباشد بیابد و او را گرفته، با او همبستر شود وگرفتار شوند، 005 DEU 022 029 آنکه آن مرد که با او خوابیده است پنجاه مثقال نقره به پدر دختر بدهد و آن دختر زن او باشد، چونکه او را ذلیل ساخته است و در تمامی عمرش نمی تواند او را رها کند. 005 DEU 022 030 هیچ‌کس زن پدر خود را نگیرد و دامن پدرخود را منکشف نسازد. 005 DEU 023 001 جماعت خداوند شخصی که کوبیده بیضه و آلت بریده باشد داخل جماعت خداوند نشود. 005 DEU 023 002 حرام زاده‌ای داخل جماعت خداوند نشود، حتی تا پشت دهم احدی از او داخل جماعت خداوند نشود. 005 DEU 023 003 عمونی و موآبی داخل جماعت خداوند نشوند. حتی تا پشت دهم، احدی ازایشان هرگز داخل جماعت خداوند نشود. 005 DEU 023 004 زیراوقتی که شما از مصر بیرون آمدید، شما را در راه به نان و آب استقبال نکردند، و از این جهت که بلعام بن بعور را از فتور ارام نهرین اجیر کردند تا تو را لعنت کند. 005 DEU 023 005 لیکن یهوه خدایت نخواست بلعام را بشنود، پس یهوه خدایت لعنت را به جهت تو، به برکت تبدیل نمود، چونکه یهوه خدایت تو را دوست می‌داشت. 005 DEU 023 006 ابد در تمامی عمرت جویای خیریت و سعادت ایشان مباش. 005 DEU 023 007 ادومی را دشمن مدار چونکه برادر توست، ومصری را دشمن مدار چونکه در زمین وی غریب بودی. 005 DEU 023 008 اولادی که از ایشان زاییده شوند درپشت سوم داخل جماعت خداوند شوند. 005 DEU 023 009 چون در اردو به مقابله دشمنانت بیرون روی خویشتن را از هر چیز بد نگاه دار. 005 DEU 023 010 اگر در میان شما کسی باشد که از احتلام شب نجس شود، از اردو بیرون رود و داخل اردونشود. 005 DEU 023 011 چون شب نزدیک شود با آب غسل کند، و چون آفتاب غروب کند، داخل اردو شود. 005 DEU 023 012 و تو را مکانی بیرون از اردو باشد تا به آنجابیرون روی. 005 DEU 023 013 و در میان اسباب تو میخی باشد، و چون بیرون می‌نشینی با آن بکن و برگشته، فضله خود را از آن بپوشان. 005 DEU 023 014 زیرا که یهوه خدایت درمیان اردوی تو می‌خرامد تا تو را رهایی داده، دشمنانت را به تو تسلیم نماید، پس اردوی تومقدس باشد، مبادا چیز پلید را در میان تو دیده، ازتو روگرداند. 005 DEU 023 015 غلامی را که از آقای خود نزد تو بگریزد به آقایش مسپار. 005 DEU 023 016 با تو در میان تو در مکانی که برگزینند در یکی از شهرهای تو که به نظرش پسند آید، ساکن شود. و بر او جفامنما. 005 DEU 023 017 از دختران اسرائیل فاحشه‌ای نباشد و ازپسران اسرائیل لواطی نباشد. 005 DEU 023 018 اجرت فاحشه وقیمت سگ را برای هیچ نذری به خانه یهوه خدایت میاور، زیرا که این هر دو نزد یهوه خدایت مکروه است. 005 DEU 023 019 برادر خود را به سود قرض مده نه به سودنقره و نه به سود آذوقه و نه به سود هر چیزی که به سود داده می‌شود. 005 DEU 023 020 غریب را می‌توانی به سودقرض بدهی، اما برادر خود را به سود قرض مده تایهوه خدایت در زمینی که برای تصرفش داخل آن می‌شوی تو را به هر‌چه دستت را بر آن درازمی کنی، برکت دهد. 005 DEU 023 021 چون نذری برای یهوه خدایت می‌کنی دروفای آن تاخیر منما، زیرا که یهوه خدایت البته آن را از تو مطالبه خواهد نمود، و برای تو گناه خواهد بود. 005 DEU 023 022 اما اگر از نذر کردن ابا نمایی، تو راگناه نخواهد بود. 005 DEU 023 023 آنچه را که از دهانت بیرون آید، هوشیار باش که بجا آوری، موافق آنچه برای یهوه خدایت از اراده خود نذر کرده‌ای و به زبان خود گفته‌ای. 005 DEU 023 024 چون به تاکستان همسایه خود درآیی، ازانگور، هر‌چه می‌خواهی به سیری بخور، اما درظرف خود هیچ مگذار. 005 DEU 023 025 چون به کشتزار همسایه خود داخل شوی، خوشه‌ها را به‌دست خود بچین، اما داس بر کشت همسایه خود مگذار. 005 DEU 024 001 چون کسی زنی گرفته، به نکاح خوددرآورد، اگر در نظر او پسند نیاید از این که چیزی ناشایسته در او بیابد آنگاه طلاق نامه‌ای نوشته، بدستش دهد، و او را از خانه‌اش رها کند. 005 DEU 024 002 و از خانه او روانه شده، برود و زن دیگری شود. 005 DEU 024 003 و اگر شوهر دیگر نیز او را مکروه دارد وطلاق نامه‌ای نوشته، به‌دستش بدهد و او را ازخانه‌اش رها کند، یا اگر شوهری دیگر که او را به زنی گرفت، بمیرد، 005 DEU 024 004 شوهر اول که او را رها کرده بود، نمی تواند دوباره او را به نکاح خود درآورد. بعد از آن ناپاک شده است، زیرا که این به نظرخداوند مکروه است. پس بر زمینی که یهوه، خدایت، تو را به ملکیت می‌دهد، گناه میاور. 005 DEU 024 005 چون کسی زن تازه‌ای بگیرد، در لشکر بیرون نرود، و هیچ کار به او تکلیف نشود، تا یک سال درخانه خود آزاد بماند، و زنی را که گرفته است، مسرور سازد. 005 DEU 024 006 هیچکس آسیا یا سنگ بالایی آن را به گرونگیرد، زیرا که جان را به گرو گرفته است. 005 DEU 024 007 اگر کسی یافت شود که یکی از برادران خوداز بنی‌اسرائیل را دزدیده، بر او ظلم کند یابفروشد، آن دزد کشته شود، پس بدی را از میان خود دور کرده‌ای. 005 DEU 024 008 درباره بلای برص هوشیار باش که به هرآنچه لاویان کهنه شما را تعلیم دهند به دقت توجه نموده، عمل نمایید، و موافق آنچه به ایشان امر فرمودم، هوشیار باشید که عمل نمایید. 005 DEU 024 009 بیادآور که یهوه خدایت در راه با مریم چه کرد، وقتی که شما از مصر بیرون آمدید. 005 DEU 024 010 چون به همسایه خود هر قسم قرض دهی، برای گرفتن گرو به خانه‌اش داخل مشو. 005 DEU 024 011 بلکه بیرون بایست تا شخصی که به او قرض می‌دهی گرو را نزد تو بیرون آورد. 005 DEU 024 012 و اگر مرد فقیر باشددر گرو او مخواب. 005 DEU 024 013 البته به وقت غروب آفتاب، گرو را به او پس بده، تا در رخت خود بخوابد و تورا برکت دهد و به حضور یهوه خدایت، عدالت شمرده خواهد شد. 005 DEU 024 014 بر مزدوری که فقیر و مسکین باشد، خواه ازبرادرانت و خواه از غریبانی که در زمینت دراندرون دروازه های تو باشند ظلم منما. 005 DEU 024 015 درهمان روز مزدش را بده، و آفتاب بر آن غروب نکند، چونکه او فقیر است و دل خود را به آن بسته است، مبادا بر تو نزد خداوند فریاد برآورد و برای تو گناه باشد. 005 DEU 024 016 پدران به عوض پسران کشته نشوند، و نه پسران به عوض پدران خود کشته شوند. هر کس برای گناه خود کشته شود. 005 DEU 024 017 داوری غریب و یتیم را منحرف مساز، وجامه بیوه را به گرو مگیر. 005 DEU 024 018 و بیاد آور که در مصرغلام بودی و یهوه، خدایت، تو را از آنجا فدیه داد. بنابراین من تو را امر می‌فرمایم که این کار رامعمول داری. 005 DEU 024 019 چون محصول خود را در مزرعه خویش درو کنی، و در مزرعه، بافه‌ای فراموش کنی، برای برداشتن آن برمگرد؛ برای غریب و یتیم و بیوه‌زن باشد تا یهوه خدایت تو را در همه کارهای دستت برکت دهد. 005 DEU 024 020 چون زیتون خود را بتکانی باردیگر شاخه‌ها را متکان؛ برای غریب و یتیم و بیوه باشد. 005 DEU 024 021 چون انگور تاکستان خود را بچینی باردیگر آن را مچین، برای غریب و یتیم و بیوه باشد. 005 DEU 024 022 و بیاد آور که در زمین مصر غلام بودی. بنابراین تو را امر می‌فرمایم که این کار را معمول داری. 005 DEU 025 001 اگر در میان مردم مرافعه‌ای باشد و به محاکمه آیند و در میان ایشان داوری نمایند، آنگاه عادل را عادل شمارند، و شریر راملزم سازند. 005 DEU 025 002 و اگر شریر مستوجب تازیانه باشدآنگاه داور، او را بخواباند و حکم دهد تا او راموافق شرارتش به حضور خود به شماره بزنند. 005 DEU 025 003 چهل تازیانه او را بزند و زیاد نکند، مبادا اگر ازاین زیاده کرده، تازیانه بسیار زند، برادرت در نظرتو خوار شود. 005 DEU 025 004 دهن گاو را هنگامی که خرمن را خرد می‌کند، مبند. 005 DEU 025 005 اگر برادران با هم ساکن باشند و یکی از آنهابی اولاد بمیرد، پس زن آن متوفی، خارج به شخص بیگانه داده نشود، بلکه برادر شوهرش به او درآمده، او را برای خود به زنی بگیرد، و حق برادر شوهری را با او بجا آورد. 005 DEU 025 006 ونخست زاده‌ای که بزاید به اسم برادر متوفای اووارث گردد، تا اسمش از اسرائیل محو نشود. 005 DEU 025 007 واگر آن مرد به گرفتن زن برادرش راضی نشود، آنگاه زن برادرش به دروازه نزد مشایخ برود وگوید: «برادر شوهر من از برپا داشتن اسم برادرخود در اسرائیل انکار می‌کند، و از بجا آوردن حق برادر شوهری با من ابا می‌نماید.» 005 DEU 025 008 پس مشایخ شهرش او را طلبیده، با وی گفتگو کنند، و اگر اصرار کرده، بگوید نمی خواهم او را بگیرم، 005 DEU 025 009 آنگاه زن برادرش نزد وی آمده، به حضورمشایخ کفش او را از پایش بکند، و به رویش آب دهن اندازد، و در جواب گوید: «با کسی‌که خانه برادر خود را بنا نکند، چنین کرده شود.» 005 DEU 025 010 ونام او در اسرائیل، خانه کفش کنده خوانده شود. 005 DEU 025 011 و اگر دو شخص با یکدیگر منازعه نمایند، و زن یکی پیش آید تا شوهر خود را از دست زننده‌اش رها کند و دست خود را دراز کرده، عورت او را بگیرد، 005 DEU 025 012 پس دست او را قطع کن. چشم تو بر او ترحم نکند. 005 DEU 025 013 در کیسه تو وزنه های مختلف، بزرگ وکوچک نباشد. 005 DEU 025 014 در خانه تو کیلهای مختلف، بزرگ و کوچک، نباشد. 005 DEU 025 015 تو را وزن صحیح وراست باشد و تو را کیل صحیح و راست باشد، تاعمرت در زمینی که یهوه، خدایت، به تومی دهد دراز شود. 005 DEU 025 016 زیرا هر‌که این کار کندیعنی هر‌که بی‌انصافی نماید، نزد یهوه خدایت مکروه است. 005 DEU 025 017 بیاد آور آنچه عمالیق وقت بیرون آمدنت از مصر در راه به تو نمودند. 005 DEU 025 018 که چگونه تو رادر راه، مقابله کرده، همه واماندگان را در عقب تو از موخرت قطع نمودند، در حالی که توضعیف و وامانده بودی و از خدا نترسیدند. 005 DEU 025 019 پس چون یهوه خدایت تو را در زمینی که یهوه، خدایت، تو را برای تصرفش نصیب می‌دهد، از جمیع دشمنانت آرامی بخشد، آنگاه ذکر عمالیق را از زیر آسمان محو ساز و فراموش مکن. 005 DEU 026 001 و چون به زمینی که یهوه خدایت تو رانصیب می‌دهد داخل شدی، و در آن تصرف نموده، ساکن گردیدی، 005 DEU 026 002 آنگاه نوبر تمامی حاصل زمین را که از زمینی که یهوه خدایت به تومی دهد، جمع کرده باشی بگیر، و آن را در سبدگذاشته، به مکانی که یهوه خدایت برگزیند تا نام خود را در آن ساکن گرداند، برو. 005 DEU 026 003 و نزد کاهنی که در آن روزها باشد رفته، وی را بگو: «امروز برای یهوه خدایت اقرار می‌کنم که به زمینی که خداوندبرای پدران ما قسم خورد که به ما بدهد، داخل شده‌ام.» 005 DEU 026 004 و کاهن سبد را از دستت گرفته، پیش مذبح یهوه خدایت بگذارد. 005 DEU 026 005 پس تو به حضوریهوه خدای خود اقرار کرده، بگو: «پدر من ارامی آواره بود، و با عددی قلیل به مصر فرود شده، درآنجا غربت پذیرفت، و در آنجا امتی بزرگ وعظیم و کثیر شد. 005 DEU 026 006 و مصریان با ما بدرفتاری نموده، ما را ذلیل ساختند، و بندگی سخت بر مانهادند. 005 DEU 026 007 و چون نزد یهوه، خدای پدران خود، فریاد برآوردیم، خداوند آواز ما را شنید ومشقت و محنت و تنگی ما را دید. 005 DEU 026 008 و خداوند مارا از مصر به‌دست قوی و بازوی افراشته و خوف عظیم، و با آیات و معجزات بیرون آورد. 005 DEU 026 009 و ما رابه این مکان درآورده، این زمین را زمینی که به شیرو شهد جاری است به ما بخشید. 005 DEU 026 010 و الان اینک نوبر حاصل زمینی را که تو‌ای خداوند به من دادی، آورده‌ام.» پس آن را به حضور یهوه خدای خود بگذار، و به حضور یهوه، خدایت، عبادت نما. 005 DEU 026 011 و تو با لاوی و غریبی که در میان تو باشد ازتمامی نیکویی که یهوه، خدایت، به تو و به خاندانت بخشیده است، شادی خواهی نمود. 005 DEU 026 012 و در سال سوم که سال عشر است، چون ازگرفتن تمامی عشر محصول خود فارغ شدی، آن را به لاوی و غریب و یتیم و بیوه‌زن بده، تا دراندرون دروازه های تو بخورند و سیر شوند. 005 DEU 026 013 وبه حضور یهوه خدایت بگو: «موقوفات را از خانه خود بیرون کردم، و آنها را نیز به لاوی و غریب ویتیم و بیوه‌زن، موافق تمامی اوامری که به من امرفرمودی، دادم، و از اوامر تو تجاوز ننموده، فراموش نکردم. 005 DEU 026 014 در ماتم خود از آنها نخوردم ودر نجاستی از آنها صرف ننمودم، و برای اموات از آنها ندادم، بلکه به قول یهوه، خدایم، گوش داده، موافق هر‌آنچه به من امر فرمودی، رفتارنمودم. 005 DEU 026 015 از مسکن مقدس خود از آسمان بنگر، و قوم خود اسرائیل و زمینی را که به ما دادی چنانکه برای پدران ما قسم خوردی، زمینی که به شیر و شهد جاری است، برکت بده،.» 005 DEU 026 016 امروز یهوه، خدایت، تو را امر می‌فرمایدکه این فرایض و احکام را بجا آوری، پس آنها رابه تمامی دل و تمامی جان خود نگاه داشته، بجاآور. 005 DEU 026 017 امروز به یهوه اقرار نمودی که خدای توست، و اینکه به طریقهای او سلوک خواهی نمود، و فرایض و اوامر و احکام او را نگاه داشته، آواز او را خواهی شنید. 005 DEU 026 018 و خداوند امروز به تواقرار کرده است که تو قوم خاص او هستی، چنانکه به تو وعده داده است، و تا تمامی اوامر اورا نگاه داری. 005 DEU 026 019 و تا تو را در ستایش و نام و اکرام از جمیع امتهایی که ساخته است، بلند گرداند، وتا برای یهوه، خدایت، قوم مقدس باشی، چنانکه وعده داده است. 005 DEU 027 001 و موسی و مشایخ اسرائیل، قوم را امرفرموده، گفتند: «تمامی اوامری را که من امروز به شما امر می‌فرمایم، نگاه دارید. 005 DEU 027 002 و درروزی که از اردن به زمینی که یهوه، خدایت، به تومی دهد عبور کنید، برای خود سنگهای بزرگ برپاکرده، آنها را با گچ بمال. 005 DEU 027 003 و بر آنها تمامی کلمات این شریعت را بنویس، هنگامی که عبور نمایی تابه زمینی که یهوه، خدایت، به تو می‌دهد، داخل شوی، زمینی که به شیر و شهد جاری است، چنانکه یهوه خدای پدرانت به تو وعده داده است. 005 DEU 027 004 و چون از اردن عبور نمودی این سنگها راکه امروز به شما امر می‌فرمایم در کوه عیبال برپاکرده، آنها را با گچ بمال. 005 DEU 027 005 و در آنجا مذبحی برای یهوه خدایت بنا کن، و مذبح از سنگها باشد و آلت آهنین بر آنها بکار مبر. 005 DEU 027 006 مذبح یهوه خدای خودرا از سنگهای ناتراشیده بنا کن، و قربانی های سوختنی برای یهوه خدایت، بر آن بگذران. 005 DEU 027 007 وذبایح سلامتی ذبح کرده، در آنجا بخور و به حضور یهوه خدایت شادی نما. 005 DEU 027 008 و تمامی کلمات این شریعت را بر آن به خط روشن بنویس.» 005 DEU 027 009 پس موسی و لاویان کهنه تمامی اسرائیل را خطاب کرده، گفتند: 005 DEU 027 010 «ای اسرائیل خاموش باش و بشنو. امروز قوم یهوه خدایت شدی. 005 DEU 027 011 پس آواز یهوه خدایت را بشنو و اوامر وفرایض او را که من امروز به تو امر می‌فرمایم، بجاآر.» 005 DEU 027 012 «چون از اردن عبور کردید، اینان یعنی شمعون و لاوی و یهودا و یساکار و یوسف وبنیامین بر کوه جرزیم بایستند تا قوم را برکت دهند. 005 DEU 027 013 و اینان یعنی روبین و جاد و اشیر وزبولون و دان و نفتالی بر کوه عیبال بایستند تانفرین کنند. 005 DEU 027 014 و لاویان جمیع مردان اسرائیل رابه آواز بلند خطاب کرده، گویند: 005 DEU 027 015 «ملعون باد کسی‌که صورت تراشیده یاریخته شده از صنعت دست کارگر که نزد خداوندمکروه است، بسازد، و مخفی نگاه دارد.» و تمامی قوم در جواب بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 016 «ملعون باد کسی‌که با پدر و مادر خود به خفت رفتار نماید.» و تمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 017 «ملعون باد کسی‌که حد همسایه خود راتغییر دهد.» و تمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 018 «ملعون باد کسی‌که نابینا را از راه منحرف سازد.» و تمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 019 «ملعون باد کسی‌که داوری غریب و یتیم وبیوه را منحرف سازد.» و تمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 020 «ملعون باد کسی‌که با زن پدر خود همبسترشود، چونکه دامن پدر خود را کشف نموده است.» و تمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 021 «ملعون باد کسی‌که با هر قسم بهایمی بخوابد.» و تمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 022 «ملعون باد کسی‌که با خواهر خویش چه دختر پدر و چه دختر مادر خویش بخوابد.» وتمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 023 «ملعون باد کسی‌که با مادر‌زن خودبخوابد.» و تمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 024 «ملعون باد کسی‌که همسایه خود را درپنهانی بزند.» و تمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 025 «ملعون باد کسی‌که رشوه گیرد تا خون بی‌گناهی ریخته شود.» و تمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 027 026 «ملعون باد کسی‌که کلمات این شریعت رااثبات ننماید تا آنها را بجا نیاورد.» وتمامی قوم بگویند: «آمین!» 005 DEU 028 001 «و اگر آواز یهوه خدای خود را به دقت بشنوی تا هوشیار شده، تمامی اوامر اورا که من امروز به تو امر می‌فرمایم بجا آوری، آنگاه یهوه خدایت تو را بر جمیع امتهای جهان بلند خواهد گردانید. 005 DEU 028 002 و تمامی این برکتها به توخواهد رسید و تو را خواهد دریافت، اگر آوازیهوه خدای خود را بشنوی. 005 DEU 028 003 در شهر، مبارک ودر صحرا، مبارک خواهی بود. 005 DEU 028 004 میوه بطن تو ومیوه زمین تو و میوه بهایمت و بچه های گاو وبره های گله تو مبارک خواهند بود. 005 DEU 028 005 سبد و ظرف خمیر تو مبارک خواهد بود. 005 DEU 028 006 وقت درآمدنت مبارک، و وقت بیرون رفتنت مبارک خواهی بود. 005 DEU 028 007 «و خداوند دشمنانت را که با تو مقاومت نمایند، از حضور تو منهزم خواهد ساخت، ازیک راه بر تو خواهند آمد، و از هفت راه پیش توخواهند گریخت. 005 DEU 028 008 خداوند در انبارهای تو و به هر‌چه دست خود را به آن دراز می‌کنی بر توبرکت خواهد فرمود، و تو را در زمینی که یهوه خدایت به تو می‌دهد، مبارک خواهد ساخت. 005 DEU 028 009 واگر اوامر یهوه خدای خود را نگاهداری، و درطریقهای او سلوک نمایی، خداوند تو را برای خود قوم مقدس خواهد گردانید، چنانکه برای تو قسم خورده است. 005 DEU 028 010 و جمیع امتهای زمین خواهند دید که نام خداوند بر تو خوانده شده است، و از تو خواهند ترسید. 005 DEU 028 011 و خداوندتو را در میوه بطنت و ثمره بهایمت ومحصول زمینت، در زمینی که خداوند برای پدرانت قسم خورد که به تو بدهد، به نیکویی خواهد افزود. 005 DEU 028 012 و خداوند خزینه نیکوی خود، یعنی آسمان را برای تو خواهد گشود، تا باران زمین تو را در موسمش بباراند، و تو را درجمیع اعمال دستت مبارک سازد، و به امتهای بسیار قرض خواهی داد، و تو قرض نخواهی گرفت. 005 DEU 028 013 و خداوند تو را سر خواهد ساخت نه دم، و بلند خواهی بود فقط نه پست، اگر اوامریهوه خدای خود را که من امروز به تو امرمی فرمایم بشنوی، و آنها را نگاه داشته، بجاآوری. 005 DEU 028 014 و از همه سخنانی که من امروز به تو امرمی کنم به طرف راست یا چپ میل نکنی، تاخدایان غیر را پیروی نموده، آنها را عبادت کنی. 005 DEU 028 015 «و اما اگر آواز یهوه خدای خود را نشنوی تا هوشیار شده، همه اوامر و فرایض او را که من امروز به تو امر می‌فرمایم بجا آوری، آنگاه جمیع این لعنتها به تو خواهد رسید، و تو را خواهددریافت. 005 DEU 028 016 در شهر ملعون، و در صحرا ملعون خواهی بود. 005 DEU 028 017 سبد و ظرف خمیر تو ملعون خواهد بود. 005 DEU 028 018 میوه بطن تو و میوه زمین تو وبچه های گاو و بره های گله تو ملعون خواهد بود. 005 DEU 028 019 وقت درآمدنت ملعون، و وقت بیرون رفتنت ملعون خواهی بود. 005 DEU 028 020 و به هر‌چه دست خود رابرای عمل نمودن دراز می‌کنی خداوند بر تولعنت و اضطراب و سرزنش خواهد فرستاد تا به زودی هلاک و نابود شوی، به‌سبب بدی کارهایت که به آنها مرا ترک کرده‌ای، 005 DEU 028 021 خداوندوبا را بر تو ملصق خواهد ساخت، تا تو را اززمینی که برای تصرفش به آن داخل می‌شوی، هلاک سازد. 005 DEU 028 022 و خداوند تو را با سل و تب والتهاب و حرارت و شمشیر و باد سموم و یرقان خواهد زد، و تو را تعاقب خواهند نمود تا هلاک شوی. 005 DEU 028 023 و فلک تو که بالای سر تو است مس خواهد شد، و زمینی که زیر تو است آهن. 005 DEU 028 024 وخداوند باران زمینت را گرد و غبار خواهدساخت، که از آسمان بر تو نازل شود تا هلاک شوی. 005 DEU 028 025 «و خداوند تو را پیش روی دشمنانت منهزم خواهد ساخت. از یک راه بر ایشان بیرون خواهی رفت، و از هفت راه از حضور ایشان خواهی گریخت، و در تمامی ممالک جهان به تلاطم خواهی افتاد. 005 DEU 028 026 و بدن شما برای همه پرندگان هوا و بهایم زمین خوراک خواهد بود، وهیچ‌کس آنها را دور نخواهد کرد. 005 DEU 028 027 خداوند تو را به دنبل مصر و خراج و جرب و خارشی که تواز آن شفا نتوانی یافت، مبتلا خواهد ساخت. 005 DEU 028 028 خداوند تو را به دیوانگی و نابینایی و پریشانی دل مبتلا خواهد ساخت. 005 DEU 028 029 و در وقت ظهر مثل کوری که در تاریکی لمس نماید کورانه راه خواهی رفت، و در راههای خود کامیاب نخواهی شد، بلکه در تمامی روزهایت مظلوم وغارت شده خواهی بود، و نجات‌دهنده‌ای نخواهد بود. 005 DEU 028 030 زنی را نامزد خواهی کرد ودیگری با او خواهد خوابید. خانه‌ای بنا خواهی کرد و در آن ساکن نخواهی شد. تاکستانی غرس خواهی نمود و میوه‌اش را نخواهی خورد. 005 DEU 028 031 گاوت در نظرت کشته شود و از آن نخواهی خورد. الاغت پیش روی تو به غارت برده شود وباز به‌دست تو نخواهند آمد. گوسفند تو به دشمنت داده می‌شود و برای تو رهاکننده‌ای نخواهد بود. 005 DEU 028 032 پسران و دخترانت به امت دیگرداده می‌شوند، و چشمانت نگریسته از آرزوی ایشان تمامی روز کاهیده خواهد شد، و در دست تو هیچ قوه‌ای نخواهد بود. 005 DEU 028 033 میوه زمینت ومشقت تو را امتی که نشناخته‌ای، خواهند خورد، و همیشه فقط مظلوم و کوفته شده خواهی بود. 005 DEU 028 034 به حدی که از چیزهایی که چشمت می‌بیند، دیوانه خواهی شد. 005 DEU 028 035 خداوند زانوها و ساقها واز کف پا تا فرق سر تو را به دنبل بد که از آن شفانتوانی یافت، مبتلا خواهد ساخت. 005 DEU 028 036 خداوند تورا و پادشاهی را که بر خود نصب می‌نمایی، بسوی امتی که تو و پدرانت نشناخته‌اید، خواهدبرد، و در آنجا خدایان غیر را از چوب و سنگ عبادت خواهی کرد. 005 DEU 028 037 و در میان تمامی امتهایی که خداوند شما را به آنجا خواهد برد، عبرت ومثل و سخریه خواهی شد. 005 DEU 028 038 «تخم بسیار به مزرعه خواهی برد، و اندکی جمع خواهی کرد چونکه ملخ آن را خواهدخورد. 005 DEU 028 039 تاکستانها غرس نموده، خدمت آنها راخواهی کرد، اما شراب را نخواهی نوشید و انگوررا نخواهی چید، زیرا کرم آن را خواهد خورد. 005 DEU 028 040 تو را در تمامی حدودت درختان زیتون خواهد بود، لکن خویشتن را به زیت تدهین نخواهی کرد، زیرا زیتون تو نارس ریخته خواهدشد. 005 DEU 028 041 پسران و دختران خواهی آورد، لیکن ازآن تو نخواهند بود، چونکه به اسیری خواهندرفت. 005 DEU 028 042 تمامی درختانت و محصول زمینت راملخ به تصرف خواهد آورد. 005 DEU 028 043 غریبی که در میان تو است بر تو به نهایت رفیع و برافراشته خواهدشد، و تو به نهایت پست و متنزل خواهی گردید. 005 DEU 028 044 او به تو قرض خواهد داد و تو به او قرض نخواهی داد، او سر خواهد بود و تو دم خواهی بود. 005 DEU 028 045 «و جمیع این لعنتها به تو خواهد رسید، وتو را تعاقب نموده، خواهد دریافت تا هلاک شوی، از این جهت که قول یهوه خدایت را گوش ندادی تا اوامر و فرایضی را که به تو امر فرموده بود، نگاه داری. 005 DEU 028 046 و تو را و ذریت تو را تا به ابدآیت و شگفت خواهد بود. 005 DEU 028 047 «از این جهت که یهوه خدای خود را به شادمانی و خوشی دل برای فراوانی همه‌چیزعبادت ننمودی. 005 DEU 028 048 پس دشمنانت را که خداوندبر تو خواهد فرستاد در گرسنگی و تشنگی وبرهنگی و احتیاج همه‌چیز خدمت خواهی نمود، و یوغ آهنین بر گردنت خواهد گذاشت تا تورا هلاک سازد. 005 DEU 028 049 و خداوند از دور، یعنی ازاقصای زمین، امتی را که مثل عقاب می‌پرد بر توخواهد آورد، امتی که زبانش را نخواهی فهمید. 005 DEU 028 050 امتی مهیب صورت که طرف پیران را نگاه ندارد و بر جوانان ترحم ننماید. 005 DEU 028 051 و نتایج بهایم و محصول زمینت را بخورد تا هلاک شوی. وبرای تو نیز غله و شیره و روغن و بچه های گاو وبره های گوسفند را باقی نگذارد تا تو را هلاک سازد. 005 DEU 028 052 و تو را در تمامی دروازه هایت محاصره کند تا دیواره های بلند و حصین که بر آنها توکل داری در تمامی زمینت منهدم شود، و تو را درتمامی دروازه هایت، در تمامی زمینی که یهوه خدایت به تو می‌دهد، محاصره خواهد نمود. 005 DEU 028 053 و میوه بطن خود، یعنی گوشت پسران ودخترانت را که یهوه خدایت به تو می‌دهد درمحاصره و تنگی که دشمنانت تو را به آن زبون خواهند ساخت، خواهی خورد. 005 DEU 028 054 مردی که درمیان شما نرم و بسیار متنعم است، چشمش بربرادر خود و زن هم آغوش خویش و بقیه فرزندانش که باقی می‌مانند بد خواهد بود. 005 DEU 028 055 به حدی که به احدی از ایشان از گوشت پسران خودکه می‌خورد نخواهد داد زیرا که در محاصره وتنگی که دشمنانت تو را در تمامی دروازه هایت به آن زبون سازند، چیزی برای او باقی نخواهد ماند. 005 DEU 028 056 و زنی که در میان شما نازک و متنعم است که به‌سبب تنعم و نازکی خود جرات نمی کرد که کف پای خود را به زمین بگذارد، چشم او بر شوهرهم آغوش خود و پسر و دخترخویش بد خواهدبود. 005 DEU 028 057 و بر مشیمه‌ای که از میان پایهای او درآیدو بر اولادی که بزاید زیرا که آنها را به‌سبب احتیاج همه‌چیز در محاصره و تنگی که دشمنانت در دروازه هایت به آن تو را زبون سازندبه پنهانی خواهد خورد.» 005 DEU 028 058 اگر به عمل نمودن تمامی کلمات این شریعت که در این کتاب مکتوب است، هوشیارنشوی و از این نام مجید و مهیب، یعنی یهوه، خدایت، نترسی، 005 DEU 028 059 آنگاه خداوند بلایای تو وبلایای اولاد تو را عجیب خواهد ساخت، یعنی بلایای عظیم و مزمن و مرضهای سخت و مزمن. 005 DEU 028 060 و تمامی بیماریهای مصر را که از آنهامی ترسیدی بر تو باز خواهد آورد و به تو خواهدچسبید. 005 DEU 028 061 و نیز همه مرضها و همه بلایایی که درطومار این شریعت مکتوب نیست آنها را خداوندبر تو مستولی خواهد گردانید تا هلاک شوی. 005 DEU 028 062 وگروه قلیل خواهید ماند، برعکس آن که مثل ستارگان آسمان کثیر بودید، زیرا که آواز یهوه خدای خود را نشنیدید. 005 DEU 028 063 و واقع می‌شودچنانکه خداوند بر شما شادی نمود تا به شمااحسان کرده، شما را بیفزاید همچنین خداوند برشما شادی خواهد نمود تا شما را هلاک و نابودگرداند، و ریشه شما از زمینی که برای تصرفش در آن داخل می‌شوید کنده خواهد شد. 005 DEU 028 064 وخداوند تو را در میان جمیع امتها از کران زمین تاکران دیگرش پراکنده سازد و در آنجا خدایان غیر را از چوب و سنگ که تو و پدرانت نشناخته‌اید، عبادت خواهی کرد. 005 DEU 028 065 و در میان این امتها استراحت نخواهی یافت و برای کف پایت آرامی نخواهد بود، و در آنجا یهوه تو را دل لرزان و کاهیدگی چشم و پژمردگی جان خواهدداد. 005 DEU 028 066 و جان تو پیش رویت معلق خواهد بود، وشب و روز ترسناک شده، به‌جان خود اطمینان نخواهی داشت. 005 DEU 028 067 بامدادان خواهی گفت: کاش که شام می‌بود، و شامگاهان خواهی گفت: کاش که صبح می‌بود، به‌سبب ترس دلت که به آن خواهی ترسید، و به‌سبب رویت چشمت که خواهی دید. 005 DEU 028 068 و خداوند تو را در کشتیها ازراهی که به تو گفتم آن را دیگر نخواهی دید به مصر باز خواهد آورد، و خود را در آنجا به دشمنان خویش برای غلامی و کنیزی خواهیدفروخت و مشتری نخواهد بود.» 005 DEU 029 001 این است کلمات عهدی که خداوند درزمین موآب به موسی‌امر فرمود که بابنی‌اسرائیل ببندد، سوای آن عهد که با ایشان درحوریب بسته بود. 005 DEU 029 002 و موسی تمامی اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان گفت: «هر‌آنچه خداوند در زمین مصر بافرعون و جمیع بندگانش و تمامی زمینش عمل نمود، شما دیده‌اید. 005 DEU 029 003 تجربه های عظیم که چشمان تو دید و آیات و آن معجزات عظیم. 005 DEU 029 004 اماخداوند دلی را که بدانید و چشمانی را که ببینید وگوشهایی را که بشنوید تا امروز به شما نداده است. 005 DEU 029 005 و شما را چهل سال در بیابان رهبری نمودم که لباس شما مندرس نگردید، و کفشها درپای شما پاره نشد. 005 DEU 029 006 نان نخورده و شراب ومسکرت ننوشیده‌اید، تا بدانید که من یهوه خدای شما هستم. 005 DEU 029 007 و چون به اینجا رسیدید، سیحون، ملک حشبون، و عوج، ملک باشان، به مقابله شمابرای جنگ بیرون آمدند و آنها را مغلوب ساختیم. 005 DEU 029 008 و زمین ایشان را گرفته، به روبینیان وجادیان و نصف سبط منسی به ملکیت دادیم. 005 DEU 029 009 پس کلمات این عهد را نگاه داشته، بجا آورید تا در هر‌چه کنید کامیاب شوید. 005 DEU 029 010 «امروز جمیع شما به حضور یهوه، خدای خود حاضرید، یعنی روسای شما و اسباط شما ومشایخ شما و سروران شما و جمیع مردان اسرائیل. 005 DEU 029 011 و اطفال و زنان شما و غریبی که درمیان اردوی شماست از هیزم شکنان تا آب کشان شما. 005 DEU 029 012 تا در عهد یهوه خدایت و سوگند او که یهوه خدایت امروز با تو استوار می‌سازد، داخل شوی. 005 DEU 029 013 تا تو را امروز برای خود قومی برقراردارد، و او خدای تو باشد چنانکه به تو گفته است، و چنانکه برای پدرانت، ابراهیم و اسحاق ویعقوب، قسم خورده است. 005 DEU 029 014 و من این عهد و این قسم را با شما تنها استوار نمی نمایم. 005 DEU 029 015 بلکه باآنانی که امروز با ما به حضور یهوه خدای ما دراینجا حاضرند، و هم با آنانی که امروز با ما دراینجا حاضر نیستند. 005 DEU 029 016 زیرا شما می‌دانید که چگونه در زمین مصر سکونت داشتیم، و چگونه از میان امتهایی که عبور نمودید، گذشتیم. 005 DEU 029 017 ورجاسات و بتهای ایشان را از چوب و سنگ ونقره و طلا که در میان ایشان بود، دیدید. 005 DEU 029 018 تا درمیان شما مرد یا زن یا قبیله یا سبطی نباشد که دلش امروز از یهوه خدای ما منحرف گشته، برودو خدایان این طوایف را عبادت نماید، مبادا درمیان شما ریشه‌ای باشد که حنظل و افسنتین بارآورد. 005 DEU 029 019 «و مبادا چون سخنان این لعنت را بشنود دردلش خویشتن را برکت داده، گوید: هر‌چند درسختی دل خود سلوک می‌نمایم تا سیراب و تشنه را با هم هلاک سازم، مرا سلامتی خواهد بود. 005 DEU 029 020 خداوند او را نخواهد آمرزید، بلکه در آن وقت خشم و غیرت خداوند بر آن شخص دودافشان خواهد شد، و تمامی لعنتی که در این کتاب مکتوب است، بر آن کس نازل خواهد شد، و خداوند نام او را از زیر آسمان محو خواهدساخت. 005 DEU 029 021 و خداوند او را از جمیع اسباطاسرائیل برای بدی جدا خواهد ساخت، موافق جمیع لعنتهای عهدی که در این طومار شریعت مکتوب است. 005 DEU 029 022 و طبقه آینده یعنی فرزندان شما که بعد از شما خواهند برخاست، و غریبانی که از زمین دور می‌آیند، خواهند گفت: هنگامی که بلایای این زمین و بیماریهایی که خداوند به آن می‌رساند ببینند. 005 DEU 029 023 و تمامی زمین آن را که کبریت و شوره و آتش شده، نه کاشته می‌شود و نه حاصل می‌روید و هیچ علف در آن نمو نمی کندو مثل انقلاب سدوم و عموره و ادمه صبوئیم که خداوند در غضب و خشم خود آنها را واژگون ساخت، گشته است. 005 DEU 029 024 پس جمیع امتها خواهندگفت: چرا خداوند با این زمین چنین کرده است وشدت این خشم عظیم از چه سبب است؟ 005 DEU 029 025 آنگاه خواهند گفت: از این جهت که عهد یهوه خدای پدران خود را که به وقت بیرون آوردن ایشان از زمین مصر با ایشان بسته بود، ترک کردند. 005 DEU 029 026 و رفته، خدایان غیر را عبادت نموده، به آنهاسجده کردند، خدایانی را که نشناخته بودند وقسمت ایشان نساخته بود. 005 DEU 029 027 پس خشم خداوندبر این زمین افروخته شده، تمامی لعنت را که دراین کتاب مکتوب است، بر آن آورد. 005 DEU 029 028 و خداوندریشه ایشان را به غضب و خشم و غیض عظیم، اززمین ایشان کند و به زمین دیگر انداخت، چنانکه امروز شده است. 005 DEU 029 029 چیزهای مخفی از آن یهوه خدای ماست و اما چیزهای مکشوف تا به ابد ازآن ما و فرزندان ما است، تا جمیع کلمات این شریعت را به عمل آوریم. 005 DEU 030 001 و چون جمیع این چیزها، یعنی برکت ولعنتی که پیش روی تو گذاشتم بر توعارض شود، و آنها را در میان جمیع امتهایی که یهوه، خدایت، تو را به آنجا خواهد راند، بیادآوری. 005 DEU 030 002 و تو با فرزندانت با تمامی دل و تمامی جان خود به سوی یهوه خدایت بازگشت نموده، قول او را موافق هر‌آنچه که من امروز به تو امرمی فرمایم، اطاعت نمایی. 005 DEU 030 003 آنگاه یهوه خدایت اسیری تو را برگردانیده، بر تو ترحم خواهد کرد، و رجوع کرده، تو را از میان جمیع امتهایی که یهوه، خدایت، تو را به آنجا پراکنده کرده است، جمع خواهد نمود. 005 DEU 030 004 اگر آوارگی تو تا کران آسمان بشود، یهوه، خدایت، تو را از آنجا جمع خواهد کرد و تو را از آنجا خواهد آورد. 005 DEU 030 005 ویهوه، خدایت، تو را به زمینی که پدرانت مالک آن بودند خواهد آورد، و مالک آن خواهی شد، و برتو احسان نموده، تو را بیشتر از پدرانت خواهدافزود. 005 DEU 030 006 «و یهوه خدایت دل تو و دل ذریت تو رامختون خواهد ساخت تا یهوه خدایت را به تمامی دل و تمامی جان خود دوست داشته، زنده بمانی. 005 DEU 030 007 و یهوه خدایت جمیع این لعنتها را بردشمنان و بر خصمانت که تو را آزردند، نازل خواهد گردانید. 005 DEU 030 008 و تو بازگشت نموده، قول خداوند را اطاعت خواهی کرد، و جمیع اوامر او را که من امروز به تو امر می‌فرمایم، بجا خواهی آورد. 005 DEU 030 009 و یهوه، خدایت، تو را در تمامی اعمال دستت و در میوه بطنت و نتایج بهایمت ومحصول زمینت به نیکویی خواهد افزود، زیراخداوند بار دیگر بر تو برای نیکویی شادی خواهد کرد، چنانکه بر پدران تو شادی نمود. 005 DEU 030 010 اگر آواز یهوه خدای خود را اطاعت نموده، اوامر و فرایض او را که در طومار این شریعت مکتوب است، نگاه داری، و به سوی یهوه، خدای خود، با تمامی دل و تمامی جان بازگشت نمایی. 005 DEU 030 011 «زیرا این حکمی که من امروز به تو امرمی فرمایم، برای تو مشکل نیست و از تو دورنیست. 005 DEU 030 012 نه در آسمان است تا بگویی کیست که به آسمان برای ما صعود کرده، آن را نزد ما بیاوردو آن را به ما بشنواند تا به عمل آوریم. 005 DEU 030 013 و نه آن طرف دریا که بگویی کیست که برای ما به آنطرف دریا عبور کرده، آن را نزد ما بیاورد و به ما بشنواندتا به عمل آوریم. 005 DEU 030 014 بلکه این کلام، بسیار نزدیک توست و در دهان و دل توست تا آن را بجا آوری. 005 DEU 030 015 «ببین امروز حیات و نیکویی و موت و بدی را پیش روی تو گذاشتم. 005 DEU 030 016 چونکه من امروز تورا امر می‌فرمایم که یهوه خدای خود را دوست بداری و در طریقهای او رفتار نمایی، و اوامر وفرایض و احکام او را نگاه داری تا زنده مانده، افزوده شوی، و تا یهوه، خدایت، تو را در زمینی که برای تصرفش به آن داخل می‌شوی، برکت دهد. 005 DEU 030 017 لیکن اگر دل تو برگردد و اطاعت ننمایی و فریفته شده، خدایان غیر را سجده و عبادت نمایی، 005 DEU 030 018 پس امروز به شما اطلاع می‌دهم که البته هلاک خواهید شد، و در زمینی که از اردن عبور می‌کنید تا در آن داخل شده، تصرف نمایید، عمر طویل نخواهید داشت. 005 DEU 030 019 امروز آسمان وزمین را بر شما شاهد می‌آورم که حیات و موت وبرکت و لعنت را پیش روی تو گذاشتم، پس حیات را برگزین تا تو با ذریتت زنده بمانی. 005 DEU 030 020 و تایهوه خدای خود را دوست بداری و آواز او رابشنوی و با او ملصق شوی، زیرا که او حیات تو ودرازی عمر توست تا در زمینی که خداوند برای پدرانت، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، قسم خوردکه آن را به ایشان بدهد، ساکن شوی.» 005 DEU 031 001 و موسی رفته، این سخنان را به تمامی اسرائیل بیان کرد، 005 DEU 031 002 و به ایشان گفت: «من امروز صد و بیست ساله هستم و دیگر طاقت خروج و دخول ندارم، و خداوند به من گفته است که از این اردن عبور نخواهی کرد. 005 DEU 031 003 یهوه خدای تو، خود به حضور تو عبور خواهد کرد، و او این امتها را از حضور تو هلاک خواهد ساخت، تا آنهارا به تصرف آوری، و یوشع نیز پیش روی توعبور خواهد نمود چنانکه خداوند گفته است. 005 DEU 031 004 وخداوند چنانکه به سیحون و عوج، دو پادشاه اموریان، که هلاک ساخت و به زمین ایشان عمل نمود به اینها نیز رفتار خواهد کرد. 005 DEU 031 005 پس چون خداوند ایشان را به‌دست شما تسلیم کند شما باایشان موافق تمامی حکمی که به شما امرفرمودم، رفتار نمایید. 005 DEU 031 006 قوی و دلیر باشید و ازایشان ترسان و هراسان مباشید، زیرا یهوه، خدایت، خود با تو می‌رود و تو را وا نخواهدگذاشت و ترک نخواهد نمود.» 005 DEU 031 007 و موسی یوشع را خوانده، در نظر تمامی اسرائیل به او گفت: «قوی و دلیر باش زیرا که توبا این قوم به زمینی که خداوند برای پدران ایشان قسم خورد که به ایشان بدهد داخل خواهی شد، و تو آن را برای ایشان تقسیم خواهی نمود. 005 DEU 031 008 و خداوند خود پیش روی تومی رود او با تو خواهد بود و تو را وانخواهدگذاشت و ترک نخواهد نمود پس ترسان وهراسان مباش.» 005 DEU 031 009 و موسی این تورات را نوشته، آن را به بنی لاوی کهنه که تابوت عهد خداوند رابرمی داشتند و به جمیع مشایخ اسرائیل سپرد. 005 DEU 031 010 و موسی ایشان را امر فرموده، گفت: «که درآخر هر هفت سال، در وقت معین سال انفکاک درعید خیمه‌ها، 005 DEU 031 011 چون جمیع اسرائیل بیایند تا به حضور یهوه خدای تو در مکانی که او برگزیندحاضر شوند، آنگاه این تورات را پیش جمیع اسرائیل در سمع ایشان بخوان. 005 DEU 031 012 قوم را از مردان و زنان و اطفال و غریبانی که در دروازه های توباشند جمع کن تا بشنوند، و تعلیم یافته، از یهوه خدای شما بترسند و به عمل نمودن جمیع سخنان این تورات هوشیار باشند. 005 DEU 031 013 و تا پسران ایشان که ندانسته‌اند، بشنوند، و تعلیم یابند، تامادامی که شما بر زمینی که برای تصرفش از اردن عبور می‌کنید زنده باشید، از یهوه خدای شمابترسند.» 005 DEU 031 014 و خداوند به موسی گفت: «اینک ایام مردن تو نزدیک است، یوشع را طلب نما و در خیمه اجتماع حاضر شوید تا او را وصیت نمایم.» پس موسی و یوشع رفته، در خیمه اجتماع حاضرشدند. 005 DEU 031 015 و خداوند در ستون ابر در خیمه ظاهرشد و ستون ابر، بر در خیمه ایستاد. 005 DEU 031 016 و خداوند به موسی گفت: «اینک با پدران خود می‌خوابی و این قوم برخاسته، در‌پی خدایان بیگانه زمینی که ایشان به آنجا در میان آنها می‌روند، زنا خواهند کرد و مرا ترک کرده، عهدی را که با ایشان بستم خواهند شکست. 005 DEU 031 017 ودر آن روز، خشم من بر ایشان مشتعل شده، ایشان را ترک خواهم نمود، و روی خود را از ایشان پنهان کرده، تلف خواهند شد، و بدیها و تنگیهای بسیار به ایشان خواهد رسید، به حدی که در آن روز خواهند گفت: «آیا این بدیها به ما نرسید ازاین جهت که خدای ما در میان ما نیست؟» 005 DEU 031 018 و به‌سبب تمامی بدی که کرده‌اند که به سوی خدایان غیر برگشته‌اند من در آن روز البته روی خود راپنهان خواهم کرد. 005 DEU 031 019 پس الان این سرود را برای خود بنویسید و تو آن را به بنی‌اسرائیل تعلیم داده، آن را در دهان ایشان بگذار تا این سرود برای من بر بنی‌اسرائیل شاهد باشد. 005 DEU 031 020 زیرا چون ایشان را به زمینی که برای پدران ایشان قسم خورده بودم که به شیر و شهد جاری است، درآورده باشم، و چون ایشان خورده، و سیر شده، و فربه گشته باشند، آنگاه ایشان به سوی خدایان غیر برگشته، آنها را عبادت خواهند نمود، و مرااهانت کرده، عهد مرا خواهند شکست. 005 DEU 031 021 و چون بدیها و تنگیهای بسیار بر ایشان عارض شده باشد، آنگاه این سرود مثل شاهد پیش روی ایشان شهادت خواهد داد، زیرا که از دهان ذریت ایشان فراموش نخواهد شد، زیرا خیالات ایشان را نیزکه امروز دارند می‌دانم، قبل از آن که ایشان را به زمینی که درباره آن قسم خوردم، درآورم.» 005 DEU 031 022 پس موسی این سرود را در همان روز نوشته، به بنی‌اسرائیل تعلیم داد. 005 DEU 031 023 و یوشع بن نون را وصیت نموده، گفت: «قوی و دلیر باش زیرا که تو بنی‌اسرائیل را به زمینی که برای ایشان قسم خوردم داخل خواهی ساخت، و من با تو خواهم بود.» 005 DEU 031 024 و واقع شد که چون موسی نوشتن کلمات این تورات را در کتاب، تمام به انجام رسانید، 005 DEU 031 025 موسی به لاویانی که تابوت عهد خداوند رابرمی داشتند وصیت کرده، گفت: 005 DEU 031 026 «این کتاب تورات را بگیرید و آن را در پهلوی تابوت عهدیهوه، خدای خود، بگذارید تا در آنجا برای شماشاهد باشد. 005 DEU 031 027 زیرا که من تمرد و گردن کشی شمارا می‌دانم، اینک امروز که من هنوز با شما زنده هستم بر خداوند فتنه انگیخته‌اید، پس چند مرتبه زیاده بعد از وفات من. 005 DEU 031 028 جمیع مشایخ اسباط وسروران خود را نزد من جمع کنید تا این سخنان رادر گوش ایشان بگویم، و آسمان و زمین را برایشان شاهد بگیرم. 005 DEU 031 029 زیرا می‌دانم که بعد ازوفات من خویشتن را بالکل فاسد گردانیده، ازطریقی که به شما امر فرمودم خواهید برگشت، ودر روزهای آخر بدی بر شما عارض خواهد شد، زیرا که آنچه در نظر خداوند بد است خواهیدکرد، و از اعمال دست خود، خشم خداوند را به هیجان خواهید آورد.» 005 DEU 031 030 پس موسی کلمات این سرود را در گوش تمامی جماعت اسرائیل تمام گفت: سرود موسی ای آسمان گوش بگیر تا بگویم. 005 DEU 032 001 و زمین سخنان دهانم را بشنود. 005 DEU 032 002 تعلیم من مثل باران خواهد بارید. و کلام من مثل شبنم خواهد ریخت. مثل قطره های باران بر سبزه تازه، و مثل بارشها بر نباتات. 005 DEU 032 003 زیرا که نام یهوه را ندا خواهم کرد. خدای ما رابه عظمت وصف نمایید. 005 DEU 032 004 او صخره است و اعمال او کامل. زیرا همه طریقهای او انصاف است. خدای امین و از ظلم مبرا. عادل و راست است او. 005 DEU 032 005 ایشان خود را فاسد نموده، فرزندان او نیستندبلکه عیب ایشانند. طبقه کج و متمردند. 005 DEU 032 006 آیا خداوند را چنین مکافات می‌دهید، ای قوم احمق و غیر حکیم. آیا او پدر و مالک تو نیست. او تو را آفرید و استوار نمود. 005 DEU 032 007 ایام قدیم را بیاد آور. در سالهای دهر به دهرتامل نما. از پدر خود بپرس تا تو را آگاه سازد. واز مشایخ خویش تا تو را اطلاع دهند. 005 DEU 032 008 چون حضرت اعلی به امتها نصیب ایشان را دادو بنی آدم را منتشر ساخت، آنگاه حدود امتها راقرار داد، برحسب شماره بنی‌اسرائیل. 005 DEU 032 009 زیرا که نصیب یهوه قوم وی است. و یعقوب قرعه میراث اوست. 005 DEU 032 010 او را در زمین ویران یافت. و در بیابان خراب وهولناک. او را احاطه کرده، منظور داشت. و او را مثل مردمک چشم خود محافظت نمود. 005 DEU 032 011 مثل عقابی که آشیانه خود را حرکت دهد. وبچه های خود را فرو‌گیرد. و بالهای خود را پهن کرده، آنها را بردارد. و آنها را بر پرهای خود ببرد. 005 DEU 032 012 همچنین خداوند تنها او را رهبری نمود. وهیچ خدای بیگانه با وی نبود. 005 DEU 032 013 او را بر بلندیهای زمین سوار کرد تا ازمحصولات زمین بخورد. و شهد را از صخره به اوداد تا مکید. و روغن را از سنگ خارا. 005 DEU 032 014 کره گاوان و شیر گوسفندان را با پیه بره‌ها وقوچها را از جنس باشان و بزها. و پیه گرده های گندم را. و شراب از عصیر انگور نوشیدی. 005 DEU 032 015 لیکن یشورون فربه شده، لگد زد. تو فربه وتنومند و چاق شده‌ای. پس خدایی را که او راآفریده بود، ترک کرد. و صخره نجات خود راحقیر شمرد. 005 DEU 032 016 او را به خدایان غریب به غیرت آوردند. وخشم او را به رجاسات جنبش دادند. 005 DEU 032 017 برای دیوهایی که خدایان نبودند، قربانی گذرانیدند، برای خدایانی که نشناخته بودند، برای خدایان جدید که تازه به وجود آمده، وپدران ایشان از آنها نترسیده بودند. 005 DEU 032 018 و به صخره‌ای که تو را تولید نمود، اعتناننمودی. و خدای آفریننده خود را فراموش کردی. 005 DEU 032 019 چون یهوه این را دید ایشان را مکروه داشت. چونکه پسران و دخترانش خشم او را به هیجان آوردند. 005 DEU 032 020 پس گفت روی خود را از ایشان خواهم پوشید. تا ببینم که عاقبت ایشان چه خواهد بود. زیرا طبقه بسیار گردن کشند. و فرزندانی که امانتی در ایشان نیست. 005 DEU 032 021 ایشان مرا به آنچه خدا نیست به غیرت آوردند. و به اباطیل خود مرا خشمناک گردانیدند. و من ایشان را به آنچه قوم نیست به غیرت خواهم آورد. و به امت باطل، ایشان را خشمناک خواهم ساخت. 005 DEU 032 022 زیرا آتشی در غضب من افروخته شده. و تاهاویه پایین‌ترین شعله‌ور شده است. و زمین را باحاصلش می‌سوزاند. و اساس کوهها را آتش خواهد زد. (Sheol h7585) 005 DEU 032 023 بر ایشان بلایا را جمع خواهم کرد. و تیرهای خود را تمام بر ایشان صرف خواهم نمود. 005 DEU 032 024 از گرسنگی کاهیده، و از آتش تب، و از وبای تلخ تلف می‌شوند. و دندانهای وحوش را به ایشان خواهم فرستاد، با زهر خزندگان زمین. 005 DEU 032 025 شمشیر از بیرون و دهشت از اندرون. ایشان رابی اولاد خواهد ساخت. هم جوان و هم دوشیزه را. شیرخواره را با ریش سفید هلاک خواهد کرد. 005 DEU 032 026 می‌گفتم ایشان را پراکنده کنم و ذکر ایشان را ازمیان مردم، باطل سازم. 005 DEU 032 027 اگر از کینه دشمن نمی ترسیدم که مبادامخالفان ایشان برعکس آن فکر کنند، و بگوینددست ما بلند شده، و یهوه همه این را نکرده است. 005 DEU 032 028 زیرا که ایشان قوم گم کرده تدبیر هستند. و درایشان بصیرتی نیست. 005 DEU 032 029 کاش که حکیم بوده، این را می‌فهمیدید. و درعاقبت خود تامل می‌نمودند. 005 DEU 032 030 چگونه یک نفر هزار را تعاقب می‌کرد. و دو نفرده هزار را منهزم می‌ساختند. اگر صخره ایشان، ایشان را نفروخته. و خداوند، ایشان را تسلیم ننموده بود. 005 DEU 032 031 زیرا که صخره ایشان مثل صخره ما نیست. اگرچه هم دشمنان ما خود، حکم باشند. 005 DEU 032 032 زیرا که مو ایشان از موهای سدوم است، و ازتاکستانهای عموره. انگورهای ایشان انگورهای حنظل است، و خوشه های ایشان تلخ است. 005 DEU 032 033 شراب ایشان زهر اژدرهاست. و سم قاتل افعی. 005 DEU 032 034 آیا این نزد من مکنون نیست. و درخزانه های من مختوم نی. 005 DEU 032 035 انتقام و جزا از آن من است، هنگامی که پایهای ایشان بلغزد، زیرا که روز هلاکت ایشان نزدیک است و قضای ایشان می‌شتابد. 005 DEU 032 036 زیرا خداوند، قوم خود را داوری خواهدنمود. و بر بندگان خویش شفقت خواهد کرد. چون می‌بیند که قوت ایشان نابود شده، وهیچکس چه غلام و چه آزاد باقی نیست. 005 DEU 032 037 و خواهد گفت: خدایان ایشان کجایند، وصخره‌ای که بر آن اعتماد می‌داشتند. 005 DEU 032 038 که پیه قربانی های ایشان را می‌خوردند. و شراب هدایای ریختنی‌ایشان را می‌نوشیدند. آنهابرخاسته، شما را امداد کنند. و برای شما ملجاباشند. 005 DEU 032 039 الان ببینید که من خود، او هستم. و با من خدای دیگری نیست. من می‌میرانم و زنده می‌کنم. مجروح می‌کنم و شفا می‌دهم. و از دست من رهاننده‌ای نیست. 005 DEU 032 040 زیرا که دست خود را به آسمان برمی افرازم، ومی گویم که من تا ابدالاباد زنده هستم. 005 DEU 032 041 اگر شمشیر براق خود را تیز کنم. و قصاص رابه‌دست خود گیرم. آنگاه از دشمنان خود انتقام خواهم کشید. و به خصمان خود مکافات خواهم رسانید. 005 DEU 032 042 تیرهای خود را از خون مست خواهم ساخت. و شمشیر من گوشت را خواهد خورد. از خون کشتگان و اسیران، با روسای سروران دشمن. 005 DEU 032 043 ‌ای امتها با قوم او آواز شادمانی دهید. زیراانتقام خون بندگان خود را گرفته است. و ازدشمنان خود انتقام کشیده و برای زمین خود وقوم خویش کفاره نموده است. 005 DEU 032 044 و موسی آمده، تمامی سخنان این سرود رابه سمع قوم رسانید، او و یوشع بن نون. 005 DEU 032 045 و چون موسی از گفتن همه این سخنان به تمامی اسرائیل فارغ شد، 005 DEU 032 046 به ایشان گفت: «دل خود را به همه سخنانی که من امروز به شما شهادت می‌دهم، مشغول سازید، تا فرزندان خود را حکم دهید که متوجه شده، تمامی کلمات این تورات را به عمل آورند. 005 DEU 032 047 زیرا که این برای شما امر باطل نیست، بلکه حیات شماست، و به واسطه این امر، عمرخود را در زمینی که شما برای تصرفش از اردن به آنجا عبور می‌کنید، طویل خواهید ساخت.» 005 DEU 032 048 و خداوند در همان روز موسی را خطاب کرده، گفت: 005 DEU 032 049 «به این کوه عباریم یعنی جبل نبوکه در زمین موآب در مقابل اریحاست برآی، وزمین کنعان را که من آن را به بنی‌اسرائیل به ملکیت می‌دهم ملاحظه کن. 005 DEU 032 050 و تو در کوهی که به آن برمی آیی وفات کرده، به قوم خود ملحق شو، چنانکه برادرت هارون در کوه هور مرد و به قوم خود ملحق شد. 005 DEU 032 051 زیرا که شما در میان بنی‌اسرائیل نزد آب مریبا قادش در بیابان سین به من تقصیر نمودید، چون که مرا در میان بنی‌اسرائیل تقدیس نکردید. 005 DEU 032 052 پس زمین را پیش روی خود خواهی دید، لیکن به آنجا به زمینی که به بنی‌اسرائیل می‌دهم، داخل نخواهی شد.» 005 DEU 033 001 و این است برکتی که موسی، مرد خدا، قبل از وفاتش به بنی‌اسرائیل برکت داده، 005 DEU 033 002 گفت: «یهوه از سینا آمد، و از سعیر برایشان طلوع نمود. و از جبل فاران درخشان گردید. و با کرورهای مقدسین آمد، و از دست راست او برای ایشان شریعت آتشین پدید آمد. 005 DEU 033 003 به درستی که قوم خود را دوست می‌دارد. وجمیع مقدسانش در دست تو هستند. و نزدپایهای تو نشسته، هر یکی از کلام تو بهره‌مندمی شوند. 005 DEU 033 004 موسی برای ما شریعتی امر فرمود که میراث جماعت یعقوب است. 005 DEU 033 005 و او در یشورون پادشاه بود هنگامی که روسای قوم اسباطاسرائیل با هم جمع شدند. 005 DEU 033 006 روبین زنده بماند ونمیرد. و مردان او در شماره کم نباشند.» 005 DEU 033 007 و این است درباره یهودا که گفت: «ای خداوند آواز یهودا رابشنو. و او را به قوم خودش برسان. به‌دستهای خود برای خویشتن جنگ می‌کند. و تو از دشمنانش معاون می‌باشی.» 005 DEU 033 008 و درباره لاوی گفت: «تمیم و اوریم تو نزدمرد مقدس توست. که او را در مسا امتحان نمودی. و با او نزد آب مریبا منازعت کردی. 005 DEU 033 009 که درباره پدر و مادر خود گفت که ایشان را ندیده‌ام و برادران خود را نشناخت. و پسران خود راندانست. زیرا که کلام تو را نگاه می‌داشتند. و عهدتو را محافظت می‌نمودند. 005 DEU 033 010 احکام تو را به یعقوب تعلیم خواهند داد. و شریعت تو را به اسرائیل. بخور به حضور تو خواهند‌آورد. وقربانی های سوختنی بر مذبح تو. 005 DEU 033 011 ‌ای خداونداموال او را برکت بده، و اعمال دستهای او را قبول فرما. کمرهای مقاومت کنندگانش را بشکن. کمرهای خصمان او را که دیگر برنخیزند.» 005 DEU 033 012 و درباره بنیامین گفت: «حبیب خداوند نزدوی ایمن ساکن می‌شود. تمامی روز او را مستورمی سازد. و در میان کتفهایش ساکن می‌شود.» 005 DEU 033 013 و درباره یوسف گفت: «زمینش از خداوندمبارک باد، از نفایس آسمان و از شبنم، و از لجه هاکه در زیرش مقیم است. 005 DEU 033 014 از نفایس محصولات آفتاب و از نفایس نباتات ماه. 005 DEU 033 015 از فخرهای کوههای قدیم، و از نفایس تلهای جاودانی. 005 DEU 033 016 ازنفایس زمین و پری آن، و از رضامندی او که دربوته ساکن بود. برکت بر سر یوسف برسد. و برفرق سر آنکه از برادران خود ممتاز گردید. 005 DEU 033 017 جاه او مثل نخست زاده گاوش باشد. و شاخهایش مثل شاخهای گاو وحشی. با آنها امتها را جمیع تا به اقصای زمین خواهد زد. و اینانند ده هزارهای افرایم و هزارهای منسی.» 005 DEU 033 018 و درباره زبولون گفت: «ای زبولون در بیرون رفتنت شاد باش، و تو‌ای یساکار در خیمه های خویش. 005 DEU 033 019 قومها را به کوه دعوت خواهند نمود. در آنجا قربانی های عدالت را خواهند گذرانید. زیرا که فراوانی دریا را خواهند مکید. وخزانه های مخفی ریگ را.» 005 DEU 033 020 و درباره جاد گفت: «متبارک باد آنکه جاد را وسیع گرداند. مثل شیرماده ساکن باشد، وبازو و فرق را نیز می‌درد، 005 DEU 033 021 و حصه بهترین رابرای خود نگاه دارد، زیرا که در آنجا نصیب حاکم محفوظ است. و با روسای قوم می‌آید. وعدالت خداوند و احکامش را با اسرائیل بجامی آورد.» 005 DEU 033 022 و درباره دان گفت: «دان بچه شیر است که ازباشان می‌جهد.» 005 DEU 033 023 و درباره نفتالی گفت: «ای نفتالی ازرضامندی خداوند سیر شو. و از برکت او مملوگردیده، مغرب و جنوب را به تصرف آور.» 005 DEU 033 024 و درباره اشیر گفت: «اشیر از فرزندان مبارک شود، و نزد برادران خود مقبول شده، پای خود را به روغن فرو برد. 005 DEU 033 025 نعلین تو از آهن وبرنجست، و مثل روزهایت همچنان قوت توخواهد بود. 005 DEU 033 026 ‌ای یشورون مثل خدا کسی نیست، که برای مدد تو بر آسمانها سوار شود. ودر کبریای خود برافلاک. 005 DEU 033 027 خدای ازلی مسکن توست. و در زیر توبازوهای جاودانی است. و دشمن را از حضور تواخراج کرده، می‌گوید هلاک کن. 005 DEU 033 028 پس اسرائیل در امنیت ساکن خواهد شد، و چشمه یعقوب به تنهایی. و در زمینی که پر از غله و شیره باشد. وآسمان آن شبنم می‌ریزد. 005 DEU 033 029 خوشابه‌حال تو‌ای اسرائیل. کیست مانند تو! ای قومی که ازخداوند نجات یافته‌اید. که او سپر نصرت تو وشمشیر جاه توست. و دشمنانت مطیع تو خواهند شد. و تو بلندیهای ایشان را پایمال خواهی نمود.» 005 DEU 034 001 و موسی از عربات موآب، به کوه نبو، برقله فسجه که در مقابل اریحاست برآمد، و خداوند تمامی زمین را، از جلعاد تا دان، به او نشان داد. 005 DEU 034 002 و تمامی نفتالی و زمین افرایم ومنسی و تمامی زمین یهودا را تا دریای مغربی. 005 DEU 034 003 وجنوب را و میدان دره اریحا را که شهر نخلستان است تا صوغر. 005 DEU 034 004 و خداوند وی را گفت: «این است زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورده، گفتم که این را به ذریت تو خواهم داد، تو را اجازت دادم که به چشم خود آن راببینی لیکن به آنجا عبور نخواهی کرد.» 005 DEU 034 005 پس موسی بنده خداوند در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند مرد. 005 DEU 034 006 و او را در زمین موآب در مقابل بیت فعور، در دره دفن کرد، واحدی قبر او را تا امروز ندانسته است. 005 DEU 034 007 و موسی چون وفات یافت، صد و بیست سال داشت، و نه چشمش تار، و نه قوتش کم شده بود. 005 DEU 034 008 وبنی‌اسرائیل برای موسی در عربات موآب سی روز ماتم گرفتند. پس روزهای ماتم و نوحه گری برای موسی سپری گشت. 005 DEU 034 009 و یوشع بن نون از روح حکمت مملو بود، چونکه موسی دستهای خود را بر او نهاده بود، وبنی‌اسرائیل او را اطاعت نمودند، و برحسب آنچه خداوند به موسی‌امر فرموده بود، عمل کردند. 005 DEU 034 010 و نبی‌ای مثل موسی تا بحال در اسرائیل برنخاسته است که خداوند او را روبرو شناخته باشد. 005 DEU 034 011 در جمیع آیات و معجزاتی که خداونداو را فرستاد تا آنها را در زمین مصر به فرعون و جمیع بندگانش و تمامی زمینش بنماید. 005 DEU 034 012 و درتمامی دست قوی، و جمیع آن هیبت عظیم که موسی در نظر همه اسرائیل نمود. # # BOOK 006 JOS Joshua یوشع 006 JOS 001 001 و واقع شد بعد از وفات موسی، بنده خداوند، که خداوند یوشع بن نون، خادم موسی را خطاب کرده، گفت: 006 JOS 001 002 «موسی بنده من وفات یافته است، پس الان برخیز و از این اردن عبور کن، تو و تمامی این قوم، به زمینی که من به ایشان، یعنی به بنی‌اسرائیل می‌دهم. 006 JOS 001 003 هر جایی که کف پای شما گذارده شود به شما داده‌ام، چنانکه به موسی گفتم. 006 JOS 001 004 از صحرا و این لبنان تانهر بزرگ یعنی نهر فرات، تمامی زمین حتیان و تادریای بزرگ به طرف مغرب آفتاب، حدود شماخواهد بود. 006 JOS 001 005 هیچکس را در تمامی ایام عمرت یارای مقاومت با تو نخواهد بود. چنانکه با موسی بودم با تو خواهم بود، تو را مهمل نخواهم گذاشت و ترک نخواهم نمود. 006 JOS 001 006 قوی و دلیر باش، زیرا که تو این قوم را متصرف، زمینی که برای پدران ایشان قسم خوردم که به ایشان بدهم، خواهی ساخت. 006 JOS 001 007 فقط قوی و بسیار دلیر باش تابرحسب تمامی شریعتی که بنده من، موسی تو راامر کرده است متوجه شده، عمل نمایی. زنهار ازآن به طرف راست یا چپ تجاوز منما تا هر جایی که روی، کامیاب شوی. 006 JOS 001 008 این کتاب تورات ازدهان تو دور نشود، بلکه روز و شب در آن تفکرکن تا برحسب هر‌آنچه در آن مکتوب است متوجه شده، عمل نمایی زیرا همچنین راه خود را فیروز خواهی ساخت، و همچنین کامیاب خواهی شد. 006 JOS 001 009 آیا تو را امر نکردم؟ پس قوی ودلیر باش، مترس و هراسان مباش زیرا در هر جاکه بروی یهوه خدای تو، با توست.» 006 JOS 001 010 پس یوشع روسای قوم را امر فرموده، گفت: 006 JOS 001 011 «در میان لشکرگاه بگذرید و قوم را امرفرموده، بگویید: برای خود توشه حاضر کنید، زیرا که بعد از سه روز، شما از این اردن عبورکرده، داخل خواهید شد تا تصرف کنید در زمینی که یهوه خدای شما، به شما برای ملکیت می‌دهد.» 006 JOS 001 012 و یوشع روبینیان و جادیان و نصف سبطمنسی را خطاب کرده، گفت: 006 JOS 001 013 «بیاد آورید آن سخن را که موسی، بنده خداوند، به شما امرفرموده، گفت: یهوه، خدای شما به شما آرامی می‌دهد و این زمین را به شما می‌بخشد. 006 JOS 001 014 زنان واطفال و مواشی شما در زمینی که موسی در آن طرف اردن به شما داد خواهند ماند، و اما شمامسلح شده، یعنی جمیع مردان جنگی پیش روی برادران خود عبور کنید، و ایشان را اعانت نمایید. 006 JOS 001 015 تا خداوند برادران شما را مثل شما آرامی داده باشد، و ایشان نیز در زمینی که یهوه، خدای شمابه ایشان می‌دهد تصرف کرده باشند، آنگاه به زمین ملکیت خود خواهید برگشت و متصرف خواهید شد، در آن که موسی، بنده خداوند به آن طرف اردن به سوی مشرق آفتاب به شما داد.» 006 JOS 001 016 ایشان در جواب یوشع گفتند: «هر‌آنچه به ما فرمودی خواهیم کرد، و هر جا ما را بفرستی، خواهیم رفت. 006 JOS 001 017 چنانکه موسی را در هر چیزاطاعت نمودیم، تو را نیز اطاعت خواهیم نمود، فقط یهوه، خدای تو، با تو باشد چنانکه با موسی بود. 006 JOS 001 018 هر کسی‌که از حکم تو رو گرداند و کلام تو را در هر چیزی که او را امر فرمایی اطاعت نکند، کشته خواهد شد، فقط قوی و دلیر باش.» 006 JOS 002 001 و یوشع بن نون دو مرد جاسوس از شطیم به پنهانی فرستاده، گفت: «روانه شده، زمین واریحا را ببینید.» پس رفته، به خانه زن زانیه‌ای که راحاب نام داشت داخل شده، در آنجا خوابیدند. 006 JOS 002 002 و ملک اریحا را خبر دادند که «اینک مردمان ازبنی‌اسرائیل امشب داخل این‌جا شدند تا زمین راجاسوسی کنند.» 006 JOS 002 003 و ملک اریحا نزد راحاب فرستاده، گفت: «مردانی را که نزد تو آمده، به خانه تو داخل شده‌اند، بیرون بیاور زیرا برای جاسوسی تمامی زمین آمده‌اند.» 006 JOS 002 004 و زن آن دومرد را گرفته، ایشان را پنهان کرد و گفت: «بلی آن مردان نزد من آمدند اما ندانستم از کجا بودند. 006 JOS 002 005 ونزدیک به وقت بستن دروازه، آن مردان در تاریکی بیرون رفتند و نمی دانم که ایشان کجا رفتند. به زودی ایشان را تعاقب نمایید که به ایشان خواهیدرسید.» 006 JOS 002 006 لیکن او ایشان را به پشت بام برده، درشاخه های کتان که برای خود بر پشت بام چیده بود، پنهان کرده بود. 006 JOS 002 007 پس آن کسان، ایشان را به راه اردن تا گدارها تعاقب نمودند، و چون تعاقب کنندگان ایشان بیرون رفتند، دروازه رابستند. 006 JOS 002 008 و قبل از آنکه بخوابند، او نزد ایشان به پشت بام برآمد. 006 JOS 002 009 و به آن مردان گفت: «می‌دانم که یهوه این زمین را به شما داده، و ترس شما بر مامستولی شده است، و تمام ساکنان زمین به‌سبب شما گداخته شده‌اند. 006 JOS 002 010 زیرا شنیده‌ایم که خداوند چگونه آب دریای قلزم را پیش روی شما خشکانید، وقتی که از مصر بیرون آمدید، وآنچه به دو پادشاه اموریان که به آن طرف اردن بودند کردید، یعنی سیهون و عوج که ایشان راهلاک ساختید. 006 JOS 002 011 و چون شنیدیم دلهای ماگداخته شد، و به‌سبب شما دیگر در کسی جان نماند، زیرا که یهوه خدای شما، بالا در آسمان وپایین بر زمین خداست. 006 JOS 002 012 پس الان برای من به خداوند قسم بخورید که چنانکه به شما احسان کردم، شما نیز به خاندان پدرم احسان خواهیدنمود، و نشانه امانت به من بدهید 006 JOS 002 013 که پدرم ومادرم و برادرانم و خواهرانم و هر‌چه دارند زنده خواهید گذارد، و جانهای ما را از موت رستگارخواهید ساخت.» 006 JOS 002 014 آن مردان به وی گفتند: «جانهای ما به عوض شما بمیرند که چون خداوند این زمین را به ما بدهد اگر این کار ما رابروز ندهید، البته به شما احسان و امانت خواهیم کرد.» 006 JOS 002 015 پس ایشان را با طناب از دریچه پایین کرد، زیرا خانه او بر حصار شهر بود و او بر حصار ساکن بود. 006 JOS 002 016 و ایشان را گفت: «به کوه بروید مباداتعاقب کنندگان به شما برسند و در آنجا سه روزخود را پنهان کنید، تا تعاقب کنندگان برگردند بعد از آن به راه خود بروید.» 006 JOS 002 017 آن مردان به وی گفتند: «ما از این قسم تو که به ما دادی مبراخواهیم شد. 006 JOS 002 018 اینک چون ما به زمین داخل شویم، این طناب ریسمان قرمز را به دریچه‌ای که ما را به آن پایین کردی ببند، و پدرت و مادرت وبرادرانت و تمامی خاندان پدرت را نزد خود به خانه جمع کن. 006 JOS 002 019 و چنین خواهد شد که هر کسی‌که از در خانه تو به کوچه بیرون رود، خونش برسرش خواهد بود و ما مبرا خواهیم بود، و هر‌که نزد تو در خانه باشد، اگر کسی بر او دست بگذارد، خونش بر سر ما خواهد بود. 006 JOS 002 020 و اگر این کار ما رابروز دهی، از قسم تو که به ما داده‌ای مبرا خواهیم بود.» 006 JOS 002 021 او گفت: «موافق کلام شما باشد.» پس ایشان را روانه کرده، رفتند، و طناب قرمز را به دریچه بست. 006 JOS 002 022 پس ایشان روانه شده، به کوه آمدند و درآنجا سه روز ماندند تا تعاقب کنندگان برگشتند، وتعاقب کنندگان تمامی راه را جستجو کردند ولی ایشان را نیافتند. 006 JOS 002 023 پس آن دو مرد برگشته، از کوه به زیر آمدند و از نهر عبور نموده، نزد یوشع بن نون رسیدند، و هر‌آنچه به ایشان واقع شده بود، برای وی بیان کردند. 006 JOS 002 024 و به یوشع گفتند: «هرآینه خداوند تمامی زمین را به‌دست ما داده است و جمیع ساکنان زمین به‌سبب ما گداخته شده‌اند.» 006 JOS 003 001 بامدادان یوشع بزودی برخاسته، او و تمامی بنی‌اسرائیل از شطیم روانه شده، به اردن آمدند، و قبل از عبور کردن در آنجا منزل گرفتند. 006 JOS 003 002 و بعد از سه روز روسای ایشان از میان لشکرگاه گذشتند. 006 JOS 003 003 و قوم را امر کرده، گفتند: «چون تابوت عهد یهوه، خدای خود را ببینید که لاویان کهنه آن را می‌برند، آنگاه شما از جای خود روانه شده، در عقب آن بروید. 006 JOS 003 004 و در میان شما و آن، به مقدار دوهزار ذراع مسافت باشد، ونزدیک آن میایید تا راهی که باید رفت بدانید، زیراکه از این راه قبل از این عبور نکرده‌اید.» 006 JOS 003 005 و یوشع به قوم گفت: «خود را تقدیس نمایید زیرا فرداخداوند در میان شما کارهای عجیب خواهدکرد.» 006 JOS 003 006 و یوشع کاهنان را خطاب کرده، گفت: «تابوت عهد را برداشته، پیش روی قوم بروید.» پس تابوت عهد را برداشته، پیش روی قوم روانه شدند. 006 JOS 003 007 و خداوند یوشع را گفت: «امروز به بزرگ ساختن تو در نظر تمام اسرائیل شروع می‌کنم تابدانند که چنانکه با موسی بودم با تو نیز خواهم بود. 006 JOS 003 008 پس تو کاهنان را که تابوت عهد رابرمی دارند امر فرموده، بگو: چون شما به کنار آب اردن برسید در اردن بایستید.» 006 JOS 003 009 و یوشع بنی‌اسرائیل را گفت: «اینجا نزدیک آمده، سخنان یهوه خدای خود را بشنوید.» 006 JOS 003 010 و یوشع گفت: «به این خواهید دانست که خدای زنده در میان شماست، و او کنعانیان و حتیان و حویان و فرزیان و جرجاشیان و اموریان و یبوسیان را از پیش روی شما البته بیرون خواهد کرد. 006 JOS 003 011 اینک تابوت عهد خداوند تمامی زمین، پیش روی شما به اردن عبور می‌کند. 006 JOS 003 012 پس الان دوازده نفر از اسباطاسرائیل، یعنی از هر سبط یک نفر را انتخاب کنید. 006 JOS 003 013 و واقع خواهد شد چون کف پایهای کاهنانی که تابوت یهوه، خداوند تمامی زمین رابرمی دارند در آبهای اردن قرار گیرد که آبهای اردن، یعنی آبهایی که از بالا می‌آید شکافته شده مثل توده بر روی هم خواهد ایستاد.» 006 JOS 003 014 و چون قوم از خیمه های خود روانه شدند تا از اردن عبور کنند و کاهنان تابوت عهد را پیش روی قوم می‌بردند. 006 JOS 003 015 و بردارندگان تابوت به اردن رسیدند، و پایهای کاهنانی که تابوت رابرداشته بودند، به کنار آب فرو رفت (و اردن، تمام موسم حصاد، بر همه کناره هایش سیلاب می‌شود). 006 JOS 003 016 واقع شد که آبهایی که از بالامی آمد، بایستاد و به مسافتی بسیار دور تا شهرآدم که به‌جانب صرتان است، بلند شد، و آبی که به سوی دریای عربه، یعنی بحرالملح می‌رفت تمام قطع شد، و قوم در مقابل اریحا عبور کردند. 006 JOS 003 017 و کاهنانی که تابوت عهد خداوند رابرمی داشتند در میان اردن بر خشکی قایم ایستادند، و جمیع اسرائیل به خشکی عبورکردند تا تمامی قوم از اردن، بالکلیه گذشتند. 006 JOS 004 001 بالکلیه گذشتند، خداوند یوشع را خطاب کرده، گفت: 006 JOS 004 002 «دوازده نفر از قوم، یعنی از هر سبطیک نفر را بگیرید. 006 JOS 004 003 و ایشان را امر فرموده، بگویید: از اینجا از میان اردن از جایی که پایهای کاهنان قایم ایستاده بود، دوازده سنگ بردارید، وآنها را با خود برده، در منزلی که امشب در آن فرود می‌آیید بنهید.» 006 JOS 004 004 پس یوشع آن دوازده مردرا که از بنی‌اسرائیل انتخاب کرده بود، یعنی از هرسبط یک نفر طلبید. 006 JOS 004 005 و یوشع به ایشان گفت: «پیش تابوت یهوه، خدای خود به میان اردن بروید، و هر کسی از شما یک سنگ موافق شماره اسباط بنی‌اسرائیل بر دوش خود بردارد. 006 JOS 004 006 تا این در میان شما علامتی باشد هنگامی که پسران شمادر زمان آینده پرسیده، گویند که مقصود شما ازاین سنگها چیست؟ 006 JOS 004 007 آنگاه به ایشان بگویید: که آبهای اردن از حضور تابوت عهد خداوندشکافته شد، یعنی هنگامی که آن از اردن می گذشت، آبهای اردن شکافته شد، پس این سنگها به جهت بنی‌اسرائیل برای یادگاری ابدی خواهد بود.» 006 JOS 004 008 و بنی‌اسرائیل موافق آنچه یوشع امر فرموده بود کردند، و دوازده سنگ از میان اردن به طوری که خداوند به یوشع گفته بود، موافق شماره اسباط بنی‌اسرائیل برداشتند، و آنها را با خود به‌جایی که در آن منزل گرفتند برده، آنها را در آنجانهادند. 006 JOS 004 009 و یوشع در وسط اردن، در جایی که پایهای کاهنانی که تابوت عهد را برداشته بودند، ایستاده بود، دوازده سنگ نصب کرد و در آنجا تاامروز هست. 006 JOS 004 010 و کاهنانی که تابوت را برمی داشتند دروسط اردن ایستادند، تا هر‌آنچه خداوند یوشع راامر فرموده بود که به قوم بگوید تمام شد، به حسب آنچه موسی به یوشع امر کرده بود و قوم به تعجیل عبور کردند. 006 JOS 004 011 و بعد از آنکه تمامی قوم بالکل گذشتند، واقع شد که تابوت خداوند وکاهنان به حضور قوم عبور کردند. 006 JOS 004 012 و بنی روبین و بنی جاد و نصف سبط منسی مسلح شده، پیش روی بنی‌اسرائیل عبور کردند چنانکه موسی به ایشان گفته بود. 006 JOS 004 013 قریب به چهل هزار نفر مهیاشده کارزار به حضور خداوند به صحرای اریحابرای جنگ عبور کردند. 006 JOS 004 014 و در آن روز خداوند، یوشع را در نظرتمامی اسرائیل بزرگ ساخت، و از او در تمام ایام عمرش می‌ترسیدند، چنانکه از موسی ترسیده بودند. 006 JOS 004 015 و خداوند یوشع را خطاب کرده، گفت: 006 JOS 004 016 «کاهنانی را که تابوت شهادت را برمی دارند، بفرما که از اردن برآیند.» 006 JOS 004 017 پس یوشع کاهنان راامر فرموده، گفت: «از اردن برآیید.» 006 JOS 004 018 و چون کاهنانی که تابوت عهد خداوند را برمی داشتند ازمیان اردن برآمدند و کف پایهای کاهنان برخشکی گذارده شد، آنگاه آب اردن بجای خودبرگشت و مثل پیش بر تمامی کناره هایش جاری شد. 006 JOS 004 019 و در روز دهم از ماه اول، قوم از اردن برآمدند و در جلجال به‌جانب شرقی اریحا اردوزدند. 006 JOS 004 020 و یوشع آن دوازده سنگ را که از اردن گرفته بودند، در جلجال نصب کرد. 006 JOS 004 021 وبنی‌اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «چون پسران شما در زمان آینده از پدران خود پرسیده، گویند: که این سنگها چیست؟ 006 JOS 004 022 آنگاه پسران خود راتعلیم داده، گویید که اسرائیل از این اردن به خشکی عبور کردند. 006 JOS 004 023 زیرا یهوه، خدای شما، آب اردن را از پیش روی شما خشکانید تا شماعبور کردید، چنانکه یهوه خدای شما به بحرقلزم کرد که آن را پیش روی ما خشکانید تا ماعبور کردیم. 006 JOS 004 024 تا تمامی قومهای زمین دست خداوند را بدانند که آن زورآور است، و از یهوه، خدای شما، همه اوقات بترسند.» 006 JOS 005 001 و واقع شد که چون تمامی ملوک اموریانی که به آن طرف اردن به سمت مغرب بودند، و تمامی ملوک کنعانیانی که به کناره دریا بودند، شنیدند که خداوند آب اردن را پیش روی بنی‌اسرائیل خشکانیده بود تا ما عبور کردیم، دلهای ایشان گداخته شد و از ترس بنی‌اسرائیل، دیگر جان در ایشان نماند. 006 JOS 005 002 در آن وقت، خداوند به یوشع گفت: «کاردها از سنگ چخماق برای خود بساز، و بنی‌اسرائیل را بار دیگر مختون ساز.» 006 JOS 005 003 و یوشع کاردها ازسنگ چخماق ساخته، بنی‌اسرائیل را بر تل غلفه ختنه کرد. 006 JOS 005 004 و سبب ختنه کردن یوشع این بود که تمام ذکوران قوم، یعنی تمام مردان جنگی که ازمصر بیرون آمدند به‌سر راه در صحرا مردند. 006 JOS 005 005 اماتمامی قوم که بیرون آمدند مختون بودند، وتمامی قوم که در صحرا بعد از بیرون آمدن ایشان از مصر به‌سر راه مولود شدند، مختون نگشتند. 006 JOS 005 006 زیرا بنی‌اسرائیل چهل سال در بیابان راه می‌رفتند، تا تمامی آن طایفه، یعنی آن مردان جنگی که از مصر بیرون آمده بودند، تمام شدند. زانرو که آواز خداوند را نشنیدند و خداوند به ایشان قسم خورده، گفت: «شما را نمی گذارم که آن زمین را ببینید که خداوند برای پدران ایشان قسم خورده بود که آن را به ما بدهد، زمینی که به شیر و شهد جاری است.» 006 JOS 005 007 و اما پسران ایشان که در جای آنها برخیزانیده بود یوشع ایشان رامختون ساخت، زیرا نامختون بودند چونکه ایشان را در راه ختنه نکرده بودند. 006 JOS 005 008 و واقع شد که چون از ختنه کردن تمام قوم فارغ شدند، در جایهای خود در لشکرگاه ماندندتا شفا یافتند. 006 JOS 005 009 و خداوند به یوشع گفت: «امروزعار مصر را از روی شما غلطانیدم. از این سبب نام آن مکان تا امروز جلجال خوانده می‌شود.» 006 JOS 005 010 و بنی‌اسرائیل در جلجال اردو زدند و عیدفصح را در شب روز چهاردهم ماه، در صحرای اریحا نگاه داشتند. 006 JOS 005 011 و در فردای بعد از فصح درهمان روز، از حاصل کهنه زمین، نازکهای فطیر وخوشه های برشته شده خوردند. 006 JOS 005 012 و در فردای آن روزی که از حاصل زمین خوردند، من موقوف شد و بنی‌اسرائیل دیگر من نداشتند، و در آن سال از محصول زمین کنعان می‌خوردند. 006 JOS 005 013 و واقع شد چون یوشع نزد اریحا بود که چشمان خود را بالا انداخته، دید که اینک مردی با شمشیر برهنه در دست خود پیش وی ایستاده بود. و یوشع نزد وی آمده، او را گفت: «آیا تو از ماهستی یا از دشمنان ما؟» 006 JOS 005 014 گفت: «نی، بلکه من سردار لشکر خداوند هستم که الان آمدم.» پس یوشع روی به زمین افتاده، سجده کرد و به وی گفت: «آقایم به بنده خود چه می‌گوید؟» 006 JOS 005 015 سردار لشکر خداوند به یوشع گفت که «نعلین خود را از پایت بیرون کن زیرا جایی که توایستاده‌ای مقدس است.» و یوشع چنین کرد. 006 JOS 006 001 (و اریحا به‌سبب بنی‌اسرائیل سخت بسته شد، به طوری که کسی به آن رفت و آمدنمی کرد. ) 006 JOS 006 002 و یهوه به یوشع گفت: «ببین اریحا وملکش و مردان جنگی را به‌دست تو تسلیم کردم. 006 JOS 006 003 پس شما یعنی همه مردان جنگی شهر را طواف کنید، و یک مرتبه دور شهر بگردید، و شش روزچنین کن. 006 JOS 006 004 و هفت کاهن پیش تابوت، هفت کرنای یوبیل بردارند، و در روز هفتم شهر را هفت مرتبه طواف کنید، و کاهنان کرناها را بنوازند. 006 JOS 006 005 و چون بوق یوبیل کشیده شود و شما آواز کرنا رابشنوید، تمامی قوم به آواز بلند صدا کنند، وحصار شهر به زمین خواهد افتاد، و هر کس از قوم پیش روی خود برآید.» 006 JOS 006 006 پس یوشع بن نون کاهنان را خوانده، به ایشان گفت: «تابوت عهد رابردارید و هفت کاهن هفت کرنای یوبیل را پیش تابوت خداوند بردارند.» 006 JOS 006 007 و به قوم گفتند: «پیش بروید و شهر را طواف کنید، و مردان مسلح پیش تابوت خداوند بروند.» 006 JOS 006 008 و چون یوشع این را به قوم گفت، هفت کاهن هفت کرنای یوبیل را برداشته، پیش خداوندرفتند و کرناها را نواختند و تابوت عهد خداونداز عقب ایشان روانه شد. 006 JOS 006 009 و مردان مسلح پیش کاهنانی که کرناها را می‌نواختند رفتند، و ساقه لشکر از عقب تابوت روانه شدند و چون می‌رفتند، کاهنان کرناها را می‌نواختند. 006 JOS 006 010 ویوشع قوم را امر فرموده، گفت: «صدا نزنید و آوازشما شنیده نشود، بلکه سخنی از دهان شما بیرون نیاید تا روزی که به شما بگویم که صدا کنید. آن وقت صدا زنید.» 006 JOS 006 011 پس تابوت خداوند را به شهرطواف داد و یک مرتبه دور شهر گردش کرد. وایشان به لشکرگاه برگشتند و شب را در لشکرگاه به‌سر بردند. 006 JOS 006 012 بامدادان یوشع به زودی برخاست و کاهنان تابوت خداوند را برداشتند. 006 JOS 006 013 و هفت کاهن هفت کرنای یوبیل را برداشته، پیش تابوت خداوندمی رفتند، و کرناها را می‌نواختند، و مردان مسلح پیش ایشان می‌رفتند، و ساقه لشکر از عقب تابوت خداوند رفتند، و چون می‌رفتند (کاهنان )کرناها را می‌نواختند. 006 JOS 006 014 پس روز دوم، شهر رایک مرتبه طواف کرده، به لشکرگاه برگشتند، وشش روز چنین کردند. 006 JOS 006 015 و در روز هفتم، وقت طلوع فجر، به زودی برخاسته، شهر را به همین طور هفت مرتبه طواف کردند، جز اینکه در آن روز شهر را هفت مرتبه طواف کردند. 006 JOS 006 016 و چنین شد در مرتبه هفتم، چون کاهنان کرناها را نواختند که یوشع به قوم گفت: «صدا زنید زیرا خداوند شهر را به شما داده است. 006 JOS 006 017 و خود شهر و هر‌چه در آن است برای خداوند حرام خواهد شد، و راحاب فاحشه فقط، با هر‌چه با وی در خانه باشد زنده خواهد ماند، زیرارسولانی را که فرستادیم پنهان کرد. 006 JOS 006 018 و اما شمازنهار خویشتن را از چیز حرام نگاه دارید، مبادابعد از آنکه آن را حرام کرده باشید، از آن چیزحرام بگیرید و لشکرگاه اسرائیل را حرام کرده، آن را مضطرب سازید. 006 JOS 006 019 و تمامی نقره و طلا وظروف مسین و آهنین، وقف خداوند می‌باشد و به خزانه خداوند گذارده شود.» 006 JOS 006 020 آنگاه قوم صدازدند و کرناها را نواختند. و چون قوم آواز کرنا راشنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند، حصار شهربه زمین افتاد. و قوم یعنی هر کس پیش روی خودبه شهر برآمد و شهر را گرفتند. 006 JOS 006 021 و هر‌آنچه درشهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو وگوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند. 006 JOS 006 022 و یوشع به آن دو مرد که به‌جاسوسی زمین رفته بودند، گفت: «به خانه زن فاحشه بروید، و زن را با هر‌چه دارد از آنجا بیرون آرید چنانکه برای وی قسم خوردید.» 006 JOS 006 023 پس آن دو جوان جاسوس داخل شده، راحاب و پدرش و مادرش و برادرانش را با هر‌چه داشت بیرون آوردند، بلکه تمام خویشانش را آورده، ایشان را بیرون لشکرگاه اسرائیل جا دادند. 006 JOS 006 024 و شهر را با آنچه در آن بود، به آتش سوزانیدند. لیکن نقره و طلا وظروف مسین و آهنین را به خزانه خانه خداوندگذاردند. 006 JOS 006 025 و یوشع، راحاب فاحشه و خاندان پدرش را با هر‌چه از آن او بود زنده نگاه داشت، واو تا امروز در میان اسرائیل ساکن است، زیرارسولان را که یوشع برای جاسوسی اریحافرستاده بود پنهان کرد. 006 JOS 006 026 و در آنوقت یوشع ایشان را قسم داده، گفت: «ملعون باد به حضور خداوند کسی‌که برخاسته، این شهر اریحا را بنا کند، به نخست زاده خود بنیادش خواهد نهاد، و به پسر کوچک خوددروازه هایش را برپا خواهد نمود.» 006 JOS 006 027 و خداوند با یوشع می‌بود و اسم اودرتمامی آن زمین شهرت یافت. 006 JOS 007 001 و بنی‌اسرائیل در آنچه حرام شده بود خیانت ورزیدند، زیرا عخان ابن کرمی ابن زبدی ابن زارح از سبط یهودا، از آنچه حرام شده بود گرفت، و غضب خداوند بر بنی‌اسرائیل افروخته شد. 006 JOS 007 002 و یوشع از اریحا تا عای که نزد بیت آون به طرف شرقی بیت ئیل واقع است، مردان فرستاد وایشان را خطاب کرده، گفت: «بروید و زمین راجاسوسی کنید.» پس آن مردان رفته، عای راجاسوسی کردند. 006 JOS 007 003 و نزد یوشع برگشته، او راگفتند: «تمامی قوم برنیایند؛ به قدر دو یا سه هزارنفر برآیند و عای را بزنند و تمامی قوم را به آنجازحمت ندهی زیرا که ایشان کم‌اند.» 006 JOS 007 004 پس قریب به سه هزار نفر از قوم به آنجا رفتند و از حضورمردان عای فرار کردند. 006 JOS 007 005 و مردان عای از آنها به قدر سی و شش نفر کشتند و از پیش دروازه تاشباریم ایشان را تعاقب نموده، ایشان را در نشیب زدند، و دل قوم گداخته شده، مثل آب گردید. 006 JOS 007 006 و یوشع و مشایخ اسرائیل جامه خود راچاک زده، پیش تابوت خداوند تا شام رو به زمین افتادند، و خاک به‌سرهای خود پاشیدند. 006 JOS 007 007 و یوشع گفت: «آه‌ای خداوند یهوه برای چه این قوم را از اردن عبور دادی تا ما را به‌دست اموریان تسلیم کرده، ما را هلاک کنی، کاش راضی شده بودیم که به آن طرف اردن بمانیم. 006 JOS 007 008 آه‌ای خداوندچه بگویم بعد از آنکه اسرائیل از حضور دشمنان خود پشت داده‌اند. 006 JOS 007 009 زیرا چون کنعانیان و تمامی ساکنان زمین این را بشنوند دور ما را خواهندگرفت و نام ما را از این زمین منقطع خواهند کرد، و تو به اسم بزرگ خود چه خواهی کرد؟» 006 JOS 007 010 خداوند به یوشع گفت: «برخیز چرا تو به این طور به روی خود افتاده‌ای. 006 JOS 007 011 اسرائیل گناه کرده، و از عهدی نیز که به ایشان امر فرمودم تجاوز نموده‌اند و از چیز حرام هم گرفته، دزدیده‌اند، بلکه انکار کرده، آن را در اسباب خودگذاشته‌اند. 006 JOS 007 012 از این سبب بنی‌اسرائیل نمی توانندبه حضور دشمنان خود بایستند و از حضوردشمنان خود پشت داده‌اند، زیرا که ملعون شده‌اند، و اگر چیز حرام را از میان خود تباه نسازید، من دیگر با شما نخواهم بود. 006 JOS 007 013 برخیزقوم را تقدیس نما و بگو برای فردا خویشتن راتقدیس نمایید، زیرا یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: ای اسرائیل چیزی حرام در میان توست و تا این چیز حرام را از میان خود دور نکنی، پیش روی دشمنان خود نمی توانی‌ایستاد. 006 JOS 007 014 پس بامدادان، شما موافق اسباط خود نزدیک بیایید، وچنین شود که سبطی را که خداوند انتخاب کند به قبیله های خود نزدیک آیند، و قبیله‌ای را که خداوند انتخاب کند به خاندانهای خود نزدیک بیایند، و خاندانی را که خداوند انتخاب کند به مردان خود نزدیک آیند. 006 JOS 007 015 و هر‌که آن چیز حرام نزد او یافت شود با هر‌چه دارد به آتش سوخته شود، زیرا که از عهد خداوند تجاوز نموده، قباحتی در میان اسرائیل به عمل آورده است.» 006 JOS 007 016 پس یوشع بامدادان بزودی برخاسته، اسرائیل را به اسباط ایشان نزدیک آورد و سبطیهودا گرفته شد. 006 JOS 007 017 و قبیله یهودا را نزدیک آوردو قبیله زارحیان گرفته شد. پس قبیله زارحیان رابه مردان ایشان نزدیک آورد و زبدی گرفته شد. 006 JOS 007 018 و خاندان او را به مردان ایشان نزدیک آورد وعخان بن کرمی ابن زبدی بن زارح از سبط یهوداگرفته شد. 006 JOS 007 019 و یوشع به عخان گفت: «ای پسر من الان یهوه خدای اسرائیل را جلال بده و نزد اواعتراف نما و مرا خبر بده که چه کردی و از مامخفی مدار.» 006 JOS 007 020 عخان در جواب یوشع گفت: «فی الواقع به یهوه خدای اسرائیل گناه کرده، وچنین و چنان به عمل آورده‌ام. 006 JOS 007 021 چون در میان غنیمت ردایی فاخر شنعاری و دویست مثقال نقره و یک شمش طلا که وزنش پنجاه مثقال بوددیدم، آنها را طمع‌ورزیده، گرفتم، و اینک درمیان خیمه من در زمین است و نقره زیر آن می‌باشد.» 006 JOS 007 022 آنگاه یوشع رسولان فرستاد و به خیمه دویدند، و اینک در خیمه او پنهان بود و نقره زیرآن. 006 JOS 007 023 و آنها را از میان خیمه گرفته، نزد یوشع وجمیع بنی‌اسرائیل آوردند و آنها را به حضورخداوند نهادند. 006 JOS 007 024 و یوشع و تمامی بنی‌اسرائیل با وی عخان پسر زارح و نقره و ردا و شمش طلا وپسرانش و دخترانش و گاوانش و حمارانش وگوسفندانش و خیمه‌اش و تمامی مایملکش راگرفته، آنها را به وادی عخور بردند. 006 JOS 007 025 و یوشع گفت: «برای چه ما را مضطرب ساختی؟ خداوندامروز تو را مضطرب خواهد ساخت.» پس تمامی اسرائیل او را سنگسار کردند و آنها را به آتش سوزانیدند و ایشان را به سنگها سنگسار کردند. 006 JOS 007 026 و توده بزرگ از سنگها بر او برپا داشتند که تا به امروز هست، و خداوند از شدت غضب خودبرگشت، بنابراین اسم آن مکان تا امروز وادی عخور نامیده شده است. 006 JOS 008 001 و خداوند به یوشع گفت: «مترس و هراسان مباش. تمامی مردان جنگی را با خود بردارو برخاسته، به عای برو. اینک ملک عای و قوم اوو شهرش و زمینش را به‌دست تو دادم. 006 JOS 008 002 و به عای و ملکش به طوری که به اریحا و ملکش عمل نمودی بکن، لیکن غنیمتش را با بهایمش برای خود به تاراج گیرید و در پشت شهر کمین ساز.» 006 JOS 008 003 پس یوشع و جمیع مردان جنگی برخاستندتا به عای بروند، و یوشع سی هزار نفر از مردان دلاور انتخاب کرده، ایشان را در شب فرستاد. 006 JOS 008 004 وایشان را امر فرموده، گفت: «اینک شما برای شهردر کمین باشید، یعنی از پشت شهر و از شهربسیار دور مروید، و همه شما مستعد باشید. 006 JOS 008 005 ومن و تمام قومی که با منند نزدیک شهر خواهیم آمد، و چون مثل دفعه اول به مقابله ما بیرون آینداز پیش ایشان فرار خواهیم کرد. 006 JOS 008 006 و ما را تعاقب خواهند کرد تا ایشان را از شهر دور سازیم، زیراخواهند گفت که مثل دفعه اول از حضور ما فرارمی کنند، پس از پیش ایشان خواهیم گریخت. 006 JOS 008 007 آنگاه از کمین گاه برخاسته، شهر را به تصرف آورید، زیرا یهوه، خدای شما آن را به‌دست شماخواهد داد. 006 JOS 008 008 و چون شهر را گرفته باشید پس شهر را به آتش بسوزانید و موافق سخن خداوندبه عمل آورید. اینک شما را امر نمودم.» 006 JOS 008 009 پس یوشع ایشان را فرستاد و به کمین گاه رفته، در میان بیت ئیل و عای به طرف غربی عای ماندند و یوشع آن شب را در میان قوم بسر برد. 006 JOS 008 010 و یوشع بامدادان بزودی برخاسته، قوم راصف آرایی نمود، و او با مشایخ اسرائیل پیش روی قوم بسوی عای روانه شدند. 006 JOS 008 011 و تمامی مردان جنگی که با وی بودند روانه شده، نزدیک آمدند و در مقابل شهر رسیده، به طرف شمال عای فرود آمدند، و در میان او و عای وادی‌ای بود. 006 JOS 008 012 و قریب به پنج هزار نفر گرفته، ایشان را درمیان بیت ئیل و عای به طرف غربی شهر در کمین نهاد. 006 JOS 008 013 پس قوم، یعنی تمامی لشکر که به طرف شمالی شهر بودند و آنانی را که به طرف غربی شهر در کمین بودند قرار دادند، و یوشع آن شب در میان وادی رفت. 006 JOS 008 014 و چون ملک عای این رادید او و تمامی قومش تعجیل نموده، به زودی برخاستند، و مردان شهر به مقابله بنی‌اسرائیل برای جنگ به‌جای معین پیش عربه بیرون رفتند، و او ندانست که در پشت شهر برای وی در کمین هستند. 006 JOS 008 015 و یوشع و همه اسرائیل خود را ازحضور ایشان منهزم ساخته، به راه بیابان فرارکردند. 006 JOS 008 016 و تمامی قومی را که در شهر بودند ندادر‌دادند تا ایشان را تعاقب کنند. پس یوشع راتعاقب نموده، از شهر دور شدند. 006 JOS 008 017 و هیچکس در عای و بیت ئیل باقی نماند که از عقب بنی‌اسرائیل بیرون نرفت، و دروازه های شهر را بازگذاشته، اسرائیل را تعاقب نمودند. 006 JOS 008 018 و خداوند به یوشع گفت: «مزراقی که دردست توست بسوی عای دراز کن، زیرا آن را به‌دست تو دادم و یوشع، مزراقی را که به‌دست خود داشت به سوی شهر دراز کرد. 006 JOS 008 019 و آنانی که در کمین بودند بزودی از جای خود برخاستند وچون او دست خود را دراز کرد دویدند و داخل شهر شده، آن را گرفتند و تعجیل نموده، شهر را به آتش سوزانیدند. 006 JOS 008 020 و مردان عای بر عقب نگریسته، دیدند که اینک دود شهر بسوی آسمان بالا می‌رود. پس برای ایشان طاقت نماند که به این طرف و آن طرف بگریزند و قومی که به سوی صحرا می‌گریختند بر تعاقب کنندگان خودبرگشتند. 006 JOS 008 021 و چون یوشع و تمامی اسرائیل دیدند که آنانی که در کمین بودند شهر را گرفته اندو دود شهر بالا می‌رود ایشان برگشته، مردان عای را شکست دادند. 006 JOS 008 022 و دیگران به مقابله ایشان ازشهر بیرون آمدند، و ایشان در میان اسرائیل بودند. آنان از یک طرف و اینان از طرف دیگر وایشان را می‌کشتند به حدی که کسی از آنها باقی نماند و نجات نیافت. 006 JOS 008 023 و ملک عای را زنده گرفته، او را نزد یوشع آوردند. 006 JOS 008 024 و واقع شد که چون اسرائیل از کشتن همه ساکنان عای در صحرا و در بیابانی که ایشان را درآن تعاقب می‌نمودند فارغ شدند، و همه آنها از دم شمشیر افتاده، هلاک گشتند، تمامی اسرائیل به عای برگشته آن را به دم شمشیر کشتند. 006 JOS 008 025 و همه آنانی که در آن روز از مرد و زن افتادند دوازده هزار نفر بودند یعنی تمامی مردمان عای. 006 JOS 008 026 زیرایوشع دست خود را که با مزراق دراز کرده بود، پس نکشید تا تمامی ساکنان عای را هلاک کرد. 006 JOS 008 027 لیکن بهایم و غنیمت آن شهر را اسرائیل برای خود به تاراج بردند موافق کلام خداوند که به یوشع امر فرموده بود. 006 JOS 008 028 پس یوشع عای راسوزانید و آن را توده ابدی و خرابه ساخت که تاامروز باقی است. 006 JOS 008 029 و ملک عای را تا وقت شام به دار کشید، و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمودتا لاش او را از دار پایین آورده، او را نزد دهنه دروازه شهر انداختند و توده بزرگ از سنگها بر آن برپا کردند که تا امروز باقی است. 006 JOS 008 030 آنگاه یوشع مذبحی برای یهوه، خدای اسرائیل در کوه عیبال بنا کرد. 006 JOS 008 031 چنانکه موسی، بنده خداوند، بنی‌اسرائیل را امر فرموده بود، به طوری که در کتاب تورات موسی مکتوب است، یعنی مذبحی از سنگهای ناتراشیده که کسی برآنها آلات آهنین بلند نکرده بود و بر آن قربانی های سلامتی برای خداوند گذرانیدند وذبایح سلامتی ذبح کردند. 006 JOS 008 032 و در آنجا بر آن سنگها نسخه تورات موسی را که نوشته بود به حضور بنی‌اسرائیل مرقوم ساخت. 006 JOS 008 033 و تمامی اسرائیل و مشایخ و روسا و داوران ایشان به هر دوطرف تابوت پیش لاویان کهنه که تابوت عهدخداوند را برمی داشتند ایستادند، هم غریبان وهم متوطنان؛ نصف ایشان به طرف کوه جرزیم ونصف ایشان به طرف کوه عیبال چنانکه موسی بنده خداوند امر فرموده بود، تا قوم اسرائیل رااول برکت دهند. 006 JOS 008 034 و بعد از آن تمامی سخنان شریعت، هم برکت‌ها و هم لعنت‌ها را به طوری که در کتاب تورات مرقوم است، خواند. 006 JOS 008 035 از هرچه موسی‌امر فرموده بود حرفی نبود که یوشع به حضور تمام جماعت اسرائیل با زنان و اطفال وغریبانی که در میان ایشان می‌رفتند، نخواند. 006 JOS 009 001 و واقع شد که تمامی ملوک حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان، که به آن طرف اردن در کوه و هامون و درتمامی کناره دریای بزرگ تا مقابل لبنان بودند، چون این را شنیدند، 006 JOS 009 002 با هم جمع شدند، تا بایوشع و اسرائیل متفق جنگ کنند. 006 JOS 009 003 و اما ساکنان جبعون چون آنچه را که یوشع به اریحا و عای کرده بود شنیدند، 006 JOS 009 004 ایشان نیز به حیله رفتار نمودند و روانه شده، خویشتن را مثل ایلچیان ظاهر کرده، جوالهای کهنه بر الاغهای خود و مشکهای شراب که کهنه و پاره و بسته شده بود، گرفتند. 006 JOS 009 005 و بر پایهای خود کفشهای مندرس و پینه زده و بر بدن خود رخت کهنه وتمامی نان توشه ایشان خشک و کفه زده بود. 006 JOS 009 006 ونزد یوشع به اردو در جلجال آمده، به او و به مردان اسرائیل گفتند که «از زمین دور آمده‌ایم پس الان با ما عهد ببندید.» 006 JOS 009 007 و مردان اسرائیل به حویان گفتند: «شاید در میان ما ساکن باشید. پس چگونه با شما عهد ببندیم؟» 006 JOS 009 008 ایشان به یوشع گفتند: «ما بندگان تو هستیم.» یوشع به ایشان گفت که «شما کیانید و از کجامی آیید؟» 006 JOS 009 009 به وی گفتند: «بندگانت به‌سبب اسم یهوه خدای تو از زمین بسیار دور آمده‌ایم زیرا که آوازه او و هر‌چه را که در مصر کرد، شنیدیم. 006 JOS 009 010 ونیز آنچه را به دو ملک اموریان که به آن طرف اردن بودند یعنی به سیهون، ملک حشبون، و عوج، ملک باشان، که در عشتاروت بود، کرد. 006 JOS 009 011 پس مشایخ ما و تمامی ساکنان زمین ما به ما گفتند که توشه‌ای به جهت راه به‌دست خود بگیرید و به استقبال ایشان رفته، ایشان را بگویید که ما بندگان شما هستیم. پس الان با ما عهد ببندید. 006 JOS 009 012 این نان ما در روزی که روانه شدیم تا نزد شما بیاییم از خانه های خود آن را برای توشه راه گرم گرفتیم، والان اینک خشک و کفه زده شده است. 006 JOS 009 013 و این مشکهای شراب که پر کردیم تازه بود واینک پاره شده، و این رخت و کفشهای ما از کثرت طول راه کهنه شده است.» 006 JOS 009 014 آنگاه آن مردمان از توشه ایشان گرفتند و از دهان خداوند مشورت نکردند. 006 JOS 009 015 و یوشع با ایشان صلح کرده، عهد بست که ایشان را زنده نگهدارد و روسای جماعت باایشان قسم خوردند. 006 JOS 009 016 اما بعد از انقضای سه روز که با ایشان عهدبسته بودند، شنیدند که آنها نزدیک ایشانند و درمیان ایشان ساکنند. 006 JOS 009 017 پس بنی‌اسرائیل کوچ کرده، در روز سوم به شهرهای ایشان رسیدند وشهرهای ایشان، جبعون و کفیره و بئیروت و قریه یعاریم، بود. 006 JOS 009 018 و بنی‌اسرائیل ایشان را نکشتندزیرا روسای جماعت برای ایشان به یهوه، خدای اسرائیل، قسم خورده بودند، و تمامی جماعت برروسا همهمه کردند. 006 JOS 009 019 و جمیع روسا به تمامی جماعت گفتند که برای ایشان به یهوه، خدای اسرائیل، قسم خوردیم پس الان نمی توانیم به ایشان ضرر برسانیم. 006 JOS 009 020 این را به ایشان خواهیم کرد و ایشان را زنده نگاه خواهیم داشت مبادا به‌سبب قسمی که برای ایشان خوردیم، غضب بر مابشود. 006 JOS 009 021 و روسا به ایشان گفتند: «بگذارید که زنده بمانند.» پس برای تمامی جماعت هیزم شکنان و سقایان آب شدند، چنانکه روسا به ایشان گفته بودند. 006 JOS 009 022 و یوشع ایشان را خواند و بدیشان خطاب کرده، گفت: «چرا ما را فریب دادید و گفتید که مااز شما بسیار دور هستیم و حال آنکه در میان ما ساکنید. 006 JOS 009 023 پس حال شما ملعونید و از شماغلامان و هیزم شکنان و سقایان آب همیشه برای خانه خدای ما خواهند بود.» 006 JOS 009 024 ایشان در جواب یوشع گفتند: «زیرا که بندگان تو را یقین خبر دادندکه یهوه، خدای تو، بنده خود موسی را امر کرده بود که تمامی این زمین را به شما بدهد، و همه ساکنان زمین را از پیش روی شما هلاک کنند، وبرای جانهای خود به‌سبب شما بسیار ترسیدیم، پس این کار را کردیم. 006 JOS 009 025 و الان، اینک ما در دست تو هستیم؛ به هر طوری که در نظر تو نیکو وصواب است که به ما رفتار نمایی، عمل نما.» 006 JOS 009 026 پس او با ایشان به همین طور عمل نموده، ایشان را از دست بنی‌اسرائیل رهایی داد که ایشان را نکشتند. 006 JOS 009 027 و یوشع در آن روز ایشان را مقررکرد تا هیزم شکنان و سقایان آب برای جماعت وبرای مذبح خداوند باشند، در مقامی که او اختیارکند و تا به امروز چنین هستند. 006 JOS 010 001 و چون ادونی صدق، ملک اورشلیم شنید که یوشع عای را گرفته و آن را تباه کرده، و به طوری که به اریحا و ملکش عمل نموده بود به عای و ملکش نیز عمل نموده است، و ساکنان جبعون با اسرائیل صلح کرده، در میان ایشان می‌باشند، 006 JOS 010 002 ایشان بسیار ترسیدند زیراجبعون، شهر بزرگ، مثل یکی از شهرهای پادشاه نشین بود، و مردانش شجاع بودند. 006 JOS 010 003 پس ادونی صدق، ملک اورشلیم نزد هوهام، ملک حبرون، و فرآم، ملک یرموت، و یافیع، ملک لاخیش، و دبیر، ملک عجلون، فرستاده، گفت: 006 JOS 010 004 «نزد من آمده، مرا اعانت کنید، تا جبعون را بزنیم زیرا که با یوشع و بنی‌اسرائیل صلح کرده‌اند.» 006 JOS 010 005 پس پنج ملک اموریان یعنی ملک اورشلیم وملک حبرون و ملک یرموت و ملک لاخیش وملک عجلون جمع شدند، و با تمام لشکر خودبرآمدند، و در مقابل جبعون اردو زده، با آن جنگ کردند. 006 JOS 010 006 پس مردان جبعون نزد یوشع به اردو درجلجال فرستاده، گفتند: «دست خود را ازبندگانت بازمدار. بزودی نزد ما بیا و ما را نجات بده، و مدد کن زیرا تمامی ملوک اموریانی که درکوهستان ساکنند، بر ما جمع شده‌اند.» 006 JOS 010 007 پس یوشع با جمیع مردان جنگی و همه مردان شجاع از جلجال آمد. 006 JOS 010 008 و خداوند به یوشع گفت: «ازآنها مترس زیرا ایشان را به‌دست تو دادم و کسی از ایشان پیش تو نخواهد ایستاد.» 006 JOS 010 009 پس یوشع تمامی شب از جلجال کوچ کرده، ناگهان به ایشان برآمد. 006 JOS 010 010 و خداوند ایشان را پیش اسرائیل منهزم ساخت، و ایشان را در جبعون به کشتارعظیمی کشت. و ایشان را به راه گردنه بیت حورون گریزانید، و تا عزیقه و مقیده ایشان راکشت. 006 JOS 010 011 و چون از پیش اسرائیل فرار می‌کردندو ایشان در سرازیری بیت حورون می‌بودند، آنگاه خداوند تا عزیقه بر ایشان از آسمان سنگهای بزرگ بارانید و مردند. و آنانی که ازسنگهای تگرگ مردند، بیشتر بودند از کسانی که بنی‌اسرائیل به شمشیر کشتند. 006 JOS 010 012 آنگاه یوشع در روزی که خداوند اموریان را پیش بنی‌اسرائیل تسلیم کرد، به خداوند درحضور بنی‌اسرائیل تکلم کرده، گفت: «ای آفتاب بر جبعون بایست و تو‌ای ماه بر وادی ایلون.» 006 JOS 010 013 پس آفتاب ایستاد و ماه توقف نمود تا قوم ازدشمنان خود انتقام گرفتند، مگر این در کتاب یاشر مکتوب نیست که آفتاب در میان آسمان ایستاد و قریب به تمامی روز به فرو رفتن تعجیل نکرد. 006 JOS 010 014 و قبل از آن و بعد از آن روزی مثل آن واقع نشده بود که خداوند آواز انسان را بشنودزیرا خداوند برای اسرائیل جنگ می‌کرد. 006 JOS 010 015 پس یوشع با تمامی اسرائیل به اردو به جلجال برگشتند. 006 JOS 010 016 اما آن پنج ملک فرار کرده، خود را در مغاره مقیده پنهان ساختند. 006 JOS 010 017 و به یوشع خبر داده، گفتند: «که آن پنج ملک پیدا شده‌اند و در مغاره مقیده پنهانند.» 006 JOS 010 018 یوشع گفت: «سنگهایی بزرگ به دهنه مغاره بغلطانید و بر آن مردمان بگمارید تاایشان را نگاهبانی کنند. 006 JOS 010 019 و اما شما توقف منمایید بلکه دشمنان خود را تعاقب کنید وموخر ایشان را بکشید و مگذارید که به شهرهای خود داخل شوند، زیرا یهوه خدای شما ایشان رابه‌دست شما تسلیم نموده است.» 006 JOS 010 020 و چون یوشع و بنی‌اسرائیل از کشتن ایشان به کشتاربسیار عظیمی تا نابود شدن ایشان فارغ شدند، وبقیه‌ای که از ایشان نجات یافتند، به شهرهای حصاردار درآمدند. 006 JOS 010 021 آنگاه تمامی قوم نزدیوشع به اردو در مقیده به سلامتی برگشتند، وکسی زبان خود را بر احدی از بنی‌اسرائیل تیزنساخت. 006 JOS 010 022 پس یوشع گفت: «دهنه مغاره را بگشایید وآن پنج ملک را از مغاره، نزد من بیرون آورید.» 006 JOS 010 023 پس چنین کردند، و آن پنج ملک، یعنی ملک اورشلیم و ملک حبرون و ملک یرموت و ملک لاخیش و ملک عجلون را از مغاره نزد وی بیرون آوردند. 006 JOS 010 024 و چون ملوک را نزد یوشع بیرون آوردند، یوشع تمامی مردان اسرائیل را خواند وبه‌سرداران مردان جنگی که همراه وی می‌رفتند، گفت: «نزدیک بیایید و پایهای خود را بر گردن این ملوک بگذارید.» پس نزدیک آمده، پایهای خودرا بر گردن ایشان گذاردند. 006 JOS 010 025 و یوشع به ایشان گفت: «مترسید و هراسان مباشید. قوی و دلیرباشید زیرا خداوند با همه دشمنان شما که باایشان جنگ می‌کنید، چنین خواهد کرد.» 006 JOS 010 026 وبعد از آن یوشع ایشان را زد و کشت و بر پنج دارکشید که تا شام بر دارها آویخته بودند. 006 JOS 010 027 و دروقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا ایشان را ازدارها پایین آوردند، و ایشان را به مغاره‌ای که درآن پنهان بودند انداختند، و به دهنه مغاره سنگهای بزرگ که تا امروز باقی است، گذاشتند. 006 JOS 010 028 و در آن روز یوشع مقیده را گرفت، و آن وملکش را به دم شمشیر زده، ایشان و همه نفوسی را که در آن بودند، هلاک کرد، و کسی را باقی نگذاشت، و به طوری که با ملک اریحا رفتارنموده بود، با ملک مقیده نیز رفتار کرد. 006 JOS 010 029 و یوشع با تمامی اسرائیل از مقیده به لبنه گذشت و با لبنه جنگ کرد. 006 JOS 010 030 و خداوند آن را نیزبا ملکش به‌دست اسرائیل تسلیم نمود، پس آن وهمه کسانی را که در آن بودند به دم شمشیر کشت و کسی را باقی نگذاشت، و به طوری که با ملک اریحا رفتار نموده بود با ملک آن نیز رفتار کرد. 006 JOS 010 031 و یوشع با تمامی اسرائیل از لبنه به لاخیش گذشت و به مقابلش اردو زده، با آن جنگ کرد. 006 JOS 010 032 و خداوند لاخیش را به‌دست اسرائیل تسلیم نمود که آن را در روز دوم تسخیر نمود. و آن وهمه کسانی را که در آن بودند به دم شمشیر کشت چنانکه به لبنه کرده بود. 006 JOS 010 033 آنگاه هورام ملک جازر برای اعانت لاخیش آمد، و یوشع او و قومش را شکست داد، به حدی که کسی را برای او باقی نگذاشت. 006 JOS 010 034 و یوشع با تمامی اسرائیل از لاخیش به عجلون گذشتند و به مقابلش اردو زده، با آن جنگ کردند. 006 JOS 010 035 و در همان روز آن را گرفته، به دم شمشیر زدند و همه کسانی را که در آن بودند درآن روز هلاک کرد چنانکه به لاخیش کرده بود. 006 JOS 010 036 و یوشع با تمامی اسرائیل از عجلون به حبرون برآمده، با آن جنگ کردند. 006 JOS 010 037 و آن راگرفته، آن را با ملکش و همه شهرهایش و همه کسانی که در آن بودند به دم ششیر زدند، و موافق هر‌آنچه که به عجلون کرده بود کسی را باقی نگذاشت، بلکه آن را با همه کسانی که در آن بودند، هلاک ساخت. 006 JOS 010 038 و یوشع با تمامی اسرائیل به دبیر برگشت وبا آن جنگ کرد. 006 JOS 010 039 و آن را با ملکش و همه شهرهایش گرفت و ایشان را به دم شمشیر زدند، و همه کسانی را که در آن بودند، هلاک ساختند واو کسی را باقی نگذاشت و به طوری که به حبرون رفتار نموده بود به دبیر و ملکش نیز رفتار کرد، چنانکه به لبنه و ملکش نیز رفتار نموده بود. 006 JOS 010 040 پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها رازده، کسی را باقی نگذاشت و هر ذی نفس راهلاک کرده، چنانکه یهوه، خدای اسرائیل، امرفرموده بود. 006 JOS 010 041 و یوشع ایشان را از قادش برنیع تاغزه و تمامی زمین جوشن را تا جبعون زد. 006 JOS 010 042 و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت، زیرا که یهوه، خدای اسرائیل، برای اسرائیل جنگ می‌کرد. 006 JOS 010 043 و یوشع با تمامی اسرائیل به اردو در جلجال مراجعت کردند. 006 JOS 011 001 و واقع شد که چون یابین ملک حاصور این را شنید، نزد یوباب ملک مادون و نزد ملک شمرون و نزد ملک اخشاف فرستاد. 006 JOS 011 002 و نزدملوکی که به طرف شمال در کوهستان، و در عربه، جنوب کنروت، و در هامون و در نافوت دور، به طرف مغرب بودند. 006 JOS 011 003 و نزد کنعانیان به طرف مشرق و مغرب و اموریان و حتیان و فرزیان ویبوسیان در کوهستان، و حویان زیر حرمون درزمین مصفه. 006 JOS 011 004 و آنها با تمامی لشکرهای خود که قوم بسیاری بودند و عدد ایشان مثل ریگ درکناره دریا بود با اسبان و ارابه های بسیار بیرون آمدند. 006 JOS 011 005 و تمامی این ملوک جمع شده، آمدند ونزد آبهای میروم در یک جا اردو زدند تا بااسرائیل جنگ کنند. 006 JOS 011 006 و خداوند به یوشع گفت: «از ایشان مترس زیرا که فردا چنین وقتی جمیع ایشان را کشته شده، به حضور اسرائیل تسلیم خواهم کرد، واسبان ایشان را پی خواهی کرد، و ارابه های ایشان را به آتش خواهی سوزانید.» 006 JOS 011 007 پس یوشع باتمامی مردان جنگی به مقابله ایشان نزد آبهای میروم ناگهان آمده، بر ایشان حمله کردند. 006 JOS 011 008 وخداوند ایشان را به‌دست اسرائیل تسلیم نمود، که ایشان را زدند و تا صیدون بزرگ و مسرفوت مایم و تا وادی مصفه به طرف شرقی تعاقب کرده، کشتند، به حدی که کسی را از ایشان باقی نگذاشتند. 006 JOS 011 009 و یوشع به طوری که خداوند به وی گفته بود با ایشان رفتار نموده، اسبان ایشان را پی کرد و ارابه های ایشان را به آتش سوزانید. 006 JOS 011 010 و یوشع در آن وقت برگشت، و حاصور راگرفته، ملکش را با شمشیر کشت، زیرا حاصورقبل از آن سر جمیع آن ممالک بود. 006 JOS 011 011 و همه کسانی را که در آن بودند به دم شمشیر کشته، ایشان را بالکل هلاک کرد، و هیچ ذی حیات باقی نماند، و حاصور را به آتش سوزانید. 006 JOS 011 012 و یوشع تمامی شهرهای آن ملوک و جمیع ملوک آنها راگرفت و ایشان را به دم شمشیر کشته، بالکل هلاک کرد به طوری که موسی بنده خداوند امر فرموده بود. 006 JOS 011 013 لکن همه شهرهایی که بر تلهای خوداستوار بودند اسرائیل آنها را نسوزانید، سوای حاصور که یوشع آن را فقط سوزانید. 006 JOS 011 014 وبنی‌اسرائیل تمامی غنیمت آن شهرها و بهایم آنها را برای خود به غارت بردند، اما همه مردم رابه دم شمشیر کشتند، به حدی که ایشان را هلاک کرده، هیچ ذی حیات را باقی نگذاشتند. 006 JOS 011 015 چنانکه خداوند بنده خود موسی را امر فرموده بود، همچنین موسی به یوشع امر فرمود و به همین طور یوشع عمل نمود، و چیزی از جمیع احکامی که خداوند به موسی فرموده بود، باقی نگذاشت. 006 JOS 011 016 پس یوشع تمامی آن زمین کوهستان وتمامی جنوب و تمامی زمین جوشن و هامون وعربه و کوهستان اسرائیل و هامون آن را گرفت. 006 JOS 011 017 از کوه حالق که به سوی سعیر بالا می‌رود تابعل جاد که در وادی لبنان زیر کوه حرمان است، و جمیع ملوک آنها را گرفته، ایشان را زد و کشت. 006 JOS 011 018 و یوشع روزهای بسیار با این ملوک جنگ کرد. 006 JOS 011 019 و شهری نبود که با بنی‌اسرائیل صلح کرده باشد، جز حویانی که در جبعون ساکن بودند وهمه دیگران را در جنگ گرفتند. 006 JOS 011 020 زیرا از جانب خداوند بود که دل ایشان را سخت کند تا به مقابله اسرائیل درآیند و او ایشان را بالکل هلاک سازد، و بر ایشان رحمت نشود بلکه ایشان را نابود سازدچنانکه خداوند به موسی‌امر فرموده بود. 006 JOS 011 021 و در آن زمان یوشع آمده، عناقیان را ازکوهستان از جبرون و دبیر و عناب و همه کوههای یهودا و همه کوههای اسرائیل منقطع ساخت، و یوشع ایشان را با شهرهای ایشان بالکل هلاک کرد. 006 JOS 011 022 کسی از عناقیان در زمین بنی‌اسرائیل باقی نماند، لیکن در غزا و جت واشدود بعضی باقی ماندند. 006 JOS 011 023 پس یوشع تمامی زمین را برحسب آنچه خداوند به موسی گفته بود، گرفت، و یوشع آن را به بنی‌اسرائیل برحسب فرقه‌ها و اسباط ایشان به ملکیت بخشید و زمین ازجنگ آرام گرفت. 006 JOS 012 001 و اینانند ملوک آن زمین که بنی‌اسرائیل کشتند، و زمین ایشان را به آن طرف اردن به سوی مطلع آفتاب از وادی ارنون تا کوه حرمون، و تمامی عربه شرقی را متصرف شدند. 006 JOS 012 002 سیهون ملک اموریان که در حشبون ساکن بود، واز عروعیر که به کناره وادی ارنون است، و ازوسط وادی و نصف جلعاد تا وادی یبوق که سرحد بنی عمون است، حکمرانی می‌کرد. 006 JOS 012 003 و ازعربه تا دریای کنروت به طرف مشرق و تا دریای عربه، یعنی بحرالملح به طرف مشرق به راه بیت یشیموت و به طرف جنوب زیر دامن فسجه. 006 JOS 012 004 و سر حد عوج، ملک باشان، که از بقیه رفائیان بود و در عشتاروت و ادرعی سکونت داشت. 006 JOS 012 005 ودر کوه حرمون و سلخه و تمامی باشان تا سر حدجشوریان و معکیان و بر نصف جلعاد تا سرحدسیهون، ملک حشبون حکمرانی می‌کرد. 006 JOS 012 006 اینهارا موسی بنده خداوند و بنی‌اسرائیل زدند، وموسی بنده خداوند آن را به روبینیان و جادیان ونصف سبط منسی به ملکیت داد. 006 JOS 012 007 و اینانند ملوک آن زمین که یوشع وبنی‌اسرائیل ایشان را در آن طرف اردن به سمت مغرب کشت، از بعل جاد در وادی لبنان، تا کوه حالق که به سعیر بالا می‌رود، و یوشع آن را به اسباط اسرائیل برحسب فرقه های ایشان به ملکیت داد. 006 JOS 012 008 در کوهستان و هامون و عربه ودشتها و صحرا و در جنوب از حتیان و اموریان وکنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان. 006 JOS 012 009 یکی ملک اریحا و یکی ملک عای که در پهلوی بیت ئیل است. 006 JOS 012 010 و یکی ملک اورشلیم و یکی ملک حبرون. 006 JOS 012 011 و یکی ملک یرموت و یکی ملک لاخیش. 006 JOS 012 012 و یکی ملک عجلون و یکی ملک جازر. 006 JOS 012 013 و یکی ملک دبیر و یکی ملک جادر. 006 JOS 012 014 و یکی ملک حرما و یکی ملک عراد. 006 JOS 012 015 و یکی ملک لبنه و یکی ملک عدلام. 006 JOS 012 016 و یکی ملک مقیده و یکی ملک بیت ئیل. 006 JOS 012 017 و یکی ملک تفوح و یکی ملک حافر. 006 JOS 012 018 و یکی ملک عفیق و یکی ملک لشارون. 006 JOS 012 019 و یکی ملک مادون و یکی ملک حاصور. 006 JOS 012 020 و یکی ملک شمرون مرون و یکی ملک اکشاف. 006 JOS 012 021 و یکی ملک تعناک و یکی ملک مجدو 006 JOS 012 022 و یکی ملک قادش و یکی ملک یقنعام در کرمل. 006 JOS 012 023 و یکی ملک دور در نافت دور و یکی ملک امتها در جلجال. 006 JOS 012 024 پس یکی ملک ترصه وجمیع ملوک سی و یک نفر بودند. 006 JOS 013 001 و یوشع پیر و سالخورده شد، و خداوندبه وی گفت: «تو پیر و سالخورده شده‌ای و هنوز زمین بسیار برای تصرف باقی می‌ماند. 006 JOS 013 002 و این است زمینی که باقی می‌ماند، تمامی بلوک فلسطینیان و جمیع جشوریان. 006 JOS 013 003 ازشیحور که در مقابل مصر است تا سرحد عقرون به سمت شمال که از کنعانیان شمرده می‌شود، یعنی پنج سردار فلسطینیان از غزیان و اشدودیان و اشقلونیان و جتیان و عقرونیان و عویان. 006 JOS 013 004 و ازجنوب تمامی زمین کنعانیان و مغاره‌ای که ازصیدونیان است تا افیق و تا سرحد اموریان. 006 JOS 013 005 وزمین جبلیان و تمامی لبنان به سمت مطلع آفتاب از بعل جاد که زیر کوه حرمون است تا مدخل حمات. 006 JOS 013 006 تمامی ساکنان کوهستان از لبنان تامصرفوت مایم که جمیع صیدونیان باشند، من ایشان را از پیش بنی‌اسرائیل بیرون خواهم کرد، لیکن تو آنها را به بنی‌اسرائیل به ملکیت به قرعه تقسیم نما چنانکه تو را امر فرموده‌ام. 006 JOS 013 007 پس الان این زمین را به نه سبط و نصف سبط منسی برای ملکیت تقسیم نما.» 006 JOS 013 008 با او روبینیان و جادیان ملک خود را گرفتندکه موسی در آن طرف اردن به سمت مشرق به ایشان داد، چنانکه موسی بنده خداوند به ایشان بخشیده بود. 006 JOS 013 009 از عروعیر که بر کناره وادی ارنون است، و شهری که در وسط وادی است، و تمامی بیابان میدبا تا دیبون. 006 JOS 013 010 و جمیع شهرهای سیهون ملک اموریان که در حشبون تا سرحد بنی عمون حکمرانی می‌کرد. 006 JOS 013 011 و جلعاد و سرحدجشوریان و معکیان و تمامی کوه حرمون وتمامی باشان تا سلخه. 006 JOS 013 012 و تمامی ممالک عوج در باشان که در اشتاروت و ادرعی حکمرانی می‌کرد، و او از بقیه رفائیان بود. پس موسی ایشان را شکست داد و بیرون کرد. 006 JOS 013 013 اما بنی‌اسرائیل جشوریان و معکیان را بیرون نکردند، پس جشور و معکی تا امروز در میان اسرائیل ساکنند. 006 JOS 013 014 لیکن به سبط لاوی هیچ ملکیت نداد، زیراهدایای آتشین یهوه خدای اسرائیل ملکیت وی است چنانکه به او گفته بود. 006 JOS 013 015 و موسی به سبط بنی روبین برحسب قبیله های ایشان داد. 006 JOS 013 016 و حدود ایشان از عروعیربود که به کنار وادی ارنون است و شهری که دروسط وادی است و تمامی بیابان که پهلوی میدبااست. 006 JOS 013 017 حشبون و تمامی شهرهایش که در بیابان است و دیبون و باموت بعل و بیت بعل معون. 006 JOS 013 018 ویهصه و قدیموت و میفاعت. 006 JOS 013 019 و قریتایم و سبمه و سارت شحر که در کوه دره بود. 006 JOS 013 020 و بیت فغورو دامن فسجه و بیت یشیموت. 006 JOS 013 021 و تمامی شهرهای بیابان و تمامی ممالک سیهون، ملک اموریان، که در حشبون حکمرانی می‌کرد، وموسی او را با سرداران مدیان یعنی اوی و راقم وصور و حور و رابع، امرای سیهون، که در آن زمین ساکن بودند، شکست داد. 006 JOS 013 022 و بلعام بن بعور فالگیر را بنی‌اسرائیل در میان کشتگان به شمشیرکشتند. 006 JOS 013 023 و سرحد بنی روبین اردن و کناره‌اش بود. این ملکیت بنی روبین برحسب قبیله های ایشان بود یعنی شهرها و دهات آنها. 006 JOS 013 024 و موسی به سبط جاد یعنی به بنی جادبرحسب قبیله های ایشان داد. 006 JOS 013 025 و سرحد ایشان یعزیز بود و تمامی شهرهای جلعاد و نصف زمین بنی عمون تا عروعیر که در مقابل ربه است. 006 JOS 013 026 واز حشبون تا رامت مصفه و بطونیم و از محنایم تاسرحد دبیر. 006 JOS 013 027 و در دره بیت هارام و بیت نمره وسکوت و صافون و بقیه مملکت سیهون، ملک حشبون، و اردن و کناره آن تا انتهای دریای کنرت در آن طرف اردن به سمت مشرق. 006 JOS 013 028 این است ملکیت بنی جاد برحسب قبیله های ایشان یعنی شهرها و دهات آنها. 006 JOS 013 029 و موسی به نصف سبط منسی داد و برای نصف سبط بنی منسی برحسب قبیله های ایشان برقرار شد. 006 JOS 013 030 و حدود ایشان از محنایم تمامی باشان یعنی تمامی ممالک عوج، ملک باشان وتمامی قریه های یائیر که در باشان است، شصت شهر بود. 006 JOS 013 031 و نصف جلعاد و عشتاروت و ادرعی شهرهای مملکت عوج در باشان برای پسران ماکیر بن منسی یعنی برای نصف پسران ماکیربرحسب قبیله های ایشان بود. 006 JOS 013 032 اینهاست آنچه موسی در عربات موآب درآن طرف اردن در مقابل اریحا به سمت مشرق برای ملکیت تقسیم کرد. 006 JOS 013 033 لیکن به سبط لاوی، موسی هیچ نصیب نداد زیرا که یهوه، خدای اسرائیل، نصیب ایشان است چنانکه به ایشان گفته بود. 006 JOS 014 001 و اینهاست ملکهایی که بنی‌اسرائیل درزمین کنعان گرفتند، که العازار کاهن ویوشع بن نون و روسای آبای اسباط بنی‌اسرائیل برای ایشان تقسیم کردند. 006 JOS 014 002 برحسب قرعه، ملکیت ایشان شد، برای نه سبط و نصف سبط، چنانکه خداوند به‌دست موسی‌امر فرموده بود. 006 JOS 014 003 زیرا که موسی ملکیت دو سبط و نصف سبط رابه آن طرف اردن داده بود، امابه لاویان هیچ ملکیت در میان ایشان نداد. 006 JOS 014 004 زیرا پسران یوسف دو سبط بودند، یعنی منسی و افرایم، و به لاویان هیچ قسمت در زمین ندادند، غیر از شهرها به جهت سکونت و اطراف آنها به جهت مواشی واموال ایشان. 006 JOS 014 005 چنانکه خداوند موسی را امرفرموده بود، همچنان بنی‌اسرائیل عمل نموده، زمین را تسلیم کردند. 006 JOS 014 006 آنگاه بنی یهودا در جلجال نزد یوشع آمدند، و کالیب بن یفنه قنزی وی را گفت: «سخنی را که خداوند به موسی، مرد خدا، درباره من و تو وقادش برنیع گفت می‌دانی. 006 JOS 014 007 من چهل ساله بودم وقتی که موسی، بنده خداوند، مرا از قادش برنیع برای جاسوسی زمین فرستاد، و برای او خبر بازآوردم چنانکه در دل من بود. 006 JOS 014 008 لیکن برادرانم که همراه من رفته بودند دل قوم را گداختند، و اما من یهوه خدای خود را به تمامی دل پیروی کردم. 006 JOS 014 009 ودر آن روز موسی قسم خورد و گفت: البته زمینی که پای تو بر آن گذارده شد برای تو و اولادت ملکیت ابدی خواهد بود، زیرا که یهوه خدای مرابه تمامی دل پیروی نمودی. 006 JOS 014 010 و الان اینک خداوند چنانکه گفته بود این چهل و پنج سال مرازنده نگاه داشته است، از وقتی که خداوند این سخن را به موسی گفت هنگامی که اسرائیل دربیابان راه می‌رفتند، و الان، اینک من امروز هشتادو پنج ساله هستم. 006 JOS 014 011 و حال امروز قوت من باقی است مثل روزی که موسی مرا فرستاد، چنانکه قوت من در آن وقت بود، همچنان قوت من الان است، خواه برای جنگ کردن و خواه برای رفتن وآمدن. 006 JOS 014 012 پس الان این کوه را به من بده که در آن روز خداوند درباره‌اش گفت، زیرا تو در آن روزشنیدی که عناقیان در آنجا بودند، و شهرهایش بزرگ و حصاردار است، شاید خداوند با من خواهد بود تا ایشان را بیرون کنم، چنانکه خداوند گفته است.» 006 JOS 014 013 پس یوشع او را برکت داد و حبرون را به کالیب بن یفنه به ملکیت بخشید. 006 JOS 014 014 بنابراین حبرون تا امروز ملکیت کالیب بن یفنه قنزی شد، زیرا که یهوه خدای اسرائیل را به تمامی دل پیروی نموده بود. 006 JOS 014 015 و قبل از آن نام حبرون، قریه اربع بود که او در میان عناقیان مرد بزرگ ترین بود. پس زمین از جنگ آرام گرفت. 006 JOS 015 001 و قرعه به جهت سبط بنی یهودا، به حسب قبایل ایشان، به طرف جنوب به‌سر حد ادوم، یعنی صحرای صین به اقصای تیمان رسید. 006 JOS 015 002 و حد جنوبی ایشان از آخر بحرالملح، از خلیجی که متوجه به سمت جنوب است، بود. 006 JOS 015 003 و به طرف جنوب، فراز عکربیم بیرون آمده، به صین گذشت، و به جنوب قادش برنیع برآمده، به حصرون گذشت، و به اداربرآمده، به سوی قرقع برگشت. 006 JOS 015 004 و از عصمون گذشته، به وادی مصر بیرون آمد، و انتهای این حدتا به دریا بود. این حد جنوبی شما خواهد بود. 006 JOS 015 005 وحد شرقی، بحرالملح تا آخر اردن بود، و حدطرف شمال، از خلیج دریا تا آخر اردن بود. 006 JOS 015 006 واین حد تا بیت حجله برآمده، به طرف شمالی بیت عربه گذشت، و این حد نزد سنگ بهن پسر روبین برآمد. 006 JOS 015 007 و این حد از وادی عخور نزد دبیر برآمد، و به طرف شمال به سوی جلجال که مقابل فرازادمیم است، که در جنوب وادی است، متوجه می‌شود، و این حد نزد آبهای عین شمس گذشت، و انتهایش نزد عین روجل بود. 006 JOS 015 008 و این حد ازوادی پسر هنوم به‌جانب یبوسی، به طرف جنوب که همان اورشلیم باشد، برآمد. پس این حد به سوی قله کوهی که به طرف مغرب مقابل وادی هنوم، و به طرف شمال به آخر وادی رفائیم است، گذشت. 006 JOS 015 009 و این حد از قله کوه به چشمه آبهای نفتوح کشیده شد، و نزد شهرهای کوه عفرون بیرون آمد، و تا بعله که قریه یعاریم باشد، کشیده شد. 006 JOS 015 010 و این حد از بعله به طرف مغرب به کوه سعیر برگشت، و به طرف شمال از جانب کوه یعاریم که کسالون باشد گذشت، و نزد بیت شمس بزیر آمده، از تمنه گذشت. 006 JOS 015 011 و این حد به سوی شمال از جانب عقرون بیرون آمد، و تا شکرون کشیده شد، و از کوه بعله گذشته، نزد یبنئیل بیرون آمد، و انتهای این حد دریا بود. 006 JOS 015 012 و حد غربی دریای بزرگ و کناره آن بود، این است حدودبنی یهودا از هر طرف به حسب قبایل ایشان. 006 JOS 015 013 و به کالیب بن یفنه به حسب آنچه خداوند به یوشع فرموده بود، در میان بنی یهودا قسمتی داد، یعنی قریه اربع پدر عناق که حبرون باشد. 006 JOS 015 014 وکالیب سه پسر عناق یعنی شیشی و اخیمان وتلمی اولاد عناق را از آنجا بیرون کرد. 006 JOS 015 015 و ازآنجا به ساکنان دبیر برآمد و اسم دبیر قبل از آن قریه سفر بود. 006 JOS 015 016 و کالیب گفت: «هر‌که قریه سفررا بزند و آن را بگیرد، دختر خود عکسه را به زنی به او خواهم داد. 006 JOS 015 017 و عتنئیل پسر قناز برادرکالیب آن را گرفت، و دختر خود عکسه را به او به زنی داد. 006 JOS 015 018 و چون او نزد وی آمد او را ترغیب کرد که از پدر خود زمینی طلب نماید، و دختر ازالاغ خود پایین آمد، و کالیب وی را گفت: «چه می‌خواهی؟» 006 JOS 015 019 گفت: «مرا برکت ده. چونکه زمین جنوبی را به من داده‌ای، چشمه های آب نیزبه من بده. پس چشمه های بالا و چشمه های پایین را به او بخشید. 006 JOS 015 020 این است ملک سبط بنی یهودا به حسب قبایل ایشان. 006 JOS 015 021 و شهرهای انتهایی سبطبنی یهودا به سمت جنوب بر سرحد ادوم قبصئیل و عیدر و یاجور بود، 006 JOS 015 022 و قینه و دیمونه وعدعده، 006 JOS 015 023 و قادش و حاصور و یتنان، 006 JOS 015 024 و زیف و طالم و بعلوت، 006 JOS 015 025 و حاصور حدته و قریوت حصرون که حاصور باشد. 006 JOS 015 026 امام و شماع ومولاده، 006 JOS 015 027 و حصرجده و حشمون و بیت فالط، 006 JOS 015 028 و حصر شوعال و بیرشبع و بزیوتیه، 006 JOS 015 029 و بعاله و عییم و عاصم، 006 JOS 015 030 و التولد و کسیل و حرمه، 006 JOS 015 031 وصقلج و مدمنه و سنسنه، 006 JOS 015 032 و لباوت و سلخیم و عین و رمون، جمیع این شهرها با دهات آنهابیست و نه می‌باشد. 006 JOS 015 033 و در هامون اشتاول وصرعه و اشنه، 006 JOS 015 034 و زانوح و عین جنیم و تفوح وعینام، 006 JOS 015 035 و یرموت و عدلام و سوکوه و عزیقه، 006 JOS 015 036 و شعرایم و عدیتایم و الجدیره و جدیرتایم، چهارده شهر با دهات آنها. 006 JOS 015 037 صنان و حداشاه و مجدل جاد. 006 JOS 015 038 و دلعان و المصفه و یقتئیل. 006 JOS 015 039 و لاخیش و بصقه وعجلون. 006 JOS 015 040 و کبون و لحمان و کتلیش. 006 JOS 015 041 وجدیروت و بیت داجون و نعمه و مقیده. شانزده شهر با دهات آنها. 006 JOS 015 042 و لبنه و عاتر و عاشان. 006 JOS 015 043 و یفتاح و اشنه و نصیب. 006 JOS 015 044 و قعیله واکزیب و مریشه. نه شهر با دهات آنها. 006 JOS 015 045 وعقرون و قصبه‌ها و دهات آن. 006 JOS 015 046 از عقرون تادریا، همه که به اطراف اشدود بود با دهات آنها. 006 JOS 015 047 و اشدود و قصبه‌ها و دهات آن. و غزا وقصبه‌ها و دهات آن تا وادی مصر، و تا دریای بزرگ و کنار آن. 006 JOS 015 048 و در کوهستان شامیر و یتیر و سوکوه. 006 JOS 015 049 ودنه و قریه سنه که دبیر باشد. 006 JOS 015 050 و عناب و اشتموه و عانیم. 006 JOS 015 051 و جوشن و حولون و جیلوه، یازده شهر با دهات آنها. 006 JOS 015 052 و اراب و دومه و اشعان. 006 JOS 015 053 و یانوم و بیت تفوح و افیقه. 006 JOS 015 054 و حمطه و قریه اربع که حبرون باشد، و صیعور، نه شهر با دهات آنها. 006 JOS 015 055 و معون و کرمل و زیف و یوطه. 006 JOS 015 056 ویزرعیل و یقدعام و زانوح. 006 JOS 015 057 و القاین و جبعه وتمنه، ده شهر با دهات آنها. 006 JOS 015 058 و حلحول و بیت صور و جدور. 006 JOS 015 059 ومعارات و بیت عنوت و التقون، شش شهر با دهات آنها. 006 JOS 015 060 و قریه بعل که قریه یعاریم باشد و الربه، دوشهر با دهات آنها. 006 JOS 015 061 و در بیابان بیت عربه و مدین و سکاکه. 006 JOS 015 062 والنبشان و مدینه الملح و عین جدی، شش شهر بادهات آنها. 006 JOS 015 063 و اما یبوسیان که ساکن اورشلیم بودند، بنی یهودا نتوانستند ایشان را بیرون کنند. پس یبوسیان با بنی یهودا تا امروز در اورشلیم ساکنند. 006 JOS 016 001 و قرعه برای بنی یوسف به سمت مشرق، از اردن اریحا به طرف آبهای اریحا تا صحرایی که از اریحا به سوی کوه بیت ئیل بر می‌آید، بیرون آمد. 006 JOS 016 002 و از بیت ئیل تالوز برآمده، به‌سرحد ارکیان تا عطاروت گذشت. 006 JOS 016 003 و به سمت مغرب به‌سرحد یفلیطیان تا کناربیت حورون پایین و تا جازر پایین آمد، و انتهایش تا دریا بود. 006 JOS 016 004 پس پسران یوسف، منسی و افرایم، ملک خود را گرفتند. 006 JOS 016 005 و حدود بنی افرایم به حسب قبایل ایشان چنین بود که حد شرقی ملک ایشان عطاروت ادارتا بیت حورون بالا بود. 006 JOS 016 006 و حد غربی ایشان به طرف شمال نزد مکمیت برآمد و حد ایشان به سمت مشرق به تانه شیلوه برگشته، به طرف مشرق یانوحه از آن گذشت. 006 JOS 016 007 و از یانوحه به عطاروت و نعره پایین آمده، به اریحا رسید و به اردن منتهی شد. 006 JOS 016 008 و سرحد غربی آن از تفوح تاوادی قانه رفت و آخر آن به دریا بود، این است ملک سبط بنی افرایم به حسب قبایل ایشان. 006 JOS 016 009 علاوه بر شهرهایی که از میان ملک بن منسی برای بنی افرایم جدا شده بود، جمیع شهرها بادهات آنها بود. 006 JOS 016 010 و کنعانیان را که در جازر ساکن بودند، بیرون نکردند. پس کنعانیان تا امروز درمیان افرایم ساکنند، و برای جزیه، بندگان شدند. 006 JOS 017 001 و قسمت سبط منسی این شد، زیرا که او نخست زاده یوسف بود، و اما ماکیرنخست زاده منسی که پدر جلعاد باشد، چونکه مرد جنگی بود جلعاد و باشان به او رسید. 006 JOS 017 002 وبرای پسران دیگر منسی به حسب قبایل ایشان قسمتی شد، یعنی برای پسران ابیعزر، و برای پسران هالک، و برای پسران اسرئیل، و برای پسران شکیم، و برای پسران حافر، و برای پسران شمیداع. اینان اولاد ذکور منسی بن یوسف برحسب قبایل ایشان می‌باشند. 006 JOS 017 003 و اما صلفحاد بن حافر بن جلعاد بن ماکیربن منسی را پسران نبود، بلکه دختران، و اینهاست نامهای دخترانش: محله و نوعه و حجله و ملکه وترصه. 006 JOS 017 004 پس ایشان نزد العازار کاهن و نزد یوشع بن نون و نزد روسا آمده، گفتند که «خداوند موسی را امر فرمود که ملکی در میان برادران ما به مابدهد.» پس برحسب فرمان خداوند، ملکی درمیان برادران پدرشان به ایشان داد. 006 JOS 017 005 و به منسی سوای زمین جلعاد و باشان که به آن طرف اردن واقع است، ده حصه رسید. 006 JOS 017 006 زیرا که دختران منسی، ملکی در میان پسرانش یافتند، و پسران دیگر منسی، جلعاد را یافتند. 006 JOS 017 007 و حد منسی از اشیر تا مکمته که مقابل شکیم است، بود، و حدش به طرف راست تا ساکنان عین تفوح رسید. 006 JOS 017 008 و زمین تفوح از آن منسی بود، اماتفوح که به‌سرحد منسی واقع است از آن بنی افرایم بود. 006 JOS 017 009 و حدش به وادی قانه یعنی به طرف جنوب وادی برآمد، و این شهرها از میان شهرهای منسی، ملک افرایم بود، و حد منسی به طرف شمال وادی و انتهایش به دریا بود. 006 JOS 017 010 جنوب آن از آن افرایم، و شمال آن از آن منسی و دریا حد او بود، و ایشان به سوی شمال تااشیر و به سوی مشرق تا یساکار رسیدند. 006 JOS 017 011 ومنسی در یساکار و در اشیر بیت‌شان وقصبه هایش، و یبلعام و قصبه هایش، و ساکنان دور و قصبه هایش، و ساکنان عین دور وقصبه هایش، و ساکنان تعناک و قصبه هایش، وساکنان مجدو و قصبه هایش، یعنی سه محال کوهستانی داشت. 006 JOS 017 012 لیکن بنی منسی ساکنان آن شهرها را نتوانستند بیرون کنند، و کنعانیان جازم بودند که در آن زمین ساکن باشند. 006 JOS 017 013 و واقع شدکه چون بنی‌اسرائیل قوت یافتند، از کنعانیان جزیه گرفتند، لیکن ایشان را بالکل بیرون نکردند. 006 JOS 017 014 و بنی یوسف یوشع را خطاب کرده، گفتند: «چرا یک قرعه و یک حصه فقط به من برای ملکیت دادی؟ و حال آنکه من قوم بزرگ هستم، چونکه خداوند تا الان مرا برکت داده است.» 006 JOS 017 015 یوشع به ایشان گفت: «اگر تو قوم بزرگ هستی به جنگل برآی و در آنجا در زمین فرزیان ورفائیان برای خود مکانی صاف کن، چونکه کوهستان افرایم برای تو تنگ است.» 006 JOS 017 016 بنی یوسف گفتند: «کوهستان برای ما کفایت نمی کند، و جمیع کنعانیان که در زمین وادی ساکنند، ارابه های آهنین دارند، چه آنانی که دربیت‌شان و قصبه هایش، و چه آنانی که در وادی یزرعیل هستند.» 006 JOS 017 017 پس یوشع به خاندان یوسف یعنی به افرایم و منسی خطاب کرده، گفت: «توقوم بزرگ هستی و قوت بسیار داری، برای تو یک قرعه نخواهد بود. 006 JOS 017 018 بلکه کوهستان نیز از آن توخواهد بود، و اگر‌چه آن جنگل است آن راخواهی برید، و تمامی حدودش مال تو خواهدبود زیرا که کنعانیان را بیرون خواهی کرد، اگر‌چه ارابه های آهنین داشته، و زورآور باشند.» 006 JOS 018 001 و تمامی جماعت بنی‌اسرائیل درشیلوه جمع شده، خیمه اجتماع را درآنجا برپا داشتند، و زمین پیش روی ایشان مغلوب بود. 006 JOS 018 002 و از بنی‌اسرائیل هفت سبط باقی ماندند، که هنوز ملک خود را تقسیم نکرده بودند. 006 JOS 018 003 و یوشع به بنی‌اسرائیل گفت: «شما تا به کی کاهلی می‌ورزید و داخل نمی شوید تا در آن زمینی که یهوه خدای پدران شما، به شما داده است، تصرف نمایید؟ 006 JOS 018 004 سه نفر برای خود از هر سبطانتخاب کنید، تا ایشان را روانه نمایم، و برخاسته، از میان زمین گردش کرده، آن را برحسب ملکهای خود ثبت کنند، و نزد من خواهند برگشت. 006 JOS 018 005 و آن را به هفت حصه تقسیم کنند، و یهودا به سمت جنوب به حدود خود خواهد ماند، و خاندان یوسف به سمت شمال به حدود خود خواهدماند. 006 JOS 018 006 و شما زمین را به هفت حصه ثبت کرده، آن را نزد من اینجا بیاورید، و من برای شما در اینجادر حضور یهوه، خدای ما، قرعه خواهم‌انداخت. 006 JOS 018 007 زیرا که لاویان در میان شما هیچ نصیب ندارند، چونکه کهانت خداوند نصیب ایشان است، و جادو روبین و نصف سبط منسی ملک خود را که موسی، بنده خداوند، به ایشان داده بود در آن طرف اردن به سمت شرقی گرفته‌اند.» 006 JOS 018 008 پس آن مردان برخاسته، رفتند و یوشع آنانی را که برای ثبت کردن زمین می‌رفتند امر فرموده، گفت: «بروید و در زمین گردش کرده، آن را ثبت نمایید و نزد من برگردید، تا در اینجا در حضورخداوند در شیلوه برای شما قرعه اندازم.» 006 JOS 018 009 پس آن مردان رفته، از میان زمین گذشتند و آن را به هفت حصه به حسب شهرهایش در طوماری ثبت نموده، نزد یوشع به اردو در شیلوه برگشتند. 006 JOS 018 010 ویوشع به حضور خداوند در شیلوه برای ایشان قرعه انداخت، و در آنجا یوشع زمین را برای بنی‌اسرائیل برحسب فرقه های ایشان تقسیم نمود. 006 JOS 018 011 و قرعه سبط بنی بنیامین برحسب قبایل ایشان برآمد، و حدود حصه ایشان در میان بنی یهودا و بنی یوسف افتاد. 006 JOS 018 012 و حد ایشان به سمت شمال از اردن بود، و حد ایشان به طرف اریحا به سوی شمال برآمد، و از میان کوهستان به سوی مغرب بالا رفت، و انتهایش به صحرای بیت آون بود. 006 JOS 018 013 و حد ایشان از آنجا تا لوزگذشت، یعنی به‌جانب لوز جنوبی که بیت ئیل باشد، و حد ایشان به سوی عطاروت ادار برجانب کوهی که به جنوب بیت حورون پایین است، رفت. 006 JOS 018 014 و حدش کشیده شد و به‌جانب مغرب به سوی جنوب از کوهی که در مقابل بیت حورون جنوبی است گذشت، و انتهایش نزد قریه بعل بود که آن را قریت یعاریم می‌گویند و یکی ازشهرهای بنی یهوداست. این‌جانب غربی است. 006 JOS 018 015 و جانب جنوبی از انتهای قریت یعاریم بود، واین حد به طرف مغرب می‌رفت و به سوی چشمه آبهای نفتوح برآمد. 006 JOS 018 016 و این حد به انتهای کوهی که در مقابل دره ابن هنوم است که در جنوب وادی رفائیم باشد، برآمد، و به سوی دره هنوم به‌جانب جنوبی یبوسیان رفته، تا عین روجل رسید. 006 JOS 018 017 و ازطرف شمال کشیده شده، به سوی عین شمس رفت، و به جلیلوت که در مقابل سر بالای ادمیم است برآمد، و به سنگ بوهن بن روبین به زیر آمد. 006 JOS 018 018 و به‌جانب شمالی در مقابل عربه گذشته، به عربه به زیر آمد. 006 JOS 018 019 و این حد به‌جانب بیت حجله به سوی شمال گذشت، و آخر این حدبه خلیج شمالی بحرالملح نزد انتهای جنوبی اردن بود. این حد جنوبی است. 006 JOS 018 020 و به طرف مشرق، حد آن اردن بود و ملک بنی بنیامین به حسب حدودش به هر طرف و برحسب قبایل ایشان این بود. 006 JOS 018 021 و این است شهرهای سبط بنی بنیامین برحسب قبایل ایشان اریحا و بیت حجله و عیمق قصیص. 006 JOS 018 022 و بیت عربه و صمارایم و بیت ئیل. 006 JOS 018 023 و عویم و فاره و عفرت. 006 JOS 018 024 و کفر عمونی وعفنی و جابع، دوازده شهر با دهات آنها. 006 JOS 018 025 وجبعون و رامه و بئیروت. 006 JOS 018 026 و مصفه و کفیره وموصه. 006 JOS 018 027 و راقم و یرفئیل و تراله. 006 JOS 018 028 و صیله وآلف و یبوسی که اورشلیم باشد و جبعه و قریت، چهارده شهر با دهات آنها. این ملک بنی بنیامین به حسب قبایل ایشان بود. 006 JOS 019 001 و قرعه دومین برای شمعون برآمد، یعنی برای سبط بنی شمعون برحسب قبایل ایشان، و ملک ایشان در میان ملک بنی یهودا بود. 006 JOS 019 002 و اینها نصیب ایشان شد یعنی بئیر شبع و شبع و مولادا. 006 JOS 019 003 و حصر شوعال و بالح و عاصم. 006 JOS 019 004 و التولد و بتول و حرمه. 006 JOS 019 005 صقلغ و بیت مرکبوت و حصر سوسه. 006 JOS 019 006 و بیت لباعوت وشاروحن. سیزده شهر با دهات آنها. 006 JOS 019 007 و عین ورمون و عاتر و عاشان، چهارده شهر با دهات آنها. 006 JOS 019 008 تمامی دهاتی که در اطراف این شهرها تا بعلت بئیر رامه جنوبی بود. ملک سبط بنی شمعون برحسب قبایل ایشان این بود. 006 JOS 019 009 و ملک بنی شمعون از میان قسمت بنی یهودا بود، زیرا قسمت بنی یهودا برای ایشان زیاد بود، پس بنی شمعون ملک خود را از میان ملک ایشان گرفتند. 006 JOS 019 010 و قرعه سوم برای بنی زبولون برحسب قبایل ایشان برآمد، و حد ملک ایشان تا ساریدرسید. 006 JOS 019 011 و حد ایشان به طرف مغرب تا مرعله رفت و تا دباشه رسید و تا وادی که در مقابل یقنعام است، رسید. 006 JOS 019 012 و از سارید به سمت مشرق به سوی مطلع آفتاب تا سرحد کسلوت تابور پیچید، و نزد دابره بیرون آمده، به یافیع رسید. 006 JOS 019 013 و از آنجا به طرف مشرق تا جت حافر وتا عت قاصین گذشته، نزد رمون بیرون آمد و تانیعه کشیده شد. 006 JOS 019 014 و این حد به طرف شمال تاحناتون آن را احاطه کرد، و آخرش نزد وادی یفتحئیل بود. 006 JOS 019 015 و قطه و نهلال و شمرون و یداله و بیت لحم، دوازده شهر با دهات آنها. 006 JOS 019 016 این ملک بنی زبولون برحسب قبایل ایشان بود، یعنی‌این شهرها با دهات آنها. 006 JOS 019 017 و قرعه چهارم برای یساکار برآمد یعنی برای بنی یساکار برحسب قبایل ایشان. 006 JOS 019 018 و حدایشان تا یزرعیل و کسلوت و شونم بود. 006 JOS 019 019 وحفارایم و شیئون و اناحره. 006 JOS 019 020 و ربیت و قشیون وآبص. 006 JOS 019 021 و رمه و عین جنیم و عین حده و بیت فصیص. 006 JOS 019 022 و این حد به تابور و شحصیمه وبیت شمس رسید، و آخر حد ایشان نزد اردن بود. یعنی شانزده شهر با دهات آنها. 006 JOS 019 023 این ملک سبطبنی یساکار برحسب قبایل ایشان بود، یعنی شهرها با دهات آنها. 006 JOS 019 024 و قرعه پنجم برای سبط بنی اشیر برحسب قبایل ایشان بیرون آمد. 006 JOS 019 025 و حد ایشان حلقه وحلی و باطن و اکشاف. 006 JOS 019 026 و الملک و عمعاد ومشال و به طرف مغرب به کرمل و شیحور لبنه رسید. 006 JOS 019 027 و به سوی مشرق آفتاب به بیت داجون پیچیده، تا زبولون رسید، و به طرف شمال تاوادی یفتحئیل و بیت عامق و نعیئیل وبه طرف چپ نزد کابول بیرون آمد. 006 JOS 019 028 و به حبرون ورحوب و حمون و قانه تا صیدون بزرگ. 006 JOS 019 029 واین حد به سوی رامه به شهر حصاردار صور پیچید واین حد به سوی حوصه برگشت، و انتهایش نزددریا در دیار اکزیب بود. 006 JOS 019 030 و عمه و عفیق ورحوب، و بیست و دو شهر با دهات آنها. 006 JOS 019 031 ملک سبط بنی اشیر برحسب قبایل ایشان این بود، یعنی‌این شهرها با دهات آنها. 006 JOS 019 032 و قرعه ششم برای بنی نفتالی بیرون آمد، یعنی برای بنی نفتالی برحسب قبایل ایشان. 006 JOS 019 033 وحد ایشان از حالف از بلوطی که در صعنیم است و ادامی و ناقب و یبنئیل تا لقوم بود و آخرش نزداردن بود 006 JOS 019 034 و حدش به سمت مغرب به سوی ازنوت تا بور پیچید، و از آنجا تا حقوق بیرون آمد، و به سمت جنوب به زبولون رسید و به سمت مغرب به اشیر رسید، و به سمت مشرق به یهودا نزد اردن. 006 JOS 019 035 و شهرهای حصاردار صدیم وصیر و حمه و رقه و کناره. 006 JOS 019 036 و ادامه و رامه وحاصور. 006 JOS 019 037 و قادش و اذرعی و عین حاصور. 006 JOS 019 038 ویرون و مجدلئیل و حوریم و بیت عناه و بیت شمس، نوزده شهر با دهات آنها. 006 JOS 019 039 ملک سبطبنی نفتالی برحسب قبایل ایشان این بود، یعنی شهرها با دهات آنها. 006 JOS 019 040 و قرعه هفتم برای سبط بنی دان برحسب قبایل ایشان بیرون آمد. 006 JOS 019 041 و حد ملک ایشان صرعه و اشتئول و عیر شمس بود. 006 JOS 019 042 و شعلبین وایلون و یتله. 006 JOS 019 043 و ایلون و تمنه و عقرون. 006 JOS 019 044 والتقیه و جبتون و بعله. 006 JOS 019 045 و یهود و بنی برق و جت رمون. 006 JOS 019 046 و میاه یرقون و رقون با سر حدی که درمقابل یافا است. 006 JOS 019 047 و حد بنی دان از طرف ایشان بیرون رفت، زیر که بنی دان برآمده، با لشم جنگ کردند و آن را گرفته، به دم شمشیر زدند. ومتصرف شده، در آن سکونت گرفتند. پس لشم رادان نامیدند، موافق اسم دان که پدر ایشان بود. 006 JOS 019 048 این است ملک سبط بنی دان برحسب قبایل ایشان، یعنی‌این شهرها با دهات آنها. 006 JOS 019 049 و چون از تقسیم کردن زمین برحسب حدودش فارغ شدند، بنی‌اسرائیل ملکی را درمیان خود به یوشع بن نون دادند. 006 JOS 019 050 برحسب فرمان خداوند شهری که او خواست، یعنی تمنه سارح را در کوهستان افرایم به او دادند، پس شهررا بنا کرده، در آن ساکن شد. 006 JOS 019 051 این است ملکهایی که العازار کاهن با یوشع بن نون و روسای آبای اسباط بنی‌اسرائیل درشیلوه به حضور خداوند نزد در خیمه اجتماع به قرعه تقسیم کردند. پس از تقسیم نمودن زمین فارغ شدند. 006 JOS 020 001 و خداوند یوشع را خطاب کرده، گفت: 006 JOS 020 002 «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: شهرهای ملجایی را که درباره آنها به واسطه موسی به شما سخن گفتم، برای خود معین سازید 006 JOS 020 003 تا قاتلی که کسی را سهو و ندانسته کشته باشدبه آنها فرار کند، و آنها برای شما از ولی مقتول ملجا باشد. 006 JOS 020 004 و او به یکی از این شهرها فرار کرده، و به مدخل دروازه شهر ایستاده، به گوش مشایخ شهر ماجرای خود را بیان کند، و ایشان او را نزدخود به شهر درآورده، مکانی به او بدهند تا باایشان ساکن شود. 006 JOS 020 005 و اگر ولی مقتول او را تعاقب کند، قاتل را به‌دست او نسپارند، زیرا که همسایه خود را از نادانستگی کشته، و او را پیش از آن دشمن نداشته بود. 006 JOS 020 006 و در آن شهر تا وقتی که به جهت محاکمه به حضور جماعت حاضر شود تاوفات رئیس کهنه که در آن ایام می‌باشد توقف نماید، و بعد از آن قاتل برگشته، به شهر و به خانه خود یعنی به شهری که از آن فرار کرده بود، داخل شود. 006 JOS 020 007 پس قادش را در جلیل در کوهستان نفتالی وشکیم را در کوهستان افرایم و قریه اربع را که درحبرون باشد در کوهستان یهودا، تقدیس نمودند. 006 JOS 020 008 و از آن طرف اردن به سمت مشرق اریحا باصررا در صحرا در بیابان از سبط روبین و راموت را درجلعاد از سبط جاد و جولان را در باشان از سبطمنسی تعیین نمودند. 006 JOS 020 009 اینهاست شهرهایی که برای تمامی بنی‌اسرائیل و برای غریبی که در میان ایشان ماوا گزیند معین شده بود، تا هر‌که کسی راسهو کشته باشد به آنجا فرار کند، و به‌دست ولی مقتول کشته نشود تا وقتی که به حضور جماعت حاضر شود. 006 JOS 021 001 آنگاه روسای آبای لاویان نزد العازرکاهن و نزد یوشع بن نون و نزد روسای آبای اسباط بنی‌اسرائیل آمدند. 006 JOS 021 002 و ایشان را درشیلوه در زمین کنعان مخاطب ساخته، گفتند که «خداوند به واسطه موسی‌امر فرموده است که شهرها برای سکونت و حوالی آنها به جهت بهایم ما، به ما داده شود.» 006 JOS 021 003 پس بنی‌اسرائیل برحسب فرمان خداوند این شهرها را با حوالی آنها از ملک خود به لاویان دادند. 006 JOS 021 004 و قرعه برای قبایل قهاتیان بیرون آمد، وبرای پسران هارون کاهن که از‌جمله لاویان بودند سیزده شهر از سبط یهودا، و از سبط شمعون و ازسبط بنیامین به قرعه رسید. 006 JOS 021 005 و برای بقیه پسران قهات، ده شهر از قبایل سبط افرایم و از سبط دان و از نصف سبط منسی به قرعه رسید. 006 JOS 021 006 و برای پسران جرشون سیزده شهر از قبایل سبط یساکار و از سبط اشیر و از سبط نفتالی و ازنصف سبط منسی در باشان به قرعه رسید. 006 JOS 021 007 و برای پسران مراری برحسب قبایل ایشان دوازده شهر از سبط روبین و از سبط جاد و از سبطزبولون رسید. 006 JOS 021 008 و بنی‌اسرائیل، این شهرها و حوالی آنها را به لاویان به قرعه دادند، چنانکه خداوند به واسطه موسی‌امر فرموده بود. 006 JOS 021 009 و از سبط بنی یهودا و از سبط بنی شمعون این شهرها را که به نامها ذکر می‌شود، دادند. 006 JOS 021 010 واینها به پسران هارون که از قبایل قهاتیان ازبنی لاوی بودند رسید، زیرا که قرعه اول از ایشان بود. 006 JOS 021 011 پس قریه اربع پدر عناق که حبرون باشددر کوهستان یهودا با حوالی که در اطراف آن بود، به ایشان دادند. 006 JOS 021 012 لیکن مزرعه های شهر و دهات آن را به کالیب بن یفنه برای ملکیت دادند. 006 JOS 021 013 و به پسران هارون کاهن، حبرون را که شهرملجای قاتلان است با حوالی آن، و لبنه را باحوالی آن دادند. 006 JOS 021 014 و یتیر را با نواحی آن واشتموع را با نواحی آن. 006 JOS 021 015 و حولون را با نواحی آن و دبیر را با نواحی آن. 006 JOS 021 016 و عین را با نواحی آن و یطه را با نواحی آن و بیت شمس را با نواحی آن، یعنی از این دو سبط نه شهر را. 006 JOS 021 017 و از سبطبنیامین جبعون را با نواحی آن و جبع را با نواحی آن. 006 JOS 021 018 عناتوت را با نواحی آن و علمون را بانواحی آن، یعنی چهار شهر دادند. 006 JOS 021 019 تمامی شهرهای پسران هارون کهنه سیزده شهر با نواحی آنها بود. 006 JOS 021 020 و اما قبایل بنی قهات لاویان، یعنی بقیه بنی قهات شهرهای قرعه ایشان از سبط افرایم بود. 006 JOS 021 021 پس شکیم را در کوهستان افرایم که شهرملجای قاتلان است با نواحی آن و جازر را بانواحی آن به ایشان دادند. 006 JOS 021 022 و قبصایم را بانواحی آن و بیت حورون را با نواحی آن، یعنی چهار شهر. 006 JOS 021 023 و از سبط دان التقی را با نواحی آن و جبتون را با نواحی آن. 006 JOS 021 024 و ایلون را با نواحی آن و جت رمون را با نواحی آن، یعنی چهار شهر. 006 JOS 021 025 و از نصف سبط منسی تعنک را با نواحی آن وجت رمون را با نواحی آن، یعنی دو شهر دادند. 006 JOS 021 026 تمامی شهرهای قبایل بقیه بنی قهات با نواحی آنها ده بود. 006 JOS 021 027 و به بنی جرشون که از قبایل لاویان بودند ازنصف سبط منسی جولان را در باشان که شهرملجای قاتلان است با نواحی آن و بعشتره را بانواحی آن، یعنی دو شهر دادند. 006 JOS 021 028 و از سبطیساکار قشیون را با نواحی آن و دابره را با نواحی آن. 006 JOS 021 029 و یرموت را با نواحی آن و عین جنیم را بانواحی آن، یعنی چهار شهر. 006 JOS 021 030 و از سبط اشیرمشال را با نواحی آن و عبدون را با نواحی آن. 006 JOS 021 031 و حلقات را با نواحی آن و رحوب را با نواحی آن، یعنی چهار شهر. 006 JOS 021 032 و از سبط نفتالی قادش رادر جلیل که شهر ملجای قاتلان است با نواحی آن و حموت دور را با نواحی آن و قرتان را، یعنی سه شهر دادند. 006 JOS 021 033 و تمامی شهرهای جرشونیان برحسب قبایل ایشان سیزده شهر بود با نواحی آنها. 006 JOS 021 034 و به قبایل بنی مراری که از لاویان باقی‌مانده بودند، از سبط زبولون یقنعام را با نواحی آن و قرته را با نواحی آن. 006 JOS 021 035 و دمنه را با نواحی آن و نحلال را با نواحی، یعنی چهار شهر. 006 JOS 021 036 و از سبطروبین، باصر را با نواحی آن و یهصه را با نواحی آن. 006 JOS 021 037 و قدیموت را با نواحی آن و میفعه را بانواحی آن، یعنی چهار شهر. 006 JOS 021 038 و از سبط جادراموت را در جلعاد که شهر ملجای قاتلان است بانواحی آن و محنایم را با نواحی آن. 006 JOS 021 039 و حشبون را با نواحی آن و یعزیر را با نواحی آن؛ همه این شهرها چهار می‌باشد. 006 JOS 021 040 همه اینها شهرهای بنی مراری برحسب قبایل ایشان بود، یعنی بقیه قبایل لاویان و قرعه ایشان دوازده شهر بود. 006 JOS 021 041 و جمیع شهرهای لاویان در میان ملک بنی‌اسرائیل چهل و هشت شهر با نواحی آنها بود. 006 JOS 021 042 این شهرها هر یکی با نواحی آن به هر طرفش بود، و برای همه این شهرها چنین بود. 006 JOS 021 043 پس خداوند تمامی زمین را که برای پدران ایشان قسم خورده بود که به ایشان بدهد به اسرائیل داد، و آن را به تصرف آورده، در آن ساکن شدند. 006 JOS 021 044 و خداوند ایشان را از هر طرف آرامی داد چنانکه به پدران ایشان قسم خورده بود، واحدی از دشمنان ایشان نتوانست با ایشان مقاومت نماید، زیرا که خداوند جمیع دشمنان ایشان را به‌دست ایشان سپرده بود. 006 JOS 021 045 و از جمیع سخنان نیکویی که خداوند به خاندان اسرائیل گفته بود، سخنی به زمین نیفتاد بلکه همه واقع شد. 006 JOS 022 001 آنگاه یوشع روبینیان و جادیان و نصف سبط منسی را خوانده، 006 JOS 022 002 به ایشان گفت: «شما هر‌چه موسی بنده خداوند به شما امرفرموده بود، نگاه داشتید، و کلام مرا از هر‌چه به شما امر فرموده‌ام، اطاعت نمودید. 006 JOS 022 003 و برادران خود را در این ایام طویل تا امروز ترک نکرده، وصیتی را که یهوه، خدای شما، امر فرموده بود، نگاه داشته‌اید. 006 JOS 022 004 و الان یهوه خدای شما به برادران شما آرامی داده است، چنانکه به ایشان گفته بود. پس حال به خیمه های خود و به زمین ملکیت خود که موسی بنده خداوند از آن طرف اردن به شما داده است بازگشته، بروید. 006 JOS 022 005 امابدقت متوجه شده، امر و شریعتی را که موسی بنده خداوند به شما امر فرموده است به‌جاآورید، تا یهوه، خدای خود، را محبت نموده، به تمامی طریقهای او سلوک نمایید، و اوامر او رانگاه داشته، به او بچسبید و او را به تمامی دل وتمامی جان خود عبادت نمایید.» 006 JOS 022 006 پس یوشع ایشان را برکت داده، روانه نمود و به خیمه های خود رفتند. 006 JOS 022 007 و به نصف سبط منسی، موسی ملک درباشان داده بود، و به نصف دیگر، یوشع در این طرف اردن به سمت مغرب در میان برادران ایشان ملک داد. و هنگامی که یوشع ایشان را به خیمه های ایشان روانه می‌کرد، ایشان را برکت داد. 006 JOS 022 008 و ایشان را مخاطب ساخته، گفت: «با دولت بسیار و با مواشی بی‌شمار، با نقره و طلا و مس وآهن و لباس فراوان به خیمه های خود برگردید، وغنیمت دشمنان خود را با برادران خویش تقسیم نمایید.» 006 JOS 022 009 پس بنی روبین و بنی جاد و نصف سبطمنسی از نزد بنی‌اسرائیل از شیلوه که در زمین کنعان است برگشته، روانه شدند تا به زمین جلعاد، و به زمین ملک خود که آن را به واسطه موسی برحسب فرمان خداوند به تصرف آورده بودند، بروند. 006 JOS 022 010 و چون به حوالی اردن که در زمین کنعان است رسیدند، بنی روبین و بنی جاد و نصف سبطمنسی در آنجا به کنار اردن مذبحی بنا نمودند، یعنی مذبح عظیم المنظری. 006 JOS 022 011 و بنی‌اسرائیل خبر این را شنیدند که اینک بنی روبین و بنی جاد ونصف سبط منسی، به مقابل زمین کنعان، درحوالی اردن، بر کناری که از آن بنی‌اسرائیل است، مذبحی بنا کرده‌اند. 006 JOS 022 012 پس چون بنی‌اسرائیل این را شنیدند، تمامی جماعت بنی‌اسرائیل در شیلوه جمع شدند تا برای مقاتله ایشان برآیند. 006 JOS 022 013 و بنی‌اسرائیل فینحاس بن العازار کاهن رانزد بنی روبین و بنی جاد و نصف سبط منسی به زمین جلعاد فرستادند. 006 JOS 022 014 و با او ده رئیس، یعنی یک رئیس از هر خاندان آبای از جمیع اسباطاسرائیل را که هر یکی از ایشان رئیس خاندان آبای ایشان از قبایل بنی‌اسرائیل بودند. 006 JOS 022 015 پس ایشان نزد بنی روبین و بنی جاد و نصف سبطمنسی به زمین جلعاد آمدند و ایشان را مخاطب ساخته، گفتند: 006 JOS 022 016 «تمامی جماعت خداوند چنین می‌گویند: این چه فتنه است که به خدای اسرائیل انگیخته‌اید که امروز از متابعت خداوندبرگشته‌اید و برای خود مذبحی ساخته، امروز ازخداوند متمرد شده‌اید؟ 006 JOS 022 017 آیا گناه فغور برای ماکم است که تا امروز خود را از آن طاهرنساخته‌ایم، اگر‌چه وبا در جماعت خداوندعارض شد. 006 JOS 022 018 شما امروز از متابعت خداوندبرگشته‌اید و واقع خواهد شد چون شما امروز ازخداوند متمرد شده‌اید که او فردا بر تمامی جماعت اسرائیل غضب خواهد نمود. 006 JOS 022 019 و لیکن اگر زمین ملکیت شما نجس است، پس به زمین ملکیت خداوند که مسکن خداوند در آن ساکن است عبور نمایید، و در میان ما ملک بگیرید و ازخداوند متمرد نشوید، و از ما نیز متمرد نشوید، در این که مذبحی برای خود سوای مذبح یهوه خدای ما بنا کنید. 006 JOS 022 020 آیا عخان بن زارح درباره چیز حرام خیانت نورزید؟ پس بر تمامی جماعت اسرائیل غضب آمد، و آن شخص درگناه خود تنها هلاک نشد.» 006 JOS 022 021 آنگه بنی روبین و بنی جاد و نصف سبطمنسی در جواب روسای قبایل اسرائیل گفتند: 006 JOS 022 022 «یهوه خدای خدایان! یهوه خدای خدایان! اومی داند و اسرائیل خواهند دانست اگر این کار ازراه تمرد یا از راه خیانت بر خداوند بوده باشد، امروز ما را خلاصی مده، 006 JOS 022 023 که برای خودمذبحی ساخته‌ایم تا از متابعت خداوند برگشته، قربانی سوختنی و هدیه آردی بر آن بگذرانیم، وذبایح سلامتی بر آن بنماییم؛ خود خداوندبازخواست بنماید. 006 JOS 022 024 بلکه این کار را از راه احتیاط و هوشیاری کرده‌ایم، زیرا گفتیم شاید دروقت آینده پسران شما به پسران ما بگویند شما رابا یهوه خدای اسرائیل چه علاقه است؟ 006 JOS 022 025 چونکه خداوند اردن را در میان ما و شما‌ای بنی روبین و بنی جاد حد گذارده است. پس شما رادر خداوند بهره‌ای نیست و پسران شما پسران مارا از ترس خداوند باز خواهند داشت. 006 JOS 022 026 پس گفتیم برای ساختن مذبحی به جهت خود تدارک ببینیم، نه برای قربانی سوختنی و نه برای ذبیحه، 006 JOS 022 027 بلکه تا در میان ما و شما و در میان نسلهای ما بعد از ما شاهد باشد تا عبادت خداوند را به حضور او با قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی خود به‌جا آوریم، تا در زمان آینده پسران شما به پسران ما نگویند که شما را در خداوند هیچ بهره‌ای نیست. 006 JOS 022 028 پس گفتیم اگر در زمان آینده به ما و به نسلهای ما چنین بگویند، آنگاه ما خواهیم گفت، نمونه مذبح خداوند را ببینید که پدران ماساختند نه برای قربانی سوختنی و نه برای ذبیحه، بلکه تا در میان ما و شما شاهد باشد. 006 JOS 022 029 حاشا از ما که از خداوند متمرد شده، امروز ازمتابعت خداوند برگردیم، و مذبحی برای قربانی سوختنی و هدیه آردی و ذبیحه سوای مذبح یهوه، خدای ما که پیش روی مسکن اوست، بسازیم.» 006 JOS 022 030 و چون فینحاس کاهن و سروران جماعت و روسای قبایل اسرائیل که با وی بودند سخنی راکه بنی روبین و بنی جاد و بنی منسی گفته بودند، شنیدند، در نظر ایشان پسند آمد. 006 JOS 022 031 و فینحاس بن العازار کاهن به بنی روبین و بنی جاد و بنی منسی گفت: «امروز دانستیم که خداوند در میان ماست، چونکه این خیانت را بر خداوند نورزیده‌اید، پس الان بنی‌اسرائیل را از دست خداوند خلاصی دادید.» 006 JOS 022 032 پس فینحاس بن العازار کاهن و سروران ازنزد بنی روبین و بنی جاد از زمین جلعاد به زمین کنعان، نزد اسرائیل برگشته، این خبر به ایشان رسانیدند. 006 JOS 022 033 و این کار به نظر بنی‌اسرائیل پسندآمد و بنی‌اسرائیل خدا را متبارک خواندند، ودرباره برآمدن برای مقاتله ایشان تا زمینی را که بنی روبین و بنی جاد در آن ساکن بودند خراب نمایند، دیگر سخن نگفتند. 006 JOS 022 034 و بنی روبین وبنی جاد آن مذبح را عید نامیدند، زیرا که آن در میان ما شاهد است که یهوه خداست. 006 JOS 023 001 و واقع شد بعد از روزهای بسیار چون خداوند اسرائیل را از جمیع دشمنان ایشان از هر طرف آرامی داده بود، و یوشع پیر وسالخورده شده بود. 006 JOS 023 002 که یوشع جمیع اسرائیل رابا مشایخ و روسا و داوران و ناظران ایشان طلبیده، به ایشان گفت: «من پیر و سالخورده شده‌ام. 006 JOS 023 003 وشما هرآنچه یهوه، خدای شما به همه این طوایف به‌خاطر شما کرده است، دیده‌اید، زیرایهوه، خدای شما اوست که برای شما جنگ کرده است. 006 JOS 023 004 اینک این طوایف را که باقی‌مانده‌اند ازاردن و جمیع طوایف را که مغلوب ساخته‌ام تادریای بزرگ، به سمت مغرب آفتاب برای شما به قرعه تقسیم کرده‌ام تا میراث اسباط شما باشند. 006 JOS 023 005 و یهوه، خدای شما اوست که ایشان را از حضورشما رانده، ایشان را از پیش روی شما بیرون می‌کند، و شما زمین ایشان را در تصرف خواهیدآورد، چنانکه یهوه خدای شما به شما گفته است. 006 JOS 023 006 پس بسیار قوی باشید و متوجه شده، هر‌چه درسفر تورات موسی مکتوب است نگاه دارید و به طرف چپ یا راست از آن تجاوز منمایید. 006 JOS 023 007 تا به این طوایفی که در میان شما باقی‌مانده‌اند داخل نشوید، و نامهای خدایان ایشان را ذکر ننمایید، وقسم نخورید و آنها را عبادت منمایید و سجده نکنید. 006 JOS 023 008 بلکه به یهوه، خدای خود بچسبیدچنانکه تا امروز کرده‌اید. 006 JOS 023 009 زیرا خداوند طوایف بزرگ و زورآور را از پیش روی شما بیرون کرده است، و اما با شما کسی را تا امروز یارای مقاومت نبوده است. 006 JOS 023 010 یک نفر از شما هزار را تعاقب خواهد نمود زیرا که یهوه، خدای شما، اوست که برای شما جنگ می‌کند، چنانکه به شما گفته است. 006 JOS 023 011 پس بسیار متوجه شده، یهوه خدای خود را محبت نمایید. 006 JOS 023 012 و اما اگر برگشته، با بقیه این طوایفی که در میان شما مانده‌اند بچسبید و باایشان مصاهرت نمایید، و به ایشان درآیید وایشان به شما درآیند، 006 JOS 023 013 یقین بدانید که یهوه خدای شما این طوایف را از حضور شما دیگربیرون نخواهد کرد، بلکه برای شما دام و تله وبرای پهلوهای شما تازیانه و در چشمان شما خارخواهند بود، تا وقتی که از این زمین نیکو که یهوه خدای شما، به شما داده است، هلاک شوید. 006 JOS 023 014 و اینک من امروز به طریق اهل تمامی زمین می‌روم، و به تمامی دل و به تمامی جان خودمی دانید که یک چیز از تمام چیزهای نیکو که یهوه، خدای شما درباره شما گفته است به زمین نیفتاده، بلکه همه‌اش واقع شده است، و یک حرف از آن به زمین نیفتاده. 006 JOS 023 015 و چنین واقع خواهد شد که چنانکه همه‌چیزهای نیکو که یهوه، خدای شما به شما گفته بود برای شما واقع شده است، همچنان خداوند همه‌چیزهای بد رابر شما عارض خواهد گردانید، تا شما را از این زمین نیکو که یهوه، خدای شما به شما داده است، هلاک سازد. 006 JOS 023 016 اگر از عهد یهوه، خدای خود، که به شما امر فرموده است، تجاوز نمایید، و رفته، خدایان دیگر را عبادت نمایید، و آنها را سجده کنید، آنگاه غضب خداوند بر شما افروخته خواهد شد، و از این زمین نیکو که به شما داده است به زودی هلاک خواهید شد. 006 JOS 024 001 و یوشع تمامی اسباط اسرائیل را درشکیم جمع کرد، و مشایخ اسرائیل وروسا و داوران و ناظران ایشان را طلبیده، به حضور خدا حاضر شدند. 006 JOS 024 002 و یوشع به تمامی قوم گفت که «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید که پدران شما، یعنی طارح پدر ابراهیم و پدر ناحور، در زمان قدیم به آن طرف نهر ساکن بودند، وخدایان غیر را عبادت می‌نمودند. 006 JOS 024 003 و پدر شماابراهیم را از آن طرف نهر گرفته، در تمامی زمین کنعان گردانیدم، و ذریت او را زیاد کردم و اسحاق را به او دادم. 006 JOS 024 004 و یعقوب و عیسو را به اسحاق دادم، و کوه سعیر را به عیسو دادم تا ملکیت اوبشود، و یعقوب و پسرانش به مصر فرود شدند. 006 JOS 024 005 و موسی و هارون را فرستاده مصر را به آنچه دروسط آن کردم، مبتلا ساختم؛ پس شما را از آن بیرون آوردم. 006 JOS 024 006 و چون پدران شما را از مصر بیرون آوردم وبه دریا رسیدید، مصریان با ارابه‌ها و سواران، پدران شما را تا بحر قلزم تعاقب نمودند. 006 JOS 024 007 و چون نزد خداوند فریاد کردند، او در میان شما ومصریان تاریکی گذارد، و دریا را برایشان آورده، ایشان را پوشانید، و چشمان شما آنچه را در مصرکردم دید، پس روزهای بسیار در بیابان ساکن می‌بودید. 006 JOS 024 008 پس شما را در زمین اموریانی که به آن طرف اردن ساکن بودند آوردم، و با شما جنگ کردند، و ایشان را به‌دست شما تسلیم نمودم، وزمین ایشان را در تصرف آوردید، و ایشان را ازحضور شما هلاک ساختم. 006 JOS 024 009 و بالاق بن صفور ملک موآب برخاسته، با اسرائیل جنگ کرد وفرستاده، بلعام بن بعور را طلبید تا شما را لعنت کند. 006 JOS 024 010 و نخواستم که بلعام را بشنوم لهذا شما رابرکت همی داد و شما را از دست او رهانیدم. 006 JOS 024 011 واز اردن عبور کرده، به اریحا رسیدید، و مردان اریحا یعنی اموریان و فرزیان و کنعانیان و حتیان و جرجاشیان و حویان و یبوسیان با شما جنگ کردند، و ایشان را به‌دست شما تسلیم نمودم. 006 JOS 024 012 و زنبور را پیش شما فرستاده، ایشان، یعنی دوپادشاه اموریان را از حضور شما براندم، نه به شمشیر و نه به کمان شما. 006 JOS 024 013 و زمینی که در آن زحمت نکشیدید، و شهرهایی را که بنا ننمودید، به شما دادم که در آنها ساکن می‌باشید و ازتاکستانها و باغات زیتون که نکاشتید، می‌خورید. 006 JOS 024 014 پس الان از یهوه بترسید، و او را به خلوص و راستی عبادت نمایید، و خدایانی را که پدران شما به آن طرف نهر و در مصر عبادت نمودند ازخود دور کرده، یهوه را عبادت نمایید. 006 JOS 024 015 و اگردر نظر شما پسند نیاید که یهوه را عبادت نمایید، پس امروز برای خود اختیار کنید که را عبادت خواهید نمود، خواه خدایانی را که پدران شما که به آن طرف نهر بودند عبادت نمودند، خواه خدایان اموریانی را که شما در زمین ایشان ساکنید، و اما من و خاندان من، یهوه را عبادت خواهیم نمود.» 006 JOS 024 016 آنگاه قوم در جواب گفتند: «حاشا از ما که یهوه را ترک کرده، خدایان غیر را عبادت نماییم. 006 JOS 024 017 زیرا که یهوه، خدای ما، اوست که ما و پدران مارا از زمین مصر از خانه بندگی بیرون آورد، و این آیات بزرگ را در نظر ما نمود، و ما را در تمامی راه که رفتیم و در تمامی طوایفی که از میان ایشان گذشتیم، نگاه داشت. 006 JOS 024 018 و یهوه تمامی طوایف، یعنی اموریانی را که در این زمین ساکن بودند ازپیش روی ما بیرون کرد، پس ما نیز یهوه را عبادت خواهیم نمود، زیرا که او خدای ماست.» 006 JOS 024 019 پس یوشع به قوم گفت: «نمی توانید یهوه راعبادت کنید زیرا که او خدای قدوس است و اوخدای غیور است که عصیان و گناهان شما رانخواهد آمرزید. 006 JOS 024 020 اگر یهوه را ترک کرده، خدایان غیر را عبادت نمایید، آنگاه او خواهدبرگشت و به شما ضرر رسانیده، بعد از آنکه به شما احسان نموده است، شما را هلاک خواهدکرد.» 006 JOS 024 021 قوم به یوشع گفتند: «نی بلکه یهوه راعبادت خواهیم نمود.» 006 JOS 024 022 یوشع به قوم گفت: «شما برخود شاهد هستید که یهوه را برای خوداختیار نموده‌اید تا او را عبادت کنید.» گفتند: «شاهد هستیم.» 006 JOS 024 023 (گفت ): «پس الان خدایان غیررا که در میان شما هستند دور کنید، و دلهای خودرا به یهوه، خدای اسرائیل، مایل سازید.» 006 JOS 024 024 قوم به یوشع گفتند: «یهوه خدای خود را عبادت خواهیم نمود و آواز او را اطاعت خواهیم کرد.» 006 JOS 024 025 پس در آن روز یوشع با قوم عهد بست و برای ایشان فریضه و شریعتی در شکیم قرار داد. 006 JOS 024 026 ویوشع این سخنان را در کتاب تورات خدا نوشت و سنگی بزرگ گرفته، آن را در آنجا زیر درخت بلوطی که نزد قدس خداوند بود برپا داشت. 006 JOS 024 027 ویوشع به تمامی قوم گفت: «اینک این سنگ برای ما شاهد است، زیرا که تمامی سخنان خداوند را که به ما گفت، شنیده است؛ پس برای شما شاهدخواهد بود، مبادا خدای خود را انکار نمایید.» 006 JOS 024 028 پس یوشع، قوم یعنی هر کس را به ملک خودروانه نمود. 006 JOS 024 029 و بعد از این امور واقع شد که یوشع بن نون، بنده خداوند، چون صد و ده ساله بود، مرد. 006 JOS 024 030 و او را در حدود ملک خودش در تمنه سارح که در کوهستان افرایم به طرف شمال کوه جاعش است، دفن کردند. 006 JOS 024 031 و اسرائیل در همه ایام یوشع و همه روزهای مشایخی که بعد از یوشع زنده ماندند وتمام عملی که خداوند برای اسرائیل کرده بوددانستند، خداوند را عبادت نمودند. 006 JOS 024 032 واستخوانهای یوسف را که بنی‌اسرائیل از مصرآورده بودند در شکیم، در حصه زمینی که یعقوب از بنی حمور، پدر شکیم به صد قسیطه خریده بود، دفن کردند، و آن ملک بنی یوسف شد. 006 JOS 024 033 و العازار بن هارون مرد، و او را در تل پسرش فینحاس که در کوهستان افرایم به او داده شد، دفن کردند. # # BOOK 007 JDG Judges داوران 007 JDG 001 001 و بعد از وفات یوشع واقع شد که بنی‌اسرائیل از خداوند سوال کرده، گفتند: «کیست که برای ما بر کنعانیان، اول برآید و باایشان جنگ نماید؟» 007 JDG 001 002 خداوند گفت: «یهودابرآید، اینک زمین را به‌دست او تسلیم کرده‌ام.» 007 JDG 001 003 و یهودا به برادر خود شمعون گفت: «به قرعه من همراه من برآی، و با کنعانیان جنگ کنیم، و من نیزهمراه تو به قرعه تو خواهم آمد.» پس شمعون همراه او رفت. 007 JDG 001 004 و یهودا برآمد، و خداوندکنعانیان و فرزیان را به‌دست ایشان تسلیم نمود، وده هزار نفر از ایشان را در بازق کشتند. 007 JDG 001 005 و ادونی بازق را در بازق یافته، با او جنگ کردند، وکنعانیان و فرزیان را شکست دادند. 007 JDG 001 006 و ادونی بازق فرار کرد و او را تعاقب نموده، گرفتندش، وشستهای دست و پایش را بریدند. 007 JDG 001 007 و ادونی بازق گفت: «هفتاد ملک با شستهای دست و پا بریده زیر سفره من خورده‌ها برمی چیدند، موافق آنچه من کردم خدا به من مکافات رسانیده است.» پس او را به اورشلیم آوردند و در آنجامرد. 007 JDG 001 008 و بنی یهودا با اورشلیم جنگ کرده، آن راگرفتند، و آن را به دم شمشیر زده، شهر را به آتش سوزانیدند. 007 JDG 001 009 و بعد از آن بنی یهودا فرود شدند تابا کنعانیانی که در کوهستان و جنوب و بیابان ساکن بودند، جنگ کنند. 007 JDG 001 010 و یهودا بر کنعانیانی که در حبرون ساکن بودند برآمد، و اسم حبرون قبل از آن قریه اربع بود، و شیشای و اخیمان وتلمای را کشتند. 007 JDG 001 011 و از آنجا بر ساکنان دبیر برآمد و اسم دبیرقبل از آن، قریه سفیر بود. 007 JDG 001 012 و کالیب گفت: «آنکه قریه سفیر را زده، فتح نماید، دختر خود عکسه رابه او به زنی خواهم داد.» 007 JDG 001 013 و عتنیئیل بن قنازبرادر کوچک کالیب آن را گرفت، پس دختر خودعکسه را به او به زنی داد. 007 JDG 001 014 و چون دختر نزد وی آمد او را ترغیب کرد که از پدرش زمینی طلب کند و آن دختر از الاغ خود پیاده شده، کالیب وی را گفت: «چه می‌خواهی؟» 007 JDG 001 015 به وی گفت: «مرابرکت ده زیرا که مرا در زمین جنوب ساکن گردانیدی، پس مرا چشمه های آب بده.» وکالیب چشمه های بالا و چشمه های پایین را به اوداد. 007 JDG 001 016 و پسران قینی پدر زن موسی از شهرنخلستان همراه بنی یهودا به صحرای یهودا که به جنوب عراد است برآمده، رفتند و با قوم ساکن شدند. 007 JDG 001 017 و یهودا همراه برادر خود شمعون رفت، و کنعانیانی را که در صفت ساکن بودند، شکست دادند، و آن را خراب کرده، اسم شهر راحرما نامیدند. 007 JDG 001 018 و یهودا غزه و نواحی‌اش واشقلون و نواحی‌اش و عقرون و نواحی‌اش راگرفت. 007 JDG 001 019 و خداوند با یهودا می‌بود، و او اهل کوهستان را بیرون کرد، لیکن ساکنان وادی رانتوانست بیرون کند، زیرا که ارابه های آهنین داشتند. 007 JDG 001 020 و حبرون را برحسب قول موسی به کالیب دادند، و او سه پسر عناق را از آنجا بیرون کرد. 007 JDG 001 021 و بنی بنیامین یبوسیان را که در اورشلیم ساکن بودند بیرون نکردند، و یبوسیان بابنی بنیامین تا امروز در اورشلیم ساکنند. 007 JDG 001 022 و خاندان یوسف نیز به بیت ئیل برآمدند، وخداوند با ایشان بود. 007 JDG 001 023 و خاندان یوسف بیت ئیل را جاسوسی کردند، و نام آن شهر قبل ازآن لوز بود. 007 JDG 001 024 و کشیکچیان مردی را که از شهربیرون می‌آمد دیده، به وی گفتند: «مدخل شهر رابه ما نشان بده که با تو احسان خواهیم نمود.» 007 JDG 001 025 پس مدخل شهر را به ایشان نشان داده، پس شهر را به دم شمشیر زدند، و آن مرد را با تمامی خاندانش رها کردند. 007 JDG 001 026 و آن مرد به زمین حتیان رفته، شهری بنا نمود و آن را لوز نامید که تا امروزاسمش همان است. 007 JDG 001 027 و منسی اهل بیت‌شان و دهات آن را و اهل تعنک و دهات آن و ساکنان دور و دهات آن وساکنان یبلعام و دهات آن و ساکنان مجدو ودهات آن را بیرون نکرد، و کنعانیان عزیمت داشتند که در آن زمین ساکن باشند. 007 JDG 001 028 و چون اسرائیل قوی شدند، بر کنعانیان جزیه نهادند، لیکن ایشان را تمام بیرون نکردند. 007 JDG 001 029 و افرایم کنعانیانی را که در جازر ساکن بودند، بیرون نکرد، پس کنعانیان در میان ایشان درجازر ساکن ماندند. 007 JDG 001 030 و زبولون ساکنان فطرون وساکنان نهلول را بیرون نکرد، پس کنعانیان در میان ایشان ساکن ماندند، و جزیه بر آنها گذارده شد. 007 JDG 001 031 و اشیر ساکنان عکو و ساکنان صیدون واحلب و اکزیب و حلبه و عفیق و رحوب را بیرون نکرد. 007 JDG 001 032 پس اشیریان در میان کنعانیانی که ساکن آن زمین بودند سکونت گرفتند، زیرا که ایشان را بیرون نکردند. 007 JDG 001 033 و نفتالی ساکنان بیت شمس و ساکنان بیت عنات را بیرون نکرد، پس در میان کنعانیانی که ساکن آن زمین بودند، سکونت گرفت. لیکن ساکنان بیت شمس و بیت عنات به ایشان جزیه می‌دادند. 007 JDG 001 034 و اموریان بنی دان را به کوهستان مسدودساختند زیرا که نگذاشتند که به بیابان فرود آیند. 007 JDG 001 035 پس اموریان عزیمت داشتند که در ایلون وشعلبیم در کوه حارس ساکن باشند، و لیکن چون دست خاندان یوسف قوت گرفت، جزیه برایشان گذارده شد. 007 JDG 001 036 و حد اموریان از سر بالای عقربیم و از سالع تا بالاتر بود. 007 JDG 002 001 و فرشته خداوند از جلجال به بوکیم آمده، گفت: «شما را از مصر برآوردم و به زمینی که به پدران شما قسم خوردم داخل کردم، و گفتم عهد خود را با شما تا به ابد نخواهم شکست. 007 JDG 002 002 پس شما با ساکنان این زمین عهد مبندید ومذبح های ایشان را بشکنید، لیکن شما سخن مرانشنیدید. این چه‌کار است که کرده‌اید؟ 007 JDG 002 003 لهذا من نیز گفتم ایشان را از حضور شما بیرون نخواهم کرد، و ایشان در کمرهای شما خارها خواهندبود، و خدایان ایشان برای شما دام خواهند بود.» 007 JDG 002 004 و چون فرشته خداوند این سخنان را به تمامی اسرائیل گفت، قوم آواز خود را بلند کرده، گریستند. 007 JDG 002 005 و آن مکان را بوکیم نام نهادند، و درآنجا برای خداوند قربانی گذرانیدند. 007 JDG 002 006 و چون یوشع قوم را روانه نموده بود، بنی‌اسرائیل هر یکی به ملک خود رفتند تا زمین رابه تصرف آورند. 007 JDG 002 007 و در تمامی ایام یوشع و تمامی ایام مشایخی که بعد از یوشع زنده ماندند، و همه کارهای بزرگ خداوند را که برای اسرائیل کرده بود، دیدند، قوم، خداوند را عبادت نمودند. 007 JDG 002 008 ویوشع بن نون، بنده خداوند، چون صد و ده ساله بود، مرد. 007 JDG 002 009 و او را در حدود ملکش در تمنه حارس در کوهستان افرایم به طرف شمال کوه جاعش دفن کردند. 007 JDG 002 010 و تمامی آن طبقه نیز به پدران خودپیوستند، و بعد از ایشان طبقه دیگر برخاستند که خداوند و اعمالی را که برای اسرائیل کرده بود، ندانستند. 007 JDG 002 011 و بنی‌اسرائیل در نظر خداوند شرارت ورزیدند، و بعلها را عبادت نمودند. 007 JDG 002 012 و یهوه خدای پدران خود را که ایشان را از زمین مصربیرون آورده بود، ترک کردند، و خدایان غیر را ازخدایان طوایفی که در اطراف ایشان بودند پیروی نموده، آنها را سجده کردند. و خشم خداوند رابرانگیختند. 007 JDG 002 013 و یهوه را ترک کرده، بعل وعشتاروت را عبادت نمودند. 007 JDG 002 014 پس خشم خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را به‌دست تاراج کنندگان سپرد تا ایشان را غارت نمایند، و ایشان را به‌دست دشمنانی که به اطراف ایشان بودند، فروخت، به حدی که دیگرنتوانستند با دشمنان خود مقاومت نمایند. 007 JDG 002 015 و به هرجا که بیرون می‌رفتند، دست خداوند برای بدی بر ایشان می‌بود، چنانکه خداوند گفته، و چنانکه خداوند برای ایشان قسم خورده بود و به نهایت تنگی گرفتار شدند. 007 JDG 002 016 و خداوند داوران برانگیزانید که ایشان را ازدست تاراج کنندگان نجات دادند. 007 JDG 002 017 و باز داوران خود را اطاعت ننمودند، زیرا که در عقب خدایان غیر زناکار شده، آنها را سجده کردند، و از راهی که پدران ایشان سلوک می‌نمودند، و اوامرخداوند را اطاعت می‌کردند، به زودی برگشتند، و مثل ایشان عمل ننمودند. 007 JDG 002 018 و چون خداوندبرای ایشان داوران برمی انگیخت خداوند با داورمی بود، و ایشان را در تمام ایام آن داور از دست دشمنان ایشان نجات می‌داد، زیرا که خداوند به‌خاطر ناله‌ای که ایشان از دست ظالمان وستم کنندگان خود برمی آوردند، پشیمان می‌شد. 007 JDG 002 019 و واقع می‌شد چون داور وفات یافت که ایشان برمی گشتند و از پدران خود بیشتر فتنه انگیز شده، خدایان غیر را پیروی می‌کردند، و آنها را عبادت نموده، سجده می‌کردند، و از اعمال بد و راههای سرکشی خود چیزی باقی نمی گذاشتند. 007 JDG 002 020 لهذاخشم خداوند بر اسرائیل افروخته شد و گفت: «چونکه این قوم از عهدی که با پدران ایشان امرفرمودم، تجاوز نموده، آواز مرا نشنیدند، 007 JDG 002 021 من نیز هیچ‌یک از امتها را که یوشع وقت وفاتش واگذاشت، از حضور ایشان دیگر بیرون نخواهم نمود. 007 JDG 002 022 تا اسرائیل را به آنها بیازمایم که آیاطریق خداوند را نگهداشته، چنانکه پدران ایشان نگهداشتند، در آن سلوک خواهند نمود یا نه.» 007 JDG 002 023 پس خداوند آن طوایف را واگذاشته، به‌سرعت بیرون نکرد و آنها را به‌دست یوشع تسلیم ننمود. 007 JDG 003 001 پس اینانند طوایفی که خداوند واگذاشت تا به واسطه آنها اسرائیل را بیازماید، یعنی جمیع آنانی که همه جنگهای کنعان را ندانسته بودند. 007 JDG 003 002 تا طبقات بنی‌اسرائیل دانشمند شوند وجنگ را به ایشان تعلیم دهد، یعنی آنانی که آن راپیشتر به هیچ وجه نمی دانستند. 007 JDG 003 003 پنج سردارفلسطینیان و جمیع کنعانیان و صیدونیان و حویان که در کوهستان لبنان از کوه بعل حرمون تا مدخل حمات ساکن بودند. 007 JDG 003 004 و اینها برای آزمایش بنی‌اسرائیل بودند، تا معلوم شود که آیا احکام خداوند را که به واسطه موسی به پدران ایشان امرفرموده بود، اطاعت خواهند کرد یا نه. 007 JDG 003 005 پس بنی‌اسرائیل در میان کنعانیان و حتیان و اموریان وفرزیان و حویان و یبوسیان ساکن می‌بودند. 007 JDG 003 006 دختران ایشان را برای خود به زنی می‌گرفتند، ودختران خود را به پسران ایشان می‌دادند، وخدایان آنها را عبادت می‌نمودند. 007 JDG 003 007 و بنی‌اسرائیل آنچه در نظر خداوند ناپسندبود، کردند، و یهوه خدای خود را فراموش نموده، بعلها و بتها را عبادت کردند. 007 JDG 003 008 و غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را به‌دست کوشان رشعتایم، پادشاه ارام نهرین، فروخت، و بنی‌اسرائیل کوشان رشعتایم را هشت سال بندگی کردند. 007 JDG 003 009 و چون بنی‌اسرائیل نزدخداوند فریاد کردند، خداوند برای بنی‌اسرائیل نجات‌دهنده‌ای یعنی عتنئیل بن قناز برادر کوچک کالیب را برپا داشت، و او ایشان را نجات داد. 007 JDG 003 010 وروح خداوند بر او نازل شد پس بنی‌اسرائیل راداوری کرد، و برای جنگ بیرون رفت، و خداوندکوشان رشعتایم، پادشاه ارام را به‌دست او تسلیم کرد، و دستش بر کوشان رشعتایم مستولی گشت. 007 JDG 003 011 و زمین چهل سال آرامی یافت. پس عتنئیل بن قناز مرد. 007 JDG 003 012 و بنی‌اسرائیل بار دیگر در نظر خداوندبدی کردند، و خداوند عجلون، پادشاه موآب رابر اسرائیل مستولی ساخت، زیرا که در نظرخداوند شرارت ورزیده بودند. 007 JDG 003 013 و او بنی عمون و عمالیق را نزد خود جمع کرده، آمد، وبنی‌اسرائیل را شکست داد، و ایشان شهرنخلستان را گرفتند. 007 JDG 003 014 و بنی‌اسرائیل عجلون، پادشاه موآب را هجده سال بندگی کردند. 007 JDG 003 015 و چون بنی‌اسرائیل نزد خداوند فریادبرآوردند، خداوند برای ایشان نجات‌دهنده‌ای یعنی‌ایهود بن جیرای بنیامینی را که مردچپ دستی بود، برپا داشت، و بنی‌اسرائیل به‌دست او برای عجلون، پادشاه موآب، ارمغانی فرستادند. 007 JDG 003 016 و ایهود خنجر دودمی که طولش یک ذراع بود، برای خود ساخت و آن را در زیرجامه بر ران راست خود بست. 007 JDG 003 017 و ارمغان را نزدعجلون، پادشاه موآب عرضه داشت. و عجلون مرد بسیار فربهی بود. 007 JDG 003 018 و چون از عرضه داشتن ارمغان فارغ شد، آنانی را که ارمغان را آورده بودند، روانه نمود. 007 JDG 003 019 و خودش از معدنهای سنگ که نزد جلجال بود، برگشته، گفت: «ای پادشاه سخنی مخفی برای تو دارم.» گفت: «ساکت باش.» و جمیع حاضران از پیش او بیرون رفتند. 007 JDG 003 020 و ایهود نزد وی داخل شد و او بتنهایی در بالاخانه تابستانی خود می‌نشست. ایهود گفت: «کلامی از خدا برای تو دارم.» پس از کرسی خودبرخاست. 007 JDG 003 021 و ایهود دست چپ خود را دراز کرده، خنجر را از ران راست خویش کشید و آن را در شکمش فرو برد. 007 JDG 003 022 و دسته آن با تیغه‌اش نیز فرو رفت و پیه، تیغه را پوشانید زیرا که خنجررا از شکمش بیرون نکشید و به فضلات رسید. 007 JDG 003 023 و ایهود به دهلیز بیرون رفته، درهای بالاخانه رابر وی بسته، قفل کرد. 007 JDG 003 024 و چون او رفته بود، نوکرانش آمده، دیدندکه اینک درهای بالاخانه قفل است. گفتند، یقین پایهای خود را در غرفه تابستانی می‌پوشاند. 007 JDG 003 025 وانتظار کشیدند تا خجل شدند، و چون او درهای بالاخانه را نگشود پس کلید را گرفته، آن را بازکردند، و اینک آقای ایشان بر زمین مرده افتاده بود. 007 JDG 003 026 و چون ایشان معطل می‌شدند، ایهود به دررفت و از معدنهای سنگ گذشته، به سعیرت به سلامت رسید. 007 JDG 003 027 و چون داخل آنجا شد کرنا رادر کوهستان افرایم نواخت و بنی‌اسرائیل همراهش از کوه به زیر آمدند، و او پیش روی ایشان بود. 007 JDG 003 028 و به ایشان گفت: «از عقب من بیاییدزیرا خداوند، موآبیان، دشمنان شما را به‌دست شما تسلیم کرده است.» پس از عقب او فرودشده، معبرهای اردن را پیش روی موآبیان گرفتند، و نگذاشتند که احدی عبور کند. 007 JDG 003 029 و درآن وقت به قدر ده هزار نفر از موآبیان را، یعنی هرزورآور و مرد جنگی را کشتند و کسی رهایی نیافت. 007 JDG 003 030 و در آن روز موآبیان زیر دست اسرائیل ذلیل شدند، و زمین هشتاد سال آرامی یافت. 007 JDG 003 031 و بعد از او شمجر بن عنات بود که ششصدنفر از فلسطینیان را با چوب گاورانی کشت، و اونیز اسرائیل را نجات داد. 007 JDG 004 001 و بنی‌اسرائیل بعد از وفات ایهود بار دیگردر نظر خداوند شرارت ورزیدند. 007 JDG 004 002 وخداوند ایشان را به‌دست یابین، پادشاه کنعان، که در حاصور سلطنت می‌کرد، فروخت، و سردارلشکرش سیسرا بود که در حروشت امتهاسکونت داشت. 007 JDG 004 003 و بنی‌اسرائیل نزد خداوندفریاد کردند، زیرا که او را نهصد ارابه آهنین بود وبر بنی‌اسرائیل بیست سال بسیار ظلم می‌کرد. 007 JDG 004 004 و در آن زمان دبوره نبیه زن لفیدوت اسرائیل را داوری می‌نمود. 007 JDG 004 005 و او زیر نخل دبوره که درمیان رامه و بیت ئیل در کوهستان افرایم بود، می‌نشست، و بنی‌اسرائیل به جهت داوری نزدوی می‌آمدند. 007 JDG 004 006 پس او فرستاده، باراق بن ابینوعم را از قادش نفتالی طلبید و به وی گفت: «آیا یهوه، خدای اسرائیل، امر نفرموده است که برو و به کوه تابور رهنمایی کن، و ده هزار نفر از بنی نفتالی وبنی زبولون را همراه خود بگیر؟ 007 JDG 004 007 و سیسرا، سردار لشکر یابین را با ارابه‌ها و لشکرش به نهرقیشون نزد تو کشیده، او را به‌دست تو تسلیم خواهم کرد.» 007 JDG 004 008 باراق وی را گفت: «اگر همراه من بیایی می‌روم و اگر همراه من نیایی نمی روم.» 007 JDG 004 009 گفت: «البته همراه تو می‌آیم، لیکن این سفر که می‌روی برای تو اکرام نخواهد بود، زیرا خداوندسیسرا را به‌دست زنی خواهد فروخت.» پس دبوره برخاسته، همراه باراق به قادش رفت. 007 JDG 004 010 وباراق، زبولون و نفتالی را به قادش جمع کرد وده هزار نفر در رکاب او رفتند، و دبوره همراهش برآمد. 007 JDG 004 011 و حابر قینی خود را از قینیان یعنی ازبنی حوباب برادر زن موسی جدا کرده خیمه خویش را نزد درخت بلوط در صعنایم که نزد قادش است، برپا داشت. 007 JDG 004 012 و به سیسرا خبر دادند که باراق بن ابینوعم به کوه تابور برآمده است. 007 JDG 004 013 پس سیسرا همه ارابه هایش، یعنی نهصد ارابه آهنین و جمیع مردانی را که همراه وی بودند از حروشت امتها تانهر قیشون جمع کرد. 007 JDG 004 014 و دبوره به باراق گفت: «برخیز، این است روزی که خداوند سیسرا را به‌دست تو تسلیم خواهد نمود، آیا خداوند پیش روی تو بیرون نرفته است؟» پس باراق از کوه تابور به زیر آمد و ده هزار نفر از عقب وی. 007 JDG 004 015 وخداوند سیسرا و تمامی ارابه‌ها و تمامی لشکرش را به دم شمشیر پیش باراق منهزم ساخت، وسیسرا از ارابه خود به زیر آمده، پیاده فرار کرد. 007 JDG 004 016 و باراق ارابه‌ها و لشکر را تا حروشت امتهاتعاقب نمود، و جمیع لشکر سیسرا به دم شمشیرافتادند، به حدی که کسی باقی نماند. 007 JDG 004 017 و سیسرا به چادر یاعیل، زن حابر قینی، پیاده فرار کرد، زیرا که در میان یابین، پادشاه حاصور، و خاندان حابرقینی صلح بود. 007 JDG 004 018 ویاعیل به استقبال سیسرا بیرون آمده، وی را گفت: «برگرد‌ای آقای من؛ به سوی من برگرد، 007 JDG 004 019 ومترس.» پس به سوی وی به چادر برگشت و او رابه لحافی پوشانید. و او وی را گفت: «جرعه‌ای آب به من بنوشان، زیرا که تشنه هستم.» پس مشک شیر را باز کرده، به وی نوشانید و او راپوشانید. 007 JDG 004 020 او وی را گفت: «به در چادر بایست واگر کسی بیاید و از تو سوال کرده، بگوید که آیاکسی در اینجاست، بگو نی.» 007 JDG 004 021 و یاعیل زن حابرمیخ چادر را برداشت، و چکشی به‌دست گرفته، نزد وی به آهستگی آمده، میخ را به شقیقه اش کوبید، چنانکه به زمین فرو رفت، زیرا که او ازخستگی در خواب سنگین بود و بمرد. 007 JDG 004 022 و اینک باراق سیسرا را تعاقب نمود و یاعیل به استقبالش بیرون آمده، وی را گفت: «بیا تا کسی را که می‌جویی تو را نشان بدهم.» پس نزد وی داخل شد و اینک سیسرا مرده افتاده، و میخ درشقیقه‌اش بود. 007 JDG 004 023 پس در آن روز خدا یابین، پادشاه کنعان راپیش بنی‌اسرائیل ذلیل ساخت. 007 JDG 004 024 و دست بنی‌اسرائیل بر یابین پادشاه کنعان زیاده و زیاده استیلا می‌یافت تا یابین، پادشاه کنعان را هلاک ساختند. 007 JDG 005 001 و در آن روز دبوره و باراق بن ابینوعم سرودخوانده، گفتند: 007 JDG 005 002 «چونکه پیش روان در اسرائیل پیشروی کردند، چونکه قوم نفوس خود را به ارادت تسلیم نمودند، خداوند را متبارک بخوانید. 007 JDG 005 003 ‌ای پادشاهان بشنوید! ای زورآوران گوش دهید! من خود برای خداوند خواهم سرایید. برای یهوه خدای اسرائیل سرود خواهم خواند. 007 JDG 005 004 ‌ای خداوند وقتی که از سعیر بیرون آمدی، وقتی که از صحرای ادوم خرامیدی، زمین متزلزل شد و آسمان نیز قطره‌ها ریخت. و ابرها هم آبهابارانید. 007 JDG 005 005 کوهها از حضور خداوند لرزان شد و این سینا ازحضور یهوه، خدای اسرائیل. 007 JDG 005 006 در ایام شمجر بن عنات، در ایام یاعیل شاهراههاترک شده بود، و مسافران از راههای غیرمتعارف می رفتند. 007 JDG 005 007 حاکمان در اسرائیل نایاب و نابود شدند، تا من، دبوره، برخاستم، در اسرائیل، مادر برخاستم. 007 JDG 005 008 خدایان جدید را اختیار کردند. پس جنگ دردروازه‌ها رسید. در میان چهل هزار نفر دراسرائیل، سپری و نیزه‌ای پیدا نشد. 007 JDG 005 009 قلب من به حاکمان اسرائیل مایل است، که خودرا در میان قوم به ارادت تسلیم نمودند. خداوند رامتبارک بخوانید. 007 JDG 005 010 ‌ای شما که بر الاغهای سفید سوارید و برمسندها می‌نشینید، و بر طریق سالک هستید، این را بیان کنید. 007 JDG 005 011 دور از آواز تیراندازان، نزد حوضهای آب درآنجا اعمال عادله خداوند را بیان می‌کنند، یعنی احکام عادله او را در حکومت اسرائیل. آنگاه قوم خداوند به دروازه‌ها فرود می‌آیند. 007 JDG 005 012 بیدار شو بیدار شو‌ای دبوره. بیدار شو بیدارشو و سرود بخوان. برخیز‌ای باراق و‌ای پسرابینوعم، اسیران خود را به اسیری ببر. 007 JDG 005 013 آنگاه جماعت قلیل بر بزرگان قوم تسلطیافتند. و خداوند مرا بر جباران مسلط ساخت. 007 JDG 005 014 از افرایم آمدند، آنانی که مقر ایشان در عمالیق است. در عقب تو بنیامین با قومهای تو، و از ماکیرداوران آمدند. و از زبولون آنانی که عصای صف آرا را به‌دست می‌گیرند. 007 JDG 005 015 و سروران یساکار همراه دبوره بودند. چنانکه باراق بود همچنان یساکار نیز بود. در عقب او به وادی هجوم آوردند. فکرهای دل نزد شعوب روبین عظیم بود. 007 JDG 005 016 چرا در میان آغلها نشستی. آیا تا نی گله‌ها رابشنوی؟ مباحثات دل، نزد شعوب روبین عظیم بود. 007 JDG 005 017 جلعاد به آن طرف اردن ساکن ماند. و دان چرانزد کشتیها درنگ نمود. اشیر به کناره دریانشست. و نزد خلیجهای خود ساکن ماند. 007 JDG 005 018 و زبولون قومی بودند که جان خود را به خطرموت تسلیم نمودند. و نفتالی نیز در بلندیهای میدان. 007 JDG 005 019 پادشاهان آمده، جنگ کردند. آنگاه پادشاهان کنعان مقاتله نمودند. در تعنک نزد آبهای مجدو. و هیچ منفعت نقره نبردند. 007 JDG 005 020 از آسمان جنگ کردند. ستارگان از منازل خودبا سیسرا جنگ کردند. 007 JDG 005 021 نهر قیشون ایشان را در ربود. آن نهر قدیم یعنی نهر قیشون. ای جان من قوت را پایمال نمودی. 007 JDG 005 022 آنگاه اسبان، زمین را پازدن گرفتند. به‌سبب تاختن یعنی تاختن زورآوران ایشان. 007 JDG 005 023 فرشته خداوند می‌گوید میروز را لعنت کنید، ساکنانش را به سختی لعنت کنید، زیرا که به امدادخداوند نیامدند تا خداوند را در میان جباران اعانت نمایند. 007 JDG 005 024 یاعیل، زن حابرقینی، از سایر زنان مبارک باد! از زنان چادرنشین مبارک باد! 007 JDG 005 025 او آب خواست و شیر به وی داد، و سرشیر رادر ظرف ملوکانه پیش آورد. 007 JDG 005 026 دست خود را به میخ دراز کرد، و دست راست خود را به چکش عمله. و به چکش سیسرا را زده، سرش را سفت. و شقیقه او را شکافت و فرودوخت. 007 JDG 005 027 نزد پایهایش خم شده، افتاد و دراز شد. نزدپایهایش خم شده، افتاد. جایی که خم شد درآنجا کشته افتاد. 007 JDG 005 028 از دریچه نگریست و نعره زد، مادر سیسرا از شبکه (نعره زد): چرا ارابه‌اش در‌آمدن تاخیرمی کند؟ و چرا چرخهای ارابه هایش توقف می‌نماید؟ 007 JDG 005 029 خاتونهای دانشمندش در جواب وی گفتند. لیکن او سخنان خود را به خود تکرار کرد. 007 JDG 005 030 آیا غنیمت را نیافته، و تقسیم نمی کنند؟ یک دختر دو دختر برای هر مرد. و برای سیسراغنیمت رختهای رنگارنگ، غنیمت رختهای رنگارنگ قلابدوزی، رخت رنگارنگ قلابدوزی دورو. بر گردنهای اسیران. 007 JDG 005 031 همچنین‌ای خداوند جمیع دشمنانت هلاک شوند. و اما محبان او مثل آفتاب باشند، وقتی که در قوتش طلوع می‌کند.» و زمین چهل سال آرامی یافت. 007 JDG 006 001 و بنی‌اسرائیل در نظر خداوند شرارت ورزیدند. پس خداوند ایشان را به‌دست مدیان هفت سال تسلیم نمود. 007 JDG 006 002 و دست مدیان براسرائیل استیلا یافت، و به‌سبب مدیان بنی‌اسرائیل شکافها و مغاره‌ها و ملاذها را که درکوهها می‌باشند، برای خود ساختند. 007 JDG 006 003 و چون اسرائیل زراعت می‌کردند، مدیان و عمالیق وبنی مشرق آمده، بر ایشان هجوم می‌آوردند. 007 JDG 006 004 وبر ایشان اردو زده، محصول زمین را تا به غزه خراب کردند، و در اسرائیل آذوقه و گوسفند وگاو و الاغ باقی نگذاشتند. 007 JDG 006 005 زیرا که ایشان بامواشی و خیمه های خود برآمده، مثل ملخ بی‌شمار بودند، و ایشان و شتران ایشان را حسابی نبود و به جهت خراب ساختن زمین داخل شدند. 007 JDG 006 006 و چون اسرائیل به‌سبب مدیان بسیار ذلیل شدند، بنی‌اسرائیل نزد خداوند فریاد برآوردند. 007 JDG 006 007 و واقع شد چون بنی‌اسرائیل از دست مدیان نزد خداوند استغاثه نمودند، 007 JDG 006 008 که خداوند نبی‌ای برای بنی‌اسرائیل فرستاد، و او به ایشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: من شما رااز مصر برآوردم و شما را از خانه بندگی بیرون آوردم، 007 JDG 006 009 و شما را از دست مصریان و از دست جمیع ستمکاران شما رهایی دادم، و اینان را ازحضور شما بیرون کرده، زمین ایشان را به شمادادم. 007 JDG 006 010 و به شما گفتم، من، یهوه، خدای شماهستم. از خدایان اموریانی که در زمین ایشان ساکنید، مترسید لیکن آواز مرا نشنیدید.» 007 JDG 006 011 و فرشته خداوند آمده، زیر درخت بلوطی که در عفره است که مال یوآش ابیعزری بود، نشست و پسرش جدعون گندم رادر چرخشت می‌کوبید تا آن را از مدیان پنهان کند. 007 JDG 006 012 پس فرشته خداوند بر او ظاهر شده، وی را گفت: «ای مرد زورآور، یهوه با تو است.» 007 JDG 006 013 جدعون وی راگفت: «آه‌ای خداوند من، اگر یهوه با ماست پس چرا این همه بر ما واقع شده است، و کجاست جمیع اعمال عجیب او که پدران ما برای ما ذکرکرده، و گفته‌اند که آیا خداوند ما را از مصر بیرون نیاورد، لیکن الان خداوند ما را ترک کرده، و به‌دست مدیان تسلیم نموده است.» 007 JDG 006 014 آنگاه یهوه بروی نظر کرده، گفت: «به این قوت خود برو واسرائیل را از دست مدیان رهایی ده، آیا من تو رانفرستادم.» 007 JDG 006 015 او در جواب وی گفت: «آه‌ای خداوند چگونه اسرائیل را رهایی دهم، اینک خاندان من در منسی ذلیل تر از همه است و من درخانه پدرم کوچکترین هستم.» 007 JDG 006 016 خداوند وی راگفت: «یقین من با تو خواهم بود و مدیان را مثل یک نفر شکست خواهی داد.» 007 JDG 006 017 او وی را گفت: «اگر الان در نظر تو فیض یافتم، پس آیتی به من بنما که تو هستی آنکه با من حرف می‌زنی. 007 JDG 006 018 پس خواهش دارم که از اینجا نروی تا نزد تو برگردم، و هدیه خود را آورده، به حضور تو بگذرانم.» گفت: «من می‌مانم تا برگردی.» 007 JDG 006 019 پس جدعون رفت و بزغاله‌ای را باقرصهای نان فطیر از یک ایفه آرد نرم حاضرساخت، و گوشت را در سبدی و آب گوشت را درکاسه‌ای گذاشته، آن را نزد وی، زیر درخت بلوطآورد و پیش وی نهاد. 007 JDG 006 020 و فرشته خدا او را گفت: «گوشت و قرصهای فطیر را بردار و بر روی این صخره بگذار، و آب گوشت را بریز.» پس چنان کرد. 007 JDG 006 021 آنگاه فرشته خداوند نوک عصا را که دردستش بود، دراز کرده، گوشت و قرصهای فطیررا لمس نمود که آتش از صخره برآمده، گوشت وقرصهای فطیر را بلعید، و فرشته خداوند ازنظرش غایب شد. 007 JDG 006 022 پس جدعون دانست که اوفرشته خداوند است. و جدعون گفت: «آه‌ای خداوند یهوه، چونکه فرشته خداوند را روبرودیدم.» 007 JDG 006 023 خداوند وی را گفت: «سلامتی بر توباد! مترس نخواهی مرد.» 007 JDG 006 024 پس جدعون درآنجا برای خداوند مذبحی بنا کرد و آن را یهوه شالوم نامید که تا امروز در عفره ابیعزریان باقی است. 007 JDG 006 025 و در آن شب، خداوند او را گفت: «گاو پدرخود، یعنی گاو دومین را که هفت ساله است بگیر، و مذبح بعل را که از آن پدرت است منهدم کن، وتمثال اشیره را که نزد آن است، قطع نما. 007 JDG 006 026 وبرای یهوه، خدای خود، بر سر این قلعه مذبحی موافق رسم بنا کن، و گاو دومین را گرفته، با چوب اشیره که قطع کردی برای قربانی سوختنی بگذران.» 007 JDG 006 027 پس جدعون ده نفر از نوکران خود رابرداشت و به نوعی که خداوند وی را گفته بود، عمل نمود، اما چونکه از خاندان پدر خود ومردان شهر می‌ترسید، این کار را در روز نتوانست کرد، پس آن را در شب کرد. 007 JDG 006 028 و چون مردمان شهر در صبح برخاستند، اینک مذبح بعل منهدم شده، و اشیره که در نزد آن بود، بریده، و گاو دومین بر مذبحی که ساخته شده بود، قربانی گشته. 007 JDG 006 029 پس به یکدیگر گفتند، کیست که این کار را کرده است، و چون دریافت وتفحص کردند، گفتند جدعون بن یوآش این کار راکرده است. 007 JDG 006 030 پس مردان شهر به یوآش گفتند: «پسر خود را بیرون بیاور تا بمیرد زیرا که مذبح بعل را منهدم ساخته، و اشیره را که نزد آن بود، بریده است.» 007 JDG 006 031 اما یوآش به همه کسانی که برضد او برخاسته بودند، گفت: «آیا شما برای بعل محاجه می‌کنید؟ و آیا شما او را می‌رهانید؟ هرکه برای او محاجه نماید همین صبح کشته شود، واگر او خداست، برای خود محاجه نماید چونکه کسی مذبح او را منهدم ساخته است. 007 JDG 006 032 پس درآن روز او را یربعل نامید و گفت: «بگذارید تا بعل با او محاجه نماید زیرا که مذبح او را منهدم ساخته است.» 007 JDG 006 033 آنگاه جمیع اهل مدیان و عمالیق وبنی مشرق با هم جمع شدند و عبور کرده، دروادی یزرعیل اردو زدند. 007 JDG 006 034 و روح خداوندجدعون را ملبس ساخت، پس کرنا را نواخت واهل ابیعزر در عقب وی جمع شدند. 007 JDG 006 035 ورسولان در تمامی منسی فرستاد که ایشان نیز درعقب وی جمع شدند و در اشیر و زبولون و نفتالی رسولان فرستاد و به استقبال ایشان برآمدند. 007 JDG 006 036 و جدعون به خدا گفت: «اگر اسرائیل رابرحسب سخن خود به‌دست من نجات خواهی داد، 007 JDG 006 037 اینک من در خرمنگاه، پوست پشمینی می گذارم و اگر شبنم فقط بر پوست باشد و برتمامی زمین خشکی بود، خواهم دانست که اسرائیل را برحسب قول خود به‌دست من نجات خواهی داد.» 007 JDG 006 038 و همچنین شد و بامدادان به زودی برخاسته، پوست را فشرد و کاسه‌ای پر ازآب شبنم از پوست بیفشرد. 007 JDG 006 039 و جدعون به خداگفت: «غضب تو بر من افروخته نشود و همین یک مرتبه خواهم گفت، یک دفعه دیگر فقط با پوست تجربه نمایم، این مرتبه پوست به تنهایی خشک باشد و بر تمامی زمین شبنم.» 007 JDG 006 040 و خدا در آن شب چنان کرد که بر پوست فقط، خشکی بود و برتمامی زمین شبنم. 007 JDG 007 001 و یربعل که جدعون باشد با تمامی قوم که باوی بودند صبح زود برخاسته، نزد چشمه حرود اردو زدند، و اردوی مدیان به شمال ایشان نزد کوه موره در وادی بود. 007 JDG 007 002 و خداوند به جدعون گفت: «قومی که با توهستند، زیاده از آنند که مدیان را به‌دست ایشان تسلیم نمایم، مبادا اسرائیل بر من فخر نموده، بگویند که دست ما، ما را نجات داد. 007 JDG 007 003 پس الان به گوش قوم ندا کرده، بگو: هر کس که ترسان وهراسان باشد از کوه جلعاد برگشته، روانه شود.» وبیست و دو هزار نفر از قوم برگشتند و ده هزارباقی ماندند. 007 JDG 007 004 و خداوند به جدعون گفت: «باز هم قوم زیاده‌اند، ایشان را نزد آب بیاور تا ایشان را آنجابرای تو بیازمایم، و هر‌که را به تو گویم این با توبرود، او همراه تو خواهد رفت، و هر‌که را به تو گویم این با تو نرود، او نخواهد رفت.» 007 JDG 007 005 و چون قوم را نزد آب آورده بود، خداوند به جدعون گفت: «هر‌که آب را به زبان خود بنوشد چنانکه سگ می‌نوشد او را تنها بگذار، و همچنین هر‌که بر زانوی خود خم شده، بنوشد.» 007 JDG 007 006 و عدد آنانی که دست به دهان آورده، نوشیدند، سیصد نفر بودو جمیع بقیه قوم بر زانوی خود خم شده، آب نوشیدند. 007 JDG 007 007 و خداوند به جدعون گفت: «به این سیصد نفر که به کف نوشیدند، شما را نجات می‌دهم، و مدیان را به‌دست تو تسلیم خواهم نمود. پس سایر قوم هر کس به‌جای خود بروند.» 007 JDG 007 008 پس آن گروه توشه و کرناهای خود را به‌دست گرفتند و هر کس را از سایر مردان اسرائیل به خیمه خود فرستاد، ولی آن سیصد نفر را نگاه داشت. و اردوی مدیان در وادی پایین دست اوبود. 007 JDG 007 009 و در همان شب خداوند وی را گفت: «برخیزو به اردو فرود بیا زیرا که آن را به‌دست تو تسلیم نموده‌ام. 007 JDG 007 010 لیکن اگر از رفتن می‌ترسی، با خادم خود فوره به اردو برو. 007 JDG 007 011 و چون آنچه ایشان بگویند بشنوی، بعد از آن دست تو قوی خواهدشد، و به اردو فرود خواهی آمد.» پس او وخادمش، فوره به کناره سلاح دارانی که در اردوبودند، فرود آمدند. 007 JDG 007 012 و اهل مدیان و عمالیق وجمیع بنی مشرق مثل ملخ، بی‌شمار در وادی ریخته بودند، و شتران ایشان را مثل ریگ که برکناره دریا بی‌حساب است، شماره‌ای نبود. 007 JDG 007 013 پس چون جدعون رسید، دید که مردی به رفیقش خوابی بیان کرده، می‌گفت که «اینک خوابی دیدم، و هان گرده‌ای نان جوین در میان اردوی مدیان غلطانیده شده، به خیمه‌ای برخوردو آن را چنان زد که افتاد و آن را واژگون ساخت، چنانکه خیمه بر زمین پهن شد.» 007 JDG 007 014 رفیقش درجواب وی گفت که «این نیست جز شمشیرجدعون بن یوآش، مرد اسرائیلی، زیرا خدامدیان و تمام اردو را به‌دست او تسلیم کرده است.» 007 JDG 007 015 و چون جدعون نقل خواب و تعبیرش راشنید، سجده نمود، و به لشکرگاه اسرائیل برگشته، گفت: «برخیزید زیرا که خداوند اردوی مدیان را به‌دست شما تسلیم کرده است.» 007 JDG 007 016 و آن سیصد نفر را به سه فرقه منقسم ساخت، و به‌دست هر یکی از ایشان کرناها و سبوهای خالی داد و مشعلها در سبوها گذاشت. 007 JDG 007 017 و به ایشان گفت: «بر من نگاه کرده، چنان بکنید. پس چون به کنار اردو برسم، هر‌چه من می‌کنم، شما هم چنان بکنید. 007 JDG 007 018 و چون من و آنانی که با من هستند کرناهارا بنوازیم، شما نیز از همه اطراف اردو کرناها رابنوازید و بگویید (شمشیر) خداوند و جدعون.» 007 JDG 007 019 پس جدعون و صد نفر که با وی بودند درابتدای پاس دوم شب به کنار اردو رسیدند و درهمان حین کشیکچی‌ای تازه گذارده بودند، پس کرناها را نواختند و سبوها را که در دست ایشان بود، شکستند. 007 JDG 007 020 و هر سه فرقه کرناها را نواختندو سبوها را شکستند و مشعلها را به‌دست چپ وکرناها را به‌دست راست خود گرفته، نواختند، وصدا زدند شمشیر خداوند و جدعون. 007 JDG 007 021 و هرکس به‌جای خود به اطراف اردو ایستادند وتمامی لشکر فرار کردند و ایشان نعره زده، آنها رامنهزم ساختند. 007 JDG 007 022 و چون آن سیصد نفر کرناها را نواختند، خداوند شمشیر هر کس را بر رفیقش وبر تمامی لشکر گردانید، و لشکر ایشان تابیت شطه به سوی صریرت و تا سر حد آبل محوله که نزد طبات است، فرار کردند. 007 JDG 007 023 و مردان اسرائیل از نفتالی و اشیر و تمامی منسی جمع شده، مدیان را تعاقب نمودند. 007 JDG 007 024 و جدعون به تمامی کوهستان افرایم، رسولان فرستاده، گفت: «به جهت مقابله با مدیان به زیر آیید و آبها را تا بیت باره و اردن پیش ایشان بگیرید.» پس تمامی مردان افرایم جمع شده، آبهارا تا بیت باره و اردن گرفتند. 007 JDG 007 025 و غراب و ذئب، دو سردار مدیان را گرفته، غراب را بر صخره غراب و ذئب را در چرخشت ذئب کشتند، ومدیان را تعاقب نمودند، و سرهای غراب و ذئب را به آن طرف اردن، نزد جدعون آوردند. 007 JDG 008 001 و مردان افرایم او را گفتند: «این چه‌کاراست که به ما کرده‌ای که چون برای جنگ مدیان می‌رفتی ما را نخواندی و به سختی با وی منازعت کردند.» 007 JDG 008 002 او به ایشان گفت: «الان من بالنسبه به‌کار شما چه کردم؟ مگر خوشه چینی افرایم از میوه چینی ابیعزر بهتر نیست؟ 007 JDG 008 003 به‌دست شما خدا دو سردار مدیان، یعنی غراب و ذئب راتسلیم نمود و من مثل شما قادر بر چه‌کار بودم؟» پس چون این سخن را گفت، خشم ایشان بروی فرو نشست. 007 JDG 008 004 و جدعون با آن سیصد نفر که همراه او بودندبه اردن رسیده، عبور کردند، و اگر‌چه خسته بودند، لیکن تعاقب می‌کردند. 007 JDG 008 005 و به اهل سکوت گفت: «تمنا این که چند نان به رفقایم بدهید زیراخسته‌اند، و من زبح و صلمونع، ملوک مدیان راتعاقب می‌کنم.» 007 JDG 008 006 سرداران سکوت به وی گفتند: «مگر دستهای زبح و صلمونع الان در دست تومی باشد تا به لشکر تو نان بدهیم.» 007 JDG 008 007 جدعون گفت: «پس چون خداوند زبح و صلمونع را به‌دست من تسلیم کرده باشد، آنگاه گوشت شما رابا شوک و خار صحرا خواهم درید.» 007 JDG 008 008 و از آنجا به فنوعیل برآمده، به ایشان همچنین گفت، و اهل فنوعیل مثل جواب اهل سکوت او را جواب دادند. 007 JDG 008 009 و به اهل فنوعیل نیز گفت: «وقتی که به سلامت برگردم این برج را منهدم خواهم ساخت.» 007 JDG 008 010 و زبح و صلمونع در قرقور با لشکر خود به قدر پانزده هزار نفر بودند. تمامی بقیه لشکربنی مشرق این بود، زیرا صد و بیست هزار مردجنگی افتاده بودند. 007 JDG 008 011 و جدعون به راه چادرنشینان به طرف شرقی نوبح و یجبهاه برآمده، لشکر ایشان را شکست داد، زیرا که لشکر مطمئن بودند. 007 JDG 008 012 و زبح و صلمونع فرارکردند و ایشان را تعاقب نموده، آن دو ملک مدیان یعنی زبح و صلمونع را گرفت و تمامی لشکرایشان را منهزم ساخت. 007 JDG 008 013 و جدعون بن یوآش از بالای حارس ازجنگ برگشت. 007 JDG 008 014 و جوانی از اهل سکوت راگرفته، از او تفتیش کرد و او برای وی نامهای سرداران سکوت و مشایخ آن را که هفتاد و هفت نفر بودند، نوشت. 007 JDG 008 015 پس نزد اهل سکوت آمده، گفت: «اینک زبح و صلمونع را که درباره ایشان مرا طعنه زده، گفتید مگر دست زبح و صلمونع الان در دست تو است تا به مردان خسته تو نان بدهیم.» 007 JDG 008 016 پس مشایخ شهر و شوک و خارهای صحرا را گرفته، اهل سکوت را به آنها تادیب نمود. 007 JDG 008 017 و برج فنوعیل را منهدم ساخته، مردان شهر را کشت. 007 JDG 008 018 و به زبح و صلمونع گفت: «چگونه مردمانی بودند که در تابور کشتید.» گفتند: «ایشان مثل توبودند، هر یکی شبیه شاهزادگان.» 007 JDG 008 019 گفت: «ایشان برادرانم و پسران مادر من بودند، به خداوند حی قسم اگر ایشان را زنده نگاه می‌داشتید، شما را نمی کشتم.» 007 JDG 008 020 و به نخست زاده خود، یتر، گفت: «برخیز و ایشان رابکش.» لیکن آن جوان شمشیر خود را از ترس نکشید چونکه هنوز جوان بود. 007 JDG 008 021 پس زبح وصلمونع گفتند: «تو برخیز و ما را بکش زیراشجاعت مرد مثل خود اوست.» پس جدعون برخاسته، زبح و صلمونع را بکشت و هلالهایی که بر گردن شتران ایشان بود، گرفت. 007 JDG 008 022 پس مردان اسرائیل به جدعون گفتند: «بر ماسلطنت نما، هم پسر تو و پسر پسر تو نیز چونکه ما را از دست مدیان رهانیدی.» 007 JDG 008 023 جدعون درجواب ایشان گفت: «من بر شما سلطنت نخواهم کرد، و پسر من بر شما سلطنت نخواهد کرد، خداوند بر شما سلطنت خواهد نمود.» 007 JDG 008 024 وجدعون به ایشان گفت: «یک چیز از شما خواهش دارم که هر یکی از شما گوشواره های غنیمت خود را به من بدهد.» زیرا که گوشواره های طلاداشتند چونکه اسمعیلیان بودند. 007 JDG 008 025 در جواب گفتند: «البته می‌دهیم». پس ردایی پهن کرده، هریکی گوشواره های غنیمت خود را در آن انداختند. 007 JDG 008 026 و وزن گوشواره های طلایی که طلبیده بود هزار و هفتصد مثقال طلا بود، سوای آن هلالها و حلقه‌ها و جامه های ارغوانی که برملوک مدیان بود، و سوای گردنبندهایی که برگردن شتران ایشان بود. 007 JDG 008 027 و جدعون از آنهاایفودی ساخت و آن را در شهر خود عفره برپاداشت، و تمامی اسرائیل به آنجا در عقب آن زناکردند، و آن برای جدعون و خاندان او دام شد. 007 JDG 008 028 پس مدیان در حضور بنی‌اسرائیل مغلوب شدند و دیگر سر خود را بلند نکردند، و زمین درایام جدعون چهل سال آرامی یافت. 007 JDG 008 029 و یربعل بن یوآش رفته، در خانه خود ساکن شد. 007 JDG 008 030 و جدعون را هفتاد پسر بود که از صلبش بیرون آمده بودند، زیرا زنان بسیار داشت. 007 JDG 008 031 وکنیز او که در شکیم بود او نیز برای وی پسری آورد، و او را ابیملک نام نهاد. 007 JDG 008 032 و جدعون بن یوآش پیر و سالخورده شده، مرد، و در قبرپدرش یوآش در عفره ابیعزری دفن شد. 007 JDG 008 033 و واقع شد بعد از وفات جدعون که بنی‌اسرائیل برگشته، در‌پیروی بعلها زنا کردند، وبعل بریت را خدای خود ساختند. 007 JDG 008 034 وبنی‌اسرائیل یهوه، خدای خود را که ایشان را ازدست جمیع دشمنان ایشان از هر طرف رهایی داده بود، به یاد نیاوردند. 007 JDG 008 035 و با خاندان یربعل جدعون موافق همه احسانی که با بنی‌اسرائیل نموده بود، نیکویی نکردند. 007 JDG 009 001 و ابیملک بن یربعل نزد برادران مادر خود به شکیم رفته، ایشان و تمامی قبیله خاندان پدر مادرش را خطاب کرده، گفت: 007 JDG 009 002 «الان درگوشهای جمیع اهل شکیم بگویید، برای شماکدام بهتر است؟ که هفتاد نفر یعنی همه پسران یربعل بر شما حکمرانی کنند؟ یا اینکه یک شخص بر شما حاکم باشد؟ و بیاد آورید که من استخوان و گوشت شما هستم.» 007 JDG 009 003 و برادران مادرش درباره او در گوشهای جمیع اهل شکیم همه این سخنان را گفتند، و دل ایشان به پیروی ابیملک مایل شد، زیرا گفتند او برادر ماست. 007 JDG 009 004 وهفتاد مثقال نقره از خانه بعل بریت به او دادند، وابیملک مردان مهمل و باطل را به آن اجیر کرد که او را پیروی نمودند. 007 JDG 009 005 پس به خانه پدرش به عفره رفته، برادران خود پسران یربعل را که هفتاد نفربودند بر یک سنگ بکشت، لیکن یونام پسرکوچک یربعل زنده ماند، زیرا خود را پنهان کرده بود. 007 JDG 009 006 و تمامی اهل شکیم و تمامی خاندان ملوجمع شده، رفتند، و ابیملک را نزد بلوط ستون که در شکیم است، پادشاه ساختند. 007 JDG 009 007 و چون یوتام را از این خبر دادند، او رفته، به‌سر کوه جرزیم ایستاد و آواز خود را بلند کرده، ندا در‌داد و به ایشان گفت: «ای مردان شکیم مرابشنوید تا خدا شما را بشنود. 007 JDG 009 008 وقتی درختان رفتند تا بر خود پادشاهی نصب کنند، و به درخت زیتون گفتند بر ما سلطنت نما. 007 JDG 009 009 درخت زیتون به ایشان گفت: آیا روغن خود را که به‌سبب آن خداو انسان مرا محترم می‌دارند ترک کنم و رفته، بردرختان حکمرانی نمایم؟ 007 JDG 009 010 و درختان به انجیرگفتند که تو بیا و بر ما سلطنت نما. 007 JDG 009 011 انجیر به ایشان گفت: آیا شیرینی و میوه نیکوی خود راترک بکنم و رفته، بر درختان حکمرانی نمایم؟ 007 JDG 009 012 و درختان به مو گفتند که بیا و بر ما سلطنت نما. 007 JDG 009 013 مو به ایشان گفت: آیا شیره خود را که خدا وانسان را خوش می‌سازد ترک بکنم و رفته، بردرختان حکمرانی نمایم؟ 007 JDG 009 014 و جمیع درختان به خار گفتند که تو بیا و بر ما سلطنت نما. 007 JDG 009 015 خار به درختان گفت: اگر به حقیقت شما مرا بر خود پادشاه نصب می‌کنید، پس بیایید و درسایه من پناه گیرید، و اگر نه آتش از خار بیرون بیاید و سروهای آزاد لبنان را بسوزاند. 007 JDG 009 016 و الان اگر براستی و صداقت عمل نمودید در اینکه ابیملک را پادشاه ساختید، و اگر به یربعل وخاندانش نیکویی کردید و برحسب عمل دستهایش رفتار نمودید. 007 JDG 009 017 زیرا که پدر من به جهت شما جنگ کرده، جان خود را به خطرانداخت و شما را از دست مدیان رهانید. 007 JDG 009 018 وشما امروز بر خاندان پدرم برخاسته، پسرانش، یعنی هفتاد نفر را بر یک سنگ کشتید، و پسر کنیزاو ابیملک را چون برادر شما بود بر اهل شکیم پادشاه ساختید. 007 JDG 009 019 پس اگر امروز به راستی وصداقت با یربعل و خاندانش عمل نمودید، ازابیملک شاد باشید و او از شما شاد باشد. 007 JDG 009 020 واگرنه آتش از ابیملک بیرون بیاید، و اهل شکیم وخاندان ملو را بسوزاند، و آتش از اهل شکیم وخاندان ملو بیرون بیاید و ابیملک را بسوزاند.» 007 JDG 009 021 پس یوتام فرار کرده، گریخت و به بئیر آمده، درآنجا از ترس برادرش، ابیملک، ساکن شد. 007 JDG 009 022 و ابیملک بر اسرائیل سه سال حکمرانی کرد. 007 JDG 009 023 و خدا روحی خبیث در میان ابیملک واهل شکیم فرستاد، و اهل شکیم با ابیملک خیانت ورزیدند. 007 JDG 009 024 تا انتقام ظلمی که بر هفتاد پسریربعل شده بود، بشود، و خون آنها را از برادرایشان ابیملک که ایشان را کشته بود، و از اهل شکیم که دستهایش را برای کشتن برادران خودقوی ساخته بودند، گرفته شود. 007 JDG 009 025 پس اهل شکیم بر قله های کوهها برای او کمین گذاشتند، و هرکس را که از طرف ایشان در راه می‌گذشت، تاراج می‌کردند. پس ابیملک را خبر دادند. 007 JDG 009 026 و جعل بن عابد با برادرانش آمده، به شکیم رسیدند و اهل شکیم بر او اعتماد نمودند. 007 JDG 009 027 و به مزرعه‌ها بیرون رفته، موها را چیدند و انگور رافشرده، بزم نمودند، و به خانه خدای خود داخل شده، اکل و شرب کردند و ابیملک را لعنت نمودند. 007 JDG 009 028 و جعل بن عابد گفت: «ابیملک کیست و شکیم کیست که او را بندگی نماییم؟ آیا او پسریربعل و زبول، وکیل او نیست؟ مردان حامور پدرشکیم را بندگی نمایید. ما چرا باید او را بندگی کنیم؟ 007 JDG 009 029 کاش که این قوم زیر دست من می‌بودندتا ابیملک را رفع می‌کردم، و به ابیملک گفت: لشکر خود را زیاد کن و بیرون بیا.» 007 JDG 009 030 و چون زبول، رئیس شهر، سخن جعل بن عابد را شنید خشم او افروخته شد. 007 JDG 009 031 پس به حیله قاصدان نزد ابیملک فرستاده، گفت: «اینک جعل بن عابد با برادرانش به شکیم آمده‌اند وایشان شهر را به ضد تو تحریک می‌کنند. 007 JDG 009 032 پس الان در شب برخیز، تو و قومی که همراه توست، و در صحرا کمین کن. 007 JDG 009 033 و بامدادان در وقت طلوع آفتاب برخاسته، به شهر هجوم آور، و اینک چون او و کسانی که همراهش هستند بر تو بیرون آیند، آنچه در قوت توست، با او خواهی کرد.» 007 JDG 009 034 پس ابیملک و همه کسانی که با وی بودند، در شب برخاسته، چهار دسته شده، در مقابل شکیم در کمین نشستند. 007 JDG 009 035 و جعل بن عابد بیرون آمده، به دهنه دروازه شهر ایستاد، و ابیملک وکسانی که با وی بودند از کمینگاه برخاستند. 007 JDG 009 036 وچون جعل آن گروه را دید به زبول گفت: «اینک گروهی از سر کوهها به زیر می‌آیند.» زبول وی راگفت: «سایه کوهها را مثل مردم می‌بینی.» 007 JDG 009 037 باردیگر جعل متکلم شده، گفت: «اینک گروهی ازبلندی زمین به زیر می‌آیند و جمعی دیگر از راه بلوط معونیم می‌آیند.» 007 JDG 009 038 زبول وی را گفت: «الان زبان تو کجاست که گفتی ابیملک کیست که او را بندگی نماییم؟ آیا این آن قوم نیست که حقیرشمردی؟ پس حال بیرون رفته، با ایشان جنگ کن.» 007 JDG 009 039 و جعل پیش روی اهل شکیم بیرون شده، با ابیملک جنگ کرد. 007 JDG 009 040 و ابیملک او را منهزم ساخت که از حضور وی فرار کرد و بسیاری تادهنه دروازه مجروح افتادند. 007 JDG 009 041 و ابیملک درارومه ساکن شد، و زبول، جعل و برادرانش رابیرون کرد تا در شکیم نباشند. 007 JDG 009 042 و در فردای آن روز واقع شد که مردم به صحرا بیرون رفتند، و ابیملک را خبر دادند. 007 JDG 009 043 پس مردان خود را گرفته، ایشان را به سه فرقه تقسیم نمود، و در صحرا در کمین نشست، و نگاه کرد و اینک مردم از شهر بیرون می‌آیند، پس برایشان برخاسته، ایشان را شکست داد. 007 JDG 009 044 وابیملک با فرقه‌ای که با وی بودند حمله برده، دردهنه دروازه شهر ایستادند، و آن دو فرقه برکسانی که در صحرا بودند هجوم آوردند، و ایشان را شکست دادند. 007 JDG 009 045 و ابیملک در تمامی آن روزبا شهر جنگ کرده، شهر را گرفت و مردم را که درآن بودند، کشت، و شهر را منهدم ساخته، نمک در آن کاشت. 007 JDG 009 046 و چون همه مردان برج شکیم این راشنیدند، به قلعه بیت ئیل بریت داخل شدند. 007 JDG 009 047 وبه ابیملک خبر دادند که همه مردان برج شکیم جمع شده‌اند. 007 JDG 009 048 آنگاه ابیملک با همه کسانی که باوی بودند به کوه صلمون برآمدند، و ابیملک تبری به‌دست گرفته، شاخه‌ای از درخت بریده، آن را گرفت و بر دوش خود نهاده، به کسانی که باوی بودند، گفت: «آنچه مرا دیدید که کردم تعجیل نموده، مثل من بکنید.» 007 JDG 009 049 و تمامی قوم، هر کس شاخه خود را بریده، در عقب ابیملک افتادند و آنها را به اطراف قلعه نهاده، قلعه را بر سرایشان به آتش سوزانیدند، به طوری که همه مردمان برج شکیم که تخمین هزار مرد و زن بودند، بمردند. 007 JDG 009 050 و ابیملک به تاباص رفت و بر تاباص اردوزده، آن را گرفت. 007 JDG 009 051 و در میان شهر برج محکمی بود و همه مردان و زنان و تمامی اهل شهر درآنجا فرار کردند، و درها را بر خود بسته، به پشت بام برج برآمدند. 007 JDG 009 052 و ابیملک نزد برج آمده، با آن جنگ کرد، و به دروازه برج نزدیک شد تا آن را به آتش بسوزاند. 007 JDG 009 053 آنگاه زنی سنگ بالائین آسیایی گرفته، بر سر ابیملک انداخت و کاسه سرش را شکست. 007 JDG 009 054 پس جوانی را که سلاحدارش بود به زودی صدا زده، وی را گفت: «شمشیر خود را کشیده، مرا بکش، مبادا درباره من بگویند زنی او را کشت.» پس غلامش شمشیررا به او فرو برد که مرد. 007 JDG 009 055 و چون مردان اسرائیل دیدند که ابیملک مرده است، هر کس به مکان خود رفت. 007 JDG 009 056 پس خدا شر ابیملک را که به پدرخود به کشتن هفتاد برادر خویش رسانیده بود، مکافات کرد. 007 JDG 009 057 و خدا تمامی شر مردم شکیم رابر سر ایشان برگردانید، و لعنت یوتام بن یربعل برایشان رسید. 007 JDG 010 001 و بعد از ابیملک تولع بن فواه بن دودا، مردی از سبط یساکار، برخاست تااسرائیل را رهایی دهد، و او در شامیر در کوهستان افرایم ساکن بود. 007 JDG 010 002 و او بر اسرائیل بیست و سه سال داوری نمود، پس وفات یافته، در شامیر مدفون شد. 007 JDG 010 003 و بعد از او یائیر جلعادی برخاسته، براسرائیل بیست و دو سال داوری نمود. 007 JDG 010 004 و او راسی پسر بود که بر سی کره الاغ سوار می‌شدند، وایشان را سی شهر بود که تا امروز به حووت یائیرنامیده است، و در زمین جلعاد می‌باشد. 007 JDG 010 005 و یائیروفات یافته، در قامون دفن شد. 007 JDG 010 006 و بنی‌اسرائیل باز در نظر خداوند شرارت ورزیده، بعلیم و عشتاروت و خدایان ارام وخدایان صیدون و خدایان موآب و خدایان بنی عمون و خدایان فلسطینیان را عبادت نمودند، و یهوه را ترک کرده، او را عبادت نکردند. 007 JDG 010 007 وغضب خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را به‌دست فلسطینیان و به‌دست بنی عمون فروخت. 007 JDG 010 008 و ایشان در آن سال بر بنی‌اسرائیل ستم و ظلم نمودند، و بر جمیع بنی‌اسرائیل که به آن طرف اردن در زمین اموریان که در جلعادباشد، بودند، هجده سال ظلم کردند. 007 JDG 010 009 وبنی عمون از اردن عبور کردند، تا با یهودا و بنیامین و خاندان افرایم نیز جنگ کنند، و اسرائیل درنهایت تنگی بودند. 007 JDG 010 010 و بنی‌اسرائیل نزد خداوند فریاد برآورده، گفتند: «به تو گناه کرده‌ایم، چونکه خدای خود راتر ک کرده، بعلیم را عبادت نمودیم.» 007 JDG 010 011 خداوندبه بنی‌اسرائیل گفت: «آیا شما را از مصریان واموریان و بنی عمون و فلسطینیان رهایی ندادم؟ 007 JDG 010 012 و چون صیدونیان و عمالیقیان و معونیان برشما ظلم کردند، نزد من فریاد برآورید و شما را از دست ایشان رهایی دادم. 007 JDG 010 013 لیکن شما مرا ترک کرده، خدایان غیر را عبادت نمودید، پس دیگرشما را رهایی نخواهم داد. 007 JDG 010 014 بروید و نزدخدایانی که اختیار کرده‌اید، فریاد برآورید، وآنها شما را در وقت تنگی شما رهایی دهند.» 007 JDG 010 015 بنی‌اسرائیل به خداوند گفتند: «گناه کرده‌ایم، پس برحسب آنچه درنظر تو پسند آید به ما عمل نما، فقط امروز ما را رهایی ده.» 007 JDG 010 016 پس ایشان خدایان غیر را از میان خود دور کرده، یهوه راعبادت نمودند، و دل او به‌سبب تنگی اسرائیل محزون شد. 007 JDG 010 017 پس بنی عمون جمع شده، در جلعاد اردوزدند، و بنی‌اسرائیل جمع شده، در مصفه اردوزدند. 007 JDG 010 018 و قوم یعنی سروران جلعاد به یکدیگرگفتند: «کیست آن که جنگ را با بنی عمون شروع کند؟ پس وی سردار جمیع ساکنان جلعادخواهد بود.» 007 JDG 011 001 و یفتاح جلعادی مردی زورآور، شجاع، وپسر فاحشه‌ای بود، و جلعاد یفتاح را تولیدنمود. 007 JDG 011 002 و زن جلعاد پسران برای وی زایید، وچون پسران زنش بزرگ شدند یفتاح را بیرون کرده، به وی گفتند: «تو در خانه پدر ما میراث نخواهی یافت، زیرا که تو پسر زن دیگر هستی.» 007 JDG 011 003 پس یفتاح از حضور برادران خود فرار کرده، درزمین طوب ساکن شد، و مردان باطل نزد یفتاح جمع شده، همراه وی بیرون می‌رفتند. 007 JDG 011 004 و واقع شد بعد از مرور ایام که بنی عمون بااسرائیل جنگ کردند. 007 JDG 011 005 و چون بنی عمون بااسرائیل جنگ کردند، مشایخ جلعاد رفتند تایفتاح را از زمین طوب بیاروند. 007 JDG 011 006 و به یفتاح گفتندبیا سردار ما باش تا با بنی عمون جنگ نماییم.» 007 JDG 011 007 یفتاح به مشایخ جلعاد گفت: «آیا شما به من بغض ننمودید؟ و مرا از خانه پدرم بیرون نکردید؟ و الان چونکه در تنگی هستید چرا نزدمن آمده‌اید؟» 007 JDG 011 008 مشایخ جلعاد به یفتاح گفتند: «از این سبب الان نزد تو برگشته‌ایم تا همراه ما آمده، بابنی عمون جنگ نمایی، و بر ما و بر تمامی ساکنان جلعاد سردار باشی.» 007 JDG 011 009 یفتاح به مشایخ جلعادگفت: «اگر مرا برای جنگ کردن با بنی عمون بازآورید و خداوند ایشان را به‌دست من بسپارد، آیامن سردار شما خواهم بود.» 007 JDG 011 010 و مشایخ جلعاد به یفتاح گفتند: «خداونددر میان ما شاهد باشد که البته برحسب سخن توعمل خواهیم نمود. 007 JDG 011 011 پس یفتاح با مشایخ جلعاد رفت و قوم او را بر خود رئیس و سردارساختند، و یفتاح تمام سخنان خود را به حضورخداوند در مصفه گفت. 007 JDG 011 012 و یفتاح قاصدان نزد ملک بنی عمون فرستاده، گفت: «تو را با من چه‌کار است که نزد من آمده‌ای تا با زمین من جنگ نمایی؟» 007 JDG 011 013 ملک بنی عمون به قاصدان یفتاح گفت: «از این سبب که اسرائیل چون از مصر بیرون آمدند زمین مرا ازارنون تا یبوق و اردن گرفتند، پس الان آن زمینهارا به سلامتی به من رد نما.» 007 JDG 011 014 و یفتاح بار دیگر قاصدان نزد ملک بنی عمون فرستاد. 007 JDG 011 015 و او را گفت که «یفتاح چنین می‌گوید: اسرائیل زمین موآب و زمین بنی عمون را نگرفت. 007 JDG 011 016 زیرا که چون اسرائیل از مصر بیرون آمدند، در بیابان تا بحر قلزم سفر کرده، به قادش رسیدند.» 007 JDG 011 017 و اسرائیل رسولان نزد ملک ادوم فرستاده، گفتند: «تمنا اینکه از زمین تو بگذریم. اما ملک ادوم قبول نکرد، و نزد ملک موآب نیز فرستادند و او راضی نشد، پس اسرائیل در قادش ماندند. 007 JDG 011 018 پس در بیابان سیر کرده، زمین ادوم و زمین موآب را دور زدند و به‌جانب شرقی زمین موآب آمده، به آن طرف ارنون اردو زدند، وبه حدود موآب داخل نشدند، زیرا که ارنون حدموآب بود. 007 JDG 011 019 و اسرائیل رسولان نزد سیحون، ملک اموریان، ملک حشبون، فرستادند، واسرائیل به وی گفتند: تمنا اینکه از زمین تو به مکان خود عبور نماییم. 007 JDG 011 020 اما سیحون بر اسرائیل اعتماد ننمود تا از حدود او بگذرند، بلکه سیحون تمامی قوم خود را جمع کرده، در یاهص اردوزدند و با اسرائیل جنگ نمودند. 007 JDG 011 021 و یهوه خدای اسرائیل سیحون و تمامی قومش را به‌دست اسرائیل تسلیم نمود که ایشان را شکست دادند، پس اسرائیل تمامی زمین اموریانی که ساکن آن ولایت بودند در تصرف آوردند. 007 JDG 011 022 و تمامی حدود اموریان را از ارنون تا بیوق و از بیابان تااردن به تصرف آوردند. 007 JDG 011 023 پس حال یهوه، خدای اسرائیل، اموریان را از حضور قوم خود اسرائیل اخراج نموده است، و آیا تو آنها را به تصرف خواهی آورد؟ 007 JDG 011 024 آیا آنچه خدای تو، کموش به تصرف تو بیاورد، مالک آن نخواهی شد؟ وهمچنین هرکه را یهوه، خدای ما از حضور مااخراج نماید آنها را مالک خواهیم بود. 007 JDG 011 025 و حال آیا تو از بالاق بن صفور، ملک موآب بهتر هستی وآیا او با اسرائیل هرگز مقاتله کرد یا با ایشان جنگ نمود؟ 007 JDG 011 026 هنگامی که اسرائیل در حشبون ودهاتش و عروعیر و دهاتش و در همه شهرهایی که بر کناره ارنون است، سیصد سال ساکن بودند پس در آن مدت چرا آنها را باز نگرفتید؟ 007 JDG 011 027 من به تو گناه نکردم بلکه تو به من بدی کردی که با من جنگ می‌نمایی. پس یهوه که داور مطلق است امروز در میان بنی‌اسرائیل و بنی عمون داوری نماید.» 007 JDG 011 028 اما ملک بنی عمون سخن یفتاح را که به او فرستاده بود، گوش نگرفت. 007 JDG 011 029 و روح خداوند بر یفتاح آمد و او از جلعادو منسی گذشت و از مصفه جلعاد عبور کرد و ازمصفه جلعاد به سوی بنی عمون گذشت. 007 JDG 011 030 ویفتاح برای خداوند نذر کرده، گفت: «اگربنی عمون را به‌دست من تسلیم نمایی، 007 JDG 011 031 آنگاه وقتی که به سلامتی از بنی عمون برگردم، هر‌چه به استقبال من از در خانه‌ام بیرون آید از آن خداوندخواهد بود، و آن را برای قربانی سوختنی خواهم گذرانید.» 007 JDG 011 032 پس یفتاح به سوی بنی عمون گذشت تا با ایشان جنگ نماید، و خداوند ایشان را به‌دست او تسلیم کرد. 007 JDG 011 033 و ایشان را از عروعیرتا منیت که بیست شهر بود و تا آبیل کرامیم به صدمه بسیار عظیم شکست داد، و بنی عمون ازحضور بنی‌اسرائیل مغلوب شدند. 007 JDG 011 034 و یفتاح به مصفه به خانه خود آمد و اینک دخترش به استقبال وی با دف و رقص بیرون آمدو او دختر یگانه او بود و غیر از او پسری یادختری نداشت. 007 JDG 011 035 و چون او را دید، لباس خودرا دریده، گفت: «آه‌ای دختر من، مرا بسیار ذلیل کردی و تو یکی از آزارندگان من شدی، زیرا دهان خود را به خداوند باز نموده‌ام و نمی توانم برگردم.» 007 JDG 011 036 و او وی را گفت: «ای پدر من دهان خود را نزد خداوند باز کردی پس با من چنانکه ازدهانت بیرون آمد عمل نما، چونکه خداوند انتقام تو را از دشمنانت بنی عمون کشیده است.» 007 JDG 011 037 و به پدر خود گفت: «این کار به من معمول شود. دو ماه مرا مهلت بده تا رفته بر کوهها گردش نمایم وبرای بکریت خود با رفقایم ماتم گیرم.» 007 JDG 011 038 اوگفت: «برو». و او را دو ماه روانه نمود پس او بارفقای خود رفته، برای بکریتش بر کوهها ماتم گرفت. 007 JDG 011 039 و واقع شد که بعد از انقضای دو ماه نزدپدر خود برگشت و او موافق نذری که کرده بود به او عمل نمود، و آن دختر مردی را نشناخت، پس در اسرائیل عادت شد، 007 JDG 011 040 که دختران اسرائیل سال به سال می‌رفتند تا برای دختر یفتاح جلعادی چهار روز در هر سال ماتم گیرند. 007 JDG 012 001 و مردان افرایم جمع شده، به طرف شمال گذشتند، و به یفتاح گفتند: «چرابرای جنگ کردنت با بنی عمون رفتی و ما رانطلبیدی تا همراه تو بیاییم؟ پس خانه تو را بر سرتو خواهیم سوزانید.» 007 JDG 012 002 و یفتاح به ایشان گفت: «مرا و قوم مرا با بنی عمون جنگ سخت می‌بود، وچون شما را خواندم مرا از دست ایشان رهایی ندادید. 007 JDG 012 003 پس چون دیدم که شما مرا رهایی نمی دهید جان خود را به‌دست خود گرفته، به سوی بنی عمون رفتم و خداوند ایشان را به‌دست من تسلیم نمود، پس چرا امروز نزد من برآمدید تابا من جنگ نمایید؟» 007 JDG 012 004 پس یفتاح تمامی مردان جلعاد را جمع کرده، با افرایم جنگ نمود و مردان جلعاد افرایم را شکست دادند، چونکه گفته بودندای اهل جلعاد شما فراریان افرایم در میان افرایم و در میان منسی هستید. 007 JDG 012 005 و اهل جلعاد معبرهای اردن را پیش روی افرایم گرفتند و واقع شد که چون یکی از گریزندگان افرایم می‌گفت: «بگذارید عبور نمایم.» اهل جلعاد می‌گفتند: «آیاتو افرایمی هستی؟» و اگر می‌گفت نی، 007 JDG 012 006 پس او رامی گفتند: بگو شبولت، و او می‌گفت سبولت، چونکه نمی توانست به درستی تلفظ نماید، پس او را گرفته، نزد معبرهای اردن می‌کشتند، و در آن وقت چهل و دو هزار نفر از افرایم کشته شدند. 007 JDG 012 007 و یفتاح بر اسرائیل شش سال داوری نمود. پس یفتاح جلعادی وفات یافته، در یکی ازشهرهای جلعاد دفن شد. 007 JDG 012 008 و بعد از او ابصان بیت لحمی بر اسرائیل داوری نمود. 007 JDG 012 009 و او را سی پسر بود و سی دختر که بیرون فرستاده بود و از بیرون سی دختر برای پسران خود آورد و هفت سال بر اسرائیل داوری نمود. 007 JDG 012 010 و ابصان مرد و در بیت لحم دفن شد. 007 JDG 012 011 وبعد از او ایلون زبولونی بر اسرائیل داوری نمود وداوری او بر اسرائیل ده سال بود. 007 JDG 012 012 و ایلون زبولونی مرد و در ایلون در زمین زبولون دفن شد. 007 JDG 012 013 و بعد از او عبدون بن هلیل فرعتونی براسرائیل داوری نمود. 007 JDG 012 014 و او را چهل پسر و سی نواده بود، که بر هفتاد کره الاغ سوار می‌شدند وهشت سال بر اسرائیل داوری نمود. 007 JDG 012 015 و عبدون بن هلیل فرعتونی مرد و در فرعتون در زمین افرایم در کوهستان عمالیقیان دفن شد. 007 JDG 013 001 و بنی‌اسرائیل بار دیگر در نظر خداوندشرارت ورزیدند، و خداوند ایشان را به‌دست فلسطینیان چهل سال تسلیم کرد. 007 JDG 013 002 و شخصی از صرعه از قبیله دان، مانوح نام بود، و زنش نازاد بوده، نمی زایید. 007 JDG 013 003 و فرشته خداوند به آن زن ظاهر شده، او را گفت: «اینک توحال نازاد هستی و نزاییده‌ای لیکن حامله شده، پسری خواهی زایید. 007 JDG 013 004 و الان باحذر باش و هیچ شراب و مسکری منوش و هیچ‌چیز نجس مخور. 007 JDG 013 005 زیرا یقین حامله شده، پسری خواهی زایید، واستره بر سرش نخواهد آمد، زیرا آن ولد از رحم مادر خود برای خدا نذیره خواهد بود، و او به رهانیدن اسرائیل از دست فلسطینیان شروع خواهد کرد.» 007 JDG 013 006 پس آن زن آمده، شوهر خود را خطاب کرده، گفت: «مرد خدایی نزد من آمد، و منظر اومثل منظر فرشته خدا بسیار مهیب بود. و نپرسیدم که از کجاست و از اسم خود مرا خبر نداد. 007 JDG 013 007 و به من گفت اینک حامله شده، پسری خواهی زایید، و الان هیچ شراب و مسکری منوش، و هیچ‌چیزنجس مخور زیرا که آن ولد از رحم مادر تا روزوفاتش برای خدا نذیره خواهد بود.» 007 JDG 013 008 و مانوح از خداوند استدعا نموده، گفت: «آه‌ای خداوند تمنا اینکه آن مرد خدا که فرستادی بار دیگر نزد ما بیاید و ما را تعلیم دهد که با ولدی که مولود خواهد شد، چگونه رفتار نماییم.» 007 JDG 013 009 و خدا آواز مانوح را شنید و فرشته خدا باردیگر نزد آن زن آمد و او در صحرا نشسته بود، اماشوهرش مانوح نزد وی نبود. 007 JDG 013 010 و آن زن به زودی دویده، شوهر خود را خبر داده، به وی گفت: «اینک آن مرد که در آن روز نزد من آمد، باردیگر ظاهر شده است.» 007 JDG 013 011 و مانوح برخاسته، در عقب زن خود روانه شد، و نزد آن شخص آمده، وی را گفت: «آیا توآن مرد هستی که با این زن سخن گفتی؟» او گفت: «من هستم.» 007 JDG 013 012 مانوح گفت: «کلام تو واقع بشوداما حکم آن ولد و معامله با وی چه خواهد بود؟» 007 JDG 013 013 و فرشته خداوند به مانوح گفت: «از هر‌آنچه به زن گفتم اجتناب نماید. 007 JDG 013 014 از هر حاصل مو زنهارنخورد و هیچ شراب و مسکری ننوشد، و هیچ‌چیز نجس نخورد و هر‌آنچه به او امر فرمودم، نگاهدارد.» 007 JDG 013 015 و مانوح به فرشته خداوند گفت: «تو راتعویق بیندازیم و برایت گوساله‌ای تهیه بینیم.» 007 JDG 013 016 فرشته خداوند به مانوح گفت: «اگر‌چه مراتعویق اندازی، از نان تو نخواهم خورد، و اگرقربانی سوختنی بگذرانی آن را برای یهوه بگذران.» زیرا مانوح نمی دانست که فرشته خداوند است. 007 JDG 013 017 و مانوح به فرشته خداوند گفت: «نام تو چیست تا چون کلام تو واقع شود، تو رااکرام نماییم.» 007 JDG 013 018 فرشته خداوند وی را گفت: «چرا درباره اسم من سوال می‌کنی چونکه آن عجیب است.» 007 JDG 013 019 پس مانوح گوساله و هدیه آردی را گرفته، بر آن سنگ برای خداوند گذرانید، و فرشته کاری عجیب کرد و مانوح و زنش می‌دیدند. 007 JDG 013 020 زیراواقع شد که چون شعله آتش از مذبح به سوی آسمان بالا می‌رفت، فرشته خداوند در شعله مذبح صعود نمود، و مانوح و زنش چون دیدند، رو به زمین افتادند. 007 JDG 013 021 و فرشته خداوند بر مانوح وزنش دیگر ظاهر نشد، پس مانوح دانست که فرشته خداوند بود. 007 JDG 013 022 و مانوح به زنش گفت: «البته خواهیم مرد، زیرا خدا را دیدیم.» 007 JDG 013 023 امازنش گفت: «اگر خداوند می‌خواست ما را بکشدقربانی سوختنی و هدیه آردی را از دست ما قبول نمی کرد، و همه این چیزها را به ما نشان نمی داد، ودر این وقت مثل این امور را به سمع ما نمی رسانید.» 007 JDG 013 024 و آن زن پسری زاییده، او را شمشون نام نهاد، و پسر نمو کرد و خداوند او را برکت داد. 007 JDG 013 025 و روح خداوند در لشکرگاه دان در میان صرعه و اشتاول به برانگیختن او شروع نمود. 007 JDG 014 001 و شمشون به تمنه فرود آمده، زنی ازدختران فلسطینیان در تمنه دید. 007 JDG 014 002 وآمده، به پدر و مادر خود بیان کرده، گفت: «زنی ازدختران فلسطینیان در تمنه دیدم، پس الان او رابرای من به زنی بگیرید.» 007 JDG 014 003 پدر و مادرش وی راگفتند: «آیا از دختران برادرانت و در تمامی قوم من دختری نیست که تو باید بروی و از فلسطینیان نامختون زن بگیری؟» شمشون به پدر خود گفت: «او را برای من بگیر زیرا در نظر من پسند آمد.» 007 JDG 014 004 اما پدر و مادرش نمی دانستند که این از جانب خداوند است، زیرا که بر فلسطینیان علتی می‌خواست، چونکه در آن وقت فلسطینیان براسرائیل تسلط می‌داشتند. 007 JDG 014 005 پس شمشون با پدر و مادر خود به تمنه فرودآمد، و چون به تاکستانهای تمنه رسیدند، اینک شیری جوان بر او بغرید. 007 JDG 014 006 و روح خداوند بر اومستقر شده، آن را درید به طوری که بزغاله‌ای دریده شود، و چیزی در دستش نبود و پدر و مادرخود را از آنچه کرده بود، اطلاع نداد. 007 JDG 014 007 و رفته، باآن زن سخن گفت وبه نظر شمشون پسند آمد. 007 JDG 014 008 وچون بعد از چندی برای گرفتنش برمی گشت، ازراه به کنار رفت تا لاشه شیر را ببیند و اینک انبوه زنبور، و عسل در لاشه شیر بود. 007 JDG 014 009 و آن را به دست خود گرفته، روان شد و در رفتن می‌خورد تابه پدر و مادر خود رسیده، به ایشان داد وخوردند. اما به ایشان نگفت که عسل را از لاشه شیر گرفته بود. 007 JDG 014 010 و پدرش نزد آن زن آمد و شمشون در آنجامهمانی کرد، زیرا که جوانان چنین عادت داشتند. 007 JDG 014 011 و واقع شد که چون او را دیدند، سی رفیق انتخاب کردند تا همراه او باشند. 007 JDG 014 012 و شمشون به ایشان گفت: «معمایی برای شما می‌گویم، اگر آن را برای من در هفت روز مهمانی حل کنید و آن رادریافت نمایید، به شما سی جامه کتان و سی دست رخت می‌دهم. 007 JDG 014 013 و اگر آن را برای من نتوانید حل کنید آنگاه شما سی جامه کتان و سی دست رخت به من بدهید.» ایشان به وی گفتند: «معمای خود را بگو تا آن را بشنویم.» 007 JDG 014 014 به ایشان گفت: «از خورنده خوراک بیرون آمد، و اززورآور شیرینی بیرون آمد.» و ایشان تا سه روزمعما را نتوانستند حل کنند. 007 JDG 014 015 و واقع شد که در روز هفتم به زن شمشون گفتند: «شوهر خود را ترغیب نما تا معمای خودرا برای ما بیان کند مبادا تو را و خانه پدر تو را به آتش بسوزانیم، آیا ما را دعوت کرده‌اید تا ما راتاراج نمایید یا نه.» 007 JDG 014 016 پس زن شمشون پیش اوگریسته، گفت: «به درستی که مرا بغض می‌نمایی و دوست نمی داری زیرا معمایی به پسران قوم من گفته‌ای و آن را برای من بیان نکردی.» او وی راگفت: «اینک برای پدر و مادر خود بیان نکردم، آیابرای تو بیان کنم.» 007 JDG 014 017 و در هفت روزی که ضیافت ایشان می‌بود پیش او می‌گریست، و واقع شد که در روز هفتم چونکه او را بسیار الحاح می‌نمود، برایش بیان کرد و او معما را به پسران قوم خودگفت. 007 JDG 014 018 و در روز هفتم مردان شهر پیش از غروب آفتاب به وی گفتند که «چیست شیرین تراز عسل و چیست زورآورتر از شیر.» او به ایشان گفت: «اگر با گاو من خیش نمی کردید، معمای مرادریافت نمی نمودید.» 007 JDG 014 019 و روح خداوند بر وی مستقر شده، به اشقلون رفت و از اهل آنجا سی نفر را کشت، و اسباب آنها را گرفته، دسته های رخت را به آنانی که معما را بیان کرده بودند، داد وخشمش افروخته شده، به خانه پدر خودبرگشت. 007 JDG 014 020 و زن شمشون به رفیقش که او رادوست خود می‌شمرد، داده شد. 007 JDG 015 001 و بعد از چندی، واقع شد که شمشون در روزهای درو گندم برای دیدن زن خود با بزغاله‌ای آمد و گفت نزد زن خود به حجره خواهم درآمد. لیکن پدرش نگذاشت که داخل شود. 007 JDG 015 002 و پدرزنش گفت: «گمان می‌کردم که او رابغض می‌نمودی، پس او را به رفیق تو دادم، آیاخواهر کوچکش از او بهتر نیست؛ او را به عوض وی برای خود بگیر.» 007 JDG 015 003 شمشون به ایشان گفت: «این دفعه از فلسطینیان بی‌گناه خواهم بود اگرایشان را اذیتی برسانم.» 007 JDG 015 004 و شمشون روانه شده، سیصد شغال گرفت، و مشعلها برداشته، دم بر دم گذاشت، و در میان هر دو‌دم مشعلی گذارد. 007 JDG 015 005 ومشعلها را آتش زده، آنها را در کشتزارهای فلسطینیان فرستاد، و بافه‌ها و زرعها و باغهای زیتون را سوزانید. 007 JDG 015 006 و فلسطینیان گفتند: «کیست که این را کرده است؟» گفتند: «شمشون دامادتمنی، زیرا که زنش را گرفته، او را به رفیقش داده است.» پس فلسطینیان آمده، زن و پدرش را به آتش سوزانیدند. 007 JDG 015 007 و شمشون به ایشان گفت: «اگربه اینطور عمل کنید، البته از شما انتقام خواهم کشید و بعد از آن آرامی خواهم یافت.» 007 JDG 015 008 و ایشان را از ساق تا ران به صدمه‌ای عظیم کشت. پس رفته، در مغاره صخره عیطام ساکن شد. 007 JDG 015 009 و فلسطینیان برآمده، در یهودا اردو زدند ودر لحی متفرق شدند. 007 JDG 015 010 و مردان یهودا گفتند: «چرا بر ما برآمدید.» گفتند: «آمده‌ایم تا شمشون را ببندیم و برحسب آنچه به ما کرده است به اوعمل نماییم.» 007 JDG 015 011 پس سه هزار نفر از یهودا به مغاره صخره عیطام رفته، به شمشون گفتند: «آیاندانسته‌ای که فلسطینیان بر ما تسلط دارند، پس این چه‌کار است که به ما کرده‌ای؟» در جواب ایشان گفت: «به نحوی که ایشان به من کردند، من به ایشان عمل نمودم.» 007 JDG 015 012 ایشان وی را گفتند: «ماآمده‌ایم تا تو را ببندیم و به‌دست فلسطینیان بسپاریم.» شمشون در جواب ایشان گفت: «برای من قسم بخورید که خود بر من هجوم نیاورید.» 007 JDG 015 013 ایشان در جواب وی گفتند: «حاشا! بلکه تو رابسته، به‌دست ایشان خواهیم سپرد، و یقین تو رانخواهیم کشت.» پس او را به دو طناب نو بسته، ازصخره برآوردند. 007 JDG 015 014 و چون او به لحی رسید، فلسطینیان ازدیدن او نعره زدند و روح خداوند بر وی مستقرشده، طنابهایی که بر بازوهایش بود مثل کتانی که به آتش سوخته شود گردید، و بندها از دستهایش فروریخت. 007 JDG 015 015 و چانه تازه الاغی یافته، دست خود را دراز کرد و آن را گرفته، هزار مرد با آن کشت. 007 JDG 015 016 و شمشون گفت: «با چانه الاغ توده برتوده با چانه الاغ هزار مرد کشتم.» 007 JDG 015 017 و چون ازگفتن فارغ شد، چانه را از دست خود انداخت وآن مکان را رمت لحی نامید. 007 JDG 015 018 پس بسیار تشنه شده، نزد خداوند دعاکرده، گفت که «به‌دست بنده ات این نجات عظیم را دادی و آیا الان از تشنگی بمیرم و به‌دست نامختونان بیفتم؟» 007 JDG 015 019 پس خدا کفه‌ای را که درلحی بود شکافت که آب از آن جاری شد و چون بنوشید جانش برگشته، تازه روح شد. از این سبب اسمش عین حقوری خوانده شد که تا امروز درلحی است. 007 JDG 015 020 و او در روزهای فلسطینیان بیست سال بر اسرائیل داوری نمود. 007 JDG 016 001 و شمشون به غزه رفت و در آنجافاحشه‌ای دیده، نزد او داخل شد. 007 JDG 016 002 و به اهل غزه گفته شد که شمشون به اینجا آمده است. پس او را احاطه نموده، تمام شب برایش نزددروازه شهر کمین گذاردند، و تمام شب خاموش مانده، گفتند، چون صبح روشن شود او رامی کشیم. 007 JDG 016 003 و شمشون تا نصف شب خوابید. ونصف شب برخاسته، لنکهای دروازه شهر و دوباهو را گرفته، آنها را با پشت بند کند و بر دوش خود گذاشته، بر قله کوهی که در مقابل حبرون است، برد. 007 JDG 016 004 و بعد از آن واقع شد که زنی را در وادی سورق که اسمش دلیله بود، دوست می‌داشت. 007 JDG 016 005 وسروران فلسطینیان نزد او برآمده، وی را گفتند: «او را فریفته، دریافت کن که قوت عظیمش در چه چیز است، و چگونه بر او غالب آییم تا او را بسته، ذلیل نماییم، و هریکی از ما هزار و صد مثقال نقره به تو خواهیم داد.» 007 JDG 016 006 پس دلیله به شمشون گفت: «تمنا اینکه به من بگویی که قوت عظیم تو در چه چیز است و چگونه می‌توان تو را بست و ذلیل نمود.» 007 JDG 016 007 شمشون وی را گفت: «اگر مرا به هفت ریسمان تر و تازه که خشک نباشد ببندند، من ضعیف و مثل سایر مردم خواهم شد.» 007 JDG 016 008 و سروران فلسطینیان هفت ریسمان تر و تازه که خشک نشده بود، نزد او آوردند و او وی را به آنهابست. 007 JDG 016 009 و کسان نزد وی در حجره در کمین می‌بودند و او وی را گفت: «ای شمشون فلسطینیان بر تو آمدند.» آنگاه ریسمانها رابگسیخت چنانکه ریسمان کتان که به آتش برخورد گسیخته شود، لهذا قوتش دریافت نشد. 007 JDG 016 010 و دلیله به شمشون گفت: «اینک استهزاکرده، به من دروغ گفتی، پس الان مرا خبر بده که به چه چیز تو را توان بست.» 007 JDG 016 011 او وی را گفت: «اگر مرا با طنابهای تازه که با آنها هیچ کار کرده نشده است، ببندند، ضعیف و مثل سایر مردان خواهم شد.» 007 JDG 016 012 و دلیله طنابهای تازه گرفته، او رابا آنها بست و به وی گفت: «ای شمشون فلسطینیان بر تو آمدند.» و کسان در حجره درکمین می‌بودند. آنگاه آنها را از بازوهای خود مثل نخ بگسیخت. 007 JDG 016 013 و دلیله به شمشون گفت: «تابحال مرااستهزا نموده، دروغ گفتی. مرا بگو که به چه چیزبسته می‌شوی.» او وی را گفت: «اگر هفت گیسوی سر مرا با تار ببافی.» 007 JDG 016 014 پس آنها را به میخ قایم بست و وی را گفت: «ای شمشون فلسطینیان بر تو آمدند.» آنگاه از خواب بیدار شده، هم میخ نورد نساج و هم تار را برکند. 007 JDG 016 015 و او وی را گفت: «چگونه می‌گویی که مرادوست می‌داری و حال آنکه دل تو با من نیست. این سه مرتبه مرا استهزا نموده، مرا خبر ندادی که قوت عظیم تو در چه چیز است.» 007 JDG 016 016 و چون اووی را هر روز به سخنان خود عاجز می‌ساخت واو را الحاح می‌نمود و جانش تا به موت تنگ می‌شد، 007 JDG 016 017 هر‌چه در دل خود داشت برای او بیان کرده، گفت که «استره بر سر من نیامده است، زیرا که از رحم مادرم برای خداوند نذیره شده‌ام، واگر تراشیده شوم، قوتم از من خواهد رفت وضعیف و مثل سایر مردمان خواهم شد.» 007 JDG 016 018 پس چون دلیله دید که هرآنچه در دلش بود، برای او بیان کرده است، فرستاد و سروران فلسطینیان را طلبیده، گفت: «این دفعه بیایید زیراهرچه در دل داشت مرا گفته است.» آنگاه سروران فلسطینیان نزد او آمدند و نقد را به‌دست خود آوردند. 007 JDG 016 019 و او را بر زانوهای خودخوابانیده، کسی را طلبید و هفت گیسوی سرش را تراشید. پس به ذلیل نمودن او شروع کرد وقوتش از او برفت. 007 JDG 016 020 و گفت: «ای شمشون فلسطینیان بر تو آمدند.» آنگاه از خواب بیدارشده، گفت: «مثل پیشتر بیرون رفته، خود رامی افشانم. اما او ندانست که خداوند از او دورشده است. 007 JDG 016 021 پس فلسطینیان او را گرفته، چشمانش را کندند و او را به غزه آورده، به زنجیرهای برنجین بستند و در زندان دستاس می‌کرد. 007 JDG 016 022 و موی سرش بعد از تراشیدن باز به بلند شدن شروع نمود. 007 JDG 016 023 و سروران فلسطینیان جمع شدند تا قربانی عظیمی برای خدای خود، داجون بگذرانند، وبزم نمایند زیرا گفتند خدای ما دشمن ما شمشون را به‌دست ما تسلیم نموده است. 007 JDG 016 024 و چون خلق او را دیدند خدای خود را تمجید نمودند، زیراگفتند خدای ما دشمن ما را که زمین ما را خراب کرد و بسیاری از ما را کشت، به‌دست ما تسلیم نموده است. 007 JDG 016 025 و چون دل ایشان شاد شد، گفتند: «شمشون را بخوانید تا برای ما بازی کند.» پس شمشون را از زندان آورده، برای ایشان بازی می کرد، و او را در میان ستونها برپا داشتند. 007 JDG 016 026 وشمشون به پسری که دست او را می‌گرفت، گفت: «مرا واگذار تا ستونهایی که خانه بر آنها قایم است، لمس نموده، بر آنها تکیه نمایم.» 007 JDG 016 027 و خانه از مردان و زنان پر بود و جمیع سروران فلسطینیان در آن بودند و قریب به سه هزار مرد و زن برپشت بام، بازی شمشون را تماشا می‌کردند. 007 JDG 016 028 و شمشون از خداوند استدعا نموده، گفت: «ای خداوند یهوه مرا بیاد آور و‌ای خدا این مرتبه فقط مرا قوت بده تا یک انتقام برای دو چشم خوداز فلسطینیان بکشم.» 007 JDG 016 029 و شمشون دو ستون میان را که خانه بر آنها قایم بود، یکی را به‌دست راست و دیگری را به‌دست چپ خود گرفته، بر آنها تکیه نمود. 007 JDG 016 030 و شمشون گفت: «همراه فلسطینیان بمیرم و با زور خم شده، خانه بر سروران و برتمامی خلقی که در آن بودند، افتاد. پس مردگانی که در موت خود کشت از مردگانی که درزندگی‌اش کشته بود، زیادتر بودند. 007 JDG 016 031 آنگاه برادرانش و تمامی خاندان پدرش آمده، او رابرداشتند و او را آورده، در قبر پدرش مانوح درمیان صرعه و اشتاول دفن کردند. و او بیست سال بر اسرائیل داوری کرد. 007 JDG 017 001 و از کوهستان افرایم شخصی بود که میخا نام داشت. 007 JDG 017 002 و به مادر خود گفت: «آن هزار و یکصد مثقال نقره‌ای که از تو گرفته شد، و درباره آن لعنت کردی و در گوشهای من نیز سخن گفتی، اینک آن نقره نزد من است، من آن را گرفتم.» مادرش گفت: «خداوند پسر مرا برکت دهد.» 007 JDG 017 003 پس آن هزار و یکصد مثقال نقره را به مادرش رد نمود و مادرش گفت: «این نقره را برای خداوند از دست خود به جهت پسرم بالکل وقف می‌کنم تا تمثال تراشیده و تمثال ریخته شده‌ای ساخته شود، پس الان آن را به تو باز می‌دهم.» 007 JDG 017 004 وچون نقره را به مادر خود رد نمود، مادرش دویست مثقال نقره گرفته، آن را به زرگری داد که او تمثال تراشیده، و تمثال ریخته شده‌ای ساخت و آنها در خانه میخا بود. 007 JDG 017 005 و میخا خانه خدایان داشت، و ایفود و ترافیم ساخت، و یکی از پسران خود را تخصیص نمود تا کاهن او بشود. 007 JDG 017 006 و در آن ایام در اسرائیل پادشاهی نبود و هر کس آنچه درنظرش پسند می‌آمد، می‌کرد. 007 JDG 017 007 و جوانی از بیت لحم یهودا از قبیله یهودا و ازلاویان بود که در آنجا ماوا گزید. 007 JDG 017 008 و آن شخص ازشهر خود، یعنی از بیت لحم یهودا روانه شد، تاهر جایی که بیابد ماوا گزیند، و چون سیر می‌کردبه کوهستان افرایم به خانه میخا رسید. 007 JDG 017 009 و میخا اورا گفت: «از کجا آمده‌ای؟» او در جواب وی گفت: «من لاوی هستم از بیت لحم یهودا، ومی روم تا هر جایی که بیابم ماوا گزینم.» 007 JDG 017 010 میخااو را گفت: «نزد من ساکن شو و برایم پدر و کاهن باش، و من تو را هر سال ده مثقال نقره و یک دست لباس و معاش می‌دهم.» پس آن لاوی داخل شد. 007 JDG 017 011 و آن لاوی راضی شد که با او ساکن شود، و آن جوان نزد او مثل یکی از پسرانش بود. 007 JDG 017 012 و میخاآن لاوی را تخصیص نمود و آن جوان کاهن اوشد، و در خانه میخا می‌بود. 007 JDG 017 013 و میخا گفت: «الان دانستم که خداوند به من احسان خواهد نمود زیرالاوی‌ای را کاهن خود دارم.» 007 JDG 018 001 و در آن ایام در اسرائیل پادشاهی نبود، و در آن روزها سبط دان، ملکی برای سکونت خود طلب می‌کردند، زیرا تا در آن روزملک ایشان در میان اسباط اسرائیل به ایشان نرسیده بود. 007 JDG 018 002 و پسران دان از قبیله خویش پنج نفر از جماعت خود که مردان جنگی بودند ازصرعه و اشتاول فرستادند تا زمین را جاسوسی وتفحص نمایند، و به ایشان گفتند: «بروید و زمین را تفحص کنید.» پس ایشان به کوهستان افرایم به خانه میخا آمده، در آنجا منزل گرفتند. 007 JDG 018 003 و چون ایشان نزد خانه میخا رسیدند، آواز جوان لاوی راشناختند و به آنجا برگشته، او را گفتند: «کیست که تو را به اینجا آورده است و در این مکان چه می‌کنی و در اینجا چه داری؟» 007 JDG 018 004 او به ایشان گفت: «میخا با من چنین و چنان رفتار نموده است، و مرااجیر گرفته، کاهن او شده‌ام.» 007 JDG 018 005 وی را گفتند: «ازخدا سوال کن تا بدانیم آیا راهی که در آن می‌رویم خیر خواهد بود.» 007 JDG 018 006 کاهن به ایشان گفت: «به سلامتی بروید. راهی که شما می‌روید منظورخداوند است.» 007 JDG 018 007 پس آن پنج مرد روانه شده، به لایش رسیدند. و خلقی را که در آن بودند، دیدند که درامنیت و به رسم صیدونیان در اطمینان و امنیت ساکن بودند. و در آن زمین صاحب اقتداری نبودکه اذیت رساند و از صیدونیان دور بوده، با کسی کار نداشتند. 007 JDG 018 008 پس نزد برادران خود به صرعه واشتاول آمدند. و برادران ایشان به ایشان گفتند: «چه خبر دارید؟» 007 JDG 018 009 گفتند: «برخیزیم و بر ایشان هجوم آوریم، زیرا که زمین را دیده‌ایم که اینک بسیار خوب است، و شما خاموش هستید، پس کاهلی مورزید بلکه رفته، داخل شوید و زمین رادر تصرف آورید. 007 JDG 018 010 و چون داخل شوید به قوم مطمئن خواهید رسید، و زمین بسیار وسیع است، و خدا آن را به‌دست شما داده است، و آن جایی است که از هرچه در جهان است، باقی ندارد.» 007 JDG 018 011 پس ششصد نفر از قبیله دان مسلح شده، به آلات جنگ از آنجا یعنی از صرعه و اشتاول روانه شدند. 007 JDG 018 012 و برآمده، در قریه یعاریم دریهودا اردو زدند. لهذا تا امروز آن مکان را محنه دان می‌خوانند و اینک در پشت قریه یعاریم است. 007 JDG 018 013 و از آنجا به کوهستان افرایم گذشته، به خانه میخا رسیدند. 007 JDG 018 014 و آن پنج نفر که برای جاسوسی زمین لایش رفته بودند، برادران خود را خطاب کرده، گفتند: «آیا می‌دانید که در این خانه‌ها ایفود و ترافیم وتمثال تراشیده و تمثال ریخته شده‌ای هست؟ پس الان فکر کنید که چه باید بکنید.» 007 JDG 018 015 پس به آنسو برگشته، به خانه جوان لاوی، یعنی به خانه میخا آمده، سلامتی او را پرسیدند. 007 JDG 018 016 و آن ششصد مرد مسلح شده، به آلات جنگ که ازپسران دان بودند، در دهنه دروازه ایستاده بودند. 007 JDG 018 017 و آن پنج نفر که برای جاسوسی زمین رفته بودند برآمده، به آنجا داخل شدند، و تمثال تراشیده و ایفود و ترافیم و تمثال ریخته شده راگرفتند، و کاهن با آن ششصد مرد مسلح شده، به آلات جنگ به دهنه دروازه ایستاده بود. 007 JDG 018 018 وچون آنها به خانه میخا داخل شده، تمثال تراشیده و ایفود و ترافیم و تمثال ریخته شده راگرفتند، کاهن به ایشان گفت: «چه می‌کنید؟» 007 JDG 018 019 ایشان به وی گفتند: «خاموش شده، دست را بر دهانت بگذار و همراه ما آمده، برای ما پدر وکاهن باش. کدام برایت بهتر است که کاهن خانه یک شخص باشی یا کاهن سبطی و قبیله‌ای دراسرائیل شوی؟» 007 JDG 018 020 پس دل کاهن شاد گشت. وایفود و ترافیم و تمثال تراشیده را گرفته، در میان قوم داخل شد. 007 JDG 018 021 پس متوجه شده، روانه شدند، و اطفال ومواشی و اسباب را پیش روی خود قرار دادند. 007 JDG 018 022 و چون ایشان از خانه میخا دور شدند، مردانی که در خانه های اطراف خانه میخا بودند جمع شده، بنی دان را تعاقب نمودند. 007 JDG 018 023 و بنی دان راصدا زدند، و ایشان رو برگردانیده، به میخا گفتند: «تو را چه شده است که با این جمعیت آمده‌ای؟» 007 JDG 018 024 او گفت: «خدایان مرا که ساختم با کاهن گرفته، رفته‌اید؛ و مرا دیگر‌چه چیز باقی است؟ پس چگونه به من می‌گویید که تو را چه شده است؟» 007 JDG 018 025 و پسران دان او را گفتند: «آواز تو در میان ماشنیده نشود مبادا مردان تند خو بر شما هجوم آورند، و جان خود را با جانهای اهل خانه ات هلاک سازی.» 007 JDG 018 026 و بنی دان راه خود را پیش گرفتند. و چون میخا دید که ایشان از او قوی ترند، رو گردانیده، به خانه خود برگشت. 007 JDG 018 027 و ایشان آنچه میخا ساخته بود و کاهنی راکه داشت برداشته، به لایش بر قومی که آرام ومطمئن بودند، برآمدند، و ایشان را به دم شمشیرکشته، شهر را به آتش سوزانیدند. 007 JDG 018 028 و رهاننده‌ای نبود زیرا که از صیدون دور بود و ایشان را با کسی معامله‌ای نبود و آن شهر در وادی‌ای که نزدبیت رحوب است، واقع بود. پس شهر را بنا کرده، در آن ساکن شدند. 007 JDG 018 029 و شهر را به اسم پدر خود، دان که برای اسرائیل زاییده شد، دان نامیدند. امااسم شهر قبل از آن لایش بود. 007 JDG 018 030 و بنی دان آن تمثال تراشیده را برای خود نصب کردند ویهوناتان بن جرشوم بن موسی و پسرانش تا روزاسیر شدن اهل زمین، کهنه بنی دان می‌بودند. 007 JDG 018 031 پس تمثال تراشیده میخا را که ساخته بودتمامی روزهایی که خانه خدا در شیلوه بود، برای خود نصب نمودند. 007 JDG 019 001 و در آن ایام که پادشاهی در اسرائیل نبود، مرد لاوی در پشت کوهستان افرایم ساکن بود، و کنیزی از بیت لحم یهودا ازبرای خود گرفته بود. 007 JDG 019 002 و کنیزش بر او زنا کرده، ازنزد او به خانه پدرش در بیت لحم یهودا رفت، ودر آنجا مدت چهار ماه بماند. 007 JDG 019 003 و شوهرش برخاسته، از عقب او رفت تا دلش را برگردانیده، پیش خود باز آورد، و غلامی با دو الاغ همراه اوبود، و آن زن او را به خانه پدر خود برد. و چون پدر کنیز او را دید، از ملاقاتش شاد شد. 007 JDG 019 004 و پدرزنش، یعنی پدر کنیز او را نگاه داشت. پس سه روز نزد وی توقف نمود و اکل و شرب نموده، آنجا بسر بردند. 007 JDG 019 005 و در روز چهارم چون صبح زود بیدار شدند او برخاست تا روانه شود، اما پدرکنیز به داماد خود گفت که دل خود را به لقمه‌ای نان تقویت ده، و بعد از آن روانه شوید. 007 JDG 019 006 پس هردو با هم نشسته، خوردند و نوشیدند. و پدر کنیزبه آن مرد گفت: «موافقت کرده، امشب را بمان ودلت شاد باشد.» 007 JDG 019 007 و چون آن مرد برخاست تا روانه شود، پدرزنش او را الحاح نمود و شب دیگر در آنجا ماند. 007 JDG 019 008 و در روز پنجم صبح زود برخاست تا روانه شود، پدر کنیز گفت: «دل خود را تقویت نما و تازوال روز تاخیر نمایید.» و ایشان هردو خوردند. 007 JDG 019 009 و چون آن شخص با کنیز و غلام خود برخاست تا روانه شود، پدر زنش یعنی پدر کنیز او را گفت: «الان روز نزدیک به غروب می‌شود، شب رابمانید اینک روز تمام می‌شود، در اینجا شب رابمان و دلت شاد باشد و فردا بامدادان روانه خواهید شد و به خیمه خود خواهی رسید.» 007 JDG 019 010 اما آن مرد قبول نکرد که شب را بماند، پس برخاسته، روانه شد و به مقابل یبوس که اورشلیم باشد، رسید، و دو الاغ پالان شده و کنیزش همراه وی بود. 007 JDG 019 011 و چون ایشان نزد یبوس رسیدند، نزدیک به غروب بود. غلام به آقای خود گفت: «بیا و به این شهر یبوسیان برگشته، شب را در آن بسر بریم.» 007 JDG 019 012 آقایش وی را گفت: «به شهر غریب که احدی از بنی‌اسرائیل در آن نباشدبرنمی گردیم بلکه به جبعه بگذریم.» 007 JDG 019 013 و به غلام خود گفت: «بیا و به یکی از این‌جاها، یعنی به جبعه یا رامه نزدیک بشویم و در آن شب رابمانیم.» 007 JDG 019 014 پس از آنجا گذشته، برفتند و نزد جبعه که از آن بنیامین است، آفتاب بر ایشان غروب کرد. 007 JDG 019 015 پس به آن طرف برگشتند تا به جبعه داخل شده، شب را در آن بسر برند. و او درآمد در کوچه شهر نشست، اما کسی نبود که ایشان را به خانه خود ببرد و منزل دهد. 007 JDG 019 016 و اینک مردی پیر در شب از کار خود ازمزرعه می‌آمد، و این شخص از کوهستان افرایم بوده، در جبعه ماوا گزیده بود، اما مردمان آن مکان بنیامینی بودند. 007 JDG 019 017 و او نظر انداخته، شخص مسافری را در کوچه شهر دید، و آن مرد پیر گفت: «کجا می‌روی و از کجا می‌آیی؟» 007 JDG 019 018 او وی را گفت: «ما از بیت لحم یهودا به آن طرف کوهستان افرایم می‌رویم، زیرا از آنجا هستم و به بیت لحم یهودا رفته بودم، و الان عازم خانه خداوند هستم، و هیچ‌کس مرا به خانه خود نمی پذیرد، 007 JDG 019 019 و نیزکاه و علف به جهت الاغهای ما هست، و نان وشراب هم برای من و کنیز تو و غلامی که همراه بندگانت است، می‌باشد و احتیاج به چیزی نیست.» 007 JDG 019 020 آن مرد پیر گفت: «سلامتی بر تو باد، تمامی حاجات تو بر من است، اما شب را درکوچه بسر مبر.» 007 JDG 019 021 پس او را به خانه خود برده، به الاغها خوراک داد و پایهای خود را شسته، خوردند و نوشیدند. 007 JDG 019 022 و چون دلهای خود را شاد می‌کردند، اینک مردمان شهر، یعنی بعضی اشخاص بنی بلیعال خانه را احاطه کردند، و در را زده، به آن مرد پیرصاحب‌خانه خطاب کرده، گفتند: «آن مرد را که به خانه تو داخل شده است بیرون بیاور تا او رابشناسیم.» 007 JDG 019 023 و آن مرد صاحب‌خانه نزد ایشان بیرون آمده، به ایشان گفت: «نی‌ای برادرانم شرارت مورزید، چونکه این مرد به خانه من داخل شده است، این عمل زشت را منمایید. 007 JDG 019 024 اینک دختر باکره من و کنیز این مرد، ایشان را نزد شمابیرون می‌آورم. ایشان را ذلیل ساخته، آنچه درنظر شما پسند آید به ایشان بکنید. لیکن با این مرداین کار زشت را مکنید.» 007 JDG 019 025 اما آن مردمان نخواستند که او را بشنوند. پس آن شخص کنیزخود را گرفته، نزد ایشان بیرون آورد و او راشناختند و تمامی شب تا صبح او را بی‌عصمت می‌کردند، و در طلوع فجر او را رها کردند. 007 JDG 019 026 وآن زن در سپیده صبح آمده، به در خانه آن شخص که آقایش در آن بود، افتاد تا روشن شد. 007 JDG 019 027 و در وقت صبح آقایش برخاسته، بیرون آمد تا به راه خود برود و اینک کنیزش نزد در خانه افتاده، و دستهایش بر آستانه بود. 007 JDG 019 028 و او وی راگفت: «برخیز تا برویم.» اما کسی جواب نداد، پس آن مرد او را بر الاغ خود گذاشت و برخاسته، به مکان خود رفت. 007 JDG 019 029 و چون به خانه خود رسید، کاردی برداشت و کنیز خود را گرفته، اعضای اورا به دوازده قطعه تقسیم کرد، و آنها را در تمامی حدود اسرائیل فرستاد. 007 JDG 019 030 و هر‌که این را دیدگفت: «از روزی که بنی‌اسرائیل از مصر بیرون آمده‌اند تا امروز عمل مثل این کرده و دیده ونشده است. پس در آن تامل کنید و مشورت کرده، حکم نمایید.» 007 JDG 020 001 و جمیع بنی‌اسرائیل بیرون آمدند وجماعت مثل شخص واحد از دان تابئرشبع با اهل زمین جلعاد نزد خداوند در مصفه جمع شدند. 007 JDG 020 002 و سروران تمام قوم و جمیع اسباطاسرائیل یعنی چهارصد هزار مرد شمشیر زن پیاده در جماعت قوم خدا حاضر بودند. 007 JDG 020 003 وبنی بنیامین شنیدند که بنی‌اسرائیل در مصفه برآمده‌اند. و بنی‌اسرائیل گفتند: «بگویید که این عمل زشت چگونه شده است.» 007 JDG 020 004 آن مرد لاوی که شوهر زن مقتوله بود، در جواب گفت: «من با کنیزخود به جبعه که از آن بنیامین باشد، آمدیم تا شب را بسر بریم. 007 JDG 020 005 و اهل جبعه بر من برخاسته، خانه رادر شب، گرد من احاطه کردند، و مرا خواستندبکشند و کنیز مرا ذلیل نمودند که بمرد. 007 JDG 020 006 و کنیز خود را گرفته، او را قطعه قطعه کردم و او را درتمامی ولایت ملک اسرائیل فرستادم، زیرا که کارقبیح و زشت در اسرائیل نمودند. 007 JDG 020 007 هان جمیع شما، ای بنی‌اسرائیل حکم و مشورت خود رااینجا بیاورید.» 007 JDG 020 008 آنگاه تمام قوم مثل شخص واحد برخاسته، گفتند: «هیچ کدام از ما به خیمه خود نخواهیم رفت، و هیچ کدام از ما به خانه خود بر نخواهیم گشت. 007 JDG 020 009 و حال کاری که به جبعه خواهیم کرد این است که به حسب قرعه بر آن برآییم. 007 JDG 020 010 و ده نفراز صد و صد از هزار و هزار از ده هزار از تمامی اسباط اسرائیل بگیریم تا آذوقه برای قوم بیاورند، و تا چون به جبعه بنیامینی برسند با ایشان موافق همه قباحتی که در اسرائیل نموده‌اند، رفتارنمایند.» 007 JDG 020 011 پس جمیع مردان اسرائیل بر شهر جمع شده، مثل شخص واحد متحد شدند. 007 JDG 020 012 و اسباطاسرائیل اشخاصی چند در تمامی سبط بنیامین فرستاده، گفتند: «این چه شرارتی است که در میان شما واقع شده است؟ 007 JDG 020 013 پس الان آن مردان بنی بلیعال را که در جبعه هستند، تسلیم نمایید تاآنها را به قتل رسانیم، و بدی را از اسرائیل دورکنیم.» اما بنیامینیان نخواستند که سخن برادران خود بنی‌اسرائیل را بشنوند. 007 JDG 020 014 و بنی بنیامین ازشهرهای خود به جبعه جمع شدند تا بیرون رفته، با بنی‌اسرائیل جنگ نمایند. 007 JDG 020 015 و از بنی بنیامین درآن روز بیست و ششهزار مرد شمشیرزن ازشهرها سان دیده شد، غیر از ساکنان جبعه که هفتصد نفر برگزیده، سان دیده شد. 007 JDG 020 016 و از تمام این گروه هفتصد نفر چپ دست برگزیده شدند که هر یکی از آنها مویی را به سنگ فلاخن می‌زدند وخطا نمی کردند. 007 JDG 020 017 و از مردان اسرائیل سوای بنیامینیان چهارصد هزار مرد شمشیرزن سان دیده شد که جمیع اینها مردان جنگی بودند. 007 JDG 020 018 و بنی‌اسرائیل برخاسته، به بیت ئیل رفتند واز خدا مشورت خواسته، گفتند: «کیست که اولااز ما برای جنگ نمودن با بنی بنیامین برآید؟» خداوند گفت: «یهودا اول برآید.» 007 JDG 020 019 و بنی‌اسرائیل بامدادان برخاسته، در برابرجبعه اردو زدند. 007 JDG 020 020 و مردان اسرائیل بیرون رفتندتا با بنیامینیان جنگ نمایند، و مردان اسرائیل برابر ایشان در جبعه صف آرایی کردند. 007 JDG 020 021 وبنی بنیامین از جبعه بیرون آمده، در آن روز بیست و دو هزار نفر از اسرائیل را بر زمین هلاک کردند. 007 JDG 020 022 و قوم، یعنی مردان اسرائیل خود را قوی‌دل ساخته، بار دیگر صف آرایی نمودند، در مکانی که روز اول صف آرایی کرده بودند. 007 JDG 020 023 وبنی‌اسرائیل برآمده، به حضور خداوند تا شام گریه کردند، و از خداوند مشورت خواسته، گفتند: «آیا بار دیگر نزدیک بشوم تا با برادران خود بنی بنیامین جنگ نمایم؟» خداوند گفت: «به مقابله ایشان برآیید.» 007 JDG 020 024 و بنی‌اسرائیل در روز دوم به مقابله بنی بنیامین پیش آمدند. 007 JDG 020 025 و بنیامینیان در روزدوم به مقابله ایشان از جبعه بیرون شده، بار دیگرهجده هزار نفر از بنی‌اسرائیل را بر زمین هلاک ساختند که جمیع اینها شمشیرزن بودند. 007 JDG 020 026 آنگاه تمامی بنی‌اسرائیل، یعنی تمامی قوم برآمده، به بیت ئیل رفتند و گریه کرده، در آنجا به حضور خداوند توقف نمودند، و آن روز را تا شام روزه داشته، قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی به حضور خداوند گذرانیدند. 007 JDG 020 027 و بنی‌اسرائیل از خداوند مشورت خواستند. وتابوت عهد خدا آن روزها در آنجا بود. 007 JDG 020 028 وفینحاس بن العازار بن هارون در آن روزها پیش آن ایستاده بود، و گفتند: «آیا بار دیگر بیرون روم و بابرادران خود بنی بنیامین جنگ کنم یا دست بردارم؟» خداوند گفت: «برآی زیرا که فردا او رابه‌دست تو تسلیم خواهم نمود.» 007 JDG 020 029 پس اسرائیل در هر طرف جبعه کمین ساختند. 007 JDG 020 030 و بنی‌اسرائیل در روز سوم به مقابله بنی بنیامین برآمدند، و مثل سابق در برابر جبعه صف آرایی نمودند. 007 JDG 020 031 و بنی بنیامین به مقابله قوم بیرون آمده، از شهر کشیده شدند و به زدن و کشتن قوم در راهها که یکی از آنها به سوی بیت ئیل ودیگری به سوی جبعه می‌رود مثل سابق شروع کردند، و به قدر سی نفر از اسرائیل در صحراکشته شدند. 007 JDG 020 032 و بنی بنیامین گفتند که «ایشان مثل سابق پیش ما منهزم شدند.» اما بنی‌اسرائیل گفتند: «بگریزیم تا ایشان را از شهر به راههابکشیم.» 007 JDG 020 033 و تمامی مردان اسرائیل از مکان خودبرخاسته، در بعل تامار صف آرایی نمودند، وکمین کنندگان اسرائیل از مکان خود یعنی از معره جبعه به در جستند. 007 JDG 020 034 و ده هزار مرد برگزیده ازتمام اسرائیل در برابر جبعه آمدند و جنگ سخت شد، و ایشان نمی دانستند که بلا بر ایشان رسیده است. 007 JDG 020 035 و خداوند بنیامین را به حضور اسرائیل مغلوب ساخت و بنی‌اسرائیل در آن روز بیست وپنجهزار و یکصد نفر را از بنیامین هلاک ساختندکه جمیع ایشان شمشیرزن بودند. 007 JDG 020 036 و بنی بنیامین دیدند که شکست یافته اندزیرا که مردان اسرائیل به بنیامینیان جا داده بودند، چونکه اعتماد داشتند بر کمینی که به اطراف جبعه نشانده بودند. 007 JDG 020 037 و کمین کنندگان تعجیل نموده، بر جبعه هجوم آوردند و کمین کنندگان خود را پراکنده ساخته، تمام شهر را به دم شمشیرزدند. 007 JDG 020 038 و در میان مردان اسرائیل و کمین کنندگان علامتی قرار داده شد که تراکم دود بسیار بلند ازشهر برافرازند. 007 JDG 020 039 پس چون مردان اسرائیل درجنگ رو گردانیدند، بنیامینیان شروع کردند به زدن و کشتن قریب سی نفر از مردان اسرائیل زیراگفتند یقین ایشان مثل جنگ اول از حضور ماشکست یافته‌اند. 007 JDG 020 040 و چون آن تراکم ستون دوداز شهر بلند شدن گرفت، بنیامینیان از عقب خودنگریستند و اینک تمام شهر به سوی آسمان به دود بالا می‌رود. 007 JDG 020 041 و بنی‌اسرائیل برگشتند وبنیامینیان پریشان شدند، زیرا دیدند که بلا برایشان رسیده است. 007 JDG 020 042 پس از حضور مردان اسرائیل به راه صحرا روگردانیدند. اما جنگ، ایشان را در‌گرفت و آنانی که از شهر بیرون آمدندایشان را در میان، هلاک ساختند. 007 JDG 020 043 پس بنیامینیان را احاطه کرده، ایشان را تعاقب نمودند، و در منوحه در مقابل جبعه به سوی طلوع آفتاب ایشان را پایمال کردند. 007 JDG 020 044 و هجده هزار نفر ازبنیامین که جمیع ایشان مردان جنگی بودند، افتادند. 007 JDG 020 045 و ایشان برگشته، به سوی صحرا تاصخره رمون بگریختند. و پنج هزار نفر از ایشان را به‌سر راهها هلاک کردند، و ایشان را تا جدعوم تعاقب کرده، دو هزار نفر از ایشان را کشتند. 007 JDG 020 046 پس جمیع کسانی که در آن روز از بنیامین افتادند، بیست و پنج هزار مرد شمشیرزن بودندکه جمیع آنها مردان جنگی بودند. 007 JDG 020 047 اما ششصدنفر برگشته، به سوی بیابان به صخره رمون فرارکردند، و در صخره رمون چهار ماه بماندند. 007 JDG 020 048 ومردان اسرائیل بر بنیامینیان برگشته، ایشان را به دم شمشیر کشتند، یعنی تمام اهل شهر و بهایم وهرچه را که یافتند و همچنین همه شهرهایی را که به آنها رسیدند، به آتش سوزانیدند. 007 JDG 021 001 و مردان اسرائیل در مصفه قسم خورده، گفتند که «احدی از ما دختر خود را به بنیامینیان به زنی ندهند.» 007 JDG 021 002 و قوم به بیت ئیل آمده، در آنجا به حضور خدا تا شام نشستند و آواز خودرا بلند کرده، زار‌زار بگریستند. 007 JDG 021 003 و گفتند: «ای یهوه، خدای اسرائیل، این چرا در اسرائیل واقع شده است که امروز یک سبط از اسرائیل کم شود؟» 007 JDG 021 004 و در فردای آن روز قوم به زودی برخاسته، مذبحی در آنجا بنا کردند، وقربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی گذرانیدند. 007 JDG 021 005 و بنی‌اسرائیل گفتند: «کیست از تمامی اسباطاسرائیل که در جماعت نزد خداوند بر نیامده است.» زیرا قسم سخت خورده، گفته بودند که هرکه به حضور خداوند به مصفه نیاید، البته کشته شود. 007 JDG 021 006 و بنی‌اسرائیل درباره برادر خود بنیامین پشیمان شده، گفتند: «امروز یک سبط از اسرائیل منقطع شده است. 007 JDG 021 007 برای بقیه ایشان درباره زنان چه کنیم؟ زیرا که ما به خداوند قسم خورده‌ایم که از دختران خود به ایشان به زنی ندهیم.» 007 JDG 021 008 و گفتند: «کدام‌یک از اسباط اسرائیل است که به حضور خداوند به مصفه نیامده است؟» و اینک از یابیش جلعاد کسی به اردو و جماعت نیامده بود. 007 JDG 021 009 زیرا چون قوم شمرده شدند اینک ازساکنان یابیش جلعاد احدی در آنجا نبود. 007 JDG 021 010 پس جماعت دوازده هزار نفر از شجاع ترین قوم را به آنجا فرستاده، و ایشان را امر کرده، گفتند: «بروید و ساکنان یابیش جلعاد را با زنان و اطفال به دم شمشیر بکشید. 007 JDG 021 011 و آنچه باید بکنید این است که هر مردی را و هر زنی را که با مرد خوابیده باشد، هلاک کنید.» 007 JDG 021 012 و در میان ساکنان یابیش جلعادچهارصد دختر باکره که با ذکوری نخوابیده ومردی را نشناخته بودند یافتند، و ایشان را به اردو در شیلوه که در زمین کنعان است، آوردند. 007 JDG 021 013 و تمامی جماعت نزد بنی بنیامین که درصخره رمون بودند فرستاده، ایشان را به صلح دعوت کردند. 007 JDG 021 014 و در آن وقت بنیامینیان برگشتند و دخترانی را که از زنان یابیش جلعادزنده نگاه داشته بودند به ایشان دادند، و باز ایشان را کفایت نکرد. 007 JDG 021 015 و قوم برای بنیامین پشیمان شدند، زیراخداوند در اسباط اسرائیل شقاق پیدا کرده بود. 007 JDG 021 016 و مشایخ جماعت گفتند: «درباره زنان به جهت باقی ماندگان چه کنیم چونکه زنان از بنیامین منقطع شده‌اند؟ 007 JDG 021 017 و گفتند: میراثی به جهت نجات‌یافتگان بنیامین باید باشد تا سبطی ازاسرائیل محو نشود. 007 JDG 021 018 اما ما دختران خود را به ایشان به زنی نمی توانیم داد زیرا بنی‌اسرائیل قسم خورده، گفته‌اند ملعون باد کسی‌که زنی به بنیامین دهد. 007 JDG 021 019 و گفتند: «اینک هر سال در شیلوه که به طرف شمال بیت ئیل و به طرف مشرق راهی که ازبیت ئیل به شکیم می‌رود، و به سمت جنوبی لبونه است، عیدی برای خداوند می‌باشد.» 007 JDG 021 020 پس بنی بنیامین را امر فرموده، گفتند: «بروید درتاکستانها در کمین باشید، 007 JDG 021 021 و نگاه کنید و اینک اگر دختران شیلوه بیرون آیند تا با رقص کنندگان رقص کنند، آنگاه از تاکستانها درآیید، و ازدختران شیلوه هرکس زن خود را ربوده، به زمین بنیامین برود. 007 JDG 021 022 و چون پدران و برادران ایشان آمده، نزد ما شکایت کنند، به ایشان خواهیم گفت: «ایشان را به‌خاطر ما ببخشید، چونکه مابرای هر کس زنش را در جنگ نگاه نداشتیم، وشما آنها را به ایشان ندادید، الان مجرم می‌باشید.» 007 JDG 021 023 پس بنی بنیامین چنین کردند، و ازرقص کنندگان، زنان را برحسب شماره خودگرفتند، و ایشان را به یغما برده، رفتند، و به ملک خود برگشته، شهرها را بنا کردند و در آنها ساکن شدند. 007 JDG 021 024 و در آن وقت بنی‌اسرائیل هر کس به سبط خود و به قبیله خود روانه شدند، و از آنجاهرکس به ملک خود بیرون رفتند. 007 JDG 021 025 و در آن ایام در اسرائیل پادشاهی نبود وهرکس آنچه در نظرش پسند می‌آمد، می‌کرد. # # BOOK 008 RUT Ruth روت 008 RUT 001 001 و واقع شد در ایام حکومت داوران که قحطی در زمین پیدا شد، و مردی ازبیت لحم یهودا رفت تا در بلاد موآب ساکن شود، او و زنش و دو پسرش. 008 RUT 001 002 و اسم آن مرد الیملک بود، و اسم زنش نعومی، و پسرانش به محلون وکلیون مسمی و افراتیان بیت لحم یهودا بودند. پس به بلاد موآب رسیده، در آنجا ماندند. 008 RUT 001 003 والیملک شوهر نعومی، مرد و او با دو پسرش باقی ماند. 008 RUT 001 004 و ایشان از زنان موآب برای خود زن گرفتند که نام یکی عرفه و نام دیگری روت بود، ودر آنجا قریب به ده سال توقف نمودند. 008 RUT 001 005 و هردوی ایشان محلون و کلیون نیز مردند، و آن زن ازدو پسر و شوهر خود محروم ماند. 008 RUT 001 006 پس او با دو عروس خود برخاست تا از بلادموآب برگردد، زیرا که در بلاد موآب شنیده بودکه خداوند از قوم خود تفقد نموده، نان به ایشان داده است. 008 RUT 001 007 و از مکانی که در آن ساکن بود بیرون آمد، و دو عروسش همراه وی بودند، و به راه روانه شدند تا به زمین یهودا مراجعت کنند. 008 RUT 001 008 ونعومی به دو عروس خود گفت: «بروید و هر یکی از شما به خانه مادر خود برگردید، و خداوند برشما احسان کناد، چنانکه شما به مردگان و به من کردید. 008 RUT 001 009 و خداوند به شما عطا کناد که هر یکی ازشما در خانه شوهر خود راحت یابید.» پس ایشان را بوسید و آواز خود را بلند کرده، گریستند. 008 RUT 001 010 وبه او گفتند: «نی بلکه همراه تو نزد قوم تو خواهیم برگشت.» 008 RUT 001 011 نعومی گفت: «ای دخترانم برگردید، چرا همراه من بیایید؟ آیا در رحم من هنوز پسران هستند که برای شما شوهر باشند؟ 008 RUT 001 012 ‌ای دخترانم برگشته، راه خود را پیش گیرید زیرا که برای شوهر گرفتن زیاده پیر هستم، و اگر گویم که امید دارم و امشب نیز به شوهر داده شوم وپسران هم بزایم، 008 RUT 001 013 آیا تا بالغ شدن ایشان صبر خواهیدکرد، و به‌خاطر ایشان، خود را از شوهر گرفتن محروم خواهید داشت؟ نی‌ای دخترانم زیرا که جانم برای شما بسیار تلخ شده است چونکه دست خداوند بر من دراز شده است.» 008 RUT 001 014 پس بار دیگر آواز خود را بلند کرده، گریستند و عرفه مادر شوهر خود را بوسید، اماروت به وی چسبید. 008 RUT 001 015 و او گفت: «اینک زن برادر شوهرت نزد قوم خود و خدایان خویش برگشته است تو نیز در عقب زن برادر شوهرت برگرد.» 008 RUT 001 016 روت گفت: «بر من اصرار مکن که تو راترک کنم و از نزد تو برگردم، زیرا هر جایی که روی می‌آیم و هر جایی که منزل کنی، منزل می‌کنم، قوم تو قوم من و خدای تو خدای من خواهد بود. 008 RUT 001 017 جایی که بمیری، می‌میرم و درآنجا دفن خواهم شد. خداوند به من چنین بلکه زیاده بر این کند اگر چیزی غیر از موت، مرا از توجدا نماید.» 008 RUT 001 018 پس چون دید که او برای رفتن همراهش مصمم شده است از سخن‌گفتن با وی باز ایستاد. 008 RUT 001 019 و ایشان هر دو روانه شدند تا به بیت لحم رسیدند، و چون وارد بیت لحم گردیدند، تمامی شهر بر ایشان به حرکت آمده، زنان گفتند که آیا این نعومی است؟ 008 RUT 001 020 او به ایشان گفت: «مرا نعومی مخوانید بلکه مرا مره بخوانید زیرا قادر مطلق به من مرارت سخت رسانیده است. 008 RUT 001 021 من پر بیرون رفتم و خداوند مرا خالی برگردانید پس برای چه مرا نعومی می‌خوانید چونکه خداوند مرا ذلیل ساخته است و قادرمطلق به من بدی رسانیده است.» 008 RUT 001 022 و نعومی مراجعت کرد و عروسش روت موآبیه که از بلاد موآب برگشته بود، همراه وی آمد، و در ابتدای درویدن جو وارد بیت لحم شدند. 008 RUT 002 001 و نعومی خویش شوهری داشت که مردی دولتمند، بوعز نام از خاندان الیملک بود. 008 RUT 002 002 و روت موآبیه به نعومی گفت: «مرا اجازت ده که به کشتزارها بروم و در عقب هر کسی‌که در نظرش التفات یابم خوشه چینی نمایم. او وی را گفت: «برو‌ای دخترم.» 008 RUT 002 003 پس روانه شده، به کشتزاردرآمد و در عقب دروندگان خوشه چینی می‌نمود، و اتفاق او به قطعه زمین بوعز که ازخاندان الیملک بود، افتاد. 008 RUT 002 004 و اینک بوعز ازبیت لحم آمده، به دروندگان گفت: «خداوند باشما باد.» ایشان وی را گفتند: «خداوند تو رابرکت دهد.» 008 RUT 002 005 و بوعز به نوکر خود که بر دروندگان گماشته بود، گفت: «این دختر از آن کیست؟» 008 RUT 002 006 نوکر که بردروندگان گماشته شده بود، در جواب گفت: «این است دختر موآبیه که با نعومی از بلاد موآب برگشته است، 008 RUT 002 007 و به من گفت: تمنا اینکه خوشه چینی نمایم و در عقب دروندگان در میان بافه‌ها جمع کنم، پس آمده، از صبح تا به حال مانده است، سوای آنکه اندکی در خانه توقف کرده است.» 008 RUT 002 008 و بوعز به روت گفت: «ای دخترم مگرنمی شنوی، به هیچ کشت زار دیگر برای خوشه چینی مرو و از اینجا هم مگذر بلکه باکنیزان من در اینجا باش. 008 RUT 002 009 و چشمانت به زمینی که می‌دروند نگران باشد و در عقب ایشان برو، آیاجوانان را حکم نکردم که تو را لمس نکنند، و اگرتشنه باشی، نزد ظروف ایشان برو و از آنچه جوانان می‌کشند، بنوش.» 008 RUT 002 010 پس به روی درافتاده، او را تا به زمین تعظیم کرد و به او گفت: «برای چه در نظر تو التفات یافتم که به من توجه نمودی و حال آنکه غریب هستم.» 008 RUT 002 011 بوعز در جواب او گفت: «از هر‌آنچه بعد ازمردن شوهرت به مادر شوهر خود کردی اطلاع تمام به من رسیده است، و چگونه پدر و مادر وزمین ولادت خود را ترک کرده، نزد قومی که پیشتر ندانسته بودی، آمدی. 008 RUT 002 012 خداوند عمل تورا جزا دهد و از جانب یهوه، خدای اسرائیل، که در زیر بالهایش پناه بردی، اجر کامل به تو برسد.» 008 RUT 002 013 گفت: «ای آقایم، در نظر تو التفات بیابم زیرا که مرا تسلی دادی و به کنیز خود سخنان دل آویزگفتی، اگر‌چه من مثل یکی از کنیزان تو نیستم.» 008 RUT 002 014 بوعز وی را گفت: «در وقت چاشت اینجابیا و از نان بخور و لقمه خود را در شیره فرو بر.» پس نزد دروندگان نشست و غله برشته به او دادندو خورد و سیر شده، باقی‌مانده را واگذاشت. 008 RUT 002 015 وچون برای خوشه چینی برخاست بوعز جوانان خود را امر کرده، گفت: «بگذارید که در میان بافه‌ها هم خوشه چینی نماید و او را زجرمنمایید. 008 RUT 002 016 و نیز از دسته‌ها کشیده، برایش بگذارید تا برچیند و او را عتاب مکنید.» 008 RUT 002 017 پس تا شام در آن کشتزار خوشه چینی نموده، آنچه را که برچیده بود، کوبید و به قدر یک ایفه جو بود. 008 RUT 002 018 پس آن را برداشته، به شهردرآمد، و مادر شوهرش آنچه را که برچیده بود، دید، و آنچه بعد از سیرشدنش باقی‌مانده بود، بیرون آورده، به وی داد. 008 RUT 002 019 و مادر شوهرش وی را گفت: «امروز کجا خوشه چینی نمودی و کجاکار کردی؟ مبارک باد آنکه بر تو توجه نموده است.» پس مادر شوهر خود را از کسی‌که نزد وی کار کرده بود، خبر داده، گفت: «نام آن شخص که امروز نزد او کار کردم، بوعز است.» 008 RUT 002 020 و نعومی به عروس خود گفت: «او از جانب خداوند مبارک باد زیرا که احسان را بر زندگان ومردگان ترک ننموده است.» و نعومی وی را گفت: «این شخص، خویش ما و از ولی های ماست.» 008 RUT 002 021 و روت موآبیه گفت که «او نیز مرا گفت باجوانان من باش تا همه درو مرا تمام کنند.» 008 RUT 002 022 نعومی به عروس خود روت گفت که «ای دخترم خوب است که با کنیزان او بیرون روی وتو را در کشتزار دیگر نیابند.» 008 RUT 002 023 پس با کنیزان بوعز برای خوشه چینی می‌ماند تا درو جو و دروگندم تمام شد، و با مادرشوهرش سکونت داشت. 008 RUT 003 001 و مادر شوهرش، نعومی وی را گفت: «ای دختر من، آیا برای تو راحت نجویم تا برایت نیکو باشد. 008 RUT 003 002 و الان آیا بوعز که تو باکنیزانش بودی خویش ما نیست؟ و اینک اوامشب در خرمن خود، جو پاک می‌کند. 008 RUT 003 003 پس خویشتن را غسل کرده، تدهین کن و رخت خود راپوشیده، به خرمن برو، اما خود را به آن مردنشناسان تا از خوردن و نوشیدن فارغ شود. 008 RUT 003 004 وچون او بخوابد جای خوابیدنش را نشان کن، ورفته، پایهای او را بگشا و بخواب، و او تو راخواهد گفت که چه باید بکنی.» 008 RUT 003 005 او وی را گفت: «هر‌چه به من گفتی، خواهم کرد.» 008 RUT 003 006 پس به خرمن رفته، موافق هر‌چه مادرشوهرش او را امر فرموده بود، رفتار نمود. 008 RUT 003 007 پس چون بوعز خورد و نوشید و دلش شاد شد ورفته، به کنار بافه های جو خوابید، آنگاه او آهسته آهسته آمده، پایهای او را گشود و خوابید. 008 RUT 003 008 و درنصف شب آن مرد مضطرب گردید و به آن سمت متوجه شد که اینک زنی نزد پایهایش خوابیده است. 008 RUT 003 009 و گفت: «تو کیستی»؟ او گفت: «من کنیزتو، روت هستم، پس دامن خود را بر کنیز خویش بگستران زیرا که تو ولی هستی.» 008 RUT 003 010 او گفت: «ای دختر من! از جانب خداوندمبارک باش! زیرا که در آخر بیشتر احسان نمودی از اول، چونکه در عقب جوانان، چه فقیر و چه غنی، نرفتی. 008 RUT 003 011 و حال‌ای دختر من، مترس! هرآنچه به من گفتی برایت خواهم کرد، زیرا که تمام شهر قوم من تو را زن نیکو می‌دانند. 008 RUT 003 012 و الان راست است که من ولی هستم لیکن ولی‌ای نزدیکتر از من هست. 008 RUT 003 013 امشب در اینجا بمان وبامدادان اگر او حق ولی را برای تو ادا نماید، خوب ادا نماید، و اگر نخواهد که برای تو حق ولی را ادا نماید، پس قسم به حیات خداوند که من آن را برای تو ادا خواهم نمود، الان تا صبح بخواب.» 008 RUT 003 014 پس نزد پایش تا صبح خوابیده، پیش ازآنکه کسی همسایه‌اش را تشخیص دهد، برخاست، و بوعز گفت: «زنهار کسی نفهمد که این زن به خرمن آمده است. 008 RUT 003 015 و گفت چادری که برتوست، بیاور و بگیر.» پس آن را بگرفت و او شش کیل جو پیموده، بر وی گذارد و به شهر رفت. 008 RUT 003 016 وچون نزد مادر شوهر خود رسید، او وی را گفت: «ای دختر من، بر تو چه گذشت؟» پس او را از هرآنچه آن مرد با وی کرده بود، خبر داد. 008 RUT 003 017 و گفت: «این شش کیل جو را به من داد زیرا گفت، نزدمادرشوهرت تهیدست مرو.» 008 RUT 003 018 او وی را گفت: «ای دخترم آرام بنشین تا بدانی که این امر چگونه خواهد شد، زیرا که آن مرد تا این کار را امروزتمام نکند، آرام نخواهد گرفت.» 008 RUT 004 001 و بوعز به دروازه آمده، آنجا نشست و اینک آن ولی که بوعز درباره او سخن گفته بود می‌گذشت، و به او گفت: «ای فلان! به اینجابرگشته، بنشین.» و او برگشته، نشست. 008 RUT 004 002 و ده نفراز مشایخ شهر را برداشته، به ایشان گفت: «اینجابنشینید.» و ایشان نشستند. 008 RUT 004 003 و به آن ولی گفت: «نعومی که از بلاد موآب برگشته است قطعه زمینی را که از برادر ما الیملک بود، می‌فروشد. 008 RUT 004 004 ومن مصلحت دیدم که تو را اطلاع داده، بگویم که آن را به حضور این مجلس و مشایخ قوم من بخر، پس اگر انفکاک می‌کنی، بکن، و اگر انفکاک نمی کنی مرا خبر بده تا بدانم، زیرا غیر از تو کسی نیست که انفکاک کند، و من بعد از تو هستم.» اوگفت: «من انفکاک می‌کنم.» 008 RUT 004 005 بوعز گفت: «درروزی که زمین را از دست نعومی می‌خری، ازروت موآبیه، زن متوفی نیز باید خرید، تا نام متوفی را بر میراثش برانگیزانی.» 008 RUT 004 006 آن ولی گفت: «نمی توانم برای خود انفکاک کنم مبادا میراث خود را فاسد کنم، پس تو حق انفکاک مرا بر ذمه خود بگیر زیرا نمی توانم انفکاک نمایم.» 008 RUT 004 007 و رسم انفکاک و مبادلت در ایام قدیم دراسرائیل به جهت اثبات هر امر این بود که شخص کفش خود را بیرون کرده، به همسایه خود می‌داد. و این در اسرائیل قانون شده است. 008 RUT 004 008 پس آن ولی به بوعز گفت: «آن را برای خود بخر.» و کفش خود را بیرون کرد. 008 RUT 004 009 و بوعز به مشایخ و به تمامی قوم گفت: «شما امروز شاهد باشید که تمامی مایملک الیملک و تمامی مایملک کلیون ومحلون را از دست نعومی خریدم. 008 RUT 004 010 و هم روت موآبیه زن محلون را به زنی خود خریدم تا نام متوفی را بر میراثش برانگیزانم، و نام متوفی ازمیان برادرانش و از دروازه محله‌اش منقطع نشود، شما امروز شاهد باشید.» 008 RUT 004 011 و تمامی قوم که نزد دروازه بودند و مشایخ گفتند: «شاهد هستیم و خداوند این زن را که به خانه تو درآمد، مثل راحیل و لیه گرداند که خانه اسرائیل را بنا کردند، و تو در افراته کامیاب شو، ودر بیت لحم نامور باش. 008 RUT 004 012 و خانه تو مثل خانه فارص باشد که تامار برای یهودا زایید، ازاولادی که خداوند تو را از این دختر، خواهدبخشید.» 008 RUT 004 013 پس بوعز روت را گرفت و او زن وی شد وبه او درآمد و خداوند او را حمل داد که پسری زایید. 008 RUT 004 014 و زنان به نعومی گفتند: «متبارک بادخداوند که تو را امروز بی‌ولی نگذاشته است و نام او در اسرائیل بلند شود. 008 RUT 004 015 و او برایت تازه کننده جان و پرورنده پیری تو باشد، زیرا که عروست که تو را دوست می‌دارد و برایت از هفت پسر بهتراست، او را زایید.» 008 RUT 004 016 و نعومی پسر را گرفته، در آغوش خود گذاشت و دایه او شد. 008 RUT 004 017 و زنان همسایه‌اش، او را نام نهاده، گفتند برای نعومی پسری زاییده شد، و نام اورا عوبید خواندند و او پدر یسی پدر داوداست. 008 RUT 004 018 این است پیدایش فارص: فارص حصرون را آورد؛ 008 RUT 004 019 و حصرون، رام را آورد؛ و رام، عمیناداب را آورد؛ 008 RUT 004 020 و عمیناداب نحشون راآورد؛ و نحشون سلمون را آورد؛ 008 RUT 004 021 و سلمون بوعز را آورد؛ و بوعز عوبید را آورد؛ 008 RUT 004 022 و عوبیدیسی را آورد؛ و یسی داود را آورد. # # BOOK 009 1SA 1 Samuel اول سموئیل 009 1SA 001 001 و مردی بود از رامه تایم صوفیم از کوهستان افرایم، مسمی به القانه بن یروحام بن الیهو بن توحو بن صوف. و او افرایمی بود. 009 1SA 001 002 و او دو زن داشت. اسم یکی حنا و اسم دیگری فننه بود. و فننه اولاد داشت لیکن حنا رااولاد نبود. 009 1SA 001 003 و آن مرد هر سال برای عبادت نمودن وقربانی گذرانیدن برای یهوه صبایوت از شهر خودبه شیلوه می‌آمد، و حفنی و فینحاس دو پسرعیلی، کاهنان خداوند در آنجا بودند. 009 1SA 001 004 و چون روزی می‌آمد که القانه قربانی می‌گذرانید، به زن خود فننه و همه پسران و دختران خود قسمت هامی داد. 009 1SA 001 005 و اما به حنا قسمت مضاعف می‌داد زیراکه حنا را دوست می‌داشت، اگر‌چه خداوند رحم او را بسته بود. 009 1SA 001 006 و هئوی وی او را نیز سخت می‌رنجانید به حدی که وی را خشمناک می‌ساخت، چونکه خداوند رحم او را بسته بود. 009 1SA 001 007 و همچنین سال به سال واقع می‌شد که چون حنابه خانه خدا می‌آمد، فننه همچنین او رامی رنجانید و او گریه نموده، چیزی نمی خورد. 009 1SA 001 008 و شوهرش، القانه، وی را می‌گفت: «ای حنا چراگریانی و چرا نمی خوری و دلت چرا غمگین است؟ آیا من برای تو از ده پسر بهتر نیستم؟» 009 1SA 001 009 و بعد از اکل و شرب نمودن ایشان در شیلوه، حنا برخاست و عیلی کاهن بر کرسی خود نزد ستونی در هیکل خدا نشسته بود. 009 1SA 001 010 و او به تلخی جان نزد خداوند دعا کرد، و زارزار بگریست. 009 1SA 001 011 ونذر کرده، گفت: «ای یهوه صبایوت اگر فی الواقع به مصیبت کنیز خود نظر کرده، مرا بیاد آوری وکنیزک خود را فراموش نکرده، اولاد ذکوری به کنیز خود عطا فرمایی، او را تمامی ایام عمرش به خداوند خواهم داد، و استره بر سرش نخواهدآمد.» 009 1SA 001 012 و چون دعای خود را به حضور خداوندطول داد عیلی دهن او را ملاحظه کرد. 009 1SA 001 013 و حنادر دل خود سخن می‌گفت، و لبهایش فقط، متحرک بود و آوازش مسموع نمی شد، و عیلی گمان برد که مست است. 009 1SA 001 014 پس عیلی وی راگفت: «تا به کی مست می‌شوی؟ شرابت را از خوددور کن.» 009 1SA 001 015 و حنا در جواب گفت: «نی آقایم، بلکه زن شکسته روح هستم، و شراب و مسکرات ننوشیده‌ام، بلکه جان خود را به حضور خداوندریخته‌ام. 009 1SA 001 016 کنیز خود را از دختران بلیعال مشمار، زیرا که از کثرت غم و رنجیدگی خود تابحال می‌گفتم.» 009 1SA 001 017 عیلی در جواب گفت: «به سلامتی برو و خدای اسرائیل مسالتی را که از اوطلب نمودی، تو را عطا فرماید.» 009 1SA 001 018 گفت: «کنیزت در نظرت التفات یابد.» پس آن زن راه خود را پیش گرفت و می‌خورد و دیگر ترشرونبود. 009 1SA 001 019 و ایشان بامدادان برخاسته، به حضور خداوند عبادت کردند و برگشته، به خانه خویش به رامه آمدند، و القانه زن خود حنا را بشناخت وخداوند او را به یاد آورد. 009 1SA 001 020 و بعد از مرور ایام حنا حامله شده، پسری زایید و او را سموئیل نام نهاد، زیرا گفت: «او را از خداوند سوال نمودم.» 009 1SA 001 021 و شوهرش القانه با تمامی اهل خانه‌اش رفت تا قربانی سالیانه و نذر خود را نزد خداوندبگذراند. 009 1SA 001 022 و حنا نرفت زیرا که به شوهر خودگفته بود تا پسر از شیر باز داشته نشود، نمی آیم، آنگاه او را خواهم آورد و به حضور خداوندحاضر شده، آنجا دائم خواهد ماند. 009 1SA 001 023 شوهرش القانه وی را گفت: «آنچه در نظرت پسند آید، بکن، تا وقت باز داشتنش از شیر بمان، لیکن خداوند کلام خود را استوار نماید.» پس آن زن ماند و تا وقت بازداشتن پسر خود از شیر، او راشیر می‌داد. 009 1SA 001 024 و چون او را از شیر باز داشته بود، وی را باسه گاو و یک ایفه آرد و یک مشک شراب با خودآورده، به خانه خداوند در شیلوه رسانید و آن پسر کوچک بود. 009 1SA 001 025 و گاو را ذبح نمودند، و پسررا نزد عیلی آوردند. 009 1SA 001 026 و حنا گفت: «عرض می‌کنم‌ای آقایم! جانت زنده باد‌ای آقایم! من آن زن هستم که در اینجا نزد تو ایستاده، از خداوندمسئلت نمودم. 009 1SA 001 027 برای این پسر مسالت نمودم وخداوند مسالت مرا که از او طلب نموده بودم، به من عطا فرموده است. 009 1SA 001 028 و من نیز او را برای خداوند وقف نمودم؛ تمام ایامی که زنده باشدوقف خداوند خواهد بود.» پس در آنجا خداوند را عبادت نمودند. 009 1SA 002 001 و حنا دعا نموده، گفت: «دل من در خداوند وجد می‌نماید. و شاخ من در نزد خداوند برافراشته شده. و دهانم بر دشمنانم وسیع گردیده است. زیرا که در نجات تو شادمان هستم. 009 1SA 002 002 مثل یهوه قدوسی نیست. زیرا غیر از تو کسی نیست. و مثل خدای ما صخره‌ای نیست. 009 1SA 002 003 سخنان تکبرآمیز دیگر مگویید. و غرور از دهان شما صادر نشود. زیرا یهوه خدای علام است. وبه او اعمال، سنجیده می‌شود. 009 1SA 002 004 کمان جباران را شکسته است. و آنانی که می‌لغزیدند، کمر آنها به قوت بسته شد. 009 1SA 002 005 سیرشدگان، خویشتن را برای نان اجیر ساختند. و کسانی که گرسنه بودند، استراحت یافتند. بلکه زن نازا هفت فرزند زاییده است. و آنکه اولادبسیار داشت، زبون گردیده. 009 1SA 002 006 خداوند می‌میراند و زنده می‌کند؛ به قبر فرودمی آورد و برمی خیزاند. (Sheol h7585) 009 1SA 002 007 خداوند فقیر می‌سازد و غنی می‌گرداند؛ پست می‌کند و بلند می‌سازد. 009 1SA 002 008 فقیر را از خاک برمی افرازد. و مسکین را از مزبله برمی دارد تا ایشان را با امیران بنشاند. و ایشان راوارث کرسی جلال گرداند. زیرا که ستونهای زمین از آن خداوند است. و ربع مسکون را بر آنهااستوار نموده است. 009 1SA 002 009 پایهای مقدسین خود را محفوظ می‌دارد. اماشریران در ظلمت خاموش خواهند شد، زیرا که انسان به قوت خود غالب نخواهد آمد. 009 1SA 002 010 آنانی که با خداوند مخاصمه کنند، شکسته خواهند شد. او بر ایشان از آسمان صاعقه خواهدفرستاد. خداوند، اقصای زمین را داوری خواهدنمود، و به پادشاه خود قوت خواهد بخشید. وشاخ مسیح خود را بلند خواهد گردانید.» 009 1SA 002 011 پس القانه به خانه خود به راما رفت و آن پسر به حضور عیلی کاهن، خداوند را خدمت می‌نمود. 009 1SA 002 012 و پسران عیلی از بنی بلیعال بودند وخداوند را نشناختند. 009 1SA 002 013 و عادت کاهنان با قوم این بود که چون کسی قربانی می‌گذرانید هنگامی که گوشت پخته می‌شد، خادم کاهن با چنگال سه دندانه در دست خود می‌آمد 009 1SA 002 014 و آن را به تاوه یامرجل یا دیگ یا پاتیل فرو برده، هر‌چه چنگال برمی آورد کاهن آن را برای خود می‌گرفت، وهمچنین با تمامی اسرائیل که در آنجا به شیلوه می‌آمدند، رفتار می‌نمودند. 009 1SA 002 015 و نیز قبل ازسوزانیدن پیه، خادم کاهن آمده، به کسی‌که قربانی می‌گذرانید، می‌گفت: «گوشت به جهت کباب برای کاهن بده، زیرا گوشت پخته از تونمی گیرد بلکه خام.» 009 1SA 002 016 و آن مرد به وی می‌گفت: «پیه را اول بسوزانند و بعد هر‌چه دلت می‌خواهدبرای خود بگیر.» او می‌گفت: «نی، بلکه الان بده، والا به زور می‌گیرم.» 009 1SA 002 017 پس گناهان آن جوانان به حضور خداوند بسیار عظیم بود، زیرا که مردمان هدایای خداوند را مکروه می‌داشتند. 009 1SA 002 018 و اما سموئیل به حضور خداوند خدمت می کرد، و او پسر کوچک بود و بر کمرش ایفودکتان بسته بود. 009 1SA 002 019 و مادرش برای وی جبه کوچک می‌ساخت، و آن را سال به سال همراه خودمی آورد، هنگامی که با شوهر خود برمی آمد تاقربانی سالیانه را بگذرانند. 009 1SA 002 020 و عیلی القانه وزنش را برکت داده، گفت: «خداوند تو را از این زن به عوض عاریتی که به خداوند داده‌ای، اولادبدهد.» پس به مکان خود رفتند. 009 1SA 002 021 و خداوند از حنا تفقد نمود و او حامله شده، سه پسر و دو دختر زایید، و آن پسر، سموئیل به حضور خداوند نمو می‌کرد. 009 1SA 002 022 و عیلی بسیار سالخورده شده بود، و هر‌چه پسرانش با تمامی اسرائیل عمل می‌نمودند، می‌شنید، و اینکه چگونه با زنانی که نزد در خیمه اجتماع خدمت می‌کردند، می‌خوابیدند. 009 1SA 002 023 پس به ایشان گفت: «چرا چنین کارها می‌کنید زیرا که اعمال بد شما را از تمامی این قوم می‌شنوم. 009 1SA 002 024 چنین مکنید‌ای پسرانم زیرا خبری که می‌شنوم خوب نیست، شما باعث عصیان قوم خداوند می‌باشید. 009 1SA 002 025 اگر شخصی بر شخصی گناه ورزد خدا او را داوری خواهد کرد اما اگرشخصی بر خداوند گناه ورزد، کیست که برای وی شفاعت نماید؟» اما ایشان سخن پدر خود رانشنیدند، زیرا خداوند خواست که ایشان راهلاک سازد. 009 1SA 002 026 و آن پسر، سموئیل، نمو می‌یافت و هم نزدخداوند و هم نزد مردمان پسندیده می‌شد. 009 1SA 002 027 و مرد خدایی نزد عیلی آمده، به وی گفت: «خداوند چنین می‌گوید: آیا خود را بر خاندان پدرت هنگامی که ایشان در مصر در خانه فرعون بودند، ظاهر نساختم؟ 009 1SA 002 028 و آیا او را از جمیع اسباط اسرائیل برنگزیدم تا کاهن من بوده، نزدمذبح من بیاید. و بخور بسوزاند و به حضور من ایفود بپوشد، وآیا جمیع هدایای آتشین بنی‌اسرائیل را به خاندان پدرت نبخشیدم؟ 009 1SA 002 029 پس چرا قربانی‌ها و هدایای مرا که در مسکن خود امر فرمودم، پایمال می‌کنید و پسران خود رازیاده از من محترم می‌داری، تا خویشتن را ازنیکوترین جمیع هدایای قوم من، اسرائیل فربه سازی. 009 1SA 002 030 بنابراین یهوه، خدای اسرائیل می‌گوید: البته گفتم که خاندان تو و خاندان پدرت به حضور من تا به ابد سلوک خواهند نمود، لیکن الان خداوند می‌گوید: حاشا از من! زیرا آنانی که مرا تکریم نمایند، تکریم خواهم نمود و کسانی که مرا حقیر شمارند، خوار خواهند شد. 009 1SA 002 031 اینک ایامی می‌آید که بازوی تو را و بازوی خاندان پدرتو را قطع خواهم نمود که مردی پیر در خانه تویافت نشود. 009 1SA 002 032 و تنگی مسکن مرا خواهی دید، در هر احسانی که به اسرائیل خواهد شد، و مردی پیر در خانه تو ابد نخواهد بود. 009 1SA 002 033 و شخصی رااز کسان تو که از مذبح خود قطع نمی نمایم برای کاهیدن چشم تو و رنجانیدن دلت خواهد بود، وجمیع ذریت خانه تو در جوانی خواهند مرد. 009 1SA 002 034 واین برای تو علامت باشد که بر دو پسرت حفنی وفینحاس واقع می‌شود که هر دوی ایشان در یک روز خواهند مرد. 009 1SA 002 035 و کاهن امینی به جهت خودبرپا خواهم داشت که موافق دل و جان من رفتارخواهد نمود، و برای او خانه مستحکمی بنا خواهم کرد، و به حضور مسیح من پیوسته سلوک خواهد نمود. 009 1SA 002 036 و واقع خواهد شد که هر‌که درخانه تو باقی ماند، آمده، نزد او به جهت پاره‌ای نقره و قرص نانی تعظیم خواهد نمود و خواهدگفت: تمنا اینکه مرا به یکی از وظایف کهانت بگذار تا لقمه‌ای نان بخورم.» 009 1SA 003 001 و آن پسر، سموئیل، به حضور عیلی، خداوند را خدمت می‌نمود، و در آن روزهاکلام خداوند نادر بود و رویا مکشوف نمی شد. 009 1SA 003 002 و در آن زمان واقع شد که چون عیلی در جایش خوابیده بود و چشمانش آغاز تار شدن نموده، نمی توانست دید، 009 1SA 003 003 و چراغ خدا هنوز خاموش نشده، و سموئیل در هیکل خداوند، جایی که تابوت خدا بود، می‌خوابید، 009 1SA 003 004 خداوند سموئیل را خواند و او گفت: «لبیک.» 009 1SA 003 005 پس نزد عیلی شتافته، گفت: «اینک حاضرم زیرا مرا خواندی.» او گفت: «نخواندم، برگشته، بخواب.» و او برگشته، خوابید. 009 1SA 003 006 و خداوند بار دیگر خواند: «ای سموئیل!» وسموئیل برخاسته، نزد عیلی آمده، گفت: «اینک حاضرم زیرا مرا خواندی.» او گفت: «ای پسرم تورا نخواندم، برگشته، بخواب.» 009 1SA 003 007 و سموئیل، خداوند را هنوز نمی شناخت وکلام خداوند تا حال بر او منکشف نشده بود. 009 1SA 003 008 وخداوند باز سموئیل را بار سوم خواند و اوبرخاسته، نزد عیلی آمده، گفت: «اینک حاضرم زیرا مرا خواندی.» آنگاه عیلی فهمید که یهوه، پسر را خوانده است. 009 1SA 003 009 و عیلی به سموئیل گفت: «برو و بخواب و اگر تو را بخواند، بگو‌ای خداوندبفرما زیرا که بنده تو می‌شنود.» پس سموئیل رفته، در جای خود خوابید. 009 1SA 003 010 و خداوند آمده، بایستاد و مثل دفعه های پیش خواند: «ای سموئیل! ای سموئیل!» سموئیل گفت: «بفرما زیرا که بنده تو می‌شنود.» 009 1SA 003 011 و خداوند به سموئیل گفت: «اینک من کاری در اسرائیل می‌کنم که گوشهای هر‌که بشنود، صدا خواهد داد. 009 1SA 003 012 در آن روز هر‌چه درباره خانه عیلی گفتم بر او اجرا خواهم داشت، و شروع نموده، به انجام خواهم رسانید. 009 1SA 003 013 زیرا به او خبردادم که من بر خانه او تا به ابد داوری خواهم نمودبه‌سبب گناهی که می‌داند، چونکه پسرانش برخود لعنت آوردند و او ایشان را منع ننمود. 009 1SA 003 014 بنابراین برای خاندان عیلی قسم خوردم که گناه خاندان عیلی به قربانی و هدیه، تا به ابد کفاره نخواهد شد.» 009 1SA 003 015 و سموئیل تا صبح خوابید و درهای خانه خداوند را باز کرد، و سموئیل ترسید که عیلی رااز رویا اطلاع دهد. 009 1SA 003 016 اما عیلی سموئیل راخوانده، گفت: «ای پسرم سموئیل!» او گفت: «لبیک» 009 1SA 003 017 گفت: «چه سخنی است که به تو گفته است؟ آن را از من مخفی مدار. خدا با تو چنین بلکه زیاده از این عمل نماید، اگر از هر‌آنچه به توگفته است چیزی از من مخفی داری.» 009 1SA 003 018 پس سموئیل همه‌چیز را برای او بیان کرد و چیزی ازآن مخفی نداشت. و او گفت «خداوند است آنچه در نظر او پسند آید بکند.» 009 1SA 003 019 و سموئیل بزرگ می‌شد و خداوند با وی می‌بود و نمی گذاشت که یکی از سخنانش بر زمین بیفتد. 009 1SA 003 020 و تمامی اسرائیل از دان تا بئرشبع دانستند که سموئیل برقرار شده است تا نبی خداوند باشد. 009 1SA 003 021 و خداوند بار دیگر در شیلوه ظاهر شد، زیرا که خداوند در شیلوه خود را برسموئیل به کلام خداوند ظاهر ساخت. 009 1SA 004 001 و کلام سموئیل به تمامی اسرائیل رسید. واسرائیل به مقابله فلسطینیان در جنگ بیرون آمده، نزد ابن عزر اردو زدند، و فلسطینیان در افیق فرود آمدند. 009 1SA 004 002 و فلسطینیان در مقابل اسرائیل صف آرایی کردند، و چون جنگ درپیوستند، اسرائیل از حضور فلسطینیان شکست خوردند، و در معرکه به قدر چهار هزار نفر را درمیدان کشتند. 009 1SA 004 003 و چون قوم به لشکرگاه رسیدند، مشایخ اسرائیل گفتند: «چرا امروز خداوند ما رااز حضور فلسطینیان شکست داد؟ پس تابوت عهد خداوند را از شیلوه نزد خود بیاوریم تا درمیان ما آمده، ما را از دست دشمنان ما نجات دهد.» 009 1SA 004 004 و قوم به شیلوه فرستاده، تابوت عهد یهوه صبایوت را که در میان کروبیان ساکن است از آنجاآوردند، و دو پسر عیلی حفنی و فینحاس درآنجا با تابوت عهد خدا بودند. 009 1SA 004 005 و چون تابوت عهد خداوند به لشکرگاه داخل شد، جمیع اسرائیل صدای بلند زدند به حدی که زمین متزلزل شد. 009 1SA 004 006 و چون فلسطینیان آواز صدا را شنیدند، گفتند: «این آواز صدای بلنددر اردوی عبرانیان چیست؟» پس فهمیدند که تابوت خداوند به اردو آمده است. 009 1SA 004 007 و فلسطینیان ترسیدند زیرا گفتند: «خدا به اردو آمده است» و گفتند: «وای بر ما، زیرا قبل از این‌چنین چیزی واقع نشده است! 009 1SA 004 008 وای بر ما، کیست که ما را ازدست این خدایان زورآور رهایی دهد، همین خدایانند که مصریان را در بیابان به همه بلایا مبتلاساختند. 009 1SA 004 009 ‌ای فلسطینیان خویشتن را تقویت داده، مردان باشید مبادا عبرانیان را بندگی کنید، چنانکه ایشان شما را بندگی نمودند، پس مردان شوید و جنگ کنید.» 009 1SA 004 010 پس فلسطینیان جنگ کردند و اسرائیل شکست خورده، هر یک به خیمه خود فرار کردندو کشتار بسیار عظیمی شد، و از اسرائیل سی هزار پیاده کشته شدند. 009 1SA 004 011 و تابوت خدا گرفته شد، و دو پسر عیلی حفنی و فینحاس کشته شدند. 009 1SA 004 012 و مردی بنیامینی از لشکر دویده، در همان روز با جامه دریده و خاک بر سر ریخته، به شیلوه آمد. 009 1SA 004 013 و چون وارد شد اینک عیلی به کنار راه برکرسی خود مراقب نشسته، زیرا که دلش درباره تابوت خدا مضطرب می‌بود. و چون آن مرد به شهر داخل شده، خبر داد، تمامی شهر نعره زدند. 009 1SA 004 014 و چون عیلی آواز نعره را شنید، گفت: «این آواز هنگامه چیست؟» پس آن مرد شتافته، عیلی را خبر داد. 009 1SA 004 015 و عیلی نود و هشت ساله بود وچشمانش تار شده، نمی توانست دید. 009 1SA 004 016 پس آن مرد به عیلی گفت: «منم که از لشکرآمده، و من امروز از لشکر فرار کرده‌ام.» گفت: «ای پسرم کار چگونه گذشت؟» 009 1SA 004 017 و آن خبرآورنده در جواب گفت: «اسرائیل از حضورفلسطینیان فرار کردند، و شکست عظیمی هم درقوم واقع شد، و نیز دو پسرت حفنی و فینحاس مردند و تابوت عهد خدا گرفته شد.» 009 1SA 004 018 و چون ازتابوت خدا خبر داد، عیلی از کرسی خود به پهلوی دروازه به پشت افتاده، گردنش بشکست وبمرد، زیرا که مردی پیر و سنگین بود و چهل سال بر اسرائیل داوری کرده بود. 009 1SA 004 019 و عروس او، زن فینحاس که حامله و نزدیک به زاییدن بود، چون خبر‌گرفتن تابوت خدا و مرگ پدر شوهرش وشوهرش را شنید، خم شده، زایید زیرا که درد زه او را بگرفت. 009 1SA 004 020 و در وقت مردنش زنانی که نزدوی ایستاده بودند، گفتند: «مترس زیرا که پسرزاییدی، » اما او جواب نداد و اعتنا ننمود. 009 1SA 004 021 وپسر را ایخابود نام نهاده، گفت: «جلال از اسرائیل زایل شد»، چونکه تابوت خدا گرفته شده بود و به‌سبب پدر شوهرش و شوهرش. 009 1SA 004 022 پس گفت: «جلال از اسرائیل زایل شد زیرا که تابوت خداگرفته شده است.» 009 1SA 005 001 و فلسطینیان تابوت خدا را گرفته، آن را ازابن عزر به اشدود آوردند. 009 1SA 005 002 و فلسطینیان تابوت خدا را گرفته، آن را به خانه داجون درآورده، نزدیک داجون گذاشتند. 009 1SA 005 003 و بامدادان چون اشدودیان برخاستند، اینک داجون به حضور تابوت خداوند رو به زمین افتاده بود. وداجون را برداشته، باز در جایش برپا داشتند. 009 1SA 005 004 ودر فردای آن روز چون صبح برخاستند، اینک داجون به حضور تابوت خداوند رو به زمین افتاده، و سر داجون و دو دستش بر آستانه قطع شده، و تن داجون فقط از او باقی‌مانده بود. 009 1SA 005 005 ازاین جهت کاهنان داجون و هر‌که داخل خانه داجون می‌شود تا امروز بر آستانه داجون دراشدود پا نمی گذرد. 009 1SA 005 006 و دست خداوند بر اهل اشدود سنگین شده، ایشان را تباه ساخت و ایشان را هم اشدود و هم نواحی آن را به خراجها مبتلا ساخت. 009 1SA 005 007 و چون مردان اشدود دیدند که چنین است گفتند تابوت خدای اسرائیل با ما نخواهد ماند، زیرا که دست او بر ما و بر خدای ما، داجون سنگین است. 009 1SA 005 008 پس فرستاده، جمیع سروران فلسطینیان را نزد خودجمع کرده، گفتند: «با تابوت خدای اسرائیل چه کنیم؟» گفتند: «تابوت خدای اسرائیل به جت منتقل شود.» پس تابوت خدای اسرائیل را به آنجا بردند. 009 1SA 005 009 و واقع شد بعد از نقل کردن آن که دست خداوند بر آن شهر به اضطراب بسیارعظیمی دراز شده، مردمان شهر را از خرد و بزرگ مبتلا ساخته، خراجها بر ایشان منتفخ شد. 009 1SA 005 010 پس تابوت خدا را به عقرون بردند و به مجرد ورودتابوت خدا به عقرون، اهل عقرون فریاد کرده، گفتند: «تابوت خدای اسرائیل را نزد ما آوردند تاما را و قوم ما را بکشند.» 009 1SA 005 011 پس فرستاده، جیمع سروران فلسطینیان را جمع کرده، گفتند: «تابوت خدای اسرائیل را روانه کنید تا به‌جای خودبرگردد و ما را و قوم ما را نکشد زیرا که در تمام شهر هنگامه مهلک بود، و دست خدا در آنجابسیار سنگین شده بود. 009 1SA 005 012 و آنانی که نمردند به خراجها مبتلا شدند، و فریاد شهر تا به آسمان بالارفت. 009 1SA 006 001 و تابوت خداوند در ولایت فلسطینیان هفت ماه ماند. 009 1SA 006 002 و فلسطینیان، کاهنان وفالگیران خود را خوانده، گفتند: «با تابوت خداوند چه کنیم؟ ما را اعلام نمایید که آن را به‌جایش با چه چیز بفرستیم.» 009 1SA 006 003 گفتند: «اگر تابوت خدای اسرائیل را بفرستید آن را خالی مفرستید، بلکه قربانی جرم البته برای او بفرستید، آنگاه شفاخواهید یافت، و بر شما معلوم خواهد شد که ازچه سبب دست او از شما برداشته نشده است.» 009 1SA 006 004 ایشان گفتند: «چه قربانی جرم برای اوبفرستیم؟» 009 1SA 006 005 پس تماثیل خراجهای خود و تماثیل موشهای خود را که زمین را خراب می‌کنند بسازید، وخدای اسرائیل را جلال دهید که شاید دست خود را از شما و از خدایان شما و از زمین شمابردارد. 009 1SA 006 006 و چرا دل خود را سخت سازید، چنانکه مصریان و فرعون دل خود را سخت ساختند؟ آیابعد از آنکه در میان ایشان کارهای عجیب کرده بود ایشان را رها نکردند که رفتند؟ 009 1SA 006 007 پس الان ارابه تازه بسازید و دو گاو شیرده را که یوغ برگردن ایشان نهاده نشده باشد بگیرید، و دو گاو رابه ارابه ببندید و گوساله های آنها را از عقب آنها به خانه برگردانید. 009 1SA 006 008 و تابوت خداوند را گرفته، آن رابر ارابه بنهید و اسباب طلا را که به جهت قربانی جرم برای او می‌فرستید در صندوقچه‌ای به پهلوی آن بگذارید، و آن را رها کنید تا برود. 009 1SA 006 009 ونظر کنید اگر به راه سرحد خود به سوی بیت شمس برود، بدانید اوست که این بلای عظیم را بر ما وارد گردانیده است، و اگرنه، پس خواهیددانست که دست او ما را لمس نکرده است، بلکه آنچه بر ما واقع شده است، اتفاقی است.» 009 1SA 006 010 پس آن مردمان چنین کردند و دو گاوشیرده را گرفته، آنها را به ارابه بستند، وگوساله های آنها را در خانه نگاه داشتند. 009 1SA 006 011 و تابوت خداوند و صندوقچه را با موشهای طلا وتماثیل خراجهای خود بر ارابه گذاشتند. 009 1SA 006 012 وگاوان راه خود را راست گرفته، به راه بیت شمس روانه شدند و به شاهراه رفته، بانگ می‌زدند و به سوی چپ یا راست میل نمی نمودند، و سروران فلسطینیان در عقب آنها تا حد بیت شمس رفتند. 009 1SA 006 013 و اهل بیت شمس در دره گندم را درومی کردند، و چشمان خود را بلند کرده، تابوت رادیدند و از دیدنش خوشحال شدند. 009 1SA 006 014 و ارابه به مزرعه یهوشع بیت شمسی درآمده، در آنجابایستاد و سنگ بزرگی در آنجا بود. پس چوب ارابه را شکسته، گاوان را برای قربانی سوختنی به جهت خداوند گذرانیدند. 009 1SA 006 015 و لاویان تابوت خداوند و صندوقچه‌ای را که با آن بود و اسباب طلا داشت، پایین آورده، آنها را بر آن سنگ بزرگ نهادند و مردان بیت شمس در همان روز برای خداوند قربانی های سوختنی گذرانیدند و ذبایح ذبح نمودند. 009 1SA 006 016 و چون آن پنج سرور فلسطینیان این را دیدند، در همان روز به عقرون برگشتند. 009 1SA 006 017 و این است خراجهای طلایی که فلسطینیان به جهت قربانی جرم نزد خداوند فرستادند: برای اشدود یک، و برای غزه یک، و برای اشقلون یک، و برای جت یک، و برای عقرون یک. 009 1SA 006 018 وموشهای طلا بر‌حسب شماره جمیع شهرهای فلسطینیان که از املاک آن پنج سرور بود، چه ازشهرهای حصاردار و چه از دهات بیرون تا آن سنگ بزرگی که تابوت خداوند را بر آن گذاشتندکه تا امروز در مزرعه یهوشع بیت شمسی باقی است. 009 1SA 006 019 و مردمان بیت شمس را زد، زیرا که به تابوت خداوند نگریستند، پس پنجاه هزار وهفتاد نفر از قوم را زد و قوم ماتم گرفتند، چونکه خداوند خلق را به بلای عظیم مبتلا ساخته بود. 009 1SA 006 020 و مردمان بیت شمس گفتند: «کیست که به حضور این خدای قدوس یعنی یهوه می‌تواندبایستد و از ما نزد که خواهد رفت؟» 009 1SA 006 021 پس رسولان نزد ساکنان قریه یعاریم فرستاده، گفتند: «فلسطینیان تابوت خداوند را پس فرستاده‌اند، بیایید و آن را نزد خود ببرید.» 009 1SA 007 001 خداوند را آوردند، و آن را به خانه ابیناداب در جبعه داخل کرده، پسرش العازار راتقدیس نمودند تا تابوت خداوند را نگاهبانی کند. 009 1SA 007 002 و از روزی که تابوت در قریه یعاریم ساکن شد، وقت طول کشید تا بیست سال گذشت، و بعداز آن خاندان اسرائیل برای پیروی خداوند جمع شدند. 009 1SA 007 003 و سموئیل تمامی خاندان اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «اگر به تمامی دل به سوی خداوندبازگشت نمایید، و خدایان غیر و عشتاروت را ازمیان خود دور کنید، و دلهای خود را برای خداوند حاضر ساخته، او را تنها عبادت نمایید، پس او، شما را از دست فلسطینیان خواهدرهانید.» 009 1SA 007 004 آنگاه بنی‌اسرائیل بعلیم و عشتاروت رادور کرده، خداوند را تنها عبادت نمودند. 009 1SA 007 005 و سموئیل گفت: «تمامی اسرائیل را درمصفه جمع کنید تا درباره شما نزد خداوند دعانمایم.» 009 1SA 007 006 و در مصفه جمع شدند و آب کشیده، آن را به حضور خداوند ریختند، و آن روز راروزه داشته، در آنجا گفتند که بر خداوند گناه کرده‌ایم، و سموئیل بنی‌اسرائیل را در مصفه داوری نمود. 009 1SA 007 007 و چون فلسطینیان شنیدند که بنی‌اسرائیل درمصفه جمع شده‌اند، سروران فلسطینیان براسرائیل برآمدند، و بنی‌اسرائیل چون این راشنیدند، از فلسطینیان ترسیدند. 009 1SA 007 008 و بنی‌اسرائیل به سموئیل گفتند: «از تضرع نمودن برای ما نزدیهوه خدای ما ساکت مباش تا ما را از دست فلسطینیان برهاند.» 009 1SA 007 009 و سموئیل بره شیرخواره گرفته، آن را به جهت قربانی سوختنی تمام برای خداوند گذرانید، و سموئیل درباره اسرائیل نزدخداوند تضرع نموده، خداوند او را اجابت نمود. 009 1SA 007 010 و چون سموئیل قربانی سوختنی رامی گذرانید، فلسطینیان برای مقاتله اسرائیل نزدیک آمدند، و در آن روز خداوند به صدای عظیم بر فلسطینیان رعد کرده، ایشان را منهزم ساخت، و از حضور اسرائیل شکست یافتند. 009 1SA 007 011 ومردان اسرائیل از مصفه بیرون آمدند و فلسطینیان را تعاقب نموده، ایشان را تا زیر بیت کار شکست دادند. 009 1SA 007 012 و سموئیل سنگی گرفته، آن را میان مصفه وسن برپا داشت و آن را ابن عزر نامیده، گفت: «تابحال خداوند ما را اعانت نموده است.» 009 1SA 007 013 پس فلسطینیان مغلوب شدند، و دیگر به حدوداسرائیل داخل نشدند، و دست خداوند در تمامی روزهای سموئیل بر فلسطینیان سخت بود. 009 1SA 007 014 وشهرهایی که فلسطینیان از اسرائیل گرفته بودند، از عقرون تا جت، به اسرائیل پس دادند، و اسرائیل حدود آنها را از دست فلسطینیان رهانیدند، و در میان اسرائیل و اموریان صلح شد. 009 1SA 007 015 و سموئیل در تمام روزهای عمر خود براسرائیل داوری می‌نمود. 009 1SA 007 016 و هر سال رفته، به بیت ئیل و جلجال و مصفه گردش می‌کردند، و درتمامی این‌جاها بر اسرائیل داوری می‌نمود. 009 1SA 007 017 وبه رامه بر می‌گشت زیرا خانه‌اش در آنجا بود و درآنجا بر اسرائیل داوری می‌نمود، و مذبحی درآنجا برای خداوند بنا کرد. 009 1SA 008 001 و واقع شد که چون سموئیل پیر شد، پسران خود را بر اسرائیل داوران ساخت. 009 1SA 008 002 و نام پسر نخست زاده‌اش یوئیل بود و نام دومینش ابیاه؛ و در بئرشبع داور بودند. 009 1SA 008 003 اماپسرانش به راه او رفتار نمی نمودند بلکه در‌پی سود رفته، رشوه می‌گرفتند و داوری را منحرف می‌ساختند. 009 1SA 008 004 پس جمیع مشایخ اسرائیل جمع شده، نزدسموئیل به رامه آمدند. 009 1SA 008 005 و او را گفتند: «اینک توپیر شده‌ای و پسرانت به راه تو رفتار نمی نمایند، پس الان برای ما پادشاهی نصب نما تا مثل سایرامتها بر ما حکومت نماید.» 009 1SA 008 006 و این امر در نظرسموئیل ناپسند آمد، چونکه گفتند: «ما راپادشاهی بده تا بر ما حکومت نماید.» و سموئیل نزد خداوند دعا کرد. 009 1SA 008 007 و خداوند به سموئیل گفت: «آواز قوم را در هر‌چه به تو گفتند بشنو، زیرا که تو را ترک نکردند بلکه مرا ترک کردند تا برایشان پادشاهی ننمایم. 009 1SA 008 008 بر‌حسب همه اعمالی که از روزی که ایشان را از مصر بیرون آوردم، بجا آوردند و مرا ترک نموده، خدایان غیر را عبادت نمودند پس با تو نیز همچنین رفتار می‌نمایند. 009 1SA 008 009 پس الان آواز ایشان را بشنو لکن بر ایشان به تاکید شهادت بده، و ایشان را از رسم پادشاهی که بر ایشان حکومت خواهد نمود، مطلع ساز.» 009 1SA 008 010 و سموئیل تمامی سخنان خداوند را به قوم که از او پادشاه خواسته بودند، بیان کرد. 009 1SA 008 011 وگفت: «رسم پادشاهی که بر شما حکم خواهدنمود این است که پسران شما را گرفته، ایشان را برارابه‌ها و سواران خود خواهد گماشت و پیش ارابه هایش خواهند دوید. 009 1SA 008 012 و ایشان را سرداران هزاره و سرداران پنجاهه برای خودخواهدساخت، و بعضی را برای شیار کردن زمینش و درویدن محصولش و ساختن آلات جنگش و اسباب ارابه هایش تعیین خواهد نمود. 009 1SA 008 013 و دختران شما را برای عطرکشی و طباخی وخبازی خواهد گرفت. 009 1SA 008 014 و بهترین مزرعه‌ها وتاکستانها و باغات زیتون شما را گرفته، به خادمان خود خواهد داد. 009 1SA 008 015 و عشر زراعات وتاکستانهای شما را گرفته، به خواجه‌سرایان وخادمان خود خواهد داد. 009 1SA 008 016 و غلامان و کنیزان ونیکوترین جوانان شما را و الاغهای شما را گرفته، برای کار خود خواهد گماشت. 009 1SA 008 017 و عشرگله های شما را خواهد گرفت و شما غلام اوخواهید بود. 009 1SA 008 018 و در آن روز از دست پادشاه خودکه برای خویشتن برگزیده‌اید فریاد خواهید کرد وخداوند در آن روز شما را اجابت نخواهد نمود.» 009 1SA 008 019 اما قوم از شنیدن قول سموئیل ابا نمودند وگفتند: «نی بلکه می‌باید بر ما پادشاهی باشد. 009 1SA 008 020 تاما نیز مثل سایر امتها باشیم و پادشاه ما بر ماداوری کند، و پیش روی ما بیرون رفته، درجنگهای ما برای ما بجنگد.» 009 1SA 008 021 و سموئیل تمامی سخنان قوم را شنیده، آنها را به سمع خداوند رسانید. و خداوند به سموئیل گفت: «آواز ایشان را بشنو و پادشاهی بر ایشان نصب نما.» پس سموئیل به مردمان اسرائیل گفت: «شماهرکس به شهر خود بروید.» 009 1SA 009 001 و مردی بود از بنیامین که اسمش قیس بن ابیئیل بن صرور بن بکورت بن افیح بود، و اوپسر مرد بنیامینی و مردی زورآور مقتدر بود. 009 1SA 009 002 واو را پسری شاول نام، جوانی خوش اندام بود که در میان بنی‌اسرائیل کسی از او خوش اندام تر نبودکه از کتفش تا به بالا از تمامی قوم بلندتر بود. 009 1SA 009 003 و الاغهای قیس پدر شاول گم شد. پس قیس به پسر خود شاول گفت: «الان یکی از جوانان خود را با خود گرفته، برخیز و رفته، الاغها راجستجو نما.» 009 1SA 009 004 پس از کوهستان افرایم گذشته، واز زمین شلیشه عبور نموده، آنها را نیافتند. و اززمین شعلیم گذشتند و نبود و از زمین بنیامین گذشته، آنها را نیافتند. 009 1SA 009 005 و چون به زمین صوف رسیدند، شاول به خادمی که همراهش بود، گفت: «بیا برگردیم مباداپدرم از فکر الاغها گذشته، به فکر ما افتد.» 009 1SA 009 006 او درجواب وی گفت: «اینک مرد خدایی در این شهراست و او مردی مکرم است و هر‌چه می‌گویدالبته واقع می‌شود. الان آنجا برویم؛ شاید از راهی که باید برویم ما را اطلاع بدهد.» 009 1SA 009 007 شاول به خادمش گفت: «اینک اگر برویم چه چیز برای آن مرد ببریم، زیرا نان از ظروف ما تمام شده، وهدیه‌ای نیست که به آن مرد خدا بدهیم. پس چه چیز داریم.» 009 1SA 009 008 و آن خادم باز در جواب شاول گفت که «اینک در دستم ربع مثقال نقره است. آن را به مرد خدا می‌دهم تا راه ما را به ما نشان دهد.» 009 1SA 009 009 در زمان سابق چون کسی در اسرائیل برای درخواست کردن از خدا می‌رفت، چنین می‌گفت: «بیایید تا نزد رائی برویم.» زیرا نبی امروز را سابق رائی می‌گفتند. 009 1SA 009 010 و شاول به خادم خود گفت: «سخن تو نیکوست. بیا برویم.» پس به شهری که مرد خدا در آن بود، رفتند. 009 1SA 009 011 و چون ایشان به فراز شهر بالا می‌رفتند، دختران چند یافتند که برای آب کشیدن بیرون می‌آمدند و به ایشان گفتند: «آیا رائی دراینجاست؟» 009 1SA 009 012 در جواب ایشان گفتند: «بلی اینک پیش روی شماست. حال بشتابید زیراامروز به شهر آمده است چونکه امروز قوم را درمکان بلند قربانی هست. 009 1SA 009 013 به مجرد ورود شما به شهر، قبل از آنکه به مکان بلند برای خوردن بیایید، به او خواهید برخورد زیرا که تا او نیایدقوم غذا نخواهند خورد، چونکه او می‌باید اول قربانی را برکت دهد و بعد از آن دعوت‌شدگان بخورند. پس اینک بروید زیرا که الان او راخواهید یافت.» 009 1SA 009 014 پس به شهر رفتند و چون داخل شهر می‌شدند، اینک سموئیل به مقابل ایشان بیرون آمد تا به مکان بلند برود. 009 1SA 009 015 و یک روز قبل از آمدن شاول خداوند برسموئیل کشف نموده، گفت: 009 1SA 009 016 «فردا مثل این وقت شخصی را از زمین بنیامین نزد تو می‌فرستم، او را مسح نما تا بر قوم من اسرائیل رئیس باشد، وقوم مرا از دست فلسطینیان رهایی دهد. زیرا که برقوم خود نظر کردم چونکه تضرع ایشان نزد من رسید.» 009 1SA 009 017 و چون سموئیل شاول را دید، خداوند او را گفت: «اینک این است شخصی که درباره‌اش به تو گفتم که بر قوم من حکومت خواهد نمود.» 009 1SA 009 018 و شاول در میان دروازه به سموئیل نزدیک آمده، گفت: «مرا بگو که خانه رائی کجاست؟» 009 1SA 009 019 سموئیل در جواب شاول گفت: «من رائی هستم. پیش من به مکان بلند برو زیرا که شماامروز با من خواهید خورد، و بامدادان تو را رهاکرده، هرچه در دل خود داری برای تو بیان خواهم کرد. 009 1SA 009 020 و اما الاغهایت که سه روز قبل ازاین گم شده است، درباره آنها فکر مکن زیرا پیداشده است، و آرزوی تمامی اسرائیل بر کیست؟ آیا بر تو و بر تمامی خاندان پدر تو نیست؟» 009 1SA 009 021 شاول در جواب گفت: «آیا من بنیامینی و ازکوچک ترین اسباط بنی‌اسرائیل نیستم؟ و آیاقبیله من از جمیع قبایل سبط بنیامین کوچکترنیست؟ پس چرا مثل این سخنان به من می‌گویی؟» 009 1SA 009 022 و سموئیل شاول و خادمش را گرفته، ایشان را به مهمانخانه آورد و بر صدردعوت‌شدگان که قریب به سی نفر بودند، جا داد. 009 1SA 009 023 و سموئیل به طباخ گفت: «قسمتی را که به تودادم و درباره‌اش به تو گفتم که پیش خودنگاهدار، بیاور.» 009 1SA 009 024 پس طباخ ران را با هرچه برآن بود، گرفته، پیش شاول گذاشت و سموئیل گفت: «اینک آنچه نگاهداشته شده است، پیش خود بگذار و بخور زیرا که تا زمان معین برای تونگاه داشته شده است، از وقتی که گفتم از قوم وعده بخواهم.» 009 1SA 009 025 وچون ایشان از مکان بلند به شهر آمدند، او با شاول بر پشت بام گفتگو کرد. 009 1SA 009 026 و صبح زود برخاستندو نزد طلوع فجر سموئیل شاول را بر پشت بام خوانده، گفت: «برخیز تا تو را روانه نمایم.» پس شاول برخاست و هر دوی ایشان، او و سموئیل بیرون رفتند. 009 1SA 009 027 و چون ایشان به کنار شهر رسیدند، سموئیل به شاول گفت: «خادم را بگو که پیش مابرود. (و او پیش رفت ) و اما تو الان بایست تا کلام خدا را به تو بشنوانم.» 009 1SA 010 001 پس سموئیل ظرف روغن را گرفته، برسر وی ریخت و او را بوسیده، گفت: «آیا این نیست که خداوند تو را مسح کرد تا برمیراث او حاکم شوی؟ 009 1SA 010 002 امروز بعد از رفتنت ازنزد من دو مرد، نزد قبر راحیل به‌سرحد بنیامین درصلصح خواهی یافت، و تو را خواهند گفت: الاغهایی که برای جستن آنها رفته بودی، پیداشده است و اینک پدرت فکر الاغها را ترک کرده، به فکر شما افتاده است، و می‌گوید به جهت پسرم چکنم. 009 1SA 010 003 چون از آنجا پیش رفتی و نزد بلوط تابوررسیدی در آنجا سه مرد خواهی یافت که به حضور خدا به بیت ئیل می‌روند که یکی از آنها سه بزغاله دارد، و دیگری سه قرص نان، و سومی یک مشگ شراب. 009 1SA 010 004 و سلامتی تو را خواهند پرسید ودو نان به تو خواهندداد که از دست ایشان خواهی گرفت. 009 1SA 010 005 بعد از آن به جبعه خدا که در آنجا قراول فلسطینیان است خواهی آمد، و چون در آنجانزدیک شهر برسی گروهی از انبیا که از مکان بلندبه زیر می‌آیند و در‌پیش ایشان چنگ و دف و نای و بربط بوده، نبوت می‌کنند، به تو خواهندبرخورد. 009 1SA 010 006 و روح خداوند بر تو مستولی شده، باایشان نبوت خواهی نمود، و به مرد دیگر متبدل خواهی شد. 009 1SA 010 007 و هنگامی که این علامات به تورونماید، هرچه دستت یابد بکن زیرا خدا باتوست. 009 1SA 010 008 و پیش من به جلجال برو و اینک من برای گذرانیدن قربانی های سوختنی و ذبح نمودن ذبایح سلامتی نزد تو می‌آیم، و هفت روز منتظرباش تا نزد تو بیایم و تو را اعلام نمایم که چه بایدکرد.» 009 1SA 010 009 و چون رو گردانید تا از نزد سموئیل برود، خدا او را قلب دیگر داد. و در آن روز جمیع این علامات واقع شد. 009 1SA 010 010 و چون آنجا به جبعه رسیدند، اینک گروهی از انبیا به وی برخوردند، وروح خدا بر او مستولی شده، در میان ایشان نبوت می‌کرد. 009 1SA 010 011 و چون همه کسانی که او را پیشترمی شناختند، دیدند که اینک با انبیا نبوت می‌کند، مردم به یکدیگر گفتند: «این چیست که با پسرقیس واقع شده است، آیا شاول نیز از‌جمله انبیااست؟» 009 1SA 010 012 و یکی از حاضرین در جواب گفت: «اما پدر ایشان کیست؟» از این جهت مثل شد که آیا شاول نیز از‌جمله انبیا است. 009 1SA 010 013 و چون ازنبوت کردن فارغ شد به مکان بلند آمد. 009 1SA 010 014 و عموی شاول به او و به خادمش گفت: «کجا رفته بودید؟» او در جواب گفت: «برای جستن الاغها و چون دیدیم که نیستند، نزدسموئیل رفتیم.» 009 1SA 010 015 عموی شاول گفت: «مرا بگوکه سموئیل به شما چه گفت؟» 009 1SA 010 016 شاول به عموی خود گفت: «ما را واضح خبر داد که الاغها پیداشده است.» لیکن درباره امر سلطنت که سموئیل به او گفته بود، او را مخبر نساخت. 009 1SA 010 017 و سموئیل قوم را در مصفه به حضورخداوند خواند 009 1SA 010 018 و به بنی‌اسرائیل گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، چنین می‌گوید: من اسرائیل را ازمصر برآوردم، و شما از دست مصریان و از دست جمیع ممالکی که بر شما ظلم نمودند، رهایی دادم. 009 1SA 010 019 و شما امروز خدای خود را که شما را ازتمامی بدیها و مصیبت های شما رهانید، اهانت کرده، او را گفتید: پادشاهی بر ما نصب نما، پس الان با اسباط و هزاره های خود به حضور خداوندحاضر شوید.» 009 1SA 010 020 و چون سموئیل جمیع اسباط اسرائیل راحاضر کرد، سبط بنیامین گرفته شد. 009 1SA 010 021 و سبطبنیامین را با قبایل ایشان نزدیک آورد، و قبیله مطری گرفته شد. و شاول پسر قیس گرفته شد، وچون او را طلبیدند، نیافتند. 009 1SA 010 022 پس بار دیگر ازخداوند سوال کردند که آیا آن مرد به اینجا دیگرخواهد آمد؟ خداوند در جواب گفت: «اینک اوخود را در میان اسبابها پنهان کرده است.» 009 1SA 010 023 ودویده، او را از آنجا آوردند، و چون در میان قوم بایستاد، از تمامی قوم از کتف به بالا بلندتر بود. 009 1SA 010 024 و سموئیل به تمامی قوم گفت: «آیا شخصی راکه خداوند برگزیده است ملاحظه نمودید که درتمامی قوم مثل او کسی نیست؟» و تمامی قوم صدا زده، گفتند: «پادشاه زنده بماند!» 009 1SA 010 025 پس سموئیل رسوم سلطنت را به قوم بیان کرده، در کتاب نوشت، و آن را به حضور خداوندگذاشت. و سموئیل هرکس از تمامی قوم را به خانه‌اش روانه نمود. 009 1SA 010 026 و شاول نیز به خانه خودبه جبعه رفت و فوجی از کسانی که خدا دل ایشان را برانگیخت همراه وی رفتند. 009 1SA 010 027 اما بعضی پسران بلیعال گفتند: «این شخص چگونه ما رابرهاند؟» و او را حقیر شمرده، هدیه برایش نیاوردند. اما او هیچ نگفت. 009 1SA 011 001 و ناحاش عمونی برآمده، در برابر یابیش جلعاد اردو زد، و جمیع اهل یابیش به ناحاش گفتند: «با ما عهد ببند و تو را بندگی خواهیم نمود.» 009 1SA 011 002 ناحاش عمونی به ایشان گفت: «به این شرط با شما عهد خواهم بست که چشمان راست جمیع شما کنده شود، و این را بر تمامی اسرائیل عار خواهم ساخت.» 009 1SA 011 003 و مشایخ یابیش به وی گفتند: «ما را هفت روز مهلت بده تا رسولان به تمامی حدود اسرائیل بفرستیم، و اگر برای مارهاننده‌ای نباشد نزد تو بیرون خواهیم آمد.» 009 1SA 011 004 پس رسولان به جبعه شاول آمده، این سخنان رابه گوش قوم رسانیدند، و تمامی قوم آواز خود رابلند کرده، گریستند. 009 1SA 011 005 و اینک شاول در عقب گاوان از صحرامی آمد، و شاول گفت: «قوم را چه شده است که می‌گریند؟» پس سخنان مردان یابیش را به او بازگفتند. 009 1SA 011 006 و چون شاول این سخنان را شنید روح خدا بر وی مستولی گشته، خشمش به شدت افروخته شد. 009 1SA 011 007 پس یک جفت گاو را گرفته، آنهارا پاره پاره نمود و به‌دست قاصدان به تمامی حدود اسرائیل فرستاده، گفت: «هر‌که در عقب شاول و سموئیل بیرون نیاید، به گاوان او چنین کرده شود.» آنگاه ترس خداوند بر قوم افتاد که مثل مرد واحد بیرون آمدند. 009 1SA 011 008 و ایشان را در بازق شمرد و بنی‌اسرائیل سیصد هزار نفر و مردان یهودا سی هزار بودند. 009 1SA 011 009 پس به رسولانی که آمده بودند گفتند: «به مردمان یابیش جلعاد چنین گویید: فردا وقتی که آفتاب گرم شود برای شماخلاصی خواهد شد.» و رسولان آمده، به اهل یابیش خبر دادند، پس ایشان شاد شدند. 009 1SA 011 010 ومردان یابیش گفتند: «فردا نزد شما بیرون خواهیم آمد تا هرچه در نظرتان پسند آید به ما بکنید.» 009 1SA 011 011 و در فردای آن روز شاول قوم را به سه فرقه تقسیم نمود و ایشان در پاس صبح به میان لشکرگاه آمده، عمونیان را تا گرم شدن آفتاب می‌زدند، و باقی ماندگان پراکنده شدند به حدی که دو نفر از ایشان در یک جا نماندند. 009 1SA 011 012 و قوم به سموئیل گفتند: «کیست که گفته است! آیا شاول بر ما سلطنت نماید؟ آن کسان رابیاورید تا ایشان را بکشیم.» 009 1SA 011 013 اما شاول گفت: «کسی‌امروز کشته نخواهد شد زیرا که خداوندامروز در اسرائیل نجات به عمل آورده است.» 009 1SA 011 014 و سموئیل به قوم گفت: «بیایید تا به جلجال برویم و سلطنت را در آنجا از سر نو برقرار کنیم.» 009 1SA 011 015 پس تمامی قوم به جلجال رفتند، و آنجا درجلجال، شاول را به حضور خداوند پادشاه ساختند، و در آنجا ذبایح سلامتی به حضورخداوند ذبح نموده، شاول و تمامی مردمان اسرائیل در آنجا شادی عظیم نمودند. 009 1SA 012 001 و سموئیل به تمامی بنی‌اسرائیل گفت: «اینک قول شما را در هرآنچه به من گفتید، شنیدم و پادشاهی بر شما نصب نمودم. 009 1SA 012 002 وحال اینک پادشاه پیش روی شما راه می‌رود و من پیر و مو سفید شده‌ام، و اینک پسران من با شمامی باشند، و من از جوانیم تا امروز پیش روی شماسلوک نموده‌ام. 009 1SA 012 003 اینک من حاضرم، پس به حضور خداوند و مسیح او بر من شهادت دهید که گاو که را گرفتم؟ و الاغ که را گرفتم و بر که ظلم نموده، که را ستم کردم و از دست که رشوه گرفتم تا چشمان خود را به آن کور سازم و آن را به شمارد نمایم.» 009 1SA 012 004 گفتند: «بر ما ظلم نکرده‌ای و بر ما ستم ننموده‌ای و چیزی از دست کسی نگرفته‌ای.» 009 1SA 012 005 به ایشان گفت: «خداوند بر شماشاهد است و مسیح او امروز شاهد است که چیزی در دست من نیافته‌اید.» گفتند: «او شاهداست.» 009 1SA 012 006 و سموئیل به قوم گفت: «خداوند است که موسی و هارون را مقیم ساخت و پدران شما را اززمین مصر برآورد. 009 1SA 012 007 پس الان حاضر شوید تا به حضور خداوند با شما درباره همه اعمال عادله خداوند که با شما و با پدران شما عمل نمود، محاجه نمایم. 009 1SA 012 008 چون یعقوب به مصر آمد وپدران شما نزد خداوند استغاثه نمودند، خداوندموسی و هارون را فرستاد که پدران شما را از مصربیرون آورده، ایشان را در این مکان ساکن گردانیدند. 009 1SA 012 009 و چون یهوه خدای خود را فراموش کردند ایشان را به‌دست سیسرا، سردار لشکرحاصور، و به‌دست فلسطینیان و به‌دست پادشاه موآب فروخت که با آنها جنگ کردند. 009 1SA 012 010 پس نزدخداوند فریاد برآورده، گفتند: «گناه کرده‌ایم زیراخداوند را ترک کرده بعلیم و عشتاروت را عبادت نموده‌ایم، و حال ما را از دست دشمنان ما رهایی ده و تو را عبادت خواهیم نمود. 009 1SA 012 011 پس خداوندیربعل و بدان و یفتاح و سموئیل را فرستاده، شمارا از دست دشمنان شما که در اطراف شما بودند، رهانید و در اطمینان ساکن شدید. 009 1SA 012 012 و چون دیدید که ناحاش، پادشاه بنی عمون، بر شمامی آید به من گفتید: نی بلکه پادشاهی بر ماسلطنت نماید، و حال آنکه یهوه، خدای شما، پادشاه شما بود. 009 1SA 012 013 و الان اینک پادشاهی که برگزیدید و او را طلبیدید. و همانا خداوند بر شماپادشاهی نصب نموده است. 009 1SA 012 014 اگر از خداوندترسیده، او را عبادت نمایید و قول او را بشنوید واز فرمان خداوند عصیان نورزید، و هم شما و هم پادشاهی که بر شما سلطنت می‌کند، یهوه، خدای خود را پیروی نمایید خوب. 009 1SA 012 015 و اما اگر قول خداوند را نشنوید و از فرمان خداوند عصیان ورزید، آنگاه دست خداوند چنانکه به ضد پدران شما بود، به ضد شما نیز خواهدبود. 009 1SA 012 016 پس الان بایستید و این کار عظیم را که خداوند به نظر شمابجا می‌آورد، ببینید. 009 1SA 012 017 آیا امروز وقت درو گندم نیست؟ از خداوند استدعا خواهم نمود و اورعدها و باران خواهد فرستاد تا بدانید و ببینید که شرارتی که از طلبیدن پادشاه برای خود نمودیددر نظر خداوند عظیم است.» 009 1SA 012 018 پس سموئیل ازخداوند استدعا نمود و خداوند در همان روزرعدها و باران فرستاد، و تمامی قوم از خداوند وسموئیل بسیار ترسیدند. 009 1SA 012 019 و تمامی قوم به سموئیل گفتند: «برای بندگانت از یهوه، خدای خود استدعا نما تانمیریم، زیرا که بر تمامی گناهان خود این بدی راافزودیم که برای خود پادشاهی طلبیدیم.» 009 1SA 012 020 وسموئیل به قوم گفت: «مترسید! شما تمامی این بدی را کرده‌اید، لیکن از پیروی خداوندبرنگردید، بلکه خداوند را به تمامی دل خودعبادت نمایید. 009 1SA 012 021 و در عقب اباطیلی که منفعت ندارد و رهایی نتواند داد، چونکه باطل است، برنگردید. 009 1SA 012 022 زیرا خداوند به‌خاطر نام عظیم خود قوم خود را ترک نخواهد نمود، چونکه خداوند را پسند آمد که شما را برای خود قومی سازد. 009 1SA 012 023 و اما من، حاشا از من که به خداوند گناه ورزیده، ترک دعا کردن برای شما نمایم، بلکه راه نیکو و راست را به شما تعلیم خواهم داد. 009 1SA 012 024 لیکن از خداوند بترسید و او را به راستی به تمامی دل خود عبادت نمایید و در کارهای عظیمی که برای شما کرده است، تفکر کنید. 009 1SA 012 025 و اما اگر شرارت ورزید، هم شما و هم پادشاه شما، هلاک خواهیدشد.» 009 1SA 013 001 و شاول (سی ) ساله بود که پادشاه شد. و چون دو سال بر اسرائیل سلطنت نموده بود، 009 1SA 013 002 شاول به جهت خود سه هزار نفر ازاسرائیل برگزید، و از ایشان دو هزار با شاول درمخماس و در کوه بیت ئیل بودند، و یک هزار بایوناتان در جبعه بنیامین. و اما هرکس از بقیه قوم رابه خیمه‌اش فرستاد. 009 1SA 013 003 و یوناتان قراول فلسطینیان را که در جبعه بودند، شکست داد. و فلسطینیان این را شنیدند. و شاول در تمامی زمین کرنانواخته، گفت که «ای عبرانیان بشنوید!» 009 1SA 013 004 و چون تمامی اسرائیل شنیدند که شاول قراول فلسطینیان را شکست داده است، و اینکه اسرائیل نزد فلسطینیان مکروه شده‌اند، قوم نزد شاول درجلجال جمع شدند. 009 1SA 013 005 و فلسطینیان سی هزار ارابه و شش هزارسوار و خلقی را که مثل ریگ کناره دریا بیشماربودند، جمع کردند تا با اسرائیل جنگ نمایند، وبرآمده، در مخماس به طرف شرقی بیت آون اردوزدند. 009 1SA 013 006 و چون اسرائیلیان را دیدند که در تنگی هستند زیرا که قوم مضطرب بودند، پس ایشان خود را در مغاره‌ها و بیشه‌ها و گریوه‌ها و حفره هاو صخره‌ها پنهان کردند. 009 1SA 013 007 و بعضی از عبرانیان ازاردن به زمین جاد و جلعاد عبور کردند. و شاول هنوز در جلجال بود و تمامی قوم در عقب او لرزان بودند. 009 1SA 013 008 پس هفت روز موافق وقتی که سموئیل تعیین نموده بود، درنگ کرد. اما سموئیل به جلجال نیامد و قوم از او پراکنده می‌شدند. 009 1SA 013 009 وشاول گفت: «قربانی سوختنی و ذبایح سلامتی رانزد من بیاورید.» و قربانی سوختنی را گذرانید. 009 1SA 013 010 و چون از گذرانیدن قربانی سوختنی فارغ شد، اینک سموئیل برسید و شاول به جهت تحیتش، به استقبال وی بیرون آمد. 009 1SA 013 011 و سموئیل گفت: «چه کردی؟» شاول گفت: «چون دیدم که قوم ازنزد من پراکنده می‌شوند و تو در روزهای معین نیامدی و فلسطینیان در مخماس جمع شده‌اند، 009 1SA 013 012 پس گفتم: الان فلسطینیان بر من در جلجال فرود خواهند آمد، و من رضامندی خداوند رانطلبیدم. پس خویشتن را مجبور ساخته، قربانی سوختنی را گذرانیدم.» 009 1SA 013 013 و سموئیل به شاول گفت: «احمقانه عمل نمودی و امری که یهوه خدایت به تو امر فرموده است، بجا نیاوردی، زیرا که حال خداوندسلطنت تو را بر اسرائیل تا به ابد برقرار می‌داشت. 009 1SA 013 014 لیکن الان سلطنت تو استوار نخواهد ماند وخداوند به جهت خویش مردی موافق دل خودطلب نموده است، و خداوند او را مامور کرده است که پیشوای قوم وی باشد، چونکه تو فرمان خداوند را نگاه نداشتی.» 009 1SA 013 015 و سموئیل برخاسته، از جلجال به جبعه بنیامین آمد. 009 1SA 013 016 و شاول و پسرش یوناتان و قومی که با ایشان حاضر بودند در جبعه بنیامین ماندند، و فلسطینیان در مخماس اردو زدند. 009 1SA 013 017 و تاراج کنندگان از اردوی فلسطینیان در سه فرقه بیرون آمدند که یک فرقه از ایشان به راه عفره به زمین شوعال توجه نمودند. 009 1SA 013 018 و فرقه دیگر به راه بیت حورون میل کردند. و فرقه سوم به راه حدی که مشرف بر دره صبوعیم به‌جانب بیابان است، توجه نمودند. 009 1SA 013 019 و در تمام زمین اسرائیل آهنگری یافت نمی شد، زیرا که فلسطینیان می‌گفتند: «مباداعبرانیان برای خود شمشیر یا نیزه بسازند.» 009 1SA 013 020 وجمیع اسرائیلیان نزد فلسطینیان فرود می‌آمدند تاهر کس بیل و گاوآهن و تبر و داس خود را تیزکند. 009 1SA 013 021 اما به جهت بیل و گاوآهن و چنگال سه دندانه و تبر و برای تیز کردن آهن گاوران سوهان داشتند. 009 1SA 013 022 و در روز جنگ، شمشیر و نیزه دردست تمامی قومی که با شاول و یوناتان بودندیافت نشد، اما نزد شاول و پسرش یوناتان بود. 009 1SA 013 023 و قراول فلسطینیان به معبر مخماس بیرون آمدند. 009 1SA 014 001 و روزی واقع شد که یوناتان پسر شاول به جوان سلاح دار خود گفت: «بیا تا به قراول فلسطینیان که به آن طرفند بگذریم.» اماپدر خود را خبر نداد. 009 1SA 014 002 و شاول در کناره جبعه زیر درخت اناری که در مغرون است، ساکن بود وقومی که همراهش بودند تخمین ششصد نفربودند. 009 1SA 014 003 و اخیا ابن اخیطوب برادر ایخابودبن فینحاس بن عیلی، کاهن خداوند، در شیلوه باایفود ملبس شده بود، و قوم از رفتن یوناتان خبرنداشتند. 009 1SA 014 004 و در میان معبرهایی که یوناتان می خواست از آنها نزد قراول فلسطینیان بگذرد، یک صخره تیز به این طرف و یک صخره تیز به آن طرف بود، که اسم یکی بوصیص و اسم دیگری سنه بود. 009 1SA 014 005 و یکی از این صخره‌ها به طرف شمال در برابر مخماس ایستاده بود، و دیگری به طرف جنوب در برابر جبعه. 009 1SA 014 006 و یوناتان به جوان سلاحدار خود گفت: «بیانزد قراول این نامختونان بگذریم شاید خداوندبرای ما عمل کند زیرا که خداوند را از رهانیدن باکثیر یا با قلیل مانعی نیست.» 009 1SA 014 007 و سلاحدارش به وی گفت: «هر‌چه در دلت باشد، عمل نما. پیش برو؛ اینک من موافق رای تو با تو هستم.» 009 1SA 014 008 ویوناتان گفت: «اینک ما به طرف این مردمان گذرنماییم و خود را به آنها ظاهر سازیم، 009 1SA 014 009 اگر به ماچنین گویند: بایستید تا نزد شما برسیم، آنگاه درجای خود خواهیم ایستاد و نزد ایشان نخواهیم رفت. 009 1SA 014 010 اما اگر چنین گویند که نزد ما برآیید، آنگاه خواهیم رفت زیرا خداوند ایشان را به‌دست ما تسلیم نموده است و به جهت ما، این علامت خواهد بود.» 009 1SA 014 011 پس هر دوی ایشان خویشتن را به قراول فلسطینیان ظاهر ساختند و فلسطینیان گفتند: «اینک عبرانیان از حفره هایی که خود را در آنهاپنهان ساخته‌اند، بیرون می‌آیند.» 009 1SA 014 012 و قراولان، یوناتان و سلاحدارش را خطاب کرده، گفتند: «نزد ما برآیید تا چیزی به شما نشان دهیم.» ویوناتان به سلاحدار خود گفت که «در عقب من بیازیرا خداوند ایشان را به‌دست اسرائیل تسلیم نموده است.» 009 1SA 014 013 و یوناتان به‌دست و پای خود نزد ایشان بالارفت و سلاحدارش در عقب وی، و ایشان پیش روی یوناتان افتادند و سلاحدارش در عقب او می کشت. 009 1SA 014 014 و این کشتار اول که یوناتان وسلاحدارش کردند به قدر بیست نفر بود در قریب نصف شیار یک جفت گاو زمین. 009 1SA 014 015 و در اردو وصحرا و تمامی قوم تزلزل در‌افتاد و قراولان وتاراج کنندگان نیز لرزان شدند و زمین متزلزل شد، پس تزلزل عظیمی واقع گردید. 009 1SA 014 016 و دیده بانان شاول در جبعه بنیامین نگاه کردند و اینک آن انبوه گداخته شده، به هر طرف پراکنده می‌شدند. 009 1SA 014 017 و شاول به قومی که همراهش بودند، گفت: «الان تفحص کنید و ببینیداز ما که بیرون رفته است؟» پس تفحص کردند که اینک یوناتان و سلاحدارش حاضر نبودند. 009 1SA 014 018 وشاول به اخیا گفت: «تابوت خدا را نزدیک بیاور.» زیرا تابوت خدا در آن وقت همراه بنی‌اسرائیل بود. 009 1SA 014 019 و واقع شد چون شاول با کاهن سخن می‌گفت که اغتشاش در اردوی فلسطینیان زیاده وزیاده می‌شد، و شاول به کاهن گفت: «دست خودرا نگاهدار.» 009 1SA 014 020 و شاول و تمامی قومی که با وی بودندجمع شده، به جنگ آمدند، و اینک شمشیر هرکس به ضد رفیقش بود و قتال بسیار عظیمی بود. 009 1SA 014 021 و عبرانیانی که قبل از آن با فلسطینیان بودند وهمراه ایشان از اطراف به اردو آمده بودند، ایشان نیز نزد اسرائیلیانی که با شاول و یوناتان بودند، برگشتند. 009 1SA 014 022 و تمامی مردان اسرائیل نیز که خودرا در کوهستان افرایم پنهان کرده بودند چون شنیدند که فلسطینیان منهزم شده‌اند، ایشان را درجنگ تعاقب نمودند. 009 1SA 014 023 پس خداوند در آن روزاسرائیل را نجات داد و جنگ تا بیت آون رسید. 009 1SA 014 024 و مردان اسرائیل آن روز در تنگی بودندزیرا که شاول قوم را قسم داده، گفته بود: «تا من ازدشمنان خود انتقام نکشیده باشم ملعون باد کسی که تا شام طعام بخورد.» و تمامی قوم طعام نچشیدند. 009 1SA 014 025 و تمامی قوم به جنگلی رسیدند که در آنجا عسل بر روی زمین بود. 009 1SA 014 026 و چون قوم به جنگل داخل شدند، اینک عسل می‌چکید امااحدی دست خود را به دهانش نبرد زیرا قوم ازقسم ترسیدند. 009 1SA 014 027 لیکن یوناتان هنگامی که پدرش به قوم قسم می‌داد نشنیده بود، پس نوک عصایی را که در دست داشت دراز کرده، آن را به‌شان عسل فرو برد، و دست خود را به دهانش برده، چشمان او روشن گردید. 009 1SA 014 028 و شخصی از قوم به او توجه نموده، گفت: «پدرت قوم را قسم سخت داده، گفت: ملعون بادکسی‌که امروز طعام خورد.» و قوم بی‌تاب شده بودند. 009 1SA 014 029 و یوناتان گفت: «پدرم زمین را مضطرب ساخته است، الان ببینید که چشمانم چه قدرروشن شده است که اندکی از این عسل چشیده‌ام. 009 1SA 014 030 و چه قدر زیاده اگر امروز قوم از غارت دشمنان خود که یافته‌اند بی‌ممانعت می‌خوردند، آیا قتال فلسطینیان بسیار زیاده نمی شد؟» 009 1SA 014 031 و در آن روز فلسطینیان را از مخماس تاایلون منهزم ساختند و قوم بسیار بی‌تاب شدند. 009 1SA 014 032 و قوم بر غنیمت حمله کرده، از گوسفندان وگاوان و گوساله‌ها گرفته، بر زمین کشتند و قوم آنهارا با خون خوردند. 009 1SA 014 033 و شاول را خبر داده، گفتند: «اینک قوم به خداوند گناه ورزیده، با خون می‌خورند.» گفت: «شما خیانت ورزیده‌اید امروزسنگی بزرگ نزد من بغلطانید.» 009 1SA 014 034 و شاول گفت: «خود را در میان قوم منتشر ساخته، به ایشان بگویید: هر کس گاو خود و هر کس گوسفند خود را نزد من بیاورد و در اینجا ذبح نموده، بخورید وبه خدا گناه نورزیده، با خون مخورید.» و تمامی قوم در آن شب هر کس گاوش را با خود آورده، در آنجا ذبح کردند. 009 1SA 014 035 و شاول مذبحی برای خداوند بنا کرد و این مذبح اول بود که برای خداوند بنا نمود. 009 1SA 014 036 و شاول گفت: «امشب در عقب فلسطینیان برویم و آنها را تا روشنایی صبح غارت کرده، ازایشان احدی را باقی نگذاریم.» ایشان گفتند: «هرچه در نظرت پسند آید بکن.» و کاهن گفت: «دراینجا به خدا تقرب بجوییم.» 009 1SA 014 037 و شاول از خداسوال نمود که آیا از عقب فلسطینیان برویم و آیاایشان را به‌دست اسرائیل خواهی داد، اما در آن روز او را جواب نداد. 009 1SA 014 038 آنگاه شاول گفت: «ای تمامی روسای قوم به اینجا نزدیک شوید و بدانیدو ببینید که امروز این گناه در چه چیز است. 009 1SA 014 039 زیرا قسم به حیات خداوند رهاننده اسرائیل که اگر در پسرم یوناتان هم باشد، البته خواهدمرد.» لیکن از تمامی قوم احدی به او جواب نداد. 009 1SA 014 040 پس به تمامی اسرائیل گفت: «شما به یک طرف باشید و من با پسر خود یوناتان به یک طرف باشیم.» و قوم به شاول گفتند: «هر‌چه در نظرت پسند آید، بکن.» 009 1SA 014 041 و شاول به یهوه، خدای اسرائیل گفت: «قرعه‌ای راست بده.» پس یوناتان و شاول گرفته شدند و قوم رها گشتند. 009 1SA 014 042 و شاول گفت: «در میان من و پسرم یوناتان قرعه بیندازید.» و یوناتان گرفته شد. 009 1SA 014 043 و شاول به یوناتان گفت: «مرا خبر ده که چه کرده‌ای؟» و یوناتان به او خبر داده، گفت: «به نوک عصایی که در دست دارم اندکی عسل چشیدم واینک باید بمیرم؟» 009 1SA 014 044 و شاول گفت: «خدا چنین بلکه زیاده از این بکند‌ای یوناتان! زیرا البته خواهی مرد.» 009 1SA 014 045 اما قوم به شاول گفتند: «آیایوناتان که نجات عظیم را در اسرائیل کرده است، باید بمیرد؟ حاشا! قسم به حیات خداوند که مویی از سرش به زمین نخواهد افتاد زیرا که امروز با خدا عمل نموده است.» پس قوم یوناتان را خلاص نمودند که نمرد. 009 1SA 014 046 و شاول از تعاقب فلسطینیان باز آمد و فلسطینیان به‌جای خودرفتند. 009 1SA 014 047 و شاول عنان سلطنت اسرائیل را به‌دست گرفت و با جمیع دشمنان اطراف خود، یعنی باموآب و بنی عمون و ادوم و ملوک صوبه وفلسطینیان جنگ کرد و به هر طرف که توجه می‌نمود، غالب می‌شد. 009 1SA 014 048 و به دلیری عمل می‌نمود و عمالیقیان را شکست داده، اسرائیل رااز دست تاراج کنندگان ایشان رهانید. 009 1SA 014 049 و پسران شاول، یوناتان و یشوی و ملکیشوبودند. و اسمهای دخترانش این است: اسم نخست زاده‌اش میرب و اسم کوچک میکال. 009 1SA 014 050 واسم زن شاول اخینوعام، دختر اخیمعاص، بود واسم سردار لشکرش ابنیر بن نیر، عموی شاول بود. 009 1SA 014 051 و قیس پدر شاول بود و نیر پدر ابنیر و پسرابیئیل بود. 009 1SA 014 052 و در تمامی روزهای شاول با فلسطینیان جنگ سخت بود و هر صاحب قوت و صاحب شجاعت که شاول می‌دید، او را نزد خودمی آورد. 009 1SA 015 001 و سموئیل به شاول گفت: «خداوند مرافرستاد که ترا مسح نمایم تا بر قوم اواسرائیل پادشاه شوی. پس الان آواز کلام خداوند را بشنو. 009 1SA 015 002 یهوه صبایوت چنین می‌گوید: آنچه عمالیق به اسرائیل کرد، بخاطر داشته‌ام که چگونه هنگامی که از مصر برمی آمد، با او در راه مقاومت کرد. 009 1SA 015 003 پس الان برو و عمالیق را شکست داده، جمیع مایملک ایشان را بالکل نابود ساز، وبر ایشان شفقت مفرما بلکه مرد و زن و طفل وشیرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بکش.» 009 1SA 015 004 پس شاول قوم را طلبید و از ایشان دویست هزار پیاده و ده هزار مرد از یهودا در طلایم سان دید. 009 1SA 015 005 و شاول به شهر عمالیق آمده، در وادی کمین گذاشت. 009 1SA 015 006 و شاول به قینیان گفت: «بروید وبرگشته، از میان عمالقه دور شوید، مبادا شما را باایشان هلاک سازم و حال آنکه شما با همه بنی‌اسرائیل هنگامی که از مصر برآمدند، احسان نمودید.» پس قینیان از میان عمالقه دور شدند. 009 1SA 015 007 وشاول عمالقه را از حویله تا شور که در برابر مصراست، شکست داد. 009 1SA 015 008 و اجاج پادشاه عمالیق رازنده گرفت و تمامی خلق را به دم شمشیر، بالکل هلاک ساخت. 009 1SA 015 009 و اما شاول و قوم اجاج را وبهترین گوسفندان و گاوان و پرواریها و بره‌ها و هرچیز خوب را دریغ نموده، نخواستند آنها راهلاک سازند. لیکن هر چیز خوار و بیقیمت رابالکل نابود ساختند. 009 1SA 015 010 و کلام خداوند بر سموئیل نازل شده، گفت: 009 1SA 015 011 «پشیمان شدم که شاول را پادشاه ساختم زیرا از پیروی من برگشته، کلام مرا بجا نیاورده است.» و سموئیل خشمناک شده، تمامی شب نزد خداوند فریاد برآورد. 009 1SA 015 012 و بامدادان سموئیل برخاست تا شاول را ملاقات نماید وسموئیل را خبر داده، گفتند که «شاول به کرمل آمد و اینک به جهت خویشتن ستونی نصب نمودو دور زده، گذشت و در جلجال فرود آمده است.» 009 1SA 015 013 و چون سموئیل نزد شاول رسید شاول به او گفت: «برکت خداوند بر تو باد! من فرمان خداوند را بجا آوردم.» 009 1SA 015 014 سموئیل گفت: «پس این صدای گوسفندان در گوش من و بانگ گاوان که من می‌شنوم چیست؟» 009 1SA 015 015 شاول گفت: «اینها رااز عمالقه آورده‌اند زیرا قوم بهترین گوسفندان وگاوان را دریغ داشتند تا برای یهوه خدایت قربانی نمایند، و بقیه را بالکل هلاک ساختیم.» 009 1SA 015 016 سموئیل به شاول گفت: «تامل نما تا آنچه خداوند دیشب به من گفت به تو بگویم.» او وی راگفت: «بگو.» 009 1SA 015 017 و سموئیل گفت: «هنگامی که تو در نظرخود کوچک بودی، آیا رئیس اسباط اسرائیل نشدی و آیا خداوند تو را مسح نکرد تا براسرائیل پادشاه شوی؟ 009 1SA 015 018 و خداوند تو را به راهی فرستاده، گفت: این عمالقه گناهکار را بالکل هلاک ساز و با ایشان جنگ کن تا نابود شوند. 009 1SA 015 019 پس چرا قول خداوند را نشنیدی بلکه برغنیمت هجوم آورده، آنچه را که در نظر خداوندبد است عمل نمودی؟» 009 1SA 015 020 شاول به سموئیل گفت: «قول خداوند را استماع نمودم و به راهی که خداوند مرا فرستاد، رفتم و اجاج، پادشاه عمالقه را آوردم و عمالقه را بالکل هلاک ساختم. 009 1SA 015 021 اما قوم از غنیمت، گوسفندان و گاوان، یعنی بهترین آنچه حرام شده بود، گرفتند تا برای یهوه خدایت در جلجال قربانی بگذرانند.» 009 1SA 015 022 سموئیل گفت: «آیا خداوند به قربانی های سوختنی وذبایح خوشنود است یا به اطاعت فرمان خداوند؟ اینک اطاعت از قربانی‌ها و گوش گرفتن از پیه قوچها نیکوتر است. 009 1SA 015 023 زیرا که تمرد مثل گناه جادوگری است وگردن کشی مثل بت‌پرستی و ترافیم است. چونکه کلام خداوند را ترک کردی او نیز تو را از سلطنت رد نمود.» 009 1SA 015 024 و شاول به سموئیل گفت: «گناه کردم زیرااز فرمان خداوند و سخن تو تجاوز نمودم چونکه از قوم ترسیده، قول ایشان را شنیدم. 009 1SA 015 025 پس حال تمنا اینکه گناه مرا عفو نمایی و با من برگردی تاخداوند را عبادت نمایم.» 009 1SA 015 026 سموئیل به شاول گفت: «با تو برنمی گردم چونکه کلام خداوند راترک نموده‌ای. خداوند نیز تو را از پادشاه بودن براسرائیل رد نموده است.» 009 1SA 015 027 و چون سموئیل برگشت تا روانه شود، اودامن جامه او را بگرفت که پاره شد. 009 1SA 015 028 و سموئیل وی را گفت: «امروز خداوند سلطنت اسرائیل رااز تو پاره کرده، آن را به همسایه ات که از تو بهتراست، داده است. 009 1SA 015 029 و نیز جلال اسرائیل دروغ نمی گوید، و تغییر به اراده خود نمی دهد زیرا اوانسان نیست که به اراده خود تغییر دهد.» 009 1SA 015 030 گفت: «گناه کرده‌ام، حال تمنا اینکه مرا به حضورمشایخ قومم و به حضور اسرائیل محترم داری وهمراه من برگردی تا یهوه خدایت را عبادت نمایم.» 009 1SA 015 031 پس سموئیل در عقب شاول برگشت، و شاول خداوند را عبادت نمود. 009 1SA 015 032 و سموئیل گفت: «اجاج پادشاه عمالیق رانزد من بیاورید.» و اجاج به خرمی نزد او آمد واجاج گفت: «به درستی که تلخی موت گذشته است.» 009 1SA 015 033 و سموئیل گفت: «چنانکه شمشیر توزنان را بی‌اولاد کرده است، همچنین مادر تو ازمیان زنان، بی‌اولاد خواهد شد.» و سموئیل اجاج را به حضور خداوند در جلجال پاره پاره کرد. 009 1SA 015 034 و سموئیل به رامه رفت و شاول به خانه خود به جبعه شاول برآمد. 009 1SA 015 035 و سموئیل برای دیدن شاول تا روز وفاتش دیگر نیامد. اماسموئیل برای شاول ماتم می‌گرفت، و خداوندپشیمان شده بود که شاول را بر اسرائیل پادشاه ساخته بود. 009 1SA 016 001 و خداوند به سموئیل گفت: «تا به کی توبرای شاول ماتم می‌گیری چونکه من اورا از سلطنت نمودن بر اسرائیل رد نمودم. پس حقه خود را از روغن پر کرده، بیا تا تو را نزد یسای بیت لحمی بفرستم، زیرا که از پسرانش پادشاهی برای خود تعیین نموده‌ام.» 009 1SA 016 002 سموئیل گفت: «چگونه بروم. اگر شاول بشنود مرا خواهدکشت.» خداوند گفت: «گوساله‌ای همراه خود ببرو بگو که به جهت گذرانیدن قربانی برای خداوندآمده‌ام. 009 1SA 016 003 و یسا را به قربانی دعوت نما، و من تو رااعلام می‌نمایم که چه باید بکنی، و کسی را که به تو امر نمایم برای من مسح نما.» 009 1SA 016 004 و سموئیل آنچه را که خداوند به او گفته بود بجا آورده، به بیت لحم آمد، و مشایخ شهر لرزان شده، به استقبال او آمدند، و گفتند: «آیا با سلامتی می‌آیی؟» 009 1SA 016 005 گفت: «با سلامتی به جهت قربانی گذرانیدن برای خداوند آمده‌ام، پس خود را تقدیس نموده، همراه من به قربانی بیایید.» و اویسا و پسرانش را تقدیس نموده، ایشان را به قربانی دعوت نمود. 009 1SA 016 006 و واقع شد که چون آمدند بر الیاب نظرانداخته، گفت: «یقین مسیح خداوند به حضوروی است.» 009 1SA 016 007 اما خداوند به سموئیل گفت: «به چهره‌اش و بلندی قامتش نظر منما زیرا او را ردکرده‌ام، چونکه خداوند مثل انسان نمی نگرد، زیرا که انسان به ظاهر می‌نگرد و خداوند به دل می‌نگرد.» 009 1SA 016 008 و یسا ابیناداب را خوانده، او را ازحضور سموئیل گذرانید، و او گفت: «خداوند این را نیز برنگزیده است.» 009 1SA 016 009 و یسا شماه را گذرانید واو گفت: «خداوند این را نیز برنگزیده است.» 009 1SA 016 010 ویسا هفت پسر خود را از حضور سموئیل گذرانیدو سموئیل به یسا گفت: «خداوند اینها رابرنگزیده است.» 009 1SA 016 011 و سموئیل به یسا گفت: «آیا پسرانت تمام شدند.» گفت: «کوچکتر هنوز باقی است و اینک او گله را می‌چراند.» و سموئیل به یسا گفت: «بفرست و او را بیاور، زیرا که تا او به اینجا نیایدنخواهیم نشست.» 009 1SA 016 012 پس فرستاده، او را آورد، واو سرخ رو و نیکوچشم و خوش منظر بود. وخداوند گفت: «برخاسته، او را مسح کن زیرا که همین است.» 009 1SA 016 013 پس سموئیل حقه روغن راگرفته، او را در میان برادرانش مسح نمود، و از آن روز به بعد روح خداوند بر داود مستولی شد، وسموئیل برخاسته، به رامه رفت. 009 1SA 016 014 و روح خداوند از شاول دور شد، و روح بداز جانب خداوند او را مضطرب می‌ساخت. 009 1SA 016 015 وبندگان شاول وی را گفتند: «اینک روح بد از جانب خدا تو را مضطرب می‌سازد. 009 1SA 016 016 پس آقای ما بندگان خود را که به حضورت هستند امرفرماید تا کسی را که بر بربط نواختن ماهر باشدبجویند، و چون روح بد از جانب خدا بر تو بیایدبه‌دست خود بنوازد، و تو را نیکو خواهد شد.» 009 1SA 016 017 و شاول به بندگان خود گفت: «الان کسی را که به نواختن ماهر باشد برای من پیدا کرده، نزد من بیاورید.» 009 1SA 016 018 و یکی از خادمانش در جواب وی گفت: «اینک پسر یسای بیت لحمی را دیدم که به نواختن ماهر و صاحب شجاعت و مرد جنگ آزموده و فصیح زبان و شخص نیکو صورت است و خداوند با وی می‌باشد.» 009 1SA 016 019 پس شاول قاصدان نزد یسا فرستاده، گفت: «پسرت داود را که با گوسفندان است، نزد من بفرست.» 009 1SA 016 020 آنگاه یسا یک بار الاغ از نان و یک مشگ شراب و یک بزغاله گرفته، به‌دست پسرخود داود نزد شاول فرستاد. 009 1SA 016 021 و داود نزد شاول آمده، به حضور وی ایستاد و او وی را بسیاردوست داشت و سلاحدار او شد. 009 1SA 016 022 و شاول نزدیسا فرستاده، گفت: «داود نزد من بماند زیرا که به نظرم پسند آمد.» 009 1SA 016 023 و واقع می‌شد هنگامی که روح بد از جانب خدا بر شاول می‌آمد که داودبربط گرفته، به‌دست خود می‌نواخت، و شاول راراحت و صحت حاصل می‌شد و روح بد از اومی رفت. 009 1SA 017 001 و فلسطینیان لشکر خود را برای جنگ جمع نموده، در سوکوه که در یهودیه است، جمع شدند، و در میان سوکوه و عزیقه درافس دمیم اردو زدند. 009 1SA 017 002 و شاول و مردان اسرائیل جمع شده، در دره ایلاه اردو زده، به مقابله فلسطینیان صف آرایی کردند. 009 1SA 017 003 و فلسطینیان برکوه از یک طرف ایستادند، و اسرائیلیان بر کوه به طرف دیگر ایستادند، و دره در میان ایشان بود. 009 1SA 017 004 و از اردوی فلسطینیان مرد مبارزی مسمی به جلیات که از شهر جت بود بیرون آمد، و قدش شش ذراع و یک وجب بود. 009 1SA 017 005 و بر سر خود، خودبرنجینی داشت و به زره فلسی ملبس بود، و وزن زره‌اش پنج هزار مثقال برنج بود. 009 1SA 017 006 و بر ساقهایش ساق بندهای برنجین و در میان کتفهایش مزراق برنجین بود. 009 1SA 017 007 و چوب نیزه‌اش مثل نوردجولاهگان و سرنیزه‌اش ششصد مثقال آهن بود، و سپردارش پیش او می‌رفت. 009 1SA 017 008 و او ایستاده، افواج اسرائیل را صدا زد و به ایشان گفت: «چرابیرون آمده، صف آرایی نمودید؟ آیا من فلسطینی نیستم و شما بندگان شاول؟ برای خودشخصی برگزینید تا نزد من درآید. 009 1SA 017 009 اگر او بتواندبا من جنگ کرده، مرا بکشد، ما بندگان شماخواهیم شد، و اگر من بر او غالب آمده، او رابکشم شما بندگان ما شده، ما را بندگی خواهیدنمود.» 009 1SA 017 010 و فلسطینی گفت: «من امروز فوجهای اسرائیل را به ننگ می‌آورم، شخصی به من بدهیدتا با هم جنگ نماییم.» 009 1SA 017 011 و چون شاول و جمیع اسرائیلیان این سخنان فلسطینی را شنیدندهراسان شده، بسیار بترسیدند. 009 1SA 017 012 و داود پسر آن مرد افراتی بیت لحم یهودابود که یسا نام داشت، و او را هشت پسر بود، و آن مرد در ایام شاول در میان مردمان پیر و سالخورده بود. 009 1SA 017 013 و سه پسر بزرگ یسا روانه شده، در عقب شاول به جنگ رفتند و اسم سه پسرش که به جنگ رفته بودند: نخست زاده‌اش الیاب و دومش ابیناداب و سوم شماه بود. 009 1SA 017 014 و داود کوچکتر بودو آن سه بزرگ در عقب شاول رفته بودند. 009 1SA 017 015 و داود از نزد شاول آمد و رفت می‌کرد تا گوسفندان پدر خود را در بیت لحم بچراند. 009 1SA 017 016 و آن فلسطینی صبح و شام می‌آمد و چهل روز خود راظاهر می‌ساخت. 009 1SA 017 017 و یسا به پسر خود داود گفت: «الان به جهت برادرانت یک ایفه از این غله برشته و این ده قرص نان را بگیر و به اردو نزد برادرانت بشتاب. 009 1SA 017 018 و این ده قطعه پنیر را برای سردار هزاره ایشان ببر و از سلامتی برادرانت بپرس و از ایشان نشانی‌ای بگیر.» 009 1SA 017 019 و شاول و آنها و جمیع مردان اسرائیل دردره ایلاه بودند و با فلسطینیان جنگ می‌کردند. 009 1SA 017 020 پس داود بامدادان برخاسته، گله را به‌دست چوپان واگذاشت و برداشته، چنانکه یسا او را امرفرموده بود برفت، و به سنگر اردو رسید وقتی که لشکر به میدان بیرون رفته، برای جنگ نعره می‌زدند. 009 1SA 017 021 و اسرائیلیان و فلسطینیان لشکر به مقابل لشکر صف آرایی کردند. 009 1SA 017 022 و داود اسبابی را که داشت به‌دست نگاهبان اسباب سپرد و به سوی لشکر دویده، آمد و سلامتی برادران خودرا بپرسید. 009 1SA 017 023 و چون با ایشان گفتگو می‌کرد اینک آن مرد مبارز فلسطینی جتی که اسمش جلیات بود از لشکر فلسطینیان برآمده، مثل پیش سخن گفت و داود شنید. 009 1SA 017 024 و جمیع مردان اسرائیل چون آن مرد رادیدند، از حضورش فرار کرده، بسیار ترسیدند. 009 1SA 017 025 و مردان اسرائیل گفتند: «آیا این مرد را که برمی آید، دیدید؟ یقین برای به ننگ‌آوردن اسرائیل برمی آید و هر‌که او را بکشد، پادشاه اورا از مال فراوان دولتمند سازد، و دختر خود را به او دهد، و خانه پدرش را در اسرائیل آزاد خواهدساخت.» 009 1SA 017 026 و داود کسانی را که نزد او ایستاده بودند خطاب کرده، گفت: «به شخصی که این فلسطینی را بکشد و این ننگ را از اسرائیل برداردچه خواهد شد؟ زیرا که این فلسطینی نامختون کیست که لشکرهای خدای حی را به ننگ‌آورد؟» 009 1SA 017 027 و قوم او را به همین سخنان خطاب کرده، گفتند: «به شخصی که او را بکشد، چنین خواهد شد.» 009 1SA 017 028 و چون با مردمان سخن می‌گفتند برادربزرگش الیاب شنید و خشم الیاب بر داودافروخته شده، گفت: «برای چه اینجا آمدی و آن گله قلیل را در بیابان نزد که گذاشتی؟ من تکبر وشرارت دل تو را می‌دانم زیرا برای دیدن جنگ آمده‌ای.» 009 1SA 017 029 داود گفت: «الان چه کردم آیا سببی نیست؟» 009 1SA 017 030 پس از وی به طرف دیگری روگردانیده، به همین طور گفت و مردمان او را مثل پیشتر جواب دادند. 009 1SA 017 031 و چون سخنانی که داود گفت، مسموع شد، شاول را مخبر ساختند و او وی را طلبید. 009 1SA 017 032 و داود به شاول گفت: «دل کسی به‌سبب اونیفتد. بنده ات می‌رود و با این فلسطینی جنگ می‌کند.» 009 1SA 017 033 شاول به داود گفت: «تو نمی توانی به مقابل این فلسطینی بروی تا با وی جنگ نمایی زیرا که تو جوان هستی و او از جوانیش مردجنگی بوده است.» 009 1SA 017 034 داود به شاول گفت: «بنده ات گله پدر خود را می‌چراند که شیر وخرسی آمده، بره‌ای از گله ربودند. 009 1SA 017 035 و من آن راتعاقب نموده، کشتم و از دهانش رهانیدم و چون به طرف من بلند شد، ریش او را گرفته، او را زدم وکشتم. 009 1SA 017 036 بنده ات هم شیر و هم خرس را کشت، واین فلسطینی نامختون مثل یکی از آنها خواهدبود، چونکه لشکرهای خدای حی را به تنگ آورده است. 009 1SA 017 037 و داود گفت: خداوند که مرا از چنگ شیر و از چنگ خرس رهانید، مرا از دست این فلسطینی خواهد رهانید.» و شاول به داودگفت: «برو و خداوند با تو باد.» 009 1SA 017 038 و شاول لباس خود را به داود پوشانید وخود برنجینی بر سرش نهاد و زره‌ای به اوپوشانید. 009 1SA 017 039 و داود شمشیرش را بر لباس خودبست و می‌خواست که برود زیرا که آنها رانیازموده بود و داود به شاول گفت: «با اینهانمی توانم رفت چونکه نیازموده‌ام.» پس داود آنهارا از بر خود بیرون آورد. 009 1SA 017 040 و چوب دستی خودرا به‌دست گرفته، پنج سنگ مالیده، از نهر سواکرد، و آنها را در کیسه شبانی که داشت، یعنی درانبان خود گذاشت و فلاخنش را به‌دست گرفته، به آن فلسطینی نزدیک شد. 009 1SA 017 041 و آن فلسطینی همی آمد تا به داود نزدیک شد و مردی که سپرش را برمی داشت پیش رویش می‌آمد. 009 1SA 017 042 و فلسطینی نظر افکنده، داودرا دید و او را حقیر شمرد زیرا جوانی خوشرو ونیکومنظر بود. 009 1SA 017 043 و فلسطینی به داود گفت: «آیامن سگ هستم که با چوب دستی نزد من می‌آیی؟» و فلسطینی داود را به خدایان خود لعنت کرد. 009 1SA 017 044 و فلسطینی به داود گفت: «نزد من بیا تا گوشت تو را به مرغان هوا و درندگان صحرا بدهم.» 009 1SA 017 045 داود به فلسطینی گفت: «تو با شمشیر و نیزه و مزراق نزد من می‌آیی اما من به اسم یهوه صبایوت، خدای لشکرهای اسرائیل که او را به ننگ‌آورده‌ای نزد تو می‌آیم. 009 1SA 017 046 و خداوند امروزتو را به‌دست من تسلیم خواهد کرد و تو را زده، سر تو را از تنت جدا خواهم کرد، و لاشه های لشکر فلسطینیان را امروز به مرغان هوا و درندگان زمین خواهم داد تا تمامی زمین بدانند که دراسرائیل خدایی هست. 009 1SA 017 047 و تمامی این جماعت خواهند دانست که خداوند به شمشیر و نیزه خلاصی نمی دهد زیرا که جنگ از آن خداونداست و او شما را به‌دست ما خواهد داد.» 009 1SA 017 048 و چون فلسطینی برخاسته، پیش آمد و به مقابله داود نزدیک شد، داود شتافته، به مقابله فلسطینی به سوی لشکر دوید. 009 1SA 017 049 و داود دست خود را به کیسه‌اش برد و سنگی از آن گرفته، ازفلاخن انداخت و به پیشانی فلسطینی زد، و سنگ به پیشانی او فرو رفت که بر روی خود بر زمین افتاد. 009 1SA 017 050 پس داود بر فلسطینی با فلاخن و سنگ غالب آمده، فلسطینی را زد و کشت و در دست داود شمشیری نبود. 009 1SA 017 051 و داود دویده، بر آن فلسطینی‌ایستاد، و شمشیر او را گرفته، ازغلافش کشید و او را کشته، سرش را با آن از تنش جدا کرد، و چون فلسطینیان، مبارز خود را کشته دیدند، گریختند. 009 1SA 017 052 و مردان اسرائیل و یهودابرخاستند و نعره زده، فلسطینیان را تا جت و تادروازه های عقرون تعاقب نمودند و مجروحان فلسطینیان به راه شعریم تا به جت و عقرون افتادند. 009 1SA 017 053 و بنی‌اسرائیل از تعاقب نمودن فلسطینیان برگشتند و اردوی ایشان را غارت نمودند. 009 1SA 017 054 و داود سر فلسطینی را گرفته، به اورشلیم آورد اما اسلحه او را در خیمه خودگذاشت. 009 1SA 017 055 و چون شاول داود را دید که به مقابله فلسطینی بیرون می‌رود، به‌سردار لشکرش ابنیرگفت: «ای ابنیر، این جوان پسر کیست؟» ابنیر گفت: «ای پادشاه به‌جان تو قسم که نمی دانم.» 009 1SA 017 056 پادشاه گفت: «بپرس که این جوان پسر کیست.» 009 1SA 017 057 و چون داود از کشتن فلسطینی برگشت، ابنیراو را گرفته، به حضور شاول آورد، و سر آن فلسطینی در دستش بود. 009 1SA 017 058 و شاول وی را گفت: «ای جوان تو پسر کیستی؟» داود گفت: «پسربنده ات، یسای بیت لحمی، هستم.» 009 1SA 018 001 و واقع شد که چون از سخن‌گفتن باشاول فارغ شد، دل یوناتان بر دل داودچسبید، و یوناتان او را مثل جان خویش دوست داشت. 009 1SA 018 002 و در آن روز شاول وی را گرفته، نگذاشت که به خانه پدرش برگردد. 009 1SA 018 003 و یوناتان باداود عهد بست چونکه او را مثل جان خوددوست داشته بود. 009 1SA 018 004 و یوناتان ردایی را که دربرش بود، بیرون کرده، آن را به داود داد و رخت خود حتی شمشیر و کمان و کمربند خویش رانیز. 009 1SA 018 005 و داود به هر جایی که شاول او را می‌فرستادبیرون می‌رفت، و عاقلانه حرکت می‌کرد و شاول او را بر مردان جنگی خود گماشت، و به نظرتمامی قوم و به نظر خادمان شاول نیز مقبول افتاد. 009 1SA 018 006 و واقع شد هنگامی که داود از کشتن فلسطینی برمی گشت چون ایشان می‌آمدند که زنان از جمیع شهرهای اسرائیل با دفها و شادی وبا آلات موسیقی سرود و رقص‌کنان به استقبال شاول پادشاه بیرون آمدند. 009 1SA 018 007 و زنان لهو و لعب کرده، به یکدیگر می‌سراییدند و می‌گفتند: «شاول هزاران خود را و داود ده هزاران خود را کشته است.» 009 1SA 018 008 و شاول بسیار غضبناک شد، و این سخن در نظرش ناپسند آمده، گفت: «به داود ده هزاران دادند و به من هزاران دادند، پس غیر از سلطنت برایش چه باقی است.» 009 1SA 018 009 و از آن روز به بعد شاول بر داود به چشم بد می‌نگریست. 009 1SA 018 010 و در فردای آن روز روح بد از جانب خدا برشاول آمده، در میان خانه شوریده احوال گردید. و داود مثل هر روز به‌دست خود می‌نواخت ومزراقی در دست شاول بود. 009 1SA 018 011 و شاول مزراق راانداخته، گفت: داود را تا به دیوار خواهم زد، اماداود دو مرتبه از حضورش خویشتن را به کنارکشید. 009 1SA 018 012 و شاول از داود می‌ترسید زیرا خداوند با اوبود و از شاول دور شده. 009 1SA 018 013 پس شاول وی را ازنزد خود دور کرد و او را سردار هزاره خود نصب نمود، و به حضور قوم خروج و دخول می‌کرد. 009 1SA 018 014 و داود در همه رفتار خود عاقلانه حرکت می‌نمود، و خداوند با وی می‌بود. 009 1SA 018 015 و چون شاول دید که او بسیار عاقلانه حرکت می‌کند به‌سبب او هراسان می‌بود. 009 1SA 018 016 اما تمامی اسرائیل ویهودا داود را دوست می‌داشتند، زیرا که به حضور ایشان خروج و دخول می‌کرد. 009 1SA 018 017 و شاول به داود گفت: «اینک دختر بزرگ خود میرب را به تو به زنی می‌دهم. فقط برایم شجاع باش و در جنگهای خداوند بکوش، زیراشاول می‌گفت: «دست من بر او دراز نشود بلکه دست فلسطینیان.» 009 1SA 018 018 و داود به شاول گفت: من کیستم و جان من و خاندان پدرم در اسرائیل چیست تا داماد پادشاه بشوم.» 009 1SA 018 019 و در وقتی که میرب دختر شاول می‌بایست به داود داده شود اوبه عدریئیل محولاتی به زنی داده شد. 009 1SA 018 020 و میکال، دختر شاول، داود را دوست می‌داشت، و چون شاول را خبر دادند این امر وی را پسند آمد. 009 1SA 018 021 و شاول گفت: «او را به وی می‌دهم تا برایش دام شود و دست فلسطینیان براو دراز شود.» پس شاول به داود بار دوم گفت: «امروز داماد من خواهی شد.» 009 1SA 018 022 و شاول خادمان خود را فرمود که در خفا با داود متکلم شده، بگویید: «اینک پادشاه از تو راضی است وخادمانش تو را دوست می‌دارند؛ پس الان دامادپادشاه بشو.» 009 1SA 018 023 پس خادمان شاول این سخنان را به سمع داود رسانیدند و داود گفت: «آیا در نظر شما دامادپادشاه شدن آسان است؟ و حال آنکه من مردمسکین و حقیرم.» 009 1SA 018 024 و خادمان شاول او را خبرداده، گفتند که داود به این طور سخن گفته است. 009 1SA 018 025 و شاول گفت: «به داود چنین بگویید که پادشاه مهر نمی خواهد جز صد قلفه فلسطینیان تا ازدشمنان پادشاه انتقام کشیده شود.» و شاول فکرکرد که داود را به‌دست فلسطینیان به قتل رساند. 009 1SA 018 026 پس خادمانش داود را از این امر خبر دادندو این سخن به نظر داود پسند آمد که داماد پادشاه بشود، و روزهای معین هنوز تمام نشده بود. 009 1SA 018 027 پس داود برخاسته، با مردان خود رفت ودویست نفر از فلسطینیان را کشته، داود قلفه های ایشان را آورد و آنها را تمام نزد پادشاه گذاشتند، تا داماد پادشاه بشود. و شاول دختر خود میکال رابه وی به زنی داد. 009 1SA 018 028 و شاول دید و فهمید که خداوند با داود است. و میکال دختر شاول او رادوست می‌داشت. 009 1SA 018 029 و شاول از داود باز بیشترترسید، و شاول همه اوقات دشمن داود بود. 009 1SA 018 030 و بعد از آن سرداران فلسطینیان بیرون آمدند، و هر دفعه که بیرون می‌آمدند داود از جمیع خادمان شاول زیاده عاقلانه حرکت می‌کرد، و از این جهت اسمش بسیار شهرت یافت. 009 1SA 019 001 و شاول به پسر خود یوناتان و به جمیع خادمان خویش فرمود تا داود رابکشند. 009 1SA 019 002 اما یوناتان پسر شاول به داود بسیار میل داشت، و یوناتان داود را خبر داده، گفت: «پدرم شاول قصد قتل تو دارد، پس الان تا بامدادان خویشتن را نگاهدار و در جایی مخفی مانده، خود را پنهان کن. 009 1SA 019 003 و من بیرون آمده، به پهلوی پدرم در صحرایی که تو در آن می‌باشی خواهم ایستاد، و درباره تو با پدرم گفتگو خواهم کرد واگر چیزی ببینم تو را اطلاع خواهم داد.» 009 1SA 019 004 و یوناتان درباره داود نزد پدر خود شاول به نیکویی سخن رانده، وی را گفت: «پادشاه بر بنده خود داود گناه نکند زیرا که او به تو گناه نکرده است بلکه اعمال وی برای تو بسیار نیکو بوده است. 009 1SA 019 005 و جان خویش را به‌دست خود نهاده، آن فلسطینی را کشت و خداوند نجات عظیمی به جهت تمامی اسرائیل نمود و تو آن را دیده، شادمان شدی؛ پس چرا به خون بی‌تقصیری گناه کرده، داود را بی‌سبب بکشی.» 009 1SA 019 006 و شاول به سخن یوناتان گوش گرفت، و شاول قسم خورد که به حیات خداوند او کشته نخواهد شد. 009 1SA 019 007 آنگاه یوناتان داود را خواند و یوناتان او را از همه این سخنان خبر داد و یوناتان داود را نزد شاول آورده، او مثل ایام سابق در حضور وی می‌بود. 009 1SA 019 008 و باز جنگ واقع شده، داود بیرون رفت و بافلسطینیان جنگ کرده، ایشان را به کشتار عظیمی شکست داد و از حضور وی فرار کردند. 009 1SA 019 009 و روح بد از جانب خداوند بر شاول آمد و او در خانه خود نشسته، مزراق خویش را در دست داشت وداود به‌دست خود می‌نواخت. 009 1SA 019 010 و شاول خواست که داود را با مزراق خود تا به دیوار بزند، اما او از حضور شاول بگریخت و مزراق را به دیوار زد و داود فرار کرده، آن شب نجات یافت. 009 1SA 019 011 و شاول قاصدان به خانه داود فرستاد تا آن را نگاهبانی نمایند و در صبح او را بکشند. امامیکال، زن داود، او را خبر داده، گفت: «اگر امشب جان خود را خلاص نکنی، فردا کشته خواهی شد.» 009 1SA 019 012 پس میکال داود را از پنجره فرو هشته، اوروانه شد و فرار کرده، نجات یافت. 009 1SA 019 013 اما میکال ترافیم را گرفته، آن را در بستر نهاد و بالینی از پشم بز زیر سرش نهاده، آن را با رخت پوشانید. 009 1SA 019 014 وچون شاول قاصدان فرستاده تا داود را بگیرند، گفت بیمار است. 009 1SA 019 015 پس شاول قاصدان را فرستادتا داود را ببینند و گفت: «او را بر بسترش نزد من بیاورید تا او را بکشم.» 009 1SA 019 016 و چون قاصدان داخل شدند، اینک ترافیم در بستر و بالین پشم بز زیرسرش بود. 009 1SA 019 017 و شاول به میکال گفت: «برای چه مرا چنین فریب دادی و دشمنم را رها کردی تانجات یابد.» و میکال شاول را جواب داد که او به من گفت: «مرا رها کن؛ برای چه تو را بکشم؟» 009 1SA 019 018 و داود فرار کرده، رهایی یافت و نزدسموئیل به رامه آمده، از هر‌آنچه شاول با وی کرده بود، او را مخبر ساخت، و او و سموئیل رفته، در نایوت ساکن شدند. 009 1SA 019 019 پس شاول را خبرداده، گفتند: «اینک داود در نایوت رامه است.» 009 1SA 019 020 و شاول قاصدان برای گرفتن داود فرستاد، وچون جماعت انبیا را دیدند که نبوت می‌کنند و سموئیل را که به پیشوایی ایشان ایستاده است، روح خدا بر قاصدان شاول آمده، ایشان نیز نبوت کردند. 009 1SA 019 021 و چون شاول را خبر دادند قاصدان دیگر فرستاده، ایشان نیز نبوت کردند، و شاول بازقاصدان سوم فرستاده، ایشان نیز نبوت کردند. 009 1SA 019 022 پس خود او نیز به رامه رفت و چون به چاه بزرگ که نزد سیخوه است رسید، سوال کرده، گفت: «سموئیل و داود کجا می‌باشند؟» و کسی گفت: «اینک در نایوت رامه هستند.» 009 1SA 019 023 و به آنجابه نایوت رامه روانه شد و روح خدا بر او نیز آمد ودر حینی که می‌رفت نبوت می‌کرد تا به نایوت رامه رسید. 009 1SA 019 024 و او نیز جامه خود را کنده، به حضور سموئیل نبوت می‌کرد و تمامی آن روز وتمامی آن شب برهنه افتاد، بنابراین گفتند: «آیاشاول نیز از‌جمله انبیاست؟» 009 1SA 020 001 و داود از نایوت رامه فرار کرده، آمد وبه حضور یوناتان گفت: «چه کرده‌ام وعصیانم چیست و در نظر پدرت چه گناهی کرده‌ام که قصد جان من دارد؟» 009 1SA 020 002 او وی را گفت: «حاشا! تو نخواهی مرد. اینک پدر من امری بزرگ وکوچک نخواهد کرد جز آنکه مرا اطلاع خواهدداد. پس چگونه پدرم این امر را از من مخفی بدارد؟ چنین نیست.» 009 1SA 020 003 و داود نیز قسم خورده، گفت: «پدرت نیکومی داند که در نظر تو التفات یافته‌ام، و می‌گویدمبادا یوناتان این را بداند و غمگین شود، و لکن به حیات خداوند و به حیات تو که در میان من وموت یک قدم بیش نیست.» 009 1SA 020 004 یوناتان به داود گفت: «هر‌چه دلت بخواهد آن را برای تو خواهم نمود.» 009 1SA 020 005 داود به یوناتان گفت: «اینک فردا اول ماه است و من می‌باید با پادشاه به غذا بنشینم، پس مرا رخصت بده که تا شام سوم، خود را در صحراپنهان کنم. 009 1SA 020 006 اگر پدرت مرا مفقود بیند بگو داود ازمن بسیار التماس نمود که به شهر خود به بیت لحم بشتابد، زیرا که تمامی قبیله او را آنجا قربانی سالیانه است. 009 1SA 020 007 اگر گوید که خوب، آنگاه بنده ات را سلامتی خواهد بود، و اما اگر بسیار غضبناک شود بدانکه او به بدی جازم شده است. 009 1SA 020 008 پس بابنده خود احسان نما چونکه بنده خویش را باخودت به عهد خداوند در‌آوردی و اگر عصیان در من باشد، خودت مرا بکش زیرا برای چه مرانزد پدرت ببری.» 009 1SA 020 009 یوناتان گفت: «حاشا از تو! زیرا اگرمی دانستم بدی از جانب پدرم جزم شده است که بر تو بیاید، آیا تو را از آن اطلاع نمی دادم؟» 009 1SA 020 010 داود به یوناتان گفت: «اگر پدرت تو را به درشتی جواب دهد کیست که مرا مخبر سازد؟» 009 1SA 020 011 یوناتان به داود گفت: «بیا تا به صحرا برویم.» وهر دوی ایشان به صحرا رفتند. 009 1SA 020 012 و یوناتان به داود گفت: «ای یهوه، خدای اسرائیل، چون فردا یا روز سوم پدر خود را مثل این وقت آزمودم و اینک اگر برای داود خیر باشد، اگر من نزد او نفرستم و وی را اطلاع ندهم، 009 1SA 020 013 خداوند به یوناتان مثل این بلکه زیاده از این عمل نماید، و اما اگر پدرم ضرر تو را صواب بیند، پس تو را اطلاع داده، رها خواهم نمود تا به سلامتی بروی و خداوند همراه تو باشد چنانکه همراه پدر من بود. 009 1SA 020 014 و نه‌تنها مادام حیاتم، لطف خداوند را با من بجا آوری تا نمیرم، 009 1SA 020 015 بلکه لطف خود را از خاندانم تا به ابد قطع ننمایی، هم دروقتی که خداوند دشمنان داود را جمیع از روی زمین منقطع ساخته باشد.» 009 1SA 020 016 پس یوناتان باخاندان داود عهد بست و گفت خداوند این را ازدشمنان داود مطالبه نماید. 009 1SA 020 017 و یوناتان بار دیگربه‌سبب محبتی که با او داشت داود را قسم دادزیرا که او را دوست می‌داشت چنانکه جان خودرا دوست می‌داشت. 009 1SA 020 018 و یوناتان او را گفت: «فردا اول ماه است وچونکه جای تو خالی می‌باشد، تو را مفقودخواهند یافت. 009 1SA 020 019 و در روز سوم به زودی فرودشده، به‌جایی که خود را در آن در روز شغل پنهان کردی بیا و در جانب سنگ آزل بنشین. 009 1SA 020 020 ومن سه تیر به طرف آن خواهم‌انداخت که گویا به هدف می‌اندازم. 009 1SA 020 021 و اینک خادم خود رافرستاده، خواهم گفت برو و تیرها را پیدا کن و اگربه خادم گویم: اینک تیرها از این طرف تو است. آنها را بگیر. آنگاه بیا زیرا که برای تو سلامتی است و به حیات خداوند تو را هیچ ضرری نخواهد بود. 009 1SA 020 022 اما اگر به خادم چنین بگویم که: اینک تیرها از آن طرف توست، آنگاه برو زیراخداوند تو را رها کرده است. 009 1SA 020 023 و اما آن کاری که من و تو درباره آن گفتگو کردیم اینک خداوند درمیان من و تو تا به ابد خواهد بود.» 009 1SA 020 024 پس داود خود را در صحرا پنهان کرد و چون اول ماه رسید، پادشاه برای غذا خوردن نشست. 009 1SA 020 025 و پادشاه در جای خود بر‌حسب عادتش برمسند، نزد دیوار نشسته، و یوناتان ایستاده بود و ابنیر به پهلوی شاول نشسته، و جای داود خالی بود. 009 1SA 020 026 و شاول در آن روز هیچ نگفت زیرا گمان می‌برد: «چیزی بر او واقع شده، طاهر نیست. البته طاهر نیست!» 009 1SA 020 027 و در فردای اول ماه که روز دوم بود، جای داود نیز خالی بود. پس شاول به پسرخود یوناتان گفت: «چرا پسر یسا، هم دیروز و هم امروز به غذا نیامد؟» 009 1SA 020 028 یوناتان در جواب شاول گفت: «داود از من بسیار التماس نمود تا به بیت لحم برود. 009 1SA 020 029 و گفت: تمنا اینکه مرا رخصت بدهی زیرا خاندان ما را در شهر قربانی است وبرادرم مرا امر فرموده است، پس اگر الان در نظرتو التفات یافتم، مرخص بشوم تا برادران خودراببینم. از این جهت به سفره پادشاه نیامده است.» 009 1SA 020 030 آنگاه خشم شاول بر یوناتان افروخته شده، او را گفت: «ای پسر زن کردنکش فتنه انگیز، آیانمی دانم که تو پسر یسا را به جهت افتضاح خود وافتضاح عورت مادرت اختیار کرده‌ای؟ 009 1SA 020 031 زیرامادامی که پسر یسا بر روی زمین زنده باشد تو وسلطنت تو پایدار نخواهید ماند. پس الان بفرست و او را نزد من بیاور زیرا که البته خواهد مرد.» 009 1SA 020 032 یوناتان پدر خود شاول را جواب داده، وی راگفت: «چرا بمیرد؟ چه کرده است؟» 009 1SA 020 033 آنگاه شاول مزراق خود را به او انداخت تااو را بزند. پس یوناتان دانست که پدرش بر کشتن داود جازم است. 009 1SA 020 034 و یوناتان به شدت خشم، ازسفره برخاست و در روز دوم ماه، طعام نخوردچونکه برای داود غمگین بود زیرا پدرش او راخجل ساخته بود. 009 1SA 020 035 و بامدادان یوناتان در وقتی که با داود تعیین کرده بود به صحرا بیرون رفت و یک پسر کوچک همراهش بود. 009 1SA 020 036 و به خادم خود گفت: «بدو وتیرها را که می‌اندازم پیدا کن.» و چون پسرمی دوید تیر را چنان انداخت که از او رد شد. 009 1SA 020 037 وچون پسر به مکان تیری که یوناتان انداخته بود، می‌رفت، یوناتان در عقب پسر آواز داده، گفت که: «آیا تیر به آن طرف تو نیست؟» 009 1SA 020 038 و یوناتان درعقب پسر آواز داد که بشتاب و تعجیل کن ودرنگ منما. پس خادم یوناتان تیرها را برداشته، نزد آقای خود برگشت. 009 1SA 020 039 و پسر چیزی نفهمید. اما یوناتان و داود این امر را می‌دانستند. 009 1SA 020 040 ویوناتان اسلحه خود را به خادم خود داده، وی راگفت: «برو و آن را به شهر ببر.» 009 1SA 020 041 و چون پسر رفته بود، داود از جانب جنوبی برخاست و بر روی خود بر زمین افتاده، سه مرتبه سجده کرد و یکدیگر را بوسیده، با هم گریه کردند تا داود از حد گذرانید. 009 1SA 020 042 و یوناتان به داودگفت: «به سلامتی برو چونکه ما هر دو به نام خداوند قسم خورده، گفتیم که خداوند در میان من و تو و در میان ذریه من و ذریه تو تا به ابد باشد. پس برخاسته، برفت و یوناتان به شهر برگشت. 009 1SA 021 001 و داود به نوب نزد اخیملک کاهن رفت، و اخیملک لرزان شده، به استقبال داودآمده، گفت: «چرا تنها آمدی و کسی با تونیست؟» 009 1SA 021 002 داود به اخیملک کاهن گفت: «پادشاه مرا به‌کاری مامور فرمود و مرا گفت: از این کاری که تو را می‌فرستم و از آنچه به تو امر فرمودم کسی اطلاع نیابد، و خادمان را به فلان و فلان جا تعیین نمودم. 009 1SA 021 003 پس الان چه در دست داری، پنج قرص نان یا هر‌چه حاضر است به من بده.» 009 1SA 021 004 کاهن در جواب داود گفت: «هیچ نان عام دردست من نیست، لیکن نان مقدس هست اگرخصوص خادمان، خویشتن را از زنان بازداشته باشند.» 009 1SA 021 005 داود در جواب کاهن گفت: «به درستی که در این سه روز زنان از ما دور بوده‌اند و چون بیرون آمدم ظروف جوانان مقدس بود، و آن بطوری عام است خصوص چونکه امروز دیگری در ظرف مقدس شده است.» 009 1SA 021 006 پس کاهن، نان مقدس را به او داد زیرا که در آنجا نانی نبود غیر ازنان تقدمه که از حضور خداوند برداشته شده بود، تا در روز برداشتنش نان گرم بگذارند. 009 1SA 021 007 و در آن روز یکی از خادمان شاول که مسمی به دوآغ ادومی بود، به حضور خداوند اعتکاف داشت، و بزرگترین شبانان شاول بود. 009 1SA 021 008 و داود به اخیملک گفت: «آیا اینجا دردستت نیزه یا شمشیر نیست زیرا که شمشیر وسلاح خویش را با خود نیاورده‌ام چونکه کارپادشاه به تعجیل بود.» 009 1SA 021 009 کاهن گفت: «اینک شمشیر جلیات فلسطینی که در دره ایلاه کشتی، در پشت ایفود به‌جامه ملفوف است. اگرمی خواهی آن را بگیری بگیر، زیرا غیر از آن دراینجا نیست.» داود گفت: «مثل آن، دیگری نیست. آن را به من بده.» 009 1SA 021 010 پس داود آن روز برخاسته، از حضورشاول فرار کرده، نزد اخیش، ملک جت آمد. 009 1SA 021 011 و خادمان اخیش او را گفتند: «آیا این داود، پادشاه زمین نیست؟ و آیا در باره او رقص‌کنان سرودخوانده، نگفتند که شاول هزاران خود را و داود ده هزاران خود را کشت؟» 009 1SA 021 012 و داود این سخنان رادر دل خود جا داده، از اخیش، ملک جت بسیاربترسید. 009 1SA 021 013 و در نظر ایشان رفتار خود راتغییرداده، به حضور ایشان خویشتن را دیوانه نمود، وبر لنگه های در خط می‌کشید و آب دهنش را برریش خود می‌ریخت. 009 1SA 021 014 و اخیش به خادمان خود گفت: «اینک این شخص را می‌بینید که دیوانه است، او را چرا نزد من آوردید؟ 009 1SA 021 015 آیامحتاج به دیوانگان هستم که این شخص راآوردید تا نزد من دیوانگی کند؟ و آیا این شخص داخل خانه من بشود؟» 009 1SA 022 001 و داود از آنجا رفته، به مغاره عدلام فرارکرد و چون برادرانش و تمامی خاندان پدرش شنیدند، آنجا نزد او فرود آمدند. 009 1SA 022 002 و هرکه در تنگی بود و هر قرض دار و هر‌که تلخی جان داشت، نزد او جمع آمدند، و بر ایشان سردار شدو تخمین چهار صد نفر با او بودند. 009 1SA 022 003 و داود از آنجا به مصفه موآب رفته، به پادشاه موآب گفت: «تمنا اینکه پدرم و مادرم نزد شمابیایند تا بدانم خدا برای من چه خواهد کرد.» 009 1SA 022 004 پس ایشان را نزد پادشاه موآب برد و تمامی روزهایی که داود در آن ملاذ بود، نزد او ساکن بودند. 009 1SA 022 005 و جاد نبی به داود گفت که «در این ملاذدیگر توقف منما بلکه روانه شده، به زمین یهودا برو.» پس داود رفت و به جنگل حارث درآمد. 009 1SA 022 006 و شاول شنید که داود و مردمانی که با وی بودند پیدا شده‌اند، و شاول در جبعه، زیر درخت بلوط در رامه نشسته بود، و نیزه‌اش در دستش، وجمیع خادمانش در اطراف او ایستاده بودند. 009 1SA 022 007 وشاول به خادمانی که در اطرافش ایستاده بودند، گفت: «حال‌ای بنیامینیان بشنوید! آیا پسر یسا به جمیع شما کشتزارها و تاکستانها خواهد داد و آیاهمگی شما را سردار هزاره‌ها و سردار صده هاخواهد ساخت؟ 009 1SA 022 008 که جمیع شما بر من فتنه انگیزشده، کسی مرا اطلاع ندهد که پسر من با پسر یساعهد بسته است و از شما کسی برای من غمگین نمی شود تا مرا خبر دهد که پسر من بنده مرابرانگیخته است تا در کمین بنشیند چنانکه امروزهست.» 009 1SA 022 009 و دوآغ ادومی که با خادمان شاول ایستاده بود در جواب گفت: «پسر یسا را دیدم که به نوب نزد اخیملک بن اخیتوب درآمد. 009 1SA 022 010 و او ازبرای وی از خداوند سوال نمود و توشه‌ای به اوداد و شمشیر جلیات فلسطینی را نیز به او داد.» 009 1SA 022 011 پس پادشاه فرستاده، اخیملک بن اخیتوب کاهن و جمیع کاهنان خاندان پدرش را که در نوب بودند طلبید، و تمامی ایشان نزد پادشاه آمدند. 009 1SA 022 012 و شاول گفت: «ای پسر اخیتوب بشنو.» اوگفت: «لبیک‌ای آقایم!» 009 1SA 022 013 شاول به او گفت: «تو وپسر یسا چرا بر من فتنه انگیختید به اینکه به وی نان و شمشیر دادی و برای وی از خدا سوال نمودی تا به ضد من برخاسته، در کمین بنشیندچنانکه امروز شده است.» 009 1SA 022 014 اخیملک در جواب پادشاه گفت: «کیست ازجمیع بندگانت که مثل داود امین باشد و او دامادپادشاه است و در مشورت شریک تو و در خانه تومکرم است. 009 1SA 022 015 آیا امروز به سوال نمودن از خدابرای او شروع کردم، حاشا از من. پادشاه این کار رابه بنده خود و به جمیع خاندان پدرم اسناد ندهدزیرا که بنده ات از این چیزها کم یا زیاد ندانسته بود.» 009 1SA 022 016 پادشاه گفت: «ای اخیملک تو و تمامی خاندان پدرت البته خواهید مرد.» 009 1SA 022 017 آنگاه پادشاه به شاطرانی که به حضورش ایستاده بودند، گفت: «برخاسته، کاهنان خداوندرا بکشید زیرا که دست ایشان نیز با داود است و بااینکه دانستند که او فرار می‌کند، مرا اطلاع ندادند.» اما خادمان پادشاه نخواستند که دست خود را دراز کرده، بر کاهنان خداوند هجوم آورند. 009 1SA 022 018 پس پادشاه به دوآغ گفت: «تو برگرد وبر کاهنان حمله آور.» و دوآغ ادومی برخاسته، برکاهنان حمله آورد و هشتاد و پنج نفر را که ایفودکتان می‌پوشیدند در آن روز کشت. 009 1SA 022 019 و نوب رانیز که شهر کاهنان است به دم شمشیر زد و مردان و زنان و اطفال و شیرخوارگان و گاوان و الاغان وگوسفندان را به دم شمشیر کشت. 009 1SA 022 020 اما یکی از پسران اخیملک بن اخیتوب که ابیاتار نام داشت رهایی یافته، در عقب داود فرارکرد. 009 1SA 022 021 و ابیاتار داود را مخبر ساخت که شاول کاهنان خداوند را کشت. 009 1SA 022 022 داود به ابیاتار گفت: «روزی که دوآغ ادومی در آنجا بود، دانستم که اوشاول را البته مخبر‌خواهد ساخت، پس من باعث کشته شدن تمامی اهل خاندان پدرت شدم. 009 1SA 022 023 نزد من بمان و مترس زیرا هر‌که قصد جان من دارد قصد جان تو نیز خواهد داشت. و لکن نزد من محفوظ خواهی بود.» 009 1SA 023 001 و به داود خبر داده، گفتند: «اینک فلسطینیان با قعیله جنگ می‌کنند وخرمنها را غارت می‌نماید.» 009 1SA 023 002 و داود از خداوندسوال کرده، گفت: «آیا بروم و این فلسطینیان راشکست دهم.» خداوند به داود گفت: «برو وفلسطینیان را شکست داده، قعیله را خلاص کن.» 009 1SA 023 003 و مردمان داود وی را گفتند: «اینک اینجا دریهودا می‌ترسیم پس چند مرتبه زیاده اگر به مقابله لشکرهای فلسطینیان به قعیله برویم.» 009 1SA 023 004 و داود بار دیگر از خداوند سوال نمود وخداوند او را جواب داده، گفت: «برخیز به قعیله برو زیرا که من فلسطینیان را به‌دست تو خواهم داد.» 009 1SA 023 005 و داود با مردانش به قعیله رفتند و بافلسطینیان جنگ کرده، مواشی ایشان را بردند، وایشان را به کشتار عظیمی کشتند. پس داودساکنان قعیله را نجات داد. 009 1SA 023 006 و هنگامی که ابیاتار بن اخیملک نزد داود به قعیله فرار کرد، ایفود را در دست خود آورد. 009 1SA 023 007 وبه شاول خبر دادند که داود به قعیله آمده است وشاول گفت: «خدا او را به‌دست من سپرده است، زیرا به شهری که دروازه‌ها و پشت بندها داردداخل شده، محبوس گشته است.» 009 1SA 023 008 و شاول جمیع قوم را برای جنگ طلبید تا به قعیله فرودشده، داود و مردانش را محاصره نماید. 009 1SA 023 009 و چون داود دانست که شاول شرارت رابرای او اندیشیده است، به ابیاتار کاهن گفت: «ایفود را نزدیک بیاور، 009 1SA 023 010 و داود گفت: «ای یهوه، خدای اسرائیل، بنده ات شنیده است که شاول عزیمت دارد که به قعیله بیاید تا به‌خاطر من شهررا خراب کند. 009 1SA 023 011 آیا اهل قعیله مرا به‌دست اوتسلیم خواهند نمود؟ و آیا شاول چنانکه بنده ات شنیده است، خواهد آمد؟ ای یهوه، خدای اسرائیل، مسالت آنکه بنده خود را خبر دهی.» خداوند گفت که او خواهد آمد. 009 1SA 023 012 داود گفت: «آیا اهل قعیله مرا و کسان مرا به‌دست شاول تسلیم خواهند نمود؟» خداوند گفت که «تسلیم خواهند نمود.» 009 1SA 023 013 پس داود و مردانش که تخمین ششصد نفربودند، برخاسته، از قعیله بیرون رفتند و هر جایی که توانستند بروند، رفتند. و چون به شاول خبردادند که داود از قعیله فرار کرده است، از بیرون رفتن بازایستاد. 009 1SA 023 014 و داود در بیابان در ملاذهانشست و در کوهی در بیابان زیف توقف نمود. وشاول همه روزه او را می‌طلبید لیکن خداوند او رابه‌دستش تسلیم ننمود. 009 1SA 023 015 و داود دید که شاول به قصد جان او بیرون آمده است و داود در بیابان زیف در جنگل ساکن بود. 009 1SA 023 016 و یوناتان، پسر شاول، به جنگل آمده، دست او را به خدا تقویت نمود. 009 1SA 023 017 و او را گفت: «مترس زیرا که دست پدر من، شاول تو را نخواهدجست، و تو بر اسرائیل پادشاه خواهی شد، و من دومین تو خواهم بود و پدرم شاول نیز این رامی داند.» 009 1SA 023 018 و هر دوی ایشان به حضور خداوندعهد بستند و داود به جنگل برگشت و یوناتان به خانه خود رفت. 009 1SA 023 019 و زیفیان نزد شاول به جبعه آمده، گفتند: «آیا داود در ملاذهای جنگل در کوه حخیله که به طرف جنوب بیابان است، خود را نزد ما پنهان نکرده است؟ 009 1SA 023 020 پس‌ای پادشاه چنانکه دلت کمال آرزو برای آمدن دارد بیا و تکلیف ما این است که او را به‌دست پادشاه تسلیم نماییم.» 009 1SA 023 021 شاول گفت: «شما از جانب خداوند مبارک باشید چونکه بر من دلسوزی نمودید. 009 1SA 023 022 پس بروید و بیشتر تحقیق نموده، جایی را که آمد ورفت می‌کند ببینید و بفهمید، و دیگر اینکه کیست که او را در آنجا دیده است، زیرا به من گفته شد که بسیار با مکر رفتار می‌کند. 009 1SA 023 023 پس ببینید و جمیع مکانهای مخفی را که خود را در آنها پنهان می‌کندبدانید و حقیقت حال را به من باز رسانید تا با شمابیایم و اگر در این زمین باشد او را از جمیع هزاره های یهودا پیدا خواهم کرد.» 009 1SA 023 024 پس برخاسته، پیش روی شاول به زیف رفتند. 009 1SA 023 025 و شاول و مردان اوبه تفحص او رفتند و چون داود را خبر دادند، اونزد صخره فرود آمده، در بیابان معون ساکن شد وشاول چون این را شنید، داود را در بیابان معون تعاقب نمود. 009 1SA 023 026 و شاول به یک طرف کوه می‌رفت و داود و کسانش به طرف دیگر کوه، و داودمی شتافت که از حضور شاول بگریزد و شاول ومردانش داود و کسانش را احاطه نمودند تا ایشان را بگیرند. 009 1SA 023 027 اما قاصدی نزد شاول آمده، گفت: «بشتاب و بیا زیرا که فلسطینیان به زمین حمله آورده‌اند. 009 1SA 023 028 پس شاول از تعاقب نمودن داود برگشته، به مقابله فلسطینیان رفت، بنابراین آن مکان را صخره محلقوت نامیدند. 009 1SA 023 029 و داود ازآنجا برآمده، در ملاذهای عین جدی ساکن شد. 009 1SA 024 001 و واقع شد بعد از برگشتن شاول از عقب فلسطینیان که او را خبر داده، گفتند: «اینک داود در بیابان عین جدی است.» 009 1SA 024 002 و شاول سه هزار نفر برگزیده را از تمامی اسرائیل گرفته، برای جستجوی داود و کسانش بر صخره های بزهای کوهی رفت. 009 1SA 024 003 و به‌سر راه به آغلهای گوسفندان که در آنجا مغاره‌ای بود، رسید. وشاول داخل آن شد تا پایهای خود را بپوشاند. وداود و کسان او در جانبهای مغاره نشسته بودند. 009 1SA 024 004 و کسان داود وی را گفتند: «اینک روزی که خداوند به تو وعده داده است که همانا دشمن تورا به‌دستت تسلیم خواهم نمود تا هر‌چه درنظرت پسند آید به او عمل نمایی.» و داودبرخاسته، دامن ردای شاول را آهسته برید. 009 1SA 024 005 وبعد از آن دل داود مضطرب شد از این جهت که دامن شاول را بریده بود. 009 1SA 024 006 و به کسان خود گفت: «حاشا بر من از جانب خداوند که این امر را به آقای خود مسیح خداوند بکنم، و دست خود رابر او دراز نمایم چونکه او مسیح خداوند است.» 009 1SA 024 007 پس داود کسان خود را به این سخنان توبیخ نموده، ایشان را نگذاشت که بر شاول برخیزند، وشاول از مغاره برخاسته، راه خود را پیش گرفت. 009 1SA 024 008 و بعد از آن، داود برخاسته، از مغاره بیرون رفت و در عقب شاول صدا زده، گفت: «ای آقایم پادشاه.» و چون شاول به عقب خود نگریست داود رو به زمین خم شده، تعظیم کرد. 009 1SA 024 009 و داود به شاول گفت: «چرا سخنان مردم را می‌شنوی که می‌گویند اینک داود قصد اذیت تو را دارد. 009 1SA 024 010 اینک امروز چشمانت دیده است که چگونه خداوند تو را در مغاره امروز به‌دست من تسلیم نمود، و بعضی گفتند که تو را بکشم، اما چشمم برتو شفقت نموده، گفتم دست خود را بر آقای خویش دراز نکنم، زیرا که مسیح خداوند است. 009 1SA 024 011 و‌ای پدرم ملاحظه کن و دامن ردای خود را دردست من ببین، زیرا از اینکه جامه تو را بریدم و تورا نکشتم بدان و ببین که بدی و خیانت در دست من نیست، و به تو گناه نکرده‌ام، اما تو جان مراشکار می‌کنی تا آن را گرفتار سازی. 009 1SA 024 012 خداونددر میان من و تو حکم نماید، و خداوند انتقام مرااز تو بکشد اما دست من بر تو نخواهد شد. 009 1SA 024 013 چنانکه مثل قدیمان می‌گوید که شرارت ازشریران صادر می‌شود اما دست من بر تو نخواهدشد. 009 1SA 024 014 و در عقب کیست که پادشاه اسرائیل بیرون می‌آید و کیست که او را تعاقب می‌نمایی، در عقب سگ مرده‌ای بلکه در عقب یک کیک! 009 1SA 024 015 پس خداوند داور باشد و میان من و تو حکم نماید و ملاحظه کرده دعوی مرا با تو فیصل کند ومرا از دست تو برهاند.» 009 1SA 024 016 و چون داود از گفتن این سخنان به شاول فارغ شد، شاول گفت: «آیا این آواز توست‌ای پسر من داود.» و شاول آواز خود را بلند کرده، گریست. 009 1SA 024 017 و به داود گفت: «تو از من نیکوترهستی زیرا که تو جزای نیکو به من رسانیدی و من جزای بد به تو رسانیدم. 009 1SA 024 018 و تو امروز ظاهرکردی که چگونه به من احسان نمودی چونکه خداوند مرا به‌دست تو تسلیم کرده، و مرانکشتی. 009 1SA 024 019 و اگر کسی دشمن خویش را بیابد، آیا او را به نیکویی رها نماید؟ پس خداوند تو را به نیکویی جزا دهد به‌سبب آنچه امروز به من کردی. 009 1SA 024 020 و حال اینک می‌دانم که البته پادشاه خواهی شد و سلطنت اسرائیل در دست تو ثابت خواهد گردید. 009 1SA 024 021 پس الان برای من قسم به خداوند بخور که بعد از من ذریه مرا منقطع نسازی، و اسم مرا از خاندان پدرم محو نکنی.» 009 1SA 024 022 و داود برای شاول قسم خورد، و شاول به خانه خود رفت و داود و کسانش به مامن خویش آمدند. 009 1SA 025 001 و سموئیل وفات نمود، و تمامی اسرائیل جمع شده، از برایش نوحه گری نمودند، و او را در خانه‌اش در رامه دفن نمودند و داود برخاسته، به بیابان فاران فرود شد. 009 1SA 025 002 و در معون کسی بود که املاکش در کرمل بود و آن مرد بسیار بزرگ بود و سه هزار گوسفند وهزار بز داشت، و گوسفندان خود را در کرمل پشم می‌برید. 009 1SA 025 003 و اسم آن شخص نابال بود و اسم زنش ابیجایل. و آن زن نیک فهم و خوش منظر بود. اماآن مرد سخت دل و بدرفتار و از خاندان کالیب بود. 009 1SA 025 004 و داود در بیابان شنید که نابال گله خود راپشم می‌برد. 009 1SA 025 005 پس داود ده خادم فرستاد و داود به خادمان خود گفت که «به کرمل برآیید و نزد نابال رفته، اززبان من سلامتی او را بپرسید. 009 1SA 025 006 و چنین گویید: زنده باش و سلامتی بر تو باد و بر خاندان تو و برهرچه داری سلامتی باشد. 009 1SA 025 007 و الان شنیده‌ام که پشم برندگان داری و به شبانان تو که در این اوقات نزد ما بودند، اذیت نرسانیدیم. همه روزهایی که در کرمل بودند چیزی از ایشان گم نشد. 009 1SA 025 008 از خادمان خود بپرس و تو را خواهند گفت. پس خادمان در نظر تو التفات یابند زیرا که در روزسعادتمندی آمده‌ایم، تمنا اینکه آنچه دستت بیابد به بندگانت و پسرت داود بدهی.» 009 1SA 025 009 پس خادمان داود آمدند و جمیع این سخنان را از زبان داود به نابال گفته، ساکت شدند. 009 1SA 025 010 ونابال به خادمان داود جواب داده، گفت: «داودکیست و پسر یسا کیست؟ امروز بسا بندگان هریکی از آقای خویش می‌گریزند. 009 1SA 025 011 آیا نان و آب خود را و گوشت را که برای پشم برندگان خودذبح نموده‌ام، بگیرم و به کسانی که نمی دانم از کجاهستند بدهم.» 009 1SA 025 012 پس خادمان داود برگشته، مراجعت نمودند و آمده، داود را از جمیع این سخنان مخبر ساختند. 009 1SA 025 013 و داود به مردان خودگفت: «هر یک از شما شمشیر خود را ببندد.» وهریک شمشیر خود را بستند، و داود نیز شمشیرخود را بست و تخمین چهارصد نفر از عقب داودرفتند، و دویست نفر نزد اسباب ماندند. 009 1SA 025 014 و خادمی از خادمانش به ابیجایل، زن نابال، خبر داده، گفت: «اینک داود، قاصدان از بیابان فرستاد تا آقای مرا تحیت گویند و او ایشان رااهانت نمود. 009 1SA 025 015 و آن مردمان احسان بسیار به مانمودند و همه روزهایی که در صحرا بودیم و باایشان معاشرت داشتیم اذیتی به ما نرسید وچیزی از ما گم نشد. 009 1SA 025 016 و تمام روزهایی که باایشان گوسفندان را می‌چرانیدیم هم در شب وهم در روز برای ما مثل حصار بودند. 009 1SA 025 017 پس الان بدان و ببین که چه باید بکنی زیرا که بدی برای آقای ما و تمامی خاندانش مهیاست، چونکه او به حدی پسر بلیعال است که احدی با وی سخن نتواند گفت.» 009 1SA 025 018 آنگاه ابیجایل تعجیل نموده، دویست گرده نان و دو مشگ شراب و پنج گوسفند مهیا شده، وپنج کیل خوشه برشته و صد قرص کشمش ودویست قرص انجیر گرفته، آنها را بر الاغهاگذاشت. 009 1SA 025 019 و به خادمان خود گفت: «پیش من بروید و اینک من از عقب شما می‌آیم.» اما به شوهر خود نابال هیچ خبر نداد. 009 1SA 025 020 و چون بر الاغ خود سوار شده، از سایه کوه به زیر می‌آمد، اینک داود و کسانش به مقابل او رسیدند و به ایشان برخورد. 009 1SA 025 021 و داود گفته بود: «به تحقیق که تمامی مایملک این شخص را در بیابان عبث نگاه داشتم که از جمیع اموالش چیزی گم نشد و او بدی را به عوض نیکویی به من پاداش داده است. 009 1SA 025 022 خدا به دشمنان داود چنین بلکه زیاده از این عمل نمایداگر از همه متعلقان او تا طلوع صبح ذکوری واگذارم.» 009 1SA 025 023 و چون ابیجایل، داود را دید، تعجیل نموده، از الاغ پیاده شد و پیش داود به روی خودبه زمین افتاده، تعظیم نمود. 009 1SA 025 024 و نزد پایهایش افتاده، گفت: «ای آقایم این تقصیر بر من باشد وکنیزت در گوش تو سخن بگوید، و سخنان کنیزخود را بشنو. 009 1SA 025 025 و آقایم دل خود را بر این مردبلیعال، یعنی نابال مشغول نسازد، زیرا که اسمش مثل خودش است اسمش نابال است و حماقت بااوست، لیکن من کنیز تو خادمانی را که آقایم فرستاده بود، ندیدم. 009 1SA 025 026 و الان‌ای آقایم به حیات خداوند و به حیات جان تو چونکه خداوند تو رااز ریختن خون و از انتقام کشیدن به‌دست خودمنع نموده است، پس الان دشمنانت و جویندگان ضرر آقایم مثل نابال بشوند. 009 1SA 025 027 و الان این هدیه‌ای که کنیزت برای آقای خود آورده است به غلامانی که همراه آقایم می‌روند، داده شود. 009 1SA 025 028 و تقصیر کنیز خود را عفو نما زیرا به درستی که خداوند برای آقایم خانه استوار بنا خواهد نمود، چونکه آقایم در جنگهای خداوند می‌کوشد وبدی در تمام روزهایت به تو نخواهد رسید. 009 1SA 025 029 واگر‌چه کسی برای تعاقب تو و به قصد جانت برخیزد، اما جان آقایم در دسته حیات، نزد یهوه، خدایت، بسته خواهد شد. و اما جان دشمنانت راگویا از میان کفه فلاخن خواهد انداخت. 009 1SA 025 030 وهنگامی که خداوند بر‌حسب همه احسانی که برای آقایم وعده داده است، عمل آورد، و تو راپیشوا بر اسرائیل نصب نماید. 009 1SA 025 031 آنگاه این برای تو سنگ مصادم و به جهت آقایم لغزش دل نخواهد بود که خون بی‌جهت ریخته‌ای و آقایم انتقام خود را کشیده باشد، و چون خداوند به آقایم احسان نماید آنگاه کنیز خود را بیاد آور.» 009 1SA 025 032 داود به ابیجایل گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، متبارک باد که تو را امروز به استقبال من فرستاد. 009 1SA 025 033 و حکمت تو مبارک و تو نیز مبارک باشی که امروز مرا از ریختن خون و از کشیدن انتقام خویش به‌دست خود منع نمودی. 009 1SA 025 034 ولیکن به حیات یهوه، خدای اسرائیل، که مرا ازرسانیدن اذیت به تو منع نمود. اگر تعجیل ننموده، به استقبال من نمی آمدی البته تا طلوع صبح برای نابال ذکوری باقی نمی ماند.» 009 1SA 025 035 پس داود آنچه را که به جهت او آورده بود، از دستش پذیرفته، به او گفت: «به سلامتی به خانه ات برو وببین که سخنت را شنیده، تو را مقبول داشتم.» 009 1SA 025 036 پس ابیجایل نزد نابال برگشت و اینک اوضیافتی مثل ضیافت ملوکانه در خانه خودمی داشت و دل نابال در اندرونش شادمان بودچونکه بسیار مست بود و تا طلوع صبح چیزی کم یا زیاد به او خبر نداد. 009 1SA 025 037 و بامدادان چون شراب از نابال بیرون رفت، زنش این چیزها را به او بیان کرد و دلش در اندرونش مرده گردید و خود مثل سنگ شد. 009 1SA 025 038 و واقع شد که بعد از ده روز خداوندنابال را مبتلا ساخت که بمرد. 009 1SA 025 039 و چون داود شنید که نابال مرده است، گفت: «مبارک باد خداوند که انتقام عار مرا ازدست نابال کشیده، و بنده خود را از بدی نگاه داشته است، زیرا خداوند شرارت نابال را به‌سرش رد نموده است و داود فرستاده، با ابیجایل سخن گفت تا او را به زنی خود بگیرد.» 009 1SA 025 040 وخادمان داود نزد ابیجایل به کرمل آمده، با وی مکالمه کرده، گفتند: «داود ما را نزد تو فرستاده است تا تو را برای خویش به زنی بگیرد.» 009 1SA 025 041 و اوبرخاسته، رو به زمین خم شد و گفت: «اینک کنیزت بنده است تا پایهای خادمان آقای خود رابشوید.» 009 1SA 025 042 و ابیجایل تعجیل نموده، برخاست وبر الاغ خود سوار شد و پنج کنیزش همراهش روانه شدند و از عقب قاصدان داود رفته، زن اوشد. 009 1SA 025 043 و داود اخینوعم یزرعیلیه را نیز گرفت وهردوی ایشان زن او شدند. 009 1SA 025 044 و شاول دخترخود، میکال، زن داود را به فلطی ابن لایش که ازجلیم بود، داد. 009 1SA 026 001 پس زیفیان نزد شاول به جبعه آمده، گفتند: «آیا داود خویشتن را در تل حخیله که در مقابل بیابان است، پنهان نکرده است؟» 009 1SA 026 002 آنگاه شاول برخاسته، به بیابان زیف فرود شد و سه هزار مرد از برگزیدگان اسرائیل همراهش رفتند تا داود را در بیابان زیف جستجونماید. 009 1SA 026 003 و شاول در تل حخیله که در مقابل بیابان به‌سر راه است اردو زد، و داود در بیابان ساکن بود، و چون دید که شاول در عقبش در بیابان آمده است، 009 1SA 026 004 داود جاسوسان فرستاده، دریافت کرد که شاول به تحقیق آمده است. 009 1SA 026 005 و داود برخاسته، به‌جایی که شاول در آن اردو زده بود، آمد. و داود مکانی را که شاول وابنیر، پسر نیر، سردار لشکرش خوابیده بودند، ملاحظه کرد، و شاول در اندرون سنگرمی خوابید و قوم در اطراف او فرود آمده بودند. 009 1SA 026 006 و داود به اخیملک حتی و ابیشای ابن صرویه برادر یوآب خطاب کرده، گفت: «کیست که همراه من نزد شاول به اردو بیاید؟» ابیشای گفت: «من همراه تو می‌آیم.» 009 1SA 026 007 پس داود و ابیشای در شب به میان قوم آمدند و اینک شاول در اندرون سنگردراز شده، خوابیده بود، و نیزه‌اش نزد سرش درزمین کوبیده، و ابنیر و قوم در اطرافش خوابیده بودند. 009 1SA 026 008 و ابیشای به داود گفت: «امروز خدا، دشمن تو را به‌دستت تسلیم نموده. پس الان اذن بده تا او را با نیزه یک دفعه به زمین بدوزم و او رادوباره نخواهم زد.» 009 1SA 026 009 و داود به ابیشای گفت: «اورا هلاک مکن زیرا کیست که به مسیح خداونددست خود را دراز کرده، بی‌گناه باشد. 009 1SA 026 010 و داودگفت: «به حیات یهوه قسم که یا خداوند او راخواهد زد یا اجلش رسیده، خواهد مرد یا به جنگ فرود شده، هلاک خواهد گردید. 009 1SA 026 011 حاشابر من از خداوند که دست خود را بر مسیح خداوند دراز کنم اما الان نیزه‌ای را که نزد سرش است و سبوی آب را بگیر و برویم.» 009 1SA 026 012 پس داودنیزه و سبوی آب را از نزد سر شاول گرفت و روانه شدند، و کسی نبود که ببیند و بداند یا بیدار شودزیرا جمیع ایشان در خواب بودند، چونکه خواب سنگین از خداوند بر ایشان مستولی شده بود. 009 1SA 026 013 و داود به طرف دیگر گذشته، از دور به‌سرکوه بایستاد و مسافت عظیمی در میان ایشان بود. 009 1SA 026 014 و داود قوم و ابنیر پسر نیر را صدا زده، گفت: «ای ابنیر جواب نمی دهی؟» و ابنیر جواب داده، گفت: «تو کیستی که پادشاه را می‌خوانی؟» 009 1SA 026 015 داود به ابنیر گفت: «آیا تو مرد نیستی و دراسرائیل مثل تو کیست؟ پس چرا آقای خودپادشاه را نگاهبانی نمی کنی؟ زیرا یکی از قوم آمد تا آقایت پادشاه را هلاک کند. 009 1SA 026 016 این کار که کردی خوب نیست، به حیات یهوه، شمامستوجب قتل هستید، چونکه آقای خود مسیح خداوند را نگاهبانی نکردید، پس الان ببین که نیزه پادشاه و سبوی آب که نزد سرش بود، کجاست؟» 009 1SA 026 017 و شاول آواز داود را شناخته، گفت: «آیااین آواز توست‌ای پسر من داود؟» و داود گفت: «ای آقایم پادشاه آواز من است.» 009 1SA 026 018 و گفت: «این از چه سبب است که آقایم بنده خود را تعاقب می‌کند؟ زیرا چه کردم و چه بدی در دست من است؟ 009 1SA 026 019 پس الان آقایم پادشاه سخنان بنده خودرا بشنود، اگر خداوند تو را بر من تحریک نموده است پس هدیه‌ای قبول نماید، و اگر بنی آدم باشند پس ایشان به حضور خداوند ملعون باشند، زیرا که امروز مرا از التصاق به نصیب خداوندمی رانند و می‌گویند برو و خدایان غیر را عبادت نما. 009 1SA 026 020 و الان خون من از حضور خداوند به زمین ریخته نشود زیرا که پادشاه اسرائیل مثل کسی‌که کبک را بر کوه‌ها تعاقب می‌کند به جستجوی یک کیک بیرون آمده است.» 009 1SA 026 021 شاول گفت: «گناه ورزیدم‌ای پسرم داود! برگرد و تو را دیگر اذیت نخواهم کرد، چونکه امروز جان من در نظر تو عزیز آمد اینک احمقانه رفتار نمودم و بسیار گمراه شدم.» 009 1SA 026 022 داود درجواب گفت: «اینک نیزه پادشاه! پس یکی ازغلامان به اینجا گذشته، آن را بگیرد. 009 1SA 026 023 و خداوندهر کس را بر‌حسب عدالت و امانتش پاداش دهد، چونکه امروز خداوند تو را به‌دست من سپرده بود. اما نخواستم دست خود را بر مسیح خداونددراز کنم. 009 1SA 026 024 و اینک چنانکه جان تو امروز در نظرمن عظیم آمد جان من در نظر خداوند عظیم باشدو مرا از هر تنگی برهاند.» 009 1SA 026 025 شاول به داود گفت: «مبارک باش‌ای پسرم داود، البته کارهای عظیم خواهی کرد و غالب خواهی شد.» پس داود راه خود را پیش گرفت و شاول به‌جای خودمراجعت کرد. 009 1SA 027 001 و داود در دل خود گفت: «الحال روزی به‌دست شاول هلاک خواهم شد. چیزی برای من از این بهتر نیست که به زمین فلسطینیان فرار کنم، و شاول از جستجوی من درتمامی حدود اسرائیل مایوس شود. پس از دست او نجات خواهم یافت.» 009 1SA 027 002 پس داود برخاسته، باآن ششصد نفر که همراهش بودند نزد اخیش بن معوک، پادشاه جت گذشت. 009 1SA 027 003 و داود نزد اخیش در جت ساکن شد، او و مردمانش هرکس با اهل خانه‌اش، و داود با دو زنش اخینوعم یزرعیلیه وابیجایل کرملیه زن نابال. 009 1SA 027 004 و به شاول گفته شد که داود به جت فرار کرده است، پس او را دیگرجستجو نکرد. 009 1SA 027 005 و داود به اخیش گفت: «الان اگر من در نظر توالتفات یافتم مکانی به من در یکی از شهرهای صحرا بدهند تا در آنجا ساکن شوم، زیرا که بنده تو چرا در شهر دارالسلطنه با تو ساکن شود.» 009 1SA 027 006 پس اخیش در آن روز صقلغ را به او داد، لهذاصقلغ تا امروز از آن پادشاهان یهوداست. 009 1SA 027 007 وعدد روزهایی که داود در بلاد فلسطینیان ساکن بود یک سال و چهار ماه بود. 009 1SA 027 008 و داود و مردانش برآمده، بر جشوریان وجرزیان و عمالقه هجوم آوردند زیرا که این طوایف در ایام قدیم در آن زمین از شور تا به زمین مصر ساکن می‌بودند. 009 1SA 027 009 و داود اهل آن زمین راشکست داده، مرد یا زنی زنده نگذاشت وگوسفندان و گاوان و الاغها و شتران و رخوت گرفته، برگشت و نزد اخیش آمد. 009 1SA 027 010 و اخیش گفت: «امروز به کجا تاخت آوردید.» داود گفت: «بر جنوبی یهودا و جنوب یرحمئیلیان و به جنوب قینیان. 009 1SA 027 011 و داود مرد یا زنی را زنده نگذاشت که به جت بیایند زیرا گفت مبادا درباره ما خبر‌آورده، بگویند که داود چنین کرده است وتمامی روزهایی که در بلاد فلسطینیان بماند، عادتش چنین خواهد بود.» 009 1SA 027 012 و اخیش داود را تصدیق نموده، گفت: «خویشتن را نزد قوم خود اسرائیل بالکل مکروه نموده است، پس تا به ابد بنده من خواهد بود.» 009 1SA 028 001 و واقع شد در آن ایام که فلسطینیان لشکرهای خود را برای جنگ فراهم آوردند تا با اسرائیل مقاتله نمایند، و اخیش به داود گفت: «یقین بدان که تو و کسانت همراه من به اردو بیرون خواهید آمد.» 009 1SA 028 002 داود به اخیش گفت: «به تحقیق خواهی دانست که بنده تو چه خواهدکرد.» اخیش به داود گفت: «از این جهت تو راهمیشه اوقات نگاهبان سرم خواهم ساخت.» 009 1SA 028 003 و سموئیل وفات نموده بود، و جمیع اسرائیل به جهت او نوحه گری نموده، او را درشهرش رامه دفن کرده بودند، و شاول تمامی اصحاب اجنه و فالگیران را از زمین بیرون کرده بود. 009 1SA 028 004 و فلسطینیان جمع شده، آمدند و در شونیم اردو زدند، و شاول تمامی اسرائیل را جمع کرده، در جلبوع اردو زدند. 009 1SA 028 005 و چون شاول لشکرفلسطینیان را دید، بترسید و دلش بسیار مضطرب شد. 009 1SA 028 006 و شاول از خداوند سوال نمود و خداوند اورا جواب نداد، نه به خوابها و نه به اوریم و نه به انبیا. 009 1SA 028 007 و شاول به خادمان خود گفت: «زنی را که صاحب اجنه باشد، برای من بطلبید تا نزد او رفته، از او مسالت نمایم.» خادمانش وی را گفتند: «اینک زنی صاحب اجنه در عین دور می‌باشد.» 009 1SA 028 008 و شاول صورت خویش را تبدیل نموده، لباس دیگر پوشید و دو نفر همراه خود برداشته، رفت و شبانگاه نزد آن زن آمده، گفت: «تمنا اینکه به واسطه جن برای من فالگیری نمایی و کسی راکه به تو بگویم از برایم برآوری.» 009 1SA 028 009 آن زن وی راگفت: «اینک آنچه شاول کرده است می‌دانی که چگونه اصحاب اجنه و فالگیران را از زمین منقطع نموده است، پس تو چرا برای جانم دام می‌گذاری تا مرا به قتل رسانی؟» 009 1SA 028 010 و شاول برای وی به یهوه قسم خورده، گفت: «به حیات یهوه قسم که از این امر به تو هیچ بدی نخواهد رسید.» 009 1SA 028 011 آن زن گفت: «از برایت که را برآورم؟» او گفت: «سموئیل را برای من برآور.» 009 1SA 028 012 و چون آن زن سموئیل را دید به آواز بلند صدا زد و زن، شاول را خطاب کرده، گفت: «برای چه مرا فریب دادی زیرا تو شاول هستی.» 009 1SA 028 013 پادشاه وی را گفت: «مترس! چه دیدی؟» آن زن در جواب شاول گفت: «خدایی را می‌بینم که از زمین بر می‌آید.» 009 1SA 028 014 او وی را گفت: «صورت او چگونه است؟» زن گفت: «مردی پیر بر می‌آید و به ردایی ملبس است.» پس شاول دانست که سموئیل است و روبه زمین خم شده، تعظیم کرد. 009 1SA 028 015 و سموئیل به شاول گفت: «چرا مرابرآورده، مضطرب ساختی؟» شاول گفت: «درشدت تنگی هستم چونکه فلسطینیان با من جنگ می‌نمایند و خدا از من دور شده، مرا نه به واسطه انبیا و نه به خوابها دیگر جواب می‌دهد، لهذا تو راخواندم تا مرا اعلام نمایی که چه باید بکنم.» 009 1SA 028 016 سموئیل گفت: «پس چرا از من سوال می‌نمایی و حال آنکه خداوند از تو دور شده، دشمنت گردیده است. 009 1SA 028 017 و خداوند به نحوی که به زبان من گفته بود، برای خود عمل نموده است، زیراخداوند سلطنت را از دست تو دریده، آن را به همسایه ات داود داده است. 009 1SA 028 018 چونکه آوازخداوند را نشنیدی و شدت غضب او را برعمالیق به عمل نیاوردی، بنابراین خداوند امروزاین عمل را به تو نموده است. 009 1SA 028 019 و خداونداسرائیل را نیز با تو به‌دست فلسطینیان خواهدداد، و تو و پسرانت فردا نزد من خواهید بود، و خداوند اردوی اسرائیل را نیز به‌دست فلسطینیان خواهد داد.» 009 1SA 028 020 و شاول فور به تمامی قامتش بر زمین افتاد، و از سخنان سموئیل بسیار بترسید. وچونکه تمامی روز و تمامی شب نان نخورده بود، هیچ قوت نداشت. 009 1SA 028 021 و چون آن زن نزد شاول آمده، دید که بسیار پریشان حال است وی راگفت: «اینک کنیزت آواز تو را شنید و جانم را به‌دست خود گذاشتم و سخنانی را که به من گفتی اطاعت نمودم. 009 1SA 028 022 پس حال تمنا اینکه تو نیز آوازکنیز خود را بشنوی تا لقمه‌ای نان به حضورت بگذارم و بخوری تا قوت یافته، به راه خودبروی.» 009 1SA 028 023 اما او انکار نموده، گفت: «نمی خورم.» لیکن چون خادمانش و آن زن نیز اصرار نمودند، آواز ایشان را بشنید و از زمین برخاسته، بر بسترنشست. 009 1SA 028 024 و آن زن گوساله‌ای پرواری در خانه داشت. پس تعجیل نموده، آن را ذبح کرد و آردگرفته، خمیر ساخت و قرصهای نان فطیر پخت. 009 1SA 028 025 و آنها را نزد شاول و خادمانش گذاشت که خوردند. پس برخاسته، در آن شب روانه شدند. 009 1SA 029 001 و فلسطینیان همه لشکرهای خود را درافیق جمع کردند، و اسرائیلیان نزدچشمه‌ای که در یزرعیل است، فرود آمدند. 009 1SA 029 002 وسرداران فلسطینیان صدها و هزارها می‌گذشتند، و داود و مردانش با اخیش در دنباله ایشان می‌گذشتند. 009 1SA 029 003 و سرداران فلسطینیان گفتند که «این عبرانیان کیستند؟» و اخیش به جواب سرداران فلسطینیان گفت: «مگر این داود، بنده شاول، پادشاه اسرائیل نیست که نزد من این‌روزهایا این سالها بوده است و از روزی که نزد من آمد تاامروز در او عیبی نیافتم.» 009 1SA 029 004 اما سرداران فلسطینیان بر وی غضبناک شدند، و سرداران فلسطینیان او را گفتند: «این مردرا باز گردان تا به‌جایی که برایش تعیین کرده‌ای برگردد، و با ما به جنگ نیاید، مبادا در جنگ دشمن ما بشود، زیرا این کس با چه چیز با آقای خود صلح کند آیا نه با سرهای این مردمان؟ 009 1SA 029 005 آیااین داود نیست که درباره او با یکدیگر رقص کرده، می‌سراییدند و می‌گفتند: «شاول هزارهای خود و داود ده هزارهای خویش را کشته است.» 009 1SA 029 006 آنگاه اخیش داود را خوانده، او را گفت: «به حیات یهوه قسم که تو مرد راست هستی و خروج و دخول تو با من در اردو به نظر من پسند آمد، زیرا از روز آمدنت نزد من تا امروز از تو بدی ندیده‌ام لیکن در نظر سرداران پسند نیستی. 009 1SA 029 007 پس الان برگشته، به سلامتی برو مبادا مرتکب عملی شوی که در نظر سرداران فلسطینیان ناپسند آید.» 009 1SA 029 008 و داود به اخیش گفت: «چه کرده‌ام و از روزی که به حضور تو بوده‌ام تا امروز در بنده ات چه یافته‌ای تا آنکه به جنگ نیایم و با دشمنان آقایم پادشاه جنگ ننمایم؟» 009 1SA 029 009 اخیش در جواب داود گفت: «می‌دانم که تودر نظر من مثل فرشته خدا نیکو هستی لیکن سرداران فلسطینیان گفتند که با ما به جنگ نیاید. 009 1SA 029 010 پس الحال بامدادان با بندگان آقایت که همراه تو آمده‌اند، برخیز و چون بامدادان برخاسته باشید و روشنایی برای شما بشود، روانه شوید.» 009 1SA 029 011 پس داود با کسان خود صبح زود برخاستند تا روانه شده، به زمین فلسطینیان برگردند وفلسطینیان به یزرعیل برآمدند. 009 1SA 030 001 و واقع شد چون داود و کسانش در روزسوم به صقلغ رسیدند که عمالقه برجنوب و بر صقلغ هجوم آورده بودند، و صقلغ رازده آن را به آتش سوزانیده بودند. 009 1SA 030 002 و زنان و همه کسانی را که در آن بودند از خرد و بزرگ اسیرکرده، هیچ‌کس را نکشته، بلکه همه را به اسیری برده، به راه خود رفته بودند. 009 1SA 030 003 و چون داود وکسانش به شهر رسیدند، اینک به آتش سوخته، وزنان و پسران و دختران ایشان اسیر شده بودند. 009 1SA 030 004 پس داود و قومی که همراهش بودند آواز خودرا بلند کرده، گریستند تا طاقت گریه کردن دیگرنداشتند. 009 1SA 030 005 و دو زن داود اخینوعم یزرعیلیه وابیجایل، زن نابال کرملی، اسیر شده بودند. 009 1SA 030 006 وداود بسیار مضطرب شد زیرا که قوم می‌گفتند که او را سنگسار کنند، چون جان تمامی قوم هر یک برای پسران و دختران خویش بسیار تلخ شده بود، اما داود خویشتن را از یهوه، خدای خود، تقویت نمود. 009 1SA 030 007 و داود به ابیاتار کاهن، پسر اخیملک گفت: «ایفود را نزد من بیاور.» و ابیاتار ایفود را نزد داودآورد. 009 1SA 030 008 و داود از خداوند سوال نموده، گفت: «اگر این فوج را تعاقب نمایم، آیا به آنها خواهم رسید؟» او وی را گفت: «تعاقب نما زیرا که به تحقیق خواهی رسید و رها خواهی کرد.» 009 1SA 030 009 پس داود و ششصد نفر که همراهش بودند روانه شده، به وادی بسور آمدند و واماندگان در آنجا توقف نمودند. 009 1SA 030 010 و داود با چهارصد نفر تعاقب نمود ودویست نفر توقف نمودند زیرا به حدی خسته شده بودند که از وادی بسور نتوانستند گذشت. 009 1SA 030 011 پس شخصی مصری در صحرا یافته، او رانزد داود آوردند و به او نان دادند که خورد و او راآب نوشانیدند. 009 1SA 030 012 و پاره‌ای از قرص انجیر و دوقرص کشمش به او دادند و چون خورد روحش به وی بازگشت زیرا که سه روز و سه شب نه نان خورده، و نه آب نوشیده بود. 009 1SA 030 013 و داود او راگفت: «از آن که هستی و از کجا می‌باشی؟» اوگفت: «من جوان مصری و بنده شخص عمالیقی هستم، و آقایم مرا ترک کرده است زیرا سه روزاست که بیمار شده‌ام. 009 1SA 030 014 ما به جنوب کریتیان و برملک یهودا و بر جنوب کالیب تاخت آوردیم. صقلغ را به آتش سوزانیدیم.» 009 1SA 030 015 داود وی راگفت: «آیا مرا به آن گروه خواهی رسانید؟» اوگفت: «برای من به خدا قسم بخور که نه مرا بکشی و نه مرا به‌دست آقایم تسلیم کنی، پس تو را نزدآن گروه خواهم رسانید.» 009 1SA 030 016 و چون او را به آنجا رسانید اینک بر روی تمامی زمین منتشر شده، می‌خوردند ومی نوشیدند و بزم می‌کردند، به‌سبب تمامی غنیمت عظیمی که از زمین فلسطینیان و از زمین یهودا آورده بودند. 009 1SA 030 017 و داود ایشان را از وقت شام تا عصر روز دیگر می‌زد که از ایشان احدی رهایی نیافت جز چهارصد مرد جوان که بر شتران سوار شده، گریختند. 009 1SA 030 018 و داود هرچه عمالقه گرفته بودند، بازگرفت و داود دو زن خود را بازگرفت. 009 1SA 030 019 و چیزی از ایشان مفقود نشد از خرد وبزرگ و از پسران و دختران و غنیمت و از همه چیزهایی که برای خود گرفته بودند، بلکه داودهمه را باز آورد. 009 1SA 030 020 و داود همه گوسفندان وگاوان خود را گرفت و آنها را پیش مواشی دیگرراندند و گفتند این است غنیمت داود. 009 1SA 030 021 و داود نزد آن دویست نفر که از شدت خستگی نتوانسته بودند در عقب داود بروند وایشان را نزد وادی بسور واگذاشته بودند آمد، وایشان به استقبال داود و به استقبال قومی که همراهش بودند بیرون آمدند، و چون داود نزدقوم رسید از سلامتی ایشان پرسید. 009 1SA 030 022 اما جمیع کسان شریر و مردان بلیعال از اشخاصی که با داودرفته بودند متکلم شده، گفتند: «چونکه همراه مانیامدند، از غنیمتی که باز آورده‌ایم چیزی به ایشان نخواهیم داد مگر به هر کس زن و فرزندان او را. پس آنها را برداشته، بروند.» 009 1SA 030 023 لیکن داودگفت: «ای برادرانم چنین مکنید چونکه خداونداینها را به ما داده است و ما را حفظ نموده، آن فوج را که بر ما تاخت آورده بودند به‌دست ماتسلیم نموده است. 009 1SA 030 024 و کیست که در این امر به شما گوش دهد زیرا قسمت آنانی که نزد اسباب می‌مانند مثل قسمت آنانی که به جنگ می‌روند، خواهد بود و هر دو قسمت مساوی خواهند برد.» 009 1SA 030 025 و از آن روز به بعد چنین شد که این را قاعده وقانون در اسرائیل تا امروز قرار داد. 009 1SA 030 026 و چون داود به صقلغ رسید، بعضی ازغنیمت را برای مشایخ یهودا و دوستان خودفرستاده، گفت: «اینک هدیه‌ای از غنیمت دشمنان خداوند برای شماست.» 009 1SA 030 027 برای اهل بیت ئیل و اهل راموت جنوبی و اهل یتیر؛ 009 1SA 030 028 وبرای اهل عروعیر و اهل سفموت و اهل اشتموع؛ 009 1SA 030 029 و برای اهل راکال و اهل شهرهای یرحمئیلیان و اهل شهرهای قینیان؛ 009 1SA 030 030 و برای اهل حرما و اهل کورعاشان و اهل عتاق؛ 009 1SA 030 031 و برای اهل حبرون و جمیع مکانهایی که داود و کسانش درآنها آمد و رفت می‌کردند. 009 1SA 031 001 و فلسطینیان با اسرائیل جنگ کردند ومردان اسرائیل از حضور فلسطینیان فرار کردند، و در کوه جلبوع کشته شده، افتادند. 009 1SA 031 002 و فلسطینیان، شاول و پسرانش را به سختی تعاقب نمودند، و فلسطینیان یوناتان و ابیناداب وملکیشوع پسران شاول را کشتند. 009 1SA 031 003 و جنگ برشاول سخت شد، و تیراندازان دور او را گرفتند وبه‌سبب تیراندازان به غایت دلتنگ گردید. 009 1SA 031 004 و شاول به سلاحدار خود گفت: «شمشیرخود را کشیده، آن را به من فرو بر مبادا این نامختونان آمده، مرا مجروح سازند و مرا افتضاح نمایند.» اما سلاحدارش نخواست زیرا که بسیاردر ترس بود. پس شاول شمشیر خود را گرفته، برآن افتاد. 009 1SA 031 005 و هنگامی که سلاحدارش شاول را دید که مرده است، او نیز بر شمشیر خود افتاده، با اوبمرد. 009 1SA 031 006 پس شاول و سه پسرش و سلاحدارش وجمیع کسانش نیز در آن روز با هم مردند. 009 1SA 031 007 وچون مردان اسرائیل که به آن طرف دره و به آن طرف اردن بودند، دیدند که مردان اسرائیل فرارکرده‌اند و شاول و پسرانش مرده‌اند، شهرهای خود را ترک کرده، گریختند و فلسطینیان آمده، در آنها ساکن شدند. 009 1SA 031 008 و در فردای آن روز، چون فلسطینیان برای برهنه کردن کشتگان آمدند، شاول و سه پسرش رایافتند که در کوه جلبوع افتاده بودند. 009 1SA 031 009 پس سر اورا بریدند و اسلحه‌اش را بیرون کرده، به زمین فلسطینیان، به هر طرف فرستادند تا به بتخانه های خود و به قوم مژده برسانند. 009 1SA 031 010 و اسلحه او را درخانه عشتاروت نهادند و جسدش را بر حصاربیتشان آویختند. 009 1SA 031 011 و چون ساکنان یابیش جلعاد، آنچه را که فلسطینیان به شاول کرده بودندشنیدند، 009 1SA 031 012 جمیع مردان شجاع برخاسته، و تمامی شب سفر کرده، جسد شاول و اجسادپسرانش را از حصار بیتشان گرفتند، و به یابیش برگشته، آنها را در آنجا سوزانیدند. 009 1SA 031 013 واستخوانهای ایشان را گرفته، آنها را زیر درخت بلوطی که در یابیش است، دفن کردند و هفت روزروزه گرفتند. # # BOOK 010 2SA 2 Samuel دوم سموئیل 010 2SA 001 001 و بعد از وفات شاول و مراجعت داود از مقاتله عمالقه واقع شد که داود دو روز درصقلغ توقف نمود. 010 2SA 001 002 و در روز سوم ناگاه شخصی از نزد شاول با لباس دریده و خاک بر سرش ریخته از لشکر آمد، و چون نزد داود رسید، به زمین افتاده، تعظیم نمود. 010 2SA 001 003 و داود وی را گفت: «ازکجا آمدی؟» او در جواب وی گفت: «از لشکراسرائیل فرار کرده‌ام.» 010 2SA 001 004 داود وی را گفت: «مراخبر بده که کار چگونه شده است.» او گفت: «قوم از جنگ فرار کردند و بسیاری از قوم نیز افتادند ومردند، و هم شاول و پسرش، یوناتان، مردند.» 010 2SA 001 005 پس داود به جوانی که او را مخبر ساخته بود، گفت: «چگونه دانستی که شاول و پسرش یوناتان مرده‌اند.» 010 2SA 001 006 و جوانی که او را مخبر ساخته بود، گفت: «اتفاق مرا در کوه جلبوع گذر افتاد و اینک شاول بر نیزه خود تکیه می‌نمود، و اینک ارابه‌ها وسواران او را به سختی تعاقب می‌کردند. 010 2SA 001 007 و به عقب نگریسته، مرا دید و مرا خواند و جواب دادم، لبیک. 010 2SA 001 008 او مرا گفت: تو کیستی؟ وی را گفتم: عمالیقی هستم. 010 2SA 001 009 او به من گفت: تمنا اینکه بر من بایستی و مرا بکشی زیرا که پریشانی مرا در‌گرفته است چونکه تمام جانم تا بحال در من است. 010 2SA 001 010 پس بر او ایستاده، او را کشتم زیرا دانستم که بعد از افتادنش زنده نخواهد ماند و تاجی که برسرش و بازوبندی که بر بازویش بود، گرفته، آنها را اینجا نزد آقایم آوردم.» 010 2SA 001 011 آنگاه داود جامه خود را گرفته، آن را دریدو تمامی کسانی که همراهش بودند، چنین کردند. 010 2SA 001 012 و برای شاول و پسرش، یوناتان، و برای قوم خداوند و خاندان اسرائیل ماتم گرفتند و گریه کردند، و تا شام روزه داشتند، زیرا که به دم شمشیر افتاده بودند. 010 2SA 001 013 و داود به جوانی که او رامخبر ساخت، گفت: «تو از کجا هستی؟» او گفت: «من پسر مرد غریب عمالیقی هستم.» 010 2SA 001 014 داود وی را گفت: «چگونه نترسیدی که دست خود را بلندکرده، مسیح خداوند را هلاک ساختی؟» 010 2SA 001 015 آنگاه داود یکی از خادمان خود را طلبیده، گفت: «نزدیک آمده، او را بکش.» پس او را زد که مرد. 010 2SA 001 016 و داود او راگفت: «خونت بر سر خودت باشدزیرا که دهانت بر تو شهادت داده، گفت که من مسیح خداوند را کشتم.» 010 2SA 001 017 و داود این مرثیه را درباره شاول و پسرش یوناتان انشا کرد. 010 2SA 001 018 و امر فرمود که نشید قوس رابه بنی یهودا تعلیم دهند. اینک در سفر یاشرمکتوب است: 010 2SA 001 019 «زیبایی تو‌ای اسرائیل در مکانهای بلندت کشته شد. جباران چگونه افتادند. 010 2SA 001 020 در جت اطلاع ندهید و در کوچه های اشقلون خبر مرسانید، مبادا دختران فلسطینیان شادی کنند. و مبادا دختران نامختونان وجد نمایند. 010 2SA 001 021 ‌ای کوههای جلبوع، شبنم و باران بر شما نبارد. و نه از کشتزارهایت هدایا بشود، زیرا در آنجاسپر جباران دور انداخته شد. سپر شاول که گویابه روغن مسح نشده بود. 010 2SA 001 022 از خون کشتگان و از پیه جباران، کمان یوناتان برنگردید. و شمشیر شاول تهی برنگشت. 010 2SA 001 023 شاول و یوناتان در حیات خویش محبوب نازنین بودند. و در موت خود از یکدیگر جدانشدند. از عقابها تیزپرتر و از شیران تواناتر بودند. 010 2SA 001 024 ‌ای دختران اسرائیل برای شاول گریه کنید که شما را به قرمز و نفایس ملبس می‌ساخت وزیورهای طلا بر لباس شما می‌گذاشت. 010 2SA 001 025 شجاعان در معرض جنگ چگونه افتادند. ای یوناتان بر مکان های بلند خود کشته شدی. 010 2SA 001 026 ‌ای برادر من یوناتان برای تو دلتنگ شده‌ام. برای من بسیار نازنین بودی. محبت تو با من عجیب تر از محبت زنان بود. 010 2SA 001 027 جباران چگونه افتادند. و چگونه اسلحه جنگ تلف شد.» 010 2SA 002 001 و بعد از آن واقع شد که داود از خداوندسوال نموده، گفت: «آیا به یکی ازشهرهای یهودا برآیم؟» خداوند وی را گفت: «برآی.» داود گفت: «کجا برآیم؟» گفت: «به حبرون.» 010 2SA 002 002 پس داود به آنجا برآمد و دو زنش نیزاخینوعم یزرعیلیه و ابیجایل زن نابال کرملی. 010 2SA 002 003 وداود کسانی را که با او بودند با خاندان هر یکی برد، و در شهرهای حبرون ساکن شدند. 010 2SA 002 004 و مردان یهودا آمده، داود را در آنجا مسح کردند، تا برخاندان یهودا پادشاه شود. و به داود خبر داده، گفتند که «اهل یابیش جلعاد بودند که شاول رادفن کردند.» 010 2SA 002 005 پس داود قاصدان نزد اهل یابیش جلعاد فرستاده، به ایشان گفت: «شما از جانب خداوند مبارک باشید زیرا که این احسان را به آقای خود شاول نمودید و او را دفن کردید. 010 2SA 002 006 والان خداوند به شما احسان و راستی بنماید و من نیز جزای این نیکویی را به شما خواهم نمودچونکه این کار را کردید. 010 2SA 002 007 و حال دستهای شماقوی باشد و شما شجاع باشید زیرا آقای شماشاول مرده است و خاندان یهودا نیز مرا بر خود به پادشاهی مسح نمودند.» 010 2SA 002 008 اما ابنیر بن نیر سردار لشکر شاول، ایشبوشت بن شاول را گرفته، او را به محنایم برد. 010 2SA 002 009 و او را بر جلعاد و بر آشوریان و بر یزرعیل و برافرایم و بر بنیامین و بر تمامی اسرائیل پادشاه ساخت. 010 2SA 002 010 و ایشبوشت بن شاول هنگامی که براسرائیل پادشاه شد چهل ساله بود، و دو سال سلطنت نمود، اما خاندان یهودا، داود را متابعت کردند. 010 2SA 002 011 و عدد ایامی که داود در حبرون برخاندان یهودا سلطنت نمود هفت سال و شش ماه بود. 010 2SA 002 012 و ابنیر بن نیر و بندگان ایشبوشت بن شاول ازمحنایم به جبعون بیرون آمدند. 010 2SA 002 013 و یوآب بن صرویه و بندگان داود بیرون آمده، نزد برکه جبعون با آنها ملتقی شدند، و اینان به این طرف برکه و آنان بر آن طرف برکه نشستند. 010 2SA 002 014 و ابنیر به یوآب گفت: «الان جوانان برخیزند و در حضور مابازی کنند.» یوآب گفت: «برخیزید.» 010 2SA 002 015 پس برخاسته، به شماره عبور کردند، دوازده نفر برای بنیامین و برای ایشبوشت بن شاول و دوازده نفر ازبندگان داود. 010 2SA 002 016 و هر یک از ایشان سر حریف خود را گرفته، شمشیر خود را در پهلویش زد، پس با هم افتادند. پس آن مکان را که در جبعون است، حلقت هصوریم نامیدند. 010 2SA 002 017 و آن روزجنگ بسیار سخت بود و ابنیر و مردان اسرائیل ازحضور بندگان داود منهزم شدند. 010 2SA 002 018 و سه پسر صرویه، یوآب و ابیشای وعسائیل، در آنجا بودند، و عسائیل مثل غزال بری سبک پا بود. 010 2SA 002 019 و عسائیل، ابنیر را تعاقب کرد ودر رفتن به طرف راست یا چپ از تعاقب ابنیرانحراف نورزید. 010 2SA 002 020 و ابنیر به عقب نگریسته، گفت: «آیا تو عسائیل هستی؟» گفت: «من هستم.» 010 2SA 002 021 ابنیر وی را گفت: «به طرف راست یا به طرف چپ خود برگرد و یکی از جوانان را گرفته، اسلحه او را بردار.» اما عسائیل نخواست که ازعقب او انحراف ورزد. 010 2SA 002 022 پس ابنیر بار دیگر به عسائیل گفت: «از عقب من برگرد چرا تو را به زمین بزنم، پس چگونه روی خود را نزد برادرت یوآب برافرازم.» 010 2SA 002 023 و چون نخواست که برگرددابنیر او را به موخر نیزه خود به شکمش زد که سرنیزه از عقبش بیرون آمد و در آنجا افتاده، درجایش مرد. و هر کس که به مکان افتادن و مردن عسائیل رسید، ایستاد. 010 2SA 002 024 اما یوآب و ابیشای، ابنیر را تعاقب کردند وچون ایشان به تل امه که به مقابل جیح در راه بیابان جبعون است رسیدند، آفتاب فرو رفت. 010 2SA 002 025 وبنی بنیامین بر عقب ابنیر جمع شده، یک گروه شدند و بر سر یک تل ایستادند. 010 2SA 002 026 و ابنیر یوآب را صدا زده، گفت که «آیا شمشیر تا به ابد هلاک سازد؟ آیا نمی دانی که آخر به تلخی خواهدانجامید؟ پس تا به کی قوم را امر نمی کنی که ازتعاقب برادران خویش برگردند.» 010 2SA 002 027 یوآب درجواب گفت: «به خدای حی قسم اگر سخن نگفته بودی هر آینه قوم در صبح از تعاقب برادران خودبرمی گشتند.» 010 2SA 002 028 پس یوآب کرنا نواخته، تمامی قوم ایستادند و اسرائیل را باز تعاقب ننمودند ودیگر جنگ نکردند. 010 2SA 002 029 و ابنیر و کسانش، تمامی آن شب را از راه عربه رفته، از اردن عبور کردند و از تمامی یترون گذشته، به محنایم رسیدند. 010 2SA 002 030 و یوآب از عقب ابنیر برگشته، تمامی قوم را جمع کرد. و از بندگان داود سوای عسائیل نوزده نفر مفقود بودند. 010 2SA 002 031 امابندگان داود، بنیامین و مردمان ابنیر را زدند که ازایشان سیصد و شصت نفر مردند. 010 2SA 002 032 و عسائیل رابرداشته، او را در قبر پدرش که در بیت لحم است، دفن کردند و یوآب و کسانش، تمامی شب کوچ کرده، هنگام طلوع فجر به حبرون رسیدند. 010 2SA 003 001 و جنگ در میان خاندان شاول و خاندان داود به طول انجامید و داود روز به روزقوت می‌گرفت و خاندان شاول روز به روزضعیف می‌شدند. 010 2SA 003 002 و برای داود در حبرون پسران زاییده شدند، و نخست زاده‌اش، عمون، از اخینوعم یزرعیلیه بود. 010 2SA 003 003 و دومش، کیلاب، از ابیجایل، زن نابال کرملی، و سوم، ابشالوم، پسر معکه، دختر تلمای پادشاه جشور. 010 2SA 003 004 و چهارم ادونیا، پسر حجیت، وپنجم شفطیا پسر ابیطال، 010 2SA 003 005 و ششم، یترعام ازعجله، زن داود. اینان برای داود در حبرون زاییده شدند. 010 2SA 003 006 و هنگامی که جنگ در میان خاندان شاول وخاندان داود می‌بود، ابنیر، خاندان شاول راتقویت می‌نمود. 010 2SA 003 007 و شاول را کنیزی مسمی به رصفه دختر ایه بود، و ایشبوشت به ابنیر گفت: «چرا به کنیز پدرم درآمدی؟» 010 2SA 003 008 و خشم ابنیر به‌سبب سخن ایشبوشت بسیار افروخته شده، گفت: «آیا من سر سگ برای یهودا هستم و حال آنکه امروز به خاندان پدرت، شاول، و برادرانش واصحابش احسان نموده‌ام و تو را به‌دست داودتسلیم نکرده‌ام که به‌سبب این زن امروز گناه بر من اسناد می‌دهی؟ 010 2SA 003 009 خدا مثل این و زیاده از این به ابنیر بکند اگر من به طوری که خداوند برای داودقسم خورده است، برایش چنین عمل ننمایم. 010 2SA 003 010 تا سلطنت را از خاندان شاول نقل نموده، کرسی داود را بر اسرائیل و یهودا از دان تا بئرشبع پایدار گردانم.» 010 2SA 003 011 و او دیگر نتوانست در جواب ابنیر سخنی گوید زیرا که از او می‌ترسید. 010 2SA 003 012 پس ابنیر در آن حین قاصدان نزد داودفرستاده، گفت: «این زمین مال کیست؟ و گفت تو بامن عهد ببند و اینک دست من با تو خواهد بود تاتمامی اسرائیل را به سوی تو برگردانم.» 010 2SA 003 013 اوگفت: «خوب، من با تو عهد خواهم بست ولیکن یک چیز از تو می‌طلبم و آن این است که روی مرانخواهی دید، جز اینکه اول چون برای دیدن روی من بیایی میکال، دختر شاول را بیاوری.» 010 2SA 003 014 پس داود رسولان نزد ایشبوشت بن شاول فرستاده، گفت: «زن من، میکال را که برای خود به صد قلفه فلسطینیان نامزد ساختم، نزد من بفرست.» 010 2SA 003 015 پس ایشبوشت فرستاده، او را از نزد شوهرش فلطئیل بن لایش گرفت. 010 2SA 003 016 و شوهرش همراهش رفت و در عقبش تا حوریم گریه می‌کرد. پس ابنیر وی را گفت: «برگشته، برو.» و اوبرگشت. 010 2SA 003 017 و ابنیر با مشایخ اسرائیل تکلم نموده، گفت: «قبل از این داود را می‌طلبیدید تا بر شماپادشاهی کند. 010 2SA 003 018 پس الان این را به انجام برسانیدزیرا خداوند درباره داود گفته است که به وسیله بنده خود، داود، قوم خویش، اسرائیل را از دست فلسطینیان و از دست جمیع دشمنان ایشان نجات خواهم داد.» 010 2SA 003 019 و ابنیر به گوش بنیامینیان نیزسخن گفت. و ابنیر هم به حبرون رفت تا آنچه راکه در نظر اسرائیل و در نظر تمامی خاندان بنیامین پسند آمده بود، به گوش داود بگوید. 010 2SA 003 020 پس ابنیر بیست نفر با خود برداشته، نزدداود به حبرون آمد و داود به جهت ابنیر ورفقایش ضیافتی برپا کرد. 010 2SA 003 021 و ابنیر به داود گفت: «من برخاسته، خواهم رفت و تمامی اسرائیل رانزد آقای خود، پادشاه، جمع خواهم آورد تا با توعهد ببندند و به هر‌آنچه دلت می‌خواهد سلطنت نمایی. پس داود ابنیر را مرخص نموده، او به سلامتی برفت. 010 2SA 003 022 و ناگاه بندگان داود و یوآب از غارتی بازآمده، غنیمت بسیار با خود آوردند. و ابنیر با داوددر حبرون نبود زیرا وی را رخصت داده، و او به سلامتی رفته بود. 010 2SA 003 023 و چون یوآب و تمامی لشکری که همراهش بودند، برگشتند، یوآب راخبر داده، گفتند که «ابنیر بن نیر نزد پادشاه آمد واو را رخصت داده و به سلامتی رفت.» 010 2SA 003 024 پس یوآب نزد پادشاه آمده، گفت: «چه کردی! اینک ابنیر نزد تو آمد. چرا او را رخصت دادی و رفت؟ 010 2SA 003 025 ابنیر بن نیر را می‌دانی که او آمد تا تو را فریب دهد و خروج و دخول تو را بداند و هر کاری را که می‌کنی دریافت کند.» 010 2SA 003 026 و یوآب از حضور داود بیرون رفته، قاصدان در عقب ابنیر فرستاد که او را از چشمه سیره بازآوردند اما داود ندانست. 010 2SA 003 027 و چون ابنیربه حبرون برگشت، یوآب او را در میان دروازه به کنار کشید تا با او به خفیه سخن گوید و به‌سبب خون برادرش عسائیل به شکم او زد که مرد. 010 2SA 003 028 وبعد از آن چون داود این را شنید، گفت: «من وسلطنت من به حضور خداوند از خون ابنیر بن نیرتا به ابد بری هستیم. 010 2SA 003 029 پس بر سر یوآب و تمامی خاندان پدرش قرار گیرد و کسی‌که جریان وبرص داشته باشد و بر عصا تکیه کند و به شمشیربیفتد و محتاج نان باشد، از خاندان یوآب منقطع نشود.» 010 2SA 003 030 و یوآب و برادرش ابیشای، ابنیر راکشتند، به‌سبب این که برادر ایشان، عسائیل را درجبعون در جنگ کشته بود. 010 2SA 003 031 و داود به یوآب و تمامی قومی که همراهش بودند، گفت: «جامه خود را بدرید وپلاس بپوشید و برای ابنیر نوحه کنید.» و داودپادشاه در عقب جنازه رفت. 010 2SA 003 032 و ابنیر را درحبرون دفن کردند و پادشاه آواز خود را بلندکرده، نزد قبر ابنیر گریست و تمامی قوم گریه کردند. 010 2SA 003 033 و پادشاه برای ابنیر مرثیه خوانده، گفت: «آیا باید ابنیر بمیرد به طوری که شخص احمق می‌میرد. 010 2SA 003 034 دستهای تو بسته نشد وپایهایت در زنجیر گذاشته نشد. مثل کسی‌که پیش شریران افتاده باشد افتادی.» پس تمامی قوم بار دیگر برای او گریه کردند. 010 2SA 003 035 و تمامی قوم چون هنوز روز بود آمدند تا داود را نان بخوراننداما داود قسم خورده، گفت: «خدا به من مثل این بلکه زیاده از این بکند اگر نان یا چیز دیگر پیش ازغروب آفتاب بچشم.» 010 2SA 003 036 و تمامی قوم ملتفت شدند و به نظر ایشان پسند آمد. چنانکه هر‌چه پادشاه می‌کرد، در نظر تمامی قوم پسند می‌آمد. 010 2SA 003 037 و جمیع قوم و تمامی اسرائیل در آن روزدانستند که کشتن ابنیر بن نیر از پادشاه نبود. 010 2SA 003 038 وپادشاه به خادمان خود گفت: «آیا نمی دانید که سروری و مرد بزرگی امروز در اسرائیل افتاد؟ 010 2SA 003 039 و من امروز با آنکه به پادشاهی مسح شده‌ام ضعیف هستم و این مردان، یعنی پسران صرویه ازمن تواناترند. خداوند عامل شرارت را بر‌حسب شرارتش جزا دهد.» 010 2SA 004 001 و چون پسر شاول شنید که ابنیر در حبرون مرده است دستهایش ضعیف شد، وتمامی اسرائیل پریشان گردیدند. 010 2SA 004 002 و پسر شاول دو مرد داشت که سردار فوج بودند؛ اسم یکی بعنه و اسم دیگری ریکاب بود، پسران رمون بئیروتی از بنی بنیامین، زیرا که بئیروت با بنیامین محسوب بود. 010 2SA 004 003 و بئیروتیان به جتایم فرار کرده، در آنجا تا امروز غربت پذیرفتند. 010 2SA 004 004 و یوناتان پسر شاول را پسری لنگ بود که هنگام رسیدن خبر شاول و یوناتان از یزرعیل، پنج ساله بود، و دایه‌اش او را برداشته، فرار کرد. وچون به فرار کردن تعجیل می‌نمود، او افتاد و لنگ شد و اسمش مفیبوشت بود. 010 2SA 004 005 و ریکاب و بعنه، پسران رمون بئیروتی روانه شده، در وقت گرمای روز به خانه ایشبوشت داخل شدند و او به خواب ظهر بود. 010 2SA 004 006 پس به بهانه‌ای که گندم بگیرند در میان خانه داخل شده، به شکم او زدند و ریکاب و برادرش بعنه فرارکردند. 010 2SA 004 007 و چون به خانه داخل شدند و او بربسترش در خوابگاه خود می‌خوابید، او را زدند وکشتند و سرش را از تن جدا کردند و سرش راگرفته، از راه عربه تمامی شب کوچ کردند. 010 2SA 004 008 و سرایشبوشت را نزد داود به حبرون آورده، به پادشاه گفتند: «اینک سر دشمنت، ایشبوشت، پسرشاول، که قصد جان تو می‌داشت. و خداوندامروز انتقام آقای ما پادشاه را از شاول و ذریه‌اش کشیده است.» 010 2SA 004 009 و داود ریکاب و برادرش بعنه، پسران رمون بئیروتی را جواب داده، به ایشان گفت: «قسم به حیات خداوند که جان مرا از هر تنگی فدیه داده است. 010 2SA 004 010 وقتی که کسی مرا خبر داده، گفت که اینک شاول مرده است و گمان می‌برد که بشارت می‌آورد، او را گرفته، در صقلغ کشتم و این اجرت بشارت بود که به او دادم. 010 2SA 004 011 پس چندمرتبه زیاده چون مردان شریر، شخص صالح رادر خانه‌اش بر بسترش بکشند، آیا خون او را ازدست شما مطالبه نکنم؟ و شما را از زمین هلاک نسازم؟» 010 2SA 004 012 پس داود خادمان خود را امر فرمودکه ایشان را کشتند و دست و پای ایشان را قطع نموده، بر برکه حبرون آویختند. اما سرایشبوشت را گرفته در قبر ابنیر در حبرون دفن کردند. 010 2SA 005 001 و جمیع اسباط اسرائیل نزد داود به حبرون آمدند و متکلم شده، گفتند: «اینک مااستخوان و گوشت تو هستیم. 010 2SA 005 002 و قبل از این نیزچون شاول بر ما سلطنت می‌نمود تو بودی که اسرائیل را بیرون می‌بردی و اندرون می‌آوردی، و خداوند تو را گفت که تو قوم من، اسرائیل رارعایت خواهی کرد و بر اسرائیل پیشوا خواهی بود.» 010 2SA 005 003 و جمیع مشایخ اسرائیل نزد پادشاه به حبرون آمدند، و داود پادشاه در حبرون به حضورخداوند با ایشان عهد بست و داود را بر اسرائیل به پادشاهی مسح نمودند. 010 2SA 005 004 و داود هنگامی که پادشاه شد سی ساله بود، و چهل سال سلطنت نمود. 010 2SA 005 005 هفت سال و شش ماه در حبرون بر یهوداسلطنت نمود، و سی و سه سال در اورشلیم برتمامی اسرائیل و یهودا سلطنت نمود. 010 2SA 005 006 و پادشاه با مردانش به اورشلیم به مقابله یبوسیان که ساکنان زمین بودند، رفت، و ایشان به داود متکلم شده، گفتند: «به اینجا داخل نخواهی شد جز اینکه کوران و لنگان را بیرون کنی.» زیراگمان بردند که داود به اینجا داخل نخواهد شد. 010 2SA 005 007 و داود قلعه صهیون را گرفت که همان شهر داوداست. 010 2SA 005 008 و در آن روز داود گفت: «هر‌که یبوسیان رابزند و به قنات رسیده، لنگان و کوران را که مبغوض جان داود هستند (بزند).» بنابرین می‌گویند کور و لنگ، به خانه داخل نخواهند شد. 010 2SA 005 009 و داود در قلعه ساکن شد و آن را شهر داودنامید، و داود به اطراف ملو و اندرونش عمارت ساخت. 010 2SA 005 010 و داود ترقی کرده، بزرگ می‌شد و یهوه، خدای صبایوت، با وی می‌بود. 010 2SA 005 011 و حیرام، پادشاه صور، قاصدان و درخت سرو آزاد و نجاران و سنگ تراشان نزد داودفرستاده، برای داود خانه‌ای بنا نمودند. 010 2SA 005 012 پس داود فهمید که خداوند او را بر اسرائیل به پادشاهی استوار نموده، و سلطنت او را به‌خاطرقوم خویش اسرائیل برافراشته است. 010 2SA 005 013 و بعد از آمدن داود از حبرون کنیزان و زنان دیگر از اورشلیم گرفت، و باز برای داود پسران ودختران زاییده شدند. 010 2SA 005 014 و نامهای آنانی که برای او در اورشلیم زاییده شدند، این است: شموع وشوباب و ناتان و سلیمان، 010 2SA 005 015 و یبجار و الیشوع ونافج و یافیع، 010 2SA 005 016 و الیشمع و الیداع و الیفلط. 010 2SA 005 017 و چون فلسطینیان شنیدند که داود را به پادشاهی اسرائیل مسح نموده‌اند، جمیع فلسطینیان برآمدند تا داود را بطلبند، و چون داوداین را شنید به قلعه فرود آمد. 010 2SA 005 018 و فلسطینیان آمده، در وادی رفائیان منتشر شدند. 010 2SA 005 019 و داود ازخداوند سوال نموده، گفت: «آیا به مقابله فلسطینیان برآیم و ایشان را به‌دست من تسلیم خواهی نمود؟» خداوند به داود گفت: «برو زیراکه فلسطینیان را البته به‌دست تو خواهم داد.» 010 2SA 005 020 وداود به بعل فراصیم آمد و داود ایشان را در آنجاشکست داده، گفت: «خداوند دشمنانم را ازحضور من رخنه کرد مثل رخنه آبها.» بنابرین آن مکان را بعل فراصیم نام نهادند. 010 2SA 005 021 و بتهای خودرا در آنجا ترک کردند و داود و کسانش آنها رابرداشتند. 010 2SA 005 022 و فلسطینیان بار دیگر برآمده، در وادی رفائیان منتشر شدند. 010 2SA 005 023 و چون داود از خداوندسوال نمود، گفت: «برمیا، بلکه از عقب ایشان دورزده، پیش درختان توت بر ایشان حمله آور. 010 2SA 005 024 وچون آواز صدای قدمها در سر درختان توت بشنوی، آنگاه تعجیل کن زیرا که در آن وقت خداوند پیش روی تو بیرون خواهد آمد تا لشکرفلسطینیان را شکست دهد.» 010 2SA 005 025 پس داود چنانکه خداوند او را امر فرموده بود، کرد، و فلسطینیان رااز جبعه تا جازر شکست داد. 010 2SA 006 001 و داود بار دیگر جمیع برگزیدگان اسرائیل، یعنی سی هزار نفر را جمع کرد. 010 2SA 006 002 و داود باتمامی قومی که همراهش بودند برخاسته، ازبعلی یهودا روانه شدند تا تابوت خدا را که به اسم، یعنی به اسم یهوه صبایوت که بر کروبیان نشسته است، مسمی می‌باشد، از آنجا بیاورند. 010 2SA 006 003 و تابوت خدا را بر ارابه‌ای نو گذاشتند و آن را از خانه ابیناداب که در جبعه است، برداشتند، و عزه واخیو، پسران ابیناداب، ارابه نو را راندند. 010 2SA 006 004 و آن رااز خانه ابیناداب که در جبعه است با تابوت خداوند آوردند و اخیو پیش تابوت می‌رفت. 010 2SA 006 005 وداود و تمامی خاندان اسرائیل با انواع آلات چوب سرو و بربط و رباب و دف و دهل و سنجهابه حضور خداوند بازی می‌کردند. 010 2SA 006 006 و چون به خرمنگاه ناکون رسیدند عزه دست خود را به تابوت خداوند دراز کرده، آن را گرفت زیرا گاوان می‌لغزیدند. 010 2SA 006 007 پس غضب خداوند برعزه افروخته شده، خدا او را در آنجا به‌سبب تقصیرش زد، و در آنجا نزد تابوت خدا مرد. 010 2SA 006 008 وداود غمگین شد زیرا خداوند بر عزه رخنه کرده بود، و آن مکان را تا به امروز فارص عزه نام نهاد. 010 2SA 006 009 و در آن روز، داود از خداوند ترسیده، گفت که تابوت خداوند نزد من چگونه بیاید. 010 2SA 006 010 و داودنخواست که تابوت خداوند را نزد خود به شهرداود بیاورد. پس داود آن را به خانه عوبید ادوم جتی برگردانید. 010 2SA 006 011 و تابوت خداوند در خانه عوبید ادوم جتی سه ماه ماند و خداوند عوبیدادوم و تمامی خاندانش را برکت داد. 010 2SA 006 012 و داود پادشاه را خبر داده، گفتند که: خداوند خانه عوبید ادوم و جمیع مایملک او را به‌سبب تابوت خدا برکت داده است. پس داود رفت و تابوت خدا را از خانه عوبید ادوم به شهر داود به شادمانی آورد. 010 2SA 006 013 و چون بردارندگان تابوت خداوند شش قدم رفته بودند، گاوان و پرواریهاذبح نمود. 010 2SA 006 014 و داود با تمامی قوت خود به حضور خداوند رقص می‌کرد، و داود به ایفودکتان ملبس بود. 010 2SA 006 015 پس داود و تمامی خاندان اسرائیل، تابوت خداوند را به آواز شادمانی وآواز کرنا آوردند. 010 2SA 006 016 و چون تابوت خداوندداخل شهر داود می‌شد، میکال دختر شاول ازپنجره نگریسته، داود پادشاه را دید که به حضورخداوند جست وخیز و رقص می‌کند، پس او رادر دل خود حقیر شمرد. 010 2SA 006 017 و تابوت خداوند را درآورده، آن را درمکانش در میان خیمه‌ای که داود برایش برپاداشته بود، گذاشتند، و داود به حضور خداوندقربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی گذرانید. 010 2SA 006 018 و چون داود از گذرانیدن قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی فارغ شد، قوم را به اسم یهوه صبایوت برکت داد. 010 2SA 006 019 و به تمامی قوم، یعنی به جمیع گروه اسرائیل، مردان و زنان به هر یکی یک گرده نان و یک پاره گوشت و یک قرص کشمش بخشید، پس تمامی قوم هر یکی به خانه خودرفتند. 010 2SA 006 020 اما داود برگشت تا اهل خانه خود را برکت دهد. و میکال دختر شاول به استقبال داود بیرون آمده، گفت: «پادشاه اسرائیل امروز چه قدرخویشتن را عظمت داد که خود را در نظر کنیزان بندگان خود برهنه ساخت، به طوری که یکی ازسفها خود را برهنه می‌کند.» 010 2SA 006 021 و داود به میکال گفت: «به حضور خداوند بود که مرا بر پدرت و برتمامی خاندانش برتری داد تا مرا بر قوم خداوند، یعنی بر اسرائیل پیشوا سازد، از این جهت به حضور خداوند بازی کردم. 010 2SA 006 022 و از این نیز خود رازیاده حقیر خواهم نمود و در نظر خود پست خواهم شد، لیکن در نظر کنیزانی که درباره آنهاسخن گفتی، معظم خواهم بود.» 010 2SA 006 023 و میکال دخترشاول را تا روز وفاتش اولاد نشد. 010 2SA 007 001 و واقع شد چون پادشاه در خانه خود نشسته، و خداوند او را از جمیع دشمنانش از هر طرف آرامی داده بود، 010 2SA 007 002 که پادشاه به ناتان نبی گفت: «الان مرا می‌بینی که در خانه سرو آزادساکن می‌باشم، و تابوت خدا در میان پرده‌ها ساکن است.» 010 2SA 007 003 ناتان به پادشاه گفت: «بیا و هر‌آنچه دردلت باشد معمول دار زیرا خداوند با توست.» 010 2SA 007 004 و در آن شب واقع شد که کلام خداوند به ناتان نازل شده، گفت: 010 2SA 007 005 «برو و به بنده من داودبگو، خداوند چنین می‌گوید: آیا تو خانه‌ای برای سکونت من بنا می‌کنی؟ 010 2SA 007 006 زیرا از روزی که بنی‌اسرائیل را از مصر بیرون آوردم تا امروز، درخانه‌ای ساکن نشده‌ام بلکه در خیمه و مسکن گردش کرده‌ام. 010 2SA 007 007 و به هر جایی که با جمیع بنی‌اسرائیل گردش کردم آیا به احدی از داوران اسرائیل که برای رعایت قوم خود، اسرائیل، مامور داشتم، سخنی گفتم که چرا خانه‌ای از سروآزاد برای من بنا نکردید؟ 010 2SA 007 008 و حال به بنده من، داود چنین بگو که یهوه صبایوت چنین می‌گوید: من تو را از چراگاه از عقب گوسفندان گرفتم تاپیشوای قوم من، اسرائیل، باشی. 010 2SA 007 009 و هر جایی که می‌رفتی من با تو می‌بودم و جمیع دشمنانت را ازحضور تو منقطع ساختم، و برای تو اسم بزرگ مثل اسم بزرگانی که بر زمینند، پیدا کردم. 010 2SA 007 010 و به جهت قوم خود، اسرائیل، مکانی تعیین کردم وایشان را غرس نمودم تا در مکان خویش ساکن شده، باز متحرک نشوند، و شریران، دیگر ایشان را مثل سابق ذلیل نسازند. 010 2SA 007 011 و مثل روزهایی که داوران را بر قوم خود، اسرائیل، تعیین نموده بودم و تو را از جمیع دشمنانت آرامی دادم، و خداوندتو را خبر می‌دهد که خداوند برای تو خانه‌ای بناخواهد نمود. 010 2SA 007 012 زیرا روزهای تو تمام خواهدشد و با پدران خود خواهی خوابید و ذریت تو راکه از صلب تو بیرون آید، بعد از تو استوار خواهم ساخت، و سلطنت او را پایدار خواهم نمود. 010 2SA 007 013 او برای اسم من خانه‌ای بنا خواهد نمود وکرسی سلطنت او را تا به ابد پایدار خواهم ساخت. 010 2SA 007 014 من او را پدر خواهم بود و او مرا پسرخواهد بود، و اگر او گناه ورزد، او را با عصای مردمان و به تازیانه های بنی آدم تادیب خواهم نمود. 010 2SA 007 015 ولیکن رحمت من از او دور نخواهد شد، به طوری که آن را از شاول دور کردم که او را ازحضور تو رد ساختم. 010 2SA 007 016 و خانه و سلطنت تو، به حضورت تا به ابد پایدار خواهد شد، و کرسی توتا به ابد استوار خواهد ماند.» 010 2SA 007 017 بر‌حسب تمامی این کلمات و مطابق تمامی این‌رویا ناتان به داودتکلم نمود. 010 2SA 007 018 و داود پادشاه داخل شده، به حضورخداوند نشست و گفت: «ای خداوند یهوه، من کیستم و خاندان من چیست که مرا به این مقام رسانیدی؟ 010 2SA 007 019 و این نیز در نظر تو‌ای خداوند یهوه امر قلیل نمود زیرا که درباره خانه بنده ات نیزبرای زمان طویل تکلم فرمودی. و آیا این‌ای خداوند یهوه عادت بنی آدم است؟ 010 2SA 007 020 و داوددیگر به تو چه تواند گفت زیرا که تو‌ای خداوندیهوه، بنده خود را می‌شناسی، 010 2SA 007 021 و بر‌حسب کلام خود و موافق دل خود تمامی این کارهای عظیم را بجا آوردی تا بنده خود را تعلیم دهی. 010 2SA 007 022 بنابرین‌ای یهوه خدا، تو بزرگ هستی زیراچنانکه به گوشهای خود شنیده‌ایم مثل تو کسی نیست و غیر از تو خدایی نیست. 010 2SA 007 023 و مثل قوم تواسرائیل کدام‌یک امت بر روی زمین است که خدابیاید تا ایشان را فدیه داده، برای خویش قوم بسازد، و اسمی برای خود پیدا نماید، و چیزهای عظیم و مهیب برای شما و برای زمین خود بجاآورد به حضور قوم خویش که برای خود از مصرو از امتها و خدایان ایشان فدیه دادی. 010 2SA 007 024 و قوم خود اسرائیل را برای خود استوار ساختی، تاایشان تا به ابد قوم تو باشند، و تو‌ای یهوه، خدای ایشان شدی. 010 2SA 007 025 و الان‌ای یهوه خدا، کلامی را که درباره بنده خود و خانه‌اش گفتی تا به ابد استوارکن، و بر‌حسب آنچه گفتی، عمل نما. 010 2SA 007 026 و اسم توتا به ابد معظم بماند، تا گفته شود که یهوه صبایوت، خدای اسرائیل است، و خاندان بنده ات داود به حضور تو پایدار بماند. 010 2SA 007 027 زیرا توای یهوه صبایوت، خدای اسرائیل، به بنده خوداعلان نموده، گفتی که برای تو خانه‌ای بنا خواهم نموده، بنابرین بنده تو جرات کرده است که این دعا را نزد تو بگوید. 010 2SA 007 028 و الان‌ای خداوند یهوه توخدا هستی و کلام تو صدق است و این نیکویی رابه بنده خود وعده داده‌ای. 010 2SA 007 029 و الان احسان فرموده، خاندان بنده خود را برکت بده تا آنکه درحضورت تا به ابد بماند، زیرا که تو‌ای خداوندیهوه گفته‌ای و خاندان بنده ات از برکت تو تا به ابدمبارک خواهد بود.» 010 2SA 008 001 و بعد از این واقع شد که داود فلسطینیان راشکست داده، ایشان را ذلیل ساخت. وداود زمام‌ام البلاد را از دست فلسطینیان گرفت. 010 2SA 008 002 و موآب را شکست داده، ایشان را به زمین خوابانیده، با ریسمانی پیمود و دو ریسمان برای کشتن پیمود، و یک ریسمان تمام برای زنده نگاه داشتن. و موآبیان بندگان داود شده، هدایا آوردند. 010 2SA 008 003 و داود، هددعزر بن رحوب، پادشاه صوبه راهنگامی که می‌رفت تا استیلای خود را نزد نهر بازبه‌دست آورد، شکست داد. 010 2SA 008 004 و داود هزار وهفتصد سوار و بیست هزار پیاده از او گرفت، وداود جمیع اسبهای ارابه هایش را پی کرد، اما ازآنها برای صد ارابه نگاه داشت. 010 2SA 008 005 و چون ارامیان دمشق به مدد هددعزر، پادشاه صوبه، آمدند، داود بیست و دو هزار نفر از ارامیان را بکشت. 010 2SA 008 006 وداود در ارام دمشق قراولان گذاشت، و ارامیان، بندگان داود شده، هدایا می‌آوردند، و خداوند، داود را در هر جا که می‌رفت، نصرت می‌داد. 010 2SA 008 007 وداود سپرهای طلا را که بر خادمان هددعزر بودگرفته، آنها را به اورشلیم آورد. 010 2SA 008 008 و از باته وبیروتای شهرهای هددعزر داود پادشاه، برنج ازحد افزون گرفت. 010 2SA 008 009 و چون توعی، پادشاه حمات شنید که داودتمامی لشکر هددعزر را شکست داده است، 010 2SA 008 010 توعی، یورام، پسر خود را نزد داود پادشاه فرستاد تا از سلامتی او بپرسد، و او را تهنیت گوید، از آن جهت که با هددعزر جنگ نموده، اورا شکست داده بود، زیرا که هددعزر با توعی مقاتله می‌نمود و یورام ظروف نقره و ظروف طلاو ظروف برنجین با خود آورد. 010 2SA 008 011 و داود پادشاه آنها را نیز برای خداوند وقف نمود با نقره وطلایی که از جمیع امت هایی که شکست داده بود، وقف نموده بود، 010 2SA 008 012 یعنی از ارام و موآب وبنی عمون و فلسطینیان و عمالقه و از غنیمت هددعزر بن رحوب پادشاه صوبه. 010 2SA 008 013 و داود برای خویشتن تذکره‌ای برپا نمودهنگامی که از شکست دادن هجده هزار نفر از ارامیان در وادی ملح مراجعت نمود. 010 2SA 008 014 و در ادوم قراولان گذاشت، بلکه در تمامی ادوم قراولان گذاشته، جمیع ادومیان بندگان داود شدند، وخداوند، داود را هر جا که می‌رفت، نصرت می‌داد. 010 2SA 008 015 و داود بر تمامی اسرائیل سلطنت می‌نمود، و داود بر تمامی قوم خود داوری و انصاف را اجرامی داشت. 010 2SA 008 016 و یوآب بن صرویه سردار لشکر بودو یهوشافات بن اخیلود وقایع نگار. 010 2SA 008 017 و صادوق بن اخیطوب و اخیملک بن ابیاتار، کاهن بودند وسرایا کاتب بود. 010 2SA 008 018 و بنایاهو بن یهویاداع برکریتیان و فلیتیان بود و پسران داود کاهن بودند. 010 2SA 009 001 و داود گفت: «آیا از خاندان شاول کسی تابه حال باقی است تا به‌خاطر یوناتان او رااحسان نمایم؟» 010 2SA 009 002 و از خاندان شاول خادمی مسمی به صیبا بود، پس او را نزد داود خواندند وپادشاه وی را گفت: «آیا تو صیبا هستی؟» گفت: «بنده تو هستم.» 010 2SA 009 003 پادشاه گفت: «آیا تا به حال ازخاندان شاول کسی هست تا او را احسان خدایی نمایم؟» صیبا در جواب پادشاه گفت: «یوناتان راتا به حال پسری لنگ باقی است.» 010 2SA 009 004 پادشاه از وی پرسید که «او کجاست؟» صیبا به پادشاه گفت: «اینک او در خانه ماکیر بن عمیئیل در لودباراست.» 010 2SA 009 005 و داود پادشاه فرستاده، او را از خانه ماکیر بن عمیئیل از لودبار گرفت. 010 2SA 009 006 پس مفیبوشت بن یوناتان بن شاول نزد داودآمده، به روی در‌افتاده، تعظیم نمود. و داود گفت: «ای مفیبوشت!» گفت: «اینک بنده تو.» 010 2SA 009 007 داود وی را گفت: «مترس! زیرا به‌خاطر پدرت یوناتان برتو البته احسان خواهم نمود و تمامی زمین پدرت شاول را به تو رد خواهم کرد، و تو دائم بر سفره من نان خواهی خورد.» 010 2SA 009 008 پس او تعظیم کرده، گفت که «بنده تو چیست که بر سگ مرده‌ای مثل من التفات نمایی؟» 010 2SA 009 009 و پادشاه، صیبا، بنده شاول را خوانده، گفت: «آنچه را که مال شاول و تمام خاندانش بود به پسرآقای تو دادم. 010 2SA 009 010 و تو و پسرانت و بندگانت به جهت او زمین را زرع نموده، محصول آن رابیاورید تا برای پسر آقایت به جهت خوردنش نان باشد، اما مفیبوشت، پسر آقایت همیشه بر سفره من نان خواهد خورد.» و صیبا پانزده پسر و بیست خادم داشت. 010 2SA 009 011 و صیبا به پادشاه گفت: «موافق هر‌آنچه آقایم پادشاه به بنده‌اش فرموده است بهمین طور بنده ات عمل خواهد نمود.» و پادشاه گفت که مفیبوشت بر سفره من مثل یکی از پسران پادشاه خواهد خورد. 010 2SA 009 012 و مفیبوشت را پسری کوچک بود که میکا نام داشت، و تمامی ساکنان خانه صیبا بنده مفیبوشت بودند. 010 2SA 009 013 پس مفیبوشت در اورشلیم ساکن شد زیرا که همیشه بر سفره پادشاه می‌خورد و از هر دو پا لنگ بود. 010 2SA 010 001 و بعد از آن واقع شد که پادشاه بنی عمون، مرد و پسرش، حانون، درجایش سلطنت نمود. 010 2SA 010 002 و داود گفت: «به حانون بن ناحاش احسان نمایم چنانکه پدرش به من احسان کرد.» پس داود فرستاد تا او را به واسطه خادمانش درباره پدرش تعزیت گوید، و خادمان داود به زمین بنی عمون آمدند. 010 2SA 010 003 و سروران بنی عمون به آقای خود حانون گفتند: «آیا گمان می‌بری که برای تکریم پدر توست که داود، رسولان به جهت تعزیت تو فرستاده است، آیاداود خادمان خود را نزد تو نفرستاده است تا شهررا تفحص و تجسس نموده، آن را منهدم سازد؟» 010 2SA 010 004 پس حانون، خادمان داود را گرفت و نصف ریش ایشان را تراشید و لباسهای ایشان را از میان تا جای نشستن بدرید و ایشان را رها کرد. 010 2SA 010 005 وچون داود را خبر دادند، به استقبال ایشان فرستادزیرا که ایشان بسیار خجل بودند، و پادشاه گفت: «در اریحا بمانید تا ریشهای شما درآید و بعد ازآن برگردید.» 010 2SA 010 006 و چون بنی عمون دیدند که نزد داود مکروه شدند، بنی عمون فرستاده، بیست هزار پیاده ازارامیان بیت رحوب و ارامیان صوبه و پادشاه معکه را با هزار نفر و دوازده هزار نفر از مردان طوب اجیر کردند. 010 2SA 010 007 و چون داود شنید، یوآب وتمامی لشکر شجاعان را فرستاد. 010 2SA 010 008 و بنی عمون بیرون آمده، نزد دهنه دروازه برای جنگ صف آرایی نمودند، و ارامیان صوبه و رحوب ومردان طوب و معکه در صحرا علیحده بودند. 010 2SA 010 009 و چون یوآب دید که روی صفوف جنگ، هم از پیش و هم از عقبش بود، از تمام برگزیدگان اسرائیل گروهی را انتخاب کرده، در مقابل ارامیان صف آرایی نمود. 010 2SA 010 010 و بقیه قوم را به‌دست برادرش ابیشای سپرد تا ایشان را به مقابل بنی عمون صف آرایی کند. 010 2SA 010 011 و گفت: «اگرارامیان بر من غالب آیند، به مدد من بیا، و اگربنی عمون بر تو غالب آیند، به جهت امداد تو خواهم آمد. 010 2SA 010 012 دلیر باش و به جهت قوم خویش و به جهت شهرهای خدای خود مردانه بکوشیم، و خداوند آنچه را که در نظرش پسند آید بکند.» 010 2SA 010 013 پس یوآب و قومی که همراهش بودند نزدیک شدند تا با ارامیان جنگ کنند و ایشان از حضوروی فرار کردند. 010 2SA 010 014 و چون بنی عمون دیدند که ارامیان فرار کردند، ایشان نیز از حضور ابیشای گریخته، داخل شهر شدند و یوآب از مقابله بنی عمون برگشته، به اورشلیم آمد. 010 2SA 010 015 و چون ارامیان دیدند که از حضور اسرائیل شکست یافته‌اند، با هم جمع شدند. 010 2SA 010 016 و هددعزرفرستاده، ارامیان را که به آن طرف نهر بودند، آوردو ایشان به حیلام آمدند، و شوبک، سردار لشکرهددعزر، پیشوای ایشان بود. 010 2SA 010 017 و چون به داودخبر رسید، جمیع اسرائیل را جمع کرده، از اردن عبور کرد و به حیلام آمد، و ارامیان به مقابل داودصف آرایی نموده، با او جنگ کردند. 010 2SA 010 018 و ارامیان از حضور اسرائیل فرار کردند، و داود از ارامیان، مردان هفتصد ارابه و چهل هزار سوار را کشت وشوبک سردار لشکرش را زد که در آنجا مرد. 010 2SA 010 019 وچون جمیع پادشاهانی که بنده هددعزر بودند، دیدند که از حضور اسرائیل شکست خوردند، بااسرائیل صلح نموده، بنده ایشان شدند. و ارامیان پس از آن از امداد بنی عمون ترسیدند. 010 2SA 011 001 و واقع شد بعد از انقضای سال، هنگام بیرون رفتن پادشاهان که داود، یوآب رابا بندگان خویش و تمامی اسرائیل فرستاد، وایشان بنی عمون را خراب کرده، ربه را محاصره نمودند، اما داود در اورشلیم ماند. 010 2SA 011 002 و واقع شد در وقت عصر که داود از بسترش برخاسته، بر پشت بام خانه پادشاه گردش کرد و ازپشت بام زنی را دید که خویشتن را شستشومی کند و آن زن بسیار نیکومنظر بود. 010 2SA 011 003 پس داودفرستاده، درباره زن استفسار نمود و او را گفتند که «آیا این بتشبع، دختر الیعام، زن اوریای حتی نیست؟» 010 2SA 011 004 و داود قاصدان فرستاده، او را گرفت واو نزد وی آمده، داود با او همبستر شد و او ازنجاست خود طاهر شده، به خانه خود برگشت. 010 2SA 011 005 و آن زن حامله شد و فرستاده، داود را مخبرساخت و گفت که من حامله هستم. 010 2SA 011 006 پس داود نزد یوآب فرستاد که اوریای حتی را نزد من بفرست و یوآب، اوریا را نزد داودفرستاد. 010 2SA 011 007 و چون اوریا نزد وی رسید، داود ازسلامتی یوآب و از سلامتی قوم و از سلامتی جنگ پرسید. 010 2SA 011 008 و داود به اوریا گفت: «به خانه ات برو و پایهای خود را بشو.» پس اوریا از خانه پادشاه بیرون رفت و از عقبش، خوانی از پادشاه فرستاده شد. 010 2SA 011 009 اما اوریا نزد در خانه پادشاه با سایربندگان آقایش خوابیده، به خانه خود نرفت. 010 2SA 011 010 وداود را خبر داده، گفتند که «اوریا به خانه خودنرفته است.» پس داود به اوریا گفت: «آیا تو ازسفر نیامده‌ای، پس چرا به خانه خود نرفته‌ای؟» 010 2SA 011 011 اوریا به داود عرض کرد که «تابوت و اسرائیل و یهودا در خیمه‌ها ساکنند و آقایم، یوآب، وبندگان آقایم بر روی بیابان خیمه نشینند و آیا من به خانه خود بروم تا اکل و شرب بنمایم و با زن خود بخوابم؟ به حیات تو و به حیات جان تو قسم که این کار را نخواهم کرد.» 010 2SA 011 012 و داود به اوریا گفت: «امروز نیز اینجا باش و فردا تو را روانه می‌کنم.» پس اوریا آن روز و فردایش را دراورشلیم ماند. 010 2SA 011 013 و داود او را دعوت نمود که درحضورش خورد و نوشید و او را مست کرد، ووقت شام بیرون رفته، بر بسترش با بندگان آقایش خوابید و به خانه خود نرفت. 010 2SA 011 014 و بامدادان داود مکتوبی برای یوآب نوشته، به‌دست اوریا فرستاد. 010 2SA 011 015 و در مکتوب به این مضمون نوشت که «اوریا را در مقدمه جنگ سخت بگذارید، و از عقبش پس بروید تا زده شده، بمیرد.» 010 2SA 011 016 و چون یوآب شهر را محاصره می‌کرد اوریا را در مکانی که می‌دانست که مردان شجاع در آنجا می‌باشند، گذاشت. 010 2SA 011 017 و مردان شهر بیرون آمده، با یوآب جنگ کردند و بعضی از قوم، از بندگان داود، افتادند و اوریای حتی نیزبمرد. 010 2SA 011 018 پس یوآب فرستاده، داود را از جمیع وقایع جنگ خبر داد. 010 2SA 011 019 و قاصد را امر فرموده، گفت: «چون از تمامی وقایع جنگ به پادشاه خبرداده باشی، 010 2SA 011 020 اگر خشم پادشاه افروخته شود وتو را گوید چرا برای جنگ به شهر نزدیک شدید، آیا نمی دانستید که از سر حصار، تیر خواهندانداخت؟ 010 2SA 011 021 کیست که ابیملک بن یربوشت راکشت؟ آیا زنی سنگ بالایین آسیایی را از روی حصار بر او نینداخت که در تاباص مرد؟ پس چرابه حصار نزدیک شدید؟ آنگاه بگو که «بنده ات، اوریای حتی نیز مرده است.» 010 2SA 011 022 پس قاصد روانه شده، آمد و داود را از هرآنچه یوآب او را پیغام داده بود، مخبر ساخت. 010 2SA 011 023 و قاصد به داود گفت که «مردان بر ما غالب شده، در عقب ما به صحرا بیرون آمدند، و ما بر ایشان تا دهنه دروازه تاختیم. 010 2SA 011 024 و تیراندازان بربندگان تو از روی حصار تیر انداختند، و بعضی ازبندگان پادشاه مردند و بنده تو اوریای حتی نیزمرده است.» 010 2SA 011 025 داود به قاصد گفت: «به یوآب چنین بگو: این واقعه در نظر تو بد نیاید زیرا که شمشیر، این و آن را بی‌تفاوت هلاک می‌کند. پس در مقاتله با شهر به سختی کوشیده، آن را منهدم بساز. پس او را خاطر جمعی بده.» 010 2SA 011 026 و چون زن اوریا شنید که شوهرش اوریامرده است، برای شوهر خود ماتم گرفت. 010 2SA 011 027 وچون ایام ماتم گذشت، داود فرستاده، او را به خانه خود آورد و او زن وی شد، و برایش پسری زایید، اما کاری که داود کرده بود، در نظر خداوندناپسند آمد. 010 2SA 012 001 و خداوند ناتان را نزد داود فرستاد و نزدوی آمده، او را گفت که «در شهری دومرد بودند، یکی دولتمند و دیگری فقیر. 010 2SA 012 002 ودولتمند را گوسفند و گاو، بی‌نهایت بسیار بود. 010 2SA 012 003 وفقیر را جز یک ماده بره کوچک نبود که آن راخریده، و پرورش داده، همراه وی و پسرانش بزرگ می‌شد، از خوراک وی می‌خورد و از کاسه او می‌نوشید و در آغوشش می‌خوابید و برایش مثل دختر می‌بود. 010 2SA 012 004 و مسافری نزد آن مرددولتمند آمد و او را حیف آمد که از گوسفندان وگاوان خود بگیرد تا به جهت مسافری که نزد وی آمده بود مهیا سازد، و بره آن مرد فقیر را گرفته، برای آن مرد که نزد وی آمده بود، مهیا ساخت.» 010 2SA 012 005 آنگاه خشم داود بر آن شخص افروخته شده، به ناتان گفت: «به حیات خداوند قسم، کسی‌که این کار را کرده است، مستوجب قتل است. 010 2SA 012 006 وچونکه این کار را کرده است و هیچ ترحم ننموده، بره را چهار چندان باید رد کند.» 010 2SA 012 007 ناتان به داود گفت: «آن مرد تو هستی، ویهوه، خدای اسرائیل، چنین می‌گوید: من تو را براسرائیل به پادشاهی مسح نمودم و من تو را ازدست شاول رهایی دادم. 010 2SA 012 008 و خانه آقایت را به تودادم و زنان آقای تو را به آغوش تو، و خاندان اسرائیل و یهودا را به تو عطا کردم. و اگر این کم می‌بود، چنین و چنان برای تو مزید می‌کردم. 010 2SA 012 009 پس چرا کلام خداوند را خوار نموده، در نظروی عمل بد بجا آوردی و اوریای حتی را به شمشیر زده، زن او را برای خود به زنی گرفتی، واو را با شمشیر بنی عمون به قتل رسانیدی. 010 2SA 012 010 پس حال شمشیر از خانه تو هرگز دور نخواهد شد به علت اینکه مرا تحقیر نموده، زن اوریای حتی راگرفتی تا زن تو باشد. 010 2SA 012 011 خداوند چنین می‌گوید: اینک من از خانه خودت بدی را بر تو عارض خواهم گردانید و زنان تو را پیش چشم تو گرفته، به همسایه ات خواهم داد، و او در نظر این آفتاب، با زنان تو خواهد خوابید. 010 2SA 012 012 زیرا که تو این کار رابه پنهانی کردی، اما من این کار را پیش تمام اسرائیل و در نظر آفتاب خواهم نمود.» 010 2SA 012 013 و داودبا ناتان گفت: «به خداوند گناه کرده‌ام.» ناتان به داود گفت: «خداوند نیز گناه تو را عفو نموده است که نخواهی مرد. 010 2SA 012 014 لیکن چون از این امرباعث کفر گفتن دشمنان خداوند شده‌ای، پسری نیز که برای تو زاییده شده است، البته خواهدمرد.» 010 2SA 012 015 پس ناتان به خانه خود رفت. 010 2SA 012 016 پس داود از خدا برای طفل استدعا نمود وداود روزه گرفت و داخل شده، تمامی شب برروی زمین خوابید. 010 2SA 012 017 و مشایخ خانه‌اش بر اوبرخاستند تا او را از زمین برخیزانند، اما قبول نکرد و با ایشان نان نخورد. 010 2SA 012 018 و در روز هفتم طفل بمرد و خادمان داود ترسیدند که از مردن طفل اورا اطلاع دهند، زیرا گفتند: «اینک چون طفل زنده بود، با وی سخن گفتیم و قول ما را نشنید، پس اگربه او خبر دهیم که طفل مرده است، چه قدر زیاده رنجیده می‌شود.» 010 2SA 012 019 و چون داود دید که بندگانش با یکدیگر نجوی می‌کنند، داود فهمیدکه طفل مرده است، و داود به خادمان خود گفت: «آیا طفل مرده است؟» گفتند: «مرده است.» 010 2SA 012 020 آنگاه داود از زمین برخاسته، خویشتن راشست و شو داده، تدهین کرد و لباس خود راعوض نموده، به خانه خداوند رفت و عبادت نمود و به خانه خود آمده، خوراک خواست که پیشش گذاشتند و خورد. 010 2SA 012 021 و خادمانش به وی گفتند: «این چه‌کار است که کردی؟ وقتی که طفل زنده بود روزه گرفته، گریه نمودی و چون طفل مرد، برخاسته، خوراک خوردی؟» 010 2SA 012 022 او گفت: «وقتی که طفل زنده بود روزه گرفتم و گریه نمودم زیرا فکر کردم کیست که بداند که شاید خداوند برمن ترحم فرماید تا طفل زنده بماند، 010 2SA 012 023 اما الان که مرده است، پس چرا من روزه بدارم؛ آیا می‌توانم دیگر او را باز بیاورم؟! من نزد او خواهم رفت لیکن او نزد من باز نخواهد آمد.» 010 2SA 012 024 و داود زن خود بتشبع را تسلی داد و نزدوی درآمده، با او خوابید و او پسری زاییده، او راسلیمان نام نهاد. و خداوند او را دوست داشت. 010 2SA 012 025 و به‌دست ناتان نبی فرستاد و او را به‌خاطرخداوند یدیدیا نام نهاد. 010 2SA 012 026 و یوآب با ربه بنی عمون جنگ کرده، شهرپادشاه نشین را گرفت. 010 2SA 012 027 و یوآب قاصدان نزدداود فرستاده، گفت که «با ربه جنگ کردم و شهرآبها را گرفتم. 010 2SA 012 028 پس الان بقیه قوم را جمع کن ودر برابر شهر اردو زده، آن را بگیر، مبادا من شهررا بگیرم و به اسم من نامیده شود.» 010 2SA 012 029 پس داودتمامی قوم را جمع کرده، به ربه رفت و با آن جنگ کرده، آن را گرفت. 010 2SA 012 030 و تاج پادشاه ایشان را ازسرش گرفت که وزنش یک وزنه طلا بود وسنگهای گرانبها داشت و آن را بر سر داودگذاشتند، و غنیمت از حد زیاده از شهر بردند. 010 2SA 012 031 و خلق آنجا را بیرون آورده، ایشان را زیر اره هاو چومهای آهنین و تیشه های آهنین گذاشت وایشان را از کوره آجرپزی گذرانید، و به همین طور با جمیع شهرهای بنی عمون رفتار نمود. پس داود و تمامی قوم به اورشلیم برگشتند. 010 2SA 013 001 و بعد از این، واقع شد که ابشالوم بن داود را خواهری نیکو صورت مسمی به تامار بود، و امنون، پسر داود، او را دوست می‌داشت. 010 2SA 013 002 و امنون به‌سبب خواهر خود تامارچنان گرفتار شد که بیمار گشت، زیرا که او باکره بود و به نظر امنون دشوار آمد که با وی کاری کند. 010 2SA 013 003 و امنون رفیقی داشت که مسمی به یوناداب بن شمعی، برادر داود، بود، و یوناداب مردی بسیارزیرک بود. 010 2SA 013 004 و او وی را گفت: «ای پسر پادشاه چرا روز به روز چنین لاغر می‌شوی و مرا خبرنمی دهی؟» امنون وی را گفت که «من تامار، خواهر برادر خود، ابشالوم را دوست می‌دارم.» 010 2SA 013 005 و یوناداب وی را گفت: «بر بستر خود خوابیده، تمارض نما و چون پدرت برای عیادت تو بیاید، وی را بگو: تمنا این که خواهر من تامار بیاید و مراخوراک بخوراند و خوراک را در نظر من حاضرسازد تا ببینم و از دست وی بخورم.» 010 2SA 013 006 پس امنون خوابید و تمارض نمود و چون پادشاه به عیادتش آمد، امنون به پادشاه گفت: «تمنا اینکه خواهرم تامار بیاید و دو قرص طعام پیش من بپزد تا ازدست او بخورم.» 010 2SA 013 007 و داود نزد تامار به خانه‌اش فرستاده، گفت: «الان به خانه برادرت امنون برو و برایش طعام بساز.» 010 2SA 013 008 و تامار به خانه برادر خود، امنون، رفت. واو خوابیده بود. و آرد گرفته، خمیر کرد، و پیش اوقرصها ساخته، آنها را پخت. 010 2SA 013 009 و تابه را گرفته، آنها را پیش او ریخت. اما از خوردن ابا نمود وگفت: «همه کس را از نزد من بیرون کنید.» وهمگان از نزد او بیرون رفتند. 010 2SA 013 010 و امنون به تامارگفت: «خوراک را به اطاق بیاور تا از دست توبخورم.» و تامار قرصها را که ساخته بود، گرفته، نزد برادر خود، امنون، به اطاق آورد. 010 2SA 013 011 و چون پیش او گذاشت تا بخورد، او وی را گرفته، به اوگفت: «ای خواهرم بیا با من بخواب.» 010 2SA 013 012 او وی راگفت: «نی‌ای برادرم، مرا ذلیل نساز زیرا که چنین کار در اسرائیل کرده نشود، این قباحت را به عمل میاور. 010 2SA 013 013 اما من کجا ننگ خود را ببرم و اما تو مثل یکی از سفها در اسرائیل خواهی شد، پس حال تمنا اینکه به پادشاه بگویی، زیرا که مرا از تو دریغ نخواهد نمود.» 010 2SA 013 014 لیکن او نخواست سخن وی رابشنود، و بر او زورآور شده، او را مجبور ساخت و با او خوابید. 010 2SA 013 015 آنگاه امنون با شدت بر وی بغض نمود، وبغضی که با او ورزید از محبتی که با وی می داشت، زیاده بود، پس امنون وی را گفت: «برخیز و برو.» 010 2SA 013 016 او وی را گفت: «چنین مکن. زیرا این ظلم عظیم که در بیرون کردن من می‌کنی، بدتر است از آن دیگری که با من کردی.» لیکن اونخواست که وی را بشنود. 010 2SA 013 017 پس خادمی را که اورا خدمت می‌کرد خوانده، گفت: «این دختر را ازنزد من بیرون کن و در را از عقبش ببند.» 010 2SA 013 018 و اوجامه رنگارنگ دربر داشت زیرا که دختران باکره پادشاه به این‌گونه لباس، ملبس می‌شدند. وخادمش او را بیرون کرده، در را از عقبش بست. 010 2SA 013 019 و تامار خاکستر بر سر خود ریخته، و جامه رنگارنگ که در برش بود، دریده، و دست خود رابر سر گذارده، روانه شد. و چون می‌رفت، فریادمی نمود. 010 2SA 013 020 و برادرش، ابشالوم، وی را گفت: «که آیابرادرت، امنون، با تو بوده است؟ پس‌ای خواهرم اکنون خاموش باش. او برادر توست و از این کارمتفکر مباش.» پس تامار در خانه برادر خود، ابشالوم، در پریشان حالی ماند. 010 2SA 013 021 و چون داودپادشاه تمامی این وقایع را شنید، بسیار غضبناک شد. 010 2SA 013 022 و ابشالوم به امنون سخنی نیک یا بدنگفت، زیرا که ابشالوم امنون را بغض می‌داشت، به علت اینکه خواهرش تامار را ذلیل ساخته بود. 010 2SA 013 023 و بعد از دو سال تمام، واقع شد که ابشالوم در بعل حاصور که نزد افرایم است، پشم برندگان داشت. و ابشالوم تمامی پسران پادشاه را دعوت نمود. 010 2SA 013 024 و ابشالوم نزد پادشاه آمده، گفت: «اینک حال، بنده تو، پشم برندگان دارد. تمنا اینکه پادشاه با خادمان خود همراه بنده ات بیایند.» 010 2SA 013 025 پادشاه به ابشالوم گفت: «نی‌ای پسرم، همه ما نخواهیم آمد مبادا برای تو بار سنگین باشیم.» وهر‌چند او را الحاح نمود لیکن نخواست که بیایدو او را برکت داد. 010 2SA 013 026 و ابشالوم گفت: «پس تمنااینکه برادرم، امنون، با ما بیاید.» پادشاه او را گفت: «چرا با تو بیاید؟» 010 2SA 013 027 اما چون ابشالوم او را الحاح نمود، امنون و تمامی پسران پادشاه را با او روانه کرد. 010 2SA 013 028 و ابشالوم خادمان خود را امر فرموده، گفت: «ملاحظه کنید که چون دل امنون از شراب خوش شود، و به شما بگویم که امنون را بزنید. آنگاه او را بکشید، و مترسید، آیا من شما را امرنفرمودم. پس دلیر و شجاع باشید.» 010 2SA 013 029 و خادمان ابشالوم با امنون به طوری که ابشالوم امر فرموده بود، به عمل آوردند، و جمیع پسران پادشاه برخاسته، هر کس به قاطر خود سوار شده، گریختند. 010 2SA 013 030 و چون ایشان در راه می‌بودند، خبر به داودرسانیده، گفتند که «ابشالوم همه پسران پادشاه راکشته و یکی از ایشان باقی نمانده است.» 010 2SA 013 031 پس پادشاه برخاسته، جامه خود را درید و به روی زمین دراز شد و جمیع بندگانش با جامه دریده دراطرافش ایستاده بودند. 010 2SA 013 032 اما یوناداب بن شمعی برادر داود متوجه شده، گفت: «آقایم گمان نبرد که جمیع جوانان، یعنی پسران پادشاه کشته شده‌اند، زیرا که امنون تنها مرده است چونکه این، نزدابشالوم مقرر شده بود از روزی که خواهرش تاماررا ذلیل ساخته بود. 010 2SA 013 033 و الان آقایم، پادشاه از این امر متفکر نشود، و خیال نکند که تمامی پسران پادشاه مرده‌اند زیرا که امنون تنها مرده است.» 010 2SA 013 034 و ابشالوم گریخت، و جوانی که دیده بانی می‌کرد، چشمان خود را بلند کرده، نگاه کرد و اینک خلق بسیاری از پهلوی کوه که در عقبش بود، می‌آمدند. 010 2SA 013 035 و یوناداب به پادشاه گفت: «اینک پسران پادشاه می‌آیند، پس به طوری که بنده ات گفت، چنان شد.» 010 2SA 013 036 و چون از سخن‌گفتن فارغ شد، اینک پسران پادشاه رسیدند و آوازخود را بلند کرده، گریستند، و پادشاه نیز و جمیع خادمانش به آواز بسیار بلند گریه کردند. 010 2SA 013 037 و ابشالوم فرار کرده، نزد تلمای ابن عمیهود، پادشاه جشور رفت، و داود برای پسرخود هر روز نوحه گری می‌نمود. 010 2SA 013 038 و ابشالوم فرار کرده، به جشور رفت و سه سال در آنجا ماند. 010 2SA 013 039 و داود آرزو می‌داشت که نزد ابشالوم بیرون رود، زیرا درباره امنون تسلی یافته بود، چونکه مرده بود. 010 2SA 014 001 و یوآب بن صرویه فهمید که دل پادشاه به ابشالوم مایل است. 010 2SA 014 002 پس یوآب به تقوع فرستاده، زنی دانشمند از آنجا آورد و به وی گفت: «تمنا اینکه خویشتن را مثل ماتم کننده ظاهر سازی، و لباس تعزیت پوشی و خود را به روغن تدهین نکنی و مثل زنی که روزهای بسیار به جهت مرده ماتم گرفته باشد، بشوی. 010 2SA 014 003 و نزدپادشاه داخل شده، او را بدین مضمون بگویی.» پس یوآب سخنان را به دهانش گذاشت. 010 2SA 014 004 و چون زن تقوعیه با پادشاه سخن گفت، به روی خود به زمین افتاده، تعظیم نمود و گفت: «ای پادشاه، اعانت فرما.» 010 2SA 014 005 و پادشاه به او گفت: «تو راچه شده است؟» عرض کرد: «اینک من زن بیوه هستم و شوهرم مرده است. 010 2SA 014 006 و کنیز تو را دو پسر بود و ایشان با یکدیگر در صحرا مخاصمه نمودند و کسی نبود که ایشان را از یکدیگر جداکند. پس یکی از ایشان دیگری را زد و کشت. 010 2SA 014 007 واینک تمامی قبیله بر کنیز تو برخاسته، و می‌گویندقاتل برادر خود را بسپار تا او را به عوض جان برادرش که کشته شده است، به قتل برسانیم، ووارث را نیز هلاک کنیم. و به اینطور اخگر مرا که باقی‌مانده است، خاموش خواهند کرد، و برای شوهرم نه اسم و نه اعقاب بر روی زمین واخواهند گذاشت.» 010 2SA 014 008 پادشاه به زن فرمود: «به خانه ات برو و من درباره ات حکم خواهم نمود.» 010 2SA 014 009 و زن تقوعیه به پادشاه عرض کرد: «ای آقایم پادشاه، تقصیر بر من و بر خاندان من باشد و پادشاه و کرسی اوبی تقصیر باشند.» 010 2SA 014 010 و پادشاه گفت: «هر‌که با توسخن گوید، او را نزد من بیاور، و دیگر به تو ضررنخواهد رسانید.» 010 2SA 014 011 پس زن گفت: «ای پادشاه، یهوه، خدای خود را به یاد آور تا ولی مقتول، دیگر هلاک نکند، مبادا پسر مرا تلف سازند.» پادشاه گفت: «به حیات خداوند قسم که مویی ازسر پسرت به زمین نخواهد افتاد.» 010 2SA 014 012 پس زن گفت: «مستدعی آنکه کنیزت باآقای خود پادشاه سخنی گوید.» گفت: «بگو.» 010 2SA 014 013 زن گفت: «پس چرا درباره قوم خدا مثل این تدبیر کرده‌ای و پادشاه در گفتن این سخن مثل تقصیرکار است، چونکه پادشاه آواره شده خود راباز نیاورده است. 010 2SA 014 014 زیرا ما باید البته بمیریم ومثل آب هستیم که به زمین ریخته شود، و آن رانتوان جمع کرد، و خدا جان را نمی گیرد بلکه تدبیرها می‌کند تا آواره شده‌ای از او آواره نشود. 010 2SA 014 015 و حال که به قصد عرض کردن این سخن، نزدآقای خود، پادشاه، آمدم، سبب این بود که خلق، مرا ترسانیدند، و کنیزت فکر کرد که چون به پادشاه عرض کنم، احتمال دارد که پادشاه عرض کنیز خود را به انجام خواهد رسانید. 010 2SA 014 016 زیراپادشاه اجابت خواهد نمود که کنیز خود را ازدست کسی‌که می‌خواهد مرا و پسرم را با هم ازمیراث خدا هلاک سازد، برهاند. 010 2SA 014 017 و کنیز تو فکرکرد که کلام آقایم، پادشاه، باعث تسلی خواهدبود، زیرا که آقایم، پادشاه، مثل فرشته خداست تانیک و بد را تشخیص کند، و یهوه، خدای توهمراه تو باشد.» 010 2SA 014 018 پس پادشاه در جواب زن فرمود: «چیزی راکه از تو سوال می‌کنم، از من مخفی مدار.» زن عرض کرد «آقایم پادشاه، بفرماید.» 010 2SA 014 019 پادشاه گفت: «آیا دست یوآب در همه این کار با تونیست؟» زن در جواب عرض کرد: «به حیات جان تو، ای آقایم پادشاه که هیچ‌کس از هرچه آقایم پادشاه بفرماید به طرف راست یا چپ نمی تواندانحراف ورزد، زیرا که بنده تو یوآب، اوست که مرا امر فرموده است، و اوست که تمامی این سخنان را به دهان کنیزت گذاشته است. 010 2SA 014 020 برای تبدیل صورت این امر، بنده تو، یوآب، این کار راکرده است، اما حکمت آقایم، مثل حکمت فرشته خدا می‌باشد تا هر‌چه بر روی زمین است، بداند.» 010 2SA 014 021 پس پادشاه به یوآب گفت: «اینک این کار راکرده‌ام. حال برو و ابشالوم جوان را باز آور.» 010 2SA 014 022 آنگاه یوآب به روی خود به زمین افتاده، تعظیم نمود، و پادشاه را تحسین کرد و یوآب گفت: «ای آقایم پادشاه امروز بنده ات می‌داند که در نظر تو التفات یافته‌ام چونکه پادشاه کار بنده خود را به انجام رسانیده است.» 010 2SA 014 023 پس یوآب برخاسته، به جشور رفت و ابشالوم را به اورشلیم بازآورد. 010 2SA 014 024 و پادشاه فرمود که به خانه خودبرگردد و روی مرا نبیند. پس ابشالوم به خانه خودرفت و روی پادشاه را ندید. 010 2SA 014 025 و در تمامی اسرائیل کسی نیکو منظر وبسیار ممدوح مثل ابشالوم نبود که از کف پا تا فرق سرش در او عیبی نبود. 010 2SA 014 026 و هنگامی که موی سرخود را می‌چید، (زیرا آن را در آخر هر سال می‌چید، چونکه بر او سنگین می‌شد و از آن سبب آن را می‌چید) موی سر خود را وزن نموده، دویست مثقال به وزن شاه می‌یافت. 010 2SA 014 027 و برای ابشالوم سه پسر و یک دختر مسمی به تامارزاییده شدند. و او دختری نیکو صورت بود. 010 2SA 014 028 و ابشالوم دو سال تمام در اورشلیم مانده، روی پادشاه را ندید. 010 2SA 014 029 پس ابشالوم، یوآب راطلبید تا او را نزد پادشاه بفرستد. اما نخواست که نزد وی بیاید. و باز بار دیگر فرستاد و نخواست که بیاید. 010 2SA 014 030 پس به خادمان خود گفت: «ببینید، مزرعه یوآب نزد مزرعه من است و در آنجا جودارد. بروید و آن را به آتش بسوزانید.» پس خادمان ابشالوم مزرعه را به آتش سوزانیدند. 010 2SA 014 031 آنگاه یوآب برخاسته، نزد ابشالوم به خانه‌اش رفته، وی را گفت که «چرا خادمان تو مزرعه مراآتش زده‌اند؟» 010 2SA 014 032 ابشالوم به یوآب گفت: «اینک نزد تو فرستاده، گفتم: اینجا بیا تا تو را نزد پادشاه بفرستم تا بگویی برای چه از جشور آمده‌ام؟ مرابهتر می‌بود که تابحال در آنجا مانده باشم، پس حال روی پادشاه را ببینم و اگر گناهی در من باشد، مرا بکشد.» 010 2SA 014 033 پس یوآب نزد پادشاه رفته، او را مخبر ساخت. و او ابشالوم را طلبید که پیش پادشاه آمد و به حضور پادشاه رو به زمین افتاده، تعظیم کرده و پادشاه، ابشالوم را بوسید. 010 2SA 015 001 و بعد از آن، واقع شد که ابشالوم ارابه‌ای و اسبان و پنجاه مرد که پیش اوبدوند، مهیا نمود. 010 2SA 015 002 و ابشالوم صبح زود برخاسته، به کناره راه دروازه می‌ایستاد، و هر کسی‌که دعوایی می‌داشت و نزد پادشاه به محاکمه می‌آمد، ابشالوم او را خوانده، می‌گفت: «تو ازکدام شهر هستی؟» و او می‌گفت: «بنده ات از فلان سبط از اسباط اسرائیل هستم.» 010 2SA 015 003 و ابشالوم او رامی گفت: «ببین، کارهای تو نیکو و راست است لیکن از جانب پادشاه کسی نیست که تو رابشنود.» 010 2SA 015 004 و ابشالوم می‌گفت: «کاش که در زمین داور می‌شدم و هر کس که دعوایی یا مرافعه‌ای می‌داشت، نزد من می‌آمد و برای او انصاف می‌نمودم.» 010 2SA 015 005 و هنگامی که کسی نزدیک آمده، اورا تعظیم می‌نمود، دست خود را دراز کرده، او رامی گرفت و می‌بوسید. 010 2SA 015 006 و ابشالوم با همه اسرائیل که نزد پادشاه برای داوری می‌آمدند بدین منوال عمل می‌نمود، پس ابشالوم دل مردان اسرائیل رافریفت. 010 2SA 015 007 و بعد از انقضای چهل سال، ابشالوم به پادشاه گفت: «مستدعی اینکه بروم تا نذری را که برای خداوند در حبرون کرده‌ام، وفا نمایم، 010 2SA 015 008 زیراکه بنده ات وقتی که در جشور ارام ساکن بودم، نذرکرده، گفتم که اگر خداوند مرا به اورشلیم بازآورد، خداوند را عبادت خواهم نمود.» 010 2SA 015 009 پادشاه وی را گفت: «به سلامتی برو.» پس او برخاسته، به حبرون رفت. 010 2SA 015 010 و ابشالوم، جاسوسان به تمامی اسباط اسرائیل فرستاده، گفت: «به مجرد شنیدن آواز کرنا بگویید که ابشالوم در حبرون پادشاه شده است.» 010 2SA 015 011 و دویست نفر که دعوت شده بودند، همراه ابشالوم از اورشلیم رفتند، و اینان به صافدلی رفته، چیزی ندانستند. 010 2SA 015 012 و ابشالوم اخیتوفل جیلونی را که مشیر داود بود، از شهرش، جیلوه، وقتی که قربانی‌ها می‌گذرانید، طلبید وفتنه سخت شد، و قوم با ابشالوم روزبه روز زیاده می‌شدند. 010 2SA 015 013 و کسی نزد داود آمده، او را خبر داده، گفت که «دلهای مردان اسرائیل در عقب ابشالوم گرویده است.» 010 2SA 015 014 و داود به تمامی خادمانی که بااو در اورشلیم بودند، گفت: «برخاسته، فرار کنیم والا ما را از ابشالوم نجات نخواهد بود. پس به تعجیل روانه شویم مبادا او ناگهان به ما برسد وبدی بر ما عارض شود و شهر را به دم شمشیربزند. 010 2SA 015 015 و خادمان پادشاه، به پادشاه عرض کردند: «اینک بندگانت حاضرند برای هرچه آقای ماپادشاه اختیار کند.» 010 2SA 015 016 پس پادشاه و تمامی اهل خانه‌اش با وی بیرون رفتند، و پادشاه ده زن را که متعه او بودند، برای نگاه داشتن خانه واگذاشت. 010 2SA 015 017 و پادشاه و تمامی قوم با وی بیرون رفته، دربیت مرحق توقف نمودند. 010 2SA 015 018 و تمامی خادمانش پیش او گذشتند و جمیع کریتیان و جمیع فلیتیان و جمیع جتیان، یعنی ششصد نفر که از جت درعقب او آمده بودند، پیش روی پادشاه گذشتند. 010 2SA 015 019 و پادشاه به اتای جتی گفت: «تو نیز همراه ما چرا می‌آیی؟ برگرد و همراه پادشاه بمان زیراکه تو غریب هستی و از مکان خود نیز جلای وطن کرده‌ای. 010 2SA 015 020 دیروز آمدی. پس آیا امروز تو را همراه ما آواره گردانم و حال آنکه من می‌روم به‌جایی که می‌روم. پس برگرد و برادران خود رابرگردان و رحمت و راستی همراه تو باد.» 010 2SA 015 021 واتای در جواب پادشاه عرض کرد: «به حیات خداوند و به حیات آقایم پادشاه، قسم که هرجایی که آقایم پادشاه خواه در موت و خواه در زندگی، باشد، بنده تو در آنجا خواهد بود.» 010 2SA 015 022 و داود به اتای گفت: «بیا و پیش برو.» پس اتای جتی با همه مردمانش و جمیع اطفالی که با اوبودند، پیش رفتند. 010 2SA 015 023 و تمامی اهل زمین به آوازبلند گریه کردند، و جمیع قوم عبور کردند، وپادشاه از نهر قدرون عبور کرد و تمامی قوم به راه بیابان گذشتند. 010 2SA 015 024 و اینک صادوق نیز و جمیع لاویان با وی تابوت عهد خدا را برداشتند، و تابوت خدا رانهادند و تا تمامی قوم از شهر بیرون آمدند، ابیاتارقربانی می‌گذرانید. 010 2SA 015 025 و پادشاه به صادوق گفت: «تابوت خدا را به شهر برگردان. پس اگر در نظرخداوند التفات یابم مرا باز خواهد آورد، و آن راو مسکن خود را به من نشان خواهد داد. 010 2SA 015 026 و اگرچنین گوید که از تو راضی نیستم، اینک حاضرم هرچه در نظرش پسند آید، به من عمل نماید.» 010 2SA 015 027 و پادشاه به صادوق کاهن گفت: «آیا تو رایی نیستی؟ پس به شهر به سلامتی برگرد و هر دو پسرشما، یعنی اخیمعص، پسر تو، و یوناتان، پسرابیاتار، همراه شما باشند. 010 2SA 015 028 بدانید که من درکناره های بیابان درنگ خواهم نمود تا پیغامی ازشما رسیده، مرا مخبر سازد.» 010 2SA 015 029 پس صادوق وابیاتار تابوت خدا را به اورشلیم برگردانیده، درآنجا ماندند. 010 2SA 015 030 و اما داود به فراز کوه زیتون برآمد و چون می‌رفت، گریه می‌کرد و با سر پوشیده و پای برهنه می‌رفت و تمامی قومی که همراهش بودند، هریک سر خود را پوشانیدند و گریه‌کنان می‌رفتند. 010 2SA 015 031 و داود را خبر داده، گفتند: «که اخیتوفل، یکی از فتنه انگیزان، با ابشالوم شده است. و داود گفت: «ای خداوند، مشورت اخیتوفل را حماقت گردان.» 010 2SA 015 032 و چون داود به فراز کوه، جایی که خدا راسجده می‌کنند رسید، اینک حوشای ارکی باجامه دریده و خاک بر سر ریخته او را استقبال کرد. 010 2SA 015 033 و داود وی را گفت: «اگر همراه من بیایی برای من بار خواهی شد. 010 2SA 015 034 اما اگر به شهربرگردی و به ابشالوم بگویی: ای پادشاه، من بنده تو خواهم بود، چنانکه پیشتر بنده تو بودم، الان بنده تو خواهم بود. آنگاه مشورت اخیتوفل رابرای من باطل خواهی گردانید. 010 2SA 015 035 و آیا صادوق وابیاتار کهنه در آنجا همراه تو نیستند؟ پس هرچیزی را که از خانه پادشاه بشنوی، آن را به صادوق و ابیاتار کهنه اعلام نما. 010 2SA 015 036 و اینک دوپسر ایشان اخیمعص، پسر صادوق، و یوناتان، پسر ابیاتار، در آنجا با ایشانند و هر خبری را که می‌شنوید، به‌دست ایشان، نزد من خواهیدفرستاد.» 010 2SA 015 037 پس حوشای، دوست داود، به شهررفت و ابشالوم وارد اورشلیم شد. 010 2SA 016 001 و چون داود از سر کوه اندکی گذشته بود، اینک صیبا، خادم مفیبوشت، بایک جفت الاغ آراسته که دویست قرص نان وصد قرص کشمش و صد قرص انجیر و یک مشک شراب بر آنها بود، به استقبال وی آمد. 010 2SA 016 002 و پادشاه به صیبا گفت: «از این چیزها چه مقصودداری؟» صیبا گفت: «الاغها به جهت سوار شدن اهل خانه پادشاه، و نان و انجیر برای خوراک خادمان، و شراب به جهت نوشیدن خسته شدگان در بیابان است.» 010 2SA 016 003 پادشاه گفت: «اما پسر آقایت کجا است؟» صیبا به پادشاه عرض کرد: «اینک دراورشلیم مانده است، زیرا فکر می‌کند که امروزخاندان اسرائیل سلطنت پدر مرا به من ردخواهند کرد.» 010 2SA 016 004 پادشاه به صیبا گفت: «اینک کل مایملک مفیبوشت از مال توست.» پس صیباگفت: «اظهار بندگی می‌نمایم‌ای آقایم پادشاه، تمنا اینکه در نظر تو التفات یابم.» 010 2SA 016 005 و چون داود پادشاه به بحوریم رسید، اینک شخصی از قبیله خاندان شاول مسمی به شمعی از آنجا بیرون آمد و چون می‌آمد، دشنام می‌داد. 010 2SA 016 006 و به داود و به جمیع خادمان داود پادشاه سنگهامی انداخت، و تمامی قوم و جمیع شجاعان به طرف راست و چپ او بودند 010 2SA 016 007 و شمعی دشنام داده، چنین می‌گفت: «دور شو دور شو‌ای مردخون ریز و‌ای مرد بلیعال! 010 2SA 016 008 خداوند تمامی خون خاندان شاول را که در جایش سلطنت نمودی برتو رد کرده، و خداوند سلطنت را به‌دست پسر توابشالوم، تسلیم نموده است، و اینک چونکه مردی خون ریز هستی، به شرارت خود گرفتارشده‌ای.» 010 2SA 016 009 و ابیشای ابن صرویه به پادشاه گفت که «چرااین سگ مرده، آقایم پادشاه را دشنام دهد؟ مستدعی آنکه بروم و سرش را از تن جدا کنم.» 010 2SA 016 010 پادشاه گفت: «ای پسران صرویه مرا با شما چه‌کار است؟ بگذارید که دشنام دهد، زیرا خداونداو را گفته است که داود را دشنام بده، پس کیست که بگوید چرا این کار را می‌کنی؟» 010 2SA 016 011 و داود به ابیشای و به تمامی خادمان گفت: «اینک پسر من که از صلب من بیرون آمد، قصد جان من دارد، پس حال چند مرتبه زیاده این بنیامینی، پس او رابگذارید که دشنام دهد زیرا خداوند او را امرفرموده است. 010 2SA 016 012 شاید خداوند بر مصیبت من نگاه کند و خداوند به عوض دشنامی که او امروز به من می‌دهد، به من جزای نیکو دهد.» 010 2SA 016 013 پس داود ومردانش راه خود را پیش گرفتند و اما شمعی دربرابر ایشان به‌جانب کوه می‌رفت و چون می‌رفت، دشنام داده، سنگها به سوی او می‌انداخت و خاک به هوا می‌پاشید. 010 2SA 016 014 و پادشاه با تمامی قومی که همراهش بودند، خسته شده، آمدند و در آنجااستراحت کردند. 010 2SA 016 015 و اما ابشالوم و تمامی گروه مردان اسرائیل به اورشلیم آمدند، و اخیتوفل همراهش بود، 010 2SA 016 016 وچون حوشای ارکی، دوست داود، نزد ابشالوم رسید، حوشای به ابشالوم گفت: «پادشاه زنده بماند! پادشاه زنده بماند!» 010 2SA 016 017 و ابشالوم به حوشای گفت: «آیا مهربانی تو با دوست خود این است؟ چرا با دوست خود نرفتی؟» 010 2SA 016 018 و حوشای به ابشالوم گفت: «نی، بلکه هرکس را که خداوند واین قوم و جمیع مردان اسرائیل برگزیده باشند، بنده او خواهم بود و نزد او خواهم ماند. 010 2SA 016 019 و ثانی که را می‌باید خدمت نمایم؟ آیا نه نزد پسر او؟ پس چنانکه به حضور پدر تو خدمت نموده‌ام، به همان طور در حضور تو خواهم بود.» 010 2SA 016 020 و ابشالوم به اخیتوفل گفت: «شما مشورت کنید که چه بکنیم.» 010 2SA 016 021 و اخیتوفل به ابشالوم گفت که «نزد متعه های پدر خود که به جهت نگاهبانی خانه گذاشته است، درآی، و چون تمامی اسرائیل بشنوند که نزد پدرت مکروه شده‌ای، آنگاه دست تمامی همراهانت قوی خواهد شد.» 010 2SA 016 022 پس خیمه‌ای بر پشت بام برای ابشالوم برپاکردند و ابشالوم در نظر تمامی بنی‌اسرائیل نزدمتعه های پدرش درآمد. 010 2SA 016 023 و مشورتی که اخیتوفل در آن روزها می‌داد، مثل آن بود که کسی از کلام خدا سوال کند. و هر مشورتی که اخیتوفل هم به داود و هم به ابشالوم می‌داد، چنین می‌بود. 010 2SA 017 001 و اخیتوفل به ابشالوم گفت: «مرا اذن بده که دوازده هزار نفر را برگزیده، برخیزم و شبانگاه داود را تعاقب نمایم. 010 2SA 017 002 پس در حالتی که او خسته و دستهایش سست است بر اورسیده، او را مضطرب خواهم ساخت و تمامی قومی که همراهش هستند، خواهند گریخت، وپادشاه را به تنهایی خواهم کشت. 010 2SA 017 003 و تمامی قوم را نزد تو خواهم برگردانید زیرا شخصی که او رامی طلبی مثل برگشتن همه است، پس تمامی قوم در سلامتی خواهند بود.» 010 2SA 017 004 و این سخن در نظرجمیع مشایخ اسرائیل پسند آمد. 010 2SA 017 005 و ابشالوم گفت: «حوشای ارکی را نیزبخوانید تا بشنویم که او چه خواهد گفت.» 010 2SA 017 006 وچون حوشای نزد ابشالوم آمد، ابشالوم وی راخطاب کرده، گفت: «اخیتوفل بدین مضمون گفته است، پس تو بگو که بر‌حسب رای او عمل نماییم یا نه.» 010 2SA 017 007 حوشای به ابشالوم گفت: «مشورتی که اخیتوفل این مرتبه داده است، خوب نیست.» 010 2SA 017 008 و حوشای گفت: «می‌دانی که پدرت ومردانش شجاع هستند و مثل خرسی که بچه هایش را در بیابان گرفته باشند، در تلخی جانند، و پدرت مرد جنگ آزموده است، و شب را در میان قوم نمی ماند. 010 2SA 017 009 اینک او الان درحفره‌ای یا جای دیگر مخفی است، و واقع خواهد شد که چون بعضی از ایشان در ابتدابیفتند، هر کس که بشنود خواهد گفت: در میان قومی که تابع ابشالوم هستند، شکستی واقع شده است. 010 2SA 017 010 و نیز شجاعی که دلش مثل دل شیرباشد، بالکل گداخته خواهد شد، زیرا جمیع اسرائیل می‌دانند که پدر تو جباری است ورفیقانش شجاع هستند. 010 2SA 017 011 لهذا رای من این است که تمامی اسرائیل از دان تا بئرشبع که مثل ریگ کناره دریا بی‌شمارند، نزد تو جمع شوند، وحضرت تو همراه ایشان برود. 010 2SA 017 012 پس در مکانی که یافت می‌شود بر او خواهیم رسید، و مثل شبنمی که بر زمین می‌ریزد بر او فرود خواهیم آمد، و از او و تمامی مردانی که همراه وی می‌باشند، یکی هم باقی نخواهد ماند. 010 2SA 017 013 و اگر به شهری داخل شود، آنگاه تمامی اسرائیل طنابهابه آن شهر خواهند‌آورد و آن شهر را به نهرخواهند کشید تا یک سنگ ریزه‌ای هم در آن پیدانشود.» 010 2SA 017 014 پس ابشالوم و جمیع مردان اسرائیل گفتند: «مشورت حوشای ارکی از مشورت اخیتوفل بهتر است.» زیرا خداوند مقدر فرموده بود که مشورت نیکوی اخیتوفل را باطل گرداند تا آنکه خداوند بدی را بر ابشالوم برساند. 010 2SA 017 015 و حوشای به صادوق و ابیاتار کهنه گفت: «اخیتوفل به ابشالوم و مشایخ اسرائیل چنین و چنان مشورت داده، و من چنین و چنان مشورت داده‌ام. 010 2SA 017 016 پس حال به زودی بفرستید و داود رااطلاع داده، گویید: امشب در کناره های بیابان توقف منما بلکه به هر طوری که توانی عبور کن، مبادا پادشاه و همه کسانی که همراه وی می‌باشند، بلعیده شوند.» 010 2SA 017 017 و یوناتان و اخیمعص نزد عین روجل توقف می‌نمودند و کنیزی رفته، برای ایشان خبرمی آورد، و ایشان رفته، به داود پادشاه خبرمی رسانیدند، زیرا نمی توانستند به شهر داخل شوند که مبادا خویشتن را ظاهر سازند. 010 2SA 017 018 اماغلامی ایشان را دیده، به ابشالوم خبر داد، و هردوی ایشان به زودی رفته، به خانه شخصی دربحوریم داخل شدند و در حیاط او چاهی بود که در آن فرود شدند. 010 2SA 017 019 و زن، سرپوش چاه راگرفته، بر دهنه‌اش گسترانید و بلغور بر آن ریخت. پس چیزی معلوم نشد. 010 2SA 017 020 و خادمان ابشالوم نزدآن زن به خانه درآمده، گفتند: «اخیمعص ویوناتان کجایند؟» زن به ایشان گفت: «از نهر آب عبور کردند.» پس چون جستجو کرده، نیافتند، به اورشلیم برگشتند. 010 2SA 017 021 و بعد از رفتن آنها، ایشان از چاه برآمدند ورفته، داود پادشاه را خبر دادند و به داود گفتند: «برخیزید و به زودی از آب عبور کنید، زیرا که اخیتوفل درباره شما چنین مشورت داده است.» 010 2SA 017 022 پس داود و تمامی قومی که همراهش بودند، برخاستند و از اردن عبور کردند و تا طلوع فجریکی باقی نماند که از اردن عبور نکرده باشد. 010 2SA 017 023 اما چون اخیتوفل دید که مشورت او بجاآورده نشد، الاغ خود را بیاراست و برخاسته، به شهر خود به خانه‌اش رفت و برای خانه خودتدارک دیده، خویشتن را خفه کرد و مرد و او را در قبر پدرش دفن کردند. 010 2SA 017 024 اما داود به محنایم آمد و ابشالوم از اردن گذشت و تمامی مردان اسرائیل همراهش بودند. 010 2SA 017 025 و ابشالوم، عماسا را به‌جای یوآب به‌سرداری لشکر نصب کرد، و عماسا پسر شخصی مسمی به یترای اسرائیلی بود که نزد ابیجایل، دخترناحاش، خواهر صرویه، مادر یوآب درآمده بود. 010 2SA 017 026 پس اسرائیل و ابشالوم در زمین جلعاد اردوزدند. 010 2SA 017 027 و واقع شد که چون داود به محنایم رسید، شوبی ابن ناحاش از ربت بنی عمون و ماکیر بن عمیئیل از لودبار و برزلائی جلعادی از روجلیم، 010 2SA 017 028 بسترها و کاسه‌ها و ظروف سفالین و گندم وجو و آرد و خوشه های برشته و باقلا و عدس ونخود برشته، 010 2SA 017 029 و عسل و کره و گوسفندان و پنیرگاو برای خوراک داود و قومی که همراهش بودندآوردند، زیرا گفتند که قوم در بیابان گرسنه وخسته و تشنه می‌باشند. 010 2SA 018 001 و داود قومی را که همراهش بودند، سان دید، و سرداران هزاره و سرداران صده برایشان تعیین نمود. 010 2SA 018 002 و داود قوم را روانه نمود، ثلثی به‌دست یوآب و ثلثی به‌دست ابیشای ابن صرویه، برادر یوآب، و ثلثی به‌دست اتای جتی. و پادشاه به قوم گفت: «من نیز البته همراه شما می‌آیم.» 010 2SA 018 003 اما قوم گفتند: «تو همراه مانخواهی آمد زیرا اگر ما فرار کنیم درباره ما فکرنخواهند کرد و اگر نصف ما بمیریم برای ما فکرنخواهند کرد و حال تو مثل ده هزار نفر ما هستی، پس الان بهتر این است که ما را از شهر امداد کنی.» 010 2SA 018 004 پادشاه به ایشان گفت: «آنچه در نظر شما پسند آید، خواهم کرد.» و پادشاه به‌جانب دروازه ایستاده بود، و تمامی قوم با صده‌ها و هزاره هابیرون رفتند. 010 2SA 018 005 و پادشاه یوآب و ابیشای و اتای راامر فرموده، گفت: «به‌خاطر من بر ابشالوم جوان به رفق رفتار نمایید. و چون پادشاه جمیع سرداران را درباره ابشالوم فرمان داد، تمامی قوم شنیدند. 010 2SA 018 006 پس قوم به مقابله اسرائیل به صحرا بیرون رفتند و جنگ در جنگل افرایم بود. 010 2SA 018 007 و قوم اسرائیل در آنجا از حضور بندگان داود شکست یافتند، و در آن روز کشتار عظیمی در آنجا شد وبیست هزار نفر کشته شدند. 010 2SA 018 008 و جنگ در آنجا برروی تمامی زمین منتشر شد و در آن روز آنانی که از جنگل هلاک گشتند، بیشتر بودند از آنانی که به شمشیر کشته شدند. 010 2SA 018 009 و ابشالوم به بندگان داود برخورد و ابشالوم بر قاطر سوار بود و قاطر زیر شاخه های پیچیده شده بلوط بزرگی درآمد، و سر او در میان بلوطگرفتار شد، به طوری که در میان آسمان و زمین آویزان گشت و قاطری که زیرش بود، بگذشت. 010 2SA 018 010 و شخصی آن را دیده، به یوآب خبر رسانید وگفت: «اینک ابشالوم را دیدم که در میان درخت بلوط آویزان است.» 010 2SA 018 011 و یوآب به آن شخصی که او را خبر داد، گفت: «هان تو دیده‌ای، پس چرا اورا در آنجا به زمین نزدی؟ و من ده مثقال نقره وکمربندی به تو می‌دادم.» 010 2SA 018 012 آن شخص به یوآب گفت: «اگر هزار مثقال نقره به‌دست من می‌رسیددست خود را بر پسر پادشاه دراز نمی کردم، زیراکه پادشاه تو را و ابیشای و اتای را به سمع ما امرفرموده، گفت: «زنهار هر یکی از شما درباره ابشالوم جوان باحذر باشید. 010 2SA 018 013 والا بر جان خودظلم می‌کردم چونکه هیچ امری از پادشاه مخفی نمی ماند، و خودت به ضد من بر می‌خاستی.» 010 2SA 018 014 آنگاه یوآب گفت: «نمی توانم با تو به اینطورتاخیر نمایم.» پس سه تیر به‌دست خود گرفته، آنها را به دل ابشالوم زد حینی که او هنوز در میان بلوط زنده بود. 010 2SA 018 015 و ده جوان که سلاحداران یوآب بودند دور ابشالوم را گرفته، او را زدند وکشتند. 010 2SA 018 016 و چون یوآب کرنا را نواخت، قوم از تعاقب نمودن اسرائیل برگشتند، زیرا که یوآب قوم رامنع نمود. 010 2SA 018 017 و ابشالوم را گرفته، او را در حفره بزرگ که در جنگل بود، انداختند، و بر او توده بسیار بزرگ از سنگها افراشتند، و جمیع اسرائیل هر یک به خیمه خود فرار کردند. 010 2SA 018 018 اما ابشالوم در حین حیات خود بنایی را که در وادی ملک است برای خود برپا کرد، زیرا گفت پسری ندارم که از او اسم من مذکور بماند، و آن بنا را به اسم خود مسمی ساخت. پس تا امروز ید ابشالوم خوانده می‌شود. 010 2SA 018 019 و اخیمعص بن صادوق گفت: «حال بروم ومژده به پادشاه برسانم که خداوند انتقام او را ازدشمنانش کشیده است.» 010 2SA 018 020 یوآب او را گفت: «توامروز صاحب بشارت نیستی، اما روز دیگربشارت خواهی برد و امروز مژده نخواهی دادچونکه پسر پادشاه مرده است.» 010 2SA 018 021 و یوآب به کوشی گفت: «برو و از آنچه دیده‌ای به پادشاه خبر برسان.» و کوشی یوآب را تعظیم نموده، دوید. 010 2SA 018 022 و اخیمعص بن صادوق، بار دیگر به یوآب گفت: «هرچه بشود، ملتمس اینکه من نیزدر عقب کوشی بدوم.» یوآب گفت: «ای پسرم چرا باید بدوی چونکه بشارت نداری که ببری؟» 010 2SA 018 023 گفت: «هرچه بشود، بدوم.» او وی را گفت: «بدو.» پس اخیمعص به راه وادی دویده، ازکوشی سبقت جست. 010 2SA 018 024 و داود در میان دو دروازه نشسته بود ودیده بان بر پشت بام دروازه به حصار برآمد وچشمان خود را بلند کرده، مردی را دید که اینک به تنهایی می‌دود. 010 2SA 018 025 و دیده بان آواز کرده، پادشاه را خبر داد و پادشاه گفت: «اگر تنهاست بشارت می‌آورد.» و او می‌آمد و نزدیک می‌شد. 010 2SA 018 026 ودیده بان، شخص دیگر را دید که می‌دود ودیده بان به دربان آواز داده، گفت: «شخصی به تنهایی می‌دود.» و پادشاه گفت: «او نیز بشارت می‌آورد.» 010 2SA 018 027 و دیده بان گفت: «دویدن اولی رامی بینم که مثل دویدن اخیمعص بن صادوق است.» پادشاه گفت: «او مرد خوبی است و خبرخوب می‌آورد.» 010 2SA 018 028 و اخیمعص ندا کرده، به پادشاه گفت: «سلامتی است.» و پیش پادشاه رو به زمین افتاده، گفت: «یهوه خدای تو متبارک باد که مردمانی که دست خود را بر آقایم پادشاه بلند کرده بودند، تسلیم کرده است.» 010 2SA 018 029 پادشاه گفت: «آیا ابشالوم جوان به سلامت است؟ و اخیمعص در جواب گفت: «چون یوآب، بنده پادشاه و بنده تو رافرستاد، هنگامه عظیمی دیدم که ندانستم که چه بود.» 010 2SA 018 030 و پادشاه گفت: «بگرد و اینجا بایست.» واو به آن طرف شده، بایستاد. 010 2SA 018 031 و اینک کوشی رسید و کوشی گفت: «برای آقایم، پادشاه، بشارت است، زیرا خداوند امروزانتقام تو را از هر‌که با تو مقاومت می‌نمود، کشیده است.» 010 2SA 018 032 و پادشاه به کوشی گفت: «آیا ابشالوم جوان به سلامت است؟» کوشی گفت: «دشمنان آقایم، پادشاه، و هر‌که برای ضرر تو برخیزد، مثل آن جوان باشد.» 010 2SA 018 033 پس پادشاه، بسیار مضطرب شده، به بالاخانه دروازه برآمد و می‌گریست و چون می‌رفت، چنین می‌گفت: «ای پسرم ابشالوم! ای پسرم! پسرم ابشالوم! کاش که به‌جای تومی مردم، ای ابشالوم پسرم‌ای پسر من!» 010 2SA 019 001 و به یوآب خبر دادند که اینک پادشاه گریه می‌کند و برای ابشالوم ماتم گرفته است. 010 2SA 019 002 و در آن روز برای تمامی قوم ظفر به ماتم مبدل گشت، زیرا قوم در آن روز شنیدند که پادشاه برای پسرش غمگین است. 010 2SA 019 003 و قوم در آن روز دزدانه به شهر داخل شدند، مثل کسانی که ازجنگ فرار کرده، از روی خجالت دزدانه می‌آیند. 010 2SA 019 004 و پادشاه روی خود را پوشانید و پادشاه به آوازبلند صدا زد که‌ای پسرم ابشالوم! ای ابشالوم! پسرم! ای پسر من! 010 2SA 019 005 پس یوآب نزد پادشاه به خانه درآمده، گفت: «امروز روی تمامی بندگان خود راشرمنده ساختی که جان تو و جان پسرانت ودخترانت و جان زنانت و جان متعه هایت را امروزنجات دادند. 010 2SA 019 006 چونکه دشمنان خود را دوست داشتی و محبان خویش را بغض نمودی، زیرا که امروز ظاهر ساختی که سرداران و خادمان نزد توهیچند و امروز فهمیدم که اگر ابشالوم زنده می‌ماند و جمیع ما امروز می‌مردیم آنگاه در نظرتو پسند می‌آمد. 010 2SA 019 007 و الان برخاسته، بیرون بیا و به بندگان خود سخنان دل آویز بگو، زیرا به خداوندقسم می‌خورم که اگر بیرون نیایی، امشب برای توکسی نخواهد ماند، و این بلا برای تو بدتر خواهدبود از همه بلایایی که از طفولیتت تا این وقت به تو رسیده است.» 010 2SA 019 008 پس پادشاه برخاست و نزددروازه بنشست و تمامی قوم را خبر داده، گفتند که «اینک پادشاه نزد دروازه نشسته است.» وتمامی قوم به حضور پادشاه آمدند. 010 2SA 019 009 و جمیع قوم در تمامی اسباط اسرائیل منازعه کرده، می‌گفتند که «پادشاه ما را از دست دشمنان ما رهانیده است، و اوست که ما را ازدست فلسطینیان رهایی داده، و حال به‌سبب ابشالوم از زمین فرار کرده است. 010 2SA 019 010 و ابشالوم که او را برای خود مسح نموده بودیم، در جنگ مرده است. پس الان شما چرا در بازآوردن پادشاه تاخیر می‌نمایید؟» 010 2SA 019 011 و داود پادشاه نزد صادوق و ابیاتار کهنه فرستاده، گفت: «به مشایخ یهودا بگویید: شماچرا در بازآوردن پادشاه به خانه‌اش، آخر همه هستید، و حال آنکه سخن جمیع اسرائیل نزدپادشاه به خانه‌اش رسیده است. 010 2SA 019 012 شما برادران من هستید و شما استخوانها و گوشت منید. پس چرا در بازآوردن پادشاه، آخر همه می‌باشید؟ 010 2SA 019 013 و به عماسا بگویید: آیا تو استخوان و گوشت من نیستی؟ خدا به من مثل این بلکه زیاده از این به عمل آورد اگر تو در حضور من در همه اوقات به‌جای یوآب، سردار لشکر، نباشی.» 010 2SA 019 014 پس دل جمیع مردان یهودا را مثل یک شخص مایل گردانید که ایشان نزد پادشاه پیغام فرستادند که توو تمامی بندگانت برگردید. 010 2SA 019 015 پس پادشاه برگشته، به اردن رسید و یهودا به استقبال پادشاه به جلجال آمدند تا پادشاه را از اردن عبور دهند. 010 2SA 019 016 و شمعی بن جیرای بنیامینی که از بحوریم بود، تعجیل نموده، همراه مردان یهودا به استقبال داود پادشاه فرودآمد. 010 2SA 019 017 و هزار نفر از بنیامینیان وصیبا، خادم خاندان شاول، با پانزده پسرش وبیست خادمش همراهش بودند، و ایشان پیش پادشاه از اردن عبور کردند. 010 2SA 019 018 و معبر را عبوردادند تا خاندان پادشاه عبور کنند، و هر‌چه درنظرش پسند آید بجا آورند. 010 2SA 019 019 و به پادشاه گفت: «آقایم گناهی بر من اسناد ندهد و خطایی را که بنده ات در روزی که آقایم پادشاه از اورشلیم بیرون می‌آمد ورزید بیاد نیاورد و پادشاه آن را به دل خود راه ندهد. 010 2SA 019 020 زیرا که بنده تو می‌داند که گناه کرده‌ام و اینک امروز من از تمامی خاندان یوسف، اول آمده‌ام و به استقبال آقایم، پادشاه، فرود شده‌ام.» 010 2SA 019 021 و ابیشای ابن صرویه متوجه شده، گفت: «آیا شمعی به‌سبب اینکه مسیح خداوند را دشنام داده است، کشته نشود؟» 010 2SA 019 022 اماداود گفت: «ای پسران صرویه مرا با شما چه‌کاراست که امروز دشمن من باشید و آیا امروز کسی در اسرائیل کشته شود و آیا نمی دانم که من امروزبر اسرائیل پادشاه هستم؟» 010 2SA 019 023 پس پادشاه به شمعی گفت: «نخواهی مرد.» و پادشاه برای وی قسم خورد. 010 2SA 019 024 و مفیبوشت، پسر شاول، به استقبال پادشاه آمد و از روزی که پادشاه رفت تا روزی که به سلامتی برگشت نه پایهای خود را ساز داده، و نه ریش خویش را طراز نموده، و نه جامه خود راشسته بود. 010 2SA 019 025 و چون برای ملاقات پادشاه به اورشلیم رسید، پادشاه وی را گفت: «ای مفیبوشت چرا با من نیامدی؟» 010 2SA 019 026 او عرض کرد: «ای آقایم پادشاه، خادم من مرا فریب داد زیرابنده ات گفت که الاغ خود را خواهم آراست تا برآن سوار شده، نزد پادشاه بروم، چونکه بنده تولنگ است. 010 2SA 019 027 و او بنده تو را نزد آقایم، پادشاه، متهم کرده است، لیکن آقایم، پادشاه، مثل فرشته خداست، پس هر‌چه در نظرت پسند آید، به عمل آور. 010 2SA 019 028 زیرا تمامی خاندان پدرم به حضورت آقایم، پادشاه، مثل مردمان مرده بودند، و بنده خود را در میان خورندگان سفره ات ممتازگردانیدی، پس من دیگر‌چه حق دارم که باز نزدپادشاه فریاد نمایم.» 010 2SA 019 029 پادشاه وی را گفت: «چرادیگر از کارهای خود سخن می‌گویی؟ گفتم که توو صیبا، زمین را تقسیم نمایید.» 010 2SA 019 030 مفیبوشت به پادشاه عرض کرد: «نی، بلکه او همه را بگیردچونکه آقایم، پادشاه، به خانه خود به سلامتی برگشته است.» 010 2SA 019 031 و برزلائی جلعادی از روجلیم فرود آمد وبا پادشاه از اردن عبور کرد تا او را به آن طرف اردن مشایعت نماید. 010 2SA 019 032 و برزلای مرد بسیار پیر هشتادساله بود، و هنگامی که پادشاه در محنایم توقف می‌نمود او را پرورش می‌داد زیرا مردی بسیاربزرگ بود. 010 2SA 019 033 و پادشاه به برزلای گفت: «تو همراه من بیا و تو را در اورشلیم پرورش خواهم داد.» 010 2SA 019 034 برزلای به پادشاه عرض کرد: «ایام سالهای زندگی من چند است که با پادشاه به اورشلیم بیایم؟ 010 2SA 019 035 من امروز هشتاد ساله هستم و آیامی توانم در میان نیک و بد تمیز بدهم و آیا بنده توطعم آنچه را که می‌خورم و می‌نوشم، توانم دریافت؟ یا دیگر آواز مغنیان و مغنیات را توانم شنید؟ پس چرا بنده ات دیگر برای آقایم پادشاه بار باشد؟ 010 2SA 019 036 لهذا بنده تو همراه پادشاه اندکی ازاردن عبور خواهد نمود و چرا پادشاه مرا چنین مکافات بدهد. 010 2SA 019 037 بگذار که بنده ات برگردد تا درشهر خود نزد قبر پدر و مادر خویش بمیرم، واینک بنده تو، کمهام، همراه آقایم پادشاه برود وآنچه در نظرت پسند آید با او به عمل آور.» 010 2SA 019 038 پادشاه گفت: «کمهام همراه من خواهد آمدو آنچه در نظر تو پسند آید، با وی به عمل خواهم آورد و هر‌چه از من خواهش کنی برای تو به انجام خواهم رسانید.» 010 2SA 019 039 پس تمامی قوم از اردن عبور کردند و چون پادشاه عبور کرد، پادشاه برزلائی را بوسید و وی را برکت داد و او به مکان خود برگشت. 010 2SA 019 040 و پادشاه به جلجال رفت وکمهام همراهش آمد و تمامی قوم یهودا و نصف قوم اسرائیل نیز پادشاه را عبور دادند. 010 2SA 019 041 و اینک جمیع مردان اسرائیل نزد پادشاه آمدند و به پادشاه گفتند: «چرا برادران ما، یعنی مردان یهودا، تو را دزدیدند و پادشاه و خاندانش را و جمیع کسان داود را همراهش از اردن عبوردادند؟» 010 2SA 019 042 و جمیع مردان یهودا به مردان اسرائیل جواب دادند: «از این سبب که پادشاه ازخویشان ماست، پس چرا از این امر حسدمی برید؟ آیا چیزی از پادشاه خورده‌ایم یا انعامی به ما داده است؟» 010 2SA 019 043 و مردان اسرائیل در جواب مردان یهودا گفتند: «ما را در پادشاه ده حصه است و حق ما در داود از شما بیشتر است. پس چرا ما راحقیر شمردید؟ و آیا ما برای بازآوردن پادشاه خود، اول سخن نگفتیم؟» اما گفتگوی مردان یهودا از گفتگوی مردان اسرائیل سختتر بود. 010 2SA 020 001 و اتفاق مرد بلیعال، مسمی به شبع بن بکری بنیامینی در آنجا بود و کرنا رانواخته، گفت که «ما را در داود حصه‌ای نیست، وبرای ما در پسر یسا نصیبی نی، ای اسرائیل! هرکس به خیمه خود برود.» 010 2SA 020 002 و تمامی مردان اسرائیل از متابعت داود به متابعت شبع ابن بکری برگشتند، اما مردان یهودا از اردن تا اورشلیم، پادشاه را ملازمت نمودند. 010 2SA 020 003 و داود به خانه خود در اورشلیم آمد، وپادشاه ده زن متعه را که برای نگاهبانی خانه خودگذاشته بود، گرفت و ایشان را در خانه محروس نگاه داشته، پرورش داد، اما نزد ایشان داخل نشدو ایشان تا روز مردن در حالت بیوگی محبوس بودند. 010 2SA 020 004 و پادشاه به عماسا گفت: «مردان یهودا را درسه روز نزد من جمع کن و تو در اینجا حاضر شو.» 010 2SA 020 005 پس عماسا رفت تا یهودا را جمع کند، اما اززمانی که برایش تعیین نموده بود تاخیر کرد. 010 2SA 020 006 وداود به ابیشای گفت: «الان شبع بن بکری بیشتر ازابشالوم به ما ضرر خواهد رسانید؛ پس بندگان آقایت را برداشته، او را تعاقب نما مبادا شهرهای حصاردار برای خود پیدا کند و از نظر ما رهایی یابد.» 010 2SA 020 007 و کسان یوآب و کریتیان و فلیتیان و جمیع شجاعان از عقب او بیرون رفتند، و به جهت تعاقب نمودن شبع بن بکری از اورشلیم روانه شدند. 010 2SA 020 008 و چون ایشان نزد سنگ بزرگی که درجبعون است رسیدند، عماسا به استقبال ایشان آمد. و یوآب ردای جنگی دربرداشت و بر آن بندشمشیری که در غلافش بود، بر کمرش بسته، و چون می‌رفت شمشیر از غلاف افتاد. 010 2SA 020 009 و یوآب به عماسا گفت: «ای برادرم آیا به سلامت هستی؟» ویوآب ریش عماسا را به‌دست راست خود گرفت تا او را ببوسد. 010 2SA 020 010 و عماسا به شمشیری که دردست یوآب بود، اعتنا ننمود. پس او آن را به شکمش فرو برد که احشایش به زمین ریخت و اورا دوباره نزد و مرد. 010 2SA 020 011 و یکی از خادمان یوآب نزدوی ایستاده، گفت: «هرکه یوآب را می‌خواهد وهرکه به طرف داود است، در عقب یوآب بیاید.» 010 2SA 020 012 و عماسا در میان راه در خونش می‌غلطید، وچون آن شخص دید که تمامی قوم می‌ایستند، عماسا را از میان راه در صحرا کشید و لباسی بر اوانداخت زیرا دید که هر‌که نزدش می‌آید، می‌ایستد. 010 2SA 020 013 پس چون از میان راه برداشته شد، جمیع مردان در عقب یوآب رفتند تا شبع بن بکری را تعاقب نمایند. 010 2SA 020 014 و او از جمیع اسباط اسرائیل تا آبل و تا بیت معکه و تمامی بیریان عبور کرد، و ایشان نیز جمع شده، او را متابعت کردند. 010 2SA 020 015 و ایشان آمده، او رادر آبل بیت معکه محاصره نمودند و پشته‌ای دربرابر شهر ساختند که در برابر حصار برپا شد، وتمامی قوم که با یوآب بودند، حصار را می‌زدند تاآن را منهدم سازند. 010 2SA 020 016 و زنی حکیم از شهر صدادرداد که بشنوید: «به یوآب بگویید: اینجا نزدیک بیا تا با تو سخن گویم.» 010 2SA 020 017 و چون نزدیک وی شد، زن گفت که «آیا تو یوآب هستی؟» او گفت: «من هستم.» وی را گفت: «سخنان کنیز خود را بشنو.» او گفت: «می‌شنوم.» 010 2SA 020 018 پس زن متکلم شده، گفت: «در زمان قدیم چنین می‌گفتند که هرآینه درآبل می‌باید مشورت بجویند و همچنین هر امری را ختم می‌کردند. 010 2SA 020 019 من در اسرائیل سالم و امین هستم و تو می‌خواهی شهری و مادری را دراسرائیل خراب کنی، چرا نصیب خداوند را بالکل هلاک می‌کنی؟» 010 2SA 020 020 پس یوآب در جواب گفت: «حاشا از من حاشا از من! که هلاک یا خراب نمایم. 010 2SA 020 021 کار چنین نیست بلکه شخصی مسمی به شبع بن بکری از کوهستان افرایم دست خود را برداود پادشاه بلند کرده است. او را تنها بسپارید واز نزد شهر خواهم رفت.» زن در جواب یوآب گفت: «اینک سر او را از روی حصار نزد توخواهند انداخت.» 010 2SA 020 022 پس آن زن به حکمت خودنزد تمامی قوم رفت و ایشان سر شبع بن بکری رااز تن جدا کرده، نزد یوآب انداختند و او کرنا رانواخته، ایشان از نزد شهر، هر کس به خیمه خودمتفرق شدند. و یوآب به اورشلیم نزد پادشاه برگشت. 010 2SA 020 023 و یوآب، سردار تمامی لشکر اسرائیل بود، و بنایاهو ابن یهویاداع سردار کریتیان و فلیتیان بود. 010 2SA 020 024 و ادورام سردار باجگیران و یهوشافاط بن اخیلود وقایع نگار، 010 2SA 020 025 و شیوا کاتب و صادوق وابیاتار، کاهن بودند، 010 2SA 020 026 و عیرای یائیری نیز کاهن داود بود. 010 2SA 021 001 و در ایام داود، سه سال علی الاتصال قحطی شد، و داود به حضور خداوندسوال کرد و خداوند گفت: «به‌سبب شاول وخاندان خون ریز او شده است زیرا که جبعونیان را کشت.» 010 2SA 021 002 و پادشاه جبعونیان را خوانده، به ایشان گفت (اما جبعونیان از بنی‌اسرائیل نبودندبلکه از بقیه اموریان، و بنی‌اسرائیل برای ایشان قسم خورده بودند؛ لیکن شاول از غیرتی که برای اسرائیل و یهودا داشت، قصد قتل ایشان می‌نمود). 010 2SA 021 003 و داود به جبعونیان گفت: «برای شماچه بکنم و با چه چیز کفاره نمایم تا نصیب خداوند را برکت دهید.» 010 2SA 021 004 جبعونیان وی را گفتند: «از شاول و خاندانش، نقره و طلا نمی خواهیم ونه آنکه کسی در اسرائیل برای ما کشته شود.» اوگفت: «هر‌چه شما بگویید، برای شما خواهم کرد.» 010 2SA 021 005 ایشان به پادشاه گفتند: «آن شخص که مارا تباه می‌ساخت و برای ما تدبیر می‌کرد که ما راهلاک سازد تا در هیچ کدام از حدود اسرائیل باقی نمانیم، 010 2SA 021 006 هفت نفر از پسران او به ما تسلیم شوند تاایشان را در حضور خداوند در جبعه شاول که برگزیده خداوند بود به دار کشیم.» پادشاه گفت: «ایشان را به شما تسلیم خواهم کرد.» 010 2SA 021 007 اما پادشاه، مفیبوشت بن یوناتان بن شاول رادریغ داشت، به‌سبب قسم خداوند که در میان ایشان، یعنی در میان داود و یوناتان بن شاول بود. 010 2SA 021 008 و پادشاه ارمونی و مفیبوشت، دو پسر رصفه، دختر ایه که ایشان را برای شاول زاییده بود، وپنج پسر میکال، دختر شاول را که برای عدرئیل بن برزلای محولاتی زاییده بود، گرفت، 010 2SA 021 009 و ایشان را به‌دست جبعونیان تسلیم نموده، آنها را در آن کوه به حضور خداوند به دار کشیدند و این هفت نفر با هم افتادند، و ایشان در ابتدای ایام حصاد دراول درویدن جو کشته شدند. 010 2SA 021 010 و رصفه، دختر ایه، پلاسی گرفته، آن رابرای خود از ابتدای درو تا باران از آسمان برایشان بارانیده شد، بر صخره‌ای گسترانید، ونگذاشت که پرندگان هوا در روز، یا بهایم صحرادر شب بر ایشان بیایند. 010 2SA 021 011 و داود را از آنچه رصفه، دختر ایه، متعه شاول کرده بود، خبردادند. 010 2SA 021 012 پس داود رفته، استخوانهای شاول واستخوانهای پسرش، یوناتان را از اهل یابیش جلعاد گرفت که ایشان آنها را از شارع عام بیت‌شان دزدیده بودند، جایی که فلسطینیان آنهارا آویخته بودند در روزی که فلسطینیان شاول رادر جلبوع کشته بودند. 010 2SA 021 013 و استخوانهای شاول واستخوانهای پسرش، یوناتان را از آنجا آورد واستخوانهای آنانی را که بر دار بودند نیز، جمع کردند. 010 2SA 021 014 و استخوانهای شاول و پسرش یوناتان را در صیلع، در زمین بنیامین، در قبر پدرش قیس، دفن کردند و هرچه پادشاه امر فرموده بود، بجاآوردند. و بعد از آن، خدا به جهت زمین اجابت فرمود. 010 2SA 021 015 و باز فلسطینیان با اسرائیل جنگ کردند وداود با بندگانش فرود آمده، با فلسطینیان مقاتله نمودند و داود وامانده شد. 010 2SA 021 016 و یشبی بنوب که ازاولاد رافا بود و وزن نیزه او سیصد مثقال برنج بودو شمشیری نو بر کمر داشت، قصد کشتن داودنمود. 010 2SA 021 017 اما ابیشای ابن صرویه او را مدد کرده، آن فلسطینی را زد و کشت. آنگاه کسان داود قسم خورده، به وی گفتند: «بار دیگر همراه ما به جنگ نخواهی آمد مبادا چراغ اسرائیل را خاموش گردانی.» 010 2SA 021 018 و بعد از آن نیز، جنگی با فلسطینیان درجوب واقع شد که در آن سبکای حوشاتی، صاف را که او نیز از اولاد رافا بود، کشت. 010 2SA 021 019 و باز جنگ با فلسطینیان در جوب واقع شد و الحانان بن یعری ارجیم بیت لحمی، جلیات جتی را کشت که چوب نیزه‌اش مثل نورد جولاهکان بود. 010 2SA 021 020 ودیگر جنگی در جت واقع شد که در آنجا مردی بلند قد بود که دست و پای او هریک شش انگشت داشت که جمله آنها بیست و چهار باشد و او نیزبرای رافا زاییده شده بود. 010 2SA 021 021 و چون اسرائیل را به ننگ‌آورد، یوناتان بن شمعی، برادر داود، او راکشت. 010 2SA 021 022 این چهار نفر برای رافا در جت زاییده شده بودند و به‌دست داود و به‌دست بندگانش افتادند. 010 2SA 022 001 و داود در روزی که خداوند او را ازدست جمیع دشمنانش و از دست شاول رهایی داد، کلمات این سرود را برای خداوند انشا نمود. 010 2SA 022 002 و گفت: «خداوند صخره من و قلعه من و رهاننده من است. 010 2SA 022 003 خدای صخره من که بر او توکل خواهم نمود، سپر من و شاخ نجاتم، برج بلند و ملجای من، ای نجات‌دهنده من، مرا از ظلم خواهی رهانید. 010 2SA 022 004 خداوند را که سزاوار کل حمد است، خواهم خواند. پس از دشمنان خود خلاصی خواهم یافت. 010 2SA 022 005 زیرا که موجهای موت مرا احاطه نموده، وسیلهای عصیان مرا ترسانیده بود. 010 2SA 022 006 رسنهای گور مرا احاطه نمودند. دامهای موت مرا دریافتند. (Sheol h7585) 010 2SA 022 007 در تنگی خود خداوند را خواندم. و نزد خدای خویش دعا نمودم. و او آواز مرا از هیکل خودشنید. و استغاثه من به گوش وی رسید. 010 2SA 022 008 آنگاه زمین متزلزل و مرتعش گردید. واساسهای آسمان بلرزیدند. و از حدت خشم اومتحرک گردیدند. 010 2SA 022 009 از بینی وی دود متصاعد شد. و از دهان او آتش سوزان درآمد و اخگرها از آن افروخته گردید. 010 2SA 022 010 و او آسمانها را خم کرده، نزول فرمود. وتاریکی غلیظ زیر پایهایش بود. 010 2SA 022 011 بر کروبین سوار شده، پرواز نمود. و بر بالهای باد نمایان گردید. 010 2SA 022 012 ظلمت را به اطراف خود سایبانها ساخت. واجتماع آبها و ابرهای متراکم افلاک را. 010 2SA 022 013 از درخشندگی‌ای که پیش روی وی بود، اخگرهای آتش افروخته گردید. 010 2SA 022 014 خداوند از آسمان رعد نمود. و حضرت اعلی آواز خویش را مسموع گردانید. 010 2SA 022 015 تیرها فرستاده، ایشان را پراکنده ساخت. و برق را جهانیده، ایشان را سراسیمه گردانید. 010 2SA 022 016 پس عمق های دریا ظاهر شد. و اساسهای ربع مسکون منکشف گردید. از توبیخ خداوند و ازنفخه باد بینی وی. 010 2SA 022 017 از اعلی علیین فرستاده، مرا گرفت. و از آبهای بسیار مرا بیرون کشید. 010 2SA 022 018 مرا از دشمنان زورآورم رهایی داد. و ازمبغضانم، چونکه از من قویتر بودند. 010 2SA 022 019 در روز شقاوت من، ایشان مرا دریافته بودند. لیکن خداوند تکیه گاه من بود. 010 2SA 022 020 مرا به مکان وسیع بیرون آورد. و مرا خلاصی داد چونکه به من رغبت می‌داشت. 010 2SA 022 021 پس خداوند مرا به حسب عدالتم جزا خواهدداد. و به حسب پاکیزگی دستم مرا مکافات خواهد رسانید. 010 2SA 022 022 زیرا که طریق های خداوند را حفظ نمودم. و ازخدای خویش عصیان نورزیدم. 010 2SA 022 023 چونکه جمیع احکام او در مد نظر من است. واز فرایض او انحراف نورزیدم. 010 2SA 022 024 و به حضور او کامل شدم. و از عصیان ورزیدن، خویشتن را بازداشتم. 010 2SA 022 025 بنابراین خداوند مرا به حسب عدالتم جزا داد. و بر‌حسب صداقتی که در نظر وی داشتم. 010 2SA 022 026 با شخص رحیم، خویشتن را رحیم خواهی نمود. و با مرد کامل با کاملیت رفتار خواهی کرد. 010 2SA 022 027 با شخص طاهر به طهارت عمل خواهی نمود. و با کج خلقان مخالفت خواهی کرد. 010 2SA 022 028 و قوم مستمند را نجات خواهی داد. اماچشمان تو بر متکبران است تا ایشان را پست گردانی. 010 2SA 022 029 زیرا که تو‌ای خداوند، نور من هستی. وخداوند، تاریکی مرا به روشنایی مبدل خواهدساخت. 010 2SA 022 030 زیرا که به استعانت تو بر لشکری تاخت آوردم. و به مدد خدای خود بر حصارها جست وخیز نمودم. 010 2SA 022 031 و اما خدا، طریق وی کامل است؛ و کلام خداوند مصفا؛ و او برای جمیع متوکلانش سپرمی باشد. 010 2SA 022 032 زیرا کیست خدا غیر از یهوه؟ و کیست صخره غیر از خدای ما؟ 010 2SA 022 033 خدا قلعه استوار من است. و طریق مرا کامل می سازد. 010 2SA 022 034 و پایهایم را مثل پای غزال می‌گرداند، و مرا برمکانهای بلندم برپا می‌دارد. 010 2SA 022 035 دستهای مرا به جنگ تعلیم می‌دهد، و به بازوی خود کمان برنجین را می‌کشم. 010 2SA 022 036 و سپر نجات خود را به من خواهی داد، و لطف تو مرا بزرگ خواهد ساخت. 010 2SA 022 037 قدمهای مرا در زیر من وسعت دادی که پایهایم نلغزید. 010 2SA 022 038 دشمنان خود را تعاقب نموده، ایشان را هلاک خواهم ساخت، و تا نابود نشوند بر نخواهم گشت. 010 2SA 022 039 ایشان را خراب کرده، خرد خواهم ساخت تادیگر برنخیزند، و زیر پایهایم خواهند افتاد. 010 2SA 022 040 زیرا کمر مرا برای جنگ به قوت خواهی بست، و آنانی را که به ضد من برخیزند در زیر من خم خواهی ساخت. 010 2SA 022 041 و دشمنانم را پیش من منهزم خواهی کرد تاخصمان خود را منقطع سازم. 010 2SA 022 042 فریاد برمی آورند، اما رهاننده‌ای نیست؛ و به سوی خداوند، لیکن ایشان را اجابت نخواهدکرد. 010 2SA 022 043 پس ایشان را مثل غبار زمین نرم می‌کنم. و مثل گل کوچه‌ها کوبیده، پایمال می‌سازم. 010 2SA 022 044 و تو مرا از مخاصمات قوم من خواهی رهانید، و مرا برای سرداری امت‌ها حفظ خواهی کرد، وقومی را که نشناخته بودم، مرا بندگی خواهندنمود. 010 2SA 022 045 غریبان نزد من تذلل خواهند کرد و به مجردشنیدن من، مرا اطاعت خواهند نمود. 010 2SA 022 046 غریبان پژمرده خواهند گردید و از مکان های مخفی خود با ترس بیرون خواهند آمد. 010 2SA 022 047 خداوند زنده است و صخره من متبارک وخدای صخره نجات من متعال باد. 010 2SA 022 048 ‌ای خدایی که برای من انتقام می‌کشی و قومهارا زیر من پست می‌سازی. 010 2SA 022 049 و مرا از دست دشمنانم بیرون می‌آوری و برمقاومت کنندگانم مرا بلند می‌گردانی. تو مرا ازمرد ظالم خلاصی خواهی داد. 010 2SA 022 050 بنابراین‌ای خداوند، تو را در میان امت‌ها حمدخواهم گفت. و به نام تو ترنم خواهم نمود. 010 2SA 022 051 نجات عظیمی برای پادشاه خود می‌نماید. وبرای مسیح خویش رحمت را پدید می‌آورد. به جهت داود و ذریت وی تا ابدالاباد.» 010 2SA 023 001 و این است سخنان آخر داود: «وحی داود بن یسا. و وحی مردی که بر مقام بلند ممتاز گردید، مسیح خدای یعقوب، و مغنی شیرین اسرائیل. 010 2SA 023 002 روح خداوند به وسیله من متکلم شد و کلام او بر زبانم جاری گردید. 010 2SA 023 003 خدای اسرائیل متکلم شد و صخره اسرائیل مراگفت: آنکه بر مردمان حکمرانی کند، عادل باشدو با خدا ترسی سلطنت نماید. 010 2SA 023 004 و او خواهد بودمثل روشنایی صبح، وقتی که آفتاب طلوع نماید، یعنی صبح بی‌ابر، هنگامی که علف سبز از زمین می‌روید، به‌سبب درخشندگی بعد از باران. 010 2SA 023 005 یقین خانه من با خدا چنین نیست. لیکن عهدجاودانی با من بسته است، که در همه‌چیز آراسته و مستحکم است. و تمامی نجات و تمامی مسرت من این است، هرچند آن را نمو نمی دهد. 010 2SA 023 006 لیکن جمیع مردان بلیعال مثل خارهایند که دورانداخته می‌شوند. چونکه آنها را به‌دست نتوان گرفت. 010 2SA 023 007 و کسی‌که ایشان را لمس نماید، می‌بایدبا آهن و نی نیزه مسلح شود. و ایشان در مسکن خود با آتش سوخته خواهند شد.» 010 2SA 023 008 و نامهای شجاعانی که داود داشت این است: یوشیب بشبت تحکمونی که سردار شالیشیم بودکه همان عدینو عصنی باشد که بر هشتصد نفرتاخت آورد و ایشان را در یک وقت کشت. 010 2SA 023 009 و بعد از او العازار بن دودو ابن اخوخی، یکی از آن سه مرد شجاع که با داود بودند، هنگامی که فلسطینیان را که در آنجا برای جنگ جمع شده، ومردان اسرائیل رفته بودند، به مقاتله طلبیدند. 010 2SA 023 010 واما او برخاسته، با فلسطینیان جنگ کرد تا دستش خسته شد و دستش به شمشیر چسبید و خداونددر آن روز، ظفر عظیمی داد، و قوم در عقب اوفقط برای غارت کردن برگشتند. 010 2SA 023 011 و بعد از او شمه بن آجی هراری بود وفلسطینیان، لشکری فراهم آوردند، در جایی که قطعه زمینی پر از عدس بود، و قوم از حضورفلسطینیان فرار می‌کردند. 010 2SA 023 012 آنگاه او در میان آن قطعه زمین ایستاد و آن را نگاه داشته، فلسطینیان را شکست داد و خداوند ظفر عظیمی داد. 010 2SA 023 013 و سه نفر از آن سی سردار فرود شده، نزدداود در وقت حصاد به مغاره عدلام آمدند، ولشکر فلسطینیان در وادی رفائیم اردو زده بودند. 010 2SA 023 014 و داود در آن وقت در ملاذ خویش بود و قراول فلسطینیان در بیت لحم. 010 2SA 023 015 و داود خواهش نموده، گفت: «کاش کسی مرا از چاهی که نزددروازه بیت لحم است آب بنوشاند.» 010 2SA 023 016 پس آن سه مرد شجاع، لشکر فلسطینیان را از میان شکافته، آب را از چاهی که نزد دروازه بیت لحم است کشیده، برداشتند و آن را نزد داود آوردند، اما نخواست که آن را بنوشد و آن را به جهت خداوند ریخت. 010 2SA 023 017 و گفت: «ای خداوند حاشا ازمن که این کار را بکنم، مگر این خون آن کسان نیست که به خطر جان خود رفتند؟» از این جهت نخواست که بنوشد. کاری که این سه مرد کردند، این است. 010 2SA 023 018 و ابیشای، برادر یوآب بن صرویه، سردارسه نفر بود و نیزه خود را بر سیصد نفر حرکت داده، ایشان را کشت و در میان آن سه نفر اسم یافت. 010 2SA 023 019 آیا از آن سه نفر مکرم تر نبود؟ پس سردار ایشان شد لیکن به سه نفر اول نرسید. 010 2SA 023 020 و بنایاهو ابن یهویاداع، پسر مردی شجاع قبصئیلی، که کارهای عظیم کرده بود، دو پسراریئیل موآبی را کشت و در روز برف به حفره‌ای فرود شده، شیری را بکشت. 010 2SA 023 021 و مرد خوش اندام مصری‌ای را کشت و آن مصری در دست خود نیزه‌ای داشت اما نزد وی با چوب دستی رفت و نیزه را از دست مصری ربود و وی را با نیزه خودش کشت. 010 2SA 023 022 و بنایاهو ابن یهویاداع این کارها را کرد و در میان آن سه مرد شجاع اسم یافت. 010 2SA 023 023 و از آن سی نفر مکرمتر شد لیکن به آن سه نفر اول نرسید و داود او را بر اهل مشورت خود گماشت. 010 2SA 023 024 و عسائیل برادر یوآب یکی از آن سی نفربود و الحانان بن دودوی بیت لحمی، 010 2SA 023 025 و شمه حرودی و الیقای حرودی، 010 2SA 023 026 و حالص فلطی و عیرا ابن عقیش تقوعی، 010 2SA 023 027 و ابیعزر عناتوتی ومبونای حوشاتی، 010 2SA 023 028 و صلمون اخوخی و مهرای نطوفاتی، 010 2SA 023 029 و حالب بن بعنه نطوفاتی و اتای بن ریبای از جبعه بنی بنیامین، 010 2SA 023 030 و بنایای فرعاتونی و هدای از وادیهای جاعش، 010 2SA 023 031 و ابوعلبون عرباتی و عزموت برحومی، 010 2SA 023 032 و الیحبای شعلبونی و از بنی یاشن یوناتان، 010 2SA 023 033 و شمه حراری و اخیام بن شارر اراری، 010 2SA 023 034 و الیفلط بن احسبای ابن معکاتی و الیعام بن اخیتوفل جیلونی، 010 2SA 023 035 وحصرای کرملی و فعرای اربی، 010 2SA 023 036 و یجال بن ناتان از صوبه و بانی جادی، 010 2SA 023 037 و صالق عمونی ونحرای بئیروتی که سلاحداران یوآب بن صرویه بودند، 010 2SA 023 038 و عیرای یتری و جارب یتری، 010 2SA 023 039 واوریای حتی، که جمیع اینها سی و هفت نفربودند. 010 2SA 024 001 و خشم خداوند بار دیگر بر اسرائیل افروخته شد. پس داود را بر ایشان برانگیزانیده، گفت: «برو و اسرائیل و یهودا رابشمار.» 010 2SA 024 002 و پادشاه به‌سردار لشکر خود یوآب که همراهش بود، گفت: «الان در تمامی اسباطاسرائیل از دان تا بئرشبع گردش کرده، قوم رابشمار تا عدد قوم را بدانم.» 010 2SA 024 003 و یوآب به پادشاه گفت: «حال یهوه، خدای تو، عدد قوم را هر‌چه باشد، صد چندان زیاده کند، و چشمان آقایم، پادشاه، این را ببیند، لیکن چرا آقایم، پادشاه، خواهش این عمل دارد؟» 010 2SA 024 004 اما کلام پادشاه بریوآب و سرداران لشکر غالب آمد و یوآب وسرداران لشکر از حضور پادشاه برای شمردن قوم اسرائیل بیرون رفتند. 010 2SA 024 005 و از اردن عبور کرده، در عروعیر به طرف راست شهری که در وسط وادی جاد در مقابل یعزیر است، اردو زدند. 010 2SA 024 006 و به جلعاد و زمین تحتیم حدشی آمدند و به دان یعن رسیده، به سوی صیدون دور زدند. 010 2SA 024 007 و به قلعه صور و تمامی شهرهای حویان و کنعانیان آمدند و به جنوب یهودا تا بئرشبع گذشتند. 010 2SA 024 008 وچون در تمامی زمین گشته بودند، بعد ازانقضای نه ماه و بیست روز به اورشلیم مراجعت کردند. 010 2SA 024 009 و یوآب عدد شمرده شدگان قوم را به پادشاه داد: از اسرائیل هشتصد هزار مردجنگی شمشیرزن و از یهودا پانصد هزار مردبودند. 010 2SA 024 010 و داود بعد از آنکه قوم را شمرده بود، دردل خود پشیمان گشت. پس داود به خداوندگفت: «در این کاری که کردم، گناه عظیمی ورزیدم و حال‌ای خداوند گناه بنده خود را عفوفرما زیرا که بسیار احمقانه رفتار نمودم.» 010 2SA 024 011 وبامدادان چون داود برخاست، کلام خداوند به‌جاد نبی که رایی داود بود، نازل شده، گفت: 010 2SA 024 012 «برو داود را بگو خداوند چنین می‌گوید: سه چیز پیش تو می‌گذارم پس یکی از آنها را برای خود اختیار کن تا برایت به عمل آورم.» 010 2SA 024 013 پس جاد نزد داود آمده، او را مخبر ساخت و گفت: «آیا هفت سال قحط در زمینت برتو عارض شود، یا سه ماه از حضور دشمنان خود فرار نمایی وایشان تو را تعاقب کنند، یا وبا سه روز در زمین توواقع شود. پس الان تشخیص نموده، ببین که نزدفرستنده خود چه جواب ببرم.» 010 2SA 024 014 داود به‌جادگفت: «در شدت تنگی هستم. تمنا اینکه به‌دست خداوند بیفتیم زیرا که رحمتهای او عظیم است وبه‌دست انسان نیفتم.» 010 2SA 024 015 پس خداوند وبا براسرائیل از آن صبح تاوقت معین فرستاد و هفتاد هزار نفر از قوم، از دان تا بئرشبع مردند. 010 2SA 024 016 و چون فرشته، دست خود رابر اورشلیم دراز کرد تا آن را هلاک سازد، خداونداز آن بلا پشیمان شد و به فرشته‌ای که قوم راهلاک می‌ساخت گفت: «کافی است! حال دست خود را باز دار.» و فرشته خداوند نزد خرمنگاه ارونه یبوسی بود. 010 2SA 024 017 و چون داود، فرشته‌ای را که قوم را هلاک می‌ساخت دید، به خداوند عرض کرده، گفت: «اینک من گناه کرده‌ام و من عصیان ورزیده‌ام اما این گوسفندان چه کرده‌اند؟ تمنااینکه دست تو بر من و برخاندان پدرم باشد.» 010 2SA 024 018 و در آن روز جاد نزد داود آمده، گفت: «بروو مذبحی در خرمنگاه ارونه یبوسی برای خداوندبرپا کن.» 010 2SA 024 019 پس داود موافق کلام جاد چنانکه خداوند امر فرموده بود، رفت. 010 2SA 024 020 و چون ارونه نظر انداخته، پادشاه و بندگانش را دید که نزد وی می‌آیند، ارونه بیرون آمده، به حضور پادشاه به روی خود به زمین افتاده، تعظیم نمود. 010 2SA 024 021 و ارونه گفت: «آقایم، پادشاه، چرا نزد بنده خود آمده است؟» داود گفت: «تا خرمنگاه را از تو بخرم ومذبحی برای خداوند بنا نمایم و تا وبا از قوم رفع شود.» 010 2SA 024 022 و ارونه به داود عرض کرد: «آقایم پادشاه آنچه را که در نظرش پسند آیدگرفته، قربانی کند و اینک گاوان به جهت قربانی سوختنی و چومها و اسباب گاوان به جهت هیزم. این همه را‌ای پادشاه، ارونه به پادشاه می‌دهد. و ارونه به پادشاه گفت: «یهوه، خدایت، تو را قبول فرماید.» 010 2SA 024 023 اما پادشاه به ارونه گفت: «نی، بلکه البته به قیمت از توخواهم گرفت، و برای یهوه، خدای خود، قربانی های سوختنی بی‌قیمت نخواهم گذرانید.» پس داود خرمنگاه و گاوان را به پنجاه مثقال نقره خرید. 010 2SA 024 024 و داود در آنجا مذبحی برای خداوند بنانموده، قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی گذرانید. پس خداوند به جهت زمین اجابت فرمود و وبا از اسرائیل رفع شد. گذرانید. پس خداوند به جهت زمین اجابت فرمود و وبا از اسرائیل رفع شد. # # BOOK 011 1KI 1 Kings اول پادشاهان 011 1KI 001 001 چند او را به لباس می‌پوشانیدند، لیکن گرم نمی شد. 011 1KI 001 002 و خادمانش وی را گفتند: «به جهت آقای ما، پادشاه، باکره‌ای جوان بطلبند تا به حضور پادشاه بایستد و او را پرستاری نماید، و در آغوش تو بخوابد تا آقای ما، پادشاه، گرم بشود.» 011 1KI 001 003 پس در تمامی حدود اسرائیل دختری نیکو منظر طلبیدند و ابیشک شونمیه را یافته، او را نزد پادشاه آوردند. 011 1KI 001 004 و آن دختر بسیار نیکو منظر بود و پادشاه را پرستاری نموده، او را خدمت می‌کرد، اما پادشاه او رانشناخت. 011 1KI 001 005 آنگاه ادنیا پسر حجیت، خویشتن را برافراشته، گفت: «من سلطنت خواهم نمود.» و برای خود ارابه‌ها وسواران و پنجاه نفر را که پیش روی وی بدوند، مهیا ساخت. 011 1KI 001 006 و پدرش او را در تمامی ایام عمرش نرنجانیده، ونگفته بود چرا چنین و چنان می‌کنی، و او نیز بسیار خوش اندام بود و مادرش او را بعد از ابشالوم زاییده بود. 011 1KI 001 007 و بایوآب بن صرویه و ابیاتار کاهن مشورت کرد و ایشان ادنیا را اعانت نمودند. 011 1KI 001 008 و اما صادوق کاهن و بنایاهو ابن یهویاداع و ناتان نبی و شمعی و ریعی و شجاعانی که از آن داود بودند، با ادنیا نرفتند. 011 1KI 001 009 و ادنیا گوسفندان و گاوان و پرواریها نزد سنگ زوحلت که به‌جانب عین روجل است، ذبح نمود، و تمامی برادرانش، پسران پادشاه را با جمیع مردان یهودا که خادمان پادشاه بودند، دعوت نمود. 011 1KI 001 010 اما ناتان نبی و بنایاهو و شجاعان و برادر خود، سلیمان را دعوت نکرد. 011 1KI 001 011 و ناتان به بتشبع، مادر سلیمان، عرض کرده، گفت: «آیا نشنیدی که ادنیا، پسر حجیت، سلطنت می‌کند وآقای ما داود نمی داند. 011 1KI 001 012 پس حال بیا تو را مشورت دهم تا جان خود و جان پسرت، سلیمان را برهانی. 011 1KI 001 013 بروونزد داود پادشاه داخل شده، وی را بگو که‌ای آقایم پادشاه، آیا تو برای کنیز خود قسم خورده، نگفتی که پسر توسلیمان، بعد از من پادشاه خواهد شد؟ و او بر کرسی من خواهد نشست؟ پس چرا ادنیا پادشاه شده است؟ 011 1KI 001 014 اینک وقتی که تو هنوز در آنجا با پادشاه سخن گویی، من نیز بعد از تو خواهم آمد و کلام تو را ثابت خواهم کرد.» 011 1KI 001 015 پس بتشبع نزد پادشاه به اطاق درآمد و پادشاه بسیار پیر بود و ابیشک شونمیه، پادشاه را خدمت می‌نمود. 011 1KI 001 016 و بتشبع خم شده، پادشاه را تعظیم نمود و پادشاه گفت: «تو را چه شده است؟» 011 1KI 001 017 او وی را گفت: «ای آقایم توبرای کنیز خود به یهوه خدای خویش قسم خوردی که پسر تو، سلیمان بعد از من پادشاه خواهد شد و او بر کرسی من خواهد نشست. 011 1KI 001 018 و حال اینک ادنیا پادشاه شده است و آقایم پادشاه اطلاع ندارد. 011 1KI 001 019 و گاوان و پرواریها وگوسفندان بسیار ذبح کرده، همه پسران پادشاه و ابیاتار کاهن و یوآب، سردار لشکر را دعوت کرده، اما بنده ات سلیمان را دعوت ننموده است. 011 1KI 001 020 و اما‌ای آقایم پادشاه، چشمان تمامی اسرائیل به سوی توست تا ایشان را خبر دهی که بعد از آقایم، پادشاه، کیست که بر کرسی وی خواهد نشست. 011 1KI 001 021 والا واقع خواهد شد هنگامی که آقایم پادشاه با پدران خویش بخوابد که من و پسرم سلیمان مقصر خواهیم بود.» 011 1KI 001 022 و اینک چون او هنوز با پادشاه سخن می‌گفت، ناتان نبی نیز داخل شد. 011 1KI 001 023 و پادشاه را خبر داده، گفتند که «اینک ناتان نبی است.» و او به حضور پادشاه درآمده، رو به زمین خم شده، پادشاه را تعظیم نمود. 011 1KI 001 024 و ناتان گفت: «ای آقایم پادشاه، آیا تو گفته‌ای که ادنیا بعد از من پادشاه خواهد شد و او بر کرسی من خواهد نشست؟ 011 1KI 001 025 زیرا که امروز او روانه شده، گاوان و پرواریها و گوسفندان بسیار ذبح نموده، و همه پسران پادشاه و سرداران لشکر و ابیاتارکاهن را دعوت کرده است، و اینک ایشان به حضورش به اکل و شرب مشغولند و می‌گویند ادنیای پادشاه زنده بماند. 011 1KI 001 026 لیکن بنده ات مرا و صادوق کاهن و بنایاهو ابن یهویاداع و بنده ات، سلیمان را دعوت نکرده است. 011 1KI 001 027 آیااین کار از جانب آقایم، پادشاه شده و آیا به بنده ات خبر ندادی که بعد از آقایم، پادشاه کیست که بر کرسی وی بنشیند؟» 011 1KI 001 028 و داود پادشاه در جواب گفت: «بتشبع رانزد من بخوانید.» پس او به حضور پادشاه درآمد وبه حضور پادشاه ایستاد. 011 1KI 001 029 و پادشاه سوگندخورده، گفت: «قسم به حیات خداوند که جان مرا از تمام تنگیها رهانیده است. 011 1KI 001 030 چنانکه برای تو، به یهوه خدای اسرائیل، قسم خورده، گفتم که پسر تو، سلیمان بعد از من پادشاه خواهد شد، و اوبه‌جای من بر کرسی من خواهد نشست، به همان طور امروز به عمل خواهم آورد.» 011 1KI 001 031 و بتشبع روبه زمین خم شده، پادشاه را تعظیم نمود و گفت: «آقایم، داود پادشاه تا به ابد زنده بماند!» 011 1KI 001 032 و داود پادشاه گفت: «صادوق کاهن و ناتان نبی و بنایاهو بن یهویاداع را نزد من بخوانید.» پس ایشان به حضور پادشاه داخل شدند. 011 1KI 001 033 و پادشاه به ایشان گفت: «بندگان آقای خویش را همراه خود بردارید و پسرم، سلیمان را بر قاطر من سوارنموده، او را به جیحون ببرید. 011 1KI 001 034 و صادوق کاهن و ناتان نبی او را در آنجا به پادشاهی اسرائیل مسح نمایند و کرنا را نواخته، بگویید: سلیمان پادشاه زنده بماند! 011 1KI 001 035 و شما در عقب وی برایید تااو داخل شده، بر کرسی من بنشیند و او به‌جای من پادشاه خواهد شد، و او را مامور فرمودم که براسرائیل و بر یهودا پیشوا باشد.» 011 1KI 001 036 و بنایاهو ابن یهویاداع در جواب پادشاه گفت: «آمین! یهوه، خدای آقایم، پادشاه نیز چنین بگوید. 011 1KI 001 037 چنانکه خداوند با آقایم، پادشاه بوده است، همچنین باسلیمان نیز باشد، و کرسی وی را از کرسی آقایم داود پادشاه عظیم تر گرداند.» 011 1KI 001 038 و صادوق کاهن و ناتان نبی و بنایاهو ابن یهویاداع و کریتیان و فلیتیان رفته، سلیمان را برقاطر داود پادشاه سوار کردند و او را به جیحون آوردند. 011 1KI 001 039 و صادوق کاهن، حقه روغن را ازخیمه گرفته، سلیمان را مسح کرد و چون کرنا رانواختند تمامی قوم گفتند: «سلیمان پادشاه زنده بماند.» 011 1KI 001 040 و تمامی قوم در عقب وی برآمدند وقوم نای نواختند و به فرح عظیم شادی نمودند، به حدی که زمین از آواز ایشان منشق می‌شد. 011 1KI 001 041 و ادنیا و تمامی دعوت‌شدگانی که با اوبودند، چون از خوردن فراغت یافتند، این راشنیدند و چون یوآب آواز کرنا را شنید، گفت: «چیست این صدای اضطراب در شهر؟» 011 1KI 001 042 وچون او هنوز سخن می‌گفت، اینک یوناتان بن ابیاتار کاهن رسید و ادنیا گفت: «بیا زیرا که تو مردشجاع هستی و خبر نیکو می‌آوری.» 011 1KI 001 043 یوناتان در جواب ادنیا گفت: «به درستی که آقای ما، داودپادشاه، سلیمان را پادشاه ساخته است. 011 1KI 001 044 وپادشاه، صادوق کاهن و ناتان نبی و بنایاهو ابن یهویاداع و کریتیان و فلیتیان را با او فرستاده، او رابر قاطر پادشاه سوار کرده‌اند. 011 1KI 001 045 و صادوق کاهن وناتان نبی، او را در جیحون به پادشاهی مسح کرده‌اند و از آنجا شادی‌کنان برآمدند، چنانکه شهر به آشوب درآمد. و این است صدایی که شنیدید. 011 1KI 001 046 و سلیمان نیز بر کرسی سلطنت جلوس نموده است. 011 1KI 001 047 و ایض بندگان پادشاه به جهت تهنیت آقای ما، داود پادشاه آمده، گفتند: خدای تو اسم سلیمان را از اسم تو افضل و کرسی او را از کرسی تو اعظم گرداند. و پادشاه بر بسترخود سجده نمود. 011 1KI 001 048 و پادشاه نیز چنین گفت: متبارک باد یهوه، خدای اسرائیل، که امروز کسی را که بر کرسی من بنشیند، به من داده است وچشمان من، این را می‌بیند.» 011 1KI 001 049 آنگاه تمامی مهمانان ادنیا ترسان شده، برخاستند و هرکس به راه خود رفت. 011 1KI 001 050 و ادنیا ازسلیمان ترسان شده، برخاست و روانه شده، شاخهای مذبح را گرفت. 011 1KI 001 051 و سلیمان را خبرداده، گفتند که «اینک ادنیا از سلیمان پادشاه می ترسد و شاخهای مذبح را گرفته، می‌گوید که سلیمان پادشاه امروز برای من قسم بخورد که بنده خود را به شمشیر نخواهد کشت.» 011 1KI 001 052 وسلیمان گفت: «اگر مرد صالح باشد، یکی ازمویهایش بر زمین نخواهد افتاد اما اگر بدی در اویافت شود، خواهد مرد.» 011 1KI 001 053 و سلیمان پادشاه فرستاد تا او را از نزد مذبح آوردند و او آمده، سلیمان پادشاه را تعظیم نمود و سلیمان گفت: «به خانه خود برو.» 011 1KI 002 001 و چون ایام وفات داود نزدیک شد، پسرخود سلیمان را وصیت فرموده، گفت: 011 1KI 002 002 «من به راه تمامی اهل زمین می‌روم. پس تو قوی و دلیر باش. 011 1KI 002 003 وصایای یهوه، خدای خود را نگاه داشته، به طریق های وی سلوک نما، و فرایض واوامر و احکام و شهادات وی را به نوعی که درتورات موسی مکتوب است، محافظت نما تا درهر کاری که کنی و به هر جایی که توجه نمایی، برخوردار باشی. 011 1KI 002 004 و تا آنکه خداوند، کلامی را که درباره من فرموده و گفته است، برقرار دارد که اگرپسران تو راه خویش را حفظ نموده، به تمامی دل و به تمامی جان خود در حضور من به راستی سلوک نمایند، یقین که از تو کسی‌که بر کرسی اسرائیل بنشیند، مفقود نخواهد شد. 011 1KI 002 005 و دیگر تو آنچه را که یوآب بن صرویه به من کرد می‌دانی، یعنی آنچه را با دو سردار لشکراسرائیل ابنیر بن نیر و عماسا ابن یتر کرد و ایشان را کشت و خون جنگ را در حین صلح ریخته، خون جنگ را بر کمربندی که به کمر خود داشت و بر نعلینی که به پایهایش بود، پاشید. 011 1KI 002 006 پس موافق حکمت خود عمل نما و مباد که موی سفید او به سلامتی به قبر فرو رود. (Sheol h7585) 011 1KI 002 007 و اما با پسران برزلای جلعادی احسان نما و ایشان از‌جمله خورندگان بر سفره تو باشند، زیرا که ایشان هنگامی که از برادر تو ابشالوم فرار می‌کردم، نزدمن چنین آمدند. 011 1KI 002 008 و اینک شمعی ابن جیرای بنیامینی از بحوریم نزد توست و او مرا در روزی که به محنایم رسیدم به لعنت سخت لعن کرد، لیکن چون به استقبال من به اردن آمد برای او به خداوند قسم خورده، گفتم که تو را با شمشیرنخواهم کشت. 011 1KI 002 009 پس الان او را بی‌گناه مشمارزیرا که مرد حکیم هستی و آنچه را که با او بایدکرد، می‌دانی. پس مویهای سفید او را به قبر باخون فرود آور.» (Sheol h7585) 011 1KI 002 010 پس داود با پدران خود خوابید و در شهرداود دفن شد. 011 1KI 002 011 و ایامی که داود بر اسرائیل سلطنت می‌نمود، چهل سال بود. هفت سال درحبرون سلطنت کرد و در اورشلیم سی و سه سال سلطنت نمود. 011 1KI 002 012 و سلیمان بر کرسی پدر خودداود نشست و سلطنت او بسیار استوار گردید. 011 1KI 002 013 و ادنیا پسر حجیت نزد بتشبع، مادر سلیمان آمد و او گفت: «آیا به سلامتی آمدی؟» او جواب داد: «به سلامتی.» 011 1KI 002 014 پس گفت: «با تو حرفی دارم.» او گفت: «بگو.» 011 1KI 002 015 گفت: «تو می‌دانی که سلطنت با من شده بود و تمامی اسرائیل روی خود را به من مایل کرده بودند تا سلطنت نمایم، اما سلطنت منتقل شده، از آن برادرم گردید زیراکه از جانب خداوند از آن او بود. 011 1KI 002 016 و الان خواهشی از تو دارم؛ مسالت مرا رد مکن.» او وی را گفت: «بگو.» 011 1KI 002 017 گفت: «تمنا این که به سلیمان پادشاه بگویی زیرا خواهش تو را رد نخواهد کردتا ابیشک شونمیه را به من به زنی بدهد.» 011 1KI 002 018 بتشبع گفت: «خوب، من نزد پادشاه برای تو خواهم گفت.» 011 1KI 002 019 پس بتشبع نزد سلیمان پادشاه داخل شد تابا او درباره ادنیا سخن گوید. و پادشاه به استقبالش برخاسته، او را تعظیم نمود و بر کرسی خودنشست و فرمود تا به جهت مادر پادشاه کرسی بیاورند و او به‌دست راستش بنشست. 011 1KI 002 020 و اوعرض کرد: «یک مطلب جزئی دارم که از تو سوال نمایم. مسالت مرا رد منما.» پادشاه گفت: «ای مادرم بگو زیرا که مسالت تو را رد نخواهم کرد.» 011 1KI 002 021 و او گفت: «ابیشک شونمیه به برادرت ادنیا به زنی داده شود.» 011 1KI 002 022 سلیمان پادشاه، مادر خود راجواب داده، گفت: «چرا ابیشک شونمیه را به جهت ادنیا طلبیدی؟ سلطنت را نیز برای وی طلب کن چونکه او برادر بزرگ من است، هم به جهت او و هم به جهت ابیاتار کاهن و هم به جهت یوآب بن صرویه.» 011 1KI 002 023 و سلیمان پادشاه به خداوند قسم خورده، گفت: «خدا به من مثل این بلکه زیاده از این عمل نماید اگر ادنیا این سخن رابه ضرر جان خود نگفته باشد. 011 1KI 002 024 و الان قسم به حیات خداوند که مرا استوار نموده، و مرا برکرسی پدرم، داود نشانیده، و خانه‌ای برایم به طوری که وعده نموده بود، برپا کرده است که ادنیا امروز خواهد مرد.» 011 1KI 002 025 پس سلیمان پادشاه به‌دست بنایاهو ابن یهویاداع فرستاد و او وی را زدکه مرد. 011 1KI 002 026 و پادشاه به ابیاتار کاهن گفت: «به مزرعه خود به عناتوت برو زیرا که تو مستوجب قتل هستی، لیکن امروز تو را نخواهم کشت، چونکه تابوت خداوند، یهوه را در حضور پدرم داودبرمی داشتی، و در تمامی مصیبت های پدرم مصیبت کشیدی.» 011 1KI 002 027 پس سلیمان، ابیاتار را ازکهانت خداوند اخراج نمود تا کلام خداوند را که درباره خاندان عیلی در شیلوه گفته بود، کامل گرداند. 011 1KI 002 028 و چون خبر به یوآب رسید، یوآب به خیمه خداوند فرار کرده، شاخهای مذبح را گرفت زیراکه یوآب، ادنیا را متابعت کرده، هرچند ابشالوم رامتابعت ننموده بود. 011 1KI 002 029 و سلیمان پادشاه را خبردادند که یوآب به خیمه خداوند فرار کرده، واینک به پهلوی مذبح است. پس سلیمان، بنایاهوابن یهویاداع را فرستاده، گفت: «برو و او را بکش.» 011 1KI 002 030 و بنایاهو به خیمه خداوند داخل شده، او راگفت: «پادشاه چنین می‌فرماید که بیرون بیا.» اوگفت: «نی، بلکه اینجا می‌میرم.» و بنایاهو به پادشاه خبر رسانیده، گفت که «یوآب چنین گفته، و چنین به من جواب داده است.» 011 1KI 002 031 پادشاه وی را فرمود: «موافق سخنش عمل نما و او را کشته، دفن کن تا خون بی‌گناهی را که یوآب ریخته بود از من و از خاندان پدرم دورنمایی. 011 1KI 002 032 و خداوند خونش را بر سر خودش ردخواهد گردانید به‌سبب اینکه بر دو مرد که از اوعادلتر و نیکوتر بودند هجوم آورده، ایشان را با شمشیر کشت و پدرم، داود اطلاع نداشت، یعنی ابنیر بن نیر، سردار لشکر اسرائیل و عماسا ابن یتر، سردار لشکر یهودا. 011 1KI 002 033 پس خون ایشان برسر یوآب و بر سر ذریتش تا به ابد برخواهد گشت و برای داود و ذریتش و خاندانش و کرسی‌اش سلامتی از جانب خداوند تا ابدالاباد خواهد بود.» 011 1KI 002 034 پس بنایاهو ابن یهویاداع رفته، او را زد و کشت و او را در خانه‌اش که در صحرا بود، دفن کردند. 011 1KI 002 035 و پادشاه بنایاهو ابن یهویاداع را به‌جایش به‌سرداری لشکر نصب کرد و پادشاه، صادوق کاهن را در جای ابیاتار گماشت. 011 1KI 002 036 و پادشاه فرستاده، شمعی را خوانده، وی راگفت: «به جهت خود خانه‌ای در اورشلیم بناکرده، در آنجا ساکن شو و از آنجا به هیچ طرف بیرون مرو. 011 1KI 002 037 زیرا یقین در روزی که بیرون روی و از نهر قدرون عبور نمایی، بدان که البته خواهی مرد و خونت بر سر خودت خواهد بود.» 011 1KI 002 038 وشمعی به پادشاه گفت: «آنچه گفتی نیکوست. به طوری که آقایم پادشاه فرموده است، بنده ات چنین عمل خواهد نمود.» پس شمعی روزهای بسیار در اورشلیم ساکن بود. 011 1KI 002 039 اما بعد از انقضای سه سال واقع شد که دوغلام شمعی نزد اخیش بن معکه، پادشاه جت فرار کردند و شمعی را خبر داده، گفتند که «اینک غلامانت در جت هستند.» 011 1KI 002 040 و شمعی برخاسته، الاغ خود را بیاراست و به جستجوی غلامانش، نزد اخیش به جت روانه شد، و شمعی رفته، غلامان خود را از جت بازآورد. 011 1KI 002 041 و به سلیمان خبر دادند که شمعی از اورشلیم به جت رفته وبرگشته است. 011 1KI 002 042 و پادشاه فرستاده، شمعی را خواند و وی را گفت: «آیا تو را به خداوند قسم ندادم و تو را نگفتم در روزی که بیرون شوی و به هر جا بروی یقین بدان که خواهی مرد، و تو مراگفتی سخنی که شنیدم نیکوست. 011 1KI 002 043 پس قسم خداوند و حکمی را که به تو امر فرمودم، چرانگاه نداشتی؟» 011 1KI 002 044 و پادشاه به شمعی گفت: «تمامی بدی را که دلت از آن آگاهی دارد که به پدر من داود کرده‌ای، می‌دانی و خداوند شرارت تو را به‌سرت برگردانیده است. 011 1KI 002 045 و سلیمان پادشاه، مبارک خواهد بود و کرسی داود درحضور خداوند تا به ابد پایدار خواهد ماند.» 011 1KI 002 046 پس پادشاه بنایاهو ابن یهویاداع را امر فرمود واو بیرون رفته، او را زد که مرد. و سلطنت در دست سلیمان برقرار گردید. 011 1KI 003 001 و سلیمان با فرعون، پادشاه مصر، مصاهرت نموده، دختر فرعون را گرفت، واو را به شهر داود آورد تا بنای خانه خود و خانه خداوند و حصار اورشلیم را به هر طرفش تمام کند. 011 1KI 003 002 لیکن قوم در مکانهای بلند قربانی می‌گذرانیدند زیرا خانه‌ای برای اسم خداوند تاآن زمان بنا نشده بود. 011 1KI 003 003 و سلیمان خداوند را دوست داشته، به فرایض پدر خود، داود رفتار می‌نمود، جز اینکه در مکانهای بلند قربانی می‌گذرانید و بخورمی سوزانید. 011 1KI 003 004 و پادشاه به جبعون رفت تا در آنجاقربانی بگذراند زیرا که مکان بلند عظیم، آن بود وسلیمان بر آن مذبح هزار قربانی سوختنی گذرانید. 011 1KI 003 005 و خداوند به سلیمان در جبعون درخواب شب ظاهر شد. و خدا گفت: «آنچه را که به تو بدهم، طلب نما.» 011 1KI 003 006 سلیمان گفت: «تو با بنده ات، پدرم داود، هرگاه در حضور تو با راستی و عدالت و قلب سلیم با تو رفتار می‌نمود، احسان عظیم می‌نمودی، و این احسان عظیم را برای اونگاه داشتی که پسری به او دادی تا بر کرسی وی بنشیند، چنانکه امروز واقع شده است. 011 1KI 003 007 و الان‌ای یهوه، خدای من، تو بنده خود را به‌جای پدرم داود، پادشاه ساختی و من طفل صغیر هستم که خروج و دخول را نمی دانم. 011 1KI 003 008 و بنده ات در میان قوم تو که برگزیده‌ای هستم، قوم عظیمی که کثیرند به حدی که ایشان را نتوان شمرد و حساب کرد. 011 1KI 003 009 پس به بنده خود دل فهیم عطا فرما تا قوم تو را داوری نمایم و در میان نیک و بد تمیز کنم، زیرا کیست که این قوم عظیم تو را داوری تواندنمود؟» 011 1KI 003 010 و این امر به نظر خداوند پسند آمد که سلیمان این چیز را خواسته بود. 011 1KI 003 011 پس خدا وی را گفت: «چونکه این چیز را خواستی و طول ایام برای خویشتن نطلبیدی، و دولت برای خودسوال ننمودی، و جان دشمنانت را نطلبیدی، بلکه به جهت خود حکمت خواستی تا انصاف رابفهمی، 011 1KI 003 012 اینک بر‌حسب کلام تو کردم و اینک دل حکیم و فهیم به تو دادم به طوری که پیش از تومثل تویی نبوده است و بعد از تو کسی مثل تونخواهد برخاست. 011 1KI 003 013 و نیز آنچه را نطلبیدی، یعنی هم دولت و هم جلال را به تو عطا فرمودم به حدی که در تمامی روزهایت کسی مثل تو درمیان پادشاهان نخواهد بود. 011 1KI 003 014 و اگر در راههای من سلوک نموده، فرایض و اوامر مرا نگاه داری به طوری که پدر تو داود سلوک نمود، آنگاه روزهایت را طویل خواهم گردانید.» 011 1KI 003 015 پس سلیمان بیدار شد و اینک خواب بود وبه اورشلیم آمده، پیش تابوت عهد خداوند ایستاد، و قربانی های سوختنی گذرانید و ذبایح سلامتی ذبح کرده، برای تمامی بندگانش ضیافت نمود. 011 1KI 003 016 آنگاه دو زن زانیه نزد پادشاه آمده، درحضورش ایستادند. 011 1KI 003 017 و یکی از آن زنان گفت: «ای آقایم، من و این زن در یک خانه ساکنیم و درآن خانه با او زاییدم. 011 1KI 003 018 و روز سوم بعد از زاییدنم واقع شد که این زن نیز زایید و ما با یکدیگر بودیم و کسی دیگر با ما در خانه نبود و ما هر دو در خانه‌تنها بودیم. 011 1KI 003 019 و در شب، پسر این زن مرد زیرا که بر او خوابیده بود. 011 1KI 003 020 و او در نصف شب برخاسته، پسر مرا وقتی که کنیزت در خواب بود از پهلوی من گرفت و در بغل خود گذاشت و پسر مرده خودرا در بغل من نهاد. 011 1KI 003 021 و بامدادان چون برخاستم تاپسر خود را شیر دهم‌اینک مرده بود اما چون دروقت صبح بر او نگاه کردم، دیدم که پسری که من زاییده بودم، نیست.» 011 1KI 003 022 زن دیگر گفت: «نی، بلکه پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن توست.» و آن دیگر گفت: «نی، بلکه پسر مرده ازآن توست و پسر زنده از آن من است.» و به حضورپادشاه مکالمه می‌کردند. 011 1KI 003 023 پس پادشاه گفت: «این می‌گوید که این پسرزنده از آن من است و پسر مرده از آن توست و آن می‌گوید نی، بلکه پسر مرده از آن توست و پسرزنده از آن من است.» 011 1KI 003 024 و پادشاه گفت: «شمشیری نزد من بیاورید.» پس شمشیری به حضور پادشاه آوردند. 011 1KI 003 025 و پادشاه گفت: «پسرزنده را به دو حصه تقسیم نمایید و نصفش را به این و نصفش را به آن بدهید.» 011 1KI 003 026 و زنی که پسرزنده از آن او بود چونکه دلش بر پسرش می سوخت به پادشاه عرض کرده، گفت: «ای آقایم! پسر زنده را به او بدهید و او را هرگزمکشید.» اما آن دیگری گفت: «نه از آن من و نه ازآن تو باشد؛ او را تقسیم نمایید.» 011 1KI 003 027 آنگاه پادشاه امر فرموده، گفت: «پسر زنده را به او بدهید و او راالبته مکشید زیرا که مادرش این است.» 011 1KI 003 028 و چون تمامی اسرائیل حکمی را که پادشاه کرده بود، شنیدند از پادشاه بترسیدند زیرا دیدند که حکمت خدایی به جهت داوری کردن در دل اوست. 011 1KI 004 001 و سلیمان پادشاه بر تمامی اسرائیل پادشاه بود. 011 1KI 004 002 و سردارانی که داشت اینانند: عزریاهو ابن صادوق کاهن، 011 1KI 004 003 و الیحورف و اخیاپسران شیشه کاتبان و یهوشافاط بن اخیلود وقایع نگار، 011 1KI 004 004 و بنایاهو ابن یهویاداع، سردار لشکر، وصادوق و ابیاتار کاهنان، 011 1KI 004 005 و عزریاهو بن ناتان، سردار وکلاء و زابود بن ناتان کاهن و دوست خالص پادشاه، 011 1KI 004 006 و اخیشار ناظر خانه و ادونیرام بن عبدا، رئیس باجگیران. 011 1KI 004 007 و سلیمان دوازده وکیل بر تمامی اسرائیل داشت که به جهت خوراک پادشاه و خاندانش تدارک می‌دیدند، که هریک از ایشان یک ماه درسال تدارک می‌دیدند. 011 1KI 004 008 و نامهای ایشان این است: بنحور در کوهستان افرایم 011 1KI 004 009 و بندقر درماقص و شعلبیم و بیت شمس و ایلون بیت حانان 011 1KI 004 010 و بنحسد در اربوت که سوکوه و تمامی زمین حافر به او تعلق داشت 011 1KI 004 011 و بنئبینداب در تمامی نافت دور که تافت دختر سلیمان زن او بود 011 1KI 004 012 وبعنا ابن اخیلود در تعنک و مجدو و تمامی بیتشان که به‌جانب صرتان زیر یزرعیل است از بیتشان تا آبل محوله تا آن طرف یقمعام 011 1KI 004 013 و بنجابر درراموت جلعاد که قرای یاعیر بن منسی که درجلعاد می‌باشد و بلوک ارجوب که در باشان است به او تعلق داشت، یعنی شصت شهر بزرگ حصاردار با پشت بندهای برنجین 011 1KI 004 014 و اخیناداب بن عدو در محنایم 011 1KI 004 015 و اخیمعص در نفتالی که اونیز باسمت، دختر سلیمان را به زنی گرفته بود 011 1KI 004 016 وبعنا ابن حوشای در اشیر و بعلوت 011 1KI 004 017 و یهوشافاطبن فاروح در یساکار 011 1KI 004 018 و شمعی ابن ایلا دربنیامین 011 1KI 004 019 و جابر بن اوری در زمین جلعاد که ولایت سیحون پادشاه اموریان و عوج پادشاه باشان بود و او به تنهایی در آن زمین وکیل بود. 011 1KI 004 020 و یهودا و اسرائیل مثل ریگ کناره دریابیشمار بودند و اکل و شرب نموده، شادی می‌کردند. 011 1KI 004 021 و سلیمان بر تمامی ممالک، از نهر(فرات ) تا زمین فلسطینیان و تا سرحد مصرسلطنت می‌نمود، و هدایا آورده، سلیمان را درتمامی ایام عمرش خدمت می‌کردند. 011 1KI 004 022 و آذوقه سلیمان برای هر روز سی کر آردنرم و شصت کر بلغور بود. 011 1KI 004 023 و ده گاو پرواری وبیست گاو از چراگاه و صد گوسفند سوای غزالهاو آهوها و گوزنها و مرغهای فربه. 011 1KI 004 024 زیرا که برتمام ماورای نهر از تفسح تا غزه بر جمیع ملوک ماورای نهر حکمرانی می‌نمود و او را از هرجانب به همه اطرافش صلح بود. 011 1KI 004 025 و یهودا واسرائیل، هرکس زیر مو و انجیر خود از دان تابئرشبع در تمامی ایام سلیمان ایمن می‌نشستند. 011 1KI 004 026 و سلیمان را چهل هزار آخور اسب به جهت ارابه هایش و دوازده هزار سوار بود. 011 1KI 004 027 و آن وکلا از برای خوراک سلیمان پادشاه و همه کسانی که بر سفره سلیمان پادشاه حاضر می‌بودند، هر یک در ماه خود تدارک می‌دیدند و نمی گذاشتند که به هیچ‌چیز احتیاج باشد. 011 1KI 004 028 و جو و کاه به جهت اسبان و اسبان تازی به مکانی که هر کس بر‌حسب وظیفه‌اش مقرر بود، می‌آوردند. 011 1KI 004 029 و خدا به سلیمان حکمت و فطانت از حدزیاده و وسعت دل مثل ریگ کناره دریا عطافرمود. 011 1KI 004 030 و حکمت سلیمان از حکمت تمامی بنی مشرق و از حکمت جمیع مصریان زیاده بود. 011 1KI 004 031 و از جمیع آدمیان از ایتان ازراحی و از پسران ماحول، یعنی حیمان و کلکول و دردع حکیم تربود و اسم او در میان تمامی امتهایی که به اطرافش بودند، شهرت یافت. 011 1KI 004 032 و سه هزار مثل گفت وسرودهایش هزار و پنج بود. 011 1KI 004 033 و درباره درختان سخن گفت، از سرو آزاد لبنان تا زوفائی که بردیوارها می‌روید و درباره بهایم و مرغان وحشرات و ماهیان نیز سخن گفت. 011 1KI 004 034 و از جمیع طوایف و از تمام پادشاهان زمین که آوازه حکمت او را شنیده بودند، می‌آمدند تا حکمت سلیمان را استماع نمایند. 011 1KI 005 001 و حیرام، پادشاه صور، خادمان خود را نزدسلیمان فرستاد، چونکه شنیده بود که او رابه‌جای پدرش به پادشاهی مسح کرده‌اند، زیرا که حیرام همیشه دوست داود بود. 011 1KI 005 002 و سلیمان نزد حیرام فرستاده، گفت 011 1KI 005 003 که «تو پدر من داود رامی دانی که نتوانست خانه‌ای به اسم یهوه، خدای خود بنا نماید به‌سبب جنگهایی که او را احاطه می‌نمود تا خداوند ایشان را زیر کف پایهای اونهاد. 011 1KI 005 004 اما الان یهوه، خدای من، مرا از هر طرف آرامی داده است که هیچ دشمنی و هیچ واقعه بدی وجود ندارد. 011 1KI 005 005 و اینک مراد من این است که خانه‌ای به اسم یهوه، خدای خود، بنا نمایم چنانکه خداوند به پدرم داود وعده داد و گفت که پسرت که او را به‌جای تو بر کرسی خواهم نشانید، خانه را به اسم من بنا خواهد کرد. 011 1KI 005 006 و حال امر فرما که سروهای آزاد از لبنان برای من قطع نمایند و خادمان من همراه خادمان تو خواهندبود، و مزد خادمانت را موافق هرآنچه بفرمایی به تو خواهم داد، زیرا تو می‌دانی که در میان ما کسی نیست که مثل صیدونیان در قطع نمودن درختان ماهر باشد.» 011 1KI 005 007 پس چون حیرام سخنان سلیمان را شنید، به غایت شادمان شده، گفت: «امروز خداوند متبارک باد که به داود پسری حکیم بر این قوم عظیم عطانموده است.» 011 1KI 005 008 و حیرام نزد سلیمان فرستاده، گفت: «پیغامی که نزد من فرستادی اجابت نمودم و من خواهش تو را درباره چوب سرو آزاد وچوب صنوبر بجا خواهم آورد. 011 1KI 005 009 خادمان من آنهارا از لبنان به دریا فرود خواهند‌آورد و من آنها رابستنه خواهم ساخت در دریا، تا مکانی که برای من معین کنی و آنها را در آنجا از هم باز خواهم کرد تا آنها را ببری و اما تو درباره دادن آذوقه به خانه من اراده مرا به‌جا خواهی آورد.» 011 1KI 005 010 پس حیرام چوبهای سرو آزاد و چوبهای صنوبر را موافق تمامی اراده‌اش به سلیمان داد. 011 1KI 005 011 وسلیمان بیست هزار کر گندم و بیست هزار کرروغن صاف به حیرام به جهت قوت خانه‌اش داد، و سلیمان هرساله اینقدر به حیرام می‌داد. 011 1KI 005 012 وخداوند سلیمان را به نوعی که به او وعده داده بود، حکمت بخشید و در میان حیرام و سلیمان صلح بود و با یکدیگر عهد بستند. 011 1KI 005 013 و سلیمان پادشاه از تمامی اسرائیل سخره گرفت و آن سخره سی هزار نفر بود. 011 1KI 005 014 و از ایشان ده هزار نفر، هر ماهی به نوبت به لبنان می‌فرستاد. یک ماه در لبنان و دو ماه در خانه خویش می‌ماندند. و ادونیرام رئیس سخره بود. 011 1KI 005 015 وسلیمان را هفتاد هزار مرد باربردار و هشتاد هزارنفر چوب بر در کوه بود. 011 1KI 005 016 سوای سروران گماشتگان سلیمان که ناظر کار بود، یعنی سه هزارو سیصد نفر که بر عاملان کار ضابط بودند. 011 1KI 005 017 وپادشاه امر فرمود تا سنگهای بزرگ و سنگهای گرانبها و سنگهای تراشیده شده به جهت بنای خانه کندند. 011 1KI 005 018 و بنایان سلیمان و بنایان حیرام وجبلیان آنها را تراشیدند، پس چوبها و سنگها را به جهت بنای خانه مهیا ساختند. 011 1KI 006 001 و واقع شد در سال چهارصد و هشتاد ازخروج بنی‌اسرائیل از زمین مصر در ماه زیوکه ماه دوم از سال چهارم سلطنت سلیمان براسرائیل بود که بنای خانه خداوند را شروع کرد. 011 1KI 006 002 و خانه خداوند که سلیمان پادشاه بنا نمودطولش شصت ذراع و عرضش بیست و بلندیش سی ذراع بود. 011 1KI 006 003 و رواق پیش هیکل خانه موافق عرض خانه، طولش بیست ذراع و عرضش روبروی خانه ده ذراع بود. 011 1KI 006 004 و برای خانه پنجره های مشبک ساخت. 011 1KI 006 005 و بر دیوار خانه به هر طرفش طبقه‌ها بنا کرد، یعنی به هر طرف دیوارهای خانه هم بر هیکل و هم بر محراب و به هر طرفش غرفه‌ها ساخت. 011 1KI 006 006 و طبقه تحتانی عرضش پنج ذراع و طبقه وسطی عرضش شش ذراع و طبقه سومی عرضش هفت ذراع بود زیراکه به هر طرف خانه از خارج پشته‌ها گذاشت تاتیرها در دیوار خانه متمکن نشود. 011 1KI 006 007 و چون خانه بنا می‌شد از سنگهایی که در معدن مهیا شده بود، بنا شد به طوری که در وقت بنا نمودن خانه نه چکش و نه تبر و نه هیچ آلات آهنی مسموع شد. 011 1KI 006 008 و در غرفه های وسطی در جانب راست خانه بود و به طبقه وسطی و از طبقه وسطی تا طبقه سومی از پله های پیچاپیچ بالا می‌رفتند. 011 1KI 006 009 و خانه را بنا کرده، آن را به اتمام رسانید و خانه را با تیرهاو تخته های چوب سرو آزاد پوشانید. 011 1KI 006 010 و برتمامی خانه طبقه‌ها را بنا نمود که بلندی هر یک از آنها پنج ذراع بود و با تیرهای سرو آزاد در خانه متمکن شد. 011 1KI 006 011 و کلام خداوند بر سلیمان نازل شده، گفت: 011 1KI 006 012 «این خانه‌ای که تو بنا می‌کنی اگر در فرایض من سلوک نموده، احکام مرا به‌جا آوری و جمیع اوامر مرا نگاه داشته، در آنها رفتار نمایی، آنگاه سخنان خود را که با پدرت، داود، گفته‌ام با تواستوار خواهم گردانید. 011 1KI 006 013 و در میان بنی‌اسرائیل ساکن شده، قوم خود اسرائیل را ترک نخواهم نمود.» 011 1KI 006 014 پس سلیمان خانه را بنا نموده، آن را به اتمام رسانید. 011 1KI 006 015 و اندرون دیوارهای خانه را به تخته های سرو آزاد بنا کرد، یعنی از زمین خانه تادیوار متصل به سقف را از اندرون با چوب پوشانید و زمین خانه را به تخته های صنوبر فرش کرد. 011 1KI 006 016 و از پشت خانه بیست ذراع با تخته های سرو آزاد از زمین تا سر دیوارها بنا کرد و آنها رادر اندرون به جهت محراب، یعنی به جهت قدس‌الاقداس بنا نمود. 011 1KI 006 017 و خانه، یعنی هیکل پیش روی محراب چهل ذراع بود. 011 1KI 006 018 و دراندرون خانه چوب سرو آزاد منبت به شکل کدوها و بسته های گل بود چنانکه همه‌اش سروآزاد بود و هیچ سنگ پیدا نشد. 011 1KI 006 019 و در اندرون خانه، محراب را ساخت تا تابوت عهد خداوند رادر آن بگذارد. 011 1KI 006 020 و اما داخل محراب طولش بیست ذراع و عرضش بیست ذراع و بلندیش بیست ذراع بود و آن را به زر خالص پوشانید ومذبح را با چوب سرو آزاد پوشانید. 011 1KI 006 021 پس سلیمان داخل خانه را به زر خالص پوشانید وپیش روی محراب زنجیرهای طلا کشید و آن رابه طلا پوشانید. 011 1KI 006 022 و تمامی خانه را به طلاپوشانید تا همگی خانه تمام شد و تمامی مذبح راکه پیش روی محراب بود، به طلا پوشانید. 011 1KI 006 023 و در محراب دو کروبی از چوب زیتون ساخت که قد هر یک از آنها ده ذراع بود. 011 1KI 006 024 و بال یک کروبی پنج ذراع و بال کروبی دیگر پنج ذراع بود و از سر یک بال تا به‌سر بال دیگر ده ذراع بود. 011 1KI 006 025 و کروبی دوم ده ذراع بود که هر دو کروبی رایک اندازه و یک شکل بود. 011 1KI 006 026 بلندی کروبی اول ده ذراع بود و همچنین کروبی دیگر. 011 1KI 006 027 و کروبیان را در اندرون خانه گذاشت و بالهای کروبیان پهن شد به طوری که بال یک کروبی به دیوار می‌رسیدو بال کروبی دیگر به دیوار دیگر می‌رسید و درمیان خانه بالهای آنها با یکدیگر برمی خورد. 011 1KI 006 028 وکروبیان را به طلا پوشانید. 011 1KI 006 029 و بر تمامی دیوارهای خانه، به هر طرف نقشهای تراشیده شده کروبیان و درختان خرما وبسته های گل در اندرون و بیرون کند. 011 1KI 006 030 وزمین خانه را از اندرون و بیرون به طلاپوشانید. 011 1KI 006 031 و به جهت در محراب دو لنگه از چوب زیتون، و آستانه و باهوهای آن را به اندازه پنج یک دیوار ساخت. 011 1KI 006 032 پس آن دو لنگه از چوب زیتون بود و بر آنها نقشهای کروبیان و درختان خرما و بسته های گل کند و به طلا پوشانید. وکروبیان و درختان خرما را به طلا پوشانید. 011 1KI 006 033 و همچنین به جهت در هیکل باهوهای چوب زیتون به اندازه چهار یک دیوار ساخت. 011 1KI 006 034 و دو لنگه این در از چوب صنوبر بود و دو تخته لنگه اول تا می‌شد و دو تخته لنگه دوم تا می‌شد. 011 1KI 006 035 و بر آنها کروبیان و درختان خرما و بسته های گل کند و آنها را به طلایی که موافق نقشها ساخته بود، پوشانید. 011 1KI 006 036 و صحن اندرون را از سه صف سنگهای تراشیده، و یک صف تیرهای سرو آزادبنا نمود. 011 1KI 006 037 و بنیاد خانه خداوند در ماه زیو از سال چهارم سلطنت نهاده شد. 011 1KI 006 038 و در سال یازدهم درماه بول که ماه هشتم باشد، خانه با تمامی متعلقاتش بر وفق تمامی قانون هایش تمام شد. پس آن را در هفت سال بنا نمود. 011 1KI 007 001 اما خانه خودش را سلیمان در مدت سیزده سال بنا نموده، تمامی خانه خویش را به اتمام رسانید. 011 1KI 007 002 و خانه جنگل لبنان را بنا نمود که طولش صد ذراع و عرضش پنجاه ذراع و بلندیش سی ذراع بود و آن را بر چهار صف تیرهای سروآزاد بنا کرد و بر آن ستونها، تیرهای سرو آزادگذاشت. 011 1KI 007 003 و آن بر زبر چهل و پنج غرفه که بالای ستونهابود به‌سرو آزاد پوشانیده شد که در هر صف پانزده بود. 011 1KI 007 004 و سه صف تخته پوش بود و پنجره مقابل پنجره در سه طبقه بود. 011 1KI 007 005 و جمیع درها وباهوها مربع و تخته پوش بود و پنجره مقابل پنجره در سه طبقه بود. 011 1KI 007 006 و رواقی از ستونها ساخت که طولش پنجاه ذراع و عرضش سی ذراع بود و رواقی پیش آنها. 011 1KI 007 007 و ستونها و آستانه پیش آنها و رواقی به جهت کرسی خود، یعنی رواق داوری که در آن حکم نماید، ساخت و آن را به‌سرو آزاد از زمین تاسقف پوشانید. 011 1KI 007 008 و خانه‌اش که در آن ساکن شود در صحن دیگر در اندرون رواق به همین ترکیب ساخته شد. و برای دختر فرعون که سلیمان او را به زنی گرفته بود، خانه‌ای مثل این‌رواق ساخت. 011 1KI 007 009 همه این عمارات از سنگهای گرانبهایی که به اندازه تراشیده و از اندرون و بیرون با اره‌ها بریده شده بود از بنیاد تا به‌سر دیوار و از بیرون تا صحن بزرگ بود. 011 1KI 007 010 و بنیاد از سنگهای گرانبها وسنگهای بزرگ، یعنی سنگهای ده ذراعی و سنگهای هشت ذراعی بود. 011 1KI 007 011 و بالای آنهاسنگهای گرانبها که به اندازه تراشیده شده، وچوبهای سرو آزاد بود. 011 1KI 007 012 و گرداگرد صحن بزرگ سه صف سنگهای تراشیده و یک صف تیرهای سرو آزاد بود و صحن اندرون خانه خداوند ورواق خانه همچنین بود. 011 1KI 007 013 و سلیمان پادشاه فرستاده، حیرام را از صورآورد. 011 1KI 007 014 و او پسر بیوه‌زنی از سبط نفتالی بود وپدرش مردی از اهل صور و مسگر بود و او پر ازحکمت و مهارت و فهم برای کردن هر صنعت مسگری بود. پس نزد سلیمان پادشاه آمده، تمامی کارهایش را به انجام رسانید. 011 1KI 007 015 و دو ستون برنج ریخت که طول هر ستون هجده ذراع بود و ریسمانی دوازده ذراع ستون دوم را احاطه داشت. 011 1KI 007 016 و دو تاج از برنج ریخته شده ساخت تا آنها را بر سر ستونها بگذارد که طول یک تاج پنج ذراع و طول تاج دیگر پنج ذراع بود. 011 1KI 007 017 و شبکه های شبکه کاری و رشته های زنجیر کاری بود به جهت تاجهایی که بر سرستونها بود، یعنی هفت برای تاج اول و هفت برای تاج دوم. 011 1KI 007 018 پس ستونها را ساخت و گرداگرد یک شبکه کاری دو صف بود تا تاجهایی را که بر سرانارها بود بپوشاند. و به جهت تاج دیگر همچنین ساخت. 011 1KI 007 019 و تاجهایی که بر سر ستونهایی که دررواق بود، از سوسنکاری به مقدار چهار ذراع بود. 011 1KI 007 020 و تاجها از طرف بالا نیز بر سر آن دو ستون بودنزد بطنی که به‌جانب شبکه بود، و انارها در صفهاگرداگرد تاج دیگر دویست بود. 011 1KI 007 021 و ستونها را دررواق هیکل برپا نمود و ستون راست را برپانموده، آن را یاکین نام نهاد. پس ستون چپ را برپا نموده، آن را بوعز نامید. 011 1KI 007 022 و بر سر ستونهاسوسنکاری بود. پس کار ستونها تمام شد. 011 1KI 007 023 و دریاچه ریخته شده را ساخت که از لب تالبش ده ذراع بود و از هر طرف مدور بود، وبلندیش پنج ذراع و ریسمانی سی ذراعی آن راگرداگرد احاطه داشت. 011 1KI 007 024 و زیر لب آن از هرطرف کدوها بود که آن را احاطه می‌داشت برای هر ذراع ده، و آنها دریاچه را از هر جانب احاطه داشت و آن کدوها در دو صف بود و در حین ریخته شدن آن، ریخته شده بود. 011 1KI 007 025 و آن بردوازده گاو قایم بود که روی سه از آنها به سوی شمال بود و روی سه به سوی مغرب و روی سه به سوی جنوب و روی سه به سوی مشرق بود، ودریاچه بر فوق آنها بود و همه موخرهای آنها به طرف اندرون بود. 011 1KI 007 026 و حجم آن یک وجب بود ولبش مثل لب کاسه مانند گل سوسن ساخته شده بود که گنجایش آن دو هزار بت می‌داشت. 011 1KI 007 027 و ده پایه‌اش را از برنج ساخت که طول هرپایه چهار ذراع بود و عرضش چهار ذراع وبلندیش سه ذراع بود. 011 1KI 007 028 و صنعت پایه‌ها اینطوربود که حاشیه‌ها داشت و حاشیه‌ها در میان زبانه هابود. 011 1KI 007 029 و بر آن حاشیه‌ها که درون زبانه‌ها بودشیران و گاوان و کروبیان بودند و همچنین برزبانه‌ها به طرف بالا بود. و زیر شیران و گاوان بسته های گل کاری آویزان بود. 011 1KI 007 030 و هر پایه چهارچرخ برنجین با میله های برنجین داشت و چهارپایه آن را دوشها بود و آن دوشها زیر حوض ریخته شده بود و بسته‌ها به‌جانب هریک طرف ازآنها بود. 011 1KI 007 031 و دهنش در میان تاج و فوق آن یک ذراع بود و دهنش مثل کار پایه مدور و یک ذراع ونیم بود. و بر دهنش نیز نقشها بود و حاشیه های آنها مربع بود نه مدور. 011 1KI 007 032 و چهار چرخ زیر حاشیه‌ها بود و تیره های چرخها در پایه بود وبلندی هر چرخ یک ذراع و نیم بود. 011 1KI 007 033 و کارچرخها مثل کار چرخهای ارابه بود و تیره‌ها وفلکه‌ها و پره‌ها و قبه های آنها همه ریخته شده بود. 011 1KI 007 034 و چهار دوش بر چهار گوشه هر پایه بود ودوشهای پایه از خودش بود. 011 1KI 007 035 و در سر پایه، دایره‌ای مدور به بلندی نیم ذراع بود و بر سر پایه، تیرهایش و حاشیه هایش از خودش بود. 011 1KI 007 036 و برلوحه های تیره‌ها و بر حاشیه هایش، کروبیان وشیران و درختان خرما را به مقدار هریک نقش کرد و بسته‌ها گرداگردش بود. 011 1KI 007 037 به این طور آن ده پایه را ساخت که همه آنها را یک ریخت و یک پیمایش و یک شکل بود. 011 1KI 007 038 و ده حوض برنجین ساخت که هر حوض گنجایش چهل بت داشت. و هر حوض چهارذراعی بود و بر هر پایه‌ای از آن ده پایه، یک حوض بود. 011 1KI 007 039 و پنج پایه را به‌جانب راست خانه و پنج را به‌جانب چپ خانه گذاشت و دریاچه رابه‌جانب راست خانه به سوی مشرق از طرف جنوب گذاشت. 011 1KI 007 040 و حیرام، حوضها و خاک اندازها و کاسه هارا ساخت. پس حیرام تمام کاری که برای سلیمان پادشاه به جهت خانه خداوند می‌کرد به انجام رسانید. 011 1KI 007 041 دو ستون و دو پیاله تاجهایی که بر سردو ستون بود و دو شبکه به جهت پوشانیدن دوپیاله تاجهایی که بر سر ستونها بود. 011 1KI 007 042 وچهارصد انار برای دو شبکه که دو صف انار برای هر شبکه بود به جهت پوشانیدن دو پیاله تاجهایی که بالای ستونها بود، 011 1KI 007 043 و ده پایه و ده حوضی که بر پایه‌ها بود، 011 1KI 007 044 و یک دریاچه و دوازده گاو زیردریاچه. 011 1KI 007 045 و دیگها و خاک اندازها و کاسه‌ها، یعنی همه این ظروفی که حیرام برای سلیمان پادشاه در خانه خداوند ساخت از برنج صیقلی بود. 011 1KI 007 046 آنها را پادشاه در صحرای اردن در کل رست که در میان سکوت و صرطان است، ریخت. 011 1KI 007 047 و سلیمان تمامی این ظروف را بی‌وزن واگذاشت زیرا چونکه از حد زیاده بود، وزن برنج دریافت نشد. 011 1KI 007 048 و سلیمان تمامی آلاتی که در خانه خداوندبود ساخت، مذبح را از طلا و میز را که نان تقدمه بر آن بود از طلا. 011 1KI 007 049 و شمعدانها را که پنج از آنهابه طرف راست و پنج به طرف چپ روبروی محراب بود، از طلای خالص و گلها و چراغها وانبرها را از طلا، 011 1KI 007 050 و طاسها و گلگیرها و کاسه‌ها وقاشقها و مجمرها را از طلای خالص و پاشنه‌ها راهم به جهت درهای خانه اندرونی، یعنی به جهت قدس‌الاقداس و هم به جهت درهای خانه، یعنی هیکل، از طلا ساخت. 011 1KI 007 051 پس تمامی کاری که سلیمان پادشاه برای خانه خداوند ساخت تمام شد و سلیمان چیزهایی را که پدرش داود وقف کرده بود، ازنقره و طلا و آلات درآورده، در خزینه های خانه خداوند گذاشت. 011 1KI 008 001 آنگاه سلیمان، مشایخ اسرائیل و جمیع روسای اسباط و سروران خانه های آبای بنی‌اسرائیل را نزد سلیمان پادشاه در اورشلیم جمع کرد تا تابوت عهد خداوند را از شهر داودکه صهیون باشد، برآورند. 011 1KI 008 002 و جمیع مردان اسرائیل در ماه ایتانیم که ماه هفتم است در عیدنزد سلیمان پادشاه جمع شدند. 011 1KI 008 003 و جمیع مشایخ اسرائیل آمدند و کاهنان تابوت را برداشتند. 011 1KI 008 004 وتابوت خداوند و خیمه اجتماع و همه آلات مقدس را که در خیمه بود آوردند و کاهنان ولاویان آنها را برآوردند. 011 1KI 008 005 و سلیمان پادشاه وتمامی جماعت اسرائیل که نزد وی جمع شده بودند، پیش روی تابوت همراه وی ایستادند، واینقدر گوسفند و گاو را ذبح کردند که به شمار وحساب نمی آمد. 011 1KI 008 006 و کاهنان تابوت عهد خداوندرا به مکانش در محراب خانه، یعنی درقدس‌الاقداس زیر بالهای کروبیان درآوردند. 011 1KI 008 007 زیرا کروبیان بالهای خود را بر مکان تابوت پهن می‌کردند و کروبیان تابوت و عصاهایش را از بالامی پوشانیدند. 011 1KI 008 008 و عصاها اینقدر دراز بود که سرهای عصاها از قدسی که پیش محراب بود، دیده می‌شد اما از بیرون دیده نمی شد و تا امروزدر آنجا هست. 011 1KI 008 009 و در تابوت چیزی نبود سوای آن دو لوح سنگ که موسی در حوریب در آن گذاشت، وقتی که خداوند با بنی‌اسرائیل در حین بیرون آمدن ایشان از زمین مصر عهد بست. 011 1KI 008 010 وواقع شد که چون کاهنان از قدس بیرون آمدند ابر، خانه خداوند را پر ساخت. 011 1KI 008 011 و کاهنان به‌سبب ابر نتوانستند به جهت خدمت بایستند، زیرا که جلال یهوه، خانه خداوند را پر کرده بود. 011 1KI 008 012 آنگاه سلیمان گفت: «خداوند گفته است که در تاریکی غلیظ ساکن می‌شوم. 011 1KI 008 013 فی الواقع خانه‌ای برای سکونت تو و مکانی را که در آن تا به ابد ساکن شوی بنا نموده‌ام.» 011 1KI 008 014 و پادشاه روی خود را برگردانیده، تمامی جماعت اسرائیل را برکت داد و تمامی جماعت اسرائیل بایستادند. 011 1KI 008 015 پس گفت: «یهوه خدای اسرائیل متبارک باد که به دهان خود به پدر من داود وعده داده، و به‌دست خود آن را به‌جاآورده، گفت: 011 1KI 008 016 از روزی که قوم خود اسرائیل رااز مصر برآوردم، شهری از جمیع اسباط اسرائیل برنگزیدم تا خانه‌ای بنا نمایم که اسم من در آن باشد، اما داود را برگزیدم تا پیشوای قوم من اسرائیل بشود. 011 1KI 008 017 و در دل پدرم، داود بود که خانه‌ای برای اسم یهوه، خدای اسرائیل، بنانماید. 011 1KI 008 018 اما خداوند به پدرم داود گفت: چون دردل تو بود که خانه‌ای برای اسم من بنا نمایی، نیکوکردی که این را در دل خود نهادی. 011 1KI 008 019 لیکن توخانه را بنا نخواهی نمود بلکه پسر تو که از صلب تو بیرون آید، او خانه را برای اسم من بنا خواهدکرد. 011 1KI 008 020 پس خداوند کلامی را که گفته بود ثابت گردانید، و من به‌جای پدر خود داود برخاسته، وبر وفق آنچه خداوند گفته بود بر کرسی اسرائیل نشسته‌ام، و خانه را به اسم یهوه، خدای اسرائیل، بنا کرده‌ام. 011 1KI 008 021 و در آن، مکانی مقرر کرده‌ام برای تابوتی که عهد خداوند در آن است که آن را باپدران ما حین بیرون آوردن ایشان از مصر بسته بود.» 011 1KI 008 022 و سلیمان پیش مذبح خداوند به حضورتمامی جماعت اسرائیل ایستاده، دستهای خودرا به سوی آسمان برافراشت 011 1KI 008 023 و گفت: «ای یهوه، خدای اسرائیل، خدایی مثل تو نه بالا درآسمان و نه پایین بر زمین هست که با بندگان خودکه به حضور تو به تمامی دل خویش سلوک می‌نمایند، عهد و رحمت را نگاه می‌داری. 011 1KI 008 024 وآن وعده‌ای که به بنده خود، پدرم داود داده‌ای، نگاه داشته‌ای زیرا به دهان خود وعده دادی و به‌دست خود آن را وفا نمودی چنانکه امروز شده است. 011 1KI 008 025 پس الان‌ای یهوه، خدای اسرائیل، بابنده خود، پدرم داود، آن وعده‌ای را نگاه دار که به او داده و گفته‌ای کسی‌که بر کرسی اسرائیل بنشیند برای تو به حضور من منقطع نخواهد شد، به شرطی که پسرانت طریق های خود را نگاه داشته، به حضور من سلوک نمایند چنانکه تو به حضورم رفتار نمودی. 011 1KI 008 026 و الان‌ای خدای اسرائیل تمنا اینکه کلامی که به بنده خود، پدرم داود گفته‌ای، ثابت بشود. 011 1KI 008 027 «اما آیا خدا فی الحقیقه بر زمین ساکن خواهد شد؟ اینک فلک و فلک الافلاک تو راگنجایش ندارد تا چه رسد به این خانه‌ای که من بناکرده‌ام. 011 1KI 008 028 لیکن‌ای یهوه، خدای من، به دعا وتضرع بنده خود توجه نما و استغاثه و دعایی راکه بنده ات امروز به حضور تو می‌کند، بشنو، 011 1KI 008 029 تاآنکه شب و روز چشمان تو بر این خانه باز شود وبر مکانی که درباره‌اش گفتی که اسم من در آنجاخواهد بود و تا دعایی را که بنده ات به سوی این مکان بنماید، اجابت کنی. 011 1KI 008 030 و تضرع بنده ات و قوم خود اسرائیل را که به سوی این مکان دعامی نمایند، بشنو و از مکان سکونت خود، یعنی ازآسمان بشنو و چون شنیدی عفو نما. 011 1KI 008 031 «اگر کسی به همسایه خود گناه ورزد وقسم بر او عرضه شود که بخورد و او آمده پیش مذبح تو در این خانه قسم خورد، 011 1KI 008 032 آنگاه ازآسمان بشنو و عمل نموده، به جهت بندگانت حکم نما و شریران را ملزم ساخته، راه ایشان را به‌سر ایشان برسان و عادلان را عادل شمرده، ایشان را بر‌حسب عدالت ایشان جزا ده. 011 1KI 008 033 «و هنگامی که قوم تو اسرائیل به‌سبب گناهی که به تو ورزیده باشند به حضور دشمنان خود مغلوب شوند اگر به سوی تو بازگشت نموده، اسم تو را اعتراف نمایند و نزد تو در این خانه دعا و تضرع نمایند، 011 1KI 008 034 آنگاه از آسمان بشنوو گناه قوم خود، اسرائیل را بیامرز و ایشان را به زمینی که به پدران ایشان داده‌ای بازآور. 011 1KI 008 035 «هنگامی که آسمان بسته شود و به‌سبب گناهی که به تو ورزیده باشند باران نبارد، اگر به سوی این مکان دعا کنند و اسم تو را اعتراف نمایند و به‌سبب مصیبتی که به ایشان رسانیده باشی از گناه خویش بازگشت کنند، 011 1KI 008 036 آنگاه ازآسمان بشنو و گناه بندگانت و قوم خود اسرائیل را بیامرز و ایشان را به راه نیکو که در آن باید رفت، تعلیم ده و به زمین خود که آن را به قوم خویش برای میراث بخشیده‌ای، باران بفرست. 011 1KI 008 037 «اگر در زمین قحطی باشد و اگر وبا یا بادسموم یا یرقان باشد و اگر ملخ یا کرم باشد و اگردشمنان ایشان، ایشان را در شهرهای زمین ایشان محاصره نمایند، هر بلایی یا هر مرضی که بوده باشد، 011 1KI 008 038 آنگاه هر دعا و هر استغاثه‌ای که از هرمرد یا از تمامی قوم تو، اسرائیل، کرده شود که هریک از ایشان بلای دل خود را خواهند دانست، و دستهای خود را به سوی این خانه دراز نمایند، 011 1KI 008 039 آنگاه از آسمان که مکان سکونت تو باشد بشنوو بیامرز و عمل نموده، به هر کس که دل او رامی دانی به حسب راههایش جزا بده، زیرا که تو به تنهایی عارف قلوب جمیع بنی آدم هستی. 011 1KI 008 040 تاآنکه ایشان در تمام روزهایی که به روی زمینی که به پدران ما داده‌ای زنده باشند، از توبترسند. 011 1KI 008 041 «و نیز غریبی که از قوم تو، اسرائیل، نباشدو به‌خاطر اسم تو از زمین بعید آمده باشد، 011 1KI 008 042 زیراکه آوازه اسم عظیمت و دست قویت و بازوی دراز تو را خواهند شنید، پس چون بیاید و به سوی این خانه دعا نماید، 011 1KI 008 043 آنگاه از آسمان که مکان سکونت توست بشنو و موافق هر‌چه آن غریب از تو استدعا نماید به عمل آور تا جمیع قومهای جهان اسم تو را بشناسند و مثل قوم تو، اسرائیل، از تو بترسند و بدانند که اسم تو بر این خانه‌ای که بنا کرده‌ام، نهاده شده است. 011 1KI 008 044 «اگر قوم تو برای مقاتله با دشمنان خود به راهی که ایشان را فرستاده باشی بیرون روند وایشان به سوی شهری که تو برگزیده‌ای و خانه‌ای که به جهت اسم تو بنا کرده‌ام، نزد خداوند دعانمایند، 011 1KI 008 045 آنگاه دعا و تضرع ایشان را از آسمان بشنو و حق ایشان را بجا آور. 011 1KI 008 046 «و اگر به تو گناه ورزیده باشند زیرا انسانی نیست که گناه نکند و تو بر ایشان غضبناک شده، ایشان را به‌دست دشمنان تسلیم کرده باشی واسیرکنندگان ایشان، ایشان را به زمین دشمنان خواه دور و خواه نزدیک به اسیری ببرند، 011 1KI 008 047 پس اگر ایشان در زمینی که در آن اسیر باشند به خودآمده، بازگشت نمایند و در زمین اسیری خود نزدتو تضرع نموده، گویند که گناه کرده، و عصیان ورزیده، و شریرانه رفتار نموده‌ایم، 011 1KI 008 048 و در زمین دشمنانی که ایشان را به اسیری برده باشند به تمامی دل و به تمامی جان خود به تو بازگشت نمایند، و به سوی زمینی که به پدران ایشان داده‌ای و شهری که برگزیده و خانه‌ای که برای اسم تو بنا کرده‌ام، نزد تو دعا نمایند، 011 1KI 008 049 آنگاه ازآسمان که مکان سکونت توست، دعا و تضرع ایشان را بشنو و حق ایشان را بجا آور. 011 1KI 008 050 و قوم خود را که به تو گناه ورزیده باشند، عفو نما وتمامی تقصیرهای ایشان را که به تو ورزیده باشندبیامرز و ایشان را در دل اسیرکنندگان ایشان ترحم عطا فرما تا بر ایشان ترحم نمایند. 011 1KI 008 051 زیراکه ایشان قوم تو و میراث تو می‌باشند که ازمصر از میان کوره آهن بیرون آوردی. 011 1KI 008 052 تاچشمان تو به تضرع بنده ات و به تضرع قوم تواسرائیل گشاده شود و ایشان را در هر‌چه نزدتو دعا نمایند، اجابت نمایی. 011 1KI 008 053 زیرا که توایشان را از جمیع قومهای جهان برای ارثیت خویش ممتاز نموده‌ای چنانکه به واسطه بنده خود موسی وعده دادی هنگامی که تو‌ای خداوند یهوه پدران ما را از مصر بیرون آوردی.» 011 1KI 008 054 و واقع شد که چون سلیمان از گفتن تمامی این دعا و تضرع نزد خداوند فارغ شد، از پیش مذبح خداوند از زانو زدن و دراز نمودن دستهای خود به سوی آسمان برخاست، 011 1KI 008 055 و ایستاده، تمامی جماعت اسرائیل را به آواز بلند برکت دادو گفت: 011 1KI 008 056 «متبارک باد خداوند که قوم خود، اسرائیل را موافق هر‌چه وعده کرده بود، آرامی داده است زیرا که از تمامی وعده های نیکو که به واسطه بنده خود، موسی داده بود، یک سخن به زمین نیفتاد. 011 1KI 008 057 یهوه خدای ما با ما باشد چنانکه با پدران مامی بود و ما را ترک نکند و رد نماید. 011 1KI 008 058 و دلهای مارا به سوی خود مایل بگرداند تا در تمامی طریق هایش سلوک نموده، اوامر و فرایض واحکام او را که به پدران ما امر فرموده بود، نگاه داریم. 011 1KI 008 059 و کلمات این دعایی که نزد خداوندگفته‌ام، شب و روز نزدیک یهوه خدای ما باشد تاحق بنده خود و حق قوم خویش اسرائیل را برحسب اقتضای هر روز بجا آورد. 011 1KI 008 060 تا تمامی قوم های جهان بدانند که یهوه خداست و دیگری نیست. 011 1KI 008 061 پس دل شما با یهوه خدای ما کامل باشد تا در فرایض او سلوک نموده، اوامر او رامثل امروز نگاه دارید.» 011 1KI 008 062 پس پادشاه و تمامی اسرائیل با وی به حضور خداوند قربانی‌ها گذرانیدند. 011 1KI 008 063 و سلیمان به جهت ذبایح سلامتی که برای خداوند گذارنید، بیست و دو هزار گاو و صد و بیست هزار گوسفندذبح نمود و پادشاه و جمیع بنی‌اسرائیل، خانه خداوند را تبریک نمودند. 011 1KI 008 064 و در آن روز پادشاه وسط صحن را که پیش خانه خداوند است تقدیس نمود زیرا چونکه مذبح برنجینی که به حضور خداوند بود به جهت گنجایش قربانی های سوختنی و هدایای آردی و پیه قربانی های سلامتی کوچک بود، از آن جهت قربانی های سوختنی و هدایای آردی و پیه ذبایح سلامتی را در آنجا گذرانید. 011 1KI 008 065 و در آن وقت سلیمان و تمامی اسرائیل باوی عید را نگاه داشتند و آن انجمن بزرگ ازمدخل حمات تا وادی مصر هفت روز و هفت روز یعنی چهارده روز به حضور یهوه، خدای مابودند. 011 1KI 008 066 و در روز هشتم، قوم را مرخص فرمودو ایشان برای پادشاه برکت خواسته، و با شادمانی و خوشدلی به‌سبب تمامی احسانی که خداوند به بنده خود، داود و به قوم خویش اسرائیل نموده بود، به خیمه های خود رفتند. 011 1KI 009 001 و واقع شد که چون سلیمان از بنا نمودن خانه خداوند و خانه پادشاه و از بجا آوردن هر مقصودی که سلیمان خواسته بود، فارغ شد، 011 1KI 009 002 خداوند بار دیگر به سلیمان ظاهر شد، چنانکه در جبعون بر وی ظاهر شده بود. 011 1KI 009 003 و خداوند وی را گفت: «دعا و تضرع تو را که به حضور من کردی، اجابت نمودم، و این خانه‌ای را که بنانمودی تا نام من در آن تا به ابد نهاده شود تقدیس نمودم، و چشمان و دل من همیشه اوقات در آن خواهد بود. 011 1KI 009 004 پس اگر تو با دل کامل و استقامت به طوری که پدرت داود رفتار نمود به حضور من سلوک نمایی، و هر‌چه تو را امر فرمایم بجا آوری و فرایض و احکام مرا نگاه داری، 011 1KI 009 005 آنگاه کرسی سلطنت تو را بر اسرائیل تا به ابد برقرار خواهم گردانید، چنانکه به پدر تو داود وعده دادم و گفتم که از تو کسی‌که بر کرسی اسرائیل بنشیند، مفقودنخواهد شد. 011 1KI 009 006 «اما اگر شما و پسران شما از متابعت من روگردانیده، اوامر و فرایضی را که به پدران شمادادم نگاه ندارید و رفته، خدایان دیگر را عبادت نموده، آنها را سجده کنید، 011 1KI 009 007 آنگاه اسرائیل را ازروی زمینی که به ایشان دادم منقطع خواهم ساخت، و این خانه را که به جهت اسم خودتقدیس نمودم از حضور خویش دور خواهم‌انداخت، و اسرائیل در میان جمیع قومهاضرب‌المثل و مضحکه خواهد شد. 011 1KI 009 008 و این خانه عبرتی خواهد گردید به طوری که هر‌که نزد آن بگذرد، متحیر شده، صفیر خواهد زد و خواهندگفت: خداوند به این زمین و به این خانه چرا چنین عمل نموده است؟ 011 1KI 009 009 و خواهند گفت: از این جهت که یهوه، خدای خود را که پدران ایشان را از زمین مصر بیرون آورده بود، ترک کردند و به خدایان دیگر متمسک شده، آنها را سجده و عبادت نمودند. لهذا خداوند تمامی این بلا را بر ایشان آورده است.» 011 1KI 009 010 و واقع شد بعد از انقضای بیست سالی که سلیمان این دو خانه، یعنی خانه خداوند و خانه پادشاه را بنا می‌کرد، 011 1KI 009 011 و حیرام، پادشاه صور، سلیمان را به چوب سرو آزاد و چوب صنوبر وطلا موافق هر‌چه خواسته بود اعانت کرده بود، آنگاه سلیمان پادشاه بیست شهر در زمین جلیل به حیرام داد. 011 1KI 009 012 و حیرام به جهت دیدن شهرهایی که سلیمان به او داده بود، از صور بیرون آمد اماآنها به نظرش پسند نیامد. 011 1KI 009 013 و گفت: «ای برادرم این شهرهایی که به من بخشیده‌ای چیست؟» وآنها را تا امروز زمین کابول نامید. 011 1KI 009 014 و حیرام صد و بیست وزنه طلا برای پادشاه فرستاد. 011 1KI 009 015 و این است حساب سخره‌ای که سلیمان پادشاه گرفته بود به جهت بنای خانه خداوند وخانه خود و ملو و حصارهای اورشلیم و حاصورو مجدو و جازر. 011 1KI 009 016 زیرا که فرعون، پادشاه مصربرآمده، جازر را تسخیر نموده، و آن را به آتش سوزانیده، و کنعانیان را که در شهر ساکن بودندکشته بود، و آن را به دختر خود که زن سلیمان بودبه جهت مهر داده بود. 011 1KI 009 017 و سلیمان، جازر وبیت حورون تحتانی را بنا کرد. 011 1KI 009 018 و بعلت و تدمررا در صحرای زمین، 011 1KI 009 019 و جمیع شهرهای مخزنی که سلیمان داشت و شهرهای ارابه‌ها وشهرهای سواران را و هر‌آنچه را که سلیمان میل داشت که در اورشلیم و لبنان و تمامی زمین مملکت خود بنا نماید (بنا نمود). 011 1KI 009 020 و تمامی مردمانی که از اموریان و حتیان و فرزیان و حویان و یبوسیان باقی‌مانده، و از بنی‌اسرائیل نبودند، 011 1KI 009 021 یعنی پسران ایشان که در زمین باقی ماندند بعداز آنانی که بنی‌اسرائیل نتوانستند ایشان را بالکل هلاک سازند، سلیمان ایشان را تا امروزخراج گذار و غلامان ساخت. 011 1KI 009 022 اما ازبنی‌اسرائیل، سلیمان احدی را به غلامی نگرفت، بلکه ایشان مردان جنگی و خدام و سروران وسرداران و روسای ارابه‌ها و سواران او بودند. 011 1KI 009 023 و اینانند ناظران خاصه که بر کارهای سلیمان بودند، پانصد و پنجاه نفر که بر اشخاصی که در کار مشغول می‌بودند، سرکاری داشتند. 011 1KI 009 024 پس دختر فرعون از شهر داود به خانه خودکه برایش بنا کرده بود، برآمد، و در آن زمان ملو رابنا می‌کرد. 011 1KI 009 025 و سلیمان هر سال سه مرتبه قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی بر مذبحی که به جهت خداوند بنا کرده بود می‌گذرانید، و بر مذبحی که پیش خداوند بود، بخور می‌گذرانید. پس خانه رابه اتمام رسانید. 011 1KI 009 026 و سلیمان پادشاه در عصیون جابر که به‌جانب ایلوت بر کناره بحر قلزم در زمین ادوم است، کشتیها ساخت. 011 1KI 009 027 و حیرام، بندگان خود راکه ملاح بودند و در دریا مهارت داشتند، درکشتیها همراه بندگان سلیمان فرستاد. 011 1KI 009 028 پس به اوفیر رفتند و چهارصد و بیست وزنه طلا از آنجاگرفته، برای سلیمان پادشاه آوردند. 011 1KI 010 001 و چون ملکه سبا آوازه سلیمان رادرباره اسم خداوند شنید، آمد تا او رابه مسائل امتحان کند. 011 1KI 010 002 پس با موکب بسیار عظیم و با شترانی که به عطریات و طلای بسیار وسنگهای گرانبها بار شده بود به اورشلیم واردشده، به حضور سلیمان آمد و با وی از هر‌چه دردلش بود، گفتگو کرد. 011 1KI 010 003 و سلیمان تمامی مسائلش را برایش بیان نمود و چیزی از پادشاه مخفی نماند که برایش بیان نکرد. 011 1KI 010 004 و چون ملکه سبا تمامی حکمت سلیمان را دید و خانه‌ای را که بنا کرده بود، 011 1KI 010 005 و طعام سفره او و مجلس بندگانش را و نظام و لباس خادمانش را و ساقیانش وزینه‌ای را که به آن به خانه خداوند برمی آمد، روح در او دیگر نماند. 011 1KI 010 006 و به پادشاه گفت: «آوازه‌ای که درباره کارها وحکمت تو در ولایت خود شنیدم، راست بود. 011 1KI 010 007 اما تا نیامدم و به چشمان خود ندیدم، اخبار راباور نکردم، و اینک نصفش به من اعلام نشده بود؛ حکمت و سعادتمندی تو از خبری که شنیده بودم، زیاده است. 011 1KI 010 008 خوشابه‌حال مردان تو وخوشابه‌حال این بندگانت که به حضور تو همیشه می‌ایستند و حکمت تو را می‌شنوند. 011 1KI 010 009 متبارک بادیهوه، خدای تو، که بر تو رغبت داشته، تو را برکرسی اسرائیل نشانید. 011 1KI 010 010 از این سبب که خداوند، اسرائیل را تا به ابد دوست می‌دارد، تو رابر پادشاهی نصب نموده است تا داوری و عدالت را بجا آوری.» 011 1KI 010 011 و به پادشاه صد و بیست وزنه طلا وعطریات از حد زیاده و سنگهای گرانبها داد، ومثل این عطریات که ملکه سبا به سلیمان پادشاه داد، هرگز به آن فراوانی دیگر نیامد. 011 1KI 010 012 وکشتیهای حیرام نیز که طلا از اوفیر آوردند، چوب صندل از حد زیاده، و سنگهای گرانبها ازاوفیر آوردند. 011 1KI 010 013 و پادشاه از این چوب صندل، ستونها به جهت خانه خداوند و خانه پادشاه و عودها وبربطها برای مغنیان ساخت، و مثل این چوب صندل تا امروز نیامده و دیده نشده است. 011 1KI 010 014 و سلیمان پادشاه به ملکه سبا، تمامی اراده او را که خواسته بود داد، سوای آنچه سلیمان ازکرم ملوکانه خویش به وی بخشید. پس او بابندگانش به ولایت خود توجه نموده، رفت. 011 1KI 010 015 و وزن طلایی که در یک سال نزد سلیمان رسید ششصد و شصت و شش وزنه طلا بود. 011 1KI 010 016 سوای آنچه از تاجران و تجارت بازرگانان وجمیع پادشاهان عرب و حاکمان مملکت می‌رسید. 011 1KI 010 017 و سلیمان پادشاه دویست سپرطلای چکشی ساخت که برای هر سپر ششصدمثقال طلا به‌کار برده شد، و سیصد سپر کوچک طلای چکشی ساخت که برای هر سپر سه منای طلا به‌کار برده شد، و پادشاه آنها را در خانه جنگل لبنان گذاشت. 011 1KI 010 018 و پادشاه تخت بزرگی ازعاج ساخت و آن را به زر خالص پوشانید. 011 1KI 010 019 وتخت را شش پله بود و سر تخت از عقبش مدوربود، و به این طرف و آن طرف کرسی‌اش دسته هابود و دو شیر به پهلوی دستها ایستاده بودند. 011 1KI 010 020 وآنجا دوازده شیر از این طرف و آن طرف بر آن شش پله ایستاده بودند که در هیچ مملکت مثل این ساخته نشده بود. 011 1KI 010 021 و تمامی ظروف نوشیدنی سلیمان پادشاه از طلا و تمامی ظروف خانه جنگل لبنان از زر خالص بود و هیچ‌یکی ازآنها از نقره نبود زیرا که آن در ایام سلیمان هیچ به حساب نمی آمد. 011 1KI 010 022 زیرا پادشاه کشتیهای ترشیشی با کشتیهای حیرام به روی دریا داشت. وکشتیهای ترشیشی هر سال یک مرتبه می‌آمدند وطلا و نقره و عاج و میمونها و طاووسهامی آوردند. 011 1KI 010 023 پس سلیمان پادشاه در دولت و حکمت ازجمیع پادشاهان جهان بزرگتر شد. 011 1KI 010 024 و تمامی اهل جهان، حضور سلیمان را می‌طلبیدند تاحکمتی را که خداوند در دلش نهاده بود، بشنوند. 011 1KI 010 025 و هر یکی از ایشان هدیه خود را از آلات نقره و آلات طلا و رخوت و اسلحه و عطریات واسبان و قاطرها، سال به سال می‌آوردند. 011 1KI 010 026 و سلیمان ارابه‌ها و سواران جمع کرده، هزار و چهارصد ارابه و دوازده هزار سوار داشت و آنها را در شهرهای ارابه‌ها و نزد پادشاه دراورشلیم گذاشت. 011 1KI 010 027 و پادشاه نقره را در اورشلیم مثل سنگها و چوب سرو آزاد را مثل چوب افراغ که در صحراست، فراوان ساخت. 011 1KI 010 028 و اسبهای سلیمان از مصر آورده می‌شد، و تاجران پادشاه دسته های آنها را می‌خریدند هر دسته را به قیمت معین. 011 1KI 010 029 و یک ارابه را به قیمت ششصد مثقال نقره از مصر بیرون آوردند، و می‌رسانیدند و یک اسب را به قیمت صد و پنجاه، و همچنین برای جمیع پادشاهان حتیان و پادشاهان ارام به توسطآنها بیرون می‌آوردند. 011 1KI 011 001 و سلیمان پادشاه سوای دختر فرعون، زنان غریب بسیاری را از موآبیان و عمونیان وادومیان و صیدونیان و حتیان دوست می‌داشت. 011 1KI 011 002 از امتهایی که خداوند درباره ایشان بنی‌اسرائیل را فرموده بود که شما به ایشان درنیایید و ایشان به شما درنیایند مبادا دل شما را به پیروی خدایان خود مایل گردانند. و سلیمان با اینها به محبت ملصق شد. 011 1KI 011 003 و او را هفتصد زن بانو و سیصد متعه بود و زنانش دل او را برگردانیدند. 011 1KI 011 004 و در وقت پیری سلیمان واقع شد که زنانش دل او را به پیروی خدایان غریب مایل ساختند، و دل او مثل دل پدرش داود با یهوه، خدایش کامل نبود. 011 1KI 011 005 پس سلیمان در عقب عشتورت، خدای صیدونیان، ودر عقب ملکوم رجس عمونیان رفت. 011 1KI 011 006 و سلیمان در نظر خداوند شرارت ورزیده، مثل پدر خود داود، خداوند را پیروی کامل ننمود. 011 1KI 011 007 آنگاه سلیمان در کوهی که روبروی اورشلیم است مکانی بلند به جهت کموش که رجس موآبیان است، و به جهت مولک، رجس بنی عمون بنا کرد. 011 1KI 011 008 و همچنین به جهت همه زنان غریب خود که برای خدایان خویش بخور می‌سوزانیدند وقربانی‌ها می‌گذرانیدند، عمل نمود. 011 1KI 011 009 پس خشم خداوند بر سلیمان افروخته شداز آن جهت که دلش از یهوه، خدای اسرائیل منحرف گشت که دو مرتبه بر او ظاهر شده، 011 1KI 011 010 اورا در همین باب امر فرموده بود که پیروی خدایان غیر را ننماید اما آنچه خداوند به او امر فرموده بود، به‌جا نیاورد. 011 1KI 011 011 پس خداوند به سلیمان گفت: «چونکه این عمل را نمودی و عهد وفرایض مرا که به تو امر فرمودم نگاه نداشتی، البته سلطنت را از تو پاره کرده، آن را به بنده ات خواهم داد. 011 1KI 011 012 لیکن در ایام تو این را به‌خاطر پدرت، داودنخواهم کرد اما از دست پسرت آن را پاره خواهم کرد. 011 1KI 011 013 ولی تمامی مملکت را پاره نخواهم کردبلکه یک سبط را به‌خاطر بنده‌ام داود و به‌خاطراورشلیم که برگزیده‌ام به پسر تو خواهم داد.» 011 1KI 011 014 و خداوند دشمنی برای سلیمان برانگیزانید، یعنی هدد ادومی را که از ذریت پادشاهان ادوم بود. 011 1KI 011 015 زیرا هنگامی که داود درادوم بود و یوآب که سردار لشکر بود، برای دفن کردن کشتگان رفته بود و تمامی ذکوران ادوم راکشته بود. 011 1KI 011 016 (زیرا یوآب و تمامی اسرائیل شش ماه در آنجا ماندند تا تمامی ذکوران ادوم را منقطع ساختند). 011 1KI 011 017 آنگاه هدد با بعضی ادومیان که ازبندگان پدرش بودند، فرار کردند تا به مصر بروند، و هدد طفلی کوچک بود. 011 1KI 011 018 پس، از مدیان روانه شده، به فاران آمدند، و چند نفر از فاران با خودبرداشته، به مصر نزد فرعون، پادشاه مصر آمدند، و او وی را خانه‌ای داد و معیشتی برایش تعیین نمود و زمینی به او ارزانی داشت. 011 1KI 011 019 و هدد درنظر فرعون التفات بسیار یافت و خواهر زن خود، یعنی خواهر تحفنیس ملکه را به وی به زنی داد. 011 1KI 011 020 و خواهر تحفنیس پسری جنوبت نام برای وی زایید و تحفنیس او را در خانه فرعون از شیربازداشت و جنوبت در خانه فرعون در میان پسران فرعون می‌بود. 011 1KI 011 021 و چون هدد در مصر شنید که داود با پدران خویش خوابیده، و یوآب، سردارلشکر مرده است، هدد به فرعون گفت: «مرارخصت بده تا به ولایت خود بروم.» 011 1KI 011 022 فرعون وی را گفت: «اما تو را نزد من چه چیز کم است که اینک می‌خواهی به ولایت خود بروی؟» گفت: «هیچ، لیکن مرا البته مرخص نما.» 011 1KI 011 023 و خدا دشمنی دیگر برای وی برانگیزانید، یعنی رزون بن الیداع را که از نزد آقای خویش، هددعزر، پادشاه صوبه فرار کرده بود. 011 1KI 011 024 و مردان چندی نزد خود جمع کرده، سردار فوجی شدهنگامی که داود بعضی ایشان را کشت. پس به دمشق رفتند و در آنجا ساکن شده، در دمشق حکمرانی نمودند. 011 1KI 011 025 و او در تمامی روزهای سلیمان، دشمن اسرائیل می‌بود، علاوه بر ضرری که هدد می‌رسانید و از اسرائیل نفرت داشته، برارام سلطنت می‌نمود. 011 1KI 011 026 و یربعام بن نباط افرایمی از صرده که بنده سلیمان و مادرش مسمی به صروعه و بیوه‌زنی بود، دست خود را نیز به ضد پادشاه بلند کرد. 011 1KI 011 027 و سبب آنکه دست خود را به ضد پادشاه بلند کرد، این بود که سلیمان ملو را بنا می‌کرد، و رخنه شهرپدر خود داود را تعمیر می‌نمود. 011 1KI 011 028 و یربعام مردشجاع جنگی بود. پس چون سلیمان آن جوان رادید که در کار مردی زرنگ بود او را بر تمامی امور خاندان یوسف بگماشت. 011 1KI 011 029 و در آن زمان واقع شد که یربعام از اورشلیم بیرون می‌آمد واخیای شیلونی نبی در راه به او برخورد، و جامه تازه‌ای در برداشت و ایشان هر دو در صحرا تنهابودند. 011 1KI 011 030 پس اخیا جامه تازه‌ای که در برداشت گرفته، آن را به دوازده قسمت پاره کرد. 011 1KI 011 031 و به یربعام گفت: «ده قسمت برای خود بگیر زیرا که یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌گوید، اینک من مملکت را از دست سلیمان پاره می‌کنم و ده سبطبه تو می‌دهم. 011 1KI 011 032 و به‌خاطر بنده من، داود و به‌خاطر اورشلیم، شهری که از تمامی اسباطبنی‌اسرائیل برگزیده‌ام، یک سبط از آن او خواهدبود. 011 1KI 011 033 چونکه ایشان مرا ترک کردند و عشتورت، خدای صیدونیان، و کموش، خدای موآب، وملکوم، خدای بنی عمون را سجده کردند، و درطریقهای من سلوک ننمودند و آنچه در نظر من راست است، بجا نیاوردند و فرایض و احکام مرامثل پدرش، داود نگاه نداشتند. 011 1KI 011 034 لیکن تمام مملکت را از دست او نخواهم گرفت بلکه به‌خاطر بنده خود داود که او را برگزیدم، از آنرو که اوامر و فرایض مرا نگاه داشته بود، او را در تمامی ایام روزهایش سرور خواهم ساخت. 011 1KI 011 035 اماسلطنت را از دست پسرش گرفته، آن را یعنی ده سبط به تو خواهم داد. 011 1KI 011 036 و یک سبط به پسرش خواهم بخشید تا بنده من، داود در اورشلیم، شهری که برای خود برگزیده‌ام تا اسم خود را درآن بگذارم، نوری در حضور من همیشه داشته باشد. 011 1KI 011 037 و تو را خواهم گرفت تا موافق هر‌چه دلت آرزو دارد، سلطنت نمایی و بر اسرائیل پادشاه شوی. 011 1KI 011 038 و واقع خواهد شد که اگر هر‌چه تو را امر فرمایم، بشنوی و به طریق هایم سلوک نموده، آنچه در نظرم راست است بجا آوری وفرایض و اوامر مرا نگاه داری چنانکه بنده من، داود آنها را نگاه داشت، آنگاه با تو خواهم بود وخانه‌ای مستحکم برای تو بنا خواهم نمود، چنانکه برای داود بنا کردم و اسرائیل را به توخواهم بخشید. 011 1KI 011 039 و ذریت داود را به‌سبب این امر ذلیل خواهم ساخت اما نه تا به ابد.» 011 1KI 011 040 پس سلیمان قصد کشتن یربعام داشت و یربعام برخاسته، به مصر نزد شیشق، پادشاه مصر فرارکرد و تا وفات سلیمان در مصر ماند. 011 1KI 011 041 و بقیه امور سلیمان و هر‌چه کرد و حکمت او، آیا آنها در کتاب وقایع سلیمان مکتوب نیست؟ 011 1KI 011 042 و ایامی که سلیمان در اورشلیم برتمامی اسرائیل سلطنت کرد، چهل سال بود. 011 1KI 011 043 پس سلیمان با پدران خود خوابید و در شهرپدر خود داود دفن شد و پسرش رحبعام در جای او سلطنت نمود 011 1KI 012 001 و رحبعام به شکیم رفت زیرا که تمامی اسرائیل به شکیم آمدند تا او را پادشاه بسازند. 011 1KI 012 002 و واقع شد که چون یربعام بن نباط شنید(و او هنوز در مصر بود که از حضور سلیمان پادشاه به آنجا فرار کرده، و یربعام در مصر ساکن می‌بود. 011 1KI 012 003 و ایشان فرستاده، او را خواندند)، آنگاه یربعام و تمامی جماعت اسرائیل آمدند و به رحبعام عرض کرده، گفتند: 011 1KI 012 004 «پدر تو یوغ ما راسخت ساخت اما تو الان بندگی سخت و یوغ سنگینی را که پدرت بر ما نهاد سبک ساز، و تو راخدمت خواهیم نمود.» 011 1KI 012 005 به ایشان گفت: «تا سه روز دیگر بروید و بعد از آن نزد من برگردید.» پس قوم رفتند. 011 1KI 012 006 و رحبعام پادشاه با مشایخی که در حین حیات پدرش، سلیمان به حضورش می‌ایستادندمشورت کرده، گفت: «که شما چه صلاح می‌بینیدتا به این قوم جواب دهم؟» 011 1KI 012 007 ایشان او را عرض کرده، گفتند: «اگر امروز این قوم را بنده شوی وایشان را خدمت نموده، جواب دهی و سخنان نیکو به ایشان گویی همانا همیشه اوقات بنده توخواهند بود.» 011 1KI 012 008 اما مشورت مشایخ را که به اودادند ترک کرد، و با جوانانی که با او تربیت یافته بودند و به حضورش می‌ایستادند، مشورت کرد. 011 1KI 012 009 و به ایشان گفت: «شما چه صلاح می‌بینید که به این قوم جواب دهیم؟ که به من عرض کرده، گفته‌اند یوغی را که پدرت بر ما نهاده است، سبک ساز.» 011 1KI 012 010 و جوانانی که با او تربیت یافته بودند او راخطاب کرده، گفتند که به این قوم که به تو عرض کرده، گفته‌اند که پدرت یوغ ما را سنگین ساخته است و تو آن را برای ما سبک ساز، به ایشان چنین بگو: انگشت کوچک من از کمر پدرم کلفت تراست. 011 1KI 012 011 و حال پدرم یوغ سنگین بر شما نهاده است اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید. پدرم شما را به تازیانه‌ها تنبیه می‌نمود اما من شمارا به عقربها تنبیه خواهم نمود.» 011 1KI 012 012 و در روز سوم، یربعام و تمامی قوم به نزدرحبعام باز آمدند، به نحوی که پادشاه فرموده و گفته بود که در روز سوم نزد من باز آیید. 011 1KI 012 013 وپادشاه، قوم را به سختی جواب داد، و مشورت مشایخ را که به وی داده بودند، ترک کرد. 011 1KI 012 014 وموافق مشورت جوانان ایشان را خطاب کرده، گفت: «پدرم یوغ شما را سنگین ساخت، اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید. پدرم شما را به تازیانه تنبیه می‌نمود اما من شما را به عقربها تنبیه خواهم کرد.» 011 1KI 012 015 و پادشاه، قوم را اجابت نکردزیرا که این امر از جانب خداوند شده بود تاکلامی را که خداوند به واسطه اخیای شیلونی به یربعام بن نباط گفته بود، ثابت گرداند. 011 1KI 012 016 و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه، ایشان را اجابت نکرد آنگاه قوم، پادشاه را جواب داده، گفتند: «ما را در داود چه حصه است؟ و درپسر یسا چه نصیب؟ ای اسرائیل به خیمه های خود بروید! و اینک‌ای داود به خانه خود متوجه باش!» 011 1KI 012 017 اما رحبعام بر بنی‌اسرائیل که در شهرهای یهودا ساکن بودند، سلطنت می‌نمود. 011 1KI 012 018 ورحبعام پادشاه ادورام را که سردار باج گیران بود، فرستاد و تمامی اسرائیل، او را سنگسار کردند که مرد و رحبعام پادشاه تعجیل نموده، بر ارابه خودسوار شد و به اورشلیم فرار کرد. 011 1KI 012 019 پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داود عاصی شدند. 011 1KI 012 020 و چون تمامی اسرائیل شنیدند که یربعام مراجعت کرده است، ایشان فرستاده، او را نزدجماعت طلبیدند و او را بر تمام اسرائیل پادشاه ساختند، و غیر از سبط یهودا فقط، کسی خاندان داود را پیروی نکرد. 011 1KI 012 021 و چون رحبعام به اورشلیم رسید، تمامی خاندان یهودا و سبط بنیامین، یعنی صد و هشتادهزار نفر برگزیده جنگ آزموده را جمع کرد تا باخاندان اسرائیل مقاتله نموده، سلطنت را به رحبعام بن سلیمان برگرداند. 011 1KI 012 022 اما کلام خدا برشمعیا، مرد خدا نازل شده، گفت: 011 1KI 012 023 «به رحبعام بن سلیمان، پادشاه یهودا و به تمامی خاندان یهوداو بنیامین و به بقیه قوم خطاب کرده، بگو: 011 1KI 012 024 خداوند چنین می‌گوید: مروید و با برادران خود بنی‌اسرائیل جنگ منمایید، هر کس به خانه خود برگردد زیرا که این امر از جانب من شده است.» و ایشان کلام خداوند را شنیدند وبرگشته، موافق فرمان خداوند رفتار نمودند. 011 1KI 012 025 و یربعام شکیم را در کوهستان افرایم بناکرده، در آن ساکن شد و از آنجا بیرون رفته، فنوئیل را بنا نمود. 011 1KI 012 026 و یربعام در دل خود فکرکرد که حال سلطنت به خاندان داود خواهدبرگشت. 011 1KI 012 027 اگر این قوم به جهت گذرانیدن قربانی‌ها به خانه خداوند به اورشلیم بروند همانادل این قوم به آقای خویش، رحبعام، پادشاه یهودا خواهد برگشت و مرا به قتل رسانیده، نزدرحبعام، پادشاه یهودا خواهند برگشت. 011 1KI 012 028 پس پادشاه مشورت نموده، دو گوساله طلا ساخت وبه ایشان گفت: «برای شما رفتن تا به اورشلیم زحمت است، هان‌ای اسرائیل خدایان تو که تو رااز زمین مصر برآوردند!» 011 1KI 012 029 و یکی را در بیت ئیل گذاشت و دیگری را در دان قرار داد. 011 1KI 012 030 و این امرباعث گناه شد و قوم پیش آن یک تا دان می‌رفتند. 011 1KI 012 031 و خانه‌ها در مکانهای بلند ساخت و از تمامی قوم که از بنی لاوی نبودند، کاهنان تعیین نمود. 011 1KI 012 032 و یربعام عیدی در ماه هشتم در روز پانزدهم ماه مثل عیدی که در یهوداست برپا کرد و نزد آن مذبح می‌رفت و در بیت ئیل به همان طور عمل نموده، برای گوساله هایی که ساخته بود، قربانی می‌گذرانید. و کاهنان مکانهای بلند را که ساخته بود، در بیت ئیل قرار داد. 011 1KI 012 033 و در روز پانزدهم ماه هشتم، یعنی در ماهی که از دل خود ابداع نموده بود، نزد مذبح که در بیت ئیل ساخته بود می‌رفت، و برای بنی‌اسرائیل عید برپا نموده، نزد مذبح برآمده، بخور می‌سوزانید. 011 1KI 013 001 و اینک مرد خدایی به فرمان خداوند ازیهودا به بیت ئیل آمد و یربعام به جهت سوزانیدن بخور نزد مذبح ایستاده بود. 011 1KI 013 002 پس به فرمان خداوند مذبح را ندا کرده، گفت: «ای مذبح! ای مذبح! خداوند چنین می‌گوید: اینک پسری که یوشیا نام دارد به جهت خاندان داود زاییده می‌شود و کاهنان مکانهای بلند را که بر تو بخورمی سوزانند، بر تو ذبح خواهد نمود واستخوانهای مردم را بر تو خواهند سوزانید.» 011 1KI 013 003 ودر آن روز علامتی نشان داده، گفت: «این است علامتی که خداوند فرموده است، اینک این مذبح چاک خواهد شد و خاکستری که بر آن است، ریخته خواهد گشت.» 011 1KI 013 004 و واقع شد که چون پادشاه، سخن مرد خدا را که مذبح را که دربیت ئیل بود، ندا کرده بود، شنید، یربعام دست خود را از جانب مذبح دراز کرده، گفت: «او را بگیرید.» و دستش که به سوی او دراز کرده بود، خشک شد به طوری که نتوانست آن را نزد خودباز بکشد. 011 1KI 013 005 و مذبح چاک شد و خاکستر از روی مذبح ریخته گشت بر‌حسب علامتی که آن مردخدا به فرمان خداوند نشان داده بود. 011 1KI 013 006 و پادشاه، مرد خدا را خطاب کرده، گفت: «تمنا اینکه نزدیهوه، خدای خود تضرع نمایی و برای من دعاکنی تا دست من به من باز داده شود.» پس مرد خدانزد خداوند تضرع نمود، و دست پادشاه به او بازداده شده، مثل اول گردید. 011 1KI 013 007 و پادشاه به آن مردخدا گفت: «همراه من به خانه بیا و استراحت نما وتو را اجرت خواهم داد.» 011 1KI 013 008 اما مرد خدا به پادشاه گفت: «اگر نصف خانه خود را به من بدهی، همراه تو نمی آیم، و در اینجا نه نان می‌خورم و نه آب می‌نوشم. 011 1KI 013 009 زیرا خداوند مرا به کلام خود چنین امر فرموده و گفته است نان مخور و آب منوش وبه راهی که آمده‌ای بر مگرد.» 011 1KI 013 010 پس به راه دیگربرفت و از راهی که به بیت ئیل آمده بود، مراجعت ننمود. 011 1KI 013 011 و نبی سالخورده‌ای در بیت ئیل ساکن می‌بود و پسرانش آمده، او را از هر کاری که آن مرد خدا آن روز در بیت ئیل کرده بود، مخبرساختند، و نیز سخنانی را که به پادشاه گفته بود، برای پدر خود بیان کردند. 011 1KI 013 012 و پدر ایشان به ایشان گفت: «به کدام راه رفته است؟» و پسرانش دیده بودند که آن مرد خدا که از یهودا آمده بود به کدام راه رفت. 011 1KI 013 013 پس به پسران خود گفت: «الاغ را برای من بیارایید.» و الاغ را برایش آراستند و برآن سوار شد. 011 1KI 013 014 و از عقب مرد خدا رفته، او را زیردرخت بلوط نشسته یافت. پس او را گفت: «آیا توآن مرد خدا هستی که از یهودا آمده‌ای؟» گفت: «من هستم.» 011 1KI 013 015 وی را گفت: «همراه من به خانه بیا و غذا بخور.» 011 1KI 013 016 او در جواب گفت که «همراه تونمی توانم برگردم و با تو داخل شوم، و در اینجا باتو نه نان می‌خورم و نه آب می‌نوشم. 011 1KI 013 017 زیرا که به فرمان خداوند به من گفته شده است که در آنجانان مخور و آب منوش و از راهی که آمده‌ای مراجعت منما.» 011 1KI 013 018 او وی را گفت: «من نیز مثل تونبی هستم و فرشته‌ای به فرمان خداوند با من متکلم شده، گفت او را با خود به خانه ات برگردان تا نان بخورد و آب بنوشد.» اما وی را دروغ گفت. 011 1KI 013 019 پس همراه وی در خانه‌اش برگشته، غذا خوردو آب نوشید. 011 1KI 013 020 و هنگامی که ایشان بر سفره نشسته بودند، کلام خداوند به آن نبی که او را برگردانیده بودآمد، 011 1KI 013 021 و به آن مرد خدا که از یهودا آمده بود، نداکرده، گفت: «خداوند چنین می‌گوید: چونکه ازفرمان خداوند تمرد نموده، حکمی را که یهوه، خدایت به تو امر فرموده بود نگاه نداشتی، 011 1KI 013 022 وبرگشته، در جایی که به تو گفته شده بود غذامخور و آب منوش، غذا خوردی و آب نوشیدی، لهذا جسد تو به قبر پدرانت داخل نخواهد شد.» 011 1KI 013 023 پس بعد از اینکه او غذا خورد وآب نوشید الاغ را برایش بیاراست، یعنی به جهت نبی که برگردانیده بود. 011 1KI 013 024 و چون رفت، شیری اورا در راه یافته، کشت و جسد او در راه انداخته شد، و الاغ به پهلویش ایستاده، و شیر نیز نزد لاش ایستاده بود. 011 1KI 013 025 و اینک بعضی راه گذران جسد رادر راه انداخته شده، و شیر را نزد جسد ایستاده دیدند، پس آمدند و در شهری که آن نبی پیر درآن ساکن می‌بود، خبر دادند. 011 1KI 013 026 و چون نبی که او را از راه برگردانیده بودشنید، گفت: «این آن مرد خداست که از حکم خداوند تمرد نمود، لهذا خداوند او را به شیر داده که او را دریده و کشته است، موافق کلامی که خداوند به او گفته بود. 011 1KI 013 027 پس پسران خود راخطاب کرده، گفت: «الاغ را برای من بیارایید.» وایشان آن را آراستند. 011 1KI 013 028 و او روانه شده، جسد اورا در راه انداخته، و الاغ و شیر را نزد جسدایستاده یافت، و شیر جسد را نخورده و الاغ راندریده بود. 011 1KI 013 029 و آن نبی جسد مرد خدا رابرداشت و بر الاغ گذارده، آن را بازآورد و آن نبی پیر به شهر آمد تا ماتم گیرد و او را دفن نماید. 011 1KI 013 030 وجسد او را در قبر خویش گذارد و برای او ماتم گرفته، گفتند: «وای‌ای برادر من!» 011 1KI 013 031 و بعد ازآنکه او را دفن کرد به پسران خود خطاب کرده، گفت: «چون من بمیرم مرا در قبری که مرد خدا درآن مدفون است، دفن کنید، و استخوانهایم را به پهلوی استخوانهای وی بگذارید. 011 1KI 013 032 زیرا کلامی را که درباره مذبحی که در بیت ئیل است و درباره همه خانه های مکانهای بلند که در شهرهای سامره می‌باشد، به فرمان خداوند گفته بود، البته واقع خواهد شد. 011 1KI 013 033 و بعد از این امر، یربعام از طریق ردی خودبازگشت ننمود، بلکه کاهنان برای مکانهای بلند ازجمیع قوم تعیین نمود، و هرکه می‌خواست، او راتخصیص می‌کرد تا از کاهنان مکانهای بلند بشود. 011 1KI 013 034 و این کار باعث گناه خاندان یربعام گردید تا آن را از روی زمین منقطع و هلاک ساخت. 011 1KI 014 001 در آن زمان ابیا پسر یربعام بیمار شد. 011 1KI 014 002 و یربعام به زن خود گفت که «الان برخیز و صورت خود را تبدیل نما تا نشناسند که تو زن یربعام هستی، و به شیلوه برو. اینک اخیای نبی که درباره من گفت که براین قوم پادشاه خواهم شد در آنجاست. 011 1KI 014 003 و در دست خود ده قرص نان وکلیچه‌ها و کوزه عسل گرفته، نزد وی برو و او تورا از آنچه بر طفل واقع می‌شود، خبر‌خواهدداد.» 011 1KI 014 004 پس زن یربعام چنین کرده، برخاست و به شیلوه رفته، به خانه اخیا رسید و اخیانمی توانست ببیند زیرا که چشمانش از پیری تارشده بود. 011 1KI 014 005 و خداوند به اخیا گفت: «اینک زن یربعام می‌آید تا درباره پسرش که بیمار است، چیزی از تو بپرسد. پس به او چنین و چنان بگو وچون داخل می‌شود به هیات، متنکره خواهدبود.» 011 1KI 014 006 و هنگامی که اخیا صدای پایهای او را که به در داخل می‌شد شنید، گفت: «ای زن یربعام داخل شو. چرا هیات خود را متنکر ساخته‌ای؟ زیرا که من باخبر سخت نزد تو فرستاده شده‌ام. 011 1KI 014 007 برو و به یربعام بگو: یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌گوید: چونکه تو را از میان قوم ممتاز نمودم، وتو را بر قوم خود، اسرائیل رئیس ساختم، 011 1KI 014 008 وسلطنت را از خاندان داود دریده، آن را به تو دادم، و تو مثل بنده من، داود نبودی که اوامر مرا نگاه داشته، با تمامی دل خود مرا پیروی می‌نمود، وآنچه در نظر من راست است، معمول می‌داشت وبس. 011 1KI 014 009 اما تو از همه کسانی که قبل از تو بودندزیاده شرارت ورزیدی و رفته، خدایان غیر وبتهای ریخته شده به جهت خود ساختی و غضب مرا به هیجان آوردی و مرا پشت سر خودانداختی. 011 1KI 014 010 بنابراین اینک من بر خاندان یربعام بلا عارض می‌گردانم و از یربعام هر مرد را و هر محبوس و آزاد را که در اسرائیل باشد، منقطع می‌سازم، و تمامی خاندان یربعام را دور می‌اندازم چنانکه سرگین را بالکل دور می‌اندازند. 011 1KI 014 011 هرکه از یربعام در شهر بمیرد، سگان بخورند و هرکه درصحرا بمیرد، مرغان هوا بخورند، زیرا خداونداین را گفته است. 011 1KI 014 012 پس تو برخاسته به خانه خودبرو و به مجرد رسیدن پایهایت به شهر، پسرخواهد مرد. 011 1KI 014 013 و تمامی اسرائیل برای او نوحه نموده، او را دفن خواهند کرد زیرا که او تنها ازنسل یربعام به قبر داخل خواهد شد، به علت اینکه با او چیز نیکو نسبت به یهوه، خدای اسرائیل در خاندان یربعام یافت شده است. 011 1KI 014 014 وخداوند امروز پادشاهی بر اسرائیل خواهدبرانگیخت که خاندان یربعام را منقطع خواهدساخت و چه (بگویم ) الان نیز (واقع شده است ). 011 1KI 014 015 و خداوند اسرائیل را خواهد زد مثل نی‌ای که در آب متحرک شود، و ریشه اسرائیل را از این زمین نیکو که به پدران ایشان داده بود، خواهد کندو ایشان را به آن طرف نهر پراکنده خواهدساخت، زیرا که اشیریم خود را ساخته، خشم خداوند را به هیجان آوردند. 011 1KI 014 016 و اسرائیل را به‌سبب گناهانی که یربعام ورزیده، و اسرائیل را به آنها مرتکب گناه ساخته است، تسلیم خواهدنمود.» 011 1KI 014 017 پس زن یربعام برخاسته، و روانه شده، به ترصه آمد و به مجرد رسیدنش به آستانه خانه، پسر مرد. 011 1KI 014 018 و تمامی اسرائیل او را دفن کردند وبرایش ماتم گرفتند، موافق کلام خداوند که به واسطه بنده خود، اخیای نبی گفته بود. 011 1KI 014 019 و بقیه وقایع یربعام که چگونه جنگ کرد و چگونه سلطنت نمود اینک در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب است. 011 1KI 014 020 و ایامی که یربعام سلطنت نمود، بیست و دو سال بود. پس باپدران خود خوابید و پسرش ناداب به‌جایش پادشاه شد. 011 1KI 014 021 و رحبعام بن سلیمان در یهودا سلطنت می‌کرد، و رحبعام چون پادشاه شد چهل و یک ساله بود و در اورشلیم، شهری که خداوند از تمام اسباط اسرائیل برگزید تا اسم خود را در آن بگذارد، هفده سال پادشاهی کرد. و اسم مادرش نعمه عمونیه بود. 011 1KI 014 022 و یهودا در نظر خداوندشرارت ورزیدند، و به گناهانی که کردند، بیشتر ازهر‌آنچه پدران ایشان کرده بودند، غیرت او را به هیجان آوردند. 011 1KI 014 023 و ایشان نیز مکانهای بلند وستونها و اشیریم بر هر تل بلند و زیر هر درخت سبز بنا نمودند. 011 1KI 014 024 و الواط نیز در زمین بودند وموافق رجاسات امتهایی که خداوند از حضوربنی‌اسرائیل اخراج نموده بود، عمل می‌نمودند. 011 1KI 014 025 و در سال پنجم رحبعام پادشاه واقع شد که شیشق پادشاه مصر به اورشلیم برآمد. 011 1KI 014 026 وخزانه های خانه خداوند و خزانه های خانه پادشاه را گرفت و همه‌چیز را برداشت و جمیع سپرهای طلایی که سلیمان ساخته بود، برد. 011 1KI 014 027 و رحبعام پادشاه به عوض آنها سپرهای برنجین ساخت وآنها را به‌دست سرداران شاطرانی که در خانه پادشاه را نگاهبانی می‌کردند، سپرد. 011 1KI 014 028 و هر وقتی که پادشاه به خانه خداوند داخل می‌شد، شاطران آنها را برمی داشتند و آنها را به حجره شاطران باز می آوردند. 011 1KI 014 029 و بقیه وقایع رحبعام و هرچه کرد، آیا درکتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 011 1KI 014 030 و در میان رحبعام و یربعام درتمامی روزهای ایشان جنگ می‌بود. 011 1KI 014 031 ورحبعام با پدران خویش خوابید و در شهر داود باپدران خود دفن شد، و اسم مادرش نعمه عمونیه بود و پسرش ابیام در جایش پادشاهی نمود. 011 1KI 015 001 و در سال هجدهم پادشاهی یربعام بن نباط، ابیام، بر یهودا پادشاه شد. 011 1KI 015 002 سه سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش معکه دختر ابشالوم بود. 011 1KI 015 003 و در تمامی گناهانی که پدرش قبل از او کرده بود، سلوک می‌نمود، ودلش با یهوه، خدایش مثل دل پدرش داود کامل نبود. 011 1KI 015 004 اما یهوه، خدایش به‌خاطر داود وی رانوری در اورشلیم داد تا پسرش را بعد از اوبرقرار گرداند، و اورشلیم را استوار نماید. 011 1KI 015 005 چونکه داود آنچه در نظر خداوند راست بود، بجا می‌آورد و از هرچه او را امر فرموده، تمام روزهای عمرش تجاوز ننموده بود، مگر در امراوریای حتی. 011 1KI 015 006 و در میان رحبعام و یربعام تمام روزهای عمرش جنگ بود. 011 1KI 015 007 و بقیه وقایع ابیام وهرچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ و در میان ابیام و یربعام جنگ بود. 011 1KI 015 008 و ابیام با پدران خویش خوابید و او رادر شهر دفن کردند و پسرش آسا در جایش سلطنت نمود. 011 1KI 015 009 و در سال بیستم یربعام پادشاه اسرائیل، آسابر یهودا پادشاه شد. 011 1KI 015 010 و در اورشلیم چهل و یک سال پادشاهی کرد و اسم مادرش معکه دخترابشالوم بود. 011 1KI 015 011 و آسا آنچه در نظر خداوند راست بود، مثل پدرش، داود عمل نمود. 011 1KI 015 012 و الواط را ازولایت بیرون کرد و بت هایی را که پدرانش ساخته بودند، دور نمود. 011 1KI 015 013 و مادر خود، معکه را نیز ازملکه بودن معزول کرد، زیرا که او تمثالی به جهت اشیره ساخته بود. و آسا تمثال او را قطع نموده، آن را در وادی قدرون سوزانید. 011 1KI 015 014 اما مکان های بلند برداشته نشد لیکن دل آسا در تمام ایامش باخداوند کامل می‌بود. 011 1KI 015 015 و چیزهایی را که پدرش وقف کرده و آنچه خودش وقف نموده بود، از نقره و طلا و ظروف، در خانه خداونددرآورد. 011 1KI 015 016 و در میان آسا و بعشا، پادشاه اسرائیل، تمام روزهای ایشان جنگ می‌بود. 011 1KI 015 017 و بعشاپادشاه اسرائیل بر یهودا برآمده، رامه را بنا کرد تانگذارد که کسی نزد آسا، پادشاه یهودا رفت و آمدنماید. 011 1KI 015 018 آنگاه آسا تمام نقره و طلا را که درخزانه های خانه خداوند و خزانه های خانه پادشاه باقی‌مانده بود گرفته، آن را به‌دست بندگان خودسپرد و آسا پادشاه ایشان را نزد بنهدد بن طبرمون بن حزیون، پادشاه ارام که در دمشق ساکن بودفرستاده، گفت: 011 1KI 015 019 «در میان من و تو و در میان پدرمن و پدر تو عهد بوده است، اینک هدیه‌ای از نقره و طلا نزد تو فرستادم، پس بیا و عهد خود را بابعشا، پادشاه اسرائیل بشکن تا او از نزد من برود.» 011 1KI 015 020 و بنهدد، آسا پادشاه را اجابت نموده، سرداران افواج خود را بر شهرهای اسرائیل فرستاد و عیون ودان و آبل بیت معکه و تمامی کنروت را با تمامی زمین نفتالی مغلوب ساخت. 011 1KI 015 021 و چون بعشا این را شنید بنا نمودن رامه را ترک کرده، در ترصه اقامت نمود. 011 1KI 015 022 و آسا پادشاه در تمام یهودا ندادرداد که احدی از آن مستثنی نبود تا ایشان سنگهای رامه و چوب آن را که بعشا بنا می‌کردبرداشتند، و آسا پادشاه جبع بنیامین و مصفه را باآنها بنا نمود. 011 1KI 015 023 و بقیه تمامی وقایع آسا و تهور اوو هرچه کرد و شهرهایی که بنا نمود، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مذکور نیست؟ اما درزمان پیریش درد پا داشت. 011 1KI 015 024 و آسا با پدران خویش خوابید و او را در شهر داود با پدرانش دفن کردند، و پسرش یهوشافاط در جایش سلطنت نمود. 011 1KI 015 025 و در سال دوم آسا، پادشاه یهودا، ناداب بن یربعام بر اسرائیل پادشاه شد، و دو سال براسرائیل پادشاهی کرد. 011 1KI 015 026 و آنچه در نظر خداوندناپسند بود، بجا می‌آورد. و به راه پدر خود و به گناه او که اسرائیل را به آن مرتکب ساخته بود، سلوک می‌نمود. 011 1KI 015 027 و بعشا ابن اخیا که از خاندان یساکار بود، بروی فتنه انگیخت و بعشا او را در جبتون که از آن فلسطینیان بود، کشت و ناداب و تمامی اسرائیل، جبتون را محاصره نموده بودند. 011 1KI 015 028 و در سال سوم آسا، پادشاه یهودا، بعشا او را کشت و درجایش سلطنت نمود. 011 1KI 015 029 و چون او پادشاه شد، تمام خاندان یربعام را کشت و کسی را برای یربعام زنده نگذاشت تا همه را هلاک کرد موافق کلام خداوند که به واسطه بنده خود اخیای شیلونی گفته بود. 011 1KI 015 030 و این به‌سبب گناهانی شد که یربعام ورزیده، و اسرائیل را به آنها مرتکب گناه ساخته، و خشم یهوه، خدای اسرائیل را به آنها به هیجان آورده بود. 011 1KI 015 031 و بقیه وقایع ناداب و هرچه کرد، آیا درکتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 011 1KI 015 032 و در میان آسا و بعشا، پادشاه اسرائیل، در تمام روزهای ایشان جنگ می‌بود. 011 1KI 015 033 در سال سوم آسا، پادشاه یهودا، بعشا ابن اخیا بر تمامی اسرائیل در ترصه پادشاه شد وبیست و چهار سال سلطنت نمود. 011 1KI 015 034 و آنچه درنظر خداوند ناپسند بود، می‌کرد و به راه یربعام وبه گناهی که اسرائیل را به آن مرتکب گناه ساخته بود، سلوک می‌نمود. 011 1KI 016 001 و کلام خداوند بر ییهو ابن حنانی درباره بعشا نازل شده، گفت: 011 1KI 016 002 «چونکه تو را ازخاک برافراشتم و تو را بر قوم خود، اسرائیل پیشوا ساختم اما تو به راه یربعام سلوک نموده، قوم من، اسرائیل را مرتکب گناه ساخته، تا ایشان خشم مرا از گناهان خود به هیجان آورند. 011 1KI 016 003 اینک من بعشا و خانه او را بالکل تلف خواهم نمود وخانه تو را مثل خانه یربعام بن نباط خواهم گردانید. 011 1KI 016 004 آن را که از بعشا در شهر بمیرد، سگان بخورند و آن را که در صحرا بمیرد، مرغان هوابخورند.» 011 1KI 016 005 و بقیه وقایع بعشا و آنچه کرد و تهور او، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 011 1KI 016 006 پس بعشا با پدران خود خوابید و درترصه مدفون شد و پسرش ایله در جایش پادشاه شد. 011 1KI 016 007 و نیز کلام خداوند بر ییهوابن حنانی نبی نازل شد، درباره بعشا و خاندانش هم به‌سبب تمام شرارتی که در نظر خداوند بجا آورده، خشم او را به اعمال دستهای خود به هیجان آورد و مثل خاندان یربعام گردید و هم از این سبب که او راکشت. 011 1KI 016 008 و در سال بیست و ششم آسا، پادشاه یهودا، ایله بن بعشا در ترصه بر اسرائیل پادشاه شد و دوسال سلطنت نمود. 011 1KI 016 009 و بنده او، زمری که سردارنصف ارابه های او بود، بر او فتنه انگیخت و او درترصه در خانه ارصا که ناظر خانه او در ترصه بود، می‌نوشید و مستی می‌نمود. 011 1KI 016 010 و زمری داخل شده، او را در سال بیست و هفتم آسا، پادشاه یهودا زد و کشت و در جایش سلطنت نمود. 011 1KI 016 011 و چون پادشاه شد و بر کرسی وی بنشست، تمام خاندان بعشا را زد چنانکه یک مرد از اقربا و اصحاب او را برایش باقی نگذاشت. 011 1KI 016 012 پس زمری تمامی خاندان بعشا را موافق کلامی که خداوند به واسطه ییهوی نبی درباره بعشا گفته بود، هلاک کرد. 011 1KI 016 013 به‌سبب تمامی گناهانی که بعشا و گناهانی که پسرش ایله کرده، و اسرائیل را به آنها مرتکب گناه ساخته بودند، به طوری که ایشان به اباطیل خویش خشم یهوه، خدای اسرائیل رابه هیجان آورد. 011 1KI 016 014 و بقیه وقایع ایله و هرچه کرد، آیا درکتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست. 011 1KI 016 015 در سال بیست و هفتم آسا، پادشاه یهودا، زمری در ترصه هفت روز سلطنت نمود و قوم دربرابر جبتون که از آن فلسطینیان بود، اردو زده بودند. 011 1KI 016 016 و قومی که در اردو بودند، شنیدند که زمری فتنه برانگیخته و پادشاه را نیز کشته است. پس تمامی اسرائیل، عمری را که سردار لشکربود، در همان روز بر تمامی اسرائیل در اردوپادشاه ساختند. 011 1KI 016 017 آنگاه عمری و تمام اسرائیل با وی از جبتون برآمده، ترصه را محاصره نمودند. 011 1KI 016 018 و چون زمری دید که شهر گرفته شد، به قصر خانه پادشاه داخل شده، خانه پادشاه را برسر خویش به آتش سوزانید و مرد. 011 1KI 016 019 و این به‌سبب گناهانی بود که ورزید و آنچه را که در نظرخداوند ناپسند بود بجا آورد، و به راه یربعام و به گناهی که او ورزیده بود، سلوک نموده، اسرائیل را نیز مرتکب گناه ساخت. 011 1KI 016 020 و بقیه وقایع زمری و فتنه‌ای که او برانگیخته بود، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 011 1KI 016 021 آنگاه قوم اسرائیل به دو فرقه تقسیم شدندو نصف قوم تابع تبنی پسر جینت گشتند تا او راپادشاه سازند و نصف دیگر تابع عمری. 011 1KI 016 022 اماقومی که تابع عمری بودند بر قومی که تابع تبنی پسر جینت بودند، غالب آمدند پس تبنی مرد وعمری سلطنت نمود. 011 1KI 016 023 در سال سی و یکم آسا، پادشاه یهودا، عمری بر اسرائیل پادشاه شد ودوازده سال سلطنت نمود؛ شش سال در ترصه سلطنت کرد. 011 1KI 016 024 پس کوه سامره را از سامر به دو وزنه نقره خرید و در آن کوه بنایی ساخت و شهری را که بنا کرد به نام سامر که مالک کوه بود، سامره نامید. 011 1KI 016 025 و عمری آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، به عمل آورد و از همه آنانی که پیش از او بودند، بدتر کرد. 011 1KI 016 026 زیرا که به تمامی راههای یربعام بن نباط و به گناهانی که اسرائیل را به آنها مرتکب گناه ساخته بود به طوری که ایشان به اباطیل خویش خشم یهوه، خدای اسرائیل را به هیجان آورد، سلوک می‌نمود. 011 1KI 016 027 و بقیه اعمال عمری که کرد و تهوری که نمود، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 011 1KI 016 028 پس عمری با پدران خویش خوابید و در سامره مدفون شد وپسرش اخاب در جایش سلطنت نمود. 011 1KI 016 029 و اخاب بن عمری در سال سی و هشتم آسا، پادشاه یهودا، بر اسرائیل پادشاه شد، واخاب بن عمری بر اسرائیل در سامره بیست و دوسال سلطنت نمود. 011 1KI 016 030 و اخاب بن عمری از همه آنانی که قبل از او بودند در نظر خداوند بدتر کرد. 011 1KI 016 031 و گویا سلوک نمودن او به گناهان یربعام بن نباط سهل می‌بود که ایزابل، دختر اتبعل، پادشاه صیدونیان را نیز به زنی گرفت و رفته، بعل راعبادت نمود و او را سجده کرد. 011 1KI 016 032 و مذبحی به جهت بعل در خانه بعل که در سامره ساخته بود، برپا نمود. 011 1KI 016 033 و اخاب اشیره را ساخت و اخاب در اعمال خود افراط نموده، خشم یهوه، خدای اسرائیل را بیشتر از جمیع پادشاهان اسرائیل که قبل از او بودند، به هیجان آورد. 011 1KI 016 034 و در ایام او، حیئیل بیت ئیلی، اریحا را بنا کرد و بنیادش را برنخست زاده خود ابیرام نهاد و دروازه هایش را بر پسر کوچک خود سجوب برپا کرد موافق کلام خداوند که به واسطه یوشع بن نون گفته بود. 011 1KI 017 001 و ایلیای تشبی که از ساکنان جلعاد بود، به اخاب گفت: «به حیات یهوه، خدای اسرائیل که به حضور وی ایستاده‌ام قسم که دراین سالها شبنم و باران جز به کلام من نخواهدبود.» 011 1KI 017 002 و کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: 011 1KI 017 003 «ازاینجا برو و به طرف مشرق توجه نما و خویشتن را نزد نهر کریت که در مقابل اردن است، پنهان کن. 011 1KI 017 004 و از نهر خواهی نوشید و غرابها را امر فرموده‌ام که تو را در آنجا بپرورند.» 011 1KI 017 005 پس روانه شده، موافق کلام خداوند عمل نموده، و رفته نزد نهرکریت که در مقابل اردن است، ساکن شد. 011 1KI 017 006 وغرابها در صبح، نان و گوشت برای وی و در شام، نان و گوشت می‌آوردند و از نهر می‌نوشید. 011 1KI 017 007 وبعد از انقضای روزهای چند، واقع شد که نهرخشکید زیرا که باران در زمین نبود. 011 1KI 017 008 و کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: 011 1KI 017 009 «برخاسته، به صرفه که نزد صیدون است برو ودر آنجا ساکن بشو، اینک به بیوه‌زنی در آنجا امرفرموده‌ام که تو را بپرورد.» 011 1KI 017 010 پس برخاسته، به صرفه رفت و چون نزد دروازه شهر رسید اینک بیوه‌زنی در آنجا هیزم برمی چید، پس او را صدازده، گفت: «تمنا اینکه جرعه‌ای آب در ظرفی برای من بیاوری تا بنوشم.» 011 1KI 017 011 و چون به جهت آوردن آن می‌رفت وی را صدا زده، گفت: «لقمه‌ای نان برای من در دست خود بیاور.» 011 1KI 017 012 اوگفت: «به حیات یهوه، خدایت قسم که قرص نانی ندارم، بلکه فقط یک مشت آرد در تاپو و قدری روغن در کوزه، و اینک دو چوبی برمی چینم تارفته، آن را برای خود و پسرم بپزم که بخوریم وبمیرم.» 011 1KI 017 013 ایلیا وی را گفت: «مترس، برو و به طوری که گفتی بکن. لیکن اول گرده‌ای کوچک ازآن برای من بپز و نزد من بیاور، و بعد از آن برای خود و پسرت بپز. 011 1KI 017 014 زیرا که یهوه، خدای اسرائیل، چنین می‌گوید که تا روزی که خداوندباران بر زمین نباراند، تاپوی آرد تمام نخواهدشد، و کوزه روغن کم نخواهد گردید.» 011 1KI 017 015 پس رفته، موافق کلام ایلیا عمل نمود. و زن و او وخاندان زن، روزهای بسیار خوردند. 011 1KI 017 016 و تاپوی آرد تمام نشد و کوزه روغن کم نگردید، موافق کلام خداوند که به واسطه ایلیا گفته بود. 011 1KI 017 017 و بعد از این امور واقع شد که پسر آن زن که صاحب‌خانه بود، بیمار شد. و مرض او چنان سخت شد که نفسی در او باقی نماند. 011 1KI 017 018 و به ایلیاگفت: «ای مرد خدا مرا با تو چه‌کار است؟ آیا نزدمن آمدی تا گناه مرا بیاد آوری و پسر مرابکشی؟» 011 1KI 017 019 او وی را گفت: «پسرت را به من بده.» پس او را از آغوش وی گرفته، به بالاخانه‌ای که درآن ساکن بود، برد و او را بر بستر خود خوابانید. 011 1KI 017 020 و نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «ای یهوه، خدای من، آیا به بیوه‌زنی نیز که من نزد او ماواگزیده‌ام بلا رسانیدی و پسر او را کشتی؟» 011 1KI 017 021 آنگاه خویشتن را سه مرتبه بر پسر دراز کرده، نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «ای یهوه، خدای من، مسالت اینکه جان این پسر به وی برگردد.» 011 1KI 017 022 و خداوند آواز ایلیا را اجابت نمود وجان پسر به وی برگشت که زنده شد. 011 1KI 017 023 و ایلیاپسر را گرفته، او را از بالاخانه به خانه به زیر آوردو به مادرش سپرد و ایلیا گفت: «ببین که پسرت زنده است! 011 1KI 017 024 پس آن زن به ایلیا گفت: «الان از این دانستم که تو مرد خدا هستی و کلام خداوند دردهان تو راست است.» 011 1KI 018 001 و بعد از روزهای بسیار، کلام خداونددر سال سوم، به ایلیا نازل شده، گفت: «برو و خود را به اخاب بنما و من بر زمین باران خواهم بارانید.» 011 1KI 018 002 پس ایلیا روانه شد تا خود را به اخاب بنماید و قحط در سامره سخت بود. 011 1KI 018 003 واخاب عوبدیا را که ناظر خانه او بود، احضار نمودو عوبدیا از خداوند بسیار می‌ترسید. 011 1KI 018 004 و هنگامی که ایزابل انبیای خداوند را هلاک می‌ساخت، عوبدیا صد نفر از انبیا را گرفته، ایشان را پنجاه پنجاه در مغاره پنهان کرد و ایشان را به نان و آب پرورد. 011 1KI 018 005 و اخاب به عوبدیا گفت: «در زمین نزدتمامی چشمه های آب و همه نهرها برو که شایدعلف پیدا کرده، اسبان و قاطران را زنده نگاه داریم و همه بهایم از ما تلف نشوند.» 011 1KI 018 006 پس زمین را درمیان خود تقسیم کردند تا در آن عبور نمایند؛ اخاب به یک راه تنها رفت، و عوبدیا به راه دیگر، تنها رفت. 011 1KI 018 007 و چون عوبدیا در راه بود، اینک ایلیا بدوبرخورد و او وی را شناخته، به روی خود درافتاده، گفت: «آیا آقای من ایلیا، تو هستی؟» 011 1KI 018 008 او را جواب داد که «من هستم، برو و به آقای خودبگو که اینک ایلیاست.» 011 1KI 018 009 گفت: «چه گناه کرده‌ام که بنده خود را به‌دست اخاب تسلیم می‌کنی تامرا بکشد. 011 1KI 018 010 به حیات یهوه، خدای تو قسم که قومی و مملکتی نیست، که آقایم به جهت طلب تو آنجا نفرستاده باشد و چون می‌گفتند که اینجانیست به آن مملکت و قوم قسم می‌داد که تو رانیافته‌اند. 011 1KI 018 011 و حال می‌گویی برو به آقای خودبگو که اینک ایلیاست؟ 011 1KI 018 012 و واقع خواهد شد که چون از نزد تو رفته باشم، روح خداوند تو را به‌جایی که نمی دانم، بردارد و وقتی که بروم و به اخاب خبر دهم و او تو را نیابد، مرا خواهد کشت. و بنده ات از طفولیت خود از خداوند می‌ترسد. 011 1KI 018 013 مگر آقایم اطلاع ندارد از آنچه من هنگامی که ایزابل انبیای خداوند را می‌کشت کردم، که چگونه صد نفر از انبیای خداوند را پنجاه پنجاه در مغاره‌ای پنهان کرده، ایشان را به نان و آب پروردم. 011 1KI 018 014 و حال تو می‌گویی برو و آقای خود رابگو که اینک ایلیاست؟ و مرا خواهد کشت.» 011 1KI 018 015 ایلیا گفت: «به حیات یهوه، صبایوت که به حضور وی ایستاده‌ام قسم که خود را امروز به وی ظاهر خواهم نمود.» 011 1KI 018 016 پس عوبدیا برای ملاقات اخاب رفته، او را خبر داد و اخاب به جهت ملاقات ایلیا آمد. 011 1KI 018 017 و چون اخاب ایلیا را دید، اخاب وی راگفت: «آیا تو هستی که اسرائیل را مضطرب می‌سازی؟» 011 1KI 018 018 گفت: «من اسرائیل را مضطرب نمی سازم، بلکه تو و خاندان پدرت، چونکه اوامرخداوند را ترک کردید و تو پیروی بعلیم رانمودی. 011 1KI 018 019 پس الان بفرست و تمام اسرائیل را نزد من بر کوه کرمل جمع کن و انبیای بعل را نیزچهارصد و پنجاه نفر، و انبیای اشیریم راچهارصد نفر که بر سفره ایزابل می‌خورند.» 011 1KI 018 020 پس اخاب نزد جمیع بنی‌اسرائیل فرستاده، انبیا را بر کوه کرمل جمع کرد. 011 1KI 018 021 و ایلیابه تمامی قوم نزدیک آمده، گفت: «تا به کی درمیان دو فرقه می‌لنگید؟ اگر یهوه خداست، او راپیروی نمایید! و اگر بعل است، وی را پیروی نمایید!» اما قوم در جواب او هیچ نگفتند. 011 1KI 018 022 پس ایلیا به قوم گفت: من تنها نبی یهوه باقی‌مانده‌ام وانبیای بعل چهارصد و پنجاه نفرند. 011 1KI 018 023 پس به مادو گاو بدهند و یک گاو به جهت خود انتخاب کرده، و آن را قطعه قطعه نموده، آن را بر هیزم بگذارند و آتش ننهند و من گاو دیگر را حاضرساخته، بر هیزم می‌گذارم و آتش نمی نهم. 011 1KI 018 024 وشما اسم خدای خود را بخوانید و من نام یهوه راخواهم خواند و آن خدایی که به آتش جواب دهد، او خدا باشد.» و تمامی قوم در جواب گفتند: «نیکو گفتی.» 011 1KI 018 025 پس ایلیا به انبیای بعل گفت: «یک گاو برای خود انتخاب کرده، شما اول آن را حاضر سازید زیرا که بسیار هستید و به نام خدای خود بخوانید، اما آتش نگذارید.» 011 1KI 018 026 پس گاو را که به ایشان داده شده بود، گرفتند و آن راحاضر ساخته، نام بعل را از صبح تا ظهر خوانده، می‌گفتند: «ای بعل ما را جواب بده.» لیکن هیچ صدا یا جوابی نبود و ایشان بر مذبحی که ساخته بودند، جست و خیز می‌نمودند. 011 1KI 018 027 و به وقت ظهر، ایلیا ایشان را مسخره نموده، گفت: «به آوازبلند بخوانید زیرا که او خداست! شاید متفکراست یا به خلوت رفته، یا در سفر می‌باشد، یاشاید که در خواب است و باید او را بیدار کرد!» 011 1KI 018 028 و ایشان به آواز بلند می‌خواندند و موافق عادت خود خویشتن را به تیغها و نیزه‌ها مجروح می‌ساختند به حدی که خون بر ایشان جاری می‌شد. 011 1KI 018 029 و بعد از گذشتن ظهر تا وقت گذرانیدن هدیه عصری ایشان نبوت می‌کردند لیکن نه آوازی بود و نه کسی‌که جواب دهد یا توجه نماید. 011 1KI 018 030 آنگاه ایلیا به تمامی قوم گفت: «نزد من بیایید.» و تمامی قوم نزد وی آمدند و مذبح یهوه را که خراب شده بود، تعمیر نمود. 011 1KI 018 031 و ایلیاموافق شماره اسباط بنی یعقوب که کلام خداوندبر وی نازل شده، گفته بود که نام تو اسرائیل خواهد بود، دوازده سنگ گرفت. 011 1KI 018 032 و به آن سنگها مذبحی به نام یهوه بنا کرد و گرداگرد مذبح خندقی که گنجایش دو پیمانه بزر داشت، ساخت. 011 1KI 018 033 و هیزم را ترتیب داد و گاو را قطعه قطعه نموده، آن را بر هیزم گذاشت. پس گفت: «چهار خم از آب پر کرده، آن را بر قربانی سوختنی و هیزم بریزید.» 011 1KI 018 034 پس گفت: «بار دیگربکنید، » و گفت: «بار سوم بکنید.» و بار سوم کردند. 011 1KI 018 035 و آب گرداگرد مذبح جاری شد وخندق نیز از آب پر گشت. 011 1KI 018 036 و در وقت گذرانیدن هدیه عصری، ایلیای نبی نزدیک آمده، گفت: «ای یهوه، خدای ابراهیم و اسحاق و اسرائیل، امروز معلوم بشود که تو دراسرائیل خدا هستی و من بنده تو هستم و تمام این کارها را به فرمان تو کرده‌ام. 011 1KI 018 037 مرا اجابت فرما‌ای خداوند! مرا اجابت فرما تا این قوم بدانند که تویهوه خدا هستی و اینکه دل ایشان را باز پس گردانیدی.» 011 1KI 018 038 آنگاه آتش یهوه افتاده، قربانی سوختنی و هیزم و سنگها و خاک را بلعید و آب را که در خندق بود، لیسید. 011 1KI 018 039 و تمامی قوم چون این را دیدند به روی خود افتاده، گفتند: «یهوه، اوخداست! یهوه او خداست!» 011 1KI 018 040 و ایلیا به ایشان گفت: «انبیای بعل را بگیرید و یکی از ایشان رهایی نیابد.» پس ایشان را گرفتند و ایلیا ایشان رانزد نهر قیشون فرود آورده، ایشان را در آنجاکشت. 011 1KI 018 041 و ایلیا به اخاب گفت: «برآمده، اکل وشرب نما.» زیرا که صدای باران بسیار می‌آید. 011 1KI 018 042 پس اخاب برآمده، اکل و شرب نمود. و ایلیا برقله کرمل برآمد و به زمین خم شده، روی خود رابه میان زانوهایش گذاشت. 011 1KI 018 043 و به خادم خودگفت: «بالا رفته، به سوی دریا نگاه کن.» و او بالارفته، نگریست و گفت که چیزی نیست و او گفت: «هفت مرتبه دیگر برو.» 011 1KI 018 044 و در مرتبه هفتم گفت که «اینک ابری کوچک به قدر کف دست آدمی ازدریا برمی آید.» او گفت: «برو و به اخاب بگو که ارابه خود را ببند و فرود شو مبادا باران تو را مانع شود.» 011 1KI 018 045 و واقع شد که در اندک زمانی آسمان ازابر غلیظ و باد، سیاه فام شد، و باران سخت بارید واخاب سوار شده، به یزرعیل آمد. 011 1KI 018 046 و دست خداوند بر ایلیا نهاده شده، کمر خود را بست وپیش روی اخاب دوید تا به یزرعیل رسید. 011 1KI 019 001 و اخاب، ایزابل را از آنچه ایلیا کرده، وچگونه جمیع انبیا را به شمشیر کشته بود، خبر داد. 011 1KI 019 002 و ایزابل رسولی نزد ایلیا فرستاده، گفت: «خدایان به من مثل این بلکه زیاده از این عمل نمایند اگر فردا قریب به این وقت، جان تو را مثل جان یکی از ایشان نسازم.» 011 1KI 019 003 و چون این رافهمید، برخاست و به جهت جان خود روانه شده، به بئرشبع که در یهوداست آمد و خادم خود را درآنجا واگذاشت. 011 1KI 019 004 و خودش سفر یک روزه به بیابان کرده، رفت و زیر درخت اردجی نشست و برای خویشتن مرگ را خواسته، گفت: «ای خداوند بس است! جان مرا بگیر زیرا که از پدرانم بهتر نیستم.» 011 1KI 019 005 وزیر درخت اردج دراز شده، خوابید. و اینک فرشته‌ای او را لمس کرده، به وی گفت: «برخیز وبخور.» 011 1KI 019 006 و چون نگاه کرد، اینک نزد سرش قرصی نان بر ریگهای داغ و کوزه‌ای از آب بود. پس خورد و آشامید و بار دیگر خوابید. 011 1KI 019 007 وفرشته خداوند بار دیگر برگشته، او را لمس کرد وگفت: «برخیز و بخور زیرا که راه برای تو زیاده است.» 011 1KI 019 008 پس برخاسته، خورد و نوشید و به قوت آن خوراک، چهل روز و چهل شب تا حوریب که کوه خدا باشد، رفت. 011 1KI 019 009 و در آنجا به مغاره‌ای داخل شده، شب را در آن بسر برد. 011 1KI 019 010 او در جواب گفت: «به جهت یهوه، خدای لشکرها، غیرت عظیمی دارم زیرا که بنی‌اسرائیل عهد تو را ترک نموده، مذبح های تو را منهدم ساخته، و انبیای تو را به شمشیر کشته‌اند، و من به تنهایی باقی‌مانده‌ام و قصد هلاکت جان من نیزدارند.» 011 1KI 019 011 او گفت: «بیرون آی و به حضور خداوند درکوه بایست.» و اینک خداوند عبور نمود و باد عظیم سخت کوهها را منشق ساخت و صخره هارا به حضور خداوند خرد کرد اما خداوند در بادنبود. و بعد از باد، زلزله شد اما خداوند در زلزله نبود. 011 1KI 019 012 و بعد از زلزله، آتشی، اما خداوند درآتش نبود و بعد از آتش، آوازی ملایم و آهسته. 011 1KI 019 013 و چون ایلیا این را شنید، روی خود را به ردای خویش پوشانیده، بیرون آمد و در دهنه مغاره ایستاد و اینک هاتفی به او گفت: «ای ایلیا تو را دراینجا چه‌کار است؟» 011 1KI 019 014 او در جواب گفت: «به جهت یهوه، خدای لشکرها، غیرت عظیمی دارم زیرا که بنی‌اسرائیل عهد تو را ترک کرده، مذبح های تو را منهدم ساخته‌اند و انبیای تو را به شمشیر کشته‌اند و من به تنهایی باقی‌مانده‌ام وقصد هلاکت جان من نیز دارند.» 011 1KI 019 015 پس خداوندبه او گفت: «روانه شده، به راه خود به بیابان دمشق برگرد، و چون برسی، حزائیل را به پادشاهی ارام مسح کن. 011 1KI 019 016 و ییهو ابن نمشی را به پادشاهی اسرائیل مسح نما، و الیشع بن شافاط را که از آبل محوله است، مسح کن تا به‌جای تو نبی بشود. 011 1KI 019 017 و واقع خواهد شد هر‌که از شمشیر حزائیل رهایی یابد، ییهو او را به قتل خواهد رسانید و هرکه از شمشیر ییهو رهایی یابد، الیشع او رابه قتل خواهد رسانید. 011 1KI 019 018 اما در اسرائیل هفت هزار نفررا باقی خواهم گذاشت که تمامی زانوهای ایشان نزد بعل خم نشده، و تمامی دهنهای ایشان او رانبوسیده است.» 011 1KI 019 019 پس از آنجا روانه شده، الیشع بن شافاط را یافت که شیار می‌کرد و دوازده جفت گاو پیش وی و خودش با جفت دوازدهم بود. و چون ایلیااز او می‌گذشت، ردای خود را بر وی انداخت. 011 1KI 019 020 و او گاوها را ترک کرده، از عقب ایلیا دوید وگفت: «بگذار که پدر و مادر خود را ببوسم و بعد ازآن در عقب تو آیم.» او وی را گفت: «برو و برگردزیرا به تو چه کرده‌ام! 011 1KI 019 021 پس از عقب او برگشته، یک جفت گاو را گرفت و آنها را ذبح کرده، گوشت را با آلات گاوان پخت، و به کسان خود داد که خوردند و برخاسته، از عقب ایلیا رفت و به خدمت او مشغول شد. 011 1KI 020 001 و بنهدد، پادشاه ارام، تمامی لشکر خودرا جمع کرد، و سی و دو پادشاه و اسبان و ارابه‌ها همراهش بودند. پس برآمده، سامره رامحاصره کرد و با آن جنگ نمود. 011 1KI 020 002 و رسولان نزداخاب پادشاه اسرائیل به شهر فرستاده، وی راگفت: «بنهدد چنین می‌گوید: 011 1KI 020 003 نقره تو و طلای تواز آن من است و زنان و پسران مقبول تو از آن منند.» 011 1KI 020 004 و پادشاه اسرائیل در جواب گفت: «ای آقایم پادشاه! موافق کلام تو، من و هر‌چه دارم ازآن تو هستیم.» 011 1KI 020 005 و رسولان بار دیگر آمده، گفتند: «بنهدد چنین امر فرموده، می‌گوید: به درستی که من نزد تو فرستاده، گفتم که نقره و طلا و زنان وپسران خود را به من بدهی. 011 1KI 020 006 پس‌فردا قریب به این وقت، بندگان خود را نزد تو می‌فرستم تا خانه تو را و خانه بندگانت را جستجو نمایند و هر‌چه در نظر تو پسندیده است به‌دست خود گرفته، خواهند برد.» 011 1KI 020 007 آنگاه پادشاه اسرائیل تمامی مشایخ زمین راخوانده، گفت: «بفهمید و ببینید که این مرد چگونه بدی را می‌اندیشد، زیرا که چون به جهت زنان وپسرانم و نقره و طلایم فرستاده بود، او را انکارنکردم.» 011 1KI 020 008 آنگاه جمیع مشایخ و تمامی قوم وی راگفتند: او را مشنو و قبول منما.» 011 1KI 020 009 پس به رسولان بنهدد گفت: «به آقایم، پادشاه بگویید: هر‌چه باراول به بنده خود فرستادی بجا خواهم آورد، امااینکار را نمی توانم کرد.» پس رسولان مراجعت کرده، جواب را به او رسانیدند. 011 1KI 020 010 آنگاه بنهدد نزدوی فرستاده، گفت: «خدایان، مثل این بلکه زیاده از این به من عمل نمایند اگر گرد سامره کفایت مشتهای همه مخلوقی را که همراه من باشندبکند.» 011 1KI 020 011 و پادشاه اسرائیل در جواب گفت: «وی را بگویید: آنکه اسلحه می‌پوشد مثل آنکه می‌گشاید فخر نکند.» 011 1KI 020 012 و چون این جواب راشنید در حالی که او و پادشاهان در خیمه هامیگساری می‌نمودند، به بندگان خود گفت: «صف آرایی بنمایید.» پس در برابر شهرصف آرایی نمودند. 011 1KI 020 013 و اینک نبی‌ای نزد اخاب، پادشاه اسرائیل آمده، گفت: «خداوند چنین می‌گوید: آیا این گروه عظیم را می‌بینی؟ همانا من امروز آن را به‌دست تو تسلیم می‌نمایم تا بدانی که من یهوه هستم.» 011 1KI 020 014 اخاب گفت: «به واسطه که؟» او در جواب گفت: «خداوند می‌گوید به واسطه خادمان سروران کشورها.» گفت: «کیست که جنگ راشروع کند؟» جواب داد: «تو.» 011 1KI 020 015 پس خادمان سروران کشورها را سان دید که ایشان دویست وسی و دو نفر بودند و بعد از ایشان، تمامی قوم، یعنی تمامی بنی‌اسرائیل را سان دید که هفت هزار نفر بودند. 011 1KI 020 016 و در وقت ظهر بیرون رفتند و بنهدد با آن پادشاهان یعنی آن سی و سه پادشاه که مددکار اومی بودند، در خیمه‌ها به میگساری مشغول بودند. 011 1KI 020 017 و خادمان سروران کشورها اول بیرون رفتند وبنهدد کسان فرستاد و ایشان او را خبر داده، گفتندکه «مردمان از سامره بیرون می‌آیند.» 011 1KI 020 018 او گفت: «خواه برای صلح بیرون آمده باشند، ایشان رازنده بگیرید، و خواه به جهت جنگ بیرون آمده باشند، ایشان را زنده بگیرید.» 011 1KI 020 019 پس ایشان از شهر بیرون آمدند، یعنی خادمان سروران کشورها و لشکری که در عقب ایشان بود. 011 1KI 020 020 هر کس از ایشان حریف خود راکشت و ارامیان فرار کردند و اسرائیلیان ایشان راتعاقب نمودند و بنهدد پادشاه ارام بر اسب‌سوارشده، با چند سوار رهایی یافتند. 011 1KI 020 021 و پادشاه اسرائیل بیرون رفته، سواران و ارابه‌ها را شکست داد، و ارامیان را به کشتار عظیمی کشت. 011 1KI 020 022 و آن نبی نزد پادشاه اسرائیل آمده، وی راگفت: «برو و خویشتن را قوی ساز و متوجه شده، ببین که چه می‌کنی زیرا که در وقت تحویل سال، پادشاه ارام بر تو خواهد برآمد.» 011 1KI 020 023 و بندگان پادشاه ارام، وی را گفتند: «خدایان ایشان خدایان کوهها می‌باشند و از این سبب بر ما غالب آمدند اما اگر با ایشان درهمواری جنگ نماییم، هر آینه بر ایشان غالب خواهیم آمد. 011 1KI 020 024 پس به اینطور عمل نما که هریک از پادشاهان را ازجای خود عزل کرده، به‌جای ایشان سرداران بگذار. 011 1KI 020 025 و تو لشکری رامثل لشکری که از تو تلف شده است، اسب به‌جای اسب و ارابه به‌جای ارابه برای خود بشمارتا با ایشان در همواری جنگ نماییم و البته برایشان غالب خواهیم آمد.» پس سخن ایشان را اجابت نموده، به همین طور عمل نمود. 011 1KI 020 026 و در وقت تحویل سال، بنهدد ارامیان راسان دیده، به افیق برآمد تا با اسرائیل جنگ نماید. 011 1KI 020 027 و بنی‌اسرائیل را سان دیده، زاد دادند وبه مقابله ایشان رفتند و بنی‌اسرائیل در برابر ایشان مثل دو گله کوچک بزغاله اردو زدند، اما ارامیان زمین را پر کردند. 011 1KI 020 028 و آن مرد خدا نزدیک آمده، پادشاه اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «خداوندچنین می‌گوید: چونکه ارامیان می‌گویند که یهوه خدای کوههاست و خدای وادیها نیست، لهذاتمام این گروه عظیم را به‌دست تو تسلیم خواهم نمود تا بدانید که من یهوه هستم.» 011 1KI 020 029 و اینان درمقابل آنان، هفت روز اردو زدند و در روز هفتم جنگ، با هم پیوستند و بنی‌اسرائیل صد هزارپیاده ارامیان را در یک روز کشتند. 011 1KI 020 030 و باقی ماندگان به شهر افیق فرار کردند و حصار بر بیست و هفت هزار نفر از باقی ماندگان افتاد. 011 1KI 020 031 و بندگانش وی را گفتند: «هماناشنیده‌ایم که پادشاهان خاندان اسرائیل، پادشاهان حلیم می‌باشند، پس بر کمر خود پلاس و بر سر خود ریسمانها ببندیم و نزد پادشاه اسرائیل بیرون رویم شاید که جان تو را زنده نگاه دارد. 011 1KI 020 032 و پلاس بر کمرهای خود و ریسمانها برسر خود بسته، نزد پادشاه اسرائیل آمده، گفتند: «بنده تو، بنهدد می‌گوید: تمنا اینکه جانم زنده بماند.» او جواب داد: «آیا او تا حال زنده است؟ او برادر من می‌باشد.» 011 1KI 020 033 پس آن مردان تفال نموده، آن را به زودی از دهان وی گرفتند وگفتند: «برادر تو بنهدد!» پس او گفت: «بروید و اورا بیاورید.» و چون بنهدد نزد او بیرون آمد، او رابر ارابه خود سوار کرد. 011 1KI 020 034 و (بنهدد) وی را گفت: «شهرهایی را که پدر من از پدر تو گرفت، پس می‌دهم و برای خود در دمشق کوچه‌ها بساز، چنانکه پدر من در سامره ساخت.» (در جواب گفت ): «من تو را به این عهد رها می‌کنم.» پس با اوعهد بست و او را رها کرد. 011 1KI 020 035 و مردی از پسران انبیا به فرمان خداوند به رفیق خود گفت: «مرا بزن.» اما آن مرد از زدنش ابانمود. 011 1KI 020 036 و او وی را گفت: «چونکه آواز خداوندرا نشنیدی همانا چون از نزد من بروی شیری تو راخواهد کشت.» پس چون از نزد وی رفته بود، شیری او را یافته، کشت. 011 1KI 020 037 و او شخصی دیگر راپیدا کرده، گفت: «مرا بزن.» و آن مرد او را ضربتی زده، مجروح ساخت. 011 1KI 020 038 پس آن نبی رفته، به‌سرراه منتظر پادشاه ایستاد، و عصابه خود را برچشمان خود کشیده، خویشتن را متنکر نمود. 011 1KI 020 039 و چون پادشاه درگذر می‌بود او به پادشاه ندا درداد و گفت که «بنده تو به میان جنگ رفت و اینک شخصی میل کرده، کسی را نزد من آورد و گفت: این مرد را نگاه دار و اگر مفقود شود جان تو به عوض جان او خواهد بود یا یک وزنه نقره خواهی داد. 011 1KI 020 040 و چون بنده تو اینجا و آنجا مشغول می‌بود او غایب شد.» پس پادشاه اسرائیل وی راگفت: «حکم تو چنین است. خودت فتوی دادی.» 011 1KI 020 041 پس به زودی عصابه را از چشمان خودبرداشت و پادشاه اسرائیل او را شناخت که یکی از انبیاست. 011 1KI 020 042 او وی را گفت: «خداوند چنین می‌گوید: چون تو مردی را که من به هلاکت سپرده بودم از دست خود رها کردی، جان تو به عوض جان او و قوم تو به عوض قوم او خواهند بود.» 011 1KI 020 043 پس پادشاه اسرائیل پریشان حال و مغموم شده، به خانه خود رفت و به سامره داخل شد. 011 1KI 021 001 و بعد از این امور، واقع شد که نابوت یزرعیلی، تاکستانی در یزرعیل به پهلوی قصر اخاب، پادشاه سامره، داشت. 011 1KI 021 002 واخاب، نابوت را خطاب کرده، گفت: «تاکستان خود را به من بده تا باغ سبزی کاری، برای من بشود زیرا نزدیک خانه من است، و به عوض آن تاکستانی نیکوتر از آن به تو خواهم داد، یا اگر درنظرت پسند آید قیمتش را نقره خواهم داد.» 011 1KI 021 003 نابوت به اخاب گفت: «حاشا بر من از خداوندکه ارث اجداد خود را به تو بدهم.» 011 1KI 021 004 پس اخاب به‌سبب سخنی که نابوت یزرعیلی به او گفته بود، پریشان حال و مغموم شده، به خانه خود رفت زیرا گفته بود ارث اجداد خود را به تو نخواهم داد. و بر بستر خود دراز شده، رویش را برگردانیدو طعام نخورد. 011 1KI 021 005 و زنش، ایزابل نزد وی آمده، وی را گفت: «روح تو چرا پریشان است که طعام نمی خوری؟» 011 1KI 021 006 او وی را گفت: «از این جهت که نابوت یزرعیلی را خطاب کرده، گفتم: تاکستان خود را به نقره به من بده یا اگر بخواهی به عوض آن، تاکستان دیگری به تو خواهم داد، و او جواب داد که تاکستان خود را به تو نمی دهم.» 011 1KI 021 007 زنش ایزابل به او گفت: «آیا تو الان بر اسرائیل سلطنت می‌کنی؟ برخیز و غذا بخور و دلت خوش باشد. من تاکستان نابوت یزرعیلی را به تو خواهم داد.» 011 1KI 021 008 آنگاه مکتوبی به اسم اخاب نوشته، آن را به مهر او مختوم ساخت و مکتوب را نزد مشایخ ونجبایی که با نابوت در شهرش ساکن بودند، فرستاد. 011 1KI 021 009 و در مکتوب بدین مضمون نوشت: «به روزه اعلان کنید و نابوت را به صدر قوم بنشانید. 011 1KI 021 010 و دو نفر از بنی بلیعال را پیش او وا دارید که براو شهادت داده، بگویند که تو خدا و پادشاه را کفرگفته‌ای. پس او را بیرون کشیده، سنگسار کنید تابمیرد.» 011 1KI 021 011 پس اهل شهرش، یعنی مشایخ ونجبایی که در شهر ساکن بودند، موافق پیغامی که ایزابل نزد ایشان فرستاده، و بر‌حسب مضمون مکتوبی که نزد ایشان ارسال کرده بود، به عمل آوردند. 011 1KI 021 012 و به روزه اعلان کرده، نابوت را درصدر قوم نشانیدند. 011 1KI 021 013 و دو نفر از بنی بلیعال درآمده، پیش وی نشستند و آن مردان بلیعال به حضور قوم بر نابوت شهادت داده، گفتند که نابوت بر خدا و پادشاه کفر گفته است، و او را ازشهر بیرون کشیده، وی را سنگسار کردند تا بمرد. 011 1KI 021 014 و نزد ایزابل فرستاده، گفتند که نابوت سنگسارشده و مرده است. 011 1KI 021 015 و چون ایزابل شنید که نابوت سنگسارشده، و مرده است، ایزابل به اخاب گفت: «برخیزو تاکستان نابوت یزرعیل را که او نخواست آن رابه تو به نقره بدهد، متصرف شو، زیرا که نابوت زنده نیست بلکه مرده است.» 011 1KI 021 016 و چون اخاب شنید که نابوت مرده است اخاب برخاسته، به جهت تصرف تاکستان نابوت یزرعیلی فرود آمد. 011 1KI 021 017 و کلام خداوند نزد ایلیای تشبی نازل شده، گفت: 011 1KI 021 018 «برخیز و برای ملاقات اخاب، پادشاه اسرائیل که در سامره است فرود شو اینک او در تاکستان نابوت است که به آنجا فرود شد تا آن رامتصرف شود. 011 1KI 021 019 و او را خطاب کرده، بگوخداوند چنین می‌گوید: آیا هم قتل نمودی و هم متصرف شدی؟ و باز او را خطاب کرده، بگوخداوند چنین می‌گوید: در جایی که سگان خون نابوت را لیسیدند سگان خون تو را نیز خواهندلیسید.» 011 1KI 021 020 اخاب به ایلیا گفت: «ای دشمن من، آیا مرایافتی؟» او جواب داد: «بلی تو را یافتم زیرا توخود را فروخته‌ای تا آنچه در نظر خداوند بداست، بجا آوری. 011 1KI 021 021 اینک من بر تو بلا آورده، تورا بالکل هلاک خواهم ساخت، و از اخاب هرمرد را خواه محبوس و خواه آزاد در اسرائیل منقطع خواهم ساخت. 011 1KI 021 022 و خاندان تو را مثل خاندان یربعام بن نباط و مانند خاندان بعشا ابن اخیا خواهم ساخت به‌سبب اینکه خشم مرا به هیجان آورده، و اسرائیل را مرتکب گناه ساخته‌ای.» 011 1KI 021 023 و درباره ایزابل نیز خداوند تکلم نموده، گفت: «سگان ایزابل را نزد حصار یزرعیل خواهند خورد. 011 1KI 021 024 هر‌که را از کسان اخاب درشهر بمیرد، سگان بخورند و هر‌که را در صحرابمیرد مرغان هوا بخورند.» 011 1KI 021 025 و کسی نبود مثل اخاب که خویشتن رابرای بجا آوردن آنچه در نظر خداوند بد است فروخت، و زنش ایزابل او را اغوا نمود. 011 1KI 021 026 و درپیروی بتها رجاسات بسیار می‌نمود، برحسب آنچه اموریانی که خداوند ایشان را از حضوربنی‌اسرائیل اخراج نموده بود، می‌کردند. 011 1KI 021 027 و چون اخاب این سخنان را شنید، جامه خود را چاک زده، پلاس در بر کرد و روزه گرفته، بر پلاس خوابید و به سکوت راه می‌رفت. 011 1KI 021 028 آنگاه کلام خداوند بر ایلیای تشبی نازل شده، گفت: 011 1KI 021 029 «آیا اخاب را دیدی چگونه به حضورمن متواضع شده است؟ پس از این جهت که درحضور من تواضع می‌نماید، این بلا را در ایام وی نمی آوردم، لیکن در ایام پسرش، این بلا را برخاندانش عارض خواهم گردانید.» 011 1KI 022 001 و سه سال گذشت که در میان ارام واسرائیل جنگ نبود. 011 1KI 022 002 و در سال سوم، یهوشافاط، پادشاه یهودا نزد پادشاه اسرائیل فرودآمد. 011 1KI 022 003 و پادشاه اسرائیل به خادمان خود گفت: «آیا نمی دانید که راموت جلعاد از آن ماست و مااز گرفتنش از دست پادشاه ارام غافل می‌باشیم؟» 011 1KI 022 004 پس به یهوشافاط گفت: «آیا همراه من به راموت جلعاد برای جنگ خواهی آمد؟» و یهوشافاطپادشاه اسرائیل را جواب داد که «من، چون تو وقوم من، چون قوم تو و سواران من، چون سواران تو می‌باشند.» 011 1KI 022 005 و یهوشافاط به پادشاه اسرائیل گفت: «تمنااینکه امروز از کلام خداوند مسالت نمایی.» 011 1KI 022 006 وپادشاه اسرائیل به قدر چهارصد نفر از انبیا جمع کرده، به ایشان گفت: «آیا به راموت جلعاد برای جنگ بروم یا باز ایستم؟» ایشان گفتند: «برآی وخداوند آن را به‌دست پادشاه تسلیم خواهدنمود.» 011 1KI 022 007 اما یهوشافاط گفت: «آیا در اینجا غیر ازاینها نبی خداوند نیست تا از او سوال نماییم؟» 011 1KI 022 008 وپادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «یک مرددیگر، یعنی میکایا ابن یمله هست که به واسطه او از خداوند مسالت توان کرد، لیکن من از او نفرت دارم زیرا که درباره من به نیکویی نبوت نمی کند، بلکه به بدی.» و یهوشافاط گفت: «پادشاه چنین نگوید.» 011 1KI 022 009 پس پادشاه اسرائیل یکی از خواجه‌سرایان خود را خوانده، گفت: «میکایا ابن یمله رابه زودی حاضر کن.» 011 1KI 022 010 و پادشاه اسرائیل ویهوشافاط، پادشاه یهودا، هر یکی لباس خود راپوشیده، بر کرسی خود در جای وسیع، نزد دهنه دروازه سامره نشسته بودند، و جمیع انبیا به حضور ایشان نبوت می‌کردند. 011 1KI 022 011 و صدقیا ابن کنعنه شاخهای آهنین برای خود ساخته، گفت: «خداوند چنین می‌گوید: ارامیان را به اینهاخواهی زد تا تلف شوند.» 011 1KI 022 012 و جمیع انبیا نبوت کرده، چنین می‌گفتند: «به راموت جلعاد برآی وفیروز شو زیرا خداوند آن را به‌دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» 011 1KI 022 013 و قاصدی که برای طلبیدن میکایا رفته بود، او را خطاب کرده، گفت: «اینک انبیا به یک زبان درباره پادشاه نیکو می‌گویند. پس کلام تو مثل کلام یکی از ایشان باشد و سخنی نیکو بگو.» 011 1KI 022 014 میکایا گفت: «به حیات خداوند قسم که هرآنچه خداوند به من بگوید همان را خواهم گفت.» 011 1KI 022 015 پس چون نزد پادشاه رسید، پادشاه وی راگفت: «ای میکایا آیا به راموت جلعاد برای جنگ برویم یا باز ایستیم.» او در جواب وی گفت: «برآی و فیروز شو. و خداوند آن را به‌دست پادشاه تسلیم خواهد کرد.» 011 1KI 022 016 پادشاه وی راگفت: «چند مرتبه تو را قسم بدهم که به اسم یهوه، غیر از آنچه راست است به من نگویی.» 011 1KI 022 017 اوگفت: «تمامی اسرائیل را مثل گله‌ای که شبان ندارد بر کوهها پراکنده دیدم و خداوند گفت: اینها صاحب ندارند، پس هر کس به سلامتی به خانه خود برگردد.» 011 1KI 022 018 و پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «آیا تو را نگفتم که درباره من به نیکویی نبوت نمی کند بلکه به بدی.» 011 1KI 022 019 او گفت: «پس کلام خداوند را بشنو: من خداوند را بر کرسی خود نشسته دیدم و تمامی لشکر آسمان نزد وی به طرف راست و چپ ایستاده بودند. 011 1KI 022 020 و خداوند گفت: کیست که اخاب را اغوا نماید تا به راموت جلعاد برآمده، بیفتد. و یکی به اینطور سخن راند و دیگری به آنطور تکلم نمود. 011 1KI 022 021 و آن روح (پلید) بیرون آمده، به حضور خداوند بایستاد و گفت: من او رااغوا می‌کنم. 011 1KI 022 022 و خداوند وی را گفت: به چه چیز؟ او جواب داد که من بیرون می‌روم و در دهان جمیع انبیایش روح کاذب خواهم بود. او گفت: وی را اغوا خواهی کرد و خواهی توانست. پس برو و چنین بکن. 011 1KI 022 023 پس الان خداوند روحی کاذب در دهان جمیع این انبیای تو گذاشته است وخداوند درباره تو سخن بد گفته است.» 011 1KI 022 024 آنگاه صدقیا ابن کنعنه نزدیک آمده، به رخسار میکایا زد و گفت: «روح خداوند به کدام راه از نزد من به سوی تو رفت تا به تو سخن گوید؟» 011 1KI 022 025 میکایا جواب داد: «اینک در روزی که به حجره اندرونی داخل شده، خود را پنهان کنی آن را خواهی دید.» 011 1KI 022 026 و پادشاه اسرائیل گفت: «میکایا را بگیر و او را نزد آمون، حاکم شهر ویوآش، پسر پادشاه ببر. 011 1KI 022 027 و بگو پادشاه چنین می‌فرماید: این شخص را در زندان بیندازید و اورا به نان تنگی و آب تنگی بپرورید تا من به سلامتی برگردم.» 011 1KI 022 028 میکایا گفت: «اگر فی الواقع به سلامتی مراجعت کنی خداوند به من تکلم ننموده است، و گفت‌ای قوم جمیع بشنوید.» 011 1KI 022 029 و پادشاه اسرائیل و یهوشافاط، پادشاه یهودا به راموت جلعاد برآمدند. 011 1KI 022 030 و پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «من خود را متنکرساخته، به جنگ می‌روم و تو لباس خود رابپوش.» پس پادشاه اسرائیل خود را متنکرساخته، به جنگ رفت. 011 1KI 022 031 و پادشاه ارام سی و دوسردار ارابه های خود را امر کرده، گفت: «نه باکوچک و نه با بزرگ بلکه با پادشاه اسرائیل فقطجنگ نمایید.» 011 1KI 022 032 و چون سرداران ارابه هایهوشافاط را دیدند، گفتند: «یقین این پادشاه اسرائیل است.» پس برگشتند تا با او جنگ نمایندو یهوشافاط فریاد برآورد. 011 1KI 022 033 و چون سرداران ارابه‌ها دیدند که او پادشاه اسرائیل نیست، ازتعاقب او برگشتند. 011 1KI 022 034 اما کسی کمان خود رابدون غرض کشیده، پادشاه اسرائیل را میان وصله های زره زد، و او به ارابه ران خود گفت: «دست خود را بگردان و مرا از لشکر بیرون ببرزیرا که مجروح شدم.» 011 1KI 022 035 و در آن روز جنگ سخت شد و پادشاه را در ارابه‌اش به مقابل ارامیان برپا می‌داشتند، و وقت غروب مرد و خون زخمش به میان ارابه ریخت. 011 1KI 022 036 و هنگام غروب آفتاب در لشکر ندا در‌داده، گفتند: «هر کس به شهر خود و هر کس به ولایت خویش برگردد.» 011 1KI 022 037 و پادشاه مرد و او را به سامره آوردند و پادشاه را در سامره دفن کردند. 011 1KI 022 038 و ارابه را در برکه سامره شستند و سگان خونش را لیسیدند واسلحه او را شستند، برحسب کلامی که خداوندگفته بود. 011 1KI 022 039 و بقیه وقایع اخاب و هر‌چه او کرد وخانه عاجی که ساخت و تمامی شهرهایی که بناکرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست. 011 1KI 022 040 پس اخاب با اجدادخود خوابید و پسرش، اخزیا به‌جایش سلطنت نمود. 011 1KI 022 041 و یهوشافاط بن آسا در سال چهارم اخاب، پادشاه اسرائیل بر یهودا پادشاه شد. 011 1KI 022 042 ویهوشافاط سی و پنج ساله بود که آغاز سلطنت نمود و بیست و پنج سال در اورشلیم سلطنت کردو اسم مادرش عزوبه دختر شلحی، بود. 011 1KI 022 043 و درتمامی طریقهای پدرش، آسا سلوک نموده، ازآنها تجاوز نمی نمود و آنچه در نظر خداوندراست بود، بجا می‌آورد. مگر اینکه مکانهای بلندبرداشته نشد و قوم در مکانهای بلند قربانی همی گذرانیدند و بخور همی سوزانیدند. 011 1KI 022 044 ویهوشافاط با پادشاه اسرائیل صلح کرد. 011 1KI 022 045 و بقیه وقایع یهوشافاط و تهوری که نمود وجنگهایی که کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 011 1KI 022 046 و بقیه الواطی که از ایام پدرش، آسا باقی‌مانده بودند، آنها را اززمین نابود ساخت. 011 1KI 022 047 و در ادوم، پادشاهی نبود. لیکن وکیلی پادشاهی می‌کرد. 011 1KI 022 048 و یهوشافاط کشتیهای ترشیشی ساخت تا به جهت آوردن طلا به اوفیربروند، اما نرفتند زیرا کشتیها در عصیون جابرشکست. 011 1KI 022 049 آنگاه اخزیا ابن اخاب به یهوشافاطگفت: «بگذار که بندگان من با بندگان تو در کشتیهابروند.» اما یهوشافاط قبول نکرد. 011 1KI 022 050 و یهوشافاطبا اجداد خود خوابید و با اجدادش در شهرپدرش، داود دفن شد و پسرش، یهورام در جایش سلطنت نمود. 011 1KI 022 051 و اخزیا ابن اخاب در سال هفدهم یهوشافاط، پادشاه یهودا بر اسرائیل در سامره پادشاه شد، و دو سال بر اسرائیل پادشاهی نمود. 011 1KI 022 052 و آنچه درنظر خداوند ناپسند بود، بجامی آورد و به طریق پدرش و طریق مادرش وطریق یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، سلوک می‌نمود. 011 1KI 022 053 و بعل را خدمت نموده، او را عبادت کرد و بر‌حسب هر‌چه پدرش عمل نموده بود، خشم یهوه خدای اسرائیل را به هیجان آورد. # # BOOK 012 2KI 2 Kings دوم پادشاهان 012 2KI 001 001 عاصی شدند. 012 2KI 001 002 و اخزیا از پنجره بالاخانه خود که در سامره بود افتاده، بیمار شد. پس رسولان را روانه نموده، به ایشان گفت: «نزد بعل زبوب، خدای عقرون رفته، بپرسید که آیا از این مرض شفا خواهم یافت؟» 012 2KI 001 003 و فرشته خداوند به ایلیای تشبی گفت: «برخیز و به ملاقات رسولان پادشاه سامره برآمده، به ایشان بگو که آیا از این جهت که خدایی دراسرائیل نیست، شما برای سوال نمودن از بعل زبوب، خدای عقرون می‌روید؟ 012 2KI 001 004 پس خداوند چنین می‌گوید: ازبستری که بر آن برآمدی، فرود نخواهی شد بلکه البته خواهی مرد.» 012 2KI 001 005 و ایلیا رفت و رسولان نزد وی برگشتند و او به ایشان گفت: «چرا برگشتید؟» 012 2KI 001 006 ایشان در جواب وی گفتند: «شخصی به ملاقات ما برآمده، ما را گفت: بروید و نزد پادشاهی که شما را فرستاده است، مراجعت کرده، او راگویید: خداوند چنین می‌فرماید: آیا از این جهت که خدایی در اسرائیل نیست، تو برای سوال نمودن از بعل زبوب، خدای عقرون می‌فرستی؟ بنابراین از بستری که به آن برآمدی، فرود نخواهی شد بلکه البته خواهی مرد.» 012 2KI 001 007 او به ایشان گفت: «هیات شخصی که به ملاقات شما برآمد و این سخنان را به شما گفت چگونه بود؟» 012 2KI 001 008 ایشان او را جواب دادند: «مرد موی دار بود و کمربند چرمی بر کمرش بسته بود.» او گفت: «ایلیای تشبی است.» 012 2KI 001 009 آنگاه سردار پنجاهه را با پنجاه نفرش نزد وی فرستاد و او نزد وی آمد در حالتی که او بر قله کوه نشسته بود وبه وی عرض کرد که «ای مرد خدا، پادشاه می‌گوید به زیر آی؟» 012 2KI 001 010 ایلیا در جواب سردار پنجاهه گفت: «اگر من مرد خدا هستم، آتش از آسمان نازل شده، تو را و پنجاه نفرت را بسوزاند.» پس آتش از آسمان نازل شده، او را وپنجاه نفرش را بسوخت. 012 2KI 001 011 و باز سردار پنجاهه دیگر را با پنجاه نفرش نزد وی فرستاد و او وی را خطاب کرده، گفت: «ای مرد خدا، پادشاه چنین می‌فرماید که به زودی به زیر آی؟» 012 2KI 001 012 ایلیا در جواب ایشان گفت: «اگر من مرد خدا هستم آتش ازآسمان نازل شده، تو را و پنجاه نفرت را بسوزاند.» پس آتش خدا از آسمان نازل شده، او را و پنجاه نفرش رابسوخت. 012 2KI 001 013 پس سردار پنجاهه سوم را با پنجاه نفرش فرستاد و سردار پنجاهه سوم آمده، نزد ایلیا به زانو درآمد و از اوالتماس نموده، گفت که «ای مرد خدا، تمنا اینکه جان من و جان این پنجاه نفر بندگانت در نظر تو عزیز باشد. 012 2KI 001 014 اینک آتش از آسمان نازل شده، آن دو سردار پنجاهه اول را با پنجاهه های ایشان سوزانید، اما الان جان من در نظر تو عزیز باشد.» 012 2KI 001 015 و فرشته خداوند به ایلیا گفت: «همراه او به زیر آی و از او مترس.» پس برخاسته، همراه وی نزد پادشاه فرود شد. 012 2KI 001 016 و وی را گفت: «خداوند چنین می‌گوید: چونکه رسولان فرستادی تا از بعل زبوب، خدای عقرون سوال نماید، آیا از این سبب بود که در اسرائیل خدایی نبود که از کلام او سوال نمایی؟ بنابراین از بستری که به آن برآمدی، فرود نخواهی شد البته خواهی مرد.» 012 2KI 001 017 پس او موافق کلامی که خداوند به ایلیا گفته بود، مرد و یهورام در سال دوم یهورام بن یهوشافاط، پادشاه یهودا در جایش پادشاه شد، زیرا که او را پسری نبود. 012 2KI 001 018 و بقیه اعمال اخزیا که کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 012 2KI 002 001 و چون خداوند اراده نمود که ایلیا را درگردباد به آسمان بالا برد، واقع شد که ایلیا والیشع از جلجال روانه شدند. 012 2KI 002 002 و ایلیا به الیشع گفت: «در اینجا بمان، زیرا خداوند مرا به بیت ئیل فرستاده است.» الیشع گفت: «به حیات یهوه وحیات خودت قسم که تو را ترک نکنم.» پس به بیت ئیل رفتند. 012 2KI 002 003 و پسران انبیایی که در بیت ئیل بودند، نزد الیشع بیرون آمده، وی را گفتند: «آیامی دانی که امروز خداوند آقای تو را از فوق سرتو خواهد برداشت.» او گفت: «من هم می‌دانم؛ خاموش باشید.» 012 2KI 002 004 و ایلیا به او گفت: «ای الیشع در اینجا بمان زیرا خداوند مرا به اریحا فرستاده است.» او گفت: «به حیات یهوه و به حیات خودت قسم که تو راترک نکنم.» پس به اریحا آمدند. 012 2KI 002 005 و پسران انبیایی که در اریحا بودند، نزد الیشع آمده، وی راگفتند: «آیا می‌دانی که امروز خداوند، آقای تو رااز فوق سر تو برمی دارد؟» او گفت: «من هم می‌دانم؛ خاموش باشید.» 012 2KI 002 006 و ایلیا وی را گفت: «در اینجا بمان زیراخداوند مرا به اردن فرستاده است.» او گفت: «به حیات یهوه و به حیات خودت قسم که تو را ترک نکنم.» پس هردوی ایشان روانه شدند. 012 2KI 002 007 و پنجاه نفر از پسران انبیا رفته، در مقابل ایشان از دورایستادند و ایشان نزد اردن ایستاده بودند. 012 2KI 002 008 پس ایلیا ردای خویش را گرفت و آن را پیچیده، آب را زد که به این طرف و آن طرف شکافته شد وهردوی ایشان بر خشکی عبور نمودند. 012 2KI 002 009 و بعد از گذشتن ایشان، ایلیا به الیشع گفت: «آنچه را که می‌خواهی برای تو بکنم، پیش ازآنکه از نزد تو برداشته شوم، بخواه.» الیشع گفت: «نصیب مضاعف روح تو بر من بشود.» 012 2KI 002 010 او گفت: «چیز دشواری خواستی اما اگر حینی که از نزد توبرداشته شوم مرا ببینی، از برایت چنین خواهدشد والا نخواهد شد.» 012 2KI 002 011 و چون ایشان می‌رفتندو گفتگو می‌کردند، اینک ارابه آتشین و اسبان آتشین ایشان را از یکدیگر جدا کرد و ایلیا درگردباد به آسمان صعود نمود. 012 2KI 002 012 و چون الیشع این را بدید فریاد برآورد که «ای پدرم! ای پدرم! ارابه اسرائیل و سوارانش! پس او را دیگر ندیدو جامه خود را گرفته، آن را به دو حصه چاک زد. 012 2KI 002 013 و ردای ایلیا را که از او افتاده بود، برداشت و برگشته به کناره اردن ایستاد. 012 2KI 002 014 پس ردای ایلیارا که از او افتاده بود، گرفت و آب را زده، گفت: «یهوه خدای ایلیا کجاست؟» و چون او نیز آب رازد، به این طرف و آن طرف شکافته شد و الیشع عبور نمود. 012 2KI 002 015 و چون پسران انبیا که روبروی او در اریحابودند او را دیدند، گفتند: «روح ایلیا بر الیشع می‌باشد.» و برای ملاقات وی آمده، او را رو به زمین تعظیم نمودند. 012 2KI 002 016 و او را گفتند: «اینک حال با بندگانت پنجاه مرد قوی هستند، تمنا اینکه ایشان بروند و آقای تو را جستجو نمایند، شایدروح خداوند او را برداشته، به یکی از کوهها یا دریکی از دره‌ها انداخته باشد.» او گفت: «مفرستید.» 012 2KI 002 017 اما به حدی بر وی ابرام نمودند که خجل شده، گفت: «بفرستید.» پس پنجاه نفر فرستادند و ایشان سه روز جستجو نمودند اما او را نیافتند. 012 2KI 002 018 وچون او در اریحا توقف می‌نمود، ایشان نزد وی برگشتند و او به ایشان گفت: «آیا شما را نگفتم، که نروید.» 012 2KI 002 019 و اهل شهر به الیشع گفتند: «اینک موضع شهر نیکوست چنانکه آقای ما می‌بیند، لیکن آبش ناگوار و زمینش بی‌حاصل است.» 012 2KI 002 020 او گفت: «نزد من طشت نوی آورده، نمک در آن بگذارید.» پس برایش آوردند. 012 2KI 002 021 و او نزد چشمه آب بیرون رفته، نمک را در آن انداخت و گفت: «خداوندچنین می‌گوید: این آب را شفا دادم که بار دیگرمرگ یا بی‌حاصلی از آن پدید نیاید.» 012 2KI 002 022 پس آب تا به امروز برحسب سخنی که الیشع گفته بود، شفا یافت. 012 2KI 002 023 و از آنجا به بیت ئیل برآمد و چون او به راه برمی آمد اطفال کوچک از شهر بیرون آمده، او راسخریه نموده، گفتند: «ای کچل برآی! ای کچل برآی!» 012 2KI 002 024 و او به عقب برگشته، ایشان را دید وایشان را به اسم یهوه لعنت کرد و دو خرس ازجنگل بیرون آمده، چهل و دو پسر از ایشان بدرید. 012 2KI 002 025 و از آنجا به کوه کرمل رفت و از آنجا به سامره مراجعت نمود. 012 2KI 003 001 و یهورام بن اخاب در سال هجدهم یهوشافاط، پادشاه یهودا در سامره براسرائیل آغاز سلطنت نمود و دوازده سال پادشاهی کرد. 012 2KI 003 002 و آنچه در نظر خداوند ناپسندبود به عمل می‌آورد، اما نه مثل پدر و مادرش زیرا که تمثال بعل را که پدرش ساخته بود، دورکرد. 012 2KI 003 003 لیکن به گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل رامرتکب گناه ساخته بود، چسبیده، از آن دوری نورزید. 012 2KI 003 004 و میشع، پادشاه موآب، صاحب مواشی بودو به پادشاه اسرائیل صدهزار بره و صدهزار قوچ با پشم آنها ادا می‌نمود. 012 2KI 003 005 و بعد از وفات اخاب، پادشاه موآب بر پادشاه اسرائیل عاصی شد. 012 2KI 003 006 ودر آن وقت یهورام پادشاه از سامره بیرون شده، تمامی اسرائیل را سان دید. 012 2KI 003 007 و رفت و نزدیهوشافاط، پادشاه یهودا فرستاده، گفت: «پادشاه موآب بر من عاصی شده است آیا همراه من برای مقاتله با موآب خواهی آمد؟» او گفت: «خواهم آمد، من چون تو هستم و قوم من چون قوم تو واسبان من چون اسبان تو.» 012 2KI 003 008 او گفت: «به کدام راه برویم؟» گفت: «به راه بیابان ادوم.» 012 2KI 003 009 پس پادشاه اسرائیل و پادشاه یهودا و پادشاه ادوم روانه شده، سفر هفت روزه دور زدند و به جهت لشکر و چارپایانی که همراه ایشان بود، آب نبود. 012 2KI 003 010 و پادشاه اسرائیل گفت: «افسوس که خداوند این سه پادشاه را خوانده است تا ایشان رابه‌دست موآب تسلیم کند.» 012 2KI 003 011 و یهوشافاطگفت: «آیا نبی خداوند در اینجا نیست تا به واسطه او از خداوند مسالت نماییم؟» و یکی ازخادمان پادشاه اسرائیل در جواب گفت: «الیشع بن شافاط که آب بر دستهای ایلیامی ریخت، اینجاست.» 012 2KI 003 012 و یهوشافاط گفت: «کلام خداوند با اوست.» پس پادشاه اسرائیل و یهوشافاط و پادشاه ادوم نزد وی فرودآمدند. 012 2KI 003 013 و الیشع به پادشاه اسرائیل گفت: «مرا با توچه‌کار است؟ نزد انبیای پدرت و انبیای مادرت برو.» اما پادشاه اسرائیل وی را گفت: «نی، زیراخداوند این سه پادشاه را خوانده است تا ایشان رابه‌دست موآب تسلیم نماید.» 012 2KI 003 014 الیشع گفت: «به حیات یهوه صبایوت که به حضور وی ایستاده‌ام قسم که اگر من احترام یهوشافاط، پادشاه یهودا رانگاه نمی داشتم به سوی تو نظر نمی کردم و تو رانمی دیدم. 012 2KI 003 015 اما الان برای من مطربی بیاورید.» وواقع شد که چون مطرب ساز زد، دست خداوندبر وی آمد. 012 2KI 003 016 و او گفت: «خداوند چنین می‌گوید: این وادی را پر از خندقها بساز. 012 2KI 003 017 زیراخداوند چنین می‌گوید: باد نخواهید دید و باران نخواهید دید اما این وادی از آب پر خواهد شد تاشما و مواشی شما و بهایم شما بنوشید. 012 2KI 003 018 و این در نظر خداوند قلیل است بلکه موآب را نیز به‌دست شما تسلیم خواهد کرد. 012 2KI 003 019 و تمامی شهرهای حصاردار و همه شهرهای بهترین را منهدم خواهید ساخت و همه درختان نیکو راقطع خواهید نمود و جمیع چشمه های آب راخواهید بست و هر قطعه زمین نیکو را با سنگهاخراب خواهید کرد.» 012 2KI 003 020 و بامدادان در وقت گذرانیدن هدیه، اینک آب از راه ادوم آمد و آن زمین را از آب پر ساخت. 012 2KI 003 021 و چون تمامی موآبیان شنیده بودند که پادشاهان برای مقاتله ایشان برمی آیند هر‌که به اسلاح جنگ مسلح می‌شد و هرکه بالاتر از آن بود، جمع شدند و به‌سرحد خود اقامت کردند. 012 2KI 003 022 پس بامدادان چون برخاستند و آفتاب بر آن آب تابید، موآبیان از آن طرف، آب را مثل خون سرخ دیدند، 012 2KI 003 023 و گفتند: «این خون است، پادشاهان البته مقاتله کرده، یکدیگر را کشته‌اند، پس حال‌ای موآبیان به غنیمت بشتابید.» 012 2KI 003 024 اماچون به لشکرگاه اسرائیل رسیدند، اسرائیلیان برخاسته، موآبیان را شکست دادند که از حضورایشان منهزم شدند، و به زمین ایشان داخل شده، موآبیان را می‌کشتند. 012 2KI 003 025 و شهرها را منهدم ساختند و بر هر قطعه نیکو هرکس سنگ خود راانداخته، آن را پر کردند و تمام چشمه های آب رامسدود ساختند، و تمامی درختان خوب را قطع نمودند لکن سنگهای قیرحارست را در آن واگذاشتند و فلاخن اندازان آن را احاطه کرده، زدند. 012 2KI 003 026 و چون پادشاه موآب دید که جنگ بر اوسخت شد هفتصد نفر شمشیرزن گرفت که تا نزدپادشاه ادوم را بشکافند اما نتوانستند. 012 2KI 003 027 پس پسرنخست زاده خود را که به‌جایش می‌بایست سلطنت نماید، گرفته، او را بر حصار به جهت قربانی سوختنی گذرانید. و غیظ عظیمی براسرائیل پدید آمد. پس از نزد وی روانه شده، به زمین خود مراجعت کردند. 012 2KI 004 001 و زنی از زنان پسران انبیا نزد الیشع تضرع نموده، گفت: «بنده ات، شوهرم مرد و تومی دانی که بنده ات از خداوند می‌ترسید، وطلبکار او آمده است تا دو پسر مرا برای بندگی خود ببرد.» 012 2KI 004 002 الیشع وی را گفت: «بگو برای تو چه کنم؟ و در خانه چه داری؟ او گفت: «کنیزت را درخانه چیزی سوای ظرفی از روغن نیست.» 012 2KI 004 003 اوگفت برو و ظرفها از بیرون از تمامی همسایگان خود طلب کن، ظرفهای خالی و بسیار بخواه. 012 2KI 004 004 و داخل شده، در را بر خودت و پسرانت ببندو در تمامی آن ظرفها بریز و هرچه پر شود به کناربگذار.» 012 2KI 004 005 پس از نزد وی رفته، در را بر خود وپسرانش بست و ایشان ظرفها نزد وی آورده، اومی ریخت. 012 2KI 004 006 و چون ظرفها را پر کرده بود به یکی از پسران خود گفت: «ظرفی دیگر نزد من بیاور.» او وی را گفت: «ظرفی دیگر نیست.» و روغن بازایستاد. 012 2KI 004 007 پس رفته، آن مرد خدا را خبر داد. واو وی را گفت: «برو و روغن را بفروش و قرض خود را ادا کرده، تو و پسرانت از باقی‌مانده گذران کنید.» 012 2KI 004 008 و روزی واقع شد که الیشع به شونیم رفت ودر آنجا زنی بزرگ بود که بر او ابرام نمود که طعام بخورد و هرگاه عبور می‌نمود، به آنجا به جهت نان خوردن میل می‌کرد. 012 2KI 004 009 پس آن زن به شوهرخود گفت: «اینک فهمیده‌ام که این مرد مقدس خداست که همیشه از نزد ما می‌گذرد. 012 2KI 004 010 پس برای وی بالاخانه‌ای کوچک بر دیوار بسازیم و بستر و خوان و کرسی و شمعدانی درآن برای وی بگذرانیم که چون نزد ما آید، در آنجا فرودآید.» 012 2KI 004 011 پس روزی آنجا آمد و به آن بالاخانه فرودآمده، در آنجا خوابید. 012 2KI 004 012 و به خادم خود، جیحزی گفت: «این زن شونمی را بخوان.» و چون او را خواند، او به حضور وی ایستاد. 012 2KI 004 013 و او به خادم گفت: «به او بگو که اینک تمامی این زحمت را برای ما کشیده‌ای پس برای تو چه شود؟ آیا باپادشاه یا سردار لشکر کاری داری؟ او گفت: «نی، من در میان قوم خود ساکن هستم.» 012 2KI 004 014 و او گفت: «پس برای این زن چه باید کرد؟» جیحزی عرض کرد: «یقین که پسری ندارد و شوهرش سالخورده است.» 012 2KI 004 015 آنگاه الیشع گفت: «او را بخوان.» پس وی را خوانده، او نزد در ایستاد. 012 2KI 004 016 و گفت: «دراین وقت موافق زمان حیات، پسری در آغوش خواهی گرفت.» و او گفت: «نی‌ای آقایم؛ ای مردخدا به کنیز خود دروغ مگو.» 012 2KI 004 017 پس آن زن حامله شده، در آن وقت موافق زمان حیات به موجب کلامی که الیشع به او گفته بود، پسری زایید. 012 2KI 004 018 و چون آن پسر بزرگ شد روزی اتفاق افتادکه نزد پدر خود نزد دروگران رفت. 012 2KI 004 019 و به پدرش گفت: «آه سر من! آه سر من! و او به خادم خودگفت: «وی را نزد مادرش ببر.» 012 2KI 004 020 پس او رابرداشته، نزد مادرش برد و او به زانوهایش تا ظهرنشست و مرد. 012 2KI 004 021 پس مادرش بالا رفته، او را بربستر مرد خدا خوابانید و در را بر او بسته، بیرون رفت. 012 2KI 004 022 و شوهر خود را آواز داده، گفت: «تمنااینکه یکی از جوانان و الاغی از الاغها بفرستی تانزد مرد خدا بشتابم و برگردم. 012 2KI 004 023 او گفت: «امروز چرا نزد او بروی، نه غره ماه و نه سبت است.» گفت: «سلامتی است.» 012 2KI 004 024 پس الاغ را آراسته، به خادم خود گفت: «بران و برو و تا تو را نگویم درراندن کوتاهی منما.» 012 2KI 004 025 پس رفته، نزد مرد خدا به کوه کرمل رسید. 012 2KI 004 026 پس حال به استقبال وی بشتاب و وی را بگو: آیا تو را سلامتی است و آیا شوهرت سالم وپسرت سالم است؟» او گفت: «سلامتی است.» 012 2KI 004 027 و چون نزد مرد خدا به کوه رسید، به پایهایش چسبید. و جیحزی نزدیک آمد تا او را دور کنداما مرد خدا گفت: «او را واگذار زیرا که جانش دروی تلخ است و خداوند این را از من مخفی داشته، مرا خبر نداده است.» 012 2KI 004 028 و زن گفت: «آیا پسری ازآقایم درخواست نمودم، مگر نگفتم مرا فریب مده؟» 012 2KI 004 029 پس او به جیحزی گفت: «کمر خود راببند و عصای مرا به‌دستت گرفته، برو و اگر کسی را ملاقات کنی، او را تحیت مگو و اگر کسی تو راتحیت گوید، جوابش مده و عصای مرا بر روی طفل بگذار.» 012 2KI 004 030 اما مادر طفل گفت: «به حیات یهوه و به حیات خودت قسم که تو را ترک نکنم.» پس او برخاسته، در عقب زن روانه شد. 012 2KI 004 031 وجیحزی از ایشان پیش رفته، عصا را بر روی طفل نهاد اما نه آواز داد و نه اعتنا نمود، پس به استقبال وی برگشته، او را خبر داد و گفت که طفل بیدارنشد. 012 2KI 004 032 پس الیشع به خانه داخل شده، دید که طفل مرده و بر بستر او خوابیده است. 012 2KI 004 033 و چون داخل شد، در را بر هر دو بست و نزد خداوند دعا نمود. 012 2KI 004 034 و برآمده بر طفل دراز شد و دهان خود را بردهان وی و چشم خود را بر چشم او و دست خودرا بر دست او گذاشته، بر وی خم گشت و گوشت پسر گرم شد. 012 2KI 004 035 و برگشته، درخانه یک مرتبه این طرف و آن طرف بخرامید و برآمده، بر وی خم شد که طفل هفت مرتبه عطسه کرد، پس طفل چشمان خود را باز کرد. 012 2KI 004 036 و جیحزی را آوازداده، گفت: «این زن شونمی را بخوان.» پس او راخواند و چون نزد او داخل شد، او وی را گفت: «پسر خود را بردار.» 012 2KI 004 037 پس آن زن داخل شده، نزد پایهایش افتاد و رو به زمین خم شد و پسرخود را برداشته، بیرون رفت. 012 2KI 004 038 و الیشع به جلجال برگشت و قحطی درزمین بود و پسران انبیا به حضور وی نشسته بودند. و او به خادم خود گفت: «دیگ بزرگ رابگذار و آش به جهت پسران انبیا بپز.» 012 2KI 004 039 و کسی به صحرا رفت تا سبزیها بچیند و بوته بری یافت وخیارهای بری از آن چیده، دامن خود را پرساخت و آمده، آنها را در دیگ آش خرد کردزیرا که آنها را نشناختند. 012 2KI 004 040 پس برای آن مردمان ریختند تا بخورند و چون قدری آش خوردند، صدا زده، گفتند: «ای مرد خدا مرگ در دیگ است.» و نتوانستند بخورند. 012 2KI 004 041 او گفت: «آردبیاورید.» پس آن را در دیگ انداخت و گفت: «برای مردم بریز تا بخورند.» پس هیچ‌چیز مضردر دیگ نبود. 012 2KI 004 042 و کسی از بعل شلیشه آمده، برای مرد خداخوراک نوبر، یعنی بیست قرص نان جو و خوشه‌ها در کیسه خود آورد. پس او گفت: «به مردم بده تا بخورند.» 012 2KI 004 043 خادمش گفت: «اینقدر راچگونه پیش صد نفر بگذارم؟» او گفت: «به مردمان بده تا بخورند، زیرا خداوند چنین می‌گوید که خواهند خورد و از ایشان باقی خواهد ماند.» 012 2KI 004 044 پس پیش ایشان گذاشت و به موجب کلام خداوند خوردند و از ایشان باقی ماند. 012 2KI 005 001 و نعمان، سردار لشکر پادشاه ارام، در حضور آقایش مردی بزرگ و بلند جاه بود، زیرا خداوند به وسیله او ارام را نجات داده بود، وآن مرد جبار، شجاع ولی ابرص بود. 012 2KI 005 002 و فوجهای ارامیان بیرون رفته، کنیزکی کوچک از زمین اسرائیل به اسیری آوردند و او در حضور زن نعمان خدمت می‌کرد. 012 2KI 005 003 و به خاتون خود گفت: «کاش که آقایم در حضور نبی‌ای که در سامره است، می‌بود که او را از برصش شفا می‌داد.» 012 2KI 005 004 پس کسی درآمده، آقای خود را خبر داده، گفت: «کنیزی که از ولایت اسرائیل است، چنین وچنان می‌گوید.» 012 2KI 005 005 پس پادشاه ارام گفت: «بیا برو ومکتوبی برای پادشاه اسرائیل می‌فرستم.» 012 2KI 005 006 ومکتوب را نزد پادشاه اسرائیل آورد و در آن نوشته بود که «الان چون این مکتوب به حضورت برسد اینک بنده خود نعمان را نزد تو فرستادم تااو را از برصش شفا دهی.» 012 2KI 005 007 اما چون پادشاه اسرائیل مکتوب را خواند لباس خود را دریده، گفت: «آیا من مرد خدا هستم که بمیرانم و زنده کنم که این شخص نزد من فرستاده است تا کسی رااز برصش شفا بخشم. پس بدانید و ببینید که اوبهانه جویی از من می‌کند.» 012 2KI 005 008 اما چون الیشع، مرد خدا شنید که پادشاه اسرائیل لباس خود را دریده است، نزد پادشاه فرستاده، گفت: «لباس خود را چرا دریدی؟ اونزد من بیاید تا بداند که در اسرائیل نبی‌ای هست.» 012 2KI 005 009 پس نعمان با اسبان و ارابه های خودآمده، نزد در خانه الیشع ایستاد. 012 2KI 005 010 و الیشع رسولی نزد وی فرستاده، گفت: «برو و در اردن هفت مرتبه شست و شو نما. و گوشتت به توبرگشته، طاهر خواهی شد.» 012 2KI 005 011 اما نعمان غضبناک شده، رفت و گفت: «اینک گفتم البته نزدمن بیرون آمده، خواهد ایستاد و اسم خدای خود، یهوه را خوانده، و دست خود را بر جای برص حرکت داده، ابرص را شفا خواهد داد. 012 2KI 005 012 آیا ابانه و فرفر، نهرهای دمشق، از جمیع آبهای اسرائیل بهتر نیست؟ آیا در آنها شست وشو نکنم تا طاهر شوم؟» پس برگشته، با خشم رفت. 012 2KI 005 013 اما بندگانش نزدیک آمده، او را خطاب کرده، گفتند: «ای پدر ما اگر نبی، تو را امری بزرگ گفته بود، آیا آن را بجا نمی آوردی؟ پس چندمرتبه زیاده چون تو را گفته است شست و شو کن و طاهر شو.» 012 2KI 005 014 پس فرود شده، هفت مرتبه دراردن به موجب کلام مرد خدا غوطه خورد وگوشت او مثل گوشت طفل کوچک برگشته، طاهرشد. 012 2KI 005 015 پس او با تمامی جمعیت خود نزد مرد خدامراجعت کرده، داخل شد و به حضور وی ایستاده، گفت: «اینک الان دانسته‌ام که در تمامی زمین جز در اسرائیل خدایی نیست و حال تمنااینکه هدیه‌ای از بنده ات قبول فرمایی.» 012 2KI 005 016 اوگفت: «به حیات یهوه که در حضور وی ایستاده‌ام قسم که قبول نخواهم کرد.» و هرچند او را ابرام نمود که بپذیرد ابا نمود. 012 2KI 005 017 و نعمان گفت: «اگرنه تمنا این که دو بار قاطر از خاک، به بنده ات داده شود زیرا که بعد از این، بنده ات قربانی سوختنی وذبیحه نزد خدایان غیر نخواهد گذرانید الا نزدیهوه. 012 2KI 005 018 اما در این امر، خداوند بنده تو را عفوفرماید که چون آقایم به خانه رمون داخل شده، در آنجا سجده نماید و بر دست من تکیه کند و من در خانه رمون سجده نمایم، یعنی چون در خانه رمون سجده کنم، خداوند بنده تو را در این امرعفو فرماید.» 012 2KI 005 019 او وی را گفت: «به سلامتی برو.» 012 2KI 005 020 اماجیحزی که خادم الیشع مرد خدا بود گفت: «اینک آقایم از گرفتن از دست این نعمان ارامی آنچه راکه آورده بود، امتناع نمود. به حیات یهوه قسم که من از عقب او دویده، چیزی از او خواهم گرفت.» 012 2KI 005 021 پس جیحزی از عقب نعمان شتافت و چون نعمان او را دید که از عقبش می‌دود از ارابه خودبه استقبالش فرود آمد و گفت: «آیا سلامتی است؟» 012 2KI 005 022 او گفت: «سلامتی است. آقایم مرافرستاده، می‌گوید: اینک الان دو جوان از پسران انبیا از کوهستان افرایم نزد من آمده‌اند، تمنا اینکه یک وزنه نقره و دو دست لباس به ایشان بدهی.» 012 2KI 005 023 نعمان گفت: «مرحمت فرموده، دو وزنه بگیر.» پس بر او ابرام نمود تا او دو وزنه نقره را در دوکیسه با دو دست لباس بست و بر دو خادم خودنهاد تا پیش او بردند. 012 2KI 005 024 و چون به عوفل رسید، آنها را از دست ایشان گرفته، در خانه گذاشت و آن اشخاص را مرخص کرده، رفتند. 012 2KI 005 025 و او داخل شده، به حضور آقای خودایستاد و الیشع وی را گفت: «ای جیحزی از کجامی آیی؟» گفت: «بنده ات جایی نرفته بود.» 012 2KI 005 026 الیشع وی را گفت: «آیا دل من همراه تو نرفت هنگامی که آن مرد از ارابه خود به استقبال توبرگشت؟ آیا این وقت، وقت گرفتن نقره و گرفتن لباس و باغات زیتون و تاکستانها و گله هاو رمه هاو غلامان و کنیزان است؟ 012 2KI 005 027 پس برص نعمان به تو و به ذریت تو تا به ابد خواهد چسبید.» و ازحضور وی مبروص مثل برف بیرون رفت. 012 2KI 006 001 و پسران انبیا به الیشع گفتند که «اینک مکانی که در حضور تو در آن ساکنیم، برای ما تنگ است. 012 2KI 006 002 پس به اردن برویم و هریک چوبی از آنجا بگیریم و مکانی برای خود در آنجابسازیم تا در آن ساکن باشیم.» او گفت: «بروید.» 012 2KI 006 003 و یکی از ایشان گفت: «مرحمت فرموده، همراه بندگانت بیا.» او جواب داد که «می‌آیم.» 012 2KI 006 004 پس همراه ایشان روانه شد و چون به اردن رسیدند، چوبها را قطع نمودند. 012 2KI 006 005 و هنگامی که یکی ازایشان تیر را می‌برید، آهن تبر در آب افتاد و اوفریاد کرده، گفت: «آه‌ای آقایم زیرا که عاریه بود.» 012 2KI 006 006 پس مرد خدا گفت: «کجا افتاد؟» و چون جا را به وی نشان داد، او چوبی بریده، در آنجاانداخت و آهن را روی آب آورد. 012 2KI 006 007 پس گفت: «برای خود بردار.» پس دست خود را دراز کرده، آن را گرفت. 012 2KI 006 008 و پادشاه ارام با اسرائیل جنگ می‌کرد و با بندگان خود مشورت کرده، گفت: «در فلان جااردوی من خواهد بود.» 012 2KI 006 009 اما مرد خدا نزد پادشاه اسرائیل فرستاده، گفت: «با حذر باش که از فلان جا گذر نکنی زیرا که ارامیان به آنجا نزول کرده‌اند.» 012 2KI 006 010 و پادشاه اسرائیل به مکانی که مردخدا او را خبر داد و وی را از آن انذار نمود، فرستاده، خود را از آنجا نه یکبار و نه دو بارمحافظت کرد. 012 2KI 006 011 و دل پادشاه ارام از این امر مضطرب شد وخادمان خود را خوانده، به ایشان گفت: «آیا مراخبر نمی دهید که کدام از ما به طرف پادشاه اسرائیل است؟» 012 2KI 006 012 و یکی از خادمانش گفت: «ای آقایم چنین نیست، بلکه الیشع نبی که دراسرائیل است، پادشاه اسرائیل را از سخنی که درخوابگاه خود می‌گویی، مخبر می‌سازد.» 012 2KI 006 013 اوگفت: «بروید و ببینید که او کجاست، تا بفرستم واو را بگیرم.» پس او را خبر دادند که اینک دردوتان است. 012 2KI 006 014 پس سواران و ارابه‌ها و لشکرعظیمی بدانجا فرستاد و ایشان وقت شب آمده، شهر را احاطه نمودند. 012 2KI 006 015 و چون خادم مرد خداصبح زود برخاسته، بیرون رفت. اینک لشکری باسواران و ارابه‌ها شهر را احاطه نموده بودند. پس خادمش وی را گفت: «آه‌ای آقایم چه بکنیم؟» 012 2KI 006 016 او گفت: «مترس زیرا آنانی که با مایند از آنانی که با ایشانند بیشترند.» 012 2KI 006 017 و الیشع دعا کرده، گفت: «ای خداوند چشمان او را بگشا تا ببیند.» پس خداوند چشمان خادم را گشود و او دید که اینک کوههای اطراف الیشع از سواران وارابه های آتشین پر است. 012 2KI 006 018 و چون ایشان نزدوی فرود شدند الیشع نزد خداوند دعا کرده، گفت: «تمنا اینکه این گروه را به کوری مبتلاسازی.» پس ایشان را به موجب کلام الیشع به کوری مبتلا ساخت. 012 2KI 006 019 و الیشع، ایشان را گفت: «راه این نیست و شهر این نیست. از عقب من بیاییدو شما را به کسی‌که می‌طلبید، خواهم رسانید.» پس ایشان را به سامره آورد. 012 2KI 006 020 و هنگامی که وارد سامره شدند، الیشع گفت: «ای خداوند چشمان ایشان را بگشا تاببینند.» پس خداوند چشمان ایشان را گشود ودیدند که اینک در سامره هستند. 012 2KI 006 021 آنگاه پادشاه اسرائیل چون ایشان را دید، به الیشع گفت: «ای پدرم آیا بزنم؟ آیا بزنم؟» 012 2KI 006 022 او گفت: «مزن آیاکسانی را که به شمشیر و کمان خود اسیر کرده‌ای، خواهی زد؟ نان و آب پیش ایشان بگذار تابخورند و بنوشند و نزد آقای خود بروند.» 012 2KI 006 023 پس ضیافتی بزرگ برای ایشان برپا کرد و چون خوردند و نوشیدند، ایشان را مرخص کرد که نزدآقای خویش رفتند. و بعد از آن، فوجهای ارام دیگر به زمین اسرائیل نیامدند. 012 2KI 006 024 و بعد از این، واقع شد که بنهدد، پادشاه ارام، تمام لشکر خود را جمع کرد و برآمده، سامره را محاصره نمود. 012 2KI 006 025 و قحطی سخت درسامره بود و اینک آن را محاصره نموده بودند، به حدی که سر الاغی به هشتاد پاره نقره و یک ربع قاب جلغوزه، به پنج پاره نقره فروخته می‌شد. 012 2KI 006 026 و چون پادشاه اسرائیل بر باره گذر می‌نمود، زنی نزد وی فریاد برآورده، گفت: «ای آقایم پادشاه، مدد کن.» 012 2KI 006 027 او گفت: «اگر خداوند تو رامدد نکند، من از کجا تو را مدد کنم؟ آیا از خرمن یا از چرخشت؟» 012 2KI 006 028 پس پادشاه او را گفت: «تو راچه شد؟» او عرض کرد: «این زن به من گفت: پسرخود را بده تا امروز او را بخوریم و پسر مرا فردا خواهیم خورد. 012 2KI 006 029 پس پسر مرا پختیم و خوردیم و روز دیگر وی را گفتم: پسرت را بده تا او رابخوریم اما او پسر خود را پنهان کرد.» 012 2KI 006 030 و چون پادشاه سخن زن را شنید، رخت خود را بدرید واو بر باره می‌گذشت و قوم دیدند که اینک در زیرلباس خود پلاس دربر داشت. 012 2KI 006 031 و گفت: «خدا به من مثل این بلکه زیاده از این بکند اگر سر الیشع بن شافاط امروز بر تنش بماند.» 012 2KI 006 032 و الیشع در خانه خود نشسته بود و مشایخ، همراهش نشسته بودندو پادشاه، کسی را از نزد خود فرستاد و قبل ازرسیدن قاصد نزد وی، الیشع به مشایخ گفت: «آیامی بینید که این پسر قاتل فرستاده است تا سر مرااز تن جدا کند؟ متوجه باشید وقتی که قاصدبرسد، در را ببندید و او را از در برانید، آیا صدای پایهای آقایش در عقبش نیست.» 012 2KI 006 033 و چون اوهنوز به ایشان سخن می‌گفت، اینک قاصد نزد وی رسید و او گفت: «اینک این بلا از جانب خداونداست، چرا دیگر برای خداوند انتظار بکشم.» 012 2KI 007 001 و الیشع گفت: «کلام خداوند را بشنوید. خداوند چنین می‌گوید که «فردا مثل این وقت یک کیل آرد نرم به یک مثقال و دو کیل جوبه یک مثقال نزد دروازه سامره فروخته می‌شود.» 012 2KI 007 002 و سرداری که پادشاه بر دست وی تکیه می‌نموددر جواب مرد خدا گفت: «اینک اگر خداوندپنجره‌ها هم در آسمان بسازد، آیا این چیز واقع تواند شد؟» او گفت: «همانا تو به چشم خودخواهی دید اما از آن نخواهی خورد.» 012 2KI 007 003 و چهار مرد مبروص نزد دهنه دروازه بودند و به یکدیگر گفتند: «چرا ما اینجا بنشینیم تابمیریم؟ 012 2KI 007 004 اگر گوییم به شهر داخل شویم هماناقحطی در شهر است و در آنجا خواهیم مرد و اگردر اینجا بمانیم، خواهیم مرد. پس حال برویم وخود را به اردوی ارامیان بیندازیم. اگر ما را زنده نگاه دارند، زنده خواهیم ماند و اگر ما را بکشند، خواهیم مرد.» 012 2KI 007 005 پس وقت شام برخاستند تا به اردوی ارامیان بروند، اما چون به کنار اردوی ارامیان رسیدند اینک کسی در آنجا نبود. 012 2KI 007 006 زیراخداوند صدای ارابه‌ها و صدای اسبان و صدای لشکر عظیمی را در اردوی ارامیان شنوانید و به یکدیگر گفتند: «اینک پادشاه اسرائیل، پادشاهان حتیان و پادشاهان مصریان را به ضد ما اجیر کرده است تا بر ما بیایند.» 012 2KI 007 007 پس برخاسته، به وقت شام فرار کردند و خیمه‌ها و اسبان و الاغها و اردوی خود را به طوری که بود ترک کرده، از ترس جان خود گریختند. 012 2KI 007 008 و آن مبروصان به کنار اردوآمده، به خیمه‌ای داخل شدند و اکل و شرب نموده، از آنجا نقره و طلا و لباس گرفته، رفتند وآنها را پنهان کردند و برگشته، به خیمه‌ای دیگرداخل شده، از آن نیز بردند؛ و رفته، پنهان کردند. 012 2KI 007 009 پس به یکدیگر گفتند: «ما خوب نمی کنیم؛ امروز روز بشارت است و ما خاموش می‌مانیم واگر تا روشنایی صبح به تاخیر اندازیم، بلایی به ماخواهد رسید، پس الان بیایید برویم و به خانه پادشاه خبر دهیم.» 012 2KI 007 010 پس رفته، دربانان شهر راصدا زدند و ایشان را مخبر ساخته، گفتند: «به اردوی ارامیان درآمدیم و اینک در آنجا نه کسی و نه صدای انسانی بود مگر اسبان بسته شده، والاغها بسته شده و خیمه‌ها به حالت خود.» 012 2KI 007 011 پس دربانان صدا زده، خاندان پادشاه را دراندرون اطلاع دادند. 012 2KI 007 012 و پادشاه در شب برخاست و به خادمان خود گفت: «به تحقیق شمارا خبر می‌دهم که ارامیان به ما چه خواهند کرد: می‌دانند که ما گرسنه هستیم پس از اردو بیرون رفته، خود را در صحرا پنهان کرده‌اند و می‌گویندچون از شهر بیرون آیند، ایشان را زنده خواهیم گرفت و به شهر داخل خواهیم شد.» 012 2KI 007 013 و یکی ازخادمانش در جواب وی گفت: «پنج راس ازاسبان باقی‌مانده که در شهر باقی‌اند، بگیرند(اینک آنها مثل تمامی گروه اسرائیل که در آن باقی‌اند یا مانند تمامی گروه اسرائیل که هلاک شده‌اند، می‌باشند) و بفرستیم تا دریافت نماییم.» 012 2KI 007 014 پس دو ارابه با اسبها گرفتند و پادشاه از عقب لشکر ارام فرستاده، گفت: «بروید و تحقیق کنید.» 012 2KI 007 015 پس از عقب ایشان تا اردن رفتند و اینک تمامی راه از لباس و ظروفی که ارامیان از تعجیل خود انداخته بودند، پر بود. پس رسولان برگشته، پادشاه را مخبر ساختند. 012 2KI 007 016 و قوم بیرون رفته، اردوی ارامیان را غارت کردند و یک کیل آرد نرم به یک مثقال و دو کیل جو به یک مثقال به موجب کلام خداوند به فروش رفت. 012 2KI 007 017 و پادشاه آن سردار را که بر دست وی تکیه می‌نمود بر دروازه گماشت و خلق، او را نزددروازه پایمال کردند که مرد بر‌حسب کلامی که مرد خدا گفت هنگامی که پادشاه نزد وی فرودآمد. 012 2KI 007 018 و واقع شد به نهجی که مرد خدا، پادشاه را خطاب کرده، گفته بود که فردا مثل این وقت دو کیل جو به یک مثقال و یک کیل آرد نرم به یک مثقال نزد دروازه سامره فروخته خواهد شد. 012 2KI 007 019 و آن سردار در جواب مرد خدا گفته بود: اگر خداوند پنجره‌ها هم در آسمان بگشاید، آیامثل این امر واقع تواند شد؟ و او گفت: «اینک به چشمان خود خواهی دید اما از آن نخواهی خورد.» 012 2KI 007 020 پس او را همچنین واقع شد زیرا خلق او را نزد دروازه پایمال کردند که مرد. 012 2KI 008 001 و الیشع به زنی که پسرش را زنده کرده بود، خطاب کرده، گفت: «تو و خاندانت برخاسته، بروید و در جایی که می‌توانی ساکن شوی، ساکن شو، زیرا خداوند قحطی خوانده است و هم بر زمین هفت سال واقع خواهد شد.» 012 2KI 008 002 و آن زن برخاسته، موافق کلام مرد خدا، عمل نمود و با خاندان خود رفته، در زمین فلسطینیان هفت سال ماوا گزید. 012 2KI 008 003 و واقع شد بعد از انقضای هفت سال که آن زن از زمین فلسطینیان مراجعت کرده، بیرون آمد تا نزد پادشاه برای خانه و زمین خود استغاثه نماید. 012 2KI 008 004 و پادشاه با جیحزی، خادم مرد خدا گفتگو می‌نمود و می‌گفت: «حال تمام اعمال عظیمی را که الیشع بجا آورده است، به من بگو.» 012 2KI 008 005 و هنگامی که او برای پادشاه بیان می‌کردکه چگونه مرده‌ای را زنده نمود، اینک زنی که پسرش را زنده کرده بود، نزد پادشاه به جهت خانه و زمین خود استغاثه نمود. و جیحزی گفت: «ای آقایم پادشاه! این همان زن است و پسری که الیشع زنده کرد، این است.» 012 2KI 008 006 و چون پادشاه از زن پرسید، او وی را خبر داد، پس پادشاه یکی ازخواجگان خود را برایش تعیین نموده، گفت: «تمامی مایملک او وتمامی حاصل ملک او را از روزی که زمین را ترک کرده است تا الان به او ردنما.» 012 2KI 008 007 و الیشع به دمشق رفت و بنهدد، پادشاه ارام، بیمار بود و به او خبر داده، گفتند که مرد خدااینجا آمده است. 012 2KI 008 008 پس پادشاه به حزائیل گفت: «هدیه‌ای به‌دست خود گرفته، برای ملاقات مردخدا برو و به واسطه او از خداوند سوال نما که آیااز این مرض خود شفا خواهم یافت؟» 012 2KI 008 009 و حزائیل برای ملاقات وی رفته، هدیه‌ای به‌دست خودگرفت، یعنی بار چهل شتر از تمامی نفایس دمشق. و آمده، به حضور وی ایستاد و گفت: «پسرت، بنهدد، پادشاه ارام مرا نزد تو فرستاده، می‌گوید: آیا از این مرض خود شفا خواهم یافت؟» 012 2KI 008 010 و الیشع وی را گفت: «برو و او را بگو: البته شفا توانی یافت لیکن خداوند مرا اعلام نموده است که هرآینه او خواهد مرد.» 012 2KI 008 011 و چشم خود را خیره ساخته، بر وی نگریست تا خجل گردید. پس مرد خدا بگریست. 012 2KI 008 012 و حزائیل گفت: «آقایم چرا گریه می‌کند؟» او جواب داد: «چونکه ضرری را که تو به بنی‌اسرائیل خواهی رسانید، می‌دانم، قلعه های ایشان را آتش خواهی زد و جوانان ایشان را به شمشیر خواهی کشت، واطفال ایشان را خرد خواهی نمود و حامله های ایشان را شکم پاره خواهی کرد.» 012 2KI 008 013 و حزائیل گفت: «بنده تو که سگ است، کیست که چنین عمل عظیمی بکند؟» الیشع گفت: «خداوند بر من نموده است که تو پادشاه ارام خواهی شد.» 012 2KI 008 014 پس از نزد الیشع روانه شده، نزد آقای خود آمد و او وی را گفت: «الیشع تو را چه گفت؟» اوجواب داد: «به من گفت که البته شفا خواهی یافت.» 012 2KI 008 015 و در فردای آن روز، لحاف را گرفته آن را در آب فرو برد و بر رویش گسترد که مرد وحزائیل در جایش پادشاه شد. 012 2KI 008 016 و در سال پنجم یورام بن اخاب، پادشاه اسرائیل، وقتی که یهوشافاط هنوز پادشاه یهودابود، یهورام بن یهوشافاط، پادشاه یهودا آغازسلطنت نمود. 012 2KI 008 017 و چون پادشاه شد، سی و دوساله بود و هشت سال در اورشلیم پادشاهی کرد. 012 2KI 008 018 و به طریق پادشاهان اسرائیل به نحوی که خاندان اخاب عمل می‌نمودند سلوک نمود، زیراکه دختر اخاب، زن او بود و آنچه در نظر خداوندناپسند بود، به عمل می‌آورد. 012 2KI 008 019 اما خداوند به‌خاطر بنده داود نخواست که یهودا را هلاک سازدچونکه وی را وعده داده بود که او را و پسرانش راهمیشه اوقات، چراغی بدهد. 012 2KI 008 020 و در ایام وی ادوم از زیر دست یهودا عاصی شده، پادشاهی برخود نصب کردند. 012 2KI 008 021 و یورام با تمامی ارابه های خود به صعیر رفتند و در شب برخاسته، ادومیان را که او را احاطه نموده بودند و سرداران ارابه‌ها راشکست داد و قوم به خیمه های خود فرار کردند. 012 2KI 008 022 و ادوم از زیر دست یهودا تا امروز عاصی شده‌اند و لبنه نیز در آن وقت عاصی شد. 012 2KI 008 023 و بقیه وقایع یورام و آنچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 012 2KI 008 024 و یورام باپدران خود خوابید و در شهر داود با پدران خوددفن شد. و پسرش اخزیا به‌جایش پادشاهی کرد. 012 2KI 008 025 و در سال دوازدهم یورام بن اخاب، پادشاه اسرائیل، اخزیا ابن یهورام، پادشاه یهودا، آغاز سلطنت نمود. 012 2KI 008 026 و اخزیا چون پادشاه شد، بیست و دو ساله بود و یک سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش عتلیا، دختر عمری پادشاه اسرائیل بود. 012 2KI 008 027 و به طریق خاندان اخاب سلوک نموده، آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، مثل خاندان اخاب به عمل می‌آورد زیرا که دامادخاندان اخاب بود. 012 2KI 008 028 و با یورام بن اخاب برای مقاتله با حزائیل پادشاه ارام به راموت جلعاد رفت و ارامیان، یورام را مجروح ساختند. 012 2KI 008 029 و یورام پادشاه به یزرعیل مراجعت کرد تا از جراحتهایی که ارامیان به وی رسانیده بودند هنگامی که با حزائیل، پادشاه ارام جنگ می‌نمود، شفا یابد. و اخزیا ابن یهورام، پادشاه یهودا، به یزرئیل فرود آمد تا یورام بن اخاب را عیادت نماید چونکه مریض بود. 012 2KI 009 001 و الیشع نبی یکی از پسران انبیا را خوانده، به او گفت: «کمر خود را ببند و این حقه روغن را به‌دست خود گرفته، به راموت جلعادبرو. 012 2KI 009 002 و چون به آنجا رسیدی، ییهو ابن یهوشافاطبن نمشی را پیدا کن و داخل شده، او را از میان برادرانش برخیزان و او را به اطاق خلوت ببر. 012 2KI 009 003 وحقه روغن را گرفته، به‌سرش بریز و بگو خداوندچنین می‌گوید که تو را به پادشاهی اسرائیل مسح کردم. پس در را باز کرده، فرار کن و درنگ منما.» 012 2KI 009 004 پس آن جوان، یعنی آن نبی جوان به راموت جلعاد آمد. 012 2KI 009 005 و چون بدانجا رسید، اینک سرداران لشکر نشسته بودند و او گفت: «ای سردار با توسخنی دارم.» ییهو گفت: «به کدام‌یک از جمیع ما؟» گفت: «به تو‌ای سردار!» 012 2KI 009 006 پس او برخاسته، به خانه داخل شد و روغن را به‌سرش ریخته، وی را گفت: «یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌گوید که تو را بر قوم خداوند، یعنی بر اسرائیل به پادشاهی مسح کردم. 012 2KI 009 007 و خاندان آقای خود، اخاب راخواهی زد تا من انتقام خون بندگان خود، انبیا را وخون جمیع بندگان خداوند را از دست ایزابل بکشم. 012 2KI 009 008 و تمامی خاندان اخاب هلاک خواهندشد. و از اخاب هر مرد را و هر بسته و رهاشده‌ای در اسرائیل را منقطع خواهم ساخت. 012 2KI 009 009 و خاندان اخاب را مثل خاندان یربعام بن نباط و مانندخاندان بعشا ابن اخیا خواهم ساخت. 012 2KI 009 010 و سگان، ایزابل را در ملک یزرعیل خواهند خورد ودفن کننده‌ای نخواهند بود.» پس در را باز کرده، بگریخت. 012 2KI 009 011 و ییهو نزد بندگان آقای خویش بیرون آمدو کسی وی را گفت: «آیا سلامتی است؟ و این دیوانه برای چه نزد تو آمد؟» به ایشان گفت: «شمااین مرد و کلامش را می‌دانید.» 012 2KI 009 012 گفتند: «چنین نیست. ما را اطلاع بده.» پس او گفت: «چنین وچنان به من تکلم نموده، گفت که خداوند چنین می‌فرماید: تو را به پادشاهی اسرائیل مسح کردم.» 012 2KI 009 013 آنگاه ایشان تعجیل نموده، هر کدام رخت خود را گرفته، آن را زیر او به روی زینه نهادند، و کرنا را نواخته، گفتند که «ییهو پادشاه است.» 012 2KI 009 014 لهذا ییهو ابن یهوشافاط بن نمشی بر یورام بشورید و یورام خود و تمامی اسرائیل، راموت جلعاد را از حزائیل، پادشاه ارام نگاه می‌داشتند. 012 2KI 009 015 اما یهورام پادشاه به یزرعیل مراجعت کرده بود تا از جراحتهایی که ارامیان به او رسانیده بودند وقتی که با حزائیل، پادشاه ارام، جنگ می‌نمود، شفا یابد. پس ییهو گفت: «اگر رای شمااین است، مگذارید که کسی رها شده، از شهربیرون رود مبادا رفته، به یزرعیل خبر برساند.» 012 2KI 009 016 پس ییهو به ارابه سوار شده، به یزرعیل رفت زیرا که یورام در آنجا بستری بود و اخزیا، پادشاه یهودا برای عیادت یورام فرود آمده بود. 012 2KI 009 017 پس دیده یانی بر برج یزرعیل ایستاده بود، و جمعیت، ییهو را وقتی که می‌آمد، دید و گفت: «جمعیتی می‌بینم.» و یهورام گفت: «سواری گرفته، به استقبال ایشان بفرست تا بپرسد که آیاسلامتی است؟» 012 2KI 009 018 پس سواری به استقبال وی رفت و گفت: «پادشاه چنین می‌فرماید که آیاسلامتی است؟» ییهو جواب داد که «تو را باسلامتی چه‌کار است؟ به عقب من برگرد.» و دیده بان خبر داده گفت که «قاصد نزد ایشان رسید، امابرنمی گردد.» 012 2KI 009 019 پس سوار دیگری فرستاد و اونزد ایشان آمد و گفت: «پادشاه چنین می‌فرماید که آیا سلامتی است؟» ییهو جواب داد: «تو را باسلامتی چه‌کار است؟ به عقب من برگرد.» 012 2KI 009 020 ودیده بان خبر داده، گفت که «نزد ایشان رسید امابرنمی گردد و راندن مثل راندن ییهو ابن نمشی است زیرا که به دیوانگی می‌راند.» 012 2KI 009 021 و یهورام گفت: «حاضر کنید.» پس ارابه اورا حاضر کردند و یهورام، پادشاه اسرائیل واخزیا، پادشاه یهودا، هر یک بر ارابه خود بیرون رفتند و به استقبال ییهو بیرون شده، او را در ملک نابوت یزرعیلی یافتند. 012 2KI 009 022 و چون یهورام، ییهو رادید گفت: «ای ییهو آیا سلامتی است؟» او جواب داد: «چه سلامتی مادامی که زناکاری مادرت ایزابل و جادوگری وی اینقدر زیاد است؟» 012 2KI 009 023 آنگاه یهورام، دست خود را برگردانیده، فرارکرد و به اخزیا گفت: «ای اخزیا خیانت است.» 012 2KI 009 024 و ییهو کمان خود را به قوت تمام کشیده، درمیان بازوهای یهورام زد که تیر از دلش بیرون آمدو در ارابه خود افتاد. 012 2KI 009 025 و ییهو به بدقر، سردارخود گفت: «او را برداشته، در حصه ملک نابوت یزرعیلی بینداز و بیادآور که چگونه وقتی که من وتو با هم از عقب پدرش اخاب، سوار می‌بودیم، خداوند این وحی را درباره او فرمود. 012 2KI 009 026 خداوندمی گوید: هرآینه خون نابوت و خون پسرانش رادیروز دیدم و خداوند می‌گوید: که در این ملک به تو مکافات خواهم رسانید. پس الان او را بردار وبه موجب کلام خداوند او را در این ملک بینداز.» 012 2KI 009 027 اما چون اخزیا، پادشاه یهودا این را دید، به راه خانه بوستان فرار کرد و ییهو او را تعاقب نموده، فرمود که او را بزنید و او را نیز در ارابه‌اش به فراز جور که نزد یبلعام است (زدند) و او تامجدو فرار کرده، در آنجا مرد. 012 2KI 009 028 و خادمانش اورا در ارابه به اورشلیم بردند و او را در مزارخودش در شهر داود با پدرانش دفن کردند. 012 2KI 009 029 و در سال یازدهم یورام بن اخاب، اخزیا بریهودا پادشاه شد. 012 2KI 009 030 و چون ییهو به یزرعیل آمد، ایزابل این راشنیده، سرمه به چشمان خود کشیده و سر خود را زینت داده، از پنجره نگریست. 012 2KI 009 031 و چون ییهوبه دروازه داخل شد، او گفت: «آیا زمری را که آقای خود را کشت، سلامتی بود؟» 012 2KI 009 032 و او به سوی پنجره نظر افکنده، گفت: «کیست که به طرف من باشد؟ کیست؟» پس دو سه نفر ازخواجگان به سوی او نظر کردند. 012 2KI 009 033 و او گفت: «اورا بیندازید.» پس او را به زیر انداختند و قدری ازخونش بر دیوار و اسبان پاشیده شد و او را پایمال کرد. 012 2KI 009 034 و داخل شده، به اکل و شرب مشغول گشت. پس گفت: «این زن ملعون را نظر کنید، و اورا دفن نمایید زیرا که دختر پادشاه است.» 012 2KI 009 035 اماچون برای دفن کردنش رفتند، جز کاسه سر وپایها و کفهای دست، چیزی از او نیافتند. 012 2KI 009 036 پس برگشته، وی را خبر دادند. و او گفت: «این کلام خداوند است که به واسطه بنده خود، ایلیای تشبی تکلم نموده، گفت که سگان گوشت ایزابل را در ملک یزرعیل خواهند خورد. 012 2KI 009 037 و لاش ایزابل مثل سرگین به روی زمین، در ملک یزرعیل خواهد بود، به طوری که نخواهند گفت که این ایزابل است.» 012 2KI 010 001 و هفتاد پسر اخاب در سامره بودند. پس ییهو مکتوبی نوشته، به سامره نزدسروران یزرعیل که مشایخ و مربیان پسران اخاب بودند فرستاده، گفت: 012 2KI 010 002 «الان چون این مکتوب به شما برسد چونکه پسران آقای شما و ارابه‌ها واسبان و شهر حصاردار و اسلحه با شما است، 012 2KI 010 003 پس بهترین و نیکوترین پسران آقای خود راانتخاب کرده، او را بر کرسی پدرش بنشانید و به جهت خانه آقای خود جنگ نمایید.» 012 2KI 010 004 اما ایشان به شدت ترسان شدند و گفتند: «اینک دو پادشاه نتوانستند با او مقاومت نمایند، پس ما چگونه مقاومت خواهیم کرد؟» 012 2KI 010 005 پس ناظر خانه و رئیس شهر و مشایخ و مربیان را نزد ییهو فرستاده، گفتند: «ما بندگان تو هستیم و هر‌چه به ما بفرمایی بجا خواهیم آورد، کسی را پادشاه نخواهیم ساخت. آنچه در نظر تو پسند آید، به عمل آور.» 012 2KI 010 006 پس مکتوبی دیگر به ایشان نوشت و گفت: «اگرشما با من هستید و سخن مرا خواهید شنید، سرهای پسران آقای خود را بگیرید و فردا مثل این وقت نزد من به یزرعیل بیایید.» و آن پادشاه زادگان که هفتاد نفر بودند، نزد بزرگان شهرکه ایشان را تربیت می‌کردند، می‌بودند. 012 2KI 010 007 و چون آن مکتوب نزد ایشان رسید، پادشاه زادگان را گرفته، هر هفتاد نفر را کشتند وسرهای ایشان را در سبدها گذاشته، به یزرعیل، نزد وی فرستادند. 012 2KI 010 008 و قاصدی آمده، او را خبرداد و گفت: «سرهای پسران پادشاه را آوردند.» اوگفت: «آنها را به دو توده نزد دهنه دروازه تا صبح بگذارید.» 012 2KI 010 009 و بامدادان چون بیرون رفت، بایستادو به تمامی قوم گفت: «شما عادل هستید. اینک من بر آقای خود شوریده، او را کشتم. اما کیست که جمیع اینها را کشته است؟ 012 2KI 010 010 پس بدانید که ازکلام خداوند که خداوند درباره خاندان اخاب گفته است، حرفی به زمین نخواهد افتاد و خداوندآنچه را که به واسطه بنده خود ایلیا گفته، بجاآورده است.» 012 2KI 010 011 و ییهو جمیع باقی ماندگان خاندان اخاب را که در یزرعیل بودند، کشت، وتمامی بزرگانش و اصدقایش و کاهنانش را تا از برایش کسی باقی نماند. 012 2KI 010 012 پس برخاسته، و روانه شده، به سامره آمد وچون در راه به بیت عقد شبانان رسید، 012 2KI 010 013 ییهو به برادران اخزیا، پادشاه یهودا دچار شده، گفت: «شما کیستید؟» گفتند: «برادران اخزیا هستیم ومی آییم تا پسران پادشاه و پسران ملکه را تحیت گوییم.» 012 2KI 010 014 او گفت: «اینها را زنده بگیرید.» پس ایشان را زنده گرفتند و ایشان را که چهل و دو نفربودند، نزد چاه بیت عقد کشتند که از ایشان احدی رهایی نیافت. 012 2KI 010 015 و چون از آنجا روانه شد، به یهوناداب بن رکاب که به استقبال او می‌آمد، برخورد و او راتحیت نموده، گفت که «آیا دل تو راست است، مثل دل من با دل تو؟» یهوناداب جواب داد که «راست است.» گفت: «اگر هست، دست خود را به من بده.» پس دست خود را به او داد و او وی را نزدخود به ارابه برکشید. 012 2KI 010 016 و گفت: «همراه من بیا، وغیرتی که برای خداوند دارم، ببین.» و او را بر ارابه وی سوار کردند. 012 2KI 010 017 و چون به سامره رسید، تمامی باقی ماندگان اخاب را که در سامره بودند، کشت به حدی که اثر او را نابود ساخت بر‌حسب کلامی که خداوند به ایلیا گفته بود. 012 2KI 010 018 پس ییهو تمامی قوم را جمع کرده، به ایشان گفت: «اخاب بعل را پرستش قلیل کرد اماییهو او را پرستش کثیر خواهد نمود. 012 2KI 010 019 پس الان جمیع انبیای بعل و جمیع پرستندگانش و جمیع کهنه او را نزد من بخوانید و احدی از ایشان غایب نباشد زیرا قصد ذبح عظیمی برای بعل دارم. هر که حاضر نباشد زنده نخواهد ماند.» اما ییهو این رااز راه حیله کرد تا پرستندگان بعل را هلاک سازد. 012 2KI 010 020 و ییهو گفت: «محفلی مقدس برای بعل تقدیس نمایید.» و آن را اعلان کردند. 012 2KI 010 021 و ییهونزد تمامی اسرائیل فرستاد و تمامی پرستندگان بعل آمدند و احدی باقی نماند که نیامد و به خانه بعل داخل شدند و خانه بعل سرتاسر پر شد. 012 2KI 010 022 وبه ناظر مخزن لباس گفت که «برای جمیع پرستندگان بعل لباس بیرون آور.» و او برای ایشان لباس بیرون آورد. 012 2KI 010 023 و ییهو و یهوناداب بن رکاب به خانه بعل داخل شدند و به پرستندگان بعل گفت: «تفتیش کرده، دریافت کنید که کسی ازبندگان یهوه در اینجا با شما نباشد، مگر بندگان بعل و بس.» 012 2KI 010 024 پس داخل شدند تا ذبایح وقربانی های سوختنی بگذرانند. و ییهو هشتاد نفربرای خود بیرون در گماشته بود و گفت: «اگریکنفر از اینانی که به‌دست شما سپردم رهایی یابد، خون شما به عوض جان او خواهد بود.» 012 2KI 010 025 و چون از گذرانیدن قربانی سوختنی فارغ شدند، ییهو به شاطران و سرداران گفت: «داخل شده، ایشان را بکشید و کسی بیرون نیاید.» پس ایشان را به دم شمشیر کشتند و شاطران وسرداران ایشان را بیرون انداختند. پس به شهربیت بعل رفتند. 012 2KI 010 026 و تماثیل را که در خانه بعل بود، بیرون آورده، آنها را سوزانیدند. 012 2KI 010 027 و تمثال بعل را شکستند و خانه بعل را منهدم ساخته، آن را تا امروز مزبله ساختند. 012 2KI 010 028 پس ییهو، اثر بعل رااز اسرائیل نابود ساخت. 012 2KI 010 029 اما ییهو از پیروی گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود برنگشت، یعنی از گوساله های طلا که در بیت ئیل و دان بود. 012 2KI 010 030 و خداوند به ییهو گفت: «چونکه نیکویی کردی و آنچه در نظر من پسندبود، بجا آوردی و موافق هر‌چه در دل من بود باخانه اخاب عمل نمودی، از این جهت پسران توتا پشت چهارم بر کرسی اسرائیل خواهندنشست.» 012 2KI 010 031 اما ییهو توجه ننمود تا به تمامی دل خود در شریعت یهوه، خدای اسرائیل، سلوک نماید، و از گناهان یربعام که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، اجتناب ننمود. 012 2KI 010 032 و در آن ایام، خداوند به منقطع ساختن اسرائیل شروع نمود و حزائیل، ایشان را درتمامی حدود اسرائیل می‌زد، 012 2KI 010 033 یعنی از اردن به طرف طلوع آفتاب، تمامی زمین جلعاد و جادیان و روبینیان و منسیان را از عروعیر که بر وادی ارنون است و جلعاد و باشان. 012 2KI 010 034 و بقیه وقایع ییهوو هر‌چه کرد و تمامی تهور او، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 012 2KI 010 035 پس ییهو با پدران خود خوابید و او را در سامره دفن کردند و پسرش یهواخاز به‌جایش پادشاه شد. 012 2KI 010 036 و ایامی که ییهو در سامره بر اسرائیل سلطنت نمود، بیست و هشت سال بود. 012 2KI 011 001 و چون عتلیا، مادر اخزیا دید که پسرش مرده است، او برخاست و تمامی خانواده سلطنت را هلاک ساخت. 012 2KI 011 002 اما یهوشبع دختریورام پادشاه که خواهر اخزیا بود، یوآش پسراخزیا را گرفت، و او را از میان پسران پادشاه که کشته شدند، دزدیده، او را با دایه‌اش در اطاق خوابگاه از عتلیا پنهان کرد و او کشته نشد. 012 2KI 011 003 و اونزد وی در خانه خداوند شش سال مخفی ماند وعتلیا بر زمین سلطنت می‌نمود. 012 2KI 011 004 و در سال هفتم، یهویاداع فرستاده، یوزباشیهای کریتیان و شاطران را طلبید و ایشان را نزد خود به خانه خداوند آورده، با ایشان عهدبست و به ایشان در خانه خداوند قسم داد و پسرپادشاه را به ایشان نشان داد. 012 2KI 011 005 و ایشان را امرفرموده، گفت: «کاری که باید بکنید، این است: یک ثلث شما که در سبت داخل می‌شوید به دیده بانی خانه پادشاه مشغول باشید. 012 2KI 011 006 و ثلث دیگر به دروازه سور و ثلثی به دروازه‌ای که پشت شاطران است، حاضر باشید، و خانه را دیده بانی نمایید که کسی داخل نشود. 012 2KI 011 007 و دو دسته شما، یعنی جمیع آنانی که در روز سبت بیرون می‌روید، خانه خداوند را نزد پادشاه دیده بانی نمایید. 012 2KI 011 008 و هر کدام سلاح خود را به‌دست گرفته، به اطراف پادشاه احاطه نمایید و هر‌که از میان صف‌ها درآید، کشته گردد. و چون پادشاه بیرون رود یا داخل شود نزد او بمانید.» 012 2KI 011 009 پس یوزباشیها موافق هر‌چه یهویاداع کاهن امر فرمود، عمل نمودند، و هر کدام کسان خود راخواه از آنانی که در روز سبت داخل می‌شدند وخواه از آنانی که در روز سبت بیرون می‌رفتند، برداشته، نزد یهویاداع کاهن آمدند. 012 2KI 011 010 و کاهن نیزه‌ها و سپرها را که از آن داود پادشاه و در خانه خداوند بود، به یوزباشیها داد. 012 2KI 011 011 و هر یکی ازشاطران، سلاح خود را به‌دست گرفته، از طرف راست خانه تا طرف چپ خانه به پهلوی مذبح وبه پهلوی خانه، به اطراف پادشاه ایستادند. 012 2KI 011 012 و اوپسر پادشاه را بیرون آورده، تاج بر سرش گذاشت، و شهادت را به او داد و او را به پادشاهی نصب کرده، مسح نمودند و دستک زده، گفتند: «پادشاه زنده بماند.» 012 2KI 011 013 و چون عتلیا آواز شاطران و قوم را شنید، نزد قوم به خانه خداوند داخل شد. 012 2KI 011 014 و دید که اینک پادشاه بر‌حسب عادت، نزد ستون ایستاده. و سروران و کرنانوازان نزد پادشاه بودند و تمامی قوم زمین شادی می‌کردند و کرناها را می‌نواختند. پس عتلیا لباس خود را دریده، صدا زد که خیانت! خیانت! 012 2KI 011 015 و یهویاداع کاهن، یوزباشیها را که سرداران فوج بودند، امر فرموده، ایشان را گفت: «او را از میان صفها بیرون کنید و هر‌که از عقب اوبرود، به شمشیر کشته شود.» زیرا کاهن فرموده بود که در خانه خداوند کشته نگردد. 012 2KI 011 016 پس او راراه دادند و از راهی که اسبان به خانه پادشاه می‌آمدند، رفت و در آنجا کشته شد. 012 2KI 011 017 و یهویادع در میان خداوند و پادشاه و قوم عهد بست تا قوم خداوند باشند و همچنین درمیان پادشاه و قوم. 012 2KI 011 018 و تمامی قوم زمین به خانه بعل رفته، آن را منهدم ساختند و مذبح هایش وتماثیلش را خرد درهم شکستند. و کاهن بعل، متان را روبروی مذبح‌ها کشتند و کاهن ناظران برخانه خداوند گماشت. 012 2KI 011 019 و یوزباشیها و کریتیان و شاطران و تمامی قوم زمین را برداشته، ایشان پادشاه را از خانه خداوند به زیر آوردند و به راه دروازه شاطران به خانه پادشاه آمدند و او برکرسی پادشاهان بنشست. 012 2KI 011 020 و تمامی قوم زمین شادی کردند و شهر آرامی یافت و عتلیا را نزدخانه پادشاه به شمشیر کشتند. 012 2KI 011 021 و چون یوآش پادشاه شد، هفت ساله بود. 012 2KI 012 001 در سال هفتم ییهو، یهوآش پادشاه شدو چهل سال در اورشلیم پادشاهی کرد. 012 2KI 012 002 و یهوآش آنچه را که در نظر خداوند پسند بود، در تمام روزهایی که یهویاداع کاهن او را تعلیم می‌داد، بجا می‌آورد. 012 2KI 012 003 مگر این که مکان های بلند برداشته نشد و قوم هنوز در مکان های بلند قربانی می‌گذرانیدند و بخور می‌سوزانیدند. 012 2KI 012 004 و یهوآش به کاهنان گفت: «تمام نقره موقوفاتی که به خانه خداوند آورده شود، یعنی نقره رایج و نقره هر کس بر‌حسب نفوسی که برای او تقویم شده است، و هر نقره‌ای که در دل کسی بگذرد که آن را به خانه خداوند بیاورد، 012 2KI 012 005 کاهنان آن را نزد خود بگیرند، هر کس از آشنای خود، وایشان خرابیهای خانه را هر جا که در آن خرابی پیدا کنند، تعمیر نمایند.» 012 2KI 012 006 اما چنان واقع شد که در سال بیست و سوم یهوآش پادشاه، کاهنان، خرابیهای خانه را تعمیر نکرده بودند. 012 2KI 012 007 و یهوآش پادشاه، یهویاداع کاهن و سایر کاهنان را خوانده، به ایشان گفت که «خرابیهای خانه را چرا تعمیرنکرده‌اید؟ پس الان نقره‌ای دیگر از آشنایان خودمگیرید بلکه آن را به جهت خرابیهای خانه بدهید.» 012 2KI 012 008 و کاهنان راضی شدند که نه نقره از قوم بگیرند و نه خرابیهای خانه را تعمیر نمایند. 012 2KI 012 009 و یهویاداع کاهن صندوقی گرفته و سوراخی در سرپوش آن کرده، آن را به پهلوی مذبح به طرف راست راهی که مردم داخل خانه خداوندمی شدند، گذاشت. و کاهنانی که مستحفظان دربودند، تمامی نقره‌ای را که به خانه خداوندمی آوردند، در آن گذاشتند. 012 2KI 012 010 و چون دیدند که نقره بسیار در صندوق بود، کاتب پادشاه و رئیس کهنه برآمده، نقره‌ای را که در خانه خداوند یافت می‌شد، در کیسه هابسته، حساب آن را می‌دادند. 012 2KI 012 011 و نقره‌ای را که حساب آن داده می‌شد، به‌دست کارگذارانی که برخانه خداوند گماشته بودند، می‌سپردند. و ایشان آن را به نجاران و بنایان که در خانه خداوند کارمی کردند، صرف می‌نمودند، 012 2KI 012 012 و به معماران وسنگ تراشان و به جهت خریدن چوب وسنگهای تراشیده برای تعمیر خرابیهای خانه خداوند، و به جهت هر خرجی که برای تعمیرخانه لازم می‌بود. 012 2KI 012 013 اما برای خانه خداوندطاسهای نقره و گلگیرها و کاسه‌ها و کرناها و هیچ ظرفی از طلا و نقره از نقدی که به خانه خداوندمی آوردند، ساخته نشد. 012 2KI 012 014 زیرا که آن را به‌کارگذاران دادند تا خانه خداوند را به آن، تعمیرنمایند. 012 2KI 012 015 و از کسانی که نقره را به‌دست ایشان می‌دادند تا به‌کارگذاران بسپارند، حساب نمی گرفتند، زیرا که ایشان به امانت رفتارمی نمودند. 012 2KI 012 016 اما نقره قربانی های جرم و نقره قربانی های گناه را به خانه خداوند نمی آوردند، چونکه از آن کاهنان می‌بود. 012 2KI 012 017 آنگاه حزائیل، پادشاه ارام برآمده، با جت جنگ نمود و آن را تسخیر کرد. پس حزائیل توجه نموده، به سوی اورشلیم برآمد. 012 2KI 012 018 ویهوآش، پادشاه یهودا تمامی موقوفاتی را که پدرانش، یهوشافاط و یهورام و اخزیا، پادشاهان یهودا وقف نموده بودند و موقوفات خود وتمامی طلا را که در خزانه های خانه خداوند وخانه پادشاه یافت شد، گرفته، آن را نزد حزائیل، پادشاه ارام فرستاد و او از اورشلیم برفت. 012 2KI 012 019 و بقیه وقایع یوآش و هر‌چه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 012 2KI 012 020 و خادمانش برخاسته، فتنه انگیختند ویوآش را در خانه ملو به راهی که به سوی سلی فرود می‌رود، کشتند. 012 2KI 012 021 زیرا خادمانش، یوزاکاربن شمعت و یهوزاباد بن شومیر، او را زدند که مردو او را با پدرانش در شهر داود دفن کردند وپسرش امصیا در جایش سلطنت نمود. 012 2KI 013 001 در سال بیست و سوم یوآش بن اخزیا، پادشاه یهودا، یهواخاز بن ییهو، براسرائیل در سامره پادشاه شده، هفده سال سلطنت نمود. 012 2KI 013 002 و آنچه در نظر خداوند ناپسندبود به عمل آورد، و در‌پی گناهان یربعام بن نباطکه اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، سلوک نموده، از آن اجتناب نکرد. 012 2KI 013 003 پس غضب خداوندبر اسرائیل افروخته شده، ایشان را به‌دست حزائیل، پادشاه ارام و به‌دست بنهدد، پسرحزائیل، همه روزها تسلیم نمود. 012 2KI 013 004 و یهواخاز نزدخداوند تضرع نمود و خداوند او را اجابت فرمودزیرا که تنگی اسرائیل را دید که چگونه پادشاه ارام، ایشان را به تنگ می‌آورد. 012 2KI 013 005 و خداوندنجات‌دهنده‌ای به اسرائیل داد که ایشان از زیردست ارامیان بیرون آمدند و بنی‌اسرائیل مثل ایام سابق در خیمه های خود ساکن شدند. 012 2KI 013 006 اما ازگناهان خانه یربعام که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، اجتناب ننموده، در آن سلوک کردند، و اشیره نیز در سامره ماند. 012 2KI 013 007 و برای یهواخاز، ازقوم به جز پنجاه سوار و ده ارابه و ده هزار پیاده وانگذاشت زیرا که پادشاه ارام ایشان را تلف ساخته، و ایشان را پایمال کرده، مثل غبارگردانیده بود. 012 2KI 013 008 و بقیه وقایع یهواخاز و هر‌چه کردو تهور او، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 012 2KI 013 009 پس یهواخاز با پدران خود خوابید و او را در سامره دفن کردند وپسرش، یوآش، در جایش سلطنت نمود. 012 2KI 013 010 و در سال سی و هفتم یوآش، پادشاه یهودا، یهوآش بن یهواخاز بر اسرائیل در سامره پادشاه شد و شانزده سال سلطنت نمود. 012 2KI 013 011 وآنچه در نظر خداوند ناپسند بود، به عمل آورد واز تمامی گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل رامرتکب گناه ساخته بود اجتناب نکرده، در آنهاسلوک می‌نمود. 012 2KI 013 012 و بقیه وقایع یوآش و هر‌چه کرد و تهور او که چگونه با امصیا، پادشاه یهوداجنگ کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 012 2KI 013 013 و یوآش با پدران خود خوابید و یربعام بر کرسی وی نشست ویوآش با پادشاهان اسرائیل در سامره دفن شد. 012 2KI 013 014 و الیشع به بیماری‌ای که از آن مرد، مریض شد و یوآش، پادشاه اسرائیل، نزد وی فرود شده، بر او بگریست و گفت: «ای پدر من! ای پدر من! ای ارابه اسرائیل و سوارانش!» 012 2KI 013 015 و الیشع وی راگفت: «کمان و تیرها را بگیر.» و برای خود کمان وتیرها گرفت. 012 2KI 013 016 و به پادشاه اسرائیل گفت: «کمان را به‌دست خود بگیر.» پس آن را به‌دست خودگرفت و الیشع دست خود را بر دست پادشاه نهاد. 012 2KI 013 017 و گفت: «پنجره را به سوی مشرق باز کن.» پس آن را باز کرد و الیشع گفت: «بینداز.» پس انداخت. 012 2KI 013 018 و گفت: «تیرها را بگیر.» پس گرفت و به پادشاه اسرائیل گفت: «زمین را بزن.» پس سه مرتبه آن را زده، باز ایستاد. 012 2KI 013 019 و مرد خدابه او خشم نموده، گفت: «می‌بایست پنج شش مرتبه زده باشی آنگاه ارامیان را شکست می‌دادی تا تلف می‌شدند، اما حال ارامیان را فقط سه مرتبه شکست خواهی داد.» 012 2KI 013 020 و الیشع وفات کرد و او را دفن نمودند و دروقت تحویل سال لشکرهای موآب به زمین درآمدند. 012 2KI 013 021 و واقع شد که چون مردی را دفن می‌کردند، آن لشکر را دیدند و آن مرده را در قبرالیشع انداختند، و چون آن میت به استخوانهای الیشع برخورد، زنده گشت و به پایهای خودایستاد. 012 2KI 013 022 و حزائیل، پادشاه ارام، اسرائیل را درتمامی ایام یهواخاز به تنگ آورد. 012 2KI 013 023 اماخداوند بر ایشان رافت و ترحم نموده، به‌خاطرعهد خود که با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بسته بود به ایشان التفات کرد و نخواست ایشان راهلاک سازد، و ایشان را از حضور خود هنوز دورنینداخت. 012 2KI 013 024 پس حزائیل، پادشاه ارام مرد و پسرش، بنهدد به‌جایش پادشاه شد. 012 2KI 013 025 و یهوآش بن یهواخاز، شهرهایی را که حزائیل از دست پدرش، یهواخاز به جنگ گرفته بود، از دست بنهدد بن حزائیل باز پس گرفت، و یهوآش سه مرتبه او را شکست داده، شهرهای اسرائیل رااسترداد نمود. 012 2KI 014 001 در سال دوم یوآش بن یهواخاز پادشاه اسرائیل، امصیا بن یوآش، پادشاه یهوداآغاز سلطنت نمود. 012 2KI 014 002 و بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد. و بیست و نه سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش یهوعدان اورشلیمی بود. 012 2KI 014 003 و آنچه در نظر خداوند پسند بود، به عمل آورد اما نه مثل پدرش داود بلکه موافق هر‌چه پدرش یوآش کرده بود، رفتار می‌نمود. 012 2KI 014 004 لیکن مکان های بلند برداشته نشد، و قوم هنوز درمکان های بلند قربانی می‌گذرانیدند و بخورمی سوزانیدند. 012 2KI 014 005 و هنگامی که سلطنت در دستش مستحکم شد، خادمان خود را که پدرش، پادشاه را کشته بودند، به قتل رسانید. 012 2KI 014 006 اما پسران قاتلان را نکشت به موجب نوشته کتاب تورات موسی که خداوند امر فرموده و گفته بود پدران به جهت پسران کشته نشوند و پسران به جهت پدران مقتول نگردند، بلکه هر کس به جهت گناه خودکشته شود. 012 2KI 014 007 و او ده هزار نفر از ادومیان را در وادی ملح کشت و سالع را در جنگ گرفت و آن را تا به امروزیقتئیل نامید. 012 2KI 014 008 آنگاه امصیا رسولان نزد یهوآش بن یهواخازبن ییهو، پادشاه اسرائیل، فرستاده، گفت: «بیا تا بایکدیگر مقابله نماییم.» 012 2KI 014 009 و یهوآش پادشاه اسرائیل نزد امصیا، پادشاه یهودا فرستاده، گفت: «شترخار لبنان نزد سرو آزاد لبنان فرستاده، گفت: دختر خود را به پسر من به زنی بده، اما حیوان وحشی‌ای که در لبنان بود، گذر کرده، شترخار راپایمال نمود. 012 2KI 014 010 ادوم را البته شکست دادی و دلت تو را مغرور ساخته است پس فخر نموده، درخانه خود بمان زیرا برای چه بلا را برای خودبرمی انگیزانی تا خودت و یهودا همراهت بیفتید.» 012 2KI 014 011 اما امصیا گوش نداد. پس یهوآش، پادشاه اسرائیل برآمد و او و امصیا، پادشاه یهودا دربیت شمس که در یهوداست، با یکدیگر مقابله نمودند. 012 2KI 014 012 و یهودا از حضور اسرائیل منهزم شده، هر کس به خیمه خود فرار کرد. 012 2KI 014 013 ویهوآش، پادشاه اسرائیل، امصیا ابن یهوآش بن اخزیا پادشاه یهودا را در بیت شمس گرفت و به اورشلیم آمده، حصار اورشلیم را از دروازه افرایم تا دروازه زاویه، یعنی چهار صد ذراع منهدم ساخت. 012 2KI 014 014 و تمامی طلا و نقره و تمامی ظروفی را که در خانه خداوند و در خزانه های خانه پادشاه یافت شد، و یرغمالان گرفته، به سامره مراجعت کرد. 012 2KI 014 015 و بقیه اعمالی را که یهوآش کرد و تهور او وچگونه با امصیا پادشاه یهودا جنگ کرد، آیا درکتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 012 2KI 014 016 و یهوآش با پدران خود خوابید و باپادشاهان اسرائیل در سامره دفن شد و پسرش یربعام در جایش پادشاه شد. 012 2KI 014 017 و امصیا ابن یوآش، پادشاه یهودا، بعد ازوفات یهوآش بن یهواخاز، پادشاه اسرائیل، پانزده سال زندگانی نمود. 012 2KI 014 018 و بقیه وقایع امصیا، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 012 2KI 014 019 و در اورشلیم بر وی فتنه انگیختند. پس او به لاکیش فرار کرد و از عقبش به لاکیش فرستاده، او را در آنجا کشتند. 012 2KI 014 020 و او را بر اسبان آوردند و با پدران خود در اورشلیم در شهر داود، دفن شد. 012 2KI 014 021 و تمامی قوم یهودا، عزریا را که شانزده ساله بود گرفته، او را به‌جای پدرش، امصیا، پادشاه ساختند. 012 2KI 014 022 او ایلت را بنا کرد و بعداز آنکه پادشاه با پدران خود خوابیده بود، آن رابرای یهودا استرداد ساخت. 012 2KI 014 023 و در سال پانزدهم امصیا بن یوآش، پادشاه یهودا، یربعام بن یهوآش، پادشاه اسرائیل، درسامره آغاز سلطنت نمود، و چهل و یک سال پادشاهی کرد. 012 2KI 014 024 و آنچه در نظر خداوند ناپسندبود، به عمل آورده، از تمامی گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، اجتناب ننمود. 012 2KI 014 025 او حدود اسرائیل را از مدخل حمات تا دریای عربه استرداد نمود، موافق کلامی که یهوه، خدای اسرائیل، به واسطه بنده خود یونس بن امتای نبی که از جت حافر بود، گفته بود. 012 2KI 014 026 زیرا خداوند دید که مصیبت اسرائیل بسیار تلخ بود چونکه نه محبوس و نه آزادی باقی ماند. و معاونی به جهت اسرائیل وجود نداشت. 012 2KI 014 027 اما خداوند به محو ساختن نام اسرائیل از زیرآسمان تکلم ننمود لهذا ایشان را به‌دست یربعام بن یوآش نجات داد. 012 2KI 014 028 و بقیه وقایع یربعام و آنچه کرد و تهور او که چگونه جنگ نمود و چگونه دمشق و حمات راکه از آن یهودا بود، برای اسرائیل استردادساخت، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 012 2KI 014 029 پس یربعام با پدران خود، یعنی با پادشاهان اسرائیل خوابید و پسرش زکریا در جایش سلطنت نمود. 012 2KI 015 001 و در سال بیست و هفتم یربعام، پادشاه اسرائیل، عزریا ابن امصیا، پادشاه یهوداآغاز سلطنت نمود. 012 2KI 015 002 و شانزده ساله بود که پادشاه شد و پنجاه و دو سال در اورشلیم پادشاهی کرد واسم مادرش یکلیای اورشلیمی بود. 012 2KI 015 003 و آنچه درنظر خداوند پسند بود، موافق هر‌چه پدرش امصیا کرده بود، بجا آورد. 012 2KI 015 004 لیکن مکانهای بلند برداشته نشد و قوم هنوز در مکانهای بلندقربانی می‌گذرانیدند و بخور می‌سوزانیدند. 012 2KI 015 005 وخداوند، پادشاه را مبتلا ساخت که تا روزوفاتش ابرص بود و در مریضخانه‌ای ساکن ماندو یوتام پسر پادشاه بر خانه او بود و بر قوم زمین داوری می‌نمود. 012 2KI 015 006 و بقیه وقایع عزریا و هرچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 012 2KI 015 007 پس عزریا با پدران خود خوابید و او را با پدرانش در شهر داوددفن کردند و پسرش، یوتام در جایش پادشاه بود. 012 2KI 015 008 در سال سی و هشتم عزریا، پادشاه یهودا، زکریا ابن یربعام بر اسرائیل در سامره پادشاه شد وشش ماه پادشاهی کرد. 012 2KI 015 009 و آنچه در نظر خداوندناپسند بود، به نحوی که پدرانش می‌کردند، به عمل آورد و از گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، اجتناب ننمود. 012 2KI 015 010 پس شلوم بن یابیش بر او شوریده، او را در حضور قوم زد و کشت و به‌جایش سلطنت نمود. 012 2KI 015 011 و بقیه وقایع زکریا اینک در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب است. 012 2KI 015 012 این کلام خداوند بودکه آن را به ییهو خطاب کرده، گفت: «پسران تو تا پشت چهارم برکرسی اسرائیل خواهند نشست.» پس همچنین به وقوع پیوست. 012 2KI 015 013 در سال سی و نهم عزیا، پادشاه یهودا، شلوم بن یابیش پادشاه شد و یک ماه در سامره سلطنت نمود. 012 2KI 015 014 و منحیم بن جادی از ترصه برآمده، به سامره داخل شد. و شلوم بن یابیش رادر سامره زده، او را کشت و به‌جاش سلطنت نمود. 012 2KI 015 015 و بقیه وقایع شلوم و فتنه‌ای که کرد، اینک در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب است. 012 2KI 015 016 آنگاه منحیم تفصح را با هر‌چه در آن بود و حدودش را از ترصه زد، از این جهت که برای او باز نکردند، آن را زد، و تمامی زنان حامله‌اش را شکم پاره کرد. 012 2KI 015 017 در سال سی و نهم عزریا، پادشاه یهودا، منحیم بن جادی، بر اسرائیل پادشاه شد و ده سال در سامره سلطنت نمود. 012 2KI 015 018 و آنچه در نظرخداوند ناپسند بود، به عمل آورد و از گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، اجتناب ننمود. 012 2KI 015 019 پس فول، پادشاه آشور، بر زمین هجوم آورد و منحیم، هزار وزنه نقره به فول داد تا دست او با وی باشد و سلطنت رادر دستش استوار سازد. 012 2KI 015 020 و منحیم این نقد را براسرائیل، یعنی بر جمیع متمولان گذاشت تا هریک از ایشان پنجاه مثقال نقره به پادشاه آشوربدهند. پس پادشاه آشور مراجعت نموده، درزمین اقامت ننمود. 012 2KI 015 021 و بقیه وقایع منحیم و هرچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب نیست؟ 012 2KI 015 022 پس منحیم با پدران خود خوابید و پسرش فقحیا به‌جایش پادشاه شد. 012 2KI 015 023 و در سال پنجاهم عزریا، پادشاه یهودا، فقحیا ابن منحیم بر اسرائیل در سامره پادشاه شد و دو سال سلطنت نمود. 012 2KI 015 024 و آنچه در نظرخداوند ناپسند بود، به عمل آورد و از گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، اجتناب ننمود. 012 2KI 015 025 و یکی ازسردارانش، فقح بن رملیا بر او شوریده، او رابا ارجوب واریه در سامره در قصر خانه پادشاه زد و با وی پنجاه نفر از بنی جلعادبودند. پس او را کشته، به‌جایش سلطنت نمود. 012 2KI 015 026 و بقیه وقایع فقحیا و هر‌چه کرد، اینک درکتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب است. 012 2KI 015 027 و در سال پنجاه و دوم عزریا، پادشاه یهودا، فقح بن رملیا بر اسرائیل، در سامره پادشاه شد وبیست سال سلطنت نمود. 012 2KI 015 028 و آنچه در نظرخداوند ناپسند بود، به عمل آورد و از گناهان یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، اجتناب ننمود. 012 2KI 015 029 در ایام فقح، پادشاه اسرائیل، تغلت فلاسر، پادشاه آشور آمده، عیون و آبل بیت معکه ویانوح و قادش و حاصور و جلعاد و جلیل وتمامی زمین نفتالی را گرفته، ایشان را به آشوربه اسیری برد. 012 2KI 015 030 و در سال بیستم یوتام بن عزیا، هوشع بن ایله، بر فقح بن رملیا بشورید واو را زده، کشت و در جایش سلطنت نمود. 012 2KI 015 031 وبقیه وقایع فقح و هر‌چه کرد، اینک درکتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب است. 012 2KI 015 032 در سال دوم فقح بن رملیا، پادشاه اسرائیل، یوتام بن عزیا، پادشاه یهودا، آغاز سلطنت نمود. 012 2KI 015 033 او بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد وشانزده سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش یروشا، دختر صادوق بود. 012 2KI 015 034 و آنچه درنظر خداوند شایسته بود، موافق هر‌آنچه پدرش عزیا کرد، به عمل آورد. 012 2KI 015 035 لیکن مکان های بلندبرداشته نشد و قوم در مکان های بلند هنوز قربانی می‌گذرانیدند و بخور می‌سوزانیدند، و او باب عالی خانه خداوند را بنا نمود. 012 2KI 015 036 و بقیه وقایع یوتام و هر‌چه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست. 012 2KI 015 037 در آن ایام خداوند شروع نموده، رصین، پادشاه ارام و فقح بن رملیا را بر یهودا فرستاد. 012 2KI 015 038 پس یوتام با پدران خود خوابید و در شهر پدرش داود با پدران خوددفن شد و پسرش، آحاز به‌جایش سلطنت نمود. 012 2KI 016 001 در سال هفدهم فقح بن رملیا، آحاز بن یوتام، پادشاه یهودا آغاز سلطنت نمود. 012 2KI 016 002 و آحاز بیست ساله بود که پادشاه شد و شانزده سال در اورشلیم سلطنت نمود و آنچه در نظریهوه خدایش شایسته بود، موافق پدرش داودعمل ننمود. 012 2KI 016 003 و نه فقط به راه پادشاهان اسرائیل سلوک نمود، بلکه پسر خود را نیز از آتش گذرانید، موافق رجاسات امتهایی که خداوند، ایشان را از حضور بنی‌اسرائیل اخراج نموده بود. 012 2KI 016 004 و در مکان های بلند و تلها و زیر هر درخت سبزقربانی می‌گذرانید و بخور می‌سوزانید. 012 2KI 016 005 آنگاه رصین، پادشاه ارام، و فقح بن رملیا، پادشاه اسرائیل، به اورشلیم برای جنگ برآمده، آحاز را محاصره نمودند اما نتوانستند غالب آیند. 012 2KI 016 006 در آن وقت رصین، پادشاه ارام، ایلت رابرای ارامیان استرداد نمود و یهود را از ایلت اخراج نمود و ارامیان به ایلت داخل شده، تاامروز در آن ساکن شدند. 012 2KI 016 007 و آحاز رسولان نزدتغلت فلاسر، پادشاه آشور، فرستاده، گفت: «من بنده تو و پسر تو هستم. پس برآمده، مرا از دست پادشاه ارام و از دست پادشاه اسرائیل که به ضدمن برخاسته‌اند، رهایی ده.» 012 2KI 016 008 و آحاز، نقره وطلایی را که در خانه خداوند و در خزانه های خانه پادشاه یافت شد، گرفته، آن را نزد پادشاه آشور پیشکش فرستاد. 012 2KI 016 009 پس پادشاه آشور، وی را اجابت نمود و پادشاه آشور به دمشق برآمده، آن را گرفت و اهل آن را به قیر به اسیری برد ورصین را به قتل رسانید. 012 2KI 016 010 و آحاز پادشاه برای ملاقات تغلت فلاسر، پادشاه آشور، به دمشق رفت و مذبحی را که دردمشق بود، دید و آحاز پادشاه شبیه مذبح و شکل آن را بر‌حسب تمامی صنعتش نزد اوریای کاهن فرستاد. 012 2KI 016 011 و اوریای کاهن مذبحی موافق آنچه آحاز پادشاه از دمشق فرستاده بود، بنا کرد، واوریای کاهن تا وقت آمدن آحاز پادشاه از دمشق، آن را همچنان ساخت. 012 2KI 016 012 و چون پادشاه ازدمشق آمد، پادشاه مذبح را دید. و پادشاه به مذبح نزدیک آمده، برآن قربانی گذرانید. 012 2KI 016 013 و قربانی سوختنی و هدیه آردی خود را سوزانید و هدیه ریختنی خویش را ریخت و خون ذبایح سلامتی خود را بر مذبح پاشید. 012 2KI 016 014 و مذبح برنجین را که پیش خداوند بود، آن را از روبروی خانه، از میان مذبح خود و خانه خداوند آورده، آن را به طرف شمالی آن مذبح گذاشت. 012 2KI 016 015 و آحاز پادشاه، اوریای کاهن را امر فرموده، گفت: «قربانی سوختنی صبح و هدیه آردی شام و قربانی سوختنی پادشاه و هدیه آردی او را با قربانی سوختنی تمامی قوم زمین و هدیه آردی ایشان وهدایای ریختنی‌ایشان بر مذبح بزرگ بگذران، وتمامی خون قربانی سوختنی و تمامی خون ذبایح را بر آن بپاش اما مذبح برنجین برای من باشد تامسالت نمایم.» 012 2KI 016 016 پس اوریای کاهن بر وفق آنچه آحاز پادشاه امر فرموده بود، عمل نمود. 012 2KI 016 017 و آحاز پادشاه، حاشیه پایه‌ها را بریده، حوض را از آنها برداشت و دریاچه را از بالای گاوان برنجینی که زیر آن بودند، فرود آورد و آن را بر سنگ فرشی گذاشت. 012 2KI 016 018 و رواق سبت را که در خانه بنا کرده بودند و راهی را که پادشاه ازبیرون به آن داخل می‌شد، در خانه خداوند به‌خاطر پادشاه آشور تغییر داد. 012 2KI 016 019 و بقیه اعمال آحاز که کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست. 012 2KI 016 020 پس آحاز با پدران خودخوابید و با پدران خویش در شهر داود دفن شد وپسرش حزقیا در جایش پادشاه شد. 012 2KI 017 001 در سال دوازدهم آحاز، پادشاه یهودا، هوشع بن ایلا بر اسرائیل در سامره پادشاه شد و نه سال سلطنت نمود. 012 2KI 017 002 و آنچه درنظر خداوند ناپسند بود، به عمل آورد اما نه مثل پادشاهان اسرائیل که قبل از او بودند. 012 2KI 017 003 و شلمناسر، پادشاه آشور، به ضد وی برآمده، هوشع، بنده او شد و برای او پیشکش آورد. 012 2KI 017 004 اماپادشاه آشور در هوشع خیانت یافت زیرا که رسولان نزد سوء، پادشاه مصر فرستاده بود وپیشکش مثل هر سال نزد پادشاه آشور نفرستاده، پس پادشاه آشور او را بند نهاده، در زندان انداخت. 012 2KI 017 005 و پادشاه آشور بر تمامی زمین هجوم آورده، به سامره برآمد و آن را سه سال محاصره نمود. 012 2KI 017 006 ودر سال نهم هوشع، پادشاه آشور، سامره را گرفت و اسرائیل را به آشور به اسیری برد و ایشان را درحلح و خابور بر نهر جوزان و در شهرهای مادیان سکونت داد. 012 2KI 017 007 و از این جهت که بنی‌اسرائیل به یهوه، خدای خود که ایشان را از زمین مصر از زیردست فرعون، پادشاه مصر بیرون آورده بود، گناه ورزیدند و از خدایان دیگر ترسیدند. 012 2KI 017 008 و درفرایض امتهایی که خداوند از حضور بنی‌اسرائیل اخراج نموده بود و در فرایضی که پادشاهان اسرائیل ساخته بودند، سلوک نمودند. 012 2KI 017 009 وبنی‌اسرائیل به خلاف یهوه، خدای خود کارهایی را که درست نبود، سر به عمل آوردند، و درجمیع شهرهای خود، از برجهای دیدبانان تاشهرهای حصاردار، مکان های بلند برای خودساختند. 012 2KI 017 010 و تماثیل و اشیریم بر هر تل بلند وزیر هر درخت سبز برای خویشتن ساختند. 012 2KI 017 011 ودر آن جایها مثل امتهایی که خداوند از حضورایشان رانده بود، در مکان های بلند بخور سوزانیدند واعمال زشت به‌جا آورده، خشم خداوند را به هیجان آوردند. 012 2KI 017 012 و بتها را عبادت نمودند که درباره آنها خداوند به ایشان گفته بود، این کار را مکنید. 012 2KI 017 013 و خداوند به واسطه جمیع انبیا و جمیع رائیان بر اسرائیل و بر یهودا شهادت می‌داد و می‌گفت: «از طریقهای زشت خودبازگشت نمایید و اوامر و فرایض مرا موافق تمامی شریعتی که به پدران شما امر فرمودم و به واسطه بندگان خود، انبیا نزد شما فرستادم، نگاه دارید.» 012 2KI 017 014 اما ایشان اطاعت ننموده، گردنهای خود را مثل گردنهای پدران ایشان که به یهوه، خدای خود ایمان نیاوردند، سخت گردانیدند. 012 2KI 017 015 و فرایض او و عهدی که با پدران ایشان بسته، وشهادات را که به ایشان داده بود، ترک نمودند، وپیروی اباطیل نموده، باطل گردیدند و امتهایی راکه به اطراف ایشان بودند و خداوند، ایشان رادرباره آنها امر فرموده بود که مثل آنها عمل منمایید، پیروی کردند. 012 2KI 017 016 و تمامی اوامر یهوه خدای خود را ترک کرده، بتهای ریخته شده، یعنی دو گوساله برای خود ساختند و اشیره راساخته، به تمامی لشکر آسمان سجده کردند وبعل را عبادت نمودند. 012 2KI 017 017 و پسران و دختران خودرا از آتش گذرانیدند و فالگیری و جادوگری نموده، خویشتن را فروختند تا آنچه در نظرخداوند ناپسند بود، به عمل آورده، خشم او را به هیجان بیاوردند. 012 2KI 017 018 پس از این جهت غضب خداوند بر اسرائیل به شدت افروخته شده، ایشان را از حضور خود دور انداخت که جز سبط یهودافقط باقی نماند. 012 2KI 017 019 اما یهودا نیز اوامر یهوه، خدای خود را نگاه نداشتند بلکه به فرایضی که اسرائیلیان ساخته بودند، سلوک نمودند. 012 2KI 017 020 پس خداوند تمامی ذریت اسرائیل را ترک نموده، ایشان را ذلیل ساخت و ایشان را به‌دست تاراج کنندگان تسلیم نمود، حتی اینکه ایشان را از حضور خود دورانداخت. 012 2KI 017 021 زیرا که او اسرائیل را از خاندان داود منشق ساخت و ایشان یربعام بن نباط را به پادشاهی نصب نمودند و یربعام، اسرائیل را از پیروی خداوند برگردانیده، ایشان را مرتکب گناه عظیم ساخت. 012 2KI 017 022 و بنی‌اسرائیل به تمامی گناهانی که یربعام ورزیده بود سلوک نموده، از آنها اجتناب نکردند. 012 2KI 017 023 تا آنکه خداوند اسرائیل را موافق آنچه به واسطه جمیع بندگان خود، انبیا گفته بود، از حضور خود دور انداخت. پس اسرائیل از زمین خود تا امروز به آشور جلای وطن شدند. 012 2KI 017 024 و پادشاه آشور، مردمان از بابل و کوت وعوا و حمات و سفروایم آورده، ایشان را به‌جای بنی‌اسرائیل در شهرهای سامره سکونت داد وایشان سامره را به تصرف آورده، در شهرهایش ساکن شدند. 012 2KI 017 025 و واقع شد که در ابتدای سکونت ایشان در آنجا از خداوند نترسیدند. لهذا خداوندشیران در میان ایشان فرستاد که بعضی از ایشان راکشتند. 012 2KI 017 026 پس به پادشاه آشور خبر داده، گفتند: «طوایفی که کوچانیدی و ساکن شهرهای سامره گردانیدی، قاعده خدای آن زمین را نمی دانند و اوشیران در میان ایشان فرستاده است و اینک ایشان را می‌کشند از این جهت که قاعده خدای آن زمین را نمی دانند.» 012 2KI 017 027 و پادشاه آشور امر فرموده، گفت: «یکی از کاهنانی را که از آنجا کوچانیدید، بفرست تا برود و در آنجا ساکن شود و ایشان راموافق قاعده خدای زمین تعلیم دهد.» 012 2KI 017 028 پس یکی از کاهنانی که از سامره کوچانیده بودند، آمدو در بیت ئیل ساکن شده، ایشان را تعلیم داد که چگونه خداوند را باید بپرستند. 012 2KI 017 029 اما هر امت، خدایان خود را ساختند و درخانه های مکان های بلند که سامریان ساخته بودندگذاشتند، یعنی هر امتی در شهر خود که در آن ساکن بودند. 012 2KI 017 030 پس اهل بابل، سکوت بنوت را واهل کوت، نرجل را و اهل حمات، اشیما راساختند. 012 2KI 017 031 و عویان، نبحز و ترتاک را ساختند واهل سفروایم، پسران خود را برای ادرملک وعنملک که خدایان سفروایم بودند، به آتش می‌سوزانیدند. 012 2KI 017 032 پس یهوه را می‌پرستیدند وکاهنان برای مکان های بلند از میان خود ساختندکه برای ایشان در خانه های مکان های بلند قربانی می‌گذرانیدند. 012 2KI 017 033 پس یهوه را می‌پرستیدند وخدایان خود را نیز بر وفق رسوم امتهایی که ایشان را از میان آنها کوچانیده بودند، عبادت می‌نمودند. 012 2KI 017 034 ایشان تا امروز بر‌حسب عادت نخستین خود رفتار می‌نمایند و نه از یهوه می‌ترسند و نه موافق فرایض و احکام او و نه مطابق شریعت و اوامری که خداوند به پسران یعقوب که او را اسرائیل نام نهاد، امر نمود، رفتارمی کنند، 012 2KI 017 035 با آنکه خداوند با ایشان عهد بسته بود و ایشان را امر فرموده، گفته بود: «از خدایان غیر مترسید و آنها را سجده منمایید و عبادت مکنید و برای آنها قربانی مگذرانید. 012 2KI 017 036 بلکه ازیهوه فقط که شما را از زمین مصر به قوت عظیم وبازوی افراشته بیرون آورد، بترسید و او را سجده نمایید و برای او قربانی بگذرانید. 012 2KI 017 037 و فرایض واحکام و شریعت و اوامری را که برای شما نوشته است، همیشه اوقات متوجه شده، به‌جا آورید واز خدایان غیر مترسید. 012 2KI 017 038 و عهدی را که با شمابستم، فراموش مکنید و از خدایان غیر مترسید. 012 2KI 017 039 زیرا اگر از یهوه، خدای خود بترسید، او شمارا از دست جمیع دشمنان شما خواهد رهانید.» 012 2KI 017 040 اما ایشان نشنیدند بلکه موافق عادت نخستین خود رفتار نمودند. 012 2KI 017 041 پس آن امتها، یهوه را می‌پرستیدند و بتهای خود را نیز عبادت می‌کردند و همچنین پسران ایشان و پسران پسران ایشان به نحوی که پدران ایشان رفتار نموده بودند تا امروز رفتار می‌نمایند. 012 2KI 018 001 و در سال سوم هوشع بن ایله، پادشاه اسرائیل، حزقیا ابن آحاز، پادشاه یهوداآغاز سلطنت نمود. 012 2KI 018 002 او بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و بیست و نه سال در اورشلیم سلطنت کرد و اسم مادرش ابی، دختر زکریا بود. 012 2KI 018 003 و آنچه در نظر خداوند پسند بود، موافق هر‌چه پدرش داود کرده بود، به عمل آورد. 012 2KI 018 004 او مکان های بلندرا برداشت و تماثیل را شکست و اشیره را قطع نمود و مار برنجین را که موسی ساخته بود، خردکرد زیرا که بنی‌اسرائیل تا آن زمان برایش بخورمی سوزانیدند. و او آن را نحشتان نامید. 012 2KI 018 005 او بریهوه، خدای اسرائیل توکل نمود و بعد از او ازجمیع پادشاهان یهودا کسی مثل او نبود و نه ازآنانی که قبل از او بودند. 012 2KI 018 006 و به خداوند چسپیده، از پیروی او انحراف نورزید و اوامری را که خداوند به موسی‌امر فرموده بود، نگاه داشت. 012 2KI 018 007 وخداوند با او می‌بود و به هر طرفی که رو می‌نمود، فیروز می‌شد و بر پادشاه آشور عاصی شده، او راخدمت ننمود. 012 2KI 018 008 او فلسطینیان را تا غزه وحدودش و از برجهای دیده بانان تا شهرهای حصاردار شکست داد. 012 2KI 018 009 و در سال چهارم حزقیا پادشاه که سال هفتم هوشع بن ایله، پادشاه اسرائیل بود، شلمناسر، پادشاه آشور به سامره برآمده، آن رامحاصره کرد. 012 2KI 018 010 و در آخر سال سوم در سال ششم حزقیا آن را گرفتند، یعنی در سال نهم هوشع، پادشاه اسرائیل، سامره گرفته شد. 012 2KI 018 011 وپادشاه آشور، اسرائیل را به آشور کوچانیده، ایشان را در حلح و خابور، نهر جوزان، و درشهرهای مادیان برده، سکونت داد. 012 2KI 018 012 از این جهت که آواز یهوه، خدای خود را نشنیده بودندو از عهد او و هر‌چه موسی، بنده خداوند، امرفرموده بود، تجاوز نمودند و آن را اطاعت نکردندو به عمل نیاوردند. 012 2KI 018 013 و در سال چهاردهم حزقیا پادشاه، سنحاریب، پادشاه آشور بر تمامی شهرهای حصاردار یهودا برآمده، آنها را تسخیر نمود. 012 2KI 018 014 وحزقیا پادشاه یهودا نزد پادشاه آشور به لاکیش فرستاده، گفت: «خطا کردم. از من برگرد و آنچه راکه بر من بگذاری، ادا خواهم کرد.» پس پادشاه آشور سیصد وزنه نقره و سی وزنه طلا بر حزقیاپادشاه یهودا گذاشت. 012 2KI 018 015 و حزقیا تمامی نقره‌ای را که در خانه خداوند و در خزانه های خانه پادشاه یافت شد، داد. 012 2KI 018 016 در آن وقت حزقیا طلارا از درهای هیکل خداوند و از ستونهایی که حزقیا، پادشاه یهودا آنها را به طلا پوشانیده بودکنده، آن را به پادشاه آشور داد. 012 2KI 018 017 و پادشاه آشور، ترتان و ربساریس وربشاقی را از لاکیش نزد حزقیای پادشاه به اورشلیم با موکب عظیم فرستاد. و ایشان برآمده، به اورشلیم رسیدند و چون برآمدند، رفتند و نزدقنات برکه فوقانی که به‌سر راه مزرعه گازر است، ایستادند. 012 2KI 018 018 و چون پادشاه را خواندند، الیاقیم بن حلقیا که ناظر خانه بود و شبنای کاتب و یوآخ بن آساف وقایع نگار، نزد ایشان بیرون آمدند. 012 2KI 018 019 و ربشاقی به ایشان گفت: «به حزقیا بگویید: سلطان عظیم، پادشاه آشور چنین می‌گوید: این اعتماد شما که بر آن توکل می‌نمایی، چیست؟ 012 2KI 018 020 تو سخن می‌گویی، اما مشورت و قوت جنگ تو، محض سخن باطل است. الان کیست که بر اوتوکل نموده‌ای که بر من عاصی شده‌ای. 012 2KI 018 021 اینک حال بر عصای این نی خرد شده، یعنی بر مصرتوکل می‌نمایی که اگر کسی بر آن تکیه کند، به‌دستش فرو رفته، آن را مجروح می‌سازد. همچنان است فرعون، پادشاه مصر برای همگانی که بر وی توکل می‌نمایند. 012 2KI 018 022 و اگر مرا گویید که بر یهوه، خدای خود توکل داریم، آیا او آن نیست که حزقیا مکان های بلند و مذبح های او را برداشته است و به یهودا و اورشلیم گفته که پیش این مذبح در اورشلیم سجده نمایید؟ 012 2KI 018 023 پس حال با آقایم، پادشاه آشور شرط ببند و من دو هزار اسب به تومی دهم. اگر از جانب خود سواران بر آنها توانی گذاشت! 012 2KI 018 024 پس چگونه روی یک پاشا ازکوچکترین بندگان آقایم را خواهی برگردانید و برمصر به جهت ارابه‌ها و سواران توکل داری؟ 012 2KI 018 025 وآیا من الان بی‌اذن خداوند بر این مکان به جهت خرابی آن برآمده‌ام، خداوند مرا گفته است بر این زمین برآی و آن را خراب کن.» 012 2KI 018 026 آنگاه الیاقیم بن حلقیا و شبنا و یوآخ به ربشاقی گفتند: «تمنا اینکه با بندگانت به زبان ارامی گفتگو نمایی که آن را می‌فهمیم و با ما به زبان یهود در گوش مردمی که بر حصارند، گفتگومنمای.» 012 2KI 018 027 ربشاقی به ایشان گفت: «آیا آقایم مرانزد آقایت و تو فرستاده است تا این سخنان رابگویم؟ مگر مرا نزد مردانی که بر حصارنشسته‌اند، نفرستاده، تا ایشان با شما نجاست خود را بخوردند و بول خود را بنوشند؟» 012 2KI 018 028 پس ربشاقی ایستاد و به آواز بلند به زبان یهود صدا زد و خطاب کرده، گفت: «کلام سلطان عظیم، پادشاه آشور را بشنوید. 012 2KI 018 029 پادشاه چنین می‌گوید: حزقیا شما را فریب ندهد زیرا که اوشما را نمی تواند از دست وی برهاند. 012 2KI 018 030 و حزقیاشما را بر یهوه مطمئن نسازد و نگوید که یهوه، البته ما را خواهد رهانید و این شهر به‌دست پادشاه آشور تسلیم نخواهد شد. 012 2KI 018 031 به حزقیاگوش مدهید زیرا که پادشاه آشور چنین می‌گوید: با من صلح کنید و نزد من بیرون آیید تا هرکس ازمو خود و هرکس از انجیر خویش بخورد وهرکس از آب چشمه خود بنوشد. 012 2KI 018 032 تا بیایم وشما را به زمین مانند زمین خودتان بیاورم، یعنی به زمین غله و شیره و زمین نان و تاکستانها و زمین زیتونهای نیکو و عسل تا زنده بمانید و نمیرید. پس به حزقیا گوش مدهید زیرا که شما را فریب می‌دهد و می‌گوید: یهوه ما را خواهد رهانید. 012 2KI 018 033 آیا هیچکدام از خدایان امتها، هیچ وقت زمین خود را از دست پادشاه آشور رهانیده است؟ 012 2KI 018 034 خدایان حمات و ارفاد کجایند؟ و خدایان سفروایم و هینع و عوا کجا؟ و آیا سامره را ازدست من رهانیده‌اند؟ 012 2KI 018 035 از جمیع خدایان این زمینها کدامند که زمین خویش را از دست من نجات داده‌اند تا یهوه، اورشلیم را از دست من نجات دهد؟» 012 2KI 018 036 اما قوم سکوت نموده، به او هیچ جواب ندادند زیرا که پادشاه امر فرموده بود و گفته بود که او را جواب ندهید. 012 2KI 018 037 پس الیاقیم بن حلقیا که ناظر خانه بود و شبنه کاتب و یوآخ بن آساف وقایع نگار با جامه دریده نزد حزقیا آمدند وسخنان ربشاقی را به او باز‌گفتند. 012 2KI 019 001 و واقع شد که چون حزقیای پادشاه این را شنید، لباس خود را چاک زده، وپلاس پوشیده، به خانه خداوند داخل شد. 012 2KI 019 002 والیاقیم، ناظر خانه و شبنه کاتب و مشایخ کهنه راملبس به پلاس نزد اشعیا ابن آموص نبی فرستاده، 012 2KI 019 003 به وی گفتند: «حزقیا چنین می‌گوید که «امروزروز تنگی و تادیب و اهانت است زیرا که پسران به فم رحم رسیده‌اند و قوت زاییدن نیست. 012 2KI 019 004 شاید یهوه خدایت تمامی سخنان ربشاقی را که آقایش، پادشاه آشور، او را برای اهانت نمودن خدای حی فرستاده است، بشنود و سخنانی را که یهوه، خدایت شنیده است، توبیخ نماید. پس برای بقیه‌ای که یافت می‌شوند، تضرع نما.» 012 2KI 019 005 وبندگان حزقیای پادشاه نزد اشعیا آمدند. 012 2KI 019 006 و اشعیابه ایشان گفت: «به آقای خود چنین گویید که خداوند چنین می‌فرماید: از سخنانی که شنیدی که بندگان پادشاه آشور به آنها به من کفرگفته‌اند، مترس. 012 2KI 019 007 همانا روحی بر او می‌فرستم که خبری شنیده، به ولایت خود خواهد برگشت و اورا در ولایت خودش به شمشیر هلاک خواهم ساخت.» 012 2KI 019 008 پس ربشاقی مراجعت کرده، پادشاه آشور را یافت که با لبنه جنگ می‌کرد، زیرا شنیده بود که ازلاکیش کوچ کرده است. 012 2KI 019 009 و درباره ترهاقه، پادشاه حبش، خبری شنیده بود که به جهت مقاتله با توبیرون آمده است (پس چون شنید) بار دیگرایلچیان نزد حزقیا فرستاده، گفت: 012 2KI 019 010 «به حزقیا، پادشاه یهودا چنین گویید: «خدای تو که به اوتوکل می‌نمایی، تو را فریب ندهد و نگوید که اورشلیم به‌دست پادشاه آشور تسلیم نخواهدشد. 012 2KI 019 011 اینک تو شنیده‌ای که پادشاهان آشور باهمه ولایتها چه کرده و چگونه آنها را بالکل هلاک ساخته‌اند، و آیا تو رهایی خواهی یافت؟ 012 2KI 019 012 آیا خدایان امتهایی که پدران من، ایشان راهلاک ساختند، مثل جوزان و حاران و رصف وبنی عدن که در تلسار می‌باشند، ایشان را نجات دادند؟ 012 2KI 019 013 پادشاه حمات کجاست؟ و پادشاه ارفاد و پادشاه شهر سفروایم و هینع و عوا؟» 012 2KI 019 014 و حزقیا مکتوب را از دست ایلچیان گرفته، آن را خواند و حزقیا به خانه خداوند درآمده، آن را به حضور خداوند پهن کرد. 012 2KI 019 015 و حزقیا نزدخداوند دعا نموده، گفت: «ای یهوه، خدای اسرائیل که بر کروبیان جلوس می‌نمایی، تویی که به تنهایی بر تمامی ممالک جهان خدا هستی و توآسمان و زمین را آفریده‌ای. 012 2KI 019 016 ‌ای خداوند گوش خود را فرا‌گرفته، بشنو. ای خداوند چشمان خودرا گشوده، ببین و سخنان سنحاریب را که به جهت اهانت نمودن خدای حی فرستاده است، استماع نما. 012 2KI 019 017 ‌ای خداوند، راست است که پادشاهان آشور امت‌ها و زمین ایشان را خراب کرده است، 012 2KI 019 018 و خدایان ایشان را به آتش انداخته، زیرا که خدا نبودند، بلکه ساخته دست انسان از چوب وسنگ. پس به این سبب آنها را تباه ساختند. 012 2KI 019 019 پس حال یهوه، خدای ما، ما را از دست اورهایی ده تا جمیع ممالک جهان بدانند که تو تنهاای یهوه، خدا هستی.» 012 2KI 019 020 پس اشعیا ابن آموص نزد حزقیا فرستاده، گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، چنین می‌گوید: آنچه را که درباره سنحاریب، پادشاه آشور، نزدمن دعا نمودی اجابت کردم. 012 2KI 019 021 کلامی که خداوند درباره‌اش گفته، این است: آن باکره، دختر صهیون، تو را حقیر شمرده، استهزا نموده است و دختر اورشلیم سر خود را به تو جنبانیده است. 012 2KI 019 022 کیست که او را اهانت کرده، کفر گفته‌ای و کیست که بر وی آواز بلند کرده، چشمان خودرا به علیین افراشته‌ای؟ مگر قدوس اسرائیل نیست؟ 012 2KI 019 023 به واسطه رسولانت، خداوند را اهانت کرده، گفته‌ای: به کثرت ارابه های خود بر بلندی کوهها و به اطراف لبنان برآمده‌ام و بلندترین سروهای آزادش و بهترین صنوبرهایش را قطع نموده، به بلندی اقصایش و به درختستان بوستانش داخل شده‌ام. 012 2KI 019 024 و من، حفره کنده، آب غریب نوشیدم و به کف پای خود تمامی نهرهای مصر را خشک خواهم کرد. 012 2KI 019 025 آیا نشنیده‌ای که من این را از زمان سلف کرده‌ام و از ایام قدیم صورت داده‌ام و الان، آن را به وقوع آورده‌ام تا توبه ظهور آمده و شهرهایی حصاردار را خراب نموده، به توده های ویران مبدل سازی؟ 012 2KI 019 026 از این جهت، ساکنان آنها کم قوت بوده، ترسان و خجل شدند، مثل علف صحرا و گیاه سبز و علف پشت بام و مثل غله‌ای که پیش از رسیدنش پژمرده شود، گردیدند. 012 2KI 019 027 «اما من نشستن تو را و خروج و دخولت وخشمی را که بر من داری، می‌دانم. 012 2KI 019 028 چونکه خشمی که بر من داری و غرور تو، به گوش من برآمده است. بنابراین مهار خود را به بینی تو ولگام خود را به لبهایت گذاشته، تو را به راهی که آمده‌ای، برخواهم گردانید. 012 2KI 019 029 «و علامت، برای تو این خواهد بود که امسال غله خودرو خواهید خورد و سال دوم آنچه از آن بروید و در سال سوم بکارید و بدرویدو تاکستانها غرس نموده، میوه آنها را بخورید. 012 2KI 019 030 و بقیه‌ای که از خاندان یهودا رستگار شوند، باردیگر به پایین ریشه خواهند زد و به بالا میوه خواهند‌آورد. 012 2KI 019 031 زیرا که بقیه‌ای از اورشلیم ورستگاران از کوه صهیون بیرون خواهند آمد. غیرت یهوه این را بجا خواهد آورد. 012 2KI 019 032 «بنابراین خداوند درباره پادشاه آشورچنین می‌گوید که «به این شهر داخل نخواهد شدو به اینجا تیر نخواهد انداخت و در مقابلش با سپرنخواهد آمد و منجنیق را در‌پیش آن بر نخواهدافراشت. 012 2KI 019 033 به راهی که آمده است به همان برخواهد گشت و به این شهر داخل نخواهد شد. خداوند این را می‌گوید. 012 2KI 019 034 زیرا که این شهر راحمایت کرده، به‌خاطر خود و به‌خاطر بنده خویش داود، آن را نجات خواهم داد.» 012 2KI 019 035 پس فرشته خداوند در آن شب بیرون آمده، صد و هشتاد و پنج هزار نفر از اردوی آشور را زدو بامدادان چون برخاستند، اینک جمیع آنهالاشه های مرده بودند. 012 2KI 019 036 و سنحاریب، پادشاه آشور کوچ کرده، روانه گردید و برگشته، درنینوی ساکن شد. 012 2KI 019 037 و واقع شد که چون او درخانه خدای خویش، نسروک عبادت می‌کرد، پسرانش ادرملک و شرآصر او را به شمشیر زدند، و ایشان به زمین آرارات فرار کردند و پسرش آسرحدون به‌جایش سلطنت نمود. 012 2KI 020 001 در آن ایام، حزقیا بیمار و مشرف به موت شد و اشعیا ابن آموص نبی نزدوی آمده، او را گفت: «خداوند چنین می‌گوید: تدارک خانه خود را ببین زیرا که می‌میری و زنده نخواهی ماند.» 012 2KI 020 002 آنگاه او روی خود را به سوی دیوار برگردانید و نزد خداوند دعا نموده، گفت: 012 2KI 020 003 «ای خداوند مسالت اینکه بیاد آوری که چگونه به حضور تو به امانت و به دل کامل سلوک نموده‌ام و آنچه در نظر تو پسند بوده است، بجا آورده‌ام.» پس حزقیا زارزار بگریست. 012 2KI 020 004 و واقع شد قبل از آنکه اشعیا از وسط شهربیرون رود، که کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: 012 2KI 020 005 «برگرد و به پیشوای قوم من حزقیا بگو: خدای پدرت، داود چنین می‌گوید: دعای تو راشنیدم و اشکهای تو را دیدم. اینک تو را شفاخواهم داد و در روز سوم به خانه خداوند داخل خواهی شد. 012 2KI 020 006 و من بر روزهای تو پانزده سال خواهم افزود، و تو را و این شهر را از دست پادشاه آشور خواهم رهانید، و این شهر را به‌خاطر خود و به‌خاطر بنده خود، داود حمایت خواهم کرد.» 012 2KI 020 007 و اشعیا گفت که «قرصی از انجیربگیرید.» و ایشان آن را گرفته، بر دمل گذاشتند که شفا یافت. 012 2KI 020 008 و حزقیا به اشعیا گفت: «علامتی که خداوند مرا شفا خواهد بخشید و در روز سوم به خانه خداوند خواهم برآمد، چیست؟» 012 2KI 020 009 و اشعیا گفت: «علامت از جانب خداوند که خداوند این کلام راکه گفته است، بجا خواهد آورد، این است: آیاسایه ده درجه پیش برود یا ده درجه برگردد؟» 012 2KI 020 010 حزقیا گفت: «سهل است که سایه ده درجه پیش برود. نی، بلکه سایه ده درجه به عقب برگردد.» 012 2KI 020 011 پس اشعیای نبی از خداوند استدعانمود و سایه را از درجاتی که بر ساعت آفتابی آحاز پایین رفته بود، ده درجه برگردانید. 012 2KI 020 012 و در آن زمان، مرودک بلدان بن بلدان، پادشاه بابل، رسایل و هدیه نزد حزقیا فرستاد زیراشنیده بود که حزقیا بیمار شده است. 012 2KI 020 013 و حزقیاایشان را اجابت نمود و تمامی خانه خزانه های خود را از نقره و طلا و عطریات و روغن معطر وخانه اسلحه خویش و هرچه را که در خزاین اویافت می‌شد، به ایشان نشان داد، و در خانه‌اش ودر تمامی مملکتش چیزی نبود که حزقیا آن را به ایشان نشان نداد. 012 2KI 020 014 پس اشعیای نبی نزد حزقیای پادشاه آمده، وی را گفت: «این مردمان چه گفتند؟ و نزد تو از کجا آمدند؟» حزقیا جواب داد: «ازجای دور، یعنی از بابل آمده‌اند.» 012 2KI 020 015 او گفت: «درخانه تو چه دیدند؟» حزقیا جواب داد: «هرچه درخانه من است، دیدند و چیزی در خزاین من نیست که به ایشان نشان ندادم.» 012 2KI 020 016 پس اشعیا به حزقیا گفت: «کلام خداوند رابشنو: 012 2KI 020 017 اینک روزها می‌آید که هرچه در خانه توست و آنچه پدرانت تا امروز ذخیره کرده‌اند، به بابل برده خواهد شد. و خداوند می‌گوید که چیزی باقی نخواهد ماند. 012 2KI 020 018 و بعضی از پسرانت را که از تو پدید آیند و ایشان را تولید نمایی، خواهند گرفت و در قصر پادشاه بابل، خواجه خواهند شد.» 012 2KI 020 019 حزقیا به اشعیا گفت: «کلام خداوند که گفتی نیکوست.» و دیگر گفت: «هرآینه در ایام من سلامتی و امان خواهد بود.» 012 2KI 020 020 و بقیه وقایع حزقیا و تمامی تهور او وحکایت حوض و قناتی که ساخت و آب را به شهر آورد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 012 2KI 020 021 پس حزقیا با پدران خود خوابید و پسرش، منسی به‌جایش سلطنت نمود. 012 2KI 021 001 منسی دوازده ساله بود که پادشاه شد وپنجاه و پنج سال در اورشلیم سلطنت نمود. و اسم مادرش حفصیبه بود. 012 2KI 021 002 و آنچه درنظر خداوند ناپسند بود، موافق رجاسات امت هایی که خداوند، آنها را از حضوربنی‌اسرائیل اخراج کرده بود، عمل نمود. 012 2KI 021 003 زیرامکانهای بلند را که پدرش، حزقیا خراب کرده بود، بار دیگر بنا کرد و مذبح‌ها برای بعل بنا نمودو اشیره را به نوعی که اخاب، پادشاه اسرائیل ساخته بود، ساخت و به تمامی لشکر آسمان سجده نموده، آنها را عبادت کرد. 012 2KI 021 004 و مذبح‌ها درخانه خداوند بنا نمود که درباره‌اش خداوند گفته بود: «اسم خود را در اورشلیم خواهم گذاشت.» 012 2KI 021 005 و مذبح‌ها برای تمامی لشکر آسمان در هر دوصحن خانه خداوند بنا نمود. 012 2KI 021 006 و پسر خود را ازآتش گذرانید و فالگیری و افسونگری می‌کرد و بااصحاب اجنه و جادوگران مراوده می‌نمود. و درنظر خداوند شرارت بسیار ورزیده، خشم او را به هیجان آورد. 012 2KI 021 007 و تمثال اشیره را که ساخته بود، درخانه‌ای که خداوند درباره‌اش به داود و پسرش، سلیمان گفته بود که «در این خانه و در اورشلیم که آن را از تمامی اسباط اسرائیل برگزیده‌ام، اسم خود را تا به ابد خواهم گذاشت برپا نمود. 012 2KI 021 008 وپایهای اسرائیل را از زمینی که به پدران ایشان داده‌ام بار دیگر آواره نخواهم گردانید. به شرطی که توجه نمایند تا بر‌حسب هرآنچه به ایشان امرفرمودم و بر‌حسب تمامی شریعتی که بنده من، موسی به ایشان امر فرموده بود، رفتار نمایند.» 012 2KI 021 009 اما ایشان اطاعت ننمودند زیرا که منسی، ایشان را اغوا نمود تا از امتهایی که خداوند پیش بنی‌اسرائیل هلاک کرده بود، بدتر رفتار نمودند. 012 2KI 021 010 و خداوند به واسطه بندگان خود، انبیا تکلم نموده، گفت: 012 2KI 021 011 «چونکه منسی، پادشاه یهودا، این رجاسات را بجا آورد و بدتر از جمیع اعمال اموریانی که قبل از او بودند عمل نمود، و به بتهای خود، یهودا را نیز مرتکب گناه ساخت، 012 2KI 021 012 بنابراین یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اینک من بر اورشلیم و یهودا بلا خواهم رسانید که گوشهای هرکه آن را بشنود، صدا خواهد کرد. 012 2KI 021 013 و بر اورشلیم، ریسمان سامره و ترازوی خانه اخاب را خواهم کشید و اورشلیم را پاک خواهم کرد، به طوری که کسی پشقاب را زدوده وواژگون ساخته، آن را پاک می‌کند. 012 2KI 021 014 و بقیه میراث خود را پراکنده خواهم ساخت و ایشان رابه‌دست دشمنان ایشان تسلیم خواهم نمود، وبرای جمیع دشمنانشان یغما و غارت خواهندشد، 012 2KI 021 015 چونکه آنچه در نظر من ناپسند است، به عمل آوردند و از روزی که پدران ایشان از مصربیرون آمدند تا امروز، خشم مرا به هیجان آوردند.» 012 2KI 021 016 و علاوه براین، منسی خون بی‌گناهان را ازحد زیاده ریخت تا اورشلیم را سراسر پر کرد، سوای گناه او که یهودا را به آن مرتکب گناه ساخت تا آنچه در نظر خداوند ناپسند است بجاآورند. 012 2KI 021 017 و بقیه وقایع منسی و هرچه کرد و گناهی که مرتکب آن شد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 012 2KI 021 018 پس منسی باپدران خود خوابید و در باغ خانه خود، یعنی درباغ عزا دفن شد و پسرش، آمون، به‌جایش پادشاه شد. 012 2KI 021 019 آمون بیست و دو ساله بود که پادشاه شد ودو سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش مشلمت، دختر حاروص، از یطبه بود. 012 2KI 021 020 و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، موافق آنچه پدرش منسی کرد، عمل نمود. 012 2KI 021 021 و به تمامی طریقی که پدرش به آن سلوک نموده بود، رفتار کرد، وبت هایی را که پدرش پرستید، عبادت کرد و آنهارا سجده نمود. 012 2KI 021 022 و یهوه، خدای پدران خود راترک کرده، به طریق خداوند سلوک ننمود. 012 2KI 021 023 پس خادمان آمون بر او شوریدند و پادشاه را در خانه‌اش کشتند. 012 2KI 021 024 اما اهل زمین همه آنانی را که بر آمون پادشاه، شوریده بودند به قتل رسانیدند واهل زمین پسرش، یوشیا را در جایش به پادشاهی نصب کردند. 012 2KI 021 025 و بقیه اعمالی که آمون بجا آورد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 012 2KI 021 026 و در قبر خود در باغ عزا دفن شد وپسرش یوشیا به‌جایش سلطنت نمود. 012 2KI 022 001 یوشیا هشت ساله بود که پادشاه شد ودر اورشلیم سی و یک سال سلطنت نمود. و اسم مادرش یدیده، دختر عدایه، ازبصقت بود. 012 2KI 022 002 و آنچه را که در نظر خداوند پسندبود، به عمل آورد، و به تمامی طریق پدر خود، داود سلوک نموده، به طرف راست یا چپ انحراف نورزید. 012 2KI 022 003 و در سال هجدهم یوشیا پادشاه واقع شد که پادشاه، شافان بن اصلیا بن مشلام کاتب را به خانه خداوند فرستاده، گفت: 012 2KI 022 004 «نزد حلقیا رئیس کهنه برو و او نقره‌ای را که به خانه خداوند آورده می‌شود و مستحفظان در، آن را از قوم جمع می‌کنند، بشمارد. 012 2KI 022 005 و آن را به‌دست سرکارانی که بر خانه خداوند گماشته شده‌اند، بسپارند تا ایشان آن را به کسانی که در خانه خداوند کار می‌کنند، به جهت تعمیر خرابیهای خانه بدهند، 012 2KI 022 006 یعنی به نجاران و بنایان و معماران، و تا چوبها و سنگهای تراشیده به جهت تعمیر خانه بخرند.» 012 2KI 022 007 امانقره‌ای را که به‌دست ایشان سپردند، حساب نکردند زیرا که به امانت رفتار نمودند. 012 2KI 022 008 و حلقیا، رئیس کهنه، به شافان کاتب گفت: «کتاب تورات را در خانه خداوند یافته‌ام.» وحلقیا آن کتاب را به شافان داد که آن را خواند. 012 2KI 022 009 وشافان کاتب نزد پادشاه برگشت و به پادشاه خبرداده، گفت: «بندگانت، نقره‌ای را که در خانه خداوند یافت شد، بیرون آوردند و آن را به‌دست سرکارانی که بر خانه خداوند گماشته بودند، سپردند.» 012 2KI 022 010 و شافان کاتب، پادشاه را خبر داده، گفت: «حلقیا، کاهن، کتابی به من داده است.» پس شافان آن را به حضور پادشاه خواند. 012 2KI 022 011 پس چون پادشاه سخنان سفر تورات راشنید، لباس خود را درید. 012 2KI 022 012 و پادشاه، حلقیای کاهن و اخیقام بن شافان و عکبور بن میکایا وشافان کاتب و عسایا، خادم پادشاه را امر فرموده، گفت: 012 2KI 022 013 «بروید و از خداوند برای من و برای قوم و برای تمامی یهودا درباره سخنانی که در این کتاب یافت می‌شود، مسالت نمایید، زیرا غضب خداوند که بر ما افروخته شده است، عظیم می‌باشد، از این جهت که پدران ما به سخنان این کتاب گوش ندادند تا موافق هرآنچه درباره مامکتوب است، عمل نمایند.» 012 2KI 022 014 پس حلقیای کاهن و اخیقام و عکبور وشافان و عسایا نزد حلده نبیه، زن شلام بن تقوه بن حرحس لباس دار، رفتند و او در محله دوم اورشلیم ساکن بود. و با وی سخن‌گفتند. 012 2KI 022 015 و او به ایشان گفت: «یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌گوید: به کسی‌که شما را نزد من فرستاده است، بگویید: 012 2KI 022 016 خداوند چنین می‌گوید: اینک من بلایی بر این مکان و ساکنانش خواهم رسانید، یعنی تمامی سخنان کتاب را که پادشاه یهوداخوانده است، 012 2KI 022 017 چونکه مرا ترک کرده، برای خدایان دیگر بخور‌سوزانیدند تا به تمامی اعمال دستهای خود، خشم مرا به هیجان بیاورند. پس غضب من بر این مکان مشتعل شده، خاموش نخواهد شد. 012 2KI 022 018 لیکن به پادشاه یهودا که شما را به جهت مسالت نمودن از خداوند فرستاده است، چنین بگویید: یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: درباره سخنانی که شنیده‌ای 012 2KI 022 019 چونکه دل تو نرم بود و هنگامی که کلام مرادرباره این مکان و ساکنانش شنیدی که ویران ومورد لعنت خواهند شد، به حضور خداوندمتواضع شده، لباس خود را دریدی، و به حضورمن گریستی، بنابراین خداوند می‌گوید: من نیز تورا اجابت فرمودم. 012 2KI 022 020 لهذا اینک من، تو را نزدپدرانت جمع خواهم کرد و در قبر خود به سلامتی گذارده خواهی شد و تمامی بلا را که من بر این مکان می‌رسانم، چشمانت نخواهد دید.» پس ایشان نزد پادشاه جواب آوردند. 012 2KI 023 001 و پادشاه فرستاد که تمامی مشایخ یهودا و اورشلیم را نزد وی جمع کردند. 012 2KI 023 002 و پادشاه و تمامی مردان یهودا و جمیع سکنه اورشلیم با وی و کاهنان و انبیا و تمامی قوم، چه کوچک و چه بزرگ، به خانه خداوندبرآمدند. و او تمامی سخنان کتاب عهدی را که درخانه خداوند یافت شد، در گوش ایشان خواند. 012 2KI 023 003 و پادشاه نزد ستون ایستاد و به حضور خداوندعهد بست که خداوند را پیروی نموده، اوامر وشهادات و فرایض او را به تمامی دل و تمامی جان نگاه دارند و سخنان این عهد را که در این کتاب مکتوب است، استوار نمایند. پس تمامی قوم این عهد را برپا داشتند. 012 2KI 023 004 و پادشاه، حلقیا، رئیس کهنه و کاهنان دسته دوم و مستحفظان در را امر فرمود که تمامی ظروف را که برای بعل و اشیره و تمامی لشکرآسمان ساخته شده بود، از هیکل خداوند بیرون آورند. و آنها را در بیرون اورشلیم در مزرعه های قدرون سوزانید و خاکستر آنها را به بیت ئیل برد. 012 2KI 023 005 و کاهنان بتها را که پادشاهان یهودا تعیین نموده بودند تا در مکان های بلند شهرهای یهودا ونواحی اورشلیم بخور بسوزانند، و آنانی را که برای بعل و آفتاب و ماه و بروج و تمامی لشکرآسمان بخور می‌سوزانیدند، معزول کرد. 012 2KI 023 006 واشیره را از خانه خداوند، بیرون از اورشلیم به وادی قدرون برد و آن را به کنار نهر قدرون سوزانید، و آن را مثل غبار، نرم ساخت و گرد آن را بر قبرهای عوام الناس پاشید. 012 2KI 023 007 و خانه های لواط را که نزد خانه خداوند بود که زنان در آنهاخیمه‌ها به جهت اشیره می‌بافتند، خراب کرد. 012 2KI 023 008 وتمامی کاهنان را از شهرهای یهودا آورد ومکانهای بلند را که کاهنان در آنها بخورمی سوزانیدند، از جبع تا بئرشبع نجس ساخت، ومکان های بلند دروازه‌ها را که نزد دهنه دروازه یهوشع، رئیس شهر، و به طرف چپ دروازه شهربود، منهدم ساخت. 012 2KI 023 009 لیکن کاهنان، مکانهای بلند، به مذبح خداوند در اورشلیم برنیامدند اما نان فطیر در میان برادران خود خوردند. 012 2KI 023 010 و توفت راکه در وادی بنی هنوم بود، نجس ساخت تا کسی پسر یا دختر خود را برای مولک از آتش نگذراند. 012 2KI 023 011 و اسبهایی را که پادشاهان یهودا به آفتاب داده بودند که نزد حجره نتنملک خواجه‌سرا درپیرامون خانه بودند، از مدخل خانه خداوند دورکرد و ارابه های آفتاب را به آتش سوزانید. 012 2KI 023 012 ومذبح هایی را که بر پشت بام بالاخانه آحاز بود وپادشاهان یهودا آنها را ساخته بودند، ومذبح هایی را که منسی در دو صحن خانه خداوندساخته بود، پادشاه منهدم ساخت و از آنجاخراب کرده، گرد آنها را در نهر قدرون پاشید. 012 2KI 023 013 و مکانهای بلند را که مقابل اورشلیم به طرف راست کوه فساد بود و سلیمان، پادشاه اسرائیل، آنها را برای اشتورت، رجاست صیدونیان و برای کموش، رجاست موآبیان، و برای ملکوم، رجاست بنی عمون، ساخته بود، پادشاه، آنها رانجس ساخت. 012 2KI 023 014 و تماثیل را خرد کرد و اشیریم را قطع نمود و جایهای آنها را از استخوانهای مردم پر ساخت. 012 2KI 023 015 و نیز مذبحی که در بیت ئیل بود و مکان بلندی که یربعام بن نباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته، آن را بنا نموده بود، هم مذبح و هم مکان بلند را منهدم ساخت و مکان بلند راسوزانیده، آن را مثل غبار، نرم کرد و اشیره راسوزانید. 012 2KI 023 016 و یوشیا ملتفت شده، قبرها را که آنجا در کوه بود، دید. پس فرستاده، استخوانها رااز آن قبرها برداشت و آنها را بر آن مذبح سوزانیده، آن را نجس ساخت، به موجب کلام خداوند که آن مرد خدایی که از این امور اخبارنموده بود، به آن ندا درداد. 012 2KI 023 017 و پرسید: «این مجسمه‌ای که می‌بینم، چیست؟» مردان شهر وی را گفتند: «قبر مرد خدایی است که از یهودا آمده، به این کارهایی که تو بر مذبح بیت ئیل کرده‌ای، نداکرده بود.» 012 2KI 023 018 او گفت: «آن را واگذارید و کسی استخوانهای او را حرکت ندهد.» پس استخوانهای او را با استخوانهای آن نبی که ازسامره آمده بود، واگذاشتند. 012 2KI 023 019 و یوشیا تمامی خانه های مکان های بلند را نیز که در شهرهای سامره بود و پادشاهان اسرائیل آنها را ساخته، خشم (خداوند) را به هیجان آورده بودند، برداشت و با آنها موافق تمامی کارهایی که به بیت ئیل کرده بود، عمل نمود. 012 2KI 023 020 و جمیع کاهنان مکان های بلند را که در آنجا بودند، بر مذبح هاکشت و استخوانهای مردم را بر آنها سوزانیده، به اورشلیم مراجعت کرد. 012 2KI 023 021 و پادشاه تمامی قوم را امر فرموده، گفت که «عید فصح را به نحوی که در این کتاب عهدمکتوب است، برای خدای خود نگاه دارید.» 012 2KI 023 022 به تحقیق فصحی مثل این فصح از ایام داورانی که بر اسرائیل داوری نمودند و در تمامی ایام پادشاهان اسرائیل و پادشاهان یهودا نگاه داشته نشد. 012 2KI 023 023 اما در سال هجدهم، یوشیا پادشاه، این فصح را برای خداوند در اورشلیم نگاه داشتند. 012 2KI 023 024 و نیز یوشیا اصحاب اجنه و جادوگران وترافیم و بتها و تمام رجاسات را که در زمین یهوداو در اورشلیم پیدا شد، نابود ساخت تا سخنان تورات را که در کتابی که حلقیای کاهن در خانه خداوند یافته بود، به‌جا آورد. 012 2KI 023 025 و قبل از اوپادشاهی نبود که به تمامی دل و تمامی جان وتمامی قوت خود موافق تمامی تورات موسی به خداوند رجوع نماید، و بعد از او نیز مثل او ظاهر نشد. 012 2KI 023 026 اما خداوند از حدت خشم عظیم خودبرنگشت زیرا که غضب او به‌سبب همه کارهایی که منسی خشم او را از آنها به هیجان آورده بود، بر یهودا مشتعل شد. 012 2KI 023 027 و خداوند گفت: «یهودارا نیز از نظر خود دور خواهم کرد چنانکه اسرائیل را دور کردم و این شهر اورشلیم را که برگزیدم و خانه‌ای را که گفتم اسم من در آنجاخواهد بود، ترک خواهم نمود.» 012 2KI 023 028 و بقیه وقایع یوشیا و هرچه کرد، آیا درکتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 012 2KI 023 029 و در ایام او، فرعون نکوه، پادشاه مصر، بر پادشاه آشور به نهر فرات برآمد و یوشیای پادشاه به مقابل او برآمد و چون (فرعون ) او رادید، وی را در مجدو کشت. 012 2KI 023 030 و خادمانش او رادر ارابه نهاده، از مجدو به اورشلیم، مرده آوردندو او را در قبرش دفن کردند و اهل زمین، یهوآحازبن یوشیا را گرفتند و او را مسح نموده، به‌جای پدرش به پادشاهی نصب کردند. 012 2KI 023 031 و یهوآحاز بیست و سه ساله بود که پادشاه شد و سه ماه در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش حموطل، دختر ارمیا از لبنه بود. 012 2KI 023 032 و اوآنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هرآنچه پدرانش کرده بودند، به عمل آورد. 012 2KI 023 033 وفرعون نکوه، او را در ربله، در زمین حمات، دربند نهاد تا در اورشلیم سلطنت ننماید و صد وزنه نقره و یک وزنه طلا بر زمین گذارد. 012 2KI 023 034 و فرعون نکوه، الیاقیم بن یوشیا را به‌جای پدرش، یوشیا، به پادشاهی نصب کرد و اسمش را به یهویاقیم تبدیل نمود و یهوآحاز را گرفته، به مصر آمد. و اودر آنجا مرد. 012 2KI 023 035 و یهویاقیم، آن نقره و طلا را به فرعون داد اما زمین را تقویم کرد تا آن مبلغ راموافق فرمان فرعون بدهند و آن نقره و طلا را ازاهل زمین، از هرکس موافق تقویم او به زور گرفت تا آن را به فرعون نکوه بدهد. 012 2KI 023 036 یهویاقیم بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و یازده سال در اورشلیم سلطنت کرد و اسم مادرش زبیده، دختر فدایه، از رومه بود. 012 2KI 023 037 وآنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود موافق هرآنچه پدرانش کرده بودند، به عمل آورد. 012 2KI 024 001 و در ایام او، نبوکدنصر، پادشاه بابل آمد، و یهویاقیم سه سال بنده او بود. پس برگشته، از او عاصی شد. 012 2KI 024 002 و خداوندفوجهای کلدانیان و فوجهای ارامیان و فوجهای موآبیان و فوجهای بنی عمون را بر او فرستاد وایشان را بر یهودا فرستاد تا آن را هلاک سازد، به موجب کلام خداوند که به واسطه بندگان خودانبیا گفته بود. 012 2KI 024 003 به تحقیق، این از فرمان خداوند بریهودا واقع شد تا ایشان را به‌سبب گناهان منسی وهرچه او کرد، از نظر خود دور اندازد. 012 2KI 024 004 و نیز به‌سبب خون بی‌گناهانی که او ریخته بود، زیرا که اورشلیم را از خون بی‌گناهان پر کرده بود وخداوند نخواست که او را عفو نماید. 012 2KI 024 005 و بقیه وقایع یهویاقیم و هرچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟ 012 2KI 024 006 پس یهویاقیم با پدران خود خوابید و پسرش یهویاکین به‌جایش پادشاه شد. 012 2KI 024 007 و پادشاه مصر، بار دیگر ازولایت خود بیرون نیامد زیرا که پادشاه بابل هرچه را که متعلق به پادشاه مصر بود، از نهر مصر تا نهرفرات، به تصرف آورده بود. 012 2KI 024 008 و یهویاکین هجده ساله بود که پادشاه شد وسه سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش نحوشطا دختر الناتان اورشلیمی بود. 012 2KI 024 009 و آنچه راکه در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هرآنچه پدرش کرده بود، به عمل آورد. 012 2KI 024 010 در آن زمان بندگان نبوکدنصر، پادشاه بابل، بر اورشلیم برآمدند. و شهر محاصره شد. 012 2KI 024 011 ونبوکدنصر، پادشاه بابل، در حینی که بندگانش آن را محاصره نموده بودند، به شهر برآمد. 012 2KI 024 012 ویهویاکین، پادشاه یهودا با مادر خود و بندگانش وسردارانش و خواجه‌سرایانش نزد پادشاه بابل بیرون آمد، و پادشاه بابل در سال هشتم سلطنت خود، او را گرفت. 012 2KI 024 013 و تمامی خزانه های خانه خداوند وخزانه های خانه پادشاه را از آنجا بیرون آورد وتمام ظروف طلایی را که سلیمان، پادشاه اسرائیل برای خانه خداوند ساخته بود، به موجب کلام خداوند، شکست. 012 2KI 024 014 و جمیع ساکنان اورشلیم وجمیع سرداران و جمیع مردان جنگی را که ده هزار نفر بودند، اسیر ساخته، برد و جمیع صنعت گران و آهنگران را نیز، چنانکه سوای مسکینان، اهل زمین کسی باقی نماند. 012 2KI 024 015 ویهویاکین را به بابل برد و مادر پادشاه و زنان پادشاه و خواجه‌سرایانش و بزرگان زمین را اسیر ساخت و ایشان را از اورشلیم به بابل برد. 012 2KI 024 016 و تمامی مردان جنگی، یعنی هفت هزار نفر و یک هزار نفراز صنعت گران و آهنگران را که جمیع ایشان، قوی و جنگ آزموده بودند، پادشاه بابل، ایشان رابه بابل به اسیری برد. 012 2KI 024 017 و پادشاه بابل، عموی وی، متنیا را در جای او به پادشاهی نصب کرد واسمش را به صدقیا مبدل ساخت. 012 2KI 024 018 صدقیا بیست و یکساله بود که آغازسلطنت نمود و یازده سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش حمیطل، دختر ارمیا از لبنه بود. 012 2KI 024 019 و آنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هرآنچه یهویاقیم کرده بود، به عمل آورد. 012 2KI 024 020 زیرا به‌سبب غضبی که خداوند بر اورشلیم ویهودا داشت، به حدی که آنها را از نظر خودانداخت، واقع شد که صدقیا بر پادشاه بابل عاصی شد. 012 2KI 025 001 و واقع شد که نبوکدنصر، پادشاه بابل، باتمامی لشکر خود در روز دهم ماه دهم از سال نهم سلطنت خویش بر اورشلیم برآمد، ودر مقابل آن اردو زده، سنگری گرداگردش بنانمود. 012 2KI 025 002 و شهر تا سال یازدهم صدقیای پادشاه، محاصره شد. 012 2KI 025 003 و در روز نهم آن ماه، قحطی درشهر چنان سخت شد که برای اهل زمین نان نبود. 012 2KI 025 004 پس در شهر رخنه‌ای ساختند و تمامی مردان جنگی در شب از راه دروازه‌ای که در میان دوحصار، نزد باغ پادشاه بود، فرار کردند. و کلدانیان به هر طرف در مقابل شهر بودند (و پادشاه ) به راه عربه رفت. 012 2KI 025 005 و لشکر کلدانیان، پادشاه را تعاقب نموده، در بیابان اریحا به او رسیدند و تمامی لشکرش از او پراکنده شدند. 012 2KI 025 006 پس پادشاه راگرفته، او را نزد پادشاه بابل به ربله آوردند و بر اوفتوی دادند. 012 2KI 025 007 و پسران صدقیا را پیش رویش به قتل رسانیدند و چشمان صدقیا را کندند و او را به دو زنجیر بسته، به بابل آوردند. 012 2KI 025 008 و در روز هفتم ماه پنجم از سال نوزدهم نبوکدنصر پادشاه، سلطان بابل، نبوزرادان، رئیس جلادان، خادم پادشاه بابل، به اورشلیم آمد. 012 2KI 025 009 وخانه خداوند و خانه پادشاه را سوزانید و همه خانه های اورشلیم و هر خانه بزرگ را به آتش سوزانید. 012 2KI 025 010 و تمامی لشکر کلدانیان که همراه رئیس جلادان بودند، حصارهای اورشلیم را به هر طرف منهدم ساختند. 012 2KI 025 011 و نبوزرادان، رئیس جلادان، بقیه قوم را که در شهر باقی‌مانده بودند وخارجین را که به طرف پادشاه بابل شده بودند وبقیه جمعیت را به اسیری برد. 012 2KI 025 012 اما رئیس جلادان بعضی از مسکینان زمین را برای باغبانی وفلاحی واگذاشت. 012 2KI 025 013 و کلدانیان ستونهای برنجینی که در خانه خداوند بود و پایه‌ها و دریاچه برنجینی را که درخانه خداوند بود، شکستند و برنج آنها را به بابل بردند. 012 2KI 025 014 و دیگها و خاک اندازها و گلگیرها وقاشقها و تمامی اسباب برنجینی را که با آنهاخدمت می‌کردند، بردند. 012 2KI 025 015 و مجمرها و کاسه هایعنی طلای آنچه را که از طلا بود و نقره آنچه را که از نقره بود، رئیس جلادان برد. 012 2KI 025 016 اما دو ستون و یک دریاچه و پایه هایی که سلیمان آنها را برای خانه خداوند ساخته بود، وزن برنج همه این اسباب بی‌اندازه بود. 012 2KI 025 017 بلندی یک ستون هجده ذراع و تاج برنجین بر سرش و بلندی تاج سه ذراع بود و شبکه و انارهای گرداگرد روی تاج، همه ازبرنج بود و مثل اینها برای ستون دوم بر شبکه‌اش بود. 012 2KI 025 018 و رئیس جلادان، سرایا، رئیس کهنه، وصفنیای کاهن دوم و سه مستحفظ در را گرفت. 012 2KI 025 019 و سرداری که بر مردان جنگی گماشته شده بودو پنج نفر را از آنانی که روی پادشاه را می‌دیدند ودر شهر یافت شدند و کاتب سردار لشکر را که اهل ولایت را سان می‌دید، و شصت نفر از اهل زمین را که در شهر یافت شدند، از شهر گرفت. 012 2KI 025 020 و نبوزرادان رئیس جلادان، ایشان را برداشته، به ربله، نزد پادشاه بابل برد. 012 2KI 025 021 و پادشاه بابل، ایشان را در ربله در زمین حمات زده، به قتل رسانید. پس یهودا از ولایت خود به اسیری رفتند. 012 2KI 025 022 و اما قومی که در زمین یهودا باقی ماندند ونبوکدنصر، پادشاه بابل ایشان را رها کرده بود، پس جدلیا ابن اخیقام بن شافان را بر ایشان گماشت. 012 2KI 025 023 و چون تمامی سرداران لشکر بامردان ایشان شنیدند که پادشاه بابل، جدلیا راحاکم قرار داده است، ایشان نزد جدلیا به مصفه آمدند، یعنی اسماعیل بن نتنیا و یوحنان بن قاری و سرایا ابن تنحومت نطوفاتی و یازنیا ابن معکاتی با کسان ایشان. 012 2KI 025 024 و جدلیا برای ایشان و برای کسان ایشان قسم خورده، به ایشان گفت: «از بندگان کلدانیان مترسید. در زمین ساکن شوید وپادشاه بابل را بندگی نمایید و برای شما نیکوخواهد بود.» 012 2KI 025 025 اما در ماه هفتم واقع شد که اسماعیل بن نتنیا ابن الیشمع که از ذریت پادشاه بود، به اتفاق ده نفر آمدند و جدلیا را زدند که بمردو یهودیان و کلدانیان را نیز که با او در مصفه بودند(کشتند). 012 2KI 025 026 و تمامی قوم، چه خرد و چه بزرگ، و سرداران لشکرها برخاسته، به مصر رفتند زیراکه از کلدانیان ترسیدند. 012 2KI 025 027 و در روز بیست و هفتم ماه دوازدهم از سال سی و هفتم اسیری یهویاکین، پادشاه یهودا، واقع شد که اویل مرودک، پادشاه بابل، درسالی که پادشاه شد، سر یهویاکین، پادشاه یهودا را از زندان برافراشت. 012 2KI 025 028 و با اوسخنان دلاویز گفت و کرسی او را بالاتر ازکرسیهای سایر پادشاهانی که با او در بابل بودند، گذاشت. 012 2KI 025 029 و لباس زندانی او را تبدیل نمود و او در تمامی روزهای عمرش همیشه درحضور وی نان می‌خورد. 012 2KI 025 030 و برای معیشت اووظیفه دائمی، یعنی قسمت هر روز در روزش، در تمامی ایام عمرش از جانب پادشاه به او داده می‌شد. # # BOOK 013 1CH 1 Chronicles اول تواریخ 013 1CH 001 001 آدم، شِيث اَنوش، 013 1CH 001 002 قِينان مهلَلئِيل يارَد، 013 1CH 001 003 خَنُوخ مَتُوشالَح لَمَک، 013 1CH 001 004 نُوح سام حام يافَث. 013 1CH 001 005 پسران يافَث: جُومَر و ماجُوج و ماداي و ياوان و ماشَک و تيراس. 013 1CH 001 006 وپسران جُومَر: اَشکَناز و ريفات و تُجَرمَه. 013 1CH 001 007 و پسران ياوان: اَلِيشَه و تَرشِيش و کتيم و دُودانِيم. 013 1CH 001 008 و پسران حام: کوش و مِصرايم و فُوت و کَنعان. 013 1CH 001 009 و پسران کوش: سَبا و حَويلَه و سبتا و رَعما و سَبتَکا. و پسران رَعما: شَبا و دَدان. 013 1CH 001 010 و کوش، نِمرود را آورد، و او به جبار شدن در جهان شروع نمود. 013 1CH 001 011 و مِصرايم، لُوديم و عَنَاميم و لَهابيم و نَفتُوحيم را آورد، 013 1CH 001 012 و فَتروسيم و کَسلُوحيم را که فَلَستيم و کَفتوريم از ايشان پديد آمدند. 013 1CH 001 013 و کَنعان نُخست زاده خود، صيدون و حِتّ را آورد، 013 1CH 001 014 و يبُوسي و اَمُوري و جَرجاشي، 013 1CH 001 015 و حِوّي و عِرقي و سِيني، 013 1CH 001 016 و اروادي و صَماري و حَماتي را. 013 1CH 001 017 پسران سام: عيلام و آشُّور و اَرفَکشاد و لُود واَرام و عُوص و حُول و جاتَر و ماشَک. 013 1CH 001 018 و اَرفَکشاد، شالَح را آورد و شالَح، عابَر را آورد. 013 1CH 001 019 و براي عابَر، دو پسر متولد شدند که يکي را فالَج نام بود زيرا در ايام وي زمين منقسم شد و اسم برادرش يقطان بود. 013 1CH 001 020 و يقطان، اَلمُوداد و شالَف و حَضَرموت و يارَح را آورد؛ 013 1CH 001 021 و هَدُورام و اُوزال و دِقلَه، 013 1CH 001 022 و اِيبال و اَبيمايل و شَبا، 013 1CH 001 023 و اُوفير و حَويلَه و يوباب را که جميع اينها پسران يقطان بودند. 013 1CH 001 024 سام، اَرفَکشاد سالَح، 013 1CH 001 025 عابَر فالَج رَعُو، 013 1CH 001 026 سَروج ناحُور تارَح، 013 1CH 001 027 اَبرام که همان ابراهيم باشد. 013 1CH 001 028 پسران ابراهيم: اسحاق واسماعيل. 013 1CH 001 029 اين است پيداش ايشان: نخستزاده اسماعيل: نَبايوت و قيدار و اَدَبئيل و مِبسام، 013 1CH 001 030 و مِشماع و دُومَه و مَسّا و حَدَد و تيما، 013 1CH 001 031 و يطُور و نافيش و قِدمَه که اينان پسران اسماعيل بودند. 013 1CH 001 032 و پسران قَطُورَه که مُتعه ابراهيم بود، پس او زِمران و يقشان و مَدان و مِديان و يشباق و شُوحا را زاييد و پسران يقشان: شَبا و دَدان بودند. 013 1CH 001 033 و پسران مِديان عِيفَه و عِيفَرو خَنُوح و اَبيداع و اَلدَعَه بودند. پس جميع اينها پسران قَطُورَه بودند. 013 1CH 001 034 و ابراهيم اسحاق را آورد؛ و پسران اسحاق عِيسُو واسرائيل بودند. 013 1CH 001 035 و پسران عِيسُو: اَليفاز و رَعُوئيل و يعُوش و يعلام وقُورَح. 013 1CH 001 036 پسران اَليفاز: تيمان و اُومار و صَفي و جَعتام و قَناز و تِمناع و عَماليق. 013 1CH 001 037 پسران رَعُوئيل: نَحَت و زارَح و شَمَّه و مِزَّه. 013 1CH 001 038 و پسران سَعِير: لُوطان و شُوبال و صِبعون و عَنَه و ديشُون و اِيصر ودِيشان. 013 1CH 001 039 و پسران لُوطان: حوري و هُومام و خواهر لُوطان تِمناع. 013 1CH 001 040 پسران شُوبال: عَليان ومَنَاحَت وعِيبال وشَفي واُونام و پسران صِبعُون: اَيه و عَنَه. 013 1CH 001 041 و پسران عَنَه: ديشون وپسران ديشون: حَمران و اِشبان و يتران و کَران. 013 1CH 001 042 پسران ايصر: بِلهان و زَعوان و يعقان وپسران ديشان: عُوص و اَران. 013 1CH 001 043 و پادشاهاني که در زمين اَدُوم سلطنت نمودند، پيش از آنکه پادشاهي بر بني اسرائيل سلطنت کند، اينانند: بالَع بن بَعُور و اسم شهر او دِنهابِه بود. 013 1CH 001 044 و بالَع مُرد و يوباب بن زارَح از بُصرَه به جايش پادشاه شد. 013 1CH 001 045 و يوباب مرد و حوشام از زمين تيماني به جايش سلطنت نمود. 013 1CH 001 046 و حُوشام مُرد وهَدَد بن بَدَد که مِديان را در زمين موآب شکست داد در جايش پادشاه شد و اسم شهرش عَوِيت بود. 013 1CH 001 047 و هَدَد مُرد و سَملَه از مَسريقَه به جايش پادشاه شد. 013 1CH 001 048 و سَملَه مُرد و شاؤل از رَحُوبوت نهر به جايش پادشاه شد. 013 1CH 001 049 و شاؤل مُرد و بَعل حانان بن عَکبور به جايش پادشاه شد. 013 1CH 001 050 و بَعل حانان مُرد وهَدَد به جايش پادشاه شد؛ و اسم شهرش فاعي و اسم زنش مَهِيطَبئيل دختر مَطرِد دختر مَي ذَهَب بود. 013 1CH 001 051 وهَدَد مُرد و اَميرانِ اَدوُم امير تِمناع وامير اَليه و امير يتِيت بودند. 013 1CH 001 052 و اَمير اَهولِيبَامَه و امير اِيلَه و امير فِينُون؛ 013 1CH 001 053 وامير قَناز و اميرِتيمان وامير مِبصار؛ 013 1CH 001 054 وامير مَجدِيئيل وامير عيرام؛ اينان اميران اَدُوم بودند. 013 1CH 002 001 پسران اسرائيل اينانند: رؤبين وشَمعون و لاوي يهودا ويسّاکار زبِولون 013 1CH 002 002 و دان ويوسف و بنيامين و نَفتالي وجاد واَشِير. 013 1CH 002 003 پسران يهودا: عِير واُونان وشيلَه؛ اين سه نفر از بَتشُوعِ کَنعانيه براي او زاييده شدند؛ وعير نخست زاده يهودا به نظر خداوند شرير بود؛ پس او را کُشت. 013 1CH 002 004 و عروس وي تامار فارَص و زارَح را براي وي زاييد، و همه پسران يهودا پنج نفر بودند. 013 1CH 002 005 و پسران فارَص: حَصرون وحامول. 013 1CH 002 006 و پسران زارَح: زِمري و اِيتان وهِيمان و کَلکُول و دارَع که همگي ايشان پنج نفر بودند. 013 1CH 002 007 واز پسران کَرمِي، عاکار مضطرب کننده اسرائيل بود که درباره چيز حرام خيانت ورزيد. 013 1CH 002 008 و پسر اِيتان: عَزَريا بود. 013 1CH 002 009 و پسران حَصرُون که براي وي زاييده شدند، يرحَمئيل ورام وکَلُوباي. 013 1CH 002 010 و رام عَميناداب را آورد وعَميناداب نَحشُون را آورد که رئيس بني يهودا بود. 013 1CH 002 011 و نَحشُون سَلما را آورد و سَلما بُوعَز را آورد. 013 1CH 002 012 و بُوعَز عوبيد را آورد و عُوبيد يسي را آورد. 013 1CH 002 013 يسي نخست زاده خويش اَلِيآب را آورد،و دومين ابيناداب را، و سومين شِمعي را، 013 1CH 002 014 وچهارمين نَتَنئيل را و پنجمين رَدّاي را، 013 1CH 002 015 وششمين اُوصَم را وهفتمين داود را آورد. 013 1CH 002 016 و خواهران ايشان صَرُويه و اَبيحايل بودند. و پسران صَرُويه، اَبشاي و يوآب و عَسائيل، سه نفر بودند. 013 1CH 002 017 و اَبيحايل عَماسا را زائيد و پدر عَماسا يتَرِ اِسماعيلي بود. 013 1CH 002 018 و کاليب بن حَصرُون از زن خود عَزُوبَه واز يرِيعُوت اولاد به هم رسانيد و پسران وي اينانند: ياشَر و شُوباب و اَردُون. 013 1CH 002 019 و عَزُوبَه مُرد وکاليب اَفرات را به زني گرفت و او حور را براي وي زاييد. 013 1CH 002 020 وحُور، اُوري را آورد واُوري بَصَلئيل را آورد. 013 1CH 002 021 وبعد از آن، حَصرُون به دختر ماکير پدر جِلعاد درآمده، او را به زني گرفت حيني که شصت ساله بود و او سَجُوب را براي وي زاييد. 013 1CH 002 022 و سَجُوب يائير را آورد و او بيست و سه شهر در زمين جِلعاد داشت. 013 1CH 002 023 واو جَشور و اَرام را که حَوُّوب يائير باشد، با قنات و دهات آنها که شصت شهر بود، از ايشان گرفت و جمييع اينها از آن بني ماکير پدر جِلعاد بودند. 013 1CH 002 024 و بعد از آنکه حَصرُون در کاليب اَفراته وفات يافت، اَبِيه زن حَصرُون اَشحُور پدر تَقُوع را براي وي زاييد. 013 1CH 002 025 و پسران يرحَمئيل نخست زاده حَصرُون نخست زاده اش: رام و بُونَه و اُورَن و اُوصَم و اَخيا بودند. 013 1CH 002 026 و يرحَمئيل را زن ديگر مسمّاة به عطارَه بود که مادرِ اُونام باشد. 013 1CH 002 027 و پسران رام نخست زاده يرحَمئيل مَعص ويامِين و عاقَر بودند. 013 1CH 002 028 و پسران اُونام: شَمّاي وياداع بودند، و پسران شَمّاي ناداب و اَبيشور. 013 1CH 002 029 و اسم زن ابيشور اَبِيحايل بود و او اَحبان و مُوليد را براي وي زاييد. 013 1CH 002 030 ناداب سَلَد و اَفّايم بودند و سَلَد بي اولاد مُرد. 013 1CH 002 031 و بني اَفّايم يشعي و بني يشعي شيشان و بني شيشان اَحلاي. 013 1CH 002 032 و پسران ياداع برادر شَماي يتَر ويوناتان؛ و يتَر بي اولاد مُرد. 013 1CH 002 033 و پسران يوناتان: فالَت وزازا. اينها پسران يرحَمئيل بودند. 013 1CH 002 034 و شيشان را پسري نبود ليکن دختران داشت وشيشان را غلامي مصري بود که يرحاع نام داشت. 013 1CH 002 035 و شيشان دختر خود را به غلام خويش يرحاع به زني داد و او عَتّاي را براي وي زاييد. 013 1CH 002 036 وعتاي ناتان را آورد و ناتان زاباد را آورد. 013 1CH 002 037 و زاباد اَفلال را آورد و اَفلال عوبيد را آورد. 013 1CH 002 038 و عوبيد ييهُو را آورد، ييهُوعَزَريا را آورد. 013 1CH 002 039 و عَزَريا حالَص را آورد و حالص اَلعاسَه را آورد. 013 1CH 002 040 و اَلعاسَه سَسماي را آورد و سَسماي شَلُّوُم را آورد. 013 1CH 002 041 و شَلوم يقَميا را آورد و يقَميا اَلِيشَمَع را آورد. 013 1CH 002 042 و بني کاليب برادر يرحَمئيل نخست زاده اش ميشاع که پدر زِيف باشد و بني ماريشَه که پدرحَبرُون باشد بودند. 013 1CH 002 043 و پسران حَبرُون: قُورَح و تَفُّوح و راقَم و شامَع. 013 1CH 002 044 و شامَع راحَم پدر يرقَعام راآورد و راقَم شَمّاي را آورد. 013 1CH 002 045 و پسر شَمّاي ماعئون و ماعون پدر بَيت صُور بود. 013 1CH 002 046 عِيفَه مُتعه کاليب حاران و موصا و جازيز را زاييد و حاران جازيز را آورد. 013 1CH 002 047 وپسران يهداي راجَم و يوتام و جيشان و فالَت و عِيفَه و شاعَف. 013 1CH 002 048 و مَعکه مُتعه کاليب، شابَرو تِرحَنه را زاييد. 013 1CH 002 049 و او نيز شاعَف، پدر مَدمَنَه و شوا، پدر مَکبينا پدر جِبعا را زاييد؛ و دختر کاليب عَکسَه بود. 013 1CH 002 050 و پسران کاليب بن حُور نخست زاده اَفراته اينانند: شُوبال پدر قربه يعاريم، 013 1CH 002 051 و سَلما پدر بيت لحم و حاريف پدر بيت جادَر. 013 1CH 002 052 و پسران شوبال پدر قريه يعاريم اينانند: هَرُواه و نصف مَنُوحُوت. 013 1CH 002 053 و قبايل قريه يعاريم اينانند: يترِيان و فُوتيان و شُوماتيان و مِشراعيان که از ايشان صارعاتيان و اِشطاوُليان پيدا شدند. 013 1CH 002 054 وبني سَلما بيت لحم و نطوفاتيان و عَطروت بيت يوآب و نصف مانَحتيان و صُرعيان بودند. 013 1CH 002 055 و قبايل کاتباني که در يعبيص ساکن بودند، تِرعاتيان و شِمعاتيان و سُوکاتيان بودند. اينان قينيان اند که از حَمَّت پدرِبَيت ريکاب بيرون آمدند. 013 1CH 003 001 و پسران داود که براي او در حَبرُون زاييده شدند، اينانند: نخست زاده اش اَمنون از اَخينُوعِم يزرَعِيليه؛ و دومين دانيال از اَبِيجايلِ کَرمَلِيه؛ 013 1CH 003 002 و سومين ابشالوم پسر مَعکَه دختر تَلماي پادشاه جَشور؛ و چهارمين اُدُونيا پسر حَجّيت. 013 1CH 003 003 و پنجمين شَفَطيا از اَبيطال و ششمين يتَرعام از زن او عجلَه. 013 1CH 003 004 اين شش براي او در حَبرون زاييده شدند که در آنجا هفت سال و شش ماه سلطنت نمود و در اورشليم سي سه سال سلطنت کرد. 013 1CH 003 005 و اينها براي وي در اورشليم زاييده شدند: شِمعي و شوباب و ناتان و سُليمان. اين چهار از بَتشُوع دخترعَمّيئيل بودند. 013 1CH 003 006 ويبِحار و اَليشامَع و اَليفالَط. 013 1CH 003 007 و نُوجَه و نافَج و يافيع. 013 1CH 003 008 و اَلِشَمَع و اَلياداع و اَلِيفَلَط که نه نفر باشند. 013 1CH 003 009 همه اينها پسران داود بودند سواي پسران مُتعه ها. و خواهر ايشان تامار بود. 013 1CH 003 010 و پسرسُليمان، رَحَبعام و پسر او ابّيا و پسر او آسا و پسر اويهُوشافاط. 013 1CH 003 011 و پسر او يورام و پسر او اَخَزيا و پسر او يوآش. 013 1CH 003 012 و پسر او اَمَصيا و پسر او عَزَريا وپسر او يوتام. 013 1CH 003 013 و پسر او آحاز و پسر او حِزقيا و پسر او مَنَّسي. 013 1CH 003 014 و پسر او آمون و پسر او يوشيا. 013 1CH 003 015 و پسران يوشيا نخست زاده اش يوحانان و دومين يهُوياقيم و سومين صِدقَيا و چهارمين شَلّوم. 013 1CH 003 016 و پسران يهُوياقيم پسر او يکُنيا و پسر او صِدقَيا. 013 1CH 003 017 و پسران يکُنيا اَشّير و پسر او شأَلِتيئيل. 013 1CH 003 018 و مَلکيرام و فَدايا و شَنأَصَّر و يقَميا و هوشاماع و نَدَبيا. 013 1CH 003 019 و پسران فَدايا زَرُبّابِل و شِمعي و پسران زَرُبّابِل مَشُلاّم وحَنَنيا و خواهرايشان شَلُوميت بود. 013 1CH 003 020 و حَشُوبَه و اُوهَل و بَرَخِيا و حَسَديا و يوشَب حَسَد که پنج نفر باشند. 013 1CH 003 021 و پسران حَنَنيا فَلَطيا و اِشعيا، بني رفايا و بني اَرنان و بني عُوبَديا و بني شَکُنيا. 013 1CH 003 022 و شَکُنيا شَمَعيا و پسران شَمَعيا، حَطّوش و يبحآل و باريح و نَعَريا و شافاط که شش باشند. 013 1CH 003 023 و پسران نَعَريا اَليوعيناي و حِزقيا و عَزريقام که سه باشند. 013 1CH 003 024 و بني اَليوعيناي هُودايا و اَلياشيب و فَلايا و عَقُّوب و يوحانان و دَلاياع و عَناني که هفت باشند. 013 1CH 004 001 بني يهودا: فارَص و حَصرُون و کَرمي و حور و شوبال. 013 1CH 004 002 و رَآيا ابن شوبال يحَت را آورد و يحَت اَخُوماي و لاهَد را آورد. اينانند قبايل صَرعاتيان. 013 1CH 004 003 و اينان پسران پدر عيطام اند: يزرَعيل و يشما و يدباش و اسم خواهر ايشان هَصلَلفُوني بود. 013 1CH 004 004 فَنُوئيل پدر جَدُور و عازَر پدر خُوشَه اينها پسران حور نخست زاده اَفراته پدر بيت لحم بودند. 013 1CH 004 005 و اَشحُور پدر تَقّوع دو زن داشت: حَلا و نَعرَه. 013 1CH 004 006 و نَعرَه، اَخُزّام و حافَر و تَيماني و اَخَشطاري را براي او زاييد؛ اينان پسران نَعرَه اند. 013 1CH 004 007 و پسران حَلا: صَرَت و صُوحَر و اَتنان. 013 1CH 004 008 و قُوس عانوب و صُوبِيبَه و قبايل اَخَرحيل بن هارُم را آورد. 013 1CH 004 009 و يعبِيص از برادران خود شريف تر بود و مادرش او را يعبِيص نام نهاد و گفت: « از اين جهت که او را با حُزن زاييدم.» 013 1CH 004 010 و يبِيص از خداي اسرائيل استدعا نموده گفت: « کاش که مرا برکت مي دادي و حدود مرا وسيع ميگردانيدي و دست تو با من مي بود و مرا از بلا نگاه مي داشتي تا محزون نشوم.» و خدا آنچه را که خواست به او بخشيد. 013 1CH 004 011 وکَلوب برادر شُوحَه مَحِير را که پدر اَشتون باشد آورد. 013 1CH 004 012 و اَشتون بيت رافا و فاسيح تَحِنّه پدر عِير ناحاش را آورد. اينان اهل ريقَه مي باشد. 013 1CH 004 013 و پسران قَناز و عُتنِيئِيل و سَرايا بودند؛ و پسر عُتنيئيل حَتَات. 013 1CH 004 014 و مَعُونُوتاي عُفرَه را آورد و سَرايا، يوآب پدرجيحَراشيم را آورد، زيرا که صنعتگر بودند. 013 1CH 004 015 و پسران کاليب بن يفُنَّه، عيرُو و اِيلَه و ناعَم بودند؛ و پسر اِيلَه قَناز بود. 013 1CH 004 016 و پسران يهلَلئيل، زيف و زيفَه و تِيريا و اَسَرئيل. 013 1CH 004 017 و پسران عَزرَه يتَر و مَرَد و عافَر و يالون(و زنِ مَرَد) مريم و شَماي و يشبَح پدر اَشتَمُوع را زاييد. 013 1CH 004 018 و زن يهوديه او يارَد، پدر جَدُور، و جابَر پدر سُوکُو و يقوتيئيل پدر زانوح را زاييد. اما آنان پسران بِتيه دختر فرعون که مَرَد او را به زني گرفته بود مي باشند. 013 1CH 004 019 و پسران زن يهوديه او که خواهر نَحَم بود پدر قَعيلَه جَرمي و اَشتَمُوع مَعکاتي بودند. 013 1CH 004 020 وپسران شيمون: اَمنون وَرِنَّه و بِنحانان وتيلون و پسران يشعِي زُنزُوحيت. 013 1CH 004 021 و بني شيلَه بن يهودا، عير پدر ليکَه، و لَعدَه پدر مَريشَه و قبايل خاندان عاملان کتان نازک از خانواده اَشبيع بودند. 013 1CH 004 022 و يوقيم و اهل کُوزِيبا و يوآش و ساراف که در موآب مِلک داشتند، و يشُوبي لَحمَ؛ و اين وقايع قديم است. 013 1CH 004 023 و اينان کوزه گر بودند با ساکنان نتاعيم و جَديره که در آنجاها نزد پادشاه به جهت کار او سکونت داشتند. 013 1CH 004 024 پسران شَمعون: نمُوئيل و يامين و ياريب و زارَح و شاؤل. 013 1CH 004 025 و پسرش شَلّوُم و پسرش مِبسام و پسرش مِشماع. 013 1CH 004 026 و بني مِشماع پسرش حموُئيل و پسرش زَکُّور و پسران شِمعي. 013 1CH 004 027 و شِمعي را شانزده پسر و شش دختر بود ولکن برادرانش را پسران بسيار نبود و همه قبايل ايشان مثل بني يهودا زياد نشدند. 013 1CH 004 028 و ايشان در بئرشَبَع و مُولادَه و حَصَر شُوآل، 013 1CH 004 029 و در بِلهَه و عاصَم و تولاد، 013 1CH 004 030 و در بَتوئيل و حَرمُه و صِقلَغ 013 1CH 004 031 و دربيت مرکَبوت و حَصرسُوسيم و بيت بِرئِي و شَعَرايم ساکن بودند. اينها شهرهاي ايشان تا زمان سلطنت داود بود. 013 1CH 004 032 و قريه هاي ايشان عيطام عين و رِمُّون و تُوکَن و عاشان، يعني پنج قريه بود، 013 1CH 004 033 و جميع قريه هاي ايشان که در پيرامون آن شهرها تابَعل بود. پس مسکنهاي ايشان اين است و نسب نامه هاي خود را داشتند. 013 1CH 004 034 و مَشوبات و يمليک و يوشَه بن اَمصيا، 013 1CH 004 035 يوئيل و ييهُو ابن يوشِبيا ابن سَرايا ابن عَسِيئيل، 013 1CH 004 036 و اَليوعيناي و يعکوبَه و يشوحايا وعَسايا و عِديئيل و يسيميئيل و بنايا، 013 1CH 004 037 و زيزا ابن شِفعِي ابن اِلّوُن بن يدايا ابن شِمري ابن شَمَعيا، 013 1CH 004 038 ايناني که اسم ايشان مذکور شد، در قبايل خود رؤسا بودند و خانه هاي آباي ايشان بسيار زياد شد. 013 1CH 004 039 و به مدخل جَدُورتا طرف شرقي وادي رفتند تا براي گله هاي خويش چراگاه بجويند. 013 1CH 004 040 پس برومند نيکو يافتند و آن زمين وسيع و آرام و امين بود، زيرا که آلِ حام در زمان قديم در آنجا ساکن بودند. 013 1CH 004 041 و ايناني که اسم ايشان مذکور شد، در ايام حِزقيا پادشاه يهودا آمدند و خيمه هاي ايشان و معونيان را که در آنجا يافت شدند، شکست دادند و ايشان را تا به امروز تباه ساخته، در جاي ايشان ساکن شده اند زيرا که مرتع براي گله هاي ايشان در انجا بود. 013 1CH 004 042 و بعضي از ايشان، يعني پانصد نفر از بني شَمعُون به کوه سَعير رفتند؛ و فَلطِيا و نَعرِيا و رَفايا و عُرِّيئيل پسران يشيع رؤساي ايشان بودند. 013 1CH 004 043 و بقيه عَمالَقَه را که فرار کرده بودند، شکست داده، تا امروز در آنجا ساکن شده اند. 013 1CH 005 001 و پسران رؤبين نخست زاده اسرائيل اينانند: (زيرا که او نخست زاده بود و اما به سبب بي عصمت ساختن بستر پدرخويش، حق نخست زادگي او به پسران يوسف بن اسرائيل داده شد. از اين جهت نسب نامه او بر حسب نخست زادگي ثبت نشده بود. 013 1CH 005 002 زيرا يهُودا بر برادران خود برتري يافت و پادشاه از او بود؛ اما نخست زادگي از آن يوسف بود). 013 1CH 005 003 پس پسران رؤبين نخست زاده اسرائيل: حَنوک و فَلُّو و حَصرون و کَرمي. 013 1CH 005 004 و پسران يوئيل: پسرش شَمَعيا و پسرش جوج و پسرش شِمعِي؛ 013 1CH 005 005 و پسرش ميکا و پسرش رَآيا و پسرش بَعل؛ 013 1CH 005 006 و پسرش بَئيرَه که تِلغَت فِلناسَر پادشاه اَشُّور او را به اسيري بُرد و او رئيس رؤبينيان بود. 013 1CH 005 007 و برادرانش بر حسب قبايل ايشان وقتي که نسب نامه مواليد ايشان ثبت گرديد، مقدم ايشان يعِيئيل بود و زَکريا، 013 1CH 005 008 و بالع بن عَزاز بن شامع بن يوئيل که در عَرُوعير تانَبُو و بَعل مَعُون ساکن بود، 013 1CH 005 009 و به طرف مشرق تا مدخل بيابان از نهر فرات سکنا گرفت، زيرا که مواشي ايشان در زمين جِلعاد زياده شد. 013 1CH 005 010 و در ايام شاؤل ايشان با حاجريان جنگ کردند و آنها به دست ايشان افتادند و در خيمه هاي آنها در تمامي اطراف شرقي جِلعاد ساکن شدند. 013 1CH 005 011 و بني جاد در مقابل ايشان در زمين باشان تا سَلخَه ساکن بودند. 013 1CH 005 012 و مقدّم ايشان يوئيل بود و دومين شافام و يعناي و شافاط در باشان(ساکن بود). 013 1CH 005 013 و برادران ايشان بر حسب خانه هاي آباي ايشان، ميکائيل و مَشُلام و شَبَع و يوراي و يعکان و زِيع و عابَر که هفت نفر باشند. 013 1CH 005 014 اينانند پسران اَبيحايل بن حوري ابن ياروح بن جِلعاد بن ميکائيل بن يشيشاي بن يحدُو ابن بوز. 013 1CH 005 015 اَخي ابن عَبديئيل بن جوني رئيس خاندان آباي ايشان. 013 1CH 005 016 و ايشان در جِلعادِ باشان و قريه هايش و در تمامي نواحي شارون تا حدود آنها ساکن بودند. 013 1CH 005 017 نسب نامه جميع اينها در ايام يوتام پادشاه يهودا و در ايام يرُبعام پادشاه اسرائيل ثبت گرديد. 013 1CH 005 018 از بني رؤبين و جاديان و نصف سبط مَنَّسي شجاعان و مرداني که سپر شمشير برمي داشتند و تيراندازان و جنگ آزمودگان که به جنگ بيرون مي رفتند، چهل و هزار و هفت صد و شصت نفر بودند. 013 1CH 005 019 و ايشان با حاجريان و يطُور و نافيش و نوداب مقاتله نمودند. 013 1CH 005 020 و بر ايشان نصرت يافتند و حاجريان و جميع رفقاي آنها به دست ايشان تسليم شدند زيرا که در حين جنگ نزد خدا استغاثه نمودند و او ايشان را چونکه بر او توکل نمودند، اجابت فرمود. 013 1CH 005 021 پس از مواشي ايشان، پنجاه هزار شتر و دويست و پنجاه هزار گوسفند و دو هزار الاغ و صد هزار مرد به تاراج بردند. 013 1CH 005 022 زيرا چونکه جنگ از جانب خدا بود، بسياري مقتول گرديدند. پس ايشان به جاي آنها تا زمان اسيري ساکن شدند. 013 1CH 005 023 و پسران نصف سبط مَنَّسي در آن زمين ساکن شده، از باشان تا بَعل حَرمون و سَنير و جَبَل حَرمون زياد شدند. 013 1CH 005 024 و اينانند رؤساي خاندان آباي ايشان عافَر و يشعِي و اَليئيل وعَزريئيل و اِرميا و هُودَويا يحدييئل که مردان تنومند شجاع و ناموران و رؤساي خاندان آباي ايشان بودند. 013 1CH 005 025 اما به خداي پدران خود خيانت ورزيده، در پي خدايان قومهاي آن زمين که خدا آنها را به حضور ايشان هلاک کرده بود، زنا کردند. 013 1CH 005 026 پس خداي اسرائيل روح فُول پادشاه اَشُّور و روح تِلغَت فِلناسَر پادشاه اَشُّور را برانگيخت که رؤبينيان و جاديان و نصف سبط مَنَّسي را اسير کرده، ايشان را به حَلَح و خابور و هارا و نهر جوزان تا امروز بُرد. 013 1CH 006 001 بني لاوي: جَرشون و قَهات و مَراري. 013 1CH 006 002 بني قَهات: عَمرام و يصهار و حَبرون و عُزّيئيل. 013 1CH 006 003 وبني عَمرام: هارون و موسي و مريم. و بني هارون: ناداب و اَبِيهُو و اَليعازار و ايتامار. 013 1CH 006 004 و اَليعازار فينَحاس را آورد و فينَحاس ابيشوع را آورد. 013 1CH 006 005 و ابيشوع بُقِّي را آورد و بُقِّي عُزّي را آورد. 013 1CH 006 006 و عُزّي زَرَحيا را آورد و زَرَحيا مَرايوت را آورد. 013 1CH 006 007 ومَرايوت اَمَريا را آورد و اَمَريا اخيطوب را آورد. 013 1CH 006 008 و اخيطوب صادوق را آورد و صادوق اَخِيمَعص را آورد. 013 1CH 006 009 واَخِيمَعص عَزَريا را آورد و عَزَريا يوحانان را آورد. 013 1CH 006 010 و يوحانان عَزَريا را آورد و او در خانه اي که سليمان در اورشليم بنا کرد، کاهن بود. 013 1CH 006 011 و عَزَريا اَمَريا را آورد و اَمَريا اخيطوب را آورد. 013 1CH 006 012 و اَخيطوب صادوق را آورد و صادوق شَلّوم را آورد. 013 1CH 006 013 و شَلّوم حِلقيا را آورد و حِلقّيا عَزَريا را آورد 013 1CH 006 014 و عَزَريا سَرايا را آورد و سرايا يهُوصاداق را آورد. 013 1CH 006 015 و يهُوصاداق به اسيري رفت هنگامي که خداوند يهودا و اورشليم را به دست نَبُوکَدنَصَّر اسير ساخت. 013 1CH 006 016 پسران لاوي: جرشوم و قَهات و مَراري. 013 1CH 006 017 و اينها است اسمهاي پسران جَرشُوم: لِبنِي و شِمعي. 013 1CH 006 018 و پسران قَهات: عَمرام و يصهار و حبرون و عُزّيئيل. 013 1CH 006 019 و پسران مَراري: مَحلي و موشي پس اينها قبايل لاويان بر حسب اجداد ايشان است. 013 1CH 006 020 از جَرشُوم پسرش لِبنِي، پسرش يحَت، پسرش زِمَّه. 013 1CH 006 021 پسرش يوآخ پسرش عِدُّو پسرش زارَح پسرش ياتراي. 013 1CH 006 022 پسران قَهات، پسرش عَمِّيناداب پسرش قُورَح پسرش اَسّير. 013 1CH 006 023 پسرش اَلقانَه پسرش اَبيآ ساف پسرش اَسّير. 013 1CH 006 024 پسرش تَحَت پسرش اُوريئيل پسرش عُزّيا، پسرش شاؤل. 013 1CH 006 025 و پسران اَلقانَه عماساي و اَخيمُوت. 013 1CH 006 026 و امّا اَلقانَه. پسران اَلقانَه پسرش صوفاي پسرش نَحَت. 013 1CH 006 027 پسرش اَلِيآب پسرش يرُوحام پسرش اَلقانَه. 013 1CH 006 028 و پسران سموئيل نخست زاده اش وَشنِي و دومش اَبِيا. 013 1CH 006 029 پسران مَراري مَحلي و پسرش لِبنِي پسرش شِمعي پسرش عُزَّه. 013 1CH 006 030 پسرش شِمعِي پسرش هَجيا پسرش عَسايا. 013 1CH 006 031 و اينانند که داود ايشان را بر خدمت سرود در خانه خداوند تعيين نمود بعد از آنکه تابوت مستقر شد. 013 1CH 006 032 و ايشان پيش مسکن خيمه اجتماع مشغول سراييدن مي شدند تا حيني که سليمان خانه خداوند را در اورشليم بنا کرد. پس بر حسب قانون خويش بر خدمت خود مواظب شدند. 013 1CH 006 033 پس آنهايي که با پسران خود معين شدند، اينانند: از بني قَهاتيان هِمانِ مغنّي ابن يوئيل بن سموئيل. 013 1CH 006 034 بن اَلقانَه بن يرُوحام بن اَليئيل بن نُوح، 013 1CH 006 035 ابن صوف بن اَلقانَه بن مَهت بن عماساي، 013 1CH 006 036 ابن اَلقانَه بن يوئيل بن عَزَرياء بن صَفَنيا، 013 1CH 006 037 ابن تَحَت بن اَسّير بن اَبيآ ساف بن قُورح، 013 1CH 006 038 ابن يصهار بن قَهات بن لاوي بن اسرائيل. 013 1CH 006 039 و برادرش آساف که به دست راست وي مي ايستاد. آساف بن بَرَکيا ابن شِمعِي، 013 1CH 006 040 ابن ميکائيل بن بَعسِيا ابن مَلکِيا، 013 1CH 006 041 ابن اَتنِي ابن زارَح بن عَدايا، 013 1CH 006 042 ابن اِيتان بن زِمَّه بن شِمعِي، 013 1CH 006 043 ابن يحت بن جَرشُوم بن لاوي. 013 1CH 006 044 و به طرف چپ برادران ايشان که پسران مَراري بودند: اِيتان بن قيشي ابن عَبدِي ابن مَلّوک، 013 1CH 006 045 ابن حَشَبيا ابن اَمَصيا ابن حِلقِيا، 013 1CH 006 046 ابن اَمصِي ابن باني ابن شامَر، 013 1CH 006 047 ابن مَحلِي ابن موشي ابن مَراري ابن لاوي. 013 1CH 006 048 و لاوياني که برادران ايشان بودند، به تمامي خدمت مسکن خانه خدا گماشته شدند. 013 1CH 006 049 و اما هارون و پسرانش بر مذبح قرباني سوختني و بر مذبح بخور به جهت تمامي عمل قدس الاقداس قرباني مي گذرانيدند تا به جهت اسرائيل موافق هر آنچه موسي بنده خدا امر فرموده بود، کفاره نمايند. 013 1CH 006 050 و اينانند پسران هارون: پسرش اَلعازار، پسرش فينَحاس، پسرش اَبِيشُوع. 013 1CH 006 051 پسرش بُقي، پسرش عُزّي، پسرش زَرَحيا، 013 1CH 006 052 پسرش مَرايوت پسرش اَمَريا پسرش اَخيطوب، 013 1CH 006 053 پسرش صادوق، پسرش اَخِيمَعص. 013 1CH 006 054 و مسکن هاي ايشان بر حسب موضع ها و حدود ايشان اينها است: از پسران هارون به جهت قبايل قَهاتيان زيرا قرعه اوّل از آنِ ايشان بود. 013 1CH 006 055 پس حَبرُون در زمين يهودا با حوالي آن به هر طرفش به ايشان داده شد. 013 1CH 006 056 و اما زمينهاي آن شهر دهاتش را به کاليب بن يفُنَّه دادند. 013 1CH 006 057 به پسران هارون به جهت شهرهاي ملجا حَبرُون و لِبنَه و حوالي آن، و يتّير و اَشتَموع و حوالي آن را دادند. 013 1CH 006 058 و حِيلين و حوالي آن را و دَبير و حوالي آن را، 013 1CH 006 059 و عاشان و حوالي آن را و بيت شمس و حوالي آن را، 013 1CH 006 060 و از بسط بنيامين جَبَع و حوالي آن را و عَلَّمَت و حوالي آن را و عَناتوت و حوالي آن را. پس جميع شهرهاي ايشان بر حسب قبايل ايشان سيزده شهر بود. 013 1CH 006 061 و به پسران قَهات که از قبايل آن سبط باقي ماندند، ده شهر از نصف سبط يعني از نصف مَنَّسي به قرعه داده شد. 013 1CH 006 062 و به بني جَرشُوم بر حسب قبايل ايشان از بسط يسّاکار و از سبط اَشير و از سبط نَفتالي و از سبط مَنَّسي درباشان سيزده شهر. 013 1CH 006 063 و به پسران مَراري بر حسب قبايل ايشان از بسط رؤبين و از سبط جاد و از سبط زبولون دوازده شهر به قرعه داده شد. 013 1CH 006 064 پس بني اسرائيل اين شهرها را با حوالي آنها به لاويان دادند. 013 1CH 006 065 و از بسط بني يهودا و از بسط بني شَمعون و از بسط بني بنيامين اين شهرها را که اسم آنها مذکور است به قرعه دادند. 013 1CH 006 066 و بعضي از قبايل بني قَهات شهرهاي حدود خود را از سبط افرايم داشتند. 013 1CH 006 067 پس شکيم را با حوالي آن در کوهستان افرام و جازَر را با حوالي آن به جهت شهرهاي ملجا به ايشان دادند. 013 1CH 006 068 و يقمَعام را با حوالي آن و بيت حُورُون را با حوالي آن. 013 1CH 006 069 و اَيلُون را با حوالي آن و جَتّ رِمُّون را با حوالي آن. 013 1CH 006 070 و از نصف سبط مَنَّسي، عانير را با حوالي آن، و بِلعام را با حوالي آن، به قبايل باقي مانده بقي قَهات دادند. 013 1CH 006 071 و به پسران جَرشُوم از قبايل نصف سبط مَنَّسي، جُولان را در باشان با حوالي آن و عَشتارُوت را با حوالي آن. 013 1CH 006 072 و از سبط يسّاکار قادِش را با حوالي آن و دَبَرَه را با حوالي آن. 013 1CH 006 073 و راموت را با حوالي آن و عانيم را با حوالي آن. 013 1CH 006 074 و از بسط اَشير مَشآل را با حوالي آن عَبدُون را با حوالي آن. 013 1CH 006 075 و حُقُوق را با حوالي آن و رَحُوب را با حوالي آن. 013 1CH 006 076 و از سبط نَفتالي قادِش را در جَلِيل با حوالي آن و حَمّون را با حوالي آن و قِريتايم را با حوالي آن. 013 1CH 006 077 و به پسران مَراري که از لاويان باقي مانده بودند، از سبط زبولون رِمّون را با حوالي آن و تابور را با حوالي آن. 013 1CH 006 078 و از آن طرف اُردُن در برابر اريحا به جانب شرقي اُردُن از سبط رؤبين، باصَر را در بيابان با حوالي آن و يهصَه را با حوالي آن. 013 1CH 006 079 و قديموت را با حوالي آن و مَيفَعَه را با حوالي آن. 013 1CH 006 080 و از سبط جاد راموت را در جِلعاد با حوالي آن و مَحَنايم را با حوالي آن. 013 1CH 006 081 و حَشبون را با حوالي آن و يعزير را با حوالي آن. 013 1CH 007 001 و اما پسران يسّاکار: تولاع و فُوَه و ياشوب و شِمرُون چهار نفر بودند. 013 1CH 007 002 و پسران تولاع: عُزِّي و رفايا و يربيئيل و يحماي و يبسام و سموئيل؛ ايشان رؤساي خاندان پدر خود تولاع و مردان قوي شجاع در انساب خود بودند، و عدد ايشان در داود بيست و دو هزار و ششصد بود. 013 1CH 007 003 و پسر عُزّي، يزرَحيا و پسران يزرَحيا، ميکائيل و عُوبَديا و يوئيل و يشِيا که پنج نفر و جميع آنها رؤسا بودند. 013 1CH 007 004 و با ايشان بر حسب انساب ايشان و خاندان آباي ايشان، فوجهاي لشکر جنگي سي و شش هزار نفر بودند، زيرا که زنان وپسران بسيار داشتند. 013 1CH 007 005 و برادران ايشان از جميع قبايل يسّاکار مردان قوي شجاع هشتاد و هفت هزار نفر جميعاً در نسب نامه ثبت شدند. 013 1CH 007 006 و پسران بنيامين: بالَع و باکَر ويدِيعَئيل، سه نفر بودند. 013 1CH 007 007 و پسران بالَع: اَصبُون و عُزّي و عُزّيئيل و يريموت و عِيرِي، پنج نفر رؤساي خاندان آبا و مردان قوي شجاع که بيست ودو هزار و سي و چهار نفر از ايشان در نسب نامه ثبت گرديدند. 013 1CH 007 008 و پسران باکَر: زَمِيرَه و يوعاش و اَلِيعازار و اَليوعِيناي و عُمرِي و يريموت و اَبِيا و عَناتُوت وعَلامَت. جميع اينها پسران باکَر بودند. 013 1CH 007 009 و بيست هزار ودويست نفر از ايشان بر حسب انساب ايشان، رؤساي خاندان آباي ايشان مردان قوي شجاع در نسب نامه ثبت شدند. 013 1CH 007 010 و پسر يدِيعَئيل: بِلهان و پسران بِلهان: يعِيش و بنيامين و اِيهُود و کَنَعنَه و زِيتان و تَرشِيش و اَخِيشاحَر. 013 1CH 007 011 جميع اينها پسران يدِيعَئيل بر حسب رؤساي آبا و مردان جنگي شجاع هفده هزار و دويست نفر بودند که در لشکر براي جنگ بيرون مي رفتند. 013 1CH 007 012 و پسران عِير: شُفّيم و حُفّيم و پسر اَحِير حُوشيم. 013 1CH 007 013 و پسران نَفتالي: يحصيئيل و جُوني و يصَر و شَلُّوم از پسران بِلهَه بودند. 013 1CH 007 014 پسران مَنَّسي اَسريئيل که زوجه اش او را زاييد، و ماکير پدر جِلعاد که مُتعه اَراميه وي او را زاييد. 013 1CH 007 015 و ماکير خواهر حُفّيم و شُفّيم را که به مَعکَه مسماة بود، به زني گرفت؛ و اسم پسر دوم او صَلُفحاد بود؛ و صَلُفحاد دختران داشت. 013 1CH 007 016 و مَعکَه زن ماکير پسري زاييده، او را فارَش نام نهاد و اسم برادرش شارَش بود و پسرانش، اُلام و راقَم بودند. 013 1CH 007 017 و پسر اُولام بِدان بود. اينانند پسران جِلعاد بن ماکير بن مَنَّسي. 013 1CH 007 018 و خواهر او هَمُولَکَه اِيشهُود و ابَيعَزَر و مَحلَه را زاييد. 013 1CH 007 019 و پسران شَميداع اَخيان و شَکيم و لَقحِي و اَنيعام. 013 1CH 007 020 و پسران افرايم شُوتالَح و پسرش بارَد و پسرش تَحَت و پسرش اَلِعادا و پسرش تَحَت. 013 1CH 007 021 و پسرش زاباد و پسرش شُوتالَح و عازَر و اَلِعاد که مردان جَتّ که در آن زمين مولود شدند، ايشان را کشتند زيرا که براي گرفتن مواشي ايشان فرمود آمده بودند. 013 1CH 007 022 و پدر ايشان افرايم به جهت ايشان روزها ي بسيار ماتم گرفت و برادرانش براي تعزيت وي آمدند. 013 1CH 007 023 پس نزد زن خود درآمد و او حامله شده، پسري زاييد و او را بَرِيعَه نام نهاد، از اين جهت که در خاندان او بلايي عارض شده بود. 013 1CH 007 024 و دخترش شيره بود که بيت حورون پايين و بالا را و اُزِّين شِيرَه را بنا کرد. 013 1CH 007 025 و پسرش رافَح و راشَف، و پسرش تالَح، و پسرش تاحَن، 013 1CH 007 026 و پسرش لَعَدان، و پسرش عَميهُود، و پسرش اَلِيشَمَع، 013 1CH 007 027 و پسرش نون، و پسرش يهُوشوع، 013 1CH 007 028 و املاک و مسکن هاي ايشان بيت ئيل و دهات آن بود و به طرف مشرق نَعران و به طرف مغرب جازَر و دهات آن و شکيم و دهات آن تا غَزَّه و دهات آن. 013 1CH 007 029 و نزد حدود بني مَنَّسي بيت شان و دهات آن و تَعناک و دهات آن و مَجِدّو و دهات آن و دُور و دهات آن که در اينها پسران يوسف بن اسرائيل ساکن بودند. 013 1CH 007 030 پسران اَشِير، يمنَه و يشوَه و يشوي و بَريعه بودند، و خواهر ايشان سارَح بود. 013 1CH 007 031 و پسران بَريعَه، حابَر و مَلکيئيل که همان پدر بِرزاوَت باشد. 013 1CH 007 032 حابَر، يفلِيط و شومير و حُوتام و خواهر ايشان شوعا را آورد. 013 1CH 007 033 و پسران يفليط فاسَک و بِمهال و عَشوَت بودند. اينانند بني يفليط. 013 1CH 007 034 و پسران شامَراَخي و رُهجَه و يحُبَّه و اَرام. 013 1CH 007 035 و پسران هيلام برادر وي صُوفَح و يمناع و شالَش و عامال بودند. 013 1CH 007 036 و پسران صُوفَح، سُوح و حَرنَفَر و شُوعال و بِيرِي و يمرَه. 013 1CH 007 037 و باصَر و هُود و شَمَّا و شَلَشَه و يتران و بئِيرا. 013 1CH 007 038 و پسران يتَر، يفُنَّه و فِسفا و آرا. 013 1CH 007 039 و پسران عُلاّ، آرَح و حَنِّيئيل و رَصِيا. 013 1CH 007 040 جميع اينها پسران اَشِير و رؤساي خاندان آباي ايشان و برگزيدگان مردان جنگي و رؤساي سرداران بودند. و شماره ايشان که در لشکر براي جنگ بر حسب نسب نامه ثبت گرديد، بيست و شش هزار نفر بود. 013 1CH 008 001 و بنيامين نخست زاده خود بالَع را آورد و دومين اَشبيل و سومش اَخرَخ، 013 1CH 008 002 و چهارم نُوحَه و پنجم را فارا. 013 1CH 008 003 و پسران بالَع: اَدّار و جِيرا و اَبِيهُود. 013 1CH 008 004 و اَبيشُوع و نُعمان و اَخُوخ. 013 1CH 008 005 و جيرا و شَفُوفان و حُورام بودند. 013 1CH 008 006 و اينانند پسران اَحُود که رؤساي خاندان آباي ساکنان جَبَع بودند و ايشان را به مناحت کوچانيدند. 013 1CH 008 007 و او نُعمان و اَخِيا و جيرا را کوچانيد و او عُزّا و اَخِيحُود را توليد نمود. 013 1CH 008 008 و شَحرايم در بلاد موآب بعد از طلاق دادن زنان خود حُوشيم و بَعَرا فرزندان توليد نمود. 013 1CH 008 009 پس از زن خويش که خُوداش نام داشت يوباب و ظبيا و ميشا و مَلکام را آورد. 013 1CH 008 010 و يعُوض و شَکِيا و مِرمَه را که اينها پسران او و رؤساي خاندانهاي آبا بودند. 013 1CH 008 011 و از حوشيم ابيطوب و اَلفَعل را آورد. 013 1CH 008 012 و پسران اَلفَعل عابَر و مِشعام و شامَر که اُونُو و لُود و دهاتش را بنا نهاد بودند. 013 1CH 008 013 و بَرِيعه و شامع که ايشان رؤساي خاندان آباي ساکنان اَيلُون بودند و ايشان ساکنان جَّت را اخراج نمودند. 013 1CH 008 014 و اَخِيو و شاشَق و يرِيمُوت. 013 1CH 008 015 و زَبَديا و عارَد و عادَر. 013 1CH 008 016 و ميکائيل و يشفَه و يوخا پسران بَريعه بودند. 013 1CH 008 017 و زَبَديا و مَشُلاّم و جِزقِي و حابَر، 013 1CH 008 018 و يشمَراي و يزلِيآه و يوباب پسران اَلفَعل بودند. 013 1CH 008 019 و يعقيم و زِکرِي و زَبدِي، 013 1CH 008 020 و اَلِيعيناي و صِلَّتاي و ايليئيل، 013 1CH 008 021 و اَدايا و بريا و شِمرَت پسران شِمعي، 013 1CH 008 022 و يشفان و عابَر و ايليئيل. 013 1CH 008 023 و عَبدون و زِکرِي و حانان، 013 1CH 008 024 و حَنَنيا و عيلام و عَنتُوتِيا، 013 1CH 008 025 و يفَديا و فَنُوئيل پسران شاشَق بودند. 013 1CH 008 026 و شِمشَراي و شَحَريا و عَتَليا. 013 1CH 008 027 و يعرَشيا و ايليا و زِکرِي پسران يرُحام بودند. 013 1CH 008 028 اينان رؤساي خاندان آبا بر حسب انساب خود و سرداران بودند و ايشان در اورشليم سکونت داشتند. 013 1CH 008 029 و در جِبعُون پدر جِبعُون سکونت داشت و اسم زنش مَعکَه بود. 013 1CH 008 030 و نخست زاده اش عَبدُون بود، پس صور و قَيس و بَعل و ناداب، 013 1CH 008 031 و جَدُور و اَخِيو و زاکَر؛ 013 1CH 008 032 و مِقلُوت شِمآه را آورد و ايشان نيز با برادران خود در اورشليم در مقابل برادران ايشان ساکن بودند. 013 1CH 008 033 و نير قَيس را آورد و قَيس شاؤل را آورد و شاؤل يهُوناتان و مَلکيشوع و ابيناداب و اَشبَعل را آورد. 013 1CH 008 034 و پسر يهُوناتان مَرِيب بَعل بود و مَرِيبِ بَعل ميکا را آورد. 013 1CH 008 035 و پسران ميکا، فيتون و مالَک و تاريع و آحاز بودند. 013 1CH 008 036 و آحاز يهُوعَدَه را آورد، يهُوعَدَه عَلمَت و عَزمُوت و زِمري را آورد و زِمري موصا را آورد. 013 1CH 008 037 و موصا بِنعا را آورد و پسرش رافَه بود و پسرش اَلعاسَه و پسرش آصيل بود. 013 1CH 008 038 و آصيل را شش پسر بود و نامهاي ايشان اينها است: عَزرِيقام و بُکرُو و اِسمَعِيل و شَعريا و عُوبَديا و حانان. و جميع اينها پسران آصيل اند. 013 1CH 008 039 و پسران عِيشَق برادر او نخست زاده اش اُولام و دومين يعُوش و سومين اَلِيفَلَط. 013 1CH 008 040 و پسران اُولام، مردان زورآورِ شجاع و تيرانداز بودند؛ و پسران و پسرانِ پسران ايشان بسيار يعني صد و پنجاه نفر بودند. جميع اينها از بني بنيامين ميباشند. 013 1CH 009 001 و تمامي اسرائيل بر حسب نسب نامه هاي خود شمرده شدند، و اينک در کتاب پادشاهان اسرائيل مکتوب اند و يهودا به سبب خيانت خود به بابل اسيري رفتند. 013 1CH 009 002 و کساني که اول در مُلکها و شهرهاي ايشان سکونت داشتند، اسرائيليان و کاهنان و لاويان و نَتينيم بودند. 013 1CH 009 003 و در اورشليم بعضي از بني يهودا واز بني بنيامين و از بني افرايم و مَنَّسي ساکن بودند. 013 1CH 009 004 عوتاي ابن عمَّيهُود بن عُمرِي ابن اِمرِي ابن باني از بني فارَص بن يهودا. 013 1CH 009 005 و از شيلونيان نخست زاده اش عسايا و پسران او. 013 1CH 009 006 و از بني زارَح يعُوئيل و براران ايشان ششصد و نود نفر. 013 1CH 009 007 و از بني بنيامين سَلُّو ابن مَشُلاّمِ بن هُودُويا ابن هَسنُوآه. 013 1CH 009 008 و يبنِيا ابن يرُوحام و اِيلَة بن عُزِّي ابن مِکرِي و مَشُلاّم بن شَفَطيا بن رَاؤئيل بن يبنِيا. 013 1CH 009 009 و برادران ايشان بر حسب انساب ايشان نه صد و پنجاه و شش نفر. جميع اينها رؤساي اجداد بر حسب خاندانهاي آباي ايشان بودند. 013 1CH 009 010 و از کاهنان، يدَعيا و يهُوياريب و ياکين، 013 1CH 009 011 عَزَريا ابن حِلقيا ابن مَشُلاّم بن صادوق بن مَرايوت بن اَخيطُوب رئيس خانه خدا، 013 1CH 009 012 و عَدايا ابن يرُوحام بن فَشحُور بن مَلکيا و مَعَساي ابن عَديئيل بن يحزيره بن مَشُلاّم بن مَشِليمِيت بن اِمّير. 013 1CH 009 013 و برادران ايشان که رؤساي خاندان آباي ايشان بودند، هزار و هفتصد شصت نفر که مردان رشيد به جهت عمل خدمت خانه خدا بودند. 013 1CH 009 014 و از لاويان شَمَعيا ابن حَشُّوب بن عَزريقام بن حَشَبيا از بني مَراري. 013 1CH 009 015 و بَقبَقَّر و حارَش و جَلال و مَتَنيا ابن ميکا ابن زِکرِي ابن آساف. 013 1CH 009 016 و عَوبَديا ابن شَمَعيا ابن جَلال و بن يدُوتُون و بَرخِيا ابن آسا ابن اَلقانَه که در دهات نَطُوفاتيان ساکن بود. 013 1CH 009 017 و در بانان، شَلُّوم و عَقُّوب و طَلمُون و اَخِيمان و برادران ايشان. و شَلُّوم رئيس بود. 013 1CH 009 018 و ايشان تا الآن بر دروازه شرقي پادشاه (مي باشند) و در بانانِ فرقه بني لاوي بودند. 013 1CH 009 019 و شَلُّوم بن قُورِي ابن اَبيآ ساف بن قُورَح و برادرانش از خاندان پدرش يعني بني قُورَح که ناظران عمل خدمت و مستحفظان دروازه هاي خيمه بودند و پدران ايشان ناظران اُردوي خداوند و مستحفظان مدخل آن بودند. 013 1CH 009 020 و فينَحاس بن اَلعازار، سابق رئيس ايشان بود. و خداوند با وي مي بود. 013 1CH 009 021 و زکريا ابن مَشَلَمِيا دربان دروازه خيمه اجتماع بود. 013 1CH 009 022 و جميع ايناني که براي درباني دروازه ها منتخب شدند، دويست دوازده نفر بودند و ايشان در دهات خود بر حسب نسب نامه هاي خود شمرده شدند که داود و سموئيلِ رائي ايشان را بر وظيفه هاي ايشان گماشته بودند. 013 1CH 009 023 پس ايشان و پسران ايشان بر دروازه هاي خانه خداوند و خانه خيمه براي نگهباني آن گماشته شدند. 013 1CH 009 024 و دربانان به هر چهار طرف يعني مشرق و مغرب و شمال و جنوب بودند. 013 1CH 009 025 و برادران ايشان که در دهات خود بودند، هر هفت روز نوبت به نوبت با ايشان مي آمدند. 013 1CH 009 026 زيرا چهار رئيس دربانان که لاويان بودند، منصب خاصّ داشتند و ناظرانِ حجره ها و خزانه هاي خانه خدا بودند. 013 1CH 009 027 و به اطراف خانه خدا منزل داشتند زيرا که نگاه بانيش بر ايشان بود، و باز کردن آن هر صبح بر ايشان بود. 013 1CH 009 028 و بعضي از ايشان بر آلات خدمت مأمور بودند، چونکه آنها را به شماره مي آوردند و به شماره بيرون مي بردند. 013 1CH 009 029 از ايشان بر اسباب و جميع آلات قدس و آردِ نرم و شراب و روغن و بخور و عطريات مأمور بودند. 013 1CH 009 030 و بعضي از پسران کاهنان، عطريات خوشبو را ترکيب مي کردند. 013 1CH 009 031 و مَتَّتيا که از جمله لاويان و نخست زاده شَلُّوم قُورَحي بود، بر عمل مطبوخات گماشته شده بود. 013 1CH 009 032 و بعضي از برادران ايشان از پسران قَهاتيان، بر نان تَقدِمه مأمور بودند تا آن را در هر روز سبت مهيا سازند. 013 1CH 009 033 و مغنيان از رؤساي خاندان آباي لاويان در حجره ها سکونت داشتند و از کار ديگر فارغ بودند زيرا که روز و شب در کار خود مشغول مي بودند. 013 1CH 009 034 اينان رؤساي خاندان آباي لاويان و بر حسب انساب خود رئيس بودند و در اورشليم سکونت داشتند. 013 1CH 009 035 و در جِبعُون، پدر جِبعُون، يعوئيل سکونت داشت و اسم زنش مَعکَه بود. 013 1CH 009 036 و نخست زاده اش عَبدون بود، پس صور و قَيس و بَعل و نير و ناداب، 013 1CH 009 037 و جَدُور و اَخِيو و زَکريا و مِقلُوت؛ 013 1CH 009 038 و مِقلُوت شِمآم را آورد و ايشان نيز با برادران خود در اورشليم در مقابل برادران ايشان ساکن بودند. 013 1CH 009 039 و نير قَيس را آورد و قَيس شاؤل را آورد و شاؤل يهُوناتان و مَلکيشوع و ابيناداب و اَشبَعل را آورد. 013 1CH 009 040 و پسر يهُوناتان، مَريب بَعل بود و مَريب بَعل ميکا را آورد. 013 1CH 009 041 و پسر ميکا، فيتون و مالَک و تَحريع و آحاز بودند. 013 1CH 009 042 و آحاز يعرَه را آورد و يعره عَلمَت و عَزمُوت و زِمرِي را آورد و زِمرِي موصا را آورد. 013 1CH 009 043 و موصا بِنعا را آورد و پسرش رفايا و پسرش اَلعاسَه و پسرش آصيل. 013 1CH 009 044 و آصيل را شش پسر بود و اين است نامهاي ايشان: عَزرِيقام و بُکرُو و اسمَعيل و شَعَريا و عُوبَديا و حانان اينها پسران آصيل مي باشند. 013 1CH 010 001 و فلسطينيان با اسرائيل جنگ کردند، و مردان اسرائيل از حضور فلسطينيان فرار کردند و در کوه جِلبُوع کشته شده، افتادند. 013 1CH 010 002 و فلسطينيان شاؤل و پسرانش را به سختي تعاقب نمودند، و فلسطينيان پسران شاؤل يوناتان و ابيناداب و مَلکيشوع را کشتند. 013 1CH 010 003 و جنگ بر شاؤل سخت شد و تيراندازان او را دريافتند و از تيراندازان مجروح شد. 013 1CH 010 004 و شاؤل به سلاحدار خود گفت: «شمشير را بکش و به من فرو بر، مبادا اين نامختونان بيايند و مرا افتضاح کنند.» اما سلاحدارش نخواست زيرا که بسيار مي ترسيد؛ پس شاؤل شمشير را گرفته بر آن افتاد. 013 1CH 010 005 و سلاحدارش چون شاؤل را مرده ديد، او نيز بر شمشير افتاده، بمُرد. 013 1CH 010 006 و شاؤل مُرد و سه پسرش و تمامي اهل خانه اش همراه وي مردند. 013 1CH 010 007 و چون جميع مردان اسرائيل که در وادي بودند، اين را ديدند که لشکر منهزم شده، و شاؤل و پسرانش مرده اند، ايشان نيز شهرهاي خود را ترک کرده، گريختند و فلسطينيان آمده، در آنها قرار گرفتند. 013 1CH 010 008 و روز ديگر واقع شد که چون فلسطينيان آمدند تا کشتگان را برهنه نمايند، شاؤل و پسرانش را در کوه جِلبُوع افتاده يافتند. 013 1CH 010 009 پس او را برهنه ساخته، سَر و اسلحه اش را گرفتند و آنها را به زمين فلسطينيان به هر طرف فرستادند تا به بتها و قوم خود مژده برسانند. 013 1CH 010 010 و اسلحه اش را در خانه خدايان خود گذاشتند و سرش را در خانه داجون به ديوار کوبيدند. 013 1CH 010 011 و چون تمامي اهل يابيش جِلعاد آنچه را که فلسطينيان به شاؤل کرده بودند شنيدند، 013 1CH 010 012 جميع شجاعان برخاسته، جسد شاؤل و جسد هاي پسرانش را برداشته، آنها را به يابيش آورده، استخوانهاي ايشان را زير درخت بلوط که در يابيش است، دفن کردند و هفت روز روزه داشتند. 013 1CH 010 013 پس شاؤل به سبب خيانتي که به خداوند ورزيده بود مُرد، به جهت کلام خداوند که آن را نگاه نداشته بود، و از اين جهت نيز که از صاحبه اجنّه سؤال نموده بود. 013 1CH 010 014 و چونکه خداوند را نطلبيده بود، او را کُشت و سلطنت او را به داود بن يسَّي برگردانيد. 013 1CH 011 001 و تمامي اسرائيل نزد داود در حَبرُون جمع شده، گفتند: « اينک ما استخوانها و گوشت تو مي باشيم. 013 1CH 011 002 و قبل از اين نيز هنگامي که شاؤل پادشاه مي بود، تو اسرائيل را بيرون مي بردي و درون مي آوردي؛ و يهُوَه خدايت تو را گفت که: تو قوم من اسرائيل را شباني خواهي نمود و تو بر قوم من اسرائيل پيشوا خواهي شد.» 013 1CH 011 003 و جميع مشايخ اسرائيل نزد پادشاه به حَبرُون آمدند و داود با ايشان به حضور خداوند در حَبرُون عهد بست، و داود را بر حسب کلامي که خداوند به واسطه سموئيل گفته بود به پادشاهي اسرائيل مسح نمودند. 013 1CH 011 004 و داود و تمامي اسرائيل به اورشليم که يبُوس باشد، آمدند و يبُوسيان در آن زمين ساکن بودند. 013 1CH 011 005 و اهل يبُوس به داود گفتند: « به اينجا داخل نخواهي شد.» اما داود قلعه صَهيون را که شهر داود باشد بگرفت. 013 1CH 011 006 و داود گفت: « هر که يبُوسيان را اول مغلوب سازد، رئيس و سردار خواهد شد.» پس يوآب بن صَرُويه اول بر آمد و رئيس شد. 013 1CH 011 007 و داود در آن قلعه ساکن شد، از آن جهت آن را شهر داود ناميدند. 013 1CH 011 008 و شهر را به اطراف آن و گرداگرد مِلُّوه بنا کرد و يوآب باقي شهر را تعمير نمود. 013 1CH 011 009 و داود ترقي کرده، بزرگ مي شد و يهُوَه صبايوت با وي مي بود. 013 1CH 011 010 و اينانند رؤساي شجاعاني که داود داشت که با تمامي اسرائيل او را در سلطنتش تقويت دادند تا او را بر حسب کلامي که خداوند درباره اسرائيل گفته بود پادشاه سازد. 013 1CH 011 011 و عدد شجاعاني که داود داشت اين است: يشُبعام بن حَکوُني که سردار شليشيم بود که بر سيصد نفر نيزه خود را حرکت داد و ايشان را در يک وقت کشت. 013 1CH 011 012 و بعد از او اَلِعازار بن دُودُوي اَخُوخي که يکي از آن سه شجاع بود. 013 1CH 011 013 او با داود در فَسدَمِيم بود وقتي که فلسطينيان در آنجا براي جنگ جمع شده بودند، و قطعه زمين پُر از جو بود، و قوم از حضور فلسطينيان فرار مي کردند. 013 1CH 011 014 و ايشان در ميان آن قطعه زمين ايستاده، آن را محافظت نمودند، و فلسطينيان را شکست دادند و خداوند نصرت عظيمي به ايشان داد. 013 1CH 011 015 و سه نفر از آن سي سردار به صخره نزد داود به مغاره عَدُلاّم فرود شدند و لشکر فلسطينيان در وادي رفائيم اردو زده بودند. 013 1CH 011 016 و داود در آن وقت در ملاذ خويش بود، و قراول فلسطينيان آن وقت در بيت لحم بودند. 013 1CH 011 017 و داود خواهش نموده، گفت: « کاش کسي مرا از آب چاهي که نزد دروازه بيت لحم است بنوشاند.» 013 1CH 011 018 پس آن سه مرد، لشکر فلسطينيان را از ميان شکافته، آب را از چاهي که نزد دروازه بيت لحم است کشيده، برداشتند و آن را نزد داود آوردند؛ اما داود نخواست که آن را بنوشد و آن را به جهت خداوند بريخت، 013 1CH 011 019 و گفت: « اي خداوند من حاشا از من که اين کار را بکنم! آيا خون اين مردان را بنوشم که جان خود را به خطر انداختند زيرا به خطر جان خود آن را آوردند؟» پس نخواست که آن را بنوشد؛ کاري که اين سه مرد شجاع کردند اين است. 013 1CH 011 020 و اَبِيشاي برادر يوآب سردار آن سه نفر بود و او نيز نيزه خود را بر سيصد نفر حرکت داده، ايشان را کشت و در ميان آن سه نفر اسم يافت. 013 1CH 011 021 در ميان آن سه نفر از دو مکرّم تر بود؛ پس سردار ايشان شد، ليکن به سه نفر اول نرسيد. 013 1CH 011 022 و بنايا ابن يهُوياداع پسر مردي شجاع قَبصيئيلي بود که کارهاي عظيم کرده بود، و پسر اَرِيئيل موآبي را کشت و در روز برف به حفره اي فرود شده، شيري را کشت. 013 1CH 011 023 و مرد مصري بلند قد را که قامت او پنج ذارع بود کشت، و آن مصري در دست خود نيزه اي مثل نورد نساجان داشت؛ اما او نزد وي با چوب دستي رفت و نيزه را از دست مصري ربوده، وي را با نيزه خودش کشت. 013 1CH 011 024 بنايا ابن يهُوياداع اين کارها را کرد و در ميان آن سه مرد شجاع اسم يافت. 013 1CH 011 025 اينک اواز آن سي نفر مکرّم تر شد، ليکن به آن سه نفر اول نرسيد و داود او را بر اهل مشورت خود برگماشت. 013 1CH 011 026 و نيز از شجاعان لشکر، عسائيل برادر يوآب و اَلحانان بن دُودُوي بيت لحمي، 013 1CH 011 027 و شَمُّوتِ هَرُورِي وحالَصِ فَلُوني، 013 1CH 011 028 و عيرا ابن عِقّيشِ تَقُوعي و اَبيعَزَر عَناتُوتي، 013 1CH 011 029 و سِبکاي حُوشاتي و عيلاي اَخُوخي، 013 1CH 011 030 و مَهراي نَطُوفاتِي و خالَد بن بَعَنَه نَطُوفاتِي، 013 1CH 011 031 و اِتّاي ابن ريباي از جِبعه بني بنيامين و بناياي فَرعاتُونِي، 013 1CH 011 032 و حُوراي از واديهاي جاعَش و اَبيئيلِ عَرُباتِي، 013 1CH 011 033 و عَزموتِ بَحرُومي و اَيحَباي شَعَلبُونِي. 013 1CH 011 034 و از بني هاشَمِ جِزُوني يوناتان بن شاجاي هَراري، 013 1CH 011 035 و اَخيام بن ساکارِ هَراري و اليفال بن اُور، 013 1CH 011 036 و حافَر مَکيراتي و اَخِياي فَلوني، 013 1CH 011 037 و حَصرُوي کَرمَلي و نَعراي ابن اَزباي. 013 1CH 011 038 و يوئيل برادر ناتان و مَبحار بن هَجرِي، 013 1CH 011 039 و صالَقِ عَمُّوني ونحراي بِيرُوتي که سلاحدار يوآب بن صَرُويه بود. 013 1CH 011 040 و عيراي يترِي و جارَبِ يترِي، 013 1CH 011 041 و اُورياي حِتِّي و زاباد بن اَحلاي، 013 1CH 011 042 و عَدينا ابن شيزاي رؤبيني که سردار رؤبينيان بود و سي نفر همراهش بودند. 013 1CH 011 043 و حانان بن مَعکَه و يوشافاط مِتنِي، 013 1CH 011 044 و عُزّياي عَشتَرُوتِي و شاماع و يعُوئيل پسران حُوتامِ عَرُوعِيرِي، 013 1CH 011 045 و يدِيعيئيل بن شِمرِي و برادرش يوخاي تِيصي، 013 1CH 011 046 و اَلِيئيل از مَحُويم و يربياي يو شُويا پسران اَلناعَم و يتمَه موآبي، 013 1CH 011 047 و اَليئيل و عَوبيد و يعسِيئيلِ مَصُوباتي. 013 1CH 012 001 و اينانند که نزد داود به صِقلَغ آمدند، هنگامي که او هنوز از ترس شاؤل بن قَيس گرفتار بود، و ايشان از آن شجاعان بودند که در جنگ معاون او بودند. 013 1CH 012 002 و به کمان مسلح بودند و سنگها و تيرها از کمانها از دست راست و دست چپ مي انداختند و از برادران شاؤل بنياميني بودند. 013 1CH 012 003 سردار ايشان اَخيعَزَر بود، و بعد از او يوآش پسران شَماعَه جِبعاتي و يزيئيل و فالَط پسران عَزمُوت و بَراکَه و ييهُوي عناتوتي، 013 1CH 012 004 و يشمَعياي جِبعُوني که در ميان آن سي نفر شجاع بود، و بر آن سي نفر برتري داشت و اِرميا و يحزيئيل و يوحانان و يوزابادِ جَديراتي، 013 1CH 012 005 و اَلعُوزاي و يريموت وبَعلِيا و شَمَريا و شَفَطياي حَرُوفي، 013 1CH 012 006 و اَلقانَه و يشَيا و عَزَرئيل و يوعَزَر و يشُبعام که از قُورَحيان بودند، 013 1CH 012 007 ويوعيلَه و زَبديا پسران يرُوحام جَدوري. 013 1CH 012 008 و بعضي از جاديان که مردان قوي شجاع و مردان جنگ آزموده و مسلح به سپر و تيراندازان که روي ايشان مثل روي شير و مانند غزال کوهي تيزرو بودند، خوشتن را نزد داود در ملاذ بيابان جدا ساختند، 013 1CH 012 009 که رئيس ايشان عازَر و دومين عُوبَديا و سومين اَلِيآب بود، 013 1CH 012 010 و چهارمين مِشمَنَّه و پنجمين اِرميا، 013 1CH 012 011 و ششم عَتّاي و هفتم اَلِيئيل، 013 1CH 012 012 و هشتم يوحانان و نهم اَلزاباد، 013 1CH 012 013 و دهم اِرميا و يازدهم مَکبَنَّاي. 013 1CH 012 014 اينان از بني جاد رؤساي لشکر بودند که کوچکتر ايشان برابر صد نفر و بزرگتر برابر هزار نفر مي بود. 013 1CH 012 015 اينانند که در ماه اول از اُردُن عبور نمودند هنگامي که آن از تمامي حدودش سيلان کرده بود و جميع ساکنان و اديها را هم به طرف مشرق و هم به طرف مغرب منهزم ساختند. 013 1CH 012 016 و بعضي از بني بنيامين و يهودا نزد داود به آن ملاذ آمدند. 013 1CH 012 017 داود به استقبال ايشان بيرون آمده، ايشان را خطاب کرده، گفت: « اگر با سلامتي براي اعانت من نزد من آمديد، دل من با شما ملصق خواهد شد؛ و اگر براي تسليم نمودن من به دست دشمنانم آمديد، با آنکه ظلمي در دست من نيست، پس خداي پدران ما اين را ببيند و انصاف نمايد.» 013 1CH 012 018 آنگاه روح بر عماساي که رئيس شلاشيم بود نازل شد (و او گفت): « اي داود ما از آن تو و اي پسر يسي ما با تو هستيم؛ سلامتي، سلامتي بر تو باد، و سلامتي بر انصار تو باد زيرا خداي تو نصرت دهنده تو است.» پس داود ايشان را پذيرفته، سرداران لشکر ساخت. 013 1CH 012 019 و بعضي از مَنَّسي به داود ملحق شدند هنگامي که او همراه فلسطينيان براي مقاتله با شاؤل مي رفت؛ اما ايشان را مدد نکردند زيرا که سرداران فلسطينيان بعد از مشورت نمودن، او را پس فرستاده، گفتند که: « او با سرهاي ما به آقاي خود شاؤل ملحق خواهد شد.» 013 1CH 012 020 و هنگامي که به صِقلَغ مي رفت، بعضي از مَنَّسي به او پيوستند يعني عَدناح و يوزاباد و يدِيعَئيل و ميکائيل و يوزاباد و اَلِيهُو و صِلتاي که سرداران هزارهاي مَنَّسي بودند. 013 1CH 012 021 ايشان داود را به مقاومت فوجهاي (عَمالَقه) مدد کردند، زيرا جميع ايشان مردان قوي شجاع و سردار لشکر بودند. 013 1CH 012 022 زيرا در آن وقت، روز به روز براي اعانت داود نزد وي مي آمدند تا لشکرِ بزرگ، مثل لشکر خدا شد. 013 1CH 012 023 و اين است شماره افراد آناني که براي جنگ مسلح شده، نزد داود به حَبرُون آمدند تا سلطنت شاؤل را بر حسب فرمان خداوند به وي تحويل نمايند. 013 1CH 012 024 از بني يهودا شش هزار و هشتصد نفر که سپر و نيزه داشتند و مسلح جنگ بودند. 013 1CH 012 025 از بني شَمعون هفت هزار و يکصد نفر که مردان قوي شجاع براي جنگ بودند. 013 1CH 012 026 از بني لاوي چهار هزار و ششصد نفر. 013 1CH 012 027 و يهُوياداع رئيس بني هارون و سه هزار و هفتصد نفر همراه وي. 013 1CH 012 028 و صادوق که جوان قوي و شجاع بود با بيست ودو سردار از خاندان پدرش. 013 1CH 012 029 و از بني بنيامين سه هزار نفر از برادران شاؤل و تا آن وقت اکثر ايشان وفاي خاندان شاؤل را نگاه مي داشتند. 013 1CH 012 030 و از بني افرايم بيست هزار و هشتصد نفر که مردان قوي و شجاع و در خاندان پدران خويش نامور بودند. 013 1CH 012 031 و از نصف سبط مَنَّسي هجده هزار نفر که به نامهاي خود تعيين شده بودند که بيايند و داود را به پادشاهي نصب نمايند. 013 1CH 012 032 و از بني يسّاکار کساني که از زمانها مخبر شده، مي فهميدند که اسرائيليان چه بايد بکنند، سرداران ايشان دوست نفر و جميع برادران ايشان فرمان بردار ايشان بودند. 013 1CH 012 033 و از زبولون پنجاه هزار نفر که با لشکر بيرون رفته، مي توانستند جنگ را با همه آلات حرب بيارايند و صف آرايي کنند و دو دل نبودند. 013 1CH 012 034 و از نَفتالي هزار سردار و با ايشان سي و هفت هزار نفر با سپر و نيزه. 013 1CH 012 035 و از بني دان بيست و هشت هزار و ششصد نفر براي جنگ مهيا شدند. 013 1CH 012 036 و از اَشِير چهل هزار نفر که با لشکر بيرون رفته، مي توانستند جنگ را مهيا سازند. 013 1CH 012 037 و از آن طرف اُردُن از بني جاد و نصف سبط مَنَّسي صد و بيست هزار نفر که با جميع آلات لشکر براي جنگ (مهيا شدند). 013 1CH 012 038 جميع اينها مردان جنگي بودند که بر صف آرائي قادر بودند با دل کامل به حَبرُون آمدند تا داود را بر تمامي اسرائيل به پادشاهي نصب نمايند، و تمامي بقيه اسرائيل نيز براي پادشاه ساختن داود يک دل بودند. 013 1CH 012 039 و در آنجا با داود سه روز اکل و شرب نمودند زيرا که برادران ايشان به جهت ايشان تدارک ديده بودند. 013 1CH 012 040 و مجاوران ايشان نيز تا يسّاکار و زبولون و نَفتالي نان بر الاغها و شتران و قاطران و گاوان آوردند و مأکولات از آرد و قرصهاي انجير و کشمش و شراب و روغن و گاوان و گوسفندان به فراواني آوردند چونکه در اسرائيل شادماني بود. 013 1CH 013 001 و داود با سرداران هزاره و صده و با جميع رؤسا مشورت کرد. 013 1CH 013 002 و داود به تمامي جماعت اسرائيل گفت: « اگر شما مصلحت مي دانيد و اگر اين از جانب يهُوَه خداي ما باشد، نزد برادران خود که در همه زمينهاي اسرائيل باقي مانده اند، به هر طرف بفرستيم و با ايشان کاهنان و لاوياني که در شهرهاي خود و حوالي آنها مي باشند، نزد ما جمع شوند، 013 1CH 013 003 و تابوت خداي خويش را باز نزد خود بياوريم چونکه در ايام شاؤل نزد آن مسألت ننموديم.» 013 1CH 013 004 و تمامي جماعت گفتند که: « چنين بکنيم.» زيرا که اين امر به نظر تمامي قوم پسند آمد. 013 1CH 013 005 پس داود تمامي اسرائيل را از شيحُورِ مصر تا مدخل حَمات جمع کرد تا تابوت خدا را از قريت يعاريم بياورند. 013 1CH 013 006 و داود و تمامي اسرائيل به بَعلَه که همان قريت يعاريم است و از آنِ يهودا بود، بر آمدند تا تابوت خدا يهُوَه را که در ميان کروبيان در جايي که اسم او خوانده مي شود ساکن است، از آنجا بياورند. 013 1CH 013 007 و تابوت خدا را بر ارابه اي تازه از خانه اَبِيناداب آوردند و عُزّا و اَخِيو ارابه را مي راندند. 013 1CH 013 008 و داود و تمامي اسرائيل با سرود و بربط و عود و دف و سنج و کرنا به قوت تمام به حضور خدا وجد مي نمودند. 013 1CH 013 009 و چون به خرمنگاه کيدون رسيدند عُزّا دست خود را دراز کرد تا تابوت را بگيرد زيرا گاوان مي لغزيدند. 013 1CH 013 010 و خشم خداوند بر عُزّا افروخته شده، او را زد از آن جهت که دست خود را به تابوت دراز کرد و در آنجا به حضور خدا مرد. 013 1CH 013 011 و داود محزون شد چونکه خداوند بر عُزّا رخنه نمود و آن مکان را تا امروز فارَص عُزّا ناميد. 013 1CH 013 012 و در آن روز داود از خدا ترسان شده، گفت: « تابوت خدا را نزد خود چگونه بياورم؟» 013 1CH 013 013 پس داود تابوت را نزد خود به شهر داود نياورد بلکه آن را به خانه عُوبيد اَدُوم جَتِّي برگردانيد. 013 1CH 013 014 و تابوت خدا نزد خاندان عُوبيد اَدُوم در خانه اش سه ماه ماند و خداوند خانه عُوبيد اَدُوم و تمامي مايملک او را برکت داد. 013 1CH 014 001 و حيرام پادشاه صور، قاصدان با چوب سرو آزاد و بنايان و نجاران نزد داود فرستاده تا خانه اي براي او بسازند. 013 1CH 014 002 و داود دانست که خداوند او را به پادشاهي اسرائيل استوار داشته است، زيرا که سلطنتش به خاطر قوم او اسرائيل به درجه بلند برافراشته شده بود. 013 1CH 014 003 و داود در اورشليم با زنان گرفت، و داود پسران و دختران ديگر توليد نمود. 013 1CH 014 004 و اين است نامهاي فرزنداني که در اورشليم براي وي به هم رسيدند: شَمُّوع و شُوباب و ناتان و سُليمان، 013 1CH 014 005 و یبحار و اَلِيشُوع و اَلِيفالَط، 013 1CH 014 006 و نُوجَه و نافَج و يافِيع، 013 1CH 014 007 و اَلِيشامَع و بَعلياداع و اَلِيفَلَط. پيروزي داود بر فلسطينيان 013 1CH 014 008 و چون فلسطينيان شنيدند که داود به پادشاهي تمام اسرائيل مسح شده است، پس فلسطينيان برآمدند تا داود را (براي جنگ) بطلبند؛ و چون داود شنيد، به مقابله ايشان برآمد. 013 1CH 014 009 و فلسطينيان آمده، در وادي رفائيم منتشر شدند. 013 1CH 014 010 و داود از خدا مسألت نموده، گفت: « آيا به مقابله فلسطينيان برآيم و آيا ايشان را به دست من تسليم خواهي نمود؟» خداوند او را گفت: « برآي وايشان را به دست تو تسليم خواهم کرد.» 013 1CH 014 011 پس به بَعل فَراصِيم برآمدند و داود ايشان را در آنجا شکست داد و داود گفت: « خدا بر دشمنان من به دست من مثل رخنه آب رخنه کرده است.» بنابراين آن مکان را بَعل فَراصِيم نام نهادند. 013 1CH 014 012 و خدايان خود را در آنجا ترک کردند و داود امر فرمود که آنها را به آتش بسوزانند. 013 1CH 014 013 و فلسطينيان بار ديگر در آن وادي منتشر شدند. 013 1CH 014 014 و داود باز از خدا سؤال نمود و خدا او را گفت: « از عقب ايشان مرو بلکه از ايشان رو گردانيده، در مقابل درختان توت به ايشان نزديک شو. 013 1CH 014 015 و چون در سر درختان توت آواز قدمها بشنوي، آنگاه براي جنگ بيرون شو، زيرا خدا پيش روي تو بيرون رفته است تا لشکر فلسطينيان را مغلوب سازد.» 013 1CH 014 016 پس داود بر وفق آنچه خدا اورا امر فرموده بود، عمل نمود و لشکر فلسطينيان را از جِبعُون تا جارز شکست دادند. 013 1CH 014 017 و اسم داود در جميع اراضي شيوع يافت و خداوند ترس او را بر تمامي امّت ها مستولي ساخت. 013 1CH 015 001 و داود در شهر خود خانه ها بنا کرد و مکاني براي تابوت خدا فراهم ساخته، خيمه اي به جهت آن برپا نمود. 013 1CH 015 002 آنگاه داود فرمود که غير از لاويان کسي تابوت خدا را برندارد زيرا خداوند ايشان را برگزيده بود تا تابوت خدا بردارند و او را هميشه خدمت نمايند. 013 1CH 015 003 و داود تمامي اسرائيل را در اورشليم جمع کرد تا تابوت خداوند را به مکاني که برايش مهيا ساخته بود، بياورند. 013 1CH 015 004 و داود پسران هارون و لاويان را جمع کرد. 013 1CH 015 005 از بني قَهات اُوريئيلِ رئيس وصد بيست نفر برادرانش را. 013 1CH 015 006 از بني مَراري، عَساياي رئيس ودوست بيست نفر برادرانش را. 013 1CH 015 007 از بني جَرشُوم، يوئيل رئيس و صد وسي نفر برادرانش را. 013 1CH 015 008 از بني اليصافان، شَمَعياي رئيس و دوست نفر برادرانش را. 013 1CH 015 009 از بني حَبرُون، اِيلِيئيل رئيس و هشتاد نفر برادرانش را. 013 1CH 015 010 از بني عُزّيئيل، عَمِّيناداب رئيس وصد و دوازده نفر برادرانش را. 013 1CH 015 011 و داود صادوق و ابياتارِکَهَنَه و لاويان يعني اُرِيئيل و عَسايا و يوئيل و شَمَعيا و اِيليئيل و عَمِّيناداب را خوانده، 013 1CH 015 012 به ايشان گفت: «شما رؤساي خاندانهاي آباي لاويان هستيد؛ پس شما و برادران شما خويشتن را تقديس نماييد تا تابوت يهُوَه خداي اسرائيل را به مکاني که برايش مهيا ساخته ام بياوريد. 013 1CH 015 013 زيرا از اين سبب که شما دفعه اول آن را نياورديد، يهُوَه خداي ما بر ما رخنه کرد، چونکه او را بر حسب قانون نطلبيديم.» 013 1CH 015 014 پس کاهنان و لاويان خويشتن را تقديس نمودند تا تابوت يهُوَه خداي اسرائيل را بياورند. 013 1CH 015 015 و پسران لاويان بر وفق آنچه موسي بر حسب کلام خداوند امر فرموده بود، چوب دستيهاي تابوت خدا را بر کتفهاي خود گذاشته، آن را برداشتند. 013 1CH 015 016 و داود رؤساي لاويان را فرمود تا برادران خود مغنيان را با آلات موسيقي از عودها و بربطها سنجها تعين نمايند، تا به آواز بلند و شادماني صدا زنند. 013 1CH 015 017 پس لاويان هِيمان بن يوئيل و از برادران او آساف بن بَرَکيا و از برادران ايشان بني مَراري ايتان بن قُوشيا را تعيين نمودند. 013 1CH 015 018 و با ايشان از برادران درجه دوم خود: زکريا و بَين و يعريئيل شَميراموت و يحيئيل و عُنِّي و اَلِيآب و بنايا و مَعَسيا و مَتِّتيا و اَليفَليا و مَقَنيا و عُوبيد اَدُوم و يعِيئِيل دربانان را. 013 1CH 015 019 و از مغنيان: هِيمان و آساف و ايتان را با سنجهاي برنجين تا بنوازند. 013 1CH 015 020 و زَکرّيا و عَزِيئيل و شَميراموت و يحيئيل و عُنِّي و اَليآب و مَعَسيا و بنايا را با عودها بر آلاموت. 013 1CH 015 021 و مَتَّتيا و اَليفَليا و مَقَنيا و عُوبيد اَدُوم و يعِيئيل و عَزَريا را با بربطهاي بر ثَمانِي تا پيشرَوِي نمايند. 013 1CH 015 022 و کَنَنيا رئيس لاويان بر نغمات بود و مغنّيان را تعليم مي داد زيرا که ماهر بود. 013 1CH 015 023 و بَرَکيا و اَلقانَه دربانان تابوت بودند. 013 1CH 015 024 و شَبَنيا و يوشافاط و نَتَنئيل و عَماساي و زَکريا و بَنايا و اَلَيعَزَر کَهَنَه پيش تابوت خدا کرنا مي نواختند، و عوبيد اَدُوم و يحيي دربانانِ تابوت بودند. 013 1CH 015 025 و داود و مشايخ اسرائيل و سرداران هزاره رفتند تا تابوت عهد خداوند را از خانه عوبيد اَدُوم با شادماني بياورند. 013 1CH 015 026 و چون خدا لاويان را که تابوت عهد خداوند را برمي داشتند اعانت کرد، ايشان هفت گاو و هفت قوچ ذبح کردند. 013 1CH 015 027 و داود و جميع لاوياني که تابوت را برمي داشتند و مغنيان و کَنَنيا که رئيس نغمات مغنيان بود به کتان نازک ملبس بودند، و داود ايفود کتان دربرداشت. 013 1CH 015 028 و تمامي اسرائيل تابوت عهد خداوند را به آواز شادماني و آواز بوق و کرّنا و سنج و عود و بربط مي نواختند. 013 1CH 015 029 و چون تابوت عهد خداوند وارد شهر داود مي شد، ميکال دختر شاؤل از پنجره نگريست و داود پادشاه را ديد که رقص و وجد مي نمايد، او را در دل خود خوار شمرد. 013 1CH 016 001 و تابوت خدا را آورده، آن را در خيمه اي که داود برايش برپا کرده بود، گذاشتند؛ و قرباني هاي سوختني و ذبايح سلامتي به حضور خدا گذرانيدند. 013 1CH 016 002 و چون داود از گذرانيدن قرباني هاي سوختني و ذبايح سلامتي فارغ شد، قوم را به اسم خداوند برکت داد. 013 1CH 016 003 و به جميع اسرائيليان به مردان و زنان به هر يکي يک گرده نان و يک پاره گوشت ويک قرص کشمش بخشيد. 013 1CH 016 004 و بعضي لاويان براي خدمتگزاري پيش تابوت خداوند تعيين نمود تا يهُوَه خداي اسرائيل را ذکر نمايند و شکر گويند و تسبيح خوانند، 013 1CH 016 005 يعني آساف رئيس و بعد از او زکريا و يعيئيل و شَمِيرامُوت و يحيئيل و مَتَّتيا و اَلِيآب و بنايا و عُوبيد اَدُوم و يعيئيل را با عودها و بربطها و آساف با سنجها مي نواخت. 013 1CH 016 006 و بنايا و يحزِيئيل کهنه پيش تابوت عهد خدا با کرّناها دائماً (حاضر مي بودند). 013 1CH 016 007 پس در همان روز داود اولاً (اين سرود را) به دست آساف و برادرانش داد تا خداوند را تسبيح بخوانند: 013 1CH 016 008 يهُوَه را حمد گوييد و نام او را بخوانيد. اعمال او را در ميان قومها اعلام نماييد. 013 1CH 016 009 اورا بسراييد براي او تسبيح بخوانيد. در تمامي کارهاي عجيب او تفکر نماييد. 013 1CH 016 010 در نام قدّوس او فخر کنيد. دل طالبان خداوند شادمان باشد. 013 1CH 016 011 خداوند و قوت او را بطلبيد. روي او را پيوسته طالب باشيد. 013 1CH 016 012 کارهاي عجيب را که او کرده است، بياد آوريد، آيات او را و داوريهاي دهان وي را، 013 1CH 016 013 اي ذريت بنده او اسرائيل! اي فرزندان يعقوب برگزيده او! 013 1CH 016 014 يهُوَه خداي ما است. داوريهاي او در تمامي جهان است. 013 1CH 016 015 عهد او را بياد آوريد تا ابدالآباد، و کلامي را که به هزاران پشت فرموده است، 013 1CH 016 016 آن عهدي را که با ابراهيم بسته، و قَسَمي را که براي اسحاق خورده است، 013 1CH 016 017 و آن را براي يعقوب فريضه قرار داد و براي اسرائيل عهد جاوداني؛ 013 1CH 016 018 و گفت زمين کَنعان را به تو خواهم داد، تا حصه ميراث شما شود، 013 1CH 016 019 هنگامي که عددي معدود بوديد، قليل العدد و غربا در آنجا، 013 1CH 016 020 و از اُمّتي تا اُمّتي سرگردان مي بودند، واز يک مملکت تا قوم ديگر. 013 1CH 016 021 او نگذاشت که کسي بر ايشان ظلم کند، بلکه پادشاهان را به خاطر ايشان توبيخ نمود، 013 1CH 016 022 که بر مسيحان من دست مگذاريد، و انبياي مرا ضرر مرسانيد. 013 1CH 016 023 اي تمامي زمين يهُوَه را بسراييد. نجات او را روز به روز بشارت دهيد. 013 1CH 016 024 در ميان امّت ها جلال او را ذکر کنيد، و کارهاي عجيب او را در جميع قوم ها. 013 1CH 016 025 زيرا خداوند عظيم است و بي نهايت محمود؛ و او مُهيب است بر جميع خدايان. 013 1CH 016 026 زيرا جميع خدايان امّت ها بتهايند. اما يهُوَه آسمانها را آفريد. 013 1CH 016 027 مجد و جلال به حضور وي است؛ قوت و شادماني در مکان او است. 013 1CH 016 028 اي قبايل قوم ها خداوند را توصيف نماييد. خداوند را به جلال و قوت توصيف نماييد. 013 1CH 016 029 خداوند را به جلال اسم او توصيف نماييد. هدايا بياوريد و به حضور وي بياييد. خداوند را در زينت قدوسيت بپرستيد. 013 1CH 016 030 اي تمامي زمين از حضور وي بلرزيد. ربع مسکون نيز پايدار شد و جنبش نخواهد خورد. 013 1CH 016 031 آسمان شادي کند و زمين سرور نمايد، و در ميان اُمّت ها بگويند که يهُوَه سلطنت مي کند. 013 1CH 016 032 دريا و پري آن غرش نمايد؛ و صحرا و هر چه در آن است به وجد آيد. 013 1CH 016 033 آنگاه درختان جنگل ترنم خواهند نمود، به حضور خداوند زيرا که براي داوري جهان مي آيد. 013 1CH 016 034 يهُوَه را حمد بگوييد زيرا که نيکو است. زيرا که رحمت او تا ابدالآد است. 013 1CH 016 035 و بگوييد اي خداي نجات ما ما را نجات بده. و ما را جمع کرده، از ميان اُمت ها رهايي بخش. تا نام قدوس تو را حمد گوييم، و در تسبيح تو فخر نماييم. 013 1CH 016 036 يهُوَه خداي اسرائيل متبارک باد. از ازل تا ابدالآباد. و تمامي قوم آمين گفتند و خداوند را تسبيح خواندند. 013 1CH 016 037 پس آساف و برادرانش را آنجا پيش تابوت عهد خداوند گذاشت تا هميشه پيش تابوت به خدمت هر روز در روزش مشغول باشند. 013 1CH 016 038 و عُوبيد اَدُوم و شصت و هشت نفر برادران ايشان و عُوبيد اَدُوم بن يدِيتُون و حُوسَه دربانان را. 013 1CH 016 039 و صادوقِ کاهن و کاهنان برادرانش را پيش مسکن خداوند در مکان بلندي که در جِبعُون بود، 013 1CH 016 040 تا قرباني هاي سوختني براي خداوند بر مذبح قرباني سوختني دائماً صبح و شام بگذرانند بر حسب آنچه در شريعت خداوند که آن را به اسرائيل امر فرموده بود مکتوب است. 013 1CH 016 041 و با ايشان هِيمان و يدُوتُون و ساير برگزيدگاني را که اسم ايشان ذکر شده بود تا خداوند را حمد گويند زيرا که رحمت او تا ابدالآباد است. 013 1CH 016 042 و همراه ايشان هِيمان و يدُوتُون را با کّرناها و سنجها و آلات نغمات خدا به جهت نوازندگان و پسران يدُوتُون را تا نزد دروازه باشند. 013 1CH 016 043 پس تمامي قوم هر يکي به خانه خود رفتند، اما داود برگشت تا خانه خود را تبرک نمايد. 013 1CH 017 001 و واقع شد چون داود در خانه خود نشسته بود که داود به ناتان نبي گفت: « اينک من خانه سرو آزاد ساکن مي باشم و تابوت عهد خداوند زير پرده ها است.» 013 1CH 017 002 ناتان به داود گفت: « هر آنچه در دلت باشد به عمل آور زيرا خدا با تو است.» 013 1CH 017 003 و در آن شب واقع شد که کلام خدا به ناتان نازل شده،گفت: 013 1CH 017 004 « برو و به بنده من داود بگو خداوند چنين مي فرمايد: تو خانه اي براي سکونت من بنا نخواهي کرد. 013 1CH 017 005 زيرا از روزي که بني اسرائيل را بيرون آوردم تا امروز در خانه ساکن نشده ام بلکه از خيمه به خيمه و مسکن به مسکن گردش کرده ام. 013 1CH 017 006 و به هر جايي که با تمامي اسرائيل گردش کرده ام، آيا به احدي از داوران اسرائيل که براي رعايت قوم خود مأمور داشتم، سخني گفتم که چرا خانه اي از سرو آزاد براي من بنا نکرديد؟ 013 1CH 017 007 و حال به بنده من داود چنين بگو: يهُوَه صبايوت چنين مي فرمايد: من تو را از چراگاه از عقب گوسفندان گرفتم تا پيشواي قوم من اسرائيل باشي. 013 1CH 017 008 و هر جايي که مي رفتي، من با تو مي بودم و جميع دشمنانت را از حضور تو منقطع ساختم و براي تو اسمي مثل اسم بزرگاني که بر زمين اند پيدا کردم. 013 1CH 017 009 و به جهت قوم خود اسرائيل مکاني تعيين نمودم و ايشان را غرس کردم تا در مکان خويش ساکن شده، باز متحرک نشوند، و شريران ايشان را ديگر مثل سابق ذليل نسازند. 013 1CH 017 010 و از ايامي که داوران را بر قوم خود اسرائيل تعيين نمودم و تمامي دشمنانت را مغلوب ساختم، تو را خبر مي دادم که خداوند خانه اي براي تو بنا خواهد نمود. 013 1CH 017 011 و چون روزهاي عمر تو تمام شود که نزد پدران خود رحلت کني، آنگاه ذريت تو را که پسران تو خواهد بود، بعد از تو خواهم برانگيخت و سلطنت او را پايدار خواهم نمود. 013 1CH 017 012 او خانه اي براي من بنا خواهد کرد و من کرسي او را تا به ابد استوار خواهم ساخت. 013 1CH 017 013 من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود و رحمت خود را از او دور نخواهم کرد چنانکه آن را از کسي که قبل از تو بود دور کردم. 013 1CH 017 014 و او را در خانه و سلطنت خودم تا به ابد پايدار خواهم ساخت و کرسي او استوار خواهد ماند تا ابدالآباد.» 013 1CH 017 015 بر حسب تمامي اين کلمات و مطابق تمامي اين رؤيا ناتان به داود تکلم نمود. 013 1CH 017 016 و داود پادشاه داخل شده، به حضور خداوند نشست و گفت: « اي يهُوَه خدا، من کيستم و خاندان من چيست که مرا به اين مقام رسانيدي؟ 013 1CH 017 017 و اين نيز در نظر تو اي خدا امر قليل نمود زيرا که درباره خانه بنده ات نيز براي زمان طويل تکلم نمودي و مرا اي يهُوَه خدا، مثل مرد بلند مرتبه منظور داشتي. 013 1CH 017 018 و داود ديگر درباره اکرامي که به بنده خود کردي، نزد تو چه تواند افزود زيرا که تو بنده خود را مي شناسي. 013 1CH 017 019 اي خداوند، به خاطر بنده خود و موافق دل خويش جميع اين کارهاي عظيم را به جا آوردي تا تمامي اين عظمت را ظاهر سازي. 013 1CH 017 020 اي يهُوَه مثل تو کسي نيست و غير از تو خدايي ني. موافق هر آنچه به گوشهاي خود شنيديم، 013 1CH 017 021 و مثل قوم تو اسرائيل کدام امتي بر روي زمين است که خدا بيايد تا ايشان را فديه داده، براي خويش قوم بسازد، و به کارهاي عظيم و مهيب اسمي براي خود پيدا نمايي و امّت ها را از حضور قوم خود که ايشان را از مصر فديه دادي، اخراج نمايي. 013 1CH 017 022 و قوم خود اسرائيل را براي خويش تا به ابد قوم ساختني و تو اي يهُوَه خداي ايشان شدي. 013 1CH 017 023 « و الآن اي خداوند کلامي که درباره بنده ات و خانه اش گفتي تا به ابد استوار شود و بر حسب آنچه گفتي عمل نما. 013 1CH 017 024 و اسم تو تا به ابد استوار و معظم بماند تا گفته شود که يهُوَه صبايوت خداي اسرائيل خداي اسرائيل است و خاندان بنده ات داود به حضور تو پايدار بماند. 013 1CH 017 025 زيرا تو اي خداي من بر بنده خود کشف نمودي که خانه اي برايش بنا خواهي نمود؛ بنابراين بنده ات جرأت کرده است که اين دعا را نزد تو بگويد. 013 1CH 017 026 و الآن اي يهُوَه، تو خدا هستي و اين احسان را به بنده خود وعده دادي. 013 1CH 017 027 و الآن تو را پسند آمد که خانه بنده خود را برکت دهي تا در حضور تو تا به ابد بماند زيرا که تو اي خداوند برکت داده اي و مبارک خواهد بود تا ابدالآباد.» 013 1CH 018 001 و بعد از اين واقع شد که داود فلسطينيان را شکست داده، مغلوب ساخت و جَتّ و قريه هايش را از دست فلسطينيان گرفت. 013 1CH 018 002 و موآب را شکست داد و موآبيان بندگان داود شده، هدايا آوردند. 013 1CH 018 003 و داود هَدَرعَزَر پادشاه صُوبَه را در حَمات هنگامي که مي رفت تا سلطنت خود را نزد نهر فرات استوار سازد، شکست داد. 013 1CH 018 004 و داود هزار ارابه و هفت هزار سوار و بيست هزار پياده از او گرفت، و داود تمامي اسبان ارابه را پي کرد، اما از آنها براي صد ارابه نگاه داشت. 013 1CH 018 005 و چون اَراميانِ دمشق به مدد هَدَرعَزَر پادشاه صُوبَه آمدند، داود بيست و دو هزار نفر از اَراميان را کشت. 013 1CH 018 006 و داود در اَرامِ دمشق (قراولان) گذاشت و اَراميان بندگان داود شده، هدايا آوردند. و خداوند داود را در هر جا که مي رفت نصرت مي داد. 013 1CH 018 007 و داود سپرهاي طلا را که بر خادمان هَدَرعَزَر بود گرفته، آنها را به اورشليم آورد. 013 1CH 018 008 و داود از طِبحَت و کُون شهرهاي هَدَرعَزَر برنج از حد زياده گرفت که از آن سُليمان درياچه و ستونها و ظروف برنجين ساخت. 013 1CH 018 009 و چون تُوعُو پادشاه حَمات شنيد که داود تمامي لشکر هَدَرعَزَر پادشاه صُوبَه را شکست داده است، 013 1CH 018 010 پسر خود هَدُرام را نزد داود پادشاه فرستاد تا سلامتي او بپرسد و او را تَهنِيت گويد از آن جهت که با هَدَرعَزَر جنگ نموده او را شکست داده بود، زيرا هَدَرعَزَر با تُوعُو مقاتله مي نمود؛ و هر قِسم ظروف طلا و نقره و برنج (با خود آورد). 013 1CH 018 011 و داود پادشاه آنها را نيز براي خداوند وقف نمود، با نقره و طلايي که از جميع امّت ها يعني از اَدُوم و موآب و بني عَمُّون و فلسطينيان و عَمالَقَه آورده بود. 013 1CH 018 012 و اَبِشاي ابن صَرُويه هجده هزار نفر از اَدُوميان را در وادي مِلح کشت. 013 1CH 018 013 و در اَدُوم قراولان قرار داد و جميع اَدُوميان بندگان داود شدند و خداوند داود را در هر جايي که مي رفت نصرت مي داد. 013 1CH 018 014 و داود بر تمامي اسرائيل سلطنت نمود، انصاف و عدالت را بر تمامي قوم خود مجزا مي داشت. 013 1CH 018 015 و يوآب بن صَرُويه سردار لشکر بود و يهوشافاط بن اَخِيلُود وقايع نگار. 013 1CH 018 016 و صادوق بن اَخِيطُوب و ابيمَلِک بن اَبياتار کاهن بودند و شوشا کاتب بود. 013 1CH 018 017 و بنايا ابن يهُوياداع رئيس کَريتيان و فَلِيتيان و پسران داود نزد پادشاه مقدم بودند. 013 1CH 019 001 و بعد از اين واقع شد که ناحاش، پادشاه بني عَمُّون مرد و پسرش در جاي او سلطنت نمود. 013 1CH 019 002 و داود گفت: « با حانُون بن ناحاش احسان نمايم چنانکه پدرش به من احسان کرد.» پس داود قاصدان فرستاد تا او را درباره پدرش تعزيت گويند. و خادمان داود به زمين بني عَمُّون نزد حانُون براي تعزيت وي آمدند. 013 1CH 019 003 و سروران بني عَمُّون به حانُون گفتند: « آيا گمان مي بري که به جهت تکريم پدر تو است که داود تعزيت کنندگان نزد تو فرستاده است؟ ني بلکه بندگانش به جهت تفحص و انقلاب و جاسوسي زمين نزد تو آمدند.» 013 1CH 019 004 پس حانُون خادمان داود را گرفته، ريش ايشان را تراشيد و لباسهاي ايشان را از ميان تا جاي نشستن دريده، ايشان را رها کرد. 013 1CH 019 005 و چون بعضي آمده، داود را از حالت آن کسان خبر دادند، به استقبال ايشان فرستاد زيرا که ايشان بسيار خجل بودند، و پادشاه گفت: « در اَريحا بمانيد تا ريشهاي شما درآيد و بعد از آن برگرديد.» 013 1CH 019 006 و چون بني عَمُّون ديدند که نزد داود مکروه شده اند، حانُون و بني عَمُّون هزار وزنه نقره فرستادند تا ارابه ها و سواران از اَرام نَهرَين و اَرام مَعکَه و صُوبَه براي خود اجير سازند. 013 1CH 019 007 پس سي و دو هزار ارابه و پادشاه مَعکَه و جمعيت او را براي خود اجير کردند، و ايشان بيرون آمده، در مقابل مِيدَبا اُردو زدند، و بني عَمُّون از شهر هاي خود جمع شده، براي مقاتله آمدند. 013 1CH 019 008 و چون داود اين را شنيد، يوآب و تمامي لشکر شجاعان را فرستاد. 013 1CH 019 009 و بني عَمُّون بيرون آمده، نزد دروازه شهر براي جنگ صف آرايي نمودند. و پادشاهاني که آمده بودند، در صحرا عليحده بودند. 013 1CH 019 010 و چون يوآب ديد که روي صفوف جنگ، هم از پيش و هم از عقبش بود، از تمامي برگزيدگان اسرائيل گروهي را انتخاب کرده، در مقابل اَرميان صف آرايي نمود. 013 1CH 019 011 و بقيه قوم را به دست برادر خود اَبِشاي سپرده و به مقابل بني عَمُّون صف کشيدند. 013 1CH 019 012 و گفت: « اگر اَرميان بر من غالب آيند، به مدد من بيا؛ و اگر بني عَمُّون بر تو غالب آيند، به جهت امداد تو خواهم آمد. 013 1CH 019 013 دلير باش که به جهت قوم خويش و به جهت شهر هاي خداي خود مردانه بکوشيم و خداوند آنچه را در نظرش پسند آيد بکند.» 013 1CH 019 014 پس يوآب و گروهي که همراهش بودند، نزديک شدند تا با اَرميان جنگ کنند و ايشان از حضور وي فرار کردند. 013 1CH 019 015 و چون بني عَمُّون ديدند که اَراميان فرار کردند، ايشان نيز از حضور برادرش اَبِشاي گريخته، داخل شهر شدند؛ و يوآب به اورشليم برگشت. 013 1CH 019 016 و چون اَراميان ديدند که از حضور اسرائيل شکست يافتند، ايشان قاصدان فرستاده، اَراميان را که به آن طرف نهر بودند، و شُوفَک سردار لشکر هَدَرعَزَر پيشواي ايشان بود. 013 1CH 019 017 و چون خبر به داود رسيد، تمامي اسرائيل را جمع کرده، از اُردُن عبور نمود وبه ايشان رسيده، مقابل ايشان صف آرايي نمود. و چون داود جنگ را با اَراميان آراسته بود، ايشان با وي جنگ کردند. 013 1CH 019 018 و اَراميان از حضور اسرائيل فرار کردند و داود مردان هفت هزار ارابه و چهل هزار پياده از اَراميان را کشت، و شُوفَک سردار لشکر را به قتل رسانيد. 013 1CH 019 019 و چون بندگان هَدَرعَزَر ديدند که از حضور اسرائيل شکست خوردند، با داود صلح نموده، بنده او شدند، و اَراميان بعد از آن در اعانت بني عَمُّون اقدام ننمودند. 013 1CH 020 001 و واقع شد در وقت تحويل سال، هنگام بيرون رفتن پادشاهان، که يوآب قوت لشکر را بيرون آورد، و زمين بني عَمُّون را ويران ساخت و آمده، رَبَّه را محاصره نمود. اما داود در اورشليم ماند و يوآب رَبَّه را تسخير نموده، آن را منهدم ساخت. 013 1CH 020 002 و داود تاج پادشاه ايشان را از سرش گرفت که وزنش يک وزنه طلا بود و سنگهاي گرانبها داشت و آن را بر سر داود گذاشتند و غنيمت از حد زياده از شهر بردند. 013 1CH 020 003 و خلق آنجا را بيرون آورده، ايشان را به ارّه ها و چومهاي آهنين و تيشه ها پاره پاره کرد؛ و داود به همين طور با جميع شهرهاي بني عَمُّون رفتار نمود. پس داود و تمامي قوم به اورشليم برگشتند. 013 1CH 020 004 و بعد از آن جنگي با فلسطينيان در جازَر، واقع شد که در آن سِبکاي حُوشاتي سِفّاي را که از اولاد رافا بود کشت و ايشان مغلوب شدند. 013 1CH 020 005 و باز جنگ با فلسطينيان واقع شد و اَلحانان بن ياعير لحميرا که برادر جُليات جَتِّي بود کُشت که چوب نيزه اش مثل نورد جولاهکان بود. 013 1CH 020 006 و باز جنگ در جَتّ واقع شد که در آنجا مردي بلند قد بود که بيست وچهار انگشت، شش بر هر دست و شش بر هر پا داشت و او نيز براي رافا زاييده شده بود. 013 1CH 020 007 و چون او اسرائيل را به تنگ آورد، يهُوناتان بن شِمعا برادر داود او را کُشت. 013 1CH 020 008 اينان براي رافا در جَتّ زاييده شدند و به دست داود و به دست بندگانش افتادند. 013 1CH 021 001 و شيطان بر ضد اسرائيل برخاسته، داود را اغوا نمود که اسرائيل را بشمارد. 013 1CH 021 002 و داود به يوآب و سروران قوم گفت: « برويد و عدد اسرائيل را از بئرشَبَع تا دان گرفته، نزد من بياوريد تا آن را بدانم.» 013 1CH 021 003 يوآب گفت: « خداوند بر قوم خود هر قدر که باشند صد چندان مزيد کند؛ و اي آقايم پادشاه آيا جميع ايشان بندگان آقايم نيستند؟ ليکن چرا آقايم خواهش اين عمل دارد و چرا بايد باعث گناه اسرائيل بشود؟» 013 1CH 021 004 اما کلام پادشاه بر يوآب غالب آمد و يوآب در ميان تمامي اسرائيل گردش کرده، باز به اورشليم مراجعت نمود. 013 1CH 021 005 و يوآب عدد شمرده شدگان قوم را به داود داد و جمله اسرائيليان هزار هزار و يکصد هزار مرد شمشير زن و از يهودا چهارصد و هفتاد و چهار هزار مرد شمشير زن بودند. 013 1CH 021 006 ليکن لاويان و بنيامينيان را در ميان ايشان نشمرد زيرا که فرمان پادشاه نزد يوآب مکروه بود. 013 1CH 021 007 و اين امر به نظر خدا ناپسند آمد، پس اسرائيل را مبتلا ساخت. 013 1CH 021 008 و داود به خدا گفت: « در اين کاري که کردم، گناه عظيمي ورزيدم. و حال گناه بنده خود را عفو فرما زيرا که بسيار احمقانه رفتار نمودم.» 013 1CH 021 009 و خداوند جاد را که رايي داود بود خطاب کرده، گفت: 013 1CH 021 010 « برو و داود را اعلام کرده، بگو خداوند چنين مي فرمايد: من سه چيز پيش تو مي گذارم؛ پس يکي از آنها را براي خود اختيار کن تا برايت به عمل آورم.» 013 1CH 021 011 پس جاد نزد داود آمده، وي را گفت: « خداوند چنين مي فرمايد براي خود اختيار کن: 013 1CH 021 012 يا سه سال قحط بشود، يا سه ماه پيش روي خصمانت تلف شوي و شمشير دشمنانت تو را درگيرد، يا سه روز شمشير خداوند و وبا در زمين تو واقع شود، و فرشته خداوند تمامي حدود اسرائيل را ويران سازد. پس الآن ببين که نزد فرستنده خود چه جواب برم.» 013 1CH 021 013 داود به جاد گفت: « در شدت تنگي هستم. تمنا اينکه به دست خداوند بيفتم زيرا که رحمت هاي او بسيار عظيم است و به دست انسان نيفتم.» 013 1CH 021 014 پس خداوند وبا بر اسرائيل فرستاد و هفتاد هزار نفر از اسرائيل مردند. 013 1CH 021 015 و خدا فرشته اي به اورشليم فرستاد تا آن را هلاک سازد. و چون مي خواست آن را هلاک کند، خداوند ملاحظه نمود و از آن بلا پشيمان شد و به فرشته اي که (قوم را) هلاک مي ساخت گفت: «کافي است، حال دست خود را باز دار.» و فرشته خداوند نزد خرمنگاه اَرنانِ يبُوسي ايستاده بود. 013 1CH 021 016 و داود چشمان خود را بالا انداخته، فرشته خداوند را ديد که در ميان زمين و آسمان ايستاده است و شمشيري برهنه در دستش بر اورشليم برافراشته؛ پس داود و مشايخ به پلاس ملبس شده، به روي خود درافتادند. 013 1CH 021 017 و داود به خدا گفت: «آيا من براي شمردن قوم امر نفرمودم و آيا من آن نيستم که گناه ورزيده، مرتکب شرارت زشت شدم؟ اما اين گوسفندان چه کرده اند؟ پس اي يهُوَه خدايم، مستدعي اينکه دست تو بر من و خاندان پدرم باشد و به قوم خود بلا مرساني.» 013 1CH 021 018 و فرشته خداوند جاد را امر فرمود که به داود بگويد که داود برود و مذبحي به جهت خداوند در خرمنگاه اُرنان يبُوسي برپا کند. 013 1CH 021 019 پس داود بر حسب کلامي که جاد به اسم خداوند گفت برفت. 013 1CH 021 020 و اُرنان روگردانيده، فرشته را ديد و چهار پسرش که همراهش بودند، خويشتن را پنهان کردند؛ و اُرنان گندم مي کوبيد. 013 1CH 021 021 و چون داود نزد اُرنان آمد، اُرنان نگريسته، داود را ديد و از خرونگاه بيرون آمده، به حضور داود رو به زمين افتاد. 013 1CH 021 022 و داود به اُرنان گفت: « جاي خرمنگاه را به من بده تا مذبحي به جهت خداوند برپا نمايم؛ آن را به قيمت تمام به من بده تا وبا از قوم رفع شود.» 013 1CH 021 023 اُرنان به داود عرض کرد: « آن را براي خود بگير و آقايم پادشاه آنچه که در نظرش پسند آيد به عمل آورد؛ ببين گاوان را به جهت قرباني سوختني و چومها را براي هيزم و گندم را به جهت هديه آردي دادم و همه را به تو بخشيدم.» 013 1CH 021 024 اما داود پادشاه به اُرنان گفت: «ني، بلکه آن را البته به قيمت تمام از تو خواهم خريد، زيرا که از اموال تو براي خداوند نخواهم گرفت و قرباني سوختني مجاناً نخواهم گذرانيد.» 013 1CH 021 025 پس داود براي آن موضع ششصد مثقال طلا به وزن، به اُرنان داد. 013 1CH 021 026 و داود در آنجا مذبحي به جهت خداوند بنا نموده، قرباني هاي سوختني و ذبايح سلامتي گذرانيد و نزد خداوند استدعا نمود؛ و او آتشي از آسمان بر مذبح قرباني سوختني (نازل کرده،) او را مستجاب فرمود. 013 1CH 021 027 و خداوند فرشته را حکم داد تا شمشير خود را در غلافش برگردانيد. 013 1CH 021 028 در آن زمان چون داود ديد که خداوند او را در خرمنگاه اُرنان يبُوسي مستجاب فرموده است، در آنجا قرباني ها گزرانيد. 013 1CH 021 029 اما مسکن خداوند که موسي در بيابان ساخته بود و مذبح قرباني سوختني، در آن ايام در مکان بلند جِبعون بود. 013 1CH 021 030 ليکن داود نتوانست نزد آن برود تا از خدا مسألت نمايد، چونکه از شمشير فرشته خداوند مي ترسيد. 013 1CH 022 001 پس داود گفت: « اين است خانه يهُوَه خدا، و اين مذبح قرباني سوختني براي اسرائيل مي باشد.» 013 1CH 022 002 و داود فرمود تا غريبان را که در زمين اسرائيل اند جمع کنند، و سنگ تراشان معين کرد تا سنگهاي مربع براي بناي خانه خدا بتراشند. 013 1CH 022 003 و داود آهن بسياري به جهت ميخها براي لنگه هاي دروازه ها و براي وصلها حاضر ساخت و برنج بسيار که نتوان وزن نمود. 013 1CH 022 004 و چوب سرو آزاد بيشمار زيرا اهل صَيدون و صور چوب سرو آزاد بسيار براي داود آوردند. 013 1CH 022 005 و داود گفت: « پسر من سليمان صغير و نازک است و خانه اي براي يهُوَه بايد بنا نمود، مي بايست بسيار عظيم و نامي و جليل در تمامي زمينها بشود؛ لهذا حال برايش تهيه مي بينم.» پس داود قبل از وفاتش تهيه بسيار ديد. 013 1CH 022 006 پس پسر خود سليمان را خوانده، او را وصيت نمود که خانه اي براي يهُوَه خداي اسرائيل بنا نمايد. 013 1CH 022 007 و داود به سليمان گفت که: « اي پسرم! من اراده داشتم که خانه اي براي اسم يهُوَه خداي خود بنا نمايم. 013 1CH 022 008 ليکن کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: چونکه بسيار خون ريخته اي و جنگهاي عظيم کرده اي، پس خانه اي براي اسم من بنا نخواهي کرد، چونکه به حضور من بسيار خون بر زمين ريخته اي. 013 1CH 022 009 اينک پسري براي تو متولد خواهد شد که مرد آرامي خواهد بود زيرا که من او را از جميع دشمنانش از هر طرف آرامي خواهم بخشيد، چونکه اسم او سليمان خواهد بود در ايام او اسرائيل را سلامتي و راحت عطا خواهم فرمود. 013 1CH 022 010 او خانه اي براي اسم من بنا خواهد کرد و او پسر من خواهد بود و من پدر او خواهم بود. و کُرسي سلطنت او را بر اسرائيل تا ابدالآباد پايدار خواهم گردانيد. 013 1CH 022 011 پس حال اي پسر من خداوند همراه تو باد تا کامياب شوي و خانه يهُوَه خداي خود را چنانکه درباره تو فرموده است بنا نمايي. 013 1CH 022 012 اما خداوند تو را فطانت و فهم عطا فرمايد و تو را درباره اسرائيل وصيت نمايد تا شريعت يهُوَه خداي خود را نگاه داري. 013 1CH 022 013 آنگاه اگر متوجه شده، فرايض و احکامي را که خداوند به موسي درباره اسرائيل امر فرموده است، به عمل آوري کامياب خواهي شد. پس قوي دلير باش و ترسان و هراسان مشو. 013 1CH 022 014 و اينک من در تنگي خود صد هزار وزنه طلا و صد هزار وزنه نقره و برنج و آهن اينقدر زياده که به وزن نيايد، براي خانه خداوند حاضر کرده ام؛ و چوب و سنگ نيز مهيا ساخته ام و تو بر آنها مزيد کن. 013 1CH 022 015 و نزد تو عمله بسيارند، از سنگ بران و سنگتراشان و نجاران و اشخاص هنرمند براي هر صنعتي. 013 1CH 022 016 طلا و نقره و برنج و آهن بيشمار است پس برخيز و مشغول باش و خداوند همراه تو باد.» 013 1CH 022 017 و داود تمامي سروران اسرائيل را امر فرمود که پسرش سليمان را اعانت نمايند. 013 1CH 022 018 ( و گفت): « آيا يهُوَه خداي شما با شما نيست و آيا شما را از هر طرف آرامي نداده است؟ زيرا ساکنان زمين را به دست من تسليم کرده است و زمين به حضور خداوند و به حضور قوم او مغلوب شده است. 013 1CH 022 019 پس حال دلها و جانهاي خود را متوجه سازيد تا يهُوَه خداي خويش را بطلبيد و برخاسته، مَقدس يهُوَه خداي خويش را بنا نمايد تا تابوت عهد خداوند و آلات مقدس خدا را به خانه اي که به جهت اسم يهُوَه بنا مي شود درآوريد.» 013 1CH 023 001 و چون داود پير و سالخورده شد، پسر خود سُليمان را به پادشاهي اسرائيل نصب نمود. 013 1CH 023 002 و تمامي سروران اسرائيل و کاهنان و لاويان را جمع کرد. 013 1CH 023 003 و لاويان از سي ساله و بالاتر شمرده شدند و عدد ايشان بر حسب سرهاي مردان ايشان، سي و هشت هزار بود. 013 1CH 023 004 از ايشان بيست و چهار هزار به جهت نظارت عمل خانه خداوند و شش هزار سروران و داوران بودند. 013 1CH 023 005 و چهار هزار دربانان و چهار هزار نفر بودند که خداوند را به آلاتي که به جهت تسبيح ساخته شد، تسبيح خواندند. 013 1CH 023 006 و داود ايشان را بر حسب پسران لاوي يعني جَرشون و قَهات و مَراري به فرقه ها تقسيم نمود. 013 1CH 023 007 از جَرشونيان لَعدان و شِمعي. 013 1CH 023 008 پسران لَعدان اول يحيئيل و زيتام و سومين يوئيل. 013 1CH 023 009 پسران شِمعي شَلُومِيت و حَزِيئِيل و هاران سه نفر. اينان رؤساي خاندانهاي آباي لَعدان بودند. 013 1CH 023 010 و پسران شِمعي يحَت و زينا و يعُوش و بَريعَه. اينان چهار پسر شِمعي بودند. 013 1CH 023 011 و يحَت اولين و زيزا دومين و يعُوش و بَريعَه پسران بسيار نداشتند؛ از اين سبب يک خاندان آبا از ايشان شمرده شد. 013 1CH 023 012 پسران قَهات عَمرام و يصهار و حَبرُون و عُزّيئيل چهار نفر. 013 1CH 023 013 پسران عَمرام هارون و موسي و هارون ممتاز شد تا او و پسرانش قدس الاقداس را پيوسته تقديس نمايند و به حضور خداوند بخور بسوزانند و او را خدمت نمايند و به اسم او هميشه اوقات برکت دهند. 013 1CH 023 014 و پسران موسي مرد خدا با سبط لاوي ناميده شدند. 013 1CH 023 015 پسران موسي جَرشوم و اَلِعازار. 013 1CH 023 016 از پسران جَرشُوم شَبُوئيل رئيس بود. 013 1CH 023 017 و از پسران اَلِعازار رَحَبيا رئيس بود و اَلِعازار را پسر ديگر نبود؛ اما پسران رَحَبيا بسيار زياد بودند. 013 1CH 023 018 از پسران يصهار شَلُوميت رئيس بود. 013 1CH 023 019 پسران حَبرُون، اولين يرِيا و دومين اَمريا و سومين يحزِيئيل و چهارمين يقمَعام. 013 1CH 023 020 پسران عُزّيئيل اولين ميکا و دومين يشِّيا. 013 1CH 023 021 پسران مَراري مَحلي و مُوشِي و پسران مَحلِي اَلِعازار و قَيس. 013 1CH 023 022 و اَلِعازار مُرد و او را پسري نبود؛ ليکن دختران داشت و برادران ايشان پسرانِ قَيس ايشان را به زني گرفتند. 013 1CH 023 023 پسران مُوشِي مَحلي و عادَر و يريموت سه نفر بودند. 013 1CH 023 024 اينان پسران لاوي موافق خاندانهاي آباي خود و رؤساي خاندانهاي آبا از آناني که شمرده شدند بر حسب شماره اسماي سرهاي خود بودند که از بيست ساله و بالاتر در عمل خدمت خانه خداوند مي پرداختند. 013 1CH 023 025 زيرا که داود گفت: « يهُوَه خداي اسرائيل قوم خويش را آرامي داده است و او در اورشليم تا به ابد ساکن مي باشد. 013 1CH 023 026 و نيز لاويان را ديگر لازم نيست که مسکن و همه اسباب خدمت را بردارند.» 013 1CH 023 027 لهذا بر حسب فرمان آخر داود پسران لاوي از بيست ساله و بالاتر شمرده شدند. 013 1CH 023 028 زيرا که منصب ايشان به طرف بني هارون بود تا خانه خداوند را خدمت نمايند، در صحن ها و حجره ها و براي تطهير همه چيزهاي مقدس و عمل خدمت خانه خدا. 013 1CH 023 029 و بر نان تَقدِمه و آرد نرم به جهت هديه آردي و قرصهاي فطير و آنچه بر ساج پخته مي شود و رَبيکه ها و بر همه کيلها و وزنها. 013 1CH 023 030 و تا هر صبح براي تسبيح و حمد خداوند حاضر شوند و همچنين هر شام. 013 1CH 023 031 و به جهت گذرانيدن همه قرباني هاي سوختني براي خداوند در هر روز سبت و غرّه ها و عيدها بر حسب شماره و بر وفق قانون آنها دائماً به حضور خداوند. 013 1CH 023 032 و براي نگاه داشتن وظيفه خيمه اجتماع و وظيفه قدس و وظيفه برادران خود بني هارون در خدمت خانه خداوند. 013 1CH 024 001 و اين است فرقه هاي بني هارون: پسران هارون، ناداب و اَبِيهُو و اَلِعازار و ايتامار. 013 1CH 024 002 و ناداب و اَبِيهُو قبل از پدر خود مُردند و پسري نداشتند، پس اَلِعازار و ايتامار به کهانت پرداختند. 013 1CH 024 003 و داود با صادوق که از بني اَلِعازار بود و اَخِيمَلَک که از بني ايتامار بود، 013 1CH 024 004 و از پسران اَلِعازار مرداني که قابل رياست بودند، زياده از بني ايتامار يافت شدند. پس شانزده رئيس خاندان آبا از بني اَلِعازار و هشت رئيس خاندان آبا از بني ايتامار معين ايشان را بر حسب وکالت ايشان بر خدمت ايشان تقسيم کردند. 013 1CH 024 005 پس اينان با آنان به حسب قرعه معين شدند زيرا که رؤساي قدس و رؤساي خانه خدا هم از بني اَلِعازار و هم از بني ايتامار بودند. 013 1CH 024 006 و شَمَعيا ابن نَتَنئيل کاتب که از بني لاوي بود، اسمهاي ايشان را به حضور پادشاه و سروران و صادوق کاهن و اَخِيمَلَک بن ابياتار و رؤساي خاندان آباي کاهنان و لاويان نوشت و يک خاندان آبا به جهت اَلِعازار گرفته شد و يک به جهت ايتامار گرفته شد. 013 1CH 024 007 و قرعه اول براي يهُوَياريب بيرون آمد و دوم براي يدَعيا، 013 1CH 024 008 و سوم براي حاريم و چهارم براي سعُوريم، 013 1CH 024 009 و پنجم براي مَلکيه و ششم براي مَيامين، 013 1CH 024 010 و هفتم براي هَقُّوص و هشتم براي اَبِيا، 013 1CH 024 011 و نهم براي يشُوع و دهم براي شَکُنيا، 013 1CH 024 012 و يازدهم براي اَلياشيب و دوازدهم براي ياقيم، 013 1CH 024 013 و سيزدهم براي حُفَّه و چهاردهم براي يشَبآب، 013 1CH 024 014 و پانزدهم براي بِلجَه و شانزدهم براي اِمير، 013 1CH 024 015 و هفدهم براي حيزير و هجدهم براي هِفصيص، 013 1CH 024 016 و نوزدهم براي فَتَحيا و بيستم براي يحَزقيئيل، 013 1CH 024 017 و بيست و يکم براي ياکين و بيست و دوم براي جامُول، 013 1CH 024 018 و بيست و سوم براي دَلايا و بيست و چهارم براي مَعَزيا. 013 1CH 024 019 پس اين است وظيفه ها و خدمت هاي ايشان به جهت داخل شدن در خانه خداوند بر حسب قانوني که به واسطه پدر ايشان هارون موافق فرمان يهُوَه خداي اسرائيل به ايشان داده شد. 013 1CH 024 020 و اما درباره بقيه بني لاوي، از بني عَمرام شُوبائيل و از بني شوبائيل يحَديا. 013 1CH 024 021 و اما رَحَبيا. از بني رَحَبيا يشِياي رئيس، 013 1CH 024 022 و از بني يصهار شَلُومُوت و از بني شَلُومُوت يحَت. 013 1CH 024 023 و از بني حَبرُون يريا و دومين اَمَريا و سومين يحزيئيل و چهارمين يقمَعام. 013 1CH 024 024 از بني عُزّيئيل ميکا و از بني ميکا شامير. 013 1CH 024 025 و برادر ميکا يشِيا و از بني يشِيا زکريا. 013 1CH 024 026 و از بني مَراري مَحلي و مُوشِي و پسرِ يعزيابَنُو. 013 1CH 024 027 و از بني مَراري پسران يعزيا بَنُو و شُوهَم و زَکُّور و عِبري. 013 1CH 024 028 و پسر مَحلي اَلِعازار و او را فرزندي نَبُود. 013 1CH 024 029 و اما قَيس، از بني قَيس يرَحميئيل، 013 1CH 024 030 و از بني مُوشِي مَحلي و عادَر و يريمُوت. اينان بر حسب خاندان آباي ايشان بني لاوي مي باشند. 013 1CH 024 031 ايشان نيز مثل برادران خود بني هارون به حضور داود پادشاه و صادوق و اَخِيمَلَک و رؤساي آباي کَهَنَه و لاويان قرعه انداختند يعني خاندانهاي آباي برادر بزرگتر برابر خاندانهاي کوچکتر او بودند. 013 1CH 025 001 و داود و سرداران لشکر بعضي از پسران آساف و هِيمان و يدُوتُون را به جهت خدمت جدا ساختند تا با بربط و عود و سنج نبوت نمايند؛ و شماره آناني که بر حسب خدمت خود به کار مي پرداختند اين است: 013 1CH 025 002 و اما از بني آساف، زَکُّور و يوسف و نَتَنيا و اَشرَئيلَه پسران آساف زير حکم آساف بودند که بر حسب فرمان پادشاه نبوت مي نمود. 013 1CH 025 003 و از يدُوتُون، پسران يدُوتون جَدَليا و صَرِي و اَشعيا و حَشَبيا و مَتَّتيا شش نفر زير حکم پدر خويش يدُوتُون با بربطها بودند که با حمد و تسبيح خداوند نبوت مي نمود. 013 1CH 025 004 و از هَيمان، پسران هَيمان بُقِّيا و مَتَنيا و عُزّيئيل و شَبُوئيل و يريموت و حَنَنيا و حَناني و اَلِيآتَه و جدَّلتِي و رُومَمتِي عَزَر و يشبِقاشَه و مَلُّوتِي و هُوتير و مَحزِيوت. 013 1CH 025 005 جميع اينها پسران هِيمان بودند که در کلام خدا به جهت برافراشتن بوق رايي پادشاه بود. و خدا به هِيمان چهارده پسر و سه دختر داد. 013 1CH 025 006 جميع اينها زير فرمان پدران خويش بودند تا در خانه خداوند با سنج و عود و بربط بسرايند و زير دست پادشاه و آساف و يدُوتُون و هِيمان به خدمت خانه خدا بپردازند. 013 1CH 025 007 و شماره ايشان با برادران ايشان که سراييدن را به جهت خداوند آموخته بودند، يعني همه کسان ماهر دويست و هشتاد وهشت نفر بودند. 013 1CH 025 008 و براي وظيفه هاي خود کوچک با بزرگ و معلم با تلميذ علي السويه قرعه انداختند. 013 1CH 025 009 پس قرعه اولِ بني آساف براي يوسف بيرون آمد. و قرعه دوم براي جَدَليا و او و برادرانش و پسرانش دوازده نفر بودند. 013 1CH 025 010 و سوم براي زَکّور و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 011 و چهارم براي يصرِي و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 012 و پنجم براي نَتَنيا و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 013 و ششم براي بُقِّيا و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 014 و هفتم براي يشَرئيله و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 015 و هشتم براي اِشَعيا و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 016 نهم براي مَتَنيا و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 017 و دهم براي شِمعي و پسران او و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 018 و يازدهم براي عَزَرئيل و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 019 و دوازدهم براي حَشَبيا و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 020 و سيزدهم براي شُوبائيل و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 021 و چهاردهم براي مَتَّتيا و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 022 و پانزدهم براي يريموت و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 023 و شانزدهم براي حَنَنيا و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 024 و هفدهم براي يشبَقاشه و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 025 و هجدهم براي حَنانِي و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 026 و نوزدهم براي مَلوتي و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 027 و بيستم براي اِيلِيآتَه و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 028 و بيست و يکم براي هُوتير و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 029 و بيست و دوم براي جِدَّلتِي و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 030 و بيست و سوم براي مَحزِيوت و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 025 031 و بيست و چهارم براي رُومَمتِي عَزَر و پسران و برادران او دوازده نفر. 013 1CH 026 001 و اما فرقه هاي دربانان: پس از قُورَحيان مَشَلَميا ابن قُورِي که از بني آساف بود. 013 1CH 026 002 و مَشَلَميا را پسران بود. نخست زاده اش زکريا و دوم يديعيئيل و سوم زَبَديا و چهارم يتنِيئيل. 013 1CH 026 003 و پنجم عِيلام و ششم يهوحانان و هفتم اَلِيهُوعِيناي. 013 1CH 026 004 و عُوبِيد اَدُوم را پسران بود: نخست زاده اش، شَمَعيا و دوم يهُوزاباد و سوم يوآخ و چهارم ساکار و پنجم نَتَنئيل. 013 1CH 026 005 و ششم عَمّيئيل و هفتم يسّاکار و هشتم فَعَلتاي زيرا خدا او را برکت داده بود. 013 1CH 026 006 و براي پسرش شَمَعيا پسراني که بر خاندان آباي خويش تسلط يافتند، زاييده شدند زيرا که ايشان مردان قوي شجاع بودند. 013 1CH 026 007 پسران شَمَعيا عُتنِي و رَفائيل و عُوبيد و اَلزاباد که برادران او مردان شجاع بودند و اَلِهُو و سَمَکيا. 013 1CH 026 008 جميع اينها از بني عُوبيد اَدُوم بودند و ايشان با پسران و برادران ايشان در قوتِ خدمت مردان قابل بودند يعني شصت و دو نفر (از اولاد) عوبيد اَدُوم. 013 1CH 026 009 و مَشَلَميا هجده نفر مردان قابل از پسران و برادران خود داشت. 013 1CH 026 010 و حُوسَه که از بني مَراري بود پسران داشت که شِمرِي رئيس ايشان بود زيرا اگر چه نخست زاده نبود، پدرش او را رئيس ساخت. 013 1CH 026 011 و دوم حِلقيا و سوم طَبَليا و چهارم زکريا و جميع پسران و برادران حُوسَه سيزده نفر بودند. 013 1CH 026 012 و به اينان يعني به رؤساي ايشان فرقه هاي دربانان داده شد و وظيفه هاي ايشان مثل برادران ايشان بود تا در خانه خداوند خدمت نمايند. 013 1CH 026 013 و ايشان از کوچک و بزرگ بر حسب خاندان آباي خويش براي هر دوازده قرعه انداختند. 013 1CH 026 014 و قرعه شرقي به شَلَميا افتاد و بعد از او براي پسرش زکريا که مُشيرِ دانا بود، قرعه انداختند و قرعه او به سمت شمال بيرون آمد. 013 1CH 026 015 و براي عُوبيد اَدُوم (قرعه) جنوبي و براي پسرانش (قرعه) بيت المال. 013 1CH 026 016 و براي شُفّيم و حُوسَه قرعه مغربي نزد دروازه شَلَکَت در جاده اي که سر بالا مي رفت و محرس اين مقابل محرس آن بود. 013 1CH 026 017 و به طرف شرقي شش نفر از لاويان بودند و به طرف شمال هر روزه چهار نفر و به طرف جنوب هر روزه چهار نفر و نزد بيت المال جفت جفت. 013 1CH 026 018 و به طرف غربي فَروار براي جاده سربالا چهار نفر و براي فَروار دو نفر. 013 1CH 026 019 اينها فرقه هاي دربانان از بني قُورَح و از بني مَراري بودند. 013 1CH 026 020 و اما از لاويان اَخِيا بر خزانه خانه خدا و بر خزانه موقوفات بود. 013 1CH 026 021 و اما بني لادان: از پسران لادان جَرشوني رؤساي خاندان آباي لادان يحيئيلي جَرشوني. 013 1CH 026 022 پسران يحيئيلي زيتام و برادرش يوئيل بر خزانه خانه خداوند بودند. 013 1CH 026 023 از عَمراميان و از يصهاريان و از حَبرُونيان و از عُزّيئيليان. 013 1CH 026 024 و شَبُوئيل بن جَرشُوم بن موسي ناظر خزانه ها بود. 013 1CH 026 025 و از برادرانش بني اَلِعازار، پسرش رَحَبيا و پسرش اَشعَيا و پسرش يورام و پسرش زِکرِي و پسرش شَلوميت. 013 1CH 026 026 اين شَلُوميت و برادرانش بر جميع خزائن موقوفاتي که داود پادشاه وقف کرده بود و رؤساي آبا و رؤساي هزاره ها و صده ها و سرداران لشکر بودند. 013 1CH 026 027 از جنگها و غنيمت ها وقف کردند تا خانه خداوند را تعمير نمايند. 013 1CH 026 028 و هر آنچه سموئيل رايي و شاؤل بن قَيس و اَبنيرين نير و يوآب بن صَرُويه وقف کرده بودند و هر چه هر کس وقف کرده بود زير دست شَلُوميت و برادرانش بود. 013 1CH 026 029 و از يصهاريان کَنَنيا و پسرانش براي اعمال خارجه اسرائيل صاحبان منصب و داوران بودند. 013 1CH 026 030 و از حَبرُونيان حَشَبيا و برادرانش هزار و هفتصد نفر مردان شجاع به آن طرف اُردُن به سمت مغرب به جهت هر کار خداوند و به جهت خدمت پادشاه بر اسرائيل گماشته شده بودند. 013 1CH 026 031 از حَبرُونيان: بر حسب انساب آباي ايشان يريا رئيس حَبرُونيان بود و در سال چهلم سلطنت داود طلبيده شدند و در ميان ايشان مردان شجاع در يعزير جِلعاد يافت شدند. 013 1CH 026 032 و از برادرانش دو هزار و هفتصد مرد شجاع و رئيس آبا بودند. پس داود پادشاه ايشان را بر رؤبينيان و جاديان و نصف سبط مَنَّسي براي همه امور خدا و امور پادشاه گماشت. 013 1CH 027 001 و از بني اسرائيل بر حسب شماره ايشان از رؤساي آبا و رؤساي هزاره و صده و صاحبان منصب که پادشاه را در همه امور فرقه هاي داخله و خارجه ماه به ماه در همه ماههاي سال خدمت مي کردند، هر فرقه بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 002 و بر فرقه اول براي ماه اول يشُبعام بن زَبدِيئيل بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 003 او از پسران فارَص رئيس جميع رؤساي لشکر، به جهت ماه اول بود. 013 1CH 027 004 و بر فرقه ماه دوم دُوداي اَخُوخِي و از فرقه او مَقلُوت رئيس بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 005 و رئيس لشکر سوم براي ماه سوم بنايا ابن يهُوياداع کاهن بزرگ بود و در فرقه او بيست چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 006 اين همان بنايا است که در ميان آن سي نفر بزرگ بود و بر آن سي نفر برتري داشت و از فرقه او پسرش عَمّيزاباد بود. 013 1CH 027 007 و رئيس چهارم براي ماه چهارم عَسائيل برادر يوآب و بعد از او برادرش زَبَديا بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 008 و رئيس پنجم براي ماه پنجم شَمهُوتِ يزراحي بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 009 و رئيس ششم براي ماه ششم عيرا ابن عِقّيش تَقِّوعِي بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 010 و رئيس هفتم براي ماه هفتم حالَصِ فَلُونِي از بني افرايم بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 011 و رئيس هشتم براي ماه هشتم سِبکاي حُوشاتِي از زارَحيان بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 012 و رئيس نهم براي ماه نهم اَبيعَزَرِ عَناتوتِي از بني بنيامين بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 013 و رئيس دهم براي ماه دهم مَهراي نَطُوفاتي از زارَحيان بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 014 و رئيس يازدهم براي ماه يازدهم بناياي فِرعاتوني از بني افرايم بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 015 و رئيس دوازدهم براي ماه دوازدهم خَلداي نَطُوفاتي از بني عُتنِيئيل و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. 013 1CH 027 016 و اما رؤساي اسباط بني اسرائيل: رئيس رؤبينيان اَلِعازار بن زِکرِي، و رئيس شَمعونيان شَفَطيا ابن مَعکَه. 013 1CH 027 017 و رئيس لاويان عَشَبيا ابن قَمُوئيل و رئيس بني هارون صادوق. 013 1CH 027 018 و رئيس يهودا اَلِيهُو از برادران داود و رئيس يسّاکار عُمرِي ابن ميکائيل. 013 1CH 027 019 و رئيس زبولون يشمَعيا ابن عُوبَديا و رئيس نَفتالي يريموت بن عَزريئيل. 013 1CH 027 020 و رئيس بني افرايم هُوشَع بن عَزَريا و رئيس نصف سبط مَنَّسي يوئيل بن فَدايا. 013 1CH 027 021 و رئيس نصف سبط مَنَّسي در جِلعاد يدُّو ابن زکريا و رئيس بنيامين يعسيئيل بن اَبنير. 013 1CH 027 022 و رئيس دان عَزَرئيل بن يرُوحام. اينها رؤساي اسباط اسرائيل بودند. 013 1CH 027 023 و داود شماره کساني که بيست ساله و کمتر بودند، نگرفت زيرا خداوند وعده داده بود که اسرائيل را مثل ستارگان آسمان کثير گرداند. 013 1CH 027 024 و يوآب بن صَرُويه آغاز شمردن نمود، اما به اتمام نرسانيد و از اين جهت غضب بر اسرائيل وارد شد و شماره آنها در دفتر اخبار ايام پادشاه ثبت نشد. 013 1CH 027 025 و ناظر انبارهاي پادشاه عَزمُوت بن عَدِيئيل بود و ناظر انبارهاي مزرعه ها که در شهر ها و در دهات و در قلعه ها بود، يهوناتان بن عُزّيا بود. 013 1CH 027 026 و ناظر عملجات مزرعه ها که کار زمين مي کردند، عَزرِي ابن کَلُوب بود. 013 1CH 027 027 و ناظر تاکستانها شِمعي راماتي بود و ناظر محصول تاکستانها و انبارهاي شراب زَبدِي شِفماتي بود. 013 1CH 027 028 و ناظر درختان زيتون و افراغ که در همواري بود بَعل حانانِ جدِيري بود و ناظر انبارهاي روغن يوآش بود. 013 1CH 027 029 و ناظر رمه هايي که در شارون مي چريدند شِطراي شاروني بود. و ناظر رمه هايي که در واديها بودند شافاط بن عَدلائي بود. 013 1CH 027 030 و ناظر شتران عُوبيلِ اسمعيلي بود و ناظر الاغها يحَدياي ميرونوتي بود. 013 1CH 027 031 و ناظر گله ها يازيز هاجري بود. جميع اينان ناظران اندوخته هاي داود پادشاه بودند. 013 1CH 027 032 و يهُوناتان عموي داود مشير و مرد دانا و فقيه بود و يحيئيل بن حَکمُوني همراه پسران پادشاه بود. 013 1CH 027 033 اَخيتُوفَل مشير پادشاه و حوشاي اَرکِي دوست پادشاه بود. 013 1CH 027 034 و بعد از اَخِيتُوفَل يهُوياداع بن بنايا و اَبياتار بودند و سردار لشکر پادشاه يوآب بود. 013 1CH 028 001 و داود جميع رؤساي اسرائيل را از رؤساي اسباط و رؤساي فرقه هايي که پادشاه را خدمت مي کردند و رؤساي هزاره و رؤساي صده و ناظران همه اندوخته ها و اموال پادشاه و پسرانش را با خواجه سرايان و شجاعان و جميع مردان جنگي در اورشليم جمع کرد. 013 1CH 028 002 پس داود پادشاه برپا ايستاده، گفت: « اي برادرانم و اي قوم من! مرا بشنويد! من اراده داشتم خانه اي که آرامگاه تابوت عهد خداوند و پاي انداز پايهاي خداي ما باشد بنا نمايم، و براي بناي آن تدارک ديده بودم. 013 1CH 028 003 ليکن خدا مرا گفت: تو خانه اي به جهت اسم من بنا نخواهي نمود، زيرا مرد جنگي هستي و خون ريخته اي. 013 1CH 028 004 ليکن يهُوَه خداي اسرائيل مرا از تمامي خاندان پدرم برگزيده است که بر اسرائيل تا ابد پادشاه بشوم، زيرا که يهودا را براي رياست اختيار کرد و از خاندان يهودا خاندان پدر مرا و از فرزندان پدرم مرا پسند کرد تا مرا بر تمامي اسرائيل به پادشاهي نصب نمايد. 013 1CH 028 005 و از جميع پسران من (زيرا خداوند پسران بسيار به من داده است)، پسرم سليمان را برگزيده است تا بر کرسي سلطنت خداوند بر اسرائيل بنشيند. 013 1CH 028 006 و به من گفت: پسر تو سليمان، او است که خانه مرا و صحن هاي مرا بنا خواهد نمود، زيرا که او را برگزيده ام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود. 013 1CH 028 007 و اگر او به جهت بجا آوردن فرايض و احکام من مثل امروز ثابت بماند، آنگاه سلطنت او را تا به ابد استوار خواهم گردانيد. 013 1CH 028 008 پس الآن در نظر تمامي اسرائيل که جماعت خداوند هستند و به سمع خداي ما متوجه شده، تمامي اوامر يهُوَه خداي خود را بطلبيد تا اين زمين نيکو را به تصرف آورده، آن را بعد از خودتان به پسران خويش تا به ابد به ارثيت واگذاريد. 013 1CH 028 009 « و تو اي پسر من سليمان خداي پدر خود را بشناس و او را به دل کامل و به ارادت تمام عبادت نما زيرا خداوند همه دلها را تفتيش مي نمايد و هر تصور فکرها را ادراک مي کند؛ و اگر او را طلب نمايي، او را خواهي يافت؛ اما اگر او را ترک کني، تو را تا به ابد دور خواهد انداخت. 013 1CH 028 010 حال با حذر باش زيرا خداوند تو را برگزيده است تا به خانه اي به جهت مَقدَسِ او بنا نمايي. پس قوي شده، مشغول باش.» 013 1CH 028 011 و داود به پسر خود سليمان نمونه رواق و خانه ها و خزاين و بالاخانه ها و حُجره هاي اندروني آن و خانه کرسي رحمت، 013 1CH 028 012 و نمونه هر آنچه را که از روح به او داده شده بود، براي صحن هاي خانه خداوند و براي همه حجره هاي گرداگردش و براي خزاين خانه خدا و خزاين موقوفات داد. 013 1CH 028 013 و براي فرقه هاي کاهنان و لاويان و براي تمامي کار خدمت خانه خداوند و براي همه اسباب خدمت خانه خداوند. 013 1CH 028 014 و از طلا به وزن براي همه آلات طلا به جهت هر نوع خدمتي و از نقره به وزن براي همه آلات نقره به جهت هر نوع خدمتي. 013 1CH 028 015 و طلا را به وزن به جهت شمعدانهاي طلا و چراغهاي آنها به جهت هر شمعدان و چراغهايش، آن را به وزن داد و براي شمعدانهاي نقره نيز نقره را به وزن به جهت هر چراغدان موافق کار هر شمعدان و چراغهاي آن. 013 1CH 028 016 و طلا را به وزن به جهت ميزهاي نان تَقدِمه براي هر ميز عليحده و نقره را براي ميزهاي نقره. 013 1CH 028 017 و زر خالص را براي چنگالها و کاسها و پياله ها و به جهت طاسهاي طلا موافق وزن هر طاس و به جهت طاسهاي نقره موافق وزن هر طاس. 013 1CH 028 018 و طلاي مصفّي را به وزن به جهت مذبح بخور و طلا را به جهت نمونه مرکب کروبيان که بالهاي خود را پهن کرده، تابوت عهد خداوند را مي پوشانيدند. 013 1CH 028 019 (و داود گفت): «خداوند اين همه را يعني تمامي کارهاي اين نمونه را از نوشته دست خود که بر من بود به من فهمانيد.» 013 1CH 028 020 و داود به پسر خود سليمان گفت: « قوي و دلير باش و مشغول شو و ترسان و هراسان مباش، زيرا يهُوَه خدا که خداي من مي باشد، با تو است و تا همه کار خدمت خانه خداوند تمام نشود، تو را وا نخواهد گذاشت و تو را ترک نخواهد نمود. 013 1CH 028 021 اينک فرقه هاي کاهنان و لاويان براي تمام خدمت خانه خدا (حاضرند) و براي هر گونه عمل همه کسان دلگرم که براي هر صنعتي مهارت دارند، با تو هستند و سروران و تمامي قوم مطيع کامل اوامر تو مي باشند.» 013 1CH 029 001 و داود پادشاه به تمامي جماعت گفت: «پسرم سليمان که خدا او را به تنهايي براي خود برگزيده، جوان و لطيف است و اين مُهِمّ عظيمي است زيرا که هيکل به جهت انسان نيست بلکه براي يهُوَه خدا است. 013 1CH 029 002 و من به جهت خانه خداي خود به تمامي قوتم تدارک ديده ام، طلا را به جهت چيزهاي طلايي ونقره را براي چيزهاي نقره اي و برنج را به جهت چيزهاي برنجين و آهن را براي چيزهاي آهنين و چوب را به جهت چيزهاي چوبين و سنگ را جزع و سنگهاي ترصيع و سنگهاي سياه و سنگهاي رنگارنگ و هر قسم سنگ گرانبها و سنگ مَرمَرِ فراوان. 013 1CH 029 003 و نيز چونکه به خانه خداي خود رغبت داشتم و طلا و نقره از اموال خاص خود داشتم، آن را علاوه بر هر آنچه به جهت خانه قُدس تدارک ديدم براي براي خانه خداي خود دادم. 013 1CH 029 004 يعني سه هزار وزنه طلا از طلاي اُوفير و هفت هزار وزنه نقره خالص به جهت پوشانيدن ديوارهاي خانه ها. 013 1CH 029 005 طلا را به جهت چيزهاي طلا و نقرا را به جهت چيزهاي نقره وبه جهت تمامي کاري که به دست صنعتگران ساخته مي شود. پس کيست که به خوشي دل خوشتن را امروز براي خداوند وقف نمايد؟» 013 1CH 029 006 آنگاه رؤساي خاندانهاي آبا و رؤساي اسباط اسرائيل و سرداران هزاره و صده با ناظرانِ کارهاي پادشاه به خوشي دل هدايا آوردند. 013 1CH 029 007 و به جهت خدمت خانه خدا پنج هزار وزنه و ده هزار درهم طلا و ده هزار وزنه نقره و هجده هزار وزنه برنج و صد هزار وزنه آهن دادند. 013 1CH 029 008 و هر کس که سنگهاي گرانبها نزد او يافت شد، آنها را به خزانه خانه خداوند به دست يحيئيلِ جَرشوني داد. 013 1CH 029 009 آنگاه قوم از آن رو که به خوشي دل هديه آورده بودند شاد شدند زيرا به دل کامل هداياي تبرّعي براي خداوند آوردند و داود پادشاه نيز بسيار شاد و مسرور شد. 013 1CH 029 010 و داود به حضور تمامي جماعت خداوند را متبارک خواند و داود گفت: « اي يهُوَه خداي پدر ما اسرائيل تو از ازل تا به ابد متبارک هستي. 013 1CH 029 011 و اي خداوند عظمت و جبروت و جلال و قوت و کبريا از آن تو است زيرا هر چه در آسمان و زمين است از آنِ تو مي باشد. و اي خداوند ملکوت از آنِ تو است و تو بر همه سر و متعال هستي. 013 1CH 029 012 و دولت از تو مي آيد و تو بر همه حاکمي، و کبريا و جبروت در دست تو است و عظمت دادن و قوت بخشيدن به همه کس در دست تو است. 013 1CH 029 013 و الآن اي خداي ما تو را حمد مي گوييم و اسم مجيد تو را تسبيح مي خوانيم. 013 1CH 029 014 ليکن من کيستم و قوم من کيستند که قابليت داشته باشيم که به خوشي دل اينطور هدايا بياوريم؟ زيرا که همه اين چيزها از آن تو است و از دست تو به تو داده ايم. 013 1CH 029 015 زيرا که ما مثل همه اجداد خود به حضور تو غريب و نزيل مي باشيم و ايام ما بر زمين مثل سايه است و هيچ دوام ندارد. 013 1CH 029 016 اي يهُوَه خداي ما تمامي اين اموال که به جهت ساختن خانه براي اسم قدوس تو مهيا ساخته ايم، از دست تو و تمامي آن از آن تو مي باشد. 013 1CH 029 017 و مي دانم اي خدايم که دلها را مي آزمايي و استقامت را دوست مي داري و من به استقامت دل خود همه اين چيزها را به خوشي دادم و الآن قوم تو را که اينجا حاضرند ديدم که به شادماني و خوشي دل هدايا براي تو آوردند. 013 1CH 029 018 اي يهُوَه خداي پدران ما ابراهيم و اسحاق و اسرائيل اين را هميشه در تصور فکرهاي دل قوم خود نگاه دار و دلهاي ايشان را به سوي خود ثابت گردان. 013 1CH 029 019 و به پسر من سليمان دل کامل عطا فرما تا اوامر و شهادات و فرايض تو را نگاه دارد، و جميع اين کارها را به عمل آورد و هيکل را که من براي آن تدارک ديدم بنا نمايد.» 013 1CH 029 020 پس داود به تمامي جماعت گفت: « يهُوَه خداي خود را متبارک خوانيد.» و تمامي جماعت يهُوَه خداي پدران خويش را متبارک خوانده، به رو افتاده، خداوند را سجده کردند و پادشاه را تعظيم نمودند. 013 1CH 029 021 و در فرداي آن روز براي خداوند ذبايح ذبح کردند و قرباني هاي سوختني براي خداوند گذرانيدند يعني هزار گاو و هزار قوچ و هزار بره با هداياي ريختني و ذبايح بسيار به جهت تمامي اسرائيل. 013 1CH 029 022 و در آن روز به حضور خداوند به شادي عظيم اکل و شرب نمودند، و سليمان پسر داود را دوباره به پادشاهي نصب نموده، او را به حضور خداوند به رياست و صادوق را به کهانت مسح نمودند. 013 1CH 029 023 پس سليمان بر کرسي خداوند نشسته، به جاي پدرش داود پادشاهي کرد و کامياب شد و تمامي اسرائيل او را اطاعت کردند. 013 1CH 029 024 و جميع سروران و شجاعان و همه پسران داود پادشاه نيز مطيع سليمان پادشاه شدند. 013 1CH 029 025 و خداوند سليمان را در نظر تمام اسرائيل بسيار بزرگ گردانيد و او را جلالي شاهانه داد که به هيچ پادشاه اسرائيل قبل از او داده نشده بود. 013 1CH 029 026 پس داود بن يسي بر تمامي اسرائيل سلطنت نمود. 013 1CH 029 027 و مدت سلطنت او بر اسرائيل چهل سال بود، اما در حَبرُون هفت سال سلطنت کرد و در اورشليم سي وسه سال پادشاهي کرد. 013 1CH 029 028 و در پيري نيکو از عمر و دولت و حشمت سير شده، وفات نمود و پسرش سليمان به جايش پادشاه شد. 013 1CH 029 029 و اينک امور اول و آخر داود پادشاه در سِفرِ اخبار سموئيل رايي و اخبار ناتان نبي و اخبار جاد رايي، 013 1CH 029 030 با تمامي سلطنت و جبروت او و روزگاري که بر وي و بر اسرائيل و بر جميع ممالک آن اراضي گذشت، مکتوب است. # # BOOK 014 2CH 2 Chronicles دوم تواریخ 014 2CH 001 001 و سلیمان پسر داود در سلطنت خود قوی شد و یهوه خدایش با وی می‌بود و او راعظمت بسیار بخشید. 014 2CH 001 002 و سلیمان تمامی اسرائیل و سرداران هزاره وصده و داوران و هر رئیسی را که در تمامی اسرائیل بود از روسای خاندانهای آبا خواند. 014 2CH 001 003 وسلیمان با تمامی جماعت به مکان بلندی که درجبعون بود رفتند زیرا خیمه اجتماع خدا که موسی بنده خداوند آن را در بیابان ساخته بود درآنجا بود. 014 2CH 001 004 لیکن داود تابوت خدا را از قریه یعاریم به‌جایی که داود برایش مهیا کرده بود بالاآورد و خیمه‌ای برایش در اورشلیم برپا نمود. 014 2CH 001 005 ومذبح برنجینی که بصلئیل بن اوری ابن حورساخته بود، در آنجا پیش مسکن خداوند ماند وسلیمان و جماعت نزد آن مسالت نمودند. 014 2CH 001 006 پس سلیمان به آنجا نزد مذبح برنجینی که در خیمه اجتماع بود به حضور خداوند برآمده، هزارقربانی سوختنی بر آن گذرانید. 014 2CH 001 007 در همان شب خدا به سلیمان ظاهر شد و اورا گفت: «آنچه را که به تو بدهم طلب نما.» 014 2CH 001 008 سلیمان به خدا گفت: «تو به پدرم داود احسان عظیم نمودی و مرا به‌جای او پادشاه ساختی. 014 2CH 001 009 حال‌ای یهوه خدا به وعده خود که به پدرم داوددادی وفا نما زیرا که تو مرا بر قومی که مثل غبار زمین کثیرند پادشاه ساختی. 014 2CH 001 010 الان حکمت ومعرفت را به من عطا فرما تا به حضور این قوم خروج و دخول نمایم زیرا کیست که این قوم عظیم تو را داوری تواند نمود؟» 014 2CH 001 011 خدا به سلیمان گفت: «چونکه این در خاطرتو بود و دولت و توانگری و حشمت و جان دشمنانت را نطلبیدی و نیز طول ایام را نخواستی بلکه به جهت خود حکمت و معرفت رادرخواست کردی تا بر قوم من که تو را بر سلطنت ایشان نصب نموده‌ام داوری نمایی. 014 2CH 001 012 لهذاحکمت و معرفت به تو بخشیده شد و دولت وتوانگری و حشمت را نیز به تو خواهم داد که پادشاهانی که قبل از تو بودند مثل آن را نداشتند وبعد از تو نیز مثل آن را نخواهند داشت.» 014 2CH 001 013 پس سلیمان از مکان بلندی که در جبعون بود ازحضور خیمه اجتماع به اورشلیم مراجعت کرد وبر اسرائیل سلطنت نمود. 014 2CH 001 014 و سلیمان ارابه‌ها و سواران جمع کرده، هزار و چهارصد ارابه و دوازده هزار سوار داشت، و آنها را در شهرهای ارابه‌ها و نزد پادشاه دراورشلیم گذاشت. 014 2CH 001 015 و پادشاه نقره و طلا را دراورشلیم مثل سنگها و چوب سرو آزاد را مثل چوب افراغ که در همواری است فراوان ساخت. 014 2CH 001 016 و اسبهای سلیمان از مصر آورده می‌شد، و تاجران پادشاه دسته های آنها را می‌خریدند هردسته را به قیمت معین. 014 2CH 001 017 و یک ارابه را به قیمت ششصد مثقال نقره از مصر بیرون می‌آوردند ومی رسانیدند و یک اسب را به قیمت صد و پنجاه، و همچنین برای جمیع پادشاهان حتیان وپادشاهان ارام به توسط آنها بیرون می‌آوردند. 014 2CH 002 001 و سلیمان قصد نمود که خانه‌ای برای اسم یهوه و خانه‌ای به جهت سلطنت خودش بنا نماید. 014 2CH 002 002 و سلیمان هفتاد هزار نفر برای حمل بارها، و هشتاد هزار نفر برای بریدن چوب درکوهها، و سه هزار و ششصد نفر برای نظارت آنهاشمرد. 014 2CH 002 003 و سلیمان نزد حورام، پادشاه صور فرستاده، گفت: «چنانکه با پدرم داود رفتار نمودی و چوب سرو آزاد برایش فرستادی تا خانه‌ای به جهت سکونت خویش بنا نماید، (همچنین با من رفتارنما). 014 2CH 002 004 اینک من خانه‌ای برای اسم یهوه خدای خود بنا می‌نمایم تا آن را برای او تقدیس کنم وبخور معطر در حضور وی بسوزانم، و به جهت نان تقدمه دائمی و قربانی های سوختنی صبح وشام، و به جهت سبت‌ها و غره‌ها و عیدهای یهوه خدای ما زیرا که این برای اسرائیل فریضه‌ای ابدی است. 014 2CH 002 005 و خانه‌ای که من بنا می‌کنم عظیم است، زیرا که خدای ما از جمیع خدایان عظیم ترمی باشد. 014 2CH 002 006 و کیست که خانه‌ای برای او تواندساخت؟ زیرا فلک و فلک الافلاک گنجایش او راندارد؛ و من کیستم که خانه‌ای برای وی بنا نمایم؟ نی بلکه برای سوزانیدن بخور در حضور وی. 014 2CH 002 007 و حال کسی را برای من بفرست که در کار طلا و نقره و برنج و آهن و ارغوان و قرمز و آسمانجونی ماهرو در صنعت نقاشی دانا باشد، تا با صنعتگرانی که نزد من در یهودا و اورشلیم هستند که پدر من داودایشان را حاضر ساخت، باشد. 014 2CH 002 008 و چوب سروآزاد و صنوبر و چوب صندل برای من از لبنان بفرست، زیرا بندگان تو را می‌دانم که در بریدن چوب لبنان ماهرند و اینک بندگان من با بندگان توخواهند بود. 014 2CH 002 009 تا چوب فراوان برای من مهیاسازند زیرا خانه‌ای که من بنا می‌کنم عظیم وعجیب خواهد بود. 014 2CH 002 010 و اینک به چوب بران که این چوب را می‌برند، من بیست هزار کر گندم کوبیده شده، و بیست هزار کر جو و بیست هزاربت شراب و بیست هزار بت روغن برای بندگانت خواهم داد.» 014 2CH 002 011 و حورام پادشاه صور مکتوب جواب داده، آن را نزد سلیمان فرستاد که «چون خداوند قوم خود را دوست می‌دارد از این جهت تو را به پادشاهی‌ایشان نصب نموده است.» 014 2CH 002 012 و حورام گفت: «متبارک باد یهوه خدای اسرائیل که آفریننده آسمان و زمین می‌باشد، زیرا که به داودپادشاه پسری حکیم و صاحب معرفت و فهم بخشیده است تا خانه‌ای برای خداوند و خانه‌ای برای سلطنت خودش بنا نماید. 014 2CH 002 013 و الان حورام را که مردی حکیم و صاحب فهم از کسان پدر من است فرستادم. 014 2CH 002 014 و او پسرزنی از دختران دان است، و پدرش مرد صوری بود و به‌کار طلا و نقره و برنج و آهن و سنگ وچوب و ارغوان و آسمانجونی و کتان نازک وقرمز و هر صنعت نقاشی و اختراع همه اختراعات ماهر است، تا برای او با صنعتگران توو صنعتگران آقایم پدرت داود کاری معین بشود. 014 2CH 002 015 پس حال آقایم گندم و جو و روغن و شراب راکه ذکر نموده بود، برای بندگان خود بفرستد. 014 2CH 002 016 وما چوب از لبنان به قدر احتیاج تو خواهیم برید، وآنها را بستنه ساخته، بروی دریا به یافا خواهیم آورد و تو آن را به اورشلیم خواهی برد.» 014 2CH 002 017 پس سلیمان تمامی مردان غریب را که درزمین اسرائیل بودند، بعد از شماره‌ای که پدرش داود آنها را شمرده بود شمرد، و صد و پنجاه وسه هزار و ششصد نفر از آنها یافت شدند. 014 2CH 002 018 و ازایشان هفتاد هزار نفر برای حمل بارها و هشتادهزار نفر برای بریدن چوب در کوهها و سه هزار وشش صد نفر برای نظارت تا از مردم کار بگیرند، تعیین نمود. 014 2CH 003 001 و سلیمان شروع کرد به بنا نمودن خانه خداوند در اورشلیم بر کوه موریا، جایی که (خداوند) بر پدرش داود ظاهر شده بود، جایی که داود در خرمنگاه ارنون یبوسی تعیین کرده بود. 014 2CH 003 002 و در روز دوم ماه دوم از سال چهارم سلطنت خود به بنا کردن شروع نمود. 014 2CH 003 003 و این است اساس هایی که سلیمان برای بنا نمودن خانه خدا نهاد: طولش به ذراعها برحسب پیمایش اول شصت ذراع و عرضش بیست ذراع، 014 2CH 003 004 و طول رواقی که پیش خانه بود مطابق عرض خانه بیست ذراع، و بلندیش صد و بیست ذراع و اندرونش رابه طلای خالص پوشانید. 014 2CH 003 005 و خانه بزرگ را به چوب صنوبر پوشانید و آن را به زر خالص پوشانید، و بر آن درختان خرما و رشته‌ها نقش نمود. 014 2CH 003 006 و خانه را به سنگهای گرانبها برای زیبایی مرصع ساخت، و طلای آن طلای فروایم بود. 014 2CH 003 007 وتیرها و آستانه‌ها و دیوارها و درهای خانه را به طلا پوشانید و بر دیوارها کروبیان نقش نمود. 014 2CH 003 008 و خانه قدس‌الاقداس را ساخت که طولش موافق عرض خانه بیست ذراع، و عرضش بیست ذراع بود، و آن را به زر خالص به مقدار ششصدوزنه پوشانید. 014 2CH 003 009 و وزن میخها پنجاه مثقال طلابود، و بالاخانه‌ها را به طلا پوشانید. 014 2CH 003 010 و در خانه قدس‌الاقداس دو کروبی مجسمه کاری ساخت و آنها را به طلا پوشانید. 014 2CH 003 011 و طول بالهای کروبیان بیست ذراع بود که بال یکی پنج ذراع بوده، به دیوار خانه می‌رسید و بال دیگرش پنج ذراع بوده، به بال کروبی دیگربرمی خورد. 014 2CH 003 012 و بال کروبی دیگر پنج ذراع بوده، به دیوار خانه می‌رسید وبال دیگرش پنج ذراع بوده، به بال کروبی دیگر ملصق می‌شد. 014 2CH 003 013 وبالهای این کروبیان به قدر بیست ذراع پهن می‌بودو آنها بر پایهای خود ایستاده بودند، و رویهای آنها به سوی اندرون خانه می‌بود. 014 2CH 003 014 و حجاب رااز آسمانجونی و ارغوان و قرمز و کتان نازک ساخت، و کروبیان بر آن نقش نمود. 014 2CH 003 015 و پیش خانه دو ستون ساخت که طول آنهاسی و پنج ذراع بود و تاجی که بر سر هر یکی ازآنها بود پنج ذراع بود. 014 2CH 003 016 و رشته‌ها مثل آنهایی که در محراب بود ساخته، آنها را بر سر ستونها نهاد وصد انار ساخته، بر رشته‌ها گذاشت. 014 2CH 003 017 و ستونهارا پیش هیکل یکی به‌دست راست، و دیگری به طرف چپ برپا نمود، و آن را که به طرف راست بود یاکین و آن را که به طرف چپ بود بوعز نام نهاد. 014 2CH 004 001 و مذبح برنجینی ساخت که طولش بیست ذراع، و عرضش بیست ذراع، و بلندیش ده ذراع بود. 014 2CH 004 002 و دریاچه ریخته شده را ساخت که ازلب تا لبش ده ذراع بود، و از هر طرف مدور بود، وبلندیش پنج ذراع، و ریسمانی سی ذراعی آن راگرداگرد احاطه می‌داشت. 014 2CH 004 003 و زیر آن از هر طرف صورت گاوان بود که آن را گرداگرد احاطه می‌داشتند، یعنی برای هر ذراع ده از آنها دریاچه را از هرجانب احاطه می‌داشتند، و آن گاوان دردو صف بودند و در حین ریخته شدن آن ریخته شدند. 014 2CH 004 004 و آن بر دوازده گاو قایم بود که روی سه از آنها به سوی شمال و روی سه به سوی مغرب وروی سه به سوی جنوب و روی سه به سوی مشرق بود، و دریاچه بر فوق آنها و همه موخرهای آنها به طرف اندرون بود. 014 2CH 004 005 و حجم آن یک وجب بود و لبش مثل لب کاسه مانند گل سوسن ساخته شده بود که گنجایش سه هزار بت به پیمایش داشت. 014 2CH 004 006 و ده حوض ساخت و از آنهاپنج را به طرف راست و پنج را به طرف چپ گذاشت تا در آنها شست و شو نمایند، و آنچه راکه به قربانی های سوختنی تعلق داشت در آنهامی شستند، اما دریاچه برای شست و شوی کاهنان بود. 014 2CH 004 007 و ده شمعدان طلا موافق قانون آنها ساخته، پنج را به طرف راست و پنج را به طرف چپ درهیکل گذاشت. 014 2CH 004 008 و ده میز ساخته، پنج را به طرف راست و پنج را به طرف چپ در هیکل گذاشت، وصد کاسه طلا ساخت. 014 2CH 004 009 و صحن کاهنان و صحن بزرگ و دروازه های صحن (بزرگ را) ساخت، ودرهای آنها را به برنج پوشانید. 014 2CH 004 010 و دریاچه را به‌جانب راست خانه به سوی مشرق از طرف جنوب گذاشت. 014 2CH 004 011 و حورام دیگها و خاکندازها و کاسه‌ها راساخت پس حورام تمام کاری که برای سلیمان پادشاه به جهت خانه خدا می‌کرد به انجام رسانید. 014 2CH 004 012 دو ستون و پیاله های تاجهایی که بر سر دوستون بود و دو شبکه به جهت پوشانیدن دو پیاله تاجهایی که بر ستونها بود 014 2CH 004 013 و چهارصد انار برای دو شبکه و دو صف انار برای هر شبکه بود تا دوپیاله تاجهایی را که بالای ستونها بود بپوشاند. 014 2CH 004 014 و پایه‌ها را ساخت و حوضها را بر پایه هاساخت. 014 2CH 004 015 و یک دریاچه و دوازده گاو را زیردریاچه (ساخت ). 014 2CH 004 016 و دیگها و خاکندازها وچنگالها و تمامی اسباب آنها را پدرش حورام برای سلیمان پادشاه به جهت خانه خداوند ازبرنج صیقلی ساخت. 014 2CH 004 017 آنها را پادشاه درصحرای اردن در گل رست که در میان سکوت وصرده بود ریخت. 014 2CH 004 018 و سلیمان تمام این آلات رااز حد زیاده ساخت، چونکه وزن برنج دریافت نمی شد. 014 2CH 004 019 و سلیمان تمامی آلات را که در خانه خدابود و مذبح طلا و میزها را که نان تقدمه بر آنها بودساخت. 014 2CH 004 020 و شمعدانها و چراغهای آنها را ازطلای خالص تا برحسب معمول در مقابل محراب افروخته شود. 014 2CH 004 021 و گلها و چراغها وانبرها را از طلا یعنی از زر خالص ساخت. 014 2CH 004 022 و گلگیرها و کاسه‌ها و قاشقها و مجمرها را از طلای خالص (ساخت )، و دروازه خانه و درهای اندرونی آن به جهت قدس‌الاقداس و درهای خانه هیکل از طلا بود. 014 2CH 005 001 پس تمامی کاری که سلیمان به جهت خانه خداوند کرد تمام شد، و سلیمان موقوفات پدرش داود را داخل ساخت، و نقره و طلا و سایرآلات آنها را در خزاین خانه خدا گذاشت. 014 2CH 005 002 آنگاه سلیمان مشایخ اسرائیل و جمیع روسای اسباط و سروران آبای بنی‌اسرائیل را دراورشلیم جمع کرد تا تابوت عهد خداوند را ازشهر داود که صهیون باشد، برآورند. 014 2CH 005 003 و جمیع مردان اسرائیل در عید ماه هفتم نزد پادشاه جمع شدند. 014 2CH 005 004 پس جمیع مشایخ اسرائیل آمدند ولاویان تابوت را برداشتند. 014 2CH 005 005 و تابوت و خیمه اجتماع و همه آلات مقدس را که در خیمه بودبرآوردند، و لاویان کهنه آنها را برداشتند. 014 2CH 005 006 وسلیمان پادشاه و تمامی جماعت اسرائیل که نزدوی جمع شده بودند پیش تابوت ایستادند، وآنقدر گوسفند و گاو ذبح کردند که به شماره وحساب نمی آمد. 014 2CH 005 007 و کاهنان تابوت عهد خداوندرا به مکانش در محراب خانه، یعنی درقدس‌الاقداس زیر بالهای کروبیان درآوردند. 014 2CH 005 008 وکروبیان بالهای خود را بر مکان تابوت پهن می‌کردند و کروبیان تابوت و عصاهایش را از بالامی پوشانیدند. 014 2CH 005 009 و عصاها اینقدر دراز بود که سرهای عصاها از تابوت پیش محراب دیده می شد، اما از بیرون دیده نمی شد، و تا امروز درآنجا است. 014 2CH 005 010 و در تابوت چیزی نبود سوای آن دو لوح که موسی در حوریب در آن گذاشت وقتی که خداوند با بنی‌اسرائیل در حین بیرون آمدن ایشان از مصر عهد بست. 014 2CH 005 011 و واقع شد که چون کاهنان از قدس بیرون آمدند (زیرا همه کاهنانی که حاضر بودند بدون ملاحظه نوبتهای خود خویشتن را تقدیس کردند. 014 2CH 005 012 و جمیع لاویانی که مغنی بودند یعنی آساف وهیمان و یدوتون و پسران و برادران ایشان به کتان نازک ملبس شده، با سنجها و بربطها و عودها به طرف مشرق مذبح ایستاده بودند، و با ایشان صدو بیست کاهن بودند که کرنا می‌نواختند). 014 2CH 005 013 پس واقع شد که چون کرنانوازان و مغنیان مثل یک نفربه یک آواز در حمد و تسبیح خداوند به صداآمدند، و چون با کرناها و سنجها و سایر آلات موسیقی به آواز بلند خواندند و خداوند را حمدگفتند که او نیکو است زیرا که رحمت او تاابدالاباد است، آنگاه خانه یعنی خانه خداوند ازابر پر شد. 014 2CH 005 014 و کاهنان به‌سبب ابر نتوانستند برای خدمت بایستند زیرا که جلال یهوه خانه خدا راپر کرده بود. 014 2CH 006 001 آنگاه سلیمان گفت: «خداوند فرموده است که در تاریکی غلیظ ساکن می‌شوم. 014 2CH 006 002 اما من خانه‌ای برای سکونت تو و مکانی را که تا به ابدساکن شوی بنا نموده‌ام.» 014 2CH 006 003 و پادشاه روی خود را برگردانیده، تمامی جماعت اسرائیل را برکت داد، و تمامی جماعت اسرائیل بایستادند. 014 2CH 006 004 پس گفت: «یهوه خدای اسرائیل متبارک باد که به دهان خود به پدرم داودوعده داده، و به‌دست خود آن را به‌جا آورده، گفت: 014 2CH 006 005 از روزی که قوم خود را از زمین مصربیرون آوردم شهری از جمیع اسباط اسرائیل برنگزیدم تا خانه‌ای بنا نمایم که اسم من در آن باشد، و کسی را برنگزیدم تا پیشوای قوم من اسرائیل بشود. 014 2CH 006 006 اما اورشلیم را برگزیدم تا اسم من در آنجا باشد و داود را انتخاب نمودم تاپیشوای قوم من اسرائیل بشود. 014 2CH 006 007 و در دل پدرم داود بود که خانه‌ای برای اسم یهوه خدای اسرائیل بنا نماید. 014 2CH 006 008 اما خداوند به پدرم داودگفت: چون در دل تو بود که خانه‌ای برای اسم من بنا نمایی نیکو کردی که این را در دل خود نهادی. 014 2CH 006 009 لیکن تو خانه را بنا نخواهی نمود، بلکه پسر توکه از صلب تو بیرون آید او خانه را برای اسم من بنا خواهد کرد. 014 2CH 006 010 پس خداوند کلامی را که گفته بود ثابت گردانید و من به‌جای پدرم داودبرخاسته، و بر وفق آنچه خداوند گفته بود برکرسی اسرائیل نشسته‌ام و خانه را به اسم یهوه خدای اسرائیل بنا نمودم. 014 2CH 006 011 و تابوت را که عهدخداوند که آن را با بنی‌اسرائیل بسته بود در آن می‌باشد در آنجا گذاشته‌ام.» 014 2CH 006 012 و او پیش مذبح خداوند به حضور تمامی جماعت اسرائیل ایستاده، دستهای خود رابرافراشت. 014 2CH 006 013 زیرا که سلیمان منبر برنجینی را که طولش پنج ذراع، و عرضش پنج ذراع، و بلندیش سه ذراع بود ساخته، آن را در میان صحن گذاشت و بر آن ایستاده، به حضور تمامی جماعت اسرائیل زانو زد و دستهای خود را به سوی آسمان برافراشته، 014 2CH 006 014 گفت: «ای یهوه خدای اسرائیل! خدایی مثل تو نه در آسمان و نه در زمین می‌باشد که با بندگان خود که به حضور تو به تمامی دل خویش سلوک می‌نمایند، عهد ورحمت را نگاه می‌داری. 014 2CH 006 015 و آن وعده‌ای را که به بنده خود پدرم داود داده‌ای نگاه داشته‌ای زیرا به دهان خود وعده دادی و به‌دست خود آن را وفانمودی چنانکه امروز شده است. 014 2CH 006 016 پس الان‌ای یهوه خدای اسرائیل با بنده خود پدرم داود آن وعده را نگاه دار که به او داده و گفته‌ای که به حضور من کسی‌که بر کرسی اسرائیل بنشیندبرای تو منقطع نخواهد شد، به شرطی که پسرانت طریقهای خود را نگاه داشته، به شریعت من سلوک نمایند چنانکه تو به حضور من رفتارنمودی. 014 2CH 006 017 و الان‌ای یهوه خدای اسرائیل کلامی که به بنده خود داود گفته‌ای ثابت بشود. 014 2CH 006 018 «اما آیا خدا فی الحقیقه در میان آدمیان برزمین ساکن خواهد شد؟ اینک فلک و فلک الافلاک تو را گنجایش ندارد تا چه رسد به این خانه‌ای که بنا کردم. 014 2CH 006 019 لیکن‌ای یهوه خدای من به دعا وتضرع بنده خود توجه نما و استغاثه و دعایی راکه بنده ات به حضور تو می‌کند اجابت فرما. 014 2CH 006 020 تاآنکه شب و روز چشمان تو بر این خانه باز شود وبر مکانی که درباره‌اش وعده داده‌ای که اسم خودرا در آنجا قرار خواهی داد تا دعایی را که بنده ات به سوی این مکان بنماید اجابت کنی. 014 2CH 006 021 و تضرع بنده ات و قوم خود اسرائیل را که به سوی این مکان دعا می‌نمایند استماع نما و از آسمان مکان سکونت خود بشنو و چون شنیدی عفو فرما. 014 2CH 006 022 «اگر کسی با همسایه خود گناه ورزد و قسم بر او عرضه شود که بخورد و او آمده، پیش مذبح تو در این خانه قسم خورد، 014 2CH 006 023 آنگاه از آسمان بشنو و عمل نموده، به جهت بندگانت داوری کن و شریران را جزا داده، طریق ایشان را بسر ایشان برسان، و عادلان را عادل شمرده، ایشان را به حسب عدالت ایشان جزا بده. 014 2CH 006 024 «و هنگامی که قوم تو اسرائیل به‌سبب گناهانی که به تو ورزیده باشند به حضور دشمنان خود مغلوب شوند، اگر به سوی تو بازگشت نموده، به اسم تو اعتراف نمایند و نزد تو در این خانه دعا و تضرع کنند، 014 2CH 006 025 آنگاه از آسمان بشنو وگناه قوم خود اسرائیل را بیامرز و ایشان را به زمینی که به ایشان و به پدران ایشان داده‌ای بازآور. 014 2CH 006 026 «هنگامی که آسمان بسته شود و به‌سبب گناهانی که به تو ورزیده باشند باران نبارد، اگر به سوی این مکان دعا کنند و به اسم تو اعتراف نمایند و به‌سبب مصیبتی که به ایشان رسانیده باشی از گناه خویش بازگشت کنند، 014 2CH 006 027 آنگاه ازآسمان بشنو و گناه بندگانت و قوم خود اسرائیل را بیامرز و راه نیکو را که در آن باید رفت به ایشان تعلیم بده، و به زمین خود که آن را به قوم خویش برای میراث بخشیده‌ای باران بفرست. 014 2CH 006 028 «اگر در زمین قحطی باشد و اگر وبا یا بادسموم یا یرقان باشد یا اگر ملخ یا کرم باشد و اگردشمنان ایشان، ایشان را در شهرهای زمین ایشان محاصره نمایند هر بلایی یا هر مرضی که بوده باشد. 014 2CH 006 029 آنگاه هر دعا و هر استغاثه‌ای که از هرمرد یا از تمامی قوم تو اسرائیل کرده شود که هریک از ایشان بلا و غم دل خود را خواهد دانست، و دستهای خود را به سوی این خانه دراز خواهد کرد. 014 2CH 006 030 آنگاه از آسمان که مکان سکونت تو باشدبشنو و بیامرز و به هر کس که دل او را می‌دانی به حسب راههایش جزا بده، زیرا که تو به تنهایی عارف قلوب جمیع بنی آدم هستی. 014 2CH 006 031 تا آن که ایشان در تمامی روزهایی که بروی زمینی که به پدران ما داده‌ای زنده باشند از تو بترسند. 014 2CH 006 032 «و نیز غریبی که از قوم تو اسرائیل نباشد وبه‌خاطر اسم عظیم تو و دست قوی و بازوی برافراشته تو از زمین بعید آمده باشد، پس چون بیاید و به سوی این خانه دعا نماید، 014 2CH 006 033 آنگاه ازآسمان، مکان سکونت خود، بشنو و موافق هرآنچه آن غریب نزد تو استغاثه نماید به عمل آورتا جمیع قومهای جهان اسم تو را بشناسند و مثل قوم تو اسرائیل از تو بترسند و بدانند که اسم تو براین خانه‌ای که بنا کرده‌ام نهاده شده است. 014 2CH 006 034 «اگر قوم تو برای مقاتله با دشمنان خود به راهی که ایشان را فرستاده باشی، بیرون روند و به سوی شهری که برگزیده‌ای و خانه‌ای که به جهت اسم تو بنا کرده‌ام، نزد تو دعا نمایند، 014 2CH 006 035 آنگاه دعاو تضرع ایشان را از آسمان بشنو و حق ایشان را به‌جا آور. 014 2CH 006 036 «و اگر به تو گناه ورزیده باشند زیرا انسانی نیست که گناه نکند، و بر ایشان غضبناک شده، ایشان را به‌دست دشمنان تسلیم کرده باشی واسیرکنندگان ایشان، ایشان را به زمین دور یانزدیک ببرند، 014 2CH 006 037 پس اگر در زمینی که در آن اسیرباشند به خود آمده، بازگشت نمایند و در زمین اسیری خود نزد تو تضرع نموده، گویند که گناه کرده و عصیان ورزیده، و شریرانه رفتارنموده‌ایم، 014 2CH 006 038 و در زمین اسیری خویش که ایشان را به آن به اسیری برده باشند، به تمامی دل وتمامی جان خود به تو بازگشت نمایند، و به سوی زمینی که به پدران ایشان داده‌ای و شهری که برگزیده‌ای و خانه‌ای که برای اسم تو بنا کرده‌ام دعا نمایند، 014 2CH 006 039 آنگاه از آسمان، مکان سکونت خود، دعا و تضرع ایشان را بشنو و حق ایشان رابجا آور، و قوم خود را که به تو گناه ورزیده باشندبیامرز. 014 2CH 006 040 پس الان‌ای خدای من چشمان تو بازشود و گوشهای تو به دعاهایی که در این مکان کرده شود شنوا باشد. 014 2CH 006 041 و حال تو‌ای یهوه خدا، با تابوت قوت خود به سوی آرامگاه خویش برخیز. ای یهوه خدا کاهنان تو به نجات ملبس گردند و مقدسانت به نیکویی شادمان بشوند 014 2CH 006 042 ‌ای یهوه خدا روی مسیح خود را برنگردان ورحمتهای بنده خود داود را بیاد آور.» 014 2CH 007 001 و چون سلیمان از دعا کردن فارغ شد، آتش از آسمان فرود آمده، قربانی های سوختنی و ذبایح را سوزانید و جلال خداوند خانه را مملوساخت. 014 2CH 007 002 و کاهنان به خانه خداوند نتوانستندداخل شوند، زیرا جلال یهوه خانه خداوند را پرکرده بود. 014 2CH 007 003 و چون تمامی بنی‌اسرائیل آتش را که فرود می‌آمد و جلال خداوند را که بر خانه می‌بوددیدند، روی خود را به زمین بر سنگفرش نهادند وسجده نموده، خداوند را حمد گفتند که او نیکواست، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 014 2CH 007 004 و پادشاه و تمامی قوم قربانی‌ها در حضورخداوند گذرانیدند. 014 2CH 007 005 و سلیمان پادشاه بیست ودو هزار گاو و صد و بیست هزار گوسفند برای قربانی گذرانید و پادشاه و تمامی قوم، خانه خدا را تبریک نمودند. 014 2CH 007 006 و کاهنان بر سر شغلهای مخصوص خود ایستاده بودند و لاویان، آلات نغمه خداوند را (به‌دست گرفتند) که داود پادشاه آنها را ساخته بود، تا خداوند را به آنها حمدگویند، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است، و داودبه وساطت آنها تسبیح می‌خواند و کاهنان پیش ایشان کرنا می‌نواختند و تمام اسرائیل ایستاده بودند. 014 2CH 007 007 و سلیمان وسط صحنی را که پیش خانه خداوند بود، تقدیس نمود زیرا که در آنجاقربانی های سوختنی و پیه ذبایح سلامتی رامی گذرانید، چونکه مذبح برنجینی که سلیمان ساخته بود، قربانی های سوختنی وهدایای آردی و پیه ذبایح را گنجایش نداشت. 014 2CH 007 008 و در آنوقت سلیمان و تمامی اسرائیل با وی هفت روز را عید نگاه داشتند و آن انجمن بسیاربزرگ از مدخل حمات تا نهر مصر بود. 014 2CH 007 009 و درروز هشتم محفلی مقدس برپا داشتند، زیرا که برای تبریک مذبح هفت روز و برای عید هفت روز نگاه داشتند. 014 2CH 007 010 و در روز بیست و سوم ماه هفتم قوم را به خیمه های ایشان مرخص فرمود وایشان به‌سبب احسانی که خداوند به داود وسلیمان و قوم خود اسرائیل کرده بود، شادمان وخوشدل بودند. 014 2CH 007 011 پس سلیمان خانه خداوند و خانه پادشاه راتمام کرد و هرآنچه سلیمان قصد نموده بود که درخانه خداوند و در خانه خود بسازد، آن را نیکو به انجام رسانید. 014 2CH 007 012 و خداوند بر سلیمان در شب ظاهر شده، اورا گفت: «دعای تو را اجابت نمودم و این مکان رابرای خود برگزیدم تا خانه قربانی‌ها شود. 014 2CH 007 013 اگرآسمان را ببندم تا باران نبارد و اگر امر کنم که ملخ، حاصل زمین را بخورد و اگر وبا در میان قوم خودبفرستم، 014 2CH 007 014 و قوم من که به اسم من نامیده شده اندمتواضع شوند، و دعا کرده، طالب حضور من باشند، و از راههای بد خویش بازگشت نمایند، آنگاه من از آسمان اجابت خواهم فرمود، وگناهان ایشان را خواهم آمرزید و زمین ایشان راشفا خواهم داد. 014 2CH 007 015 و از این به بعد چشمان من گشاده، و گوشهای من به دعایی که در این مکان کرده شود شنوا خواهد بود. 014 2CH 007 016 و حال این خانه رااختیار کرده، و تقدیس نموده‌ام که اسم من تا به ابددر آن قرار گیرد و چشم و دل من همیشه بر آن باشد. 014 2CH 007 017 و اگر تو به حضور من سلوک نمایی، چنانکه پدرت داود سلوک نمود و برحسب هرآنچه تو را امر فرمایم عمل نمایی و فرایض واحکام مرا نگاه داری، 014 2CH 007 018 آنگاه کرسی سلطنت تورا استوار خواهم ساخت چنانکه با پدرت داودعهد بسته، گفتم کسی‌که بر اسرائیل سلطنت نماید از تو منقطع نخواهد شد. 014 2CH 007 019 «لیکن اگر شما برگردید و فرایض و احکام مرا که پیش روی شما نهاده‌ام ترک نمایید و رفته، خدایان غیر را عبادت کنید، و آنها را سجده نمایید، 014 2CH 007 020 آنگاه ایشان را از زمینی که به ایشان داده‌ام خواهم کند و این خانه را که برای اسم خودتقدیس نموده‌ام، از حضور خود خواهم افکند وآن را در میان جمیع قوم‌ها ضرب‌المثل و مسخره خواهم ساخت. 014 2CH 007 021 و این خانه که اینقدر رفیع است هرکه از آن بگذرد متحیر شده، خواهدگفت: برای چه خداوند به این زمین و به این خانه چنین عمل نموده است؟ 014 2CH 007 022 و جواب خواهندداد: چونکه یهوه خدای پدران خود را که ایشان رااز زمین مصر بیرون آورد ترک کردند و به خدایان غیر متمسک شده، آنها را سجده و عبادت نمودند از این جهت تمامی این بلا را بر ایشان وارد آورده است.» 014 2CH 008 001 و بعد از انقضای بیست سالی که سلیمان خانه خداوند و خانه خود را بنا می‌کرد، 014 2CH 008 002 سلیمان شهرهایی را که حورام به سلیمان داده بود تعمیر نمود، و بنی‌اسرائیل را در آنها ساکن گردانید. 014 2CH 008 003 و سلیمان به حمات صوبه رفته، آن راتسخیر نمود. 014 2CH 008 004 و تدمور را در بیابان و همه شهرهای خزینه را که در حمات بنا کرده بود به اتمام رسانید. 014 2CH 008 005 و بیت حورون بالا و بیت حورون پایین را بنا نمود که شهرهای حصاردار با دیوارهاو دروازه‌ها و پشت بندها بود. 014 2CH 008 006 و بعله و همه شهرهای خزانه را که سلیمان داشت، و جمیع شهرهای ارابه‌ها و شهرهای سواران را و هرآنچه را که سلیمان می‌خواست در اورشلیم و لبنان وتمامی زمین مملکت خویش بنا نماید (بنا نمود). 014 2CH 008 007 و تمامی کسانی که از حتیان و اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان باقی‌مانده، و از بنی‌اسرائیل نبودند، 014 2CH 008 008 یعنی از پسران ایشان که در زمین بعد ازایشان باقی‌مانده بودند، و بنی‌اسرائیل ایشان را هلاک نکرده بودند، سلیمان از ایشان تا امروزسخره گرفت. 014 2CH 008 009 اما از بنی‌اسرائیل سلیمان احدی را برای کار خود به غلامی نگرفت بلکه ایشان مردان جنگی و سرداران ابطال و سرداران ارابه هاو سواران او بودند. 014 2CH 008 010 و سروران مقدم سلیمان پادشاه که برقوم حکمرانی می‌کردند دویست وپنجاه نفر بودند. 014 2CH 008 011 و سلیمان دختر فرعون را از شهر داود به خانه‌ای که برایش بنا کرده بود آورد، زیرا گفت: «زن من در خانه داود پادشاه اسرائیل ساکن نخواهد شد، چونکه همه جایهایی که تابوت خداوند داخل آنها شده است مقدس می‌باشد.» 014 2CH 008 012 آنگاه سلیمان قربانی های سوختنی برمذبح خداوند که آن را پیش رواق بنا کرده بودبرای خداوند گذرانید. 014 2CH 008 013 یعنی قربانی های سوختنی قسمت هر روز در روزش برحسب فرمان موسی در روزهای سبت، و غره‌ها و سه مرتبه در هر سال در مواسم یعنی در عید فطیر وعید هفته‌ها و عید خیمه‌ها. 014 2CH 008 014 و فرقه های کاهنان را برحسب امر پدر خود داود بر سر خدمت ایشان معین کرد و لاویان را بر سر شغلهای ایشان تا تسبیح بخوانند و به حضور کاهنان لوازم خدمت هر روز را در روزش بجا آورند و دربانان را برحسب فرقه های ایشان بر هر دروازه (قرارداد)، زیرا که داود مرد خدا چنین امر فرموده بود. 014 2CH 008 015 و ایشان از حکمی که پادشاه درباره هر امری ودرباره خزانه‌ها به کاهنان و لاویان داده بود تجاوزننمودند. 014 2CH 008 016 پس تمامی کار سلیمان از روزی که بنیادخانه خداوند نهاده شد تا روزی که تمام گشت، نیکو آراسته شد، و خانه خداوند به اتمام رسید. 014 2CH 008 017 آنگاه سلیمان به عصیون جابر و به ایلوت که بر کنار دریا در زمین ادوم است، رفت. 014 2CH 008 018 وحورام کشتیها و نوکرانی را که در دریا مهارت داشتند به‌دست خادمان خود برای وی فرستاد وایشان با بندگان سلیمان به اوفیر رفتند، وچهارصد و پنجاه وزنه طلا از آنجا گرفته، برای سلیمان پادشاه آوردند. 014 2CH 009 001 و چون ملکه سبا آوازه سلیمان را شنید باموکب بسیار عظیم و شترانی که به عطریات و طلای بسیار و سنگهای گرانبها بارشده بود به اورشلیم آمد، تا سلیمان را به مسائل امتحان کند. و چون نزد سلیمان رسید با وی ازهرچه در دلش بود گفتگو کرد. 014 2CH 009 002 و سلیمان تمامی مسائلش را برای وی بیان نمود و چیزی ازسلیمان مخفی نماند که برایش بیان نکرد. 014 2CH 009 003 وچون ملکه سبا حکمت سلیمان و خانه‌ای را که بناکرده بود، 014 2CH 009 004 و طعام سفره او و مجلس بندگانش ونظم و لباس خادمانش را و ساقیانش و لباس ایشان و زینه‌ای را که به آن به خانه خداوندبرمی آمد دید، روح دیگر در او نماند. 014 2CH 009 005 پس به پادشاه گفت: «آوازه‌ای را که درولایت خود درباره کارها و حکمت تو شنیدم راست بود. 014 2CH 009 006 اما تا نیامدم و به چشمان خود ندیدم اخبار آنها را باور نکردم، و همانا نصف عظمت حکمت تو به من اعلام نشده بود، و از خبری که شنیده بودم افزوده‌ای. 014 2CH 009 007 خوشابه‌حال مردان تو وخوشابه‌حال این خادمانت که به حضور تو همیشه می ایستند و حکمت تو را می‌شنوند. 014 2CH 009 008 متبارک بادیهوه خدای تو که بر تو رغبت داشته، تو را برکرسی خود نشانید تا برای یهوه خدایت پادشاه بشوی. چونکه خدای تو اسرائیل را دوست می‌دارد تا ایشان را تا به ابد استوار نماید، از این جهت تو را بر پادشاهی‌ایشان نصب نموده است تا داوری و عدالت را بجا آوری.» 014 2CH 009 009 و به پادشاه صد و بیست وزنه طلا و عطریات از حد زیاده، وسنگهای گرانبها داد و مثل این عطریات که ملکه سبا به سلیمان پادشاه داد هرگز دیده نشد. 014 2CH 009 010 و نیز بندگان حورام و بندگان سلیمان که طلا از اوفیر می‌آوردند چوب صندل و سنگهای گرانبها آوردند. 014 2CH 009 011 و پادشاه از این چوب صندل زینه‌ها به جهت خانه خداوند و خانه پادشاه وعودها و بربطها برای مغنیان ساخت، و مثل آنهاقبل از آن در زمین یهودا دیده نشده بود. 014 2CH 009 012 و سلیمان پادشاه به ملکه سبا تمامی آرزوی او را که خواسته بود داد، سوای آنچه که او برای پادشاه آورده بود، پس با بندگانش به ولایت خود توجه نموده، برفت. 014 2CH 009 013 و وزن طلایی که در یک سال به سلیمان رسید ششصد و شصت و شش وزنه طلا بود. 014 2CH 009 014 سوای آنچه تاجران و بازرگانان آوردند وجمیع پادشاهان عرب و حاکمان کشورها طلا ونقره برای سلیمان می‌آوردند. 014 2CH 009 015 و سلیمان پادشاه دویست سپر طلای چکشی ساخت که برای هر سپر ششصد مثقال طلا بکار برده شد. 014 2CH 009 016 و سیصد سپر کوچک طلای چکشی ساخت که برای هر سپر سیصد مثقال طلا بکار برده شد، وپادشاه آنها را در خانه جنگل لبنان گذاشت. 014 2CH 009 017 وپادشاه تخت بزرگی از عاج ساخت و آن را به زرخالص پوشانید. 014 2CH 009 018 و تخت را شش پله وپایندازی زرین بود که به تخت پیوسته بود و به این طرف و آن طرف نزد جای کرسیش دستها بود، ودو شیر به پهلوی دستها ایستاده بودند. 014 2CH 009 019 ودوازده شیر از این طرف و آن طرف، بر آن شش پله ایستاده بودند که در هیچ مملکت مثل این ساخته نشده بود. 014 2CH 009 020 و تمامی ظروف نوشیدنی سلیمان پادشاه از طلا و تمامی ظروف خانه جنگل لبنان از زر خالص بود، و نقره در ایام سلیمان هیچ به حساب نمی آمد 014 2CH 009 021 زیرا که پادشاه را کشتیها بود که با بندگان حورام به ترشیش می‌رفت، و کشتیهای ترشیشی هر سه سال یک مرتبه می‌آمد، و طلا و نقره و عاج و میمونها وطاوسها می‌آورد. 014 2CH 009 022 پس سلیمان پادشاه در دولت و حکمت ازجمیع پادشاهان کشورها بزرگتر شد. 014 2CH 009 023 و تمامی پادشاهان کشورها حضور سلیمان را می‌طلبیدندتا حکمتی را که خدا در دلش نهاده بود بشنوند. 014 2CH 009 024 و هریکی از ایشان هدیه خود را از آلات نقره وآلات طلا و رخوت و اسلحه و عطریات و اسبهاو قاطرها یعنی قسمت هر سال را در سالش می‌آوردند. 014 2CH 009 025 و سلیمان چهار هزار آخور به جهت اسبان و ارابه‌ها و دوازده هزار سوار داشت. و آنها را در شهرهای ارابه‌ها و نزد پادشاه دراورشلیم گذاشت. 014 2CH 009 026 و بر جمیع پادشاهان از نهر(فرات ) تا زمین فلسطینیان و سرحد مصرحکمرانی می‌کرد. 014 2CH 009 027 و پادشاه نقره را در اورشلیم مثل سنگها و چوب سرو آزاد را مثل چوب افراغ که در صحراست فراوان ساخت. 014 2CH 009 028 و اسبها برای سلیمان از مصر و از جمیع ممالک می‌آوردند. 014 2CH 009 029 و اما بقیه وقایع سلیمان از اول تا آخر آیاآنها در تواریخ ناتان نبی و در نبوت اخیای شیلونی و در رویای یعدوی رایی درباره یربعام بن نباط مکتوب نیست؟ 014 2CH 009 030 پس سلیمان چهل سال در اورشلیم بر تمامی اسرائیل سلطنت کرد. 014 2CH 009 031 و سلیمان با پدران خود خوابید و او را در شهرپدرش داود دفن کردند و پسرش رحبعام در جای او پادشاه شد. 014 2CH 010 001 و رحبعام به شکیم رفت زیرا که تمامی اسرائیل به شکیم آمدند تا او را پادشاه سازند. 014 2CH 010 002 و چون یربعام بن نباط این را شنید، (و اوهنوز در مصر بود که از حضور سلیمان پادشاه به آنجا فرار کرده بود)، یربعام از مصر مراجعت نمود. 014 2CH 010 003 و ایشان فرستاده، او را خواندند، آنگاه یربعام و تمامی اسرائیل آمدند و به رحبعام عرض کرده، گفتند: 014 2CH 010 004 «پدر تو یوغ ما را سخت ساخت اما تو الان بندگی سخت پدر خود را ویوغ سنگین او را که بر ما نهاد سبک ساز و تو راخدمت خواهیم نمود.» 014 2CH 010 005 او به ایشان گفت: «بعداز سه روز باز نزد من بیایید.» و ایشان رفتند. 014 2CH 010 006 و رحبعام پادشاه با مشایخی که در حین حیات پدرش سلیمان به حضور وی می‌ایستادندمشورت کرده، گفت: «شما چه صلاح می‌بینید که به این قوم جواب دهم؟» 014 2CH 010 007 ایشان به او عرض کرده، گفتند: «اگر با این قوم مهربانی نمایی وایشان را راضی کنی و با ایشان سخنان دلاویزگویی، همانا همیشه اوقات بنده تو خواهند بود.» 014 2CH 010 008 اما او مشورت مشایخ را که به وی دادند ترک کرد و با جوانانی که با او تربیت یافته بودند و به حضورش می‌ایستادند مشورت کرد. 014 2CH 010 009 و به ایشان گفت: «شما چه صلاح می‌بینید که به این قوم جواب دهیم که به من عرض کرده، گفته‌اند: یوغی را که پدرت بر ما نهاده است سبک ساز.» 014 2CH 010 010 وجوانانی که با او تربیت یافته بودند او را خطاب کرده، گفتند: «به این قوم که به تو عرض کرده، گفته‌اند پدرت یوغ ما را سنگین ساخته است و توآن را برای ما سبک ساز چنین بگو: انگشت کوچک من از کمر پدرم کلفت تر است. 014 2CH 010 011 و حال پدرم یوغ سنگینی بر شما نهاده است اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید، پدرم شما را باتازیانه‌ها تنبیه می‌نمود اما من شما را با عقربها.» 014 2CH 010 012 و در روز سوم، یربعام و تمامی قوم به نزدرحبعام بازآمدند، به نحوی که پادشاه گفته وفرموده بود که در روز سوم نزد من بازآیید. 014 2CH 010 013 وپادشاه قوم را به سختی جواب داد، و رحبعام پادشاه مشورت مشایخ را ترک کرد. 014 2CH 010 014 و موافق مشورت جوانان ایشان را خطاب کرده، گفت: «پدرم یوغ شما را سنگین ساخت، اما من آن رازیاده خواهم گردانید، پدرم شما را با تازیانه هاتنبیه می‌نمود اما من با عقربها.» 014 2CH 010 015 پس پادشاه قوم را اجابت نکرد زیرا که این امر از جانب خدا شده بود تا خداوند کلامی را که به واسطه اخیای شیلونی به یربعام بن نباط گفته بود ثابت گرداند. 014 2CH 010 016 و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه ایشان را اجابت نکرد آنگاه قوم، پادشاه را جواب داده، گفتند: «ما را در داود چه حصه است؟ درپسر یسی نصیبی نداریم. ای اسرائیل! به خیمه های خود بروید. حال‌ای داود به خانه خودمتوجه باش!» پس تمامی اسرائیل به خیمه های خویش رفتند. 014 2CH 010 017 اما بنی‌اسرائیلی که درشهرهای یهودا ساکن بودند رحبعام بر ایشان سلطنت می‌نمود. 014 2CH 010 018 پس رحبعام پادشاه هدرام راکه رئیس باجگیران بود فرستاد، و بنی‌اسرائیل اورا سنگسار کردند که مرد و رحبعام پادشاه تعجیل نموده، بر ارابه خود سوار شد و به اورشلیم فرارکرد. 014 2CH 010 019 پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داودعاصی شده‌اند. 014 2CH 011 001 و چون رحبعام وارد اورشلیم شد، صدو هشتاد هزار نفر برگزیده جنگ آزموده را از خاندان یهودا و بنیامین جمع کرد تا بااسرائیل مقاتله نموده، سلطنت را به رحبعام برگرداند. 014 2CH 011 002 اما کلام خداوند بر شمعیا مرد خدانازل شده، گفت: 014 2CH 011 003 «به رحبعام بن سلیمان پادشاه یهودا و به تمامی اسرائیلیان که در یهودا و بنیامین می‌باشند خطاب کرده، بگو: 014 2CH 011 004 خداوند چنین می‌گوید: برمیایید و با برادران خود جنگ منمایید. هرکس به خانه خود برگردد زیرا که این امر از جانب من شده است.» و ایشان کلام خداوندرا شنیدند و از رفتن به ضد یربعام برگشتند. 014 2CH 011 005 و رحبعام در اورشلیم ساکن شد و شهرهای حصاردار در یهودا ساخت. 014 2CH 011 006 پس بیت لحم و عیتام و تقوع 014 2CH 011 007 و بیت صور و سوکو و عدلام، 014 2CH 011 008 وجت و مریشه و زیف، 014 2CH 011 009 و ادورایم و لاکیش وعزیقه، 014 2CH 011 010 و صرعه و ایلون و حبرون را بنا کرد که شهرهای حصاردار در یهودا و بنیامین می‌باشند. 014 2CH 011 011 و حصارها را محکم ساخت و در آنها سرداران و انبارهای ماکولات و روغن و شراب گذاشت. 014 2CH 011 012 و در هر شهری سپرها و نیزه‌ها گذاشته، آنها رابسیار محکم گردانید، پس یهودا و بنیامین با اوماندند. 014 2CH 011 013 و کاهنان و لاویانی که در تمامی اسرائیل بودند از همه حدود خود نزد او جمع شدند. 014 2CH 011 014 زیراکه لاویان اراضی شهرها و املاک خود راترک کرده، به یهودا و اورشلیم آمدند چونکه یربعام و پسرانش ایشان را از کهانت یهوه اخراج کرده بودند. 014 2CH 011 015 و او برای خود به جهت مکان های بلند و دیوها و گوساله هایی که ساخته بود کاهنان معین کرد. 014 2CH 011 016 و بعد از ایشان آنانی که دلهای خودرا به طلب یهوه خدای اسرائیل مشغول ساخته بودند از تمامی اسباط اسرائیل به اورشلیم آمدندتا برای یهوه خدای پدران خود قربانی بگذرانند. 014 2CH 011 017 پس سلطنت یهودا را مستحکم ساختند ورحبعام بن سلیمان را سه سال تقویت کردند، زیراکه سه سال به طریق داود و سلیمان سلوک نمودند. 014 2CH 011 018 و رحبعام محله دختر یریموت بن داود وابیحایل دختر الیاب بن یسی را به زنی گرفت. 014 2CH 011 019 واو برای وی پسران یعنی یعوش و شمریا و زهم رازایید. 014 2CH 011 020 و بعد از او معکه دختر ابشالوم را گرفت و او برای وی ابیا و عتای و زبزا و شلومیت رازایید. 014 2CH 011 021 و رحبعام، معکه دختر ابشالوم را از جمیع زنان و متعه های خود زیاده دوست می‌داشت، زیرا که هجده زن و شصت متعه گرفته بود و بیست و هشت پسر و شصت دختر تولیدنمود. 014 2CH 011 022 و رحبعام ابیا پسر معکه را در میان برادرانش سرور و رئیس ساخت، زیراکه می‌خواست او را به پادشاهی نصب نماید. 014 2CH 011 023 وعاقلانه رفتار نموده، همه پسران خود را درتمامی بلاد یهودا و بنیامین در جمیع شهرهای حصاردار متفرق ساخت، و برای ایشان آذوقه بسیار قرار داد و زنان بسیار خواست. 014 2CH 012 001 و چون سلطنت رحبعام استوار گردیدو خودش تقویت یافت، او با تمامی اسرائیل شریعت خداوند را ترک نمودند. 014 2CH 012 002 و درسال پنجم سلطنت رحبعام، شیشق پادشاه مصربه اورشلیم برآمد زیراکه ایشان بر خداوند عاصی شده بودند. 014 2CH 012 003 با هزار و دویست ارابه و شصت هزار سوار و خلقی که از مصریان و لوبیان وسکیان و حبشیان همراهش آمدند بیشمار بودند. 014 2CH 012 004 پس شهرهای حصاردار یهودا را گرفت و به اورشلیم آمد. 014 2CH 012 005 و شمعیای نبی نزد رحبعام وسروران یهودا که از ترس شیشق در اورشلیم جمع بودند آمده، به ایشان گفت: «خداوند چنین می‌گوید: شما مرا ترک کردید پس من نیز شما رابه‌دست شیشق ترک خواهم نمود.» 014 2CH 012 006 آنگاه سروران اسرائیل و پادشاه تواضع نموده، گفتند: «خداوند عادل است.» 014 2CH 012 007 و چون خداوند دید که ایشان متواضع شده‌اند کلام خداوند بر شمعیانازل شده، گفت: «چونکه ایشان تواضع نموده اند ایشان را هلاک نخواهم کرد بلکه ایشان را اندک زمانی خلاصی خواهم داد و غضب من به‌دست شیشق بر اورشلیم ریخته نخواهد شد. 014 2CH 012 008 لیکن ایشان بنده او خواهند شد تا بندگی من و بندگی ممالک جهان را بدانند.» 014 2CH 012 009 پس شیشق پادشاه مصر به اورشلیم برآمده، خزانه های خانه خداوند و خزانه های خانه پادشاه را گرفت و همه‌چیز را برداشت و سپرهای طلا راکه سلیمان ساخته بود برد. 014 2CH 012 010 و رحبعام پادشاه به عوض آنها سپرهای برنجین ساخت و آنها را به‌دست سرداران شاطرانی که در خانه پادشاه رانگاهبانی می‌کردند سپرد. 014 2CH 012 011 و هر وقتی که پادشاه به خانه خداوند داخل می‌شد شاطران آمده، آنهارا برمی داشتند و آنها را به حجره شاطران بازمی آوردند. 014 2CH 012 012 و چون او متواضع شد خشم خداوند از او برگشت تا او را بالکل هلاک نسازد، و در یهودا نیز اعمال نیکو پیدا شد. 014 2CH 012 013 و رحبعام پادشاه، خویشتن را در اورشلیم قوی ساخته، سلطنت نمود و رحبعام چون پادشاه شد چهل و یک ساله بود، و در شهراورشلیم که خداوند آن را از تمام اسباط اسرائیل برگزید تا اسم خود را در آن بگذارد، هفده سال پادشاهی کرد و اسم مادرش نعمه عمونیه بود. 014 2CH 012 014 و او شرارت ورزید زیرا که خداوند را به تصمیم قلب طلب ننمود. 014 2CH 012 015 و اما وقایع اول و آخر رحبعام آیا آنها درتواریخ شمعیای نبی و تواریخ انساب عدوی رایی مکتوب نیست؟ و در میان رحبعام و یربعام پیوسته جنگ می‌بود. 014 2CH 012 016 پس رحبعام با پدران خود خوابید و در شهر داود دفن شد و پسرش ابیا به‌جایش سلطنت کرد. 014 2CH 013 001 در سال هجدهم سلطنت یربعام، ابیا بریهودا پادشاه شد. 014 2CH 013 002 سه سال دراورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش میکایادختر اوریئیل از جبعه بود. 014 2CH 013 003 و ابیا بافوجی از شجاعان جنگ آزموده یعنی چهارصدهزار مرد برگزیده تدارک جنگ دید، و یربعام باهشتصد هزار مرد برگزیده که شجاعان قوی بودند با وی جنگ را صف آرایی نمود. 014 2CH 013 004 و ابیا برکوه صمارایم که در کوهستان افرایم است برپاشده، گفت: «ای یربعام و تمامی اسرائیل مراگوش گیرید! 014 2CH 013 005 آیا شما نمی دانید که یهوه خدای اسرائیل سلطنت اسرائیل را به داود و پسرانش باعهد نمکین تا به ابد داده است؟ 014 2CH 013 006 و یربعام بن نباطبنده سلیمان بن داود برخاست و بر مولای خودعصیان ورزید. 014 2CH 013 007 و مردان بیهوده که پسران بلیعال بودند نزد وی جمع شده، خویشتن را به ضدرحبعام بن سلیمان تقویت دادند، هنگامی که رحبعام جوان و رقیق القلب بود و با ایشان مقاومت نمی توانست نمود. 014 2CH 013 008 و شما الان گمان می‌برید که با سلطنت خداوند که در دست پسران داود است مقابله توانید نمود؟ و شما گروه عظیمی می‌باشید و گوساله های طلا که یربعام برای شما به‌جای خدایان ساخته است با شمامی باشد. 014 2CH 013 009 آیا شما کهنه خداوند را از بنی هارون و لاویان را نیز اخراج ننمودید و مثل قومهای کشورها برای خود کاهنان نساختید؟ و هرکه بیاید و خویشتن را با گوساله‌ای و هفت قوچ تقدیس نماید، برای آنهایی که خدایان نیستند کاهن می‌شود. 014 2CH 013 010 و اما ما یهوه خدای ماست و اورا ترک نکرده‌ایم و کاهنان از پسران هارون خداوند را خدمت می‌کنند و لاویان در کار خودمشغولند. 014 2CH 013 011 و هر صبح و هر شام قربانی های سوختنی و بخور معطر برای خداوند می‌سوزانندو نان تقدمه بر میز طاهر می‌نهند و شمعدان طلا وچراغهایش را هر شب روشن می‌کنند زیرا که ماوصایای یهوه خدای خود را نگاه می‌داریم اماشما او را ترک کرده‌اید. 014 2CH 013 012 و اینک با ما خدارئیس است و کاهنان او با کرناهای بلند آوازهستند تا به ضد شما بنوازند. پس‌ای بنی‌اسرائیل با یهوه خدای پدران خود جنگ مکنید زیراکامیاب نخواهید شد.» 014 2CH 013 013 اما یربعام کمین گذاشت که از عقب ایشان بیایند و خود پیش روی یهودا بودند و کمین درعقب ایشان بود. 014 2CH 013 014 و چون یهودا نگریستند، اینک جنگ هم از پیش و هم از عقب ایشان بود، پس نزد خداوند استغاثه نمودند و کاهنان کرناهارا نواختند. 014 2CH 013 015 و مردان یهودا بانگ بلند برآوردند، و واقع شد که چون مردان یهودا بانگ برآوردند، خدا یربعام و تمامی اسرائیل را به حضور ابیا ویهودا شکست داد. 014 2CH 013 016 و بنی‌اسرائیل از حضوریهودا فرار کردند و خدا آنها را به‌دست ایشان تسلیم نمود. 014 2CH 013 017 و ابیا و قوم او آنها را به صدمه عظیمی شکست دادند، چنانکه پانصد هزار مردبرگزیده از اسرائیل مقتول افتادند. 014 2CH 013 018 پس بنی‌اسرائیل در آن وقت ذلیل شدند و بنی یهوداچونکه بر یهوه خدای پدران خود توکل نمودند، قوی گردیدند. 014 2CH 013 019 و ابیا یربعام را تعاقب نموده، شهرهای بیت ئیل را با دهاتش و یشانه را بادهاتش و افرون را با دهاتش از او گرفت. 014 2CH 013 020 ویربعام در ایام ابیا دیگر قوت بهم نرسانید و خداوند او را زد که مرد. 014 2CH 013 021 و ابیا قوی می‌شد وچهارده زن برای خود گرفت و بیست و دو پسر وشانزده دختر به وجود آورد. 014 2CH 013 022 پس بقیه وقایع ابیااز رفتار و اعمال او در مدرس عدوی نبی مکتوب است. 014 2CH 014 001 و ابیا با پدران خود خوابید و او را درشهر داود دفن کردند و پسرش آسا درجایش پادشاه شد و در ایام او زمین ده سال آرامی یافت. 014 2CH 014 002 و آسا آنچه را که در نظر یهوه خدایش نیکو و راست بود به‌جا می‌آورد. 014 2CH 014 003 و مذبح های غریب و مکانهای بلند را برداشت و بتها رابشکست و اشوریم را قطع نمود. 014 2CH 014 004 و یهودا را امرفرمود که یهوه خدای پدران خود را بطلبند وشریعت و اوامر او را نگاه دارند. 014 2CH 014 005 و مکانهای بلندو تماثیل شمس را از جمیع شهرهای یهودا دورکرد، پس مملکت به‌سبب او آرامی یافت. 014 2CH 014 006 وشهرهای حصاردار در یهودا بنا نمود زیرا که زمین آرام بود و در آن سالها کسی با او جنگ نکردچونکه خداوند او را راحت بخشید. 014 2CH 014 007 و به یهوداگفت: «این شهرها را بنا نماییم و دیوارها و برجهابا دروازه‌ها و پشت بندها به اطراف آنها بسازیم. زیرا چونکه یهوه خدای خود را طلبیده‌ایم زمین پیش روی ما است. او را طلب نمودیم و او ما را ازهر طرف راحت بخشیده است.» پس بنا نمودند وکامیاب شدند. 014 2CH 014 008 و آسا لشکری از یهودا یعنی سیصد هزارسپردار و نیزه‌دار داشت و از بنیامین دویست وهشتاد هزار سپردار و تیرانداز که جمیع اینهامردان قوی جنگی بودند. 014 2CH 014 009 پسی زارح حبشی باهزار هزار سپاه و سیصد ارابه به ضد ایشان بیرون آمده، به مریشه رسید. 014 2CH 014 010 و آسا به مقابله ایشان بیرون رفت پس ایشان در وادی صفاته نزد مریشه جنگ را صف آرایی نمودنند. 014 2CH 014 011 و آسا یهوه خدای خود را خوانده، گفت: «ای خداوندنصرت دادن به زورآوران یا به بیچارگان نزد تویکسان است، پس‌ای یهوه خدای ما، ما را اعانت فرما زیرا که بر تو توکل می‌داریم و به اسم تو به مقابله این گروه عظیم آمده‌ایم، ای یهوه تو خدای ما هستی پس مگذار که انسان بر تو غالب آید.» 014 2CH 014 012 آنگاه خداوند حبشیان را به حضور آسا ویهودا شکست داد و حبشیان فرار کردند. 014 2CH 014 013 وآسا با خلقی که همراه او بودند آنها را تا جرارتعاقب نمودند و از حبشیان آنقدر‌افتادند که ازایشان کسی زنده نماند، زیرا که به حضور خداوندو به حضور لشکر او شکست یافتند و ایشان غنیمت از حد زیاده بردند. 014 2CH 014 014 و تمام شهرها را که به اطراف جرار بود تسخیر نمودند زیرا ترس خداوند بر ایشان مستولی شده بود و شهرها راتاراج نمودند، زیرا که غنیمت بسیار در آنها بود. 014 2CH 014 015 و خیمه های مواشی را نیز زدند و گوسفندان فراوان و شتران را برداشته، به اورشلیم مراجعت کردند. 014 2CH 015 001 و روح خدا به عزریا ابن عودید نازل شد. 014 2CH 015 002 و او برای ملاقات آسا بیرون آمده، وی را گفت: «ای آسا و تمامی یهودا وبنیامین از من بشنوید! خداوند با شما خواهد بودهر گاه شما با او باشید و اگر او را بطلبید او راخواهید یافت، اما اگر او را ترک کنید او شما راترک خواهد نمود. 014 2CH 015 003 و اسرائیل مدت مدیدی بی‌خدای حق و بی‌کاهن معلم و بی‌شریعت بودند. 014 2CH 015 004 اما چون در تنگیهای خود به سوی یهوه خدای اسرائیل بازگشت نموده، او را طلبیدند او رایافتند. 014 2CH 015 005 و در آن زمان به جهت هر‌که خروج ودخول می‌کرد هیچ امنیت نبود بلکه اضطراب سخت بر جمیع سکنه کشورها می‌بود. 014 2CH 015 006 و قومی از قومی و شهری از شهری هلاک می‌شدند، چونکه خدا آنها را به هر قسم بلا مضطرب می‌ساخت. 014 2CH 015 007 اما شما قوی باشید و دستهای شماسست نشود زیرا که اجرت اعمال خود راخواهید یافت.» 014 2CH 015 008 پس چون آسا این سخنان و نبوت (پسر)عودید نبی را شنید، خویشتن را تقویت نموده، رجاسات را از تمامی زمین یهودا و بنیامین و ازشهرهایی که در کوهستان افرایم گرفته بود دورکرد، و مذبح خداوند را که پیش روی رواق خداوند بود تعمیر نمود. 014 2CH 015 009 و تمامی یهودا وبنیامین و غریبان را که از افرایم و منسی و شمعون در میان ایشان ساکن بودند جمع کرد زیرا گروه عظیمی از اسرائیل چون دیدند که یهوه خدای ایشان با او می‌بود به او پیوستند. 014 2CH 015 010 پس در ماه سوم از سال پانزدهم سلطنت آسا در اورشلیم جمع شدند. 014 2CH 015 011 و در آن روز هفتصد گاو و هفت هزار گوسفند از غنیمتی که آورده بودند برای خداوند ذبح نمودند. 014 2CH 015 012 و به تمامی دل و تمامی جان خود عهد بستند که یهوه خدای پدران خودرا طلب نمایند. 014 2CH 015 013 و هر کسی‌که یهوه خدای اسرائیل را طلب ننماید، خواه کوچک و خواه بزرگ، خواه مرد و خواه زن، کشته شود. 014 2CH 015 014 و به صدای بلند و آواز شادمانی و کرناها و بوقها برای خداوند قسم خوردند. 014 2CH 015 015 و تمامی یهودا به‌سبب این قسم شادمان شدند زیرا که به تمامی دل خودقسم خورده بودند، و چونکه او را به رضامندی تمام طلبیدند وی را یافتند و خداوند ایشان را ازهر طرف امنیت داد. 014 2CH 015 016 و نیز آسا پادشاه مادر خود معکه را از ملکه بودن معزول کرد زیرا که او تمثالی به جهت اشیره ساخته بود و آسا تمثال او را قطع نمود و آن راخرد کرده، در وادی قدرون سوزانید. 014 2CH 015 017 امامکانهای بلند از میان اسرائیل برداشته نشد. لیکن دل آسا در تمامی ایامش کامل می‌بود. 014 2CH 015 018 وچیزهایی را که پدرش وقف کرده، و آنچه را که خودش وقف نموده بود از نقره و طلا و ظروف به خانه خداوند درآورده 014 2CH 015 019 و تا سال سی و پنجم سلطنت آسا جنگ نبود. 014 2CH 016 001 اما در سال سی و ششم سلطنت آسا، بعشا پادشاه اسرائیل بر یهودا برآمد، ورامه را بنا کرد تا نگذارد که کسی نزد آساپادشاه یهودا رفت و آمد نماید. 014 2CH 016 002 آنگاه آسا نقره وطلا را از خزانه های خداوند و خانه پادشاه گرفته، آن را نزد بنهدد پادشاه ارام که دردمشق ساکن بود فرستاده، گفت: 014 2CH 016 003 «در میان من وتو و در میان پدر من و پدر تو عهد بوده است. اینک نقره و طلا نزد تو فرستادم پس عهدی را که با بعشا پادشاه اسرائیل داری بشکن تا او از نزد من برود.» 014 2CH 016 004 و بنهدد آسا پادشاه را اجابت نموده، سرداران افواج خود را بر شهرهای اسرائیل فرستاد و ایشان عیون و دان و آبل مایم و جمیع شهرهای خزانه نفتالی را تسخیر نمودند. 014 2CH 016 005 وچون بعشا این را شنید بنا نمودن رامه را ترک کرده، از کاری که می‌کرد باز ایستاد. 014 2CH 016 006 و آساپادشاه، تمامی یهودا را جمع نموده، ایشان سنگهای رامه و چوبهای آن را که بعشا بنا می کرد برداشتند و او جبع و مصفه را با آنها بنانمود. 014 2CH 016 007 و در آن زمان حنانی رایی نزد آساپادشاه یهودا آمده، وی را گفت: «چونکه تو برپادشاه ارام توکل نمودی و بر یهوه خدای خود توکل ننمودی، از این جهت لشکر پادشاه ارام از دست تو رهایی یافت. 014 2CH 016 008 آیا حبشیان ولوبیان لشکر بسیار بزرگ نبودند؟ و ارابه‌ها وسواران از حد زیاده نداشتند؟ اما چونکه برخداوند توکل نمودی آنها را به‌دست توتسلیم نمود. 014 2CH 016 009 زیرا که چشمان خداوند درتمام جهان تردد می‌کند تا قوت خویش را برآنانی که دل ایشان با او کامل است نمایان سازد. تو در اینکار احمقانه رفتار نمودی، لهذا ازاین ببعد در جنگها گرفتار خواهی شد.» 014 2CH 016 010 اماآسا بر آن رایی غضب نموده، او را در زندان انداخت زیرا که از این امر خشم او بر وی افروخته شد و در همان وقت آسا بر بعضی از قوم ظلم نمود. 014 2CH 016 011 و اینک وقایع اول و آخر آسا در تورایخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مکتوب است. 014 2CH 016 012 ودر سال سی و نهم سلطنت آسا مرضی درپایهای او عارض شد و مرض او بسیار سخت گردید و نیز در بیماری خود از خداوند مددنخواست بلکه از طبیبان. 014 2CH 016 013 پس آسا با پدران خود خوابید و در سال چهل و یکم از سلطنت خود وفات یافت. 014 2CH 016 014 و او را در مقبره‌ای که برای خود در شهر داود کنده بود دفن کردندو او را در دخمه‌ای که از عطریات و انواع حنوطکه به صنعت عطاران ساخته شده بودگذاشتند و برای وی آتشی بی‌نهایت عظیم برافروختند. 014 2CH 017 001 و پسرش یهوشافاط در جای او پادشاه شد و خود را به ضد اسرائیل تقویت داد. 014 2CH 017 002 و سپاهیان در تمامی شهرهای حصارداریهودا گذاشت و قراولان در زمین یهودا و درشهرهای افرایم که پدرش آسا گرفته بود قرار داد. 014 2CH 017 003 و خداوند با یهوشافاط می‌بود زیرا که درطریقهای اول پدر خود داود سلوک می‌کرد و ازبعلیم طلب نمی نمود. 014 2CH 017 004 بلکه خدای پدر خویش را طلبیده، در اوامر وی سلوک می‌نمود و نه موافق اعمال اسرائیل. 014 2CH 017 005 پس خداوند سلطنت را دردستش استوار ساخت و تمامی یهودا هدایا برای یهوشافاط آوردند و دولت و حشمت عظیمی پیدا کرد. 014 2CH 017 006 و دلش به طریقهای خداوند رفیع شد، و نیز مکانهای بلند و اشیره‌ها را از یهودا دور کرد. 014 2CH 017 007 و در سال سوم از سلطنت خود، سروران خویش را یعنی بنحایل و عوبدیا و زکریا و نتنئیل و میکایا را فرستاد تا در شهرهای یهودا تعلیم دهند. 014 2CH 017 008 و با ایشان بعضی از لاویان یعنی شمعیا ونتنیا و زبدیا و عسائیل و شمیراموت و یهوناتان وادنیا و طوبیا و توب ادنیا را که لاویان بودند، فرستاد و با ایشان الیشمع و یهورام کهنه را. 014 2CH 017 009 پس ایشان در یهودا تعلیم دادند و سفر تورات خداوند را با خود داشتند، و در همه شهرهای یهودا گردش کرده، قوم را تعلیم می‌دادند. 014 2CH 017 010 و ترس خداوند بر همه ممالک کشورها که در اطراف یهودا بودند مستولی گردید تا بایهوشافاط جنگ نکردند. 014 2CH 017 011 و بعضی ازفلسطینیان، هدایا و نقره جزیه را برای یهوشافاطآوردند و عربها نیز از مواشی هفت هزار و هفتصدقوچ و هفت هزار و هفتصد بز نر برای او آوردند. 014 2CH 017 012 پس یهوشافاط ترقی نموده، بسیار بزرگ شد و قلعه‌ها و شهرهای خزانه در یهودا بنا نمود. 014 2CH 017 013 ودر شهرهای یهودا کارهای بسیار کرد و مردان جنگ آزموده و شجاعان قوی در اورشلیم داشت. 014 2CH 017 014 و شماره ایشان برحسب خاندان آبای ایشان این است: یعنی از یهودا سرداران هزاره که رئیس ایشان ادنه بود و با او سیصد هزار شجاع قوی بودند. 014 2CH 017 015 و بعد از، او یهوحانان رئیس بود وبا او دویست و هشتاد هزار نفر بودند. 014 2CH 017 016 و بعد ازاو، عمسیا ابن زکری بود که خویشن را برای خداوند نذر کرده بود و با او دویست هزار شجاع قوی بودند. 014 2CH 017 017 و از بنیامین، الیاداع که شجاع قوی بود و با او دویست هزار نفر مسلح به کمان و سپربودند. 014 2CH 017 018 و بعد از او یهوزاباد بود و با او صد وهشتاد هزار مرد مهیای جنگ بودند. 014 2CH 017 019 اینان خدام پادشاه بودند، سوای آنانی که پادشاه درتمامی یهودا در شهرهای حصاردار قرار داده بود. 014 2CH 018 001 و یهوشافاط دولت و حشمت عظیمی داشت، و با اخاب مصاهرت نمود. 014 2CH 018 002 وبعد از چند سال نزد اخاب به سامره رفت و اخاب برای او و قومی که همراهش بودند گوسفندان وگاوان بسیار ذبح نمود و او را تحریض نمود که همراه خودش به راموت جلعاد برآید. 014 2CH 018 003 پس اخاب پادشاه اسرائیل به یهوشافاط پادشاه یهوداگفت: «آیا همراه من به راموت جلعاد خواهی آمد؟» او جواب داد که «من چون تو و قوم من چون قوم تو هستیم و همراه تو به جنگ خواهیم رفت.» 014 2CH 018 004 و یهوشافاط به پادشاه اسرائیل گفت: «تمناآنکه امروز از کلام خداوند مسالت نمایی.» 014 2CH 018 005 وپادشاه اسرائیل چهارصد نفر از انبیا جمع کرده، به ایشان گفت: «آیا به راموت جلعاد برای جنگ برویم یا من از آن باز ایستم؟» ایشان جواب دادند: «برآی و خدا آن را به‌دست پادشاه تسلیم خواهدنمود.» 014 2CH 018 006 اما یهوشافاط گفت: «آیا در اینجا غیر ازاینها نبی‌ای از جانب یهوه نیست تا از او سوال نماییم؟» 014 2CH 018 007 و پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «یک مرد دیگر هست که به واسطه او از خداوندمسالت توان کرد لیکن من از او نفرت دارم زیرا که درباره من به نیکویی هرگز نبوت نمی کند بلکه همیشه اوقات به بدی، و او میکایا ابن یملامی باشد.» و یهوشافاط گفت: «پادشاه چنین نگوید.» 014 2CH 018 008 پس پادشاه اسرائیل یکی از خواجه‌سرایان خود را خوانده، گفت: «میکایا ابن یملا را به زودی حاضر کن.» 014 2CH 018 009 و پادشاه اسرائیل ویهوشافاط پادشاه یهودا هر یکی لباس خود راپوشیده، بر کرسی خویش در جای وسیع نزددهنه دروازه سامره شسته بودند و جمیع انبیا به حضور ایشان نبوت می‌کردند. 014 2CH 018 010 و صدقیا ابن کنعنه شاخهای آهنین برای خود ساخته، گفت: «یهوه چنین می‌گوید: ارامیان را با اینها خواهی زدتا تلف شوند.» 014 2CH 018 011 و جمیع انبیا نبوت کرده، می‌گفتند: «به راموت جلعاد برآی و فیروز شوزیرا که خداوند آن را به‌دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» 014 2CH 018 012 و قاصدی که برای طلبیدن میکایا رفته بوداو را خطاب کرده، گفت: «اینک انبیا به یک زبان درباره پادشاه نیکو می‌گویند پس کلام تو مثل کلام یکی از ایشان باشد و سخن نیکو بگو.» 014 2CH 018 013 میکایا جواب داد: «به حیات یهوه قسم که هر‌آنچه خدای من مرا گوید همان را خواهم گفت.» 014 2CH 018 014 پس چون نزد پادشاه رسید، پادشاه وی راگفت: «ای میکایا، آیا به راموت جلعاد برای جنگ برویم یا من از آن بازایستم.» او گفت: «برآیید و فیروز شوید، و به‌دست شما تسلیم خواهند شد.» 014 2CH 018 015 پادشاه وی را گفت: «من چندمرتبه تو را قسم بدهم که به اسم یهوه غیر از آنچه راست است به من نگویی.» 014 2CH 018 016 او گفت: «تمامی اسرائیل را مثل گوسفندانی که شبان ندارند برکوهها پراکنده دیدم و خداوند گفت اینها صاحب ندارند پس هر کس به سلامتی به خانه خودبرگردد.» 014 2CH 018 017 و پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: «آیا تو را نگفتم که درباره من به نیکویی نبوت نمی کند بلکه به بدی.» 014 2CH 018 018 او گفت: «پس کلام یهوه را بشنوید: من یهوه را بر کرسی خود نشسته دیدم، و تمامی لشکر آسمان را که به طرف راست و چپ وی ایستاده بودند. 014 2CH 018 019 و خداوند گفت: “کیست که اخاب پادشاه اسرائیل را اغوا نماید تا برود و درراموت جلعاد بیفتد؟ یکی جواب داده به اینطورسخن راند و دیگری به آنطور تکلم نمود. 014 2CH 018 020 و آن روح (پلید) بیرون آمده، به حضور خداوندبایستاد و گفت: من او را اغوا می‌کنم و خداوندوی را گفت: به چه چیز؟ 014 2CH 018 021 او جواب داد که من بیرون می‌روم و در دهان جمیع انبیایش روح کاذب خواهم بود. او فرمود: وی را اغوا خواهی کرد و خواهی توانست، پس برو و چنین بکن. 014 2CH 018 022 پس الان هان، یهوه روحی کاذب در دهان این انبیای تو گذاشته است و خداوند درباره تو سخن بد گفته است.» 014 2CH 018 023 آنگاه صدقیا ابن کنعنه نزدیک آمده، به رخسار میکایا زد و گفت: «به کدام راه روح خداوند از نزد من به سوی تو رفت تا با تو سخن گوید؟» 014 2CH 018 024 میکایا جواب داد: «اینک در روزی که به حجره اندرونی داخل شده، خود را پنهان کنی آن را خواهی دید.» 014 2CH 018 025 و پادشاه اسرائیل گفت: «میکایا را بگیرید و او را نزد آمون، حاکم شهر ویوآش، پسر پادشاه ببرید. 014 2CH 018 026 و بگویید پادشاه چنین می‌فرماید: این شخص را در زندان بیندازیدو او را به نان تنگی و آب تنگی بپرورانید تا من به سلامتی برگردم.» 014 2CH 018 027 میکایا گفت: «اگر فی الواقع به سلامتی مراجعت کنی، یهوه با من تکلم ننموده است؛ و گفت‌ای قوم همگی شما بشنوید.» 014 2CH 018 028 پس پادشاه اسرائیل و یهوشافاط پادشاه یهودا به راموت جلعاد برآمدند. 014 2CH 018 029 و پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: من خود را متنکرساخته، به جنگ می‌روم اما تو لباس خود رابپوش.» پس پادشاه اسرائیل خویشتن را متنکرساخت و ایشان به جنگ رفتند. 014 2CH 018 030 و پادشاه ارام سرداران ارابه های خویش را امر فرموده، گفت: «نه با کوچک و نه با بزرگ بلکه با پادشاه اسرائیل فقط جنگ نمایید.» 014 2CH 018 031 و چون سرداران ارابه هایهوشافاط را دیدند گمان بردند که این پادشاه اسرائیل است، پس مایل شدند تا با او جنگ نمایند و یهوشافاط فریاد برآورد و خداوند او رااعانت نمود و خدا ایشان را از او برگردانید. 014 2CH 018 032 وچون سرداران ارابه‌ها را دیدند که پادشاه اسرائیل نیست، از تعاقب او برگشتند. 014 2CH 018 033 اما کسی کمان خود را بدون غرض کشیده، پادشاه اسرائیل را میان وصله های زره زد، و او به ارابه ران خود گفت: «دست خود را بگردان و مرا از لشکر بیرون ببرزیرا که مجروح شدم.» 014 2CH 018 034 و در آن روز جنگ سخت شد و پادشاه اسرائیل را در ارابه‌اش به مقابل ارامیان تا وقت عصر برپا داشتند و در وقت غروب آفتاب مرد. 014 2CH 019 001 و یهوشافاط پادشاه یهودا به خانه خودبه اورشلیم به سلامتی برگشت. 014 2CH 019 002 و ییهوابن حنانی رایی برای ملاقات وی بیرون آمده، به یهوشافاط پادشاه گفت: «آیا شریران را می‌بایست اعانت نمایی و دشمنان خداوند را دوست داری؟ پس از این جهت غضب از جانب خداوند بر توآمده است. 014 2CH 019 003 لیکن در تو اعمال نیکو یافت شده است چونکه اشیره‌ها را از زمین دور کرده، و دل خود را به طلب خدا تصمیم نموده‌ای.» 014 2CH 019 004 و چون یهوشافاط در اورشلیم ساکن شد، باردیگر به میان قوم از بئرشبع تا کوهستان افرایم بیرون رفته، ایشان را به سوی یهوه خدای پدران ایشان برگردانید. 014 2CH 019 005 و داوران در ولایت یعنی درتمام شهرهای حصاردار یهودا شهر به شهر قرارداد. 014 2CH 019 006 و به داوران گفت: «باحذر باشید که به چه طور رفتار می‌نمایید زیرا که برای انسان داوری نمی نمایید بلکه برای خداوند، و او در حکم نمودن با شما خواهد بود. 014 2CH 019 007 و حال خوف خداوندبر شما باشد و این را با احتیاط به عمل آورید زیراکه با یهوه خدای ما بی‌انصافی و طرفداری ورشوه خواری نیست.» 014 2CH 019 008 و در اورشلیم نیز یهوشافاط بعضی از لاویان و کاهنان را و بعضی از روسای آبای اسرائیل را به جهت داوری خداوند و مرافعه‌ها قرار داد پس به اورشلیم برگشتند. 014 2CH 019 009 و ایشان را امر فرموده، گفت: «شما بدینطور با امانت و دل کامل در ترس خداوند رفتار نمایید. 014 2CH 019 010 و در هر دعوی‌ای که ازبرادران شما که ساکن شهرهای خود می‌باشند، میان خون و خون و میان شرایع و اوامر و فرایض و احکام پیش شما آید، ایشان را انذار نمایید تانزد خداوند مجرم نشوند، مبادا غضب بر شما و بربرادران شما بیاید. اگر به این طور رفتار نمایید، مجرم نخواهید شد. 014 2CH 019 011 و اینک امریا، رئیس کهنه، برای همه امور خداوند و زبدیا ابن اسمعئیل که رئیس خاندان یهودا می‌باشد، برای همه امور پادشاه بر سر شما هستند و لاویان همراه شما در خدمت مشغولند. پس به دلیری عمل نمایید و خداوند با نیکان باشد.» 014 2CH 020 001 و بعد از این، بنی موآب و بنی عمون و باایشان بعضی از عمونیان، برای مقاتله بایهوشافاط آمدند. 014 2CH 020 002 و بعضی آمده، یهوشافاط راخبر دادند و گفتند: «گروه عظیمی از آن طرف دریا از ارام به ضد تو می‌آیند و اینک ایشان درحصون تامار که همان عین جدی باشد، هستند.» 014 2CH 020 003 پس یهوشافاط بترسید و در طلب خداوند جزم نمود و در تمامی یهودا به روزه اعلان کرد. 014 2CH 020 004 ویهودا جمع شدند تا از خداوند مسالت نمایند واز تمامی شهرهای یهودا آمدند تا خداوند راطلب نمایند. 014 2CH 020 005 و یهوشافاط در میان جماعت یهودا واورشلیم، در خانه خداوند، پیش روی صحن جدید بایستاد، 014 2CH 020 006 و گفت: «ای یهوه، خدای پدران، ما آیا تو در آسمان خدا نیستی و آیا تو بر جمیع ممالک امت‌ها سلطنت نمی نمایی؟ و در دست تو قوت و جبروت است و کسی نیست که با تومقاومت تواند نمود. 014 2CH 020 007 آیا تو خدای ما نیستی که سکنه این زمین را از حضور قوم خود اسرائیل اخراج نموده، آن را به ذریت دوست خویش ابراهیم تا ابدالاباد داده‌ای؟ 014 2CH 020 008 و ایشان در آن ساکن شده، مقدسی برای اسم تو در آن بنا نموده، گفتند: 014 2CH 020 009 حینی که بلا یا شمشیر یا قصاص یا وبا یاقحطی بر ما عارض شود و ما پیش روی این خانه و پیش روی تو (زیرا که اسم تو در این خانه مقیم است ) بایستیم، و در وقت تنگی خود نزد تواستغاثه نماییم، آنگاه اجابت فرموده، نجات بده. 014 2CH 020 010 و الان اینک بنی عمون و موآب و اهل کوه سعیر، که اسرائیل را وقتی که از مصر بیرون آمدنداجازت ندادی که به آنها داخل شوند، بلکه ازایشان اجتناب نمودند و ایشان را هلاک نساختند. 014 2CH 020 011 اینک ایشان مکافات آن را به ما می‌رسانند، به اینکه می‌آیند تا ما را از ملک تو که آن را به تصرف ما داده‌ای، اخراج نمایند. 014 2CH 020 012 ‌ای خدای ما آیا توبر ایشان حکم نخواهی کرد؟ زیرا که ما را به مقابل این گروه عظیمی که بر ما می‌آیند، هیچ قوتی نیست و ما نمی دانیم چه بکنیم اما چشمان ما به سوی تو است.» 014 2CH 020 013 و تمامی یهودا با اطفال و زنان و پسران خود به حضور خداوند ایستاده بودند. 014 2CH 020 014 آنگاه روح خداوند بر یحزئیل بن زکریا ابن بنایا ابن یعیئیل بن متنیای لاوی که از بنی آساف بود، درمیان جماعت نازل شد. 014 2CH 020 015 و او گفت: «ای تمامی یهودا و ساکنان اورشلیم! و‌ای یهوشافاط پادشاه گوش گیرید! خداوند به شما چنین می‌گوید: ازاین گروه عظیم ترسان و هراسان مباشید زیرا که جنگ از آن شما نیست بلکه از آن خداست. 014 2CH 020 016 فردا به نزد ایشان فرود آیید. اینک ایشان به فراز صیص برخواهند آمد و ایشان را در انتهای وادی در برابر بیابان یروئیل خواهید یافت. 014 2CH 020 017 دراین وقت بر شما نخواهد بود که جنگ نمایید. بایستید و نجات خداوند را که با شما خواهد بودمشاهده نمایید. ای یهودا و اورشلیم ترسان وهراسان مباشید و فردا به مقابل ایشان بیرون رویدو خداوند همراه شما خواهد بود.» 014 2CH 020 018 پس یهوشافاط رو به زمین افتاد و تمامی یهودا و ساکنان اورشلیم به حضور خداوندافتادند و خداوند را سجده نمودند. 014 2CH 020 019 و لاویان ازبنی قهاتیان و از بنی قورحیان برخاسته، یهوه خدای اسرائیل را به آواز بسیار بلند تسبیح خواندند. 014 2CH 020 020 و بامدادان برخاسته، به بیابان تقوع بیرون رفتند و چون بیرون می‌رفتند، یهوشافاط بایستادو گفت: «مرا بشنوید‌ای یهودا و سکنه اورشلیم! بر یهوه خدای خود ایمان آورید و استوارخواهید شد و به انبیای او ایمان آورید که کامیاب خواهید شد.» 014 2CH 020 021 و بعد از مشورت کردن با قوم بعضی را معین کرد تا پیش روی مسلحان رفته، برای خداوند بسرایند و زینت قدوسیت راتسبیح خوانند و گویند خداوند را حمد گوییدزیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 014 2CH 020 022 و چون ایشان به‌سراییدن و حمد گفتن شروع نمودند، خداوند به ضد بنی عمون و موآب و سکنه جبل سعیر که بر یهودا هجوم آوده بودند، کمین گذاشت و ایشان منکسر شدند. 014 2CH 020 023 زیرا که بنی عمون و موآب بر سکنه جبل سعیر برخاسته، ایشان را نابود و هلاک ساختند، و چون از ساکنان سعیر فارغ شدند، یکدیگر را به‌کار هلاکت امدادکردند. 014 2CH 020 024 و چون یهودا به دیده بانگاه بیابان رسیدند وبه سوی آن گروه نظر انداختند، اینک لاشه‌ها برزمین افتاده، و احدی رهایی نیافته بود. 014 2CH 020 025 ویهوشافاط با قوم خود به جهت گرفتن غنیمت ایشان آمدند و در میان آنها اموال و رخوت وچیزهای گرانبها بسیار یافتند و برای خود آنقدرگرفتند که نتوانستند ببرند و غنیمت اینقدر زیادبود که سه روز مشغول غارت می‌بودند. 014 2CH 020 026 و درروز چهارم در وادی برکه جمع شدند زیرا که درآنجا خداوند را متبارک خواندند، و از این جهت آن مکان را تا امروز وادی برکه می‌نامند. 014 2CH 020 027 پس جمیع مردان یهودا و اورشلیم و یهوشافاط مقدم ایشان با شادمانی برگشته، به اورشلیم مراجعت کردند زیرا خداوند ایشان را بر دشمنانشان شادمان ساخته بود. 014 2CH 020 028 و با بربطها و عودها وکرناها به اورشلیم به خانه خداوند آمدند. 014 2CH 020 029 وترس خدا بر جمیع ممالک کشورها مستولی شدچونکه شنیدند که خداوند با دشمنان اسرائیل جنگ کرده است. 014 2CH 020 030 و مملکت یهوشافاط آرام شد، زیرا خدایش او را از هر طرف رفاهیت بخشید. 014 2CH 020 031 پس یهوشافاط بر یهودا سلطنت نمود وسی و پنج ساله بود که پادشاه شد و بیست و پنج سال در اورشلیم سلطنت کرد و اسم مادرش عزوبه دختر شلحی بود. 014 2CH 020 032 و موافق رفتار پدرش آسا سلوک نموده، از آن انحراف نورزید و آنچه در نظر خداوند راست بود بجا می‌آورد. 014 2CH 020 033 لیکن مکان های بلند برداشته نشد و قوم هنوز دلهای خود را به سوی خدای پدران خویش مصمم نساخته بودند. 014 2CH 020 034 و بقیه وقایع یهوشافاط از اول تا آخر دراخبار ییهو ابن حنانی که در تواریخ پادشاهان اسرائیل مندرج می‌باشد، مکتوب است. 014 2CH 020 035 و بعد از این، یهوشافاط پادشاه یهودا بااخزیا پادشاه اسرائیل که شریرانه رفتار می‌نمود، طرح آمیزش انداخت. 014 2CH 020 036 و در ساختن کشتیهابرای رفتن به ترشیش با وی مشارکت نمود وکشتیها را در عصیون جابر ساختند. 014 2CH 020 037 آنگاه العازر بن دوداواهوی مریشاتی به ضد یهوشافاطنبوت کرده، گفت: «چونکه تو با اخزیا متحدشدی، خداوند کارهای تو را تباه ساخته است.» پس آن کشتیها شکسته شدند و نتوانستند به ترشیش بروند. 014 2CH 021 001 و یهوشافاط با پدران خود خوابید و درشهر داود با پدرانش دفن شد، و پسرش یهورام به‌جایش پادشاه شد. 014 2CH 021 002 و پسران یهوشافاط عزریا و یحیئیل و زکریا و عزریاهو ومیکائیل و شفطیا برادران او بودند. این همه پسران یهوشافاط پادشاه اسرائیل بودند. 014 2CH 021 003 و پدر ایشان عطایای بسیار از نقره و طلا و نفایس با شهرهای حصاردار در یهودا به ایشان داد و اما سلطنت را به یهورام عطا فرمود زیرا که نخست زاده بود. 014 2CH 021 004 و چون یهورام بر سلطنت پدرش مستقر شدخویشتن را تقویت نموده، همه برادران خود وبعضی از سروران اسرائیل را نیز به شمشیر کشت. 014 2CH 021 005 یهورام سی و دو ساله بود که پادشاه شد و هشت سال در اورشلیم سلطنت کرد. 014 2CH 021 006 و موافق رفتار پادشاهان اسرائیل به طوری که خاندان اخاب رفتار می‌کردند، سلوک نمود زیرا که دختر اخاب زن او بود و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، به عمل آورد. 014 2CH 021 007 لیکن خداوند به‌سبب آن عهدی که با داود بسته بود و چونکه وعده داده بود که چراغی به وی و به پسرانش همیشه اوقات ببخشد، نخواست که خاندان داود را هلاک سازد. 014 2CH 021 008 و در ایام او ادوم از زیردست یهودا عاصی شده، پادشاهی برای خود نصب نمودند. 014 2CH 021 009 ویهورام با سرداران خود و تمامی ارابه هایش رفت، و شبانگاه برخاسته، ادومیان را که او را احاطه کرده بودند با سرداران ارابه های ایشان شکست داد. 014 2CH 021 010 اما ادوم تا امروز از زیر دست یهودا عاصی شده‌اند، و در همان وقت لبنه نیز از زیر دست اوعاصی شد، زیرا که او یهوه خدای پدران خود راترک کرد. 014 2CH 021 011 و او نیز مکان های بلند در کوههای یهوداساخت و ساکنان اورشلیم را به زنا کردن تحریض نموده، یهودا را گمراه ساخت. 014 2CH 021 012 و مکتوبی ازایلیای نبی بدو رسیده، گفت که «یهوه، خدای پدرت داود، چنین می‌فرماید: چونکه به راههای پدرت یهوشافاط و به طریقهای آسا پادشاه یهوداسلوک ننمودی، 014 2CH 021 013 بلکه به طریق پادشاهان اسرائیل رفتار نموده، یهودا و ساکنان اورشلیم رااغوا نمودی که موافق زناکاری خاندان اخاب مرتکب زنا بشوند و برادران خویش را نیز ازخاندان پدرت که از تو نیکوتر بودند به قتل رسانیدی، 014 2CH 021 014 همانا خداوند قومت و پسرانت وزنانت و تمامی اموالت را به بلای عظیم مبتلاخواهد ساخت. 014 2CH 021 015 و تو به مرض سخت گرفتار شده، در احشایت چنان بیماری‌ای عارض خواهد شد که احشایت از آن مرض روزبه روزبیرون خواهد آمد.» 014 2CH 021 016 پس خداوند دل فلسطینیان و عربانی را که مجاور حبشیان بودند، به ضد یهورام برانگیزانید. 014 2CH 021 017 و بر یهودا هجوم آورده، در آن ثلمه انداختند و تمامی اموالی که در خانه پادشاه یافت شد و پسران و زنان او را نیزبه اسیری بردند. و برای او پسری سوای پسرکهترش یهواخاز باقی نماند. 014 2CH 021 018 و بعد از اینهمه خداوند احشایش را به مرض علاج ناپذیر مبتلا ساخت. 014 2CH 021 019 و به مرور ایام بعد از انقضای مدت دو سال، احشایش از شدت مرض بیرون آمد و با دردهای سخت مرد، وقومش برای وی (عطریات ) نسوزانیدند، چنانکه برای پدرش می‌سوزانیدند. 014 2CH 021 020 و او سی و دو ساله بود که پادشاه شد و هشت سال در اورشلیم سلطنت نمود، و بدون آنکه بر او رقتی شود، رحلت کرد و او را در شهر داود، اما نه در مقبره پادشاهان دفن کردند. 014 2CH 022 001 و ساکنان اورشلیم پسر کهترش اخزیارا در جایش به پادشاهی نصب کردند، زیرا گروهی که با عربان بر اردو هجوم آورده بودند، همه پسران بزرگش را کشته بودند. پس اخزیا ابن یهورام پادشاه یهودا سلطنت کرد. 014 2CH 022 002 واخزیا چهل و دو ساله بود که پادشاه شد و یک سال در اورشلیم سلطنت کرد و اسم مادرش عتلیادختر عمری بود. 014 2CH 022 003 و او نیز به طریق های خاندان اخاب سلوک نمود زیرا که مادرش ناصح او بود تا اعمال زشت بکند. 014 2CH 022 004 و مثل خاندان اخاب آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، بجا آورد زیرا که ایشان بعد از وفات پدرش، برای هلاکتش ناصح او بودند. 014 2CH 022 005 پس برحسب مشورت ایشان رفتارنموده، با یهورام بن اخاب پادشاه اسرائیل نیزبرای جنگ با حزائیل پادشاه ارام به راموت جلعاد رفت و ارامیان یورام را مجروح نمودند. 014 2CH 022 006 پس به یزرعیل مراجعت کرد تا از جراحاتی که در محاربه با حزائیل پادشاه ارام در رامه یافته بود، شفا یابد. و عزریا ابن یهورام پادشاه یهودا برای عیادت یهورام بن اخاب به یزرعیل فرود آمد زیراکه بیمار بود. 014 2CH 022 007 و هلاکت اخزیا در اینکه نزد یورام رفت، ازجانب خدا بود زیرا چون به آنجا رسید، با یهورام به مقابله ییهو ابن نمشی که خداوند او را برای هلاک ساختن خاندان اخاب مسح کرده بود، بیرون رفت. 014 2CH 022 008 و چون ییهو قصاص بر خاندان اخاب می‌رسانید، بعضی از سروران یهودا وپسران برادران اخزیا را که ملازمان اخزیا بودندیافته، ایشان را کشت. 014 2CH 022 009 و اخزیا را طلبید و او رادر حالتی که در سامره پنهان شده بود، دستگیرنموده، نزد ییهو آوردند و او را به قتل رسانیده، دفن کردند زیرا گفتند: «پسر یهوشافاط است که خداوند را به تمامی دل خود طلبید.» پس، ازخاندان اخزیا، کسی‌که قادر بر سلطنت باشد، نماند. 014 2CH 022 010 پس چون عتلیا مادر اخزیا دید که پسرش کشته شده است، برخاست و تمامی اولادپادشاهان از خاندان یهودا را هلاک کرد. 014 2CH 022 011 لیکن یهوشبعه، دختر پادشاه، یوآش پسر اخزیا را گرفت و او را از میان پسران پادشاه که مقتول شدند دزدیده، او را با دایه‌اش در اطاق خوابگاه گذاشت و یهوشبعه، دختر یهورام پادشاه، زن یهویاداع کاهن که خواهر اخزیا بود، او را از عتلیاپنهان کرد که او را نکشت. 014 2CH 022 012 و او نزد ایشان درخانه خدا مدت شش سال پنهان ماند. و عتلیا برزمین سلطنت می‌کرد. 014 2CH 023 001 و در سال هفتم، یهویاداع خویشتن راتقویت داده، بعضی از سرداران صده یعنی عزریا ابن یهورام و اسماعیل بن یهوحانان وعزریا ابن عوبید و معسیا ابن عدایا و الیشافاط بن زکری را با خود همداستان ساخت. 014 2CH 023 002 و ایشان دریهودا گردش کردند و لاویان را از جمیع شهرهای یهودا و روسای آبای اسرائیل را جمع کرده، به اورشلیم آمدند. 014 2CH 023 003 و تمامی جماعت با پادشاه درخانه خدا عهد بستند. و او به ایشان گفت: «هماناپسر پادشاه سلطنت خواهد کرد، چنانکه خداونددرباره پسران داود گفته است. 014 2CH 023 004 و کاری که بایدبکنید این است: یک ثلث از شما که از کاهنان ولاویان در سبت داخل می‌شوید دربانهای آستانه‌ها باشید. 014 2CH 023 005 و ثلث دیگر به خانه پادشاه وثلثی به دروازه اساس و تمامی قوم در صحنهای خانه خداوند حاضر باشند. 014 2CH 023 006 و کسی غیر ازکاهنان و لاویانی که به خدمت مشغول می‌باشند، داخل خانه خداوند نشود، اما ایشان داخل بشوند زیرا که مقدسند و تمامی قوم (خانه ) خداوند را حراست نمایند. 014 2CH 023 007 و لاویان هرکس سلاح خود را به‌دست گرفته، پادشاه را از هرطرف احاطه نمایند و هر‌که به خانه درآید، کشته شود و چون پادشاه داخل شود یا بیرون رود، شما نزد او بمانید.» 014 2CH 023 008 پس لاویان و تمامی یهودا موافق هر‌چه یهویاداع کاهن امر فرمود عمل نمودند، و هر کدام کسان خود را خواه از آنانی که در روز سبت داخل می‌شدند و خواه از آنانی که در روز سبت بیرون می‌رفتند، برداشتند زیرا که یهویاداع کاهن فرقه هارا مرخص نفرمود. 014 2CH 023 009 و یهویاداع کاهن نیزه‌ها ومجنها و سپرها را که از آن داود پادشاه و در خانه خدا بود، به یوزباشیها داد. 014 2CH 023 010 و تمامی قوم را که هر یک از ایشان سلاح خود را به‌دست گرفته بودند، از طرف راست خانه تا طرف چپ خانه به پهلوی مذبح و خانه، به اطراف پادشاه قرار داد. 014 2CH 023 011 و پسر پادشاه را بیرون آورده، تاج را بر سرش گذاشتند و شهادت نامه را به او داده، او را به پادشاهی نصب کردند، و یهویاداع و پسرانش، اورا مسح نموده، گفتند: «پادشاه زنده بماند.» 014 2CH 023 012 اما چون عتلیا آواز قوم را که می‌دویدند وپادشاه را مدح می‌کردند شنید، نزد قوم به خانه خداوند داخل شد. 014 2CH 023 013 و دید که اینک پادشاه به پهلوی ستون خود نزد مدخل ایستاده است، وسروران و کرنانوازان نزد پادشاه می‌باشند وتمامی قوم زمین شادی می‌کنند و کرناها رامی نوازند و مغنیان با آلات موسیقی و پیشوایان تسبیح. آنگاه عتلیا لباس خود را دریده، صدا زدکه «خیانت، خیانت!» 014 2CH 023 014 و یهویاداع کاهن، یوزباشیها را که سرداران فوج بودند امر فرموده، به ایشان گفت: «او را از میان صفها بیرون کنید، وهر‌که از عقب او برود، به شمشیر کشته شود.» زیرا کاهن فرموده بود که او را در خانه خداوندمکشید. 014 2CH 023 015 پس او را راه دادند و چون به دهنه دروازه اسبان، نزد خانه پادشاه رسید، او را درآنجا کشتند. 014 2CH 023 016 و یهویاداع در میان خود و تمامی قوم وپادشاه، عهد بست تا قوم خداوند باشند. 014 2CH 023 017 وتمامی قوم به خانه بعل رفته، آن را منهدم ساختندو مذبح هایش و تماثیلش را شکستند و کاهن بعل متان را روبه‌روی مذبحها کشتند. 014 2CH 023 018 و یهویاداع باشادمانی و نغمه سرایی برحسب امر داود، وظیفه های خانه خداوند را به‌دست کاهنان ولاویان سپرد، چنانکه داود ایشان را بر خانه خداوند تقسیم کرده بود تا موافق آنچه در تواره موسی مکتوب است، قربانی های سوختنی خداوند را بگذرانند. 014 2CH 023 019 و دربانان را به دروازه های خانه خداوند قرار داد تا کسی‌که به هر جهتی نجس باشد، داخل نشود. 014 2CH 023 020 ویوزباشیها و نجبا و حاکمان قوم و تمامی قوم زمین را برداشت و پادشاه را از خانه خداوند به زیر آورد و او را از دروازه اعلی به خانه پادشاه درآورده، او را بر کرسی سلطنت نشانید. 014 2CH 023 021 وتمامی قوم زمین شادی کردند و شهر آرامی یافت و عتلیا را به شمشیر کشتند. 014 2CH 024 001 و یوآش هفت ساله بود که پادشاه شد وچهل سال در اورشلیم سلطنت نمود واسم مادرش ظبیه بئرشبعی بود. 014 2CH 024 002 و یوآش درتمامی روزهای یهویاداع کاهن، آنچه را که در نظرخداوند راست بود، به عمل می‌آورد. 014 2CH 024 003 ویهویاداع دو زن برایش گرفت و او پسران ودختران تولید نمود. 014 2CH 024 004 و بعد از آن، یوآش اراده کرد که خانه خداوند را تعمیر نماید. 014 2CH 024 005 و کاهنان و لاویان راجمع کرده، به ایشان گفت: «به شهرهای یهودابیرون روید و از تمامی اسرائیل نقره برای تعمیر خانه خدای خود، سال به سال جمع کنید، و دراین کار تعجیل نمایید.» اما لاویان تعجیل ننمودند. 014 2CH 024 006 پس پادشاه، یهویاداع رئیس (کهنه ) راخوانده، وی را گفت: «چرا از لاویان بازخواست نکردی که جزیه‌ای را که موسی بنده خداوند وجماعت اسرائیل به جهت خیمه شهادت قرارداده‌اند، از یهودا و اورشلیم بیاورند؟» 014 2CH 024 007 زیرا که پسران عتلیای خبیثه، خانه خدا را خراب کرده، وتمامی موقوفات خانه خداوند را صرف بعلیم کرده بودند. 014 2CH 024 008 و پادشاه امر فرمود که صندوقی بسازند و آن را بیرون دروازه خانه خداوند بگذارند. 014 2CH 024 009 و دریهودا و اورشلیم ندا دردادند که جزیه‌ای را که موسی بنده خدا در بیابان بر اسرائیل قرار داده بودبرای خداوند بیاورند. 014 2CH 024 010 و جمیع سروران وتمامی قوم آن را به شادمانی آورده، در صندوق انداختند تا پر شد. 014 2CH 024 011 و چون صندوق به‌دست لاویان، نزد وکلای پادشاه آورده می‌شد و ایشان می‌دیدند که نقره بسیار هست آنگاه کاتب پادشاه و وکیل رئیس کهنه آمده، صندوق را خالی می‌کردند و آن را برداشته، باز به‌جایش می‌گذاشتند. و روز به روز چنین کرده، نقره بسیارجمع کردند. 014 2CH 024 012 و پادشاه و یهویاداع آن را به آنانی که در کار خدمت خانه خداوند مشغول بودنددادند، و ایشان بنایان و نجاران به جهت تعمیرخانه خداوند و آهنگران و مسگران برای مرمت خانه خداوند اجیر نمودند. 014 2CH 024 013 پس عمله‌ها به‌کارپرداختند و کار از دست ایشان به انجام رسید وخانه خدا را به حالت اولش برپا داشته، آن رامحکم ساختند. 014 2CH 024 014 و چون آن را تمام کرده بودند، بقیه نقره را نزد پادشاه و یهویاداع آوردند و از آن برای خانه خداوند اسباب یعنی آلات خدمت وآلات قربانی‌ها و قاشقها و ظروف طلا و نقره ساختند، و در تمامی روزهای یهویاداع، قربانی های سوختنی دائم در خانه خداوندمی گذرانیدند. 014 2CH 024 015 اما یهویاداع پیر و سالخورده شده، بمرد وحین وفاتش صد و سی ساله بود. 014 2CH 024 016 و او را درشهر داود با پادشاهان دفن کردند، زیرا که دراسرائیل هم برای خدا و هم برای خانه او نیکویی کرده بود. 014 2CH 024 017 و بعد از وفات یهویاداع، سروران یهوداآمدند و پادشاه را تعظیم نمودند و پادشاه در آن وقت به ایشان گوش گرفت. 014 2CH 024 018 و ایشان خانه یهوه خدای پدران خود را ترک کرده، اشیریم و بتها راعبادت نمودند، و به‌سبب این عصیان ایشان، خشم بر یهودا و اورشلیم افروخته شد. 014 2CH 024 019 و اوانبیاء نزد ایشان فرستاد تا ایشان را به سوی یهوه برگردانند و ایشان آنها را شهادت دادند، اما ایشان گوش نگرفتند. 014 2CH 024 020 پس روح خدا زکریا ابن یهویاداع کاهن راملبس ساخت و او بالای قوم ایستاده، به ایشان گفت: «خدا چنین می‌فرماید: شما چرا از اوامریهوه تجاوز می‌نمایید؟ پس کامیاب نخواهیدشد. چونکه خداوند را ترک نموده‌اید، او شما راترک نموده است.» 014 2CH 024 021 و ایشان بر او توطئه نموده، او را به حکم پادشاه در صحن خانه خداوندسنگسار کردند. 014 2CH 024 022 پس یوآش پادشاه احسانی را که پدرش یهویاداع، به وی نموده بود، بیاد نیاورد، بلکه پسرش را به قتل رسانید. و چون او می‌مرد، گفت: «خداوند این را ببیند و بازخواست نماید.» 014 2CH 024 023 و در وقت تحویل سال، لشکر ارامیان به ضد وی برآمده، به یهودا و اورشلیم داخل شده، جمیع سروران قوم را از میان قوم هلاک ساختند، و تمامی غنیمت ایشان را نزد پادشاه دمشق فرستادند. 014 2CH 024 024 زیرا که لشکر ارام با جمعیت کمی آمدند و خداوند لشکر بسیار عظیمی به‌دست ایشان تسلیم نمود، چونکه یهوه خدای پدران خود را ترک کرده بودند، پس بر یوآش قصاص نمودند. 014 2CH 024 025 و چون از نزد او رفتند (زیرا که او را درمرضهای سخت واگذاشتند)، بندگانش به‌سبب خون پسران یهویاداع کاهن، براو فتنه انگیخته، اورا بر بسترش کشتند. و چون مرد، او را در شهرداود دفن کردند، اما او را در مقبره پادشاهان دفن نکردند. 014 2CH 024 026 و آنانی که بر او فتنه انگیختند، اینانند: زاباد، پسر شمعه عمونیه و یهوزاباد، پسرشمریت موآبیه. 014 2CH 024 027 و اما حکایت پسرانش وعظمت وحی که بر او نازل شد و تعمیر خانه خدا، اینک در مدرس تواریخ پادشاهان مکتوب است، و پسرش امصیا در جایش پادشاه شد. 014 2CH 025 001 امصیا بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و بیست و نه سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش یهوعدان اورشلیمی بود. 014 2CH 025 002 و آنچه در نظر خداوند پسند بود، به عمل آورد، اما نه به دل کامل. 014 2CH 025 003 و چون سلطنت در دستش مستحکم شد، خادمان خود را که پدرش پادشاه را کشته بودند، به قتل رسانید. 014 2CH 025 004 اما پسران ایشان را نکشت به موجب نوشته کتاب تورات موسی که خداوند امر فرموده و گفته بود: «پدران به جهت پسران کشته نشوند و پسران به جهت پدران مقتول نگردند، بلکه هر کس به جهت گناه خود کشته شود.» 014 2CH 025 005 و امصیا یهودا را جمع کرده، سرداران هزاره و سرداران صده از ایشان در تمامی یهودا وبنیامین مقرر فرمود و ایشان را از بیست ساله بالاترشمرده، سیصد هزار مرد برگزیده نیزه و سپردار راکه به جنگ بیرون می‌رفتند، یافت. 014 2CH 025 006 و صد هزارمرد شجاع جنگ آزموده به صد وزنه نقره ازاسرائیل اجیر ساخت. 014 2CH 025 007 اما مرد خدایی نزد وی آمده، گفت: «ای پادشاه، لشکر اسرائیل با تونروند زیرا خداوند با اسرائیل یعنی با تمامی بنی افرایم نیست. 014 2CH 025 008 و اگر می‌خواهی بروی برو وبه جهت جنگ قوی شو لیکن خدا تو را پیش دشمنان مغلوب خواهد ساخت زیرا قدرت نصرت دادن و مغلوب ساختن با خدا است.» 014 2CH 025 009 امصیا به مرد خدا گفت: «برای صد وزنه نقره که به لشکر اسرائیل داده‌ام، چه کنم؟» مرد خداجواب داد: «خداوند قادر است که تو را بیشتر ازاین بدهد.» 014 2CH 025 010 پس امصیا لشکری را که از افرایم نزد او آمده بودند، جدا کرد که به‌جای خودبرگردند و از این سبب خشم ایشان بر یهودا به شدت افروخته شد و بسیار غضبناک گردیده، به‌جای خود رفتند. 014 2CH 025 011 و امصیا خویشتن را تقویت نموده، قوم خود را بیرون برد و به وادی الملح رسیده، ده هزار نفر از بنی سعیر را کشت. 014 2CH 025 012 و بنی یهودا ده هزار نفر دیگر را زنده اسیر کرد، و ایشان را به قله سالع برده، از قله سالع به زیر انداختند که جمیع خرد شدند. 014 2CH 025 013 و اما مردان آن فوج که امصیا بازفرستده بود تا همراهش به جنگ نروند، برشهرهای یهودا از سامره تا بیت حورون تاختند وسه هزار نفر را کشته، غنیمت بسیار بردند. 014 2CH 025 014 و بعد از مراجعت امصیا از شکست دادن ادومیان، او خدایان بنی سعیر را آورده، آنها راخدایان خود ساخت و آنها را سجده نموده، بخور برای آنها سوزانید. 014 2CH 025 015 پس خشم خداوند برامصیا افروخته شد و نبی نزد وی فرستاد که او رابگوید: «چرا خدایان آن قوم را که قوم خود را ازدست تو نتوانستند رهانید، طلبیدی؟» 014 2CH 025 016 و چون این سخن را به وی گفت، او را جواب داد: «آیا تورا مشیر پادشاه ساخته‌اند؟ ساکت شو! چرا تو رابکشند؟» پس نبی ساکت شده، گفت: «می‌دانم که خدا قصد نموده است که تو را هلاک کند، چونکه این کار را کردی و نصیحت مرا نشنیدی.» 014 2CH 025 017 پس امصیا، پادشاه یهودا، مشورت کرده، نزد یوآش بن یهوآحاز بن ییهو پادشاه اسرائیل فرستاده، گفت: «بیا تا با یکدیگر مقابله نماییم.» 014 2CH 025 018 و یوآش پادشاه اسرائیل نزد امصیا پادشاه یهودا فرستاده، گفت: «شترخار لبنان نزد سروآزاد لبنان فرستاده، گفت: دختر خود را به پسر من به زنی بده. اما حیوان وحشی که در لبنان بود گذرکرده، شترخار را پایمال نمود. 014 2CH 025 019 می‌گویی، هان ادوم را شکست دادم و دلت تو را مغرور ساخته است که افتخار نمایی؟ حال به خانه خود برگرد. چرا بلا را برای خود برمی انگیزانی تا خودت ویهودا همراهت بیفتید؟» 014 2CH 025 020 اما امصیا گوش نداد زیرا که این امر از جانب خدا بود تا ایشان را به‌دست دشمنان تسلیم نماید، چونکه خدایان ادوم را طلبیدند. 014 2CH 025 021 پس یوآش پادشاه اسرائیل برآمد و او و امصیا پادشاه یهودا در بیت شمس که در یهودا است، با یکدیگرمقابله نمودند. 014 2CH 025 022 و یهودا از حضور اسرائیل منهزم شده، هر کس به خیمه خود فرار کرد. 014 2CH 025 023 ویوآش پادشاه اسرائیل امصیا ابن یوآش بن یهوآحاز پادشاه یهودا را در بیت شمس گرفت و او را به اورشلیم آورده، چهارصد ذراع حصاراورشلیم را از دروازه افرایم تا دروازه زاویه منهدم ساخت. 014 2CH 025 024 و تمامی طلا و نقره و تمامی ظروفی را که در خانه خدا نزد (بنی ) عوبید ادوم ودر خزانه های خانه پادشاه یافت شد و یرغمالان را گرفته، به سامره مراجعت کرد. 014 2CH 025 025 و امصیاابن یوآش پادشاه یهودا، بعد از وفات یوآش بن یهوآحاز پادشاه اسرائیل، پانزده سال زندگانی نمود. 014 2CH 025 026 و بقیه وقایع اول و آخر امصیا، آیا درتواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مکتوب نیست؟ 014 2CH 025 027 و از زمانی که امصیا از پیروی خداوندانحراف ورزید، بعضی در اورشلیم فتنه بر وی انگیختند. پس به لاکیش فرار کرد و از عقبش به لاکیش فرستادند و او را در آنجا کشتند. 014 2CH 025 028 و او رابر اسبان آوردند و با پدرانش در شهر یهودا دفن کردند. 014 2CH 026 001 و تمامی قوم یهودا عزیا را که شانزده ساله بود گرفته، در جای پدرش امصیاپادشاه ساختند. 014 2CH 026 002 و او بعد از آنکه پادشاه باپدرانش خوابیده بود، ایلوت را بنا کرد و آن رابرای یهودا استرداد نمود. 014 2CH 026 003 و عزیا شانزده ساله بود که پادشاه شد و پنجاه و دو سال در اورشلیم پادشاهی نمود و اسم مادرش یکلیای اورشلیمی بود. 014 2CH 026 004 و آنچه در نظر خداوند پسند بود، موافق هرچه پدرش امصیا کرده بود، بجا آورد. 014 2CH 026 005 و درروزهای زکریا که در رویاهای خدا بصیر بود، خدا را می‌طلبید و مادامی که خداوند رامی طلبید، خدا او را کامیاب می‌ساخت. 014 2CH 026 006 و او بیرون رفته، با فلسطینیان جنگ کرد وحصار جت و حصار یبنه و حصار اشدود رامنهدم ساخت و شهرها در زمین اشدود وفلسطینیان بنا نمود. 014 2CH 026 007 و خدا او را بر فلسطینیان وعربانی که در جوربعل ساکن بودند و بر معونیان نصرت داد. 014 2CH 026 008 و عمونیان به عزیا هدایا دادند و اسم او تا مدخل مصر شایع گردید، زیرا که بی‌نهایت قوی گشت. 014 2CH 026 009 و عزیا برجها در اورشلیم نزددروازه زاویه و نزد دروازه وادی و نزد گوشه حصار بنا کرده، آنها را مستحکم گردانید. 014 2CH 026 010 وبرجها در بیابان بنا نمود و چاههای بسیار کند زیراکه مواشی کثیر در همواری و در هامون داشت وفلاحان و باغبانان در کوهستان و در بوستانهاداشت، چونکه فلاحت را دوست می‌داشت. 014 2CH 026 011 وعزیا سپاهیان جنگ آزموده داشت که برای محاربه‌دسته دسته بیرون می‌رفتند، برحسب تعداد ایشان که یعیئیل کاتب و معسیای رئیس زیردست حننیا که یکی از سرداران پادشاه بود، آنها را سان می‌دیدند. 014 2CH 026 012 و عدد تمامی سرداران آبا که شجاعان جنگ آزموده بودند، دو هزار وششصد بود. 014 2CH 026 013 و زیر دست ایشان، سیصد و هفت هزار و پانصد سپاه جنگ آزموده بودند که پادشاه را به ضد دشمنانش مساعدت نموده، با قوت تمام مقاتله می‌کردند. 014 2CH 026 014 و عزیا برای ایشان یعنی برای تمامی لشکر سپرها و نیزه‌ها و خودها وزره‌ها و کمانها و فلاخنها مهیا ساخت. 014 2CH 026 015 ومنجنیقهایی را که مخترع صنعتگران ماهر بود دراورشلیم ساخت تا آنها را بر برجها و گوشه های حصار برای انداختن تیرها و سنگهای بزرگ بگذارند. پس آوازه او تا جایهای دور شایع شدزیرا که نصرت عظیمی یافته، بسیار قوی گردید. 014 2CH 026 016 لیکن چون زورآور شد، دل او برای هلاکتش متکبر گردید و به یهوه خدای خودخیانت ورزیده، به هیکل خداوند درآمد تا بخوربر مذبح بخور بسوزاند. 014 2CH 026 017 و عزریای کاهن ازعقب او داخل شد و همراه او هشتاد مرد رشید ازکاهنان خداوند درآمدند. 014 2CH 026 018 و ایشان با عزیاپادشاه مقاومت نموده، او را گفتند: «ای عزیاسوزانیدن بخور برای خداوند کار تو نیست بلکه کار کاهنان پسران هارون است که برای سوزانیدن بخور تقدیس شده‌اند. پس از مقدس بیرون شوزیرا خطا کردی و این کار از جانب یهوه خداموجب عزت تو نخواهد بود.» 014 2CH 026 019 آنگاه عزیا که مجمری برای سوزانیدن بخور در دست خود داشت، غضبناک شد و چون خشمش بر کاهنان افروخته گردید، برص به حضور کاهنان در خانه خداوند به پهلوی مذبح بخور بر پیشانی‌اش پدید آمد. 014 2CH 026 020 و عزریای رئیس کهنه و سایر کاهنان بر او نگریستند و اینک برص بر پیشانی‌اش ظاهر شده بود. پس او را ازآنجا به شتاب بیرون کردند و خودش نیز به تعجیل بیرون رفت، چونکه خداوند او را مبتلاساخته بود. 014 2CH 026 021 و عزیا پادشاه تا روز وفاتش ابرص بود و در مریضخانه مبروص ماند، زیرا از خانه خداوند ممنوع بود و پسرش یوتام، ناظر خانه پادشاه و حاکم قوم زمین می‌بود. 014 2CH 026 022 و اشعیا ابن آموص نبی بقیه وقایع اول وآخر عزیا را نوشت. 014 2CH 026 023 پس عزیا با پدران خودخوابید و او را با پدرانش در زمین مقبره پادشاهان دفن کردند، زیرا گفتند که ابرص است و پسرش یوتام در جایش پادشاه شد. 014 2CH 027 001 و یوتام بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و شانزده سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش یروشه دختر صادوق بود. 014 2CH 027 002 وآنچه در نظر خداوند پسند بود، موافق هرآنچه پدرش عزیا کرده بود، به عمل آورد، اما به هیکل خداوند داخل نشد لیکن قوم هنوز فسادمی کردند. 014 2CH 027 003 و او دروازه اعلای خانه خداوند را بنانمود و بر حصار عوفل عمارت بسیار ساخت. 014 2CH 027 004 وشهرها در کوهستان یهودا بنا نمود و قلعه‌ها وبرجها در جنگلها ساخت. 014 2CH 027 005 و با پادشاه بنی عمون جنگ نموده، بر ایشان غالب آمد. پس بنی عمون در آن سال، صد وزنه نقره و ده هزار کر گندم و ده هزار کر جو به او دادند، و بنی عمون در سال دوم وسوم به همان مقدار به او دادند. 014 2CH 027 006 پس یوتام زورآور گردید زیرا رفتار خود را به حضور یهوه خدای خویش راست ساخت. 014 2CH 027 007 و بقیه وقایع یوتام و همه جنگهایش و رفتارش، اینک درتواریخ پادشاهان اسرائیل و یهودا مکتوب است. 014 2CH 027 008 و او بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد وشانزده سال در اورشلیم سلطنت کرد. 014 2CH 027 009 پس یوتام با پدران خود خوابید و او را در شهر داود دفن کردند، و پسرش آحاز در جایش سلطنت نمود. 014 2CH 028 001 و آحاز بیست ساله بود که پادشاه شد وشانزده سال در اورشلیم پادشاهی کرد. اما آنچه در نظر خداوند پسند بود، موافق پدرش داود به عمل نیاورد. 014 2CH 028 002 بلکه به طریق های پادشاهان اسرائیل سلوک نموده، تمثالها نیز برای بعلیم ریخت. 014 2CH 028 003 و در وادی ابن هنوم بخورسوزانید، و پسران خود را برحسب رجاسات امت هایی که خداوند از حضور بنی‌اسرائیل اخراج نموده بود، سوزانید. 014 2CH 028 004 و بر مکان های بلندو تلها و زیر هر درخت سبز قربانی‌ها گذرانید وبخور‌سوزانید. 014 2CH 028 005 بنابراین، یهوه خدایش او را به‌دست پادشاه ارام تسلیم نمود که ایشان او را شکست داده، اسیران بسیاری از او گرفته، به دمشق بردند. و به‌دست پادشاه اسرائیل نیز تسلیم شد که او راشکست عظیمی داد. 014 2CH 028 006 و فقح بن رملیا صد وبیست هزار نفر را که جمیع ایشان مردان جنگی بودند، در یک روز در یهودا کشت، چونکه یهوه خدای پدران خود را ترک نموده بودند. 014 2CH 028 007 و زکری که مرد شجاع افرایمی بود، معسیا پسر پادشاه، عزریقام ناظر خانه، و القانه را که شخص اول بعداز پادشاه بود، کشت. 014 2CH 028 008 پس بنی‌اسرائیل دویست هزار نفر زنان وپسران و دختران از برادران خود به اسیری بردند ونیز غنیمت بسیاری از ایشان گرفتند و غنیمت رابه سامره بردند. 014 2CH 028 009 و در آنجا نبی از جانب خداوندعودید نام بود که به استقبال لشکری که به سامره برمی گشتند آمده، به ایشان گفت: «اینک از این جهت که یهوه خدای پدران شما بر یهوداغضبناک می‌باشد، ایشان را به‌دست شما تسلیم نمود و شما ایشان را با غضبی که به آسمان رسیده است، کشتید. 014 2CH 028 010 و حال شما خیال می‌کنید که پسران یهودا و اورشلیم را به عنف غلامان وکنیزان خود سازید. و آیا با خود شما نیز تقصیرهابه ضد یهوه خدای شما نیست؟ 014 2CH 028 011 پس الان مرابشنوید و اسیرانی را که از برادران خود آورده‌اید، برگردانید زیرا که حدت خشم خداوند بر شمامی باشد.» 014 2CH 028 012 آنگاه بعضی از روسای بنی افرایم یعنی عزریا ابن یهوحانان و برکیا ابن مشلیموت ویحزقیا ابن شلوم و عماسا ابن حدلای با آنانی که از جنگ می‌آمدند، مقاومت نمودند. 014 2CH 028 013 و به ایشان گفتند که «اسیران را به اینجا نخواهید آوردزیرا که تقصیری به ضد خداوند بر ما هست وشما می‌خواهید که گناهان و تقصیرهای ما رامزید کنید زیرا که تقصیر ما عظیم است و حدت خشم بر اسرائیل وارد شده است.» 014 2CH 028 014 پس لشکریان، اسیران و غنیمت را پیش روسا وتمامی جماعت واگذاشتند. 014 2CH 028 015 و آنانی که اسم ایشان مذکور شد برخاسته، اسیران را گرفتند وهمه برهنگان ایشان را از غنیمت پوشانیده، ملبس ساختند و کفش به پای ایشان کرده، ایشان راخورانیدند و نوشانیدند و تدهین کرده، تمامی ضعیفان را بر الاغها سوار نموده، ایشان را به اریحا که شهر نخل باشد نزد برادرانشان رسانیده، خود به سامره مراجعت کردند. 014 2CH 028 016 و در آن زمان، آحاز پادشاه نزد پادشاهان آشور فرستاد تا او را اعانت کنند. 014 2CH 028 017 زیرا که ادومیان هنوز می‌آمدند و یهودا را شکست داده، اسیران می‌بردند. 014 2CH 028 018 و فلسطینیان بر شهرهای هامون و جنوبی یهودا هجوم آوردند و بیت شمس و ایلون و جدیروت و سوکو را با دهاتش وتمنه را با دهاتش و جمزو را با دهاتش گرفته، درآنها ساکن شدند. 014 2CH 028 019 زیرا خداوند یهودا را به‌سبب آحاز، پادشاه اسرائیل ذلیل ساخت، چونکه او یهودا را به‌سرکشی واداشت و به خداوندخیانت عظیمی ورزید. 014 2CH 028 020 پس تلغت فلناسر، پادشاه آشور بر او برآمد و او را به تنگ آورد ووی را تقویت نداد. 014 2CH 028 021 زیرا که آحاز خانه خداوندو خانه های پادشاه و سروران را تاراج کرده، به پادشاه آشور داد، اما او را اعانت ننمود. 014 2CH 028 022 و چون او را به تنگ آورده بود، همین آحازپادشاه به خداوند بیشتر خیانت ورزید. 014 2CH 028 023 زیرا که برای خدایان دمشق که او را شکست داده بودند، قربانی گذرانید و گفت: «چونکه خدایان پادشاهان ارام، ایشان را نصرت داده‌اند، پس من برای آنهاقربانی خواهم گذرانید تا مرا اعانت نمایند.» اماآنها سبب هلاکت وی و تمامی اسرائیل شدند. 014 2CH 028 024 و آحاز اسباب خانه خدا را جمع کرد و آلات خانه خدا را خرد کرد و درهای خانه خداوند رابسته، مذبح‌ها برای خود در هر گوشه اورشلیم ساخت. 014 2CH 028 025 و در هر شهری از شهرهای یهودا، مکان های بلند ساخت تا برای خدایان غریب بخور‌سوزانند. پس خشم یهوه خدای پدران خود را به هیجان آورد. 014 2CH 028 026 و بقیه وقایع وی و همه طریق های اول و آخر او، اینک در تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مکتوب است. 014 2CH 028 027 پس آحاز با پدران خود خوابید و او را در شهراورشلیم دفن کردند، اما او را به مقبره پادشاهان اسرائیل نیاوردند. و پسرش حزقیا به‌جایش پادشاه شد. 014 2CH 029 001 حزقیا بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و بیست و نه سال در اورشلیم سلطنت نمود، و اسم مادرش ابیه دختر زکریا بود. 014 2CH 029 002 و او آنچه در نظر خداوند پسند بود، موافق هرآنچه پدرش داود کرده بود، به عمل آورد. 014 2CH 029 003 و در ماه اول از سال اول سلطنت خوددرهای خانه خداوند را گشوده، آنها را تعمیرنمود. 014 2CH 029 004 و کاهنان و لاویان را آورده، ایشان را درمیدان شرقی جمع کرد. 014 2CH 029 005 و به ایشان گفت: «ای لاویان مرا بشنوید! الان خویشتن را تقدیس نمایید و خانه یهوه خدای پدران خود را تقدیس کرده، نجاسات را از قدس بیرون برید. 014 2CH 029 006 زیرا که پدران ما خیانت ورزیده، آنچه در نظر یهوه خدای ما ناپسند بود به عمل آوردند و او را ترک کرده، روی خود را از مسکن خداوند تافتند وپشت به آن دادند. 014 2CH 029 007 و درهای رواق را بسته، چراغها را خاموش کردند و بخور نسوزانیدند وقربانی های سوختنی در قدس خدای اسرائیل نگذرانیدند. 014 2CH 029 008 پس خشم خداوند بر یهودا واورشلیم افروخته شد و ایشان را محل تشویش ودهشت و سخریه ساخت، چنانکه شما به چشمان خود می‌بینید. 014 2CH 029 009 و اینک پدران ما به شمشیر افتادند و پسران و دختران و زنان ما از این سبب به اسیری رفتند. 014 2CH 029 010 الان اراده دارم که بایهوه خدای اسرائیل عهد ببندم تا حدت خشم اواز ما برگردد. 014 2CH 029 011 پس حال، ای پسران من، کاهلی مورزید زیرا خداوند شما را برگزیده است تا به حضور وی ایستاده، او را خدمت نمایید وخادمان او شده، بخور‌سوزانید.» 014 2CH 029 012 آنگاه بعضی از لاویان برخاستند یعنی ازبنی قهاتیان محت بن عماسای و یوئیل بن عزریا واز بنی مراری قیس بن عبدی و عزریا ابن یهللئیل واز جرشونیان یوآخ بن زمه و عیدن بن یوآخ. 014 2CH 029 013 واز بنی الیصافان شمری و یعیئیل و از بنی آساف زکریا و متنیا. 014 2CH 029 014 و از بنی هیمان یحیئیل و شمعی و از بنی یدوتون شمعیا و عزیئیل. 014 2CH 029 015 و برادران خود را جمع کرده، خویشتن را تقدیس نمودند وموافق فرمان پادشاه، برحسب کلام خداوند برای تطهیر خانه خداوند داخل شدند. 014 2CH 029 016 و کاهنان به اندرون خانه خداوند رفته، آن را طاهر ساختند وهمه نجاسات را که در هیکل خداوند یافتند، به صحن خانه خداوند بیرون آوردند و لاویان آن راگرفته، خارج شهر به وادی قدرون بیرون بردند. 014 2CH 029 017 و در غره ماه اول به تقدیس نمودنش شروع کردند، و در روز هشتم ماه به رواق خداوندرسیدند و در هشت روز خانه خداوند را تقدیس نموده، در روز شانزدهم ماه اول آن را به اتمام رسانیدند. 014 2CH 029 018 پس نزد حزقیا پادشاه به اندرون قصر داخل شده، گفتند: «تمامی خانه خداوند ومذبح قربانی سوختنی و همه اسبابش و میز نان تقدمه را با همه آلاتش طاهر ساختیم. 014 2CH 029 019 و تمامی اسبابی که آحاز پادشاه در ایام سلطنتش حینی که خیانت ورزید دور انداخت ما آنها را مهیا ساخته، تقدیس نمودیم و اینک پیش مذبح خداوندحاضر است.» 014 2CH 029 020 پس حزقیا پادشاه صبح زود برخاست وروسای شهر را جمع کرده، به خانه خداوندبرآمد. 014 2CH 029 021 و ایشان هفت گاو و هفت قوچ و هفت بره و هفت بز نر آوردند تا برای مملکت و قدس ویهودا قربانی گناه بشود و او پسران هارون کهنه رافرمود تا آنها را بر مذبح خداوند بگذرانند. 014 2CH 029 022 پس گاوان را کشتند و کاهنان، خون را گرفته بر مذبح پاشیدند و قوچها را کشته خون را بر مذبح پاشیدند و بره‌ها را کشته خون را بر مذبح پاشیدند. 014 2CH 029 023 پس بزهای قربانی گناه را به حضور پادشاه وجماعت نزدیک آورده، دستهای خود را بر آنهانهادند. 014 2CH 029 024 و کاهنان آنها را کشته، خون را بر مذبح برای قربانی گناه گذرانیدند تا به جهت تمامی اسرائیل کفاره بشود زیرا که پادشاه فرموده بود که قربانی سوختنی و قربانی گناه به جهت تمامی اسرائیل بشود. 014 2CH 029 025 و او لاویان را با سنجها و بربطها و عودهابرحسب فرمان داود و جاد، رایی پادشاه و ناتان نبی در خانه خداوند قرار داد زیرا که این حکم ازجانب خداوند به‌دست انبیای او شده بود. 014 2CH 029 026 پس لاویان با آلات داود و کاهنان با کرناها ایستادند. 014 2CH 029 027 و حزقیا امر فرمود که قربانی های سوختنی رابر مذبح بگذرانند و چون به گذرانیدن قربانی سوختنی شروع نمودند، سرودهای خداوند را بناکردند و کرناها در عقب آلات داود، پادشاه اسرائیل، نواخته شد. 014 2CH 029 028 و تمامی جماعت سجده کردند و مغنیان سراییدند و کرنانوازان نواختند وهمه این کارها می‌شد تا قربانی سوختنی تمام گردید. 014 2CH 029 029 و چون قربانی های سوختنی تمام شد، پادشاه و جمیع حاضرین با وی رکوع کرده، سجده نمودند. 014 2CH 029 030 و حزقیا پادشاه و روسا لاویان را امر فرمودند که به کلمات داود و آساف رایی برای خداوند تسبیح بخوانند. پس با شادمانی تسبیح خواندند و رکوع نموده، سجده کردند. 014 2CH 029 031 پس حزقیا جواب داده، گفت: «حال خویشتن را برای خداوند تقدیس نمودید. پس نزدیک آمده، قربانی‌ها و ذبایح تشکر به خانه خداوند بیاورید.» آنگاه جماعت قربانی‌ها وذبایح تشکر آوردند و هر‌که از دل راغب بودقربانی های سوختنی آورد. 014 2CH 029 032 و عدد قربانی های سوختنی که جماعت آوردند، هفتاد گاو و صدقوچ و دویست بره بود. همه اینها قربانی های سوختنی برای خداوند بود. 014 2CH 029 033 و عدد موقوفات ششصد گاو و سه هزار گوسفند بود. 014 2CH 029 034 و چون کاهنان کم بودند و به پوست کندن همه قربانی های سوختنی قادر نبودند، برادران ایشان لاویان، ایشان را مدد کردند تا کار تمام شد و تاکاهنان، خود را تقدیس نمودند زیرا که دل لاویان از کاهنان برای تقدیس نمودن خود مستقیم تربود. 014 2CH 029 035 و قربانی های سوختنی نیز با پیه ذبایح سلامتی و هدایای ریختنی برای هر قربانی سوختنی، بسیار بود. پس خدمت خانه خداوندآراسته شد. 014 2CH 029 036 و حزقیا و تمامی قوم شادی کردند چونکه خدا قوم را مستعد ساخته بود زیرااین امر ناگهان واقع شد. 014 2CH 030 001 و حزقیا نزد تمامی اسرائیل و یهودافرستاد و مکتوبات نیز به افرایم و منسی نوشت تا به خانه خداوند به اورشلیم بیایند و عیدفصح را برای یهوه خدای اسرائیل نگاه دارند. 014 2CH 030 002 زیرا که پادشاه و سرورانش و تمامی جماعت در اورشلیم مشورت کرده بودند که عید فصح را در ماه دوم نگاه دارند. 014 2CH 030 003 چونکه در آنوقت نتوانستند آن را نگاه دارند زیرا کاهنان خود راتقدیس کافی ننموده و قوم در اورشلیم جمع نشده بودند. 014 2CH 030 004 و این امر به نظر پادشاه و تمامی جماعت پسند آمد. 014 2CH 030 005 پس قرار دادند که در تمامی اسرائیل از بئرشبع تا دان ندا نمایند که بیایند وفصح را برای یهوه خدای اسرائیل در اورشلیم برپا نمایند زیرا مدت مدیدی بود که آن را به طوری که مکتوب است، نگاه نداشته بودند. 014 2CH 030 006 پس شاطران با مکتوبات از جانب پادشاه و سرورانش، برحسب فرمان پادشاه به تمامی اسرائیل و یهودارفته، گفتند: «ای بنی‌اسرائیل به سوی یهوه، خدای ابراهیم و اسحاق و اسرائیل باز گشت نمایید تا او به بقیه شما که از دست پادشاهان آشور رسته‌اید، رجوع نماید. 014 2CH 030 007 و مثل پدران وبرادران خود که به یهوه خدای پدران خویش خیانت ورزیدند، مباشید که ایشان را محل دهشت چنانکه می‌بینید گردانیده است. 014 2CH 030 008 پس مثل پدران خود گردن خود را سخت مسازیدبلکه نزد خداوند تواضع نمایید و به قدس او که آن را تا ابدالاباد تقدیس نموده است داخل شده، یهوه خدای خود را عبادت نمایید تا حدت خشم او از شما برگردد. 014 2CH 030 009 زیرا اگر به سوی خداوندبازگشت نمایید، برادران و پسران شما به نظرآنانی که ایشان را به اسیری برده‌اند، التفات خواهند یافت و به این زمین مراجعت خواهندنمود، زیرا که یهوه خدای شما مهربان و رحیم است و اگر به سوی او بازگشت نمایید روی خودرا از شما بر نخواهد گردانید.» 014 2CH 030 010 پس شاطران شهر به شهر از زمین افرایم ومنسی تا زبولون گذشتند، لیکن بر ایشان استهزا وسخریه می‌نمودند. 014 2CH 030 011 اما بعضی از اشیر و منسی و زبولون تواضع نموده، به اورشلیم آمدند. 014 2CH 030 012 ودست خدا بر یهودا بود که ایشان را یک دل بخشدتا فرمان پادشاه و سرورانش را موافق کلام خداوند بجا آورند. 014 2CH 030 013 پس گروه عظیمی در اورشلیم برای نگاه داشتن عید فطیر در ماه دوم جمع شدند وجماعت، بسیار بزرگ شد. 014 2CH 030 014 و برخاسته، مذبح هایی را که در اورشلیم بود خراب کردند وهمه مذبح های بخور را خراب کرده، به وادی قدرون انداختند. 014 2CH 030 015 و در چهاردهم ماه دوم فصح را ذبح کردند و کاهنان و لاویان خجالت کشیده، خود را تقدیس نمودند و قربانی های سوختنی به خانه خداوند آوردند. 014 2CH 030 016 پس در جایهای خود به ترتیب خویش برحسب تورات موسی مرد خداایستادند و کاهنان خون را از دست لاویان گرفته، پاشیدند. 014 2CH 030 017 زیرا چونکه بسیاری از جماعت بودند که خود را تقدیس ننموده بودند لاویان مامور شدند که قربانی های فصح را به جهت هرکه طاهر نشده بود ذبح نمایند و ایشان را برای خداوند تقدیس کنند. 014 2CH 030 018 زیرا گروهی عظیم ازقوم یعنی بسیار از افرایم و منسی و یساکار وزبولون طاهر نشده بودند و معهذا فصح راخوردند لکن نه موافق آنچه نوشته شده بود، زیراحزقیا برای ایشان دعا کرده، گفت: 014 2CH 030 019 «خداوندمهربان، هر کس را که دل خود را مهیا سازد تا خدایعنی یهوه خدای پدران خویش را طلب نمایدبیامرزد، اگرچه موافق طهارت قدس نباشد.» 014 2CH 030 020 وخداوند حزقیا را اجابت نموده، قوم را شفا داد. 014 2CH 030 021 پس بنی‌اسرائیل که در اورشلیم حاضر بودند، عید فطیر را هفت روز به شادی عظیم نگاه داشتندو لاویان و کاهنان خداوند را روز به روز به آلات تسبیح خداوند حمد می‌گفتند. 014 2CH 030 022 و حزقیا به جمیع لاویانی که در خدمت خداوند نیکو ماهربودند، سخنان دلاویز گفت. پس هفت روزمرسوم عید را خوردند و ذبایح سلامتی گذرانیده، یهوه خدای پدران خود را تسبیح خواندند. 014 2CH 030 023 و تمامی جماعت مشورت کردند که عید راهفت روز دیگر نگاه دارند. پس هفت روز دیگر رابا شادمانی نگاه داشتند. 014 2CH 030 024 زیرا حزقیا، پادشاه یهودا هزار گاو و هفت هزار گوسفند به جماعت بخشید و سروران هزار گاو و ده هزار گوسفند به جماعت بخشیدند و بسیاری از کاهنان خویشتن را تقدیس نمودند. 014 2CH 030 025 و تمامی جماعت یهودا وکاهنان و لاویان و تمامی گروهی که از اسرائیل آمدند و غریبانی که از زمین اسرائیل آمدند و(غریبانی که ) در یهودا ساکن بودند، شادی کردند. 014 2CH 030 026 و شادی عظیمی در اورشلیم رخ نمود زیرا که از ایام سلیمان بن داود، پادشاه اسرائیل مثل این در اورشلیم واقع نشده بود. 014 2CH 030 027 پس لاویان کهنه برخاسته، قوم را برکت دادند و آواز ایشان مستجاب گردید و دعای ایشان به مسکن قدس اوبه آسمان رسید. 014 2CH 031 001 و چون این همه تمام شد، جمیع اسرائیلیانی که در شهرهای یهوداحاضر بودند بیرون رفته، تمثالها را شکستند واشیریم را قطع نمودند و مکانهای بلند و مذبحهارا از تمامی یهودا و بنیامین و افرایم و منسی بالکل منهدم ساختند. پس تمامی بنی‌اسرائیل هرکس به ملک خویش به شهرهای خود برگشتند. 014 2CH 031 002 و حزقیا فرقه های کاهنان و لاویان، رابرحسب اقسام ایشان قرار داد که هر کس ازکاهنان و لاویان موافق خدمت خود برای قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی و خدمت وتشکر و تسبیح به دروازه های اردوی خداوندحاضر شوند. 014 2CH 031 003 و حصه پادشاه را از اموال خاصش برای قربانی های سوختنی معین کرد، یعنی برای قربانی های سوختنی صبح و شام وقربانی های سوختنی سبت‌ها و هلالها و موسمهابرحسب آنچه در تورات خداوند مکتوب بود. 014 2CH 031 004 وبه قومی که در اورشلیم ساکن بودند، امر فرمود که حصه کاهنان و لاویان را بدهند تا به شریعت خداوند مواظب باشند. 014 2CH 031 005 و چون این امر شایع شد، بنی‌اسرائیل نوبر گندم و شیره و روغن وعسل و تمامی محصول زمین را به فراوانی دادند وعشر همه‌چیز را به کثرت آوردند. 014 2CH 031 006 وبنی‌اسرائیل و یهودا که در شهرهای یهودا ساکن بودند نیز عشر گاوان و گوسفندان و عشرموقوفاتی که برای یهوه خدای ایشان وقف شده بود آورده، آنها را توده توده نمودند. 014 2CH 031 007 و در ماه سوم به ساختن توده‌ها شروع نمودند، و در ماه هفتم آنها را تمام کردند. 014 2CH 031 008 و چون حزقیا وسروران آمدند و توده‌ها را دیدند، خداوند رامتبارک خواندند و قوم او اسرائیل را مبارک خواندند. 014 2CH 031 009 و حزقیا درباره توده‌ها از کاهنان ولاویان سوآل نمود. 014 2CH 031 010 و عزریا رئیس کهنه که ازخاندان صادوق بود او را جواب داد و گفت: «ازوقتی که قوم به آوردن هدایا برای خانه خداوندشروع کردند، خوردیم و سیر شدیم و بسیاری باقی گذاشتیم، زیرا خداوند قوم خود را برکت داده است و آنچه باقی‌مانده است، این مقدارعظیم است.» 014 2CH 031 011 پس حزقیا امر فرمود که انبارها در خانه خداوند مهیا سازند و مهیا ساختند. 014 2CH 031 012 و هدایا وعشرها و موقوفات را در آنها در مکان امانت گذاشتند و کوننیای لاوی بر آنها رئیس بود وبرادرش شمعی ثانی اثنین. 014 2CH 031 013 و یحیئیل و عزریاو نحت و عسائیل و یریموت و یوزاباد و ایللئیل ویسمخیا و محت و بنایا برحسب تعیین حزقیاپادشاه و عزریا رئیس خانه خدا زیر دست کوننیاو برادرش شمعی وکلاء شدند. 014 2CH 031 014 و قوری ابن یمنه لاوی که دربان دروازه شرقی بود ناظر نوافل خدا شد تا هدایای خداوند و موقوفات مقدس راتقسیم نماید. 014 2CH 031 015 و زیردست او عیدن و منیامین ویشوع و شمعیا و امریا و شکنیا در شهرهای کاهنان به وظیفه های امانتی مقرر شدند تا به برادران خود، خواه بزرگ و خواه کوچک، برحسب فرقه های ایشان برسانند. 014 2CH 031 016 علاوه برحصه یومیه ذکوری که در نسب نامه‌ها شمرده شده بودند، از سه ساله و بالاتر یعنی همه آنانی که به خانه خداوند داخل می‌شدند، برای خدمت های ایشان در وظیفه های ایشان برحسب فرقه های ایشان. 014 2CH 031 017 (و حصه ) آنانی که در نسب نامه‌ها شمرده شده بود، از کاهنان برحسب خاندان آبای ایشان و از لاویان از بیست ساله وبالاتر در وظیفه های ایشان برحسب فرقه های ایشان. 014 2CH 031 018 و (حصه ) جمیع اطفال و زنان و پسران و دختران ایشان که در تمامی جماعت درنسب نامه‌ها شمرده شده بودند، پس دروظیفه های امانتی خود خویشتن را تقدیس نمودند. 014 2CH 031 019 و نیز برای پسران هارون کهنه که درزمینهای حوالی شهرهای خود ساکن بودند، کسان، شهر به شهر به نامهای خود معین شدند تابه همه ذکوران کهنه و به همه لاویانی که درنسب نامه‌ها شمرده شده بودند حصه‌ها بدهند. 014 2CH 031 020 پس حزقیا در تمامی یهودا به اینطور عمل نمود و آنچه در نظر یهوه خدایش نیکو و پسند وامین بود بجا آورد. 014 2CH 031 021 و در هر کاری که در خدمت خانه خدا و در شرایع و اوامر برای طلبیدن خدای خود اقدام نمود آن را به تمامی دل خود به عمل آورد و کامیاب گردید. 014 2CH 032 001 و بعد از این امور و این امانت، سنخاریب، پادشاه آشور آمده، به یهودا داخل شد، و به ضد شهرهای حصارداراردو زده، خواست که آنها را برای خود مفتوح نماید. 014 2CH 032 002 و چون حزقیا دید که سنخاریب آمده است و قصد مقاتله با اورشلیم دارد، 014 2CH 032 003 آنگاه باسرداران و شجاعان خود مشورت کرد که آب چشمه های بیرون شهر را مسدود نماید. پس اورااعانت کردند. 014 2CH 032 004 و خلق بسیاری جمع شده، همه چشمه‌ها و نهری را که از میان زمین جاری بودمسدود کردند، و گفتند: «چرا باید پادشاهان آشور بیایند و آب فراوان بیابند؟» 014 2CH 032 005 پس خویشتن را تقویت داده، تمامی حصار را که شکسته بود، تعمیر نمود و آن را تا برجها بلند نمود و حصاردیگری بیرون آن بنا کرد و ملو را در شهر داودمستحکم نمود و اسلحه‌ها و سپرهای بسیاری ساخت. 014 2CH 032 006 و سرداران جنگی بر قوم گماشت وایشان را در جای وسیع نزد دروازه شهر جمع کرده، سخنان دلاویز به ایشان گفت 014 2CH 032 007 که «دلیر وقوی باشید! و از پادشاه آشور و تمامی جمیعتی که با وی هستند، ترسان و هراسان مشوید! زیرا آنکه با ماست از آنکه با وی است قوی تر می‌باشد. 014 2CH 032 008 با او بازوی بشری است و با ما یهوه خدای مااست تا ما را نصرت دهد و در جنگهای ما جنگ کند.» پس قوم بر سخنان حزقیا پادشاه یهودااعتماد نمودند. 014 2CH 032 009 و بعد از آن سنخاریب، پادشاه آشور، بندگان خود را به اورشلیم فرستاد و خودش با تمامی حشمتش در برابر لاکیش بودند که به حزقیاپادشاه یهودا و تمامی یهودا که در اورشلیم بودند، بگویند: 014 2CH 032 010 «سنخاریب پادشاه آشورچنین می‌فرماید: بر چه چیز اعتماد دارید که درمحاصره در اورشلیم می‌مانید؟ 014 2CH 032 011 آیا حزقیا شمارا اغوا نمی کند تا شما را با قحط و تشنگی به موت تسلیم نماید که می‌گوید: یهوه خدای ما، مارا از دست پادشاه آشور رهایی خواهد داد؟ 014 2CH 032 012 آیا همین حزقیا مکانهای بلند و مذبحهای اورا منهدم نساخته، و به یهودا و اورشلیم امرنفرموده و نگفته است که پیش یک مذبح سجده نمایید و بر آن بخور بسوزانید؟ 014 2CH 032 013 آیا نمی دانیدکه من و پدرانم به همه طوایف کشورها چه کرده‌ایم؟ مگر خدایان امت های آن کشورها هیچ قدرتی داشتند که زمین خود را از دست من برهانند؟ 014 2CH 032 014 کدام‌یک از همه خدایان این امت هایی که پدران من آنها را هلاک ساخته‌اند، قادر بر رهانیدن قوم خود از دست من بود تاخدای شما قادر باشد که شما را از دست من رهایی دهد؟ 014 2CH 032 015 پس حال، حزقیا شما را فریب ندهد و شما را به اینطور اغوا ننماید و بر اواعتماد منمایید، زیرا هیچ خدا از خدایان جمیع امت‌ها و ممالک قادر نبوده است که قوم خود را ازدست من و از دست پدرانم رهایی دهد، پس به طریق اولی خدای شما شما را از دست من نخواهد رهانید.» 014 2CH 032 016 و بندگانش سخنان زیاده به ضد یهوه خدا وبه ضد بنده‌اش حزقیا گفتند. 014 2CH 032 017 و مکتوبی نیزنوشته، یهوه خدای اسرائیل را اهانت نمود و به ضد وی حرف زده، گفت: «چنانکه خدایان امت های کشورها قوم خود را از دست من رهایی ندادند، همچنین خدای حزقیا قوم خویش را ازدست من نخواهد رهانید.» 014 2CH 032 018 و به آواز بلند به زبان یهود به اهل اورشلیم که بر دیوار بودند، ندادر‌دادند تا ایشان را ترسان و مشوش ساخته، شهررا بگیرند. 014 2CH 032 019 و درباره خدای اورشلیم مثل خدایان امت های جهان که مصنوع دست آدمیان می‌باشند، سخن‌گفتند. 014 2CH 032 020 پس حزقیا پادشاه و اشعیاء ابن آموص نبی درباره این دعا کردند و به سوی آسمان فریادبرآوردند. 014 2CH 032 021 و خداوند فرشته‌ای فرستاده، همه شجاعان جنگی و روسا و سرداران را که دراردوی پادشاه آشور بودند، هلاک ساخت و او باروی شرمنده به زمین خود مراجعت نمود. وچون به خانه خدای خویش داخل شد، آنانی که از صلبش بیرون آمده بودند، او را در آنجا به شمشیر کشتند. 014 2CH 032 022 پس خداوند حزقیا و سکنه اورشلیم را از دست سنحاریب پادشاه آشور و ازدست همه رهایی داده، ایشان را از هر طرف نگاهداری نمود. 014 2CH 032 023 و بسیاری هدایا به اورشلیم برای خداوند و پیشکشها برای حزقیا پادشاه یهودا آوردند و او بعد از آن به نظر همه امت هامحترم شد. 014 2CH 032 024 و در آن ایام حزقیا بیمار و مشرف به موت شد. اما چون نزد خداوند دعا نمود، او با وی تکلم کرد و وی را علامتی داد. 014 2CH 032 025 لیکن حزقیا موافق احسانی که به وی داده شده بود، عمل ننمود زیرادلش مغرور شد و غضب بر او و یهودا و اورشلیم افروخته گردید. 014 2CH 032 026 اما حزقیا با ساکنان اورشلیم، از غرور دلش تواضع نمود، لهذا غضب خداونددر ایام حزقیا بر ایشان نازل نشد. 014 2CH 032 027 و حزقیا دولت و حشمت بسیار عظیمی داشت و به جهت خود مخزنها برای نقره و طلا وسنگهای گرانبها و عطریات و سپرها و هر گونه اسباب نفیسه ساخت. 014 2CH 032 028 و انبارها برای محصولات از گندم و شیره و روغن و آخرها برای انواع بهایم و آغلها به جهت گله‌ها. 014 2CH 032 029 و به جهت خود شهرها ساخت و مواشی گله‌ها و رمه های بسیار تحصیل نمود زیرا خدا اندوخته های بسیارفراوان به او عطا فرمود. 014 2CH 032 030 و همین حزقیا منبع عالی آب جیحون را مسدود ساخته، آن را به راه راست به طرف غربی شهر داود فرود آورد. پس حزقیا در تمامی اعمالش کامیاب شد. 014 2CH 032 031 اما درامر ایلچیان سرداران بابل که نزد وی فرستاده شده بودند تا درباره آیتی که در زمین ظاهر شده بودپرسش نمایند، خدا او را واگذاشت تا او راامتحان نماید و هر‌چه در دلش بود بداند. 014 2CH 032 032 و بقیه وقایع حزقیا و حسنات او اینک دررویای اشعیا ابن آموص نبی و در تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مکتوب است. 014 2CH 032 033 پس حزقیا با پدران خود خوابید و او را در بلندی مقبره پسران داود دفن کردند، و تمامی یهودا وساکنان اورشلیم او را در حین وفاتش اکرام نمودند، و پسرش منسی در جایش سلطنت نمود. 014 2CH 033 001 منسی دوازده ساله بود که پادشاه شد وپنجاه و پنج سال در اورشلیم سلطنت نمود. 014 2CH 033 002 و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، موافق رجاسات امت هایی که خداوند آنها را از حضوربنی‌اسرائیل اخراج کرده بود، عمل نمود. 014 2CH 033 003 زیرامکانهای بلند را که پدرش حزقیا خراب کرده بود، بار دیگر بنا نمود و مذبحها برای بعلیم برپا کرد واشیره‌ها بساخت و به تمامی لشکر آسمان سجده نموده، آنها را عبادت کرد. 014 2CH 033 004 و مذبح‌ها در خانه خداوند بنا نمود که درباره‌اش خداوند گفته بود: «اسم من در اورشلیم تا به ابد خواهد بود.» 014 2CH 033 005 ومذبح‌ها برای تمامی لشکر آسمان در هر دوصحن خانه خداوند بنا نمود. 014 2CH 033 006 و پسران خود رادر وادی ابن هنوم از آتش گذرانید و فالگیری وافسونگری و جادوگری می‌کرد و با اصحاب اجنه و جادوگران مراوده می‌نمود و در نظرخداوند شرارت بسیار ورزیده، خشم او را به هیجان آورد. 014 2CH 033 007 و تمثال ریخته شده بت را که ساخته بود، در خانه خداوند برپا داشت که درباره‌اش خدا به داود و به پسرش سلیمان گفته بود: «در این خانه و در اورشلیم که آن را از تمامی اسباط بنی‌اسرائیل برگزیده‌ام، اسم خود را تا به ابد قرار خواهم داد. 014 2CH 033 008 و پایهای اسرائیل را اززمینی که مقر پدران شما ساخته‌ام، بار دیگر آواره نخواهم گردانید، به شرطی که توجه نمایند تابرحسب هر‌آنچه به ایشان امر فرموده‌ام و برحسب تمامی شریعت و فرایض و احکامی که به‌دست موسی داده‌ام، عمل نمایند.» 014 2CH 033 009 امامنسی، یهودا و ساکنان اورشلیم را اغوا نمود تا ازامت هایی که خداوند پیش بنی‌اسرائیل هلاک کرده بود، بدتر رفتار نمودند. 014 2CH 033 010 و خداوند به منسی و به قوم او تکلم نمود، اما ایشان گوش نگرفتند. 014 2CH 033 011 پس خداوندسرداران لشکر آشور را بر ایشان آورد و منسی رابا غلها گرفته، او را به زنجیرها بستند و به بابل بردند. 014 2CH 033 012 و چون در تنگی بود یهوه خدای خود راطلب نمود و به حضور خدای پدران خویش بسیار تواضع نمود. 014 2CH 033 013 و چون از او مسالت نمودوی را اجابت نموده، تضرع او را شنید و به مملکتش به اورشلیم باز آورد، آنگاه منسی دانست که یهوه خدا است. 014 2CH 033 014 و بعد از این حصار بیرونی شهر داود را به طرف غربی جیحون در وادی تا دهنه دروازه ماهی بنا نمود و دیواری گرداگرد عوفل کشیده، آن را بسیار بلند ساخت و سرداران جنگی بر همه شهرهای حصاردار یهودا قرار داد. 014 2CH 033 015 و خدایان بیگانه و بت را از خانه خداوند و تمامی مذبحها راکه در کوه خانه خداوند و در اورشلیم ساخته بودبرداشته، آنها را از شهر بیرون ریخت. 014 2CH 033 016 و مذبح خداوند را تعمیر نموده، ذبایح سلامتی و تشکربر آن گذرانیدند و یهودا را امر فرمود که یهوه خدای اسرائیل را عبادت نمایند. 014 2CH 033 017 اما قوم هنوزدر مکانهای بلند قربانی می‌گذرانیدند لیکن فقطبرای یهوه خدای خود. 014 2CH 033 018 و بقیه وقایع منسی و دعایی که نزد خدای خود کرد و سخنان رائیانی که به اسم یهوه خدای اسرائیل به او گفتند، اینک در تواریخ پادشاهان اسرائیل مکتوب است. 014 2CH 033 019 و دعای او ومستجاب شدنش و تمامی گناه و خیانتش وجایهایی که مکانهای بلند در آنها ساخت واشیره‌ها و بتهایی که قبل از متواضع شدنش برپانمود، اینک در اخبار حوزای مکتوب است. 014 2CH 033 020 پس منسی با پدران خود خوابید و او را در خانه خودش دفن کردند و پسرش آمون در جایش پادشاه شد. 014 2CH 033 021 آمون بیست و دو ساله بود که پادشاه شد ودو سال در اورشلیم پادشاهی کرد. 014 2CH 033 022 و آنچه درنظر خداوند ناپسند بود، موافق آنچه پدرش منسی کرده بود، به عمل آورد و آمون برای جمیع بتهایی که پدرش منسی ساخته بود، قربانی گذرانیده، آنها را پرستش کرد. 014 2CH 033 023 و به حضورخداوند تواضع ننمود، چنانکه پدرش منسی تواضع نموده بود بلکه این آمون زیاده و زیاده عصیان ورزید. 014 2CH 033 024 پس خادمانش بر او شوریده، او را در خانه خودش کشتند. 014 2CH 033 025 و اهل زمین همه کسانی را که بر آمون پادشاه شوریده بودند، به قتل رسانیدند و اهل زمین پسرش یوشیا را در جایش به پادشاهی نصب کردند. 014 2CH 034 001 یوشیا هشت ساله بود که پادشاه شد ودر اورشلیم سی و یکسال سلطنت نمود. 014 2CH 034 002 و آنچه در نظر خداوند پسند بود، به عمل آورد و به طریق های پدر خود داود سلوک نموده، به طرف راست یا چپ انحراف نورزید. 014 2CH 034 003 و درسال هشتم سلطنت خود، حینی که هنوز جوان بود، به طلبیدن خدای پدر خود داود شروع کرد ودر سال دوازدهم به طاهر ساختن یهودا واورشلیم از مکان های بلند و اشیره‌ها و تمثالها وبتها آغاز نمود. 014 2CH 034 004 و مذبح های بعلیم را به حضوروی منهدم ساختند، و تماثیل شمس را که بر آنهابود قطع نمود، و اشیره‌ها و تمثالها و بتهای ریخته شده را شکست، و آنها را خرد کرده، برروی قبرهای آنانی که برای آنها قربانی می‌گذرانیدند، پاشید. 014 2CH 034 005 و استخوانهای کاهنان رابر مذبح های خودشان سوزانید. پس یهودا واورشلیم را طاهر نمود. 014 2CH 034 006 و در شهرهای منسی وافرایم و شمعون حتی نفتالی نیز در خرابه هایی که به هر طرف آنها بود (همچنین کرد). 014 2CH 034 007 و مذبح هارا منهدم ساخت و اشیره‌ها و تمثالها را کوبیده، نرم کرد و همه تمثالهای شمس را در تمامی زمین اسرائیل قطع نموده، به اورشلیم مراجعت کرد. 014 2CH 034 008 و در سال هجدهم سلطنت خود، بعد از آنکه زمین و خانه را طاهر ساخته بود، شافان بن اصلیا ومعسیا رئیس شهر و یوآخ بن یوآحاز وقایع نگاررا برای تعمیر خانه یهوه خدای خود فرستاد. 014 2CH 034 009 ونزد حلقیای رئیس کهنه آمدند و نقره‌ای را که به خانه خدا درآورده شده، و لاویان مستحفظان آستانه، آن را از دست منسی و افرایم و تمامی بقیه اسرائیل و تمامی یهودا و بنیامین و ساکنان اورشلیم جمع کرده بودند، به او تسلیم نمودند. 014 2CH 034 010 و آن را به‌دست سرکارانی که بر خانه خداوندگماشته شده بودند، سپردند تا آن را به عمله هایی که در خانه خداوند کار می‌کردند، به جهت اصلاح و تعمیر خانه بدهند. 014 2CH 034 011 پس آن را به نجاران و بنایان دادند تا سنگهای تراشیده وچوب به جهت اردیها و تیرها برای خانه هایی که پادشاهان یهودا آنها را خراب کرده بودند، بخرند. 014 2CH 034 012 و آن مردان، کار را به امانت بجا می‌آوردند، وسرکاران ایشان که نظارت می‌کردند، یحت وعوبدیای لاویان از بنی مراری و زکریا و مشلام ازبنی قهاتیان بودند، و نیز از لاویان هر‌که به آلات موسیقی ماهر بود. 014 2CH 034 013 و ایشان ناظران حمالان ووکلاء بر همه آنانی که در هر گونه‌ای خدمت، اشتغال داشتند بودند، و از لاویان کاتبان وسرداران و دربانان بودند. 014 2CH 034 014 و چون نقره‌ای را که به خانه خداوند آورده شده بود، بیرون می‌بردند، حلقیای کاهن، کتاب تورات خداوند را که به واسطه موسی (نازل شده )بود پیدا کرد. 014 2CH 034 015 و حلقیا شافان کاتب را خطاب کرده، گفت: «کتاب تورات را در خانه خداوندیافته‌ام.» و حلقیا آن کتاب را به شافان داد. 014 2CH 034 016 وشافان آن کتاب را نزد پادشاه برد و نیز به پادشاه خبر رسانیده، گفت: «هر‌آنچه به‌دست بندگانت سپرده شده است آن را بجا می‌آورند.» 014 2CH 034 017 ونقره‌ای را که در خانه خداوند یافت شد، بیرون آوردند و آن را به‌دست سرکاران و به‌دست عمله‌ها دادند. 014 2CH 034 018 و شافان کاتب پادشاه را خبرداده، گفت: «حلقیای کاهن کتابی به من داده است.» پس شافان آن را به حضور پادشاه خواند. 014 2CH 034 019 و چون پادشاه سخنان تورات را شنید، لباس خود را درید. 014 2CH 034 020 و پادشاه، حلقیای کاهن واخیقام بن شافان و عبدون بن میکا و شافان کاتب وعسایا خادم پادشاه را امر فرموده، گفت: 014 2CH 034 021 «بروید و از خداوند برای من و برای بقیه اسرائیل و یهودا درباره سخنانی که در این کتاب یافت می‌شود، مسئلت نمایید زیرا غضب خداوند که بر ما ریخته شده است، عظیم می‌باشدچونکه پدران ما کلام خداوند را نگاه نداشتند و به هر‌آنچه در این کتاب مکتوب است عمل ننمودند.» 014 2CH 034 022 پس حلقیا و آنانی که پادشاه ایشان را امر فرمود، نزد حلده نبیه زن شلوم بن توقهه بن حسره لباس دار رفتند، و او در محله دوم اورشلیم ساکن بود و او را بدین مضمون سخن‌گفتند. 014 2CH 034 023 واو به ایشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: به کسی‌که شما را نزد من فرستاده است بگویید: 014 2CH 034 024 خداوند چنین می‌فرماید: اینک من بلایی بر این مکان و ساکنانش خواهم رسانید، یعنی همه لعنتهایی که در این کتاب که آن را به حضور پادشاه یهودا خواندند، مکتوب است. 014 2CH 034 025 چونکه مرا ترک کرده، برای خدایان دیگربخور‌سوزانیدند تا به تمامی اعمال دستهای خودخشم مرا به هیجان بیاورند، پس غضب من بر این مکان افروخته شده، خاموشی نخواهد پذیرفت. 014 2CH 034 026 لیکن به پادشاه یهودا که شما را به جهت مسئلت نمودن از خداوند فرستاده است، بگویید: یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: درباره سخنانی که شنیده‌ای، 014 2CH 034 027 چونکه دل تو نرم بود وهنگامی که کلام خداوند را درباره این مکان وساکنانش شنیدی، در حضور وی تواضع نمودی و به حضور من متواضع شده، لباس خود رادریدی و به حضور من گریستی، بنابراین خداوندمی گوید: من نیز تو را اجابت فرمودم. 014 2CH 034 028 اینک من تو را نزد پدرانت جمع خواهم کرد و در قبر خودبه سلامتی گذارده خواهی شد، و چشمان توتمامی بلا را که من بر این مکان و ساکنانش می رسانم نخواهد دید.» پس ایشان نزد پادشاه جواب آوردند. 014 2CH 034 029 و پادشاه فرستاد که تمامی مشایخ یهودا واورشلیم را جمع کردند. 014 2CH 034 030 و پادشاه و تمامی مردان یهودا و ساکنان اورشلیم و کاهنان و لاویان و تمامی قوم، چه کوچک و چه بزرگ، به خانه خداوند برآمدند و او همه سخنان کتاب عهدی راکه در خانه خداوند یافت شد، در گوش ایشان خواند. 014 2CH 034 031 و پادشاه بر منبر خود ایستاد و به حضور خداوند عهد بست که خداوند را پیروی نموده، اوامر و شهادات و فرایض او را به تمامی دل و تمامی جان نگاه دارند و سخنان این عهد راکه در این کتاب مکتوب است، بجا آورند. 014 2CH 034 032 وهمه آنانی را که در اورشلیم و بنیامین حاضربودند، بر این متمکن ساخت و ساکنان اورشلیم، برحسب عهد خدا یعنی خدای پدران خود، عمل نمودند. 014 2CH 034 033 و یوشیا همه رجاسات را ازتمامی زمینهایی که از آن بنی‌اسرائیل بودبرداشت، و همه کسانی را که در اسرائیل یافت شدند، تحریض نمود که یهوه خدای خود راعبادت نمایند و ایشان در تمامی ایام او از متابعت یهوه خدای پدران خود انحراف نورزیدند. 014 2CH 035 001 و یوشیا عید فصحی در اورشلیم برای خداوند نگاه داشت، و فصح را درچهاردهم ماه اول در اورشلیم ذبح نمودند. 014 2CH 035 002 وکاهنان را بر وظایف ایشان قرار داده، ایشان رابرای خدمت خانه خداوند قوی‌دل ساخت. 014 2CH 035 003 وبه لاویانی که تمامی اسرائیل را تعلیم می‌دادند وبرای خداوند تقدیس شده بودند، گفت: «تابوت مقدس را در خانه‌ای که سلیمان بن داود، پادشاه اسرائیل بنا کرده است بگذارید. و دیگر بر دوش شما بار نباشد. الان به خدمت یهوه خدای خود وبه قوم او اسرائیل بپردازید. 014 2CH 035 004 و خویشتن رابرحسب خاندانهای آبای خود و فرقه های خویش بر وفق نوشته داود، پادشاه اسرائیل ونوشته پسرش سلیمان مستعد سازید. 014 2CH 035 005 وبرحسب فرقه های خاندانهای آبای برادران خویش یعنی بنی قوم و موافق فرقه های خاندانهای آبای لاویان در قدس بایستید. 014 2CH 035 006 وفصح را ذبح نمایید و خویشتن را تقدیس نموده، برای برادران خود تدارک بینید تا برحسب کلامی که خداوند به واسطه موسی گفته است عمل نمایند.» 014 2CH 035 007 پس یوشیا به بنی قوم یعنی به همه آنانی که حاضر بودند، از گله بره‌ها و بزغاله‌ها به قدر سی هزار راس، همه آنها را به جهت قربانی های فصح داد و از گاوان سه هزار راس که همه اینها از اموال خاص پادشاه بود. 014 2CH 035 008 و سروران او به قوم و به کاهنان و به لاویان هدایای تبرعی دادند. و حلقیاو زکریا و یحیئیل که روسای خانه خدا بودند، دوهزار و ششصد بره و سیصد گاو به جهت قربانی های فصح دادند. 014 2CH 035 009 و کوننیا و شمعیا ونتنیئیل برادرانش و حشبا و یعیئیل و یوزاباد که روسای لاویان بودند، پنج هزار بره و پانصد گاو به لاویان به جهت قربانی های فصح دادند. 014 2CH 035 010 پس آن خدمت مهیا شد و کاهنان درجایهای خود و لاویان در فرقه های خویش، برحسب فرمان پادشاه ایستادند. 014 2CH 035 011 و فصح را ذبح کردند و کاهنان خون را از دست ایشان (گرفته )پاشیدند و لاویان پوست آنها را کندند. 014 2CH 035 012 و قربانی های سوختنی را برداشتند تا آنها رابرحسب فرقه های خاندانهای آبا به پسران قوم بدهند تا ایشان آنها را برحسب آنچه در کتاب موسی نوشته بود، برای خداوند بگذرانند و باگاوان نیز چنین عمل نمودند. 014 2CH 035 013 و فصح را موافق رسم به آتش پختند و هدایای مقدس را در دیگهاو پاتیلها و تابه‌ها پخته، آنها را به تمامی پسران قوم به زودی دادند. 014 2CH 035 014 و بعد از آن برای خودشان و برای کاهنان مهیا ساختند زیرا که پسران هارون کهنه در گذرانیدن قربانی های سوختنی و پیه تاشام مشغول بودند. لهذا لاویان برای خودشان وبرای پسران هارون کهنه مهیا ساختند. 014 2CH 035 015 ومغنیان از بنی آساف برحسب فرمان داود و آساف و هیمان و یدوتون که رایی پادشاه بود، به‌جای خود ایستادند و دربانان نزد هر دروازه و برای ایشان لازم نبود که از خدمت خود دور شوند زیراکه برادران ایشان لاویان به جهت ایشان مهیاساختند. 014 2CH 035 016 پس تمامی خدمت خداوند در همان روز آماده شد تا فصح را نگاه دارند و قربانی های سوختنی را بر مذبح خداوند برحسب فرمان یوشیا پادشاه بگذرانند. 014 2CH 035 017 پس بنی‌اسرائیل که حاضر بودند، در همان وقت، فصح و عید فطیر راهفت روز نگاه داشتند. 014 2CH 035 018 و هیچ عید فصح مثل این از ایام سموئیل نبی در اسرائیل نگاه داشته نشده بود، و هیچ کدام از پادشاهان اسرائیل مثل این عید فصحی که یوشیا و کاهنان و لاویان وتمامی حاضران یهودا و اسرائیل و سکنه اورشلیم نگاه داشتند، نگاه نداشته بود. 014 2CH 035 019 واین فصح در سال هجدهم سلطنت یوشیا واقع شد. 014 2CH 035 020 بعد از همه این امور چون یوشیا هیکل راآماده کرده بود، نکو پادشاه مصر برآمد تا باکرکمیش نزد نهر فرات جنگ کند. و یوشیا به مقابله او بیرون رفت. 014 2CH 035 021 و (نکو) قاصدان نزد اوفرستاده، گفت: «ای پادشاه یهودا مرا با تو چه‌کار است؟ من امروز به ضد تو نیامده‌ام بلکه به ضد خاندانی که با آن محاربه می‌نمایم. و خدامرا امر فرموده است که بشتابم. پس از آن خدایی که با من است، دست بردار مبادا تو را هلاک سازد.» 014 2CH 035 022 لیکن یوشیا روی خود را از او برنگردانیدبلکه خویشتن را متنکر ساخت تا با وی جنگ کندو به کلام نکو که از جانب خدا بود گوش نگرفته، به قصد مقاتله به میدان مجدو درآمد. 014 2CH 035 023 وتیراندازان بر یوشیا پادشاه تیر انداختند و پادشاه به خادمان خود گفت: «مرا بیرون برید زیرا که سخت مجروح شده‌ام.» 014 2CH 035 024 پس خادمانش او را ازارابه‌اش گرفتند و بر ارابه دومین که داشت سوارکرده، به اورشلیم آوردند. پس وفات یافته، درمقبره پدران خود دفن شد، و تمامی یهودا واورشلیم برای یوشیا ماتم گرفتند. 014 2CH 035 025 و ارمیا به جهت یوشیا مرثیه خواند و تمامی مغنیان ومغنیات یوشیا را در مراثی خویش تا امروز ذکرمی کنند و آن را فریضه‌ای در اسرائیل قرار دادند، چنانکه در سفر مراثی مکتوب است. 014 2CH 035 026 و بقیه وقایع یوشیا و اعمال حسنه‌ای که مطابق نوشته تورات خداوند به عمل آورد، 014 2CH 035 027 و امور اول وآخر او اینک در تواریخ پادشاهان اسرائیل ویهودا مکتوب است. 014 2CH 036 001 و قوم زمین، یهوآحاز بن یوشیا راگرفته، او را در جای پدرش در اورشلیم به پادشاهی نصب نمودند. 014 2CH 036 002 یهوآحاز بیست و سه ساله بود که پادشاه شد و در اورشلیم سه ماه سلطنت نمود. 014 2CH 036 003 و پادشاه مصر، او را در اورشلیم معزول نمود و زمین را به صد وزنه نقره و یک وزنه طلا جریمه کرد. 014 2CH 036 004 و پادشاه مصر، برادرش الیاقیم را بر یهودا و اورشلیم پادشاه ساخت، و اسم او رابه یهویاقیم تبدیل نمود، و نکو برادرش یهوآحازرا گرفته، به مصر برد. 014 2CH 036 005 یهویاقیم بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد و یازده سال در اورشلیم سلطنت نمود، و درنظر یهوه خدای خود شرارت ورزید. 014 2CH 036 006 ونبوکدنصر پادشاه بابل به ضد او برآمد و او را به زنجیرها بست تا او را به بابل ببرد. 014 2CH 036 007 و نبوکدنصربعضی از ظروف خانه خداوند را به بابل آورده، آنها را در قصر خود در بابل گذاشت. 014 2CH 036 008 و بقیه وقایع یهویاقیم و رجاساتی که به عمل آورد وآنچه در او یافت شد، اینک در تواریخ پادشاهان اسرائیل و یهودا مکتوب است، و پسرش یهویاکین در جایش پادشاهی کرد. 014 2CH 036 009 یهویاکین هشت ساله بود که پادشاه شد و سه ماه و ده روز در اورشلیم سلطنت نمود و آنچه درنظر خداوند ناپسند بود، به عمل آورد. 014 2CH 036 010 و در وقت تحویل سال، نبوکدنصر پادشاه فرستاد و اورا با ظروف گرانبهای خانه خداوند به بابل آورد، و برادرش صدقیا را بر یهودا و اورشلیم پادشاه ساخت. 014 2CH 036 011 صدقیا بیست و یکساله بود که پادشاه شد ویازده سال در اورشلیم سلطنت نمود. 014 2CH 036 012 و در نظریهوه خدای خود شرارت ورزیده، در حضورارمیای نبی که از زبان خداوند به او سخن گفت، تواضع ننمود. 014 2CH 036 013 و نیز بر نبوکدنصر پادشاه که اورا به خدا قسم داده بود عاصی شد و گردن خود راقوی و دل خویش را سخت ساخته، به سوی یهوه خدای اسرائیل بازگشت ننمود. 014 2CH 036 014 و تمامی روسای کهنه و قوم، خیانت بسیاری موافق همه رجاسات امت‌ها ورزیدند و خانه خداوند را که آن را در اورشلیم تقدیس نموده بود، نجس ساختند. 014 2CH 036 015 و یهوه خدای پدر ایشان به‌دست رسولان خویش نزد ایشان فرستاد، بلکه صبح زودبرخاسته، ایشان را ارسال نمود زیرا که بر قوم خود و بر مسکن خویش شفقت نمود. 014 2CH 036 016 اماایشان رسولان خدا را اهانت نمودند و کلام او راخوار شمرده، انبیایش را استهزا نمودند، چنانکه غضب خداوند بر قوم او افروخته شد، به حدی که علاجی نبود. 014 2CH 036 017 پس پادشاه کلدانیان را که جوانان ایشان رادر خانه مقدس ایشان به شمشیر کشت و برجوانان و دوشیزگان و پیران و ریش سفیدان ترحم ننمود، بر ایشان آورد و همه را به‌دست او تسلیم کرد. 014 2CH 036 018 و او سایر ظروف خانه خدا را از بزرگ وکوچک و خزانه های خانه خداوند و گنجهای پادشاه و سرورانش را تمام به بابل برد. 014 2CH 036 019 و خانه خدا را سوزانیدند و حصار اورشلیم را منهدم ساختند و همه قصرهایش را به آتش سوزانیدندو جمیع آلات نفیسه آنها را ضایع کردند. 014 2CH 036 020 وبقیه السیف را به بابل به اسیری برد که ایشان تازمان سلطنت پادشاهان فارس او را و پسرانش رابنده بودند. 014 2CH 036 021 تا کلام خداوند به زبان ارمیا کامل شود و زمین از سبت های خود تمتع برد زیرا درتمامی ایامی که ویران ماند آرامی یافت، تا هفتادسال سپری شد. 014 2CH 036 022 و در سال اول کورش، پادشاه فارس، تاکلام خداوند به زبان ارمیا کامل شود، خداوندروح کورش، پادشاه فارس را برانگیخت تا درتمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را نیزمرقوم داشت و گفت: 014 2CH 036 023 «کورش، پادشاه فارس چنین می‌فرماید: یهوه خدای آسمانها، تمامی ممالک زمین را به من داده است و او مرا امر فرمودکه خانه‌ای برای وی در اورشلیم که در یهودااست بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او؟ یهوه خدایش همراهش باشد و برود.» # # BOOK 015 EZR Ezra عزرا 015 EZR 001 001 و در سال اول کورش، پادشاه فارس تا کلام خداوند به زبان ارمیا کامل شود، خداوندروح کورش پادشاه فارس را برانگیخت تا درتمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را نیزمرقوم داشت و گفت: 015 EZR 001 002 «کورش پادشاه فارس چنین می‌فرماید: یهوه خدای آسمانها جمیع ممالک زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای وی در اورشلیم که در یهودااست بنا نمایم. 015 EZR 001 003 پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد؟ او به اورشلیم که دریهودا است، برود و خانه یهوه را که خدای اسرائیل و خدای حقیقی است، در اورشلیم بنانماید. 015 EZR 001 004 و هر‌که باقی‌مانده باشد، در هر مکانی ازمکان هایی که در آنها غریب می‌باشد، اهل آن مکان او را به نقره و طلا و اموال و چهارپایان علاوه بر هدایای تبرعی به جهت خانه خدا که دراورشلیم است اعانت نمایند.» 015 EZR 001 005 پس روسای آبای یهودا و بنیامین و کاهنان ولاویان با همه کسانی که خدا روح ایشان رابرانگیزانیده بود برخاسته، روانه شدند تا خانه خداوند را که در اورشلیم است بنا نمایند. 015 EZR 001 006 وجمیع همسایگان ایشان، ایشان را به آلات نقره وطلا و اموال و چهارپایان و تحفه‌ها، علاوه بر همه هدایای تبرعی اعانت کردند. 015 EZR 001 007 و کورش پادشاه ظروف خانه خداوند را که نبوکدنصر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خدایان خود گذاشته بود، بیرون آورد. 015 EZR 001 008 و کورش پادشاه فارس، آنها رااز دست متردات، خزانه‌دار خود بیرون آورده، به شیشبصر رئیس یهودیان شمرد. 015 EZR 001 009 و عدد آنها این است: سی طاس طلا و هزار طاس نقره و بیست ونه کارد، 015 EZR 001 010 و سی جام طلا و چهارصد و ده جام نقره از قسم دوم و هزار ظرف دیگر. 015 EZR 001 011 تمامی ظروف طلا و نقره پنجهزار و چهارصد بود وشیشبصر همه آنها را با اسیرانی که از بابل به اورشلیم می‌رفتند برد. 015 EZR 002 001 و اینانند اهل ولایتها که از اسیری آن اشخاصی که نبوکدنصر، پادشاه بابل، به بابل به اسیری برده بود برآمدند و هر کدام ازایشان به اورشلیم و یهودا و شهر خود برگشتند. 015 EZR 002 002 اما آنانی که همراه زربابل آمدند، یشوع و نحمیاو سرایا و رعیلایا و مردخای و بلشان و مسفار وبغوای و رحوم و بعنه. و شماره مردان قوم اسرائیل: 015 EZR 002 003 بنی فرعوش دو هزار و یکصد و هفتاد و دو. 015 EZR 002 004 بنی شفطیا سیصد و هفتاد و دو. 015 EZR 002 005 بنی آرح هفتصد و هفتاد و پنج. 015 EZR 002 006 بنی فحت موآب ازبنی یشوع و یوآب دو هزار و هشتصد و دوازده. 015 EZR 002 007 بنی عیلام هزار و دویست و پنجاه و چهار. 015 EZR 002 008 بنی زتونه صد و چهل و پنج. 015 EZR 002 009 بنی زکای هفتصد و شصت. 015 EZR 002 010 بنی بانی ششصد و چهل و دو. 015 EZR 002 011 بنی بابای ششصد و بیست و سه. 015 EZR 002 012 بنی ازجدهزار و دویست و بیست و دو. 015 EZR 002 013 بنی ادونیقام ششصد و شصت و شش. 015 EZR 002 014 بنی بغوای دو هزار وپنجاه و شش. 015 EZR 002 015 بنی عادین چهارصد و پنجاه وچهار. 015 EZR 002 016 بنی آطیر (از خاندان ) یحزقیا نود وهشت. 015 EZR 002 017 بنی بیصای سیصد و بیست و سه. 015 EZR 002 018 بنی یوره صد و دوازده. 015 EZR 002 019 بنی حاشوم دویست و بیست و سه. 015 EZR 002 020 بنی جبار نود و پنج. 015 EZR 002 021 بنی بیت لحم صد و بیست و سه. 015 EZR 002 022 مردان نطوفه پنجاه و شش. 015 EZR 002 023 مردان عناتوت صد وبیست و هشت. 015 EZR 002 024 بنی عزموت چهل و دو. 015 EZR 002 025 بنی قریه عاریم و کفیره و بئیروت هفتصد وچهل و سه. 015 EZR 002 026 بنی رامه و جبع ششصد و بیست ویک. 015 EZR 002 027 مردان مکماس صد و بیست و دو. 015 EZR 002 028 مردان بیت ئیل و عای دویست و بیست و سه. 015 EZR 002 029 بنی نبو پنجاه و دو. 015 EZR 002 030 بنی مغبیش صد و پنجاه و شش. 015 EZR 002 031 بنی عیلام دیگر، هزار و دویست وپنجاه چهار. 015 EZR 002 032 بنی حاریم سیصد و بیست. 015 EZR 002 033 بنی لود و حادید و ارنو هفتصد و بیست و پنج. 015 EZR 002 034 بنی اریحا سیصد و چهل و پنج. 015 EZR 002 035 بنی سنائه سه هزار و ششصد و سی. 015 EZR 002 036 و اما کاهنان: بنی یدعیا از خاندان یشوع نه صد و هفتاد و سه. 015 EZR 002 037 بنی امیر هزار و پنجاه و دو. 015 EZR 002 038 بنی فشحور هزار و دویست و چهل و هفت. 015 EZR 002 039 بنی حاریم هزار و هفده. 015 EZR 002 040 و اما لاویان: بنی یشوع و قدمیئیل از نسل هودویا هفتاد و چهار. 015 EZR 002 041 و مغنیان: بنی آساف صد و بیست و هشت. 015 EZR 002 042 و پسران دربانان: بنی شلوم و بنی آطیر و بنی طلمون و بنی عقوب و بنی حطیطا وبنی شوبای جمیع اینها صد و سی و نه. 015 EZR 002 043 و امانتینیم: بنی صیحا و بنی حسوفا و بنی طباعوت، 015 EZR 002 044 و بنی قیروس و بنی سیعها و بنی فادوم، 015 EZR 002 045 وبنی لبانه و بنی حجابه و بنی عقوب، 015 EZR 002 046 وبنی حاجاب و بنی شملای و بنی حانان، 015 EZR 002 047 وبنی جدیل و بنی جحر و بنی رآیا، 015 EZR 002 048 و بنی رصین و بنی نقودا و بنی جزام، 015 EZR 002 049 و بنی عزه و بنی فاسیح و بنی بیسای، 015 EZR 002 050 و بنی اسنه و بنی معونیم وبنی نفوسیم، 015 EZR 002 051 و بنی بقبوق و بنی حقوفا وبنی حرحور، 015 EZR 002 052 و بنی بصلوت و بنی محیدا وبنی حرشا، 015 EZR 002 053 و بنی برقوس و بنی سیسرا وبنی تامح، 015 EZR 002 054 و بنی نصیح و بنی حطیفا. 015 EZR 002 055 و پسران خادمان سلیمان: بنی سوطای وبنی هصوفرت و بنی فرودا، 015 EZR 002 056 و بنی یعله وبنی درقون و بنی جدیل، 015 EZR 002 057 و بنی شفطیا وبنی حطیل و بنی فوخره ظبائیم و بنی آمی. 015 EZR 002 058 جمیع نتینیم و پسران خادمان سلیمان سیصد ونود و دو. 015 EZR 002 059 و اینانند آنانی که از تل ملح و تل حرشابرآمدند یعنی کروب و ادان و امیر، اما خاندان پدران و عشیره خود را نشان نتوانستند داد که آیااز اسرائیلیان بودند یا نه. 015 EZR 002 060 بنی دلایا و بنی طوبیا وبنی نقودا ششصد و پنجاه و دو. 015 EZR 002 061 و از پسران کاهنان، بنی حبایا و بنی هقوص و بنی برزلای که یکی از دختران برزلایی جلعادی را به زنی گرفت، پس به نام ایشان مسمی شدند. 015 EZR 002 062 اینان انساب خود را در میان آنانی که در نسب نامه هاثبت شده بودند طلبیدند، اما نیافتند، پس ازکهانت اخراج شدند. 015 EZR 002 063 پس ترشاتا به ایشان امر فرمود که تا کاهنی با اوریم و تمیم برقرار نشودایشان از قدس اقداس نخورند. 015 EZR 002 064 تمامی جماعت، با هم چهل و دو هزار و سیصد و شصت نفر بودند. 015 EZR 002 065 سوای غلامان و کنیزان ایشان، که هفتهزار و سیصد و سی و هفت نفر بودند، ومغنیان و مغنیاه ایشان دویست نفر بودند. 015 EZR 002 066 واسبان ایشان هفتصد و سی و شش، و قاطران ایشان دویست و چهل و پنج. 015 EZR 002 067 و شتران ایشان چهارصد و سی و پنج و حماران ایشان ششهزار وهفتصد و بیست. 015 EZR 002 068 و چون ایشان به خانه خداوند که دراورشلیم است رسیدند، بعضی از روسای آبا، هدایای تبرعی به جهت خانه خدا آوردند تا آن رادر جایش برپا نمایند. 015 EZR 002 069 برحسب قوه خود، شصت و یک هزار درهم طلا و پنج هزار منای نقره و صد (دست ) لباس کهانت به خزانه به جهت کار دادند. 015 EZR 002 070 پس کاهنان و لاویان و بعضی از قوم و مغنیان و دربانان و نتینیم در شهرهای خودساکن شدند و تمامی اسرائیل در شهرهای خودمسکن گرفتند. 015 EZR 003 001 و چون ماه هفتم رسید بنی‌اسرائیل درشهرهای خود مقیم بودند و تمامی قوم مثل یک مرد در اورشلیم جمع شدند. 015 EZR 003 002 و یشوع بن یوصاداق و برادرانش که کاهنان بودند و زربابل بن شالتیئیل با برادران خود برخاستند و مذبح خدای اسرائیل را برپا کردند تا قربانی های سوختنی برحسب آنچه در تورات موسی، مرد خدا مکتوب است بر آن بگذرانند. 015 EZR 003 003 پس مذبح را برجایش برپا کردند زیرا که به‌سبب قوم زمین، ترس بر ایشان مستولی می‌بود وقربانی های سوختنی برای خداوند یعنی قربانی های سوختنی، صبح و شام را بر آن گذرانیدند. 015 EZR 003 004 و عید خیمه‌ها را به نحوی که مکتوب است نگاه داشتند و قربانی های سوختنی روز به روز، معتاد هر روز را در روزش، برحسب رسم و قانون گذرانیدند. 015 EZR 003 005 و بعد از آن، قربانی های سوختنی دائمی را در غره های ماه و در همه مواسم مقدس خداوند و برای هر کس که هدایای تبرعی به جهت خداوند می‌آورد، می‌گذرانیدند. 015 EZR 003 006 از روز اول ماه هفتم، حینی که بنیاد هیکل خداوند هنوز نهاده نشده بود، به گذرانیدن قربانی های سوختنی برای خداوند شروع کردند. 015 EZR 003 007 و به حجاران و نجاران نقره دادند و به اهل صیدون و صور ماکولات و مشروبات و روغن (دادند) تا چوب سرو آزاد از لبنان از دریا به یافا، برحسب امری که کورش پادشاه فارس، به ایشان داده بود بیاورند. 015 EZR 003 008 و در ماه دوم از سال دوم، بعد از رسیدن ایشان به خانه خدا در اورشلیم، زربابل بن شالتیئیل و یشوع بن یوصاداق و سایر برادران ایشان از کاهنان و لاویان و همه کسانی که ازاسیری به اورشلیم برگشته بودند، به نصب نمودن لاویان از بیست ساله و بالاتر بر نظارت عمل خانه خداوند شروع کردند. 015 EZR 003 009 و یشوع با پسران وبرادران خود و قدمیئیل با پسرانش از بنی یهودا باهم ایستادند تا بر بنی حیناداد و پسران و برادران ایشان که از لاویان در کار خانه خدا مشغول می‌بودند، نظارت نمایند. 015 EZR 003 010 و چون بنایان بنیاد هیکل خداوند را نهادند، کاهنان را با لباس خودشان با کرناها و لاویان بنی آساف را با سنجها قرار دادند تا خداوند رابرحسب رسم داود پادشاه اسرائیل، تسبیح بخوانند. 015 EZR 003 011 و بر یکدیگر می‌سراییدند و خداوندرا تسبیح و حمد می‌گفتند، که «او نیکوست زیراکه رحمت او بر اسرائیل تا ابدالاباد است» وتمامی قوم به آواز بلند صدا زده، خداوند را به‌سبب بنیاد نهادن خانه خداوند، تسبیح می‌خواندند. 015 EZR 003 012 و بسیاری از کاهنان و لاویان و روسای آباکه پیر بودند و خانه اولین را دیده بودند، حینی که بنیاد این خانه در نظر ایشان نهاده شد، به آواز بلندگریستند و بسیاری با آواز شادمانی صداهای خود را بلند کردند. 015 EZR 003 013 چنانکه مردم نتوانستند درمیان صدای آواز شادمانی و آواز گریستن قوم تشخیص نمایند زیرا که خلق، صدای بسیار بلندمی دادند چنانکه آواز ایشان از دور شنیده می‌شد. 015 EZR 004 001 و چون دشمنان یهودا و بنیامین شنیدند که اسیران، هیکل یهوه خدای اسرائیل را بنامی کنند، 015 EZR 004 002 آنگاه نزد زربابل و روسای آبا آمده، به ایشان گفتند که «ما همراه شما بنا خواهیم کردزیرا که ما مثل شما از زمان اسرحدون، پادشاه آشور که ما را به اینجا آورد، خدای شما رامی طلبیم و برای او قربانی می‌گذرانیم.» 015 EZR 004 003 اما زربابل و یشوع و سایر روسای آبای اسرائیل به ایشان گفتند: «شما را با ما در بنا کردن خانه خدای ما کاری نیست، بلکه ما تنها آن رابرای یهوه، خدای اسرائیل چنانکه کورش پادشاه، سلطان فارس به ما امر فرموده است، آن رابنا خواهیم نمود.» 015 EZR 004 004 آنگاه اهل زمین دستهای قوم یهودا را سست کردند و ایشان را در بنا نمودن به تنگ می‌آوردند، 015 EZR 004 005 و به ضد ایشان مدبران اجیر ساختند که در تمام ایام کورش پادشاه فارس، تا سلطنت داریوش، پادشاه فارس قصد ایشان را باطل ساختند. 015 EZR 004 006 وچون اخشورش پادشاه شد، در ابتدای سلطنتش بر ساکنان یهودا و اورشلیم شکایت نوشتند. 015 EZR 004 007 ودر ایام ارتحشستا، بشلام و متردات و طبئیل وسایر رفقای ایشان به ارتحشستا پادشاه فارس نوشتند و مکتوب به خط آرامی نوشته شد ومعنی‌اش در زبان ارامی. 015 EZR 004 008 رحوم فرمان فرما وشمشائی کاتب رساله به ضد اورشلیم، به ارتحشستا پادشاه، بدین مضمون نوشتند: 015 EZR 004 009 «پس رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب وسائر رفقای ایشان از دینیان و افرستکیان وطرفلیان و افرسیان و ارکیان و بابلیان و شوشنکیان و دهائیان و عیلامیان، 015 EZR 004 010 و سایر امت هایی که اسنفر عظیم و شریف ایشان را کوچانیده، در شهرسامره ساکن گردانیده است و سایر ساکنان ماورای نهر و اما بعد. 015 EZR 004 011 (این است سواد مکتوبی که ایشان نزد ارتحشستا پادشاه فرستادند. بندگانت که ساکنان ماورای نهر می‌باشیم و امابعد. ) 015 EZR 004 012 پادشاه را معلوم باد که یهودیانی که از جانب تو به نزد ما آمدند، به اورشلیم رسیده‌اند وآن شهر فتنه انگیز و بد را بنا می‌نمایند و حصارهارا برپا می‌کنند و بنیادها را مرمت می‌نمایند. 015 EZR 004 013 الان پادشاه را معلوم باد که اگر این شهر بنا شودو حصارهایش تمام گردد، جزیه و خراج و باج نخواهند داد و بالاخره به پادشاهان ضرر خواهدرسید. 015 EZR 004 014 پس چونکه ما نمک خانه پادشاه رامی خوریم، ما را نشاید که ضرر پادشاه را ببینیم، لهذا فرستادیم تا پادشاه را اطلاع دهیم، 015 EZR 004 015 تا درکتاب تواریخ پدرانت تفتیش کرده شود و از کتاب تواریخ دریافت نموده، بفهمی که این شهر، شهرفتنه انگیز است و ضرررساننده به پادشاهان وکشورها و در ایام قدیم در میانش فتنه می‌انگیختند. و از همین سبب این شهر خراب شد. 015 EZR 004 016 بنابراین پادشاه را اطلاع می‌دهیم که اگراین شهر بنا شود و حصارهایش تمام گردد تو را به این طرف نهر نصیبی نخواهد بود.» 015 EZR 004 017 پس پادشاه به رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب و سایر رفقای ایشان که در سامره ساکن بودند و سایر ساکنان ماورای نهر، جواب فرستادکه «سلامتی و اما بعد. 015 EZR 004 018 مکتوبی که نزد مافرستادید، در حضور من واضح خوانده شد. 015 EZR 004 019 وفرمانی از من صادر گشت و تفحص کرده، دریافت کردند که این شهر از ایام قدیم با پادشاهان مقاومت می‌نموده و فتنه و فساد در آن واقع می‌شده است. 015 EZR 004 020 و پادشاهان قوی در اورشلیم بوده‌اند که بر تمامی ماورای نهر سلطنت می‌کردند و جزیه و خراج و باج به ایشان می‌دادند. 015 EZR 004 021 پس فرمانی صادر کنید که آن مردان را از کار باز دارند و تا حکمی از من صادر نگردد این شهر بنا نشود. 015 EZR 004 022 پس باحذر باشید که در این کار کوتاهی ننمایید زیرا که چرا این فساد برای ضرر پادشاهان پیش رود؟» 015 EZR 004 023 پس چون نامه ارتحشستا پادشاه به حضوررحوم و شمشایی کاتب و رفقای ایشان خوانده شد، ایشان به تعجیل نزد یهودیان به اورشلیم رفتند و ایشان را با زور و جفا از کار باز داشتند. 015 EZR 004 024 آنگاه کار خانه خدا که در اورشلیم است، تعویق افتاد و تا سال دوم سلطنت داریوش، پادشاه فارس معطل ماند. 015 EZR 005 001 آنگاه دو نبی، یعنی حجی نبی و زکریا ابن عدو، برای یهودیانی که در یهودا واورشلیم بودند، به نام خدای اسرائیل که با ایشان می‌بود نبوت کردند. 015 EZR 005 002 و در آن زمان زربابل بن شالتیئیل و یشوع بن یوصاداق برخاسته، به بنانمودن خانه خدا که در اورشلیم است شروع کردند و انبیای خدا همراه ایشان بوده، ایشان رامساعدت می‌نمودند. 015 EZR 005 003 در آن وقت تتنائی، والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای ایشان آمده، به ایشان چنین گفتند: «کیست که شما را امر فرموده است که این خانه را بنا نمایید و این حصار را برپاکنید؟» 015 EZR 005 004 پس ایشان را بدین منوال از نامهای کسانی که این عمارت را بنا می‌کردند اطلاع دادیم. 015 EZR 005 005 اما چشم خدای ایشان بر مشایخ یهودا بودکه ایشان را نتوانستند از کار بازدارند تا این امر به سمع داریوش برسد و جواب مکتوب درباره‌اش داده شود. 015 EZR 005 006 سواد مکتوبی که تتنای، والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای او افرسکیان که درماورای نهر ساکن بودند، نزد داریوش پادشاه فرستادند. 015 EZR 005 007 مکتوب را نزد او فرستادند و در آن بدین مضمون مرقوم بود که «بر داریوش پادشاه سلامتی تمام باد. 015 EZR 005 008 بر پادشاه معلوم باد که ما به بلاد یهودیان، به خانه خدای عظیم رفتیم و آن رااز سنگهای بزرگ بنا می‌کنند و چوبها در دیوارش می‌گذارند و این کار در دست ایشان به تعجیل، معمول و به انجام رسانیده می‌شود. 015 EZR 005 009 آنگاه ازمشایخ ایشان پرسیده، چنین به ایشان گفتیم: کیست که شما را امر فرموده است که این خانه رابنا کنید و دیوارهایش را برپا نمایید؟ 015 EZR 005 010 و نیزنامهای ایشان را از ایشان پرسیدیم تا تو را اعلام نماییم و نامهای کسانی که روسای ایشانندنوشته‌ایم. 015 EZR 005 011 و ایشان در جواب ما چنین گفتند که ما بندگان خدای آسمان و زمین هستیم و خانه‌ای را تعمیر می‌نماییم که چندین سال قبل از این بناشده و پادشاه بزرگ اسرائیل آن را ساخته و به انجام رسانیده بود. 015 EZR 005 012 لیکن بعد از آن، پدران ماخشم خدای آسمان را به هیجان آوردند. پس اوایشان را به‌دست نبوکدنصر کلدانی، پادشاه بابل تسلیم نمود که این خانه را خراب کرد و قوم را به بابل به اسیری برد. 015 EZR 005 013 اما در سال اول کورش پادشاه بابل، همین کورش پادشاه امر فرمود که این خانه خدا را بنا نمایند. 015 EZR 005 014 و نیز ظروف طلا و نقره خانه خدا که نبوکدنصر آنها را از هیکل اورشلیم گرفته وبه هیکل بابل آورده بود، کورش پادشاه آنها را از هیکل بابل بیرون آورد و به شیشبصرنامی که او را والی ساخته بود، تسلیم نمود. 015 EZR 005 015 واو را گفت که این ظروف را برداشته، برو و آنها را به هیکلی که در اورشلیم است ببر و خانه خدا درجایش بنا کرده شود. 015 EZR 005 016 آنگاه این شیشبصر آمد وبنیاد خانه خدا را که در اورشلیم است نهاد و از آن زمان تا بحال بنا می‌شود و هنوز تمام نشده است. 015 EZR 005 017 پس الان اگر پادشاه مصلحت داند، در خزانه پادشاه که در بابل است تفحص کنند که آیا چنین است یا نه که فرمانی از کورش پادشاه صادر شده بود که این خانه خدا در اورشلیم بنا شود و پادشاه مرضی خود را در این امر نزد ما بفرستد.» 015 EZR 006 001 آنگاه داریوش پادشاه، فرمان داد تا در کتابخانه بابل که خزانه‌ها در آن موضوع بودتفحص کردند. 015 EZR 006 002 و در قصر احمتا که در ولایت مادیان است، طوماری یافت شد و تذکره‌ای درآن بدین مضمون مکتوب بود: 015 EZR 006 003 «در سال اول کورش پادشاه، همین کورش پادشاه درباره خانه خدا در اورشلیم فرمان داد که آن خانه‌ای که قربانی‌ها در آن می‌گذرانیدند، بنا شود و بنیادش تعمیر گردد و بلندی‌اش شصت ذراع و عرضش شصت ذراع باشد. 015 EZR 006 004 با سه صف سنگهای بزرگ ویک صف چوب نو. و خرجش از خانه پادشاه داده شود. 015 EZR 006 005 و نیز ظروف طلا و نقره خانه خدا راکه نبوکدنصر آنها را از هیکل اورشلیم گرفته، به بابل آورده بود پس بدهند و آنها را به‌جای خوددر هیکل اورشلیم باز برند و آنها را در خانه خدابگذارند. 015 EZR 006 006 «پس حال‌ای تتنای، والی ماورای نهر وشتربوزنای و رفقای شما و افرسکیانی که به آنطرف نهر می‌باشید، از آنجا دور شوید. 015 EZR 006 007 و به کار این خانه خدا متعرض نباشید. اما حاکم یهودو مشایخ یهودیان این خانه خدا را در جایش بنانمایند. 015 EZR 006 008 و فرمانی نیز از من صادر شده است که شما با این مشایخ یهود به جهت بنا نمودن این خانه خدا چگونه رفتار نمایید. از مال خاص پادشاه، یعنی از مالیات ماورای نهر، خرج به این مردمان، بلا تاخیر داده شود تا معطل نباشند. 015 EZR 006 009 ومایحتاج ایشان را از گاوان و قوچها و بره‌ها به جهت قربانی های سوختنی برای خدای آسمان وگندم و نمک و شراب و روغن، برحسب قول کاهنانی که در اورشلیم هستند، روز به روز به ایشان بی‌کم و زیاد داده شود. 015 EZR 006 010 تا آنکه هدایای خوشبو برای خدای آسمان بگذرانند و به جهت عمر پادشاه و پسرانش دعا نمایند. 015 EZR 006 011 و دیگرفرمانی از من صادر شد که هرکس که این حکم راتبدیل نماید، از خانه او تیری گرفته شود و او برآن آویخته و مصلوب گردد و خانه او به‌سبب این عمل مزبله بشود. 015 EZR 006 012 و آن خدا که نام خود را درآنجا ساکن گردانیده است، هر پادشاه یا قوم را که دست خود را برای تبدیل این امر و خرابی این خانه خدا که در اورشلیم است دراز نماید، هلاک سازد. من داریوش این حکم را صادر فرمودم، پس این عمل بلا تاخیر کرده شود.» 015 EZR 006 013 آنگاه تتنای، والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای ایشان بروفق فرمانی که داریوش پادشاه فرستاده بود، بلاتاخیر عمل نمودند. 015 EZR 006 014 و مشایخ یهود به بنا نمودن مشغول شدند و برحسب نبوت حجی نبی و زکریا ابن عدو کار را پیش بردند وبرحسب حکم خدای اسرائیل و فرمان کورش وداریوش و ارتحشستا، پادشاهان فارس آن را بنا نموده، به انجام رسانیدند. 015 EZR 006 015 و این خانه، در روزسوم ماه اذار در سال ششم داریوش پادشاه، تمام شد. 015 EZR 006 016 و بنی‌اسرائیل، یعنی کاهنان و لاویان وسایر آنانی که از اسیری برگشته بودند، این خانه خدا را با شادمانی تبریک نمودند. 015 EZR 006 017 و برای تبریک این خانه خدا صد گاو و دویست قوچ وچهارصد بره و به جهت قربانی گناه برای تمامی اسرائیل، دوازده بز نر موافق شماره اسباطاسرائیل گذرانیدند. 015 EZR 006 018 و کاهنان را درفرقه های ایشان و لاویان را در قسمتهای ایشان، بر خدمت خدایی که در اورشلیم است برحسب آنچه در کتاب موسی مکتوب است قراردادند. 015 EZR 006 019 و آنانی که از اسیری برگشته بودند، عیدفصح را در روز چهاردهم ماه اول نگاه داشتند. 015 EZR 006 020 زیرا که کاهنان و لاویان، جمیع خویشتن راطاهر ساختند و چون همه ایشان طاهر شدند، فصح را برای همه آنانی که از اسیری برگشته بودند و برای برادران خود کاهنان و برای خودشان ذبح کردند. 015 EZR 006 021 و بنی‌اسرائیل که ازاسیری برگشته بودند با همه آنانی که خویشتن را از رجاسات امت های زمین جدا ساخته، به ایشان پیوسته بودند تا یهوه خدای اسرائیل را بطلبند، آن را خوردند. 015 EZR 006 022 و عید فطیر راهفت روز با شادمانی نگاه داشتند، چونکه خداوند ایشان را مسرور ساخت از اینکه دل پادشاه آشور را به ایشان مایل گردانیده، دستهای ایشان را برای ساختن خانه خدای حقیقی که خدای اسرائیل باشد، قوی گردانید. 015 EZR 007 001 و بعد از این امور، در سلطنت ارتحشستاپادشاه فارس، عزرا ابن سرایا ابن عزریا ابن حلقیا، 015 EZR 007 002 ابن شلوم بن صادوق بن اخیطوب، 015 EZR 007 003 بن امریا ابن عزریا ابن مرایوت، 015 EZR 007 004 بن زرحیا ابن عزی ابن بقی، 015 EZR 007 005 ابن ابیشوع بن فینحاس بن العازار بن هارون رئیس کهنه، 015 EZR 007 006 این عزرا از بابل برآمد و اودر شریعت موسی که یهوه خدای اسرائیل آن راداده بود، کاتب ماهر بود و پادشاه بروفق دست یهوه خدایش که با وی می‌بود، هر‌چه را که اومی خواست به وی می‌داد. 015 EZR 007 007 و بعضی ازبنی‌اسرائیل و از کاهنان و لاویان و مغنیان ودربانان و نتینیم نیز در سال هفتم ارتحشستاپادشاه به اورشلیم برآمدند. 015 EZR 007 008 و او در ماه پنجم سال هفتم پادشاه، به اورشلیم رسید. 015 EZR 007 009 زیرا که درروز اول ماه اول، به بیرون رفتن از بابل شروع نمودو در روز اول ماه پنجم، بروفق دست نیکوی خدایش که با وی می‌بود، به اورشلیم رسید. 015 EZR 007 010 چونکه عزرا دل خود را به طلب نمودن شریعت خداوند و به عمل آوردن آن و به تعلیم دادن فرایض و احکام به اسرائیل مهیا ساخته بود. 015 EZR 007 011 و این است صورت مکتوبی که ارتحشستاپادشاه، به عزرای کاهن و کاتب داد که کاتب کلمات وصایای خداوند و فرایض او بر اسرائیل بود: 015 EZR 007 012 «از جانب ارتحشستا شاهنشاه، به عزرای کاهن و کاتب کامل شریعت خدای آسمان، امابعد. 015 EZR 007 013 فرمانی از من صادر شد که هر کدام از قوم اسرائیل و کاهنان و لاویان ایشان که در سلطنت من هستند و به رفتن همراه تو به اورشلیم راضی باشند، بروند. 015 EZR 007 014 چونکه تو از جانب پادشاه و هفت مشیر او، فرستاده شده‌ای تا درباره یهودا واورشلیم بروفق شریعت خدایت که در دست تواست، تفحص نمایی. 015 EZR 007 015 و نقره و طلایی را که پادشاه و مشیرانش برای خدای اسرائیل که مسکن او در اورشلیم می‌باشد بذل کرده‌اند، ببری. 015 EZR 007 016 و نیز تمامی نقره و طلایی را که در تمامی ولایت بابل بیابی، با هدایای تبرعی که قوم وکاهنان برای خانه خدای خود که در اورشلیم است داده‌اند، (ببری ). 015 EZR 007 017 لهذا با این گاوان وقوچها و بره‌ها و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها رابه اهتمام بخر و آنها را بر مذبح خانه خدای خودتان که در اورشلیم است، بگذران. 015 EZR 007 018 و هر‌چه به نظر تو و برادرانت پسندآید که با بقیه نقره و طلا بکنید، برحسب اراده خدای خود به عمل آورید. 015 EZR 007 019 و ظروفی که به جهت خدمت خانه خدایت به تو داده شده است، آنها را به حضور خدای اورشلیم تسلیم نما. 015 EZR 007 020 واما چیزهای دیگر که برای خانه خدایت لازم باشد، هر‌چه برای تو اتفاق افتد که بدهی، آن را ازخزانه پادشاه بده. 015 EZR 007 021 و از من ارتحشستا پادشاه فرمانی به تمامی خزانه‌داران ماورای نهر صادرشده است که هر‌چه عزرای کاهن و کاتب شریعت خدای آسمان از شما بخواهد، به تعجیل کرده شود. 015 EZR 007 022 تا صد وزنه نقره و تا صد کر گندم و تاصد بت شراب و تا صد بت روغن و از نمک، هرچه بخواهد. 015 EZR 007 023 هر‌چه خدای آسمان فرموده باشد، برای خانه خدای آسمان بلاتاخیر کرده شود، زیرا چرا غضب بر ملک پادشاه و پسرانش وارد آید. 015 EZR 007 024 و شما را اطلاع می‌دهیم که بر همه کاهنان و لاویان و مغنیان و دربانان و نتینیم وخادمان این خانه خدا جزیه و خراج و باج نهادن جایز نیست. 015 EZR 007 025 و تو‌ای عزرا، موافق حکمت خدایت که در دست تو می‌باشد، قاضیان و داوران از همه آنانی که شرایع خدایت را می‌دانند نصب نما تا بر جمیع اهل ماورای نهر داوری نمایند وآنانی را که نمی دانند تعلیم دهید. 015 EZR 007 026 و هر‌که به شریعت خدایت و به فرمان پادشاه عمل ننماید، بر او بی‌محابا حکم شود، خواه به قتل یا به جلای وطن یا به ضبط اموال یا به حبس.» 015 EZR 007 027 متبارک باد یهوه خدای پدران ما که مثل این را در دل پادشاه نهاده است که خانه خداوند را که در اورشلیم است زینت دهد. 015 EZR 007 028 و مرا در حضورپادشاه و مشیرانش و جمیع روسای مقتدر پادشاه منظور ساخت، پس من موافق دست یهوه خدایم که بر من می‌بود، تقویت یافتم و روسای اسرائیل را جمع کردم تا با من برآیند. 015 EZR 008 001 و اینانند روسای آبای ایشان و این است نسب نامه آنانی که در سلطنت ارتحشستاپادشاه، با من از بابل برآمدند: 015 EZR 008 002 از بنی فینحاس، جرشوم و از بنی‌ایتامار، دانیال و از بنی داود، حطوش. 015 EZR 008 003 و از بنی شکنیا از بنی فروش، زکریا و بااو صد و پنجاه نفر از ذکوران به نسب نامه شمرده شدند. 015 EZR 008 004 از بنی فحت، موآب الیهو عینای ابن زرحیا و با او دویست نفر از ذکور. 015 EZR 008 005 از بنی شکنیا، ابن یحزیئیل و با او سیصد نفر از ذکور. 015 EZR 008 006 ازبنی عادین، عابد بن یوناتان و با او پنجاه نفر ازذکور. 015 EZR 008 007 از بنی عیلام، اشعیا ابن عتلیا و با او هفتادنفر از ذکور. 015 EZR 008 008 از بنی شفطیا، زبدیا ابن میکائیل و بااو هشتاد نفر از ذکور. 015 EZR 008 009 از بنی یوآب، عوبدیا ابن یحئیل و با او دویست و هجده نفر از ذکور. 015 EZR 008 010 واز بنی شلومیت بن یوسفیا و با او صد وشصت نفراز ذکور. 015 EZR 008 011 و از بنی بابای، زکریا ابن بابای و با او بیست و هشت نفر از ذکور. 015 EZR 008 012 و از بنی عزجد، یوحانان بن هقاطان و با او صد و ده نفر از ذکور. 015 EZR 008 013 و موخران از بنی ادونیقام بودند و این است نامهای ایشان: الیفلط ویعیئیل و شمعیا و با ایشان شصت نفر از ذکور. 015 EZR 008 014 و از بنی بغوای، عوتای وزبود و با ایشان هفتاد نفر از ذکور. 015 EZR 008 015 پس ایشان را نزد نهری که به اهوا می‌رودجمع کردم و در آنجا سه روز اردو زدیم و چون قوم و کاهنان را بازدید کردم، از بنی لاوی کسی رادر آنجا نیافتم. 015 EZR 008 016 پس نزد الیعزر و اریئیل وشمعیا و الناتان و یاریب و الناتان و ناتان و زکریا ومشلام که روسا بودند و نزد یویاریب و الناتان که علما بودند، فرستادم. 015 EZR 008 017 و پیغامی برای عدوی رئیس، در مکان کاسفیا به‌دست ایشان فرستادم وسخنانی که باید به عدو و برادرانش نتینیم که درمکان کاسقیا بودند بگویند، به ایشان القا کردم تاخادمان به جهت خانه خدای ما نزد ما بیاورند. 015 EZR 008 018 و از دست نیکوی خدای ما که با ما می‌بود، شخصی دانشمند از پسران محلی ابن لاوی ابن اسرائیل برای ما آوردند، یعنی شربیا را با پسران وبرادرانش که هجده نفر بودند. 015 EZR 008 019 و حشبیا را نیز وبا او از بنی مراری اشعیا را. و برادران او و پسران ایشان را که بیست نفر بودند. 015 EZR 008 020 و از نتینیم که داودو سروران، ایشان را برای خدمت لاویان تعیین نموده بودند. از نتینیم دویست و بیست نفر که جمیع به نام ثبت شده بودند. 015 EZR 008 021 پس من در آنجانزد نهر اهوا به روزه داشتن اعلان نمودم تاخویشتن را در حضور خدای خود متواضع نموده، راهی راست برای خود و عیال خویش وهمه اموال خود از او بطلبیم. 015 EZR 008 022 زیرا خجالت داشتم که سپاهیان و سواران از پادشاه بخواهیم تاما را از دشمنان در راه اعانت کنند، چونکه به پادشاه عرض کرده، گفته بودیم که دست خدای ما بر هر‌که او را می‌طلبد، به نیکویی می‌باشد، اماقدرت و غضب او به ضد آنانی که او را ترک می‌کنند. 015 EZR 008 023 پس روزه گرفته، خدای خود را برای این طلب نمودیم و ما را مستجاب فرمود. 015 EZR 008 024 ودوازده نفر از روسای کهنه، یعنی شربیا و حشبیا وده نفر از برادران ایشان را با ایشان جدا کردم. 015 EZR 008 025 ونقره و طلا و ظروف هدیه خدای ما را که پادشاه ومشیران و سرورانش و تمامی اسرائیلیانی که حضور داشتند داده بودند، به ایشان وزن نمودم. 015 EZR 008 026 پس ششصد و پنجاه وزنه نقره و صد وزنه ظروف نقره و صد وزنه طلا به‌دست ایشان وزن نمودم. 015 EZR 008 027 و بیست طاس طلا هزار درهم و دوظرف برنج صیقلی خالص که مثل طلا گرانبها بود. 015 EZR 008 028 و به ایشان گفتم: «شما برای خداوند مقدس می‌باشید و ظروف نیز مقدس است و نقره و طلا به جهت یهوه خدای پدران شما هدیه تبرعی است. 015 EZR 008 029 پس بیدار باشید و اینها را حفظ نمایید تا به حضور روسای کهنه و لاویان و سروران آبای اسرائیل در اورشلیم، به حجره های خانه خداوندبه وزن بسپارید.» 015 EZR 008 030 آنگاه کاهنان و لاویان وزن طلا و نقره وظروف را گرفتند تا آنها را به خانه خدای ما به اورشلیم برسانند. 015 EZR 008 031 پس در روز دوازدهم ماه اول از نهر اهوا کوچ کرده، متوجه اورشلیم شدیم و دست خدای ما با ما بود و ما را از دست دشمنان و کمین نشینندگان سر راه خلاصی داد. 015 EZR 008 032 و چون به اورشلیم رسیدیم سه روز درآنجاتوقف نمودیم. 015 EZR 008 033 و در روز چهارم، نقره و طلا و ظروف را در خانه خدای ما به‌دست مریموت بن اوریای کاهن وزن کردند و العازار بن فینحاس با اوبود و یوزاباد بن یشوع و نوعدیا ابن بنوی لاویان باایشان بودند. 015 EZR 008 034 همه را به شماره و به وزن (حساب کردند) و وزن همه در آن وقت نوشته شد. 015 EZR 008 035 و اسیرانی که از اسیری برگشته بودند، قربانی های سوختنی برای خدای اسرائیل گذرانیدند، یعنی دوازده گاو و نود و شش قوچ وهفتاد و هفت بره و دوازده بز نر، به جهت قربانی گناه، برای تمامی اسرائیل که همه اینها قربانی سوختنی برای خداوند بود. 015 EZR 008 036 و چون فرمانهای پادشاه را به امرای پادشاه و والیان ماورای نهردادند، ایشان قوم و خانه خدا را اعانت نمودند. 015 EZR 009 001 و بعد از تمام شدن این وقایع، سروران نزدمن آمده، گفتند: «قوم اسرائیل و کاهنان ولاویان خویشتن را از امت های کشورها جدانکرده‌اند بلکه موافق رجاسات ایشان، یعنی کنعانیان و حتیان و فرزیان و یبوسیان و عمونیان وموآبیان و مصریان و اموریان (رفتار نموده اند). 015 EZR 009 002 زیرا که از دختران ایشان برای خود و پسران خویش زنان گرفته و ذریت مقدس را با امت های کشورها مخلوط کرده‌اند و دست روسا و حاکمان در این خیانت مقدم بوده است.» 015 EZR 009 003 پس چون این سخن را شنیدم، جامه و ردای خود را چاک زدم و موی سر و ریش خود را کندم و متحیر نشستم. 015 EZR 009 004 آنگاه، همه آنانی که به‌سبب این عصیان اسیران، از کلام خدای اسرائیل می‌ترسیدند، نزد من جمع شدند و من تا وقت هدیه شام، متحیر نشستم. 015 EZR 009 005 و در وقت هدیه شام، از تذلل خود برخاستم وبا لباس و ردای دریده، به زانو درآمدم و دست خود را بسوی یهوه خدای خویش برافراشتم. 015 EZR 009 006 و گفتم: «ای خدای من، خجالت دارم و از بلند کردن روی خود بسوی توای خدایم شرم دارم، زیرا گناهان ما بالای سر مازیاده شده، و تقصیرهای ما تا به آسمان عظیم گردیده است. 015 EZR 009 007 ما از ایام پدران خود تا امروزمرتکب تقصیرهای عظیم شده‌ایم و ما وپادشاهان و کاهنان ما به‌سبب گناهان خویش، به‌دست پادشاهان کشورها به شمشیر و اسیری وتاراج و رسوایی تسلیم گردیده‌ایم، چنانکه امروزشده است. 015 EZR 009 008 و حال اندک زمانی لطف از جانب یهوه خدای ما بر ما ظاهر شده، مفری برای ماواگذاشته است و ما را در مکان مقدس خودمیخی عطا فرموده است و خدای ما چشمان ما راروشن ساخته، اندک حیات تازه‌ای در حین بندگی ما به ما بخشیده است. 015 EZR 009 009 زیرا که ما بندگانیم، لیکن خدای ما، ما را در حالت بندگی ترک نکرده است، بلکه ما را منظور پادشاهان فارس گردانیده، حیات تازه به ما بخشیده است تا خانه خدای خود را بنانماییم و خرابیهای آن را تعمیر کنیم و ما را دریهودا و اورشلیم قلعه‌ای بخشیده است. 015 EZR 009 010 وحال‌ای خدای ما بعد از این چه گوییم، زیرا که اوامر تو را ترک نموده‌ایم. 015 EZR 009 011 که آنها را به‌دست بندگان خود انبیا امر فرموده و گفته‌ای که آن زمینی که شما برای تصرف آن می‌روید، زمینی است که از نجاسات امت های کشورها نجس شده است و آن را به رجاسات و نجاسات خویش، از سر تا سر مملو ساخته‌اند. 015 EZR 009 012 پس الان، دختران خود را به پسران ایشان مدهید ودختران ایشان را برای پسران خود مگیرید و سلامتی و سعادتمندی ایشان را تا به ابد مطلبید تاقوی شوید و نیکویی آن زمین را بخورید و آن رابرای پسران خود به ارثیت ابدی واگذارید. 015 EZR 009 013 وبعد از همه این بلایایی که به‌سبب اعمال زشت وتقصیرهای عظیم ما بر ما وارد شده است، با آنکه تو‌ای خدای ما، ما را کمتر از گناهان ما عقوبت رسانیده‌ای و چنین خلاصی‌ای به ما داده‌ای، 015 EZR 009 014 آیا می‌شود که ما بار دیگر اوامر تو را بشکنیم وبا امت هایی که مرتکب این رجاسات شده‌اند، مصاهرت نماییم؟ و آیا تو بر ما غضب نخواهی نمود و ما را چنان هلاک نخواهی ساخت که بقیتی و نجاتی باقی نماند؟ 015 EZR 009 015 ‌ای یهوه خدای اسرائیل تو عادل هستی چونکه بقیتی از ما مثل امروزناجی شده‌اند، اینک ما به حضور تو درتقصیرهای خویش حاضریم، زیرا کسی نیست که به‌سبب این کارها، در حضور تو تواند ایستاد.» 015 EZR 010 001 پس چون عزرا دعا و اعتراف می‌نمود وگریه‌کنان پیش خانه خدا رو به زمین نهاده بود، گروه بسیار عظیمی از مردان و زنان واطفال اسرائیل نزد وی جمع شدند، زیرا قوم زارزار می‌گریستند. 015 EZR 010 002 و شکنیا ابن یحئیل که ازبنی عیلام بود جواب داد و به عزرا گفت: «ما به خدای خویش خیانت ورزیده، زنان غریب ازقومهای زمین گرفته‌ایم، لیکن الان امیدی برای اسرائیل در این باب باقی است. 015 EZR 010 003 پس حال باخدای خویش عهد ببندیم که آن زنان و اولادایشان را برحسب مشورت آقایم و آنانی که از امرخدای ما می‌ترسند دور کنیم و موافق شریعت عمل نماییم. 015 EZR 010 004 برخیز زیرا که این کار تو است و مابا تو می‌باشیم. پس قوی‌دل باش و به‌کار بپرداز.» 015 EZR 010 005 آنگاه عزرا برخاسته، روسای کهنه و لاویان و تمامی اسرائیل را قسم داد که برحسب این سخن عمل نمایند، پس قسم خوردند. 015 EZR 010 006 و عزرا ازپیش روی خانه خدا برخاسته، به حجره یهوحانان بن الیاشیب رفت و نان نخورده و آب ننوشیده، به آنجا رفت، زیرا که به‌سبب تقصیراسیران ماتم گرفته بود. 015 EZR 010 007 و به همه اسیران در یهوداو اورشلیم ندا دردادند که به اورشلیم جمع شوند. 015 EZR 010 008 و هر کسی‌که تا روز سوم، برحسب مشورت سروران و مشایخ حاضر نشود، اموال او ضبطگردد و خودش از جماعت اسیران جدا شود. 015 EZR 010 009 پس در روز سوم که روز بیستم ماه نهم بود، همه مردان یهودا و بنیامین در اورشلیم جمع شدند وتمامی قوم در سعه خانه خدا نشستند. و به‌سبب این امر و به‌سبب باران، سخت می‌لرزیدند. 015 EZR 010 010 آنگاه عزرای کاهن برخاسته، به ایشان گفت: «شما خیانت ورزیده و زنان غریب گرفته، جرم اسرائیل را افزوده‌اید. 015 EZR 010 011 پس الان یهوه خدای پدران خود را تمجید نمایید و به اراده او عمل کنید و خویشتن را از قومهای زمین و از زنان غریب جدا سازید.» 015 EZR 010 012 تمامی جماعت به آواز بلند جواب دادند وگفتند: «چنانکه به ما گفته‌ای همچنان عمل خواهیم نمود. 015 EZR 010 013 اما خلق بسیارند و وقت باران است و طاقت نداریم که بیرون بایستیم و این امرکار یک یا دو روز نیست، زیرا که در این باب گناه عظیمی کرده‌ایم. 015 EZR 010 014 پس سروران ما برای تمامی جماعت تعیین بشوند و جمیع کسانی که درشهرهای ما زنان غریب گرفته‌اند، در وقت های معین بیایند و مشایخ و داوران هر شهر همراه ایشان بیایند، تا حدت خشم خدای ما درباره این امر از ما رفع گردد.» 015 EZR 010 015 لهذا یوناتان بن عسائیل و یحزیا ابن تقوه براین امر معین شدند و مشلام و شبتائی لاوی، ایشان را اعانت نمودند. 015 EZR 010 016 و اسیران چنین کردندو عزرای کاهن و بعضی از روسای آبا، برحسب خاندانهای آبای خود منتخب شدند و نامهای همه ایشان ثبت گردید. پس در روز اول ماه دهم، برای تفتیش این امر نشستند. 015 EZR 010 017 و تا روز اول ماه اول، کار همه مردانی را که زنان غریب گرفته بودند، به اتمام رسانیدند. 015 EZR 010 018 و بعضی از پسران کاهنان پیدا شدند که زنان غریب گرفته بودند. ازبنی یشوع بن یوصاداق و برادرانش معسیا و الیعزرو یاریب و جدلیا. 015 EZR 010 019 و ایشان دست دادند که زنان خود را بیرون نمایند و قوچی به جهت قربانی جرم خود گذرانیدند. 015 EZR 010 020 و از بنی امیر، حنانی و زبدیا. 015 EZR 010 021 و ازبنی حاریم، معسیا و ایلیا و شمعیا و یحیئیل وعزیا. 015 EZR 010 022 و از بنی فشحور، الیوعینای و معسیا واسمعیل و نتنئیل و یوزاباد و العاسه. 015 EZR 010 023 و ازلاویان، یوزاباد و شمعی و قلایا که قلیطا باشد. وفتحیا و یهودا و الیعزر. 015 EZR 010 024 و از مغنیان، الیاشیب واز دربانان، شلوم و طالم و اوری. 015 EZR 010 025 و اما ازاسرائیلیان: از بنی فرعوش، رمیا و یزیا و ملکیا ومیامین و العازار و ملکیا و بنایا. 015 EZR 010 026 و از بنی عیلام، متنیا و زکریا و یحیئیل و عبدی و یریموت و ایلیا. 015 EZR 010 027 و از بنی زتو، الیوعینای و الیاشیب و متنیا ویریموت و زاباد و عزیزا. 015 EZR 010 028 و از بنی بابای، یهوحانان و حننیا و زبای و عتلای. 015 EZR 010 029 و ازبنی بانی، مشلام و ملوک و عدایا و یاشوب و شال و راموت. 015 EZR 010 030 و از بنی فحت، موآب عدنا و کلال وبنایا و معسیا و متنیا و بصلئیل و بنوی و منسی. 015 EZR 010 031 و از بنی حاریم، الیعزر و اشیا و ملکیا و شمعیا وشمعون. 015 EZR 010 032 و بنیامین و ملوک و شمریا. 015 EZR 010 033 ازبنی حاشوم، متنای و متاته و زاباد و الیفلط ویریمای و منسی و شمعی. 015 EZR 010 034 از بنی بانی، معدای و عمرام و اوئیل. 015 EZR 010 035 و بنایا و بیدیا وکلوهی. 015 EZR 010 036 و ونیا و مریموت و الیاشیب. 015 EZR 010 037 ومتنیا و متنای و یعسو. 015 EZR 010 038 و بانی و بنوی و شمعی. 015 EZR 010 039 و شلمیا و ناتان و عدایا. 015 EZR 010 040 ومکندبای و شاشای و شارای. 015 EZR 010 041 و عزرئیل وشلمیا و شمریا. 015 EZR 010 042 و شلوم و امریا و یوسف. 015 EZR 010 043 از بنی نبو، یعیئیل و متتیا و زاباد و زبینا و یدوو یوئیل و بنایا. 015 EZR 010 044 جمیع اینها زنان غریب گرفته بودند و بعضی از ایشان زنانی داشتند که از آنهاپسران تولید نموده بودند. # # BOOK 016 NEH Nehemiah نحمیا 016 NEH 001 001 کلام نحمیا ابن حکلیا: در ماه کسلو در سال بیستم هنگامی که من در دارالسلطنه شوشان بودم، واقع شد 016 NEH 001 002 که حنانی، یکی ازبرادرانم با کسانی چند از یهودا آمدند و از ایشان درباره بقیه یهودی که از اسیری باقی‌مانده بودندو درباره اورشلیم سوال نمودم. 016 NEH 001 003 ایشان مراجواب دادند: «آنانی که آنجا در بلوک از اسیری باقی‌مانده‌اند در مصیبت سخت و افتضاح می‌باشند و حصار اورشلیم خراب ودروازه هایش به آتش سوخته شده است.» 016 NEH 001 004 و چون این سخنان را شنیدم، نشستم و گریه کرده، ایامی چند ماتم داشتم و به حضور خدای آسمانها روزه گرفته، دعا نمودم. 016 NEH 001 005 و گفتم: «آه‌ای یهوه، خدای آسمانها، ای خدای عظیم و مهیب که عهد و رحمت را بر آنانی که تو را دوست می‌دارند و اوامر تو را حفظ می‌نمایند، نگاه می‌داری، 016 NEH 001 006 گوشهای تو متوجه و چشمانت گشاده شود و دعای بنده خود را که من در این وقت نزد تو روز و شب درباره بندگانت بنی‌اسرائیل می‌نمایم، اجابت فرمایی و به گناهان بنی‌اسرائیل که به تو ورزیده‌ایم، اعتراف می‌نمایم، زیرا که هم من و هم خاندان پدرم گناه کرده‌ایم. 016 NEH 001 007 به درستی که به تو مخالفت عظیمی ورزیده‌ایم و اوامر و فرایض و احکامی را که به بنده خود موسی فرموده بودی، نگاه نداشته‌ایم. 016 NEH 001 008 پس حال، کلامی را که به بنده خود موسی‌امرفرمودی، بیاد آور که گفتی شما خیانت خواهیدورزید و من شما را در میان امت‌ها پراکنده خواهم ساخت. 016 NEH 001 009 اما چون بسوی من بازگشت نمایید واوامر مرا نگاه داشته، به آنها عمل نمایید، اگر‌چه پراکندگان شما در اقصای آسمانها باشند، من ایشان را از آنجا جمع خواهم کرد و به مکانی که آن را برگزیده‌ام تا نام خود را در آن ساکن سازم درخواهم آورد. 016 NEH 001 010 و ایشان بندگان و قوم تومی باشند که ایشان را به قوت عظیم خود و به‌دست قوی خویش فدیه داده‌ای. 016 NEH 001 011 ‌ای خداوند، گوش تو بسوی دعای بنده ات و دعای بندگانت که به رغبت تمام از اسم تو ترسان می‌باشند، متوجه بشود و بنده خود را امروز کامیاب فرمایی و او را به حضور این مرد مرحمت عطا کنی.» زیراکه من ساقی پادشاه بودم. 016 NEH 002 001 و در ماه نیسان، در سال بیستم ارتحشستاپادشاه، واقع شد که شراب پیش وی بود ومن شراب را گرفته، به پادشاه دادم و قبل از آن من در حضورش ملول نبودم. 016 NEH 002 002 و پادشاه مرا گفت: «روی تو چرا ملول است با آنکه بیمار نیستی؟ این غیر از ملالت دل، چیزی نیست.» پس من بی‌نهایت ترسان شدم. 016 NEH 002 003 و به پادشاه گفتم: «پادشاه تا به ابد زنده بماند، رویم چگونه ملول نباشد و حال آنکه شهری که موضع قبرهای پدرانم باشد، خراب است و دروازه هایش به آتش سوخته شده.» 016 NEH 002 004 پادشاه مرا گفت: «چه چیز می‌طلبی؟» آنگاه نزد خدای آسمانها دعا نمودم 016 NEH 002 005 و به پادشاه گفتم: «اگر پادشاه را پسند آید و اگر بنده ات درحضورش التفات یابد، مرا به یهودا و شهرمقبره های پدرانم بفرستی تا آن را تعمیر نمایم.» 016 NEH 002 006 پادشاه مرا گفت و ملکه به پهلوی او نشسته بود: «طول سفرت چه قدر خواهد بود و کی مراجعت خواهی نمود؟» پس پادشاه صواب دیدکه مرا بفرستد و زمانی برایش تعیین نمودم. 016 NEH 002 007 و به پادشاه عرض کردم، اگر پادشاه مصلحت بیندمکتوبات برای والیان ماورای نهر به من عطا شودتا مرا بدرقه نمایند و به یهودا برسانند. 016 NEH 002 008 ومکتوبی نیز به آساف که ناظر درختستانهای پادشاه است تا چوب برای سقف دروازه های قصر که متعلق به خانه است، به من داده شود و هم برای حصار شهر و خانه‌ای که من در آن ساکن شوم. پس پادشاه برحسب دست مهربان خدایم که بر من بود، اینها را به من عطا فرمود. 016 NEH 002 009 پس چون نزد والیان ماورای نهر رسیدم، مکتوبات پادشاه را به ایشان دادم و پادشاه، سرداران سپاه و سواران نیز همراه من فرستاده بود. 016 NEH 002 010 اما چون سنبلط حرونی و طوبیای غلام عمونی‌این را شنیدند، ایشان را بسیار ناپسند آمدکه کسی به جهت طلبیدن نیکویی بنی‌اسرائیل آمده است. 016 NEH 002 011 پس به اورشلیم رسیدم و در آنجا سه روزماندم. 016 NEH 002 012 و شبگاهان به اتفاق چند نفری که همراه من بودند، برخاستم و به کسی نگفته بودم که خدایم در دل من چه نهاده بود که برای اورشلیم بکنم؛ و چهارپایی به غیر از آن چهارپایی که بر آن سوار بودم با من نبود. 016 NEH 002 013 پس شبگاهان از دروازه وادی در مقابل چشمه اژدها تا دروازه خاکروبه بیرون رفتم و حصار اورشلیم را که خراب شده بود و دروازه هایش را که به آتش سوخته شده بود، ملاحظه نمودم. 016 NEH 002 014 و از دروازه چشمه، نزدبرکه پادشاه گذشتم و برای عبور چهارپایی که زیرمن بود، راهی نبود. 016 NEH 002 015 و در آن شب به کنار نهربرآمده، حصار را ملاحظه نمودم و برگشته، ازدروازه وادی داخل شده، مراجعت نمودم. 016 NEH 002 016 وسروران ندانستند که کجا رفته یا چه کرده بودم، زیرا به یهودیان و به کاهنان و به شرفا و سروران وبه دیگر کسانی که در کار مشغول می‌بودند، هنوزخبر نداده بودم. 016 NEH 002 017 پس به ایشان گفتم: «شما بلایی را که در آن هستیم که اورشلیم چگونه خراب و دروازه هایش به آتش سوخته شده است، می‌بینید. بیایید وحصار اورشلیم را تعمیر نماییم تا دیگر رسوانباشیم.» 016 NEH 002 018 و ایشان را از دست خدای خود که بر من مهربان می‌بود و نیز از سخنانی که پادشاه به من گفته بود خبر دادم. آنگاه گفتند: «برخیزیم وتعمیر نماییم.» پس دستهای خود را برای کارخوب قوی ساختند. 016 NEH 002 019 اما چون سنبلط حرونی و طوبیای غلام عمونی و جشم عربی این راشنیدند، ما را استهزا نمودند و ما را حقیر شمرده، گفتند: «این چه‌کار است که شما می‌کنید؟ آیا برپادشاه فتنه می‌انگیزید؟» 016 NEH 002 020 من ایشان را جواب داده، گفتم: «خدای آسمانها ما را کامیاب خواهدساخت. پس ما که بندگان او هستیم برخاسته، تعمیر خواهیم نمود. اما شما را در اورشلیم، نه نصیبی و نه حقی و نه ذکری می‌باشد.» 016 NEH 003 001 و الیاشیب، رئیس کهنه و برادرانش از کاهنان برخاسته، دروازه گوسفند را بناکردند. ایشان آن را تقدیس نموده، دروازه هایش را برپا نمودند و آن را تا برج میا و برج حننئیل تقدیس نمودند. 016 NEH 003 002 و به پهلوی او، مردان اریحا بناکردند و به پهلوی ایشان، زکور بن امری بنا نمود. 016 NEH 003 003 و پسران هسناه، دروازه ماهی را بنا کردند. ایشان سقف آن را ساختند و درهایش را با قفلها وپشت بندهایش برپا نمودند. 016 NEH 003 004 و به پهلوی ایشان، مریموت بن اوریا ابن حقوص تعمیر نمود و به پهلوی ایشان، مشلام بن برکیا ابن مشیزبئیل تعمیرنمود و به پهلوی ایشان، صادوق بن بعنا تعمیرنمود. 016 NEH 003 005 و به پهلوی ایشان، تقوعیان تعمیر کردند، اما بزرگان ایشان گردن خود را به خدمت خداوندخویش ننهادند. 016 NEH 003 006 و یویاداع بن فاسیح و مشلام بن بسودیا، دروازه کهنه را تعمیر نمودند. ایشان سقف آن را ساختند و درهایش را با قفلها وپشت بندهایش برپا نمودند. 016 NEH 003 007 و به پهلوی ایشان، ملتیای جبعونی و یادون میرونوتی و مردان جبعون و مصفه آنچه را که متعلق به کرسی والی ماورای نهر بود، تعمیر نمودند. 016 NEH 003 008 و به پهلوی ایشان، عزیئیل بن حرهایا که از زرگران بود، تعمیرنمود و به پهلوی او حننیا که از عطاران بود تعمیرنمود، پس اینان اورشلیم را تا حصار عریض، مستحکم ساختند. 016 NEH 003 009 و به پهلوی ایشان، رفایا ابن حور که رئیس نصف بلد اورشلیم بود، تعمیرنمود. 016 NEH 003 010 و به پهلوی ایشان، یدایا ابن حروماف دربرابر خانه خود تعمیر نمود و به پهلوی اوحطوش بن حشبنیا، تعمیر نمود. 016 NEH 003 011 و ملکیا ابن حاریم و حشوب بن فحت موآب، قسمت دیگر وبرج تنورها را تعمیر نمودند. 016 NEH 003 012 و به پهلوی او، شلوم بن هلوحیش رئیس نصف بلد اورشلیم، او ودخترانش تعمیر نمودند. 016 NEH 003 013 و حانون و ساکنان زانوح، دروازه وادی را تعمیر نمودند. ایشان آن را بنا کردند و درهایش را با قفلها و پشتبندهایش برپا نمودند و هزار ذراع حصار را تا دروازه خاکروبه. 016 NEH 003 014 و ملکیا ابن رکاب رئیس بلدبیت هکاریم، دروازه خاکروبه را تعمیر نمود. اوآن را بنا کرد و درهایش را با قفلها و پشتبندهایش برپا نمود. 016 NEH 003 015 و شلون بن کلخوزه رئیس بلد مصفه، دروازه چشمه را تعمیر نمود. او آن را بنا کرده، سقف آن را ساخت و درهایش را با قفلها وپشت بندهایش برپا نمود و حصار برکه شلح رانزد باغ پادشاه نیز تا زینه‌ای که از شهر داود فرودمی آمد. 016 NEH 003 016 و بعد از او نحمیا ابن عزبوق رئیس نصف بلد بیت صور، تا برابر مقبره داود و تا برکه مصنوعه و تا بیت جباران را تعمیر نمود. 016 NEH 003 017 و بعداز او لاویان، رحوم بن بانی تعمیر نمود و به پهلوی او حشبیا رئیس نصف بلد قعیله در حصه خودتعمیر نمود. 016 NEH 003 018 و بعد از او برادران ایشان، بوای ابن حیناداد، رئیس نصف بلد قعیله تعمیر نمود. 016 NEH 003 019 و به پهلوی او، عازر بن یشوع رئیس مصفه قسمت دیگر را در برابر فراز سلاح خانه نزدزاویه، تعمیر نمود. 016 NEH 003 020 و بعد از او باروک بن زبای، به صمیم قلب قسمت دیگر را از زاویه تا دروازه الیاشیب، رئیس کهنه تعمیر نمود. 016 NEH 003 021 و بعد از اومریموت بن اوریا ابن هقوص قسمت دیگر را ازدر خانه الیاشیب تا آخر خانه الیاشیب، تعمیرنمود. 016 NEH 003 022 و بعد از او کاهنان، از اهل غور تعمیرنمودند. 016 NEH 003 023 و بعد از ایشان، بنیامین و حشوب دربرابر خانه خود تعمیر نمودند و بعد از ایشان، عزریا ابن معسیا ابن عننیا به‌جانب خانه خودتعمیر نمود. 016 NEH 003 024 و بعد از او، بنوی ابن حیناداد قسمت دیگر را از خانه عزریا تا زاویه و تا برجش تعمیر نمود. 016 NEH 003 025 و فالال بن اوزای از برابر زاویه وبرجی که از خانه فوقانی پادشاه خارج و نزدزندانخانه است، تعمیر نمود و بعد از او فدایا ابن فرعوش، 016 NEH 003 026 و نتینیم، در عوفل تا برابر دروازه آب بسوی مشرق و برج خارجی، ساکن بودند. 016 NEH 003 027 وبعد از او، تقوعیان قسمت دیگر را از برابر برج خارجی بزرگ تا حصار عوفل تعمیر نمودند. 016 NEH 003 028 وکاهنان، هر کدام در برابر خانه خود از بالای دروازه اسبان تعمیر نمودند. 016 NEH 003 029 و بعد از ایشان صادوق بن امیر در برابر خانه خود تعمیر نمود وبعد از او شمعیا ابن شکنیا که مستحفظ دروازه شرقی بود، تعمیر نمود. 016 NEH 003 030 و بعد از او حننیا ابن شلمیا و حانون پسر ششم صالاف، قسمت دیگررا تعمیر نمودند و بعد از ایشان مشلام بن برکیا دربرابر مسکن خود، تعمیر نمود. 016 NEH 003 031 و بعد او ازملکیا که یکی از زرگران بود، تا خانه های نتینیم وتجار را در برابر دروازه مفقاد تا بالاخانه برج، تعمیر نمود. 016 NEH 003 032 و میان بالاخانه برج و دروازه گوسفند را زرگران و تاجران، تعمیر نمودند. 016 NEH 004 001 و هنگامی که سنبلط شنید که ما به بنای حصار مشغول هستیم، خشمش افروخته شده، بسیار غضبناک گردید و یهودیان را استهزانمود. 016 NEH 004 002 و در حضور برادرانش و لشکر سامره متکلم شده، گفت: «این یهودیان ضعیف چه می‌کنند؟ آیا (شهر را) برای خود مستحکم خواهند ساخت و قربانی خواهند گذرانید و دریک روز کار را به انجام خواهند رسانید؟ و سنگهااز توده های خاکروبه، زنده خواهند ساخت؟ وحال آنکه سوخته شده است.» 016 NEH 004 003 و طوبیای عمونی که نزد او بود گفت: «اگر شغالی نیز بر آنچه ایشان بنا می‌کنند بالا رود، حصار سنگی ایشان رامنهدم خواهد ساخت!» 016 NEH 004 004 ‌ای خدای ما بشنو، زیرا که خوار شده‌ایم وملامت ایشان را بسر ایشان برگردان و ایشان را درزمین اسیری، به تاراج تسلیم کن. 016 NEH 004 005 و عصیان ایشان را مستور منما و گناه ایشان را از حضورخود محو مساز زیرا که خشم تو را پیش روی بنایان به هیجان آورده‌اند. 016 NEH 004 006 پس حصار را بنا نمودیم و تمامی حصار تانصف بلندی‌اش بهم پیوست، زیرا که دل قوم درکار بود. 016 NEH 004 007 و چون سنبلط و طوبیا و اعراب وعمونیان و اشدودیان شنیدند که مرمت حصاراورشلیم پیش رفته است و شکافهایش بسته می‌شود، آنگاه خشم ایشان به شدت افروخته شد. 016 NEH 004 008 و جمیع ایشان توطئه نمودند که بیایند و بااورشلیم جنگ نمایند و به آن ضرر برسانند. 016 NEH 004 009 پس نزد خدای خود دعا نمودیم و از ترس ایشان روز و شب پاسبانان در مقابل ایشان قراردادیم. 016 NEH 004 010 و یهودیان گفتند که «قوت حمالان تلف شده است و هوار بسیار است که نمی توانیم حصار را بنا نماییم.» 016 NEH 004 011 و دشمنان ما می‌گفتند: «آگاه نخواهند شد و نخواهند فهمید، تا ما درمیان ایشان داخل شده، ایشان را بکشیم و کار راتمام نماییم.» 016 NEH 004 012 و واقع شد که یهودیانی که نزدایشان ساکن بودند آمده، ده مرتبه به ما گفتند: «چون شما برگردید ایشان از هر طرف بر ما(حمله خواهند‌آورد).» 016 NEH 004 013 پس قوم را در جایهای پست، در عقب حصار و بر مکانهای خالی تعیین نمودم و ایشان رابرحسب قبایل ایشان، با شمشیرها و نیزه‌ها وکمانهای ایشان قرار دادم. 016 NEH 004 014 پس نظر کرده، برخاستم و به بزرگان و سروران و بقیه قوم گفتم: «از ایشان مترسید، بلکه خداوند عظیم و مهیب رابیاد آورید و به جهت برادران و پسران و دختران وزنان و خانه های خود جنگ نمایید.» 016 NEH 004 015 و چون دشمنان ما شنیدند که ما آگاه شده‌ایم و خدا مشورت ایشان را باطل کرده است، آنگاه جمیع ما هر کس به‌کار خود به حصاربرگشتیم. 016 NEH 004 016 و از آن روز به بعد، نصف بندگان من به‌کار مشغول می‌بودند و نصف دیگر ایشان، نیزه‌ها و سپرها و کمانها و زره‌ها را می‌گرفتند وسروران در عقب تمام خاندان یهودا می‌بودند. 016 NEH 004 017 و آنانی که حصار را بنا می‌کردند و آنانی که بارمی بردند و عمله‌ها هر کدام به یک دست کارمی کردند و به‌دست دیگر اسلحه می‌گرفتند. 016 NEH 004 018 وبنایان هر کدام شمشیر بر کمر خود بسته، بنایی می‌کردند و کرنانواز نزد من ایستاده بود. 016 NEH 004 019 و به بزرگان و سروران و بقیه قوم گفتم: «کار، بسیار وسیع است و ما بر حصار متفرق و ازیکدیگر دور می‌باشیم. 016 NEH 004 020 پس هر جا که آواز کرنارا بشنوید در آنجا نزد ما جمع شوید و خدای مابرای ما جنگ خواهد نمود.» 016 NEH 004 021 پس به‌کارمشغول شدیم و نصف ایشان از طلوع فجر تابیرون آمدن ستارگان، نیزه‌ها را می‌گرفتند. 016 NEH 004 022 وهم در آن وقت به قوم گفتم: «هر کس با بندگانش در اورشلیم منزل کند تا در شب برای ما پاسبانی نماید و در روز به‌کار بپردازد.» 016 NEH 004 023 و من و برادران و خادمان من و پاسبانی که در عقب من می‌بودند، هیچکدام رخت خود را نکندیم و هر کس بااسلحه خود به آب می‌رفت. 016 NEH 005 001 و قوم و زنان ایشان، بر برادران یهود خودفریاد عظیمی برآوردند. 016 NEH 005 002 و بعضی ازایشان گفتند که «ما و پسران و دختران ما بسیاریم. پس گندم بگیریم تا بخوریم و زنده بمانیم.» 016 NEH 005 003 وبعضی گفتند: «مزرعه‌ها و تاکستانها و خانه های خود را گرو می‌دهیم تا به‌سبب قحط، گندم بگیریم.» 016 NEH 005 004 و بعضی گفتند که «نقره را به عوض مزرعه‌ها و تاکستانهای خود برای جزیه پادشاه قرض گرفتیم. 016 NEH 005 005 و حال جسد ما مثل جسدهای برادران ماست و پسران ما مثل پسران ایشان واینک ما پسران و دختران خود را به بندگی می‌سپاریم و بعضی از دختران ما کنیز شده‌اند ودر دست ما هیچ استطاعتی نیست زیرا که مزرعه‌ها و تاکستانهای ما از آن دیگران شده است.» 016 NEH 005 006 پس چون فریاد ایشان و این سخنان را شنیدم بسیار غضبناک شدم. 016 NEH 005 007 و با دل خود مشورت کرده، بزرگان و سروران را عتاب نمودم و به ایشان گفتم: «شما هر کس از برادر خود ربا می‌گیرید!» وجماعتی عظیم به ضد ایشان جمع نمودم. 016 NEH 005 008 و به ایشان گفتم: «ما برادران یهود خود را که به امت هافروخته شده‌اند، حتی المقدور فدیه کرده‌ایم. وآیا شما برادران خود را می‌فروشید و آیا می‌شودکه ایشان به ما فروخته شوند؟» پس خاموش شده، جوابی نیافتند. 016 NEH 005 009 و گفتم: «کاری که شما می‌کنید خوب نیست، آیا نمی باید شما به‌سبب ملامت امت هایی که دشمن ما می‌باشند، در ترس خدای ما سلوک نمایید؟ 016 NEH 005 010 و نیز من و برادران و بندگانم نقره و غله به ایشان قرض داده‌ایم. پس سزاواراست که این ربا را ترک نماییم. 016 NEH 005 011 و الان امروزمزرعه‌ها و تاکستانها و باغات زیتون و خانه های ایشان و صد یک از نقره و غله و عصیر انگور وروغن که بر ایشان نهاده‌اید به ایشان رد کنید.» 016 NEH 005 012 پس جواب دادند که «رد خواهیم کرد و ازایشان مطالبه نخواهیم نمود و چنانکه تو فرمودی به عمل خواهیم آورد.» آنگاه کاهنان را خوانده، به ایشان قسم دادم که بروفق این کلام رفتارنمایند. 016 NEH 005 013 پس دامن خود را تکانیده گفتم: «خداهر کس را که این کلام را ثابت ننماید، از خانه وکسبش چنین بتکاند و به این قسم تکانیده و خالی بشود.» پس تمامی جماعت گفتند آمین وخداوند را تسبیح خواندند و قوم برحسب این کلام عمل نمودند. 016 NEH 005 014 و نیز از روزی که به والی بودن زمین یهوه مامور شدم، یعنی از سال بیستم تا سال سی و دوم ارتحشستا پادشاه، که دوازده سال بود من وبرادرانم وظیفه والیگری را نخوردیم. 016 NEH 005 015 اماوالیان اول که قبل از من بودند بر قوم بار سنگین نهاده، علاوه بر چهل مثقال نقره، نان و شراب نیزاز ایشان می‌گرفتند و خادمان ایشان بر قوم حکمرانی می‌کردند. لیکن من به‌سبب ترس خداچنین نکردم. 016 NEH 005 016 و من نیز در ساختن حصارمشغول می‌بودم و هیچ مزرعه نخریدیم و همه بندگان من در آنجا به‌کار جمع بودند. 016 NEH 005 017 و صد وپنجاه نفر از یهودیان و سروران، سوای آنانی که ازامت های مجاور ما نزد ما می‌آمدند، بر سفره من خوراک می‌خوردند. 016 NEH 005 018 و آنچه برای هر روز مهیامی شد، یک گاو و شش گوسفند پرواری می‌بود ومرغها نیز برای من حاضر می‌کردند و هر ده روز مقداری کثیر از هر گونه شراب. اما معهذا وظیفه والیگری را نطلبیدم زیرا که بندگی سخت بر این قوم می‌بود. 016 NEH 005 019 ‌ای خدایم موافق هر‌آنچه به این قوم عمل نمودم مرا به نیکویی یاد آور. 016 NEH 006 001 بازسازی حصار و چون سنبلط و طوبیا و جشم عربی و سایر دشمنان ما شنیدند که حصار را بناکرده‌ام و هیچ رخنه‌ای در آن باقی نمانده است، باآنکه درهای دروازه هایش را هنوز برپا ننموده بودم، 016 NEH 006 002 سنبلط و جشم نزد من فرستاده، گفتند: «بیاتا در یکی از دهات بیابان اونو ملاقات کنیم.» اماایشان قصد ضرر من داشتند. 016 NEH 006 003 پس قاصدان نزد ایشان فرستاده گفتم: «من درمهم عظیمی مشغولم و نمی توانم فرود آیم، چراکار حینی که من آن را ترک کرده، نزد شما فرودآیم به تعویق افتد.» 016 NEH 006 004 و ایشان چهار دفعه مثل این پیغام به من فرستادند و من مثل این جواب به ایشان پس فرستادم. 016 NEH 006 005 پس سنبلط دفعه پنجم خادم خود رابه همین طور نزد من فرستاد و مکتوبی گشوده دردستش بود، 016 NEH 006 006 که در آن مرقوم بود: «در میان امت‌ها شهرت یافته است و جشم این را می‌گویدکه تو و یهود قصد فتنه انگیزی دارید و برای همین حصار را بنا می‌کنی و تو بروفق این کلام، می‌خواهی که پادشاه ایشان بشوی. 016 NEH 006 007 و انبیا نیزتعیین نموده تا درباره تو در اورشلیم ندا کرده گویند که در یهودا پادشاهی است. و حال بروفق این کلام، خبر به پادشاه خواهد رسید. پس بیا تا باهم مشورت نماییم.» 016 NEH 006 008 آنگاه نزد او فرستاده گفتم: «مثل این کلام که تو می‌گویی واقع نشده است، بلکه آن را از دل خود ابداع نموده‌ای.» 016 NEH 006 009 زیرا جمیع ایشان خواستند ما را بترسانند، به این قصد که دستهای ما را از کار باز دارند تا کرده نشود. پس حال‌ای خدا دستهای مرا قوی ساز. 016 NEH 006 010 و به خانه شمعیا ابن دلایا ابن مهیطبئیل رفتم و او در را بر خود بسته بود، پس گفت: «در خانه خدا در هیکل جمع شویم و درهای هیکل راببندیم زیرا که به قصد کشتن تو خواهند آمد. شبانگاه برای کشتن تو خواهند آمد.» 016 NEH 006 011 من گفتم: «آیا مردی چون من فرار بکند؟ وکیست مثل من که داخل هیکل بشود تا جان خودرا زنده نگاه دارد؟ من نخواهم آمد.» 016 NEH 006 012 زیرا درک کردم که خدا او را هرگز نفرستاده است بلکه خودش به ضد من نبوت می‌کند و طوبیا و سنبلطاو را اجیر ساخته‌اند. 016 NEH 006 013 و از این جهت او را اجیرکرده‌اند تا من بترسم و به اینطور عمل نموده، گناه ورزم و ایشان خبر بد پیدا نمایند که مرا مفتضح سازند. 016 NEH 006 014 ‌ای خدایم، طوبیا و سنبلط را موافق این اعمال ایشان و همچنین نوعدیه نبیه و سایر انبیا راکه می‌خواهند مرا بترسانند، به یاد آور. 016 NEH 006 015 پس حصار در بیست و پنجم ماه ایلول درپنجاه و دو روز به اتمام رسید. 016 NEH 006 016 و واقع شد که چون جمیع دشمنان ما این را شنیدند و همه امت هایی که مجاور ما بودند، این را دیدند، درنظر خود بسیار پست شدند و دانستند که این کاراز جانب خدای ما معمول شده است. 016 NEH 006 017 و در آن روزها نیز بسیاری از بزرگان یهودا مکتوبات نزد طوبیا می‌فرستادند و مکتوبات طوبیا نزد ایشان می‌رسید، 016 NEH 006 018 زیرا که بسا از اهل یهودا با اوهمداستان شده بودند، چونکه او داماد شکنیا ابن آره بود و پسرش یهوحانان، دختر مشلام بن برکیارا به زنی گرفته بود، 016 NEH 006 019 و درباره حسنات او به حضور من نیز گفتگو می‌کردند و سخنان مرا به اومی رسانیدند. و طوبیا مکتوبات می‌فرستاد تا مرابترساند. 016 NEH 007 001 و چون حصار بنا شد و درهایش را برپانمودم و دربانان و مغنیان و لاویان ترتیب داده شدند، 016 NEH 007 002 آنگاه برادر خود حنانی و حننیارئیس قصر را، زیرا که او مردی امین و بیشتر ازاکثر مردمان خداترس بود، بر اورشلیم فرمان دادم. 016 NEH 007 003 و ایشان را گفتم دروازه های اورشلیم را تاآفتاب گرم نشود باز نکنند و مادامی که حاضرباشند، درها را ببندند و قفل کنند و از ساکنان اورشلیم پاسبانان قرار دهید که هر کس به پاسبانی خود و هر کدام به مقابل خانه خویش حاضرباشند. 016 NEH 007 004 و شهر وسیع و عظیم بود و قوم در اندرونش کم و هنوز خانه‌ها بنا نشده بود. 016 NEH 007 005 و خدای من دردلم نهاد که بزرگان و سروران و قوم را جمع نمایم تا برحسب نسب نامه‌ها ثبت کردند و نسب نامه آنانی را که مرتبه اول برآمده بودند یافتم و در آن بدین مضمون نوشته دیدم: 016 NEH 007 006 اینانند اهل ولایتها که از اسیری آن اشخاصی که نبوکدنصر پادشاه بابل به اسیری برده بود، برآمده بودند و هر کدام از ایشان به اورشلیم و یهودا به شهر خود برگشته بودند. 016 NEH 007 007 اما آنانی که همراه زربابل آمده بودند: یسوع و نحمیا و عزریا و رعمیا و نحمانی و مردخای و بلشان و مسفارت و بغوای و نحوم و بعنه. و شماره مردان قوم اسرائیل: 016 NEH 007 008 بنی فرعوش، دوهزار و یک صد وهفتاد و دو. 016 NEH 007 009 بنی شفطیا، سیصد و هفتاد و دو. 016 NEH 007 010 بنی آرح، ششصد و پنجاه و دو. 016 NEH 007 011 بنی فحت موآب از بنی یشوع و یوآب، دو هزار و هشتصد وهجده. 016 NEH 007 012 بنی عیلام، هزار و دویست و پنجاه وچهار. 016 NEH 007 013 بنی زتو، هشتصد و چهل و پنج. 016 NEH 007 014 بنی زکای، هفتصد و شصت. 016 NEH 007 015 بنی بنوی، ششصد و چهل و هشت. 016 NEH 007 016 بنی بابای، ششصد وبیست و هشت. 016 NEH 007 017 بنی عزجد، دو هزار و سیصد وبیست و دو. 016 NEH 007 018 بنی ادونیقام، ششصد و شصت وهفت. 016 NEH 007 019 بنی بغوای، دو هزار و شصت و هفت. 016 NEH 007 020 بنی عادین، ششصد و پنجاه و پنج. 016 NEH 007 021 بنی آطیراز (خاندان ) حزقیا، نود و هشت. 016 NEH 007 022 بنی حاشوم، سیصد و بیست و هشت. 016 NEH 007 023 بنی بیصای، سیصد وبیست و چهار. 016 NEH 007 024 بنی حاریف، صد و دوازده. 016 NEH 007 025 بنی جبعون، نود و پنج. 016 NEH 007 026 مردمان بیت لحم ونطوفه، صد و هشتاد و هشت. 016 NEH 007 027 مردمان عناتوت، صد و بیست و هشت. 016 NEH 007 028 مردمان بیت عزموت، چهل و دو. 016 NEH 007 029 مردمان قریه یعاریم و کفیره و بئیروت، هفتصد و چهل و سه. 016 NEH 007 030 مردمان رامه و جبع، ششصد و بیست و یک. 016 NEH 007 031 مردمان مکماس، صد و بیست و دو. 016 NEH 007 032 مردمان بیت ایل و عای، صد و بیست و سه. 016 NEH 007 033 مردمان نبوی دیگر، پنجاه و دو. 016 NEH 007 034 بنی عیلام دیگر، هزارو دویست و پنجاه و چهار. 016 NEH 007 035 بنی حاریم، سیصدو بیست. 016 NEH 007 036 بنی اریحا، سیصد و چهل و پنج. 016 NEH 007 037 بنی لود و حادید و اونو، هفتصد و بیست و یک. 016 NEH 007 038 بنی سنائه، سه هزار و نه صد و سی. 016 NEH 007 039 و اماکاهنان: بنی یدعیا از خاندان یشوع، نه صد و هفتادو سه. 016 NEH 007 040 بنی امیر، هزار و پنجاه و دو. 016 NEH 007 041 بنی فشحور، هزار و دویست و چهل و هفت. 016 NEH 007 042 بنی حاریم، هزار و هفده. 016 NEH 007 043 و اما لاویان: بنی یشوع از (خاندان ) قدمیئیل و از بنی هودویا، هفتاد و چهار. 016 NEH 007 044 و مغنیان: بنی آساف، صد وچهل و هشت. 016 NEH 007 045 و دربانان: بنی شلوم و بنی آطیرو بنی طلمون و بنی عقوب و بنی حطیطه وبنی سوبای، صد و سی و هشت. 016 NEH 007 046 و اما نتینیم: بنی صیحه، بنی حسوفا، بنی طبایوت. 016 NEH 007 047 بنی فیروس، بنی سیعا، بنی فادون. 016 NEH 007 048 بنی لبانه، بنی حجابه، بنی سلمای. 016 NEH 007 049 بنی حانان، بنی جدیل، بنی جاحر. 016 NEH 007 050 بنی رآیا، بنی رصین، بنی نقودا. 016 NEH 007 051 بنی جزام، بنی عزا، بنی فاسیح. 016 NEH 007 052 بنی بیسای، بنی معونیم، بنی نفیشسیم. 016 NEH 007 053 بنی بقبوق، بنی حقوفا، بنی حرحور. 016 NEH 007 054 بنی بصلیت، بنی محیده، بنی حرشا. 016 NEH 007 055 بنی برقوس، بنی سیسرا، بنی تامح. 016 NEH 007 056 بنی نصیح، بنی حطیفا. 016 NEH 007 057 و پسران خادمان سلیمان: بنی سوطای، بنی سوفرت، بنی فریدا. 016 NEH 007 058 بنی یعلا، بنی درقون، بنی جدیل. 016 NEH 007 059 بنی شفطیا، بنی حطیل، بنی فوخره حظبائیم، بنی آمون. 016 NEH 007 060 جمیع نتینیم و پسران خادمان سلیمان، سیصدو نود و دو. 016 NEH 007 061 و اینانند آنانی که از تل ملح و تل حرشاکروب و ادون و امیر برآمده بودند، اماخاندان پدران و عشیره خود را نشان نتوانستندداد که آیا از اسرائیلیان بودند یا نه. 016 NEH 007 062 بنی دلایا، بنی طوبیا، بنی نقوده، ششصد و چهل و دو. 016 NEH 007 063 و ازکاهنان: بنی حبایا، بنی هقوص، بنی برزلای که یکی از دختران برزلایی جلعادی را به زنی گرفته بود، پس به نام ایشان مسمی شدند. 016 NEH 007 064 اینان انساب خود را در میان آنانی که در نسب نامه هاثبت شده بودند طلبیدند، اما نیافتند، پس ازکهانت اخراج شدند. 016 NEH 007 065 پس ترشاتا به ایشان امر فرمود که تا کاهنی با اوریم و تمیم برقرار نشود، از قدس اقداس نخورند. 016 NEH 007 066 تمامی جماعت با هم چهل و دو هزارو سیصد و شصت نفر بودند. 016 NEH 007 067 سوای غلامان وکنیزان ایشان که هفت هزار و سیصد و سی و هفت نفر بودند و مغنیان و مغنیات ایشان دویست وچهل و پنج نفر بودند. 016 NEH 007 068 و اسبان ایشان، هفتصدو سی و شش و قاطران ایشان، دویست و چهل وپنج. 016 NEH 007 069 و شتران، چهار صد و سی و پنج وحماران، ششهزار و هفتصد و بیست بود. 016 NEH 007 070 و بعضی از روسای آبا هدایا به جهت کاردادند. اما ترشاتا هزار درم طلا و پنجاه قاب وپانصد و سی دست لباس کهانت به خزانه داد. 016 NEH 007 071 وبعضی از روسای آبا، بیست هزار درم طلا و دوهزار و دویست منای نقره به خزینه به جهت کاردادند. 016 NEH 007 072 و آنچه سایر قوم دادند این بود: بیست هزار درم طلا و دو هزار منای نقره و شصت وهفت دست لباس کهانت. 016 NEH 007 073 پس کاهنان و لاویان و دربانان و مغنیان و بعضی از قوم و نتینیم و جمیع اسرائیل، در شهرهای خود ساکن شدند و چون ماه هفتم رسید، بنی‌اسرائیل در شهرهای خودمقیم بودند. 016 NEH 008 001 و تمامی، قوم مثل یک مرد در سعه پیش دروازه آب جمع شدند و به عزرای کاتب گفتند که کتاب تورات موسی را که خداوند به اسرائیل امر فرموده بود، بیاورد. 016 NEH 008 002 و عزرای کاهن، تورات را در روز اول ماه هفتم به حضور جماعت از مردان و زنان و همه آنانی که می‌توانستند بشنوند و بفهمند، آورد. 016 NEH 008 003 و آن را در سعه پیش دروازه آب از روشنایی صبح تا نصف روز، درحضور مردان و زنان و هر‌که می‌توانست بفهمدخواند و تمامی قوم به کتاب تورات گوش فراگرفتند. 016 NEH 008 004 و عزرای کاتب بر منبر چوبی که به جهت اینکار ساخته بودند، ایستاد و به پهلویش از دست راستش متتیا و شمع و عنایا و اوریا وحلقیا و معسیا ایستادند و از دست چپش، فدایا ومیشائیل و ملکیا و حاشوم و حشبدانه و زکریا ومشلام. 016 NEH 008 005 و عزرا کتاب را در نظر تمامی قوم گشودزیرا که او بالای تمامی قوم بود و چون آن راگشود، تمامی قوم ایستادند. 016 NEH 008 006 و عزرا، یهوه خدای عظیم را متبارک خواند و تمامی قوم دستهای خود را برافراشته، در جواب گفتند: «آمین، آمین!» و رکوع نموده، و رو به زمین نهاده، خداوند را سجده نمودند. 016 NEH 008 007 و یشوع و بانی وشربیا و یامین و عقوب و شبتای و هودیا و معسیاو قلیطا و عزریا و یوزاباد و حنان و فلایا و لاویان، تورات را برای قوم بیان می‌کردند و قوم، در جای خود ایستاده بودند. 016 NEH 008 008 پس کتاب تورات خدا را به صدای روشن خواندند و تفسیر کردند تا آنچه را که می‌خواندند، بفهمند. 016 NEH 008 009 و نحمیا که ترشاتا باشد وعزرای کاهن و کاتب و لاویانی که قوم رامی فهمانیدند، به تمامی قوم گفتند: «امروز برای یهوه خدای شما روز مقدس است. پس نوحه گری منمایید و گریه مکنید.» زیرا تمامی قوم، چون کلام تورات را شنیدند گریستند. 016 NEH 008 010 پس به ایشان گفت: «بروید و خوراکهای لطیف بخورید و شربتها بنوشید و نزد هر‌که چیزی برای او مهیا نیست حصه‌ها بفرستید، زیراکه امروز، برای خداوند ما روز مقدس است، پس محزون نباشید زیرا که سرور خداوند، قوت شمااست.» 016 NEH 008 011 و لاویان تمامی قوم را ساکت ساختندو گفتند: «ساکت باشید زیرا که امروز روز مقدس است. پس محزون نباشید.» 016 NEH 008 012 پس تمامی قوم رفته، اکل و شرب نمودند و حصه‌ها فرستادند وشادی عظیم نمودند زیرا کلامی را که به ایشان تعلیم داده بودند فهمیدند. 016 NEH 008 013 و در روز دوم روسای آبای تمامی قوم وکاهنان و لاویان نزد عزرای کاتب جمع شدند، تاکلام تورات را اصغا نمایند. 016 NEH 008 014 و در تورات چنین نوشته یافتند که خداوند به واسطه موسی‌امرفرموده بود که بنی‌اسرائیل در عید ماه هفتم، درسایبانها ساکن بشوند. 016 NEH 008 015 و در تمامی شهرهای خود و در اورشلیم اعلان نمایند و ندا دهند که به کوهها بیرون رفته، شاخه های زیتون و شاخه های زیتون بری و شاخه های آس و شاخه های نخل وشاخه های درختان کشن بیاورند و سایه بانها، به نهجی که مکتوب است بسازند. 016 NEH 008 016 پس قوم بیرون رفتند و هر کدام بر پشت بام خانه خود و در حیاط خود و در صحنهای خانه خدا و در سعه دروازه آب و در سعه دروازه افرایم، سایبانها برای خود ساختند. 016 NEH 008 017 و تمامی جماعتی که از اسیری برگشته بودند، سایبانهاساختند و در سایبانها ساکن شدند، زیرا که از ایام یوشع بن نون تا آن روز بنی‌اسرائیل چنین نکرده بودند. پس شادی بسیار عظیمی رخ نمود. 016 NEH 008 018 وهر روز از روز اول تا روز آخر، کتاب تورات خدارا می‌خواند و هفت روز عید را نگاه داشتند. و در روز هشتم، محفل مقدس برحسب قانون برپا شد. 016 NEH 009 001 و در روز بیست و چهارم این ماه، بنی‌اسرائیل روزه‌دار و پلاس دربر و خاک برسر جمع شدند. 016 NEH 009 002 و ذریت اسرائیل خویشتن رااز جمیع غربا جدا نموده، ایستادند و به گناهان خود و تقصیرهای پدران خویش اعتراف کردند. 016 NEH 009 003 و در جای خود ایستاده، یک ربع روز کتاب تورات یهوه خدای خود را خواندند و ربع دیگراعتراف نموده، یهوه خدای خود را عبادت نمودند. 016 NEH 009 004 و یشوع و بانی و قدمیئیل و شبنیا و بنی و شربیا و بانی و کنانی بر زینه لاویان ایستادند و به آواز بلند، نزد یهوه خدای خویش استغاثه نمودند. 016 NEH 009 005 آنگاه لاویان، یعنی یشوع و قدمیئیل وبانی و حشبنیا و شربیا و هودیا و شبنیا و فتحیاگفتند: «برخیزید و یهوه خدای خود را از ازل تا به ابد متبارک بخوانید. و اسم جلیل تو که از تمام برکات و تسبیحات اعلی تر است متبارک باد. 016 NEH 009 006 توبه تنهایی یهوه هستی. تو فلک و فلک الافلاک وتمامی جنود آنها را و زمین را و هر‌چه بر آن است و دریاها را و هر‌چه در آنها است، ساخته‌ای و توهمه اینها را حیات می‌بخشی و جنود آسمان تورا سجده می‌کنند. 016 NEH 009 007 تو‌ای یهوه آن خدا هستی که ابرام را برگزیدی و او را از اور کلدانیان بیرون آوردی واسم او را به ابراهیم تبدیل نمودی. 016 NEH 009 008 ودل او را به حضور خود امین یافته، با وی عهدبستی که زمین کنعانیان و حتیان و اموریان وفرزیان و یبوسیان و جرجاشیان را به او ارزانی داشته، به ذریت او بدهی و وعده خود را وفا نمودی، زیرا که عادل هستی. 016 NEH 009 009 و مصیبت پدران ما را در مصر دیدی و فریاد ایشان را نزد بحر قلزم شنیدی. 016 NEH 009 010 و آیات و معجزات بر فرعون و جمیع بندگانش و تمامی قوم زمینش ظاهر ساختی، چونکه می‌دانستی که بر ایشان ستم می‌نمودندپس به جهت خود اسمی پیدا کردی، چنانکه امروز شده است. 016 NEH 009 011 و دریا را به حضور ایشان منشق ساختی تا از میان دریا به خشکی عبورنمودند و تعاقب کنندگان ایشان را به عمقهای دریا مثل سنگ در آب عمیق انداختی. 016 NEH 009 012 وایشان را در روز، به ستون ابر و در شب، به ستون آتش رهبری نمودی تا راه را که در آن باید رفت، برای ایشان روشن سازی. 016 NEH 009 013 و بر کوه سینا نازل شده، با ایشان از آسمان تکلم نموده و احکام راست و شرایع حق و اوامر و فرایض نیکو را به ایشان دادی. 016 NEH 009 014 و سبت مقدس خود را به ایشان شناسانیدی و اوامر و فرایض و شرایع به واسطه بنده خویش موسی به ایشان امر فرمودی. 016 NEH 009 015 و نان از آسمان برای گرسنگی ایشان دادی و آب ازصخره برای تشنگی ایشان جاری ساختی و به ایشان وعده دادی که به زمینی که دست خود رابرافراشتی که آن را به ایشان بدهی داخل شده، آن را به تصرف آورند. 016 NEH 009 016 «لیکن ایشان و پدران ما متکبرانه رفتارنموده، گردن خویش را سخت ساختند و اوامر تورا اطاعت ننمودند. 016 NEH 009 017 و از شنیدن ابا نمودند واعمال عجیبه‌ای را که در میان ایشان نمودی بیادنیاوردند، بلکه گردن خویش را سخت ساختند و فتنه انگیخته، سرداری تعیین نمودند تا (به زمین )بندگی خود مراجعت کنند. اما تو خدای غفار وکریم و رحیم و دیرغضب و کثیراحسان بوده، ایشان را ترک نکردی. 016 NEH 009 018 بلکه چون گوساله ریخته شده‌ای برای خود ساختند و گفتند: (ای اسرائیل )! این خدای تو است که تو را از مصربیرون آورد. و اهانت عظیمی نمودند. 016 NEH 009 019 آنگاه تونیز برحسب رحمت عظیم خود، ایشان را دربیابان ترک ننمودی، و ستون ابر در روز که ایشان را در راه رهبری می‌نمود از ایشان دور نشد و نه ستون آتش در شب که راه را که در آن باید بروندبرای ایشان روشن می‌ساخت. 016 NEH 009 020 و روح نیکوی خود را به جهت تعلیم ایشان دادی و من خویش را از دهان ایشان باز نداشتی و آب برای تشنگی ایشان، به ایشان عطا فرمودی. 016 NEH 009 021 و ایشان را دربیابان چهل سال پرورش دادی که به هیچ‌چیزمحتاج نشدند. لباس ایشان مندرس نگردید وپایهای ایشان ورم نکرد. 016 NEH 009 022 و ممالک و قومها به ایشان ارزانی داشته، آنها را تا حدود تقسیم نمودی و زمین سیحون و زمین پادشاه حشبون وزمین عوج پادشاه باشان را به تصرف آوردند. 016 NEH 009 023 وپسران ایشان را مثل ستارگان آسمان افزوده، ایشان را به زمینی که به پدران ایشان وعده داده بودی که داخل شده، آن را به تصرف آورند، درآوردی. 016 NEH 009 024 «پس، پسران ایشان داخل شده، زمین را به تصرف آوردند و کنعانیان را که سکنه زمین بودند، به حضور ایشان مغلوب ساختی و آنها را با پادشاهان آنها و قومهای زمین، به‌دست ایشان تسلیم نمودی، تا موافق اراده خود با آنها رفتارنمایند. 016 NEH 009 025 پس شهرهای حصاردار و زمینهای برومند گرفتند و خانه های پر از نفایس وچشمه های کنده شده و تاکستانها و باغات زیتون و درختان میوه دار بیشمار به تصرف آوردند وخورده و سیر شده و فربه گشته، از نعمتهای عظیم تو متلذذ گردیدند. 016 NEH 009 026 و بر تو فتنه انگیخته و تمردنموده، شریعت تو را پشت سر خود انداختند وانبیای تو را که برای ایشان شهادت می‌آوردند تابسوی تو بازگشت نمایند، کشتند و اهانت عظیمی به عمل آوردند. 016 NEH 009 027 آنگاه تو ایشان را به‌دست دشمنانشان تسلیم نمودی تا ایشان را به تنگ آورند و در حین تنگی خویش، نزد تواستغاثه نمودند و ایشان را از آسمان اجابت نمودی و برحسب رحمتهای عظیم خود، نجات دهندگان به ایشان دادی که ایشان را ازدست دشمنانشان رهانیدند. 016 NEH 009 028 «اما چون استراحت یافتند، بار دیگر به حضور تو شرارت ورزیدند و ایشان را به‌دست دشمنانشان واگذاشتی که بر ایشان تسلط نمودند. و چون باز نزد تو استغاثه نمودند، ایشان را ازآسمان اجابت نمودی و برحسب رحمتهای عظیمت، بارهای بسیار ایشان را رهایی دادی. 016 NEH 009 029 و برای ایشان شهادت فرستادی تا ایشان را به شریعت خود برگردانی، اما ایشان متکبرانه رفتارنموده، اوامر تو را اطاعت نکردند و به احکام توکه هر‌که آنها را بجا آورد از آنها زنده میماند، خطاورزیدند و دوشهای خود را معاند و گردنهای خویش را سخت نموده، اطاعت نکردند. 016 NEH 009 030 «معهذا سالهای بسیار با ایشان مدارانمودی و به روح خویش به واسطه انبیای خودبرای ایشان شهادت فرستادی، اما گوش نگرفتند. لهذا ایشان را به‌دست قوم های کشورهاتسلیم نمودی. 016 NEH 009 031 اما برحسب رحمتهای عظیمت، ایشان را بالکل فانی نساختی و ترک ننمودی، زیراخدای کریم و رحیم هستی. 016 NEH 009 032 و الان‌ای خدای ما، ای خدای عظیم و جبار و مهیب که عهد ورحمت را نگاه می‌داری، زنهار تمامی این مصیبتی که بر ما و بر پادشاهان و سروران و کاهنان و انبیا و پدران ما و بر تمامی قوم تو از ایام پادشاهان اشور تا امروز مستولی شده است، درنظر تو قلیل ننماید. 016 NEH 009 033 و تو در تمامی این چیزهایی که بر ما وارد شده است عادل هستی، زیرا که تو به راستی عمل نموده‌ای، اما ما شرارت ورزیده‌ایم. 016 NEH 009 034 و پادشاهان و سروران و کاهنان وپدران ما به شریعت تو عمل ننمودند و به اوامر وشهادات تو که به ایشان امر فرمودی، گوش ندادند. 016 NEH 009 035 و در مملکت خودشان و در احسان عظیمی که به ایشان نمودی و در زمین وسیع وبرومند که پیش روی ایشان نهادی تو را عبادت ننمودند و از اعمال شنیع خویش بازگشت نکردند. 016 NEH 009 036 «اینک ما امروز غلامان هستیم و در زمینی که به پدران ما دادی تا میوه و نفایس آن رابخوریم، اینک در آن غلامان هستیم. 016 NEH 009 037 و آن، محصول فراوان خود را برای پادشاهانی که به‌سبب گناهان ما، بر ما مسلط ساخته‌ای می‌آورد و ایشان بر جسدهای ما و چهارپایان ما برحسب اراده خود حکمرانی می‌کنند و ما در شدت تنگی گرفتار هستیم. 016 NEH 009 038 و به‌سبب همه این امور، ما عهدمحکم بسته، آن را نوشتیم و سروران و لاویان وکاهنان ما آن را مهر کردند.» 016 NEH 010 001 و کسانی که آن را مهر کردند اینانند: نحمیای ترشاتا ابن حکلیا و صدقیا. 016 NEH 010 002 وسرایا و عزریا و ارمیا. 016 NEH 010 003 و فشحور و امریا و ملکیا. 016 NEH 010 004 و حطوش و شبنیا و ملوک. 016 NEH 010 005 و حاریم ومریموت و عوبدیا. 016 NEH 010 006 و دانیال و جنتون و باروک. 016 NEH 010 007 و مشلام و ابیا و میامین. 016 NEH 010 008 و معزیا و بلجای وشمعیا، اینها کاهنان بودند. 016 NEH 010 009 و اما لاویان: یشوع بن ازنیا و بنوی از پسران حیناداد و قدمیئیل. 016 NEH 010 010 وبرادران ایشان شبنیا و هودیا و قلیطا و فلایا وحانان. 016 NEH 010 011 و میخا و رحوب و حشبیا. 016 NEH 010 012 و زکور وشربیا و شبنیا. 016 NEH 010 013 و هودیا و بانی و بنینو. 016 NEH 010 014 وسروران قوم فرعوش و فحت موآب و عیلام وزتو و بانی. 016 NEH 010 015 و بنی و عزجد و بابای. 016 NEH 010 016 و ادونیا وبغوای و عودین. 016 NEH 010 017 و عاطیر و حزقیا و عزور. 016 NEH 010 018 وهودیا و حاشوم و بیصای. 016 NEH 010 019 و حاریف وعناتوت و نیبای. 016 NEH 010 020 و مجفیعاش و مشلام وحزیر. 016 NEH 010 021 و مشیزبئیل و صادوق و یدوع. 016 NEH 010 022 وفلطیا و حانان و عنایا. 016 NEH 010 023 و هوشع و حننیا وحشوب. 016 NEH 010 024 و هلوحیش و فلحا و شوبیق. 016 NEH 010 025 ورحوم و حشبنا و معسیا. 016 NEH 010 026 و اخیا و حانان وعانان. 016 NEH 010 027 و ملوک و حاریم و بعنه. 016 NEH 010 028 «و سایر قوم و کاهنان و لاویان و دربانان ومغنیان و نتینیم و همه کسانی که خویشتن را ازاهالی کشورها به تورات خدا جدا ساخته بودند با زنان و پسران و دختران خود و همه صاحبان معرفت و فطانت، 016 NEH 010 029 به برادران و بزرگان خویش ملصق شدند و لعنت و قسم بر خود نهادند که به تورات خدا که به واسطه موسی بنده خدا داده شده بود، سلوک نمایند و تمامی اوامر یهوه خداوند ما و احکام و فرایض او را نگاه دارند و به عمل آورند. 016 NEH 010 030 و اینکه دختران خود را به اهل زمین ندهیم و دختران ایشان را برای پسران خودنگیریم. 016 NEH 010 031 و اگر اهل زمین در روز سبت، متاع یاهر گونه آذوقه به جهت فروختن بیاورند، آنها را ازایشان در روزهای سبت و روزهای مقدس نخریم و (حاصل ) سال هفتمین و مطالبه هر قرض راترک نماییم. 016 NEH 010 032 و بر خود فرایض قرار دادیم که یک ثلث مثقال در هر سال، بر خویشتن لازم دانیم به جهت خدمت خانه خدای ما. 016 NEH 010 033 برای نان تقدمه و هدیه آردی دایمی و قربانی سوختنی دایمی در سبت‌ها و هلالها و مواسم و به جهت موقوفات و قربانی های گناه تا کفاره به جهت اسرائیل بشود و برای تمامی کارهای خانه خدای ما. 016 NEH 010 034 و ما کاهنان و لاویان و قوم، قرعه برای هدیه هیزم انداختیم، تا آن را به خانه خدای خودبرحسب خاندانهای آبای خویش، هر سال به وقتهای معین بیاوریم تا بر مذبح یهوه خدای ماموافق آنچه در تورات نوشته است سوخته شود. 016 NEH 010 035 و تا آنکه نوبرهای زمین خود و نوبرهای همه میوه هر گونه درخت را سال به سال به خانه خداوند بیاوریم. 016 NEH 010 036 و تا اینکه نخست زاده های پسران و حیوانات خود را موافق آنچه در تورات نوشته شده است و نخست زاده های گاوان و گوسفندان خود را به خانه خدای خویش، برای کاهنانی که در خانه خدای ما خدمت می‌کنندبیاوریم. 016 NEH 010 037 و نیز نوبر خمیر خود را و هدایای افراشتنی خویش را و میوه هر گونه درخت وعصیر انگور و روغن زیتون را برای کاهنان به حجره های خانه خدای خود و عشر زمین خویش را به جهت لاویان بیاوریم، زیرا که لاویان عشر رادر جمیع شهرهای زراعتی ما می‌گیرند. 016 NEH 010 038 وهنگامی که لاویان عشر می‌گیرند، کاهنی ازپسران هارون همراه ایشان باشد و لاویان عشرعشرها را به خانه خدای ما به حجره های بیت‌المال بیاورند. 016 NEH 010 039 زیرا که بنی‌اسرائیل وبنی لاوی هدایای افراشتنی غله و عصیر انگور وروغن زیتون را به حجره‌ها می‌بایست بیاورند، جایی که آلات قدس و کاهنانی که خدمت می‌کنند و دربانان و مغنیان حاضر می‌باشند، پس خانه خدای خود را ترک نخواهیم کرد.» 016 NEH 011 001 و سروران قوم در اورشلیم ساکن شدند وسایر قوم قرعه انداختند تا از هر ده نفریکنفر را به شهر مقدس اورشلیم، برای سکونت بیاورند و نه نفر باقی، در شهرهای دیگر ساکن شوند. 016 NEH 011 002 و قوم، همه کسانی را که به خوشی دل برای سکونت در اورشلیم حاضر شدند، مبارک خواندند. 016 NEH 011 003 و اینانند سروران بلدانی که دراورشلیم ساکن شدند، (و سایر اسرائیلیان وکاهنان و لاویان و نتینیم و پسران بندگان سلیمان، هر کس در ملک شهر خود، در شهرهای یهوداساکن شدند). 016 NEH 011 004 پس در اورشلیم، بعضی از بنی یهودا وبنی بنیامین سکنی گرفتند. و اما از بنی یهودا، عنایاابن عزیا ابن زکریا ابن امریا ابن شفطیا ابن مهللئیل از بنی فارص. 016 NEH 011 005 و معسیا ابن باروک بن کلحوزه ابن حزیا ابن عدایا ابن یویاریب بن زکریا ابن شیلونی. 016 NEH 011 006 جمیع بنی فارص که در اورشلیم ساکن شدند، چهار صد و شصت و هشت مرد شجاع بودند. 016 NEH 011 007 واینانند پسران بنیامین: سلو ابن مشلام بن یوعید بن فدایا ابن قولایا ابن معسیا ابن ایتئیل بن اشعیا. 016 NEH 011 008 وبعد از او جبای و سلای، نه صد و بیست و هشت نفر. 016 NEH 011 009 و یوئیل بن زکری، رئیس ایشان بود و یهوداابن هسنوآه، رئیس دوم شهر بود. 016 NEH 011 010 و از کاهنان، یدعیا ابن یویاریب و یاکین. 016 NEH 011 011 و سرایا ابن حلقیاابن مشلام بن صادوق بن مرایوت بن اخیطوب رئیس خانه خدا. 016 NEH 011 012 و برادران ایشان که درکارهای خانه مشغول می‌بودند هشتصد و بیست و دو نفر. و عدایا ابن یروحام بن فللیا ابن امصی ابن زکریا ابن فشحور بن ملکیا. 016 NEH 011 013 و برادران او که روسای آبا بودند، دویست و چهل و دو نفر. وعمشیسای بن عزرئیل بن اخزای بن مشلیموت بن امیر. 016 NEH 011 014 و برادرانش که مردان جنگی بودند، صد وبیست و هشت نفر. و زبدیئیل بن هجدولیم رئیس ایشان بود. 016 NEH 011 015 و از لاویان شمعیا ابن حشوب بن عزریقام بن حشبیا ابن بونی. 016 NEH 011 016 و شبتای و یوزابادبر کارهای خارج خانه خدا از روسای لاویان بودند. 016 NEH 011 017 و متنیا ابن میکا ابن زبدی بن آساف پیشوای تسبیح که در نماز، حمد بگوید و بقبقیاکه از میان برادرانش رئیس دوم بود و عبدا ابن شموع بن جلال بن یدوتون. 016 NEH 011 018 جمیع لاویان درشهر مقدس دویست و هشتاد و چهار نفر بودند. 016 NEH 011 019 و دربانان عقوب و طلمون و برادران ایشان که درها را نگاهبانی می‌کردند، صد و هفتاد و دو نفر. 016 NEH 011 020 و سایر اسرائیلیان و کاهنان و لاویان هر کدام در ملک خویش در جمیع شهرهای یهودا (ساکن شدند). 016 NEH 011 021 و نتینیم در عوفل سکنی گرفتند وصیحا و جشفا روسای نتینیم 016 NEH 011 022 و رئیس لاویان در اورشلیم بر کارهای خانه خدا عزی ابن بانی ابن حشبیا ابن متنیا ابن میکا از پسران آساف که مغنیان بودند، می‌بود. 016 NEH 011 023 زیرا که درباره ایشان حکمی ازپادشاه بود و فریضه‌ای به جهت مغنیان برای امرهر روز در روزش. 016 NEH 011 024 و فتحیا ابن مشیزبئیل ازبنی زارح بن یهودا از جانب پادشاه برای جمیع امور قوم بود. 016 NEH 011 025 و بعضی از بنی یهودا در قصبه هاو نواحی آنها ساکن شدند. در قریه اربع و دهات آن و دیبون و دهات آن و یقبصیئیل و دهات آن. 016 NEH 011 026 و در یشوع و مولاده و بیت فالط. 016 NEH 011 027 و در حصرشوعال و بئرشبع و دهات آن. 016 NEH 011 028 و در صقلغ ومکونه و دهات آن. 016 NEH 011 029 و در عین رمون و صرعه ویرموت. 016 NEH 011 030 و زانوح و عدلام و دهات آنها ولاکیش و نواحی آن و عزیقه و دهات آن. پس ازبئرشبع تا وادی هنوم ساکن شدند. 016 NEH 011 031 وبنی بنیامین از جبع تا مکماش ساکن شدند. در عیاو بیت یل و دهات آن. 016 NEH 011 032 و عناتوت و نوب وعننیه، 016 NEH 011 033 و حاصور و رامه و جتایم، 016 NEH 011 034 و حادیدو صبوعیم و نبلاط، 016 NEH 011 035 و لود و اونو و وادی حراشیم. 016 NEH 011 036 و بعضی فرقه های لاویان در یهودا وبنیامین ساکن شدند. 016 NEH 012 001 و اینانند کاهنان و لاویانی که با زربابل بن شئلتیئیل و یشوع برآمدند. سرایا وارمیا و عزرا. 016 NEH 012 002 امریا و ملوک و حطوش. 016 NEH 012 003 و شکنیاو رحوم و مریموت. 016 NEH 012 004 و عدو و جنتوی و ابیا. 016 NEH 012 005 ومیامین و معدیا و بلجه. 016 NEH 012 006 و شمعیا و یویاریب و یدعیا. 016 NEH 012 007 و سلو و عاموق و حلقیا و یدعیا. اینان روسای کاهنان و برادران ایشان در ایام یشوع بودند. 016 NEH 012 008 و لاویان: یشوع و بنوی و قدمیئیل وشربیا و یهودا و متنیا که او و برادرانش پیشوایان تسبیح خوانان بودند. 016 NEH 012 009 و برادران ایشان بقبقیه وعنی در مقابل ایشان در جای خدمت خود بودند. 016 NEH 012 010 و یشوع یویاقیم را تولید نمود و یویاقیم الیاشیب را آورد و الیاشیب یویاداع را آورد. 016 NEH 012 011 ویویاداع یوناتان را آورد و یوناتان یدوع را آورد. 016 NEH 012 012 و در ایام یویاقیم روسای خاندانهای آبای کاهنان اینان بودند. از سرایا مرایا و از ارمیا حننیا. 016 NEH 012 013 و از عزرا، مشلام و از امریا، یهوحانان. 016 NEH 012 014 و ازملیکو، یوناتان و از شبنیا، یوسف. 016 NEH 012 015 و از حاریم، عدنا و از مرایوت، حلقای. 016 NEH 012 016 و از عدو، زکریا واز جنتون، مشلام. 016 NEH 012 017 و از ابیا، زکری و از منیامین و موعدیا، فلطای. 016 NEH 012 018 و از بلجه، شموع و ازشمعیا، یهوناتان. 016 NEH 012 019 و از یویاریب، متنای و ازیدعیا، عزی. 016 NEH 012 020 و از سلای، قلای و از عاموق، عابر. 016 NEH 012 021 و از حلقیا، حشبیا و از یدعیا، نتنئیل. 016 NEH 012 022 و روسای آبای لاویان، در ایام الیاشیب ویهویاداع و یوحانان و یدوع ثبت شدند و کاهنان نیز در سلطنت داریوش فارسی. 016 NEH 012 023 و روسای آبای بنی لاوی در کتاب تواریخ ایام تا ایام یوحانان بن الیاشیب ثبت گردیدند. 016 NEH 012 024 و روسای لاویان، حشبیا و شربیا و یشوع بن قدمیئیل وبرادرانشان در مقابل ایشان، تا موافق فرمان داودمرد خدا، فرقه برابر فرقه، حمد و تسبیح بخوانند. 016 NEH 012 025 و متنیا و بقبقیا و عوبدیا و مشلام و طلمون وعقوب دربانان بودند که نزد خزانه های دروازه هاپاسبانی می‌نمودند. 016 NEH 012 026 اینان در ایام یویاقیم بن یشوع بن یوصاداق و در ایام نحمیای والی وعزرای کاهن کاتب بودند. 016 NEH 012 027 و هنگام تبریک نمودن حصار اورشلیم، لاویان را از همه مکان های ایشان طلبیدند تا ایشان را به اورشلیم بیاورند که با شادمانی و حمد و سرود بادف و بربط و عود آن را تبریک نمایند. 016 NEH 012 028 پس پسران مغنیان، از دایره گرداگرد اورشلیم و ازدهات نطوفاتیان جمع شدند. 016 NEH 012 029 و از بیت جلجال و از مزرعه های جبع و عزموت، زیرا که مغنیان به اطراف اورشلیم به جهت خود دهات بنا کرده بودند. 016 NEH 012 030 و کاهنان و لاویان خویشتن را تطهیرنمودند و قوم و دروازه‌ها و حصار را نیز تطهیرکردند. 016 NEH 012 031 و من روسای یهودا را بر سر حصارآوردم و دو فرقه بزرگ از تسبیح خوانان معین کردم که یکی از آنها به طرف راست بر سر حصارتا دروازه خاکروبه به هیئت اجماعی رفتند. 016 NEH 012 032 و در عقب ایشان، هوشعیا و نصف روسای یهودا. 016 NEH 012 033 و عزریا و عزرا و مشلام. 016 NEH 012 034 و یهودا وبنیامین شمعیا و ارمیا. 016 NEH 012 035 و بعضی از پسران کاهنان با کرناها یعنی زکریا ابن یوناتان بن شمعیاابن متنیا ابن میکایا ابن زکور بن آصاف. 016 NEH 012 036 وبرادران او شمعیا و عزریئیل و مللای و جللای وماعای و نتنئیل و یهودا و حنانی با آلات موسیقی داود مرد خدا، و عزرای کاتب پیش ایشان بود. 016 NEH 012 037 پس ایشان نزد دروازه چشمه که برابر ایشان بود، بر زینه شهر داود بر فراز حصار بالای خانه داود، تا دروازه آب به طرف مشرق رفتند. 016 NEH 012 038 وفرقه دوم، تسبیح خوانان در مقابل ایشان به هیئت اجماعی رفتند و من و نصف قوم بر سر حصار، ازنزد برج تنور تا حصار عریض در عقب ایشان رفتیم. 016 NEH 012 039 و ایشان از بالای دروازه افرایم و بالای دروازه کهنه و بالای دروازه ماهی و برج حننئیل وبرج مئه تا دروازه گوسفندان (رفته )، نزد دروازه سجن توقف نمودند. 016 NEH 012 040 پس هر دو فرقه تسبیح خوانان در خانه خدا ایستادند و من و نصف سروران ایستادیم. 016 NEH 012 041 و الیاقیم و معسیا ومنیامین و میکایا و الیوعینای و زکریا وحننیای کهنه با کرناها، 016 NEH 012 042 و معسیا و شمعیا والعازار و عزی و یوحانان و ملکیا و عیلام و عازر، و مغنیان و یزرحیای وکیل به آواز بلندسراییدند. 016 NEH 012 043 و در آن روز، قربانی های عظیم گذرانیده، شادی نمودند، زیرا خدا ایشان را بسیار شادمان گردانیده بود و زنان و اطفال نیز شادی نمودند. پس شادمانی اورشلیم از جایهای دور مسموع شد. 016 NEH 012 044 و در آن روز، کسانی چند بر حجره‌ها به جهت خزانه‌ها و هدایا و نوبرها و عشرها تعیین شدند تا حصه های کاهنان و لاویان را ازمزرعه های شهرها برحسب تورات در آنها جمع کنند، زیرا که یهودا درباره کاهنان و لاویانی که به خدمت می‌ایستادند، شادی می‌نمودند. 016 NEH 012 045 وایشان با مغنیان و دربانان، موافق حکم داود وپسرش سلیمان، ودیعت خدای خود و لوازم تطهیر را نگاه داشتند. 016 NEH 012 046 زیرا که در ایام داود وآساف از قدیم، روسای مغنیان بودند وسرودهای حمد و تسبیح برای خدا(می خواندند). 016 NEH 012 047 و تمامی اسرائیل در ایام زربابل و در ایام نحمیا، حصه های مغنیان ودربانان را روز به روز می‌دادند و ایشان وقف به لاویان می‌دادند و لاویان وقف به بنی هارون می‌دادند. 016 NEH 013 001 در آن روز، کتاب موسی را به سمع قوم خواندند و در آن نوشته‌ای یافت شد که عمونیان و موآبیان تا به ابد به جماعت خدا داخل نشوند. 016 NEH 013 002 چونکه ایشان بنی‌اسرائیل را به نان و آب استقبال نکردند، بلکه بلعام را به ضد ایشان اجیرنمودند تا ایشان را لعنت نماید اما خدای ما لعنت را به برکت تبدیل نمود. 016 NEH 013 003 پس چون تورات راشنیدند، تمامی گروه مختلف را از میان اسرائیل جدا کردند. 016 NEH 013 004 و قبل از این الیاشیب کاهن که بر حجره های خانه خدای ما تعیین شده بود، با طوبیا قرابتی داشت. 016 NEH 013 005 و برای او حجره بزرگ ترتیب داده بودکه در آن قبل از آن هدایای آردی و بخور وظروف را و عشر گندم و شراب و روغن را که فریضه لاویان و مغنیان و دربانان بود و هدایای افراشتنی کاهنان را می‌گذاشتند. 016 NEH 013 006 و در همه آن وقت، من در اورشلیم نبودم زیرا در سال سی ودوم ارتحشستا پادشاه بابل، نزد پادشاه رفتم و بعداز ایامی چند از پادشاه رخصت خواستم. 016 NEH 013 007 وچون به اورشلیم رسیدم، از عمل زشتی که الیاشیب درباره طوبیا کرده بود، از اینکه حجره‌ای برایش در صحن خانه خدا ترتیب نموده بود، آگاه شدم. 016 NEH 013 008 و این امر به نظر من بسیار ناپسند آمده، پس تمامی اسباب خانه طوبیا را از حجره بیرون ریختم. 016 NEH 013 009 و امر فرمودم که حجره را تطهیر نمایندو ظروف خانه خدا و هدایا و بخور را در آن بازآوردم. 016 NEH 013 010 و فهمیدم که حصه های لاویان را به ایشان نمی دادند و از این جهت، هر کدام از لاویان ومغنیانی که مشغول خدمت می‌بودند، به مزرعه های خویش فرار کرده بودند. 016 NEH 013 011 پس باسروران مشاجره نموده، گفتم چرا درباره خانه خدا غفلت می‌نمایند. و ایشان را جمع کرده، درجایهای ایشان برقرار نمودم. 016 NEH 013 012 و جمیع یهودیان، عشر گندم و عصیر انگور و روغن را درخزانه‌ها آوردند. 016 NEH 013 013 و شلمیای کاهن و صادوق کاتب و فدایا را که از لاویان بود، بر خزانه هاگماشتم و به پهلوی ایشان، حانان بن زکور بن متنیارا، زیرا که مردم ایشان را امین می‌پنداشتند و کارایشان این بود که حصه های برادران خود را به ایشان بدهند. 016 NEH 013 014 ‌ای خدایم مرا درباره این کار بیاد آور وحسناتی را که برای خانه خدای خود و وظایف آن کرده‌ام محو مساز. 016 NEH 013 015 در آن روزها، در یهودا بعضی را دیدم که چرخشتها را در روز سبت می‌فشردند و بافه هامی آوردند و الاغها را بار می‌کردند و شراب وانگور و انجیر و هر گونه حمل را نیز در روز سبت به اورشلیم می‌آوردند. پس ایشان را به‌سبب فروختن ماکولات در آن روز تهدید نمودم. 016 NEH 013 016 وبعضی از اهل صور که در آنجا ساکن بودند، ماهی و هرگونه بضاعت می‌آوردند و در روز سبت، به بنی یهودا و اهل اورشلیم می‌فروختند. 016 NEH 013 017 پس با بزرگان یهودا مشاجره نمودم و به ایشان گفتم: «این چه عمل زشت است که شمامی کنید و روز سبت را بی‌حرمت می‌نمایید؟ 016 NEH 013 018 آیا پدران شما چنین نکردند و آیا خدای ما تمامی این بلا را بر ما و بر این شهر وارد نیاورد؟ وشما سبت را بی‌حرمت نموده، غضب را براسرائیل زیاد می‌کنید.» 016 NEH 013 019 و هنگامی که دروازه های اورشلیم قبل از سبت سایه می‌افکند، امر فرمودم که دروازه‌ها را ببندند و قدغن کردم که آنها را تا بعد از سبت نگشایند و بعضی از خادمان خود را بر دروازه‌ها قرار دادم که هیچ بار در روزسبت آورده نشود. 016 NEH 013 020 پس سوداگران و فروشندگان هرگونه بضاعت، یک دو دفعه بیرون از اورشلیم شب رابسر بردند. 016 NEH 013 021 اما من ایشان را تهدید کرده، گفتم: «شما چرا نزد دیوار شب را بسر می‌برید؟ اگر باردیگر چنین کنید، دست بر شما می‌اندازم.» پس ازآنوقت دیگر در روز سبت نیامدند. 016 NEH 013 022 و لاویان را امر فرمودم که خویشتن راتطهیر نمایند و آمده، دروازه‌ها را نگاهبانی کنندتا روز سبت تقدیس شود. ای خدایم این را نیزبرای من بیاد آور و برحسب کثرت رحمت خود، بر من ترحم فرما. 016 NEH 013 023 در آن روزها نیز بعضی یهودیان را دیدم، که زنان از اشدودیان و عمونیان و موآبیان گرفته بودند. 016 NEH 013 024 و نصف کلام پسران ایشان، در زبان اشدود می‌بود و به زبان یهود نمی توانستند به خوبی تکلم نمایند، بلکه به زبان این قوم و آن قوم. 016 NEH 013 025 بنابراین با ایشان مشاجره نموده، ایشان را ملامت کردم و بعضی از ایشان را زدم و موی ایشان را کندم و ایشان را به خدا قسم داده، گفتم: «دختران خود را به پسران آنها مدهید و دختران آنها را به جهت پسران خود و به جهت خویشتن مگیرید. 016 NEH 013 026 آیا سلیمان پادشاه اسرائیل در همین امر گناه نورزید با آنکه در امت های بسیارپادشاهی مثل او نبود؟ و اگر‌چه او محبوب خدای خود می‌بود و خدا او را به پادشاهی تمامی اسرائیل نصب کرده بود، زنان بیگانه او را نیزمرتکب گناه ساختند. 016 NEH 013 027 پس آیا ما به شما گوش خواهیم گرفت که مرتکب این شرارت عظیم بشویم و زنان بیگانه گرفته، به خدای خویش خیانت ورزیم؟» 016 NEH 013 028 و یکی از پسران یهویاداع بن الیاشیب رئیس کهنه، داماد سنبلط حورونی بود. پس او رااز نزد خود راندم. 016 NEH 013 029 ‌ای خدای من ایشان را بیاد آور، زیرا که کهانت و عهد کهانت و لاویان را بی‌عصمت کرده‌اند. 016 NEH 013 030 پس من ایشان را از هر چیز بیگانه طاهرساختم و وظایف کاهنان و لاویان را برقرارنمودم که هر کس بر خدمت خود حاضر شود. 016 NEH 013 031 و هدایای هیزم، در زمان معین و نوبرها رانیز. ای خدای من مرا به نیکویی بیاد آور. # # BOOK 017 EST Esther استر 017 EST 001 001 در ایام اخشورش (این امور واقع شد). این همان اخشورش است که از هند تا حبش، بر صد و بیست و هفت ولایت سلطنت می‌کرد. 017 EST 001 002 در آن ایام حینی که اخشورش پادشاه، بر کرسی سلطنت خویش در دارالسلطنه شوشن نشسته بود. 017 EST 001 003 در سال سوم از سلطنت خویش، ضیافتی برای جمیع سروران و خادمان خود برپا نمود و حشمت فارس ومادی از امرا و سروران ولایتها، به حضور او بودند. 017 EST 001 004 پس مدت مدید صد و هشتاد روز، توانگری جلال سلطنت خویش و حشمت مجد عظمت خود را جلوه می‌داد. 017 EST 001 005 پس بعد از انقضای آنروزها، پادشاه برای همه کسانی که دردارالسلطنه شوشن از خرد و بزرگ یافت شدند، ضیافت هفت روزه در عمارت باغ قصر پادشاه برپا نمود. 017 EST 001 006 پرده‌ها از کتان سفید و لاجورد، با ریسمانهای سفید و ارغوان در حلقه های نقره بر ستونهای مرمر سفید آویخته وتختهای طلا و نقره بر سنگفرشی از سنگ سماق و مرمر سفید و در و مرمر سیاه بود. 017 EST 001 007 و آشامیدن، از ظرفهای طلابود و ظرفها را اشکال مختلفه بود و شرابهای ملوکانه برحسب کرم پادشاه فراوان بود. 017 EST 001 008 و آشامیدن برحسب قانون بود که کسی بر کسی تکلف نمی نمود، زیرا پادشاه درباره همه بزرگان خانه‌اش چنین امر فرموده بود که هر کس موافق میل خود رفتار نماید. 017 EST 001 009 و وشتی ملکه نیز ضیافتی برای زنان خانه خسروی اخشورش پادشاه برپا نمود. 017 EST 001 010 در روز هفتم، چون دل پادشاه از شراب خوش شد، هفت خواجه‌سرا یعنی مهومان و بزتا و حربونا و بغتا و ابغتا و زاتر و کرکس را که درحضور اخشورش پادشاه خدمت می‌کردند، امر فرمود 017 EST 001 011 که وشتی ملکه را با تاج ملوکانه به حضور پادشاه بیاورندتا زیبایی او را به خلایق و سروران نشان دهد، زیرا که نیکو منظر بود. 017 EST 001 012 اما وشتی ملکه نخواست که برحسب فرمانی که پادشاه به‌دست خواجه‌سرایان فرستاده بود بیاید. پس پادشاه بسیار خشمناک شده، غضبش در دلش مشتعل گردید. 017 EST 001 013 آنگاه پادشاه به حکیمانی که از زمانها مخبر بودند تکلم نموده، (زیرا که عادت پادشاه با همه کسانی که به شریعت و احکام عارف بودند چنین بود. 017 EST 001 014 و مقربان او کرشنا و شیتار و ادماتا و ترشیش و مرس و مرسنا ومموکان، هفت رئیس فارس و مادی بودند که روی پادشاه را می‌دیدند و در مملکت به درجه اول می‌نشستند) 017 EST 001 015 گفت: «موافق شریعت، به وشتی ملکه چه باید کرد؟ چونکه به فرمانی که اخشورش پادشاه به‌دست خواجه‌سرایان فرستاده است، عمل ننموده.» 017 EST 001 016 آنگاه مموکان به حضور پادشاه و سروران عرض کرد که «وشتی ملکه، نه‌تنها به پادشاه تقصیر نموده، بلکه به همه روسا و جمیع طوایفی که در تمامی ولایتهای اخشورش پادشاه می‌باشند، 017 EST 001 017 زیرا چون این عمل ملکه نزد تمامی زنان شایع شود، آنگاه شوهرانشان در نظر ایشان خوار خواهند شد، حینی که مخبر شوند که اخشورش پادشاه امر فرموده است که وشتی ملکه را به حضورش بیاورند و نیامده است. 017 EST 001 018 و در آنوقت، خانمهای فارس و مادی که این عمل ملکه را بشنوند، به جمیع روسای پادشاه چنین خواهند گفت و این مورد بسیار احتقار و غضب خواهد شد. 017 EST 001 019 پس اگر پادشاه این رامصلحت داند، فرمان ملوکانه‌ای از حضور وی صادر شود و در شرایع فارس و مادی ثبت گردد، تا تبدیل نپذیرد، که وشتی به حضور اخشورش پادشاه دیگر نیاید و پادشاه رتبه ملوکانه او را به دیگری که بهتر از او باشد بدهد. 017 EST 001 020 وچون فرمانی که پادشاه صادر گرداند در تمامی مملکت عظیم او مسموع شود، آنگاه همه زنان شوهران خود را ازبزرگ و کوچک، احترام خواهند نمود.» 017 EST 001 021 و این سخن در نظر پادشاه و روسا پسندآمد و پادشاه موافق سخن مموکان عمل نمود. 017 EST 001 022 و مکتوبات به همه ولایتهای پادشاه به هرولایت، موافق خط آن و به هر قوم، موافق زبانش فرستاد تا هر مرد در خانه خود مسلط شود و درزبان قوم خود آن را بخواند. 017 EST 002 001 بعد از این وقایع، چون غضب اخشورش پادشاه فرو نشست، وشتی و آنچه را که او کرده بود و حکمی که درباره او صادر شده بود، به یاد آورد. 017 EST 002 002 و ملازمان پادشاه که او را خدمت می‌کردند، گفتند که «دختران باکره نیکو منظربرای پادشاه بطلبند. 017 EST 002 003 و پادشاه در همه ولایتهای مملکت خود وکلا بگمارد که همه دختران باکره نیکو منظر را به دارالسلطنه شوشن در خانه زنان زیر دست هیجای که خواجه‌سرای پادشاه ومستحفظ زنان می‌باشد، جمع کنند و به ایشان اسباب طهارت داده شود. 017 EST 002 004 و دختری که به نظرپادشاه پسند آید، در جای وشتی ملکه بشود.» پس این سخن در نظر پادشاه پسند آمد و همچنین عمل نمود. 017 EST 002 005 شخصی یهودی در دارالسلطنه شوشن بودکه به مردخای بن یائیر ابن شمعی ابن قیس بنیامینی مسمی بود. 017 EST 002 006 و او از اورشلیم جلای وطن شده بود، با اسیرانی که همراه یکنیا پادشاه یهودا جلای وطن شده بودند که نبوکدنصر پادشاه بابل ایشان را به اسیری آورده بود. 017 EST 002 007 و او هدسه، یعنی استر، دختر عموی خود را تربیت می‌نمودچونکه وی را پدر و مادر نبود و آن دختر، خوب صورت و نیکومنظر بود و بعد از وفات پدر ومادرش، مردخای وی را به‌جای دختر خودگرفت. 017 EST 002 008 پس چون امر و فرمان پادشاه شایع گردید ودختران بسیار در دارالسلطنه شوشن زیر دست هیجای جمع شدند، استر را نیز به خانه پادشاه، زیر دست هیجای که مستحفظ زنان بود آوردند. 017 EST 002 009 و آن دختر به نظر او پسند آمده، در حضورش التفات یافت. پس به زودی، اسباب طهارت وتحفه هایش را به وی داد و نیز هفت کنیز را که از خانه پادشاه برگزیده شده بودند که به وی داده شوند و او را با کنیزانش به بهترین خانه زنان نقل کرد. 017 EST 002 010 و استر، قومی و خویشاوندی خود رافاش نکرد، زیرا که مردخای او را امر فرموده بودکه نکند. 017 EST 002 011 و مردخای روز به روز پیش صحن خانه زنان گردش می‌کرد تا از احوال استر و ازآنچه به وی واقع شود، اطلاع یابد. 017 EST 002 012 و چون نوبه هر دختر می‌رسید که نزداخشورش پادشاه داخل شود، یعنی بعد از آنکه آنچه را که برای زنان مرسوم بود که در مدت دوازده ماه کرده شود چونکه ایام تطهیر ایشان بدین منوال تمام می‌شد، یعنی شش ماه به روغن مر و شش ماه به عطریات و اسباب تطهیر زنان. 017 EST 002 013 آنگاه آن دختر بدین طور نزد پادشاه داخل می‌شد که هر‌چه را می‌خواست به وی می‌دادند تاآن را از خانه زنان به خانه پادشاه با خود ببرد. 017 EST 002 014 در وقت شام داخل می‌شد و صبحگاهان به خانه دوم زنان، زیر دست شعشغاز که خواجه‌سرای پادشاه و مستحفظ متعه‌ها بود، برمی گشت و بار دیگر، نزد پادشاه داخل نمی شد، مگر اینکه پادشاه در او رغبت کرده، او را بنام بخواند. 017 EST 002 015 و چون نوبه استر، دختر ابیحایل، عموی مردخای که او را بجای دختر خود گرفته بودرسید که نزد پادشاه داخل شود، چیزی سوای آنچه هیجای، خواجه‌سرای پادشاه و مستحفظزنان گفته بود نخواست و استر در نظر هر‌که او رامی دید، التفات می‌یافت. 017 EST 002 016 پس استر را نزداخشورش پادشاه، به قصر ملوکانه‌اش در ماه دهم که ماه طیبیت باشد، در سال هفتم سلطنت اوآوردند. 017 EST 002 017 و پادشاه، استر را از همه زنان زیاده دوست داشت و از همه دوشیزگان، در حضور وی نعمت و التفات زیاده یافت. لهذا تاج ملوکانه را بر سرش گذاشت و او را در جای وشتی ملکه ساخت. 017 EST 002 018 و پادشاه ضیافت عظیمی یعنی ضیافت استر را برای همه روسا و خادمان خودبرپا نمود و به ولایتها راحت بخشیده، برحسب کرم ملوکانه خود، عطایا ارزانی داشت. 017 EST 002 019 و چون دوشیزگان، بار دیگر جمع شدند، مردخای بر دروازه پادشاه نشسته بود. 017 EST 002 020 و استرهنوز خویشاوندی و قومی خود را بر وفق آنچه مردخای به وی امر فرموده بود فاش نکرده بود، زیرا که استر حکم مردخای را مثل زمانی که نزدوی تربیت می‌یافت بجا می‌آورد. 017 EST 002 021 در آن ایام، حینی که مردخای در دروازه پادشاه نشسته بود، دونفر از خواجه‌سرایان پادشاه و حافظان آستانه یعنی بغتان و تارش غضبناک شده، خواستند که بر اخشورش پادشاه دست بیندازند. 017 EST 002 022 و چون مردخای از این امر اطلاع یافت، استر ملکه را خبر داد و استر، پادشاه را اززبان مردخای مخبر ساخت. 017 EST 002 023 پس این امر راتفحص نموده، صحیح یافتند و هر دوی ایشان رابر دار کشیدند و این قصه در حضور پادشاه، درکتاب تواریخ ایام مرقوم شد. 017 EST 003 001 بعد از این وقایع، اخشورش پادشاه، هامان بن همداتای اجاجی را عظمت داده، به درجه بلند رسانید و کرسی او را از تمامی روسایی که با او بودند بالاتر گذاشت. 017 EST 003 002 و جمیع خادمان پادشاه که در دروازه پادشاه می‌بودند، به هامان سر فرود آورده، وی را سجده می‌کردند، زیرا که پادشاه درباره‌اش چنین امر فرموده بود. لکن مردخای سر فرود نمی آورد و او را سجده نمی کرد. 017 EST 003 003 و خادمان پادشاه که در دروازه پادشاه بودند، از مردخای پرسیدند که «تو چرا از امرپادشاه تجاوز می‌نمایی؟» 017 EST 003 004 اما هر‌چند، روز به روز این سخن را به وی می‌گفتند، به ایشان گوش نمی داد. پس هامان راخبر دادند تا ببینند که آیا کلام مردخای ثابت می‌شود یا نه، زیرا که ایشان را خبر داده بود که من یهودی هستم. 017 EST 003 005 و چون هامان دید که مردخای سر فرود نمی آورد و او را سجده نمی نماید، هامان از غضب مملو گردید. 017 EST 003 006 و چونکه دست انداختن بر مردخای، تنها به نظر وی سهل آمد واو را از قوم مردخای اطلاع داده بودند، پس هامان قصد هلاک نمودن جمیع یهودیانی که در تمامی مملکت اخشورش بودند کرد، زانرو که قوم مردخای بودند. 017 EST 003 007 در ماه اول از سال دوازدهم سلطنت اخشورش که ماه نیسان باشد، هر روز در حضورهامان و هر ماه تا ماه دوازدهم که ماه اذار باشد، فور یعنی قرعه می‌انداختند. 017 EST 003 008 پس هامان به اخشورش پادشاه گفت: «قومی هستند که در میان قوم‌ها در جمیع ولایتهای مملکت تو پراکنده ومتفرق می‌باشند و شرایع ایشان، مخالف همه قومها است و شرایع پادشاه را به‌جا نمی آورند. لهذا ایشان را چنین واگذاشتن برای پادشاه مفیدنیست. 017 EST 003 009 اگر پادشاه را پسند آید، حکمی نوشته شود که ایشان را هلاک سازند. و من ده هزار وزنه نقره به‌دست عاملان خواهم داد تا آن را به خزانه پادشاه بیاورند.» 017 EST 003 010 آنگاه پادشاه انگشترخود را از دستش بیرون کرده، آن را به هامان بن همداتای اجاجی که دشمن یهود بود داد. 017 EST 003 011 و پادشاه به هامان گفت: «هم نقره و هم قوم را به تودادم تا هرچه در نظرت پسند آید به ایشان بکنی.» 017 EST 003 012 پس کاتبان پادشاه را در روز سیزدهم ماه اول احضار نمودند و بر وفق آنچه هامان امرفرمود، به امیران پادشاه و به والیانی که بر هرولایت بودند و بر سروران هر قوم مرقوم شد. به هر ولایت، موافق خط آن و به هر قوم موافق زبانش، به اسم اخشورش پادشاه مکتوب گردید وبه مهر پادشاه مختوم شد. 017 EST 003 013 و مکتوبات به‌دست چاپاران به همه ولایتهای پادشاه فرستاده شد تاهمه یهودیان را از جوان و پیر و طفل و زن در یک روز، یعنی سیزدهم ماه دوازدهم که ماه آذارباشد، هلاک کنند و بکشند و تلف سازند و اموال ایشان را غارت کنند. 017 EST 003 014 و تا این حکم در همه ولایتها رسانیده شود، سوادهای مکتوب به همه قومها اعلان شد که در همان روز مستعد باشند. 017 EST 003 015 پس چاپاران بیرون رفتند و ایشان را برحسب فرمان پادشاه شتابانیدند و این حکم دردارالسلطنه شوشن نافذ شد و پادشاه و هامان به نوشیدن نشستند. اما شهر شوشن مشوش بود. 017 EST 004 001 و چون مردخای از هرآنچه شده بود اطلاع یافت، مردخای جامه خود را دریده، پلاس با خاکستر در بر کرد و به میان شهر بیرون رفته، به آواز بلند فریاد تلخ برآورد. 017 EST 004 002 و تاروبروی دروازه پادشاه آمد، زیرا که جایز نبود که کسی با لباس پلاس داخل دروازه پادشاه بشود. 017 EST 004 003 و در هر ولایتی که امر و فرمان پادشاه به آن رسید، یهودیان را ماتم عظیمی و روزه و گریه ونوحه گری بود و بسیاری در پلاس و خاکسترخوابیدند. 017 EST 004 004 پس کنیزان و خواجه‌سرایان استر آمده، اورا خبر دادند و ملکه بسیار محزون شد و لباس فرستاد تا مردخای را بپوشانند و پلاس او را ازوی بگیرند، اما او قبول نکرد. 017 EST 004 005 آنگاه استر، هتاک را که یکی از خواجه‌سرایان پادشاه بود و او را به جهت خدمت وی تعیین نموده بود، خواند و او راامر فرمود که از مردخای بپرسد که این چه امراست و سببش چیست. 017 EST 004 006 پس هتاک به سعه شهرکه پیش دروازه پادشاه بود، نزد مردخای بیرون رفت. 017 EST 004 007 و مردخای او را از هرچه به او واقع شده واز مبلغ نقره‌ای که هامان به جهت هلاک ساختن یهودیان وعده داده بود که آن را به خزانه پادشاه بدهد، خبر داد. 017 EST 004 008 و سواد نوشته فرمان را که درشوشن به جهت هلاکت ایشان صادر شده بود، به او داد تا آن را به استر نشان دهد و وی را مخبرسازد و وصیت نماید که نزد پادشاه داخل شده، ازاو التماس نماید و به جهت قوم خویش از وی درخواست کند. 017 EST 004 009 پس هتاک داخل شده، سخنان مردخای را به استر بازگفت. 017 EST 004 010 و استر هتاک را جواب داده، او راامر فرمود که به مردخای بگوید 017 EST 004 011 که «جمیع خادمان پادشاه و ساکنان ولایتهای پادشاه می‌دانند که به جهت هرکس، خواه مرد و خواه زن که نزد پادشاه به صحن اندرونی بی‌اذن داخل شود، فقط یک حکم است که کشته شود، مگرآنکه پادشاه چوگان زرین را بسوی او دراز کند تازنده بماند. و سی روز است که من خوانده نشده‌ام که به حضور پادشاه داخل شوم.» 017 EST 004 012 پس سخنان استر را به مردخای باز‌گفتند. 017 EST 004 013 و مردخای گفت به استر جواب دهید: «در دل خود فکر مکن که تو در خانه پادشاه به خلاف سایر یهود، رهایی خواهی یافت. 017 EST 004 014 بلکه اگر در این وقت تو ساکت بمانی، راحت و نجات برای یهود از جای دیگر پدید خواهد شد. اما تو وخاندان پدرت هلاک خواهید گشت و کیست بداند که به جهت چنین وقت به سلطنت نرسیده‌ای.» 017 EST 004 015 پس استر فرمود به مردخای جواب دهید 017 EST 004 016 که «برو و تمامی یهود را که در شوشن یافت می‌شوند جمع کن و برای من روزه گرفته، سه شبانه‌روز چیزی مخورید و میاشامید و من نیز باکنیزانم همچنین روزه خواهیم داشت. و به همین طور، نزد پادشاه داخل خواهم شد، اگر‌چه خلاف حکم است. و اگر هلاک شدم، هلاک شدم.» 017 EST 004 017 پس مردخای رفته، موافق هرچه استر وی را وصیت کرده بود، عمل نمود. 017 EST 005 001 و در روز سوم، استر لباس ملوکانه پوشیده، به صحن دروازه اندرونی پادشاه، در مقابل خانه پادشاه بایستاد و پادشاه، بر کرسی خسروی خود در قصر سلطنت، روبروی دروازه خانه نشسته بود. 017 EST 005 002 و چون پادشاه، استر ملکه را دید که در صحن ایستاده است، او در نظر وی التفات یافت. و پادشاه چوگان طلا را که در دست داشت، به سوی استر دراز کرد و استر نزدیک آمده، نوک عصا را لمس کرد. 017 EST 005 003 و پادشاه او را گفت: «ای استر ملکه، تو را چه شده است و درخواست تو چیست؟ اگر‌چه نصف مملکت باشد، به تو داده خواهد شد.» 017 EST 005 004 استر جواب داد که «اگر به نظر پادشاه پسندآید، پادشاه با هامان امروز به ضیافتی که برای اومهیا کرده‌ام بیاید.» 017 EST 005 005 آنگاه پادشاه فرمود که «هامان را بشتابانید، تابرحسب کلام استر کرده شود.» پس پادشاه وهامان، به ضیافتی که استر برپا نموده بود آمدند. 017 EST 005 006 و پادشاه در مجلس شراب به استر گفت: «مسئول تو چیست که به تو داده خواهد شد ودرخواست تو کدام؟ اگرچه نصف مملکت باشد، برآورده خواهد شد.» 017 EST 005 007 استر در جواب گفت: «مسول و درخواست من این است، 017 EST 005 008 که اگر در نظر پادشاه التفات یافتم و اگر پادشاه مصلحت داند که مسول مرا عطافرماید و درخواست مرا بجا آورد، پادشاه وهامان به ضیافتی که به جهت ایشان مهیا می‌کنم بیایند و فردا امر پادشاه را بجا خواهم آورد.» 017 EST 005 009 پس در آن روز هامان شادمان و مسرور شده، بیرون رفت. لیکن چون هامان، مردخای را نزددروازه پادشاه دید که به حضور او برنمی خیزد وحرکت نمی کند، آنگاه هامان بر مردخای به شدت غضبناک شد. 017 EST 005 010 اما هامان خودداری نموده، به خانه خود رفت و فرستاده، دوستان خویش و زن خود زرش را خواند. 017 EST 005 011 و هامان برای ایشان، فراوانی توانگری خود و کثرت پسران خویش را و تمامی عظمتی را که پادشاه به او داده و او را بر سایر روسا و خدام پادشاه برتری داده بود، بیان کرد. 017 EST 005 012 و هامان گفت: «استر ملکه نیز کسی را سوای من به ضیافتی که برپا کرده بود، همراه پادشاه دعوت نفرمود و فردا نیز او مراهمراه پادشاه دعوت کرده است. 017 EST 005 013 لیکن همه این چیزها نزد من هیچ است، مادامی که مردخای یهود را می‌بینم که در دروازه پادشاه نشسته است.» 017 EST 005 014 آنگاه زوجه‌اش زرش و همه دوستانش اورا گفتند: «داری به بلندی پنجاه ذراع بسازند وبامدادان، به پادشاه عرض کن که مردخای را بر آن مصلوب سازند. پس با پادشاه با شادمانی به ضیافت برو.» و این سخن به نظر هامان پسند آمده، امر کرد تا دار را حاضر کردند. 017 EST 006 001 در آن شب، خواب از پادشاه برفت و امرفرمود که کتاب تذکره تواریخ ایام رابیاورند تا آن را در حضور پادشاه بخوانند. 017 EST 006 002 و درآن، نوشته‌ای یافتند که مردخای درباره بغتان وترش خواجه‌سرایان پادشاه و حافظان آستانه وی که قصد دست درازی بر اخشورش پادشاه کرده بودند، خبر داده بود. 017 EST 006 003 و پادشاه پرسید که «چه حرمت و عزت به عوض این (خدمت ) به مردخای عطا شد؟» بندگان پادشاه که او را خدمت می‌کردند جواب دادند که «برای او چیزی نشد.» 017 EST 006 004 پادشاه گفت: «کیست در حیاط؟» (و هامان به حیاط بیرونی خانه پادشاه آمده بود تا به پادشاه عرض کند که مردخای را برداری که برایش حاضر ساخته بود مصلوب کنند. ) 017 EST 006 005 و خادمان پادشاه وی را گفتند: «اینک هامان در حیاطایستاده است.» پادشاه فرمود تا داخل شود. 017 EST 006 006 و چون هامان داخل شد پادشاه وی را گفت: «با کسی‌که پادشاه رغبت دارد که او را تکریم نماید، چه باید کرد؟» و هامان در دل خود فکرکرد: «کیست غیر از من که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت داشته باشد؟» 017 EST 006 007 پس هامان به پادشاه گفت: «برای شخصی که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت دارد، 017 EST 006 008 لباس ملوکانه را که پادشاه می‌پوشد و اسبی را که پادشاه بر آن سوار می‌شودو تاج ملوکانه‌ای را که بر سر او نهاده می‌شود، بیاورند. 017 EST 006 009 و لباس و اسب را به‌دست یکی ازامرای مقرب ترین پادشاه بدهند و آن را به شخصی که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت داردبپوشانند و بر اسب‌سوار کرده، و در کوچه های شهر بگردانند و پیش روی او ندا کنند که با کسی‌که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت دارد، چنین کرده خواهد شد.» 017 EST 006 010 آنگاه پادشاه به هامان فرمود: «آن لباس واسب را چنانکه گفتی به تعجیل بگیر و با مردخای یهود که در دروازه پادشاه نشسته است، چنین معمول دار و از هرچه گفتی چیزی کم نشود.» 017 EST 006 011 پس هامان آن لباس و اسب را گرفت ومردخای را پوشانیده و او را سوار کرده، درکوچه های شهر گردانید و پیش روی او ندامی کرد که «با کسی‌که پادشاه به تکریم نمودن اورغبت دارد چنین کرده خواهد شد.» 017 EST 006 012 ومردخای به دروازه پادشاه مراجعت کرد. اماهامان ماتم‌کنان و سرپوشیده، به خانه خودبشتافت. 017 EST 006 013 و هامان به زوجه خود زرش و همه دوستان خویش، ماجرای خود را حکایت نمود وحکیمانش و زنش زرش او را گفتند: «اگر این مردخای که پیش وی آغاز افتادن نمودی از نسل یهود باشد، بر او غالب نخواهی آمد، بلکه البته پیش او خواهی افتاد.» 017 EST 006 014 و ایشان هنوز با اوگفتگو می‌کردند که خواجه‌سرایان پادشاه رسیدند تا هامان را به ضیافتی که استر مهیا ساخته بود، به تعجیل ببرند. 017 EST 007 001 پس پادشاه و هامان نزد استر ملکه به ضیافت حاضر شدند. 017 EST 007 002 و پادشاه در روزدوم نیز در مجلس شراب به استر گفت: «ای استرملکه، مسول تو چیست که به تو داده خواهد شد ودرخواست تو کدام؟ اگر‌چه نصف مملکت باشدبجا آورده خواهد شد.» 017 EST 007 003 استر ملکه جواب داد و گفت: «ای پادشاه، اگر در نظر تو التفات یافته باشم و اگر پادشاه راپسند آید، جان من به مسول من و قوم من به درخواست من، به من بخشیده شود. 017 EST 007 004 زیرا که من و قومم فروخته شده‌ایم که هلاک و نابود و تلف شویم و اگر به غلامی و کنیزی فروخته می‌شدیم، سکوت می‌نمودم با آنکه مصیبت ما نسبت به ضرر پادشاه هیچ است.» 017 EST 007 005 آنگاه اخشورش پادشاه، استر ملکه راخطاب کرده، گفت: «آن کیست و کجا است که جسارت نموده است تا چنین عمل نماید؟» 017 EST 007 006 استر گفت: «عدو و دشمن، همین هامان شریراست.» آنگاه هامان در حضور پادشاه و ملکه به لرزه درآمد. 017 EST 007 007 و پادشاه غضبناک شده، از مجلس شراب برخاسته، به باغ قصر رفت. و چون هامان دید که بلا از جانب پادشاه برایش مهیا است برپا شد تانزد استر ملکه برای جان خود تضرع نماید. 017 EST 007 008 وچون پادشاه از باغ قصر به‌جای مجلس شراب برگشت، هامان بر بستری که استر بر آن می‌بودافتاده بود، پس پادشاه گفت: «آیا ملکه را نیز به حضور من در خانه بی‌عصمت می‌کند؟» سخن هنوز بر زبان پادشاه می‌بود که روی هامان راپوشانیدند. 017 EST 007 009 آنگاه حربونا، یکی ازخواجه‌سرایانی که در حضور پادشاه می‌بودند، گفت: «اینک دار پنجاه ذراعی نیز که هامان آن رابه جهت مردخای که آن سخن نیکو را برای پادشاه گفته است مهیا نموده، در خانه هامان حاضر است.» پادشاه فرمود که «او را بر آن مصلوب سازید.» 017 EST 007 010 پس هامان را بر داری که برای مردخای مهیا کرده بود، مصلوب ساختند و غضب پادشاه فرو نشست. 017 EST 008 001 در آنروز اخشورش پادشاه، خانه هامان، دشمن یهود را به استر ملکه ارزانی داشت. و مردخای در حضور پادشاه داخل شد، زیرا که استر او را از نسبتی که با وی داشت خبر داده بود. 017 EST 008 002 و پادشاه انگشتر خود را که از هامان گرفته بودبیرون کرده، به مردخای داد و استر مردخای را برخانه هامان گماشت. 017 EST 008 003 و استر بار دیگر به پادشاه عرض کرد و نزد پایهای او افتاده، بگریست و از اوالتماس نمود که شر هامان اجاجی و تدبیری را که برای یهودیان کرده بود، باطل سازد. 017 EST 008 004 پس پادشاه چوگان طلا را بسوی استر دراز کرد و استربرخاسته، به حضور پادشاه ایستاد 017 EST 008 005 و گفت: «اگرپادشاه را پسند آید و من در حضور او التفات یافته باشم و پادشاه این امر را صواب بیند و اگر من منظور نظر او باشم، مکتوبی نوشته شود که آن مراسله را که هامان بن همداتای اجاجی تدبیرکرده و آنها را برای هلاکت یهودیانی که در همه ولایتهای پادشاه می‌باشند نوشته است، باطل سازد. 017 EST 008 006 زیرا که من بلایی را که بر قومم واقع می‌شود چگونه توانم دید؟ و هلاکت خویشان خود را چگونه توانم نگریست؟» 017 EST 008 007 آنگاه اخشورش پادشاه به استر ملکه و مردخای یهودی فرمود: «اینک خانه هامان را به استر بخشیدم و او را به‌سبب دست درازی به یهودیان به دار کشیده‌اند. 017 EST 008 008 و شما آنچه را که درنظرتان پسند آید، به اسم پادشاه به یهودیان بنویسید و آن را به مهر پادشاه مختوم سازید، زیراهرچه به اسم پادشاه نوشته شود و به مهر پادشاه مختوم گردد کسی نمی تواند آن را تبدیل نماید.» 017 EST 008 009 پس در آن ساعت، در روز بیست و سوم ماه سوم که ماه سیوان باشد، کاتبان پادشاه را احضارکردند و موافق هر‌آنچه مردخای امر فرمود، به یهودیان و امیران و والیان و روسای ولایتها یعنی صد و بیست و هفت ولایت که از هند تا حبش بودنوشتند. به هر ولایت، موافق خط آن و به هر قوم، موافق زبان آن و به یهودیان، موافق خط و زبان ایشان. 017 EST 008 010 و مکتوبات را به اسم اخشورش پادشاه نوشت و به مهر پادشاه مختوم ساخته، آنها را به‌دست چاپاران اسب‌سوار فرستاد و ایشان براسبان تازی که مختص خدمت پادشاه و کره های مادیانهای او بودند، سوار شدند. 017 EST 008 011 و در آنهاپادشاه به یهودیانی که در همه شهرها بودند، اجازت داد که جمع شده، به جهت جانهای خودمقاومت نمایند و تمامی قوت قومها و ولایتها راکه قصد اذیت ایشان می‌داشتند، با اطفال و زنان ایشان هلاک سازند و بکشند و تلف نمایند واموال ایشان را تاراج کنند. 017 EST 008 012 در یک روز یعنی در سیزدهم ماه دوازدهم که ماه آذار باشد در همه ولایتهای اخشورش پادشاه. 017 EST 008 013 و تا این حکم درهمه ولایتها رسانیده شود، سوادهای مکتوب به همه قومها اعلان شد که در همان روز یهودیان مستعد باشند تا از دشمنان خود انتقام بگیرند. 017 EST 008 014 پس چاپاران بر اسبان تازی که مختص خدمت پادشاه بود، روانه شدند و ایشان را بر حسب حکم پادشاه شتابانیده، به تعجیل روانه ساختند و حکم، در دارالسلطنه شوشن نافذ شد. 017 EST 008 015 و مردخای از حضور پادشاه با لباس ملوکانه لاجوردی و سفید و تاج بزرگ زرین و ردای کتان نازک ارغوانی بیرون رفت و شهر شوشن شادی ووجد نمودند، 017 EST 008 016 و برای یهودیان، روشنی وشادی و سرور و حرمت پدید آمد. 017 EST 008 017 و در همه ولایتها و جمیع شهرها در هر جایی که حکم وفرمان پادشاه رسید، برای یهودیان، شادمانی وسرور و بزم و روز خوش بود و بسیاری ازقوم های زمین به دین یهود گرویدند زیرا که ترس یهودیان بر ایشان مستولی گردیده بود. 017 EST 009 001 و در روز سیزدهم ماه دوازدهم که ماه آذارباشد، هنگامی که نزدیک شد که حکم وفرمان پادشاه را جاری سازند و دشمنان یهودمنتظر می‌بودند که بر ایشان استیلا یابند، این همه برعکس شد که یهودیان بر دشمنان خویش استیلا یافتند. 017 EST 009 002 و یهودیان در شهرهای خود درهمه ولایتهای اخشورش پادشاه جمع شدند تا برآنانی که قصد اذیت ایشان داشتند، دست بیندازندو کسی با ایشان مقاومت ننمود زیرا که ترس ایشان بر همه قومها مستولی شده بود. 017 EST 009 003 و جمیع روسای ولایتها و امیران و والیان و عاملان پادشاه، یهودیان را اعانت کردند زیرا که ترس مردخای برایشان مستولی شده بود، 017 EST 009 004 چونکه مردخای درخانه پادشاه معظم شده بود و آوازه او در جمیع ولایتها شایع گردیده و این مردخای آن فان بزرگتر می‌شد. 017 EST 009 005 پس یهودیان جمیع دشمنان خود را به دم شمشیر زده، کشتند و هلاک کردند و با ایشان هرچه خواستند، به عمل آوردند. 017 EST 009 006 و یهودیان دردارالسلطنه شوشن پانصد نفر را به قتل رسانیده، هلاک کردند. 017 EST 009 007 و فرشنداطا و دلفون و اسفاتا، 017 EST 009 008 وفوراتا و ادلیا و اریداتا، 017 EST 009 009 و فرمشتا و اریسای واریدای و یزاتا، 017 EST 009 010 یعنی ده پسر هامان بن همداتای، دشمن یهود را کشتند، لیکن دست خود را به تاراج نگشادند. 017 EST 009 011 در آن روز، عدد آنانی را که در دارالسلطنه شوشن کشته شدند به حضور پادشاه عرضه داشتند. 017 EST 009 012 و پادشاه به استر ملکه گفت که «یهودیان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر و ده پسر هامان را کشته و هلاک کرده‌اند. پس در سایرولایتهای پادشاه چه کرده‌اند؟ حال مسول توچیست که به تو داده خواهد شد و دیگر‌چه درخواست داری که برآورده خواهد گردید؟» 017 EST 009 013 استر گفت: «اگر پادشاه را پسند آید به یهودیانی که در شوشن می‌باشند، اجازت داده شود که فردا نیز مثل فرمان امروز عمل نمایند وده پسر هامان را بردار بیاویزند.» 017 EST 009 014 و پادشاه فرمود که چنین بشود و حکم در شوشن نافذگردید و ده پسر هامان را به دار آویختند. 017 EST 009 015 ویهودیانی که در شوشن بودند، در روز چهاردهم ماه آذار نیز جمع شده، سیصد نفر را در شوشن کشتند، لیکن دست خود را به تاراج نگشادند. 017 EST 009 016 وسایر یهودیانی که در ولایتهای پادشاه بودندجمع شده، برای جانهای خود مقاومت نمودند وچون هفتاد و هفت هزار نفر از مبغضان خویش راکشته بودند، از دشمنان خود آرامی یافتند. امادست خود را به تاراج نگشادند. 017 EST 009 017 این، در روز سیزدهم ماه آذار (واقع شد) ودر روز چهاردهم ماه، آرامی یافتند و آن را روزبزم و شادمانی نگاه داشتند. 017 EST 009 018 و یهودیانی که در شوشن بودند، در سیزدهم و چهاردهم آن ماه جمع شدند و در روز پانزدهم ماه آرامی یافتند وآن را روز بزم و شادمانی نگاه داشتند. 017 EST 009 019 بنابراین، یهودیان دهاتی که در دهات بی‌حصار ساکنند، روز چهاردهم ماه آذار را روز شادمانی و بزم وروز خوش نگاه می‌دارند و هدایا برای یکدیگرمی فرستند. 017 EST 009 020 و مردخای این مطالب را نوشته، مکتوبات را نزد تمامی یهودیانی که در همه ولایتهای اخشورش پادشاه بودند، از نزدیک و دور فرستاد، 017 EST 009 021 تا بر ایشان فریضه‌ای بگذارد که روز چهاردهم و روز پانزدهم ماه آذار را سال به سال عید نگاه دارند. 017 EST 009 022 چونکه در آن روزها، یهودیان ازدشمنان خود آرامی یافتند و در آن ماه، غم ایشان به شادی و ماتم ایشان به روز خوش مبدل گردید. لهذا آنها را روزهای بزم و شادی نگاه بدارند وهدایا برای یکدیگر و بخششها برای فقیران بفرستند. 017 EST 009 023 پس یهودیان آنچه را که خود به عمل نمودن آن شروع کرده بودند و آنچه را که مردخای به ایشان نوشته بود، بر خود فریضه ساختند. 017 EST 009 024 زیرا که هامان بن همداتای اجاجی، دشمن تمامی یهود، قصد هلاک نمودن یهودیان کرده و فور یعنی قرعه برای هلاکت و تلف نمودن ایشان انداخته بود. 017 EST 009 025 اما چون این امر به سمع پادشاه رسید، مکتوب حکم داد که قصد بدی که برای یهود اندیشیده بود، بر سر خودش برگردانیده شود و او را با پسرانش بر دار کشیدند. 017 EST 009 026 از این جهت آن روزها را از اسم فور، فوریم نامیدند، و موافق تمامی مطلب این مکتوبات و آنچه خود ایشان در این امر دیده بودند و آنچه برایشان وارد آمده بود، 017 EST 009 027 یهودیان این را فریضه ساختند و آن را بر ذمه خود و ذریت خویش وهمه کسانی که به ایشان ملصق شوند، گرفتند که تبدیل نشود و آن دو روز را برحسب کتابت آنها وزمان معین آنها سال به سال نگاه دارند. 017 EST 009 028 و آن روزها را در همه طبقات و قبایل وولایتها و شهرها بیاد آورند و نگاه دارند و این‌روزهای فوریم، از میان یهود منسوخ نشود ویادگاری آنها از ذریت ایشان نابود نگردد. 017 EST 009 029 واستر ملکه، دختر ابیحایل و مردخای یهودی، به اقتدار تمام نوشتند تا این مراسله دوم را درباره فوریم برقرار نمایند. 017 EST 009 030 و مکتوبات، مشتمل برسخنان سلامتی و امنیت نزد جمیع یهودیانی که در صد و بیست و هفت ولایت مملکت اخشورش بودند، فرستاد، 017 EST 009 031 تا این دو روز فوریم را در زمان معین آنها فریضه قرار دهند، چنانکه مردخای یهودی و استر ملکه بر ایشان فریضه قرار دادند و ایشان آن را بر ذمه خود و ذریت خویش گرفتند، به یادگاری ایام روزه و تضرع ایشان. 017 EST 009 032 پس سنن این فوریم، به فرمان استر فریضه شد و در کتاب مرقوم گردید. 017 EST 010 001 و اخشورش پادشاه بر زمینها و جزایردریا جزیه گذارد، 017 EST 010 002 و جمیع اعمال قوت و توانایی او و تفصیل عظمت مردخای که چگونه پادشاه او را معظم ساخت، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان مادی و فارس مکتوب نیست؟ 017 EST 010 003 زیرا که مردخای یهودی، بعد ازاخشورش پادشاه، شخص دوم بود و در میان یهود محترم و نزد جمعیت برادران خویش مقبول شده، سعادتمندی قوم خویش رامی طلبید و برای تمامی ابنای جنس خود، سخنان صلح‌آمیز می‌گفت. مقبول شده، سعادتمندی قوم خویش رامی طلبید و برای تمامی ابنای جنس خود، سخنان صلح‌آمیز می‌گفت. # # BOOK 018 JOB Job ایّوب 018 JOB 001 001 در زمین عوص، مردی بود که ایوب نام داشت و آن مرد کامل و راست و خداترس بود و از بدی اجتناب می‌نمود. 018 JOB 001 002 و برای او، هفت پسر و سه دختر زاییده شدند. 018 JOB 001 003 و اموال او هفت هزار گوسفند و سه هزار شتر و پانصد جفت گاو وپانصد الاغ ماده بود و نوکران بسیار کثیر داشت وآن مرد از تمامی بنی مشرق بزرگتر بود. 018 JOB 001 004 و پسرانش می‌رفتند و در خانه هر یکی ازایشان، در روزش مهمانی می‌کردند و فرستاده، سه خواهر خود را دعوت می‌نمودند تا با ایشان اکل و شرب بنمایند. 018 JOB 001 005 و واقع می‌شد که چون دوره روزهای مهمانی‌ایشان بسر می‌رفت، ایوب فرستاده، ایشان را تقدیس می‌نمود و بامدادان برخاسته، قربانی های سوختنی، به شماره همه ایشان می‌گذرانید، زیرا ایوب می‌گفت: «شایدپسران من گناه کرده، خدا را در دل خود ترک نموده باشند» و ایوب همیشه چنین می‌کرد. 018 JOB 001 006 و روزی واقع شد که پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند حاضر شوند و شیطان نیز در میان ایشان آمد. 018 JOB 001 007 و خداوند به شیطان گفت: «از کجاآمدی؟» شیطان در جواب خداوند گفت: «ازتردد کردن در زمین و سیر کردن در آن.» 018 JOB 001 008 خداوندبه شیطان گفت: «آیا در بنده من ایوب تفکر کردی که مثل او در زمین نیست؟ مرد کامل وراست و خداترس که از گناه اجتناب می‌کند.» 018 JOB 001 009 شیطان در جواب خداوند گفت: «آیا ایوب مجان از خدا می‌ترسد؟ 018 JOB 001 010 آیا تو گرد او و گردخانه او و گرد همه اموال او، به هر طرف حصارنکشیدی و اعمال دست او را برکت ندادی ومواشی او در زمین منتشر نشد؟ 018 JOB 001 011 لیکن الان دست خود را دراز کن و تمامی مایملک او رالمس نما و پیش روی تو، تو را ترک خواهدنمود.» 018 JOB 001 012 خداوند به شیطان گفت: «اینک همه اموالش در دست تو است، لیکن دستت را بر خوداو دراز مکن.» پس شیطان از حضور خداوندبیرون رفت. 018 JOB 001 013 و روزی واقع شد که پسران و دخترانش درخانه برادر بزرگ خود می‌خوردند و شراب می‌نوشیدند. 018 JOB 001 014 و رسولی نزد ایوب آمده، گفت: «گاوان شیار می‌کردند و ماده الاغان نزد آنهامی چریدند. 018 JOB 001 015 و سابیان بر آنها حمله آورده، بردند و جوانان را به دم شمشیر کشتند و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.» 018 JOB 001 016 و اوهنوز سخن می‌گفت که دیگری آمده، گفت: «آتش خدا از آسمان افتاد و گله و جوانان راسوزانیده، آنها را هلاک ساخت و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.» 018 JOB 001 017 و او هنوزسخن می‌گفت که دیگری آمده، گفت: «کلدانیان سه فرقه شدند و بر شتران هجوم آورده، آنها را بردند و جوانان را به دم شمشیر کشتند و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.» 018 JOB 001 018 و اوهنوز سخن می‌گفت که دیگری آمده، گفت: «پسران و دخترانت در خانه برادر بزرگ خودمی خوردند و شراب می‌نوشیدند 018 JOB 001 019 که اینک بادشدیدی از طرف بیابان آمده، چهار گوشه خانه رازد و بر جوانان افتاد که مردند و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.» 018 JOB 001 020 آنگاه ایوب برخاسته، جامه خود را درید وسر خود را تراشید و به زمین افتاده، سجده کرد 018 JOB 001 021 و گفت: «برهنه از رحم مادر خود بیرون آمدم وبرهنه به آنجا خواهم برگشت؛ خداوند داد وخداوند گرفت و نام خداوند متبارک باد.» 018 JOB 001 022 دراین همه، ایوب گناه نکرد و به خدا جهالت نسبت نداد. 018 JOB 002 001 و روزی واقع شد که پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند حاضر شوند، و شیطان نیزدر میان ایشان آمد تا به حضور خداوند حاضرشود. 018 JOB 002 002 و خداوند به شیطان گفت: «از کجاآمدی؟» شیطان در جواب خداوند گفت: «ازتردد نمودن در جهان و از سیر کردن در آن.» 018 JOB 002 003 خداوند به شیطان گفت: «آیا در بنده من ایوب تفکر نمودی که مثل او در زمین نیست؟ مرد کامل و راست و خداترس که از بدی اجتناب می‌نمایدو تا الان کاملیت خود را قایم نگاه می‌دارد، هرچند مرا بر آن واداشتی که او را بی‌سبب اذیت رسانم.» 018 JOB 002 004 شیطان در جواب خداوند گفت: «پوست به عوض پوست، و هر‌چه انسان داردبرای جان خود خواهد داد. 018 JOB 002 005 لیکن الان دست خود را دراز کرده، استخوان و گوشت او را لمس نما و تو را پیش روی تو ترک خواهد نمود.» 018 JOB 002 006 خداوند به شیطان گفت: «اینک او در دست تواست، لیکن جان او را حفظ کن.» 018 JOB 002 007 پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفته، ایوب را از کف پا تا کله‌اش به دملهای سخت مبتلا ساخت. 018 JOB 002 008 و او سفالی گرفت تا خود را با آن بخراشد و در میان خاکستر نشسته بود. 018 JOB 002 009 و زنش او را گفت: «آیا تا بحال کاملیت خود را نگاه می‌داری؟ خدا را ترک کن و بمیر.» 018 JOB 002 010 او وی را گفت: «مثل یکی از زنان ابله سخن می‌گویی! آیا نیکویی را از خدا بیابیم و بدی رانیابیم؟» در این همه، ایوب به لبهای خود گناه نکرد. 018 JOB 002 011 و چون سه دوست ایوب، این همه بدی راکه بر او واقع شده بود شنیدند، هر یکی از مکان خود، یعنی الیفاز تیمانی و بلدد شوحی و سوفرنعماتی روانه شدند و با یکدیگر همداستان گردیدند که آمده، او را تعزیت گویند و تسلی دهند. 018 JOB 002 012 و چون چشمان خود را از دور بلندکرده، او را نشناختند، آواز خود را بلند نموده، گریستند و هر یک جامه خود را دریده، خاک بسوی آسمان بر سر خود افشاندند. 018 JOB 002 013 و هفت روز و هفت شب همراه او بر زمین نشستند و کسی با وی سخنی نگفت چونکه دیدند که درد او بسیارعظیم است. 018 JOB 003 001 و بعد از آن ایوب دهان خود را باز کرده، روز خود را نفرین کرد. 018 JOB 003 002 و ایوب متکلم شده، گفت: 018 JOB 003 003 «روزی که در آن متولد شدم، هلاک شود و شبی که گفتند مردی در رحم قرار گرفت، 018 JOB 003 004 آن روز تاریکی شود. و خدا از بالا بر آن اعتنانکند و روشنایی بر او نتابد. 018 JOB 003 005 تاریکی و سایه موت، آن را به تصرف آورند. ابر بر آن ساکن شود. کسوفات روز آن را بترساند. 018 JOB 003 006 و آن شب را ظلمت غلیظ فرو‌گیرد و در میان روزهای سال شادی نکند، و به شماره ماهها داخل نشود. 018 JOB 003 007 اینک آن شب نازاد باشد. و آواز شادمانی در آن شنیده نشود. 018 JOB 003 008 لعنت کنندگان روز، آن را نفرین نمایند، که در برانگیزانیدن لویاتان ماهر می‌باشند. 018 JOB 003 009 ستارگان شفق آن، تاریک گردد و انتظار نوربکشد و نباشد، و مژگان سحر را نبیند، 018 JOB 003 010 چونکه درهای رحم مادرم را نبست، و مشقت را ازچشمانم مستور نساخت. 018 JOB 003 011 «چرا از رحم مادرم نمردم؟ و چون از شکم بیرون آمدم چرا جان ندادم؟ 018 JOB 003 012 چرا زانوها مراقبول کردند، و پستانها تا مکیدم؟ 018 JOB 003 013 زیرا تا بحال می‌خوابیدم و آرام می‌شدم. در خواب می‌بودم واستراحت می‌یافتم. 018 JOB 003 014 با پادشاهان و مشیران جهان، که خرابه‌ها برای خویشتن بنا نمودند، 018 JOB 003 015 یابا سروران که طلا داشتند، و خانه های خود را ازنقره پر ساختند. 018 JOB 003 016 یا مثل سقط پنهان شده نیست می‌بودم، مثل بچه هایی که روشنایی را ندیدند. 018 JOB 003 017 در آنجا شریران از شورش باز می‌ایستند، و درآنجا خستگان می‌آرامند، 018 JOB 003 018 در آنجا اسیران دراطمینان با هم ساکنند، و آواز کارگذاران رانمی شنوند. 018 JOB 003 019 کوچک و بزرگ در آنجا یک‌اند. وغلام از آقایش آزاد است. 018 JOB 003 020 چرا روشنی به مستمند داده شود؟ و زندگی به تلخ جانان؟ 018 JOB 003 021 که انتظار موت را می‌کشند و یافت نمی شود، و برای آن حفره می‌زنند بیشتر از گنجها. 018 JOB 003 022 که شادی وابتهاج می‌نمایند و مسرور می‌شوند چون قبر رامی یابند؟ 018 JOB 003 023 چرا نور داده می‌شود به کسی‌که راهش مستور است، که خدا اطرافش را مستورساخته است؟ 018 JOB 003 024 زیرا که ناله من، پیش از خوراکم می‌آید و نعره من، مثل آب ریخته می‌شود، 018 JOB 003 025 زیرا ترسی که از آن می‌ترسیدم، بر من واقع شد. و آنچه از آن بیم داشتم بر من رسید. 018 JOB 003 026 مطمئن و آرام نبودم و راحت نداشتم وپریشانی بر من آمد.» 018 JOB 004 001 و الیفاز تیمانی در جواب گفت: 018 JOB 004 002 «اگر کسی جرات کرده، با تو سخن گوید، آیا تورا ناپسند می‌آید؟ لیکن کیست که بتواند از سخن‌گفتن بازایستد؟ 018 JOB 004 003 اینک بسیاری را ادب آموخته‌ای و دستهای ضعیف را تقویت داده‌ای. 018 JOB 004 004 سخنان تو لغزنده را قایم داشت، و تو زانوهای لرزنده را تقویت دادی. 018 JOB 004 005 لیکن الان به تو رسیده است و ملول شده‌ای، تو را لمس کرده است وپریشان گشته‌ای. 018 JOB 004 006 آیا توکل تو بر تقوای تونیست؟ و امید تو بر کاملیت رفتار تو نی؟ 018 JOB 004 007 الان فکر کن! کیست که بی‌گناه هلاک شد؟ و راستان درکجا تلف شدند؟ 018 JOB 004 008 چنانکه من دیدم آنانی که شرارت را شیار می‌کنند و شقاوت را می‌کارندهمان را می‌دروند. 018 JOB 004 009 از نفخه خدا هلاک می‌شوندو از باد غضب او تباه می‌گردند. 018 JOB 004 010 غرش شیر ونعره سبع و دندان شیربچه‌ها شکسته می‌شود. 018 JOB 004 011 شیر نر از نابودن شکار هلاک می‌شود وبچه های شیر ماده پراکنده می‌گردند. 018 JOB 004 012 «سخنی به من در خفا رسید، و گوش من آواز نرمی از آن احساس نمود. 018 JOB 004 013 در تفکرها ازرویاهای شب، هنگامی که خواب سنگین بر مردم غالب شود، 018 JOB 004 014 خوف و لرز بر من مستولی شد که جمیع استخوانهایم را به جنبش آورد. 018 JOB 004 015 آنگاه روحی از پیش روی من گذشت، و مویهای بدنم برخاست. 018 JOB 004 016 در آنجا ایستاد، اما سیمایش راتشخیص ننمودم. صورتی در‌پیش نظرم بود. خاموشی بود و آوازی شنیدم 018 JOB 004 017 که آیا انسان به حضور خدا عادل شمرده شود؟ و آیا مرد در نظرخالق خود طاهر باشد؟ 018 JOB 004 018 اینک بر خادمان خوداعتماد ندارد، و به فرشتگان خویش، حماقت نسبت می‌دهد. 018 JOB 004 019 پس چند مرتبه زیاده به ساکنان خانه های گلین، که اساس ایشان در غبار است، که مثل بید فشرده می‌شوند! 018 JOB 004 020 از صبح تا شام خردمی شوند، تا به ابد هلاک می‌شوند و کسی آن را به‌خاطر نمی آورد. 018 JOB 004 021 آیا طناب خیمه ایشان ازایشان کنده نمی شود؟ پس بدون حکمت می‌میرند. 018 JOB 005 001 «الان استغاثه کن و آیا کسی هست که تو راجواب دهد؟ و به کدامیک از مقدسان توجه خواهی نمود؟ 018 JOB 005 002 زیرا غصه، احمق رامی کشد و حسد، ابله را می‌میراند. 018 JOB 005 003 من احمق رادیدم که ریشه می‌گرفت و ناگهان مسکن او رانفرین کردم. 018 JOB 005 004 فرزندان او از امنیت دور هستند ودر دروازه پایمال می‌شوند و رهاننده‌ای نیست. 018 JOB 005 005 که گرسنگان محصول او را می‌خورند، و آن رانیز از میان خارها می‌چینند، و دهان تله برای دولت ایشان باز است. 018 JOB 005 006 زیرا که بلا از غبار درنمی آید، و مشقت از زمین نمی روید. 018 JOB 005 007 بلکه انسان برای مشقت مولود می‌شود، چنانکه شراره‌ها بالامی پرد. 018 JOB 005 008 و لکن من نزد خدا طلب می‌کردم، ودعوی خود را بر خدا می‌سپردم، 018 JOB 005 009 که اعمال عظیم و بی‌قیاس می‌کند و عجایب بی‌شمار؛ 018 JOB 005 010 که بر روی زمین باران می‌باراند، و آب بر روی صخره‌ها جاری می‌سازد، 018 JOB 005 011 تا مسکینان را به مقام بلند برساند، و ماتمیان به سلامتی سرافراشته شوند. 018 JOB 005 012 که فکرهای حیله گران را باطل می‌سازد، به طوری که دستهای ایشان هیچ کار مفیدنمی تواند کرد. 018 JOB 005 013 که حکیمان را در حیله ایشان گرفتار می‌سازد، و مشورت مکاران مشوش می‌شود. 018 JOB 005 014 در روز به تاریکی برمی خورند و به وقت ظهر، مثل شب کورانه راه می‌روند. 018 JOB 005 015 که مسکین را از شمشیر دهان ایشان، و از دست زورآور نجات می‌دهد. 018 JOB 005 016 پس امید، برای ذلیل پیدا می‌شود و شرارت دهان خود را می‌بندد. 018 JOB 005 017 «هان، خوشابحال شخصی که خدا تنبیهش می‌کند. پس تادیب قادر مطلق را خوار مشمار. 018 JOB 005 018 زیرا که او مجروح می‌سازد و التیام می‌دهد، ومی کوبد و دست او شفا می‌دهد. 018 JOB 005 019 در شش بلا، تو را نجات خواهد داد و در هفت بلا، هیچ ضرر برتو نخواهد رسید. 018 JOB 005 020 در قحط تو را از موت فدیه خواهد داد، و در جنگ از دم شمشیر. 018 JOB 005 021 ازتازیانه زبان پنهان خواهی ماند، و چون هلاکت آید، از آن نخواهی ترسید. 018 JOB 005 022 بر خرابی وتنگسالی خواهی خندید، و از وحوش زمین بیم نخواهی داشت. 018 JOB 005 023 زیرا با سنگهای صحراهمداستان خواهی بود، و وحوش صحرا با توصلح خواهند کرد. 018 JOB 005 024 و خواهی دانست که خیمه تو ایمن است، و مسکن خود را تجسس خواهی کرد و چیزی مفقود نخواهی یافت. 018 JOB 005 025 وخواهی دانست که ذریتت کثیر است و اولاد تومثل علف زمین. 018 JOB 005 026 و در شیخوخیت به قبرخواهی رفت، مثل بافه گندم که در موسمش برداشته می‌شود. 018 JOB 005 027 اینک این را تفتیش نمودیم وچنین است، پس تو این را بشنو و برای خویشتن بدان.» 018 JOB 006 001 و ایوب جواب داده، گفت: 018 JOB 006 002 «کاش که غصه من سنجیده شود. و مشقت مرا درمیزان با آن بگذارند. 018 JOB 006 003 زیرا که الان از ریگ دریاسنگینتر است. از این سبب سخنان من بیهوده می‌باشد. 018 JOB 006 004 زیرا تیرهای قادرمطلق در اندرون من است. و روح من زهر آنها را می‌آشامد، و ترسهای خدا بر من صف آرایی می‌کند. 018 JOB 006 005 آیا گورخر باداشتن علف عرعر می‌کند؟ و یا گاو بر آذوقه خودبانگ می‌زند؟ 018 JOB 006 006 آیا چیز بی‌مزه، بی‌نمک خورده می‌شود؟ و یا در سفیده تخم، طعم می‌باشد؟ 018 JOB 006 007 جان من از لمس نمودن آنها کراهت دارد. آنهابرای من مثل خوراک، زشت است. 018 JOB 006 008 «کاش که مسالت من برآورده شود، و خداآرزوی مرا به من بدهد! 018 JOB 006 009 و خدا راضی شود که مرا خرد کند، و دست خود را بلند کرده، مرامنقطع سازد! 018 JOB 006 010 آنگاه معهذا مرا تسلی می‌شد ودر عذاب الیم شاد می‌شدم، چونکه کلمات حضرت قدوس را انکار ننمودم. 018 JOB 006 011 من چه قوت دارم که انتظار بکشم و عاقبت من چیست که صبرنمایم؟ 018 JOB 006 012 آیا قوت من قوت سنگها است؟ و یاگوشت من برنج است؟ 018 JOB 006 013 آیا بالکل بی‌اعانت نیستم؟ و مساعدت از من مطرود نشده است؟ 018 JOB 006 014 حق شکسته دل از دوستش ترحم است، اگر‌چه هم ترس قادر مطلق را ترک نماید. 018 JOB 006 015 اما برادران من مثل نهرها مرا فریب دادند، مثل رودخانه وادیها که می‌گذرند. 018 JOB 006 016 که از یخ سیاه فام می‌باشند، و برف در آنها مخفی است. 018 JOB 006 017 وقتی که آب از آنها می‌رود، نابود می‌شوند. و چون گرماشود، از جای خود ناپدید می‌گردند. 018 JOB 006 018 کاروانیان از راه خود منحرف می‌شوند، و در بیابان داخل شده، هلاک می‌گردند. 018 JOB 006 019 کاروانیان تیما به آنهانگران بودند. قافله های سبا امید آن را داشتند. 018 JOB 006 020 از امید خود خجل گردیدند. به آنجا رسیدند وشرمنده گشتند. 018 JOB 006 021 زیرا که الان شما مثل آنهاشده‌اید، مصیبتی دیدید و ترسان گشتید. 018 JOB 006 022 آیاگفتم که چیزی به من ببخشید؟ یا ارمغانی از اموال خود به من بدهید؟ 018 JOB 006 023 یا مرا از دست دشمن رهاکنید؟ و مرا از دست ظالمان فدیه دهید؟ 018 JOB 006 024 «مرا تعلیم دهید و من خاموش خواهم شد، و مرا بفهمانید که در چه چیز خطا کردم. 018 JOB 006 025 سخنان راستی چقدر زورآور است! اما تنبیه شما چه نتیجه می‌بخشد؟ 018 JOB 006 026 آیا گمان می‌برید که سخنان را تنبیه می‌نمایید و سخنان مایوس را که مثل باد است؟ 018 JOB 006 027 یقین برای یتیم قرعه می‌اندازیدو دوست خود را مال تجارت می‌شمارید. 018 JOB 006 028 پس الان التفات کرده، بر من توجه نمایید، و روبه‌روی شما دروغ نخواهم گفت. 018 JOB 006 029 برگردید و بی‌انصافی نباشد، و باز برگردید زیرا عدالت من قایم است. 018 JOB 006 030 آیا در زبان من بی‌انصافی می‌باشد؟ و آیا کام من چیزهای فاسد را تمیز نمی دهد؟ 018 JOB 007 001 «آیا برای انسان بر زمین مجاهده‌ای نیست؟ و روزهای وی مثل روزهای مزدور نی؟ 018 JOB 007 002 مثل غلام که برای سایه اشتیاق دارد، و مزدوری که منتظر مزد خویش است، 018 JOB 007 003 همچنین ماههای بطالت نصیب من شده است، و شبهای مشقت برای من معین گشته. 018 JOB 007 004 چون می‌خوابم می‌گویم: کی برخیزم؟ و شب بگذرد و تا سپیده صبح ازپهلو به پهلو گردیدن خسته می‌شوم. 018 JOB 007 005 جسدم ازکرمها و پاره های خاک ملبس است، و پوستم تراکیده و مقروح می‌شود. 018 JOB 007 006 روزهایم از ماکوی جولا تیزروتر است، و بدون امید تمام می‌شود. 018 JOB 007 007 به یاد آور که زندگی من باد است، و چشمانم دیگر نیکویی را نخواهد دید. 018 JOB 007 008 چشم کسی‌که مرامی بیند دیگر به من نخواهد نگریست، وچشمانت برای من نگاه خواهد کرد و نخواهم بود. 018 JOB 007 009 مثل ابر که پراکنده شده، نابود می‌شود. همچنین کسی‌که به گور فرو می‌رود، برنمی آید. (Sheol h7585) 018 JOB 007 010 به خانه خود دیگر نخواهد برگشت، و مکانش باز او را نخواهد شناخت. 018 JOB 007 011 پس من نیز دهان خود را نخواهم بست. از تنگی روح خود سخن می‌رانم، و از تلخی جانم شکایت خواهم کرد. 018 JOB 007 012 آیا من دریا هستم یا نهنگم که بر من کشیکچی قرار می‌دهی؟ 018 JOB 007 013 چون گفتم که تخت خوابم مراتسلی خواهد داد و بسترم شکایت مرا رفع خواهد کرد، 018 JOB 007 014 آنگاه مرا به خوابها ترسان گردانیدی، و به رویاها مرا هراسان ساختی. 018 JOB 007 015 به حدی که جانم خفه شدن را اختیار کرد و مرگ رابیشتر از این استخوانهایم. 018 JOB 007 016 کاهیده می‌شوم ونمی خواهم تا به ابد زنده بمانم. مرا ترک کن زیراروزهایم نفسی است. 018 JOB 007 017 «انسان چیست که او را عزت بخشی، و دل خود را با او مشغول سازی؟ 018 JOB 007 018 و هر بامداد از اوتفقد نمایی و هرلحظه او را بیازمایی؟ 018 JOB 007 019 تا به کی چشم خود را از من برنمی گردانی؟ مرا واگذار تاآب دهان خود را فرو برم. 018 JOB 007 020 من گناه کردم، اما با تو‌ای پاسبان بنی آدم چه کنم؟ برای چه مرا به جهت خود هدف ساخته‌ای، به حدی که برای خود بار سنگین شده‌ام؟ 018 JOB 007 021 و چرا گناهم رانمی آمرزی، و خطایم را دور نمی سازی؟ زیرا که الان در خاک خواهم خوابید، و مرا تفحص خواهی کرد و نخواهم بود.» 018 JOB 008 001 پس بلدد شوحی در جواب گفت: 018 JOB 008 002 «تا به کی این چیزها را خواهی گفت و سخنان دهانت باد شدید خواهد بود؟ 018 JOB 008 003 آیا خداوندداوری را منحرف سازد؟ یا قادر مطلق انصاف رامنحرف نماید؟ 018 JOB 008 004 چون فرزندان تو به او گناه ورزیدند، ایشان را به‌دست عصیان ایشان تسلیم نمود. 018 JOB 008 005 اگر تو به جد و جهد خدا را طلب می‌کردی و نزد قادر مطلق تضرع می‌نمودی، 018 JOB 008 006 اگر پاک و راست می‌بودی، البته برای تو بیدارمی شد، و مسکن عدالت تو را برخوردارمی ساخت. 018 JOB 008 007 و اگر‌چه ابتدایت صغیر می‌بود، عاقبت تو بسیار رفیع می‌گردید. 018 JOB 008 008 زیرا که ازقرنهای پیشین سوال کن، و به آنچه پدران ایشان تفحص کردند توجه نما، 018 JOB 008 009 چونکه ما دیروزی هستیم و هیچ نمی دانیم، و روزهای ما سایه‌ای برروی زمین است. 018 JOB 008 010 آیا ایشان تو را تعلیم ندهند وبا تو سخن نرانند؟ و از دل خود کلمات بیرون نیارند؟ 018 JOB 008 011 آیا نی، بی‌خلاب می‌روید، یا قصب، بی‌آب نمو می‌کند؟ 018 JOB 008 012 هنگامی که هنوز سبزاست و بریده نشده، پیش از هر گیاه خشک می‌شود. 018 JOB 008 013 همچنین است راه جمیع فراموش کنندگان خدا. و امید ریاکار ضایع می شود، 018 JOB 008 014 که امید او منقطع می‌شود، واعتمادش خانه عنکبوت است. 018 JOB 008 015 بر خانه خودتکیه می‌کند و نمی ایستد، به آن متمسک می‌شودو لیکن قایم نمی ماند. 018 JOB 008 016 پیش روی آفتاب، تر وتازه می‌شود و شاخه هایش در باغش پهن می‌گردد. 018 JOB 008 017 ریشه هایش بر توده های سنگ درهم بافته می‌شود، و بر سنگلاخ نگاه می‌کند. 018 JOB 008 018 اگر ازجای خود کنده شود، او را انکار کرده، می‌گوید: تو را نمی بینم. 018 JOB 008 019 اینک خوشی طریقش همین است و دیگران از خاک خواهند رویید. 018 JOB 008 020 هماناخدا مرد کامل را حقیر نمی شمارد، و شریر رادستگیری نمی نماید، 018 JOB 008 021 تا دهان تو را از خنده پرکند، و لبهایت را از آواز شادمانی. 018 JOB 008 022 خصمان توبه خجالت ملبس خواهند شد، و خیمه شریران نابود خواهد گردید.» 018 JOB 009 001 پس ایوب در جواب گفت: 018 JOB 009 002 «یقین می‌دانم که چنین است. لیکن انسان نزد خدا چگونه عادل شمرده شود؟ 018 JOB 009 003 اگر بخواهد با وی منازعه نماید، یکی از هزار او را جواب نخواهد داد. 018 JOB 009 004 اودر ذهن حکیم و در قوت تواناست. کیست که با اومقاومت کرده و کامیاب شده باشد؟ 018 JOB 009 005 آنکه کوههارا منتقل می‌سازد و نمی فهمند، و در غضب خویش آنها را واژگون می‌گرداند، 018 JOB 009 006 که زمین را ازمکانش می‌جنباند، و ستونهایش متزلزل می‌شود. 018 JOB 009 007 که آفتاب را امر می‌فرماید و طلوع نمی کند وستارگان را مختوم می‌سازد. 018 JOB 009 008 که به تنهایی، آسمانها را پهن می‌کند و بر موجهای دریامی خرامد. 018 JOB 009 009 که دب اکبر و جبار و ثریا را آفرید، و برجهای جنوب را 018 JOB 009 010 که کارهای عظیم بی‌قیاس را می‌کند و کارهای عجیب بی‌شمار را. 018 JOB 009 011 اینک از من می‌گذرد و او را نمی بینم، و عبور می‌کند واو را احساس نمی نمایم. 018 JOB 009 012 اینک او می‌رباید وکیست که او را منع نماید؟ و کیست که به او تواندگفت: چه می‌کنی؟ 018 JOB 009 013 خدا خشم خود را بازنمی دارد و مددکاران رحب زیر او خم می‌شوند. 018 JOB 009 014 «پس به طریق اولی، من کیستم که او راجواب دهم و سخنان خود را بگزینم تا با اومباحثه نمایم؟ 018 JOB 009 015 که اگر عادل می‌بودم، او راجواب نمی دادم، بلکه نزد داور خود استغاثه می‌نمودم. 018 JOB 009 016 اگر او را می‌خواندم و مرا جواب می‌داد، باور نمی کردم که آواز مرا شنیده است. 018 JOB 009 017 زیرا که مرا به تندبادی خرد می‌کند و بی‌سبب، زخمهای مرا بسیار می‌سازد. 018 JOB 009 018 مرا نمی گذارد که نفس بکشم، بلکه مرا به تلخیها پر می‌کند. 018 JOB 009 019 اگردرباره قوت سخن گوییم، اینک او قادر است؛ واگر درباره انصاف، کیست که وقت را برای من تعیین کند؟ 018 JOB 009 020 اگر عادل می‌بودم دهانم مرا مجرم می‌ساخت، و اگر کامل می‌بودم مرا فاسق می‌شمرد. 018 JOB 009 021 اگر کامل هستم، خویشتن رانمی شناسم، و جان خود را مکروه می‌دارم. 018 JOB 009 022 این امر برای همه یکی است. بنابراین می‌گویم که اوصالح است و شریر را هلاک می‌سازد. 018 JOB 009 023 اگرتازیانه ناگهان بکشد، به امتحان بی‌گناهان استهزامی کند. 018 JOB 009 024 جهان به‌دست شریران داده شده است و روی حاکمانش را می‌پوشاند. پس اگر چنین نیست، کیست که می‌کند؟ 018 JOB 009 025 و روزهایم از پیک تیزرفتار تندروتر است، می‌گریزد و نیکویی رانمی بیند. 018 JOB 009 026 مثل کشتیهای تیزرفتار می‌گریزد و مثل عقاب که بر شکار فرود آید. 018 JOB 009 027 اگر فکر کنم که ناله خود را فراموش کنم و ترش رویی خود رادور کرده، گشاده رو شوم، 018 JOB 009 028 از تمامی مشقتهای خود می‌ترسم و می‌دانم که مرا بی‌گناه نخواهی شمرد، 018 JOB 009 029 چونکه ملزم خواهم شد. پس چرا بیجازحمت بکشم؟ 018 JOB 009 030 اگر خویشتن را به آب برف غسل دهم، و دستهای خود را به اشنان پاک کنم، 018 JOB 009 031 آنگاه مرا در لجن فرو می‌بری، و رختهایم مرامکروه می‌دارد. 018 JOB 009 032 زیرا که او مثل من انسان نیست که او را جواب بدهم و با هم به محاکمه بیاییم. 018 JOB 009 033 در میان ما حکمی نیست که بر هر دوی مادست بگذارد. 018 JOB 009 034 کاش که عصای خود را از من بردارد، و هیبت او مرا نترساند. 018 JOB 009 035 آنگاه سخن می‌گفتم و از او نمی ترسیدم، لیکن من در خودچنین نیستم. 018 JOB 010 001 «جانم از حیاتم بیزار است. پس ناله خود را روان می‌سازم و در تلخی جان خود سخن می‌رانم. 018 JOB 010 002 به خدا می‌گویم مرا ملزم مساز، و مرا بفهمان که از چه سبب با من منازعت می‌کنی؟ 018 JOB 010 003 آیا برای تو نیکو است که ظلم نمایی وعمل دست خود را حقیر شماری، و بر مشورت شریران بتابی؟ 018 JOB 010 004 آیا تو را چشمان بشر است؟ یامثل دیدن انسان می‌بینی؟ 018 JOB 010 005 آیا روزهای تو مثل روزهای انسان است؟ یا سالهای تو مثل روزهای مرد است؟ 018 JOB 010 006 که معصیت مرا تفحص می‌کنی وبرای گناهانم تجسس می‌نمایی؟ 018 JOB 010 007 اگر‌چه می‌دانی که شریر نیستم و از دست تو رهاننده‌ای نیست. 018 JOB 010 008 «دستهایت مرا جمیع و تمام سرشته است، و مرا آفریده است و آیا مرا هلاک می‌سازی؟ 018 JOB 010 009 به یادآور که مرا مثل سفال ساختی و آیا مرا به غباربرمی گردانی؟ 018 JOB 010 010 آیا مرا مثل شیر نریختی و مثل پنیر، منجمد نساختی؟ 018 JOB 010 011 مرا به پوست و گوشت ملبس نمودی و مرا با استخوانها و پیها بافتی. 018 JOB 010 012 حیات و احسان به من عطا فرمودی و لطف توروح مرا محافظت نمود. 018 JOB 010 013 اما این چیزها را دردل خود پنهان کردی، و می‌دانم که اینها در فکرتو بود. 018 JOB 010 014 اگر گناه کردم، مرا نشان کردی و مرا ازمعصیتم مبرا نخواهی ساخت. 018 JOB 010 015 اگر شریر هستم وای بر من! و اگر عادل هستم سر خود رابرنخواهم افراشت، زیرا از اهانت پر هستم ومصیبت خود را می‌بینم! 018 JOB 010 016 و اگر (سرم )برافراشته شود، مثل شیر مرا شکار خواهی کرد و باز عظمت خود را بر من ظاهر خواهی ساخت. 018 JOB 010 017 گواهان خود را بر من پی درپی می‌آوری و غضب خویش را بر من می‌افزایی وافواج متعاقب یکدیگر به ضد منند. 018 JOB 010 018 پس برای چه مرا از رحم بیرون آوردی؟ کاش که جان می‌دادم و چشمی مرا نمی دید. 018 JOB 010 019 پس می‌بودم، چنانکه نبودم و از رحم مادرم به قبر برده می‌شدم. 018 JOB 010 020 آیا روزهایم قلیل نیست؟ پس مراترک کن، و از من دست بردار تا اندکی گشاده روشوم، 018 JOB 010 021 قبل از آنکه بروم به‌جایی که از آن برنخواهم گشت، به زمین ظلمت و سایه موت! 018 JOB 010 022 به زمین تاریکی غلیظ مثل ظلمات، زمین سایه موت و بی‌ترتیب که روشنایی آن مثل ظلمات است.» 018 JOB 011 001 و صوفر نعماتی در جواب گفت: 018 JOB 011 002 «آیابه کثرت سخنان جواب نباید داد و مردپرگو عادل شمرده شود؟ 018 JOB 011 003 آیا بیهوده‌گویی تومردمان را ساکت کند و یا سخریه کنی و کسی تورا خجل نسازد؟ 018 JOB 011 004 و می‌گویی تعلیم من پاک است، و من در نظر تو بی‌گناه هستم. 018 JOB 011 005 و لیکن کاش که خدا سخن بگوید و لبهای خود را بر تو بگشاید، 018 JOB 011 006 و اسرار حکمت را برای تو بیان کند. زیرا که درماهیت خود دو طرف دارد. پس بدان که خدا کمتراز گناهانت تو را سزا داده است. 018 JOB 011 007 آیا عمق های خدا را می‌توانی دریافت نمود؟ یا به کنه قادرمطلق توانی رسید؟ 018 JOB 011 008 مثل بلندیهای آسمان است؛ چه خواهی کرد؟ گودتر از هاویه است؛ چه توانی دانست؟ (Sheol h7585) 018 JOB 011 009 پیمایش آن از جهان طویل تر واز دریا پهن تر است. 018 JOB 011 010 اگر سخت بگیرد و حبس نماید و به محاکمه دعوت کند کیست که او راممانعت نماید؟ 018 JOB 011 011 زیرا که بطالت مردم را می‌داندو شرارت را می‌بیند اگرچه در آن تامل نکند. 018 JOB 011 012 ومرد جاهل آنوقت فهیم می‌شود که بچه خروحشی، انسان متولد شود. 018 JOB 011 013 اگر تو دل خود راراست سازی و دستهای خود را بسوی او درازکنی، 018 JOB 011 014 اگر در دست تو شرارت باشد، آن را ازخود دور کن، و بی‌انصافی در خیمه های تو ساکن نشود. 018 JOB 011 015 پس یقین روی خود را بی‌عیب برخواهی افراشت، و مستحکم شده، نخواهی ترسید. 018 JOB 011 016 زیرا که مشقت خود را فراموش خواهی کرد، و آن را مثل آب رفته به یاد خواهی آورد، 018 JOB 011 017 و روزگار تو از وقت ظهر روشن ترخواهد شد، و اگرچه تاریکی باشد، مثل صبح خواهد گشت. 018 JOB 011 018 و مطمئن خواهی بود چونکه امید داری، و اطراف خود را تجسس نموده، ایمن خواهی خوابید. 018 JOB 011 019 و خواهی خوابید وترساننده‌ای نخواهد بود، و بسیاری تو راتملق خواهند نمود. 018 JOB 011 020 لیکن چشمان شریران کاهیده می‌شود و ملجای ایشان از ایشان نابود می‌گردد و امید ایشان جان کندن ایشان است.» 018 JOB 012 001 پس ایوب در جواب گفت: 018 JOB 012 002 «به درستی که شما قوم هستید، و حکمت با شما خواهد مرد. 018 JOB 012 003 لیکن مرا نیز مثل شما فهم هست، و از شما کمتر نیستم. و کیست که مثل این چیزها را نمی داند؟ 018 JOB 012 004 برای رفیق خود مسخره گردیده‌ام. کسی‌که خدا را خوانده است و او رامستجاب فرموده، مرد عادل و کامل، مسخره شده است. 018 JOB 012 005 در افکار آسودگان، برای مصیبت اهانت است. مهیا شده برای هرکه پایش بلغزد. 018 JOB 012 006 خیمه های دزدان به سلامت است و آنانی که خدا را غضبناک می‌سازند ایمن هستند، که خدای خود را در دست خود می‌آورند. 018 JOB 012 007 «لیکن الان از بهایم بپرس و تو را تعلیم خواهند داد. و از مرغان هوا و برایت بیان خواهندنمود. 018 JOB 012 008 یا به زمین سخن بران و تو را تعلیم خواهدداد، و ماهیان دریا به تو خبر خواهند رسانید. 018 JOB 012 009 کیست که از جمیع این چیزها نمی فهمد که دست خداوند آنها را به‌جا آورده است، 018 JOB 012 010 که جان جمیع زندگان در دست وی است، و روح جمیع افراد بشر؟ 018 JOB 012 011 آیا گوش سخنان رانمی آزماید، چنانکه کام خوراک خود رامی چشد؟ 018 JOB 012 012 نزد پیران حکمت است، و عمردراز فطانت می‌باشد. 018 JOB 012 013 لیکن حکمت و کبریایی نزد وی است. مشورت و فطانت از آن او است. 018 JOB 012 014 اینک او منهدم می‌سازد و نمی توان بنا نمود. انسان را می‌بندد و نمی توان گشود. 018 JOB 012 015 اینک آبهارا باز می‌دارد و خشک می‌شود، و آنها را رهامی کند و زمین را واژگون می‌سازد. 018 JOB 012 016 قوت ووجود نزد وی است. فریبنده و فریب خورده از آن او است. 018 JOB 012 017 مشیران را غارت زده می‌رباید، وحاکمان را احمق می‌گرداند. 018 JOB 012 018 بند پادشاهان را می گشاید و در کمر ایشان کمربند می‌بندد. 018 JOB 012 019 کاهنان را غارت زده می‌رباید، و زورآوران راسرنگون می‌سازد. 018 JOB 012 020 بلاغت معتمدین را نابودمی گرداند، و فهم پیران را برمی دارد. 018 JOB 012 021 اهانت رابر نجیبان می‌ریزد و کمربند مقتدران را سست می‌گرداند. 018 JOB 012 022 چیزهای عمیق را از تاریکی منکشف می‌سازد، و سایه موت را به روشنایی بیرون می‌آورد. 018 JOB 012 023 امت‌ها را ترقی می‌دهد و آنهارا هلاک می‌سازد، امت‌ها را وسعت می‌دهد وآنها را جلای وطن می‌فرماید. 018 JOB 012 024 عقل روسای قوم های زمین را می‌رباید، و ایشان را در بیابان آواره می‌گرداند، جایی که راه نیست. 018 JOB 012 025 درتاریکی کورانه راه می‌روند و نور نیست. و ایشان را مثل مستان افتان و خیزان می‌گرداند. 018 JOB 013 001 «اینک چشم من همه این چیزها رادیده، و گوش من آنها را شنیده وفهمیده است. 018 JOB 013 002 چنانکه شما می‌دانید من هم می‌دانم. و من کمتر از شما نیستم. 018 JOB 013 003 لیکن می‌خواهم با قادر مطلق سخن گویم. و آرزو دارم که با خدا محاجه نمایم. 018 JOB 013 004 اما شما دروغها جعل می‌کنید، و جمیع شما طبیبان باطل هستید. 018 JOB 013 005 کاش که شما به کلی ساکت می‌شدید که این برای شما حکمت می‌بود. 018 JOB 013 006 پس حجت مرابشنوید. و دعوی لبهایم را گوش گیرید. 018 JOB 013 007 آیابرای خدا به بی‌انصافی سخن خواهید راند؟ و به جهت او با فریب تکلم خواهید نمود؟ 018 JOB 013 008 آیا برای او طرف داری خواهید نمود؟ و به جهت خدادعوی خواهید کرد؟ 018 JOB 013 009 آیا نیکو است که او شما راتفتیش نماید؟ یا چنانکه انسان را مسخره می‌نمایند او را مسخره می‌سازید. 018 JOB 013 010 البته شما را توبیخ خواهد کرد. اگر در خفا طرف داری نمایید. 018 JOB 013 011 آیا جلال او شما را هراسان نخواهد ساخت؟ و هیبت او بر شما مستولی نخواهد شد؟ 018 JOB 013 012 ذکرهای شما، مثل های غبار است. وحصارهای شما، حصارهای گل است. 018 JOB 013 013 «از من ساکت شوید و من سخن خواهم گفت. و هرچه خواهد، بر من واقع شود. 018 JOB 013 014 چراگوشت خود را با دندانم بگیرم و جان خود را دردستم بنهم؟ 018 JOB 013 015 اگرچه مرا بکشد، برای او انتظارخواهم کشید. لیکن راه خود را به حضور او ثابت خواهم ساخت. 018 JOB 013 016 این نیز برای من نجات خواهدشد. زیرا ریاکار به حضور او حاضر نمی شود. 018 JOB 013 017 بشنوید! سخنان مرا بشنوید. و دعوی من به گوشهای شما برسد. 018 JOB 013 018 اینک الان دعوی خود رامرتب ساختم. و می‌دانم که عادل شمرده خواهم شد. 018 JOB 013 019 کیست که بامن مخاصمه کند؟ پس خاموش شده جان را تسلیم خواهم کرد. 018 JOB 013 020 فقطدو چیز به من مکن. آنگاه خود را از حضور توپنهان نخواهم ساخت. 018 JOB 013 021 دست خود را از من دورکن. و هیبت تو مرا هراسان نسازد. 018 JOB 013 022 آنگاه بخوان و من جواب خواهم داد، یا اینکه من بگویم و مراجواب بده. 018 JOB 013 023 خطایا و گناهانم چقدر است؟ تقصیر و گناه مرا به من بشناسان. 018 JOB 013 024 چرا روی خود را از من می‌پوشانی؟ و مرا دشمن خودمی شماری؟ 018 JOB 013 025 آیا برگی را که از باد رانده شده است می‌گریزانی؟ و کاه خشک را تعاقب می‌کنی؟ 018 JOB 013 026 زیرا که چیزهای تلخ را به ضد من می‌نویسی، و گناهان جوانی‌ام را نصیب من می‌سازی. 018 JOB 013 027 و پایهای مرا در کنده می‌گذاری، وجمیع راههایم را نشان می‌کنی و گرد کف پاهایم خط می‌کشی؛ 018 JOB 013 028 و حال آنکه مثل چیز گندیده فاسد، و مثل جامه بید خورده هستم. 018 JOB 014 001 قلیل الایام و پر از زحمات است. 018 JOB 014 002 مثل گل می‌روید و بریده می‌شود. و مثل سایه می‌گریزد و نمی ماند. 018 JOB 014 003 و آیا بر چنین شخص چشمان خود را می‌گشایی و مرا با خود به محاکمه می‌آوری؟ 018 JOB 014 004 کیست که چیز طاهر را ازچیز نجس بیرون آورد؟ هیچکس نیست. 018 JOB 014 005 چونکه روزهایش مقدر است و شماره ماههایش نزد توست و حدی از برایش گذاشته‌ای که از آن تجاوز نتواند نمود. 018 JOB 014 006 از او رو بگردان تاآرام گیرد. و مثل مزدور روزهای خود را به انجام رساند. 018 JOB 014 007 «زیرا برای درخت امیدی است که اگر بریده شود باز خواهد رویید، و رمونهایش نابودنخواهد شد. 018 JOB 014 008 اگر‌چه ریشه‌اش در زمین کهنه شود، و تنه آن در خاک بمیرد. 018 JOB 014 009 لیکن از بوی آب، رمونه می‌کند و مثل نهال نو، شاخه‌ها می‌آورد. 018 JOB 014 010 اما مرد می‌میرد و فاسد می‌شود و آدمی چون جان را سپارد کجا است؟ 018 JOB 014 011 چنانکه آبها از دریازایل می‌شود، و نهرها ضایع و خشک می‌گردد. 018 JOB 014 012 همچنین انسان می‌خوابد و برنمی خیزد، تانیست شدن آسمانها بیدار نخواهند شد و ازخواب خود برانگیخته نخواهند گردید. 018 JOB 014 013 کاش که مرا در هاویه پنهان کنی؛ و تا غضبت فرو نشیند، مرا مستور سازی؛ و برایم زمانی تعیین نمایی تا مرا به یاد آوری. (Sheol h7585) 018 JOB 014 014 اگر مرد بمیرد باردیگر زنده شود؛ در تمامی روزهای مجاهده خودانتظار خواهم کشید، تا وقت تبدیل من برسد. 018 JOB 014 015 تو ندا خواهی کرد و من جواب خواهم داد، و به صنعت دست خود مشتاق خواهی شد. 018 JOB 014 016 اما الان قدمهای مرا می‌شماری و آیا برگناه من پاسبانی نمی کنی؟ 018 JOB 014 017 معصیت من در کیسه مختوم است. و خطای مرا مسدود ساخته‌ای. 018 JOB 014 018 به درستی کوهی که می‌افتد فانی می‌شود وصخره از مکانش منتقل می‌گردد. 018 JOB 014 019 آب سنگهارا می‌ساید، و سیلهایش خاک زمین را می‌برد. همچنین امید انسان را تلف می‌کنی، 018 JOB 014 020 بر او تا به ابد غلبه می‌کنی، پس می‌رود. روی او را تغییرمی دهی و او را رها می‌کنی. 018 JOB 014 021 پسرانش به عزت می‌رسند و او نمی داند. یا به ذلت می‌افتند و ایشان را به نظر نمی آورد. 018 JOB 014 022 برای خودش فقط جسد اواز درد بی‌تاب می‌شود. و برای خودش جان اوماتم می‌گیرد.» 018 JOB 015 001 پس الیفاز تیمانی در جواب گفت: 018 JOB 015 002 «آیامرد حکیم از علم باطل جواب دهد؟ وبطن خود را از باد شرقی پر سازد؟ 018 JOB 015 003 آیا به سخن بی‌فایده محاجه نماید؟ و به کلماتی که هیچ نفع نمی بخشد؟ 018 JOB 015 004 اما تو خداترسی را ترک می‌کنی وتقوا را به حضور خدا ناقص می‌سازی. 018 JOB 015 005 زیرا که دهانت، معصیت تو را ظاهر می‌سازد و زبان حیله گران را اختیار می‌کنی. 018 JOB 015 006 دهان خودت تو راملزم می‌سازد و نه من، و لبهایت بر تو شهادت می‌دهد. 018 JOB 015 007 آیا شخص اول از آدمیان زاییده شده‌ای؟ و پیش از تلها به وجود آمده‌ای؟ 018 JOB 015 008 آیامشورت مخفی خدا را شنیده‌ای و حکمت را برخود منحصر ساخته‌ای؟ 018 JOB 015 009 چه می‌دانی که ما هم نمی دانیم؟ و چه می‌فهمی که نزد ما هم نیست؟ 018 JOB 015 010 نزد ما ریش سفیدان و پیران هستند که درروزها از پدر تو بزرگترند. 018 JOB 015 011 آیا تسلی های خدابرای تو کم است و کلام ملایم با تو؟ 018 JOB 015 012 چرا دلت تو را می‌رباید؟ و چرا چشمانت را بر هم می‌زنی 018 JOB 015 013 که روح خود را به ضد خدا بر می‌گردانی، وچنین سخنان را از دهانت بیرون می‌آوری؟ 018 JOB 015 014 «انسان چیست که پاک باشد، و مولود زن که عادل شمرده شود؟ 018 JOB 015 015 اینک بر مقدسان خوداعتماد ندارد، و آسمانها در نظرش پاک نیست. 018 JOB 015 016 پس از طریق اولی انسان مکروه و فاسد که شرارت را مثل آب می‌نوشد. 018 JOB 015 017 من برای تو بیان می‌کنم پس مرا بشنو. و آنچه دیده‌ام حکایت می‌نمایم. 018 JOB 015 018 که حکیمان آن را از پدران خودروایت کردند و مخفی نداشتند، 018 JOB 015 019 که به ایشان به تنهایی زمین داده شد، و هیچ غریبی از میان ایشان عبور نکرد، 018 JOB 015 020 شریر در تمامی روزهایش مبتلای درد است. و سالهای شمرده شده برای مرد ظالم مهیا است. 018 JOB 015 021 صدای ترسها در گوش وی است. در وقت سلامتی تاراج کننده بر وی می‌آید. 018 JOB 015 022 باور نمی کند که از تاریکی خواهد برگشت وشمشیر برای او مراقب است. 018 JOB 015 023 برای نان می‌گردد و می‌گوید کجاست. و می‌داند که روزتاریکی نزد او حاضر است. 018 JOB 015 024 تنگی و ضیق او رامی ترساند، مثل پادشاه مهیای جنگ بر او غلبه می‌نماید. 018 JOB 015 025 زیرا دست خود را به ضد خدا درازمی کند و بر قادر مطلق تکبر می‌نماید. 018 JOB 015 026 با گردن بلند بر او تاخت می‌آورد، با گل میخهای سخت سپر خویش، 018 JOB 015 027 چونکه روی خود را به پیه پوشانیده، و کمر خود را با شحم ملبس ساخته است. 018 JOB 015 028 و در شهرهای ویران و خانه های غیرمسکون که نزدیک به خراب شدن است ساکن می‌شود. 018 JOB 015 029 او غنی نخواهد شد و دولتش پایدارنخواهد ماند، و املاک او در زمین زیاد نخواهد گردید. 018 JOB 015 030 از تاریکی رها نخواهد شد، و آتش، شاخه هایش را خواهد خشکانید، و به نفخه دهان او زائل خواهد شد. 018 JOB 015 031 به بطالت توکل ننماید وخود را فریب ندهد، والا بطالت اجرت او خواهدبود. 018 JOB 015 032 قبل از رسیدن وقتش تمام ادا خواهد شدو شاخه او سبز نخواهد ماند. 018 JOB 015 033 مثل مو، غوره خود را خواهد افشاند، و مثل زیتون، شکوفه خود را خواهد ریخت، 018 JOB 015 034 زیرا که جماعت ریاکاران، بی‌کس خواهند ماند، و خیمه های رشوه خواران را آتش خواهد سوزانید. 018 JOB 015 035 به شقاوت حامله شده، معصیت را می‌زایند و شکم ایشان فریب را آماده می‌کند.» 018 JOB 016 001 پس ایوب در جواب گفت: 018 JOB 016 002 «بسیارچیزها مثل این شنیدم. تسلی دهندگان مزاحم همه شما هستید. 018 JOB 016 003 آیا سخنان باطل راانتها نخواهد شد؟ و کیست که تو را به جواب دادن تحریک می‌کند؟ 018 JOB 016 004 من نیز مثل شمامی توانستم بگویم، اگر جان شما در جای جان من می‌بود، و سخنها به ضد شما ترتیب دهم، و سرخود را بر شما بجنبانم، 018 JOB 016 005 لیکن شما را به دهان خود تقویت می‌دادم و تسلی لبهایم غم شما رارفع می‌نمود. 018 JOB 016 006 «اگر من سخن گویم، غم من رفع نمی گردد؛ واگر ساکت شوم مرا چه راحت حاصل می‌شود؟ 018 JOB 016 007 لیکن الان او مرا خسته نموده است. تو تمامی جماعت مرا ویران ساخته‌ای. 018 JOB 016 008 مرا سخت گرفتی و این بر من شاهد شده است. و لاغری من به ضدمن برخاسته، روبرویم شهادت می‌دهد. 018 JOB 016 009 در غضب خود مرا دریده و بر من جفا نموده است. دندانهایش را بر من افشرده و مثل دشمنم چشمان خود را بر من تیز کرده است. 018 JOB 016 010 دهان خود را بر من گشوده‌اند، بر رخسار من به استحقارزده‌اند، به ضد من با هم اجتماع نموده‌اند. 018 JOB 016 011 خدامرا به‌دست ظالمان تسلیم نموده، و مرا به‌دست شریران افکنده است. 018 JOB 016 012 چون در راحت بودم مراپاره پاره کرده است، و گردن مرا گرفته، مرا خردکرده، و مرا برای هدف خود نصب نموده است. 018 JOB 016 013 تیرهایش مرا احاطه کرد. گرده هایم را پاره می‌کند و شفقت نمی نماید. و زهره مرا به زمین می‌ریزد. 018 JOB 016 014 مرا زخم بر زخم، مجروح می‌سازد ومثل جبار، بر من حمله می‌آورد. 018 JOB 016 015 بر پوست خود پلاس دوخته‌ام، و شاخ خود را در خاک خوار نموده‌ام. 018 JOB 016 016 روی من از گریستن سرخ شده است، و بر مژگانم سایه موت است. 018 JOB 016 017 اگر‌چه هیچ بی‌انصافی در دست من نیست، و دعای من پاک است. 018 JOB 016 018 ‌ای زمین خون مرا مپوشان، واستغاثه مرا آرام نباشد. 018 JOB 016 019 اینک الان نیز شاهد من در آسمان است، و گواه من در اعلی علیین. 018 JOB 016 020 دوستانم مرا استهزا می‌کنند، لیکن چشمانم نزد خدا اشک می‌ریزد. 018 JOB 016 021 و آیا برای انسان نزدخدا محاجه می‌کند، مثل بنی آدم که برای همسایه خود می‌نماید؟ 018 JOB 016 022 زیرا سالهای اندک سپری می‌شود، پس به راهی که برنمی گردم، خواهم رفت. 018 JOB 017 001 «روح من تلف شده، و روزهایم تمام گردیده، و قبر برای من حاضر است. 018 JOB 017 002 به درستی که استهزاکنندگان نزد منند، و چشم من در منازعت ایشان دائم می‌ماند. 018 JOB 017 003 الان گرو بده و به جهت من نزد خود ضامن باش. والا کیست که به من دست دهد؟ 018 JOB 017 004 چونکه دل ایشان را از حکمت منع کرده‌ای، بنابراین ایشان را بلند نخواهی ساخت. 018 JOB 017 005 کسی‌که دوستان خود را به تاراج تسلیم کند، چشمان فرزندانش تار خواهد شد. 018 JOB 017 006 مرا نزدامت‌ها مثل ساخته است، و مثل کسی‌که بر رویش آب دهان اندازند شده‌ام. 018 JOB 017 007 چشم من از غصه کاهیده شده است، و تمامی اعضایم مثل سایه گردیده. 018 JOB 017 008 راستان به‌سبب این، حیران می‌مانند وصالحان خویشتن را بر ریاکاران برمی انگیزانند. 018 JOB 017 009 لیکن مرد عادل به طریق خود متمسک می‌شود، و کسی‌که دست پاک دارد، در قوت ترقی خواهدنمود. 018 JOB 017 010 «اما همه شما برگشته، الان بیایید و در میان شما حکیمی نخواهم یافت. 018 JOB 017 011 روزهای من گذشته، و قصدهای من و فکرهای دلم منقطع شده است. 018 JOB 017 012 شب را به روز تبدیل می‌کنند و باوجود تاریکی می‌گویند روشنایی نزدیک است. 018 JOB 017 013 وقتی که امید دارم هاویه خانه من می‌باشد، وبستر خود را در تاریکی می‌گسترانم، (Sheol h7585) 018 JOB 017 014 و به هلاکت می‌گویم تو پدر من هستی و به کرم که تومادر و خواهر من می‌باشی. 018 JOB 017 015 پس امید من کجااست؟ و کیست که امید مرا خواهد دید؟ 018 JOB 017 016 تابندهای هاویه فرو می‌رود، هنگامی که با هم درخاک نزول (نماییم ).» (Sheol h7585) 018 JOB 018 001 پس بلدد شوحی در جواب گفت: 018 JOB 018 002 «تابه کی برای سخنان، دامها می‌گسترانید؟ تفکر کنید و بعد از آن تکلم خواهیم نمود. 018 JOB 018 003 چرا مثل بهایم شمرده شویم؟ و در نظر شما نجس نماییم؟ 018 JOB 018 004 ‌ای که در غضب خود خویشتن را پاره می‌کنی، آیا به‌خاطر تو زمین متروک شود، یاصخره از جای خود منتقل گردد؟ 018 JOB 018 005 البته روشنایی شریران خاموش خواهد شد، و شعله آتش ایشان نور نخواهد داد. 018 JOB 018 006 در خیمه اوروشنایی به تاریکی مبدل می‌گردد، و چراغش براو خاموش خواهد شد. 018 JOB 018 007 قدمهای قوتش تنگ می‌شود. و مشورت خودش او را به زیر خواهدافکند. 018 JOB 018 008 زیرا به پایهای خود در دام خواهد افتاد، و به روی تله‌ها راه خواهد رفت. 018 JOB 018 009 تله پاشنه او راخواهد گرفت. و دام، او را به زور نگاه خواهدداشت. 018 JOB 018 010 دام برایش در زمین پنهان شده است، وتله برایش در راه. 018 JOB 018 011 ترسها از هر طرف او راهراسان می‌کند، و به او چسبیده، وی رامی گریزاند. 018 JOB 018 012 شقاوت، برای او گرسنه است، وذلت، برای لغزیدن او حاضر است. 018 JOB 018 013 اعضای جسد او را می‌خورد. نخست زاده موت، جسد اورا می‌خورد. 018 JOB 018 014 آنچه بر آن اعتماد می‌داشت، ازخیمه او ربوده می‌شود، و خود او نزد پادشاه ترسها رانده می‌گردد. 018 JOB 018 015 کسانی که از وی نباشنددر خیمه او ساکن می‌گردند، و گوگرد بر مسکن اوپاشیده می‌شود. 018 JOB 018 016 ریشه هایش از زیرمی خشکد، و شاخه‌اش از بالا بریده خواهد شد. 018 JOB 018 017 یادگار او از زمین نابود می‌گردد، و در کوچه هااسم نخواهد داشت. 018 JOB 018 018 از روشنایی به تاریکی رانده می‌شود. و او را از ربع مسکون خواهندگریزانید. 018 JOB 018 019 او را در میان قومش نه اولاد و نه ذریت خواهد بود، و در ماوای او کسی باقی نخواهد ماند. 018 JOB 018 020 متاخرین از روزگارش متحیر خواهند شد، چنانکه بر متقدمین، ترس مستولی شده بود. 018 JOB 018 021 به درستی که مسکن های شریران چنین می‌باشد، و مکان کسی‌که خدا رانمی شناسد مثل این است.» 018 JOB 019 001 پس ایوب در جواب گفت: 018 JOB 019 002 «تا به کی جان مرا می‌رنجانید؟ و مرا به سخنان خود فرسوده می‌سازید؟ 018 JOB 019 003 این ده مرتبه است که مرا مذمت نمودید، و خجالت نمی کشید که با من سختی می‌کنید؟ 018 JOB 019 004 و اگر فی الحقیقه خطا کرده‌ام، خطای من نزد من می‌ماند. 018 JOB 019 005 اگر فی الواقع بر من تکبر نمایید و عار مرا بر من اثبات کنید، 018 JOB 019 006 پس بدانید که خدا دعوی مرا منحرف ساخته، و به دام خود مرا احاطه نموده است. 018 JOB 019 007 اینک از ظلم، تضرع می‌نمایم و مستجاب نمی شوم و استغاثه می‌کنم و دادرسی نیست. 018 JOB 019 008 طریق مرا حصارنموده است که از آن نمی توانم گذشت و برراههای من تاریکی را گذارده است. 018 JOB 019 009 جلال مرا ازمن کنده است و تاج را از سر من برداشته، 018 JOB 019 010 مرا ازهر طرف خراب نموده، پس هلاک شدم. و مثل درخت، ریشه امید مرا کنده است. 018 JOB 019 011 غضب خودرا بر من افروخته، و مرا یکی از دشمنان خودشمرده است. 018 JOB 019 012 فوجهای او با هم می‌آیند و راه خود را بر من بلند می‌کنند و به اطراف خیمه من اردو می‌زنند. 018 JOB 019 013 «برادرانم را از نزد من دور کرده است وآشنایانم از من بالکل بیگانه شده‌اند. 018 JOB 019 014 خویشانم مرا ترک نموده و آشنایانم مرا فراموش کرده‌اند. 018 JOB 019 015 نزیلان خانه‌ام و کنیزانم مرا غریب می‌شمارند، و در نظر ایشان بیگانه شده‌ام. 018 JOB 019 016 غلام خود راصدا می‌کنم و مرا جواب نمی دهد، اگر‌چه او را به دهان خود التماس بکنم. 018 JOB 019 017 نفس من نزد زنم مکروه شده است و تضرع من نزد اولاد رحم مادرم. 018 JOB 019 018 بچه های کوچک نیز مرا حقیرمی شمارند و چون برمی خیزم به ضد من حرف می‌زنند. 018 JOB 019 019 همه اهل مشورتم از من نفرت می‌نمایند، و کسانی را که دوست می‌داشتم از من برگشته‌اند. 018 JOB 019 020 استخوانم به پوست و گوشتم چسبیده است، و با پوست دندانهای خودخلاصی یافته‌ام. 018 JOB 019 021 بر من ترحم کنید! ترحم کنیدشما‌ای دوستانم! زیرا دست خدا مرا لمس نموده است. 018 JOB 019 022 چرا مثل خدا بر من جفا می‌کنید وازگوشت من سیر نمی شوید. 018 JOB 019 023 کاش که سخنانم الان نوشته می‌شد! کاش که در کتابی ثبت می‌گردید، 018 JOB 019 024 و با قلم آهنین و سرب بر صخره‌ای تا به ابد کنده می‌شد! 018 JOB 019 025 و من می‌دانم که ولی من زنده است، و در ایام آخر، بر زمین خواهدبرخاست. 018 JOB 019 026 و بعد از آنکه این پوست من تلف شود، بدون جسدم نیز خدا را خواهم دید. 018 JOB 019 027 ومن او را برای خود خواهم دید. و چشمان من بر اوخواهد نگریست و نه چشم دیگری. اگر‌چه گرده هایم در اندرونم تلف شده باشد. 018 JOB 019 028 اگربگویید چگونه بر او جفا نماییم و حال آنگاه اصل امر در من یافت می‌شود. 018 JOB 019 029 پس از شمشیربترسید، زیرا که سزاهای شمشیر غضبناک است، تا دانسته باشید که داوری خواهد بود.» 018 JOB 020 001 پس صوفر نعماتی در جواب گفت: 018 JOB 020 002 «از این جهت فکرهایم مرا به جواب دادن تحریک می‌کند و به این سبب، من تعجیل می نمایم. 018 JOB 020 003 سرزنش توبیخ خود را شنیدم، و ازفطانتم روح من مرا جواب می‌دهد. 018 JOB 020 004 آیا این را ازقدیم ندانسته‌ای، از زمانی که انسان بر زمین قرارداده شد، 018 JOB 020 005 که شادی شریران، اندک زمانی است، و خوشی ریاکاران، لحظه‌ای؟ 018 JOB 020 006 اگر‌چه شوکت اوتا به آسمان بلند شود، و سر خود را تا به فلک برافرازد. 018 JOB 020 007 لیکن مثل فضله خود تا به ابد هلاک خواهد شد، و بینندگانش خواهند گفت: کجااست؟ 018 JOB 020 008 مثل خواب، می‌پرد و یافت نمی شود. ومثل رویای شب، او را خواهند گریزانید. 018 JOB 020 009 چشمی که او را دیده است دیگر نخواهد دید، ومکانش باز بر او نخواهد نگریست. 018 JOB 020 010 فرزندانش نزد فقیران تذلل خواهند کرد، و دستهایش دولت او را پس خواهد داد. 018 JOB 020 011 استخوانهایش از جوانی پر است، لیکن همراه او در خاک خواهد خوابید. 018 JOB 020 012 اگر‌چه شرارت در دهانش شیرین باشد، و آن را زیر زبانش پنهان کند. 018 JOB 020 013 اگر‌چه او را دریغ داردو از دست ندهد، و آن را در میان کام خود نگاه دارد. 018 JOB 020 014 لیکن خوراک او در احشایش تبدیل می‌شود، و در اندرونش زهرمار می‌گردد. 018 JOB 020 015 دولت را فرو برده است و آن را قی خواهد کرد، و خدا آن را از شکمش بیرون خواهد نمود. 018 JOB 020 016 اوزهر مارها را خواهد مکید، و زبان افعی او راخواهد کشت. 018 JOB 020 017 بر رودخانه‌ها نظر نخواهندکرد، بر نهرها و جویهای شهد و شیر. 018 JOB 020 018 ثمره زحمت خود را رد کرده، آن را فرو نخواهد برد، وبرحسب دولتی که کسب کرده است، شادی نخواهد نمود. 018 JOB 020 019 زیرا فقیران را زبون ساخته وترک کرده است. پس خانه‌ای را که دزدیده است، بنا نخواهد کرد. 018 JOB 020 020 «زیرا که در حرص خود قناعت را ندانست. پس از نفایس خود، چیزی استرداد نخواهد کرد. 018 JOB 020 021 چیزی نمانده است که نخورده باشد. پس برخورداری او دوام نخواهد داشت. 018 JOB 020 022 هنگامی که دولت او بی‌نهایت گردد، در تنگی گرفتار می‌شود، و دست همه ذلیلان بر او استیلاخواهد یافت. 018 JOB 020 023 در وقتی که شکم خود را پرمی کند، خدا حدت خشم خود را بر او خواهدفرستاد، و حینی که می‌خورد آن را بر او خواهدبارانید. 018 JOB 020 024 از اسلحه آهنین خواهد گریخت وکمان برنجین، او را خواهد سفت. 018 JOB 020 025 آن رامی کشد و از جسدش بیرون می‌آید، و پیکان براق از زهره‌اش درمی رود و ترسها بر او استیلامی یابد. 018 JOB 020 026 تمامی تاریکی برای ذخایر او نگاه داشته شده است. و آتش ندمیده آنها را خواهدسوزانید، و آنچه را که در چادرش باقی است، خواهد خورد. 018 JOB 020 027 آسمانها عصیانش را مکشوف خواهد ساخت، و زمین به ضد او خواهدبرخاست. 018 JOB 020 028 محصول خانه‌اش زایل خواهد شد، و در روز غضب او نابود خواهد گشت. 018 JOB 020 029 این است نصیب مرد شریر از خدا و میراث مقدر او ازقادر مطلق.» 018 JOB 021 001 پس ایوب در جواب گفت: 018 JOB 021 002 «بشنوید، کلام مرا بشنوید. و این، تسلی شماباشد. 018 JOB 021 003 با من تحمل نمایید تا بگویم، و بعد ازگفتنم استهزا نمایید. 018 JOB 021 004 و اما من، آیا شکایتم نزدانسان است؟ پس چرا بی‌صبر نباشم؟ 018 JOB 021 005 به من توجه کنید و تعجب نمایید، و دست به دهان بگذارید. 018 JOB 021 006 هرگاه به یاد می‌آورم، حیران می‌شوم. و لرزه جسد مرا می‌گیرد. 018 JOB 021 007 چرا شریران زنده می‌مانند، پیر می‌شوند و در توانایی قوی می‌گردند؟ 018 JOB 021 008 ذریت ایشان به حضور ایشان، با ایشان استوار می‌شوند و اولاد ایشان در نظرایشان. 018 JOB 021 009 خانه های ایشان، از ترس ایمن می‌باشد وعصای خدا بر ایشان نمی آید. 018 JOB 021 010 گاو نر ایشان جماع می‌کند و خطا نمی کند و گاو ایشان می‌زایدو سقط نمی نماید. 018 JOB 021 011 بچه های خود را مثل گله بیرون می‌فرستند و اطفال ایشان رقص می‌کنند. 018 JOB 021 012 با دف وعود می‌سرایند، و با صدای نای شادی می‌نمایند. 018 JOB 021 013 روزهای خود را در سعادتمندی صرف می‌کنند، و به لحظه‌ای به هاویه فرودمی روند. (Sheol h7585) 018 JOB 021 014 و به خدا می‌گویند: از ما دور شو زیراکه معرفت طریق تو را نمی خواهیم. 018 JOB 021 015 قادرمطلق کیست که او را عبادت نماییم، و ما را چه فایده که از او استدعا نماییم. 018 JOB 021 016 اینک سعادتمندی ایشان در دست ایشان نیست. کاش که مشورت شریران از من دور باشد. 018 JOB 021 017 «بسا چراغ شریران خاموش می‌شود وذلت ایشان به ایشان می‌رسد، و خدا در غضب خود دردها را نصیب ایشان می‌کند. 018 JOB 021 018 مثل سفال پیش روی باد می‌شوند و مثل کاه که گردبادپراکنده می‌کند. 018 JOB 021 019 خدا گناهش را برای فرزندانش ذخیره می‌کند، و او را مکافات می‌رساند و خواهد دانست. 018 JOB 021 020 چشمانش هلاکت او را خواهد دید، و از خشم قادر مطلق خواهدنوشید. 018 JOB 021 021 زیرا که بعد از او در خانه‌اش او را چه شادی خواهد بود، چون عدد ماههایش منقطع شود؟ 018 JOB 021 022 آیا خدا را علم توان آموخت؟ چونکه اوبر اعلی علیین داوری می‌کند. 018 JOB 021 023 یکی در عین قوت خود می‌میرد، در حالی که بالکل در امنیت وسلامتی است. 018 JOB 021 024 قدحهای او پر از شیر است، ومغز استخوانش تر و تازه است. 018 JOB 021 025 و دیگری درتلخی جان می‌میرد و از نیکویی هیچ لذت نمی برد. 018 JOB 021 026 اینها باهم در خاک می‌خوابند و کرمها ایشان را می‌پوشانند. 018 JOB 021 027 اینک افکار شما رامی دانم و تدبیراتی که ناحق بر من می‌اندیشید. 018 JOB 021 028 زیرا می‌گویید کجاست خانه امیر، و خیمه های مسکن شریران؟ 018 JOB 021 029 آیا از راه گذریان نپرسیدید؟ ودلایل ایشان را انکار نمی توانید نمود، 018 JOB 021 030 که شریران برای روز ذلت نگاه داشته می‌شوند و درروز غضب، بیرون برده می‌گردند. 018 JOB 021 031 کیست که راهش را پیش رویش بیان کند، و جزای آنچه راکه کرده است به او برساند؟ 018 JOB 021 032 که آخر او را به قبرخواهند برد، و بر مزار او نگاهبانی خواهند کرد. 018 JOB 021 033 کلوخهای وادی برایش شیرین می‌شود وجمیع آدمیان در عقب او خواهند رفت، چنانکه قبل از او بیشماره رفته‌اند. 018 JOB 021 034 پس چگونه مراتسلی باطل می‌دهید که در جوابهای شما محض خیانت می‌ماند!» 018 JOB 022 001 پس الیفاز تیمانی در جواب گفت: 018 JOB 022 002 «آیا مرد به خدا فایده برساند؟ البته مرد دانا برای خویشتن مفید است. 018 JOB 022 003 آیا اگر توعادل باشی، برای قادر مطلق خوشی رخ می‌نماید؟ یا اگر طریق خود را راست سازی، او رافایده می‌شود؟ 018 JOB 022 004 آیا به‌سبب ترس تو، تو را توبیخ می‌نماید؟ یا با تو به محاکمه داخل خواهد شد؟ 018 JOB 022 005 آیا شرارت تو عظیم نیست و عصیان تو بی‌انتهانی، 018 JOB 022 006 چونکه از برادران خود بی‌سبب گرو گرفتی و لباس برهنگان را کندی، 018 JOB 022 007 به تشنگان آب ننوشانیدی، و از گرسنگان نان دریغ داشتی؟ 018 JOB 022 008 امامرد جبار، زمین از آن او می‌باشد و مرد عالیجاه، در آن ساکن می‌شود. 018 JOB 022 009 بیوه‌زنان را تهی‌دست رد نمودی، و بازوهای یتیمان شکسته گردید. 018 JOB 022 010 بنابراین دامها تو را احاطه می‌نماید و ترس، ناگهان تو را مضطرب می‌سازد. 018 JOB 022 011 یا تاریکی که آن را نمی بینی و سیلابها تو را می‌پوشاند. 018 JOB 022 012 آیاخدا مثل آسمانها بلند نیست؟ و سر ستارگان رابنگر چگونه عالی هستند. 018 JOB 022 013 و تو می‌گویی خداچه می‌داند و آیا از تاریکی غلیظ داوری تواندنمود؟ 018 JOB 022 014 ابرها ستر اوست پس نمی بیند، و بردایره افلاک می‌خرامد. 018 JOB 022 015 آیا طریق قدما را نشان کردی که مردمان شریر در آن سلوک نمودند، 018 JOB 022 016 که قبل از زمان خود ربوده شدند، و اساس آنهامثل نهر ریخته شد 018 JOB 022 017 که به خدا گفتند: از ما دورشو و قادر مطلق برای ما چه تواند کرد؟ 018 JOB 022 018 و حال آنگاه او خانه های ایشان را از چیزهای نیکو پرساخت. پس مشورت شریران از من دور شود. 018 JOB 022 019 «عادلان چون آن را بینند، شادی خواهندنمود و بی‌گناهان بر ایشان استهزا خواهند کرد. 018 JOB 022 020 آیا مقاومت کنندگان ما منقطع نشدند؟ و آتش بقیه ایشان را نسوزانید؟ 018 JOB 022 021 پس حال با او انس بگیر و سالم باش. و به این منوال نیکویی به توخواهد رسید. 018 JOB 022 022 تعلیم را از دهانش قبول نما، وکلمات او را در دل خود بنه. 018 JOB 022 023 اگر به قادرمطلق بازگشت نمایی، بنا خواهی شد. و اگر شرارت رااز خیمه خود دور نمایی 018 JOB 022 024 و اگر گنج خود را درخاک و طلای اوفیر را در سنگهای نهرهابگذاری، 018 JOB 022 025 آنگاه قادر مطلق گنج تو و نقره خالص برای تو خواهد بود، 018 JOB 022 026 زیرا در آنوقت ازقادر مطلق تلذذ خواهی یافت، و روی خود را به طرف خدا برخواهی افراشت. 018 JOB 022 027 نزد او دعاخواهی کرد و او تو را اجابت خواهد نمود، و نذرهای خود را ادا خواهی ساخت. 018 JOB 022 028 امری راجزم خواهی نمود و برایت برقرار خواهد شد، وروشنایی بر راههایت خواهد تابید. 018 JOB 022 029 وقتی که ذلیل شوند، خواهی گفت: رفعت باشد، و فروتنان را نجات خواهد داد. 018 JOB 022 030 کسی را که بی‌گناه نباشدخواهد رهانید، و به پاکی دستهای تو رهانیده خواهد شد.» 018 JOB 023 001 پس ایوب در جواب گفت: 018 JOB 023 002 «امروز نیز شکایت من تلخ است، وضرب من از ناله من سنگینتر. 018 JOB 023 003 کاش می‌دانستم که او را کجا یابم، تا آنکه نزد کرسی او بیایم. 018 JOB 023 004 آنگاه دعوی خود را به حضور وی ترتیب می‌دادم، ودهان خود را از حجت‌ها پر می‌ساختم. 018 JOB 023 005 سخنانی را که در جواب من می‌گفت می‌دانستم، و آنچه راکه به من می‌گفت می‌فهمیدم. 018 JOB 023 006 آیا به عظمت قوت خود با من مخاصمه می‌نمود؟ حاشا! بلکه به من التفات می‌کرد. 018 JOB 023 007 آنگاه مرد راست با اومحاجه می‌نمود و از داور خود تا به ابد نجات می‌یافتم. 018 JOB 023 008 اینک به طرف مشرق می‌روم و اویافت نمی شود و به طرف مغرب و او را نمی بینم. 018 JOB 023 009 به طرف شمال جایی که او عمل می‌کند، و او رامشاهده نمی کنم. و او خود را به طرف جنوب می‌پوشاند و او را نمی بینم، 018 JOB 023 010 زیرا او طریقی راکه می‌روم می‌داند و چون مرا می‌آزماید، مثل طلابیرون می‌آیم. 018 JOB 023 011 پایم اثر اقدام او را گرفته است وطریق او را نگاه داشته، از آن تجاوز نمی کنم. 018 JOB 023 012 از فرمان لبهای وی برنگشتم و سخنان دهان اورا زیاده از رزق خود ذخیره کردم. 018 JOB 023 013 لیکن اوواحد است و کیست که او را برگرداند؟ و آنچه دل او می‌خواهد، به عمل می‌آورد. 018 JOB 023 014 زیرا آنچه را که بر من مقدر شده است بجا می‌آورد، و چیزهای بسیار مثل این نزد وی است. 018 JOB 023 015 از این جهت ازحضور او هراسان هستم، و چون تفکر می‌نمایم از او می‌ترسم، 018 JOB 023 016 زیرا خدا دل مرا ضعیف کرده است، و قادرمطلق مرا هراسان گردانیده. 018 JOB 023 017 چونکه پیش از تاریکی منقطع نشدم، و ظلمت غلیظ را از نزد من نپوشانید. 018 JOB 024 001 «چونکه زمانها از قادرمطلق مخفی نیست. پس چرا عارفان او ایام او راملاحظه نمی کنند؟ 018 JOB 024 002 بعضی هستند که حدود رامنتقل می‌سازند و گله‌ها را غصب نموده، می‌چرانند. 018 JOB 024 003 الاغهای یتیمان را می‌رانند و گاوبیوه‌زنان را به گرو می‌گیرند. 018 JOB 024 004 فقیران را از راه منحرف می‌سازند، و مسکینان زمین جمیع خویشتن را پنهان می‌کنند. 018 JOB 024 005 اینک مثل خروحشی به جهت کار خود به بیابان بیرون رفته، خوراک خود را می‌جویند و صحرا به ایشان نان برای فرزندان ایشان می‌رساند. 018 JOB 024 006 علوفه خود را درصحرا درو می‌کنند و تاکستان شریران راخوشه چینی می‌نمایند. 018 JOB 024 007 برهنه و بی‌لباس شب رابه‌سر می‌برند و در سرما پوششی ندارند. 018 JOB 024 008 ازباران کوهها تر می‌شوند و از عدم پناهگاه، صخره‌ها را در بغل می‌گیرند 018 JOB 024 009 و کسانی هستند که یتیم را از پستان می‌ربایند و از فقیر گرو می‌گیرند. 018 JOB 024 010 پس ایشان بی‌لباس و برهنه راه می‌روند وبافه‌ها را برمی دارند و گرسنه می‌مانند. 018 JOB 024 011 دردروازه های آنها روغن می‌گیرند و چرخشت آنهارا پایمال می‌کنند و تشنه می‌مانند. 018 JOB 024 012 ازشهرآباد، نعره می‌زنند و جان مظلومان استغاثه می‌کند. اما خدا حماقت آنها را به نظر نمی آورد. 018 JOB 024 013 «و دیگرانند که از نور متمردند و راه آن رانمی دانند. و در طریق هایش سلوک نمی نمایند. 018 JOB 024 014 قاتل در صبح برمی خیزد و فقیر و مسکین رامی کشد. و در شب مثل دزد می‌شود. 018 JOB 024 015 چشم زناکار نیز برای شام انتظار می‌کشد و می‌گوید که چشمی مرا نخواهد دید، و بر روی خود پرده می‌کشد. 018 JOB 024 016 در تاریکی به خانه‌ها نقب می‌زنند ودر روز، خویشتن را پنهان می‌کنند و روشنایی رانمی دانند، 018 JOB 024 017 زیرا صبح برای جمیع ایشان مثل سایه موت است، چونکه ترسهای سایه موت رامی دانند. 018 JOB 024 018 آنها بر روی آبها سبک‌اند و نصیب ایشان بر زمین ملعون است، و به راه تاکستان مراجعت نمی کنند. 018 JOB 024 019 چنانکه خشکی و گرمی آب برف را نابود می‌سازد، همچنین هاویه خطاکاران را. (Sheol h7585) 018 JOB 024 020 رحم (مادرش ) او را فراموش می‌نماید و کرم، او را نوش می‌کند. و دیگر مذکورنخواهد شد، و شرارت مثل درخت بریده خواهدشد. 018 JOB 024 021 زن عاقر را که نمی زاید می‌بلعد و به زن بیوه احسان نمی نماید، 018 JOB 024 022 و اما خدا جباران را به قوت خود محفوظ می‌دارد. برمی خیزند اگرچه امید زندگی ندارند، 018 JOB 024 023 ایشان را اطمینان می‌بخشد و بر آن تکیه می‌نمایند، اما چشمان اوبر راههای ایشان است. 018 JOB 024 024 اندک زمانی بلندمی شوند، پس نیست می‌گردند و پست شده، مثل سایرین برده می‌شوند و مثل سر سنبله‌ها بریده می‌گردند، 018 JOB 024 025 و اگر چنین نیست پس کیست که مراتکذیب نماید و کلام مرا ناچیز گرداند؟» 018 JOB 025 001 پس بلدد شوحی در جواب گفت: 018 JOB 025 002 «سلطنت و هیبت از آن اوست وسلامتی را در مکان های بلند خود ایجاد می‌کند. 018 JOB 025 003 آیا افواج او شمرده می‌شود و کیست که نور اوبر وی طلوع نمی کند؟ 018 JOB 025 004 پس انسان چگونه نزد خدا عادل شمرده شود؟ و کسی‌که از زن زاییده شود، چگونه پاک باشد؟ 018 JOB 025 005 اینک ماه نیز روشنایی ندارد و ستارگان در نظر او پاک نیستند. 018 JOB 025 006 پس چندمرتبه زیاده انسان که مثل خزنده زمین و بنی آدم که مثل کرم می‌باشد.» 018 JOB 026 001 پس ایوب در جواب گفت: 018 JOB 026 002 «شخص بی‌قوت را چگونه اعانت کردی؟ و بازوی ناتوان را چگونه نجات دادی؟ 018 JOB 026 003 شخص بی‌حکمت را چه نصیحت نمودی؟ وحقیقت امر را به فراوانی اعلام کردی! 018 JOB 026 004 برای که سخنان را بیان کردی؟ و نفخه کیست که از توصادر شد؟ 018 JOB 026 005 ارواح مردگان می‌لرزند، زیر آبها وساکنان آنها. 018 JOB 026 006 هاویه به حضور او عریان است، وابدون را ستری نیست. (Sheol h7585) 018 JOB 026 007 شمال را بر جو پهن می‌کند، و زمین را بر نیستی آویزان می‌سازد. 018 JOB 026 008 آبها را در ابرهای خود می‌بندد، پس ابر، زیرآنها چاک نمی شود. 018 JOB 026 009 روی تخت خود رامحجوب می‌سازد و ابرهای خویش را پیش آن می‌گستراند. 018 JOB 026 010 به اطراف سطح آبها حد می‌گذاردتا کران روشنایی و تاریکی. 018 JOB 026 011 ستونهای آسمان متزلزل می‌شود و از عتاب او حیران می‌ماند. 018 JOB 026 012 به قوت خود دریا را به تلاطم می‌آورد، و به فهم خویش رهب را خرد می‌کند. 018 JOB 026 013 به روح اوآسمانها زینت داده شد، و دست او مار تیز رو راسفت. 018 JOB 026 014 اینک اینها حواشی طریق های او است. و چه آواز آهسته‌ای درباره او می‌شنویم، لکن رعد جبروت او را کیست که بفهمد؟» 018 JOB 027 001 و ایوب دیگرباره مثل خود را آورده، گفت: 018 JOB 027 002 «به حیات خدا که حق مرابرداشته و به قادرمطلق که جان مرا تلخ نموده است. 018 JOB 027 003 که مادامی که جانم در من باقی است ونفخه خدا در بینی من می‌باشد، 018 JOB 027 004 یقین لبهایم به بی‌انصافی تکلم نخواهد کرد، و زبانم به فریب تنطق نخواهد نمود. 018 JOB 027 005 حاشا از من که شما راتصدیق نمایم، و تا بمیرم کاملیت خویش را ازخود دور نخواهم ساخت. 018 JOB 027 006 عدالت خود را قایم نگاه می‌دارم و آن را ترک نخواهم نمود، و دلم تازنده باشم، مرا مذمت نخواهد کرد. 018 JOB 027 007 دشمن من مثل شریر باشد، و مقاومت کنندگانم مثل خطاکاران. 018 JOB 027 008 زیرا امید شریر چیست هنگامی که خدا او را منقطع می‌سازد؟ و حینی که خدا جان اورا می‌گیرد؟ 018 JOB 027 009 آیا خدا فریاد او را خواهد شنید، هنگامی که مصیبت بر او عارض شود؟ 018 JOB 027 010 آیا درقادرمطلق تلذذ خواهد یافت، و در همه اوقات ازخدا مسالت خواهد نمود؟ 018 JOB 027 011 «شما را درباره دست خدا تعلیم خواهد دادو از اعمال قادرمطلق چیزی مخفی نخواهم داشت. 018 JOB 027 012 اینک جمیع شما این را ملاحظه کرده‌اید، پس چرا بالکل باطل شده‌اید. 018 JOB 027 013 این است نصیب مرد شریر از جانب خدا، و میراث ظالمان که آن را از قادرمطلق می‌یابند. 018 JOB 027 014 اگرفرزندانش بسیار شوند شمشیر برای ایشان است، و ذریت او از نان سیر نخواهند شد. 018 JOB 027 015 بازماندگان او از وبا دفن خواهند شد، و بیوه‌زنانش گریه نخواهند کرد. 018 JOB 027 016 اگر‌چه نقره را مثل غبار اندوخته کند، و لباس را مثل گل آماده سازد. 018 JOB 027 017 او آماده می‌کند لیکن مرد عادل آن را خواهد پوشید، وصالحان نقره او را تقسیم خواهند نمود. 018 JOB 027 018 خانه خود را مثل بید بنا می‌کند، و مثل سایبانی که دشتبان می‌سازد 018 JOB 027 019 او دولتمند می‌خوابد اما دفن نخواهد شد. چشمان خود را می‌گشاید و نیست می‌باشد. 018 JOB 027 020 ترسها مثل آب او را فرو می‌گیرد، و گردباد او را در شب می‌رباید. 018 JOB 027 021 باد شرقی او رابرمی دارد و نابود می‌شود و او را از مکانش دورمی اندازد، 018 JOB 027 022 زیرا (خدا) بر او تیر خواهدانداخت و شفقت نخواهد نمود. اگر‌چه اومی خواهد از دست وی فرار کرده، بگریزد. 018 JOB 027 023 مردم کفهای خود را بر او بهم می‌زنند و او را ازمکانش صفیر زده، بیرون می‌کنند. 018 JOB 028 001 «یقین برای نقره معدنی است، و به جهت طلا جایی است که آن را قال می‌گذارند. 018 JOB 028 002 آهن از خاک گرفته می‌شود و مس ازسنگ گداخته می‌گردد. 018 JOB 028 003 مردم برای تاریکی حدمی گذارند و تا نهایت تمام تفحص می‌نمایند، تابه سنگهای ظلمت غلیظ و سایه موت. 018 JOB 028 004 کانی دور از ساکنان زمین می‌کنند، از راه گذریان فراموش می‌شوند و دور از مردمان آویخته شده، به هر طرف متحرک می‌گردند. 018 JOB 028 005 از زمین نان بیرون می‌آید، و ژرفیهایش مثل آتش سرنگون می‌شود. 018 JOB 028 006 سنگهایش مکان یاقوت کبود است. وشمشهای طلا دارد. 018 JOB 028 007 آن راه را هیچ مرغ شکاری نمی داند، و چشم شاهین آن را ندیده است، 018 JOB 028 008 وجانوران درنده بر آن قدم نزده‌اند، و شیر غران برآن گذر نکرده. 018 JOB 028 009 دست خود را به سنگ خارا درازمی کنند، و کوهها را از بیخ برمی کنند. 018 JOB 028 010 نهرها ازصخره‌ها می‌کنند و چشم ایشان هر چیز نفیس رامی بیند. 018 JOB 028 011 نهرها را از تراوش می‌بندند وچیزهای پنهان شده را به روشنایی بیرون می‌آورند. 018 JOB 028 012 اما حکمت از کجا پیدا می‌شود؟ وجای فطانت کجا است؟ 018 JOB 028 013 انسان قیمت آن رانمی داند و در زمین زندگان پیدا نمی شود. 018 JOB 028 014 لجه می‌گوید که در من نیست، و دریا می‌گوید که نزدمن نمی باشد. 018 JOB 028 015 زر خالص به عوضش داده نمی شود و نقره برای قیمتش سنجیده نمی گردد. 018 JOB 028 016 به زر خالص اوفیر آن را قیمت نتوان کرد، و نه به جزع گرانبها و یاقوت کبود. 018 JOB 028 017 با طلا و آبگینه آن را برابر نتوان کرد، و زیورهای طلای خالص بدل آن نمی شود. 018 JOB 028 018 مرجان و بلور مذکورنمی شود و قیمت حکمت از لعل گرانتر است. 018 JOB 028 019 زبرجد حبش با آن مساوی نمی شود و به زرخالص سنجیده نمی گردد. 018 JOB 028 020 پس حکمت ازکجا می‌آید؟ و مکان فطانت کجا است؟ 018 JOB 028 021 ازچشم تمامی زندگان پنهان است، و از مرغان هوامخفی می‌باشد. 018 JOB 028 022 ابدون و موت می‌گویند که آوازه آن را به گوش خود شنیده‌ایم. 018 JOB 028 023 خدا راه آن را درک می‌کند و او مکانش را می‌داند. 018 JOB 028 024 زیراکه او تا کرانه های زمین می‌نگرد و آنچه را که زیرتمامی آسمان است می‌بیند. 018 JOB 028 025 تا وزن از برای بادقرار دهد، و آبها را به میزان بپیماید. 018 JOB 028 026 هنگامی که قانونی برای باران قرار داد، و راهی برای سهام رعد، 018 JOB 028 027 آنگاه آن را دید و آن را بیان کرد. آن رامهیا ساخت و هم تفتیشش نمود. 018 JOB 028 028 و به انسان گفت: اینک ترس خداوند حکمت است، و ازبدی اجتناب نمودن، فطانت می‌باشد.» 018 JOB 029 001 و ایوب باز مثل خود را آورده، گفت: 018 JOB 029 002 «کاش که من مثل ماههای پیش می‌بودم و مثل روزهایی که خدا مرا در آنها نگاه می‌داشت. 018 JOB 029 003 هنگامی که چراغ او بر سر من می‌تابید، و با نور او به تاریکی راه می‌رفتم. 018 JOB 029 004 چنانکه در روزهای کامرانی خود می‌بودم، هنگامی که سر خدا بر خیمه من می‌ماند. 018 JOB 029 005 وقتی که قادر مطلق هنوز با من می‌بود، و فرزندانم به اطراف من می‌بودند. 018 JOB 029 006 حینی که قدمهای خود را باکره می‌شستم و صخره، نهرهای روغن را برای من می ریخت. 018 JOB 029 007 چون به دروازه شهر بیرون می‌رفتم وکرسی خود را در چهار سوق حاضر می‌ساختم. 018 JOB 029 008 جوانان مرا دیده، خود را مخفی می‌ساختند، وپیران برخاسته، می‌ایستادند. 018 JOB 029 009 سروران از سخن‌گفتن بازمی ایستادند، و دست به دهان خودمی گذاشتند. 018 JOB 029 010 آواز شریفان ساکت می‌شد وزبان به کام ایشان می‌چسبید. 018 JOB 029 011 زیرا گوشی که مرا می‌شنید، مرا خوشحال می‌خواند و چشمی که مرا می‌دید، برایم شهادت می‌داد. 018 JOB 029 012 زیرافقیری که استغاثه می‌کرد او را می‌رهانیدم، ویتیمی که نیز معاون نداشت. 018 JOB 029 013 برکت شخصی که در هلاکت بود، به من می‌رسید و دل بیوه‌زن راخوش می‌ساختم. 018 JOB 029 014 عدالت را پوشیدم و مراملبس ساخت، و انصاف من مثل ردا و تاج بود. 018 JOB 029 015 من به جهت کوران چشم بودم، و به جهت لنگان پای. 018 JOB 029 016 برای مسکینان پدر بودم، و دعوایی را که نمی دانستم، تفحص می‌کردم. 018 JOB 029 017 دندانهای آسیای شریر را می‌شکستم و شکار را ازدندانهایش می‌ربودم. 018 JOB 029 018 «و می‌گفتم، در آشیانه خود جان خواهم سپرد و ایام خویش را مثل عنقا طویل خواهم ساخت. 018 JOB 029 019 ریشه من به سوی آبها کشیده خواهدگشت، و شبنم بر شاخه هایم ساکن خواهد شد. 018 JOB 029 020 جلال من در من تازه خواهد شد، و کمانم دردستم نو خواهد ماند. 018 JOB 029 021 مرا می‌شنیدند و انتظارمی کشیدند، و برای مشورت من ساکت می‌ماندند. 018 JOB 029 022 بعد از کلام من دیگر سخن نمی گفتند و قول من بر ایشان فرو می‌چکید. 018 JOB 029 023 و برای من مثل باران انتظار می‌کشیدند و دهان خویش را مثل باران آخرین باز می‌کردند. 018 JOB 029 024 اگر بر ایشان می‌خندیدم باور نمی کردند، و نور چهره مرا تاریک نمی ساختند. 018 JOB 029 025 راه را برای ایشان اختیار کرده، به ریاست می‌نشستم، و در میان لشکر، مثل پادشاه ساکن می‌بودم، و مثل کسی‌که نوحه‌گران را تسلی می‌بخشد. 018 JOB 030 001 «و اما الان کسانی که از من خردسالترندبر من استهزا می‌کنند، که کراهت می‌داشتم از اینکه پدران ایشان را با سگان گله خود بگذارم. 018 JOB 030 002 قوت دستهای ایشان نیز برای من چه فایده داشت؟ کسانی که توانایی ایشان ضایع شده بود، 018 JOB 030 003 از احتیاج و قحطی بی‌تاب شده، زمین خشک را در ظلمت خرابی و ویرانی می‌خاییدند. 018 JOB 030 004 خبازی را در میان بوته‌ها می‌چیدند، و ریشه شورگیاه نان ایشان بود. 018 JOB 030 005 از میان (مردمان ) رانده می‌شدند. از عقب ایشان مثل دزدان، هیاهومی کردند. 018 JOB 030 006 در گریوه های وادیها ساکن می‌شدند. در حفره های زمین و در صخره‌ها. 018 JOB 030 007 در میان بوته‌ها عرعر می‌کردند، زیر خارها با هم جمع می‌شدند. 018 JOB 030 008 ابنای احمقان و ابنای مردم بی‌نام، بیرون از زمین رانده می‌گردیدند. 018 JOB 030 009 و اما الان سرود ایشان شده‌ام و از برای ایشان ضرب‌المثل گردیده‌ام. 018 JOB 030 010 مرا مکروه داشته، از من دورمی شوند، و از آب دهان بر رویم انداختن، بازنمی ایستند. 018 JOB 030 011 چونکه زه را بر من باز کرده، مرامبتلا ساخت. پس لگام را پیش رویم رها کردند. 018 JOB 030 012 از طرف راست من انبوه عوام الناس برخاسته، پاهایم را از پیش در می‌برند، و راههای هلاکت خویش را بر من مهیا می‌سازند. 018 JOB 030 013 راه مرا خراب کرده، به اذیتم اقدام می‌نمایند، و خود معاونی ندارند. 018 JOB 030 014 گویا از ثلمه های وسیع می‌آیند، و ازمیان خرابه‌ها بر من هجوم می‌آورند. 018 JOB 030 015 ترسها برمن برگشته، آبروی مرا مثل باد تعاقب می‌کنند، و فیروزی من مثل ابر می‌گذرد. 018 JOB 030 016 و الان جانم بر من ریخته شده است، و روزهای مصیبت، مرا گرفتارنموده است. 018 JOB 030 017 شبانگاه استخوانهایم در اندرون من سفته می‌شود، و پیهایم آرام ندارد. 018 JOB 030 018 ازشدت سختی لباسم متغیر شده است، و مرا مثل گریبان پیراهنم تنگ می‌گیرد. 018 JOB 030 019 مرا در گل انداخته است، که مثل خاک و خاکستر گردیده‌ام. 018 JOB 030 020 «نزد تو تضرع می‌نمایم و مرا مستجاب نمی کنی، و برمی خیزم و بر من نظر نمی اندازی. 018 JOB 030 021 خویشتن را متبدل ساخته، بر من بیرحم شده‌ای، با قوت دست خود به من جفا می‌نمایی. 018 JOB 030 022 مرا به باد برداشته، برآن سوار گردانیدی، و مرادر تندباد پراکنده ساختی. 018 JOB 030 023 زیرا می‌دانم که مرابه موت باز خواهی گردانید، و به خانه‌ای که برای همه زندگان معین است. 018 JOB 030 024 یقین بر توده ویران دست خود را دراز نخواهد کرد، و چون کسی دربلا گرفتار شود، آیا به این سبب استغاثه نمی کند؟ 018 JOB 030 025 آیا برای هر مستمندی گریه نمی کردم، و دلم به جهت مسکین رنجیده نمی شد. 018 JOB 030 026 لکن چون امید نیکویی داشتم بدی آمد، و چون انتظار نورکشیدم ظلمت رسید. 018 JOB 030 027 احشایم می‌جوشد وآرام نمی گیرد، و روزهای مصیبت مرا درگرفته است. 018 JOB 030 028 ماتم‌کنان بی‌آفتاب گردش می‌کنم و درجماعت برخاسته، تضرع می‌نمایم. 018 JOB 030 029 برادرشغالان شده‌ام، و رفیق شترمرغ گردیده‌ام. 018 JOB 030 030 پوست من سیاه گشته، از من می‌ریزد، واستخوانهایم از حرارت سوخته گردیده است. 018 JOB 030 031 بربط من به نوحه گری مبدل شده و نای من به آواز گریه کنندگان. 018 JOB 031 001 «با چشمان خود عهد بسته‌ام، پس چگونه بر دوشیزه‌ای نظر افکنم؟ 018 JOB 031 002 زیراقسمت خدا از اعلی چیست؟ و نصیب قادرمطلق، از اعلی علیین؟ 018 JOB 031 003 آیا آن برای شریران هلاکت نیست؟ و به جهت عاملان بدی مصیبت نی؟ 018 JOB 031 004 آیا او راههای مرا نمی بیند؟ و جمیع قدمهایم را نمی شمارد؟ 018 JOB 031 005 اگر با دروغ راه می‌رفتم یا پایهایم با فریب می‌شتابید، 018 JOB 031 006 مرا به میزان عدالت بسنجد، تا خدا کاملیت مرا بداند. 018 JOB 031 007 اگرقدمهایم از طریق آواره گردیده، و قلبم در‌پی چشمانم رفته، و لکه‌ای به‌دستهایم چسبیده باشد، 018 JOB 031 008 پس من کشت کنم و دیگری بخورد، ومحصول من از ریشه‌کنده شود. 018 JOB 031 009 اگر قلبم به زنی فریفته شده، یا نزد در همسایه خود در کمین نشسته باشم، 018 JOB 031 010 پس زن من برای شخصی دیگرآسیا کند، و دیگران بر او خم شوند. 018 JOB 031 011 زیرا که آن قباحت می‌بود و تقصیری سزاوار حکم داوران. 018 JOB 031 012 چونکه این آتشی می‌بود که تا ابدون می‌سوزانید، و تمامی محصول مرا از ریشه می‌کند. 018 JOB 031 013 اگر دعوی بنده و کنیز خود را ردمی کردم، هنگامی که بر من مدعی می‌شدند. 018 JOB 031 014 پس چون خدا به ضد من برخیزد چه خواهم کرد؟ و هنگامی که تفتیش نماید به او چه جواب خواهم داد؟ 018 JOB 031 015 آیا آن کس که مرا در رحم آفریداو را نیز نیافرید؟ و آیا کس واحد، ما را در رحم نسرشت؟ 018 JOB 031 016 «اگر مراد مسکینان را از ایشان منع نموده باشم، و چشمان بیوه‌زنان را تار گردانیده، 018 JOB 031 017 اگرلقمه خود را به تنهایی خورده باشم، و یتیم از آن تناول ننموده، 018 JOB 031 018 و حال آنکه او از جوانیم با من مثل پدر پرورش می‌یافت، و از بطن مادرم بیوه‌زن را رهبری می‌نمودم. 018 JOB 031 019 اگر کسی را از برهنگی هلاک دیده باشم، و مسکین را بدون پوشش، 018 JOB 031 020 اگر کمرهای او مرا برکت نداده باشد، و از پشم گوسفندان من گرم نشده، 018 JOB 031 021 اگر دست خود را بر یتیم بلند کرده باشم، هنگامی که اعانت خود را دردروازه می‌دیدم، 018 JOB 031 022 پس بازوی من از کتفم بیفتد، و ساعدم از قلم آن شکسته شود. 018 JOB 031 023 زیرا که هلاکت از خدا برای من ترس می‌بود و به‌سبب کبریایی او توانایی نداشتم. 018 JOB 031 024 اگر طلا را امیدخود می‌ساختم و به زر خالص می‌گفتم تو اعتمادمن هستی، 018 JOB 031 025 اگر از فراوانی دولت خویش شادی می‌نمودم، و از اینکه دست من بسیار کسب نموده بود، 018 JOB 031 026 اگر چون آفتاب می‌تابید بر آن نظرمی کردم و بر ماه، هنگامی که با درخشندگی سیرمی کرد. 018 JOB 031 027 و دل من خفیه فریفته می‌شد و دهانم دستم را می‌بوسید. 018 JOB 031 028 این نیز گناهی مستوجب قصاص می‌بود زیرا خدای متعال را منکرمی شدم. 018 JOB 031 029 اگر از مصیبت دشمن خود شادی می‌کردم یا حینی که بلا به او عارض می‌شد وجدمی نمودم، 018 JOB 031 030 و حال آنکه زبان خود را از گناه ورزیدن بازداشته، بر جان او لعنت را سوال ننمودم. 018 JOB 031 031 اگر اهل خیمه من نمی گفتند: کیست که از گوشت او سیر نشده باشد، 018 JOB 031 032 غریب درکوچه شب را به‌سر نمی برد و در خود را به روی مسافر می‌گشودم. 018 JOB 031 033 اگر مثل آدم، تقصیر خود رامی پوشانیدم و عصیان خویش را در سینه خودمخفی می‌ساختم، 018 JOB 031 034 از این جهت که از انبوه کثیرمی ترسیدم و اهانت قبایل مرا هراسان می‌ساخت، پس ساکت مانده، از در خود بیرون نمی رفتم. 018 JOB 031 035 کاش کسی بود که مرا می‌شنید، اینک امضای من حاضر است. پس قادر مطلق مرا جواب دهد. و اینک کتابتی که مدعی من نوشته است. 018 JOB 031 036 یقین که آن را بر دوش خود برمی داشتم و مثل تاج برخود می‌بستم. 018 JOB 031 037 شماره قدمهای خود را برای اوبیان می‌کردم و مثل امیری به او تقرب می‌جستم. 018 JOB 031 038 اگر زمین من بر من فریاد می‌کرد و مرزهایش با هم گریه می‌کردند، 018 JOB 031 039 اگر محصولاتش را بدون قیمت می‌خوردم و جان مالکانش را تلف می‌نمودم، 018 JOB 031 040 پس خارها به عوض گندم وکرکاس به عوض جو بروید.» سخنان ایوب تمام شد. 018 JOB 032 001 پس آن سه مرد از جواب دادن به ایوب باز ماندند چونکه او در نظر خود عادل بود. 018 JOB 032 002 آنگاه خشم الیهو ابن برکئیل بوزی که ازقبیله رام بود مشتعل شد، و غضبش بر ایوب افروخته گردید، از این جهت که خویشتن را ازخدا عادلتر می‌نمود. 018 JOB 032 003 و خشمش بر سه رفیق خود افروخته گردید، از این جهت که هر‌چندجواب نمی یافتند، اما ایوب را مجرم می‌شمردند. 018 JOB 032 004 و الیهو از سخن‌گفتن با ایوب درنگ نموده بود زیرا که ایشان در عمر، از وی بزرگتربودند. 018 JOB 032 005 اما چون الیهو دید که به زبان آن سه مردجوابی نیست، پس خشمش افروخته شد. 018 JOB 032 006 و الیهو ابن برکئیل بوزی به سخن آمده، گفت: «من در عمر صغیر هستم، و شما موسفید. بنابراین ترسیده، جرات نکردم که رای خود را برای شمابیان کنم. 018 JOB 032 007 و گفتم روزها سخن گوید، و کثرت سالها، حکمت را اعلام نماید. 018 JOB 032 008 لیکن در انسان روحی هست، و نفخه قادرمطلق، ایشان را فطانت می‌بخشد. 018 JOB 032 009 بزرگان نیستند که حکمت دارند، و نه پیران که انصاف را می‌فهمند. 018 JOB 032 010 بنابراین می‌گویم که مرا بشنو. و من نیز رای خود را بیان خواهم نمود. 018 JOB 032 011 اینک از سخن‌گفتن با شما درنگ نمودم، و براهین شما را گوش گرفتم. تا سخنان را کاوش گردید. 018 JOB 032 012 و من در شما تامل نمودم و اینک کسی از شما نبود که ایوب را ملزم سازد. یا سخنان او را جواب دهد. 018 JOB 032 013 مبادا بگویید که حکمت رادریافت نموده‌ایم، خدا او را مغلوب می‌سازد و نه انسان. 018 JOB 032 014 زیرا که سخنان خود را به ضد من ترتیب نداده است، و به سخنان شما او را جواب نخواهم داد. 018 JOB 032 015 ایشان حیران شده، دیگر جواب ندادند، وسخن از ایشان منقطع شد. 018 JOB 032 016 پس آیا من انتظاربکشم چونکه سخن نمی گویند؟ و ساکت شده، دیگر جواب نمی دهند؟ 018 JOB 032 017 پس من نیز از حصه خود جواب خواهم داد، و من نیز رای خود رابیان خواهم نمود. 018 JOB 032 018 زیرا که از سخنان، مملوهستم. و روح باطن من، مرا به تنگ می‌آورد. 018 JOB 032 019 اینک دل من مثل شرابی است که مفتوح نشده باشد، و مثل مشکهای تازه نزدیک است بترکد. 018 JOB 032 020 سخن خواهم راند تا راحت یابم و لبهای خودرا گشوده، جواب خواهم داد. 018 JOB 032 021 حاشا از من که طرفداری نمایم و به احدی کلام تملق‌آمیز گویم. 018 JOB 032 022 چونکه به گفتن سخنان تملق‌آمیز عارف نیستم. والا خالقم مرا به زودی خواهد برداشت. 018 JOB 033 001 «لیکن‌ای ایوب، سخنان مرا استماع نما. و به تمامی کلام من گوش بگیر. 018 JOB 033 002 اینک الان دهان خود را گشودم، و زبانم در کامم متکلم شد. 018 JOB 033 003 کلام من موافق راستی قلبم خواهدبود. و لبهایم به معرفت خالص تنطق خواهدنمود. 018 JOB 033 004 روح خدا مرا آفریده، و نفخه قادرمطلق مرا زنده ساخته است. 018 JOB 033 005 اگر می‌توانی مرا جواب ده، و پیش روی من، کلام را ترتیب داده بایست. 018 JOB 033 006 اینک من مثل تو از خدا هستم. و من نیز از گل سرشته شده‌ام. 018 JOB 033 007 اینک هیبت من تو را نخواهدترسانید، و وقار من بر تو سنگین نخواهد شد. 018 JOB 033 008 «یقین در گوش من سخن گفتی و آواز کلام تو را شنیدم 018 JOB 033 009 که گفتی من زکی و بی‌تقصیر هستم. من پاک هستم و در من گناهی نیست. 018 JOB 033 010 اینک او علتها برمن می‌جوید. و مرا دشمن خودمی شمارد. 018 JOB 033 011 پایهایم را در کنده می‌گذارد و همه راههایم را مراقبت می‌نماید. 018 JOB 033 012 هان در این امر توصادق نیستی. من تو را جواب می‌دهم، زیرا خدااز انسان بزرگتر است. 018 JOB 033 013 چرا با او معارضه می‌نمایی، از این جهت که از همه اعمال خوداطلاع نمی دهد؟ 018 JOB 033 014 زیرا خدا یک دفعه تکلم می‌کند، بلکه دو دفعه و انسان ملاحظه نمی نماید. 018 JOB 033 015 در خواب، در رویای شب، چون خواب سنگین بر انسان مستولی می‌شود، حینی که دربستر خود در خواب می‌باشد. 018 JOB 033 016 آنگاه گوشهای انسان را می‌گشاید و تادیب ایشان را ختم می‌سازد. 018 JOB 033 017 تا انسان را از اعمالش برگرداند وتکبر را از مردمان بپوشاند. 018 JOB 033 018 جان او را از حفره نگاه می‌دارد و حیات او را از هلاکت شمشیر. 018 JOB 033 019 بادرد در بستر خود سرزنش می‌یابد، و اضطراب دایمی در استخوانهای وی است. 018 JOB 033 020 پس جان اونان را مکروه می‌دارد و نفس او خوراک لطیف را. 018 JOB 033 021 گوشت او چنان فرسوده شد که دیده نمی شودو استخوانهای وی که دیده نمی شد برهنه گردیده است. 018 JOB 033 022 جان او به حفره نزدیک می‌شود و حیات او به هلاک کنندگان. 018 JOB 033 023 «اگر برای وی یکی به منزله هزار فرشته یامتوسطی باشد، تا آنچه را که برای انسان راست است به وی اعلان نماید، 018 JOB 033 024 آنگاه بر او ترحم نموده، خواهد گفت: او را از فرو رفتن به هاویه برهان، من کفاره‌ای پیدا نموده‌ام. 018 JOB 033 025 گوشت او ازگوشت طفل لطیف تر خواهد شد. و به ایام جوانی خود خواهد برگشت. 018 JOB 033 026 نزد خدا دعا کرده، او رامستجاب خواهد فرمود، و روی او را با شادمانی خواهد دید. و عدالت انسان را به او رد خواهدنمود. 018 JOB 033 027 پس در میان مردمان سرود خوانده، خواهد گفت: گناه کردم و راستی را منحرف ساختم، و مکافات آن به من نرسید. 018 JOB 033 028 نفس مرا ازفرورفتن به هاویه فدیه داد، و جان من، نور رامشاهده می‌کند. 018 JOB 033 029 اینک همه این چیزها را خدابه عمل می‌آورد، دو دفعه و سه دفعه با انسان. 018 JOB 033 030 تا جان او را از هلاکت برگرداند و او را از نورزندگان، منور سازد. 018 JOB 033 031 ‌ای ایوب متوجه شده، مرااستماع نما، و خاموش باش تا من سخن رانم. 018 JOB 033 032 اگر سخنی داری به من جواب بده، متکلم شوزیرا می‌خواهم تو را مبری سازم. 018 JOB 033 033 و اگر نه، تومرا بشنو. خاموش باش تا حکمت را به تو تعلیم دهم.» 018 JOB 034 001 پس الیهو تکلم نموده، گفت: 018 JOB 034 002 «ای حکیمان سخنان مرا بشنوید، و‌ای عارفان، به من گوش گیرید. 018 JOB 034 003 زیرا گوش، سخنان را امتحان می‌کند، چنانکه کام، طعام را ذوق می‌نماید. 018 JOB 034 004 انصاف را برای خود اختیار کنیم، و درمیان خود نیکویی را بفهمیم. 018 JOB 034 005 چونکه ایوب گفته است که بی‌گناه هستم. و خدا داد مرا از من برداشته است. 018 JOB 034 006 هرچند انصاف با من است دروغگو شمرده شده‌ام، و هرچند بی‌تقصیرم، جراحت من علاج ناپذیر است. 018 JOB 034 007 کدام شخص مثل ایوب است که سخریه را مثل آب می‌نوشد 018 JOB 034 008 که در رفاقت بدکاران سالک می‌شود، و با مردان شریر رفتار می‌نماید. 018 JOB 034 009 زیرا گفته است انسان رافایده‌ای نیست که رضامندی خدا را بجوید. 018 JOB 034 010 پس الان‌ای صاحبان فطانت مرا بشنوید، حاشااز خدا که بدی کند. و از قادرمطلق، که ظلم نماید. 018 JOB 034 011 زیرا که انسان را به حسب عملش مکافات می‌دهد، و بر هرکس موافق راهش می‌رساند. 018 JOB 034 012 وبه درستی که خدا بدی نمی کند، و قادر مطلق انصاف را منحرف نمی سازد. 018 JOB 034 013 کیست که زمین رابه او تفویض نموده، و کیست که تمامی ربع مسکون را به او سپرده باشد. 018 JOB 034 014 اگر او دل خود رابه وی مشغول سازد، اگر روح و نفخه خویش رانزد خود بازگیرد، 018 JOB 034 015 تمامی بشر با هم هلاک می‌شوند و انسان به خاک راجع می‌گردد. 018 JOB 034 016 پس اگر فهم داری این را بشنو، و به آواز کلام من گوش ده. 018 JOB 034 017 آیا کسی‌که از انصاف نفرت دارد سلطنت خواهد نمود؟ و آیا عادل کبیر را به گناه اسنادمی دهی؟ 018 JOB 034 018 آیا به پادشاه گفته می‌شود که لئیم هستی، یا به نجیبان که شریر می‌باشید؟ 018 JOB 034 019 پس چگونه به آنکه امیران را طرفداری نمی نماید ودولتمند را بر فقیر ترجیح نمی دهد. زیرا که جمیع ایشان عمل دستهای وی‌اند. 018 JOB 034 020 درلحظه‌ای در نصف شب می‌میرند. قوم مشوش شده، می‌گذرند، و زورآوران بی‌واسطه دست انسان هلاک می‌شوند. 018 JOB 034 021 «زیرا چشمان او بر راههای انسان می‌باشد، و تمامی قدمهایش را می‌نگرد. 018 JOB 034 022 ظلمتی نیست و سایه موت نی، که خطاکاران خویشتن را درآن پنهان نمایند. 018 JOB 034 023 زیرا اندک زمانی بر احدی تامل نمی کند تا او پیش خدا به محاکمه بیاید. 018 JOB 034 024 زورآوران را بدون تفحص خرد می‌کند، ودیگران را به‌جای ایشان قرار می‌دهد. 018 JOB 034 025 هرآینه اعمال ایشان را تشخیص می‌نماید، و شبانگاه ایشان را واژگون می‌سازد تا هلاک شوند. 018 JOB 034 026 به‌جای شریران ایشان را می‌زند، در مکان نظرکنندگان. 018 JOB 034 027 از آن جهت که از متابعت اومنحرف شدند، و در همه طریقهای وی تامل ننمودند. 018 JOB 034 028 تا فریاد فقیر را به او برسانند، و اوفغان مسکینان را بشنود. 018 JOB 034 029 چون او آرامی دهدکیست که در اضطراب اندازد، و چون روی خودرا بپوشاند کیست که او را تواند دید. خواه به امتی خواه به انسانی مساوی است، 018 JOB 034 030 تا مردمان فاجرسلطنت ننمایند و قوم را به دام گرفتار نسازند. 018 JOB 034 031 لیکن آیا کسی هست که به خدا بگوید: سزایافتم، دیگر عصیان نخواهم ورزید. 018 JOB 034 032 و آنچه راکه نمی بینم تو به من بیاموز، و اگر گناه کردم باردیگر نخواهم نمود. 018 JOB 034 033 آیا برحسب رای تو جزاداده، خواهد گفت: چونکه تو رد می‌کنی پس تواختیار کن و نه من. و آنچه صواب می‌دانی بگو. 018 JOB 034 034 صاحبان فطانت به من خواهند گفت، بلکه هرمرد حکیمی که مرا می‌شنود 018 JOB 034 035 که ایوب بدون معرفت حرف می‌زند و کلام او از روی تعقل نیست. 018 JOB 034 036 کاش که ایوب تا به آخر آزموده شود، زیرا که مثل شریران جواب می‌دهد. 018 JOB 034 037 چونکه برگناه خود طغیان را مزید می‌کند و در میان مادستک می‌زند و به ضد خدا سخنان بسیارمی گوید.» 018 JOB 035 002 «آیا این را انصاف می‌شماری که گفتی من از خدا عادل تر هستم؟ 018 JOB 035 003 زیرا گفته‌ای برای توچه فایده خواهد شد، و به چه چیز بیشتر از گناهم منفعت خواهم یافت. 018 JOB 035 004 من تو را جواب می‌گویم ورفقایت را با تو. 018 JOB 035 005 به سوی آسمانها نظر کن و ببین وافلاک را ملاحظه نما که از تو بلندترند. 018 JOB 035 006 اگر گناه کردی به او چه رسانیدی؟ و اگر تقصیرهای تو بسیار شد برای وی چه کردی؟ 018 JOB 035 007 اگر بی‌گناه شدی به او چه بخشیدی؟ و یا از دست تو چه چیز را گرفته است؟ 018 JOB 035 008 شرارت تو به مردی چون تو (ضرر می‌رساند) و عدالت تو به بنی آدم (فایده می‌رساند). 018 JOB 035 009 از کثرت ظلمها فریاد برمی آورند واز دست زورآوران استغاثه می‌کنند، 018 JOB 035 010 و کسی نمی گوید که خدای آفریننده من کجا است که شبانگاه سرودها می‌بخشد 018 JOB 035 011 و ما را از بهایم زمین تعلیم می‌دهد، و از پرندگان آسمان حکمت می‌بخشد. 018 JOB 035 012 پس به‌سبب تکبر شریران فریادمی کنند اما او اجابت نمی نماید، 018 JOB 035 013 زیرا خدابطالت را نمی شنود و قادر مطلق برآن ملاحظه نمی فرماید. 018 JOB 035 014 هرچند می‌گویی که او رانمی بینم، لیکن دعوی در حضور وی است پس منتظر او باش. 018 JOB 035 015 و اما الان از این سبب که درغضب خویش مطالبه نمی کند و به کثرت گناه اعتنا نمی نماید، 018 JOB 035 016 از این جهت ایوب دهان خودرا به بطالت می‌گشاید و بدون معرفت سخنان بسیار می‌گوید.» 018 JOB 036 001 و الیهو باز‌گفت: 018 JOB 036 002 «برای من‌اندکی صبرکن تا تو را اعلام نمایم، زیرا از برای خدا هنوز سخنی باقی است. 018 JOB 036 003 علم خود را از دورخواهم آورد و به خالق خویش، عدالت راتوصیف خواهم نمود. 018 JOB 036 004 چونکه حقیقت کلام من دروغ نیست، و آنکه در علم کامل است نزد توحاضر است. 018 JOB 036 005 اینک خدا قدیر است و کسی رااهانت نمی کند و در قوت عقل قادر است. 018 JOB 036 006 شریررا زنده نگاه نمی دارد و داد مسکینان را می‌دهد. 018 JOB 036 007 چشمان خود را از عادلان برنمی گرداند، بلکه ایشان را با پادشاهان بر کرسی تا به ابد می‌نشاند، پس سرافراشته می‌شوند. 018 JOB 036 008 اما هرگاه به زنجیرهابسته شوند، و به بندهای مصیبت گرفتار گردند، 018 JOB 036 009 آنگاه اعمال ایشان را به ایشان می‌نمایاند وتقصیرهای ایشان را از اینکه تکبر نموده‌اند، 018 JOB 036 010 وگوشهای ایشان را برای تادیب باز می‌کند، و امرمی فرماید تا از گناه بازگشت نمایند. 018 JOB 036 011 پس اگربشنوند و او را عبادت نمایند، ایام خویش را درسعادت بسر خواهند برد، و سالهای خود را درشادمانی. 018 JOB 036 012 و اما اگر نشنوند از تیغ خواهند افتاد، و بدون معرفت، جان را خواهند سپرد. 018 JOB 036 013 اماآنانی که در دل، فاجرند غضب را ذخیره می‌نمایند، و چون ایشان را می‌بندد استغاثه نمی نمایند. 018 JOB 036 014 ایشان در عنفوان جوانی می‌میرندو حیات ایشان با فاسقان (تلف می‌شود). 018 JOB 036 015 مصیبت کشان را به مصیبت ایشان نجات می‌بخشد و گوش ایشان را در تنگی باز می‌کند. 018 JOB 036 016 «پس تو را نیز از دهان مصیبت بیرون می‌آورد، در مکان وسیع که در آن تنگی نمی بود وزاد سفره تو از فربهی مملو می‌شد، 018 JOB 036 017 و تو ازداوری شریر پر هستی، لیکن داوری و انصاف باهم ملتصقند. 018 JOB 036 018 باحذر باش مبادا خشم تو را به تعدی ببرد، و زیادتی کفاره تو را منحرف سازد. 018 JOB 036 019 آیا او دولت تو را به حساب خواهد آورد؟ نی، نه طلا و نه تمامی قوای توانگری را. 018 JOB 036 020 برای شب آرزومند مباش، که امت‌ها را از جای ایشان می‌برد. 018 JOB 036 021 با حذر باش که به گناه مایل نشوی، زیرا که تو آن را بر مصیبت ترجیح داده‌ای. 018 JOB 036 022 اینک خدا در قوت خود متعال می‌باشد. کیست که مثل او تعلیم بدهد؟ 018 JOB 036 023 کیست که طریق او را به او تفویض کرده باشد؟ و کیست که بگویدتو بی‌انصافی نموده‌ای؟ 018 JOB 036 024 به یاد داشته باش که اعمال او را تکبیر گویی که درباره آنها مردمان می‌سرایند. 018 JOB 036 025 جمیع آدمیان به آنها می‌نگرند. مردمان آنها را از دور مشاهده می‌نمایند. 018 JOB 036 026 اینک خدا متعال است و او را نمی شناسیم. و شماره سالهای او را تفحص نتوان کرد. 018 JOB 036 027 زیرا که قطره های آب را جذب می‌کند و آنها باران را ازبخارات آن می‌چکاند. 018 JOB 036 028 که ابرها آن را به شدت می‌ریزد و بر انسان به فراوانی می‌تراود. 018 JOB 036 029 آیاکیست که بفهمد ابرها چگونه پهن می‌شوند، یارعدهای خیمه او را بداند؟ 018 JOB 036 030 اینک نور خود رابر آن می‌گستراند. و عمق های دریا را می‌پوشاند. 018 JOB 036 031 زیرا که به واسطه آنها قوم‌ها را داوری می‌کند، و رزق را به فراوانی می‌بخشد. 018 JOB 036 032 دستهای خودرا با برق می‌پوشاند، و آن را بر هدف مامورمی سازد. 018 JOB 036 033 رعدش از او خبر می‌دهد و مواشی از برآمدن او اطلاع می‌دهند. 018 JOB 037 001 «از این نیز دل می‌لرزد و از جای خودمتحرک می‌گردد. 018 JOB 037 002 گوش داده، صدای آواز او را بشنوید، و زمزمه‌ای را که از دهان وی صادر می‌شود، 018 JOB 037 003 آن را در زیر تمامی آسمانهامی فرستد، و برق خویش را تا کرانهای زمین. 018 JOB 037 004 بعد از آن صدای غرش می‌کند و به آواز جلال خویش رعد می‌دهد و چون آوازش شنیده شدآنها را تاخیر نمی نماید. 018 JOB 037 005 خدا از آواز خودرعدهای عجیب می‌دهد. اعمال عظیمی که ماآنها را ادراک نمی کنیم به عمل می‌آورد، 018 JOB 037 006 زیرابرف را می‌گوید: بر زمین بیفت. و همچنین بارش باران را و بارش بارانهای زورآور خویش را. 018 JOB 037 007 دست هر انسان را مختوم می‌سازد تا جمیع مردمان اعمال او را بدانند. 018 JOB 037 008 آنگاه وحوش به ماوای خود می‌روند و در بیشه های خویش آرام می‌گیرند. 018 JOB 037 009 از برجهای جنوب گردباد می‌آید و ازبرجهای شمال برودت. 018 JOB 037 010 از نفخه خدا یخ بسته می‌شود و سطح آبها منجمد می‌گردد. 018 JOB 037 011 ابرها رانیز به رطوبت سنگین می‌سازد و سحاب، برق خود را پراکنده می‌کند. 018 JOB 037 012 و آنها به دلالت او به هر سو منقلب می‌شوند تا هرآنچه به آنها امرفرماید بر روی تمامی ربع مسکون به عمل آورند. 018 JOB 037 013 خواه آنها را برای تادیب بفرستد یا به جهت زمین خود یا برای رحمت. 018 JOB 037 014 «ای ایوب این را استماع نما. بایست و دراعمال عجیب خدا تامل کن. 018 JOB 037 015 آیا مطلع هستی وقتی که خدا عزم خود را به آنها قرار می‌دهد وبرق، ابرهای خود را درخشان می‌سازد؟ 018 JOB 037 016 آیا تواز موازنه ابرها مطلع هستی؟ یا از اعمال عجیبه اوکه در علم، کامل است. 018 JOB 037 017 که چگونه رختهای توگرم می‌شود هنگامی که زمین از باد جنوبی ساکن می‌گردد. 018 JOB 037 018 آیا مثل او می‌توانی فلک رابگسترانی که مانند آینه ریخته شده مستحکم است؟ 018 JOB 037 019 ما را تعلیم بده که با وی چه توانیم گفت، زیرا به‌سبب تاریکی سخن نیکو نتوانیم آورد. 018 JOB 037 020 آیا چون سخن گویم به او خبر داده می‌شود یاانسان سخن گوید تا هلاک گردد. 018 JOB 037 021 و حال آفتاب را نمی توان دید هرچند در سپهر درخشان باشد تاباد وزیده آن را پاک کند. 018 JOB 037 022 درخشندگی طلایی از شمال می‌آید و نزد خدا جلال مهیب است. 018 JOB 037 023 قادر مطلق را ادراک نمی توانیم کرد، او در قوت وراستی عظیم است و در عدالت کبیر که بی‌انصافی نخواهد کرد. 018 JOB 037 024 لهذا مردمان از او می‌ترسند، امااو بر جمیع دانادلان نمی نگرد.» 018 JOB 038 001 و خداوند ایوب را از میان گردبادخطاب کرده، گفت: 018 JOB 038 002 «کیست که مشورت را از سخنان بی‌علم تاریک می‌سازد؟ 018 JOB 038 003 الان کمر خود را مثل مرد ببند، زیرا که از توسوال می‌نمایم پس مرا اعلام نما. 018 JOB 038 004 وقتی که زمین را بنیاد نهادم کجا بودی؟ بیان کن اگر فهم داری. 018 JOB 038 005 کیست که آن را پیمایش نمود؟ اگر می‌دانی! وکیست که ریسمانکار را بر آن کشید؟ 018 JOB 038 006 پایه هایش بر چه چیز گذاشته شد؟ و کیست که سنگ زاویه‌اش را نهاد، 018 JOB 038 007 هنگامی که ستارگان صبح باهم ترنم نمودند، و جمیع پسران خدا آوازشادمانی دادند؟ 018 JOB 038 008 و کیست که دریا را به درهامسدود ساخت، وقتی که به در جست و از رحم بیرون آمد؟ 018 JOB 038 009 وقتی که ابرها را لباس آن گردانیدم و تاریکی غلیظ را قنداقه آن ساختم. 018 JOB 038 010 و حدی برای آن قرار دادم و پشت بندها و درها تعیین نمودم. 018 JOB 038 011 و گفتم تا به اینجا بیا و تجاوز منما. و دراینجا امواج سرکش تو بازداشته شود. 018 JOB 038 012 «آیا تو از ابتدای عمر خود صبح را فرمان دادی، و فجر را به موضعش عارف گردانیدی؟ 018 JOB 038 013 تا کرانه های زمین را فرو‌گیرد و شریران از آن افشانده شوند. 018 JOB 038 014 مثل گل زیر خاتم مبدل می‌گردد. و همه‌چیز مثل لباس صورت می‌پذیرد. 018 JOB 038 015 و نور شریران از ایشان گرفته می‌شود، و بازوی بلند شکسته می‌گردد. 018 JOB 038 016 آیا به چشمه های دریا داخل شده، یا به عمقهای لجه رفته‌ای؟ 018 JOB 038 017 آیا درهای موت برای تو باز شده است؟ یا درهای سایه موت را دیده‌ای؟ 018 JOB 038 018 آیاپهنای زمین را ادراک کرده‌ای؟ خبر بده اگر این همه را می‌دانی. 018 JOB 038 019 راه مسکن نور کدام است، ومکان ظلمت کجا می‌باشد، 018 JOB 038 020 تا آن را به حدودش برسانی، و راههای خانه او را درک نمایی؟ 018 JOB 038 021 البته می‌دانی، چونکه در آنوقت مولودشدی، و عدد روزهایت بسیار است! 018 JOB 038 022 «آیا به مخزن های برف داخل شده، و خزینه های تگرگ را مشاهده نموده‌ای، 018 JOB 038 023 که آنهارا به جهت وقت تنگی نگاه داشتم، به جهت روزمقاتله و جنگ؟ 018 JOB 038 024 به چه طریق روشنایی تقسیم می‌شود، و باد شرقی بر روی زمین منتشرمی گردد؟ 018 JOB 038 025 کیست که رودخانه‌ای برای سیل کند، یا طریقی به جهت صاعقه‌ها ساخت. 018 JOB 038 026 تا برزمینی که کسی در آن نیست ببارد و بر بیابانی که در آن آدمی نباشد، 018 JOB 038 027 تا (زمین ) ویران و بایر راسیراب کند، و علفهای تازه را از آن برویاند؟ 018 JOB 038 028 آیا باران را پدری هست؟ یا کیست که قطرات شبنم را تولید نمود؟ 018 JOB 038 029 از رحم کیست که یخ بیرون آمد؟ و ژاله آسمان را کیست که تولیدنمود؟ 018 JOB 038 030 آبها مثل سنگ منجمد می‌شود، وسطح لجه یخ می‌بندد. 018 JOB 038 031 آیا عقد ثریا رامی بندی؟ یا بندهای جبار را می‌گشایی؟ 018 JOB 038 032 آیابرجهای منطقه البروج را در موسم آنها بیرون می‌آوری؟ و دب اکبر را با بنات او رهبری می‌نمایی؟ 018 JOB 038 033 آیا قانون های آسمان را می‌دانی؟ یا آن را بر زمین مسلط می‌گردانی؟ 018 JOB 038 034 آیا آوازخود را به ابرها می‌رسانی تا سیل آبها تو رابپوشاند؟ 018 JOB 038 035 آیا برقها را می‌فرستی تا روانه شوند، و به تو بگویند اینک حاضریم؟ 018 JOB 038 036 کیست که حکمت را در باطن نهاد یا فطانت را به دل بخشید؟ 018 JOB 038 037 کیست که با حکمت، ابرها رابشمارد؟ و کیست که مشکهای آسمان را بریزد؟ 018 JOB 038 038 چون غبار گل شده، جمع می‌شود و کلوخها باهم می‌چسبند. 018 JOB 038 039 آیا شکار را برای شیر ماده صید می‌کنی؟ و اشتهای شیر ژیان را سیرمی نمایی؟ 018 JOB 038 040 حینی که در ماوای خود خویشتن را جمع می‌کنند و در بیشه در کمین می‌نشینند؟ 018 JOB 038 041 کیست که غذا را برای غراب آماده می‌سازد، چون بچه هایش نزد خدا فریاد برمی آورند، و به‌سبب نبودن خوراک آواره می‌گردند؟ 018 JOB 039 001 «آیا وقت زاییدن بز کوهی را می‌دانی؟ یا زمان وضع حمل آهو را نشان می‌دهی؟ 018 JOB 039 002 آیا ماههایی را که کامل می‌سازندحساب توانی کرد؟ یا زمان زاییدن آنهارامی دانی؟ 018 JOB 039 003 خم شده، بچه های خود را می‌زایند واز دردهای خود فارغ می‌شوند. 018 JOB 039 004 بچه های آنهاقوی شده، در بیابان نمو می‌کنند، می‌روند و نزدآنها برنمی گردند. 018 JOB 039 005 کیست که خر وحشی را رهاکرده، آزاد ساخت. و کیست که بندهای گورخر راباز نمود. 018 JOB 039 006 که من بیابان را خانه او ساختم، وشوره زار را مسکن او گردانیدم. 018 JOB 039 007 به غوغای شهراستهزاء می‌کند و خروش رمه بان را گوش نمی گیرد. 018 JOB 039 008 دایره کوهها چراگاه او است و هرگونه سبزه را می‌طلبد. 018 JOB 039 009 آیا گاو وحشی راضی شود که تو را خدمت نماید، یا نزد آخور تو منزل گیرد؟ 018 JOB 039 010 آیا گاو وحشی را به ریسمانش به شیار توانی بست؟ یا وادیها را از عقب تو مازو خواهد نمود؟ 018 JOB 039 011 آیا از اینکه قوتش عظیم است بر او اعتمادخواهی کرد؟ و کار خود را به او حواله خواهی نمود؟ 018 JOB 039 012 آیا براو توکل خواهی کرد که محصولت را باز آورد و آن را به خرمنگاهت جمع کند؟ 018 JOB 039 013 «بال شترمرغ به شادی متحرک می‌شود واما پر و بال او مثل لقلق نیست. 018 JOB 039 014 زیرا که تخمهای خود را به زمین وامی گذارد و بر روی خاک آنها را گرم می‌کند 018 JOB 039 015 و فراموش می‌کند که پا آنها را می‌افشرد، و وحوش صحرا آنها راپایمال می‌کنند. 018 JOB 039 016 با بچه های خود سختی می کند که گویا از آن او نیستند، محنت او باطل است و متاسف نمی شود. 018 JOB 039 017 زیرا خدا او را ازحکمت محروم ساخته، و از فطانت او را نصیبی نداده است. 018 JOB 039 018 هنگامی که به بلندی پرواز می‌کنداسب و سوارش را استهزا می‌نماید. 018 JOB 039 019 «آیا تو اسب را قوت داده و گردن او را به یال ملبس گردانیده‌ای؟ 018 JOB 039 020 آیا او را مثل ملخ به جست وخیز آورده‌ای؟ خروش شیهه او مهیب است. 018 JOB 039 021 در وادی پا زده، از قوت خود وجدمی نماید و به مقابله مسلحان بیرون می‌رود. 018 JOB 039 022 برخوف استهزاء کرده، هراسان نمی شود، و از دم شمشیر برنمی گردد. 018 JOB 039 023 ترکش بر او چکچک می‌کند، و نیزه درخشنده و مزراق 018 JOB 039 024 با خشم وغیض زمین را می‌نوردد. و چون کرنا صدا می‌کندنمی ایستد، 018 JOB 039 025 وقتی که کرنا نواخته شود هه هه می‌گوید و جنگ را از دور استشمام می‌کند، وخروش سرداران و غوغا را. 018 JOB 039 026 آیا از حکمت توشاهین می‌پرد؟ و بالهای خود را بطرف جنوب پهن می‌کند؟ 018 JOB 039 027 آیا از فرمان تو عقاب صعودمی نماید و آشیانه خود را به‌جای بلند می‌سازد؟ 018 JOB 039 028 بر صخره ساکن شده، ماوا می‌سازد. بر صخره تیز و بر ملاذ منیع. 018 JOB 039 029 از آنجا خوراک خود را به نظر می‌آورد و چشمانش از دور می‌نگرد. 018 JOB 039 030 بچه هایش خون را می‌مکند و جایی که کشتگانند او آنجا است.» 018 JOB 040 002 «آیا مجادله کننده با قادرمطلق مخاصمه نماید؟ کسی‌که با خدا محاجه کند آن را جواب بدهد.» 018 JOB 040 003 آنگاه ایوب خداوند را جواب داده، گفت: 018 JOB 040 004 «اینک من حقیر هستم و به تو چه جواب دهم؟ دست خود را به دهانم گذاشته‌ام. 018 JOB 040 005 یک مرتبه گفتم و تکرار نخواهم کرد. بلکه دو مرتبه و نخواهم افزود.» 018 JOB 040 006 پس خداوند ایوب را از گردباد خطاب کرد وگفت: 018 JOB 040 007 «الان کمر خود را مثل مرد ببند. از توسوال می‌نمایم و مرا اعلام کن. 018 JOB 040 008 آیا داوری مرانیز باطل می‌نمایی؟ و مرا ملزم می‌سازی تاخویشتن را عادل بنمایی؟ 018 JOB 040 009 آیا تو را مثل خدابازویی هست؟ و به آواز مثل او رعد توانی کرد؟ 018 JOB 040 010 الان خویشتن را به جلال و عظمت زینت بده. و به عزت و شوکت ملبس ساز. 018 JOB 040 011 شدت غضب خود را بریز و به هرکه متکبر است نظر افکنده، اورا به زیر انداز. 018 JOB 040 012 بر هرکه متکبر است نظر کن و اورا ذلیل بساز. و شریران را در جای ایشان پایمال کن. 018 JOB 040 013 ایشان را با هم در خاک پنهان نما و رویهای ایشان را درجای مخفی محبوس کن. 018 JOB 040 014 آنگاه من نیز درباره تو اقرار خواهم کرد، که دست راستت تو را نجات تواند داد. 018 JOB 040 015 اینک بهیموت که او را باتو آفریده‌ام که علف را مثل گاو می‌خورد، 018 JOB 040 016 همانا قوت او در کمرش می‌باشد، و توانایی وی در رگهای شکمش. 018 JOB 040 017 دم خود را مثل سروآزاد می‌جنباند. رگهای رانش بهم پیچیده است. 018 JOB 040 018 استخوانهایش مثل لوله های برنجین واعضایش مثل تیرهای آهنین است. 018 JOB 040 019 او افضل صنایع خدا است. آن که او را آفرید حربه‌اش را به او داده است. 018 JOB 040 020 به درستی که کوهها برایش علوفه می‌رویاند، که در آنها تمامی حیوانات صحرابازی می‌کنند 018 JOB 040 021 زیر درختهای کنار می‌خوابد. در سایه نیزار و در خلاب. 018 JOB 040 022 درختهای کنار او را به سایه خود می‌پوشاند، و بیدهای نهر، وی رااحاطه می‌نماید. 018 JOB 040 023 اینک رودخانه طغیان می‌کند، لیکن او نمی ترسد و اگر‌چه اردن دردهانش ریخته شود ایمن خواهد بود. 018 JOB 040 024 آیا چون نگران است او را گرفتار توان کرد؟ یا بینی وی را باقلاب توان سفت؟ 018 JOB 041 001 «آیا لویاتان را با قلاب توانی کشید؟ یازبانش را با ریسمان توانی فشرد؟ 018 JOB 041 002 آیادر بینی او مهار توانی کشید؟ یا چانه‌اش را باقلاب توانی سفت؟ 018 JOB 041 003 آیا او نزد تو تضرع زیادخواهد نمود؟ یا سخنان ملایم به تو خواهدگفت؟ 018 JOB 041 004 آیا با تو عهد خواهد بست یا او را برای بندگی دایمی خواهی گرفت؟ 018 JOB 041 005 آیا با او مثل گنجشک بازی توانی کرد؟ یا او را برای کنیزان خود توانی بست؟ 018 JOB 041 006 آیا جماعت (صیادان ) از اوداد و ستد خواهند کرد؟ یا او را در میان تاجران تقسیم خواهند نمود؟ 018 JOB 041 007 آیا پوست او را با نیزه هامملو توانی کرد؟ یا سرش را با خطافهای ماهی گیران؟ 018 JOB 041 008 اگر دست خود را بر او بگذاری جنگ را به یاد خواهی داشت و دیگر نخواهی کرد. 018 JOB 041 009 اینک امید به او باطل است. آیا از رویتش نیز آدمی به روی درافکنده نمی شود؟ 018 JOB 041 010 کسی اینقدر متهور نیست که او را برانگیزاند. پس کیست که در حضور من بایستد؟ 018 JOB 041 011 کیست که سبقت جسته، چیزی به من داده، تابه او رد نمایم؟ هرچه زیر آسمان است از آن من می‌باشد. 018 JOB 041 012 «درباره اعضایش خاموش نخواهم شد و ازجبروت و جمال ترکیب او خبر خواهم داد. 018 JOB 041 013 کیست که روی لباس او را باز تواند نمود؟ وکیست که در میان دو صف دندانش داخل شود؟ 018 JOB 041 014 کیست که درهای چهره‌اش را بگشاید؟ دایره دندانهایش هولناک است. 018 JOB 041 015 سپرهای زورآورش فخر او می‌باشد، با مهر محکم وصل شده است. 018 JOB 041 016 با یکدیگر چنان چسبیده‌اند که باد از میان آنهانمی گذرد. 018 JOB 041 017 با همدیگر چنان وصل شده‌اند و باهم ملتصقند که جدا نمی شوند. 018 JOB 041 018 از عطسه های او نور ساطع می‌گردد و چشمان او مثل پلکهای فجر است. 018 JOB 041 019 از دهانش مشعلها بیرون می‌آید وشعله های آتش برمی جهد. 018 JOB 041 020 از بینی های او دودبرمی آید مثل دیگ جوشنده و پاتیل. 018 JOB 041 021 از نفس او اخگرها افروخته می‌شود و از دهانش شعله بیرون می‌آید. 018 JOB 041 022 بر گردنش قوت نشیمن دارد، وهیبت پیش رویش رقص می‌نماید. 018 JOB 041 023 طبقات گوشت او بهم چسبیده است، و بر وی مستحکم است که متحرک نمی شود. 018 JOB 041 024 دلش مثل سنگ مستحکم است، و مانند سنگ زیرین آسیا محکم می‌باشد. 018 JOB 041 025 چون او برمی خیزد نیرومندان هراسان می‌شوند، و از خوف بی‌خود می‌گردند. 018 JOB 041 026 اگر شمشیر به او انداخته شود اثر نمی کند، و نه نیزه و نه مزراق و نه تیر. 018 JOB 041 027 آهن را مثل کاه می‌شمارد و برنج را مانند چوب پوسیده. 018 JOB 041 028 تیرهای کمان او را فرار نمی دهد و سنگهای فلاخن نزد او به کاه مبدل می‌شود. 018 JOB 041 029 عمود مثل کاه شمرده می‌شود و بر حرکت مزراق می‌خندد. 018 JOB 041 030 در زیرش پاره های سفال تیز است و گردون پرمیخ را بر گل پهن می‌کند. 018 JOB 041 031 لجه را مثل دیگ می‌جوشاند و دریا را مانند پاتیلچه عطاران می‌گرداند. 018 JOB 041 032 راه را در عقب خویش تابان می‌سازد به نوعی که لجه را سفیدمو گمان می‌برند. 018 JOB 041 033 بر روی خاک نظیر او نیست، که بدون خوف آفریده شده باشد. 018 JOB 041 034 بر هرچیز بلند نظر می‌افکندو بر جمیع حیوانات سرکش پادشاه است.» 018 JOB 042 001 و ایوب خداوند را جواب داده، گفت: 018 JOB 042 002 «می‌دانم که به هر چیز قادر هستی، وابدا قصد تو را منع نتوان نمود. 018 JOB 042 003 کیست که مشورت را بی‌علم مخفی می‌سازد. لکن من به آنچه نفهمیدم تکلم نمودم. به چیزهایی که فوق ازعقل من بود و نمی دانستم. 018 JOB 042 004 الان بشنو تا من سخن گویم. از تو سوال می‌نمایم مرا تعلیم بده. 018 JOB 042 005 ازشنیدن گوش درباره تو شنیده بودم لیکن الان چشم من تو را می‌بیند. 018 JOB 042 006 از این جهت از خویشتن کراهت دارم و در خاک و خاکستر توبه می‌نمایم.» 018 JOB 042 007 و واقع شد بعد از اینکه خداوند این سخنان را به ایوب گفته بود که خداوند به الیفاز تیمانی فرمود: «خشم من بر تو و بر دو رفیقت افروخته شده، زیرا که درباره من آنچه راست است مثل بنده‌ام ایوب نگفتید. 018 JOB 042 008 پس حال هفت گوساله وهفت قوچ برای خود بگیرید و نزد بنده من ایوب رفته، قربانی سوختنی به جهت خویشتن بگذرانید و بنده‌ام ایوب به جهت شما دعا خواهدنمود، زیرا که او را مستجاب خواهم فرمود، مباداپاداش حماقت شما را به شما برسانم چونکه درباره من آنچه راست است مثل بنده‌ام ایوب نگفتید.» 018 JOB 042 009 پس الیفاز تیمانی و بلدد شوحی و صوفرنعماتی رفته، به نوعی که خداوند به ایشان امر فرموده بود عمل نمودند و خداوند ایوب رامستجاب فرمود. 018 JOB 042 010 و چون ایوب برای اصحاب خود دعا کرد خداوند مصیبت او را دور ساخت وخداوند به ایوب دو چندان آنچه پیش داشته بودعطا فرمود. 018 JOB 042 011 و جمیع برادرانش و همه خواهرانش و تمامی آشنایان قدیمش نزد وی آمده، در خانه‌اش با وی نان خوردند و او را درباره تمامی مصیبتی که خداوند به او رسانیده بودتعزیت گفته، تسلی دادند و هرکس یک قسیطه وهرکس یک حلقه طلا به او داد. 018 JOB 042 012 و خداوند آخرایوب را بیشتر از اول او مبارک فرمود، چنانکه او را چهارده هزار گوسفند و شش هزار شتر و هزارجفت گاو و هزار الاغ ماده بود. 018 JOB 042 013 و او را هفت پسر و سه دختر بود. 018 JOB 042 014 و دختر اول را یمیمه ودوم را قصیعه و سوم را قرن هفوک نام نهاد. 018 JOB 042 015 و در تمامی زمین مثل دختران ایوب زنان نیکوصورت یافت نشدند و پدر ایشان، ایشان رادر میان برادرانشان ارثی داد. 018 JOB 042 016 و بعد از آن ایوب صد و چهل سال زندگانی نمود و پسران خود و پسران پسران خود را تا پشت چهارم دید. 018 JOB 042 017 پس ایوب پیر و سالخورده شده، وفات یافت. # # BOOK 019 PSA Psalms مزامیر 019 PSA 001 001 خوشابحال کسی‌که به مشورت شریران نرود و به راه گناهکاران نایستد، و درمجلس استهزاکنندگان ننشیند؛ 019 PSA 001 002 بلکه رغبت اودر شریعت خداوند است و روز و شب درشریعت او تفکر می‌کند. 019 PSA 001 003 پس مثل درختی نشانده نزد نهرهای آب خواهد بود، که میوه خودرا در موسمش می‌دهد، و برگش پژمرده نمی گردد و هر‌آنچه می‌کند نیک انجام خواهدبود. 019 PSA 001 004 شریران چنین نیستند، بلکه مثل کاهند که بادآن را پراکنده می‌کند. 019 PSA 001 005 لهذا شریران در داوری نخواهند ایستاد و نه گناهکاران در جماعت عادلان. 019 PSA 001 006 زیرا خداوند طریق عادلان را می‌داند، ولی طریق گناهکاران هلاک خواهد شد. 019 PSA 002 001 چرا امت‌ها شورش نموده‌اند و طوائف در باطل تفکر می‌کنند؟ 019 PSA 002 002 پادشاهان زمین برمی خیزند و سروران با هم مشورت نموده‌اند، به ضد خداوند و به ضد مسیح او؛ 019 PSA 002 003 که بندهای ایشان را بگسلیم و زنجیرهای ایشان را از خودبیندازیم. 019 PSA 002 004 او که بر آسمانها نشسته است می خندد. خداوند بر ایشان استهزا می‌کند. 019 PSA 002 005 آنگاه در خشم خود بدیشان تکلم خواهد کرد وبه غضب خویش ایشان را آشفته خواهد ساخت. 019 PSA 002 006 «و من پادشاه خود را نصب کرده‌ام، بر کوه مقدس خود صهیون.» 019 PSA 002 007 فرمان را اعلام می‌کنم: خداوند به من گفته است: «تو پسر من هستی امروزتو را تولید کردم. 019 PSA 002 008 از من درخواست کن و امت هارا به میراث تو خواهم داد. و اقصای زمین را ملک تو خواهم گردانید. 019 PSA 002 009 ایشان را به عصای آهنین خواهی شکست؛ مثل کوزه کوزه‌گر آنها را خردخواهی نمود.» 019 PSA 002 010 و الان‌ای پادشاهان تعقل نمایید! ای داوران جهان متنبه گردید! 019 PSA 002 011 خداوند را با ترس عبادت کنید و با لرز شادی نمایید! 019 PSA 002 012 پسر راببوسید مبادا غضبناک شود، و از طریق هلاک شوید، زیرا غضب او به اندکی افروخته می‌شود. خوشابحال همه آنانی که بر او توکل دارند. 019 PSA 003 001 مزمور داود وقتی که از پسر خود ابشالوم فرار کرد ای خداوند دشمنانم چه بسیار شده‌اند. بسیاری به ضد من برمی خیزند. 019 PSA 003 002 بسیاری برای جان من می‌گویند: «به جهت او در خداخلاصی نیست.» سلاه. 019 PSA 003 003 لیکن تو‌ای خداوند گرداگرد من سپر هستی، جلال من و فرازنده سر من. 019 PSA 003 004 به آواز خود نزدخداوند می‌خوانم و مرا از کوه مقدس خوداجابت می‌نماید. سلاه. 019 PSA 003 005 و اما من خسبیده، به خواب رفتم و بیدارشدم زیرا خداوند مرا تقویت می‌دهد. 019 PSA 003 006 ازکرورهای مخلوق نخواهم ترسید که گرداگرد من صف بسته‌اند. 019 PSA 003 007 ‌ای خداوند، برخیز! ای خدای من، مرابرهان! زیرا بر رخسار همه دشمنانم زدی؛ دندانهای شریران را شکستی. 019 PSA 003 008 نجات از آن خداوند است و برکت تو بر قوم تو می‌باشد. سلاه. 019 PSA 004 001 برای سالار مغنیان برذوات اوتار. مزمور داود ای خدای عدالت من، چون بخوانم مرا مستجاب فرما. در تنگی مرا وسعت دادی. بر من کرم فرموده، دعای مرا بشنو. 019 PSA 004 002 ‌ای فرزندان انسان تا به کی جلال من عار خواهد بود، و بطالت را دوست داشته، دروغ را خواهید طلبید؟ سلاه 019 PSA 004 003 اما بدانید که خداوند مرد صالح را برای خودانتخاب کرده است، و چون او را بخوانم خداوندخواهد شنید. 019 PSA 004 004 خشم گیرید و گناه مورزید. در دلها بربسترهای خود تفکر کنید و خاموش باشید. سلاه 019 PSA 004 005 قربانی های عدالت را بگذرانید و بر خداوندتوکل نمایید. 019 PSA 004 006 بسیاری می‌گویند: «کیست که به ما احسان نماید؟» ای خداوند نور چهره خویش را بر مابرافراز. 019 PSA 004 007 شادمانی در دل من پدید آورده‌ای، بیشتر از وقتی که غله و شیره ایشان افزون گردید. 019 PSA 004 008 بسلامتی می‌خسبم و به خواب هم می‌روم زیراکه تو فقط‌ای خداوند مرا در اطمینان ساکن می‌سازی. 019 PSA 005 001 برای سالار مغنیان برذوات نفخه. مزمور داود ای خداوند، به سخنان من گوش بده! درتفکر من تامل فرما! 019 PSA 005 002 ‌ای پادشاه و خدای من، به آواز فریادم توجه کن زیرا که نزد تو دعامی کنم. 019 PSA 005 003 ‌ای خداوند صبحگاهان آواز مراخواهی شنید؛ بامدادان (دعای خود را) نزد توآراسته می‌کنم و انتظار می‌کشم. 019 PSA 005 004 زیرا تو خدایی نیستی که به شرارت راغب باشی، و گناهکار نزدتو ساکن نخواهد شد. 019 PSA 005 005 متکبران در نظر تونخواهند ایستاد. از همه بطالت کنندگان نفرت می‌کنی. 019 PSA 005 006 دروغ‌گویان را هلاک خواهی ساخت. خداوند شخص خونی و حیله گر را مکروه می‌دارد. 019 PSA 005 007 و اما من از کثرت رحمت تو به خانه ات داخل خواهم شد، و از ترس تو بسوی هیکل قدس تو عبادت خواهم نمود. 019 PSA 005 008 ‌ای خداوند، بسبب دشمنانم مرا به عدالت خود هدایت نما وراه خود را پیش روی من راست گردان. 019 PSA 005 009 زیرا در زبان ایشان راستی نیست؛ باطن ایشان محض شرارت است؛ گلوی ایشان قبرگشاده است و زبانهای خود را جلا می‌دهند. 019 PSA 005 010 ‌ای خدا، ایشان را ملزم ساز تا به‌سبب مشورتهای خود بیفتند، و به کثرت خطایای ایشان، ایشان را دور انداز زیرا که بر تو فتنه کرده‌اند، 019 PSA 005 011 و همه متوکلانت شادی خواهند کرد و تا به ابد ترنم خواهند نمود. زیرا که ملجاء ایشان تو هستی و آنانی که اسم تو را دوست می‌دارند درتو وجد خواهند نمود. 019 PSA 005 012 زیرا تو‌ای خداوند مردعادل را برکت خواهی داد، او را به رضامندی مثل سپر احاطه خواهی نمود. 019 PSA 006 001 برای سالار مغنیان برذوات اوتار برثمانی. مزمور داود ای خداوند، مرا در غضب خود توبیخ منما. و مرا در خشم خویش تادیب مکن! 019 PSA 006 002 ‌ای خداوند، بر من کرم فرما زیرا که پژمرده‌ام! ای خداوند، مرا شفا ده زیرا که استخوانهایم مضطرب است، 019 PSA 006 003 و جان من بشدت پریشان است. پس تو‌ای خداوند، تا به کی؟ 019 PSA 006 004 ‌ای خداوند، رجوع کن و جانم را خلاصی ده! به رحمت خویش مرا نجات‌بخش! 019 PSA 006 005 زیرا که در موت ذکرتو نمی باشد! در هاویه کیست که تو را حمدگوید؟ (Sheol h7585) 019 PSA 006 006 از ناله خود وامانده‌ام! تمامی شب تخت خواب خود را غرق می‌کنم، و بسترخویش را به اشکها تر می‌سازم! 019 PSA 006 007 چشم من ازغصه کاهیده شد و بسبب همه دشمنانم تارگردید. 019 PSA 006 008 ‌ای همه بدکاران از من دور شوید، زیراخداوند آواز گریه مرا شنیده است! 019 PSA 006 009 خداونداستغاثه مرا شنیده است. خداوند دعای مرااجابت خواهد نمود. 019 PSA 006 010 همه دشمنانم به شدت خجل و پریشان خواهند شد. روبرگردانیده، ناگهان خجل خواهند گردید. 019 PSA 007 001 سرود داود که آن را برای خداوند سرایید به‌سبب سخنان کوش بنیامینی ای یهوه خدای من، در تو پناه می‌برم. ازهمه تعاقب کنندگانم مرا نجات ده و برهان. 019 PSA 007 002 مبادا او مثل شیر جان مرا بدرد، و خرد سازد ونجات‌دهنده‌ای نباشد. 019 PSA 007 003 ‌ای یهوه خدای من اگراین را کردم و اگر در دست من ظلمی پیدا شد، 019 PSA 007 004 اگر به خیراندیش خود بدی کردم و بی‌سبب دشمن خود را تاراج نمودم، 019 PSA 007 005 پس دشمن جانم راتعاقب کند، و آن را گرفتار سازد، و حیات مرا به زمین پایمال کند، و جلالم را در خاک ساکن سازد. سلاه. 019 PSA 007 006 ‌ای خداوند در غضب خود برخیز، به‌سبب قهر دشمنانم بلند شو و برای من بیدار شو! ای که داوری را امر فرموده‌ای! 019 PSA 007 007 و مجمع امت هاگرداگرد تو بیایند. و بر فوق ایشان به مقام اعلی رجوع فرما. 019 PSA 007 008 خداوند امت‌ها را داوری خواهد نمود. ای خداوند، موافق عدالتم و کمالی که در من است مرا داد بده! 019 PSA 007 009 بدی شریران نابود شود و عادل راپایدار کن زیرا امتحان کننده دلها و قلوب، خدای عادل است. 019 PSA 007 010 سپر من بر خدا می‌باشد که راست دلان را نجات‌دهنده است. 019 PSA 007 011 خدا داور عادل است و هر روزه خدا خشمناک می‌شود. 019 PSA 007 012 اگربازگشت نکند شمشیر خود را تیز خواهد کرد؛ کمان خود را کشیده و آماده کرده است. 019 PSA 007 013 وبرای او آلات موت را مهیا ساخته و تیرهای خویش را شعله‌ور گردانیده است. 019 PSA 007 014 اینک به بطالت آبستن شده، و به ظلم حامله گردیده، دروغ را زاییده است. 019 PSA 007 015 حفره‌ای کند و آن را گود نمود، و در چاهی که ساخت خود بیفتاد. 019 PSA 007 016 ظلم اوبرسرش خواهد برگشت و ستم او بر فرقش فرودخواهد آمد. 019 PSA 007 017 خداوند را برحسب عدالتش حمد خواهم گفت. و اسم خداوند تعالی راتسبیح خواهم خواند. 019 PSA 008 001 برای سالار مغنیان برجتیت. مزمور داود ای یهوه خداوند ما، چه مجید است نام تودر تمامی زمین، که جلال خود را فوق آسمانها گذارده‌ای! 019 PSA 008 002 از زبان کودکان وشیرخوارگان به‌سبب خصمانت قوت را بنا نهادی تا دشمن و انتقام گیرنده را ساکت گردانی. 019 PSA 008 003 چون به آسمان تو نگاه کنم که صنعت انگشتهای توست، و به ماه و ستارگانی که تو آفریده‌ای، 019 PSA 008 004 پس انسان چیست که او را به یادآوری، وبنی آدم که از او تفقد نمایی؟ 019 PSA 008 005 او را از فرشتگان اندکی کمتر ساختی و تاج جلال و اکرام را بر سراو گذاردی. 019 PSA 008 006 او را بر کارهای دست خودت مسلط نمودی، و همه‌چیز را زیر پای وی نهادی، 019 PSA 008 007 گوسفندان و گاوان جمیع، و بهایم صحرا را نیز؛ 019 PSA 008 008 مرغان هوا و ماهیان دریا را، و هر‌چه بر راههای آبها سیر می‌کند. 019 PSA 008 009 ‌ای یهوه خداوند ما، چه مجیداست نام تو در تمامی زمین! 019 PSA 009 001 برای سالار مغنیان برموت لبین. مزمور داود خداوند را به تمامی دل حمد خواهم گفت؛ جمیع عجایب تو را بیان خواهم کرد. 019 PSA 009 002 در تو شادی و وجد خواهم نمود؛ نام تو راای متعال خواهم سرایید. 019 PSA 009 003 چون دشمنانم به عقب بازگردند، آنگاه لغزیده، از حضور تو هلاک خواهند شد. 019 PSA 009 004 زیرا انصاف و داوری من کردی. داور عادل بر مسند نشسته‌ای. 019 PSA 009 005 امت‌ها را توبیخ نموده‌ای و شریران را هلاک ساخته، نام ایشان رامحو کرده‌ای تا ابدالاباد. 019 PSA 009 006 و اما دشمنان نیست شده خرابه های ابدی گردیده‌اند. و شهرها را ویران ساخته‌ای، حتی ذکر آنها نابود گردید. 019 PSA 009 007 لیکن خداوند نشسته است تا ابدالاباد، و تخت خویش را برای داوری برپاداشته است. 019 PSA 009 008 و او ربع مسکون را به عدالت داوری خواهد کرد، و امت‌ها را به راستی دادخواهد داد. 019 PSA 009 009 و خداوند قلعه بلند برای کوفته شدگان خواهد بود، قلعه بلند در زمانهای تنگی. 019 PSA 009 010 و آنانی که نام تو را می‌شناسند بر توتوکل خواهند داشت، زیرا‌ای خداوند تو طالبان خود را هرگز ترک نکرده‌ای. 019 PSA 009 011 خداوند را که بر صهیون نشسته است بسرایید؛ کارهای او را در میان قوم‌ها اعلان نمایید، 019 PSA 009 012 زیرا او که انتقام گیرنده خون است، ایشان را به یاد آورده، و فریاد مساکین را فراموش نکرده است. 019 PSA 009 013 ‌ای خداوند بر من کرم فرموده، به ظلمی که از خصمان خود می‌کشم نظر افکن! ای که برافرازنده من از درهای موت هستی! 019 PSA 009 014 تا همه تسبیحات تو را بیان کنم در دروازه های دخترصهیون. در نجات تو شادی خواهم نمود. 019 PSA 009 015 امت‌ها به چاهی که کنده بودند خودافتادند؛ در دامی که نهفته بودند پای ایشان گرفتار شد. 019 PSA 009 016 خداوند خود را شناسانیده است و داوری کرده، و شریر از کار دست خود به دام گرفتارگردیده است. هجایون سلاه. 019 PSA 009 017 شریران به هاویه خواهند برگشت و جمیع امت هایی که خدا رافراموش می‌کنند، (Sheol h7585) 019 PSA 009 018 زیرا مسکین همیشه فراموش نخواهد شد؛ امید حلیمان تا به ابد ضایع نخواهد بود. 019 PSA 009 019 برخیز‌ای خداوند تا انسان غالب نیاید. برامت‌ها به حضور تو داوری خواهد شد. 019 PSA 009 020 ‌ای خداوند ترس را بر ایشان مستولی گردان، تاامت‌ها بدانند که انسانند. سلاه. 019 PSA 010 001 ای خداوند چرا دور ایستاده‌ای و خودرا در وقت های تنگی پنهان می‌کنی؟ 019 PSA 010 002 از تکبر شریران، فقیر سوخته می‌شود؛ درمشورت هایی که اندیشیده‌اند، گرفتار می‌شوند. 019 PSA 010 003 زیرا که شریر به شهوات نفس خود فخر می‌کند، و آنکه می‌رباید شکر می‌گوید و خداوند را اهانت می‌کند. 019 PSA 010 004 شریر در غرور خود می‌گوید: «بازخواست نخواهد کرد.» همه فکرهای او اینست که خدایی نیست. 019 PSA 010 005 راههای او همیشه استوار است. احکام تو از او بلند و بعید است. همه دشمنان خود را به هیچ می‌شمارد. 019 PSA 010 006 در دل خود گفته است: «هرگزجنبش نخواهم خورد، و دور به دور بدی رانخواهم دید.» 019 PSA 010 007 دهن او از لعنت و مکر و ظلم پر است؛ زیرزبانش مشقت و گناه است؛ 019 PSA 010 008 در کمینهای دهات می‌نشیند؛ در جایهای مخفی بی‌گناه را می‌کشد؛ چشمانش برای مسکینان مراقب است؛ 019 PSA 010 009 در جای مخفی مثل شیر در بیشه خود کمین می‌کند؛ به جهت گرفتن مسکین کمین می‌کند؛ فقیر را به دام خود کشیده، گرفتار می‌سازد. 019 PSA 010 010 پس کوفته وزبون می‌شود؛ و مساکین در زیر جباران اومی افتند. 019 PSA 010 011 در دل خود گفت: «خدا فراموش کرده است؛ روی خود را پوشانیده و هرگزنخواهد دید.» 019 PSA 010 012 ‌ای خداوند برخیز! ای خدا دست خود رابرافراز! و مسکینان را فراموش مکن. 019 PSA 010 013 چراشریر خدا را اهانت کرده، در دل خود می‌گوید: «تو بازخواست نخواهی کرد؟» 019 PSA 010 014 البته دیده‌ای زیرا که تو بر مشقت و غم می‌نگری، تا به‌دست خود مکافات برسانی. مسکین امر خویش را به توتسلیم کرده است. مددکار یتیمان، تو هستی. 019 PSA 010 015 بازوی گناهکار را بشکن. و اما شریر را ازشرارت او بازخواست کن تا آن را نیابی. 019 PSA 010 016 خداوند پادشاه است تا ابدالاباد. امت‌ها اززمین او هلاک خواهند شد. 019 PSA 010 017 ‌ای خداوندمسالت مسکینان را اجابت کرده‌ای، دل ایشان رااستوار نموده‌ای و گوش خود را فراگرفته‌ای، 019 PSA 010 018 تایتیمان و کوفته شدگان را دادرسی کنی. انسانی که از زمین است، دیگر نترساند. 019 PSA 011 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود بر خداوند توکل می‌دارم. چرا به‌جانم می گویید: «مثل مرغ به کوه خودبگریزید. 019 PSA 011 002 زیرا اینک شریران کمان را می‌کشند وتیر را به زه نهاده‌اند، تا بر راست دلان در تاریکی بیندازند. 019 PSA 011 003 زیرا که ارکان منهدم می‌شوند و مردعادل چه کند؟» 019 PSA 011 004 خداوند در هیکل قدس خود است و کرسی خداوند در آسمان. چشمان او می‌نگرد، پلکهای وی بنی آدم را می‌آزماید. 019 PSA 011 005 خداوند مرد عادل راامتحان می‌کند؛ و اما از شریر و ظلم دوست، جان او نفرت می‌دارد. 019 PSA 011 006 بر شریر دامها و آتش وکبریت خواهد بارانید، و باد سموم حصه پیاله ایشان خواهد بود. 019 PSA 011 007 زیرا خداوند عادل است وعدالت را دوست می‌دارد، و راستان روی او راخواهند دید. 019 PSA 012 001 برای سالار مغنیان برثمانی. مزمور داود ای خداوند نجات بده زیرا که مردمقدس نابود شده است و امناء از میان بنی آدم نایاب گردیده‌اند! 019 PSA 012 002 همه به یکدیگر دروغ می‌گویند؛ به لبهای چاپلوس و دل منافق سخن می‌رانند. 019 PSA 012 003 خداوند همه لبهای چاپلوس رامنقطع خواهد ساخت، و هر زبانی را که سخنان تکبرآمیز بگوید. 019 PSA 012 004 که می‌گویند: «به زبان خویش غالب می‌آییم. لبهای ما با ما است. کیست که بر ماخداوند باشد؟» 019 PSA 012 005 خداوند می‌گوید: «به‌سبب غارت مسکینان و ناله فقیران، الان برمی خیزم و او را در نجاتی که برای آن آه می‌کشد برپا خواهم داشت». 019 PSA 012 006 کلام خداوند کلام طاهر است، نقره مصفای در قال زمین که هفت مرتبه پاک شده است. 019 PSA 012 007 تو‌ای خداوند ایشان را محافظت خواهی نمود؛ از این طبقه و تا ابدالاباد محافظت خواهی فرمود. 019 PSA 012 008 شریران به هر جانب می‌خرامند، وقتی که خباثت در بنی آدم بلند می‌شود. 019 PSA 013 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود ای خداوند تا به کی همیشه مرافراموش می‌کنی؟ تا به کی روی خود رااز من خواهی پوشید؟ 019 PSA 013 002 تا به کی در نفس خودمشورت بکنم و در دلم هرروزه غم خواهد بود؟ تا به کی دشمنم بر من سرافراشته شود؟ 019 PSA 013 003 ‌ای یهوه خدای من نظر کرده، مرا مستجاب فرما! چشمانم را روشن کن مبادا به خواب موت بخسبم. 019 PSA 013 004 مبادا دشمنم گوید بر او غالب آمدم ومخالفانم از پریشانی‌ام شادی نمایند. 019 PSA 013 005 و اما من به رحمت تو توکل می‌دارم؛ دل من در نجات تو شادی خواهد کرد. 019 PSA 013 006 برای خداوندسرود خواهم خواند زیرا که به من احسان نموده است. 019 PSA 014 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود احمق در دل خود می‌گوید که خدایی نیست. کارهای خود را فاسد و مکروه ساخته‌اند و نیکوکاری نیست. 019 PSA 014 002 خداوند ازآسمان بربنی آدم نظر انداخت تا ببیند که آیا فهیم و طالب خدایی هست؟ 019 PSA 014 003 همه روگردانیده، با هم فاسد شده‌اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی. 019 PSA 014 004 آیا همه گناهکاران بی‌معرفت هستند که قوم مرا می‌خورند چنانکه نان می‌خورند؟ و خداوندرا نمی خوانند؟ 019 PSA 014 005 آنگاه ترس بر ایشان مستولی شد، زیرا خدادر طبقه عادلان است. 019 PSA 014 006 مشورت مسکین را خجل می‌سازید چونکه خداوند ملجای اوست. 019 PSA 014 007 کاش که نجات اسرائیل از صهیون ظاهرمی شد! چون خداوند اسیری قوم خویش رابرگرداند، یعقوب وجد خواهد نمود و اسرائیل شادمان خواهد گردید. 019 PSA 015 001 مزمور داود ای خداوند کیست که در خیمه تو فرودآید؟ و کیست که در کوه مقدس توساکن گردد؟ 019 PSA 015 002 آنکه بی‌عیب سالک باشد و عدالت را به‌جاآورد، و در دل خویش راست گو باشد، 019 PSA 015 003 که به زبان خود غیبت ننماید؛ و به همسایه خود بدی نکند و درباره اقارب خویش مذمت را قبول ننماید، 019 PSA 015 004 که در نظر خود حقیر و خوار است وآنانی را که از خداوند می‌ترسند مکرم می‌دارد وقسم به ضرر خود می‌خورد و تغییر نمی دهد. 019 PSA 015 005 نقره خود را به سود نمی دهد و رشوه بر بی‌گناه نمی گیرد. آنکه این را به‌جا آورد تا ابدالاباد جنبش نخواهد خورد. 019 PSA 016 001 مکتوم داود ای خدا مرا محافظت فرما، زیرا برتوتوکل می‌دارم. 019 PSA 016 002 خداوند را گفتم: «توخداوند من هستی. نیکویی من نیست غیر از تو.» 019 PSA 016 003 و اما مقدسانی که در زمین‌اند و فاضلان، تمامی خوشی من در ایشان است. 019 PSA 016 004 دردهای آنانی که عقب (خدای ) دیگر می‌شتابند، بسیار خواهدشد. هدایای خونی‌ایشان را نخواهم ریخت، بلکه نام ایشان را به زبانم نخواهم آورد. 019 PSA 016 005 خداوند نصیب قسمت و کاسه من است. توقرعه مرا نگاه می‌داری. 019 PSA 016 006 خطه های من به‌جایهای خوش افتاد. میراث بهی به من رسیده است. 019 PSA 016 007 خداوند را که مرا نصیحت نمود، متبارک می‌خوانم. شبانگاه نیز قلبم مرا تنبیه می‌کند. 019 PSA 016 008 خداوند را همیشه پیش روی خود می‌دارم. چونکه به‌دست راست من است، جنبش نخواهم خورد. 019 PSA 016 009 از این‌رو دلم شادی می‌کند و جلالم به وجد می‌آید؛ جسدم نیز در اطمینان ساکن خواهدشد. 019 PSA 016 010 زیرا جانم را در عالم اموات ترک نخواهی کرد، و قدوس خود را نخواهی گذاشت که فسادرا بیند. (Sheol h7585) 019 PSA 016 011 طریق حیات را به من خواهی آموخت. به حضور تو کمال خوشی است و به‌دست راست تو لذت‌ها تا ابدالاباد! 019 PSA 017 001 صلات داود ای خداوند، عدالت را بشنو و به فریادمن توجه فرما! و دعای مرا که از لب بی‌ریا می‌آید، گوش بگیر! 019 PSA 017 002 داد من از حضور توصادر شود؛ چشمان تو راستی را ببیند. 019 PSA 017 003 دل مراآزموده‌ای، شبانگاه از آن تفقد کرده‌ای. مرا قال گذاشته‌ای و هیچ نیافته‌ای، زیرا عزیمت کردم که زبانم تجاوز نکند. 019 PSA 017 004 و اما کارهای آدمیان به کلام لبهای تو؛ خود را از راههای ظالم نگاه داشتم. 019 PSA 017 005 قدمهایم به آثار تو قائم است، پس پایهایم نخواهد لغزید. 019 PSA 017 006 ‌ای خدا تو را خوانده‌ام زیرا که مرا اجابت خواهی نمود. گوش خود را به من فراگیر و سخن مرا بشنو. 019 PSA 017 007 رحمت های خود را امتیاز ده، ای که متوکلان خویش را به‌دست راست خود ازمخالفان ایشان می‌رهانی. 019 PSA 017 008 مرا مثل مردمک چشم نگاه دار؛ مرا زیر سایه بال خود پنهان کن، 019 PSA 017 009 از روی شریرانی که مرا خراب می‌سازند، ازدشمنان جانم که مرا احاطه می‌کنند. 019 PSA 017 010 دل فربه خود را بسته‌اند. به زبان خویش سخنان تکبرآمیزمی گویند. 019 PSA 017 011 الان قدمهای ما را احاطه کرده‌اند، وچشمان خود را دوخته‌اند تا ما را به زمین بیندازند. 019 PSA 017 012 مثل او مثل شیری است که در دریدن حریص باشد، و مثل شیر ژیان که در بیشه خود درکمین است. 019 PSA 017 013 ‌ای خداوند برخیز و پیش روی وی درآمده، او را بینداز و جانم را از شریر به شمشیر خود برهان، 019 PSA 017 014 از آدمیان، ای خداوند، به‌دست خویش، از اهل جهان که نصیب ایشان در زندگانی است. که شکم ایشان را به ذخایرخود پرساخته‌ای و از اولاد سیر شده، زیادی مال خود را برای اطفال خویش ترک می‌کنند. 019 PSA 017 015 و اما من روی تو را در عدالت خواهم دید و چون بیدار شوم از صورت تو سیر خواهم شد. 019 PSA 018 001 برای سالار مغنیان، مزمور داود بنده خداوند که کلام این سرود را به خداوند گفت، در روزی که خداوند او را از دست همه دشمنانش و از دست شاول رهایی داد. پس گفت: ای خداوند! ای قوت من! تو را محبت می نمایم. 019 PSA 018 002 خداوند صخره من است وملجا و نجات‌دهنده من. خدایم صخره من است که در او پناه می‌برم. سپر من و شاخ نجاتم و قلعه بلند من. 019 PSA 018 003 خداوند را که سزاوار کل حمد است، خواهم خواند. پس، از دشمنانم رهایی خواهم یافت. 019 PSA 018 004 رسنهای موت مرا احاطه کرده، و سیلابهای شرارت مرا ترسانیده بود. 019 PSA 018 005 رسنهای گور دور مراگرفته بود و دامهای موت پیش روی من درآمده. (Sheol h7585) 019 PSA 018 006 در تنگی خود خداوند را خواندم و نزد خدای خویش استغاثه نمودم. او آواز مرا از هیکل خودشنید و استغاثه من به حضورش به گوش وی رسید. 019 PSA 018 007 زمین متزلزل و مرتعش شده، اساس کوههابلرزید و متزلزل گردید چونکه خشم او افروخته شد. 019 PSA 018 008 دخان از بینی او برآمد و نار از دهانش ملتهب گشت و آتشها از آن افروخته گردید. 019 PSA 018 009 آسمان را خم کرده، نزول فرمود و زیر پای وی تاریکی غلیظ می‌بود. 019 PSA 018 010 برکروبی سوار شده، پرواز نمود و بر بالهای باد طیران کرد. 019 PSA 018 011 تاریکی را پرده خود و خیمه‌ای گرداگرد خویش بساخت، تاریکی آبها و ابرهای متراکم را. 019 PSA 018 012 از تابش پیش روی وی ابرهایش می‌شتافتند، تگرگ و آتشهای افروخته. 019 PSA 018 013 و خداوند از آسمان رعد کرده، حضرت اعلی آواز خود را بداد، تگرگ و آتشهای افروخته را. 019 PSA 018 014 پس تیرهای خود را فرستاده، ایشان را پراکنده ساخت، و برقها بینداخت وایشان را پریشان نمود. 019 PSA 018 015 آنگاه عمق های آب ظاهر شد و اساس ربع مسکون مکشوف گردید، از تنبیه تو‌ای خداوند، از نفخه باد بینی تو! 019 PSA 018 016 پس، از اعلی فرستاده، مرا برگرفت و ازآبهای بسیار بیرون کشید. 019 PSA 018 017 و مرا از دشمنان زورآورم رهایی داد و از خصمانم، زیرا که از من تواناتر بودند. 019 PSA 018 018 در روز بلای من پیش رویم درآمدند، لیکن خداوند تکیه گاه من بود. 019 PSA 018 019 و مرابجای وسیع بیرون آورد؛ مرا نجات داد زیرا که درمن رغبت می‌داشت. 019 PSA 018 020 خداوند موافق عدالتم مرا جزا داد و به حسب طهارت دستم مرا مکافات رسانید. 019 PSA 018 021 زیراکه راههای خداوند را نگاه داشته، و به خدای خویش عصیان نورزیده‌ام، 019 PSA 018 022 و جمیع احکام اوپیش روی من بوده است و فرائض او را از خوددور نکرده‌ام، 019 PSA 018 023 و نزد او بی‌عیب بوده‌ام وخویشتن را از گناه خود نگاه داشته‌ام. 019 PSA 018 024 پس خداوند مرا موافق عدالتم پاداش داده است و به حسب طهارت دستم در نظر وی. 019 PSA 018 025 خویشتن رابا رحیم، رحیم می‌نمایی، و با مرد کامل، خود راکامل می‌نمایی. 019 PSA 018 026 خویشتن را با طاهر، طاهرمی نمایی و با مکار، به مکر رفتار می‌کنی. 019 PSA 018 027 زیراقوم مظلوم را خواهی رهانید و چشمان متکبران را به زیر خواهی انداخت. 019 PSA 018 028 زیرا که تو چراغ مراخواهی افروخت؛ یهوه خدایم تاریکی مرا روشن خواهد گردانید. 019 PSA 018 029 زیرا به مدد تو بر فوجها حمله می‌برم و به خدای خود از حصارها برمی جهم. 019 PSA 018 030 و اما خدا طریق او کامل است و کلام خداوندمصفی. او برای همه متوکلان خود سپر است، 019 PSA 018 031 زیرا کیست خدا غیر از یهوه؟ و کیست صخره‌ای غیر از خدای ما؟ 019 PSA 018 032 خدایی که کمر مرابه قوت بسته و راههای مرا کامل گردانیده است. 019 PSA 018 033 پایهای مرا مثل آهو ساخته و مرا به مقامهای اعلای من برپا داشته است. 019 PSA 018 034 دستهای مرا برای جنگ تعلیم داده است، که کمان برنجین به بازوی من خم شد. 019 PSA 018 035 سپر نجات خود را به من داده‌ای. دست راستت عمود من شده و مهربانی تو مرابزرگ ساخته است. 019 PSA 018 036 قدمهایم را زیرم وسعت دادی که پایهای من نلغزید. 019 PSA 018 037 دشمنان خود راتعاقب نموده، بدیشان خواهم رسید و تا تلف نشوند بر نخواهم گشت. 019 PSA 018 038 ایشان را فرو خواهم کوفت که نتوانند برخاست و زیر پاهای من خواهند افتاد. 019 PSA 018 039 زیرا کمر مرا برای جنگ به قوت بسته‌ای و مخالفانم را زیر پایم انداخته‌ای. 019 PSA 018 040 گردنهای دشمنانم را به من تسلیم کرده‌ای تاخصمان خود را نابود بسازم. 019 PSA 018 041 فریاد برآوردنداما رهاننده‌ای نبود نزد خداوند، ولی ایشان رااجابت نکرد. 019 PSA 018 042 ایشان را چون غبار پیش بادساییده‌ام؛ مثل گل کوچه‌ها ایشان را دور ریخته‌ام. 019 PSA 018 043 مرا از منازعه قوم رهانیده، سر امت هاساخته‌ای. قومی را که نشناخته بودم، مرا خدمت می‌نمایند. 019 PSA 018 044 به مجرد شنیدن مرا اطاعت خواهند کرد؛ فرزندان غربا نزد من تذلل خواهندنمود. 019 PSA 018 045 فرزندان غربا پژمرده می‌شوند و درقلعه های خود خواهند لرزید. 019 PSA 018 046 خداوند زنده است و صخره من متبارک باد، و خدای نجات من متعال! 019 PSA 018 047 خدایی که برای من انتقام می‌گیرد وقوم‌ها را زیر من مغلوب می‌سازد. 019 PSA 018 048 مرا ازدشمنانم رهانیده، برخصمانم بلند کرده‌ای و ازمرد ظالم مرا خلاصی داده‌ای! 019 PSA 018 049 لهذا‌ای خداوند تو را در میان امت‌ها حمد خواهم گفت وبه نام تو سرود خواهم خواند. 019 PSA 018 050 که نجات عظیمی به پادشاه خود داده و به مسیح خویش رحمت نموده است. یعنی به داود و ذریت او تاابدالاباد. 019 PSA 019 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود آسمان جلال خدا را بیان می‌کند وفلک از عمل دستهایش خبر می‌دهد. 019 PSA 019 002 روز سخن می‌راند تا روز و شب معرفت را اعلان می‌کند تا شب. 019 PSA 019 003 سخن نیست و کلامی نی و آوازآنها شنیده نمی شود. 019 PSA 019 004 قانون آنها در تمام جهان بیرون رفت و بیان آنها تا اقصای ربع مسکون. 019 PSA 019 005 خیمه‌ای برای آفتاب در آنها قرار داد؛ و او مثل داماد از حجله خود بیرون می‌آید و مثل پهلوان ازدویدن در میدان شادی می‌کند. 019 PSA 019 006 خروجش ازکرانه آسمان است و مدارش تا به کرانه دیگر؛ وهیچ‌چیز از حرارتش مستور نیست. 019 PSA 019 007 شریعت خداوند کامل است و جان رابرمی گرداند؛ شهادات خداوند امین است و جاهل را حکیم می‌گرداند. 019 PSA 019 008 فرایض خداوند راست است و دل را شاد می‌سازد. امر خداوند پاک است و چشم را روشن می‌کند. 019 PSA 019 009 ترس خداوند طاهراست و ثابت تا ابدالاباد. احکام خداوند حق وتمام عدل است. 019 PSA 019 010 از طلا مرغوب تر و از زرخالص بسیار. از شهد شیرینتر و از قطرات شانه عسل. 019 PSA 019 011 بنده تو نیز از آنها متنبه می‌شود، و درحفظ آنها ثواب عظیمی است. 019 PSA 019 012 کیست که سهوهای خود را بداند؟ مرا ازخطایای مخفی‌ام طاهر ساز. 019 PSA 019 013 بنده ات را نیز ازاعمال متکبرانه باز دار تا بر من مسلط نشود؛ آنگاه بی‌عیب و از گناه عظیم مبرا خواهم بود. 019 PSA 019 014 سخنان زبانم و تفکر دلم منظور نظر تو باشد، ای خداوند که صخره من و نجات‌دهنده من هستی! 019 PSA 020 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود خداوند تو را در روز تنگی مستجاب فرماید. نام خدای یعقوب تو را سرافرازنماید. 019 PSA 020 002 نصرت برای تو از قدس خود بفرستد وتو را از صهیون تایید نماید. 019 PSA 020 003 جمیع هدایای تو رابه یاد آورد و قربانی های سوختنی تو را قبول فرماید. سلاه. 019 PSA 020 004 موافق دل تو به تو عطا فرماید وهمه مشورتهای تو را به انجام رساند. 019 PSA 020 005 به نجات تو خواهیم سرایید و به نام خدای خود، علم خود را خواهیم افراشت. خداوندتمامی مسالت تو را به انجام خواهد رسانید. 019 PSA 020 006 الان دانسته‌ام که خداوند مسیح خود رامی رهاند. از فلک قدس خود او را اجابت خواهدنمود، به قوت نجات‌بخش دست راست خویش. 019 PSA 020 007 اینان ارابه‌ها را و آنان اسبها را، اما ما نام یهوه خدای خود را ذکر خواهیم نمود. 019 PSA 020 008 ایشان خم شده، افتاده‌اند و اما ما برخاسته، ایستاده‌ایم. 019 PSA 020 009 ‌ای خداوند نجات بده! پادشاه در روزی که بخوانیم، ما را مستجاب فرماید. 019 PSA 021 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود ای خداوند در قوت تو پادشاه شادی می کند و در نجات تو چه بسیار به وجدخواهد آمد. 019 PSA 021 002 مراد دل او را به وی بخشیدی و مسالت زبانش را از او دریغ نداشتی. سلاه. 019 PSA 021 003 زیرابه برکات نیکو بر مراد او سبقت جستی. تاجی اززر خالص برسر وی نهادی. 019 PSA 021 004 حیات را از توخواست و آن را به وی دادی، و طول ایام را تاابدالاباد. 019 PSA 021 005 جلال او به‌سبب نجات تو عظیم شده. اکرام و حشمت را بر او نهاده‌ای. 019 PSA 021 006 زیرا او رامبارک ساخته‌ای تا ابدالاباد. به حضور خود او رابی نهایت شادمان گردانیده‌ای. 019 PSA 021 007 زیرا که پادشاه برخداوند توکل می‌دارد، و به رحمت حضرت اعلی جنبش نخواهد خورد. 019 PSA 021 008 دست تو همه دشمنانت را خواهد دریافت. دست راست تو آنانی را که از تو نفرت دارندخواهد دریافت. 019 PSA 021 009 در وقت غضب خود، ایشان راچون تنور آتش خواهی ساخت. خداوند ایشان را در خشم خود خواهد بلعید و آتش ایشان راخواهد خورد. 019 PSA 021 010 ثمره ایشان را از زمین هلاک خواهی ساخت و ذریت ایشان را از میان بنی آدم. 019 PSA 021 011 زیرا قصد بدی برای تو کردند و مکایدی رااندیشیدند که آن را نتوانستند بجا آورد. 019 PSA 021 012 زیراکه ایشان را روگردان خواهی ساخت. بر زههای خود تیرها را به روی ایشان نشان خواهی گرفت. 019 PSA 021 013 ‌ای خداوند در قوت خود متعال شو. جبروت تو را ترنم و تسبیح خواهیم خواند. 019 PSA 022 001 برای سالار مغنیان بر غزاله صبح. مزمور داود ای خدای من، ای خدای من، چرا مراترک کرده‌ای و از نجات من و سخنان فریادم دور هستی؟ 019 PSA 022 002 ‌ای خدای من در روز می خوانم و مرا اجابت نمی کنی. در شب نیز و مراخاموشی نیست. 019 PSA 022 003 و اما تو قدوس هستی، ای که بر تسبیحات اسرائیل نشسته‌ای. 019 PSA 022 004 پدران ما بر توتوکل داشتند. بر تو توکل داشتند و ایشان راخلاصی دادی. 019 PSA 022 005 نزد تو فریاد برآوردند و رهایی یافتند. بر تو توکل داشتند، پس خجل نشدند. 019 PSA 022 006 و اما من کرم هستم و انسان نی. عار آدمیان هستم و حقیر شمرده شده قوم. 019 PSA 022 007 هرکه مرا بیند به من استهزا می‌کند. لبهای خود را باز می‌کنند وسرهای خود را می‌جنبانند (و می‌گویند): 019 PSA 022 008 «برخداوند توکل کن پس او را خلاصی بدهد. او رابرهاند چونکه به وی رغبت می‌دارد.» 019 PSA 022 009 زیرا که تومرا از شکم بیرون آوردی؛ وقتی که بر آغوش مادر خود بودم مرا مطمئن ساختی. 019 PSA 022 010 از رحم برتو انداخته شدم. از شکم مادرم خدای من توهستی. 019 PSA 022 011 از من دور مباش زیرا تنگی نزدیک است. و کسی نیست که مدد کند. 019 PSA 022 012 گاوان نربسیار دور مرا گرفته‌اند. زورمندان باشان مرااحاطه کرده‌اند. 019 PSA 022 013 دهان خود را بر من باز کردند، مثل شیر درنده غران. 019 PSA 022 014 مثل آب ریخته شده‌ام. وهمه استخوانهایم از هم گسیخته. دلم مثل موم گردیده، در میان احشایم گداخته شده است. 019 PSA 022 015 قوت من مثل سفال خشک شده و زبانم به کامم چسبیده. و مرا به خاک موت نهاده‌ای. 019 PSA 022 016 زیراسگان دور مرا گرفته‌اند. جماعت اشرار مرا احاطه کرده، دستها و پایهای مرا سفته‌اند. 019 PSA 022 017 همه استخوانهای خود را می‌شمارم. ایشان به من چشم دوخته، می‌نگرند. 019 PSA 022 018 رخت مرا در میان خود تقسیم کردند. و بر لباس من قرعه انداختند. 019 PSA 022 019 اما تو‌ای خداوند دور مباش. ای قوت من برای نصرت من شتاب کن. 019 PSA 022 020 جان مرا از شمشیرخلاص کن. و یگانه مرا از دست سگان. 019 PSA 022 021 مرا ازدهان شیر خلاصی ده. ای که از میان شاخهای گاووحشی مرا اجابت کرده‌ای. 019 PSA 022 022 نام تو را به برادران خود اعلام خواهم کرد. در میان جماعت تو راتسبیح خواهم خواند. 019 PSA 022 023 ‌ای ترسندگان خداوند او را حمد گویید. تمام ذریت یعقوب او را تمجید نمایید. و جمیع ذریت اسرائیل از وی بترسید. 019 PSA 022 024 زیرا مسکنت مسکین را حقیر و خوار نشمرده، و روی خود رااز او نپوشانیده است. و چون نزد وی فریاد برآورداو را اجابت فرمود. 019 PSA 022 025 تسبیح من در جماعت بزرگ از تو است. نذرهای خود را به حضورترسندگانت ادا خواهم نمود. 019 PSA 022 026 حلیمان غذاخورده، سیر خواهند شد. و طالبان خداوند او راتسبیح خواهند خواند. و دلهای شما زیست خواهد کرد تا ابدالاباد. 019 PSA 022 027 جمیع کرانه های زمین متذکر شده، بسوی خداوند بازگشت خواهندنمود. و همه قبایل امت‌ها به حضور تو سجده خواهند کرد. 019 PSA 022 028 زیرا سلطنت از آن خداونداست. و او بر امت‌ها مسلط است. 019 PSA 022 029 همه متمولان زمین غذا خورده، سجده خواهند کرد. وبه حضور وی هر‌که به خاک فرو می‌رود رکوع خواهد نمود. و کسی جان خود را زنده نخواهدساخت. 019 PSA 022 030 ذریتی او را عبادت خواهند کرد ودرباره خداوند طبقه بعد را اخبار خواهند نمود. 019 PSA 022 031 ایشان خواهند آمد و از عدالت او خبرخواهند داد، قومی را که متولد خواهند شد که اواین کار کرده است. 019 PSA 023 001 مزمور داود خداوند شبان من است. محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. 019 PSA 023 002 در مرتعهای سبزمرا می‌خواباند. نزد آبهای راحت مرا رهبری می‌کند. 019 PSA 023 003 جان مرا برمی گرداند. و به‌خاطر نام خود به راههای عدالت هدایتم می‌نماید. 019 PSA 023 004 چون در وادی سایه موت نیز راه روم از بدی نخواهم ترسید زیرا تو با من هستی. عصا و چوب دستی تومرا تسلی خواهد داد. 019 PSA 023 005 سفره‌ای برای من به حضور دشمنانم می‌گسترانی. سر مرا به روغن تدهین کرده‌ای و کاسه‌ام لبریز شده است. 019 PSA 023 006 هرآینه نیکویی و رحمت تمام ایام عمرم در‌پی من خواهد بود. و در خانه خداوند ساکن خواهم بود تا ابدالاباد. 019 PSA 024 001 مزمور داود زمین و پری آن از آن خداوند است. ربع مسکون و ساکنان آن. 019 PSA 024 002 زیرا که اواساس آن را بر دریاها نهاد. و آن را بر نهرها ثابت گردانید. 019 PSA 024 003 کیست که به کوه خداوند برآید؟ وکیست که به مکان قدس او ساکن شود؟ 019 PSA 024 004 او که پاک دست و صاف دل باشد، که جان خود را به بطالت ندهد و قسم دروغ نخورد. 019 PSA 024 005 او برکت را ازخداوند خواهد یافت. و عدالت را از خدای نجات خود. 019 PSA 024 006 این است طبقه طالبان او. طالبان روی تو‌ای (خدای ) یعقوب. سلاه. 019 PSA 024 007 ‌ای دروازه‌ها سرهای خود را برافرازید! ای درهای ابدی برافراشته شوید تا پادشاه جلال داخل شود! 019 PSA 024 008 این پادشاه جلال کیست؟ خداوندقدیر و جبار؟ خداوند که در جنگ جبار است. 019 PSA 024 009 ‌ای دروازه‌ها، سرهای خود را برافرازید! ای درهای ابدی برافرازید تا پادشاه جلال داخل شود! 019 PSA 024 010 این پادشاه جلال کیست؟ یهوه صبایوت پادشاه جلال اوست. سلاه. 019 PSA 025 001 مزمور داود ای خداوند بسوی تو جان خود رابرمی افرازم. ای خدای من بر تو توکل می‌دارم. 019 PSA 025 002 پس مگذار که خجل بشوم و دشمنانم بر من فخر نمایند. 019 PSA 025 003 بلی هر‌که انتظار تو می‌کشدخجل نخواهد شد. آنانی که بی‌سبب خیانت می‌کنند خجل خواهند گردید. 019 PSA 025 004 ‌ای خداوندطریق های خود را به من بیاموز و راههای خویش را به من تعلیم ده. 019 PSA 025 005 مرا به راستی خود سالک گردان و مرا تعلیم ده زیرا تو خدای نجات من هستی. تمامی روز منتظر تو بوده‌ام. 019 PSA 025 006 ‌ای خداونداحسانات و رحمت های خود را بیاد آور چونکه آنها از ازل بوده است. 019 PSA 025 007 خطایای جوانی وعصیانم را بیاد میاور. ای خداوند به رحمت خودو به‌خاطر نیکویی خویش مرا یاد کن. 019 PSA 025 008 خداوندنیکو و عادل است. پس به گناه کاران طریق راخواهد آموخت. 019 PSA 025 009 مسکینان را به انصاف رهبری خواهد کرد و به مسکینان طریق خود را تعلیم خواهد داد. 019 PSA 025 010 همه راههای خداوند رحمت وحق است برای آنانی که عهد و شهادات او را نگاه می‌دارند. 019 PSA 025 011 ‌ای خداوند به‌خاطر اسم خود، گناه مرابیامرز زیرا که بزرگ است. 019 PSA 025 012 کیست آن آدمی که از خداوند می‌ترسد؟ او را بطریقی که اختیار کرده است خواهد آموخت. 019 PSA 025 013 جان او در نیکویی شب را بسر خواهد برد. و ذریت او وارث زمین خواهند شد. 019 PSA 025 014 سر خداوند با ترسندگان او است و عهد او تا ایشان را تعلیم دهد. 019 PSA 025 015 چشمان من دائم بسوی خداوند است زیرا که او پایهای مرااز دام بیرون می‌آورد. 019 PSA 025 016 بر من ملتفت شده، رحمت بفرما زیرا که منفرد و مسکین هستم. 019 PSA 025 017 تنگیهای دل من زیاد شده است. مرا ازمشقت های من بیرون آور. 019 PSA 025 018 بر مسکنت و رنج من نظر افکن و جمیع خطایایم را بیامرز. 019 PSA 025 019 بردشمنانم نظر کن زیرا که بسیارند و به کینه تلخ به من کینه می‌ورزند. 019 PSA 025 020 جانم را حفظ کن و مرارهایی ده تا خجل نشوم زیرا بر تو توکل دارم. 019 PSA 025 021 کمال و راستی حافظ من باشند زیرا که منتظرتو هستم. 019 PSA 025 022 ‌ای خدا اسرائیل را خلاصی ده، ازجمیع مشقتهای وی. 019 PSA 026 001 مزمور داود ای خداوند مرا داد بده زیرا که من درکمال خود رفتار نموده‌ام و بر خداوندتوکل داشته‌ام، پس نخواهم لغزید. 019 PSA 026 002 ‌ای خداوندمرا امتحان کن و مرا بیازما. باطن و قلب مرا مصفی گردان. 019 PSA 026 003 زیرا که رحمت تو در مد نظر من است ودر راستی تو رفتار نموده‌ام 019 PSA 026 004 با مردان باطل ننشسته‌ام و با منافقین داخل نخواهم شد. 019 PSA 026 005 ازجماعت بدکاران نفرت می‌دارم و با طالحین نخواهم نشست. 019 PSA 026 006 دستهای خود را در صفامی شویم. مذبح تو را‌ای خداوند طواف خواهم نمود. 019 PSA 026 007 تا آواز حمد تو را بشنوانم و عجایب تو رااخبار نمایم. 019 PSA 026 008 ‌ای خداوند محل خانه تو را دوست می‌دارم و مقام سکونت جلال تو را. 019 PSA 026 009 جانم را با گناهکاران جمع مکن و نه حیات مرا با مردمان خون ریز. 019 PSA 026 010 که در دستهای ایشان آزار است و دست راست ایشان پر از رشوه است. 019 PSA 026 011 و اما من درکمال خود سالک می‌باشم. مرا خلاصی ده و برمن رحم فرما. 019 PSA 026 012 پایم در جای هموار ایستاده است. خداوند را در جماعت‌ها متبارک خواهم خواند. 019 PSA 027 001 مزمور داود خداوند نور من و نجات من است از که بترسم؟ خداوند ملجای جان من است از که هراسان شوم؟ 019 PSA 027 002 چون شریران بر من نزدیک آمدند تا گوشت مرا بخورند، یعنی خصمان ودشمنانم، ایشان لغزیدند و افتادند. 019 PSA 027 003 اگر لشکری بر فرود آید دلم نخواهد ترسید. اگر جنگ بر من برپا شود، در این نیز اطمینان خواهم داشت. 019 PSA 027 004 یک چیز از خداوند خواستم و آن را خواهم طلبید: که تمام ایام عمرم در خانه خداوند ساکن باشم تاجمال خداوند را مشاهده کنم و در هیکل او تفکرنمایم. 019 PSA 027 005 زیرا که در روز بلا مرا در سایبان خودنهفته، در پرده خیمه خود مرا مخفی خواهدداشت و مرا بر صخره بلند خواهد ساخت. 019 PSA 027 006 والان سرم بر دشمنانم گرداگردم برافراشته خواهدشد. قربانی های شادکامی را در خیمه او خواهم گذرانید و برای خداوند سرود و تسبیح خواهم خواند. 019 PSA 027 007 ‌ای خداوند چون به آواز خود می‌خوانم مرابشنو و رحمت فرموده، مرا مستجاب فرما. 019 PSA 027 008 دل من به تو می‌گوید (که گفته‌ای ): «روی مرا بطلبید.» بلی روی تو را‌ای خداوند خواهم طلبید. 019 PSA 027 009 روی خود را از من مپوشان و بنده خود را در خشم برمگردان. تو مددکار من بوده‌ای. ای خدای نجاتم، مرا رد مکن و ترک منما. 019 PSA 027 010 چون پدر ومادرم مرا ترک کنند، آنگاه خداوند مرا برمی دارد. 019 PSA 027 011 ‌ای خداوند طریق خود را به من بیاموز و به‌سبب دشمنانم مرا به راه راست هدایت فرما. 019 PSA 027 012 مرا به خواهش خصمانم مسپار، زیرا که شهودکذبه و دمندگان ظلم بر من برخاسته‌اند. 019 PSA 027 013 اگرباور نمی کردم که احسان خداوند را در زمین زندگان ببینم. 019 PSA 027 014 برای خداوند منتظر باش و قوی شو و دلت را تقویت خواهد داد. بلی منتظرخداوند باش. 019 PSA 028 001 مزمور داود ای خداوند، نزد تو فریاد برمی آورم. ای صخره من، از من خاموش مباش. مبادا اگر از من خاموش شوی، مثل آنانی باشم که به حفره فرو می‌روند. 019 PSA 028 002 آواز تضرع مرا بشنو چون نزد تو استغاثه می‌کنم و دست خود را به محراب قدس تو برمی افرازم. 019 PSA 028 003 مرا با شریران و بدکاران مکش که با همسایگان خود سخن صلح‌آمیزمی گویند و آزار در دل ایشان است. 019 PSA 028 004 آنها را به حسب کردار ایشان و موافق اعمال زشت ایشان بده آنها را مطابق عمل دست ایشان بده و رفتارایشان را به خود ایشان رد نما. 019 PSA 028 005 چونکه در اعمال خداوند و صنعت دست وی تفکر نمی کنند. ایشان را منهدم خواهی ساخت و بنا نخواهی نمود. 019 PSA 028 006 خداوند متبارک باد زیرا که آواز تضرع مراشنیده است. 019 PSA 028 007 خداوند قوت من و سپر من است. دلم بر او توکل داشت و مدد یافته‌ام. پس دل من به وجد آمده است و به‌سرود خود او را حمدخواهم گفت. 019 PSA 028 008 خداوند قوت ایشان است و برای مسیح خود قلعه نجات. 019 PSA 028 009 قوم خود را نجات ده ومیراث خود را مبارک فرما. ایشان را رعایت کن وبرافراز تا ابدالاباد. 019 PSA 029 001 مزمور داود ای فرزندان خدا، خداوند را توصیف کنید. جلال و قوت را برای خداوندتوصیف نمایید. 019 PSA 029 002 خداوند را به جلال اسم اوتمجید نمایید. خداوند را در زینت قدوسیت سجده کنید. 019 PSA 029 003 آواز خداوند فوق آبها است. خدای جلال رعد می‌دهد. خداوند بالای آبهای بسیار است. 019 PSA 029 004 آواز خداوند با قوت است. آوازخداوند با جلال است. 019 PSA 029 005 آواز خداوند سروهای آزاد را می‌شکند. خداوند سروهای آزاد لبنان رامی شکند. 019 PSA 029 006 آنها را مثل گوساله می‌جهاند. لبنان وسریون را مثل بچه گاو وحشی. 019 PSA 029 007 آواز خداوندزبانه های آتش را می‌شکافد. 019 PSA 029 008 آواز خداوندصحرا را متزلزل می‌سازد. خداوند صحرای قادش را متزلزل می‌سازد. 019 PSA 029 009 آواز خداوند غزالهارا به درد زه می‌اندازد، و جنگل را بی‌برگ می‌گرداند. و در هیکل او جمیع جلال را ذکرمی کنند. 019 PSA 029 010 خداوند بر طوفان جلوس نموده. خداوند نشسته است پادشاه تا ابدالاباد. 019 PSA 029 011 خداوند قوم خود را قوت خواهد بخشید. خداوند قوم خود را به سلامتی مبارک خواهدنمود. 019 PSA 030 001 سرود برای متبرک ساختن خانه. مزمور داود ای خداوند تو را تسبیح می‌خوانم زیراکه مرا بالا کشیدی و دشمنانم را بر من مفتخر نساختی. 019 PSA 030 002 ‌ای یهوه خدای من! نزد تواستغاثه نمودم و مرا شفا دادی. 019 PSA 030 003 ‌ای خداوندجانم را از حفره برآوردی. مرا زنده ساختی تا به هاویه فرونروم. (Sheol h7585) 019 PSA 030 004 ‌ای مقدسان خداوند او رابسرایید و به ذکر قدوسیت او حمد گویید! 019 PSA 030 005 زیراکه غضب او لحظه‌ای است و در رضامندی اوزندگانی. شامگاه گریه نزیل می‌شود. صبحگاهان شادی رخ می‌نماید. 019 PSA 030 006 و اما من در کامیابی خودگفتم: «جنبش نخواهم خورد تا ابدالاباد.» 019 PSA 030 007 ‌ای خداوند به رضامندی خود کوه مرا در قوت ثابت گردانیدی و چون روی خود را پوشاندی پریشان شدم. 019 PSA 030 008 ‌ای خداوند نزد تو فریاد برمی آورم و نزدخداوند تضرع می‌نمایم. 019 PSA 030 009 در خون من چه فایده است چون به حفره فرو روم. آیا خاک تو را حمدمی گوید و راستی تو را اخبار می‌نماید؟ 019 PSA 030 010 ‌ای خداوند بشنو و به من کرم فرما. ای خداوندمددکار من باش. 019 PSA 030 011 ماتم مرا برای من به رقص مبدل ساخته‌ای. پلاس را از من بیرون کرده و کمرمرا به شادی بسته‌ای. 019 PSA 030 012 تا جلالم ترا سرودخواند و خاموش نشود. ای یهوه خدای من، تو راحمد خواهم گفت تا ابدالاباد. 019 PSA 031 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود ای خداوند بر تو توکل دارم پس خجل نشوم تا به ابد. در عدالت خویش مرانجات بده. 019 PSA 031 002 گوش خود را به من فراگیر و مرا به زودی برهان. برایم صخره‌ای قوی و خانه‌ای حصین باش تا مرا خلاصی دهی. 019 PSA 031 003 زیرا صخره وقلعه من تو هستی. به‌خاطر نام خود مرا هدایت ورهبری فرما. 019 PSA 031 004 مرا از دامی که برایم پنهان کرده اندبیرون آور. 019 PSA 031 005 زیرا قلعه من تو هستی. روح خود رابه‌دست تو می‌سپارم. ای یهوه خدای حق تو مرافدیه دادی. 019 PSA 031 006 از آنانی که اباطیل دروغ را پیروی می‌کنند نفرت می‌کنم. و اما من بر خداوند توکل می‌دارم. 019 PSA 031 007 به رحمت تو وجد و شادی می‌کنم زیرا مشقت مرا دیده و جانم را در تنگیهاشناخته‌ای. 019 PSA 031 008 مرا به‌دست دشمن اسیرنساخته‌ای. پایهای مرا بجای وسیع قائم گردانیده‌ای. 019 PSA 031 009 ‌ای خداوند بر من رحمت فرما زیرا در تنگی هستم. چشم من از غصه کاهیده شد، بلکه جانم وجسدم نیز. 019 PSA 031 010 زیرا که حیاتم از غم و سالهایم ازناله فانی گردیده است. قوتم از گناهم ضعیف واستخوانهایم پوسیده شد. 019 PSA 031 011 نزد همه دشمنانم عار گردیده‌ام. خصوص نزد همسایگان خویش وباعث خوف آشنایان شده‌ام. هرکه مرا بیرون بینداز من می‌گریزد. 019 PSA 031 012 مثل مرده از خاطر فراموش شده‌ام و مانند ظرف تلف شده گردیده‌ام. 019 PSA 031 013 زیراکه بهتان را از بسیاری شنیدم و خوف گرداگرد من می‌باشد، زیرا بر من با هم مشورت می‌کنند و درقصد جانم تفکر می‌نمایند. 019 PSA 031 014 و اما من بر تو ای خداوند توکل می‌دارم و گفته‌ام خدای من توهستی. 019 PSA 031 015 وقتهای من در دست تو می‌باشد. مرا ازدست دشمنانم و جفاکنندگانم خلاصی ده. 019 PSA 031 016 روی خود را بربنده ات تابان ساز و مرا به رحمت خود نجات‌بخش. 019 PSA 031 017 ‌ای خداوند خجل نشوم چونکه تو را خوانده‌ام. شریران خجل شوندو در حفره خاموش باشند. (Sheol h7585) 019 PSA 031 018 لبهای دروغ گوگنگ شود که به درشتی و تکبر و استهانت برعادلان سخن می‌گوید. 019 PSA 031 019 زهی عظمت احسان توکه برای ترسندگانت ذخیره کرده‌ای و برای متوکلانت پیش بنی آدم ظاهر ساخته‌ای. 019 PSA 031 020 ایشان را در پرده روی خود از مکاید مردم خواهی پوشانید. ایشان را در خیمه‌ای از عداوت زبانها مخفی خواهی داشت. 019 PSA 031 021 متبارک بادخداوند که رحمت عجیب خود را در شهرحصین به من ظاهر کرده است. 019 PSA 031 022 و اما من درحیرت خود گفتم که از نظر تو منقطع شده‌ام. لیکن چون نزد تو فریاد کردم آواز تضرع مرا شنیدی. 019 PSA 031 023 ‌ای جمیع مقدسان خداوند او را دوست دارید. خداوند امنا را محفوظ می‌دارد و متکبران رامجازات کثیر می‌دهد. 019 PSA 031 024 قوی باشید و دل شما راتقویت خواهد داد. ای همگانی که برای خداوندانتظار می‌کشید! 019 PSA 032 001 قصیده داود خوشابحال کسی‌که عصیان او آمرزیده شد و گناه وی مستور گردید. 019 PSA 032 002 خوشابحال کسی‌که خداوند به وی جرمی درحساب نیاورد. و در روح او حیله‌ای نمی باشد. 019 PSA 032 003 هنگامی که خاموش می‌بودم، استخوانهایم پوسیده می‌شد از نعره‌ای که تمامی روزمی زدم. 019 PSA 032 004 چونکه دست تو روز و شب بر من سنگین می‌بود. رطوبتم به خشکی تابستان مبدل گردید، سلاه. 019 PSA 032 005 به گناه خود نزد تواعتراف کردم و جرم خود را مخفی نداشتم. گفتم: عصیان خود را نزد خداوند اقرارمی کنم. پس تو آلایش گناهم را عفو کردی، سلاه. 019 PSA 032 006 از این‌رو هر مقدسی در وقت اجابت نزد تودعا خواهد کرد. وقتی که آبهای بسیار به سیلان آید، هرگز بدو نخواهد رسید. 019 PSA 032 007 توملجای من هستی مرا از تنگی حفظ خواهی کرد. مرا به‌سرودهای نجات احاطه خواهی نمود، سلاه. 019 PSA 032 008 تو را حکمت خواهم آموخت و براهی که باید رفت ارشاد خواهم نمود و تو را به چشم خودکه بر تو است نصیحت خواهم فرمود. 019 PSA 032 009 مثل اسب و قاطر بی‌فهم مباشید که آنها را برای بستن به دهنه و لگام زینت می‌دهند، والا نزدیک تونخواهند آمد. 019 PSA 032 010 غمهای شریر بسیار می‌باشد. اما هر‌که برخداوند توکل دارد رحمت او را احاطه خواهد کرد. 019 PSA 032 011 ‌ای صالحان در خداوند شادی و وجد کنید و‌ای همه راست دلان ترنم نمایید. 019 PSA 033 001 ای صالحان در خداوند شادی نمایید، زیرا که تسبیح خواندن راستان رامی شاید. 019 PSA 033 002 خداوند را بربط حمد بگویید. با عودده تار او را سرود بخوانید. 019 PSA 033 003 سرودی تازه برای اوبسرایید. نیکو بنوازید با آهنگ بلند. 019 PSA 033 004 زیرا کلام خداوند مستقیم است و جمیع کارهای او با امانت است. 019 PSA 033 005 عدالت و انصاف را دوست می‌دارد. جهان از رحمت خداوند پر است. 019 PSA 033 006 به کلام خداوند آسمانها ساخته شد و کل جنود آنها به نفخه دهان او. 019 PSA 033 007 آبهای دریا را مثل توده جمع می‌کند و لجه‌ها را در خزانه‌ها ذخیره می‌نماید. 019 PSA 033 008 تمامی اهل زمین از خداوند بترسند. جمیع سکنه ربع مسکون از او بترسند. 019 PSA 033 009 زیرا که او گفت و شد. او امر فرمود و قایم گردید. 019 PSA 033 010 خداوندمشورت امت‌ها را باطل می‌کند. تدبیرهای قبائل را نیست می‌گرداند. 019 PSA 033 011 مشورت خداوند قائم است تا ابدالاباد. تدابیر قلب او تا دهرالدهور. 019 PSA 033 012 خوشابحال امتی که یهوه خدای ایشان است وقومی که ایشان را برای میراث خود برگزیده است. 019 PSA 033 013 از آسمان خداوند نظر افکند و جمیع بنی آدم را نگریست. 019 PSA 033 014 از مکان سکونت خویش نظر می‌افکند، برجمیع ساکنان جهان. 019 PSA 033 015 او که دلهای ایشان را جمیع سرشته است و اعمال ایشان را درک نموده است. 019 PSA 033 016 پادشاه به زیادتی لشکر خلاص نخواهد شد و جبار به بسیاری قوت رهایی نخواهد یافت. 019 PSA 033 017 اسب به جهت استخلاص باطل است و به شدت قوت خودکسی را رهایی نخواهد داد. 019 PSA 033 018 اینک چشم خداوند بر آنانی است که از او می‌ترسند، برآنانی که انتظار رحمت او را می‌کشند. 019 PSA 033 019 تاجان ایشان را از موت رهایی بخشد و ایشان رادر قحط زنده نگاه دارد. 019 PSA 033 020 جان ما منتظرخداوند می‌باشد. او اعانت و سپر ما است. 019 PSA 033 021 زیرا که دل ما در او شادی می‌کند و در نام قدوس او توکل می‌داریم. 019 PSA 033 022 ‌ای خداوندرحمت تو بر ما باد. چنانکه امیدوار توبوده‌ایم. 019 PSA 034 001 مزمور داود وقتی که منش خود را به حضورابیملک تغییر داد و از حضور او بیرون رانده شده، برفت خداوند را در هر وقت متبارک خواهم گفت. تسبیح او دائم بر زبان من خواهدبود. 019 PSA 034 002 جان من در خداوند فخر خواهد کرد. مسکینان شنیده، شادی خواهند نمود. 019 PSA 034 003 خداوندرا با من تکبیر نمایید. نام او را با یکدیگربرافرازیم. 019 PSA 034 004 چون خداوند را طلبیدم مرامستجاب فرمود و مرا از جمیع ترسهایم خلاصی بخشید. 019 PSA 034 005 بسوی او نظر کردند و منور گردیدند ورویهای ایشان خجل نشد. 019 PSA 034 006 این مسکین فریادکرد و خداوند او را شنید و او را از تمامی تنگیهایش رهایی بخشید. 019 PSA 034 007 فرشته خداوندگرداگرد ترسندگان او است. اردو زده، ایشان رامی رهاند. 019 PSA 034 008 بچشید و ببینید که خداوند نیکواست. خوشابحال شخصی که بدو توکل می‌دارد. 019 PSA 034 009 ‌ای مقدسان خداوند از او بترسید زیرا که ترسندگان او را هیچ کمی نیست. 019 PSA 034 010 شیربچگان بی‌نوا شده، گرسنگی می‌کشند و اما طالبان خداوند را به هیچ‌چیز نیکو کمی نخواهد شد. 019 PSA 034 011 ‌ای اطفال بیایید مرا بشنوید و ترس خداوند رابه شما خواهم آموخت. 019 PSA 034 012 کیست آن شخصی که آرزومند حیات‌است و طول ایام را دوست می‌دارد تا نیکویی را ببیند. 019 PSA 034 013 زبانت را از بدی نگاه دار و لبهایت را از سخنان حیله آمیز. 019 PSA 034 014 ازبدی اجتناب نما و نیکویی بکن. صلح را طلب نماو در‌پی آن بکوش. 019 PSA 034 015 چشمان خداوند بسوی صالحان است و گوشهای وی بسوی فریاد ایشان. 019 PSA 034 016 روی خداوند بسوی بدکاران است تا ذکرایشان را از زمین منقطع سازد. 019 PSA 034 017 چون (صالحان )فریاد برآوردند خداوند ایشان را شنید و ایشان رااز همه تنگیهای ایشان رهایی بخشید. 019 PSA 034 018 خداوند نزدیک شکسته دلان است و روح کوفتگان را نجات خواهد داد. 019 PSA 034 019 زحمات مردصالح بسیار است. اما خداوند او را از همه آنهاخواهد رهانید. 019 PSA 034 020 همه استخوانهای ایشان رانگاه می‌دارد، که یکی از آنها شکسته نخواهد شد. 019 PSA 034 021 شریر را شرارت هلاک خواهد کرد و ازدشمنان مرد صالح موآخذه خواهد شد. 019 PSA 034 022 خداوند جان بندگان خود را فدیه خواهد داد واز آنانی که بر وی توکل دارند موآخذه نخواهدشد. 019 PSA 035 001 مزمور داود ای خداوند با خصمان من مخاصمه نما و جنگ کن با آنانی که با من جنگ می‌کنند. 019 PSA 035 002 سپر و مجن را بگیر و به اعانت من برخیز. 019 PSA 035 003 و نیزه را راست کن و راه را پیش روی جفاکنندگانم ببند و به‌جان من بگو من نجات توهستم. 019 PSA 035 004 خجل و رسوا شوند آنانی که قصد جان من دارند و آنانی که بداندیش منند، برگردانیده وخجل شوند. 019 PSA 035 005 مثل کاه پیش روی باد باشند وفرشته خداوند ایشان را براند. 019 PSA 035 006 راه ایشان تاریکی و لغزنده باد. و فرشته خداوند ایشان را تعاقب کند. 019 PSA 035 007 زیرا دام خود را برای من بی‌سبب درحفره‌ای پنهان کردند که آن را برای جان من بی‌جهت کنده بودند. 019 PSA 035 008 هلاکت ناگهانی بدو برسد و دامی که پنهان کرد خودش را بگیرد و در آن به هلاکت گرفتار گردد. 019 PSA 035 009 و اما جان من در خداوندوجد خواهد کرد و در نجات او شادی خواهدنمود. 019 PSA 035 010 همه استخوانهایم می‌گویند «ای خداوندکیست مانند تو که مسکین را از شخص قوی تر ازاو می‌رهاند و مسکین وفقیر را از تاراج کننده وی.» 019 PSA 035 011 شاهدان کینه ور برخاسته‌اند. چیزهایی را که نمی دانستم از من می‌پرسند. 019 PSA 035 012 به عوض نیکویی بدی به من می‌کنند. جان مرا بیکس گردانیده‌اند. 019 PSA 035 013 و اما من چون ایشان بیمار می‌بودند پلاس می‌پوشیدم. جان خود را به روزه می‌رنجانیدم ودعایم به سینه‌ام برمی گشت. 019 PSA 035 014 مثل آنکه اودوست و برادرم می‌بود، سرگردان می‌رفتم. چون کسی‌که برای مادرش ماتم گیرد، از حزن خم می‌شدم. 019 PSA 035 015 ولی چون افتادم شادی‌کنان جمع شدند. آن فرومایگان بر من جمع شدند. و کسانی که نشناخته بودم مرا دریدند و ساکت نشدند. 019 PSA 035 016 مثل فاجرانی که برای نان مسخرگی می‌کنند. دندانهای خود را بر من می‌افشردند. 019 PSA 035 017 ‌ای خداوند تا به کی نظر خواهی کرد! جانم را ازخرابیهای ایشان برهان و یگانه مرا از شیربچگان. 019 PSA 035 018 و تو را در جماعت بزرگ حمد خواهم گفت. ترا در میان قوم عظیم تسبیح خواهم خواند. 019 PSA 035 019 تاآنانی که بی‌سبب دشمن منند، بر من فخر نکنند. وآنانی که بر من بی‌سبب بغض می‌نمایند، چشمک نزنند. 019 PSA 035 020 زیرا برای سلامتی سخن نمی گویند و برآنانی که در زمین آرامند سخنان حیله آمیز را تفکرمی کنند. 019 PSA 035 021 و دهان خود را بر من باز کرده، می‌گویند هه هه چشم ما دیده است. 019 PSA 035 022 ‌ای خداوند تو آن را دیده‌ای پس سکوت مفرما. ای خداوند از من دور مباش. 019 PSA 035 023 خویشتن را برانگیز وبرای داد من بیدار شو، ای خدای من و خداوند من برای دعوی من. 019 PSA 035 024 ‌ای یهوه خدایم مرا موافق عدل خود داد بده، مبادا بر من شادی نمایند. 019 PSA 035 025 تادر دل خود نگویند اینک مراد ما. تا نگویند او رابلعیده‌ایم. 019 PSA 035 026 و آنانی که در بدی من شادند، با هم خجل و شرمنده شوند. و آنانی که بر من تکبرمی کنند، به خجلت و رسوایی ملبس شوند. 019 PSA 035 027 آنانی که خواهان حق منند ترنم و شادی نمایند. و دائم گویند خداوند بزرگ است که به سلامتی بنده خود رغبت دارد. 019 PSA 035 028 و زبانم عدالت تو را بیان خواهد کرد و تسبیح تو را تمامی روز. 019 PSA 036 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود بنده خداوند معصیت شریر در اندرون دل من می گوید که ترس خدا در مد نظر اونیست. 019 PSA 036 002 زیرا خویشتن را در نظر خود تملق می‌گوید تا گناهش ظاهر نشود و مکروه نگردد. 019 PSA 036 003 سخنان زبانش شرارت و حیله است. ازدانشمندی و نیکوکاری دست برداشته است. 019 PSA 036 004 شرارت را بر بستر خود تفکر می‌کند. خود را به راه ناپسند قائم کرده، از بدی نفرت ندارد. 019 PSA 036 005 ‌ای خداوند رحمت تو در آسمانها است وامانت تو تا افلاک. 019 PSA 036 006 عدالت تو مثل کوههای خداست و احکام تو لجه عظیم. ای خداوندانسان و بهایم را نجات می‌دهی. 019 PSA 036 007 ‌ای خدارحمت تو چه ارجمند است. بنی آدم زیر سایه بالهای تو پناه می‌برند. 019 PSA 036 008 از چربی خانه تو شاداب می‌شوند. از نهر خوشیهای خود ایشان را می نوشانی. 019 PSA 036 009 زیرا که نزد تو چشمه حیات‌است ودر نور تو نور را خواهیم دید. 019 PSA 036 010 رحمت خود رابرای عارفان خود مستدام فرما و عدالت خود رابرای راست دلان. 019 PSA 036 011 پای تکبر بر من نیاید و دست شریران مرا گریزان نسازد. 019 PSA 036 012 در آنجا بدکرداران افتاده‌اند. ایشان انداخته شده‌اند و نمی توانندبرخاست. 019 PSA 037 001 مزمور داود به‌سبب شریران خویشتن را مشوش مساز و بر فتنه انگیزان حسد مبر. 019 PSA 037 002 زیراکه مثل علف به زودی بریده می‌شوند و مثل علف سبز پژمرده خواهند شد. 019 PSA 037 003 بر خداوند توکل نما و نیکویی بکن. در زمین ساکن باش و از امانت پرورده شو. 019 PSA 037 004 و در خداوندتمتع ببر، پس مسالت دل تو را به تو خواهد داد. 019 PSA 037 005 طریق خود را به خداوند بسپار و بر وی توکل کن که آن را انجام خواهد داد. 019 PSA 037 006 و عدالت تو رامثل نور بیرون خواهد آورد و انصاف تو را مانندظهر. 019 PSA 037 007 نزد خداوند ساکت شو و منتظر او باش واز شخص فرخنده طریق و مرد حیله گر خود رامشوش مساز. 019 PSA 037 008 از غضب برکنار شو و خشم راترک کن. خود را مشوش مساز که البته باعث گناه خواهد شد. 019 PSA 037 009 زیرا که شریران منقطع خواهندشد. و اما منتظران خداوند وارث زمین خواهندبود. 019 PSA 037 010 هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود. در مکانش تامل خواهی کرد و نخواهد بود. 019 PSA 037 011 واما حلیمان وارث زمین خواهند شد و از فراوانی سلامتی متلذذ خواهند گردید. 019 PSA 037 012 شریر بر مرد عادل شورا می‌کند و دندانهای خود را بر او می‌افشرد. 019 PSA 037 013 خداوند بر او خواهدخندید، زیرا می‌بیند که روز او می‌آید. 019 PSA 037 014 شریران شمشیر را برهنه کرده و کمان راکشیده‌اند تا مسکین و فقیر را بیندازند وراست روان را مقتول سازند. 019 PSA 037 015 شمشیر ایشان به دل خود ایشان فرو خواهد رفت و کمانهای ایشان شکسته خواهد شد. 019 PSA 037 016 نعمت اندک یک مردصالح بهتر است، از اندوخته های شریران کثیر. 019 PSA 037 017 زیرا که بازوهای شریران، شکسته خواهد شد. و اما صالحان را خداوند تایید می‌کند. 019 PSA 037 018 خداوندروزهای کاملان را می‌داند و میراث ایشان خواهدبود تا ابدالاباد. 019 PSA 037 019 در زمان بلا خجل نخواهندشد، و در ایام قحط سیر خواهند بود. 019 PSA 037 020 زیراشریران هلاک می‌شوند و دشمنان خداوند مثل خرمی مرتعها فانی خواهند شد. بلی مثل دخان فانی خواهند گردید. 019 PSA 037 021 شریر قرض می‌گیرد ووفا نمی کند و اما صالح رحیم و بخشنده است. 019 PSA 037 022 زیرا آنانی که از وی برکت یابند وارث زمین گردند. و اما آنانی که ملعون وی‌اند، منقطع خواهند شد. 019 PSA 037 023 خداوند قدمهای انسان رامستحکم می‌سازد، و در طریق هایش سرورمی دارد. 019 PSA 037 024 اگر‌چه بیفتد افکنده نخواهد شد زیراخداوند دستش را می‌گیرد. 019 PSA 037 025 من جوان بودم والان پیر هستم و مرد صالح را هرگز متروک ندیده‌ام و نه نسلش را که گدای نان بشوند. 019 PSA 037 026 تمامی روز رئوف است و قرض دهنده. وذریت او مبارک خواهند بود. 019 PSA 037 027 از بدی برکنار شو و نیکویی بکن. پس ساکن خواهی بود تا ابدالاباد. 019 PSA 037 028 زیرا خداوند انصاف را دوست می‌دارد و مقدسان خود را ترک نخواهدفرمود. ایشان محفوظ خواهند بود تا ابدالاباد. واما نسل شریر منقطع خواهد شد. 019 PSA 037 029 صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا به ابد سکونت خواهند نمود. 019 PSA 037 030 دهان صالح حکمت را بیان می‌کند و زبان او انصاف را ذکر می‌نماید. 019 PSA 037 031 شریعت خدای وی در دل اوست. پس قدمهایش نخواهد لغزید. 019 PSA 037 032 شریر برای صالح کمین می‌کند و قصد قتل وی می‌دارد. 019 PSA 037 033 خداونداو را در دستش ترک نخواهد کرد و چون به داوری آید بر وی فتوا نخواهد داد. 019 PSA 037 034 منتظرخداوند باش و طریق او را نگاه دار تا تو را به وراثت زمین برافرازد. چون شریران منقطع شوندآن را خواهی دید. 019 PSA 037 035 شریر را دیدم که ظلم پیشه بود و مثل درخت بومی سبز خود را بهر سومی کشید. 019 PSA 037 036 اما گذشت و اینک نیست گردید و اورا جستجو کردم و یافت نشد. 019 PSA 037 037 مرد کامل راملاحظه کن و مرد راست را ببین زیرا که عاقبت آن مرد سلامتی است. 019 PSA 037 038 اما خطاکاران جمیع هلاک خواهند گردید و عاقبت شریران منقطع خواهد شد 019 PSA 037 039 و نجات صالحان از خداوند است و در وقت تنگی او قلعه ایشان خواهد بود. 019 PSA 037 040 وخداوند ایشان را اعانت کرده، نجات خواهد داد. ایشان را از شریران خلاص کرده، خواهد رهانید. زیرا بر او توکل دارند. 019 PSA 038 001 مزمور داود برای تذکر ای خداوند مرا در غضب خود توبیخ منما و در خشم خویش تادیبم مفرما. 019 PSA 038 002 زیرا که تیرهای تو در من فرو رفته و دست تو برمن فرود آمده است. 019 PSA 038 003 در جسد من به‌سبب غضب تو صحتی نیست و در استخوانهایم به‌سبب خطای خودم سلامتی نی. 019 PSA 038 004 زیرا گناهانم از سرم گذشته است. مثل بارگران از طاقتم سنگین ترشده. 019 PSA 038 005 جراحات من متعفن و مقروح شده است، به‌سبب حماقت من. 019 PSA 038 006 به خود می‌پیچم وبی نهایت منحنی شده‌ام. تمامی روز ماتم‌کنان تردد می‌کنم. 019 PSA 038 007 زیرا کمر من از سوزش پر شده است و در جسد من صحتی نیست. 019 PSA 038 008 من بی‌حس و بی‌نهایت کوفته شده‌ام و از فغان دل خود نعره می‌زنم. 019 PSA 038 009 ‌ای خداوند تمامی آرزوی من در مد نظر تواست و ناله های من از تو مخفی نمی باشد. 019 PSA 038 010 دل من می‌طپد و قوتم از من رفته است و نور چشمانم نیز با من نیست. 019 PSA 038 011 دوستان و رفیقانم از بلای من برکنار می‌ایستند و خویشان من دور ایستاده‌اند. 019 PSA 038 012 آنانی که قصد جانم دارند دام می‌گسترند و بداندیشانم سخنان فتنه انگیز می‌گویند و تمام روزحیله را تفکر می‌کنند. 019 PSA 038 013 و اما من مثل کر نمی شنوم. مانند گنگم که دهان خود را باز نکند. 019 PSA 038 014 و مثل کسی گردیده‌ام که نمی شنود و کسی‌که در زبانش حجتی نباشد. 019 PSA 038 015 زیرا که‌ای خداوند انتظار تو را می‌کشم. تو‌ای یهوه خدایم جواب خواهی داد. 019 PSA 038 016 چونکه گفته‌ام مبادا بر من شادی نمایند و چون پایم بلغزد بر من تکبر کنند. 019 PSA 038 017 زیرا که برای افتادن نصب شده‌ام ودرد من همیشه پیش روی من است. 019 PSA 038 018 زیرا گناه خود را اخبار می‌نمایم و از خطای خود غمگین هستم. 019 PSA 038 019 اما دشمنانم زنده و زورآوراند و آنانی که بی‌سبب بر من بغض می‌نمایند بسیاراند. 019 PSA 038 020 وآنانی که به عوض نیکی به من بدی می‌رسانند. برمن عداوت می‌ورزند زیرا نیکویی را پیروی می‌کنم. 019 PSA 038 021 ‌ای خداوند مرا ترک منما. ای خدای من از من دور مباش. 019 PSA 038 022 و برای اعانت من تعجیل فرما‌ای خداوندی که نجات من هستی. 019 PSA 039 001 برای یدوتون سالار مغنیان. مزمور داود گفتم راههای خود را حفظ خواهم کردتا به زبانم خطا نورزم. دهان خود را به لجام نگاه خواهم داشت، مادامی که شریر پیش من است. 019 PSA 039 002 من گنگ بودم و خاموش و از نیکویی نیز سکوت کردم و درد من به حرکت آمد. 019 PSA 039 003 دلم در اندرونم گرم شد. چون تفکر می‌کردم آتش افروخته گردید. پس به زبان خود سخن گفتم. 019 PSA 039 004 ‌ای خداوند اجل مرا بر من معلوم ساز و مقدارایامم را که چیست تا بفهمم چه قدر فانی هستم. 019 PSA 039 005 اینک روزهایم را مثل یک وجب ساخته‌ای وزندگانی‌ام در نظر تو هیچ است. یقین هر آدمی محض بطالت قرار داده شد، سلاه. 019 PSA 039 006 اینک انسان در خیال رفتار می‌کند و محض بطالت مضطرب می‌گردد. ذخیره می‌کند و نمی داند کیست که ازآن تمتع خواهد برد. 019 PSA 039 007 و الان‌ای خداوند برای چه منتظر باشم؟ امید من بر تو می‌باشد. 019 PSA 039 008 مرا از همه گناهانم برهان و مرا نزد جاهلان عار مگردان. 019 PSA 039 009 من گنگ بودم وزبان خود را باز نکردم زیرا که تو این را کرده‌ای. 019 PSA 039 010 بلای خود را از من بردار زیرا که از ضرب دست تو من تلف می‌شوم. 019 PSA 039 011 چون انسان را به‌سبب گناهش به عتابها تادیب می‌کنی، نفایس اورا مثل بید می‌گذاری. یقین هر انسان محض بطالت است، سلاه. 019 PSA 039 012 ‌ای خداوند دعای مرابشنو و به فریادم گوش بده و از اشکهایم ساکت مباش، زیرا که من غریب هستم در نزد تو و نزیل هستم مثل جمیع پدران خود. 019 PSA 039 013 روی (خشم )خود را از من بگردان تا فرحناک شوم قبل از آنکه رحلت کنم و نایاب گردم. 019 PSA 040 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود انتظار بسیار برای خداوند کشیده‌ام، وبه من مایل شده، فریاد مرا شنید. 019 PSA 040 002 و مرااز چاه هلاکت برآورد و از گل لجن و پایهایم را برصخره گذاشته، قدمهایم را مستحکم گردانید. 019 PSA 040 003 وسرودی تازه در دهانم گذارد یعنی حمد خدای ما را. بسیاری چون این را بینند ترسان شده، برخداوند توکل خواهند کرد. 019 PSA 040 004 خوشابحال کسی‌که بر خداوند توکل دارد و به متکبران ظالم ومرتدان دروغ مایل نشود. 019 PSA 040 005 ‌ای یهوه خدای ما چه بسیار است کارهای عجیب که تو کرده‌ای وتدبیرهایی که برای ما نموده‌ای. در نزد تو آنها راتقویم نتوان کرد، اگر آنها را تقریر و بیان بکنم، ازحد شمار زیاده است. 019 PSA 040 006 در قربانی و هدیه رغبت نداشتی. اما گوشهای مرا باز کردی. قربانی سوختنی و قربانی گناه را نخواستی. 019 PSA 040 007 آنگاه گفتم: «اینک می‌آیم! در طومار کتاب درباره من نوشته شده است. 019 PSA 040 008 در بجا آوردن اراده تو‌ای خدای من رغبت می‌دارم و شریعت تو در اندرون دل من است.» 019 PSA 040 009 در جماعت بزرگ به عدالت بشارت داده‌ام. اینک لبهای خود را باز نخواهم داشت وتو‌ای خداوند می‌دانی. 019 PSA 040 010 عدالت تو را در دل خود مخفی نداشته‌ام. امانت و نجات تو را بیان کرده‌ام. رحمت و راستی تو را از جماعت بزرگ پنهان نکرده‌ام. 019 PSA 040 011 پس تو‌ای خداوند لطف خودرا از من باز مدار. رحمت و راستی تو دائم مرامحافظت کند. 019 PSA 040 012 زیرا که بلایای بیشمار مرااحاطه می‌کند. گناهانم دور مرا گرفته است به حدی که نمی توانم دید. از مویهای سر من زیاده است و دل من مرا ترک کرده است. 019 PSA 040 013 ‌ای خداوند مرحمت فرموده، مرا نجات بده. ای خداوند به اعانت من تعجیل فرما. 019 PSA 040 014 آنانی که قصد هلاکت جان من دارند، جمیع خجل و شرمنده شوند. و آنانی که در بدی من رغبت دارند، به عقب برگردانیده و رسوا گردند. 019 PSA 040 015 آنانی که بر من هه هه می‌گویند، به‌سبب خجالت خویش حیران شوند. 019 PSA 040 016 و اما جمیع طالبان تو در تو وجد و شادی نمایند و آنانی که نجات تو را دوست دارند، دائم گویند که خداوند بزرگ است. 019 PSA 040 017 و اما من مسکین و فقیرهستم و خداوند درباره من تفکر می‌کند. تو معاون و نجات‌دهنده من هستی. ای خدای من، تاخیرمفرما. 019 PSA 041 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود خوشابحال کسی‌که برای فقیر تفکرمی کند. خداوند او را در روز بلاخلاصی خواهد داد. 019 PSA 041 002 خداوند او را محافظت خواهد کرد و زنده خواهد داشت. او در زمین مبارک خواهد بود و او را به آرزوی دشمنانش تسلیم نخواهی کرد. 019 PSA 041 003 خداوند او را بر بستربیماری تایید خواهد نمود. تمامی خوابگاه او رادر بیماریش خواهی گسترانید. 019 PSA 041 004 من گفتم: «ای خداوند بر من رحم نما. جان مرا شفا بده زیرا به توگناه ورزیده‌ام.» 019 PSA 041 005 دشمنانم درباره من به بدی سخن می‌گویند که کی بمیرد و نام او گم شود. 019 PSA 041 006 واگر برای دیدن من بیاید، سخن باطل می‌گوید ودلش در خود شرارت را جمع می‌کند. چون بیرون رود آن را شایع می‌کند. 019 PSA 041 007 و جمیع خصمانم با یکدیگر بر من نمامی می‌کنند و درباره من بدی می‌اندیشند، 019 PSA 041 008 که «حادثه‌ای مهلک بر او ریخته شده است. و حال که خوابیده است دیگر نخواهدبرخاست.» 019 PSA 041 009 و آن دوست خالص من که بر اواعتماد می‌داشتم که نان مرا نیز می‌خورد، پاشنه خود را بر من بلند کرد. 019 PSA 041 010 و اما تو‌ای خداوند بر من رحم فرموده، مرابرپا بدار تا مجازات بدیشان رسانم. 019 PSA 041 011 از این می‌دانم که در من رغبت داری زیرا که دشمنم برمن فخر نمی نماید. 019 PSA 041 012 و مرا به‌سبب کمالم مستحکم نموده‌ای و مرا به حضور خویش دائم قائم خواهی نمود. 019 PSA 041 013 یهوه خدای اسرائیل متبارک باد. از ازل تا به ابد. آمین و آمین. 019 PSA 042 001 برای سالار مغنیان. قصیده بنی قورح چنانکه آهو برای نهرهای آب شدت اشتیاق دارد، همچنان‌ای خدا جان من اشتیاق شدید برای تو دارد. 019 PSA 042 002 جان من تشنه خداست تشنه خدای حی، که کی بیایم و به حضور خدا حاضر شوم. 019 PSA 042 003 اشکهایم روز و شب نان من می‌بود، چون تمامی روز مرا می‌گفتند: «خدای تو کجاست؟» 019 PSA 042 004 چون این را بیاد می‌آورم جان خود را بر خود می‌ریزم. چگونه با جماعت می‌رفتم و ایشان را به خانه خدا پیشروی می‌کردم، به آواز ترنم و تسبیح در گروه عیدکنندگان. 019 PSA 042 005 ‌ای جانم چرا منحنی شده‌ای و چرا درمن پریشان گشته‌ای؟ بر خدا امید دار زیرا که او رابرای نجات روی او باز حمد خواهم گفت. 019 PSA 042 006 ‌ای خدای من، جانم در من منحنی شد. بنابراین تو را از زمین اردن یاد خواهم کرد، ازکوههای حرمون و از جبل مصغر. 019 PSA 042 007 لجه به لجه ندا می‌دهد از آواز آبشارهای تو جمیع خیزابها وموجهای تو بر من گذشته است. 019 PSA 042 008 در روز خداوندرحمت خود را خواهد فرمود. و در شب سرود اوبا من خواهد بود و دعا نزد خدای حیات من. 019 PSA 042 009 به خدا گفته‌ام: «ای صخره من چرا مرا فراموش کرده‌ای؟» چرا به‌سبب ظلم دشمن ماتم‌کنان ترددبکنم؟ 019 PSA 042 010 دشمنانم به کوبیدگی در استخوانهایم مرا ملامت می‌کنند، چونکه همه روزه مرامی گویند: «خدای تو کجاست؟» 019 PSA 042 011 ‌ای جان من چرا منحنی شده و چرا در من پریشان گشته‌ای؟ بر خدا امید دار زیرا که او را باز حمد خواهم گفت، که نجات روی من و خدای من است. 019 PSA 043 001 ای خدا مرا داوری کن و دعوای مرا باقوم بیرحم فیصل فرما و از مرد حیله گرو ظالم مرا خلاصی ده. 019 PSA 043 002 زیرا تو خدای قوت من هستی. چرا مرا دور انداختی؟ چرا به‌سبب ستم دشمن ماتم‌کنان تردد بکنم؟ 019 PSA 043 003 نور و راستی خود را بفرست تا مرا هدایت نمایند. و مرا به کوه مقدس تو و مسکن های تو رسانند. 019 PSA 043 004 آنگاه به مذبح خدا خواهم رفت، بسوی خدایی که سرور و خرمی من است. و تورا‌ای خدا، خدای من با بربط تسبیح خواهم خواند. 019 PSA 043 005 ‌ای جان من چرا منحنی شده‌ای؟ و چرا درمن پریشان گشته‌ای؟ امید بر خدا دار. زیرا که او راباز حمد خواهم گفت، که نجات روی من وخدای من است. 019 PSA 044 001 برای سالار مغنیان. قصیده بنی قورح ای خدا به گوشهای خود شنیده‌ایم وپدران ما، ما را خبر داده‌اند، از کاری که در روزهای ایشان و در ایام سلف کرده‌ای. 019 PSA 044 002 تو به‌دست خود امت‌ها را بیرون کردی، اماایشان را غرس نمودی. قومها را تباه کردی، اما ایشان را منتشر ساختی. 019 PSA 044 003 زیرا که به شمشیر خود زمین را تسخیر نکردند و بازوی ایشان ایشان را نجات نداد. بلکه دست راست تو وبازو و نور روی تو. زیرا از ایشان خرسندبودی. 019 PSA 044 004 ‌ای خدا تو پادشاه من هستی. پس برنجات یعقوب امر فرما. 019 PSA 044 005 به مدد تو دشمنان خود راخواهیم افکند و به نام تو مخالفان خویش راپایمال خواهیم ساخت. 019 PSA 044 006 زیرا بر کمان خودتوکل نخواهم داشت و شمشیرم مرا خلاصی نخواهد داد. 019 PSA 044 007 بلکه تو ما را از دشمنان ما خلاصی دادی و مبغضان ما را خجل ساختی. 019 PSA 044 008 تمامی روزبر خدا فخر خواهیم کرد و نام تو را تا به ابد تسبیح خواهیم خواند، سلاه. 019 PSA 044 009 لیکن الان تو ما را دورانداخته و رسوا ساخته‌ای و با لشکرهای ما بیرون نمی آیی. 019 PSA 044 010 و ما را از پیش دشمن روگردان ساخته‌ای و خصمان ما برای خویشتن تاراج می‌کنند. 019 PSA 044 011 ما را مثل گوسفندان برای خوراک تسلیم کرده‌ای و ما را در میان امت‌ها پراکنده ساخته‌ای. 019 PSA 044 012 قوم خود را بی‌بها فروختی و ازقیمت ایشان نفع نبردی. 019 PSA 044 013 ما را نزد همسایگان ماعار گردانیدی. اهانت و سخریه نزد آنانی که گرداگرد مایند. 019 PSA 044 014 ما را در میان امت هاضرب‌المثل ساخته‌ای. جنبانیدن سر در میان قوم‌ها. 019 PSA 044 015 و رسوایی من همه روزه در نظر من است. و خجالت رویم مرا پوشانیده است، 019 PSA 044 016 ازآواز ملامت گو و فحاش، از روی دشمن و انتقام گیرنده. 019 PSA 044 017 این همه بر ما واقع شد. اما تو را فراموش نکردیم و در عهد تو خیانت نورزیدیم. 019 PSA 044 018 دل مابه عقب برنگردید و پایهای ما از طریق تو انحراف نورزید. 019 PSA 044 019 هرچند ما را در مکان اژدرها کوبیدی و ما را به سایه موت پوشانیدی. 019 PSA 044 020 نام خدای خود را هرگز فراموش نکردیم و دست خود را به خدای غیر برنیفراشتیم. 019 PSA 044 021 آیا خدا این راغوررسی نخواهد کرد؟ زیرا او خفایای قلب رامی داند. 019 PSA 044 022 هر آینه به‌خاطر تو تمامی روز کشته می‌شویم و مثل گوسفندان ذبح شمرده می‌شویم. 019 PSA 044 023 ‌ای خداوند بیدار شو چراخوابیده‌ای؟ برخیز و ما را تا به ابد دور مینداز. 019 PSA 044 024 چرا روی خود را پوشانیدی و ذلت و تنگی مارا فراموش کردی؟ 019 PSA 044 025 زیرا که جان ما به خاک خم شده است و شکم ما به زمین چسبیده. 019 PSA 044 026 به جهت اعانت ما برخیز و بخاطر رحمانیت خود ما رافدیه ده. 019 PSA 045 001 برای سالار مغنیان بر سوسنها. قصیده بنی قورح. سرود حبیبات دل من به کلام نیکو می‌جوشد. انشاءخود را درباره پادشاه می‌گویم. زبان من قلم کاتب ماهر است. 019 PSA 045 002 تو جمیل تر هستی ازبنی آدم و نعمت بر لبهای تو ریخته شده است. بنابراین، خدا تو را مبارک ساخته است تا ابدالاباد. 019 PSA 045 003 ‌ای جبار شمشیر خود را بر ران خود ببند، یعنی جلال و کبریایی خویش را. 019 PSA 045 004 و به کبریایی خودسوار شده، غالب شو به جهت راستی و حلم وعدالت و دست راستت چیزهای ترسناک را به توخواهد آموخت. 019 PSA 045 005 به تیرهای تیز تو امت‌ها زیر تومی افتند و به دل دشمنان پادشاه فرو می‌رود. 019 PSA 045 006 ‌ای خدا، تخت تو تا ابدالاباد است؛ عصای راستی عصای سلطنت تو است. 019 PSA 045 007 عدالت را دوست وشرارت را دشمن داشتی. بنابراین خدا خدای توتو را به روغن شادمانی بیشتر از رفقایت مسح کرده است. 019 PSA 045 008 همه رختهای تو مر و عود و سلیخه است، از قصرهای عاج که به تارها تو را خوش ساختند. 019 PSA 045 009 دختران پادشاهان از زنان نجیب توهستند. ملکه به‌دست راستت در طلای اوفیرایستاده است. 019 PSA 045 010 ‌ای دختر بشنو و ببین و گوش خود را فرادار. و قوم خود و خانه پدرت رافراموش کن، 019 PSA 045 011 تا پادشاه مشتاق جمال تو بشود، زیرا او خداوند تو است پس او را عبادت نما. 019 PSA 045 012 ودختر صور با ارمغانی. و دولتمندان قوم رضامندی تو را خواهند طلبید. 019 PSA 045 013 دختر پادشاه تمام در اندرون مجید است و رختهای او با طلا مرصع است. 019 PSA 045 014 به لباس طرازدار نزد پادشاه حاضر می‌شود. باکره های همراهان او در عقب وی نزد تو آورده خواهند شد. 019 PSA 045 015 به شادمانی وخوشی آورده می‌شوند و به قصر پادشاه داخل خواهند شد. 019 PSA 045 016 به عوض پدرانت پسرانت خواهند بود و ایشان را بر تمامی جهان سروران خواهی ساخت. 019 PSA 045 017 نام تو را در همه دهرها ذکرخواهم کرد. پس قوم‌ها تو را حمد خواهند گفت تا ابدالاباد. 019 PSA 046 001 برای سالار مغنیان. سرود بنی قورح برعلاموت خدا ملجا و قوت ماست، و مددکاری که در تنگیها فور یافت می‌شود. 019 PSA 046 002 پس نخواهیم ترسید، اگر‌چه جهان مبدل گردد وکوهها در قعر دریا به لرزش آید. 019 PSA 046 003 اگر‌چه آبهایش آشوب کنند و به جوش آیند و کوهها ازسرکشی آن متزلزل گردند، سلاه. 019 PSA 046 004 نهری است که شعبه هایش شهر خدا را فرحناک می‌سازد ومسکن قدوس حضرت اعلی را. 019 PSA 046 005 خدا در وسطاوست پس جنبش نخواهد خورد. خدا او رااعانت خواهد کرد در طلوع صبح. 019 PSA 046 006 امت‌ها نعره زدند و مملکتها متحرک گردیدند. او آواز خود راداد. پس جهان گداخته گردید. 019 PSA 046 007 یهوه صبایوت باماست. و خدای یعقوب قلعه بلند ما، سلاه. 019 PSA 046 008 بیایید کارهای خداوند را نظاره کنید، که چه خرابیها در جهان پیدا نمود. 019 PSA 046 009 او جنگها را تااقصای جهان تسکین می‌دهد. کمان را می‌شکند ونیزه را قطع می‌کند و ارابه‌ها را به آتش می‌سوزاند. 019 PSA 046 010 بازایستید و بدانید که من خدا هستم. در میان امت‌ها، متعال و در جهان، متعال خواهم شد. 019 PSA 046 011 یهوه صبایوت با ماست و خدای یعقوب قلعه بلند ما، سلاه. 019 PSA 047 001 برای سالار مغنیان. مزمور بنی قورح ای جمیع امت‌ها دستک زنید. نزد خدابه آواز شادی بانگ برآورید. 019 PSA 047 002 زیراخداوند متعال و مهیب است و بر تمامی جهان خدای بزرگ. 019 PSA 047 003 قوم‌ها را در زیر ما مغلوب خواهدساخت و طایفه‌ها را در زیر پایهای ما. 019 PSA 047 004 میراث مارا برای ما خواهد برگزید یعنی جلالت یعقوب راکه دوست می‌دارد، سلاه. 019 PSA 047 005 خدا به آواز بلندصعود نموده است. خداوند به آواز کرنا. 019 PSA 047 006 تسبیح بخوانید، خدا را تسبیح بخوانید. تسبیح بخوانید، پادشاه ما را تسبیح بخوانید. 019 PSA 047 007 زیرا خدا پادشاه تمامی جهان است. به خردمندی تسبیح بخوانید. 019 PSA 047 008 خدا بر امت‌ها سلطنت می‌کند. خدا بر تخت قدس خود نشسته است. 019 PSA 047 009 سروران قوم‌ها با قوم خدای ابراهیم جمع شده‌اند زیرا که سپرهای جهان از آن خداست. او بسیار متعال می‌باشد. 019 PSA 048 001 سرود و مزمور بنی قورح خداوند بزرگ است و بی‌نهایت مجید، در شهر خدای ما و در کوه مقدس خویش. 019 PSA 048 002 جمیل در بلندی‌اش و شادی تمامی جهان است کوه صهیون، در جوانب شمال، قریه پادشاه عظیم. 019 PSA 048 003 خدا در قصرهای آن به ملجای بلند معروف است. 019 PSA 048 004 زیرا اینک پادشاهان جمع شدند، و با هم درگذشتند. 019 PSA 048 005 ایشان چون دیدندمتعجب گردیدند. و در حیرت افتاده، فرار کردند. 019 PSA 048 006 لرزه بر ایشان در آنجا مستولی گردید و دردشدید مثل زنی که می‌زاید. 019 PSA 048 007 تو کشتیهای ترشیش را به باد شرقی شکستی. 019 PSA 048 008 چنانکه شنیده بودیم، همچنان دیده‌ایم، در شهر یهوه صبایوت، در شهر خدای ما؛ خدا آن را تا ابدالاباد مستحکم خواهد ساخت، سلاه. 019 PSA 048 009 ‌ای خدا در رحمت توتفکر کرده‌ایم، در اندرون هیکل تو. 019 PSA 048 010 ‌ای خداچنانکه نام تو است، همچنان تسبیح تو نیز تااقصای زمین. دست راست تو از عدالت پر است. 019 PSA 048 011 کوه صهیون شادی می‌کند و دختران یهودا به وجد می‌آیند، به‌سبب داوریهای تو. 019 PSA 048 012 صهیون را طواف کنید و گرداگرد او بخرامید و برجهای وی را بشمارید. 019 PSA 048 013 دل خود را به حصارهایش بنهید و در قصرهایش تامل کنید تا طبقه آینده رااطلاع دهید. 019 PSA 048 014 زیرا این خدا، خدای ماست تاابدالاباد و ما را تا به موت هدایت خواهد نمود. 019 PSA 049 001 برای سالار مغنیان. مزمور بنی قورح ای تمامی قوم‌ها این را بشنوید! ای جمیع سکنه ربع مسکون این را گوش گیرید! 019 PSA 049 002 ‌ای عوام و خواص! ای دولتمندان وفقیران جمیع! 019 PSA 049 003 زبانم به حکمت سخن می‌راند وتفکر دل من فطانت است. 019 PSA 049 004 گوش خود را به مثلی فرا می‌گیرم. معمای خویش را بر بربط می‌گشایم. 019 PSA 049 005 چرا در روزهای بلا ترسان باشم، چون گناه پاشنه هایم مرا احاطه می‌کند؛ 019 PSA 049 006 آنانی که بر دولت خود اعتماد دارند و بر کثرت توانگری خویش فخر می‌نمایند. 019 PSA 049 007 هیچ‌کس هرگز برای برادر خودفدیه نخواهد داد و کفاره او را به خدا نخواهد بخشید. 019 PSA 049 008 زیرا فدیه جان ایشان گران بهاست و ابد بدان نمی توان رسید 019 PSA 049 009 تا زنده بماند تا ابدالاباد وفساد را نبیند. 019 PSA 049 010 زیرا می‌بیند که حکیمان می‌میرند. و جاهلان و ابلهان با هم هلاک می‌گردند و دولت خود را برای دیگران ترک می‌کنند. 019 PSA 049 011 فکر دل ایشان این است که خانه های ایشان دائمی باشد و مسکنهای ایشان دوربه دور؛ و نامهای خود را بر زمینهای خود می‌نهند. 019 PSA 049 012 لیکن انسان در حرمت باقی نمی ماند، بلکه مثل بهایم است که هلاک می‌شود. 019 PSA 049 013 این طریقه ایشان، جهالت ایشان است و اعقاب ایشان سخن ایشان را می‌پسندند، سلاه. 019 PSA 049 014 مثل گوسفندان درهاویه رانده می‌شوند و موت ایشان را شبانی می‌کند و صبحگاهان راستان بر ایشان حکومت خواهند کرد و جمال ایشان در هاویه پوسیده خواهد شد تا مسکنی برای آن نباشد. (Sheol h7585) 019 PSA 049 015 لیکن خدا جان مرا از دست هاویه نجات خواهد دادزیرا که مرا خواهد گرفت، سلاه. (Sheol h7585) 019 PSA 049 016 پس ترسان مباش، چون کسی دولتمندگردد و جلال خانه او افزوده شود! 019 PSA 049 017 زیرا چون بمیرد چیزی از آن نخواهد برد و جلالش در عقب او فرو نخواهد رفت. 019 PSA 049 018 زیرا در حیات خود، خویشتن را مبارک می‌خواند. و چون بر خوداحسان می‌کنی، مردم ترا می‌ستایند. 019 PSA 049 019 لیکن به طبقه پدران خود خواهد پیوست که نور را تا به ابدنخواهند دید. 019 PSA 049 020 انسانی که در حرمت است وفهم ندارد، مثل بهایم است که هلاک می‌شود. 019 PSA 050 001 مزمور آساف خدا، خدا یهوه تکلم می‌کند و زمین رااز مطلع آفتاب تا به مغربش می‌خواند. 019 PSA 050 002 از صهیون که کمال زیبایی است، خدا تجلی نموده است. 019 PSA 050 003 خدای ما می‌آید و سکوت نخواهد نمود. آتش پیش روی او می‌بلعد. وطوفان شدید گرداگرد وی خواهد بود. 019 PSA 050 004 آسمان را از بالا می‌خواند و زمین را، تا قوم خود راداوری کند: 019 PSA 050 005 «مقدسان مرا نزد من جمع کنید، که عهد را با من به قربانی بسته‌اند.» 019 PSA 050 006 و آسمانها ازانصاف او خبر خواهند داد. زیرا خدا خود داوراست، سلاه. 019 PSA 050 007 «ای قوم من بشنوتا سخن گویم. و‌ای اسرائیل تا برایت شهادت دهم که خدا، خدای تومن هستم. 019 PSA 050 008 درباره قربانی هایت تو را توبیخ نمی کنم و قربانی های سوختنی تو دائم در نظرمن است. 019 PSA 050 009 گوساله‌ای از خانه تو نمی گیرم و نه بزی از آغل تو. 019 PSA 050 010 زیراکه جمیع حیوانات جنگل از آن منند و بهایمی که بر هزاران کوه می‌باشند. 019 PSA 050 011 همه پرندگان کوهها را می‌شناسم و وحوش صحرا نزد من حاضرند. 019 PSA 050 012 اگر گرسنه می‌بودم تورا خبر نمی دادم. زیرا ربع مسکون و پری آن از آن من است. 019 PSA 050 013 آیا گوشت گاوان را بخورم و خون بزها را بنوشم؟ 019 PSA 050 014 برای خدا قربانی تشکر رابگذران، و نذرهای خویش را به حضرت اعلی وفانما. 019 PSA 050 015 پس در روز تنگی مرا بخوان تا تو راخلاصی دهم و مرا تمجید بنمایی.» 019 PSA 050 016 و اما به شریر خدا می‌گوید: «ترا چه‌کاراست که فرایض مرا بیان کنی و عهد مرا به زبان خود بیاوری؟ 019 PSA 050 017 چونکه تو از تادیب نفرت داشته‌ای و کلام مرا پشت سر خود انداخته‌ای. 019 PSA 050 018 چون دزد را دیدی او را پسند کردی و نصیب تو با زناکاران است. 019 PSA 050 019 دهان خود را به شرارت گشوده‌ای و زبانت حیله را اختراع می‌کند. 019 PSA 050 020 نشسته‌ای تا به ضد برادر خود سخن رانی ودرباره پسر مادر خویش غیبت‌گویی. 019 PSA 050 021 این راکردی و من سکوت نمودم. پس گمان بردی که من مثل تو هستم. لیکن تو را توبیخ خواهم کرد. و این را پیش نظر تو به ترتیب خواهم نهاد. 019 PSA 050 022 ‌ای فراموش کنندگان خدا، در این تفکر کنید! مباداشما را بدرم و رهاننده‌ای نباشد. 019 PSA 050 023 هر‌که قربانی تشکر را گذراند مرا تمجید می‌کند. و آنکه طریق خود را راست سازد، نجات خدا را به وی نشان خواهم داد.» 019 PSA 051 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود وقتی که ناتان نبی بعد از در‌آمدنش به بتشبع نزد او آمد ای خدا به حسب رحمت خود بر من رحم فرما. به حسب کثرت رافت خویش گناهانم را محو ساز. 019 PSA 051 002 مرا از عصیانم به کلی شست و شو ده و از گناهم مرا طاهر کن. 019 PSA 051 003 زیرا که من به معصیت خود اعتراف می‌کنم وگناهم همیشه در نظر من است. 019 PSA 051 004 به تو و به تو تنهاگناه ورزیده، و در نظر تو این بدی را کرده‌ام. تا درکلام خود مصدق گردی و در داوری خویش مزکی شوی. 019 PSA 051 005 اینک در معصیت سرشته شدم و مادرم درگناه به من آبستن گردید. 019 PSA 051 006 اینک براستی در قلب راغب هستی. پس حکمت را در باطن من به من بیاموز. 019 PSA 051 007 مرا با زوفا پاک کن تا طاهر شوم. مراشست و شو کن تا از برف سفیدتر گردم. 019 PSA 051 008 شادی وخرمی را به من بشنوان تا استخوانهایی که کوبیده‌ای به وجد آید. 019 PSA 051 009 روی خود را از گناهانم بپوشان و همه خطایای مرا محو کن. 019 PSA 051 010 ‌ای خدادل طاهر در من بیافرین و روح مستقیم در باطنم تازه بساز. 019 PSA 051 011 مرا از حضور خود مینداز، و روح قدوس خود را از من مگیر. 019 PSA 051 012 شادی نجات خودرا به من باز ده و به روح آزاد مرا تایید فرما. 019 PSA 051 013 آنگاه طریق تو را به خطاکاران تعلیم خواهم داد، و گناه کاران بسوی تو بازگشت خواهند نمود. 019 PSA 051 014 مرا از خونها نجات ده! ای خدایی که خدای نجات من هستی! تا زبانم به عدالت تو ترنم نماید. 019 PSA 051 015 خداوندا لبهایم را بگشا تا زبانم تسبیح تو رااخبار نماید. 019 PSA 051 016 زیرا قربانی را دوست نداشتی والا می‌دادم. قربانی سوختنی را پسند نکردی. 019 PSA 051 017 قربانی های خدا روح شکسته است. خدایا دل شکسته و کوبیده را خوار نخواهی شمرد. 019 PSA 051 018 به رضامندی خود بر صهیون احسان فرما وحصارهای اورشلیم را بنا نما. 019 PSA 051 019 آنگاه ازقربانی های عدالت و قربانی های سوختنی تمام راضی خواهی شد و گوساله‌ها بر مذبح توخواهند گذرانید. 019 PSA 052 001 برای سالار مغنیان. قصیده داود وقتی که دوآغ ادومی آمد و شاول را خبر داده، گفت که داود به خانه اخیملک رفت ای جبار چرا از بدی فخر می‌کنی؟ رحمت خدا همیشه باقی است. 019 PSA 052 002 زبان تو شرارت را اختراع می‌کند، مثل استره تیز، ای حیله ساز! 019 PSA 052 003 بدی را از نیکویی بیشتر دوست می‌داری و دروغ را زیادتر از راست گویی، سلاه. 019 PSA 052 004 همه سخنان مهلک را دوست می‌داری، ای زبان حیله باز! 019 PSA 052 005 خدا نیز تو را تا به ابد هلاک خواهد کردو تو را ربوده، از مسکن تو خواهد کند و ریشه تورا از زمین زندگان، سلاه. 019 PSA 052 006 عادلان این را دیده، خواهند ترسید و بر او خواهند خندید. 019 PSA 052 007 هان این کسی است که خدا را قلعه خویش ننمود بلکه به کثرت دولت خود توکل کرد و از بدی خویش خود را زورآور ساخت. 019 PSA 052 008 و اما من مثل زیتون سبز در خانه خدا هستم. به رحمت خدا توکل می‌دارم تا ابدالاباد. 019 PSA 052 009 تو را همیشه حمد خواهم گفت، زیرا تو این را کرده‌ای. و انتظار نام تو را خواهم کشید زیرا نزدمقدسان تو نیکوست. 019 PSA 053 001 برای سالار مغنیان بر ذوات اوتار. قصیده داود احمق در دل خود می‌گوید که خدایی نیست. فاسد شده، شرارت مکروه کرده‌اند. و نیکوکاری نیست. 019 PSA 053 002 خدا از آسمان بر بنی آدم نظر انداخت تاببیند که فهیم و طالب خدایی هست. 019 PSA 053 003 همه ایشان مرتد شده، با هم فاسد گردیده‌اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی. 019 PSA 053 004 آیا گناهکاران بی‌معرفت هستند که قوم مرا می‌خورند چنانکه نان می‌خورند و خدا را نمی خوانند؟ 019 PSA 053 005 آنگاه سخت‌ترسان شدند، جایی که هیچ ترس نبود. زیرا خدااستخوانهای محاصره کننده تو را از هم پاشید. آنها را خجل ساخته‌ای زیرا خدا ایشان را ردنموده است. 019 PSA 053 006 کاش که نجات اسرائیل از صهیون ظاهر می شد. وقتی که خدا اسیری قوم خویش رابرگرداند، یعقوب وجد خواهد نمود و اسرائیل شادی خواهد کرد. 019 PSA 054 001 برای سالار مغنیان. قصیده داود بر ذوات اوتاروقتی که زیفیان نزد شاول آمده، گفتند آیا داودنزد ما خود را پنهان نمی کند ای خدا به نام خود مرا نجات بده و به قوت خویش بر من داوری نما. 019 PSA 054 002 ‌ای خدا دعای مرا بشنو و سخنان زبانم را گوش بگیر. 019 PSA 054 003 زیرا بیگانگان به ضد من برخاسته‌اند و ظالمان قصد جان من دارند. و خدا را در مد نظر خودنگذاشته‌اند، سلاه. 019 PSA 054 004 اینک خدا مددکار من است. خداوند از تایید کنندگان جان من است. 019 PSA 054 005 بدی رابر دشمنان من خواهد برگردانید. به راستی خودریشه ایشان را بکن. 019 PSA 054 006 قربانی های تبرعی نزد توخواهم گذرانید و نام تو را‌ای خداوند حمدخواهم گفت زیرا نیکوست. 019 PSA 054 007 چونکه از جمیع تنگیها مرا خلاصی داده‌ای، و چشم من بردشمنانم نگریسته است. 019 PSA 055 001 برای سالار مغنیان. قصیده داود بر ذوات اوتار ای خدا به دعای من گوش بگیر! و خودرا از تضرع من پنهان مکن! 019 PSA 055 002 به من گوش فراگیر و مرا مستجاب فرما! زیرا که در تفکر خودمتحیرم و ناله می‌کنم. 019 PSA 055 003 از آواز دشمن و به‌سبب ظلم شریر، زیرا که ظلم بر من می‌اندازند وبا خشم بر من جفا می‌کنند. 019 PSA 055 004 دل من در اندرونم پیچ و تاب می کند، و ترسهای موت بر من افتاده است. 019 PSA 055 005 ترس و لرز به من در‌آمده است. وحشتی هولناک مرا در‌گرفته است. 019 PSA 055 006 و گفتم کاش که مرابالها مثل کبوتر می‌بود تا پرواز کرده، استراحت می‌یافتم. 019 PSA 055 007 هرآینه بجای دور می‌پریدم، و درصحرا ماوا می‌گزیدم، سلاه. 019 PSA 055 008 می‌شتافتم بسوی پناهگاهی، از باد تند و از طوفان شدید. 019 PSA 055 009 ‌ای خداوند آنها را هلاک کن و زبانهایشان راتفریق نما زیرا که در شهر ظلم و جنگ دیده‌ام. 019 PSA 055 010 روز و شب بر حصارهایش گردش می‌کنند وشرارت و مشقت در میانش می‌باشد. 019 PSA 055 011 فسادهادر میان وی است و جور و حیله از کوچه هایش دور نمی شود. 019 PSA 055 012 زیرا دشمن نبود که مرا ملامت می‌کرد والا تحمل می‌کردم؛ و خصم من نبود که بر من سربلندی می‌نمود؛ والا خود را از وی پنهان می‌ساختم. 019 PSA 055 013 بلکه تو بودی‌ای مرد نظیر من! ای یار خالص و دوست صدیق من! 019 PSA 055 014 که با یکدیگرمشورت شیرین می‌کردیم و به خانه خدا در انبوه می‌خرامیدیم. 019 PSA 055 015 موت بر ایشان ناگهان آید وزنده بگور فرو روند. زیرا شرارت در مسکن های ایشان و در میان ایشان است. (Sheol h7585) 019 PSA 055 016 و اما من نزد خدا فریاد می‌کنم و خداوندمرا نجات خواهد داد. 019 PSA 055 017 شامگاهان و صبح وظهر شکایت و ناله می‌کنم و او آواز مرا خواهدشنید. 019 PSA 055 018 جانم را از جنگی که بر من شده بود، بسلامتی فدیه داده است. زیرا بسیاری با من مقاومت می‌کردند. 019 PSA 055 019 خدا خواهد شنید و ایشان را جواب خواهد داد، او که از ازل نشسته است، سلاه. زیراکه در ایشان تبدیلها نیست و از خدانمی ترسند. 019 PSA 055 020 دست خود را بر صلح اندیشان خویش دراز کرده، و عهد خویش را شکسته است. 019 PSA 055 021 سخنان چرب زبانش نرم، لیکن دلش جنگ است. سخنانش چرب تر از روغن لیکن شمشیرهای برهنه است. 019 PSA 055 022 نصیب خود را به خداوند بسپار و تو را رزق خواهد داد. او تا به ابدنخواهد گذاشت که مرد عادل جنبش خورد. 019 PSA 055 023 وتو‌ای خدا ایشان را به چاه هلاکت فرو خواهی آورد. مردمان خون ریز و حیله ساز، روزهای خودرا نیمه نخواهند کرد، لیکن من بر تو توکل خواهم داشت. 019 PSA 056 001 برای سالار مغنیان بر فاخته ساکت در بلاد بعیده. مکتوم داود وقتی که فلسطینیان او را در جت گرفتند ای خدا بر من رحم فرما، زیرا که انسان مرا به شدت تعاقب می‌کند. تمامی روزجنگ کرده، مرا اذیت می‌نماید. 019 PSA 056 002 خصمانم تمامی روز مرا به شدت تعاقب می‌کنند. زیرا که بسیاری با تکبر با من می‌جنگند. 019 PSA 056 003 هنگامی که ترسان شوم، من بر تو توکل خواهم داشت. 019 PSA 056 004 در خدا کلام او را خواهم ستود. بر خداتوکل کرده، نخواهم ترسید. انسان به من چه می‌تواند کرد؟ 019 PSA 056 005 هر روزه سخنان مرا منحرف می‌سازند. همه فکرهای ایشان درباره من برشرارت است. 019 PSA 056 006 ایشان جمع شده، کمین می‌سازند. بر قدمهای من چشم دارند زیرا قصدجان من دارند. 019 PSA 056 007 آیا ایشان به‌سبب شرارت خودنجات خواهند یافت؟ ای خدا امت‌ها را درغضب خویش بینداز. 019 PSA 056 008 تو آوارگیهای مرا تقریر کرده‌ای. اشکهایم را در مشک خود بگذار. آیا این در دفتر تو نیست؟ 019 PSA 056 009 آنگاه در روزی که تو رابخوانم دشمنانم روخواهند گردانید. این رامی دانم زیرا خدا با من است. 019 PSA 056 010 در خدا کلام او را خواهم ستود. درخداوند کلام او را خواهم ستود. 019 PSA 056 011 بر خدا توکل دارم پس نخواهم ترسید. آدمیان به من چه می‌توانند کرد؟ 019 PSA 056 012 ‌ای خدا نذرهای تو بر من است. قربانی های حمد را نزد تو خواهم گذرانید. 019 PSA 056 013 زیرا که جانم را از موت رهانیده‌ای. آیا پایهایم را نیز از لغزیدن نگاه نخواهی داشت تا در نورزندگان به حضور خدا سالک باشم؟ 019 PSA 057 001 برای سالار مغنیان برلاتهلک. مکتوم داود وقتی که از حضور شاول به مغاره فرار کرد ای خدا بر من رحم فرما، بر من رحم فرما! زیرا جانم در تو پناه می‌برد، و درسایه بالهای تو پناه می‌برم تا این بلایا بگذرد. 019 PSA 057 002 نزدخدای تعالی آواز خواهم داد، نزد خدایی که همه‌چیز را برایم تمام می‌کند. 019 PSA 057 003 از آسمان فرستاده، مرا خواهد رهانید. زیرا تعاقب کننده سخت من ملامت می‌کند، سلاه. خدا رحمت و راستی خودرا خواهد فرستاد. 019 PSA 057 004 جان من در میان شیران است. در میان آتش افروزان می‌خوابم یعنی آدمیانی که دندانهایشان نیزه‌ها و تیرهاست. و زبان ایشان شمشیر برنده است. 019 PSA 057 005 ‌ای خدا بر آسمانها متعال شو و جلال تو بر تمامی جهان. 019 PSA 057 006 دامی برای پایهایم مهیا ساختند و جانم خم گردید. چاهی پیش رویم کندند، و خود در میانش افتادند، سلاه. 019 PSA 057 007 دل من مستحکم است خدایا دل من مستحکم است. سرود خواهم خواند و ترنم خواهم نمود. 019 PSA 057 008 ‌ای جلال من بیدار شو! ای بربط وعود بیدار شو! صبحگاهان من بیدار خواهم شد. 019 PSA 057 009 ‌ای خداوند تو را در میان امت‌ها حمد خواهم گفت. تو را در میان قوم‌ها تسبیح خواهم خواند. 019 PSA 057 010 زیرا رحمت تو تا آسمانها عظیم است وراستی تو تا افلاک. 019 PSA 057 011 خدایا بر آسمانها متعال شو. و جلال تو بر تمامی جهان. 019 PSA 058 001 برای سالار مغنیان برلاتهلک. مکتوم داود آیا فی الحقیقت به عدالتی که گنگ است سخن می‌گویید؟ و‌ای بنی آدم آیابه راستی داوری می‌نمایید؟ 019 PSA 058 002 بلکه در دل خودشرارتها به عمل می‌آورید و ظلم دستهای خود رادر زمین از میزان درمی کنید. 019 PSA 058 003 شریران از رحم منحرف هستند. از شکم مادر دروغ گفته، گمراه می‌شوند. 019 PSA 058 004 ایشان را زهری است مثل زهر مار. مثل افعی کر که گوش خود را می‌بندد. 019 PSA 058 005 که آوازافسونگران را نمی شنود، هر‌چند به مهارت افسون می‌کند. 019 PSA 058 006 ‌ای خدا دندانهایشان را دردهانشان بشکن. ای خداوند دندانهای شیران راخرد بشکن. 019 PSA 058 007 گداخته شده، مثل آب بگذرند. چون او تیرهای خود را می‌اندازد، در ساعت منقطع خواهند شد. 019 PSA 058 008 مثل حلزون که گداخته شده، می‌گذرد. مثل سقط زن، آفتاب را نخواهنددید. 019 PSA 058 009 قبل از آنکه دیگهای شما آتش خارها رااحساس کند. آنها را چه تر و چه خشک خواهدرفت. 019 PSA 058 010 مرد عادل چون انتقام را دید شادی خواهد نمود. پایهای خود را به خون شریرخواهد شست. 019 PSA 058 011 و مردم خواهند گفت: «هرآینه ثمره‌ای برای عادلان هست. هر آینه خدایی هست که در جهان داوری می‌کند.» 019 PSA 059 001 برای سالار مغنیان بر لاتهلک. مکتوم داود وقتی که شاول فرستاد که خانه را کشیک بکشند تا او را بکشند ای خدایم مرا از دشمنانم برهان! مرا ازمقاومت کنندگانم برافراز! 019 PSA 059 002 مرا ازگناهکاران خلاصی ده! و از مردمان خون ریزرهایی بخش! 019 PSA 059 003 زیرا اینک برای جانم کمین می‌سازند و زورآوران به ضد من جمع شده‌اند، بدون تقصیر من‌ای خداوند و بدون گناه من. 019 PSA 059 004 بی قصور من می‌شتابند و خود را آماده می‌کنند. پس برای ملاقات من بیدار شو و ببین. 019 PSA 059 005 اما تو‌ای یهوه، خدای صبایوت، خدای اسرائیل! بیدارشده، همه امت‌ها را مکافات برسان و بر غداران بدکار شفقت مفرما، سلاه. 019 PSA 059 006 شامگاهان برمی گردند و مثل سگ بانگ می‌کنند و در شهردور می‌زنند. 019 PSA 059 007 از دهان خود بدی را فرومی ریزند. در لبهای ایشان شمشیرهاست. زیرا می‌گویند: «کیست که بشنود؟» 019 PSA 059 008 و اما تو‌ای خداوند، بر ایشان خواهی خندید و تمامی امت‌ها را استهزا خواهی نمود. 019 PSA 059 009 ‌ای قوت من بسوی تو انتظار خواهم کشید زیراخدا قلعه بلند من است. 019 PSA 059 010 خدای رحمت من پیش روی من خواهد رفت. خدا مرا بردشمنانم نگران خواهد ساخت. 019 PSA 059 011 ایشان را به قتل مرسان. 019 PSA 059 012 به‌سبب گناه زبان و سخنان لبهای خود، در تکبر خویش گرفتار شوند. و به عوض لعنت و دروغی که می‌گویند، 019 PSA 059 013 ایشان را فانی کن در غضب فانی کن تا نیست گردند و بدانند که خدادر یعقوب تا اقصای زمین سلطنت می‌کند. سلاه. 019 PSA 059 014 و شامگاهان برگردیده، مثل سگ بانگ زنند ودر شهر گردش کنند. 019 PSA 059 015 و برای خوراک پراکنده شوند و سیر نشده، شب را بسر برند. 019 PSA 059 016 و اما من قوت تو را خواهم سرایید و بامدادان از رحمت تو ترنم خواهم نمود. زیرا قلعه بلند من هستی ودر روز تنگی ملجای منی. 019 PSA 059 017 ‌ای قوت من برای تو سرود می‌خوانم، زیرا خدا قلعه بلند من است وخدای رحمت من. 019 PSA 060 001 برای سالار مغنیان بر سوسن شهادت. مکتوم داود برای تعلیم وقتی که با ارم نهرین و ارم صوبه از در مقاتله بیرون آمد و یوآب برگشته، دوازده هزار نفر از ادومیان را در وادی الملح کشت ای خدا ما را دور انداخته، پراکنده ساخته‌ای! خشمناک بودی، بسوی مارجوع فرما! 019 PSA 060 002 زمین را متزلزل ساخته، آن راشکافته‌ای! شکستگیهایش را شفا ده زیرا به جنبش آمده است. 019 PSA 060 003 چیزهای مشکل را به قوم خود نشان داده‌ای. باده سرگردانی به مانوشانیده‌ای. 019 PSA 060 004 علمی به ترسندگان خود داده‌ای تاآن را برای راستی برافرازند، سلاه. 019 PSA 060 005 تا حبیبان تونجات یابند. به‌دست راست خود نجات ده و مرا مستجاب فرما. 019 PSA 060 006 خدا در قدوسیت خود سخن گفته است. پس وجد خواهم نمود. شکیم را تقسیم می‌کنم ووادی سکوت را خواهم پیمود. 019 PSA 060 007 جلعاد از آن من است، منسی از آن من. افرایم خود سر من است ویهودا عصای سلطنت من. 019 PSA 060 008 موآب ظرف طهارت من است و بر ادوم کفش خود را خواهم‌انداخت. ای فلسطین برای من بانگ برآور! 019 PSA 060 009 کیست که مرابه شهر حصین درآورد؟ و کیست که مرا به ادوم رهبری کند؟ 019 PSA 060 010 مگر نه تو‌ای خدا که ما را دورانداخته‌ای و با لشکرهای ما‌ای خدا بیرون نمی آیی؟ 019 PSA 060 011 مرا از دشمن اعانت فرما زیرامعاونت انسان باطل است. 019 PSA 060 012 با خدا ظفر خواهیم یافت. زیرا اوست که دشمنان ما را پایمال خواهدکرد. 019 PSA 061 001 برای سالار مغنیان برذوات اوتار. مزمور داود ای خدا فریاد مرا بشنو! و دعای مرااجابت فرما! 019 PSA 061 002 از اقصای جهان تو راخواهم خواند، هنگامی که دلم بیهوش می‌شود، مرا به صخره‌ای که از من بلندتر است هدایت نما. 019 PSA 061 003 زیرا که تو ملجای من بوده‌ای و برج قوی ازروی دشمن. 019 PSA 061 004 در خیمه تو ساکن خواهم بود تاابدالاباد. زیر سایه بالهای تو پناه خواهم برد، سلاه. 019 PSA 061 005 زیرا تو‌ای خدا نذرهای مرا شنیده‌ای ومیراث ترسندگان نام خود را به من عطا کرده‌ای. 019 PSA 061 006 بر عمر پادشاه روزها خواهی افزود و سالهای اوتا نسل‌ها باقی خواهد ماند. 019 PSA 061 007 به حضور خداخواهد نشست تا ابدالاباد. رحمت و راستی را مهیا کن تا او را محافظت کنند. 019 PSA 061 008 پس نام تو را تا به ابد خواهم سرایید تا هر روز نذرهای خود را وفاکنم. 019 PSA 062 001 برای یدوتون سالار مغنیان. مزمور داود جان من فقط برای خدا خاموش می شود زیرا که نجات من از جانب اوست. 019 PSA 062 002 او تنها صخره و نجات من است و قلعه بلند من. پس بسیار جنبش نخواهم خورد. 019 PSA 062 003 تا به کی بر مردی هجوم می‌آورید تا همگی شما او راهلاک کنید مثل دیوار خمشده و حصار جنبش خورده؟ 019 PSA 062 004 در این فقط مشورت می‌کنند که او را ازمرتبه‌اش بیندازند. و دروغ را دوست می‌دارند. به زبان خود برکت می‌دهند و در دل خود لعنت می‌کنند، سلاه. 019 PSA 062 005 ‌ای جان من فقط برای خدا خاموش شو زیراکه امید من از وی است. 019 PSA 062 006 او تنها صخره و نجات من است و قلعه بلند من تا جنبش نخورم. 019 PSA 062 007 برخداست نجات و جلال من. صخره قوت من وپناه من در خداست. 019 PSA 062 008 ‌ای قوم همه وقت بر اوتوکل کنید و دلهای خود را به حضور وی بریزید. زیرا خدا ملجای ماست، سلاه. 019 PSA 062 009 البته بنی آدم بطالت‌اند و بنی بشر دروغ. در ترازو بالا می‌روندزیرا جمیع از بطالت سبکترند. 019 PSA 062 010 بر ظلم توکل مکنید و بر غارت مغرور مشوید. چون دولت افزوده شود دل در آن مبندید. 019 PSA 062 011 خدا یک بارگفته است و دو بار این را شنیده‌ام که قوت از آن خداست. 019 PSA 062 012 ‌ای خداوند رحمت نیز از آن تواست، زیرا به هر کس موافق عملش جزا خواهی داد. 019 PSA 063 001 مزمور داود هنگامی که در صحرای یهودا بود ای خدا، تو خدای من هستی. در سحرتو را خواهم طلبید. جان من تشنه تواست و جسدم مشتاق تو در زمین خشک تشنه بی‌آب. 019 PSA 063 002 چنانکه در قدس بر تو نظر کردم تا قوت و جلال تو را مشاهده کنم. 019 PSA 063 003 چونکه رحمت تو ازحیات نیکوتر است. پس لبهای من ترا تسبیح خواهد خواند. 019 PSA 063 004 از این‌رو تا زنده هستم تو رامتبارک خواهم خواند. و دستهای خود را به نام توخواهم برافراشت. 019 PSA 063 005 جان من سیر خواهد شدچنانکه از مغز و پیه. و زبان من به لبهای شادمانی تو را حمد خواهد گفت، 019 PSA 063 006 چون تو را بر بسترخود یاد می‌آورم و در پاسهای شب در تو تفکرمی کنم. 019 PSA 063 007 زیرا تو مددکار من بوده‌ای و زیر سایه بالهای تو شادی خواهم کرد. 019 PSA 063 008 جان من به توچسبیده است و دست راست تو مرا تایید کرده است. 019 PSA 063 009 و اما آنانی که قصد جان من دارند هلاک خواهند شد و در اسفل زمین فرو خواهند رفت. 019 PSA 063 010 ایشان به دم شمشیر سپرده می‌شوند و نصیب شغالها خواهند شد. 019 PSA 063 011 اما پادشاه در خدا شادی خواهد کرد و هر‌که بدو قسم خورد فخر خواهدنمود. زیرا دهان دروغ‌گویان بسته خواهد گردید. 019 PSA 064 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود ای خدا وقتی که تضرع می‌نمایم، آوازمرا بشنو و حیاتم را از خوف دشمن نگاه دار! 019 PSA 064 002 مرا از مشاورت شریران پنهان کن و ازهنگامه گناهکاران. 019 PSA 064 003 که زبان خود را مثل شمشیرتیز کرده‌اند و تیرهای خود یعنی سخنان تلخ را برزه آراسته‌اند. 019 PSA 064 004 تا در کمینهای خود بر مرد کامل بیندازند. ناگهان بر او می‌اندازند و نمی ترسند. 019 PSA 064 005 خویشتن را برای کار زشت تقویت می‌دهند. درباره پنهان کردن دامها گفتگو می‌کنند. می‌گویند: «کیست که ما را ببیند؟» 019 PSA 064 006 کارهای بد راتدبیر می‌کنند و می‌گویند: «تدبیر نیکو کرده‌ایم.» و اندرون و قلب هر یک از ایشان عمیق است. 019 PSA 064 007 اما خدا تیرها بر ایشان خواهد انداخت. وناگهان جراحت های ایشان خواهد شد. 019 PSA 064 008 وزبانهای خود را برخود فرود خواهند‌آورد و هرکه ایشان را بیند فرار خواهد کرد. 019 PSA 064 009 و جمیع آدمیان خواهند ترسید و کار خدا را اعلام خواهند کرد و عمل او را درک خواهند نمود. 019 PSA 064 010 ومرد صالح در خداوند شادی می‌کند و بر اوتوکل می‌دارد و جمیع راست دلان، فخر خواهندنمود. 019 PSA 065 001 برای سالار مغنیان. مزمور و سرود داود ای خدا، تسبیح در صهیون منتظرتوست. و نذرها برای تو وفا خواهدشد. 019 PSA 065 002 ‌ای که دعا می‌شنوی! نزد تو تمامی بشرخواهند آمد. 019 PSA 065 003 گناهان بر من غالب آمده است. توتقصیرهای مرا کفاره خواهی کرد. 019 PSA 065 004 خوشابحال کسی‌که او را برگزیده، و مقرب خود ساخته‌ای تابه درگاههای تو ساکن شود. از نیکویی خانه توسیر خواهیم شد و از قدوسیت هیکل تو. 019 PSA 065 005 به چیزهای ترسناک در عدل، ما را جواب خواهی داد، ای خدایی که نجات ما هستی. ای که پناه تمامی اقصای جهان و ساکنان بعیده دریاهستی. 019 PSA 065 006 و کوهها را به قوت خود مستحکم ساخته‌ای، و کمر خود را به قدرت بسته‌ای. 019 PSA 065 007 وتلاطم دریا را ساکن می‌گردانی، تلاطم امواج آن وشورش امت‌ها را. 019 PSA 065 008 ساکنان اقصای جهان ازآیات تو ترسانند. مطلع های صبح و شام راشادمان می‌سازی. 019 PSA 065 009 از زمین تفقد نموده، آن راسیراب می‌کنی و آن را بسیار توانگر می‌گردانی. نهر خدا از آب پر است. غله ایشان را آماده می‌کنی زیرا که بدین طور تهیه کرده‌ای. 019 PSA 065 010 پشته هایش را سیراب می‌کنی و مرزهایش راپست می‌سازی. به بارشها آن را شاداب می‌نمایی. نباتاتش را برکت می‌دهی. 019 PSA 065 011 به احسان خویش سال را تاجدار می‌سازی و راههای توچربی را می‌چکاند. 019 PSA 065 012 مرتع های صحرا نیزمی چکاند. و کمر تلها به شادمانی بسته شده است. 019 PSA 065 013 چمنها به گوسفندان آراسته شده است و دره هابه غله پیراسته؛ از شادی بانگ می‌زنند و نیزمی سرایند. 019 PSA 066 001 برای سالار مغنیان. سرود و مزمور ای تمامی زمین، برای خدا بانگ شادمانی بزنید! 019 PSA 066 002 جلال نام او رابسرایید! و در تسبیح او جلال او را توصیف نمایید! 019 PSA 066 003 خدا را گویید: «چه مهیب است کارهای تو! از شدت قوت تو دشمنانت نزد تو تذلل خواهند کرد! 019 PSA 066 004 تمامی زمین تو را پرستش خواهند کرد و تو را خواهند سرایید و به نام توترنم خواهند نمود.» سلاه. 019 PSA 066 005 بیایید کارهای خدا را مشاهده کنید. او درکارهای خود به بنی آدم مهیب است. 019 PSA 066 006 دریا را به خشکی مبدل ساخت و مردم از نهر با پا عبورکردند. در آنجا بدو شادی نمودیم. 019 PSA 066 007 در توانایی خود تا به ابد سلطنت می‌کند و چشمانش مراقب امت‌ها است. فتنه انگیزان خویشتن را برنیفرازند، سلاه. 019 PSA 066 008 ‌ای قوم‌ها، خدای ما را متبارک خوانید وآواز تسبیح او را بشنوانید. 019 PSA 066 009 که جانهای ما را درحیات قرار می‌دهد و نمی گذارد که پایهای مالغزش خورد. 019 PSA 066 010 زیرا‌ای خدا تو ما را امتحان کرده‌ای و ما را غال گذاشته‌ای چنانکه نقره راغال می‌گذارند. 019 PSA 066 011 ما را به دام درآوردی و باری گران بر پشتهای ما نهادی. 019 PSA 066 012 مردمان را بر سرما سوار گردانیدی و به آتش و آب در‌آمدیم. پس ما را به‌جای خرم بیرون آوردی. 019 PSA 066 013 قربانی های سوختنی به خانه تو خواهم آورد. نذرهای خود را به تو وفا خواهم نمود، 019 PSA 066 014 که لبهای خود را بر آنها گشودم و در زمان تنگی خودآنها را به زبان خود آوردم. 019 PSA 066 015 قربانی های سوختنی پرواری را نزد تو خواهم گذرانید. گوساله‌ها و بزها را با بخور قوچها ذبح خواهم کرد، سلاه. 019 PSA 066 016 ‌ای همه خداترسان بیایید و بشنوید تا ازآنچه او برای جان من کرده است خبر دهم. 019 PSA 066 017 به دهانم نزد او آواز خود را بلند کردم و تسبیح بلند بر زبان من بود. 019 PSA 066 018 اگر بدی را در دل خودمنظور می‌داشتم، خداوند مرا نمی شنید. 019 PSA 066 019 لیکن خدا مرا شنیده است و به آواز دعای من توجه فرموده. 019 PSA 066 020 متبارک باد خدا که دعای مرا ازخود، و رحمت خویش را از من برنگردانیده است. 019 PSA 067 001 برای سالار مغنیان. مزمور و سرود برذوات اوتار خدا بر ما رحم کند و ما را مبارک سازدو نور روی خود را بر ما متجلی فرماید! سلاه. 019 PSA 067 002 تا راه تو در جهان معروف گردد و نجات تو به جمیع امت‌ها. 019 PSA 067 003 ‌ای خدا قوم‌ها تو را حمدگویند. جمیع قوم‌ها تو را حمد گویند. 019 PSA 067 004 امت‌ها شادی و ترنم خواهند نمود زیراقوم‌ها را به انصاف حکم خواهی نمود و امت های جهان را هدایت خواهی کرد، سلاه. 019 PSA 067 005 ‌ای خداقوم‌ها تو را حمد گویند. جمیع قوم‌ها تو را حمدگویند. 019 PSA 067 006 آنگاه زمین محصول خود را خواهد دادو خدا خدای ما، ما را مبارک خواهد فرمود. 019 PSA 067 007 خداما را مبارک خواهد فرمود. و تمامی اقصای جهان از او خواهند ترسید. 019 PSA 068 001 برای سالار مغنیان. مزمور و سرود داود خدا برخیزد و دشمنانش پراکنده شوند! و آنانی که از او نفرت دارند ازحضورش بگریزند! 019 PSA 068 002 چنانکه دود پراکنده می‌شود، ایشان را پراکنده ساز، و چنانکه موم پیش آتش گداخته می‌شود، همچنان شریران به حضور خدا هلاک گردند. 019 PSA 068 003 اما صالحان شادی کنند و در حضور خدا به وجد آیند و به شادمانی خرسند شوند. 019 PSA 068 004 برای خدا سرود بخوانید و به نام او ترنم نمایید و راهی درست کنید برای او که در صحراها سوار است. نام او یهوه است! به حضورش به وجد آیید! 019 PSA 068 005 پدر یتیمان و داور بیوه‌زنان، خداست در مسکن قدس خود! 019 PSA 068 006 خدا بی‌کسان را ساکن خانه می‌گرداند واسیران را به رستگاری بیرون می‌آورد، لیکن فتنه انگیزان در زمین تفتیده ساکن خواهند شد. 019 PSA 068 007 ‌ای خدا هنگامی که پیش روی قوم خود بیرون رفتی، هنگامی که در صحرا خرامیدی، سلاه. 019 PSA 068 008 زمین متزلزل شد و آسمان به حضور خدا بارید. این سینا نیز از حضور خدا، خدای اسرائیل. 019 PSA 068 009 ‌ای خدا باران نعمت‌ها بارانیدی و میراثت را چون خسته بود مستحکم گردانیدی. 019 PSA 068 010 جماعت تو درآن ساکن شدند. ای خدا، به جود خویش برای مساکین تدارک دیده‌ای. 019 PSA 068 011 خداوند سخن را می‌دهد. مبشرات انبوه عظیمی می‌شوند. 019 PSA 068 012 ملوک لشکرها فرار کرده، منهزم می‌شوند. و زنی که در خانه مانده است، غارت را تقسیم می‌کند. 019 PSA 068 013 اگرچه در آغلهاخوابیده بودید، لیکن مثل بالهای فاخته شده ایدکه به نقره پوشیده است و پرهایش به طلای سرخ. 019 PSA 068 014 چون قادر مطلق پادشاهان را در آن پراکنده ساخت، مثل برف بر صلمون درخشان گردید. 019 PSA 068 015 کوه خدا، کوه باشان است، کوهی با قله های افراشته کوه باشان است. 019 PSA 068 016 ‌ای کوههای باقله های افراشته، چرا نگرانید؟ بر این کوهی که خدا برای مسکن خود برگزیده است هر آینه خداوند در آن تا به ابد ساکن خواهد بود. 019 PSA 068 017 ارابه های خدا کرورها و هزارهاست. خداونددر میان آنهاست و سینا در قدس است. 019 PSA 068 018 براعلی علیین صعود کرده، و اسیران را به اسیری برده‌ای. از آدمیان بخششها گرفته‌ای. بلکه ازفتنه انگیزان نیز تا یهوه خدا در ایشان مسکن گیرد. 019 PSA 068 019 متبارک باد خداوندی که هر روزه متحمل بارهای ما می‌شود و خدایی که نجات ماست، سلاه. 019 PSA 068 020 خدا برای ما، خدای نجات است ومفرهای موت از آن خداوند یهوه است. 019 PSA 068 021 هرآینه خدا سردشمنان خود را خرد خواهد کوبیدو کله مویدار کسی را که در گناه خود سالک باشد. 019 PSA 068 022 خداوند گفت: «از باشان باز خواهم آورد. از ژرفیهای دریا باز خواهم آورد. 019 PSA 068 023 تا پای خودرا در خون فروبری و زبان سگان تو از دشمنانت بهره خود را بیابد.» 019 PSA 068 024 ‌ای خدا طریق های تو رادیده‌اند یعنی طریق های خدا و پادشاه مرا درقدس. 019 PSA 068 025 در‌پیش رو، مغنیان می‌خرامند و درعقب، سازندگان. و در وسط دوشیزگان دف زن. 019 PSA 068 026 خدا را در جماعت‌ها متبارک خوانید وخداوند را از چشمه اسرائیل. 019 PSA 068 027 آنجاست بنیامین صغیر، حاکم ایشان و روسای یهودامحفل ایشان. روسای زبولون و روسای نفتالی. 019 PSA 068 028 خدایت برای تو قوت را امر فرموده است. ای خدا آنچه را که برای ما کرده‌ای، استوار گردان. 019 PSA 068 029 به‌سبب هیکل تو که در اورشلیم است، پادشاهان هدایا نزد تو خواهند‌آورد. 019 PSA 068 030 و وحش نی زار را توبیخ فرما و رمه گاوان را با گوساله های قوم که با شمشهای نقره نزد تو گردن می‌نهند. وقوم هایی که جنگ را دوست می‌دارند پراکنده ساخته است. 019 PSA 068 031 سروران از مصر خواهند آمد وحبشه دستهای خود را نزد خدا بزودی درازخواهد کرد. 019 PSA 068 032 ‌ای ممالک جهان برای خدا سرود بخوانید. برای خداوند سرود بخوانید، سلاه. 019 PSA 068 033 برای او که بر فلک الافلاک قدیمی سوار است. اینک آواز خود را می‌دهد آوازی که پرقوت است. 019 PSA 068 034 خدارا به قوت توصیف نمایید. جلال وی بر اسرائیل است و قوت او در افلاک. 019 PSA 068 035 ‌ای خدا از قدسهای خود مهیب هستی. خدای اسرائیل قوم خود راقوت و عظمت می‌دهد. متبارک باد خدا. 019 PSA 069 001 برای سالار مغنیان بر سوسنها. مزمور داود خدایا مرا نجات ده! زیرا آبها به‌جان من درآمده است. 019 PSA 069 002 در خلاب ژرف فرورفته‌ام، جایی که نتوان ایستاد. به آبهای عمیق درآمده‌ام و سیل مرا می‌پوشاند. 019 PSA 069 003 از فریاد خودخسته شده‌ام و گلوی من سوخته و چشمانم ازانتظار خدا تار گردیده است. 019 PSA 069 004 آنانی که بی‌سبب ازمن نفرت دارند، از مویهای سرم زیاده‌اند ودشمنان ناحق من که قصد هلاکت من دارندزورآورند. پس آنچه نگرفته بودم، رد کردم. 019 PSA 069 005 ‌ای خدا، تو حماقت مرا می‌دانی و گناهانم از تومخفی نیست. 019 PSA 069 006 ‌ای خداوند یهوه صبایوت، منتظرین تو به‌سبب من خجل نشوند. ای خدای اسرائیل، طالبان تو به‌سبب من رسوا نگردند. 019 PSA 069 007 زیرا به‌خاطر تو متحمل عار گردیده‌ام ورسوایی روی من، مرا پوشیده است. 019 PSA 069 008 نزدبرادرانم اجنبی شده‌ام و نزد پسران مادر خودغریب. 019 PSA 069 009 زیرا غیرت خانه تو مرا خورده است وملامت های ملامت کنندگان تو بر من طاری گردیده. 019 PSA 069 010 روزه داشته، جان خود را مثل اشک ریخته‌ام. و این برای من عار گردیده است. 019 PSA 069 011 پلاس را لباس خود ساخته‌ام و نزد ایشان ضرب‌المثل گردیده‌ام. 019 PSA 069 012 دروازه نشینان درباره من حرف می‌زنند و سرود می‌گساران گشته‌ام. 019 PSA 069 013 و اما من، ای خداوند دعای خود را در وقت اجابت نزد تو می‌کنم. ای خدا در کثرت رحمانیت خود و راستی نجات خود مرا مستجاب فرما. 019 PSA 069 014 مرا از خلاب خلاصی ده تا غرق نشوم و ازنفرت کنندگانم و از ژرفیهای آب رستگار شوم. 019 PSA 069 015 مگذار که سیلان آب مرا بپوشاند و ژرفی مراببلعد و هاویه دهان خود را بر من ببندد. 019 PSA 069 016 ‌ای خداوند مرا مستجاب فرما زیرا رحمت تونیکوست. به کثرت رحمانیتت بر من توجه نما. 019 PSA 069 017 و روی خود را از بنده ات مپوشان زیرا در تنگی هستم مرا بزودی مستجاب فرما. 019 PSA 069 018 به‌جانم نزدیک شده، آن را رستگار ساز. به‌سبب دشمنانم مرا فدیه ده. 019 PSA 069 019 تو عار و خجالت و رسوایی مرا می‌دانی وجمیع خصمانم پیش نظر تواند. 019 PSA 069 020 عار، دل مراشکسته است و به شدت بیمار شده‌ام. انتظارمشفقی کشیدم، ولی نبود و برای تسلی دهندگان، اما نیافتم. 019 PSA 069 021 مرا برای خوراک زردآب دادند وچون تشنه بودم مرا سرکه نوشانیدند. 019 PSA 069 022 پس مائده ایشان پیش روی ایشان تله باد و چون مطمئن هستند دامی باشد. 019 PSA 069 023 چشمان ایشان تارگردد تا نبینند. و کمرهای ایشان را دائم لرزان گردان. 019 PSA 069 024 خشم خود را بر ایشان بریز و سورت غضب تو ایشان را دریابد. 019 PSA 069 025 خانه های ایشان مخروبه گردد و در خیمه های ایشان هیچ‌کس ساکن نشود. 019 PSA 069 026 زیرا برکسی‌که تو زده‌ای جفامی کنند و دردهای کوفتگان تو را اعلان می نمایند. 019 PSA 069 027 گناه بر گناه ایشان مزید کن و درعدالت تو داخل نشوند. 019 PSA 069 028 از دفتر حیات محوشوند و با صالحین مرقوم نگردند. 019 PSA 069 029 و اما من، مسکین و دردمند هستم. پس‌ای خدا، نجات تو مرا سرافراز سازد. 019 PSA 069 030 و نام خدا رابا سرود تسبیح خواهم خواند و او را با حمدتعظیم خواهم نمود. 019 PSA 069 031 و این پسندیده خداخواهد بود، زیاده از گاو و گوساله‌ای که شاخها وسمها دارد. 019 PSA 069 032 حلیمان این را دیده، شادمان شوند، و‌ای طالبان خدا دل شما زنده گردد، 019 PSA 069 033 زیرا خداوند فقیران را مستجاب می‌کند واسیران خود را حقیر نمی شمارد. 019 PSA 069 034 آسمان وزمین او را تسبیح بخوانند. آبها نیز و آنچه در آنهامی جنبد. 019 PSA 069 035 زیرا خدا صهیون را نجات خواهدداد و شهرهای یهودا را بنا خواهد نمود تا در آنجاسکونت نمایند و آن را متصرف گردند. 019 PSA 069 036 وذریت بندگانش وارث آن خواهند شد و آنانی که نام او را دوست دارند، در آن ساکن خواهندگردید. 019 PSA 070 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود به جهت یادگاری خدایا، برای نجات من بشتاب! ای خداوند به اعانت من تعجیل فرما! 019 PSA 070 002 آنانی که قصد جان من دارند، خجل و شرمنده شوند، و آنانی که در بدی من رغبت دارند، روبرگردانیده و رسوا گردند، 019 PSA 070 003 و آنانی که هه هه می‌گویند، به‌سبب خجالت خویش رو برگردانیده شوند. 019 PSA 070 004 و اما جمیع طالبان تو، در تو وجد و شادی کنند، و دوست دارندگان نجات تو دائم گویند: «خدا متعال باد!» 019 PSA 070 005 و اما من مسکین و فقیر هستم. خدایا برای من تعجیل کن. تو مددکار ونجات‌دهنده من هستی. ای خداوند تاخیر منما. 019 PSA 071 001 در تو‌ای خداوند پناه برده‌ام، پس تا به ابد خجل نخواهم شد. 019 PSA 071 002 به عدالت خودمرا خلاصی ده و برهان. گوش خود را به من فراگیر و مرا نجات ده. 019 PSA 071 003 برای من صخره سکونت باش تا همه وقت داخل آن شوم. تو به نجات من امر فرموده‌ای، زیرا صخره و قلعه من تو هستی. 019 PSA 071 004 خدایا مرا از دست شریر برهان و از کف بدکار وظالم. 019 PSA 071 005 زیرا‌ای خداوند یهوه، تو امید من هستی و ازطفولیتم اعتماد من بوده‌ای. 019 PSA 071 006 از شکم بر توانداخته شده‌ام. از رحم مادرم ملجای من توبوده‌ای و تسبیح من دائم درباره تو خواهد بود. 019 PSA 071 007 بسیاری را آیتی عجیب شده‌ام. لیکن تو ملجای زورآور من هستی. 019 PSA 071 008 دهانم از تسبیح تو پر است واز کبریایی تو تمامی روز. 019 PSA 071 009 در زمان پیری مرا دور مینداز چون قوتم زایل شود مرا ترک منما. 019 PSA 071 010 زیرا دشمنانم بر من حرف می‌زنند و مترصدان جانم با یکدیگرمشورت می‌کنند 019 PSA 071 011 و می‌گویند: «خدا او را ترک کرده است. پس او را تعاقب کرده، بگیرید، زیرا که رهاننده‌ای نیست.» 019 PSA 071 012 ‌ای خدا از من دور مشو. خدایا به اعانت من تعجیل نما. 019 PSA 071 013 خصمان جانم خجل و فانی شوند. 019 PSA 071 014 و اما من دائم امیدوارخواهم بود و بر همه تسبیح تو خواهم افزود. 019 PSA 071 015 زبانم عدالت تو را بیان خواهد کرد و نجاتت راتمامی روز. زیرا که حد شماره آن را نمی دانم. 019 PSA 071 016 در توانایی خداوند یهوه خواهم آمد. و ازعدالت تو و بس خبر خواهم داد. 019 PSA 071 017 ‌ای خدا ازطفولیتم مرا تعلیم داده‌ای و تا الان، عجایب تو رااعلان کرده‌ام. 019 PSA 071 018 پس‌ای خدا، مرا تا زمان پیری وسفید مویی نیز ترک مکن، تا این طبقه را از بازوی تو خبر دهم و جمیع آیندگان را از توانایی تو. 019 PSA 071 019 خدایا عدالت تو تا اعلی علیین است. توکارهای عظیم کرده‌ای. خدایا مانند تو کیست؟ 019 PSA 071 020 ‌ای که تنگیهای بسیار و سخت را به ما نشان داده‌ای، رجوع کرده، باز ما را زنده خواهی ساخت؛ و برگشته، ما را از عمق های زمین برخواهی آورد. 019 PSA 071 021 بزرگی مرا مزید خواهی کرد وبرگشته، مرا تسلی خواهی بخشید. 019 PSA 071 022 پس من نیزتو را با بربط خواهم ستود، یعنی راستی تو را‌ای خدای من. و تو را‌ای قدوس اسرائیل با عود ترنم خواهم نمود. 019 PSA 071 023 چون برای تو سرود می‌خوانم لبهایم بسیار شادی خواهد کرد و جانم نیز که آن را فدیه داده‌ای. 019 PSA 071 024 زبانم نیز تمامی روز عدالت تورا ذکر خواهد کرد. زیرا آنانی که برای ضرر من می‌کوشیدند خجل و رسوا گردیدند. 019 PSA 072 001 مزمور سلیمان ای خدا انصاف خود را به پادشاه ده وعدالت خویش را به پسر پادشاه! 019 PSA 072 002 و او قوم تو را به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین تو را به انصاف. 019 PSA 072 003 آنگاه کوهها برای قوم سلامتی را بار خواهند‌آورد و تلها نیز در عدالت. 019 PSA 072 004 مساکین قوم را دادرسی خواهد کرد؛ و فرزندان فقیر رانجات خواهد داد؛ و ظالمان را زبون خواهدساخت. 019 PSA 072 005 از تو خواهند ترسید، مادامی که آفتاب باقی است و مادامی که ماه هست تا جمیع طبقات. 019 PSA 072 006 او مثل باران برعلف زار چیده شده فرود خواهدآمد، و مثل بارشهایی که زمین را سیراب می‌کند. 019 PSA 072 007 در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفورسلامتی خواهد بود، مادامی که ماه نیست نگردد. 019 PSA 072 008 و او حکمرانی خواهد کرد از دریا تا دریا واز نهر تا اقصای جهان. 019 PSA 072 009 به حضور وی صحرانشینان گردن خواهند نهاد و دشمنان اوخاک را خواهند لیسید. 019 PSA 072 010 پادشاهان ترشیش وجزایر هدایا خواهند‌آورد. پادشاهان شبا و سباارمغانها خواهند رسانید. 019 PSA 072 011 جمیع سلاطین او راتعظیم خواهند کرد و جمیع امت‌ها او را بندگی خواهند نمود. 019 PSA 072 012 زیرا چون مسکین استغاثه کند، او را رهایی خواهد داد و فقیری را که رهاننده‌ای ندارد. 019 PSA 072 013 بر مسکین و فقیر کرم خواهد فرمود وجانهای مساکین را نجات خواهد بخشید. 019 PSA 072 014 جانهای ایشان را از ظلم و ستم فدیه خواهدداد و خون ایشان در نظر وی گران بها خواهد بود. 019 PSA 072 015 و او زنده خواهد ماند و از طلای شبا بدوخواهد داد. دائم برای وی دعا خواهد کرد وتمامی روز او را مبارک خواهد خواند. 019 PSA 072 016 وفراوانی غله در زمین بر قله کوهها خواهد بود که ثمره آن مثل لبنان جنبش خواهد کرد. و اهل شهرها مثل علف زمین نشو و نما خواهند کرد. 019 PSA 072 017 نام او تا ابدالاباد باقی خواهد ماند. اسم او پیش آفتاب دوام خواهد کرد. آدمیان در او برای یکدیگر برکت خواهند خواست و جمیع امت های زمین او را خوشحال خواهند خواند. 019 PSA 072 018 متبارک باد یهوه خدا که خدای اسرائیل است. که او فقط کارهای عجیب می‌کند. 019 PSA 072 019 و متبارک بادنام مجید او تا ابدالاباد. و تمامی زمین از جلال اوپر بشود. آمین و آمین. دعاهای داود بن یسی تمام شد. 019 PSA 073 001 مزمور آساف هرآینه خدا برای اسرائیل نیکوست، یعنی برای آنانی که پاک دل هستند. 019 PSA 073 002 واما من نزدیک بود که پایهایم از راه در رود ونزدیک بود که قدمهایم بلغزد. 019 PSA 073 003 زیرا بر متکبران حسد بردم چون سلامتی شریران را دیدم. 019 PSA 073 004 زیراکه در موت ایشان قیدها نیست و قوت ایشان مستحکم است. 019 PSA 073 005 مثل مردم در زحمت نیستند ومثل آدمیان مبتلا نمی باشند. 019 PSA 073 006 بنابراین گردن ایشان به تکبر آراسته است وظلم مثل لباس ایشان را می‌پوشاند. 019 PSA 073 007 چشمان ایشان از فربهی بدر‌آمده است و از خیالات دل خود تجاوز می‌کنند. 019 PSA 073 008 استهزا می‌کنند و حرفهای بد می‌زنند و سخنان ظلم آمیز را از جای بلندمی گویند. 019 PSA 073 009 دهان خود را بر آسمانها گذارده‌اند وزبان ایشان در جهان گردش می‌کند. 019 PSA 073 010 پس قوم او بدینجا برمی گردند و آبهای فراوان، بدیشان نوشانیده می‌شود. 019 PSA 073 011 و ایشان می‌گویند: «خدا چگونه بداند و آیا حضرت اعلی علم دارد؟» 019 PSA 073 012 اینک اینان شریر هستند که همیشه مطمئن بوده، در دولتمندی افزوده می‌شوند. 019 PSA 073 013 یقین من دل خود را عبث طاهر ساخته و دستهای خود رابه پاکی شسته‌ام. 019 PSA 073 014 و من تمامی روز مبتلامی شوم و تادیب من هر بامداد حاضر است. 019 PSA 073 015 اگر می‌گفتم که چنین سخن گویم، هر آینه برطبقه فرزندان تو خیانت می‌کردم. 019 PSA 073 016 چون تفکرکردم که این را بفهمم، در نظر من دشوار آمد. 019 PSA 073 017 تابه قدسهای خدا داخل شدم. آنگاه در آخرت ایشان تامل کردم. 019 PSA 073 018 هر آینه ایشان را در جایهای لغزنده گذارده‌ای. ایشان را به خرابیها خواهی انداخت. 019 PSA 073 019 چگونه بغته به هلاکت رسیده‌اند! تباه شده، از ترسهای هولناک نیست گردیده‌اند. 019 PSA 073 020 مثل خواب کسی چون بیدار شد، ای خداوندهمچنین چون برخیزی، صورت ایشان را ناچیزخواهی شمرد. 019 PSA 073 021 لیکن دل من تلخ شده بود و در اندرون خود، دل ریش شده بودم. 019 PSA 073 022 و من وحشی بودم ومعرفت نداشتم و مثل بهایم نزد تو گردیدم. 019 PSA 073 023 ولی من دائم با تو هستم. تو دست راست مراتایید کرده‌ای. 019 PSA 073 024 موافق رای خود مرا هدایت خواهی نمود و بعد از این مرا به جلال خواهی رسانید. 019 PSA 073 025 کیست برای من در آسمان؟ و غیر ازتو هیچ‌چیز را در زمین نمی خواهم. 019 PSA 073 026 اگرچه جسد و دل من زائل گردد، لیکن صخره دلم وحصه من خداست تا ابدالاباد. 019 PSA 073 027 زیرا آنانی که ازتو دورند هلاک خواهند شد. و آنانی را که از توزنا می‌کنند، نابود خواهی ساخت. 019 PSA 073 028 و اما مرانیکوست که به خدا تقرب جویم. بر خداوندیهوه توکل کرده‌ام تا همه کارهای تو را بیان کنم. 019 PSA 074 001 قصیده آساف چرا‌ای خدا ما را ترک کرده‌ای تا به ابدو خشم تو بر گوسفندان مرتع خودافروخته شده است؟ 019 PSA 074 002 جماعت خود را که ازقدیم خریده‌ای، بیاد آور و آن را که فدیه داده‌ای تا سبط میراث تو شود و این کوه صهیون را که درآن ساکن بوده‌ای. 019 PSA 074 003 قدمهای خود را بسوی خرابه های ابدی بردار زیرا دشمن هرچه را که درقدس تو بود خراب کرده است. 019 PSA 074 004 دشمنانت درمیان جماعت تو غرش می‌کنند و علمهای خودرا برای علامات برپا می‌نمایند. 019 PSA 074 005 و ظاهرمی شوند چون کسانی که تبرها را بر درختان جنگل بلند می‌کنند. 019 PSA 074 006 و الان همه نقشهای تراشیده آن را به تبرها و چکشها خرد می‌شکنند. 019 PSA 074 007 قدس های تو را آتش زده‌اند و مسکن نام تو را تابه زمین بی‌حرمت کرده‌اند. 019 PSA 074 008 و در دل خودمی گویند آنها را تمام خراب می‌کنیم. پس جمیع کنیسه های خدا را در زمین سوزانیده‌اند. 019 PSA 074 009 آیات خود را نمی بینیم و دیگر هیچ نبی نیست. و درمیان ما کسی نیست که بداند تا به کی خواهد بود. 019 PSA 074 010 ‌ای خدا، دشمن تا به کی ملامت خواهد کرد؟ وآیا خصم، تا به ابد نام تو را اهانت خواهد نمود؟ 019 PSA 074 011 چرا دست خود یعنی دست راست خویش رابرگردانیده‌ای؟ آن را از گریبان خود بیرون کشیده، ایشان را فانی کن. 019 PSA 074 012 و خدا از قدیم پادشاه من است. او در میان زمین نجات‌ها پدید می‌آورد. 019 PSA 074 013 تو به قوت خوددریا را منشق ساختی و سرهای نهنگان را در آبهاشکستی. 019 PSA 074 014 سرهای لویاتان را کوفته، و او را خوراک صحرانشینان گردانیده‌ای. 019 PSA 074 015 توچشمه‌ها و سیلها را شکافتی و نهرهای دائمی راخشک گردانیدی. 019 PSA 074 016 روز از آن توست و شب نیزاز آن تو. نور و آفتاب را تو برقرار نموده‌ای. 019 PSA 074 017 تمامی حدود جهان را تو پایدار ساخته‌ای. تابستان و زمستان را تو ایجاد کرده‌ای. 019 PSA 074 018 ‌ای خداوند این را بیادآور که دشمن ملامت می‌کند و مردم جاهل نام تو را اهانت می‌نمایند. 019 PSA 074 019 جان فاخته خود را به‌جانور وحشی مسپار. جماعت مسکینان خود را تا به ابد فراموش مکن. 019 PSA 074 020 عهد خود را ملاحظه فرما زیرا که ظلمات جهان از مسکن های ظلم پراست. 019 PSA 074 021 مظلومان به رسوایی برنگردند. مساکین و فقیران نام تو را حمدگویند. 019 PSA 074 022 ‌ای خدا برخیز و دعوای خود را برپادار؛ و بیادآور که احمق تمامی روز تو را ملامت می‌کند. 019 PSA 074 023 آواز دشمنان خود را فراموش مکن وغوغای مخالفان خود را که پیوسته بلند می‌شود. 019 PSA 075 001 برای سالار مغنیان بر لاتهلک. مزمور و سرود آساف تو را حمد می‌گوییم! ای خدا تو راحمد می‌گوییم! زیرا نام تو نزدیک است و مردم کارهای عجیب تو را ذکر می‌کنند. 019 PSA 075 002 هنگامی که به زمان معین برسم براستی داوری خواهم کرد. 019 PSA 075 003 زمین و جمیع ساکنانش گداخته شده‌اند. من ارکان آن را برقرار نموده‌ام، سلاه. 019 PSA 075 004 متکبران را گفتم: «فخر مکنید!» و به شریران که «شاخ خود را میفرازید. 019 PSA 075 005 شاخهای خود را به بلندی میفرازید. و با گردن کشی سخنان تکبرآمیز مگویید.» 019 PSA 075 006 زیرا نه از مشرق و نه از مغرب، و نه ازجنوب سرافرازی می‌آید. 019 PSA 075 007 لیکن خدا، داور است. این را به زیر می‌اندازدو آن را سرافراز می‌نماید. 019 PSA 075 008 زیرا در دست خداوند کاسه‌ای است و باده آن پرجوش. ازشراب ممزوج پر است که از آن می‌ریزد. و امادردهایش را جمیع شریران جهان افشرده، خواهند نوشید. 019 PSA 075 009 و اما من، تا به ابد ذکر خواهم کرد و برای خدای یعقوب ترنم خواهم نمود. 019 PSA 075 010 جمیع شاخهای شریران را خواهم برید و اماشاخهای صالحین برافراشته خواهد شد. 019 PSA 076 001 برای سالار مغنیان برذوات اوتار. مزمور و سرود آساف خدا در یهودا معروف است و نام او دراسرائیل عظیم! 019 PSA 076 002 خیمه او است درشالیم و مسکن او در صهیون. 019 PSA 076 003 در آنجا، برقهای کمان را شکست. سپر و شمشیر و جنگ را، سلاه. 019 PSA 076 004 تو جلیل هستی و مجید، زیاده از کوههای یغما! 019 PSA 076 005 قوی‌دلان تاراج شده‌اند و خواب ایشان رادرربود و همه مردان زورآور دست خود رانیافتند. 019 PSA 076 006 از توبیخ تو‌ای خدای یعقوب، بر ارابه هاو اسبان خوابی گران مستولی گردید. 019 PSA 076 007 تو مهیب هستی، تو! و در حین غضبت، کیست که به حضورتو ایستد؟ 019 PSA 076 008 از آسمان داوری را شنوانیدی. پس جهان بترسید و ساکت گردید. 019 PSA 076 009 چون خدا برای داوری قیام فرماید تا همه مساکین جهان راخلاصی بخشد، سلاه، 019 PSA 076 010 آنگاه خشم انسان تو راحمد خواهد گفت و باقی خشم را بر کمر خودخواهی بست. 019 PSA 076 011 نذر کنید و وفا نمایید برای یهوه خدای خود. همه که گرداگرد او هستند، هدیه بگذرانند نزد او که مهیب است. 019 PSA 076 012 روح روسا رامنقطع خواهد ساخت و برای پادشاهان جهان مهیب می‌باشد. 019 PSA 077 001 برای سالار مغنیان بر یدوتون. مزمور آساف آواز من بسوی خداست و فریادمی کنم. آواز من بسوی خداست گوش خود را به من فرا خواهد گرفت. 019 PSA 077 002 در روز تنگی خود خداوند را طلب کردم. در شب، دست من دراز شده، بازکشیده نگشت و جان من تسلی نپذیرفت. 019 PSA 077 003 خدا را یاد می‌کنم و پریشان می‌شوم. تفکر می‌نمایم و روح من متحیر می‌گردد، سلاه. 019 PSA 077 004 چشمانم را بیدار می‌داشتی. بی‌تاب می‌شدم وسخن نمی توانستم گفت. 019 PSA 077 005 درباره ایام قدیم تفکرکرده‌ام. درباره سالهای زمانهای سلف. 019 PSA 077 006 سرودشبانه خود را بخاطر می‌آورم و در دل خود تفکرمی کنم و روح من تفتیش نموده است. 019 PSA 077 007 مگر خداتا به ابد ترک خواهد کرد و دیگر هرگز راضی نخواهد شد. 019 PSA 077 008 آیا رحمت او تا به ابد زایل شده است؟ و قول او باطل گردیده تا ابدالاباد؟ 019 PSA 077 009 آیاخدا رافت را فراموش کرده؟ و رحمت های خودرا در غضب مسدود ساخته است؟ سلاه. 019 PSA 077 010 پس گفتم این ضعف من است. زهی سالهای دست راست حضرت اعلی! 019 PSA 077 011 کارهای خداوند را ذکرخواهم نمود زیرا کار عجیب تو را که از قدیم است به یاد خواهم آورد. 019 PSA 077 012 و در جمیع کارهای تو تامل خواهم کرد و در صنعتهای تو تفکرخواهم نمود. 019 PSA 077 013 ‌ای خدا، طریق تو در قدوسیت است. کیست خدای بزرگ مثل خدا؟ 019 PSA 077 014 تو خدایی هستی که کارهای عجیب می‌کنی و قوت خویش را بر قوم‌ها معروف گردانیده‌ای. 019 PSA 077 015 قوم خود را به بازوی خویش رهانیده‌ای یعنی بنی یعقوب وبنی یوسف را. سلاه. 019 PSA 077 016 آبها تو را دید، ای خداآبها تو را دیده، متزلزل شد. لجه‌ها نیز سخت مضطرب گردید. 019 PSA 077 017 ابرها آب بریخت و افلاک رعد بداد. تیرهای تو نیز به هر طرف روان گردید. 019 PSA 077 018 صدای رعد تو در گردباد بود و برقها ربع مسکون را روشن کرد. پس زمین مرتعش و متزلزل گردید. 019 PSA 077 019 طریق تو در دریاست و راههای تو درآبهای فراوان و آثار تو را نتوان دانست. 019 PSA 077 020 قوم خود را مثل گوسفندان راهنمایی نمودی، به‌دست موسی و هارون. 019 PSA 078 001 قصیده آساف ای قوم من شریعت مرا بشنوید! گوشهای خود را به سخنان دهانم فراگیرید! 019 PSA 078 002 دهان خود را به مثل باز خواهم کرد به چیزهایی که از بنای عالم مخفی بود تنطق خواهم نمود. 019 PSA 078 003 که آنها را شنیده و دانسته‌ایم و پدران مابرای ما بیان کرده‌اند. 019 PSA 078 004 از فرزندان ایشان آنها راپنهان نخواهیم کرد. تسبیحات خداوند را برای نسل آینده بیان می‌کنیم و قوت او و اعمال عجیبی را که او کرده است. 019 PSA 078 005 زیرا که شهادتی دریعقوب برپا داشت و شریعتی در اسرائیل قرار دادو پدران ما را امر فرمود که آنها را به فرزندان خودتعلیم دهند؛ 019 PSA 078 006 تا نسل آینده آنها را بدانند وفرزندانی که می‌بایست مولود شوند تا ایشان برخیزند و آنها را به فرزندان خود بیان نمایند؛ 019 PSA 078 007 و ایشان به خدا توکل نمایند و اعمال خدا رافراموش نکنند بلکه احکام او را نگاه دارند. 019 PSA 078 008 ومثل پدران خود نسلی گردن کش و فتنه انگیزنشوند، نسلی که دل خود را راست نساختند وروح ایشان بسوی خدا امین نبود. 019 PSA 078 009 بنی افرایم که مسلح و کمان کش بودند، درروز جنگ رو برتافتند. 019 PSA 078 010 عهد خدا را نگاه نداشتند و از سلوک به شریعت او ابا نمودند، 019 PSA 078 011 واعمال و عجایب او را فراموش کردند که آنها رابدیشان ظاهر کرده بود، 019 PSA 078 012 و در نظر پدران ایشان اعمال عجیب کرده بود، در زمین مصر و در دیارصوعن. 019 PSA 078 013 دریا را منشق ساخته، ایشان را عبورداد و آبها را مثل توده برپا نمود. 019 PSA 078 014 و ایشان را درروز به ابر راهنمایی کرد و تمامی شب به نورآتش. 019 PSA 078 015 در صحرا صخره‌ها را بشکافت و ایشان را گویا از لجه های عظیم نوشانید. 019 PSA 078 016 پس سیلها رااز صخره بیرون آورد و آب را مثل نهرها جاری ساخت. 019 PSA 078 017 و بار دیگر بر او گناه ورزیدند و برحضرت اعلی در صحرا فتنه انگیختند، 019 PSA 078 018 و دردلهای خود خدا را امتحان کردند، چونکه برای شهوات خود غذا خواستند. 019 PSA 078 019 و بر‌ضد خداتکلم کرده، گفتند: «آیا خدا می‌تواند در صحراسفره‌ای حاضر کند؟ 019 PSA 078 020 اینک صخره را زد و آبهاروان شد و وادیها جاری گشت. آیا می‌تواند نان رانیز بدهد. و گوشت را برای قوم خود حاضرسازد؟» 019 PSA 078 021 پس خدا این را شنیده، غضبناک شد و آتش در یعقوب افروخته گشت و خشم بر اسرائیل مشتعل گردید. 019 PSA 078 022 زیرا به خدا ایمان نیاوردند و به نجات او اعتماد ننمودند. 019 PSA 078 023 پس ابرها را از بالاامر فرمود و درهای آسمان را گشود 019 PSA 078 024 و من را برایشان بارانید تا بخورند و غله آسمان را بدیشان بخشید. 019 PSA 078 025 مردمان، نان زورآوران را خوردند وآذوقه‌ای برای ایشان فرستاد تا سیر شوند. 019 PSA 078 026 بادشرقی را در آسمان وزانید و به قوت خود، بادجنوبی را آورد، 019 PSA 078 027 و گوشت را برای ایشان مثل غبار بارانید و مرغان بالدار را مثل ریگ دریا. 019 PSA 078 028 وآن را در میان اردوی ایشان فرود آورد، گرداگردمسکن های ایشان. 019 PSA 078 029 پس خوردند و نیکو سیرشدند و موافق شهوات ایشان بدیشان داد. 019 PSA 078 030 ایشان از شهوت خود دست نکشیدند. و غذاهنوز در دهان ایشان بود 019 PSA 078 031 که غضب خدا برایشان افروخته شده؛ تنومندان ایشان را بکشت وجوانان اسرائیل را هلاک ساخت. 019 PSA 078 032 با وجود این همه، باز گناه ورزیدند و به اعمال عجیب او ایمان نیاوردند. 019 PSA 078 033 بنابراین، روزهای ایشان را در بطالت تمام کرد و سالهای ایشان را درترس. 019 PSA 078 034 هنگامی که ایشان را کشت اورا طلبیدند و بازگشت کرده، درباره خدا تفحص نمودند، 019 PSA 078 035 و به یاد آوردند که خدا صخره ایشان، و خدای تعالی ولی ایشان است. 019 PSA 078 036 اما به دهان خود او را تملق نمودند و به زبان خویش به اودروغ گفتند. 019 PSA 078 037 زیرا که دل ایشان با او راست نبودو به عهد وی موتمن نبودند. 019 PSA 078 038 اما او به حسب رحمانیتش گناه ایشان راعفو نموده، ایشان را هلاک نساخت بلکه بارهاغضب خود را برگردانیده، تمامی خشم خویش را برنینگیخت. 019 PSA 078 039 و به یاد آورد که ایشان بشرند، بادی که می‌رود و بر نمی گردد. 019 PSA 078 040 چند مرتبه درصحرا بدو فتنه انگیختند و او را در بادیه رنجانیدند. 019 PSA 078 041 و برگشته، خدا را امتحان کردند وقدوس اسرائیل را اهانت نمودند، 019 PSA 078 042 و قوت او رابه‌خاطر نداشتند، روزی که ایشان را از دشمن رهانیده بود. 019 PSA 078 043 که چگونه آیات خود را در مصرظاهر ساخت و معجزات خود را در دیار صوعن. 019 PSA 078 044 و نهرهای ایشان را به خون مبدل نمود ورودهای ایشان را تا نتوانستند نوشید. 019 PSA 078 045 انواع پشه‌ها در میان ایشان فرستاد که ایشان را گزیدند وغوکهایی که ایشان را تباه نمودند؛ 019 PSA 078 046 و محصول ایشان را به کرم صد پا سپرد و عمل ایشان را به ملخ داد. 019 PSA 078 047 تاکستان ایشان را به تگرگ خراب کردو درختان جمیز ایشان را به تگرگهای درشت. 019 PSA 078 048 بهایم ایشان را به تگرگ سپرد و مواشی ایشان را به شعله های برق. 019 PSA 078 049 و آتش خشم خود را برایشان فرستاد، غضب و غیظ و ضیق را، به فرستادن فرشتگان شریر. 019 PSA 078 050 و راهی برای غضب خود مهیا ساخته، جان ایشان را از موت نگاه نداشت، بلکه جان ایشان را به وبا تسلیم نمود. 019 PSA 078 051 و همه نخست زادگان مصر را کشت، اوایل قوت ایشان را در خیمه های حام. 019 PSA 078 052 و قوم خود را مثل گوسفندان کوچانید وایشان را در صحرا مثل گله راهنمایی نمود. 019 PSA 078 053 وایشان را در امنیت رهبری کرد تا نترسند و دریادشمنان ایشان را پوشانید. 019 PSA 078 054 و ایشان را به حدودمقدس خود آورد، بدین کوهی که به‌دست راست خود تحصیل کرده بود. 019 PSA 078 055 و امت‌ها را از حضورایشان راند و میراث را برای ایشان به ریسمان تقسیم کرد و اسباط اسرائیل را در خیمه های ایشان ساکن گردانید. 019 PSA 078 056 لیکن خدای تعالی را امتحان کرده، بدو فتنه انگیختند و شهادات او را نگاه نداشتند. 019 PSA 078 057 وبرگشته، مثل پدران خود خیانت ورزیدند و مثل کمان خطا کننده منحرف شدند. 019 PSA 078 058 و به مقامهای بلند خود خشم او را به هیجان آوردند و به بتهای خویش غیرت او را جنبش دادند. 019 PSA 078 059 چون خدااین را بشنید غضبناک گردید و اسرائیل را به شدت مکروه داشت. 019 PSA 078 060 پس مسکن شیلو را ترک نمود، آن خیمه‌ای را که در میان آدمیان برپاساخته بود، 019 PSA 078 061 و (تابوت ) قوت خود را به اسیری داد و جمال خویش را به‌دست دشمن سپرد، 019 PSA 078 062 وقوم خود را به شمشیر تسلیم نمود و با میراث خود غضبناک گردید. 019 PSA 078 063 جوانان ایشان را آتش سوزانید و برای دوشیزگان ایشان سرود نکاح نشد. 019 PSA 078 064 کاهنان ایشان به دم شمشیر افتادند وبیوه های ایشان نوحه گری ننمودند. 019 PSA 078 065 آنگاه خداوند مثل کسی‌که خوابیده بودبیدار شد، مثل جباری که از شراب می‌خروشد، 019 PSA 078 066 و دشمنان خود را به عقب زد و ایشان را عارابدی گردانید. 019 PSA 078 067 و خیمه یوسف را رد نموده، سبط افرایم را برنگزید. 019 PSA 078 068 لیکن سبط یهودا رابرگزید و این کوه صهیون را که دوست می‌داشت. 019 PSA 078 069 و قدس خود را مثل کوههای بلند بنا کرد، مثل جهان که آن را تا ابدالاباد بنیاد نهاد. 019 PSA 078 070 و بنده خود داود را برگزید و او را از آغلهای گوسفندان گرفت. 019 PSA 078 071 از عقب میشهای شیرده او را آورد تاقوم او یعقوب و میراث او اسرائیل را رعایت کند. 019 PSA 078 072 پس ایشان را به حسب کمال دل خود رعایت نمود و ایشان را به مهارت دستهای خویش هدایت کرد. 019 PSA 079 001 مزمور آساف ای خدا، امت‌ها به میراث تو داخل شده، هیکل قدس تو را بی‌عصمت ساختند. اورشلیم را خرابه‌ها نمودند. 019 PSA 079 002 لاشهای بندگانت را به مرغان هوا برای خوراک دادند وگوشت مقدسانت را به وحوش صحرا. 019 PSA 079 003 خون ایشان را گرداگرد اورشلیم مثل آب ریختند وکسی نبود که ایشان را دفن کند. 019 PSA 079 004 نزد همسایگان خود عار گردیده‌ایم و نزد مجاوران خویش استهزا و سخریه شده‌ایم. 019 PSA 079 005 تا کی‌ای خداوند تا به ابد خشمناک خواهی بود؟ آیا غیرت تو مثل آتش افروخته خواهد شد تا ابدالاباد؟ 019 PSA 079 006 قهر خودرا بر امت هایی که تو را نمی شناسند بریز و برممالکی که نام تو را نمی خوانند! 019 PSA 079 007 زیرا که یعقوب را خورده، و مسکن او را خراب کرده‌اند. 019 PSA 079 008 گناهان اجداد ما را بر ما بیاد میاور. رحمت های تو بزودی پیش روی ما آید زیرا که بسیار ذلیل شده‌ایم. 019 PSA 079 009 ‌ای خدا، ای نجات‌دهنده ما، به‌خاطر جلال نام خود ما را یاری فرما و ما رانجات ده و بخاطر نام خود گناهان ما را بیامرز. 019 PSA 079 010 چرا امت‌ها گویند که خدای ایشان کجاست؟ انتقام خون بندگانت که ریخته شده است، برامت‌ها در نظر ما معلوم شود. 019 PSA 079 011 ناله اسیران به حضور تو برسد. به حسب عظمت بازوی خود آنانی را که به موت سپرده شده‌اند، برهان. 019 PSA 079 012 وجزای هفت چندان به آغوش همسایگان مارسان، برای اهانتی که به تو کرده‌اند، ای خداوند. 019 PSA 079 013 پس ما که قوم تو و گوسفندان مرتع تو هستیم، تو را تا به ابد شکر خواهیم گفت و تسبیح تو رانسلا بعد نسل ذکر خواهیم نمود. 019 PSA 080 001 برای سالار مغنیان. شهادتی بر سوسنها. مزمور آساف ای شبان اسرائیل بشنو! ای که یوسف را مثل گله رعایت می‌کنی! ای که برکروبیین جلوس نموده‌ای، تجلی فرما! 019 PSA 080 002 به حضور افرایم و بنیامین و منسی، توانایی خود رابرانگیز و برای نجات ما بیا! 019 PSA 080 003 ‌ای خدا ما را باز آورو روی خود را روشن کن تا نجات یابیم! 019 PSA 080 004 ‌ای یهوه، خدای صبایوت، تا به کی به دعای قوم خویش غضبناک خواهی بود، 019 PSA 080 005 نان ماتم رابدیشان می‌خورانی و اشکهای بی‌اندازه بدیشان می‌نوشانی؟ 019 PSA 080 006 ما را محل منازعه همسایگان ماساخته‌ای و دشمنان ما در میان خویش استهزامی نمایند. 019 PSA 080 007 ‌ای خدای لشکرها ما را بازآور وروی خود را روشن کن تا نجات یابیم! 019 PSA 080 008 موی را ازمصر بیرون آوردی. امت‌ها را بیرون کرده، آن راغرس نمودی. 019 PSA 080 009 پیش روی آن را وسعت دادی. پس ریشه خود را نیکو زده، زمین را پر ساخت. 019 PSA 080 010 کوهها به سایه‌اش پوشانیده شد و سروهای آزاد خدا به شاخه هایش. 019 PSA 080 011 شاخه های خود را تابه دریا پهن کرد و فرعهای خویش را تا به نهر. 019 PSA 080 012 پس چرا دیوارهایش را شکسته‌ای که هر راهگذری آن را می‌چیند؟ 019 PSA 080 013 گرازهای جنگل آن را ویران می‌کنند و وحوش صحرا آن رامی چرند. 019 PSA 080 014 ‌ای خدای لشکرها رجوع کرده، از آسمان نظر کن و ببین و از این مو تفقد نما 019 PSA 080 015 و از این نهالی که دست راست تو غرس کرده است و از آن پسری که برای خویشتن قوی ساخته‌ای! 019 PSA 080 016 مثل هیزم در آتش سوخته شده و از عتاب روی تو تباه گردیده‌اند! 019 PSA 080 017 دست تو بر مرد دست راست توباشد و بر پسر آدم که او را برای خویشتن قوی ساخته‌ای. 019 PSA 080 018 و ما از تو رو نخواهیم تافت. ما راحیات بده تا نام تو را بخوانیم. 019 PSA 080 019 ‌ای یهوه، خدای لشکرها ما را بازآور و روی خود را روشن ساز تانجات یابیم. 019 PSA 081 001 برای سالار مغنیان برجتیت. مزمور آساف ترنم نمایید برای خدایی که قوت ماست. برای خدای یعقوب آوازشادمانی دهید! 019 PSA 081 002 سرود را بلند کنید و دف رابیاورید و بربط دلنواز را با رباب! 019 PSA 081 003 کرنا را بنوازیددر اول ماه، در ماه تمام و در روز عید ما. 019 PSA 081 004 زیرا که این فریضه‌ای است در اسرائیل و حکمی ازخدای یعقوب. 019 PSA 081 005 این را شهادتی در یوسف تعیین فرمود، چون بر زمین مصر بیرون رفت، جایی که لغتی را که نفهمیده بودم شنیدم: 019 PSA 081 006 «دوش او را از بار سنگین آزاد ساختم ودستهای او از سبد رها شد. 019 PSA 081 007 در تنگی استدعانمودی و تو را خلاصی دادم. در ستر رعد، تو رااجابت کردم و تو را نزد آب مریبه امتحان نمودم. 019 PSA 081 008 «ای قوم من بشنو و تو را تاکید می‌کنم. وای اسرائیل اگر به من گوش دهی. 019 PSA 081 009 در میان توخدای غیر نباشد و نزد خدای بیگانه سجده منما. 019 PSA 081 010 من یهوه خدای تو هستم که تو را از زمین مصربرآوردم. دهان خود را نیکو باز کن و آن را پرخواهم ساخت. 019 PSA 081 011 لیکن قوم من سخن مرانشنیدند و اسرائیل مرا ابا نمودند. 019 PSA 081 012 پس ایشان را به سختی دلشان ترک کردم که به مشورتهای خود سلوک نمایند. 019 PSA 081 013 ‌ای کاش که قوم من به من گوش می‌گرفتند و اسرائیل در طریقهای من سالک می‌بودند. 019 PSA 081 014 آنگاه دشمنان ایشان رابزودی به زیر می‌انداختم و دست خود رابرخصمان ایشان برمی گردانیدم. 019 PSA 081 015 آنانی که ازخداوند نفرت دارند بدو گردن می‌نهادند. اما زمان ایشان باقی می‌بود تا ابدالاباد. 019 PSA 081 016 ایشان را به نیکوترین گندم می‌پرورد؛ و تو را به عسل ازصخره سیر می‌کردم.» 019 PSA 082 001 مزمور آساف خدا در جماعت خدا ایستاده است. درمیان خدایان داوری می‌کند: 019 PSA 082 002 «تا به کی به بی‌انصافی داوری خواهید کرد و شریران راطرفداری خواهید نمود؟ سلاه. 019 PSA 082 003 فقیران و یتیمان را دادرسی بکنید. مظلومان و مسکینان را انصاف دهید. 019 PSA 082 004 مظلومان و فقیران را برهانید و ایشان را ازدست شریران خلاصی دهید. 019 PSA 082 005 «نمی دانند و نمی فهمند و در تاریکی راه می‌روند و جمیع اساس زمین متزلزل می‌باشد. 019 PSA 082 006 من گفتم که شما خدایانید و جمیع شما فرزندان حضرت اعلی. 019 PSA 082 007 لیکن مثل آدمیان خواهید مرد وچون یکی از سروران خواهید افتاد!» 019 PSA 082 008 ‌ای خدا برخیز و جهان را داوری فرما زیراکه تو تمامی امت‌ها را متصرف خواهی شد. 019 PSA 083 001 سرود و مزمور آساف ای خدا تو را خاموشی نباشد! ای خداساکت مباش و میارام! 019 PSA 083 002 زیرا اینک دشمنانت شورش می‌کنند و آنانی که از تو نفرت دارند، سر خود را برافراشته‌اند. 019 PSA 083 003 بر قوم تو مکایدمی اندیشند وبر پناه آوردگان تو مشورت می‌کنند. 019 PSA 083 004 و می‌گویند: «بیایید ایشان را هلاک کنیم تا قومی نباشند و نام اسرائیل دیگر مذکور نشود.» 019 PSA 083 005 زیرا به یک دل با هم مشورت می‌کنند و برضد تو عهد بسته‌اند. 019 PSA 083 006 خیمه های ادوم واسماعیلیان و موآب و هاجریان. 019 PSA 083 007 جبال و عمون و عمالیق و فلسطین با ساکنان صور. 019 PSA 083 008 آشور نیز باایشان متفق شدند و بازویی برای بنی لوطگردیدند، سلاه. 019 PSA 083 009 بدیشان عمل نما چنانکه به مدیان کردی. چنانکه به سیسرا و یابین در وادی قیشون. 019 PSA 083 010 که در عیندور هلاک شدند و سرگین برای زمین گردیدند. 019 PSA 083 011 سروران ایشان را مثل غراب و ذئب گردان و جمیع امرای ایشان را مثل ذبح وصلمناع. 019 PSA 083 012 که می‌گفتند: «مساکن خدا را برای خویشتن تصرف نماییم.» 019 PSA 083 013 ‌ای خدای من، ایشان را چون غبار گردبادبساز و مانند کاه پیش روی باد. 019 PSA 083 014 مثل آتشی که جنگل را می‌سوزاند و مثل شعله‌ای که کوهها را مشتعل می‌سازد. 019 PSA 083 015 همچنان ایشان را به تند بادخود بران و به طوفان خویش ایشان را آشفته گردان. 019 PSA 083 016 رویهای ایشان را به ذلت پر کن تا نام تورا‌ای خداوند بطلبند. 019 PSA 083 017 خجل و پریشان بشوندتا ابدالاباد و شرمنده و هلاک گردند. 019 PSA 083 018 و بدانندتو که اسمت یهوه می‌باشد، به تنها بر تمامی زمین متعال هستی. 019 PSA 084 001 برای سالار مغنیان برجتیت. مزمور بنی قورح ای یهوه صبایوت، چه دل پذیر است مسکنهای تو! 019 PSA 084 002 جان من مشتاق بلکه کاهیده شده است برای صحنهای خداوند. دلم وجسدم برای خدای حی صیحه می‌زند. 019 PSA 084 003 گنجشک نیز برای خود خانه‌ای پیدا کرده است و پرستوک برای خویشتن آشیانه‌ای تا بچه های خود را در آن بگذارد، در مذبح های تو‌ای یهوه صبایوت که پادشاه من و خدای من هستی. 019 PSA 084 004 خوشابحال آنانی که در خانه تو ساکنند که تو رادائم تسبیح می‌خوانند، سلاه. 019 PSA 084 005 خوشابحال مردمانی که قوت ایشان در تو است و طریق های تو در دلهای ایشان. 019 PSA 084 006 چون از وادی بکا عبورمی کنند، آن را چشمه می‌سازند و باران آن را به برکات می‌پوشاند. 019 PSA 084 007 از قوت تا قوت می‌خرامند وهر یک از ایشان در صهیون نزد خدا حاضرمی شوند. 019 PSA 084 008 ‌ای یهوه خدای لشکرها! دعای مرا بشنو! ای خدای یعقوب گوش خود را فراگیر! سلاه. 019 PSA 084 009 ‌ای خدایی که سپر ما هستی، ببین و به روی مسیح خود نظر انداز. 019 PSA 084 010 زیرا یک روز درصحنهای تو بهتر است از هزار. ایستادن بر آستانه خانه خدای خود را بیشتر می‌پسندم از ساکن شدن در خیمه های اشرار. 019 PSA 084 011 زیرا که یهوه خداآفتاب و سپر است. خداوند فیض و جلال خواهدداد. و هیچ‌چیز نیکو را منع نخواهد کرد از آنانی که به راستی سالک باشند. 019 PSA 084 012 ‌ای یهوه صبایوت، خوشابحال کسی‌که بر تو توکل دارد. 019 PSA 085 001 برای سالار مغنیان. مزمور بنی قورح ای خداوند از زمین خود راضی شده‌ای. اسیری یعقوب را بازآورده‌ای. 019 PSA 085 002 عصیان قوم خود را عفو کرده‌ای. تمامی گناهان ایشان را پوشانیده‌ای، سلاه. 019 PSA 085 003 تمامی غضب خود را برداشته، و از حدت خشم خویش رجوع کرده‌ای. 019 PSA 085 004 ‌ای خدای نجات ما، مارا برگردان. و غیظ خود را از ما بردار. 019 PSA 085 005 آیا تا به ابدبا ما غضبناک خواهی بود؟ و خشم خویش رانسلا بعد نسل طول خواهی داد؟ 019 PSA 085 006 آیا برگشته مارا حیات نخواهی داد تا قوم تو در تو شادی نمایند؟ 019 PSA 085 007 ‌ای خداوند رحمت خود را بر ما ظاهر کن ونجات خویش را به ما عطا فرما. 019 PSA 085 008 آنچه خدا یهوه می‌گوید خواهم شنید زیرا به قوم خود و به مقدسان خویش به سلامتی خواهد گفت تا بسوی جهالت برنگردند. 019 PSA 085 009 یقین نجات او به ترسندگان اونزدیک است تا جلال در زمین ما ساکن شود. 019 PSA 085 010 رحمت و راستی با هم ملاقات کرده‌اند. عدالت و سلامتی یکدیگر را بوسیده‌اند. 019 PSA 085 011 راستی، از زمین خواهد رویید و عدالت، ازآسمان خواهد نگریست. 019 PSA 085 012 خداوند نیزچیزهای نیکو را خواهد بخشید و زمین مامحصول خود را خواهد داد. 019 PSA 085 013 عدالت پیش روی او خواهد خرامید و آثار خود را طریقی خواهد ساخت. 019 PSA 086 001 دعای داود ای خداوند گوش خود را فراگرفته، مرامستجاب فرما زیرا مسکین و نیازمندهستم! 019 PSA 086 002 جان مرا نگاه دار زیرا من متقی هستم. ای خدای من، بنده خود را که بر تو توکل دارد، نجات بده. 019 PSA 086 003 ‌ای خداوند بر من کرم فرما زیرا که تمامی روز تو را می‌خوانم! 019 PSA 086 004 جان بنده خود را شادمان گردان زیرا‌ای خداوند جان خود را نزد توبرمی دارم. 019 PSA 086 005 زیرا تو‌ای خداوند، نیکو و غفارهستی و بسیار رحیم برای آنانی که تو رامی خوانند. 019 PSA 086 006 ‌ای خداوند دعای مرا اجابت فرما وبه آواز تضرع من توجه نما! 019 PSA 086 007 در روز تنگی خودتو را خواهم خواند زیرا که مرا مستجاب خواهی فرمود. 019 PSA 086 008 ‌ای خداوند در میان خدایان مثل تونیست و کاری مثل کارهای تو نی. 019 PSA 086 009 ‌ای خداوندهمه امت هایی که آفریده‌ای آمده، به حضور توسجده خواهند کرد و نام تو را تمجید خواهندنمود. 019 PSA 086 010 زیرا که تو بزرگ هستی و کارهای عجیب می‌کنی. تو تنها خدا هستی. 019 PSA 086 011 ‌ای خداوند طریق خود را به من بیاموز تا درراستی تو سالک شوم. دل مرا واحد ساز تا از نام تو ترسان باشم. 019 PSA 086 012 ‌ای خداوند خدای من تو را به تمامی دل حمد خواهم گفت و نام تو را تمجیدخواهم کرد تا ابدالاباد. 019 PSA 086 013 زیرا که رحمت تو به من عظیم است و جان مرا از هاویه اسفل رهانیده‌ای. (Sheol h7585) 019 PSA 086 014 ‌ای خدا متکبران بر من برخاسته اندو گروهی از ظالمان قصد جان من دارند و تو را در مد نظر خود نمی آورند. 019 PSA 086 015 و تو‌ای خداوندخدای رحیم و کریم هستی. دیر غضب و پر ازرحمت و راستی. 019 PSA 086 016 بسوی من التفات کن و بر من کرم فرما. قوت خود را به بنده ات بده و پسر کنیزخود را نجات‌بخش. 019 PSA 086 017 علامت خوبی را به من بنما تا آنانی که از من نفرت دارند آن را دیده، خجل شوند زیرا که تو‌ای خداوند مرا اعانت کرده و تسلی داده‌ای. 019 PSA 087 001 مزمور و سرود بنی قورح اساس او در کوههای مقدس است. 019 PSA 087 002 خداوند دروازه های صهیون رادوست می‌دارد، بیشتر از جمیع مسکن های یعقوب. 019 PSA 087 003 سخنهای مجید درباره تو گفته می‌شود، ای شهر خدا! سلاه. 019 PSA 087 004 رهب و بابل را ازشناسندگان خود ذکر خواهم کرد. اینک فلسطین و صور و حبش، این در آنجا متولد شده است. 019 PSA 087 005 ودرباره صهیون گفته خواهد شد که این و آن در آن متولد شده‌اند. و خود حضرت اعلی آن را استوارخواهد نمود. 019 PSA 087 006 خداوند چون امت‌ها رامی نویسد، ثبت خواهد کرد که این در آنجا متولدشده است، سلاه. 019 PSA 087 007 مغنیان و رقص کنندگان نیز. جمیع چشمه های من در تو است. 019 PSA 088 001 سرود و مزمور بنی قورح برای سالار مغنیان برمحلت لعنوت. قصیده هیمان ازراحی ای یهوه خدای نجات من، شب و روزنزد تو فریاد کرده‌ام. 019 PSA 088 002 دعای من به حضور تو برسد، به ناله من گوش خود را فراگیر. 019 PSA 088 003 زیرا که جان من از بلایا پر شده است وزندگانی‌ام به قبر نزدیک گردیده. (Sheol h7585) 019 PSA 088 004 از فروروندگان به هاویه شمرده شده‌ام و مثل مرد بی‌قوت گشته‌ام. 019 PSA 088 005 در میان مردگان منفرد شده، مثل کشتگان که در قبر خوابیده‌اند، که ایشان را دیگربه یاد نخواهی آورد و از دست تو منقطع شده‌اند. 019 PSA 088 006 مرا در هاویه اسفل گذاشته‌ای، در ظلمت درژرفیها. 019 PSA 088 007 خشم تو بر من سنگین شده است و به همه امواج خود مرا مبتلا ساخته‌ای، سلاه. 019 PSA 088 008 آشنایانم را از من دور کرده، و مرا مکروه ایشان گردانیده‌ای محبوس شده، بیرون نمی توانم آمد. 019 PSA 088 009 چشمانم از مذلت کاهیده شد. ای خداوند، نزدتو فریاد کرده‌ام تمامی روز. دستهای خود را به تودراز کرده‌ام. 019 PSA 088 010 آیا برای مردگان کاری عجیب خواهی کرد؟ مگر مردگان برخاسته، تو را حمد خواهندگفت؟ سلاه. 019 PSA 088 011 آیا رحمت تو در قبر مذکورخواهد شد؟ و امانت تو در هلاکت؟ 019 PSA 088 012 آیا کارعجیب تو در ظلمت اعلام می‌شود و عدالت تودر زمین فراموشی؟ 019 PSA 088 013 و اما من نزد تو‌ای خداوندفریاد برآورده‌ام و بامدادان دعای من در‌پیش تومی آید. 019 PSA 088 014 ‌ای خداوند چرا جان مرا ترک کرده، وروی خود را از من پنهان نموده‌ای. 019 PSA 088 015 من مستمندو از طفولیت مشرف بر موت شده‌ام. ترسهای تورا متحمل شده، متحیر گردیده‌ام. 019 PSA 088 016 حدت خشم تو بر من گذشته است و خوف های تو مراهلاک ساخته. 019 PSA 088 017 مثل آب دور مرا گرفته است تمامی روز و مرا از هر سو احاطه نموده. 019 PSA 088 018 یاران و دوستان را از من دور کرده‌ای و آشنایانم را در تاریکی. 019 PSA 089 001 قصیده ایتان ازراحی رحمت های خداوند را تا به ابد خواهم سرایید. امانت تو را به دهان خود نسلابعد نسل اعلام خواهم کرد. 019 PSA 089 002 زیرا گفتم رحمت بنا خواهد شد تا ابدالاباد و امانت خویش را درافلاک پایدار خواهی ساخت. 019 PSA 089 003 با برگزیده خودعهد بسته‌ام. برای بنده خویش داود قسم خورده‌ام. 019 PSA 089 004 که ذریت تو را پایدار خواهم ساخت تا ابدالاباد و تخت تو را نسلا بعد نسل بنا خواهم نمود، سلاه. 019 PSA 089 005 و آسمانها کارهای عجیب تو را‌ای خداوند تمجید خواهند کرد و امانت تو را درجماعت مقدسان. 019 PSA 089 006 زیرا کیست در آسمانها که باخداوند برابری تواند کرد؟ و از فرزندان زورآوران که را با خداوند تشبیه توان نمود؟ 019 PSA 089 007 خدا بی‌نهایت مهیب است در جماعت مقدسان و ترسناک است بر آنانی که گرداگرد او هستند. 019 PSA 089 008 ‌ای یهوه خدای لشکرها! کیست‌ای یاه قدیرمانند تو؟ و امانت تو، تو را احاطه می‌کند. 019 PSA 089 009 برتکبر دریا تو مسلط هستی. چون امواجش بلندمی شود، آنها را ساکن می‌گردانی. 019 PSA 089 010 رهب را مثل کشته شده خرد شکسته‌ای. به بازوی زورآورخویش دشمنانت را پراکنده نموده‌ای. 019 PSA 089 011 آسمان از آن تو است و زمین نیز از آن تو. ربع مسکون وپری آن را تو بنیاد نهاده‌ای. 019 PSA 089 012 شمال و جنوب راتو آفریده‌ای. تابور و حرمون به نام تو شادی می‌کنند. 019 PSA 089 013 بازوی تو با قوت است. دست توزورآور است و دست راست تو متعال. 019 PSA 089 014 عدالت و انصاف اساس تخت تو است. رحمت و راستی پیش روی تو می‌خرامند. 019 PSA 089 015 خوشابحال قومی که آواز شادمانی رامی دانند. در نور روی تو‌ای خداوند خواهندخرامید. 019 PSA 089 016 در نام تو شادمان خواهند شد تمامی روز و در عدالت تو سرافراشته خواهند گردید. 019 PSA 089 017 زیرا که فخر قوت ایشان تو هستی و به رضامندی تو شاخ ما مرتفع خواهد شد. 019 PSA 089 018 زیراکه سپر ما از آن خداوند است و پادشاه ما از آن قدوس اسرائیل. 019 PSA 089 019 آنگاه در عالم رویا به مقدس خود خطاب کرده، گفتی که نصرت را بر مردی زورآور نهادم و برگزیده‌ای از قوم را ممتاز کردم. 019 PSA 089 020 بنده خود داود را یافتم و او را به روغن مقدس خود مسح کردم. 019 PSA 089 021 که دست من با او استوارخواهد شد. بازوی من نیز او را قوی خواهدگردانید. 019 PSA 089 022 دشمنی بر او ستم نخواهد کرد و هیچ پسر ظلم بدو اذیت نخواهد رسانید. 019 PSA 089 023 و خصمان او را پیش روی وی خواهم گرفت و آنانی را که ازاو نفرت دارند مبتلا خواهم گردانید. 019 PSA 089 024 و امانت ورحمت من با وی خواهد بود و در نام من شاخ اومرتفع خواهد شد. 019 PSA 089 025 دست او را بر دریا مستولی خواهم ساخت و دست راست او را بر نهرها. 019 PSA 089 026 او مرا خواهد خواند که تو پدر من هستی، خدای من و صخره نجات من. 019 PSA 089 027 من نیز او رانخست زاده خود خواهم ساخت، بلندتر ازپادشاهان جهان. 019 PSA 089 028 رحمت خویش را برای وی نگاه خواهم داشت تا ابدالاباد و عهد من با اواستوار خواهد بود. 019 PSA 089 029 و ذریت وی را باقی خواهم داشت تا ابدالاباد و تخت او را مثل روزهای آسمان. 019 PSA 089 030 اگر فرزندانش شریعت مرا ترک کنند، و دراحکام من سلوک ننمایند، 019 PSA 089 031 اگر فرایض مرابشکنند، و اوامر مرا نگاه ندارند، 019 PSA 089 032 آنگاه معصیت ایشان را به عصا تادیب خواهم نمود وگناه ایشان را به تازیانه‌ها. 019 PSA 089 033 لیکن رحمت خود رااز او برنخواهم داشت و امانت خویش را باطل نخواهم ساخت. 019 PSA 089 034 عهد خود را نخواهم شکست و آنچه را از دهانم صادر شد تغییر نخواهم داد. 019 PSA 089 035 یک چیز را به قدوسیت خود قسم خوردم و به داود هرگز دروغ نخواهم گفت. 019 PSA 089 036 که ذریت اوباقی خواهد بود تا ابدالاباد و تخت او به حضورمن مثل آفتاب، 019 PSA 089 037 مثل ماه ثابت خواهد بود تاابدالاباد و مثل شاهد امین در آسمان، سلاه. 019 PSA 089 038 لیکن تو ترک کرده‌ای و دور انداخته‌ای و بامسیح خود غضبناک شده‌ای. 019 PSA 089 039 عهد بنده خودرا باطل ساخته‌ای و تاج او را بر زمین انداخته، بی‌عصمت کرده‌ای. 019 PSA 089 040 جمیع حصارهایش راشکسته و قلعه های او را خراب نموده‌ای. 019 PSA 089 041 همه راه گذران او را تاراج می‌کنند و او نزد همسایگان خود عار گردیده است. 019 PSA 089 042 دست راست خصمان او را برافراشته، و همه دشمنانش را مسرورساخته‌ای. 019 PSA 089 043 دم شمشیر او را نیز برگردانیده‌ای واو را در جنگ پایدار نساخته‌ای. 019 PSA 089 044 جلال او راباطل ساخته و تخت او را به زمین انداخته‌ای. 019 PSA 089 045 ایام شبابش را کوتاه کرده، و او را به خجالت پوشانیده‌ای، سلاه. 019 PSA 089 046 تا به کی‌ای خداوند خود را تا به ابد پنهان خواهی کرد و غضب تو مثل آتش افروخته خواهد شد؟ 019 PSA 089 047 به یاد آور که ایام حیاتم چه کم است. چرا تمامی بنی آدم را برای بطالت آفریده‌ای؟ 019 PSA 089 048 کدام آدمی زنده است که موت رانخواهد دید؟ و جان خویش را از دست قبرخلاص خواهد ساخت؟ سلاه. (Sheol h7585) 019 PSA 089 049 ‌ای خداوندرحمت های قدیم تو کجاست؟ که برای داود به امانت خود قسم خوردی. 019 PSA 089 050 ‌ای خداوند ملامت بنده خود را به یاد آور که آن را از قومهای بسیاردر سینه خود متحمل می‌باشم. 019 PSA 089 051 که دشمنان توای خداوند ملامت کرده‌اند، یعنی آثار مسیح تورا ملامت نموده‌اند. 019 PSA 089 052 خداوند متبارک باد تاابدالاباد. آمین و آمین. 019 PSA 090 001 دعای موسی مرد خدا ای خداوند مسکن ما تو بوده‌ای، درجمیع نسل‌ها، 019 PSA 090 002 قبل از آنکه کوهها به وجود آید و زمین ربع مسکون را بیافرینی. از ازل تا به ابد تو خدا هستی. 019 PSA 090 003 انسان را به غباربرمی گردانی، و می‌گویی‌ای بنی آدم رجوع نمایید. 019 PSA 090 004 زیرا که هزار سال در نظر تو مثل دیروزاست که گذشته باشد و مثل پاسی از شب. 019 PSA 090 005 مثل سیلاب ایشان را رفته‌ای و مثل خواب شده‌اند. بامدادان مثل گیاهی که می‌روید. 019 PSA 090 006 بامدادان می‌شکفد و می‌روید. شامگاهان بریده و پژمرده می‌شود. 019 PSA 090 007 زیرا که در غضب تو کاهیده می‌شویم ودر خشم تو پریشان می‌گردیم. 019 PSA 090 008 چونکه گناهان مارا در نظر خود گذارده‌ای و خفایای ما را در نورروی خویش. 019 PSA 090 009 زیرا که تمام روزهای ما در خشم تو سپری شد و سالهای خود را مثل خیالی بسر برده‌ایم. 019 PSA 090 010 ایام عمر ما هفتاد سال است و اگر ازبنیه، هشتاد سال باشد. لیکن فخر آنها محنت وبطالت است زیرا به زودی تمام شده، پروازمی کنیم. 019 PSA 090 011 کیست که شدت خشم تو را می‌داند وغضب تو را چنانکه از تو می‌باید ترسید. 019 PSA 090 012 ما را تعلیم ده تا ایام خود را بشماریم تا دل خردمندی را حاصل نماییم. 019 PSA 090 013 رجوع کن‌ای خداوند تا به کی و بر بندگان خود شفقت فرما. 019 PSA 090 014 صبحگاهان ما را از رحمت خود سیر کن تاتمامی عمر خود ترنم و شادی نماییم. 019 PSA 090 015 ما راشادمان گردان به عوض ایامی که ما را مبتلاساختی و سالهایی که بدی را دیده‌ایم. 019 PSA 090 016 اعمال تو بر بندگانت ظاهر بشود و کبریایی تو بر فرزندان ایشان. 019 PSA 090 017 جمال خداوند خدای ما بر ما باد وعمل دستهای ما را بر ما استوار ساز. عمل دستهای ما را استوار گردان. 019 PSA 091 001 آنکه در ستر حضرت اعلی نشسته است، زیر سایه قادرمطلق ساکن خواهد بود. 019 PSA 091 002 درباره خداوند می‌گویم که او ملجاو قلعه من است و خدای من که بر او توکل دارم. 019 PSA 091 003 زیرا که او تو را از دام صیاد خواهد رهانید و ازوبای خبیث. 019 PSA 091 004 به پرهای خود تو را خواهدپوشانید و زیر بالهایش پناه خواهی گرفت. راستی او تو را مجن و سپر خواهد بود. 019 PSA 091 005 از خوفی درشب نخواهی ترسید و نه از تیری که در روزمی پرد. 019 PSA 091 006 و نه از وبایی که در تاریکی می‌خرامد ونه از طاعونی که وقت ظهر فساد می‌کند. 019 PSA 091 007 هزارنفر به‌جانب تو خواهند افتاد و ده هزار به‌دست راست تو. لیکن نزد تو نخواهد رسید. 019 PSA 091 008 فقط به چشمان خود خواهی نگریست و پاداش شریران را خواهی دید. 019 PSA 091 009 زیرا گفتی تو‌ای خداوندملجای من هستی و حضرت اعلی را ماوای خویش گردانیده‌ای. 019 PSA 091 010 هیچ بدی بر تو واقع نخواهد شد و بلایی نزد خیمه تو نخواهد رسید. 019 PSA 091 011 زیرا که فرشتگان خود را درباره تو امر خواهدفرمود تا در تمامی راههایت تو را حفظ نمایند. 019 PSA 091 012 تو را بر دستهای خود برخواهند داشت، مباداپای خود را به سنگ بزنی. 019 PSA 091 013 بر شیر و افعی پای خواهی نهاد؛ شیربچه و اژدها را پایمال خواهی کرد. 019 PSA 091 014 «چونکه به من رغبت دارد او را خواهم رهانید و چونکه به اسم من عارف است او راسرافراز خواهم ساخت. 019 PSA 091 015 چون مرا خواند او رااجابت خواهم کرد. من در تنگی با او خواهم بود واو را نجات داده، معزز خواهم ساخت. 019 PSA 091 016 به طول ایام او را سیر می‌گردانم و نجات خویش را بدونشان خواهم داد.» 019 PSA 092 001 مزمور و سرود برای روز سبت خداوند را حمد گفتن نیکو است و به نام تو تسبیح خواندن، ای حضرت اعلی. 019 PSA 092 002 بامدادان رحمت تو را اعلام نمودن و درهر شب امانت تو را. 019 PSA 092 003 بر ذات ده اوتار و بر رباب وبه نغمه هجایون و بربط. 019 PSA 092 004 زیرا که‌ای خداوند مرابه‌کارهای خودت شادمان ساخته‌ای. به‌سبب اعمال دستهای تو ترنم خواهم نمود. 019 PSA 092 005 ‌ای خداوند اعمال تو چه عظیم است و فکرهای توبی نهایت عمیق. 019 PSA 092 006 مرد وحشی این را نمی داند و جاهل در این تامل نمی کند. 019 PSA 092 007 وقتی که شریران مثل علف می‌رویند و جمیع بدکاران می‌شکفند، برای این است که تا به ابد هلاک گردند. 019 PSA 092 008 لیکن توای خداوند بر اعلی علیین هستی، تا ابدالاباد. 019 PSA 092 009 زیرا اینک دشمنان تو‌ای خداوند، هان دشمنان تو هلاک خواهند شد و جمیع بدکاران پراکنده خواهند شد. 019 PSA 092 010 و اما شاخ مرا مثل شاخ گاو وحشی بلندکرده‌ای و به روغن تازه مسح شده‌ام. 019 PSA 092 011 و چشم من بر دشمنانم خواهد نگریست و گوشهای من ازشریرانی که با من مقاومت می‌کنند خواهد شنید. 019 PSA 092 012 عادل مثل درخت خرما خواهد شکفت و مثل سرو آزاد در لبنان نمو خواهد کرد. 019 PSA 092 013 آنانی که درخانه خداوند غرس شده‌اند، در صحنهای خدای ما خواهند شکفت. 019 PSA 092 014 در وقت پیری نیز میوه خواهند‌آورد و تر و تازه و سبز خواهند بود. 019 PSA 092 015 تااعلام کنند که خداوند راست است. او صخره من است و در وی هیچ بی‌انصافی نیست. 019 PSA 093 001 خداوند سلطنت را گرفته و خود را به جلال آراسته است. خداوند خود راآراسته و کمر خود را به قوت بسته است. ربع مسکون نیز پایدار گردیده است و جنبش نخواهدخورد. 019 PSA 093 002 تخت تو از ازل پایدار شده است و تو ازقدیم هستی. 019 PSA 093 003 ‌ای خداوند سیلابها برافراشته اندسیلابها آواز خود را برافراشته‌اند. سیلابهاخروش خود را برافراشته‌اند. 019 PSA 093 004 فوق آواز آبهای بسیار، فوق امواج زورآور دریا. خداوند در اعلی اعلیین زورآورتر است. 019 PSA 093 005 شهادات تو بی‌نهایت امین است. ای خداوند، قدوسیت خانه تو رامی زیبد تا ابدالاباد. 019 PSA 094 001 ای یهوه خدای ذوالانتقام، ای خدای ذوالانتقام، تجلی فرما! 019 PSA 094 002 ‌ای داور جهان متعال شو و بر متکبران مکافات برسان! 019 PSA 094 003 ‌ای خداوند تا به کی شریران، تا به کی شریران فخرخواهند نمود؟ 019 PSA 094 004 حرفها می‌زنند و سخنان ستم آمیز می‌گویند. جمیع بدکاران لاف می‌زنند. ای خداوند، قوم تو را می‌شکنند و میراث تو راذلیل می‌سازند. 019 PSA 094 006 بیوه‌زنان و غریبان را می‌کشند ویتیمان را به قتل می‌رسانند. 019 PSA 094 007 و می‌گویند یاه نمی بیند و خدای یعقوب ملاحظه نمی نماید. 019 PSA 094 008 ‌ای احمقان قوم بفهمید! و‌ای ابلهان کی تعقل خواهید نمود؟ 019 PSA 094 009 او که گوش را غرس نمود، آیانمی شنود؟ او که چشم را ساخت، آیا نمی بیند؟ 019 PSA 094 010 او که امت‌ها را تادیب می‌کند، آیا توبیخ نخواهد نمود، او که معرفت را به انسان می‌آموزد؟ 019 PSA 094 011 خداوند فکرهای انسان را می‌داندکه محض بطالت است. 019 PSA 094 012 ‌ای یاه خوشابحال شخصی که او را تادیب می‌نمایی و از شریعت خود او را تعلیم می‌دهی 019 PSA 094 013 تا او را از روزهای بلا راحت بخشی، مادامی که حفره برای شریران کنده شود. 019 PSA 094 014 زیرا خداوندقوم خود را رد نخواهد کرد و میراث خویش راترک نخواهد نمود. 019 PSA 094 015 زیرا که داوری به انصاف رجوع خواهد کرد و همه راست دلان پیروی آن را خواهند نمود. 019 PSA 094 016 کیست که برای من با شریران مقاومت خواهد کرد و کیست که با بدکاران مقابله خواهدنمود. 019 PSA 094 017 اگر خداوند مددکار من نمی بود، جان من به زودی در خاموشی ساکن می‌شد. 019 PSA 094 018 چون گفتم که پای من می‌لغزد، پس رحمت تو‌ای خداوندمرا تایید نمود. 019 PSA 094 019 در کثرت اندیشه های دل من، تسلی های توجانم را آسایش بخشید. 019 PSA 094 020 آیا کرسی شرارت باتو رفاقت تواند نمود، که فساد را به قانون اختراع می‌کند؟ 019 PSA 094 021 بر جان مرد صدیق با هم جمع می‌شوند و بر خون بی‌گناه فتوا می‌دهند. 019 PSA 094 022 لیکن خداوند برای من قلعه بلند است و خدایم صخره ملجای من است. 019 PSA 094 023 و گناه ایشان را بر ایشان راجع خواهد کرد و ایشان را در شرارت ایشان فانی خواهد ساخت. یهوه خدای ما ایشان را فانی خواهد نمود. 019 PSA 095 001 بیایید خداوند را بسراییم و صخره نجات خود را آواز شادمانی دهیم! 019 PSA 095 002 به حضور او با حمد نزدیک بشویم! و با مزامیر او راآواز شادمانی دهیم! 019 PSA 095 003 زیرا که یهوه، خدای بزرگ است، 019 PSA 095 004 و پادشاه عظیم بر جمیع خدایان. نشیبهای زمین در دست وی است و فرازهای کوهها از آن او. 019 PSA 095 005 دریا از آن اوست، او آن رابساخت؛ و دستهای وی خشکی را مصور نمود. 019 PSA 095 006 بیایید عبادت و سجده نماییم و به حضورآفریننده خود خداوند زانو زنیم! 019 PSA 095 007 زیرا که اوخدای ما است! و ما قوم مرتع و گله دست اومی باشیم! امروز کاش آواز او را می‌شنیدید! 019 PSA 095 008 دل خود را سخت مسازید، مثل مریبا، مانند یوم مسا در صحرا. 019 PSA 095 009 چون اجداد شما مرا آزمودند وتجربه کردند و اعمال مرا دیدند. 019 PSA 095 010 چهل سال ازآن قوم محزون بودم و گفتم: «قوم گمراه دل هستند که طرق مرا نشناختند. 019 PSA 095 011 پس در غضب خود قسم خوردم، که به آرامی من داخل نخواهند شد.» 019 PSA 096 001 یهوه را سرود تازه بسرایید! ای تمامی زمین خداوند را بسرایید! 019 PSA 096 002 خداوند رابسرایید و نام او را متبارک خوانید! روز به روزنجات او را اعلام نمایید. 019 PSA 096 003 در میان امت‌ها جلال او را ذکر کنید و کارهای عجیب او را در جمیع قومها. 019 PSA 096 004 زیرا خداوند، عظیم است و بی‌نهایت حمید. و او مهیب است بر جمیع خدایان. 019 PSA 096 005 زیراجمیع خدایان امت‌ها بتهایند، لیکن یهوه آسمانهارا آفرید. 019 PSA 096 006 مجد و جلال به حضور وی است وقوت و جمال در قدس وی. 019 PSA 096 007 ‌ای قبایل قوم‌ها خداوند را توصیف نمایید! خداوند را به جلال و قوت توصیف نمایید! 019 PSA 096 008 خداوند را به جلال اسم او توصیف نمایید! هدیه بیاورید و به صحنهای او بیایید! 019 PSA 096 009 خداوندرا در زینت قدوسیت بپرستید! ای تمامی زمین ازحضور وی بلرزید! 019 PSA 096 010 در میان امت‌ها گوییدخداوند سلطنت گرفته است. ربع مسکون نیزپایدار شد و جنبش نخواهد خورد. قومها را به انصاف داوری خواهد نمود. 019 PSA 096 011 آسمان شادی کند و زمین مسرور گردد. دریا و پری آن غرش نماید. 019 PSA 096 012 صحرا و هر‌چه در آن است، به وجد آید. آنگاه تمام درختان جنگل ترنم خواهند نمود 019 PSA 096 013 به حضور خداوند زیرا که می‌آید. زیرا که برای داوری جهان می‌آید. ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد کرد و قوم هارا به امانت خود. 019 PSA 097 001 خداوند سلطنت گرفته است، پس زمین شادی کند و جزیره های بسیار مسرورگردند. 019 PSA 097 002 ابرها و ظلمت غلیظ گرداگرد اوست. عدل و انصاف قاعده تخت اوست. 019 PSA 097 003 آتش پیش روی وی می‌رود و دشمنان او را به اطرافش می‌سوزاند. 019 PSA 097 004 برقهایش ربع مسکون را روشن می‌سازد. زمین این را بدید و بلرزید. 019 PSA 097 005 کوهها ازحضور خداوند مثل موم گداخته می‌شود، ازحضور خداوند تمامی جهان. 019 PSA 097 006 آسمانها عدالت او را اعلام می‌کنند و جمیع قوم‌ها جلال او رامی بینند. 019 PSA 097 007 همه پرستندگان بتهای تراشیده خجل می‌شوند که به بتها فخر می‌نمایند. ای جمیع خدایان او را بپرستید. 019 PSA 097 008 صهیون شنید و شادمان شد و دختران یهودامسرور گردیدند، ای خداوند به‌سبب داوریهای تو. 019 PSA 097 009 زیرا که تو‌ای خداوند بر تمامی روی زمین متعال هستی. بر جمیع خدایان، بسیار اعلی هستی. 019 PSA 097 010 ‌ای شما که خداوند را دوست می‌دارید، ازبدی نفرت کنید! او حافظ جانهای مقدسان خوداست. ایشان را از دست شریران می‌رهاند. 019 PSA 097 011 نوربرای عادلان کاشته شده است و شادمانی برای راست دلان. 019 PSA 097 012 ‌ای عادلان، در خداوند شادمان باشید! و ذکر قدوسیت او را حمد بگویید. 019 PSA 098 001 مزمور برای خداوند سرود تازه بسرایید زیراکارهای عجیب کرده است. دست راست و بازوی قدوس او، او را مظفر ساخته است. 019 PSA 098 002 خداوند نجات خود را اعلام نموده، وعدالتش را به نظر امت‌ها مکشوف کرده است. 019 PSA 098 003 رحمت و امانت خود را با خاندان اسرائیل به یادآورد. همه اقصای زمین نجات خدای ما رادیده‌اند. 019 PSA 098 004 ‌ای تمامی زمین، خداوند را آواز شادمانی دهید. بانگ زنید و ترنم نمایید و بسرایید. 019 PSA 098 005 خداوند را با بربط بسرایید! با بربط و با آوازنغمات! 019 PSA 098 006 با کرناها و آواز سرنا! به حضور یهوه پادشاه آواز شادمانی دهید! 019 PSA 098 007 دریا و پری آن بخروشد! ربع مسکون و ساکنان آن! 019 PSA 098 008 نهرهادستک بزنند! و کوهها با هم ترنم نمایند. 019 PSA 098 009 به حضور خداوند زیرا به داوری جهان می‌آید. ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد کرد و قومهارا به راستی. 019 PSA 099 001 خداوند سلطنت گرفته است، پس قوم‌ها بلرزند! بر کروبیین جلوس می‌فرماید، زمین متزلزل گردد! 019 PSA 099 002 خداوند در صیهون عظیم است و او بر جمیع قوم هامتعال است! 019 PSA 099 003 اسم عظیم و مهیب تو را حمدبگویند، که او قدوس است. 019 PSA 099 004 و قوت پادشاه، انصاف را دوست می‌دارد. تو راستی را پایدارکرده، و انصاف و عدالت را در یعقوب به عمل آورده‌ای. 019 PSA 099 005 یهوه خدای ما را تکریم نمایید ونزد قدمگاه او عبادت کنید، که او قدوس است. 019 PSA 099 006 موسی و هارون از کاهنانش و سموئیل ازخوانندگان نام او. یهوه را خواندند و او ایشان را اجابت فرمود. 019 PSA 099 007 در ستون ابر بدیشان سخن گفت. شهادات او و فریضه‌ای را که بدیشان داد نگاه داشتند. 019 PSA 099 008 ‌ای یهوه خدای ما توایشان را اجابت فرمودی. ایشان را خدای غفوربودی. اما از اعمال ایشان انتقام کشیدی. 019 PSA 099 009 یهوه خدای ما را متعال بخوانید و نزد کوه مقدس او عبادت کنید. زیرا یهوه خدای ما قدوس است. 019 PSA 100 001 ای تمامی روی زمین خداوند راآواز شادمانی دهید. 019 PSA 100 002 خداوند را باشادی عبادت نمایید و به حضور او با ترنم بیاید. 019 PSA 100 003 بدانید که یهوه خداست، او ما را آفرید. ما قوم اوهستیم و گوسفندان مرتع او. 019 PSA 100 004 به دروازه های او باحمد بیایید و به صحنهای او با تسبیح! او را حمدگویید و نام او را متبارک خوانید! 019 PSA 100 005 زیرا که خداوند نیکوست و رحمت او ابدی و امانت وی تا ابدالاباد. 019 PSA 101 001 مزمور داود رحمت و انصاف را خواهم سرایید. نزد تو‌ای خداوند، تسبیح خواهم خواند. 019 PSA 101 002 در طریق کامل به خردمندی رفتارخواهم نمود. نزد من کی خواهی آمد؟ در خانه خود با دل سلیم سالک خواهم شد. 019 PSA 101 003 چیزی بد راپیش نظر خود نخواهم گذاشت. کار کج روان رامکروه می‌دارم، به من نخواهد چسبید. 019 PSA 101 004 دل کج ازمن دور خواهد شد. شخص شریر را نخواهم شناخت. 019 PSA 101 005 کسی را که در خفیه به همسایه خودغیبت‌گوید، هلاک خواهم کرد. کسی را که چشم بلند و دل متکبر دارد تحمل نخواهم کرد. 019 PSA 101 006 چشمانم بر امنای زمین است تا بامن ساکن شوند. کسی‌که به طریق کامل سالک باشد خادم من خواهد بود. 019 PSA 101 007 حیله گر در خانه من ساکن نخواهدشد. دروغ گو پیش نظر من نخواهد ماند. 019 PSA 101 008 همه شریران زمین را صبحگاهان هلاک خواهم کرد. تاجمیع بدکاران را از شهر خداوند منقطع سازم. 019 PSA 102 001 دعای مسکین وقتی که پریشان حال شده، ناله خود را به حضور یهوه می‌ریزد ای خداوند دعای مرا بشنو، و فریادمن نزد تو برسد. 019 PSA 102 002 در روز تنگی‌ام روی خود را از من مپوشان. گوش خود را به من فراگیر، و روزی که بخوانم مرا به زودی اجابت فرما. 019 PSA 102 003 زیرا روزهایم مثل دود تلف شد واستخوانهایم مثل هیزم سوخته گردید. 019 PSA 102 004 دل من مثل گیاه زده شده و خشک گردیده است زیراخوردن غذای خود را فراموش می‌کنم. 019 PSA 102 005 به‌سبب آواز ناله خود، استخوانهایم به گوشت من چسبیده است. 019 PSA 102 006 مانند مرغ سقای صحرا شده، ومثل بوم خرابه‌ها گردیده‌ام. 019 PSA 102 007 پاسبانی می‌کنم ومثل گنجشک بر پشت بام، منفرد گشته‌ام. 019 PSA 102 008 تمامی روز دشمنانم مرا سرزنش می‌کنند و آنانی که برمن دیوانه شده‌اند مرا لعنت می‌نمایند. 019 PSA 102 009 زیراخاکستر را مثل نان خورده‌ام و مشروب خود را بااشک آمیخته‌ام، 019 PSA 102 010 به‌سبب غضب و خشم توزیرا که مرا برافراشته و به زیر افکنده‌ای. 019 PSA 102 011 روزهایم مثل سایه زوال پذیر گردیده و من مثل گیاه پژمرده شده‌ام. 019 PSA 102 012 لیکن تو‌ای خداوند جلوس فرموده‌ای تاابدالاباد! و ذکر تو تا جمیع نسل هاست! 019 PSA 102 013 توبرخاسته، بر صهیون ترحم خواهی نمود زیراوقتی است که بر او رافت کنی و زمان معین رسیده است. 019 PSA 102 014 چونکه بندگان تو در سنگهای وی رغبت دارند و بر خاک او شفقت می‌نمایند. 019 PSA 102 015 پس امتها از نام خداوند خواهند ترسید وجمیع پادشاهان جهان از کبریایی تو. 019 PSA 102 016 زیراخداوند صهیون را بنا نموده، و در جلال خودظهور فرموده است. 019 PSA 102 017 به دعای مسکینان توجه نموده، و دعای ایشان را خوار نشمرده است. 019 PSA 102 018 این برای نسل آینده نوشته می‌شود تا قومی که آفریده خواهند شد خداوند را تسبیح بخوانند. 019 PSA 102 019 زیرا که از بلندی قدس خودنگریسته، خداوند از آسمان بر زمین نظر افکنده است. 019 PSA 102 020 تا ناله اسیران را بشنود و آنانی را که به موت سپرده شده‌اند آزاد نماید. 019 PSA 102 021 تا نام خداوندرا در صیهون ذکر نمایند و تسبیح او را دراورشلیم، 019 PSA 102 022 هنگامی که قوم‌ها با هم جمع شوند وممالک نیز تا خداوند را عبادت نمایند. 019 PSA 102 023 توانایی مرا در راه ناتوان ساخت و روزهای مرا کوتاه گردانید. 019 PSA 102 024 گفتم‌ای خدای من مرا در نصف روزهایم برمدار. سالهای تو تا جمیع نسل‌ها است. 019 PSA 102 025 از قدیم بنیاد زمین را نهادی وآسمان‌ها عمل دستهای تو است. 019 PSA 102 026 آنها فانی می‌شوند، لیکن تو باقی هستی و جمیع آنها مثل جامه مندرس خواهند شد. و مثل ردا آنها راتبدیل خواهی کرد و مبدل خواهند شد. 019 PSA 102 027 لیکن تو همان هستی و سالهای تو تمام نخواهد گردید. 019 PSA 102 028 فرزندان بندگانت باقی خواهند ماند و ذریت ایشان در حضور تو پایدار خواهند بود. 019 PSA 103 001 مزمور داود ای جان من خداوند را متبارک بخوان! و هرچه در درون من است نام قدوس او را متبارک خواند. 019 PSA 103 002 ‌ای جان من خداوند را متبارک بخوان! و جمیع احسان های اورا فراموش مکن! 019 PSA 103 003 که تمام گناهانت را می‌آمرزدو همه مرض های تو را شفا می‌بخشد. 019 PSA 103 004 که حیات تو را از هاویه فدیه می‌دهد و تاج رحمت و رافت را بر سر تو می‌نهد. 019 PSA 103 005 که جان تو را به چیزهای نیکو سیر می‌کند تا جوانی تو مثل عقاب تازه شود. 019 PSA 103 006 خداوند عدالت را به‌جا می‌آورد و انصاف رابرای جمیع مظلومان. 019 PSA 103 007 طریق های خویش را به موسی تعلیم داد و عمل های خود را به بنی‌اسرائیل. 019 PSA 103 008 خداوند رحمان و کریم است دیرغضب و بسیار رحیم. 019 PSA 103 009 تا به ابد محاکمه نخواهدنمود و خشم را همیشه نگاه نخواهد داشت. 019 PSA 103 010 باما موافق گناهان ما عمل ننموده، و به ما به حسب خطایای ما جزا نداده است. 019 PSA 103 011 زیرا آنقدر که آسمان از زمین بلندتر است، به همان قدر رحمت او بر ترسندگانش عظیم است. 019 PSA 103 012 به اندازه‌ای که مشرق از مغرب دور است، به همان اندازه گناهان ما را از ما دور کرده است. 019 PSA 103 013 چنانکه پدر برفرزندان خود رئوف است همچنان خداوند برترسندگان خود رافت می‌نماید. 019 PSA 103 014 زیرا جبلت مارا می‌داند و یاد می‌دارد که ما خاک هستیم. 019 PSA 103 015 واما انسان، ایام او مثل گیاه است، مثل گل صحراهمچنان می‌شکفد. 019 PSA 103 016 زیرا که باد بر آن می‌وزد ونابود می‌گردد و مکانش دیگر آن را نمی شناسد. 019 PSA 103 017 لیکن رحمت خداوند بر ترسندگانش ازازل تا ابدالاباد است و عدالت او بر فرزندان فرزندان. 019 PSA 103 018 بر آنانی که عهد او را حفظ می‌کنند وفرایض او را یاد می‌دارند تا آنها را به‌جا آورند. 019 PSA 103 019 خداوند تخت خود را بر آسمانها استوارنموده، و سلطنت او بر همه مسلط است. 019 PSA 103 020 خداوند را متبارک خوانید، ای فرشتگان او که در قوت زورآورید و کلام او را به‌جا می‌آورید وآواز کلام او را گوش می‌گیرید! 019 PSA 103 021 ‌ای جمیع لشکرهای او خداوند را متبارک خوانید! و‌ای خادمان او که اراده او را بجا می‌آورید! 019 PSA 103 022 ‌ای همه کارهای خداوند او را متبارک خوانید! در همه مکان های سلطنت او. ای جان من خداوند رامتبارک بخوان! 019 PSA 104 001 ای جان من، خداوند را متبارک بخوان! ای یهوه خدای من توبی نهایت عظیم هستی! به عزت و جلال ملبس هستی. 019 PSA 104 002 خویشتن را به نور مثل ردا پوشانیده‌ای. 019 PSA 104 003 آن که غرفات خود را بر آبها بنا کرده است و ابرها رامرکب خود نموده و بر بالهای باد می‌خرامد. 019 PSA 104 004 فرشتگان خود را بادها می‌گرداند و خادمان خود را آتش مشتعل. 019 PSA 104 005 که زمین را بر اساسش استوار کرده، تا جنبش نخورد تا ابدالاباد. 019 PSA 104 006 آن رابه لجه‌ها مثل ردا پوشانیده‌ای، که آبها بر کوههاایستاده‌اند. 019 PSA 104 007 از عتاب تو می‌گریزند. از آواز رعدتو پراکنده می‌شوند. 019 PSA 104 008 به فراز کوهها برمی آیند، وبه همواریها فرود می‌آیند، به مکانی که برای آنهامهیا ساخته‌ای. 019 PSA 104 009 حدی برای آنها قرار داده‌ای که از آن نگذرند و برنگردند تا زمین را بپوشانند. 019 PSA 104 010 که چشمه‌ها را در وادیها جاری می‌سازد تا درمیان کوهها روان بشوند. 019 PSA 104 011 تمام حیوانات صحرارا سیراب می‌سازند تا گورخران تشنگی خود رافرو نشانند. 019 PSA 104 012 بر آنها مرغان هوا ساکن می‌شوند واز میان شاخه‌ها آواز خود را می‌دهند. 019 PSA 104 013 او ازغرفات خود کوهها را سیراب می‌کند و از ثمرات اعمال تو زمین سیر می‌شود. 019 PSA 104 014 نباتات را برای بهایم می‌رویاند و سبزه‌ها رابرای خدمت انسان، و نان را از زمین بیرون می‌آورد. 019 PSA 104 015 و شراب را که دل انسان را شادمان می‌کند، و چهره او را به روغن شاداب می‌سازد ودل انسان را به نان قوی می‌گرداند. 019 PSA 104 016 درختان خداوند شادابند، یعنی سروهای آزاد لبنان که غرس کرده است، 019 PSA 104 017 که در آنها مرغان آشیانهای خود را می‌گیرند و اما صنوبر خانه لق لق می‌باشد. 019 PSA 104 018 کوههای بلند برای بزهای کوهی و صخره هابرای یربوع ملجاء است. 019 PSA 104 019 ماه را برای موسمهاساخت و آفتاب مغرب خود را می‌داند. 019 PSA 104 020 تاریکی می‌سازی و شب می‌شود که در آن همه حیوانات جنگلی راه می‌روند. 019 PSA 104 021 شیربچگان برای شکار خود غرش می‌کنند و خوراک خویش را از خدا می‌جویند. 019 PSA 104 022 چون آفتاب طلوع می‌کند جمع می‌شوند و در بیشه های خودمی خوابند. 019 PSA 104 023 انسان برای عمل خود بیرون می‌آید و به جهت شغل خویش تا شامگاه. 019 PSA 104 024 ‌ای خداوند اعمال تو چه بسیار است. جمیع آنها را به حکمت کرده‌ای. زمین از دولت تو پر است. 019 PSA 104 025 و آن دریای بزرگ و وسیع الاطراف نیز که در آن حشرات از حد شماره زیاده‌اند و حیوانات خرد و بزرگ. 019 PSA 104 026 و در آن کشتیها راه می‌روند و آن لویاتان که به جهت بازی کردن در آن آفریده‌ای. 019 PSA 104 027 جمیع اینها از تو انتظارمی کشند تا خوراک آنها را در وقتش برسانی. 019 PSA 104 028 آنچه را که به آنها می‌دهی، فرا می‌گیرند. دست خود را باز می‌کنی، پس از چیزهای نیکو سیرمی شوند. 019 PSA 104 029 روی خود را می‌پوشانی پس مضطرب می‌گردند. روح آنها را قبض می‌کنی، پس می‌میرند و به خاک خود برمی گردند. 019 PSA 104 030 چون روح خود را می‌فرستی، آفریده می‌شوند و روی زمین را تازه می‌گردانی. 019 PSA 104 031 جلال خداوند تا ابدالاباد است. خداوند ازاعمال خود راضی خواهد بود. 019 PSA 104 032 که به زمین نگاه می‌کند و آن می‌لرزد. کوهها را لمس می‌کند، پس آتش فشان می‌شوند. 019 PSA 104 033 خداوند را خواهم سرایید تا زنده می‌باشم. برای خدای خود تسبیح خواهم خواند تا وجود دارم. 019 PSA 104 034 تفکر من او رالذیذ بشود و من در خداوند شادمان خواهم بود. 019 PSA 104 035 گناهکاران از زمین نابود گردند و شریران دیگر یافت نشوند. ای جان من، خداوند را متبارک بخوان! هللویاه! 019 PSA 105 001 یهوه را حمد گویید و نام او رابخوانید. اعمال او را در میان قوم هااعلام نمایید. 019 PSA 105 002 او را بسرایید برای او تسبیح بخوانید. در تمام کارهای عجیب او تفکر نمایید. 019 PSA 105 003 در نام قدوس او فخر کنید. دل طالبان خداوندشادمان باشد. 019 PSA 105 004 خداوند و قوت او را بطلبید. روی او را پیوسته طالب باشید. 019 PSA 105 005 کارهای عجیب را که او کرده است به یاد آورید. آیات او و داوریهای دهان او را. 019 PSA 105 006 ‌ای ذریت بنده او ابراهیم! ای فرزندان یعقوب، برگزیده او! 019 PSA 105 007 یهوه خدای ماست. داوریهای او در تمامی جهان است. 019 PSA 105 008 عهد خود رایاد می‌دارد تا ابدالاباد و کلامی را که بر هزاران پشت فرموده است. 019 PSA 105 009 آن عهدی را که با ابراهیم بسته و قسمی را که برای اسحاق خورده است. 019 PSA 105 010 و آن را برای یعقوب فریضه‌ای استوار ساخت و برای اسرائیل عهد جاودانی. 019 PSA 105 011 و گفت که زمین کنعان را به تو خواهم داد تا حصه میراث شماشود. 019 PSA 105 012 هنگامی که عددی معدود بودند، قلیل العدد و غربا در آنجا. 019 PSA 105 013 و از امتی تا امتی سرگردان می‌بودند و از یک مملکت تا قوم دیگر. 019 PSA 105 014 او نگذاشت که کسی بر ایشان ظلم کند بلکه پادشاهان را به‌خاطر ایشان توبیخ نمود 019 PSA 105 015 که بر مسیحان من دست مگذارید. و انبیای مرا ضررمرسانید. 019 PSA 105 016 پس قحطی را بر آن زمین خواند وتمامی قوام نان را شکست، 019 PSA 105 017 و مردی پیش روی ایشان فرستاد، یعنی یوسف را که او را به غلامی فروختند. 019 PSA 105 018 پایهای وی را به زنجیرها خستند وجان او در آهن بسته شد 019 PSA 105 019 تا وقتی که سخن اوواقع شد. و کلام خداوند او را امتحان نمود. 019 PSA 105 020 آنگاه پادشاه فرستاده، بندهای او را گشاد وسلطان قوم‌ها او را آزاد ساخت. 019 PSA 105 021 او را بر خانه خود حاکم قرار داد و مختار بر تمام مایملک خویش. 019 PSA 105 022 تا به اراده خود سروران او را بند نمایدو مشایخ او را حکمت آموزد. 019 PSA 105 023 پس اسرائیل به مصر درآمدند و یعقوب درزمین حام غربت پذیرفت. 019 PSA 105 024 و او قوم خود را به غایت بارور گردانید و ایشان را از دشمنان ایشان قوی تر ساخت. 019 PSA 105 025 لیکن دل ایشان را برگردانید تابر قوم او کینه ورزند و بر بندگان وی حیله نمایند. 019 PSA 105 026 بنده خود موسی را فرستاد و هارون را که برگزیده بود. 019 PSA 105 027 کلمات و آیات او را در میان ایشان اقامه کردند و عجایب او را در زمین حام. 019 PSA 105 028 ظلمت را فرستاد که تاریک گردید. پس به کلام او مخالفت نورزیدند. 019 PSA 105 029 آبهای ایشان را به خون مبدل ساخت و ماهیان ایشان را میرانید. 019 PSA 105 030 زمین ایشان غوکها را به ازدحام پیدا نمود، حتی درحرمهای پادشاهان ایشان. 019 PSA 105 031 او گفت و انواع مگسها پدید آمد و پشه هادر همه حدود ایشان. 019 PSA 105 032 تگرگ را به عوض باران بارانید و آتش مشتعل را در زمین ایشان. 019 PSA 105 033 موهاو انجیرهای ایشان را زد و درختان محال ایشان رابشکست. 019 PSA 105 034 او گفت و ملخ پدید آمد و کرمها ازحد شماره افزون. 019 PSA 105 035 و هر سهم را در زمین ایشان بخوردند و میوه های زمین ایشان را خوردند. 019 PSA 105 036 وجمیع نخست زادگان را در زمین ایشان زد، اوائل تمامی قوت ایشان را. 019 PSA 105 037 و ایشان را با طلا و نقره بیرون آورد که در اسباط ایشان یکی ضعیف نبود. 019 PSA 105 038 مصریان از بیرون رفتن ایشان شاد بودند زیرا که خوف ایشان بر آنها مستولی گردیده بود. 019 PSA 105 039 ابری برای پوشش گسترانید و آتشی که شامگاه روشنایی دهد. 019 PSA 105 040 سوال کردند پس سلوی برای ایشان فرستاد و ایشان را از نان آسمان سیرگردانید. 019 PSA 105 041 صخره را بشکافت و آب جاری شد؛ در جایهای خشک مثل نهر روان گردید. 019 PSA 105 042 زیراکلام مقدس خود را به یاد آورد و بنده خویش ابراهیم را. 019 PSA 105 043 و قوم خود را با شادمانی بیرون آورد و برگزیدگان خویش را با ترنم. 019 PSA 105 044 وزمینهای امتها را بدیشان داد و زحمت قوم‌ها راوارث شدند. 019 PSA 105 045 تا آنکه فرایض او را نگاه دارند وشریعت او را حفظ نمایند. هللویاه! 019 PSA 106 001 هللویاه! خداوند را حمد بگوییدزیرا که او نیکو است و رحمت او تاابدالاباد! 019 PSA 106 002 کیست که اعمال عظیم خداوند رابگوید و همه تسبیحات او را بشنواند؟ 019 PSA 106 003 خوشابحال آنانی که انصاف را نگاه دارند و آن که عدالت را در همه وقت به عمل آورد. 019 PSA 106 004 ‌ای خداوند مرا یاد کن به رضامندیی که با قوم خودمی داری و به نجات خود از من تفقد نما. 019 PSA 106 005 تاسعادت برگزیدگان تو را ببینم و به شادمانی قوم تو مسرور شوم و با میراث تو فخر نمایم. 019 PSA 106 006 با پدران خود گناه نموده‌ایم و عصیان ورزیده، شرارت کرده‌ایم. 019 PSA 106 007 پدران ما کارهای عجیب تو را در مصر نفهمیدند و کثرت رحمت تو را به یاد نیاوردند بلکه نزد دریا یعنی بحر قلزم فتنه انگیختند. 019 PSA 106 008 لیکن به‌خاطر اسم خود ایشان رانجات داد تا توانایی خود را اعلان نماید. 019 PSA 106 009 و بحرقلزم را عتاب کرد که خشک گردید. پس ایشان رادر لجه‌ها مثل بیابان رهبری فرمود. 019 PSA 106 010 و ایشان رااز دست دشمن نجات داد و از دست خصم رهایی بخشید. 019 PSA 106 011 و آب، دشمنان ایشان را پوشانید که یکی از ایشان باقی نماند. 019 PSA 106 012 آنگاه به کلام اوایمان آوردند و حمد او را سراییدند. 019 PSA 106 013 لیکن اعمال او را به زودی فراموش کردند و مشورت اورا انتظار نکشیدند. 019 PSA 106 014 بلکه شهوت‌پرستی نمودنددر بادیه؛ و خدا را امتحان کردند در هامون. 019 PSA 106 015 ومسالت ایشان را بدیشان داد. لیکن لاغری درجانهای ایشان فرستاد. 019 PSA 106 016 پس به موسی در اردو حسد بردند و به هارون، مقدس یهوه. 019 PSA 106 017 و زمین شکافته شده، داتان را فرو برد و جماعت ابیرام را پوشانید. 019 PSA 106 018 وآتش، در جماعت ایشان افروخته شده، شعله آتش شریران را سوزانید. 019 PSA 106 019 گوساله‌ای درحوریب ساختند و بتی ریخته شده را پرستش نمودند. 019 PSA 106 020 و جلال خود را تبدیل نمودند به مثال گاوی که علف می‌خورد. 019 PSA 106 021 و خدای نجات‌دهنده خود را فراموش کردند که کارهای عظیم در مصر کرده بود. 019 PSA 106 022 و اعمال عجیبه را در زمین حام و کارهای ترسناک را در بحر قلزم. 019 PSA 106 023 آنگاه گفت که ایشان را هلاک بکند. اگر برگزیده اوموسی در شکاف به حضور وی نمی ایستاد، تاغضب او را از هلاکت ایشان برگرداند. 019 PSA 106 024 و زمین مرغوب را خوار شمردند و به کلام وی ایمان نیاوردند. 019 PSA 106 025 و در خیمه های خود همهمه کردندو قول خداوند را استماع ننمودند. 019 PSA 106 026 لهذا دست خود را برایشان برافراشت، که ایشان را در صحرااز پا درآورد. 019 PSA 106 027 و ذریت ایشان را در میان امتهابیندازد و ایشان را در زمینها پراکنده کند. 019 PSA 106 028 پس به بعل فغور پیوستند و قربانی های مردگان راخوردند. 019 PSA 106 029 و به‌کارهای خود خشم او را به هیجان آوردند و وبا بر ایشان سخت آمد. 019 PSA 106 030 آنگاه فینحاس بر پا ایستاده، داوری نمود ووبا برداشته شد. 019 PSA 106 031 و این برای او به عدالت محسوب گردید، نسلا بعد نسل تا ابدالاباد. 019 PSA 106 032 واو را نزد آب مریبه غضبناک نمودند. حتی موسی را به‌خاطر ایشان آزاری عارض گردید. 019 PSA 106 033 زیراکه روح او را تلخ ساختند، تا از لبهای خود ناسزاگفت. 019 PSA 106 034 و آن قوم‌ها را هلاک نکردند، که درباره ایشان خداوند امر فرموده بود. 019 PSA 106 035 بلکه خویشتن را با امتها آمیختند و کارهای ایشان را آموختند. 019 PSA 106 036 و بتهای ایشان را پرستش نمودند تا آنکه برای ایشان دام گردید. 019 PSA 106 037 و پسران و دختران خویش رابرای دیوها قربانی گذرانیدند. 019 PSA 106 038 و خون بی‌گناه راریختند یعنی خون پسران و دختران خود را که آن را برای بتهای کنعان ذبح کردند و زمین از خون ملوث گردید. 019 PSA 106 039 و از کارهای خود نجس شدند ودر افعال خویش زناکار گردیدند. 019 PSA 106 040 لهذا خشم خداوند بر قوم خود افروخته شد و میراث خویش را مکروه داشت. 019 PSA 106 041 و ایشان را به‌دست امتها تسلیم نمود تا آنانی که از ایشان نفرت داشتند، بر ایشان حکمرانی کردند. 019 PSA 106 042 و دشمنان ایشان بر ایشان ظلم نمودند و زیر دست ایشان ذلیل گردیدند. 019 PSA 106 043 بارهای بسیار ایشان راخلاصی داد. لیکن به مشورتهای خویش براو فتنه کردند و به‌سبب گناه خویش خوار گردیدند. 019 PSA 106 044 با وجود این، بر تنگی ایشان نظر کرد، وقتی که فریاد ایشان را شنید. 019 PSA 106 045 و به‌خاطر ایشان، عهدخود را به یاد آورد و در کثرت رحمت خویش بازگشت نمود. 019 PSA 106 046 و ایشان را حرمت داد، در نظرجمیع اسیرکنندگان ایشان. 019 PSA 106 047 ‌ای یهوه خدای ما، ما را نجات ده! و ما را از میان امتها جمع کن! تا نام قدوس تو را حمد گوییم و در تسبیح تو فخرنماییم. 019 PSA 106 048 یهوه خدای اسرائیل متبارک باد از ازل تا ابدالاباد. و تمامی قوم بگویند آمین. هللویاه! 019 PSA 107 001 خداوند را حمد بگویید زیرا که اونیکو است و رحمت او باقی است تا ابدالاباد. 019 PSA 107 002 فدیه شدگان خداوند این را بگویند که ایشان را از دست دشمن فدیه داده است. 019 PSA 107 003 وایشان را از بلدان جمع کرده، از مشرق و مغرب واز شمال و جنوب. 019 PSA 107 004 در صحرا آواره شدند و دربادیه‌ای بی‌طریق و شهری برای سکونت نیافتند. 019 PSA 107 005 گرسنه و تشنه نیز شدند و جان ایشان در ایشان مستمند گردید. 019 PSA 107 006 آنگاه در تنگی خود نزدخداوند فریاد برآوردند و ایشان را از تنگیهای ایشان رهایی بخشید. 019 PSA 107 007 و ایشان را به راه مستقیم رهبری نمود، تا به شهری مسکون درآمدند. 019 PSA 107 008 پس خداوند را به‌سبب رحمتش تشکرنمایند و به‌سبب کارهای عجیب وی با بنی آدم. 019 PSA 107 009 زیرا که جان آرزومند را سیر گردانید و جان گرسنه را از چیزهای نیکو پر ساخت. 019 PSA 107 010 آنانی که در تاریکی و سایه موت نشسته بودند، که درمذلت و آهن بسته شده بودند. 019 PSA 107 011 زیرا به کلام خدامخالفت نمودند و به نصیحت حضرت اعلی اهانت کردند. 019 PSA 107 012 و او دل ایشان را به مشقت ذلیل ساخت. بلغزیدند و مدد کننده‌ای نبود. 019 PSA 107 013 آنگاه در تنگی خود نزد خداوند فریاد برآوردند وایشان را از تنگیهای ایشان رهایی بخشید. 019 PSA 107 014 ایشان را از تاریکی و سایه موت بیرون آورد وبندهای ایشان را بگسست. 019 PSA 107 015 پس خداوند را به‌سبب رحمتش تشکرنمایند و به‌سبب کارهای عجیب او با بنی آدم. 019 PSA 107 016 زیرا که دروازه های برنجین را شکسته، وبندهای آهنین را پاره کرده است. 019 PSA 107 017 احمقان به‌سبب طریق شریرانه خود و به‌سبب گناهان خویش، خود را ذلیل ساختند. 019 PSA 107 018 جان ایشان هرقسم خوراک را مکروه داشت و به دروازه های موت نزدیک شدند. 019 PSA 107 019 آنگاه در تنگی خود نزدخداوند فریاد برآوردند و ایشان را از تنگیهای ایشان رهایی بخشید. 019 PSA 107 020 کلام خود را فرستاده، ایشان را شفا بخشید و ایشان را از هلاکتهای ایشان رهانید. 019 PSA 107 021 پس خداوند را به‌سبب رحمتش تشکرنمایند و به‌سبب کارهای عجیب او با بنی آدم. 019 PSA 107 022 و قربانی های تشکر را بگذرانند و اعمال وی رابه ترنم ذکر کنند. 019 PSA 107 023 آنانی که در کشتیها به دریارفتند، و در آبهای کثیر شغل کردند. 019 PSA 107 024 اینان کارهای خداوند را دیدند و اعمال عجیب او را درلجه‌ها. 019 PSA 107 025 او گفت پس باد تند را وزانید و امواج آن را برافراشت. 019 PSA 107 026 به آسمانها بالا رفتند و به لجه‌ها فرود شدند و جان ایشان از سخنی گداخته گردید. 019 PSA 107 027 سرگردان گشته، مثل مستان افتان وخیزان شدند و عقل ایشان تمام حیران گردید. 019 PSA 107 028 آنگاه در تنگی خود نزد خداوند فریادبرآوردند و ایشان را از تنگیهای ایشان رهایی بخشید. 019 PSA 107 029 طوفان را به آرامی ساکت ساخت که موجهایش ساکن گردید. 019 PSA 107 030 پس مسرور شدندزیرا که آسایش یافتند و ایشان را به بندر مرادایشان رسانید. 019 PSA 107 031 پس خداوند را به‌سبب رحمتش تشکرنمایند و به‌سبب کارهای عجیب او با بنی آدم. 019 PSA 107 032 و او را در مجمع قوم متعال بخوانند و درمجلس مشایخ او را تسبیح بگویند. 019 PSA 107 033 او نهرها رابه بادیه مبدل کرد و چشمه های آب را به زمین تشنه. 019 PSA 107 034 و زمین بارور را نیز به شوره زار، به‌سبب شرارت ساکنان آن. 019 PSA 107 035 بادیه را به دریاچه آب مبدل کرد و زمین خشک را به چشمه های آب. 019 PSA 107 036 و گرسنگان را در آنجا ساکن ساخت تا شهری برای سکونت بنا نمودند. 019 PSA 107 037 و مزرعه‌ها کاشتند وتاکستانها غرس نمودند و حاصل غله به عمل آوردند. 019 PSA 107 038 و ایشان را برکت داد تا به غایت کثیرشدند و بهایم ایشان را نگذارد کم شوند. 019 PSA 107 039 و بازکم گشتند و ذلیل شدند، از ظلم و شقاوت و حزن. 019 PSA 107 040 ذلت را بر روسا می‌ریزد و ایشان را در بادیه‌ای که راه ندارد آواره می‌سازد. 019 PSA 107 041 اما مسکین را ازمشقتش برمی افروزد و قبیله‌ها را مثل گله هابرایش پیدا می‌کند. 019 PSA 107 042 صالحان این را دیده، شادمان می‌شوند و تمامی شرارت دهان خود راخواهد بست. 019 PSA 107 043 کیست خردمند تا بدین چیزهاتفکر نماید؟ که ایشان رحمت های خداوند راخواهند فهمید. 019 PSA 108 001 سرود و مزمور داود ای خدا دل من مستحکم است. من خواهم سرایید و ترنم خواهم نمودو جلال من نیز. 019 PSA 108 002 ‌ای عود و بربط بیدار شوید! من نیز در سحرگاه بیدار خواهم شد. 019 PSA 108 003 ‌ای خداوند، تو را در میان قوم‌ها حمد خواهم گفت و در میان طایفه‌ها تو را خواهم سرایید. 019 PSA 108 004 زیرا که رحمت توعظیم است، فوق آسمانها! و راستی تو تا افلاک می‌رسد! 019 PSA 108 005 ‌ای خدا، بر فوق آسمانها متعال باش وجلال تو بر تمامی زمین! 019 PSA 108 006 تا محبوبان تو خلاصی یابند. به‌دست راست خود نجات ده و مرا اجابت فرما. 019 PSA 108 007 خدا در قدوسیت خود سخن گفته است، پس وجد خواهم نمود. شکیم را تقسیم می‌کنم و وادی سکوت را خواهم پیمود. 019 PSA 108 008 جلعاد از آن من است و منسی از آن من. و افرایم خود سر من. ویهودا عصای سلطنت من. 019 PSA 108 009 موآب ظرف شست وشوی من است، و بر ادوم نعلین خود را خواهم‌انداخت و بر فلسطین فخر خواهم نمود. 019 PSA 108 010 کیست که مرا به شهر حصین درآورد؟ کیست که مرا به ادوم رهبری نماید؟ 019 PSA 108 011 آیا نه تو‌ای خداکه ما را ترک کرده‌ای؟ و تو‌ای خدا که بالشکرهای ما بیرون نمی آیی؟ 019 PSA 108 012 ما را بر دشمن امداد فرما، زیرا که مدد انسان باطل است. 019 PSA 108 013 درخدا با شجاعت کار خواهیم کرد و او دشمنان مارا پایمال خواهد نمود. 019 PSA 109 001 برای سالار مغنیان. مزمور داودای خدای تسبیح من، خاموش مباش! 019 PSA 109 002 زیرا که دهان شرارت ودهان فریب را بر من گشوده‌اند، و به زبان دروغ برمن سخن گفته‌اند. 019 PSA 109 003 به سخنان کینه مرا احاطه کرده‌اند و بی‌سبب با من جنگ نموده‌اند. 019 PSA 109 004 به عوض محبت من، با من مخالفت می‌کنند، و اما من دعا. 019 PSA 109 005 و به عوض نیکویی به من بدی کرده‌اند. و به عوض محبت، عداوت نموده. 019 PSA 109 006 مردی شریر را براو بگمار، و دشمن به‌دست راست او بایستد. 019 PSA 109 007 هنگامی که در محاکمه بیاید، خطا کار بیرون آیدو دعای او گناه بشود. 019 PSA 109 008 ایام عمرش کم شود ومنصب او را دیگری ضبط نماید. 019 PSA 109 009 فرزندان اویتیم بشوند و زوجه وی بیوه گردد. 019 PSA 109 010 و فرزندان او آواره شده، گدایی بکنند و از خرابه های خودقوت را بجویند. 019 PSA 109 011 طلبکار تمامی مایملک او را ضبط نماید و اجنبیان محنت او را تاراج کنند. 019 PSA 109 012 کسی نباشد که بر او رحمت کند و بر یتیمان وی احدی رافت ننماید. 019 PSA 109 013 ذریت وی منقطع گردند و در طبقه بعد نام ایشان محو شود. 019 PSA 109 014 عصیان پدرانش نزد خداوند به یاد آورده شودو گناه مادرش محو نگردد. 019 PSA 109 015 و آنها در مد نظرخداوند دائم بماند تا یادگاری ایشان را از زمین ببرد. 019 PSA 109 016 زیرا که رحمت نمودن را به یاد نیاورد، بلکه بر فقیر و مسکین جفا کرد و بر شکسته دل تااو را به قتل رساند. 019 PSA 109 017 چون که لعنت را دوست می‌داشت بدو رسیده و چون که برکت رانمی خواست، از او دور شده است. 019 PSA 109 018 و لعنت رامثل ردای خود در بر‌گرفت و مثل آب به شکمش درآمد و مثل روغن در استخوانهای وی. 019 PSA 109 019 پس مثل جامه‌ای که او را می‌پوشاند، و چون کمربندی که به آن همیشه بسته می‌شود، خواهدبود. 019 PSA 109 020 این است اجرت مخالفانم از جانب خداوند و برای آنانی که بر جان من بدی می‌گویند. 019 PSA 109 021 اما تو‌ای یهوه خداوند به‌خاطر نام خود بامن عمل نما؛ چون که رحمت تو نیکوست، مراخلاصی ده. 019 PSA 109 022 زیرا که من فقیر و مسکین هستم ودل من در اندرونم مجروح است. 019 PSA 109 023 مثل سایه‌ای که در زوال باشد رفته‌ام و مثل ملخ رانده شده‌ام. 019 PSA 109 024 زانوهایم از روزه داشتن می‌لرزد و گوشتم ازفربهی کاهیده می‌شود. 019 PSA 109 025 و من نزد ایشان عارگردیده‌ام. چون مرا می‌بینند سر خود رامی جنبانند. 019 PSA 109 026 ‌ای یهوه خدای من مرا اعانت فرما، و به حسب رحمت خود مرا نجات ده، 019 PSA 109 027 تا بدانند که این است دست تو، و تو‌ای خداوند این را کرده‌ای. 019 PSA 109 028 ایشان لعنت بکنند، اما تو برکت بده. ایشان برخیزند و خجل گردند و اما بنده توشادمان شود. 019 PSA 109 029 جفا کنندگانم به رسوایی ملبس شوند و خجالت خویش را مثل ردا بپوشند. 019 PSA 109 030 خداوند را به زبان خود بسیار تشکر خواهم کرد و او را در جماعت کثیر حمد خواهم گفت. 019 PSA 109 031 زیرا که به‌دست راست مسکین خواهد ایستادتا او را از آنانی که بر جان او فتوا می‌دهندبرهاند. 019 PSA 110 001 مزمور داود یهوه به خداوند من گفت: «به‌دست راست من بنشین تا دشمنانت را پای انداز تو سازم.» 019 PSA 110 002 خداوند عصای قوت تو را ازصهیون خواهد فرستاد. در میان دشمنان خودحکمرانی کن. 019 PSA 110 003 قوم تو در روز قوت تو، هدایای تبرعی می‌باشند. در زینتهای قدوسیت، شبنم جوانی تو از رحم صحرگاه برای توست. 019 PSA 110 004 خداوند قسم خورده است و پشیمان نخواهدشد که «تو کاهن هستی تا ابدالاباد، به رتبه ملکیصدق.» 019 PSA 110 005 خداوند که به‌دست راست توست؛ در روز غضب خود پادشاهان را شکست خواهد داد. 019 PSA 110 006 در میان امتها داوری خواهد کرد. از لاشها پر خواهد ساخت و سر آنها را درزمین وسیع خواهد کوبید. 019 PSA 110 007 از نهر سر راه خواهد نوشید. بنابراین سر خود را بر‌خواهدافراشت. 019 PSA 111 001 هللویاه! خداوند را به تمامی دل حمد خواهم گفت، در مجلس راستان و در جماعت. 019 PSA 111 002 کارهای خداوند عظیم است، و همگانی که به آنها رغبت دارند در آنهاتفتیش می‌کنند. 019 PSA 111 003 کار او جلال و کبریایی است وعدالت وی پایدار تا ابدالاباد. 019 PSA 111 004 یادگاری برای کارهای عجیب خود ساخته است. خداوند کریم و رحیم است. 019 PSA 111 005 ترسندگان خود را رزقی نیکوداده است. عهد خویش را به یاد خواهد داشت تاابدالاباد. 019 PSA 111 006 قوت اعمال خود را برای قوم خودبیان کرده است تا میراث امتها را بدیشان عطافرماید. 019 PSA 111 007 کارهای دستهایش راستی و انصاف است و جمیع فرایض وی امین. 019 PSA 111 008 آنها پایدار است تا ابدالاباد. در راستی و استقامت کرده شده. 019 PSA 111 009 فدیه‌ای برای قوم خود فرستاد و عهد خویش راتا ابد امر فرمود. نام او قدوس و مهیب است. 019 PSA 111 010 ترس خداوند ابتدای حکمت است. همه عاملین آنها را خردمندی نیکو است. حمد اوپایدار است تا ابدالاباد. 019 PSA 112 001 هللویاه! خوشابحال کسی‌که ازخداوند می‌ترسد و در وصایای اوبسیار رغبت دارد. 019 PSA 112 002 ذریتش در زمین زورآورخواهند بود. طبقه راستان مبارک خواهند شد. 019 PSA 112 003 توانگری و دولت در خانه او خواهد بود وعدالتش تا به ابد پایدار است. 019 PSA 112 004 نور برای راستان در تاریکی طلوع می‌کند. او کریم و رحیم و عادل است. 019 PSA 112 005 فرخنده است شخصی که رئوف و قرض دهنده باشد. او کارهای خود را به انصاف استوارمی دارد. 019 PSA 112 006 زیرا که تا به ابد جنبش نخواهد خورد. مرد عادل تا به ابد مذکور خواهد بود. 019 PSA 112 007 از خبر بدنخواهد ترسید. دل او پایدار است و بر خداوندتوکل دارد. 019 PSA 112 008 دل او استوار است و نخواهد ترسیدتا آرزوی خویش را بر دشمنان خود ببیند. 019 PSA 112 009 بذل نموده، به فقرا بخشیده است؛ عدالتش تا به ابدپایدار است. شاخ او با عزت افراشته خواهد شد. 019 PSA 112 010 شریر این را دیده، غضبناک خواهد شد. دندانهای خود را فشرده، گداخته خواهد گشت. آرزوی شریران زایل خواهد گردید. 019 PSA 113 001 هللویاه! ای بندگان خداوند، تسبیح بخوانید. نام خداوند را تسبیح بخوانید. 019 PSA 113 002 نام خداوند متبارک باد، از الان تاابدالاباد. 019 PSA 113 003 از مطلع آفتاب تا مغرب آن، نام خداوند را تسبیح خوانده شود. 019 PSA 113 004 خداوند برجمیع امتها متعال است و جلال وی فوق آسمانها. 019 PSA 113 005 کیست مانند یهوه خدای ما که بر اعلی علیین نشسته است؟ 019 PSA 113 006 و متواضع می‌شود تا نظرنماید بر آسمانها و بر زمین. 019 PSA 113 007 که مسکین را ازخاک برمی دارد و فقیر را از مزبله برمی افرازد. 019 PSA 113 008 تااو را با بزرگان بنشاند یعنی با بزرگان قوم خویش. 019 PSA 113 009 زن نازاد را خانه نشین می‌سازد و مادر فرحناک فرزندان. هللویاه! 019 PSA 114 001 وقتی که اسرائیل از مصر بیرون آمدند، و خاندان یعقوب از قوم اجنبی زبان، 019 PSA 114 002 یهودا مقدس او بود و اسرائیل محل سلطنت وی. 019 PSA 114 003 دریا این را بدید و گریخت واردن به عقب برگشت. 019 PSA 114 004 کوهها مثل قوچها به جستن درآمدند و تلها مثل بره های گله. 019 PSA 114 005 ‌ای دریاتو را چه شد که گریختی؟ و‌ای اردن که به عقب برگشتی؟ 019 PSA 114 006 ‌ای کوهها که مثل قوچها به جستن درآمدید و‌ای تلها که مثل بره های گله. 019 PSA 114 007 ‌ای زمین از حضور خداوند متزلزل شو و از حضور خدای یعقوب. 019 PSA 114 008 که صخره را دریاچه آب گردانید وسنگ خارا را چشمه آب. 019 PSA 115 001 ما را نی، ای خداوند! ما را نی، بلکه نام خود را جلال ده! به‌سبب رحمتت و به‌سبب راستی خویش. 019 PSA 115 002 امتها چرابگویند که «خدای ایشان الان کجاست؟» 019 PSA 115 003 اماخدای ما در آسمانهاست. آنچه را که اراده نموده به عمل آورده است. 019 PSA 115 004 بتهای ایشان نقره وطلاست، از صنعت دستهای انسان. 019 PSA 115 005 آنها را دهان است و سخن نمی گویند. آنها را چشمهاست ونمی بینند. 019 PSA 115 006 آنها را گوشهاست و نمی شنوند. آنهارا بینی است و نمی بویند. 019 PSA 115 007 دستها دارند و لمس نمی کنند. و پایها و راه نمی روند. و به گلوی خودتنطق نمی نمایند. 019 PSA 115 008 سازندگان آنها مثل آنهاهستند، و هر‌که بر آنها توکل دارد. 019 PSA 115 009 ‌ای اسرائیل بر خداوند توکل نما. او معاون وسپر ایشان است. 019 PSA 115 010 ‌ای خاندان هارون بر خداوندتوکل نمایید. او معاون و سپر ایشان است. 019 PSA 115 011 ‌ای ترسندگان خداوند، بر خداوند توکل نمایید. او معاون و سپر ایشان است. 019 PSA 115 012 خداوند ما را به یادآورده، برکت می‌دهد. خاندان اسرائیل را برکت خواهد داد و خاندان هارون را برکت خواهد داد. 019 PSA 115 013 ترسندگان خداوند را برکت خواهد داد، چه کوچک و چه بزرگ. 019 PSA 115 014 خداوند شما را ترقی خواهد داد، شما و فرزندان شما را. 019 PSA 115 015 شمامبارک خداوند هستید که آسمان و زمین را آفرید. 019 PSA 115 016 آسمانها، آسمانهای خداوند است و اما زمین را به بنی آدم عطا فرمود. 019 PSA 115 017 مردگان نیستند که یاه را تسبیح می‌خوانند؛ و نه آنانی که به خاموشی فرو می‌روند. 019 PSA 115 018 لیکن ما یاه را متبارک خواهیم خواند، از الان و تا ابدالاباد. هللویاه! 019 PSA 116 001 خداوند را محبت می‌نمایم زیرا که آواز من و تضرع مرا شنیده است. 019 PSA 116 002 زیرا که گوش خود را به من فرا داشته است، پس مدت حیات خود، او را خواهم خواند. 019 PSA 116 003 ریسمان های موت مرا احاطه کرد و تنگیهای هاویه مرا دریافت، تنگی و غم پیدا کردم. (Sheol h7585) 019 PSA 116 004 آنگاه نام خداوند را خواندم. آه‌ای خداوند جان مرارهایی ده! 019 PSA 116 005 خداوند رئوف و عادل است و خدای ما رحیم است. 019 PSA 116 006 خداوند ساده دلان را محافظت می‌کند. ذلیل بودم و مرا نجات داد. 019 PSA 116 007 ‌ای جان من به آرامی خود برگرد، زیراخداوند به تو احسان نموده است. 019 PSA 116 008 زیرا که جان مرا از موت خلاصی دادی و چشمانم را از اشک و پایهایم را از لغزیدن. 019 PSA 116 009 به حضور خداوند سالک خواهم بود، در زمین زندگان. 019 PSA 116 010 ایمان آوردم پس سخن گفتم. من بسیار مستمند شدم. 019 PSA 116 011 درپریشانی خود گفتم که «جمیع آدمیان دروغ گویند.» 019 PSA 116 012 خداوند را چه ادا کنم، برای همه احسانهایی که به من نموده است؟ 019 PSA 116 013 پیاله نجات را خواهم گرفت و نام خداوند را خواهم خواند. 019 PSA 116 014 نذرهای خود را به خداوند ادا خواهم کرد، به حضور تمامی قوم او. 019 PSA 116 015 موت مقدسان خداونددر نظر وی گرانبها است. 019 PSA 116 016 آه‌ای خداوند، من بنده تو هستم! من بنده تو و پسر کنیز تو هستم. بندهای مرا گشوده‌ای! 019 PSA 116 017 قربانی های تشکر نزدتو خواهم گذرانید و نام خداوند را خواهم خواند. 019 PSA 116 018 نذرهای خود را به خداوند ادا خواهم کرد، به حضور تمامی قوم وی، 019 PSA 116 019 در صحن های خانه خداوند، در اندرون تو‌ای اورشلیم. هللویاه! 019 PSA 117 001 ای جمیع امتها خداوند را تسبیح بخوانید! ای تمامی قبایل! او راحمد گویید! 019 PSA 117 002 زیرا که رحمت او بر ما عظیم است و راستی خداوند تا ابدالاباد. هللویاه! 019 PSA 118 001 خداوند را حمد گویید زیرا که نیکوست و رحمت او تا ابدالاباداست. 019 PSA 118 002 اسرائیل بگویند که «رحمت او تا ابدالاباداست.» 019 PSA 118 003 خاندان هارون بگویند که «رحمت او تاابدالاباد است.» 019 PSA 118 004 ترسندگان خداوند بگویند که «رحمت او تا ابدالاباد است.» 019 PSA 118 005 در تنگی یاه را خواندم. یاه مرا اجابت فرموده، در جای وسیع آورد. 019 PSA 118 006 خداوند با من است، پس نخواهم ترسید. انسان به من چه تواندکرد؟ 019 PSA 118 007 خداوند برایم از مددکاران من است. پس من بر نفرت کنندگان خود آرزوی خویش راخواهم دید. 019 PSA 118 008 به خداوند پناه بردن بهتر است ازتوکل نمودن بر آدمیان. 019 PSA 118 009 به خداوند پناه بردن بهتراست از توکل نمودن بر امیران. 019 PSA 118 010 جمیع امتها مرااحاطه کردند، لیکن به نام خداوند ایشان را هلاک خواهم کرد. 019 PSA 118 011 مرا احاطه کردند و دور مراگرفتند، لیکن به نام خداوند ایشان را هلاک خواهم کرد. 019 PSA 118 012 مثل زنبورها مرا احاطه کردند ومثل آتش خارها خاموش شدند. زیرا که به نام خداوند ایشان را هلاک خواهم کرد. 019 PSA 118 013 بر من سخت هجوم آوردی تا بیفتم، لیکن خداوند مرااعانت نمود. 019 PSA 118 014 خداوند قوت و سرود من است ونجات من شده است. 019 PSA 118 015 آواز ترنم و نجات درخیمه های عادلان است. دست راست خداوند باشجاعت عمل می‌کند. 019 PSA 118 016 دست راست خداوندمتعال است. دست راست خداوند با شجاعت عمل می‌کند. 019 PSA 118 017 نمی میرم بلکه زیست خواهم کرد و کارهای یاه را ذکر خواهم نمود. 019 PSA 118 018 یاه مرابه شدت تنبیه نموده، لیکن مرا به موت نسپرده است. 019 PSA 118 019 دروازه های عدالت را برای من بگشایید! به آنها داخل شده، یاه را حمد خواهم گفت. 019 PSA 118 020 دروازه خداوند این است. عادلان بدان داخل خواهند شد. 019 PSA 118 021 تو را حمد می‌گویم زیرا که مرااجابت فرموده و نجات من شده‌ای. 019 PSA 118 022 سنگی راکه معماران رد کردند، همان سر زاویه شده است. 019 PSA 118 023 این از جانب خداوند شده و در نظر ما عجیب است. 019 PSA 118 024 این است روزی که خداوند ظاهر کرده است. درآن وجد و شادی خواهیم نمود. 019 PSA 118 025 آه‌ای خداوند نجات ببخش! آه‌ای خداوند سعادت عطا فرما! 019 PSA 118 026 متبارک باد او که به نام خداوندمی آید. شما را از خانه خداوند برکت می‌دهیم. 019 PSA 118 027 یهوه خدایی است که ما را روشن ساخته است. ذبیحه را به ریسمانها بر شاخهای قربانگاه ببندید. 019 PSA 118 028 تو خدای من هستی تو، پس تو را حمدمی گویم. خدای من، تو را متعال خواهم خواند. 019 PSA 118 029 خداوند را حمد گویید زیرا که نیکوست ورحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 119 001 ا خوشا‌به‌حال کاملان طریق که به شریعت خداوند سالکند. 019 PSA 119 002 خوشا‌به‌حال آنانی که شهادات او را حفظ می‌کنند و به تمامی دل او را می‌طلبند. 019 PSA 119 003 کج روی نیز نمی کنندو به طریق های وی سلوک می‌نمایند. 019 PSA 119 004 تووصایای خود را امر فرموده‌ای تا آنها را تمام نگاه داریم. 019 PSA 119 005 کاش که راههای من مستحکم شودتا فرایض تو را حفظ کنم. 019 PSA 119 006 آنگاه خجل نخواهم شد چون تمام اوامر تو را در مد نظر خود دارم. 019 PSA 119 007 تو را به راستی دل حمد خواهم گفت چون داوریهای عدالت تو را آموخته شوم. 019 PSA 119 008 فرایض تورا نگاه می‌دارم. مرا بالکلیه ترک منما. 019 PSA 119 009 به چه چیز مرد جوان راه خود را پاک می‌سازد؟ به نگاه داشتنش موافق کلام تو. 019 PSA 119 010 به تمامی دل تو را طلبیدم. مگذار که از اوامر توگمراه شوم. 019 PSA 119 011 کلام تو را در دل خود مخفی داشتم که مبادا به تو گناه ورزم. 019 PSA 119 012 ‌ای خداوند تومتبارک هستی فرایض خود را به من بیاموز. 019 PSA 119 013 به لب های خود بیان کردم تمامی داوری های دهان تو را. 019 PSA 119 014 در طریق شهادات تو شادمانم. 019 PSA 119 015 چنانکه در هر قسم توانگری، در وصایای توتفکر می‌کنم و به طریق های تو نگران خواهم بود. 019 PSA 119 016 از فرایض تو لذت می‌برم، پس کلام تو رافراموش نخواهم کرد. 019 PSA 119 017 به بنده خود احسان بنما تا زنده شوم و کلام تو را حفظ نمایم. 019 PSA 119 018 چشمان مرا بگشا تا ازشریعت تو چیزهای عجیب بینم. 019 PSA 119 019 من در زمین غریب هستم. اوامر خود را از من مخفی مدار. 019 PSA 119 020 جان من شکسته می‌شود از اشتیاق داوریهای تو در هر وقت. 019 PSA 119 021 متکبران ملعون را توبیخ نمودی، که از اوامر تو گمراه می‌شوند. 019 PSA 119 022 ننگ ورسوایی را از من بگردان، زیرا که شهادات تو راحفظ کرده‌ام. 019 PSA 119 023 سروران نیز نشسته، به ضد من سخن‌گفتند. لیکن بنده تو در فرایض تو تفکرمی کند. 019 PSA 119 024 شهادات تو نیز ابتهاج من و مشورت دهندگان من بوده‌اند. 019 PSA 119 025 جان من به خاک چسبیده است. مرا موافق کلام خود زنده ساز. 019 PSA 119 026 راههای خود را ذکر کردم و مرا اجابت نمودی. پس فرایض خویش را به من بیاموز. 019 PSA 119 027 طریق وصایای خود را به من بفهمان و در کارهای عجیب تو تفکر خواهم نمود. 019 PSA 119 028 جان من از حزن گداخته می‌شود. مرا موافق کلام خود برپا بدار. 019 PSA 119 029 راه دروغ را از من دور کن و شریعت خود را به من عنایت فرما. 019 PSA 119 030 طریق راستی رااختیار کردم و داوریهای تو را پیش خود گذاشتم. 019 PSA 119 031 به شهادات تو چسبیدم. ای خداوند مرا خجل مساز. 019 PSA 119 032 در طریق اوامر تو دوان خواهم رفت، وقتی که دل مرا وسعت دادی. 019 PSA 119 033 ‌ای خداوند طریق فرایض خود را به من بیاموز. پس آنها را تا به آخر نگاه خواهم داشت. 019 PSA 119 034 مرا فهم بده و شریعت تو را نگاه خواهم داشت و آن را به تمامی دل خود حفظ خواهم نمود. 019 PSA 119 035 مرا در سبیل اوامر خود سالک گردان زیرا که درآن رغبت دارم. 019 PSA 119 036 دل مرا به شهادات خود مایل گردان و نه به سوی طمع. 019 PSA 119 037 چشمانم را از دیدن بطالت برگردان و در طریق خود مرا زنده ساز. 019 PSA 119 038 کلام خود را بر بنده خویش استوار کن، که به ترس تو سپرده شده است. 019 PSA 119 039 ننگ مرا که از آن می‌ترسم از من دور کن زیرا که داوریهای تو نیکواست. 019 PSA 119 040 هان به وصایای تو اشتیاق دارم. به حسب عدالت خود مرا زنده ساز. 019 PSA 119 041 ‌ای خداوند رحمهای تو به من برسد ونجات تو به حسب کلام تو. 019 PSA 119 042 تا بتوانم ملامت کننده خود را جواب دهم زیرا بر کلام تو توکل دارم. 019 PSA 119 043 و کلام راستی را از دهانم بالکل مگیرزیرا که به داوریهای تو امیدوارم 019 PSA 119 044 و شریعت تورا دائم نگاه خواهم داشت تا ابدالاباد. 019 PSA 119 045 و به آزادی راه خواهم رفت زیرا که وصایای تو را طلبیده‌ام. 019 PSA 119 046 و در شهادات تو به حضور پادشاهان سخن خواهم گفت و خجل نخواهم شد. 019 PSA 119 047 و ازوصایای تو تلذذ خواهم یافت که آنها را دوست می‌دارم. 019 PSA 119 048 و دستهای خود را به اوامر تو که دوست می‌دارم بر خواهم افراشت و در فرایض تو تفکر خواهم نمود. 019 PSA 119 049 کلام خود را با بنده خویش به یاد آور که مرا بر آن امیدوار گردانیدی. 019 PSA 119 050 این در مصیبتم تسلی من است زیرا قول تو مرا زنده ساخت. 019 PSA 119 051 متکبران مرا بسیار استهزا کردند، لیکن ازشریعت تو رو نگردانیدم. 019 PSA 119 052 ‌ای خداوندداوریهای تو را از قدیم به یاد آوردم و خویشتن راتسلی دادم. 019 PSA 119 053 حدت خشم مرا در‌گرفته است، به‌سبب شریرانی که شریعت تو را ترک کرده‌اند. 019 PSA 119 054 فرایض تو سرودهای من گردید، در خانه غربت من. 019 PSA 119 055 ‌ای خداوند نام تو را در شب به یادآوردم و شریعت تو را نگاه داشتم. 019 PSA 119 056 این بهره من گردید، زیرا که وصایای تو را نگاه داشتم. 019 PSA 119 057 خداوند نصیب من است. گفتم که کلام تو رانگاه خواهم داشت. 019 PSA 119 058 رضامندی تو را به تمامی دل خود طلبیدم. به حسب کلام خود بر من رحم فرما. 019 PSA 119 059 در راههای خود تفکر کردم و پایهای خود را به شهادات تو مایل ساختم. 019 PSA 119 060 شتابیدم ودرنگ نکردم تا اوامر تو را نگاه دارم. 019 PSA 119 061 ریسمانهای شریران مرا احاطه کرد، لیکن شریعت تو را فراموش نکردم. 019 PSA 119 062 در نصف شب برخاستم تا تو را حمد گویم برای داوریهای عدالت تو. 019 PSA 119 063 من همه ترسندگانت را رفیق هستم، و آنانی را که وصایای تو را نگاه می‌دارند. 019 PSA 119 064 ‌ای خداوند زمین از رحمت تو پر است. فرایض خودرا به من بیاموز. 019 PSA 119 065 با بنده خود احسان نمودی، ای خداوندموافق کلام خویش. 019 PSA 119 066 خردمندی نیکو و معرفت را به من بیاموز زیرا که به اوامر تو ایمان آوردم. 019 PSA 119 067 قبل از آنکه مصیبت را ببینم من گمراه شدم لیکن الان کلام تو را نگاه داشتم. 019 PSA 119 068 تو نیکو هستی و نیکویی می‌کنی. فرایض خود را به من بیاموز. 019 PSA 119 069 متکبران بر من دروغ بستند. و اما من به تمامی دل وصایای تو را نگاه داشتم. 019 PSA 119 070 دل ایشان مثل پیه فربه است. و اما من در شریعت تو تلذذمی یابم. 019 PSA 119 071 مرا نیکو است که مصیبت را دیدم، تافرایض تو را بیاموزم. 019 PSA 119 072 شریعت دهان تو برای من بهتر است از هزاران طلا و نقره. 019 PSA 119 073 دستهای تو مرا ساخته و آفریده است. مرافهیم گردان تا اوامر تو را بیاموزم. 019 PSA 119 074 ترسندگان توچون مرا بینند شادمان گردند زیرا به کلام توامیدوار هستم. 019 PSA 119 075 ‌ای خداوند دانسته‌ام که داوریهای تو عدل است، و بر‌حق مرا مصیبت داده‌ای. 019 PSA 119 076 پس رحمت تو برای تسلی من بشود، موافق کلام تو با بنده خویش. 019 PSA 119 077 رحمت های توبه من برسد تا زنده شوم زیرا که شریعت تو تلذذمن است. 019 PSA 119 078 متکبران خجل شوند زیرا به دروغ مرا اذیت رسانیدند. و اما من در وصایای تو تفکرمی کنم. 019 PSA 119 079 ترسندگان تو به من رجوع کنند و آنانی که شهادات تو را می‌دانند. 019 PSA 119 080 دل من در فرایض تو کامل شود، تا خجل نشوم. 019 PSA 119 081 جان من برای نجات تو کاهیده می‌شود. لیکن به کلام تو امیدوار هستم. 019 PSA 119 082 چشمان من برای کلام تو تار گردیده است و می‌گویم کی مراتسلی خواهی داد. 019 PSA 119 083 زیرا که مثل مشک در دودگردیده‌ام. لیکن فرایض تو را فراموش نکرده‌ام. 019 PSA 119 084 چند است روزهای بنده تو؟ و کی بر جفاکنندگانم داوری خواهی نمود؟ 019 PSA 119 085 متکبران برای من حفره‌ها زدند زیرا که موافق شریعت تونیستند. 019 PSA 119 086 تمامی اوامر تو امین است. بر من ناحق جفا کردند. پس مرا امداد فرما. 019 PSA 119 087 نزدیک بود که مرا از زمین نابود سازند. اما من وصایای تو را ترک نکردم. 019 PSA 119 088 به حسب رحمت خود مرا زنده ساز تاشهادات دهان تو را نگاه دارم. 019 PSA 119 089 ‌ای خداوند کلام تو تا ابدالاباد در آسمانهاپایدار است. 019 PSA 119 090 امانت تو نسلا بعد نسل است. زمین را آفریده‌ای و پایدار می‌ماند. 019 PSA 119 091 برای داوریهای تو تا امروز ایستاده‌اند زیرا که همه بنده تو هستند. 019 PSA 119 092 اگر شریعت تو تلذذ من نمی بود، هرآینه در مذلت خود هلاک می‌شدم. 019 PSA 119 093 وصایای تو را تا به ابد فراموش نخواهم کردزیرا به آنها مرا زنده ساخته‌ای. 019 PSA 119 094 من از آن توهستم مرا نجات ده زیرا که وصایای تو را طلبیدم. 019 PSA 119 095 شریران برای من انتظار کشیدند تا مرا هلاک کنند. لیکن در شهادات تو تامل می‌کنم. 019 PSA 119 096 برای هر کمالی انتهایی دیدم، لیکن حکم تو بی‌نهایت وسیع است. 019 PSA 119 097 شریعت تو را چقدر دوست می‌دارم. 019 PSA 119 098 اوامر تو مرا ازدشمنانم حکیم تر ساخته است زیرا که همیشه نزد من می‌باشد. 019 PSA 119 099 از جمیع معلمان خود فهیم ترشدم زیرا که شهادات تو تفکر من است. 019 PSA 119 100 ازمشایخ خردمندتر شدم زیرا که وصایای تو رانگاه داشتم. 019 PSA 119 101 پایهای خود را از هر راه بد نگاه داشتم تا آن که کلام تو را حفظ کنم. 019 PSA 119 102 ازداوریهای تو رو برنگردانیدم، زیرا که تو مرا تعلیم دادی. 019 PSA 119 103 کلام تو به مذاق من چه شیرین است وبه دهانم از عسل شیرین تر. 019 PSA 119 104 از وصایای توفطانت را تحصیل کردم. بنابراین هر راه دروغ رامکروه می‌دارم. 019 PSA 119 105 کلام تو برای پایهای من چراغ، و برای راههای من نور است. 019 PSA 119 106 قسم خوردم و آن راوفا خواهم نمود که داوریهای عدالت تو را نگاه خواهم داشت. 019 PSA 119 107 بسیار ذلیل شده‌ام. ای خداوند، موافق کلام خود مرا زنده ساز! 019 PSA 119 108 ‌ای خداوند هدایای تبرعی دهان مرا منظور فرما وداوریهای خود را به من بیاموز. 019 PSA 119 109 جان من همیشه در کف من است، لیکن شریعت تو رافراموش نمی کنم. 019 PSA 119 110 شریران برای من دام گذاشته‌اند، اما از وصایای تو گمراه نشدم. 019 PSA 119 111 شهادات تو را تا به ابد میراث خود ساخته‌ام زیرا که آنها شادمانی دل من است. 019 PSA 119 112 دل خود رابرای بجا آوردن فرایض تو مایل ساختم، تاابدالاباد و تا نهایت. 019 PSA 119 113 مردمان دو رو را مکروه داشته‌ام، لیکن شریعت تو را دوست می‌دارم. 019 PSA 119 114 ستر و سپر من تو هستی. به کلام تو انتظار می‌کشم. 019 PSA 119 115 ‌ای بدکاران، از من دور شوید! و اوامر خدای خویش را نگاه خواهم داشت. 019 PSA 119 116 مرا به حسب کلام خود تایید کن تا زنده شوم و از امید خود خجل نگردم. 019 PSA 119 117 مرا تقویت کن تا رستگار گردم و برفرایض تو دائم نظر نمایم. 019 PSA 119 118 همه کسانی را که از فرایض تو گمراه شده‌اند، حقیر شمرده‌ای زیراکه مکر ایشان دروغ است. 019 PSA 119 119 جمیع شریران زمین را مثل درد هلاک می‌کنی. بنابراین شهادات تو را دوست می‌دارم. 019 PSA 119 120 موی بدن من از خوف تو برخاسته است و از داوریهای تو ترسیدم. 019 PSA 119 121 داد و عدالت را به‌جا آوردم. مرا به ظلم کنندگانم تسلیم منما. 019 PSA 119 122 برای سعادت بنده خود ضامن شو تا متکبران بر من ظلم نکنند. 019 PSA 119 123 چشمانم برای نجات تو تار شده است و برای کلام عدالت تو. 019 PSA 119 124 با بنده خویش موافق رحمانیتت عمل نما و فرایض خود را به من بیاموز. 019 PSA 119 125 من بنده تو هستم. مرا فهیم گردان تاشهادات تو را دانسته باشم. 019 PSA 119 126 وقت است که خداوند عمل کند زیرا که شریعت تو را باطل نموده‌اند. 019 PSA 119 127 بنابراین، اوامر تو را دوست می‌دارم، زیادتر از طلا و زر خالص. 019 PSA 119 128 بنابراین، همه وصایای تو را در هر چیز راست می‌دانم، وهر راه دروغ را مکروه می‌دارم. 019 PSA 119 129 شهادات تو عجیب است. ازین سبب جان من آنها را نگاه می‌دارد. 019 PSA 119 130 کشف کلام تو نورمی بخشد و ساده دلان را فهیم می‌گرداند. 019 PSA 119 131 دهان خود را نیکو باز کرده، نفس زدم زیرا که مشتاق وصایای تو بودم. 019 PSA 119 132 بر من نظر کن و کرم فرما، برحسب عادت تو به آنانی که نام تو رادوست می‌دارند. 019 PSA 119 133 قدم های مرا در کلام خودت پایدار ساز، تا هیچ بدی بر من تسلط نیابد. 019 PSA 119 134 مرا از ظلم انسان خلاصی ده، تا وصایای تورا نگاه دارم. 019 PSA 119 135 روی خود را بر بنده خود روشن ساز، و فرایض خود را به من بیاموز. 019 PSA 119 136 نهرهای آب از چشمانم جاری است زیرا که شریعت تو رانگاه نمی دارند. 019 PSA 119 137 ‌ای خداوند تو عادل هستی و داوریهای تو راست است. 019 PSA 119 138 شهادات خود را به راستی امر فرمودی و به امانت الی نهایت. 019 PSA 119 139 غیرت من مرا هلاک کرده است زیرا که دشمنان من کلام تورا فراموش کرده‌اند. 019 PSA 119 140 کلام تو بی‌نهایت مصفی است و بنده تو آن را دوست می‌دارد. 019 PSA 119 141 من کوچک و حقیر هستم، اما وصایای تو را فراموش نکردم. 019 PSA 119 142 عدالت تو عدل است تا ابدالاباد وشریعت تو راست است. 019 PSA 119 143 تنگی و ضیق مرا درگرفته است، اما اوامر تو تلذذ من است. 019 PSA 119 144 شهادات تو عادل است تا ابدالاباد. مرا فهیم گردان تا زنده شوم. 019 PSA 119 145 به تمامی دل خوانده‌ام. ای خداوند مراجواب ده تا فرایض تو را نگاه دارم! 019 PSA 119 146 تو راخوانده‌ام، پس مرا نجات ده. و شهادات تو را نگاه خواهم داشت. 019 PSA 119 147 بر طلوع فجر سبقت جسته، استغاثه کردم، و کلام تو را انتظار کشیدم. 019 PSA 119 148 چشمانم بر پاسهای شب سبقت جست، تا درکلام تو تفکر بنمایم. 019 PSA 119 149 به حسب رحمت خود آواز مرا بشنو. ای خداوند موافق داوریهای خودمرا زنده ساز. 019 PSA 119 150 آنانی که در‌پی خباثت می‌روند، نزدیک می‌آیند، و از شریعت تو دورمی باشند. 019 PSA 119 151 ‌ای خداوند تو نزدیک هستی وجمیع اوامر تو راست است. 019 PSA 119 152 شهادات تو را اززمان پیش دانسته‌ام که آنها را بنیان کرده‌ای تاابدالاباد. 019 PSA 119 153 بر مذلت من نظر کن و مرا خلاصی ده زیراکه شریعت تو را فراموش نکرده‌ام. 019 PSA 119 154 در دعوای من دادرسی فرموده، مرا نجات ده و به حسب کلام خویش مرا زنده ساز. 019 PSA 119 155 نجات از شریران دور است زیرا که فرایض تو را نمی طلبند. 019 PSA 119 156 ‌ای خداوند، رحمت های تو بسیار است. به حسب داوریهای خود مرا زنده ساز. 019 PSA 119 157 جفاکنندگان و خصمان من بسیارند. اما ازشهادات تو رو برنگردانیدم. 019 PSA 119 158 خیانت کاران رادیدم و مکروه داشتم زیرا کلام تو را نگاه نمی دارند. 019 PSA 119 159 ببین که وصایای تو را دوست می‌دارم. ای خداوند، به حسب رحمت خود مرازنده ساز! 019 PSA 119 160 جمله کلام تو راستی است وتمامی داوری عدالت تو تا ابدالاباد است. 019 PSA 119 161 سروران بی‌جهت بر من جفا کردند. اما دل من از کلام تو ترسان است. 019 PSA 119 162 من در کلام توشادمان هستم، مثل کسی‌که غنیمت وافر پیدانموده باشد. 019 PSA 119 163 از دروغ کراهت و نفرت دارم. اماشریعت تو را دوست می‌دارم. 019 PSA 119 164 هر روز تو راهفت مرتبه تسبیح می‌خوانم، برای داوریهای عدالت تو. 019 PSA 119 165 آنانی را که شریعت تو را دوست می دارند، سلامتی عظیم است و هیچ‌چیز باعث لغزش ایشان نخواهد شد. 019 PSA 119 166 ‌ای خداوند، برای نجات تو امیدوار هستم و اوامر تو را بجا می‌آورم. 019 PSA 119 167 جان من شهادات تو را نگاه داشته است و آنهارا بی‌نهایت دوست می‌دارم. 019 PSA 119 168 وصایا وشهادات تو را نگاه داشته‌ام زیرا که تمام طریقهای من در مد نظر تو است. 019 PSA 119 169 ‌ای خداوند، فریاد من به حضور تو برسد. به حسب کلام خود مرا فهیم گردان. 019 PSA 119 170 مناجات من به حضور تو برسد. به حسب کلام خود مراخلاصی ده. 019 PSA 119 171 لبهای من حمد تو را جاری کندزیرا فرایض خود را به من آموخته‌ای. 019 PSA 119 172 زبان من کلام تو را بسراید زیرا که تمام اوامر تو عدل است. 019 PSA 119 173 دست تو برای اعانت من بشود زیرا که وصایای تو را برگزیده‌ام. 019 PSA 119 174 ‌ای خداوند برای نجات تو مشتاق بوده‌ام و شریعت تو تلذذ من است. 019 PSA 119 175 جان من زنده شود تا تو را تسبیح بخواند و داوریهای تو معاون من باشد. 019 PSA 119 176 مثل گوسفند گم شده، آواره گشتم. بنده خود را طلب نما، زیرا که اوامر تو را فراموش نکردم. 019 PSA 120 001 سرود درجات نزد خداوند در تنگی خود فریادکردم و مرا اجابت فرمود. 019 PSA 120 002 ‌ای خداوند جان مرا خلاصی ده از لب دروغ و از زبان حیله گر. 019 PSA 120 003 چه چیز به تو داده شود و چه چیز بر توافزوده گردد، ای زبان حیله گر؟ 019 PSA 120 004 تیرهای تیزجباران با اخگرهای طاق! 019 PSA 120 005 وای بر من که در ماشک ماوا گزیده‌ام و در خیمه های قیدار ساکن شده‌ام. 019 PSA 120 006 چه طویل شدسکونت جان من با کسی‌که سلامتی را دشمن می‌دارد. 019 PSA 120 007 من از اهل سلامتی هستم، لیکن چون سخن می‌گویم، ایشان آماده جنگ می‌باشند. 019 PSA 121 001 سرود درجات چشمان خود را به سوی کوههابرمی افرازم، که از آنجا اعانت من می‌آید. [ترجمه درست این آیه اینست: «چشمان خودرا بسوی کوهها برمی افرازم. اعانت من از کجا می‌آید؟» ] 019 PSA 121 002 اعانت من از جانب خداوند است، که آسمان و زمین را آفرید. 019 PSA 121 003 او نخواهد گذاشت که پای تو لغزش خورد. او که حافظ توست نخواهدخوابید. 019 PSA 121 004 اینک او که حافظ اسرائیل است، نمی خوابد و به خواب نمی رود. 019 PSA 121 005 خداوند حافظ تو می‌باشد. خداوند به‌دست راستت سایه تو است. 019 PSA 121 006 آفتاب در روز به تو اذیت نخواهد رسانید و نه ماهتاب در شب. 019 PSA 121 007 خداوندتو را از هر بدی نگاه می‌دارد. او جان تو را حفظخواهد کرد. 019 PSA 121 008 خداوند خروج و دخولت را نگاه خواهد داشت، از الان و تا ابدالاباد. 019 PSA 122 001 سرود درجات از داود شادمان می‌شدم چون به من می گفتند: «به خانه خداوند برویم.» 019 PSA 122 002 پایهای ما خواهد ایستاد، به اندرون دروازه های تو، ای اورشلیم! 019 PSA 122 003 ‌ای اورشلیم که بنا شده‌ای مثل شهری که تمام با هم پیوسته باشد، 019 PSA 122 004 که بدانجااسباط بالا می‌روند، یعنی اسباط یاه، تا شهادت باشد برای اسرائیل و تا نام یهوه را تسبیح بخوانند. 019 PSA 122 005 زیرا که در آنجا کرسیهای داوری بر پاشده است، یعنی کرسیهای خاندان داود. 019 PSA 122 006 برای سلامتی اورشلیم مسالت کنید. آنانی که تو را دوست می‌دارند، خجسته حال خواهندشد. 019 PSA 122 007 سلامتی در باره های تو باشد، و رفاهیت درقصرهای تو. 019 PSA 122 008 به‌خاطر برادران و یاران خویش، می‌گویم که سلامتی بر تو باد. 019 PSA 122 009 به‌خاطرخانه یهوه خدای ما، سعادت تو را خواهم طلبید. 019 PSA 123 001 سرود درجات به سوی تو چشمان خود رابرمی افرازم، ای که بر آسمانهاجلوس فرموده‌ای! 019 PSA 123 002 اینک مثل چشمان غلامان به سوی آقایان خود، و مثل چشمان کنیزی به سوی خاتون خویش، همچنان چشمان ما به سوی یهوه خدای ماست تا بر ما کرم بفرماید. 019 PSA 123 003 ‌ای خداوند بر ما کرم فرما، بر ما کرم فرما زیراچه بسیار از اهانت پر شده‌ایم. 019 PSA 123 004 چه بسیار جان ماپر شده است، از استهزای مستریحان و اهانت متکبران. 019 PSA 124 001 سرود درجات از داود اگر خداوند با ما نمی بود، اسرائیل الان بگوید؛ 019 PSA 124 002 اگر خداوند با مانمی بود، وقتی که آدمیان با ما مقاومت نمودند، 019 PSA 124 003 آنگاه هر آینه ما را زنده فرو می‌بردند، چون خشم ایشان بر ما افروخته بود. 019 PSA 124 004 آنگاه آبها ما راغرق می‌کرد و نهرها بر جان ما می‌گذشت. 019 PSA 124 005 آنگاه آبهای پر زور، از جان ما می‌گذشت. 019 PSA 124 006 متبارک باد خداوند که ما را شکار برای دندانهای ایشان نساخت. 019 PSA 124 007 جان ما مثل مرغ از دام صیادان خلاص شد. دام گسسته شد و ما خلاصی یافتیم. 019 PSA 124 008 اعانت ما به نام یهوه است، که آسمان وزمین را آفرید. 019 PSA 125 001 سرود درجات آنانی که بر خداوند توکل دارند، مثل کوه صهیون‌اند که جنبش نمی خورد و پایدار است تا ابدالاباد. 019 PSA 125 002 کوههاگرداگرد اورشلیم است؛ و خداوند گرداگرد قوم خود، از الان و تا ابدالاباد است. 019 PSA 125 003 زیرا که عصای شریران بر نصیب عادلان قرار نخواهد گرفت، مبادا عادلان دست خود را به گناه دراز کنند. 019 PSA 125 004 ‌ای خداوند به صالحان احسان فرما و به آنانی که راست دل می‌باشند. 019 PSA 125 005 و اما آنانی که به راههای کج خود مایل می‌باشند، خداوند ایشان را با بدکاران رهبری خواهد نمود. سلامتی بر اسرائیل باد. 019 PSA 126 001 سرود درجات چون خداوند اسیران صهیون را بازآورد، مثل خواب بینندگان شدیم. 019 PSA 126 002 آنگاه دهان ما از خنده پر شد و زبان ما از ترنم. آنگاه در میان امتها گفتند که «خداوند با ایشان کارهای عظیم کرده است.» 019 PSA 126 003 خداوند برای ما کارهای عظیم کرده است که از آنها شادمان هستیم. 019 PSA 126 004 ‌ای خداوند اسیران ما راباز آور، مثل نهرها در جنوب. 019 PSA 126 005 آنانی که با اشکهامی کارند، با ترنم درو خواهند نمود. 019 PSA 126 006 آنکه باگریه بیرون می‌رود و تخم برای زراعت می‌برد، هر آینه با ترنم خواهد برگشت و بافه های خویش را خواهد آورد. 019 PSA 127 001 سرود درجات از سلیمان اگر خداوند خانه را بنا نکند، بنایانش زحمت بی‌فایده می‌کشند. اگر خداوند شهر را پاسبانی نکند، پاسبانان بی‌فایده پاسبانی می‌کنند. 019 PSA 127 002 بی‌فایده است که شماصبح زود برمی خیزید و شب دیر می‌خوابید و نان مشقت را می‌خورید. همچنان محبوبان خویش را خواب می‌بخشد. 019 PSA 127 003 اینک پسران میراث ازجانب خداوند می‌باشند و ثمره رحم، اجرتی ازاوست. 019 PSA 127 004 مثل تیرها در دست مرد زور آور، همچنان هستند پسران جوانی. 019 PSA 127 005 خوشابحال کسی‌که ترکش خود را از ایشان پر کرده است. خجل نخواهند شد بلکه با دشمنان، در دروازه سخن خواهند راند. 019 PSA 128 001 سرود درجات خوشابحال هر‌که از خداوندمی ترسد و بر طریق های او سالک می‌باشد. 019 PSA 128 002 عمل دستهای خود را خواهی خورد. خوشابحال تو و سعادت با تو خواهد بود. 019 PSA 128 003 زن تومثل مو بارآور به اطراف خانه تو خواهد بود وپسرانت مثل نهالهای زیتون، گرداگرد سفره تو. 019 PSA 128 004 اینک همچنین مبارک خواهد بود کسی‌که ازخداوند می‌ترسد. 019 PSA 128 005 خداوند تو را از صهیون برکت خواهد داد، و در تمام ایام عمرت سعادت اورشلیم را خواهی دید. 019 PSA 128 006 پسران پسران خود راخواهی دید. سلامتی بر اسرائیل باد. 019 PSA 129 001 سرود درجات چه بسیار از طفولیتم مرا اذیت رسانیدند. اسرائیل الان بگویند: 019 PSA 129 002 چه بسیار از طفولیتم مرا اذیت رسانیدند. لیکن بر من غالب نیامدند. 019 PSA 129 003 شیار کنندگان بر پشت من شیار کردند، و شیارهای خود را درازنمودند. 019 PSA 129 004 اما خداوند عادل است و بندهای شریران راگسیخت. 019 PSA 129 005 خجل و برگردانیده شوند همه کسانی که از صهیون نفرت دارند. 019 PSA 129 006 مثل گیاه بر پشت بامهاباشند، که پیش از آن که آن را بچینند می‌خشکد. 019 PSA 129 007 که درونده دست خود را از آن پر نمی کند و نه دسته بند آغوش خود را. 019 PSA 129 008 و راهگذاران نمی گویند برکت خداوند بر شما باد. شما را به نام خداوند مبارک می‌خوانیم. 019 PSA 130 001 سرود درجات ای خداوند از عمقها نزد تو فریادبرآوردم. 019 PSA 130 002 ‌ای خداوند! آواز مرابشنو و گوشهای تو به آواز تضرع من ملتفت شود. 019 PSA 130 003 ‌ای یاه، اگر گناهان را به نظر آوری، کیست‌ای خداوند که به حضور تو بایستد؟ 019 PSA 130 004 لیکن مغفرت نزد توست تا از تو بترسند. 019 PSA 130 005 منتظر خداوندهستم. جان من منتظر است و به کلام او امیدوارم. 019 PSA 130 006 جان من منتظر خداوند است، زیاده از منتظران صبح؛ بلی زیاده از منتظران صبح. 019 PSA 130 007 اسرائیل برای خداوند امیدوار باشند زیرا که رحمت نزدخداوند است و نزد اوست نجات فراوان. 019 PSA 130 008 و اواسرائیل را فدیه خواهد داد، از جمیع گناهان وی. 019 PSA 131 001 سرود درجات از داود ای خداوند دل من متکبر نیست و نه چشمانم برافراشته و خویشتن را به‌کارهای بزرگ مشغول نساختم، و نه به‌کارهایی که از عقل من بعید است. 019 PSA 131 002 بلکه جان خود را آرام و ساکت ساختم، مثل بچه‌ای از شیر باز داشته شده، نزد مادر خود. جانم در من بود، مثل بچه ازشیر بازداشته شده. 019 PSA 131 003 اسرائیل بر خداوند امیدوارباشند، از الان و تا ابدالاباد. 019 PSA 132 001 سرود درجات ای خداوند برای داود به یاد آور، همه مذلتهای او را. 019 PSA 132 002 چگونه برای خداوند قسم خورد و برای قادر مطلق یعقوب نذر نمود 019 PSA 132 003 که به خیمه خانه خود هرگز داخل نخواهم شد، و بر بستر تختخواب خود برنخواهم آمد. 019 PSA 132 004 خواب به چشمان خود نخواهم داد و نه پینکی به مژگان خویش، 019 PSA 132 005 تا مکانی برای خداوندپیدا کنم و مسکنی برای قادر مطلق یعقوب. 019 PSA 132 006 اینک ذکر آن را در افراته شنیدیم و آن را درصحرای یعاریم یافتیم. 019 PSA 132 007 به مسکن های او داخل شویم و نزد قدمگاه وی پرستش نماییم. 019 PSA 132 008 ‌ای خداوند به آرامگاه خود برخیز و بیا، تو و تابوت قوت تو. 019 PSA 132 009 کاهنان تو به عدالت ملبس شوند ومقدسانت ترنم نمایند. 019 PSA 132 010 به‌خاطر بنده خودداود، روی مسیح خود را برمگردان. 019 PSA 132 011 خداوند برای داود به راستی قسم خورد و از آن برنخواهدگشت که «از ثمره صلب تو بر تخت تو خواهم گذاشت. 019 PSA 132 012 اگر پسران تو عهد مرا نگاه دارند وشهادتم را که بدیشان می‌آموزم، پسران ایشان نیزبر کرسی تو تا به ابد خواهند نشست.» 019 PSA 132 013 زیرا که خداوند صهیون را برگزیده است وآن را برای مسکن خویش مرغوب فرموده. 019 PSA 132 014 «این است آرامگاه من تا ابدالاباد. اینجا ساکن خواهم بود زیرا در این رغبت دارم. 019 PSA 132 015 آذوقه آن را هرآینه برکت خواهم داد و فقیرانش را به نان سیر خواهم ساخت، 019 PSA 132 016 و کاهنانش را به نجات ملبس خواهم ساخت و مقدسانش هرآینه ترنم خواهند نمود. 019 PSA 132 017 در آنجا شاخ داود را خواهم رویانید و چراغی برای مسیح خود آماده خواهم ساخت. 019 PSA 132 018 دشمنان او را به خجالت ملبس خواهم ساخت و تاج او بر وی شکوفه خواهدآورد.» 019 PSA 133 001 سرود درجات از داود اینک چه خوش و چه دلپسند است که برادران به یکدلی با هم ساکن شوند. 019 PSA 133 002 مثل روغن نیکو بر سر است که به ریش فرود می‌آید، یعنی به ریش هارون که به دامن ردایش فرود می‌آید. 019 PSA 133 003 و مثل شبنم حرمون است که بر کوههای صهیون فرود می‌آید. زیرا که درآنجا خداوند برکت خود را فرموده است یعنی حیات را تا ابدالاباد. 019 PSA 134 001 سرود درجات هان خداوند را متبارک خوانید، ای جمیع بندگان خداوند که شبانگاه درخانه خداوند می‌ایستید! 019 PSA 134 002 دستهای خود را به قدس برافرازید، و خداوند را متبارک خوانید. 019 PSA 134 003 خداوند که آسمان و زمین را آفرید، تو را ازصهیون برکت خواهد داد. 019 PSA 135 001 هللویاه، نام خداوند را تسبیح بخوانید! ای بندگان خداوند تسبیح بخوانید! 019 PSA 135 002 ‌ای شما که در خانه خداوندمی ایستید، در صحن های خانه خدای ما. 019 PSA 135 003 هللویاه، زیرا خداوند نیکو است! نام او رابسرایید زیرا که دلپسند است. 019 PSA 135 004 زیرا که خداوندیعقوب را برای خود برگزید، و اسرائیل را به جهت ملک خاص خویش. 019 PSA 135 005 زیرا می‌دانم که خداوند بزرگ است و خداوند ما برتر است ازجمیع خدایان. 019 PSA 135 006 هر‌آنچه خداوند خواست آن را کرد، درآسمان و در زمین و در دریا و در همه لجه‌ها. 019 PSA 135 007 ابرها را از اقصای زمین برمی آورد و برقها رابرای باران می‌سازد و بادها را از مخزنهای خویش بیرون می‌آورد. 019 PSA 135 008 که نخست زادگان مصررا کشت، هم از انسان هم از بهایم. 019 PSA 135 009 آیات ومعجزات را در وسط تو‌ای مصر فرستاد، برفرعون و بر جمیع بندگان وی. 019 PSA 135 010 که امتهای بسیاررا زد و پادشاهان عظیم را کشت. 019 PSA 135 011 سیحون پادشاه اموریان و عوج پادشاه باشان و جمیع ممالک کنعان را. 019 PSA 135 012 و زمین ایشان را به میراث داد، یعنی به میراث قوم خود اسرائیل. 019 PSA 135 013 ‌ای خداوند، نام توست تا ابدالاباد؛ و‌ای خداوند، یادگاری توست تا جمیع طبقات. 019 PSA 135 014 زیرا خداوند قوم خود را داوری خواهد نمودو بر بندگان خویش شفقت خواهد فرمود. 019 PSA 135 015 بتهای امتها طلا و نقره می‌باشند، عمل دستهای انسان. 019 PSA 135 016 دهنها دارند و سخن نمی گویند؛ چشمان دارند و نمی بینند؛ 019 PSA 135 017 گوشهادارند و نمی شنوند بلکه در دهان ایشان هیچ نفس نیست. 019 PSA 135 018 سازندگان آنها مثل آنها می‌باشند وهرکه بر آنها توکل دارد. 019 PSA 135 019 ‌ای خاندان اسرائیل، خداوند را متبارک خوانید. ای خاندان هارون، خداوند را متبارک خوانید. 019 PSA 135 020 ‌ای خاندان لاوی، خداوند را متبارک خوانید. ای ترسندگان خداوند، خداوند را متبارک خوانید. 019 PSA 135 021 خداونداز صهیون متبارک باد، که در اورشلیم ساکن است. هللویاه. 019 PSA 136 001 خداوند را حمد گویید زیرا که نیکواست و رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 002 خدای خدایان را حمد گویید، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 003 رب‌الارباب را حمد گویید، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 004 او را که تنها کارهای عجیب عظیم می‌کند، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 005 او را که آسمانها را به حکمت آفرید، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 006 او را که زمین را بر آبها گسترانید، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 007 او را که نیرهای بزرگ آفرید زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 008 آفتاب را برای سلطنت روز، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 009 ماه و ستارگان را برای سلطنت شب، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 010 که مصر را در نخست زادگانش زد، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 011 و اسرائیل را از میان ایشان بیرون آورد، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 012 با دست قوی و بازوی دراز، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 013 او را که بحر قلزم را به دو بهره تقسیم کرد، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 014 و اسرائیل را از میان آن گذرانید، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 015 و فرعون و لشکر او را در بحرقلزم انداخت، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 016 او را که قوم خویش را در صحرا رهبری نمود، زیرا که رحمت او تاابدالاباد است. 019 PSA 136 017 او را که پادشاهان بزرگ را زد، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 018 و پادشاهان نامور را کشت، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 019 سیحون پادشاه اموریان را، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 020 و عوج پادشاه باشان را، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 021 و زمین ایشان را به ارثیت داد، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 022 یعنی به ارثیت بنده خویش اسرائیل، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 023 و ما را در مذلت ما به یاد آورد، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 024 و مارا از دشمنان ما رهایی داد، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 025 که همه بشر را روزی می‌دهد، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 136 026 خدای آسمانها را حمد گویید، زیرا که رحمت او تا ابدالاباد است. 019 PSA 137 001 نزد نهرهای بابل آنجا نشستیم وگریه نیز کردیم، چون صهیون را به یاد آوردیم. 019 PSA 137 002 بربطهای خود را آویختیم بردرختان بید که در میان آنها بود. 019 PSA 137 003 زیرا آنانی که مارا به اسیری برده بودند، در آنجا از ما سرودخواستند؛ و آنانی که ما را تاراج کرده بودند، شادمانی (خواستند) که «یکی از سرودهای صهیون را برای ما بسرایید.» 019 PSA 137 004 چگونه سرود خداوند را، در زمین بیگانه بخوانیم؟ 019 PSA 137 005 اگر تو را‌ای اورشلیم فراموش کنم، آنگاه دست راست من فراموش کند. 019 PSA 137 006 اگر تو را به یادنیاورم، آنگاه زبانم به کامم بچسبد، اگر اورشلیم رابر همه شادمانی خود ترجیح ندهم. 019 PSA 137 007 ای خداوند، روز اورشلیم را برای بنی ادوم به یادآور، که گفتند: «منهدم سازید، تا بنیادش منهدم سازید!» 019 PSA 137 008 ‌ای دختر بابل که خراب خواهی شد، خوشابحال آنکه به تو جزا دهد چنانکه تو به ماجزا دادی! 019 PSA 137 009 خوشابحال آنکه اطفال تو را بگیرد وایشان را به صخره‌ها بزند. 019 PSA 138 001 تو را به تمامی دل خود حمدخواهم گفت. به حضور خدایان تورا حمد خواهم گفت. 019 PSA 138 002 به سوی هیکل قدس توعبادت خواهم کرد و نام تو را حمد خواهم گفت، به‌سبب رحمت و راستی تو. زیرا کلام خود را برتمام اسم خود تمجید نموده‌ای. 019 PSA 138 003 در روزی که تورا خواندم مرا اجابت فرمودی. و مرا با قوت درجانم شجاع ساختی. 019 PSA 138 004 ‌ای خداوند، تمام پادشاهان جهان تو راحمد خواهند گفت، چون کلام دهان تو رابشنوند. 019 PSA 138 005 و طریق های خداوند را خواهندسرایید، زیرا که جلال خداوند عظیم است. 019 PSA 138 006 زیراکه خداوند متعال است، لیکن بر فروتنان نظر می‌کند. و اما متکبران را از دور می‌شناسد. 019 PSA 138 007 اگر‌چه در میان تنگی راه می‌روم، مرا زنده خواهی کرد. دست خود را بر خشم دشمنانم درازمی کنی و دست راستت مرا نجات خواهد داد. 019 PSA 138 008 خداوند کار مرا به‌کمال خواهد رسانید. ای خداوند، رحمت تو تا ابدالاباد است. کارهای دست خویش را ترک منما. 019 PSA 139 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود ای خداوند مرا آزموده وشناخته‌ای. 019 PSA 139 002 تو نشستن و برخاستن مرا می‌دانی و فکرهای مرا از دور فهمیده‌ای. 019 PSA 139 003 راه و خوابگاه مرا تفتیش کرده‌ای و همه طریق های مرا دانسته‌ای. 019 PSA 139 004 زیرا که سخنی بر زبان من نیست، جز اینکه تو‌ای خداوند آن را تمام دانسته‌ای. 019 PSA 139 005 از عقب و از پیش مرا احاطه کرده‌ای و دست خویش را بر من نهاده‌ای. 019 PSA 139 006 این‌گونه معرفت برایم زیاده عجیب است. و بلند است که بدان نمی توانم رسید. 019 PSA 139 007 از روح تو کجا بروم؟ و از حضور تو کجابگریزم؟ 019 PSA 139 008 اگر به آسمان صعود کنم، تو آنجاهستی! و اگر در هاویه بستر بگسترانم اینک توآنجا هستی! (Sheol h7585) 019 PSA 139 009 اگر بالهای سحر را بگیرم و دراقصای دریا ساکن شوم، 019 PSA 139 010 در آنجا نیز دست تومرا رهبری خواهد نمود و دست راست تو مراخواهد گرفت. 019 PSA 139 011 و گفتم: «یقین تاریکی مرا خواهدپوشانید.» که در حال شب گرداگرد من روشنایی گردید. 019 PSA 139 012 تاریکی نیز نزد تو تاریک نیست و شب مثل روز روشن است و تاریکی و روشنایی یکی است. 019 PSA 139 013 زیرا که تو بر دل من مالک هستی؛ مرا دررحم مادرم نقش بستی. 019 PSA 139 014 تو را حمد خواهم گفت زیرا که به طور مهیب و عجیب ساخته شده‌ام. کارهای تو عجیب است و جان من این رانیکو می‌داند. 019 PSA 139 015 استخوانهایم از تو پنهان نبودوقتی که در نهان ساخته می‌شدم و در اسفل زمین نقشبندی می‌گشتم. 019 PSA 139 016 چشمان تو جنین مرا دیده است و در دفتر تو همه اعضای من نوشته شده، درروزهایی که ساخته می‌شد، وقتی که یکی از آنهاوجود نداشت. 019 PSA 139 017 ‌ای خدا، فکرهای تو نزد من چه قدر گرامی است و جمله آنها چه عظیم است! 019 PSA 139 018 اگر آنها رابشمارم، از ریگ زیاده است. وقتی که بیدارمی شوم هنوز نزد تو حاضر هستم. 019 PSA 139 019 یقین‌ای خدا شریران را خواهی کشت. پس‌ای مردمان خون ریز از من دور شوید. 019 PSA 139 020 زیرا سخنان مکرآمیز درباره تو می‌گویند و دشمنانت نام تو رابه باطل می‌برند. 019 PSA 139 021 ‌ای خداوند آیا نفرت نمی دارم از آنانی که تو را نفرت می‌دارند، و آیامخالفان تو را مکروه نمی شمارم؟ 019 PSA 139 022 ایشان را به نفرت تام نفرت می‌دارم. ایشان را دشمنان خویشتن می‌شمارم. 019 PSA 139 023 ‌ای خدا مرا تفتیش کن و دل مرا بشناس. مرابیازما و فکرهای مرا بدان، 019 PSA 139 024 و ببین که آیا در من راه فساد است! و مرا به طریق جاودانی هدایت فرما. 019 PSA 140 001 برای سالار مغنیان. مزمور داود ای خداوند، مرا از مرد شریر رهایی ده و از مرد ظالم مرا محفوظ فرما! 019 PSA 140 002 که در دلهای خود در شرارت تفکر می‌کنند وتمامی روز برای جنگ جمع می‌شوند. 019 PSA 140 003 دندانهای خود را مثل مار تیز می‌کنند و زهرافعی زیر لب ایشان است، سلاه. 019 PSA 140 004 ‌ای خداوند مرااز دست شریر نگاه دار، از مرد ظالم مرا محافظت فرما که تدبیر می‌کنند تا پایهای مرا بلغزانند. 019 PSA 140 005 متکبران برای من تله و ریسمانها پنهان کرده ودام به‌سر راه گسترده، و کمندها برای من نهاده‌اند، سلاه. 019 PSA 140 006 به خداوند گفتم: «تو خدای من هستی. ای خداوند آواز تضرع مرا بشنو!» 019 PSA 140 007 ‌ای یهوه خداوندکه قوت نجات من هستی، تو سر مرا در روز جنگ پوشانیده‌ای. 019 PSA 140 008 ‌ای خداوند، آرزوهای شریر رابرایش برمیاور و تدابیر ایشان را به انجام مرسان مبادا سرافراشته شوند، سلاه. 019 PSA 140 009 و اما سرهای آنانی که مرا احاطه می‌کنند، شرارت لبهای ایشان، آنها را خواهد پوشانید. 019 PSA 140 010 اخگرهای سوزنده را برایشان خواهند ریخت، ایشان را درآتش خواهند انداخت و در ژرفیها که دیگرنخواهند برخاست. 019 PSA 140 011 مرد بدگو در زمین پایدارنخواهد شد. مرد ظالم را شرارت صید خواهدکرد تا او را هلاک کند 019 PSA 140 012 می‌دانم که خداونددادرسی فقیر را خواهد کرد و داوری مسکینان راخواهد نمود. 019 PSA 140 013 هر آینه عادلان نام تو را حمدخواهند گفت و راستان به حضور تو ساکن خواهند شد. 019 PSA 141 001 مزمور داود ای خداوند تو را می‌خوانم. نزد من بشتاب! و چون تو را بخوانم آوازمرا بشنو! 019 PSA 141 002 دعای من به حضور تو مثل بخورآراسته شود، و برافراشتن دستهایم، مثل هدیه شام. 019 PSA 141 003 ‌ای خداوند، بر دهان من نگاهبانی فرما و درلبهایم را نگاه دار. 019 PSA 141 004 دل مرا به عمل بد مایل مگردان تا مرتکب اعمال زشت با مردان بدکارنشوم. و از چیزهای لذیذ ایشان نخورم. 019 PSA 141 005 مرد عادل مرا بزند و لطف خواهد بود، و مرا تادیب نماید و روغن برای سر خواهد بود! و سر من آن راابا نخواهد نمود زیرا که در بدیهای ایشان نیزدعای من دایم خواهد بود. 019 PSA 141 006 چون داوران ایشان از سر صخره‌ها انداخته شوند، آنگاه سخنان مراخواهند شنید زیرا که شیرین است. 019 PSA 141 007 مثل کسی‌که زمین را فلاحت و شیار بکند، استخوانهای مابر سر قبرها پراکنده می‌شود. (Sheol h7585) 019 PSA 141 008 زیرا که‌ای یهوه خداوند، چشمان من بسوی توست. و بر تو توکل دارم. پس جان مرا تلف منما! 019 PSA 141 009 مرا از دامی که برای من نهاده‌اند نگاه دار و از کمندهای گناهکاران. 019 PSA 141 010 شریران به دامهای خود بیفتند و من بسلامتی در بگذرم. 019 PSA 142 001 قصیده داود و دعا وقتیکه در مغاره بود به آواز خود نزد خداوند فریادبرمی آورم. به آواز خود نزد خداوندتضرع می‌نمایم. 019 PSA 142 002 ناله خود را در حضور اوخواهم ریخت. تنگی های خود را نزد او بیان خواهم کرد. 019 PSA 142 003 وقتی که روح من در من مدهوش می‌شود. پس تو طریقت مرا دانسته‌ای. در راهی که می‌روم دام برای من پنهان کرده‌اند. 019 PSA 142 004 به طرف راست بنگر و ببین که کسی نیست که مرا بشناسد. ملجا برای من نابود شد. کسی نیست که در فکرجان من باشد. 019 PSA 142 005 نزد تو‌ای خداوند فریاد کردم وگفتم که تو ملجا و حصه من در زمین زندگان هستی. 019 PSA 142 006 به ناله من توجه کن زیرا که بسیار ذلیلم! مرا از جفاکنندگانم برهان، زیرا که از من زورآورترند. 019 PSA 142 007 جان مرا از زندان درآور تا نام تو را حمد گویم. عادلان گرداگرد من خواهند آمد زیراکه به من احسان نموده‌ای. 019 PSA 143 001 مزمور داود ای خداوند دعای مرا بشنو و به تضرع من گوش بده! در امانت وعدالت خویش مرا اجابت فرما! 019 PSA 143 002 و بر بنده خودبه محاکمه برمیا. زیرا زنده‌ای نیست که به حضورتو عادل شمرده شود. 019 PSA 143 003 زیرا که دشمن بر جان من جفا کرده، حیات مرا به زمین کوبیده است و مرا درظلمت ساکن گردانیده، مثل آنانی که مدتی مرده باشند. 019 PSA 143 004 پس روح من در من مدهوش شده، و دلم در اندرونم متحیر گردیده است. 019 PSA 143 005 ایام قدیم را به یاد می‌آورم. در همه اعمال توتفکر نموده، در کارهای دست تو تامل می‌کنم. 019 PSA 143 006 دستهای خود را بسوی تو دراز می‌کنم. جان من مثل زمین خشک، تشنه تو است، سلاه. 019 PSA 143 007 ‌ای خداوند، بزودی مرا اجابت فرما زیرا روح من کاهیده شده است. روی خود را از من مپوشان، مبادا مثل فروروندگان به هاویه بشوم. 019 PSA 143 008 بامدادان رحمت خود را به من بشنوان زیرا که بر تو توکل دارم. طریقی را که برآن بروم، مرا بیاموز زیرا نزدتو جان خود را برمی افرازم. 019 PSA 143 009 ‌ای خداوند مرا از دشمنانم برهان زیرا که نزدتو پناه برده‌ام. 019 PSA 143 010 مرا تعلیم ده تا اراده تو را بجاآورم زیرا خدای من تو هستی. روح مهربان تو مرادر زمین هموار هدایت بنماید. 019 PSA 143 011 به‌خاطر نام خود‌ای خداوند مرا زنده ساز. به‌خاطر عدالت خویش جان مرا از تنگی برهان. 019 PSA 143 012 و به‌خاطر رحمت خود، دشمنانم را منقطع ساز. و همه مخالفان جان مرا هلاک کن زیرا که من بنده توهستم. 019 PSA 144 001 مزمور داود خداوند که صخره من است، متبارک باد! که دستهای مرا به جنگ وانگشتهای مرا به حرب تعلیم داد! 019 PSA 144 002 رحمت من اوست و ملجای من و قلعه بلند من و رهاننده من وسپر من و آنکه بر او توکل دارم، که قوم مرا در زیراطاعت من می‌دارد. 019 PSA 144 003 ‌ای خداوند، آدمی چیست که او را بشناسی؟ و پسر انسان که او را به حساب بیاوری؟ 019 PSA 144 004 انسان مثل نفسی است و روزهایش مثل سایه‌ای است که می‌گذرد. 019 PSA 144 005 ‌ای خداوند آسمانهای خود را خم ساخته، فرود بیا. و کوهها را لمس کن تا دود شوند. 019 PSA 144 006 رعدرا جهنده ساخته، آنها را پراکنده ساز. تیرهای خود را بفرست و آنها را منهزم نما. 019 PSA 144 007 دست خودرا از اعلی بفرست، و مرا رهانیده، از آبهای بسیارخلاصی ده، یعنی از دست پسران اجنبی. 019 PSA 144 008 که دهان ایشان به باطل سخن می‌گوید، و دست راست ایشان، دست دروغ است. 019 PSA 144 009 ‌ای خدا، تو راسرودی تازه می‌سرایم. با بربط ذات ده تار، تو راترنم خواهم نمود. 019 PSA 144 010 که پادشاهان را نجات می‌بخشی، و بنده خود داود را از شمشیر مهلک می‌رهانی. 019 PSA 144 011 مرا از دست اجنبیان برهان و خلاصی ده، که دهان ایشان به باطل سخن می‌گوید. و دست راست ایشان دست دروغ است. 019 PSA 144 012 تا پسران ما در جوانی خود نمو کرده، مثل نهالها باشند. ودختران ما مثل سنگهای زاویه تراشیده شده به مثال قصر. 019 PSA 144 013 و انبارهای ما پر شده، به انواع نعمت ریزان شوند. و گله های ما هزارها و کرورهادر صحراهای ما بزایند. 019 PSA 144 014 و گاوان ما باربردارشوند و هیچ رخنه و خروج و ناله‌ای درکوچه های ما نباشد. 019 PSA 144 015 خوشابحال قومی که نصیب ایشان این است. خوشابحال آن قوم که یهوه خدای ایشان است. 019 PSA 145 001 تسبیح داود ای خدای من، ای پادشاه، تو را متعال می‌خوانم و نام تو را متبارک می‌گویم، تا ابدالاباد! 019 PSA 145 002 تمامی روز تو را متبارک می‌خوانم، و نام تو را حمد می‌گویم تا ابدالاباد. 019 PSA 145 003 خداوند عظیم است و بی‌نهایت ممدوح. وعظمت او را تفتیش نتوان کرد. 019 PSA 145 004 طبقه تا طبقه اعمال تو را تسبیح می‌خوانند و کارهای عظیم تورا بیان خواهند نمود. 019 PSA 145 005 در مجد جلیل کبریایی توو در کارهای عجیب تو تفکر خواهم نمود. 019 PSA 145 006 درقوت کارهای مهیب تو سخن خواهند گفت. و من عظمت تو را بیان خواهم نمود. 019 PSA 145 007 و یادگاری کثرت احسان تو را حکایت خواهند کرد. وعدالت تو را خواهند سرایید. 019 PSA 145 008 خداوند کریم ورحیم است و دیر غضب و کثیرالاحسان. 019 PSA 145 009 خداوند برای همگان نیکو است. و رحمت های وی بر همه اعمال وی است. 019 PSA 145 010 ‌ای خداوندجمیع کارهای تو، تو را حمد می‌گویند. ومقدسان تو، تو را متبارک می‌خوانند. 019 PSA 145 011 درباره جلال ملکوت تو سخن می‌گویند و توانایی تو راحکایت می‌کنند. 019 PSA 145 012 تا کارهای عظیم تو را به بنی آدم تعلیم دهند و کبریایی مجید ملکوت تورا. 019 PSA 145 013 ملکوت تو، ملکوتی است تا جمیع دهرها وسلطنت تو باقی تا تمام دورها. 019 PSA 145 014 خداوند جمیع افتادگان را تایید می‌کند و خم شدگان رابرمی خیزاند. 019 PSA 145 015 چشمان همگان منتظر تومی باشد و تو طعام ایشان را در موسمش می‌دهی. 019 PSA 145 016 دست خویش را باز می‌کنی و آرزوی همه زندگان را سیر می‌نمایی. 019 PSA 145 017 خداوند عادل است در جمیع طریق های خود و رحیم در کل اعمال خویش. 019 PSA 145 018 خداوند نزدیک است به آنانی که او رامی خوانند، به آنانی که او را به راستی می‌خوانند. 019 PSA 145 019 آرزوی ترسندگان خود را بجا می‌آورد وتضرع ایشان را شنیده، ایشان را نجات می‌دهد. 019 PSA 145 020 خداوند همه محبان خود را نگاه می‌دارد وهمه شریران را هلاک خواهد ساخت. 019 PSA 145 021 دهان من تسبیح خداوند را خواهد گفت و همه بشر نام قدوس او را متبارک بخوانند تا ابدالاباد. 019 PSA 146 001 هللویاه! ای جان من خداوند راتسبیح بخوان! 019 PSA 146 002 تا زنده هستم، خداوند را حمد خواهم گفت. مادامی که وجوددارم، خدای خود را خواهم سرایید. 019 PSA 146 003 بر روساتوکل مکنید و نه بر ابن آدم که نزد او اعانتی نیست. 019 PSA 146 004 روح او بیرون می‌رود و او به خاک خودبرمی گردد و در همان روز فکرهایش نابودمی شود. 019 PSA 146 005 خوشابحال آنکه خدای یعقوب مددکار اوست، که امید او بر یهوه خدای وی می‌باشد، 019 PSA 146 006 که آسمان و زمین را آفرید و دریا و آنچه را که در آنهاست؛ که راستی را نگاه دارد تا ابدالاباد؛ 019 PSA 146 007 که مظلومان را دادرسی می‌کند؛ و گرسنگان رانان می‌بخشد. خداوند اسیران را آزاد می‌سازد. 019 PSA 146 008 خداوند چشمان کوران را باز می‌کند. خداوندخم شدگان را برمی افرازد. خداوند عادلان رادوست می‌دارد. 019 PSA 146 009 خداوند غریبان را محافظت می‌کند و یتیمان و بیوه‌زنان را پایدار می‌نماید. لیکن طریق شریران را کج می‌سازد. 019 PSA 146 010 خداوندسلطنت خواهد کرد تا ابدالاباد و خدای تو‌ای صهیون، نسلا بعد نسل. هللویاه! 019 PSA 147 001 هللویاه، زیرا خدای ما را سراییدن نیکو است و دل پسند، و تسبیح خواندن شایسته است! 019 PSA 147 002 خداوند اورشلیم را بنامی کند و پراکندگان اسرائیل را جمع می‌نماید. 019 PSA 147 003 شکسته دلان را شفا می‌دهد و جراحت های ایشان را می‌بندد. 019 PSA 147 004 عدد ستارگان را می‌شمارد وجمیع آنها را به نام می‌خواند. 019 PSA 147 005 خداوند ما بزرگ است و قوت او عظیم و حکمت وی غیرمتناهی. 019 PSA 147 006 خداوند مسکینان را برمی افرازد و شریران را به زمین می‌اندازد. 019 PSA 147 007 خداوند را با تشکر بسرایید. خدای ما را با بربط سرود بخوانید. 019 PSA 147 008 که آسمانهارا با ابرها می‌پوشاند و باران را برای زمین مهیامی نماید و گیاه را بر کوهها می‌رویاند. 019 PSA 147 009 که بهایم را آذوقه می‌دهد و بچه های غراب را که او رامی خوانند. 019 PSA 147 010 در قوت اسب رغبت ندارد، و ازساقهای انسان راضی نمی باشد. 019 PSA 147 011 رضامندی خداوند از ترسندگان وی است و از آنانی که به رحمت وی امیدوارند. 019 PSA 147 012 ‌ای اورشلیم، خداوند را تسبیح بخوان. ای صهیون، خدای خود را حمد بگو. 019 PSA 147 013 زیرا که پشت بندهای دروازه هایت را مستحکم کرده وفرزندانت را در اندرونت مبارک فرموده است. 019 PSA 147 014 که حدود تو را سلامتی می‌دهد و تو را ازمغز گندم سیر می‌گرداند. 019 PSA 147 015 که کلام خود را برزمین فرستاده است و قول او به زودی هر‌چه تمام تر می‌دود. 019 PSA 147 016 که برف را مثل پشم می‌باراند، و ژاله را مثل خاکستر می‌پاشد. 019 PSA 147 017 که تگرگ خودرا در قطعه‌ها می‌اندازد؛ و کیست که پیش سرمای او تواند ایستاد؟ 019 PSA 147 018 کلام خود را می‌فرستد وآنها را می‌گدازد. باد خویش را می‌وزاند، پس آبها جاری می‌شود. 019 PSA 147 019 کلام خود را به یعقوب بیان کرده، و فرایض و داوریهای خویش را به اسرائیل. 019 PSA 147 020 با هیچ امتی چنین نکرده است و داوریهای او را ندانسته‌اند. هللویاه! 019 PSA 148 001 هللویاه! خداوند را از آسمان تسبیح بخوانید! در اعلی علیین او راتسبیح بخوانید! 019 PSA 148 002 ‌ای همه فرشتگانش او را تسبیح بخوانید. ای همه لشکرهای او او را تسبیح بخوانید. 019 PSA 148 003 ‌ای آفتاب و ماه او را تسبیح بخوانید. ای همه ستارگان نور او را تسبیح بخوانید. 019 PSA 148 004 ‌ای فلک الافلاک او را تسبیح بخوانید، و‌ای آبهایی که فوق آسمانهایید. 019 PSA 148 005 نام خداوند را تسبیح بخوانیدزیرا که او امر فرمود پس آفریده شدند. 019 PSA 148 006 و آنها راپایدار نمود تا ابدالاباد و قانونی قرار داد که از آن در نگذرند. 019 PSA 148 007 خداوند را از زمین تسبیح بخوانید، ای نهنگان و جمیع لجه‌ها. 019 PSA 148 008 ‌ای آتش و تگرگ وبرف و مه و باد تند که فرمان او را به‌جا می‌آورید. 019 PSA 148 009 ‌ای کوهها و تمام تل‌ها و درختان میوه دار و همه سروهای آزاد. 019 PSA 148 010 ‌ای وحوش و جمیع بهایم وحشرات و مرغان بالدار. 019 PSA 148 011 ‌ای پادشاهان زمین وجمیع امت‌ها و سروران و همه داوران جهان. 019 PSA 148 012 ‌ای جوانان و دوشیزگان نیز و پیران و اطفال. 019 PSA 148 013 نام خداوند را تسبیح بخوانند، زیرا نام او تنهامتعال است و جلال او فوق زمین و آسمان. 019 PSA 148 014 واو شاخی برای قوم خود برافراشته است، تا فخرباشد برای همه مقدسان او، یعنی برای بنی‌اسرائیل که قوم مقرب او می‌باشند. هللویاه! 019 PSA 149 001 هللویاه! خداوند را سرود تازه بسرایید و تسبیح او را در جماعت مقدسان! 019 PSA 149 002 اسرائیل در آفریننده خود شادی کنندو پسران صهیون در پادشاه خویش وجد نمایند. 019 PSA 149 003 نام او را با رقص تسبیح بخوانند. با بربط و عود اورا بسرایند. 019 PSA 149 004 زیرا خداوند از قوم خویش رضامندی دارد. مسکینان را به نجات جمیل می‌سازد. 019 PSA 149 005 مقدسان از جلال فخر بنمایند. و بربسترهای خود ترنم بکنند. 019 PSA 149 006 تسبیحات بلند خدادر دهان ایشان باشد. و شمشیر دو‌دمه در دست ایشان. 019 PSA 149 007 تا از امت‌ها انتقام بکشند و تادیب‌ها برطوایف بنمایند. 019 PSA 149 008 و پادشاهان ایشان را به زنجیرها ببندند و سروران ایشان را به پابندهای آهنین. 019 PSA 149 009 و داوری را که مکتوب است بر ایشان اجرا دارند. این کرامت است برای همه مقدسان او. هللویاه! 019 PSA 150 001 هللویاه! خدا را در قدس او تسبیح بخوانید. در فلک قوت او، او راتسبیح بخوانید! 019 PSA 150 002 او را به‌سبب کارهای عظیم اوتسبیح بخوانید. او را به حسب کثرت عظمتش تسبیح بخوانید. 019 PSA 150 003 او را به آواز کرنا تسبیح بخوانید. او را با بربط و عود تسبیح بخوانید. 019 PSA 150 004 اورا با دف و رقص تسبیح بخوانید. او را با ذوات اوتار و نی تسبیح بخوانید. 019 PSA 150 005 او را با صنجهای بلندآواز تسبیح بخوانید. او را با صنجهای خوش صدا تسبیح بخوانید. 019 PSA 150 006 هرکه روح دارد، خداوند را تسبیح بخواند. هللویاه! # # BOOK 020 PRO Proverbs امثال 020 PRO 001 001 امثال سلیمان بن داود پادشاه اسرائیل 020 PRO 001 002 به جهت دانستن حکمت و عدل، و برای فهمیدن کلمات فطانت. 020 PRO 001 003 به جهت اکتساب ادب معرفت آمیز، و عدالت و انصاف و استقامت. 020 PRO 001 004 تاساده دلان را زیرکی بخشد، و جوانان را معرفت وتمیز. 020 PRO 001 005 تا مرد حکیم بشنود و علم را بیفزاید. ومرد فهیم تدابیر را تحصیل نماید. 020 PRO 001 006 تا امثال وکنایات را بفهمند، کلمات حکیمان و غوامض ایشان را. 020 PRO 001 007 ترس یهوه آغاز علم است. لیکن جاهلان حکمت و ادب را خوار می‌شمارند. 020 PRO 001 008 ‌ای پسر من تادیب پدر خود را بشنو، و تعلیم مادر خویش را ترک منما. 020 PRO 001 009 زیرا که آنها تاج زیبایی برای سر تو، و جواهر برای گردن توخواهد بود. 020 PRO 001 010 ‌ای پسر من اگر گناهکاران تو رافریفته سازند، قبول منما. 020 PRO 001 011 اگر گویند: «همراه مابیا تا برای خون در کمین بنشینیم، و برای بی‌گناهان بی‌جهت پنهان شویم، 020 PRO 001 012 مثل هاویه ایشان را زنده خواهیم بلعید، و تندرست مانندآنانی که به گور فرو می‌روند. (Sheol h7585) 020 PRO 001 013 هر گونه اموال نفیسه را پیدا خواهیم نمود. و خانه های خود را ازغنیمت مملو خواهیم ساخت. 020 PRO 001 014 قرعه خود رادر میان ما بینداز. و جمیع ما را یک کیسه خواهدبود.» 020 PRO 001 015 ‌ای پسر من با ایشان در راه مرو. و پای خودرا از طریقهای ایشان باز دار 020 PRO 001 016 زیرا که پایهای ایشان برای شرارت می‌دود و به جهت ریختن خون می‌شتابد. 020 PRO 001 017 به تحقیق، گستردن دام در نظرهر بالداری بی‌فایده است. 020 PRO 001 018 لیکن ایشان به جهت خون خود کمین می‌سازند، و برای جان خویش پنهان می‌شوند. 020 PRO 001 019 همچنین است راههای هر کس که طماع سود باشد، که آن جان مالک خود را هلاک می‌سازد. 020 PRO 001 020 حکمت در بیرون ندا می‌دهد و در شوارع عام آواز خود را بلند می‌کند. 020 PRO 001 021 در سرچهارراهها در دهنه دروازه‌ها می‌خواند و در شهربه سخنان خود متکلم می‌شود 020 PRO 001 022 که «ای جاهلان تا به کی جهالت را دوست خواهید داشت؟ و تا به کی مستهزئین از استهزا شادی می‌کنند و احمقان از معرفت نفرت می‌نمایند؟ 020 PRO 001 023 به‌سبب عتاب من بازگشت نمایید. اینک روح خود را بر شما افاضه خواهم نمود و کلمات خود را بر شما اعلام خواهم کرد. 020 PRO 001 024 زیرا که چون خواندم، شما ابانمودید و دستهای خود را افراشتم و کسی اعتنانکرد. 020 PRO 001 025 بلکه تمامی نصیحت مرا ترک نمودید وتوبیخ مرا نخواستید. 020 PRO 001 026 پس من نیز در حین مصیبت شما خواهم خندید و چون ترس بر شمامستولی شود استهزا خواهم نمود. 020 PRO 001 027 چون خوف مثل باد تند بر شما عارض شود، و مصیبت مثل گردباد به شما دررسد، حینی که تنگی وضیق بر شما آید. 020 PRO 001 028 آنگاه مرا خواهند خواندلیکن اجابت نخواهم کرد، و صبحگاهان مراجستجو خواهند نمود اما مرا نخواهند یافت. 020 PRO 001 029 چونکه معرفت را مکروه داشتند، و ترس خداوند را اختیار ننمودند، 020 PRO 001 030 و نصیحت مراپسند نکردند، و تمامی توبیخ مرا خوار شمردند، 020 PRO 001 031 بنابراین، از میوه طریق خود خواهند خورد، واز تدابیر خویش سیر خواهند شد. 020 PRO 001 032 زیرا که ارتداد جاهلان، ایشان را خواهد کشت و راحت غافلانه احمقان، ایشان را هلاک خواهد ساخت. 020 PRO 001 033 اما هر‌که مرا بشنود در امنیت ساکن خواهدبود، و از ترس بلا مستریح خواهد ماند.» 020 PRO 002 001 ای پسر من اگر سخنان مرا قبول می‌نمودی و اوامر مرا نزد خود نگاه می‌داشتی، 020 PRO 002 002 تاگوش خود را به حکمت فرا گیری و دل خود را به فطانت مایل گردانی، 020 PRO 002 003 اگر فهم را دعوت می‌کردی و آواز خود را به فطانت بلندمی نمودی، 020 PRO 002 004 اگر آن را مثل نقره می‌طلبیدی ومانند خزانه های مخفی جستجو می‌کردی، 020 PRO 002 005 آنگاه ترس خداوند را می‌فهمیدی، و معرفت خدا را حاصل می‌نمودی. 020 PRO 002 006 زیرا خداوندحکمت را می‌بخشد، و از دهان وی معرفت وفطانت صادر می‌شود. 020 PRO 002 007 به جهت مستقیمان، حکمت کامل را ذخیره می‌کند و برای آنانی که درکاملیت سلوک می‌نمایند، سپر می‌باشد، 020 PRO 002 008 تاطریقهای انصاف را محافظت نماید و طریق مقدسان خویش را نگاه دارد. 020 PRO 002 009 پس آنگاه عدالت و انصاف را می‌فهمیدی، و استقامت و هر طریق نیکو را. 020 PRO 002 010 زیرا که حکمت به دل تو داخل می‌شد و معرفت نزد جان تو عزیزمی گشت. 020 PRO 002 011 تمیز، تو را محافظت می‌نمود، وفطانت، تو را نگاه می‌داشت، 020 PRO 002 012 تا تو را از راه شریر رهایی بخشد، و از کسانی که به سخنان کج متکلم می‌شوند. 020 PRO 002 013 که راههای راستی را ترک می‌کنند، و به طریقهای تاریکی سالک می‌شوند. 020 PRO 002 014 از عمل بد خشنودند، و از دروغهای شریرخرسندند. 020 PRO 002 015 که در راههای خود معوجند، و درطریقهای خویش کج رو می‌باشند. 020 PRO 002 016 تا تو را اززن اجنبی رهایی بخشد، و از زن بیگانه‌ای که سخنان تملق‌آمیز می‌گوید؛ 020 PRO 002 017 که مصاحب جوانی خود را ترک کرده، و عهد خدای خویش را فراموش نموده است. 020 PRO 002 018 زیرا خانه او به موت فرو می‌رود و طریقهای او به مردگان. 020 PRO 002 019 کسانی که نزد وی روند برنخواهند گشت، و به طریقهای حیات نخواهند رسید. 020 PRO 002 020 تا به راه صالحان سلوک نمایی و طریقهای عادلان را نگاه داری. 020 PRO 002 021 زیراکه راستان در زمین ساکن خواهند شد، و کاملان در آن باقی خواهند ماند. 020 PRO 002 022 لیکن شریران از زمین منقطع خواهند شد، و ریشه خیانتکاران از آن کنده خواهد گشت. 020 PRO 003 001 ای پسر من، تعلیم مرا فراموش مکن و دل تو اوامر مرا نگاه دارد، 020 PRO 003 002 زیرا که طول ایام وسالهای حیات و سلامتی را برای تو خواهدافزود. 020 PRO 003 003 زنهار که رحمت و راستی تو را ترک نکند. آنها را بر گردن خود ببند و بر لوح دل خودمرقوم دار. 020 PRO 003 004 آنگاه نعمت و رضامندی نیکو، درنظر خدا و انسان خواهی یافت. 020 PRO 003 005 به تمامی دل خود بر خداوند توکل نما و بر عقل خود تکیه مکن. 020 PRO 003 006 در همه راههای خود او را بشناس، و اوطریقهایت را راست خواهد گردانید. 020 PRO 003 007 خویشتن را حکیم مپندار، از خداوند بترس و از بدی اجتناب نما. 020 PRO 003 008 این برای ناف تو شفا، وبرای استخوانهایت مغز خواهد بود. 020 PRO 003 009 از مایملک خود خداوند را تکریم نما و از نوبرهای همه محصول خویش. 020 PRO 003 010 آنگاه انبارهای تو به وفورنعمت پر خواهد شد، و چرخشتهای تو از شیره انگور لبریز خواهد گشت. 020 PRO 003 011 ‌ای پسر من، تادیب خداوند را خوار مشمار، و توبیخ او را مکروه مدار. 020 PRO 003 012 زیرا خداوند هر‌که را دوست داردتادیب می‌نماید، مثل پدر پسر خویش را که از اومسرور می‌باشد. 020 PRO 003 013 خوشابحال کسی‌که حکمت را پیدا کند، و شخصی که فطانت را تحصیل نماید. 020 PRO 003 014 زیرا که تجارت آن از تجارت نقره ومحصولش از طلای خالص نیکوتر است. 020 PRO 003 015 ازلعلها گرانبهاتر است و جمیع نفایس تو با آن برابری نتواند کرد. 020 PRO 003 016 به‌دست راست وی طول ایام است، و به‌دست چپش دولت و جلال. 020 PRO 003 017 طریقهای وی طریقهای شادمانی است و همه راههای وی سلامتی می‌باشد. 020 PRO 003 018 به جهت آنانی که او را به‌دست گیرند، درخت حیات‌است وکسی‌که به او متمسک می‌باشد خجسته است. 020 PRO 003 019 خداوند به حکمت خود زمین را بنیاد نهاد، و به عقل خویش آسمان را استوار نمود. 020 PRO 003 020 به علم او لجه‌ها منشق گردید، و افلاک شبنم رامی چکانید. 020 PRO 003 021 ‌ای پسر من، این چیزها از نظر تودور نشود. حکمت کامل و تمیز را نگاه دار. 020 PRO 003 022 پس برای جان تو حیات، و برای گردنت زینت خواهد بود. 020 PRO 003 023 آنگاه در راه خود به امنیت سالک خواهی شد، و پایت نخواهد لغزید. 020 PRO 003 024 هنگامی که بخوابی، نخواهی ترسید و چون دراز شوی خوابت شیرین خواهد شد. 020 PRO 003 025 از خوف ناگهان نخواهی ترسید، و نه از خرابی شریران چون واقع شود. 020 PRO 003 026 زیرا خداوند اعتماد تو خواهد بود و پای تو را از دام حفظ خواهد نمود. 020 PRO 003 027 احسان را ازاهلش باز مدار، هنگامی که بجا آوردنش در قوت دست توست. 020 PRO 003 028 به همسایه خود مگو برو وبازگرد، و فردا به تو خواهم داد، با آنکه نزد توحاضر است. 020 PRO 003 029 بر همسایه ات قصد بدی مکن، هنگامی که او نزد تو در امنیت ساکن است. 020 PRO 003 030 باکسی‌که به تو بدی نکرده است، بی‌سبب مخاصمه منما. 020 PRO 003 031 بر مرد ظالم حسد مبر وهیچکدام از راههایش را اختیار مکن. 020 PRO 003 032 زیراکج خلقان نزد خداوند مکروهند، لیکن سر او نزدراستان است، 020 PRO 003 033 لعنت خداوند بر خانه شریران است. اما مسکن عادلان را برکت می‌دهد. 020 PRO 003 034 یقین که مستهزئین را استهزا می‌نماید، اما متواضعان رافیض می‌بخشد. 020 PRO 003 035 حکیمان وارث جلال خواهند شد، اما احمقان خجالت را خواهند برد. 020 PRO 004 001 ای پسران، تادیب پدر را بشنوید و گوش دهید تا فطانت را بفهمید، 020 PRO 004 002 چونکه تعلیم نیکو به شما می‌دهم. پس شریعت مرا ترک منمایید. 020 PRO 004 003 زیرا که من برای پدر خود پسر بودم، ودر نظر مادرم عزیز و یگانه. 020 PRO 004 004 و او مرا تعلیم داده، می‌گفت: «دل تو به سخنان من متمسک شود، واوامر مرا نگاه دار تا زنده بمانی. 020 PRO 004 005 حکمت راتحصیل نما و فهم را پیدا کن. فراموش مکن و از کلمات دهانم انحراف مورز. 020 PRO 004 006 آن را ترک منما که تو را محافظت خواهد نمود. آن را دوست دار که تو را نگاه خواهد داشت. 020 PRO 004 007 حکمت از همه‌چیزافضل است. پس حکمت را تحصیل نما و به هرآنچه تحصیل نموده باشی، فهم را تحصیل کن. 020 PRO 004 008 آن را محترم دار، و تو را بلند خواهد ساخت. واگر او را در آغوش بکشی تو را معظم خواهدگردانید. 020 PRO 004 009 بر سر تو تاج زیبایی خواهد نهاد. وافسر جلال به تو عطا خواهد نمود.» 020 PRO 004 010 ‌ای پسر من بشنو و سخنان مرا قبول نما، که سالهای عمرت بسیار خواهد شد. 020 PRO 004 011 راه حکمت را به تو تعلیم دادم، و به طریقهای راستی تو راهدایت نمودم. 020 PRO 004 012 چون در راه بروی قدمهای توتنگ نخواهد شد، و چون بدوی لغزش نخواهی خورد. 020 PRO 004 013 ادب را به چنگ آور و آن را فرو مگذار. آن را نگاه دار زیرا که حیات تو است. 020 PRO 004 014 به راه شریران داخل مشو، و در طریق گناهکاران سالک مباش. 020 PRO 004 015 آن را ترک کن و به آن گذر منما، و از آن اجتناب کرده، بگذر. 020 PRO 004 016 زیرا که ایشان تا بدی نکرده باشند، نمی خوابند و اگر کسی را نلغزانیده باشند، خواب از ایشان منقطع می‌شود. 020 PRO 004 017 چونکه نان شرارت را می‌خورند، و شراب ظلم رامی نوشند. 020 PRO 004 018 لیکن طریق عادلان مثل نور مشرق است که تا نهار کامل روشنایی آن در تزایدمی باشد. 020 PRO 004 019 و اما طریق شریران مثل ظلمت غلیظاست، و نمی دانند که از چه چیز می‌لغزند. 020 PRO 004 020 ‌ای پسر من، به سخنان من توجه نما و گوش خود را به کلمات من فرا گیر. 020 PRO 004 021 آنها از نظر تو دورنشود. آنها را در اندرون دل خود نگاه دار. 020 PRO 004 022 زیراهر‌که آنها را بیابد برای او حیات‌است، و برای تمامی جسد او شفا می‌باشد. 020 PRO 004 023 دل خود را به حفظ تمام نگاه دار، زیرا که مخرج های حیات ازآن است. 020 PRO 004 024 دهان دروغگو را از خود بینداز، ولبهای کج را از خویشتن دور نما. 020 PRO 004 025 چشمانت به استقامت نگران باشد، و مژگانت پیش روی توراست باشد. 020 PRO 004 026 طریق پایهای خود را همواربساز، تا همه طریقهای تو مستقیم باشد. 020 PRO 004 027 به طرف راست یا چپ منحرف مشو، و پای خود رااز بدی نگاه دار. 020 PRO 005 001 ای پسر من، به حکمت من توجه نما، و گوش خود را به فطانت من فراگیر، 020 PRO 005 002 تاتدابیر را محافظت نمایی، و لبهایت معرفت رانگاه دارد. 020 PRO 005 003 زیرا که لبهای زن اجنبی عسل رامی چکاند، و دهان او از روغن ملایم تر است. 020 PRO 005 004 لیکن آخر او مثل افسنتین تلخ است و برنده مثل شمشیر دودم. 020 PRO 005 005 پایهایش به موت فرو می‌رود، وقدمهایش به هاویه متمسک می‌باشد. (Sheol h7585) 020 PRO 005 006 به طریق حیات هرگز سالک نخواهد شد. قدمهایش آواره شده است و او نمی داند. 020 PRO 005 007 و الان‌ای پسرانم مرابشنوید، و از سخنان دهانم انحراف مورزید. 020 PRO 005 008 طریق خود را از او دور ساز، و به در خانه اونزدیک مشو. 020 PRO 005 009 مبادا عنفوان جوانی خود را به دیگران بدهی، و سالهای خویش را به ستم کیشان. 020 PRO 005 010 و غریبان از اموال تو سیر شوند، و ثمره محنت تو به خانه بیگانه رود. 020 PRO 005 011 که در عاقبت خودنوحه گری نمایی، هنگامی که گوشت و بدنت فانی شده باشد، 020 PRO 005 012 و گویی چرا ادب را مکروه داشتم، و دل من تنبیه را خوار شمرد، 020 PRO 005 013 و آواز مرشدان خود را نشنیدم، و به معلمان خود گوش ندادم. 020 PRO 005 014 نزدیک بود که هر گونه بدی را مرتکب شوم، در میان قوم و جماعت. 020 PRO 005 015 آب را از منبع خود بنوش، و نهرهای جاری را از چشمه خویش. 020 PRO 005 016 جویهای تو بیرون خواهد ریخت، و نهرهای آب در شوارع عام، 020 PRO 005 017 و از آن خودت به تنهایی خواهد بود، و نه از آن غریبان با تو. 020 PRO 005 018 چشمه تو مبارک باشد، و از زن جوانی خویش مسرور باش، 020 PRO 005 019 مثل غزال محبوب و آهوی جمیل. پستانهایش تو را همیشه خرم سازد، و از محبت او دائم محفوظ باش. 020 PRO 005 020 لیکن‌ای پسر من، چرا از زن بیگانه فریفته شوی؟ و سینه زن غریب را در بر‌گیری؟ 020 PRO 005 021 زیراکه راههای انسان در مدنظر خداوند است، وتمامی طریقهای وی را می‌سنجد. 020 PRO 005 022 تقصیرهای شریر او را گرفتار می‌سازد، و به بندهای گناهان خود بسته می‌شود. 020 PRO 005 023 او بدون ادب خواهد مرد، و به کثرت حماقت خویش تلف خواهد گردید. 020 PRO 006 001 ای پسرم، اگر برای همسایه خود ضامن شده، و به جهت شخص بیگانه دست داده باشی، 020 PRO 006 002 و از سخنان دهان خود در دام افتاده، و ازسخنان دهانت گرفتار شده باشی، 020 PRO 006 003 پس‌ای پسرمن، این را بکن و خویشتن را رهایی ده چونکه به‌دست همسایه ات افتاده‌ای. برو و خویشتن رافروتن ساز و از همسایه خود التماس نما. 020 PRO 006 004 خواب را به چشمان خود راه مده، و نه پینکی رابه مژگان خویش. 020 PRO 006 005 مثل آهو خویشتن را از کمندو مانند گنجشک از دست صیاد خلاص کن. 020 PRO 006 006 ‌ای شخص کاهل نزد مورچه برو، و درراههای او تامل کن و حکمت را بیاموز، 020 PRO 006 007 که وی را پیشوایی نیست و نه سرور و نه حاکمی. 020 PRO 006 008 اماخوراک خود را تابستان مهیا می‌سازد و آذوقه خویش را در موسم حصاد جمع می‌کند. 020 PRO 006 009 ‌ای کاهل، تا به چند خواهی خوابید و از خواب خودکی خواهی برخاست؟ 020 PRO 006 010 اندکی خفت و اندکی خواب، و اندکی بر هم نهادن دستها به جهت خواب. 020 PRO 006 011 پس فقر مثل راهزن بر تو خواهد آمد، و نیازمندی بر تو مانند مرد مسلح. 020 PRO 006 012 مرد لئیم و مرد زشت خوی، با اعوجاج دهان رفتار می‌کند. 020 PRO 006 013 با چشمان خود غمزه می‌زند و با پایهای خویش حرف می‌زند. باانگشتهای خویش اشاره می‌کند. 020 PRO 006 014 در دلش دروغها است و پیوسته شرارت را اختراع می‌کند. نزاعها را می‌پاشد. 020 PRO 006 015 بنابراین مصیبت بر او ناگهان خواهد آمد. در لحظه‌ای منکسر خواهد شد وشفا نخواهد یافت. 020 PRO 006 016 شش چیز است که خداوند از آنها نفرت دارد، بلکه هفت چیز که نزد جان وی مکروه است. 020 PRO 006 017 چشمان متکبر و زبان دروغگو، ودستهایی که خون بی‌گناه را می‌ریزد. 020 PRO 006 018 دلی که تدابیر فاسد را اختراع می‌کند. پایهایی که درزیان کاری تیزرو می‌باشند. 020 PRO 006 019 شاهد دروغگو که به کذب متکلم شود. و کسی‌که در میان برادران نزاعها بپاشد. 020 PRO 006 020 ‌ای پسر من اوامر پدر خود را نگاه دار وتعلیم مادر خویش را ترک منما. 020 PRO 006 021 آنها را بر دل خود دائم ببند، و آنها را بر گردن خویش بیاویز. 020 PRO 006 022 حینی که به راه می‌روی تو را هدایت خواهد نمود، و حینی که می‌خوابی بر تو دیده بانی خواهد کرد، و وقتی که بیدار شوی با تو مکالمه خواهد نمود. 020 PRO 006 023 زیرا که احکام (ایشان ) چراغ وتعلیم (ایشان ) نور است، و توبیخ تدبیرآمیز طریق حیات‌است. 020 PRO 006 024 تا تو را از زن خبیثه نگاه دارد، و ازچاپلوسی زبان زن بیگانه. 020 PRO 006 025 در دلت مشتاق جمال وی مباش، و از پلکهایش فریفته مشو، 020 PRO 006 026 زیرا که به‌سبب زن زانیه، شخص برای یک قرص نان محتاج می‌شود، و زن مرد دیگر، جان گرانبها را صید می‌کند. 020 PRO 006 027 آیا کسی آتش را درآغوش خود بگیرد و جامه‌اش سوخته نشود؟ 020 PRO 006 028 یا کسی بر اخگرهای سوزنده راه رود وپایهایش سوخته نگردد؟ 020 PRO 006 029 همچنین است کسی‌که نزد زن همسایه خویش داخل شود، زیرا هر‌که او را لمس نماید بی‌گناه نخواهد ماند. 020 PRO 006 030 دزد را اهانت نمی کنند اگر دزدی کند تاجان خود را سیر نماید وقتی که گرسنه باشد. 020 PRO 006 031 لیکن اگر گرفته شود، هفت چندان رد خواهدنمود و تمامی اموال خانه خود را خواهد داد. 020 PRO 006 032 اما کسی‌که با زنی زنا کند، ناقص العقل است وهر‌که چنین عمل نماید، جان خود را هلاک خواهد ساخت. 020 PRO 006 033 او ضرب و رسوایی خواهدیافت، و ننگ او محو نخواهد شد. 020 PRO 006 034 زیرا که غیرت، شدت خشم مرد است و در روز انتقام، شفقت نخواهد نمود. 020 PRO 006 035 بر هیچ کفاره‌ای نظرنخواهد کرد و هر‌چند عطایا را زیاده کنی، قبول نخواهد نمود. 020 PRO 007 001 ای پسر من سخنان مرا نگاه دار، و اوامر مرانزد خود ذخیره نما. 020 PRO 007 002 اوامر مرا نگاه دار تازنده بمانی، و تعلیم مرا مثل مردمک چشم خویش. 020 PRO 007 003 آنها را بر انگشتهای خود ببند و آنها رابر لوح قلب خود مرقوم دار. 020 PRO 007 004 به حکمت بگو که تو خواهر من هستی و فهم را دوست خویش بخوان 020 PRO 007 005 تا تو را از زن اجنبی نگاه دارد، و از زن غریبی که سخنان تملق‌آمیز می‌گوید. 020 PRO 007 006 زیرا که از دریچه خانه خود نگاه کردم، و ازپشت شبکه خویش. 020 PRO 007 007 در میان جاهلان دیدم، ودر میان جوانان، جوانی ناقص العقل مشاهده نمودم، 020 PRO 007 008 که در کوچه بسوی گوشه او می‌گذشت. و به راه خانه وی می‌رفت، 020 PRO 007 009 در شام در حین زوال روز، در سیاهی شب و در ظلمت غلیظ، 020 PRO 007 010 که اینک زنی به استقبال وی می‌آمد، در لباس زانیه ودر خباثت دل. 020 PRO 007 011 زنی یاوه‌گو و سرکش که پایهایش در خانه‌اش قرار نمی گیرد. 020 PRO 007 012 گاهی درکوچه‌ها و گاهی در شوارع عام، و نزد هر گوشه‌ای در کمین می‌باشد. 020 PRO 007 013 پس او را بگرفت و بوسید وچهره خود را بی‌حیا ساخته، او را گفت: 020 PRO 007 014 «نزدمن ذبایح سلامتی است، زیرا که امروز نذرهای خود را وفا نمودم. 020 PRO 007 015 از این جهت به استقبال توبیرون آمدم، تا روی تو را به سعی تمام بطلبم وحال تو را یافتم. 020 PRO 007 016 بر بستر خود دوشکهاگسترانیده‌ام، با دیباها از کتان مصری. 020 PRO 007 017 بسترخود را با مر و عود و سلیخه معطر ساخته‌ام. 020 PRO 007 018 بیاتا صبح از عشق سیر شویم، و خویشتن را ازمحبت خرم سازیم. 020 PRO 007 019 زیرا صاحبخانه در خانه نیست، و سفر دور رفته است. 020 PRO 007 020 کیسه نقره‌ای به‌دست گرفته و تا روز بدر تمام مراجعت نخواهدنمود.» 020 PRO 007 021 پس او را از زیادتی سخنانش فریفته کرد، واز تملق لبهایش او را اغوا نمود. 020 PRO 007 022 در ساعت ازعقب او مثل گاوی که به سلاخ خانه می‌رود، روانه شد و مانند احمق به زنجیرهای قصاص. 020 PRO 007 023 تا تیر به جگرش فرو رود، مثل گنجشکی که به دام می‌شتابد و نمی داند که به خطر جان خود می‌رود. 020 PRO 007 024 پس حال‌ای پسران مرا بشنوید، و به سخنان دهانم توجه نمایید. 020 PRO 007 025 دل تو به راههایش مایل نشود، و به طریقهایش گمراه مشو، 020 PRO 007 026 زیراکه او بسیاری را مجروح‌انداخته است، و جمیع کشتگانش زورآورانند. 020 PRO 007 027 خانه او طریق هاویه است و به حجره های موت مودی می‌باشد. (Sheol h7585) 020 PRO 008 001 آیا حکمت ندا نمی کند، و فطانت آوازخود را بلند نمی نماید؟ 020 PRO 008 002 به‌سر مکان های بلند، به کناره راه، در میان طریقها می‌ایستد. 020 PRO 008 003 به‌جانب دروازه‌ها به دهنه شهر، نزد مدخل دروازه‌ها صدا می‌زند. 020 PRO 008 004 که شما را‌ای مردان می‌خوانم و آواز من به بنی آدم است. 020 PRO 008 005 ‌ای جاهلان زیرکی را بفهمید و‌ای احمقان عقل رادرک نمایید. 020 PRO 008 006 بشنوید زیرا که به امور عالیه تکلم می‌نمایم و گشادن لبهایم استقامت است. 020 PRO 008 007 دهانم به راستی تنطق می‌کند و لبهایم شرارت را مکروه می‌دارد. 020 PRO 008 008 همه سخنان دهانم بر‌حق است و درآنها هیچ‌چیز کج یا معوج نیست. 020 PRO 008 009 تمامی آنهانزد مرد فهیم واضح است و نزد یابندگان معرفت مستقیم است. 020 PRO 008 010 تادیب مرا قبول کنید و نه نقره را، و معرفت را بیشتر از طلای خالص. 020 PRO 008 011 زیرا که حکمت از لعلها بهتر است، و جمیع نفایس را به او برابر نتوان کرد. 020 PRO 008 012 من حکمتم و در زیرکی سکونت دارم، و معرفت تدبیر را یافته‌ام. 020 PRO 008 013 ترس خداوند، مکروه داشتن بدی است. غرور و تکبر وراه بد و دهان دروغگو را مکروه می‌دارم. 020 PRO 008 014 مشورت و حکمت کامل از آن من است. من فهم هستم و قوت از آن من است. 020 PRO 008 015 به من پادشاهان سلطنت می‌کنند، و داوران به عدالت فتوا می‌دهند. 020 PRO 008 016 به من سروران حکمرانی می‌نمایند و شریفان و جمیع داوران جهان. 020 PRO 008 017 من دوست می‌دارم آنانی را که مرا دوست می‌دارند. وهر‌که مرا به جد و جهد بطلبد مرا خواهد یافت. 020 PRO 008 018 دولت و جلال با من است. توانگری جاودانی وعدالت. 020 PRO 008 019 ثمره من از طلا و زر ناب بهتر است، وحاصل من از نقره خالص. 020 PRO 008 020 در طریق عدالت می‌خرامم، در میان راههای انصاف، 020 PRO 008 021 تا مال حقیقی را نصیب محبان خود گردانم، وخزینه های ایشان را مملو سازم. 020 PRO 008 022 خداوند مرا مبداء طریق خود داشت، قبل از اعمال خویش از ازل. 020 PRO 008 023 من از ازل برقرار بودم، از ابتدا پیش از بودن جهان. 020 PRO 008 024 هنگامی که لجه هانبود من مولود شدم، وقتی که چشمه های پر ازآب وجود نداشت. 020 PRO 008 025 قبل از آنگاه کوهها برپاشود، پیش از تلها مولود گردیدم. 020 PRO 008 026 چون زمین وصحراها را هنوز نساخته بود، و نه اول غبار ربع مسکون را. 020 PRO 008 027 وقتی که او آسمان را مستحکم ساخت من آنجا بودم، و هنگامی که دایره را برسطح لجه قرار داد. 020 PRO 008 028 وقتی که افلاک را بالااستوار کرد، و چشمه های لجه را استوار گردانید. 020 PRO 008 029 چون به دریا حد قرار داد، تا آبها از فرمان اوتجاوز نکنند، و زمانی که بنیاد زمین را نهاد. 020 PRO 008 030 آنگاه نزد او معمار بودم، و روزبروز شادی می‌نمودم، و همیشه به حضور او اهتزاز می‌کردم. 020 PRO 008 031 و اهتزاز من در آبادی زمین وی، و شادی من بابنی آدم می‌بود. 020 PRO 008 032 پس الان‌ای پسران مرا بشنوید، وخوشابحال آنانی که طریقهای مرا نگاه دارند. 020 PRO 008 033 تادیب را بشنوید و حکیم باشید، و آن را ردمنمایید. 020 PRO 008 034 خوشابحال کسی‌که مرا بشنود، و هرروز نزد درهای من دیده بانی کند، و باهوهای دروازه های مرا محافظت نماید. 020 PRO 008 035 زیرا هر‌که مرایابد حیات را تحصیل کند، و رضامندی خداوندرا حاصل نماید. 020 PRO 008 036 و اما کسی‌که مرا خطا کند، به‌جان خود ضرر رساند، و هر‌که مرا دشمن دارد، موت را دوست دارد. 020 PRO 009 001 حکمت، خانه خود را بنا کرده، و هفت ستونهای خویش را تراشیده است. 020 PRO 009 002 ذبایح خود را ذبح نموده و شراب خود را ممزوج ساخته و سفره خود را نیز آراسته است. 020 PRO 009 003 کنیزان خود را فرستاده، ندا کرده است، بر پشتهای بلندشهر. 020 PRO 009 004 هر‌که جاهل باشد به اینجا بیاید، و هر‌که ناقص العقل است او را می‌گوید. 020 PRO 009 005 بیایید از غذای من بخورید، و از شرابی که ممزوج ساخته‌ام بنوشید. 020 PRO 009 006 جهالت را ترک کرده، زنده بمانید، و به طریق فهم سلوک نمایید. 020 PRO 009 007 هر‌که استهزاکننده راتادیب نماید، برای خویشتن رسوایی را تحصیل کند، و هر‌که شریر را تنبیه نماید برای او عیب می‌باشد. 020 PRO 009 008 استهزاکننده را تنبیه منما مبادا از تونفرت کند، اما مرد حکیم را تنبیه نما که تو رادوست خواهد داشت. 020 PRO 009 009 مرد حکیم را پند ده که زیاده حکیم خواهد شد. مرد عادل را تعلیم ده که علمش خواهد افزود. 020 PRO 009 010 ابتدای حکمت ترس خداوند است، و معرفت قدوس فطانت می‌باشد. 020 PRO 009 011 زیرا که به واسطه من روزهای تو کثیر خواهدشد، و سالهای عمر از برایت زیاده خواهدگردید. 020 PRO 009 012 اگر حکیم هستی، برای خویشتن حکیم هستی. و اگر استهزا نمایی به تنهایی متحمل آن خواهی بود. 020 PRO 009 013 زن احمق یاوه‌گو است، جاهل است و هیچ نمی داند، 020 PRO 009 014 و نزد در خانه خود می‌نشیند، درمکانهای بلند شهر بر کرسی، 020 PRO 009 015 تا راه روندگان رابخواند، و آنانی را که به راههای خود براستی می‌روند. 020 PRO 009 016 هر‌که جاهل باشد به اینجا برگردد، وبه ناقص العقل می‌گوید: 020 PRO 009 017 «آبهای دزدیده شده شیرین است، و نان خفیه لذیذ می‌باشد.» 020 PRO 009 018 و اونمی داند که مردگان در آنجا هستند، ودعوت‌شدگانش در عمقهای هاویه می‌باشند. (Sheol h7585) 020 PRO 010 001 امثال سلیمان: پسر حکیم پدر خود رامسرور می‌سازد، اما پسر احمق باعث حزن مادرش می‌شود. 020 PRO 010 002 گنجهای شرارت منفعت ندارد، اما عدالت از موت رهایی می‌دهد. 020 PRO 010 003 خداوند جان مرد عادل را نمی گذارد گرسنه بشود، اما آرزوی شریران را باطل می‌سازد. 020 PRO 010 004 کسی‌که به‌دست سست کار می‌کند فقیرمی گردد، اما دست چابک غنی می‌سازد. 020 PRO 010 005 کسی‌که در تابستان جمع کند پسر عاقل است، اما کسی‌که در موسم حصاد می‌خوابد، پسر شرم‌آورنده است. 020 PRO 010 006 بر سر عادلان برکت‌ها است، اما ظلم دهان شریران را می‌پوشاند. 020 PRO 010 007 یادگار عادلان مبارک است، اما اسم شریران خواهد گندید. 020 PRO 010 008 دانادل، احکام را قبول می‌کند، اما احمق پرگو تلف خواهد شد. 020 PRO 010 009 کسی‌که به راستی راه رود، در امنیت سالک گردد، و کسی‌که راه خود را کج می‌سازد آشکارخواهد شد. 020 PRO 010 010 هر‌که چشمک می‌زند الم می‌رساند، امااحمق پرگو تلف می‌شود. 020 PRO 010 011 دهان عادلان چشمه حیات‌است، اما ظلم دهان شریران را می‌پوشاند. 020 PRO 010 012 بغض نزاعها می‌انگیزاند، اما محبت هر گناه را مستور می‌سازد. 020 PRO 010 013 در لبهای فطانت پیشگان حکمت یافت می‌شود، اما چوب به جهت پشت مردناقص العقل است. 020 PRO 010 014 حکیمان علم را ذخیره می‌کنند، اما دهان احمق نزدیک به هلاکت است. 020 PRO 010 015 اموال دولتمندان شهر حصاردار ایشان می‌باشد، اما بینوایی فقیران هلاکت ایشان است. 020 PRO 010 016 عمل مرد عادل مودی به حیات‌است، امامحصول شریر به گناه می‌انجامد. 020 PRO 010 017 کسی‌که تادیب را نگاه دارد در طریق حیات‌است، اما کسی‌که تنبیه را ترک نماید گمراه می‌شود. 020 PRO 010 018 کسی‌که بغض را می‌پوشاند دروغگومی باشد. کسی‌که بهتان را شیوع دهد احمق است. 020 PRO 010 019 کثرت کلام از گناه خالی نمی باشد، اما آنکه لبهایش را ضبط نماید عاقل است. 020 PRO 010 020 زبان عادلان نقره خالص است، اما دل شریران لاشی ء می‌باشد. 020 PRO 010 021 لبهای عادلان بسیاری را رعایت می‌کند، اما احمقان از بی‌عقلی می‌میرند. 020 PRO 010 022 برکت خداوند دولتمند می‌سازد، و هیچ زحمت بر آن نمی افزاید. 020 PRO 010 023 جاهل در عمل بد اهتزاز دارد، و صاحب فطانت در حکمت. 020 PRO 010 024 خوف شریران به ایشان می‌رسد، و آرزوی عادلان به ایشان عطا خواهد شد. 020 PRO 010 025 مثل گذشتن گردباد، شریر نابود می‌شود، امامرد عادل بنیاد جاودانی است. 020 PRO 010 026 چنانکه سرکه برای دندان و دود برای چشمان است، همچنین است مرد کاهل برای آنانی که او را می‌فرستند. 020 PRO 010 027 ترس خداوند عمر را طویل می‌سازد، اماسالهای شریران کوتاه خواهد شد. 020 PRO 010 028 انتظار عادلان شادمانی است، اما امیدشریران ضایع خواهد شد. 020 PRO 010 029 طریق خداوند به جهت کاملان قلعه است، اما به جهت عاملان شر هلاکت می‌باشد. 020 PRO 010 030 مرد عادل هرگز متحرک نخواهد شد، اماشریران در زمین ساکن نخواهند گشت. 020 PRO 010 031 دهان صدیقان حکمت را می‌رویاند، امازبان دروغگویان از ریشه‌کنده خواهد شد. 020 PRO 010 032 لبهای عادلان به امور مرضیه عارف است، اما دهان شریران پر از دروغ‌ها است. 020 PRO 011 001 ترازوی با تقلب نزد خداوند مکروه است، اما سنگ تمام پسندیده او است. 020 PRO 011 002 چون تکبر می‌آید خجالت می‌آید، اما حکمت با متواضعان است. 020 PRO 011 003 کاملیت راستان ایشان را هدایت می‌کند، اماکجی خیانتکاران ایشان را هلاک می‌سازد. 020 PRO 011 004 توانگری در روز غضب منفعت ندارد، اماعدالت از موت رهایی می‌بخشد. 020 PRO 011 005 عدالت مرد کامل طریق او را راست می‌سازد، اما شریر از شرارت خود هلاک می‌گردد. 020 PRO 011 006 عدالت راستان ایشان را خلاصی می‌بخشد، اما خیانتکاران در خیانت خود گرفتار می‌شوند. 020 PRO 011 007 چون مرد شریر بمیرد امید او نابود می‌گردد، و انتظار زورآوران تلف می‌شود. 020 PRO 011 008 مرد عادل از تنگی خلاص می‌شود و شریربه‌جای او می‌آید. 020 PRO 011 009 مرد منافق به دهانش همسایه خود را هلاک می‌سازد، و عادلان به معرفت خویش نجات می‌یابند. 020 PRO 011 010 از سعادتمندی عادلان، شهر شادی می‌کند، و از هلاکت شریران ابتهاج می‌نماید. 020 PRO 011 011 از برکت راستان، شهر مرتفع می‌شود، اما ازدهان شریران منهدم می‌گردد. 020 PRO 011 012 کسی‌که همسایه خود را حقیر شماردناقص العقل می‌باشد، اما صاحب فطانت ساکت می‌ماند. 020 PRO 011 013 کسی‌که به نمامی گردش می‌کند، سرها رافاش می‌سازد، اما شخص امین دل، امر را مخفی می‌دارد. 020 PRO 011 014 جایی که تدبیر نیست مردم می‌افتند، اماسلامتی از کثرت مشیران است. 020 PRO 011 015 کسی‌که برای غریب ضامن شود البته ضررخواهد یافت، و کسی‌که ضمانت را مکروه داردایمن می‌باشد. 020 PRO 011 016 زن نیکوسیرت عزت را نگاه می‌دارد، چنانکه زورآوران دولت را محافظت می‌نمایند. 020 PRO 011 017 مرد رحیم به خویشتن احسان می‌نماید، امامرد ستم کیش جسد خود را می‌رنجاند. 020 PRO 011 018 شریر اجرت فریبنده تحصیل می‌کند، اماکارنده عدالت مزد حقیقی را. 020 PRO 011 019 چنانکه عدالت مودی به حیات‌است، همچنین هر‌که شرارت را پیروی نماید او را به موت می‌رساند. 020 PRO 011 020 کج خلقان نزد خداوند مکروهند، اماکاملان طریق پسندیده او می‌باشند. 020 PRO 011 021 یقین شریر مبرا نخواهد شد، اما ذریت عادلان نجات خواهند یافت. 020 PRO 011 022 زن جمیله بی‌عقل حلقه زرین است در بینی گراز. 020 PRO 011 023 آرزوی عادلان نیکویی محض است، اماانتظار شریران، غضب می‌باشد. 020 PRO 011 024 هستند که می‌پاشند و بیشتر می‌اندوزند وهستند که زیاده از آنچه شاید نگاه می‌دارند اما به نیازمندی می‌انجامد. 020 PRO 011 025 شخص سخی فربه می‌شود، و هر‌که سیراب می‌کند خود نیز سیراب خواهد گشت. 020 PRO 011 026 هر‌که غله را نگاه دارد مردم او را لعنت خواهند کرد، اما بر سر فروشنده آن برکت خواهدبود. 020 PRO 011 027 کسی‌که نیکویی را بطلبد رضامندی رامی جوید، و هر‌که بدی را بطلبد بر او عارض خواهد شد. 020 PRO 011 028 کسی‌که بر توانگری خود توکل کند، خواهد افتاد، اما عادلان مثل برگ سبز شکوفه خواهند‌آورد. 020 PRO 011 029 هر‌که اهل خانه خود را برنجاند نصیب او باد خواهد بود، و احمق بنده حکیم دلان خواهدشد. 020 PRO 011 030 ثمره مرد عادل درخت حیات‌است، وکسی‌که جانها را صید کند حکیم است. 020 PRO 011 031 اینک مرد عادل بر زمین جزا خواهد یافت، پس چند مرتبه زیاده مرد شریر و گناهکار. 020 PRO 012 001 هر‌که تادیب را دوست می‌دارد معرفت را دوست می‌دارد، اما هر‌که از تنبیه نفرت کند وحشی است. 020 PRO 012 002 مرد نیکو رضامندی خداوند را تحصیل می‌نماید، اما او صاحب تدبیر فاسد را ملزم خواهد ساخت. 020 PRO 012 003 انسان از بدی استوار نمی شود، اما ریشه عادلان جنبش نخواهد خورد. 020 PRO 012 004 زن صالحه تاج شوهر خود می‌باشد، اما زنی که خجل سازد مثل پوسیدگی در استخوانهایش می‌باشد. 020 PRO 012 005 فکرهای عادلان انصاف است، اما تدابیرشریران فریب است. 020 PRO 012 006 سخنان شریران برای خون در کمین است، اما دهان راستان ایشان را رهایی می‌دهد. 020 PRO 012 007 شریران واژگون شده، نیست می‌شوند، اماخانه عادلان برقرار می‌ماند. 020 PRO 012 008 انسان برحسب عقلش ممدوح می‌شود، اماکج دلان خجل خواهند گشت. 020 PRO 012 009 کسی‌که حقیر باشد و خادم داشته باشد، بهتراست از کسی‌که خویشتن را برافرازد و محتاج نان باشد. 020 PRO 012 010 مرد عادل برای جان حیوان خود تفکرمی کند، اما رحمتهای شریران ستم کیشی است. 020 PRO 012 011 کسی‌که زمین خود را زرع کند از نان سیرخواهد شد، اما هر‌که اباطیل را پیروی نمایدناقص العقل است. 020 PRO 012 012 مرد شریر به شکار بدکاران طمع می‌ورزد، اما ریشه عادلان میوه می‌آورد. 020 PRO 012 013 در تقصیر لبها دام مهلک است، اما مردعادل از تنگی بیرون می‌آید. 020 PRO 012 014 انسان از ثمره دهان خود از نیکویی سیرمی شود، و مکافات دست انسان به او رد خواهدشد. 020 PRO 012 015 راه احمق در نظر خودش راست است، اماهر‌که نصیحت را بشنود حکیم است. 020 PRO 012 016 غضب احمق فور آشکار می‌شود، اماخردمند خجالت را می‌پوشاند. 020 PRO 012 017 هر‌که به راستی تنطق نماید عدالت را ظاهرمی کند، و شاهد دروغ، فریب را. 020 PRO 012 018 هستند که مثل ضرب شمشیر حرفهای باطل می‌زنند، اما زبان حکیمان شفا می‌بخشد. 020 PRO 012 019 لب راستگو تا به ابد استوار می‌ماند، اما زبان دروغگو طرفه العینی است. 020 PRO 012 020 در دل هر‌که تدبیر فاسد کند فریب است، اما مشورت دهندگان صلح را شادمانی است. 020 PRO 012 021 هیچ بدی به مرد صالح واقع نمی شود، اماشریران از بلا پر خواهند شد. 020 PRO 012 022 لبهای دروغگو نزد خداوند مکروه است، اما عاملان راستی پسندیده او هستند. 020 PRO 012 023 مرد زیرک علم را مخفی می‌دارد، اما دل احمقان حماقت را شایع می‌سازد. 020 PRO 012 024 دست شخص زرنگ سلطنت خواهدنمود، اما مرد کاهل بندگی خواهد کرد. 020 PRO 012 025 کدورت دل انسان، او را منحنی می‌سازد، اما سخن نیکو او را شادمان خواهد گردانید. 020 PRO 012 026 مرد عادل برای همسایه خود هادی می‌شود، اما راه شریران ایشان را گمراه می‌کند. 020 PRO 012 027 مرد کاهل شکار خود را بریان نمی کند، امازرنگی، توانگری گرانبهای انسان است. 020 PRO 012 028 در طریق عدالت حیات‌است، و درگذرگاههایش موت نیست. 020 PRO 013 001 پسر حکیم تادیب پدر خود را اطاعت می کند، اما استهزاکننده تهدید رانمی شنود. 020 PRO 013 002 مرد از میوه دهانش نیکویی را می‌خورد، اماجان خیانتکاران، ظلم را خواهد خورد. 020 PRO 013 003 هر‌که دهان خود را نگاه دارد جان خویش رامحافظت نماید، اما کسی‌که لبهای خود رابگشاید هلاک خواهد شد. 020 PRO 013 004 شخص کاهل آرزو می‌کند و چیزی پیدانمی کند. اما شخص زرنگ فربه خواهد شد. 020 PRO 013 005 مرد عادل از دروغ گفتن نفرت دارد، اما شریررسوا و خجل خواهد شد. 020 PRO 013 006 عدالت کسی را که در طریق خود کامل است محافظت می‌کند، اما شرارت، گناهکاران را هلاک می‌سازد. 020 PRO 013 007 هستند که خود را دولتمند می‌شمارند وهیچ ندارند، و هستند که خویشتن را فقیرمی انگارند و دولت بسیار دارند. 020 PRO 013 008 دولت شخص فدیه جان او خواهد بود، امافقیر تهدید را نخواهد شنید. 020 PRO 013 009 نور عادلان شادمان خواهد شد، اما چراغ شریران خاموش خواهد گردید. 020 PRO 013 010 از تکبر جز نزاع چیزی پیدا نمی شود، اما باآنانی که پند می‌پذیرند حکمت است. 020 PRO 013 011 دولتی که از بطالت پیدا شود در تناقص می‌باشد، اما هر‌که به‌دست خود اندوزد در تزایدخواهد بود. 020 PRO 013 012 امیدی که در آن تعویق باشد باعث بیماری دل است، اما حصول مراد درخت حیات می‌باشد. 020 PRO 013 013 هر‌که کلام را خوار شمارد خویشتن راهلاک می‌سازد، اما هر‌که از حکم می‌ترسد ثواب خواهد یافت. 020 PRO 013 014 تعلیم مرد حکیم چشمه حیات‌است، تا ازدامهای مرگ رهایی دهد. 020 PRO 013 015 عقل نیکو نعمت را می‌بخشد، اما راه خیانتکاران، سخت است. 020 PRO 013 016 هر شخص زیرک با علم عمل می‌کند. امااحمق حماقت را منتشر می‌سازد. 020 PRO 013 017 قاصد شریر در بلا گرفتار می‌شود، امارسول امین شفا می‌بخشد. 020 PRO 013 018 فقر و اهانت برای کسی است که تادیب راترک نماید، اما هر‌که تنبیه را قبول کند محترم خواهد شد. 020 PRO 013 019 آرزویی که حاصل شود برای جان شیرین است، اما اجتناب از بدی، مکروه احمقان می‌باشد. 020 PRO 013 020 با حکیمان رفتار کن و حکیم خواهی شد، اما رفیق جاهلان ضرر خواهد یافت. 020 PRO 013 021 بلا گناهکاران را تعاقب می‌کند، اما عادلان، جزای نیکو خواهند یافت. 020 PRO 013 022 مرد صالح پسران پسران را ارث خواهدداد، و دولت گناهکاران برای عادلان ذخیره خواهد شد. 020 PRO 013 023 در مزرعه فقیران خوراک بسیار است، اماهستند که از بی‌انصافی هلاک می‌شوند. 020 PRO 013 024 کسی‌که چوب را باز‌دارد، از پسر خویش نفرت می‌کند، اما کسی‌که او را دوست می‌دارد اورا به سعی تمام تادیب می‌نماید. 020 PRO 013 025 مرد عادل برای سیری جان خود می‌خورد، اما شکم شریران محتاج خواهد بود. 020 PRO 014 001 هر زن حکیم خانه خود را بنا می‌کند، اما زن جاهل آن را با دست خود خراب می‌نماید. 020 PRO 014 002 کسی‌که به راستی خود سلوک می‌نماید ازخداوند می‌ترسد، اما کسی‌که در طریق خودکج رفتار است او را تحقیر می‌نماید. 020 PRO 014 003 در دهان احمق چوب تکبر است، اما لبهای حکیمان ایشان را محافظت خواهد نمود. 020 PRO 014 004 جایی که گاو نیست، آخور پاک است، اما ازقوت گاو، محصول زیاد می‌شود. 020 PRO 014 005 شاهد امین دروغ نمی گوید، اما شاهد دروغ به کذب تنطق می‌کند. 020 PRO 014 006 استهزاکننده حکمت را می‌طلبد و نمی یابد. اما به جهت مرد فهیم علم آسان است. 020 PRO 014 007 از حضور مرد احمق دور شو، زیرا لبهای معرفت را در او نخواهی یافت. 020 PRO 014 008 حکمت مرد زیرک این است که راه خود رادرک نماید، اما حماقت احمقان فریب است. 020 PRO 014 009 احمقان به گناه استهزا می‌کنند، اما در میان راستان رضامندی است. 020 PRO 014 010 دل شخص تلخی خویشتن را می‌داند، وغریب در خوشی آن مشارکت ندارد. 020 PRO 014 011 خانه شریران منهدم خواهد شد، اما خیمه راستان شکوفه خواهد آورد. 020 PRO 014 012 راهی هست که به نظر آدمی مستقیم می‌نماید، اما عاقبت آن، طرق موت است. 020 PRO 014 013 هم در لهو و لعب دل غمگین می‌باشد، وعاقبت این خوشی حزن است. 020 PRO 014 014 کسی‌که در دل مرتد است از راههای خودسیر می‌شود، و مرد صالح به خود سیر است. 020 PRO 014 015 مرد جاهل هر سخن را باور می‌کند، اما مردزیرک در رفتار خود تامل می‌نماید. 020 PRO 014 016 مرد حکیم می‌ترسد و از بدی اجتناب می‌نماید، اما احمق از غرور خود ایمن می‌باشد. 020 PRO 014 017 مرد کج خلق، احمقانه رفتار می‌نماید، و(مردم ) از صاحب سوظن نفرت دارند. 020 PRO 014 018 نصیب جاهلان حماقت است، اما معرفت، تاج زیرکان خواهد بود. 020 PRO 014 019 بدکاران در حضور نیکان خم می‌شوند، وشریران نزد دروازه های عادلان می‌ایستند. 020 PRO 014 020 همسایه فقیر نیز از او نفرت دارد، امادوستان شخص دولتمند بسیارند. 020 PRO 014 021 هر‌که همسایه خود را حقیر شمارد گناه می‌ورزد، اما خوشابحال کسی‌که بر فقیران ترحم نماید. 020 PRO 014 022 آیا صاحبان تدبیر فاسد گمراه نمی شوند، اما برای کسانی که تدبیر نیکو می‌نمایند، رحمت و راستی خواهد بود. 020 PRO 014 023 از هر مشقتی منفعت است، اما کلام لبها به فقر محض می‌انجامد. 020 PRO 014 024 تاج حکیمان دولت ایشان است، اماحماقت احمقان حماقت محض است. 020 PRO 014 025 شاهد امین جانها را نجات می‌بخشد، اما هرکه به دروغ تنطق می‌کند فریب محض است. 020 PRO 014 026 در ترس خداوند اعتماد قوی است، وفرزندان او را ملجا خواهد بود. 020 PRO 014 027 ترس خداوند چشمه حیات‌است، تا ازدامهای موت اجتناب نمایند. 020 PRO 014 028 جلال پادشاه از کثرت مخلوق است، وشکستگی سلطان از کمی مردم است. 020 PRO 014 029 کسی‌که دیرغضب باشد کثیرالفهم است، وکج خلق حماقت را به نصیب خود می‌برد. 020 PRO 014 030 دل آرام حیات بدن است، اما حسدپوسیدگی استخوانها است. 020 PRO 014 031 هر‌که بر فقیر ظلم کند آفریننده خود راحقیر می‌شمارد، و هر‌که بر مسکین ترحم کند اورا تمجید می‌نماید. 020 PRO 014 032 شریر از شرارت خود به زیر افکنده می‌شود، اما مرد عادل چون بمیرد اعتماد دارد. 020 PRO 014 033 حکمت در دل مرد فهیم ساکن می‌شود، امادر اندرون جاهلان آشکار می‌گردد. 020 PRO 014 034 عدالت قوم را رفیع می‌گرداند، اما گناه برای قوم، عار است. 020 PRO 014 035 رضامندی پادشاه بر خادم عاقل است، اماغضب او بر پست فطرتان. 020 PRO 015 001 جواب نرم خشم را برمی گرداند، اماسخن تلخ غیظ را به هیجان می‌آورد. 020 PRO 015 002 زبان حکیمان علم را زینت می‌بخشد، امادهان احمقان به حماقت تنطق می‌نماید. 020 PRO 015 003 چشمان خداوند در همه جاست، و بر بدان ونیکان می‌نگرد. 020 PRO 015 004 زبان ملایم، درخت حیات‌است و کجی آن، شکستگی روح است. 020 PRO 015 005 احمق تادیب پدر خود را خوار می‌شمارد، اما هر‌که تنبیه را نگاه دارد زیرک می‌باشد. 020 PRO 015 006 در خانه مرد عادل گنج عظیم است، امامحصول شریران، کدورت است. 020 PRO 015 007 لبهای حکیمان معرفت را منتشر می‌سازد، اما دل احمقان، مستحکم نیست. 020 PRO 015 008 قربانی شریران نزد خداوند مکروه است، امادعای راستان پسندیده اوست. 020 PRO 015 009 راه شریران نزد خداوند مکروه است، اماپیروان عدالت را دوست می‌دارد. 020 PRO 015 010 برای هر‌که طریق را ترک نماید تادیب سخت است، و هر‌که از تنبیه نفرت کند خواهدمرد. 020 PRO 015 011 هاویه و ابدون در حضور خداوند است، پس چند مرتبه زیاده دلهای بنی آدم. (Sheol h7585) 020 PRO 015 012 استهزاکننده تنبیه را دوست ندارد، و نزدحکیمان نخواهد رفت. 020 PRO 015 013 دل‌شادمان چهره را زینت می‌دهد، اما ازتلخی دل روح منکسر می‌شود. 020 PRO 015 014 دل مرد فهیم معرفت را می‌طلبد، اما دهان احمقان حماقت را می‌چرد. 020 PRO 015 015 تمامی روزهای مصیبت کشان بد است، اماخوشی دل ضیافت دائمی است. 020 PRO 015 016 اموال اندک با ترس خداوند بهتر است ازگنج عظیم با اضطراب. 020 PRO 015 017 خوان بقول در جایی که محبت باشد بهتراست، از گاو پرواری که با آن عداوت باشد. 020 PRO 015 018 مرد تندخو نزاع را برمی انگیزد، اما شخص دیرغضب خصومت را ساکن می‌گرداند. 020 PRO 015 019 راه کاهلان مثل خاربست است، اما طریق راستان شاهراه است. 020 PRO 015 020 پسر حکیم پدر را شادمان می‌سازد، اما مرداحمق مادر خویش را حقیر می‌شمارد. 020 PRO 015 021 حماقت در نظر شخص ناقص العقل خوشی است، اما مرد فهیم به راستی سلوک می‌نماید. 020 PRO 015 022 از عدم مشورت، تدبیرها باطل می‌شود، اما از کثرت مشورت دهندگان برقرار می‌ماند. 020 PRO 015 023 برای انسان از جواب دهانش شادی حاصل می‌شود، و سخنی که در محلش گفته شودچه بسیار نیکو است. 020 PRO 015 024 طریق حیات برای عاقلان به سوی بالااست، تا از هاویه اسفل دور شود. (Sheol h7585) 020 PRO 015 025 خداوند خانه متکبران را منهدم می‌سازد، اما حدود بیوه‌زن را استوار می‌نماید. 020 PRO 015 026 تدبیرهای فاسد نزد خداوند مکروه است، اما سخنان پسندیده برای طاهران است. 020 PRO 015 027 کسی‌که حریص سود باشد خانه خود رامکدر می‌سازد، اما هر‌که از هدیه‌ها نفرت داردخواهد زیست. 020 PRO 015 028 دل مرد عادل در جواب دادن تفکر می‌کند، اما دهان شریران، چیزهای بد را جاری می‌سازد. 020 PRO 015 029 خداوند از شریران دور است، اما دعای عادلان را می‌شنود. 020 PRO 015 030 نور چشمان دل را شادمان می‌سازد، و خبرنیکو استخوانها را پر مغز می‌نماید. 020 PRO 015 031 گوشی که تنبیه حیات را بشنود، در میان حکیمان ساکن خواهد شد. 020 PRO 015 032 هر‌که تادیب را ترک نماید، جان خود راحقیر می‌شمارد، اما هر‌که تنبیه را بشنود عقل راتحصیل می‌نماید. 020 PRO 015 033 ترس خداوند ادیب حکمت است، وتواضع پیشرو حرمت می‌باشد. 020 PRO 016 001 تدبیرهای دل از آن انسان است، اماتنطق زبان از جانب خداوند می‌باشد. 020 PRO 016 002 همه راههای انسان در نظر خودش پاک است، اما خداوند روحها را ثابت می‌سازد. 020 PRO 016 003 اعمال خود را به خداوند تفویض کن، تافکرهای تو استوار شود. 020 PRO 016 004 خداوند هر چیز را برای غایت آن ساخته است، و شریران را نیز برای روز بلا. 020 PRO 016 005 هر‌که دل مغرور دارد نزد خداوند مکروه است، و او هرگز مبرا نخواهد شد. 020 PRO 016 006 از رحمت و راستی، گناه کفاره می‌شود، و به ترس خداوند، از بدی اجتناب می‌شود. 020 PRO 016 007 چون راههای شخص پسندیده خداوندباشد، دشمنانش را نیز با وی به مصالحه می‌آورد. 020 PRO 016 008 اموال اندک که با انصاف باشد بهتر است، ازدخل فراوان بدون انصاف. 020 PRO 016 009 دل انسان در طریقش تفکر می‌کند، اماخداوند قدمهایش را استوار می‌سازد. 020 PRO 016 010 وحی بر لبهای پادشاه است، و دهان او درداوری تجاوز نمی نماید. 020 PRO 016 011 ترازو و سنگهای راست از آن خداونداست و تمامی سنگهای کیسه صنعت وی می‌باشد. 020 PRO 016 012 عمل بد نزد پادشاهان مکروه است، زیرا که کرسی ایشان از عدالت برقرار می‌ماند. 020 PRO 016 013 لبهای راستگو پسندیده پادشاهان است، وراستگویان را دوست می‌دارند. 020 PRO 016 014 غضب پادشاهان، رسولان موت است امامرد حکیم آن را فرو می‌نشاند. 020 PRO 016 015 در نور چهره پادشاه حیات‌است، ورضامندی او مثل ابر نوبهاری است. 020 PRO 016 016 تحصیل حکمت از زر خالص چه بسیاربهتر است، و تحصیل فهم از نقره برگزیده تر. 020 PRO 016 017 طریق راستان، اجتناب نمودن از بدی است، و هر‌که راه خود را نگاه دارد جان خویش را محافظت می‌نماید. 020 PRO 016 018 تکبر پیش رو هلاکت است، و دل مغرورپیش رو خرابی. 020 PRO 016 019 با تواضع نزد حلیمان بودن بهتر است، ازتقسیم نمودن غنیمت با متکبران. 020 PRO 016 020 هر‌که در کلام تعقل کند سعادتمندی خواهد یافت، و هر‌که به خداوند توکل نمایدخوشابحال او. 020 PRO 016 021 هر‌که دل حکیم دارد فهیم خوانده می‌شود، و شیرینی لبها علم را می‌افزاید. 020 PRO 016 022 عقل برای صاحبش چشمه حیات‌است، اما تادیب احمقان، حماقت است. 020 PRO 016 023 دل مرد حکیم دهان او را عاقل می‌گرداند، و علم را بر لبهایش می‌افزاید. 020 PRO 016 024 سخنان پسندیده مثل‌شان عسل است، برای جان شیرین است و برای استخوانهاشفادهنده. 020 PRO 016 025 راهی هست که در نظر انسان راست است، اما عاقبت آن راه، موت می‌باشد. 020 PRO 016 026 اشتهای کارگر برایش کار می‌کند، زیرا که دهانش او را بر آن تحریض می‌نماید. 020 PRO 016 027 مرد لئیم شرارت را می‌اندیشد، و برلبهایش مثل آتش سوزنده است. 020 PRO 016 028 مرد دروغگو نزاع می‌پاشد، و نمام دوستان خالص را از همدیگر جدا می‌کند. 020 PRO 016 029 مرد ظالم همسایه خود را اغوا می‌نماید، واو را به راه غیر نیکو هدایت می‌کند. 020 PRO 016 030 چشمان خود را بر هم می‌زند تا دروغ رااختراع نماید، و لبهایش را می‌خاید و بدی را به انجام می‌رساند. 020 PRO 016 031 سفیدمویی تاج جمال است، هنگامی که درراه عدالت یافت شود. 020 PRO 016 032 کسی‌که دیرغضب باشد از جبار بهتر است، و هر‌که بر روح خود مالک باشد از تسخیرکننده شهر افضل است. 020 PRO 016 033 قرعه در دامن‌انداخته می‌شود، لیکن تمامی حکم آن از خداوند است. 020 PRO 017 001 لقمه خشک با سلامتی، بهتر است ازخانه پر از ضیافت با مخاصمت. 020 PRO 017 002 بنده عاقل بر پسر پست فطرت مسلط خواهدبود، و میراث را با برادران تقسیم خواهد نمود. 020 PRO 017 003 بوته برای نقره و کوره به جهت طلا است، اماخداوند امتحان کننده دلها است. 020 PRO 017 004 شریر به لبهای دروغگو اصغا می‌کند، و مردکاذب به زبان فتنه انگیز گوش می‌دهد. 020 PRO 017 005 هر‌که فقیر را استهزا کند آفریننده خویش رامذمت می‌کند، و هر‌که از بلا خوش می‌شودبی سزا نخواهد ماند. 020 PRO 017 006 تاج پیران، پسران پسرانند، و جلال فرزندان، پدران ایشانند. 020 PRO 017 007 کلام کبرآمیز احمق را نمی شاید، و چندمرتبه زیاده لبهای دروغگو نجبا را. 020 PRO 017 008 هدیه در نظر اهل آن سنگ گرانبها است که هر کجا توجه نماید برخوردار می‌شود. 020 PRO 017 009 هر‌که گناهی را مستور کند طالب محبت می‌باشد، اما هر‌که امری را تکرار کند دوستان خالص را از هم جدا می‌سازد. 020 PRO 017 010 یک ملامت به مرد فهیم اثر می‌کند، بیشتراز صد تازیانه به مرد جاهل. 020 PRO 017 011 مرد شریر طالب فتنه است و بس. لهذاقاصد ستمکیش نزد او فرستاده می‌شود. 020 PRO 017 012 اگر خرسی که بچه هایش کشته شود به انسان برخورد، بهتر است از مرد احمق در حماقت خود. 020 PRO 017 013 کسی‌که به عوض نیکویی بدی می‌کند بلااز خانه او دور نخواهد شد. 020 PRO 017 014 ابتدای نزاع مثل رخنه کردن آب است، پس مخاصمه را ترک کن قبل از آنکه به مجادله برسد. 020 PRO 017 015 هر‌که شریر را عادل شمارد و هر‌که عادل را ملزم سازد، هر دوی ایشان نزد خداوندمکروهند. 020 PRO 017 016 قیمت به جهت خریدن حکمت چرا به‌دست احمق باشد؟ و حال آنکه هیچ فهم ندارد. 020 PRO 017 017 دوست خالص در همه اوقات محبت می‌نماید، و برادر به جهت تنگی مولود شده است. 020 PRO 017 018 مرد ناقص العقل دست می‌دهد و در حضورهمسایه خود ضامن می‌شود. 020 PRO 017 019 هر‌که معصیت را دوست دارد منازعه رادوست می‌دارد، و هر‌که در خود را بلند سازدخرابی را می‌طلبد. 020 PRO 017 020 کسی‌که دل کج دارد نیکویی را نخواهدیافت. و هر‌که زبان دروغگو دارد در بلا گرفتارخواهد شد. 020 PRO 017 021 هر‌که فرزند احمق آورد برای خویشتن غم پیدا می‌کند، و پدر فرزند ابله شادی نخواهد دید. 020 PRO 017 022 دل‌شادمان شفای نیکو می‌بخشد، اما روح شکسته استخوانها را خشک می‌کند. 020 PRO 017 023 مرد شریر رشوه را از بغل می‌گیرد، تاراههای انصاف را منحرف سازد. 020 PRO 017 024 حکمت در مد نظر مرد فهیم است، اماچشمان احمق در اقصای زمین می‌باشد. 020 PRO 017 025 پسر احمق برای پدر خویش حزن است، وبه جهت مادر خویش تلخی است. 020 PRO 017 026 عادلان را نیز سرزنش نمودن خوب نیست، و نه ضرب زدن به نجبا به‌سبب راستی ایشان. 020 PRO 017 027 صاحب معرفت سخنان خود را بازمی دارد، و هر‌که روح حلیم دارد مرد فطانت پیشه است. 020 PRO 017 028 مرد احمق نیز چون خاموش باشد او راحکیم می‌شمارند، و هر‌که لبهای خود را می‌بنددفهیم است. 020 PRO 018 001 می باشد، و به هر حکمت صحیح مجادله می‌کند. 020 PRO 018 002 احمق از فطانت مسرور نمی شود، مگر تاآنکه عقل خود را ظاهر سازد. 020 PRO 018 003 هنگامی که شریر می‌آید، حقارت هم می‌آید، و با اهانت، خجالت می‌رسد. 020 PRO 018 004 سخنان دهان انسان آب عمیق است، وچشمه حکمت، نهر جاری است. 020 PRO 018 005 طرفداری شریران برای منحرف ساختن داوری عادلان نیکو نیست. 020 PRO 018 006 لبهای احمق به منازعه داخل می‌شود، ودهانش برای ضربها صدا می‌زند. 020 PRO 018 007 دهان احمق هلاکت وی است، و لبهایش برای جان خودش دام است. 020 PRO 018 008 سخنان نمام مثل لقمه های شیرین است، و به عمق شکم فرو می‌رود. 020 PRO 018 009 او نیز که در کار خود اهمال می‌کند برادرهلاک کننده است. 020 PRO 018 010 اسم خداوند برج حصین است که مرد عادل در آن می‌دود و ایمن می‌باشد. 020 PRO 018 011 توانگری شخص دولتمند شهر محکم اواست، و در تصور وی مثل حصار بلند است. 020 PRO 018 012 پیش از شکستگی، دل انسان متکبرمی گردد، و تواضع مقدمه عزت است. 020 PRO 018 013 هر‌که سخنی را قبل از شنیدنش جواب دهد برای وی حماقت و عار می‌باشد. 020 PRO 018 014 روح انسان بیماری او را متحمل می‌شود، اما روح شکسته را کیست که متحمل آن بشود. 020 PRO 018 015 دل مرد فهیم معرفت را تحصیل می‌کند، وگوش حکیمان معرفت را می‌طلبد. 020 PRO 018 016 هدیه شخص، از برایش وسعت پیدامی کند و او را به حضور بزرگان می‌رساند. 020 PRO 018 017 هر‌که در دعوی خود اول آید صادق می‌نماید، اما حریفش می‌آید و او را می‌آزماید. 020 PRO 018 018 قرعه نزاعها را ساکت می‌نماید و زورآوران را از هم جدا می‌کند. 020 PRO 018 019 برادر رنجیده از شهر قوی سختتر است، ومنازعت با او مثل پشت بندهای قصر است. 020 PRO 018 020 دل آدمی از میوه دهانش پر می‌شود و ازمحصول لبهایش، سیر می‌گردد. 020 PRO 018 021 موت و حیات در قدرت زبان است، و آنانی که آن را دوست می‌دارند میوه‌اش را خواهندخورد. 020 PRO 018 022 هر‌که زوجه‌ای یابد چیز نیکو یافته است، ورضامندی خداوند را تحصیل کرده است. 020 PRO 018 023 مرد فقیر به تضرع تکلم می‌کند، اما شخص دولتمند به سختی جواب می‌دهد. 020 PRO 018 024 کسی‌که دوستان بسیار دارد خویشتن راهلاک می‌کند، اما دوستی هست که از برادرچسبنده تر می‌باشد. 020 PRO 019 001 فقیری که در کاملیت خود سالک است، از دروغگویی که احمق باشد بهتر است. 020 PRO 019 002 دلی نیز که معرفت ندارد نیکو نیست و هر‌که به پایهای خویش می‌شتابد گناه می‌کند. 020 PRO 019 003 حماقت انسان، راه او را کج می‌سازد، و دلش از خداوند خشمناک می‌شود. 020 PRO 019 004 توانگری دوستان بسیار پیدا می‌کند، اما فقیراز دوستان خود جدا می‌شود. 020 PRO 019 005 شاهد دروغگو بی‌سزا نخواهد ماند، و کسی‌که به دروغ تنطق کند رهایی نخواهد یافت. 020 PRO 019 006 بسیاری پیش امیران تذلل می‌نمایند، و همه کس دوست بذل کننده است. 020 PRO 019 007 جمیع برادران مرد فقیر از او نفرت دارند، وبه طریق اولی دوستانش از او دور می‌شوند، ایشان را به سخنان، تعاقب می‌کند و نیستند. 020 PRO 019 008 هر‌که حکمت را تحصیل کند جان خود رادوست دارد. و هر‌که فطانت را نگاه دارد، سعادتمندی خواهد یافت. 020 PRO 019 009 شاهد دروغگو بی‌سزا نخواهد ماند، و هر‌که به کذب تنطق نماید هلاک خواهد گردید. 020 PRO 019 010 عیش و عشرت احمق را نمی شاید، تا چه رسد به غلامی که بر نجبا حکمرانی می‌کند. 020 PRO 019 011 عقل انسان خشم او را نگاه می‌دارد، وگذشتن از تقصیر جلال او است. 020 PRO 019 012 خشم پادشاه مثل غرش شیر است، ورضامندی او مثل شبنم بر گیاه است. 020 PRO 019 013 پسر جاهل باعث الم پدرش است، ونزاعهای زن مثل آبی است که دائم در چکیدن باشد. 020 PRO 019 014 خانه و دولت ارث اجدادی است، امازوجه عاقله از جانب خداوند است. 020 PRO 019 015 کاهلی خواب سنگین می‌آورد، و شخص اهمال کار، گرسنه خواهد ماند. 020 PRO 019 016 هر‌که حکم را نگاه دارد جان خویش رامحافظت می‌نماید، اما هر‌که طریق خود را سبک گیرد، خواهد مرد. 020 PRO 019 017 هر‌که بر فقیر ترحم نماید به خداوند قرض می‌دهد، و احسان او را به او رد خواهد نمود. 020 PRO 019 018 پسر خود را تادیب نما زیرا که امید هست، اما خود را به کشتن او وامدار. 020 PRO 019 019 شخص تندخو متحمل عقوبت خواهدشد، زیرا اگر او را خلاصی دهی آن را باید مکرربجا آوری. 020 PRO 019 020 پند را بشنو و تادیب را قبول نما، تا درعاقبت خود حکیم بشوی. 020 PRO 019 021 فکرهای بسیار در دل انسان است، اما آنچه ثابت ماند مشورت خداوند است. 020 PRO 019 022 زینت انسان احسان او است، و فقیر ازدروغگو بهتر است. 020 PRO 019 023 ترس خداوند مودی به حیات‌است، و هرکه آن را دارد در سیری ساکن می‌ماند، و به هیچ بلاگرفتار نخواهد شد. 020 PRO 019 024 مرد کاهل دست خود را در بغلش پنهان می‌کند، و آن را هم به دهان خود برنمی آورد. 020 PRO 019 025 استهزاکننده را تادیب کن تا جاهلان زیرک شوند، و شخص فهیم را تنبیه نما و معرفت رادرک خواهد نمود. 020 PRO 019 026 هر‌که بر پدر خود ستم کند و مادرش رابراند، پسری است که رسوایی و خجالت می‌آورد. 020 PRO 019 027 ‌ای پسر من شنیدن تعلیمی را ترک نما، که تو را از کلام معرفت گمراه می‌سازد. 020 PRO 019 028 شاهد لئیم انصاف را استهزا می‌کند، و دهان شریران گناه را می‌بلعد. 020 PRO 019 029 قصاص به جهت استهزاکنندگان مهیااست، و تازیانه‌ها برای پشت احمقان. 020 PRO 020 001 شراب استهزا می‌کند و مسکرات عربده می‌آورد، و هر‌که به آن فریفته شود حکیم نیست. 020 PRO 020 002 هیبت پادشاه مثل غرش شیر است، و هر‌که خشم او را به هیجان آورد، به‌جان خود خطامی ورزد. 020 PRO 020 003 از نزاع دور شدن برای انسان عزت است، اماهر مرد احمق مجادله می‌کند. 020 PRO 020 004 مرد کاهل به‌سبب زمستان شیار نمی کند، لهذا در موسم حصاد گدایی می‌کند و نمی یابد. 020 PRO 020 005 مشورت در دل انسان آب عمیق است، امامرد فهیم آن را می‌کشد. 020 PRO 020 006 بسا کسانند که هر یک احسان خویش رااعلام می‌کنند، اما مرد امین را کیست که پیدا کند. 020 PRO 020 007 مرد عادل که به کاملیت خود سلوک نماید، پسرانش بعد از او خجسته خواهند شد. 020 PRO 020 008 پادشاهی که بر کرسی داوری نشیند، تمامی بدی را از چشمان خود پراکنده می‌سازد. 020 PRO 020 009 کیست که تواند گوید: «دل خود را طاهرساختم، و از گناه خویش پاک شدم.» 020 PRO 020 010 سنگهای مختلف و پیمانه های مختلف، هر دوی آنها نزد خداوند مکروه است. 020 PRO 020 011 طفل نیز از افعالش شناخته می‌شود، که آیااعمالش پاک و راست است یا نه. 020 PRO 020 012 گوش شنوا و چشم بینا، خداوند هر دو آنهارا آفریده است. 020 PRO 020 013 خواب را دوست مدار مبادا فقیر شوی. چشمان خود را باز کن تا از نان سیر گردی. 020 PRO 020 014 مشتری می‌گوید بد است، بد است، اماچون رفت آنگاه فخر می‌کند. 020 PRO 020 015 طلا هست و لعلها بسیار، اما لبهای معرفت جواهر گرانبها است. 020 PRO 020 016 جامه آنکس را بگیر که به جهت غریب ضامن است، و او را به رهن بگیر که ضامن بیگانگان است. 020 PRO 020 017 نان فریب برای انسان لذیذ است، اما بعد دهانش از سنگ ریزه‌ها پر خواهد شد. 020 PRO 020 018 فکرها به مشورت محکم می‌شود، و باحسن تدبیر جنگ نما. 020 PRO 020 019 کسی‌که به نمامی گردش کند اسرار را فاش می‌نماید، لهذا با کسی‌که لبهای خود را می‌گشایدمعاشرت منما. 020 PRO 020 020 هر‌که پدر و مادر خود را لعنت کندچراغش در ظلمت غلیظ خاموش خواهد شد. 020 PRO 020 021 اموالی که اولا به تعجیل حاصل می‌شود، عاقبتش مبارک نخواهد شد. 020 PRO 020 022 مگو که از بدی انتقام خواهم کشید، بلکه برخداوند توکل نما و تو را نجات خواهد داد. 020 PRO 020 023 سنگهای مختلف نزد خداوند مکروه است، و ترازوهای متقلب نیکو نیست. 020 PRO 020 024 قدمهای انسان از خداوند است، پس مردراه خود را چگونه بفهمد؟ 020 PRO 020 025 شخصی که چیزی را به تعجیل مقدس می‌گوید، و بعد از نذر کردن استفسار می‌کند، دردام می‌افتد. 020 PRO 020 026 پادشاه حکیم شریران را پراکنده می‌سازد وچوم را بر ایشان می‌گرداند. 020 PRO 020 027 روح انسان، چراغ خداوند است که تمامی عمقهای دل را تفتیش می‌نماید. 020 PRO 020 028 رحمت و راستی پادشاه را محافظت می‌کند، و کرسی او به رحمت پایدار خواهد ماند. 020 PRO 020 029 جلال جوانان قوت ایشان است، و عزت پیران موی سفید. 020 PRO 020 030 ضربهای سخت از بدی طاهر می‌کند وتازیانه‌ها به عمق دل فرو می‌رود. 020 PRO 021 001 دل پادشاه مثل نهرهای آب در دست خداوند است، آن را به هر سو که بخواهد برمی گرداند. 020 PRO 021 002 هر راه انسان در نظر خودش راست است، اماخداوند دلها را می‌آزماید. 020 PRO 021 003 عدالت و انصاف را بجا آوردن، نزد خداونداز قربانی‌ها پسندیده تر است. 020 PRO 021 004 چشمان بلند و دل متکبر و چراغ شریران، گناه است. 020 PRO 021 005 فکرهای مرد زرنگ تمام به فراخی می‌انجامد، اما هر‌که عجول باشد برای احتیاج تعجیل می‌کند. 020 PRO 021 006 تحصیل گنجها به زبان دروغگو، بخاری است بر هوا شده برای جویندگان موت. 020 PRO 021 007 ظلم شریران ایشان را به هلاکت می‌اندازد، زیرا که از بجا آوردن انصاف ابا می‌نمایند. 020 PRO 021 008 طریق مردی که زیر بار (گناه ) باشد بسیار کج است، اما اعمال مرد طاهر، مستقیم است. 020 PRO 021 009 در زاویه پشت بام ساکن شدن بهتر است، ازساکن بودن با زن ستیزه گر در خانه مشترک. 020 PRO 021 010 جان شریر مشتاق شرارت است، و برهمسایه خود ترحم نمی کند. 020 PRO 021 011 چون استهزاکننده سیاست یابد جاهلان حکمت می‌آموزند، و چون مرد حکیم تربیت یابد معرفت را تحصیل می‌نماید. 020 PRO 021 012 مرد عادل در خانه شریر تامل می‌کند که چگونه اشرار به تباهی واژگون می‌شوند. 020 PRO 021 013 هر‌که گوش خود را از فریاد فقیر می‌بندد، او نیز فریاد خواهد کرد و مستجاب نخواهد شد. 020 PRO 021 014 هدیه‌ای در خفا خشم را فرو می‌نشاند، ورشوه‌ای در بغل، غضب سخت را. 020 PRO 021 015 انصاف کردن خرمی عادلان است، اما باعث پریشانی بدکاران می‌باشد. 020 PRO 021 016 هر‌که از طریق تعقل گمراه شود، درجماعت مردگان ساکن خواهد گشت. 020 PRO 021 017 هر‌که عیش را دوست دارد محتاج خواهدشد، و هر‌که شراب و روغن را دوست دارددولتمند نخواهد گردید. 020 PRO 021 018 شریران فدیه عادلان می‌شوند وخیانتکاران به عوض راستان. 020 PRO 021 019 در زمین بایر ساکن بودن بهتر است از بودن با زن ستیزه گر و جنگجوی. 020 PRO 021 020 در منزل حکیمان خزانه مرغوب و روغن است، اما مرد احمق آنها را تلف می‌کند. 020 PRO 021 021 هر‌که عدالت و رحمت را متابعت کند، حیات و عدالت و جلال خواهد یافت. 020 PRO 021 022 مرد حکیم به شهر جباران برخواهد آمد، وقلعه اعتماد ایشان را به زیر می‌اندازد. 020 PRO 021 023 هر‌که دهان و زبان خویش را نگاه دارد، جان خود را از تنگیها محافظت می‌نماید. 020 PRO 021 024 مرد متکبر و مغرور مسمی به استهزاکننده می‌شود، و به افزونی تکبر عمل می‌کند. 020 PRO 021 025 شهوت مرد کاهل او را می‌کشد، زیرا که دستهایش از کار کردن ابا می‌نماید. 020 PRO 021 026 هستند که همه اوقات به شدت حریص می‌باشند، اما مرد عادل بذل می‌کند و امساک نمی نماید. 020 PRO 021 027 قربانی های شریران مکروه است، پس چندمرتبه زیاده هنگامی که به عوض بدی آنها رامی گذرانند. 020 PRO 021 028 شاهد دروغگو هلاک می‌شود، اما کسی‌که استماع نماید به راستی تکلم خواهد کرد. 020 PRO 021 029 مرد شریر روی خود را بی‌حیا می‌سازد، ومرد راست، طریق خویش را مستحکم می‌کند. 020 PRO 021 030 حکمتی نیست و نه فطانتی و نه مشورتی که به ضد خداوند به‌کار آید. 020 PRO 021 031 اسب برای روز جنگ مهیا است، اما نصرت از جانب خداوند است. 020 PRO 022 001 نیک نامی از کثرت دولتمندی افضل است، و فیض از نقره و طلا بهتر. 020 PRO 022 002 دولتمند و فقیر با هم ملاقات می‌کنند، آفریننده هر دوی ایشان خداوند است. 020 PRO 022 003 مرد زیرک، بلا را می‌بیند و خویشتن رامخفی می‌سازد و جاهلان می‌گذرند و در عقوبت گرفتار می‌شوند. 020 PRO 022 004 جزای تواضع و خداترسی، دولت و جلال وحیات‌است. 020 PRO 022 005 خارها و دامها در راه کجروان است، اما هرکه جان خود را نگاه دارد از آنها دور می‌شود. 020 PRO 022 006 طفل را در راهی که باید برود تربیت نما، وچون پیر هم شود از آن انحراف نخواهد ورزید. 020 PRO 022 007 توانگر بر فقیر تسلط دارد، و مدیون غلام طلب کار می‌باشد. 020 PRO 022 008 هر‌که ظلم بکارد بلا خواهد دروید، وعصای غضبش زایل خواهد شد. 020 PRO 022 009 شخصی که نظر او باز باشد مبارک خواهدبود، زیرا که از نان خود به فقرا می‌دهد. 020 PRO 022 010 استهزاکننده را دور نما و نزاع رفع خواهدشد، و مجادله و خجالت ساکت خواهد گردید. 020 PRO 022 011 هر‌که طهارت دل را دوست دارد، و لبهای ظریف دارد پادشاه دوست او می‌باشد. 020 PRO 022 012 چشمان خداوند معرفت را نگاه می‌دارد وسخنان خیانتکاران را باطل می‌سازد. 020 PRO 022 013 مرد کاهل می‌گوید شیر بیرون است، و درکوچه‌ها کشته می‌شوم. 020 PRO 022 014 دهان زنان بیگانه چاه عمیق است، و هر‌که مغضوب خداوند باشد در آن خواهد افتاد. 020 PRO 022 015 حماقت در دل طفل بسته شده است، اماچوب تادیب آن را از او دور خواهد کرد. 020 PRO 022 016 هر‌که بر فقیر برای فایده خویش ظلم نماید، و هر‌که به دولتمندان ببخشد البته محتاج خواهد شد. 020 PRO 022 017 گوش خود را فرا داشته، کلام حکما رابشنو، و دل خود را به تعلیم من مایل گردان، 020 PRO 022 018 زیرا پسندیده است که آنها را در دل خودنگاه داری، و بر لبهایت جمیع ثابت ماند، 020 PRO 022 019 تا اعتماد تو بر خداوند باشد. امروز تو راتعلیم دادم، 020 PRO 022 020 آیا امور شریف را برای تو ننوشتم؟ شامل بر مشورت معرفت، 020 PRO 022 021 تا قانون کلام راستی را اعلام نمایم، و توکلام راستی را نزد فرستندگان خود پس ببری؟ 020 PRO 022 022 فقیر را از آن جهت که ذلیل است تاراج منما، و مسکین را در دربار، ستم مرسان، 020 PRO 022 023 زیرا خداوند دعوی ایشان را فیصل خواهدنمود، و جان تاراج کنندگان ایشان را به تاراج خواهد داد. 020 PRO 022 024 با مرد تندخو معاشرت مکن، و با شخص کج خلق همراه مباش، 020 PRO 022 025 مبادا راههای او را آموخته شوی و جان خود را در دام گرفتار سازی. 020 PRO 022 026 از‌جمله آنانی که دست می‌دهند مباش و نه از آنانی که برای قرضها ضامن می‌شوند. 020 PRO 022 027 اگر چیزی نداری که ادا نمایی پس چرابستر تو را از زیرت بردارد. 020 PRO 022 028 حد قدیمی را که پدرانت قرار داده اندمنتقل مساز. 020 PRO 022 029 آیا مردی را که در شغل خویش ماهر باشدمی بینی؟ او در حضور پادشاهان خواهد ایستاد، پیش پست فطرتان نخواهد ایستاد. 020 PRO 023 001 چون با حاکم به غذا خوردن نشینی، درآنچه پیش روی تو است تامل نما. 020 PRO 023 002 و اگر مرد اکول هستی کارد بر گلوی خودبگذار. 020 PRO 023 003 به خوراکهای لطیف او حریص مباش، زیراکه غذای فریبنده است. 020 PRO 023 004 برای دولتمند شدن خود را زحمت مرسان واز عقل خود باز ایست. 020 PRO 023 005 آیا چشمان خود را بر آن خواهی دوخت که نیست می‌باشد؟ زیرا که دولت البته برای خودبالها می‌سازد، و مثل عقاب در آسمان می‌پرد. 020 PRO 023 006 نان مرد تنگ نظر را مخور، و به جهت خوراکهای لطیف او حریص مباش. 020 PRO 023 007 زیرا چنانکه در دل خود فکر می‌کند خود اوهمچنان است. تو را می‌گوید: بخور و بنوش، امادلش با تو نیست. 020 PRO 023 008 لقمه‌ای را که خورده‌ای قی خواهی کرد، وسخنان شیرین خود را بر باد خواهی داد. 020 PRO 023 009 به گوش احمق سخن مگو، زیرا حکمت کلامت را خوار خواهد شمرد. 020 PRO 023 010 حد قدیم را منتقل مساز، و به مزرعه یتیمان داخل مشو، 020 PRO 023 011 زیرا که ولی ایشان زورآور است، و با تو دردعوی ایشان مقاومت خواهد کرد. 020 PRO 023 012 دل خود را به ادب مایل گردان، و گوش خود را به کلام معرفت. 020 PRO 023 013 از طفل خود تادیب را باز مدار که اگر او رابا چوب بزنی نخواهد مرد، 020 PRO 023 014 پس او را با چوب بزن، و جان او را از هاویه نجات خواهی داد. (Sheol h7585) 020 PRO 023 015 ‌ای پسر من اگر دل تو حکیم باشد، دل من (بلی دل ) من شادمان خواهد شد. 020 PRO 023 016 و گرده هایم وجد خواهد نمود، هنگامی که لبهای تو به راستی متکلم شود. 020 PRO 023 017 دل تو به جهت گناهکاران غیور نباشد، امابه جهت ترس خداوند تمامی روز غیور باش، 020 PRO 023 018 زیرا که البته آخرت هست، و امید تومنقطع نخواهد شد. 020 PRO 023 019 پس تو‌ای پسرم بشنو و حکیم باش، و دل خود را در طریق مستقیم گردان. 020 PRO 023 020 از زمره میگساران مباش، و از آنانی که بدنهای خود را تلف می‌کنند. 020 PRO 023 021 زیرا که میگسار و مسرف، فقیر می‌شود وصاحب خواب به خرقه‌ها ملبس خواهد شد. 020 PRO 023 022 پدر خویش را که تو را تولید نمود گوش گیر، و مادر خود را چون پیر شود خوار مشمار. 020 PRO 023 023 راستی را بخر و آن را مفروش، و حکمت وادب و فهم را. 020 PRO 023 024 پدر فرزند عادل به غایت شادمان می‌شود، و والد پسر حکیم از او مسرور خواهد گشت. 020 PRO 023 025 پدرت و مادرت شادمان خواهند شد، ووالده تو مسرور خواهد گردید. 020 PRO 023 026 ‌ای پسرم دل خود را به من بده، و چشمان تو به راههای من شاد باشد، 020 PRO 023 027 چونکه زن زانیه حفره‌ای عمیق است، و زن بیگانه چاه تنگ. 020 PRO 023 028 او نیز مثل راهزن در کمین می‌باشد، وخیانتکاران را در میان مردم می‌افزاید. 020 PRO 023 029 وای از آن کیست و شقاوت از آن که ونزاعها از آن کدام و زاری از آن کیست وجراحت های بی‌سبب از آن که و سرخی چشمان از آن کدام؟ 020 PRO 023 030 آنانی را است که شرب مدام می‌نمایند، و برای چشیدن شراب ممزوج داخل می‌شوند. 020 PRO 023 031 به شراب نگاه مکن وقتی که سرخ‌فام است، حینی که حبابهای خود را در جام ظاهر می‌سازد، و به ملایمت فرو می‌رود. 020 PRO 023 032 اما در آخر مثل مار خواهد گزید، و مانندافعی نیش خواهد زد. 020 PRO 023 033 چشمان تو چیزهای غریب را خواهد دید، و دل تو به چیزهای کج تنطق خواهد نمود، 020 PRO 023 034 و مثل کسی‌که در میان دریا می‌خوابدخواهی شد، یا مانند کسی‌که بر سر دکل کشتی می‌خسبد، 020 PRO 023 035 و خواهی گفت: مرا زدند لیکن درد رااحساس نکردم، مرا زجر نمودند لیکن نفهمیدم. پس کی بیدار خواهم شد؟ همچنین معاودت می‌کنم و بار دیگر آن را می‌طلبم. 020 PRO 024 001 بر مردان شریر حسد مبر، و آرزو مدارتا با ایشان معاشرت نمایی، 020 PRO 024 002 زیرا که دل ایشان در ظلم تفکر می‌کند ولبهای ایشان درباره مشقت تکلم می‌نماید. 020 PRO 024 003 خانه به حکمت بنا می‌شود، و با فطانت استوار می‌گردد، 020 PRO 024 004 و به معرفت اطاقها پر می‌شود، از هر گونه اموال گرانبها و نفایس. 020 PRO 024 005 مرد حکیم در قدرت می‌ماند، و صاحب معرفت در توانایی ترقی می‌کند، 020 PRO 024 006 زیرا که با حسن تدبیر باید جنگ بکنی، و ازکثرت مشورت دهندگان نصرت است. 020 PRO 024 007 حکمت برای احمق زیاده بلند است، دهان خود را در دربار باز نمی کند. 020 PRO 024 008 هر‌که برای بدی تفکر می‌کند، او را فتنه انگیزمی گویند. 020 PRO 024 009 فکر احمقان گناه است، و استهزاکننده نزد آدمیان مکروه است. 020 PRO 024 010 اگر در روز تنگی سستی نمایی، قوت توتنگ می‌شود. 020 PRO 024 011 آنانی را که برای موت برده شوند خلاص کن، و از رهانیدن آنانی که برای قتل مهیااندکوتاهی منما. 020 PRO 024 012 اگر گویی که این را ندانستیم، آیا آزماینده دلها نمی فهمد؟ و حافظ جان تو نمی داند؟ و به هرکس برحسب اعمالش مکافات نخواهد داد؟ 020 PRO 024 013 ‌ای پسر من عسل را بخور زیرا که خوب است، و‌شان عسل را چونکه به کامت شیرین است. 020 PRO 024 014 همچنین حکمت را برای جان خود بیاموز، اگر آن را بیابی آنگاه اجرت خواهد بود، و امید تومنقطع نخواهد شد. 020 PRO 024 015 ‌ای شریر برای منزل مرد عادل در کمین مباش، و آرامگاه او را خراب مکن، 020 PRO 024 016 زیرا مرد عادل اگر‌چه هفت مرتبه بیفتدخواهد برخاست، اما شریران در بلا خواهندافتاد. 020 PRO 024 017 چون دشمنت بیفتد شادی مکن، و چون بلغزد دلت وجد ننماید، 020 PRO 024 018 مبادا خداوند این را ببیند و در نظرش ناپسند آید، و غضب خود را از او برگرداند. 020 PRO 024 019 خویشتن را به‌سبب بدکاران رنجیده مساز، و بر شریران حسد مبر، 020 PRO 024 020 زیرا که به جهت بدکاران اجر نخواهد بود، و چراغ شریران خاموش خواهد گردید. 020 PRO 024 021 ‌ای پسر من از خداوند و پادشاه بترس، و بامفسدان معاشرت منما، 020 PRO 024 022 زیرا که مصیبت ایشان ناگهان خواهدبرخاست، و عاقبت سالهای ایشان را کیست که بداند؟ 020 PRO 024 023 اینها نیز از (سخنان ) حکیمان است طرفداری در داوری نیکو نیست. 020 PRO 024 024 کسی‌که به شریر بگوید تو عادل هستی، امت‌ها او را لعنت خواهند کرد و طوایف از اونفرت خواهند نمود. 020 PRO 024 025 اما برای آنانی که او را توبیخ نمایندشادمانی خواهد بود، و برکت نیکو به ایشان خواهد رسید. 020 PRO 024 026 آنکه به کلام راست جواب گوید لبها رامی بوسد. 020 PRO 024 027 کار خود را در خارج آراسته کن، و آن را درملک مهیا ساز، و بعد از آن خانه خویش را بنا نما. 020 PRO 024 028 بر همسایه خود بی‌جهت شهادت مده، و بالبهای خود فریب مده، 020 PRO 024 029 و مگو به طوری که او به من عمل کرد من نیزبا وی عمل خواهم نمود، و مرد را بر‌حسب اعمالش پاداش خواهم داد. 020 PRO 024 030 از مزرعه مرد کاهل، و از تاکستان شخص ناقص العقل گذشتم. 020 PRO 024 031 و اینک بر تمامی آن خارها می‌رویید، وخس تمامی روی آن را می‌پوشانید، و دیوارسنگیش خراب شده بود، 020 PRO 024 032 پس من نگریسته متفکر شدم، ملاحظه کردم و ادب آموختم. 020 PRO 024 033 اندکی خفت و اندکی خواب، و اندکی بر هم نهادن دستها به جهت خواب. 020 PRO 024 034 پس فقر تو مثل راهزن بر تو خواهد آمد، ونیازمندی تو مانند مرد مسلح. 020 PRO 025 001 اینها نیز از امثال سلیمان است که مردان حزقیا، پادشاه یهودا آنها را نقل نمودند. 020 PRO 025 002 مخفی داشتن امر جلال خدا است، و تفحص نمودن امر جلال پادشاهان است. 020 PRO 025 003 آسمان را در بلندیش و زمین را در عمقش، ودل پادشاهان را تفتیش نتوان نمود. 020 PRO 025 004 درد را از نقره دور کن، تا ظرفی برای زرگربیرون آید. 020 PRO 025 005 شریران را از حضور پادشاه دور کن، تاکرسی او در عدالت پایدار بماند. 020 PRO 025 006 در حضور پادشاه خویشتن را برمیفراز، و درجای بزرگان مایست، 020 PRO 025 007 زیرا بهتر است تو را گفته شود که اینجا بالابیا، از آنکه به حضور سروری که چشمانت او رادیده است تو را پایین برند. 020 PRO 025 008 برای نزاع به تعجیل بیرون مرو، مبادا درآخرش چون همسایه ات تو را خجل سازد، ندانی که چه باید کرد. 020 PRO 025 009 دعوی خود را با همسایه ات بکن، اما رازدیگری را فاش مساز، 020 PRO 025 010 مبادا هر‌که بشنود تو را ملامت کند، وبدنامی تو رفع نشود. 020 PRO 025 011 سخنی که در محلش گفته شود، مثل سیبهای طلا در مرصعکاری نقره است. 020 PRO 025 012 مودب حکیم برای گوش شنوا، مثل حلقه طلا و زیور زر خالص است. 020 PRO 025 013 رسول امین برای فرستندگان خود، چون خنکی یخ در موسم حصاد می‌باشد، زیرا که جان آقایان خود را تازه می‌کند. 020 PRO 025 014 کسی‌که از بخششهای فریبنده خود فخرمی کند، مثل ابرها و باد بی‌باران است. 020 PRO 025 015 با تحمل داور را به رای خود توان آورد، وزبان ملایم، استخوان را می‌شکند. 020 PRO 025 016 اگر عسل یافتی بقدر کفایت بخور، مبادا ازآن پر شده، قی کنی. 020 PRO 025 017 پای خود را از زیاد رفتن به خانه همسایه ات باز دار، مبادا از تو سیر شده، از تونفرت نماید. 020 PRO 025 018 کسی‌که درباره همسایه خود شهادت دروغ دهد، مثل تبرزین و شمشیر و تیر تیز است. 020 PRO 025 019 اعتماد بر خیانتکار در روز تنگی، مثل دندان کرم زده و پای مرتعش می‌باشد. 020 PRO 025 020 سراییدن سرودها برای دلتنگ، مثل کندن جامه در وقت سرما و ریختن سرکه بر شوره است. 020 PRO 025 021 اگر دشمن تو گرسنه باشد او را نان بخوران، و اگر تشنه باشد او را آب بنوشان، 020 PRO 025 022 زیرا اخگرها بر سرش خواهی انباشت، وخداوند تو را پاداش خواهد داد. 020 PRO 025 023 چنانکه باد شمال باران می‌آورد، همچنان زبان غیبتگو چهره را خشمناک می‌سازد. 020 PRO 025 024 ساکن بودن در گوشه پشت بام بهتر است ازبودن با زن جنگجو در خانه مشترک. 020 PRO 025 025 خبر خوش از ولایت دور، مثل آب سردبرای جان تشنه است. 020 PRO 025 026 مرد عادل که پیش شریر خم شود، مثل چشمه گل آلود و منبع فاسد است. 020 PRO 025 027 زیاد عسل خوردن خوب نیست، همچنان طلبیدن جلال خود جلال نیست. 020 PRO 025 028 کسی‌که بر روح خود تسلط ندارد، مثل شهر منهدم و بی‌حصار است. 020 PRO 026 001 چنانکه برف در تابستان و باران درحصاد، همچنین حرمت برای احمق شایسته نیست. 020 PRO 026 002 لعنت، بی‌سبب نمی آید، چنانکه گنجشک در طیران و پرستوک در پریدن. 020 PRO 026 003 شلاق به جهت اسب و لگام برای الاغ، وچوب از برای پشت احمقان است. 020 PRO 026 004 احمق را موافق حماقتش جواب مده، مباداتو نیز مانند او بشوی. 020 PRO 026 005 احمق را موافق حماقتش جواب بده، مباداخویشتن را حکیم بشمارد. 020 PRO 026 006 هر‌که پیغامی به‌دست احمق بفرستد، پایهای خود را می‌برد و ضرر خود را می‌نوشد. 020 PRO 026 007 ساقهای شخص لنگ بی‌تمکین است، ومثلی که از دهان احمق برآید همچنان است. 020 PRO 026 008 هر‌که احمق را حرمت کند، مثل کیسه جواهر در توده سنگها است. 020 PRO 026 009 مثلی که از دهان احمق برآید، مثل خاری است که در دست شخص مست رفته باشد. 020 PRO 026 010 تیرانداز همه را مجروح می‌کند، همچنان است هر‌که احمق را به مزد گیرد و خطاکاران رااجیر نماید. 020 PRO 026 011 چنانکه سگ به قی خود برمی گردد، همچنان احمق حماقت خود را تکرار می‌کند. 020 PRO 026 012 آیا شخصی را می‌بینی که در نظر خودحکیم است، امید داشتن بر احمق از امید بر اوبیشتر است. 020 PRO 026 013 کاهل می‌گوید که شیر در راه است، و اسددر میان کوچه‌ها است. 020 PRO 026 014 چنانکه در بر پاشنه‌اش می‌گردد، همچنان کاهل بر بستر خویش. 020 PRO 026 015 کاهل دست خود را در قاب فرو می‌برد و ازبرآوردن آن به دهانش خسته می‌شود. 020 PRO 026 016 کاهل در نظر خود حکیمتر است از هفت مرد که جواب عاقلانه می‌دهند. 020 PRO 026 017 کسی‌که برود و در نزاعی که به او تعلق ندارد متعرض شود، مثل کسی است که گوشهای سگ را بگیرد. 020 PRO 026 018 آدم دیوانه‌ای که مشعلها و تیرها و موت رامی اندازد، 020 PRO 026 019 مثل کسی است که همسایه خود را فریب دهد، و می‌گوید آیا شوخی نمی کردم؟ 020 PRO 026 020 از نبودن هیزم آتش خاموش می‌شود، و ازنبودن نمام منازعه ساکت می‌گردد. 020 PRO 026 021 زغال برای اخگرها و هیزم برای آتش است، و مرد فتنه انگیز به جهت برانگیختن نزاع. 020 PRO 026 022 سخنان نمام مثل خوراک لذیذ است، که به عمقهای دل فرو می‌رود. 020 PRO 026 023 لبهای پرمحبت با دل شریر، مثل نقره‌ای پردرد است که بر ظرف سفالین اندوده شود. 020 PRO 026 024 هر‌که بغض دارد با لبهای خود نیرنگ می‌نماید، و در دل خود فریب را ذخیره می‌کند. 020 PRO 026 025 هنگامی که سخن نیکو گوید، او را باور مکن زیرا که در قلبش هفت چیز مکروه است. 020 PRO 026 026 هر‌چند بغض او به حیله مخفی شود، اماخباثت او در میان جماعت ظاهر خواهد گشت. 020 PRO 026 027 هر‌که حفره‌ای بکند در آن خواهد افتاد، وهر‌که سنگی بغلطاند بر او خواهد برگشت. 020 PRO 026 028 زبان دروغگو از مجروح شدگان خود نفرت دارد، و دهان چاپلوس هلاکت را ایجاد می‌کند. 020 PRO 027 001 درباره فردا فخر منما، زیرا نمی دانی که روز چه خواهد زایید. 020 PRO 027 002 دیگری تو را بستاید و نه دهان خودت، غریبی و نه لبهای تو. 020 PRO 027 003 سنگ سنگین است و ریگ ثقیل، اما خشم احمق از هر دوی آنها سنگینتر است. 020 PRO 027 004 غضب ستم کیش است و خشم سیل، اماکیست که در برابر حسد تواند ایستاد. 020 PRO 027 005 تنبیه آشکار از محبت پنهان بهتر است. 020 PRO 027 006 جراحات دوست وفادار است، اما بوسه های دشمن افراط است. 020 PRO 027 007 شکم سیر از‌شان عسل کراهت دارد، امابرای شکم گرسنه هر تلخی شیرین است. 020 PRO 027 008 کسی‌که از مکان خود آواره بشود، مثل گنجشکی است که از آشیانه‌اش آواره گردد. 020 PRO 027 009 روغن و عطر دل را شاد می‌کند، همچنان حلاوت دوست از مشورت دل. 020 PRO 027 010 دوست خود و دوست پدرت را ترک منما، و در روز مصیبت خود به خانه برادرت داخل مشو، زیرا که همسایه نزدیک از برادر دور بهتراست. 020 PRO 027 011 ‌ای پسر من حکمت بیاموز و دل مرا شادکن، تا ملامت کنندگان خود را مجاب سازم. 020 PRO 027 012 مرد زیرک، بلا را می‌بیند و خویشتن رامخفی می‌سازد، اما جاهلان می‌گذرند و درعقوبت گرفتار می‌شوند. 020 PRO 027 013 جامه آن کس را بگیر که به جهت غریب ضامن است، و او را به رهن بگیر که ضامن بیگانگان است. 020 PRO 027 014 کسی‌که صبح زود برخاسته، دوست خودرا به آواز بلند برکت دهد، از برایش لعنت محسوب می‌شود. 020 PRO 027 015 چکیدن دائمی آب در روز باران، و زن ستیزه‌جو مشابه‌اند. 020 PRO 027 016 هرکه او را باز‌دارد مثل کسی است که باد رانگاه دارد، یا روغن را که در دست راست خودگرفته باشد. 020 PRO 027 017 آهن، آهن را تیز می‌کند، همچنین مرد روی دوست خود را تیز می‌سازد. 020 PRO 027 018 هر‌که درخت انجیر را نگاه دارد میوه‌اش راخواهد خورد، و هر‌که آقای خود را ملازمت نماید محترم خواهد شد، 020 PRO 027 019 چنانکه در آب صورت به صورت است، همچنان دل انسان به انسان. 020 PRO 027 020 هاویه و ابدون سیر نمی شوند، همچنان چشمان انسان سیر نخواهند شد. (Sheol h7585) 020 PRO 027 021 بوته برای نقره و کوره به جهت طلاست، همچنان انسان از دهان ستایش کنندگان خود(آزموده می‌شود). 020 PRO 027 022 احمق را میان بلغور در هاون با دسته بکوب، و حماقتش از آن بیرون نخواهد رفت. 020 PRO 027 023 به حالت گله خود نیکو توجه نما، و دل خود را به رمه خود مشغول ساز، 020 PRO 027 024 زیرا که دولت دائمی نیست، و تاج هم نسلابعد نسل (پایدار) نی. 020 PRO 027 025 علف را می‌برند و گیاه سبز می‌روید، وعلوفه کوهها جمع می‌شود، 020 PRO 027 026 بره‌ها برای لباس تو، و بزها به جهت اجاره زمین به‌کار می‌آیند، 020 PRO 027 027 و شیر بزها برای خوراک تو و خوراک خاندانت، و معیشت کنیزانت کفایت خواهد کرد. 020 PRO 028 001 تعاقب کننده‌ای نیست، اما عادلان مثل شیر شجاعند. 020 PRO 028 002 از معصیت اهل زمین حاکمانش بسیارمی شوند، اما مرد فهیم و دانا استقامتش برقرارخواهد ماند. 020 PRO 028 003 مرد رئیس که بر مسکینان ظلم می‌کند مثل باران است که سیلان کرده، خوراک باقی نگذارد. 020 PRO 028 004 هر‌که شریعت را ترک می‌کند شریران رامی ستاید، اما هر‌که شریعت را نگاه دارد از ایشان نفرت دارد. 020 PRO 028 005 مردمان شریر انصاف را درک نمی نمایند، اماطالبان خداوند همه‌چیز را می‌فهمند. 020 PRO 028 006 فقیری که در کاملیت خود سلوک نماید بهتراست از کج رونده دو راه اگر‌چه دولتمند باشد. 020 PRO 028 007 هر‌که شریعت را نگاه دارد پسری حکیم است، اما مصاحب مسرفان، پدر خویش را رسوامی سازد. 020 PRO 028 008 هر‌که مال خود را به ربا و سود بیفزاید، آن رابرای کسی‌که بر فقیران ترحم نماید، جمع می‌نماید. 020 PRO 028 009 هر‌که گوش خود را از شنیدن شریعت برگرداند، دعای او هم مکروه می‌شود. 020 PRO 028 010 هر‌که راستان را به راه بد گمراه کند به حفره خود خواهد افتاد، اما صالحان نصیب نیکوخواهند یافت. 020 PRO 028 011 مرد دولتمند در نظر خود حکیم است، امافقیر خردمند او را تفتیش خواهد نمود. 020 PRO 028 012 چون عادلان شادمان شوند فخر عظیم است، اما چون شریران برافراشته شوند مردمان خود را مخفی می‌سازند. 020 PRO 028 013 هر‌که گناه خود را بپوشاند برخوردارنخواهد شد، اما هر‌که آن را اعتراف کند و ترک نماید رحمت خواهد یافت. 020 PRO 028 014 خوشابحال کسی‌که دائم می‌ترسد، اما هرکه دل خود را سخت سازد به بلا گرفتار خواهدشد. 020 PRO 028 015 حاکم شریر بر قوم مسکین، مثل شیر غرنده و خرس گردنده است. 020 PRO 028 016 حاکم ناقص العقل بسیار ظلم می‌کند، اماهر‌که از رشوه نفرت کند عمر خود را درازخواهد ساخت. 020 PRO 028 017 کسی‌که متحمل بار خون شخصی شود، به هاویه می‌شتابد. زنهار کسی او را باز ندارد. 020 PRO 028 018 هر‌که به استقامت سلوک نماید رستگارخواهد شد، اما هر‌که در دو راه کج رو باشد دریکی از آنها خواهد افتاد. 020 PRO 028 019 هر‌که زمین خود را زرع نماید از نان سیرخواهد شد، اما هر‌که پیروی باطلان کند از فقرسیر خواهد شد. 020 PRO 028 020 مرد امین برکت بسیار خواهد یافت، اماآنکه در‌پی دولت می‌شتابد بی‌سزا نخواهد ماند. 020 PRO 028 021 طرفداری نیکو نیست، و به جهت لقمه‌ای نان، آدمی خطاکار می‌شود. 020 PRO 028 022 مرد تنگ نظر در‌پی دولت می‌شتابد ونمی داند که نیازمندی او را درخواهد یافت. 020 PRO 028 023 کسی‌که آدمی را تنبیه نماید، آخر شکرخواهد یافت، بیشتر از آنکه به زبان خودچاپلوسی می‌کند. 020 PRO 028 024 کسی‌که پدر و مادر خود را غارت نماید وگوید گناه نیست، مصاحب هلاک کنندگان خواهدشد. 020 PRO 028 025 مرد حریص نزاع را برمی انگیزاند، اما هر‌که بر خداوند توکل نماید قوی خواهد شد. 020 PRO 028 026 آنکه بر دل خود توکل نماید احمق می‌باشد، اما کسی‌که به حکمت سلوک نمایدنجات خواهد یافت. 020 PRO 028 027 هر‌که به فقرا بذل نماید محتاج نخواهدشد، اما آنکه چشمان خود را بپوشاند لعنت بسیارخواهد یافت. 020 PRO 028 028 وقتی که شریران برافراشته شوند مردم خویشتن را پنهان می‌کنند، اما چون ایشان هلاک شوند عادلان افزوده خواهند شد. 020 PRO 029 001 کسی‌که بعد از تنبیه بسیار گردنکشی می کند، ناگهان منکسر خواهد شد وعلاجی نخواهد بود. 020 PRO 029 002 چون عادلان افزوده گردند قوم شادی می‌کنند، اما چون شریران تسلط یابند مردم ناله می‌نمایند. 020 PRO 029 003 کسی‌که حکمت را دوست دارد پدر خویش را مسرور می‌سازد، اما کسی‌که با فاحشه هامعاشرت کند اموال را تلف می‌نماید. 020 PRO 029 004 پادشاه ولایت را به انصاف پایدار می‌کند، امامرد رشوه خوار آن را ویران می‌سازد. 020 PRO 029 005 شخصی که همسایه خود را چاپلوسی می‌کند دام برای پایهایش می‌گستراند. 020 PRO 029 006 در معصیت مرد شریر دامی است، اما عادل ترنم و شادی خواهد نمود. 020 PRO 029 007 مرد عادل دعوی فقیر را درک می‌کند، اماشریر برای دانستن آن فهم ندارد. 020 PRO 029 008 استهزاکنندگان شهر را به آشوب می‌آورند، اما حکیمان خشم را فرومی نشانند. 020 PRO 029 009 اگر مرد حکیم با احمق دعوی دارد، خواه غضبناک شود خواه بخندد او را راحت نخواهد بود. 020 PRO 029 010 مردان خون ریز از مرد کامل نفرت دارند، اما راستان سلامتی جان او را طالبند. 020 PRO 029 011 احمق تمامی خشم خود را ظاهر می‌سازد، اما مرد حکیم به تاخیر آن را فرومی نشاند. 020 PRO 029 012 حاکمی که به سخنان دروغ گوش گیرد، جمیع خادمانش شریر خواهند شد. 020 PRO 029 013 فقیر و ظالم با هم جمع خواهند شد، وخداوند چشمان هر دوی ایشان را روشن خواهدساخت. 020 PRO 029 014 پادشاهی که مسکینان را به راستی داوری نماید، کرسی وی تا به ابد پایدار خواهد ماند. 020 PRO 029 015 چوب و تنبیه، حکمت می‌بخشد، اماپسری که بی‌لگام باشد، مادر خود را خجل خواهد ساخت. 020 PRO 029 016 چون شریران افزوده شوند تقصیر زیاده می‌گردد، اما عادلان، افتادن ایشان را خواهند دید. 020 PRO 029 017 پسر خود را تادیب نما که تو را راحت خواهد رسانید، و به‌جان تو لذات خواهدبخشید. 020 PRO 029 018 جایی که رویا نیست قوم گردنکش می‌شوند، اما خوشابحال کسی‌که شریعت را نگاه می‌دارد. 020 PRO 029 019 خادم، محض سخن متنبه نمی شود، زیرااگر‌چه بفهمد اجابت نمی نماید. 020 PRO 029 020 آیا کسی را می‌بینی که در سخن‌گفتن عجول است، امید بر احمق زیاده است از امید براو. 020 PRO 029 021 هر‌که خادم خود را از طفولیت به نازمی پرورد، آخر پسر او خواهد شد. 020 PRO 029 022 مرد تندخو نزاع برمی انگیزاند، و شخص کج خلق در تقصیر می‌افزاید. 020 PRO 029 023 تکبر شخص او را پست می‌کند، اما مردحلیم دل، به جلال خواهد رسید. 020 PRO 029 024 هر‌که با دزد معاشرت کند خویشتن رادشمن دارد، زیرا که لعنت می‌شنود و اعتراف نمی نماید. 020 PRO 029 025 ترس از انسان دام می‌گستراند، اما هر‌که برخداوند توکل نماید سرافراز خواهد شد. 020 PRO 029 026 بسیاری لطف حاکم را می‌طلبند، اماداوری انسان از جانب خداوند است. 020 PRO 029 027 مرد ظالم نزد عادلان مکروه است، و هر‌که در طریق، مستقیم است نزد شریران مکروه می‌باشد. 020 PRO 030 001 کلمات و پیغام آکور بن یاقه. وحی آن مرد به ایتیئیل یعنی به ایتیئیل و اکال. 020 PRO 030 002 یقین من از هر آدمی وحشی تر هستم، و فهم انسان را ندارم. 020 PRO 030 003 من حکمت را نیاموخته‌ام و معرفت قدوس را ندانسته‌ام. 020 PRO 030 004 کیست که به آسمان صعود نمود و از آنجانزول کرد؟ کیست که باد را در مشت خود جمع نمود؟ و کیست که آب را در جامه بند نمود؟ کیست که تمامی اقصای زمین را استوار ساخت؟ نام او چیست و پسر او چه اسم دارد؟ بگو اگراطلاع داری. 020 PRO 030 005 تمامی کلمات خدا مصفی است. او به جهت متوکلان خود سپر است. 020 PRO 030 006 به سخنان او چیزی میفزا، مبادا تو را توبیخ نماید و تکذیب شوی. 020 PRO 030 007 دو چیز از تو درخواست نمودم، آنها را قبل از آنکه بمیرم از من بازمدار: 020 PRO 030 008 بطالت و دروغ را از من دور کن، مرا نه فقر ده و نه دولت. به خوراکی که نصیب من باشد مرابپرور، 020 PRO 030 009 مبادا سیر شده، تو را انکار نمایم و بگویم که خداوند کیست. و مبادا فقیر شده، دزدی نمایم، واسم خدای خود را به باطل برم. 020 PRO 030 010 بنده را نزد آقایش متهم مساز، مبادا تو رالعنت کند و مجرم شوی. 020 PRO 030 011 گروهی می‌باشند که پدر خود را لعنت می‌نمایند، و مادر خویش را برکت نمی دهند. 020 PRO 030 012 گروهی می‌باشند که در نظر خود پاک‌اند، اما از نجاست خود غسل نیافته‌اند. 020 PRO 030 013 گروهی می‌باشند که چشمانشان چه قدربلند است، و مژگانشان چه قدر برافراشته. 020 PRO 030 014 گروهی می‌باشند که دندانهایشان شمشیرها است، و دندانهای آسیای ایشان کاردهاتا فقیران را از روی زمین و مسکینان را از میان مردمان بخورند. 020 PRO 030 015 زالو را دو دختر است که بده بده می‌گویند. سه چیز است که سیر نمی شود، بلکه چهار چیزکه نمی گوید که کافی است: 020 PRO 030 016 هاویه و رحم نازاد، و زمینی که از آب سیرنمی شود، و آتش که نمی گوید که کافی است. (Sheol h7585) 020 PRO 030 017 چشمی که پدر را استهزا می‌کند و اطاعت مادر را خوار می‌شمارد، غرابهای وادی آن راخواهند کند و بچه های عقاب آن را خواهندخورد. 020 PRO 030 018 سه چیز است که برای من زیاده عجیب است، بلکه چهار چیز که آنها را نتوانم فهمید: 020 PRO 030 019 طریق عقاب در هوا و طریق مار بر صخره، و راه کشتی در میان دریا و راه مرد با دخترباکره. 020 PRO 030 020 همچنان است طریق زن زانیه، می‌خورد ودهان خود را پاک می‌کند و می‌گوید گناه نکردم. 020 PRO 030 021 به‌سبب سه چیز زمین متزلزل می‌شود، و به‌سبب چهار که آنها را تحمل نتواند کرد: 020 PRO 030 022 به‌سبب غلامی که سلطنت می‌کند، واحمقی که از غذا سیر شده باشد، 020 PRO 030 023 به‌سبب زن مکروهه چون منکوحه شود، وکنیز وقتی که وارث خاتون خود گردد. 020 PRO 030 024 چهار چیز است که در زمین بسیار کوچک است، لیکن بسیار حکیم می‌باشد: 020 PRO 030 025 مورچه‌ها طایفه بی‌قوتند، لیکن خوراک خود را در تابستان ذخیره می‌کنند. 020 PRO 030 026 ونکها طایفه ناتوانند، اما خانه های خود رادر صخره می‌گذارند. 020 PRO 030 027 ملخها را پادشاهی نیست، اما جمیع آنهادسته دسته بیرون می‌روند. 020 PRO 030 028 چلپاسه‌ها به‌دستهای خود می‌گیرند و درقصرهای پادشاهان می‌باشند. 020 PRO 030 029 سه چیز است که خوش خرام است، بلکه چهار چیز که خوش قدم می‌باشد: 020 PRO 030 030 شیر که در میان حیوانات تواناتر است، و ازهیچکدام روگردان نیست. 020 PRO 030 031 تازی و بز نر، و پادشاه که با او مقاومت نتوان کرد. 020 PRO 030 032 اگر از روی حماقت خویشتن رابرافراشته‌ای و اگر بد اندیشیده‌ای، پس دست بردهان خود بگذار، 020 PRO 030 033 زیرا چنانکه از فشردن شیر، پنیر بیرون می‌آید، و از فشردن بینی، خون بیرون می‌آید، همچنان از فشردن غضب نزاع بیرون می‌آید. 020 PRO 031 001 کلام لموئیل پادشاه، پیغامی که مادرش به او تعلیم داد. 020 PRO 031 002 چه گویم‌ای پسر من، چه گویم‌ای پسر رحم من! و چه گویم‌ای پسر نذرهای من! 020 PRO 031 003 قوت خود را به زنان مده، و نه طریقهای خویش را به آنچه باعث هلاکت پادشاهان است. 020 PRO 031 004 پادشاهان را نمی شاید‌ای لموئیل، پادشاهان را نمی شاید که شراب بنوشند، و نه امیران را که مسکرات را بخواهند. 020 PRO 031 005 مبادا بنوشند و فرایض را فراموش کنند، وداوری جمیع ذلیلان را منحرف سازند. 020 PRO 031 006 مسکرات را به آنانی که مشرف به هلاکتندبده. و شراب را به تلخ جانان، 020 PRO 031 007 تا بنوشند و فقر خود را فراموش کنند، ومشقت خویش را دیگر بیاد نیاورند. 020 PRO 031 008 دهان خود را برای گنگان باز کن، و برای دادرسی جمیع بیچارگان. 020 PRO 031 009 دهان خود را باز کرده، به انصاف داوری نما، و فقیر و مسکین را دادرسی فرما. 020 PRO 031 010 زن صالحه را کیست که پیدا تواند کرد؟ قیمت او از لعلها گرانتر است. 020 PRO 031 011 دل شوهرش بر او اعتماد دارد، و محتاج منفعت نخواهد بود. 020 PRO 031 012 برایش تمامی روزهای عمر خود، خوبی خواهد کرد و نه بدی. 020 PRO 031 013 پشم و کتان را می‌جوید. و به‌دستهای خودبا رغبت کار می‌کند. 020 PRO 031 014 او مثل کشتیهای تجار است، که خوراک خود را از دور می‌آورد. 020 PRO 031 015 وقتی که هنوز شب است برمی خیزد، و به اهل خانه‌اش خوراک و به کنیزانش حصه ایشان را می دهد. 020 PRO 031 016 درباره مزرعه فکر کرده، آن را می‌خرد، و ازکسب دستهای خود تاکستان غرس می‌نماید. 020 PRO 031 017 کمر خود را با قوت می‌بندد، و بازوهای خویش را قوی می‌سازد. 020 PRO 031 018 تجارت خود را می‌بیند که نیکو است، وچراغش در شب خاموش نمی شود. 020 PRO 031 019 دستهای خود را به دوک دراز می‌کند، وانگشتهایش چرخ را می‌گیرد. 020 PRO 031 020 کفهای خود را برای فقیران مبسوطمی سازد، و دستهای خویش را برای مسکینان دراز می‌نماید. 020 PRO 031 021 به جهت اهل خانه‌اش از برف نمی ترسد، زیرا که جمیع اهل خانه او به اطلس ملبس هستند. 020 PRO 031 022 برای خود اسبابهای زینت می‌سازد. لباسش از کتان نازک و ارغوان می‌باشد. 020 PRO 031 023 شوهرش در دربارها معروف می‌باشد، و در میان مشایخ ولایت می‌نشیند. 020 PRO 031 024 جامه های کتان ساخته آنها را می‌فروشد، وکمربندها به تاجران می‌دهد. 020 PRO 031 025 قوت و عزت، لباس او است، و درباره وقت آینده می‌خندد. 020 PRO 031 026 دهان خود را به حکمت می‌گشاید، و تعلیم محبت‌آمیز بر زبان وی است. 020 PRO 031 027 به رفتار اهل خانه خود متوجه می‌شود، وخوراک کاهلی نمی خورد. 020 PRO 031 028 پسرانش برخاسته، او را خوشحال می‌گویند، و شوهرش نیز او را می‌ستاید. 020 PRO 031 029 دختران بسیار اعمال صالحه نمودند، اما توبر جمیع ایشان برتری داری. 020 PRO 031 030 جمال، فریبنده و زیبایی، باطل است، اما زنی که از خداوند می‌ترسد ممدوح خواهدشد. 020 PRO 031 031 وی را از ثمره دستهایش بدهید و اعمالش او را نزد دروازه‌ها بستاید. # # BOOK 021 ECC Ecclesiastes جامعه 021 ECC 001 001 کلام جامعه بن داود که در اورشلیم پادشاه بود: 021 ECC 001 002 باطل اباطیل، جامعه می‌گوید، باطل اباطیل، همه‌چیز باطل است. 021 ECC 001 003 انسان را ازتمامی مشقتش که زیر آسمان می‌کشد چه منفعت است؟ 021 ECC 001 004 یک طبقه می‌روند و طبقه دیگرمی آیند و زمین تا به ابد پایدار می‌ماند. 021 ECC 001 005 آفتاب طلوع می‌کند و آفتاب غروب می‌کند وبه‌جایی که از آن طلوع نمود می‌شتابد. 021 ECC 001 006 بادبطرف جنوب می‌رود و بطرف شمال دور می‌زند؛ دورزنان دورزنان می‌رود و باد به مدارهای خود برمی گردد. 021 ECC 001 007 جمیع نهرها به دریاجاری می‌شود اما دریا پر نمی گردد؛ به مکانی که نهرها از آن جاری شد به همان جا بازبرمی گردد. 021 ECC 001 008 همه‌چیزها پر از خستگی است که انسان آن را بیان نتواند کرد. چشم از دیدن سیر نمی شود و گوش از شنیدن مملونمی گردد. 021 ECC 001 009 آنچه بوده است همان است که خواهد بود، و آنچه شده است همان است که خواهد شد و زیر آفتاب هیچ‌چیز تازه نیست. 021 ECC 001 010 آیا چیزی هست که درباره‌اش گفته شود: ببین این تازه است. در دهرهایی که قبل از مابود آن چیز قدیم بود. 021 ECC 001 011 ذکری از پیشینیان نیست، و از آیندگان نیز که خواهند آمد، نزدآنانی که بعد از ایشان خواهند آمد، ذکری نخواهد بود. 021 ECC 001 012 من که جامعه هستم بر اسرائیل در اورشلیم پادشاه بودم، 021 ECC 001 013 و دل خود را بر آن نهادم که در هرچیزی که زیر آسمان کرده می‌شود، با حکمت تفحص و تجسس نمایم. این مشقت سخت است که خدا به بنی آدم داده است که به آن زحمت بکشند. 021 ECC 001 014 و تمامی کارهایی را که زیر آسمان کرده می‌شود، دیدم که اینک همه آنها بطالت و درپی باد زحمت کشیدن است. 021 ECC 001 015 کج را راست نتوان کرد و ناقص را بشمار نتوان آورد. 021 ECC 001 016 در دل خود تفکر نموده، گفتم: اینک من حکمت را به غایت افزودم، بیشتر از همگانی که قبل از من براورشلیم بودند؛ و دل من حکمت و معرفت رابسیار دریافت نمود؛ 021 ECC 001 017 و دل خود را بر دانستن حکمت و دانستن حماقت و جهالت مشغول ساختم. پس فهمیدم که این نیز در‌پی باد زحمت کشیدن است. 021 ECC 001 018 زیرا که در کثرت حکمت کثرت غم است و هر‌که علم را بیفزاید، حزن رامی افزاید. 021 ECC 002 001 من در دل خود گفتم: الان بیا تا تو را به عیش و عشرت بیازمایم؛ پس سعادتمندی راملاحظه نما. و اینک آن نیز بطالت بود. 021 ECC 002 002 درباره خنده گفتم که مجنون است و درباره شادمانی که چه می‌کند. 021 ECC 002 003 در دل خود غور کردم که بدن خود را با شراب بپرورم، با آنکه دل من مرا به حکمت (ارشاد نماید) و حماقت را بدست آورم تا ببینم که برای بنی آدم چه چیز نیکو است که آن را زیرآسمان در تمامی ایام عمر خود به عمل آورند. 021 ECC 002 004 کارهای عظیم برای خود کردم و خانه‌ها برای خود ساختم و تاکستانها به جهت خود غرس نمودم. 021 ECC 002 005 باغها و فردوسها به جهت خود ساختم ودر آنها هر قسم درخت میوه دار غرس نمودم. 021 ECC 002 006 حوضهای آب برای خود ساختم تا درختستانی را که در آن درختان بزرگ می‌شود، آبیاری نمایم. 021 ECC 002 007 غلامان و کنیزان خریدم و خانه زادان داشتم ومرا نیز بیشتر از همه کسانی که قبل از من دراورشلیم بودند اموال از رمه و گله بود. 021 ECC 002 008 نقره وطلا و اموال خاصه پادشاهان و کشورها نیز برای خود جمع کردم؛ و مغنیان و مغنیات و لذات بنی آدم یعنی بانو و بانوان به جهت خود گرفتم. 021 ECC 002 009 پس بزرگ شدم و بر تمامی کسانی که قبل از من در اورشلیم بودند برتری یافتم و حکمتم نیز با من برقرار ماند، 021 ECC 002 010 و هر‌چه چشمانم آرزو می‌کرد ازآنها دریغ نداشتم، و دل خود را از هیچ خوشی بازنداشتم زیرا دلم در هر محنت من شادی می‌نمودو نصیب من از تمامی مشقتم همین بود. 021 ECC 002 011 پس به تمامی کارهایی که دستهایم کرده بود و به مشقتی که در عمل نمودن کشیده بودم نگریستم؛ و اینک تمامی آن بطالت و در‌پی باد زحمت کشیدن بود ودر زیر آفتاب هیچ منفعت نبود. 021 ECC 002 012 پس توجه نمودم تا حکمت و حماقت وجهالت را ملاحظه نمایم؛ زیرا کسی‌که بعد از پادشاه بیاید چه خواهد کرد؟ مگر نه آنچه قبل ازآن کرده شده بود؟ 021 ECC 002 013 و دیدم که برتری حکمت برحماقت مثل برتری نور بر ظلمت است. 021 ECC 002 014 چشمان مرد حکیم در سر وی است اما احمق در تاریکی راه می‌رود. با وجود آن دریافت کردم که بهر دو ایشان یک واقعه خواهد رسید. 021 ECC 002 015 پس در دل خود تفکر کردم که چون آنچه به احمق واقع می‌شود، به من نیز واقع خواهد گردید، پس من چرا بسیار حکیم بشوم؟ و در دل خود گفتم: این نیز بطالت است، 021 ECC 002 016 زیرا که هیچ ذکری از مردحکیم و مرد احمق تا به ابد نخواهد بود. چونکه در ایام آینده همه‌چیز بالتمام فراموش خواهدشد. و مرد حکیم چگونه می‌میرد آیا نه مثل احمق؟ 021 ECC 002 017 لهذا من از حیات نفرت داشتم زیرا اعمالی که زیر آفتاب کرده می‌شود، در نظر من ناپسندآمد چونکه تمام بطالت و در‌پی باد زحمت کشیدن است. 021 ECC 002 018 پس تمامی مشقت خود را که زیر آسمان کشیده بودم مکروه داشتم از اینجهت که باید آن را به کسی‌که بعد از من بیاید واگذارم. 021 ECC 002 019 و کیست بداند که او حکیم یا احمق خواهدبود، و معهذا بر تمامی مشقتی که من کشیدم و برحکمتی که زیر آفتاب ظاهر ساختم، او تسلطخواهد یافت. این نیز بطالت است. 021 ECC 002 020 پس من برگشته، دل خویش را از تمامی مشقتی که زیرآفتاب کشیده بودم مایوس ساختم. 021 ECC 002 021 زیرامردی هست که محنت او با حکمت و معرفت وکامیابی است و آن را نصیب شخصی خواهد ساخت که در آن زحمت نکشیده باشد. این نیزبطالت و بلای عظیم است. 021 ECC 002 022 زیرا انسان را ازتمامی مشقت و رنج دل خود که زیر آفتاب کشیده باشد چه حاصل می‌شود؟ 021 ECC 002 023 زیرا تمامی روزهایش حزن و مشقتش غم است، بلکه شبانگاه نیز دلش آرامی ندارد. این هم بطالت است. 021 ECC 002 024 برای انسان نیکو نیست که بخورد و بنوشد وجان خود را از مشقتش خوش سازد. این را نیز من دیدم که از جانب خدا است. 021 ECC 002 025 زیرا کیست که بتواند بدون او بخورد یا تمتع برد؟ 021 ECC 002 026 زیرا به کسی‌که در نظر او نیکو است، حکمت و معرفت وخوشی را می‌بخشد؛ اما به خطاکار مشقت اندوختن و ذخیره نمودن را می‌دهد تا آن را به کسی‌که در نظر خدا پسندیده است بدهد. این نیزبطالت و در‌پی باد زحمت کشیدن است. 021 ECC 003 001 برای هر چیز زمانی است و هر مطلبی رازیر آسمان وقتی است. 021 ECC 003 002 وقتی برای ولادت و وقتی برای موت. وقتی برای غرس نمودن و وقتی برای کندن مغروس. 021 ECC 003 003 وقتی برای قتل و وقتی برای شفا. وقتی برای منهدم ساختن ووقتی برای بنا نمودن. 021 ECC 003 004 وقتی برای گریه و وقتی برای خنده. وقتی برای ماتم و وقتی برای رقص. 021 ECC 003 005 وقتی برای پراکنده ساختن سنگها و وقتی برای جمع ساختن سنگها. وقتی برای در آغوش کشیدن و وقتی برای اجتناب از در آغوش کشیدن. 021 ECC 003 006 وقتی برای کسب و وقتی برای خسارت. وقتی برای نگاه داشتن و وقتی برای دورانداختن. 021 ECC 003 007 وقتی برای دریدن و وقتی برای دوختن. وقتی برای سکوت و وقتی برای گفتن. 021 ECC 003 008 وقتی برای محبت و وقتی برای نفرت. وقتی برای جنگ و وقتی برای صلح. 021 ECC 003 009 پس کارکننده را از زحمتی که می‌کشد چه منفعت است؟ 021 ECC 003 010 مشقتی را که خدا به بنی آدم داده است تا در آن زحمت کشند، ملاحظه کردم. 021 ECC 003 011 او هر چیز را در وقتش نیکو ساخته است و نیزابدیت را در دلهای ایشان نهاده، بطوری که انسان کاری را که خدا کرده است، از ابتدا تا انتها دریافت نتواند کرد. 021 ECC 003 012 پس فهمیدم که برای ایشان چیزی بهتر از این نیست که شادی کنند و در حیات خودبه نیکویی مشغول باشند. 021 ECC 003 013 و نیز بخشش خدااست که هر آدمی بخورد و بنوشد و از تمامی زحمت خود نیکویی بیند. 021 ECC 003 014 و فهمیدم که هرآنچه خدا می‌کند تا ابدالاباد خواهد ماند، و بر آن چیزی نتوان افزود و از آن چیزی نتوان کاست وخدا آن را به عمل می‌آورد تا از او بترسند. 021 ECC 003 015 آنچه هست از قدیم بوده است و آنچه خواهدشد قدیم است و آنچه را که گذشته است خدامی طلبد. 021 ECC 003 016 و نیز مکان انصاف را زیر آسمان دیدم که در آنجا ظلم است و مکان عدالت را که در آنجا بی‌انصافی است. 021 ECC 003 017 و در دل خود گفتم که خدا عادل و ظالم را داوری خواهد نمود زیرا که برای هر امر و برای هر عمل در آنجا وقتی است. 021 ECC 003 018 و درباره امور بنی آدم در دل خود گفتم: این واقع می‌شود تا خدا ایشان را بیازماید و تا خودایشان بفهمند که مثل بهایم می‌باشند. 021 ECC 003 019 زیرا که وقایع بنی آدم مثل وقایع بهایم است برای ایشان یک واقعه است؛ چنانکه این می‌میرد به همانطورآن نیز می‌میرد و برای همه یک نفس است و انسان بر بهایم برتری ندارد چونکه همه باطل هستند. 021 ECC 003 020 همه به یکجا می‌روند و همه از خاک هستند وهمه به خاک رجوع می‌نمایند. 021 ECC 003 021 کیست روح انسان را بداند که به بالا صعود می‌کند یا روح بهایم را که پایین بسوی زمین نزول می‌نماید؟ 021 ECC 003 022 لهذا فهمیدم که برای انسان چیزی بهتر از این نیست که از اعمال خود مسرور شود، چونکه نصیبش همین است. و کیست که او را بازآورد تاآنچه را که بعد از او واقع خواهد شد مشاهده نماید؟ 021 ECC 004 001 پس من برگشته، تمامی ظلمهایی را که زیرآفتاب کرده می‌شود، ملاحظه کردم. واینک اشکهای مظلومان و برای ایشان تسلی دهنده‌ای نبود! و زور بطرف جفاکنندگان ایشان بود اما برای ایشان تسلی دهنده‌ای نبود! 021 ECC 004 002 ومن مردگانی را که قبل از آن مرده بودند، بیشتر اززندگانی که تا بحال زنده‌اند آفرین گفتم. 021 ECC 004 003 و کسی را که تا بحال بوجود نیامده است، از هر دو ایشان بهتر دانستم چونکه عمل بد را که زیر آفتاب کرده می‌شود، ندیده است. 021 ECC 004 004 و تمامی محنت و هر کامیابی را دیدم که برای انسان باعث حسد از همسایه او می‌باشد. وآن نیز بطالت و در‌پی باد زحمت کشیدن است. 021 ECC 004 005 مرد کاهل دستهای خود را بر هم نهاده، گوشت خویشتن را می‌خورد. 021 ECC 004 006 یک کف پر از راحت ازدو کف پر از مشقت و در‌پی باد زحمت کشیدن بهتر است. 021 ECC 004 007 پس برگشته، بطالت دیگر را زیر آسمان ملاحظه نمودم. 021 ECC 004 008 یکی هست که ثانی ندارد و او راپسری یا برادری نیست و مشقتش را انتها نی و چشمش نیز از دولت سیر نمی شود. و می‌گوید ازبرای که زحمت کشیده، جان خود را از نیکویی محروم سازم؟ این نیز بطالت و مشقت سخت است. 021 ECC 004 009 دو از یک بهترند چونکه ایشان را ازمشقتشان اجرت نیکو می‌باشد؛ 021 ECC 004 010 زیرا اگربیفتند، یکی از آنها رفیق خود را خواهدبرخیزانید. لکن وای بر آن یکی که چون بیفتددیگری نباشد که او را برخیزاند. 021 ECC 004 011 و اگر دو نفرنیز بخوابند، گرم خواهند شد اما یک نفر چگونه گرم شود. 021 ECC 004 012 و اگر کسی بر یکی از ایشان حمله آورد، هر دو با او مقاومت خواهند نمود. وریسمان سه لا بزودی گسیخته نمی شود. 021 ECC 004 013 جوان فقیر و حکیم از پادشاه پیر و خرف که پذیرفتن نصیحت را دیگر نمی داند بهتر است. 021 ECC 004 014 زیرا که او از زندان به پادشاهی بیرون می‌آید وآنکه به پادشاهی مولود شده است فقیر می‌گردد. 021 ECC 004 015 دیدم که تمامی زندگانی که زیر آسمان راه می‌روند، بطرف آن پسر دوم که بجای او برخیزد، می‌شوند. 021 ECC 004 016 و تمامی قوم یعنی همه کسانی را که او بر ایشان حاکم شود انتها نیست. لیکن اعقاب ایشان به او رغبت ندارند. به درستی که این نیزبطالت و در‌پی باد زحمت کشیدن است. 021 ECC 005 001 چون به خانه خدا بروی، پای خود را نگاه دار زیرا تقرب جستن به جهت استماع، ازگذرانیدن قربانی های احمقان بهتر است، چونکه ایشان نمی دانند که عمل بد می‌کنند. 021 ECC 005 002 با دهان خود تعجیل منما و دلت برای گفتن سخنی به حضور خدا نشتابد زیرا خدا در آسمان است و تو بر زمین هستی پس سخنانت کم باشد. 021 ECC 005 003 زیراخواب از کثرت مشقت پیدا می‌شود و آواز احمق از کثرت سخنان. 021 ECC 005 004 چون برای خدا نذر نمایی دروفای آن تاخیر منما زیرا که او از احمقان خشنودنیست؛ پس به آنچه نذر کردی وفا نما. 021 ECC 005 005 بهتراست که نذر ننمایی از اینکه نذر نموده، وفا نکنی. 021 ECC 005 006 مگذار که دهانت جسد تو را خطاکار سازد و درحضور فرشته مگو که این سهو شده است. چراخدا به‌سبب قول تو غضبناک شده، عمل دستهایت را باطل سازد؟ 021 ECC 005 007 زیرا که این از کثرت خوابها و اباطیل و کثرت سخنان است؛ لیکن تو ازخدا بترس. 021 ECC 005 008 اگر ظلم را بر فقیران و برکندن انصاف وعدالت را در کشوری بینی، از این امر مشوش مباش زیرا آنکه بالاتر از بالا است ملاحظه می‌کندو حضرت اعلی فوق ایشان است. 021 ECC 005 009 و منفعت زمین برای همه است بلکه مزرعه، پادشاه را نیزخدمت می‌کند. 021 ECC 005 010 آنکه نقره را دوست دارد ازنقره سیر نمی شود، و هر‌که توانگری را دوست دارد از دخل سیر نمی شود. این نیز بطالت است. 021 ECC 005 011 چون نعمت زیاده شود، خورندگانش زیادمی شوند؛ و به جهت مالکش چه منفعت است غیراز آنکه آن را به چشم خود می‌بیند؟ 021 ECC 005 012 خواب عمله شیرین است خواه کم و خواه زیاد بخورد، اما سیری مرد دولتمند او رانمی گذارد که بخوابد. 021 ECC 005 013 بلایی سخت بود که آن را زیر آفتاب دیدم یعنی دولتی که صاحبش آن را برای ضرر خود نگاه داشته بود. 021 ECC 005 014 و آن دولت از حادثه بد ضایع شد و پسری آورد اما چیزی در دست خودنداشت. 021 ECC 005 015 چنانکه از رحم مادرش بیرون آمد، همچنان برهنه به حالتی که آمد خواهد برگشت واز مشقت خود چیزی نخواهد یافت که به‌دست خود ببرد. 021 ECC 005 016 و این نیز بلای سخت است که از هرجهت چنانکه آمد همچنین خواهد رفت؛ و او راچه منفعت خواهد بود از اینکه در‌پی باد زحمت کشیده است؟ 021 ECC 005 017 و تمامی ایام خود را در تاریکی می‌خورد و با بیماری و خشم، بسیار محزون می‌شود. 021 ECC 005 018 اینک آنچه من دیدم که خوب و نیکومی باشد، این است که انسان در تمامی ایام عمرخود که خدا آن را به او می‌بخشد بخورد و بنوشدو از تمامی مشقتی که زیر آسمان می‌کشد به نیکویی تمتع ببرد زیرا که نصیبش همین است. 021 ECC 005 019 و نیز هر انسانی که خدا دولت و اموال به اوببخشد و او را قوت عطا فرماید که از آن بخورد ونصیب خود را برداشته، از محنت خود مسرورشود، این بخشش خدا است. 021 ECC 005 020 زیرا روزهای عمر خود را بسیار به یاد نمی آورد چونکه خدا اورا از شادی دلش اجابت فرموده است. 021 ECC 006 001 مصیبتی هست که زیر آفتاب دیدم و آن برمردمان سنگین است: 021 ECC 006 002 کسی‌که خدا به اودولت و اموال و عزت دهد، به حدی که هر‌چه جانش آرزو کند برایش باقی نباشد، اما خدا او راقوت نداده باشد که از آن بخورد بلکه مرد غریبی از آن بخورد. این نیز بطالت و مصیبت سخت است. 021 ECC 006 003 اگر کسی صد پسر بیاورد و سالهای بسیار زندگانی نماید، به طوری که ایام سالهایش بسیارباشد اما جانش از نیکویی سیر نشود و برایش جنازه‌ای برپا نکنند، می‌گویم که سقطشده از اوبهتر است. 021 ECC 006 004 زیرا که این به بطالت آمد و به تاریکی رفت و نام او در ظلمت مخفی شد. 021 ECC 006 005 و آفتاب رانیز ندید و ندانست. این بیشتر از آن آرامی دارد. 021 ECC 006 006 و اگر هزار سال بلکه دو چندان آن زیست کند ونیکویی را نبیند، آیا همه به یکجا نمی روند؟ 021 ECC 006 007 تمامی مشقت انسان برای دهانش می‌باشد؛ ومعهذا جان او سیر نمی شود. 021 ECC 006 008 زیرا که مرد حکیم را از احمق چه برتری است؟ و برای فقیری که می‌داند چه طور پیش زندگان سلوک نماید، چه فایده است؟ 021 ECC 006 009 رویت چشم از شهوت نفس بهتر است. این نیز بطالت و در‌پی باد زحمت کشیدن است. 021 ECC 006 010 هرچه بوده است به اسم خود از زمان قدیم مسمی شده است و دانسته شده است که او آدم است و به آن کسی‌که از آن تواناتر است منازعه نتواند نمود. 021 ECC 006 011 چونکه چیزهای بسیار هست که بطالت رامی افزاید. پس انسان را چه فضیلت است؟ 021 ECC 006 012 زیراکیست که بداند چه چیز برای زندگانی انسان نیکواست، در مدت ایام حیات باطل وی که آنها رامثل سایه صرف می‌نماید؟ و کیست که انسان را ازآنچه بعد از او زیر آفتاب واقع خواهد شد مخبرسازد؟ 021 ECC 007 001 نیک نامی از روغن معطر بهتر است و روزممات از روز ولادت. 021 ECC 007 002 رفتن به خانه ماتم از رفتن به خانه ضیافت بهتر است زیرا که این آخرت همه مردمان است و زندگان این را در دل خود می‌نهند. 021 ECC 007 003 حزن از خنده بهتر است زیرا که ازغمگینی صورت دل اصلاح می‌شود. 021 ECC 007 004 دل حکیمان در خانه ماتم است و دل احمقان در خانه شادمانی. 021 ECC 007 005 شنیدن عتاب حکیمان بهتر است از شنیدن سرود احمقان، 021 ECC 007 006 زیرا خنده احمقان مثل صدای خارها در زیر دیگ است و این نیز بطالت است. 021 ECC 007 007 به درستی که ظلم، مرد حکیم را جاهل می‌گرداند و رشوه، دل را فاسد می‌سازد. 021 ECC 007 008 انتهای امر از ابتدایش بهتر است و دل حلیم از دل مغرور نیکوتر. 021 ECC 007 009 در دل خود به زودی خشمناک مشو زیرا خشم در سینه احمقان مستقرمی شود. 021 ECC 007 010 مگو چرا روزهای قدیم از این زمان بهتربود زیرا که در این خصوص از روی حکمت سوال نمی کنی. 021 ECC 007 011 حکمت مثل میراث نیکو است بلکه به جهت بینندگان آفتاب نیکوتر. 021 ECC 007 012 زیرا که حکمت ملجایی است و نقره ملجایی؛ اما فضیلت معرفت این است که حکمت صاحبانش را زندگی می‌بخشد. 021 ECC 007 013 اعمال خدا را ملاحظه نما زیرا کیست که بتواند آنچه را که او کج ساخته است راست نماید؟ 021 ECC 007 014 در روز سعادتمندی شادمان باش و درروز شقاوت تامل نما زیرا خدا این را به ازاء آن قرار داد که انسان هیچ‌چیز را که بعد از او خواهدشد دریافت نتواند کرد. 021 ECC 007 015 این همه را در روزهای بطالت خود دیدم. مرد عادل هست که در عدالتش هلاک می‌شود و مرد شریر هست که در شرارتش عمر دراز دارد. 021 ECC 007 016 پس گفتم به افراط عادل مباش و خود را زیاده حکیم مپندار مبادا خویشتن را هلاک کنی. 021 ECC 007 017 و به افراط شریر مباش و احمق مشو مبادا پیش ازاجلت بمیری. 021 ECC 007 018 نیکو است که به این متمسک شوی و از آن نیز دست خود را برنداری زیرا هرکه از خدا بترسد، از این هر دو بیرون خواهد آمد. 021 ECC 007 019 حکمت مرد حکیم را توانایی می‌بخشدبیشتر از ده حاکم که در یک شهر باشند. 021 ECC 007 020 زیرامرد عادلی در دنیا نیست که نیکویی ورزد و هیچ خطا ننماید. 021 ECC 007 021 و نیز به همه سخنانی که گفته شود دل خودرا منه، مبادا بنده خود را که تو را لعنت می‌کندبشنوی. 021 ECC 007 022 زیرا دلت می‌داند که تو نیز بسیار بارهادیگران را لعنت نموده‌ای. 021 ECC 007 023 این همه را با حکمت آزمودم و گفتم به حکمت خواهم پرداخت اما آن از من دور بود. 021 ECC 007 024 آنچه هست دور و بسیار عمیق است. پس کیست که آن را دریافت نماید؟ 021 ECC 007 025 پس برگشته دل خود را بر معرفت و بحث و طلب حکمت وعقل مشغول ساختم تا بدانم که شرارت حماقت است و حماقت دیوانگی است. 021 ECC 007 026 و دریافتم که زنی که دلش دامها و تله‌ها است و دستهایش کمندها می‌باشد، چیز تلختر از موت است. هر‌که مقبول خدا است، از وی رستگار خواهد شد اماخطاکار گرفتار وی خواهد گردید. 021 ECC 007 027 جامعه می‌گوید که اینک چون این را با آن مقابله کردم تا نتیجه را دریابم این را دریافتم، 021 ECC 007 028 که جان من تا به حال آن را جستجو می‌کند ونیافتم. یک مرد از هزار یافتم اما از جمیع آنها زنی نیافتم. 021 ECC 007 029 همانا این را فقط دریافتم که خدا آدمی را راست آفرید، اما ایشان مخترعات بسیار طلبیدند. 021 ECC 008 001 کیست که مثل مرد حکیم باشد وکیست که تفسیر امر را بفهمد؟ حکمت روی انسان راروشن می‌سازد و سختی چهره او تبدیل می‌شود. 021 ECC 008 002 من تو را می‌گویم حکم پادشاه را نگاه دار واین را به‌سبب سوگند خدا. 021 ECC 008 003 شتاب مکن تا ازحضور وی بروی و در امر بد جزم منما زیرا که اوهر‌چه می‌خواهد به عمل می‌آورد. 021 ECC 008 004 جایی که سخن پادشاه است قوت هست و کیست که به اوبگوید چه می‌کنی؟ 021 ECC 008 005 هر‌که حکم را نگاه داردهیچ امر بد را نخواهد دید. و دل مرد حکیم وقت و قانون را می‌داند. 021 ECC 008 006 زیرا که برای هر مطلب وقتی و قانونی است چونکه شرارت انسان بر وی سنگین است. 021 ECC 008 007 زیرا آنچه را که واقع خواهد شداو نمی داند؛ و کیست که او را خبر دهد که چگونه خواهد شد؟ 021 ECC 008 008 کسی نیست که بر روح تسلطداشته باشد تا روح خود را نگاه دارد و کسی برروز موت تسلط ندارد؛ و در وقت جنگ مرخصی نیست و شرارت صاحبش را نجات نمی دهد. 021 ECC 008 009 این همه را دیدم و دل خود را بر هر عملی که زیر آفتاب کرده شود مشغول ساختم، وقتی که انسان بر انسان به جهت ضررش حکمرانی می‌کند. 021 ECC 008 010 و همچنین دیدم که شریران دفن شدند، و آمدند و از مکان مقدس رفتند و درشهری که در آن چنین عمل نمودند فراموش شدند. این نیز بطالت است. 021 ECC 008 011 چونکه فتوی برعمل بد بزودی مجرا نمی شود، از این جهت دل بنی آدم در اندرون ایشان برای بدکرداری جازم می شود. 021 ECC 008 012 اگر‌چه گناهکار صد مرتبه شرارت ورزد و عمر دراز کند، معهذا می‌دانم برای آنانی که از خدا بترسند و به حضور وی خائف باشندسعادتمندی خواهد بود. 021 ECC 008 013 اما برای شریرسعادتمندی نخواهد بود و مثل سایه، عمر درازنخواهد کرد چونکه از خدا نمی ترسد. 021 ECC 008 014 بطالتی هست که بر روی زمین کرده می‌شود، یعنی عادلان هستند که بر ایشان مثل عمل شریران واقع می‌شود و شریران‌اند که بر ایشان مثل عمل عادلان واقع می‌شود. پس گفتم که این نیز بطالت است. 021 ECC 008 015 آنگاه شادمانی را مدح کردم زیرا که برای انسان زیر آسمان چیزی بهتر از این نیست که بخورد و بنوشد و شادی نماید و این در تمامی ایام عمرش که خدا در زیر آفتاب به وی دهد درمحنتش با او باقی ماند. 021 ECC 008 016 چونکه دل خود را بر آن نهادم تا حکمت رابفهمم و تا شغلی را که بر روی زمین کرده شودببینم (چونکه هستند که شب و روز خواب را به چشمان خود نمی بینند)، 021 ECC 008 017 آنگاه تمامی صنعت خدا را دیدم که انسان، کاری را که زیر آفتاب کرده می‌شود نمی تواند درک نماید و هر‌چند انسان برای تجسس آن زیاده تر تفحص نماید آن راکمتر درک می‌نماید و اگر‌چه مرد حکیم نیز گمان برد که آن را می‌داند اما آن را درک نخواهد نمود. 021 ECC 009 001 زیرا که جمیع این مطالب را در دل خود نهادم و این همه را غور نمودم که عادلان وحکیمان و اعمال ایشان در دست خداست. خواه محبت و خواه نفرت، انسان آن را نمی فهمد. همه‌چیز پیش روی ایشان است. 021 ECC 009 002 همه‌چیز برای همه کس مساوی است. برای عادلان و شریران یک واقعه است؛ برای خوبان و طاهران و نجسان؛ برای آنکه ذبح می‌کند و برای آنکه ذبح نمی کندواقعه یکی است. چنانکه نیکانند همچنان گناهکارانند؛ و آنکه قسم می‌خورد و آنکه از قسم خوردن می‌ترسد مساوی‌اند. 021 ECC 009 003 در تمامی اعمالی که زیر آفتاب کرده می‌شود، از همه بدتر این است که یک واقعه برهمه می‌شود و اینکه دل بنی آدم از شرارت پراست و مادامی که زنده هستند، دیوانگی در دل ایشان است و بعد از آن به مردگان می‌پیوندند. 021 ECC 009 004 زیرا برای آنکه با تمامی زندگان می‌پیوندد، امیدهست چونکه سگ زنده از شیر مرده بهتر است. 021 ECC 009 005 زانرو که زندگان می‌دانند که باید بمیرند، امامردگان هیچ نمی دانند و برای ایشان دیگر اجرت نیست چونکه ذکر ایشان فراموش می‌شود. 021 ECC 009 006 هم محبت و هم نفرت و حسد ایشان، حال نابود شده است و دیگر تا به ابد برای ایشان از هر‌آنچه زیرآفتاب کرده می‌شود، نصیبی نخواهد بود. 021 ECC 009 007 پس رفته، نان خود را به شادی بخور وشراب خود را به خوشدلی بنوش چونکه خدااعمال تو را قبل از این قبول فرموده است. 021 ECC 009 008 لباس تو همیشه سفید باشد و بر سر تو روغن کم نشود. 021 ECC 009 009 جمیع روزهای عمر باطل خود را که او تو را درزیر آفتاب بدهد با زنی که دوست می‌داری درجمیع روزهای بطالت خود خوش بگذران. زیراکه از حیات خود و از زحمتی که زیر آفتاب می‌کشی نصیب تو همین است. 021 ECC 009 010 هر‌چه دستت به جهت عمل نمودن بیابد، همان را با توانایی خود به عمل آور چونکه در عالم اموات که به آن می‌روی نه کار و نه تدبیر و نه علم و نه حکمت است. (Sheol h7585) 021 ECC 009 011 برگشتم و زیر آفتاب دیدم که مسابقت برای تیزروان و جنگ برای شجاعان و نان نیز برای حکیمان و دولت برای فهیمان و نعمت برای عالمان نیست، زیرا که برای جمیع ایشان وقتی واتفاقی واقع می‌شود. 021 ECC 009 012 و چونکه انسان نیز وقت خود را نمی داند، پس مثل ماهیانی که در تورسخت گرفتار و گنجشکانی که در دام گرفته می‌شوند، همچنان بنی آدم به وقت نامساعد هرگاه آن بر ایشان ناگهان بیفتد گرفتار می‌گردند. 021 ECC 009 013 و نیز این حکم را در زیر آفتاب دیدم و آن نزد من عظیم بود: 021 ECC 009 014 شهری کوچک بود که مردان در آن قلیل العدد بودند و پادشاهی بزرگ بر آن آمده، آن را محاصره نمود و سنگرهای عظیم برپاکرد. 021 ECC 009 015 و در آن شهر مردی فقیر حکیم یافت شد، که شهر را به حکمت خود رهانید، اما کسی آن مرد فقیر را بیاد نیاورد. 021 ECC 009 016 آنگاه من گفتم حکمت از شجاعت بهتر است، هر‌چند حکمت این فقیررا خوار شمردند و سخنانش را نشنیدند. 021 ECC 009 017 سخنان حکیمان که به آرامی گفته شود، ازفریاد حاکمی که در میان احمقان باشد زیاده مسموع می‌گردد. 021 ECC 009 018 حکمت از اسلحه جنگ بهتر است. اما یک خطاکار نیکویی بسیار را فاسدتواند نمود. 021 ECC 010 001 فاسد می‌سازد، و اندک حماقتی از حکمت و عزت سنگینتر است. 021 ECC 010 002 دل مرد حکیم بطرف راستش مایل است و دل احمق بطرف چپش. 021 ECC 010 003 ونیز چون احمق به راه می‌رود، عقلش ناقص می‌شود و به هر کس می‌گوید که احمق هستم. 021 ECC 010 004 اگر خشم پادشاه بر تو انگیخته شود، مکان خود را ترک منما زیرا که تسلیم، خطایای عظیم را می‌نشاند. 021 ECC 010 005 بدی‌ای هست که زیر آفتاب دیده‌ام مثل سهوی که از جانب سلطان صادر شود. 021 ECC 010 006 جهالت بر مکان های بلند برافراشته می‌شود و دولتمندان در مکان اسفل می‌نشینند. 021 ECC 010 007 غلامان را بر اسبان دیدم و امیران را مثل غلامان بر زمین روان. 021 ECC 010 008 آنکه چاه می‌کند در آن می‌افتد و آنکه دیواررا می‌شکافد، مار وی را می‌گزد. 021 ECC 010 009 آنکه سنگها رامی کند، از آنها مجروح می‌شود و آنکه درختان رامی برد از آنها در خطر می‌افتد. 021 ECC 010 010 اگر آهن کند باشد و دمش را تیز نکنند بایدقوت زیاده بکار آورد، اما حکمت به جهت کامیابی مفید است. 021 ECC 010 011 اگر مار پیش از آنکه افسون کنند بگزد پس افسونگر‌چه فایده دارد؟ 021 ECC 010 012 سخنان دهان حکیم فیض بخش است، امالبهای احمق خودش را می‌بلعد. 021 ECC 010 013 ابتدای سخنان دهانش حماقت است و انتهای گفتارش دیوانگی موذی می‌باشد. 021 ECC 010 014 احمق سخنان بسیارمی گوید، اما انسان آنچه را که واقع خواهد شدنمی داند و کیست که او را از آنچه بعد از وی واقع خواهد شد مخبر سازد؟ 021 ECC 010 015 محنت احمقان ایشان را خسته می‌سازد چونکه نمی دانند چگونه به شهر باید رفت. 021 ECC 010 016 وای بر تو‌ای زمین وقتی که پادشاه تو طفل است و سرورانت صبحگاهان می‌خورند. 021 ECC 010 017 خوشابحال تو‌ای زمین هنگامی که پادشاه توپسر نجبا است و سرورانت در وقتش برای تقویت می‌خورند و نه برای مستی. 021 ECC 010 018 از کاهلی سقف خراب می‌شود و از سستی دستها، خانه آب پس می‌دهد. 021 ECC 010 019 بزم به جهت لهو و لعب می‌کنند و شراب زندگانی را شادمان می‌سازد، اما نقره همه‌چیز رامهیا می‌کند. 021 ECC 010 020 پادشاه را در فکر خود نیز نفرین مکن ودولتمند را در اطاق خوابگاه خویش لعنت منمازیرا که مرغ هوا آواز تو را خواهد برد و بالدار، امررا شایع خواهد ساخت. 021 ECC 011 001 نان خود را بروی آبها بینداز، زیرا که بعد از روزهای بسیار آن را خواهی یافت. 021 ECC 011 002 نصیبی به هفت نفر بلکه به هشت نفر ببخش زیراکه نمی دانی چه بلا بر زمین واقع خواهد شد. 021 ECC 011 003 اگرابرها پر از باران شود، آن را بر زمین می‌باراند و اگردرخت بسوی جنوب یا بسوی شمال بیفتد، درهمانجا که درخت افتاده است خواهد ماند. 021 ECC 011 004 آنکه به باد نگاه می‌کند، نخواهد کشت و آنکه به ابرها نظر نماید، نخواهد دروید. 021 ECC 011 005 چنانکه تونمی دانی که راه باد چیست یا چگونه استخوانهادر رحم زن حامله بسته می‌شود، همچنین عمل خدا را که صانع کل است نمی فهمی. 021 ECC 011 006 بامدادان تخم خود را بکار و شامگاهان دست خود را بازمدار زیرا تو نمی دانی کدام‌یک از آنها این یا آن کامیاب خواهد شد یا هر دو آنها مثل هم نیکوخواهد گشت. 021 ECC 011 007 البته روشنایی شیرین است ودیدن آفتاب برای چشمان نیکو است. 021 ECC 011 008 هر‌چندانسان سالهای بسیار زیست نماید و در همه آنهاشادمان باشد، لیکن باید روزهای تاریکی را به یادآورد چونکه بسیار خواهد بود. پس هر‌چه واقع می‌شود بطالت است. 021 ECC 011 009 ‌ای جوان در وقت شباب خود شادمان باش و در روزهای جوانی ات دلت تو را خوش سازد ودر راههای قلبت و بر وفق رویت چشمانت سلوک نما، لیکن بدان که به‌سبب این همه خدا تورا به محاکمه خواهد آورد. 021 ECC 011 010 پس غم را از دل خود بیرون کن و بدی را از جسد خویش دور نمازیرا که جوانی و شباب باطل است. 021 ECC 012 001 پس آفریننده خود را در روزهای جوانی ات بیاد آور قبل از آنکه روزهای بلا برسد و سالها برسد که بگویی مرا از اینهاخوشی نیست. 021 ECC 012 002 قبل از آنکه آفتاب و نور و ماه وستارگان تاریک شود و ابرها بعد از باران برگردد؛ 021 ECC 012 003 در روزی که محافظان خانه بلرزند و صاحبان قوت، خویشتن را خم نمایند و دستاس کنندگان چونکه کم‌اند باز ایستند و آنانی که از پنجره هامی نگرند تاریک شوند. 021 ECC 012 004 و درها در کوچه بسته شود و آواز آسیاب پست گردد و از صدای گنجشک برخیزد و جمیع مغنیات ذلیل شوند. 021 ECC 012 005 واز هر بلندی بترسند و خوفها در راه باشد ودرخت بادام شکوفه آورد و ملخی بار سنگین باشد و اشتها بریده شود. چونکه انسان به خانه جاودانی خود می‌رود و نوحه‌گران در کوچه گردش می‌کنند. 021 ECC 012 006 قبل از آنکه مفتول نقره گسیخته شود و کاسه طلا شکسته گردد و سبو نزدچشمه خرد شود و چرخ بر چاه منکسر گردد، 021 ECC 012 007 وخاک به زمین برگردد به طوری که بود. و روح نزدخدا که آن را بخشیده بود رجوع نماید. 021 ECC 012 008 باطل اباطیل جامعه می‌گوید همه‌چیز بطالت است. 021 ECC 012 009 و دیگر چونکه جامعه حکیم بود باز هم معرفت را به قوم تعلیم می‌داد و تفکر نموده، غوررسی می‌کرد و مثل های بسیار تالیف نمود. 021 ECC 012 010 جامعه تفحص نمود تا سخنان مقبول را پیداکند و کلمات راستی را که به استقامت مکتوب باشد. 021 ECC 012 011 سخنان حکیمان مثل سکهای گاورانی است و کلمات ارباب جماعت مانند میخهای محکم شده می‌باشد، که از یک شبان داده شود. 021 ECC 012 012 و علاوه بر اینها، ای پسر من پند بگیر. ساختن کتابهای بسیار انتها ندارد و مطالعه زیاد، تعب بدن است. 021 ECC 012 013 پس ختم تمام امر را بشنویم. از خدابترس و اوامر او را نگاه دار چونکه تمامی تکلیف انسان این است. 021 ECC 012 014 زیرا خدا هر عمل را با هر کارمخفی خواه نیکو و خواه بد باشد، به محاکمه خواهد آورد. # # BOOK 022 SOL Song of Solomon غزل غزلها 022 SOL 001 001 غزل غزلها که از آن سلیمان است. 022 SOL 001 002 او مرا به بوسه های دهان خود ببوسد زیرا که محبت تو از شراب نیکوتر است. 022 SOL 001 003 عطرهای توبوی خوش دارد و اسم تو مثل عطر ریخته شده می‌باشد. بنابراین دوشیزگان، تو را دوست می‌دارند. 022 SOL 001 004 مرا بکش تا در عقب تو بدویم. پادشاه مرا به حجله های خود آورد. از تو وجد و شادی خواهیم کرد. محبت تو را از شراب زیاده ذکرخواهیم نمود. تو را از روی خلوص دوست می‌دارند. 022 SOL 001 005 ‌ای دختران اورشلیم، من سیه فام اماجمیل هستم، مثل خیمه های قیدار و مانندپرده های سلیمان. 022 SOL 001 006 بر من نگاه نکنید چونکه سیه فام هستم، زیرا که آفتاب مرا سوخته است. پسران مادرم بر من خشم نموده، مرا ناطورتاکستانها ساختند، اما تاکستان خود را دیده بانی ننمودم. 022 SOL 001 007 ‌ای حبیب جان من، مرا خبر ده که کجامی چرانی و در وقت ظهر گله را کجا می‌خوابانی؟ زیرا چرا نزد گله های رفیقانت مثل آواره گردم. 022 SOL 001 008 ‌ای جمیل تر از زنان، اگر نمی دانی، در اثرگله‌ها بیرون رو و بزغاله هایت را نزد مسکن های شبانان بچران. 022 SOL 001 009 ‌ای محبوبه من، تو را به اسبی که در ارابه فرعون باشد تشبیه داده‌ام. 022 SOL 001 010 رخسارهایت به جواهرها و گردنت به گردن بندها چه بسیار جمیل است. 022 SOL 001 011 زنجیرهای طلا با حبه های نقره برای توخواهیم ساخت. 022 SOL 001 012 چون پادشاه بر سفره خودمی نشیند، سنبل من بوی خود را می‌دهد. 022 SOL 001 013 محبوب من، مرا مثل طبله مر است که در میان پستانهای من می‌خوابد. 022 SOL 001 014 محبوب من، برایم مثل خوشه بان درباغهای عین جدی می‌باشد. 022 SOL 001 015 اینک تو زیباهستی‌ای محبوبه من، اینک تو زیبا هستی وچشمانت مثل چشمان کبوتر است. 022 SOL 001 016 اینک تو زیبا و شیرین هستی‌ای محبوب من و تخت ما هم سبز است. 022 SOL 001 017 تیرهای خانه ما از سرو آزاد است و سقف ما از چوب صنوبر. 022 SOL 002 001 من نرگس شارون و سوسن وادیها هستم. 022 SOL 002 002 چنانکه سوسن در میان خارها همچنان محبوبه من در میان دختران است. 022 SOL 002 003 چنانکه سیب در میان درختان جنگل همچنان محبوب من در میان پسران است. درسایه وی به شادمانی نشستم و میوه‌اش برای کامم شیرین بود. 022 SOL 002 004 مرا به میخانه آورد و علم وی بالای سر من محبت بود. 022 SOL 002 005 مرا به قرصهای کشمش تقویت دهید و مرا به سیبها تازه سازید، زیرا که من از عشق بیمار هستم. 022 SOL 002 006 دست چپش در زیر سر من است و دست راستش مرا در آغوش می‌کشد. 022 SOL 002 007 ‌ای دختران اورشلیم، شما را به غزالها وآهوهای صحرا قسم می‌دهم که محبوب مرا تاخودش نخواهد بیدار نکنید و برنینگیزانید. 022 SOL 002 008 آواز محبوب من است، اینک بر کوهها جستان وبر تلها خیزان می‌آید. 022 SOL 002 009 محبوب من مانند غزال یابچه آهو است. اینک او در عقب دیوار ما ایستاده، از پنجره‌ها می‌نگرد و از شبکه‌ها خویشتن رانمایان می‌سازد. 022 SOL 002 010 محبوب من مرا خطاب کرده، گفت: «ای محبوبه من و‌ای زیبایی من برخیز و بیا. 022 SOL 002 011 زیرا اینک زمستان گذشته و باران تمام شده ورفته است. 022 SOL 002 012 گلها بر زمین ظاهر شده و زمان الحان رسیده و آواز فاخته در ولایت ما شنیده می‌شود. 022 SOL 002 013 درخت انجیر میوه خود را می‌رساندو موها گل آورده، رایحه خوش می‌دهد. ای محبوبه من و‌ای زیبایی من، برخیز و بیا.» 022 SOL 002 014 ‌ای کبوتر من که در شکافهای صخره و درستر سنگهای خارا هستی، چهره خود را به من بنما و آوازت را به من بشنوان زیرا که آواز تو لذیذو چهره ات خوشنما است. 022 SOL 002 015 شغالها، شغالهای کوچک را که تاکستانها را خراب می‌کنند برای مابگیرید، زیرا که تاکستانهای ما گل آورده است. 022 SOL 002 016 محبوبم از آن من است و من از آن وی هستم. در میان سوسنها می‌چراند. 022 SOL 002 017 ‌ای محبوب من، برگرد و تا نسیم روز بوزد و سایه‌ها بگریزد، (مانند) غزال یا بچه آهو بر کوههای باتر باش. 022 SOL 003 001 شبانگاه در بستر خود او را که جانم دوست می دارد طلبیدم. او را جستجو کردم امانیافتم. 022 SOL 003 002 گفتم الان برخاسته، در کوچه‌ها و شوارع شهر گشته، او را که جانم دوست می‌دارد خواهم طلبید. او را جستجو کردم اما نیافتم. 022 SOL 003 003 کشیکچیانی که در شهر گردش می‌کنند مرایافتند. گفتم که «آیا محبوب جان مرا دیده‌اید؟» 022 SOL 003 004 از ایشان چندان پیش نرفته بودم که او را که جانم دوست می‌دارد یافتم. و او را گرفته، رها نکردم تابه خانه مادر خود و به حجره والده خویش درآوردم. 022 SOL 003 005 ‌ای دختران اورشلیم، شما را به غزالها وآهوهای صحرا قسم می‌دهم که محبوب مرا تاخودش نخواهد بیدار مکنید و برمینگیزانید. 022 SOL 003 006 این کیست که مثل ستونهای دود از بیابان برمی آید وبه مر و بخور و به همه عطریات تاجران معطراست؟ 022 SOL 003 007 اینک تخت روان سلیمان است که شصت جبار از جباران اسرائیل به اطراف آن می‌باشند. 022 SOL 003 008 همگی ایشان شمشیر گرفته و جنگ آزموده هستند. شمشیر هر یک به‌سبب خوف شب بر رانش بسته است. 022 SOL 003 009 سلیمان پادشاه تخت روانی برای خویشتن از چوب لبنان ساخت. 022 SOL 003 010 ستونهایش را از نقره و سقفش را از طلا وکرسی‌اش را از ارغوان ساخت، و وسطش به محبت دختران اورشلیم معرق بود. 022 SOL 003 011 ‌ای دختران صهیون، بیرون آیید و سلیمان پادشاه راببینید، با تاجی که مادرش در روز عروسی وی ودر روز شادی دلش آن را بر سر وی نهاد. 022 SOL 004 001 اینک تو زیبا هستی‌ای محبوبه من، اینک تو زیبا هستی و چشمانت از پشت برقع تومثل چشمان کبوتر است و موهایت مثل گله بزهااست که بر جانب کوه جلعاد خوابیده‌اند. 022 SOL 004 002 دندانهایت مثل گله گوسفندان پشم بریده که ازشستن برآمده باشند و همگی آنها توام زاییده ودر آنها یکی هم نازاد نباشد. 022 SOL 004 003 لبهایت مثل رشته قرمز و دهانت جمیل است و شقیقه هایت درعقب برقع تو مانند پاره انار است. 022 SOL 004 004 گردنت مثل برج داود است که به جهت سلاح خانه بنا شده است و در آن هزار سپر یعنی همه سپرهای شجاعان آویزان است. 022 SOL 004 005 دو پستانت مثل دو بچه توام آهو می‌باشد که در میان سوسنها می‌چرند، 022 SOL 004 006 تا نسیم روز بوزد و سایه‌ها بگریزد. به کوه مر وبه تل کندر خواهم رفت. 022 SOL 004 007 ‌ای محبوبه من، تمامی تو زیبا می‌باشد. در توعیبی نیست. 022 SOL 004 008 بیا با من از لبنان‌ای عروس، با من ازلبنان بیا. از قله امانه از قله شنیر و حرمون ازمغاره های شیرها و از کوههای پلنگها بنگر. 022 SOL 004 009 ‌ای خواهر و عروس من دلم را به یکی از چشمانت وبه یکی از گردن بندهای گردنت ربودی. 022 SOL 004 010 ‌ای خواهر و عروس من، محبتهایت چه بسیار لذیذ است. محبتهایت از شراب چه بسیار نیکوتر است و بوی عطرهایت از جمیع عطرها. 022 SOL 004 011 ‌ای عروس من، لبهای تو عسل را می‌چکاند زیر زبان تو عسل و شیر است و بوی لباست مثل بوی لبنان است. 022 SOL 004 012 خواهر و عروس من، باغی بسته شده است. چشمه مقفل و منبع مختوم است. 022 SOL 004 013 نهالهایت بستان انارها با میوه های نفیسه و بان و سنبل است. 022 SOL 004 014 سنبل و زعفران و نی و دارچینی با انواع درختان کندر، مر و عود با جمیع عطرهای نفیسه. 022 SOL 004 015 چشمه باغها و برکه آب زنده و نهرهایی که ازلبنان جاری است. 022 SOL 004 016 ‌ای باد شمال، برخیز و‌ای باد جنوب، بیا. برباغ من بوز تا عطرهایش منتشر شود. محبوب من به باغ خود بیاید و میوه نفیسه خود را بخورد. 022 SOL 005 001 ای خواهر و عروس من، به باغ خود آمدم. مر خود را با عطرهایم چیدم. شانه عسل خود را با عسل خویش خوردم. شراب خود را باشیر خویش نوشیدم. ای دوستان بخورید و‌ای یاران بنوشید و به سیری بیاشامید. 022 SOL 005 002 من در خواب هستم اما دلم بیدار است. آوازمحبوب من است که در را می‌کوبد (و می‌گوید): «از برای من باز کن‌ای خواهر من! ای محبوبه من وکبوترم و‌ای کامله من! زیرا که سر من از شبنم و زلفهایم از ترشحات شب پر است.» 022 SOL 005 003 رخت خودرا کندم چگونه آن را بپوشم؟ پایهای خود راشستم چگونه آنها را چرکین نمایم؟ 022 SOL 005 004 محبوب من دست خویش را از سوراخ در داخل ساخت واحشایم برای وی به جنبش آمد. 022 SOL 005 005 من برخاستم تادر را به جهت محبوب خود باز کنم، و از دستم مرو از انگشتهایم مر صافی بر دسته قفل بچکید. 022 SOL 005 006 به جهت محبوب خود باز کردم اما محبوبم روگردانیده، رفته بود. چون او سخن می‌گفت جان از من بدر شده بود. او را جستجو کردم و نیافتم اورا خواندم و جوابم نداد. 022 SOL 005 007 کشیکچیانی که در شهرگردش می‌کنند مرا یافتند، بزدند و مجروح ساختند. دیده بانهای حصارها برقع مرا از من گرفتند. 022 SOL 005 008 ‌ای دختران اورشلیم، شما را قسم می‌دهم که اگر محبوب مرا بیابید وی را گویید که من مریض عشق هستم. 022 SOL 005 009 ‌ای زیباترین زنان، محبوب تو از سایرمحبوبان چه برتری دارد و محبوب تو را بر سایرمحبوبان چه فضیلت است که ما را چنین قسم می‌دهی؟ 022 SOL 005 010 محبوب من سفید و سرخ‌فام است، و برهزارها افراشته شده است. 022 SOL 005 011 سر او طلای خالص است و زلفهایش به هم پیچیده و مانندغراب سیاه فام است. 022 SOL 005 012 چشمانش کبوتران نزدنهرهای آب است، با شیر شسته شده و درچشمخانه خود نشسته. 022 SOL 005 013 رخسارهایش مثل باغچه بلسان و پشته های ریاحین می‌باشد. لبهایش سوسنها است که از آنها مر صافی می چکد. 022 SOL 005 014 دستهایش حلقه های طلاست که به زبرجد منقش باشد و بر او عاج شفاف است که به یاقوت زرد مرصع بود. 022 SOL 005 015 ساقهایش ستونهای مرمر بر پایه های زر ناب موسس شده، سیمایش مثل لبنان و مانند سروهای آزاد برگزیده است. 022 SOL 005 016 دهان او بسیار شیرین و تمام او مرغوبترین است. این است محبوب من و این است یار من‌ای دختران اورشلیم. 022 SOL 006 001 محبوب تو کجا رفته است‌ای زیباترین زنان؟ محبوب تو کجا توجه نموده است تااو را با تو بطلبیم؟ 022 SOL 006 002 محبوب من به باغ خویش و نزد باغچه های بلسان فرود شده است، تا در باغات بچراند وسوسنها بچیند. 022 SOL 006 003 من از آن محبوب خود ومحبوبم از آن من است. در میان سوسنها گله رامی چراند. 022 SOL 006 004 ‌ای محبوبه من، تو مثل ترصه جمیل و ماننداورشلیم زیبا و مثل لشکرهای بیدق دار مهیب هستی. 022 SOL 006 005 چشمانت را از من برگردان زیرا آنها برمن غالب شده است. مویهایت مثل گله بزها است که بر جانب کوه جلعاد خوابیده باشند. 022 SOL 006 006 دندانهایت مانند گله گوسفندان است که ازشستن برآمده باشند. و همگی آنها توام زاییده ودر آنها یکی هم نازاد نباشد. 022 SOL 006 007 شقیقه هایت درعقب برقع تو مانند پاره انار است. 022 SOL 006 008 شصت ملکه وهشتاد متعه و دوشیزگان بیشماره هستند. 022 SOL 006 009 اما کبوتر من و کامله من یکی است. او یگانه مادرخویش و مختاره والده خود می‌باشد. دختران اورا دیده، خجسته گفتند. ملکه‌ها و متعه‌ها بر اونگریستند و او را مدح نمودند. 022 SOL 006 010 این کیست که مثل صبح می‌درخشد؟ ومانند ماه جمیل و مثل آفتاب طاهر و مانند لشکربیدق دار مهیب است؟ 022 SOL 006 011 به باغ درختان جوز فرود شدم تا سبزیهای وادی را بنگرم و ببینم که آیا مو شکوفه آورده وانار گل کرده است. 022 SOL 006 012 بی‌آنکه ملتفت شوم که ناگاه جانم مرا مثل عرابه های عمیناداب ساخت. 022 SOL 006 013 برگرد، برگرد‌ای شولمیت برگرد، برگرد تابر تو بنگریم. 022 SOL 007 001 در شولمیت چه می‌بینی؟ مثل محفل دولشکر. 022 SOL 007 002 ناف تو مثل کاسه مدور است که شراب ممزوج در آن کم نباشد. بر تو توده گندم است که سوسنها آن را احاطه کرده باشد. 022 SOL 007 003 دو پستان تومثل دو بچه توام غزال است. 022 SOL 007 004 گردن تو مثل برج عاج و چشمانت مثل برکه های حشبون نزددروازه بیت ربیم. بینی تو مثل برج لبنان است که بسوی دمشق مشرف می‌باشد. 022 SOL 007 005 سرت بر تو مثل کرمل و موی سرت مانند ارغوان است. و پادشاه در طره هایش اسیر می‌باشد. 022 SOL 007 006 ‌ای محبوبه، چه بسیار زیبا و چه بسیار شیرین به‌سبب لذتهاهستی. 022 SOL 007 007 این قامت تو مانند درخت خرما وپستانهایت مثل خوشه های انگور می‌باشد. 022 SOL 007 008 گفتم که به درخت خرما برآمده، شاخه هایش راخواهم گرفت. و پستانهایت مثل خوشه های انگور و بوی نفس تو مثل سیبها باشد. 022 SOL 007 009 و دهان تومانند شراب بهترین برای محبوبم که به ملایمت فرو رود و لبهای خفتگان را متکلم سازد. 022 SOL 007 010 من از آن محبوب خود هستم و اشتیاق وی بر من است. 022 SOL 007 011 بیا‌ای محبوب من به صحرا بیرون برویم، و در دهات ساکن شویم. 022 SOL 007 012 و صبح زود به تاکستانها برویم و ببینیم که آیا انگور گل کرده وگلهایش گشوده و انارها گل داده باشد. در آنجامحبت خود را به تو خواهم داد. 022 SOL 007 013 مهر گیاههابوی خود را می‌دهد و نزد درهای ما هر قسم میوه نفیس تازه و کهنه هست که آنها را برای تو‌ای محبوب من جمع کرده‌ام. 022 SOL 008 001 کاش که مثل برادر من که پستانهای مادر مرامکید می‌بودی، تا چون تو را بیرون می‌یافتم تو را می‌بوسیدم و مرا رسوانمی ساختند. 022 SOL 008 002 تو را رهبری می‌کردم و به خانه مادرم در می‌آوردم تا مرا تعلیم می‌دادی تا شراب ممزوج و عصیر انار خود را به تو می‌نوشانیدم. 022 SOL 008 003 دست چپ او زیر سر من می‌بود و دست راستش مرا در آغوش می‌کشید. 022 SOL 008 004 ‌ای دختران اورشلیم شما را قسم می‌دهم که محبوب مرا تا خودش نخواهد بیدار نکنید و برنینگیزانید. 022 SOL 008 005 این کیست که بر محبوب خود تکیه کرده، ازصحرا برمی آید؟ 022 SOL 008 006 مرا مثل خاتم بر دلت و مثل نگین بر بازویت بگذار، زیرا که محبت مثل موت زورآور است و غیرت مثل هاویه ستم کیش می‌باشد. شعله هایش شعله های آتش و لهیب یهوه است. (Sheol h7585) 022 SOL 008 007 آبهای بسیار محبت را خاموش نتواند کرد و سیلها آن را نتواند فرو نشانید. اگر کسی تمامی اموال خانه خویش رابرای محبت بدهد آن را البته خوار خواهندشمرد. 022 SOL 008 008 ما را خواهری کوچک است که پستان ندارد. به جهت خواهر خود در روزی که او راخواستگاری کنند چه بکنیم؟ 022 SOL 008 009 اگر دیوار می‌بود، بر او برج نقره‌ای بنا می‌کردیم. و اگر دروازه می‌بود، او را به تخته های سرو آزادمی پوشانیدیم. 022 SOL 008 010 من دیوار هستم و پستانهایم مثل برجهااست. لهذا در نظر او از‌جمله یابندگان سلامتی شده‌ام. 022 SOL 008 011 سلیمان تاکستانی در بعل هامون داشت و تاکستان را به ناطوران سپرد، که هر کس برای میوه‌اش هزار نقره بدهد. 022 SOL 008 012 تاکستانم که از آن من است پیش روی من می‌باشد. برای تو‌ای سلیمان هزار و برای ناطوران میوه‌اش، دویست خواهدبود. 022 SOL 008 013 ‌ای (محبوبه ) که در باغات می‌نشینی، رفیقان آواز تو را می‌شنوند، مرا نیز بشنوان. 022 SOL 008 014 ‌ای محبوب من، فرار کن و مثل غزال یا بچه آهو بر کوههای عطریات باش. # # BOOK 023 ISA Isaiah اشعیا 023 ISA 001 001 رویای اشعیا ابن آموص که آن را درباره یهودا و اورشلیم، در روزهای عزیا و یوتام و آحاز و حزقیا پادشاهان یهودا دید. 023 ISA 001 002 ‌ای آسمان بشنو و‌ای زمین گوش بگیر زیراخداوند سخن می‌گوید. پسران پروردم وبرافراشتم اما ایشان بر من عصیان ورزیدند. 023 ISA 001 003 گاومالک خویش را و الاغ آخور صاحب خود رامی شناسد، اما اسرائیل نمی شناسند و قوم من فهم ندارند. 023 ISA 001 004 وای بر امت خطاکار و قومی که زیربار گناه می‌باشند و بر ذریت شریران و پسران مفسد. خداوند را ترک کردند و قدوس اسرائیل رااهانت نمودند و بسوی عقب منحرف شدند. 023 ISA 001 005 چرا دیگر ضرب یابید و زیاده فتنه نمایید؟ تمامی سر بیمار است و تمامی دل مریض. 023 ISA 001 006 ازکف پا تا به‌سر در آن تندرستی نیست بلکه جراحت و کوفتگی و زخم متعفن، که نه بخیه شده و نه بسته گشته و نه با روغن التیام شده است. 023 ISA 001 007 ولایت شما ویران و شهرهای شما به آتش سوخته شده است. غریبان، زمین شما را در نظرشما می‌خورند و آن مثل واژگونی بیگانگان خراب گردیده است. 023 ISA 001 008 و دختر صهیون مثل سایه بان در تاکستان و مانند کپر در بوستان خیار ومثل شهر محاصره شده، متروک است. 023 ISA 001 009 اگر یهوه صبایوت بقیه اندکی برای ما وا نمی گذاشت، مثل سدوم می‌شدیم و مانند عموره می‌گشتیم. 023 ISA 001 010 ‌ای حاکمان سدوم کلام خداوند را بشنویدو‌ای قوم عموره شریعت خدای ما را گوش بگیرید. 023 ISA 001 011 خداوند می‌گوید از کثرت قربانی های شما مرا چه فایده است؟ از قربانی های سوختنی قوچها و پیه پرواریها سیر شده‌ام و به خون گاوان و بره‌ها و بزها رغبت ندارم. 023 ISA 001 012 وقتی که می‌آیید تابه حضور من حاضر شوید، کیست که این را ازدست شما طلبیده است که دربار مرا پایمال کنید؟ 023 ISA 001 013 هدایای باطل دیگر میاورید. بخور نزدمن مکروه است و غره ماه و سبت و دعوت جماعت نیز. گناه را با محفل مقدس نمی توانم تحمل نمایم. 023 ISA 001 014 غره‌ها و عیدهای شما را جان من نفرت دارد؛ آنها برای من بار سنگین است که ازتحمل نمودنش خسته شده‌ام. 023 ISA 001 015 هنگامی که دستهای خود را دراز می‌کنید، چشمان خود را ازشما خواهم پوشانید و چون دعای بسیارمی کنید، اجابت نخواهم نمود زیرا که دستهای شما پر از خون است. 023 ISA 001 016 خویشتن را شسته، طاهرنمایید و بدی اعمال خویش را از نظر من دورکرده، از شرارت دست بردارید. 023 ISA 001 017 نیکوکاری رابیاموزید و انصاف را بطلبید. مظلومان را رهایی دهید. یتیمان را دادرسی کنید و بیوه‌زنان راحمایت نمایید. 023 ISA 001 018 خداوند می‌گوید بیایید تا با همدیگر محاجه نماییم. اگر گناهان شما مثل ارغوان باشد مانند برف سفید خواهد شد و اگرمثل قرمز سرخ باشد، مانند پشم خواهد شد. 023 ISA 001 019 اگر خواهش داشته، اطاعت نمایید، نیکویی زمین را خواهید خورد. 023 ISA 001 020 اما اگر ابا نموده، تمردکنید شمشیر شما را خواهد خورد زیرا که دهان خداوند چنین می‌گوید. 023 ISA 001 021 شهر امین چگونه زانیه شده است. آنکه ازانصاف مملو می‌بود و عدالت در وی سکونت می‌داشت، اما حال قاتلان. 023 ISA 001 022 نقره تو به درد مبدل شده، و شراب تو از آب ممزوج گشته است. 023 ISA 001 023 سروران تو متمرد شده و رفیق دزدان گردیده، هریک از ایشان رشوه را دوست می‌دارند و در‌پی هدایا می‌روند. یتیمان را دادرسی نمی نمایند ودعوی بیوه‌زنان نزد ایشان نمی رسد. 023 ISA 001 024 بنابراین، خداوند یهوه صبایوت، قدیر اسرائیل می‌گویدهان من از خصمان خود استراحت خواهم یافت واز دشمنان خویش انتقام خواهم کشید. 023 ISA 001 025 ودست خود را بر تو برگردانیده، درد تو را بالکل پاک خواهم کرد، و تمامی ریمت را دور خواهم ساخت. 023 ISA 001 026 و داوران تو را مثل اول و مشیران تو رامثل ابتدا خواهم برگردانید و بعد از آن، به شهرعدالت و قریه امین مسمی خواهی شد. 023 ISA 001 027 صهیون به انصاف فدیه داده خواهد شد وانابت کنندگانش به عدالت. 023 ISA 001 028 و هلاکت عاصیان و گناهکاران با هم خواهد شد و آنانی که خداوندرا ترک نمایند، نابود خواهند گردید. 023 ISA 001 029 زیراایشان از درختان بلوطی که شما خواسته بودیدخجل خواهند شد و از باغاتی که شما برگزیده بودید رسوا خواهند گردید. 023 ISA 001 030 زیرا شما مثل بلوطی که برگش پژمرده و مانند باغی که آب نداشته باشد خواهید شد. 023 ISA 001 031 و مرد زورآور پرزه کتان و عملش شعله خواهد شد و هردوی آنها باهم سوخته خواهند گردید و خاموش کننده‌ای نخواهد بود. 023 ISA 002 001 کلامی که اشعیا ابن آموص درباره یهودا واورشلیم دید. 023 ISA 002 002 و در ایام آخر واقع خواهد شد که کوه خانه خداوند برقله کوهها ثابت خواهد شد و فوق تلهابرافراشته خواهد گردید و جمیع امت‌ها بسوی آن روان خواهند شد. 023 ISA 002 003 و قوم های بسیار عزیمت کرده، خواهند گفت: «بیایید تا به کوه خداوند و به خانه خدای یعقوب برآییم تا طریق های خویش را به ما تعلیم دهد و به راههای وی سلوک نماییم.» زیرا که شریعت از صهیون و کلام خداوند از اورشلیم صادر خواهد شد. 023 ISA 002 004 و اوامت‌ها را داوری خواهد نمود و قوم های بسیاری را تنبیه خواهد کرد و ایشان شمشیرهای خود رابرای گاوآهن و نیزه های خویش را برای اره هاخواهند شکست و امتی بر امتی شمشیر نخواهدکشید و بار دیگر جنگ را نخواهند آموخت. 023 ISA 002 005 ‌ای خاندان یعقوب بیایید تا در نور خداوند سلوک نماییم. 023 ISA 002 006 زیرا قوم خود یعنی خاندان یعقوب را ترک کرده‌ای، چونکه از رسوم مشرقی مملو و مانندفلسطینیان فالگیر شده‌اند و با پسران غربا دست زده‌اند، 023 ISA 002 007 و زمین ایشان از نقره و طلا پر شده وخزاین ایشان را انتهایی نیست، و زمین ایشان ازاسبان پر است و ارابه های ایشان را انتهایی نیست؛ 023 ISA 002 008 و زمین ایشان از بتها پر است؛ صنعت دستهای خویش را که به انگشتهای خود ساخته‌اند سجده می‌نمایند. 023 ISA 002 009 و مردم خم شده و مردان پست می‌شوند. لهذا ایشان را نخواهی آمرزید. 023 ISA 002 010 از ترس خداوند و از کبریای جلال وی به صخره داخل شده، خویشتن را در خاک پنهان کن. 023 ISA 002 011 چشمان بلند انسان پست و تکبر مردان خم خواهد شد و در آن روز خداوند به تنهایی متعال خواهد بود. 023 ISA 002 012 زیرا که برای یهوه صبایوت روزی است که بر هرچیز بلند و عالی خواهد آمد و برهرچیز مرتفع، و آنها پست خواهد شد؛ 023 ISA 002 013 و برهمه سروهای آزاد بلند و رفیع لبنان و بر تمامی بلوطهای باشان؛ 023 ISA 002 014 و بر همه کوههای عالی و برجمیع تلهای بلند؛ 023 ISA 002 015 و بر هربرج مرتفع و بر هرحصار منیع؛ 023 ISA 002 016 و برهمه کشتیهای ترشیش وبرهمه مصنوعات مرغوب؛ 023 ISA 002 017 و کبریای انسان خم شود و تکبر مردان پست خواهد شد. و در آن روز خداوند به تنهایی متعال خواهد بود، 023 ISA 002 018 وبتها بالکل تلف خواهند شد. 023 ISA 002 019 و ایشان به مغاره های صخره‌ها و حفره های خاک داخل خواهند شد، به‌سبب ترس خداوند وکبریای جلال وی هنگامی که او برخیزد تا زمین را متزلزل سازد. 023 ISA 002 020 در آن روز مردمان، بتهای نقره و بتهای طلای خود را که برای عبادت خویش ساخته‌اند، نزد موش کوران و خفاشها خواهندانداخت، 023 ISA 002 021 تا به مغاره های صخره‌ها و شکافهای سنگ خارا داخل شوند، به‌سبب ترس خداوند و کبریای جلال وی هنگامی که او برخیزد تا زمین را متزلزل سازد. 023 ISA 002 022 شما از انسانی که نفس او دربینی‌اش می‌باشد دست برکشید زیرا که او به چه چیز محسوب می‌شود؟ 023 ISA 003 001 زیرا اینک خداوند یهوه صبایوت پایه ورکن را از اورشلیم و یهودا، یعنی تمامی پایه نان و تمامی پایه آب را دور خواهد کرد، 023 ISA 003 002 وشجاعان و مردان جنگی و داوران و انبیا وفالگیران و مشایخ را، 023 ISA 003 003 و سرداران پنجاهه وشریفان و مشیران و صنعت گران ماهر و ساحران حاذق را. 023 ISA 003 004 و اطفال را بر ایشان حاکم خواهم ساخت و کودکان بر ایشان حکمرانی خواهندنمود. 023 ISA 003 005 و قوم مظلوم خواهند شد، هرکس ازدست دیگری و هرشخص از همسایه خویش. واطفال بر پیران و پستان بر شریفان تمرد خواهندنمود. 023 ISA 003 006 چون شخصی به برادر خویش در خانه پدرش متمسک شده، بگوید: «تو را رخوت هست پس حاکم ما شو و این خرابی در زیر دست تو باشد»، 023 ISA 003 007 در آن روز او آواز خود را بلند کرده، خواهد گفت: «من علاج کننده نتوانم شد زیرا درخانه من نه نان و نه لباس است پس مرا حاکم قوم مسازید.» 023 ISA 003 008 زیرا اورشلیم خراب شده و یهودامنهدم گشته است، از آن جهت که لسان و افعال ایشان به ضد خداوند می‌باشد تا چشمان جلال اورا به ننگ‌آورند. 023 ISA 003 009 سیمای رویهای ایشان به ضدایشان شاهد است و مثل سدوم گناهان خود رافاش کرده، آنها را مخفی نمی دارند. وای برجانهای ایشان زیرا که به جهت خویشتن شرارت را بعمل آورده‌اند. 023 ISA 003 010 عادلان را بگویید که ایشان را سعادتمندی خواهد بود زیرا از ثمره اعمال خویش خواهند خورد. 023 ISA 003 011 وای بر شریران که ایشان را بدی خواهد بود چونکه مکافات دست ایشان به ایشان کرده خواهد شد. 023 ISA 003 012 و اما قوم من، کودکان بر ایشان ظلم می‌کنند و زنان بر ایشان حکمرانی می‌نمایند. ای قوم من، راهنمایان شماگمراه کنندگانند و طریق راههای شما را خراب می‌کنند. 023 ISA 003 013 خداوند برای محاجه برخاسته و به جهت داوری قومها ایستاده است. 023 ISA 003 014 خداوند بامشایخ قوم خود و سروران ایشان به محاکمه درخواهد آمد، زیرا شما هستید که تاکستانها راخورده‌اید و غارت فقیران در خانه های شمااست. 023 ISA 003 015 خداوند یهوه صبایوت می‌گوید: «شمارا چه شده است که قوم مرا می‌کوبید و رویهای فقیران را خرد می‌نمایید؟» 023 ISA 003 016 و خداوند می‌گوید: «از این جهت که دختران صهیون متکبرند و با گردن افراشته وغمزات چشم راه می‌روند و به ناز می‌خرامند و به پایهای خویش خلخالها را به صدا می‌آورند.» 023 ISA 003 017 بنابراین خداوند فرق سر دختران صهیون را کل خواهد ساخت و خداوند عورت ایشان را برهنه خواهد نمود. 023 ISA 003 018 و در آن روز خداوند زینت خلخالها و پیشانی بندها و هلالها را دور خواهدکرد. 023 ISA 003 019 و گوشواره‌ها و دستبندها و روبندها را، 023 ISA 003 020 و دستارها و زنجیرها و کمربندها و عطردانها وتعویذها را، 023 ISA 003 021 و انگشترها و حلقه های بینی را، 023 ISA 003 022 و رخوت نفیسه و رداها و شالها و کیسه‌ها را، 023 ISA 003 023 و آینه‌ها و کتان نازک و عمامه‌ها و برقع‌ها را. 023 ISA 003 024 و واقع می‌شود که به عوض عطریات، عفونت خواهد شد و به عوض کمربند، ریسمان و به عوض مویهای بافته، کلی و به عوض سینه بند، زنار پلاس و به عوض زیبایی، سوختگی خواهدبود. 023 ISA 003 025 مردانت به شمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد. 023 ISA 003 026 و دروازه های وی ناله و ماتم خواهند کرد، و او خراب شده، بر زمین خواهدنشست. 023 ISA 004 001 و در آن روز هفت زن به یک مرد متمسک شده، خواهند گفت: «نان خود را خواهیم خورد و رخت خود را خواهیم پوشید، فقط نام توبر ما خوانده شود و عار ما را بردار.» 023 ISA 004 002 در آن روز شاخه خداوند زیبا و جلیل ومیوه زمین به جهت ناجیان اسرائیل فخر و زینت خواهد بود. 023 ISA 004 003 و واقع می‌شود که هرکه در صهیون باقی ماند و هر‌که در اورشلیم ترک شود مقدس خوانده خواهد شد یعنی هرکه در اورشلیم دردفتر حیات مکتوب باشد. 023 ISA 004 004 هنگامی که خداوندچرک دختران صهیون را بشوید و خون اورشلیم را به روح انصاف و روح سوختگی از میانش رفع نماید، 023 ISA 004 005 خداوند بر جمیع مساکن کوه صهیون وبر محفلهایش ابر و دود در روز و درخشندگی آتش مشتعل در شب خواهد آفرید، زیرا که برتمامی جلال آن پوششی خواهد بود. 023 ISA 004 006 و در وقت روز سایه بانی به جهت سایه از گرما و به جهت ملجاء و پناهگاه از طوفان و باران خواهد بود. 023 ISA 005 001 سرود محبوب خود را درباره تاکستانش برای محبوب خود بسرایم. 023 ISA 005 002 و آن را کنده از سنگها پاک کرده و موبهترین در آن غرس نمود و برجی در میانش بناکرد و چرخشتی نیز در آن کند. پس منتظر می‌بودتا انگور بیاورد اما انگور بد آورد. 023 ISA 005 003 پس الان‌ای ساکنان اورشلیم و مردان یهودا، در میان من وتاکستان من حکم کنید. 023 ISA 005 004 برای تاکستان من دیگرچه توان کرد که در آن نکردم؟ پس چون منتظربودم که انگور بیاورد چرا انگور بد آورد؟ 023 ISA 005 005 لهذاالان شما را اعلام می‌نمایم که من به تاکستان خودچه خواهم کرد. حصارش را برمی دارم و چراگاه خواهد شد؛ و دیوارش را منهدم می‌سازم وپایمال خواهد گردید. 023 ISA 005 006 و آن را خراب می‌کنم که نه پازش و نه کنده خواهد شد و خار و خس در آن خواهد رویید، و ابرها را امر می‌فرمایم که بر آن باران نباراند. 023 ISA 005 007 زیرا که تاکستان یهوه صبایوت خاندان اسرائیل است و مردان یهودا نهال شادمانی او می‌باشند. و برای انصاف انتظارکشید و اینک تعدی و برای عدالت و اینک فریادشد. 023 ISA 005 008 وای بر آنانی که خانه را به خانه ملحق ومزرعه را به مزرعه ملصق سازند تا مکانی باقی نماند. و شما در میان زمین به تنهایی ساکن می‌شوید. 023 ISA 005 009 یهوه صبایوت در گوش من گفت: «به درستی که خانه های بسیار خراب خواهد شد، وخانه های بزرگ و خوش نما غیرمسکون خواهدگردید. 023 ISA 005 010 زیرا که ده جفت گاو زمین یک بت خواهد آورد و یک حومر تخم یک ایفه خواهدداد.» 023 ISA 005 011 وای بر آنانی که صبح زود برمی خیزند تادر‌پی مسکرات بروند، و شب دیر می‌نشینند تاشراب ایشان را گرم نماید 023 ISA 005 012 و در بزمهای ایشان عود و بربط و دف و نای و شراب می‌باشد. اما به فعل خداوند نظر نمی کنند و به عمل دستهای وی نمی نگرند. 023 ISA 005 013 بنابراین قوم من به‌سبب عدم معرفت اسیر شده‌اند و شریفان ایشان گرسنه وعوام ایشان از تشنگی خشک گردیده. 023 ISA 005 014 از این سبب هاویه حرص خود را زیاد کرده و دهان خویش را بی‌حد باز نموده است و جلال وجمهور و شوکت ایشان و هر‌که در ایشان شادمان باشد در آن فرو می‌رود. (Sheol h7585) 023 ISA 005 015 و مردم خم خواهندشد و مردان ذلیل خواهند گردید و چشمان متکبران پست خواهد شد. 023 ISA 005 016 و یهوه صبایوت به انصاف متعال خواهد بود و خدای قدوس به عدالت تقدیس کرده خواهد شد. 023 ISA 005 017 آنگاه بره های (غربا) در مرتع های ایشان خواهند چریدو غریبان ویرانه های پرواریهای ایشان را خواهندخورد. 023 ISA 005 018 وای برآنانی که عصیان را به ریسمانهای بطالت و گناه را گویا به طناب ارابه می‌کشند. 023 ISA 005 019 ومی گویند باشد که او تعجیل نموده، کار خود رابشتاباند تا آن را ببینیم. و مقصود قدوس اسرائیل نزدیک شده، بیاید تا آن را بدانیم. 023 ISA 005 020 وای بر آنانی که بدی را نیکویی و نیکویی را بدی می‌نامند، که ظلمت را به‌جای نور و نور را به‌جای ظلمت می‌گذارند، و تلخی را به‌جای شیرینی و شیرینی را به‌جای تلخی می‌نهند. 023 ISA 005 021 وای برآنانی که درنظر خود حکیمند، و پیش روی خود فهیم می‌نمایند. 023 ISA 005 022 وای بر آنانی که برای نوشیدن شراب زورآورند، و به جهت ممزوج ساختن مسکرات مردان قوی می‌باشند. 023 ISA 005 023 که شریران رابرای رشوه عادل می‌شمارند، و عدالت عادلان رااز ایشان برمی دارند. 023 ISA 005 024 بنابراین به نهجی که شراره آتش کاه را می‌خورد و علف خشک در شعله می‌افتد، همچنان ریشه ایشان عفونت خواهد شد و شکوفه ایشان مثل غبار برافشانده خواهد گردید. چونکه شریعت یهوه صبایوت راترک کرده، کلام قدوس اسرائیل را خوارشمرده‌اند. 023 ISA 005 025 بنابراین خشم خداوند بر قوم خودمشتعل شده و دست خود را بر ایشان دراز کرده، ایشان را مبتلا ساخته است. و کوهها بلرزیدند ولاشهای ایشان در میان کوچه‌ها مثل فضلات گردیده‌اند. با وجود این همه، غضب او برنگردیدو دست وی تا کنون دراز است. 023 ISA 005 026 و علمی به جهت امت های بعید برپا خواهد کرد. و از اقصای زمین برای ایشان صفیر خواهد زد. و ایشان تعجیل نموده، بزودی خواهند آمد، 023 ISA 005 027 و درمیان ایشان احدی خسته و لغزش خورنده نخواهد بودو احدی نه پینگی خواهد زد و نه خواهد خوابید. و کمربند کمر احدی از ایشان باز نشده، دوال نعلین احدی گسیخته نخواهد شد. 023 ISA 005 028 که تیرهای ایشان، تیز و تمامی کمانهای ایشان، زده شده است. سمهای اسبان ایشان مثل سنگ خارا وچرخهای ایشان مثل گردباد شمرده خواهند شد. 023 ISA 005 029 غرش ایشان مثل شیر ماده و مانند شیران ژیان غرش خواهند کرد و ایشان نعره خواهند زدو صید را گرفته، بسلامتی خواهند برد ورهاننده‌ای نخواهد بود. 023 ISA 005 030 و در آن روز برایشان مثل شورش دریا شورش خواهند کرد. واگر کسی به زمین بنگرد، اینک تاریکی و تنگی است و نور در افلاک آن به ظلمت مبدل شده است. 023 ISA 006 001 در سالی که عزیا پادشاه مرد، خداوند رادیدم که بر کرسی بلند و عالی نشسته بود، و هیکل از دامنهای وی پر بود. 023 ISA 006 002 و سرافین بالای آن ایستاده بودند که هر یک از آنها شش بال داشت، و با دو از آنها روی خود را می‌پوشانید و بادو پایهای خود را می‌پوشانید و با دو پروازمی نمود. 023 ISA 006 003 و یکی دیگری را صدا زده، می‌گفت: «قدوس قدوس قدوس یهوه صبایوت، تمامی زمین از جلال او مملو است.» 023 ISA 006 004 و اساس آستانه ازآواز او که صدا می‌زد می‌لرزید و خانه از دود پرشد. 023 ISA 006 005 پس گفتم: «وای بر من که هلاک شده‌ام زیراکه مرد ناپاک لب هستم و در میان قوم ناپاک لب ساکنم و چشمانم یهوه صبایوت پادشاه را دیده است.» 023 ISA 006 006 آنگاه یکی از سرافین نزد من پرید و در دست خود اخگری که با انبر از روی مذبح گرفته بود، داشت. 023 ISA 006 007 و آن را بر دهانم گذارده، گفت که «اینک این لبهایت را لمس کرده است و عصیانت رفع شده و گناهت کفاره گشته است.» 023 ISA 006 008 آنگاه آواز خداوند را شنیدم که می‌گفت: «که را بفرستم و کیست که برای ما برود؟» گفتم: «لبیک مرا بفرست.» 023 ISA 006 009 گفت: «برو و به این قوم بگو البته خواهید شنید، اما نخواهید فهمید و هرآینه خواهید نگریست اما درک نخواهید کرد. 023 ISA 006 010 دل این قوم را فربه ساز و گوشهای ایشان را سنگین نما و چشمان ایشان را ببند، مبادا با چشمان خودببینند و با گوشهای خود بشنوند و با دل خود بفهمند و بازگشت نموده، شفا یابند.» 023 ISA 006 011 پس من گفتم: «ای خداوند تا به کی؟» او گفت: «تا وقتی که شهرها ویران گشته، غیر مسکون باشد و خانه هابدون آدمی و زمین خراب و ویران شود. 023 ISA 006 012 وخداوند مردمان را دور کند و در میان زمین خرابیهای بسیار شود. 023 ISA 006 013 اما باز عشری در آن خواهد بود و آن نیز بار دیگر تلف خواهد گردیدمثل درخت بلوط و چنار که چون قطع می‌شودکنده آنها باقی می‌ماند، همچنان ذریت مقدس کنده آن خواهد بود.» 023 ISA 007 001 و در ایام آحاز بن یوتام بن عزیا پادشاه یهودا، واقع شد که رصین، پادشاه آرام وفقح بن رملیا پادشاه اسرائیل بر اورشلیم برآمدندتا با آن جنگ نمایند، اما نتوانستند آن را فتح نمایند. 023 ISA 007 002 و به خاندان داود خبر داده، گفتند که ارام در افرایم اردو زده‌اند و دل او و دل مردمانش بلرزید به طوری که درختان جنگل از باد می‌لرزد. 023 ISA 007 003 آنگاه خداوند به اشعیا گفت: «تو با پسر خودشاریاشوب به انتهای قنات برکه فوقانی به راه مزرعه گازر به استقبال آحاز بیرون شو. 023 ISA 007 004 و وی رابگو: باحذر و آرام باش مترس و دلت ضعیف نشود از این دو‌دم مشعل دودافشان، یعنی ازشدت خشم رصین و ارام و پسر رملیا. 023 ISA 007 005 زیرا که ارام با افرایم و پسر رملیا برای ضرر تو مشورت کرده، می‌گویند: 023 ISA 007 006 بر یهودا برآییم و آن رامحاصره کرده، به جهت خویشتن تسخیر نماییم و پسر طبئیل را در آن به پادشاهی نصب کنیم.» 023 ISA 007 007 خداوند یهوه چنین می‌گوید که «این بجا آورده نمی شود و واقع نخواهد گردید. 023 ISA 007 008 زیرا که سرارام، دمشق و سر دمشق، رصین است و بعد ازشصت و پنج سال افرایم شکسته می‌شود به طوری که دیگر قومی نخواهد بود. 023 ISA 007 009 و سر افرایم سامره و سر سامره پسر رملیا است و اگر باورنکنید هرآینه ثابت نخواهید ماند.» 023 ISA 007 010 و خداوند بار دیگر آحاز را خطاب کرده، گفت: 023 ISA 007 011 «آیتی به جهت خود از یهوه خدایت بطلب. آن را یا از عمق‌ها بطلب یا از اعلی علیین بالا.» (Sheol h7585) 023 ISA 007 012 آحاز گفت: «نمی طلبم و خداوند راامتحان نخواهم نمود.» 023 ISA 007 013 گفت: «ای خاندان داود بشنوید! آیا شما راچیزی سهل است که مردمان را بیزار کنید بلکه می‌خواهید خدای مرا نیز بیزار کنید. 023 ISA 007 014 بنابراین خود خداوند به شما آیتی خواهد داد: اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و نام او راعمانوئیل خواهد خواند. 023 ISA 007 015 کره و عسل خواهدخورد تا آنکه ترک کردن بدی و اختیار کردن خوبی را بداند. 023 ISA 007 016 زیرا قبل از آنکه پسر، ترک نمودن بدی و اختیار کردن خوبی را بداند، زمینی که شما از هر دو پادشاه آن می‌ترسید، متروک خواهد شد. 023 ISA 007 017 خداوند بر تو و بر قومت و برخاندان پدرت ایامی را خواهد آورد که از ایامی که افرایم از یهودا جدا شد تا حال نیامده باشدیعنی پادشاه آشور را.» 023 ISA 007 018 و در آن روز واقع خواهد شد که خداوند برای مگسهایی که به کناره های نهرهای مصرند و زنبورهایی که درزمین آشورند صفیر خواهد زد. 023 ISA 007 019 و تمامی آنهابرآمده، در وادیهای ویران و شکافهای صخره وبر همه بوته های خاردار و بر همه مرتع‌ها فرود خواهند آمد. 023 ISA 007 020 و در آن روز خداوند به واسطه استره‌ای که از ماورای نهر اجیر می‌شود یعنی به واسطه پادشاه آشور موی سر و موی پایها راخواهد تراشید و ریش هم سترده خواهد شد. 023 ISA 007 021 و در آن روز واقع خواهد شد که شخصی یک گاو جوان و دو گوسفند زنده نگاه خواهد داشت. 023 ISA 007 022 و از فراوانی شیری که می‌دهند کره خواهدخورد زیرا هرکه در میان زمین باقی ماند خوراکش کره و عسل خواهد بود. 023 ISA 007 023 و در آن روز هر مکانی که هزار مو به جهت هزار پاره نقره داده می‌شد پراز خار و خس خواهد بود. 023 ISA 007 024 با تیرها و کمانهامردم به آنجا خواهند آمد زیرا که تمامی زمین پراز خار و خس خواهد شد. 023 ISA 007 025 و جمیع کوههایی که با بیل کنده می‌شد، از ترس خار و خس به آنجانخواهند آمد بلکه گاوان را به آنجا خواهندفرستاد و گوسفندان آن را پایمال خواهند کرد. 023 ISA 008 001 و خداوند مرا گفت: «لوحی بزرگ به جهت خود بگیر و بر آن با قلم انسان برای مهیرشلال حاش بز بنویس. 023 ISA 008 002 و من شهود امین یعنی اوریای کاهن و زکریا ابن یبرکیا را به جهت خودبرای شهادت می‌گیرم.» 023 ISA 008 003 پس من به نبیه نزدیکی کردم و او حامله شده، پسری زایید. آنگاه خداوند به من گفت: «او رامهیر شلال حاش بز بنام، 023 ISA 008 004 زیرا قبل از آنکه طفل بتواند‌ای پدرم و‌ای مادرم بگوید، اموال دمشق وغنیمت سامره را پیش پادشاه آشور به یغماخواهند برد.» 023 ISA 008 005 و خداوند بار دیگر مرا باز خطاب کرده، گفت: 023 ISA 008 006 «چونکه این قوم آبهای شیلوه را که به ملایمت جاری می‌شود خوار شمرده، از رصین وپسر رملیا مسرور شده‌اند، 023 ISA 008 007 بنابراین اینک خداوند آبهای زورآور بسیار نهر یعنی پادشاه آشور و تمامی حشمت او را بر ایشان برخواهدآورد و او از جمیع جویهای خود برخواهد آمد واز تمامی کناره های خویش سرشار خواهد شد، 023 ISA 008 008 و بر یهودا تجاوز نموده، سیلان کرده، عبورخواهد نمود تا آنکه به گردنها برسد و بالهای خودرا پهن کرده، طول و عرض ولایتت را‌ای عمانوئیل پر خواهد ساخت.» 023 ISA 008 009 به هیجان آیید‌ای قومها و شکست خواهیدیافت و گوش گیرید‌ای اقصای زمین و کمر خودرا ببندید و شکست خواهید یافت. کمر خود راببندید و شکست خواهید یافت. 023 ISA 008 010 با هم مشورت کنید و باطل خواهد شد و سخن گویید وبجا آورده نخواهد شد زیرا خدا با ما است. 023 ISA 008 011 چونکه خداوند با دست قوی به من چنین گفت و مرا تعلیم داد که به راه این قوم سلوک ننمایم وگفت: 023 ISA 008 012 «هرآنچه را که این قوم فتنه می‌نامند، شما آن را فتنه ننامید و از ترس ایشان ترسان وخائف مباشید. 023 ISA 008 013 یهوه صبایوت را تقدیس نمایید و او ترس و خوف شما باشد. 023 ISA 008 014 و او(برای شما) مکان مقدس خواهد بود اما برای هردو خاندان اسرائیل سنگ مصادم و صخره لغزش دهنده و برای ساکنان اورشلیم دام و تله. 023 ISA 008 015 وبسیاری از ایشان لغزش خورده، خواهند افتاد وشکسته شده و بدام افتاده، گرفتار خواهند گردید.» 023 ISA 008 016 شهادت را به هم بپیچ و شریعت را درشاگردانم مختوم ساز. 023 ISA 008 017 و من برای خداوند که روی خود را از خاندان یعقوب مخفی می‌سازدانتظار کشیده، امیدوار او خواهم بود. 023 ISA 008 018 اینک من و پسرانی که خداوند به من داده است، از جانب یهوه صبایوت که در کوه صهیون ساکن است به جهت اسرائیل آیات و علامات هستیم. 023 ISA 008 019 وچون ایشان به شما گویند که از اصحاب اجنه وجادوگرانی که جیک جیک و زمزم می‌کنند سوال کنید، (گویید) «آیا قوم از خدای خود سوال ننمایند و آیا از مردگان به جهت زندگان سوال باید نمود؟» 023 ISA 008 020 به شریعت و شهادت (توجه نمایید) واگر موافق این کلام سخن نگویند، پس برای ایشان روشنایی نخواهد بود. 023 ISA 008 021 و با عسرت و گرسنگی در آن خواهند گشت و هنگامی که گرسنه شوند خویشتن را مشوش خواهند ساخت و پادشاه و خدای خود را لعنت کرده، به بالاخواهند نگریست. 023 ISA 008 022 و به زمین نظر خواهندانداخت و اینک تنگی و تاریکی و ظلمت پریشانی خواهد بود و به تاریکی غلیظ رانده خواهند شد. 023 ISA 009 001 لیکن برای او که در تنگی می‌بود، تاریکی نخواهد شد. در زمان پیشین زمین زبولون وزمین نفتالی را ذلیل ساخت، اما در زمان آخر آن را به راه دریا به آن طرف اردن در جلیل امت هامحترم خواهد گردانید. 023 ISA 009 002 قومی که در تاریکی سالک می‌بودند، نور عظیمی خواهند دید و بر ساکنان زمین سایه موت نور ساطع خواهد شد. 023 ISA 009 003 تو قوم را بسیار ساخته، شادی ایشان را زیادگردانیدی. به حضور تو شادی خواهند کرد مثل شادمانی وقت درو و مانند کسانی که در تقسیم نمودن غنیمت وجد می‌نمایند. 023 ISA 009 004 زیرا که یوغ باراو را و عصای گردنش یعنی عصای جفا کننده وی را شکستی چنانکه در روز مدیان کردی. 023 ISA 009 005 زیرا همه اسلحه مسلحان در غوغا است ورخوت ایشان به خون آغشته است اما برای سوختن و هیزم آتش خواهند بود. 023 ISA 009 006 زیرا که برای ما ولدی زاییده و پسری به ما بخشیده شد وسلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب ومشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرورسلامتی خوانده خواهد شد. 023 ISA 009 007 ترقی سلطنت وسلامتی او را بر کرسی داود و بر مملکت وی انتهانخواهد بود تا آن را به انصاف و عدالت از الان تاابدالاباد ثابت و استوار نماید. غیرت یهوه صبایوت این را بجا خواهد آورد. 023 ISA 009 008 خداوند کلامی نزد یعقوب فرستاد و آن براسرائیل واقع گردید. 023 ISA 009 009 و تمامی قوم خواهنددانست یعنی افرایم و ساکنان سامره که از غرور وتکبر دل خود می‌گویند. 023 ISA 009 010 خشتها افتاده است امابا سنگهای تراشیده بنا خواهیم نمود؛ چوبهای افراغ در هم شکست اما سرو آزاد بجای آنهامی گذاریم. 023 ISA 009 011 بنابراین خداوند دشمنان رصین رابضد او خواهد برافراشت و خصمان او را خواهدبرانگیخت. 023 ISA 009 012 ارامیان را از مشرق و فلسطینیان رااز مغرب و ایشان اسرائیل را با دهان گشوده خواهند خورد. اما با این همه خشم او برگردانیده نشده و دست او هنوز دراز است. 023 ISA 009 013 و این قوم بسوی زننده خودشان بازگشت ننموده و یهوه صبایوت را نطلبیده‌اند. 023 ISA 009 014 بنابراین خداوند سر ودم و نخل و نی را از اسرائیل در یک روز خواهدبرید. 023 ISA 009 015 مرد پیر و مرد شریف سر است و نبی‌ای که تعلیم دروغ می‌دهد، دم می‌باشد. 023 ISA 009 016 زیرا که هادیان این قوم ایشان را گمراه می‌کنند و پیروان ایشان بلعیده می‌شوند. 023 ISA 009 017 از این سبب خداوند از جوانان ایشان مسرور نخواهد شد و بر یتیمان و بیوه‌زنان ایشان ترحم نخواهد نمود. چونکه جمیع ایشان منافق وشریرند و هر دهانی به حماقت متکلم می‌شود بااینهمه غضب او برگردانیده نشده و دست او هنوزدراز است. 023 ISA 009 018 زیرا که شرارت مثل آتش می‌سوزاند و خار و خس را می‌خورد، و دربوته های جنگل افروخته شده، دود غلیظ پیچان می‌شود. 023 ISA 009 019 از غضب یهوه صبایوت زمین سوخته شده است و قوم هیزم آتش گشته‌اند و کسی بربرادر خود شفقت ندارد. 023 ISA 009 020 از جانب راست می‌ربایند و گرسنه می‌مانند و از طرف چپ می‌خورند و سیر نمی شوند و هرکس گوشت بازوی خود را می‌خورد. 023 ISA 009 021 منسی افرایم را وافرایم منسی را و هر دوی ایشان بضد یهودا متحدمی شوند. با اینهمه غضب او برگردانیده نشده ودست او هنوز دراز است. 023 ISA 010 001 وای بر آنانی که احکام غیر عادله راجاری می‌سازند و کاتبانی که ظلم رامرقوم می‌دارند، 023 ISA 010 002 تا مسکینان را از داوری منحرف سازند و حق فقیران قوم مرا بربایند تا آنکه بیوه‌زنان غارت ایشان بشوند و یتیمان راتاراج نمایند. 023 ISA 010 003 پس در روز بازخواست در حینی که خرابی از دور می‌آید، چه خواهید کرد وبسوی که برای معاونت خواهید گریخت و جلال خود را کجا خواهید انداخت؟ 023 ISA 010 004 غیر از آنکه زیراسیران خم شوند و زیر کشتگان بیفتند. با اینهمه غضب او برگردانیده نشده و دست او هنوز درازاست. 023 ISA 010 005 وای بر آشور که عصای غضب من است. وعصایی که در دست ایشان است خشم من می‌باشد. 023 ISA 010 006 او را بر امت منافق می‌فرستم و نزد قوم مغضوب خود مامور می‌دارم، تا غنیمتی بربایندو غارتی ببرند و ایشان را مثل گل کوچه‌ها پایمال سازند. 023 ISA 010 007 اما او چنین گمان نمی کند و دلش بدینگونه قیاس نمی نماید، بلکه مراد دلش این است که امت های بسیار را هلاک و منقطع بسازد. 023 ISA 010 008 زیرا می‌گوید آیا سرداران من جمیع پادشاه نیستند؟ 023 ISA 010 009 آیا کلنو مثل کرکمیش نیست و آیاحمات مثل ارفاد نی، و آیا سامره مانند دمشق نمی باشد؟ 023 ISA 010 010 چنانکه دست من بر ممالک بتهااستیلا یافت و بتهای تراشیده آنها از بتهای اورشلیم و سامره بیشتر بودند. 023 ISA 010 011 پس آیا به نهجی که به سامره و بتهایش عمل نمودم به اورشلیم و بتهایش چنین عمل نخواهم نمود؟ 023 ISA 010 012 و واقع خواهد شد بعد از آنکه خداوندتمامی کار خود را با کوه صهیون و اورشلیم به انجام رسانیده باشد که من از ثمره دل مغرورپادشاه آشور و از فخر چشمان متکبر وی انتقام خواهم کشید. 023 ISA 010 013 زیرا می‌گوید: «به قوت دست خود و به حکمت خویش چونکه فهیم هستم این را کردم و حدود قومها را منتقل ساختم و خزاین ایشان را غارت نمودم و مثل جبار سروران ایشان را به زیر انداختم. 023 ISA 010 014 و دست من دولت قوم‌ها رامثل آشیانه‌ای گرفته است و به طوری که تخمهای متروک را جمع کنند من تمامی زمین راجمع کردم. و کسی نبود که بال را بجنباند یا دهان خود را بگشاید یا جک جک بنماید.» 023 ISA 010 015 آیا تبر بر کسی‌که به آن می‌شکند فخرخواهد نمود یا اره بر کسی‌که آن را می‌کشدافتخار خواهد کرد، که گویا عصا بلند کننده خودرا بجنباند یا چوب دست آنچه را که چوب نباشدبلند نماید؟ 023 ISA 010 016 بنابراین خداوند یهوه صبایوت برفربهان او لاغری خواهد فرستاد و زیر جلال اوسوختنی مثل سوختن آتش افروخته خواهد شد. 023 ISA 010 017 و نور اسرائیل نار و قدوس وی شعله خواهدشد، و در یکروز خار و خسش را سوزانیده، خواهد خورد. 023 ISA 010 018 و شوکت جنگل و بستان او هم روح و هم بدن را تباه خواهد ساخت و مثل گداختن مریض خواهد شد. 023 ISA 010 019 و بقیه درختان وجنگلش قلیل العدد خواهد بود که طفلی آنها راثبت تواند کرد. 023 ISA 010 020 و در آن روز واقع خواهد شد که بقیه اسرائیل و ناجیان خاندان یعقوب بار دیگر برزننده خودشان اعتماد نخواهند نمود. بلکه برخداوند که قدوس اسرائیل است به اخلاص اعتماد خواهند نمود. 023 ISA 010 021 و بقیه‌ای یعنی بقیه یعقوب بسوی خدای قادر مطلق بازگشت خواهند کرد. 023 ISA 010 022 زیرا هرچند قوم تو اسرائیل مثل ریگ دریا باشند فقط از ایشان بقیتی بازگشت خواهند نمود. هلاکتی که مقدر است به عدالت مجرا خواهد شد 023 ISA 010 023 زیرا خداوند یهوه صبایوت هلاکت و تقدیری در میان تمام زمین به عمل خواهد آورد. 023 ISA 010 024 بنابراین خداوند یهوه صبایوت چنین می‌گوید: «ای قوم من که در صهیون ساکنیداز آشور مترسید، اگر‌چه شما را به چوب بزند وعصای خود را مثل مصریان بر شما بلند نماید. 023 ISA 010 025 زیرا بعد از زمان بسیار کمی غضب تمام خواهد شد و خشم من برای هلاکت ایشان خواهد بود.» 023 ISA 010 026 و یهوه صبایوت تازیانه‌ای بر وی خواهد برانگیخت چنانکه در کشتار مدیان برصخره غراب. و عصای او بر دریا خواهد بود وآن را بلند خواهد کرد به طوری که بر مصریان کرده بود. 023 ISA 010 027 و در آن روز واقع خواهد شد که باراو از دوش تو و یوغ او از گردن تو رفع خواهد شدو یوغ از فربهی گسسته خواهد شد. 023 ISA 010 028 او به عیات رسید و از مجرون گذشت و درمکماش اسباب خود را گذاشت. 023 ISA 010 029 از معبر عبورکردند و در جبع منزل گزیدند، اهل رامه هراسان شدند و اهل جبعه شاول فرار کردند. 023 ISA 010 030 ‌ای دخترجلیم به آواز خود فریاد برآور! ای لیشه و‌ای عناتوت فقیر گوش ده! 023 ISA 010 031 مدمینه فراری شدند وساکنان جیبیم گریختند. 023 ISA 010 032 همین امروز در نوب توقف می‌کند و دست خود را بر جبل دخترصهیون و کوه اورشلیم دراز می‌سازد. 023 ISA 010 033 اینک خداوند یهوه صبایوت شاخه‌ها را با خوف قطع خواهد نمود و بلند قدان بریده خواهند شد و مرتفعان پست خواهند گردید، 023 ISA 010 034 و بوته های جنگل به آهن بریده خواهد شد و لبنان به‌دست جباران خواهد افتاد. 023 ISA 011 001 و نهالی از تنه یسی بیرون آمده، شاخه‌ای از ریشه هایش خواهدشکفت. 023 ISA 011 002 و روح خداوند بر او قرار خواهدگرفت، یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس خداوند. 023 ISA 011 003 وخوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رویت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود. 023 ISA 011 004 بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین براستی حکم خواهد نمود. و جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران رابه نفخه لبهای خود خواهد کشت. 023 ISA 011 005 و کمربندکمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت. 023 ISA 011 006 و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم، و طفل کوچک آنها را خواهد راند. 023 ISA 011 007 و گاوبا خرس خواهد چرید و بچه های آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد. 023 ISA 011 008 و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهدکرد و طفل از شیر باز داشته شده دست خود را برخانه افعی خواهد گذاشت. 023 ISA 011 009 و در تمامی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهند کرد زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آبهایی که دریا را می‌پوشاند. 023 ISA 011 010 و در آن روز واقع خواهد شد که ریشه یسی به جهت علم قوم‌ها برپا خواهد شد و امت هاآن را خواهند طلبید و سلامتی او با جلال خواهدبود. 023 ISA 011 011 و در آن روز واقع خواهد گشت که خداوند بار دیگر دست خود را دراز کند تا بقیه قوم خویش را که از آشور و مصر و فتروس وحبش و عیلام و شنعار و حمات و از جزیره های دریا باقی‌مانده باشند باز آورد. 023 ISA 011 012 و به جهت امت‌ها علمی برافراشته، رانده شدگان اسرائیل را جمع خواهد کرد، وپراکندگان یهودا را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد. 023 ISA 011 013 و حسد افرایم رفع خواهد شد ودشمنان یهودا منقطع خواهند گردید. افرایم بریهودا حسد نخواهد برد و یهودا افرایم را دشمنی نخواهد نمود. 023 ISA 011 014 و به‌جانب مغرب بر دوش فلسطینیان پریده، بنی مشرق را با هم غارت خواهند نمود. و دست خود را بر ادوم و موآب دراز کرده، بنی عمون ایشان را اطاعت خواهندکرد. 023 ISA 011 015 و خداوند زبانه دریای مصر را تباه ساخته، دست خود را با باد سوزان بر نهر درازخواهد کرد، و آن را با هفت نهرش خواهد زد ومردم را با کفش به آن عبور خواهد داد. 023 ISA 011 016 و به جهت بقیه قوم او که از آشور باقی‌مانده باشند شاه راهی خواهد بود. چنانکه به جهت اسرائیل در روز بر‌آمدن ایشان از زمین مصربود. 023 ISA 012 001 و در آن روز خواهی گفت که «ای خداوند تو را حمد می‌گویم زیرا به من غضبناک بودی اما غضبت برگردانیده شده، مراتسلی می‌دهی. 023 ISA 012 002 اینک خدا نجات من است بر اوتوکل نموده، نخواهم ترسید. زیرا یاه یهوه قوت وتسبیح من است و نجات من گردیده است.» 023 ISA 012 003 بنابراین با شادمانی از چشمه های نجات آب خواهید کشید. 023 ISA 012 004 و در آن روز خواهید گفت: «خداوند راحمد گویید و نام او را بخوانید و اعمال او را درمیان قوم‌ها اعلام کنید و ذکر نمایید که اسم اومتعال می‌باشد. 023 ISA 012 005 برای خداوند بسرایید زیراکارهای عظیم کرده است و این در تمامی زمین معروف است. 023 ISA 012 006 ‌ای ساکنه صهیون صدا رابرافراشته، بسرای زیرا قدوس اسرائیل در میان توعظیم است.» 023 ISA 013 001 وحی درباره بابل که اشعیا ابن آموص آن را دید. 023 ISA 013 002 علمی بر کوه خشک برپا کنید و آواز به ایشان بلند نمایید، با دست اشاره کنید تا به درهای نجبا داخل شوند. 023 ISA 013 003 من مقدسان خود رامامور داشتم و شجاعان خویش یعنی آنانی را که در کبریای من وجد می‌نمایند به جهت غضبم دعوت نمودم. 023 ISA 013 004 آواز گروهی در کوه‌ها مثل آوازخلق کثیر. آواز غوغای ممالک امت‌ها که جمع شده باشند. یهوه صبایوت لشکر را برای جنگ سان می‌بیند. 023 ISA 013 005 ایشان از زمین بعید و از کرانه های آسمان می‌آیند. یعنی خداوند با اسلحه غضب خود تا تمامی جهان را ویران کند. 023 ISA 013 006 ولوله کنیدزیرا که روز خداوند نزدیک است، مثل هلاکتی ازجانب قادر مطلق می‌آید. 023 ISA 013 007 از این جهت همه دستها سست می‌شود و دلهای همه مردم گداخته می‌گردد. 023 ISA 013 008 و ایشان متحیر شده، المها و دردهای زه بر ایشان عارض می‌شود، مثل زنی که می‌زایددرد می‌کشند. بر یکدیگر نظر حیرت می‌اندازند ورویهای ایشان رویهای شعله‌ور می‌باشد. 023 ISA 013 009 اینک روز خداوند با غضب و شدت خشم و ستمکیشی می‌آید، تا جهان را ویران سازد و گناهکاران را ازمیانش هلاک نماید. 023 ISA 013 010 زیرا که ستارگان آسمان وبرجهایش روشنایی خود را نخواهند داد. وآفتاب در وقت طلوع خود تاریک خواهد شد وماه روشنایی خود را نخواهد تابانید. 023 ISA 013 011 و من ربع مسکون را به‌سبب گناه و شریران را به‌سبب عصیان ایشان سزا خواهم داد، و غرور متکبران راتباه خواهم ساخت و تکبر جباران را به زیرخواهم‌انداخت. 023 ISA 013 012 و مردم را از زر خالص وانسان را از طلای اوفیر کمیابتر خواهم گردانید. 023 ISA 013 013 بنابراین آسمان را متزلزل خواهم ساخت وزمین از جای خود متحرک خواهد شد. در حین غضب یهوه صبایوت و در روز شدت خشم او. 023 ISA 013 014 و مثل آهوی رانده شده و مانند گله‌ای که کسی آن را جمع نکند خواهند بود. و هرکس به سوی قوم خود توجه خواهد نمود و هر شخص به زمین خویش فرار خواهد کرد. 023 ISA 013 015 و هرکه یافت شود با نیزه زده خواهد شد و هرکه گرفته شود با شمشیر خواهد افتاد. 023 ISA 013 016 اطفال ایشان نیز در نظرایشان به زمین انداخته شوند و خانه های ایشان غارت شود و زنان ایشان بی‌عصمت گردند. 023 ISA 013 017 اینک من مادیان را بر ایشان خواهم برانگیخت که نقره را به حساب نمی آورند و طلا را دوست نمی دارند. 023 ISA 013 018 و کمانهای ایشان جوانان را خردخواهد کرد. و بر ثمره رحم ترحم نخواهند نمودو چشمان ایشان بر اطفال شفقت نخواهد کرد. 023 ISA 013 019 و بابل که جلال ممالک و زینت فخر کلدانیان است، مثل واژگون ساختن خدا سدوم و عموره راخواهد شد. 023 ISA 013 020 و تا به ابد آباد نخواهد شد و نسلابعد نسل مسکون نخواهد گردید. و اعراب درآنجا خیمه نخواهند زد و شبانان گله‌ها را در آنجانخواهند خوابانید. 023 ISA 013 021 بلکه وحوش صحرا درآنجا خواهند خوابید و خانه های ایشان از بومهاپر خواهد شد. شترمرغ در آنجا ساکن خواهد شدو غولان در آنجا رقص خواهند کرد، 023 ISA 013 022 و شغالهادر قصرهای ایشان و گرگها در کوشکهای خوش نما صدا خواهند زد و زمانش نزدیک است که برسد و روزهایش طول نخواهد کشید. 023 ISA 014 001 زیرا خداوند بر یعقوب ترحم فرموده، اسرائیل را بار دیگر خواهد برگزید وایشان را در زمینشان آرامی خواهد داد. و غربا باایشان ملحق شده، با خاندان یعقوب ملصق خواهند گردید. 023 ISA 014 002 و قوم‌ها ایشان را برداشته، به مکان خودشان خواهند‌آورد. و خاندان اسرائیل ایشان را در زمین خداوند برای بندگی و کنیزی، مملوک خود خواهند ساخت. و اسیرکنندگان خود را اسیر کرده، بر ستمکاران خویش حکمرانی خواهند نمود. 023 ISA 014 003 و در روزی که خداوند تو را از الم واضطرابت و بندگی سخت که بر تو می‌نهادندخلاصی بخشد واقع خواهد شد، 023 ISA 014 004 که این مثل رابر پادشاه بابل زده، خواهی گفت: چگونه آن ستمکار تمام شد و آن جور پیشه چگونه فانی گردید. 023 ISA 014 005 خداوند عصای شریران و چوگان حاکمان را شکست. 023 ISA 014 006 آنکه قوم‌ها را به خشم باصدمه متوالی می‌زد و بر امت‌ها به غضب با جفای بیحد حکمرانی می‌نمود، 023 ISA 014 007 تمامی زمین آرام شده و ساکت گردیده‌اند و به آواز بلند ترنم می‌نمایند. 023 ISA 014 008 صنوبرها نیز و سروهای آزاد لبنان درباره توشادمان شده، می‌گویند: «از زمانی که توخوابیده‌ای قطع کننده‌ای بر ما برنیامده است.» 023 ISA 014 009 هاویه از زیر برای تو متحرک است تا چون بیایی تو را استقبال نماید، و مردگان یعنی جمیع بزرگان زمین را برای تو بیدار می‌سازد. و جمیع پادشاهان امت‌ها را از کرسیهای ایشان برمی دارد. (Sheol h7585) 023 ISA 014 010 جمیع اینها تو را خطاب کرده، می‌گویند: «آیاتو نیز مثل ما ضعیف شده‌ای و مانند ماگردیده‌ای.» 023 ISA 014 011 جلال تو و صدای بربطهای تو به هاویه فرود شده است. کرمها زیر تو گسترانیده شده و مورها تو را می‌پوشانند. (Sheol h7585) 023 ISA 014 012 ‌ای زهره دخترصبح چگونه از آسمان افتاده‌ای؟ ای که امت‌ها راذلیل می‌ساختی چگونه به زمین افکنده شده‌ای؟ 023 ISA 014 013 و تو در دل خود می‌گفتی: «به آسمان صعودنموده، کرسی خود را بالای ستارگان خدا خواهم افراشت. و بر کوه اجتماع در اطراف شمال جلوس خواهم نمود. 023 ISA 014 014 بالای بلندیهای ابرها صعود کرده، مثل حضرت اعلی خواهم شد.» 023 ISA 014 015 لکن به هاویه به اسفلهای حفره فرود خواهی شد. (Sheol h7585) 023 ISA 014 016 آنانی که تو را بینند بر تو چشم دوخته و درتو تامل نموده، خواهند گفت: «آیا این آن مرداست که جهان را متزلزل و ممالک را مرتعش می‌ساخت؟ 023 ISA 014 017 که ربع مسکون را ویران می‌نمودو شهرهایش را منهدم می‌ساخت و اسیران خودرا به خانه های ایشان رها نمی کرد؟» 023 ISA 014 018 همه پادشاهان امت‌ها جمیع هر یک در خانه خود با جلال می‌خوابند. 023 ISA 014 019 اما تو از قبر خودبیرون افکنده می‌شوی و مثل شاخه مکروه ومانند لباس کشتگانی که با شمشیر زده شده باشند، که به سنگهای حفره فرو می‌روند و مثل لاشه پایمال شده. 023 ISA 014 020 با ایشان در دفن متحدنخواهی بود چونکه زمین خود را ویران کرده، قوم خویش را کشته‌ای. ذریت شریران تا به ابد مذکورنخواهند شد. 023 ISA 014 021 برای پسرانش به‌سبب گناه پدران ایشان قتل را مهیا سازید، تا ایشان برنخیزند و در زمین تصرف ننمایند و روی ربع مسکون را از شهرها پر نسازند. 023 ISA 014 022 و یهوه صبایوت می‌گوید: «من به ضدایشان خواهم برخاست.» و خداوند می‌گوید: «اسم و بقیه را و نسل و ذریت را از بابل منقطع خواهم ساخت. 023 ISA 014 023 و آن را نصیب خارپشتها و خلابهای آب خواهم گردانید و آن رابا جاروب هلاکت خواهم رفت.» یهوه صبایوت می‌گوید. 023 ISA 014 024 یهوه صبایوت قسم خورده، می‌گوید: «یقین به طوری که قصد نموده‌ام همچنان واقع خواهد شد. و به نهجی که تقدیر کرده‌ام همچنان بجا آورده خواهد گشت. 023 ISA 014 025 و آشور را در زمین خودم خواهم شکست و او را بر کوههای خویش پایمال خواهم کرد. و یوغ او از ایشان رفع شده، بار وی از گردن ایشان برداشته خواهد شد.» 023 ISA 014 026 تقدیری که بر تمامی زمین مقدر گشته، این است. و دستی که بر جمیع امت‌ها دراز شده، همین است. 023 ISA 014 027 زیرا که یهوه صبایوت تقدیرنموده است، پس کیست که آن را باطل گرداند؟ ودست اوست که دراز شده است پس کیست که آن را برگرداند؟ 023 ISA 014 028 در سالی که آحاز پادشاه مرد این وحی نازل شد: 023 ISA 014 029 ‌ای جمیع فلسطین شادی مکن از اینکه عصایی که تو را می‌زد شکسته شده است. زیرا که از ریشه مار افعی بیرون می‌آید و نتیجه او اژدهای آتشین پرنده خواهد بود. 023 ISA 014 030 و نخست زادگان مسکینان خواهند چرید و فقیران در اطمینان خواهند خوابید. و ریشه تو را با قحطی خواهم کشت و باقی ماندگان تو مقتول خواهند شد. 023 ISA 014 031 ‌ای دروازه ولوله نما! و‌ای شهر فریاد برآور! ای تمامی فلسطین تو گداخته خواهی شد. زیراکه از طرف شمال دود می‌آید و از صفوف وی کسی دور نخواهد افتاد. 023 ISA 014 032 پس به رسولان امت هاچه جواب داده شود: «اینکه خداوند صهیون رابنیاد نهاده است و مسکینان قوم وی در آن پناه خواهند برد.» 023 ISA 015 001 وحی درباره موآب: زیرا که در شبی عار موآب خراب وهلاک شده است زیرا در شبی قیر موآب خراب وهلاک شده است. 023 ISA 015 002 به بتکده و دیبون به مکان های بلند به جهت گریستن برآمده‌اند. موآب برای نبوو میدبا ولوله می‌کند. بر سر هریکی از ایشان گری است و ریشهای همه تراشیده شده است. 023 ISA 015 003 درکوچه های خود کمر خود را به پلاس می‌بندند وبر پشت بامها و در چهارسوهای خود هرکس ولوله می‌نماید و اشکها می‌ریزد. 023 ISA 015 004 و حشبون والعاله فریاد برمی آورند. آواز ایشان تا یاهص مسموع می‌شود. بنابراین مسلحان موآب ناله می‌کنند و جان ایشان در ایشان می‌لرزد. 023 ISA 015 005 دل من به جهت موآب فریاد برمی آورد. فراریانش تا به صوغر و عجلت شلشیا نعره می‌زنند زیرا که ایشان به فراز لوحیت با گریه برمی آیند. زیرا که از راه حورونایم صدای هلاکت برمی آورند. 023 ISA 015 006 زیرا که آبهای نمریم خراب شده، چونکه علف خشکیده و گیاه تلف شده و هیچ‌چیز سبز باقی نمانده است. 023 ISA 015 007 بنابراین دولتی را که تحصیل نموده‌اند و اندوخته های خود را بر وادی بیدها می‌برند. 023 ISA 015 008 زیرا که فریادایشان حدود موآب را احاطه نموده و ولوله ایشان تا اجلایم و ولوله ایشان تا بئر ایلیم رسیده است. 023 ISA 015 009 چونکه آبهای دیمون از خون پر شده زانرو که بر دیمون (بلایای ) زیاد خواهم آوردیعنی شیری را بر فراریان موآب و بر بقیه زمینش (خواهم گماشت ). 023 ISA 016 001 بره‌ها را که خراج حاکم زمین است ازسالع بسوی بیابان به کوه دختر صهیون بفرستید. 023 ISA 016 002 و دختران موآب مثل مرغان آواره ومانند آشیانه ترک شده نزد معبرهای ارنون خواهند شد. 023 ISA 016 003 مشورت بدهید و انصاف را بجاآورید، و سایه خود را در وقت ظهر مثل شب بگردان. رانده شدگان را پنهان کن و فراریان راتسلیم منما. 023 ISA 016 004 ‌ای موآب بگذار که رانده شدگان من نزد تو ماوا گزینند. و برای ایشان از روی تاراج کننده پناه گاه باش. زیرا ظالم نابود می‌شود وتاراج کننده تمام می‌گردد و ستمکار از زمین تلف خواهد شد. 023 ISA 016 005 و کرسی به رحمت استوار خواهدگشت و کسی به راستی بر آن در خیمه داودخواهد نشست که داوری کند و انصاف را بطلبد وبه جهت عدالت تعجیل نماید. 023 ISA 016 006 غرور موآب و بسیاری تکبر و خیلاء و کبر وخشم او را شنیدیم و فخر او باطل است. 023 ISA 016 007 بدین سبب موآب به جهت موآب ولوله می‌کند وتمامی ایشان ولوله می‌نمایند. به جهت بنیادهای قیر حارست ناله می‌کنید زیرا که بالکل مضروب می‌شود. 023 ISA 016 008 زیرا که مزرعه های حشبون و موهای سبمه پژمرده شد و سروران امت‌ها تاکهایش راشکستند. آنها تا به یعزیر رسیده بود و در بیابان پراکنده می‌شد و شاخه هایش منتشر شده، از دریامی گذشت. 023 ISA 016 009 بنابراین برای مو سبمه به گریه یعزیرخواهم گریست. ای حشبون و العاله شما را بااشکهای خود سیراب خواهم ساخت زیرا که برمیوه‌ها و انگورهایت گلبانگ افتاده است. 023 ISA 016 010 شادی و ابتهاج از بستانها برداشته شد و در تاکستانها ترنم و آواز شادمانی نخواهد بود وکسی شراب را در چرخشتها پایمال نمی کند. صدای شادمانی را خاموش گردانیدم. 023 ISA 016 011 لهذااحشای من مثل بربط به جهت موآب صدا می‌زندو بطن من برای قیر حارس. 023 ISA 016 012 و هنگامی که موآب در مکان بلند خود حاضر شده، خویشتن را خسته کند و به مکان مقدس خود برای دعابیاید کامیاب نخواهد شد. 023 ISA 016 013 این است کلامی که خداوند درباره موآب از زمان قدیم گفته است. 023 ISA 016 014 اما الان خداوند تکلم نموده، می‌گوید که بعد از سه سال مثل سالهای مزدور جلال موآب با تمامی جماعت کثیر اومحقر خواهد شد و بقیه آن بسیار کم و بی‌قوت خواهند گردید. 023 ISA 017 001 وحی درباره دمشق: اینک دمشق از میان شهرها برداشته می‌شود و توده خراب خواهد گردید. 023 ISA 017 002 شهرهای عروعیر متروک می‌شود و به جهت خوابیدن گله‌ها خواهد بود و کسی آنها را نخواهد ترسانید. 023 ISA 017 003 و حصار از افرایم تلف خواهد شد و سلطنت ازدمشق و از بقیه ارام. و مثل جلال بنی‌اسرائیل خواهند بود زیرا که یهوه صبایوت چنین می‌گوید. 023 ISA 017 004 و در آن روز جلال یعقوب ضعیف می‌شود و فربهی جسدش به لاغری تبدیل می‌گردد. 023 ISA 017 005 و چنان خواهد بود که دروگران زرع راجمع کنند و دستهای ایشان سنبله‌ها را درو کند. و خواهد بود مثل وقتی که در وادی رفایم سنبله‌ها را بچینند. 023 ISA 017 006 و خوشه های چند در آن باقی ماند و مثل وقتی که زیتون را بتکانند که دو یاسه دانه بر سر شاخه بلند و چهار یا پنج دانه برشاخچه های بارور آن باقی ماند. یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید. 023 ISA 017 007 در آن روز انسان بسوی آفریننده خود نظرخواهد کرد و چشمانش بسوی قدوس اسرائیل خواهد نگریست. 023 ISA 017 008 و بسوی مذبح هایی که به‌دستهای خود ساخته است نظر نخواهد کرد و به آنچه با انگشتهای خویش بنا نموده یعنی اشیریم و بتهای آفتاب نخواهد نگریست. 023 ISA 017 009 در آن روز شهرهای حصینش مثل خرابه هایی که در جنگل یا بر کوه بلند است خواهد شد که آنها را از حضور بنی‌اسرائیل واگذاشتند و ویران خواهد شد. 023 ISA 017 010 چونکه خدای نجات خود را فراموش کردی و صخره قوت خویش را به یاد نیاوردی بنابراین نهالهای دلپذیرغرس خواهی نمود و قلمه های غریب را خواهی کاشت. 023 ISA 017 011 در روزی که غرس می‌نمایی آن را نموخواهی داد و در صبح مزروع خود را به شکوفه خواهی آورد اما محصولش در روز آفت مهلک وحزن علاج ناپذیر بر باد خواهد رفت. 023 ISA 017 012 وای بر شورش قوم های بسیار که مثل شورش دریا شورش می‌نمایند و خروش طوایفی که مثل خروش آبهای زورآور خروش می‌کنند. 023 ISA 017 013 طوایف مثل خروش آبهای بسیارمی خروشند اما ایشان را عتاب خواهد کرد و به‌جای دور خواهند گریخت و مثل کاه کوهها دربرابر باد رانده خواهند شد و مثل غبار در برابرگردباد. 023 ISA 017 014 در وقت شام اینک خوف است و قبل از صبح نابود می‌شوند. نصیب تاراج کنندگان ما و حصه غارت نمایندگان ما همین است. 023 ISA 018 001 وای بر زمینی که در آن آواز بالها است که به آن طرف نهرهای کوش می‌باشد. 023 ISA 018 002 و ایلچیان به دریا و در کشتیهای بردی بر روی آبها می‌فرستد و می‌گوید: ای رسولان تیزروبروید نزد امت بلند قد و براق، نزد قومی که ازابتدایش تا کنون مهیب بوده‌اند یعنی امت زورآورو پایمال کننده که نهرها زمین ایشان را تقسیم می‌کند. 023 ISA 018 003 ‌ای تمامی ساکنان ربع مسکون و سکنه جهان، چون علمی بر کوهها بلند گردد بنگرید وچون کرنا نواخته شود بشنوید. 023 ISA 018 004 زیرا خداوند به من چنین گفته است که من خواهم آرامید و ازمکان خود نظر خواهم نمود. مثل گرمای صاف برنباتات و مثل ابر شبنم دار در حرارت حصاد. 023 ISA 018 005 زیرا قبل از حصاد وقتی که شکوفه تمام شود وگل به انگور رسیده، مبدل گردد او شاخه‌ها را بااره‌ها خواهد برید و نهالها را بریده دور خواهدافکند. 023 ISA 018 006 و همه برای مرغان شکاری کوهها ووحوش زمین واگذاشته خواهد شد. و مرغان شکاری تابستان را بر آنها بسر خواهند برد وجمیع وحوش زمین زمستان را بر آنها خواهندگذرانید. 023 ISA 018 007 و در آن زمان هدیه‌ای برای یهوه صبایوت از قوم بلند قد و براق و از قومی که ازابتدایش تا کنون مهیب است و از امتی زورآور وپایمال کننده که نهرها زمین ایشان را تقسیم می‌کند به مکان اسم یهوه صبایوت یعنی به کوه صهیون آورده خواهد شد. 023 ISA 019 001 وحی درباره مصر: اینک خداوند بر ابر تیزرو سوار شده، به مصر می‌آید و بتهای مصر از حضور وی خواهدلرزید و دلهای مصریان در اندرون ایشان گداخته خواهد شد. 023 ISA 019 002 و مصریان را بر مصریان خواهم برانگیخت. برادر با برادر خود و همسایه باهمسایه خویش و شهر با شهر و کشور با کشورجنگ خواهند نمود. 023 ISA 019 003 و روح مصر در اندرونش افسرده شده، مشورتش را باطل خواهم گردانید وایشان از بتها و فالگیران و صاحبان اجنه وجادوگران سوال خواهند نمود. 023 ISA 019 004 و مصریان را به‌دست آقای ستم کیش تسلیم خواهم نمود وپادشاه زورآور بر ایشان حکمرانی خواهد کرد. خداوند یهوه صبایوت چنین می‌گوید. 023 ISA 019 005 و آب از دریا (نیل ) کم شده، نهر خراب وخشک خواهد گردید. 023 ISA 019 006 و نهرها متعفن شده، جویهای ماصور کم شده می‌خشکد و نی و بوریاپژمرده خواهد شد. 023 ISA 019 007 و مرغزاری که بر کنار نیل وبر دهنه نیل است و همه مزرعه های نیل خشک ورانده شده و نابود خواهد گردید. 023 ISA 019 008 و ماهی گیران ماتم می‌گیرند و همه آنانی که قلاب به نیل اندازندزاری می‌کنند و آنانی که دام بر روی آب گسترانند افسرده خواهند شد. 023 ISA 019 009 و عاملان کتان شانه زده و بافندگان پارچه سفید خجل خواهندشد. 023 ISA 019 010 و ارکان او ساییده و جمیع مزدوران رنجیده دل خواهند شد. 023 ISA 019 011 سروران صوعن بالکل احمق می‌شوند ومشورت مشیران دانشمند فرعون وحشی می گردد. پس چگونه به فرعون می‌گویید که من پسر حکما و پسر پادشاهان قدیم می‌باشم. 023 ISA 019 012 پس حکیمان تو کجایند تا ایشان تو را اطلاع دهند وبدانند که یهوه صبایوت درباره مصر چه تقدیرنموده است. 023 ISA 019 013 سروران صوعن ابله شده وسروران نوف فریب خورده‌اند و آنانی که سنگ زاویه اسباط مصر هستند آن را گمراه کرده‌اند. 023 ISA 019 014 و خداوند روح خیرگی در وسط آن آمیخته است که ایشان مصریان را در همه کارهای ایشان گمراه کرده‌اند مثل مستان که در قی خود افتان وخیزان راه می‌روند. 023 ISA 019 015 و مصریان را کاری نخواهد ماند که سر یا دم نخل یا بوریا بکند. 023 ISA 019 016 در آن روز اهل مصر مثل زنان می‌باشند و ازحرکت دست یهوه صبایوت که آن را بر مصر به حرکت می‌آورد لرزان و هراسان خواهند شد. 023 ISA 019 017 و زمین یهودا باعث خوف مصر خواهد شد که هرکه ذکر آن را بشنود خواهد ترسید به‌سبب تقدیری که یهوه صبایوت بر آن مقدر نموده است. 023 ISA 019 018 در آن روز پنج شهر در زمین مصر به زبان کنعان متکلم شده، برای یهوه صبایوت قسم خواهند خورد و یکی شهر هلاکت نامیده خواهدشد. 023 ISA 019 019 در آن روز مذبحی برای خداوند در میان زمین مصر و ستونی نزد حدودش برای خداوندخواهد بود. 023 ISA 019 020 و آن آیتی و شهادتی برای یهوه صبایوت در زمین مصر خواهد بود. زیرا که نزدخداوند به‌سبب جفاکنندگان خویش استغاثه خواهد نمود و او نجات‌دهنده و حمایت کننده‌ای برای ایشان خواهد فرستاد و ایشان راخواهد رهانید. 023 ISA 019 021 و خداوند بر مصریان معروف خواهد شد و در آن روز مصریان خداوند راخواهند شناخت و با ذبایح و هدایا او را عبادت خواهند کرد و برای خداوند نذر کرده، آن را وفاخواهند نمود. 023 ISA 019 022 و خداوند مصریان را خواهدزد و به زدن شفا خواهد داد زیرا چون بسوی خداوند بازگشت نمایند ایشان را اجابت نموده، شفا خواهد داد. 023 ISA 019 023 در آن روز شاهراهی از مصر به آشورخواهد بود و آشوریان به مصر و مصریان به آشورخواهند رفت و مصریان با آشوریان عبادت خواهند نمود. 023 ISA 019 024 در آن روز اسرائیل سوم مصر وآشور خواهد شد و آنها در میان جهان برکت خواهند بود. 023 ISA 019 025 زیرا که یهوه صبایوت آنها رابرکت داده خواهد گفت قوم من مصر و صنعت دست من آشور و میراث من اسرائیل مبارک باشند. 023 ISA 020 001 در سالی که ترتان به اشدود آمد هنگامی که سرجون پادشاه آشور او رافرستاد، پس با اشدود جنگ کرده، آن را گرفت. 023 ISA 020 002 در آن وقت خداوند به واسطه اشعیا ابن آموص تکلم نموده، گفت: «برو و پلاس را از کمر خودبگشا و نعلین را از پای خود بیرون کن.» و او چنین کرده، عریان و پا برهنه راه می‌رفت. 023 ISA 020 003 و خداوند گفت: «چنانکه بنده من اشعیا سه سال عریان و پا برهنه راه رفته است تا آیتی وعلامتی درباره مصر و کوش باشد، 023 ISA 020 004 بهمان طورپادشاه آشور اسیران مصر و جلاء وطنان کوش رااز جوانان وپیران عریان و پابرهنه و مکشوف سرین خواهد برد تا رسوایی مصر باشد. 023 ISA 020 005 و ایشان به‌سبب کوش که ملجای ایشان است و مصر که فخر ایشان باشد مضطرب و خجل خواهند شد. 023 ISA 020 006 و ساکنان این ساحل در آن روز خواهند گفت: اینک ملجای ما که برای اعانت به آن فرار کردیم تااز دست پادشاه آشور نجات یابیم چنین شده است، پس ما چگونه نجات خواهیم یافت؟» 023 ISA 021 001 وحی درباره بیابان بحر: چنانکه گردباد در جنوب می‌آید، این نیز از بیابان از زمین هولناک می‌آید. 023 ISA 021 002 رویای سخت برای من منکشف شده است، خیانت پیشه خیانت می‌کند و تاراج کننده تاراج می‌نماید. ای عیلام برآی و‌ای مدیان محاصره نما. تمام ناله آن را ساکت گردانیدم. 023 ISA 021 003 از این جهت کمر من از شدت درد پر شده است و درد زه مثل درد زنی که می‌زاید مرادرگرفته است. پیچ و تاب می‌خورم که نمی توانم بشنوم، مدهوش می‌شوم که نمی توانم ببینم. 023 ISA 021 004 دل من می‌طپید و هیبت مرا ترسانید. او شب لذت مرابرایم به خوف مبدل ساخته است. 023 ISA 021 005 سفره را مهیاساخته و فرش را گسترانیده به اکل و شرب مشغول می‌باشند. ای سروران برخیزید و سپرهارا روغن بمالید. 023 ISA 021 006 زیرا خداوند به من چنین گفته است: «برو ودیده بان را قرار بده تا آنچه را که بیند اعلام نماید. 023 ISA 021 007 و چون فوج سواران جفت جفت و فوج الاغان وفوج شتران را بیند آنگاه به دقت تمام توجه بنماید.» 023 ISA 021 008 پس او مثل شیر صدا زد که «ای آقا من دائم در روز بر محرس ایستاده‌ام و تمامی شب بردیده بانگاه خود برقرار می‌باشم. 023 ISA 021 009 و اینک فوج مردان و سواران جفت جفت می‌آیند و او مزیدکرده، گفت: بابل افتاد افتاده است و تمامی تمثال های تراشیده خدایانش را بر زمین شکسته‌اند.» 023 ISA 021 010 ‌ای کوفته شده من و‌ای محصول خرمن من آنچه از یهوه صبایوت خدای اسرائیل شنیدم به شما اعلام می‌نمایم. 023 ISA 021 011 وحی درباره دومه: کسی از سعیر به من ندا می‌کند که «ای دیده بان از شب چه خبر؟ ای دیده بان از شب چه خبر؟» 023 ISA 021 012 دیده بان می‌گوید که صبح می‌آید و شام نیز. اگر پرسیدن می‌خواهید بپرسید و بازگشت نموده، بیایید.» 023 ISA 021 013 وحی درباره عرب: ای قافله های ددانیان در جنگل عرب منزل کنید. 023 ISA 021 014 ‌ای ساکنان زمین تیما تشنگان را به آب استقبال کنید و فراریان را به خوراک ایشان پذیره شوید. 023 ISA 021 015 زیرا که ایشان از شمشیرها فرارمی کنند. از شمشیر برهنه و کمان زه شده و ازسختی جنگ. 023 ISA 021 016 زانرو که خداوند به من گفته است بعد ازیکسال موافق سالهای مزدوران تمامی شوکت قیدار تلف خواهد شد. 023 ISA 021 017 و بقیه شماره تیراندازان و جباران بنی قیدار قلیل خواهد شدچونکه یهوه خدای اسرائیل این را گفته است. 023 ISA 022 001 وحی درباره وادی رویا: الان تو را چه شد که کلیه بر بامهابرآمدی؟ 023 ISA 022 002 ‌ای که پر از شورشها هستی و‌ای شهرپرغوغا و‌ای قریه مفتخر. کشتگانت کشته شمشیر نیستند و در جنگ هلاک نشده‌اند. 023 ISA 022 003 جمیع سرورانت با هم گریختند و بدون تیراندازان اسیر گشتند. همگانی که در تو یافت شدند با هم اسیر گردیدند و به‌جای دور فرارکردند. 023 ISA 022 004 بنابراین گفتم نظر خود را از من بگردانیدزیرا که با تلخی گریه می‌کنم. برای تسلی من درباره خرابی دختر قومم الحاح مکنید. 023 ISA 022 005 زیرا خداوند یهوه صبایوت روز آشفتگی وپایمالی و پریشانی‌ای در وادی رویا دارد. دیوارها را منهدم می‌سازند و صدای استغاثه تا به کوهها می‌رسد. 023 ISA 022 006 و عیلام با افواج مردان و سواران ترکش را برداشته است و قیر سپر را مکشوف نموده است، 023 ISA 022 007 و وادیهای بهترینت از ارابه‌ها پرشده، سواران پیش دروازه هایت صف آرایی می‌نمایند، 023 ISA 022 008 و پوشش یهودا برداشته می‌شود ودر آن روز به اسلحه خانه جنگل نگاه خواهیدکرد. 023 ISA 022 009 و رخنه های شهر داود را که بسیارندخواهید دید و آب برکه تحتانی را جمع خواهیدنمود. 023 ISA 022 010 و خانه های اورشلیم را خواهید شمرد وخانه‌ها را به جهت حصاربندی دیوارها خراب خواهید نمود. 023 ISA 022 011 و درمیان دو دیوار حوضی برای آب برکه قدیم خواهید ساخت اما به صانع آن نخواهید نگریست و به آنکه آن را از ایام پیشین ساخته است نگران نخواهید شد. 023 ISA 022 012 و در آن روزخداوند یهوه صبایوت (شما را) به گریستن و ماتم کردن و کندن مو و پوشیدن پلاس خواهدخواند. 023 ISA 022 013 و اینک شادمانی و خوشی و کشتن گاوان و ذبح کردن گوسفندان و خوردن گوشت ونوشیدن شراب خواهد بود که بخوریم و بنوشیم زیرا که فردا می‌میریم. 023 ISA 022 014 و یهوه صبایوت درگوش من اعلام کرده است که این گناه شما تابمیرید هرگز کفاره نخواهد شد. خداوند یهوه صبایوت این را گفته است. 023 ISA 022 015 خداوند یهوه صبایوت چنین می‌گوید: «برو و نزد این خزانه‌دار یعنی شبنا که ناظر خانه است داخل شو و به او بگو: 023 ISA 022 016 تو را در اینجا چه‌کار است و در اینجا که را داری که در اینجا قبری برای خود کنده‌ای؟ ای کسی‌که قبر خود را درمکان بلند می‌کنی و مسکنی برای خویشتن درصخره می‌تراشی.» 023 ISA 022 017 اینک‌ای مرد، خداوند البته تو را دورخواهد انداخت و البته تو را خواهد پوشانید. 023 ISA 022 018 والبته تو را مثل گوی سخت خواهد پیچید و به زمین وسیع تو را خواهد افکند و در آنجا خواهی مرد و در آنجا ارابه های شوکت تو رسوایی خانه آقایت خواهد شد. 023 ISA 022 019 و تو را از منصبت خواهم راند و از مکانت به زیر افکنده خواهی شد. 023 ISA 022 020 و در آن روز واقع خواهد شد که بنده خویش الیاقیم بن حلقیا را دعوت خواهم نمود. 023 ISA 022 021 و او را به‌جامه تو ملبس ساخته به کمربندت محکم خواهم ساخت و اقتدار تو را به‌دست اوخواهم داد و او ساکنان اورشلیم و خاندان یهودارا پدر خواهد بود. 023 ISA 022 022 و کلید خانه داود را بر دوش وی خواهم نهاد و چون بگشاید احدی نخواهدبست و چون ببندد، احدی نخواهد گشاد. 023 ISA 022 023 و او را در جای محکم مثل میخ خواهم دوخت و برای خاندان پدر خود کرسی جلال خواهد بود. 023 ISA 022 024 وتمامی جلال خاندان پدرش را از اولاد و احفاد وهمه ظروف کوچک را از ظروف کاسه‌ها تا ظروف تنگها بر او خواهند آویخت. 023 ISA 022 025 و یهوه صبایوت می‌گوید که در آن روز آن میخی که در مکان محکم دوخته شده متحرک خواهد گردید و قطع شده، خواهد افتاد و باری که بر آن است، تلف خواهد شد زیرا خداوند این راگفته است. 023 ISA 023 001 وحی درباره صور ای کشتیهای ترشیش ولوله نمایید زیراکه بحدی خراب شده است که نه خانه‌ای و نه مدخلی باقی‌مانده. از زمین کتیم خبر به ایشان رسیده است. 023 ISA 023 002 ‌ای ساکنان ساحل که تاجران صیدون که از دریا عبور می‌کنند تو را پرساخته‌اند آرام گیرید. 023 ISA 023 003 و دخل او از محصول شیحور و حصاد نیل بر آبهای بسیار می‌بود پس اوتجارت گاه امت‌ها شده است. 023 ISA 023 004 ‌ای صیدون خجل شو زیرا که دریا یعنی قلعه دریا متکلم شده، می‌گوید درد زه نکشیده‌ام و نزاییده‌ام وجوانان را نپرورده‌ام و دوشیزگان را تربیت نکرده‌ام. 023 ISA 023 005 چون این خبر به مصر برسد از اخبارصور بسیار دردناک خواهند شد. 023 ISA 023 006 ‌ای ساکنان ساحل دریا به ترشیش بگذرید وولوله نمایید. 023 ISA 023 007 آیا این شهر مفتخر شما است که قدیمی و از ایام سلف بوده است و پایهایش او رابه‌جای دور برده، تا در آنجا ماوا گزیند؟ 023 ISA 023 008 کیست که این قصد را درباره صور آن شهر تاج بخش که تجار وی سروران و بازرگانان او شرفای جهان بوده‌اند نموده است. 023 ISA 023 009 یهوه صبایوت این قصد رانموده است تا تکبر تمامی جلال را خوار سازد وجمیع شرفای جهان را محقر نماید. 023 ISA 023 010 ‌ای دختر ترشیش از زمین خود مثل نیل بگذر زیرا که دیگر هیچ بند برای تو نیست. 023 ISA 023 011 اودست خود را بر دریا دراز کرده، مملکتها رامتحرک ساخته است. خداوند درباره کنعان امرفرموده است تا قلعه هایش را خراب نمایند. 023 ISA 023 012 وگفته است: ای دوشیزه ستم رسیده و‌ای دخترصیدون دیگر مفتخر نخواهی شد. برخاسته، به کتیم بگذر اما در آنجا نیز راحت برای تو نخواهدبود. 023 ISA 023 013 اینک زمین کلدانیان که قومی نبودند وآشور آن را به جهت صحرانشینان بنیاد نهاد. ایشان منجنیقهای خود را افراشته، قصرهای آن را منهدم و آن را به خرابی مبدل خواهند ساخت. 023 ISA 023 014 ‌ای کشتیهای ترشیش ولوله نمایید زیرا که قلعه شما خراب شده است. 023 ISA 023 015 و در آن روز واقع خواهد شد که صور، هفتاد سال مثل ایام یک پادشاه فراموش خواهدشد و بعد از انقضای هفتاد سال برای صور مثل سرود زانیه خواهد بود. 023 ISA 023 016 ‌ای زانیه فراموش شده بربط را گرفته، در شهر گردش نما. خوش بنواز وسرودهای بسیار بخوان تا به یاد آورده شوی. 023 ISA 023 017 وبعد از انقضای هفتاد سال واقع می‌شود که خداوند از صور تفقد خواهد نمود و به اجرت خویش برگشته با جمیع ممالک جهان که بر روی زمین است زنا خواهد نمود. 023 ISA 023 018 و تجارت واجرت آن برای خداوند وقف شده ذخیره و اندوخته نخواهد شد بلکه تجارتش برای مقربان درگاه خداوند خواهد بود تا به سیری بخورند ولباس فاخر بپوشند. 023 ISA 024 001 اینک خداوند زمین را خالی و ویران می کند، و آن را واژگون ساخته، ساکنانش را پراکنده می‌سازد. 023 ISA 024 002 و مثل قوم، مثل کاهن و مثل بنده، مثل آقایش و مثل کنیز، مثل خاتونش و مثل مشتری، مثل فروشنده و مثل قرض دهنده، مثل قرض گیرنده و مثل سودخوار، مثل سود دهنده خواهد بود. 023 ISA 024 003 و زمین بالکل خالی و بالکل غارت خواهد شد زیرا خداوند این سخن را گفته است. 023 ISA 024 004 زمین ماتم می‌کند و پژمرده می‌شود. ربع مسکون کاهیده و پژمرده می‌گردد، شریفان اهل زمین کاهیده می‌شوند. 023 ISA 024 005 زمین زیرساکنانش ملوث می‌شود زیرا که از شرایع تجاوزنموده و فرایض را تبدیل کرده و عهد جاودانی راشکسته‌اند. 023 ISA 024 006 بنابراین لعنت، جهان را فانی کرده است و ساکنانش سزا یافته‌اند لهذا ساکنان زمین سوخته شده‌اند و مردمان، بسیار کم باقی‌مانده‌اند. 023 ISA 024 007 شیره انگور ماتم می‌گیرد و مو کاهیده می‌گردد وتمامی شاددلان آه می‌کشند. 023 ISA 024 008 شادمانی دفها تلف شده، آواز عشرت کنندگان باطل و شادمانی بربطها ساکت خواهد شد. 023 ISA 024 009 شراب را با سرودهانخواهند آشامید و مسکرات برای نوشندگانش تلخ خواهد شد. 023 ISA 024 010 قریه خرابه منهدم می‌شود وهر خانه بسته می‌گردد که کسی داخل آن نتواندشد. 023 ISA 024 011 غوغایی برای شراب در کوچه‌ها است. هرگونه شادمانی تاریک گردیده و سرور زمین رفع شده است. 023 ISA 024 012 ویرانی در شهر باقی است ودروازه هایش به هلاکت خرد شده است. 023 ISA 024 013 زیرا که در وسط زمین در میان قوم هایش چنین خواهدشد مثل تکانیدن زیتون و مانند خوشه هایی که بعد از چیدن انگور باقی می‌ماند. 023 ISA 024 014 اینان آواز خود را بلند کرده، ترنم خواهندنمود و درباره کبریایی خداوند از دریا صداخواهند زد. 023 ISA 024 015 از این جهت خداوند را در بلادمشرق و نام یهوه خدای اسرائیل را درجزیره های دریا تمجید نمایید. 023 ISA 024 016 از کرانهای زمین سرودها را شنیدیم که عادلان را جلال باد. اما گفتم: وا حسرتا، وا حسرتا، وای بر من! خیانت کاران خیانت ورزیده، خیانت کاران به شدت خیانت ورزیده‌اند. 023 ISA 024 017 ‌ای ساکن زمین ترس و حفره و دام بر تو است. 023 ISA 024 018 و واقع خواهد شد که هرکه از آواز ترس بگریزد به حفره خواهد افتاد وهر‌که از میان حفره برآید گرفتار دام خواهد شدزیرا که روزنه های علیین باز شده و اساسهای زمین متزلزل می‌باشد. 023 ISA 024 019 زمین بالکل منکسرشده. زمین تمام از هم پاشیده و زمین به شدت متحرک گشته است. 023 ISA 024 020 زمین مثل مستان افتان وخیزان است و مثل سایه بان به چپ و راست متحرک و گناهش بر آن سنگین است. پس افتاده است که بار دیگر نخواهد برخاست. 023 ISA 024 021 و در آن روز واقع خواهد شد که خداوندگروه شریفان را بر مکان بلند ایشان و پادشاهان زمین را بر زمین سزا خواهد داد. 023 ISA 024 022 و ایشان مثل اسیران در چاه جمع خواهند شد و درزندان بسته خواهند گردید و بعد از روزهای بسیار، ایشان طلبیده خواهند شد. 023 ISA 024 023 و ماه خجل و آفتاب رسوا خواهد گشت زیرا که یهوه صبایوت در کوه صهیون و در اورشلیم و به حضور مشایخ خویش، با جلال سلطنت خواهدنمود. 023 ISA 025 001 ای یهوه تو خدای من هستی پس تو راتسبیح می‌خوانم و نام تو را حمدمی گویم، زیرا کارهای عجیب کرده‌ای وتقدیرهای قدیم تو امانت و راستی است. 023 ISA 025 002 چونکه شهری را توده و قریه حصین را خرابه گردانیده‌ای و قصر غریبان را که شهر نباشد و هرگز بنا نگردد. 023 ISA 025 003 بنابراین قوم عظیم، تو را تمجید می‌نمایند وقریه امت های ستم پیشه از تو خواهند ترسید. 023 ISA 025 004 چونکه برای فقیران قلعه و به جهت مسکینان درحین تنگی ایشان قلعه بودی و ملجا از طوفان وسایه از گرمی، هنگامی که نفخه ستمکاران مثل طوفان بر دیوار می‌بود. 023 ISA 025 005 و غوغای غریبان را مثل گرمی در جای خشک فرود خواهی آورد و سرودستمکاران مثل گرمی از سایه ابر پست خواهدشد. 023 ISA 025 006 و یهوه صبایوت در این کوه برای همه قوم هاضیافتی از لذایذ برپا خواهد نمود. یعنی ضیافتی از شرابهای کهنه از لذایذ پر مغز و از شرابهای کهنه مصفا. 023 ISA 025 007 و در این کوه روپوشی را که برتمامی قوم‌ها گسترده است و ستری را که جمیع امت‌ها را می‌پوشاند تلف خواهد کرد. 023 ISA 025 008 و موت را تا ابدالاباد نابود خواهد ساخت و خداوند یهوه اشکها را از هر‌چهره پاک خواهد نمود و عار قوم خویش را از روی تمامی زمین رفع خواهد کردزیرا خداوند گفته است. 023 ISA 025 009 و در آن روز خواهند گفت: «اینک این خدای ما است که منتظر او بوده‌ایم و ما را نجات خواهدداد. این خداوند است که منتظر او بوده‌ایم پس از نجات او مسرور و شادمان خواهیم شد.» 023 ISA 025 010 زیراکه دست خداوند بر این کوه قرار خواهد گرفت وموآب در مکان خود پایمال خواهد شد چنانکه کاه در آب مزبله پایمال می‌شود. 023 ISA 025 011 و او دستهای خود را در میان آن خواهد گشاد مثل شناوری که به جهت شنا کردن دستهای خود را می‌گشاید وغرور او را با حیله های دستهایش پست خواهدگردانید. 023 ISA 025 012 و قلعه بلند حصارهایت را خم کرده، بزیر خواهد افکند و بر زمین با غبار یکسان خواهد ساخت. 023 ISA 026 001 در آن روز این سرود در زمین یهوداسراییده خواهد شد؛ ما را شهری قوی است که دیوارها و حصار آن نجات است. 023 ISA 026 002 دروازه‌ها را بگشایید تا امت عادل که امانت رانگاه می‌دارند داخل شوند. 023 ISA 026 003 دل ثابت را درسلامتی کامل نگاه خواهی داشت، زیرا که بر توتوکل دارد. 023 ISA 026 004 بر خداوند تا به ابد توکل نمایید، چونکه در یاه یهوه صخره جاودانی است. 023 ISA 026 005 زیراآنانی را که بر بلندیها ساکنند فرود می‌آورد. وشهر رفیع را به زیر می‌اندازد. آن را به زمین انداخته، با خاک یکسان می‌سازد. 023 ISA 026 006 پایها آن راپایمال خواهد کرد. یعنی پایهای فقیران وقدمهای مسکینان. 023 ISA 026 007 طریق عادلان استقامت است. ای تو که مستقیم هستی طریق عادلان را هموار خواهی ساخت. 023 ISA 026 008 پس‌ای خداوند در طریق داوریهای توانتظار تو را کشیده‌ایم. و جان ما به اسم تو و ذکر تو مشتاق است. 023 ISA 026 009 شبانگاه به‌جان خود مشتاق توهستم. و بامدادان به روح خود در اندرونم تو رامی طلبم. زیرا هنگامی که داوریهای تو بر زمین آید سکنه ربع مسکون عدالت را خواهندآموخت. 023 ISA 026 010 هرچند بر شریر ترحم شود عدالت را نخواهد آموخت. در زمین راستان شرارت می‌ورزد و جلال خداوند را مشاهده نمی نماید. 023 ISA 026 011 ‌ای خداوند دست تو برافراشته شده است امانمی بینند. لیکن چون غیرت تو را برای قوم ملاحظه کنند خجل خواهند شد. و آتش نیزدشمنانت را فرو خواهد برد. 023 ISA 026 012 ‌ای خداوند سلامتی را برای ما تعیین خواهی نمود. زیرا که تمام کارهای ما را نیز برای ما به عمل آورده‌ای. 023 ISA 026 013 ‌ای یهوه خدای ما آقایان غیر از تو بر ما استیلا داشتند. اما به تو فقط اسم تورا ذکر خواهیم کرد. 023 ISA 026 014 ایشان مردند و زنده نخواهند شد. خیالها گردیدند و نخواهندبرخاست. بنابراین ایشان را سزا داده، هلاک ساختی و تمام ذکر ایشان را محو نمودی. 023 ISA 026 015 قوم را افزودی‌ای خداوند قوم را مزید ساخته، خویشتن را جلال دادی. و تمامی حدود زمین راوسیع گردانیدی. 023 ISA 026 016 ‌ای خداوند ایشان در حین تنگی، تو راخواهند طلبید. و چون ایشان را تادیب نمایی دعاهای خفیه خواهند ریخت. 023 ISA 026 017 مثل زن حامله‌ای که نزدیک زاییدن باشد و درد او راگرفته، از آلام خود فریاد بکند همچنین ما نیز‌ای خداوند در حضور تو هستیم. 023 ISA 026 018 حامله شده، دردزه ما را گرفت و باد را زاییدیم. و در زمین هیچ نجات به ظهور نیاوردیم. و ساکنان ربع مسکون نیفتادند. 023 ISA 026 019 مردگان تو زنده خواهند شد و جسدهای من خواهند برخاست. ای شما که در خاک ساکنیدبیدار شده، ترنم نمایید! زیرا که شبنم تو شبنم نباتات است. و زمین مردگان خود را بیرون خواهدافکند. 023 ISA 026 020 ‌ای قوم من بیایید به حجره های خویش داخل شوید و درهای خود را در عقب خویش ببندید. خویشتن را اندک لحظه‌ای پنهان کنید تاغضب بگذرد. 023 ISA 026 021 زیرا اینک خداوند از مکان خود بیرون می‌آید تا سزای گناهان ساکنان زمین را به ایشان برساند. پس زمین خونهای خود رامکشوف خواهد ساخت و کشتگان خویش رادیگر پنهان نخواهد نمود. 023 ISA 027 001 در آن روز خداوند به شمشیر سخت عظیم محکم خود آن مار تیز رو لویاتان را و آن مار پیچیده لویاتان را سزا خواهد داد و آن اژدها را که در دریا است خواهد کشت. 023 ISA 027 002 در آن روز برای آن تاکستان شراب بسرایید. 023 ISA 027 003 من که یهوه هستم آن را نگاه می‌دارم و هر دقیقه آن راآبیاری می‌نمایم. شب و روز آن را نگاهبانی می‌نمایم که مبادا احدی به آن ضرر برساند. 023 ISA 027 004 خشم ندارم. کاش که خس و خار با من به جنگ می‌آمدند تا بر آنها هجوم آورده، آنها را با هم می‌سوزانیدم. 023 ISA 027 005 یا به قوت من متمسک می‌شد تا بامن صلح بکند و با من صلح می‌نمود. 023 ISA 027 006 در ایام آینده یعقوب ریشه خواهد زد واسرائیل غنچه و شکوفه خواهد آورد. و ایشان روی ربع مسکون را از میوه پر خواهند ساخت. 023 ISA 027 007 آیا او را زد بطوری که دیگران او را زدند؟ یاکشته شد بطوری که مقتولان وی کشته شدند؟ 023 ISA 027 008 چون او را دور ساختی به اندازه با وی معارضه نمودی. با باد سخت خویش او را در روز بادشرقی زایل ساختی. 023 ISA 027 009 بنابراین گناه یعقوب از این کفاره شده و رفع گناه او تمامی نتیجه آن است. چون تمامی سنگهای مذبح را مثل سنگهای آهک نرم شده می‌گرداند آنگاه اشیریم و بتهای آفتاب دیگر برپا نخواهد شد. 023 ISA 027 010 زیرا که آن شهرحصین منفرد خواهد شد و آن مسکن، مهجور ومثل بیابان واگذاشته خواهد شد. در آنجاگوساله‌ها خواهند چرید و در آن خوابیده، شاخه هایش را تلف خواهند کرد. 023 ISA 027 011 چون شاخه هایش خشک شود شکسته خواهد شد. پس زنان آمده، آنها را خواهند سوزانید، زیرا که ایشان قوم بیفهم هستند. لهذا آفریننده ایشان برایشان ترحم نخواهد نمود و خالق ایشان بر ایشان شفقت نخواهد کرد. 023 ISA 027 012 و در آن روز واقع خواهد شد که خداوند ازمسیل نهر (فرات ) تا وادی مصر غله را خواهدکوبید. و شما‌ای بنی‌اسرائیل یکی یکی جمع کرده خواهید شد. 023 ISA 027 013 و در آن روز واقع خواهدشد که کرنای بزرگ نواخته خواهد شد وگم شدگان زمین آشور و رانده شدگان زمین مصرخواهند آمد. و خداوند را در کوه مقدس یعنی دراورشلیم عبادت خواهند نمود. 023 ISA 028 001 وای بر تاج تکبر میگساران افرایم وبرگل پژمرده زیبایی جلال وی، که بر سر وادی بارور مغلوبان شراب است. 023 ISA 028 002 اینک خداوند کسی زورآور و توانا دارد که مثل تگرگ شدید و طوفان مهلک و مانند سیل آبهای زورآورسرشار، آن را به زور بر زمین خواهد انداخت. 023 ISA 028 003 وتاج تکبر میگساران افرایم زیر پایها پایمال خواهد شد. 023 ISA 028 004 و گل پژمرده زیبایی جلال وی که بر سر وادی بارور است مثل نوبر انجیرها قبل ازتابستان خواهد بود که چون بیننده آن را بیندوقتی که هنوز در دستش باشد آن را فرو می‌برد. 023 ISA 028 005 و در آن روز یهوه صبایوت به جهت بقیه قوم خویش تاج جلال و افسر جمال خواهد بود. 023 ISA 028 006 وروح انصاف برای آنانی که به داوری می‌نشینند وقوت برای آنانی که جنگ را به دروازه هابرمی گردانند (خواهد بود). 023 ISA 028 007 ولکن اینان نیز از شراب گمراه شده‌اند و ازمسکرات سرگشته گردیده‌اند. هم کاهن و هم نبی از مسکرات گمراه شده‌اند و از شراب بلعیده گردیده‌اند. از مسکرات سرگشته شده‌اند و دررویا گمراه گردیده‌اند و در داوری مبهوت گشته‌اند. 023 ISA 028 008 زیرا که همه سفره‌ها از قی و نجاست پر گردیده و جایی نمانده است. 023 ISA 028 009 کدام را معرفت خواهد آموخت و اخبار را به که خواهد فهمانید؟ آیا نه آنانی را که از شیر بازداشته و از پستانها گرفته شده‌اند؟ 023 ISA 028 010 زیرا که حکم بر حکم و حکم بر حکم، قانون بر قانون وقانون بر قانون اینجا اندکی و آنجا اندکی خواهدبود. 023 ISA 028 011 زیرا که با لبهای الکن و زبان غریب با این قوم تکلم خواهد نمود. 023 ISA 028 012 که به ایشان گفت: «راحت همین است. پس خسته شدگان را مستریح سازید و آرامی همین است.» امانخواستند که بشنوند. 023 ISA 028 013 و کلام خداوند برای ایشان حکم بر حکم و حکم برحکم، قانون برقانون و قانون بر قانون اینجا اندکی و آنجا اندکی خواهد بود تا بروند و به پشت افتاده، منکسرگردند و به دام افتاده، گرفتار شوند. 023 ISA 028 014 بنابراین‌ای مردان استهزا کننده و‌ای حاکمان این قوم که دراورشلیم‌اند کلام خداوند را بشنوید. 023 ISA 028 015 از آنجاکه گفته‌اید با موت عهد بسته‌ایم و با هاویه همداستان شده‌ایم، پس چون تازیانه مهلک بگذرد به ما نخواهد رسید زیرا که دروغها راملجای خود نمودیم و خویشتن را زیر مکرمستور ساختیم. (Sheol h7585) 023 ISA 028 016 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: «اینک در صهیون سنگ بنیادی نهادم یعنی سنگ آزموده و سنگ زاویه‌ای گرانبها و اساس محکم پس هر‌که ایمان آورد تعجیل نخواهد نمود. 023 ISA 028 017 وانصاف را ریسمان می‌گردانم و عدالت را ترازو وتگرگ ملجای دروغ را خواهد رفت و آبها ستر راخواهد برد. 023 ISA 028 018 و عهد شما با موت باطل خواهدشد و میثاق شما با هاویه ثابت نخواهد ماند وچون تازیانه شدید بگذرد شما از آن پایمال خواهید شد. (Sheol h7585) 023 ISA 028 019 هر وقت که بگذرد شما را گرفتارخواهد ساخت زیرا که هر بامداد هم در روز و هم در شب خواهد گذشت و فهمیدن اخبار باعث هیبت محض خواهد شد.» 023 ISA 028 020 زیرا که بسترکوتاه تر است از آنکه کسی بر آن دراز شود ولحاف تنگ تر است از آنکه کسی خویشتن رابپوشاند. 023 ISA 028 021 زیرا خداوند چنانکه در کوه فراصیم (کرد) خواهد برخاست و چنانکه در وادی جبعون (نمود) خشمناک خواهد شد، تا کار خودیعنی کار عجیب خود را بجا آورد و عمل خویش یعنی عمل غریب خویش را به انجام رساند. 023 ISA 028 022 پس الان استهزا منمایید مبادا بندهای شمامحکم گردد، زیرا هلاکت و تقدیری را که ازجانب خداوند یهوه صبایوت بر تمامی زمین می‌آید شنیده‌ام. 023 ISA 028 023 گوش گیرید و آواز مرا بشنوید و متوجه شده، کلام مرا استماع نمایید. 023 ISA 028 024 آیا برزگر، همه روز به جهت تخم پاشیدن شیار می‌کند و آیا همه وقت زمین خود را می‌شکافد و هموار می‌نماید؟ 023 ISA 028 025 آیا بعد از آنکه رویش را هموار کرد گشنیز رانمی پاشد و زیره را نمی افشاند و گندم را درشیارها و جو را در جای معین و ذرت را درحدودش نمی گذارد؟ 023 ISA 028 026 زیرا که خدایش او را به راستی می‌آموزد و او را تعلیم می‌دهد. 023 ISA 028 027 چونکه گشنیز با گردون تیز کوبیده نمی شود و چرخ ارابه بر زیره گردانیده نمی گردد، بلکه گشنیز به عصا وزیره به چوب تکانیده می‌شود. 023 ISA 028 028 گندم آردمی شود زیرا که آن را همیشه خرمن کوبی نمی کندو هرچند چرخ ارابه و اسبان خود را بر آن بگرداندآن را خرد نمی کند. 023 ISA 028 029 این نیز از جانب یهوه صبایوت که عجیب الرای و عظیم الحکمت است صادر می‌گردد. 023 ISA 029 001 وای بر اریئیل! وای بر اریئیل! شهری که داود در آن خیمه زد. سال بر سال مزید کنید و عیدها دور زنند. 023 ISA 029 002 و من اریئیل را به تنگی خواهم‌انداخت و ماتم و نوحه گری خواهد بود و آن برای من مثل اریئیل خواهد بود. 023 ISA 029 003 و بر توبه هر طرف اردو زده، تو را به باره‌ها محاصره خواهم نمود و منجنیقها بر تو خواهم افراشت. 023 ISA 029 004 و به زیر افکنده شده، از زمین تکلم خواهی نمودو کلام تو از میان غبار پست خواهد گردید و آوازتو از زمین مثل آواز جن خواهد بود و زبان تو ازمیان غبار زمزم خواهد کرد. 023 ISA 029 005 اما گروه دشمنانت مثل گرد نرم خواهند شد و گروه ستم کیشان مانندکاه که می‌گذرد و این بغته در لحظه‌ای واقع خواهد شد. 023 ISA 029 006 و از جانب یهوه صبایوت با رعد وزلزله و صوت عظیم و گردباد و طوفان و شعله آتش سوزنده از تو پرسش خواهد شد. 023 ISA 029 007 وجمعیت تمام امت هایی که با اریئیل جنگ می‌کنند یعنی تمامی آنانی که بر او و بر قلعه وی مقاتله می‌نمایند و او را بتنگ می‌آورند مثل خواب و رویای شب خواهند شد. 023 ISA 029 008 و مثل شخص گرسنه که خواب می‌بیند که می‌خورد وچون بیدار شود شکم او تهی است. یا شخص تشنه که خواب می‌بیند که آب می‌نوشد و چون بیدار شود اینک ضعف دارد و جانش مشتهی می‌باشد. همچنین تمامی جماعت امت هایی که باکوه صهیون جنگ می‌کنند خواهند شد. 023 ISA 029 009 درنگ کنید و متحیر باشید و تمتع برید وکور باشید. ایشان مست می‌شوند لیکن نه ازشراب و نوان می‌گردند اما نه از مسکرات. 023 ISA 029 010 زیراخداوند بر شما روح خواب سنگین را عارض گردانیده، چشمان شما را بسته است. و انبیا وروسای شما یعنی رائیان را محجوب کرده است. 023 ISA 029 011 و تمامی رویا برای شما مثل کلام تومارمختوم گردیده است که آن را به کسی‌که خواندن می داند داده، می‌گویند: این را بخوان و اومی گوید: نمی توانم چونکه مختوم است. 023 ISA 029 012 و آن طومار را به کسی‌که خواندن نداند داده، می‌گوینداین را بخوان و او می‌گوید خواندن نمی دانم. 023 ISA 029 013 و خداوند می‌گوید: «چونکه این قوم ازدهان خود به من تقرب می‌جویند و به لبهای خویش مرا تمجید می‌نمایند اما دل خود را از من دور کرده‌اند و ترس ایشان از من وصیتی است که از انسان آموخته‌اند، 023 ISA 029 014 بنابراین اینک من بار دیگربا این قوم عمل عجیب و غریب بجا خواهم آوردو حکمت حکیمان ایشان باطل و فهم فهیمان ایشان مستور خواهد شد.» 023 ISA 029 015 وای بر آنانی که مشورت خود را از خداوندبسیار عمیق پنهان می‌کنند و اعمال ایشان درتاریکی می‌باشد و می‌گویند: «کیست که مارا ببیندو کیست که ما را بشناسد؟» 023 ISA 029 016 ‌ای زیر و زبرکنندگان هرچیز! آیا کوزه‌گر مثل گل محسوب شود یا مصنوع درباره صانع خود گوید مرانساخته است و یا تصویر درباره مصورش گویدکه فهم ندارد؟ 023 ISA 029 017 آیا در اندک زمانی واقع نخواهدشد که لبنان به بوستان مبدل گردد و بوستان به جنگل محسوب شود؟ 023 ISA 029 018 و در آن روز کران کلام کتاب را خواهند شنید و چشمان کوران از میان ظلمت و تاریکی خواهد دید. 023 ISA 029 019 و حلیمان شادمانی خود را در خداوند مزید خواهند کرد ومسکینان مردمان در قدوس اسرائیل وجدخواهند نمود. 023 ISA 029 020 زیرا که ستمگران نابود واستهزاکنندگان معدوم خواهند شد و پیروان شرارت منقطع خواهند گردید. 023 ISA 029 021 که انسان را به سخنی مجرم می‌سازند و برای کسی‌که در محکمه حکم می‌کند دام می‌گسترانند و عادل رابه بطالت منحرف می‌سازند. 023 ISA 029 022 بنابراین خداوندکه ابراهیم را فدیه داده است درباره خاندان یعقوب چنین می‌گوید که از این به بعد یعقوب خجل نخواهد شد و رنگ چهره‌اش دیگرنخواهد پرید. 023 ISA 029 023 بلکه چون فرزندان خود را که عمل دست من می‌باشند در میان خویش بیندآنگاه ایشان اسم مرا تقدیس خواهند نمود وقدوس یعقوب را تقدیس خواهند کرد و ازخدای اسرائیل خواهند ترسید. 023 ISA 029 024 و آنانی که روح گمراهی دارند فهیم خواهند شد و متمردان تعلیم را خواهند آموخت. 023 ISA 030 001 خداوند می‌گوید که وای بر پسران فتنه انگیز که مشورت می‌کنند لیکن نه ازمن و عهد می‌بندند لیکن نه از روح من، تا گناه را برگناه مزید نمایند. 023 ISA 030 002 که برای فرود شدن به مصرعزیمت می‌کنند اما از دهان من سوال نمی نمایندو به قوت فرعون پناه می‌گیرند و به سایه مصراعتماد دارند. 023 ISA 030 003 لهذا قوت فرعون خجالت واعتماد به سایه مصر رسوایی شما خواهد بود. 023 ISA 030 004 زیرا که سروران او در صوعن هستند و ایلچیان وی به حانیس رسیده‌اند. 023 ISA 030 005 همگی ایشان از قومی که برای ایشان فایده ندارند خجل خواهند شد که نه معاونت و نه منفعتی بلکه خجالت و رسوایی نیز برای ایشان خواهند بود. 023 ISA 030 006 وحی درباره بهیموت جنوبی: از میان زمین تنگ و ضیق که از آنجا شیر ماده و اسد وافعی ومار آتشین پرنده می‌آید. توانگری خویش را برپشت الاغان و گنجهای خود را بر کوهان شتران نزد قومی که منفعت ندارند می‌برند. 023 ISA 030 007 چونکه اعانت مصریان عبث و بی‌فایده است از این جهت ایشان را رهب الجلوس نامیدم. 023 ISA 030 008 الان بیا و این رادر نزد ایشان بر لوحی بنویس و بر طوماری مرقوم ساز تا برای ایام آینده تا ابدالاباد بماند. 023 ISA 030 009 زیرا که این قوم فتنه انگیز و پسران دروغگومی باشند. پسرانی که نمی خواهند شریعت خداوند را استماع نمایند. 023 ISA 030 010 که به رائیان می‌گویند: رویت مکنید و به انبیا که برای ما به راستی نبوت ننمایید بلکه سخنان شیرین به ماگویید و به مکاید نبوت کنید. 023 ISA 030 011 از راه منحرف شوید و از طریق تجاوز نمایید و قدوس اسرائیل را از نظر ما دور سازید. 023 ISA 030 012 بنابراین قدوس اسرائیل چنین می‌گوید: «چونکه شما این کلام را ترک کردید و بر ظلم وفساد اعتماد کرده، بر آن تکیه نمودید، 023 ISA 030 013 از این جهت این گناه برای شما مثل شکاف نزدیک به افتادن که در دیوار بلند پیش آمده باشد و خرابی آن در لحظه‌ای بغته پدید آید خواهد بود. 023 ISA 030 014 وشکستگی آن مثل شکستگی کوزه کوزه‌گرخواهد بود که بی‌محابا خرد می‌شود بطوری که ازپاره هایش پاره‌ای به جهت گرفتن آتش از آتشدان یا برداشتن آب از حوض یافت نخواهد شد.» 023 ISA 030 015 زیرا خداوند یهوه قدوس اسرائیل چنین می‌گوید: «به انابت و آرامی نجات می‌یافتید وقوت شما از راحت و اعتماد می‌بود، امانخواستید. 023 ISA 030 016 و گفتید: نی بلکه بر اسبان فرارمی کنیم، لهذا فرار خواهید کرد و بر اسبان تیز روسوار می‌شویم لهذا تعاقب کنندگان شما تیز روخواهند شد. 023 ISA 030 017 هزار نفر از نهیب یک نفر فرارخواهند کرد و شما از نهیب پنج نفر خواهیدگریخت تا مثل بیدق بر قله کوه و علم بر تلی باقی مانید.» 023 ISA 030 018 و از این سبب خداوند انتظار می‌کشد تا بر شما رافت نماید و از این سبب برمی خیزد تا برشما ترحم فرماید چونکه یهوه خدای انصاف است. خوشابحال همگانی که منتظر وی باشند. 023 ISA 030 019 زیرا که قوم در صهیون در اورشلیم ساکن خواهند بود و هرگز گریه نخواهی کرد و به آوازفریادت بر تو ترحم خواهد کرد، و چون بشنود تورا اجابت خواهد نمود. 023 ISA 030 020 و هرچند خداوند شمارا نان ضیق و آب مصیبت بدهد اما معلمانت باردیگر مخفی نخواهند شد بلکه چشمانت معلمان تو را خواهد دید. 023 ISA 030 021 و گوشهایت سخنی را ازعقب تو خواهد شنید که می‌گوید: راه این است، در آن سلوک بنما هنگامی که به طرف راست یاچپ می‌گردی. 023 ISA 030 022 و پوشش بتهای ریخته نقره خویش را و ستر اصنام تراشیده طلای خود رانجس خواهید ساخت و آنها را مثل چیز نجس دور انداخته، به آن خواهی گفت: دور شو. 023 ISA 030 023 و باران تخمت را که زمین خویش را به آن زرع می‌کنی و نان محصول زمینت را خواهد داد وآن پر مغز و فراوان خواهد شد و در آن زمان مواشی تو در مرتع وسیع خواهند چرید. 023 ISA 030 024 وگاوان و الاغانت که زمین را شیار می‌نمایند، آذوقه نمک دار را که با غربال و اوچوم پاک شده است خواهند خورد. 023 ISA 030 025 و در روز کشتار عظیم که برجها در آن خواهد افتاد نهرها و جویهای آب برهر کوه بلند و به هر تل مرتفع جاری خواهد شد. 023 ISA 030 026 و در روزی که خداوند شکستگی قوم خود راببندد و ضرب جراحت ایشان را شفا دهدروشنایی ماه مثل روشنایی آفتاب و روشنایی آفتاب هفت چندان مثل روشنایی هفت روزخواهد بود. 023 ISA 030 027 اینک اسم خداوند از جای دور می‌آید، درغضب خود سوزنده و در ستون غلیظ و لبهایش پر از خشم و زبانش مثل آتش سوزان است. 023 ISA 030 028 ونفخه او مثل نهر سرشار تا به گردن می‌رسد تا آنکه امت‌ها را به غربال مصیبت ببیزد و دهنه ضلالت رابر چانه قوم‌ها بگذارد. 023 ISA 030 029 و شما را سرودی خواهد بود مثل شب تقدیس نمودن عید وشادمانی دل مثل آنانی که روانه می‌شوند تا به آوازنی به کوه خداوند نزد صخره اسرائیل بیایند. 023 ISA 030 030 وخداوند جلال آواز خود را خواهد شنوانید وفرود آوردن بازوی خود را با شدت غضب وشعله آتش سوزنده و طوفان و سیل و سنگهای تگرگ ظاهر خواهد ساخت. 023 ISA 030 031 زیرا که آشور به آواز خداوند شکسته خواهد شد و او را با عصاخواهد زد. 023 ISA 030 032 و هر ضرب عصای قضا که خداوندبه وی خواهد آورد با دف و بربط خواهد بود و باجنگهای پر شورش با آن مقاتله خواهد نمود. 023 ISA 030 033 زیرا که توفت از قبل مهیا شده و برای پادشاه آماده گردیده است. آن را عمیق و وسیع ساخته است که توده‌اش آتش و هیزم بسیار است و نفخه خداوند مثل نهر کبریت آن را مشتعل خواهدساخت. 023 ISA 031 001 وای بر آنانی که به جهت اعانت به مصرفرود آیند و بر اسبان تکیه نمایند و برارابه‌ها زانرو که کثیرند و بر سواران زانرو که بسیارقوی‌اند توکل کنند اما بسوی قدوس اسرائیل نظرنکنند و خداوند را طلب ننمایند. 023 ISA 031 002 و او نیز حکیم است و بلا را می‌آورد و کلام خود را برنخواهدگردانید و به ضد خاندان شریران و اعانت بدکاران خواهد برخاست. 023 ISA 031 003 اما مصریان انسانند و نه خداو اسبان ایشان جسدند و نه روح و خداوند دست خود را دراز می‌کند و اعانت کننده را لغزان و اعانت کرده شده را افتان گردانیده هر دوی ایشان هلاک خواهند شد. 023 ISA 031 004 زیرا خداوند به من چنین گفته است چنانکه شیر و شیر ژیان بر شکار خود غرش می‌نمایدهنگامی که گروه شبانان بروی جمع شوند و ازصدای ایشان نترسیده از غوغای ایشان سر فرونمی آورد همچنان یهوه صبایوت نزول می‌فرماید تا برای کوه صهیون و تل آن مقاتله نماید. 023 ISA 031 005 مثل مرغان که در طیران باشند همچنان یهوه صبایوت اورشلیم را حمایت خواهد نمود وحمایت کرده، آن را رستگار خواهد ساخت و ازآن درگذشته، خلاصی خواهد داد. 023 ISA 031 006 ‌ای بنی‌اسرائیل بسوی آن کس که بر وی بینهایت عصیان ورزیده‌اید بازگشت نمایید. 023 ISA 031 007 زیرا که در آن روز هر کدام از ایشان بتهای نقره وبتهای طلای خود را که دستهای شما آنها را به جهت گناه خویش ساخته است ترک خواهندنمود. 023 ISA 031 008 آنگاه آشور به شمشیری که از انسان نباشد خواهد افتاد و تیغی که از انسان نباشد او راهلاک خواهد ساخت و او از شمشیر خواهدگریخت و جوانانش خراج گذار خواهند شد. 023 ISA 031 009 وصخره او از ترس زایل خواهد شد و سرورانش ازعلم مبهوت خواهند گردید. یهوه که آتش او درصهیون و کوره وی در اورشلیم است این رامی گوید. 023 ISA 032 001 اینک پادشاهی به عدالت سلطنت خواهد نمود و سروران به انصاف حکمرانی خواهند کرد. 023 ISA 032 002 و مردی مثل پناه گاهی از باد و پوششی از طوفان خواهد بود. و مانندجویهای آب در جای خشک و سایه صخره عظیم در زمین تعب آورنده خواهد بود. 023 ISA 032 003 وچشمان بینندگان تار نخواهد شد و گوشهای شنوندگان اصغا خواهد کرد. 023 ISA 032 004 و دل شتابندگان معرفت را خواهد فهمید و زبان الکنان کلام فصیح را به ارتجال خواهد گفت. 023 ISA 032 005 و مرد لئیم بار دیگرکریم خوانده نخواهد شد و مرد خسیس نجیب گفته نخواهد گردید. 023 ISA 032 006 زیرا مرد لئیم به لامت متکلم خواهد شد و دلش شرارت را بعمل خواهد آورد تا نفاق را بجا آورده، به ضد خداوندبه ضلالت سخن گوید و جان گرسنگان را تهی کند و آب تشنگان را دور نماید. 023 ISA 032 007 آلات مرد لئیم نیز زشت است و تدابیر قبیح می‌نماید تا مسکینان را به سخنان دروغ هلاک نماید، هنگامی که مسکینان به انصاف سخن می‌گویند. 023 ISA 032 008 اما مردکریم تدبیرهای کریمانه می‌نماید و به کرم پایدارخواهد شد. 023 ISA 032 009 ‌ای زنان مطمئن برخاسته، آواز مرا بشنوید وای دختران ایمن سخن مرا گوش گیرید. 023 ISA 032 010 ‌ای دختران ایمن بعد از یک سال و چند روزی مضطرب خواهید شد زانرو که چیدن انگور قطع می‌شود و جمع کردن میوه‌ها نخواهد بود. 023 ISA 032 011 ‌ای زنان مطمئن بلرزید و‌ای دختران ایمن مضطرب شوید. لباس را کنده، برهنه شوید و پلاس بر میان خود ببندید. 023 ISA 032 012 برای مزرعه های دلپسند وموهای بارور سینه خواهند زد. 023 ISA 032 013 بر زمین قوم من خار و خس خواهد رویید بلکه بر همه خانه های شادمانی در شهر مفتخر. 023 ISA 032 014 زیرا که قصر منهدم وشهر معمور متروک خواهد شد و عوفل ودیده بانگاه به بیشه‌ای سباع و محل تفرج خران وحشی و مرتع گله‌ها تا به ابد مبدل خواهد شد. 023 ISA 032 015 تا زمانی که روح از اعلی علیین بر ما ریخته شود و بیابان به بوستان مبدل گردد و بوستان به جنگل محسوب شود. 023 ISA 032 016 آنگاه انصاف در بیابان ساکن خواهد شد و عدالت در بوستان مقیم خواهد گردید. 023 ISA 032 017 و عمل عدالت سلامتی ونتیجه عدالت آرامی و اطمینان خواهد بود تاابدالاباد. 023 ISA 032 018 و قوم من در مسکن سلامتی و درمساکن مطمئن و در منزلهای آرامی ساکن خواهند شد. 023 ISA 032 019 و حین فرود آمدن جنگل تگرگ خواهد بارید و شهر به درکه اسفل خواهد افتاد. 023 ISA 032 020 خوشابحال شما که بر همه آبها تخم می‌کاریدو پایهای گاو و الاغ را رها می‌سازید. 023 ISA 033 001 وای بر تو‌ای غارتگر که غارت نشدی وای خیانت کاری که با تو خیانت نورزیدند. هنگامی که غارت را به اتمام رسانیدی غارت خواهی شد و زمانی که از خیانت نمودن دست برداشتی به تو خیانت خواهند ورزید. 023 ISA 033 002 ‌ای خداوند بر ما ترحم فرما زیرا که منتظر تومی باشیم و هر بامداد بازوی ایشان باش و در زمان تنگی نیز نجات ما بشو. 023 ISA 033 003 از آواز غوغا، قوم هاگریختند و چون خویشتن را برافرازی امت هاپراکنده خواهند شد. 023 ISA 033 004 و غارت شما را جمع خواهند کرد بطوری که موران جمع می‌نمایند وبر آن خواهند جهید بطوری که ملخها می‌جهند. 023 ISA 033 005 خداوند متعال می‌باشد زانرو که دراعلی علیین ساکن است و صهیون را از انصاف وعدالت مملو خواهد ساخت. 023 ISA 033 006 و فراوانی نجات وحکمت و معرفت استقامت اوقات تو خواهد شد. و ترس خداوند خزینه او خواهد بود. 023 ISA 033 007 اینک شجاعان ایشان در بیرون فریاد می‌کنند و رسولان سلامتی زار‌زار گریه می‌نمایند. 023 ISA 033 008 شاهراههاویران می‌شود و راه گذریان تلف می‌گردند. عهدرا شکسته است و شهرها را خوار نموده، به مردمان اعتنا نکرده است. 023 ISA 033 009 زمین ماتم‌کنان کاهیده شده است و لبنان خجل گشته، تلف گردیده است و شارون مثل بیابان شده و باشان و کرمل برگهای خود را ریخته‌اند. 023 ISA 033 010 خداوند می‌گوید که الان برمی خیزم و حال خود را برمی افرازم و اکنون متعال خواهم گردید. 023 ISA 033 011 و شما از کاه حامله شده، خس خواهید زایید. و نفس شما آتشی است که شما را خواهدسوزانید. 023 ISA 033 012 و قوم‌ها مثل آهک سوخته و مانندخارهای قطع شده که از آتش مشتعل گرددخواهند شد. 023 ISA 033 013 ‌ای شما که دور هستید آنچه را که کرده‌ام بشنوید و‌ای شما که نزدیک می‌باشید جبروت مرا بدانید. 023 ISA 033 014 گناه کارانی که در صهیون اندمی ترسند و لرزه منافقان را فرو گرفته است، (ومی گویند): کیست از ما که در آتش سوزنده ساکن خواهد شد و کیست از ما که در نارهای جاودانی ساکن خواهد گردید؟ 023 ISA 033 015 اما آنکه به صداقت سالک باشد و به استقامت تکلم نماید و سود ظلم را خوار شمارد و دست خویش را از گرفتن رشوه بیفشاند و گوش خود را از اصغای خون ریزی ببندد و چشمان خود را از دیدن بدیها بر هم کند، 023 ISA 033 016 او در مکان های بلند ساکن خواهد شد وملجای او ملاذ صخره‌ها خواهد بود. نان او داده خواهد شد و آب او ایمن خواهد بود. 023 ISA 033 017 چشمانت پادشاه را در زیباییش خواهددید و زمین بی‌پایان را خواهد نگریست. 023 ISA 033 018 دل تومتذکر آن خوف خواهد شد (وخواهی گفت ): کجا است نویسنده و کجا است وزن کننده (خراج ) و کجا است شمارنده برجها. 023 ISA 033 019 قوم ستم پیشه و قوم دشوار لغت را که نمی توانی شنید والکن زبان را که نمی توانی فهمید بار دیگرنخواهی دید. 023 ISA 033 020 صهیون شهر جشن مقدس ما راملاحظه نما. و چشمانت اورشلیم مسکن سلامتی را خواهد دید یعنی خیمه‌ای را که منتقل نشود ومیخهایش کنده نگردد و هیچکدام از طنابهایش گسیخته نشود. 023 ISA 033 021 بلکه در آنجا خداوندذوالجلال برای ما مکان جویهای آب و نهرهای وسیع خواهد بود که در آن هیچ کشتی با پاروهاداخل نخواهد شد و سفینه بزرگ از آن عبورنخواهد کرد. 023 ISA 033 022 زیرا خداوند داور ما است. خداوند شریعت دهنده ما است. خداوند پادشاه ما است پس ما را نجات خواهد داد. 023 ISA 033 023 ریسمانهای تو سست بود که پایه دکل خود رانتوانست محکم نگاه دارد و بادبان را نتوانست بگشاید، آنگاه غارت بسیار تقسیم شد و لنگان غنیمت را بردند. 023 ISA 033 024 لیکن ساکن آن نخواهد گفت که بیمار هستم و گناه قومی که در آن ساکن باشندآمرزیده خواهد شد. 023 ISA 034 001 ای امت‌ها نزدیک آیید تا بشنوید! و‌ای قوم‌ها اصغا نمایید! جهان و پری آن بشنوند. ربع مسکون و هرچه از آن صادر باشد. 023 ISA 034 002 زیرا که غضب خداوند بر تمامی امت‌ها و خشم وی بر جمیع لشکرهای ایشان است پس ایشان رابه هلاکت سپرده، بقتل تسلیم نموده است. 023 ISA 034 003 وکشتگان ایشان دور افکنده می‌شوند و عفونت لاشهای ایشان برمی آید. و از خون ایشان کوههاگداخته می‌گردد. 023 ISA 034 004 و تمامی لشکر آسمان از هم خواهند پاشید و آسمان مثل طومار پیچیده خواهد شد. و تمامی لشکر آن پژمرده خواهندگشت، بطوریکه برگ از مو بریزد و مثل میوه نارس از درخت انجیر. 023 ISA 034 005 زیرا که شمشیر من درآسمان سیراب شده است. و اینک بر ادوم و برقوم مغضوب من برای داوری نازل می‌شود. 023 ISA 034 006 شمشیر خداوند پر خون شده و از پیه فربه گردیده است یعنی از خون بره‌ها و بزها و از پیه گرده قوچها. زیرا خداوند را در بصره قربانی است و ذبح عظیمی در زمین ادوم. 023 ISA 034 007 و گاوان وحشی باآنها خواهند افتاد و گوساله‌ها با گاوان نر. و زمین ایشان از خون سیراب شده، خاک ایشان از پیه فربه خواهد شد. 023 ISA 034 008 زیرا خداوند را روز انتقام و سال عقوبت به جهت دعوی صهیون خواهد بود. 023 ISA 034 009 و نهرهای آن به قیر و غبار آن به کبریت مبدل خواهد شد وزمینش قیر سوزنده خواهد گشت. 023 ISA 034 010 شب و روزخاموش نشده، دودش تا به ابد خواهد برآمد. نسلا بعد نسل خراب خواهد ماند که کسی تاابدالاباد در آن گذر نکند. 023 ISA 034 011 بلکه مرغ سقا وخارپشت آن را تصرف خواهند کرد و بوم وغراب در آن ساکن خواهند شد و ریسمان خرابی و شاقول ویرانی را بر آن خواهد کشید. 023 ISA 034 012 و ازاشراف آن کسی در آنجا نخواهد بود که او را به پادشاهی بخوانند و جمیع روسایش نیست خواهند شد. 023 ISA 034 013 و در قصرهایش خارها خواهدرویید و در قلعه هایش خسک و شتر خار و مسکن گرگ و خانه شترمرغ خواهد شد. 023 ISA 034 014 و وحوش بیابان با شغال خواهند برخورد و غول به رفیق خود ندا خواهد داد و عفریت نیز در آنجا ماواگزیده، برای خود آرامگاهی خواهد یافت. 023 ISA 034 015 درآنجا تیرمار آشیانه ساخته، تخم خواهد نهاد و برآن نشسته، بچه های خود را زیر سایه خود جمع خواهد کرد و در آنجا کرکسها با یکدیگر جمع خواهند شد. 023 ISA 034 016 از کتاب خداوند تفتیش نموده، مطالعه کنید. یکی از اینها گم نخواهد شد و یکی جفت خود را مفقود نخواهد یافت زیرا که دهان او این را امر فرموده و روح او اینها را جمع کرده است. 023 ISA 034 017 و او برای آنها قرعه انداخته و دست اوآن را به جهت آنها با ریسمان تقسیم نموده است. و تا ابدالاباد متصرف آن خواهند شد و نسلا بعدنسل در آن سکونت خواهند داشت. 023 ISA 035 001 بیابان و زمین خشک شادمان خواهدشد و صحرا به وجد آمده، مثل گل سرخ خواهد شکفت. 023 ISA 035 002 شکوفه بسیار نموده، باشادمانی و ترنم شادی خواهد کرد. شوکت لبنان و زیبایی کرمل و شارون به آن عطا خواهد شد. جلال یهوه و زیبایی خدای ما را مشاهده خواهندنمود. 023 ISA 035 003 دستهای سست را قوی سازید و زانوهای لرزنده را محکم گردانید. 023 ISA 035 004 به دلهای خائف بگویید: قوی شوید و مترسید اینک خدای شما باانتقام می‌آید. او با عقوبت الهی می‌آید و شما رانجات خواهد داد. 023 ISA 035 005 آنگاه چشمان کوران باز خواهد شد وگوشهای کران مفتوح خواهد گردید. 023 ISA 035 006 آنگاه لنگان مثل غزال جست و خیز خواهند نمود وزبان گنگ خواهد سرایید. زیرا که آبها در بیابان ونهرها در صحرا خواهد جوشید. 023 ISA 035 007 و سراب به برکه و مکان های خشک به چشمه های آب مبدل خواهد گردید. در مسکنی که شغالها می‌خوابندعلف و بوریا و نی خواهد بود. 023 ISA 035 008 و در آنجاشاهراهی و طریقی خواهد بود و به طریق مقدس نامیده خواهد شد و نجسان از آن عبور نخواهندکرد بلکه آن به جهت ایشان خواهد بود. و هرکه در آن راه سالک شود اگرچه هم جاهل باشدگمراه نخواهد گردید. 023 ISA 035 009 شیری در آن نخواهد بودو حیوان درنده‌ای بر آن برنخواهد آمد و در آنجایافت نخواهد شد بلکه ناجیان بر آن سالک خواهند گشت. 023 ISA 035 010 و فدیه شدگان خداوندبازگشت نموده، با ترنم به صهیون خواهند آمد وخوشی جاودانی بر سر ایشان خواهد بود. وشادمانی و خوشی را خواهند یافت و غم و ناله فرار خواهد کرد. 023 ISA 036 001 و در سال چهاردهم حزقیا پادشاه واقع شد که سنحاریب پادشاه آشور برتمامی شهرهای حصاردار یهودا برآمده، آنها راتسخیر نمود. 023 ISA 036 002 و پادشاه آشور ربشاقی را ازلاکیش به اورشلیم نزد حزقیا پادشاه با موکب عظیم فرستاد و او نزد قنات برکه فوقانی به راه مزرعه گازر ایستاد. 023 ISA 036 003 و الیاقیم بن حلقیا که ناظرخانه بود و شبنای کاتب و یوآخ بن آساف وقایع نگار نزد وی بیرون آمدند. 023 ISA 036 004 و ربشاقی به ایشان گفت: «به حزقیا بگویید سلطان عظیم پادشاه آشور چنین می‌گوید: این اعتماد شما که برآن توکل می‌نمایید چیست؟ 023 ISA 036 005 می‌گویم که مشورت و قوت جنگ سخنان باطل است. الان کیست که بر او توکل نموده‌ای که به من عاصی شده‌ای؟ 023 ISA 036 006 هان بر عصای این نی خرد شده یعنی بر مصر توکل می‌نمایی که اگر کسی بر آن تکیه کند به‌دستش فرو رفته، آن را مجروح می‌سازد. همچنان است فرعون پادشاه مصر برای همگانی که بر وی توکل نمایند. 023 ISA 036 007 و اگر مرا گویی که بریهوه خدای خود توکل داریم آیا او آن نیست که حزقیا مکان های بلند و مذبح های او را برداشته است و به یهودا و اورشلیم گفته که پیش این مذبح سجده نمایید؟ 023 ISA 036 008 پس حال با آقایم پادشاه آشورشرط ببند و من دو هزار اسب به تو می‌دهم اگر ازجانب خود سواران بر آنها توانی گذاشت. 023 ISA 036 009 پس چگونه روی یک والی از کوچکترین بندگان آقایم را خواهی برگردانید و بر مصر به جهت ارابه‌ها وسواران توکل داری؟ 023 ISA 036 010 و آیا من الان بی‌اذن یهوه بر این زمین به جهت خرابی آن برآمده‌ام؟ یهوه مرا گفته است بر این زمین برآی و آن را خراب کن.» 023 ISA 036 011 آنگاه الیقایم و شبنا و یوآخ به ربشاقی گفتند: «تمنا اینکه با بندگانت به زبان آرامی گفتگونمایی زیرا آن را می‌فهمیم و با ما به زبان یهود درگوش مردمی که بر حصارند گفتگو منمای.» 023 ISA 036 012 ربشاقی گفت: «آیا آقایم مرا نزد آقایت و توفرستاده است تا این سخنان را بگویم؟ مگر مرانزد مردانی که بر حصار نشسته‌اند نفرستاده، تاایشان با شما نجاست خود را بخورند و بول خودرا بنوشند.» 023 ISA 036 013 پس ربشاقی بایستاد و به آواز بلند به زبان یهود صدا زده، گفت: «سخنان سلطان عظیم پادشاه آشور را بشنوید. 023 ISA 036 014 پادشاه چنین می‌گوید: حزقیا شما را فریب ندهد زیرا که شمارا نمی تواند رهانید. 023 ISA 036 015 و حزقیا شما را بر یهوه مطمئن نسازد و نگوید که یهوه البته ما را خواهدرهانید و این شهر به‌دست پادشاه آشور تسلیم نخواهد شد. 023 ISA 036 016 به حزقیا گوش مدهید زیرا که پادشاه آشور چنین می‌گوید: با من صلح کنید ونزد من بیرون آیید تا هرکس از مو خود و هر کس از انجیر خود بخورد و هر کس از آب چشمه خود بنوشد. 023 ISA 036 017 تا بیایم و شما را به زمین مانندزمین خودتان بیاورم یعنی به زمین غله و شیره وزمین نان و تاکستانها. 023 ISA 036 018 مبادا حزقیا شما را فریب دهد و گوید یهوه ما را خواهد رهانید. آیاهیچکدام از خدایان امت‌ها زمین خود را از دست پادشاه آشور رهانیده است؟ 023 ISA 036 019 خدایان حمات وارفاد کجایند و خدایان سفروایم کجا و آیا سامره را از دست من رهانیده‌اند؟ 023 ISA 036 020 از جمیع خدایان این زمینها کدامند که زمین خویش را از دست من نجات داده‌اند تا یهوه اورشلیم را از دست من نجات دهد؟» 023 ISA 036 021 اما ایشان سکوت نموده، به اوهیچ جواب ندادند زیرا که پادشاه امر فرموده وگفته بود که او را جواب ندهید. 023 ISA 036 022 پس الیاقیم بن حلقیا که ناظر خانه بود و شبنای کاتب و یوآخ بن آساف وقایع نگار با جامه دریده نزد حزقیا آمدندو سخنان ربشاقی را به او باز‌گفتند. 023 ISA 037 001 و واقع شد که چون حزقیا پادشاه این راشنید لباس خود را چاک زده و پلاس پوشیده، به خانه خداوند داخل شد. 023 ISA 037 002 و الیاقیم ناظر خانه و شبنای کاتب و مشایخ کهنه را ملبس به پلاس نزد اشعیا ابن آموص نبی فرستاد. 023 ISA 037 003 و به وی گفتند: «حزقیا چنین می‌گوید که امروز روزتنگی و تادیب و اهانت است زیرا که پسران بفم رحم رسیده‌اند و قوت زاییدن نیست. 023 ISA 037 004 شایدیهوه خدایت سخنان ربشاقی را که آقایش پادشاه آشور او را برای اهانت نمودن خدای حی فرستاده است بشنود و سخنانی را که یهوه خدایت شنیده است توبیخ نماید. پس برای بقیه‌ای که یافت می‌شوند تضرع نما.» 023 ISA 037 005 و بندگان حزقیا پادشاه نزد اشعیا آمدند. 023 ISA 037 006 واشعیا به ایشان گفت: «به آقای خود چنین گوییدکه یهوه چنین می‌فرماید: از سخنانی که شنیدی که بندگان پادشاه آشور مرا بدانها کفر گفته اندمترس. 023 ISA 037 007 همانا روحی بر او می‌فرستم که خبری شنیده، به ولایت خود خواهد برگشت و او را درولایت خودش به شمشیر هلاک خواهم ساخت.» 023 ISA 037 008 پس ربشاقی مراجعت کرده، پادشاه آشور رایافت که با لبنه جنگ می‌کرد زیرا شنیده بود که ازلاکیش کوچ کرده است. 023 ISA 037 009 و او درباره ترهاقه پادشاه کوش خبری شنید که به جهت مقاتله با توبیرون آمده است. پس چون این را شنید (باز)ایلچیان نزد حزقیا فرستاده، گفت: 023 ISA 037 010 «به حزقیاپادشاه یهودا چنین گویید: خدای تو که به او توکل می‌نمایی تو را فریب ندهد و نگوید که اورشلیم به‌دست پادشاه آشور تسلیم نخواهد شد. 023 ISA 037 011 اینک تو شنیده‌ای که پادشاهان آشور با همه ولایتها چه کرده و چگونه آنها را بالکل هلاک ساخته‌اند و آیاتو رهایی خواهی یافت؟ 023 ISA 037 012 و آیا خدایان امت هایی که پدران من آنها را هلاک ساختند مثل جوزان و حاران و رصف و بنی عدن که در تلسارمی باشند ایشان را نجات دادند. 023 ISA 037 013 پادشاه حمات کجا است و پادشاه ارفاد و پادشاه شهر سفروایم وهینع و عوا؟» 023 ISA 037 014 و حزقیا مکتوب را از دست ایلچیان گرفته، آن را خواند و حزقیا به خانه خداوند درآمده، آن را به حضور خداوند پهن کرد. 023 ISA 037 015 و حزقیا نزدخداوند دعا کرده، گفت: 023 ISA 037 016 «ای یهوه صبایوت خدای اسرائیل که بر کروبیان جلوس می‌نمایی! تویی که بتنهایی بر تمامی ممالک جهان خداهستی و تو آسمان و زمین را آفریده‌ای. 023 ISA 037 017 ‌ای خداوند گوش خود را فرا‌گرفته، بشنو و‌ای خداوند چشمان خود را گشوده، ببین و همه سخنان سنحاریب را که به جهت اهانت نمودن خدای حی فرستاده است استماع نما! 023 ISA 037 018 ‌ای خداوند راست است که پادشاهان آشور همه ممالک و زمین ایشان را خراب کرده. 023 ISA 037 019 و خدایان ایشان را به آتش انداخته‌اند زیرا که خدا نبودندبلکه ساخته دست انسان از چوب و سنگ. پس به این سبب آنها را تباه ساختند. 023 ISA 037 020 پس حال‌ای یهوه خدای ما ما را از دست او رهایی ده تا جمیع ممالک جهان بدانند که تو تنها یهوه هستی.» 023 ISA 037 021 پس اشعیا ابن آموص نزد حزقیا فرستاده، گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: چونکه درباره سنحاریب پادشاه آشور نزد من دعانمودی، 023 ISA 037 022 کلامی که خداوند در باره‌اش گفته این است: آن باکره دختر صهیون تو را حقیر شمرده، استهزا نموده است و دختر اورشلیم سر خود را به تو جنبانیده است. 023 ISA 037 023 کیست که او را اهانت کرده، کفر گفته‌ای و کیست که بر وی آواز بلند کرده، چشمان خود را به علیین افراشته‌ای؟ مگر قدوس اسرائیل نیست؟ 023 ISA 037 024 به واسطه بندگانت خداوند رااهانت کرده، گفته‌ای به کثرت ارابه های خود بربلندی کوهها و به اطراف لبنان برآمده‌ام وبلندترین سروهای آزادش و بهترین صنوبرهایش را قطع نموده، به بلندی اقصایش و به درختستان بوستانش داخل شده‌ام. 023 ISA 037 025 و من حفره زده، آب نوشیدم و به کف پای خود تمامی نهرهای مصر راخشک خواهم کرد. 023 ISA 037 026 «آیا نشنیده‌ای که من این را از زمان سلف کرده‌ام و از ایام قدیم صورت داده‌ام و الان آن رابه وقوع آورده‌ام تا تو به ظهور آمده و شهرهای حصار دار را خراب نموده به توده های ویران مبدل سازی. 023 ISA 037 027 از این جهت ساکنان آنها کم قوت بوده، ترسان و خجل شدند. مثل علف صحرا وگیاه سبز و علف پشت بام و مثل مزرعه قبل از نموکردنش گردیدند. 023 ISA 037 028 اما من نشستن تو را و خروج و دخولت و خشمی را که بر من داری می‌دانم. 023 ISA 037 029 چونکه خشمی که به من داری و غرور تو به گوش من برآمده است. بنابراین مهار خود را به بینی تو و لگام خود را به لبهایت گذاشته، تو را به راهی که آمده‌ای برخواهم گردانید. 023 ISA 037 030 و علامت برای تو این خواهد بود که امسال غله خودروخواهید خورد و سال دوم آنچه از آن بروید و درسال سوم بکارید و بدروید و تاکستانها غرس نموده، میوه آنها را بخورید. 023 ISA 037 031 و بقیه‌ای که ازخاندان یهودا رستگار شوند بار دیگر به پایین ریشه خواهند زد و به بالا میوه خواهند‌آورد. 023 ISA 037 032 زیرا که بقیه‌ای از اورشلیم و رستگاران از کوه صهیون بیرون خواهند آمد. غیرت یهوه صبایوت این را بجا خواهد آورد. 023 ISA 037 033 بنابراین خداوند درباره پادشاه آشور چنین می‌گوید که به این شهرداخل نخواهد شد و به اینجا تیر نخواهد انداخت و در مقابلش با سپر نخواهد آمد و منجنیق درپیش او برنخواهد افراشت. 023 ISA 037 034 به راهی که آمده است به همان برخواهد گشت و به این شهر داخل نخواهد شد. خداوند این را می‌گوید. 023 ISA 037 035 زیرا که این شهر را حمایت کرده، به‌خاطر خود و به‌خاطر بنده خویش داود آن را نجات خواهم داد.» 023 ISA 037 036 پس فرشته خداوند بیرون آمده، صد وهشتاد و پنجهزار نفر از اردوی آشور را زد وبامدادان چون برخاستند اینک جمیع آنهالاشهای مرده بودند. 023 ISA 037 037 و سنحاریب پادشاه آشور کوچ کرده، روانه گردید و برگشته در نینوی ساکن شد. 023 ISA 037 038 و واقع شد که چون او در خانه خدای خویش نسروک عبادت می‌کرد، پسرانش ادرملک و شرآصر او را به شمشیر زدند و ایشان به زمین اراراط فرار کردند و پسرش آسرحدون به‌جایش سلطنت نمود. 023 ISA 038 001 در آن ایام حزقیا بیمار و مشرف به موت شد و اشعیا ابن آموص نبی نزد وی آمده، او را گفت: «خداوند چنین می‌گوید: تدارک خانه خود را ببین زیرا که می‌میری و زنده نخواهی ماند.» 023 ISA 038 002 آنگاه حزقیا روی خود را بسوی دیواربرگردانیده، نزد خداوند دعا نمود، 023 ISA 038 003 و گفت: «ای خداوند مستدعی اینکه بیاد آوری که چگونه به حضور تو به امانت و به دل کامل سلوک نموده‌ام وآنچه در نظر تو پسند بوده است بجا آورده‌ام.» پس حزقیا زار‌زار بگریست. 023 ISA 038 004 و کلام خداوند بر اشعیا نازل شده، گفت: 023 ISA 038 005 «برو و به حزقیا بگو یهوه خدای پدرت داود چنین می‌گوید: دعای تو راشنیدم و اشکهایت را دیدم. اینک من بر روزهای تو پانزده سال افزودم. 023 ISA 038 006 و تو را و این شهر را ازدست پادشاه آشور خواهم رهانید و این شهر راحمایت خواهم نمود. 023 ISA 038 007 و علامت از جانب خداوند که خداوند این کلام را که گفته است بجاخواهد آورد این است: 023 ISA 038 008 اینک سایه درجاتی که از آفتاب بر ساعت آفتابی آحاز پایین رفته است ده درجه به عقب برمی گردانم.» پس آفتاب ازدرجاتی که بر ساعت آفتابی پایین رفته بود، ده درجه برگشت. 023 ISA 038 009 مکتوب حزقیا پادشاه یهودا وقتی که بیمارشد و از بیماریش شفا یافت: 023 ISA 038 010 من گفتم: «اینک در فیروزی ایام خود به درهای هاویه می‌روم و ازبقیه سالهای خود محروم می‌شوم. (Sheol h7585) 023 ISA 038 011 گفتم: خداوند را مشاهده نمی نمایم. خداوند را در زمین زندگان نخواهم دید. من با ساکنان عالم فنا انسان را دیگر نخواهم دید. 023 ISA 038 012 خانه من کنده گردید ومثل خیمه شبان از من برده شد. مثل نساج عمرخود را پیچیدم. او مرا از نورد خواهد برید. روز وشب مرا تمام خواهی کرد. 023 ISA 038 013 تا صبح انتظارکشیدم. مثل شیر همچنین تمامی استخوانهایم رامی شکند. روز و شب مرا تمام خواهی کرد. 023 ISA 038 014 مثل پرستوک که جیک جیک می‌کند صدامی نمایم. و مانند فاخته ناله می‌کنم و چشمانم ازنگریستن به بالا ضعیف می‌شود. ای خداوند درتنگی هستم کفیل من باش. 023 ISA 038 015 «چه بگویم چونکه او به من گفته است وخود او کرده است. تمامی سالهای خود را به‌سبب تلخی جانم آهسته خواهم رفت. 023 ISA 038 016 ‌ای خداوند به این چیزها مردمان زیست می‌کنند و به اینها و بس حیات روح من می‌باشد. پس مرا شفابده و مرا زنده نگاه دار. 023 ISA 038 017 اینک تلخی سخت من باعث سلامتی من شد. از راه لطف جانم را از چاه هلاکت برآوردی زیرا که تمامی گناهانم را به پشت سر خود انداختی. 023 ISA 038 018 زیرا که هاویه تو راحمد نمی گوید و موت تو را تسبیح نمی خواند. وآنانی که به حفره فرو می‌روند به امانت تو امیدوارنمی باشند. (Sheol h7585) 023 ISA 038 019 زندگانند، زندگانند که تو را حمدمی گویند، چنانکه من امروز می‌گویم. پدران به پسران راستی تو را تعلیم خواهند داد. 023 ISA 038 020 خداوندبه جهت نجات من حاضر است، پس سرودهایم را در تمامی روزهای عمر خود در خانه خداوندخواهیم سرایید.» 023 ISA 038 021 و اشعیا گفته بود که قرصی از انجیر بگیریدو آن را بر دمل بنهید که شفا خواهد یافت. 023 ISA 038 022 وحزقیا گفته بود علامتی که به خانه خداوندبرخواهم آمد چیست؟ 023 ISA 039 001 در آن زمان مرودک بلدان بن بلدان پادشاه بابل مکتوبی و هدیه‌ای نزدحزقیا فرستاد زیرا شنیده بود که بیمار شده وصحت یافته است. 023 ISA 039 002 و حزقیا از ایشان مسرورشده، خانه خزاین خود را از نقره و طلا و عطریات و روغن معطر و تمام خانه اسلحه خویش و هرچه را که در خزاین او یافت می‌شد به ایشان نشان دادو در خانه‌اش و در تمامی مملکتش چیزی نبودکه حزقیا آن را به ایشان نشان نداد. 023 ISA 039 003 پس اشعیانبی نزد حزقیا پادشاه آمده، وی را گفت: «این مردمان چه گفتند و نزد تو از کجا آمدند؟» حزقیاگفت: «از جای دور یعنی از بابل نزد من آمدند.» 023 ISA 039 004 او گفت: «در خانه تو چه دیدند؟» حزقیا گفت: «هرچه در خانه من است دیدند و چیزی درخزاین من نیست که به ایشان نشان ندادم.» 023 ISA 039 005 پس اشعیا به حزقیا گفت: «کلام یهوه صبایوت را بشنو: 023 ISA 039 006 اینک روزها می‌آید که هرچه در خانه تو است و آنچه پدرانت تا امروز ذخیره کرده‌اند به بابل برده خواهد شد. و خداوندمی گوید که چیزی از آنها باقی نخواهد ماند. 023 ISA 039 007 وبعضی از پسرانت را که از تو پدید آیند و ایشان راتولید نمایی خواهند گرفت و در قصر پادشاه بابل خواجه‌سرا خواهند شد.» 023 ISA 039 008 حزقیا به اشعیا گفت: «کلام خداوند که گفتی نیکو است و دیگر گفت: هرآینه در ایام من سلامتی و امان خواهد بود.» 023 ISA 040 001 تسلی دهید! قوم مرا تسلی دهید! خدای شما می‌گوید: 023 ISA 040 002 سخنان دلاویزبه اورشلیم گویید و اورا ندا کنید که اجتهاد اوتمام شده و گناه وی آمرزیده گردیده، و از دست خداوند برای تمامی گناهانش دو چندان یافته است. 023 ISA 040 003 صدای ندا کننده‌ای در بیابان، راه خداوندرا مهیا سازید و طریقی برای خدای ما در صحراراست نمایید. 023 ISA 040 004 هر دره‌ای برافراشته و هر کوه وتلی پست خواهد شد. و کجیها راست وناهمواریها هموار خواهد گردید. 023 ISA 040 005 و جلال خداوند مکشوف گشته، تمامی بشر آن را با هم خواهند دید زیرا که دهان خداوند این را گفته است. 023 ISA 040 006 هاتفی می‌گوید: «ندا کن.» وی گفت: «چه چیز را ندا کنم؟ تمامی بشر گیاه است و همگی زیبایی‌اش مثل گل صحرا. 023 ISA 040 007 گیاه خشک و گلش پژمرده می‌شود زیرا نفخه خداوند بر آن دمیده می‌شود. البته مردمان گیاه هستند. 023 ISA 040 008 گیاه خشک شد و گل پژمرده گردید، لیکن کلام خدای ما تاابدالاباد استوار خواهد ماند.» 023 ISA 040 009 ‌ای صهیون که بشارت می‌دهی به کوه بلند برآی! و‌ای اورشلیم که بشارت می‌دهی آوازت را با قوت بلند کن! آن را بلند کن و مترس و به شهرهای یهودا بگو که «هان خدای شما است!» 023 ISA 040 010 اینک خداوند یهوه باقوت می‌آید و بازوی وی برایش حکمرانی می‌نماید. اینک اجرت او با وی است و عقوبت وی پیش روی او می‌آید. 023 ISA 040 011 او مثل شبان گله خود را خواهد چرانید و به بازوی خود بره‌ها راجمع کرده، به آغوش خویش خواهد گرفت وشیر دهندگان را به ملایمت رهبری خواهد کرد. 023 ISA 040 012 کیست که آبها را به کف دست خود پیموده وافلاک را با وجب اندازه کرده و غبار زمین را درکیل گنجانیده و کوهها را به قپان و تلها را به ترازووزن نموده است؟ 023 ISA 040 013 کیست که روح خداوند را قانون داده یا مشیراو بوده او را تعلیم داده باشد. 023 ISA 040 014 او از که مشورت خواست تا به او فهم بخشد و طریق راستی را به اوبیاموزد؟ و کیست که او را معرفت آموخت و راه فطانت را به او تعلیم داد؟ 023 ISA 040 015 اینک امت‌ها مثل قطره دلو و مانند غبار میزان شمرده می‌شوند. اینک جزیره‌ها را مثل گرد برمی دارد. 023 ISA 040 016 و لبنان به جهت هیزم کافی نیست و حیواناتش برای قربانی سوختنی کفایت نمی کند. 023 ISA 040 017 تمامی امت‌ها بنظروی هیچند و از عدم و بطالت نزد وی کمترمی نمایند. 023 ISA 040 018 پس خدا را به که تشبیه می‌کنید و کدام شبه را با او برابر می‌توانید کرد؟ 023 ISA 040 019 صنعتگربت را می‌ریزد و زرگر آن را به طلا می‌پوشاند، وزنجیرهای نقره برایش می‌ریزد. 023 ISA 040 020 کسی‌که استطاعت چنین هدایا نداشته باشد درختی را که نمی پوسد اختیار می‌کند و صنعتگر ماهری رامی طلبد تا بتی را که متحرک نشود برای او بسازد. 023 ISA 040 021 آیا ندانسته ونشنیده‌اید و از ابتدا به شماخبر داده نشده است و از بنیاد زمین نفهمیده‌اید؟ 023 ISA 040 022 او است که بر کره زمین نشسته است وساکنانش مثل ملخ می‌باشند. اوست که آسمانهارا مثل پرده می‌گستراند و آنها را مثل خیمه به جهت سکونت پهن می‌کند. 023 ISA 040 023 که امیران را لاشی می‌گرداند و داوران جهان را مانند بطالت می‌سازد. 023 ISA 040 024 هنوز غرس نشده و کاشته نگردیده‌اند و تنه آنها هنوز در زمین ریشه نزده است، که فقط بر آنها می‌دمد و پژمرده می‌شوند وگرد باد آنها را مثل کاه می‌رباید. 023 ISA 040 025 پس مرا به که تشبیه می‌کنید تا با وی مساوی باشم؟ قدوس می‌گوید: 023 ISA 040 026 چشمان خودرا به علیین برافراشته ببینید. کیست که اینها راآفرید و کیست که لشکر اینها را بشماره بیرون آورده، جمیع آنها را بنام می‌خواند؟ از کثرت قوت و از عظمت توانایی وی یکی از آنها گم نخواهد شد. 023 ISA 040 027 ‌ای یعقوب چرا فکر می‌کنی و‌ای اسرائیل چرا می‌گویی: «راه من از خداوند مخفی است و خدای من انصاف مرا از دست داده است.» 023 ISA 040 028 آیا ندانسته و نشنیده‌ای که خدای سرمدی یهوه آفریننده اقصای زمین درمانده و خسته نمی شود و فهم او را تفحص نتوان کرد؟ 023 ISA 040 029 ضعیفان را قوت می‌بخشد و ناتوانان را قدرت زیاده عطا می‌نماید. 023 ISA 040 030 حتی جوانان هم درمانده و خسته می‌گردند و شجاعان بکلی می‌افتند. 023 ISA 040 031 اما آنانی که منتظر خداوند می‌باشند قوت تازه خواهند یافت و مثل عقاب پرواز خواهند کرد. خواهند دوید و خسته نخواهند شد. خواهندخرامید و درمانده نخواهند گردید. 023 ISA 041 001 ای جزیره‌ها به حضور من خاموش شوید! و قبیله‌ها قوت تازه بهم رسانند! نزدیک بیایند آنگاه تکلم نمایند. با هم به محاکمه نزدیک بیاییم. 023 ISA 041 002 کیست که کسی را از مشرق برانگیخت که عدالت او را نزد پایهای وی می‌خواند؟ امت‌ها را به وی تسلیم می‌کند و او رابر پادشاهان مسلط می‌گرداند. و ایشان را مثل غبار به شمشیر وی و مثل کاه که پراکنده می‌گرددبه کمان وی تسلیم خواهد نمود. 023 ISA 041 003 ایشان راتعاقب نموده، به راهی که با پایهای خود نرفته بودبسلامتی خواهد گذشت. 023 ISA 041 004 کیست که این را عمل نموده و بجا آورده، و طبقات را از ابتدا دعوت نموده است؟ من که یهوه و اول و با آخرین می‌باشم من هستم. 023 ISA 041 005 جزیره‌ها دیدند و ترسیدند واقصای زمین بلرزیدند و تقرب جسته، آمدند. 023 ISA 041 006 هر کس همسایه خود را اعانت کرد و به برادرخود گفت: قوی‌دل باش. 023 ISA 041 007 نجار زرگر را و آنکه باچکش صیقل می‌کند سندان زننده را تقویت می‌نماید و در باره لحیم می‌گوید: که خوب است و آن را به میخها محکم می‌سازد تا متحرک نشود. 023 ISA 041 008 اما تو‌ای اسرائیل بنده من و‌ای یعقوب که تورا برگزیده‌ام و‌ای ذریت دوست من ابراهیم! 023 ISA 041 009 که تو را از اقصای زمین گرفته، تو را از کرانه هایش خوانده‌ام و به تو گفته‌ام تو بنده من هستی، تو رابرگزیدم و ترک ننمودم. 023 ISA 041 010 مترس زیرا که من با توهستم و مشوش مشو زیرا من خدای تو هستم. تورا تقویت خواهم نمود و البته تو را معاونت خواهم داد و تو را به‌دست راست عدالت خوددستگیری خواهم کرد. 023 ISA 041 011 اینک همه آنانی که برتو خشم دارند خجل و رسوا خواهند شد و آنانی که با تو معارضه نمایند ناچیز شده، هلاک خواهند گردید. 023 ISA 041 012 آنانی را که با تو مجادله نمایندجستجو کرده، نخواهی یافت و آنانی که با توجنگ کنند نیست و نابود خواهند شد. 023 ISA 041 013 زیرا من که یهوه خدای تو هستم دست راست تو را گرفته، به تو می‌گویم: مترس زیرا من تو را نصرت خواهم داد. 023 ISA 041 014 ‌ای کرم یعقوب و شرذمه اسرائیل مترس زیرا خداوند و قدوس اسرائیل که ولی تومی باشد می‌گوید: من تو را نصرت خواهم داد. 023 ISA 041 015 اینک تو را گردون تیز نو دندانه دار خواهم ساخت و کوهها را پایمال کرده، خرد خواهی نمود و تلها را مثل کاه خواهی ساخت. 023 ISA 041 016 آنها راخواهی افشاند و باد آنها را برداشته، گردباد آنها راپراکنده خواهد ساخت. لیکن تو از خداوندشادمان خواهی شد و به قدوس اسرائیل فخرخواهی نمود. 023 ISA 041 017 فقیران و مسکینان آب را می‌جویند ونمی یابند و زبان ایشان از تشنگی خشک می‌شود. من که یهوه هستم ایشان را اجابت خواهم نمود. خدای اسرائیل هستم ایشان را ترک نخواهم کرد. 023 ISA 041 018 بر تلهای خشک نهرها و در میان وادیهاچشمه‌ها جاری خواهم نمود. و بیابان را به برکه آب و زمین خشک را به چشمه های آب مبدل خواهم ساخت. 023 ISA 041 019 در بیابان سرو آزاد و شطیم و آس و درخت زیتون را خواهم گذاشت و درصحرا صنوبر و کاج و چنار را با هم غرس خواهم نمود. 023 ISA 041 020 تا ببینند و بدانند و تفکر نموده، با هم تامل نمایند که دست خداوند این را کرده وقدوس اسرائیل این را ایجاد نموده است. 023 ISA 041 021 خداوند می‌گوید: دعوی خود را پیش آوریدو پادشاه یعقوب می‌گوید: براهین قوی خویش راعرضه دارید. 023 ISA 041 022 آنچه را که واقع خواهد شدنزدیک آورده، برای ما اعلام نمایند. چیزهای پیشین را و کیفیت آنها را بیان کنید تا تفکر نموده، آخر آنها را بدانیم یا چیزهای آینده را به مابشنوانید. 023 ISA 041 023 و چیزها را که بعد از این واقع خواهدشد بیان کنید تا بدانیم که شما خدایانید. باری نیکویی یا بدی را بجا آورید تا ملتفت شده، با هم ملاحظه نماییم. 023 ISA 041 024 اینک شما ناچیز هستید وعمل شما هیچ است و هر‌که شما را اختیار کندرجس است. 023 ISA 041 025 کسی را از شمال برانگیختم و او خواهدآمد و کسی را از مشرق آفتاب که اسم مرا خواهدخواند و او بر سروران مثل برگل خواهد آمد ومانند کوزه‌گری که گل را پایمال می‌کند. 023 ISA 041 026 کیست که از ابتدا خبر داد تا بدانیم و از قبل تابگوییم که او راست است. البته خبر دهنده‌ای نیست و اعلام کننده‌ای نی و کسی هم نیست که سخنان شما را بشنود. 023 ISA 041 027 اول به صهیون گفتم که اینک هان این چیزها (خواهد رسید) و به اورشلیم بشارت دهنده‌ای بخشیدم. 023 ISA 041 028 و نگریستم و کسی یافت نشد و در میان ایشان نیز مشورت دهنده‌ای نبود که چون از ایشان سوال نمایم جواب تواندداد. 023 ISA 041 029 اینک جمیع ایشان باطلند و اعمال ایشان هیچ است و بتهای ریخته شده ایشان باد و بطالت است. 023 ISA 042 001 اینک بنده من که او را دستگیری نمودم و برگزیده من که جانم از او خشنوداست، من روح خود را بر او می‌نهم تا انصاف رابرای امت‌ها صادر سازد. 023 ISA 042 002 او فریاد نخواهد زد وآواز خود را بلند نخواهد نمود و آن را درکوچه‌ها نخواهد شنوانید. 023 ISA 042 003 نی خرد شده رانخواهد شکست و فتیله ضعیف را خاموش نخواهد ساخت تا عدالت را به راستی صادرگرداند. 023 ISA 042 004 او ضعیف نخواهد گردید و منکسرنخواهد شد تا انصاف را بر زمین قرار دهد وجزیره‌ها منتظر شریعت او باشند. 023 ISA 042 005 خدا یهوه که آسمانها را آفرید و آنها را پهن کرد و زمین و نتایج آن را گسترانید و نفس را به قومی که در آن باشندو روح را بر آنانی که در آن سالکند می‌دهد چنین می‌گوید: 023 ISA 042 006 «من که یهوه هستم تو را به عدالت خوانده‌ام و دست تو را گرفته، تو را نگاه خواهم داشت و تو را عهد قوم و نور امت‌ها خواهم گردانید. 023 ISA 042 007 تا چشمان کوران را بگشایی و اسیران را از زندان و نشینندگان در ظلمت را از محبس بیرون آوری. 023 ISA 042 008 من یهوه هستم و اسم من همین است. و جلال خود را به کسی دیگر و ستایش خویش را به بتهای تراشیده نخواهم داد. 023 ISA 042 009 اینک وقایع نخستین واقع شد و من از چیزهای نو اعلام می‌کنم و قبل از آنکه بوجود آید شما را از آنهاخبر می‌دهم.» 023 ISA 042 010 ‌ای شما که به دریا فرود می‌روید و ای آنچه در آن است! ای جزیره‌ها و ساکنان آنهاسرود نو را به خداوند و ستایش وی را از اقصای زمین بسرایید! 023 ISA 042 011 صحرا و شهرهایش وقریه هایی که اهل قیدار در آنها ساکن باشند آوازخود را بلند نمایند و ساکنان سالع ترنم نموده، ازقله کوهها نعره زنند! 023 ISA 042 012 برای خداوند جلال راتوصیف نمایند و تسبیح او را در جزیره هابخوانند! 023 ISA 042 013 خداوند مثل جبار بیرون می‌آید ومانند مرد جنگی غیرت خویش را برمی انگیزاند. فریاد کرده، نعره خواهد زد و بر دشمنان خویش غلبه خواهد نمود. 023 ISA 042 014 از زمان قدیم خاموش وساکت مانده، خودداری نمودم. الان مثل زنی که می‌زاید نعره خواهم زد و دم زده آه خواهم کشید. 023 ISA 042 015 کوهها و تلها را خراب کرده، تمامی گیاه آنها راخشک خواهم ساخت و نهرها را جزایر خواهم گردانید و برکه‌ها را خشک خواهم ساخت. 023 ISA 042 016 وکوران را به راهی که ندانسته‌اند رهبری نموده، ایشان را به طریق هایی که عارف نیستند هدایت خواهم نمود. ظلمت را پیش ایشان به نور و کجی را به راستی مبدل خواهم ساخت. این کارها را بجاآورده، ایشان را رها نخواهم نمود. 023 ISA 042 017 آنانی که بربتهای تراشیده اعتماد دارند و به اصنام ریخته شده می‌گویند که خدایان ما شمایید به عقب برگردانیده، بسیار خجل خواهند شد. 023 ISA 042 018 ‌ای کران بشنوید و‌ای کوران نظر کنید تاببینید. 023 ISA 042 019 کیست که مثل بنده من کور باشد وکیست که کر باشد مثل رسول من که می‌فرستم؟ 023 ISA 042 020 چیزهای بسیار می‌بینی اما نگاه نمی داری. گوشها را می‌گشاید لیکن خودنمی شنود. 023 ISA 042 021 خداوند را به‌خاطر عدل خودپسند آمد که شریعت خویش را تعظیم و تکریم نماید. 023 ISA 042 022 لیکن اینان قوم غارت و تاراج شده‌اند وجمیع ایشان در حفره‌ها صید شده و در زندانهامخفی گردیده‌اند. ایشان غارت شده و رهاننده‌ای نیست. تاراج گشته و کسی نمی گوید که باز ده. 023 ISA 042 023 کیست در میان شما که به این گوش دهد وتوجه نموده، برای زمان آینده بشنود. 023 ISA 042 024 کیست که یعقوب را به تاراج و اسرائیل را به غارت تسلیم نمود؟ آیا خداوند نبود که به او گناه ورزیدیم چونکه ایشان به راههای او نخواستندسلوک نمایند و شریعت او را اطاعت ننمودند. 023 ISA 042 025 بنابراین حدت غضب خود و شدت جنگ را برایشان ریخت و آن ایشان را از هر طرف مشتعل ساخت و ندانستند و ایشان را سوزانید اما تفکرننمودند. 023 ISA 043 001 و الان خداوند که آفریننده تو‌ای یعقوب، و صانع تو‌ای اسرائیل است چنین می‌گوید: «مترس زیرا که من تو را فدیه دادم و تو را به اسمت خواندم پس تو از آن من هستی. 023 ISA 043 002 چون از آبها بگذری من با تو خواهم بود و چون از نهرها (عبورنمایی ) تو را فرونخواهند گرفت. وچون از میان آتش روی، سوخته نخواهی شد وشعله‌اش تو را نخواهد سوزانید. 023 ISA 043 003 زیرا من یهوه خدای تو و قدوس اسرائیل نجات‌دهنده توهستم. مصر را فدیه تو ساختم و حبش و سبا را به عوض تو دادم. 023 ISA 043 004 چونکه در نظر من گرانبها و مکرم بودی و من تو را دوست می‌داشتم پس مردمان را به عوض تو و طوایف را در عوض جان تو تسلیم خواهم نمود. 023 ISA 043 005 مترس زیرا که من با توهستم و ذریت تو را از مشرق خواهم آورد و تو رااز مغرب جمع خواهم نمود. 023 ISA 043 006 به شمال خواهم گفت که “بده “و به جنوب که “ممانعت مکن”. پسران مرا از جای دور و دخترانم را از کرانهای زمین بیاور. 023 ISA 043 007 یعنی هر‌که را به اسم من نامیده شودو او را به جهت جلال خویش آفریده و او رامصور نموده و ساخته باشم.» 023 ISA 043 008 قومی را که چشم دارند اما کور هستند و گوش دارند اما کرمی باشند بیرون آور. 023 ISA 043 009 جمیع امت‌ها با هم جمع شوند و قبیله‌ها فراهم آیند پس در میان آنهاکیست که از این خبر دهد و امور اولین را به مااعلام نماید. شهود خود را بیاورند تا تصدیق شوند یا استماع نموده، اقرار بکنند که این راست است. 023 ISA 043 010 یهوه می‌گوید که «شما و بنده من که او رابرگزیده‌ام شهود من می‌باشید. تا دانسته، به من ایمان آورید و بفهمید که من او هستم و پیش از من خدایی مصور نشده و بعد از من هم نخواهد شد. 023 ISA 043 011 من، من یهوه هستم و غیر از من نجات‌دهنده‌ای نیست. 023 ISA 043 012 من اخبار نموده و نجات داده‌ام و اعلام نموده و درمیان شما خدای غیر نبوده است. خداوند می‌گوید که شما شهود من هستید و من خدا هستم. 023 ISA 043 013 و از امروز نیز من او می‌باشم وکسی‌که از دست من تواند رهانید نیست. من عمل خواهم نمود و کیست که آن را رد نماید؟» 023 ISA 043 014 خداوند که ولی شما و قدوس اسرائیل است چنین می‌گوید: «بخاطر شما به بابل فرستادم و همه ایشان را مثل فراریان فرود خواهم آورد وکلدانیان را نیز در کشتیهای وجد ایشان. 023 ISA 043 015 من خداوند قدوس شما هستم. آفریننده اسرائیل و پادشاه شما.» 023 ISA 043 016 خداوند که راهی در دریا و طریقی درآبهای عظیم می‌سازد چنین می‌گوید: 023 ISA 043 017 «آنکه ارابه‌ها و اسبها و لشکر و قوت آن را بیرون می‌آورد، ایشان با هم خواهند خوابید و نخواهندبرخاست و منطفی شده، مثل فتیله خاموش خواهند شد. 023 ISA 043 018 چیزهای اولین را بیاد نیاورید ودر امور قدیم تفکر ننمایید. 023 ISA 043 019 اینک من چیزنویی بوجود می‌آورم و آن الان بظهور می‌آید. آیاآن را نخواهید دانست؟ بدرستی که راهی دربیابان و نهرها در هامون قرار خواهم داد. 023 ISA 043 020 حیوانات صحرا گرگان و شترمرغها مرا تمجیدخواهند نمود چونکه آب در بیابان و نهرها درصحرا بوجود می‌آورم تا قوم خود و برگزیدگان خویش را سیراب نمایم. 023 ISA 043 021 این قوم را برای خودایجاد کردم تا تسبیح مرا بخوانند. 023 ISA 043 022 اما تو‌ای یعقوب مرا نخواندی و تو‌ای اسرائیل از من به تنگ آمدی! 023 ISA 043 023 گوسفندان قربانی های سوختنی خود را برای من نیاوردی و به ذبایح خود مراتکریم ننمودی! به هدایا بندگی بر تو ننهادم و به بخور تو را به تنگ نیاوردم. 023 ISA 043 024 نی معطر را به جهت من به نقره نخریدی و به پیه ذبایح خویش مرا سیر نساختی. بلکه به گناهان خود بر من بندگی نهادی و به خطایای خویش مرا به تنگ آوردی. 023 ISA 043 025 من هستم من که بخاطر خود خطایای تو رامحو ساختم و گناهان تو را بیاد نخواهم آورد. 023 ISA 043 026 مرا یاد بده تا با هم محاکمه نماییم. حجت خودرا بیاور تا تصدیق شوی. 023 ISA 043 027 اجداد اولین تو گناه ورزیدند و واسطه های تو به من عاصی شدند. 023 ISA 043 028 بنابراین من سروران قدس را بی‌احترام خواهم ساخت و یعقوب را به لعنت و اسرائیل را به دشنام تسلیم خواهم نمود. 023 ISA 044 001 اما الان‌ای بنده من یعقوب بشنو و‌ای اسرائیل که تو را برگزیده‌ام! 023 ISA 044 002 خداوندکه تو را آفریده و تو را از رحم بسرشت و معاون تو می‌باشد چنین می‌گوید: ای بنده من یعقوب مترس! و‌ای یشرون که تو را برگزیده‌ام! 023 ISA 044 003 اینک بر(زمین ) تشنه آب خواهم ریخت و نهرهابرخشک. روح خود را بر ذریت تو خواهم ریخت و برکت خویش را بر اولاد تو. 023 ISA 044 004 و ایشان در میان سبزه‌ها، مثل درختان بید بر جویهای آب خواهندرویید. 023 ISA 044 005 یکی خواهد گفت که من از آن خداوندهستم و دیگری خویشتن را به نام یعقوب خواهدخواند و دیگری بدست خود برای خداوندخواهد نوشت و خویشتن را به نام اسرائیل ملقب خواهد ساخت. 023 ISA 044 006 خداوند پادشاه اسرائیل و یهوه صبایوت که ولی ایشان است چنین می‌گوید: من اول هستم ومن آخر هستم و غیر از من خدایی نیست. 023 ISA 044 007 و مثل من کیست که آن را اعلان کند و بیان نماید و آن راترتیب دهد، از زمانی که قوم قدیم را برقرارنمودم. پس چیزهای آینده و آنچه را که واقع خواهد شد اعلان بنمایند. 023 ISA 044 008 ترسان و هراسان مباشید. آیا از زمان قدیم تو را اخبار و اعلام ننمودم و آیا شما شهود من نیستید؟ آیا غیر از من خدایی هست؟ البته صخره‌ای نیست و احدی را نمی شناسم.» 023 ISA 044 009 آنانی که بتهای تراشیده می‌سازندجمیع باطلند و چیزهایی که ایشان می‌پسندندفایده‌ای ندارد و شهود ایشان نمی بینند ونمی دانند تا خجالت بکشند. 023 ISA 044 010 کیست که خدایی ساخته یا بتی ریخته باشد که نفعی ندارد؟ 023 ISA 044 011 اینک جمیع یاران او خجل خواهند شد وصنعتگران از انسان می‌باشند. پس جمیع ایشان جمع شده، بایستند تا با هم ترسان و خجل گردند. 023 ISA 044 012 آهن را با تیشه می‌تراشد و آن را در زغال کار می‌کند و با چکش صورت می‌دهد و با قوت بازوی خویش آن را می‌سازد و نیز گرسنه شده، بی‌قوت می‌گردد و آب ننوشیده، ضعف بهم می‌رساند. 023 ISA 044 013 چوب را می‌تراشد و ریسمان راکشیده، با قلم آن را نشان می‌کند و با رنده آن راصاف می‌سازد و با پرگار نشان می‌کند پس آن را به شبیه انسان و به جمال آدمی می‌سازد تا در خانه ساکن شود. 023 ISA 044 014 سروهای آزاد برای خود قطع می‌کند و سندیان و بلوط را گرفته، آنها را ازدرختان جنگل برای خود اختیار می‌کند وشمشاد را غرس نموده، باران آن را نمو می‌دهد. 023 ISA 044 015 پس برای شخص به جهت سوخت بکارمی آید و از آن گرفته، خود را گرم می‌کند و آن راافروخته نان می‌پزد و خدایی ساخته، آن رامی پرستد و از آن بتی ساخته، پیش آن سجده می‌کند. 023 ISA 044 016 بعضی از آن را در آتش می‌سوزاند وبر بعضی گوشت پخته می‌خورد و کباب را برشته کرده، سیر می‌شود و گرم شده، می‌گوید: وه گرم شده، آتش را دیدم. 023 ISA 044 017 و از بقیه آن خدایی یعنی بت خویش را می‌سازد و پیش آن سجده کرده، عبادت می‌کند و نزد آن دعا نموده، می‌گوید: مرا نجات بده چونکه تو خدای من هستی. 023 ISA 044 018 ایشان نمی دانند و نمی فهمند زیرا که چشمان ایشان رابسته است تا نبینند و دل ایشان را تا تعقل ننمایند. 023 ISA 044 019 و تفکر ننموده، معرفت و فطانتی ندارند تابگویند نصف آن را در آتش سوختیم و بر زغالش نیز نان پختیم و گوشت را کباب کرده، خوردیم پس آیا از بقیه آن بتی بسازیم و به تنه درخت سجده نماییم؟ 023 ISA 044 020 خاکستر را خوراک خودمی سازد و دل فریب خورده او را گمراه می‌کند که جان خود را نتواند رهانید و فکر نمی نماید که آیادر دست راست من دروغ نیست. 023 ISA 044 021 «ای یعقوب و‌ای اسرائیل اینها را بیادآورچونکه تو بنده من هستی. تو را سرشتم‌ای اسرائیل تو بنده من هستی از من فراموش نخواهی شد. 023 ISA 044 022 تقصیرهای تو را مثل ابر غلیظ و گناهانت را مانند ابر محو ساختم. پس نزد من بازگشت نمازیرا تو را فدیه کرده‌ام. 023 ISA 044 023 ‌ای آسمانها ترنم نمایید زیرا که خداوند این را کرده است! و‌ای اسفلهای زمین! فریاد برآورید و‌ای کوهها وجنگلها و هر درختی که در آنها باشد بسرایید! زیرا خداوند یعقوب را فدیه کرده است وخویشتن را در اسرائیل تمجید خواهد نمود.» 023 ISA 044 024 خداوند که ولی تو است و تو را از رحم سرشته است چنین می‌گوید: من یهوه هستم وهمه‌چیز را ساختم. آسمانها را به تنهایی گسترانیدم و زمین را پهن کردم و با من که بود. 023 ISA 044 025 آنکه آیات کاذبان را باطل می‌سازد وجادوگران را احمق می‌گرداند. و حکیمان رابعقب برمی گرداند و علم ایشان را به جهالت تبدیل می‌کند. 023 ISA 044 026 که سخنان بندگان خود را برقرار می‌دارد و مشورت رسولان خویش را به انجام می‌رساند، که درباره اورشلیم می‌گویدمعمور خواهد شد و درباره شهرهای یهودا که بناخواهد شد و خرابی های آن را برپا خواهم داشت. 023 ISA 044 027 آنکه به لجه می‌گوید که خشک شو ونهرهایت را خشک خواهم ساخت. 023 ISA 044 028 و درباره کورش می‌گوید که او شبان من است و تمامی مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید و درباره اورشلیم می‌گوید بنا خواهد شد و درباره هیکل که بنیاد تو نهاده خواهد گشت.» 023 ISA 045 001 خداوند به مسیح خویش یعنی به کورش که دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امت‌ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازه‌ها دیگر بسته نشود چنین می‌گوید 023 ISA 045 002 که «من پیش روی تو خواهم خرامید وجایهای ناهموار را هموار خواهم ساخت. ودرهای برنجین را شکسته، پشت بندهای آهنین راخواهم برید. 023 ISA 045 003 و گنجهای ظلمت و خزاین مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من یهوه که تو رابه اسمت خوانده‌ام خدای اسرائیل می‌باشم. 023 ISA 045 004 به‌خاطر بنده خود یعقوب و برگزیده خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خواندم و ملقب ساختم. 023 ISA 045 005 من یهوه هستم ودیگری نیست و غیر از من خدایی نی. من کمر تورا بستم هنگامی که مرا نشناختی. 023 ISA 045 006 تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سوای من احدی نیست. من یهوه هستم و دیگری نی. 023 ISA 045 007 پدیدآورنده نور و آفریننده ظلمت. صانع سلامتی وآفریننده بدی. من یهوه صانع همه این چیزها هستم. 023 ISA 045 008 ‌ای آسمانها از بالا ببارانید تا افلاک عدالت را فرو ریزد و زمین بشکافد تا نجات وعدالت نمو کنند و آنها را با هم برویاند زیرا که من یهوه این را آفریده‌ام. 023 ISA 045 009 وای برکسی‌که با صانع خود چون سفالی با سفالهای زمین مخاصمه نماید. آیا کوزه به کوزه‌گر بگوید چه چیز راساختی؟ یا مصنوع تو درباره تو بگوید که اودست ندارد؟ 023 ISA 045 010 وای بر کسی‌که به پدر خودگوید: چه چیز را تولید نمودی و به زن که چه زاییدی. 023 ISA 045 011 خداوند که قدوس اسرائیل و صانع آن می‌باشد چنین می‌گوید: درباره امور آینده ازمن سوال نمایید و پسران مرا و اعمال دستهای مرابه من تفویض نمایید. 023 ISA 045 012 من زمین را ساختم وانسان را بر آن آفریدم. دستهای من آسمانها راگسترانید و من تمامی لشکرهای آنها را امرفرمودم. 023 ISA 045 013 من او را به عدالت برانگیختم و تمامی راههایش را راست خواهم ساخت. شهر مرا بناکرده، اسیرانم را آزاد خواهد نمود، اما نه برای قیمت و نه برای هدیه. یهوه صبایوت این رامی گوید.» 023 ISA 045 014 خداوند چنین می‌گوید: «حاصل مصر وتجارت حبش و اهل سبا که مردان بلند قدمی باشند نزد تو عبور نموده، از آن تو خواهندبود. و تابع تو شده در زنجیرها خواهند آمد وپیش تو خم شده و نزد تو التماس نموده، خواهندگفت: البته خدا در تو است و دیگری نیست وخدایی نی.» 023 ISA 045 015 ‌ای خدای اسرائیل و نجات‌دهنده یقین خدایی هستی که خود را پنهان می‌کنی. 023 ISA 045 016 جمیع ایشان خجل و رسوا خواهندشد و آنانی که بتها می‌سازند با هم به رسوایی خواهند رفت. 023 ISA 045 017 اما اسرائیل به نجات جاودانی از خداوند ناجی خواهند شد و تا ابدالاباد خجل و رسوا نخواهند گردید. 023 ISA 045 018 زیرا یهوه آفریننده آسمان که خدا است که زمین را سرشت و ساخت و آن را استوار نمود و آن را عبث نیافرید بلکه به جهت سکونت مصور نمود چنین می‌گوید: «من یهوه هستم و دیگری نیست. 023 ISA 045 019 در خفا و درجایی از زمین تاریک تکلم ننمودم. و به ذریه یعقوب نگفتم که مرا عبث بطلبید. من یهوه به عدالت سخن می‌گویم و چیزهای راست را اعلان می‌نمایم. 023 ISA 045 020 ‌ای رهاشدگان از امت‌ها جمع شده، بیایید و با هم نزدیک شوید. آنانی که چوب بتهای خود را برمی دارند و نزد خدایی که نتواند رهانیددعا می‌نمایند معرفت ندارند. 023 ISA 045 021 پس اعلان نموده، ایشان را نزدیک آورید تا با یکدیگرمشورت نمایند. کیست که این را از ایام قدیم اعلان نموده و از زمان سلف اخبار کرده است؟ آیا نه من که یهوه هستم و غیر از من خدایی دیگرنیست؟ خدای عادل و نجات‌دهنده و سوای من نیست. 023 ISA 045 022 ‌ای جمیع کرانه های زمین به من توجه نمایید و نجات یابید زیرا من خدا هستم و دیگری نیست. 023 ISA 045 023 به ذات خود قسم خوردم و این کلام به عدالت از دهانم صادر گشته برنخواهد گشت که هر زانو پیش من خم خواهد شد و هر زبان به من قسم خواهد خورد. 023 ISA 045 024 و مرا خواهند گفت عدالت و قوت فقط در خداوند می‌باشد» و بسوی او خواهند آمد و همگانی که به او خشمناکندخجل خواهند گردید. و تمامی ذریت اسرائیل در خداوند عادل شمرده شده، فخر خواهندکرد. 023 ISA 046 001 بیل خم شده و نبو منحنی گردیده بتهای آنها بر حیوانات و بهایم نهاده شد. آنهایی که شما برمی داشتید حمل گشته و بارحیوانات ضعیف شده است. 023 ISA 046 002 آنها جمیع منحنی و خم شده، آن بار را نمی توانند رهانیدبلکه خود آنها به اسیری می‌روند. 023 ISA 046 003 ‌ای خاندان یعقوب و تمامی بقیه خاندان اسرائیل که از بطن برمن حمل شده و از رحم برداشته من بوده‌اید! 023 ISA 046 004 وتا به پیری شما من همان هستم و تا به شیخوخیت من شما را خواهم برداشت. من آفریدم و من برخواهم داشت و من حمل کرده، خواهم رهانید. 023 ISA 046 005 مرا با که شبیه و مساوی می‌سازید و مرا با که مقابل می‌نمایید تا مشابه شویم؟ 023 ISA 046 006 آنانی که طلا رااز کیسه می‌ریزند و نقره را به میزان می‌سنجند، زرگری را اجیر می‌کنند تا خدایی از آن بسازدپس سجده کرده، عبادت نیز می‌نمایند. 023 ISA 046 007 آن را بردوش برداشته، می‌برند و به‌جایش می‌گذارند و اومی ایستد و از جای خود حرکت نمی تواند کرد. نزد او استغاثه هم می‌نمایند اما جواب نمی دهد وایشان را از تنگی ایشان نتواند رهانید. 023 ISA 046 008 این را بیاد آورید و مردانه بکوشید. و‌ای عاصیان آن را در دل خود تفکر نمایید! 023 ISA 046 009 چیزهای اول را از زمان قدیم به یاد آورید. زیرا من قادرمطلق هستم و دیگری نیست. خدا هستم و نظیرمن نی. 023 ISA 046 010 آخر را از ابتدا و آنچه را که واقع نشده از قدیم بیان می‌کنم و می‌گویم که اراده من برقرارخواهد ماند و تمامی مسرت خویش را بجاخواهم آورد. 023 ISA 046 011 مرغ شکاری را از مشرق و هم مشورت خویش را از جای دور می‌خوانم. من گفتم و البته بجا خواهم آورد و تقدیر نمودم والبته به وقوع خواهم رسانید. 023 ISA 046 012 ‌ای سختدلان که از عدالت دور هستید مرا بشنوید. 023 ISA 046 013 عدالت خودرا نزدیک آوردم و دور نمی باشد و نجات من تاخیر نخواهد نمود و نجات را به جهت اسرائیل که جلال من است در صهیون خواهم گذاشت. 023 ISA 047 001 ای باکره دختر بابل فرود شده، بر خاک بنشین و‌ای دختر کلدانیان بر زمین بی‌کرسی بنشین زیرا تو را دیگر نازنین و لطیف نخواهند خواهند. 023 ISA 047 002 دستاس را گرفته، آرد را خردکن. نقاب را برداشته، دامنت را بر کش و ساقها رابرهنه کرده، از نهرها عبور کن. 023 ISA 047 003 عورت تو کشف شده، رسوایی تو ظاهر خواهد شد. من انتقام کشیده، بر احدی شفقت نخواهم نمود. 023 ISA 047 004 و امانجات‌دهنده ما اسم او یهوه صبایوت و قدوس اسرائیل می‌باشد. 023 ISA 047 005 ‌ای دختر کلدانیان خاموش بنشین و به ظلمت داخل شو زیرا که دیگر تو راملکه ممالک نخواهند خواند. 023 ISA 047 006 بر قوم خود خشم نموده و میراث خویش را بی‌حرمت کرده، ایشان را به‌دست تو تسلیم نمودم. بر ایشان رحمت نکرده، یوغ خود را بر پیران بسیار سنگین ساختی. 023 ISA 047 007 و گفتی تا به ابد ملکه خواهم بود. و این چیزها رادر دل خود جا ندادی و عاقبت آنها را به یادنیاوردی. 023 ISA 047 008 پس الان‌ای که در عشرت بسر می‌بری و دراطمینان ساکن هستی این را بشنو. ای که در دل خود می‌گویی من هستم و غیر از من دیگری نیست و بیوه نخواهم شد و بی‌اولادی را نخواهم دانست. 023 ISA 047 009 پس این دو چیز یعنی بی‌اولادی وبیوگی بغته در یکروز به تو عارض خواهد شد و باوجود کثرت سحر تو و افراط افسونگری زیاد توآنها بشدت بر تو استیلا خواهد یافت. 023 ISA 047 010 زیرا که بر شرارت خود اعتماد نموده، گفتی کسی نیست که مرا بیند. و حکمت و علم تو، تو را گمراه ساخت و در دل خود گفتی: من هستم و غیر از من دیگری نیست. 023 ISA 047 011 پس بلایی که افسون آن رانخواهی دانست بر تو عارض خواهد شد ومصیبتی که به دفع آن قادر نخواهی شد تو را فروخواهد گرفت و هلاکتی که ندانسته‌ای ناگهان برتو استیلا خواهد یافت. 023 ISA 047 012 پس در افسونگری خود و کثرت سحر خویش که در آنها ازطفولیت مشقت کشیده‌ای قائم باش شاید که منفعت توانی برد و شاید که غالب توانی شد. 023 ISA 047 013 از فراوانی مشورتهایت خسته شده‌ای پس تقسیم کنندگان افلاک و رصد بندان کواکب وآنانی که در غره ماهها اخبار می‌دهند بایستند وتو را از آنچه بر تو واقع شدنی است نجات دهند. 023 ISA 047 014 اینک مثل کاهبن شده، آتش ایشان را خواهدسوزانید که خویشتن را از سورت زبانه آن نخواهند رهانید و آن اخگری که خود را نزد آن گرم سازند و آتشی که در برابرش بنشینندنخواهد بود. 023 ISA 047 015 آنانی که از ایشان مشقت کشیدی برای تو چنین خواهند شد و آنانی که از طفولیت با تو تجارت می‌کردند هر کس بجای خود آواره خواهد گردید و کسی‌که تو را رهایی دهدنخواهد بود. 023 ISA 048 001 ای خاندان یعقوب که به نام اسرائیل مسمی هستید و از آب یهودا صادرشده‌اید، و به اسم یهوه قسم می‌خورید و خدای اسرائیل را ذکر می‌نمایید، اما نه به صداقت وراستی، این را بشنوید. 023 ISA 048 002 زیرا که خویشتن را ازشهر مقدس می‌خوانند و بر خدای اسرائیل که اسمش یهوه صبایوت است اعتماد می‌دارند. 023 ISA 048 003 چیزهای اول را از قدیم اخبار کردم و از دهان من صادر شده، آنها را اعلام نمودم بغته به عمل آوردم و واقع شد. 023 ISA 048 004 چونکه دانستم که تو سخت دل هستی و گردنت بند آهنین و پیشانی تو برنجین است. 023 ISA 048 005 بنابراین تو را از قدیم مخبر ساختم و قبل از وقوع تو را اعلام نمودم. مبادا بگویی که بت من آنها را بجا آورده و بت تراشیده و صنم ریخته شده من آنها را امر فرموده است. 023 ISA 048 006 چونکه همه این چیزها را شنیدی آنها را ملاحظه نما. پس آیاشما اعتراف نخواهید کرد، و از این زمان چیزهای تازه را به شما اعلام نمودم و چیزهای مخفی را که ندانسته بودید. 023 ISA 048 007 در این زمان و نه در ایام قدیم آنها آفریده شد و قبل از امروز آنها را نشنیده بودی مبادا بگویی اینک این چیزها را می‌دانستم. 023 ISA 048 008 البته نشنیده و هر آینه ندانسته و البته گوش توقبل از این باز نشده بود. زیرا می‌دانستم که بسیارخیانتکار هستی و از رحم (مادرت ) عاصی خوانده شدی. 023 ISA 048 009 به‌خاطر اسم خود غضب خویش را به تاخیر خواهم‌انداخت و به‌خاطرجلال خویش بر تو شفقت خواهم کرد تا تو رامنقطع نسازم. 023 ISA 048 010 اینک تو را قال گذاشتم اما نه مثل نقره و تو را در کوره مصیبت آزمودم. 023 ISA 048 011 به خاطر ذات خود، به‌خاطر ذات خود این رامی کنم زیرا که اسم من چرا باید بی‌حرمت شود وجلال خویش را به دیگری نخواهم داد. 023 ISA 048 012 ‌ای یعقوب و‌ای دعوت شده من اسرائیل بشنو! من او هستم! من اول هستم و آخر هستم! 023 ISA 048 013 به تحقیق دست من بنیاد زمین را نهاد و دست راست من آسمانها را گسترانید. وقتی که آنها رامی خوانم با هم برقرار می‌باشند. 023 ISA 048 014 پس همگی شما جمع شده، بشنوید کیست از ایشان که اینهارا اخبار کرده باشد. خداوند او را دوست می‌دارد، پس مسرت خود را بر بابل بجا خواهد آورد وبازوی او بر کلدانیان فرود خواهد آمد. 023 ISA 048 015 من تکلم نمودم و من او را خواندم و او را آوردم تا راه خود را کامران سازد. 023 ISA 048 016 به من نزدیک شده، این رابشنوید. از ابتدا در خفا تکلم ننمودم و از زمانی که این واقع شد من در آنجا هستم و الان خداوندیهوه مرا و روح خود را فرستاده است. 023 ISA 048 017 خداوندکه ولی تو و قدوس اسرائیل است چنین می‌گوید: «من یهوه خدای تو هستم و تو را تعلیم می‌دهم تاسود ببری و تو را به راهی که باید بروی هدایت می‌نمایم. 023 ISA 048 018 کاش که به اوامر من گوش می‌دادی، آنگاه سلامتی تو مثل نهر و عدالت تو مانند امواج دریا می‌بود. 023 ISA 048 019 آنگاه ذریت تو مثل ریگ و ثمره صلب تو مانند ذرات آن می‌بود و نام او از حضورمن منقطع و هلاک نمی گردید.» 023 ISA 048 020 از بابل بیرون شده، از میان کلدانیان بگریزید و این را به آواز ترنم اخبار و اعلام نماییدو آن را تا اقصای زمین شایع ساخته، بگویید که خداوند بنده خود یعقوب را فدیه داده است. 023 ISA 048 021 وتشنه نخواهند شد اگر‌چه ایشان را در ویرانه هارهبری نماید، زیرا که آب از صخره برای ایشان جاری خواهد ساخت و صخره را خواهدشکافت تا آبها بجوشد. 023 ISA 048 022 و خداوند می‌گوید که برای شریران سلامتی نخواهد بود. 023 ISA 049 001 ای جزیره‌ها از من بشنوید! و‌ای طوایف از جای دور گوش دهید! خداوند مرا از رحم دعوت کرده واز احشای مادرم اسم مرا ذکر نموده است. 023 ISA 049 002 و دهان مرا مثل شمشیر تیز ساخته، مرا زیر سایه دست خودپنهان کرده است. و مرا تیر صیقلی ساخته درترکش خود مخفی نموده است. 023 ISA 049 003 و مرا گفت: ای اسرائیل تو بنده من هستی که از تو خویشتن راتمجید نموده‌ام! 023 ISA 049 004 اما من گفتم که عبث زحمت کشیدم و قوت خود را بی‌فایده و باطل صرف کردم لیکن حق من با خداوند و اجرت من با خدای من می‌باشد. 023 ISA 049 005 و الان خداوند که مرا از رحم برای بندگی خویش سرشت تا یعقوب را نزد اوبازآورم و تا اسرائیل نزد وی جمع شوند می‌گوید(و در نظر خداوند محترم هستم و خدای من قوت من است ). 023 ISA 049 006 پس می‌گوید: این چیز قلیلی است که بنده من بشوی تا اسباط یعقوب را برپاکنی و ناجیان اسرائیل را باز آوری. بلکه تو را نورامت‌ها خواهم گردانید و تا اقصای زمین نجات من خواهی بود. 023 ISA 049 007 خداوند که ولی و قدوس اسرائیل می‌باشد به او که نزد مردم محقر و نزد امت ها مکروه و بنده حاکمان است چنین می‌گوید: پادشاهان دیده برپا خواهند شد و سروران سجده خواهند نمود، به‌سبب خداوند که امین است وقدوس اسرائیل که تو را برگزیده است. 023 ISA 049 008 خداوند چنین می‌گوید: «در زمان رضامندی تو را اجابت نمودم و در روز نجات تو را اعانت کردم. و تو را حفظ نموده عهد قوم خواهم ساخت تا زمین را معمور سازی و نصیب های خراب شده را (به ایشان ) تقسیم نمایی. 023 ISA 049 009 و به اسیران بگویی: بیرون روید و به آنانی که درظلمتند خویشتن را ظاهر سازید. و ایشان درراهها خواهند چرید و مرتعهای ایشان بر همه صحراهای کوهی خواهد بود. 023 ISA 049 010 گرسنه و تشنه نخواهند بود و حرارت و آفتاب به ایشان ضررنخواهد رسانید زیرا آنکه بر ایشان ترحم داردایشان را هدایت خواهد کرد و نزد چشمه های آب ایشان را رهبری خواهد نمود. 023 ISA 049 011 و تمامی کوههای خود را طریق‌ها خواهم ساخت وراههای من بلند خواهد شد. 023 ISA 049 012 اینک بعضی ازجای دور خواهند آمد و بعضی از شمال و ازمغرب و بعضی از دیار سینیم.» 023 ISA 049 013 ‌ای آسمانهاترنم کنید! و‌ای زمین وجد نما! و‌ای کوهها آوازشادمانی دهید! زیرا خداوند قوم خود را تسلی می‌دهد و بر مظلومان خود ترحم می‌فرماید. 023 ISA 049 014 اما صهیون می‌گوید: «یهوه مرا ترک نموده و خداوند مرا فراموش کرده است.» 023 ISA 049 015 آیا زن بچه شیر خواره خود را فراموش کرده بر پسر رحم خویش ترحم ننماید؟ اینان فراموش می‌کنند امامن تو را فراموش نخواهم نمود. 023 ISA 049 016 اینک تو را برکف دستهای خود نقش نمودم و حصارهایت دائم در نظر من است. 023 ISA 049 017 پسرانت به تعجیل خواهند آمد و آنانی که تو را خراب و ویران کردند از تو بیرون خواهند رفت. 023 ISA 049 018 چشمان خودرا به هر طرف بلند کرده، ببین جمیع اینها جمع شده، نزد تو می‌آیند. خداوند می‌گوید: «به حیات خودم قسم که خود را به جمیع اینها مثل زیورملبس خواهی ساخت و مثل عروس خویشتن رابه آنها خواهی آراست. 023 ISA 049 019 زیرا خرابه‌ها وویرانه های تو و زمین تو که تباه شده بود، اما الان تو از کثرت ساکنان تنگ خواهی شد و هلاک کنندگانت دور خواهند گردید. 023 ISA 049 020 پسران تو که بی‌اولاد می‌بودی در سمع تو (به یکدیگر)خواهند گفت: این مکان برای من تنگ است، مراجایی بده تا ساکن شوم. 023 ISA 049 021 و تو دردل خودخواهی گفت: کیست که اینها را برای من زاییده است و حال آنکه من بی‌اولاد و نازاد و جلای وطن و متروک می‌بودم. پس کیست که اینها راپرورش داد. اینک من به تنهایی ترک شده بودم پس اینها کجا بودند؟» 023 ISA 049 022 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «اینک من دست خود را بسوی امت هادراز خواهم کرد و علم خویش را بسوی قوم هاخواهم برافراشت. و ایشان پسرانت را درآغوش خود خواهند‌آورد و دخترانت بر دوش ایشان برداشته خواهند شد. 023 ISA 049 023 و پادشاهان لالاهای تو و ملکه های ایشان دایه های توخواهند بود و نزد تو رو به زمین افتاده، خاک پای تو را خواهند لیسید و تو خواهی دانست که من یهوه هستم و آنانی که منتظر من باشند خجل نخواهند گردید. 023 ISA 049 024 آیا غنیمت از جبار گرفته شود یا اسیران ازمرد قاهر رهانیده گردند. 023 ISA 049 025 زیرا خداوند چنین می‌گوید: «اسیران نیز از جبار گرفته خواهند شد وغنیمت از دست ستم پیشه رهانیده خواهدگردید. زیرا که من با دشمنان تو مقاومت خواهم نمود و من پسران تو را نجات خواهم داد. 023 ISA 049 026 و به آنانی که بر تو ظلم نمایند گوشت خودشان راخواهم خورانید و به خون خود مثل شراب مست خواهند شد و تمامی بشر خواهند دانست که من یهوه نجات‌دهنده تو و ولی تو و قدیر یعقوب هستم.» 023 ISA 050 001 خداوند چنین می‌گوید: «طلاق نامه مادر شما که او را طلاق دادم کجااست؟ یا کیست از طلبکاران من که شما را به اوفروختم؟ اینک شما به‌سبب گناهان خود فروخته شدید و مادر شما به جهت تقصیرهای شما طلاق داده شد. 023 ISA 050 002 چون آمدم چرا کسی نبود؟ و چون ندا کردم چرا کسی جواب نداد؟ آیا دست من به هیچ وجه کوتاه شده که نتواند نجات دهد یا درمن قدرتی نیست که رهایی دهم؟ اینک به عتاب خود دریا را خشک می‌کنم و نهرها رابیابان می‌سازم که ماهی آنها از بی‌آبی متعفن شود و از تشنگی بمیرد. 023 ISA 050 003 آسمان را به ظلمت ملبس می‌سازم و پلاس را پوشش آن می‌گردانم.» 023 ISA 050 004 خداوند یهوه زبان تلامیذ را به من داده است تا بدانم که چگونه خستگان را به کلام تقویت دهم. هر بامداد بیدار می‌کند. گوش مرا بیدارمی کند تا مثل تلامیذ بشنوم. 023 ISA 050 005 خداوند یهوه گوش مرا گشود و مخالفت نکردم و به عقب برنگشتم. 023 ISA 050 006 پشت خود را به زنندگان و رخسارخود را به موکنان دادم و روی خود را از رسوایی و آب دهان پنهان نکردم. 023 ISA 050 007 چونکه خداوند یهوه مرا اعانت می‌کند پس رسوا نخواهم شد از این جهت روی خود را مثل سنگ خارا ساختم ومی دانم که خجل نخواهم گردید. 023 ISA 050 008 آنکه مراتصدیق می‌کند نزدیک است. پس کیست که با من مخاصمه نماید تا با هم بایستیم و کیست که بر من دعوی نماید پس او نزدیک من بیاید. 023 ISA 050 009 اینک خداوند یهوه مرا اعانت می‌کند پس کیست مراملزم سازد. همانا همگی ایشان مثل رخت مندرس شده، بید ایشان را خواهد خورد. 023 ISA 050 010 کیست از شما که از خداوند می‌ترسد وآواز بنده او را می‌شنود؟ هرکه در ظلمت سالک باشد و روشنایی ندارد، او به اسم یهوه توکل نماید و به خدای خویش اعتماد بکند. 023 ISA 050 011 هان جمیع شما که آتش می‌افروزید و کمر خود را به مشعلها می‌بندید، در روشنایی آتش خویش و درمشعلهایی که خود افروخته‌اید سالک باشید، امااین از دست من به شما خواهد رسید که در اندوه خواهید خوابید. 023 ISA 051 001 ای پیروان عدالت و طالبان خداوند مرابشنوید! به صخره‌ای که از آن قطع گشته و به حفره چاهی که از آن کنده شده‌اید نظرکنید. 023 ISA 051 002 به پدر خود ابراهیم و به ساره که شما رازایید نظر نمایید زیرا او یک نفر بود حینی که او رادعوت نمودم و او را برکت داده، کثیر گردانیدم. 023 ISA 051 003 به تحقیق خداوند صهیون را تسلی داده، تمامی خرابه هایش را تسلی بخشیده است و بیابان او رامثل عدن و هامون او را مانند جنت خداوندساخته است. خوشی و شادی در آن یافت می‌شود و تسبیح و آواز ترنم. 023 ISA 051 004 ‌ای قوم من به من توجه نمایید و‌ای طایفه من به من گوش دهید. زیرا که شریعت از نزد من صادرمی شود و داوری خود را برقرار می‌کنم تا قوم هارا روشنایی بشود. 023 ISA 051 005 عدالت من نزدیک است ونجات من ظاهر شده، بازوی من قوم‌ها را داوری خواهد نمود و جزیره‌ها منتظر من شده، به بازوی من اعتماد خواهند کرد. 023 ISA 051 006 چشمان خود را بسوی آسمان برافرازید و پایین بسوی زمین نظر کنیدزیرا که آسمان مثل دود از هم خواهد پاشید وزمین مثل جامه مندرس خواهد گردید وساکنانش همچنین خواهند مرد اما نجات من تا به ابد خواهد ماند و عدالت من زایل نخواهد گردید. 023 ISA 051 007 ‌ای شما که عدالت را می‌شناسید! و‌ای قومی که شریعت من در دل شما است! مرابشنوید. از مذمت مردمان مترسید و از دشنام ایشان هراسان مشوید. 023 ISA 051 008 زیرا که بید ایشان را مثل جامه خواهد زد و کرم ایشان را مثل پشم خواهدخورد اما عدالت من تا ابدالاباد و نجات من نسلابعد نسل باقی خواهد ماند. 023 ISA 051 009 بیدار شو‌ای بازوی خداوند بیدار شو و خویشتن را با قوت ملبس ساز. مثل ایام قدیم و دوره های سلف بیدار شو. آیا تو آن نیستی که رهب را قطع نموده، اژدها رامجروح ساختی. 023 ISA 051 010 آیا تو آن نیستی که دریا وآبهای لجه عظیم را خشک کردی و عمق های دریا را راه ساختی تا فدیه شدگان عبور نمایند؟ 023 ISA 051 011 و فدیه شدگان خداوند بازگشت نموده، با ترنم به صهیون خواهند آمد و خوشی جاودانی بر سرایشان خواهد بود و شادمانی و خوشی را خواهندیافت و غم و ناله فرار خواهد کرد. 023 ISA 051 012 من هستم، من که شما را تسلی می‌دهم. پس تو کیستی که از انسانی که می‌میرد می‌ترسی و ازپسر آدم که مثل گیاه خواهد گردید. 023 ISA 051 013 و خداوندرا که آفریننده تو است که آسمانها را گسترانید وبنیاد زمین را نهاد فراموش کرده‌ای و دائم تمامی روز از خشم ستمکار وقتی که به جهت هلاک کردن مهیا می‌شود می‌ترسی. و خشم ستمکارکجا است؟ 023 ISA 051 014 اسیران ذلیل بزودی رها خواهندشد و در حفره نخواهند مرد و نان ایشان کم نخواهد شد. 023 ISA 051 015 زیرا من یهوه خدای تو هستم که دریا را به تلاطم می‌آورم تا امواجش نعره زنند، یهوه صبایوت اسم من است. 023 ISA 051 016 و من کلام خود رادر دهان تو گذاشتم و تو را زیر سایه دست خویش پنهان کردم تا آسمانها غرس نمایم و بنیادزمینی نهم و صهیون را گویم که تو قوم من هستی. 023 ISA 051 017 خویشتن را برانگیز‌ای اورشلیم! خویشتن را برانگیخته، برخیز! ای که از دست خداوندکاسه غضب او را نوشیدی و درد کاسه سرگیجی را نوشیده، آن را تا ته آشامیدی. 023 ISA 051 018 از جمیع پسرانی که زاییده است یکی نیست که او رارهبری کند و از تمامی پسرانی که تربیت نموده، کسی نیست که او را دستگیری نماید. 023 ISA 051 019 این دوبلا بر تو عارض خواهد شد، کیست که برای توماتم کند؟ یعنی خرابی و هلاکت و قحط وشمشیر، پس چگونه تو را تسلی دهم. 023 ISA 051 020 پسران تو را ضعف گرفته، بسر همه کوچه‌ها مثل آهو دردام خوابیده‌اند. و ایشان از غضب خداوند و ازعتاب خدای تو مملو شده‌اند. 023 ISA 051 021 پس‌ای زحمت کشیده این را بشنو! و‌ای مست شده اما نه ازشراب! 023 ISA 051 022 خداوند تو یهوه و خدای تو که دردعوی قوم خود ایستادگی می‌کند چنین می‌گوید: اینک کاسه سرگیجی را و درد کاسه غضب خویش را از تو خواهم گرفت و آن را بار دیگرنخواهی آشامید. 023 ISA 051 023 و آن را به‌دست آنانی که برتو ستم می‌نمایند می‌گذارم که به‌جان تومی گویند: خم شو تا از تو بگذریم و تو پشت خودرا مثل زمین و مثل کوچه به جهت راه گذریان گذاشته‌ای. 023 ISA 052 001 بیدار شو‌ای صهیون! بیدار شو و قوت خود را بپوش‌ای شهر مقدس اورشلیم! لباس زیبایی خویش را در بر کن زیرا که نامختون و ناپاک بار دیگر داخل تو نخواهد شد. 023 ISA 052 002 ‌ای اورشلیم خود را از گرد بیفشان و برخاسته، بنشین! و‌ای دختر صهیون که اسیر شده‌ای بندهای گردن خود را بگشا! 023 ISA 052 003 زیرا خداوند چنین می‌گوید: مفت فروخته کشتید و بی‌نقره فدیه داده خواهیدشد. 023 ISA 052 004 چونکه خداوند یهوه چنین می‌گوید: که درایام سابق قوم من به مصر فرود شدند تا در آنجاساکن شوند و بعد از آن آشور بر ایشان بی‌سبب ظلم نمودند. 023 ISA 052 005 اما الان خداوند می‌گوید: در اینجامرا چه‌کار است که قوم من مجان گرفتار شده‌اند. و خداوند می‌گوید: آنانی که بر ایشان تسلط دارندصیحه می‌زنند و نام من دائم هر روز اهانت می‌شود. 023 ISA 052 006 بنابراین قوم من اسم مرا خواهندشناخت. و در آن روز خواهند فهمید که تکلم کننده من هستم، هان من هستم. 023 ISA 052 007 چه زیبا است بر کوهها پایهای مبشر که سلامتی را ندا می‌کند و به خیرات بشارت می‌دهدو نجات را ندا می‌کند و به صهیون می‌گوید که خدای تو سلطنت می‌نماید. 023 ISA 052 008 آواز دیده بانان تواست که آواز خود را بلند کرده، با هم ترنم می‌نمایند زیرا وقتی که خداوند به صهیون رجعت می‌کند ایشان معاینه خواهند دید. 023 ISA 052 009 ‌ای خرابه های اورشلیم به آواز بلند با هم ترنم نمایید، زیرا خداوند قوم خود را تسلی داده، و اورشلیم را فدیه نموده است. 023 ISA 052 010 خداوند ساعد قدوس خود را در نظر تمامی امت‌ها بالا زده است وجمیع کرانه های زمین نجات خدای ما را دیده‌اند. 023 ISA 052 011 ‌ای شما که ظروف خداوند را برمی داریدبیکسو شوید بیکسو شوید و از اینجا بیرون رویدو چیز ناپاک را لمس منمایید و از میان آن بیرون رفته، خویشتن را طاهر سازید. 023 ISA 052 012 زیرا که به تعجیل بیرون نخواهید رفت و گریزان روانه نخواهید شد، چونکه یهوه پیش روی شماخواهد خرامید و خدای اسرائیل ساقه شماخواهد بود. 023 ISA 052 013 اینک بنده من با عقل رفتار خواهد کرد وعالی و رفیع و بسیار بلند خواهد شد. 023 ISA 052 014 چنانکه بسیاری از تو در عجب بودند (از آن جهت که منظر او از مردمان و صورت او از بنی آدم بیشترتباه گردیده بود). 023 ISA 052 015 همچنان بر امت های بسیارخواهد پاشید و به‌سبب او پادشاهان دهان خود را خواهند بست زیرا چیزهایی را که برای ایشان بیان نشده بود خواهند دید و آنچه را که نشنیده بودند خواهند فهمید. 023 ISA 053 001 کیست که خبر ما را تصدیق نموده وکیست که ساعد خداوند بر او منکشف شده باشد؟ 023 ISA 053 002 زیرا به حضور وی مثل نهال و مانندریشه در زمین خشک خواهد رویید. او را نه صورتی و نه جمالی می‌باشد. و چون او رامی نگریم منظری ندارد که مشتاق او باشیم. 023 ISA 053 003 خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غمها ورنج دیده و مثل کسی‌که رویها را از او بپوشانند وخوار شده که او را به حساب نیاوردیم. 023 ISA 053 004 لکن او غم های ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود. و ما او را از جانب خدا زحمت کشیده و مضروب و مبتلا گمان بردیم. 023 ISA 053 005 و حال آنکه به‌سبب تقصیرهای مامجروح و به‌سبب گناهان ما کوفته گردید. وتادیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ماشفا یافتیم. 023 ISA 053 006 جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هریکی از ما به راه خود برگشته بود وخداوند گناه جمیع ما را بروی نهاد. 023 ISA 053 007 او مظلوم شد اما تواضع نموده، دهان خود رانگشود. مثل بره‌ای که برای ذبح می‌برند و مانندگوسفندی که نزد پشم برنده‌اش بی‌زبان است همچنان دهان خود را نگشود. 023 ISA 053 008 از ظلم و ازداوری گرفته شد. و از طبقه او که تفکر نمود که اواز زمین زندگان منقطع شد و به جهت گناه قوم من مضروب گردید؟ 023 ISA 053 009 و قبر او را با شریران تعیین نمودند و بعد از مردنش با دولتمندان. هرچند هیچ ظلم نکرد و در دهان وی حیله‌ای نبود. 023 ISA 053 010 اما خداوند را پسند آمد که او را مضروب نموده، به دردها مبتلا سازد. چون جان او راقربانی گناه ساخت. آنگاه ذریت خود را خواهددید و عمر او دراز خواهد شد و مسرت خداونددر دست او میسر خواهد بود. 023 ISA 053 011 ثمره مشقت جان خویش را خواهد دید و سیر خواهد شد. وبنده عادل من به معرفت خود بسیاری را عادل خواهد گردانید زیرا که او گناهان ایشان را برخویشتن حمل خواهد نمود. 023 ISA 053 012 بنابراین او را درمیان بزرگان نصیب خواهم داد و غنیمت را بازورآوران تقسیم خواهد نمود، به جهت اینکه جان خود را به مرگ ریخت و از خطاکاران محسوب شد و گناهان بسیاری را بر خود گرفت وبرای خطاکاران شفاعت نمود. 023 ISA 054 001 ای عاقره‌ای که نزاییده‌ای بسرا! ای که درد زه نکشیده‌ای به آواز بلند ترنم نماو فریاد برآور! زیرا خداوند می‌گوید: پسران زن بیکس از پسران زن منکوحه زیاده‌اند. 023 ISA 054 002 مکان خیمه خود را وسیع گردان و پرده های مسکن های تو پهن بشود دریغ مدار و طنابهای خود را درازکرده، میخهایت را محکم بساز. 023 ISA 054 003 زیرا که بطرف راست و چپ منتشر خواهی شد و ذریت توامت‌ها را تصرف خواهند نمود و شهرهای ویران را مسکون خواهند ساخت. 023 ISA 054 004 مترس زیرا که خجل نخواهی شد و مشوش مشو زیرا که رسوانخواهی گردید. چونکه خجالت جوانی خویش را فراموش خواهی کرد و عار بیوگی خود را دیگربه یاد نخواهی آورد. 023 ISA 054 005 زیرا که آفریننده تو که اسمش یهوه صبایوت است شوهر تو است. وقدوس اسرائیل که به خدای تمام جهان مسمی است ولی تو می‌باشد. 023 ISA 054 006 زیرا خداوند تو را مثل زن مهجور و رنجیده دل خوانده است و مانندزوجه جوانی که ترک شده باشد. خدای تو این رامی گوید. 023 ISA 054 007 زیرا تو را به اندک لحظه‌ای ترک کردم اما به رحمت های عظیم تو را جمع خواهم نمود. 023 ISA 054 008 و خداوند ولی تو می‌گوید: «بجوشش غضبی خود را از تو برای لحظه‌ای پوشانیدم اما به احسان جاودانی برتو رحمت خواهم فرمود. 023 ISA 054 009 زیرا که این برای من مثل آبهای نوح می‌باشد. چنانکه قسم خوردم که آبهای نوح بار دیگر بر زمین جاری نخواهد شد همچنان قسم خوردم که بر توغضب نکنم و تو را عتاب ننمایم. 023 ISA 054 010 هرآینه کوهها زایل خواهد شد و تلها متحرک خواهدگردید، لیکن احسان من از تو زایل نخواهد شد وعهد سلامتی من متحرک نخواهد گردید.» خداوند که بر تو رحمت می‌کند این را می‌گوید. 023 ISA 054 011 «ای رنجانیده و مضطرب شده که تسلی نیافته‌ای اینک من سنگهای تو را در سنگ سرمه نصب خواهم کرد و بنیاد تو را در یاقوت زردخواهم نهاد. 023 ISA 054 012 و مناره های تو را از لعل ودروازه هایت را از سنگهای بهرمان و تمامی حدود تو را از سنگهای گران قیمت خواهم ساخت. 023 ISA 054 013 و جمیع پسرانت از خداوند تعلیم خواهند یافت و پسرانت را سلامتی عظیم خواهدبود. 023 ISA 054 014 در عدالت ثابت شده و از ظلم دور مانده، نخواهی ترسید و هم از آشفتگی دور خواهی ماند و به تو نزدیکی نخواهد نمود. 023 ISA 054 015 همانا جمع خواهند شد اما نه به اذن من. آنانی که به ضد توجمع شوند به‌سبب تو خواهند افتاد. 023 ISA 054 016 اینک من آهنگری را که زغال را به آتش دمیده، آلتی برای کار خود بیرون می‌آورد، آفریدم. و من نیز هلاک کننده را برای خراب نمودن آفریدم. 023 ISA 054 017 هر آلتی که به ضد تو ساخته شود پیش نخواهد برد و هرزبانی را که برای محاکمه به ضد تو برخیزدتکذیب خواهی نمود. این است نصیب بندگان خداوند و عدالت ایشان از جانب من.» خداوندمی گوید. 023 ISA 055 001 «ای جمیع تشنگان نزد آبها بیایید وهمه شما که نقره ندارید بیایید بخرید وبخورید. بیایید و شراب و شیر را بی‌نقره وبی قیمت بخرید. 023 ISA 055 002 چرا نقره را برای آنچه نان نیست و مشقت خویش را برای آنچه سیرنمی کند صرف می‌کنید. گوش داده، از من بشنویدو چیزهای نیکو را بخورید تا جان شما از فربهی متلذذ شود. 023 ISA 055 003 گوش خود را فرا داشته، نزد من بیایید و تا جان شما زنده گردد بشنوید و من باشما عهد جاودانی یعنی رحمت های امین داود راخواهم بست. 023 ISA 055 004 اینک من او را برای طوایف شاهدگردانیدم. رئیس و حاکم طوایف. 023 ISA 055 005 هان امتی را که نشناخته بودی دعوت خواهی نمود. و امتی که تورا نشناخته بودند نزد تو خواهند دوید. به‌خاطریهوه که خدای تو است و قدوس اسرائیل که تو راتمجید نموده است.» 023 ISA 055 006 خداوند را مادامی که یافت می‌شود بطلبید ومادامی که نزدیک است او را بخوانید. 023 ISA 055 007 شریر راه خود را و گناه کار افکار خویش را ترک نماید وبسوی خداوند بازگشت کند و بر وی رحمت خواهد نمود و بسوی خدای ما که مغفرت عظیم خواهد کرد. 023 ISA 055 008 زیرا خداوند می‌گوید که افکار من افکار شما نیست و طریق های شما طریق های من نی. 023 ISA 055 009 زیرا چنانکه آسمان از زمین بلندتر است همچنان طریق های من از طریق های شما و افکارمن از افکار شما بلندتر می‌باشد. 023 ISA 055 010 و چنانکه باران و برف از آسمان می‌بارد و به آنجابرنمی گردد بلکه زمین را سیراب کرده، آن را بارورو برومند می‌سازد و برزگر را تخم و خورنده رانان می‌بخشد، 023 ISA 055 011 همچنان کلام من که از دهانم صادر گردد خواهد بود. نزد من بی‌ثمر نخواهدبرگشت بلکه آنچه را که خواستم بجا خواهدآورد و برای آنچه آن را فرستادم کامران خواهدگردید. 023 ISA 055 012 زیرا که شما با شادمانی بیرون خواهیدرفت و با سلامتی هدایت خواهید شد. کوهها وتلها در حضور شما به شادی ترنم خواهند نمود وجمیع درختان صحرا دستک خواهند زد. 023 ISA 055 013 به‌جای درخت خار صنوبر و به‌جای خس آس خواهد رویید و برای خداوند اسم و آیت جاودانی که منقطع نشود خواهد بود. 023 ISA 056 001 و خداوند چنین می‌گوید: «انصاف رانگاه داشته، عدالت را جاری نمایید، زیرا که آمدن نجات من و منکشف شدن عدالت من نزدیک است. 023 ISA 056 002 خوشابحال انسانی که این را بجا آورد و بنی آدمی که به این متمسک گردد، که سبت را نگاه داشته، آن را بی‌حرمت نکند و دست خویش را از هر عمل بد باز‌دارد.» 023 ISA 056 003 پس غریبی که با خداوند مقترن شده باشد تکلم نکند و نگویدکه خداوند مرا از قوم خود جدا نموده است وخصی هم نگوید که اینک من درخت خشک هستم. 023 ISA 056 004 زیرا خداوند درباره خصیهایی که سبت های مرا نگاه دارند و آنچه را که من خوش دارم اختیار نمایند و به عهد من متمسک گردند، چنین می‌گوید 023 ISA 056 005 که «به ایشان در خانه خود و دراندرون دیوارهای خویش یادگاری و اسمی بهتراز پسران و دختران خواهم داد. اسمی جاودانی که منقطع نخواهد شد به ایشان خواهم بخشید. 023 ISA 056 006 و غریبانی که با خداوند مقترن شده، او راخدمت نمایند و اسم خداوند را دوست داشته، بنده او بشوند. یعنی همه کسانی که سبت را نگاه داشته، آن را بی‌حرمت نسازند و به عهد من متمسک شوند. 023 ISA 056 007 ایشان را به کوه قدس خودخواهم آورد و ایشان را در خانه عبادت خودشادمان خواهم ساخت و قربانی های سوختنی وذبایح ایشان بر مذبح من قبول خواهد شد، زیراخانه من به خانه عبادت برای تمامی قوم‌ها مسمی خواهد شد.» 023 ISA 056 008 و خداوند یهوه که جمع کننده رانده شدگان اسرائیل است می‌گوید که «بعد از این دیگران را با ایشان جمع خواهم کرد علاوه برآنانی که از ایشان جمع شده‌اند.» 023 ISA 056 009 ‌ای تمام حیوانات صحرا و‌ای جمیع حیوانات جنگل بیایید و بخورید! 023 ISA 056 010 دیده بانان اوکورند، جمیع ایشان معرفت ندارند و همگی ایشان سگان گنگ‌اند که نمی توانند بانگ کنند. 023 ISA 056 011 و این سگان حریصند که نمی توانندسیر بشوند و ایشان شبانند که نمی توانندبفهمند. جمیع ایشان به راه خود میل کرده، هریکی بطرف خود طالب سود خویش می‌باشد. 023 ISA 056 012 (و می‌گویند) بیایید شراب بیاوریم و ازمسکرات مست شویم و فردا مثل امروز روزعظیم بلکه بسیار زیاده خواهد بود. 023 ISA 057 001 مرد عادل تلف شد و کسی نیست که این را در دل خود بگذراند و مردان روف برداشته شدند و کسی فکر نمی کند که عادلان ازمعرض بلا برداشته می‌شوند. 023 ISA 057 002 آنانی که به استقامت سالک می‌باشند بسلامتی داخل شده، بربسترهای خویش آرامی خواهند یافت. 023 ISA 057 003 و اماشما‌ای پسران ساحره و اولاد فاسق و زانیه به اینجا نزدیک آیید! 023 ISA 057 004 بر که تمسخر می‌کنید و برکه دهان خود را باز می‌کنید و زبان را درازمی نمایید؟ آیا شما اولاد عصیان و ذریت کذب نیستید 023 ISA 057 005 که در میان بلوطها و زیر هر درخت سبزخویشتن را به حرارت می‌آورید و اطفال را دروادیها زیر شکاف صخره‌ها ذبح می‌نمایید؟ 023 ISA 057 006 در میان سنگهای ملسای وادی نصیب تواست همینها قسمت تو می‌باشد. برای آنها نیزهدیه ریختنی ریختی و هدیه آردی گذرانیدی آیا من از اینها تسلی خواهم یافت؟ 023 ISA 057 007 بر کوه بلند ورفیع بستر خود را گستردی و به آنجا نیز برآمده، قربانی گذرانیدی. 023 ISA 057 008 و پشت درها و باهوها یادگارخود را واگذاشتی زیرا که خود را به کسی دیگرغیر از من مکشوف ساختی و برآمده، بستر خودرا پهن کردی و درمیان خود و ایشان عهد بسته، بستر ایشان را دوست داشتی جایی که آن رادیدی. 023 ISA 057 009 و با روغن در حضور پادشاه رفته، عطریات خود را بسیار کردی و رسولان خود رابجای دور فرستاده، خویشتن را تا به هاویه پست گردانیدی. (Sheol h7585) 023 ISA 057 010 از طولانی بودن راه درمانده شدی اما نگفتی که امید نیست. تازگی قوت خود رایافتی پس از این جهت ضعف بهم نرسانیدی. 023 ISA 057 011 از که ترسان و هراسان شدی که خیانت ورزیدی و مرا بیاد نیاورده، این را در دل خود جاندادی؟ آیا من از زمان قدیم نیز ساکت نماندم پس از این جهت از من نترسیدی؟ 023 ISA 057 012 من عدالت واعمال تو را بیان خواهم نمود که تو را منفعت نخواهد داد. 023 ISA 057 013 چون فریاد برمی آوری اندوخته های خودت تو را خلاصی بدهد و لکن باد جمیع آنها را خواهد برداشت و نفس آنها راخواهد برد. اما هر‌که بر من توکل دارد مالک زمین خواهد بود و وارث جبل قدس من خواهد گردید. 023 ISA 057 014 و گفته خواهد شد برافرازید! راه را برافرازید ومهیا سازید! و سنگ مصادم را از طریق قوم من بردارید! 023 ISA 057 015 زیرا او که عالی و بلند است و ساکن درابدیت می‌باشد و اسم او قدوس است چنین می‌گوید: «من در مکان عالی و مقدس ساکنم و نیزبا کسی‌که روح افسرده و متواضع دارد. تا روح متواضعان را احیا نمایم و دل افسردگان را زنده سازم. 023 ISA 057 016 زیرا که تا به ابد مخاصمه نخواهم نمودو همیشه خشم نخواهم کرد مبادا روحها وجانهایی که من آفریدم به حضور من ضعف به هم رسانند. 023 ISA 057 017 به‌سبب گناه طمع وی غضبناک شده، او را زدم و خود را مخفی ساخته، خشم نمودم و او به راه دل خود رو گردانیده، برفت. 023 ISA 057 018 طریق های او را دیدم و او را شفا خواهم داد واو را هدایت نموده، به او و به آنانی که با وی ماتم گیرند تسلی بسیار خواهم داد.» 023 ISA 057 019 خداوند که آفریننده ثمره لبها است می‌گوید: «بر آنانی که دورند سلامتی باد و بر آنانی که نزدیکند سلامتی باد و من ایشان را شفا خواهم بخشید.» 023 ISA 057 020 اماشریران مثل دریای متلاطم که نمی تواند آرام گیرد و آبهایش گل و لجن برمی اندازد می‌باشند. 023 ISA 057 021 خدای من می‌گوید که شریران را سلامتی نیست. 023 ISA 058 001 آواز خود را بلند کن و دریغ مدار و آوازخود را مثل کرنا بلند کرده، به قوم من تقصیر ایشان را و به خاندان یعقوب گناهان ایشان را اعلام نما. 023 ISA 058 002 و ایشان هر روز مرا می‌طلبند و ازدانستن طریق های من مسرور می‌باشند. مثل امتی که عدالت را بجا آورده، حکم خدای خود را ترک ننمودند. احکام عدالت را از من سوال نموده، ازتقرب جستن به خدا مسرور می‌شوند 023 ISA 058 003 (ومی گویند): چرا روزه داشتیم و ندیدی و جانهای خویش را رنجانیدیم و ندانستی. اینک شما درروز روزه خویش خوشی خود را می‌یابید و برعمله های خود ظلم می‌نمایید. 023 ISA 058 004 اینک به جهت نزاع و مخاصمه روزه می‌گیرید و به لطمه شرارت می‌زنید. «امروز روزه نمی گیرید که آواز خود رادر اعلی علیین بشنوانید. 023 ISA 058 005 آیا روزه‌ای که من می‌پسندم مثل این است، روزی که آدمی جان خود را برنجاند و سر خود را مثل نی خم ساخته، پلاس و خاکستر زیر خود بگستراند؟ آیا این راروزه و روز مقبول خداوند می‌خوانی؟ 023 ISA 058 006 «مگر روزه‌ای که من می‌پسندم این نیست که بندهای شرارت را بگشایید و گره های یوغ را بازکنید و مظلومان را آزاد سازید و هر یوغ رابشکنید؟ 023 ISA 058 007 مگر این نیست که نان خود را به گرسنگان تقسیم نمایی و فقیران رانده شده را به خانه خود بیاوری و چون برهنه را ببینی او رابپوشانی و خود را از آنانی که از گوشت تومی باشند مخفی نسازی؟ 023 ISA 058 008 آنگاه نور تو مثل فجرطالع خواهد شد و صحت تو بزودی خواهدرویید و عدالت تو پیش تو خواهد خرامید وجلال خداوند ساقه تو خواهد بود. 023 ISA 058 009 آنگاه دعاخواهی کرد و خداوند تو را اجابت خواهد فرمودو استغاثه خواهی نمود و او خواهد گفت که اینک حاضر هستم. اگر یوغ و اشاره کردن به انگشت وگفتن ناحق را از میان خود دور کنی، 023 ISA 058 010 و آرزوی جان خود را به گرسنگان ببخشی و جان ذلیلان راسیر کنی، آنگاه نور تو در تاریکی خواهددرخشید و تاریکی غلیظ تو مثل ظهر خواهد بود. 023 ISA 058 011 و خداوند تو را همیشه هدایت نموده، جان تورا در مکان های خشک سیر خواهد کرد واستخوانهایت را قوی خواهد ساخت و تو مثل باغ سیرآب و مانند چشمه آب که آبش کم نشودخواهی بود. 023 ISA 058 012 و کسان تو خرابه های قدیم را بناخواهند نمود و تو اساسهای دوره های بسیار رابرپا خواهی داشت و تو را عمارت کننده رخنه هاو مرمت کننده کوچه‌ها برای سکونت خواهندخواند. 023 ISA 058 013 «اگر پای خود را از سبت نگاه داری وخوشی خود را در روز مقدس من بجا نیاوری وسبت را خوشی و مقدس خداوند و محترم بخوانی و آن را محترم داشته، به راههای خودرفتار ننمایی و خوشی خود را نجویی و سخنان خود را نگویی، 023 ISA 058 014 آنگاه در خداوند متلذذخواهی شد و تو را بر مکان های بلند زمین سوارخواهم کرد. و نصیب پدرت یعقوب را به توخواهم خورانید» زیرا که دهان خداوند این راگفته است. 023 ISA 059 001 هان دست خداوند کوتاه نیست تانرهاند و گوش او سنگین نی تا نشنود. 023 ISA 059 002 لیکن خطایای شما در میان شما و خدای شماحایل شده است و گناهان شما روی او را از شماپوشانیده است تا نشنود. 023 ISA 059 003 زیرا که دستهای شمابه خون و انگشتهای شما به شرارت آلوده شده است. لبهای شما به دروغ تکلم می‌نماید وزبانهای شما به شرارت تنطق می‌کند. 023 ISA 059 004 احدی به عدالت دعوی نمی کند و هیچکس به راستی داوری نمی نماید. به بطالت توکل دارند و به دروغ تکلم می‌نمایند. به ظلم حامله شده، شرارت رامی زایند. 023 ISA 059 005 از تخمهای افعی بچه برمی آورند وپرده عنکبوت می‌بافند. هرکه از تخمهای ایشان بخورد می‌میرد و آن چون شکسته گردد افعی بیرون می‌آید. 023 ISA 059 006 پرده های ایشان لباس نخواهدشد و خویشتن را از اعمال خود نخواهند پوشانیدزیرا که اعمال ایشان اعمال شرارت است و عمل ظلم در دستهای ایشان است. 023 ISA 059 007 پایهای ایشان برای بدی دوان و به جهت ریختن خون بی‌گناهان شتابان است. افکار ایشان افکار شرارت است ودر راههای ایشان ویرانی و خرابی است. 023 ISA 059 008 طریق سلامتی را نمی دانند و در راههای ایشان انصاف نیست. جاده های کج برای خود ساخته‌اند و هر‌که در آنها سالک باشد سلامتی را نخواهد دانست. 023 ISA 059 009 بنابراین انصاف از ما دور شده است و عدالت به ما نمی رسد. انتظار نور می‌کشیم و اینک ظلمت است و منتظر روشنایی هستیم اما در تاریکی غلیظ سالک می‌باشیم. 023 ISA 059 010 و مثل کوران برای دیوار تلمس می‌نماییم و مانند بی‌چشمان کورانه راه می‌رویم. در وقت ظهر مثل شام لغزش می‌خوریم و در میان تندرستان مانند مردگانیم. 023 ISA 059 011 جمیع ما مثل خرسها صدا می‌کنیم و مانندفاخته‌ها ناله می‌نماییم، برای انصاف انتظارمی کشیم و نیست و برای نجات و از ما دورمی شود. 023 ISA 059 012 زیرا که خطایای ما به حضور تو بسیار شده و گناهان ما به ضد ما شهادت می‌دهد چونکه خطایای ما با ما است و گناهان خود را می‌دانیم. 023 ISA 059 013 مرتد شده، خداوند را انکار نمودیم. از پیروی خدای خود انحراف ورزیدیم به ظلم و فتنه تکلم کردیم و به سخنان کذب حامله شده، از دل آنها راتنطق نمودیم. 023 ISA 059 014 و انصاف به عقب رانده شده وعدالت از ما دور ایستاده است زیرا که راستی درکوچه‌ها افتاده است و استقامت نمی تواند داخل شود. 023 ISA 059 015 و راستی مفقود شده است و هر‌که ازبدی اجتناب نماید خود را به یغما می‌سپارد. وچون خداوند این را دید در نظر او بد آمد که انصاف وجود نداشت. 023 ISA 059 016 و او دید که کسی نبود وتعجب نمود که شفاعت کننده‌ای وجود نداشت از این جهت بازوی وی برای او نجات آورد وعدالت او وی را دستگیری نمود. 023 ISA 059 017 پس عدالت را مثل زره پوشید و خود نجات را بر سر خویش نهاد. و جامه انتقام را به‌جای لباس در بر کرد وغیرت را مثل ردا پوشید. 023 ISA 059 018 بر وفق اعمال ایشان، ایشان را جزا خواهد داد. به خصمان خود حدت خشم را و به دشمنان خویش مکافات و به جزایرپاداش را خواهد رسانید. 023 ISA 059 019 و از طرف مغرب ازنام یهوه و از طلوع آفتاب از جلال وی خواهندترسید زیرا که او مثل نهر سرشاری که باد خداوندآن را براند خواهد آمد. 023 ISA 059 020 و خداوند می‌گوید که نجات‌دهنده‌ای برای صهیون و برای آنانی که دریعقوب از معصیت بازگشت نمایند خواهد آمد. 023 ISA 059 021 و خداوند می‌گوید: «اما عهد من با ایشان این است که روح من که بر تو است و کلام من که دردهان تو گذاشته‌ام از دهان تو و از دهان ذریت تو واز دهان ذریت ذریت تو دور نخواهد شد.» خداوند می‌گوید: «از الان و تا ابدالاباد.» 023 ISA 060 001 برخیز و درخشان شو زیرا نور تو آمده و جلال خداوند بر تو طالع گردیده است. 023 ISA 060 002 زیرا اینک تاریکی جهان را و ظلمت غلیظ طوایف را خواهد پوشانید اما خداوند بر توطلوع خواهد نمود و جلال وی بر تو ظاهرخواهد شد. 023 ISA 060 003 و امت‌ها بسوی نور تو و پادشاهان بسوی درخشندگی طلوع تو خواهند آمد. 023 ISA 060 004 چشمان خود را به اطراف خویش برافراز و ببین که جمیع آنها جمع شده، نزد تو می‌آیند. پسرانت از دور خواهند آمد و دخترانت را در آغوش خواهند‌آورد. 023 ISA 060 005 آنگاه خواهی دید و خواهی درخشید و دل تو لرزان شده، وسیع خواهد گردید، زیرا که توانگری دریا بسوی تو گردانیده خواهد شد و دولت امت‌ها نزد تو خواهد آمد. 023 ISA 060 006 کثرت شتران و جمازگان مدیان و عیفه تو راخواهند پوشانید. جمیع اهل شبع خواهند آمد وطلا و بخور آورده، به تسبیح خداوند بشارت خواهند داد. 023 ISA 060 007 جمیع گله های قیدار نزد تو جمع خواهند شد و قوچهای نبایوت تو را خدمت خواهند نمود. به مذبح من با پذیرایی برخواهندآمد و خانه جلال خود را زینت خواهم داد. 023 ISA 060 008 اینها کیستند که مثل ابر پرواز می‌کنند ومانند کبوتران بر وزنهای خود؟ 023 ISA 060 009 به درستی که جزیره‌ها و کشتیهای ترشیش اول انتظار مراخواهند کشید تا پسران تو را از دور و نقره وطلای ایشان را با ایشان بیاورند، به جهت اسم یهوه خدای تو و به جهت قدوس اسرائیل زیرا که تو را زینت داده است. 023 ISA 060 010 و غریبان، حصارهای تو را بنا خواهند نمود و پادشاهان ایشان تو راخدمت خواهند کرد زیرا که در غضب خود تو رازدم لیکن به لطف خویش تو را ترحم خواهم نمود. 023 ISA 060 011 دروازه های تو نیز دائم باز خواهد بود وشب و روز بسته نخواهد گردید تا دولت امت‌ها رانزد تو بیاورند و پادشاهان ایشان همراه آورده شوند. 023 ISA 060 012 زیرا هر امتی و مملکتی که تو را خدمت نکند تلف خواهد شد و آن امت‌ها تمام هلاک خواهند گردید. 023 ISA 060 013 جلال لبنان با درختان صنوبر و کاج و چناربا هم برای تو آورده خواهند شد تا مکان مقدس مرا زینت دهند و جای پایهای خود را تمجیدخواهم نمود. 023 ISA 060 014 و پسران آنانی که تو را ستم می رسانند خم شده، نزد تو خواهند آمد و جمیع آنانی که تو را اهانت می‌نمایند نزد کف پایهای توسجده خواهند نمود و تو را شهر یهوه و صهیون قدوس اسرائیل خواهند نامید. 023 ISA 060 015 به عوض آنکه تو متروک و مبغوض بودی و کسی از میان تو گذرنمی کرد. من تو را فخر جاودانی و سرور دهرهای بسیار خواهم گردانید. 023 ISA 060 016 و شیر امت‌ها را خواهی مکید و پستانهای پادشاهان را خواهی مکید وخواهی فهمید که من یهوه نجات‌دهنده تو هستم و من قدیر اسرائیل، ولی تو می‌باشم. 023 ISA 060 017 به‌جای برنج، طلا خواهم آورد و به‌جای آهن، نقره و به‌جای چوب، برنج و به‌جای سنگ، آهن خواهم آورد و سلامتی را ناظران تو و عدالت را حاکمان تو خواهم گردانید. 023 ISA 060 018 و بار دیگر ظلم در زمین توو خرابی و ویرانی در حدود تو مسموع نخواهدشد و حصارهای خود را نجات و دروازه های خویش را تسبیح خواهی نامید. 023 ISA 060 019 و بار دیگرآفتاب در روز نور تو نخواهد بود و ماه بادرخشندگی برای تو نخواهد تابید زیرا که یهوه نور جاودانی تو و خدایت زیبایی تو خواهد بود. 023 ISA 060 020 و بار دیگر آفتاب تو غروب نخواهد کرد و ماه تو زوال نخواهد پذیرفت زیرا که یهوه برای تونور جاودانی خواهد بود و روزهای نوحه گری توتمام خواهد شد. 023 ISA 060 021 و جمیع قوم تو عادل خواهند بود و زمین را تا به ابد متصرف خواهندشد. شاخه مغروس من و عمل دست من، تاتمجید کرده شوم. 023 ISA 060 022 صغیر هزار نفر خواهد شدو حقیر امت قوی خواهد گردید. من یهوه دروقتش تعجیل در آن خواهم نمود. 023 ISA 061 001 روح خداوند یهوه بر من است زیراخداوند مرا مسح کرده است تامسکینان را بشارت دهم و مرا فرستاده تا شکسته دلان را التیام بخشم و اسیران را به رستگاری ومحبوسان را به آزادی ندا کنم. 023 ISA 061 002 و تا از سال پسندیده خداوند و از یوم انتقام خدای ما ندانمایم و جمیع ماتمیان را تسلی بخشم. 023 ISA 061 003 تا قراردهم برای ماتمیان صهیون و به ایشان ببخشم تاجی را به عوض خاکستر و روغن شادمانی را به عوض نوحه گری و ردای تسبیح را به‌جای روح کدورت تا ایشان درختان عدالت و مغروس خداوند به جهت تمجید وی نامیده شوند. 023 ISA 061 004 و ایشان خرابه های قدیم را بنا خواهند نمودو ویرانه های سلف را بر پا خواهند داشت وشهرهای خراب شده و ویرانه های دهرهای بسیار را تعمیر خواهند نمود. 023 ISA 061 005 و غریبان برپاشده، غله های شما را خواهند چرانید و بیگانگان، فلاحان و باغبانان شما خواهند بود. 023 ISA 061 006 و شماکاهنان خداوند نامیده خواهید شد و شما را به خدام خدای ما مسمی خواهند نمود. دولت امت‌ها را خواهید خورد و در جلال ایشان فخرخواهید نمود. 023 ISA 061 007 به عوض خجالت، نصیب مضاعف خواهید یافت و به عوض رسوایی ازنصیب خود مسرور خواهند شد بنابراین ایشان درزمین خود نصیب مضاعف خواهند یافت و شادی جاودانی برای ایشان خواهد بود. 023 ISA 061 008 زیرا من که یهوه هستم عدالت را دوست می‌دارم و از غارت و ستم نفرت می‌دارم و اجرت ایشان را به راستی به ایشان خواهم داد و عهد جاودانی با ایشان خواهم بست. 023 ISA 061 009 و نسل ایشان در میان امت‌ها وذریت ایشان در میان قوم‌ها معروف خواهند شد. هر‌که ایشان را بیند اعتراف خواهد نمود که ایشان ذریت مبارک خداوند می‌باشند. 023 ISA 061 010 در خداوند شادی بسیار می‌کنم و جان من در خدای خود وجد می‌نماید زیرا که مرا به‌جامه نجات ملبس ساخته، ردای عدالت را به من پوشانید. چنانکه داماد خویشتن را به تاج آرایش می‌دهد و عروس، خود را به زیورها زینت می‌بخشد. 023 ISA 061 011 زیرا چنانکه زمین، نباتات خود رامی رویاند و باغ، زرع خویش را نمو می‌دهد، همچنان خداوند یهوه عدالت و تسبیح را پیش روی تمامی امت‌ها خواهد رویانید. 023 ISA 062 001 به‌خاطر صهیون سکوت نخواهم کرد وبه‌خاطر اورشلیم خاموش نخواهم شدتا عدالتش مثل نور طلوع کند و نجاتش مثل چراغی که افروخته باشد. 023 ISA 062 002 و امت‌ها، عدالت تورا و جمیع پادشاهان، جلال تو را مشاهده خواهند نمود. و تو به اسم جدیدی که دهان خداوند آن را قرار می‌دهد مسمی خواهی شد. 023 ISA 062 003 و تو تاج جلال، در دست خداوند و افسرملوکانه، در دست خدای خود خواهی بود. 023 ISA 062 004 و تودیگر به متروک مسمی نخواهی شد و زمینت رابار دیگر خرابه نخواهند گفت، بلکه تو را حفصیبه و زمینت را بعوله خواهند نامید زیرا خداوند از تومسرور خواهد شد و زمین تو منکوحه خواهدگردید. 023 ISA 062 005 زیرا چنانکه مردی جوان دوشیزه‌ای رابه نکاح خویش در می‌آورد هم چنان پسرانت تو را منکوحه خود خواهند ساخت و چنانکه داماداز عروس مبتهج می‌گردد هم چنان خدایت از تومسرور خواهد بود. 023 ISA 062 006 ‌ای اورشلیم دیده بانان برحصارهای تو گماشته‌ام که هر روز و هرشب همیشه سکوت نخواهند کرد. ای متذکران خداوند خاموش مباشید! 023 ISA 062 007 و او را آرامی ندهیدتا اورشلیم را استوار کرده، آن را در جهان محل تسبیح بسازد. 023 ISA 062 008 خداوند به‌دست راست خود و به بازوی قوی خویش قسم خورده، گفته است که بار دیگرغله تو را ماکول دشمنانت نسازم و غریبان، شراب تو را که برایش زحمت کشیده‌ای نخواهندنوشید. 023 ISA 062 009 بلکه آنانی که آن را می‌چینند آن راخورده، خداوند را تسبیح خواهند نمود و آنانی که آن را جمع می‌کنند آن را در صحنهای قدس من خواهند نوشید. 023 ISA 062 010 بگذرید از دروازه هابگذرید. طریق قوم را مهیا سازید و شاهراه را بلندکرده، مرتفع سازید و سنگها را برچیده علم را به جهت قوم‌ها برپا نمایید. 023 ISA 062 011 اینک خداوند تااقصای زمین اعلان کرده است، پس به دخترصهیون بگویید اینک نجات تو می‌آید. همانااجرت او همراهش و مکافات او پیش رویش می‌باشد. 023 ISA 062 012 و ایشان را به قوم مقدس و فدیه شدگان خداوند مسمی خواهند ساخت و تو به مطلوب و شهر غیر متروک نامیده خواهی شد. 023 ISA 063 001 این کیست که از ادوم با لباس سرخ ازبصره می‌آید؟ یعنی‌این که به لباس جلیل خود ملبس است و در کثرت قوت خویش می‌خرامد؟ من که به عدالت تکلم می‌کنم و برای نجات، زورآور می‌باشم. 023 ISA 063 002 چرا لباس تو سرخ است و جامه تو مثل کسی‌که چرخشت را پایمال کند؟ 023 ISA 063 003 من چرخشت را تنها پایمال نمودم واحدی از قوم‌ها با من نبود و ایشان را بغضب خودپایمال کردم و بحدت خشم خویش لگد کوب نمودم و خون ایشان به لباس من پاشیده شده، تمامی جامه خود را آلوده ساختم. 023 ISA 063 004 زیرا که یوم انتقام در دل من بود و سال فدیه شدگانم رسیده بود. 023 ISA 063 005 و نگریستم و اعانت کننده‌ای نبود و تعجب نمودم زیرا دستگیری نبود. لهذا بازوی من مرانجات داد و حدت خشم من مرا دستگیری نمود. 023 ISA 063 006 و قوم‌ها را به غضب خود پایمال نموده، ایشان را از حدت خشم خویش مست ساختم. و خون ایشان را بر زمین ریختم. 023 ISA 063 007 احسانهای خداوند و تسبیحات خداوند راذکر خواهم نمود برحسب هر‌آنچه خداوند برای ما عمل نموده است و به موجب کثرت احسانی که برای خاندان اسرائیل موافق رحمت‌ها و وفوررافت خود بجا آورده است. 023 ISA 063 008 زیرا گفته است: ایشان قوم من و پسرانی که خیانت نخواهند کردمی باشند، پس نجات‌دهنده ایشان شده است. 023 ISA 063 009 او در همه تنگیهای ایشان به تنگ آورده شد وفرشته حضور وی ایشان را نجات داد. در محبت و حلم خود ایشان را فدیه داد و در جمیع ایام قدیم، متحمل ایشان شده، ایشان را برداشت. 023 ISA 063 010 اما ایشان عاصی شده، روح قدوس او رامحزون ساختند، پس برگشته، دشمن ایشان شد واو خود با ایشان جنگ نمود. 023 ISA 063 011 آنگاه ایام قدیم و موسی و قوم خویش رابیاد آورد (و گفت ) کجاست آنکه ایشان را با شبان گله خود از دریا برآورد و کجا است آنکه روح قدوس خود را در میان ایشان نهاد؟ 023 ISA 063 012 که بازوی جلیل خود را به‌دست راست موسی خرامان ساخت و آبها را پیش روی ایشان منشق گردانیدتا اسم جاودانی برای خویش پیدا کند؟ 023 ISA 063 013 آنکه ایشان را در لجه‌ها مثل اسب در بیابان رهبری نمود که لغزش نخورند. 023 ISA 063 014 مثل بهایمی که به وادی فرود می‌روند روح خداوند ایشان را آرامی بخشید. هم چنان قوم خود را رهبری نمودی تابرای خود اسم مجید پیدا نمایی. 023 ISA 063 015 از آسمان بنگر و از مسکن قدوسیت وجلال خویش نظر افکن. غیرت جبروت تو کجااست؟ جوشش دل و رحمت های تو که به من نمودی بازداشته شده است. 023 ISA 063 016 به درستی که توپدر ما هستی اگر‌چه ابراهیم ما را نشناسد واسرائیل ما را بجا نیاورد، اما تو‌ای یهوه، پدر ما وولی ما هستی و نام تو از ازل می‌باشد. 023 ISA 063 017 پس‌ای خداوند ما را از طریق های خود چرا گمراه ساختی و دلهای ما را سخت گردانیدی تا از تونترسیم. به‌خاطر بندگانت و اسباط میراث خودرجعت نما. 023 ISA 063 018 قوم مقدس تو اندک زمانی آن رامتصرف بودند و دشمنان ما مکان قدس تو راپایمال نمودند. 023 ISA 063 019 و ما مثل کسانی که تو هرگز برایشان حکمرانی نکرده باشی و به نام تو نامیده نشده باشند گردیده‌ایم. 023 ISA 064 001 کاش که آسمانها را منشق ساخته، نازل می شدی و کوهها از رویت تو متزلزل می‌گشت. 023 ISA 064 002 مثل آتشی که خورده چوبها رامشتعل سازد و ناری که آب را به جوش آورد تانام خود را بر دشمنانت معروف سازی و امت‌ها ازرویت تو لرزان گردند. 023 ISA 064 003 حینی که کارهای هولناک را که منتظر آنها نبودیم بجا آوردی. آنگاه نزول فرمودی و کوهها از رویت تو متزلزل گردید. 023 ISA 064 004 زیرا که از ایام قدیم نشنیدند و استماع ننمودند و چشم خدایی را غیر از تو که برای منتظران خویش بپردازد ندید. 023 ISA 064 005 تو آنانی را که شادمانند و عدالت را بجا می‌آورند و به راههای تو تو را به یاد می‌آورند ملاقات می‌کنی. اینک توغضبناک شدی و ما گناه کرده‌ایم در اینها مدت مدیدی بسر بردیم و آیا نجات توانیم یافت؟ 023 ISA 064 006 زیرا که جمیع ما مثل شخص نجس شده‌ایم وهمه اعمال عادله ما مانند لته ملوث می‌باشد. وهمگی ما مثل برگ، پژمرده شده، گناهان ما مثل باد، ما را می‌رباید. 023 ISA 064 007 و کسی نیست که اسم تو رابخواند یا خویشتن را برانگیزاند تا به تو متمسک شود زیرا که روی خود را از ما پوشیده‌ای و ما رابه‌سبب گناهان ما گداخته‌ای. 023 ISA 064 008 اما الان‌ای خداوند، تو پدر ما هستی. ما گل هستیم و تو صانع ما هستی و جمیع ما مصنوع دستهای تو می‌باشیم. 023 ISA 064 009 ‌ای خداوند بشدت غضبناک مباش و گناه را تا به ابد بخاطر مدار. هان ملاحظه نما که همگی ما قوم تو هستیم. 023 ISA 064 010 شهرهای مقدس تو بیابان شده. صهیون، بیابان و اورشلیم، ویرانه گردیده است. 023 ISA 064 011 خانه مقدس و زیبای ما که پدران ما تو را در آن تسبیح می خواندند به آتش سوخته شده و تمامی نفایس ما به خرابی مبدل گردیده است. 023 ISA 064 012 ‌ای خداوندآیا با وجود این همه، خودداری می‌کنی وخاموش شده، ما را بشدت رنجور می‌سازی؟ 023 ISA 065 001 «آنانی که مرا طلب ننمودند مرا جستندو آنانی که مرا نطلبیدند مرا یافتند. و به قومی که به اسم من نامیده نشدند گفتم لبیک لبیک. 023 ISA 065 002 تمامی روز دستهای خود را بسوی قوم متمردی که موافق خیالات خود به راه ناپسندیده سلوک می‌نمودند دراز کردم. 023 ISA 065 003 قومی که پیش رویم غضب مرا همیشه بهیجان می‌آورند، که درباغات قربانی می‌گذرانند و بر آجرها بخورمی سوزانند. 023 ISA 065 004 که در قبرها ساکن شده، در مغاره هامنزل دارند، که گوشت خنزیر می‌خورند وخورش نجاسات در ظروف ایشان است. 023 ISA 065 005 که می‌گویند: «در جای خود بایست و نزدیک من میازیرا که من از تو مقدس تر هستم.» اینان دود دربینی من می‌باشند و آتشی که تمامی روز مشتعل است. 023 ISA 065 006 همانا این پیش من مکتوب است. پس ساکت نخواهم شد بلکه پاداش خواهم داد و به آغوش ایشان مکافات خواهم رسانید. 023 ISA 065 007 خداوندمی گوید درباره گناهان شما و گناهان پدران شما باهم که بر کوهها بخور‌سوزانیدید و مرا بر تلهااهانت نمودید پس جزای اعمال شما را اول به آغوش شما خواهم رسانید.» 023 ISA 065 008 خداوند چنین می‌گوید: «چنانکه شیره درخوشه یافت می‌شود و می‌گویند آن را فاسدمساز زیرا که برکت در آن است. همچنان به‌خاطر بندگان خود عمل خواهم نمود تا (ایشان را)بالکل هلاک نسازم. 023 ISA 065 009 بلکه نسلی از یعقوب ووارثی برای کوههای خویش از یهودا به ظهورخواهم آورد. و برگزیدگانم ورثه آن و بندگانم ساکن آن خواهند شد. 023 ISA 065 010 و شارون، مرتع گله‌ها ووادی عاکور، خوابگاه رمه‌ها به جهت قوم من که مرا طلبیده‌اند خواهد شد. 023 ISA 065 011 و اما شما که خداوند را ترک کرده و کوه مقدس مرا فراموش نموده‌اید، و مائده‌ای به جهت بخت مهیا ساخته وشراب ممزوج به جهت اتفاق ریخته‌اید، 023 ISA 065 012 پس شما را به جهت شمشیر مقدر ساختم و جمیع شما برای قتل خم خواهید شد زیرا که چون خواندم جواب ندادید و چون سخن گفتم نشنیدید و آنچه را که در نظر من ناپسند بود بعمل آوردید و آنچه را که نخواستم برگزیدید.» 023 ISA 065 013 بنابراین خداوند یهوه می‌گوید: «هان بندگان من خواهند خورد اما شما گرسنه خواهید بود اینک بندگانم خواهند نوشید اما شما تشنه خواهید بود. همانا بندگانم شادی خواهند کرد اما شما خجل خواهید گردید. 023 ISA 065 014 اینک بندگانم از خوشی دل، ترنم خواهند نمود اما شما از کدورت دل، فریادخواهید نمود و از شکستگی روح، ولوله خواهیدکرد. 023 ISA 065 015 و نام خود را برای برگزیدگان من به‌جای لعنت، ترک خواهید نمود پس خداوند یهوه تو رابقتل خواهد رسانید و بندگان خویش را به اسم دیگر خواهد نامید. 023 ISA 065 016 پس هرکه خویشتن رابروی زمین برکت دهد خویشتن را به خدای حق برکت خواهد داد و هرکه بروی زمین قسم خوردبه خدای حق قسم خواهد خورد. زیرا که تنگیهای اولین فراموش شده و از نظر من پنهان گردیده است. 023 ISA 065 017 زیرا اینک من آسمانی جدید و زمینی جدید خواهم آفرید و چیزهای پیشین بیادنخواهد آمد و بخاطر نخواهد گذشت. 023 ISA 065 018 بلکه ازآنچه من خواهم آفرید، شادی کنید و تا به ابدوجد نمایید زیرا اینک اورشلیم را محل وجد وقوم او را محل شادمانی خواهم آفرید. 023 ISA 065 019 و ازاورشلیم وجد خواهم نمود و از قوم خود شادی خواهم کرد و آواز گریه و آواز ناله بار دیگر در اوشنیده نخواهد شد. 023 ISA 065 020 و بار دیگر طفل کم روز ازآنجا نخواهد بود و نه مرد پیر که عمر خود را به اتمام نرسانیده باشد زیرا که طفل در سن صدسالگی خواهد مرد لیکن گناهکار صد ساله ملعون خواهد بود. 023 ISA 065 021 و خانه‌ها بنا کرده، در آنها ساکن خواهند شد و تاکستانها غرس نموده، میوه آنها راخواهند خورد. 023 ISA 065 022 بنا نخواهند کرد تا دیگران سکونت نمایند و آنچه را که غرس می‌نماینددیگران نخواهند خورد. زیرا که ایام قوم من مثل ایام درخت خواهد بود و برگزیدگان من از عمل دستهای خود تمتع خواهند برد. 023 ISA 065 023 زحمت بیجانخواهند کشید و اولاد به جهت اضطراب نخواهند زایید زیرا که اولاد برکت یافتگان خداوند هستند و ذریت ایشان با ایشانند. 023 ISA 065 024 وقبل از آنکه بخوانند من جواب خواهم داد. و پیش از آنکه سخن گویند من خواهم شنید. 023 ISA 065 025 گرگ وبره با هم خواهند چرید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد و خوراک مار خاک خواهد بود. خداوند می‌گوید که در تمامی کوه مقدس من، ضرر نخواهند رسانید و فساد نخواهندنمود.» 023 ISA 066 001 خداوند چنین می‌گوید: «آسمانهاکرسی من و زمین پای انداز من است، پس خانه‌ای که برای من بنا می‌کنید کجا است؟ ومکان آرام من کجا؟» 023 ISA 066 002 خداوند می‌گوید: «دست من همه این چیزها را ساخت پس جمیع اینهابوجود آمد اما به این شخص که مسکین و شکسته دل و از کلام من لرزان باشد، نظر خواهم کرد. 023 ISA 066 003 کسی‌که گاوی ذبح نماید مثل قاتل انسان است و کسی‌که گوسفندی ذبح کند مثل شخصی است که گردن سگ را بشکند. و آنکه هدیه‌ای بگذراندمثل کسی است که خون خنزیری را بریزد و آنکه بخور‌سوزاند مثل شخصی است که بتی را تبریک نماید و ایشان راههای خود را اختیار کرده‌اند وجان ایشان از رجاسات خودشان مسرور است. 023 ISA 066 004 پس من نیز مصیبت های ایشان را اختیار خواهم کرد و ترسهای ایشان را بر ایشان عارض خواهم گردانید، زیرا چون خواندم کسی جواب نداد وچون تکلم نمودم ایشان نشنیدند بلکه آنچه را که در نظر من ناپسند بود بعمل آوردند و آنچه را که نخواستم اختیار کردند.» 023 ISA 066 005 ‌ای آنانی که از کلام خداوند می‌لرزید سخن او را بشنوید. برادران شما که از شما نفرت دارندو شما را بخاطر اسم من از خود می‌رانندمی گویند: خداوند تمجید کرده شود تا شادی شما را ببینم لیکن ایشان خجل خواهند شد. 023 ISA 066 006 آواز غوغا از شهر، صدایی از هیکل، آوازخداوند است که به دشمنان خود مکافات می‌رساند. 023 ISA 066 007 قبل از آنکه درد زه بکشد، زایید. پیش از آنکه درد او را فرو‌گیرد اولاد نرینه‌ای آورد. 023 ISA 066 008 کیست که مثل این را شنیده و کیست که مثل این را دیده باشد؟ آیا ولایتی در یک روزمولود گردد و قومی یکدفعه زاییده شود؟ زیرا صهیون به مجرد درد زه کشیدن پسران خود را زایید. 023 ISA 066 009 خداوند می‌گوید: «آیا من بفم رحم برسانم و نزایانم؟» و خدای تومی گوید: «آیا من که زایاننده هستم، رحم راببندم؟» 023 ISA 066 010 ‌ای همه آنانی که اورشلیم را دوست می‌دارید با او شادی کنید و برایش وجد نمایید. وای همه آنانی که برای او ماتم می‌گیرید، با اوشادی بسیار نمایید. 023 ISA 066 011 تا از پستانهای تسلیات اوبمکید و سیر شوید و بدوشید و از فراوانی جلال او محظوظ گردید. 023 ISA 066 012 زیرا خداوند چنین می‌گوید: «اینک من سلامتی را مثل نهر و جلال امت‌ها را مانند نهر سرشار به او خواهم رسانید. وشما خواهید مکید و در آغوش او برداشته شده، بر زانوهایش بناز پرورده خواهید شد.» 023 ISA 066 013 و مثل کسی‌که مادرش او را تسلی دهد همچنین من شمارا تسلی خواهم داد ودر اورشلیم تسلی خواهیدیافت.» 023 ISA 066 014 پس چون این را بینید دل شما شادمان خواهد شد و استخوانهای شما مثل گیاه سبز وخرم خواهد گردید و دست خداوند بر بندگانش معروف خواهد شد اما بر دشمنان خود غضب خواهد نمود. 023 ISA 066 015 زیرا اینک خداوند با آتش خواهد آمد و ارابه های او مثل گردباد تاغضب خود را با حدت و عتاب خویش را باشعله آتش به انجام رساند. 023 ISA 066 016 زیرا خداوند باآتش و شمشیر خود بر تمامی بشر داوری خواهد نمود و مقتولان خداوند بسیار خواهندبود. 023 ISA 066 017 و خداوند می‌گوید: «آنانی که از عقب یکنفر که در وسط باشد خویشتن را در باغات تقدیس و تطهیر می‌نمایند و گوشت خنزیر ورجاسات و گوشت موش می‌خورند با هم تلف خواهند شد. 023 ISA 066 018 و من اعمال و خیالات ایشان راجزا خواهم داد و آمده، جمیع امت‌ها و زبانها راجمع خواهم کرد و ایشان آمده، جلال مراخواهند دید. 023 ISA 066 019 و آیتی در میان ایشان برپاخواهم داشت و آنانی را که از ایشان نجات یابندنزد امت‌ها به ترشیش و فول و تیراندازان لود وتوبال و یونان و جزایر بعیده که آوازه مرانشنیده‌اند و جلال مرا ندیده‌اند خواهم فرستاد تاجلال مرا در میان امت‌ها شایع سازند.» 023 ISA 066 020 وخداوند می‌گوید که ایشان جمیع برادران شما رااز تمامی امت‌ها بر اسبان و ارابه‌ها و تخت روانهاو قاطران و شتران به کوه مقدس من اورشلیم به جهت خداوند هدیه خواهند‌آورد. چنانکه بنی‌اسرائیل هدیه خود را در ظرف پاک به خانه خداوند می‌آورند. 023 ISA 066 021 و خداوند می‌گویدکه از ایشان نیز کاهنان و لاویان خواهند گرفت. 023 ISA 066 022 زیرا خداوند می‌گوید: «چنانکه آسمانهای جدید و زمین جدیدی که من آنها را خواهم ساخت در حضور من پایدار خواهد ماندهمچنان ذریت شما و اسم شما پایدار خواهد ماند.» 023 ISA 066 023 و خداوند می‌گوید که از غره ماه تاغره دیگر و از سبت تا سبت دیگر تمامی بشرخواهند آمد تا به حضور من سجده نمایند. 023 ISA 066 024 وایشان بیرون رفته، لاشهای مردمانی را که بر من عاصی شده‌اند ملاحظه خواهند کرد زیرا کرم ایشان نخواهد مرد و آتش ایشان خاموش نخواهد شد و ایشان نزد تمامی بشر مکروه خواهند بود. # # BOOK 024 JER Jeremiah ارمیا 024 JER 001 001 کلام ارمیا ابن حلقیا از کاهنانی که درعناتوت در زمین بنیامین بودند. 024 JER 001 002 که کلام خداوند در ایام یوشیا ابن آمون پادشاه یهودا درسال سیزدهم از سلطنت او بر وی نازل شد. 024 JER 001 003 و درایام یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا تا آخر سال یازدهم صدقیا ابن یوشیا پادشاه یهودا نازل می‌شد تا زمانی که اورشلیم در ماه پنجم به اسیری برده شد. 024 JER 001 004 پس کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 024 JER 001 005 «قبل از آنکه تو را در شکم صورت بندم تو راشناختم و قبل از بیرون آمدنت از رحم تو راتقدیس نمودم و تو را نبی امت‌ها قرار دادم.» 024 JER 001 006 پس گفتم: «آه‌ای خداوند یهوه اینک من تکلم کردن را نمی دانم چونکه طفل هستم.» 024 JER 001 007 اماخداوند مرا گفت: «مگو من طفل هستم، زیرا هرجایی که تو را بفرستم خواهی رفت و بهر‌چه تورا امر فرمایم تکلم خواهی نمود. 024 JER 001 008 از ایشان مترس زیرا خداوند می‌گوید: من با تو هستم و تورا رهایی خواهم داد.» 024 JER 001 009 آنگاه خداوند دست خود را دراز کرده، دهان مرا لمس کرد و خداوندبه من گفت: «اینک کلام خود را در دهان تو نهادم. 024 JER 001 010 بدان که تو را امروز بر امت‌ها و ممالک مبعوث کردم تا از ریشه برکنی و منهدم سازی و هلاک کنی و خراب نمایی و بنا نمایی و غرس کنی.» 024 JER 001 011 پس کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: «ای ارمیا چه می‌بینی؟ گفتم: «شاخه‌ای از درخت بادام می‌بینم.» 024 JER 001 012 خداوند مرا گفت: «نیکو دیدی زیرا که من بر کلام خود دیده بانی می‌کنم تا آن رابه انجام رسانم.» 024 JER 001 013 پس کلام خداوند بار دیگر به من رسیده، گفت: «چه چیز می‌بینی؟» گفتم: «دیگی جوشنده می‌بینم که رویش از طرف شمال است.» 024 JER 001 014 و خداوند مرا گفت: «بلایی از طرف شمال بر جمیع سکنه این زمین منبسط خواهدشد. 024 JER 001 015 زیرا خداوند می‌گوید اینک من جمیع قبایل ممالک شمالی را خواهم خواند و ایشان آمده، هر کس کرسی خود را در دهنه دروازه اورشلیم و بر تمامی حصارهایش گرداگرد و به ضد تمامی شهرهای یهودا برپا خواهد داشت. 024 JER 001 016 و بر ایشان احکام خود را درباره همه شرارتشان جاری خواهم ساخت چونکه مرا ترک کردند و برای خدایان غیر بخور‌سوزانیدند واعمال دستهای خود را سجده نمودند. 024 JER 001 017 پس توکمر خود را ببند و برخاسته، هر‌آنچه را من به توامر فرمایم به ایشان بگو و از ایشان هراسان مباش، مبادا تو را پیش روی ایشان مشوش سازم. 024 JER 001 018 زیرااینک من تو را امروز شهر حصاردار و ستون آهنین و حصارهای برنجین به ضد تمامی زمین برای پادشاهان یهودا و سروران و کاهنانش و قوم زمین ساختم. 024 JER 001 019 و ایشان با تو جنگ خواهند کرداما بر تو غالب نخواهند آمد، زیرا خداوند می گوید: من با تو هستم و تو را رهایی خواهم داد.» 024 JER 002 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 024 JER 002 002 «برو و به گوش اورشلیم ندا کرده، بگوخداوند چنین می‌گوید: غیرت جوانی تو ومحبت نامزد شدن تو را حینی که از عقب من دربیابان و در زمین لم یزرع می‌خرامیدی برایت به‌خاطر می‌آورم. 024 JER 002 003 اسرائیل برای خداوند مقدس ونوبر محصول او بود. خداوند می‌گوید: آنانی که اورا بخورند مجرم خواهند شد و بلا بر ایشان مستولی خواهد گردید.» 024 JER 002 004 ‌ای خاندان یعقوب و جمیع قبایل خانواده اسرائیل کلام خداوند را بشنوید! 024 JER 002 005 خداوند چنین می‌گوید: «پدران شما در من چه بی‌انصافی یافتندکه از من دوری ورزیدند و اباطیل را پیروی کرده، باطل شدند؟ 024 JER 002 006 و نگفتند: یهوه کجا است که ما رااز زمین مصر برآورد و ما را در بیابان و زمین ویران و پر از حفره‌ها و زمین خشک و سایه موت وزمینی که کسی از آن گذر نکند و آدمی در آن ساکن نشود رهبری نمود؟ 024 JER 002 007 و من شما را به زمین بستانها آوردم تا میوه‌ها و طیبات آن را بخورید، اما چون داخل آن شدید زمین مرا نجس ساختیدومیراث مرا مکروه گردانیدید. 024 JER 002 008 کاهنان نگفتند: یهوه کجاست و خوانندگان تورات مرا نشناختندو شبانان بر من عاصی شدند و انبیا برای بعل نبوت کرده، در عقب چیزهای بی‌فایده رفتند. 024 JER 002 009 بنابراین خداوند می‌گوید: بار دیگر با شما مخاصمه خواهم نمود و با پسران پسران شما مخاصمه خواهم کرد. 024 JER 002 010 پس به جزیره های کتیم گذرکرده، ملاحظه نمایید و به قیدار فرستاده به دقت تعقل نمایید و دریافت کنید که آیا حادثه‌ای مثل این واقع شده باشد؟ 024 JER 002 011 که آیا هیچ امتی خدایان خویش را عوض کرده باشند با آنکه آنها خدانیستند؟ اما قوم من جلال خویش را به آنچه فایده‌ای ندارد عوض نمودند. 024 JER 002 012 پس خداوندمی گوید: ای آسمانها از این متحیر باشید و به خود لرزیده، به شدت مشوش شوید! 024 JER 002 013 زیرا قوم من دو کار بد کرده‌اند. مرا که چشمه آب حیاتم ترک نموده و برای خود حوضها کنده‌اند، یعنی حوضهای شکسته که آب را نگاه ندارد. 024 JER 002 014 آیااسرائیل غلام یا خانه زاد است پس چرا غارت شده باشد؟ 024 JER 002 015 شیران ژیان بر او غرش نموده، آواز خود را بلند کردند و زمین او را ویران ساختند و شهرهایش سوخته و غیرمسکون گردیده است. 024 JER 002 016 و پسران نوف و تحفنیس فرق تورا شکسته‌اند. 024 JER 002 017 آیا این را بر خویشتن واردنیاوردی چونکه یهوه خدای خود را حینی که تورا رهبری می‌نمود ترک کردی؟ 024 JER 002 018 و الان تو را باراه مصر چه‌کار است تا آب شیحور را بنوشی؟ وتو را با راه آشور چه‌کار است تا آب فرات رابنوشی؟» 024 JER 002 019 خداوند یهوه صبایوت چنین می‌گوید: «شرارت تو، تو را تنبیه کرده و ارتداد تو، تو راتوبیخ نموده است پس بدان و ببین که این امرزشت و تلخ است که یهوه خدای خود را ترک نمودی و ترس من در تو نیست. 024 JER 002 020 زیرا از زمان قدیم یوغ تو را شکستم و بندهای تو را گسیختم وگفتی بندگی نخواهم نمود زیرا بر هر تل بلند وزیر هر درخت سبز خوابیده، زنا کردی. 024 JER 002 021 و من تو را مو اصیل و تخم تمام نیکو غرس نمودم پس چگونه نهال مو بیگانه برای من گردیده‌ای؟ 024 JER 002 022 پس اگر‌چه خویشتن را با اشنان بشویی و صابون برای خود زیاده بکار بری، اما خداوند یهوه می‌گویدکه گناه تو پیش من رقم شده است. 024 JER 002 023 چگونه می‌گویی که نجس نشدم و در عقب بعلیم نرفتم؟ طریق خویش را در وادی بنگر و به آنچه کردی اعتراف نما‌ای شتر تیزرو که در راههای خودمی دوی! 024 JER 002 024 مثل گورخر هستی که به بیابان عادت داشته، در شهوت دل خود باد را بو می‌کشد. کیست که از شهوتش او را برگرداند؟ آنانی که اورا می‌طلبند خسته نخواهند شد و او را در ماهش خواهند یافت. 024 JER 002 025 پای خود را از برهنگی و گلوی خویش را از تشنگی باز دار. اما گفتی نی امیدنیست زیرا که غریبان را دوست داشتم و از عقب ایشان خواهم رفت. 024 JER 002 026 مثل دزدی که چون گرفتارشود خجل گردد. همچنین خاندان اسرائیل باپادشاهان و سروران و کاهنان و انبیای ایشان خجل خواهند شد. 024 JER 002 027 که به چوب می‌گویند توپدر من هستی و به سنگ که تو مرا زاییده‌ای زیراکه پشت به من دادند و نه رو. اما در زمان مصیبت خود می‌گویند: برخیز و ما را نجات ده. 024 JER 002 028 پس خدایان تو که برای خود ساختی کجایند؟ ایشان در زمان مصیتت برخیزند و تو را نجات دهند. زیرا که‌ای یهودا خدایان تو به شماره شهرهای تومی باشند.» 024 JER 002 029 خداوند می‌گوید: «چرا با من مخاصمه می‌نمایید جمیع شما بر من عاصی شده‌اید. 024 JER 002 030 پسران شما را عبث زده‌ام زیرا که تادیب رانمی پذیرند. شمشیر شما مثل شیر درنده انبیای شما را هلاک کرده است. 024 JER 002 031 ‌ای شما که اهل این عصر می‌باشید کلام خداوند را بفهمید! آیا من برای اسرائیل مثل بیابان یا زمین ظلمت غلیظشده‌ام؟ پس قوم من چرا می‌گویند که روسای خود شده‌ایم و بار دیگر نزد تو نخواهیم آمد. 024 JER 002 032 آیا دوشیزه زیور خود را یا عروس آرایش خود را فراموش کند؟ اما قوم من روزهای بیشمارمرا فراموش کرده‌اند. 024 JER 002 033 چگونه راه خود را مهیامی سازی تا محبت را بطلبی؟ بنابراین زنان بد رانیز به راههای خود تعلیم دادی. 024 JER 002 034 در دامنهای تونیز خون جان فقیران بی‌گناه یافته شد. آنها را درنقب زدن نیافتم بلکه بر جمیع آنها. 024 JER 002 035 و می‌گویی: چونکه بی‌گناه هستم غضب او از من برگردانیده خواهد شد. اینک به‌سبب گفتنت که گناه نکرده‌ام بر تو داوری خواهم نمود. 024 JER 002 036 چرا اینقدرمی شتابی تا راه خود را تبدیل نمایی؟ چنانکه ازآشور خجل شدی همچنین از مصر نیز خجل خواهی شد. 024 JER 002 037 از این نیز دستهای خود را برسرت نهاده، بیرون خواهی آمد. چونکه خداونداعتماد تو را خوار شمرده است پس از ایشان کامیاب نخواهی شد.» 024 JER 003 001 و می‌گوید: «اگر مرد، زن خود را طلاق دهدو او از وی جدا شده، زن مرد دیگری بشودآیا بار دیگر به آن زن رجوع خواهد نمود؟ مگرآن زمین بسیار ملوث نخواهد شد؟ لیکن خداوندمی گوید: تو با یاران بسیار زنا کردی اما نزد من رجوع نما. 024 JER 003 002 چشمان خود را به بلندیها برافراز وببین که کدام جا است که در آن با تو همخواب نشده‌اند. برای ایشان بسر راهها مثل (زن ) عرب در بیابان نشستی و زمین را به زنا و بدرفتاری خودملوث ساختی. 024 JER 003 003 پس بارش‌ها بازداشته شد وباران بهاری نیامد و تو را جبین زن زانیه بوده، حیارا از خود دور کردی. 024 JER 003 004 آیا از این به بعد مرا صدانخواهی زد که‌ای پدر من، تو یار جوانی من بودی؟ 024 JER 003 005 آیا غضب خود را تا به ابد خواهد نمود وآن را تا به آخر نگاه خواهد داشت؟ اینک این راگفتی اما اعمال بد را بجا آورده، کامیاب شدی.» 024 JER 003 006 و خداوند در ایام یوشیا پادشاه به من گفت: «آیا ملاحظه کردی که اسرائیل مرتد چه کرده است؟ چگونه به فراز هر کوه بلند و زیر هردرخت سبز رفته در آنجا زنا کرده است؟ 024 JER 003 007 و بعداز آنکه همه این کارها را کرده بود من گفتم نزد من رجوع نما، اما رجوع نکرد و خواهر خائن اویهودا این را بدید. 024 JER 003 008 و من دیدم با آنکه اسرائیل مرتد زنا کرد و از همه جهات او را بیرون کردم وطلاق نامه‌ای به وی دادم لکن خواهر خائن اویهودا نترسید بلکه او نیز رفته، مرتکب زنا شد. 024 JER 003 009 وواقع شد که به‌سبب سهل انگاری او در زناکاریش زمین ملوث گردید و او با سنگها و چوبها زنانمود. 024 JER 003 010 و نیز خداوند می‌گوید: با وجود این همه، خواهر خائن او یهودا نزد من با تمامی دل خود رجوع نکرد بلکه با ریاکاری.» 024 JER 003 011 پس خداوند مرا گفت: «اسرائیل مرتدخویشتن را از یهودای خائن عادلتر نموده است. 024 JER 003 012 لهذا برو و این سخنان را بسوی شمال نداکرده، بگو: خداوند می‌گوید: ای اسرائیل مرتدرجوع نما! و بر تو غضب نخواهم نمود زیراخداوند می‌گوید: من روف هستم و تا به ابد خشم خود را نگاه نخواهم داشت. 024 JER 003 013 فقط به گناهانت اعتراف نما که بر یهوه خدای خویش عاصی شدی و راههای خود را زیر هر درخت سبز برای بیگانگان منشعب ساختی و خداوند می‌گوید که شما آواز مرا نشنیدید. 024 JER 003 014 پس خداوند می‌گوید: ای پسران مرتد رجوع نمایید زیرا که من شوهرشما هستم و از شما یک نفر از شهری و دو نفر ازقبیله‌ای گرفته، شما را به صهیون خواهم آورد. 024 JER 003 015 و به شما شبانان موافق دل خود خواهم داد که شما را به معرفت و حکمت خواهند چرانید. 024 JER 003 016 «و خداوند می‌گوید که چون در زمین افزوده و بارور شوید در آن ایام بار دیگر تابوت عهد یهوه را به زبان نخواهند‌آورد و آن به‌خاطرایشان نخواهد آمد و آن را ذکر نخواهند کرد و آن را زیارت نخواهند نمود و بار دیگر ساخته نخواهد شد. 024 JER 003 017 زیرا در آن زمان اورشلیم راکرسی یهوه خواهند نامید و تمامی امت‌ها به آنجابه جهت اسم یهوه به اورشلیم جمع خواهند شدو ایشان بار دیگر پیروی سرکشی دلهای شریرخود را نخواهند نمود. 024 JER 003 018 و در آن ایام خاندان یهودا با خاندان اسرائیل راه خواهند رفت وایشان از زمین شمال به آن زمینی که نصیب پدران ایشان ساختم با هم خواهند آمد. 024 JER 003 019 و گفتم که من تو را چگونه در میان پسران قرار دهم و زمین مرغوب و میراث زیباترین امت‌ها را به تو دهم؟ پس گفتم که مرا پدر خواهی خواند و از من دیگرمرتد نخواهی شد. 024 JER 003 020 خداوند می‌گوید: هر آینه مثل زنی که به شوهر خود خیانت ورزد همچنین شما‌ای خاندان اسرائیل به من خیانت ورزیدید. 024 JER 003 021 آواز گریه و تضرعات بنی‌اسرائیل از بلندیهاشنیده می‌شود زیرا که راههای خود را منحرف ساخته و یهوه خدای خود را فراموش کرده‌اند. 024 JER 003 022 ‌ای فرزندان مرتد بازگشت نمایید و من ارتدادهای شما را شفا خواهم داد.» (ومی گویند): «اینک نزد تو می‌آییم زیرا که تو یهوه خدای ما هستی. 024 JER 003 023 به درستی که ازدحام کوههااز تلها باطل می‌باشد. زیرا به درستی که نجات اسرائیل در یهوه خدای ما است. 024 JER 003 024 و خجالت مشقت پدران ما، یعنی رمه و گله و پسران ودختران ایشان را از طفولیت ما تلف کرده است. 024 JER 003 025 در خجالت خود می‌خوابیم و رسوایی ما، ما رامی پوشاند زیرا که هم ما و هم پدران ما از طفولیت خود تا امروز به یهوه خدای خویش گناه ورزیده و آواز یهوه خدای خویش را نشنیده‌ایم.» 024 JER 004 001 بازگشت نمایی، اگر نزد من بازگشت نمایی و اگر رجاسات خود را از خود دور نمایی پراکنده نخواهی شد. 024 JER 004 002 و به راستی و انصاف و عدالت به حیات یهوه قسم خواهی خورد و امت هاخویشتن را به او مبارک خواهند خواند و به وی فخر خواهند کرد.» 024 JER 004 003 زیرا خداوند به مردان یهودا و اورشلیم چنین می‌گوید: «زمینهای خود را شیار کنید و درمیان خارها مکارید. 024 JER 004 004 ‌ای مردان یهودا و ساکنان اورشلیم خویشتن را برای خداوند مختون سازیدو غلفه دلهای خود را دور کنید مبادا حدت خشم من به‌سبب بدی اعمال شما مثل آتش صادرشده، افروخته گردد و کسی آن را خاموش نتواندکرد. 024 JER 004 005 در یهودا اخبار نمایید و در اورشلیم اعلان نموده، بگویید و در زمین کرنا بنوازید و به آوازبلند ندا کرده، بگویید که جمع شوید تا به شهرهای حصاردار داخل شویم. 024 JER 004 006 علمی بسوی صهیون برافرازید و برای پناه فرار کرده، توقف منمایید زیرا که من بلایی و شکستی عظیم ازطرف شمال می‌آورم. 024 JER 004 007 شیری از بیشه خودبرآمده و هلاک کننده امت‌ها حرکت کرده، از مکان خویش درآمده است تا زمین تو را ویران سازد و شهرهایت خراب شده، غیرمسکون گردد. 024 JER 004 008 از این جهت پلاس پوشیده، ماتم گیرید و ولوله کنید زیرا که حدت خشم خداوند از ما برنگشته است. 024 JER 004 009 و خداوند می‌گوید که در آن روز دل پادشاه و دل سروران شکسته خواهد شد و کاهنان متحیر و انبیا مشوش خواهند گردید.» 024 JER 004 010 پس گفتم: «آه‌ای خداوند یهوه! به تحقیق این قوم و اورشلیم را بسیار فریب دادی زیرا گفتی شما را سلامتی خواهد بود و حال آنکه شمشیر به‌جان رسیده است.» 024 JER 004 011 در آن زمان به این قوم و به اورشلیم گفته خواهد شد که باد سموم ازبلندیهای بیابان بسوی دختر قوم من خواهد وزیدنه برای افشاندن و پاک کردن خرمن. 024 JER 004 012 باد شدیداز اینها برای من خواهد وزید و من نیز الان برایشان داوری‌ها خواهم فرمود. 024 JER 004 013 اینک او مثل ابر می‌آید و ارابه های او مثل گردباد و اسبهای اواز عقاب تیزروترند. وای بر ما زیرا که غارت شده‌ایم. 024 JER 004 014 ‌ای اورشلیم دل خود را از شرارت شست وشو کن تا نجات یابی! تا به کی خیالات فاسد تو در دلت بماند؟ 024 JER 004 015 زیرا آوازی از دان اخبار می‌نماید و از کوهستان افرایم به مصیبتی اعلان می‌کند. 024 JER 004 016 امت‌ها را اطلاع دهید، هان به ضد اورشلیم اعلان کنید که محاصره کنندگان از ولایت بعیدمی آیند و به آواز خود به ضد شهرهای یهودا ندامی کنند. 024 JER 004 017 خداوند می‌گوید که مثل دیده بانان مزرعه او را احاطه می‌کنند چونکه بر من فتنه انگیخته است. 024 JER 004 018 راه تو و اعمال تو این چیزها رابر تو وارد آورده است. این شرارت تو به حدی تلخ است که به دلت رسیده است. 024 JER 004 019 احشای من احشای من، پرده های دل من ازدرد سفته شد و قلب من در اندرونم مشوش گردیده، ساکت نتوانم شد چونکه تو‌ای جان من آواز کرنا و نعره جنگ را شنیده‌ای. 024 JER 004 020 شکستگی بر شکستگی اعلان شده زیرا که تمام زمین غارت شده است و خیمه های من بغته و پرده هایم ناگهان به تاراج رفته است. 024 JER 004 021 تا به کی علم را ببینم و آوازکرنا را بشنوم؟ 024 JER 004 022 چونکه قوم من احمقند و مرانمی شناسند و ایشان، پسران ابله هستند و هیچ فهم ندارند. برای بدی کردن ماهرند لیکن به جهت نیکوکاری هیچ فهم ندارند. 024 JER 004 023 بسوی زمین نظر انداختم و اینک تهی وویران بود و بسوی آسمان و هیچ نور نداشت. 024 JER 004 024 بسوی کوهها نظر انداختم و اینک متزلزل بود وتمام تلها از جا متحرک می‌شد. 024 JER 004 025 نظر کردم واینک آدمی نبود و تمامی مرغان هوا فرار کرده بودند. 024 JER 004 026 نظر کردم و اینک بوستانها بیابان گردیده و همه شهرها از حضور خداوند و از حدت خشم وی خراب شده بود. 024 JER 004 027 زیرا خداوند چنین می‌گوید: «تمامی زمین خراب خواهد شد لیکن آن را بالکل فانی نخواهم ساخت. 024 JER 004 028 از این سبب جهان ماتم خواهد گرفت و آسمان از بالا سیاه خواهد شد زیرا که این راگفتم و اراده نمودم و پشیمان نخواهم شد و از آن بازگشت نخواهم نمود.» 024 JER 004 029 از آواز سواران وتیراندازان تمام اهل شهر فرار می‌کنند و به جنگلها داخل می‌شوند و بر صخره‌ها برمی آیندو تمامی شهرها ترک شده، احدی در آنها ساکن نمی شود. 024 JER 004 030 و تو حینی که غارت شوی چه خواهی کرد؟ اگر‌چه خویشتن را به قرمز ملبس سازی و به زیورهای طلا بیارایی و چشمان خود را از سرمه جلا دهی لیکن خود را عبث زیبایی داده‌ای چونکه یاران تو تو را خوار شمرده، قصدجان تو دارند. 024 JER 004 031 زیرا که آوازی شنیدم مثل آواززنی که درد زه دارد و تنگی مثل زنی که نخست زاده خویش را بزاید یعنی آواز دخترصهیون را که آه می‌کشد و دستهای خود را درازکرده، می‌گوید: وای بر من زیرا که جان من به‌سبب قاتلان بیهوش شده است. 024 JER 005 001 «در کوچه های اورشلیم گردش کرده، ببینید و بفهمید و در چهارسوهایش تفتیش نمایید که آیا کسی را که به انصاف عمل نماید و طالب راستی باشد توانید یافت تا من آن رابیامرزم؟ 024 JER 005 002 و اگر‌چه بگویند: قسم به حیات یهوه، لیکن به دروغ قسم می‌خورند.» 024 JER 005 003 ‌ای خداوند آیا چشمان تو براستی نگران نیست؟ ایشان را زدی اما محزون نشدند. و ایشان را تلف نمودی اما نخواستند تادیب را بپذیرند. رویهای خود را از صخره سختتر گردانیدند ونخواستند بازگشت نمایند. 024 JER 005 004 و من گفتم: «به درستی که اینان فقیرند و جاهل هستند که راه خداوند و احکام خدای خود را نمی دانند. 024 JER 005 005 پس نزد بزرگان می‌روم و با ایشان تکلم خواهم نمودزیرا که ایشان طریق خداوند و احکام خدای خود را می‌دانند.» لیکن ایشان متفق یوغ راشکسته و بندها را گسیخته‌اند. 024 JER 005 006 از این جهت شیری از جنگل ایشان را خواهد کشت و گرگ بیابان ایشان را تاراج خواهد کرد و پلنگ برشهرهای ایشان در کمین خواهد نشست و هر‌که از آنها بیرون رود دریده خواهد شد، زیرا که تقصیرهای ایشان بسیار و ارتدادهای ایشان عظیم است. 024 JER 005 007 «چگونه تو را برای این بیامرزم که پسرانت مرا ترک کردند و به آنچه خدا نیست قسم خوردند و چون من ایشان را سیر نمودم مرتکب زنا شدند و در خانه های فاحشه‌ها ازدحام نمودند. 024 JER 005 008 مثل اسبان پرورده شده مست شدند که هر یکی از ایشان برای زن همسایه خود شیهه می‌زند. 024 JER 005 009 و خداوند می‌گوید: «آیا به‌سبب این کارهاعقوبت نخواهم رسانید و آیا جان من از چنین طایفه‌ای انتقام نخواهد کشید؟» 024 JER 005 010 برحصارهایش برآیید و آنها را خراب کنید امابالکل هلاک مکنید و شاخه هایش را قطع نماییدزیرا که از آن خداوند نیستند. 024 JER 005 011 خداوند می‌گوید: «هر آینه خاندان اسرائیل و خاندان یهودا به من به شدت خیانت ورزیده‌اند.» 024 JER 005 012 خداوند را انکار نموده، می‌گویندکه او نیست و بلا به ما نخواهد رسید و شمشیر وقحط را نخواهیم دید. 024 JER 005 013 و انبیا باد می‌شوند وکلام در ایشان نیست پس به ایشان چنین واقع خواهد شد. 024 JER 005 014 بنابراین یهوه خدای صبایوت چنین می‌گوید: «چونکه این کلام را گفتید همانامن کلام خود را در دهان تو آتش و این قوم راهیزم خواهم ساخت و ایشان را خواهد سوزانید.» 024 JER 005 015 خداوند می‌گوید: «ای خاندان اسرائیل، اینک من امتی را از دور بر شما خواهم آورد. امتی که زورآورند و امتی که قدیمند و امتی که زبان ایشان را نمی دانی و گفتار ایشان را نمی فهمی. 024 JER 005 016 ترکش ایشان قبر گشاده است و جمیع ایشان جبارند. 024 JER 005 017 و خرمن و نان تو را که پسران و دخترانت آن را می باید بخورند خواهند خورد و گوسفندان وگاوان تو را خواهند خورد و انگورها و انجیرهای تو را خواهند خورد و شهرهای حصاردار تو را که به آنها توکل می‌نمایی با شمشیر هلاک خواهندساخت.» 024 JER 005 018 لیکن خداوند می‌گوید: «در آن روزها نیز شما را بالکل هلاک نخواهم ساخت. 024 JER 005 019 و چون شما گویید که یهوه خدای ما چراتمامی این بلاها را بر ما وارد آورده است آنگاه توبه ایشان بگو از این جهت که مرا ترک کردید وخدایان غیر را در زمین خویش عبادت نمودید. پس غریبان را در زمینی که از آن شما نباشدبندگی خواهید نمود. 024 JER 005 020 «این را به خاندان یعقوب اخبار نمایید و به یهودا اعلان کرده، گویید 024 JER 005 021 که‌ای قوم جاهل وبی فهم که چشم دارید اما نمی بینید و گوش داریداما نمی شنوید این را بشنوید. 024 JER 005 022 خداوندمی گوید آیا از من نمی ترسید و آیا از حضور من نمی لرزید که ریگ را به قانون جاودانی، حد دریاگذاشته‌ام که از آن نتواند گذشت و اگر‌چه امواجش متلاطم شود غالب نخواهد آمد و هرچند شورش نماید اما از آن تجاوز نمی تواندکرد؟ 024 JER 005 023 اما این قوم، دل فتنه انگیز و متمرد دارند. ایشان فتنه انگیخته و رفته‌اند. 024 JER 005 024 و در دلهای خودنمی گویند که از یهوه خدای خود بترسیم که باران اول و آخر را در موسمش می‌بخشد و هفته های معین حصاد را به جهت ما نگاه می‌دارد. 024 JER 005 025 خطایای شما این چیزها را دور کرده و گناهان شما نیکویی را از شما منع نموده است. 024 JER 005 026 زیرادر میان قوم من شریران پیدا شده‌اند که مثل کمین نشستن صیادان در کمین می‌نشینند. دامها گسترانیده، مردم را صید می‌کنند. 024 JER 005 027 مثل قفسی که پر از پرندگان باشد، همچنین خانه های ایشان پر از فریب است و از این جهت بزرگ و دولتمندشده‌اند. 024 JER 005 028 فربه و درخشنده می‌شوند و در اعمال زشت هم از حد تجاوز می‌کنند. دعوی یعنی دعوی یتیمان را فیصل نمی دهند و با وجود آن کامیاب می‌شوند و فقیران را دادرسی نمی کنند. 024 JER 005 029 و خداوند می‌گوید: آیا به‌سبب این کارهاعقوبت نخواهم رسانید و آیا جان من از چنین طایفه‌ای انتقام نخواهد کشید؟ 024 JER 005 030 امری عجیب و هولناک در زمین واقع شده است. 024 JER 005 031 انبیا به دروغ نبوت می‌کنند و کاهنان به واسطه ایشان حکمرانی می‌نمایند و قوم من این حالت را دوست می‌دارند و شما در آخر این چه خواهید کرد؟» 024 JER 006 001 ای بنی بنیامین از اورشلیم فرار کنید و کرنارا در تقوع بنوازید و علامتی بر بیت هکاریم برافرازید زیرا که بلایی از طرف شمال وشکست عظیمی رو خواهد داد. 024 JER 006 002 و من آن دخترجمیل و لطیف یعنی دختر صهیون را منقطع خواهم ساخت. 024 JER 006 003 و شبانان با گله های خویش نزدوی خواهند آمد و خیمه های خود را گرداگرد اوبرپا نموده، هر یک در جای خود خواهند چرانید. 024 JER 006 004 با او جنگ را مهیا سازید و برخاسته، در وقت ظهر برآییم. وای بر ما زیرا که روز رو به زوال نهاده است و سایه های عصر دراز می‌شود. 024 JER 006 005 برخیزید! و در شب برآییم تا قصرهایش رامنهدم سازیم. 024 JER 006 006 زیرا که یهوه صبایوت چنین می فرماید: «درختان را قطع نموده، مقابل اورشلیم سنگر برپا نمایید. زیرا این است شهری که سزاوار عقوبت است چونکه اندرونش تمام ظلم است. 024 JER 006 007 مثل چشمه‌ای که آب خود رامی جوشاند همچنان او شرارت خویش رامی جوشاند. ظلم و تاراج در اندرونش شنیده می‌شود و بیماریها و جراحات دایم در نظر من است. 024 JER 006 008 ‌ای اورشلیم، تادیب را بپذیر مبادا جان من از تو بیزار شود و تو را ویران و زمین غیرمسکون گردانم.» 024 JER 006 009 یهوه صبایوت چنین می‌گوید که «بقیه اسرائیل را مثل مو خوشه چینی خواهند کرد پس مثل کسی‌که انگور می‌چینددست خود را بر شاخه هایش برگردان.» 024 JER 006 010 کیستند که به ایشان تکلم نموده، شهادت دهم تا بشنوند. هان گوش ایشان نامختون است که نتوانند شنید. اینک کلام خداوند برای ایشان عارگردیده است و در آن رغبت ندارند. 024 JER 006 011 و من ازحدت خشم خداوند پر شده‌ام و از خودداری خسته گردیده‌ام پس آن را در کوچه‌ها بر اطفال وبر مجلس جوانان با هم بریز. زیرا که شوهر و زن هر دو گرفتار خواهند شد و شیخ با دیرینه روز. 024 JER 006 012 و خانه‌ها و مزرعه‌ها و زنان ایشان با هم از آن دیگران خواهند شد زیرا خداوند می‌گوید که «دست خود را به ضد ساکنان این زمین درازخواهم کرد. 024 JER 006 013 چونکه جمیع ایشان چه خرد وچه بزرگ، پر از طمع شده‌اند و همگی ایشان چه نبی و چه کاهن، فریب را بعمل می‌آورند. 024 JER 006 014 وجراحت قوم مرا اندک شفایی دادند، چونکه می‌گویند سلامتی است، سلامتی است با آنکه سلامتی نیست.» 024 JER 006 015 آیا چون مرتکب رجاسات شدند خجل گردیدند؟ نی ابد خجل نشدند بلکه حیا را احساس ننمودند. بنابراین خداوندمی گوید که «در میان افتادگان خواهند افتاد وحینی که من به ایشان عقوبت رسانم خواهندلغزید.» 024 JER 006 016 خداوند چنین می‌گوید: «بر طریق هابایستید و ملاحظه نمایید و درباره طریق های قدیم سوآل نمایید که طریق نیکو کدام است تا درآن سلوک نموده، برای جان خود راحت بیابید، لیکن ایشان جواب دادند که در آن سلوک نخواهیم کرد. 024 JER 006 017 و من پاسبانان بر شما گماشتم (که می‌گفتند): به آواز کرنا گوش دهید، اما ایشان گفتند گوش نخواهیم داد. 024 JER 006 018 پس‌ای امت هابشنوید و‌ای جماعت آنچه را که در میان ایشان است بدانید! 024 JER 006 019 ‌ای زمین بشنو اینک من بلایی براین قوم می‌آورم که ثمره خیالات ایشان خواهدبود زیرا که به کلام من گوش ندادند و شریعت مرانیز ترک نمودند. 024 JER 006 020 چه فایده دارد که بخور از سباو قصب الذریره از زمین بعید برای من آورده می‌شود. قربانی های سوختنی شما مقبول نیست و ذبایح شما پسندیده من نی.» 024 JER 006 021 بنابراین خداوند چنین می‌گوید: «اینک من پیش روی این قوم سنگهای لغزش دهنده خواهم نهاد و پدران وپسران با هم از آنها لغزش خواهند خورد و ساکن زمین با همسایه‌اش هلاک خواهند شد.» 024 JER 006 022 خداوند چنین می‌گوید: «اینک قومی اززمین شمال می‌آورم و امتی عظیم از اقصای زمین خواهند برخاست. 024 JER 006 023 و کمان و نیزه خواهندگرفت. ایشان مردان ستمکیش می‌باشند که ترحم ندارند. به آواز خود مثل دریا شورش خواهندنمود و بر اسبان سوار شده، مثل مردان جنگی به ضد تو‌ای دختر صهیون صف آرایی خواهندکرد.» 024 JER 006 024 آوازه این را شنیدیم و دستهای ما سست گردید. تنگی و درد مثل زنی که می‌زاید ما را درگرفته است. 024 JER 006 025 به صحرا بیرون مشوید و به راه مروید زیرا که شمشیر دشمنان و خوف از هرطرف است. 024 JER 006 026 ‌ای دختر قوم من پلاس بپوش وخویشتن را در خاکستر بغلطان. ماتم پسر یگانه ونوحه گری تلخ برای خود بکن زیرا که تاراج کننده ناگهان بر ما می‌آید. 024 JER 006 027 تو را در میان قوم خودامتحان کننده و قلعه قرار دادم تا راههای ایشان رابفهمی و امتحان کنی. 024 JER 006 028 همه ایشان سخت متمرد شده‌اند و برای نمامی کردن گردش می‌کنند. برنج و آهن می‌باشند و جمیع ایشان فساد کننده‌اند. 024 JER 006 029 دم پر زور می‌دمد و سرب درآتش فانی می‌گردد و قالگر عبث قال می‌گذاردزیرا که شریران جدا نمی شوند. 024 JER 006 030 نقره ترک شده نامیده می‌شوند زیرا خداوند ایشان را ترک کرده است. 024 JER 007 001 کلامی که از جانب خداوند به ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 007 002 «به دروازه خانه خداوندبایست و این کلام را در آنجا ندا کرده، بگو: ای تمامی یهودا که به این دروازه‌ها داخل شده، خداوند را سجده می‌نمایید کلام خداوند رابشنوید. 024 JER 007 003 یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: طریق‌ها و اعمال خود را اصلاح کنید ومن شما را در این مکان ساکن خواهم گردانید. 024 JER 007 004 به سخنان دروغ توکل منمایید و مگویید که هیکل یهوه، هیکل یهوه، هیکل یهوه این است. 024 JER 007 005 زیرا اگر به تحقیق طریق‌ها و اعمال خود را اصلاح کنید و انصاف را در میان یکدیگر بعمل آورید، 024 JER 007 006 و بر غریبان و یتیمان و بیوه‌زنان ظلم ننمایید وخون بی‌گناهان را در این مکان نریزید و خدایان غیر را به جهت ضرر خویش پیروی ننمایید، 024 JER 007 007 آنگاه شما را در این مکان در زمینی که به پدران شما از ازل تا به ابد داده‌ام ساکن خواهم گردانید. 024 JER 007 008 اینک شما به سخنان دروغی که منفعت نداردتوکل می‌نمایید. 024 JER 007 009 آیا مرتکب دزدی و زنا و قتل نمی شوید و به دروغ قسم نمی خورید و برای بعل بخور نمی سوزانید؟ و آیا خدایان غیر را که نمی شناسید پیروی نمی نمایید؟ 024 JER 007 010 و داخل شده، به حضور من در این خانه‌ای که به اسم من مسمی است می‌ایستید و می‌گویید که به گردن تمام این رجاسات سپرده شده‌ایم. 024 JER 007 011 آیا این خانه‌ای که به اسم من مسمی است در نظر شمامغاره دزدان شده است؟ و خداوند می‌گوید: اینک من نیز این را دیده‌ام. 024 JER 007 012 لکن به مکان من که در شیلو بود و نام خود را اول در آنجا قرار داده بودم بروید و آنچه را که به‌سبب شرارت قوم خود اسرائیل به آنجا کرده‌ام ملاحظه نمایید. 024 JER 007 013 پس حال خداوند می‌گوید: از آنرو که تمام این اعمال را بجا آوردید با آنکه من صبح زودبرخاسته، به شما تکلم نموده، سخن راندم امانشنیدید و شما را خواندم اما جواب ندادید. 024 JER 007 014 ازاین جهت به این خانه‌ای که به اسم من مسمی است و شما به آن توکل دارید و به مکانی که به شما و به پدران شما دادم به نوعی که به شیلو عمل نمودم عمل خواهم کرد. 024 JER 007 015 و شما را از حضورخود خواهم راند به نوعی که جمیع برادران شما یعنی تمام ذریت افرایم را راندم. 024 JER 007 016 پس تو برای این قوم دعا مکن و به جهت ایشان آواز تضرع واستغاثه بلند منما و نزد من شفاعت مکن زیرا که من تو را اجابت نخواهم نمود. 024 JER 007 017 آیا آنچه را که ایشان در شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم می‌کنند نمی بینی؟ 024 JER 007 018 پسران، هیزم جمع می‌کنندو پدران، آتش می‌افروزند و زنان، خمیرمی سرشند تا قرصها برای ملکه آسمان بسازند وهدایای ریختنی برای خدایان غیر ریخته مرامتغیر سازند. 024 JER 007 019 اما خداوند می‌گوید آیا مرامتغیر می‌سازند؟ نی بلکه خویشتن را تا رویهای خود را رسوا سازند. 024 JER 007 020 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: اینک خشم و غضب من بر این مکان برانسان و بر بهایم و بر درختان صحرا و برمحصول زمین ریخته خواهد شد و افروخته شده، خاموش نخواهد گردید. 024 JER 007 021 «یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: قربانی های سوختنی خود را بر ذبایح خویش مزید کنید و گوشت بخورید. 024 JER 007 022 زیرا که به پدران شما سخن نگفتم و در روزی که ایشان رااز زمین مصر بیرون آوردم آنها را درباره قربانی های سوختنی و ذبایح امر نفرمودم. 024 JER 007 023 بلکه ایشان را به این چیز امر فرموده، گفتم که قول مرابشنوید ومن خدای شما خواهم بود و شما قوم من خواهید بود و بهر طریقی که به شما حکم نمایم سلوک نمایید تا برای شما نیکو باشد. 024 JER 007 024 اماایشان نشنیدند و گوش خود را فرا نداشتند بلکه برحسب مشورتها و سرکشی دل شریر خود رفتارنمودند و به عقب افتادند و پیش نیامدند. 024 JER 007 025 ازروزی که پدران شما از زمین مصر بیرون آمدند تا امروز جمیع بندگان خود انبیا را نزد شما فرستادم بلکه هر روز صبح زود برخاسته، ایشان را ارسال نمودم. 024 JER 007 026 اما ایشان نشنیدند و گوش خود را فرانداشتند بلکه گردن خویش را سخت نموده، ازپدران خود بدتر عمل نمودند. 024 JER 007 027 پس تو تمامی این سخنان را به ایشان بگو اما تو را نخواهند شنیدو ایشان را بخوان اما ایشان تو را جواب نخواهندداد. 024 JER 007 028 و به ایشان بگو: اینان قومی می‌باشند که قول یهوه خدای خویش را نمی شنوند و تادیب نمی پذیرند زیرا راستی نابود گردیده و از دهان ایشان قطع شده است. 024 JER 007 029 (ای اورشلیم ) موی خود را تراشیده، دور بینداز و بر بلندیها آوازنوحه برافراز زیرا خداوند طبقه مغضوب خود رارد و ترک نموده است. 024 JER 007 030 «چونکه خداوند می‌گوید بنی یهودا آنچه را که در نظر من ناپسند است بعمل آوردند ورجاسات خویش را در خانه‌ای که به اسم من مسمی است برپانموده، آن را نجس ساختند. 024 JER 007 031 ومکان های بلند خود را در توفت که در وادی ابن حنوم است بنا نمودند تا پسران و دختران خویش را در آتش بسوزانند که من اینکار را امر نفرموده بودم و بخاطر خویش نیاورده. 024 JER 007 032 بنابراین خداوند می‌گوید: اینک روزها می‌آید که آن باردیگر به توفت و وادی ابن حنوم مسمی نخواهدشد بلکه به وادی قتل و در توفت دفن خواهند کردتا جایی باقی نماند. 024 JER 007 033 و لاشهای این قوم خوراک مرغان هوا و جانوران زمین خواهد بود وکسی آنهارا نخواهد ترسانید. 024 JER 007 034 و از شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم آواز شادمانی و آواز خوشی و صدای داماد و صدای عروس را نابود خواهم ساخت زیرا که آن زمین ویران خواهد شد.» 024 JER 008 001 استخوانهای پادشاهان یهودا واستخوانهای سرورانش و استخوانهای کهنه واستخوانهای انبیا و استخوانهای سکنه اورشلیم را از قبرهای ایشان بیرون خواهند‌آورد. 024 JER 008 002 و آنهارا پیش آفتاب و ماه و تمامی لشکر آسمان که آنهارا دوست داشته و عبادت کرده و پیروی نموده وجستجو و سجده کرده‌اند پهن خواهند کرد و آنهارا جمع نخواهند نمود و دفن نخواهند کرد بلکه برروی زمین سرگین خواهد بود. 024 JER 008 003 و یهوه صبایوت می‌گوید که تمامی بقیه این قبیله شریر که باقی می‌مانند در هر مکانی که باقی‌مانده باشند و من ایشان را بسوی آن رانده باشم مرگ را بر حیات ترجیح خواهند داد. 024 JER 008 004 «و ایشان را بگو خداوند چنین می‌فرماید: اگر کسی بیفتد آیا نخواهد برخاست و اگر کسی مرتد شود آیا بازگشت نخواهد نمود؟ 024 JER 008 005 پس چرااین قوم اورشلیم به ارتداد دایمی مرتد شده‌اند وبه فریب متمسک شده، از بازگشت نمودن ابامی نمایند؟ 024 JER 008 006 من گوش خود را فرا داشته، شنیدم اما براستی تکلم ننمودند و کسی از شرارت خویش توبه نکرده و نگفته است چه کرده‌ام بلکه هر یک مثل اسبی که به جنگ می‌دود به راه خودرجوع می‌کند. 024 JER 008 007 لقلق نیز در هوا موسم خود رامی داند و فاخته و پرستوک و کلنک زمان آمدن خود را نگاه می‌دارند لیکن قوم من احکام خداوندرا نمی دانند. 024 JER 008 008 چگونه می‌گویید که ما حکیم هستیم و شریعت خداوند با ما است. به تحقیق قلم کاذب کاتبان به دروغ عمل می‌نماید. 024 JER 008 009 حکیمان شرمنده و مدهوش و گرفتار شده‌اند. اینک کلام خداوند را ترک نموده‌اند پس چه نوع حکمتی دارند. 024 JER 008 010 بنابراین زنان ایشان را به دیگران خواهم داد و مزرعه های ایشان را به مالکان دیگر. زیرا که جمیع ایشان چه خرد و چه بزرگ پر از طمع می‌باشند و همگی ایشان چه نبی و چه کاهن به فریب عمل می‌نمایند. 024 JER 008 011 وجراحات قوم مرا اندک شفایی داده‌اند چونکه می‌گویند سلامتی است، سلامتی است، با آنکه سلامتی نیست. 024 JER 008 012 آیا چون مرتکب رجاسات شدند خجل گردیدند؟ نی ابد خجل نشدند بلکه حیا را احساس ننمودند بنابراین خداوندمی گوید: در میان افتادگان خواهند افتاد و حینی که من به ایشان عقوبت رسانم خواهند لغزید.» 024 JER 008 013 خداوند می‌گوید: «ایشان را بالکل تلف خواهم نمود که نه انگور بر مو و نه انجیر بردرخت انجیر یافت شود و برگها پژمرده خواهدشد و آنچه به ایشان بدهم از ایشان زایل خواهدشد.» 024 JER 008 014 پس ما چرا می‌نشینیم؟ جمع بشوید تا به شهرهای حصاردار داخل شویم و در آنها ساکت باشیم. زیرا که یهوه خدای ما ما را ساکت گردانیده و آب تلخ به ما نوشانیده است زانرو که به خداوندگناه ورزیده‌ایم. 024 JER 008 015 برای سلامتی انتظار کشیدیم اما هیچ خیر حاصل نشد و برای زمان شفا و اینک آشفتگی پدید آمد. 024 JER 008 016 صهیل اسبان او از دان شنیده شد و از صدای شیهه زورآورانش تمامی زمین متزلزل گردید زیرا که آمده‌اند و زمین و هرچه در آن است و شهر و ساکنانش را خورده‌اند. 024 JER 008 017 زیرا خداوند می‌گوید: «اینک من در میان شمامارها و افعیها خواهم فرستاد که آنها را افسون نتوان کرد و شما را خواهند گزید.» 024 JER 008 018 کاش که ازغم خود تسلی می‌یافتم. دل من در اندرونم ضعف بهم رسانیده است. 024 JER 008 019 اینک آواز تضرع دختر قوم من از زمین دور می‌آید که آیا خداوند در صهیون نیست و مگر پادشاهش در آن نیست پس چراخشم مرا به بتهای خود و اباطیل بیگانه به هیجان آوردند؟ 024 JER 008 020 موسم حصاد گذشت و تابستان تمام شد و ما نجات نیافتیم. 024 JER 008 021 به‌سبب جراحت دخترقوم خود مجروح شده و ماتم گرفته‌ام و حیرت مرا فرو گرفته است. 024 JER 008 022 آیا بلسان در جلعاد نیست و طبیبی در آن نی؟ پس دختر قوم من چرا شفانیافته است؟ 024 JER 009 001 چشمه اشک. تا روز و شب برای کشتگان دختر قوم خود گریه می‌کردم. 024 JER 009 002 کاش که در بیابان منزل مسافران می‌داشتم تا قوم خود را ترک کرده، از نزد ایشان می‌رفتم چونکه همگی ایشان زناکارو جماعت خیانت کارند. 024 JER 009 003 زبان خویش را مثل کمان خود به دروغ می‌کشند. در زمین قوی شده‌اند اما نه برای راستی زیرا خداوند می‌گوید: «از شرارت به شرارت ترقی می‌کنند و مرانمی شناسند.» 024 JER 009 004 هر یک از همسایه خویش باحذر باشید و به هیچ برادر اعتماد منمایید زیراهر برادر از پا درمی آورد و هر همسایه به نمامی گردش می‌کند. 024 JER 009 005 و هر کس همسایه خود را فریب می‌دهد و ایشان براستی تکلم نمی نمایند و زبان خود را به دروغگویی آموخته‌اند و از کج رفتاری خسته شده‌اند. 024 JER 009 006 خداوند می‌گوید که «مسکن تودر میان فریب است و از مکر خویش نمی خواهندکه مرا بشناسند.» 024 JER 009 007 بنابراین یهوه صبایوت چنین می‌گوید: «اینک من ایشان را قال گذاشته، امتحان خواهم نمود. زیرا به‌خاطر دختر قوم خود چه توانم کرد؟ 024 JER 009 008 زبان ایشان تیر مهلک است که به فریب سخن می‌راند. به زبان خود با همسایه خویش سخنان صلح‌آمیز می‌گویند، اما در دل خودبرای او کمین می‌گذارند.» 024 JER 009 009 پس خداوندمی گوید: «آیا به‌سبب این چیزها ایشان راعقوبت نرسانم و آیا جانم از چنین قومی انتقام نکشد؟» 024 JER 009 010 برای کوهها گریه و نوحه گری و برای مرتعهای بیابان ماتم برپا می‌کنم زیرا که سوخته شده است و احدی از آنها گذر نمی کند و صدای مواشی شنیده نمی شود. هم مرغان هوا و هم بهایم فرار کرده و رفته‌اند. 024 JER 009 011 و اورشلیم را به توده‌ها و ماوای شغالها مبدل می‌کنم و شهرهای یهودا را ویران و غیرمسکون خواهم ساخت. 024 JER 009 012 کیست مرد حکیم که این را بفهمد و کیست که دهان خداوند به وی سخن گفته باشد تا از این چیزها اخبار نماید که چرا زمین خراب و مثل بیابان سوخته شده است که احدی از آن گذرنمی کند. 024 JER 009 013 پس خداوند می‌گوید: «چونکه شریعت مرا که پیش روی ایشان گذاشته بودم ترک کردند وآواز مرا نشنیدند و در آن سلوک ننمودند، 024 JER 009 014 بلکه پیروی سرکشی دل خود را نمودند، و از عقب بعلیم که پدران ایشان آنها را به ایشان آموختندرفتند.» 024 JER 009 015 از این جهت یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: «اینک من افسنتین راخوراک این قوم خواهم ساخت و آب تلخ به ایشان خواهم نوشانید. 024 JER 009 016 و ایشان را در میان امت هایی که ایشان و پدران ایشان آنها رانشناختند پراکنده خواهم ساخت و شمشیر را درعقب ایشان خواهم فرستاد تا ایشان را هلاک نمایم.» 024 JER 009 017 یهوه صبایوت چنین می‌گوید: «تفکر کنیدو زنان نوحه گر را بخوانید تا بیایند و در‌پی زنان حکیم بفرستید تا بیایند.» 024 JER 009 018 و ایشان تعجیل نموده، برای ما ماتم برپا کنند تا چشمان ما اشکهابریزد و مژگان ما آبها جاری سازد. 024 JER 009 019 زیرا که آواز نوحه گری از صهیون شنیده می‌شود که چگونه غارت شدیم و چه بسیار خجل گردیدیم چونکه زمین را ترک کردیم و مسکن های ما ما رابیرون انداخته‌اند. 024 JER 009 020 پس‌ای زنان، کلام خداوند را بشنوید و گوشهای شما کلام دهان اورا بپذیرد و شما به دختران خود نوحه گری راتعلیم دهید و هر زن به همسایه خویش ماتم را. 024 JER 009 021 زیرا موت به پنجره های ما برآمده، به قصرهای ما داخل شده است تا اطفال را از بیرون و جوانان را از چهارسوها منقطع سازد. 024 JER 009 022 خداوند چنین می‌گوید: «بگو که لاشهای مردمان مثل سرگین بر روی صحرا و مانند بافه درعقب دروگر افتاده است و کسی نیست که آن رابرچیند.» 024 JER 009 023 خداوند چنین می‌گوید: «حکیم، ازحکمت خود فخر ننماید و جبار، از تنومندی خویش مفتخر نشود و دولتمند از دولت خودافتخار نکند. 024 JER 009 024 بلکه هر‌که فخر نماید از این فخربکند که فهم دارد و مرا می‌شناسد که من یهوه هستم که رحمت و انصاف و عدالت را در زمین بجا می‌آورم زیرا خداوند می‌گوید در این چیزهامسرور می‌باشم.» 024 JER 009 025 خداوند می‌گوید: «اینک ایامی می‌آید که نامختونان را با مختونان عقوبت خواهم رسانید. 024 JER 009 026 یعنی مصر و یهودا و ادوم و بنی عمون وموآب و آنانی را که گوشه های موی خود رامی تراشند و در صحرا ساکنند. زیرا که جمیع این امت‌ها نامختونند و تمامی خاندان اسرائیل در دل نامختونند.» 024 JER 010 001 ای خاندان اسرائیل کلامی را که خداوند به شما می‌گوید بشنوید! 024 JER 010 002 خداوند چنین می‌گوید: «طریق امت‌ها را یادمگیرید و از علامات افلاک مترسید زیرا که امت‌ها از آنها می‌ترسند. 024 JER 010 003 چونکه رسوم قومهاباطل است که ایشان درختی از جنگل با تبرمی برند که صنعت دستهای نجار می‌باشد. 024 JER 010 004 و آن را به نقره و طلا زینت داده، با میخ و چکش محکم می‌کنند تا متحرک نشود. 024 JER 010 005 و آنها مثل مترس دربوستان خیار می‌باشند که سخن نمی توانند گفت وآنها را می‌باید برداشت چونکه راه نمی توانندرفت. از آنها مترسید زیرا که ضرر نتوانند رسانیدو قوت نفع رسانیدن هم ندارند.» 024 JER 010 006 ‌ای یهوه مثل تو کسی نیست! تو عظیم هستی و اسم تو در قوت عظیم است! 024 JER 010 007 ‌ای پادشاه امت هاکیست که از تو نترسد زیرا که این به تو می‌شایدچونکه در جمیع حکیمان امت‌ها و در تمامی ممالک ایشان مانند تو کسی نیست. 024 JER 010 008 جمیع ایشان وحشی و احمق می‌باشند تادیب اباطیل چوب (بت ) است. 024 JER 010 009 نقره کوبیده شده از ترشیش و طلا از اوفاز که صنعت صنعتگر و عمل دستهای زرگر باشد می‌آورند. لاجورد و ارغوان لباس آنها و همه اینها عمل حکمت پیشگان است. 024 JER 010 010 اما یهوه خدای حق است و او خدای حی و پادشاه سرمدی می‌باشد. از غضب او زمین متزلزل می‌شود و امت‌ها قهر او را متحمل نتوانندشد. 024 JER 010 011 به ایشان چنین بگویید: «خدایانی که آسمان و زمین را نساخته‌اند از روی زمین و از زیرآسمان تلف خواهند شد.» 024 JER 010 012 او زمین را به قوت خود ساخت و ربع مسکون را به حکمت خویش استوار نمود وآسمان را به عقل خود گسترانید. 024 JER 010 013 چون آوازمی دهد غوغای آبها در آسمان پدید می‌آید. ابرها از اقصای زمین برمی آورد و برقها برای باران می‌سازد و باد را از خزانه های خود بیرون می‌آورد. 024 JER 010 014 جمیع مردمان وحشی‌اند و معرفت ندارند و هر‌که تمثالی می‌سازد خجل خواهدشد. زیرا که بت ریخته شده او دروغ است و در آن هیچ نفس نیست. 024 JER 010 015 آنها باطل و کار مسخرگی می‌باشد در روزی که به محاکمه می‌آیند تلف خواهند شد. 024 JER 010 016 او که نصیب یعقوب است مثل آنها نمی باشد. زیرا که او سازنده همه موجودات است و اسرائیل عصای میراث وی است و اسم اویهوه صبایوت می‌باشد. 024 JER 010 017 ‌ای که در تنگی ساکن هستی، بسته خود رااز زمین بردار! 024 JER 010 018 زیرا خداوند چنین می‌گوید: «اینک من این مرتبه ساکنان این زمین را از فلاخن خواهم‌انداخت و ایشان را به تنگ خواهم آورد تابفهمند.» 024 JER 010 019 وای بر من به‌سبب صدمه من. 024 JER 010 020 خیمه من خراب شد و تمامی طنابهای من گسیخته گردید، پسرانم از من بیرون رفته، نایاب شدند. کسی نیست که خیمه مرا پهن کند و پرده های مرابرپا نماید. 024 JER 010 021 زیرا که شبانان وحشی شده‌اند وخداوند را طلب نمی نمایند بنابراین کامیاب نخواهند شد و همه گله های ایشان پراکنده خواهد گردید. 024 JER 010 022 اینک صدای خبری می‌آید واضطراب عظیمی از دیار شمال. تا شهرهای یهودا را ویران و ماوای شغالها سازد. 024 JER 010 023 ‌ای خداوند می‌دانم که طریق انسان از آن اونیست و آدمی که راه می‌رود قادر بر هدایت قدمهای خویش نمی باشد. 024 JER 010 024 ‌ای خداوند مراتادیب نما اما به انصاف و نه به غضب خود مبادامرا ذلیل سازی. 024 JER 010 025 غضب خویش را بر امت هایی که تو را نمی شناسند بریز. و بر قبیله هایی که اسم تو را نمی خوانند، زیرا که ایشان یعقوب راخوردند و او را بلعیده، تباه ساختند و مسکن او راخراب نمودند. 024 JER 011 001 این است کلامی که از جانب خداوند به ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 011 002 «کلام این عهدرا بشنوید و به مردان یهودا و ساکنان اورشلیم بگویید. 024 JER 011 003 و تو به ایشان بگو یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: ملعون باد کسی‌که کلام این عهدرا نشنود. 024 JER 011 004 که آن را به پدران شما در روزی که ایشان را از زمین مصر از کوره آهنین بیرون آوردم امر فرموده، گفتم قول مرا بشنوید و موافق هر آنچه به شما امر بفرمایم آن را بجا بیاورید تا شماقوم من باشید و من خدای شما باشم. 024 JER 011 005 و تا قسمی را که برای پدران شما خوردم وفا نمایم که زمینی را که به شیر و عسل جاری است چنانکه امروزشده است به ایشان بدهم.» پس من در جواب گفتم: «ای خداوند آمین.» 024 JER 011 006 پس خداوند مرا گفت: «تمام این سخنان رادر شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم نداکرده، بگو که سخنان این عهد را بشنوید و آنها رابجا آورید. 024 JER 011 007 زیرا از روزی که پدران شما را اززمین مصر برآوردم تا امروز ایشان را تاکید سخت نمودم و صبح زود برخاسته، تاکید نموده، گفتم قول مرا بشنوید. 024 JER 011 008 اما نشنیدند و گوش خود را فرانداشتند بلکه پیروی سرکشی دل شریر خود رانمودند. پس تمام سخنان این عهد را بر ایشان وارد آوردم چونکه امر فرموده بودم که آن را وفانمایند اما وفا ننمودند.» 024 JER 011 009 و خداوند مرا گفت: «فتنه‌ای در میان مردان یهودا و ساکنان اورشلیم پیدا شده است. 024 JER 011 010 به خطایای پدران پیشین خود که از شنیدن این سخنان ابا نمودند برگشتند و ایشان خدایان غیر راپیروی نموده، آنها را عبادت نمودند. و خاندان اسرائیل و خاندان یهودا عهدی را که با پدران ایشان بسته بودم شکستند.» 024 JER 011 011 بنابراین خداوندچنین می‌گوید: «اینک من بلایی را که از آن نتوانندرست بر ایشان خواهم آورد. و نزد من استغاثه خواهند کرد اما ایشان را اجابت نخواهم نمود. 024 JER 011 012 و شهرهای یهودا و ساکنان اورشلیم رفته، نزدخدایانی که برای آنها بخور می‌سوزانیدند فریادخواهند کرد اما آنها در وقت مصیبت ایشان هرگزایشان را نجات نخواهند داد. 024 JER 011 013 زیرا که‌ای یهوداشماره خدایان تو بقدر شهرهای تو می‌باشد و برحسب شماره کوچه های اورشلیم مذبح های رسوایی برپا داشتید یعنی مذبح‌ها به جهت بخورسوزانیدن برای بعل. 024 JER 011 014 پس تو برای این قوم دعامکن و به جهت ایشان آواز تضرع و استغاثه بلندمنما زیرا که چون در وقت مصیبت خویش مرابخوانند ایشان را اجابت نخواهم نمود. 024 JER 011 015 محبوبه مرا در خانه من چه‌کار است چونکه شرارت ورزیده است. آیا تضرعات و گوشت مقدس می‌تواند گناه تو را از تو دور بکند؟ آنگاه می‌توانستی وجد نمایی.» 024 JER 011 016 خداوند تو را زیتون شاداب که به میوه نیکوخوشنما باشد مسمی نموده. اما به آواز غوغای عظیم آتش در آن افروخته است که شاخه هایش شکسته گردید. 024 JER 011 017 زیرا یهوه صبایوت که تو راغرس نموده بود بلایی بر تو فرموده است به‌سبب شرارتی که خاندان اسرائیل و خاندان یهودا به ضد خویشتن کردند و برای بعل بخور‌سوزانیده، خشم مرا به هیجان آوردند. 024 JER 011 018 و خداوند مرا تعلیم داد پس دانستم. آنگاه اعمال ایشان را به من نشان دادی. 024 JER 011 019 و من مثل بره دست آموز که به مذبح برند بودم. و نمی دانستم که تدبیرات به ضد من نموده، می‌گفتند: «درخت را بامیوه‌اش ضایع سازیم و آن را از زمین زندگان قطع نماییم تا اسمش دیگر مذکور نشود.» 024 JER 011 020 اما‌ای یهوه صبایوت که داور عادل و امتحان کننده باطن و دل هستی، بشود که انتقام کشیدن تو را از ایشان ببینم زیرا که دعوی خود را نزد تو ظاهر ساختم. 024 JER 011 021 لهذا خداوند چنین می‌گوید: «درباره اهل عناتوت که قصد جان تو دارند و می‌گویند به نام یهوه نبوت مکن مبادا از دست ما کشته شوی. 024 JER 011 022 از این جهت یهوه صبایوت چنین می‌گوید: اینک بر ایشان عقوبت خواهم رسانید. و جوانان ایشان به شمشیر خواهند مرد و پسران و دختران ایشان از گرسنگی هلاک خواهند شد. 024 JER 011 023 و برای ایشان بقیه‌ای نخواهد ماند زیرا که من بر اهل عناتوت در سال عقوبت ایشان بلایی خواهم رسانید.» 024 JER 012 001 ای خداوند تو عادل تر هستی از اینکه من با تو محاجه نمایم. لیکن درباره احکامت با تو سخن خواهم راند. چرا راه شریران برخوردار می‌شود و جمیع خیانتکاران ایمن می‌باشند؟ 024 JER 012 002 تو ایشان را غرس نمودی پس ریشه زدند و نمو کرده، میوه نیز آوردند. تو به دهان ایشان نزدیکی، اما از قلب ایشان دور. 024 JER 012 003 اما تو‌ای خداوند مرا می‌شناسی و مرا دیده، دل مرا نزدخود امتحان کرده‌ای. ایشان را مثل گوسفندان برای ذبح بیرون کش و ایشان را به جهت روز قتل تعیین نما. 024 JER 012 004 زمین تا به کی ماتم خواهد نمود و گیاه تمامی صحرا خشک خواهد ماند. حیوانات ومرغان به‌سبب شرارت ساکنانش تلف شده اندزیرا می‌گویند که او آخرت ما را نخواهد دید. 024 JER 012 005 اگر وقتی که با پیادگان دویدی تو را خسته کردند پس چگونه با اسبان می‌توانی برابری کنی؟ و هر‌چند در زمین سالم، ایمن هستی در طغیان اردن چه خواهی کرد؟ 024 JER 012 006 زیرا که هم برادرانت وهم خاندان پدرت به تو خیانت نمودند و ایشان نیزدر عقب تو صدای بلند می‌کنند پس اگر‌چه سخنان نیکو به تو بگویند ایشان را باور مکن. 024 JER 012 007 من خانه خود را ترک کرده، میراث خویش رادور انداختم. و محبوبه خود را به‌دست دشمنانش تسلیم نمودم. 024 JER 012 008 و میراث من مثل شیرجنگل برای من گردید. و به ضد من آواز خود رابلند کرد از این جهت از او نفرت کردم. 024 JER 012 009 آیامیراث من برایم مثل مرغ شکاری رنگارنگ که مرغان دور او را گرفته باشند شده است؟ بروید وجمیع حیوانات صحرا را جمع کرده، آنها رابیاورید تا بخورند. 024 JER 012 010 شبانان بسیار تاکستان مراخراب کرده، میراث مرا پایمال نمودند. و میراث مرغوب مرا به بیابان ویران مبدل ساختند. 024 JER 012 011 آن را ویران ساختند و آن ویران شده نزد من ماتم گرفته است. تمامی زمین ویران شده، چونکه کسی این را در دل خود راه نمی دهد. 024 JER 012 012 بر تمامی بلندیهای صحرا، تاراج کنندگان هجوم آوردندزیرا که شمشیر خداوند از کنار زمین تا کناردیگرش هلاک می‌کند و برای هیچ بشری ایمنی نیست. 024 JER 012 013 گندم کاشتند و خار درویدند، خویشتن را به رنج آورده، نفع نبردند. و از محصول شما به‌سبب حدت خشم خداوند خجل گردیدند. 024 JER 012 014 خداوند درباره جمیع همسایگان شریرخود که ضرر می‌رسانند به ملکی که قوم خوداسرائیل را مالک آن ساخته است چنین می‌گوید: «اینک ایشان را از آن زمین برمی کنم و خاندان یهودا را از میان ایشان برمی کنم. 024 JER 012 015 و بعد ازبرکندن ایشان رجوع خواهم کرد و بر ایشان ترحم خواهم نمود و هر کس از ایشان را به ملک خویش و هر کس را به زمین خود باز خواهم آورد. 024 JER 012 016 و اگر ایشان طریق های قوم مرا نیکو یادگرفته، به اسم من یعنی به حیات یهوه قسم خورندچنانکه ایشان قوم مرا تعلیم دادند که به بعل قسم خورند، آنگاه ایشان در میان قوم من بنا خواهند شد. 024 JER 012 017 اما اگر نشنوند آنگاه آن امت را بالکل برکنده، هلاک خواهم ساخت.» کلام خداوند این است. 024 JER 013 001 خداوند به من چنین گفت که «برو وکمربند کتانی برای خود بخر و آن را به کمر خود ببند و آن را در آب فرو مبر.» 024 JER 013 002 پس کمربند را موافق کلام خداوند خریدم و به کمرخود بستم. 024 JER 013 003 و کلام خداوند بار دیگر به من نازل شده، گفت: 024 JER 013 004 «این کمربند را که خریدی و به کمرخود بستی بگیر و به فرات رفته، آن را در شکاف صخره پنهان کن.» 024 JER 013 005 پس رفتم و آن را در فرات برحسب آنچه خداوند به من فرموده بود پنهان کردم. 024 JER 013 006 و بعد ازمرور ایام بسیار خداوند مرا گفت: «برخاسته، به فرات برو و کمربندی را که تو را امر فرمودم که درآنجا پنهان کنی از آنجا بگیر.» 024 JER 013 007 پس به فرات رفتم و کنده کمربند را از جایی که آن را پنهان کرده بودم گرفتم و اینک کمربند پوسیده و لایق هیچکار نبود. 024 JER 013 008 و کلام خداوند به من نازل شده، گفت: 024 JER 013 009 «خداوند چنین می‌فرماید: تکبر یهودا و تکبرعظیم اورشلیم را همچنین تباه خواهم ساخت. 024 JER 013 010 و این قوم شریری که از شنیدن قول من ابانموده، سرکشی دل خود را پیروی می‌نمایند و درعقب خدایان غیر رفته، آنها را عبادت و سجده می‌کنند، مثل این کمربندی که لایق هیچکارنیست خواهند شد. 024 JER 013 011 زیرا خداوند می‌گوید: چنانکه کمربند به کمر آدمی می‌چسبد، همچنان تمامی خاندان اسرائیل و تمامی خاندان یهودا رابه خویشتن چسبانیدم تا برای من قوم و اسم و فخر و زینت باشند اما نشنیدند. 024 JER 013 012 پس این کلام را به ایشان بگو: یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: هر مشک از شراب پر خواهد شد وایشان به تو خواهند گفت: مگر مانمی دانیم که هرمشک از شراب پر خواهد شد؟ 024 JER 013 013 پس به ایشان بگو: خداوند چنین می‌گوید: جمیع ساکنان این زمین را با پادشاهانی که بر کرسی داود می‌نشینندو کاهنان و انبیا و جمیع سکنه اورشلیم را به مستی پر خواهم ساخت. 024 JER 013 014 و خداوند می‌گوید: ایشان را یعنی پدران و پسران را با یکدیگر بهم خواهم‌انداخت. از هلاک ساختن ایشان شفقت و رافت ورحمت نخواهم نمود.» 024 JER 013 015 بشنوید و گوش فرا‌گیرید و مغرور مشویدزیرا خداوند تکلم می‌نماید. 024 JER 013 016 برای یهوه خدای خود جلال را توصیف نمایید قبل از آنکه تاریکی را پدید آورد و پایهای شما بر کوههای ظلمت بلغزد. و چون منتظر نور باشید آن را به سایه موت مبدل ساخته، به ظلمت غلیظ تبدیل نماید. 024 JER 013 017 واگر این را نشنوید، جان من در خفا به‌سبب تکبرشما گریه خواهد کرد و چشم من زارزار گریسته، اشکها خواهد ریخت از این جهت که گله خداوندبه اسیری برده شده است. 024 JER 013 018 به پادشاه و ملکه بگو: «خویشتن را فروتن ساخته، بنشینید زیرا که افسرها یعنی تاجهای جلال شما افتاده است. 024 JER 013 019 شهرهای جنوب مسدود شده، کسی نیست که آنها را مفتوح سازد. و تمامی یهودا اسیرشده، بالکل به اسیری رفته است. 024 JER 013 020 چشمان خود را بلند کرده، آنانی را که از طرف شمال می‌آیند بنگرید. گله‌ای که به تو داده شد وگوسفندان زیبایی تو کجا است؟ 024 JER 013 021 اما چون او یارانت را به حکمرانی تو نصب کند چه خواهی گفت؟ چونکه تو ایشان را بر ضرر خود آموخته کرده‌ای. آیا دردها مثل زنی که می‌زاید تو را فرونخواهد گرفت؟ 024 JER 013 022 و اگر در دل خود گویی این چیزها چرا به من واقع شده است، (بدانکه ) به‌سبب کثرت گناهانت دامنهایت گشاده شده وپاشنه هایت به زور برهنه گردیده است. 024 JER 013 023 آیاحبشی، پوست خود را تبدیل تواند نمود یاپلنگ، پیسه های خویش را؟ آنگاه شما نیز که به بدی کردن معتاد شده‌اید نیکویی توانید کرد؟ 024 JER 013 024 ومن ایشان را مثل کاه که پیش روی باد صحرا رانده شود پراکنده خواهم ساخت.» 024 JER 013 025 خداوند می‌گوید: «قرعه تو و نصیبی که ازجانب من برای تو پیموده شده این است، چونکه مرا فراموش کردی و به دروغ اعتماد نمودی. 024 JER 013 026 پس من نیز دامنهایت را پیش روی تو منکشف خواهم ساخت و رسوایی تو دیده خواهد شد. 024 JER 013 027 فسق و شیهه های تو و زشتی زناکاری تو ورجاسات تو را بر تلهای بیابان مشاهده نمودم. وای بر تو‌ای اورشلیم تا به کی دیگر طاهرنخواهی شد!» 024 JER 014 001 کلام خداوند که درباره خشک سالی به ارمیا نازل شد. 024 JER 014 002 «یهودا نوحه گری می‌کند و دروازه هایش کاهیده شده، ماتم‌کنان بر زمین می‌نشینند و فریاداورشلیم بالا می‌رود. 024 JER 014 003 و شرفای ایشان صغیران ایشان را برای آب می‌فرستند و نزد حفره هامی روند و آب نمی یابند و با ظرفهای خالی برگشته، خجل و رسوا می‌شوند و سرهای خود رامی پوشانند. 024 JER 014 004 به‌سبب اینکه زمین منشق شده است چونکه باران بر جهان نباریده است. فلاحان خجل شده، سرهای خود را می‌پوشانند. 024 JER 014 005 بلکه غزالها نیز در صحرا می‌زایند و (اولاد خود را)ترک می‌کنند چونکه هیچ گیاه نیست. 024 JER 014 006 وگورخران بر بلندیها ایستاده، مثل شغالها برای باددم می‌زنند و چشمان آنها کاهیده می‌گردد چونکه هیچ علفی نیست.» 024 JER 014 007 ‌ای خداوند اگر‌چه گناهان ما بر ما شهادت می‌دهد اما به‌خاطر اسم خود عمل نما زیرا که ارتدادهای ما بسیار شده است و به تو گناه ورزیده‌ایم. 024 JER 014 008 ‌ای تو که امید اسرائیل ونجات‌دهنده او در وقت تنگی می‌باشی چرا مثل غریبی در زمین و مانند مسافری که برای شبی خیمه می‌زند شده‌ای؟ 024 JER 014 009 چرا مثل شخص متحیرو مانند جباری که نمی تواند نجات دهد هستی؟ اما تو‌ای خداوند در میان ما هستی و ما به نام تونامیده شده‌ایم پس ما را ترک منما. 024 JER 014 010 خداوند به این قوم چنین می‌گوید: «ایشان به آواره گشتن چنین مایل بوده‌اند و پایهای خودرا باز نداشتند. بنابراین خداوند ایشان را مقبول ننمود و حال عصیان ایشان را به یاد آورده، گناه ایشان را جزا خواهد داد.» 024 JER 014 011 و خداوند به من گفت: «برای خیریت این قوم دعا منما! 024 JER 014 012 چون روزه گیرند ناله ایشان را نخواهم شنید و چون قربانی سوختنی و هدیه آردی گذرانند ایشان راقبول نخواهم فرمود بلکه من ایشان را به شمشیر وقحط و وبا هلاک خواهم ساخت.» 024 JER 014 013 پس گفتم: «آه‌ای خداوند یهوه اینک انبیا به ایشان می‌گویند که شمشیر را نخواهید دید وقحطی به شما نخواهد رسید بلکه شما را در این مکان سلامتی پایدار خواهم داد.» 024 JER 014 014 پس خداوند مرا گفت: «این انبیا به اسم من به دروغ نبوت می‌کنند. من ایشان را نفرستادم و به ایشان امری نفرمودم و تکلم ننمودم، بلکه ایشان به رویاهای کاذب و سحر و بطالت و مکر دلهای خویش برای شما نبوت می‌کنند. 024 JER 014 015 بنابراین خداوند درباره این انبیا که به اسم من نبوت می‌کنند و من ایشان را نفرستاده‌ام و می‌گویند که شمشیر و قحط در این زمین نخواهد شد می‌گویدکه این انبیا به شمشیر و قحط کشته خواهند شد. 024 JER 014 016 و این قومی که برای ایشان نبوت می‌کنند درکوچه های اورشلیم به‌سبب قحط و شمشیرانداخته خواهند شد و کسی نخواهد بود که ایشان و زنان ایشان و پسران و دختران ایشان را دفن کندزیرا که شرارت ایشان را بر ایشان خواهم ریخت. 024 JER 014 017 پس این کلام را به ایشان بگو: چشمان من شبانه‌روز اشک می‌ریزد و آرامی ندارد زیرا که آن دوشیزه یعنی دختر قوم من به شکستگی عظیم وصدمه بینهایت سخت شکسته شده است. 024 JER 014 018 اگربه صحرا بیرون روم اینک کشتگان شمشیر و اگربه شهر داخل شوم اینک بیماران از گرسنگی. زیراکه هم انبیا و کهنه در زمین تجارت می‌کنند و هیچ نمی دانند.» 024 JER 014 019 آیا یهودا را بالکل ترک کرده‌ای و آیا جانت صهیون را مکروه داشته است؟ چرا ما را چنان زده‌ای که برای ما هیچ علاجی نیست؟ برای سلامتی انتظار کشیدیم اما هیچ خیری نیامد وبرای زمان شفا و اینک اضطراب پدید آمد. 024 JER 014 020 ‌ای خداوند به شرارت خود و به عصیان پدران خویش اعتراف می‌نماییم زیرا که به تو گناه ورزیده‌ایم. 024 JER 014 021 به‌خاطر اسم خود ما را رد منما. کرسی جلال خویش را خوار مشمار. عهد خودرا که با ما بستی به یاد آورده، آن را مشکن. 024 JER 014 022 آیادر میان اباطیل امت‌ها هستند که باران ببارانند و آیا آسمان می‌تواند بارش بدهد؟ مگر تو‌ای یهوه خدای ما همان نیستی و به تو امیدوار هستیم چونکه تو فاعل همه اینکارها می‌باشی. 024 JER 015 001 و خداوند مرا گفت: «اگر‌چه هم موسی و سموئیل به حضور من می‌ایستادندجان من به این قوم مایل نمی شد. ایشان را ازحضور من دور انداز تا بیرون روند. 024 JER 015 002 و اگر به توبگویند به کجا بیرون رویم، به ایشان بگو: خداوندچنین می‌فرماید: آنکه مستوجب موت است به موت و آنکه مستحق شمشیر است به شمشیر وآنکه سزاوار قحط است به قحط و آنکه لایق اسیری است به اسیری. 024 JER 015 003 و خداوند می‌گوید: برایشان چهار قسم خواهم گماشت: یعنی شمشیربرای کشتن و سگان برای دریدن و مرغان هوا وحیوانات صحرا برای خوردن و هلاک ساختن. 024 JER 015 004 وایشان را در تمامی ممالک جهان مشوش خواهم ساخت. به‌سبب منسی ابن حزقیا پادشاه یهودا وکارهایی که او در اورشلیم کرد. 024 JER 015 005 زیرا‌ای اورشلیم کیست که بر تو ترحم نماید و کیست که برای تو ماتم گیرد و کیست که یکسو برود تا ازسلامتی تو بپرسد؟ 024 JER 015 006 خداوند می‌گوید: چونکه تومرا ترک کرده، به عقب برگشتی من نیز دست خودرا بر تو دراز کرده، تو را هلاک ساختم زیرا که ازپشیمان شدن بیزار گشتم. 024 JER 015 007 و ایشان را دردروازه های زمین با غربال خواهم بیخت و قوم خود را بی‌اولاد ساخته، هلاک خواهم نمودچونکه از راههای خود بازگشت نکردند. 024 JER 015 008 بیوه‌زنان ایشان برایم از ریگ دریا زیاده شده‌اند، پس بر ایشان در وقت ظهر بر مادر جوانان تاراج کننده‌ای خواهم آورد و ترس و آشفتگی رابر شهر ناگهان مستولی خواهم گردانید. 024 JER 015 009 زاینده هفت ولد زبون شده، جان بداد و آفتاب او که هنوز روز باقی بود غروب کرد و او خجل و رسواگردید. و خداوند می‌گوید: من بقیه ایشان را پیش روی دشمنان ایشان به شمشیر خواهم سپرد.» 024 JER 015 010 وای بر من که تو‌ای مادرم مرا مرد جنگجوو نزاع کننده‌ای برای تمامی جهان زاییدی. نه به ربوا دادم ونه به ربوا گرفتم. معهذا هر یک از ایشان مرا لعنت می‌کنند. 024 JER 015 011 خداوند می‌گوید: «البته تورا برای نیکویی رها خواهم ساخت و هر آینه دشمن را در وقت بلا و در زمان تنگی نزد تومتذلل خواهم گردانید. 024 JER 015 012 آیا آهن می‌تواند آهن شمالی و برنج را بشکند؟ 024 JER 015 013 توانگری وخزینه هایت را نه به قیمت، بلکه به همه گناهانت و در تمامی حدودت به تاراج خواهم داد. 024 JER 015 014 و تورا همراه دشمنانت به زمینی که نمی دانی خواهم کوچانید زیرا که ناری در غضب من افروخته شده شما را خواهد سوخت.» 024 JER 015 015 ‌ای خداوند تو این را می‌دانی پس مرا بیادآورده، از من تفقد نما و انتقام مرا از ستمکارانم بگیر و به دیرغضبی خویش مرا تلف منما و بدان که به‌خاطر تو رسوایی را کشیده‌ام. 024 JER 015 016 سخنان تویافت شد و آنها را خوردم و کلام تو شادی وابتهاج دل من گردید. زیرا که به نام تو‌ای یهوه خدای صبایوت نامیده شده‌ام. 024 JER 015 017 در مجلس عشرت کنندگان ننشستم و شادی ننمودم. به‌سبب دست تو به تنهایی نشستم زیرا که مرا ازخشم مملو ساختی. 024 JER 015 018 درد من چرا دایمی است و جراحت من چرا مهلک و علاج ناپذیر می‌باشد؟ آیا تو برای من مثل چشمه فریبنده و آب ناپایدارخواهی شد؟ 024 JER 015 019 بنابراین خداوند چنین می‌گوید: «اگربازگشت نمایی من بار دیگر تو را به حضور خودقایم خواهم ساخت و اگر نفایس را از رذایل بیرون کنی، آنگاه تو مثل دهان من خواهی بود وایشان نزد تو خواهند برگشت و تو نزد ایشان بازگشت نخواهی نمود. 024 JER 015 020 و من تو را برای این قوم دیوار برنجین حصاردار خواهم ساخت و باتو جنگ خواهند نمود، اما بر تو غالب نخواهندآمد زیرا خداوند می‌گوید: من برای نجات دادن ورهانیدن تو با تو هستم. 024 JER 015 021 و تو را از دست شریران خواهم رهانید و تو را از کف ستمکیشان فدیه خواهم نمود.» 024 JER 016 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 024 JER 016 002 «برای خود زنی مگیر و تو را در این مکان پسران و دختران نباشد. 024 JER 016 003 زیرا خداونددرباره پسران و دخترانی که در این مکان مولودشوند و درباره مادرانی که ایشان را بزایند وپدرانی که ایشان را در این زمین تولید نمایند چنین می‌گوید: 024 JER 016 004 به بیماریهای مهلک خواهند مرد. برای ایشان ماتم نخواهند گرفت و دفن نخواهندشد بلکه بر روی زمین سرگین خواهند بود. و به شمشیر و قحط تباه خواهند شد و لاشهای ایشان غذای مرغان هوا و وحوش زمین خواهد بود. 024 JER 016 005 زیرا خداوند چنین می‌گوید: به خانه نوحه گری داخل مشو و برای ماتم گرفتن نرو و برای ایشان تعزیت منما زیرا خداوند می‌گوید که سلامتی خود یعنی احسان و مراحم خویش را از این قوم خواهم برداشت. 024 JER 016 006 هم بزرگ و هم کوچک در این زمین خواهند مرد و دفن نخواهند شد. و برای ایشان ماتم نخواهند گرفت و خویشتن را مجروح نخواهند ساخت و موی خود را نخواهند تراشید. 024 JER 016 007 و برای ماتم گری نان را پاره نخواهند کرد تاایشان را برای مردگان تعزیت نمایند و کاسه تعزیت را با ایشان برای پدر یا مادر ایشان هم نخواهند نوشید. 024 JER 016 008 و تو به خانه بزم داخل مشو و باایشان برای اکل و شرب منشین. 024 JER 016 009 زیرا که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اینک من در ایام شما و در نظر شما آواز خوشی و آوازشادمانی و آواز داماد و آواز عروس را از این مکان خواهم برداشت. 024 JER 016 010 و هنگامی که همه این سخنان را به این قوم بیان کنی و ایشان از توبپرسند که خداوند از چه سبب تمامی این بلای عظیم را به ضد ما گفته است و عصیان و گناهی که به یهوه خدای خود ورزیده‌ایم چیست؟ 024 JER 016 011 آنگاه تو به ایشان بگو: خداوند می‌گوید: از این جهت که پدران شما مرا ترک کردند و خدایان غیر را پیروی نموده، آنها راعبادت و سجده نمودند و مرا ترک کرده، شریعت مرا نگاه نداشتند. 024 JER 016 012 و شما ازپدران خویش زیاده شرارت ورزیدید چونکه هریک از شما سرکشی دل شریر خود را پیروی نمودید و به من گوش نگرفتید. 024 JER 016 013 بنابراین من شمارا از این زمین به زمینی که شما و پدران شماندانسته‌اید خواهم‌انداخت و در آنجا شبانه‌روزخدایان غیر را عبادت خواهید نمود زیرا که من برشما ترحم نخواهم نمود. 024 JER 016 014 «بنابراین خداوند می‌گوید: اینک ایامی می‌آید که بار دیگر گفته نخواهد شد قسم به حیات یهوه که بنی‌اسرائیل را از زمین مصر بیرون آورد. 024 JER 016 015 بلکه قسم به حیات یهوه که بنی‌اسرائیل را از زمین شمال و همه زمینهایی که ایشان را به آنها رانده بود برآورد. زیرا من ایشان را به زمینی که به پدران ایشان داده‌ام باز خواهم آورد. 024 JER 016 016 خداوند می‌گوید: اینک ماهی گیران بسیار راخواهم فرستاد تا ایشان را صید نمایند و بعد از آن صیادان بسیار را خواهم فرستاد تا ایشان را از هرکوه و هر تل و از سوراخهای صخره‌ها شکارکنند. 024 JER 016 017 زیرا چشمانم بر همه راههای ایشان است و آنها از نظر من پنهان نیست و عصیان ایشان از چشمان من مخفی نی. 024 JER 016 018 و من اول عصیان وگناهان ایشان را مکافات مضاعف خواهم رسانیدچونکه زمین مرا به لاشهای رجاسات خود ملوث نموده و میراث مرا به مکروهات خویش مملوساخته‌اند.» 024 JER 016 019 ‌ای خداوند که قوت من و قلعه من و در روزتنگی پناهگاه من هستی! امت‌ها از کرانهای زمین نزد تو آمده، خواهند گفت: پدران ما جز دروغ واباطیل و چیزهایی را که فایده نداشت وارث هیچ نشدند. 024 JER 016 020 آیا می‌شود که انسان برای خودخدایان بسازد و حال آنکه آنها خدا نیستند؟ 024 JER 016 021 «بنابراین هان این مرتبه ایشان را عارف خواهم گردانید بلی دست خود و جبروت خویش را معروف ایشان خواهم ساخت وخواهند دانست که اسم من یهوه است.» 024 JER 017 001 «گناه یهودا به قلم آهنین و نوک الماس مرقوم است. و بر لوح دل ایشان و بر شاخهای مذبح های شما منقوش است. 024 JER 017 002 مادامی که پسران ایشان مذبح های خود و اشیریم خویش را نزد درختان سبز و بر تلهای بلند یاد می‌دارند، 024 JER 017 003 ‌ای کوه من که در صحرا هستی توانگری وتمامی خزاین تو را به تاراج خواهم داد ومکان های بلند تو را نیز به‌سبب گناهی که در همه حدود خود ورزیده‌ای. 024 JER 017 004 و تو از خودت نیز ملک خویش را که به تو داده‌ام بی‌زرع خواهی گذاشت و دشمنانت را در زمینی که نمی دانی خدمت خواهی نمود زیرا آتشی در غضب من افروخته‌اید که تا به ابد مشتعل خواهد بود.» 024 JER 017 005 و خداوند چنین می‌گوید: «ملعون باد کسی‌که بر انسان توکل دارد و بشر را اعتماد خویش سازد و دلش از یهوه منحرف باشد. 024 JER 017 006 و او مثل درخت عرعر در بیابان خواهد بود و چون نیکویی آید آن را نخواهد دید بلکه در مکان های خشک بیابان در زمین شوره غیرمسکون ساکن خواهدشد.» 024 JER 017 007 مبارک باد کسی‌که بر خداوند توکل دارد وخداوند اعتماد او باشد. 024 JER 017 008 او مثل درخت نشانده بر کنار آب خواهد بود که ریشه های خویش رابسوی نهر پهن می‌کند و چون گرما بیاید نخواهدترسید و برگش شاداب خواهد ماند و درخشکسالی اندیشه نخواهد داشت و از آوردن میوه باز نخواهد ماند. 024 JER 017 009 دل از همه‌چیز فریبنده تراست و بسیار مریض است کیست که آن را بداند؟ 024 JER 017 010 «من یهوه تفتیش کننده دل و آزماینده گرده هاهستم تا بهر کس بر‌حسب راههایش و بر وفق ثمره اعمالش جزا دهم.» 024 JER 017 011 مثل کبک که بر تخمهایی که ننهاده باشدبنشیند، همچنان است کسی‌که مال را به بی انصافی جمع کند. در نصف روزهایش آن راترک خواهد کرد و در آخرت خود احمق خواهدبود. 024 JER 017 012 موضع قدس ما کرسی جلال و از ازل مرتفع است. 024 JER 017 013 ‌ای خداوند که امید اسرائیل هستی همگانی که تو را ترک نمایند خجل خواهند شد. آنانی که از من منحرف شوند درزمین مکتوب خواهند شد چونکه خداوند را که چشمه آب حیات‌است ترک نموده‌اند. 024 JER 017 014 ‌ای خداوند مرا شفا بده، پس شفا خواهم یافت. مرانجات بده، پس ناجی خواهم شد زیرا که توتسبیح من هستی. 024 JER 017 015 اینک ایشان به من می‌گویند: «کلام خداوند کجاست؟ الان واقع بشود.» 024 JER 017 016 واما من از بودن شبان برای پیروی تو تعجیل ننمودم و تو می‌دانی که یوم بلا را نخواستم. آنچه از لبهایم بیرون آمد به حضور تو ظاهر بود. 024 JER 017 017 برای من باعث ترس مباش که در روز بلاملجای من تویی. 024 JER 017 018 ستمکاران من خجل شونداما من خجل نشوم. ایشان هراسان شوند اما من هراسان نشوم. روز بلا را بر ایشان بیاور و ایشان رابه هلاکت مضاعف هلاک کن. 024 JER 017 019 خداوند به من چنین گفت که «برو و نزددروازه پسران قوم که پادشاهان یهودا از آن داخل می‌شوند و از آن بیرون می‌روند و نزد همه دروازه های اورشلیم بایست. 024 JER 017 020 و به ایشان بگو: ای پادشاهان یهودا و تمامی یهودا و جمیع سکنه اورشلیم که از این دروازه‌ها داخل می‌شوید کلام خداوند را بشنوید! 024 JER 017 021 خداوند چنین می‌گوید: برخویشتن با حذر باشید و در روز سبت هیچ باری حمل نکنید و آن را داخل دروازه های اورشلیم مسازید. 024 JER 017 022 و در روز سبت هیچ باری ازخانه های خود بیرون میاورید و هیچکار مکنیدبلکه روز سبت را تقدیس نمایید چنانکه به پدران شما امر فرمودم.» 024 JER 017 023 اما ایشان نشنیدند و گوش خود را فرانداشتند بلکه گردنهای خود را سخت ساختند تانشنوند و تادیب را نپذیرند. 024 JER 017 024 و خداوندمی گوید: «اگر مرا حقیقت بشنوید و در روز سبت، هیچ باری از دروازه های این شهر داخل نسازید وروز سبت را تقدیس نموده، هیچکار در آن نکنید، 024 JER 017 025 آنگاه پادشاهان و سروران بر کرسی داود نشسته و بر ارابه‌ها و اسبان سوار شده، ایشان و سروران ایشان مردان یهودا و ساکنان اورشلیم از دروازه های این شهر داخل خواهند شد و این شهر تا به ابد مسکون خواهد بود. 024 JER 017 026 و ازشهرهای یهودا و از نواحی اورشلیم و از زمین بنیامین و از همواری و کوهستان و جنوب خواهند آمد و قربانی های سوختنی و ذبایح وهدایای آردی و بخور خواهند‌آورد و ذبایح تشکر را به خانه خداوند خواهند‌آورد. 024 JER 017 027 و اگرمرا نشنیده روز سبت را تقدیس ننمایید و در روزسبت باری برداشته، به شهرهای اورشلیم داخل سازید آنگاه در دروازه هایش آتشی خواهم افروخت که قصرهای اورشلیم را خواهد سوخت و خاموش نخواهد شد.» 024 JER 018 001 کلامی که از جانب خداوند به ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 018 002 «برخیز و به خانه کوزه‌گر فرود آی که در آنجا کلام خود را به تو خواهم شنوانید.» 024 JER 018 003 پس به خانه کوزه‌گر فرود شدم و اینک او برچرخها کار می‌کرد. 024 JER 018 004 و ظرفی که از گل می‌ساخت در دست کوزه‌گر ضایع شد پس دوباره ظرفی دیگر از آن ساخت بطوری که به نظرکوزه‌گر پسند آمد که بسازد. 024 JER 018 005 آنگاه کلام خداوندبه من نازل شده، گفت: 024 JER 018 006 «خداوند می‌گوید: ای خاندان اسرائیل آیا من مثل این کوزه‌گر با شماعمل نتوانم نمود زیرا چنانکه گل در دست کوزه‌گر است، همچنان شما‌ای خاندان اسرائیل در دست من می‌باشید. 024 JER 018 007 هنگامی که درباره امتی یا مملکتی برای کندن و منهدم ساختن و هلاک نمودن سخنی گفته باشم، 024 JER 018 008 اگر آن امتی که درباره ایشان گفته باشم از شرارت خویش بازگشت نمایند، آنگاه از آن بلایی که به آوردن آن قصدنموده‌ام خواهم برگشت. 024 JER 018 009 و هنگامی که درباره امتی یامملکتی به جهت بنا کردن و غرس نمودن سخن گفته باشم، 024 JER 018 010 اگر ایشان در نظر من شرارت ورزند و قول مرا نشنوند آنگاه از آن نیکویی که گفته باشم که برای ایشان بکنم خواهم برگشت. 024 JER 018 011 الان مردان یهودا و ساکنان اورشلیم را خطاب کرده، بگو که خداوند چنین می‌گوید: اینک من به ضد شما بلایی مهیا می‌سازم و قصدی به خلاف شما می‌نمایم. پس شما هر کدام از راه زشت خودبازگشت نمایید و راهها و اعمال خود را اصلاح کنید. 024 JER 018 012 اما ایشان خواهند گفت: امید نیست زیراکه افکار خود را پیروی خواهیم نمود و هر کدام موافق سرکشی دل شریر خود رفتار خواهیم کرد. 024 JER 018 013 بنابراین خداوند چنین می‌گوید: در میان امت‌ها سوال کنید کیست که مثل این چیزها راشنیده باشد؟ دوشیزه اسرائیل کار بسیار زشت کرده است. 024 JER 018 014 آیا برف لبنان از صخره صحرا بازایستد یا آبهای سرد که از جای دور جاری می‌شود خشک گردد؟ 024 JER 018 015 زیرا که قوم من مرافراموش کرده برای اباطیل بخور می‌سوزانند وآنها ایشان را از راههای ایشان یعنی از طریق های قدیم می‌لغزانند تا در کوره راهها به راههایی که ساخته نشده است راه بروند. 024 JER 018 016 تا زمین خود رامایه حیرت و سخریه ابدی بگردانند به حدی که هر‌که از آن گذر کند متحیر شده، سر خود راخواهد جنبانید. 024 JER 018 017 من مثل باد شرقی ایشان را ازحضور دشمنان پراکنده خواهم ساخت و در روزمصیبت ایشان پشت را به ایشان نشان خواهم دادو نه رو را.» 024 JER 018 018 آنگاه گفتند: «بیایید تا به ضد ارمیا تدبیرهانماییم زیرا که شریعت از کاهنان و مشورت ازحکیمان و کلام از انبیا ضایع نخواهد شد پس بیایید تا او را به زبان خود بزنیم و هیچ سخنش راگوش ندهیم.» 024 JER 018 019 ‌ای خداوند مرا گوش بده و آواز دشمنان مرا بشنو! 024 JER 018 020 آیا بدی به عوض نیکویی ادا خواهدشد زیرا که حفره‌ای برای جان من کنده‌اند. بیادآور که چگونه به حضور تو ایستاده بودم تا درباره ایشان سخن نیکو گفته، حدت خشم تو را ازایشان بگردانم. 024 JER 018 021 پس پسران ایشان را به قحطبسپار و ایشان را به دم شمشیر تسلیم نما و زنان ایشان، بی‌اولاد و بیوه گردند و مردان ایشان به سختی کشته شوند و جوانان ایشان، در جنگ به شمشیر مقتول گردند. 024 JER 018 022 و چون فوجی بر ایشان ناگهان بیاوری نعره‌ای از خانه های ایشان شنیده شود زیرا به جهت گرفتار کردنم حفره‌ای کنده اندو دامها برای پایهایم پنهان نموده. 024 JER 018 023 اما تو‌ای خداوند تمامی مشورتهایی را که ایشان به قصد جان من نموده‌اند می‌دانی. پس عصیان ایشان رامیامرز و گناه ایشان را از نظر خویش محو مسازبلکه ایشان به حضور تو لغزانیده شوند و در حین غضب خویش، با ایشان عمل نما. 024 JER 019 001 خداوند چنین گفت: «برو و کوزه سفالین از کوزه‌گر بخر و بعضی از مشایخ قوم ومشایخ کهنه را همراه خود بردار. 024 JER 019 002 و به وادی ابن هنوم که نزد دهنه دروازه کوزه‌گران است بیرون رفته، سخنانی را که به تو خواهم گفت در آنجا نداکن. 024 JER 019 003 و بگو: ای پادشاهان یهودا و سکنه اورشلیم کلام خداوند را بشنوید! یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اینک بر این مکان چنان بلایی خواهم آورد که گوش هر کس که آن رابشنود صدا خواهد کرد. 024 JER 019 004 زانرو که مرا ترک کردندو این مکان را خوار شمردند و بخور در آن برای خدایان غیر که نه خود ایشان و نه پدران ایشان ونه پادشاهان یهودا آنها را شناخته بودندسوزانیدند و این مکان را از خون بی‌گناهان مملوساختند. 024 JER 019 005 و مکان های بلند برای بعل بنا کردند تاپسران خود را به‌جای قربانی های سوختنی برای بعل بسوزانند که من آن را امر نفرموده و نگفته ودر دلم نگذشته بود. 024 JER 019 006 بنابراین خداوند می‌گوید: اینک ایامی می‌آید که این مکان به توفت یا به وادی ابن هنوم دیگر نامیده نخواهد شد بلکه به وادی قتل. 024 JER 019 007 و مشورت یهودا و اورشلیم را در این مکان باطل خواهم گردانید و ایشان را از حضوردشمنان ایشان و به‌دست آنانی که قصد جان ایشان دارند خواهم‌انداخت و لاشهای ایشان راخوراک مرغان هوا و حیوانات زمین خواهم ساخت. 024 JER 019 008 و این شهر را مایه حیرت و سخریه خواهم گردانید به حدی که هر‌که از آن عبور کندمتحیر شده، به‌سبب جمیع بلایایش سخریه خواهد نمود. 024 JER 019 009 و گوشت پسران ایشان و گوشت دختران ایشان را به ایشان خواهم خورانید و درمحاصره و تنگی که دشمنان ایشان و جویندگان جان ایشان بر ایشان خواهند‌آورد، هر کس گوشت همسایه خود را خواهد خورد. 024 JER 019 010 آنگاه کوزه را به نظر آنانی که همراه تو می‌روند بشکن. 024 JER 019 011 و ایشان را بگو: یهوه صبایوت چنین می‌گوید: به نوعی که کسی کوزه کوزه‌گر را می‌شکند و آن رادیگر اصلاح نتوان کرد همچنان این قوم و این شهر را خواهم شکست و ایشان را در توفت دفن خواهند کرد تا جایی برای دفن کردن باقی نماند. 024 JER 019 012 خداوند می‌گوید: به این مکان و به ساکنانش چنین عمل خواهم نمود و این شهر را مثل توفت خواهم ساخت. 024 JER 019 013 و خانه های اورشلیم وخانه های پادشاهان یهودا مثل مکان توفت نجس خواهد شد یعنی همه خانه هایی که بر بامهای آنهابخور برای تمامی لشکر آسمان سوزانیدند وهدایای ریختنی برای خدایان غیر ریختند.» 024 JER 019 014 پس ارمیا از توفت که خداوند او را به جهت نبوت کردن به آنجا فرستاده بود باز آمد و درصحن خانه خداوند ایستاده، به تمامی قوم گفت: 024 JER 019 015 «یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اینک من بر این شهر و بر همه قریه هایش، تمامی بلایا را که درباره‌اش گفته‌ام وارد خواهم آورد زیرا که گردن خود را سخت گردانیده، کلام مرا نشنیدند.» 024 JER 020 001 و فشحور بن امیر کاهن که ناظر اول خانه خداوند بود، ارمیا نبی را که به این امورنبوت می‌کرد شنید. 024 JER 020 002 پس فشحور ارمیای نبی رازده، او را در کنده‌ای که نزد دروازه عالی بنیامین که نزد خانه خداوند بود گذاشت. 024 JER 020 003 و در فردای آن روز فشحور ارمیا را از کنده بیرون آورد و ارمیاوی را گفت: «خداوند اسم تو را نه فشحور بلکه ماجور مسابیب خوانده است. 024 JER 020 004 زیرا خداوندچنین می‌گوید: اینک من تو را مورث ترس خودت و جمیع دوستانت می‌گردانم و ایشان به شمشیر دشمنان خود خواهند افتاد و چشمانت خواهد دید و تمامی یهودا را به‌دست پادشاه بابل تسلیم خواهم کرد که او ایشان را به بابل به اسیری برده، ایشان را به شمشیر به قتل خواهد رسانید. 024 JER 020 005 و تمامی دولت این شهر و تمامی مشقت آن را وجمیع نفایس آن را تسلیم خواهم کرد و همه خزانه های پادشاهان یهودا را به‌دست دشمنان ایشان خواهم سپرد که ایشان را غارت کرده وگرفتار نموده، به بابل خواهند برد. 024 JER 020 006 و تو‌ای فشحور با جمیع سکنه خانه ات به اسیری خواهیدرفت. و تو با جمیع دوستانت که نزد ایشان به دروغ نبوت کردی، به بابل داخل شده، در آنجاخواهید مرد و در آنجا دفن خواهید شد.» 024 JER 020 007 ‌ای خداوند مرا فریفتی پس فریفته شدم. ازمن زورآورتر بودی و غالب شدی. تمامی روزمضحکه شدم و هر کس مرا استهزا می‌کند. 024 JER 020 008 زیراهر گاه می‌خواهم تکلم نمایم ناله می‌کنم و به ظلم و غارت ندا می‌نمایم. زیرا کلام خداوند تمامی روز برای من موجب عار و استهزا گردیده است. 024 JER 020 009 پس گفتم که او را ذکر نخواهم نمود و بار دیگر به اسم او سخن نخواهم گفت، آنگاه در دل من مثل آتش افروخته شد و در استخوانهایم بسته گردیدو از خودداری خسته شده، باز نتوانستم ایستاد. 024 JER 020 010 زیرا که از بسیاری مذمت شنیدم و از هر جانب خوف بود و جمیع اصدقای من گفتند بر اوشکایت کنید و ما شکایت خواهیم نمود و مراقب لغزیدن من می‌باشند (و می‌گویند) که شاید اوفریفته خواهد شد تا بر وی غالب آمده، انتقام خود را از او بکشیم. 024 JER 020 011 لیکن خداوند با من مثل جبار قاهر است از این جهت ستمکاران من خواهند لغزید و غالب نخواهند آمد و چونکه به فطانت رفتار ننمودند به رسوایی ابدی که فراموش نخواهند شد بی‌نهایت خجل خواهندگردید. 024 JER 020 012 اما‌ای یهوه صبایوت که عادلان رامی آزمایی و گرده‌ها و دلها را مشاهده می‌کنی، بشود که انتقام تو را از ایشان ببینم زیرا که دعوی خویش را نزد تو کشف نمودم. 024 JER 020 013 برای خداوندبسرایید و خداوند را تسبیح بخوانید زیرا که جان مسکینان را از دست شریران رهایی داده است. 024 JER 020 014 ملعون باد روزی که در آن مولود شدم ومبارک مباد روزی که مادرم مرا زایید. 024 JER 020 015 ملعون باد کسی‌که پدر مرا مژده داد و گفت که برای توولد نرینه‌ای زاییده شده است و او را بسیارشادمان گردانید. 024 JER 020 016 و آنکس مثل شهرهایی که خداوند آنها را شفقت ننموده واژگون ساخت بشود و فریادی در صبح و نعره‌ای در وقت ظهربشنود. 024 JER 020 017 زیرا که مرا از رحم نکشت تا مادرم قبر من باشد و رحم او همیشه آبستن ماند. 024 JER 020 018 چرا ازرحم بیرون آمدم تا مشقت و غم را مشاهده نمایم و روزهایم در خجالت تلف شود؟ 024 JER 021 001 کلامی که به ارمیا از جانب خداوند نازل شد وقتی که صدقیا پادشاه، فشحور بن ملکیا و صفنیا ابن معسیای کاهن را نزد وی فرستاده، گفت: 024 JER 021 002 «برای ما از خداوند مسالت نمازیرا که نبوکدرصر پادشاه بابل با ما جنگ می‌کندشاید که خداوند موافق کارهای عجیب خود با ماعمل نماید تا او از ما برگردد.» 024 JER 021 003 و ارمیا به ایشان گفت: «به صدقیا چنین بگویید: 024 JER 021 004 یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: اینک من اسلحه جنگ را که به‌دست شماست و شما با آنها با پادشاه بابل و کلدانیانی که شما را از بیرون دیوارها محاصره نموده‌اند جنگ می‌کنید برمی گردانم و ایشان رادر اندرون این شهر جمع خواهم کرد. 024 JER 021 005 و من به‌دست دراز و بازوی قوی و به غضب و حدت وخشم عظیم با شما مقاتله خواهم نمود. 024 JER 021 006 وساکنان این شهر را هم از انسان و هم از بهایم خواهم زد که به وبای سخت خواهند مرد. 024 JER 021 007 وخداوند می‌گوید که بعد از آن صدقیا پادشاه یهودا و بندگانش و این قوم یعنی آنانی را که از وباو شمشیر و قحط در این شهر باقی‌مانده باشند به‌دست نبوکدرصر پادشاه بابل و به‌دست دشمنان ایشان و به‌دست جویندگان جان ایشان تسلیم خواهم نمود تا ایشان را به دم شمشیر بکشد و اوبر ایشان رافت و شفقت و ترحم نخواهد نمود. 024 JER 021 008 و به این قوم بگو که خداوند چنین می‌فرماید: اینک من طریق حیات و طریق موت را پیش شمامی گذارم؛ 024 JER 021 009 هرکه در این شهر بماند از شمشیر وقحط و وبا خواهد مرد، اما هر‌که بیرون رود و به‌دست کلدانیانی که شما را محاصره نموده اندبیفتد، زنده خواهد ماند و جانش برای او غنیمت خواهد شد. 024 JER 021 010 زیرا خداوند می‌گوید: من روی خود را بر این شهر به بدی و نه به نیکویی برگردانیدم و به‌دست پادشاه بابل تسلیم شده، آن را به آتش خواهد سوزانید. 024 JER 021 011 «و درباره خاندان پادشاه یهودا بگو کلام خداوند را بشنوید: 024 JER 021 012 ‌ای خاندان داود خداوندچنین می‌فرماید: بامدادان به انصاف داوری نمایید و مغصوبان را از دست ظالمان برهانیدمبادا حدت خشم من به‌سبب بدی اعمال شمامثل آتش صادر گردد و مشتعل شده، خاموش کننده‌ای نباشد. 024 JER 021 013 خداوند می‌گوید: ای ساکنه وادی و‌ای صخره هامون که می‌گوییدکیست که به ضد ما فرود آید و کیست که به مسکنهای ما داخل شود اینک من به ضد توهستم. 024 JER 021 014 و خداوند می‌گوید بر‌حسب ثمره اعمال شما به شما عقوبت خواهم رسانید وآتشی در جنگل این (شهر) خواهم افروخت که تمامی حوالی آن را خواهد سوزانید.» 024 JER 022 001 خداوند چنین گفت: «به خانه پادشاه یهودا فرود آی و در آنجا به این کلام متکلم شو 024 JER 022 002 و بگو: ای پادشاه یهودا که بر کرسی داود نشسته‌ای، تو و بندگانت و قومت که به این دروازه‌ها داخل می‌شوید کلام خداوند را بشنوید: 024 JER 022 003 خداوند چنین می‌گوید: انصاف وعدالت را اجرا دارید و مغصوبان را از دست ظالمان برهانید و بر غربا و یتیمان و بیوه‌زنان ستم و جور منمایید و خون بی‌گناهان را در این مکان مریزید. 024 JER 022 004 زیرا اگر این کار را بجا آورید هماناپادشاهانی که بر کرسی داود بنشینند، ازدروازه های این خانه داخل خواهند شد و هر یک با بندگان و قوم خود بر ارابه‌ها و اسبان سوارخواهند گردید. 024 JER 022 005 اما اگر این سخنان را نشنویدخداوند می‌گوید که به ذات خود قسم خوردم که این خانه خراب خواهد شد. 024 JER 022 006 زیرا خداونددرباره خاندان پادشاه یهودا چنین می‌گوید: اگرچه تو نزد من جلعاد و قله لبنان می‌باشی لیکن من تو را به بیابان و شهرهای غیرمسکون مبدل خواهم ساخت. 024 JER 022 007 و بر تو خراب کنندگان که هریک با آلاتش باشد معین می‌کنم و ایشان بهترین سروهای آزاد تو را قطع نموده، به آتش خواهندافکند. 024 JER 022 008 و امت های بسیار چون از این شهر عبورنمایند به یکدیگر خواهند گفت که خداوند به این شهر عظیم چرا چنین کرده است. 024 JER 022 009 و جواب خواهند داد از این سبب که عهد یهوه خدای خودرا ترک کردند و خدایان غیر را سجده و عبادت نمودند. 024 JER 022 010 «برای مرده گریه منمایید و برای او ماتم مگیرید. زارزار بگریید برای او که می‌رود زیرا که دیگر مراجعت نخواهد کرد و زمین مولد خویش را نخواهد دید. 024 JER 022 011 زیرا خداوند درباره شلوم بن یوشیا پادشاه یهودا که بجای پدر خود یوشیاپادشاه شده و از این مکان بیرون رفته است چنین می گوید که دیگر به اینجا برنخواهد گشت. 024 JER 022 012 بلکه در مکانی که او را به اسیری برده اندخواهد مرد و این زمین را باز نخواهد دید. 024 JER 022 013 «وای بر آن کسی‌که خانه خود را به بی‌انصافی و کوشکهای خویش را به ناحق بنامی کند که از همسایه خود مجان خدمت می‌گیردو مزدش را به او نمی دهد. 024 JER 022 014 که می‌گوید خانه وسیع و اطاقهای مروح برای خود بنا می‌کنم وپنجره‌ها برای خویشتن می‌شکافد و (سقف ) آن را از سرو آزاد می‌پوشاند و با شنجرف رنگ می‌کند. 024 JER 022 015 آیا از این جهت که با سروهای آزادمکارمت می‌نمایی، سلطنت خواهی کرد؟ آیاپدرت اکل وشرب نمی نمود و انصاف و عدالت رابجا نمی آورد، آنگاه برایش سعادتمندی می‌بود؟ 024 JER 022 016 فقیر و مسکین را دادرسی می‌نمود، آنگاه سعادتمندی می‌شد. مگر شناختن من این نیست؟ خداوند می‌گوید: 024 JER 022 017 اما چشمان و دل تو نیست جز برای حرص خودت و برای ریختن خون بی‌گناهان و برای ظلم و ستم تا آنها را بجا آوری. 024 JER 022 018 بنابراین خداوند درباره یهویاقیم بن یوشیاپادشاه یهودا چنین می‌گوید: که برایش ماتم نخواهند گرفت و نخواهند گفت: آه‌ای برادر من یا آه‌ای خواهر و نوحه نخواهند کرد و نخواهندگفت: آه‌ای آقا یا آه‌ای جلال وی. 024 JER 022 019 کشیده شده و بیرون از دروازه های اورشلیم بجای دورانداخته شده به دفن الاغ مدفون خواهد گردید. 024 JER 022 020 «به فراز لبنان برآمده، فریاد برآور و آوازخود را در باشان بلندکن. و از عباریم فریاد کن زیرا که جمیع دوستانت تلف شده‌اند. 024 JER 022 021 در حین سعادتمندی تو به تو سخن گفتم، اما گفتی گوش نخواهم گرفت. همین از طفولیتت عادت تو بوده است که به آواز من گوش ندهی. 024 JER 022 022 باد تمامی شبانانت را خواهد چرانید و دوستانت به اسیری خواهند رفت. پس در آن وقت به‌سبب تمامی شرارتت خجل و رسوا خواهی شد. 024 JER 022 023 ‌ای که درلبنان ساکن هستی و آشیانه خویش را درسروهای آزاد می‌سازی! هنگامی که المها و دردمثل زنی که می‌زاید تو را فرو‌گیرد چه قدر بر توافسوس خواهند کرد؟ 024 JER 022 024 یهوه می‌گوید: به حیات من قسم که اگر‌چه کنیاهو ابن یهویاقیم پادشاه یهودا خاتم بر دست راست من می‌بود هرآینه تو را از آنجا می‌کندم. 024 JER 022 025 و تو را به‌دست آنانی که قصد جان تو دارند و به‌دست آنانی که ازایشان ترسانی و به‌دست نبوکدرصر پادشاه بابل وبه‌دست کلدانیان تسلیم خواهم نمود. 024 JER 022 026 و تو ومادر تو را که تو را زایید، به زمین غریبی که در آن تولد نیافتید خواهم‌انداخت که در آنجا خواهیدمرد. 024 JER 022 027 اما به زمینی که ایشان بسیار آرزو دارند که به آن برگردند مراجعت نخواهند نمود.» 024 JER 022 028 آیا این مرد کنیاهو ظرفی خوار شکسته می‌باشد و یا ظرفی ناپسندیده است؟ چرا او بااولادش به زمینی که آن را نمی شناسند انداخته وافکنده شده‌اند؟ 024 JER 022 029 ‌ای زمین‌ای زمین‌ای زمین، کلام خداوند رابشنو! 024 JER 022 030 خداوند چنین می‌فرماید: «این شخص را بی‌اولاد و کسی‌که در روزگار خود کامیاب نخواهد شد بنویس، زیرا که هیچکس از ذریت وی کامیاب نخواهد شد و بر کرسی داود نخواهدنشست، و بار دیگر در یهودا سلطنت نخواهد نمود.» 024 JER 023 001 خداوند می‌گوید: «وای بر شبانانی که گله مرتع مرا هلاک و پراکنده می‌سازند.» 024 JER 023 002 بنابراین، یهوه خدای اسرائیل درباره شبانانی که قوم مرا می‌چرانند چنین می‌گوید: «شما گله مرا پراکنده ساخته و رانده ایدو به آنها توجه ننموده‌اید. پس خداوند می‌گویداینک من عقوبت بدی اعمال شما را بر شماخواهم رسانید. 024 JER 023 003 و من بقیه گله خویش را از همه زمینهایی که ایشان را به آنها رانده‌ام جمع خواهم کرد و ایشان را به آغلهای ایشان باز خواهم آوردکه بارور و بسیار خواهند شد. 024 JER 023 004 وبرای ایشان شبانانی که ایشان را بچرانند برپا خواهم نمود که بار دیگر ترسان و مشوش نخواهند شد و مفقودنخواهند گردید.» قول خداوند این است. 024 JER 023 005 خداوند می‌گوید: «اینک ایامی می‌آید که شاخه‌ای عادل برای داود برپا می‌کنم و پادشاهی سلطنت نموده، به فطانت رفتار خواهد کرد وانصاف و عدالت را در زمین مجرا خواهد داشت. 024 JER 023 006 در ایام وی یهودا نجات خواهد یافت و اسرائیل با امنیت ساکن خواهد شد و اسمی که به آن نامیده می‌شود این است: یهوه صدقینو (یهوه عدالت ما). 024 JER 023 007 بنابراین خداوند می‌گوید: اینک ایامی می‌آید که دیگر نخواهند گفت قسم به حیات یهوه که بنی‌اسرائیل را از زمین مصر برآورد. 024 JER 023 008 بلکه قسم به حیات یهوه که ذریت خاندان اسرائیل را از زمین شمال و از همه زمینهایی که ایشان را به آنها رانده بودم بیرون آورده، رهبری نموده است و در زمین خود ساکن خواهند شد.» 024 JER 023 009 به‌سبب انبیا دل من در اندرونم شکسته وهمه استخوانهایم مسترخی شده است، مثل شخص مست و مانند مرد مغلوب شراب ازجهت خداوند و از جهت کلام مقدس اوگردیده‌ام. 024 JER 023 010 زیرا که زمین پر از زناکاران است و به‌سبب لعنت زمین ماتم می‌کند و مرتع های بیابان خشک شده است زیرا که طریق ایشان بد وتوانایی ایشان باطل است. 024 JER 023 011 چونکه هم انبیا و هم کاهنان منافق‌اند و خداوند می‌گوید: شرارت ایشان را هم در خانه خود یافته‌ام. 024 JER 023 012 بنابراین طریق ایشان مثل جایهای لغزنده در تاریکی غلیظ برای ایشان خواهد بود که ایشان رانده شده در آن خواهند افتاد. زیرا خداوند می‌گوید که «درسال عقوبت ایشان بلا بر ایشان عارض خواهم گردانید. 024 JER 023 013 و در انبیای سامره حماقتی دیده‌ام که برای بعل نبوت کرده، قوم من اسرائیل را گمراه گردانیده‌اند. 024 JER 023 014 و در انبیای اورشلیم نیز چیزهولناک دیدم. مرتکب زنا شده، به دروغ سلوک می‌نمایند و دستهای شریران را تقویت می‌دهندمبادا هر یک از ایشان از شرارت خویش بازگشت نماید. و جمیع ایشان برای من مثل سدوم وساکنان آن مانند عموره گردیده‌اند.» 024 JER 023 015 بنابراین یهوه صبایوت درباره آن انبیا چنین می‌گوید: «اینک من به ایشان افسنتین خواهم خورانید و آب تلخ به ایشان خواهم نوشانید زیراکه از انبیای اورشلیم نفاق در تمامی زمین منتشرشده است.» 024 JER 023 016 یهوه صبایوت چنین می‌گوید: «به سخنان این انبیایی که برای شما نبوت می‌کنندگوش مدهید زیرا شما را به بطالت تعلیم می‌دهندو رویای دل خود را بیان می‌کنند و نه از دهان خداوند. 024 JER 023 017 و به آنانی که مرا حقیر می‌شمارندپیوسته می‌گویند: خداوند می‌فرماید که برای شما سلامتی خواهد بود و به آنانی که به‌سرکشی دل خود سلوک می‌نمایند می‌گویند که بلا به شمانخواهد رسید. 024 JER 023 018 زیرا کیست که به مشورت خداوند واقف شده باشد تا ببیند و کلام او رابشنود و کیست که به کلام او گوش فرا داشته، استماع نموده باشد. 024 JER 023 019 اینک باد شدید غضب خداوند صادر شده و گردبادی دور می‌زند و برسر شریران فرود خواهد آمد. 024 JER 023 020 غضب خداوندتا مقاصد دل او را بجا نیاورد و به انجام نرساندبرنخواهد گشت. در ایام آخر این را نیکو خواهیدفهمید. 024 JER 023 021 من این انبیا را نفرستادم لیکن دویدند. به ایشان سخن نگفتم اما ایشان نبوت نمودند. 024 JER 023 022 امااگر در مشورت من قایم می‌ماندند، کلام مرا به قوم من بیان می‌کردند و ایشان را از راه بد و از اعمال شریر ایشان برمی گردانیدند. 024 JER 023 023 یهوه می‌گوید: آیا من خدای نزدیک هستم و خدای دور نی؟ 024 JER 023 024 و خداوند می‌گوید: آیا کسی خویشتن را درجای مخفی پنهان تواند نمود که من او را نبینم مگر من آسمان و زمین را مملو نمی سازم؟ کلام خداوند این است. 024 JER 023 025 سخنان انبیا را که به اسم من کاذبانه نبوت کردند شنیدم که گفتند خواب دیدم خواب دیدم. 024 JER 023 026 این تا به کی در دل انبیایی که کاذبانه نبوت می‌کنند خواهد بود که انبیای فریب دل خودشان می‌باشند، 024 JER 023 027 که به خوابهای خویش که هر کدام از ایشان به همسایه خود باز می‌گویند خیال دارند که اسم مرا از یاد قوم من ببرند، چنانکه پدران ایشان اسم مرا برای بعل فراموش کردند. 024 JER 023 028 آن نبی‌ای که خواب دیده است خواب را بیان کند و آن که کلام مرا دارد کلام مرا براستی بیان نماید. خداوند می‌گوید کاه را با گندم چه‌کاراست؟» 024 JER 023 029 و خداوند می‌گوید: «آیا کلام من مثل آتش نیست و مانند چکشی که صخره را خردمی کند؟» 024 JER 023 030 لهذا خداوند می‌گوید: «اینک من به ضد این انبیایی که کلام مرا از بکدیگر می‌دزدندهستم.» 024 JER 023 031 و خداوند می‌گوید: «اینک من به ضداین انبیا هستم که زبان خویش را بکار برده، می‌گویند: او گفته است.» 024 JER 023 032 و خداوند می‌گوید: «اینک من به ضد اینان هستم که به خوابهای دروغ نبوت می‌کنند و آنها را بیان کرده، قوم مرا به دروغها و خیالهای خود گمراه می‌نمایند. و من ایشان را نفرستادم و مامور نکردم پس خداوندمی گوید که به این قوم هیچ نفع نخواهند رسانید. 024 JER 023 033 و چون این قوم یا نبی یا کاهنی از تو سوال نموده، گویند که وحی خداوند چیست؟ پس به ایشان بگو: کدام وحی؟ قول خداوند این است که شما را ترک خواهم نمود. 024 JER 023 034 و آن نبی یا کاهن یاقومی که گویند وحی یهوه، همانا بر آن مرد و برخانه‌اش عقوبت خواهم رسانید. 024 JER 023 035 و هر کدام ازشما به همسایه خویش و هر کدام به برادر خودچنین گویید که خداوند چه جواب داده است وخداوند چه گفته است؟ 024 JER 023 036 لیکن وحی یهوه رادیگر ذکر منمایید زیرا کلام هر کس وحی اوخواهد بود چونکه کلام خدای حی یعنی یهوه صبایوت خدای ما را منحرف ساخته‌اید. 024 JER 023 037 و به نبی چنین بگو که خداوند به تو چه جواب داده وخداوند به تو چه گفته است؟ 024 JER 023 038 و اگر می‌گویید: وحی یهوه، پس یهوه چنین می‌فرماید چونکه این سخن یعنی وحی یهوه را گفتید با آنکه نزد شمافرستاده، فرمودم که وحی یهوه را مگویید، 024 JER 023 039 لهذا اینک من شما را بالکل فراموش خواهم کرد و شما را با آن شهری که به شما و به پدران داده بودم از حضور خود دور خواهم‌انداخت. 024 JER 023 040 و عار ابدی و رسوایی جاودانی را که فراموش نخواهد شد بر شما عارض خواهم گردانید.» 024 JER 024 001 و بعد از آنکه نبوکدرصر پادشاه بابل یکنیا ابن یهویاقیم پادشاه یهودا را باروسای یهودا و صنعتگران و آهنگران ازاورشلیم اسیر نموده، به بابل برد، خداوند دو سبدانجیر را که پیش هیکل خداوند گذاشته شده بودبه من نشان داد 024 JER 024 002 که در سبد اول، انجیر بسیار نیکومثل انجیر نوبر بود و در سبد دیگر انجیر بسیار بدبود که چنان زشت بود که نمی شود خورد. 024 JER 024 003 وخداوند مرا گفت: «ای ارمیا چه می‌بینی؟» گفتم: «انجیر. اما انجیرهای نیکو، بسیار نیکو است وانجیرهای بد بسیار بد است که از بدی آن رانمی توان خورد.» 024 JER 024 004 و کلام خداوند به من نازل شده، گفت: 024 JER 024 005 «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: مثل این انجیرهای خوب همچنان اسیران یهودا را که ایشان را از اینجا به زمین کلدانیان برای نیکویی فرستادم منظور خواهم داشت. 024 JER 024 006 و چشمان خودرا بر ایشان به نیکویی خواهم‌انداخت و ایشان را به این زمین باز خواهم آورد و ایشان را بنا کرده، منهدم نخواهم ساخت و غرس نموده، ریشه ایشان را نخواهم کند. 024 JER 024 007 و دلی به ایشان خواهم بخشید تا مرا بشناسند که من یهوه هستم و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود، زیرا که به تمامی دل بسوی من بازگشت خواهند نمود.» 024 JER 024 008 خداوند چنین می‌گوید: «مثل انجیرهای بدکه چنان بد است که نمی توان خورد، البته همچنان صدقیا پادشاه یهودا و روسای او و بقیه اورشلیم را که در این زمین باقی‌مانده‌اند و آنانی راکه در مصر ساکن‌اند تسلیم خواهم نمود. 024 JER 024 009 وایشان را در تمامی ممالک زمین مایه تشویش وبلا و در تمامی مکان هایی که ایشان را رانده‌ام عارو ضرب‌المثل و مسخره و لعنت خواهم ساخت. 024 JER 024 010 و در میان ایشان شمشیر و قحط و وبا خواهم فرستاد تا از زمینی که به ایشان و به پدران ایشان داده‌ام نابود شوند.» 024 JER 025 001 کلامی که در سال چهارم یهویاقیم بن یوشیا، پادشاه یهودا که سال اول نبوکدرصر پادشاه بابل بود بر ارمیا درباره تمامی قوم یهودا نازل شد. 024 JER 025 002 و ارمیای نبی تمامی قوم یهودا و جمیع سکنه اورشلیم را به آن خطاب کرده، گفت: 024 JER 025 003 «از سال سیزدهم یوشیا ابن آمون پادشاه یهودا تا امروز که بیست و سه سال باشدکلام خداوند بر من نازل می‌شد و من به شما سخن می‌گفتم و صبح زود برخاسته، تکلم می‌نمودم اما شما گوش نمی دادید. 024 JER 025 004 و خداوند جمیع بندگان خود انبیا را نزد شما فرستاد و صبح زودبرخاسته، ایشان را ارسال نمود اما نشنیدید وگوش خود را فرا نگرفتید تا استماع نمایید. 024 JER 025 005 وگفتند: هر یک از شما از راه بد خود و اعمال شریرخویش بازگشت نمایید و در زمینی که خداوند به شما و به پدران شما از ازل تا به ابد بخشیده است ساکن باشید. 024 JER 025 006 و از عقب خدایان غیر نروید و آنهارا عبادت و سجده منمایید و به اعمال دستهای خود غضب مرا به هیجان میاورید مبادا بر شما بلابرسانم.» 024 JER 025 007 اما خداوند می‌گوید: «مرا اطاعت ننمودید بلکه خشم مرا به اعمال دستهای خویش برای بلای خود به هیجان آوردید.» 024 JER 025 008 بنابراین یهوه صبایوت چنین می‌گوید: «چونکه کلام مرا نشنیدید، 024 JER 025 009 خداوند می‌گوید: اینک من فرستاده، تمامی قبایل شمال را با بنده خود نبوکدرصر پادشاه بابل گرفته، ایشان را بر این زمین و بر ساکنانش و بر همه امت هایی که به اطراف آن می‌باشند خواهم آورد و آنها را بالکل هلاک کرده، دهشت و مسخره و خرابی ابدی خواهم ساخت. 024 JER 025 010 و از میان ایشان آواز شادمانی و آواز خوشی و صدای داماد و صدای عروس وصدای آسیا و روشنایی چراغ را نابود خواهم گردانید. 024 JER 025 011 و تمامی این زمین خراب و ویران خواهد شد و این قوم‌ها هفتاد سال پادشاه بابل رابندگی خواهند نمود.» 024 JER 025 012 و خداوند می‌گوید که «بعد از انقضای هفتاد سال من بر پادشاه بابل و برآن امت و بر زمین کلدانیان عقوبت گناه ایشان راخواهم رسانید و آن را به خرابی ابدی مبدل خواهم ساخت. 024 JER 025 013 و بر این زمین تمامی سخنان خود را که به ضد آن گفته‌ام یعنی هر‌چه در این کتاب مکتوب است که ارمیا آن را درباره جمیع امت‌ها نبوت کرده است خواهم آورد. 024 JER 025 014 زیرا که امت های بسیار و پادشاهان عظیم ایشان را بنده خود خواهند ساخت و ایشان را موافق افعال ایشان و موافق اعمال دستهای ایشان مکافات خواهم رسانید.» 024 JER 025 015 زانرو که یهوه خدای اسرائیل به من چنین گفت که «کاسه شراب این غضب را از دست من بگیر و آن را به جمیع امت هایی که تو را نزد آنهامی فرستم بنوشان. 024 JER 025 016 تا بیاشامند و به‌سبب شمشیری که من در میان ایشان می‌فرستم نوان شوند و دیوانه گردند.» 024 JER 025 017 پس کاسه را از دست خداوند گرفتم و به جمیع امت هایی که خداوند مرا نزد آنها فرستادنوشانیدم. 024 JER 025 018 یعنی به اورشلیم و شهرهای یهوداو پادشاهانش و سرورانش تا آنها را خرابی ودهشت و سخریه و لعنت چنانکه امروز شده است گردانم. 024 JER 025 019 و به فرعون پادشاه مصر وبندگانش و سرورانش و تمامی قومش. 024 JER 025 020 و به جمیع امت های مختلف و به جمیع پادشاهان زمین عوص و به همه پادشاهان زمین فلسطینیان یعنی اشقلون و غزه و عقرون و بقیه اشدود. 024 JER 025 021 وبه ادوم و موآب و بنی عمون. 024 JER 025 022 و به جمیع پادشاهان صور و همه پادشاهان صیدون و به پادشاهان جزایری که به آن طرف دریا می‌باشند. 024 JER 025 023 و به ددان و تیما و بوز و به همگانی که گوشه های موی خود را می‌تراشند. 024 JER 025 024 و به همه پادشاهان عرب و به جمیع پادشاهان امت های مختلف که در بیابان ساکنند. 024 JER 025 025 و به جمیع پادشاهان زمری و همه پادشاهان عیلام و همه پادشاهان مادی. 024 JER 025 026 و به جمیع پادشاهان شمال خواه قریب و خواه بعید هر یک با مجاور خود وبه تمامی ممالک جهان که بر روی زمینند. وپادشاه شیشک بعد از ایشان خواهد آشامید. 024 JER 025 027 و به ایشان بگو: یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: «بنوشید و مست شویدو قی کنید تا از شمشیری که من در میان شمامی فرستم بیفتید و برنخیزید. 024 JER 025 028 و اگر از گرفتن کاسه از دست تو و نوشیدنش ابا نمایند آنگاه به ایشان بگو: یهوه صبایوت چنین می‌گوید: البته خواهید نوشید. 024 JER 025 029 زیرا اینک من به رسانیدن بلا براین شهری که به اسم من مسمی است شروع خواهم نمود و آیا شما بالکل بی‌عقوبت خواهیدماند؟ بی‌عقوبت نخواهید ماند زیرا یهوه صبایوت می‌گوید که من شمشیری بر جمیع ساکنان جهان مامور می‌کنم. 024 JER 025 030 پس تو به تمامی این سخنان برایشان نبوت کرده، به ایشان بگو: خداوند از اعلی علیین غرش می‌نماید و از مکان قدس خویش آواز خود را می‌دهد و به ضد مرتع خویش به شدت غرش می‌نماید و مثل آنانی که انگور رامی افشرند، بر تمامی ساکنان جهان نعره می‌زند، 024 JER 025 031 و صدا به کرانهای زمین خواهد رسید زیراخداوند را با امت‌ها دعوی است و او بر هرذی جسد داوری خواهد نمود و شریران را به شمشیر تسلیم خواهد کرد.» قول خداوند این است. 024 JER 025 032 یهوه صبایوت چنین گفت: «اینک بلا ازامت به امت سرایت می‌کند و باد شدید عظیمی ازکرانهای زمین برانگیخته خواهد شد.» 024 JER 025 033 و در آن روز کشتگان خداوند از کران زمین تا کران دیگرش خواهند بود. برای ایشان ماتم نخواهندگرفت و ایشان را جمع نخواهند کرد و دفن نخواهند نمود بلکه بر روی زمین سرگین خواهندبود. 024 JER 025 034 ‌ای شبانان ولوله نمایید و فریاد برآورید. وای روسای گله بغلطید زیرا که ایام کشته شدن شما رسیده است و من شما را پراکنده خواهم ساخت و مثل ظرف مرغوب خواهید افتاد. 024 JER 025 035 وملجا برای شبانان و مفر برای روسای گله نخواهدبود. 024 JER 025 036 هین فریاد شبانان و نعره روسای گله! زیراخداوند مرتعهای ایشان را ویران ساخته است. 024 JER 025 037 و مرتعهای سلامتی به‌سبب حدت خشم خداوند خراب شده است. 024 JER 025 038 مثل شیر بیشه خودرا ترک کرده است زیرا که زمین ایشان به‌سبب خشم هلاک کننده و به‌سبب حدت غضبش ویران شده است. 024 JER 026 001 در ابتدای سلطنت یهویاقیم بن یوشیاپادشاه یهودا این کلام از جانب خداوندنازل شده، گفت: 024 JER 026 002 «خداوند چنین می‌گوید: درصحن خانه خداوند بایست و به ضد تمامی شهرهای یهودا که به خانه خداوند برای عبادت می‌آیند همه سخنانی را که تو را امر فرمودم که به ایشان بگویی بگو و سخنی کم مکن. 024 JER 026 003 شایدبشنوند و هر کس از راه بد خویش برگردد تا ازبلایی که من قصد نموده‌ام که به‌سبب اعمال بدایشان به ایشان برسانم پشیمان گردم. 024 JER 026 004 پس ایشان را بگو: خداوند چنین می‌فرماید: اگر به من گوش ندهید و در شریعت من که پیش شما نهاده‌ام سلوک ننمایید، 024 JER 026 005 و اگر کلام بندگانم انبیا را که من ایشان را نزد شما فرستادم اطاعت ننمایید با آنکه من صبح زود برخاسته، ایشان را ارسال نمودم اماشما گوش نگرفتید. 024 JER 026 006 آنگاه این خانه را مثل شیلوه خواهم ساخت و این شهر را برای جمیع امت های زمین لعنت خواهم گردانید.» 024 JER 026 007 و کاهنان و انبیا و تمامی قوم، این سخنان راکه ارمیا در خانه خداوند گفت شنیدند. 024 JER 026 008 و چون ارمیا از گفتن هر‌آنچه خداوند او را مامور فرموده بود که به تمامی قوم بگوید فارغ شد، کاهنان وانبیا و تمامی قوم او را گرفته، گفتند: «البته خواهی مرد. 024 JER 026 009 چرا به اسم یهوه نبوت کرده، گفتی که این خانه مثل شیلوه خواهد شد و این شهر خراب وغیرمسکون خواهد گردید؟» پس تمامی قوم درخانه خداوند نزد ارمیا جمع شدند. 024 JER 026 010 و چون روسای یهودا این چیزها را شنیدنداز خانه پادشاه به خانه خداوند برآمده، به دهنه دروازه جدید خانه خداوند نشستند. 024 JER 026 011 پس کاهنان و انبیا، روسا وتمامی قوم را خطاب کرده، گفتند: «این شخص مستوجب قتل است زیراچنانکه به گوشهای خود شنیدید به خلاف این شهر نبوت کرد.» 024 JER 026 012 پس ارمیا جمیع سروران و تمامی قوم رامخاطب ساخته، گفت: «خداوند مرا فرستاده است تا همه سخنانی را که شنیدید به ضد این خانه و به ضد این شهر نبوت نمایم. 024 JER 026 013 پس الان راهها و اعمال خود را اصلاح نمایید و قول یهوه خدای خود را بشنوید تا خداوند از این بلایی که درباره شما فرموده است پشیمان شود. 024 JER 026 014 اما من اینک در دست شما هستم موافق آنچه در نظرشما پسند و صواب آید بعمل آرید. 024 JER 026 015 لیکن اگر شما مرا به قتل رسانید یقین بدانید که خون بی‌گناهی را بر خویشتن و بر این شهر و ساکنانش وارد خواهید آورد. زیرا حقیقت خداوند مرا نزدشما فرستاده است تا همه این سخنان را به گوش شما برسانم.» 024 JER 026 016 آنگاه روسا و تمامی قوم به کاهنان و انبیاگفتند که «این مرد مستوجب قتل نیست زیرا به اسم یهوه خدای ما به ما سخن گفته است.» 024 JER 026 017 وبعضی از مشایخ زمین برخاسته، تمامی جماعت قوم را خطاب کرده، گفتند 024 JER 026 018 که «میکای مورشتی در ایام حزقیا پادشاه یهودا نبوت کرد وبه تمامی قوم یهودا تکلم نموده، گفت: یهوه صبایوت چنین می‌گوید که صهیون را مثل مزرعه شیار خواهند کرد و اورشلیم خراب شده، کوه این خانه به بلندیهای جنگل مبدل خواهد گردید. 024 JER 026 019 آیا حزقیا پادشاه یهودا و تمامی یهودا او راکشتند؟ نی بلکه از خداوند بترسید و نزد خداونداستدعا نمود و خداوند از آن بلایی که درباره ایشان گفته بود پشیمان گردید. پس ما بلای عظیمی بر جان خود وارد خواهیم آورد.» 024 JER 026 020 و نیز شخصی اوریا نام ابن شمعیا از قریت یعاریم بود که به نام یهوه نبوت کرد و او به ضد این شهر و این زمین موافق همه سخنان ارمیا نبوت کرد. 024 JER 026 021 و چون یهویاقیم پادشاه و جمیع شجاعانش و تمامی سرورانش سخنان او راشنیدند پادشاه قصد جان او نمود و چون اوریا این را شنید بترسید و فرار کرده، به مصر رفت. 024 JER 026 022 ویهویاقیم پادشاه کسان به مصر فرستاد یعنی الناتان بن عکبور و چند نفر را با او به مصر(فرستاد). 024 JER 026 023 و ایشان اوریا را از مصر بیرون آورده، او را نزد یهویاقیم پادشاه رسانیدند و او رابه شمشیر کشته، بدن او را به قبرستان عوام الناس انداخت. 024 JER 026 024 لیکن دست اخیقام بن شافان با ارمیابود تا او را به‌دست قوم نسپارند که او را به قتل رسانند. 024 JER 027 001 در ابتدای سلطنت یهویاقیم بن یوشیاپادشاه یهودا این کلام از جانب خداوندبر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 027 002 خداوند به من چنین گفت: «بندها و یوغها برای خود بساز و آنها را برگردن خود بگذار. 024 JER 027 003 و آنها را نزد پادشاه ادوم وپادشاه موآب و پادشاه بنی عمون و پادشاه صور وپادشاه صیدون به‌دست رسولانی که به اورشلیم نزد صدقیا پادشاه یهودا خواهند آمد بفرست. 024 JER 027 004 وایشان را برای آقایان ایشان امر فرموده، بگو یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: به آقایان خود بدین مضمون بگویید: 024 JER 027 005 من جهان وانسان و حیوانات را که بر روی زمینند به قوت عظیم و بازوی افراشته خود آفریدم و آن را بهر‌که در نظر من پسند آمد بخشیدم. 024 JER 027 006 و الان من تمامی این زمینها را به‌دست بنده خود نبوکدنصر پادشاه بابل دادم و نیز حیوانات صحرا را به او بخشیدم تااو را بندگی نمایند. 024 JER 027 007 و تمامی امت‌ها او را وپسرش و پسر پسرش را خدمت خواهند نمود تاوقتی که نوبت زمین او نیز برسد. پس امت های بسیار و پادشاهان عظیم او را بنده خود خواهندساخت. 024 JER 027 008 و واقع خواهد شد که هر امتی ومملکتی که نبوکدنصر پادشاه بابل را خدمت ننمایند و گردن خویش را زیر یوغ پادشاه بابل نگذارند خداوند می‌گوید: که آن امت را به شمشیر و قحط و وبا سزا خواهم داد تا ایشان را به‌دست او هلاک کرده باشم. 024 JER 027 009 و اما شما به انبیا وفالگیران و خواب بینندگان و ساحران و جادوگران خود که به شما حرف می‌زنند و می‌گویند پادشاه بابل را خدمت منمایید گوش مگیرید. 024 JER 027 010 زیرا که ایشان برای شما کاذبانه نبوت می‌کنند تا شما را اززمین شما دور نمایند و من شما را پراکنده سازم تاهلاک شوید. 024 JER 027 011 اما آن امتی که گردن خود را زیریوغ پادشاه بابل بگذارند و او را خدمت نمایندخداوند می‌گوید که آن امت را در زمین خودایشان مقیم خواهم ساخت و آن را زرع نموده، درآن ساکن خواهند شد.» 024 JER 027 012 و به صدقیا پادشاه یهودا همه این سخنان رابیان کرده، گفتم: «گردنهای خود را زیر یوغ پادشاه بابل بگذارید و او را و قوم او را خدمت نمایید تازنده بمانید. 024 JER 027 013 چرا تو و قومت به شمشیر و قحطو وبا بمیرید چنانکه خداوند درباره قومی که پادشاه بابل را خدمت ننمایند گفته است. 024 JER 027 014 وگوش مگیرید به سخنان انبیایی که به شمامی گویند: پادشاه بابل را خدمت ننمایید زیرا که ایشان برای شما کاذبانه نبوت می‌کنند. 024 JER 027 015 زیراخداوند می‌گوید: من ایشان را نفرستادم بلکه ایشان به اسم من به دروغ نبوت می‌کنند تا من شمارا اخراج کنم و شما با انبیایی که برای شما نبوت می‌نمایند هلاک شوید.» 024 JER 027 016 و به کاهنان و تمامی این قوم نیز خطاب کرده، گفتم: «خداوند چنین می‌گوید: گوش مگیرید به سخنان انبیایی که برای شما نبوت کرده، می‌گویند اینک ظروف خانه خداوند بعد از اندک مدتی از بابل باز آورده خواهد شد زیرا که ایشان کاذبانه برای شما نبوت می‌کنند. 024 JER 027 017 ایشان را گوش مگیریدبلکه پادشاه بابل را خدمت نمایید تا زنده بمانید. چرا این شهر خراب شود؟ 024 JER 027 018 و اگر ایشان انبیا می‌باشند و کلام خداوند باایشان است پس الان از یهوه صبایوت استدعابکنند تا ظروفی که در خانه خداوند و در خانه پادشاه یهودا و اورشلیم باقی است به بابل برده نشود. 024 JER 027 019 زیرا که یهوه صبایوت چنین می‌گوید: درباره ستونها و دریاچه و پایه هاو سایر ظروفی که در این شهر باقی‌مانده است، 024 JER 027 020 و نبوکدنصرپادشاه بابل آنها را حینی که یکنیا ابن یهویاقیم پادشاه یهودا و جمیع شرفا یهودا و اورشلیم را ازاورشلیم به بابل برد نگرفت. 024 JER 027 021 به درستی که یهوه صبایوت خدای اسرائیل درباره این ظروفی که درخانه خداوند و در خانه پادشاه یهودا و اورشلیم باقی‌مانده است چنین می‌گوید: 024 JER 027 022 که آنها به بابل برده خواهد شد و خداوند می‌گوید تا روزی که ازایشان تفقد نمایم در آنجا خواهد ماند و بعد از آن آنها را بیرون آورده، به این مکان باز خواهم آورد.» 024 JER 028 001 و در همان سال در ابتدای سلطنت صدقیا پادشاه یهودا در ماه پنجم ازسال چهارم واقع شد که حننیا ابن عزور نبی که ازجبعون بود مرا در خانه خداوند در حضور کاهنان و تمامی قوم خطاب کرده، گفت: 024 JER 028 002 «یهوه صبایوت خدای اسرائیل بدین مضمون تکلم نموده و گفته است من یوغ پادشاه بابل را شکسته‌ام. 024 JER 028 003 بعد از انقضای دو سال من همه ظرف های خانه خداوند را که نبوکدنصر پادشاه بابل از این مکان گرفته، به بابل برد به اینجا بازخواهم آورد. 024 JER 028 004 و خداوند می‌گوید من یکنیا ابن یهویاقیم پادشاه یهودا و جمیع اسیران یهودا را که به بابل رفته‌اند به اینجا باز خواهم آورد زیرا که یوغ پادشاه بابل را خواهم شکست.» 024 JER 028 005 آنگاه ارمیا نبی به حننیا نبی در حضورکاهنان و تمامی قومی که در خانه خداوند حاضربودند گفت؛ 024 JER 028 006 پس ارمیا نبی گفت: «آمین خداوندچنین بکند و خداوند سخنانت را که به آنها نبوت کردی استوار نماید و ظروف خانه خداوند وجمیع اسیران را از بابل به اینجا باز بیاورد. 024 JER 028 007 لیکن این کلام را که من به گوش تو و به سمع تمامی قوم می‌گویم بشنو: 024 JER 028 008 انبیایی که از زمان قدیم قبل ازمن و قبل از تو بوده‌اند درباره زمینهای بسیاروممالک عظیم به جنگ و بلا و وبا نبوت کرده‌اند. 024 JER 028 009 اما آن نبی‌ای که بسلامتی نبوت کند اگر کلام آن نبی واقع گردد، آنگاه آن نبی معروف خواهد شدکه خداوند فی الحقیقه او را فرستاده است.» 024 JER 028 010 پس حننیا نبی یوغ را از گردن ارمیا نبی گرفته، آن را شکست. 024 JER 028 011 و حننیا به حضور تمامی قوم خطاب کرده، گفت: «خداوند چنین می‌گوید: بهمین طور یوغ نبوکدنصر پادشاه بابل را بعد ازانقضای دو سال از گردن جمیع امت‌ها خواهم شکست.» و ارمیا نبی به راه خود رفت. 024 JER 028 012 و بعد از آنکه حننیا نبی یوغ را از گردن ارمیانبی شکسته بود کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 028 013 «برو و حننیا نبی را بگو: خداوند چنین می‌گوید: یوغهای چوبی را شکستی اما بجای آنها یوغهای آهنین را خواهی ساخت. 024 JER 028 014 زیرا که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: من یوغی آهنین بر گردن جمیع این امت‌ها نهادم تانبوکدنصر پادشاه بابل را خدمت نمایند پس او راخدمت خواهند نمود و نیز حیوانات صحرا را به او دادم.» 024 JER 028 015 آنگاه ارمیا نبی به حننیا نبی گفت: «ای حننیا بشنو! خداوند تو را نفرستاده است بلکه تواین قوم را وامیداری که به دروغ توکل نمایند. 024 JER 028 016 بنابراین خداوند چنین می‌گوید: اینک من تو رااز روی این زمین دور می‌اندازم و تو امسال خواهی مرد زیرا که سخنان فتنه انگیز به ضدخداوند گفتی.» 024 JER 028 017 پس در ماه هفتم همانسال حننیا نبی مرد. 024 JER 029 001 این است سخنان رساله‌ای که ارمیانبی از اورشلیم نزد بقیه مشایخ اسیران وکاهنان و انبیا و تمامی قومی که نبوکدنصر ازاورشلیم به بابل به اسیری برده بود فرستاد. 024 JER 029 002 بعداز آنکه یکنیا پادشاه و ملکه و خواجه‌سرایان وسروران یهودا و اورشلیم و صنعتگران و آهنگران از اورشلیم بیرون رفته بودند. 024 JER 029 003 (پس آن را) به‌دست العاسه بن شافان و جمریا ابن حلقیا که صدقیا پادشاه یهودا ایشان را نزد نبوکدنصرپادشاه بابل به بابل فرستاد (ارسال نموده )، گفت: 024 JER 029 004 «یهوه صبایوت خدای اسرائیل به تمامی اسیرانی که من ایشان را از اورشلیم به بابل به اسیری فرستادم، چنین می‌گوید: 024 JER 029 005 خانه‌ها ساخته در آنها ساکن شوید و باغها غرس نموده، میوه آنها را بخورید. 024 JER 029 006 زنان گرفته، پسران و دختران به هم رسانید و زنان برای پسران خود بگیرید ودختران خود را به شوهر بدهید تا پسران ودختران بزایند و در آنجا زیاد شوید و کم نگردید. 024 JER 029 007 و سلامتی آن شهر را که شما را به آن به اسیری فرستاده‌ام بطلبید و برایش نزد خداوند مسالت نمایید زیرا که در سلامتی آن شما را سلامتی خواهد بود. 024 JER 029 008 زیرا که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: مگذارید که انبیای شماکه در میان شمااند و فالگیران شما شما را فریب دهند و به خوابهایی که شما ایشان را وامی داریدکه آنها را ببینند، گوش مگیرید. 024 JER 029 009 زیرا خداوندمی گوید که ایشان برای شما به اسم من کاذبانه نبوت می‌کنند و من ایشان را نفرستاده‌ام. 024 JER 029 010 وخداوند می‌گوید: چون مدت هفتاد سال بابل سپری شود من از شما تفقد خواهم نمود وسخنان نیکو را که برای شما گفتم انجام خواهم داد؛ به اینکه شما را به این مکان باز خواهم آورد. 024 JER 029 011 زیرا خداوند می‌گوید: فکرهایی را که برای شما دارم می‌دانم که فکرهای سلامتی می‌باشد ونه بدی تا شما را در آخرت امید بخشم. 024 JER 029 012 و مراخواهید خواند و آمده، نزد من تضرع خواهید کردو من شما را اجابت خواهم نمود. 024 JER 029 013 و مراخواهید طلبید و چون مرا به تمامی دل خودجستجو نمایید، مرا خواهید یافت. 024 JER 029 014 و خداوندمی گوید که مرا خواهید یافت و اسیران شما را بازخواهم آورد. و خداوند می‌گوید که شما را ازجمیع امت‌ها و از همه مکان هایی که شما را درآنها رانده‌ام، جمع خواهم نمود و شما را از جایی که به اسیری فرستاده‌ام، باز خواهم آورد. 024 JER 029 015 از آن رو که گفتید خداوند برای ما در بابل انبیا مبعوث نموده است. 024 JER 029 016 «پس خداوند به پادشاهی که بر کرسی داودنشسته است و به تمامی قومی که در این شهرساکنند، یعنی برادران شما که همراه شما به اسیری نرفته‌اند، چنین می‌گوید: 024 JER 029 017 بلی یهوه صبایوت چنین می‌گوید: اینک من شمشیر وقحط و وبا را بر ایشان خواهم فرستاد و ایشان رامثل انجیرهای بد که آنها را از بدی نتوان خورد، خواهم ساخت. 024 JER 029 018 و ایشان را به شمشیر و قحط ووبا تعاقب خواهم نمود و در میان جمیع ممالک جهان مشوش خواهم ساخت تا برای همه امت هایی که ایشان را در میان آنها رانده‌ام، لعنت و دهشت و مسخره و عار باشند. 024 JER 029 019 چونکه خداوند می‌گوید: کلام مرا که به واسطه بندگان خود انبیا نزد ایشان فرستادم نشنیدند با آنکه صبح زود برخاسته، آن را فرستادم اما خداوند می‌گویدکه شما نشنیدید. 024 JER 029 020 و شما‌ای جمیع اسیرانی که از اورشلیم به بابل فرستادم کلام خداوند رابشنوید. 024 JER 029 021 یهوه صبایوت خدای اسرائیل درباره اخاب بن قولایا و درباره صدقیا ابن معسیا که برای شما به اسم من کاذبانه نبوت می‌کنند، چنین می‌گوید: اینک من ایشان را به‌دست نبوکدنصرپادشاه بابل تسلیم خواهم کرد و او ایشان را درحضور شما خواهد کشت. 024 JER 029 022 و از ایشان برای تمامی اسیران یهودا که در بابل می‌باشند لعنت گرفته، خواهند گفت که خداوند تو را مثل صدقیاو اخاب که پادشاه بابل ایشان را در آتش سوزانید، بگرداند. 024 JER 029 023 چونکه ایشان در اسرائیل حماقت نمودند و با زنان همسایگان خود زنا کردند و به اسم من کلامی را که به ایشان امرنفرموده بودم کاذبانه گفتند و خداوند می‌گوید که من عارف و شاهد هستم. 024 JER 029 024 «و شمعیای نحلامی را خطاب کرده، بگو: 024 JER 029 025 یهوه صبایوت خدای اسرائیل تکلم نموده، چنین می‌گوید: از آنجایی که تو رسایل به اسم خود نزد تمامی قوم که در اورشلیم‌اند و نزدصفنیا ابن معسیا کاهن و نزد جمیع کاهنان فرستاده، گفتی: 024 JER 029 026 که خداوند تو را به‌جای یهویاداع کاهن به کهانت نصب نموده است تا برخانه خداوند وکلا باشید. برای هر شخص مجنون که خویشتن را نبی می‌نماید تا او را درکنده‌ها و زنجیرها ببندی. 024 JER 029 027 پس الان چرا ارمیاعناتوتی را که خود را برای شما نبی می‌نمایدتوبیخ نمی کنی؟ 024 JER 029 028 زیرا که او نزد ما به بابل فرستاده، گفت که این اسیری بطول خواهدانجامید پس خانه‌ها بنا کرده، ساکن شوید و باغهاغرس نموده، میوه آنها را بخورید.» 024 JER 029 029 و صفنیای کاهن این رساله را به گوش ارمیانبی خواند. 024 JER 029 030 پس کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 029 031 «نزد جمیع اسیران فرستاده، بگوکه خداوند درباره شمعیای نحلامی چنین می‌گوید: چونکه شمعیا برای شما نبوت می‌کند ومن او را نفرستاده‌ام و او شما را وامیدارد که به دروغ اعتماد نمایید، 024 JER 029 032 بنابراین خداوند چنین می‌گوید: اینک من بر شمعیای نحلامی و ذریت وی عقوبت خواهم رسانید و برایش کسی‌که درمیان این قوم ساکن باشد، نخواهد ماند و خداوندمی گوید او آن احسانی را که من برای قوم خودمی کنم نخواهد دید، زیرا که درباره خداوند سخنان فتنه انگیز گفته است.» 024 JER 030 001 کلامی که از جانب خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 030 002 «یهوه خدای اسرائیل تکلم نموده، چنین می‌گوید: تمامی سخنانی را که من به تو گفته‌ام، در طوماری بنویس. 024 JER 030 003 زیراخداوند می‌گوید: اینک ایامی می‌آید که اسیران قوم خود اسرائیل و یهودا را باز خواهم آورد وخداوند می‌گوید: ایشان را به زمینی که به پدران ایشان داده‌ام، باز خواهم رسانید تا آن را به تصرف آورند.» 024 JER 030 004 و این است کلامی که خداوند درباره اسرائیل و یهودا گفته است. 024 JER 030 005 زیرا خداوند چنین می‌گوید: «صدای ارتعاش شنیدیم. خوف است وسلامتی نی. 024 JER 030 006 سوال کنید و ملاحظه نمایید که آیاذکور اولاد می‌زاید؟ پس چرا هر مرد را می‌بینم که مثل زنی که می‌زاید دست خود را بر کمرش نهاده و همه چهره‌ها به زردی مبدل شده است؟» 024 JER 030 007 وای بر ما زیرا که آن روز، عظیم است و مثل آن دیگری نیست و آن زمان تنگی یعقوب است اما از آن نجات خواهد یافت. 024 JER 030 008 و یهوه صبایوت می‌گوید: «هر آینه در آن روز یوغ او را از گردنت خواهم شکست وبندهای تو را خواهم گسیخت. و غریبان بار دیگراو را بنده خود نخواهند ساخت. 024 JER 030 009 و ایشان خدای خود یهوه و پادشاه خویش داود را که برای ایشان برمی انگیزانم خدمت خواهند کرد. 024 JER 030 010 پس خداوند می‌گوید که‌ای بنده من یعقوب مترس وای اسرائیل هراسان مباش زیرا اینک من تو را از جای دور و ذریت تو را از زمین اسیری ایشان خواهم رهانید و یعقوب مراجعت نموده، دررفاهیت و امنیت خواهد بود و کسی او را نخواهدترسانید. 024 JER 030 011 زیرا خداوند می‌گوید: من با تو هستم تا تو را نجات‌بخشم و جمیع امت‌ها را که تو را درمیان آنها پراکنده ساختم، تلف خواهم کرد. اما تورا تلف نخواهم نمود، بلکه تو را به انصاف تادیب خواهم کرد و تو را بی‌سزا نخواهم گذاشت. 024 JER 030 012 زیرا خداوند چنین می‌گوید: جراحت توعلاج ناپذیر و ضربت تو مهلک می‌باشد. 024 JER 030 013 کسی نیست که دعوی تو را فیصل دهد تا التیام یابی وبرایت دواهای شفابخشنده‌ای نیست. 024 JER 030 014 جمیع دوستانت تو را فراموش کرده، درباره تواحوال پرسی نمی نمایند زیرا که تو را به صدمه دشمن و به تادیب بیرحمی به‌سبب کثرت عصیانت و زیادتی گناهانت مبتلا ساخته‌ام. 024 JER 030 015 چرا درباره جراحت خود فریاد می‌نمایی؟ دردتو علاج ناپذیر است. به‌سبب زیادتی عصیانت وکثرت گناهانت این کارها را به تو کرده‌ام. 024 JER 030 016 «بنابراین آنانی که تو را می‌بلعند، بلعیده خواهند شد و آنانی که تو را به تنگ می‌آورند، جمیع به اسیری خواهند رفت. و آنانی که تو راتاراج می‌کنند، تاراج خواهند شد و همه غارت کنندگانت را به غارت تسلیم خواهم کرد. 024 JER 030 017 زیرا خداوند می‌گوید: به تو عافیت خواهم رسانید و جراحات تو را شفا خواهم داد، از این جهت که تو را (شهر) متروک می‌نامند (ومی گویند) که این صهیون است که احدی درباره آن احوال پرسی نمی کند. 024 JER 030 018 خداوند چنین می‌گوید: اینک خیمه های اسیری یعقوب را بازخواهم آورد و به مسکنهایش ترحم خواهم نمودو شهر بر تلش بنا شده، قصرش برحسب عادت خود مسکون خواهد شد. 024 JER 030 019 و تسبیح و آوازمطربان از آنها بیرون خواهد آمد و ایشان راخواهم افزود و کم نخواهند شد و ایشان را معززخواهم ساخت و پست نخواهند گردید. 024 JER 030 020 وپسرانش مانند ایام پیشین شده، جماعتش درحضور من برقرار خواهند ماند و بر جمیع ستمگرانش عقوبت خواهم رسانید. 024 JER 030 021 و حاکم ایشان از خود ایشان بوده، سلطان ایشان از میان ایشان بیرون خواهد آمد و او را مقرب می‌گردانم تا نزدیک من بیاید زیرا خداوند می‌گوید: کیست که جرات کند نزد من آید؟ 024 JER 030 022 و شما قوم من خواهید بود و من خدای شما خواهم بود. 024 JER 030 023 اینک باد شدید خداوند با حدت غضب وگردبادهای سخت بیرون می‌آید که بر سر شریران هجوم آورد. 024 JER 030 024 تا خداوند تدبیرات دل خود رابجا نیاورد و استوار نفرماید، حدت خشم اونخواهد برگشت. در ایام آخر این را خواهیدفهمید.» 024 JER 031 001 خداوند می‌گوید: «در آن زمان من خدای تمامی قبایل اسرائیل خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود. 024 JER 031 002 خداوند چنین می‌گوید: قومی که از شمشیر رستند در بیابان فیض یافتند، هنگامی که من رفتم تا برای اسرائیل آرامگاهی پیدا کنم.» 024 JER 031 003 خداوند از جای دور به من ظاهر شد (وگفت ): «با محبت ازلی تو را دوست داشتم، از این جهت تو را به رحمت جذب نمودم. 024 JER 031 004 ‌ای باکره اسرائیل تو را بار دیگر بنا خواهم کرد و تو بناخواهی شد و بار دیگر با دفهای خود خویشتن راخواهی آراست و در رقصهای مطربان بیرون خواهی آمد. 024 JER 031 005 بار دیگر تاکستانها بر کوههای سامره غرس خواهی نمود و غرس کنندگان غرس نموده، میوه آنها را خواهند خورد. 024 JER 031 006 زیرا روزی خواهد بود که دیده بانان بر کوهستان افرایم نداخواهند کرد که برخیزید و نزد یهوه خدای خودبه صهیون برآییم.» 024 JER 031 007 زیرا خداوند چنین می‌گوید: «به جهت یعقوب به شادمانی ترنم نمایید و به جهت سر امت‌ها آواز شادی دهید. اعلام نماییدو تسبیح بخوانید و بگویید: ای خداوند قوم خودبقیه اسرائیل را نجات بده! 024 JER 031 008 اینک من ایشان را اززمین شمال خواهم آورد و از کرانه های زمین جمع خواهم نمود و با ایشان کوران و لنگان وآبستنان و زنانی که می‌زایند با هم گروه عظیمی به اینجا باز خواهند آمد. 024 JER 031 009 با گریه خواهند آمد و من ایشان را با تضرعات خواهم آورد. نزد نهرهای آب ایشان را به راه صاف که در آن نخواهند لغزیدرهبری خواهم نمود زیرا که من پدر اسرائیل هستم و افرایم نخست زاده من است. 024 JER 031 010 ‌ای امت‌ها کلام خداوند را بشنوید و در میان جزایربعیده اخبار نمایید و بگویید آنکه اسرائیل راپراکنده ساخت ایشان را جمع خواهد نمود وچنانکه شبان گله خود را (نگاه دارد) ایشان رامحافظت خواهد نمود. 024 JER 031 011 زیرا خداوند یعقوب را فدیه داده و او را از دست کسی‌که از او قوی تربود رهانیده است. 024 JER 031 012 و ایشان آمده، بر بلندی صهیون خواهند سرایید و نزد احسان خداوندیعنی نزد غله و شیره و روغن و نتاج گله و رمه روان خواهند شد و جان ایشان مثل باغ سیرآب خواهد شد و بار دیگر هرگز غمگین نخواهندگشت. 024 JER 031 013 آنگاه باکره‌ها به رقص شادی خواهندکرد و جوانان و پیران با یکدیگر. زیرا که من ماتم ایشان را به شادمانی مبدل خواهم کرد و ایشان را از المی که کشیده‌اند تسلی داده، فرحناک خواهم گردانید.» 024 JER 031 014 و خداوند می‌گوید: «جان کاهنان رااز پیه تر و تازه خواهم ساخت و قوم من از احسان من سیر خواهند شد.» 024 JER 031 015 خداوند چنین می‌گوید: «آوازی در رامه شنیده شد ماتم و گریه بسیار تلخ که راحیل برای فرزندان خود گریه می‌کند و برای فرزندان خود تسلی نمی پذیرد زیرا که نیستند.» 024 JER 031 016 خداوند چنین می‌گوید: «آواز خود را ازگریه و چشمان خویش را از اشک باز دار. زیراخداوند می‌فرماید که برای اعمال خود اجرت خواهی گرفت و ایشان از زمین دشمنان مراجعت خواهند نمود. 024 JER 031 017 و خداوند می‌گوید که به جهت عاقبت تو امید هست و فرزندانت به حدودخویش خواهند برگشت. 024 JER 031 018 به تحقیق افرایم راشنیدم که برای خود ماتم گرفته، می‌گفت: مراتنبیه نمودی و متنبه شدم مثل گوساله‌ای که کارآزموده نشده باشد. مرا برگردان تا برگردانیده شوم زیرا که تو یهوه خدای من هستی. 024 JER 031 019 به درستی که بعد از آنکه برگردانیده شدم پشیمان گشتم و بعد از آنکه تعلیم یافتم بر ران خود زدم. خجل شدم و رسوایی هم کشیدم چونکه عارجوانی خویش را متحمل گردیدم. 024 JER 031 020 آیا افرایم پسر عزیز من یا ولد ابتهاج من است؟ زیرا هر گاه به ضد او سخن می‌گویم او را تا بحال به یادمی آورم. بنابراین خداوند می‌گوید که احشای من برای او به حرکت می‌آید و هر آینه بر او ترحم خواهم نمود. 024 JER 031 021 نشانه‌ها برای خود نصب نما وعلامت‌ها به جهت خویشتن برپا کن و دل خود رابسوی شاه راه به راهی که رفته‌ای متوجه ساز. ای باکره اسرائیل برگرد و به این شهرهای خود مراجعت نما. 024 JER 031 022 ‌ای دختر مرتد تا به کی به اینطرف و به آنطرف گردش خواهی نمود؟ زیراخداوند امر تازه‌ای در جهان ابداع نموده است که زن مرد را احاطه خواهد کرد.» 024 JER 031 023 یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: «بار دیگر هنگامی که اسیران ایشان رابرمی گردانم، این کلام را در زمین یهودا وشهرهایش خواهند گفت که‌ای مسکن عدالت وای کوه قدوسیت، خداوند تو را مبارک سازد. 024 JER 031 024 ویهودا و تمامی شهرهایش با هم و فلاحان و آنانی که با گله‌ها گردش می‌کنند، در آن ساکن خواهندشد. 024 JER 031 025 زیرا که جان خستگان را تازه ساخته‌ام وجان همه محزونان را سیر کرده‌ام.» 024 JER 031 026 در این حال بیدار شدم و نگریستم و خوابم برای من شیرین بود. 024 JER 031 027 اینک خداوند می‌گوید: «ایامی می‌آید که خاندان اسرائیل و خاندان یهودا را به بذر انسان وبذر حیوان خواهم کاشت. 024 JER 031 028 و واقع خواهد شدچنانکه بر ایشان برای کندن و خراب نمودن ومنهدم ساختن و هلاک کردن و بلا رسانیدن مراقبت نمودم، به همینطور خداوند می‌گوید برایشان برای بنا نمودن و غرس کردن مراقب خواهم شد. 024 JER 031 029 و در آن ایام بار دیگر نخواهندگفت که پدران انگور ترش خوردند و دندان پسران کند گردید. 024 JER 031 030 بلکه هر کس به گناه خودخواهد مرد و هر‌که انگور ترش خورد دندان وی کند خواهد شد.» 024 JER 031 031 خداوند می‌گوید: «اینک ایامی می‌آید که باخاندان اسرائیل و خاندان یهودا عهد تازه‌ای خواهم بست. 024 JER 031 032 نه مثل آن عهدی که با پدران ایشان بستم در روزی که ایشان را دستگیری نمودم تا از زمین مصر بیرون آورم زیرا که ایشان عهد مرا شکستند، با آنکه خداوند می‌گوید من شوهر ایشان بودم.» 024 JER 031 033 اما خداوند می‌گوید: «اینست عهدی که بعد از این ایام با خاندان اسرائیل خواهم بست. شریعت خود را در باطن ایشان خواهم نهاد و آن را بر دل ایشان خواهم نوشت و من خدای ایشان خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود. 024 JER 031 034 و بار دیگر کسی به همسایه‌اش و شخصی به برادرش تعلیم نخواهدداد و نخواهد گفت خداوند را بشناس. زیراخداوند می‌گوید: جمیع ایشان از خرد و بزرگ مرا خواهند شناخت، چونکه عصیان ایشان راخواهم آمرزید و گناه ایشان را دیگر به یادنخواهم آورد.» 024 JER 031 035 خداوند که آفتاب را به جهت روشنایی روز و قانونهای ماه و ستارگان را برای روشنایی شب قرار داده است و دریا را به حرکت می‌آورد تاامواجش خروش نمایند و اسم او یهوه صبایوت می‌باشد، چنین می‌گوید. 024 JER 031 036 پس خداوندمی گوید: «اگر این قانونها از حضور من برداشته شود، آنگاه ذریت اسرائیل نیز زایل خواهند شدتا به حضور من قوم دایمی نباشند.» 024 JER 031 037 خداوندچنین می‌گوید: «اگر آسمانهای علوی پیموده شوند و اساس زمین سفلی را تفحص توان نمود، آنگاه من نیز تمامی ذریت اسرائیل را به‌سبب آنچه عمل نمودند ترک خواهم کرد. کلام خداوند این است.» 024 JER 031 038 یهوه می‌گوید: «اینک ایامی می‌آید که این شهر از برج حننئیل تا دروازه زاویه بنا خواهدشد. 024 JER 031 039 و ریسمان کار به خط مستقیم تا تل جارب بیرون خواهد رفت و بسوی جوعت دور خواهدزد. 024 JER 031 040 و تمامی وادی لاشها و خاکستر و تمامی زمینها تا وادی قدرون و بطرف مشرق تا زاویه دروازه اسبان، برای خداوند مقدس خواهد شد وبار دیگر تا ابدالاباد کنده و منهدم نخواهدگردید.» 024 JER 032 001 کلامی که در سال دهم صدقیا پادشاه یهودا که سال هجدهم نبوکدرصر باشداز جانب خداوند بر ارمیا نازل شد. 024 JER 032 002 و در آن وقت لشکر پادشاه بابل اورشلیم را محاصره کرده بودندو ارمیا نبی در صحن زندانی که در خانه پادشاه یهودا بود محبوس بود. 024 JER 032 003 زیرا صدقیا پادشاه یهودا او را به زندان انداخته، گفت: «چرا نبوت می‌کنی و می‌گویی که خداوند چنین می‌فرماید. اینک من این شهر را به‌دست پادشاه بابل تسلیم خواهم کرد و آن را تسخیر خواهد نمود. 024 JER 032 004 وصدقیا پادشاه یهودا از دست کلدانیان نخواهدرست بلکه البته به‌دست پادشاه بابل تسلیم شده، دهانش با دهان وی تکلم خواهد نمود و چشمش چشم وی را خواهد دید. 024 JER 032 005 و خداوند می‌گوید که صدقیا را به بابل خواهد برد و او در آنجا تا حینی که از او تفقد نمایم خواهد ماند. زیرا که شما باکلدانیان جنگ خواهید کرد، اما کامیاب نخواهیدشد.» 024 JER 032 006 و ارمیا گفت: «کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 024 JER 032 007 اینک حنمئیل پسر عموی تو شلوم نزد تو آمده، خواهد گفت مزرعه مرا که در عناتوت است برای خود بخر زیرا حق انفکاک از آن تواست که آن را بخری.» 024 JER 032 008 پس حنمئیل پسر عموی من بر وفق کلام خداوند نزد من در صحن زندان آمده، مرا گفت: «تمنا اینکه مزرعه مرا که در عناتوت در زمین بنیامین است بخری زیرا که حق ارثیت و حق انفکاکش از آن تو است پس آن را برای خودبخر.» آنگاه دانستم که این کلام از جانب خداونداست. 024 JER 032 009 پس مرزعه‌ای را که در عناتوت بود ازحنمئیل پسر عموی خود خریدم و وجه آن راهفده مثقال نقره برای وی وزن نمودم. 024 JER 032 010 و قباله را نوشته، مهر کردم و شاهدان گرفته، نقره را درمیزان وزن نمودم. 024 JER 032 011 پس قباله های خرید را هم آن را که برحسب شریعت و فریضه مختوم بود وهم آن را که باز بود گرفتم. 024 JER 032 012 و قباله خرید را به باروک بن نیریا ابن محسیا به حضور پسر عموی خود حنمئیل و به حضور شهودی که قباله خریدرا امضا کرده بودند و به حضور همه یهودیانی که در صحن زندان نشسته بودند، سپردم. 024 JER 032 013 و باروک را به حضور ایشان وصیت کرده، گفتم: 024 JER 032 014 «یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: این قباله‌ها یعنی قباله این خرید را، هم آن را که مختوم است و هم آن را که باز است، بگیرو آنها را در ظرف سفالین بگذار تا روزهای بسیاربماند. 024 JER 032 015 زیرا یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: دیگرباره خانه‌ها و مزرعه‌ها وتاکستانها در این زمین خریده خواهد شد.» 024 JER 032 016 و بعد از آنکه قباله خرید را به باروک بن نیریا داده بودم، نزد خداوند تضرع نموده، گفتم: 024 JER 032 017 «آه‌ای خداوند یهوه اینک تو آسمان و زمین رابه قوت عظیم و بازوی بلند خود آفریدی وچیزی برای تو مشکل نیست 024 JER 032 018 که به هزاران احسان می‌نمایی و عقوبت گناه پدران را به آغوش پسرانشان بعد از ایشان می‌رسانی! خدای عظیم جبار که اسم تو یهوه صبایوت می‌باشد. 024 JER 032 019 عظیم المشورت و قوی العمل که چشمانت برتمامی راههای بنی آدم مفتوح است تا بهر کس برحسب راههایش و بر وفق ثمره اعمالش جزادهی. 024 JER 032 020 که آیات و علامات در زمین مصر و دراسرائیل و در میان مردمان تا امروز قرار دادی و ازبرای خود مثل امروز اسمی پیدا نمودی. 024 JER 032 021 وقوم خود اسرائیل را به آیات و علامات و به‌دست قوی و بازوی بلند و هیبت عظیم از زمین مصربیرون آوردی. 024 JER 032 022 و این زمین را که برای پدران ایشان قسم خوردی که به ایشان بدهی به ایشان دادی. زمینی که به شیر و شهد جاری است. 024 JER 032 023 وایشان چون داخل شده، آن را به تصرف آوردندکلام تو را نشنیدند و به شریعت تو سلوک ننمودند و به آنچه ایشان را امر فرمودی که بکنندعمل ننمودند. بنابراین تو تمام این بلا را به ایشان وارد آوردی. 024 JER 032 024 اینک سنگرها به شهر رسیده است تا آن را تسخیر نمایند و شهر به‌دست کلدانیانی که با آن جنگ می‌کنند به شمشیر وقحط و وبا تسلیم می‌شود و آنچه گفته بودی واقع شده است و اینک تو آن را می‌بینی. 024 JER 032 025 و تو‌ای خداوند یهوه به من گفتی که این مزرعه را برای خود به نقره بخر و شاهدان بگیر و حال آنکه شهربه‌دست کلدانیان تسلیم شده است.» 024 JER 032 026 پس کلام خداوند به ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 032 027 «اینک من یهوه خدای تمامی بشر هستم. آیاهیچ امر برای من مشکل می‌باشد؟ 024 JER 032 028 بنابراین خداوند چنین می‌گوید: اینک من این شهر را به‌دست کلدانیان و به‌دست نبوکدرصر پادشاه بابل تسلیم می‌کنم و او آن را خواهد گرفت. 024 JER 032 029 وکلدانیانی که با این شهر جنگ می‌کنند آمده، این شهر را آتش خواهند زد و آن را با خانه هایی که بربامهای آنها برای بعل بخور‌سوزانیدند و هدایای ریختنی برای خدایان غیر ریخته خشم مرابهیجان آوردند، خواهند سوزانید. 024 JER 032 030 زیرا که بنی‌اسرائیل و بنی یهودا از طفولیت خود پیوسته شرارت ورزیدند و خداوند می‌گوید که بنی‌اسرائیل به اعمال دستهای خود خشم مرادایم بهیجان آوردند. 024 JER 032 031 زیرا که این شهر ازروزی که آن را بنا کردند تا امروز باعث هیجان خشم و غضب من بوده است تا آن را از حضورخود دور اندازم. 024 JER 032 032 به‌سبب تمام شرارتی که بنی‌اسرائیل و بنی یهودا، ایشان و پادشاهان وسروران و کاهنان و انبیای ایشان و مردان یهودا وساکنان اورشلیم کرده، خشم مرا بهیجان آورده‌اند. 024 JER 032 033 و پشت به من داده‌اند و نه رو. و هرچند ایشان را تعلیم دادم بلکه صبح زودبرخاسته، تعلیم دادم لیکن گوش نگرفتند وتادیب نپذیرفتند. 024 JER 032 034 بلکه رجاسات خود را درخانه‌ای که به اسم من مسمی است برپا کرده، آن رانجس ساختند. 024 JER 032 035 و مکان های بلند بعل را که دروادی ابن هنوم است بنا کردند تا پسران و دختران خود را برای مولک از آتش بگذرانند. عملی که ایشان را امر نفرمودم و به‌خاطرم خطور ننمود که چنین رجاسات را بجا آورده، یهودا را مرتکب گناه گردانند. 024 JER 032 036 پس الان از این سبب یهوه خدای اسرائیل در حق این شهر‌که شما درباره‌اش می‌گویید که به‌دست پادشاه بابل به شمشیر و قحط و وبا تسلیم شده است، چنین می‌فرماید: 024 JER 032 037 «اینک من ایشان را از همه زمینهایی که ایشان را در خشم و حدت و غضب عظیم خود رانده‌ام جمع خواهم کرد وایشان را به این مکان باز آورده، به اطمینان ساکن خواهم گردانید. 024 JER 032 038 و ایشان قوم من خواهند بود ومن خدای ایشان خواهم بود. 024 JER 032 039 و ایشان را یک دل و یک طریق خواهم داد تا به جهت خیریت خویش و پسران خویش که بعد از ایشان خواهندبود همیشه اوقات از من بترسند. 024 JER 032 040 و عهدجاودانی با ایشان خواهم بست که از احسان نمودن به ایشان برنخواهم گشت و ترس خود رادر دل ایشان خواهم نهاد تا از من دوری نورزند. 024 JER 032 041 و از احسان نمودن به ایشان مسرور خواهم شد و ایشان را براستی و به تمامی دل و جان خوددر این زمین غرس خواهم نمود. 024 JER 032 042 زیرا خداوندچنین می‌گوید: به نوعی که تمامی این بلای عظیم را به این قوم رسانیدم، همچنان تمامی احسانی راکه به ایشان وعده داده‌ام به ایشان خواهم رسانید. 024 JER 032 043 و در این زمین که شما درباره‌اش می‌گویید که ویران و از انسان و بهایم خالی شده و به‌دست کلدانیان تسلیم گردیده است، مزرعه‌ها خریده خواهد شد. 024 JER 032 044 و مزرعه‌ها به نقره خریده، قباله هاخواهند نوشت و مختوم خواهند نمود و شاهدان خواهند گرفت، در زمین بنیامین و حوالی اورشلیم و شهرهای یهودا و در شهرهای کوهستان و شهرهای همواری و شهرهای جنوب زیرا خداوند می‌گوید اسیران ایشان را باز خواهم آورد.» 024 JER 033 001 و هنگامی که ارمیا در صحن زندان محبوس بود کلام خداوند بار دیگر براو نازل شده، گفت: 024 JER 033 002 «خداوند که این کار رامی کند و خداوند که آن را مصور ساخته، مستحکم می‌سازد و اسم او یهوه است چنین می‌گوید: 024 JER 033 003 مرا بخوان و تو را اجابت خواهم نمودو تو را از چیزهای عظیم و مخفی که آنها راندانسته‌ای مخبر خواهم ساخت. 024 JER 033 004 زیرا که یهوه خدای اسرائیل درباره خانه های این شهر و درباره خانه های پادشاهان یهودا که در مقابل سنگرها ومنجنیقها منهدم شده است، 024 JER 033 005 و می‌آیند تا باکلدانیان مقاتله نمایند و آنها را به لاشهای کسانی که من در خشم و غضب خود ایشان را کشتم پرمی کنند. زیرا که روی خود را از این شهر به‌سبب تمامی شرارت ایشان مستور ساخته‌ام. 024 JER 033 006 اینک به این شهر عافیت و علاج باز خواهم داد و ایشان راشفا خواهم بخشید و فراوانی سلامتی و امانت رابه ایشان خواهم رسانید. 024 JER 033 007 و اسیران یهودا واسیران اسرائیل را باز آورده، ایشان را مثل اول بناخواهم نمود. 024 JER 033 008 و ایشان را از تمامی گناهانی که به من ورزیده‌اند، طاهر خواهم ساخت و تمامی تقصیرهای ایشان را که بدانها بر من گناه ورزیده واز من تجاوز کرده‌اند، خواهم آمرزید. 024 JER 033 009 و این شهر برای من اسم شادمانی و تسبیح و جلال خواهد بود نزد جمیع امت های زمین که چون آنهاهمه احسانی را که به ایشان نموده باشم بشنوندخواهند ترسید. و به‌سبب تمام این احسان وتمامی سلامتی که من به ایشان رسانیده باشم خواهند لرزید. 024 JER 033 010 خداوند چنین می‌گوید که دراین مکان که شما درباره‌اش می‌گویید که آن ویران و خالی از انسان و بهایم است یعنی در شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم که ویران و خالی ازانسان و ساکنان و بهایم است، 024 JER 033 011 در آنها آوازشادمانی و آواز سرور و آواز داماد و آواز عروس و آواز کسانی که می‌گویند یهوه صبایوت راتسبیح بخوانید زیرا خداوند نیکو است و رحمت او تا ابدالاباد است، بار دیگر شنیده خواهد شد وآواز آنانی که هدایای تشکر به خانه خداوندمی آورند. زیرا خداوند می‌گوید اسیران این زمین را مثل سابق باز خواهم آورد. 024 JER 033 012 یهوه صبایوت چنین می‌گوید: در اینجایی که ویران و از انسان وبهایم خالی است و در همه شهرهایش بار دیگرمسکن شبانانی که گله‌ها را می‌خوابانند خواهدبود. 024 JER 033 013 و خداوند می‌گوید که در شهرهای کوهستان و شهرهای همواری و شهرهای جنوب و در زمین بنیامین و در حوالی اورشلیم وشهرهای یهودا گوسفندان بار دیگر از زیردست شمارندگان خواهند گذشت. 024 JER 033 014 اینک خداوندمی گوید: ایامی می‌آید که آن وعده نیکو را که درباره خاندان اسرائیل و خاندان یهودا دادم وفاخواهم نمود. 024 JER 033 015 در آن ایام و در آن زمان شاخه عدالت برای داود خواهم رویانید و او انصاف وعدالت را در زمین جاری خواهد ساخت. 024 JER 033 016 درآن ایام یهودا نجات خواهد یافت و اورشلیم به امنیت مسکون خواهد شد و اسمی که به آن نامیده می‌شود این است: یهوه صدقینو. 024 JER 033 017 زیرا خداوند چنین می‌گوید که از داود کسی‌که برکرسی خاندان اسرائیل بنشیند کم نخواهد شد. 024 JER 033 018 و از لاویان کهنه کسی‌که قربانی های سوختنی بگذراند و هدایای آردی بسوزاند وذبایح همیشه ذبح نماید از حضور من کم نخواهدشد.» 024 JER 033 019 و کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 033 020 «خداوند چنین می‌گوید: اگر عهد مرا با روز وعهد مرا با شب باطل توانید کرد که روز و شب دروقت خود نشود، 024 JER 033 021 آنگاه عهد من با بنده من داودباطل خواهد شد تا برایش پسری که بر کرسی اوسلطنت نماید نباشد و با لاویان کهنه که خادم من می‌باشند. 024 JER 033 022 چنانکه لشکر آسمان را نتوان شمردو ریگ دریا را قیاس نتوان کرد، همچنان ذریت بنده خود داود و لاویان را که مرا خدمت می‌نمایند زیاده خواهم گردانید.» 024 JER 033 023 و کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 033 024 «آیا نمی بینی که این قوم چه حرف می‌زنند؟ می‌گویند که خداوند آن دو خاندان را که برگزیده بود ترک نموده است. پس قوم مرا خوارمی شمارند که در نظر ایشان دیگر قومی نباشند. 024 JER 033 025 خداوند چنین می‌گوید: اگر عهد من با روز وشب نمی بود و قانون های آسمان و زمین را قرارنمی دادم، 024 JER 033 026 آنگاه نیز ذریت یعقوب ونسل بنده خود داود را ترک می‌نمودم و از ذریت او بر اولادابراهیم و اسحاق و یعقوب حاکمان نمی گرفتم. زیرا که اسیران ایشان را باز خواهم آورد و برایشان ترحم خواهم نمود.» 024 JER 034 001 کلامی که از جانب خداوند در حینی که نبوکدنصر پادشاه بابل و تمامی لشکرش و جمیع ممالک جهان که زیر حکم اوبودند و جمیع قومها با اورشلیم و تمامی شهرهایش جنگ می‌نمودند بر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 034 002 «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: بروو صدقیا پادشاه یهودا را خطاب کرده، وی را بگوخداوند چنین می‌فرماید: اینک من این شهر را به‌دست پادشاه بابل تسلیم می‌کنم و او آن را به آتش خواهد سوزانید. 024 JER 034 003 و تو از دستش نخواهی رست. بلکه البته گرفتار شده، به‌دست او تسلیم خواهی گردید و چشمان تو چشمان پادشاه بابل راخواهد دید و دهانش با دهان تو گفتگو خواهدکرد و به بابل خواهی رفت. 024 JER 034 004 لیکن‌ای صدقیاپادشاه یهودا کلام خداوند را بشنو. خداونددرباره تو چنین می‌گوید: به شمشیر نخواهی مرد، 024 JER 034 005 بلکه بسلامتی خواهی مرد. و چنانکه برای پدرانت یعنی پادشاهان پیشین که قبل از تو بودند(عطریات ) سوزانیدند، همچنان برای تو خواهندسوزانید و برای تو ماتم گرفته، خواهند گفت: آه‌ای آقا. زیرا خداوند می‌گوید: من این سخن راگفتم.» 024 JER 034 006 پس ارمیا نبی تمامی این سخنان را به صدقیاپادشاه یهودا در اورشلیم گفت، 024 JER 034 007 هنگامی که لشکر پادشاه بابل با اورشلیم و با همه شهرهای باقی یهود یعنی با لاکیش و عزیقه جنگ می‌نمودند. زیرا که این دو شهر از شهرهای حصاردار یهودا فقط باقی‌مانده بود. 024 JER 034 008 کلامی که ازجانب خداوند بر ارمیا نازل شد بعد از آنکه صدقیا پادشاه با تمامی قومی که در اورشلیم بودند عهد بست که ایشان به آزادی ندا نمایند، 024 JER 034 009 تا هر کس غلام عبرانی خود و هر کس کنیزعبرانیه خویش را به آزادی رها کند و هیچکس برادر یهود خویش را غلام خود نسازد. 024 JER 034 010 پس جمیع سروران و تمامی قومی که داخل این عهدشدند اطاعت نموده، هر کدام غلام خود را و هرکدام کنیز خویش را به آزادی رها کردند و ایشان را دیگر به غلامی نگاه نداشتند بلکه اطاعت نموده، ایشان را رهایی دادند. 024 JER 034 011 لکن بعد از آن ایشان برگشته، غلامان و کنیزان خود را که به آزادی رها کرده بودند، باز آوردند و ایشان را به عنف به غلامی و کنیزی خود گرفتند. 024 JER 034 012 و کلام خداوند بر ارمیا از جانب خداوندنازل شده، گفت: 024 JER 034 013 «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: من با پدران شما در روزی که ایشان را اززمین مصر از خانه بندگی بیرون آوردم عهد بسته، گفتم 024 JER 034 014 که در آخر هر هفت سال هر کدام از شمابرادر عبرانی خود را که خویشتن را به تو فروخته باشد رها کنید. و چون تو را شش سال بندگی کرده باشد، او را از نزد خود به آزادی رهایی دهی. اما پدران شما مرا اطاعت ننمودند و گوش خود را به من فرا نداشتند. 024 JER 034 015 و شما در این زمان بازگشت نمودید و آنچه در نظر من پسند است بجا آوردید. و هر کس برای همسایه خود به آزادی ندا نموده، در خانه‌ای که به اسم من نامیده شده است عهد بستید. 024 JER 034 016 اما از آن روتافته اسم مرا بی‌عصمت کردید و هر کدام از شما غلام خودرا و هر کس کنیز خویش را که ایشان را برحسب میل ایشان به آزادی رها کرده بودید، باز آوردید و ایشان را به عنف به غلامی و کنیزی خودگرفتید. 024 JER 034 017 بنابراین خداوند چنین می‌گوید: چونکه شما مرا اطاعت ننمودید و هر کس برای برادر خود و هر کدام برای همسایه خویش به آزادی ندا نکردید، اینک خداوند می‌گوید: من برای شما آزادی را به شمشیر و وبا و قحط ندامی کنم و شما را در میان تمامی ممالک جهان مشوش خواهم گردانید. 024 JER 034 018 و تسلیم خواهم کردکسانی را که از عهد من تجاوز نمودند و وفاننمودند به کلام عهدی که به حضور من بستند، حینی که گوساله را دو پاره کرده، در میان پاره هایش گذاشتند. 024 JER 034 019 یعنی سروران یهودا وسروران اورشلیم و خواجه‌سرایان و کاهنان وتمامی قوم زمین را که در میان پاره های گوساله گذر نمودند. 024 JER 034 020 و ایشان را به‌دست دشمنان ایشان و به‌دست آنانی که قصد جان ایشان دارند، خواهم سپرد و لاشهای ایشان خوراک مرغان هواو حیوانات زمین خواهد شد. 024 JER 034 021 و صدقیا پادشاه یهودا و سرورانش را به‌دست دشمنان ایشان و به‌دست آنانی که قصد جان ایشان دارند و به‌دست لشکر پادشاه بابل که از نزد شما رفته‌اند تسلیم خواهم کرد. 024 JER 034 022 اینک خداوند می‌گوید من امرمی فرمایم و ایشان را به این شهر باز خواهم آوردو با آن جنگ کرده، آن را خواهند گرفت و به آتش خواهند سوزانید و شهرهای یهودا را ویران وغیرمسکون خواهم ساخت.» 024 JER 035 001 کلامی که از جانب خداوند در ایام یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا بر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 035 002 «به خانه رکابیان برو و به ایشان سخن گفته، ایشان را به یکی از حجره های خانه خداوند بیاور و به ایشان شراب بنوشان.» 024 JER 035 003 پس یازنیا ابن ارمیا ابن حبصنیا و برادرانش وجمیع پسرانش و تمامی خاندان رکابیان رابرداشتم، 024 JER 035 004 و ایشان را به خانه خداوند به حجره پسران حانان بن یجدلیا مرد خدا که به پهلوی حجره سروران و بالای حجره معسیا ابن شلوم، مستحفظ آستانه بود آوردم. 024 JER 035 005 و کوزه های پر ازشراب و پیاله‌ها پیش رکابیان نهاده، به ایشان گفتم: «شراب بنوشید.» 024 JER 035 006 ایشان گفتند: «شراب نمی نوشیم زیرا که پدرما یوناداب بن رکاب ما را وصیت نموده، گفت که شما و پسران شما ابد شراب ننوشید. 024 JER 035 007 و خانه هابنا مکنید و کشت منمایید و تاکستانها غرس مکنید و آنها را نداشته باشید بلکه تمامی روزهای خود را در خیمه‌ها ساکن شوید تا روزهای بسیاربه روی زمینی که شما در آن غریب هستید زنده بمانید. 024 JER 035 008 و ما به سخن پدر خود یوناداب بن رکاب و بهر‌چه او به ما امر فرمود اطاعت نموده، درتمامی عمر خود شراب ننوشیدیم، نه ما و نه زنان ما و نه پسران ما و نه دختران ما. 024 JER 035 009 و خانه‌ها برای سکونت خود بنا نکردیم و تاکستانها و املاک ومزرعه‌ها برای خود نگرفتیم. 024 JER 035 010 و در خیمه هاساکن شده، اطاعت نمودیم و به آنچه پدر مایوناداب ما را امر فرمود عمل نمودیم. 024 JER 035 011 لیکن وقتی که نبوکدرصر پادشاه بابل به زمین برآمدگفتیم: بیایید از ترس لشکر کلدانیان و لشکرارامیان به اورشلیم داخل شویم پس در اورشلیم ساکن شدیم.» 024 JER 035 012 پس کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 035 013 «یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: برو و به مردان یهودا و ساکنان اورشلیم بگو که خداوند می‌گوید: آیا تادیب نمی پذیرید وبه کلام من گوش نمی گیرید؟ 024 JER 035 014 سخنان یوناداب بن رکاب که به پسران خود وصیت نمود که شراب ننوشید استوار گردیده است و تا امروز شراب نمی نوشند و وصیت پدر خود را اطاعت می‌نمایند، اما من به شما سخن گفتم و صبح زودبرخاسته، تکلم نمودم و مرا اطاعت نکردید. 024 JER 035 015 وبندگان خود انبیا را نزد شما فرستادم و صبح زودبرخاسته، ایشان را ارسال نموده، گفتم هر کدام ازراه بد خود بازگشت نمایید و اعمال خود رااصلاح کنید و خدایان غیر را پیروی منمایید وآنها را عبادت مکنید تا در زمینی که به شما و به پدران شما داده‌ام ساکن شوید. اما شما گوش نگرفتید و مرا اطاعت ننمودید. 024 JER 035 016 پس چونکه پسران یوناداب بن رکاب وصیت پدر خویش راکه به ایشان فرموده است اطاعت می‌نمایند و این قوم مرا اطاعت نمی کنند، 024 JER 035 017 بنابراین یهوه خدای صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اینک من بر یهودا و بر جمیع سکنه اورشلیم تمامی آن بلا را که درباره ایشان گفته‌ام وارد خواهم آوردزیرا که به ایشان سخن گفتم و نشنیدند و ایشان راخواندم و اجابت ننمودند.» 024 JER 035 018 و ارمیا به خاندان رکابیان گفت: «یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: چونکه شما وصیت پدر خود یوناداب را اطاعت نمودیدو جمیع اوامر او را نگاه داشته، بهر‌آنچه او به شماامر فرمود عمل نمودید، 024 JER 035 019 بنابراین یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: ازیوناداب بن رکاب کسی‌که دایم به حضور من بایستد کم نخواهد شد.» 024 JER 036 001 و در سال چهارم یهویاقیم بن یوشیاپادشاه یهودا واقع شد که این کلام ازجانب خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 036 002 «طوماری برای خود گرفته، تمامی سخنانی راکه من درباره اسرائیل و یهودا و همه امت‌ها به توگفتم از روزی که به تو تکلم نمودم یعنی از ایام یوشیا تا امروز در آن بنویس. 024 JER 036 003 شاید که خاندان یهودا تمامی بلا را که من می‌خواهم بر ایشان واردبیاورم گوش بگیرند تا هر کدام از ایشان از راه بدخود بازگشت نمایند و من عصیان و گناهان ایشان را بیامرزم.» 024 JER 036 004 پس ارمیا باروک بن نیریا را خواند و باروک ازدهان ارمیا تمامی کلام خداوند را که به او گفته بوددر آن طومار نوشت. 024 JER 036 005 و ارمیا باروک را امرفرموده، گفت: «من محبوس هستم و نمی توانم به خانه خداوند داخل شوم. 024 JER 036 006 پس تو برو و سخنان خداوند را از طوماری که از دهان من نوشتی درروز صوم در خانه خداوند در گوش قوم بخوان ونیز آنها را در گوش تمامی یهودا که از شهرهای خود می‌آیند بخوان. 024 JER 036 007 شاید که به حضورخداوند استغاثه نمایند و هر کدام از ایشان از راه بد خود بازگشت کنند زیرا که خشم و غضبی که خداوند درباره این قوم فرموده است عظیم می‌باشد.» 024 JER 036 008 پس باروک بن نیریا بهر‌آنچه ارمیا نبی او را امر فرموده بود عمل نمود و کلام خداوند را درخانه خداوند از آن طومار خواند. 024 JER 036 009 و در ماه نهم از سال پنجم یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودابرای تمامی اهل اورشلیم و برای همه کسانی که از شهرهای یهودا به اورشلیم می‌آمدند برای روزه به حضور خداوند ندا کردند. 024 JER 036 010 و باروک سخنان ارمیا را از آن طومار در خانه خداوند درحجره جمریا ابن شافان کاتب در صحن فوقانی نزد دهنه دروازه جدید خانه خداوند به گوش تمامی قوم خواند. 024 JER 036 011 و چون میکایا ابن جمریا ابن شافان تمامی سخنان خداوند را از آن طومارشنید، 024 JER 036 012 به خانه پادشاه به حجره کاتب آمد واینک جمیع سروران در آنجا نشسته بودند یعنی الیشاماع کاتب و دلایا ابن شمعیا و الناتان بن عکبور و جمریا ابن شافان و صدقیا ابن حننیا وسایر سروران. 024 JER 036 013 پس میکایا تمامی سخنانی راکه از باروک وقتی که آنها را به گوش خلق ازطومار می‌خواند شنید برای ایشان باز‌گفت. 024 JER 036 014 آنگاه تمامی سروران یهودی ابن نتنیا ابن شلمبا ابن کوشی را نزد باروک فرستادند تا بگوید: «آن طوماری را که به گوش قوم خواندی به‌دست خود گرفته، بیا.» پس باروک بن نیریا طومار را به‌دست خود گرفته، نزد ایشان آمد. 024 JER 036 015 و ایشان وی را گفتند: «بنشین و آن را به گوشهای ما بخوان.» و باروک به گوش ایشان خواند. 024 JER 036 016 و واقع شد که چون ایشان تمامی این سخنان را شنیدند با ترس به یکدیگر نظر افکندندو به باروک گفتند: «البته تمامی این سخنان را به پادشاه بیان خواهیم کرد.» 024 JER 036 017 و از باروک سوال کرده، گفتند: «ما را خبر بده که تمامی این سخنان را چگونه از دهان او نوشتی.» 024 JER 036 018 باروک به ایشان گفت: «او تمامی این سخنان را از دهان خود برای من می‌خواند و من با مرکب در طومار می‌نوشتم.» 024 JER 036 019 سروران به باروک گفتند: «تو و ارمیا رفته، خویشتن را پنهان کنید تا کسی نداند که کجامی باشید.» 024 JER 036 020 پس طومار را در حجره الیشاماع کاتب گذاشته، به‌سرای پادشاه رفتند وتمامی این سخنان را به گوش پادشاه باز‌گفتند. 024 JER 036 021 و پادشاه یهودی را فرستاد تا طومار را بیاورد و یهودی آن را از حجره الیشاماع کاتب آورده، در گوش پادشاه و در گوش تمامی سرورانی که به حضورپادشاه حاضر بودند خواند. 024 JER 036 022 و پادشاه در ماه نهم در خانه زمستانی نشسته و آتش پیش وی برمنقل افروخته بود. 024 JER 036 023 و واقع شد که چون یهودی سه چهار ورق خوانده بود، (پادشاه ) آن را باقلمتراش قطع کرده، در آتشی که بر منقل بودانداخت تا تمامی طومار در آتشی که در منقل بودسوخته شد. 024 JER 036 024 و پادشاه و همه بندگانش که تمامی این سخنان را شنیدند نه ترسیدند و نه جامه خود را چاک زدند. 024 JER 036 025 لیکن الناتان و دلایا و جمریا از پادشاه التماس کردند که طومار را نسوزاند اما به ایشان گوش نگرفت. 024 JER 036 026 بلکه پادشاه یرحمیئیل شاهزاده و سرایا ابن عزرئیل و شلمیا ابن عبدئیل را امرفرمود که باروک کاتب و ارمیا نبی را بگیرند. اماخداوند ایشان را مخفی داشت. 024 JER 036 027 و بعد از آنکه پادشاه طومار و سخنانی را که باروک از دهان ارمیا نوشته بود سوزانید کلام خداوند بر ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 036 028 «طوماری دیگر برای خود باز گیر و همه سخنان اولین را که در طومار نخستین که یهویاقیم پادشاه یهودا آن راسوزانید بر آن بنویس. 024 JER 036 029 و به یهویاقیم پادشاه یهودا بگو خداوند چنین می‌فرماید: تو این طومار را سوزانیدی و گفتی چرا در آن نوشتی که پادشاه بابل البته خواهد آمد و این زمین را خراب کرده، انسان و حیوان را از آن نابود خواهد ساخت. 024 JER 036 030 بنابراین خداوند درباره یهویاقیم پادشاه یهوداچنین می‌فرماید که برایش کسی نخواهد بود که برکرسی داود بنشیند و لاش او روز در گرما و شب در سرما بیرون افکنده خواهد شد. 024 JER 036 031 و بر او و برذریتش و بر بندگانش عقوبت گناه ایشان راخواهم آورد و بر ایشان و بر سکنه اورشلیم ومردان یهودا تمامی آن بلا را که درباره ایشان گفته‌ام خواهم رسانید زیرا که مرا نشنیدند.» 024 JER 036 032 پس ارمیا طوماری دیگر گرفته، به باروک بن نیریای کاتب سپرد و او تمامی سخنان طوماری راکه یهویاقیم پادشاه یهودا به آتش سوزانیده بود ازدهان ارمیا در آن نوشت و سخنان بسیاری نیز مثل آنها بر آن افزوده شد. 024 JER 037 001 و صدقیا ابن یوشیا پادشاه به‌جای کنیاهو ابن یهویاقیم که نبوکدرصرپادشاه بابل او را بر زمین یهودا به پادشاهی نصب کرده بود سلطنت نمود. 024 JER 037 002 و او و بندگانش و اهل زمین به کلام خداوند که به واسطه ارمیا نبی گفته بود گوش ندادند. 024 JER 037 003 و صدقیا پادشاه، یهوکل بن شلمیا و صفنیا ابن معسیا کاهن را نزد ارمیای نبی فرستاد که بگویند: «نزد یهوه خدای ما به جهت مااستغاثه نما.» 024 JER 037 004 و ارمیا در میان قوم آمد و شدمی نمود زیرا که او را هنوز در زندان نینداخته بودند. 024 JER 037 005 و لشکر فرعون از مصر بیرون آمدند وچون کلدانیانی که اورشلیم را محاصره کرده بودند خبر ایشان را شنیدند از پیش اورشلیم رفتند. 024 JER 037 006 آنگاه کلام خداوند بر ارمیا نبی نازل شده، گفت: 024 JER 037 007 «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: به پادشاه یهودا که شما را نزد من فرستاد تا از من مسالت نمایید چنین بگویید: اینک لشکر فرعون که به جهت اعانت شما بیرون آمده‌اند، به ولایت خود به مصر مراجعت خواهند نمود. 024 JER 037 008 و کلدانیان خواهند برگشت و با این شهر جنگ خواهند کردو آن را تسخیر نموده، به آتش خواهند سوزانید. 024 JER 037 009 و خداوند چنین می‌گوید که خویشتن را فریب ندهید و مگویید که کلدانیان از نزد ما البته خواهندرفت زیرا که نخواهند رفت. 024 JER 037 010 بلکه اگر تمامی لشکر کلدانیانی را که با شما جنگ می‌نمایندچنان شکست می‌دادید که از ایشان غیر ازمجروح شدگان کسی نمی ماند، باز هر کدام ازایشان از خیمه خود برخاسته، این شهر را به آتش می‌سوزانیدند.» 024 JER 037 011 و بعد از آنکه لشکر کلدانیان از ترس لشکرفرعون از اورشلیم کوچ کرده بودند، واقع شد 024 JER 037 012 که ارمیا از اورشلیم بیرون می‌رفت تا به زمین بنیامین برود و در آنجا از میان قوم نصیب خود رابگیرد. 024 JER 037 013 و چون به دروازه بنیامین رسید رئیس کشیکچیان مسمی به یرئیا ابن شلمیا ابن حننیا درآنجا بود و او ارمیای نبی را گرفته، گفت: «نزدکلدانیان می‌روی؟» 024 JER 037 014 ارمیا گفت: «دروغ است نزد کلدانیان نمی روم.» لیکن یرئیا به وی گوش نداد و ارمیا راگرفته او را نزد سروران آورد. 024 JER 037 015 و سروران برارمیا خشم نموده، او را زدند و او را در خانه یوناتان کاتب به زندان انداختند زیرا آن را زندان ساخته بودند. 024 JER 037 016 و چون ارمیا در سیاه چال به یکی از حجره‌ها داخل شده بود و ارمیا روزهای بسیاردر آنجا مانده بود، 024 JER 037 017 آنگاه صدقیا پادشاه فرستاده، او را آورد و پادشاه در خانه خود خفیه از او سوال نموده، گفت که «آیا کلامی از جانب خداوند هست؟» ارمیا گفت: «هست و گفت به‌دست پادشاه بابل تسلیم خواهی شد.» 024 JER 037 018 و ارمیا به صدقیا پادشاه گفت: «و به تو وبندگانت و این قوم چه گناه کرده‌ام که مرا به زندان انداخته‌اید؟ 024 JER 037 019 و انبیای شما که برای شما نبوت کرده، گفتند که پادشاه بابل بر شما و بر این زمین نخواهد آمد کجا می‌باشند؟ 024 JER 037 020 پس الان‌ای آقایم پادشاه بشنو: تمنا اینکه استدعای من نزد توپذیرفته شود که مرا به خانه یوناتان کاتب پس نفرستی مبادا در آنجا بمیرم.» 024 JER 037 021 پس صدقیا پادشاه امر فرمود که ارمیا را درصحن زندان بگذارند. و هر روز قرص نانی ازکوچه خبازان به او دادند تا همه نان از شهر تمام شد. پس ارمیا در صحن زندان ماند. 024 JER 038 001 و شفطیا ابن متان و جدلیا ابن فشحور ویوکل بن شلمیا و فشحور بن ملکیاسخنان ارمیا را شنیدند که تمامی قوم را بدانهامخاطب ساخته، گفت: 024 JER 038 002 «خداوند چنین می‌گوید: هر‌که در این شهر بماند از شمشیر وقحط و وبا خواهد مرد اما هر‌که نزد کلدانیان بیرون رود خواهد زیست و جانش برای اوغنیمت شده، زنده خواهد ماند. 024 JER 038 003 خداوند چنین می‌گوید: این شهر البته به‌دست لشکر پادشاه بابل تسلیم شده، آن را تسخیر خواهد نمود.» 024 JER 038 004 پس آن سروران به پادشاه گفتند: «تمنا اینکه این مرد کشته شود زیرا که بدین منوال دستهای مردان جنگی را که در این شهر باقی‌مانده‌اند ودستهای تمامی قوم را سست می‌کند چونکه مثل این سخنان به ایشان می‌گوید. زیرا که این مردسلامتی این قوم را نمی طلبد بلکه ضرر ایشان را.» 024 JER 038 005 صدقیا پادشاه گفت: «اینک او در دست شمااست زیرا پادشاه به خلاف شما کاری نمی تواندکرد.» 024 JER 038 006 پس ارمیا را گرفته او را در سیاه چال ملکیا ابن ملک که در صحن زندان بود انداختند و ارمیا را به ریسمانها فرو هشتند و در آن سیاه چال آب نبودلیکن گل بود و ارمیا به گل فرو رفت. 024 JER 038 007 و چون عبدملک حبشی که یکی از خواجه‌سرایان و درخانه پادشاه بود شنید که ارمیا را به سیاه چال انداختند (و به دروازه بنیامین نشسته بود)، 024 JER 038 008 آنگاه عبدملک از خانه پادشاه بیرون آمد و به پادشاه عرض کرده، گفت: 024 JER 038 009 «که‌ای آقایم پادشاه این مردان در آنچه به ارمیای نبی کرده و او را به سیاه چال انداخته‌اند شریرانه عمل نموده‌اند و اودر جایی که هست از گرسنگی خواهد مرد زیراکه در شهر هیچ نان باقی نیست.» 024 JER 038 010 پس پادشاه به عبدملک حبشی امر فرموده، گفت: «سی نفر از اینجا همراه خود بردار وارمیای نبی را قبل از آنکه بمیرد از سیاه چال برآور.» 024 JER 038 011 پس عبدملک آن کسان را همراه خودبرداشته، به خانه پادشاه از زیر خزانه داخل شد واز آنجا پارچه های مندرس و رقعه های پوسیده گرفته، آنها را با ریسمانها به سیاه چال نزد ارمیافروهشت. 024 JER 038 012 و عبدملک حبشی به ارمیا گفت: «این پارچه های مندرس و رقعه های پوسیده رازیر بغل خود در زیر ریسمانها بگذار.» و ارمیا چنین کرد. 024 JER 038 013 پس ارمیا را با ریسمانها کشیده، اورا از سیاه چال برآوردند و ارمیا در صحن زندان ساکن شد. 024 JER 038 014 و صدقیا پادشاه فرستاده، ارمیا نبی را به مدخل سومی که در خانه خداوند بود نزد خودآورد و پادشاه به ارمیا گفت: «من از تو مطلبی می‌پرسم، از من چیزی مخفی مدار.» 024 JER 038 015 ارمیا به صدقیا گفت: «اگر تو را خبر دهم آیا هر آینه مرانخواهی کشت و اگر تو را پند دهم مرا نخواهی شنید؟» 024 JER 038 016 آنگاه صدقیا پادشاه برای ارمیا خفیه قسم خورده، گفت: «به حیات یهوه که این‌جان رابرای ما آفرید قسم که تو را نخواهم کشت و تو رابه‌دست این کسانی که قصد جان تو دارند تسلیم نخواهم کرد.» 024 JER 038 017 پس ارمیا به صدقیا گفت: «یهوه خدای صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اگرحقیقت نزد سروران پادشاه بابل بیرون روی، جان تو زنده خواهد ماند و این شهر به آتش سوخته نخواهد شد بلکه تو و اهل خانه ات زنده خواهیدماند. 024 JER 038 018 اما اگر نزد سروران پادشاه بابل بیرون نروی این شهر به‌دست کلدانیان تسلیم خواهدشد و آن را به آتش خواهند سوزانید و تو از دست ایشان نخواهی رست.» 024 JER 038 019 اما صدقیا پادشاه به ارمیا گفت: «من ازیهودیانی که بطرف کلدانیان شده‌اند می‌ترسم، مبادا مرا به‌دست ایشان تسلیم نموده، ایشان مراتفضیح نمایند.» 024 JER 038 020 ارمیا در جواب گفت: «تو راتسلیم نخواهند کرد. مستدعی آنکه کلام خداوندرا که به تو می‌گویم اطاعت نمایی تا تو را خیریت شود و جان تو زنده بماند. 024 JER 038 021 اما اگر از بیرون رفتن ابا نمایی کلامی که خداوند بر من کشف نموده این است: 024 JER 038 022 اینک تمامی زنانی که در خانه پادشاه یهودا باقی‌مانده‌اند نزد سروران پادشاه بابل بیرون برده خواهند شدو ایشان خواهند گفت: اصدقای تو تو را اغوا نموده، بر تو غالب آمدند و الان چونکه پایهای تو در لجن فرو رفته است ایشان به عقب برگشته‌اند. 024 JER 038 023 و جمیع زنانت و فرزندانت رانزد کلدانیان بیرون خواهند برد و تو از دست ایشان نخواهی رست بلکه به‌دست پادشاه بابل گرفتار خواهی شد و این شهر را به آتش خواهی سوزانید.» 024 JER 038 024 آنگاه صدقیا به ارمیا گفت: «زنهار کسی ازاین سخنان اطلاع نیابد و نخواهی مرد. 024 JER 038 025 و اگرسروران بشنوند که با تو گفتگو کرده‌ام و نزدتو آمده، تو را گویند تمنا اینکه ما را از آنچه به پادشاه گفتی و آنچه پادشاه به تو گفت اطلاع دهی و آن را از ما مخفی نداری تا تو رابه قتل نرسانیم، 024 JER 038 026 آنگاه به ایشان بگو: من عرض خود را به حضور پادشاه رسانیدم تا مرابه خانه یوناتان باز نفرستد تا در آنجانمیرم.» 024 JER 038 027 پس جمیع سروران نزد ارمیا آمده، از اوسوال نمودند و او موافق همه این سخنانی که پادشاه به او امر فرموده بود به ایشان گفت. پس ازسخن‌گفتن با او باز ایستادند چونکه مطلب فهمیده نشد. 024 JER 038 028 و ارمیا در صحن زندان تا روز فتح شدن اورشلیم ماند و هنگامی که اورشلیم گرفته شد در آنجا بود. 024 JER 039 001 در ماه دهم از سال نهم صدقیاپادشاه یهودا، نبوکدرصر پادشاه بابل با تمامی لشکر خود بر اورشلیم آمده، آن را محاصره نمودند. 024 JER 039 002 و در روز نهم ماه چهارم از سال یازدهم صدقیا در شهر رخنه کردند. 024 JER 039 003 و تمام سروران پادشاه بابل داخل شده، در دروازه وسطی نشستند یعنی نرجل شراصر و سمجرنبو وسرسکیم رئیس خواجه‌سرایان و نرجل شراصررئیس مجوسیان و سایر سرداران پادشاه بابل. 024 JER 039 004 وچون صدقیا پادشاه یهودا و تمامی مردان جنگی این را دیدند فرار کرده، به راه باغ شاه از دروازه‌ای که در میان دو حصار بود در وقت شب از شهربیرون رفتند و (پادشاه ) به راه عربه رفت. 024 JER 039 005 ولشکر کلدانیان ایشان را تعاقب نموده، در عربه اریحا به صدقیا رسیدند و او را گرفتار کرده، نزدنبوکدرصر پادشاه بابل به ربله در زمین حمات آوردند و او بر وی فتوی داد. 024 JER 039 006 و پادشاه بابل پسران صدقیا را پیش رویش در ربله به قتل رسانید و پادشاه بابل تمامی شرفای یهودا راکشت. 024 JER 039 007 و چشمان صدقیا را کور کرد و او را به زنجیرها بسته، به بابل برد. 024 JER 039 008 و کلدانیان خانه پادشاه و خانه های قوم را به آتش سوزانیدند وحصارهای اورشلیم را منهدم ساختند. 024 JER 039 009 ونبوزردان رئیس جلادان، بقیه قوم را که در شهرباقی‌مانده بودند و خارجین را که بطرف او شده بودند و بقیه قوم را که مانده بودند به بابل به اسیری برد. 024 JER 039 010 لیکن نبوزردان رئیس جلادان فقیران قوم را که چیزی نداشتند در زمین یهودا واگذاشت وتاکستانها و مزرعه‌ها در آن روز به ایشان داد. 024 JER 039 011 و نبوکدرصر پادشاه بابل درباره ارمیا به نبوزردان رئیس جلادان امر فرموده، گفت: 024 JER 039 012 «او را بگیر و به او نیک متوجه شده، هیچ اذیتی به وی مرسان بلکه هر‌چه به تو بگوید برایش بعمل آور.» 024 JER 039 013 پس نبوزردان رئیس جلادان و نبوشزبان رئیس خواجه‌سرایان و نرجل شراصر رئیس مجوسیان و سایر سروران پادشاه بابل فرستادند. 024 JER 039 014 و ارسال نموده، ارمیا را از صحن زندان برداشتند و او را به جدلیا ابن اخیقام بن شافان سپردند تا او را به خانه خود ببرد. پس در میان قوم ساکن شد. 024 JER 039 015 و چون ارمیا هنوز در صحن زندان محبوس بود، کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: 024 JER 039 016 «بروو عبدملک حبشی را خطاب کرده، بگو: یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: اینک کلام خود را بر این شهر به بلا وارد خواهم آورد ونه بخوبی و در آن روز در نظر تو واقع خواهد شد. 024 JER 039 017 لیکن خداوند می‌گوید: من تو را در آن روزنجات خواهم داد و به‌دست کسانی که از ایشان می‌ترسی تسلیم نخواهی شد. 024 JER 039 018 زیرا خداوندمی گوید که تو را البته رهایی خواهم داد و به شمشیر نخواهی افتاد، بلکه از این جهت که بر من توکل نمودی جان تو برایت غنیمت خواهد شد.» 024 JER 040 001 کلامی که از جانب خداوند بر ارمیا نازل شد بعد از آنکه نبوزردان رئیس جلادان او را از رامه رهایی داد و وی را از میان تمامی اسیران اورشلیم و یهودا که به بابل جلای وطن می‌شدند و او در میان ایشان به زنجیرها بسته شده بود برگرفت. 024 JER 040 002 و رئیس جلادان ارمیا را گرفته، وی را گفت: «یهوه خدایت این بلا را درباره این مکان فرموده است. 024 JER 040 003 و خداوند برحسب کلام خود این را به وقوع آورده، عمل نموده است. 024 JER 040 004 وحال اینک من امروز تو را از زنجیرهایی که بردستهای تو است رها می‌کنم. پس اگر در نظرت پسند آید که با من به بابل بیایی بیا و تو را نیکومتوجه خواهم شد. و اگر در نظرت پسند نیاید که همراه من به بابل آیی، پس میا و بدان که تمامی زمین پیش تو است هر جایی که در نظرت خوش و پسند آید که بروی به آنجا برو.» 024 JER 040 005 و وقتی که او هنوز برنگشته بود (وی راگفت ): «نزد جدلیا ابن اخیقام بن شافان که پادشاه بابل او را بر شهرهای یهودا نصب کرده است برگرد و نزد او در میان قوم ساکن شو یا هر جایی که می‌خواهی بروی برو.» پس رئیس جلادان اورا توشه راه و هدیه داد و او را رها نمود. 024 JER 040 006 و ارمیانزد جدلیا ابن اخیقام به مصفه آمده، نزد او در میان قومی که در زمین باقی‌مانده بودند ساکن شد. 024 JER 040 007 و چون تمامی سرداران لشکر که در صحرابودند و مردان ایشان شنیدند که پادشاه بابل جدلیاابن اخیقام را بر زمین نصب کرده و مردان و زنان واطفال و فقیران زمین را که به بابل برده نشده بودندبه او سپرده است، 024 JER 040 008 آنگاه ایشان نزد جدلیا به مصفه آمدند یعنی اسماعیل بن نتنیا و یوحانان ویوناتان پسران قاریح و سرایا ابن تنحومت وپسران عیفای نطوفاتی و یزنیا پسر معکاتی ایشان و مردان ایشان. 024 JER 040 009 و جدلیا ابن اخیقام بن شافان برای ایشان و کسان ایشان قسم خورده، گفت: «ازخدمت نمودن به کلدانیان مترسید. در زمین ساکن شوید و پادشاه بابل را بندگی نمایید و برای شمانیکو خواهد شد. 024 JER 040 010 و اما من اینک در مصفه ساکن خواهم شد تا به حضور کلدانیانی که نزد ما آیندحاضر شوم و شما شراب و میوه جات و روغن جمع کرده، در ظروف خود بگذارید و درشهرهایی که برای خود گرفته‌اید ساکن باشید.» 024 JER 040 011 و نیز چون تمامی یهودیانی که در موآب ودر میان بنی عمون و در ادوم و سایر ولایات بودندشنیدند که پادشاه بابل و بقیه‌ای از یهود راواگذاشته و جدلیا ابن اخیقام بن شافان را بر ایشان گماشته است، 024 JER 040 012 آنگاه جمیع یهودیان از هرجایی که پراکنده شده بودند مراجعت کردند و به زمین یهودا نزد جدلیا به مصفه آمدند و شراب ومیوه جات بسیار و فراوان جمع نمودند. 024 JER 040 013 و یوحانان بن قاریح و همه سرداران لشکری که در بیابان بودند نزد جدلیا به مصفه آمدند، 024 JER 040 014 و او را گفتند: «آیا هیچ می‌دانی که بعلیس پادشاه بنی عمون اسماعیل بن نتنیا رافرستاده است تا تو را بکشد؟» اما جدلیا ابن اخیقام ایشان را باور نکرد. 024 JER 040 015 پس یوحانان بن قاریح جدلیا را در مصفه خفیه خطاب کرده، گفت: «اذن بده که بروم و اسماعیل بن نتنیا رابکشم و کسی آگاه نخواهد شد. چرا او تو رابکشد و جمیع یهودیانی که نزد تو فراهم آمده اندپراکنده شوند و بقیه یهودیان تلف گردند؟» 024 JER 040 016 اماجدلیا ابن اخیقام به یوحانان بن قاریح گفت: «این کار را مکن زیرا که درباره اسماعیل دروغ می‌گویی.» 024 JER 041 001 و در ماه هفتم واقع شد که اسماعیل بن نتنیا ابن الیشاماع که از نسل پادشاهان بود با بعضی از روسای پادشاه و ده نفر همراهش نزد جدلیا ابن اخیقام به مصفه آمدند و آنجا درمصفه با هم نان خوردند. 024 JER 041 002 و اسماعیل بن نتنیا وآن ده نفر که همراهش بودند برخاسته، جدلیا ابن اخیقام بن شافان را به شمشیر زدند و او را که پادشاه بابل به حکومت زمین نصب کرده بودکشت. 024 JER 041 003 و اسماعیل تمامی یهودیانی را که همراه او یعنی با جدلیا در مصفه بودند و کلدانیانی را که در آنجا یافت شدند و مردان جنگی را کشت. 024 JER 041 004 و در روز دوم بعد از آنکه جدلیا را کشته بودو کسی از آن اطلاع نیافته بود، 024 JER 041 005 هشتاد نفر با ریش تراشیده و گریبان دریده و بدن خراشیده هدایا وبخور با خود آورده، از شکیم و شیلوه و سامره آمدند تا به خانه خداوند ببرند. 024 JER 041 006 و اسماعیل بن نتنیا به استقبال ایشان از مصفه بیرون آمد و دررفتن گریه می‌کرد و چون به ایشان رسید گفت: «نزد جدلیا ابن اخیقام بیایید.» 024 JER 041 007 و هنگامی که ایشان به میان شهر رسیدند اسماعیل بن نتنیا وکسانی که همراهش بودند ایشان را کشته، درحفره انداختند. 024 JER 041 008 اما در میان ایشان ده نفر پیداشدند که به اسماعیل گفتند: «ما را مکش زیرا که ما را ذخیره‌ای از گندم و جو و روغن و عسل درصحرا می‌باشد.» پس ایشان را واگذاشته، در میان برادران ایشان نکشت. 024 JER 041 009 و حفره‌ای که اسماعیل بدنهای همه کسانی را که به‌سبب جدلیا کشته در آن انداخته بود همان است که آسا پادشاه به‌سبب بعشا پادشاه اسرائیل ساخته بود و اسماعیل بن نتنیا آن را از کشتگان پرکرد. 024 JER 041 010 پس اسماعیل تمامی بقیه قوم را که درمصفه بودند با دختران پادشاه و جمیع کسانی که در مصفه باقی‌مانده بودند که نبوزردان رئیس جلادان به جدلیا ابن اخیقام سپرده بود، اسیر ساخت و اسماعیل بن نتنیا ایشان را اسیر ساخته، می‌رفت تا نزد بنی عمون بگذرد. 024 JER 041 011 اما چون یوحانان بن قاریح و تمامی سرداران لشکری که همراهش بودند از تمامی فتنه‌ای که اسماعیل بن نتنیا کرده بود خبر یافتند، 024 JER 041 012 آنگاه جمیع کسان خود را برداشتند و به قصد مقاتله با اسماعیل بن نتنیا روانه شده، او را نزد دریاچه بزرگ که درجبعون است یافتند. 024 JER 041 013 و چون جمیع کسانی که بااسماعیل بودند یوحانان بن قاریح و تمامی سرداران لشکر را که همراهش بودند دیدندخوشحال شدند. 024 JER 041 014 و تمامی کسانی که اسماعیل از مصفه به اسیری می‌برد روتافته، برگشتند و نزدیوحانان بن قاریح آمدند. 024 JER 041 015 اما اسماعیل بن نتنیابا هشت نفر از دست یوحانان فرار کرد و نزدبنی عمون رفت. 024 JER 041 016 و یوحانان بن قاریح با همه سرداران لشکرکه همراهش بودند، تمامی بقیه قومی را که ازدست اسماعیل بن نتنیا از مصفه بعد از کشته شدن جدلیا ابن اخیقام خلاصی داده بود بگرفت، یعنی مردان دلیر جنگی و زنان و اطفال و خواجه‌سرایان را که ایشان را در جبعون خلاصی داده بود؛ 024 JER 041 017 و ایشان رفته، در جیروت کمهام که نزدبیت لحم است منزل گرفتند تا بروند و به مصرداخل شوند، 024 JER 041 018 به‌سبب کلدانیان زیرا که از ایشان می‌ترسیدند چونکه اسماعیل بن نتنیا جدلیا ابن اخیقام را که پادشاه بابل او را حاکم زمین قرار داده بود کشته بود. 024 JER 042 001 پس تمامی سرداران لشکر و یوحانان بن قاریح و یزنیا ابن هوشعیا و تمامی خلق از خرد و بزرگ پیش آمدند، 024 JER 042 002 و به ارمیا نبی گفتند: «تمنا اینکه التماس ما نزد تو پذیرفته شودو به جهت ما و به جهت تمامی این بقیه نزد یهوه خدای خود مسالت نمایی زیرا که ما قلیلی ازکثیر باقی‌مانده‌ایم چنانکه چشمانت ما را می‌بیند. 024 JER 042 003 تا یهوه خدایت ما را به راهی که باید برویم و به‌کاری که باید بکنیم اعلام نماید.» 024 JER 042 004 پس ارمیای نبی به ایشان گفت: «شنیدم. اینک من برحسب آنچه به من گفته‌اید، نزد یهوه خدای شما مسالت خواهم نمود و هر‌چه خداوند در جواب شما بگوید به شما اطلاع خواهم داد و چیزی از شما باز نخواهم داشت.» 024 JER 042 005 ایشان به ارمیا گفتند: «خداوند در میان ماشاهد راست و امین باشد که برحسب تمامی کلامی که یهوه خدایت به واسطه تو نزد ما بفرستدعمل خواهیم نمود. 024 JER 042 006 خواه نیکو باشد و خواه بد، کلام یهوه خدای خود را که تو را نزد اومی فرستیم اطاعت خواهیم نمود تا آنکه قول یهوه خدای خود را اطاعت نموده، برای ماسعادتمندی بشود.» 024 JER 042 007 و بعد از ده روز واقع شد که کلام خداوند برارمیا نازل شد. 024 JER 042 008 پس یوحانان بن قاریح و همه سرداران لشکر که همراهش بودند و تمامی قوم رااز کوچک و بزرگ خطاب کرده، 024 JER 042 009 به ایشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل که شما مرا نزد وی فرستادید تا دعای شما را به حضور او برسانم چنین می‌فرماید: 024 JER 042 010 اگر فی الحقیقه در این زمین بمانید آنگاه شما را بنا نموده، منهدم نخواهم ساخت و غرس کرده، نخواهم کند، زیرا از بلایی که به شما رسانیدم پشیمان شدم. 024 JER 042 011 از پادشاه بابل که از او بیم دارید ترسان مباشید. بلی خداوندمی گوید از او ترسان مباشید زیرا که من با شماهستم تا شما را نجات‌بخشم و شما را از دست او رهایی دهم. 024 JER 042 012 و من بر شما رحمت خواهم فرمود تا او بر شما لطف نماید و شما را به زمین خودتان پس بفرستد. 024 JER 042 013 اما اگر گویید که در این زمین نخواهیم ماند و اگر سخن یهوه خدای خودرا گوش نگیرید، 024 JER 042 014 و بگویید نی بلکه به زمین مصر خواهیم رفت زیرا که در آنجا جنگ نخواهیم دید و آواز کرنا نخواهیم شنید و برای نان گرسنه نخواهیم شد و در آنجا ساکن خواهیم شد، 024 JER 042 015 پس حال بنابراین‌ای بقیه یهودا کلام خداوند را بشنوید: یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اگر به رفتن به مصر جازم می‌باشید و اگر در آنجا رفته، ساکن شوید، 024 JER 042 016 آنگاه شمشیری که از آن می‌ترسید البته آنجادر مصر به شما خواهد رسید و قحطی که از آن هراسان هستید آنجا در مصر شما را خواهددریافت و در آنجا خواهید مرد. 024 JER 042 017 و جمیع کسانی که برای رفتن به مصر و سکونت در آنجاجازم شده‌اند، از شمشیر و قحط و وبا خواهندمرد و احدی از ایشان از آن بلایی که من بر ایشان می‌رسانم باقی نخواهد ماند و خلاصی نخواهدیافت. 024 JER 042 018 زیرا که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: چنانکه خشم و غضب من برساکنان اورشلیم ریخته شد، همچنان غضب من به مجرد ورود شما به مصر بر شما ریخته خواهدشد و شما مورد نفرین و دهشت و لعنت و عارخواهید شد و این مکان را دیگر نخواهید دید.» 024 JER 042 019 ‌ای بقیه یهودا خداوند به شما می‌گوید به مصرمروید، یقین بدانید که من امروز شما را تهدیدنمودم. 024 JER 042 020 زیرا خویشتن را فریب دادید چونکه مرا نزد یهوه خدای خود فرستاده، گفتید که برای ما نزد یهوه خدای ما مسالت نما و ما را موافق هرآنچه یهوه خدای ما بگوید، مخبر ساز و آن را بعمل خواهیم آورد. 024 JER 042 021 پس امروز شما را مخبرساختم اما شما نه به قول یهوه خدای خود و نه بهیچ‌چیزی که به واسطه من نزد شما فرستادگوش گرفتید. 024 JER 042 022 پس الان یقین بدانید که شما درمکانی که می‌خواهید بروید و در آن ساکن شویداز شمشیر و قحط و وبا خواهید مرد.» 024 JER 043 001 و چون ارمیا فارغ شد از گفتن به تمامی قوم، تمامی کلام یهوه خدای ایشان راکه یهوه خدای ایشان آن را به واسطه او نزد ایشان فرستاده بود یعنی جمیع این سخنان را، 024 JER 043 002 آنگاه عزریا ابن هوشعیا و یوحانان بن قاریح و جمیع مردان متکبر، ارمیا را خطاب کرده، گفتند: «تودروغ می‌گویی، یهوه خدای ما تو را نفرستاده است تا بگویی به مصر مروید و در آنجا سکونت منمایید. 024 JER 043 003 بلکه باروک بن نیریا تو را بر مابرانگیخته است تا ما را به‌دست کلدانیان تسلیم نموده، ایشان ما را بکشند و به بابل به اسیری ببرند.» 024 JER 043 004 و یوحانان بن قاریح و همه سرداران لشکر وتمامی قوم فرمان خداوند را که در زمین یهودابمانند، اطاعت ننمودند. 024 JER 043 005 بلکه یوحانان بن قاریح و همه سرداران لشکر، بقیه یهودا را که از میان تمامی امت هایی که در میان آنها پراکنده شده بودند برگشته، در زمین یهودا ساکن شده بودندگرفتند. 024 JER 043 006 یعنی مردان و زنان و اطفال و دختران پادشاه و همه کسانی را که نبوزردان رئیس جلادان، به جدلیا ابن اخیقام بن شافان سپرده بود وارمیای نبی و باروک بن نیریا را. 024 JER 043 007 و به زمین مصررفتند زیرا که قول خداوند را گوش نگرفتند و به تحفنحیس آمدند. 024 JER 043 008 پس کلام خداوند در تحفنحیس بر ارمیانازل شده، گفت: 024 JER 043 009 «سنگهای بزرگ به‌دست خودبگیر و آنها را در نظر مردان یهودا در سعه‌ای که نزد دروازه خانه فرعون در تحفنحیس است با گچ بپوشان. 024 JER 043 010 و به ایشان بگو که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اینک من فرستاده، بنده خود نبوکدرصر پادشاه بابل را خواهم گرفت و کرسی او را بر این سنگهایی که پوشانیدم خواهم نهاد و او سایبان خود را بر آنها خواهدبرافراشت. 024 JER 043 011 و آمده، زمین مصر را خواهد زد وآنانی را که مستوجب موت‌اند به موت و آنانی راکه مستوجب اسیری‌اند به اسیری و آنانی را که مستوجب شمشیرند به شمشیر (خواهد سپرد). 024 JER 043 012 و آتشی در خانه های خدایان مصر خواهم افروخت و آنها را خواهد سوزانید و به اسیری خواهد برد و خویشتن را به زمین مصر ملبس خواهد ساخت مثل شبانی که خویشتن را به‌جامه خود ملبس سازد و از آنجا به سلامتی بیرون خواهد رفت. 024 JER 043 013 و تمثالهای بیت شمس را که درزمین مصر است خواهد شکست و خانه های خدایان مصر را به آتش خواهد سوزانید.» 024 JER 044 001 کلامی که درباره تمامی یهود که درزمین مصر ساکن بودند و در مجدل وتحفنحیس و نوف و زمین فتروس سکونت داشتند، به ارمیا نازل شده، گفت: 024 JER 044 002 «یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: شماتمامی بلایی را که من بر اورشلیم و تمامی شهرهای یهودا وارد آوردم دیدید که اینک امروز خراب شده است و ساکنی در آنها نیست. 024 JER 044 003 به‌سبب شرارتی که کردند و خشم مرا بهیجان آوردند از اینکه رفته، بخور‌سوزانیدند و خدایان غیر را که نه ایشان و نه شما و نه پدران شما آنها راشناخته بودید عبادت نمودند. 024 JER 044 004 و من جمیع بندگان خود انبیا را نزد شما فرستادم و صبح زودبرخاسته، ایشان را ارسال نموده، گفتم این رجاست را که من از آن نفرت دارم بعمل نیاورید. 024 JER 044 005 اما ایشان نشنیدند و گوش خود را فرا نداشتند تااز شرارت خود بازگشت نمایند و برای خدایان غیر بخور نسوزانند. 024 JER 044 006 بنابراین خشم و غضب من ریخته و بر شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم افروخته گردید که آنها مثل امروز خراب و ویران گردیده است. 024 JER 044 007 پس حال یهوه خدای صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: شما چرا این شرارت عظیم را بر جان خود وارد می‌آورید تاخویشتن را از مرد و زن و طفل و شیرخواره ازمیان یهودا منقطع سازید و از برای خود بقیه‌ای نگذارید؟ 024 JER 044 008 زیرا که در زمین مصر که به آنجا برای سکونت رفته‌اید برای خدایان غیر بخورسوزانیده، خشم مرا به اعمال دستهای خود به هیجان می‌آورید تا من شما را منقطع سازم و شمادر میان تمامی امت های زمین مورد لعنت و عاربشوید. 024 JER 044 009 آیا شرارت پدران خود و شرارت پادشاهان یهودا و شرارت زنان ایشان و شرارت خود و شرارت زنان خویش را که در زمین یهودا وکوچه های اورشلیم بعمل آوردید، فراموش کرده‌اید؟ 024 JER 044 010 و تا امروز متواضع نشده و ترسان نگشته‌اند و به شریعت و فرایض من که به حضورشما و به حضور پدران شما گذاشته‌ام، سالک نگردیده‌اند. 024 JER 044 011 «بنابراین یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اینک من روی خود را بر شما به بلا می‌گردانم تا تمامی یهودا را هلاک کنم. 024 JER 044 012 وبقیه یهودا را که رفتن به مصر و ساکن شدن در آنجارا جزم نموده‌اند، خواهم گرفت تا جمیع ایشان در زمین مصر هلاک شوند. و ایشان به شمشیر وقحط خواهند افتاد و از خرد و بزرگ به شمشیر وقحط تلف شده، خواهند مرد و مورد نفرین ودهشت و لعنت و عار خواهند گردید. 024 JER 044 013 و به آنانی که در زمین مصر ساکن شوند به شمشیروقحط و وبا عقوبت خواهم رسانید. چنانکه به اورشلیم عقوبت رسانیدم. 024 JER 044 014 و از بقیه یهودا که به زمین مصر رفته، در آنجا سکونت پذیرند احدی خلاصی نخواهد یافت و باقی نخواهد ماند تا به زمین یهودا که ایشان مشتاق برگشتن و ساکن شدن در آنجا خواهند شد مراجعت نماید. زیرا احدی از ایشان غیر از ناجیان مراجعت نخواهد کرد.» 024 JER 044 015 آنگاه تمامی مردانی که آگاه بودند که زنان ایشان برای خدایان غیر بخور می‌سوزانند وجمیع زنانی که حاضر بودند با گروهی عظیم وتمامی کسانی که در زمین مصر در فتروس ساکن بودند، در جواب ارمیا گفتند: 024 JER 044 016 «ما تو را در این کلامی که به اسم خداوند به ما گفتی گوش نخواهیم گرفت. 024 JER 044 017 بلکه بهر چیزی که از دهان ماصادر شود البته عمل خواهیم نمود و برای ملکه آسمان بخور‌سوزانیده، هدیه ریختنی به جهت او خواهیم ریخت چنانکه خود ما و پدران ما وپادشاهان و سروران ما در شهرهای یهودا وکوچه های اورشلیم می‌کردیم. زیرا که در آن زمان از نان سیر شده، سعادتمند می‌بودیم و بلا رانمی دیدیم. 024 JER 044 018 اما از زمانی که بخور‌سوزانیدن رابرای ملکه آسمان و ریختن هدایای ریختنی را به جهت او ترک نمودیم، محتاج همه‌چیز شدیم و به شمشیر و قحط هلاک گردیدیم. 024 JER 044 019 و چون به جهت ملکه آسمان بخور می‌سوزانیدیم و هدیه ریختنی برای او می‌ریختیم، آیا بی‌اطلاع شوهران خویش قرصها به شبیه او می‌پختیم وهدیه ریختنی به جهت او می‌ریختیم؟» 024 JER 044 020 پس ارمیا تمامی قوم را از مردان و زنان وهمه کسانی که این جواب را بدو داده بودندخطاب کرده، گفت: 024 JER 044 021 «آیا خداوند بخوری را که شما و پدران شما و پادشاهان و سروران شما واهل ملک در شهرهای یهودا و کوچه های اورشلیم سوزانیدند، بیاد نیاورده و آیا به‌خاطر اوخطور نکرده است؟ 024 JER 044 022 چنانکه خداوند به‌سبب شرارت اعمال شما و رجاساتی که بعمل آورده بودید، دیگر نتوانست تحمل نماید. لهذا زمین شما ویران و مورد دهشت و لعنت و غیرمسکون گردیده، چنانکه امروز شده است. 024 JER 044 023 چونکه بخور‌سوزانیدید و به خداوند گناه ورزیده، به قول خداوند گوش ندادید و به شریعت و فرایض و شهادات او سلوک ننمودید، بنابراین این بلا مثل امروز بر شما وارد شده است.» 024 JER 044 024 و ارمیا به تمامی قوم و به جمیع زنان گفت: «ای تمامی یهودا که در زمین مصر هستید کلام خداوند را بشنوید! 024 JER 044 025 یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: شما و زنان شما هم بادهان خود تکلم می‌نمایید و هم با دستهای خودبجا می‌آورید و می‌گویید نذرهایی را که کردیم البته وفا خواهیم نمود و بخور برای ملکه آسمان خواهیم سوزانید و هدایای ریختنی برای اوخواهیم ریخت. پس نذرهای خود را استوارخواهید کرد و نذرهای خود را وفا خواهید نمود. 024 JER 044 026 بنابراین‌ای تمامی یهودا که در زمین مصرساکن هستید کلام خداوند را بشنوید. اینک خداوند می‌گوید: من به اسم عظیم خود قسم خوردم که اسم من بار دیگر به دهان هیچکدام ازیهود در تمامی زمین مصر آورده نخواهد شد ونخواهند گفت: به حیات خداوند یهوه قسم. 024 JER 044 027 اینک من بر ایشان به بدی مراقب خواهم بود ونه به نیکویی تا جمیع مردان یهودا که در زمین مصر می‌باشند به شمشیر و قحط هلاک شده، تمام شوند. 024 JER 044 028 لیکن عدد قلیلی از شمشیر رهایی یافته، از زمین مصر به زمین یهودا مراجعت خواهند نمود و تمامی بقیه یهودا که به جهت سکونت آنجا در زمین مصر رفته‌اند، خواهنددانست که کلام کدام‌یک از من و ایشان استوارخواهد شد. 024 JER 044 029 و خداوند می‌گوید: این است علامت برای شما که من در اینجا به شما عقوبت خواهم رسانید تا بدانید که کلام من درباره شماالبته به بدی استوار خواهد شد. 024 JER 044 030 خداوند چنین می‌گوید: اینک من فرعون حفرع پادشاه مصر را به‌دست دشمنانش و به‌دست آنانی که قصد جان اودارند تسلیم خواهم کرد. چنانکه صدقیا پادشاه یهودا را به‌دست دشمنش نبوکدرصر پادشاه بابل که قصد جان او می‌داشت، تسلیم نمودم.» 024 JER 045 001 کلامی که ارمیا نبی به باروک بن نیریاخطاب کرده، گفت، هنگامی که این سخنان را از دهان ارمیا در سال چهارم یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا در طومار نوشت: 024 JER 045 002 «ای باروک یهوه خدای اسرائیل به تو چنین می فرماید: 024 JER 045 003 تو گفته‌ای وای بر من زیرا خداوند بردرد من غم افزوده است. از ناله کشیدن خسته شده‌ام و استراحت نمی یابم. 024 JER 045 004 او را چنین بگو، خداوند چنین می‌فرماید: آنچه بنا کرده‌ام، منهدم خواهم ساخت و آنچه غرس نموده‌ام یعنی تمامی این زمین را، از ریشه خواهم کند. 024 JER 045 005 و آیا توچیزهای بزرگ برای خویشتن می‌طلبی؟ آنها راطلب منما زیرا خداوند می‌گوید: اینک من برتمامی بشر بلا خواهم رسانید. اما در هر جایی که بروی جانت را به تو به غنیمت خواهم بخشید.» 024 JER 046 001 کلام خداوند درباره امت‌ها که به ارمیانازل شد؛ 024 JER 046 002 درباره مصر و لشکر فرعون نکو که نزد نهر فرات در کرکمیش بودند ونبوکدرصر پادشاه بابل ایشان را در سال چهارم یهویاقیم بن یوشیا پادشاه یهودا شکست داد: 024 JER 046 003 «مجن و سپر را حاضر کنید و برای جنگ نزدیک آیید. 024 JER 046 004 ‌ای سواران اسبان را بیارایید و سوار شویدو با خودهای خود بایستید. نیزه‌ها را صیقل دهیدو زره‌ها را بپوشید. 024 JER 046 005 خداوند می‌گوید: چرا ایشان را می‌بینم که هراسان شده، به عقب برمی گردند وشجاعان ایشان خرد شده، بالکل منهزم می‌شوندو به عقب نمی نگرند، زیرا که خوف از هر طرف می‌باشد. 024 JER 046 006 تیزروان فرار نکنند و زورآوران رهایی نیابند. بطرف شمال به کنار نهر فرات می‌لغزند ومی افتند. 024 JER 046 007 این کیست که مانند رود نیل سیلان کرده است و آبهای او مثل نهرهایش متلاطم می‌گردد؟ 024 JER 046 008 مصر مانند رود نیل سیلان کرده است و آبهایش مثل نهرها متلاطم گشته، می‌گوید: من سیلان کرده، زمین را خواهم پوشانید و شهر وساکنانش را هلاک خواهم ساخت. 024 JER 046 009 ‌ای اسبان، برآیید و‌ای ارابه‌ها تند بروید و شجاعان بیرون بروند. ای اهل حبش و فوت که سپرداران هستیدو‌ای لودیان که کمان را می‌گیرید و آن رامی کشید. 024 JER 046 010 زیرا که آن روز روز انتقام خداوندیهوه صبایوت می‌باشد که از دشمنان خود انتقام بگیرد. پس شمشیر هلاک کرده، سیر می‌شود و ازخون ایشان مست می‌گردد. زیرا خداوند یهوه صبایوت در زمین شمال نزد نهر فرات ذبحی دارد. 024 JER 046 011 ‌ای باکره دختر مصر به جلعاد برآی وبلسان بگیر. درمانهای زیاد را عبث به‌کار می‌بری. برای تو علاج نیست. 024 JER 046 012 امت‌ها رسوایی تو رامی شنوند و جهان از ناله تو پر شده است زیرا که شجاع بر شجاع می‌لغزد و هر دوی ایشان با هم می‌افتند.» 024 JER 046 013 کلامی که خداوند درباره آمدن نبوکدرصرپادشاه بابل و مغلوب ساختن زمین مصر به ارمیانبی گفت: 024 JER 046 014 «به مصر خبر دهید و به مجدل اعلام نمایید و به نوف و تحفنحیس اطلاع دهید. بگویید برپا شوید و خویشتن را آماده سازید زیراکه شمشیر مجاورانت را هلاک کرده است. 024 JER 046 015 زورآورانت چرا به زیر افکنده می‌شوند ونمی توانند ایستاد؟ زیرا خداوند ایشان را پراکنده ساخته است. 024 JER 046 016 بسیاری را لغزانیده است و ایشان بر یکدیگر می‌افتند، و می‌گویند: برخیزید و ازشمشیر بران نزد قوم خود و به زمین مولد خویش برگردیم. 024 JER 046 017 در آنجا فرعون، پادشاه مصر را هالک می‌نامند و فرصت را از دست داده است. 024 JER 046 018 پادشاه که نام او یهوه صبایوت می‌باشد می گوید به حیات خودم قسم که او مثل تابور، درمیان کوهها و مانند کرمل، نزد دریا خواهد آمد. 024 JER 046 019 ‌ای دختر مصر که در (امنیت ) ساکن هستی، اسباب جلای وطن را برای خود مهیا ساز زیرا که نوف ویران و سوخته و غیرمسکون گردیده است. 024 JER 046 020 مصر گوساله بسیار نیکو منظر است اما هلاکت از طرف شمال می‌آید و می‌آید. 024 JER 046 021 سپاهیان به مزد گرفته او در میانش مثل گوساله های پرواری می‌باشند. زیرا که ایشان نیز روتافته، با هم فرارمی کنند و نمی ایستند. چونکه روز هلاکت ایشان و وقت عقوبت ایشان بر ایشان رسیده است. 024 JER 046 022 آوازه آن مثل مار می‌رود زیرا که آنها با قوت می‌خرامند و با تبرها مثل چوب بران بر اومی آیند. 024 JER 046 023 خداوند می‌گوید که جنگل او را قطع خواهند نمود اگر‌چه لایحصی می‌باشد. زیرا که ایشان از ملخها زیاده و از حد شماره افزونند. 024 JER 046 024 دختر مصر خجل شده، به‌دست قوم شمالی تسلیم گردیده است. 024 JER 046 025 یهوه صبایوت خدای اسرائیل می‌گوید: اینک من بر آمون نو و فرعون ومصر و خدایانش و پادشاهانش یعنی بر فرعون وآنانی که بر وی توکل دارند، عقوبت خواهم رسانید. 024 JER 046 026 و خداوند می‌گوید که ایشان را به‌دست آنانی که قصد جان ایشان دارند، یعنی به‌دست نبوکدرصر پادشاه بابل و به‌دست بندگانش تسلیم خواهم کرد و بعد از آن، مثل ایام سابق مسکون خواهد شد. 024 JER 046 027 اما تو‌ای بنده من یعقوب مترس و‌ای اسرائیل هراسان مشو زیرا اینک من تو را از جای دور و ذریت تو را از زمین اسیری ایشان نجات خواهم داد و یعقوب برگشته، درامنیت و استراحت خواهد بود و کسی او را نخواهد ترسانید. 024 JER 046 028 و خداوند می‌گوید: ای بنده من یعقوب مترس زیرا که من با تو هستم و اگر‌چه تمام امت‌ها را که تو را در میان آنها پراکنده ساخته‌ام بالکل هلاک سازم لیکن تو را بالکل هلاک نخواهم ساخت. بلکه تو را به انصاف تادیب خواهم نمود و تو را هرگز بی‌سزا نخواهم گذاشت.» 024 JER 047 001 کلام خداوند درباره فلسطینیان که برارمیا نبی نازل شد قبل از آنکه فرعون غزه را مغلوب بسازد. 024 JER 047 002 خداوند چنین می‌گوید: «اینک آبها از شمال برمی آید و مثل نهری سیلان می‌کند و زمین را با آنچه در آن است و شهر وساکنانش را درمی گیرد. و مردمان فریادبرمی آورند و جمیع سکنه زمین ولوله می‌نمایند 024 JER 047 003 از صدای سمهای اسبان زورآورش و ازغوغای ارابه هایش و شورش چرخهایش. وپدران به‌سبب سستی دستهای خود به فرزندان خویش اعتنا نمی کنند. 024 JER 047 004 به‌سبب روزی که برای هلاکت جمیع فلسطینیان می‌آید که هرنصرت کننده‌ای را که باقی می‌ماند از صور وصیدون منقطع خواهد ساخت. زیرا خداوندفلسطینیان یعنی بقیه جزیره کفتور را هلاک خواهد ساخت. 024 JER 047 005 اهل غزه بریده مو گشته‌اند واشقلون و بقیه وادی ایشان هلاک شده است. تا به کی بدن خود را خواهی خراشید؟ 024 JER 047 006 آه‌ای شمشیر خداوند تا به کی آرام نخواهی گرفت؟ به غلاف خود برگشته، مستریح و آرام شو. 024 JER 047 007 چگونه می‌توانی آرام بگیری، با آنکه خداوند تو را بر اشقلون و بر ساحل دریا مامور فرموده و تو را به آنجا تعیین نموده است؟» 024 JER 048 001 درباره موآب، یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: «وای بر نبوزیرا که خراب شده است. قریه تایم خجل وگرفتار گردیده است. و مسجاب رسوا و منهدم گشته است. 024 JER 048 002 فخر موآب زایل شده، در حشبون برای وی تقدیرهای بد کردند. بیایید و او رامنقطع سازیم تا دیگر قوم نباشد. تو نیز‌ای مدمین ساکت خواهی شد و شمشیر تو را تعاقب خواهدنمود. 024 JER 048 003 آواز ناله از حورونایم مسموع می‌شود. هلاکت و شکستگی عظیم. 024 JER 048 004 موآب بهم شکسته است و صغیرهای او فریاد برمی آورند. 024 JER 048 005 زیرا که به فراز لوحیت با گریه سخت برمی آیند و ازسرازیری حورونایم صدای شکست یافتن ازدشمنان شنیده می‌شود. 024 JER 048 006 بگریزید و جانهای خود را برهانید و مثل درخت عرعر در بیابان باشید. 024 JER 048 007 زیرا از این جهت که به اعمال و گنجهای خویش توکل نمودی تو نیز گرفتار خواهی شد. وکموش با کاهنان و سرورانش با هم به اسیری خواهند رفت. 024 JER 048 008 و غارت کننده به همه شهرهاخواهد آمد و هیچ شهر خلاصی نخواهد یافت وبرحسب فرمان خداوند اهل وادی تلف خواهندشد و اهل همواری هلاک خواهند گردید. 024 JER 048 009 بالهابه موآب بدهید تا پرواز نموده، بگریزد وشهرهایش خراب و غیرمسکون خواهد شد. 024 JER 048 010 ملعون باد کسی‌که کار خداوند را با غفلت عمل نماید و ملعون باد کسی‌که شمشیر خود را از خون باز‌دارد. 024 JER 048 011 موآب از طفولیت خودمستریح بوده و بر دردهای خود نشسته است و ازظرف به ظرف ریخته نشده و به اسیری نرفته است. از این سبب طعمش در او مانده است وخوشبویی او تغییر نیافته است. 024 JER 048 012 بنابراین اینک خداوند می‌گوید: روزها می‌آید که من ریزندگان می‌فرستم که او را بریزند و ظروف او را خالی کرده، مشکهایش را پاره خواهند نمود. 024 JER 048 013 وموآب از کموش شرمنده خواهد شد چنانکه خاندان اسرائیل از بیت ئیل که اعتماد ایشان بود، شرمنده شده‌اند. 024 JER 048 014 چگونه می‌گویید که ماشجاعان و مردان قوی برای جنگ می‌باشیم؟ 024 JER 048 015 موآب خراب شده دود شهرهایش متصاعدمی شود و جوانان برگزیده‌اش به قتل فرودمی آیند. پادشاه که نام او یهوه صبایوت می‌باشداین را می‌گوید: 024 JER 048 016 رسیدن هلاکت موآب نزدیک است و بلای او بزودی هر‌چه تمامتر می‌آید. 024 JER 048 017 ‌ای جمیع مجاورانش و همگانی که نام او رامی دانید برای وی ماتم گیرید. بگویید عصای قوت و چوبدستی زیبایی چگونه شکسته شده است! 024 JER 048 018 ‌ای دختر دیبون که (در امنیت ) ساکن هستی از جلال خود فرود آی و در جای خشک بنشین زیرا که غارت کننده موآب بر تو هجوم می‌آورد و قلعه های تو را منهدم می‌سازد. 024 JER 048 019 ‌ای تو که در عروعیر ساکن هستی به‌سر راه بایست ونگاه کن و از فراریان و ناجیان بپرس و بگو که چه شده است؟ 024 JER 048 020 موآب خجل شده، زیرا که شکست یافته است پس ولوله و فریاد برآورید. در ارنون اخبار نمایید که موآب هلاک گشته است. 024 JER 048 021 و داوری بر زمین همواری رسیده است. 024 JER 048 022 و بر دیبون و نبوو بیت دبلتایم، 024 JER 048 023 و بر قریه تایم و بیت جامول وبیت معون، 024 JER 048 024 و بر قریوت و بصره و بر تمامی شهرهای بعید و قریب زمین موآب. 024 JER 048 025 «خداوند می‌گوید که شاخ موآب بریده وبازویش شکسته شده است. 024 JER 048 026 او را مست سازیدزیرا به ضد خداوند تکبر می‌نماید. و موآب درقی خود غوطه می‌خورد و او نیز مضحکه خواهدشد. 024 JER 048 027 آیا اسرائیل برای تو مضحکه نبود؟ و آیااو در میان دزدان یافت شد به حدی که هر وقت که درباره او سخن می‌گفتی سر خود رامی جنبانیدی؟ 024 JER 048 028 ‌ای ساکنان موآب شهرها راترک کرده، در صخره ساکن شوید و مثل فاخته‌ای باشید که آشیانه خود را در کنار دهنه مغاره می‌سازد. 024 JER 048 029 غرور موآب و بسیاری تکبر او را وعظمت و خیلا و کبر و بلندی دل او را شنیدیم. 024 JER 048 030 خداوند می‌گوید: خشم او را می‌دانم که هیچ است و فخرهای او را که از آنها هیچ برنمی آید. 024 JER 048 031 بنابراین برای موآب ولوله خواهم کرد و به جهت تمامی موآب فریاد برخواهم آورد. برای مردان قیرحارس ماتم گرفته خواهد شد. 024 JER 048 032 برای تو‌ای مو سبمه به گریه یعزیر خواهم گریست. شاخه های تو از دریا گذشته بود و به دریاچه یعزیر رسیده، بر میوه‌ها و انگورهایت غارت کننده هجوم آورده است. 024 JER 048 033 شادی وابتهاج از بستانها و زمین موآب برداشته شد وشراب را از چرخشتها زایل ساختم و کسی آنهارا به صدای شادمانی به پا نخواهد فشرد. صدای شادمانی صدای شادمانی نیست. 024 JER 048 034 به فریادحشبون آواز خود را تا العاله و یاهص بلند کردندو از صوغر تا حورونایم عجلت شلیشیا، زیرا که آبهای نمریم نیز خرابه شده است. 024 JER 048 035 و خداوند می گوید من آنانی را که در مکان های بلند قربانی می‌گذرانند و برای خدایان خود بخورمی سوزانند از موآب نابود خواهم گردانید. 024 JER 048 036 لهذا دل من به جهت موآب مثل نای صدامی کند و دل من به جهت مردان قیرحارس مثل نای صدا می‌کند، چونکه دولتی که تحصیل نمودند تلف شده است. 024 JER 048 037 و هر سر بی‌مو گشته وهر ریش تراشیده شده است و همه دستهاخراشیده و بر هر کمر پلاس است. 024 JER 048 038 بر همه پشت بامهای موآب و در جمیع کوچه هایش ماتم است زیرا خداوند می‌گوید موآب را مثل ظرف ناپسند شکسته‌ام. 024 JER 048 039 چگونه منهدم شده و ایشان چگونه ولوله می‌کنند؟ و موآب چگونه به رسوایی پشت داده است؟ پس موآب برای جمیع مجاوران خود مضحکه و باعث ترس شده است. 024 JER 048 040 زیرا خداوند چنین می‌گوید: او مثل عقاب پرواز خواهد کرد و بالهای خویش را بر موآب پهن خواهد نمود. 024 JER 048 041 شهرهایش گرفتار وقلعه هایش تسخیرشده، و دل شجاعان موآب درآن روز مثل دل زنی که درد زه داشته باشد خواهدشد. 024 JER 048 042 و موآب خراب شده، دیگر قوم نخواهدبود چونکه به ضد خداوند تکبر نموده است. 024 JER 048 043 خداوند می‌گوید: ای ساکن موآب خوف وحفره و دام پیش روی تو است. 024 JER 048 044 آنکه از ترس بگریزد در حفره خواهد افتاد و آنکه از حفره برآید گرفتار دام خواهد شد، زیرا خداوندفرموده است که سال عقوبت ایشان را بر ایشان یعنی بر موآب خواهم آورد. 024 JER 048 045 فراریان بی‌تاب شده، در سایه حشبون ایستاده‌اند زیرا که آتش ازحشبون و نار از میان سیحون بیرون آمده، حدودموآب و فرق سر فتنه انگیزان را خواهد سوزانید. 024 JER 048 046 وای بر تو‌ای موآب! قوم کموش هلاک شده‌اند زیرا که پسرانت به اسیری و دخترانت به جلای وطن گرفتار گردیده‌اند. 024 JER 048 047 لیکن خداوندمی گوید که در ایام آخر، اسیران موآب را بازخواهم آورد. حکم درباره موآب تا اینجاست.» 024 JER 049 001 درباره بنی عمون، خداوند چنین می گوید: «آیا اسرائیل پسران ندارد وآیا او را وارثی نیست؟ پس چرا ملکم جاد را به تصرف آورده و قوم او در شهرهایش ساکن شده‌اند؟ 024 JER 049 002 لهذا اینک خداوند می‌گوید: ایامی می‌آید که نعره جنگ را در ربه بنی عمون خواهم شنوانید و تل ویران خواهد گشت و دهاتش به آتش سوخته خواهد شد. و خداوند می‌گوید که اسرائیل متصرفان خویش را به تصرف خواهدآورد.» 024 JER 049 003 ‌ای حشبون ولوله کن، زیرا که عای خراب شده است. ای دهات ربه فریاد برآورید وپلاس پوشیده، ماتم گیرید و بر حصارها گردش نمایید. زیرا که ملکم با کاهنان و سروران خود باهم به اسیری می‌روند. 024 JER 049 004 ‌ای دختر مرتد چرا ازوادیها یعنی وادیهای برومند خود فخرمی نمایی؟ ای تو که به خزاین خود توکل می‌نمایی (و می‌گویی ) کیست که نزد من تواندآمد؟ 024 JER 049 005 اینک خداوند یهوه صبایوت می‌گوید: «من از جمیع مجاورانت خوف بر تو خواهم آوردو هر یکی از شما پیش روی خود پراکنده خواهدشد و کسی نخواهد بود که پراکندگان را جمع نماید. 024 JER 049 006 لیکن خداوند می‌گوید: بعد از این اسیران بنی عمون را باز خواهم آورد.» 024 JER 049 007 درباره ادوم یهوه صبایوت چنین می‌گوید: «آیا دیگر حکمت در تیمان نیست؟ و آیامشورت از فهیمان زایل شده و حکمت ایشان نابود گردیده است؟ 024 JER 049 008 ‌ای ساکنان ددان بگریزید ورو تافته در جایهای عمیق ساکن شوید. زیرا که بلای عیسو و زمان عقوبت وی را بر او خواهم آورد. 024 JER 049 009 اگر انگورچینان نزد تو آیند، آیا بعضی خوشه‌ها را نمی گذارند؟ و اگر دزدان در شب (آیند)، آیا به قدر کفایت غارت نمی نمایند؟ 024 JER 049 010 اما من عیسو را برهنه ساخته و جایهای مخفی او را مکشوف گردانیده‌ام که خویشتن را نتواندپنهان کرد. ذریت او و برادران و همسایگانش هلاک شده‌اند و خودش نابود گردیده است. 024 JER 049 011 یتیمان خود را ترک کن و من ایشان را زنده نگاه خواهم داشت و بیوه‌زنانت بر من توکل بنمایند. 024 JER 049 012 زیرا خداوند چنین می‌گوید: اینک آنانی که رسم ایشان نبود که این‌جام را بنوشند، البته خواهند نوشید و آیا تو بی‌سزا خواهی ماند؟ بی‌سزا نخواهی ماند بلکه البته خواهی نوشید. 024 JER 049 013 زیرا خداوند می‌گوید به ذات خودم قسم می‌خورم که بصره مورد دهشت و عار و خرابی ولعنت خواهد شد و جمیع شهرهایش خرابه ابدی خواهد گشت. 024 JER 049 014 از جانب خداوند خبری شنیدم که رسولی نزد امت‌ها فرستاده شده، (می گوید): «جمع شوید و بر او هجوم آورید و برای جنگ برخیزید! 024 JER 049 015 زیرا که هان من تو را کوچکترین امت‌ها و در میان مردم خوار خواهم گردانید. 024 JER 049 016 ‌ای که در شکافهای صخره ساکن هستی و بلندی تلها را گرفته‌ای، هیبت تو و تکبر دلت تو رافریب داده است اگر‌چه مثل عقاب آشیانه خود رابلند بسازی، خداوند می‌گوید که من تو را از آنجافرود خواهم آورد. 024 JER 049 017 و ادوم محل تعجب خواهد گشت به حدی که هرکه از آن عبور نمایدمتحیر شده، به‌سبب همه صدماتش صفیر خواهدزد. 024 JER 049 018 خداوند می‌گوید: چنانکه سدوم و عموره و شهرهای مجاور آنها واژگون شده است، همچنان کسی در آنجا ساکن نخواهد شد واحدی از بنی آدم در آن ماوا نخواهد گزید. 024 JER 049 019 اینک او مثل شیر از طغیان اردن به آن مسکن منیع برخواهد آمد، زیرا که من وی را در لحظه‌ای از آنجا خواهم راند. و کیست آن برگزیده‌ای که اورا بر آن بگمارم؟ زیرا کیست که مثل من باشد وکیست که مرا به محاکمه بیاورد و کیست آن شبانی که به حضور من تواند ایستاد؟» 024 JER 049 020 بنابراین مشورت خداوند را که درباره ادوم نموده است و تقدیرهای او را که درباره ساکنان تیمان فرموده است بشنوید. البته ایشان صغیران گله را خواهند ربود و هر آینه مسکن ایشان رابرای ایشان خراب خواهد ساخت. 024 JER 049 021 از صدای افتادن ایشان زمین متزلزل گردید و آواز فریادایشان تا به بحر قلزم مسموع شد. 024 JER 049 022 اینک او مثل عقاب برآمده، پرواز می‌کند و بالهای خویش را بربصره پهن می‌نماید و دل شجاعان ادوم در آن روزمثل دل زنی که درد زه داشته باشد خواهد شد. 024 JER 049 023 درباره دمشق: «حمات و ارفاد خجل گردیده‌اند زیرا که خبر بد شنیده، گداخته شده‌اند. 024 JER 049 024 دمشق ضعیف شده، روبه فرار نهاده و لرزه او رادرگرفته است. آلام و دردها او را مثل زنی که می‌زاید گرفته است. 024 JER 049 025 چگونه شهر نامور و قریه ابتهاج من متروک نشده است؟ 024 JER 049 026 لهذا یهوه صبایوت می‌گوید: جوانان او در کوچه هایش خواهند افتاد و همه مردان جنگی او در آن روزهلاک خواهند شد. 024 JER 049 027 و من آتش در حصارهای دمشق خواهم افروخت و قصرهای بنهدد راخواهد سوزانید.» 024 JER 049 028 درباره قیدار و ممالک حاصور که نبوکدرصر پادشاه بابل آنها را مغلوب ساخت، خداوند چنین می‌گوید: «برخیزید و برقیدارهجوم آورید و بنی مشرق را تاراج نمایید. 024 JER 049 029 خیمه‌ها و گله های ایشان را خواهند گرفت. پرده‌ها و تمامی اسباب و شتران ایشان را برای خویشتن خواهند برد و بر ایشان ندا خواهند دادکه خوف از هر طرف! 024 JER 049 030 بگریزید و به زودی هرچه تمامتر فرار نمایید. ای ساکنان حاصور درجایهای عمیق ساکن شوید.» زیرا خداوندمی گوید: «نبوکدرصر پادشاه بابل به ضد شمامشورتی کرده و به خلاف شما تدبیری نموده است. 024 JER 049 031 خداوند فرموده است که برخیزید و برامت مطمئن که در امنیت ساکن‌اند هجوم آورید. ایشان را نه دروازه‌ها و نه پشت بندها است و به تنهایی ساکن می‌باشند. 024 JER 049 032 خداوند می‌گوید که شتران ایشان تاراج و کثرت مواشی ایشان غارت خواهد شد و آنانی را که گوشه های موی خود را می تراشند بسوی هر باد پراکنده خواهم ساخت وهلاکت ایشان را از هر طرف ایشان خواهم آورد. 024 JER 049 033 و حاصور مسکن شغالها و ویرانه ابدی خواهدشد به حدی که کسی در آن ساکن نخواهد گردیدو احدی از بنی آدم در آن ماوا نخواهد گزید.» 024 JER 049 034 کلام خداوند درباره عیلام که بر ارمیا نبی در ابتدای سلطنت صدقیا پادشاه یهودا نازل شده، گفت: 024 JER 049 035 «یهوه صبایوت چنین می‌گوید: اینک من کمان عیلام و مایه قوت ایشان را خواهم شکست. 024 JER 049 036 و چهار باد را از چهار سمت آسمان بر عیلام خواهم وزانید و ایشان را بسوی همه این بادهاپراکنده خواهم ساخت به حدی که هیچ امتی نباشد که پراکندگان عیلام نزد آنها نیایند. 024 JER 049 037 واهل عیلام را به حضور دشمنان ایشان و به حضورآنانی که قصد جان ایشان دارند مشوش خواهم ساخت. و خداوند می‌گوید که بر ایشان بلا یعنی حدت خشم خویش را وارد خواهم آورد وشمشیر را در عقب ایشان خواهم فرستاد تا ایشان را بالکل هلاک سازم. 024 JER 049 038 و خداوند می‌گوید: من کرسی خود را در عیلام برپا خواهم نمود وپادشاه و سروران را از آنجا نابود خواهم ساخت. 024 JER 049 039 لیکن خداوند می‌گوید: در ایام آخر اسیران عیلام را باز خواهم آورد.» 024 JER 050 001 کلامی که خداوند درباره بابل و زمین کلدانیان به واسطه ارمیا نبی گفت: 024 JER 050 002 «درمیان امت‌ها اخبار و اعلام نمایید، علمی برافراشته، اعلام نمایید و مخفی مدارید. بگوییدکه بابل گرفتار شده، و بیل خجل گردیده است. مرودک خرد شده و اصنام او رسوا و بتهایش شکسته گردیده است 024 JER 050 003 زیرا که امتی از طرف شمال بر او می‌آید و زمینش را ویران خواهدساخت به حدی که کسی در آن ساکن نخواهد شدو هم انسان و هم بهایم فرار کرده، خواهند رفت. 024 JER 050 004 خداوند می‌گوید که در آن ایام و در آن زمان بنی‌اسرائیل و بنی یهودا با هم خواهند آمد. ایشان گریه‌کنان خواهند آمد و یهوه خدای خود راخواهند طلبید. 024 JER 050 005 و رویهای خود را بسوی صهیون نهاده، راه آن را خواهند پرسید و خواهندگفت بیایید و به عهد ابدی که فراموش نشود به خداوند ملصق شویم. 024 JER 050 006 «قوم من گوسفندان گم شده بودند و شبانان ایشان ایشان را گمراه کرده، بر کوهها آواره ساختند. از کوه به تل رفته، آرامگاه خود رافراموش کردند. 024 JER 050 007 هر‌که ایشان را می‌یافت ایشان را می‌خورد و دشمنان ایشان می‌گفتند که گناه نداریم زیرا که به یهوه که مسکن عدالت است و به یهوه که امید پدران ایشان بود، گناه ورزیدند. 024 JER 050 008 ازمیان بابل فرار کنید و از زمین کلدانیان بیرون آیید. و مانند بزهای نر پیش روی گله راه روید. 024 JER 050 009 زیرااینک من جمعیت امت های عظیم را از زمین شمال برمی انگیزانم و ایشان را بر بابل می‌آورم وایشان در برابر آن صف آرایی خواهند نمود و درآنوقت گرفتار خواهد شد. تیرهای ایشان مثل تیرهای جبار هلاک کننده که یکی از آنها خالی برنگردد خواهد بود. 024 JER 050 010 خداوند می‌گوید که کلدانیان تاراج خواهند شد و هر‌که ایشان را غارت نماید سیر خواهد گشت. 024 JER 050 011 زیرا شما‌ای غارت کنندگان میراث من شادی و وجد کردید ومانند گوساله‌ای که خرمن را پایمال کند، جست وخیز نمودید و مانند اسبان زورآور شیهه زدید. 024 JER 050 012 مادر شما بسیار خجل خواهد شد و والده شمارسوا خواهد گردید. هان او موخر امت‌ها و بیابان و زمین خشک و عربه خواهد شد. 024 JER 050 013 به‌سبب خشم خداوند مسکون نخواهد شد بلکه بالکل ویران خواهد گشت. و هر‌که از بابل عبور نمایدمتحیر شده، به جهت تمام بلایایش صفیر خواهدزد. 024 JER 050 014 ‌ای جمیع کمان داران در برابر بابل از هرطرف صف آرایی نمایید. تیرها بر او بیندازید ودریغ منمایید زیرا به خداوند گناه ورزیده است. 024 JER 050 015 از هر طرف بر او نعره زنید چونکه خویشتن راتسلیم نموده است. حصارهایش افتاده ودیوارهایش منهدم شده است زیرا که این انتقام خداوند است. پس از او انتقام بگیرید و بطوری که او عمل نموده است همچنان با او عمل نمایید. 024 JER 050 016 و از بابل، برزگران و آنانی را که داس را در زمان درو بکار می‌برند منقطع سازید. و از ترس شمشیر برنده هرکس بسوی قوم خود توجه نماید و هر کس به زمین خویش بگریزد. 024 JER 050 017 «اسرائیل مثل گوسفند، پراکنده گردید. شیران او را تعاقب کردند. اول پادشاه آشور او راخورد و آخر این نبوکدرصر پادشاه بابل استخوانهای او را خرد کرد.» 024 JER 050 018 بنابراین یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: «اینک من بر پادشاه بابل و بر زمین او عقوبت خواهم رسانید چنانکه بر پادشاه آشور عقوبت رسانیدم. 024 JER 050 019 و اسرائیل را به مرتع خودش باز خواهم آورد و در کرمل و باشان خواهد چرید و بر کوهستان افرایم و جلعاد جان او سیر خواهد شد. 024 JER 050 020 خداوند می‌گوید که در آن ایام و در آن زمان عصیان اسرائیل را خواهند جست و نخواهد بودو گناه یهودا را اما پیدا نخواهد شد، زیرا آنانی راکه باقی می‌گذارم خواهم آمرزید. 024 JER 050 021 «بر زمین مراتایم برآی یعنی بر آن و برساکنان فقود. خداوند می‌گوید: بکش و ایشان راتعاقب نموده، بالکل هلاک کن و موافق هر‌آنچه من تو را امر فرمایم عمل نما. 024 JER 050 022 آواز جنگ وشکست عظیم در زمین است. 024 JER 050 023 کوپال تمام جهان چگونه بریده و شکسته شده و بابل در میان امت‌ها چگونه ویران گردیده است. 024 JER 050 024 ‌ای بابل ازبرای تو دام گستردم و تو نیز گرفتار شده، اطلاع نداری. یافت شده، تسخیر گشته‌ای چونکه باخداوند مخاصمه نمودی. 024 JER 050 025 خداونداسلحه خانه خود را گشوده، اسلحه خشم خویش را بیرون آورده است. زیرا خداوند یهوه صبایوت با زمین کلدانیان کاری دارد. 024 JER 050 026 بر او از همه اطراف بیایید و انبارهای او را بگشایید، او را مثل توده های انباشته بالکل هلاک سازید و چیزی ازاو باقی نماند. 024 JER 050 027 همه گاوانش را به سلاخ خانه فرود آورده، بکشید. وای بر ایشان! زیرا که یوم ایشان و زمان عقوبت ایشان رسیده است. 024 JER 050 028 آوازفراریان و نجات‌یافتگان از زمین بابل مسموع می‌شود که از انتقام یهوه خدای ما و انتقام هیکل او در صهیون اخبار می‌نمایند. 024 JER 050 029 تیراندازان را به ضد بابل جمع کنید. ای همگانی که کمان را زه می‌کنید، در برابر او از هر طرف اردو زنید تااحدی رهایی نیابد و بر وفق اعمالش او را جزا دهید و مطابق هر‌آنچه کرده است به او عمل نمایید. زیرا که به ضد خداوند و به ضد قدوس اسرائیل تکبر نموده است. 024 JER 050 030 لهذا خداوندمی گوید که جوانانش در کوچه هایش خواهندافتاد و جمیع مردان جنگیش در آن روز هلاک خواهند شد. 024 JER 050 031 «اینک خداوند یهوه صبایوت می‌گوید: ای متکبر من بر‌ضد تو هستم. زیرا که یوم تو و زمانی که به تو عقوبت برسانم رسیده است. 024 JER 050 032 و آن متکبر لغزش خورده، خواهد افتاد و کسی او رانخواهد برخیزانید و آتش در شهرهایش خواهم افروخت که تمامی حوالی آنها را خواهدسوزانید. 024 JER 050 033 یهوه صبایوت چنین می‌گوید: بنی‌اسرائیل و بنی یهودا با هم مظلوم شدند و همه آنانی که ایشان را اسیر کردند ایشان را محکم نگاه می‌دارند و از رها کردن ایشان ابا می‌نمایند. 024 JER 050 034 اماولی ایشان که اسم او یهوه صبایوت می‌باشدزورآور است و دعوی ایشان را البته انجام خواهدداد و زمین را آرامی خواهد بخشید و ساکنان بابل را بی‌آرام خواهد ساخت. 024 JER 050 035 خداوند می‌گوید: شمشیری بر کلدانیان است و بر ساکنان بابل وسرورانش و حکیمانش. 024 JER 050 036 شمشیری بر کاذبان است و احمق خواهند گردید. شمشیری برجباران است و مشوش خواهند شد. 024 JER 050 037 شمشیری بر اسبانش و بر ارابه هایش می‌باشدو بر تمامی مخلوق مختلف که در میانش هستند ومثل زنان خواهند شد. شمشیری بر خزانه هایش است و غارت خواهد شد. 024 JER 050 038 خشکسالی برآبهایش می‌باشد و خشک خواهد شد زیرا که آن زمین بتها است و بر اصنام دیوانه شده‌اند. 024 JER 050 039 بنابراین وحوش صحرا با گرگان ساکن خواهندشد و شترمرغ در آن سکونت خواهد داشت و بعداز آن تا به ابد مسکون نخواهد شد و نسلا بعدنسل معمور نخواهد گردید.» 024 JER 050 040 خداوندمی گوید: «چنانکه خدا سدوم و عموره وشهرهای مجاور آنها را واژگون ساخت، همچنان کسی آنجا ساکن نخواهد شد و احدی از بنی آدم در آن ماوا نخواهد گزید. 024 JER 050 041 اینک قومی از طرف شمال می‌آیند و امتی عظیم و پادشاهان بسیار ازکرانه های جهان برانگیخته خواهند شد. 024 JER 050 042 ایشان کمان و نیزه خواهند گرفت. ایشان ستم پیشه هستند و ترحم نخواهند نمود. آواز ایشان مثل شورش دریا است و بر اسبان سوار شده، در برابرتو‌ای دختر بابل مثل مردان جنگی صف آرایی خواهند نمود. 024 JER 050 043 پادشاه بابل آوازه ایشان راشنید و دستهایش سست گردید. و الم و درد او رامثل زنی که می‌زاید در‌گرفته است. 024 JER 050 044 اینک اومثل شیر از طغیان اردن به آن مسکن منیع برخواهد آمد زیرا که من ایشان را در لحظه‌ای ازآنجا خواهم راند. و کیست آن برگزیده‌ای که او رابر آن بگمارم؟ زیرا کیست که مثل من باشد وکیست که مرا به محاکمه بیاورد و کیست آن شبانی که به حضور من تواند ایستاد؟» 024 JER 050 045 بنابراین مشورت خداوند را که درباره بابل نموده است وتقدیرهای او را که درباره زمین کلدانیان فرموده است بشنوید. البته ایشان صغیران گله را خواهندربود و هر آینه مسکن ایشان را برای ایشان خراب خواهد ساخت. 024 JER 050 046 از صدای تسخیر بابل زمین متزلزل شد و آواز آن در میان امت‌ها مسموع گردید. 024 JER 051 001 «خداوند چنین می‌گوید: «اینک من بربابل و بر ساکنان وسطمقاومت کنندگانم بادی مهلک برمی انگیزانم. 024 JER 051 002 ومن بر بابل خرمن کوبان خواهم فرستاد و آن راخواهند کوبید و زمین آن را خالی خواهندساخت زیرا که ایشان در روز بلا آن را از هر طرف احاطه خواهند کرد. 024 JER 051 003 تیرانداز بر تیرانداز و برآنکه به زره خویش مفتخر می‌باشد تیر خود رابیندازد. و بر جوانان آن ترحم منمایید بلکه تمام لشکر آن را بالکل هلاک سازید. 024 JER 051 004 و ایشان بر زمین کلدانیان مقتول و در کوچه هایش مجروح خواهند افتاد. 024 JER 051 005 زیرا که اسرائیل و یهودا از خدای خویش یهوه صبایوت متروک نخواهند شد، اگرچه زمین ایشان از گناهی که به قدوس اسرائیل ورزیده‌اند پر شده است. 024 JER 051 006 از میان بابل بگریزید وهر کس جان خود را برهاند مبادا در گناه آن هلاک شوید. زیرا که این زمان انتقام خداوند است و اومکافات به آن خواهد رسانید. 024 JER 051 007 بابل در دست خداوند جام طلایی است که تمام جهان را مست می‌سازد. امت‌ها از شرابش نوشیده، و از این جهت امت‌ها دیوانه گردیده‌اند. 024 JER 051 008 بابل به ناگهان افتاده و شکسته شده است برای آن ولوله نمایید. بلسان به جهت جراحت آن بگیرید که شاید شفایابد. 024 JER 051 009 بابل را معالجه نمودیم اما شفا نپذیرفت. پس آن را ترک کنید و هر کدام از ما به زمین خودبرویم زیرا که داوری آن به آسمانها رسیده و به افلاک بلند شده است. 024 JER 051 010 خداوند عدالت ما رامکشوف خواهد ساخت. پس بیایید و اعمال یهوه خدای خویش را در صهیون اخبار نماییم. 024 JER 051 011 تیرها را تیز کنید و سپرها را به‌دست گیرید زیرا خداوند روح پادشاهان مادیان را برانگیخته است و فکر او به ضد بابل است تا آن را هلاک سازد. زیرا که این انتقام خداوند و انتقام هیکل اومی باشد. 024 JER 051 012 بر حصارهای بابل، علمها برافرازیدو آن را نیکو حراست نموده، کشیکچیان قراردهید و کمین بگذارید. زیرا خداوند قصد نموده وهم آنچه را که درباره ساکنان بابل گفته به عمل آورده است. 024 JER 051 013 ‌ای که بر آبهای بسیار ساکنی و ازگنجها معمور می‌باشی! عاقبت تو و نهایت طمع تو رسیده است! 024 JER 051 014 یهوه صبایوت به ذات خودقسم خورده است که من تو را از مردمان مثل ملخ پر خواهم ساخت و بر تو گلبانگ خواهند زد. 024 JER 051 015 «او زمین را به قوت خود ساخت و ربع مسکون را به حکمت خویش استوار نمود. وآسمانها را به عقل خود گسترانید. 024 JER 051 016 چون آوازمی دهد غوغای آبها در آسمان پدید می‌آید. ابرها از اقصای زمین برمی آورد و برقها برای باران می‌سازد و باد را از خزانه های خود بیرون می‌آورد. 024 JER 051 017 جمیع مردمان وحشی‌اند و معرفت ندارند و هر‌که تمثالی می‌سازد خجل خواهدشد. زیرا که بت ریخته شده او دروغ است و در آن هیچ نفس نیست. 024 JER 051 018 آنها باطل و کار مسخره می‌باشد. در روزی که به محاکمه می‌آیند تلف خواهند شد. 024 JER 051 019 او که نصیب یعقوب است مثل آنها نمی باشد. زیرا که او سازنده همه موجودات است و (اسرائیل ) عصای میراث وی است و اسم او یهوه صبایوت می‌باشد. 024 JER 051 020 «تو برای من کوپال و اسلحه جنگ هستی. پس از تو امت‌ها را خرد خواهم ساخت و از توممالک را هلاک خواهم نمود. 024 JER 051 021 و از تو اسب و سوارش را خرد خواهم ساخت و از تو ارابه وسوارش را خرد خواهم ساخت. 024 JER 051 022 و از تو مرد وزن را خرد خواهم ساخت و از تو پیر و طفل راخرد خواهم ساخت و از تو جوان و دوشیزه راخرد خواهم ساخت. 024 JER 051 023 و از تو شبان و گله‌اش راخرد خواهم ساخت. و از تو خویشران و گاوانش را خرد خواهم ساخت. و از تو حاکمان و والیان راخرد خواهم ساخت. 024 JER 051 024 و خداوند می‌گوید: به بابل و جمیع سکنه زمین کلدانیان جزای تمامی بدی را که ایشان به صهیون کرده‌اند در نظر شماخواهم رسانید. 024 JER 051 025 اینک خداوند می‌گوید: ای کوه مخرب که تمامی جهان را خراب می‌سازی من به ضد تو هستم! و دست خود را بر تو بلندکرده، تو را از روی صخره‌ها خواهم غلطانید و تورا کوه سوخته شده خواهم ساخت! 024 JER 051 026 و از توسنگی به جهت سر زاویه یا سنگی به جهت بنیادنخواهند گرفت، بلکه خداوند می‌گوید که توخرابی ابدی خواهی شد. 024 JER 051 027 «علمها در زمین برافرازید و کرنا در میان امت‌ها بنوازید. امت‌ها را به ضد او حاضر سازیدو ممالک آرارات و منی و اشکناز را بر وی جمع کنید. سرداران به ضد وی نصب نمایید و اسبان رامثل ملخ مودار برآورید. 024 JER 051 028 امت‌ها را به ضد وی مهیا سازید. پادشاهان مادیان و حاکمانش وجمیع والیانش و تمامی اهل زمین سلطنت او را. 024 JER 051 029 و جهان متزلزل و دردناک خواهد شد. زیرا که فکرهای خداوند به ضد بابل ثابت می‌ماند تا زمین بابل را ویران و غیرمسکون گرداند. 024 JER 051 030 و شجاعان بابل از جنگ دست برمی دارند و در ملاذهای خویش می‌نشینند و جبروت ایشان زایل شده، مثل زن گشته‌اند و مسکنهایش سوخته وپشت بندهایش شکسته شده است. 024 JER 051 031 قاصد برابر قاصد و پیک برابر پیک خواهد دوید تا پادشاه بابل را خبر دهد که شهرش از هر طرف گرفته شد. 024 JER 051 032 معبرها گرفتار شد و نی‌ها را به آتش سوختندو مردان جنگی مضطرب گردیدند. 024 JER 051 033 «زیرا که یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: دختر بابل مثل خرمن در وقت کوبیدنش شده است و بعد از اندک زمانی وقت درو بدو خواهد رسید. 024 JER 051 034 نبوکدرصر پادشاه بابل مرا خورده و تلف کرده است و مرا ظرف خالی ساخته مثل اژدها مرا بلعیده، شکم خود را ازنفایس من پر کرده و مرا مطرود نموده است. 024 JER 051 035 وساکنه صهیون خواهد گفت ظلمی که بر من و برجسد من شده بر بابل فرود شود. و اورشلیم خواهد گفت: خون من بر ساکنان زمین کلدانیان وارد آید. 024 JER 051 036 بنابراین خداوند چنین می‌گوید: اینک من دعوی تو را به انجام خواهم رسانید وانتقام تو را خواهم کشید و نهر او را خشک ساخته، چشمه‌اش را خواهم خشکانید. 024 JER 051 037 و بابل به تلها و مسکن شغالها و محل دهشت و مسخره مبدل شده، احدی در آن ساکن نخواهد شد. 024 JER 051 038 مثل شیران با هم غرش خواهند کرد و مانندشیربچگان نعره خواهند زد. 024 JER 051 039 و خداوندمی گوید: هنگامی که گرم شوند برای ایشان بزمی برپا کرده، ایشان را مست خواهم ساخت تا وجدنموده، به خواب دایمی بخوابند که از آن بیدارنشوند. 024 JER 051 040 و ایشان را مثل بره‌ها و قوچها و بزهای نر به مسلخ فرود خواهم آورد. 024 JER 051 041 چگونه شیشک گرفتار شده و افتخار تمامی جهان تسخیر گردیده است! چگونه بابل در میان امت‌ها محل دهشت گشته است! 024 JER 051 042 دریا بر بابل برآمده و آن به کثرت امواجش مستور گردیده است. 024 JER 051 043 شهرهایش خراب شده، به زمین خشک و بیابان مبدل گشته. 024 JER 051 044 و من بیل را در بابل سزا خواهم داد و آنچه را که بلعیده است ازدهانش بیرون خواهم آورد. و امت‌ها بار دیگر به زیارت آن نخواهند رفت و حصار بابل خواهدافتاد. 024 JER 051 045 «ای قوم من از میانش بیرون آیید و هر کدام جان خود را از حدت خشم خداوند برهانید. 024 JER 051 046 ودل شما ضعف نکند و از آوازه‌ای که در زمین مسموع شود مترسید. زیرا که درآن سال آوازه‌ای شنیده خواهد شد و در سال بعد از آن آوازه‌ای دیگر. و در زمین ظلم خواهد شد و حاکم به ضدحاکم (خواهد برآمد). 024 JER 051 047 بنابراین اینک ایامی می‌آید که به بتهای بابل عقوبت خواهم رسانید وتمامی زمینش خجل خواهد شد و جمیع مقتولانش در میانش خواهند افتاد. 024 JER 051 048 اما آسمانهاو زمین و هر‌چه در آنها باشد بر بابل ترنم خواهندنمود. زیرا خداوند می‌گوید که غارت کنندگان ازطرف شمال بر او خواهند آمد. 024 JER 051 049 چنانکه بابل باعث افتادن مقتولان اسرائیل شده است، همچنین مقتولان تمامی جهان دربابل خواهندافتاد. 024 JER 051 050 ‌ای کسانی که از شمشیر رستگار شده ایدبروید و توقف منمایید و خداوند را از جای دورمتذکر شوید و اورشلیم را به‌خاطر خود آورید.» 024 JER 051 051 ما خجل گشته‌ایم زانرو که عار را شنیدیم ورسوایی چهره ما را پوشانیده است. زیرا که غریبان به مقدسهای خانه خداوند داخل شده‌اند. 024 JER 051 052 بنابراین خداوند می‌گوید: «اینک ایامی می‌آیدکه به بتهایش عقوبت خواهم رسانید و در تمامی زمینش مجروحان ناله خواهند کرد. 024 JER 051 053 اگر‌چه بابل تا به آسمان خویشتن را برافرازد و اگر‌چه بلندی قوت خویش را حصین نماید، لیکن خداوند می‌گوید: غارت کنندگان از جانب من براو خواهند آمد. 024 JER 051 054 صدای غوغا از بابل می‌آید وآواز شکست عظیمی از زمین کلدانیان. 024 JER 051 055 زیراخداوند بابل را تاراج می‌نماید و صدای عظیم رااز میان آن نابود می‌کند و امواج ایشان مثل آبهای بسیار شورش می‌نماید و صدای آواز ایشان شنیده می‌شود. 024 JER 051 056 زیرا که بر آن یعنی بر بابل غارت کننده برمی آید و جبارانش گرفتار شده، کمانهای ایشان شکسته می‌شود. چونکه یهوه خدای مجازات است و البته مکافات خواهدرسانید. 024 JER 051 057 و پادشاه که اسم او یهوه صبایوت است می‌گوید که من سروران و حکیمان وحاکمان و والیان و جبارانش را مست خواهم ساخت و به خواب دایمی که از آن بیدار نشوند، خواهند خوابید. 024 JER 051 058 یهوه صبایوت چنین می‌گویدکه حصارهای وسیع بابل بالکل سرنگون خواهدشد و دروازه های بلندش به آتش سوخته خواهدگردید و امت‌ها به جهت بطالت مشقت خواهندکشید و قبایل به جهت آتش خویشتن را خسته خواهند کرد.» 024 JER 051 059 کلامی که ارمیا نبی به‌سرایا ابن نیریا ابن محسیا مرا فرمود هنگامی که او با صدقیاپادشاه یهودا در سال چهارم سلطنت وی به بابل می‌رفت. و سرایا رئیس دستگاه بود. 024 JER 051 060 و ارمیاتمام بلا را که بر بابل می‌بایست بیاید در طوماری نوشت یعنی تمامی این سخنانی را که درباره بابل مکتوب است. 024 JER 051 061 و ارمیا به‌سرایا گفت: «چون به بابل داخل شوی، آنگاه ببین و تمامی این سخنان را بخوان. 024 JER 051 062 و بگو: ای خداوند تو درباره این مکان فرموده‌ای که آن را هلاک خواهی ساخت به حدی که احدی از انسان یا از بهایم در آن ساکن نشود بلکه خرابه ابدی خواهد شد. 024 JER 051 063 و چون ازخواندن این طومار فارغ شدی، سنگی به آن ببندو آن را به میان فرات بینداز. 024 JER 051 064 و بگو همچنین بابل به‌سبب بلایی که من بر او وارد می‌آورم، غرق خواهد گردید و دیگر برپا نخواهد شد و ایشان خسته خواهند شد.» تا اینجا سخنان ارمیا است. 024 JER 052 001 صدقیا بیست و یکساله بود که آغازسلطنت نمود و یازده سال در اورشلیم پادشاهی کرد و اسم مادرش حمیطل دختر ارمیااز لبنه بود. 024 JER 052 002 و آنچه در نظر خداوند ناپسند بودموافق هر‌آنچه یهویاقیم کرده بود، بعمل آورد. 024 JER 052 003 زیرا به‌سبب غضبی که خداوند بر اورشلیم ویهودا داشت به حدی که آنها را از نظر خودانداخت واقع شد که صدقیا بر پادشاه بابل عاصی گشت. 024 JER 052 004 و واقع شد که نبوکدرصر پادشاه بابل باتمامی لشکر خود در روز دهم ماه دهم سال نهم سلطنت خویش بر اورشلیم برآمد و در مقابل آن اردو زده، سنگری گرداگردش بنا نمودند. 024 JER 052 005 وشهر تا سال یازدهم صدقیا پادشاه در محاصره بود. 024 JER 052 006 و در روز نهم ماه چهارم قحطی در شهرچنان سخت شد که برای اهل زمین نان نبود. 024 JER 052 007 پس در شهر رخنه‌ای ساختند و تمام مردان جنگی درشب از راه دروازه‌ای که در میان دو حصار نزد باغ پادشاه بود فرار کردند. و کلدانیان شهر را احاطه نموده بودند. و ایشان به راه عربه رفتند. 024 JER 052 008 و لشکرکلدانیان پادشاه را تعاقب نموده، در بیابان اریحا به صدقیا رسیدند و تمامی لشکرش از او پراکنده شدند. 024 JER 052 009 پس پادشاه را گرفته، او را نزد پادشاه بابل به ربله در زمین حمات آوردند و او بر وی فتوی داد. 024 JER 052 010 و پادشاه بابل پسران صدقیا را پیش رویش به قتل رسانید و جمیع سروران یهودا را نیز درربله کشت. 024 JER 052 011 و چشمان صدقیا را کور کرده، او رابدو زنجیر بست. و پادشاه بابل او را به بابل برده، وی را تا روز وفاتش در زندان انداخت. 024 JER 052 012 و در روز دهم ماه پنجم از سال نوزدهم سلطنت نبوکدرصر ملک پادشاه بابل، نبوزردان رئیس جلادان که به حضور پادشاه بابل می‌ایستادبه اورشلیم آمد. 024 JER 052 013 و خانه خداوند و خانه پادشاه را سوزانید و همه خانه های اورشلیم و هر خانه بزرگ را به آتش سوزانید. 024 JER 052 014 و تمامی لشکرکلدانیان که همراه رئیس جلادان بودند تمامی حصارهای اورشلیم را بهر طرف منهدم ساختند. 024 JER 052 015 و نبوزردان رئیس جلادان بعضی از فقیران خلق و بقیه قوم را که در شهر باقی‌مانده بودند وخارجین را که بطرف پادشاه بابل شده بودند و بقیه جمعیت را به اسیری برد. 024 JER 052 016 امانبوزردان رئیس جلادان بعضی از مسکینان زمین را برای باغبانی وفلاحی واگذاشت. 024 JER 052 017 و کلدانیان ستونهای برنجینی که در خانه خداوند بود و پایه‌ها ودریاچه برنجینی که در خانه خداوند بود، شکستند و تمامی برنج آنها را به بابل بردند. 024 JER 052 018 ودیگها و خاکندازها و گلگیرها و کاسه‌ها و قاشقهاو تمامی اسباب برنجینی را که به آنها خدمت می کردند بردند. 024 JER 052 019 و رئیس جلادان پیاله‌ها ومجمرها و کاسه‌ها و دیگها و شمعدانها و قاشقهاو لگنها را یعنی طلای آنچه را که از طلا بود ونقره آنچه را که از نقره بود برد. 024 JER 052 020 اما دو ستون ویک دریاچه و دوازده گاو برنجینی را که زیرپایه‌ها بود و سلیمان پادشاه آنها را برای خانه خداوند ساخته بود. برنج همه این اسباب بی‌اندازه بود. 024 JER 052 021 و اما ستونها، بلندی یکستون هجده ذراع و ریسمان دوازده ذراعی آنها رااحاطه داشت و حجم آن چهار انگشت بود و تهی بود. 024 JER 052 022 و تاج برنجین بر سرش و بلندی یکتاج پنج ذراع بود. و شبکه وانارها گرداگرد تاج همه ازبرنج بود. و ستون دوم مثل اینها و انارها داشت. 024 JER 052 023 و بهر طرف نود و شش انار بود. و تمام انارها به اطراف شبکه یکصد بود. 024 JER 052 024 و رئیس جلادان، سرایا رئیس کهنه، و صفنیای کاهن دوم و سه مستحفظ در را گرفت. 024 JER 052 025 و سرداری را که برمردان جنگی گماشته شده بود و هفت نفر از آنانی را که روی پادشاه را می‌دیدند و در شهر یافت شدند و کاتب سردار لشکر را که اهل ولایت راسان می‌دید و شصت نفر از اهل زمین را که درشهر یافت شدند، از شهر گرفت. 024 JER 052 026 و نبوزردان رئیس جلادان ایشان را برداشته، نزد پادشاه بابل به ربله برد. 024 JER 052 027 و پادشاه بابل ایشان را در ربله درزمین حمات زده، به قتل رسانید پس یهودا ازولایت خود به اسیری رفتند. 024 JER 052 028 و این است گروهی که نبوکدرصر به اسیری برد. در سال هفتم سه هزار و بیست و سه نفر از یهود را. 024 JER 052 029 و در سال هجدهم نبوکدرصر هشتصد و سی و دو نفر ازاورشلیم به اسیری برد. 024 JER 052 030 و در سال بیست و سوم نبوکدرصر نبوزردان رئیس جلادان هفتصد وچهل و پنج نفر از یهودا را به اسیری برد. پس جمله کسان چهار هزار و ششصد نفربودند. 024 JER 052 031 و در روز بیست و پنجم ماه دوازدهم ازسال سی و هفتم اسیری یهویاقیم پادشاه یهوداواقع شد که اویل مرودک پادشاه بابل در سال اول سلطنت خود سر یهویاقیم پادشاه یهودا را اززندان برافراشت. 024 JER 052 032 و با او سخنان دلاویز گفت وکرسی او را بالاتر از کرسیهای سایر پادشاهانی که با او در بابل بودند گذاشت. 024 JER 052 033 و لباس زندانی او راتبدیل نمود و او در تمامی روزهای عمرش همیشه نزد وی نان می‌خورد. 024 JER 052 034 و برای معیشت او وظیفه دایمی یعنی قسمت هر روز در روزش در تمام ایام عمرش تا روز وفاتش از جانب پادشاه بابل به او داده می‌شد. # # BOOK 025 LAM Lamentations سوگنامه 025 LAM 001 001 چگونه شهری که پر از مخلوق بود منفردنشسته است! چگونه آنکه در میان امت هابزرگ بود مثل بیوه‌زن شده است! چگونه آنکه درمیان کشورها ملکه بود خراجگذار گردیده است! 025 LAM 001 002 شبانگاه زارزار گریه می‌کند و اشکهایش بررخسارهایش می‌باشد. از جمیع محبانش برای وی تسلی دهنده‌ای نیست. همه دوستانش بدوخیانت ورزیده، دشمن او شده‌اند. 025 LAM 001 003 یهودا به‌سبب مصیبت و سختی بندگی، جلای وطن شده است. در میان امت‌ها نشسته، راحت نمی یابد. و جمیع تعاقب کنندگانش درمیان جایهای تنگ به او در‌رسیده‌اند. 025 LAM 001 004 راههای صهیون ماتم می‌گیرند، چونکه کسی به عیدهای او نمی آید. همه دروازه هایش خراب شده، کاهنانش آه می‌کشند. دوشیزگانش در مرارت می‌باشند و خودش در تلخی. 025 LAM 001 005 خصمانش سر شده‌اند و دشمنانش فیروزگردیده، زیرا که یهوه به‌سبب کثرت عصیانش، اورا ذلیل ساخته است. اطفالش پیش روی دشمن به اسیری رفته‌اند. 025 LAM 001 006 و تمامی زیبایی دختر صهیون از او زایل شده، سرورانش مثل غزالهایی که مرتعی پیدانمی کنند گردیده، از حضور تعاقب کننده بی‌قوت می‌روند. 025 LAM 001 007 اورشلیم در روزهای مذلت و شقاوت خویش تمام نفایسی را که در ایام سابق داشته بودبه یاد می‌آورد. زیرا که قوم او به‌دست دشمن افتاده‌اند و برای وی مدد کننده‌ای نیست. دشمنانش او را دیده، بر خرابیهایش خندیدند. 025 LAM 001 008 اورشلیم به شدت گناه ورزیده و از این سبب مکروه گردیده است. جمیع آنانی که او را محترم می‌داشتند او را خوار می‌شمارند چونکه برهنگی او را دیده‌اند. و خودش نیز آه می‌کشد و به عقب برگشته است. 025 LAM 001 009 نجاست او در دامنش می‌باشد و آخرت خویش را به یاد نمی آورد. و بطور عجیب پست گردیده، برای وی تسلی دهنده‌ای نیست. ای یهوه مذلت مرا ببین زیرا که دشمن تکبر می‌نماید. 025 LAM 001 010 دشمن دست خویش را بر همه نفایس اودراز کرده است. زیرا امت هایی را که امر فرمودی که به جماعت تو داخل نشوند دیده است که به مقدس او در می‌آیند. 025 LAM 001 011 تمام قوم او آه کشیده، نان می‌جویند. تمام نفایس خود را به جهت خوراک داده‌اند تا جان خود را تازه کنند. ای یهوه ببین و ملاحظه فرمازیرا که من خوار شده‌ام. 025 LAM 001 012 ‌ای جمیع راه گذریان آیا این در نظر شماهیچ است؟ ملاحظه کنید و ببینید آیا غمی مثل غم من بوده است که بر من عارض گردیده و یهوه در روز حدت خشم خویش مرا به آن مبتلاساخته است؟ 025 LAM 001 013 آتش از اعلی علیین به استخوانهای من فرستاده، آنها را زبون ساخته است. دام برای پایهایم گسترانیده، مرا به عقب برگردانیده، و مراویران و در تمام روز غمگین ساخته است. 025 LAM 001 014 یوغ عصیان من به‌دست وی محکم بسته شده، آنها به هم پیچیده بر گردن من برآمده است. خداوند قوت مرا زایل ساخته و مرا به‌دست کسانی که با ایشان مقاومت نتوانم نمود تسلیم کرده است. 025 LAM 001 015 خداوند جمیع شجاعان مرا در میانم تلف ساخته است. جماعتی بر من خوانده است تاجوانان مرا منکسر سازند. و خداوند آن دوشیزه یعنی دختر یهودا را در چرخشت پایمال کرده است. 025 LAM 001 016 به‌سبب این چیزها گریه می‌کنم. از چشم من، از چشم من آب می‌ریزد زیرا تسلی دهنده وتازه کننده جانم از من دور است. پسرانم هلاک شده‌اند زیرا که دشمن، غالب آمده است. 025 LAM 001 017 صهیون دستهای خود را دراز می‌کند امابرایش تسلی دهنده‌ای نیست. یهوه درباره یعقوب امر فرموده است که مجاورانش دشمن اوبشوند، پس اورشلیم در میان آنها مکروه گردیده است. 025 LAM 001 018 یهوه عادل است زیرا که من از فرمان اوعصیان ورزیده‌ام. ای جمیع امت‌ها بشنوید و غم مرا مشاهده نمایید! دوشیزگان و جوانان من به اسیری رفته‌اند. 025 LAM 001 019 محبان خویش را خواندم اما ایشان مرافریب دادند. کاهنان و مشایخ من که خوراک می‌جستند تا جان خود را تازه کنند در شهر جان دادند. 025 LAM 001 020 ‌ای یهوه نظر کن زیرا که در تنگی هستم. احشایم می‌جوشد و دلم در اندرون من منقلب شده است چونکه به شدت عصیان ورزیده‌ام. دربیرون شمشیر هلاک می‌کند و در خانه‌ها مثل موت است. 025 LAM 001 021 می‌شنوند که آه می‌کشم اما برایم تسلی دهنده‌ای نیست. دشمنانم چون بلای مراشنیدند، مسرور شدند که تو این را کرده‌ای. اما توروزی را که اعلان نموده‌ای خواهی آورد و ایشان مثل من خواهند شد. 025 LAM 001 022 تمامی شرارت ایشان به نظر تو بیاید. وچنانکه با من به‌سبب تمامی معصیتم عمل نمودی به ایشان نیز عمل نما. زیرا که ناله های من بسیار است و دلم بیتاب شده است. 025 LAM 002 001 صهیون را به ظلمت پوشانیده و جلال اسرائیل را از آسمان به زمین افکنده است. وقدمگاه خویش را در روز خشم خود به یادنیاورده است. 025 LAM 002 002 خداوند تمامی مسکن های یعقوب را هلاک کرده و شفقت ننموده است. قلعه های دختر یهودارا در غضب خود منهدم ساخته، و سلطنت وسرورانش را به زمین انداخته، بی‌عصمت ساخته است. 025 LAM 002 003 در حدت خشم خود تمامی شاخهای اسرائیل را منقطع ساخته، دست راست خود را ازپیش روی دشمن برگردانیده است. و یعقوب رامثل آتش مشتعل که از هر طرف می‌بلعدسوزانیده است. 025 LAM 002 004 کمان خود را مثل دشمن زه کرده، با دست راست خود مثل عدو برپا ایستاده است. و همه آنانی را که در خیمه دختر صهیون نیکو منظربودند به قتل رسانیده، غضب خویش را مثل آتش ریخته است. 025 LAM 002 005 خداوند مثل دشمن شده، اسرائیل را هلاک کرده و تمامی قصرهایش را منهدم ساخته وقلعه هایش را خراب نموده است. و برای دختریهودا ماتم و ناله را افزوده است. 025 LAM 002 006 و سایبان خود را مثل (کپری ) در بوستان خراب کرده، مکان اجتماع خویش را منهدم ساخته است. یهوه، عیدها و سبت‌ها را در صهیون به فراموشی داده است. و در حدت خشم خویش پادشاهان و کاهنان را خوار نموده است. 025 LAM 002 007 خداوند مذبح خود را مکروه داشته و مقدس خویش را خوار نموده و دیوارهای قصرهایش رابه‌دست دشمنان تسلیم کرده است. و ایشان درخانه یهوه مثل ایام عیدها صدا می‌زنند. 025 LAM 002 008 یهوه قصد نموده است که حصارهای دخترصهیون را منهدم سازد. پس ریسمانکار کشیده، دست خود را از هلاکت باز نداشته، بلکه خندق وحصار را به ماتم درآورده است که با هم نوحه می‌کنند. 025 LAM 002 009 دروازه هایش به زمین فرو رفته است پشت بندهایش را خراب و خرد ساخته است. پادشاه و سرورانش در میان امت‌ها می‌باشند وهیچ شریعتی نیست. و انبیای او نیز رویا از جانب یهوه نمی بینند. 025 LAM 002 010 مشایخ دختر صهیون بر زمین نشسته، خاموش می‌باشند، و خاک بر سر افشانده، پلاس می‌پوشند. و دوشیزگان اورشلیم سر خود رابسوی زمین می‌افکنند. 025 LAM 002 011 چشمان من از اشکها کاهیده شد و احشایم بجوش آمده و جگرم به‌سبب خرابی دختر قوم من بر زمین ریخته شده است. چونکه اطفال وشیرخوارگان در کوچه های شهر ضعف می‌کنند. 025 LAM 002 012 و به مادران خویش می‌گویند: گندم وشراب کجا است؟ زیرا که مثل مجروحان درکوچه های شهر بیهوش می‌گردند، و جانهای خویش را به آغوش مادران خود می‌ریزند. 025 LAM 002 013 برای تو چه شهادت توانم آورد و تو را به چه چیز تشبیه توانم نمود‌ای دختر اورشلیم! وچه چیز را به تو مقابله نموده، تو را‌ای دوشیزه دختر صهیون تسلی دهم! زیرا که شکستگی تومثل دریا عظیم است و کیست که تو را شفا تواندداد. 025 LAM 002 014 انبیای تو رویاهای دروغ و باطل برایت دیده‌اند و گناهانت را کشف نکرده‌اند تا تو را ازاسیری برگردانند، بلکه وحی کاذب و اسباب پراکندگی برای تو دیده‌اند. 025 LAM 002 015 جمیع ره گذریان برتو دستک می‌زنند وسخریه نموده، سرهای خود را بر دختر اورشلیم می‌جنبانند (و می‌گویند): آیا این است شهری که آن را کمال زیبایی و ابتهاج تمام زمین می‌خواندند؟ 025 LAM 002 016 جمیع دشمنانت، دهان خود را بر توگشوده استهزا می‌نمایند و دندانهای خود را به هم افشرده، می‌گویند که آن را هلاک ساختیم. البته این‌روزی است که انتظار آن را می‌کشیدیم، حال آن را پیدا نموده و مشاهده کرده‌ایم. 025 LAM 002 017 یهوه آنچه را که قصد نموده است بجاآورده و کلامی را که از ایام قدیم فرموده بود به انجام رسانیده، آن را هلاک کرده و شفقت ننموده است. و دشمنت را برتو مسرور گردانیده، شاخ خصمانت را برافراشته است. 025 LAM 002 018 دل ایشان نزد خداوند فریاد برآورده، (می گوید): ای دیوار دختر صهیون، شبانه‌روزمثل رود اشک بریز و خود را آرامی مده ومردمک چشمت راحت نبیند! 025 LAM 002 019 شبانگاه در ابتدای پاسها برخاسته، فریادبرآور و دل خود را مثل آب پیش روی خداوندبریز. و دستهای خود را به‌خاطر جان اطفالت که از گرسنگی به‌سر هرکوچه بیهوش می‌گردند نزد او برافراز، 025 LAM 002 020 (وبگو): ای یهوه بنگر و ملاحظه فرما که چنین عمل را به چه کس نموده‌ای آیا می‌شود که زنان میوه رحم خود و اطفالی را که به ناز پرورده بودند بخورند؟ و آیا می‌شود که کاهنان و انبیا درمقدس خداوند کشته شوند؟ 025 LAM 002 021 جوانان و پیران در کوچه‌ها بر زمین می‌خوابند. دوشیزگان و جوانان من به شمشیرافتاده‌اند. در روز غضب خود ایشان را به قتل رسانیده، کشتی و شفقت ننمودی. 025 LAM 002 022 ترسهای مرا از هرطرف مثل روز عیدخواندی و کسی نبود که در روز غضب یهوه نجات یابد یا باقی ماند. و آنانی را که به ناز پرورده و تربیت نموده بودم دشمن من ایشان را تلف نموده است. 025 LAM 003 001 من آن مرد هستم که از عصای غضب وی مذلت دیده‌ام. 025 LAM 003 002 او مرا رهبری نموده، به تاریکی در‌آورده است و نه به روشنایی. 025 LAM 003 003 به درستی که دست خویش را تمامی روز به ضد من بارها برگردانیده است. 025 LAM 003 004 گوشت و پوست مرا مندرس ساخته واستخوانهایم را خرد کرده است. 025 LAM 003 005 به ضد من بنا نموده، مرا به تلخی و مشقت احاطه کرده است. 025 LAM 003 006 مرا مثل آنانی که از قدیم مرده‌اند در تاریکی نشانیده است. 025 LAM 003 007 گرد من حصار کشیده که نتوانم بیرون آمد وزنجیر مرا سنگین ساخته است. 025 LAM 003 008 و نیز چون فریاد و استغاثه می‌نمایم دعای مرا منع می‌کند. 025 LAM 003 009 راههای مرا با سنگهای تراشیده سد کرده است و طریقهایم را کج نموده است. 025 LAM 003 010 او برای من خرسی است در کمین نشسته وشیری که در بیشه خود می‌باشد. 025 LAM 003 011 راه مرا منحرف ساخته، مرا دریده است ومرا مبهوت گردانیده است. 025 LAM 003 012 کمان خود را زه کرده، مرا برای تیرهای خویش، هدف ساخته است. 025 LAM 003 013 و تیرهای ترکش خود را به گرده های من فرو برده است. 025 LAM 003 014 من به جهت تمامی قوم خود مضحکه وتمامی روز سرود ایشان شده‌ام. 025 LAM 003 015 مرا به تلخیها سیر کرده و مرا به افسنتین مست گردانیده است. 025 LAM 003 016 دندانهایم را به سنگ ریزها شکسته و مرا به خاکستر پوشانیده است. 025 LAM 003 017 تو جان مرا از سلامتی دور انداختی و من سعادتمندی را فراموش کردم، 025 LAM 003 018 و گفتم که قوت و امید من از یهوه تلف شده است. 025 LAM 003 019 مذلت و شقاوت مرا افسنتین و تلخی به یادآور. 025 LAM 003 020 تو البته به یاد خواهی آورد زیرا که جان من در من منحنی شده است. 025 LAM 003 021 و من آن را در دل خود خواهم گذرانید و ازاین سبب امیدوار خواهم بود. 025 LAM 003 022 از رافت های خداوند است که تلف نشدیم زیرا که رحمت های او بی‌زوال است. 025 LAM 003 023 آنها هر صبح تازه می‌شود و امانت تو بسیاراست. 025 LAM 003 024 و جان من می‌گوید که خداوند نصیب من است، بنابراین بر او امیدوارم. 025 LAM 003 025 خداوند به جهت کسانی که بر او توکل دارند و برای آنانی که او را می‌طلبند نیکو است. 025 LAM 003 026 خوب است که انسان امیدوار باشد و باسکوت انتظار نجات خداوند را بکشد. 025 LAM 003 027 برای انسان نیکو است که یوغ را در جوانی خود بردارد. 025 LAM 003 028 به تنهایی بنشیند و ساکت باشد زیرا که اوآن را بر وی نهاده است. 025 LAM 003 029 دهان خود را بر خاک بگذارد که شاید امیدباشد. 025 LAM 003 030 رخسار خود را به زنندگان بسپارد و ازخجالت سیر شود. 025 LAM 003 031 زیرا خداوند تا به ابد او را ترک نخواهدنمود. 025 LAM 003 032 زیرا اگر‌چه کسی را محزون سازد لیکن برحسب کثرت رافت خود رحمت خواهد فرمود. 025 LAM 003 033 چونکه بنی آدم را از دل خود نمی رنجاند ومحزون نمی سازد. 025 LAM 003 034 تمامی اسیران زمین را زیر پا پایمال کردن، 025 LAM 003 035 و منحرف ساختن حق انسان به حضورحضرت اعلی، 025 LAM 003 036 و منقلب نمودن آدمی در دعویش منظورخداوند نیست. 025 LAM 003 037 کیست که بگوید و واقع شود اگر خداوندامر نفرموده باشد. 025 LAM 003 038 آیا از فرمان حضرت اعلی هم بدی و هم نیکویی صادر نمی شود؟ 025 LAM 003 039 پس چرا انسان تا زنده است و آدمی به‌سبب سزای گناهان خویش شکایت کند؟ 025 LAM 003 040 راههای خود را تجسس و تفحص بنماییم و بسوی خداوند بازگشت کنیم. 025 LAM 003 041 دلها و دستهای خویش را بسوی خدایی که در آسمان است برافرازیم، 025 LAM 003 042 (و بگوییم ): «ما گناه کردیم و عصیان ورزیدیم و تو عفو نفرمودی. 025 LAM 003 043 خویشتن را به غضب پوشانیده، ما را تعاقب نمودی و به قتل رسانیده، شفقت نفرمودی. 025 LAM 003 044 خویشتن را به ابر غلیظ مستور ساختی، تادعای ما نگذرد. 025 LAM 003 045 ما را در میان امت‌ها فضله و خاکروبه گردانیده‌ای.» 025 LAM 003 046 تمامی دشمنان ما بر ما دهان خود رامی گشایند. 025 LAM 003 047 خوف و دام و هلاکت و خرابی بر ما عارض گردیده است. 025 LAM 003 048 به‌سبب هلاکت دختر قوم من، نهرهای آب از چشمانم می‌ریزد. 025 LAM 003 049 چشم من بلا انقطاع جاری است و بازنمی ایستد. 025 LAM 003 050 تا خداوند از آسمان ملاحظه نماید و ببیند. 025 LAM 003 051 چشمانم به جهت جمیع دختران شهرم، جان مرا می‌رنجاند. 025 LAM 003 052 آنانی که بی‌سبب دشمن منند مرا مثل مرغ بشدت تعاقب می‌نمایند. 025 LAM 003 053 جان مرا در سیاه چال منقطع ساختند وسنگها بر من‌انداختند. 025 LAM 003 054 آبها از سر من گذشت پس گفتم: منقطع شدم. 025 LAM 003 055 آنگاه‌ای خداوند، از عمق های سیاه چال اسم تو را خواندم. 025 LAM 003 056 آواز مرا شنیدی، پس گوش خود را از آه واستغاثه من مپوشان! 025 LAM 003 057 در روزی که تو را خواندم نزدیک شده، فرمودی که نترس. 025 LAM 003 058 ‌ای خداوند دعوی جان مرا انجام داده و حیات مرا فدیه نموده‌ای! 025 LAM 003 059 ‌ای خداوند ظلمی را که به من نموده انددیده‌ای پس مرا دادرسی فرما! 025 LAM 003 060 تمامی کینه ایشان و همه تدبیرهایی را که به ضد من کردند دیده‌ای. 025 LAM 003 061 ‌ای خداوند مذمت ایشان را و همه تدبیرهایی را که به ضد من کردند شنیده‌ای! 025 LAM 003 062 سخنان مقاومت کنندگانم را و فکرهایی راکه تمامی روز به ضد من دارند (دانسته‌ای ). 025 LAM 003 063 نشستن و برخاستن ایشان را ملاحظه فرمازیرا که من سرود ایشان شده‌ام. 025 LAM 003 064 ‌ای خداوند موافق اعمال دستهای ایشان مکافات به ایشان برسان. 025 LAM 003 065 غشاوه قلب به ایشان بده و لعنت تو برایشان باد! 025 LAM 003 066 ایشان را به غضب تعاقب نموده، از زیرآسمانهای خداوند هلاک کن. 025 LAM 004 001 چگونه طلا زنگ گرفته و زر خالص منقلب گردیده است؟ سنگهای قدس به‌سر هرکوچه ریخته شده است. 025 LAM 004 002 چگونه پسران گرانبهای صهیون که به زر ناب برابر می‌بودند مثل ظروف سفالین که عمل دست کوزه‌گر باشد شمرده شده‌اند. 025 LAM 004 003 شغالها تیز پستانهای خود را بیرون آورده، بچه های خویش را شیر می‌دهند. اما دختر قوم من مانند شتر مرغ بری، بیرحم گردیده است. 025 LAM 004 004 زبان اطفال شیرخواره از تشنگی به کام ایشان می‌چسبد، و کودکان نان می‌خواهند وکسی به ایشان نمی دهد. 025 LAM 004 005 آنانی که خوراک لذیذ می‌خورند در کوچه ها بینوا گشته‌اند. آنانی که در لباس قرمز تربیت یافته‌اند مزبله‌ها را در آغوش می‌کشند. 025 LAM 004 006 زیرا که عصیان دختر قوم من از گناه سدوم زیاده است، که در لحظه‌ای واژگون شد و کسی دست بر او ننهاد. 025 LAM 004 007 نذیرگان او از برف، صاف تر و از شیر، سفیدتر بودند. بدن ایشان از لعل سرختر و جلوه ایشان مثل یاقوت کبود بود. 025 LAM 004 008 اما صورت ایشان از سیاهی سیاهتر شده است که در کوچه‌ها شناخته نمی شوند. پوست ایشان به استخوانهایشان چسبیده و خشک شده، مثل چوب گردیده است. 025 LAM 004 009 کشتگان شمشیر از کشتگان گرسنگی بهترند. زیرا که اینان از عدم محصول زمین مجروح شده، کاهیده می‌گردند. 025 LAM 004 010 زنان مهربان، اولاد خود را می‌پزند به‌دستهای خویش. و آنها در هلاکت دختر قوم من غذای ایشان هستند. 025 LAM 004 011 خداوند غضب خود را به اتمام رسانیده، حدت خشم خویش را ریخته است، و آتشی درصهیون افروخته که اساس آن را سوزانیده است. 025 LAM 004 012 پادشاهان جهان و جمیع سکنه ربع مسکون باور نمی کردند که عدو و دشمن به دروازه های اورشلیم داخل شود. 025 LAM 004 013 به‌سبب گناه انبیا و گناه کاهنانش، که خون عادلان را در اندرونش ریختند. 025 LAM 004 014 مثل کوران در کوچه‌ها نوان می‌شوند و ازخون نجس شده‌اند، که لباس ایشان را لمس نمی توانند کرد. 025 LAM 004 015 و به ایشان ندا می‌کنند که دور شوید، نجس (هستید)! دور شوید دور شوید و لمس منمایید! چون فرار می‌کردند نوان می‌شدند و در میان امت‌ها می‌گفتند که در اینجا دیگر توقف نخواهند کرد. 025 LAM 004 016 خشم خداوند ایشان را پراکنده ساخته وایشان را دیگر منظور نخواهد داشت. به کاهنان ایشان اعتنا نمی کنند و بر مشایخ، رافت ندارند. 025 LAM 004 017 چشمان ما تا حال در انتظار اعانت باطل ماکاهیده می‌شود. بر دیده بانگاههای خود انتظارکشیدیم، برای امتی که نجات نمی توانند داد. 025 LAM 004 018 قدمهای ما را تعاقب نمودند به حدی که درکوچه های خود راه نمی توانیم رفت. آخرت مانزدیک است و روزهای ما تمام شده زیرا که اجل ما رسیده است. 025 LAM 004 019 تعاقب کنندگان ما از عقابهای هواتیزروتراند. ما را بر کوهها تعاقب می‌کنند و برای ما در صحرا کمین می‌گذارند. 025 LAM 004 020 مسیح خداوند که نفخه بینی ما می‌بود درحفره های ایشان گرفتار شد، که درباره اومی گفتم زیر سایه او در میان امت‌ها، زیست خواهیم نمود. 025 LAM 004 021 مسرور باش و شادی کن‌ای دختر ادوم که در زمین عوص ساکن هستی! بر تو نیز این‌جام خواهد رسید و مست شده، عریان خواهی شد. 025 LAM 004 022 ‌ای دختر صهیون سزای گناه تو تمام شد وتو را دیگر جلای وطن نخواهد ساخت. ای دخترادوم، عقوبت گناه تو را به تو خواهد رسانید وگناهان تو را کشف خواهد نمود. 025 LAM 005 001 ای یهوه آنچه بر ما واقع شد به یاد آور وملاحظه فرموده، عار ما را ببین. 025 LAM 005 002 میراث ما از آن غریبان و خانه های ما از آن اجنبیان گردیده است. 025 LAM 005 003 ما یتیم و بی‌پدر شده‌ایم و مادران ما مثل بیوه‌ها گردیده‌اند. 025 LAM 005 004 آب خود را به نقره می‌نوشیم و هیزم ما به مافروخته می‌شود. 025 LAM 005 005 تعاقب کنندگان ما به گردن ما رسیده‌اند وخسته شده، راحت نداریم. 025 LAM 005 006 با اهل مصر و آشور دست دادیم تا از نان سیرشویم. 025 LAM 005 007 پدران ما گناه ورزیده، نابود شده‌اند و مامتحمل عصیان ایشان گردیده‌ایم. 025 LAM 005 008 غلامان بر ما حکمرانی می‌کنند و کسی نیست که از دست ایشان رهایی دهد. 025 LAM 005 009 از ترس شمشیر اهل بیابان، نان خود را بخطرجان خویش می‌یابیم. 025 LAM 005 010 پوست ما به‌سبب سموم قحط مثل تنورسوخته شده است. 025 LAM 005 011 زنان را در صهیون بی‌عصمت کردند ودوشیزگان را در شهرهای یهودا. 025 LAM 005 012 سروران از دست ایشان به دار کشیده شده و به مشایخ اعتنا ننمودند. 025 LAM 005 013 جوانان سنگهای آسیا را برمی دارند وکودکان زیر بار هیزم می‌افتند. 025 LAM 005 014 مشایخ از دروازه‌ها نابود شدند و جوانان ازنغمه سرایی خویش. 025 LAM 005 015 شادی دل ما نیست شد و رقص ما به ماتم مبدل گردید. 025 LAM 005 016 تاج از سر ما افتاد، وای بر ما زیرا که گناه کردیم. 025 LAM 005 017 از این جهت دل ما بیتاب شده است و به‌سبب این چیزها چشمان ما تار گردیده است. 025 LAM 005 018 یعنی به‌خاطر کوه صهیون که ویران شد وروباهان در آن گردش می‌کنند. 025 LAM 005 019 اما تو‌ای یهوه تا ابدالاباد جلوس می‌فرمایی و کرسی تو تا جمیع دهرها خواهدبود. 025 LAM 005 020 پس برای چه ما را تا به ابد فراموش کرده وما را مدت مدیدی ترک نموده‌ای. 025 LAM 005 021 ‌ای یهوه ما را بسوی خود برگردان وبازگشت خواهیم کرد و ایام ما را مثل زمان سلف تازه کن. 025 LAM 005 022 و الا ما را بالکل رد نموده‌ای و بر مابی نهایت غضبناک شده‌ای. # # BOOK 026 EZE Ezekiel حزقیال 026 EZE 001 001 و روز پنجم ماه چهارم سال سی‌ام، چون من در میان اسیران نزد نهر خابور بودم، واقع شد که آسمان گشوده گردید و رویاهای خدارا دیدم. 026 EZE 001 002 در پنجم آن ماه که سال پنجم اسیری یهویاکین پادشاه بود، 026 EZE 001 003 کلام یهوه بر حزقیال بن بوزی کاهن نزد نهر خابور در زمین کلدانیان نازل شد و دست خداوند در آنجا بر او بود. 026 EZE 001 004 پس نگریستم و اینک باد شدیدی از طرف شمال برمی آید و ابر عظیمی و آتش جهنده ودرخشندگی‌ای گرداگردش و از میانش یعنی ازمیان آتش، مثل منظر برنج تابان بود. 026 EZE 001 005 و از میانش شبیه چهار حیوان پدید آمد و نمایش ایشان این بود که شبیه انسان بودند. 026 EZE 001 006 و هریک از آنها چهاررو داشت و هریک از آنها چهار بال داشت. 026 EZE 001 007 وپایهای آنها پایهای مستقیم و کف پای آنها مانندکف پای گوساله بود و مثل منظر برنج صیقلی درخشان بود. 026 EZE 001 008 و زیر بالهای آنها از چهار طرف آنها دستهای انسان بود و آن چهار رویها و بالهای خود را چنین داشتند. 026 EZE 001 009 و بالهای آنها به یکدیگرپیوسته بود و چون می‌رفتند رو نمی تافتند، بلکه هریک به راه مستقیم می‌رفتند. 026 EZE 001 010 و اما شباهت رویهای آنها (این بود که ) آنها روی انسان داشتندو آن چهار روی شیر بطرف راست داشتند و آن چهار روی گاو بطرف چپ داشتند و آن چهار روی عقاب داشتند. 026 EZE 001 011 و رویها و بالهای آنها ازطرف بالا از یکدیگر جدا بود و دو بال هریک به همدیگر پیوسته و دو بال دیگر بدن آنها رامی پوشانید. 026 EZE 001 012 و هر یک از آنها به راه مستقیم می‌رفتند و به هر جایی که روح می‌رفت آنهامی رفتند و درحین رفتن رو نمی تافتند. 026 EZE 001 013 و اما شباهت این حیوانات (این بود که )صورت آنها مانند شعله های اخگرهای آتش افروخته شده، مثل صورت مشعلها بود. و آن آتش در میان آن حیوانات گردش می‌کرد ودرخشان می‌بود و از میان آتش برق می‌جهید. 026 EZE 001 014 و آن حیوانات مثل صورت برق می‌دویدند وبرمی گشتند. 026 EZE 001 015 و چون آن حیوانات را ملاحظه می‌کردم، اینک یک چرخ به پهلوی آن حیوانات برای هر روی (هرکدام از) آن چهار بر زمین بود. 026 EZE 001 016 و صورت چرخها و صنعت آنها مثل منظرزبرجد بود و آن چهار یک شباهت داشتند. وصورت و صنعت آنها مثل چرخ در میان چرخ بود. 026 EZE 001 017 و چون آنها می‌رفتند، بر چهار جانب خودمی رفتند و در حین رفتن به هیچ طرف میل نمی کردند. 026 EZE 001 018 و فلکه های آنها بلند و مهیب بود وفلکه های آن چهار از هر طرف از چشمها پر بود. 026 EZE 001 019 و چون آن حیوانات می‌رفتند، چرخها درپهلوی آنها می‌رفت و چون آن حیوانات از زمین بلند می‌شدند، چرخها بلند می‌شد. 026 EZE 001 020 و هر جایی که روح می‌رفت آنها می‌رفتند، به هر جا که روح سیر می‌کرد و چرخها پیش روی آنها بلندمی شد، زیرا که روح حیوانات در چرخها بود. 026 EZE 001 021 و چون آنها می‌رفتند، اینها می‌رفت و چون آنها می‌ایستادند، اینها می‌ایستاد. و چون آنها اززمین بلند می‌شدند، چرخها پیش روی آنها اززمین بلند می‌شد، زیرا روح حیوانات در چرخهابود. 026 EZE 001 022 و شباهت فلکی که بالای سر حیوانات بودمثل منظر بلور مهیب بود و بالای سر آنها پهن شده بود. 026 EZE 001 023 و بالهای آنها زیر فلک بسوی یکدیگر مستقیم بود و دو بال هریک از این طرف می‌پوشانید و دو بال هر یک از آن طرف بدنهای آنها را می‌پوشانید. 026 EZE 001 024 و چون می‌رفتند، من صدای بالهای آنها را مانند صدای آبهای بسیار، مثل آواز حضرت اعلی و صدای هنگامه را مثل صدای فوج شنیدم. زیرا که چون می‌ایستادندبالهای خویش را فرو می‌هشتند. 026 EZE 001 025 و چون درحین ایستادن بالهای خود را فرو می‌هشتند، صدایی از فلکی که بالای سر آنها بود مسموع می‌شد. 026 EZE 001 026 و بالای فلکی که بر سر آنها بودشباهت تختی مثل صورت یاقوت کبود بود وبرآن شباهت تخت، شباهتی مثل صورت انسان برفوق آن بود. 026 EZE 001 027 و از منظر کمر او بطرف بالا مثل منظر برنج تابان، مانند نمایش آتش در اندرون آن و گرداگردش دیدم. و از منظر کمر او به طرف پایین مثل نمایش آتشی که از هر طرف درخشان بود دیدم. 026 EZE 001 028 مانند نمایش قوس قزح که در روزباران در ابر می‌باشد، همچنین آن درخشندگی گرداگرد آن بود. این منظر شباهت جلال یهوه بود و چون آن را دیدم، به روی خود در‌افتادم و آوازقائلی را شنیدم، 026 EZE 002 001 که مرا گفت: «ای پسر انسان بر پایهای خودبایست تا با تو سخن گویم.» 026 EZE 002 002 و چون این رابه من گفت، روح داخل من شده، مرا بر پایهایم برپا نمود. و او را که با من متکلم نمود شنیدم 026 EZE 002 003 که مرا گفت: «ای پسر انسان من تو را نزد بنی‌اسرائیل می‌فرستم، یعنی نزد امت فتنه انگیزی که به من فتنه انگیخته‌اند. ایشان و پدران ایشان تا به امروزبر من عصیان ورزیده‌اند. 026 EZE 002 004 و پسران ایشان سخت رو و قسی القلب هستند و من تو را نزد ایشان می‌فرستم تا به ایشان بگویی: خداوند یهوه چنین می‌فرماید. 026 EZE 002 005 و ایشان خواه بشنوند و خواه نشنوند، زیرا خاندان فتنه انگیز می‌باشند، خواهنددانست که نبی‌ای در میان ایشان هست. 026 EZE 002 006 و تو‌ای پسر انسان از ایشان مترس و از سخنان ایشان بیم مکن اگرچه خارها و شوکها با تو باشد و در میان عقربها ساکن باشی، اما از سخنان ایشان مترس واز رویهای ایشان هراسان مشو، زیرا که ایشان خاندان فتنه انگیز می‌باشند. 026 EZE 002 007 پس کلام مرا به ایشان بگو، خواه بشنوند و خواه نشنوند، چونکه فتنه انگیز هستند. 026 EZE 002 008 و تو‌ای پسر انسان آنچه را که من به تو می‌گویم بشنو و مثل این خاندان فتنه انگیزعاصی مشو بلکه دهان خود را گشوده، آنچه را که من به تو می‌دهم بخور.» 026 EZE 002 009 پس نگریستم و اینک دستی بسوی من درازشد و در آن طوماری بود. 026 EZE 002 010 و آن را پیش من بگشود که رو و پشتش هر دو نوشته بود و نوحه و ماتم و وای بر آن مکتوب بود. 026 EZE 003 001 پس مرا گفت: «ای پسر انسان آنچه را که می یابی بخور. این طومار را بخور و رفته، باخاندان اسرائیل متکلم شو.» 026 EZE 003 002 آنگاه دهان خود راگشودم و او آن طومار را به من خورانید. 026 EZE 003 003 و مراگفت: «ای پسر انسان شکم خود را بخوران واحشای خویش را از این طوماری که من به تومی دهم پر کن.» پس آن را خوردم و در دهانم مثل عسل شیرین بود. 026 EZE 003 004 و مرا گفت: «ای پسر انسان بیا و نزد خاندان اسرائیل رفته، کلام مرا برای ایشان بیان کن. 026 EZE 003 005 زیراکه نزد امت غامض زبان و ثقیل لسان فرستاده نشدی، بلکه نزد خاندان اسرائیل. 026 EZE 003 006 نه نزدقوم های بسیار غامض زبان و ثقیل لسان که سخنان ایشان را نتوانی فهمید. یقین اگر تو را نزدآنها می‌فرستادم به تو گوش می‌گرفتند. 026 EZE 003 007 اماخاندان اسرائیل نمی خواهند تو را بشنوند زیرا که نمی خواهند مرا بشنوند. چونکه تمامی خاندان اسرائیل سخت پیشانی و قسی القلب هستند. 026 EZE 003 008 هان من روی تو را در مقابل روی ایشان سخت خواهم ساخت و پیشانی تو را در مقابل پیشانی‌ایشان سخت خواهم گردانید. 026 EZE 003 009 بلکه پیشانی تو رامثل الماس از سنگ خارا سخت‌تر گردانیدم. پس از ایشان مترس و از رویهای ایشان هراسان مباش، زیرا که خاندان فتنه انگیز می‌باشند.» 026 EZE 003 010 و مرا گفت: «ای پسر انسان تمام کلام مرا که به تو می‌گویم در دل خود جا بده و به گوشهای خود استماع نما. 026 EZE 003 011 و بیا و نزد اسیرانی که ازپسران قوم تو می‌باشند رفته، ایشان را خطاب کن و خواه بشنوند و خواه نشنوند. به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید.» 026 EZE 003 012 آنگاه روح، مرا برداشت و از عقب خود صدای گلبانگ عظیمی شنیدم که «جلال یهوه از مقام او متبارک باد.» 026 EZE 003 013 و صدای بالهای آن حیوانات را که به همدیگر برمی خوردند و صدای چرخها را که پیش روی آنها بود و صدای گلبانگ عظیمی راشنیدم. 026 EZE 003 014 آنگاه روح مرا برداشت و برد و با تلخی در حرارت روح خود رفتم و دست خداوند بر من سنگین می‌بود. 026 EZE 003 015 پس به تل ابیب نزد اسیرانی که نزد نهر خابور ساکن بودند، رسیدم و در مکانی که ایشان نشسته بودند، در آنجا به میان ایشان هفت روز متحیر نشستم. 026 EZE 003 016 و بعد از انقضای هفت روز واقع شد که کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 003 017 «ای پسر انسان تو را برای خاندان اسرائیل دیده بان ساختم، پس کلام را از دهان من بشنو و ایشان را از جانب من تهدید کن. 026 EZE 003 018 و حینی که من به مرد شریر گفته باشم که البته خواهی مرد، اگر تو او را تهدید نکنی و سخن نگویی تا آن شریر را از طریق زشت اوتهدید نموده، او را زنده سازی، آنگاه آن شریر درگناهش خواهد مرد، اما خون او را از دست توخواهم طلبید. 026 EZE 003 019 لیکن اگر تو مرد شریر را تهدیدکنی و او از شرارت خود و طریق بد خویش بازگشت نکند او در گناه خود خواهد مرد، اما توجان خود را نجات داده‌ای. 026 EZE 003 020 و اگر مرد عادل ازعدالت خود برگردد و گناه ورزد و من سنگی مصادم پیش وی بنهم تا بمیرد، چونکه تو او راتهدید ننمودی، او در گناه خود خواهد مرد و عدالتی که بعمل آورده بود به یاد آورده نخواهدشد. لیکن خون او را از دست تو خواهم طلبید. 026 EZE 003 021 و اگر تو مرد عادل را تهدید کنی که آن مردعادل گناه نکند و او خطا نورزد البته زنده خواهدماند، چونکه تهدید پذیرفته است و تو جان خودرا نجات داده‌ای.» 026 EZE 003 022 و دست خداوند در آنجا بر من نهاده شد واو مرا گفت: «برخیز و به هامون بیرون شو که درآنجا با تو سخن خواهم گفت.» 026 EZE 003 023 پس برخاسته، به هامون بیرون رفتم و اینک جلال خداوند مثل جلالی که نزد نهر خابور دیده بودم، در آنجا برپاشد و من به روی خود درافتادم. 026 EZE 003 024 و روح داخل من شده، مرا بر پایهایم برپا داشت و او مرا خطاب کرده، گفت: «برو و خویشتن را در خانه خود ببند. 026 EZE 003 025 و اما تو‌ای پسر انسان اینک بندها بر توخواهند نهاد و تو را به آنها خواهند بست اما درمیان ایشان بیرون مرو. 026 EZE 003 026 و من زبان تو را به کامت خواهم چسبانید تا گنگ شده، برای ایشان ناصح نباشی. زیرا که ایشان خاندان فتنه انگیز می‌باشند. 026 EZE 003 027 اما وقتی که من با تو تکلم نمایم، آنگاه دهان تورا خواهم گشود و به ایشان خواهی گفت: خداوندیهوه چنین می‌فرماید. آنگاه آنکه شنوا باشدبشنود و آنکه ابا نماید ابا کند. زیرا که ایشان خاندان فتنه انگیز می‌باشند.» 026 EZE 004 001 «و تو نیز‌ای پسر انسان آجری بگیر و آن راپیش روی خود بگذار و شهر اورشلیم را برآن نقش نما. 026 EZE 004 002 و آن را محاصره کن و در برابرش برجها ساخته، سنگری در مقابلش برپا نما و به اطرافش اردو زده، منجنیقها به هر سوی آن برپاکن. 026 EZE 004 003 و تابه آهنین برای خود گرفته، آن را در میان خود و شهر، دیواری آهنین بگذار و روی خود رابر آن بدار و محاصره خواهد شد و تو آن رامحاصره کن تا آیتی به جهت خاندان اسرائیل بشود. 026 EZE 004 004 پس تو بر پهلوی چپ خود بخواب و گناه خاندان اسرائیل را بر آن بگذار. موافق شماره روزهایی که بر آن بخوابی، گناه ایشان را متحمل خواهی شد. 026 EZE 004 005 و من سالهای گناه ایشان را مطابق شماره روزها یعنی سیصد و نود روز بر تونهاده‌ام. پس متحمل گناه خاندان اسرائیل خواهی شد. 026 EZE 004 006 و چون اینها را به انجام رسانیده باشی، بازبه پهلوی راست خود بخواب و چهل روزمتحمل گناه خاندان یهودا خواهی شد. هر روزی را به جهت سالی برای تو قرار داده‌ام. 026 EZE 004 007 و بازوی خود را برهنه کرده، روی به محاصره اورشلیم بدار و به ضد آن نبوت کن. 026 EZE 004 008 و اینک بندها بر تومی نهم و تا روزهای محاصره ات را به اتمام نرسانیده باشی از پهلو به پهلوی دیگرت نخواهی غلطید. 026 EZE 004 009 پس گندم و جو و باقلا و عدس و ارزن وجلبان برای خود گرفته، آنها را در یک ظرف بریزو خوراکی از آنها برای خود بپز و تمامی روزهایی که به پهلوی خود می‌خوابی، یعنی سیصد و نود روز آن را خواهی خورد. 026 EZE 004 010 وغذایی که می‌خوری به وزن خواهد بود، یعنی بیست مثقال برای هر روز. وقت به وقت آن راخواهی خورد. 026 EZE 004 011 و آب را به پیمایش یعنی سدس یک هین خواهی نوشید. آن را وقت به وقت خواهی نوشید. 026 EZE 004 012 و قرصهای نان جو که می‌خوری، آنها را بر سرگین انسان در نظر ایشان خواهی پخت. 026 EZE 004 013 و خداوند فرمود به همین منوال بنی‌اسرائیل نان نجس در میان امت هایی که من ایشان را به میان آنها پراکنده می‌سازم خواهندخورد.» 026 EZE 004 014 پس گفتم: «آه‌ای خداوند یهوه اینک جان من نجس نشده و از طفولیت خود تا به حال میته یادریده شده را نخورده‌ام و خوراک نجس به دهانم نرفته است.» 026 EZE 004 015 آنگاه به من گفت: «بدان که سرگین گاو را به عوض سرگین انسان به تو دادم، پس نان خود را بر آن خواهی پخت.» 026 EZE 004 016 و مرا گفت: «ای پسر انسان اینک من عصای نان را در اورشلیم خواهم شکست و نان را به وزن و عسرت خواهندخورد و آب را به پیمایش و حیرت خواهندنوشید. 026 EZE 004 017 زیرا که محتاج نان و آب خواهند شد وبه حیرت بر یکدیگر نظر خواهند انداخت و به‌سبب گناهان خود گداخته خواهند شد. 026 EZE 005 001 بگیر و آن را مثل استره حجام به جهت خود بکار برده، آن را بر سر و ریش خود بگذران وترازویی گرفته، مویها را تقسیم کن. 026 EZE 005 002 و چون روزهای محاصره را به اتمام رسانیده باشی، یک ثلث را در میان شهر به آتش بسوزان و یک ثلث راگرفته، اطراف آن را با تیغ بزن و ثلث دیگر را به بادها بپاش و من در عقب آنها شمشیری خواهم فرستاد. 026 EZE 005 003 و اندکی از آن را گرفته، آنها را در دامن خود ببند. 026 EZE 005 004 و باز قدری از آنها را بگیر و آنها را درمیان آتش انداخته، آنها را به آتش بسوزان وآتشی برای تمام خاندان اسرائیل از آن بیرون خواهد آمد.» 026 EZE 005 005 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «من این اورشلیم را در میان امت‌ها قرار دادم و کشورها رابهر طرف آن. 026 EZE 005 006 و او از احکام من بدتر از امت‌ها واز فرایض من بدتر از کشورهایی که گرداگرد اومی باشد، عصیان ورزیده است زیرا که اهل او احکام مرا ترک کرده، به فرایض من سلوک ننموده‌اند.» 026 EZE 005 007 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: «چونکه شما زیاده از امت هایی که گرداگرد شما می‌باشند غوغا نمودید و به فرایض من سلوک نکرده، احکام مرا بعمل نیاوردید، بلکه موافق احکام امت هایی که گرداگرد شما می‌باشندنیز عمل ننمودید، 026 EZE 005 008 لهذا خداوند یهوه چنین می‌گوید: من اینک من به ضد تو هستم و در میان تو به نظر امت‌ها داوریها خواهم نمود. 026 EZE 005 009 و با تو به‌سبب جمیع رجاساتت کارها خواهم کرد که قبل از این نکرده باشم و مثل آنها هم دیگر نخواهم کرد. 026 EZE 005 010 بنابراین پدران در میان تو پسران راخواهند خورد و پسران پدران خویش را خواهندخورد و بر تو داوریها نموده، تمامی بقیت تو رابسوی هر باد پراکنده خواهم ساخت.» 026 EZE 005 011 لهذاخداوند یهوه می‌گوید: «به حیات خودم قسم چونکه تو مقدس مرا بتمامی رجاسات و جمیع مکروهات خویش نجس ساختی، من نیز البته تورا منقطع خواهم ساخت و چشم من شفقت نخواهد نمود و من نیز رحمت نخواهم فرمود. 026 EZE 005 012 یک ثلث تو در میانت از وبا خواهند مرد و ازگرسنگی تلف خواهند شد. و یک ثلث به اطرافت به شمشیر خواهند افتاد و ثلث دیگر را بسوی هرباد پراکنده ساخته، شمشیر را در عقب ایشان خواهم فرستاد. 026 EZE 005 013 پس چون غضب من به اتمام رسیده باشد و حدت خشم خویش را بر ایشان ریخته باشم، آنگاه پشیمان خواهم شد. و چون حدت خشم خویش را بر ایشان به اتمام رسانده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه این را درغیرت خویش گفته‌ام. 026 EZE 005 014 و تو را در در نظر همه رهگذریان در میان امت هایی که به اطراف تومی باشند، به خرابی و رسوایی تسلیم خواهم نمود. 026 EZE 005 015 و چون بر تو به خشم و غضب وسرزنشهای سخت داوری کرده باشم، آنگاه این موجد عار و مذمت و عبرت و دهشت برای امت هایی که به اطراف تو می‌باشند خواهد بود. من که یهوه هستم این را گفتم. 026 EZE 005 016 و چون تیرهای بد قحطی را که برای هلاکت می‌باشد و من آنها رابه جهت خرابی شما می‌فرستم در میان شماانداخته باشم، آنگاه قحط را بر شما سخت‌ترخواهم گردانید و عصای نان شما را خواهم شکست. 026 EZE 005 017 و قحط و حیوانات درنده در میان توخواهم فرستاد تا تو را بی‌اولاد گردانند و وبا وخون از میان تو عبور خواهد کرد و شمشیری برتو وارد خواهم آورد. من که یهوه هستم این راگفتم.» 026 EZE 006 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 006 002 «ای پسر انسان نظر خود را بر کوههای اسرائیل بدوز و درباره آنها نبوت کن. 026 EZE 006 003 و بگو: ای کوههای اسرائیل کلام خداوند یهوه را بشنوید! خداوند یهوه به کوهها و تلها و وادیها و دره هاچنین می‌فرماید: اینک من شمشیری بر شمامی آورم و مکان های بلند شما را خراب خواهم کرد. 026 EZE 006 004 و مذبح های شما منهدم و تمثالهای شمسی شما شکسته خواهد شد و کشتگان شمارا پیش بتهای شما خواهم‌انداخت. و لاشهای بنی‌اسرائیل را پیش بتهای ایشان خواهم گذاشت و استخوانهای شما را گرداگرد مذبح های شما خواهم پاشید. 026 EZE 006 006 و در جمیع مساکن شما شهرهاخراب و مکان های بلند ویران خواهد شد تا آنکه مذبح های شما خراب و ویران شود و بتهای شماشکسته و نابود گردد و تمثالهای شمسی شمامنهدم و اعمال شمامحو شود. 026 EZE 006 007 و چون کشتگان شما در میان شما بیفتند، آنگاه خواهی دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 006 008 اما بقیتی نگاه خواهم داشت. وچون در میان کشورها پراکنده شوید، بقیه السیف شما در میان امت‌ها ساکن خواهند شد. 026 EZE 006 009 ونجات‌یافتگان شما در میان امت‌ها در جایی که ایشان را به اسیری برده‌اند مرا یاد خواهند داشت. چونکه دل زناکار ایشان را که از من دور شده است خواهم شکست و چشمان ایشان را که در عقب بتهای ایشان زنا کرده است - پس خویشتن را به‌سبب اعمال زشتی که در همه رجاسات خودنموده‌اند مکروه خواهند داشت. 026 EZE 006 010 و خواهنددانست که من یهوه هستم و عبث نگفتم که این بلارا بر ایشان وارد خواهم آورد.» 026 EZE 006 011 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «به‌دست خود بزن و پای خود را بر زمین بکوب و بگو: وای بر تمامی رجاسات و شریر خاندان اسرائیل زیراکه به شمشیر و قحط و وباخواهد افتاد. 026 EZE 006 012 آنکه دور باشد به وبا خواهد مرد و آنکه نزدیک است به شمشیر خواهد افتادو آنکه باقی‌مانده و درمحاصره باشد از گرسنگی خواهد مرد و من حدت خشم خود را بر ایشان به اتمام خواهم رسانید. 026 EZE 006 013 و خواهید دانست که من یهوه هستم، هنگامی که کشتگان ایشان در میان بتهای ایشان به اطراف مذبح های ایشان، بر هر تل بلند و برقله های تمام کوهها و زیر هر درخت سبز و زیر هر بلوط کشن، در جایی که هدایای خوشبو برای همه بتهای خود می‌گذرانیدند یافت خواهند شد. 026 EZE 006 014 و دست خود را بر ایشان دراز کرده، زمین را درتمام مسکن های ایشان خرابتر و ویرانتر از بیابان دبله خواهم ساخت. پس خواهند دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 007 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 007 002 «وتو‌ای پسر انسان (بگو): خداوند یهوه به زمین اسرائیل چنین می‌گوید: انتهایی بر چهارگوشه زمین انتها رسیده است. 026 EZE 007 003 الان انتها بر تورسیده است و من خشم خود را بر تو واردآورده‌ام و بر وفق راههایت ترا داوری نموده، تمامی رجاساتت را بر تو خواهم نهاد. 026 EZE 007 004 و چشم من برتو شفقت نخواهد کرد و رحمت نخواهم فرمود بلکه راههای تو را بر تو خواهم نهاد ورجاسات تو در میانت خواهد بود. پس خواهی دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 007 005 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «بلا هان بلای واحد می‌آید! 026 EZE 007 006 انتهایی می‌آید، انتهایی می‌آید وبه ضد تو بیدار شده است. هان می‌آید. 026 EZE 007 007 ‌ای ساکن زمین اجل تو بر تو می‌آید. وقت معین می‌آید و آن روز نزدیک است. روز هنگامه خواهد شد و نه روز آواز شادمانی بر کوهها. 026 EZE 007 008 الان عنقریب غضب خود را بر تو خواهم ریخت و خشم خویش را بر تو به اتمام رسانیده، تو را موافق راههایت داوری خواهم نمود و جمیع رجاساتت را بر تو خواهم نهاد. 026 EZE 007 009 و چشم من شفقت نخواهدکرد و رحمت نخواهم فرمود، بلکه مکافات راههایت را به تو خواهم رسانید و رجاسات تو درمیانت خواهد بود و خواهید دانست که زننده تو من یهوه هستم. 026 EZE 007 010 اینک آنروز هان می‌آید! اجل تو بیرون آمده و عصا شکوفه آورده و تکبر، گل کرده است. 026 EZE 007 011 ظلم عصای شرارت گشته است. ازایشان و از جمعیت ایشان و از ازدحام ایشان چیزی باقی نیست و در میان ایشان حشمتی نمانده است. 026 EZE 007 012 وقت می‌آید و آنروز نزدیک است. پس مشتری شادی نکند و فروشنده ماتم نگیرد، زیرا که خشم بر تمامی جمعیت ایشان قرار گرفته است. 026 EZE 007 013 زیرا که فروشندگان اگر‌چه در میان زندگان زنده مانند، به آنچه فروخته باشندنخواهند برگشت، چونکه غضب بر تمامی جمعیت ایشان قرار گرفته است. ایشان نخواهندبرگشت و هیچکس به گناه خویش زندگی خود راتقویت نخواهد داد. 026 EZE 007 014 کرنا را نواخته و همه‌چیزرا مهیا ساخته‌اند، اما کسی به جنگ نمی رود. زیراکه غضب من بر تمامی جمعیت ایشان قرار گرفته است. 026 EZE 007 015 شمشیر در بیرون است و وبا و قحط دراندرون. آنکه در صحرا است به شمشیر می‌میرد وآنکه در شهر است قحط و وبا او را هلاک می‌سازد. 026 EZE 007 016 و رستگاران ایشان فرار می‌کنند ومثل فاخته های دره‌ها بر کوهها می‌باشند. و هرکدام از ایشان به‌سبب گناه خود ناله می‌کنند. 026 EZE 007 017 همه دستها سست شده و جمیع زانوها مثل آب بیتاب گردیده است. 026 EZE 007 018 و پلاس در برمی کنند و وحشت ایشان را می‌پوشاند و بر همه چهره‌ها خجلت و بر جمیع سرها گری می‌باشد. 026 EZE 007 019 نقره خود را در کوچه‌ها می‌ریزند و طلای ایشان مثل چیز نجس می‌باشد. نقره و طلای ایشان در روز غضب خداوند ایشان را نتواندرهانید. جانهای خود را سیر نمی کنند و بطنهای خویش را پر نمی سازند زیرا گناه ایشان سنگ مصادم آنها شده است. 026 EZE 007 020 «و او زیبایی زینت خود را در کبریایی قرارداده بود، اما ایشان بتهای مکروهات و رجاسات خویش را در آن ساختند. بنابراین آن را برای ایشان مثل چیز نجس خواهم گردانید. 026 EZE 007 021 و آن رابه‌دست غریبان به تاراج و به شریران جهان به غارت خواهم داد و آن را بی‌عصمت خواهندساخت. 026 EZE 007 022 و روی خود را از ایشان خواهم برگردانید و مکان مستور مرا بی‌عصمت خواهندنمود و ظالمان داخل آن شده، آن را بی‌عصمت خواهند ساخت. 026 EZE 007 023 زنجیر را بساز، زیرا که زمین از جرمهای خونریزی پر است و شهر از ظلم مملو. 026 EZE 007 024 و اشرار امت‌ها را خواهم آورد و درخانه های ایشان تصرف خواهند نمود و تکبرزورآوران را زایل خواهم ساخت و آنهامکان های مقدس ایشان را بی‌عصمت خواهندنمود. 026 EZE 007 025 هلاکت می‌آید و سلامتی را خواهندطلبید، اما یافت نخواهد شد. 026 EZE 007 026 مصیبت برمصیبت می‌آید و آوازه بر آوازه مسموع می‌شود. رویا از نبی می‌طلبند، اما شریعت از کاهنان ومشورت از مشایخ نابود شده است. 026 EZE 007 027 پادشاه ماتم می‌گیرد و رئیس به حیرت ملبس می‌شود ودستهای اهل زمین می‌لرزد. و موافق راههای ایشان با ایشان عمل خواهم نمود و بر وفق استحقاق ایشان ایشان را داوری خواهم نمود. پس خواهند دانست که من یهوه هستم؟ 026 EZE 008 001 و در سال ششم در روز پنجم از ماه ششم، چون من در خانه خود نشسته بودم ومشایخ یهودا پیش من نشسته بودند، آنگاه دست خداوند یهوه در آنجا بر من فرود آمد. 026 EZE 008 002 و دیدم که اینک شبیهی مثل صورت آتش بود یعنی ازنمایش کمر او تا پایین آتش و از کمر او تا بالا مثل منظر درخشندگی مانند صورت برنج لامع ظاهرشد. 026 EZE 008 003 و شبیه دستی دراز کرده، موی پیشانی مرابگرفت و روح، مرا در میان زمین و آسمان برداشت و مرا در رویاهای خدا به اورشلیم نزددهنه دروازه صحن اندرونی که بطرف شمال متوجه است برد که در آنجا نشیمن تمثال غیرت غیرت انگیز می‌باشد. 026 EZE 008 004 و اینک جلال خدای اسرائیل مانند آن رویایی که در هامون دیده بودم ظاهر شد. 026 EZE 008 005 و اومرا گفت: «ای پسر انسان چشمان خود را بسوی راه شمال برافراز!» و چون چشمان خود را بسوی راه شمال برافراشتم، اینک بطرف شمالی دروازه مذبح این تمثال غیرت در مدخل ظاهر شد. 026 EZE 008 006 و اومرا گفت: «ای پسر انسان آیا تو آنچه را که ایشان می‌کنند می‌بینی؟ یعنی رجاسات عظیمی که خاندان اسرائیل در اینجا می‌کنند تا از مقدس خود دور بشوم؟ اما باز رجاسات عظیم تر خواهی دید.» 026 EZE 008 007 پس مرا به دروازه صحن آورد و دیدم که اینک سوراخی در دیوار است. 026 EZE 008 008 و او مرا گفت: «ای پسر انسان دیوار را بکن.» و چون دیوار راکندم، اینک دروازه‌ای پدید آمد. 026 EZE 008 009 و او مرا گفت: «داخل شو و رجاسات شنیعی را که ایشان دراینجا می‌کنند ملاحظه نما.» 026 EZE 008 010 پس چون داخل شدم، دیدم که هرگونه حشرات و حیوانات نجس و جمیع بتهای خاندان اسرائیل بر دیوار از هر طرف نقش شده بود. 026 EZE 008 011 و هفتاد نفر از مشایخ خاندان اسرائیل پیش آنهاایستاده بودند و یازنیا ابن شافان در میان ایشان ایستاده بود و هرکس مجمره‌ای در دست خودداشت و بوی ابر بخور بالا می‌رفت. 026 EZE 008 012 و او مراگفت: «ای پسر انسان آیا آنچه را که مشایخ خاندان اسرائیل در تاریکی و هرکس درحجره های بتهای خویش می‌کنند دیدی؟ زیرامی گویند که خداوند ما را نمی بیند و خداوند این زمین را ترک کرده است. 026 EZE 008 013 و به من گفت که بازرجاسات عظیم تر از اینهایی که اینان می‌کنندخواهی دید.» 026 EZE 008 014 پس مرا به دهنه دروازه خانه خداوند که بطرف شمال بود آورد. و اینک در آنجا بعضی زنان نشسته، برای تموز می‌گریستند. 026 EZE 008 015 و او مراگفت: «ای پسر انسان آیا این را دیدی؟ بازرجاسات عظیم تر از اینها را خواهی دید.» 026 EZE 008 016 پس مرا به صحن اندرونی خانه خداوندآورد. و اینک نزد دروازه هیکل خداوند در میان رواق و مذبح به قدر بیست و پنج مرد بودند که پشتهای خود را بسوی هیکل خداوند و رویهای خویش را بسوی مشرق داشتند و آفتاب را بطرف مشرق سجده می‌نمودند. 026 EZE 008 017 و به من گفت: «ای پسر انسان این را دیدی؟ آیا برای خاندان یهودابجا آوردن این رجاسات که در اینجا بجامی آورند سهل است؟ زیرا که زمین را از ظلم مملو ساخته‌اند و برای هیجان خشم من برمی گردند و هان شاخه را به بینی خودمی گذارند. 026 EZE 008 018 بنابراین من نیز در غضب، عمل خواهم نمود و چشم من شفقت نخواهد کرد ورحمت نخواهم فرمود و اگرچه به آواز بلند به گوش من بخوانند، ایشان را اجابت نخواهم نمود.» 026 EZE 009 001 و او به آواز بلند به گوش من ندا کرده، گفت: «وکلای شهر را نزدیک بیاور و هرکس آلت خراب کننده خود را در دست خود بدارد.» 026 EZE 009 002 و اینک شش مرد از راه دروازه بالایی که بطرف شمال متوجه است آمدند و هرکس تبرخود را در دستش داشت. و در میان ایشان یک مرد ملبس شده به کتان بود و دوات کاتب درکمرش. و ایشان داخل شده، نزد مذبح برنجین ایستادند. 026 EZE 009 003 و جلال خدای اسرائیل از روی آن کروبی که بالای آن بود به آستانه خانه برآمد و به آن مردی که به کتان ملبس بود و دوات کاتب را درکمر داشت خطاب کرد. 026 EZE 009 004 و خداوند به او گفت: «از میان شهر یعنی از میان اورشلیم بگذر و برپیشانی کسانی که به‌سبب همه رجاساتی که در آن کرده می‌شود آه و ناله می‌کنند نشانی بگذار. 026 EZE 009 005 و به آنان به سمع من گفت که در عقب او از شهربگذرید و هلاک سازید و چشمان شما شفقت نکند و ترحم منمایید. 026 EZE 009 006 پیران و جوانان و دختران و اطفال و زنان را تمام به قتل رسانید، اما به هرکسی‌که این نشان را دارد نزدیک مشوید و ازقدس من شروع کنید.» پس از مردان پیری که پیش خانه بودند شروع کردند. 026 EZE 009 007 و به ایشان فرمود: «خانه را نجس سازید وصحنها را از کشتگان پر ساخته، بیرون آیید.» پس بیرون آمدند و در شهر به کشتن شروع کردند. 026 EZE 009 008 وچون ایشان می‌کشتند و من باقی‌مانده بودم به روی خود در‌افتاده، استغاثه نمودم و گفتم: «آه‌ای خداوند یهوه آیا چون غضب خود را براورشلیم می‌ریزی تمامی بقیه اسرائیل را هلاک خواهی ساخت؟» 026 EZE 009 009 او مرا جواب داد: «گناه خاندان اسرائیل و یهودا بی‌نهایت عظیم است وزمین از خون مملو و شهر از ستم پر است. زیرامی گویند: خداوند زمین را ترک کرده است وخداوند نمی بیند. 026 EZE 009 010 پس چشم من نیز شفقت نخواهد کرد و من رحمت نخواهم فرمود، بلکه رفتار ایشان را بر سر ایشان خواهم آورد.» 026 EZE 009 011 واینک آن مردی که به کتان ملبس بود و دوات را درکمر داشت، جواب داد و گفت: «به نهجی که مراامر فرمودی عمل نمودم.» 026 EZE 010 001 پس نگریستم و اینک بر فلکی که بالای سر کروبیان بود چیزی مثل سنگ یاقوت کبود و مثل نمایش شبیه تخت بر زبر آنهاظاهر شد. 026 EZE 010 002 و آن مرد را که به کتان ملبس بودخطاب کرده گفت: «در میان چرخها در زیرکروبیان برو و دستهای خود را از اخگرهای آتشی که در میان کروبیان است پر کن و بر شهربپاش.» و او در نظر من داخل شد. 026 EZE 010 003 و چون آن مردداخل شد، کروبیان بطرف راست خانه ایستاده بودند و ابر، صحن اندرونی را پر کرد. 026 EZE 010 004 و جلال خداوند از روی کروبیان به آستانه خانه برآمد وخانه از ابر پر شد و صحن از فروغ جلال خداوندمملو گشت. 026 EZE 010 005 و صدای بالهای کروبیان تا به صحن بیرونی مثل آواز خدای قادر مطلق حینی که تکلم می کند، مسموع شد. 026 EZE 010 006 و چون آن مرد را که ملبس به کتان بود امرفرموده، گفت که «آتش را از میان چرخها از میان کروبیان بردار.» آنگاه داخل شده، نزد چرخهاایستاد. 026 EZE 010 007 و یکی از کروبیان دست خود را از میان کروبیان به آتشی که در میان کروبیان بود درازکرده، آن را برداشت و به‌دست آن مردی که به کتان، ملبس بود نهاد و او آن را گرفته، بیرون رفت. 026 EZE 010 008 و در کروبیان شبیه صورت دست انسان زیربالهای ایشان ظاهر شد. 026 EZE 010 009 و نگریستم و اینک چهار چرخ به پهلوی کروبیان یعنی یک چرخ به پهلوی یک کروبی وچرخ دیگر به پهلوی کروبی دیگر ظاهر شد. ونمایش چرخها مثل صورت سنگ زبرجد بود. 026 EZE 010 010 و اما نمایش ایشان چنین بود. آن چهار را یک شباهت بود که گویا چرخ در میان چرخ باشد. 026 EZE 010 011 وچون آنها می‌رفت بر چهار جانب خود می‌رفت وحینی که می‌رفت به هیچ سو میل نمی کرد، بلکه به‌جایی که سر به آن متوجه می‌شد از عقب آن می‌رفت. و چون می‌رفت به هیچ سو میل نمی کرد. 026 EZE 010 012 و تمامی بدن و پشتها و دستها وبالهای ایشان و چرخها یعنی چرخهایی که آن چهار داشتند از هر طرف پر از چشمها بود. 026 EZE 010 013 وبه سمع من به آن چرخها ندا در‌دادند که «ای چرخها!» 026 EZE 010 014 و هر یک را چهار رو بود. روی اول روی کروبی بود و روی دوم روی انسان و سوم روی شیر و چهارم روی عقاب. 026 EZE 010 015 پس کروبیان صعود کردند. این همان حیوان است که نزد نهر خابور دیده بودم. 026 EZE 010 016 و چون کروبیان می‌رفتند، چرخها به پهلوی ایشان می‌رفت و چون کروبیان بالهای خود را برافراشته، از زمین صعود می‌کردند، چرخها نیز از پهلوی ایشان برنمی گشت. 026 EZE 010 017 چون ایشان می‌ایستادندآنها می‌ایستاد و چون ایشان صعود می‌نمودند، آنها با ایشان صعود می‌نمود، زیرا که روح حیوان در آنها بود. 026 EZE 010 018 و جلال خداوند از بالای آستانه خانه بیرون آمد و بر زبر کروبیان قرار گرفت. 026 EZE 010 019 وچون کروبیان بیرون رفتند بالهای خود رابرافراشته، به نظر من از زمین صعود نمودند. وچرخها پیش روی ایشان بود و نزد دهنه دروازه شرقی خانه خداوند ایستادند. و جلال خدای اسرائیل از طرف بالا بر ایشان قرار گرفت. 026 EZE 010 020 این همان حیوان است که زیر خدای اسرائیل نزد نهرخابور دیده بودم، پس فهمیدم که اینان کروبیانند. 026 EZE 010 021 هر یک را چهار روی و هر یک را چهار بال بودو زیر بالهای ایشان شبیه دستهای انسان بود. 026 EZE 010 022 واما شبیه رویهای ایشان چنین بود. همان رویها بودکه نزد نهر خابور دیده بودم. هم نمایش ایشان وهم خود ایشان (چنان بودند) و هر یک به راه مستقیم می‌رفت. 026 EZE 011 001 و روح مرا برداشته، به دروازه شرقی خانه خداوند که بسوی مشرق متوجه است آورد. و اینک نزد دهنه دروازه بیست و پنج مرد بودند و در میان ایشان یازنیا ابن عزور و فلطیاابن بنایا روسای قوم را دیدم. 026 EZE 011 002 و او مرا گفت: «ای پسر انسان اینها آن کسانی می‌باشند که تدابیرفاسد می‌کنند و در این شهر مشورتهای قبیح می‌دهند. 026 EZE 011 003 و می‌گویند وقت نزدیک نیست که خانه‌ها را بنا نماییم، بلکه این شهر دیگ است و ما گوشت می‌باشیم. 026 EZE 011 004 بنابراین برای ایشان نبوت کن. ای پسر انسان نبوت کن.» 026 EZE 011 005 آنگاه روح خداوند بر من نازل شده، مرافرمود: «بگو که خداوند چنین می‌فرماید: ای خاندان اسرائیل شما به اینطور سخن می‌گویید واما من خیالات دل شما را می‌دانم. 026 EZE 011 006 بسیاری را دراین شهر کشته‌اید و کوچه هایش را از کشتگان پرکرده‌اید. 026 EZE 011 007 لهذا خداوند یهوه چنین می‌گوید: کشتگان شما که در میانش گذاشته‌اید، گوشت می‌باشند و شهر دیگ است. لیکن شما را ازمیانش بیرون خواهم برد. 026 EZE 011 008 شما از شمشیرمی ترسید، اما خداوند یهوه می‌گوید شمشیر را برشما خواهم آورد. 026 EZE 011 009 و شما را از میان شهر بیرون برده، شما را به‌دست غریبان تسلیم خواهم نمودو بر شما داوری خواهم کرد. 026 EZE 011 010 به شمشیرخواهید افتاد و در حدود اسرائیل بر شما داوری خواهم نمود و خواهید دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 011 011 این شهر برای شما دیگ نخواهد بود و شما درآن گوشت نخواهید بود، بلکه در حدود اسرائیل بر شما داوری خواهم نمود. 026 EZE 011 012 و خواهید دانست که من آن یهوه هستم که در فرایض من سلوک ننمودید و احکام مرا بجا نیاوردید، بلکه برحسب احکام امت هایی که به اطراف شمامی باشند عمل نمودید.» 026 EZE 011 013 و واقع شد که چون نبوت کردم، فلطیا ابن بنایا مرد. پس به روی خوددر‌افتاده، به آواز بلند فریاد نمودم و گفتم: «آه‌ای خداوند یهوه آیا تو بقیه اسرائیل را تمام هلاک خواهی ساخت؟» 026 EZE 011 014 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 011 015 «ای پسر انسان برادران تو یعنی برادرانت که از اهل خاندان تو می‌باشند و تمامی خاندان اسرائیل جمیع کسانی می‌باشند که سکنه اورشلیم به ایشان می‌گویند: شما از خداوند دورشوید و این زمین به ما به ملکیت داده شده است. 026 EZE 011 016 بنابراین بگو: خداوند یهوه چنین می‌گوید: اگرچه ایشان را در میان امت‌ها دور کنم و ایشان را درمیان کشورها پراکنده سازم، اما من برای ایشان درآن کشورهایی که به آنها رفته باشند اندک زمانی مقدس خواهم بود. 026 EZE 011 017 پس بگو خداوند یهوه چنین می‌فرماید: شما را از میان امت‌ها جمع خواهم کرد و شما را از کشورهایی که در آنهاپراکنده شده‌اید فراهم خواهم آورد و زمین اسرائیل را به شما خواهم داد. 026 EZE 011 018 و به آنجا داخل شده، تمامی مکروهات و جمیع رجاسات آن رااز میانش دور خواهند کرد. 026 EZE 011 019 و ایشان را یکدل خواهم داد و در اندرون ایشان روح تازه خواهم نهاد و دل سنگی را از جسد ایشان دور کرده، دل گوشتی به ایشان خواهم بخشید. 026 EZE 011 020 تا در فرایض من سلوک نمایند و احکام مرا نگاه داشته، آنها رابجا آورند. و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود. 026 EZE 011 021 اما آنانی که دل ایشان از عقب مکروهات و رجاسات ایشان می‌رود، پس خداوند یهوه می‌گوید: من رفتارایشان را بر سر ایشان وارد خواهم آورد.» 026 EZE 011 022 آنگاه کروبیان بالهای خود را برافراشتند وچرخها به پهلوی ایشان بود و جلال خدای اسرائیل از طرف بالا بر ایشان قرار گرفت. 026 EZE 011 023 وجلال خداوند از بالای میان شهر صعود نموده، برکوهی که بطرف شرقی شهر است قرار گرفت. 026 EZE 011 024 و روح مرا برداشت و در عالم رویا مرا به روح خدا به زمین کلدانیان نزد اسیران برد و آن رویایی که دیده بودم از نظر من مرتفع شد. 026 EZE 011 025 و تمامی کلام خداوند را که به من نشان داده بود، برای اسیران بیان کردم. 026 EZE 012 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 012 002 «ای پسر انسان تو در میان خاندان فتنه انگیز ساکن می‌باشی که ایشان را چشمها به جهت دیدن هست اما نمی بینند و ایشان را گوشهابه جهت شنیدن هست اما نمی شنوند، چونکه خاندان فتنه انگیز می‌باشند. 026 EZE 012 003 اما تو‌ای پسر انسان اسباب جلای وطن را برای خود مهیا ساز. و درنظر ایشان در وقت روز کوچ کن و از مکان خود به مکان دیگر به حضور ایشان نقل کن، شایدبفهمند. اگرچه خاندان فتنه انگیز می‌باشند. 026 EZE 012 004 واسباب خود را مثل اسباب جلای وطن در وقت روز به نظر ایشان بیرون آور. و شامگاهان مثل کسانی که برای جلای وطن بیرون می‌روند بیرون شو. 026 EZE 012 005 و شکافی برای خود در دیوار به حضورایشان کرده، از آن بیرون ببر. 026 EZE 012 006 و در حضور ایشان آن را بر دوش خود بگذار و در تاریکی بیرون ببر وروی خود را بپوشان تا زمین را نبینی. زیرا که تو راعلامتی برای خاندان اسرائیل قرار داده‌ام.» 026 EZE 012 007 پس به نهجی که مامور شدم، عمل نمودم واسباب خود را مثل اسباب جلای وطن در وقت روز بیرون آوردم. و شبانگاه شکافی برای خود به‌دست خویش در دیوار کردم و آن را در تاریکی بیرون برده، به حضور ایشان بر دوش برداشتم. 026 EZE 012 008 وبامدادان کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 012 009 «ای پسر انسان، آیا خاندان اسرائیل یعنی‌این خاندان فتنه انگیز به تو نگفتند: این چه‌کار است که می‌کنی؟ 026 EZE 012 010 پس به ایشان بگو خداوند یهوه چنین می‌گوید: این وحی اشاره به رئیسی است که دراورشلیم می‌باشد و به تمامی خاندان اسرائیل که ایشان در میان آنها می‌باشند 026 EZE 012 011 بگو: من علامت برای شما هستم. به نهجی که من عمل نمودم، همچنان به ایشان کرده خواهد شد و جلای وطن شده، به اسیری خواهند رفت. 026 EZE 012 012 و رئیسی که درمیان ایشان است (اسباب خود را) در تاریکی بردوش نهاده، بیرون خواهد رفت. و شکافی دردیوار خواهند کرد تا از آن بیرون ببرند. و او روی خود را خواهد پوشانید تا زمین را به چشمان خودنبیند. 026 EZE 012 013 و من دام خود را بر او خواهم گسترانید ودر کمند من گرفتار خواهد شد. و او را به بابل به زمین کلدانیان خواهم برد و اگرچه در آنجاخواهد مرد، ولی آن را نخواهد دید. 026 EZE 012 014 و جمیع مجاوران و معاونانش و تمامی لشکر او را بسوی هر باد پراکنده ساخته، شمشیری در عقب ایشان برهنه خواهم ساخت. 026 EZE 012 015 و چون ایشان را در میان امت‌ها پراکنده ساخته و ایشان را در میان کشورهامتفرق نموده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 012 016 لیکن عدد قلیلی از میان ایشان ازشمشیر و قحط و وبا باقی خواهم گذاشت تا همه رجاسات خود را در میان امت هایی که به آنهامی روند، بیان نمایند. پس خواهند دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 012 017 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 012 018 «ای پسر انسان! نان خود را با ارتعاش بخور وآب خویش را با لرزه و اضطراب بنوش. 026 EZE 012 019 و به اهل زمین بگو خداوند یهوه درباره سکنه اورشلیم و اهل زمین اسرائیل چنین می‌فرماید: که نان خودرا با اضطراب خواهند خورد و آب خود را باحیرت خواهند نوشید. زیرا که زمین آنها به‌سبب ظلم جمیع ساکنانش از هر‌چه در آن است تهی خواهد شد. 026 EZE 012 020 و شهرهای مسکون ایشان خراب شده، زمین ویران خواهد شد. پس خواهیددانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 012 021 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 012 022 «ای پسر انسان این مثل شما چیست که درزمین اسرائیل می‌زنید و می‌گویید: ایام طویل می‌شود و هر رویا باطل می‌گردد. 026 EZE 012 023 لهذا به ایشان بگو، خداوند یهوه چنین می‌گوید: این مثل را باطل خواهم ساخت و آن را بار دیگر دراسرائیل نخواهند‌آورد. بلکه به ایشان بگو: ایام، نزدیک است و انجام هر رویا، قریب. 026 EZE 012 024 زیرا که هیچ‌رویای باطل و غیب گویی تملق‌آمیز در میان خاندان اسرائیل بار دیگر نخواهد بود. 026 EZE 012 025 زیرا من که یهوه هستم سخن خواهم گفت و سخنی که من می‌گویم، واقع خواهد شد و بار دیگر تاخیرنخواهد افتاد. زیرا خداوند یهوه می‌گوید: ای خاندان فتنه انگیز در ایام شما سخنی خواهم گفت و آن را به انجام خواهم رسانید.» 026 EZE 012 026 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 012 027 «ای پسر انسان! هان خاندان اسرائیل می‌گویندرویایی که او می‌بیند، به جهت ایام طویل است واو برای زمانهای بعیده نبوت می‌نماید. 026 EZE 012 028 بنابراین به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید که هیچ کلام من بعد از این تاخیرنخواهد افتاد. و خداوند یهوه می‌فرماید: کلامی که من می‌گویم واقع خواهد شد.» 026 EZE 013 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 013 002 «ای پسر انسان به ضد انبیای اسرائیل که نبوت می‌نمایند، نبوت نما. و به آنانی که ازافکار خود نبوت می‌کنند، بگو کلام خداوند رابشنوید! 026 EZE 013 003 خداوند یهوه چنین می‌گوید: وای برانبیاء احمق که تابع روح خویش می‌باشند و هیچ ندیده‌اند. 026 EZE 013 004 ‌ای اسرائیل انبیای تو مانند روباهان درخرابه‌ها بوده‌اند. 026 EZE 013 005 شما به رخنه‌ها برنیامدید ودیوار را برای خاندان اسرائیل تعمیر نکردید تاایشان در روز خداوند به جنگ بتوانند ایستاد. 026 EZE 013 006 رویای باطل و غیب گویی کاذب می‌بینند ومی گویند: خداوند می‌فرماید، با آنکه خداوندایشان را نفرستاده است و مردمان را امیدوارمی سازند به اینکه کلام ثابت خواهد شد. 026 EZE 013 007 آیارویای باطل ندیدید و غیب گویی کاذب را ذکرنکردید چونکه گفتید خداوند می‌فرماید با آنکه من تکلم ننمودم؟» 026 EZE 013 008 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «چونکه سخن باطل گفتید و رویای کاذب دیدید، اینک خداوند یهوه می‌فرماید من به ضد شماخواهم بود. 026 EZE 013 009 پس دست من بر انبیایی که رویای باطل دیدند و غیب گویی کاذب کردند درازخواهد شد و ایشان در مجلس قوم من داخل نخواهند شد و در دفتر خاندان اسرائیل ثبت نخواهند گردید و به زمین اسرائیل وارد نخواهندگشت و شما خواهید دانست که من خداوند یهوه می باشم. 026 EZE 013 010 و از این جهت که قوم مرا گمراه کرده، گفتند که سلامتی است در حینی که سلامتی نبودو یکی از ایشان دیوار را بنا نمود و سایرین آن رابه گل ملاط مالیدند. 026 EZE 013 011 پس به آنانی که گل ملاطرا مالیدند بگو که آن خواهد افتاد. باران سیال خواهد بارید و شما‌ای تگرگهای سخت خواهیدآمد و باد شدید آن را خواهد شکافت. 026 EZE 013 012 و هان چون دیوار بیفتد، آیا شما را نخواهند گفت: کجااست آن اندودی که به آن اندود گردید؟» 026 EZE 013 013 لهذا خداوند یهوه چنین می‌گوید: «من آن را به باد شدید در غضب خود خواهم شکافت وباران سیال در خشم من خواهد بارید و تگرگهای سخت برای فانی ساختن آن در غیظ من خواهدآمد. 026 EZE 013 014 و آن دیوار را که شما به گل ملاط اندودکردید منهدم نموده، به زمین یکسان خواهم ساخت و پی آن منکشف خواهد شد. و چون آن بیفتد شما در میانش هلاک خواهید شد و خواهیددانست که من یهوه هستم. 026 EZE 013 015 پس چون خشم خود را بر دیوار و بر آنانی که آن را به گل ملاطاندود کردند به اتمام رسانیده باشم، آنگاه به شماخواهم گفت: دیوار نیست شده و آنانی که آن رااندود کردند نابود گشته‌اند. 026 EZE 013 016 یعنی انبیای اسرائیل که درباره اورشلیم نبوت می‌نمایند وبرایش رویای سلامتی را می‌بینند با آنکه خداوندیهوه می‌گوید که سلامتی نیست. 026 EZE 013 017 و تو‌ای پسرانسان نظر خود را بر دختران قوم خویش که ازافکار خود نبوت می‌نمایند بدار و بر ایشان نبوت نما، 026 EZE 013 018 و بگو خداوند یهوه چنین می‌فرماید: وای بر آنانی که بالشها برای مفصل هر بازویی می‌دوزند و مندیلها برای سر هر قامتی می‌سازند تا جانها را صید کنند! آیا جانهای قوم مرا صیدخواهید کرد و جانهای خود را زنده نگاه خواهیدداشت؟ 026 EZE 013 019 و مرا در میان قوم من برای مشت جویی و لقمه نانی بی‌حرمت می‌کنید چونکه به قوم من که به دروغ شما گوش می‌گیرند دروغ گفته، جانهایی را که مستوجب موت نیستندمی کشید و جانهایی را که مستحق حیات نمی باشند زنده نگاه می‌دارید. 026 EZE 013 020 لهذا خداوندیهوه چنین می‌گوید: اینک من به ضد بالشهای شما هستم که به واسطه آنها جانها را مثل مرغان صید می‌کنید. و آنها را از بازوهای شما خواهم درید و کسانی را که جانهای ایشان را مثل مرغان صید می‌کنید، رهایی خواهم داد. 026 EZE 013 021 و مندیلهای شما را خواهم درید و قوم خود را از دست شماخواهم رهانید و دیگر در دست شما نخواهند بودتا ایشان را صید کنید پس خواهید دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 013 022 چونکه شما به دروغ خود، دل مرد عادل را که من محزون نساختم، محزون ساخته‌اید و دستهای مرد شریر را تقویت داده ایدتا از رفتار قبیح خود بازگشت ننماید و زنده نشود. 026 EZE 013 023 لهذا بار دیگر رویای باطل نخواهید دید وغیب گویی نخواهید نمود. و چون قوم خود را ازدست شما رهایی دهم، آنگاه خواهید دانست که من یهوه می‌باشم.» 026 EZE 014 001 و کسانی چند از مشایخ اسرائیل نزد من آمده، پیش رویم نشستند. 026 EZE 014 002 آنگاه کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 014 003 «ای پسر انسان این اشخاص، بتهای خویش را در دلهای خودجای دادند و سنگ مصادم گناه خویش را پیش روی خود نهادند. پس آیا ایشان از من مسالت نمایند؟ 026 EZE 014 004 لهذا ایشان را خطاب کن و به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: هرکسی ازخاندان اسرائیل که بتهای خویش را در دل خودجای دهد و سنگ مصادم گناه خویش را پیش روی خود بنهد و نزد نبی بیاید، من که یهوه هستم آن را که می‌آید موافق کثرت بتهایش اجابت خواهم نمود 026 EZE 014 005 تا خاندان اسرائیل را در افکارخودشان گرفتار سازم چونکه جمیع ایشان به‌سبب بتهای خویش از من مرتد شده‌اند. 026 EZE 014 006 بنابراین به خاندان اسرائیل بگو خداوند یهوه چنین می‌فرماید: توبه کنید و از بتهای خود بازگشت نمایید و رویهای خویش را از همه رجاسات خود برگردانید. 026 EZE 014 007 زیرا هر کس چه از خاندان اسرائیل و چه از غریبانی که در اسرائیل ساکن باشند که از پیروی من مرتد شده، بتهای خویش را در دلش جای دهد و سنگ مصادم گناه خود راپیش رویش نهاده، نزد نبی آید تا به واسطه او ازمن مسالت نماید، من که یهوه هستم خود او راجواب خواهم داد. 026 EZE 014 008 و من نظر خود را بر آن شخص دوخته، او را مورد دهشت خواهم ساخت تا علامتی و ضرب‌المثلی بشود و او را ازمیان قوم خود منقطع خواهم ساخت و خواهیددانست که من یهوه هستم. 026 EZE 014 009 و اگر نبی فریب خورده، سخنی گوید، من که یهوه هستم آن نبی رافریب داده‌ام و دست خود را بر او دراز کرده، او رااز میان قوم خود اسرائیل منقطع خواهم ساخت. 026 EZE 014 010 و ایشان بار گناهان خود را متحمل خواهندشد و گناه مسالت کننده مثل گناه آن نبی خواهدبود. 026 EZE 014 011 تا خاندان اسرائیل دیگر از پیروی من گمراه نشوند و باز به تمامی تقصیرهای خویش نجس نگردند. بلکه خداوند یهوه می‌گوید: ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود.» 026 EZE 014 012 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 014 013 «ای پسر انسان اگر زمینی خیانت کرده، به من خطا ورزد و اگر من دست خود را بر آن دراز کرده، عصای نانش را بشکنم و قحطی در آن فرستاده، انسان و بهایم را از آن منقطع سازم، 026 EZE 014 014 اگر‌چه این سه مرد یعنی نوح و دانیال و ایوب در آن باشند، خداوند یهوه می‌گوید که ایشان (فقط) جانهای خود را به عدالت خویش خواهند رهانید. 026 EZE 014 015 واگر حیوانات درنده به آن زمین بیاورم که آن را ازاهل آن خالی سازند و چنان ویران شود که ازترس آن حیوانات کسی از آن گذر نکند، 026 EZE 014 016 اگرچه این سه مرد در میانش باشند، خداوند یهوه می‌گوید: به حیات خودم قسم که ایشان پسران ودختران را رهایی نخواهند داد. ایشان به تنهایی رهایی خواهند یافت ولی زمین ویران خواهدشد. 026 EZE 014 017 یا اگر شمشیری به آن زمین آورم و بگویم: ای شمشیر از این زمین بگذر. و اگر انسان و بهایم را از آن منقطع سازم، 026 EZE 014 018 اگر‌چه این سه مرد درمیانش باشند، خداوند یهوه می‌گوید: به حیات خودم قسم که پسران و دختران را رهایی نخواهند داد بلکه ایشان به تنهایی رهایی خواهندیافت. 026 EZE 014 019 یا اگر وبا در آن زمین بفرستم و خشم خود را بر آن با خون بریزم و انسان و بهایم را از آن منقطع بسازم، 026 EZE 014 020 اگر‌چه نوح و دانیال و ایوب درمیانش باشند خداوند یهوه می‌گوید: به حیات خودم قسم که نه پسری و نه دختری را رهایی خواهند داد بلکه ایشان (فقط) جانهای خود را به عدالت خویش خواهند رهانید. 026 EZE 014 021 پس خداوندیهوه چنین می‌گوید: چه قدر زیاده حینی که چهارعذاب سخت خود یعنی شمشیر و قحط و حیوان درنده و وبا را بر اورشلیم بفرستم تا انسان و بهایم را از آن منقطع سازم. 026 EZE 014 022 لیکن اینک بقیتی ازپسران و دخترانی که بیرون آورده می‌شوند در آن واگذاشته خواهد شد. هان ایشان را نزد شمابیرون خواهند‌آورد و رفتار و اعمال ایشان راخواهید دید و از بلایی که بر اورشلیم وارد آورده و هر‌آنچه بر آن رسانیده باشم، تسلی خواهیدیافت. 026 EZE 014 023 و چون رفتار و اعمال ایشان را ببینیدشما را تسلی خواهند داد و خداوند یهوه می‌گوید: شما خواهید دانست که هر‌آنچه به آن کردم بی‌سبب بجا نیاوردم.» 026 EZE 015 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 015 002 «ای پسر انسان درخت مو در میان سایر درختان چیست و شاخه مو در میان درختان جنگل چه می‌باشد؟ 026 EZE 015 003 آیا چوب از آن برای کردن هیچ کاری گرفته می‌شود؟ یا میخی از آن برای آویختن هیچ ظرفی می‌گیرند؟ 026 EZE 015 004 هان آن را برای هیزم در آتش می‌اندازند و آتش هر دو طرفش رامی سوزاند و میانش نیم‌سوخته می‌شود پس آیابرای کاری مفید است؟ 026 EZE 015 005 اینک چون تمام بودبرای هیچ کار مصرف نداشت. چند مرتبه زیاده وقتی که آتش آن را سوزانیده و نیم‌سوخته باشد، دیگر برای هیچ کاری مصرف نخواهد داشت.» 026 EZE 015 006 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: «مثل درخت مو که آن را از میان درختان جنگل برای هیزم و آتش تسلیم کرده‌ام، همچنان سکنه اورشلیم را تسلیم خواهم نمود. 026 EZE 015 007 و نظر خود را برایشان خواهم دوخت. از یک آتش بیرون می‌آیندو آتشی دیگر ایشان را خواهد سوزانید. پس چون نظر خود را بر ایشان دوخته باشم، خواهیددانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 015 008 و خداوند یهوه می‌گوید: «به‌سبب خیانتی که ورزیده‌اند زمین را ویران خواهم ساخت.» 026 EZE 016 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 016 002 «ای پسر انسان اورشلیم را ازرجاساتش آگاه ساز! 026 EZE 016 003 و بگو خداوند یهوه به اورشلیم چنین می‌فرماید: اصل و ولادت تو اززمین کنعان است. پدرت اموری و مادرت حتی بود. 026 EZE 016 004 و اما ولادت تو. در روزی که متولد شدی نافت را نبریدند و تو را به آب غسل ندادند و طاهرنساختند و نمک نمالیدند و به قنداقه نپیچیدند. 026 EZE 016 005 چشمی بر تو شفقت ننمود و بر تو مرحمت نفرمود تا یکی از اینکارها را برای تو بعمل آورد. بلکه در روز ولادتت جان تو را خوار شمرده، تورا بر روی صحرا انداختند. 026 EZE 016 006 و من از نزد تو گذرنمودم و تو را در خونت غلطان دیدم. پس تو راگفتم: ای که به خونت آلوده هستی زنده شو! بلی گفتم: ای که به خونت آلوده هستی، زنده شو! 026 EZE 016 007 وتو را مثل نباتات صحرا بسیار افزودم تا نمو کرده، بزرگ شدی و به زیبایی کامل رسیدی. پستانهایت برخاسته و مویهایت بلند شد، لیکن برهنه و عریان بودی. 026 EZE 016 008 «و چون از تو گذر کردم برتو نگریستم واینک زمان تو زمان محبت بود. پس دامن خود رابر تو پهن کرده، عریانی تو را مستور ساختم و خداوند یهوه می‌گوید که با تو قسم خوردم و با توعهد بستم و از آن من شدی. 026 EZE 016 009 و تو را به آب غسل داده، تو را از خونت طاهر ساختم و تو را به روغن تدهین کردم. 026 EZE 016 010 و تو را به لباس قلابدوزی ملبس ساختم و نعلین پوست خز به پایت کردم و تو را به کتان نازک آراسته و به ابریشم پیراسته ساختم. 026 EZE 016 011 و تو را به زیورها زینت داده، دستبندها بردستت و گردن بندی بر گردنت نهادم. 026 EZE 016 012 وحلقه‌ای در بینی و گوشواره‌ها در گوشهایت و تاج جمالی بر سرت نهادم. 026 EZE 016 013 پس با طلا و نقره آرایش یافتی و لباست از کتان نازک و ابریشم قلابدوزی بود و آرد میده و عسل و روغن خوردی و بی‌نهایت جمیل شده، به درجه ملوکانه ممتاز گشتی. 026 EZE 016 014 و آوازه تو به‌سبب زیباییت درمیان امت‌ها شایع شد. زیرا خداوند یهوه می‌گویدکه آن زیبایی از جمال من که بر تو نهاده بودم کامل شد. 026 EZE 016 015 «اما بر زیبایی خود توکل نمودی و به‌سبب آوازه خویش زناکار گردیدی و زنای خویش را برهر رهگذری ریختی و از آن او شد. 026 EZE 016 016 و ازلباسهای خود گرفتی و مکان های بلند رنگارنگ برای خود ساخته، بر آنها زنا نمودی که مثل اینکارها واقع نشده و نخواهد شد. 026 EZE 016 017 و زیورهای زینت خود را از طلا و نقره (من که به تو داده بودم )گرفته، تمثالهای مردان را ساخته با آنها زنانمودی. 026 EZE 016 018 و لباس قلابدوزی خود را گرفته، به آنها پوشانیدی و روغن و بخور مرا پیش آنهاگذاشتی. 026 EZE 016 019 و نان مرا که به تو داده بودم و آردمیده و روغن و عسل را که رزق تو ساخته بودم، پیش آنها برای هدیه خوشبویی نهادی و چنین شد. قول خداوند یهوه این است. 026 EZE 016 020 و پسران ودخترانت را که برای من زاییده بودی گرفته، ایشان را به جهت خوراک آنها ذبح نمودی. آیا زنا کاری تو کم بود 026 EZE 016 021 که پسران مرا نیز کشتی و ایشان راتسلیم نمودی که برای آنها از آتش گذرانیده شوند؟ 026 EZE 016 022 و در تمامی رجاسات و زنای خود ایام جوانی خود را حینی که عریان و برهنه بودی و درخون خود می‌غلطیدی بیاد نیاوردی.» 026 EZE 016 023 و خداوند یهوه می‌گوید: «وای بر تو! وای بر تو! زیرا بعد از تمامی شرارت خود، 026 EZE 016 024 خراباتها برای خود بنا نمودی و عمارات بلنددر هر کوچه برای خود ساختی. 026 EZE 016 025 بسر هر راه عمارتهای بلند خود را بنا نموده، زیبایی خود رامکروه ساختی و برای هر راهگذری پایهای خویش را گشوده، زناکاریهای خود را افزودی. 026 EZE 016 026 و با همسایگان خود پسران مصر که بزرگ گوشت می‌باشند، زنا نمودی و زناکاری خود راافزوده، خشم مرا بهیجان آوردی. 026 EZE 016 027 لهذا اینک من دست خود را بر تو دراز کرده، وظیفه تو را قطع نمودم و تو را به آرزوی دشمنانت یعنی دختران فلسطینیان که از رفتار قبیح تو خجل بودند، تسلیم نمودم. 026 EZE 016 028 و چونکه سیر نشدی با بنی آشور نیز زنا نمودی و با ایشان نیز زنا نموده، سیرنگشتی. 026 EZE 016 029 و زناکاریهای خود را از زمین کنعان تازمین کلدانیان زیاد نمودی و از این هم سیرنشدی.» 026 EZE 016 030 خداوند یهوه می‌گوید: «دل تو چه قدرضعیف است که تمامی این اعمال را که کار زن زانیه سلیطه می‌باشد، بعمل آوردی. 026 EZE 016 031 که بسرهر راه خرابات خود را بنا نمودی و در هر کوچه عمارات بلند خود را ساختی و مثل فاحشه های دیگر نبودی چونکه اجرت را خوار شمردی. 026 EZE 016 032 ‌ای زن زانیه که غریبان را به‌جای شوهر خودمی گیری! 026 EZE 016 033 به جمیع فاحشه‌ها اجرت می‌دهند. 026 EZE 016 034 و عادت تو درزناکاریت برعکس سایر زنان است. چونکه کسی به جهت زناکاری از عقب تو نمی آید و تو اجرت می‌دهی و کسی به تو اجرت نمی دهد. پس عادت تو بر عکس دیگران است.» 026 EZE 016 035 بنابراین‌ای زانیه! کلام خداوند را بشنو! 026 EZE 016 036 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «چونکه نقد توریخته شد و عریانی تو از زناکاریت با عاشقانت وبا همه بتهای رجاساتت و از خون پسرانت که به آنها دادی مکشوف گردید، 026 EZE 016 037 لهذا هان من جمیع عاشقانت را که به ایشان ملتذ بودی و همه آنانی راکه دوست داشتی، با همه کسانی که از ایشان نفرت داشتی جمع خواهم نمود. و ایشان را از هرطرف نزد تو فراهم آورده، برهنگی تو را به ایشان مکشوف خواهم ساخت، تا تمامی عریانیت راببینند. 026 EZE 016 038 و بر تو فتوای زنانی را که زنا می‌کنند وخونریز می‌باشند، خواهم داد. و خون غضب وغیرت را بر تو وارد خواهم آورد. 026 EZE 016 039 و تو را به‌دست ایشان تسلیم نموده، خراباتهای تو راخراب و عمارات بلند تو را منهدم خواهندساخت. و لباست را از تو خواهند کند و زیورهای قشنگ تو را خواهند گرفت و تو را عریان و برهنه خواهند گذاشت. 026 EZE 016 040 و گروهی بر تو آورده، تو رابه سنگها سنگسار خواهند کرد و به شمشیرهای خود تو را پاره پاره خواهند نمود. 026 EZE 016 041 و خانه های تو را به آتش سوزانیده، در نظر زنان بسیار بر توعقوبت خواهند رسانید. پس من تو را از زنا کاری بازخواهم داشت و بار دیگر اجرت نخواهی داد. 026 EZE 016 042 و حدت خشم خود را بر تو فرو خواهم نشانیدو غیرت من از تو خواهد برگشت و آرام گرفته، بار دیگر غضب نخواهم نمود. 026 EZE 016 043 چونکه ایام جوانی خود را به یاد نیاورده، مرا به همه اینکارهارنجانیدی، از این جهت خداوند یهوه می‌گوید که اینک نیز رفتار تو را بر سرت وارد خواهم آورد وعلاوه بر تمامی رجاساتت دیگر این عمل قبیح رامرتکب نخواهی شد. 026 EZE 016 044 «اینک هر‌که مثل می‌آورد این مثل را بر توآورده، خواهد گفت که مثل مادر، مثل دخترش می‌باشد. 026 EZE 016 045 تو دختر مادر خود هستی که ازشوهر و پسران خود نفرت می‌داشت. و خواهرخواهران خود هستی که از شوهران و پسران خویش نفرت می‌دارند. مادر شما حتی بود و پدرشما اموری. 026 EZE 016 046 و خواهر بزرگ تو سامره است که با دختران خود بطرف چپ تو ساکن می‌باشد. وخواهر کوچک تو سدوم است که با دختران خودبطرف راست تو ساکن می‌باشد. 026 EZE 016 047 اما تو درطریق های ایشان سلوک نکردی و مثل رجاسات ایشان عمل ننمودی. بلکه گویا این سهل بود که تو در همه رفتار خود از ایشان زیاده فاسد شدی.» 026 EZE 016 048 پس خداوند یهوه می‌گوید: «به حیات خودم قسم که خواهر تو سدوم و دخترانش موافق اعمال تو و دخترانت عمل ننمودند. 026 EZE 016 049 اینک گناه خواهرت سدوم این بود که تکبر وفراوانی نان و سعادتمندی رفاهیت برای او ودخترانش بود و فقیران و مسکینان را دستگیری ننمودند. 026 EZE 016 050 و مغرور شده، در حضور من مرتکب رجاسات گردیدند. لهذا چنانکه صلاح دیدم ایشان را از میان برداشتم. 026 EZE 016 051 و سامره نصف گناهانت را مرتکب نشد، بلکه تو رجاسات خودرا از آنها زیاده نمودی و خواهران خود را به تمامی رجاسات خویش که بعمل آوردی مبری ساختی. 026 EZE 016 052 پس تو نیز که بر خواهران خود حکم دادی خجالت خود را متحمل بشو. زیرا به گناهانت که در آنها بیشتر از ایشان رجاسات نمودی ایشان از تو عادلتر گردیدند. لهذا تو نیزخجل شو و رسوایی خود را متحمل باش چونکه خواهران خود را مبری ساختی. 026 EZE 016 053 و من اسیری ایشان یعنی اسیری سدوم و دخترانش و اسیری سامره و دخترانش و اسیری اسیران تو را در میان ایشان خواهم برگردانید. 026 EZE 016 054 تا خجالت خود رامتحمل شده، از هر‌چه کرده‌ای شرمنده شوی چونکه ایشان را تسلی داده‌ای. 026 EZE 016 055 و خواهرانت یعنی سدوم و دخترانش به حالت نخستین خودخواهند برگشت. و سامره و دخترانش به حالت نخستین خود خواهند برگشت. و تو و دخترانت به حالت نخستین خود خواهید برگشت. 026 EZE 016 056 اماخواهر تو سدوم در روز تکبر تو به زبانت آورده نشد. 026 EZE 016 057 قبل از آنکه شرارت تو مکشوف بشود. مثل آن زمانی که دختران ارام مذمت می‌کردند وجمیع مجاورانش یعنی دختران فلسطینیان که تورا از هر طرف خوار می‌شمردند.» 026 EZE 016 058 پس خداوند می‌فرماید که «تو قباحت ورجاسات خود را متحمل خواهی شد. 026 EZE 016 059 زیراخداوند یهوه چنین می‌گوید: به نهجی که تو عمل نمودی من با تو عمل خواهم نمود، زیرا که قسم را خوار شمرده، عهد را شکستی. 026 EZE 016 060 لیکن من عهد خود را که در ایام جوانیت با تو بستم به یادخواهم آورد و عهد جاودانی با تو استوار خواهم داشت. 026 EZE 016 061 و هنگامی که خواهران بزرگ و کوچک خود را پذیرفته باشی، آنگاه راههای خود را به یاد آورده، خجل خواهی شد. و من ایشان را به‌جای دختران به تو خواهم داد، لیکن نه از عهد تو. 026 EZE 016 062 و من عهد خود را با تو استوار خواهم ساخت وخواهی دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 016 063 تا آنکه به یاد آورده، خجل شوی. و خداوند یهوه می‌فرماید که چون من همه کارهای تو را آمرزیده باشم، بار دیگر به‌سبب رسوایی خویش دهان خود را نخواهی گشود.» 026 EZE 017 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 017 002 «ای پسر انسان، معمایی بیاور و مثلی درباره خاندان اسرائیل بزن. 026 EZE 017 003 و بگو خداوند یهوه چنین می‌فرماید: عقاب بزرگ که بالهای سترگ ونیهای دراز پر از پرهای رنگارنگ دارد به لبنان آمد و سر سرو آزاد را گرفت. 026 EZE 017 004 و سر شاخه هایش را کنده، آن را به زمین تجارت آورده، در شهرسوداگران گذاشت. 026 EZE 017 005 و از تخم آن زمین گرفته، آن را در زمین باروری نهاد و نزد آبهای بسیارگذاشته، آن را مثل درخت بید، غرس نمود. 026 EZE 017 006 وآن نمو کرده، مو وسیع کوتاه قد گردید که شاخه هایش بسوی او مایل شد و ریشه هایش درزیر وی می‌بود. پس موی شده شاخه‌ها رویانید ونهالها آورد. 026 EZE 017 007 و عقاب بزرگ دیگری با بالهای سترگ و پرهای بسیار آمد و اینک این موریشه های خود را بسوی او برگردانید وشاخه های خویش را از کرته های بستان خودبطرف او بیرون کرد تا او وی را سیراب نماید. 026 EZE 017 008 درزمین نیکو نزد آبهای بسیار کاشته شد تا شاخه هارویانیده، میوه بیاورد و مو قشنگ گردد. 026 EZE 017 009 بگو که خداوند یهوه چنین می‌فرماید: پس آیا کامیاب خواهد شد؟ آیا او ریشه هایش را نخواهد کند ومیوه‌اش را نخواهد چید تا خشک شود؟ تمامی برگهای تازه‌اش خشک خواهد شد و بدون قوت عظیم و خلق بسیاری از ریشه‌ها کنده خواهد شد. 026 EZE 017 010 اینک غرس شده است اما کامیاب نخواهدشد. بلکه چون باد شرقی بر آن بوزد بالکل خشک خواهد شد و در بوستانی که در آن رویید پژمرده خواهد گردید.» 026 EZE 017 011 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 017 012 «به این خاندان متمرد بگو که آیا معنی‌این چیزها را نمی دانید؟ بگو که اینک پادشاه بابل به اورشلیم آمده، پادشاه و سرورانش را گرفت وایشان را نزد خود به بابل برد. 026 EZE 017 013 و از ذریه ملوک گرفته، با او عهد بست و او را قسم داد و زورآوران زمین را برد. 026 EZE 017 014 تا آنکه مملکت پست شده، سربلند نکند اما عهد او را نگاه داشته، استواربماند. 026 EZE 017 015 و لیکن او از وی عاصی شده، ایلچیان خود را به مصر فرستاد تا اسبان و خلق بسیاری به او بدهند. آیا کسی‌که اینکارها را کرده باشد، کامیاب شود یا رهایی یابد؟ و یا کسی‌که عهد راشکسته است خلاصی خواهد یافت؟» 026 EZE 017 016 خداوند یهوه می‌گوید: «به حیات خودم قسم که البته در مکان آن پادشاه که او را به پادشاهی نصب کرد و او قسم وی را خوارشمرده، عهد او را شکست یعنی نزد وی در میان بابل خواهد مرد. 026 EZE 017 017 و چون سنگرها بر پا سازند وبرجها بنا نمایند تا جانهای بسیاری را منقطع سازند، آنگاه فرعون با لشکر عظیم و گروه کثیر اورا در جنگ اعانت نخواهد کرد. 026 EZE 017 018 چونکه قسم راخوار شمرده، عهد را شکست و بعد از آنکه دست خود را داده بود همه اینکارها را بعمل آورد، پس رهایی نخواهی یافت.» 026 EZE 017 019 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: «به حیات خودم قسم که سوگند مرا که او خوار شمرده و عهد مراکه شکسته است البته آنها را بر سر او وارد خواهم آورد. 026 EZE 017 020 و دام خود را بر او خواهم گسترانید و اودر کمند من گرفتار خواهد شد و او را به بابل آورده، در آنجا بر وی درباره خیانتی که به من ورزیده است محاکمه خواهم نمود. 026 EZE 017 021 و تمامی فراریانش با جمیع افواجش از شمشیر خواهندافتاد و بقیه ایشان بسوی هر باد پراکنده خواهندشد و خواهید دانست که من که یهوه می‌باشم این را گفته‌ام.» 026 EZE 017 022 خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «من سر بلندسرو آزاد را گرفته، آن را خواهم کاشت و از سراغصانش شاخه تازه کنده، آن را بر کوه بلند و رفیع غرس خواهم نمود. 026 EZE 017 023 آن را بر کوه بلند اسرائیل خواهم کاشت و آن شاخه‌ها رویانیده، میوه خواهد آورد. و سرو آزاد قشنگ خواهد شد که هر قسم مرغان بالدار زیر آن ساکن شده، در سایه شاخه هایش آشیانه خواهند گرفت. 026 EZE 017 024 و تمامی در ختان صحرا خواهند دانست که من یهوه درخت بلند را پست می‌کنم و درخت پست رابلند می‌سازم و درخت سبز را خشک و درخت خشک را بارور می‌سازم. من که یهوه هستم این راگفته‌ام و بجا خواهم آورد.» 026 EZE 018 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 018 002 «شما چه‌کار دارید که این مثل رادرباره زمین اسرائیل می‌زنید و می‌گویید: پدران انگور ترش خوردند و دندانهای پسران کندگردید.» 026 EZE 018 003 خداوند یهوه می‌گوید: «به حیات خودم قسم که بعد از این این مثل را در اسرائیل نخواهیدآورد. 026 EZE 018 004 اینک همه جانها از آن منند چنانکه جان پدر است، همچنین جان پسر نیز، هردوی آنها ازآن من می‌باشند. هر کسی‌که گناه ورزد او خواهدمرد. 026 EZE 018 005 و اگر کسی عادل باشد و انصاف و عدالت رابعمل آورد، 026 EZE 018 006 و بر کوهها نخورد و چشمان خودرا بسوی بتهای خاندان اسرائیل برنیفرازد و زن همسایه خود را بی‌عصمت نکند و به زن حایض نزدیکی ننماید، 026 EZE 018 007 و بر کسی ظلم نکند و گروقرضدار را به او رد نماید و مال کسی را به غصب نبرد، بلکه نان خود را به گرسنگان بدهد وبرهنگان را به‌جامه بپوشاند، 026 EZE 018 008 و نقد را به سودندهد و ربح نگیرد، بلکه دست خود را از ستم برداشته، انصاف حقیقی را در میان مردمان اجرادارد، 026 EZE 018 009 و به فرایض من سلوک نموده و احکام مرانگاه داشته، به راستی عمل نماید. خداوند یهوه می‌فرماید که آن شخص عادل است و البته زنده خواهد ماند. 026 EZE 018 010 «اما اگر او پسری ستم پیشه و خونریز تولیدنماید که یکی از این کارها را بعمل آورد، 026 EZE 018 011 وهیچکدام از آن اعمال نیکو را بعمل نیاورد بلکه برکوهها نیز بخورد و زن همسایه خود را بی‌عصمت سازد، 026 EZE 018 012 و بر فقیران و مسکینان ظلم نموده، مال مردم را به غصب ببرد و گرو را پس ندهد، بلکه چشمان خود را بسوی بتها برافراشته، مرتکب رجاسات بشود، 026 EZE 018 013 و نقد را به سود داده، ربح گیرد، آیا او زنده خواهد ماند؟ البته او زنده نخواهد ماند و به‌سبب همه رجاساتی که بجاآورده است خواهد مرد و خونش بر سرش خواهد بود. 026 EZE 018 014 «و اگر پسری تولید نماید که تمامی گناهان را که پدرش بجا می‌آورد دیده، بترسد و مثل آنهاعمل ننماید، 026 EZE 018 015 و بر کوهها نخورد و چشمان خود را بسوی بتهای خاندان اسرائیل برنیفرازد وزن همسایه خویش را بی‌عصمت نکند، 026 EZE 018 016 و برکسی ظلم نکند و گرو نگیرد و مال احدی را به غصب نبرد بلکه نان خود را به گرسنگان دهد وبرهنگان را به‌جامه پوشاند، 026 EZE 018 017 و دست خود را ازفقیران برداشته، سود و ربح نگیرد و احکام مرا بجاآورده، به فرایض من سلوک نماید، او به‌سبب گناه پدرش نخواهد مرد بلکه البته زنده خواهد ماند. 026 EZE 018 018 و اما پدرش چونکه با برادران خود به شدت ظلم نموده، مال ایشان را غصب نمود و اعمال شنیع را در میان قوم خود بعمل آورد او البته به‌سبب گناهانش خواهد مرد. 026 EZE 018 019 «لیکن شما می‌گویید چرا چنین است؟ آیاپسر متحمل گناه پدرش نمی باشد؟ اگر پسرانصاف و عدالت را بجا آورده، تمامی فرایض مرانگاه دارد و به آنها عمل نماید، او البته زنده خواهد ماند. 026 EZE 018 020 هر‌که گناه کند او خواهد مرد. پسر متحمل گناه پدرش نخواهد بود و پدرمتحمل گناه پسرش نخواهد بود. عدالت مردعادل بر خودش خواهد بود و شرارت مرد شریربر خودش خواهد بود. 026 EZE 018 021 «و اگر مرد شریر از همه گناهانی که ورزیده باشد بازگشت نماید و جمیع فرایض مرا نگاه داشته، انصاف و عدالت را بجا آورد او البته زنده مانده نخواهد مرد. 026 EZE 018 022 تمامی تقصیرهایی که کرده باشد به ضد او به یاد آورده نخواهد شد بلکه در عدالتی که کرده باشد زنده خواهد ماند.» 026 EZE 018 023 خداوند یهوه می‌فرماید: «آیا من از مردن مرد شریر مسرور می‌باشم؟ نی بلکه از اینکه ازرفتار خود بازگشت نموده، زنده ماند. 026 EZE 018 024 و اگرمرد عادل از عدالتش برگردد و ظلم نموده، موافق همه رجاساتی که شریران می‌کنند عمل نماید آیااو زنده خواهد ماند؟ نی بلکه تمامی عدالت او که کرده است به یاد آورده نخواهد شد و در خیانتی که نموده و در گناهی که ورزیده است خواهدمرد. 026 EZE 018 025 «اما شما می‌گویید که طریق خداوندموزون نیست. پس حال‌ای خاندان اسرائیل بشنوید: آیا طریق من غیر موزون است و آیاطریق شما غیر موزون نیست؟ 026 EZE 018 026 چونکه مردعادل از عدالتش برگردد و ظلم کند در آن خواهدمرد. به‌سبب ظلمی که کرده است خواهد مرد. 026 EZE 018 027 و چون مرد شریر را از شرارتی که کرده است بازگشت نماید و انصاف و عدالت را بجا آورد، جان خود را زنده نگاه خواهد داشت. 026 EZE 018 028 چونکه تعقل نموده، از تمامی تقصیرهایی که کرده بودبازگشت کرد البته زنده خواهد ماند و نخواهدمرد. 026 EZE 018 029 لیکن شما‌ای خاندان اسرائیل می‌گوییدکه طریق خداوند موزون نیست. ای خاندان اسرائیل آیا طریق من غیر موزون است و آیاطریق شما غیر موزون نیست؟» 026 EZE 018 030 بنابراین خداوند یهوه می‌گوید: «ای خاندان اسرائیل من برهریک از شما موافق رفتارش داوری خواهم نمود. پس توبه کنید و از همه تقصیرهای خودبازگشت نمایید تا گناه موجب هلاکت شما نشود. 026 EZE 018 031 تمامی تقصیرهای خویش را که مرتکب آنها شده‌اید از خود دور اندازید و دل تازه و روح تازه‌ای برای خود ایجاد کنید. زیرا که‌ای خاندان اسرائیل برای چه بمیرید؟ 026 EZE 018 032 زیرا خداوند یهوه می‌گوید: من از مرگ آنکس که می‌میرد مسرورنمی باشم. پس بازگشت نموده، زنده مانید.» 026 EZE 019 001 «پس تو این مرثیه را برای سروران اسرائیل بخوان 026 EZE 019 002 و بگو: مادر تو چه بود. او در میان شیران شیر ماده می‌خوابید وبچه های خود را در میان شیران ژیان می‌پرورد. 026 EZE 019 003 و یکی از بچه های خود را تربیت نمود که شیرژیان گردید و به دریدن شکار آموخته شد ومردمان را خورد. 026 EZE 019 004 و چون امت‌ها خبر او راشنیدند، در حفره ایشان گرفتار گردید و او را درغلها به زمین مصر بردند. 026 EZE 019 005 و چون مادرش دید که بعد از انتظار کشیدن امیدش بریده شد، پس ازبچه هایش دیگری را گرفته، او را شیری ژیان ساخت. 026 EZE 019 006 و او در میان شیران گردش کرده، شیرژیان گردید و به دریدن شکار آموخته شده، مردمان را خورد. 026 EZE 019 007 و قصرهای ایشان را ویران وشهرهای ایشان را خراب نمود و زمین و هرچه درآن بود از آواز غرش او تهی گردید. 026 EZE 019 008 و امت‌ها ازکشورها از هر طرف بر او هجوم آورده، دام خودرا بر او گسترانیدند که به حفره ایشان گرفتار شد. 026 EZE 019 009 و او را در غلها کشیده، در قفس گذاشتند و نزدپادشاه بابل بردند واو را در قلعه‌ای نهادند تا آوازاو دیگر بر کوههای اسرائیل مسموع نشود. 026 EZE 019 010 «مادر تو مثل درخت مو مانند خودت نزدآبها غرس شده، به‌سبب آبهای بسیار میوه آورد و شاخه بسیار داشت. 026 EZE 019 011 و شاخه های قوی برای عصاهای سلاطین داشت. و قد آن در میان شاخه های پر برگ به حدی بلند شد که از کثرت اغصانش ارتفاعش نمایان گردید. 026 EZE 019 012 اما به غضب کنده و به زمین انداخته شد. و باد شرقی میوه‌اش را خشک ساخت و شاخه های قویش شکسته وخشک گردیده، آتش آنها را سوزانید. 026 EZE 019 013 و الان در بیابان در زمین خشک و تشنه مغروس است. 026 EZE 019 014 و آتش از عصاهای شاخه هایش بیرون آمده، میوه‌اش را سوزانید. به نوعی که یک شاخه قوی برای عصای سلاطین نمانده است. این مرثیه است و مرثیه خواهد بود.» 026 EZE 020 001 و در روز دهم ماه پنجم از سال هفتم بعضی از مشایخ اسرائیل به جهت طلبیدن خداوند آمدند و پیش من نشستند. 026 EZE 020 002 آنگاه کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 020 003 «ای پسر انسان مشایخ اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: آیاشما برای طلبیدن من آمدید؟ خداوند یهوه می‌گوید: به حیات خودم قسم که از شما طلبیده نخواهم شد. 026 EZE 020 004 ‌ای پسر انسان آیا بر ایشان حکم خواهی کرد؟ آیا بر ایشان حکم خواهی کرد؟ پس رجاسات پدران ایشان را بدیشان بفهمان. 026 EZE 020 005 وبه ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید درروزی که اسرائیل را برگزیدم و دست خود رابرای ذریت خاندان یعقوب برافراشتم و خود را به ایشان در زمین مصر معروف ساختم و دست خودرا برای ایشان برافراشته، گفتم: من یهوه خدای شما هستم، 026 EZE 020 006 در همان روز دست خود را برای ایشان برافراشتم که ایشان را از زمین مصر به زمینی که برای ایشان بازدید کرده بودم بیرون آورم. زمینی که به شیر و شهد جاری است و فخرهمه زمینها می‌باشد. 026 EZE 020 007 و به ایشان گفتم: هر کس ازشما رجاسات چشمان خود را دور کند وخویشتن را به بتهای مصر نجس نسازد، زیرا که من یهوه خدای شما هستم. 026 EZE 020 008 اما ایشان از من عاصی شده، نخواستند که به من گوش گیرند. وهر کس از ایشان رجاسات چشمان خود را دورنکرد و بتهای مصر را ترک ننمود. آنگاه گفتم که خشم خود را بر ایشان خواهم ریخت و غضب خویش را در میان زمین مصر بر ایشان به اتمام خواهم رسانید. 026 EZE 020 009 لیکن محض خاطر اسم خودعمل نمودم تا آن در نظر امت هایی که ایشان درمیان آنها بودند و در نظر آنها خود را به بیرون آوردن ایشان از زمین مصر، به ایشان شناسانیدم، بی‌حرمت نشود. 026 EZE 020 010 پس ایشان را از زمین مصربیرون آورده، به بیابان رسانیدم. 026 EZE 020 011 و فرایض خویش را به ایشان دادم و احکام خود را که هر‌که به آنها عمل نماید به آنها زنده خواهد ماند، به ایشان تعلیم دادم. 026 EZE 020 012 و نیز سبت های خود را به ایشان عطا فرمودم تا علامتی در میان من و ایشان بشود و بدانند که من یهوه هستم که ایشان راتقدیس می‌نمایم. 026 EZE 020 013 «لیکن خاندان اسرائیل در بیابان از من عاصی شده، در فرایض من سلوک ننمودند. واحکام مرا که هر‌که به آنها عمل نماید از آنها زنده ماند، خوار شمردند و سبت هایم را بسیاربی حرمت نمودند. آنگاه گفتم که خشم خود را بر ایشان ریخته، ایشان را در بیابان هلاک خواهم ساخت. 026 EZE 020 014 لیکن محض خاطر اسم خود عمل نمودم تا آن به نظر امت هایی که ایشان را به حضور آنها بیرون آوردم بی‌حرمت نشود. 026 EZE 020 015 ومن نیز دست خود را برای ایشان در بیابان برافراشتم که ایشان را به زمینی که به ایشان داده بودم، داخل نسازم. زمینی که به شیر و شهدجاری است و فخر تمامی زمینها می‌باشد. 026 EZE 020 016 زیرا که احکام مرا خوار شمردند وبه فرایضم سلوک ننمودند و سبت های مرا بی‌حرمت ساختند، چونکه دل ایشان به بتهای خود مایل می‌بود. 026 EZE 020 017 لیکن خشم من بر ایشان رقت نموده، ایشان را هلاک نساختم و ایشان را در بیابان، نابودننمودم. 026 EZE 020 018 و به پسران ایشان در بیابان گفتم: به فرایض پدران خود سلوک منمایید و احکام ایشان را نگاه مدارید و خویشتن را به بتهای ایشان نجس مسازید. 026 EZE 020 019 من یهوه خدای شما هستم. پس به فرایض من سلوک نمایید و احکام مرا نگاه داشته، آنها را بجا آورید. 026 EZE 020 020 و سبت های مراتقدیس نمایید تا در میان من و شما علامتی باشدو بدانید که من یهوه خدای شما هستم. 026 EZE 020 021 «لیکن پسران از من عاصی شده، به فرایض من سلوک ننمودند و احکام مرا که هر‌که آنها رابجا آورد از آنها زنده خواهد ماند، نگاه نداشتند وبه آنها عمل ننمودند و سبت های مرا بی‌حرمت ساختند. آنگاه گفتم که خشم خود را بر ایشان ریخته، غضب خویش را بر ایشان در بیابان به اتمام خواهم رسانید. 026 EZE 020 022 لیکن دست خود رابرگردانیده، محض خاطر اسم خود عمل نمودم تا آن به نظر امت هایی که ایشان را به حضور آنها بیرون آوردم بی‌حرمت نشود. 026 EZE 020 023 و من نیز دست خود را برای ایشان در بیابان برافراشتم که ایشان را در میان امت‌ها پراکنده نمایم و ایشان را درکشورها متفرق سازم. 026 EZE 020 024 زیرا که احکام مرا بجانیاوردند و فرایض مرا خوار شمردند و سبت های مرا بی‌حرمت ساختند و چشمان ایشان بسوی بتهای پدران ایشان نگران می‌بود. 026 EZE 020 025 بنابراین من نیز فرایضی را که نیکو نبود و احکامی را که از آنهازنده نمانند به ایشان دادم. 026 EZE 020 026 و ایشان را به هدایای ایشان که هر کس را که رحم را می‌گشوداز آتش می‌گذرانیدند، نجس ساختم تا ایشان راتباه سازم و بدانند که من یهوه هستم. 026 EZE 020 027 «بنابراین‌ای پسر انسان خاندان اسرائیل راخطاب کرده، به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: در این دفعه نیز پدران شما خیانت کرده، به من کفر ورزیدند. 026 EZE 020 028 زیرا که چون ایشان را به زمینی که دست خود را برافراشته بودم که آن را به ایشان بدهم در‌آوردم، آنگاه به هر تل بلند وهر درخت کشن نظر انداختند و ذبایح خود را درآنجا ذبح نمودند و قربانی های غضب انگیزخویش را گذرانیدند. و در آنجا هدایای خوشبوی خود را آوردند و در آنجا هدایای ریختنی خود را ریختند. 026 EZE 020 029 و به ایشان گفتم: این مکان بلند که شما به آن می‌روید چیست؟ پس اسم آن تا امروز بامه خوانده می‌شود. 026 EZE 020 030 «بنابراین به خاندان اسرائیل بگو: خداوندیهوه چنین می‌فرماید: آیا شما به رفتار پدران خود خویشتن را نجس می‌سازید و رجاسات ایشان را پیروی نموده، زنا می‌کنید؟ 026 EZE 020 031 و هدایای خود را آورده، پسران خویش را از آتش می‌گذرانید و خویشتن را از تمامی بتهای خود تاامروز نجس می‌سازید؟ پس‌ای خاندان اسرائیل آیا من از شما طلبیده بشوم؟ خداوند یهوه می‌فرماید به حیات خودم قسم که از شما طلبیده نخواهم شد. 026 EZE 020 032 و آنچه به‌خاطر شما خطورمی کند هرگز واقع نخواهد شد که خیال می‌کنید. مثل امت‌ها و مانند قبایل کشورها گردیده، (بتهای ) چوب و سنگ را عبادت خواهید نمود. 026 EZE 020 033 زیرا خداوند یهوه می‌فرماید: به حیات خودم قسم که هرآینه با دست قوی و بازوی برافراشته وخشم ریخته شده بر شما سلطنت خواهم نمود. 026 EZE 020 034 و شما را از میان امت‌ها بیرون آورده، به‌دست قوی و بازوی برافراشته و خشم ریخته شده اززمینهایی که در آنها پراکنده شده‌اید جمع خواهم نمود. 026 EZE 020 035 و شما را به بیابان امت‌ها در‌آورده، درآنجا بر شما روبرو داوری خواهم نمود. 026 EZE 020 036 وخداوند یهوه می‌گوید: چنانکه بر پدران شما دربیابان زمین مصر داوری نمودم، همچنین بر شماداوری خواهم نمود. 026 EZE 020 037 و شما را زیر عصاگذرانیده، به بند عهد درخواهم آورد. 026 EZE 020 038 و آنانی را که متمرد شده و از من عاصی گردیده‌اند، ازمیان شما جدا خواهم نمود و ایشان را از زمین غربت ایشان بیرون خواهم آورد. لیکن به زمین اسرائیل داخل نخواهند شد و خواهید دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 020 039 اما به شما‌ای خاندان اسرائیل خداوند یهوه چنین می‌گوید: «همه شما نزدبتهای خود رفته، آنها را عبادت کنید. لیکن بعد ازاین البته مرا گوش خواهید داد. و اسم قدوس مرا دیگر با هدایا و بتهای خود بی‌عصمت نخواهیدساخت. 026 EZE 020 040 زیرا خداوند یهوه می‌فرماید: در کوه مقدس من بر کوه بلند اسرائیل تمام خاندان اسرائیل جمیع در آنجا مرا عبادت خواهند کردو در آنجا از ایشان راضی شده، ذبایح جنبانیدنی شما و نوبرهای هدایای شما را با تمامی موقوفات شما خواهم طلبید. 026 EZE 020 041 و چون شما را ازامت‌ها بیرون آورم و شما را از زمینهایی که درآنها پراکنده شده‌اید جمع نمایم، آنگاه هدایای خوشبوی شما را از شما قبول خواهم کرد و به نظر امت‌ها در میان شما تقدیس کرده خواهم شد. 026 EZE 020 042 و چون شما را به زمین اسرائیل یعنی به زمینی که درباره‌اش دست خود را برافراشتم که آن را به پدران شما بدهم بیاورم، آنگاه خواهید دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 020 043 و در آنجا طریق های خود وتمامی اعمال خویش را که خویشتن را به آنهانجس ساخته‌اید، به یاد خواهید آورد. و از همه اعمال قبیح که کرده‌اید، خویشتن را به نظر خودمکروه خواهید داشت. 026 EZE 020 044 و‌ای خاندان اسرائیل خداوند یهوه می‌فرماید: هنگامی که با شمامحض خاطر اسم خود و نه به سزای رفتار قبیح شما و نه موافق اعمال فاسد شما عمل نموده باشم، آنگاه خواهید دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 020 045 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 020 046 «ای پسر انسان روی خود را بسوی جنوب متوجه ساز و به سمت جنوب تکلم نما و برجنگل صحرای جنوب نبوت کن. 026 EZE 020 047 و به آن جنگل جنوب بگو: کلام خداوند را بشنو. خداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک من آتشی درتو می‌افروزم که هر درخت سبز و هر درخت خشک را در تو خواهد سوزانید. و لهیب ملتهب آن خاموش نخواهد شد و همه رویها از جنوب تا شمال از آن سوخته خواهد شد. 026 EZE 020 048 و تمامی بشرخواهند فهمید که من یهوه آن را افروخته‌ام تاخاموشی نپذیرد.» 026 EZE 020 049 و من گفتم: «آه‌ای خداوند یهوه ایشان درباره من می‌گویند آیا او مثلها نمی آورد؟» 026 EZE 021 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 021 002 «ای پسر انسان روی خود را بسوی اورشلیم بدار و به مکان های بلند مقدس تکلم نما. و به زمین اسرائیل نبوت کن. 026 EZE 021 003 و به زمین اسرائیل بگو: خداوند چنین می‌فرماید: اینک من به ضد توهستم. و شمشیر خود را از غلافش کشیده، عادلان و شریران را از میان تو منقطع خواهم ساخت. 026 EZE 021 004 و چونکه عادلان و شریران را از میان تومنقطع می‌سازم، بنابراین شمشیر من بر تمامی بشر از جنوب تا شمال از غلافش بیرون خواهدآمد. 026 EZE 021 005 و تمامی بشر خواهند فهمید که من یهوه شمشیر خود را از غلافش بیرون کشیدم تا باز به آن برنگردد. 026 EZE 021 006 پس تو‌ای پسر انسان آه بکش! باشکستگی کمر و مرارت سخت به نظر ایشان آه بکش. 026 EZE 021 007 و اگر به تو گویند که چرا آه می‌کشی؟ بگو: به‌سبب آوازه‌ای که می‌آید. زیرا که همه دلهاگداخته و تمامی دستها سست گردیده و همه جانها کاهیده و جمیع زانوها مثل آب بیتاب خواهد شد. خداوند یهوه می‌گوید: همانا آن می‌آید و به وقوع خواهد پیوست.» 026 EZE 021 008 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 021 009 «ای پسر انسان نبوت کرده، بگو: خداوند چنین می‌فرماید: بگو که شمشیر، شمشیر تیز شده و نیزصیقلی گردیده است. 026 EZE 021 010 تیز شده است تا کشتارنماید و صیقلی گردیده تا براق شود. پس آیا ما شادی نماییم؟ عصای پسر من همه درختان راخوار می‌شمارد. 026 EZE 021 011 و آن برای صیقلی شدن داده شد تا آن را به‌دست گیرند. و این شمشیر تیز شده و صیقلی گردیده است تا به‌دست قاتل داده شود. 026 EZE 021 012 ‌ای پسر انسان فریاد برآور و ولوله نما زیرا که این بر قوم من و بر جمیع سروران اسرائیل واردمی آید. ترسها به‌سبب شمشیر بر قوم من عارض شده است. لهذا بر ران خود دست بزن. 026 EZE 021 013 زیرا که امتحان است. و چه خواهد بود اگر عصایی که (دیگران را) خوار می‌شمارد، دیگر نباشد. قول خداوند یهوه این است: 026 EZE 021 014 و تو‌ای پسر انسان نبوت کن و دستهای خود را بهم بزن و شمشیردفعه سوم تکرار بشود. شمشیر مقتولان است. شمشیر آن مقتول عظیم که ایشان را احاطه می‌کند. 026 EZE 021 015 شمشیر برنده‌ای به ضد همه دروازه های ایشان قرار دادم تا دلها گداخته شود وهلاکت‌ها زیاده شود. آه (شمشیر) براق گردیده وبرای کشتار تیز شده است. 026 EZE 021 016 جمع شده، به‌جانب راست برو و آراسته گردیده، به‌جانب چپ توجه نما. بهر طرف که رخسارهایت متوجه می‌باشد. 026 EZE 021 017 و من نیز دستهای خود را بهم خواهم زد و حدت خشم خویش را ساکن خواهم گردانید. من یهوه هستم که تکلم نموده‌ام.» 026 EZE 021 018 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 021 019 «وتو‌ای پسر انسان دو راه به جهت خود تعیین نما تاشمشیر پادشاه بابل از آنها بیاید. هر دوی آنها ازیک زمین بیرون می‌آید. و علامتی بر پا کن. آن رابر سر راه شهر بر پا نما. 026 EZE 021 020 راهی تعیین نما تاشمشیر به ربه بنی عمون و به یهودا در اورشلیم منیع بیاید. 026 EZE 021 021 زیرا که پادشاه بابل بر شاهراه، به‌سر دو راه ایستاده است تا تفال زند و تیرها را بهم زده، از ترافیم سوال می‌کند و به جگر می‌نگرد. 026 EZE 021 022 به‌دست راستش تفال اورشلیم است تامنجنیقها بر پا کند و دهان را برای کشتار بگشایدو آواز را به گلبانگ بلند نماید و منجنیقها بردروازه‌ها بر پا کند و سنگرها بسازد و برجها بنانماید. 026 EZE 021 023 لیکن در نظر ایشان که قسم برای آنهاخورده‌اند، تفال باطل می‌نماید. و او گناه ایشان رابه یاد می‌آورد تا گرفتار شوند.» 026 EZE 021 024 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: «چونکه شما تقصیرهای خویش را منکشف ساخته و خطایای خود را در همه اعمال خویش ظاهر نموده، عصیان خود را یاد آورانیدید، پس چون به یاد آورده شدید دستگیر خواهید شد. 026 EZE 021 025 و تو‌ای رئیس شریر اسرائیل که به زخم مهلک مجروح شده‌ای و اجل تو در زمان عقوبت آخررسیده است، 026 EZE 021 026 خداوند یهوه چنین می‌گوید: عمامه را دور کن و تاج را بردار. چنین نخواهدماند. آنچه را که پست است بلند نما و آنچه را که بلند است پست کن. 026 EZE 021 027 و من آن را سرنگون، سرنگون، سرنگون خواهم ساخت. و این دیگرواقع نخواهد شد تا آنکس بیاید که حق اومی باشد. و من آن را به وی عطا خواهم نمود. 026 EZE 021 028 «و تو‌ای پسر انسان نبوت کرده، بگو: خداوند یهوه درباره بنی عمون و سرزنش ایشان چنین می‌فرماید: بگو که شمشیر، شمشیر برای کشتار کشیده شده است و به غایت صیقلی گردیده تا براق بشود. 026 EZE 021 029 چونکه برای تو رویای باطل دیده‌اند و برای تو تفال دروغ زده‌اند تا تو رابر گردنهای مقتولان شریر بگذارند که اجل ایشان در زمان عقوبت آخر رسیده است. 026 EZE 021 030 لهذا آن رابه غلافش برگردان و بر تو در مکانی که آفریده شده‌ای و در زمینی که تولد یافته‌ای داوری خواهم نمود. 026 EZE 021 031 و خشم خود را بر تو خواهم ریخت و آتش غیظ خود را بر تو خواهم دمید. وتو را به‌دست مردان وحشی که برای هلاک نمودن چالاکند تسلیم خواهم نمود. 026 EZE 021 032 و تو برای آتش هیزم خواهی شد و خونت در آن زمین خواهدماند. پس به یاد آورده نخواهی شد زیرا من که یهوه هستم تکلم نموده‌ام.» 026 EZE 022 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 022 002 «ای پسر انسان آیا داوری خواهی نمود؟ آیا بر شهر خونریز داوری خواهی نمود؟ پس آن را از همه رجاساتش آگاه ساز. 026 EZE 022 003 و بگوخداوند یهوه چنین می‌فرماید: ای شهری که خون را در میان خودت می‌ریزی تا اجل توبرسد! ای که بتها را به ضد خود ساخته، خویشتن را نجس نموده‌ای! 026 EZE 022 004 به‌سبب خونی که ریخته‌ای مجرم شده‌ای و به‌سبب بتهایی که ساخته‌ای نجس گردیده‌ای. لهذا اجل خویش را نزدیک آورده، به انتهای سالهای خود رسیده‌ای. لهذا تورا نزد امت‌ها عار و نزد جمیع کشورها مسخره گردانیده‌ام. 026 EZE 022 005 ‌ای پلید نام! و‌ای پر فتنه! آنانی که به تو نزدیک و آنانی که از تو دورند بر تو سخریه خواهند نمود. 026 EZE 022 006 اینک سروران اسرائیل، هر کس به قدر قوت خویش مرتکب خونریزی در میان تومی بودند. 026 EZE 022 007 پدر و مادر را در میان تو اهانت نمودند. و غریبان را در میان تو مظلوم ساختند وبر یتیمان و بیوه‌زنان در میان تو ستم نمودند. 026 EZE 022 008 وتو مقدس های مرا خوار شمرده، سبت های مرابی عصمت نمودی. 026 EZE 022 009 و بعضی در میان تو به جهت ریختن خون، نمامی می‌نمودند. و بر کوهها درمیان تو غذا می‌خوردند. و در میان تو مرتکب قباحت می‌شدند. 026 EZE 022 010 و عورت پدران را در میان تو منکشف می‌ساختند. و زنان حایض را در میان توبی عصمت می‌نمودند. 026 EZE 022 011 یکی در میان تو با زن همسایه خود عمل زشت نمود. و دیگری عروس خویش را به جور بی‌عصمت کرد. و دیگری خواهرش، یعنی دختر پدر خود را ذلیل ساخت. 026 EZE 022 012 و در میان تو به جهت ریختن خون رشوه خوردند و سود و ربح گرفتند. و تو مال همسایه خود را به زور غصب کردی و مرا فراموش نمودی. قول خداوند یهوه این است. 026 EZE 022 013 لهذا هان من به‌سبب حرص تو که مرتکب آن شده‌ای و به‌سبب خونی که در میان خودت ریخته‌ای، دستهای خود را بهم می‌زنم. 026 EZE 022 014 پس در ایامی که من به تو مکافات رسانم آیا دلت قوی و دستهایت محکم خواهد بود؟ من که یهوه هستم تکلم نمودم و بعمل خواهم آورد. 026 EZE 022 015 و تو را در میان امت هاپراکنده و در میان کشورها متفرق ساخته، نجاسات تو را از میانت نابود خواهم ساخت. 026 EZE 022 016 وبه نظر امت‌ها بی‌عصمت خواهی شد و خواهی دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 022 017 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 022 018 «ای پسر انسان خاندان اسرائیل نزد من دردشده‌اند و جمیع ایشان مس و روی و آهن و سرب در میان کوره و درد نقره شده‌اند. 026 EZE 022 019 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: چونکه همگی شمادرد شده‌اید، لهذا من شما را در میان اورشلیم جمع خواهم نمود. 026 EZE 022 020 چنانکه نقره و مس و آهن و سرب و روی را در میان کوره جمع کرده، آتش بر آنها می‌دمند تا گداخته شود، همچنان من شمارا در غضب و حدت خشم خویش جمع کرده، در آن خواهم نهاد و شما را خواهم گداخت. 026 EZE 022 021 وشما را جمع کرده، آتش غضب خود را بر شماخواهم دمید که در میانش گداخته شوید. 026 EZE 022 022 چنانکه نقره در میان کوره گداخته می‌شود، همچنان شما در میانش گداخته خواهید شد وخواهید دانست که من یهوه حدت خشم خویش را بر شما ریخته‌ام.» 026 EZE 022 023 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 022 024 «ای پسر انسان او را بگو: تو زمینی هستی که طاهر نخواهی شد. و باران در روز غضب بر تونخواهد بارید. 026 EZE 022 025 فتنه انبیای آن در میانش می‌باشد. ایشان مثل شیر غران که شکار رامی درد، جانها را می‌خورند. و گنجها و نفایس رامی برند. و بیوه‌زنان را در میانش زیاد می‌سازند. 026 EZE 022 026 کاهنانش به شریعت من مخالفت ورزیده، موقوفات مرا حلال می‌سازند. و در میان مقدس وغیر مقدس تمیز نمی دهند و در میان نجس وطاهر فرق نمی گذارند. و چشمان خود را ازسبت های من می‌پوشانند و من در میان ایشان بی‌حرمت گردیده‌ام. 026 EZE 022 027 سرورانش مانند گرگان درنده خون می‌ریزند و جانها را هلاک می‌نمایندتا سود ناحق ببرند. 026 EZE 022 028 و انبیایش ایشان را به گل ملاط اندود نموده، رویاهای باطل می‌بینند وبرای ایشان تفال دروغ زده، می‌گویند که خداوندیهوه چنین گفته است با آنکه یهوه تکلم ننموده. 026 EZE 022 029 و قوم زمین به شدت ظلم نموده و مال یکدیگررا غصب کرده‌اند. و بر فقیران و مسکینان جفانموده، غریبان را به بی‌انصافی مظلوم ساخته‌اند. 026 EZE 022 030 و من در میان ایشان کسی را طلبیدم که دیوار رابنا نماید و برای زمین به حضور من در شکاف بایستد تا آن را خراب ننمایم، اما کسی را نیافتم. 026 EZE 022 031 پس خداوند یهوه می‌گوید: خشم خود را برایشان ریخته‌ام و ایشان را به آتش غضب خویش هلاک ساخته، طریق ایشان را بر سر ایشان واردآورده‌ام.» 026 EZE 023 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 023 002 «ای پسر انسان دو زن دختر یک مادربودند. 026 EZE 023 003 و ایشان در مصر زنا کرده، در جوانی خودزناکار شدند. در آنجا سینه های ایشان را مالیدند وپستانهای بکارت ایشان را افشردند. 026 EZE 023 004 و نامهای ایشان بزرگتر اهوله و خواهر او اهولیبه بود. وایشان از آن من بوده، پسران و دختران زاییدند. واما نامهای ایشان اهوله، سامره می‌باشد و اهولیبه، اورشلیم. 026 EZE 023 005 و اهوله از من رو تافته، زنا نمود و برمحبان خود یعنی بر آشوریان که مجاور او بودندعاشق گردید؛ 026 EZE 023 006 کسانی که به آسمانجونی ملبس بودند؛ حاکمان و سرداران که همه ایشان جوانان دلپسند و فارسان اسب‌سوار بودند. 026 EZE 023 007 و به ایشان یعنی به جمیع برگزیدگان بنی آشور فاحشگی خود را بذل نمود و خود را از جمیع بتهای آنانی که بر ایشان عاشق می‌بود نجس می‌ساخت. 026 EZE 023 008 وفاحشگی خود را که در مصر می‌نمود، ترک نکرد. زیرا که ایشان در ایام جوانیش با او همخواب می‌شدند و پستانهای بکارت او را افشرده، زناکاری خود را بر وی می‌ریختند. 026 EZE 023 009 لهذا من او رابه‌دست عاشقانش یعنی به‌دست بنی آشور که اوبر ایشان عشق می‌ورزید، تسلیم نمودم. 026 EZE 023 010 که ایشان عورت او را منکشف ساخته، پسران ودخترانش را گرفتند. و او را به شمشیر کشتند که در میان زنان عبرت گردید و بر وی داوری نمودند. 026 EZE 023 011 «و چون خواهرش اهولیبه این را دید، درعشقبازی خویش از او زیادتر فاسد گردید وبیشتر از زناکاری خواهرش زنا نمود. 026 EZE 023 012 و بر بنی آشور عاشق گردید که جمیع ایشان حاکمان وسرداران مجاور او بودند و ملبس به آسمانجونی و فارسان اسب‌سوار و جوانان دلپسند بودند. 026 EZE 023 013 ودیدم که او نیز نجس گردیده و طریق هردوی ایشان یک بوده است. 026 EZE 023 014 پس زناکاری خود رازیاد نمود، زیرا صورتهای مردان که بر دیوارهانقش شده بود یعنی تصویرهای کلدانیان را که به شنجرف کشیده شده بود، دید. 026 EZE 023 015 که کمرهای ایشان به کمربندها بسته و عمامهای رنگارنگ برسر ایشان پیچیده بود. و جمیع آنها مانند سرداران و به شبیه اهل بابل که مولد ایشان زمین کلدانیان است بودند. 026 EZE 023 016 و چون چشم او بر آنها افتاد، عاشق ایشان گردید. و رسولان نزد ایشان به زمین کلدانیان فرستاد. 026 EZE 023 017 و پسران بابل نزد وی در بسترعشق بازی درآمده، او را از زناکاری خود نجس ساختند. پس چون خود را از ایشان نجس یافت، طبع وی از ایشان متنفر گردید. 026 EZE 023 018 و چون که زناکاری خود را آشکار کرد و عورت خود رامنکشف ساخت، جان من از او متنفر گردید، چنانکه جانم از خواهرش متنفر شده بود. 026 EZE 023 019 امااو ایام جوانی خود را که در آنها در زمین مصر زناکرده بود به یاد آورده، باز زناکاری خود را زیادنمود. 026 EZE 023 020 و بر معشوقه های ایشان عشق ورزید که گوشت ایشان، مثل گوشت الاغان و نطفه ایشان چون نطفه اسبان می‌باشد. 026 EZE 023 021 و قباحت جوانی خود را حینی که مصریان پستانهایت را به‌خاطرسینه های جوانیت افشردند به یاد آوردی. 026 EZE 023 022 «بنابراین‌ای اهولیبه خداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک من عاشقانت را که جانت ازایشان متنفر شده است به ضد تو برانگیزانیده، ایشان را از هر طرف برتو خواهم آورد. 026 EZE 023 023 یعنی پسران بابل و همه کلدانیان را از فقود و شوع وقوع. و همه پسران آشور را همراه ایشان که جمیع ایشان جوانان دلپسند و حاکمان و والیان و سرداران و نامداران هستند و تمامی ایشان اسب‌سوارند. 026 EZE 023 024 و با اسلحه و کالسکه‌ها و ارابه‌ها وگروه عظیمی بر تو خواهند آمد و با مجن‌ها وسپرها و خودها تو را احاطه خواهند نمود. و من داوری تو را به ایشان خواهم سپرد تا تو را برحسب احکام خود داوری نمایند. 026 EZE 023 025 و من غیرت خود را به ضد تو خواهم برانگیخت تا با تو به غضب عمل نمایند. و بینی و گوشهایت راخواهند برید و بقیه تو با شمشیر خواهند افتاد وپسران و دخترانت را خواهند گرفت و بقیه تو به آتش سوخته خواهند شد. 026 EZE 023 026 و لباس تو را از توکنده، زیورهای زیبایی تو را خواهند برد. 026 EZE 023 027 پس قباحت تو و زناکاریت را که از زمین مصرآورده‌ای، از تو نابود خواهم ساخت. و چشمان خود را بسوی ایشان بر نخواهی افراشت و دیگرمصر را به یاد نخواهی آورد. 026 EZE 023 028 زیرا خداوندیهوه چنین می‌گوید: اینک تو را به‌دست آنانی که از ایشان نفرت داری و به‌دست آنانی که جانت ازایشان متنفر است، تسلیم خواهم نمود. 026 EZE 023 029 و با تواز راه بغض رفتار نموده، تمامی حاصل تو راخواهند گرفت و تو را عریان و برهنه وا خواهم گذاشت. تا آنکه برهنگی زناکاری تو و قباحت وفاحشه گری تو ظاهر شود. 026 EZE 023 030 و این کارها را به توخواهم کرد، از این جهت که در عقب امت‌ها زنانموده، خویشتن را از بتهای ایشان نجس ساخته‌ای. 026 EZE 023 031 و چونکه به طریق خواهر خودسلوک نمودی، جام او را به‌دست تو خواهم داد. 026 EZE 023 032 و خداوند یهوه چنین می‌فرماید: جام عمیق وبزرگ خواهر خود را خواهی نوشید. و محل سخریه و استهزا خواهی شد که متحمل آن نتوانی شد. 026 EZE 023 033 و از مستی و حزن پر خواهی شد. از جام حیرت و خرابی یعنی از جام خواهرت سامره. 026 EZE 023 034 و آن را خواهی نوشید و تا ته خواهی آشامید و خورده های آن را خواهی خایید وپستانهای خود را خواهی کند، زیرا خداوند یهوه می‌گوید که من این را گفته‌ام. 026 EZE 023 035 بنابراین خداوندیهوه چنین می‌فرماید: چونکه مرا فراموش کردی و مرا پشت سر خود انداختی، لهذا تو نیز متحمل قباحت و زناکاری خود خواهی شد.» 026 EZE 023 036 و خداوند مرا گفت: «ای پسر انسان! آیابراهوله و اهولیبه داوری خواهی نمود؟ بلکه ایشان را از رجاسات ایشان آگاه ساز. 026 EZE 023 037 زیرا که زنا نموده‌اند و دست ایشان خون آلود است و بابتهای خویش مرتکب زنا شده‌اند. و پسران خودرا نیز که برای من زاییده بودند، به جهت آنها ازآتش گذرانیده‌اند تا سوخته شوند. 026 EZE 023 038 و علاوه برآن این را هم به من کرده‌اند که در همانروز مقدس مرا بی‌عصمت کرده، سبت های مرا بی‌حرمت نموده‌اند. 026 EZE 023 039 زیرا چون پسران خود را برای بتهای خویش ذبح نموده بودند، در همان روز به مقدس داخل شده، آن را بی‌عصمت نمودند و هان این عمل را در خانه من بجا آوردند. 026 EZE 023 040 بلکه نزدمردانی که از دور آمدند، فرستادید که نزد ایشان قاصدی فرستاده شد. و چون ایشان رسیدند، خویشتن را برای ایشان غسل دادی و سرمه به چشمانت کشیدی و خود را به زیورهایت آرایش دادی. 026 EZE 023 041 و بر بستر فاخری که سفره پیش آن آماده بود نشسته، بخور و روغن مرا بر آن نهادی. 026 EZE 023 042 و در آن آواز گروه عیاشان مسموع شد. وهمراه آن گروه عظیم صابیان از بیابان آورده شدندکه دستبندها بر دستها و تاجهای فاخر بر سر هردوی آنها گذاشتند. 026 EZE 023 043 و من درباره آن زنی که در زناکاری فرسوده شده بود گفتم: آیا ایشان الان بااو زنا خواهند کرد و او با ایشان؟ 026 EZE 023 044 و به اودرآمدند به نهجی که نزد فاحشه‌ها درمی آیند. همچنان به آن دو زن قباحت پیشه یعنی اهوله واهولیبه درآمدند. 026 EZE 023 045 پس مردان عادل بر ایشان قصاص زنان زناکار و خونریز را خواهند رسانید، زیرا که ایشان زانیه می‌باشند و دست ایشان خون آلود است. 026 EZE 023 046 زیرا خداوند یهوه چنین می‌فرماید: من گروهی به ضد ایشان خواهم برانگیخت. و ایشان را مشوش ساخته، به تاراج تسلیم خواهم نمود. 026 EZE 023 047 و آن گروه ایشان را به سنگها سنگسار نموده، به شمشیرهای خود پاره خواهند کرد. و پسران و دختران ایشان را کشته، خانه های ایشان را به آتش خواهند سوزانید. 026 EZE 023 048 وقباحت را از زمین نابود خواهم ساخت. پس جمیع زنان متنبه خواهند شد که مثل شما مرتکب قباحت نشوند. 026 EZE 023 049 و سزای قباحت شما را بر شماخواهند رسانید. و متحمل گناهان بتهای خویش خواهید شد و خواهید دانست که من خداوندیهوه می‌باشم.» 026 EZE 024 001 و در روز دهم ماه دهم از سال نهم کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 024 002 «ای پسر انسان اسم امروز را برای خود بنویس، اسم همین روز را، زیرا که در همین روز پادشاه بابل براورشلیم هجوم آورد. 026 EZE 024 003 و برای این خاندان فتنه انگیز مثلی آورده، به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌گوید: دیگ را بگذار. آن را بگذار و آب نیز در آن بریز. 026 EZE 024 004 قطعه هایش یعنی هر قطعه نیکو و ران و دوش را در میانش جمع کن و از بهترین استخوانها آن را پر ساز. 026 EZE 024 005 و بهترین گوسفندان رابگیر و استخوانها را زیرش دسته کرده، آن راخوب بجوشان تا استخوانهایی که در اندرونش هست پخته شود. 026 EZE 024 006 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: وای برآن شهر خونریز! وای بر آن دیگی که زنگش در میانش است و زنگش ازمیانش در نیامده است! آن را به قطعه هایش بیرون آور و قرعه بر آن انداخته نشود. 026 EZE 024 007 زیرا خونی که ریخت در میانش می‌باشد. آن را بر صخره صاف نهاد و بر زمین نریخت تا از خاک پوشانیده شود. 026 EZE 024 008 من خون او را بر صخره صاف نهادم که پنهان نشود تا آنکه حدت خشم را برانگیخته انتقام بکشم. 026 EZE 024 009 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: وای بر آن شهر خونریز! من نیز توده هیزم را بزرگ خواهم ساخت. 026 EZE 024 010 هیزم زیاد بیاور و آتش بیفروزو گوشت را مهیا ساز و ادویه جات در آن بریز واستخوانها سوخته بشود. 026 EZE 024 011 پس آن را بر اخگرخالی بگذار تا تابیده شده مسش سوخته گردد ونجاستش در آن گداخته شود و زنگش نابود گردد. 026 EZE 024 012 او از مشقت‌ها خسته گردید، اما زنگ بسیارش از وی بیرون نیامد. پس زنگش در آتش بشود. 026 EZE 024 013 در نجاسات تو قباحت است چونکه تو راتطهیر نمودم. اما طاهر نشدی. لهذا تا غضب خودرا بر تو به اتمام نرسانم، دیگر از نجاست خود طاهر نخواهی شد. 026 EZE 024 014 من که یهوه هستم این را گفته‌ام و به وقوع خواهد پیوست وآن را بجا خواهم آورد. پس خداوند یهوه می‌گوید: دست نخواهم برداشت و شفقت نخواهم نمود و پشیمان نخواهم شد و بر‌حسب رفتارت و بر وفق اعمالت بر تو داوری خواهندکرد.» 026 EZE 024 015 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 024 016 «ای پسر انسان اینک من آرزوی چشمانت رابغته از تو خواهم گرفت. ماتم و گریه منما و اشک از چشمت جاری نشود. 026 EZE 024 017 آه بکش و خاموش شو و برای مرده ماتم مگیر. بلکه عمامه بر سرت بپیچ و کفش به پایت بکن و شاربهایت را مپوشان وطعام مرده را مخور.» 026 EZE 024 018 پس بامدادان با قوم تکلم نمودم و وقت عصر زن من مرد و صبحگاهان به نهجی که مامورشده بودم عمل نمودم. 026 EZE 024 019 و قوم به من گفتند: «آیاما را خبر نمی دهی که این کارهایی که می‌کنی به ما چه نسبت دارد؟» 026 EZE 024 020 ایشان را جواب دادم که کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 024 021 «به خاندان اسرائیل بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید که هان من مقدس خود را که فخر جلال شما و آرزوی چشمان شماو لذت جانهای شما است، بی‌عصمت خواهم نمود. و پسران و دختران شما که ایشان را ترک خواهید کرد، به شمشیر خواهند افتاد. 026 EZE 024 022 و به نهجی که من عمل نمودم، شما عمل خواهیدنمود. شاربهای خود را نخواهید پوشانید و طعام مردگان را نخواهید خورد. 026 EZE 024 023 عمامه های شما برسر و کفشهای شما در پایهای شما بوده، ماتم وگریه نخواهید کرد. بلکه به‌سبب گناهان خودکاهیده شده، بسوی یکدیگر آه خواهید کشید. 026 EZE 024 024 و حزقیال برای شما آیتی خواهد بود موافق هر‌آنچه او کرد، شما عمل خواهید نمود. و حینی که این واقع شود خواهید دانست که من خداوندیهوه می‌باشم. 026 EZE 024 025 «و اما تو‌ای پسر انسان! در روزی که من قوت و سرور فخر و آرزوی چشمان و رفعت جانهای ایشان یعنی پسران و دختران ایشان را ازایشان گرفته باشم، آیا واقع نخواهد شد 026 EZE 024 026 که درآن روز هر‌که رهایی یابد نزد تو آمده، این را به سمع تو خواهد رسانید؟ 026 EZE 024 027 پس در آن روزدهانت برای آنانی که رهایی یافته‌اند باز خواهدشد و متکلم شده، دیگر گنگ نخواهی بود و برای ایشان آیتی خواهی بود و خواهند دانست که من یهوه می‌باشم.» 026 EZE 025 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 025 002 «ای پسر انسان نظر خود را بربنی عمون بدار و به ضد ایشان نبوت نما. 026 EZE 025 003 و به بنی عمون بگو: کلام خداوند یهوه را بشنوید! خداوند یهوه چنین می‌فرماید: چونکه درباره مقدس من حینی که بی‌عصمت شد و درباره زمین اسرائیل، حینی که ویران گردید و درباره خاندان یهودا، حینی که به اسیری رفتند هه گفتی، 026 EZE 025 004 بنابراین همانا من تو را به بنی مشرق تسلیم می‌کنم تا در تو تصرف نمایند. و خیمه های خودرا در میان تو زده، مسکن های خویش را در تو بر پاخواهند نمود. و ایشان میوه تو را خواهند خوردو شیر تو را خواهند نوشید. و ربه را آرامگاه شتران و (زمین ) بنی عمون را خوابگاه گله هاخواهم گردانید و خواهید دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 025 006 زیرا خداوند یهوه چنین می‌گوید: چونکه تو بر زمین اسرائیل دستک می‌زنی و پا برزمین می‌کوبی و به تمامی کینه دل خود شادی می‌نمایی، 026 EZE 025 007 بنابراین هان من دست خود را بر تو دراز خواهم کرد و تو را تاراج امت‌ها خواهم ساخت. و تو را از میان قوم‌ها منقطع ساخته، ازمیان کشورها نابود خواهم ساخت. و چون تو راهلاک ساخته باشم، آنگاه خواهی دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 025 008 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «چونکه موآب و سعیر گفته‌اند که اینک خاندان اسرائیل مانند جمیع امت‌ها می‌باشند، 026 EZE 025 009 بنابراین اینک من حدود موآب را از شهرها یعنی از شهرهای حدودش که فخر زمین می‌باشد یعنی بیت یشیموت و بعل معون و قریه تایم مفتوح خواهم ساخت. 026 EZE 025 010 برای بنی مشرق آن را با بنی عمون (مفتوح خواهم ساخت ) و به تصرف ایشان خواهم داد تا بنی عمون دیگر در میان امت هامذکور نشوند. 026 EZE 025 011 و بر موآب داوری خواهم نمودو خواهند دانست که من یهوه می‌باشم.» 026 EZE 025 012 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «از این جهت که ادوم از خاندان یهودا انتقام کشیده‌اند و درانتقام کشیدن از ایشان خطایی عظیم ورزیده‌اند، 026 EZE 025 013 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌فرماید: دست خود را برادوم دراز کرده، انسان و بهایم را از آن منقطع خواهم ساخت و آن را ویران کرده، ازتیمان تا ددان به شمشیر خواهند افتاد. 026 EZE 025 014 و به‌دست قوم خود اسرائیل انتقام خود را از ادوم خواهم کشید و موافق خشم و غضب من به ادوم عمل خواهند نمود. و خداوند یهوه می‌گوید که انتقام مرا خواهند فهمید.» 026 EZE 025 015 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «چونکه فلسطینیان انتقام کشیدند و با کینه دل خود انتقام سخت کشیدند تا آن را به عداوت ابدی خراب نمایند، 026 EZE 025 016 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک من دست خود را بر فلسطینیان دراز نموده، کریتیان را منقطع خواهم ساخت و باقی ماندگان ساحل دریا را هلاک خواهم نمود. 026 EZE 025 017 و باسرزنش غضب آمیز انتقام سخت از ایشان خواهم گرفت. پس چون انتقام خود را از ایشان کشیده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 026 001 و در سال یازدهم در غره ماه واقع شدکه کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 026 002 «ای پسر انسان چونکه صور درباره اورشلیم می‌گوید هه، دروازه امت‌ها شکسته شد و حال به من منتقل گردیده است. و چون او خراب گردیدمن توانگر خواهم شد. 026 EZE 026 003 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: هان‌ای صور من به ضد تومی باشم و امت های عظیم بر تو خواهم برانگیخت به نهجی که دریا امواج خود رابرمی انگیزاند. 026 EZE 026 004 و حصار صور را خراب کرده، برجهایش را منهدم خواهند ساخت و غبارش رااز آن خواهم رفت و آن را به صخره‌ای صاف تبدیل خواهم نمود. 026 EZE 026 005 و او محل پهن کردن دامها در میان دریا خواهد شد، زیرا خداوند یهوه می‌فرماید که من این را گفته‌ام. و آن تاراج امت هاخواهد گردید. 026 EZE 026 006 و دخترانش که در صحرامی باشند به شمشیر کشته خواهند شد. پس ایشان خواهند دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 026 007 زیرا خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «اینک من نبوکدرصر پادشاه بابل، پادشاه پادشاهان را ازطرف شمال بر صور با اسبان و ارابه‌ها و سواران وجمعیت و خلق عظیمی خواهم آورد. 026 EZE 026 008 و اودختران تو را در صحرا به شمشیر خواهد کشت. و برجها به ضد تو بنا خواهد نمود. و سنگرها دربرابر تو خواهد ساخت. و مترسها در برابر تو برپاخواهد داشت. 026 EZE 026 009 و منجنیقهای خود را برحصارهایت آورده، برجهایت را با تبرهای خودمنهدم خواهد ساخت. 026 EZE 026 010 و اسبانش آنقدر زیادخواهد بود که گرد آنها تو را خواهد پوشانید. وچون به دروازه هایت داخل شود چنانکه به شهررخنه دار درمی آیند، حصارهایت از صدای سواران و ارابه‌ها و کالسکه‌ها متزلزل خواهدگردید. 026 EZE 026 011 و به سم اسبان خود همه کوچه هایت راپایمال کرده، اهل تو را به شمشیر خواهد کشت. و بناهای فخر تو به زمین خواهد افتاد. 026 EZE 026 012 وتوانگری تو را تاراج نموده، تجارت تو را به یغماخواهند برد. و حصارهایت را خراب نموده، خانه های مرغوب تو را منهدم خواهند نمود. وسنگها و چوب و خاک تو را در آب خواهندریخت. 026 EZE 026 013 و آواز نغمات تو را ساکت خواهم گردانید که صدای عودهایت دیگر مسموع نشود. 026 EZE 026 014 و تو را به صخره‌ای صاف مبدل خواهم گردانید تا محل پهن کردن دامها بشوی و بار دیگربنا نخواهی شد. زیرا خداوند یهوه می‌فرماید: من که یهوه هستم این را گفته‌ام.» 026 EZE 026 015 خداوند یهوه به صور چنین می‌گوید: «آیاجزیره‌ها از صدای انهدام تو متزلزل نخواهد شدهنگامی که مجروحان ناله کشند و در میان توکشتار عظیمی بشود؟ 026 EZE 026 016 و جمیع سروران دریا ازکرسیهای خود فرود آیند. و رداهای خود را ازخود بیرون کرده، رخوت قلابدوزی خویش رابکنند. و به ترسها ملبس شده، بر زمین بنشینند وآن فان لرزان گردیده، درباره تو متحیر شوند. 026 EZE 026 017 پس برای تو مرثیه خوانده، تو را خواهند گفت: ای که از دریا معمور بودی چگونه تباه گشتی! آن شهر نامداری که در دریا زورآور می‌بود که باساکنان خود هیبت خویش را بر جمیع سکنه دریامستولی می‌ساخت. 026 EZE 026 018 الان در روز انهدام توجزیره‌ها می‌لرزند. و جزایری که در دریامی باشد، از رحلت تو مدهوش می‌شوند. 026 EZE 026 019 زیراخداوند یهوه چنین می‌گوید: چون تو را شهرمخروب مثل شهرهای غیرمسکون گردانم ولجه‌ها را بر تو برآورده، تو را به آبهای بسیارمستور سازم، 026 EZE 026 020 آنگاه تو را با آنانی که به هاویه فرو می‌روند، نزد قوم قدیم فرود آورده، تو را دراسفلهای زمین در خرابه های ابدی با آنانی که به هاویه فرو می‌روند ساکن خواهم گردانید تا دیگرمسکون نشوی و دیگر جلال تو را در زمین زندگان جای نخواهم داد. 026 EZE 026 021 و خداوند یهوه می‌گوید: تو را محل وحشت خواهم ساخت که نابود خواهی شد و تو را خواهند طلبید اما تاابدالاباد یافت نخواهی شد.» 026 EZE 027 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 027 002 «اما تو‌ای پسر انسان برای صور مرثیه بخوان! 026 EZE 027 003 و به صور بگو: ای که نزد مدخل دریاساکنی و برای جزیره های بسیار تاجر طوایف می‌باشی! خداوند یهوه چنین می‌گوید: ای صورتو گفته‌ای که من کمال زیبایی هستم. 026 EZE 027 004 حدود تودر وسط دریا است و بنایانت زیبایی تو را کامل ساخته‌اند. 026 EZE 027 005 همه تخته هایت را از صنوبر سنیرساختند و سرو آزاد لبنان را گرفتند تا دکلها برای تو بسازند. 026 EZE 027 006 پاروهایت را از بلوطهای باشان ساختند و نشیمنهایت را از شمشاد جزایر کتیم که به عاج منبط شده بود ترتیب دادند. 026 EZE 027 007 کتان مطرز مصری بادبان تو بود تا برای تو علمی بشود. و شراع تو از آسمانجونی و ارغوان از جزایرالیشه بود. 026 EZE 027 008 اهل سیدون و ارواد پاروزن تو بودندو حکمای تو‌ای صور که در تو بودند ناخدایان توبودند. 026 EZE 027 009 مشایخ جبیل و حکمایش در تو بوده، قلافان تو بودند. تمامی کشتیهای دریا و ملاحان آنها در تو بودند تا برای تو تجارت نمایند. 026 EZE 027 010 فارس و لود و فوط در افواجت مردان جنگی تو بودند. سپرها و خودها بر تو آویزان کرده، ایشان تو را زینت دادند. 026 EZE 027 011 بنی ارواد با سپاهیانت بر حصارهایت از هر طرف و جمادیان بربرجهایت بودند. و سپرهای خود را برحصارهایت از هر طرف آویزان کرده، ایشان زیبایی تو را کامل ساختند. 026 EZE 027 012 ترشیش به فراوانی هر قسم اموال سوداگران تو بودند. نقره و آهن وروی و سرب به عوض بضاعت تو می‌دادند. 026 EZE 027 013 یاوان و توبال و ماشک سوداگران تو بودند. 026 EZE 027 014 اهل خاندان توجرمه اسبان و سواران و قاطران به عوض بضاعت تو می‌دادند. 026 EZE 027 015 بنی ددان سوداگران تو و جزایر بسیار بازارگانان دست تو بودند. شاخهای عاج و آبنوس را با تومعاوضت می‌کردند. 026 EZE 027 016 ارام به فراوانی صنایع توسوداگران تو بودند. بهرمان و ارغوان و پارچه های قلابدوزی و کتان نازک و مرجان و لعل به عوض بضاعت تو می‌دادند. 026 EZE 027 017 یهودا و زمین اسرائیل سوداگران تو بودند، گندم منیت و حلوا و عسل وروغن و بلسان به عوض متاع تو می‌دادند. 026 EZE 027 018 دمشق به فراوانی صنایع تو و کثرت هر قسم اموال با شراب حلبون و پشم سفید با تو سودامی کردند. 026 EZE 027 019 ودان و یاوان ریسمان به عوض بضاعت تو می‌دادند. آهن مصنوع و سلیخه وقصب الذریره از متاعهای تو بود. 026 EZE 027 020 ددان با زین پوشهای نفیس به جهت سواری سوداگران توبودند. 026 EZE 027 021 عرب و همه سروران قیدار بازارگانان دست تو بودند. با بره‌ها و قوچها و بزها با تو داد وستد می‌کردند. 026 EZE 027 022 تجار شبا و رعمه سوداگران توبودند. بهترین همه ادویه جات و هرگونه سنگ گرانبها و طلا به عوض بضاعت تو می‌دادند. 026 EZE 027 023 حران و کنه و عدن و تجار شبا و آشور و کلمدسوداگران تو بودند. 026 EZE 027 024 اینان با نفایس و رداهای آسمانجونی و قلابدوزی و صندوقهای پر ازرختهای فاخر ساخته شده از چوب سرو آزاد وبسته شده با ریسمانها در بازارهای تو سوداگران تو بودند. 026 EZE 027 025 کشتیهای ترشیش قافله های متاع توبودند. پس در وسط دریا توانگر و بسیار معززگردیدی. 026 EZE 027 026 پاروزنانت تو را به آبهای عظیم بردند و باد شرقی تو را در میان دریا شکست. 026 EZE 027 027 اموال و بضاعت و متاع و ملاحان و ناخدایان وقلافان و سوداگران و جمیع مردان جنگی که درتو بودند، با تمامی جمعیتی که در میان تو بودنددر روز انهدام تو در وسط دریا افتادند. 026 EZE 027 028 «از آواز فریاد ناخدایانت ساحلها متزلزل گردید. 026 EZE 027 029 و جمیع پاروزنان و ملاحان و همه ناخدایان دریا از کشتیهای خود فرود آمده، درزمین می‌ایستند. 026 EZE 027 030 و برای تو آواز خود را بلندکرده، به تلخی ناله می‌کنند و خاک بر سر خودریخته، در خاکستر می‌غلطند. 026 EZE 027 031 و برای تو موی خود را کنده، پلاس می‌پوشند و با مرارت جان ونوحه تلخ برای تو گریه می‌کنند. 026 EZE 027 032 و در نوحه خود برای تو مرثیه می‌خوانند. و بر تو نوحه گری نموده، می‌گویند: کیست مثل صور و کیست مثل آن شهری که در میان دریا خاموش شده است؟ 026 EZE 027 033 هنگامی که بضاعت تو از دریا بیرون می‌آمد، قومهای بسیاری را سیر می‌گردانیدی و پادشاهان جهان را به فراوانی اموال و متاع خود توانگرمی ساختی. 026 EZE 027 034 اما چون از دریا، در عمق های آبهاشکسته شدی، متاع و تمامی جمعیت تو درمیانت تلف شد. 026 EZE 027 035 جمیع ساکنان جزایر به‌سبب تو متحیر گشته و پادشاهان ایشان به شدت دهشت زده و پریشان حال گردیده‌اند. 026 EZE 027 036 تجارقوم‌ها بر تو صفیر می‌زنند و تو محل دهشت گردیده، دیگر تا به ابد نخواهی بود.» 026 EZE 028 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 028 002 «ای پسر انسان به رئیس صور بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: چونکه دلت مغرور شده است و می‌گویی که من خدا هستم وبر کرسی خدایان در وسط دریا نشسته‌ام، و هرچند انسان هستی و نه خدا لیکن دل خود را ماننددل خدایان ساخته‌ای. 026 EZE 028 003 اینک تو از دانیال حکیم تر هستی و هیچ سری از تو مخفی نیست؟ 026 EZE 028 004 و به حکمت و فطانت خویش توانگری برای خود اندوخته و طلا و نقره در خزاین خود جمع نموده‌ای. 026 EZE 028 005 به فراوانی حکمت و تجارت خویش دولت خود را افزوده‌ای پس به‌سبب توانگریت دلت مغرور گردیده است.» 026 EZE 028 006 بنابراین خداوندیهوه چنین می‌فرماید: «چونکه تو دل خود را مثل دل خدایان گردانیده‌ای، 026 EZE 028 007 پس اینک من غریبان وستم کیشان امت‌ها را بر تو خواهم آورد که شمشیرهای خود را به ضد زیبایی حکمت توکشیده، جمال تو را ملوث سازند. 026 EZE 028 008 و تو را به هاویه فرود آورند. پس به مرگ آنانی که در میان دریا کشته شوند خواهی مرد. 026 EZE 028 009 آیا به حضورقاتلان خود خواهی گفت که من خدا هستم؟ نی بلکه در دست قاتلانت انسان خواهی بود و نه خدا. 026 EZE 028 010 از دست غریبان به مرگ نامختونان کشته خواهی شد، زیرا خداوند یهوه می‌فرماید که من این را گفته‌ام.» 026 EZE 028 011 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 028 012 «ای پسر انسان برای پادشاه صور مرثیه بخوان و وی را بگو خداوند یهوه چنین می‌فرماید: توخاتم کمال و مملو حکمت و کامل جمال هستی. 026 EZE 028 013 در عدن در باغ خدا بودی و هر گونه سنگ گرانبها از عقیق احمر و یاقوت اصفر و عقیق سفید و زبرجد و جزع و یشب و یاقوت کبود و بهرمان و زمرد پوشش تو بود. و صنعت دفها ونایهایت در تو از طلا بود که در روز خلقت تو آنهامهیا شده بود. 026 EZE 028 014 تو کروبی مسح شده سایه‌گستربودی. و تو را نصب نمودم تا بر کوه مقدس خدابوده باشی. و در میان سنگهای آتشین می‌خرامیدی. 026 EZE 028 015 از روزی که آفریده شدی تاوقتی که بی‌انصافی در تو یافت شد به رفتار خودکامل بودی. 026 EZE 028 016 اما از کثرت سوداگریت بطن تو رااز ظلم پر ساختند. پس خطا ورزیدی و من تو رااز کوه خدا بیرون انداختم. و تو را‌ای کروبی سایه‌گستر، از میان سنگهای آتشین تلف نمودم. 026 EZE 028 017 دل تو از زیباییت مغرور گردید و به‌سبب جمالت حکمت خود را فاسد گردانیدی. لهذا تورا بر زمین می‌اندازم و تو را پیش روی پادشاهان می‌گذارم تا بر تو بنگرند. 026 EZE 028 018 به کثرت گناهت وبی انصافی تجارتت مقدس های خویش رابی عصمت ساختی. پس آتشی از میانت بیرون می‌آورم که تو را بسوزاند و تو را به نظر جمیع بینندگانت بر روی زمین خاکستر خواهم ساخت. 026 EZE 028 019 و همه آشنایانت از میان قوم‌ها بر تو متحیرخواهند شد. و تو محل دهشت شده، دیگر تا به ابد نخواهی بود.» 026 EZE 028 020 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 028 021 «ای پسر انسان نظر خود را بر صیدون بدار و به ضدش نبوت نما. 026 EZE 028 022 و بگو خداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک‌ای صیدون من به ضد تو هستم وخویشتن را در میان تو تمجید خواهم نمود. وحینی که بر او داوری کرده و خویشتن را در وی تقدیس نموده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 028 023 و وبا در او و خون در کوچه هایش خواهم فرستاد. و مجروحان به شمشیری که ازهر طرف بر او می‌آید در میانش خواهند افتاد. پس خواهند دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 028 024 و باردیگر برای خاندان اسرائیل از جمیع مجاوران ایشان که ایشان را خوار می‌شمارند، خاری خلنده و شوک رنج آورنده نخواهند بود. پس خواهند دانست که من خداوند یهوه می‌باشم.» 026 EZE 028 025 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «هنگامی که خاندان اسرائیل را از قوم هایی که در میان ایشان پراکنده شده‌اند جمع نموده، خویشتن را از ایشان به نظر امت‌ها تقدیس کرده باشم، آنگاه در زمین خودشان که به بنده خود یعقوب داده‌ام ساکن خواهند شد. 026 EZE 028 026 و در آن به امنیت ساکن شده، خانه‌ها بنا خواهند نمود و تاکستانها غرس خواهند ساخت. و چون بر جمیع مجاوران ایشان که ایشان را حقیر می‌شمارند داوری کرده باشم، آنگاه به امنیت ساکن شده، خواهند دانست که من یهوه خدای ایشان می‌باشم.» 026 EZE 029 001 و در روز دوازدهم ماه دهم از سال دهم کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 029 002 «ای پسر انسان نظر خود را به طرف فرعون پادشاه مصر بدار و به ضد او و تمامی مصر نبوت نما. 026 EZE 029 003 و متکلم شده، بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک‌ای فرعون پادشاه مصر من به ضد تو هستم. ای اژدهای بزرگ که در میان نهرهایت خوابیده‌ای و می‌گویی نهر من از آن من است و من آن را به جهت خود ساخته‌ام! 026 EZE 029 004 لهذاقلابها در چانه ات می‌گذارم و ماهیان نهرهایت رابه فلسهایت خواهم چسپانید و تو را از میان نهرهایت بیرون خواهم کشید و تمامی ماهیان نهرهایت به فلسهای تو خواهند چسپید. 026 EZE 029 005 و تو رابا تمامی ماهیان نهرهایت در بیابان پراکنده خواهم ساخت و به روی صحرا افتاده، بار دیگرتو را جمع نخواهند کرد و فراهم نخواهند‌آورد. و تو را خوراک حیوانات زمین و مرغان هواخواهم ساخت. 026 EZE 029 006 و جمیع ساکنان مصر خواهنددانست که من یهوه هستم چونکه ایشان برای خاندان اسرائیل عصای نئین بودند. 026 EZE 029 007 چون دست تو را گرفتند، خرد شدی. و کتفهای جمیع ایشان را چاک زدی. و چون بر تو تکیه نمودند، شکسته شدی. و کمرهای جمیع ایشان را لرزان گردانیدی.» 026 EZE 029 008 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «اینک من بر تو شمشیری آورده، انسان و بهایم رااز تو منقطع خواهم ساخت. 026 EZE 029 009 و زمین مصر ویران و خراب خواهد شد. پس خواهند دانست که من یهوه هستم، چونکه می‌گفت: نهر از آن من است ومن آن را ساخته‌ام. 026 EZE 029 010 بنابراین اینک من به ضد توو به ضد نهرهایت هستم و زمین مصر را از مجدل تا اسوان و تا حدود حبشستان بالکل خراب وویران خواهم ساخت. 026 EZE 029 011 که پای انسان از آن عبور ننماید و پای حیوان از آن گذر نکند و مدت چهل سال مسکون نشود. 026 EZE 029 012 و زمین مصر را درمیان زمینهای ویران ویران خواهم ساخت وشهرهایش در میان شهرهای مخروب مدت چهل سال خراب خواهد ماند. و مصریان را در میان امت‌ها پراکنده و در میان کشورها متفرق خواهم ساخت.» 026 EZE 029 013 زیرا خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «بعد ازانقضای چهل سال مصریان را از قوم هایی که درمیان آنها پراکنده شوند، جمع خواهم نمود. 026 EZE 029 014 واسیران مصر را باز آورده، ایشان را به زمین فتروس یعنی به زمین مولد ایشان راجع خواهم گردانید و در آنجا مملکت پست خواهند بود. 026 EZE 029 015 و آن پست‌ترین ممالک خواهد بود. و بار دیگربر طوایف برتری نخواهد نمود. و من ایشان راقلیل خواهم ساخت تا برامت‌ها حکمرانی ننمایند. 026 EZE 029 016 و آن بار دیگر برای خاندان اسرائیل محل اعتماد نخواهد بود تا بسوی ایشان متوجه شده، گناه را به یاد آورند. پس خواهند دانست که من خداوند یهوه هستم.» 026 EZE 029 017 و در روز اول ماه اول از سال بیست و هفتم کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 029 018 «ای پسرانسان نبوکدرصر پادشاه بابل از لشکر خود به ضدصور خدمت عظیمی گرفت که سرهای همه بی‌مو گردید و دوشهای همه پوست کنده شد. لیکن از صور به جهت خدمتی که به ضد آن نموده بود، خودش و لشکرش هیچ مزد نیافتند.» 026 EZE 029 019 لهذا خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «اینک من زمین مصر را به نبوکدرصر پادشاه بابل خواهم بخشید. و جمعیت آن را گرفتار کرده، غنیمتش رابه یغما و اموالش را به تاراج خواهد برد تا اجرت لشکرش بشود. 026 EZE 029 020 و خداوند یهوه می‌گوید: زمین مصر را به جهت خدمتی که کرده است، اجرت اوخواهم داد چونکه این کار را برای من کرده‌اند. 026 EZE 029 021 و در آن روز شاخی برای خاندان اسرائیل خواهم رویانید. و دهان تو را در میان ایشان خواهم گشود، پس خواهند دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 030 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 030 002 «ای پسر انسان نبوت کرده، بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: ولوله کنید وبگویید وای برآن روز! 026 EZE 030 003 زیرا که آن روز نزدیک است و روز خداوند نزدیک است! روز ابرها وزمان امت‌ها خواهد بود! 026 EZE 030 004 و شمشیری بر مصرفرود می‌آید. و چون کشتگان در مصر بیفتند، آنگاه درد شدیدی بر حبش مستولی خواهد شد. و جمعیت آن را گرفتار خواهد کرد و اساسهایش منهدم خواهد گردید. 026 EZE 030 005 و حبش و فوط ولود وتمامی قومهای مختلف و کوب و اهل زمین عهدهمراه ایشان به شمشیر خواهند افتاد.» 026 EZE 030 006 وخداوند چنین می‌فرماید: «معاونان مصر خواهندافتاد و فخر قوت آن فرود خواهد آمد. و ازمجدل تا اسوان در میان آن به شمشیر خواهندافتاد. قول خداوند یهوه این است. 026 EZE 030 007 و در میان زمینهای ویران ویران خواهند شد و شهرهایش در میان و شهرهای مخروب خواهد بود. 026 EZE 030 008 وچون آتشی در مصر افروخته باشم و جمیع انصارش شکسته شوند، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 030 009 در آن روز قاصدان از حضور من به کشتیها بیرون رفته، حبشیان مطمئن را خواهندترسانید. و بر ایشان درد شدیدی مثل روز مصرمستولی خواهد شد، زیرا اینک آن می‌آید.» 026 EZE 030 010 وخداوند یهوه چنین می‌گوید: «من جمعیت مصررا به‌دست نبوکدرصر پادشاه بابل تباه خواهم ساخت. 026 EZE 030 011 او با قوم خود و ستمکیشان امت هاآورده خواهند شد تا آن زمین ویران را سازند. وشمشیرهای خود را بر مصر کشیده، زمین را از کشتگان پر خواهند ساخت. 026 EZE 030 012 و نهرها را خشک گردانیده، زمین را به‌دست اشرار خواهم فروخت. و زمین را با هرچه در آن است، به‌دست غریبان ویران خواهم ساخت. من که یهوه هستم گفته‌ام.» 026 EZE 030 013 و خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «بتها رانابود ساخته، اصنام را از نوف تلف خواهم نمود. و بار دیگر رئیسی از زمین مصر نخواهدبرخاست. و خوف بر زمین مصر مستولی خواهم ساخت. 026 EZE 030 014 و فترس را خراب نموده، آتشی درصوعن خواهم افروخت. و بر نو داوری خواهم نمود. 026 EZE 030 015 و غضب خود را برسین که ملاذ مصراست ریخته، جمعیت نو را منقطع خواهم ساخت. 026 EZE 030 016 و چون آتشی در مصر افروخته باشم، سین به درد سخت مبتلا و نومفتوح خواهد شد. وخصمان در وقت روز بر نوف خواهند آمد. 026 EZE 030 017 جوانان آون و فیبست به شمشیر خواهند افتادو اهل آنها به اسیری خواهند رفت. 026 EZE 030 018 و روزدرتحفنحیس تاریک خواهد شد حینی که یوغهای مصر را در آنجا شکسته باشم و فخرقوتش در آن تلف شده باشد. و ابرها آن را خواهدپوشانید و دخترانش به اسیری خواهند رفت. 026 EZE 030 019 پس چون بر مصر داوری کرده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 030 020 و در روز هفتم ماه اول از سال یازدهم، کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 030 021 «ای پسر انسان بازوی فرعون پادشاه مصر را خواهم شکست. واینک شکسته بندی نخواهد شد و بر آن مرهم نخواهند گذارد و کرباس نخواهند بست تا قادر برگرفتن شمشیر بشود. 026 EZE 030 022 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: هان من به ضد فرعون پادشاه مصرهستم و هر دو بازوی او هم درست و هم شکسته را خرد خواهم کرد و شمشیر را از دستش خواهم انداخت. 026 EZE 030 023 و مصریان را در میان امت‌ها پراکنده و در میان کشورها متفرق خواهم ساخت. 026 EZE 030 024 وبازوهای پادشاه بابل را تقویت نموده، شمشیرخود را به‌دست او خواهم داد. و بازوهای فرعون را خواهم شکست که به حضور وی به ناله کشتگان ناله خواهد کرد. 026 EZE 030 025 پس بازوهای پادشاه بابل را تقویت خواهم نمود. و بازوهای فرعون خواهد افتاد و چون شمشیر خود را به‌دست پادشاه بابل داده باشم و او آن را بر زمین مصر درازکرده باشد، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 030 026 و چون مصریان را در میان امت هاپراکنده و ایشان را در کشورها متفرق ساخته باشم، ایشان خواهند دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 031 001 و در روز اول ماه سوم از سال یازدهم، کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 031 002 «ای پسر انسان به فرعون پادشاه مصر و به جمعیت او بگو: کیست که در بزرگیت به اوشباهت داری؟ 026 EZE 031 003 اینک آشور سرو آزاد لبنان باشاخه های جمیل و برگهای سایه‌گستر و قد بلندمی بود و سر او به ابرها می‌بود. 026 EZE 031 004 آبها او را نمو داد. و لجه او را بلند ساخت که نهرهای آنها بهر طرف بوستان آن جاری می‌شد و جویهای خویش رابطرف همه درختان صحرا روان می‌ساخت. 026 EZE 031 005 ازاین جهت قد او از جمیع درختان صحرا بلندترشده، شاخه هایش زیاده گردید و اغصان خود رانمو داده، آنها از کثرت آبها بلند شد. 026 EZE 031 006 و همه مرغان هوا در شاخه هایش آشیانه ساختند. وتمامی حیوانات صحرا زیر اغصانش بچه آوردند. و جمیع امت های عظیم در سایه‌اش سکنی گرفتند. 026 EZE 031 007 پس در بزرگی خود و در درازی شاخه های خویش خوشنما شد چونکه ریشه‌اش نزد آبهای بسیار بود. 026 EZE 031 008 سروهای آزاد باغ خدا آن را نتوانست پنهان کرد. و صنوبرها به شاخه هایش مشابهت نداشت. و چنارها مثل اغصانش نبودبلکه هیچ درخت در باغ خدا به زیبایی او مشابه نبود. 026 EZE 031 009 من او را به کثرت شاخه هایش به حدی زیبایی دادم که همه درختان عدن که در باغ خدابود بر او حسد بردند.» 026 EZE 031 010 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «چونکه قد تو بلند شده است، و او سر خود را درمیان ابرها برافراشته و دلش از بلندیش مغرورگردیده است، 026 EZE 031 011 از این جهت من او را به‌دست قوی ترین (پادشاه ) امت‌ها تسلیم خواهم نمود واو آنچه را که می‌باید به وی خواهد کرد. و من او رابه‌سبب شرارتش بیرون خواهم‌انداخت. 026 EZE 031 012 وغریبان یعنی ستمکیشان امت‌ها او را منقطع ساخته، ترک خواهند نمود. و شاخه هایش برکوهها و در جمیع دره‌ها خواهد افتاد و اغصان اونزد همه وادیهای زمین شکسته خواهد شد. وجمیع قوم های زمین از زیر سایه او فرود آمده، اورا ترک خواهند نمود. 026 EZE 031 013 و همه مرغان هوا بر تنه افتاده او آشیانه گرفته، تمامی حیوانات صحرا برشاخه هایش ساکن خواهند شد. 026 EZE 031 014 تا آنکه هیچکدام از درختانی که نزد آبها می‌باشند قدخود را بلند نکنند و سرهای خود را در میان ابرهابرنیفرازند. و زورآوران آنها از همگانی که سیراب می‌باشند، در بلندی خود نایستند. زیرا که جمیع آنها در اسفلهای زمین در میان پسران انسانی که به هاویه فرود می‌روند به مرگ تسلیم شده‌اند.» 026 EZE 031 015 و خداوند یهوه چنین می‌گوید: «در روزی که او به عالم اموات فرود می‌رود، من ماتمی برپامی نمایم و لجه را برای وی پوشانیده، نهرهایش را باز خواهم داشت. و آبهای عظیم باز داشته خواهد شد و لبنان را برای وی سوگوار خواهم کرد. و جمیع درختان صحرا برایش ماتم خواهندگرفت. (Sheol h7585) 026 EZE 031 016 و چون او را با آنانی که به هاویه فرودمی روند به عالم اموات فرود آورم، آنگاه امت هارا از صدای انهدامش متزلزل خواهم ساخت. وجمیع درختان عدن یعنی برگزیده و نیکوترین لبنان از همگانی که سیراب می‌شوند، در اسفلهای زمین تسلی خواهند یافت. (Sheol h7585) 026 EZE 031 017 و ایشان نیز بامقتولان شمشیر و انصارش که در میان امت‌ها زیرسایه او ساکن می‌بودند، همراه وی به عالم اموات فرود خواهند رفت. (Sheol h7585) 026 EZE 031 018 به کدام‌یک از درختان عدن در جلال و عظمت چنین شباهت داشتی؟ اما با درختان عدن به اسفلهای زمین تو را فرودخواهند‌آورد و در میان نامختونان با مقتولان شمشیر خواهی خوابید. خداوند یهوه می‌گویدکه فرعون و تمامی جماعتش این است.» 026 EZE 032 001 و در روز اول ماه دوازدهم از سال دوازدهم واقع شد که کلام خداوند برمن نازل شده، گفت: 026 EZE 032 002 «ای پسر انسان برای فرعون پادشاه مصر مرثیه بخوان و او را بگو تو به شیرژیان امت‌ها مشابه می‌بودی، اما مانند اژدها دردریا هستی و آب را از بینی خود می‌جهانی و آبهارا به پایهای خود حرکت داده، نهرهای آنها راگل آلود می‌سازی.» 026 EZE 032 003 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «دام خود را به واسطه گروهی از قوم های عظیم بر تو خواهم گسترانید و ایشان تورا در دام من بر خواهند کشید. 026 EZE 032 004 و تو را بر زمین ترک نموده، بر روی صحرا خواهم‌انداخت وهمه مرغان هوا را بر تو فرود آورده، جمیع حیوانات زمین را از تو سیر خواهم ساخت. 026 EZE 032 005 وگوشت تو را بر کوهها نهاده، دره‌ها را از لاش تو پرخواهم کرد. 026 EZE 032 006 و زمینی را که در آن شنا می‌کنی ازخون تو تا به کوهها سیراب می‌کنم که وادیها از توپر خواهد شد. 026 EZE 032 007 و هنگامی که تو را منطفی گردانم، آسمان را خواهم پوشانید و ستارگانش راتاریک کرده، آفتاب را به ابرها مستور خواهم ساخت و ماه روشنایی خود را نخواهد داد. 026 EZE 032 008 وخداوند یهوه می‌فرماید، که تمامی نیرهای درخشنده آسمان را برای تو سیاه کرده، تاریکی بر زمینت خواهم آورد. 026 EZE 032 009 و چون هلاکت تو را درمیان امت‌ها بر زمینهایی که ندانسته‌ای آورده باشم، آنگاه دلهای قوم های عظیم را محزون خواهم ساخت. 026 EZE 032 010 و قوم های عظیم را بر تومتحیر خواهم ساخت. و چون شمشیر خود راپیش روی ایشان جلوه دهم، پادشاهان ایشان به شدت دهشتناک خواهند شد. و در روز انهدام توهر یک از ایشان برای جان خود هر لحظه‌ای خواهند لرزید.» 026 EZE 032 011 زیرا خداوند یهوه چنین می‌گوید: «شمشیرپادشاه بابل بر تو خواهد آمد. 026 EZE 032 012 و به شمشیرهای جباران که جمیع ایشان از ستمکیشان امت هامی باشند، جمعیت تو را به زیر خواهم‌انداخت. وایشان غرور مصر را نابود ساخته، تمامی جمعیتش هلاک خواهند شد. 026 EZE 032 013 و تمامی بهایم او را از کنارهای آبهای عظیم هلاک خواهم ساخت. و پای انسان دیگر آنها را گل آلودنخواهد ساخت. و سم بهایم آنها را گل آلودنخواهد ساخت. 026 EZE 032 014 آنگاه خداوند یهوه می‌گوید: آبهای آنها را ساکت گردانیده، نهرهای آنها رامانند روغن جاری خواهم ساخت. 026 EZE 032 015 و چون زمین مصر را ویران کنم و آن زمین از هرچه در آن باشد خالی شود و چون جمیع ساکنانش را هلاک کنم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 032 016 و خداوند یهوه می‌گوید: «مرثیه‌ای که ایشان خواهند خواند همین است. دختران امت‌ها این مرثیه را خواهند خواند. برای مصر و تمامی جمعیتش این مرثیه را خواهند خواند.» 026 EZE 032 017 و در روز پانزدهم ماه از سال دوازدهم واقع شد که کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 032 018 «ای پسر انسان برای جمعیت مصر ولوله نما و هم اورا و هم دختران امت های عظیم را با آنانی که به هاویه فرود می‌روند، به اسفلهای زمین فرود آور. 026 EZE 032 019 از چه کس زیباتر هستی؟ فرود بیا و بانامختونان بخواب. 026 EZE 032 020 ایشان در میان مقتولان شمشیر خواهند افتاد. (مصر) به شمشیر تسلیم شده است. پس او را و تمامی جمعیتش رابکشید. 026 EZE 032 021 اقویای جباران از میان عالم اموات اورا و انصار او را خطاب خواهند کرد. ایشان نامختون به شمشیر کشته شده، فرود آمده، خواهند خوابید. (Sheol h7585) 026 EZE 032 022 «در آنجا آشور و تمامی جمعیت اوهستند. قبرهای ایشان گرداگرد ایشان است وجمیع ایشان کشته شده از شمشیر افتاده‌اند. 026 EZE 032 023 که قبرهای ایشان به اسفلهای هاویه قرار داده شد وجمعیت ایشان به اطراف قبرهای ایشان‌اند. 026 EZE 032 024 در آنجاعیلام و تمامی جمعیتش هستند. قبرهای ایشان گرداگرد ایشان است و جمیع ایشان مقتول و ازشمشیر افتاده‌اند و به اسفلهای زمین نامختون فرود رفته‌اند، زیرا که در زمین زندگان باعث هیبت بوده‌اند. پس با آنانی که به هاویه فرود می‌روند، متحمل خجالت خویش خواهند بود. 026 EZE 032 025 بستری برای او و تمامی جمعیتش در میان مقتولان قرارداده‌اند. قبرهای ایشان گرداگرد ایشان است وجمیع ایشان نامختون و مقتول شمشیرند. زیرا که در زمین زندگان باعث هیبت بودند. پس با آنانی که به هاویه فرود می‌روند، متحمل خجالت خویش خواهند بود. در میان کشتگان قرار داده شد. 026 EZE 032 026 درآنجا ماشک و توبال و تمامی جمعیت آنهاهستند. قبرهای ایشان گرداگرد ایشان است وجمیع ایشان نامختون و مقتول شمشیرند. زیرا که در زمین زندگان باعث هیبت بودند. 026 EZE 032 027 پس ایشان با جباران و نامختونانی که افتاده‌اند که با اسلحه جنگ خویش به هاویه فرود رفته‌اند، نخواهندخوابید. و ایشان شمشیرهای خود را زیر سرهای خود نهادند. و گناه ایشان بر استخوانهای ایشان خواهد بود. زیرا که در زمین زندگان باعث هیبت جباران بودند. (Sheol h7585) 026 EZE 032 028 و اما تو در میان نامختونان شکسته شده، با مقتولان شمشیر خواهی خوابید. 026 EZE 032 029 در آنجا ادوم و پادشاهانش و جمیع سرورانش هستند که در جبروت خود با مقتولان شمشیرقرار داده شدند. و ایشان با نامختونان و آنانی که به هاویه فرود می‌روند خواهند خوابید. 026 EZE 032 030 در آنجاجمیع روسای شمال و همه صیدونیان هستند که با مقتولان فرود رفتند. از هیبتی که به جبروت خویش باعث آن بودند، خجل خواهند شد. پس با مقتولان شمشیر نامختون خواهند خوابید و باآنانی که به هاویه فرود می‌روند، متحمل خجالت خود خواهند شد. 026 EZE 032 031 و خداوند یهوه می‌گوید که فرعون چون این را بیند درباره تمامی جمعیت خود خویشتن را تسلی خواهد داد و فرعون وتمامی لشکر او به شمشیر کشته خواهند شد. 026 EZE 032 032 زیرا خداوند یهوه می‌گوید: من او را در زمین زندگان باعث هیبت گردانیدم. پس فرعون وتمامی جمعیت او را با مقتولان شمشیر در میان نامختونان خواهند خوابانید.» 026 EZE 033 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 033 002 «ای پسر انسان پسران قوم خود راخطاب کرده، به ایشان بگو: اگر من شمشیری برزمینی آورم و اهل آن زمین کسی را از میان خودگرفته، او را به جهت خود به دیده بانی تعیین کنند، 026 EZE 033 003 و او شمشیر را بیند که بر آن زمین می‌آید وکرنارا نواخته، آن قوم را متنبه سازد، 026 EZE 033 004 و اگر کسی صدای کرنا را شنیده، متنبه نشود، آنگاه شمشیرآمده، او را گرفتار خواهد ساخت و خونش برگردنش خواهد بود. 026 EZE 033 005 چونکه صدای کرنا را شنیدو متنبه نگردید، خون او بر خودش خواهد بود واگر متنبه می‌شد جان خود را می‌رهانید. 026 EZE 033 006 و اگردیده بان شمشیر را بیند که می‌آید و کرنا راننواخته قوم را متنبه نسازد و شمشیر آمده، کسی را از میان ایشان گرفتار سازد، آن شخص در گناه خود گرفتار شده است، اما خون او را از دست دیده بان خواهم طلبید. 026 EZE 033 007 و من تو را‌ای پسر انسان برای خاندان اسرائیل به دیده بانی تعیین نموده‌ام تا کلام را از دهانم شنیده، ایشان را از جانب من متنبه سازی. 026 EZE 033 008 حینی که من به مرد شریر گویم: ای مرد شریر البته خواهی مرد! اگر تو سخن نگویی تاآن مرد شریر را از طریقش متنبه سازی، آنگاه آن مرد شریر در گناه خود خواهد مرد، اما خون او رااز دست تو خواهم طلبید. 026 EZE 033 009 اما اگر تو آن مردشریر را از طریقش متنبه سازی تا از آن بازگشت نماید و او از طریق خود بازگشت نکند، آنگاه اودر گناه خود خواهد مرد، اما تو جان خود رارستگار ساخته‌ای. 026 EZE 033 010 پس تو‌ای پسر انسان به خاندان اسرائیل بگو: شما بدین مضمون می‌گویید: چونکه عصیان و گناهان ما بر گردن مااست و به‌سبب آنها کاهیده شده‌ایم، پس چگونه زنده خواهیم ماند؟ 026 EZE 033 011 «به ایشان بگو: خداوند یهوه می‌فرماید: به حیات خودم قسم که من از مردن مرد شریرخوش نیستم بلکه (خوش هستم ) که شریر ازطریق خود بازگشت نموده، زنده ماند. ای خاندان اسرائیل بازگشت نمایید! از طریق های بد خویش بازگشت نمایید زیرا چرا بمیرید؟ 026 EZE 033 012 و تو‌ای پسرانسان به پسران قوم خود بگو: عدالت مرد عادل در روزی که مرتکب گناه شود، او را نخواهدرهانید. و شرارت مرد شریر در روزی که او ازشرارت خود بازگشت نماید، باعث هلاکت وی نخواهد شد. و مرد عادل در روزی که گناه ورزد، به عدالت خود زنده نتواند ماند. 026 EZE 033 013 حینی که به مرد عادل گویم که البته زنده خواهی ماند، اگر اوبه عدالت خود اعتماد نموده، عصیان ورزد، آنگاه عدالتش هرگز به یاد آورده نخواهد شد بلکه درعصیانی که ورزیده است خواهد مرد. 026 EZE 033 014 وهنگامی که به مرد شریر گویم: البته خواهی مرد! اگر او از گناه خود بازگشت نموده، انصاف و عدالت بجا آورد، 026 EZE 033 015 و اگر آن مرد شریر رهن راپس دهد و آنچه دزدیده بود رد نماید و به فرایض حیات سلوک نموده، مرتکب بی‌انصافی نشود، اوالبته زنده خواهد ماند و نخواهد مرد. 026 EZE 033 016 تمام گناهی که ورزیده بود بر او به یاد آورده نخواهدشد. چونکه انصاف و عدالت را بجا آورده است، البته زنده خواهد ماند. 026 EZE 033 017 اما پسران قوم تومی گویند که طریق خداوند موزون نیست، بلکه طریق خود ایشان است که موزون نیست. 026 EZE 033 018 هنگامی که مرد عادل از عدالت خود برگشته، عصیان ورزد، به‌سبب آن خواهد مرد. 026 EZE 033 019 و چون مرد شریر از شرارت خود بازگشت نموده، انصاف و عدالت را بجا آورد به‌سبب آن زنده خواهدماند. 026 EZE 033 020 اما شما می‌گویید که طریق خداوندموزون نیست. ای خاندان اسرائیل من بر هر یکی از شما موافق طریق هایش داوری خواهم نمود.» 026 EZE 033 021 و در روز پنجم ماه دهم از سال دوازدهم اسیری ما واقع شد که کسی‌که از اورشلیم فرارکرده بود نزد من آمده، خبر داد که شهر تسخیرشده است. 026 EZE 033 022 و در وقت شام قبل از رسیدن آن فراری دست خداوند بر من آمده، دهان مراگشود. پس چون او در وقت صبح نزد من رسید، دهانم گشوده شد و دیگر گنگ نبودم. 026 EZE 033 023 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 033 024 «ای پسر انسان ساکنان این خرابه های زمین اسرائیل می‌گویند: ابراهیم یک نفر بود حینی که وارث این زمین شد وما بسیار هستیم که زمین به ارث به ما داده شده است. 026 EZE 033 025 بنابراین به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: (گوشت را) با خونش می‌خورید و چشمان خود را بسوی بتهای خویش برمی افرازید و خون می‌ریزید. پس آیاشما وارث زمین خواهید شد؟ 026 EZE 033 026 «بر شمشیرهای خود تکیه می‌کنید ومرتکب رجاسات شده، هر کدام از شما زن همسایه خود را نجس می‌سازید. پس آیا وارث این زمین خواهید شد؟ 026 EZE 033 027 بدینطور به ایشان بگوکه خداوند یهوه چنین می‌فرماید: به حیات خودم قسم البته آنانی که در خرابه‌ها هستند به شمشیرخواهند افتاد. و آنانی که بر روی صحرااند برای خوراک به حیوانات خواهم داد. و آنانی که درقلعه‌ها و مغارهایند از وبا خواهند مرد. 026 EZE 033 028 و این زمین را ویران و محل دهشت خواهم ساخت وغرور قوتش نابود خواهد شد. و کوههای اسرائیل به حدی ویران خواهد شد که رهگذری نباشد. 026 EZE 033 029 و چون این زمین را به‌سبب همه رجاساتی که ایشان بعمل آورده‌اند ویران و محل دهشت ساخته باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 033 030 اما تو‌ای پسر انسان پسران قومت به پهلوی دیوارها و نزد درهای خانه‌ها درباره توسخن می‌گویند. و هر یک به دیگری و هر کس به برادرش خطاب کرده، می‌گوید بیایید و بشنوید! چه کلام است که از جانب خداوند صادرمی شود. 026 EZE 033 031 و نزد تو می‌آیند بطوری که قوم (من )می آیند. و مانند قوم من پیش تو نشسته، سخنان تو را می‌شنوند، اما آنها را بجا نمی آورند. زیرا که ایشان به دهان خود سخنان شیرین می‌گویند. لیکن دل ایشان در‌پی حرص ایشان می‌رود. 026 EZE 033 032 واینک تو برای ایشان مثل سرود شیرین مطرب خوشنوا و نیک نواز هستی. زیرا که سخنان تو رامی شنوند، اما آنها را بجا نمی آورند. 026 EZE 033 033 و چون این واقع می‌شود و البته واقع خواهد شد، آنگاه خواهند دانست که نبی در میان ایشان بوده است.» 026 EZE 034 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 034 002 «ای پسر انسان به ضد شبانان اسرائیل نبوت نما و نبوت کرده، به ایشان یعنی به شبانان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: وای بر شبانان اسرائیل که خویشتن را می‌چرانند. آیا نمی بایدشبانان گله را بچرانند؟ 026 EZE 034 003 شما پیه را می‌خورید وپشم را می‌پوشید و پرواریها را می‌کشید، اما گله را نمی چرانید. 026 EZE 034 004 ضعیفان را تقویت نمی دهید وبیماران را معالجه نمی نمایید و شکسته‌ها راشکسته بندی نمی کنید و رانده شدگان را پس نمی آورید و گم شدگان را نمی طلبید، بلکه بر آنهابا جور و ستم حکمرانی می‌نمایید. 026 EZE 034 005 پس بدون شبان پراکنده می‌شوند و خوراک همه حیوانات صحرا گردیده، آواره می‌گردند. 026 EZE 034 006 گوسفندان من بر جمیع کوهها و بر همه تلهای بلند آواره شده‌اند. و گله من بر روی تمامی زمین پراکنده گشته، کسی ایشان را نمی طلبد و برای ایشان تفحص نمی نماید. 026 EZE 034 007 پس‌ای شبانان کلام خداوندرا بشنوید! 026 EZE 034 008 خداوند یهوه می‌فرماید: به حیات خودم قسم هر آینه چونکه گله من به تاراج رفته وگوسفندانم خوراک همه حیوانات صحرا گردیده، شبانی ندارند. و شبانان من گوسفندانم رانطلبیدند. بلکه شبانان خویشتن را چرانیدند و گله مرا رعایت ننمودند. 026 EZE 034 009 «بنابراین‌ای شبانان! کلام خداوند رابشنوید! 026 EZE 034 010 خداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک من به ضد شبانان هستم. و گوسفندان خود را ازدست ایشان خواهم طلبید. و ایشان را از چرانیدن گله معزول خواهم ساخت تا شبانان خویشتن رادیگر نچرانند. و گوسفندان خود را از دهان ایشان خواهم رهانید تا خوراک ایشان نباشند. 026 EZE 034 011 زیراخداوند یهوه چنین می‌گوید: هان من خودم گوسفندان خویش را طلبیده، آنها را تفقد خواهم نمود. 026 EZE 034 012 چنانکه شبان حینی که در میان گوسفندان پراکنده خود می‌باشد، گله خویش راتفقد می‌نماید، همچنان من گوسفندان خویش راتفقد نموده، ایشان را از هر جایی که در روز ابرهاو تاریکی غلیظ پراکنده شده بودند خواهم رهانید. 026 EZE 034 013 و ایشان را از میان قوم‌ها بیرون آورده، از کشورها جمع خواهم نمود. و به زمین خودشان درآورده، بر کوههای اسرائیل و در وادیها وجمیع معمورات زمین ایشان را خواهم چرانید. 026 EZE 034 014 ایشان را بر مرتع نیکو خواهم چرانید و آرام گاه ایشان بر کوههای بلند اسرائیل خواهد بود. وآنجا در آرام گاه نیکو و مرتع پرگیاه خواهندخوابید. و بر کوههای اسرائیل خواهند چرید. 026 EZE 034 015 خداوند یهوه می‌گوید که من گوسفندان خودرا خواهم چرانید و من ایشان را خواهم خوابانید. 026 EZE 034 016 گم شدگان را خواهم طلبید و رانده شدگان راباز خواهم آورد و شکسته‌ها را شکسته بندی نموده، بیماران را قوت خواهم داد. لیکن فربهان وزورآوران را هلاک ساخته، بر ایشان به انصاف رعایت خواهم نمود. 026 EZE 034 017 و اما به شما‌ای گوسفندان من، خداوند یهوه چنین می‌فرماید: هان من در میان گوسفند و گوسفند و در میان قوچهای و بزهای نر داوری خواهم نمود. 026 EZE 034 018 آیا برای شما کم بود که مرتع نیکو راچرانیدید بلکه بقیه مرتع خود را نیز به پایهای خویش پایمال ساختید؟ و آب زلال را نوشیدیدبلکه باقی‌مانده را به پایهای خویش گل آلودساختید؟ 026 EZE 034 019 و گوسفندان من آنچه را که از پای شما پایمال شده است، می‌چرند و آنچه را که به پای شما گل آلود گشته است، می‌نوشند. 026 EZE 034 020 بنابراین خداوند یهوه به ایشان چنین می‌گوید: هان من خودم در میان گوسفندان فربه وگوسفندان لاغر داوری خواهم نمود. 026 EZE 034 021 چونکه شما به پهلو و کتف خود تنه می‌زنید و همه ضعیفان را به شاخهای خود می‌زنید، حتی اینکه ایشان را بیرون پراکنده ساخته‌اید، 026 EZE 034 022 پس من گله خود را نجات خواهم داد که دیگر به تاراج برده نشوند و در میان گوسفند و گوسفند داوری خواهم نمود. 026 EZE 034 023 و یک شبان بر ایشان خواهم گماشت که ایشان را بچراند یعنی بنده خود داودرا که ایشان را رعایت بنماید و او شبان ایشان خواهد بود. 026 EZE 034 024 و من یهوه خدای ایشان خواهم بود و بنده من داود در میان ایشان رئیس خواهدبود. من که یهوه هستم گفته‌ام. 026 EZE 034 025 و عهد سلامتی را با ایشان خواهم بست. و حیوانات موذی را اززمین نابود خواهم ساخت و ایشان در بیابان به امنیت ساکن شده، در جنگلها خواهند خوابید. 026 EZE 034 026 و ایشان را و اطراف کوه خود را برکت خواهم ساخت. و باران را در موسمش خواهم بارانید وبارشهای برکت خواهد بود. 026 EZE 034 027 و درختان صحرامیوه خود را خواهند‌آورد و زمین حاصل خویش را خواهد داد. و ایشان در زمین خود به امنیت ساکن خواهند شد. و حینی که چوبهای یوغ ایشان را شکسته و ایشان را از دست آنانی که ایشان را مملوک خود ساخته بودند رهانیده باشم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 034 028 ودیگر در میان امت‌ها به تاراج نخواهد رفت وحیوانات صحرا ایشان را نخواهند خورد بلکه به امنیت، بدون ترساننده‌ای ساکن خواهند شد. 026 EZE 034 029 وبرای ایشان درختستان ناموری بر پا خواهم داشت. و دیگر از قحط در زمین تلف نخواهندشد. و بار دیگر متحمل سرزنش امت‌ها نخواهندگردید. 026 EZE 034 030 و خداوند یهوه می‌گوید: خاندان اسرائیل خواهند دانست که من یهوه خدای ایشان با ایشان هستم و ایشان قوم من می‌باشند. 026 EZE 034 031 وخداوند یهوه می‌گوید: شما‌ای گله من و‌ای گوسفندان مرتع من، انسان هستید و من خدای شما می‌باشم.» 026 EZE 035 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 035 002 «ای پسر انسان نظر خود را بر کوه سعیر بدار و به ضد آن نبوت نما! 026 EZE 035 003 و آن را بگوخداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک‌ای کوه سعیر من به ضد تو هستم. و دست خود را بر تودراز کرده، تو را ویران و محل دهشت خواهم ساخت. 026 EZE 035 004 شهرهایت را خراب خواهم نمود تاویران شده، بدانی که من یهوه هستم. 026 EZE 035 005 چونکه عداوت دائمی داشتی و بنی‌اسرائیل را در زمان مصیبت ایشان و هنگام عقوبت آخر به دم شمشیرتسلیم نمودی، 026 EZE 035 006 لهذا خداوند یهوه چنین می گوید: به حیات خودم قسم که تو را به خون تسلیم خواهم نمود که خون تو را تعاقب نماید. چون از خون نفرت نداشتی، خون تو را تعاقب خواهد نمود. 026 EZE 035 007 و کوه سعیر را محل دهشت وویران ساخته، روندگان و آیندگان را از آن منقطع خواهم ساخت. 026 EZE 035 008 و کوههایش را از کشتگانش مملو می‌کنم که مقتولان شمشیر بر تلها و دره‌ها وهمه وادیهای تو بیفتند. 026 EZE 035 009 و تو را خرابه های دائمی می‌سازم که شهرهایت دیگر مسکون نشودو بدانید که من یهوه هستم. 026 EZE 035 010 چونکه گفتی این دوامت و این دو زمین از آن من می‌شود و آن را به تصرف خواهیم آورد با آنکه یهوه در آنجا است.» 026 EZE 035 011 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: «به حیات خودم قسم که موافق خشم و حسدی که به ایشان نمودی، از کینه‌ای که با ایشان داشتی با توعمل خواهم نمود. و چون بر تو داوری کرده باشم، خویشتن را بر تو در میان ایشان معروف خواهم گردانید. 026 EZE 035 012 و خواهی دانست که من یهوه تمامی سخنان کفرآمیز را که به ضد کوههای اسرائیل گفته‌ای، شنیده‌ام. چونکه گفتی: خراب گردید و برای خوراک ما داده شد. 026 EZE 035 013 و شما به دهان خود به ضد من تکبر نموده، سخنان خویش را بر من افزودید و من آنها را شنیدم. 026 EZE 035 014 خداوندیهوه چنین می‌گوید: حینی که تمامی جهان شادی کنند من تو را ویران خواهم ساخت. 026 EZE 035 015 وچنانکه بر میراث خاندان اسرائیل حینی که ویران شد شادی نمودی، همچنان با تو عمل خواهم نمود. و تو‌ای کوه سعیر و تمام ادوم جمیع ویران خواهید شد. پس خواهند دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 036 001 «و تو‌ای پسر انسان به کوههای اسرائیل نبوت کرده، بگو: ای کوههای اسرائیل کلام خداوند را بشنوید! 026 EZE 036 002 خداوند یهوه چنین می‌گوید: چونکه دشمنان درباره شما گفته‌اند هه این بلندیهای دیرینه میراث ما شده است، 026 EZE 036 003 لهذانبوت کرده، بگو که خداوند یهوه چنین می‌فرماید: از آن جهت که ایشان شما را از هرطرف خراب کرده و بلعیده‌اند تا میراث بقیه امت‌ها بشوید و بر لبهای حرف گیران برآمده، مورد مذمت طوایف گردیده‌اید، 026 EZE 036 004 لهذا‌ای کوههای اسرائیل کلام خداوند یهوه را بشنوید! خداوند یهوه به کوهها و تلها و وادیها و دره‌ها وخرابه های ویران و شهرهای متروکی که تاراج شده و مورد سخریه بقیه امت های مجاور گردیده است، چنین می‌گوید: 026 EZE 036 005 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌فرماید: هر آینه به آتش غیرت خود به ضد بقیه امت‌ها و به ضد تمامی ادوم تکلم نموده‌ام که ایشان زمین مرا به شادی تمام دل وکینه قلب، ملک خود ساخته‌اند تا آن را به تاراج واگذارند. 026 EZE 036 006 پس درباره زمین اسرائیل نبوت نماوبه کوهها و تلها و وادیها و دره‌ها بگو که خداوندیهوه چنین می‌فرماید: چونکه شما متحمل سرزنش امت‌ها شده‌اید، لهذا من در غیرت وخشم خود تکلم نمودم.» 026 EZE 036 007 و خداوند یهوه چنین می‌گوید: «من دست خود را برافراشته‌ام که امت هایی که به اطراف شمایند البته سرزنش خود را متحمل خواهندشد. 026 EZE 036 008 و شما‌ای کوههای اسرائیل شاخه های خود را خواهید رویانید و میوه خود را برای قوم من اسرائیل خواهید آورد زیرا که ایشان به زودی خواهند آمد. 026 EZE 036 009 زیرا اینک من بطرف شما هستم. و بر شما نظر خواهم داشت و شیار شده، کاشته خواهید شد. 026 EZE 036 010 و بر شما مردمان را خواهم افزودیعنی تمامی خاندان اسرائیل را جمیع. و شهرهامسکون و خرابه‌ها معمور خواهد شد. 026 EZE 036 011 و برشما انسان و بهایم بسیار خواهم آورد که ایشان افزوده شده، بارور خواهند شد. و شما را مثل ایام قدیم معمور خواهم ساخت. بلکه بر شما بیشتر ازاول شما احسان خواهم نمود و خواهید دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 036 012 و مردمان یعنی قوم خوداسرائیل را بر شما خرامان خواهم ساخت تا تو رابه تصرف آورند. و میراث ایشان بشوی و ایشان رادیگر بی‌اولاد نسازی.» 026 EZE 036 013 و خداوند یهوه چنین می‌گوید: «چونکه ایشان درباره تو می‌گویند که مردمان را می‌بلعی وامت های خویش را بی‌اولاد می‌گردانی، 026 EZE 036 014 پس خداوند یهوه می‌گوید: مردمان را دیگر نخواهی بلعید و امت های خویش را دیگر بی‌اولادنخواهی ساخت. 026 EZE 036 015 و سرزنش امت‌ها را دیگر درتو مسموع نخواهم گردانید. و دیگر متحمل مذمت طوایف نخواهی شد و امت های خویش رادیگر نخواهی لغزانید. خداوند یهوه این رامی گوید.» 026 EZE 036 016 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 036 017 «ای پسر انسان، هنگامی که خاندان اسرائیل درزمین خود ساکن می‌بودند آن را به راهها و به اعمال خود نجس نمودند. و طریق ایشان به نظرمن مثل نجاست زن حایض می‌بود. 026 EZE 036 018 لهذا به‌سبب خونی که بر زمین ریختند و آن را به بتهای خود نجس ساختند، من خشم خود را بر ایشان ریختم. 026 EZE 036 019 و ایشان را در میان امت‌ها پراکنده ساختم و در کشورها متفرق گشتند. و موافق راهها و اعمال ایشان، بر ایشان داوری نمودم. 026 EZE 036 020 و چون به امت هایی که بطرف آنها رفتندرسیدند، آنگاه اسم قدوس مرا بی‌حرمت ساختند. زیرا درباره ایشان گفتند که اینان قوم یهوه می‌باشند و از زمین او بیرون آمده‌اند. 026 EZE 036 021 لیکن من بر اسم قدوس خود که خاندان اسرائیل آن را در میان امت هایی که بسوی آنهارفته بودند بی‌حرمت ساختند شفقت نمودم. 026 EZE 036 022 «بنابراین به خاندان اسرائیل بگو: خداوندیهوه چنین می‌فرماید: ای خاندان اسرائیل من این را نه به‌خاطر شما بلکه بخاطر اسم قدوس خودکه آن را در میان امت هایی که به آنها رفته، بی‌حرمت نموده‌اید بعمل می‌آورم. 026 EZE 036 023 و اسم عظیم خود را که در میان امت‌ها بی‌حرمت شده است و شما آن را در میان آنها بی‌عصمت ساخته‌اید، تقدیس خواهم نمود. و خداوند یهوه می‌گوید: حینی که بنظر ایشان در شما تقدیس کرده شوم، آنگاه امت‌ها خواهند دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 036 024 و شما را از میان امت‌ها می‌گیرم واز جمیع کشورها جمع می‌کنم و شما را در زمین خود در خواهم آورد. 026 EZE 036 025 و آب پاک بر شماخواهم پاشید و طاهر خواهید شد. و شما را ازهمه نجاسات واز همه بتهای شما طاهر خواهم ساخت. 026 EZE 036 026 و دل تازه به شما خواهم داد و روح تازه در اندرون شما خواهم نهاد. و دل سنگی را ازجسد شما دور کرده، دل گوشتین به شما خواهم داد. 026 EZE 036 027 و روح خود را در اندرون شما خواهم نهاد و شما را به فرایض خود سالک خواهم گردانید تا احکام مرا نگاه داشته، آنها را بجاآورید. 026 EZE 036 028 و در زمینی که به پدران شما دادم ساکن شده، قوم من خواهید بود و من خدای شما خواهم بود. 026 EZE 036 029 و شما را از همه نجاسات شمانجات خواهم داد. و غله را خوانده، آن را فراوان خواهم ساخت و دیگر قحط بر شما نخواهم فرستاد. 026 EZE 036 030 و میوه درختان و حاصل زمین رافراوان خواهم ساخت تا دیگر در میان امت هامتحمل رسوایی قحط نشوید. 026 EZE 036 031 و چون راههای قبیح و اعمال ناپسند خود را به یاد آورید، آنگاه به‌سبب گناهان و رجاسات خود خویشتن را درنظر خود مکروه خواهید داشت.» 026 EZE 036 032 و خداوندیهوه می‌گوید: «بدانید که من این را به‌خاطر شمانکرده‌ام. پس‌ای خاندان اسرائیل به‌سبب راههای خود خجل و رسوا شوید.» 026 EZE 036 033 خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «در روزی که شما را از تمامی گناهانتان طاهر سازم، شهرها را مسکون خواهم ساخت و خرابه‌ها معمور خواهد شد. 026 EZE 036 034 و زمین ویران که به نظر جمیع رهگذریان خراب می‌بود، شیار خواهد شد. 026 EZE 036 035 و خواهند گفت این زمینی که ویران بود، مثل باغ عدن گردیده است و شهرهایی که خراب و ویران و منهدم بود، حصاردار ومسکون شده است. 026 EZE 036 036 و امت هایی که به اطراف شما باقی‌مانده باشند، خواهند دانست که من یهوه مخروبات را بنا کرده و ویرانه‌ها را غرس نموده‌ام. من که یهوه هستم تکلم نموده و بعمل آورده‌ام.» 026 EZE 036 037 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «برای این باردیگر خاندان اسرائیل از من مسالت خواهند نمودتا آن را برای ایشان بعمل آورم. من ایشان را بامردمان مثل گله کثیر خواهم گردانید. 026 EZE 036 038 مثل گله های قربانی یعنی گله اورشلیم در موسمهایش همچنان شهرهای مخروب از گله های مردمان پر خواهد شد و ایشان خواهند دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 037 001 دست خداوند بر من فرود آمده، مرا درروح خداوند بیرون برد و در همواری قرار داد و آن از استخوانها پر بود. 026 EZE 037 002 و مرا به هرطرف آنها گردانید. و اینک آنها بر روی همواری بی‌نهایت زیاده و بسیار خشک بود. 026 EZE 037 003 و او مراگفت: «ای پسر انسان آیا می‌شود که این استخوانها زنده گردد؟» گفتم: «ای خداوند یهوه تو می‌دانی.» 026 EZE 037 004 پس مرا فرمود: «براین استخوانها نبوت نموده، به اینها بگو: ای استخوانهای خشک کلام خداوند را بشنوید! 026 EZE 037 005 خداوند یهوه به این استخوانها چنین می‌گوید: اینک من روح به شمادرمی آورم تا زنده شوید. 026 EZE 037 006 و پیه‌ها بر شما خواهم نهاد و گوشت بر شما خواهم آورد و شما را به پوست خواهم پوشانید و در شما روح خواهم نهاد تا زنده شوید. پس خواهید دانست که من یهوه هستم.» 026 EZE 037 007 پس من چنانکه مامور شدم نبوت کردم. و چون نبوت نمودم، آوازی مسموع گردید. و اینک تزلزلی واقع شد و استخوانها به یکدیگر یعنی هر استخوانی به استخوانش نزدیک شد. 026 EZE 037 008 و نگریستم و اینک پیه‌ها و گوشت به آنها برآمد و پوست آنها را از بالا پوشانید. امادر آنها روح نبود. 026 EZE 037 009 پس او مرا گفت: «بر روح نبوت نما! ای پسر انسان بر روح نبوت کرده، بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید که‌ای روح ازبادهای اربع بیا و به این کشتگان بدم تا ایشان زنده شوند.» 026 EZE 037 010 پس چنانکه مرا امر فرمود، نبوت نمودم. وروح به آنها داخل شد و آنها زنده گشته، بر پایهای خود لشکر بی‌نهایت عظیمی ایستادند. 026 EZE 037 011 و اومرا گفت: «ای پسر انسان این استخوانها تمامی خاندان اسرائیل می‌باشند. اینک ایشان می‌گویند: استخوانهای ما خشک شد و امید ما ضایع گردیدو خودمان منقطع گشتیم. 026 EZE 037 012 لهذا نبوت کرده، به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک من قبرهای شما را می‌گشایم. و شما را‌ای قوم من از قبرهای شما درآورده، به زمین اسرائیل خواهم آورد. 026 EZE 037 013 و‌ای قوم من چون قبرهای شما رابگشایم و شما را از قبرهای شما بیرون آورم، آنگاه خواهید دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 037 014 وروح خود را در شما خواهم نهاد تا زنده شوید. وشما را در زمین خودتان مقیم خواهم ساخت. پس خواهید دانست که من یهوه تکلم نموده و بعمل آورده‌ام. قول خداوند این است.» 026 EZE 037 015 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 037 016 «وتو‌ای پسر انسان یک عصا برای خود بگیر و بر آن بنویس برای یهودا و برای بنی‌اسرائیل رفقای وی. پس عصای دیگر بگیر و بر آن بنویس برای یوسف عصای افرایم و تمامی خاندان اسرائیل رفقای وی. 026 EZE 037 017 و آنها را برای خودت با یکدیگریک عصا ساز تا در دستت یک باشد. 026 EZE 037 018 و چون ابناء قومت تو را خطاب کرده، گویند: آیا ما راخبر نمی دهی که از این کارها مقصود تو چیست؟ 026 EZE 037 019 آنگاه به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک من عصای یوسف را که در دست افرایم است و اسباط اسرائیل را که رفقای وی‌اند، خواهم گرفت و آنها را با وی یعنی با عصای یهودا خواهم پیوست و آنها را یک عصا خواهم ساخت و در دستم یک خواهد شد. 026 EZE 037 020 پس آن عصاها که بر آنها نوشتی در دست تو در نظر ایشان باشد. 026 EZE 037 021 و به ایشان بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک من بنی‌اسرائیل را از میان امت هایی که به آنها رفته‌اند گرفته، ایشان را از هرطرف جمع خواهم کرد و ایشان را به زمین خودشان خواهم آورد. 026 EZE 037 022 و ایشان را در آن زمین بر کوههای اسرائیل یک امت خواهم ساخت. ویک پادشاه بر جمیع ایشان سلطنت خواهد نمودو دیگر دو امت نخواهند بود و دیگر به دومملکت تقسیم نخواهند شد. 026 EZE 037 023 و خویشتن رادیگر به بتها و رجاسات و همه معصیت های خودنجس نخواهند ساخت. بلکه ایشان را از جمیع مساکن ایشان که در آنها گناه ورزیده‌اند نجات داده، ایشان را طاهر خواهم ساخت. و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود. 026 EZE 037 024 و بنده من داود، پادشاه ایشان خواهد بود. ویک شبان برای جمیع ایشان خواهد بود. و به احکام من سلوک نموده و فرایض مرا نگاه داشته، آنها را بجا خواهند‌آورد. 026 EZE 037 025 و در زمینی که به بنده خود یعقوب دادم و پدران ایشان در آن ساکن می‌بودند، ساکن خواهند شد. و ایشان و پسران ایشان و پسران پسران ایشان تا به ابد در آن سکونت خواهند نمود و بنده من داود تا ابدالابادرئیس ایشان خواهد بود. 026 EZE 037 026 و با ایشان عهدسلامتی خواهم بست که برای ایشان عهدجاودانی خواهد بود و ایشان را مقیم ساخته، خواهم افزود و مقدس خویش را تا ابدالاباد در میان ایشان قرار خواهم داد. 026 EZE 037 027 و مسکن من برایشان خواهد بود و من خدای ایشان خواهم بود وایشان قوم من خواهند بود. 026 EZE 037 028 پس چون مقدس من در میان ایشان تا به ابد بر قرار بوده باشد، آنگاه امت‌ها خواهند دانست که من یهوه هستم که اسرائیل را تقدیس می‌نمایم.» 026 EZE 038 001 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 026 EZE 038 002 «ای پسر انسان نظر خود را بر جوج که از زمین ماجوج و رئیس روش و ماشک و توبال است بدار و بر او نبوت نما. 026 EZE 038 003 و بگو خداوند یهوه چنین می‌فرماید: اینک من‌ای جوج رئیس روش و ماشک و توبال به ضد تو هستم. 026 EZE 038 004 و تو را برگردانیده، قلاب خود را به چانه ات می‌گذارم و تورا با تمامی لشکرت بیرون می‌آورم. اسبان وسواران که جمیع ایشان با اسلحه تمام آراسته، جمعیت عظیمی با سپرها و مجنها و همگی ایشان شمشیرها به‌دست گرفته، 026 EZE 038 005 فارس و کوش و فوط با ایشان و جمیع ایشان با سپر و خود، 026 EZE 038 006 جومر و تمامی افواجش و خاندان توجرمه ازاطراف شمال با تمامی افواجش و قوم های بسیارهمراه تو. 026 EZE 038 007 پس مستعد شو و تو و تمامی جمعیتت که نزد تو جمع شده‌اند، خویشتن رامهیا سازید و تو مستحفظ ایشان باش. 026 EZE 038 008 بعد ازروزهای بسیار از تو تفقد خواهد شد. و درسالهای آخر به زمینی که از شمشیر استرداد شده است، خواهی آمد که آن از میان قوم های بسیار برکوههای اسرائیل که به خرابه دایمی تسلیم شده بود، جمع شده است و آن از میان قوم‌ها بیرون آورده شده و تمامی اهلش به امنیت ساکن می‌باشند. 026 EZE 038 009 اما تو بر آن خواهی برآمد و مثل بادشدید داخل آن خواهی شد و مانند ابرها زمین راخواهی پوشانید. تو و جمیع افواجت و قوم های بسیار که همراه تو می‌باشند.» 026 EZE 038 010 خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «در آن روزچیزها در دل تو خطور خواهد کرد و تدبیری زشت خواهی نمود. 026 EZE 038 011 و خواهی گفت: به زمین بی‌حصار برمی آیم. بر کسانی که به اطمینان وامنیت ساکنند می‌آیم که جمیع ایشان بی‌حصارندو پشت بندها و دروازه‌ها ندارند. 026 EZE 038 012 تا تاراج نمایی و غنیمت را ببری و دست خود را به خرابه هایی که معمور شده است و به قومی که ازمیان امت‌ها جمع شده‌اند، بگردانی که ایشان مواشی و اموال اندوخته‌اند و در وسط جهان ساکنند. 026 EZE 038 013 شبا و ددان و تجار ترشیش و جمیع شیران ژیان ایشان تو را خواهند گفت: آیا به جهت گرفتن غارت آمده‌ای؟ و آیا به جهت بردن غنیمت جمعیت خود را جمع کرده‌ای تا نقره وطلا برداری و مواشی و اموال را بربایی و غارت عظیمی ببری؟ 026 EZE 038 014 «بنابراین‌ای پسر انسان نبوت نموده، جوج را بگو که خداوند یهوه چنین می‌فرماید: در آن روز حینی که قوم من اسرائیل به امنیت ساکن باشند آیا تو نخواهی فهمید؟ 026 EZE 038 015 و از مکان خویش از اطراف شمال خواهی آمد تو وقوم های بسیار همراه تو که جمیع ایشان اسب‌سوار و جمعیتی عظیم و لشکری کثیر می‌باشند، 026 EZE 038 016 و بر قوم من اسرائیل مثل ابری که زمین راپوشاند خواهی برآمد. در ایام بازپسین این به وقوع خواهد پیوست که تو را به زمین خودخواهم آورد تا آنکه امت‌ها حینی که من خویشتن را در تو‌ای جوج به نظر ایشان تقدیس کرده باشم مرا بشناسند.» 026 EZE 038 017 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «آیا توآنکس نیستی که در ایام سلف به واسطه بندگانم انبیای اسرائیل که در آن ایام درباره سالهای بسیارنبوت نمودند در خصوص تو گفتم که تو را برایشان خواهم آورد؟ 026 EZE 038 018 خداوند یهوه می‌گوید: در آن روز یعنی در روزی که جوج به زمین اسرائیل برمی آید، همانا حدت خشم من به بینی‌ام خواهد برآمد. 026 EZE 038 019 زیرا در غیرت و آتش خشم خود گفته‌ام که هرآینه در آن روز تزلزل عظیمی در زمین اسرائیل خواهد شد. 026 EZE 038 020 و ماهیان دریا و مرغان هوا و حیوانات صحرا و همه حشراتی که بر زمین می‌خزند و همه مردمانی که بر روی جهانند به حضور من خواهند لرزید وکوهها سرنگون خواهد شد و صخره‌ها خواهدافتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهدگردید. 026 EZE 038 021 و خداوند یهوه می‌گوید: من شمشیری بر جمیع کوههای خود به ضد او خواهم خواند وشمشیر هر کس بر برادرش خواهد بود. 026 EZE 038 022 و با وباو خون بر او عقوبت خواهم رسانید. و باران سیال و تگرگ سخت و آتش و گوگرد بر او و برافواجش و بر قوم های بسیاری که با وی می‌باشندخواهم بارانید. 026 EZE 038 023 و خویشتن را در نظر امت های بسیار معظم و قدوس و معروف خواهم نمود وخواهند دانست که من یهوه هستم. 026 EZE 039 001 «پس تو‌ای پسر انسان درباره جوج نبوت کرده، بگو خداوند یهوه چنین می‌فرماید که اینک‌ای جوج رئیس روش وماشک و توبال من به ضد تو هستم. 026 EZE 039 002 و تو رابرمی گردانم و رهبری می‌نمایم و تو را از اطراف شمال برآورده، بر کوههای اسرائیل خواهم آورد. 026 EZE 039 003 و کمان تو را از دست چپت انداخته، تیرهای تو را از دست راستت خواهم افکند. 026 EZE 039 004 وتو و همه افواجت و قوم هایی که همراه تو هستندبر کوههای اسرائیل خواهید افتاد و تو را به هرجنس مرغان شکاری و به حیوانات صحرا به جهت خوراک خواهم داد. 026 EZE 039 005 خداوند یهوه می‌گوید که به روی صحرا خواهی افتاد زیرا که من تکلم نموده‌ام. 026 EZE 039 006 و آتشی بر ماجوج و بر کسانی که در جزایر به امنیت ساکنند خواهم فرستاد تابدانند که من یهوه هستم. 026 EZE 039 007 و نام قدوس خود را درمیان قوم خویش اسرائیل، معروف خواهم ساخت و دیگر نمی گذارم که اسم قدوس من بی‌حرمت شود تا امت‌ها بدانند که من یهوه قدوس اسرائیل می‌باشم. 026 EZE 039 008 اینک خداوند یهوه می‌گوید: آن می‌آید و به وقوع خواهد پیوست. واین همان روز است که درباره‌اش تکلم نموده‌ام. 026 EZE 039 009 و ساکنان شهرهای اسرائیل بیرون خواهند آمدو اسلحه یعنی مجن و سپر و کمان و تیرها وچوب دستی و نیزه‌ها را آتش زده، خواهندسوزانید. و مدت هفت سال آتش را به آنها زنده نگاه خواهند داشت. 026 EZE 039 010 و هیزم از صحرا نخواهندآورد و چوب از جنگلها نخواهند برید زیرا که اسلحه‌ها را به آتش خواهند سوزانید. و خداوندیهوه می‌گوید که غارت کنندگان خود را غارت خواهند کرد و تاراج کنندگان خویش را تاراج خواهند نمود. 026 EZE 039 011 و در آن روز موضعی برای قبردر اسرائیل یعنی وادی عابریم را بطرف مشرق دریا به جوج خواهم داد. و راه عبور کنندگان رامسدود خواهد ساخت. و در آنجا جوج و تمامی جمعیت، او را دفن خواهند کرد و آن را وادی هامون جوج خواهند نامید. 026 EZE 039 012 و خاندان اسرائیل مدت هفت ماه ایشان را دفن خواهند کرد تا زمین را طاهر سازند. 026 EZE 039 013 و تمامی اهل زمین ایشان رادفن خواهند کرد. و خداوند یهوه می‌گوید: روزتمجید من نیکنامی ایشان خواهد بود. 026 EZE 039 014 وکسانی را معین خواهند کرد که پیوسته در زمین گردش نمایند. و همراه عبورکنندگان آنانی را که بر روی زمین باقی‌مانده باشند دفن کرده، آن راطاهر سازند. بعد از انقضای هفت ماه آنها راخواهند طلبید. 026 EZE 039 015 و عبورکنندگان در زمین گردش خواهند کرد. و اگر کسی استخوان آدمی بیند نشانی نزد آن برپا کند تا دفن کنندگان آن را دروادی هامون جوج مدفون سازند. 026 EZE 039 016 و اسم شهرنیز هامونه خواهد بود. پس زمین را طاهر خواهندساخت. 026 EZE 039 017 «و اما تو‌ای پسر انسان! خداوند یهوه چنین می‌فرماید که بهر جنس مرغان و به همه حیوانات صحرا بگو: جمع شوید و بیایید و نزد قربانی من که آن را برای شما ذبح می‌نمایم، فراهم آیید. قربانی عظیمی بر کوههای اسرائیل تا گوشت بخورید و خون بنوشید. 026 EZE 039 018 گوشت جباران راخواهید خورد و خون روسای جهان را خواهیدنوشید. از قوچها و بره‌ها و بزها و گاوها که همه آنها از پرواریهای باشان می‌باشند. 026 EZE 039 019 و از قربانی من که برای شما ذبح می‌نمایم، پیه خواهید خوردتا سیر شوید و خون خواهید نوشید تا مست شوید. 026 EZE 039 020 و خداوند یهوه می‌گوید که بر سفره من از اسبان و سواران و جباران و همه مردان جنگی سیر خواهید شد. 026 EZE 039 021 و من جلال خود را در میان امت‌ها قرار خواهم داد و جمیع امت‌ها داوری مرا که آن را اجرا خواهم داشت و دست مرا که برایشان فرود خواهم آورد، مشاهده خواهند نمود. 026 EZE 039 022 و خاندان اسرائیل از آن روز و بعد خواهنددانست که یهوه خدای ایشان من هستم. 026 EZE 039 023 وامت‌ها خواهند دانست که خاندان اسرائیل به‌سبب گناه خودشان جلای وطن گردیدند. زیراچونکه به من خیانت ورزیدند، من روی خود را ازایشان پوشانیدم و ایشان را به‌دست ستم کاران ایشان تسلیم نمودم که جمیع ایشان به شمشیرافتادند. 026 EZE 039 024 برحسب نجاسات و تقصیرات ایشان به ایشان عمل نموده، روی خود را از ایشان پوشانیدم.» 026 EZE 039 025 بنابراین خداوند یهوه چنین می‌گوید: «الان اسیران یعقوب را باز آورده، بر تمامی خاندان اسرائیل رحمت خواهم فرمود و بر اسم قدوس خود غیرت خواهم نمود. 026 EZE 039 026 و حینی که ایشان درزمین خود به امنیت ساکن شوند و ترساننده‌ای نباشد، آنگاه خجالت خود را و خیانتی را که به من ورزیده‌اند متحمل خواهند شد. 026 EZE 039 027 و چون ایشان را از میان امت‌ها برگردانم و ایشان را از زمین دشمنانشان جمع نمایم، آنگاه در نظر امت های بسیار در ایشان تقدیس خواهم شد. 026 EZE 039 028 و خواهنددانست که من یهوه خدای ایشان هستم، از آن روکه من ایشان را در میان امت‌ها جلای وطن ساختم و ایشان را به زمین خودشان جمع کردم و بار دیگرکسی را از ایشان در آنجا باقی نخواهم گذاشت. 026 EZE 039 029 و خداوند یهوه می‌گوید که من بار دیگرروی خود را از ایشان نخواهم پوشانید زیراکه روح خویش را بر خاندان اسرائیل خواهم ریخت.» 026 EZE 040 001 در سال بیست و پنجم اسیری ما درابتدای سال، در دهم ماه که سال چهاردهم بعد از تسخیر شهر بوده، در همان روزدست خداوند بر من نازل شده، مرا به آنجا برد. 026 EZE 040 002 در رویاهای خدا مرا به زمین اسرائیل آورد. ومرا بر کوه بسیار بلند قرار داد که بطرف جنوب آن مثل بنای شهر بود. 026 EZE 040 003 و چون مرا به آنجا آورد، اینک مردی که نمایش او مثل نمایش برنج بود ودر دستش ریسمانی از کتان و نی برای پیمودن بود و نزد دروازه ایستاده بود. 026 EZE 040 004 آن مرد مرا گفت: «ای پسر انسان به چشمان خود ببین و به گوشهای خویش بشنو و دل خود را به هرچه به تو نشان دهم، مشغول ساز زیرا که تو را در اینجا آوردم تااین چیزها را به تو نشان دهم. پس خاندان اسرائیل را از هر‌چه می‌بینی آگاه ساز.» 026 EZE 040 005 و اینک حصاری بیرون خانه گرداگردش بود. و به‌دست آن مرد نی پیمایش شش ذراعی بود که هر ذراعش یک ذراع و یک قبضه بود. پس عرض بنا را یک نی و بلندیش را یک نی پیمود. 026 EZE 040 006 پس نزددروازه‌ای که بسوی مشرق متوجه بود آمده، به پله هایش برآمد. و آستانه دروازه را پیمود که عرضش یک نی بود و عرض آستانه دیگر را که یک نی بود. 026 EZE 040 007 و طول هر غرفه یک نی بود وعرضش یک نی. و میان غرفه‌ها مسافت پنج ذراع. و آستانه دروازه نزد رواق دروازه از طرف اندرون یک نی بود. 026 EZE 040 008 و رواق دروازه را از طرف اندرون یک نی پیمود. 026 EZE 040 009 پس رواق دروازه را هشت ذراع واسبرهایش را دو ذراع پیمود. و رواق دروازه بطرف اندرون بود. 026 EZE 040 010 و حجره های دروازه بطرف شرقی، سه از اینطرف و سه از آنطرف بود. و هرسه را یک پیمایش و اسبرها را از اینطرف وآنطرف یک پیمایش بود. 026 EZE 040 011 و عرض دهنه دروازه را ده ذراع و طول دروازه را سیزده ذراع پیمود. 026 EZE 040 012 و محجری پیش روی حجره‌ها ازاینطرف یک ذراع و محجری از آنطرف یک ذراع و حجره‌ها از این طرف شش ذراع و از آنطرف شش ذراع بود. 026 EZE 040 013 و عرض دروازه را از سقف یک حجره تا سقف دیگری بیست و پنج ذراع پیمود. و دروازه در مقابل دروازه بود. 026 EZE 040 014 و اسبرهاراشصت ذراع ساخت و رواق گرداگرد دروازه به اسبرها رسید. 026 EZE 040 015 و پیش دروازه مدخل تا پیش رواق دروازه اندرونی پنجاه ذراع بود. 026 EZE 040 016 وحجره‌ها و اسبرهای آنها را به اندرون دروازه پنجره های مشبک بهر طرف بود و همچنین رواقها را. و پنجره‌ها بطرف اندرون گرداگرد بود وبر اسبرها نخلها بود. 026 EZE 040 017 پس مرا به صحن بیرونی آورد و اینک اطاقها و سنگ فرشی که برای صحن از هر طرفش ساخته شده بود. و سی اطاق بر آن سنگ فرش بود. 026 EZE 040 018 و سنگ فرش یعنی سنگ فرش پائینی به‌جانب دروازه‌ها یعنی به اندازه طول دروازه‌ها بود. 026 EZE 040 019 و عرضش را از برابر دروازه پایینی تا پیش صحن اندرونی از طرف بیرون صد ذراع به سمت مشرق و سمت شمال پیمود. 026 EZE 040 020 و طول و عرض دروازه‌ای را که رویش بطرف شمال صحن بیرونی بود پیمود. 026 EZE 040 021 و حجره هایش سه ازاینطرف و سه از آنطرف و اسبرهایش ورواقهایش موافق پیمایش دروازه اول بود. طولش پنجاه ذراع و عرضش بیست و پنج ذراع. 026 EZE 040 022 و پنجره هایش و رواقهایش و نخلهایش موافق پیمایش دروازه‌ای که رویش به سمت مشرق است بود. و به هفت پله به آن برمی آمدند ورواقهایش پیش روی آنها بود. 026 EZE 040 023 و صحن اندرونی را دروازه‌ای در مقابل دروازه دیگربطرف شمال و بطرف مشرق بود. و از دروازه تادروازه صد ذراع پیمود. 026 EZE 040 024 پس مرا بطرف جنوب برد. و اینک دروازه‌ای به سمت جنوب و اسبرهایش ورواقهایش را مثل این پیمایشها پیمود. 026 EZE 040 025 و برای آن و برای رواقهایش پنجره‌ها مثل آن پنجره هاگرداگردش بود. و طولش پنجاه ذراع و عرضش بیست و پنج ذراع بود. 026 EZE 040 026 وزینه های آن هفت پله داشت. و رواقش پیش آنها بود. و آن را نخلهایکی از اینطرف و دیگری از آنطرف براسبرهایش بود. 026 EZE 040 027 و صحن اندرونی بطرف جنوب دروازه‌ای داشت و از دروازه تا دروازه به سمت جنوب صد ذراع پیمود. 026 EZE 040 028 و مرا از دروازه جنوبی به صحن اندرونی آورد. و دروازه جنوبی را مثل این پیمایشها پیمود. 026 EZE 040 029 و حجره هایش واسبرهایش و رواقهایش موافق این پیمایشها بود. و در آن و در رواقهایش پنجره‌ها گرداگردش بودو طولش پنجاه ذراع و عرضش بیست و پنج ذراع بود. 026 EZE 040 030 و طول رواقی که گرداگردش بود بیست وپنج ذراع و عرضش پنج ذراع بود. 026 EZE 040 031 و رواقش به صحن بیرونی می‌رسید. و نخلها بر اسبرهایش بودو زینه‌اش هشت پله داشت. 026 EZE 040 032 پس مرا به صحن اندرونی به سمت مشرق آورد. و دروازه را مثل این پیمایشها پیمود. 026 EZE 040 033 وحجره هایش و اسبرهایش و رواقهایش موافق این پیمایشها بود. و درآن و در رواقهایش پنجره‌ها برهر طرفش بود و طولش پنجاه ذراع و عرضش بیست و پنج ذراع بود. 026 EZE 040 034 و رواقهایش بسوی صحن بیرونی و نخلها بر اسبرهایش از این طرف وآنطرف بود و زینه‌اش هفت پله داشت. 026 EZE 040 035 و مرا به دروازه شمالی آورد و آن را مثل این پیمایشهاپیمود. 026 EZE 040 036 و حجره هایش و اسبرهایش ورواقهایش را نیز. و پنجره‌ها گرداگردش بود وطولش پنجاه ذراع و عرضش بیست و پنج ذراع بود. 026 EZE 040 037 و اسبرهایش بسوی صحن بیرونی بود. ونخلها بر اسبرهایش از اینطرف و از آنطرف بود وزینه‌اش هشت پله داشت. 026 EZE 040 038 و نزد اسبرهای دروازه‌ها اطاقی بادروازه‌اش بود که در آن قربانی های سوختنی رامی شستند. 026 EZE 040 039 و در رواق دروازه دو میز ازاینطرف و دو میز از آن طرف بود تا بر آنهاقربانی های سوختنی و قربانی های گناه وقربانی های جرم را ذبح نمایند. 026 EZE 040 040 و به یک جانب از طرف بیرون نزد زینه دهنه دروازه شمالی دومیز بود. و به‌جانب دیگر که نزد رواق دروازه بوددو میز بود. 026 EZE 040 041 چهار میز از اینطرف و چهار میز ازآنطرف به پهلوی دروازه بود یعنی هشت میز که بر آنها ذبح می‌کردند. 026 EZE 040 042 و چهار میز برای قربانی های سوختنی از سنگ تراشیده بود که طول هر یک یک ذراع و نیم و عرضش یک ذراع ونیم و بلندیش یک ذراع بود و بر آنها آلاتی را که به آنها قربانی های سوختنی و ذبایح را ذبح می‌نمودند، می‌نهادند. 026 EZE 040 043 و کناره های یک قبضه قد در اندرون از هر طرف نصب بود و گوشت قربانی‌ها بر میزها بود. 026 EZE 040 044 و بیرون دروازه اندرونی، اطاقهای مغنیان در صحن اندرونی به پهلوی دروازه شمالی بود وروی آنها به سمت جنوب بود و یکی به پهلوی دروازه مشرقی که رویش بطرف شمال می‌بودبود. 026 EZE 040 045 و او مرا گفت: «این اطاقی که رویش به سمت جنوب است، برای کاهنانی که ودیعت خانه را نگاه می‌دارند می‌باشد. 026 EZE 040 046 و اطاقی که رویش به سمت شمال است، برای کاهنانی که ودیعت مذبح را نگاه می‌دارند می‌باشد. اینانندپسران صادوق از بنی لاوی که نزدیک خداوندمی آیند تا او را خدمت نمایند.» 026 EZE 040 047 و طول صحن را صد ذراع پیمود و عرضش را صد ذراع و آن مربع بود و مذبح در برابر خانه بود. 026 EZE 040 048 و مرا به رواق خانه آورد. و اسبرهای رواق را پنج ذراع از اینطرف و پنج ذراع از آنطرف پیمود. و عرض دروازه را سه ذراع از اینطرف وسه ذراع از آنطرف. 026 EZE 040 049 و طول رواق بیست ذراع وعرضش یازده ذراع. و نزد زینه‌اش که از آن برمی آمدند، دو ستون نزد اسبرها یکی از اینطرف و دیگری از آنطرف بود. 026 EZE 041 001 و مرا به هیکل آورد و عرض اسبرها راشش ذراع از اینطرف و عرض آنها راشش ذراع از آنطرف که عرض خیمه بود پیمود. 026 EZE 041 002 و عرض مدخل ده ذراع بود و جانبهای مدخل از اینطرف پنج ذراع و از آنطرف پنج ذراع بود وطولش را چهل ذراع و عرضش را بیست ذراع پیمود. 026 EZE 041 003 و به اندرون داخل شده، اسبرهای مدخل را دو ذراع و مدخل را شش ذراع و عرض مدخل را هفت ذراع پیمود. 026 EZE 041 004 و طولش را بیست ذراع و عرضش را بیست ذراع پیش روی هیکل پیمود و مرا گفت: «این قدس‌الاقداس است.» 026 EZE 041 005 و دیوار خانه را شش ذراع پیمود. و عرض غرفه‌ها که گرداگرد خانه بهر طرف می‌بود چهارذراع بود. 026 EZE 041 006 و غرفه‌ها روی همدیگر سه طبقه بودو در هر رسته‌ای سی و در دیواری که به جهت غرفه‌ها گرداگرد خانه بود، داخل می‌شد تا (درآن ) متمکن شود و در دیوار خانه متمکن نشود. 026 EZE 041 007 و غرفه‌ها خانه را بالاتر و بالاتر احاطه کرده، وسیعتر می‌شد، زیرا که خانه را بالاتر و بالاترگرداگرد خانه احاطه می‌کرد و از این جهت خانه بسوی بالا وسیعتر می‌بود، و همچنین از طبقه تحتانی به طبقه وسطی تا طبقه فوقانی بالامی رفتند. 026 EZE 041 008 و بلندی خانه را از هر طرف ملاحظه نمودم و اساس های غرفه‌ها یک نی تمام، یعنی شش ذراع بزرگ بود. 026 EZE 041 009 و بطرف بیرون عرض دیواری که به جهت غرفه‌ها بود پنج ذراع بود و فسحت باقی‌مانده مکان غرفه های خانه بود. 026 EZE 041 010 و در میان حجره‌ها، عرض بیست ذراعی گرداگرد خانه بهرطرفش بود. 026 EZE 041 011 و درهای غرفه هابسوی فسحت بود. یک در بسوی شمال و در دیگر به سوی جنوب و عرض مکان فسحت پنج ذراع گرداگرد. 026 EZE 041 012 و عرض بنیانی که رو‌به‌روی مکان منفصل بوددر گوشه سمت مغرب هفتاد ذراع و عرض دیوارگرداگرد بنیان پنج ذراع و طولش نود ذراع بود. 026 EZE 041 013 و طول خانه را صد ذراع پیمود و طول مکان منفصل و بنیان و دیوارهایش را صد ذراع. 026 EZE 041 014 و عرض جلو خانه و مکان منفصل به سمت مشرق صد ذراع بود. 026 EZE 041 015 و طول بنیان را تا پیش مکان منفصل که در عقبش بود با ایوانهایش ازاینطرف و آنطرف صد ذراع پیمود و هیکل اندرونی و رواقهای صحنها را. 026 EZE 041 016 و آستانه‌ها وپنجره های مشبک و ایوانها گرداگرد در سه طبقه مقابل آستانه از زمین تا پنجره‌ها از هر طرف چوب پوش بود و پنجره‌ها هم پوشیده بود. 026 EZE 041 017 تابالای درها و تا خانه اندرونی و بیرونی و بر تمامی دیوار گرداگرد از اندرون و بیرون به همین پیمایشها. 026 EZE 041 018 و کروبیان و نخلها در آن ساخته شده بود ودر میان هر دو کروبی یک نخل بود و هرکروبی دو رو داشت. 026 EZE 041 019 یعنی روی انسان بسوی نخل از اینطرف و روی شیر بسوی نخل ازآنطرف بر تمامی خانه بهر طرفش ساخته شده بود. 026 EZE 041 020 و از زمین تا بالای درها کروبیان و نخلهامصور بود و بر دیوار هیکل هم چنین. 026 EZE 041 021 و باهوهای هیکل مربع بود و منظر جلوقدس مثل منظر آن بود. 026 EZE 041 022 و مذبح چوبین بود. بلندی‌اش سه ذراع و طولش دو ذراع وگوشه هایش و طولش و دیوارهایش از چوب بود. و او مرا گفت: «میزی که در حضور خداوندمی باشد این است.» 026 EZE 041 023 و هیکل و قدس را دو در بود. 026 EZE 041 024 و هر در رادو لنگه بود و این دو لنگه تا می‌شد. یک در را دولنگه و در دیگر را دو لنگه. 026 EZE 041 025 و بر آنها یعنی بردرهای هیکل کروبیان و نخلها مصور بود بطوری که در دیوارها مصور بود و آستانه چوبین پیش روی رواق بطرف بیرون بود. 026 EZE 041 026 بر جانب رواق پنجره های مشبک به اینطرف و به آنطرف بود وهمچنین بر غرفه های خانه و بر آستانه‌ها. 026 EZE 042 001 و مرا به صحن بیرونی از راه سمت شمالی بیرون برد و مرا به حجره‌ای که مقابل مکان منفصل و روبروی بنیان بطرف شمال بود آورد. 026 EZE 042 002 جلو طول صد ذراعی درشمالی بود و عرضش پنجاه ذراع بود. 026 EZE 042 003 مقابل بیست ذراع که از آن صحن اندرونی بود و مقابل سنگفرشی که از صحن بیرونی بود دهلیزی روبروی دهلیزی در سه طبقه بود. 026 EZE 042 004 و پیش روی حجره‌ها بطرف اندرون خرندی به عرض ده ذراع بود و راهی یک ذراع و درهای آنها بطرف شمال بود. 026 EZE 042 005 و حجره های فوقانی کوتاه بود زیرا که دهلیزها از آنها می‌گرفتند بیشتر از آنچه آنها ازحجره های تحتانی و وسطی بنیان می‌گرفتند. 026 EZE 042 006 چونکه سه طبقه بود و ستونها مثل ستونهای صحن‌ها نداشت و از این سبب، طبقه فوقانی ازطبقات تحتانی و وسطی از زمین تنگتر می‌شد. 026 EZE 042 007 وطول دیواری که بطرف بیرون مقابل حجره هابسوی صحن بیرونی روبروی حجره‌ها بود پنجاه ذراع بود. 026 EZE 042 008 زیرا طول حجره هایی که در صحن بیرونی بود پنجاه ذراع بود و اینک جلو هیکل صدذراع بود. 026 EZE 042 009 و زیر این حجره‌ها از طرف شرقی مدخلی بود که از آن به آنها از صحن بیرونی داخل می‌شدند. 026 EZE 042 010 و در حجم دیوار صحن که بطرف مشرق بود پیش روی مکان منفصل و مقابل بنیان حجره‌ها بود. 026 EZE 042 011 و راه مقابل آنها مثل نمایش راه حجره های سمت شمال بود، عرض آنها مطابق طول آنها بود و تمامی مخرج های اینها مثل رسم آنها و درهای آنها. 026 EZE 042 012 و مثل درهای حجره های سمت جنوب دری بر سر راه بود یعنی بر راهی که راست پیش روی دیوار مشرقی بود جایی که به آنها داخل می‌شدند. 026 EZE 042 013 و مرا گفت: «حجره های شمالی وحجره های جنوبی که پیش روی مکان منفصل است، حجره های مقدس می‌باشد که کاهنانی که به خداوند نزدیک می‌آیند قدس اقداس را درآنها می‌خورند و قدس اقداس و هدایای آردی وقربانی های گناه و قربانی های جرم را در آنهامی گذارند زیرا که این مکان مقدس است. 026 EZE 042 014 وچون کاهنان داخل آنها می‌شوند دیگر از قدس به صحن بیرونی بیرون نمی آیند بلکه لباسهای خودرا که در آنها خدمت می‌کنند در آنها می‌گذارندزیرا که آنها مقدس می‌باشد و لباس دیگرپوشیده، به آنچه به قوم تعلق دارد نزدیک می‌آیند.» 026 EZE 042 015 و چون پیمایشهای خانه اندرونی را به اتمام رسانید، مرا بسوی دروازه‌ای که رویش به سمت مشرق بود بیرون آورد و آن را از هر طرف پیمود. 026 EZE 042 016 جانب شرقی آن را به نی پیمایش، پانصد نی پیمود یعنی به نی پیمایش آن را از هرطرف (پیمود). 026 EZE 042 017 و جانب شمالی را به نی پیمایش از هر طرف پانصد نی پیمود. 026 EZE 042 018 و جانب جنوبی را به نی پیمایش، پانصد نی پیمود. 026 EZE 042 019 پس به سوی جانب غربی برگشته، آن را به نی پیمایش پانصد نی پیمود. 026 EZE 042 020 هر‌چهار جانب آن را پیمود وآن را دیواری بود که طولش پانصد و عرضش پانصد (نی ) بود تا در میان مقدس و غیرمقدس فرق گذارد. 026 EZE 043 001 و مرا نزد دروازه آورد، یعنی به دروازه‌ای که به سمت مشرق متوجه بود. 026 EZE 043 002 واینک جلال خدای اسرائیل از طرف مشرق آمد و آواز او مثل آبهای بسیار بود و زمین از جلال او منور گردید. 026 EZE 043 003 و مثل منظر آن رویایی بود که دیده بودم یعنی مثل آن رویا که در وقت آمدن من، برای تخریب شهر دیده بودم و رویاهامثل آن رویا بود که نزد نهر خابور مشاهده نموده بودم. پس به روی خود در‌افتادم. 026 EZE 043 004 پس جلال خداوند از راه دروازه‌ای که رویش به سمت مشرق بود به خانه درآمد. 026 EZE 043 005 وروح مرا برداشته، به صحن اندرونی آورد و اینک جلال خداوند خانه را مملو ساخت. 026 EZE 043 006 و هاتفی راشنیدم که از میان خانه به من تکلم می‌نماید ومردی پهلوی من ایستاده بود. 026 EZE 043 007 و مرا گفت: «ای پسر انسان این است مکان کرسی من و مکان کف پایهایم که در آن در میان بنی‌اسرائیل تا به ابدساکن خواهم شد و خاندان اسرائیل هم خودایشان و هم پادشاهان ایشان بار دیگر به زناها ولاشهای پادشاهان خود در مکان های بلند خویش نام قدوس مرا بی‌حرمت نخواهند ساخت. 026 EZE 043 008 ازاینکه آستانه های خود را نزد آستانه من وباهوهای خویش را به پهلوی باهوهای من برپاکرده‌اند و در میان من و ایشان فقط دیواری است، پس اسم قدوس مرا به رجاسات خویش که آنهارا بعمل آورده‌اند بی‌حرمت ساخته‌اند، لهذا من در خشم خود ایشان را تلف نموده‌ام. 026 EZE 043 009 حال زناهای خود و لاشهای پادشاهان خویش را از من دور بنمایند و من در میان ایشان تا به ابد سکونت خواهم نمود. 026 EZE 043 010 و تو‌ای پسر انسان خاندان اسرائیل را از این خانه مطلع ساز تا از گناهان خودخجل شوند و ایشان نمونه آن را بپیمایند. 026 EZE 043 011 واگر از هر‌چه بعمل آورده‌اند خجل شوند، آنگاه صورت خانه را و نمونه و مخرجها و مدخلها و تمامی شکلها و همه فرایض و جمیع صورتها وتمامی قانونهایش را برای ایشان اعلام نما و به نظر ایشان بنویس تا تمامی صورتش و همه فرایضش را نگاه داشته، به آنها عمل نمایند. 026 EZE 043 012 وقانون خانه این است که تمامی حدودش بر سرکوه از همه اطرافش قدس اقداس باشد. اینک قانون خانه همین است. 026 EZE 043 013 و پیمایشهای مذبح به ذراعها که هر ذراع یک ذراع و یک قبضه باشد این است. سینه‌اش یک ذراع و عرضش یک ذراع و حاشیه‌ای که گرداگرد لبش می‌باشد یک وجب و این پشت مذبح می‌باشد. 026 EZE 043 014 و از سینه روی زمین تا خروج پایینی دو ذراع و عرضش یک ذراع و از خروج کوچک تا خروج بزرگ چهار ذراع و عرضش یک ذراع. 026 EZE 043 015 و آتش دانش چهار ذراع و از آتش دان چهار شاخ برآمده بود. 026 EZE 043 016 و طول آتش دان دوازده و عرضش دوازده و از هر‌چهار طرف مربع بود. 026 EZE 043 017 و طول خروج چهارده و عرضش چهارده برچهار طرفش بود و حاشیه‌ای که گرداگردش بودنیم ذراع و دایره سینه‌اش یک ذراع و پله هایش به سمت مشرق متوجه بود. 026 EZE 043 018 و او مرا گفت: «ای پسر انسان خداوند یهوه چنین می‌فرماید: این است قانون های مذبح درروزی که آن را بسازند تا قربانی های سوختی برآن بگذرانند و خون بر آن بپاشند. 026 EZE 043 019 و خداوندیهوه می‌فرماید که به لاویان کهنه که از ذریت صادوق می‌باشند و به جهت خدمت من به من نزدیک می‌آیند یک گوساله به جهت قربانی گناه بده. 026 EZE 043 020 و از خونش گرفته، بر چهار شاخش و برچهار گوشه خروج و بر حاشیه‌ای که گرداگردش است بپاش و آن را طاهر ساخته، برایش کفاره کن. 026 EZE 043 021 گوساله قربانی گناه را بگیر و آن را در مکان معین خانه بیرون از مقدس بسوزانند. 026 EZE 043 022 و در روزدوم بز نر بی‌عیبی برای قربانی گناه بگذران تامذبح را به آن طاهر سازند چنانکه آن را به گوساله طاهر ساختند. 026 EZE 043 023 و چون از طاهر ساختن آن فارغ شدی گوساله بی‌عیب و قوچی بی‌عیب از گله بگذران. 026 EZE 043 024 تو آن را به حضور خداوند نزدیک بیاور و کاهنان نمک بر آنها پاشیده، آنها را به جهت قربانی سوختنی برای خداوند بگذرانند. 026 EZE 043 025 هر روز از هفت روز تو بز نری برای قربانی گناه بگذران و ایشان گوساله‌ای و قوچی از گله هر دوبی عیب بگذرانند. 026 EZE 043 026 هفت روز ایشان کفاره برای مذبح نموده، آن را طاهر سازند و تخصیص کنند. 026 EZE 043 027 و چون این‌روزها را به اتمام رسانیدند، پس درروز هشتم و بعد از آن کاهنان قربانی های سوختنی و ذبایح سلامتی شما را بر مذبح بگذرانند و من شما را قبول خواهم کرد. قول خداوند یهوه این است.» 026 EZE 044 001 و مرا به راه دروازه مقدس بیرونی که به سمت مشرق متوجه بود، باز آورد و آن بسته شده بود. 026 EZE 044 002 و خداوند مرا گفت: «این دروازه بسته بماند و گشوده نشود وهیچ‌کس از آن داخل نشود زیرا که یهوه خدای اسرائیل از آن داخل شده، لهذا بسته بماند. 026 EZE 044 003 و اما رئیس، چونکه اورئیس است در آن به جهت خوردن غذا به حضور خداوند بنشیند و از راه رواق دروازه داخل شودو از همان راه بیرون رود.» 026 EZE 044 004 پس مرا از راه دروازه شمالی پیش روی خانه آورد و نگریستم و اینک جلال خداوند خانه خداوند را مملو ساخته بود و بروی خوددرافتادم. 026 EZE 044 005 و خداوند مرا گفت: «ای پسر انسان دل خود را به هرچه تو را گویم درباره تمامی قانون های خانه خداوند و همه قواعدش مشغول ساز و به چشمان خود ببین و به گوشهای خودبشنو و دل خویش را به مدخل خانه و به همه مخرج های مقدس مشغول ساز. 026 EZE 044 006 و به این متمردین یعنی به خاندان اسرائیل بگو: خداوندیهوه چنین می‌فرماید: ای خاندان اسرائیل ازتمامی رجاسات خویش باز ایستید. 026 EZE 044 007 زیرا که شما اجنبیان نامختون دل و نامختون گوشت راداخل ساختید تا در مقدس من بوده، خانه مراملوث سازند. و چون شما غذای من یعنی پیه وخون را گذرانیدید، ایشان علاوه بر همه رجاسات شما عهد مرا شکستند. 026 EZE 044 008 و شما ودیعت اقداس مرا نگاه نداشتید، بلکه کسان به جهت خویشتن تعیین نمودید تا ودیعت مرا در مقدس من نگاه دارند. 026 EZE 044 009 «خداوند یهوه چنین می‌فرماید: هیچ شخص غریب نامختون دل و نامختون گوشت از همه غریبانی که در میان بنی‌اسرائیل باشند به مقدس من داخل نخواهد شد. 026 EZE 044 010 بلکه آن لاویان نیز که در حین آواره شدن بنی‌اسرائیل از من دوری ورزیده، از عقب بتهای خویش آواره گردیدند، متحمل گناه خود خواهند شد، 026 EZE 044 011 زیرا خادمان مقدس من و مستحفظان دروازه های خانه و ملازمان خانه هستند و ایشان قربانی های سوختنی و ذبایح قوم را ذبح می‌نمایند و به حضور ایشان برای خدمت ایشان می‌ایستند. 026 EZE 044 012 واز این جهت که به حضور بتهای خویش ایشان راخدمت نمودند و برای خاندان اسرائیل سنگ مصادم گناه شدند. بنابراین خداوند یهوه می‌گوید: دست خود را به ضد ایشان برافراشتم که متحمل گناه خود خواهند شد. 026 EZE 044 013 و به من نزدیک نخواهند آمد و به کهانت من نخواهند پرداخت وبه هیچ‌چیز مقدس در قدس‌الاقداس نزدیک نخواهند آمد، بلکه خجالت خویش و رجاسات خود را که بعمل آوردند متحمل خواهند شد. 026 EZE 044 014 لیکن ایشان را به جهت تمامی خدمت خانه وبرای هر کاری که در آن کرده می‌شود، مستحفظان ودیعت آن خواهم ساخت. 026 EZE 044 015 «لیکن لاویان کهنه از بنی صادوق که درحینی که بنی‌اسرائیل از من آواره شدند ودیعت مقدس مرا نگاه داشتند، خداوند یهوه می‌گوید که ایشان به جهت خدمت من نزدیک خواهند آمد وبه حضور من ایستاده پیه و خون را برای من خواهند گذرانید. 026 EZE 044 016 و ایشان به مقدس من داخل خواهند شد و به جهت خدمت من به خوان من نزدیک خواهند آمد و ودیعت مرا نگاه خواهندداشت. 026 EZE 044 017 و هنگامی که به دروازه های صحن اندرونی داخل شوند لباس کتانی خواهند پوشیدو چون در دروازه های صحن اندرونی و در خانه مشغول خدمت باشند، هیچ لباس پشمین نپوشند. 026 EZE 044 018 عمامه های کتانی بر سر ایشان وزیرجامه کتانی بر کمرهای ایشان باشد و هیچ چیزی که عرق آورد در بر نکنند. 026 EZE 044 019 و چون به صحن بیرونی یعنی به صحن بیرونی نزد قوم بیرون روند، آنگاه لباس خویش را که در آن خدمت می‌کنند بیرون کرده، آن را در حجره های مقدس بگذارند و به لباس دیگر ملبس شوند وقوم را در لباس خویش تقدیس ننمایند. 026 EZE 044 020 وایشان سر خود را نتراشند و گیسوهای بلندنگذارند بلکه موی سر خود را بچینند. 026 EZE 044 021 و کاهن وقت درآمدنش در صحن اندرونی شراب ننوشد. 026 EZE 044 022 و زن بیوه یا مطلقه را به زنی نگیرند، بلکه باکره‌ای که از ذریت خاندان اسرائیل باشد یابیوه‌ای را که بیوه کاهن باشد بگیرند. 026 EZE 044 023 و فرق میان مقدس و غیرمقدس را به قوم من تعلیم دهندو تشخیص میان طاهر و غیرطاهر را به ایشان اعلام نمایند. 026 EZE 044 024 و چون در مرافعه‌ها به جهت محاکمه بایستند، بر‌حسب احکام من داوری بنمایند و شرایع و فرایض مرا در جمیع مواسم من نگاه دارند و سبت های مرا تقدیس نمایند. 026 EZE 044 025 واحدی از ایشان به میته آدمی نزدیک نیامده، خویشتن را نجس نسازد مگر اینکه به جهت پدریا مادر یا پسر یا دختر یا برادر یا خواهری که شوهر نداشته باشد، جایز است که خویشتن رانجس سازد. 026 EZE 044 026 و بعد از آنکه طاهر شود هفت روز برای وی بشمارند. 026 EZE 044 027 و خداوند یهوه می‌فرماید در روزی که به صحن اندرونی قدس داخل شود تا در قدس خدمت نماید آنگاه قربانی گناه خود را بگذراند. 026 EZE 044 028 «و ایشان را نصیبی خواهد بود. من نصیب ایشان خواهم بود. پس ایشان را در میان اسرائیل ملک ندهید زیرا که من ملک ایشان خواهم بود. 026 EZE 044 029 و ایشان هدایای آردی و قربانی های گناه وقربانی های جرم را بخورند و همه موقوفات اسرائیل از آن ایشان خواهد بود. 026 EZE 044 030 و اول تمامی نوبرهای همه‌چیز و هر هدیه‌ای از همه‌چیزها ازجمیع هدایای شما از آن کاهنان خواهد بود وخمیر اول خود را به کاهن بدهید تا برکت بر خانه خود فرود آورید. 026 EZE 044 031 و کاهن هیچ میته یا دریده شده‌ای را از مرغ یا بهایم نخورد. 026 EZE 045 001 «و چون زمین را به جهت ملکیت به قرعه تقسیم نمایید، حصه مقدس را که طولش بیست و پنج هزار (نی ) و عرضش ده هزار(نی ) باشد هدیه‌ای برای خداوند بگذرانید و این به تمامی حدودش از هر طرف مقدس خواهدبود. 026 EZE 045 002 و از این پانصد در پانصد (نی ) از هر طرف مربع برای قدس خواهد بود و نواحی آن از هرطرفش پنجاه ذراع. 026 EZE 045 003 و از این پیمایش طول بیست و پنج هزار و عرض ده هزار (نی ) خواهی پیمود تا در آن جای مقدس قدس‌الاقداس باشد. 026 EZE 045 004 و این برای کاهنانی که خادمان مقدس باشند و به جهت خدمت خداوند نزدیک می‌آیند، حصه مقدس از زمین خواهد بود تا جای خانه‌ها به جهت ایشان و جای مقدس به جهت قدس باشد. 026 EZE 045 005 و طول بیست و پنج هزار و عرض ده هزار (نی )به جهت لاویانی که خادمان خانه باشند خواهدبود تا ملک ایشان برای بیست خانه باشد. 026 EZE 045 006 و ملک شهر را که عرضش پنجهزار و طولش بیست وپنجهزار (نی ) باشد موازی آن هدیه مقدس قرار خواهید داد و این از آن تمامی خاندان اسرائیل خواهد بود. 026 EZE 045 007 و از اینطرف و از آنطرف هدیه مقدس و ملک شهر مقابل هدیه مقدس و مقابل ملک شهر از جانب غربی به سمت مغرب و ازجانب شرقی به سمت مشرق حصه رئیس خواهدبود و طولش موازی یکی از قسمت‌ها از حدمغرب تا حد مشرق خواهد بود. 026 EZE 045 008 و این در آن زمین در اسرائیل ملک او خواهد بود تا روسای من بر قوم من دیگر ستم ننمایند و ایشان زمین را به خاندان اسرائیل بر‌حسب اسباط ایشان خواهندداد. 026 EZE 045 009 «خداوند یهوه چنین می‌گوید: ای سروران اسرائیل باز ایستید و جور و ستم را دور کنید وانصاف و عدالت را بجا آورید و ظلم خود را ازقوم من رفع نمایید. قول خداوند یهوه این است: 026 EZE 045 010 میزان راست و ایفای راست و بت راست برای شما باشد 026 EZE 045 011 و ایفا و بت یکمقدار باشد به نوعی که بت به عشر حومر و ایفا به عشر حومر مساوی باشد. مقدار آنها بر‌حسب حومر باشد. 026 EZE 045 012 و مثقال بیست جیره باشد. و منای شما بیست مثقال وبیست و پنج مثقال و پانزده مثقال باشد. 026 EZE 045 013 «و هدیه‌ای که بگذرانید این است: یک سدس ایفا از هر حومر گندم و یک سدس ایفا ازهر حومر جو بدهید. 026 EZE 045 014 و قسمت معین روغن برحسب بت روغن یک عشر بت از هر کر یا حومرده بت باشد زیرا که ده بت یک حومر می‌باشد. 026 EZE 045 015 و یک گوسفند از دویست گوسفند از مرتع های سیراب اسرائیل برای هدیه آردی و قربانی سوختنی و ذبایح سلامتی بدهند تا برای ایشان کفاره بشود. قول خداوند یهوه این است. 026 EZE 045 016 وتمامی قوم زمین این هدیه را برای رئیس دراسرائیل بدهند. 026 EZE 045 017 و رئیس قربانی های سوختنی و هدایای آردی و هدایای ریختنی را در عیدها وهلال‌ها و سبت‌ها و همه مواسم خاندان اسرائیل بدهد واو قربانی گناه و هدیه آردی و قربانی سوختنی و ذبایح سلامتی را به جهت کفاره برای خاندان اسرائیل بگذراند.» 026 EZE 045 018 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «در غره ماه اول، گاوی جوان بی‌عیب گرفته، مقدس را طاهرخواهی نمود. 026 EZE 045 019 و کاهن قدری از خون قربانی گناه گرفته، آن را بر چهار چوب خانه و بر چهارگوشه خروج مذبح و بر چهار چوب دروازه صحن اندرونی خواهد پاشید. 026 EZE 045 020 و همچنین درروز هفتم ماه برای هر‌که سهو یا غفلت خطا ورزدخواهی کرد و شما برای خانه کفاره خواهیدنمود. 026 EZE 045 021 و در روز چهاردهم ماه اول برای شماهفت روز عید فصح خواهد بود که در آنها نان فطیر خورده شود. 026 EZE 045 022 و در آن روز رئیس، گاوقربانی گناه را برای خود و برای تمامی اهل زمین بگذراند. 026 EZE 045 023 و در هفت روز عید، یعنی در هر روزاز آن هفت روز، هفت گاو و هفت قوچ بی‌عیب به جهت قربانی سوختنی برای خداوند و هر روزیک بز نر به جهت قربانی گناه بگذارند. 026 EZE 045 024 و هدیه آردیش را یک ایفا برای هر گاو و یک ایفا برای هرقوچ و یک هین روغن برای هر ایفا بگذراند. 026 EZE 045 025 واز روز پانزدهم ماه هفتم، در وقت عید موافق اینهایعنی موافق قربانی گناه و قربانی سوختنی و هدیه آردی و روغن تا هفت روز خواهد گذرانید.» 026 EZE 046 001 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «دروازه صحن اندرونی که به سمت مشرق متوجه است در شش روز شغل بسته بماند و درروز سبت مفتوح شود و در روز اول ماه گشاده گردد. 026 EZE 046 002 و رئیس از راه رواق دروازه بیرونی داخل شود و نزد چهار چوب دروازه بایستد و کاهنان قربانی سوختنی و ذبیحه سلامتی او را بگذرانند واو بر آستانه دروازه سجده نماید، پس بیرون بروداما دروازه تا شام بسته نشود. 026 EZE 046 003 و اهل زمین درسبت‌ها و هلال‌ها نزد دهنه آن دروازه به حضورخداوند سجده نمایند. 026 EZE 046 004 و قربانی سوختنی که رئیس در روز سبت برای خداوند بگذراند، شش بره بی‌عیب و یک قوچ بی‌عیب خواهد بود. 026 EZE 046 005 وهدیه آردی‌اش یک ایفا برای هر قوچ باشد وهدیه‌اش برای بره‌ها هر‌چه از دستش برآید و یک هین روغن برای هر ایفا. 026 EZE 046 006 و در غره ماه یک گاوجوان بی‌عیب و شش بره و یک قوچ که بی‌عیب باشد. 026 EZE 046 007 و هدیه آردی‌اش یک ایفا برای هر گاو ویک ایفا برای هر قوچ و هر‌چه از دستش برآیدبرای بره‌ها و یک هین روغن برای هر ایفا بگذراند. 026 EZE 046 008 و هنگامی که رئیس داخل شود از راه رواق دروازه درآید و از همان راه بیرون رود. 026 EZE 046 009 وهنگامی که اهل زمین در مواسم به حضورخداوند داخل شوند، آنگاه هر‌که از راه دروازه شمالی به جهت عبادت داخل شود، از راه دروازه جنوبی بیرون رود. و هرکه از راه دروازه جنوبی داخل شود، از راه دروازه شمالی بیرون رود و ازآن دروازه که از آن داخل شده باشد، برنگرددبلکه پیش روی خود بیرون رود. 026 EZE 046 010 و چون ایشان داخل شوند رئیس در میان ایشان داخل شود و چون بیرون روند با هم بیرون روند. 026 EZE 046 011 و هدیه آردی‌اش در عیدها و مواسم یک ایفا برای هر گاوو یک ایفا برای هر قوچ و هر‌چه از دستش برآیدبرای بره‌ها و یک هین روغن برای هر ایفا خواهدبود. 026 EZE 046 012 و چون رئیس هدیه تبرعی را خواه قربانی سوختنی یا ذبایح سلامتی به جهت هدیه تبرعی برای خداوند بگذراند، آنگاه دروازه‌ای را که به سمت مشرق متوجه است بگشایند و او قربانی سوختنی و ذبایح سلامتی خود را بگذراند به طوری که آنها را در روز سبت می‌گذراند. پس بیرون رود و چون بیرون رفت دروازه را ببندند. 026 EZE 046 013 و یک بره یک ساله بی‌عیب هر روز به جهت قربانی سوختنی برای خداوند خواهی گذرانید، هر صبح آن را بگذران. 026 EZE 046 014 و هر بامداد هدیه آردی آن را خواهی گذرانید، یعنی یک سدس ایفا و یک ثلث هین روغن که بر آرد نرم پاشیده شود که هدیه آردی دایمی برای خداوند به فریضه ابدی خواهد بود. 026 EZE 046 015 پس بره و هدیه آردی‌اش و روغنش را هر صبح به جهت قربانی سوختنی دایمی خواهند گذرانید.» 026 EZE 046 016 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «چون رئیس بخششی به یکی از پسران خود بدهد، حق ارثیت آن از آن پسرانش خواهد بود و ملک ایشان به رسم ارثیت خواهد بود. 026 EZE 046 017 لیکن اگر بخششی ازملک موروث خویش به یکی از بندگان خودبدهد، تا سال انفکاک از آن او خواهد بود، پس به رئیس راجع خواهد شد و میراث او فقط از آن پسرانش خواهد بود. 026 EZE 046 018 و رئیس از میراث قوم نگیرد و ملک ایشان را غصب ننماید بلکه پسران خود را از ملک خویش میراث دهد تا قوم من هر کس از ملک خویش پراکنده نشوند. 026 EZE 046 019 پس مرا ازمدخلی که به پهلوی دروازه بود به حجره های مقدس کاهنان که به سمت شمال متوجه بوددرآورد. و اینک در آنجا بهر دو طرف به سمت مغرب مکانی بود.» 026 EZE 046 020 و مرا گفت: «این است مکانی که کاهنان، قربانی جرم و قربانی گناه را طبخ می‌نمایند وهدیه آردی را می‌پزند تا آنها را به صحن بیرونی به جهت تقدیس نمودن قوم بیرون نیاورند.» 026 EZE 046 021 پس مرا به صحن بیرونی آورد و مرا به چهار زاویه صحن گردانید و اینک در هر زاویه صحن صحنی بود. 026 EZE 046 022 یعنی در چهار گوشه صحن صحنهای محوطه‌ای بود که طول هر یک چهل وعرضش سی (ذراع ) بود. این چهار را که درزاویه‌ها بود یک مقدار بود. 026 EZE 046 023 و به گرداگرد آنهابطرف آن چهار طاقها بود و مطبخ‌ها زیر آن طاقهااز هر طرفش ساخته شده بود. 026 EZE 046 024 و مرا گفت: «اینها مطبخ‌ها می‌باشد که خادمان خانه در آنهاذبایح قوم را طبخ می‌نمایند.» 026 EZE 047 001 و مرا نزد دروازه خانه آورد و اینک آبهااز زیر آستانه خانه بسوی مشرق جاری بود، زیرا که روی خانه به سمت مشرق بود وآن آبها اززیر جانب راست خانه از طرف جنوب مذبح جاری بود. 026 EZE 047 002 پس مرا از راه دروازه شمالی بیرون برده، از راه خارج به دروازه بیرونی به راهی که به سمت مشرق متوجه است گردانید و اینک آبها از جانب راست جاری بود. 026 EZE 047 003 و چون آن مردبسوی مشرق بیرون رفت، ریسمانکاری در دست داشت و هزار ذراع پیموده، مرا از آب عبور داد وآبها به قوزک می‌رسید. 026 EZE 047 004 پس هزار ذراع پیمود ومرا از آبها عبور داد و آب به زانو می‌رسید و بازهزار ذراع پیموده، مرا عبور داد و آب به کمرمی رسید. 026 EZE 047 005 پس هزار ذراع پیمود و نهری بود که از آن نتوان عبور کرد زیرا که آب زیاده شده بود، آبی که در آن می‌شود شنا کرد نهری که از آن عبور نتوان کرد. 026 EZE 047 006 و مرا گفت: «ای پسر انسان آیااین را دیدی؟» پس مرا از آنجا برده، به کنار نهربرگردانید. 026 EZE 047 007 و چون برگشتم اینک بر کنار نهر از اینطرف و از آنطرف درختان بی‌نهایت بسیار بود. 026 EZE 047 008 و مراگفت: «این آبها بسوی ولایت شرقی جاری می‌شود و به عربه فرود شده، به دریا می‌رود وچون به دریا داخل می‌شود آبهایش شفا می‌یابد. 026 EZE 047 009 و واقع خواهد شد که هر ذی حیات خزنده‌ای در هر جایی که آن نهر داخل شود، زنده خواهدگشت و ماهیان از حد زیاده پیدا خواهد شد، زیراچون این آبها به آنجا می‌رسد، آن شفا خواهدیافت و هر جایی که نهر جاری می‌شود، همه‌چیززنده می‌گردد. 026 EZE 047 010 و صیادان بر کنار آن خواهندایستاد و از عین جدی تا عین عجلایم موضعی برای پهن کردن دامها خواهد بود و ماهیان آنها به حسب جنسها، مثل ماهیان دریای بزرگ از حدزیاده خواهند بود. 026 EZE 047 011 اما خلابها و تالابهایش شفانخواهد یافت بلکه به نمک تسلیم خواهد شد. 026 EZE 047 012 و بر کنار نهر به اینطرف و آنطرف هر قسم درخت خوراکی خواهد رویید که برگهای آنهاپژمرده نشود و میوه های آنها لاینقطع خواهد بودو هر ماه میوه تازه خواهد آورد زیرا که آبش از مقدس جاری می‌شود و میوه آنها برای خوراک وبرگهای آنها به جهت علاج خواهد بود.» 026 EZE 047 013 خداوند یهوه چنین می‌گوید: «این است حدودی که زمین را برای دوازده سبط اسرائیل به آنها تقسیم خواهید نمود. برای یوسف دوقسمت. 026 EZE 047 014 و شما هر کس مثل دیگری آن را به تصرف خواهید آورد زیرا که من دست خود رابرافراشتم که آن را به پدران شما بدهم پس این زمین به قرعه به شما به ملکیت داده خواهد شد. 026 EZE 047 015 و حدود زمین این است. بطرف شمال از دریای بزرگ بطرف حتلون تا مدخل صدد. 026 EZE 047 016 حمات وبیروته و سبرایم که در میان سرحد دمشق وسرحد حمات است و حصر وسطی که نزدسرحد حوران است. 026 EZE 047 017 و حد از دریا حصر عینان نزد سرحد دمشق و بطرف سرحد حمات خواهدبود. و این است جانب شمالی. 026 EZE 047 018 و بطرف شرقی در میان حوران و دمشق و در میان جلعاد و زمین اسرائیل اردن خواهد بود و از این حد تا دریای شرقی خواهی پیمود و این حد شرقی می‌باشد. 026 EZE 047 019 و طرف جنوبی به‌جانب راست از تامار تا آب مریبوت قادش و نهر (مصر) و دریای بزرگ و این طرف جنوبی به‌جانب راست خواهد بود. 026 EZE 047 020 وطرف غربی دریای بزرگ ازحدی که مقابل مدخل حمات است خواهد بود و این‌جانب غربی باشد. 026 EZE 047 021 پس این زمین را برای خود برحسب اسباط اسرائیل تقسیم خواهید نمود. 026 EZE 047 022 وآن را برای خود و برای غریبانی که در میان شماماوا گزینند و در میان شما اولاد بهم رسانند به قرعه تقسیم خواهید کرد و ایشان نزد شما مثل متوطنان بنی‌اسرائیل خواهند بود و با شما درمیان اسباط اسرائیل میراث خواهند یافت. 026 EZE 047 023 وخداوند یهوه می‌فرماید: در هر سبط که شخصی غریب در آن ساکن باشد، در همان ملک خود راخواهد یافت. 026 EZE 048 001 «و این است نامهای اسباط: از طرف شمال تا جانب حتلون و مدخل حمات و حصر عینان نزد سرحد شمالی دمشق تا جانب حمات حد آنها از مشرق تا مغرب. برای دان یک قسمت. 026 EZE 048 002 و نزد حد دان از طرف مشرق تا طرف مغرب برای اشیر یک قسمت. 026 EZE 048 003 و نزد حد اشیر ازطرف مشرق تا طرف مغرب برای نفتالی یک قسمت. 026 EZE 048 004 و نزد حد نفتالی از طرف مشرق تاطرف مغرب برای منسی یک قسمت. 026 EZE 048 005 و نزد حدمنسی از طرف مشرق تا طرف مغرب برای افرایم یک قسمت. 026 EZE 048 006 و نزد حد افرایم از طرف مشرق تاطرف مغرب برای رئوبین یک قسمت. 026 EZE 048 007 و نزد حدرئوبین از طرف مشرق تا طرف مغرب برای یهودایک قسمت. 026 EZE 048 008 و نزد حد یهودا از طرف مشرق تاطرف مغرب هدیه‌ای که می‌گذرانید خواهد بودکه عرضش بیست و پنجهزار (نی ) و طولش ازجانب مشرق تا جانب مغرب موافق یکی از این قسمت‌ها باشد و مقدس در میانش خواهد بود. 026 EZE 048 009 و طول این هدیه‌ای که برای خداوند می‌گذرانیدبیست و پنج هزار(نی ) و عرضش ده هزار (نی )خواهد بود. 026 EZE 048 010 و این هدیه مقدس برای اینان یعنی برای کاهنان می‌باشد و طولش بطرف شمال بیست و پنجهزار و عرضش بطرف مغرب ده هزارو عرضش بطرف مشرق ده هزار و طولش بطرف جنوب بیست و پنجهزار (نی ) می‌باشد و مقدس خداوند در میانش خواهد بود. 026 EZE 048 011 و این برای کاهنان مقدس از بنی صادوق که ودیعت مرا نگاه داشته‌اند خواهد بود، زیرا ایشان هنگامی که بنی‌اسرائیل گمراه شدند و لاویان نیز ضلالت ورزیدند، گمراه نگردیدند. 026 EZE 048 012 لهذا این برای ایشان از هدیه زمین، هدیه قدس اقداس به پهلوی سرحد لاویان خواهد بود. 026 EZE 048 013 و مقابل حد کاهنان حصه‌ای که طولش بیست و پنجهزار و عرضش ده هزار (نی ) باشد برای لاویان خواهد بود، پس طول تمامش بیست و پنجهزار و عرضش ده هزار(نی ) خواهد بود. 026 EZE 048 014 و از آن چیزی نخواهندفروخت و مبادله نخواهند نمود و نوبرهای زمین صرف دیگران نخواهد شد زیرا که برای خداوندمقدس می‌باشد. 026 EZE 048 015 و پنجهزار (نی ) که ازعرضش مقابل آن بیست و پنجهزار (نی ) باقی می‌ماند عام خواهد بود، به جهت شهر و مسکن هاو نواحی شهر. و شهر در وسطش خواهد بود. 026 EZE 048 016 و پیمایشهای آن این است: بطرف شمال چهارهزار و پانصد و بطرف جنوب چهار هزار و پانصدو به طرف مشرق چهار هزار و پانصد و به طرف مغرب چهار هزار و پانصد (ذراع ). 026 EZE 048 017 و نواحی شهر بطرف شمال دویست و پنجاه و بطرف جنوب دویست و پنجاه و بطرف مشرق دویست و پنجاه و بطرف مغرب دویست و پنجاه خواهدبود. 026 EZE 048 018 و آنچه از طولش مقابل هدیه مقدس باقی می‌ماند بطرف مشرق ده هزار و بطرف مغرب ده هزار (نی ) خواهد بود و این مقابل هدیه مقدس باشد و محصولش خوراک آنانی که در شهر کارمی کنند خواهد بود. 026 EZE 048 019 و کارکنان شهر از همه اسباط اسرائیل آن را کشت خواهند کرد. 026 EZE 048 020 پس تمامی هدیه بیست و پنجهزار در بیست و پنجهزار (نی ) باشد این هدیه مقدس را با ملک شهر مربع خواهید گذرانید. 026 EZE 048 021 و بقیه آن بهر دوطرف هدیه مقدس و ملک شهر از آن رئیس خواهد بود؛ و این حصه رئیس نزد حد شرقی دربرابر آن بیست و پنجهزار (نی ) هدیه و نزد حدغربی هم برابر بیست و پنجهزار (نی هدیه )خواهد بود؛ و هدیه مقدس و مقدس خانه درمیانش خواهد بود. 026 EZE 048 022 و از ملک لاویان و از ملک شهر‌که در میان ملک رئیس است، حصه‌ای درمیان حد یهودا و حد بنیامین از آن رئیس خواهدبود. 026 EZE 048 023 و اما برای بقیه اسباط از طرف مشرق تاطرف مغرب برای بنیامین یک قسمت. 026 EZE 048 024 و نزدحد بنیامین از طرف مشرق تا طرف مغرب برای شمعون یک قسمت. 026 EZE 048 025 و نزد حد شمعون ازطرف مشرق تا طرف مغرب برای یساکار یک قسمت. 026 EZE 048 026 و نزد حد یساکار از طرف مشرق تاطرف مغرب برای زبولون یک قسمت. 026 EZE 048 027 و نزدحد زبولون از طرف مشرق تا طرف مغرب برای جاد یک قسمت. 026 EZE 048 028 و نزد حد جاد بطرف جنوب به‌جانب راست حد (زمین ) از تامار تا آب مریبه قادش و نهر (مصر) و دریای بزرگ خواهدبود.» 026 EZE 048 029 خداوند یهوه می‌گوید: «این است زمینی که برای اسباط اسرائیل به ملکیت تقسیم خواهیدکرد و قسمت های ایشان این می‌باشد. 026 EZE 048 030 و این است مخرج های شهر بطرف شمال چهار هزار وپانصد پیمایش. 026 EZE 048 031 و دروازه های شهر موافق نامهای اسباط اسرائیل باشد یعنی سه دروازه بطرف شمال. دروازه رئوبین یک و دروازه یهودایک و دروازه لاوی یک. 026 EZE 048 032 و بطرف مشرق چهارهزار و پانصد (نی ) و سه دروازه یعنی دروازه یوسف یک و دروازه بنیامین یک و دروازه دان یک. 026 EZE 048 033 و بطرف جنوب چهار هزار و پانصدپیمایش و سه دروازه یعنی دروازه شمعون یک ودروازه یساکار یک و دروازه زبولون یک. 026 EZE 048 034 وبطرف مغرب چهار هزار و پانصد (نی ) و سه دروازه یعنی دروازه جاد یک و دروازه اشیر یک ودروازه نفتالی یک. 026 EZE 048 035 و محیطش هجده هزار(نی ) می‌باشد و اسم شهر از آن روز یهوه شمه خواهد بود.» # # BOOK 027 DAN Daniel دانیال 027 DAN 001 001 در سال سوم سلطنت یهویاقیم پادشاه یهودا، نبوکدنصر پادشاه بابل به اورشلیم آمده، آن را محاصره نمود. 027 DAN 001 002 و خداوند یهویاقیم پادشاه یهودا را با بعضی از ظروف خانه خدا به‌دست او تسلیم نمود و او آنها را به زمین شنعار به خانه خدای خود آورد و ظروف را به بیت‌المال خدای خویش گذاشت. 027 DAN 001 003 و پادشاه اشفناز رئیس خواجه‌سرایان خویش را امر فرمود که بعضی ازبنی‌اسرائیل و از اولاد پادشاهان و از شرفا رابیاورد. 027 DAN 001 004 جوانانی که هیچ عیبی نداشته باشند ونیکومنظر و در هرگونه حکمت ماهر و به علم داناو به فنون فهیم باشند که قابلیت برای ایستادن درقصر پادشاه داشته باشند و علم و زبان کلدانیان رابه ایشان تعلیم دهند. 027 DAN 001 005 و پادشاه وظیفه روزینه ازطعام پادشاه و از شرابی که او می‌نوشید تعیین نمود و (امر فرمود) که ایشان را سه سال تربیت نمایند و بعد از انقضای آن مدت در حضورپادشاه حاضر شوند. 027 DAN 001 006 و در میان ایشان دانیال وحننیا و میشائیل و عزریا از بنی یهودا بودند. 027 DAN 001 007 ورئیس خواجه‌سرایان نامها به ایشان نهاد، امادانیال را به بلطشصر و حننیا را به شدرک ومیشائیل را به میشک و عزریا را به عبدنغو مسمی ساخت. 027 DAN 001 008 اما دانیال در دل خود قصد نمود که خویشتن را از طعام پادشاه و از شرابی که او می‌نوشید نجس نسازد. پس از رئیس خواجه‌سرایان درخواست نمود که خویشتن را نجس نسازد. 027 DAN 001 009 وخدا دانیال را نزد رئیس خواجه‌سرایان محترم ومکرم ساخت. 027 DAN 001 010 پس رئیس خواجه‌سرایان به دانیال گفت: «من از آقای خود پادشاه که خوراک و مشروبات شما را تعیین نموده است می‌ترسم. چرا چهره های شما را از سایر جوانانی که ابنای جنس شما می‌باشند، زشتتر بیند و همچنین سرمرا نزد پادشاه در خطر خواهید انداخت.» 027 DAN 001 011 پس دانیال به رئیس ساقیان که رئیس خواجه‌سرایان اورا بر دانیال و حننیا و میشائیل و عزریا گماشته بودگفت: 027 DAN 001 012 «مستدعی آنکه بندگان خود را ده روزتجربه نمایی و به ما بقول برای خوردن بدهند وآب به جهت نوشیدن. 027 DAN 001 013 و چهره های ما وچهره های سایر جوانانی را که طعام پادشاه رامی خورند به حضور تو ملاحظه نمایند و به نهجی که خواهی دید با بندگانت عمل نمای.» 027 DAN 001 014 و او ایشان را در این امر اجابت نموده، ده روزایشان را تجربه کرد. 027 DAN 001 015 و بعد از انقضای ده روزمعلوم شد که چهره های ایشان از سایر جوانانی که طعام پادشاه را می‌خوردند نیکوتر و فربه تربود. 027 DAN 001 016 پس رئیس ساقیان طعام ایشان و شراب راکه باید بنوشند برداشت و بقول به ایشان داد. 027 DAN 001 017 اما خدا به این چهار جوان معرفت و ادراک در هر گونه علم و حکمت عطا فرمود و دانیال درهمه رویاها و خوابها فهیم گردید. 027 DAN 001 018 و بعد از انقضای روزهایی که پادشاه امر فرموده بود که ایشان را بیاورند، رئیس خواجه‌سرایان ایشان رابه حضور نبوکدنصر آورد. 027 DAN 001 019 و پادشاه با ایشان گفتگو کرد و از جمیع ایشان کسی مثل دانیال وحننیا و میشائیل و عزریا یافت نشد پس درحضور پادشاه ایستادند. 027 DAN 001 020 و در هر مسئله حکمت و فطانت که پادشاه از ایشان استفسارکرد، ایشان را از جمیع مجوسیان و جادوگرانی که در تمام مملکت او بودند ده مرتبه بهتر یافت. 027 DAN 001 021 ودانیال بود تا سال اول کورش پادشاه. 027 DAN 002 001 و در سال دوم سلطنت نبوکدنصر، نبوکدنصر خوابی دید و روحش مضطرب شده، خواب از وی دور شد. 027 DAN 002 002 پس پادشاه امرفرمود که مجوسیان و جادوگران و فالگیران وکلدانیان را بخوانند تا خواب پادشاه را برای اوتعبیر نمایند و ایشان آمده، به حضور پادشاه ایستادند. 027 DAN 002 003 و پادشاه به ایشان گفت: «خوابی دیده‌ام وروحم برای فهمیدن خواب مضطرب است.» 027 DAN 002 004 کلدانیان به زبان ارامی به پادشاه عرض کردند که «پادشاه تا به ابد زنده بماند! خواب را برای بندگانت بیان کن و تعبیر آن را خواهیم گفت.» 027 DAN 002 005 پادشاه در جواب کلدانیان فرمود: «فرمان ازمن صادر شد که اگر خواب و تعبیر آن را برای من بیان نکنید پاره پاره خواهید شد و خانه های شمارا مزبله خواهند ساخت. 027 DAN 002 006 و اگر خواب وتعبیرش را بیان کنید، بخششها و انعامها و اکرام عظیمی از حضور من خواهید یافت. پس خواب و تعبیرش را به من اعلام نمایید.» 027 DAN 002 007 ایشان باردیگر جواب داده، گفتند که «پادشاه بندگان خودرا از خواب اطلاع دهد و آن را تعبیر خواهیم کرد.» 027 DAN 002 008 پادشاه در جواب گفت: «یقین می‌دانم که شما فرصت می‌جویید، چون می‌بینید که فرمان ازمن صادر شده است. 027 DAN 002 009 لیکن اگر خواب را به من اعلام ننمایید برای شما فقط یک حکم است. زیراکه سخنان دروغ و باطل را ترتیب داده‌اید که به حضور من بگویید تا وقت تبدیل شود. پس خواب را به من بگویید و خواهم دانست که آن راتعبیر توانید نمود.» 027 DAN 002 010 کلدانیان به حضور پادشاه جواب داده، گفتند، که «کسی بر روی زمین نیست که مطلب پادشاه را بیان تواند نمود، لهذا هیچ پادشاه یاحاکم یا سلطانی نیست که چنین امری را از هرمجوسی یا جادوگر یا کلدانی بپرسد. 027 DAN 002 011 و مطلبی که پادشاه می‌پرسد، چنان بدیع است که احدی غیراز خدایانی که مسکن ایشان با انسان نیست، نمی تواند آن را برای پادشاه بیان نماید.» 027 DAN 002 012 از این جهت پادشاه خشم نمود و به شدت غضبناک گردیده، امر فرمود که جمیع حکیمان بابل را هلاک کنند. 027 DAN 002 013 پس فرمان صادر شد و به صدد کشتن حکیمان برآمدند و دانیال و رفیقانش را می‌طلبیدند تا ایشان را به قتل رسانند. 027 DAN 002 014 آنگاه دانیال با حکمت و عقل به اریوک رئیس جلادان پادشاه که برای کشتن حکیمان بابل بیرون می‌رفت، سخن گفت. 027 DAN 002 015 و اریوک سردار پادشاه راخطاب کرده، گفت: «چرا فرمان از حضور پادشاه چنین سخت است؟» آنگاه اریوک دانیال را از کیفیت امر مطلع ساخت. 027 DAN 002 016 و دانیال داخل شده، از پادشاه درخواست نمود که مهلت به وی داده شود تا تعبیر را برای پادشاه اعلام نماید. 027 DAN 002 017 پس دانیال به خانه خودرفته، رفقای خویش حننیا و میشائیل و عزریا رااز این امر اطلاع داد، 027 DAN 002 018 تا درباره این راز از خدای آسمانها رحمت بطلبند مبادا که دانیال و رفقایش با سایر حکیمان بابل هلاک شوند. 027 DAN 002 019 آنگاه آن رازبه دانیال در رویای شب کشف شد. پس دانیال خدای آسمانها را متبارک خواند. 027 DAN 002 020 و دانیال متکلم شده، گفت: «اسم خدا تا ابدلاباد متبارک بادزیرا که حکمت و توانایی از آن وی است. 027 DAN 002 021 و اووقتها و زمانها را تبدیل می‌کند. پادشاهان رامعزول می‌نماید و پادشاهان را نصب می‌کند. حکمت را به حکیمان می‌بخشد وفطانت پیشه گان را تعلیم می‌دهد. 027 DAN 002 022 اوست که چیزهای عمیق و پنهان را کشف می‌نماید. به آنچه در ظلمت است عارف می‌باشد و نور نزدوی ساکن است. 027 DAN 002 023 ‌ای خدای پدران من تو راشکر می‌گویم و تسبیح می‌خوانم زیرا که حکمت و توانایی را به من عطا فرمودی و الان آنچه را که از تو درخواست کرده‌ایم به من اعلام نمودی چونکه ما را از مقصود پادشاه اطلاع دادی.» 027 DAN 002 024 و از این جهت دانیال نزد اریوک که پادشاه او را به جهت هلاک ساختن حکمای بابل مامورکرده بود رفت، و به وی رسیده، چنین گفت که «حکمای بابل را هلاک مساز. مرا به حضورپادشاه ببر و تعبیر را برای پادشاه بیان خواهم نمود.» 027 DAN 002 025 آنگاه اریوک دانیال را بزودی به حضورپادشاه رسانید و وی را چنین گفت که «شخصی را از اسیران یهودا یافته‌ام که تعبیر را برای پادشاه بیان تواند نمود.» 027 DAN 002 026 پادشاه دانیال را که به بلطشصر مسمی بود خطاب کرده، گفت: «آیا تومی توانی خوابی را که دیده‌ام و تعبیرش را برای من بیان نمایی؟» 027 DAN 002 027 دانیال به حضور پادشاه جواب داد و گفت: «رازی را که پادشاه می‌طلبد، نه حکیمان و نه جادوگران و نه مجوسیان و نه منجمان می‌توانندآن را برای پادشاه حل کنند. 027 DAN 002 028 لیکن خدایی در آسمان هست که کاشف اسرارمی باشد و او نبوکدنصر پادشاه را از آنچه در ایام آخر واقع خواهد شد اعلام نموده است. خواب تو و رویای سرت که در بسترت دیده‌ای این است: 027 DAN 002 029 ‌ای پادشاه فکرهای تو بر بسترت درباره آنچه بعد از این واقع خواهد شد به‌خاطرت آمد وکاشف الاسرار، تو را از آنچه واقع خواهد شدمخبر ساخته است. 027 DAN 002 030 و اما این راز بر من ازحکمتی که من بیشتر از سایر زندگان دارم مکشوف نشده است، بلکه تا تعبیر بر پادشاه معلوم شود و فکرهای خاطر خود را بدانی. 027 DAN 002 031 توای پادشاه می‌دیدی و اینک تمثال عظیمی بود واین تمثال بزرگ که درخشندگی آن بی‌نهایت ومنظر آن هولناک بود پیش روی تو برپا شد. 027 DAN 002 032 سراین تمثال از طلای خالص و سینه و بازوهایش ازنقره و شکم و رانهایش از برنج بود. 027 DAN 002 033 وساقهایش از آهن و پایهایش قدری از آهن وقدری از گل بود. 027 DAN 002 034 و مشاهده می‌نمودی تاسنگی بدون دستها جدا شده، پایهای آهنین وگلین آن تمثال را زد و آنها را خرد ساخت. 027 DAN 002 035 آنگاه آهن و گل و برنج و نقره و طلا با هم خردشد و مثل کاه خرمن تابستانی گردیده، باد آنها راچنان برد که جایی به جهت آنها یافت نشد. و آن سنگ که تمثال را زده بود کوه عظیمی گردید وتمامی جهان را پر ساخت. 027 DAN 002 036 خواب همین است و تعبیرش را برای پادشاه بیان خواهیم نمود. 027 DAN 002 037 ‌ای پادشاه، تو پادشاه پادشاهان هستی زیراخدای آسمانها سلطنت و اقتدار و قوت وحشمت به تو داده است. 027 DAN 002 038 و در هر جایی که بنی آدم سکونت دارند حیوانات صحرا و مرغان هوا را به‌دست تو تسلیم نموده و تو را بر جمیع آنها مسلط گردانیده است. آن سر طلا تو هستی. 027 DAN 002 039 و بعد از تو سلطنتی دیگر پست‌تر از تو خواهدبرخاست و سلطنت سومی دیگر از برنج که برتمامی جهان سلطنت خواهد نمود. 027 DAN 002 040 و سلطنت چهارم مثل آهن قوی خواهد بود زیرا آهن همه‌چیز را خرد و نرم می‌سازد. پس چنانکه آهن همه‌چیز را نرم می‌کند، همچنان آن نیز خرد و نرم خواهد ساخت. 027 DAN 002 041 و چنانکه پایها و انگشتها رادیدی که قدری از گل کوزه‌گر و قدری از آهن بود، همچنان این سلطنت منقسم خواهد شد وقدری از قوت آهن در آن خواهد ماند موافق آنچه دیدی که آهن با گل سفالین آمیخته شده بود. 027 DAN 002 042 و اما انگشتهای پایهایش قدری از آهن وقدری از گل بود، همچنان این سلطنت قدری قوی و قدری زودشکن خواهد بود. 027 DAN 002 043 و چنانکه دیدی که آهن با گل سفالین آمیخته شده بود، همچنین اینها خویشتن را با ذریت انسان آمیخته خواهند کرد. اما به نحوی که آهن با گل ممزوج نمی شود، همچنین اینها با یکدیگر ملصق نخواهند شد. 027 DAN 002 044 و در ایام این پادشاهان خدای آسمانها سلطنتی را که تا ابدالاباد زایل نشود، برپاخواهد نمود و این سلطنت به قومی دیگر منتقل نخواهد شد، بلکه تمامی آن سلطنتها را خردکرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش تا ابدالاباد استوار خواهد ماند. 027 DAN 002 045 و چنانکه سنگ را دیدی که بدون دستها از کوه جدا شده، آهن وبرنج و گل و نقره و طلا را خرد کرد، همچنین خدای عظیم پادشاه را از آنچه بعد از این واقع می‌شود مخبر ساخته است. پس خواب صحیح وتعبیرش یقین است.» 027 DAN 002 046 آنگاه نبوکدنصر پادشاه به روی خوددرافتاده، دانیال را سجده نمود و امر فرمود که هدایا و عطریات برای او بگذرانند. 027 DAN 002 047 و پادشاه دانیال را خطاب کرده، گفت: «به درستی که خدای شما خدای خدایان و خداوند پادشاهان و کاشف اسرار است، چونکه تو قادر بر کشف این رازشده‌ای.» 027 DAN 002 048 پس پادشاه دانیال را معظم ساخت وهدایای بسیار و عظیم به او داد و او را بر تمامی ولایت بابل حکومت داد و رئیس روسا بر جمیع حکمای بابل ساخت. 027 DAN 002 049 و دانیال از پادشاه درخواست نمود تا شدرک و میشک و عبدنغو رابر کارهای ولایت بابل نصب کرد و اما دانیال دردروازه پادشاه می‌بود. 027 DAN 003 001 نبوکدنصر پادشاه تمثالی از طلا که ارتفاعش شصت ذراع و عرضش شش ذراع بود ساخت و آن را در همواری دورا درولایت بابل نصب کرد. 027 DAN 003 002 و نبوکدنصر پادشاه فرستاد که امرا و روسا و والیان و داوران وخزانه‌داران و مشیران و وکیلان و جمیع سروران ولایتها را جمع کنند تا به جهت تبرک تمثالی که نبوکدنصر پادشاه نصب نموده بود بیایند. 027 DAN 003 003 پس امرا و روسا و والیان و داوران و خزانه‌داران ومشیران و وکیلان و جمیع سروران ولایتها به جهت تبرک تمثالی که نبوکدنصر پادشاه نصب نموده بود جمع شده، پیش تمثالی که نبوکدنصرنصب کرده بود ایستادند. 027 DAN 003 004 و منادی به آواز بلندندا کرده، می‌گفت: «ای قومها و امت‌ها و زبانهابرای شما حکم است؛ 027 DAN 003 005 که چون آواز کرنا و سرناو عود و بربط و سنتور و کمانچه و هر قسم آلات موسیقی را بشنوید، آنگاه به رو افتاده، تمثال طلارا که نبوکدنصر پادشاه نصب کرده است سجده نمایید. 027 DAN 003 006 و هر‌که به رو نیفتد و سجده ننماید درهمان ساعت در میان تون آتش ملتهب افکنده خواهد شد.» 027 DAN 003 007 لهذا چون همه قومها آواز کرنا و سرنا و عودو بربط و سنتور و هر قسم آلات موسیقی راشنیدند، همه قومها و امت‌ها و زبانها به رو افتاده، تمثال طلا را که نبوکدنصر پادشاه نصب کرده بودسجده نمودند. 027 DAN 003 008 اما در آنوقت بعضی کلدانیان نزدیک آمده، بر یهودیان شکایت آوردند، 027 DAN 003 009 و به نبوکدنصر پادشاه عرض کرده، گفتند: «ای پادشاه تا به ابد زنده باش! 027 DAN 003 010 تو‌ای پادشاه فرمانی صادرنمودی که هر‌که آواز کرنا و سرنا و عود و بربط وسنتور و کمانچه و هر قسم آلات موسیقی رابشنود به رو افتاده، تمثال طلا را سجده نماید. 027 DAN 003 011 و هر‌که به رو نیفتد و سجده ننماید در میان تون آتش ملتهب افکنده شود. 027 DAN 003 012 پس چند نفر یهودکه ایشان را بر کارهای ولایت بابل گماشته‌ای هستند، یعنی شدرک و میشک و عبدنغو. این اشخاص‌ای پادشاه، تو را احترام نمی نمایند وخدایان تو را عبادت نمی کنند و تمثال طلا را که نصب نموده‌ای سجده نمی نمایند.» 027 DAN 003 013 آنگاه نبوکدنصر با خشم و غضب فرمود تاشدرک و میشک و عبدنغو را حاضر کنند. پس این اشخاص را در حضور پادشاه آوردند. 027 DAN 003 014 پس نبوکدنصر ایشان را خطاب کرده، گفت: «ای شدرک و میشک و عبدنغو! آیا شما عمد خدایان مرا نمی پرستید وتمثال طلا را که نصب نموده‌ام سجده نمی کنید؟ 027 DAN 003 015 الان اگر مستعد بشوید که چون آواز کرنا و سرنا و عود و بربط و سنتور وکمانچه و هر قسم آلات موسیقی را بشنوید به روافتاده، تمثالی را که ساخته‌ام سجده نمایید، (فبها) و اما اگر سجده ننمایید، در همان ساعت در میان تون آتش ملتهب انداخته خواهید شد وکدام خدایی است که شما را از دست من رهایی دهد.» 027 DAN 003 016 شدرک و میشک و عبدنغو در جواب پادشاه گفتند: «ای نبوکدنصر! درباره این امر ما راباکی نیست که تو را جواب دهیم. 027 DAN 003 017 اگر چنین است، خدای ما که او را می‌پرستیم قادر است که ما را از تون آتش ملتهب برهاند و او ما را از دست تو‌ای پادشاه خواهد رهانید. 027 DAN 003 018 و اگر نه، ای پادشاه تو را معلوم باد که خدایان تو را عبادت نخواهیم کرد و تمثال طلا را که نصب نموده‌ای سجده نخواهیم نمود.» 027 DAN 003 019 آنگاه نبوکدنصر از خشم مملو گردید وهیئت چهره‌اش بر شدرک و میشک و عبدنغومتغیر گشت و متکلم شده، فرمود تا تون را هفت چندان زیاده تر از عادتش بتابند. 027 DAN 003 020 و به قویترین شجاعان لشکر خود فرمود که شدرک و میشک وعبدنغو را ببندند و در تون آتش ملتهب بیندازند. 027 DAN 003 021 پس این اشخاص را در رداها و جبه‌ها وعمامه‌ها و سایر لباسهای ایشان بستند و در میان تون آتش ملتهب افکندند. 027 DAN 003 022 و چونکه فرمان پادشاه سخت بود و تون بی‌نهایت تابیده شده، شعله آتش آن کسان را که شدرک و میشک وعبدنغو را برداشته بودند کشت. 027 DAN 003 023 و این سه مردیعنی شدرک و میشک و عبدنغو در میان تون آتش ملتهب بسته افتادند. 027 DAN 003 024 آنگاه نبوکدنصر پادشاه در حیرت افتاد وبزودی هر‌چه تمامتر برخاست و مشیران خود راخطاب کرده، گفت: «آیا سه شخص نبستیم و درمیان آتش نینداختیم؟» ایشان در جواب پادشاه عرض کردند که «صحیح است‌ای پادشاه!» 027 DAN 003 025 اودر جواب گفت: «اینک من چهار مرد می‌بینم که گشاده در میان آتش می‌خرامند و ضرری به ایشان نرسیده است و منظر چهارمین شبیه پسرخدا است.» 027 DAN 003 026 پس نبوکدنصر به دهنه تون آتش ملتهب نزدیک آمد و خطاب کرده، گفت: «ای شدرک و میشک و عبدنغو! ای بندگان خدای تعالی بیرون شوید و بیایید.» پس شدرک و میشک و عبدنغو از میان آتش بیرون آمدند. 027 DAN 003 027 و امرا وروسا و والیان و مشیران پادشاه جمع شده، آن مردان را دیدند که آتش به بدنهای ایشان اثری نکرده و مویی از سر ایشان نسوخته و رنگ ردای ایشان تبدیل نشده، بلکه بوی آتش به ایشان نرسیده است. 027 DAN 003 028 آنگاه نبوکدنصر متکلم شده، گفت: «متبارک باد خدای شدرک و میشک و عبدنغو که فرشته خود را فرستاد و بندگان خویش را که بر اوتوکل داشتند و به فرمان پادشاه مخالفت ورزیدندو بدنهای خود را تسلیم نمودند تا خدای دیگری سوای خدای خویش را عبادت و سجده ننمایند، رهایی داده است. 027 DAN 003 029 بنابراین فرمانی از من صادرشد که هر قوم و امت و زبان که حرف ناشایسته‌ای به ضد خدای شدرک و میشک و عبدنغو بگویند، پاره پاره شوند و خانه های ایشان به مزبله مبدل گردد، زیرا خدایی دیگر نیست که بدین منوال رهایی تواند داد.» 027 DAN 003 030 آنگاه پادشاه (منصب ) شدرک و میشک و عبدنغو را در ولایت بابل برتری داد. 027 DAN 004 001 از نبوکدنصر پادشاه، به تمامی قومها و امت‌ها و زبانها که بر تمامی زمین ساکنندسلامتی شما افزون باد! 027 DAN 004 002 من مصلحت دانستم که آیات و عجایبی را که خدای تعالی به من نموده است بیان نمایم. 027 DAN 004 003 آیات او چه قدر بزرگ وعجایب او چه قدر عظیم است. ملکوت اوملکوت جاودانی است و سلطنت او تا ابدالاباد. 027 DAN 004 004 من که نبوکدنصر هستم در خانه خود مطمئن ودر قصر خویش خرم می‌بودم. 027 DAN 004 005 خوابی دیدم که مرا ترسانید و فکرهایم در بسترم و رویاهای سرم مرا مضطرب ساخت. 027 DAN 004 006 پس فرمانی از من صادرگردید که جمیع حکیمان بابل را به حضورم بیاورند تا تعبیر خواب را برای من بیان نمایند. 027 DAN 004 007 آنگاه مجوسیان و جادوگران و کلدانیان ومنجمان حاضر شدند و من خواب را برای ایشان بازگفتم لیکن تعبیرش را برای من بیان نتوانستندنمود. 027 DAN 004 008 بالاخره دانیال که موافق اسم خدای من به بلطشصر مسمی است و روح خدایان قدوس دراو می‌باشد، درآمد و خواب را به او باز‌گفتم. 027 DAN 004 009 که «ای بلطشصر، رئیس مجوسیان، چون می‌دانم که روح خدایان قدوس در تو می‌باشد و هیچ سری برای تو مشکل نیست، پس خوابی که دیده‌ام وتعبیرش را به من بگو. 027 DAN 004 010 رویاهای سرم در بسترم این بود که نظرکردم و اینک درختی در وسط زمین که ارتفاعش عظیم بود. 027 DAN 004 011 این درخت بزرگ و قوی گردید وبلندیش تا به آسمان رسید و منظرش تا اقصای تمامی زمین بود. 027 DAN 004 012 برگهایش جمیل و میوه‌اش بسیار و آذوقه برای همه در آن بود. حیوانات صحرا در زیر آن سایه گرفتند و مرغان هوا برشاخه هایش ماوا گزیدند و تمامی بشر از آن پرورش یافتند. 027 DAN 004 013 در رویاهای سرم در بسترم نظر کردم و اینک پاسبانی و مقدسی از آسمان نازل شد، 027 DAN 004 014 که به آواز بلند ندا درداد و چنین گفت: درخت را ببرید و شاخه هایش را قطع نمایید و برگهایش را بیفشانید و میوه هایش راپراکنده سازید تا حیوانات از زیرش و مرغان ازشاخه هایش آواره گردند. 027 DAN 004 015 لیکن کنده ریشه هایش را با بند آهن و برنج در زمین در میان سبزه های صحرا واگذارید و از شبنم آسمان ترشود و نصیب او از علف زمین با حیوانات باشد. 027 DAN 004 016 دل او از انسانیت تبدیل شود و دل حیوان را به او بدهند و هفت زمان براو بگذرد. 027 DAN 004 017 این امر ازفرمان پاسبانان شده و این حکم از کلام مقدسین گردیده است تا زندگان بدانند که حضرت متعال بر ممالک آدمیان حکمرانی می‌کند و آن را بهرکه می‌خواهد می‌دهد و پست‌ترین مردمان را بر آن نصب می‌نماید. 027 DAN 004 018 این خواب را من که نبوکدنصرپادشاه هستم دیدم و تو‌ای بلطشصر تعبیرش رابیان کن زیرا که تمامی حکیمان مملکتم نتوانستندمرا از تعبیرش اطلاع دهند، اما تو می‌توانی چونکه روح خدایان قدوس در تو می‌باشد.» 027 DAN 004 019 آنگاه دانیال که به بلطشصر مسمی می‌باشد، ساعتی متحیر ماند و فکرهایش او رامضطرب ساخت. پس پادشاه متکلم شده، گفت: «ای بلطشصر خواب و تعبیرش تو را مضطرب نسازد.» بلطشصر در جواب گفت: «ای آقای من! خواب از برای دشمنانت و تعبیرش از برای خصمانت باشد. 027 DAN 004 020 درختی که دیدی که بزرگ وقوی گردید و ارتفاعش تا به آسمان رسید ومنظرش به تمامی زمین 027 DAN 004 021 و برگهایش جمیل و میوه‌اش بسیار و آذوقه برای همه در آن بود وحیوانات صحرا زیرش ساکن بودند و مرغان هوادر شاخه هایش ماوا گزیدند، 027 DAN 004 022 ‌ای پادشاه آن درخت تو هستی زیرا که تو بزرگ و قوی گردیده‌ای و عظمت تو چنان افزوده شده است که به آسمان رسیده و سلطنت تو تا به اقصای زمین. 027 DAN 004 023 و چونکه پادشاه پاسبانی و مقدسی را دید که ازآسمان نزول نموده، گفت: درخت را ببرید و آن راتلف سازید، لیکن کنده ریشه هایش را با بند آهن و برنج در زمین در میان سبزه های صحراواگذارید و از شبنم آسمان تر شود و نصیبش باحیوانات صحرا باشد تا هفت زمان بر آن بگذرد، 027 DAN 004 024 ‌ای پادشاه تعبیر این است و فرمان حضرت متعال که بر آقایم پادشاه وارد شده است همین است، 027 DAN 004 025 که تو را از میان مردمان خواهند راند ومسکن تو با حیوانات صحرا خواهد بود و تو رامثل گاوان علف خواهند خورانید و تو را از شبنم آسمان تر خواهند ساخت و هفت زمان بر توخواهد گذشت تا بدانی که حضرت متعال برممالک آدمیان حکمرانی می‌کند و آن را بهر‌که می‌خواهد عطا می‌فرماید. 027 DAN 004 026 و چون گفتند که کنده ریشه های درخت را واگذارید، پس سلطنت تو برایت برقرار خواهد ماند بعد از آنکه دانسته باشی که آسمانها حکمرانی می‌کنند. 027 DAN 004 027 لهذا‌ای پادشاه نصیحت من تو را پسند آید و گناهان خودرا به عدالت و خطایای خویش را به احسان نمودن بر فقیران فدیه بده که شاید باعث طول اطمینان تو باشد.» 027 DAN 004 028 این همه بر نبوکدنصرپادشاه واقع شد. 027 DAN 004 029 بعد از انقضای دوازده ماه او بالای قصرخسروی در بابل می‌خرامید. 027 DAN 004 030 و پادشاه متکلم شده، گفت: «آیا این بابل عظیم نیست که من آن را برای خانه سلطنت به توانایی قوت و حشمت جلال خود بنا نموده‌ام؟» 027 DAN 004 031 این سخن هنوز برزبان پادشاه بود که آوازی از آسمان نازل شده، گفت: «ای پادشاه نبوکدنصر به تو گفته می‌شود که سلطنت از تو گذشته است. 027 DAN 004 032 و تو را از میان مردم خواهند راند و مسکن تو با حیوانات صحراخواهد بود و تو را مثل گاوان علف خواهندخورانید و هفت زمان بر تو خواهد گذشت تابدانی که حضرت متعال بر ممالک آدمیان حکمرانی می‌کند و آن را بهر‌که می‌خواهدمی دهد.» 027 DAN 004 033 در همان ساعت این امر بر نبوکدنصر واقع شد و از میان مردمان رانده شده، مثل گاوان علف می‌خورد و بدنش از شبنم آسمان تر می‌شد تامویهایش مثل پرهای عقاب بلند شد وناخنهایش مثل چنگالهای مرغان گردید. 027 DAN 004 034 و بعد از انقضای آن ایام من که نبوکدنصرهستم، چشمان خود را بسوی آسمان برافراشتم و عقل من به من برگشت و حضرت متعال رامتبارک خواندم و حی سرمدی را تسبیح و حمدگفتم زیرا که سلطنت او سلطنت جاودانی وملکوت او تا ابدالاباد است. 027 DAN 004 035 و جمیع ساکنان جهان هیچ شمرده می‌شوند و با جنود آسمان وسکنه جهان بر وفق اراده خود عمل می‌نماید وکسی نیست که دست او را باز‌دارد یا او را بگویدکه چه می‌کنی. 027 DAN 004 036 در همان زمان عقل من به من برگشت و به جهت جلال سلطنت من حشمت وزینتم به من باز داده شد و مشیرانم و امرایم مراطلبیدند و بر سلطنت خود استوار گردیدم وعظمت عظیمی بر من افزوده شد. 027 DAN 004 037 الان من که نبوکدنصر هستم پادشاه آسمانها را تسبیح وتکبیر و حمد می‌گویم که تمام کارهای او حق و طریق های وی عدل است و کسانی که با تکبر راه می‌روند، او قادر است که ایشان را پست نماید. 027 DAN 005 001 بلشصر پادشاه ضیافت عظیمی برای هزارنفر از امرای خود برپا داشت و در حضورآن هزار نفر شراب نوشید. 027 DAN 005 002 بلشصر در کیف شراب امر فرمود که ظروف طلا و نقره را که جدش نبوکدنصر از هیکل اورشلیم برده بودبیاورند تا پادشاه و امرایش و زوجه‌ها ومتعه هایش از آنها بنوشند. 027 DAN 005 003 آنگاه ظروف طلا راکه از هیکل خانه خدا که در اورشلیم است گرفته شده بود آوردند و پادشاه و امرایش و زوجه‌ها ومتعه هایش از آنها نوشیدند. 027 DAN 005 004 شراب می‌نوشیدندو خدایان طلا و نقره و برنج و آهن و چوب وسنگ را تسبیح می‌خواندند. 027 DAN 005 005 در همان ساعت انگشتهای دست انسانی بیرون آمد و در برابر شمعدان بر گچ دیوار قصرپادشاه نوشت و پادشاه کف دست را که می‌نوشت دید. 027 DAN 005 006 آنگاه هیئت پادشاه متغیر شد و فکرهایش او را مضطرب ساخت و بندهای کمرش سست شده، زانوهایش بهم می‌خورد. 027 DAN 005 007 پادشاه به آوازبلند صدا زد که جادوگران و کلدانیان و منجمان رااحضار نمایند. پس پادشاه حکیمان بابل راخطاب کرده، گفت: «هر‌که این نوشته را بخواند وتفسیرش را برای من بیان نماید به ارغوان ملبس خواهد شد و طوق زرین بر گردنش (نهاده خواهدشد) و حاکم سوم در مملکت خواهد بود.» 027 DAN 005 008 آنگاه جمیع حکمای پادشاه داخل شدند امانتوانستند نوشته را بخوانند یا تفسیرش را برای پادشاه بیان نمایند. 027 DAN 005 009 پس بلشصر پادشاه، بسیارمضطرب شد و هیئتش در او متغیر گردید و امرایش مضطرب شدند. 027 DAN 005 010 اما ملکه به‌سبب سخنان پادشاه و امرایش به مهمانخانه درآمد وملکه متکلم شده، گفت: «ای پادشاه تا به ابد زنده باش! فکرهایت تو را مضطرب نسازد و هیئت تومتغیر نشود. 027 DAN 005 011 شخصی در مملکت تو هست که روح خدایان قدوس دارد و در ایام پدرت روشنایی و فطانت و حکمت مثل حکمت خدایان دراو پیدا شد و پدرت نبوکدنصر پادشاه یعنی پدر تو‌ای پادشاه او را رئیس مجوسیان وجادوگران و کلدانیان و منجمان ساخت. 027 DAN 005 012 چونکه روح فاضل و معرفت و فطانت و تعبیرخوابها و حل معماها و گشودن عقده‌ها در این دانیال که پادشاه او را به بلطشصر مسمی نمودیافت شد. پس حال دانیال طلبیده شود و تفسیر رابیان خواهد نمود.» 027 DAN 005 013 آنگاه دانیال را به حضور پادشاه آوردند وپادشاه دانیال را خطاب کرده، فرمود: «آیا توهمان دانیال از اسیران یهود هستی که پدرم پادشاه از یهودا آورد؟ 027 DAN 005 014 و درباره تو شنیده‌ام که روح خدایان در تو است و روشنایی و فطانت وحکمت فاضل در تو پیدا شده است. 027 DAN 005 015 و الان حکیمان و منجمان را به حضور من آوردند تا این نوشته را بخوانند و تفسیرش را برای من بیان کننداما نتوانستند تفسیر کلام را بیان کنند. 027 DAN 005 016 و من درباره تو شنیده‌ام که به نمودن تعبیرها و گشودن عقده‌ها قادر می‌باشی. پس اگر بتوانی الان نوشته را بخوانی و تفسیرش را برای من بیان کنی به ارغوان ملبس خواهی شد و طوق زرین بر گردنت (نهاده خواهد شد) و در مملکت حاکم سوم خواهی بود.» 027 DAN 005 017 پس دانیال به حضور پادشاه جواب داد وگفت: «عطایای تو از آن تو باشد و انعام خود را به دیگری بده، لکن نوشته را برای پادشاه خواهم خواند و تفسیرش را برای او بیان خواهم نمود. 027 DAN 005 018 اما تو‌ای پادشاه، خدای تعالی به پدرت نبوکدنصر سلطنت و عظمت و جلال و حشمت عطا فرمود. 027 DAN 005 019 و به‌سبب عظمتی که به او داده بودجمیع قومها و امت‌ها و زبانها از او لرزان و ترسان می‌بودند. هر‌که را می‌خواست می‌کشت و هر‌که را می‌خواست زنده نگاه می‌داشت و هر‌که رامی خواست بلند می‌نمود و هر‌که را می‌خواست پست می‌ساخت. 027 DAN 005 020 لیکن چون دلش مغرور وروحش سخت گردیده، تکبر نمود آنگاه ازکرسی سلطنت خویش به زیر افکنده شد وحشمت او را از او گرفتند. 027 DAN 005 021 و از میان بنی آدم رانده شده، دلش مثل دل حیوانات گردید ومسکنش با گورخران شده، او را مثل گاوان علف می‌خورانیدند و جسدش از شبنم آسمان ترمی شد تا فهمید که خدای تعالی بر ممالک آدمیان حکمرانی می‌کند و هر‌که را می‌خواهد بر آن نصب می‌نماید. 027 DAN 005 022 و تو‌ای پسرش بلشصر! اگرچه این همه را دانستی لکن دل خود را متواضع ننمودی. 027 DAN 005 023 بلکه خویشتن را به ضد خداوندآسمانها بلند ساختی و ظروف خانه او را به حضور تو آوردند و تو و امرایت و زوجه‌ها ومتعه هایت از آنها شراب نوشیدید و خدایان نقره و طلا و برنج و آهن و چوب و سنگ را که نمی بینند و نمی شنوند و (هیچ ) نمی دانند تسبیح خواندی، اما آن خدایی را که روانت در دست او وتمامی راههایت از او می‌باشد، تمجید ننمودی. 027 DAN 005 024 پس این کف دست از جانب او فرستاده شد واین نوشته مکتوب گردید. 027 DAN 005 025 و این نوشته‌ای که مکتوب شده است این است: منامنا ثقیل و فرسین. 027 DAN 005 026 و تفسیر کلام این است: منا؛ خدا سلطنت تو را شمرده و آن را به انتها رسانیده است. 027 DAN 005 027 ثقیل؛ درمیزان سنجیده شده و ناقص درآمده‌ای. 027 DAN 005 028 فرس؛ سلطنت تو تقسیم گشته و به مادیان و فارسیان بخشیده شده است.» 027 DAN 005 029 آنگاه بلشصر امر فرمود تا دانیال را به ارغوان ملبس ساختند و طوق زرین بر گردنش (نهادند) و درباره‌اش ندا کردند که در مملکت حاکم سوم می‌باشد. 027 DAN 005 030 در همان شب بلشصرپادشاه کلدانیان کشته شد. 027 DAN 005 031 و داریوش مادی در حالی که شصت و دوساله بود سلطنت را یافت. 027 DAN 006 001 و داریوش مصلحت دانست که صد و بیست والی بر مملکت نصب نماید تا بر تمامی مملکت باشند. 027 DAN 006 002 و بر آنهاسه وزیر که یکی از ایشان دانیال بود تا آن والیان به ایشان حساب دهند و هیچ ضرری به پادشاه نرسد. 027 DAN 006 003 پس این دانیال بر سایر وزراء و والیان تفوق جست زیرا که روح فاضل دراو بود وپادشاه اراده داشت که او را بر تمامی مملکت نصب نماید. 027 DAN 006 004 پس وزیران و والیان بهانه می‌جستند تا شکایتی در امور سلطنت بر دانیال بیاورند اما نتوانستند که هیچ علتی یا تقصیری بیابند، چونکه او امین بود و خطایی یا تقصیری دراو هرگز یافت نشد. 027 DAN 006 005 پس آن اشخاص گفتند که «در این دانیال هیچ علتی پیدا نخواهیم کرد مگراینکه آن را درباره شریعت خدایش در او بیابیم.» 027 DAN 006 006 آنگاه این وزراء و والیان نزد پادشاه جمع شدند و او را چنین گفتند: «ای داریوش پادشاه تابه ابد زنده باش. 027 DAN 006 007 جمیع وزرای مملکت و روسا و والیان و مشیران و حاکمان با هم مشورت کرده‌اند که پادشاه حکمی استوار کند و قدغن بلیغی نماید که هر کسی‌که تا سی روز از خدایی یا انسانی سوای تو‌ای پادشاه مسالتی نماید درچاه شیران افکنده شود. 027 DAN 006 008 پس‌ای پادشاه فرمان رااستوار کن و نوشته را امضا فرما تا موافق شریعت مادیان و فارسیان که منسوخ نمی شود تبدیل نگردد.» 027 DAN 006 009 بنابراین داریوش پادشاه نوشته وفرمان را امضا نمود. 027 DAN 006 010 اما چون دانیال دانست که نوشته امضا شده است به خانه خود درآمد و پنجره های بالاخانه خود را به سمت اورشلیم باز نموده، هر روز سه مرتبه زانو می‌زد و دعا می‌نمود و چنانکه قبل ازآن عادت می‌داشت نزد خدای خویش دعامی کرد و تسبیح می‌خواند. 027 DAN 006 011 پس آن اشخاص جمع شده، دانیال را یافتند که نزد خدای خودمسالت و تضرع می‌نماید. 027 DAN 006 012 آنگاه به حضور پادشاه نزدیک شده، درباره فرمان پادشاه عرض کردند که «ای پادشاه آیافرمانی امضا ننمودی که هر‌که تا سی روز نزدخدایی یا انسانی سوای تو‌ای پادشاه مسالتی نماید در چاه شیران افکنده شود؟» پادشاه درجواب گفت: «این امر موافق شریعت مادیان وفارسیان که منسوخ نمی شود صحیح است.» 027 DAN 006 013 پس ایشان در حضور پادشاه جواب دادند وگفتند که «این دانیال که از اسیران یهودا می‌باشد به تو‌ای پادشاه و به فرمانی که امضا نموده‌ای اعتنانمی نماید، بلکه هر روز سه مرتبه مسالت خود رامی نماید.» 027 DAN 006 014 آنگاه پادشاه چون این سخن راشنید بر خویشتن بسیار خشمگین گردید و دل خود را به رهانیدن دانیال مشغول ساخت و تاغروب آفتاب برای استخلاص او سعی می‌نمود. 027 DAN 006 015 آنگاه آن اشخاص نزد پادشاه جمع شدند و به پادشاه عرض کردند که «ای پادشاه بدان که قانون مادیان و فارسیان این است که هیچ فرمان یاحکمی که پادشاه آن را استوار نماید تبدیل نشود.» 027 DAN 006 016 پس پادشاه امر فرمود تا دانیال را بیاورند واو را در چاه شیران بیندازند و پادشاه دانیال راخطاب کرده، گفت: «خدای تو که او را پیوسته عبادت می‌نمایی تو را رهایی خواهد داد.» 027 DAN 006 017 وسنگی آورده، آن را بر دهنه چاه نهادند و پادشاه آن را به مهر خود و مهر امرای خویش مختوم ساخت تا امر درباره دانیال تبدیل نشود. 027 DAN 006 018 آنگاه پادشاه به قصر خویش رفته، شب را به روزه بسربرد و به حضور وی اسباب عیش او را نیاوردند وخوابش از او رفت. 027 DAN 006 019 پس پادشاه صبح زود وقت طلوع فجر برخاست و به تعجیل به چاه شیران رفت. 027 DAN 006 020 و چون نزد چاه شیران رسید به آوازحزین دانیال را صدا زد و پادشاه دانیال را خطاب کرده، گفت: «ای دانیال بنده خدای حی آیاخدایت که او را پیوسته عبادت می‌نمایی به رهانیدنت از شیران قادر بوده است؟» 027 DAN 006 021 آنگاه دانیال به پادشاه جواب داد که «ای پادشاه تا به ابد زنده باش! 027 DAN 006 022 خدای من فرشته خود را فرستاده، دهان شیران را بست تا به من ضرری نرسانند چونکه به حضور وی در من گناهی یافت نشد و هم درحضور تو‌ای پادشاه تقصیری نورزیده بودم.» 027 DAN 006 023 آنگاه پادشاه بی‌نهایت شادمان شده، امر فرمود که دانیال را از چاه برآورند و دانیال را از چاه برآوردند و از آن جهت که بر خدای خود توکل نموده بود در اوهیچ ضرری یافت نشد. 027 DAN 006 024 و پادشاه امر فرمود تاآن اشخاص را که بر دانیال شکایت آورده بودندحاضر ساختند و ایشان را با پسران و زنان ایشان در چاه شیران انداختند و هنوز به ته چاه نرسیده بودند که شیران بر ایشان حمله آورده، همه استخوانهای ایشان را خرد کردند. 027 DAN 006 025 بعد از آن داریوش پادشاه به جمیع قومها و امت‌ها وزبانهایی که در تمامی جهان ساکن بودند نوشت که «سلامتی شما افزون باد! 027 DAN 006 026 از حضور من فرمانی صادر شده است که در هر سلطنتی ازممالک من (مردمان ) به حضور خدای دانیال لرزان و ترسان باشند زیرا که او خدای حی و تاابدالاباد قیوم است. و ملکوت او بی‌زوال وسلطنت او غیرمتناهی است. 027 DAN 006 027 او است که نجات می‌دهد و می‌رهاند و آیات و عجایب را درآسمان و در زمین ظاهر می‌سازد و اوست که دانیال را از چنگ شیران رهایی داده است.» 027 DAN 006 028 پس این دانیال در سلطنت داریوش و درسلطنت کورش فارسی فیروز می‌بود. 027 DAN 007 001 در سال اول بلشصر پادشاه بابل، دانیال دربسترش خوابی و رویاهای سرش را دید. پس خواب را نوشت و کلیه مطالب را بیان نمود. 027 DAN 007 002 پس دانیال متکلم شده، گفت: «شبگاهان در عالم رویا شده، دیدم که ناگاه چهار باد آسمان بر روی دریای عظیم تاختند. 027 DAN 007 003 و چهار وحش بزرگ که مخالف یکدیگر بودند از دریا بیرون آمدند. 027 DAN 007 004 اول آنها مثل شیر بود و بالهای عقاب داشت و من نظرکردم تا بالهایش کنده گردید و او از زمین برداشته شده، بر پایهای خود مثل انسان قرار داده گشت ودل انسان به او داده شد. 027 DAN 007 005 و اینک وحش دوم دیگر مثل خرس بود و بر یک طرف خود بلند شدو در دهانش در میان دندانهایش سه دنده بود ووی را چنین گفتند: برخیز و گوشت بسیار بخور. 027 DAN 007 006 بعد از آن نگریستم و اینک دیگری مثل پلنگ بود که بر پشتش چهار بال مرغ داشت و این وحش چهار سر داشت و سلطنت به او داده شد. 027 DAN 007 007 بعد ازآن در رویاهای شب نظر کردم و اینک وحش چهارم که هولناک و مهیب و بسیار زورآور بود ودندانهای بزرگ آهنین داشت و باقی‌مانده رامی خورد و پاره پاره می‌کرد و به پایهای خویش پایمال می‌نمود و مخالف همه وحوشی که قبل ازاو بودند بود و ده شاخ داشت. 027 DAN 007 008 پس در این شاخهاتامل می‌نمودم که اینک از میان آنها شاخ کوچک دیگری برآمد و پیش رویش سه شاخ از آن شاخهای اول از ریشه‌کنده شد و اینک این شاخ چشمانی مانند چشم انسان و دهانی که به سخنان تکبرآمیز متکلم بود داشت. 027 DAN 007 009 «و نظر می‌کردم تا کرسیها برقرار شد وقدیم الایام جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک و عرش اوشعله های آتش و چرخهای آن آتش ملتهب بود. 027 DAN 007 010 نهری از آتش جاری شده، از پیش روی اوبیرون آمد. هزاران هزار او را خدمت می‌کردند وکرورها کرور به حضور وی ایستاده بودند. دیوان برپا شد و دفترها گشوده گردید. 027 DAN 007 011 آنگاه نظر کردم به‌سبب سخنان تکبرآمیزی که آن شاخ می‌گفت. پس نگریستم تا آن وحش کشته شد وجسد او هلاک گردیده، به آتش مشتعل تسلیم شد. 027 DAN 007 012 اما سایر وحوش سلطنت را از ایشان گرفتند، لکن درازی عمر تا زمانی و وقتی به ایشان داده شد. 027 DAN 007 013 و در رویای شب نگریستم و اینک مثل پسر انسان با ابرهای آسمان آمد و نزدقدیم الایام رسید و او را به حضور وی آوردند. 027 DAN 007 014 و سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد تاجمیع قوم‌ها و امت‌ها و زبانها او را خدمت نمایند. سلطنت او سلطنت جاودانی و بی‌زوال است و ملکوت او زایل نخواهد شد. 027 DAN 007 015 «اما روح من دانیال در جسدم مدهوش شدو رویاهای سرم مرا مضطرب ساخت. 027 DAN 007 016 و به یکی از حاضرین نزدیک شده، حقیقت این همه امور را از وی پرسیدم و او به من تکلم نموده، تفسیر امور را برای من بیان کرد، 027 DAN 007 017 که این وحوش عظیمی که (عدد) ایشان چهار است چهار پادشاه می‌باشند که از زمین خواهند برخاست. 027 DAN 007 018 امامقدسان حضرت اعلی سلطنت را خواهند یافت و مملکت را تا به ابد و تا ابدالاباد متصرف خواهند بود. 027 DAN 007 019 آنگاه آرزو داشتم که حقیقت امررا درباره وحش چهارم که مخالف همه دیگران وبسیار هولناک بود و دندانهای آهنین و چنگالهای برنجین داشت و سایرین را می‌خورد و پاره پاره می‌کرد و به پایهای خود پایمال می‌نمود بدانم. 027 DAN 007 020 و کیفیت ده شاخ را که بر سر او بود و آن دیگری را که برآمد و پیش روی او سه شاخ افتادیعنی آن شاخی که چشمان و دهانی را که سخنان تکبرآمیز می‌گفت داشت و نمایش او از رفقایش سختتر بود. 027 DAN 007 021 پس ملاحظه کردم و این شاخ بامقدسان جنگ کرده، بر ایشان استیلا یافت. 027 DAN 007 022 تاحینی که قدیم الایام آمد و داوری به مقدسان حضرت اعلی تسلیم شد و زمانی رسید که مقدسان ملکوت را به تصرف آوردند. 027 DAN 007 023 پس اوچنین گفت: وحش چهارم سلطنت چهارمین برزمین خواهد بود و مخالف همه سلطنتها خواهدبود و تمامی جهان را خواهد خورد و آن راپایمال نموده، پاره پاره خواهد کرد. 027 DAN 007 024 و ده شاخ از این مملکت، ده پادشاه می‌باشند که خواهندبرخاست و دیگری بعد از ایشان خواهدبرخاست و او مخالف اولین خواهد بود و سه پادشاه را به زیر خواهد افکند. 027 DAN 007 025 و سخنان به ضدحضرت اعلی خواهد گفت و مقدسان حضرت اعلی را ذلیل خواهد ساخت و قصد تبدیل نمودن زمانها و شرایع خواهد نمود و ایشان تا زمانی ودو زمان و نصف زمان به‌دست او تسلیم خواهندشد. 027 DAN 007 026 پس دیوان برپا خواهد شد و سلطنت او رااز او گرفته، آن را تا به انتها تباه و تلف خواهندنمود. 027 DAN 007 027 و ملکوت و سلطنت و حشمت مملکتی که زیر تمامی آسمانهاست به قوم مقدسان حضرت اعلی داده خواهد شد که ملکوت اوملکوت جاودانی است و جمیع ممالک او راعبادت و اطاعت خواهند نمود. 027 DAN 007 028 انتهای امر تابه اینجا است. فکرهای من دانیال مرا بسیارمضطرب نمود و هیئتم در من متغیر گشت، لیکن این امر را در دل خود نگاه داشتم.» 027 DAN 008 001 در سال سوم سلطنت بلشصر پادشاه، رویایی بر من دانیال ظاهر شد بعد از آنکه اول به من ظاهر شده بود. 027 DAN 008 002 و در رویا نظر کردم ومی دیدم که من در دارالسلطنه شوشن که درولایت عیلام می‌باشد بودم و در عالم رویا دیدم که نزد نهر اولای می‌باشم. 027 DAN 008 003 پس چشمان خود رابرافراشته، دیدم که ناگاه قوچی نزد نهر ایستاده بود که دو شاخ داشت و شاخهایش بلند بود ویکی از دیگری بلندتر و بلندترین آنها آخربرآمد. 027 DAN 008 004 و قوچ را دیدم که به سمت مغرب وشمال و جنوب شاخ می‌زد و هیچ وحشی با اومقاومت نتوانست کرد و کسی نبود که از دستش رهایی دهد و برحسب رای خود عمل نموده، بزرگ می‌شد. 027 DAN 008 005 و حینی که متفکر می‌بودم اینک بز نری ازطرف مغرب بر روی تمامی زمین می‌آمد و زمین را لمس نمی کرد و در میان چشمان بز نر شاخی معتبر بود. 027 DAN 008 006 و به سوی آن قوچ صاحب دو شاخ که آن را نزد نهر ایستاده دیدم آمد و بشدت قوت خویش نزد او دوید. 027 DAN 008 007 و او را دیدم که چون نزدقوچ رسید با او بشدت غضبناک شده، قوچ را زد وهر دو شاخ او را شکست و قوچ را یارای مقاومت با وی نبود پس وی را به زمین انداخته، پایمال کردو کسی نبود که قوچ را از دستش رهایی دهد. 027 DAN 008 008 وبز نر بی‌نهایت بزرگ شد و چون قوی گشت آن شاخ بزرگ شکسته شد و در جایش چهار شاخ معتبر بسوی بادهای اربعه آسمان برآمد. 027 DAN 008 009 و ازیکی از آنها یک شاخ کوچک برآمد و به سمت جنوب و مشرق و فخر زمینها بسیار بزرگ شد. 027 DAN 008 010 و به ضد لشکر آسمانها قوی شده، بعضی ازلشکر و ستارگان را به زمین انداخته، پایمال نمود. 027 DAN 008 011 و به ضد سردار لشکر بزرگ شد و قربانی دایمی از او گرفته شد و مکان مقدس او منهدم گردید. 027 DAN 008 012 و لشکری به ضد قربانی دایمی، به‌سبب عصیان (قوم به وی ) داده شد و آن (لشکر)راستی را به زمین انداختند و او (موافق رای خود) عمل نموده، کامیاب گردید. 027 DAN 008 013 و مقدسی را شنیدم که سخن می‌گفت و مقدس دیگری از آن یک که سخن می‌گفت، پرسید که رویا درباره قربانی دایمی و معصیت مهلک که قدس و لشکررا به پایمال شدن تسلیم می‌کند تا بکی خواهدبود. 027 DAN 008 014 و او به من گفت: «تا دو هزار و سیصد شام وصبح، آنگاه مقدس تطهیر خواهد شد.» 027 DAN 008 015 و چون من دانیال رویا را دیدم و معنی آن راطلبیدم، ناگاه شبیه مردی نزد من بایستاد. 027 DAN 008 016 وآواز آدمی را از میان (نهر) اولای شنیدم که نداکرده، می‌گفت: «ای جبرائیل این مرد را از معنی‌این‌رویا مطلع ساز.» 027 DAN 008 017 پس او نزد جایی که ایستاده بودم آمد و چون آمد من ترسان شده، به روی خود درافتادم و او مرا گفت: «ای پسر انسان بدانکه این‌رویا برای زمان آخر می‌باشد.» 027 DAN 008 018 و حینی که او با من سخن می‌گفت، من برروی خود بر زمین در خواب سنگین می‌بودم و اومرا لمس نموده، در جایی که بودم برپا داشت. 027 DAN 008 019 و گفت: «اینک من تو را از آنچه در آخر غضب واقع خواهد شد اطلاع می‌دهم زیرا که انتها درزمان معین واقع خواهد شد. 027 DAN 008 020 اما آن قوچ صاحب دو شاخ که آن را دیدی پادشاهان مادیان و فارسیان می‌باشد. 027 DAN 008 021 و آن بز نر ستبر پادشاه یونان می‌باشد و آن شاخ بزرگی که در میان دوچشمش بود پادشاه اول است. 027 DAN 008 022 و اما آن شکسته شدن و چهار در جایش برآمدن، چهارسلطنت از قوم او اما نه از قوت او برپا خواهندشد. 027 DAN 008 023 و در آخر سلطنت ایشان چون گناه عاصیان به اتمام رسیده باشد، آنگاه پادشاهی سخت روی و در مکرها ماهر، خواهد برخاست. 027 DAN 008 024 و قوت او عظیم خواهد شد، لیکن نه از توانایی خودش. و خرابیهای عجیب خواهد نمود وکامیاب شده، (موافق رای خود) عمل خواهدنمود و عظما و قوم مقدسان را هلاک خواهدنمود. 027 DAN 008 025 و از مهارت او مکر در دستش پیش خواهد رفت و در دل خود مغرور شده، بسیاری را بغته هلاک خواهد ساخت و با امیر امیران مقاومت خواهد نمود، اما بدون دست، شکسته خواهد شد. 027 DAN 008 026 پس رویایی که درباره شام و صبح گفته شد یقین است اما تو رویا را بر هم نه زیرا که بعد از ایام بسیار واقع خواهد شد.» 027 DAN 008 027 آنگاه من دانیال تا اندک زمانی ضعیف وبیمار شدم. پس برخاسته، به‌کارهای پادشاه مشغول گردیدم، اما درباره رویا متحیر ماندم واحدی معنی آن را نفهمید. 027 DAN 009 001 در سال اول داریوش بن اخشورش که ازنسل مادیان و بر مملکت کلدانیان پادشاه شده بود. 027 DAN 009 002 در سال اول سلطنت او، من دانیال، عدد سالهایی را که کلام خداوند درباره آنها به ارمیای نبی نازل شده بود از کتب فهمیدم که هفتادسال در خرابی اورشلیم تمام خواهد شد. 027 DAN 009 003 پس روی خود را بسوی خداوند خدا متوجه ساختم تا با دعا و تضرعات و روزه و پلاس و خاکسترمسالت نمایم؛ 027 DAN 009 004 و نزد یهوه خدای خود دعا کردم و اعتراف نموده، گفتم: «ای خداوند خدای عظیم و مهیب که عهد و رحمت را با محبان خویش وآنانی که فرایض تو را حفظ می‌نمایند نگاه می‌داری! 027 DAN 009 005 ما گناه و عصیان و شرارت ورزیده وتمرد نموده و از اوامر و احکام تو تجاوز کرده‌ایم. 027 DAN 009 006 و به بندگانت انبیایی که به اسم تو به پادشاهان وسروران و پدران ما و به تمامی قوم زمین سخن‌گفتند گوش نگرفته‌ایم. 027 DAN 009 007 ‌ای خداوند عدالت ازآن تو است و رسوایی از آن ما است. چنانکه امروز شده است از مردان یهودا و ساکنان اورشلیم و همه اسرائیلیان چه نزدیک و چه دوردر همه زمینهایی که ایشان را به‌سبب خیانتی که به تو ورزیده‌اند در آنها پراکنده ساخته‌ای. 027 DAN 009 008 ‌ای خداوند رسوایی از آن ما و پادشاهان و سروران وپدران ما است زیرا که به تو گناه ورزیده‌ایم. 027 DAN 009 009 خداوند خدای ما را رحمتها و مغفرتها است هرچند بدو گناه ورزیده‌ایم. 027 DAN 009 010 و کلام یهوه خدای خود را نشنیده‌ایم تا در شریعت او که به وسیله بندگانش انبیا پیش ما گذارد سلوک نماییم. 027 DAN 009 011 و تمامی اسرائیل از شریعت توتجاوز نموده و روگردان شده، به آواز تو گوش نگرفته‌اند بنابراین لعنت و سوگندی که در تورات موسی بنده خدا مکتوب است بر ما مستولی گردیده، چونکه به او گناه ورزیده‌ایم. 027 DAN 009 012 و اوکلام خود را که به ضد ما و به ضد داوران ما که برما داوری می‌نمودند گفته بود استوار نموده وبلای عظیمی بر ما وارد آورده است زیرا که زیر تمامی آسمان حادثه‌ای واقع نشده، مثل آنکه بر اورشلیم واقع شده است. 027 DAN 009 013 تمامی این بلا بر وفق آنچه در تورات موسی مکتوب است برما وارد شده است، معهذا نزد یهوه خدای خود مسالت ننمودیم تا از معصیت خودبازگشت نموده، راستی تو را بفهمیم. 027 DAN 009 014 بنابراین خداوند بر این بلا مراقب بوده، آن را بر ما واردآورد زیرا که یهوه خدای ما در همه کارهایی که می‌کند عادل است اما ما به آواز او گوش نگرفتیم. 027 DAN 009 015 «پس الان‌ای خداوند خدای ما که قوم خود را به‌دست قوی از زمین مصر بیرون آورده، اسمی برای خود پیدا کرده‌ای، چنانکه امروزشده است، ما گناه ورزیده و شرارت نموده‌ایم. 027 DAN 009 016 ‌ای خداوند مسالت آنکه برحسب تمامی عدالت خود خشم و غضب خویش را از شهرخود اورشلیم و از کوه مقدس خود برگردانی زیرابه‌سبب گناهان ما و معصیتهای پدران ما اورشلیم و قوم تو نزد همه مجاوران ما رسوا شده است. 027 DAN 009 017 پس حال‌ای خدای ما دعا و تضرعات بنده خود را اجابت فرما و روی خود را بر مقدس خویش که خراب شده است به‌خاطر خداوندیت متجلی فرما. 027 DAN 009 018 ‌ای خدایم گوش خود را فراگیر وبشنو و چشمان خود را باز کن و به خرابیهای ما وشهری که به اسم تو مسمی است نظر فرما، زیراکه ما تضرعات خود را نه برای عدالت خویش بلکه برای رحمتهای عظیم تو به حضور تومی نماییم. 027 DAN 009 019 ‌ای خداوند بشنو! ای خداوندبیامرز! ای خداوند استماع نموده، به عمل آور! ای خدای من به‌خاطر خودت تاخیر منمازیرا که شهر تو و قوم تو به اسم تو مسمی می‌باشند.» 027 DAN 009 020 و چون من هنوز سخن می‌گفتم و دعامی نمودم و به گناهان خود و گناهان قوم خویش اسرائیل اعتراف می‌کردم و تضرعات خود رابرای کوه مقدس خدایم به حضور یهوه خدای خویش معروض می‌داشتم، 027 DAN 009 021 چون هنوز در دعامتکلم می‌بودم، آن مرد جبرائیل که او را دررویای اول دیده بودم بسرعت پرواز نموده، به وقت هدیه شام نزد من رسید، 027 DAN 009 022 و مرا اعلام نمودو با من متکلم شده، گفت: «ای دانیال الان من بیرون آمده‌ام تا تو را فطانت و فهم بخشم. 027 DAN 009 023 درابتدای تضرعات تو امر صادر گردید و من آمدم تاتو را خبر دهم زیرا که تو بسیار محبوب هستی، پس در این کلام تامل کن و رویا را فهم نما. 027 DAN 009 024 هفتاد هفته برای قوم تو و برای شهر مقدست مقرر می‌باشد تا تقصیرهای آنها تمام شود وگناهان آنها به انجام رسد و کفاره به جهت عصیان کرده شود و عدالت جاودانی آورده شود و رویا ونبوت مختوم گردد و قدس‌الاقداس مسح شود. 027 DAN 009 025 پس بدان و بفهم که از صدور فرمان به جهت تعمیر نمودن و بناکردن اورشلیم تا (ظهور) مسیح رئیس، هفت هفته و شصت و دو هفته خواهد بودو (اورشلیم ) با کوچه‌ها و حصار در زمانهای تنگی تعمیر و بنا خواهد شد. 027 DAN 009 026 و بعد از آن شصت و دو هفته، مسیح منقطع خواهد گردید واز آن او نخواهد بود، بلکه قوم آن رئیس که می‌آید شهر و قدس را خراب خواهند ساخت وآخر او در آن سیلاب خواهد بود و تا آخر جنگ خرابیها معین است. 027 DAN 009 027 و او با اشخاص بسیار دریک هفته عهد را استوار خواهد ساخت و در نصف آن هفته قربانی و هدیه را موقوف خواهدکرد و بر کنگره رجاسات خراب کننده‌ای خواهدآمد والی النهایت آنچه مقدر است بر خراب کننده ریخته خواهد شد.» 027 DAN 010 001 در سال سوم کورش پادشاه فارس، امری بر دانیال که به بلطشصر مسمی بود کشف گردید و آن امر صحیح و مشقت عظیمی بود. پس امر را فهمید و رویا را دانست. 027 DAN 010 002 در آن ایام من دانیال سه هفته تمام ماتم گرفتم. 027 DAN 010 003 خوراک لذیذ نخوردم و گوشت و شراب به دهانم داخل نشد و تا انقضای آن سه هفته خویشتن را تدهین ننمودم. 027 DAN 010 004 و در روز بیست وچهارم ماه اول من بر کنار نهر عظیم یعنی دجله بودم. 027 DAN 010 005 و چشمان خود را برافراشته دیدم که ناگاه مردی ملبس به کتان که کمربندی از طلای اوفازبر کمر خود داشت، 027 DAN 010 006 و جسد او مثل زبرجد وروی وی مانند برق و چشمانش مثل شعله های آتش و بازوها و پایهایش مانند رنگ برنج صیقلی و آواز کلام او مثل صدای گروه عظیمی بود. 027 DAN 010 007 و من دانیال تنها آن رویا را دیدم و کسانی که همراه من بودند رویا را ندیدند لیکن لرزش عظیمی بر ایشان مستولی شد و فرار کرده، خودرا پنهان کردند. 027 DAN 010 008 و من تنها ماندم و آن رویای عظیم را مشاهده می‌نمودم و قوت در من باقی نماند و خرمی من به پژمردگی مبدل گردید ودیگر هیچ طاقت نداشتم. 027 DAN 010 009 اما آواز سخنانش راشنیدم و چون آواز کلام او را شنیدم به روی خودبر زمین افتاده، بیهوش گردیدم. 027 DAN 010 010 که ناگاه دستی مرا لمس نمود و مرا بر دو زانو و کف دستهایم برخیزانید. 027 DAN 010 011 و او مرا گفت: «ای دانیال مرد بسیارمحبوب! کلامی را که من به تو می‌گویم فهم کن وبر پایهای خود بایست زیرا که الان نزد تو فرستاده شده‌ام.» و چون این کلام را به من گفت لرزان بایستادم. 027 DAN 010 012 و مرا گفت: «ای دانیال مترس زیرا از روزاول که دل خود را بر آن نهادی که بفهمی و به حضور خدای خود تواضع نمایی سخنان تومستجاب گردید و من به‌سبب سخنانت آمده‌ام. 027 DAN 010 013 اما رئیس مملکت فارس بیست و یک روز بامن مقاومت نمود و میکائیل که یکی از روسای اولین است به اعانت من آمد و من در آنجا نزدپادشاهان فارس ماندم. 027 DAN 010 014 و من آمدم تا تو را ازآنچه در ایام آخر بر قوم تو واقع خواهد شداطلاع دهم زیرا که این‌رویا برای ایام طویل است.» 027 DAN 010 015 و چون اینگونه سخنان را به من گفته بود به روی خود بر زمین افتاده، گنگ شدم. 027 DAN 010 016 که ناگاه کسی به شبیه بنی آدم لبهایم را لمس نمود و من دهان خود را گشوده، متکلم شدم و به آن کسی‌که پیش من ایستاده بود گفتم: «ای آقایم از این‌رویادرد شدیدی مرا در‌گرفته است و دیگر هیچ قوت نداشتم. 027 DAN 010 017 پس چگونه بنده آقایم بتواند با آقایم گفتگو نماید و حال آنکه از آن وقت هیچ قوت درمن برقرار نبوده، بلکه نفس هم در من باقی نمانده است.» 027 DAN 010 018 پس شبیه انسانی بار دیگر مرا لمس نموده، تقویت داد، 027 DAN 010 019 و گفت: «ای مرد بسیارمحبوب مترس! سلام بر تو باد و دلیر و قوی باش!» چون این را به من گفت تقویت یافتم و گفتم: «ای آقایم بگو زیرا که مرا قوت دادی.» 027 DAN 010 020 پس گفت: «آیا می‌دانی که سبب آمدن من نزد توچیست؟ و الان برمی گردم تا با رئیس فارس جنگ نمایم و به مجرد بیرون رفتنم اینک رئیس یونان خواهد آمد. 027 DAN 010 021 لیکن تو را از آنچه در کتاب حق مرقوم است اطلاع خواهم داد و کسی غیر ازرئیس شما میکائیل نیست که مرا به ضد اینها مددکند. 027 DAN 011 001 ایستاده بودم تا او را استوار سازم وقوت دهم. 027 DAN 011 002 «و الان تو را به راستی اعلام می‌نمایم. اینک سه پادشاه بعد از این در فارس خواهند برخاست و چهارمین از همه دولتمندتر خواهد بود و چون به‌سبب توانگری خویش قوی گردد همه را به ضد مملکت یونان برخواهد انگیخت. 027 DAN 011 003 وپادشاهی جبار خواهد برخاست و بر مملکت عظیمی سلطنت خواهد نمود و برحسب اراده خود عمل خواهد کرد. 027 DAN 011 004 و چون برخیزد سلطنت او شکسته خواهد شد و بسوی بادهای اربعه آسمان تقسیم خواهد گردید. اما نه به ذریت او ونه موافق استقلالی که او می‌داشت، زیرا که سلطنت او از ریشه‌کنده شده و به دیگران غیر ازایشان داده خواهد شد. 027 DAN 011 005 و پادشاه جنوب با یکی از سرداران خود قوی شده، بر او غلبه خواهدیافت و سلطنت خواهد نمود و سلطنت اوسلطنت عظیمی خواهد بود. 027 DAN 011 006 و بعد از انقضای سالها ایشان همداستان خواهند شد و دختر پادشاه جنوب نزد پادشاه شمال آمده، با اومصالحه خواهد نمود. لیکن قوت بازوی خود رانگاه نخواهد داشت و او و بازویش برقرار نخواهدماند و آن دختر و آنانی که او را خواهند‌آورد وپدرش و آنکه او را تقویت خواهد نمود در آن زمان تسلیم خواهند شد. 027 DAN 011 007 «و کسی از رمونه های ریشه هایش در جای او خواهد برخاست و با لشکری آمده، به قلعه پادشاه شمال داخل خواهد شد و با ایشان (جنگ ) نموده، غلبه خواهد یافت. 027 DAN 011 008 و خدایان وبتهای ریخته شده ایشان را نیز با ظروف گرانبهای ایشان از طلا و نقره به مصر به اسیری خواهد برد وسالهایی چند از پادشاه شمال دست خواهدبرداشت. 027 DAN 011 009 و به مملکت پادشاه جنوب داخل شده، باز به ولایت خود مراجعت خواهد نمود. 027 DAN 011 010 و پسرانش محاربه خواهند نمود و گروهی ازلشکرهای عظیم را جمع خواهند کرد و ایشان داخل شده، مثل سیل خواهند آمد و عبورخواهند نمود و برگشته، تا به قلعه او جنگ خواهند کرد. 027 DAN 011 011 و پادشاه جنوب خشمناک شده، بیرون خواهد آمد و با وی یعنی با پادشاه شمال جنگ خواهد نمود و وی گروه عظیمی برپاخواهد کرد و آن گروه به‌دست وی تسلیم خواهند شد. 027 DAN 011 012 و چون آن گروه برداشته شود، دلش مغرور خواهد شد و کرورها را هلاک خواهد ساخت اما قوت نخواهد یافت. 027 DAN 011 013 پس پادشاه شمال مراجعت کرده، لشکری عظیم تر ازاول برپا خواهد نمود و بعد از انقضای مدت سالهابا لشکر عظیمی و دولت فراوانی خواهد آمد. 027 DAN 011 014 و در آنوقت بسیاری با پادشاه جنوب مقاومت خواهند نمود و بعضی از ستمکیشان قوم توخویشتن را خواهند برافراشت تا رویا را ثابت نمایند اما ایشان خواهند افتاد. 027 DAN 011 015 «پس پادشاه شمال خواهد آمد و سنگرهابرپا نموده، شهر حصاردار را خواهد گرفت و نه افواج جنوب و نه برگزیدگان او یارای مقاومت خواهند داشت بلکه وی را هیچ یارای مقاومت نخواهد بود. 027 DAN 011 016 و آنکس که به ضد وی می‌آیدبرحسب رضامندی خود عمل خواهد نمود وکسی نخواهد بود که با وی مقاومت تواند نمودپس در فخر زمینها توقف خواهد نمود و آن به‌دست وی تلف خواهد شد. 027 DAN 011 017 و عزیمت خواهدنمود که با قوت تمامی مملکت خویش داخل بشود و با وی مصالحه خواهد کرد و او دختر زنان را به وی خواهد داد تا آن را هلاک کند. اما او ثابت نخواهد ماند و از آن او نخواهد بود. 027 DAN 011 018 پس بسوی جزیره‌ها توجه خواهد نمود و بسیاری ازآنها را خواهد گرفت. لیکن سرداری سرزنش او راباطل خواهد کرد، بلکه انتقام سرزنش او را از اوخواهد گرفت. 027 DAN 011 019 پس بسوی قلعه های زمین خویش توجه خواهد نمود اما لغزش خواهدخورد و افتاده، ناپدید خواهد شد. 027 DAN 011 020 «پس در جای او عاملی خواهد برخاست که جلال سلطنت را از میان خواهد برداشت لیکن در اندک ایامی او نیز هلاک خواهد شد نه به غضب و نه به جنگ. 027 DAN 011 021 و در جای او حقیری خواهدبرخاست اما جلال سلطنت را به وی نخواهند دادو او ناگهان داخل شده، سلطنت را با حیله هاخواهد گرفت. 027 DAN 011 022 و سیل افواج و رئیس عهد نیزاز حضور او رفته و شکسته خواهند شد. 027 DAN 011 023 و ازوقتی که ایشان با وی همداستان شده باشند او به حیله رفتار خواهد کرد و با جمعی قلیل افراشته وبزرگ خواهد شد. 027 DAN 011 024 و ناگهان به برومندترین بلادوارد شده، کارهایی را که نه پدرانش و نه پدران پدرانش کرده باشند بجا خواهد آورد و غارت وغنیمت و اموال را به ایشان بذل خواهد نمود و به ضد شهرهای حصاردار تدبیرها خواهد نمود، لیکن اندک زمانی خواهد بود. 027 DAN 011 025 و قوت و دل خود را با لشکر عظیمی به ضد پادشاه جنوب برخواهد انگیخت و پادشاه جنوب با فوجی بسیار عظیم و قوی تهیه جنگ خواهد دید امایارای مقاومت نخواهد داشت زیرا که به ضد اوتدبیرها خواهند نمود. 027 DAN 011 026 و آنانی که خوراک او رامی خورند او را شکست خواهند داد و لشکر اوتلف خواهد شد و بسیاری کشته خواهند افتاد. 027 DAN 011 027 و دل این دو پادشاه به بدی مایل خواهد شد وبر یک سفره دروغ خواهند گفت، اما پیش نخواهد رفت زیرا که هنوز انتها برای وقت معین خواهد بود. 027 DAN 011 028 پس با اموال بسیار به زمین خودمراجعت خواهد کرد ودلش به ضد عهد مقدس جازم خواهد بود پس (برحسب اراده خود) عمل نموده، به زمین خود خواهد برگشت. 027 DAN 011 029 و دروقت معین مراجعت نموده، به زمین جنوب واردخواهد شد لیکن آخرش مثل اولش نخواهد بود. 027 DAN 011 030 و کشتیها از کتیم به ضد او خواهند آمد لهذامایوس شده، رو خواهد تافت و به ضد عهدمقدس خشمناک شده، (برحسب اراده خود)عمل خواهد نمود و برگشته به آنانی که عهدمقدس را ترک می‌کنند توجه خواهد نمود. 027 DAN 011 031 وافواج از جانب او برخاسته، مقدس حصین رانجس خواهند نمود و قربانی سوختنی دایمی راموقوف کرده، رجاست ویرانی را برپا خواهندداشت. 027 DAN 011 032 و آنانی را که به ضد عهد شرارت می‌ورزند با مکرها گمراه خواهد کرد. اما آنانی که خدای خویش را می‌شناسند قوی شده، (کارهای عظیم ) خواهند کرد. 027 DAN 011 033 و حکیمان قوم بسیاری را تعلیم خواهند داد، لیکن ایامی چند به شمشیر و آتش و اسیری و تاراج خواهند افتاد. 027 DAN 011 034 و چون بیفتند نصرت کمی خواهند یافت وبسیاری با فریب به ایشان ملحق خواهند شد. 027 DAN 011 035 وبعضی از حکیمان به جهت امتحان ایشان لغزش خواهند خورد که تا وقت آخر طاهر و سفیدبشوند زیرا که زمان معین هنوز نیست. 027 DAN 011 036 «و آن پادشاه موافق اراده خود عمل نموده، خویشتن را بر همه خدایان افراشته و بزرگ خواهد نمود و به ضد خدای خدایان سخنان عجیب خواهد گفت و تا انتهای غضب کامیاب خواهد شد زیرا آنچه مقدر است به وقوع خواهدپیوست. 027 DAN 011 037 و به خدای پدران خود و به فضیلت زنان اعتنا نخواهد نمود، بلکه بهیچ خدا اعتنانخواهد نمود زیرا خویشتن را از همه بلندترخواهد شمرد. 027 DAN 011 038 و در جای او خدای قلعه‌ها راتکریم خواهد نمود و خدایی را که پدرانش او رانشناختند با طلا و نقره و سنگهای گرانبها ونفایس تکریم خواهد نمود. 027 DAN 011 039 و با قلعه های حصین مثل خدای بیگانه عمل خواهد نمود وآنانی را که بدو اعتراف نمایند در جلال ایشان خواهد افزود و ایشان را بر اشخاص بسیار تسلطخواهد داد و زمین را برای اجرت (ایشان ) تقسیم خواهد نمود. 027 DAN 011 040 «و در زمان آخر پادشاه جنوب با وی مقاتله خواهد نمود و پادشاه شمال با ارابه‌ها و سواران و کشتیهای بسیار مانند گردباد به ضد اوخواهد آمد و به زمینها سیلان کرده، از آنها عبورخواهد کرد. 027 DAN 011 041 و به فخر زمینها وارد خواهد شدو بسیاری خواهند افتاد اما اینان یعنی ادوم وموآب و روسای بنی عمون از دست او خلاصی خواهند یافت. 027 DAN 011 042 و دست خود را بر کشورهادراز خواهد کرد و زمین مصر رهایی نخواهدیافت. 027 DAN 011 043 و بر خزانه های طلا و نقره و بر همه نفایس مصر استیلا خواهد یافت و لبیان وحبشیان در موکب او خواهند بود. 027 DAN 011 044 لیکن اخباراز مشرق و شمال او را مضطرب خواهد ساخت، لهذا با خشم عظیمی بیرون رفته، اشخاص بسیاری را تباه کرده، بالکل هلاک خواهد ساخت. 027 DAN 011 045 و خیمه های ملوکانه خود را در کوه مجیدمقدس در میان دو دریا برپا خواهد نمود، لیکن به اجل خود خواهد رسید و معینی نخواهد داشت. 027 DAN 012 001 «و در آن زمان میکائیل، امیر عظیمی که برای پسران قوم تو ایستاده است خواهد برخاست و چنان زمان تنگی خواهد شدکه از حینی که امتی به وجود آمده است تا امروزنبوده و در آنزمان هر یک از قوم تو که در دفترمکتوب یافت شود رستگار خواهد شد. 027 DAN 012 002 وبسیاری از آنانی که در خاک زمین خوابیده اندبیدار خواهند شد، اما اینان به جهت حیات جاودانی و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانی. 027 DAN 012 003 و حکیمان مثل روشنایی افلاک خواهند درخشید و آنانی که بسیاری را به راه عدالت رهبری می‌نمایند مانند ستارگان خواهندبود تا ابدالاباد. 027 DAN 012 004 اما تو‌ای دانیال کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن. بسیاری بسرعت تردد خواهند نمود و علم افزوده خواهدگردید.» 027 DAN 012 005 پس من دانیال نظر کردم و اینک دو نفر دیگریکی به اینطرف و دیگری به آنطرف نهر ایستاده بودند. 027 DAN 012 006 و یکی از ایشان به آن مرد ملبس به کتان که بالای آبهای نهر ایستاده بود گفت: «انتهای این عجایب تا بکی خواهد بود؟» 027 DAN 012 007 و آن مرد ملبس به کتان را که بالای آبهای نهر ایستاده بود شنیدم که دست راست و دست چپ خود را بسوی آسمان برافراشته، به حی ابدی قسم خورد که برای زمانی و دو زمان و نصف زمان خواهد بود و چون پراکندگی قوت قوم مقدس به انجام رسد، آنگاه همه این امور به اتمام خواهد رسید. 027 DAN 012 008 و من شنیدم اما درک نکردم پس گفتم: «ای آقایم آخر این امور چه خواهد بود؟» 027 DAN 012 009 او جواب داد که «ای دانیال برو زیرا این کلام تا زمان آخرمخفی و مختوم شده است. 027 DAN 012 010 بسیاری طاهر وسفید و مصفی خواهند گردید و شریران شرارت خواهند ورزید و هیچ کدام از شریران نخواهندفهمید لیکن حکیمان خواهند فهمید. 027 DAN 012 011 و ازهنگام موقوف شدن قربانی دایمی و نصب نمودن رجاست ویرانی، هزار و دویست و نود روزخواهد بود. 027 DAN 012 012 خوشابه‌حال آنکه انتظار کشد و به هزار و سیصد و سی و پنج روز برسد. 027 DAN 012 013 اما تو تابه آخرت برو زیرا که مستریح خواهی شد و درآخر این ایام در نصیب خود قایم خواهی بود.» # # BOOK 028 HOS Hosea هوشع 028 HOS 001 001 آحاز و حزقیا پادشاهان یهودا و در ایام یربعام بن یوآش پادشاه اسرائیل، بر هوشع بن بئیری نازل شد. 028 HOS 001 002 ابتدای کلام خداوند به هوشع. خداوند به هوشع گفت: «برو و زنی زانیه و اولاد زناکار برای خود بگیر زیرا که این زمین از خداوند برگشته، سخت زناکار شده‌اند.» 028 HOS 001 003 پس رفت و جومر دختردبلایم را گرفت و او حامله شده، پسری برایش زایید. 028 HOS 001 004 و خداوند وی را گفت: «او را یزرعیل نام بنه زیرا که بعد از اندک زمانی انتقام خون یزرعیل را از خاندان ییهو خواهم گرفت و مملکت خاندان اسرائیل را تلف خواهم ساخت. 028 HOS 001 005 و در آن روزکمان اسرائیل را در وادی یزرعیل خواهم شکست.» 028 HOS 001 006 پس بار دیگر حامله شده، دختری زایید و اووی را گفت: «او را لوروحامه نام بگذار، زیرا باردیگر بر خاندان اسرائیل رحمت نخواهم فرمود، بلکه ایشان را از میان بالکل خواهم برداشت. 028 HOS 001 007 لیکن بر خاندان یهودا رحمت خواهم فرمود وایشان را به یهوه خدای ایشان نجات خواهم داد وایشان را به کمان و شمشیر و جنگ و اسبان وسواران نخواهم رهانید.» 028 HOS 001 008 و چون لوروحامه را از شیر بازداشته بود، حامله شده، پسری زایید. 028 HOS 001 009 و او گفت: «نام او رالوعمی بخوان زیرا که شما قوم من نیستید و من (خدای ) شما نیستم. 028 HOS 001 010 لیکن شماره بنی‌اسرائیل مثل ریگ دریا خواهد بود که نتوان پیمود و نتوان شمرد و در مکانی که به ایشان گفته می‌شد شماقوم من نیستید، در آنجا گفته خواهد شد پسران خدای حی می‌باشید. 028 HOS 001 011 و بنی یهودا وبنی‌اسرائیل با هم جمع خواهند شد و یک رئیس به جهت خود نصب نموده، از آن زمین برخواهندآمد زیرا که روز یزرعیل، روز عظیمی خواهدبود.» 028 HOS 002 001 به برادران خود عمی بگویید و به خواهران خویش روحامه! 028 HOS 002 002 محاجه نمایید! با مادرخود محاجه نمایید زیرا که او زن من نیست و من شوهر او نیستم. لهذا زنای خود را از پیش رویش و فاحشگی خویش را از میان پستانهایش رفع بنماید. 028 HOS 002 003 مبادا رخت او را کنده، وی را برهنه نمایم و او را مثل روز ولادتش گردانیده، مانندبیابان واگذارم و مثل زمین خشک گردانیده، به تشنگی بکشم. 028 HOS 002 004 و بر پسرانش رحمت نخواهم فرمود چونکه فرزندان زنا می‌باشند. 028 HOS 002 005 زیرا مادرایشان زنا نموده و والده ایشان بی‌شرمی کرده است که گفت: «در عقب عاشقان خود که نان وآب و پشم و کتان و روغن و شربت به من داده اندخواهم رفت.» 028 HOS 002 006 بنابراین، راه تو را به خارهاخواهم بست و گرد او دیواری بنا خواهم نمود تاراههای خود را نیابد. 028 HOS 002 007 و هر‌چند عاشقان خود راتعاقب نماید به ایشان نخواهد رسید و هر‌چندایشان را بطلبد نخواهد یافت. پس خواهد گفت: «می‌روم و نزد شوهر نخستین خود برمی گردم زیرا در آنوقت از کنون مرا خوشتر می‌گذشت.» 028 HOS 002 008 اما او نمی دانست که من بودم که گندم و شیره و روغن را به او می‌دادم و نقره و طلایی را که برای بعل صرف می‌کردند برایش می‌افزودم. 028 HOS 002 009 پس من گندم خود را در فصلش و شیره خویش را درموسمش باز خواهم گرفت و پشم و کتان خود راکه می‌بایست برهنگی او را بپوشاند برخواهم داشت. 028 HOS 002 010 و الان قباحت او را به نظر عاشقانش منکشف خواهم ساخت و احدی او را از دست من نخواهد رهانید. 028 HOS 002 011 و تمامی شادی او و عیدهاو هلالها و سبت‌ها و جمیع مواسمش را موقوف خواهم ساخت. 028 HOS 002 012 و موها و انجیرهایش را که گفته بود اینها اجرت من می‌باشد که عاشقانم به من داده‌اند، ویران خواهم ساخت و آنها را جنگل خواهم گردانید تا حیوانات صحرا آنها را بخورند. 028 HOS 002 013 و خداوند می‌گوید که انتقام روزهای بعلیم را از او خواهم کشید که برای آنها بخورمی سوزانید و خویشتن را به گوشوارها وزیورهای خود آرایش داده، از عقب عاشقان خودمی رفت و مرا فراموش کرده بود. 028 HOS 002 014 بنابراین اینک او را فریفته، به بیابان خواهم آورد و سخنان دلاویز به او خواهم گفت. 028 HOS 002 015 و تاکستانهایش را از آنجا به وی خواهم داد و وادی عخور را به دروازه امید (مبدل خواهم ساخت ) و در آنجا مانند ایام جوانی‌اش و مثل روز بیرون آمدنش از زمین مصرخواهد سرایید. 028 HOS 002 016 و خداوند می‌گوید که «در آن روز مراایشی (یعنی شوهر من ) خواهد خواند و دیگر مرابعلی نخواهد گفت، 028 HOS 002 017 زیرا که نامهای بعلیم را ازدهانش دور خواهم کرد که بار دیگر به نامهای خود مذکور نشوند. 028 HOS 002 018 و در آن روز به جهت ایشان با حیوانات صحرا و مرغان هوا و حشرات زمین عهد خواهم بست و کمان و شمشیر و جنگ را از زمین خواهم شکست و ایشان را به امنیت خواهم خوابانید. 028 HOS 002 019 و تو را تا به ابد نامزد خودخواهم ساخت و تو را به عدالت و انصاف و رافت و رحمانیت نامزد خود خواهم گردانید. 028 HOS 002 020 وچون تو را به امانت نامزد خود ساختم آنگاه یهوه را خواهی شناخت.» 028 HOS 002 021 و خداوند می‌گوید: «من خطاب خواهم کرد، آسمانها را خطاب خواهم کرد و آنها زمین راخطاب خواهند کرد. 028 HOS 002 022 و زمین گندم و شیره وروغن را خطاب خواهد کرد و آنها یزرعیل راخطاب خواهند کرد. 028 HOS 002 023 و او را برای خود درزمین خواهم کشت و بر لوروحامه رحمت خواهم فرمود و به لوعمی خواهم گفت تو قوم من هستی و او جواب خواهد داد تو خدای من می‌باشی.» 028 HOS 003 001 و خداوند مرا گفت: «بار دیگر برو و زنی راکه محبوبه شوهر خود و زانیه می‌باشد دوست بدار، چنانکه خداوند بنی‌اسرائیل رادوست می‌دارد با آنکه ایشان به خدایان غیر مایل می‌باشند و قرصهای کشمش را دوست می‌دارند.» 028 HOS 003 002 پس او را برای خود به پانزده مثقال نقره و یک حومر و نصف حومر جو خریدم، 028 HOS 003 003 واو را گفتم: «برای من روزهای بسیار توقف خواهی نمود و زنا مکن و از آن مرد دیگر مباش ومن نیز از آن تو خواهم بود.» 028 HOS 003 004 زیرا که بنی‌اسرائیل ایام بسیاری بدون پادشاه و بدون رئیس و بدون قربانی و بدون تمثال و بدون ایفود و ترافیم خواهند ماند. 028 HOS 003 005 و بعد از آن بنی‌اسرائیل بازگشت نموده، یهوه خدای خویش و پادشاه خود داود را خواهند طلبید و در ایام بازپسین بسوی خداوند و احسان او با ترس خواهند آمد. 028 HOS 004 001 ای بنی‌اسرائیل کلام خداوند را بشنویدزیرا خداوند را با ساکنان زمین محاکمه‌ای است چونکه نه راستی و نه رافت و نه معرفت خدادر زمین می‌باشد. 028 HOS 004 002 بلکه لعنت و دروغ و قتل ودزدی و زناکاری. و تعدی می‌نمایند و خونریزی به خونریزی ملحق می‌شود. 028 HOS 004 003 بنابراین، زمین ماتم می‌کند و همه ساکنانش با حیوانات صحرا ومرغان هوا کاهیده می‌شوند و ماهیان دریا نیز تلف می‌گردند. 028 HOS 004 004 اما احدی مجادله ننماید و احدی توبیخ نکند، زیرا که قوم تو مثل مجادله کنندگان باکاهنان می‌باشند. 028 HOS 004 005 و تو در وقت روز خواهی لغزید و نبی نیز با تو در وقت شب خواهد لغزید ومن مادر تو را هلاک خواهم ساخت. 028 HOS 004 006 قوم من از عدم معرفت هلاک شده‌اند. چونکه تو معرفت را ترک نمودی من نیز تو را ترک نمودم که برای من کاهن نشوی و چونکه شریعت خدای خود را فراموش کردی من نیز فرزندان تورا فراموش خواهم نمود. 028 HOS 004 007 هر قدر که ایشان افزوده شدند، همان قدر به من گناه ورزیدند. پس جلال ایشان را به رسوایی مبدل خواهم ساخت. 028 HOS 004 008 گناه قوم مرا خوراک خود ساختند و دل خویش را به عصیان ایشان مشغول نمودند. 028 HOS 004 009 و کاهنان مثل قوم خواهند بود و عقوبت راههای ایشان رابر ایشان خواهم رسانید و جزای اعمال ایشان رابه ایشان خواهم داد. 028 HOS 004 010 و خواهند خورد اما سیرنخواهد شد و زنا خواهند کرد، اما افزوده نخواهند گردید زیرا که عبادت خداوند را ترک نموده‌اند. 028 HOS 004 011 زنا و شراب و شیره دل ایشان رامی رباید. 028 HOS 004 012 قوم من از چوب خود مسئلت می‌کنند وعصای ایشان بدیشان خبر می‌دهد. زیرا که روح زناکاری ایشان را گمراه کرده است و از اطاعت خدای خود زنا کرده‌اند. 028 HOS 004 013 بر قله های کوههاقربانی می‌گذرانند و بر تلها زیر درختان بلوط وسفیددار و ون، چونکه سایه خوب دارد، بخورمی سوزانند. از این جهت دختران شما زنامی کنند و عروسهای شما فاحشه گری می‌نمایند. 028 HOS 004 014 و من دختران شما را حینی که زنا می‌کنند وعروسهای شما را حینی که فاحشه گری می‌نمایند سزا نخواهم داد زیرا که خود ایشان بازانیه‌ها عزلت می‌گزینند و با فاحشه‌ها قربانی می‌گذرانند. پس قومی که فهم ندارند خواهندافتاد. 028 HOS 004 015 ‌ای اسرائیل اگر تو زنا می‌کنی، یهودامرتکب جرم نشود. پس به جلجال نروید و به بیت آون برنیایید و به حیات یهوه قسم نخورید. 028 HOS 004 016 به درستی که اسرائیل مثل گاو سرکش، سرکشی نموده است. الان خداوند ایشان را مثل بره‌ها درمرتع وسیع خواهد چرانید. 028 HOS 004 017 افرایم به بتهاملصق شده است؛ پس او را واگذارید. 028 HOS 004 018 حینی که بزم ایشان تمام شود مرتکب زنا می‌شوند وحاکمان ایشان افتضاح را بسیار دوست می‌دارند. 028 HOS 004 019 باد ایشان را در بالهای خود فرو خواهد پیچیدو ایشان از قربانی های خویش خجل خواهندشد. 028 HOS 005 001 ای کاهنان این را بشنوید و‌ای خاندان اسرائیل اصغا نمایید و‌ای خاندان پادشاهان گوش گیرید، زیرا که این فتوی برای شماست چونکه شما در مصفه دام شدید و توری گسترده شده، بر تابور. 028 HOS 005 002 عاصیان در کشتار مبالغه نموده‌اند؛ پس من همگی ایشان را تادیب خواهم نمود. 028 HOS 005 003 من افرایم را می‌شناسم و اسرائیل از من مخفی نیست زیرا که حال، تو‌ای افرایم مرتکب زنا شده‌ای و اسرائیل خویشتن را نجس ساخته است. 028 HOS 005 004 کارهای ایشان مانع می‌شود که بسوی خدا بازگشت نمایند چونکه روح زناکاری درقلب ایشان است و خداوند را نمی شناسند. 028 HOS 005 005 وفخر اسرائیل پیش روی ایشان شهادت می‌دهد. اسرائیل و افرایم در گناه خود می‌لغزند و یهودانیز همراه ایشان خواهد لغزید. 028 HOS 005 006 گوسفندان وگاوان خود را می‌آورند تا خداوند را بطلبند، اما اورا نخواهند یافت چونکه خود را از ایشان دورساخته است. 028 HOS 005 007 به خداوند خیانت ورزیده‌اند زیرافرزندان اجنبی تولید نموده‌اند. الان هلالها ایشان را با ملکهای ایشان خواهد بلعید. 028 HOS 005 008 در جبعه کرنا و در رامه سرنا بنوازید و دربیت آون صدا بزنید در عقب تو‌ای بنیامین. 028 HOS 005 009 افرایم در روز عتاب خراب خواهد شد. در میان اسباط اسرائیل به یقین اعلام نمودم. 028 HOS 005 010 سروران اسرائیل مثل نقل کنندگان حدود می‌باشند. پس خشم خویش را مثل آب بر ایشان خواهم ریخت. 028 HOS 005 011 افرایم مقهور شده و در داوری کوفته گردیده است زیرا که به پیروی تقالید خرسندمی باشد. 028 HOS 005 012 بنابراین من برای افرایم مثل بیدشده‌ام و برای خاندان یهودا مانند پوسیدگی. 028 HOS 005 013 چون افرایم بیماری خود را و یهودا جراحت خویش را دیدند، افرایم به آشور رفته و نزدپادشاهی که دشمن بود فرستاده است اما او شمارا شفا نمی تواند داد و جراحت شما را التیام نتواند نمود. 028 HOS 005 014 و من برای افرایم مثل شیر و برای خاندان یهودا مانند شیر ژیان خواهم بود. من خودم خواهم درید و رفته خواهم ربود ورهاننده‌ای نخواهد بود. 028 HOS 005 015 من روانه شده، به مکان خود خواهم برگشت تا ایشان به عصیان خوداعتراف نموده، روی مرا بطلبند. در تنگی خودصبح زود مرا خواهند طلبید. 028 HOS 006 001 بیایید نزد خداوند بازگشت نماییم زیرا که او دریده است و ما را شفا خواهد داد؛ اوزده است و ما را شکسته بندی خواهد نمود. 028 HOS 006 002 بعداز دو روز ما را زنده خواهد کرد. در روز سوم ما راخواهد برخیزانید و در حضور او زیست خواهیم نمود. 028 HOS 006 003 پس خداوند را بشناسیم و به جد و جهدمعرفت او را تعاقب نماییم. طلوع او مثل فجریقین است و بر ما مثل باران و مانند باران آخر که زمین را سیراب می‌کند خواهد آمد. 028 HOS 006 004 ‌ای افرایم با تو چه کنم؟ ای یهودا با تو چه کنم؟ زیرا نیکویی تو مثل ابرهای صبح و مانند شبنم است که بزودی می‌گذرد. 028 HOS 006 005 بنابراین من ایشان را بوسیله انبیا قطع نمودم و به سخنان دهان خود ایشان را کشتم و داوری من مثل نور ساطع می‌شود. 028 HOS 006 006 زیرا که رحمت را پسند کردم و نه قربانی را و معرفت خدا را بیشتر از قربانی های سوختنی. 028 HOS 006 007 اما ایشان مثل آدم از عهد تجاوزنمودند و درآنجا به من خیانت ورزیدند. 028 HOS 006 008 جلعادشهر گناهکاران و خون آلود است. 028 HOS 006 009 و چنانکه رهزنان برای مردم در کمین می‌باشند، همچنان جمعیت کاهنان در راه شکیم می‌کشند زیرا که ایشان مرتکب قباحت شده‌اند. 028 HOS 006 010 در خاندان اسرائیل عملی هولناک دیدم: افرایم در آنجامرتکب زنا شده، اسرائیل خویشتن را نجس ساخته است. 028 HOS 006 011 و برای تو نیز‌ای یهودا حصادی معین شده است هنگامی که اسیری قوم خود راخواهم برگردانید. 028 HOS 007 001 چون اسرائیل را شفا می‌دادم، آنگاه گناه افرایم و شرارت سامره منکشف گردید، زیرا که مرتکب فریب شده‌اند. دزدان داخل می‌شوند و رهزنان در بیرون تاراج می‌نمایند. 028 HOS 007 002 ودر دل خود تفکر نمی کنند که من تمامی شرارت ایشان را به یاد آورده‌ام. الان اعمالشان ایشان رااحاطه می‌نماید و آنها در نظر من واقع شده است. 028 HOS 007 003 پادشاه را بشرارت خویش و سروران را به دروغهای خود شادمان می‌سازند. 028 HOS 007 004 جمیع ایشان زناکارند مثل تنوری که خباز آن را مشتعل سازدکه بعد از سرشتن خمیر تا مخمر شدنش ازبرانگیختن آتش باز می‌ایستد. 028 HOS 007 005 در یوم پادشاه ما، سروران از گرمی شراب، خود را بیمار ساختند واو دست خود را به استهزاکنندگان دراز کرد. 028 HOS 007 006 زیرا که دل خود را به مکاید خویش مثل تنورنزدیک آوردند؛ و تمامی شب خباز ایشان می‌خوابد و صبحگاهان آن مثل آتش ملتهب مشتعل می‌شود. 028 HOS 007 007 جمیع ایشان مثل تنور گرم شده، داوران خویش را می‌بلعند و همه پادشاهان ایشان می‌افتند و در میان ایشان کسی نیست که مرابخواند. 028 HOS 007 008 افرایم با قومها مخلوط شده است. افرایم قرص نانی است که برگردانیده نشده است. 028 HOS 007 009 غریبان قوتش را خورده‌اند و او نمی داند. سفیدی بر مویهای او پاشیده شده است و اونمی داند. 028 HOS 007 010 فخر اسرائیل پیش رویش شهادت می‌دهد اما ایشان به یهوه خدای خود بازگشت نمی نمایند و با وجود این همه او را نمی طلبند. 028 HOS 007 011 افرایم مانند کبوتر ساده دل، بی‌فهم است. مصر را می‌خوانند و بسوی آشور می‌روند. 028 HOS 007 012 وچون می‌روند من دام خود را بر ایشان می‌گسترانم و ایشان را مثل مرغان هوا به زیر می‌اندازم وایشان را بر وفق اخباری که به جماعت ایشان رسیده است، تادیب می‌نمایم. 028 HOS 007 013 وای بر ایشان زیرا که از من فرار کردند. هلاکت بر ایشان باد زیراکه به من عصیان ورزیدند. اگر‌چه من ایشان رافدیه دادم، لکن به ضد من دروغ گفتند. 028 HOS 007 014 و از دل خود نزد من استغاثه نمی نمایند بلکه بر بسترهای خود ولوله می‌کنند. برای روغن و شراب جمع شده، بر من فتنه می‌انگیزند. 028 HOS 007 015 و اگر‌چه من بازوهای ایشان را تعلیم دادم و تقویت نمودم لیکن با من بداندیشی نمودند. 028 HOS 007 016 ایشان رجوع می‌کنند اما نه به حضرت اعلی. مثل کمان خطاکننده شده‌اند. سروران ایشان به‌سبب غیظزبان خویش به شمشیر می‌افتند و به‌سبب همین در زمین مصر ایشان را استهزا خواهند نمود. 028 HOS 008 001 کرنا را به دهان خود بگذار. او مثل عقاب به ضد خانه خداوند می‌آید، زیرا که از عهدمن تجاوز نمودند و به شریعت من عصیان ورزیدند. 028 HOS 008 002 اسرائیل نزد من فریاد می‌نمایند که‌ای خدای ما تو را می‌شناسیم. 028 HOS 008 003 اسرائیل نیکویی راترک کرده است. پس دشمن او را تعاقب خواهدنمود. 028 HOS 008 004 ایشان پادشاهان نصب نمودند، اما نه ازجانب من. سروران تعیین کردند، اما ایشان رانشناختم. از نقره و طلای خویش بتها برای خودساختند تا منقطع بشوند. 028 HOS 008 005 ‌ای سامره او گوساله تورا رد نموده است. خشم من بر ایشان افروخته شد. تا به کی نمی توانند طاهر بشوند؟ 028 HOS 008 006 زیرا که این نیزاز اسرائیل است و صنعتگر آن را ساخته است، لهذا خدا نیست. البته گوساله سامره خرد خواهدشد. 028 HOS 008 007 به درستی که باد را کاشتند، پس گردباد راخواهند دروید. آن را محصول نیست وخوشه هایش آرد نخواهد داد و اگر هم بدهد، غریبان آن را خواهند بلعید. 028 HOS 008 008 اسرائیل بلعیده خواهد شد و الان در میان امت‌ها مثل ظرف ناپسندیده می‌باشند. 028 HOS 008 009 زیرا که ایشان مثل گورخرتنها و منفرد به آشور رفته‌اند و افرایم عاشقان اجیر کرده است. 028 HOS 008 010 اگر‌چه ایشان در میان امت هااجرت می‌دهند، من الان ایشان را جمع خواهم کرد و به‌سبب ستم پادشاه و سروران رو به تناقض خواهند نهاد. 028 HOS 008 011 چونکه افرایم مذبح های بسیار برای گناه ساخت پس مذبح‌ها برایش باعث گناه شد. 028 HOS 008 012 احکام بسیار شریعت خود را برای او نوشتم اما آنها را مثل چیز غریب شمردند. 028 HOS 008 013 قربانی های سوختنی مرا ذبح کردند تا گوشت بخورند وخداوند آنها را قبول نکرد. الان عصیان ایشان را به یاد می‌آورد و عقوبت گناه را بر ایشان می‌رساند وایشان به مصر خواهند برگشت. 028 HOS 008 014 اسرائیل خالق خود را فراموش کرده، قصرها بنا می‌کند و یهوداشهرهای حصاردار بسیار می‌سازد. اما من آتش به شهرهایش خواهم فرستاد که قصرهایش رابسوزاند. 028 HOS 009 001 ای اسرائیل مثل قوم‌ها شادی و وجد منمازیرا از خدای خود زنا نمودی و در همه خرمنها اجرت را دوست داشتی. 028 HOS 009 002 خرمنها وچرخشتها ایشان را پرورش نخواهد داد و شیره در آن ضایع خواهد شد. 028 HOS 009 003 در زمین خداوند ساکن نخواهند شد بلکه افرایم به مصر خواهد برگشت و ایشان در آشور چیزهای نجس خواهند خورد. 028 HOS 009 004 برای خداوند شراب نخواهند ریخت و مقبول او نخواهند شد. قربانی های ایشان مثل خوراک ماتمیان خواهد بود و هرکه از آنها بخورد نجس خواهد شد، زیرا خوراک ایشان برای اشتهای ایشان است. پس آن در خانه خداوند داخل نخواهد شد. 028 HOS 009 005 پس در ایام مواسم و در ایام عیدهای خداوند چه خواهید کرد؟ 028 HOS 009 006 زیرا اینک از ترس هلاکت رفته‌اند، اما مصر ایشان را جمع خواهدکرد و موف ایشان را دفن خواهد نمود. مکانهای نفیسه نقره ایشان را خارها به تصرف خواهندگرفت و در منازل ایشان شوکها خواهد بود. 028 HOS 009 007 ایام عقوبت می‌آید. ایام مکافات می‌رسد و اسرائیل این را خواهند دانست. نبی احمق گردید و صاحب روح دیوانه شد به‌سبب کثرت گناه وفراوانی بغض تو. 028 HOS 009 008 افرایم از جانب خدای من دیده بان بود. دام صیاد بر تمامی طریقهای انبیاگسترده شد. در خانه خدای ایشان عداوت است. 028 HOS 009 009 مثل ایام جبعه فساد را به نهایت رسانیده‌اند، پس عصیان ایشان را بیاد می‌آورد و گناه ایشان رامکافات خواهد داد. 028 HOS 009 010 اسرائیل را مثل انگورها در بیابان یافتم. پدران شما را مثل نوبر انجیر در ابتدای موسمش دیدم. اما ایشان به بعل فغور رفتند و خویشتن رابرای رسوایی نذیره ساختند و مانند معشوقه خود مکروه شدند. 028 HOS 009 011 جلال افرایم مثل مرغ می‌پرد. زاییدن و حامله شدن و در رحم قرارگرفتن نخواهد شد. 028 HOS 009 012 و اگر فرزندان را بپرورانندایشان را بی‌اولاد خواهم ساخت به حدی که انسانی نخواهد ماند. وای بر ایشان حینی که من نیز از ایشان دور شوم. 028 HOS 009 013 افرایم حینی که او رابرگزیدم مثل صور در مرتع نیکو مغروس بود، اماافرایم پسران خود را برای قاتل بیرون خواهدآورد. 028 HOS 009 014 ‌ای خداوند به ایشان بده. چه بدهی؟ رحم سقط کننده و پستانهای خشک به ایشان بده. 028 HOS 009 015 تمامی شرارت ایشان در جلجال است زیراکه در آنجا از ایشان نفرت داشتم. پس ایشان را به‌سبب اعمال زشت ایشان از خانه خود خواهم راند و ایشان را دیگر دوست نخواهم داشت چونکه جمیع سروران ایشان فتنه انگیزند. 028 HOS 009 016 افرایم خشک شده است و ریشه ایشان خشک گردیده، میوه نمی آورند و اگر نیز بزایند نتایج مرغوب رحم ایشان را خواهم کشت. 028 HOS 009 017 خدای من ایشان را ترک خواهد نمود چونکه او را نشنیدند، پس در میان امت‌ها آواره خواهند شد. 028 HOS 010 001 اسرائیل مو برومند است که میوه برای خود می‌آورد. هر‌چه میوه زیادمی آورد، مذبح‌ها را زیاد می‌سازد و هر‌چه زمینش نیکوتر می‌شود، تماثیل را نیکوتر بنامی کند. 028 HOS 010 002 دل ایشان پر از نفاق است. الان مجرم می‌شوند و او مذبح های ایشان را خراب و تماثیل ایشان را منهدم خواهد ساخت. 028 HOS 010 003 زیرا که الحال می‌گویند: «پادشاه نداریم چونکه از خداوندنمی ترسیم، پس پادشاه برای ما چه تواند کرد؟» 028 HOS 010 004 ایشان قسم های دروغ خورده و عهدها بسته، سخنان (باطل ) می‌گویند و عدالت مثل حنظل درشیارهای زمین می‌روید. 028 HOS 010 005 ساکنان سامره برای گوساله های بیت آون می‌ترسند زیرا که قومش برای آن ماتم می‌گیرند و کاهنانش به جهت جلال او می‌لرزند زیرا که از آن دور شده است. 028 HOS 010 006 و آن رانیز به آشور به جهت هدیه برای پادشاه دشمن خواهند برد. افرایم خجالت خواهد کشید واسرائیل از مشورت خود رسوا خواهد شد. 028 HOS 010 007 پادشاه سامره مثل کف بر روی آب نابودمی شود. 028 HOS 010 008 و مکانهای بلند آون که گناه اسرائیل می‌باشد ویران خواهد شد و خار و خس برمذبح های ایشان خواهد رویید و به کوهها خواهدگفت که ما را بپوشانید و به تلها که بر ما بیفتید. 028 HOS 010 009 ‌ای اسرائیل از ایام جبعه گناه کرده‌ای. درآنجا ایستادند و جنگ با فرزندان شرارت درجبعه به ایشان نرسید. 028 HOS 010 010 هر گاه بخواهم ایشان راتادیب خواهم نمود و قوم‌ها به ضد ایشان جمع خواهند شد، هنگامی که به دو گناه خود بسته شوند. 028 HOS 010 011 و افرایم گوساله آموخته شده است که کوفتن خرمن را دوست می‌دارد و من بر گردن نیکوی او گذر کردم و من بر افرایم یوغ می‌گذارم. یهودا شیار خواهد کرد و یعقوب مازو برای خودخواهد کشید. 028 HOS 010 012 برای خود به عدالت بکارید و به حسب رحمت درو نمایید و زمین ناکاشته را برای خودخیش بزنید زیرا که وقت است که خداوند رابطلبید تا بیاید و بر شما عدالت را بباراند. 028 HOS 010 013 شرارت را شیار کردید و ظلم را درو نمودید وثمره دروغ را خوردید، چونکه به طریق خود و به کثرت جباران خویش اعتماد نمودید. 028 HOS 010 014 لهذاهنگامه‌ای در میان قوم های تو خواهد برخاست وتمامی قلعه هایت خراب خواهد شد به نهجی که شلمان، بیت اربیل را در روز جنگ خراب کرد که مادر با فرزندانش خرد شدند. 028 HOS 010 015 همچنین بیت ئیل به‌سبب شدت شرارت شما به شما عمل خواهد نمود. در وقت طلوع فجر پادشاه اسرائیل بالکل هلاک خواهد شد. 028 HOS 011 001 هنگامی که اسرائیل طفل بود او رادوست داشتم و پسر خود را از مصرخواندم. 028 HOS 011 002 هر قدر که ایشان را بیشتر دعوت کردند، بیشتر از ایشان دور رفتند و برای بعلیم قربانی گذرانیدند و به جهت بتهای تراشیده بخورسوزانیدند. 028 HOS 011 003 و من راه رفتن را به افرایم تعلیم دادم و او را به بازوها برداشتم، اما ایشان ندانستند که من ایشان را شفا داده‌ام. 028 HOS 011 004 ایشان را به ریسمانهای انسان و به بندهای محبت جذب نمودم و به جهت ایشان مثل کسانی بودم که یوغ را از گردن ایشان برمی دارند و خوراک پیش روی ایشان نهادم. 028 HOS 011 005 به زمین مصر نخواهد برگشت، اما آشورپادشاه ایشان خواهد شد چونکه از بازگشت نمودن ابا کردند. 028 HOS 011 006 شمشیر بر شهرهایش هجوم خواهد آورد و پشت بندهایش را به‌سبب مشورت های ایشان معدوم و نابود خواهدساخت. 028 HOS 011 007 و قوم من جازم شدند که از من مرتدگردند. و هر‌چند ایشان را بسوی حضرت اعلی دعوت نمایند لکن کسی خویشتن رابرنمی افرازد. 028 HOS 011 008 ‌ای افرایم چگونه تو را ترک کنم و‌ای اسرائیل چگونه تو را تسلیم نمایم؟ چگونه تو رامثل ادمه نمایم و تو را مثل صبوئیم سازم؟ دل من در اندرونم منقلب شده و رقت های من با هم مشتعل شده است. 028 HOS 011 009 حدت خشم خود را جاری نخواهم ساخت و بار دیگر افرایم را هلاک نخواهم نمود زیرا خدا هستم وانسان نی و درمیان تو قدوس هستم، پس به غضب نخواهم آمد. 028 HOS 011 010 ایشان خداوند را پیروی خواهند نمود. اومثل شیر غرش خواهد نمود و چون غرش نماید فرزندان از مغرب به لرزه خواهند آمد. 028 HOS 011 011 مثل مرغان از مصر و مانند کبوتران از زمین آشور لرزان خواهند آمد. خداوند می‌گوید که ایشان را در خانه های ایشان ساکن خواهم گردانید. 028 HOS 011 012 افرایم مرا به دروغها و خاندان اسرائیل به مکرها احاطه کرده‌اند و یهودا هنوز با خدا و باقدوس امین ناپایدار است. 028 HOS 012 001 افرایم باد را می‌خورد و باد شرقی راتعاقب می‌کند. تمامی روز دروغ وخرابی را می‌افزاید و ایشان با آشور عهد می‌بندندو روغن (به جهت هدیه ) به مصر برده می‌شود. 028 HOS 012 002 خداوند را با یهودا مخاصمه‌ای است و یعقوب را برحسب راههایش عقوبت رسانیده، بر وفق اعمالش او را جزا خواهد داد. 028 HOS 012 003 او پاشنه برادرخود را در رحم گرفت و در حین قوتش با خدامجاهده نمود. 028 HOS 012 004 با فرشته مجاهده نموده، غالب آمد. گریان شده، نزد وی تضرع نمود. دربیت ئیل او را یافت و در آنجا با ما تکلم نمود. 028 HOS 012 005 اما خداوند، خدای لشکرهاست و یادگاری او یهوه است. 028 HOS 012 006 اما تو بسوی خدای خودبازگشت نما و رحمت و راستی را نگاه داشته، دائم منتظر خدای خود باش. 028 HOS 012 007 او سوداگری است که میزان فریب در دست او می‌باشد وظلم را دوست می‌دارد. 028 HOS 012 008 و افرایم می‌گوید: «به درستی که دولتمند شده‌ام و توانگری رابرای خود تحصیل نموده‌ام و در تمامی کسب من بی‌انصافی‌ای که گناه باشد، در من نخواهند یافت.» 028 HOS 012 009 اما من از زمین مصر (تا حال )یهوه خدای تو هستم و تو را بار دیگر مثل ایام مواسم در خیمه‌ها ساکن خواهم گردانید. 028 HOS 012 010 به انبیا نیز تکلم نمودم و رویاها افزودم وبواسطه انبیا مثل‌ها زدم. 028 HOS 012 011 به درستی که ایشان در جلعاد محض گناه و بطالت گردیدند و درجلجال گاوها قربانی کردند. و مذبح های ایشان نیز مثل توده های سنگ در شیارهای زمین می‌باشد. 028 HOS 012 012 و یعقوب به زمین ارام فرار کرد و اسرائیل به جهت زن خدمت نمود و برای زن شبانی کرد. 028 HOS 012 013 و خداوند اسرائیل را بواسطه نبی از مصربرآورد و او به‌دست نبی محفوظ گردید. 028 HOS 012 014 افرایم خشم بسیار تلخی به هیجان آورد، پس خداوندش خون او را بر سرش واگذاشت و عار اورا بر وی رد نمود. 028 HOS 013 001 هنگامی که افرایم به لرزه سخن گفت، خویشتن را در اسرائیل مرتفع نمود؛ اماچون در امر بعل مجرم شد، بمرد. 028 HOS 013 002 و الان گناهان می‌افزایند و از نقره خود بتهای ریخته شده وتماثیل موافق عقل خود می‌سازند که همه آنهاعمل صنعتگران می‌باشد و درباره آنها می‌گویندکه اشخاصی که قربانی می‌گذرانند گوساله‌ها راببوسند. 028 HOS 013 003 بنابراین، ایشان مثل ابرهای صبح ومانند شبنمی که بزودی می‌گذرد، هستند. و مثل کاه که از خرمن پراکنده شود و مانند دود که ازروزن برآید. 028 HOS 013 004 اما من از زمین مصر (تا حال ) یهوه خدای توهستم و غیر از من خدای دیگر را نمی شناسی وسوای من نجات‌دهنده‌ای نیست. 028 HOS 013 005 من تو را دربیابان در زمین بسیار خشک شناختم. 028 HOS 013 006 چون چریدند، سیر شدند و چون سیر شدند، دل ایشان مغرور گردید و از این جهت مرا فراموش کردند. 028 HOS 013 007 پس من برای ایشان مثل شیر خواهم بود و مانندپلنگ به‌سر راه در کمین خواهم نشست. 028 HOS 013 008 و مثل خرسی که بچه هایش را از وی ربوده باشد، بر ایشان حمله خواهم آورد و پرده دل ایشان راخواهم درید و مثل شیر ایشان را در آنجاخواهم خورد و حیوانات صحرا ایشان راخواهند درید. 028 HOS 013 009 ‌ای اسرائیل هلاک شدی، اما معاونت تو بامن است. 028 HOS 013 010 الان پادشاه تو کجاست تا تو را درتمامی شهرهایت معاونت کند و داورانت (کجایند) که درباره آنها گفتی پادشاه و سروران به من بده؟ 028 HOS 013 011 از غضب خود، پادشاهی به تو دادم واز خشم خویش او را برداشتم. 028 HOS 013 012 عصیان افرایم بسته شده و گناه او مخزون گردیده است. 028 HOS 013 013 دردهای زه مثل زنی که می‌زاید بروی آمده است و او پسری نادانشمند است زیرا در وقتش، در جای تولد فرزندان نمی ایستد. 028 HOS 013 014 من ایشان را از دست هاویه فدیه خواهم داد و ایشان را از موت نجات خواهم بخشید. ای موت ضربات تو کجاست و‌ای هاویه هلاکت تو کجا است؟ پشیمانی از چشمان من مستور شده است. (Sheol h7585) 028 HOS 013 015 اگر‌چه در میان برادرانش ثمر آورد، اما باد شرقی می‌وزد وباد خداوند از بیابان برمی آید و منبع اوخشک می‌گردد و چشمه‌اش می‌خشکد و اوگنج تمامی اسباب نفیسه وی را تاراج می‌نماید. 028 HOS 013 016 سامره متحمل گناه خود خواهدشد، زیرا به خدای خود فتنه انگیخته است. ایشان به شمشیر خواهند افتاد و اطفال ایشان خرد و زنان حامله ایشان شکم دریده خواهندشد. 028 HOS 014 001 ای اسرائیل بسوی یهوه خدای خودبازگشت نما زیرا به‌سبب گناه خودلغزیده‌ای. 028 HOS 014 002 با خود سخنان گرفته، بسوی خداوند بازگشت نمایید و او را گویید: «تمامی گناه را عفو فرما و ما را به لطف مقبول فرما، پس گوساله های لبهای خویش را ادا خواهیم نمود. 028 HOS 014 003 آشور ما را نجات نخواهد داد و بر اسبان سوارنخواهیم شد و بار دیگر به عمل دستهای خودنخواهیم گفت که شما خدایان ما هستید چونکه ازتو یتیمان رحمت می‌یابند.» 028 HOS 014 004 ارتداد ایشان را شفا داده، ایشان را مجان دوست خواهم داشت زیرا خشم من از ایشان برگشته است. 028 HOS 014 005 برای اسرائیل مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسنها گل خواهد کرد و مثل لبنان ریشه های خود را خواهد دوانید. 028 HOS 014 006 شاخه هایش منتشر شده، زیبایی او مثل درخت زیتون وعطرش مانند لبنان خواهد بود. 028 HOS 014 007 آنانی که زیرسایه‌اش ساکن می‌باشند، مثل گندم زیست خواهند کرد و مانند موها گل خواهند‌آورد. انتشار او مثل شراب لبنان خواهد بود. 028 HOS 014 008 افرایم خواهد گفت: مرا دیگر با بتها چه‌کار است؟ و من او را اجابت کرده، منظور خواهم داشت. من مثل صنوبر تر و تازه می‌باشم. میوه تو از من یافت می‌شود. 028 HOS 014 009 کیست مرد حکیم که این چیزها رابفهمد و فهیمی که آنها را بداند؟ زیرا طریق های خداوند مستقیم است و عادلان در آنها سلوک می‌نمایند، اما خطاکاران در آنها لغزش می‌خورند. # # BOOK 029 JOE Joel یوئیل 029 JOE 001 001 نازل شد. 029 JOE 001 002 ‌ای مشایخ این را بشنوید! و‌ای جمیع ساکنان زمین این را گوش گیرید! آیا مثل این درایام شما یا در ایام پدران شما واقع شده است؟ 029 JOE 001 003 شما از این به پسران خود و پسران شما به پسران خویش و پسران ایشان به طبقه بعد خبر بدهید. 029 JOE 001 004 آنچه از سن باقی ماند، ملخ می‌خورد و آنچه ازملخ باقی ماند، لنبه می‌خورد و آنچه از لنبه باقی ماند، سوس می‌خورد. 029 JOE 001 005 ‌ای مستان بیدار شده، گریه کنید و‌ای همه میگساران به جهت عصیرانگور ولوله نمایید زیرا که از دهان شما منقطع شده است. 029 JOE 001 006 زیرا که امتی قوی و بیشمار به زمین من هجوم می‌آورند. دندانهای ایشان دندانهای شیر است و اضراس ایشان اضراس هژبر است. 029 JOE 001 007 تاکستان مرا ویران و انجیرهای مرا خراب کرده و پوست آنها را بالکل کنده، بیرون انداخته‌اند وشاخه های آنها سفید شده است. 029 JOE 001 008 مثل دختری که برای شوهر جوانی خود پلاس می‌پوشد، ماتم بگیر. 029 JOE 001 009 هدیه آردی و هدیه ریختنی از خانه خداوند منقطع شده است. کاهنانی که خدام خداوند هستند ماتم می‌گیرند. 029 JOE 001 010 صحرا خشک شده و زمین ماتم می‌گیرد زیرا گندم تلف شده وشیره خشک گردیده و روغن ضایع شده است. 029 JOE 001 011 ‌ای فلاحان خجل شوید و‌ای باغبانان ولوله نمایید به جهت گندم و جو زیرا محصول زمین تلف شده است. 029 JOE 001 012 موها خشک و انجیرها ضایع شده؛ انار و خرما و سیب و همه درختان صحراخشک گردیده، زیرا خوشی از بنی آدم رفع شده است. 029 JOE 001 013 ‌ای کاهنان پلاس در بر کرده، نوحه گری نمایید و‌ای خادمان مذبح ولوله کنید و‌ای خادمان خدای من داخل شده، در پلاس شب رابسر برید، زیرا که هدیه آردی و هدیه ریختنی ازخانه خدای شما باز داشته شده است. 029 JOE 001 014 روزه راتعیین نمایید و محفل مقدس را ندا کنید! مشایخ وتمامی ساکنان زمین را به خانه یهوه خدای خودجمع نموده، نزد خداوند تضرع نمایید. 029 JOE 001 015 وای برآن روز زیرا روز خداوند نزدیک است و مثل هلاکتی از قادر مطلق می‌آید. 029 JOE 001 016 آیا ماکولات درنظر ما منقطع نشد و سرور و شادمانی از خانه خدای ما. 029 JOE 001 017 دانه‌ها زیر کلوخها پوسید. مخزنهاویران و انبارها خراب شد زیرا گندم تلف گردید. 029 JOE 001 018 بهایم چه قدر ناله می‌کنند و رمه های گاوان شوریده احوالند، چونکه مرتعی ندارند وگله های گوسفند نیز تلف شده‌اند. 029 JOE 001 019 ‌ای خداوندنزد تو تضرع می‌نمایم زیرا که آتش مرتع های صحرا را سوزانیده و شعله همه درختان صحرا را افروخته است. 029 JOE 001 020 بهایم صحرا بسوی تو صیحه می‌زنند زیرا که جویهای آب خشک شده و آتش مرتعهای صحرا را سوزانیده است. 029 JOE 002 001 در صهیون کرنا بنوازید و در کوه مقدس من صدا بلند کنید! تمامی ساکنان زمین بلرزندزیرا روز خداوند می‌آید و نزدیک است. 029 JOE 002 002 روزتاریکی و ظلمت، روز ابرها و ظلمت غلیظ مثل فجر منبسط بر کوهها! امتی عظیم و قوی که مانندآن از ازل نبوده و بعد از این تا سالها و دهرهای بسیار نخواهد بود. 029 JOE 002 003 پیش روی ایشان آتش می‌سوزاند و در عقب ایشان شعله ملتهب می‌گردد. پیش روی ایشان، زمین مثل باغ عدن ودر عقب ایشان، بیابان بایر است و نیز از ایشان احدی رهایی نمی یابد. 029 JOE 002 004 منظر ایشان مثل منظراسبان است و مانند اسب‌سواران می‌تازند. 029 JOE 002 005 مثل صدای ارابه‌ها بر قله کوهها جست و خیزمی کنند؛ مثل صدای شعله آتش که کاه رامی سوزاند؛ مانند امت عظیمی که برای جنگ صف بسته باشند. 029 JOE 002 006 از حضور ایشان قوم هامی لرزند. تمامی رویها رنگ پریده می‌شود. 029 JOE 002 007 مثل جباران می‌دوند، مثل مردان جنگی بر حصارهابرمی آیند و هر کدام به راه خود می‌آیند وطریقهای خود را تبدیل نمی کنند. 029 JOE 002 008 بر یکدیگرازدحام نمی کنند، زیرا هرکس به راه خودمی خرامد. از میان حربه‌ها هجوم می‌آورند وصف های خود را نمی شکنند. 029 JOE 002 009 بر شهرمی جهند، به روی حصارها می‌دوند، به خانه هابرمی آیند. مثل دزدان از پنجره‌ها داخل می شوند. 029 JOE 002 010 از حضور ایشان زمین متزلزل وآسمانها مرتعش می‌شود؛ آفتاب و ماه سیاه می‌شوند و ستارگان نور خویش را باز می‌دارند. 029 JOE 002 011 و خداوند آواز خود را پیش لشکر خویش بلند می‌کند، زیرا اردوی او بسیار عظیم است و آنکه سخن خود را بجا می‌آورد، قدیراست. زیرا روز خداوند عظیم و بی‌نهایت مهیب است و کیست که طاقت آن را داشته باشد. 029 JOE 002 012 و لکن الان خداوند می‌گوید با تمامی دل وبا روزه و گریه و ماتم بسوی من بازگشت نمایید. 029 JOE 002 013 و دل خود را چاک کنید نه رخت خویش را وبه یهوه خدای خود بازگشت نمایید زیرا که اورئوف و رحیم است و دیرخشم و کثیراحسان و ازبلا پشیمان می‌شود. 029 JOE 002 014 که می‌داند که شایدبرگردد و پشیمان شود و در عقب خود برکتی واگذارد، یعنی هدیه آردی و هدیه ریختنی برای یهوه خدای شما. 029 JOE 002 015 در صهیون کرنا بنوازید وروزه را تعیین کرده، محفل مقدس را ندا کنید. 029 JOE 002 016 قوم را جمع کنید، جماعت را تقدیس نمایید، پیران و کودکان و شیرخوارگان را فراهم آورید. داماد از حجره خود و عروس از حجله خویش بیرون آیند. 029 JOE 002 017 کاهنانی که خدام خداوند هستنددر میان رواق و مذبح گریه کنند و بگویند: «ای خداوند بر قوم خویش شفقت فرما و میراث خویش را به عار مسپار، مبادا امت‌ها بر ایشان حکمرانی نمایند. چرا در میان قومها بگویند که خدای ایشان کجا است؟» 029 JOE 002 018 پس خداوند برای زمین خود به غیرت خواهد آمد و بر قوم خویش شفقت خواهد نمود. 029 JOE 002 019 و خداوند قوم خود را اجابت نموده، خواهدگفت: «اینک من گندم و شیره و روغن را برای شمامی فرستم تا از آنها سیر شوید و شما را بار دیگردر میان امت‌ها عار نخواهم ساخت. 029 JOE 002 020 و لشکرشمالی را از شما دور کرده، به زمین خشک ویران خواهم راند که مقدمه آن بر دریای شرقی وساقه‌اش بر دریای غربی خواهد بود و بوی بدش بلند خواهد شد و عفونتش برخواهد آمد زیراکارهای عظیم کرده است.» 029 JOE 002 021 ‌ای زمین مترس! وجد و شادی بنما زیرایهوه کارهای عظیم کرده است. 029 JOE 002 022 ‌ای بهایم صحرا مترسید زیرا که مرتع های بیابان سبز شد ودرختان میوه خود را آورد و انجیر و مو قوت خویش را دادند. 029 JOE 002 023 ‌ای پسران صهیون در یهوه خدای خویش وجد و شادی نمایید، زیرا که باران اولین را به اندازه‌اش به شما داده است وباران اول و آخر را در وقت برای شما بارانیده است. 029 JOE 002 024 پس خرمن از گندم پر خواهد شد ومعصره‌ها از شیره و روغن لبریز خواهد گردید. 029 JOE 002 025 و سالهایی را که ملخ و لنبه و سوس و سن یعنی لشکر عظیم من که بر شما فرستاده بودم خوردندبه شما رد خواهم نمود. 029 JOE 002 026 و غذای بسیارخورده، سیر خواهید شد و اسم یهوه خدای خودرا که برای شما کارهای عجیب کرده است، تسبیح خواهید خواند و قوم من تا به ابد خجل نخواهند شد. 029 JOE 002 027 و خواهید دانست که من در میان اسرائیل می‌باشم و من یهوه خدای شما هستم ودیگری نیست و قوم من خجل نخواهند شد تاابدالاباد. 029 JOE 002 028 و بعد از آن روح خود را بر همه بشر خواهم ریخت و پسران و دختران شما نبوت خواهندنمود و پیران شما و جوانان شما رویاها خواهنددید. 029 JOE 002 029 و در آن ایام روح خود را بر غلامان وکنیزان نیز خواهم ریخت. 029 JOE 002 030 و آیات را از خون وآتش و ستونهای دود در آسمان و زمین ظاهرخواهم ساخت. 029 JOE 002 031 آفتاب به تاریکی و ماه به خون مبدل خواهند شد، پیش از ظهور یوم عظیم ومهیب خداوند. 029 JOE 002 032 و واقع خواهد شد هر‌که نام خداوند را بخواند نجات یابد زیرا در کوه صهیون و در اورشلیم چنانکه خداوند گفته است بقیتی خواهد بود و در میان باقی ماندگان آنانی که خداوند ایشان را خوانده است. 029 JOE 003 001 زیرا اینک در آن ایام و در آن زمان چون اسیری یهودا و اورشلیم را برگردانیده باشم، 029 JOE 003 002 آنگاه جمیع امت‌ها را جمع کرده، به وادی یهوشافاط فرود خواهم آورد و در آنجا باایشان درباره قوم خود و میراث خویش اسرائیل محاکمه خواهم نمود زیرا که ایشان را در میان امت‌ها پراکنده ساخته و زمین مرا تقسیم نموده‌اند. 029 JOE 003 003 و بر قوم من قرعه انداخته و پسری درعوض فاحشه‌ای داده و دختری به شراب فروخته‌اند تا بنوشند. 029 JOE 003 004 و حال‌ای صور و صیدون و تمامی دیار فلسطینیان شما را با من چه‌کار است؟ آیا شما به من جزا می‌رسانید؟ و اگر به من جزا برسانید من جزای شما را بزودی هر‌چه تمام تر به‌سر شما رد خواهم نمود. 029 JOE 003 005 چونکه نقره و طلا و نفایس زیبای مرا گرفته، آنها را به هیکل های خود درآوردید. 029 JOE 003 006 و پسران یهودا وپسران اورشلیم را به پسران یونانیان فروختید تاایشان را از حدود ایشان دور کنید. 029 JOE 003 007 اینک من ایشان را از مکانی که ایشان را به آن فروختید، خواهم برانگیزانید و اعمال شما را به‌سر شماخواهم برگردانید. 029 JOE 003 008 و پسران و دختران شما را به‌دست بنی یهودا خواهم فروخت تا ایشان را به سبائیان که امتی بعید می‌باشند بفروشند زیراخداوند این را گفته است. 029 JOE 003 009 این را در میان امت‌ها ندا کنید. تدارک جنگ بینید و جباران را برانگیزانید. تمامی مردان جنگی نزدیک شده، برآیند. 029 JOE 003 010 گاوآهنهای خود را برای شمشیرها و اره های خویش را برای نیزه‌ها خردکنید و مرد ضعیف بگوید: من قوی هستم. 029 JOE 003 011 ‌ای همه امت‌ها بشتابید و بیایید و از هر طرف جمع شوید! ای خداوند شجاعان خود را به آنجا فرودآور! 029 JOE 003 012 امت‌ها برانگیخته شوند و به وادی یهوشافاط برآیند زیرا که من در آنجا خواهم نشست تا بر همه امت هایی که به اطراف آن هستند داوری نمایم. 029 JOE 003 013 داس را پیش آورید زیراکه حاصل رسیده است. بیایید پایمال کنید زیراکه معصره‌ها پر شده و چرخشتها لبریز گردیده است چونکه شرارت شما عظیم است. 029 JOE 003 014 جماعتها، جماعتها در وادی قضا! زیرا روزخداوند در وادی قضا نزدیک است. 029 JOE 003 015 آفتاب وماه سیاه می‌شوند و ستارگان تابش خود رابازمی دارند. 029 JOE 003 016 و خداوند از صهیون نعره می‌زندو آواز خود را از اورشلیم بلند می‌کند و آسمان وزمین متزلزل می‌شود، اما خداوند ملجای قوم خود و ملاذ بنی‌اسرائیل خواهد بود. 029 JOE 003 017 پس خواهید دانست که من یهوه خدای شما در کوه مقدس خویش صهیون ساکن می‌باشم و اورشلیم مقدس خواهد بود و بیگانگان دیگر از آن عبور نخواهند نمود. 029 JOE 003 018 و در آن روزکوهها عصیر انگور را خواهند چکانید و کوهها به شیر جاری خواهد شد و تمامی وادیهای یهودا به آب جاری خواهد گردید و چشمه‌ای از خانه خداوند بیرون آمده، وادی شطیم را سیراب خواهد ساخت. 029 JOE 003 019 مصر ویران خواهد شد و ادوم به بیابان بایر مبدل خواهد گردید، به‌سبب ظلمی که بر بنی یهودا نمودند و خون بی‌گناهان را درزمین ایشان ریختند. 029 JOE 003 020 و یهودا تا ابدالابادمسکون خواهد شد و اورشلیم تا دهرهای بسیار. 029 JOE 003 021 و خونریزی ایشان را که طاهر نساخته بودم، طاهر خواهم ساخت و یهوه در صهیون ساکن خواهد شد. # # BOOK 030 AMO Amos عاموس 030 AMO 001 001 آنها را در ایام عزیا، پادشاه یهودا و ایام یربعام بن یوآش، پادشاه اسرائیل در سال قبل اززلزله درباره اسرائیل دید. 030 AMO 001 002 پس گفت: خداوند ازصهیون نعره می‌زند و آواز خود را از اورشلیم بلند می‌کند و مرتع های شبانان ماتم می‌گیرند وقله کرمل خشک می‌گردد. 030 AMO 001 003 خداوند چنین می‌گوید: به‌سبب سه و چهارتقصیر دمشق عقوبتش را نخواهم برگردانید زیراکه جلعاد را به چومهای آهنین کوفتند. 030 AMO 001 004 پس آتش در خاندان حزائیل خواهم فرستاد تاقصرهای بنهدد را بسوزاند. 030 AMO 001 005 و پشت بندهای دمشق را خواهم شکست و ساکنان را از همواری آون و صاحب عصا را از بیت عدن منقطع خواهم ساخت و خداوند می‌گوید که قوم ارام به قیر به اسیری خواهند رفت. 030 AMO 001 006 خداوند چنین می‌گوید: به‌سبب سه و چهارتقصیر غزه عقوبتش را نخواهم برگردانید زیرا که تمامی (قوم را) به اسیری بردند تا ایشان را به ادوم تسلیم نمایند. 030 AMO 001 007 پس آتش به حصارهای غزه خواهم فرستاد تا قصرهایش را بسوزاند. 030 AMO 001 008 وساکنان را از اشدود و صاحب عصا را از اشقلون منقطع ساخته، دست خود را به عقرون فرودخواهم آورد و خداوند یهوه می‌گوید که باقی ماندگان فلسطینیان هلاک خواهند شد. 030 AMO 001 009 خداوند چنین می‌گوید: به‌سبب سه و چهارتقصیر صور عقوبتش را نخواهم برگردانید زیرا که تمامی (قوم را) به اسیری برده، ایشان را به ادوم تسلیم نمودند و عهد برادران را به یاد نیاوردند. 030 AMO 001 010 پس آتش بر حصارهای صور خواهم فرستاد تاقصرهایش را بسوزاند. 030 AMO 001 011 خداوند چنین می‌گوید: به‌سبب سه وچهار تقصیر ادوم عقوبتش را نخواهم برگردانیدزیرا که برادر خود را به شمشیر تعاقب نمود ورحمهای خویش را تباه ساخت و خشم اوپیوسته می‌درید و غضب خود را دایم نگاه می‌داشت. 030 AMO 001 012 پس آتش بر تیمان خواهم فرستادتا قصرهای بصره را بسوزاند. 030 AMO 001 013 خداوند چنین می‌گوید: به‌سبب سه وچهار تقصیر بنی عمون عقوبتش را نخواهم برگردانید زیرا که زنان حامله جلعاد را شکم پاره کردند تا حدود خویش را وسیع گردانند. 030 AMO 001 014 پس آتش در حصارهای ربه مشتعل خواهم ساخت تاقصرهایش را با صدای عظیمی در روز جنگ و باتندبادی در روز طوفان بسوزاند. 030 AMO 001 015 و خداوندمی گوید که پادشاه ایشان به اسیری خواهد رفت او و سرورانش جمیع. 030 AMO 002 001 چهار تقصیر موآب عقوبتش را نخواهم برگردانید زیرا که استخوانهای پادشاه ادوم راآهک پختند. 030 AMO 002 002 پس آتش بر موآب می‌فرستم تاقصرهای قریوت را بسوزاند و موآب با هنگامه وخروش و صدای کرنا خواهد مرد. 030 AMO 002 003 و خداوندمی گوید که داور را از میانش منقطع خواهم ساخت و همه سرورانش را با وی خواهم کشت. 030 AMO 002 004 خداوند چنین می‌گوید: به‌سبب سه و چهارتقصیر یهودا عقوبتش را نخواهم برگردانید زیراکه شریعت خداوند را ترک نموده، فرایض او رانگاه نداشتند و دروغهای ایشان که پدرانشان آنهارا پیروی نمودند ایشان را گمراه کرد. 030 AMO 002 005 پس آتش بر یهودا خواهم فرستاد تا قصرهای اورشلیم رابسوزاند. 030 AMO 002 006 خداوند چنین می‌گوید: به‌سبب سه و چهارتقصیر اسرائیل عقوبتش را نخواهم برگردانیدزیرا که مرد عادل را به نقره و مسکین را به زوج نعلین فروختند. 030 AMO 002 007 و به غبار زمین که بر سرمسکینان است حرص دارند و راه حلیمان رامنحرف می‌سازند و پسر و پدر به یک دختردرآمده، اسم قدوس مرا بی‌حرمت می‌کنند. 030 AMO 002 008 وبر رختی که گرو می‌گیرند، نزد هر مذبح می‌خوابند و شراب جریمه شدگان را در خانه خدای خود می‌نوشند. 030 AMO 002 009 و حال آنکه من اموریان را که قامت ایشان مانند قد سرو آزاد بود و ایشان مثل بلوط تنومندبودند، پیش روی ایشان هلاک ساختم و میوه ایشان را از بالا و ریشه های ایشان را از پایین تلف نمودم. 030 AMO 002 010 و من شما را از زمین مصر برآورده، چهل سال در بیابان گردش دادم تا زمین اموریان رابه تصرف آورید. 030 AMO 002 011 و بعضی از پسران شما را انبیاو بعضی از جوانان شما را نذیره قرار دادم. خداوند می‌گوید: ای بنی‌اسرائیل آیا چنین نیست؟ 030 AMO 002 012 اما شما نذیره‌ها را شراب نوشانیدید وانبیا را نهی نموده، گفتید که نبوت مکنید. 030 AMO 002 013 اینک من شما را تنگ خواهم گذارد چنانکه ارابه‌ای که از بافه‌ها پر باشد، تنگ گذارده می‌شود. 030 AMO 002 014 و مفر برای تندرو فوت خواهد شد و تنومند به توانایی خویش غالب نخواهد آمد و جبار جان خود را نخواهد رهانید. 030 AMO 002 015 و تیرانداز نخواهدایستاد و تیزپا خود را نخواهد رهانید و اسب‌سوارجان خود را خلاصی نخواهد داد. 030 AMO 002 016 و خداوندمی گوید که شجاع ترین جباران در آن روز عریان خواهند گریخت. 030 AMO 003 001 این کلام را بشنوید که خداوند آن را به ضدشما‌ای بنی‌اسرائیل و به ضد تمامی خاندانی که از زمین مصر بیرون آوردم، تنطق نموده و گفته است: 030 AMO 003 002 من شما را فقط از تمامی قبایل زمین شناختم پس عقوبت تمام گناهان شما را بر شما خواهم رسانید. 030 AMO 003 003 آیا دو نفر با هم راه می‌روند جز آنکه متفق شده باشند؟ آیا شیر در جنگل غرش می‌کند حینی که شکار نداشته باشد؟ آیا شیر ژیان آواز خود را از بیشه‌اش می‌دهد حینی که چیزی نگرفته باشد؟ 030 AMO 003 004 آیا مرغ به دام زمین می‌افتد، جایی که تله برای او نباشد؟ آیا دام از زمین برداشته می‌شود، حینی که چیزی نگرفته باشد؟ 030 AMO 003 005 آیا کرنادر شهر نواخته می‌شود و خلق نترسند؟ 030 AMO 003 006 آیا بلابر شهر وارد بیاید و خداوند آن را نفرموده باشد؟ 030 AMO 003 007 زیرا خداوند یهوه کاری نمی کند جز اینکه سرخویش را به بندگان خود انبیا مکشوف می‌سازد. 030 AMO 003 008 شیر غرش کرده است، کیست که نترسد؟ خداوند یهوه تکلم نموده است: کیست که نبوت ننماید؟ 030 AMO 003 009 بر قصرهای اشدود و بر قصرهای زمین مصرندا کنید و بگویید بر کوههای سامره جمع شوید و ملاحظه نمایید که چه هنگامه های عظیم دروسط آن و چه ظلمها در میانش واقع شده است. 030 AMO 003 010 زیرا خداوند می‌گوید: آنانی که ظلم و غارت را در قصرهای خود ذخیره می‌کنندراست کرداری را نمی دانند. 030 AMO 003 011 بنابراین خداوندیهوه چنین می‌گوید: دشمن به هر طرف زمین خواهد بود و قوت تو را از تو به زیر خواهد آوردو قصرهایت تاراج خواهد شد. 030 AMO 003 012 خداوند چنین می‌گوید: چنانکه شبان دوساق یا نرمه گوش را از دهان شیر رها می‌کند، همچنان بنی‌اسرائیل که در سامره در گوشه‌ای بستری و در دمشق در فراشی ساکنند رهایی خواهند یافت. 030 AMO 003 013 خداوند یهوه خدای لشکرهامی گوید: بشنوید و به خاندان یعقوب شهادت دهید. 030 AMO 003 014 زیرا در روزی که عقوبت تقصیرهای اسرائیل را به وی رسانم بر مذبح های بیت ئیل نیزعقوبت خواهم رسانید و شاخهای مذبح قطع شده، به زمین خواهد افتاد. 030 AMO 003 015 و خداوند می‌گوید که خانه زمستانی را باخانه تابستانی خراب خواهم کرد و خانه های عاج تلف خواهد شد و خانه های عظیم منهدم خواهدگردید.» 030 AMO 004 001 ای گاوان باشان که بر کوههای سامره می باشید و بر مسکینان ظلم نموده، فقیران را ستم می‌کنید و به آقایان ایشان می‌گوییدبیاورید تا بنوشیم، این کلام را بشنوید! 030 AMO 004 002 خداوندیهوه به قدوسیت خود قسم خورده است که اینک ایامی بر شما می‌آید که شما را با غلها خواهندکشید و باقی ماندگان شما را با قلابهای ماهی. 030 AMO 004 003 وخداوند می‌گوید که هر یک از شما از شکافهای روبروی خود بیرون خواهد رفت و شما به هرمون افکنده خواهید شد. 030 AMO 004 004 به بیت ئیل بیایید و عصیان بوزرید و به جلجال آمده، عصیان را زیاد کنید و هر بامدادقربانی های خود را بیاورید و هر سه روزعشرهای خود را. 030 AMO 004 005 و قربانی های تشکر باخمیرمایه بگذرانید و هدایای تبرعی را ندا کرده، اعلان نمایید زیرا‌ای بنی‌اسرائیل همین پسندیده شما است! قول خداوند یهوه این است. 030 AMO 004 006 و من نیزنظافت دندان را در جمیع شهرهای شما و احتیاج نان را در جمیع مکانهای شما به شما دادم. معهذاخداوند می‌گوید بسوی من بازگشت ننمودید. 030 AMO 004 007 و من نیز حینی که سه ماه تا درو مانده بود، باران را از شما منع نمودم و بر یک شهر بارانیدم وبر شهر دیگر نبارانیدم و بر یک قطعه باران آمد وقطعه دیگر که باران نیافت خشک شد. 030 AMO 004 008 پس اهل دو یا سه شهر بسوی یک شهر برای نوشیدن آب آواره شدند، اما سیراب نگشتند و خداوندمی گوید که بسوی من بازگشت ننمودید. 030 AMO 004 009 و شمارا به باد سموم و یرقان مبتلا ساختم و ملخ بسیاری از باغها و تاکستانها و انجیرها و زیتونهای شما را خورد. معهذا خداوند می‌گوید بسوی من بازگشت ننمودید. 030 AMO 004 010 و وبا را به رسم مصر بر شمافرستادم و جوانان شما را به شمشیر کشتم واسبان شما را بردند و عفونت اردوهای شما به بینی شما برآمد. معهذا خداوند می‌گوید بسوی من بازگشت ننمودید. 030 AMO 004 011 و بعضی از شما را به نهجی که خدا سدوم و عموره را واژگون ساخت سرنگون نمودم و مانند مشعلی که از میان آتش گرفته شود بودید. معهذا خداوند می‌گوید بسوی من بازگشت ننمودید. 030 AMO 004 012 بنابراین‌ای اسرائیل به اینطور با تو عمل خواهم نمود و چونکه به اینطور با تو عمل خواهم نمود، پس‌ای اسرائیل خویشتن را مهیاساز تا با خدای خود ملاقات نمایی. 030 AMO 004 013 زیرا اینک آن که کوهها را ساخته و باد را آفریده است وانسان را از فکرهای خودش اطلاع می‌دهد و فجررا به تاریکی مبدل می‌سازد و بر بلندیهای زمین می‌خرامد، یهوه خدای لشکرها اسم او می‌باشد. 030 AMO 005 001 ای خاندان اسرائیل این کلام را که برای مرثیه بر شما می‌خوانم بشنوید. 030 AMO 005 002 دخترباکره اسرائیل افتاده است و دیگر نخواهدبرخاست. بر زمین خود انداخته شده، و احدی نیست که او را برخیزاند. 030 AMO 005 003 زیرا خداوند یهوه چنین می‌گوید: شهری که با هزار نفر بیرون رفت، صد نفر را برای خاندان اسرائیل باقی خواهدداشت و شهری که با صد نفر بیرون رفت، ده نفر راباقی خواهد داشت. 030 AMO 005 004 زیرا خداوند به خاندان اسرائیل چنین می‌گوید: مرا بطلبید و زنده بمانید. 030 AMO 005 005 اما بیت ئیل را مطلبید و به جلجال داخل مشویدو به بئرشبع مروید، زیرا جلجال البته به اسیری خواهد رفت و بیت ئیل نیست خواهد شد. 030 AMO 005 006 خداوند را بطلبید و زنده مانید، مبادا او مثل آتش در خاندان یوسف افروخته شده، بسوزاند وکسی در بیت ئیل نباشد که آن را خاموش کند. 030 AMO 005 007 ‌ای شما که انصاف را به افسنتین مبدل می‌سازید و عدالت را به زمین می‌اندازید، 030 AMO 005 008 آن که ثریا و جبار را آفرید و فجر را به سایه موت مبدل ساخت و روز را مثل شب تاریک گردانید وآبهای دریا را خوانده، آنها را بر روی زمین ریخت، یهوه اسم او می‌باشد؛ 030 AMO 005 009 آنکه خرابی را برزورآوران می‌رساند چنانکه خرابی بر قلعه ها وارد می‌آید؛ 030 AMO 005 010 ایشان از آنانی که در محکمه حکم می‌کنند، نفرت دارند و راستگویان رامکروه می‌دارند. 030 AMO 005 011 بنابراین چونکه مسکینان راپایمال کردید و هدایای گندم از ایشان گرفتید، خانه‌ها را از سنگهای تراشیده بنا خواهید نموداما در آنها ساکن نخواهید شد و تاکستانهای دلپسند غرس خواهید نمود و لیکن شراب آنها رانخواهید نوشید. 030 AMO 005 012 زیرا تقصیرهای شما رامی دانم که بسیار است و گناهان شما را که عظیم می‌باشد، زیرا عادلان را به تنگ می‌آورید و رشوه می‌گیرید و فقیران را در محکمه از حق ایشان منحرف می‌سازید. 030 AMO 005 013 لهذا هر‌که عاقل باشد در آن زمان خاموش خواهد ماند زیرا که زمان بد خواهد بود. 030 AMO 005 014 نیکویی را بطلبید و نه بدی را تا زنده بمانید وبدین منوال یهوه خدای لشکرها با شما خواهدبود، چنانکه می‌گویید. 030 AMO 005 015 از بدی نفرت کنید ونیکویی را دوست دارید و انصاف را در محکمه ثابت نمایید، شاید که یهوه خدای لشکرها بر بقیه یوسف رحمت نماید. 030 AMO 005 016 بنابراین، خداوند یهوه خدای لشکرهاچنین می‌گوید: در همه چهارسوها نوحه گری خواهد بود و در همه کوچه‌ها وای وای خواهندگفت و فلاحان را برای ماتم و آنانی را که مرثیه خوانی آموخته شده‌اند، برای نوحه گری خواهند خواند. 030 AMO 005 017 و در همه تاکستانها نوحه گری خواهد بود، زیرا خداوند می‌گوید که من در میان تو عبور خواهم کرد. 030 AMO 005 018 وای بر شما که مشتاق روز خداوند می‌باشید. روز خداوند برای شماچه خواهد بود؟ تاریکی و نه روشنایی! 030 AMO 005 019 مثل کسی‌که از شیری فرار کند و خرسی بدو برخورد، یا کسی‌که به خانه داخل شده، دست خود را بردیوار بنهد و ماری او را بگزد. 030 AMO 005 020 آیا روز خداوندتاریکی نخواهد بود و نه روشنایی و ظلمت غلیظی که در آن هیچ درخشندگی نباشد؟ 030 AMO 005 021 من از عیدهای شما نفرت و کراهت دارم و(عطر) محفل های مقدس شما را استشمام نخواهم کرد. 030 AMO 005 022 و اگر‌چه قربانی های سوختنی وهدایای آردی خود را برای من بگذرانید، آن راقبول نخواهم کرد و ذبایح سلامتی پرواریهای شما را منظور نخواهم داشت. 030 AMO 005 023 آهنگ سرودهای خود را از من دور کن زیرا نغمه بربطهای تو را گوش نخواهم کرد. 030 AMO 005 024 و انصاف مثل آب و عدالت مانند نهر دایمی جاری بشود. 030 AMO 005 025 ‌ای خاندان اسرائیل آیا شما قربانی‌ها و هدایابرای من مدت چهل سال در بیابان گذرانیدید؟ 030 AMO 005 026 نی بلکه خیمه ملکوم خود و تمثال اصنام خویش و کوکب خدایان خود را که به جهت خویشتن ساخته بودید برداشتید. 030 AMO 005 027 پس یهوه که نام او خدای لشکرها می‌باشد، می‌فرماید که من شما را به آن طرف دمشق جلای وطن خواهم ساخت. 030 AMO 006 001 وای بر آنانی که در صهیون ایمن و درکوهستان سامره مطمئن هستند که نقبای امت های اولی که خاندان اسرائیل نزد آنها آمدندمی باشند. 030 AMO 006 002 به کلنه عبور کنید و ملاحظه نمایید واز آنجا به حمات بزرگ بروید و به جت فلسطینیان فرود آیید؛ آیا آنها از این ممالک نیکوتر است یا حدود ایشان از حدود شمابزرگتر؟ 030 AMO 006 003 شما که روز بلا را دور می‌کنید و مسند ظلم را نزدیک می‌آورید. 030 AMO 006 004 که بر تختهای عاج می‌خوابید و بر بسترها دراز می‌شوید و بره‌ها را ازگله و گوساله‌ها را از میان حظیره‌ها می‌خورید. 030 AMO 006 005 که با نغمه بربط می‌سرایید و آلات موسیقی رامثل داود برای خود اختراع می‌کنید. 030 AMO 006 006 و شراب رااز کاسه‌ها می‌نوشید و خویشتن را به بهترین عطریات تدهین می‌نمایید اما به جهت مصیبت یوسف غمگین نمی شوید. 030 AMO 006 007 بنابراین ایشان الان بااسیران اول به اسیری خواهند رفت و صدای عیش کنندگان دور خواهد شد. 030 AMO 006 008 خداوند یهوه به ذات خود قسم خورده ویهوه خدای لشکرها فرموده است که من ازحشمت یعقوب نفرت دارم و قصرهایش نزد من مکروه است. پس شهر را با هر‌چه در آن است تسلیم خواهم نمود. 030 AMO 006 009 و اگر ده نفر در یک شهرباقی‌مانده باشند ایشان خواهند مرد. 030 AMO 006 010 و چون خویشاوندان و دفن کنندگان کسی را بردارند تااستخوانها را از خانه بیرون برند آنگاه به کسی‌که در اندرون خانه باشد خواهند گفت: آیا دیگری نزد تو هست؟ او جواب خواهد داد که نیست. پس خواهند گفت: ساکت باش زیرا نام یهوه نبایدذکر شود. 030 AMO 006 011 زیرا اینک خداوند امر می‌فرماید وخانه بزرگ به خرابیها و خانه کوچک به شکافهاتلف می‌شود. 030 AMO 006 012 آیا اسبان بر صخره می‌دوند یاآن را با گاوان شیار می‌کنند؟ زیرا که شما انصاف را به حنظل و ثمره عدالت را به افسنتین مبدل ساخته‌اید. 030 AMO 006 013 و به ناچیز شادی می‌کنید ومی گویید آیا با قوت خویش شاخها برای خودپیدا نکردیم؟ 030 AMO 006 014 زیرا یهوه خدای لشکرهامی گوید: اینک‌ای خاندان اسرائیل من به ضدشما امتی برمی انگیزانم که شما را از مدخل حمات تا نهر عربه به تنگ خواهند‌آورد. 030 AMO 007 001 خداوند یهوه به من چنین نمودار ساخت که اینک در ابتدای روییدن حاصل رش دوم ملخها آفرید و هان حاصل رش دوم بعد از چیدن پادشاه بود. 030 AMO 007 002 و چون تمامی گیاه زمین را خورده بودند، گفتم: «ای خداوند یهوه مستدعی آنکه عفو فرمایی! چگونه بعقوب برخیزد چونکه کوچک است؟» 030 AMO 007 003 و خداوند از این پشیمان شد وخداوند گفت: «نخواهد شد.» 030 AMO 007 004 خداوند یهوه به من چنین نمودار ساخت و اینک خداوند یهوه آتش را خواند که محاکمه بکند. پس لجه عظیم رابلعید و زمین را سوزانید. 030 AMO 007 005 پس گفتم: «ای خداوندیهوه از این باز ایست! یعقوب چگونه برخیزدچونکه کوچک است؟» 030 AMO 007 006 و خداوند از این پشیمان شد و خداوند یهوه گفت: «این نیز نخواهد شد.» 030 AMO 007 007 و به من چنین نمودار ساخت که خداوند بر دیوارقایمی ایستاده بود و شاقولی در دستش بود. 030 AMO 007 008 و خداوند مرا گفت: «ای عاموس چه می‌بینی؟» گفتم: «شاقولی.» خداوند فرمود: «اینک من شاقولی در میان قوم خود اسرائیل می‌گذارم و بار دیگر از ایشان درنخواهم گذشت. 030 AMO 007 009 و مکانهای بلند اسحاق ویران و مقدس های اسرائیل خراب خواهد شد و به ضد خاندان یربعام با شمشیر خواهم برخاست.» 030 AMO 007 010 و امصیای کاهن بیت ئیل نزد یربعام پادشاه اسرائیل فرستاده، گفت: «عاموس در میان خاندان اسرائیل بر تو فتنه می‌انگیزد و زمین سخنان او رامتحمل نتواند شد. 030 AMO 007 011 زیرا عاموس چنین می‌گوید: یربعام به شمشیر خواهد مرد و اسرائیل از زمین خود البته به اسیری خواهد رفت.» 030 AMO 007 012 و امصیا به عاموس گفت: «ای رایی برو و به زمین یهودا فرار کن و در آنجا نان بخور و در آنجا نبوت کن. 030 AMO 007 013 اما در بیت ئیل بار دیگر نبوت منماچونکه آن مقدس پادشاه و خانه سلطنت می‌باشد.» 030 AMO 007 014 عاموس در جواب امصیا گفت: «من نه نبی هستم و نه پسر نبی بلکه رمه بان بودم و انجیرهای بری را می‌چیدم. 030 AMO 007 015 و خداوند مرا از عقب گوسفندان گرفت و خداوند مرا گفت: برو و بر قوم من اسرائیل نبوت نما. 030 AMO 007 016 پس حال کلام خداوندرا بشنو: تو می‌گویی به ضد اسرائیل نبوت مکن وبه ضد خاندان اسحاق تکلم منما. 030 AMO 007 017 لهذاخداوند چنین می‌گوید: زن تو در شهر مرتکب زناخواهد شد و پسران و دخترانت به شمشیرخواهند افتاد و زمینت به ریسمان تقسیم خواهدشد و تو در زمین نجس خواهی مرد و اسرائیل اززمین خود البته به اسیری خواهد رفت.» 030 AMO 008 001 خداوند یهوه به من چنین نمودار ساخت واینک سبدی پر از میوه‌ها. 030 AMO 008 002 و گفت: «ای عاموس چه می‌بینی؟» من جواب دادم که «سبدی از میوه.» و خداوند به من گفت: «انتها بر قوم من اسرائیل رسیده است و از ایشان دیگر درنخواهم گذشت.» 030 AMO 008 003 خداوند یهوه می‌گوید که در آن روزسرودهای هیکل به ولوله مبدل خواهد شد ولاشهای بسیار خواهد بود و آنها را در هر جا به خاموشی بیرون خواهند انداخت. 030 AMO 008 004 ‌ای شما که می‌خواهید فقیران را ببلعید ومسکینان زمین را هلاک کنید این را بشنوید. 030 AMO 008 005 ومی گویید که غره ماه کی خواهد گذشت تا غله رابفروشیم و روز سبت تا انبارهای گندم را بگشاییم و ایفا را کوچک و مثقال را بزرگ ساخته، میزانهارا قلب و معوج نماییم. 030 AMO 008 006 و مسکینان را به نقره و فقیران را به نعلین بخریم و پس مانده گندم رابفروشیم. 030 AMO 008 007 خداوند به جلال یعقوب قسم خورده است که هیچکدام از اعمال ایشان را هرگزفراموش نخواهم کرد. 030 AMO 008 008 آیا به این سبب زمین متزلزل نخواهد شد و همه ساکنانش ماتم نخواهند گرفت و تمامش مثل نهر برنخواهد آمدو مثل نیل مصر سیلان نخواهد کرد و فرو نخواهدنشست. 030 AMO 008 009 و خداوند یهوه می‌گوید: «که در آن روزآفتاب را در وقت ظهر فرو خواهم برد و زمین رادر روز روشن تاریک خواهم نمود. 030 AMO 008 010 و عیدهای شما را به ماتم و همه سرودهای شما را به مرثیه هامبدل خواهم ساخت. و بر هر کمر پلاس و بر هرسر گری برخواهم آورد و آن را مثل ماتم پسریگانه و آخرش را مانند روز تلخی خواهم گردانید.» 030 AMO 008 011 اینک خداوند یهوه می‌گوید: «ایامی می‌آید که گرسنگی بر زمین خواهم فرستاد نه گرسنگی از نان و نه تشنگی از آب بلکه از شنیدن کلام خداوند. 030 AMO 008 012 و ایشان از دریا تا دریا و ازشمال تا مشرق پراکنده خواهند شد و گردش خواهند کرد تا کلام خداوند را بطلبند اما آن رانخواهند یافت. 030 AMO 008 013 در آن روز دوشیزگان جمیل وجوانان از تشنگی ضعف خواهند کرد. 030 AMO 008 014 آنانی که به گناه سامره قسم خورده، می‌گویند که «ای دان به حیات خدای تو و به طریقت بئرشبع قسم می‌خوریم»، خواهند افتاد و بار دیگر نخواهندبرخاست. 030 AMO 009 001 خداوند را دیدم که نزد مذبح ایستاده بود وگفت: «تاجهای ستونها را بزن تا آستانه ها بلرزد و آنها را بر سر همه مردم بینداز وباقی ماندگان ایشان را به شمشیر خواهم کشت وفراری‌ای از ایشان نخواهد گریخت وباقی‌مانده‌ای از ایشان نخواهد رست. 030 AMO 009 002 اگر به هاویه فرو روند، دست من ایشان را از آنجاخواهد گرفت و اگر به آسمان صعود نمایند، ایشان را از آنجا فرود خواهم آورد. (Sheol h7585) 030 AMO 009 003 و اگر به قله کرمل پنهان شوند ایشان را تفتیش کرده، از آنجاخواهم گرفت و اگر از نظر من در قعر دریاخویشتن را مخفی نمایند، در آنجا مار را امرخواهم فرمود که ایشان را بگزد. 030 AMO 009 004 و اگر پیش دشمنان خود به اسیری روند شمشیر را در آنجاامر خواهم فرمود تا ایشان را بکشد و نظر خود رابر ایشان برای بدی خواهم داشت و نه برای نیکویی. 030 AMO 009 005 خداوند یهوه صبایوت که زمین را لمس می‌کند و آن گداخته می‌گردد و همه ساکنانش ماتم می‌گیرند و تمامش مثل نهر برمی آید و مانندنیل مصر فرو می‌نشیند؛ 030 AMO 009 006 آن که غرفه های خود رادر آسمان بنا می‌کند و طاقهای خود را بر زمین بنیاد می‌نهد و آبهای دریا را ندا در‌داده، آنها را به روی زمین می‌ریزد نام او یهوه می‌باشد. 030 AMO 009 007 خداوندمی گوید: «ای بنی‌اسرائیل آیا شما برای من مثل پسران حبشیان نیستید؟ آیا اسرائیل را از زمین مصر و فلسطینیان را از کفتور و ارامیان را از قیربرنیاوردم؟» 030 AMO 009 008 اینک چشمان خداوند یهوه بر مملکت گناهکار می‌باشد و من آن را از روی زمین هلاک خواهم ساخت لیکن خداوند می‌گوید که «خاندان یعقوب را بالکل هلاک نخواهم ساخت. 030 AMO 009 009 زیرا اینک من امر فرموده، خاندان اسرائیل را درمیان همه امت‌ها خواهم بیخت، چنانکه غله در غربال بیخته می‌شود و دانه‌ای بر زمین نخواهدافتاد. 030 AMO 009 010 جمیع گناهکاران قوم من که می‌گویند بلابه ما نخواهد رسید و ما را درنخواهد گرفت، به شمشیر خواهند مرد. 030 AMO 009 011 در آن روز خیمه داود راکه افتاده است برپا خواهم نمود و شکافهایش رامرمت خواهم کرد و خرابیهایش را برپا نموده، آن را مثل ایام سلف بنا خواهم کرد. 030 AMO 009 012 تا ایشان بقیه ادوم و همه امت‌ها را که اسم من بر ایشان نهاده شده است، به تصرف آورند.» خداوند که این رابجا می‌آورد تکلم نموده است. 030 AMO 009 013 اینک خداوند می‌گوید: «ایامی می‌آید که شیارکننده به دروکننده خواهد رسید وپایمال کننده انگور به‌کارنده تخم. و کوهها عصیرانگور را خواهد چکانید و تمامی تلها به سیلان خواهد آمد. 030 AMO 009 014 و اسیری قوم خود اسرائیل راخواهم برگردانید و شهرهای مخروب را بنانموده، در آنها ساکن خواهند شد و تاکستانهاغرس کرده، شراب آنها را خواهند نوشید و باغهاساخته، میوه آنها را خواهند خورد.» 030 AMO 009 015 و یهوه خدایت می‌گوید: «من ایشان را درزمین ایشان غرس خواهم نمود و بار دیگر اززمینی که به ایشان داده‌ام کنده نخواهند شد.» # # BOOK 031 OBA Obadiah عوبدیا 031 OBA 001 001 رویای عوبدیا. 031 OBA 001 002 هان من تو راکوچکترین امت‌ها گردانیدم و تو بسیار خوارهستی. 031 OBA 001 003 ‌ای که در شکافهای صخره ساکن هستی و مسکن تو بلند می‌باشد و در دل خود می‌گویی کیست که مرا به زمین فرود بیاورد، تکبر دلت، تورا فریب داده است. 031 OBA 001 004 خداوند می‌گوید: اگرچه خویشتن را مثل عقاب بلند سازی و آشیانه خودرا در میان ستارگان بگذاری من تو را از آنجا فرودخواهم آورد. 031 OBA 001 005 اگر دزدان یا غارت کنندگان شب نزد تو آیند، (چگونه هلاک شدی )؟ آیا بقدرکفایت غارت نمی کنند؟ و اگر انگورچینان نزد توآیند آیا بعضی خوشه‌ها را نمی گذارند؟ 031 OBA 001 006 چیزهای عیسو چگونه تفتیش شده و چیزهای مخفی او چگونه تفحص گردیده است؟ 031 OBA 001 007 همه آنانی که با تو همعهد بودند تو را بسرحدفرستادند و صلح اندیشان تو، تو را فریب داده، برتو غالب آمدند و خورندگان نان تو دامی زیر توگستردند. در ایشان فطانتی نیست. 031 OBA 001 008 خداوند می‌گوید: آیا در آن روز حکیمان ادوم را و فطانت را از کوه عیسو نابود نخواهم گردانید؟ 031 OBA 001 009 و جباران تو‌ای تیمان هراسان خواهندشد تا هر کس از کوه عیسو به قتل منقطع شود. 031 OBA 001 010 به‌سبب ظلمی که بر برادرت یعقوب نمودی، خجالت تو را خواهد پوشانید و تا به ابد منقطع خواهی شد. 031 OBA 001 011 در روزی که به مقابل وی ایستاده بودی، هنگامی که غریبان اموال او را غارت نمودند وبیگانگان به دروازه هایش داخل شدند و براورشلیم قرعه انداختند، تو نیز مثل یکی از آنهابودی. 031 OBA 001 012 بر روز برادر خود هنگام مصیبتش نگاه مکن و بر بنی یهودا در روز هلاکت ایشان شادی منما و در روز تنگی ایشان لاف مزن. 031 OBA 001 013 و به دروازه های قوم من در روز بلای ایشان داخل مشو و تو نیز بر بدی ایشان در روز بلای ایشان منگر و دست خود را بر اموال ایشان در روز بلای ایشان دراز مکن. 031 OBA 001 014 و بر سر دو راه مایست تافراریان ایشان را منقطع سازی و باقی ماندگان ایشان را در روز تنگی تسلیم منما. 031 OBA 001 015 زیرا که روزخداوند بر جمیع امت‌ها نزدیک است و چنانکه عمل نمودی همچنان به تو عمل کرده خواهدشد و اعمالت بر سرت خواهد برگشت. 031 OBA 001 016 زیراچنانکه بر کوه مقدس من نوشیدید، همچنان جمیع امت‌ها خواهند نوشید و آشامیده، خواهندبلعید و چنان خواهند شد که گویا نبوده‌اند. 031 OBA 001 017 اما بر کوه صهیون نجات خواهد بود ومقدس خواهد شد و خاندان یعقوب میراث خودرا به تصرف خواهند‌آورد. 031 OBA 001 018 و خاندان یعقوب آتش و خاندان یوسف شعله و خاندان عیسو کاه عوبدیا خواهند بود و در میان ایشان مشتعل شده، ایشان را خواهد سوزانید و برای خاندان عیسو بقیتی نخواهد ماند زیرا خداوند تکلم نموده است. 031 OBA 001 019 واهل جنوب کوه عیسو را و اهل هامون فلسطینیان را به تصرف خواهند‌آورد و صحرای افرایم وصحرای سامره را به تصرف خواهند‌آورد وبنیامین جلعاد را (متصرف خواهد شد). 031 OBA 001 020 و اسیران این لشکر بنی‌اسرائیل ملک کنعانیان راتا صرفه به تصرف خواهند‌آورد و اسیران اورشلیم که در صفارد هستند شهرهای جنوب را به تصرف خواهند‌آورد. 031 OBA 001 021 و نجات دهندگان به کوه صهیون برآمده، بر کوه عیسو داوری خواهند کرد و ملکوت از آن خداوند خواهدشد. # # BOOK 032 JON Jonah یونس 032 JON 001 001 و کلام خداوند بر یونس بن امتای نازل شده، گفت: 032 JON 001 002 «برخیز و به نینوا شهر بزرگ برو و بر آن ندا کن زیرا که شرارت ایشان به حضورمن برآمده است.» 032 JON 001 003 اما یونس برخاست تا از حضور خداوند به ترشیش فرار کند و به یافا فرود آمده، کشتی‌ای یافت که عازم ترشیش بود. پس کرایه‌اش را داده، سوار شد تا همراه ایشان از حضور خداوند به ترشیش برود. 032 JON 001 004 و خداوند باد شدیدی بر دریاوزانید که تلاطم عظیمی در دریا پدید آمدچنانکه نزدیک بود که کشتی شکسته شود. 032 JON 001 005 وملاحان ترسان شده، هر کدام نزد خدای خوداستغاثه نمودند و اسباب را که در کشتی بود به دریا ریختند تا آن را برای خود سبک سازند. امایونس در اندرون کشتی فرود شده، دراز شد وخواب سنگینی او را در ربود. 032 JON 001 006 و ناخدای کشتی نزد او آمده، وی را گفت: «ای که خفته‌ای تو را چه شده است؟ برخیز وخدای خود را بخوان شاید که خدا ما را بخاطرآورد تا هلاک نشویم.» 032 JON 001 007 و به یکدیگر گفتند: «بیایید قرعه بیندازیم تا بدانیم که این بلا به‌سبب چه کس بر ما وارد شده است؟» پس چون قرعه انداختند، قرعه به نام یونس درآمد. 032 JON 001 008 پس او راگفتند: «ما را اطلاع ده که این بلا به‌سبب چه کس بر ما عارض شده؟ شغل تو چیست و از کجا آمده‌ای و وطنت کدام است و از چه قوم هستی؟» 032 JON 001 009 او ایشان را جواب داد که: «من عبرانی هستم و ازیهوه خدای آسمان که دریا و خشکی را آفریده است ترسان می‌باشم.» 032 JON 001 010 پس آن مردمان سخت‌ترسان شدند و او را گفتند: «چه کرده‌ای؟» زیرا که ایشان می‌دانستند که از حضور خداوند فرار کرده است چونکه ایشان را اطلاع داده بود. 032 JON 001 011 و او راگفتند: «با تو چه کنیم تا دریا برای ما ساکن شود؟» زیرا دریا در تلاطم همی افزود. 032 JON 001 012 او به ایشان گفت: «مرا برداشته، به دریا بیندازید ودریا برای شما ساکن خواهد شد، زیرا می‌دانم این تلاطم عظیم به‌سبب من بر شما وارد آمده است. 032 JON 001 013 اما آن مردمان سعی نمودند تا کشتی را به خشکی برسانند اما نتوانستند زیرا که دریا به ضدایشان زیاده و زیاده تلاطم می‌نمود. 032 JON 001 014 پس نزدیهوه دعا کرده، گفتند: «آه‌ای خداوند به‌خاطرجان این شخص هلاک نشویم و خون بی‌گناه را برما مگذار زیرا تو‌ای خداوند هر‌چه می‌خواهی می‌کنی.» 032 JON 001 015 پس یونس را برداشته، در دریاانداختند و دریا از تلاطمش آرام شد. 032 JON 001 016 و آن مردمان از خداوند سخت‌ترسان شدند و برای خداوند قربانی‌ها گذرانیدند و نذرها نمودند. 032 JON 001 017 واما خداوند ماهی بزرگی پیدا کرد که یونس را فروبرد و یونس سه روز و سه شب در شکم ماهی ماند. 032 JON 002 001 و یونس از شکم ماهی نزد یهوه خدای خود دعا نمود 032 JON 002 002 و گفت: «در تنگی خودخداوند را خواندم و مرا مستجاب فرمود. ازشکم هاویه تضرع نمودم و آواز مرا شنیدی. (Sheol h7585) 032 JON 002 003 زیرا که مرا به ژرفی در دل دریاها انداختی وسیلها مرا احاطه نمود. جمیع خیزابها و موجهای تو بر من گذشت. 032 JON 002 004 و من گفتم از پیش چشم توانداخته شدم. لیکن هیکل قدس تو را باز خواهم دید. 032 JON 002 005 آبها مرا تا به‌جان احاطه نمود و لجه دورمرا گرفت و علف دریا بسر من پیچیده شد. 032 JON 002 006 به بنیان کوهها فرود رفتم و زمین به بندهای خود تا به ابد مرا در‌گرفت. اما تو‌ای یهوه خدایم حیات مرااز حفره برآوردی. 032 JON 002 007 چون جان من در اندرونم بی‌تاب شد، خداوند را بیاد آوردم و دعای من نزدتو به هیکل قدست رسید. 032 JON 002 008 آنانی که اباطیل دروغ را منظور می‌دارند، احسان های خویش را ترک می‌نمایند. 032 JON 002 009 اما من به آواز تشکر برای تو قربانی خواهم گذرانید، و به آنچه نذر کردم وفا خواهم نمود. نجات از آن خداوند است.» 032 JON 002 010 پس خداوند ماهی را امر فرمود و یونس را بر خشکی قی کرد. 032 JON 003 001 پس کلام خداوند بار دوم بر یونس نازل شده، گفت: 032 JON 003 002 «برخیز و به نینوا شهر بزرگ برو و آن وعظ را که من به تو خواهم گفت به ایشان ندا کن.» 032 JON 003 003 آنگاه یونس برخاسته، برحسب فرمان خداوند به نینوا رفت و نینوا شهر بزرگ بود که مسافت سه روز داشت. 032 JON 003 004 و یونس به مسافت یک روز داخل شهر شده، به ندا کردن شروع نمود وگفت بعد از چهل روز نینوا سرنگون خواهد شد. 032 JON 003 005 و مردمان نینوا به خدا ایمان آوردند و روزه راندا کرده، از بزرگ تا کوچک پلاس پوشیدند. 032 JON 003 006 و چون پادشاه نینوا از این امر اطلاع یافت، ازکرسی خود برخاسته، ردای خود را از برکند وپلاس پوشیده، بر خاکستر نشست. 032 JON 003 007 و پادشاه واکابرش فرمان دادند تا در نینوا ندا در‌دادند وامرفرموده، گفتند که «مردمان و بهایم و گاوان وگوسفندان چیزی نخورند و نچرند و آب ننوشند. 032 JON 003 008 و مردمان و بهایم به پلاس پوشیده شوند و نزدخدا بشدت استغاثه نمایند و هرکس از راه بدخود و از ظلمی که در دست او است بازگشت نماید. 032 JON 003 009 کیست بداند که شاید خدا برگشته، پشیمان شود و از حدت خشم خود رجوع نمایدتا هلاک نشویم.» 032 JON 003 010 پس چون خدا اعمال ایشان را دید که از راه زشت خود بازگشت نمودند، آنگاه خدا از بلایی که گفته بود که به ایشان برساند پشیمان گردید وآن را بعمل نیاورد. 032 JON 004 001 اما این امر یونس را به غایت ناپسند آمد وغیظش افروخته شد، 032 JON 004 002 و نزد خداوند دعانموده، گفت: «آه‌ای خداوند، آیا این سخن من نبود حینی که در ولایت خود بودم و از این سبب به فرار کردن به ترشیش مبادرت نمودم زیرامی دانستم که تو خدای کریم و رحیم و دیر غضب و کثیر احسان هستی و از بلا پشیمان می‌شوی؟ 032 JON 004 003 پس حال‌ای خداوند جانم را از من بگیر زیرا که مردن از زنده ماندن برای من بهتر است.» 032 JON 004 004 خداوندگفت: «آیا صواب است که خشمناک شوی؟» 032 JON 004 005 و یونس از شهر بیرون رفته، بطرف شرقی شهر نشست و در آنجا سایه بانی برای خودساخته زیر سایه‌اش نشست تا ببیند بر شهر‌چه واقع خواهد شد. 032 JON 004 006 و یهوه خدا کدویی رویانید وآن را بالای یونس نمو داد تا بر سر وی سایه افکنده، او را از حزنش آسایش دهد و یونس ازکدو بی‌نهایت شادمان شد. 032 JON 004 007 اما در فردای آن روزدر وقت طلوع فجر خدا کرمی پیدا کرد که کدو رازد و خشک شد. 032 JON 004 008 و چون آفتاب برآمد خدا بادشرقی گرم وزانید و آفتاب بر سر یونس تابید به حدی که بیتاب شده، برای خود مسالت نمود که بمیرد و گفت: «مردن از زنده ماندن برای من بهتراست.» 032 JON 004 009 خدا به یونس جواب داد: «آیا صواب است که به جهت کدو غضبناک شوی؟» او گفت: «صواب است که تا به مرگ غضبناک شوم.» 032 JON 004 010 خداوند گفت: «دل تو برای کدو بسوخت که برای آن زحمت نکشیدی و آن را نمو ندادی که در یک شب بوجود آمد و در یک شب ضایع گردید. 032 JON 004 011 و آیا دل من به جهت نینوا شهر بزرگ نسوزد که در آن بیشتر از صد و بیست هزار کس می‌باشند که در میان راست و چپ تشخیص نتوانند داد و نیز بهایم بسیار؟» # # BOOK 033 MIC Micah میکا 033 MIC 001 001 کلام خداوند که بر میکاه مورشتی در ایام یوتام و آحاز و حزقیا، پادشاهان یهودانازل شد و آن را درباره سامره و اورشلیم دید. 033 MIC 001 002 ‌ای جمیع قوم‌ها بشنوید و‌ای زمین و هر‌چه در آن است گوش بدهید، و خداوند یهوه یعنی خداوند از هیکل قدسش بر شما شاهد باشد. 033 MIC 001 003 زیرا اینک خداوند از مکان خود بیرون می‌آید ونزول نموده، بر مکان های بلند زمین می‌خرامد. 033 MIC 001 004 و کوهها زیر او گداخته می‌شود و وادیها منشق می‌گردد، مثل موم پیش آتش و مثل آب که به نشیب ریخته شود. 033 MIC 001 005 این همه به‌سبب عصیان یعقوب و گناه خاندان اسرائیل است. عصیان یعقوب چیست؟ آیا سامره نیست؟ و مکان های بلند یهودا چیست؟ آیا اورشلیم نمی باشد؟ 033 MIC 001 006 پس سامره را به توده سنگ صحرا و مکان غرس نمودن موها مبدل خواهم ساخت و سنگهایش رابه دره ریخته، بنیادش را منکشف خواهم نمود. 033 MIC 001 007 و همه بتهای تراشیده شده آن خرد و همه مزدهایش به آتش سوخته خواهد شد و همه تماثیلش را خراب خواهم کرد زیرا که از مزدفاحشه آنها را جمع کرد و به مزد فاحشه خواهدبرگشت. 033 MIC 001 008 به این سبب ماتم گرفته، ولوله خواهم نمود و برهنه و عریان راه خواهم رفت و مثل شغالها ماتم خواهم گرفت و مانند شتر مرغها نوحه گری خواهم نمود. 033 MIC 001 009 زیرا که جراحت های وی علاج پذیر نیست چونکه به یهودا رسیده و به دروازه های قوم من یعنی به اورشلیم داخل گردیده است. 033 MIC 001 010 در جت خبر مرسانید و هرگز گریه منمایید. در خانه عفره، در غبار خویشتن راغلطانیدم. 033 MIC 001 011 ‌ای ساکنه شافیر عریان و خجل شده، بگذر. ساکنه صانان بیرون نمی آید. ماتم بیت ایصل مکانش را از شما می‌گیرد. 033 MIC 001 012 زیرا که ساکنه ماروت به جهت نیکویی درد زه می‌کشد، چونکه بلا از جانب خداوند به دروازه اورشلیم فرود آمده است. 033 MIC 001 013 ‌ای ساکنه لاکیش اسب تندرورا به ارابه ببند. او ابتدای گناه دختر صهیون بود، چونکه عصیان اسرائیل در تو یافت شده است. 033 MIC 001 014 بنابراین طلاق نامه‌ای به مورشت جت خواهی داد. خانه های اکذیب، چشمه فریبنده برای پادشاهان اسرائیل خواهد بود. 033 MIC 001 015 ‌ای ساکنه مریشه بار دیگر مالکی بر تو خواهم آورد. جلال اسرائیل تا به عدلام خواهد آمد. 033 MIC 001 016 خویشتن را برای فرزندان نازنین خود گر ساز وموی خود را بتراش. گری سر خود را مثل کرکس زیاد کن زیرا که ایشان از نزد تو به اسیری رفته‌اند. 033 MIC 002 001 وای بر آنانی که بر بسترهای خود ظلم راتدبیر می‌نمایند و مرتکب شرارت می شوند. در روشنایی صبح آن را بجا می‌آورند، چونکه در قوت دست ایشان است. 033 MIC 002 002 بر زمینهاطمع می‌ورزند و آنها را غصب می‌نمایند و برخانه‌ها نیز و آنها را می‌گیرند و بر مرد و خانه‌اش وشخص و میراثش ظلم می‌نمایند. 033 MIC 002 003 بنابراین خداوند چنین می‌گوید: هان من بر این قبیله بلایی را تدبیر می‌نمایم که شما گردن خود را از آن نتوانید بیرون آورد و متکبرانه نخواهید خرامیدزیرا که آن زمان زمان بد است. 033 MIC 002 004 در آن روز بر شمامثل خواهند زد و مرثیه سوزناک خواهند خواندو خواهند گفت بالکل هلاک شده‌ایم. نصیب قوم مرا به دیگران داده است. چگونه آن را از من دورمی کند و زمینهای مرا به مرتدان تقسیم می‌نماید. 033 MIC 002 005 بنابراین برای تو کسی نخواهد بود که ریسمان رابه قرعه در جماعت خداوند بکشد. 033 MIC 002 006 ایشان نبوت کرده، می‌گویند نبوت مکنید. اگر به اینها نبوت ننمایند رسوایی دور نخواهدشد. 033 MIC 002 007 ‌ای که به خاندان یعقوب مسمی هستی آیاروح خداوند قاصر شده است و آیا اینها اعمال اومی باشد؟ آیا کلام من برای هر‌که به استقامت سالک می‌باشد نیکو نیست؟ 033 MIC 002 008 لکن قوم من در این‌روزها به دشمنی برخاسته‌اند. شما ردا را از رخت آنانی که به اطمینان می‌گذرند و از جنگ روگردانند می‌کنید. 033 MIC 002 009 و زنان قوم مرا از خانه های مرغوب ایشان بیرون می‌کنید و زینت مرا ازاطفال ایشان تا به ابد می‌گیرید. 033 MIC 002 010 برخیزید وبروید زیرا که این آرامگاه شما نیست چونکه نجس شده است. شما را به هلاکت سخت هلاک خواهد ساخت. 033 MIC 002 011 اگر کسی به بطالت و دروغ سالک باشد و کاذبانه گوید که من برای تو درباره شراب و مسکرات نبوت خواهم نمود هرآینه اونبی این قوم خواهد بود. 033 MIC 002 012 ‌ای یعقوب، من البته تمامی اهل تو را جمع خواهم نمود و بقیه اسرائیل را فراهم آورده، ایشان را مثل گوسفندان بصره در یک جا خواهم گذاشت. ایشان مثل گله‌ای که در آغل خود باشد، به‌سبب کثرت مردمان غوغا خواهند کرد. 033 MIC 002 013 رخنه کننده پیش روی ایشان برآمده است. ایشان رخنه نموده و از دروازه عبور کرده، از آن بیرون رفته‌اند و پادشاه ایشان پیش روی ایشان وخداوند بر سر ایشان پیش رفته است. 033 MIC 003 001 و گفتم: ای روسای یعقوب و‌ای داوران خاندان اسرائیل بشنوید! آیا بر شما نیست که انصاف را بدانید؟ 033 MIC 003 002 آنانی که از نیکویی نفرت دارند و بر بدی مایل می‌باشند و پوست را از تن مردم و گوشت را از استخوانهای ایشان می‌کنند، 033 MIC 003 003 و کسانی که گوشت قوم مرا می‌خورند و پوست ایشان را از تن ایشان می‌کنند و استخوانهای ایشان را خرد کرده، آنها را گویا در دیگ و مثل گوشت در پاتیل می‌ریزند. 033 MIC 003 004 آنگاه نزد خداونداستغاثه خواهند نمود و ایشان را اجابت نخواهدنمود بلکه روی خود را در آنزمان از ایشان خواهد پوشانید چونکه مرتکب اعمال زشت شده‌اند. 033 MIC 003 005 خداوند درباره انبیایی که قوم مرا گمراه می‌کنند و به دندانهای خود می‌گزند و سلامتی راندا می‌کنند و اگر کسی چیزی به دهان ایشان نگذارد با او تدارک جنگ می‌بینند، چنین می‌گوید: 033 MIC 003 006 از این جهت برای شما شب خواهدبود که رویا نبینید و ظلمت برای شما خواهد بود که فالگیری ننمایید. آفتاب بر انبیاء غروب خواهد کرد و روز بر ایشان تاریک خواهد شد. 033 MIC 003 007 وراییان خجل و فالگیران رسوا شده، جمیع ایشان لبهای خود را خواهند پوشانید چونکه از جانب خدا جواب نخواهد بود. 033 MIC 003 008 و لیکن من از قوت روح خداوند و از انصاف و توانایی مملو شده‌ام تایعقوب را از عصیان او و اسرائیل را از گناهش خبر دهم. 033 MIC 003 009 ‌ای روسای خاندان یعقوب و‌ای داوران خاندان اسرائیل این را بشنوید! شما که ازانصاف نفرت دارید و تمامی راستی را منحرف می‌سازید. 033 MIC 003 010 و صهیون را به خون و اورشلیم را به ظلم بنا می‌نمایید. 033 MIC 003 011 روسای ایشان برای رشوه داوری می‌نمایند و کاهنان ایشان برای اجرت تعلیم می‌دهند و انبیای ایشان برای نقره فال می‌گیرند و بر خداوند توکل نموده، می‌گویند: آیاخداوند در میان ما نیست پس بلا به ما نخواهدرسید. 033 MIC 003 012 بنابراین صهیون به‌سبب شما مثل مزرعه شیار خواهد شد و اورشلیم به توده های سنگ و کوه خانه به بلندیهای جنگل مبدل خواهد گردید. 033 MIC 004 001 و در ایام آخر، کوه خانه خداوند بر قله کوها ثابت خواهد شد و بر فوق تلهابرافراشته خواهد گردید و قوم‌ها بر آن روان خواهند شد. 033 MIC 004 002 و امت های بسیار عزیمت کرده، خواهند گفت: بیایید تا به کوه خداوند و به خانه خدای یعقوب برآییم تا طریق های خویش را به ما تعلیم دهد و به راههای وی سلوک نماییم زیراکه شریعت از صهیون و کلام خداوند از اورشلیم صادر خواهد شد. 033 MIC 004 003 و او در میان قوم های بسیارداوری خواهد نمود و امت های عظیم را از جای دور تنبیه خواهد کرد و ایشان شمشیرهای خودرا برای گاوآهن و نیزه های خویش را برای اره هاخواهند شکست و امتی بر امتی شمشیر نخواهدکشید و بار دیگر جنگ را نخواهند آموخت. 033 MIC 004 004 وهر کس زیر مو خود و زیر انجیر خویش خواهدنشست و ترساننده‌ای نخواهد بود زیرا که دهان یهوه صبایوت تکلم نموده است. 033 MIC 004 005 زیرا که جمیع قوم‌ها هر کدام به اسم خدای خویش سلوک می‌نمایند اما ما به اسم یهوه خدای خود تاابدالاباد سلوک خواهیم نمود. 033 MIC 004 006 خداوند می‌گوید که در آن روز لنگان راجمع خواهم کرد و رانده شدگان و آنانی را که مبتلا ساخته‌ام فراهم خواهم آورد. 033 MIC 004 007 و لنگان رابقیتی و دور شدگان را قوم قوی خواهم ساخت وخداوند در کوه صهیون برایشان از الان تا ابدالابادسلطنت خواهند نمود. 033 MIC 004 008 و تو‌ای برج گله و‌ای کوه دختر صهیون این به تو خواهد رسید وسلطنت اول یعنی مملکت دختر اورشلیم خواهدآمد. 033 MIC 004 009 الان چرا فریاد برمی آوری؟ آیا در توپادشاهی نیست و آیا مشیر تو نابود شده است که درد تو را مثل زنی که می‌زاید گرفته است؟ 033 MIC 004 010 ‌ای دختر صهیون مثل زنی که می‌زاید درد زه کشیده، وضع حمل نما زیرا که الان از شهر بیرون رفته، درصحرا خواهی نشست و به بابل رفته، در آنجارهایی خواهی یافت و در آنجا خداوند تو را ازدست دشمنانت رهایی خواهد داد. 033 MIC 004 011 و الان امت های بسیار بر تو جمع شده، می‌گویند که صهیون نجس خواهد شد و چشمان ما بر او خواهد نگریست. 033 MIC 004 012 اما ایشان تدبیرات خداوندرا نمی دانند و مشورت او را نمی فهمند زیرا که ایشان را مثل بافه‌ها در خرمنگاه جمع کرده است. 033 MIC 004 013 ‌ای دختر صهیون برخیز و پایمال کن زیرا که شاخ تو را آهن خواهم ساخت و سمهای تو رابرنج خواهم نمود و قوم های بسیار را خواهی کوبید و حاصل ایشان را برای یهوه و دولت ایشان را برای خداوند تمامی زمین وقف خواهی نمود. 033 MIC 005 001 ای دختر افواج، الان در فوجها جمع خواهی شد! ایشان به ضد ما سنگرهابسته‌اند. با عصا بر رخسار داور اسرائیل خواهندزد. 033 MIC 005 002 و تو‌ای بیت لحم افراته اگر‌چه در هزاره های یهودا کوچک هستی، از تو برای من کسی بیرون خواهد آمد که بر قوم من اسرائیل حکمرانی خواهد نمود و طلوع های او از قدیم و از ایام ازل بوده است. 033 MIC 005 003 بنابراین ایشان را تا زمانی که زن حامله بزاید تسلیم خواهد نمود و بقیه برادرانش با بنی‌اسرائیل بازخواهند گشت. 033 MIC 005 004 و او خواهدایستاد و در قوت خداوند و در کبریایی اسم یهوه خدای خویش (گله خود را) خواهد چرانید وایشان به آرامی ساکن خواهند شد زیرا که او الان تا اقصای زمین بزرگ خواهد شد. 033 MIC 005 005 و او سلامتی خواهد بود. هنگامی که آشور به زمین ما داخل شده، برقصرهای ما قدم نهد، آنگاه هفت شبان و هشت سرور آدمیان را به مقابل او برپا خواهیم داشت. 033 MIC 005 006 و ایشان زمین آشور و مدخل های زمین نمرود رابا شمشیر حکمرانی خواهند نمود و او ما را ازآشور رهایی خواهد داد، هنگامی که به زمین ماداخل شده، حدود ما را پایمال کند. 033 MIC 005 007 و بقیه یعقوب در میان قوم های بسیار مثل شبنم از جانب خداوند خواهد بود و مانند بارشی که بر گیاه می‌آید که برای انسان انتظار نمی کشد و به جهت بنی آدم صبر نمی نماید. 033 MIC 005 008 و بقیه یعقوب در میان امت‌ها و در وسط قوم های بسیار، مثل شیر درمیان جانوران جنگل و مانند شیر ژیان در میان گله های گوسفندان خواهند بود که چون عبورمی نماید پایمال می‌کند و می‌درد و رهاننده‌ای نمی باشد. 033 MIC 005 009 و دست تو بر خصمانت بلند خواهدشد و جمیع دشمنانت منقطع خواهند گردید. 033 MIC 005 010 و خداوند می‌گوید که در آن روز اسبان تورا از میانت منقطع و ارابه هایت را معدوم خواهم نمود. 033 MIC 005 011 و شهرهای ولایت تو را خراب نموده، همه قلعه هایت را منهدم خواهم ساخت. 033 MIC 005 012 وجادوگری را از دست تو تلف خواهم نمود که فالگیران دیگر در تو یافت نشوند. 033 MIC 005 013 و بتهای تراشیده و تمثالهای تو را از میانت نابود خواهم ساخت که بار دیگر به صنعت دست خود سجده ننمایی. 033 MIC 005 014 و اشیره هایت را از میانت کنده، شهرهایت را منهدم خواهم ساخت. 033 MIC 005 015 و با خشم و غضب از امت هایی که نمی شنوند انتقام خواهم کشید. 033 MIC 006 001 آنچه خداوند می‌گوید بشنوید! برخیز ونزد کوهها مخاصمه نما و تلها آواز تو را بشنوند. 033 MIC 006 002 ‌ای کوهها مخاصمه خداوند را بشنویدو‌ای اساسهای جاودانی زمین! زیرا خداوند را باقوم خود مخاصمه‌ای است و با اسرائیل محاکمه خواهد کرد. 033 MIC 006 003 ‌ای قوم من به تو چه کرده‌ام و به چه چیز تو را خسته ساخته‌ام؟ به ضد من شهادت بده. 033 MIC 006 004 زیرا که تو را از زمین مصر برآوردم و تو را ازخانه بندگی فدیه دادم و موسی و هارون و مریم راپیش روی تو ارسال نمودم. 033 MIC 006 005 ‌ای قوم من آنچه راکه بالاق پادشاه موآب مشورت داد و آنچه بلعام بن بعور او را جواب فرستاد بیاد آور و آنچه را که از شطیم تا جلجال (واقع شد به‌خاطر دار) تاعدالت خداوند را بدانی. 033 MIC 006 006 با چه چیز به حضورخداوند بیایم و نزد خدای تعالی رکوع نمایم؟ آیابا قربانی های سوختنی و با گوساله های یک ساله به حضور وی بیایم؟ 033 MIC 006 007 آیا خداوند از هزارها قوچ و از ده هزارها نهر روغن راضی خواهد شد؟ آیانخست زاده خود را به عوض معصیتم و ثمره بدن خویش را به عوض گناه جانم بدهم؟ 033 MIC 006 008 ‌ای مرد ازآنچه نیکو است تو را اخبار نموده است؛ وخداوند از تو چه چیز را می‌طلبد غیر از اینکه انصاف را بجا آوری و رحمت را دوست بداری ودر حضور خدای خویش با فروتنی سلوک نمایی؟ 033 MIC 006 009 آواز خداوند به شهر ندا می‌دهد و حکمت اسم او را مشاهده می‌نماید. عصا و تعیین کننده آن را بشنوید. 033 MIC 006 010 آیا تا به حال گنجهای شرارت وایفای ناقص ملعون در خانه شریران می‌باشد؟ 033 MIC 006 011 آیا من با میزانهای شرارت و با کیسه سنگهای ناراست بری خواهم شد؟ 033 MIC 006 012 زیرا که دولتمندان او از ظلم مملواند و ساکنانش دروغ می‌گویند وزبان ایشان در دهانشان فریب محض است. 033 MIC 006 013 پس من نیز تو را به‌سبب گناهانت به جراحات مهلک مجروح ساخته، خراب خواهم نمود. 033 MIC 006 014 تو خواهی خورد اما سیر نخواهی شد وگرسنگی تو در اندرونت خواهد ماند و بیرون خواهی برد اما رستگار نخواهی ساخت و آنچه راکه رستگار نمایی من به شمشیر تسلیم خواهم نمود. 033 MIC 006 015 تو خواهی کاشت اما نخواهی دروید؛ توزیتون را به پا خواهی فشرد اما خویشتن را به روغن تدهین نخواهی نمود؛ و عصیر انگور را اماشراب نخواهی نوشید. 033 MIC 006 016 زیرا که قوانین عمری وجمیع اعمال خاندان اخاب نگاه داشته می‌شود وبه مشورت های ایشان سلوک می‌نمایید تا تو را به ویرانی و ساکنانش را به سخریه تسلیم نمایم، پس عار قوم مرا متحمل خواهید شد. 033 MIC 007 001 وای بر من زیرا که مثل جمع کردن میوه‌ها ومانند چیدن انگورهایی شده‌ام که نه خوشه‌ای برای خوراک دارد و نه نوبر انجیری که جان من آن را می‌خواهد. 033 MIC 007 002 مرد متقی از جهان نابود شده، و راست کردار از میان آدمیان معدوم گردیده است. جمع ایشان برای خون کمین می‌گذارند و یکدیگر را به دام صید می‌نمایند. 033 MIC 007 003 دستهای ایشان برای شرارت چالاک است، رئیس طلب می‌کند و داور رشوه می‌خواهد و مرد بزرگ به هوای نفس خود تکلم می‌نماید؛ پس ایشان آن را به هم می‌بافند. 033 MIC 007 004 نیکوترین ایشان مثل خار می‌باشد و راست کردار ایشان از خاربست بدتر. روز پاسبانانت و (روز) عقوبت تو رسیده است، الان اضطراب ایشان خواهد بود. 033 MIC 007 005 بر یارخود اعتماد مدار و بر دوست خالص خویش توکل منما و در دهان خود را از هم آغوش خودنگاه دار. 033 MIC 007 006 زیرا که پسر، پدر را افتضاح می‌کند ودختر با مادر خود و عروس با خارسوی خویش مقاومت می‌نمایند و دشمنان شخص اهل خانه اومی باشند. 033 MIC 007 007 اما من بسوی خداوند نگرانم و برای خدای نجات خود انتظار می‌کشم و خدای من مرااجابت خواهد نمود. 033 MIC 007 008 ‌ای دشمن من بر من شادی منما زیرا اگر‌چه بیفتم خواهم برخاست و اگرچه در تاریکی بنشینم خداوند نور من خواهد بود. 033 MIC 007 009 غضب خداوند را متحمل خواهم شد زیرا به او گناه ورزیده‌ام تا او دعوی مرا فیصل کند و داوری مرابجا آورد. پس مرا به روشنایی بیرون خواهدآورد و عدالت او را مشاهده خواهم نمود. 033 MIC 007 010 دشمنم این را خواهد دید و خجالت او راخواهد پوشانید زیرا به من می‌گوید: یهوه خدای تو کجا است؟ چشمانم بر او خواهد نگریست واو الان مثل گل کوچه‌ها پایمال خواهد شد. 033 MIC 007 011 درروز بنا نمودن دیوارهایت در آن روز شریعت دور خواهد شد. 033 MIC 007 012 در آن روز از آشور و ازشهرهای مصر و از مصر تا نهر (فرات ) و از دریا تادریا و از کوه تا کوه نزد تو خواهند آمد. 033 MIC 007 013 و زمین به‌سبب ساکنانش، به جهت نتیجه اعمالشان ویران خواهد شد. 033 MIC 007 014 قوم خود را به عصای خویش شبانی کن وگوسفندان میراث خود را که در جنگل و در میان کرمل به تنهایی ساکن می‌باشند. ایشان مثل ایام سابق در باشان و جلعاد بچرند. 033 MIC 007 015 مثل ایامی که ازمصر بیرون آمدی کارهای عجیب به او نشان خواهم داد. 033 MIC 007 016 امت‌ها چون این را بینند، از تمامی توانایی خویش خجل خواهند شد و دست بردهان خواهند گذاشت و گوشهای ایشان کرخواهد شد. 033 MIC 007 017 مثل مار خاک را خواهند لیسید ومانند حشرات زمین از سوراخهای خود با لرزه بیرون خواهند آمد و بسوی یهوه خدای ما باخوف خواهند آمد و از تو خواهند ترسید. 033 MIC 007 018 کیست خدایی مثل تو که عصیان را می‌آمرزدو از تقصیر بقیه میراث خویش درمی گذرد. اوخشم خود را تا به ابد نگاه نمی دارد زیرا رحمت را دوست می‌دارد. 033 MIC 007 019 او باز رجوع کرده، بر مارحمت خواهد نمود و عصیان ما را پایمال خواهد کرد و تو جمیع گناهان ایشان را به عمق های دریا خواهی انداخت. 033 MIC 007 020 امانت را برای یعقوب و رافت را برای ابراهیم بجا خواهی آوردچنانکه در ایام سلف برای پدران ما قسم خوردی. # # BOOK 034 NAH Nahum ناحوم 034 NAH 001 001 القوشی. 034 NAH 001 002 یهوه خدای غیور و انتقام گیرنده است. خداوند انتقام گیرنده و صاحب غضب است. خداوند از دشمنان خویش انتقام می‌گیرد و برای خصمان خود خشم را نگاه می‌دارد. 034 NAH 001 003 خداونددیرغضب و عظیم القوت است و گناه را هرگزبی سزا نمی گذارد. راه خداوند در تند باد و طوفان است و ابرها خاک پای او می‌باشد. 034 NAH 001 004 دریا را عتاب می‌کند و آن را می‌خشکاند و جمیع نهرها راخشک می‌سازد. باشان و کرمل کاهیده می‌شوند وگل لبنان پژمرده می‌گردد. 034 NAH 001 005 کوهها از او متزلزل وتلها گداخته می‌شوند و جهان از حضور وی متحرک می‌گردد و ربع مسکون و جمیع ساکنانش. 034 NAH 001 006 پیش خشم وی که تواند ایستاد؟ و درحدت غضب او که تواند برخاست؟ غضب او مثل آتش ریخته می‌شود و صخره‌ها از او خردمی گردد. 034 NAH 001 007 خداوند نیکو است و در روز تنگی ملجا می‌باشد و متوکلان خود را می‌شناسد. 034 NAH 001 008 و به سیل سرشار، مکان آن را بالکل خراب خواهدساخت و تاریکی دشمنان او را تعاقب خواهدنمود. 034 NAH 001 009 کدام تدبیر را به ضد خداوند توانید نمود؟ او دفعه هلاک خواهد کرد و مصیبت دفعه دیگر برپا نخواهد شد. 034 NAH 001 010 زیرا اگرچه مثل خارها بهم پیچیده و مانند می‌گساران مست بشوند، لیکن چون کاه خشک بالکل سوخته خواهند شد. 034 NAH 001 011 مشیر بلیعال که به ضد خداوند بد می‌اندیشد، از تو بیرون آمده است. 034 NAH 001 012 خداوند چنین می‌گوید: «اگرچه ایشان درقوت سالم و در شماره نیز بسیار باشند لیکن منقطع شده، در خواهند گذشت. و اگر‌چه تو راذلیل ساختم، لیکن بار دیگر تو را ذلیل نخواهم نمود. 034 NAH 001 013 و الان یوغ او را از گردن تو خواهم شکست و بندهای تو را خواهم گسیخت.» 034 NAH 001 014 وخداوند درباره تو امر فرموده است که بار دیگرذریتی به نام تو نخواهد بود و از خانه خدایانت بتهای تراشیده و اصنام ریخته شده را منقطع خواهم نمود و قبر تو را خواهم ساخت زیرا خوارشده‌ای. 034 NAH 001 015 اینک بر کوهها پایهای مبشر که سلامتی را ندا می‌کند! ای یهودا عیدهای خود رانگاه دار و نذرهای خود را وفا کن زیرا که مردبلیعال بار دیگر از تو نخواهد گذشت بلکه بالکل منقطع خواهد شد. 034 NAH 002 001 خراب کننده در مقابل تو برمی آید. حصاررا حفظ کن، راه را دیدبانی نما، کمر خود راقوی گردان و قوت خویش را بسیار زیاد کن. 034 NAH 002 002 زیرا خداوند عظمت یعقوب را مثل عظمت اسرائیل باز می‌آورد و تاراج کنندگان ایشان را تاراج می‌کنند و شاخه های موهای ایشان را تلف می‌نمایند. 034 NAH 002 003 سپر جباران او سرخ شده و مردان جنگی به قرمز ملبس و ارابه‌ها در روز تهیه او ازفولاد لامع است و نیزه‌ها متحرک می‌باشد. 034 NAH 002 004 ارابه‌ها را در کوچه‌ها بتندی می‌رانند، درچهارسوها بهم برمی خورند. نمایش آنها مثل مشعلها است و مانند برقها می‌دوند. 034 NAH 002 005 او بزرگان خود را به یاد می‌آورد و ایشان در راه رفتن لغزش می‌خورند. دوان دوان به حصار می‌آیند ومنجنیق را حاضر می‌سازند. 034 NAH 002 006 دروازه های نهرهاگشاده است و قصر گداخته می‌گردد. 034 NAH 002 007 و حصب برهنه شده، (به اسیری ) برده می‌شود و کنیزانش مثل ناله فاخته‌ها سینه زنان ناله می‌کنند. 034 NAH 002 008 و نینوااز روزی که به وجود آمد، مانند برکه آب می‌بود. اما اهلش فرار می‌کنند، (و اگر‌چه صدا می‌زنند)که «بایستید! بایستید!»، لیکن احدی ملتفت نمی شود. 034 NAH 002 009 نقره را غارت کنید و طلا را به یغما برید زیراکه اندوخته های او را و کثرت هرگونه متاع نفیسه‌اش را انتهایی نیست. 034 NAH 002 010 او خالی و ویران وخراب است و دلش گداخته و زانوهایش لرزان ودر همه کمرها درد شدید می‌باشد و رنگ رویهای همه پریده است. 034 NAH 002 011 بیشه شیران و مرتع شیران ژیان کجا است که در آن شیر نر و شیر ماده و شیر بچه می‌خرامیدند و ترساننده‌ای نبود؟ 034 NAH 002 012 شیر نر برای حاجت بچه های خود می‌درید وبه جهت شیرهای ماده‌اش خفه می‌کرد ومغاره های خود را از شکار و بیشه های خویش رااز صید پر می‌ساخت. 034 NAH 002 013 اما الان یهوه صبایوت می‌گوید: «من به ضدتو هستم و ارابه هایش را به دود خواهم سوزانید وشمشیر، شیران ژیان تو را هلاک خواهد ساخت و شکار تو را از زمین منقطع خواهم نمود و آوازایلچیانت دیگر مسموع نخواهد شد.» 034 NAH 003 001 وای بر شهر خون ریز که تمامش از دروغ وقتل مملو است و غارت از آن دورنمی شود! 034 NAH 003 002 آواز تازیانه‌ها و صدای غرغر چرخهاو جهیدن اسبان و جستن ارابه‌ها. 034 NAH 003 003 سواران هجوم می‌آورند و شمشیرها براق و نیزه‌ها لامع می‌باشدو کثرت مجروحان و فراوانی مقتولان و لاشها راانتها نیست. بر لاشهای یکدیگر می‌افتند. 034 NAH 003 004 ازکثرت زنای زانیه خوش منظر که صاحب سحرهااست و امت‌ها را به زناهای خود و قبایل را به‌جادوگریهای خویش می‌فروشد. 034 NAH 003 005 اینک یهوه صبایوت می‌گوید: «من به ضد تو هستم ودامنهایت را بر روی تو منکشف ساخته، عورت تو را بر امت‌ها و رسوایی تو را بر مملکت‌ها ظاهرخواهم ساخت. 034 NAH 003 006 و نجاسات بر تو ریخته تو راذلیل خواهم ساخت و تو را عبرت خواهم گردانید. 034 NAH 003 007 و واقع خواهد شد که هر‌که تو را بیند ازتو فرار کرده، خواهد گفت: نینوا ویران شده است! کیست که برای وی ماتم گیرد و از کجا برای توتعزیه کنندگان بطلبم؟» 034 NAH 003 008 آیا تو از نوآمون بهتر هستی که در میان نهرهاساکن بوده، آبها او را احاطه می‌داشت که دریاحصار او و بحرها دیوار او می‌بود؟ 034 NAH 003 009 حبش ومصر قوتش می‌بودند و آن انتها نداشت، فوط ولوبیم از معاونت کنندگان تو می‌بودند. 034 NAH 003 010 معهذاجلای وطن شده و به اسیری رفته است و اطفالش نیز بر سر هر کوچه کوبیده شده‌اند و بر شرفایش قرعه انداخته‌اند و جمیع بزرگانش به زنجیرهابسته شده‌اند. 034 NAH 003 011 پس تو نیز مست شده، خویشتن را پنهان خواهی کرد و ملجایی به‌سبب دشمن خواهی جست. 034 NAH 003 012 جمیع قلعه هایت به درختان انجیر با نوبرها مشابه خواهد بود که چون تکانیده شود به دهان خورنده می‌افتد. 034 NAH 003 013 اینک اهل تو دراندرونت زنان می‌باشند. دروازه های زمینت برای دشمنانت بالکل گشاده شده، آتش پشت بندهایت را می‌سوزاند. 034 NAH 003 014 برای محاصره ات آب بیاور. قلعه های خودرا مستحکم ساز. به گل داخل شو و ملاط را پا بزن و کوره آجر پزی را مرمت نما. 034 NAH 003 015 در آنجا آتش تو را خواهد سوزانید و شمشیر تو را منقطع ساخته، تو را مثل کرم خواهد خورد، خویشتن رامثل کرم کثیر کن و مثل ملخ بی‌شمار گردان. 034 NAH 003 016 تاجرانت را از ستارگان آسمان زیادتر کردی. مثل کرمها تاراج می‌کنند و می‌پرند. 034 NAH 003 017 تاجداران تو مانند ملخهایند و سردارانت مانند انبوه جراداند که در روز سرد بر دیوارها فرود می‌آیند، اماچون آفتاب گرم شود می‌پرند و جای ایشان معلوم نیست که کجاست. 034 NAH 003 018 ‌ای پادشاه آشورشبانانت به خواب رفته و شرفایت خوابیده‌اند وقوم تو بر کوهها پراکنده شده، کسی نیست که ایشان را جمع کند. 034 NAH 003 019 برای شکستگی تو التیامی نیست و جراحت تو علاج نمی پذیرد و هر‌که آوازه تو را می‌شنود بر تو دستک می‌زند، زیراکیست که شرارت تو بر او علی الدوام واردنمی آمد؟ # # BOOK 035 HAB Habakkuk حبقوق 035 HAB 001 001 وحی که حبقوق نبی آن را دید. 035 HAB 001 002 ‌ای خداوند تا به کی فریاد برمی آورم ونمی شنوی؟ تا به کی نزد تو از ظلم فریادبرمی آورم و نجات نمی دهی؟ 035 HAB 001 003 چرا بی‌انصافی رابه من نشان می‌دهی و بر ستم نظر می‌نمایی وغضب و ظلم پیش روی من می‌باشد؟ منازعه پدید می‌آید و مخاصمت سر خود را بلندمی کند. 035 HAB 001 004 از این سبب، شریعت سست شده است و عدالت هرگز صادر نمی شود. چونکه شریران عادلان را احاطه می‌نمایند. بنابراین عدالت معوج شده صادر می‌گردد. 035 HAB 001 005 در میان امت‌ها نظر کنید و ملاحظه نمایید وبشدت متحیر شوید. زیرا که در ایام شما کاری می‌کنم که اگر شما را هم از آن مخبر سازند، باورنخواهید کرد. 035 HAB 001 006 زیرا که اینک آن امت تلخ وتندخو، یعنی کلدانیان را برمی انگیزانم که دروسعت جهان می‌خرامند تا مسکن هایی را که ازآن ایشان نیست به تصرف آورند. 035 HAB 001 007 ایشان هولناک و مهیب می‌باشند. حکم و جلال ایشان از خودایشان صادر می‌شود. 035 HAB 001 008 اسبان ایشان از پلنگهاچالاکتر و از گرگان شب تیزروترند و سواران ایشان جست و خیز می‌کنند. و سواران ایشان ازجای دور آمده، مثل عقابی که برای خوراک بشتابد می‌پرند. 035 HAB 001 009 جمیع ایشان برای ظلم می‌آیند. عزیمت روی ایشان بطرف پیش است و اسیران رامثل ریگ جمع می‌کنند. 035 HAB 001 010 و ایشان پادشاهان رااستهزا می‌نمایند و سروران مسخره ایشان می‌باشند. بر همه قلعه‌ها می‌خندند و خاک راتوده نموده، آنها را مسخر می‌سازند. 035 HAB 001 011 پس مثل باد بشتاب رفته، عبور می‌کنند و مجرم می‌شوند. این قوت ایشان خدای ایشان است. 035 HAB 001 012 ‌ای یهوه خدای من! ای قدوس من! آیا تو ازازل نیستی؟ پس نخواهیم مرد. ای خداوند ایشان را برای داوری معین کرده‌ای و‌ای صخره، ایشان را برای تادیب تاسیس نموده‌ای. 035 HAB 001 013 چشمان توپاکتر است از اینکه به بدی بنگری و به بی‌انصافی نظر نمی توانی کرد. پس چرا خیانتکاران راملاحظه می‌نمایی و حینی که شریر کسی را که ازخودش عادل تر است می‌بلعد، خاموش می‌مانی؟ 035 HAB 001 014 و مردمان را مثل ماهیان دریا و مانندحشراتی که حاکمی ندارند می‌گردانی؟ 035 HAB 001 015 اوهمگی ایشان را به قلاب برمی کشد و ایشان را به دام خود می‌گیرد و در تور خویش آنها را جمع می‌نماید. از اینجهت، مسرور و شادمان می‌شود. 035 HAB 001 016 بنابراین، برای دام خود قربانی می‌گذراند و برای تور خویش بخور می‌سوزاند. چونکه نصیب او از آنها فربه و خوراک وی لذیذ می‌شود. 035 HAB 001 017 آیااز اینجهت دام خود را خالی خواهد کرد و ازپیوسته کشتن امت‌ها دریغ نخواهد نمود؟ 035 HAB 002 001 بر دیده بانگاه خود می‌ایستم و بر برج برپامی شوم. و مراقب خواهم شد تا ببینم که اوبه من چه خواهد گفت و درباره شکایتم چه جواب خواهد داد. 035 HAB 002 002 پس خداوند مرا جواب دادو گفت: رویا را بنویس و آن را بر لوحها چنان نقش نما که دونده آن را بتواند خواند. 035 HAB 002 003 زیرا که رویا هنوز برای وقت معین است و به مقصدمی شتابد و دروغ نمی گوید. اگر‌چه تاخیر نمایدبرایش منتظر باش زیرا که البته خواهد آمد ودرنگ نخواهد نمود. 035 HAB 002 004 اینک جان مرد متکبر در اوراست نمی باشد، اما مرد عادل به ایمان خودزیست خواهد نمود. 035 HAB 002 005 به درستی که شراب فریبنده است و مرد مغرور آرامی نمی پذیرد، که شهوت خود را مثل عالم اموات می‌افزاید وخودش مثل موت، سیر نمی شود. بلکه جمیع امت‌ها را نزد خود جمع می‌کند و تمامی قوم‌ها رابرای خویشتن فراهم می‌آورد. (Sheol h7585) 035 HAB 002 006 پس آیا جمیع ایشان بر وی مثلی نخواهند زد و معمای طعن آمیز بر وی (نخواهند‌آورد)؟ و نخواهندگفت: وای بر کسی‌که آنچه را که از آن وی نیست می‌افزاید؟ تا به کی؟ و خویشتن را زیر بار رهنهامی نهد. 035 HAB 002 007 آیا گزندگان بر تو ناگهان برنخواهندخاست و آزارندگانت بیدار نخواهند شد و تو راتاراج نخواهند نمود؟ 035 HAB 002 008 چونکه تو امت های بسیاری را غارت کرده‌ای، تمامی بقیه قوم‌ها تو راغارت خواهند نمود، به‌سبب خون مردمان وظلمی که بر زمین و شهر و جمیع ساکنانش نموده‌ای. 035 HAB 002 009 وای بر کسی‌که برای خانه خود بدی راکسب نموده است تا آشیانه خود را بر جای بلندساخته، خویشتن را از دست بلا برهاند. 035 HAB 002 010 رسوایی را به جهت خانه خویش تدبیرکرده‌ای به اینکه قوم های بسیار را قطع نموده و برضد جان خویش گناه ورزیده‌ای. 035 HAB 002 011 زیراکه سنگ از دیوار فریاد برخواهد آورد و تیر از میان چوبها آن را جواب خواهد داد. 035 HAB 002 012 وای بر کسی‌که شهری به خون بنا می‌کند و قریه‌ای به بی‌انصافی استوار می‌نماید. 035 HAB 002 013 آیا این از جانب یهوه صبایوت نیست که قوم‌ها برای آتش مشقت می‌کشند و طوایف برای بطالت خویشتن راخسته می‌نمایند؟ 035 HAB 002 014 زیرا که جهان از معرفت جلال خداوند مملو خواهد شد به نحوی که آبهادریا را مستور می‌سازد. 035 HAB 002 015 وای بر کسی‌که همسایه خود را می‌نوشاندو بر تو که زهر خویش را ریخته، او را نیز مست می‌سازی تا برهنگی او را بنگری. 035 HAB 002 016 تو ازرسوایی به عوض جلال سیر خواهی شد. تو نیزبنوش و غلفه خویش را منکشف ساز. کاسه دست راست خداوند بر تو وارد خواهد آمد و قی رسوایی بر جلال تو خواهد بود. 035 HAB 002 017 زیرا ظلمی که بر لبنان نمودی و هلاکت حیوانات که آنها راترسانیده بود، تو را خواهد پوشانید. به‌سبب خون مردمان و ظلمی که بر زمین و شهر و بر جمیع ساکنانش رسانیدی. 035 HAB 002 018 از بت تراشیده چه فایده است که سازنده آن، آن را بتراشد یا از بت ریخته شده و معلم دروغ، که سازنده آن بر صنعت خودتوکل بنماید و بتهای گنگ را بسازد. 035 HAB 002 019 وای برکسی‌که به چوب بگوید بیدار شو و به سنگ گنگ که برخیز! آیا می‌شود که آن تعلیم دهد؟ اینک به طلا و نقره پوشیده می‌شود لکن در اندرونش مطلق روح نیست. 035 HAB 002 020 اما خداوند در هیکل قدس خویش است پس تمامی جهان به حضور وی خاموش باشد. 035 HAB 003 001 دعای حبقوق نبی بر شجونوت. 035 HAB 003 002 ای خداوند چون خبر تو را شنیدم ترسان گردیدم. ای خداوند عمل خویش را در میان سالها زنده کن! در میان سالها آن را معروف ساز ودر حین غضب رحمت را بیاد آور. 035 HAB 003 003 خدا از تیمان آمد و قدوس از جبل فاران، سلاه. جلال اوآسمانها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملوگردید. 035 HAB 003 004 پرتو او مثل نور بود و از دست وی شعاع ساطع گردید. و ستر قوت او در آنجا بود. 035 HAB 003 005 پیش روی وی وبا می‌رفت و آتش تب نزد پایهای اومی بود. 035 HAB 003 006 او بایستاد و زمین را پیمود. او نظر افکندو امت‌ها را پراکنده ساخت و کوههای ازلی جستند و تلهای ابدی خم شدند. طریق های اوجاودانی است. 035 HAB 003 007 خیمه های کوشان را در بلادیدم. و چادرهای زمین مدیان لرزان شد. 035 HAB 003 008 ‌ای خداوند آیا بر نهرها غضب تو افروخته شد یا خشم تو بر نهرها و غیظ تو بر دریا واردآمد، که بر اسبان خود و ارابه های فتح مندی خویش سوار شدی؟ 035 HAB 003 009 کمان تو تمام برهنه شد، موافق قسمهایی که در کلام خود برای اسباط خورده‌ای، سلاه. زمین را به نهرها منشق ساختی. 035 HAB 003 010 کوهها تو را دیدند و لرزان گشتند و سیلاب هاجاری شد. لجه آواز خود را داد و دستهای خویش را به بالا برافراشت. 035 HAB 003 011 آفتاب و ماه در برجهای خود ایستادند. ازنور تیرهایت و از پرتو نیزه براق تو برفتند. 035 HAB 003 012 باغضب در جهان خرامیدی، و با خشم امت‌ها راپایمال نمودی. 035 HAB 003 013 برای نجات قوم خویش وخلاصی مسیح خود بیرون آمدی. سر را ازخاندان شریران زدی و اساس آن را تا به گردن عریان نمودی، سلاه. 035 HAB 003 014 سر سرداران ایشان را به عصای خودشان مجروح ساختی، حینی که مثل گردباد آمدند تامرا پراکنده سازند. خوشی ایشان در این بود که مسکینان را در خفیه ببلعند. 035 HAB 003 015 با اسبان خود بردریا و بر انبوه آبهای بسیار خرامیدی. 035 HAB 003 016 چون شنیدم احشایم بلرزید و از آواز آن لبهایم بجنبید، و پوسیدگی به استخوانهایم داخل شده، در جای خود لرزیدم، که در روز تنگی استراحت یابم هنگامی که آن که قوم را ذلیل خواهدساخت، بر ایشان حمله آورد. 035 HAB 003 017 اگرچه انجیر شکوفه نیاورد و میوه در موهایافت نشود و حاصل زیتون ضایع گردد ومزرعه‌ها آذوقه ندهد، و گله‌ها از آغل منقطع شودو رمه‌ها در طویله‌ها نباشد، 035 HAB 003 018 لیکن من درخداوند شادمان خواهم شد و در خدای نجات خویش وجد خواهم نمود. 035 HAB 003 019 یهوه خداوندقوت من است و پایهایم را مثل پایهای آهومی گرداند و مرا بر مکان های بلندم خرامان خواهد ساخت. برای سالار مغنیان بر ذوات اوتار. # # BOOK 036 ZEP Zephaniah صَفَنیا 036 ZEP 001 001 پادشاه یهودا، بر صفنیا ابن کوشی ابن جدلیاابن امریا ابن حزقیا نازل شد. 036 ZEP 001 002 خداوند می‌گوید که همه‌چیزها را از روی زمین بالکل هلاک خواهم ساخت. 036 ZEP 001 003 انسان و بهایم را هلاک می‌سازم. مرغان هوا و ماهیان دریا وسنگهای مصادم را با شریران هلاک می‌سازم. وانسان را از روی زمین منقطع می‌نمایم. قول خداوند این است. 036 ZEP 001 004 و دست خود را بر یهودا و برجمیع سکنه اورشلیم دراز می‌نمایم. و بقیه بعل واسمهای موبدان و کاهنان را از این مکان منقطع می‌سازم. 036 ZEP 001 005 و آنانی را که لشکر آسمان را بر بامهامی پرستند، و آن پرستندگان را که به یهوه قسم می‌خورند و آنانی را که به ملکوم سوگندمی خورند، 036 ZEP 001 006 و آنانی را که از پیروی یهوه مرتدشده‌اند، و آنانی را که خداوند را نمی طلبند و از اومسالت نمی نمایند. 036 ZEP 001 007 به حضور خداوند یهوه خاموش باش، زیراکه روز خداوند نزدیک است، چونکه خداوندقربانی‌ای مهیا کرده است و دعوت‌شدگان خود راتقدیس نموده است. 036 ZEP 001 008 و در روز قربانی خداوندواقع خواهد شد که من بر سروران و پسران پادشاه و همه آنانی که لباس بیگانه می‌پوشند عقوبت خواهم رسانید. 036 ZEP 001 009 و در آن روز بر همه آنانی که بر آستانه می‌جهند عقوبت خواهم رسانید و بر آنانی که خانه خداوند خود را از ظلم و فریب پرمی سازند. 036 ZEP 001 010 و خداوند می‌گوید که در آن روزصدای نعره‌ای از دروازه ماهی و ولوله‌ای از محله دوم و شکستگی عظیمی از تلها مسموع خواهدشد. 036 ZEP 001 011 ‌ای ساکنان مکتیش ولوله نمایید زیرا که تمامی قوم کنعان تلف شده و همه آنانی که نقره رابرمی دارند منقطع گردیده‌اند. 036 ZEP 001 012 و در آنوقت اورشلیم را به چراغها تفتیش خواهم نمود و برآنانی که بر دردهای خود نشسته‌اند و در دلهای خود می‌گویند خداوند نه نیکویی می‌کند و نه بدی، عقوبت خواهم رسانید. 036 ZEP 001 013 بنابراین، دولت ایشان تاراج و خانه های ایشان خراب خواهدشد؛ و خانه‌ها بنا خواهند نمود، اما در آنها ساکن نخواهند شد و تاکستانها غرس خواهند کرد، اماشراب آنها را نخواهند نوشید. 036 ZEP 001 014 روز عظیم خداوند نزدیک است، نزدیک است و بزودی هرچه تمام تر می‌رسد. آواز روزخداوند مسموع است و مرد زورآور در آن به تلخی فریاد برخواهد آورد. 036 ZEP 001 015 آن روز، روزغضب است، روز تنگی و اضطراب، روز خرابی وویرانی، روز تاریکی و ظلمت، روز ابرها و ظلمت غلیظ، 036 ZEP 001 016 روز کرنا و هنگامه جنگ به ضدشهرهای حصاردار و به ضد برجهای بلند. 036 ZEP 001 017 و مردمان را چنان به تنگ می‌آورم که کورانه راه خواهند رفت زیرا که به خداوند گناه ورزیده‌اند. پس خون ایشان مثل غبار و گوشت ایشان مانندسرگین ریخته خواهد شد. 036 ZEP 001 018 در روز غضب خداوند نه نقره و نه طلای ایشان ایشان را تواندرهانید و تمامی جهان از آتش غیرت او سوخته خواهدشد، زیرا که بر تمامی ساکنان جهان هلاکتی هولناک وارد خواهد آورد. 036 ZEP 002 001 ای امتی که حیا ندارید فراهم آیید و جمع بشوید! 036 ZEP 002 002 قبل از آنکه حکم نتاج بیاورد وآن روز مثل کاه بگذرد؛ قبل از آنکه حدت خشم خداوند بر شما وارد آید؛ قبل از آنکه روز خشم خداوند بر شما برسد. 036 ZEP 002 003 ‌ای جمیع حلیمان زمین که احکام او را بجا می‌آورید، عدالت را بطلبید وتواضع را بجویید، شاید که در روز خشم خداوندمستور شوید. 036 ZEP 002 004 زیرا که غزه متروک می‌شود و اشقلون ویران می‌گردد و اهل اشدود را در وقت ظهر اخراج می‌نمایند و عقرون از ریشه‌کنده می‌شود. 036 ZEP 002 005 وای بر امت کریتیان که بر ساحل دریا ساکنند. ای کنعان‌ای زمین فلسطینیان کلام خداوند به ضدشما است و من تو را چنان هلاک می‌کنم که کسی در تو ساکن نخواهد بود، 036 ZEP 002 006 و ساحل دریا موضع مرتع های شبانان و آغلهای گوسفندان خواهدبود، 036 ZEP 002 007 و ساحل دریا برای بقیه خاندان یهوداخواهد بود تا در آن بچرند. شبگاهان در خانه های اشقلون خواهند خوابید زیرا یهوه خدایشان از ایشان تفقد نموده، اسیران ایشان را باز خواهدآورد. 036 ZEP 002 008 ملامت موآب و سرزنش بنی عمون راشنیدم که چگونه قوم مرا ملامت می‌کنند و برسرحد ایشان فخر می‌نمایند. 036 ZEP 002 009 بنابراین، یهوه صبایوت خدای اسرائیل می‌گوید: به حیات خودم قسم که موآب مثل سدوم و بنی عمون مثل عموره خواهد شد. محل خارها و حفره های نمک و ویرانی ابدی خواهد شد. بقیه قوم من آنهارا غارت خواهند نمود و بقیه امت من ایشان را به تصرف خواهند‌آورد. 036 ZEP 002 010 این به‌سبب تکبر ایشان بر ایشان وارد خواهد آمد زیرا که قوم یهوه صبایوت را ملامت نموده، بر ایشان فخر کردند. 036 ZEP 002 011 پس خداوند به ضد ایشان مهیب خواهد بودزیرا که تمامی خدایان جهان را زایل خواهدساخت و جمیع جزایر امت‌ها هر کدام از جای خود او را عبادت خواهند کرد. 036 ZEP 002 012 و شما نیز‌ای حبشیان به شمشیر من کشته خواهید شد. 036 ZEP 002 013 و دست خود را بر زمین شمال دراز کرده، آشور را هلاک خواهد کرد و نینوی را به ویرانی وبه زمین خشک مثل بیابان مبدل خواهد نمود. 036 ZEP 002 014 وگله‌ها و تمامی حیوانات امت‌ها در میانش خواهند خوابید و مرغ سقا و خارپشت برتاجهای ستونهایش منزل خواهند گرفت و آوازسراینده از پنجره هایش مسموع خواهد شد وخرابی بر آستانه هایش خواهد بود زیرا که چوب سرو آزادش را برهنه خواهد کرد. 036 ZEP 002 015 این است شهر فرحناک که در اطمینان ساکن می‌بود و در دل خود می‌گفت: «من هستم و غیر از من دیگری نیست؛ من هستم و غیر از من دیگری نیست.» چگونه خراب شد! خوابگاه حیوانات گردیده است! هر‌که از آن عبور کند بر آن سخریه کرده، دست خود را خواهد جنبانید! 036 ZEP 003 001 وای بر شهر فتنه انگیز نجس ظلم کننده! 036 ZEP 003 002 آواز را نمی شنود و تادیب را نمی پذیردو بر خداوند توکل نمی نماید و بر خدای خودتقرب نمی جوید. 036 ZEP 003 003 سرورانش در اندرونش شیران غران و داورانش گرگان شب که چیزی تاصبح باقی نمی گذارند. 036 ZEP 003 004 انبیایش مغرور وخیانتکارند. کاهنانش قدس را نجس می‌سازند وبه شریعت مخالفت می‌ورزیدند. 036 ZEP 003 005 خداوند دراندرونش عادل است و بی‌انصافی نمی نماید. هربامداد حکم خود را روشن می‌سازد و کوتاهی نمی کند، اما مرد ظالم حیا را نمی داند. 036 ZEP 003 006 امت‌ها رامنقطع ساخته‌ام که برجهای ایشان خراب شده است و کوچه های ایشان را چنان ویران کرده‌ام که عبور کننده‌ای نباشد. شهرهای ایشان چنان منهدم گردیده است که نه انسانی و نه ساکنی باقی‌مانده است. 036 ZEP 003 007 و گفتم: کاش که از من می‌ترسیدی وتادیب را می‌پذیرفتی. تا آنکه مسکن او معدوم نمی شد، موافق هر‌آنچه بر او تعیین نموده بودم. لکن ایشان صبح زود برخاسته، اعمال خود رافاسد گردانیدند. 036 ZEP 003 008 بنابراین خداوند می‌گوید: برای من منتظرباشید تا روزی که به جهت غارت برخیزم زیرا که قصد من این است که امت‌ها را جمع نمایم وممالک را فراهم آورم تا غضب خود و تمامی حدت خشم خویش را بر ایشان بریزم زیرا که تمامی جهان به آتش غیرت من سوخته خواهدشد. 036 ZEP 003 009 زیرا که در آن زمان، زبان پاک به امت‌ها بازخواهم داد تا جمیع ایشان اسم یهوه را بخوانند وبه یک دل او را عبادت نمایند. 036 ZEP 003 010 از ماورای نهرهای حبش پرستندگانم یعنی دخترپراکندگانم هدیه‌ای برای من خواهند‌آورد. 036 ZEP 003 011 درآن روز از همه اعمالت که به من عصیان ورزیده‌ای خجل نخواهی شد زیرا که در آن زمان آنانی را که از تکبر تو مسرورند، از میانت دورخواهم کرد و بار دیگر در کوه مقدس من تکبرنخواهی نمود. 036 ZEP 003 012 اما در میان تو قومی ذلیل ومسکین باقی خواهم گذاشت و ایشان بر اسم خداوند توکل خواهند نمود. 036 ZEP 003 013 و بقیه اسرائیل بی‌انصافی نخواهند نمود و دروغ نخواهند گفت ودر دهان ایشان زبان فریبنده یافت نخواهد شدزیرا که ایشان چرا کرده، به آرامی خواهندخوابید و ترساننده‌ای نخواهد بود. 036 ZEP 003 014 ‌ای دختر صهیون ترنم نما! ای اسرائیل آواز شادمانی بده! ای دختر اورشلیم به تمامی دل‌شادمان شو و وجد نما! 036 ZEP 003 015 خداوند عقوبت های تو را برداشته و دشمنانت را دور کرده است. یهوه پادشاه اسرائیل در میان تو است پس بار دیگر بلا را نخواهی دید. 036 ZEP 003 016 در آن روز به اورشلیم گفته خواهد شد که مترس! ای صهیون دستهای توسست نشود! 036 ZEP 003 017 یهوه خدایت در میان تو قدیراست و نجات خواهد داد. او بر تو شادی بسیارخواهد نمود و در محبت خود آرامی خواهدیافت و با سرودها بر تو شادی خواهد نمود. 036 ZEP 003 018 آنانی را که به جهت عیدها محزون می‌باشند واز آن تو هستند جمع خواهم نمود که عار برایشان بار سنگین می‌بود. 036 ZEP 003 019 اینک در آن زمان بر همه آنانی که بر تو ظلم می‌کردند، مکافات خواهم رسانید و لنگان را خواهم رهانید و رانده شدگان را جمع خواهم کرد و آنانی را که عارایشان در تمامی زمین می‌بود محل تسبیح و اسم خواهم گردانید. 036 ZEP 003 020 در آن زمان شما را در خواهم آورد و در آنزمان شما را جمع خواهم کرد زیراخداوند می‌گوید: حینی که اسیران شما را بنظرشما باز آورم آنگاه شما را در میان تمامی قوم های زمین محل اسم و تسبیح خواهم گردانید. # # BOOK 037 HAG Haggai حَجّای 037 HAG 001 001 در روز اول ماه ششم از سال دوم داریوش پادشاه، کلام خداوند به واسطه حجی نبی وبه زربابل بن شالتیئیل والی یهودا و به یهوشع بن یهوصادق رئیس کهنه رسیده، گفت: 037 HAG 001 002 یهوه صبایوت تکلم نموده، چنین می‌فرماید: این قوم می‌گویند وقت آمدن ما یعنی وقت بنا نمودن خانه خداوند نرسیده است. 037 HAG 001 003 پس کلام خداوند به واسطه حجی نبی نازل شده، گفت: 037 HAG 001 004 آیا وقت شماست که شما در خانه های مسقف خود ساکن شوید و این خانه خراب بماند؟ 037 HAG 001 005 پس حال یهوه صبایوت چنین می‌گوید دل خود را به راههای خویش مشغول سازید. 037 HAG 001 006 بسیار کاشته‌اید و اندک حاصل می‌کنید. می‌خورید اما سیر نمی شوید ومی نوشید لیکن سیراب نمی گردید. (رخت )می پوشید اما گرم نمی شوید و آنکه مزد می‌گیرد، مزد خویش را در کیسه سوراخ دار می‌گذارد. 037 HAG 001 007 پس یهوه صبایوت چنین می‌گوید: دل خود را به راههای خود مشغول سازید. 037 HAG 001 008 به کوه برآمده وچوب آورده، خانه را بنا نمایید و خداوندمی گوید: از آن راضی شده، جلال خواهم یافت. 037 HAG 001 009 منتظر بسیار بودید و اینک کم شد و چون آن رابه خانه آوردید من بر آن دمیدم. یهوه صبایوت می‌پرسد که سبب این چیست؟ سبب این است که خانه من خراب می‌ماند و هرکدام از شما به خانه خویش می‌شتابید. 037 HAG 001 010 از این سبب، آسمانها بخاطر شما از شبنم باز داشته می‌شود و زمین ازمحصولش بازداشته می‌گردد. 037 HAG 001 011 و من بر زمین وبر کوهها و بر غله و عصیر انگور و روغن زیتون وبر هر‌آنچه زمین می‌رویاند و بر انسان و بهایم وتمامی مشقت های دستها خشکسالی را خواندم.» 037 HAG 001 012 آنگاه زربابل بن شالتیئیل و یهوشع بن یهوصادق رئیس کهنه و تمامی بقیه قوم به قول یهوه خدای خود و به کلام حجی نبی چنانکه یهوه خدای ایشان او را فرستاده بود گوش دادند، و قوم از خداوند ترسیدند. 037 HAG 001 013 و حجی، رسول خداوند، پیغام خداوند را برای قوم بیان کرده، گفت: خداوند می‌گوید که من با شما هستم. 037 HAG 001 014 وخداوند روح زربابل بن شالتیئیل والی یهودا وروح یهوشع بن یهوصادق، رئیس کهنه، و روح تمامی بقیه قوم را برانگیزانید تا بروند و در خانه یهوه صبایوت خدای خود به‌کار پردازند. 037 HAG 001 015 درروز بیست و چهارم ماه ششم از سال دوم داریوش پادشاه، این واقع شد. 037 HAG 002 001 در روز بیست و یکم ماه هفتم، کلام خداوند بواسطه حجی نبی نازل شده، گفت: 037 HAG 002 002 زربابل بن شالتیئیل والی یهودا و یهوشع بن یهوصادق رئیس کهنه، و بقیه قوم را خطاب کرده، بگو: 037 HAG 002 003 کیست در میان شما که باقی‌مانده واین خانه را در جلال نخستینش دیده باشد؟ پس الان در نظر شما چگونه می‌نماید؟ آیا در نظر شماناچیز نمی نماید؟ 037 HAG 002 004 اما الان خداوند می‌گوید: ای زربابل قوی‌دل باش و‌ای یهوشع بن یهوصادق رئیس کهنه قوی‌دل باش و‌ای تمامی قوم زمین قوی‌دل باشید و خداوند می‌فرماید که مشغول بشوید زیرا که من با شما هستم. قول یهوه صبایوت این است. 037 HAG 002 005 برحسب کلام آن عهدی که در حین بیرون آوردن شما از مصر با شما بستم وچونکه روح من در میان شما قایم می‌باشد، ترسان مباشید. 037 HAG 002 006 زیرا که یهوه صبایوت چنین می‌گوید: یک دفعه دیگر و آن نیز بعد از اندک زمانی، آسمانها و زمین و دریا و خشکی را متزلزل خواهم ساخت. 037 HAG 002 007 و تمامی امت‌ها را متزلزل خواهم ساخت و فضیلت جمیع امت‌ها خواهندآمد و یهوه صبایوت می‌گوید که این خانه را ازجلال پر خواهم ساخت. 037 HAG 002 008 یهوه صبایوت می‌گوید: نقره از آن من و طلا از آن من است. 037 HAG 002 009 یهوه صبایوت می‌گوید: جلال آخر این خانه ازجلال نخستینش عظیم تر خواهد بود و در این مکان، سلامتی را خواهم بخشید. قول یهوه صبایوت این است. 037 HAG 002 010 در روز بیست و چهارم ماه نهم از سال دوم داریوش، کلام خداوند بواسطه حجی نبی نازل شده، گفت: 037 HAG 002 011 یهوه صبایوت چنین می‌گوید: ازکاهنان درباره شریعت سوال کن و بپرس. 037 HAG 002 012 اگرکسی گوشت مقدس را در دامن جامه خود برداردو دامنش به نان یا آش یا شراب یا روغن یا به هرقسم خوراک دیگر برخورد، آیا آن مقدس خواهد شد؟ و کاهنان جواب دادند که نی. 037 HAG 002 013 پس حجی پرسید: اگر کسی‌که از میتی نجس شده باشد یکی از اینها را لمس نماید آیا آن نجس خواهد شد؟ و کاهنان در جواب گفتند که نجس خواهد شد. 037 HAG 002 014 پس حجی تکلم نموده، گفت: خداوند می‌فرماید این قوم همچنین هستند و این امت به نظر من همچنین می‌باشند و همه اعمال دستهای ایشان چنین است و هر هدیه‌ای که درآنجا می‌برند نجس می‌باشد. 037 HAG 002 015 و الان دل خود رامشغول سازید از این‌روز و قبل از این، پیش ازآنکه سنگی برسنگی در هیکل خداوند گذاشته شود. 037 HAG 002 016 در تمامی این ایام چون کسی به توده بیست (من ) می‌آمد فقط ده (من ) بود و چون کسی به میخانه می‌آمد تا پنجاه رطل از آن بکشد، فقطبیست رطل بود. 037 HAG 002 017 و شما را و تمامی اعمال دستهای شما را به باد سموم و یرقان و تگرگ زدم. لیکن خداوند می‌گوید بسوی من بازگشت ننمودید. 037 HAG 002 018 الان دل خود را مشغول سازید از این‌روز به بعد، یعنی از روز بیست و چهارم ماه نهم، از روزی که بنیاد هیکل خداوند نهاده شد، دل خود را مشغول سازید. 037 HAG 002 019 آیا تخم هنوز در انباراست و مو و انجیر و انار و درخت زیتون هنوزمیوه خود را نیاورده‌اند؟ از این‌روز برکت خواهم داد. 037 HAG 002 020 و کلام خداوند بار دوم در بیست و چهارم ماه بر حجی نازل شده، گفت: 037 HAG 002 021 زربابل والی یهودا را خطاب کرده، بگو: من آسمانها و زمین رامتزلزل خواهم ساخت. 037 HAG 002 022 و کرسی ممالک را واژگون خواهم نمود و قوت ممالک امت‌ها راهلاک خواهم ساخت و ارابه‌ها و سواران آنها راسرنگون خواهم کرد و اسبها و سواران آنها به شمشیر یکدیگر خواهند افتاد. 037 HAG 002 023 یهوه صبایوت می گوید: در آن روز‌ای بنده من زربابل بن شالتیئیل، تو را خواهم گرفت و خداوند می‌گویدکه تو را مثل نگین خاتم خواهم ساخت زیرا که من تو را برگزیده‌ام. قول یهوه صبایوت این است. می گوید: در آن روز‌ای بنده من زربابل بن شالتیئیل، تو را خواهم گرفت و خداوند می‌گویدکه تو را مثل نگین خاتم خواهم ساخت زیرا که من تو را برگزیده‌ام. قول یهوه صبایوت این است. # # BOOK 038 ZEC Zechariah زکریا 038 ZEC 001 001 در ماه هشتم از سال دوم داریوش، کلام خداوند بر زکریا ابن برکیا ابن عدوی نبی نازل شده، گفت: 038 ZEC 001 002 «خداوند بر پدران شما بسیارغضبناک بود. 038 ZEC 001 003 پس به ایشان بگو: یهوه صبایوت چنین می‌گوید بسوی من بازگشت کنید. قول یهوه صبایوت این است. و یهوه صبایوت می‌گوید: من به سوی شما رجوع خواهم نمود. 038 ZEC 001 004 شما مثل پدران خود مباشید که انبیا سلف ایشان را نداکرده، گفتند یهوه صبایوت چنین می‌گوید ازراههای زشت خود و از اعمال بد خویش بازگشت نمایید، اما خداوند می‌گوید که ایشان نشنیدند و به من گوش ندادند. 038 ZEC 001 005 پدران شما کجاهستند و آیا انبیا همیشه زنده می‌مانند؟ 038 ZEC 001 006 لیکن کلام و فرایض من که به بندگان خود انبیاامرفرموده بودم، آیا پدران شما را در نگرفت؟ وچون ایشان بازگشت نمودند، گفتند چنانکه یهوه صبایوت قصد نمود که موافق راهها و اعمال ما به ما عمل نماید همچنان به ما عمل نموده است.» 038 ZEC 001 007 در روز بیست و چهارم ماه یازدهم که ماه شباط باشد، از سال دوم داریوش، کلام خداوندبر زکریا ابن برکیا ابن عدوی نبی نازل شده، گفت: 038 ZEC 001 008 در وقت شب دیدم که اینک مردی بر اسب سرخ سوار بود و در میان درختان آس که در وادی بود ایستاده و در عقب او اسبان سرخ و زرد و سفیدبود. 038 ZEC 001 009 و گفتم: «ای آقایم اینها چیستند؟» وفرشته‌ای که با من تکلم می‌نمود، مرا گفت: «من تورا نشان می‌دهم که اینها چیستند.» 038 ZEC 001 010 پس آن مرد که در میان درختان آس ایستاده بود، جواب داد و گفت: «اینها کسانی می‌باشند که خداوند ایشان را برای تردد نمودن در جهان فرستاده است.» 038 ZEC 001 011 و ایشان به فرشته خداوند که در میان درختان آس ایستاده بودجواب داده، گفتند: «ما در جهان تردد نموده‌ایم واینک تمامی جهان مستریح و آرام است.» 038 ZEC 001 012 وفرشته خداوند جواب داده، گفت: «ای یهوه صبایوت تا به کی بر اورشلیم و شهرهای یهودا که در این هفتاد سال غضبناک می‌بودی رحمت نخواهی نمود؟» 038 ZEC 001 013 و خداوند با سخنان نیکو وکلام تسلی آمیز آن فرشته‌ای را که با من تکلم می‌نمود جواب داد. 038 ZEC 001 014 پس فرشته‌ای که با من تکلم می‌نمود مراگفت: «ندا کرده بگو یهوه صبایوت چنین می‌گوید: در باره اورشلیم و صهیون غیرت عظیمی داشتم. 038 ZEC 001 015 و برامت های مطمئن سخت غضبناک شدم زیرا که اندک غضبناک می‌بودم لیکن ایشان بلا را زیاده کردند. 038 ZEC 001 016 بنابراین خداوندچنین می‌گوید: به اورشلیم با رحمت‌ها رجوع خواهم نمود و خانه من در آن بنا خواهد شد. قول یهوه صبایوت این است و ریسمانکاری بر اورشلیم کشیده خواهد شد. 038 ZEC 001 017 بار دیگر نداکرده، بگو که یهوه صبایوت چنین می‌گوید: شهرهای من بار دیگر به سعادتمندی لبریزخواهد شد و خداوند صهیون را باز تسلی خواهد داد و اورشلیم را بار دیگر خواهدبرگزید.» 038 ZEC 001 018 پس چشمان خود را برافراشته، نگریستم واینک چهار شاخ بود. 038 ZEC 001 019 و به فرشته‌ای که با من تکلم می‌نمود گفتم: «اینها چیستند؟» او مرا گفت: «اینها شاخها می‌باشند که یهودا و اسرائیل واورشلیم را پراکنده ساخته‌اند.» 038 ZEC 001 020 و خداوندچهار آهنگر به من نشان داد. 038 ZEC 001 021 و گفتم: «اینان برای چه‌کار می‌آیند؟» او در جواب گفت: «آنهاشاخها می‌باشند که یهودا را چنان پراکنده نموده‌اند که احدی سر خود را بلند نمی تواند کردو اینها می‌آیند تا آنها را بترسانند و شاخهای امت هایی را که شاخ خود را بر زمین یهودابرافراشته، آن را پراکنده ساخته‌اند بیرون افکنند.» 038 ZEC 002 001 و چشمان خود را برافراشته، نگریستم ومردی که ریسمانکاری به‌دست خودداشت دیدم. 038 ZEC 002 002 و گفتم که «کجا می‌روی؟» او مراگفت: «به جهت پیمودن اورشلیم تا ببینم عرضش چه و طولش چه می‌باشد.» 038 ZEC 002 003 و اینک فرشته‌ای که با من تکلم می‌نمودبیرون رفت و فرشته دیگر برای ملاقات وی بیرون آمده، 038 ZEC 002 004 وی را گفت: «بشتاب و این جوان راخطاب کرده، بگو: اورشلیم به‌سبب کثرت مردمان و بهایمی که در اندرونش خواهند بود، مثل دهات بی‌حصار مسکون خواهد شد. 038 ZEC 002 005 وخداوند می‌گوید که من به اطرافش دیواری آتشین خواهم بود و در اندرونش جلال خواهم بود. 038 ZEC 002 006 هان هان خداوند می‌گوید از زمین شمال بگریزید زیرا که شما را مثل چهار باد آسمان پراکنده ساخته‌ام. قول خداوند این است. 038 ZEC 002 007 هان‌ای صهیون که با دختر بابل ساکن هستی، خویشتن را رستگار ساز. 038 ZEC 002 008 زیرا یهوه صبایوت که مرا بعد ازجلال نزد امت هایی که شما را غارت کردندفرستاده است، چنین می‌گوید که هر‌که شما رالمس نماید مردمک چشم او را لمس نموده است. 038 ZEC 002 009 «زیرا اینک من دست خود را بر ایشان خواهم افشاند و ایشان غارت بندگان خودشان خواهند شد و شما خواهید دانست که یهوه صبایوت مرا فرستاده است. 038 ZEC 002 010 ‌ای دختر صهیون ترنم نما و شادی کن زیرا خداوند می‌گوید که اینک می‌آیم و در میان تو ساکن خواهم شد. 038 ZEC 002 011 ودر آن روز امت های بسیار به خداوند ملصق شده، قوم من خواهند شد و من در میان تو سکنی خواهم گرفت و خواهی دانست که یهوه صبایوت مرا نزد تو فرستاده است. 038 ZEC 002 012 و خداوند یهودا را درزمین مقدس برای ملک خود به تصرف خواهدآورد و اورشلیم را بار دیگر خواهد برگزید. 038 ZEC 002 013 ‌ای تمامی بشر به حضور خداوند خاموش باشید زیرا که او از مسکن مقدس خود برخاسته است.» 038 ZEC 003 001 و یهوشع رئیس کهنه را به من نشان داد که به حضور فرشته خداوند ایستاده بود و شیطان به‌دست راست وی ایستاده، تا با اومخاصمه نماید. 038 ZEC 003 002 و خداوند به شیطان گفت: «ای شیطان خداوند تو را نهیب نماید! خداوند که اورشلیم را برگزیده است تو را نهیب نماید. آیااین نیم سوزی نیست که از میان آتش ربوده شده است؟» 038 ZEC 003 003 و یهوشع به لباس پلید ملبس بود و به حضور فرشته ایستاده بود. 038 ZEC 003 004 و آنانی را که به حضور وی ایستاده بودند خطاب کرده، گفت: «لباس پلید را از برش بیرون کنید.» و او را گفت: «ببین عصیانت را از تو بیرون کردم و لباس فاخر به تو پوشانیدم.» 038 ZEC 003 005 و من گفتم که عمامه طاهر برسرش بگذارند. پس عمامه طاهر بر سرش گذاردند و او را به لباس پوشانیدند و فرشته خداوند ایستاده بود. 038 ZEC 003 006 و فرشته خداوند یهوشع را اعلام نموده، گفت: 038 ZEC 003 007 «یهوه صبایوت چنین می‌فرماید: اگر به طریق های من سلوک نمایی و ودیعت مرا نگاه داری تو نیز خانه مرا داوری خواهی نمود وصحن های مرا محافظت خواهی کرد و تو را درمیان آنانی که نزد من می‌ایستند بار خواهم داد. 038 ZEC 003 008 پس‌ای یهوشع رئیس کهنه بشنو تو و رفقایت که به حضور تو می‌نشینند، زیرا که ایشان مردان علامت هستند. (بشنوید) زیرا که اینک من بنده خود شاخه را خواهم آورد. 038 ZEC 003 009 و همانا آن سنگی که به حضور یهوشع می‌گذارم، بر یک سنگ هفت چشم می‌باشد. اینک یهوه صبایوت می‌گوید که من نقش آن را رقم خواهم کرد و عصیان این زمین را در یک روز رفع خواهم نمود. 038 ZEC 003 010 و یهوه صبایوت می‌گوید که هر کدام از شما همسایه خود را زیر مو و زیر انجیر خویش دعوت خواهید نمود.» 038 ZEC 004 001 و فرشته‌ای که با من تکلم می‌نمود، برگشته، مرا مثل شخصی که از خواب بیدار شودبیدار کرد، 038 ZEC 004 002 و به من گفت: «چه چیز می‌بینی؟» گفتم: «نظر کردم و اینک شمعدانی که تمامش طلاست و روغندانش بر سرش و هفت چراغش بر آن است و هر چراغ که بر سرش می‌باشد هفت لوله دارد. 038 ZEC 004 003 و به پهلوی آن دو درخت زیتون که یکی بطرف راست روغندان و دیگری بطرف چپش می‌باشد.» 038 ZEC 004 004 و من توجه نموده، فرشته‌ای را که با من تکلم می‌نمود خطاب کرده، گفتم: «ای آقایم اینها چه می‌باشد؟» 038 ZEC 004 005 و فرشته‌ای که با من تکلم می‌نمودمرا جواب داد و گفت: «آیا نمی دانی که اینهاچیست؟» گفتم: «نه‌ای آقایم.» 038 ZEC 004 006 او در جواب من گفت: «این است کلامی که خداوند به زربابل می‌گوید: نه به قدرت و نه به قوت بلکه به روح من. قول یهوه صبایوت این است. 038 ZEC 004 007 ‌ای کوه بزرگ تو چیستی؟ در حضورزربابل به همواری مبدل خواهی شد و سنگ سرآن را بیرون خواهد آورد و صدا خواهند زد فیض فیض بر آن باشد.» 038 ZEC 004 008 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: 038 ZEC 004 009 «دستهای زربابل این خانه را بنیاد نهاد و دستهای وی آن را تمام خواهد کرد و خواهی دانست که یهوه صبایوت مرا نزد شما فرستاده است. 038 ZEC 004 010 زیرا کیست که روز امور کوچک را خوار شمارد زیراکه این هفت مسرور خواهند شد حینی که شاغول را در دست زربابل می‌بینند. و اینها چشمان خداوند هستند که در تمامی جهان ترددمی نمایند.» 038 ZEC 004 011 پس من او را خطاب کرده، گفتم: «این دودرخت زیتون که بطرف راست و بطرف چپ شمعدان هستند چه می‌باشند؟» 038 ZEC 004 012 و بار دیگر او را خطاب کرده، گفتم که «این دو شاخه زیتون به پهلوی دو لوله زرینی که روغن طلا را از خود می‌ریزد چیستند؟» 038 ZEC 004 013 او مرا جواب داده، گفت: «آیا نمی دانی که اینها چیستند؟» گفتم: «نه‌ای آقایم.» 038 ZEC 004 014 گفت: «اینها پسران روغن زیت می‌باشند که نزد مالک تمامی جهان می‌ایستند.» 038 ZEC 005 001 و باز چشمان خود را برافراشته، نگریستم و طوماری پران دیدم. 038 ZEC 005 002 و او مرا گفت: «چه چیز می‌بینی؟» گفتم: «طوماری پران می‌بینم که طولش بیست ذراع و عرضش ده ذراع می‌باشد.» 038 ZEC 005 003 او مرا گفت: «این است آن لعنتی که بر روی تمامی جهان بیرون می‌رود زیرا که از این طرف هردزد موافق آن منقطع خواهد شد و از آن طرف هرکه سوگند خورد موافق آن منقطع خواهد گردید. 038 ZEC 005 004 یهوه صبایوت می‌گوید: من آن را بیرون خواهم فرستاد و به خانه دزد و به خانه هر‌که به اسم من قسم دروغ خورد داخل خواهد شد و در میان خانه‌اش نزیل شده، آن را با چوبهایش وسنگهایش منهدم خواهد ساخت.» 038 ZEC 005 005 پس فرشته‌ای که با من تکلم می‌نمود بیرون آمده، مرا گفت: «چشمان خود را برافراشته ببین که اینکه بیرون می‌رود چیست؟» 038 ZEC 005 006 گفتم: «این چیست؟» او جواب داد: «این است آن ایفایی که بیرون می‌رود و گفت نمایش ایشان در تمامی جهان این است.» 038 ZEC 005 007 و اینک وزنه‌ای از سرب برداشته شد. و زنی در میان ایفا نشسته بود. 038 ZEC 005 008 و او گفت: «این شرارت است.» پس وی را در میان ایفا انداخت و آن سنگ سرب را بر دهنه‌اش نهاد. 038 ZEC 005 009 پس چشمان خود رابرافراشته، نگریستم و اینک دو زن بیرون آمدند وباد در بالهای ایشان بود و بالهای ایشان مثل بالهای لق لق بود و ایفا را به میان زمین و آسمان برداشتند. 038 ZEC 005 010 پس به فرشته‌ای که با من تکلم می‌نمودگفتم: «اینها ایفا را کجا می‌برند؟» 038 ZEC 005 011 او مرا جواب داد: «تا خانه‌ای در زمین شنعار برای وی بنا نمایند و چون آن مهیا شودآنگاه او در آنجا بر پایه خود بر قرار خواهد شد.» 038 ZEC 006 001 و بار دیگر چشمان خود را برافراشته، نگریستم و اینک چهار ارابه از میان دو کوه بیرون می‌رفت و کوهها کوههای مسین بود. 038 ZEC 006 002 درارابه اول اسبان سرخ و در ارابه دوم اسبان سیاه، 038 ZEC 006 003 و در ارابه سوم اسبان سفید و در ارابه چهارم اسبان ابلق قوی بود. 038 ZEC 006 004 و فرشته را که با من تکلم می‌نمود خطاب کرده، گفتم: «ای آقایم اینهاچیستند؟» 038 ZEC 006 005 فرشته در جواب من گفت: «اینها چهار روح افلاک می‌باشند که از ایستادن به حضور مالک تمامی جهان بیرون می‌روند. 038 ZEC 006 006 اماآنکه اسبان سیاه را دارد، اینها بسوی زمین شمال بیرون می‌روند و اسبان سفید در عقب آنهابیرون می‌روند و ابلقها به زمین جنوب بیرون می‌روند.» 038 ZEC 006 007 و آن اسبان قوی بیرون رفته، آرزو دارند که بروند و در جهان گردش نمایند؛ و او گفت: «بروید و در جهان گردش نمایید.» پس در جهان گردش کردند. 038 ZEC 006 008 و او به من ندا در‌داد و مرا خطاب کرده، گفت: «ببین آنهایی که به زمین شمال بیرون رفته‌اند، خشم مرا در زمین شمال فرو نشانیدند.» 038 ZEC 006 009 و کلام خداوند به من نازل شده، گفت: 038 ZEC 006 010 «ازاسیران یعنی از حلدای و طوبیا و یدعیا که از بابل آمده‌اند بگیر و در همان روز بیا و به خانه یوشیاابن صفیا داخل شو. 038 ZEC 006 011 پس نقره و طلا بگیر وتاجی ساخته، آن را بر سر یهوشع بن یهوصادق رئیس کهنه بگذار. 038 ZEC 006 012 و او را خطاب کرده، بگو: یهوه صبایوت چنین می‌فرماید و می‌گوید: اینک مردی که به شاخه مسمی است و از مکان خودخواهد رویید و هیکل خداوند را بنا خواهدنمود. 038 ZEC 006 013 پس او هیکل خداوند را بنا خواهد نمودو جلال را متحمل خواهد شد و بر کرسی اوجلوس نموده، حکمرانی خواهد کرد وبر کرسی او کاهن خواهد بود و مشورت سلامتی در میان هر دوی ایشان خواهد بود. 038 ZEC 006 014 و آن تاج برای حالم و طوبیا و یدعیا و حین بن صفنیا به جهت یادگاری در هیکل خداوند خواهد بود. 038 ZEC 006 015 وآنانی که دورند خواهند آمد و در هیکل خداوند بنا خواهند نمود و خواهید دانست که یهوه صبایوت مرا نزد شما فرستاده است و اگر قول یهوه خدای خویش را بکلی اطاعت نمایید این واقع خواهد شد.» 038 ZEC 007 001 و در سال چهارم داریوش پادشاه واقع شدکه کلام خداوند در روز چهارم ماه نهم که ماه کسلو باشد بر زکریا نازل شد. 038 ZEC 007 002 و اهل بیت ئیل یعنی شراصر و رجم ملک و کسان ایشان فرستاده بودند تا از خداوند مسالت نمایند. 038 ZEC 007 003 و به کاهنانی که در خانه یهوه صبایوت بودند و به انبیا تکلم نموده، گفتند: «آیا در ماه پنجم می‌باید که من گریه کنم و زهد ورزم چنانکه در این سالها کردم؟» 038 ZEC 007 004 پس یهوه صبایوت به من نازل شده، گفت: 038 ZEC 007 005 «تمامی قوم زمین و کاهنان را خطاب کرده، بگو: چون در این هفتاد سال در ماه پنجم و ماه هفتم روزه داشتید و نوحه گری نمودید، آیا برای من هرگز روزه می‌داشتید؟ 038 ZEC 007 006 و چون می‌خورید وچون می‌نوشید، آیا به جهت خود نمی خورید وبرای خود نمی نوشید؟ 038 ZEC 007 007 آیا کلامی را که خداوندبه واسطه انبیای سلف ندا کرد، هنگامی که اورشلیم مسکون و امن می‌بود و شهرهای مجاورش و جنوب و هامون مسکون می‌بود(نمی دانید)؟» 038 ZEC 007 008 و کلام خداوند بر زکریا نازل شده، گفت: 038 ZEC 007 009 «یهوه صبایوت امر فرموده، چنین می‌گوید: براستی داوری نمایید و با یکدیگر احسان و لطف معمول دارید. 038 ZEC 007 010 و بر بیوه‌زنان و یتیمان و غریبان و فقیران ظلم منمایید و در دلهای خود بر یکدیگر بدی میندیشید. 038 ZEC 007 011 اما ایشان از گوش گرفتن ابا نمودند و سرکشی کرده، گوشهای خودرا از شنیدن سنگین ساختند. 038 ZEC 007 012 بلکه دلهای خویش را (مثل ) الماس سخت نمودند تاشریعت و کلامی را که یهوه صبایوت به روح خود به واسطه انبیای سلف فرستاده بود نشنوند، بنابراین خشم عظیمی از جانب یهوه صبایوت صادر شد. 038 ZEC 007 013 پس واقع خواهد شد چنانکه او نداکرد و ایشان نشنیدند، همچنان یهوه صبایوت می‌گوید ایشان فریاد خواهند برآورد و من نخواهم شنید. 038 ZEC 007 014 و ایشان را بر روی تمامی امت هایی که نشناخته بودند، به گردباد پراکنده خواهم ساخت و زمین در عقب ایشان چنان ویران خواهد شد که کسی در آن عبور و ترددنخواهد کرد پس زمین مرغوب را ویران ساخته‌اند.» 038 ZEC 008 001 و کلام یهوه صبایوت بر من نازل شده، گفت: 038 ZEC 008 002 «یهوه صبایوت چنین می‌فرماید: برای صهیون غیرت عظیمی دارم و با غضب سخت برایش غیور هستم. 038 ZEC 008 003 خداوند چنین می‌گوید: به صهیون مراجعت نموده‌ام و در میان اورشلیم ساکن خواهم شد و اورشلیم به شهر حق و کوه یهوه صبایوت به کوه مقدس مسمی خواهدشد. 038 ZEC 008 004 یهوه صبایوت چنین می‌گوید: مردان پیر وزنان پیر باز در کوچه های اورشلیم خواهندنشست و هر یکی از ایشان به‌سبب زیادتی عمرعصای خود را در دست خود خواهد داشت. 038 ZEC 008 005 وکوچه های شهر از پسران و دختران که درکوچه هایش بازی می‌کنند پر خواهد شد. 038 ZEC 008 006 یهوه صبایوت چنین می‌گوید: اگر این امر در این‌روزها به نظر بقیه این قوم عجیب نماید آیا در نظر من عجیب خواهد نمود؟ قول یهوه صبایوت این است. 038 ZEC 008 007 «یهوه صبایوت چنین می‌گوید: اینک من قوم خود را از زمین مشرق و از زمین مغرب آفتاب خواهم رهانید. 038 ZEC 008 008 و ایشان را خواهم آورد که دراورشلیم سکونت نمایند و ایشان قوم من خواهندبود و من براستی و عدالت خدای ایشان خواهم بود. 038 ZEC 008 009 یهوه صبایوت چنین می‌گوید: دستهای شما قوی شود‌ای کسانی که در این ایام این کلام را از زبان انبیا شنیدید که آن در روزی که بنیادخانه یهوه صبایوت را برای بنا نمودن هیکل نهادند واقع شد. 038 ZEC 008 010 زیرا قبل از این ایام مزدی برای انسان نبود و نه مزدی به جهت حیوان؛ و به‌سبب دشمن برای هر‌که خروج و دخول می‌کردهیچ سلامتی نبود و من همه کسان را به ضدیکدیگر واداشتم. 038 ZEC 008 011 اما الان یهوه صبایوت می‌گوید: من برای بقیه این قوم مثل ایام سابق نخواهم بود. 038 ZEC 008 012 زیرا که زرع سلامتی خواهد بودو مو میوه خود را خواهد داد و زمین محصول خود را خواهد آورد و آسمان شبنم خویش راخواهد بخشید و من بقیه این قوم را مالک جمیع این چیزها خواهم گردانید. 038 ZEC 008 013 و واقع خواهد شد چنانکه شما‌ای خاندان یهودا وای خاندان اسرائیل در میان امت‌ها (مورد)لعنت شده‌اید، همچنان شما را نجات خواهم داد تا (مورد) برکت بشوید؛ پس مترسید ودستهای شما قوی باشد. 038 ZEC 008 014 زیرا که یهوه صبایوت چنین می‌گوید: چنانکه قصد نمودم که به شما بدی برسانم حینی که پدران شماخشم مرا به هیجان آوردند و یهوه صبایوت می‌گوید که از آن پشیمان نشدم. 038 ZEC 008 015 همچنین در این‌روزها رجوع نموده، قصد خواهم نمود که به اورشلیم و خاندان یهودا احسان نمایم. پس ترسان مباشید. 038 ZEC 008 016 و این است کارهایی که بایدبکنید: با یکدیگر راست گویید و در دروازه های خود انصاف و داوری سلامتی را اجرا دارید. 038 ZEC 008 017 و در دلهای خود برای یکدیگر بدی میندیشید و قسم دروغ را دوست مدارید، زیراخداوند می‌گوید از همه این کارها نفرت دارم.» 038 ZEC 008 018 و کلام یهوه صبایوت بر من نازل شده، گفت: 038 ZEC 008 019 «یهوه صبایوت چنین می‌گوید: روزه ماه چهارم و روزه ماه پنجم و روزه ماه هفتم و روزه ماه دهم برای خاندان یهودا به شادمانی و سرور وعیدهای خوش مبدل خواهد شد پس راستی وسلامتی را دوست بدارید. 038 ZEC 008 020 یهوه صبایوت چنین می‌گوید: بار دیگر واقع خواهد شد که قوم‌ها و ساکنان شهرهای بسیار خواهند آمد. 038 ZEC 008 021 و ساکنان یک شهر به شهر دیگر رفته، خواهندگفت: بیایید برویم تا از خداوند مسالت نماییم ویهوه صبایوت را بطلبیم و من نیز خواهم آمد. 038 ZEC 008 022 و قوم های بسیار و امت های عظیم خواهندآمد تا یهوه صبایوت را در اورشلیم بطلبند و ازخداوند مسالت نمایند. 038 ZEC 008 023 یهوه صبایوت چنین می‌گوید در آن روزها ده نفر از همه زبانهای امت‌ها به دامن شخص یهودی چنگ زده، متمسک خواهند شد و خواهند گفت همراه شما می‌آییم زیرا شنیده‌ایم که خدا با شمااست.» 038 ZEC 009 001 وحی کلام خداوند بر زمین حدراخ (نازل می شود) و دمشق محل آن می‌باشد، زیراکه نظر انسان و نظر تمامی اسباط اسرائیل بسوی خداوند است. 038 ZEC 009 002 و بر حمات نیز که مجاور آن است و بر صور و صیدون اگر‌چه بسیار دانشمندمی باشد. 038 ZEC 009 003 و صور برای خود ملاذی منیع ساخت و نقره را مثل غبار و طلا را مانند گل کوچه هاانباشت. 038 ZEC 009 004 اینک خداوند او را اخراج خواهد کردو قوتش را که در دریا می‌باشد، تلف خواهدساخت و خودش به آتش سوخته خواهد شد. 038 ZEC 009 005 اشقلون چون این را بیند خواهد ترسید و غزه بسیار دردناک خواهد شد و عقرون نیز زیرا که اعتماد او خجل خواهد گردید و پادشاه از غزه هلاک خواهد شد و اشقلون مسکون نخواهدگشت. 038 ZEC 009 006 و حرام زاده‌ای در اشدود جلوس خواهدنمود و حشمت فلسطینیان را منقطع خواهم ساخت. 038 ZEC 009 007 و خون او را از دهانش بیرون خواهم آورد و رجاساتش را از میان دندانهایش؛ و بقیه اونیز به جهت خدای ما خواهد بود و خودش مثل امیری در یهودا و عقرون مانند یبوسی خواهدشد. 038 ZEC 009 008 و من گرداگرد خانه خود به ضد لشکر اردوخواهم زد تا کسی از آن عبور و مرور نکند و ظالم بار دیگر از میان آنها گذر نخواهد کرد زیرا که حال به چشمان خود مشاهده نموده‌ام. 038 ZEC 009 009 ‌ای دختر صهیون بسیار وجد بنما و ای دختر اورشلیم آواز شادمانی بده! اینک پادشاه تونزد تو می‌آید. او عادل و صاحب نجات و حلیم می‌باشد و بر الاغ و بر کره بچه الاغ سوار است. 038 ZEC 009 010 و من ارابه را از افرایم و اسب را از اورشلیم منقطع خواهم ساخت و کمان جنگی شکسته خواهد شد و او با امت‌ها به سلامتی تکلم خواهدنمود و سلطنت او از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای زمین خواهد بود. 038 ZEC 009 011 و اما من اسیران تو را نیز به واسطه خون عهد تو از چاهی که در آن آب نیست رها کردم. 038 ZEC 009 012 ‌ای اسیران امید، به ملاذ منیع مراجعت نمایید. امروز نیز خبر می‌دهم که به شما(نصیب ) مضاعف رد خواهم نمود. 038 ZEC 009 013 زیرا که یهودا را برای خود زه خواهم کرد و افرایم راتیرکمان خواهم ساخت و پسران تو را‌ای صهیون به ضد پسران تو‌ای یاوان خواهم برانگیخت و تورا مثل شمشیر جبار خواهم گردانید. 038 ZEC 009 014 و خداوند بالای ایشان ظاهر خواهد شد وتیر او مانند برق خواهد جست و خداوند یهوه کرنا را نواخته، بر گردبادهای جنوبی خواهدتاخت. 038 ZEC 009 015 یهوه صبایوت ایشان را حمایت خواهد کرد و ایشان غذا خورده، سنگهای فلاخن را پایمال خواهند کردو نوشیده، مثل از شراب نعره خواهند زد و مثل جامها و مانند گوشه های مذبح پر خواهند شد. 038 ZEC 009 016 و یهوه خدای ایشان ایشان را در آن روز مثل گوسفندان قوم خودخواهد رهانید زیرا که مانند جواهر تاج بر زمین اوخواهند درخشید. 038 ZEC 009 017 زیرا که حسن و زیبایی اوچه قدر عظیم است. گندم جوانان را و عصیر انگور دوشیزگان را خرم خواهد ساخت. 038 ZEC 010 001 باران را در موسم باران آخر از خداوندبطلبید. از خداوند که برقها را می‌سازدو او به ایشان باران فراوان هرکس در زمینش گیاه خواهد بخشید. 038 ZEC 010 002 زیرا که ترافیم سخن باطل می‌گویند و فالگیران رویاهای دروغ می‌بینند وخوابهای باطل بیان می‌کنند و تسلی بیهوده می‌دهند، از این جهت مثل گوسفندان آواره می‌باشند و از نبودن شبان ذلیل می‌گردند. 038 ZEC 010 003 خشم من بر شبانان مشتعل شده است و به بزهای نرعقوبت خواهم رسانید زیرا که یهوه صبایوت ازگله خود یعنی از خاندان یهودا تفقد خواهد نمودو ایشان را مثل اسب جنگی جلال خود خواهدگردانید. 038 ZEC 010 004 از او سنگ زاویه و از او میخ و از اوکمان جنگی و از او همه ستمکاران با هم بیرون می‌آیند. 038 ZEC 010 005 و ایشان مثل جباران (دشمنان خود را)در گل کوچه‌ها در عرصه جنگ پایمال خواهندکرد و محاربه خواهند نمود زیرا خداوند با ایشان است و اسب‌سواران خجل خواهند گردید. 038 ZEC 010 006 و من خاندان یهودا را تقویت خواهم کرد وخاندان یوسف را خواهم رهانید و ایشان را به امنیت ساکن خواهم گردانید، زیرا که بر ایشان رحمت دارم و چنان خواهند بود که گویا ایشان راترک ننموده بودم زیرا یهوه خدای ایشان من هستم؛ پس ایشان را اجابت خواهم نمود. 038 ZEC 010 007 وبنی افرایم مثل جباران شده، دل ایشان گویا ازشراب مسرور خواهد شد و پسران ایشان چون این را بینند شادی خواهند نمود و دل ایشان در خداوند وجد خواهد کرد. 038 ZEC 010 008 و ایشان را صدا زده، جمع خواهم کرد زیرا که ایشان را فدیه داده‌ام وافزوده خواهند شد چنانکه در قبل افزوده شده بودند. 038 ZEC 010 009 و ایشان را در میان قوم‌ها خواهم کاشت ومرا در مکان های بعید بیاد خواهند‌آورد و باپسران خود زیست نموده، مراجعت خواهندکرد. 038 ZEC 010 010 و ایشان را از زمین مصر باز خواهم آورد واز اشور جمع خواهم نمود و به زمین جلعاد ولبنان داخل خواهم ساخت و آن گنجایش ایشان را نخواهد داشت. 038 ZEC 010 011 و او از دریای مصیبت عبورنموده، امواج دریا را خواهد زد و همه ژرفیهای نهر خشک خواهد شد و حشمت اشور زایل خواهد گردید و عصای مصر نیست خواهد شد. 038 ZEC 010 012 و ایشان را در خداوند قوی خواهم ساخت ودر نام او سالک خواهند شد. قول خداوند این است. 038 ZEC 011 001 ای لبنان درهای خود را باز کن تا آتش، سروهای آزاد تو را بسوزاند. 038 ZEC 011 002 ‌ای صنوبر ولوله نما زیرا که سرو آزاد افتاده است (ودرختان ) بلند خراب شده. ای بلوطهای باشان ولوله نمایید زیرا که جنگل منیع افتاده است. 038 ZEC 011 003 صدای ولوله شبانان است زیرا که جلال ایشان خراب شده؛ صدای غرش شیران ژیان است زیراکه شوکت اردن ویران گردیده است. 038 ZEC 011 004 یهوه خدای من چنین می‌فرماید که گوسفندان ذبح را بچران 038 ZEC 011 005 که خریداران ایشان آنها را ذبح می‌نمایند و مجرم شمرده نمی شوند وفروشندگان ایشان می‌گویند: خداوند متبارک باد زیرا که دولتمند شده‌ایم. و شبانان آنهابرایشان شفقت ندارند. 038 ZEC 011 006 زیرا خداوند می‌گوید: بر ساکنان این زمین بار دیگر ترحم نخواهم نمود واینک من هر کس از مردمان را به‌دست همسایه‌اش و به‌دست پادشاهش تسلیم خواهم نمود و زمین را ویران خواهند ساخت و از دست ایشان رهایی نخواهم بخشید. 038 ZEC 011 007 پس من گله ذبح یعنی ضعیف ترین گله را چرانیدم و دو عصا برای خود گرفتم که یکی از آنها را نعمه نامیدم ودیگری را حبال نام نهادم و گله را چرانیدم. 038 ZEC 011 008 و دریک ماه سه شبان را منقطع ساختم و جان من ازایشان بیزار شد و جان ایشان نیز از من متنفرگردید. 038 ZEC 011 009 پس گفتم شما را نخواهم چرانید. آنکه مردنی است بمیرد و آنکه هلاک شدنی است هلاک شود و باقی ماندگان گوشت یکدیگر رابخورند. 038 ZEC 011 010 پس عصای خود نعمه را گرفته، آن راشکستم تا عهدی را که با تمامی قوم‌ها بسته بودم شکسته باشم. 038 ZEC 011 011 پس در آن روز شکسته شد و آن ضعیف ترین گله که منتظر من می‌بودند فهمیدندکه این کلام خداوند است. 038 ZEC 011 012 و به ایشان گفتم: اگردر نظر شما پسند آید مزد مرا بدهید والا ندهید. پس به جهت مزد من، سی پاره نقره وزن کردند. 038 ZEC 011 013 و خداوند مرا گفت: آن را نزد کوزه‌گر بینداز، این قیمت گران را که مرا به آن قیمت کردند. پس سی پاره نقره را گرفته، آن را در خانه خداوند نزدکوزه‌گر انداختم. 038 ZEC 011 014 و عصای دیگر خود حبال راشکستم تا برادری را که در میان یهودا و اسرائیل بود شکسته باشم. 038 ZEC 011 015 و خداوند مرا گفت: «بار دیگر آلات شبان احمق را برای خود بگیر. 038 ZEC 011 016 زیرا اینک من شبانی را در این زمین خواهم برانگیخت که از هالکان تفقد نخواهد نمود و گم شدگان را نخواهد طلبیدو مجروحان را معالجه نخواهد کرد و ایستادگان را نخواهد پرورد بلکه گوشت فربهان را خواهدخورد و سمهای آنها را خواهد کند. 038 ZEC 011 017 وای برشبان باطل که گله را ترک می‌نماید. شمشیر بربازویش و بر چشم راستش فرود خواهد آمد وبازویش بالکل خشک خواهد شد و چشم راستش بکلی تار خواهد گردید.» 038 ZEC 012 001 وحی کلام خداوند درباره اسرائیل. قول خداوند است که آسمانها راگسترانید و بنیاد زمین را نهاد و روح انسان را دراندرون او ساخت. 038 ZEC 012 002 اینک من اورشلیم را برای جمیع قوم های مجاورش کاسه سرگیجش خواهم ساخت و این بر یهودا نیز حینی که اورشلیم را محاصره می‌کنند خواهد شد. 038 ZEC 012 003 و درآن روز، اورشلیم را برای جمیع قوم‌ها سنگی گران بار خواهم ساخت و همه کسانی که آن را برخود بار کنند، سخت مجروح خواهند شد وجمیع امت های جهان به ضد او جمع خواهندگردید. 038 ZEC 012 004 خداوند می‌گوید در آن روز من همه اسبان را به حیرت و سواران آنها را به جنون مبتلاخواهم ساخت. و چشمان خود را بر خاندان یهودا باز نموده، همه اسبان قوم‌ها را به کوری مبتلا خواهم کرد. 038 ZEC 012 005 و سروران یهودا در دل خودخواهند گفت که ساکنان اورشلیم در خدای خودیهوه صبایوت قوت من می‌باشند. 038 ZEC 012 006 در آن روزسروران یهودا را مثل آتشدانی در میان هیزم و مانند شعله آتش در میان بافه‌ها خواهم گردانید وهمه قوم های مجاور خویش را از طرف راست وچپ خواهند سوزانید و اورشلیم بار دیگر درمکان خود یعنی در اورشلیم مسکون خواهد شد. 038 ZEC 012 007 و خداوند خیمه های یهودا را اول خواهدرهانید تا حشمت خاندان داود و حشمت ساکنان اورشلیم بر یهودا فخر ننماید. 038 ZEC 012 008 در آن روزخداوند ساکنان اورشلیم را حمایت خواهد نمودو ضعیف ترین ایشان در آن روز مثل داود خواهدبود و خاندان داود مانند خدا مثل فرشته خداونددر حضور ایشان خواهند بود. 038 ZEC 012 009 و در آن روز قصدهلاک نمودن جمیع امت هایی که به ضد اورشلیم می‌آیند، خواهم نمود. 038 ZEC 012 010 و بر خاندان داود و بر ساکنان اورشلیم روح فیض و تضرعات را خواهم ریخت و بر من که نیزه زده‌اند خواهند نگریست وبرای من مثل نوحه گری برای پسر یگانه خود، نوحه گری خواهند نمود و مانند کسی‌که برای نخست زاده خویش ماتم گیرد، برای من ماتم تلخ خواهندگرفت. 038 ZEC 012 011 در آن روز ماتم عظیمی مانند ماتم هددرمون در همواری مجدون در اورشلیم خواهد بود. 038 ZEC 012 012 و اهل زمین ماتم خواهند گرفت هر قبیله علیحده، قبیله خاندان داود علیحده، وزنان ایشان علیحده، قبیله خاندان ناتان علیحده، وزنان ایشان علیحده. 038 ZEC 012 013 قبیله خاندان لاوی علیحده، و زنان ایشان علیحده، قبیله شمعی علیحده، و زنان ایشان علیحده، 038 ZEC 012 014 و جمیع قبایلی که باقی‌مانده باشند هر قبیله علیحده، و زنان ایشان علیحده. 038 ZEC 013 001 در آن روز برای خاندان داود و ساکنان اورشلیم چشمه‌ای به جهت گناه ونجاست مفتوح خواهد شد. 038 ZEC 013 002 و یهوه صبایوت می‌گوید در آن روز نامهای بتها را از روی زمین منقطع خواهم ساخت که بار دیگر آنها رابیادنخواهند‌آورد و انبیا و روح پلید را نیز از زمین دور خواهم کرد. 038 ZEC 013 003 و هر‌که بار دیگر نبوت نمایدپدر و مادرش که او را تولید نموده‌اند، وی راخواهند گفت که زنده نخواهی ماند زیرا که به اسم یهوه دروغ می‌گویی. و چون نبوت نماید پدر ومادرش که او را تولید نموده‌اند، وی را عرضه تیغ خواهند ساخت. 038 ZEC 013 004 و در آن روز هر کدام از آن انبیاچون نبوت می‌کنند، از رویاهای خویش خجل خواهند شد و جامه پشمین به جهت فریب دادن نخواهند پوشید. 038 ZEC 013 005 و هر یک خواهد گفت: من نبی نیستم بلکه زرع کننده زمین می‌باشم زیرا که ازطفولیت خود به غلامی فروخته شده‌ام. 038 ZEC 013 006 و او راخواهند گفت: این جراحات که در دستهای تومی باشد چیست؟ و او جواب خواهد داد آنهایی است که در خانه دوستان خویش به آنها مجروح شده‌ام. 038 ZEC 013 007 یهوه صبایوت می‌گوید: «ای شمشیر به ضدشبان من و به ضد آن مردی که همدوش من است برخیز! شبان را بزن و گوسفندان پراکنده خواهندشد و من دست خود را بر کوچکان خواهم برگردانید.» 038 ZEC 013 008 و خداوند می‌گوید که «در تمامی زمین دوحصه منقطع شده خواهند مرد و حصه سوم درآن باقی خواهد ماند. 038 ZEC 013 009 و حصه سوم را از میان آتش خواهم گذرانید و ایشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفی ساختن طلا ایشان را مصفی خواهم نمود و اسم مراخواهند خواند و من ایشان را اجابت نموده، خواهم گفت که ایشان قوم من هستند و ایشان خواهند گفت که یهوه خدای ما می‌باشد.» 038 ZEC 014 001 اینک روز خداوند می‌آید و غنیمت تودر میانت تقسیم خواهد شد. 038 ZEC 014 002 و جمیع امت‌ها را به ضد اورشلیم برای جنگ جمع خواهم کرد و شهر را خواهند گرفت و خانه‌ها راتاراج خواهند نمود و زنان را بی‌عصمت خواهندکرد و نصف اهل شهر به اسیری خواهند رفت وبقیه قوم از شهر منقطع نخواهند شد. 038 ZEC 014 003 و خداوندبیرون آمده، با آن قوم‌ها مقاتله خواهد نمودچنانکه در روز جنگ مقاتله نمود. 038 ZEC 014 004 و در آن روزپایهای او بر کوه زیتون که از طرف مشرق به مقابل اورشلیم است خواهد ایستاد و کوه زیتون درمیانش از مشرق تا مغرب منشق شده، دره بسیارعظیمی خواهد شد و نصف کوه بطرف شمال ونصف دیگرش بطرف جنوب منتقل خواهدگردید. 038 ZEC 014 005 و بسوی دره کوههای من فرار خواهیدکرد زیرا که دره کوهها تا به آصل خواهد رسید وشما خواهید گریخت چنانکه در ایام عزیا پادشاه یهودا از زلزله فرار کردید و یهوه خدای من خواهد آمد و جمیع مقدسان همراه تو (خواهندآمد). 038 ZEC 014 006 و در آن روز نور (آفتاب ) نخواهد بود وکواکب درخشنده، گرفته خواهند شد. 038 ZEC 014 007 و آن یک روز معروف خداوند خواهد بود. نه روز و نه شب، اما در وقت شام روشنایی خواهد بود. 038 ZEC 014 008 ودر آن روز، آبهای زنده از اورشلیم جاری خواهدشد (که ) نصف آنهابسوی دریای شرقی و نصف دیگر آنها بسوی دریای غربی (خواهد رفت ). درتابستان و در زمستان چنین واقع خواهد شد. 038 ZEC 014 009 ویهوه بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود. در آن روزیهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد. 038 ZEC 014 010 وتمامی زمین از جبع تا رمون که بطرف جنوب اورشلیم است متبدل شده، مثل عربه خواهدگردید و (اورشلیم ) مرتفع شده، در مکان خود ازدروازه بنیامین تا جای دروازه اول و تا دروازه زاویه و از برج حننئیل تا چرخشت پادشاه مسکون خواهد شد. 038 ZEC 014 011 و در آن ساکن خواهندشد و دیگر لعنت نخواهد بود و اورشلیم به امنیت مسکون خواهد شد. 038 ZEC 014 012 و این بلایی خواهد بود که خداوند بر همه قوم هایی که با اورشلیم جنگ کنند وارد خواهدآورد. گوشت ایشان در حالتی که بر پایهای خودایستاده باشند کاهیده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گردید و زبان ایشان دردهانشان کاهیده خواهد گشت. 038 ZEC 014 013 و در آن روزاضطراب عظیمی از جانب خداوند در میان ایشان خواهد بود و دست یکدیگر را خواهند گرفت و دست هر کس به ضد دست دیگری بلند خواهدشد. 038 ZEC 014 014 و یهودا نیز نزد اورشلیم جنگ خواهدنمود و دولت جمیع امت های مجاور آن از طلا ونقره و لباس از حد زیاده جمع خواهد شد. 038 ZEC 014 015 وبلای اسبان و قاطران و شتران و الاغها و تمامی حیواناتی که در آن اردوها باشند همچنان ماننداین بلا خواهد بود. 038 ZEC 014 016 و واقع خواهد شد که همه باقی ماندگان از جمیع امت هایی که به ضداورشلیم آیند، هر سال برخواهند آمد تا یهوه صبایوت پادشاه را عبادت نمایند و عید خیمه هارا نگاه دارند. 038 ZEC 014 017 و هرکدام از قبایل زمین که به جهت عبادت یهوه صبایوت پادشاه برنیایند، برایشان باران نخواهد شد. 038 ZEC 014 018 و اگر قبیله مصربرنیایند و حاضر نشوند بر ایشان نیز (باران )نخواهد شد. این است بلایی که خداوند واردخواهد آورد بر امت هایی که به جهت نگاه داشتن عید خیمه‌ها برنیایند. 038 ZEC 014 019 این است قصاص مصر وقصاص همه امت هایی که به جهت نگاه داشتن عید خیمه‌ها برنیایند. 038 ZEC 014 020 و در آن روز بر زنگهای اسبان «مقدس خداوند» (منقوش ) خواهد شد و دیگها در خانه خداوند مثل کاسه های پیش مذبح خواهد بود. 038 ZEC 014 021 بلکه همه دیگهایی که در اورشلیم و یهودامی باشد، مقدس یهوه صبایوت خواهد بود وهمه کسانی که قربانی می‌گذرانند آمده، از آنهاخواهند گرفت و در آنها طبخ خواهند کرد و درآنوقت بار دیگر هیچ کنعانی در خانه یهوه صبایوت نخواهد بود. # # BOOK 039 MAL Malachi ملاکی 039 MAL 001 001 واسطه ملاکی. 039 MAL 001 002 خداوند می‌گوید که شما را دوست داشته‌ام. اما شما می‌گویید: چگونه ما را دوست داشته‌ای؟ آیا عیسو برادر یعقوب نبود و خداوند می‌گویدکه یعقوب را دوست داشتم، 039 MAL 001 003 و از عیسو نفرت نمودم و کوههای او را ویران و میراث وی رانصیب شغالهای بیابان گردانیدم. 039 MAL 001 004 چونکه ادوم می‌گوید: منهدم شده‌ایم اما خواهیم برگشت ومخروبه‌ها را بنا خواهیم نمود. یهوه صبایوت چنین می‌فرماید: ایشان بنا خواهند نمود اما من منهدم خواهم ساخت و ایشان را به‌سرحدشرارت و به قومی که خداوند بر ایشان تا به ابدغضبناک می‌باشد مسمی خواهند ساخت. 039 MAL 001 005 وچون چشمان شما این را بیند خواهید گفت: خداوند از حدود اسرائیل متعظم باد! 039 MAL 001 006 پسر، پدر خود و غلام، آقای خویش رااحترام می‌نماید. پس اگر من پدر هستم احترام من کجا است؟ و اگر من آقا هستم هیبت من کجااست؟ یهوه صبایوت به شما تکلم می‌کند. ای کاهنانی که اسم مرا حقیر می‌شمارید و می‌گویید چگونه اسم تو را حقیر شمرده‌ایم؟ 039 MAL 001 007 نان نجس برمذبح من می‌گذرانید و می‌گویید چگونه تو رابی حرمت نموده‌ایم؟ از اینکه می‌گویید خوان خداوند محقر است. 039 MAL 001 008 و چون کور را برای قربانی می‌گذرانید، آیا قبیح نیست؟ و چون لنگ یا بیماررا می‌گذرانید، آیا قبیح نیست؟ آن را به حاکم خود هدیه بگذران و آیا او از تو راضی خواهدشد یا تو را مقبول خواهد داشت؟ قول یهوه صبایوت این است. 039 MAL 001 009 و الان از خدا مسالت نما تابر ما ترحم نماید. یهوه صبایوت می‌گوید این ازدست شما واقع شده است، پس آیا هیچ کدام ازشما را مستجاب خواهد فرمود؟ 039 MAL 001 010 کاش که یکی از شما می‌بود که درها راببندد تا آتش بر مذبح من بیجا نیفروزید. یهوه صبایوت می‌گوید: در شما هیچ خوشی ندارم وهیچ هدیه از دست شما قبول نخواهم کرد. 039 MAL 001 011 زیرا که از مطلع آفتاب تا مغربش اسم من درمیان امت‌ها عظیم خواهد بود؛ و بخور و هدیه طاهر در هر جا به اسم من گذرانیده خواهد شد، زیرا یهوه صبایوت می‌گوید که اسم من در میان امت‌ها عظیم خواهد بود. و بخور و هدیه طاهر درهر جا به اسم من گذرانیده خواهد شد، زیرا یهوه صبایوت می‌گوید که اسم من در میان امت هاعظیم خواهد بود. 039 MAL 001 012 اما شما آن را بی‌حرمت می‌سازید چونکه می‌گویید که خوان خداوند نجس است و ثمره آن یعنی طعامش محقر است. 039 MAL 001 013 و یهوه صبایوت می‌فرماید که شما می‌گوییداینک این چه زحمت است و آن را اهانت می‌کنیدو چون (حیوانات ) دریده شده و لنگ و بیمار راآورده، آنها را برای هدیه می‌گذرانید آیا من آنهارا از دست شما قبول خواهم کرد؟ قول خداونداین است. 039 MAL 001 014 پس ملعون باد هر‌که فریب دهد و باآنکه نرینه‌ای در گله خود دارد معیوبی برای خداوند نذر کرده، آن را ذبح نماید. زیرا که یهوه صبایوت می‌گوید: من پادشاه عظیم می‌باشم واسم من در میان امت‌ها مهیب خواهد بود. 039 MAL 002 001 و الان‌ای کاهنان این وصیت برای شما است! 039 MAL 002 002 یهوه صبایوت می‌گوید که اگرنشنوید و آن را در دل خود جا ندهید تا اسم مراتمجید نمایید، من بر شما لعن خواهم فرستاد و بربرکات شما لعن خواهم کرد، بلکه آنها را لعن کرده‌ام چونکه آن را در دل خود جا ندادید. 039 MAL 002 003 اینک من زراعت را به‌سبب شما نهیب خواهم نمود و بر رویهای شما سرگین یعنی سرگین عیدهای شما را خواهم پاشید و شما را با آن خواهند برداشت. 039 MAL 002 004 و خواهید دانست که من این وصیت را بر شما فرستاده‌ام تا عهد من با لاوی باشد. قول یهوه صبایوت این است. 039 MAL 002 005 عهد من باوی عهد حیات و سلامتی می‌بود و آنها را به‌سبب ترسی که از من می‌داشت به وی دادم و به‌سبب آنکه از اسم من هراسان می‌بود. 039 MAL 002 006 شریعت حق در دهان او می‌بود و بی‌انصافی بر لبهایش یافت نمی شد بلکه در سلامتی و استقامت با من سلوک می‌نمود و بسیاری را از گناه برمی گردانید. 039 MAL 002 007 زیرا که لبهای کاهن می‌باید معرفت را حفظنماید تا شریعت را از دهانش بطلبند چونکه اورسول یهوه صبایوت می‌باشد. 039 MAL 002 008 اما یهوه صبایوت می‌گوید که شما از طریق تجاوز نموده، بسیاری را در شریعت لغزش دادید و عهد لاوی را شکستید. 039 MAL 002 009 بنابراین من نیز شما را نزد تمامی این قوم خوار و پست خواهم ساخت زیرا که طریق مرا نگاه نداشته و در اجرای شریعت طرفداری نموده‌اید. 039 MAL 002 010 آیا جمیع ما را یک پدر نیست و آیا یک خدا ما را نیافریده است؟ پس چرا عهد پدران خود را بی‌حرمت نموده، با یکدیگر خیانت می‌ورزیم؟ 039 MAL 002 011 یهودا خیانت ورزیده است ورجاسات را در اسرائیل و اورشلیم بعمل آورده‌اند زیرا که یهودا مقدس خداوند را که او آن را دوست می‌داشت بی‌حرمت نموده، دخترخدای بیگانه را به زنی گرفته است. 039 MAL 002 012 پس خداوند هر کس را که چنین عمل نماید، هم خواننده و هم جواب دهنده را از خیمه های یعقوب منقطع خواهد ساخت و هر کس را نیز که برای یهوه صبایوت هدیه بگذراند. 039 MAL 002 013 و این را نیزبار دیگر بعمل آورده‌اید که مذبح خداوند را بااشکها و گریه و ناله پوشانیده‌اید و از این جهت هدیه را باز منظور نمی دارد و آن را از دست شمامقبول نمی فرماید. 039 MAL 002 014 اما شما می‌گویید سبب این چیست؟ سبب این است که خداوند در میان تو وزوجه جوانی ات شاهد بوده است و تو به وی خیانت ورزیده‌ای، با آنکه او یار تو و زوجه هم عهد تو می‌بود. 039 MAL 002 015 و آیا او یکی را نیافرید با آنکه بقیه روح را می‌داشت و ازچه سبب یک را (فقطآفرید)؟ از این جهت که ذریت الهی را طلب می‌کرد. پس از روحهای خود باحذر باشید وزنهار احدی به زوجه جوانی خود خیانت نورزد. 039 MAL 002 016 زیرا یهوه خدای اسرائیل می‌گوید که از طلاق نفرت دارم و نیز از اینکه کسی ظلم را به لباس خود بپوشاند. قول یهوه صبایوت این است پس ازروحهای خود با حذر بوده، زنهار خیانت نورزید. 039 MAL 002 017 شما خداوند را به سخنان خود خسته نموده‌اید و می‌گویید: چگونه او را خسته نموده‌ایم؟ از اینکه گفته‌اید همه بدکاران به نظرخداوند پسندیده می‌باشند واو از ایشان مسروراست یا اینکه خدایی که داوری کند کجا است؟ 039 MAL 003 001 اینک من رسول خود را خواهم فرستاد و اوطریق را پیش روی من مهیا خواهد ساخت و خداوندی که شما طالب او می‌باشید، ناگهان به هیکل خود خواهد آمد، یعنی آن رسول عهدی که شما از او مسرور می‌باشید. هان او می‌آید! قول یهوه صبایوت این است. 039 MAL 003 002 اما کیست که روزآمدن او را متحمل تواند شد؟ و کیست که در حین ظهور وی تواند ایستاد؟ زیرا که او مثل آتش قالگر و مانند صابون گازران خواهد بود. 039 MAL 003 003 و مثل قالگر و مصفی کننده نقره خواهد نشست وبنی لاوی را طاهر ساخته، ایشان را مانند طلا ونقره مصفی خواهد گردانید تا ایشان هدیه‌ای برای خداوند به عدالت بگذرانند. 039 MAL 003 004 آنگاه هدیه یهودا واورشلیم پسندیده خداوند خواهد شد چنانکه درایام قدیم و سالهای پیشین می‌بود. 039 MAL 003 005 و من برای داوری نزد شما خواهم آمد و به ضد جادوگران وزناکاران و آنانی که قسم دروغ می‌خورند و کسانی که بر مزدور در مزدش و بیوه‌زنان و یتیمان ظلم می‌نمایند و غریب را از حق خودش دورمی سازند و از من نمی ترسند، بزودی شهادت خواهم داد. قول یهوه صبایوت این است. 039 MAL 003 006 زیرامن که یهوه می‌باشم، تبدیل نمی پذیرم و از این سبب شما‌ای پسران یعقوب هلاک نمی شوید. 039 MAL 003 007 شما از ایام پدران خود از فرایض من تجاوزنموده، آنها را نگاه نداشته‌اید. اما یهوه صبایوت می‌گوید: بسوی من بازگشت نمایید و من بسوی شما بازگشت خواهم کرد، اما شما می‌گویید به چه چیز بازگشت نماییم. 039 MAL 003 008 آیا انسان خدا را گول زند؟ اما شما مرا گول زده‌اید و می‌گویید در چه چیز تو را گول زده‌ایم؟ در عشرها و هدایا. 039 MAL 003 009 شماسخت ملعون شده‌اید زیرا که شما یعنی تمامی این امت مرا گول زده‌اید. 039 MAL 003 010 تمامی عشرها را به مخزنهای من بیاورید تا در خانه من خوراک باشدو یهوه صبایوت می‌گوید مرا به اینطور امتحان نمایید که آیا روزنه های آسمان را برای شمانخواهم گشاد و چنان برکتی بر شما نخواهم ریخت که گنجایش آن نخواهد بود؟ 039 MAL 003 011 و یهوه صبایوت می‌گوید: خورنده را به جهت شما منع خواهم نمود تا ثمرات زمین شما را ضایع نسازد و مو شما در صحرا بی‌بار نشود. 039 MAL 003 012 و همه امت هاشما را خوشحال خواهند خواند زیرا یهوه صبایوت می‌گوید که شما زمین مرغوب خواهیدبود. 039 MAL 003 013 خداوند می‌گوید: به ضد من سخنان سخت گفته‌اید و می‌گویید به ضد تو چه گفته‌ایم؟ 039 MAL 003 014 گفته‌اید: بی‌فایده است که خدا را عبادت نماییم و چه سود از اینکه اوامر او را نگاه داریم وبحضور یهوه صبایوت با حزن سلوک نماییم؟ 039 MAL 003 015 و حال متکبران را سعادتمند می‌خوانیم وبدکاران نیز فیروز می‌شوند و ایشان خدا راامتحان می‌کنند و (معهذا) ناجی می‌گردند. 039 MAL 003 016 آنگاه ترسندگان خداوند با یکدیگر مکالمه کردند و خداوند گوش گرفته، ایشان را استماع نمود و کتاب یادگاری به جهت ترسندگان خداوند و به جهت آنانی که اسم او را عزیزداشتند مکتوب شد. 039 MAL 003 017 و یهوه صبایوت می‌گویدکه ایشان در آن روزی که من تعیین نموده‌ام، ملک خاص من خواهند بود و بر ایشان ترحم خواهم نمود، چنانکه کسی بر پسرش که او راخدمت می‌کند ترحم می‌نماید. 039 MAL 003 018 و شمابرگشته، در میان عادلان و شریران و در میان کسانی که خدا را خدمت می‌نمایند و کسانی که او را خدمت نمی نمایند، تشخیص خواهید نمود. 039 MAL 004 001 زیرا اینک آن روزی که مثل تنور مشتعل می باشد، خواهد آمد و جمیع متکبران وجمیع بدکاران کاه خواهند بود و یهوه صبایوت می‌گوید: آن روز که می‌آید ایشان را چنان خواهدسوزانید که نه ریشه و نه شاخه‌ای برای ایشان باقی خواهد گذاشت. 039 MAL 004 002 اما برای شما که از اسم من می‌ترسید آفتاب عدالت طلوع خواهد کرد و بربالهای وی شفا خواهد بود و شما بیرون آمده، مانند گوساله های پرواری جست و خیز خواهیدکرد. 039 MAL 004 003 و یهوه صبایوت می‌گوید: شریران راپایمال خواهید نمود زیرا در آن روزی که من تعیین نموده‌ام، ایشان زیر کف پایهای شماخاکستر خواهند بود. 039 MAL 004 004 تورات بنده من موسی راکه آن را با فرایض و احکام به جهت تمامی اسرائیل در حوریب امر فرمودم بیاد آورید. 039 MAL 004 005 اینک من ایلیای نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد. 039 MAL 004 006 و اودل پدران را بسوی پسران و دل پسران را بسوی پدران خواهد برگردانید، مبادا بیایم و زمین را به لعنت بزنم. # # BOOK 040 MAT Matthew متّی 040 MAT 001 001 کتاب نسب نامه عیسی مسیح بن داود بن ابراهیم: 040 MAT 001 002 ابراهیم اسحاق را آورد و اسحاق یعقوب را آورد و یعقوب یهودا و برادران او راآورد. 040 MAT 001 003 و یهودا، فارص و زارح را از تامار آورد وفارص، حصرون را آورد و حصرون، ارام را آورد. 040 MAT 001 004 و ارام، عمیناداب را آورد و عمیناداب، نحشون را آورد و نحشون، شلمون را آورد. 040 MAT 001 005 وشلمون، بوعز را از راحاب آورد و بوعز، عوبیدرا از راعوت آورد و عوبید، یسا را آورد. 040 MAT 001 006 ویسا داود پادشاه را آورد و داود پادشاه، سلیمان را از زن اوریا آورد. 040 MAT 001 007 و سلیمان، رحبعام را آورد و رحبعام، ابیا را آورد و ابیا، آسا راآورد. 040 MAT 001 008 و آسا، یهوشافاط را آورد و یهوشافاط، یورام را آورد و یورام، عزیا را آورد. 040 MAT 001 009 و عزیا، یوتام را آورد و یوتام، احاز را آورد و احاز، حزقیا را آورد. 040 MAT 001 010 و حزقیا، منسی را آورد ومنسی، آمون را آورد و آمون، یوشیا را آورد. 040 MAT 001 011 ویوشیا، یکنیا و برادرانش را در زمان جلای بابل آورد. 040 MAT 001 012 و بعد از جلای بابل، یکنیا، سالتیئل را آورد و سالتیئیل، زروبابل را آورد. 040 MAT 001 013 زروبابل، ابیهود را آورد و ابیهود، ایلیقایم را آورد و ایلیقایم، عازور را آورد. 040 MAT 001 014 و عازور، صادوق را آورد و صادوق، یاکین را آورد و یاکین، ایلیهود را آورد. 040 MAT 001 015 و ایلیهود، ایلعازر را آوردو ایلعازر، متان را آورد و متان، یعقوب راآورد. 040 MAT 001 016 و یعقوب، یوسف شوهر مریم راآورد که عیسی مسمی به مسیح از او متولدشد. 040 MAT 001 017 پس تمام طبقات، از ابراهیم تا داودچهارده طبقه است، و از داود تا جلای بابل چهارده طبقه، و از جلای بابل تا مسیح چهارده طبقه. 040 MAT 001 018 اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل ازآنکه با هم آیند، او را از روح‌القدس حامله یافتند. 040 MAT 001 019 و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود ونخواست او را عبرت نماید، پس اراده نمود او رابه پنهانی رها کند. 040 MAT 001 020 اما چون او در این چیزهاتفکر می‌کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بروی ظاهر شده، گفت: «ای یوسف پسر داود، ازگرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه دروی قرار گرفته است، از روح‌القدس است، 040 MAT 001 021 و اوپسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.» 040 MAT 001 022 و این همه برای آن واقع شد تاکلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد 040 MAT 001 023 «که اینک باکره آبستن شده پسری خواهدزایید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما.» 040 MAT 001 024 پس چون یوسف از خواب بیدار شد، چنانکه فرشته خداوند بدو امر کرده بود، بعمل آورد و زن خویش را گرفت 040 MAT 001 025 و تا پسر نخستین خود رانزایید، او را نشناخت؛ و او را عیسی نام نهاد. 040 MAT 002 001 و چون عیسی در ایام هیرودیس پادشاه دربیت لحم یهودیه تولد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده، گفتند: 040 MAT 002 002 «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیراکه ستاره او را در مشرق دیده‌ایم و برای پرستش او آمده‌ایم؟» 040 MAT 002 003 اما هیرودیس پادشاه چون این راشنید، مضطرب شد و تمام اورشلیم با وی. 040 MAT 002 004 پس همه روسای کهنه و کاتبان قوم را جمع کرده، ازایشان پرسید که «مسیح کجا باید متولد شود؟» 040 MAT 002 005 بدو گفتند: «در بیت لحم یهودیه زیرا که از نبی چنین مکتوب است: 040 MAT 002 006 و تو‌ای بیت لحم، در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا هرگز کوچکترنیستی، زیرا که از تو پیشوایی به ظهور خواهدآمد که قوم من اسرائیل را رعایت خواهد نمود.» 040 MAT 002 007 آنگاه هیرودیس مجوسیان را در خلوت خوانده، وقت ظهور ستاره را از ایشان تحقیق کرد. 040 MAT 002 008 پس ایشان را به بیت لحم روانه نموده، گفت: «بروید و از احوال آن طفل بتدقیق تفحص کنید و چون یافتید مرا خبر دهید تا من نیز آمده، او را پرستش نمایم.» 040 MAT 002 009 چون سخن پادشاه راشنیدند، روانه شدند که ناگاه آن ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیش روی ایشان می‌رفت تافوق آنجایی که طفل بود رسیده، بایستاد. 040 MAT 002 010 وچون ستاره را دیدند، بی‌نهایت شاد و خوشحال گشتند 040 MAT 002 011 و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در‌افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا وکندر و مر به وی گذرانیدند. 040 MAT 002 012 و چون در خواب وحی بدیشان در‌رسید که به نزد هیرودیس بازگشت نکنند، پس از راه دیگر به وطن خویش مراجعت کردند. 040 MAT 002 013 و چون ایشان روانه شدند، ناگاه فرشته خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده، گفت: «برخیز و طفل و مادرش را برداشته به مصر فرارکن و در آنجا باش تا به تو خبر دهم، زیرا که هیرودیس طفل را جستجو خواهد کرد تا او راهلاک نماید.» 040 MAT 002 014 پس شبانگاه برخاسته، طفل ومادر او را برداشته، بسوی مصر روانه شد 040 MAT 002 015 و تاوفات هیرودیس در آنجا بماند، تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود تمام گردد که «ازمصر پسر خود را خواندم.» 040 MAT 002 016 چون هیرودیس دید که مجوسیان او را سخریه نموده‌اند، بسیارغضبناک شده، فرستاد و جمیع اطفالی را که دربیت لحم و تمام نواحی آن بودند، از دو ساله وکمتر موافق وقتی که از مجوسیان تحقیق نموده بود، به قتل رسانید. 040 MAT 002 018 آنگاه کلامی که به زبان ارمیای نبی گفته شده بود، تمام شد: «آوازی دررامه شنیده شد، گریه و زاری و ماتم عظیم که راحیل برای فرزندان خود گریه می‌کند و تسلی نمی پذیرد زیرا که نیستند.» 040 MAT 002 019 اما چون هیرودیس وفات یافت، ناگاه فرشته خداوند در مصر به یوسف در خواب ظاهرشده، گفت: 040 MAT 002 020 «برخیز و طفل و مادرش رابرداشته، به زمین اسرائیل روانه شو زیرا آنانی که قصد جان طفل داشتند فوت شدند.» 040 MAT 002 021 پس برخاسته، طفل و مادر او را برداشت و به زمین اسرائیل آمد. 040 MAT 002 022 اما چون شنید که ارکلاوس به‌جای پدر خود هیرودیس بر یهودیه پادشاهی می‌کند، از رفتن بدان سمت ترسید و در خواب وحی یافته، به نواحی جلیل برگشت. 040 MAT 002 023 و آمده در بلده‌ای مسمی به ناصره ساکن شد، تا آنچه به زبان انبیا گفته شده بود تمام شود که «به ناصری خوانده خواهد شد.» 040 MAT 003 001 و در آن ایام، یحیی تعمید‌دهنده در بیابان یهودیه ظاهر شد و موعظه کرده، می‌گفت: 040 MAT 003 002 «توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.» 040 MAT 003 003 زیرا همین است آنکه اشعیای نبی از او خبرداده، می‌گوید: «صدای ندا کننده‌ای در بیابان که راه خداوند را مهیا سازید و طرق او را راست نمایید.» 040 MAT 003 004 و این یحیی لباس از پشم شترمی داشت، و کمربند چرمی بر کمر و خوراک او ازملخ و عسل بری می‌بود. 040 MAT 003 005 در این وقت، اورشلیم و تمام یهودیه وجمیع حوالی اردن نزد او بیرون می‌آمدند، 040 MAT 003 006 و به گناهان خود اعتراف کرده، در اردن از وی تعمیدمی یافتند. 040 MAT 003 007 پس چون بسیاری از فریسیان و صدوقیان رادید که بجهت تعمید وی می‌آیند، بدیشان گفت: «ای افعی‌زادگان، که شما را اعلام کرد که از غضب آینده بگریزید؟ 040 MAT 003 008 اکنون ثمره شایسته توبه بیاورید، 040 MAT 003 009 و این سخن را به‌خاطر خود راه مدهیدکه پدر ما ابراهیم است، زیرا به شما می‌گویم خداقادر است که از این سنگها فرزندان برای ابراهیم برانگیزاند. 040 MAT 003 010 و الحال تیشه بر ریشه درختان نهاده شده است، پس هر درختی که ثمره نیکونیاورد، بریده و در آتش افکنده شود. 040 MAT 003 011 من شمارا به آب به جهت توبه تعمید می‌دهم. لکن او که بعد از من می‌آید از من تواناتر است که لایق برداشتن نعلین او نیستم؛ او شما را به روح‌القدس و آتش تعمید خواهد داد. 040 MAT 003 012 او غربال خود را دردست دارد و خرمن خود را نیکو پاک کرده، گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، ولی کاه رادر آتشی که خاموشی نمی پذیرد خواهدسوزانید.» 040 MAT 003 013 آنگاه عیسی از جلیل به اردن نزد یحیی آمدتا از او تعمید یابد. 040 MAT 003 014 اما یحیی او را منع نموده، گفت: «من احتیاج دارم که از تو تعمید یابم و تونزد من می‌آیی؟» 040 MAT 003 015 عیسی در جواب وی گفت: «الان بگذارزیرا که ما را همچنین مناسب است تا تمام عدالت را به‌کمال رسانیم.» 040 MAT 003 016 اما عیسی چون تعمیدیافت، فور از آب برآمد که در ساعت آسمان بروی گشاده شد و روح خدا را دید که مثل کبوتری نزول کرده، بر وی می‌آید. 040 MAT 003 017 آنگاه خطابی ازآسمان در‌رسید که «این است پسر حبیب من که ازاو خشنودم.» 040 MAT 004 001 آنگاه عیسی به‌دست روح به بیابان برده شدتا ابلیس او را تجربه نماید. 040 MAT 004 002 و چون چهل شبانه‌روز روزه داشت، آخر گرسنه گردید. 040 MAT 004 003 پس تجربه کننده نزد او آمده، گفت: «اگر پسر خداهستی، بگو تا این سنگها نان شود.» 040 MAT 004 004 در جواب گفت: «مکتوب است انسان نه محض نان زیست می‌کند، بلکه به هر کلمه‌ای که از دهان خدا صادرگردد.» 040 MAT 004 005 آنگاه ابلیس او را به شهر مقدس برد و برکنگره هیکل برپا داشته، 040 MAT 004 006 به وی گفت: «اگر پسرخدا هستی، خود را به زیر انداز، زیرا مکتوب است که فرشتگان خود را درباره تو فرمان دهد تاتو را به‌دستهای خود برگیرند، مبادا پایت به سنگی خورد.» 040 MAT 004 007 عیسی وی را گفت: «و نیزمکتوب است خداوند خدای خود را تجربه مکن.» 040 MAT 004 008 پس ابلیس او را به کوهی بسیار بلند برد وهمه ممالک جهان و جلال آنها را بدو نشان داده، 040 MAT 004 009 به وی گفت: «اگر افتاده مرا سجده کنی، همانا این همه را به تو بخشم.» 040 MAT 004 010 آنگاه عیسی وی راگفت: «دور شو‌ای شیطان، زیرا مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقطعبادت نما.» 040 MAT 004 011 در ساعت ابلیس او را رها کرد واینک فرشتگان آمده، او را پرستاری می‌نمودند. 040 MAT 004 012 و چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است، به جلیل روانه شد، 040 MAT 004 013 و ناصره را ترک کرده، آمد و به کفرناحوم، به کناره دریا در حدودزبولون و نفتالیم ساکن شد. 040 MAT 004 014 تا تمام گردد آنچه به زبان اشعیای نبی گفته شده بود 040 MAT 004 015 که «زمین زبولون و زمین نفتالیم، راه دریا آن طرف اردن، جلیل امت‌ها؛ 040 MAT 004 016 قومی که در ظلمت ساکن بودند، نوری عظیم دیدند و برنشینندگان دیار موت وسایه آن نوری تابید.» 040 MAT 004 017 از آن هنگام عیسی به موعظه شروع کرد و گفت: «توبه کنید زیراملکوت آسمان نزدیک است.» 040 MAT 004 018 و چون عیسی به کناره دریای جلیل می‌خرامید، دو برادر یعنی شمعون مسمی به پطرس و برادرش اندریاس را دید که دامی دردریا می‌اندازند، زیرا صیاد بودند. 040 MAT 004 019 بدیشان گفت: «از عقب من آیید تا شما را صیاد مردم گردانم.» 040 MAT 004 020 در ساعت دامها را گذارده، از عقب او روانه شدند. 040 MAT 004 021 و چون از آنجا گذشت دو برادردیگر یعنی یعقوب، پسر زبدی و برادرش یوحنارا دید که در کشتی با پدر خویش زبدی، دامهای خود را اصلاح می‌کنند؛ ایشان را نیز دعوت نمود. 040 MAT 004 022 در حال، کشتی و پدر خود را ترک کرده، از عقب او روانه شدند. 040 MAT 004 023 و عیسی در تمام جلیل می‌گشت و درکنایس ایشان تعلیم داده، به بشارت ملکوت موعظه همی نمود و هر مرض و هر درد قوم راشفا می‌داد. 040 MAT 004 024 و اسم او در تمام سوریه شهرت یافت، و جمیع مریضانی که به انواع امراض ودردها مبتلا بودند و دیوانگان و مصروعان ومفلوجان را نزد او آوردند، و ایشان را شفا بخشید. 040 MAT 004 025 و گروهی بسیار از جلیل و دیکاپولس واورشلیم و یهودیه و آن طرف اردن در عقب اوروانه شدند. 040 MAT 005 001 خوشابحالها و گروهی بسیار دیده، بر فراز کوه آمد و وقتی که او بنشست شاگردانش نزد اوحاضر شدند. 040 MAT 005 002 آنگاه دهان خود را گشوده، ایشان را تعلیم داد و گفت: 040 MAT 005 003 «خوشابحال مسکینان در روح، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است. 040 MAT 005 004 خوشابحال ماتمیان، زیرا ایشان تسلی خواهند یافت. 040 MAT 005 005 خوشابحال حلیمان، زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد. 040 MAT 005 006 خوشابحال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیراایشان سیر خواهندشد. 040 MAT 005 007 خوشابحال رحم کنندگان، زیرا بر ایشان رحم کرده خواهدشد. 040 MAT 005 008 خوشابحال پاک دلان، زیرا ایشان خدا راخواهند دید. 040 MAT 005 009 خوشابحال صلح کنندگان، زیراایشان پسران خدا خوانده خواهند شد. 040 MAT 005 010 خوشابحال زحمت کشان برای عدالت، زیراملکوت آسمان از آن ایشان است. 040 MAT 005 011 خوشحال باشید چون شما را فحش گویند و جفا رسانند، وبخاطر من هر سخن بدی بر شما کاذبانه گویند. 040 MAT 005 012 خوش باشید و شادی عظیم نمایید، زیرا اجر شما در آسمان عظیم است زیرا که به همینطور بر انبیای قبل از شما جفامی رسانیدند. 040 MAT 005 013 «شما نمک جهانید! لیکن اگر نمک فاسدگردد، به کدام چیز باز نمکین شود؟ دیگر مصرفی ندارد جز آنکه بیرون افکنده، پایمال مردم شود. 040 MAT 005 014 شما نور عالمید. شهری که بر کوهی بنا شود، نتوان پنهان کرد. 040 MAT 005 015 و چراغ را نمی افروزند تا آن را زیر پیمانه نهند، بلکه تا بر چراغدان گذارند؛ آنگاه به همه کسانی که در خانه باشند، روشنایی می‌بخشد. 040 MAT 005 016 همچنین بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوی شما را دیده، پدر شما را که در آسمان است تمجید نمایند. 040 MAT 005 017 «گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامده‌ام تا باطل نمایم بلکه تاتمام کنم. 040 MAT 005 018 زیرا هر آینه به شما می‌گویم، تاآسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه‌ای ازتورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. 040 MAT 005 019 پس هر‌که یکی از این احکام کوچکترین رابشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. اما هر‌که بعمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. 040 MAT 005 020 زیرا به شما می‌گویم، تاعدالت شما بر عدالت کاتبان و فریسیان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهیدشد. 040 MAT 005 021 «شنیده‌اید که به اولین گفته شده است “قتل مکن و هر‌که قتل کند سزاوار حکم شود.” 040 MAT 005 022 لیکن من به شما می‌گویم، هر‌که به برادر خود بی‌سبب خشم گیرد، مستوجب حکم باشد و هر‌که برادرخود را راقا گوید، مستوجب قصاص باشد و هرکه احمق گوید، مستحق آتش جهنم بود. (Geenna g1067) 040 MAT 005 023 پس هرگاه هدیه خود را به قربانگاه ببری و آنجا به‌خاطرت آید که برادرت بر تو حقی دارد، 040 MAT 005 024 هدیه خود را پیش قربانگاه واگذار و رفته، اول با برادرخویش صلح نما و بعد آمده، هدیه خود رابگذران. 040 MAT 005 025 با مدعی خود مادامی که با وی در راه هستی صلح کن، مبادا مدعی، تو را به قاضی سپارد و قاضی، تو را به داروغه تسلیم کند و در زندان افکنده شوی. 040 MAT 005 026 هرآینه به تو می‌گویم، که تا فلس آخر را ادا نکنی، هرگز از آنجا بیرون نخواهی آمد. 040 MAT 005 027 «شنیده‌اید که به اولین گفته شده است “زنامکن.” 040 MAT 005 028 لیکن من به شما می‌گویم، هر کس به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زناکرده است. 040 MAT 005 029 پس اگر چشم راستت تو رابلغزاند، قلعش کن و از خود دور انداز زیرا تو رابهتر آن است که عضوی از اعضایت تباه گردد، ازآنکه تمام بدنت در جهنم افکنده شود. (Geenna g1067) 040 MAT 005 030 و اگردست راستت تو را بلغزاند، قطعش کن و از خوددور انداز، زیرا تو را مفیدتر آن است که عضوی ازاعضای تو نابود شود، از آنکه کل جسدت دردوزخ افکنده شود. (Geenna g1067) 040 MAT 005 031 «و گفته شده است هر‌که از زن خودمفارقت جوید، طلاق نامه‌ای بدو بدهد. 040 MAT 005 032 لیکن من به شما می‌گویم، هر کس بغیر علت زنا، زن خود را از خود جدا کند باعث زنا کردن اومی باشد، و هر‌که زن مطلقه را نکاح کند، زنا کرده باشد. 040 MAT 005 033 «باز شنیده‌اید که به اولین گفته شده است که “قسم دروغ مخور، بلکه قسم های خود را به خداوند وفا کن.” 040 MAT 005 034 لیکن من به شما می‌گویم، هرگز قسم مخورید، نه به آسمان زیرا که عرش خداست، 040 MAT 005 035 و نه به زمین زیرا که پای انداز اواست، و نه به ارشلیم زیرا که شهر پادشاه عظیم است، 040 MAT 005 036 و نه به‌سر خود قسم یاد کن، زیرا که مویی را سفید یا سیاه نمی توانی کرد. 040 MAT 005 037 بلکه سخن شما بلی بلی و نی نی باشد زیرا که زیاده براین از شریر است. 040 MAT 005 038 «شنیده‌اید که گفته شده است.”چشمی به چشمی و دندانی به دندانی “ 040 MAT 005 039 لیکن من به شمامی گویم، با شریر مقاومت مکنید بلکه هر‌که بررخساره راست تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان، 040 MAT 005 040 و اگر کسی خواهد با تو دعواکند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدوواگذار، 040 MAT 005 041 و هرگاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو. 040 MAT 005 042 هر کس ازتو سوال کند، بدو ببخش و از کسی‌که قرض از توخواهد، روی خود را مگردان.» 040 MAT 005 043 «شنیده‌اید که گفته شده است “همسایه خورا محبت نما و با دشمن خود عداوت کن.” 040 MAT 005 044 امامن به شما می‌گویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هرکه به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیرکنید، 040 MAT 005 045 تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید، زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع می‌سازد و باران بر عادلان و ظالمان می‌باراند. 040 MAT 005 046 زیرا هرگاه آنانی را محبت نمایید که شما رامحبت می‌نمایند، چه اجر دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی کنند؟ 040 MAT 005 047 و هرگاه برادران خود را فقطسلام گویید چه فضیلت دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی کنند؟ 040 MAT 005 048 پس شما کامل باشید چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل است. 040 MAT 006 001 «زنهار عدالت خود را پیش مردم به‌جامیاورید تا شما را ببینند و الا نزد پدر خودکه در آسمان است، اجری ندارید. 040 MAT 006 002 پس چون صدقه دهی، پیش خود کرنا منواز چنانکه ریاکاران در کنایس و بازارها می‌کنند، تا نزد مردم اکرام یابند. هرآینه به شما می‌گویم اجر خود رایافته‌اند. 040 MAT 006 003 بلکه تو چون صدقه دهی، دست چپ تو از آنچه دست راستت می‌کند مطلع نشود، 040 MAT 006 004 تاصدقه تو در نهان باشد و پدر نهان بین تو، تو راآشکارا اجر خواهد داد. 040 MAT 006 005 «و چون عبادت کنی، مانند ریاکاران مباش زیرا خوش دارند که در کنایس و گوشه های کوچه‌ها ایستاده، نماز گذارند تا مردم ایشان راببینند. هرآینه به شما می‌گویم اجر خود راتحصیل نموده‌اند. 040 MAT 006 006 لیکن تو چون عبادت کنی، به حجره خود داخل شو و در را بسته، پدر خود راکه در نهان است عبادت نما؛ و پدر نهان بین تو، تو را آشکارا جزا خواهد داد. 040 MAT 006 007 و چون عبادت کنید، مانند امت‌ها تکرار باطل مکنید زیرا ایشان گمان می‌برند که به‌سبب زیاد گفتن مستجاب می‌شوند. 040 MAT 006 008 پس مثل ایشان مباشید زیرا که پدر شماحاجات شما را می‌داند پیش از آنکه از او سوال کنید. 040 MAT 006 009 «پس شما به اینطور دعا کنید: “ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد. 040 MAT 006 010 ملکوت تو بیاید. اراده تو چنانکه در آسمان است، بر زمین نیز کرده شود. 040 MAT 006 011 نان کفاف ما را امروز به ما بده. 040 MAT 006 012 و قرض های ما را ببخش چنانکه ما نیزقرضداران خود را می‌بخشیم. 040 MAT 006 013 و ما را در آزمایش میاور، بلکه از شریر ما رارهایی ده. 040 MAT 006 014 «زیرا هرگاه تقصیرات مردم را بدیشان بیامرزید، پدر آسمانی شما، شما را نیز خواهدآمرزید. 040 MAT 006 015 اما اگر تقصیرهای مردم را نیامرزید، پدر شما هم تقصیرهای شما را نخواهد آمرزید. 040 MAT 006 016 «اما چون روزه‌دارید، مانند ریاکاران ترشرو مباشید زیرا که صورت خویش را تغییرمی دهند تا در نظر مردم روزه‌دار نمایند. هرآینه به شما می‌گویم اجر خود را یافته‌اند. 040 MAT 006 017 لیکن توچون روزه‌داری، سر خود را تدهین کن و روی خود را بشوی 040 MAT 006 018 تا در نظر مردم روزه‌دار ننمایی، بلکه در حضور پدرت که در نهان است؛ و پدر نهان بین تو، تو را آشکارا جزا خواهد داد. 040 MAT 006 019 «گنجها برای خود بر زمین نیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان می‌رساند و جایی که دزدان نقب می‌زنند و دزدی می‌نمایند. 040 MAT 006 020 بلکه گنجهابجهت خود در آسمان بیندوزید، جایی که بید وزنگ زیان نمی رساند و جایی که دزدان نقب نمی زنند و دزدی نمی کنند. 040 MAT 006 021 زیرا هرجا گنج تواست دل تو نیز در آنجا خواهد بود. 040 MAT 006 022 «چراغ بدن چشم است؛ پس هرگاه چشمت بسیط باشد تمام بدنت روشن بود؛ 040 MAT 006 023 امااگر چشم تو فاسد است، تمام جسدت تاریک می‌باشد. پس اگر نوری که در تو است ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی است! 040 MAT 006 024 «هیچ‌کس دو آقا را خدمت نمی تواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت دارد و با دیگری محبت، و یابه یکی می‌چسبد و دیگر را حقیر می‌شمارد. محال است که خدا و ممونا را خدمت کنید. 040 MAT 006 025 «بنابراین به شما می‌گویم، از بهر جان خوداندیشه مکنید که چه خورید یا چه آشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید. آیا جان، از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟ 040 MAT 006 026 مرغان هوا را نظرکنید که نه می‌کارند و نه می‌دروند و نه در انبارهاذخیره می‌کنند و پدر آسمانی شما آنها رامی پروراند. آیا شما از آنها بمراتب بهتر نیستید؟ 040 MAT 006 027 و کیست از شما که به تفکر بتواند ذراعی برقامت خود افزاید؟ 040 MAT 006 028 و برای لباس چرا می اندیشید؟ در سوسنهای چمن تامل کنید، چگونه نمو می‌کنند! نه محنت می‌کشند و نه می‌ریسند! 040 MAT 006 029 لیکن به شما می‌گویم سلیمان هم باهمه جلال خود چون یکی از آنها آراسته نشد. 040 MAT 006 030 پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست وفردا در تنور افکنده می‌شود چنین بپوشاند، ای کم‌ایمانان آیا نه شما را از طریق اولی؟ 040 MAT 006 031 پس اندیشه مکنید و مگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم یا چه بپوشیم. 040 MAT 006 032 زیرا که در طلب جمیع این چیزها امت‌ها می‌باشند. اما پدر آسمانی شمامی داند که بدین همه‌چیز احتیاج دارید. 040 MAT 006 033 لیکن اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که این همه برای شما مزید خواهد شد. 040 MAT 006 034 پس در اندیشه فردا مباشید زیرا فردا اندیشه خود را خواهد کرد. بدی امروز برای امروز کافی است. 040 MAT 007 001 «حکم مکنید تا بر شما حکم نشود. 040 MAT 007 002 زیرابدان طریقی که حکم کنید بر شما نیز حکم خواهد شد و بدان پیمانه‌ای که پیمایید برای شماخواهند پیمود. 040 MAT 007 003 و چون است که خس را درچشم برادر خود می‌بینی و چوبی را که چشم خود داری نمی یابی؟ 040 MAT 007 004 یا چگونه به برادر خودمی گویی “اجازت ده تا خس را از چشمت بیرون کنم “و اینک چوب در چشم تو است؟ 040 MAT 007 005 ‌ای ریاکار، اول چوب را از چشم خود بیرون کن، آنگاه نیک خواهی دید تا خس را از چشم برادرت بیرون کنی! 040 MAT 007 006 «آنچه مقدس است، به سگان مدهید و نه مرواریدهای خود را پیش گرازان اندازید، مباداآنها را پایمال کنند و برگشته، شما را بدرند. 040 MAT 007 007 «سوال کنید که به شما داده خواهد شد؛ بطلبید که خواهید یافت؛ بکوبید که برای شما بازکرده خواهد شد. 040 MAT 007 008 زیرا هر‌که سوال کند، یابد وکسی‌که بطلبد دریافت کند و هر‌که بکوبد برای اوگشاده خواهد شد. 040 MAT 007 009 و کدام آدمی است از شما که پسرش نانی از او خواهد و سنگی بدو دهد؟ 040 MAT 007 010 یااگر ماهی خواهد ماری بدو بخشد؟ 040 MAT 007 011 پس هرگاه شما که شریر هستید، دادن بخشش های نیکو را به اولاد خود می‌دانید، چقدر زیاده پدر شما که درآسمان است چیزهای نیکو را به آنانی که از اوسوال می‌کنند خواهد بخشید! 040 MAT 007 012 لهذا آنچه خواهید که مردم به شما کنند، شما نیز بدیشان همچنان کنید، زیرا این است تورات و صحف انبیا. 040 MAT 007 013 «از در تنگ داخل شوید. زیرا فراخ است آن در و وسیع است آن طریقی که مودی به هلاکت است و آنانی که بدان داخل می‌شوندبسیارند. 040 MAT 007 014 زیرا تنگ است آن در و دشوار است آن طریقی که مودی به حیات‌است و یابندگان آن کمند. 040 MAT 007 015 «اما از انبیای کذبه احتراز کنید، که به لباس میشها نزد شما می‌آیند ولی در باطن، گرگان درنده می‌باشند. 040 MAT 007 016 ایشان را از میوه های ایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از خار و انجیر را ازخس می‌چینند؟ 040 MAT 007 017 همچنین هر درخت نیکو، میوه نیکو می‌آورد و درخت بد، میوه بد می‌آورد. 040 MAT 007 018 نمی تواند درخت خوب میوه بد آورد، و نه درخت بد میوه نیکو آورد. 040 MAT 007 019 هر درختی که میوه نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده شود. 040 MAT 007 020 لهذا از میوه های ایشان، ایشان را خواهیدشناخت. 040 MAT 007 021 «نه هر‌که مرا “خداوند، خداوند” گویدداخل ملکوت آسمان گردد، بلکه آنکه اراده پدرمرا که در آسمان است به‌جا آورد. 040 MAT 007 022 بسا در آن روز مرا خواهند گفت: “خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهرنساختیم؟” 040 MAT 007 023 آنگاه به ایشان صریح خواهم گفت که “هرگز شما را نشناختم! ای بدکاران از من دور شوید!” 040 MAT 007 024 «پس هر‌که این سخنان مرا بشنود و آنها رابه‌جا آرد، او را به مردی دانا تشبیه می‌کنم که خانه خود را بر سنگ بنا کرد. 040 MAT 007 025 و باران باریده، سیلابهاروان گردید و بادها وزیده، بدان خانه زورآور شدو خراب نگردید زیرا که بر سنگ بنا شده بود. 040 MAT 007 026 وهر‌که این سخنان مرا شنیده، به آنها عمل نکرد، به مردی نادان ماند که خانه خود را بر ریگ بنا نهاد. 040 MAT 007 027 و باران باریده، سیلابها جاری شد و بادهاوزیده، بدان خانه زور آورد و خراب گردید وخرابی آن عظیم بود.» 040 MAT 007 028 و چون عیسی این سخنان را ختم کرد آن گروه از تعلیم او در حیرت افتادند، 040 MAT 007 029 زیرا که ایشان را چون صاحب قدرت تعلیم می‌داد و نه مثل کاتبان. 040 MAT 008 001 و چون او از کوه به زیر آمد، گروهی بسیاراز عقب او روانه شدند. 040 MAT 008 002 که ناگاه ابرصی آمد و او را پرستش نموده، گفت: «ای خداوند اگربخواهی، می‌توانی مرا طاهر سازی.» 040 MAT 008 003 عیسی دست آورده، او را لمس نمود و گفت: «می‌خواهم؛ طاهر شو!» که فور برص او طاهرگشت. 040 MAT 008 004 عیسی بدو گفت: «زنهار کسی را اطلاع ندهی بلکه رفته، خود را به کاهن بنما و آن هدیه‌ای را که موسی فرمود، بگذران تا بجهت ایشان شهادتی باشد.» 040 MAT 008 005 و چون عیسی وارد کفرناحوم شد، یوزباشی‌ای نزد وی آمد و بدو التماس نموده، 040 MAT 008 006 گفت: «ای خداوند، خادم من مفلوج در خانه خوابیده و بشدت متالم است.» 040 MAT 008 007 عیسی بدو گفت: «من آمده، او را شفا خواهم داد.» 040 MAT 008 008 یوزباشی در جواب گفت: «خداوندا، لایق آن نی‌ام که زیرسقف من آیی. بلکه فقط سخنی بگو و خادم من صحت خواهد یافت. 040 MAT 008 009 زیرا که من نیز مردی زیرحکم هستم و سپاهیان را زیر دست خود دارم؛ چون به یکی گویم برو، می‌رود و به دیگری بیا، می‌آید و به غلام خود فلان کار را بکن، می‌کند.» 040 MAT 008 010 عیسی چون این سخن را شنید، متعجب شده، به همراهان خود گفت: «هرآینه به شما می‌گویم که چنین ایمانی در اسرائیل هم نیافته‌ام. 040 MAT 008 011 و به شما می‌گویم که بسا از مشرق و مغرب آمده، درملکوت آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب خواهند نشست؛ 040 MAT 008 012 اما پسران ملکوت بیرون افکنده خواهند شد، در ظلمت خارجی جایی که گریه و فشار دندان باشد. 040 MAT 008 013 پس عیسی به یوزباشی گفت: «برو، بر وفق ایمانت تو را عطاشود، » که در ساعت خادم او صحت یافت. 040 MAT 008 014 و چون عیسی به خانه پطرس آمد، مادر‌زن او را دید که تب کرده، خوابیده است. 040 MAT 008 015 پس دست او را لمس کرد و تب او را رها کرد. پس برخاسته، به خدمت گذاری ایشان مشغول گشت. 040 MAT 008 016 اما چون شام شد، بسیاری از دیوانگان را به نزداو آوردند و محض سخنی ارواح را بیرون کرد وهمه مریضان را شفا بخشید. 040 MAT 008 017 تا سخنی که به زبان اشعیای نبی گفته شده بود تمام گردد که «او ضعف های ما را گرفت و مرض های ما رابرداشت.» 040 MAT 008 018 چون عیسی جمعی کثیر دور خود دید، فرمان داد تا به کناره دیگر روند. 040 MAT 008 019 آنگاه کاتبی پیش آمده، بدو گفت: «استادا هرجا روی، تو رامتابعت کنم.» 040 MAT 008 020 عیسی بدو گفت: «روباهان راسوراخها و مرغان هوا را آشیانه‌ها است. لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.» 040 MAT 008 021 و دیگری از شاگردانش بدو گفت: «خداوندا اول مرارخصت ده تا رفته، پدر خود را دفن کنم.» 040 MAT 008 022 عیسی وی را گفت: «مرا متابعت کن و بگذار که مردگان، مردگان خود را دفن کنند.» 040 MAT 008 023 چون به کشتی سوار شد، شاگردانش ازعقب او آمدند. 040 MAT 008 024 ناگاه اضطراب عظیمی در دریاپدید آمد، بحدی که امواج، کشتی را فرومی گرفت؛ و او در خواب بود. 040 MAT 008 025 پس شاگردان پیش آمده، او را بیدار کرده، گفتند: «خداوندا، مارا دریاب که هلاک می‌شویم!» 040 MAT 008 026 بدیشان گفت: «ای کم‌ایمانان، چرا ترسان هستید؟» آنگاه برخاسته، بادها و دریا را نهیب کرد که آرامی کامل پدید آمد. 040 MAT 008 027 اما آن اشخاص تعجب نموده، گفتند: «این چگونه مردی است که بادها و دریا نیزاو را اطاعت می‌کنند!» 040 MAT 008 028 و چون به آن کناره در زمین جرجسیان رسید، دو شخص دیوانه از قبرها بیرون شده، بدوبرخوردند و بحدی تندخوی بودند که هیچ‌کس از آن راه نتوانستی عبور کند. 040 MAT 008 029 در ساعت فریادکرده، گفتند: «یا عیسی ابن‌الله، ما را با تو جه کار است؟ مگر در اینجا آمده‌ای تا ما را قبل از وقت عذاب کنی؟” 040 MAT 008 030 و گلۀگراز بسیاری دور از ایشان می‌چرید. 040 MAT 008 031 دیوها از وی استدعا نموده، گفتند: “هرگاه ما را بیرون کنی، در گلۀ گرازان ما را بفرست.” 040 MAT 008 032 ایشان را گفت: “بروید!” در حال بیرون شده، داخل گلۀ گرازان گردیدند که فی‌الفور همۀ آن گرازان از بلندی به دریا جسته، در آب هلاک شدند. 040 MAT 008 033 اما شبانان گریخته، به شهر رفتند و تمام آن حادثه و ماجرای دیوانگان را شهرت دادند. 040 MAT 008 034 واینک تمام شهر برای ملاقات عیسی بیرون آمد. چون او را دیدند، التماس نمودند که از حدودایشان بیرون رود. 040 MAT 009 001 پس به کشتی سوار شده، عبور کرد و به شهر خویش آمد. 040 MAT 009 002 ناگاه مفلوجی را بر بستر خوابانیده، نزد وی آوردند. چون عیسی ایمان ایشان را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، خاطر جمع دار که گناهانت آمرزیده شد.» 040 MAT 009 003 آنگاه بعضی از کاتبان با خود گفتند: «این شخص کفر می‌گوید.» 040 MAT 009 004 عیسی خیالات ایشان رادرک نموده، گفت: «از بهر‌چه خیالات فاسد به‌خاطر خود راه می‌دهید؟ 040 MAT 009 005 زیرا کدام سهل تراست، گفتن اینکه گناهان تو آمرزیده شد یا گفتن آنکه برخاسته بخرام؟ 040 MAT 009 006 لیکن تا بدانید که پسرانسان را قدرت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست...» آنگاه مفلوج را گفت: «برخیز و بسترخود را برداشته، به خانه خود روانه شو!» 040 MAT 009 007 درحال برخاسته، به خانه خود رفت! 040 MAT 009 008 و آن گروه چون این عمل را دیدند، متعجب شده، خدایی راکه این نوع قدرت به مردم عطا فرموده بود، تمجیدنمودند. 040 MAT 009 009 چون عیسی از آنجا می‌گذشت، مردی رامسمی به متی به باج گاه نشسته دید. بدو گفت: «مرا متابعت کن.» در حال برخاسته، از عقب وی روانه شد. 040 MAT 009 010 و واقع شد چون او در خانه به غذا نشسته بود که جمعی از باجگیران وگناهکاران آمده، با عیسی و شاگردانش بنشستند. 040 MAT 009 011 «و فریسیان چون دیدند، به شاگردان اوگفتند: «چرا استاد شما با باجگیران وگناهکاران غذا می‌خورد؟» 040 MAT 009 012 عیسی چون شنید، گفت: «نه تندرستان بلکه مریضان احتیاج به طبیب دارند. 040 MAT 009 013 لکن رفته، این را دریافت کنید که “رحمت می‌خواهم نه قربانی “، زیرا نیامده‌ام تاعادلان را بلکه گناهکاران را به توبه دعوت نمایم.» 040 MAT 009 014 آنگاه شاگردان یحیی نزد وی آمده، گفتند: «چون است که ما و فریسیان روزه بسیارمی داریم، لکن شاگردان تو روزه نمی دارند؟» 040 MAT 009 015 عیسی بدیشان گفت: «آیا پسران خانه عروسی، مادامی که داماد با ایشان است، می‌توانند ماتم کنند؟ و لکن ایامی می‌آید که داماد از ایشان گرفته شود؛ در آن هنگام روزه خواهند داشت. 040 MAT 009 016 وهیچ‌کس بر جامه کهنه پاره‌ای از پارچه نو وصله نمی کند زیرا که آن وصله از جامه جدا می‌گردد ودریدگی بدتر می‌شود. 040 MAT 009 017 و شراب نو را درمشکهای کهنه نمی ریزند والا مشکها دریده شده، شراب ریخته و مشکها تباه گردد. بلکه شراب نو را در مشکهای نو می‌ریزند تا هر دومحفوظ باشد.» 040 MAT 009 018 او هنوز این سخنان را بدیشان می‌گفت که ناگاه رئیسی آمد و او را پرستش نموده، گفت: «اکنون دختر من مرده است. لکن بیا و دست خودرا بر وی گذار که زیست خواهد کرد.» 040 MAT 009 019 پس عیسی به اتفاق شاگردان خود برخاسته، از عقب او روان شد. 040 MAT 009 020 و اینک زنی که مدت دوازده سال به مرض استحاضه مبتلا می‌بود، از عقب او آمده، دامن ردای او را لمس نمود، 040 MAT 009 021 زیرا با خود گفته بود: «اگر محض ردایش را لمس کنم، هرآینه شفایابم.» 040 MAT 009 022 عیسی برگشته، نظر بر وی انداخته، گفت: «ای دختر، خاطرجمع باش زیرا که ایمانت تو را شفا داده است!» در ساعت آن زن رستگارگردید. 040 MAT 009 023 و چون عیسی به خانه رئیس در‌آمد، نوحه‌گران و گروهی از شورش کنندگان را دیده، 040 MAT 009 024 بدیشان گفت: «راه دهید، زیرا دختر نمرده بلکه در خواب است.» ایشان بر وی سخریه کردند. 040 MAT 009 025 اما چون آن گروه بیرون شدند، داخل شده، دست آن دختر را گرفت که در ساعت برخاست. 040 MAT 009 026 و این کار در تمام آن مرز وبوم شهرت یافت. 040 MAT 009 027 و چون عیسی از آن مکان می‌رفت، دو کورفریاد‌کنان در عقب او افتاده، گفتند: «پسر داودا، بر ما ترحم کن!» 040 MAT 009 028 و چون به خانه در‌آمد، آن دوکور نزد او آمدند. عیسی بدیشان گفت: «آیا ایمان دارید که این کار را می‌توانم کرد؟» گفتندش: «بلی خداوندا.» 040 MAT 009 029 در ساعت چشمان ایشان را لمس کرده، گفت: «بر وفق ایمانتان به شما بشود.» 040 MAT 009 030 درحال چشمانشان باز شد و عیسی ایشان را به تاکیدفرمود که «زنهار کسی اطلاع نیابد.» 040 MAT 009 031 اما ایشان بیرون رفته، او را در تمام آن نواحی شهرت دادند. 040 MAT 009 032 و هنگامی که ایشان بیرون می‌رفتند، ناگاه دیوانه‌ای گنگ را نزد او آوردند. 040 MAT 009 033 و چون دیوبیرون شد، گنگ، گویا گردید و همه در تعجب شده، گفتند: «در اسرائیل چنین امر هرگز دیده نشده بود.» 040 MAT 009 034 لیکن فریسیان گفتند: «به واسطه رئیس دیوها، دیوها را بیرون می‌کند.» 040 MAT 009 035 و عیسی در همه شهرها و دهات گشته، در کنایس ایشان تعلیم داده، به بشارت ملکوت موعظه می‌نمود و هر مرض و رنج مردم را شفامی داد. 040 MAT 009 036 و چون جمع کثیر دید، دلش بر ایشان بسوخت زیرا که مانند گوسفندان بی‌شبان، پریشان حال و پراکنده بودند. 040 MAT 009 037 آنگاه به شاگردان خود گفت: «حصاد فراوان است لیکن عمله کم. پس از صاحب حصاد استدعا نمایید تاعمله در حصاد خود بفرستد.» 040 MAT 010 001 و دوازده شاگرد خود را طلبیده، ایشان را بر ارواح پلید قدرت داد که آنها رابیرون کنند و هر بیماری و رنجی را شفا دهند. 040 MAT 010 002 ونامهای دوازده رسول این است: اول شمعون معروف به پطرس و برادرش اندریاس؛ یعقوب بن زبدی و برادرش یوحنا؛ 040 MAT 010 003 فیلپس و برتولما؛ توماو متای باجگیر؛ یعقوب بن حلفی و لبی معروف به تدی؛ 040 MAT 010 004 شمعون قانوی و یهودای اسخریوطی که او را تسلیم نمود. 040 MAT 010 005 این دوازده را عیسی فرستاده، بدیشان وصیت کرده، گفت: «از راه امت‌ها مروید و دربلدی از سامریان داخل مشوید، 040 MAT 010 006 بلکه نزدگوسفندان گم شده اسرائیل بروید. 040 MAT 010 007 و چون می‌روید، موعظه کرده، گویید که ملکوت آسمان نزدیک است. 040 MAT 010 008 بیماران را شفا دهید، ابرصان راطاهر سازید، مردگان را زنده کنید، دیوها را بیرون نمایید. مفت یافته‌اید، مفت بدهید. 040 MAT 010 009 طلا یا نقره یا مس در کمرهای خود ذخیره مکنید، 040 MAT 010 010 و برای سفر، توشه‌دان یا دو پیراهن یا کفشها یا عصابرندارید، زیرا که مزدور مستحق خوراک خوداست. 040 MAT 010 011 و در هر شهری یا قریه‌ای که داخل شوید، بپرسید که در آنجا که لیاقت دارد؛ پس درآنجا بمانید تا بیرون روید. 040 MAT 010 012 و چون به خانه‌ای درآیید، بر آن سلام نمایید؛ 040 MAT 010 013 پس اگر خانه لایق باشد، سلام شما بر آن واقع خواهد شد و اگرنالایق بود، سلام شما به شما خواهد برگشت. 040 MAT 010 014 و هر‌که شما را قبول نکند یا به سخن شماگوش ندهد، از آن خانه یا شهر بیرون شده، خاک پایهای خود را برافشانید. 040 MAT 010 015 هرآینه به شمامی گویم که در روز جزا حالت زمین سدوم وغموره از آن شهر سهل تر خواهد بود. 040 MAT 010 016 هان، من شما را مانند گوسفندان در میان گرگان می‌فرستم؛ پس مثل مارها هوشیار و چون کبوتران ساده باشید. 040 MAT 010 017 اما از مردم برحذر باشید، زیرا که شما را به مجلسها تسلیم خواهند کرد ودر کنایس خود شما را تازیانه خواهند زد، 040 MAT 010 018 ودر حضور حکام و سلاطین، شما را بخاطر من خواهند برد تا بر ایشان و بر امت‌ها شهادتی شود. 040 MAT 010 019 اما چون شما را تسلیم کنند، اندیشه مکنید که چگونه یا چه بگویید زیرا در همان ساعت به شماعطا خواهد شد که چه باید گفت، 040 MAT 010 020 زیرا گوینده شما نیستید بلکه روح پدر شما، در شما گوینده است. 040 MAT 010 021 و برادر، برادر را و پدر، فرزند را به موت تسلیم خواهند کرد و فرزندان بر والدین خودبرخاسته، ایشان را به قتل خواهند رسانید؛ 040 MAT 010 022 و به جهت اسم من، جمیع مردم از شما نفرت خواهندکرد. لیکن هر‌که تا به آخر صبر کند، نجات یابد. 040 MAT 010 023 و وقتی که در یک شهر بر شما جفا کنند، به دیگری فرار کنید زیرا هرآینه به شما می‌گویم تاپسر انسان نیاید، از همه شهرهای اسرائیل نخواهید پرداخت. 040 MAT 010 024 شاگرد از معلم خود افضل نیست و نه غلام از آقایش برتر. 040 MAT 010 025 کافی است شاگرد را که چون استاد خویش گردد و غلام را که چون آقای خودشود. پس اگر صاحب‌خانه را بعلزبول خواندند، چقدر زیادتر اهل خانه‌اش را. 040 MAT 010 026 لهذا از ایشان مترسید زیرا چیزی مستور نیست که مکشوف نگردد و نه مجهولی که معلوم نشود. 040 MAT 010 027 آنچه درتاریکی به شما می‌گویم، در روشنایی بگویید، وآنچه در گوش شنوید بر بامها موعظه کنید. 040 MAT 010 028 واز قاتلان جسم که قادر بر کشتن روح نی‌اند، بیم مکنید بلکه از او بترسید که قادر است بر هلاک کردن روح و جسم را نیز در جهنم. (Geenna g1067) 040 MAT 010 029 آیا دوگنجشک به یک فلس فروخته نمی شود؟ و حال آنکه یکی از آنها جز به حکم پدر شما به زمین نمی افتد. 040 MAT 010 030 لیکن همه مویهای سر شما نیزشمرده شده است. 040 MAT 010 031 پس ترسان مباشید زیراشما از گنجشکان بسیار افضل هستید. 040 MAT 010 032 پس هر‌که مرا پیش مردم اقرار کند، من نیزدر حضور پدر خود که در آسمان است، او رااقرار خواهم کرد. 040 MAT 010 033 اما هر‌که مرا پیش مردم انکار نماید، من هم در حضور پدر خود که در آسمان است او را انکار خواهم نمود. 040 MAT 010 034 گمان مبرید که آمده‌ام تا سلامتی بر زمین بگذارم. نیامده‌ام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را. 040 MAT 010 035 زیرا که آمده‌ام تا مرد را از پدر خود و دختر رااز مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جداسازم. 040 MAT 010 036 و دشمنان شخص، اهل خانه او خواهندبود. 040 MAT 010 037 و هر‌که پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد؛ لایق من نباشد و هر‌که پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد. 040 MAT 010 038 و هر‌که صلیب خود را برنداشته، از عقب من نیاید، لایق من نباشد. 040 MAT 010 039 هر‌که جان خود را دریابد، آن راهلاک سازد و هر‌که جان خود را بخاطر من هلاک کرد، آن را خواهد دریافت. 040 MAT 010 040 هر‌که شما را قبول کند، مرا قبول کرده و کسی‌که مرا قبول کرده، فرستنده مرا قبول کرده باشد. 040 MAT 010 041 و آنکه نبی‌ای رابه اسم نبی پذیرد، اجرت نبی یابد و هر‌که عادلی را به اسم عادلی پذیرفت، مزد عادل را خواهدیافت. 040 MAT 010 042 و هر‌که یکی از این صغار را کاسه‌ای ازآب سرد محض نام شاگرد نوشاند، هرآینه به شمامی گویم اجر خودرا ضایع نخواهد ساخت.» 040 MAT 011 001 و چون عیسی این وصیت را با دوازده شاگرد خود به اتمام رسانید، از آنجا روانه شد تا در شهرهای ایشان تعلیم دهد و موعظه نماید. 040 MAT 011 002 و چون یحیی در زندان، اعمال مسیح راشنید، دو نفر از شاگردان خود را فرستاده، 040 MAT 011 003 بدو گفت: «آیا آن آینده تویی یا منتظر دیگری باشیم؟» 040 MAT 011 004 عیسی در جواب ایشان گفت: «بروید ویحیی را از آنچه شنیده و دیده‌اید، اطلاع دهید 040 MAT 011 005 که کوران بینا می‌گردند و لنگان به رفتار می‌آیندو ابرصان طاهر و کران شنوا و مردگان زنده می‌شوند و فقیران بشارت می‌شنوند؛ 040 MAT 011 006 وخوشابحال کسی‌که در من نلغزد.» 040 MAT 011 007 و چون ایشان می‌رفتند، عیسی با آن جماعت درباره یحیی آغاز سخن کرد که «بجهت دیدن چه چیز بیرون شدید؟ آیا نی را که از باد درجنبش است؟ 040 MAT 011 008 بلکه بجهت دیدن چه چیز بیرون شدید؟ آیا مردی را که لباس فاخر در بر دارد؟ اینک آنانی که رخت فاخر می‌پوشند در خانه های پادشاهان می‌باشند. 040 MAT 011 009 لیکن بجهت دیدن چه چیزبیرون رفتید؟ آیا نبی را؟ بلی به شما می‌گویم ازنبی افضلی را! 040 MAT 011 010 زیرا همان است آنکه درباره اومکتوب است: “اینک من رسول خود را پیش روی تو می‌فرستم تا راه تو را پیش روی تو مهیا سازد.” 040 MAT 011 011 هرآینه به شما می‌گویم که از اولاد زنان، بزرگتری از یحیی تعمید‌دهنده برنخاست، لیکن کوچکتر در ملکوت آسمان از وی بزرگ تر است. 040 MAT 011 012 و از ایام یحیی تعمید‌دهنده تا الان، ملکوت آسمان محبور می‌شود و جباران آن را به زورمی ربایند. 040 MAT 011 013 زیرا جمیع انبیا و تورات تا یحیی اخبار می‌نمودند. 040 MAT 011 014 و اگر خواهید قبول کنید، همان است الیاس که باید بیاید. 040 MAT 011 015 هر‌که گوش شنوا دارد بشنود. 040 MAT 011 016 لیکن این طایفه را به چه چیزتشبیه نمایم؟ اطفالی را مانند که در کوچه هانشسته، رفیقان خویش را صدا زده، 040 MAT 011 017 می‌گویند: “برای شما نی نواختیم، رقص نکردید؛ نوحه گری کردیم، سینه نزدید.” 040 MAT 011 018 زیرا که یحیی آمد، نه می‌خورد و نه می‌آشامید، می‌گویند دیو دارد. 040 MAT 011 019 پسر انسان آمد که می‌خورد و می‌نوشد، می‌گویند اینک مردی پرخور و میگسار و دوست باجگیران و گناهکاران است. لیکن حکمت ازفرزندان خود تصدیق کرده شده است.”» وعده آرامش درون 040 MAT 011 020 آنگاه شروع به ملامت نمود بر آن شهرهایی که اکثر از معجزات وی در آنها ظاهرشد زیرا که توبه نکرده بودند: 040 MAT 011 021 «وای بر تو‌ای خورزین! وای بر تو‌ای بیت صیدا! زیرا اگرمعجزاتی که در شما ظاهر گشت، در صور وصیدون ظاهر می‌شد، هرآینه مدتی در پلاس وخاکستر توبه می‌نمودند. 040 MAT 011 022 لیکن به شما می‌گویم که در روز جزا حالت صور و صیدون از شماسهلتر خواهد بود. 040 MAT 011 023 و تو‌ای کفرناحوم که تا به فلک سرافراشته‌ای، به جهنم سرنگون خواهی شد زیرا هرگاه معجزاتی که در تو پدید آمد درسدوم ظاهر می‌شد، هرآینه تا امروز باقی می‌ماند. (Hadēs g86) 040 MAT 011 024 لیکن به شما می‌گویم که در روز جزاحالت زمین سدوم از تو سهل تر خواهد بود.» 040 MAT 011 025 در آن وقت، عیسی توجه نموده، گفت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را ستایش می‌کنم که این امور را از دانایان و خردمندان پنهان داشتی و به کودکان مکشوف فرمودی! 040 MAT 011 026 بلی‌ای پدر، زیرا که همچنین منظور نظر تو بود. 040 MAT 011 027 پدر همه‌چیز را به من سپرده است و کسی پسر را نمی شناسد بجز پدر و نه پدر را هیچ‌کس می‌شناسد غیر از پسر و کسی‌که پسر بخواهد بدومکشوف سازد. 040 MAT 011 028 بیاید نزد من‌ای تمام زحمتکشان و گرانباران و من شما را آرامی خواهم بخشید. 040 MAT 011 029 یوغ مرا بر خود گیرید و از من تعلیم یابید زیرا که حلیم و افتاده‌دل می‌باشم و درنفوس خود آرامی خواهید یافت؛ 040 MAT 011 030 زیرا یوغ من خفیف است و بار من سبک.» 040 MAT 012 001 در آن زمان، عیسی در روز سبت از میان کشتزارها می‌گذشت و شاگردانش چون گرسنه بودند، به چیدن و خوردن خوشه هاآغاز کردند. 040 MAT 012 002 اما فریسیان چون این را دیدند، بدوگفتند: «اینک شاگردان تو عملی می‌کنند که کردن آن در سبت جایز نیست.» 040 MAT 012 003 ایشان را گفت: «مگرنخوانده‌اید آنچه داود و رفیقانش کردند، وقتی که گرسنه بودند؟ 040 MAT 012 004 چه طور به خانه خدا در‌آمده، نانهای تقدمه را خورد که خوردن آن بر او ورفیقانش حلال نبود بلکه بر کاهنان فقط. 040 MAT 012 005 یا درتورات نخوانده‌اید که در روزهای سبت، کهنه درهیکل سبت را حرمت نمی دارند و بی‌گناه هستند؟ 040 MAT 012 006 لیکن به شما می‌گویم که در اینجاشخصی بزرگتر از هیکل است! 040 MAT 012 007 و اگر این معنی را درک می‌کردید که رحمت می‌خواهم نه قربانی، بی‌گناهان را مذمت نمی نمودید. 040 MAT 012 008 زیرا که پسرانسان مالک روز سبت نیز ا ست.» 040 MAT 012 009 و از آنجا رفته، به کنیسه ایشان درآمد، 040 MAT 012 010 که ناگاه شخص دست خشکی حاضر بود. پس ازوی پرسیده، گفتند: «آیا در روز سبت شفا دادن جایز است یا نه؟» تا ادعایی بر او وارد آورند. 040 MAT 012 011 وی به ایشان گفت: «کیست از شما که یک گوسفند داشته باشد و هرگاه آن در روز سبت به حفره‌ای افتد، او را نخواهد گرفت و بیرون آورد؟ 040 MAT 012 012 پس چقدر انسان از گوسفند افضل است. بنابراین در سبت‌ها نیکویی‌کردن روا است.» 040 MAT 012 013 آنگاه آن مرد را گفت: «دست خود را دراز کن!» پس دراز کرده، مانند دیگری صحیح گردید. 040 MAT 012 014 اما فریسیان بیرون رفته، بر او شورا نمودند که چطور او را هلاک کنند. 040 MAT 012 015 عیسی این را درک نموده، از آنجا روانه شدو گروهی بسیار از عقب او آمدند. پس جمیع ایشان را شفا بخشید، 040 MAT 012 016 و ایشان را قدغن فرمودکه او را شهرت ندهند. 040 MAT 012 017 تا تمام گردد کلامی که به زبان اشعیای نبی گفته شده بود: 040 MAT 012 018 «اینک بنده من که او را برگزیدم و حبیب من که خاطرم از وی خرسند است. روح خود را بر وی خواهم نهاد تاانصاف را بر امت‌ها اشتهار نماید. 040 MAT 012 019 نزاع و فغان نخواهد کرد و کسی آواز او را در کوچه هانخواهد شنید. 040 MAT 012 020 نی خرد شده را نخواهد شکست و فتیله نیم‌سوخته را خاموش نخواهدکرد تا آنکه انصاف را به نصرت برآورد. 040 MAT 012 021 و به نام او امت‌ها امید خواهند داشت.» 040 MAT 012 022 آنگاه دیوانه‌ای کور و گنگ را نزد او آوردندو او را شفا داد چنانکه آن کور و گنگ، گویا و بیناشد. 040 MAT 012 023 و تمام آن گروه در حیرت افتاده، گفتند: «آیا این شخص پسر داود نیست؟» 040 MAT 012 024 لیکن فریسیان شنیده، گفتند: «این شخص دیوها رابیرون نمی کند مگر به یاری بعلزبول، رئیس دیوها!» 040 MAT 012 025 عیسی خیالات ایشان را درک نموده، بدیشان گفت: «هر مملکتی که بر خود منقسم گردد، ویران شود و هر شهری یا خانه‌ای که برخود منقسم گردد، برقرار نماند. 040 MAT 012 026 لهذا اگرشیطان، شیطان را بیرون کند، هرآینه بخلاف خودمنقسم گردد. پس چگونه سلطنتش پایدار ماند؟ 040 MAT 012 027 و اگر من به وساطت بعلزبول دیوها را بیرون می‌کنم، پسران شما آنها را به یاری که بیرون می‌کنند؟ از این جهت ایشان بر شما داوری خواهند کرد. 040 MAT 012 028 لیکن هرگاه من به روح خدادیوها را اخراج می‌کنم، هرآینه ملکوت خدا برشما رسیده است. 040 MAT 012 029 و چگونه کسی بتواند درخانه شخصی زورآور درآید و اسباب او را غارت کند، مگر آنکه اول آن زورآور را ببندد و پس خانه او را تاراج کند؟ 040 MAT 012 030 هر‌که با من نیست، برخلاف من است و هر‌که با من جمع نکند، پراکنده سازد. 040 MAT 012 031 از این‌رو، شما را می‌گویم هر نوع گناه و کفر از انسان آمرزیده می‌شود، لیکن کفر به روح‌القدس از انسان عفو نخواهد شد. 040 MAT 012 032 وهرکه برخلاف پسر انسان سخنی گوید، آمرزیده شود اما کسی‌که برخلاف روح‌القدس گوید، دراین عالم و در عالم آینده، هرگز آمرزیده نخواهدشد. (aiōn g165) 040 MAT 012 033 یا درخت را نیکو گردانید و میوه‌اش رانیکو، یا درخت را فاسد سازید و میوه‌اش رافاسد، زیرا که درخت از میوه‌اش شناخته می‌شود. 040 MAT 012 034 ‌ای افعی‌زادگان، چگونه می‌توانیدسخن نیکو گفت و حال آنکه بد هستید زیرا که زبان از زیادتی دل سخن می‌گوید. 040 MAT 012 035 مرد نیکو ازخزانه نیکوی دل خود، چیزهای خوب برمی آورد و مرد بد از خزانه بد، چیزهای بدبیرون می‌آورد. 040 MAT 012 036 لیکن به شما می‌گویم که هرسخن باطل که مردم گویند، حساب آن را در روزداوری خواهند داد. 040 MAT 012 037 زیرا که از سخنان خودعادل شمرده خواهی شد و از سخنهای تو بر توحکم خواهد شد.» 040 MAT 012 038 آنگاه بعضی از کاتبان و فریسیان در جواب گفتند: «ای استاد می‌خواهیم از تو آیتی ببینیم.» 040 MAT 012 039 او در جواب ایشان گفت: «فرقه شریر و زناکارآیتی می‌طلبند و بدیشان جز آیت یونس نبی داده نخواهد شد. 040 MAT 012 040 زیرا همچنانکه یونس سه شبانه‌روز در شکم ماهی ماند، پسر انسان نیز سه شبانه‌روز در شکم زمین خواهد بود. 040 MAT 012 041 مردمان نینوا درروز داوری با این طایفه برخاسته، بر ایشان حکم خواهند کرد زیرا که به موعظه یونس توبه کردند واینک بزرگتری از یونس در اینجا است. 040 MAT 012 042 ملکه جنوب در روز داوری با این فرقه برخاسته، برایشان حکم خواهد کرد زیرا که از اقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و اینک شخصی بزرگتر از سلیمان در اینجا است. 040 MAT 012 043 و وقتی که روح پلید از آدمی بیرون آید، درطلب راحت به‌جایهای بی‌آب گردش می‌کند ونمی یابد. 040 MAT 012 044 پس می‌گوید “به خانه خود که از آن بیرون آمدم برمی گردم، “و چون آید، آن را خالی و جاروب شده و آراسته می‌بیند. 040 MAT 012 045 آنگاه می‌رود و هفت روح دیگر بدتر از خود رابرداشته، می‌آورد و داخل گشته، ساکن آنجامی شوند و انجام آن شخص بدتر از آغازش می‌شود. همچنین به این فرقه شریر خواهد شد.» 040 MAT 012 046 او با آن جماعت هنوز سخن می‌گفت که ناگاه مادر و برادرانش در طلب گفتگوی وی بیرون ایستاده بودند. 040 MAT 012 047 و شخصی وی را گفت: «اینک مادر تو و برادرانت بیرون ایستاده، می‌خواهند باتو سخن گویند.» 040 MAT 012 048 در جواب قایل گفت: «کیست مادر من و برادرانم کیانند؟» 040 MAT 012 049 و دست خود را به سوی شاگردان خود دراز کرده، گفت: «اینانند مادر من و برادرانم. 040 MAT 012 050 زیرا هر‌که اراده پدر مرا که در آسمان است به‌جا آورد، همان برادر و خواهر و مادر من است.» 040 MAT 013 001 و در همان روز، عیسی از خانه بیرون آمده، به کناره دریا نشست 040 MAT 013 002 و گروهی بسیار بر وی جمع آمدند، بقسمی که او به کشتی سوار شده، قرار گرفت و تمامی آن گروه بر ساحل ایستادند؛ 040 MAT 013 003 و معانی بسیار به مثلها برای ایشان گفت: «وقتی برزگری بجهت پاشیدن تخم بیرون شد. 040 MAT 013 004 و چون تخم می‌پاشید، قدری در راه افتاد ومرغان آمده، آن را خوردند. 040 MAT 013 005 و بعضی برسنگلاخ جایی که خاک زیاد نداشت افتاده، بزودی سبز شد، چونکه زمین عمق نداشت، 040 MAT 013 006 وچون آفتاب برآمد بسوخت و چون ریشه نداشت خشکید. 040 MAT 013 007 و بعضی در میان خارها ریخته شد وخارها نمو کرده، آن را خفه نمود. 040 MAT 013 008 و برخی درزمین نیکو کاشته شده، بار آورد، بعضی صد وبعضی شصت و بعضی سی. 040 MAT 013 009 هر‌که گوش شنوادارد بشنود.» 040 MAT 013 010 آنگاه شاگردانش آمده، به وی گفتند: «ازچه جهت با اینها به مثلها سخن می‌رانی؟» 040 MAT 013 011 درجواب ایشان گفت: «دانستن اسرار ملکوت آسمان به شما عطا شده است، لیکن بدیشان عطانشده، 040 MAT 013 012 زیرا هر‌که دارد بدو داده شود و افزونی یابد. اما کسی‌که ندارد آنچه دارد هم از او گرفته خواهد شد. 040 MAT 013 013 از این جهت با اینها به مثلها سخن می گویم که نگرانند و نمی بینند و شنوا هستند ونمی شنوند و نمی فهمند. 040 MAT 013 014 و در حق ایشان نبوت اشعیا تمام می‌شود که می‌گوید: “به سمع خواهید شنید و نخواهید فهمید و نظر کرده، خواهید نگریست و نخواهید دید. 040 MAT 013 015 زیرا قلب این قوم سنگین شده و به گوشها به سنگینی شنیده‌اند و چشمان خود را بر هم نهاده‌اند، مبادابه چشمها ببینند و به گوشها بشنوند و به دلهابفهمند و بازگشت کنند و من ایشان را شفا دهم.” 040 MAT 013 016 لیکن خوشابه‌حال چشمان شما زیرا که می‌بینند و گوشهای شما زیرا که می‌شنوند 040 MAT 013 017 زیرا هرآینه به شما می‌گویم بسا انبیا وعادلان خواستند که آنچه شما می‌بینید، ببینندو ندیدند و آنچه می‌شنوید، بشنوند ونشنیدند. 040 MAT 013 018 پس شما مثل برزگر را بشنوید. 040 MAT 013 019 کسی‌که کلمه ملکوت را شنیده، آن را نفهمید، شریرمی آید و آنچه در دل او کاشته شده است می‌رباید، همان است آنکه در راه کاشته شده است. 040 MAT 013 020 و آنکه بر سنگلاخ ریخته شده، اوست که کلام را شنیده، فی الفور به خشنودی قبول می‌کند، 040 MAT 013 021 و لکن ریشه‌ای در خود ندارد، بلکه فانی است و هرگاه سختی یا صدمه‌ای به‌سبب کلام بر او وارد آید، در ساعت لغزش می‌خورد. 040 MAT 013 022 و آنکه در میان خارها ریخته شد، آن است که کلام را بشنود واندیشه این جهان و غرور دولت، کلام را خفه کند و بی‌ثمر گردد. (aiōn g165) 040 MAT 013 023 و آنکه درزمین نیکو کاشته شد، آن است که کلام را شنیده، آن را می‌فهمد و بارآور شده، بعضی صد و بعضی شصت و بعضی سی ثمر می‌آورد.» 040 MAT 013 024 و مثلی دیگر بجهت ایشان آورده، گفت: «ملکوت آسمان مردی را ماند که تخم نیکو درزمین خود کاشت: 040 MAT 013 025 و چون مردم در خواب بودند دشمنش آمده، در میان گندم، کرکاس ریخته، برفت. 040 MAT 013 026 و وقتی که گندم رویید و خوشه برآورد، کرکاس نیز ظاهر شد. 040 MAT 013 027 پس نوکران صاحب‌خانه آمده، به وی عرض کردند: “ای آقامگر تخم نیکو در زمین خویش نکاشته‌ای؟ پس ازکجا کرکاس بهم رسانید؟” 040 MAT 013 028 ایشان را فرمود: “این کار دشمن است.” عرض کردند: “آیامی خواهی برویم آنها را جمع کنیم؟” 040 MAT 013 029 فرمود: “نی، مبادا وقت جمع کردن کرکاس، گندم را باآنها برکنید. 040 MAT 013 030 بگذارید که هر دو تا وقت حصاد باهم نمو کنند و در موسم حصاد، دروگران راخواهم گفت که اول کرکاسها را جمع کرده، آنهارا برای سوختن بافه‌ها ببندید اما گندم را در انبارمن ذخیره کنید.”» مثل دانه خردل 040 MAT 013 031 بار دیگر مثلی برای ایشان زده، گفت: «ملکوت آسمان مثل دانه خردلی است که شخصی گرفته، در مزرعه خویش کاشت. 040 MAT 013 032 وهرچند از سایر دانه‌ها کوچکتر است، ولی چون نمو کند بزرگترین بقول است و درختی می‌شودچنانکه مرغان هوا آمده در شاخه هایش آشیانه می گیرند.» 040 MAT 013 033 و مثلی دیگر برای ایشان گفت که ملکوت آسمان خمیرمایه‌ای را ماند که زنی آن را گرفته، در سه کیل خمیر پنهان کرد تا تمام، مخمر گشت. 040 MAT 013 034 همه این معانی را عیسی با آن گروه به مثلهاگفت و بدون مثل بدیشان هیچ نگفت، 040 MAT 013 035 تا تمام گردد کلامی که به زبان نبی گفته شد: «دهان خودرا به مثلها باز می‌کنم و به چیزهای مخفی شده ازبنای عالم تنطق خواهم کرد.» 040 MAT 013 036 آنگاه عیسی آن گروه را مرخص کرده، داخل خانه گشت و شاگردانش نزد وی آمده، گفتند: «مثل کرکاس مزرعه را بجهت ما شرح فرما.» 040 MAT 013 037 در جواب ایشان گفت: «آنکه بذر نیکومی کارد پسر انسان است، 040 MAT 013 038 و مزرعه، این جهان است و تخم نیکو ابنای ملکوت و کرکاسها، پسران شریرند. 040 MAT 013 039 و دشمنی که آنها را کاشت، ابلیس است و موسم حصاد، عاقبت این عالم ودروندگان، فرشتگانند. (aiōn g165) 040 MAT 013 040 پس همچنان‌که کرکاسها را جمع کرده، در آتش می‌سوزانند، همانطور در عاقبت این عالم خواهد شد، (aiōn g165) 040 MAT 013 041 که پسر انسان ملائکه خود را فرستاده، همه لغزش دهندگان و بدکاران را جمع خواهند کرد، 040 MAT 013 042 و ایشان را به تنور آتش خواهند انداخت، جایی که گریه و فشار دندان بود. 040 MAT 013 043 آنگاه عادلان در ملکوت پدر خود مثل آفتاب، درخشان خواهند شد. هر‌که گوش شنوا دارد بشنود. 040 MAT 013 044 «و ملکوت آسمان گنجی را ماند، مخفی شده در زمین که شخصی آن را یافته، پنهان نمودو از خوشی آن رفته، آنچه داشت فروخت و آن زمین را خرید. 040 MAT 013 045 «باز ملکوت آسمان تاجری را ماند که جویای مرواریدهای خوب باشد، 040 MAT 013 046 و چون یک مروارید گرانبها یافت، رفت و مایملک خود رافروخته، آن را خرید. 040 MAT 013 047 «ایض ملکوت آسمان مثل دامی است که به دریا افکنده شود و از هر جنسی به آن درآید، 040 MAT 013 048 وچون پر شود، به کناره‌اش کشند و نشسته، خوبهارا در ظروف جمع کنند و بدها را دور اندازند. 040 MAT 013 049 بدینطور در آخر این عالم خواهد شد. فرشتگان بیرون آمده، طالحین را از میان صالحین جدا کرده، (aiōn g165) 040 MAT 013 050 ایشان را در تنور آتش خواهندانداخت، جایی که گریه و فشار دندان می‌باشد.» 040 MAT 013 051 عیسی ایشان را گفت: «آیا همه این امور رافهمیده‌اید؟» گفتندش: «بلی خداوندا.» 040 MAT 013 052 به ایشان گفت: «بنابراین، هر کاتبی که در ملکوت آسمان تعلیم یافته است، مثل صاحب‌خانه‌ای است که از خزانه خویش چیزهای نو و کهنه بیرون می‌آورد.» 040 MAT 013 053 و چون عیسی این مثلها را به اتمام رسانید، از آن موضع روانه شد. 040 MAT 013 054 و چون به وطن خویش آمد، ایشان را در کنیسه ایشان تعلیم داد، بقسمی که متعجب شده، گفتند: «از کجا این شخص چنین حکمت و معجزات را بهم رسانید؟ 040 MAT 013 055 آیا این پسر نجار نمی باشد؟ و آیا مادرش مریم نامی نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شمعون ویهودا؟ 040 MAT 013 056 و همه خواهرانش نزد ما نمی باشند؟ پس این همه را از کجا بهم رسانید؟» 040 MAT 013 057 و درباره او لغزش خوردند. لیکن عیسی بدیشان گفت: «نبی بی‌حرمت نباشد مگر در وطن و خانه خویش.» 040 MAT 013 058 و به‌سبب بی‌ایمانی‌ایشان معجزه بسیار در آنجا ظاهر نساخت. 040 MAT 014 001 در آن هنگام هیرودیس تیترارخ چون شهرت عیسی را شنید، 040 MAT 014 002 به خادمان خود گفت: «این است یحیی تعمید‌دهنده که ازمردگان برخاسته است، و از این جهت معجزات از او صادر می‌گردد.» 040 MAT 014 003 زیرا که هیرودیس یحیی را بخاطر هیرودیا، زن برادر خود فیلپس گرفته، در بند نهاده و در زندان انداخته بود؛ 040 MAT 014 004 چون که یحیی بدو همی گفت: «نگاه داشتن وی بر تو حلال نیست.» 040 MAT 014 005 و وقتی که قصد قتل او کرد، از مردم ترسید زیرا که او را نبی می‌دانستند. 040 MAT 014 006 اما چون بزم میلاد هیرودیس را می‌آراستند، دختر هیرودیا درمجلس رقص کرده، هیرودیس را شاد نمود. 040 MAT 014 007 از این‌رو قسم خورده، وعده داد که آنچه خواهدبدو بدهد. 040 MAT 014 008 و او از ترغیب مادر خود گفت که «سریحیی تعمید‌دهنده را الان در طبقی به من عنایت فرما.» 040 MAT 014 009 آنگاه پادشاه برنجید، لیکن بجهت پاس قسم و خاطر همنشینان خود، فرمود که بدهند. 040 MAT 014 010 و فرستاده، سر یحیی را در زندان از تن جدا کرد، 040 MAT 014 011 و سر او را در طشتی گذارده، به دختر تسلیم نمودند و او آن را نزد مادر خود برد. 040 MAT 014 012 پس شاگردانش آمده، جسد او را برداشته، به خاک سپردند و رفته، عیسی را اطلاع دادند. 040 MAT 014 013 و چون عیسی این را شنید، به کشتی سوارشده، از آنجا به ویرانه‌ای به خلوت رفت. و چون مردم شنیدند، از شهرها به راه خشکی از عقب وی روانه شدند. 040 MAT 014 014 پس عیسی بیرون آمده، گروهی بسیار دیده، بر ایشان رحم فرمود وبیماران ایشان را شفا داد. 040 MAT 014 015 و در وقت عصر، شاگردانش نزد وی آمده، گفتند: «این موضع ویرانه است و وقت الان گذشته. پس این گروه رامرخص فرما تا به دهات رفته بجهت خود غذابخرند.» 040 MAT 014 016 عیسی ایشان را گفت: «احتیاج به رفتن ندارند. شما ایشان را غذا دهید.» 040 MAT 014 017 بدو گفتند: «در اینجا جز پنج نان و دو ماهی نداریم!» 040 MAT 014 018 گفت: «آنها را اینجا به نزد من بیاورید!» 040 MAT 014 019 وبدان جماعت فرمود تا بر سبزه نشستند و پنج نان و دو ماهی را گرفته، به سوی آسمان نگریسته، برکت داد و نان را پاره کرده، به شاگردان سپرد وشاگردان بدان جماعت. 040 MAT 014 020 و همه خورده، سیر شدند و از پاره های باقی‌مانده دوازده سبد پرکرده، برداشتند. 040 MAT 014 021 و خورندگان سوای زنان واطفال قریب به پنج هزار مرد بودند. 040 MAT 014 022 بی‌درنگ عیسی شاگردان خود را اصرارنمود تا به کشتی سوار شده، پیش از وی به کناره دیگر روانه شوند تا آن گروه را رخصت دهد. 040 MAT 014 023 وچون مردم را روانه نمود، به خلوت برای عبادت بر فراز کوهی برآمد. و وقت شام در آنجا تنها بود. 040 MAT 014 024 اما کشتی در آن وقت در میان دریا به‌سبب بادمخالف که می‌وزید، به امواج گرفتار بود. 040 MAT 014 025 و درپاس چهارم از شب، عیسی بر دریا خرامیده، به سوی ایشان روانه گردید. 040 MAT 014 026 اما چون شاگردان، او را بر دریا خرامان دیدند، مضطرب شده، گفتندکه خیالی است؛ و از خوف فریاد برآوردند. 040 MAT 014 027 اماعیسی ایشان را بی‌تامل خطاب کرده، گفت: «خاطر جمع دارید! منم ترسان مباشید!» 040 MAT 014 028 پطرس در جواب او گفت: «خداوندا، اگر تویی مرا بفرما تا بر روی آب، نزد تو آیم.» 040 MAT 014 029 گفت: «بیا!» در ساعت پطرس از کشتی فرود شده، برروی آب روانه شد تا نزد عیسی آید. 040 MAT 014 030 لیکن چون باد را شدید دید، ترسان گشت و مشرف به غرق شده، فریاد برآورده، گفت: «خداوندا مرادریاب.» 040 MAT 014 031 عیسی بی‌درنگ دست آورده، او رابگرفت و گفت: «ای کم‌ایمان، چرا شک آوردی؟» 040 MAT 014 032 و چون به کشتی سوار شدند، بادساکن گردید. 040 MAT 014 033 پس اهل کشتی آمده، او راپرستش کرده، گفتند: «فی الحقیقه تو پسر خدا هستی!» 040 MAT 014 034 آنگاه عبور کرده، به زمین جنیسره آمدند، 040 MAT 014 035 و اهل آن موضع او را شناخته، به همگی آن نواحی فرستاده، همه بیماران را نزد او آوردند، 040 MAT 014 036 و از او اجازت خواستند که محض دامن ردایش را لمس کنند و هر‌که لمس کرد، صحت کامل یافت. 040 MAT 015 001 آنگاه کاتبان و فریسیان اورشلیم نزدعیسی آمده، گفتند: 040 MAT 015 002 «چون است که شاگردان تو از تقلید مشایخ تجاوز می‌نمایند، زیرا هرگاه نان می‌خورند دست خود رانمی شویند؟» 040 MAT 015 003 او در جواب ایشان گفت: «شمانیز به تقلید خویش، از حکم خدا چرا تجاوزمی کنید؟ 040 MAT 015 004 زیرا خدا حکم داده است که مادر وپدر خود را حرمت دار و هرکه پدر یا مادر رادشنام دهد البته هلاک گردد. 040 MAT 015 005 لیکن شمامی گویید هر‌که پدر یا مادر خود را گوید آنچه ازمن به تو نفع رسد هدیه‌ای است، 040 MAT 015 006 و پدر یا مادرخود را بعد از آن احترام نمی نماید. پس به تقلیدخود، حکم خدا را باطل نموده‌اید. 040 MAT 015 007 ‌ای ریاکاران، اشعیاء در باره شما نیکو نبوت نموده است که گفت: 040 MAT 015 008 این قوم به زبانهای خود به من تقرب می‌جویند و به لبهای خویش مرا تمجیدمی نمایند، لیکن دلشان از من دور است. 040 MAT 015 009 پس عبادت مرا عبث می‌کنند زیرا که احکام مردم رابمنزله فرایض تعلیم می‌دهند.» 040 MAT 015 010 و آن جماعت را خوانده، بدیشان گفت: «گوش داده، بفهمید؛ 040 MAT 015 011 نه آنچه به دهان فرومی رود انسان را نجس می‌سازد بلکه آنچه از دهان بیرون می‌آید انسان را نجس می‌گرداند.» 040 MAT 015 012 آنگاه شاگردان وی آمده، گفتند: «آیا می‌دانی که فریسیان چون این سخن را شنیدند، مکروهش داشتند؟» 040 MAT 015 013 او در جواب گفت: «هر نهالی که پدرآسمانی من نکاشته باشد، کنده شود. 040 MAT 015 014 ایشان راواگذارید، کوران راهنمایان کورانند و هرگاه کور، کور را راهنما شود، هر دو در چاه افتند. 040 MAT 015 015 پطرس در جواب او گفت: «این مثل را برای ما شرح فرما.» 040 MAT 015 016 عیسی گفت: «آیا شما نیز تا به حال بی‌ادراک هستید؟ 040 MAT 015 017 یا هنوز نیافته‌اید که آنچه از دهان فرو می‌رود، داخل شکم می‌گردد ودر مبرز افکنده می‌شود؟ 040 MAT 015 018 لیکن آنچه از دهان برآید، از دل صادر می‌گردد و این چیزها است که انسان را نجس می‌سازد. 040 MAT 015 019 زیرا که از دل برمی آید، خیالات بد و قتلها و زناها و فسقها ودزدیها و شهادات دروغ و کفرها. 040 MAT 015 020 اینها است که انسان را نجس می‌سازد، لیکن خوردن به‌دستهای ناشسته، انسان را نجس نمی گرداند.» 040 MAT 015 021 پس عیسی از آنجا بیرون شده، به دیارصور و صیدون رفت. 040 MAT 015 022 ناگاه زن کنعانیه‌ای از آن حدود بیرون آمده، فریاد‌کنان وی را گفت: «خداوندا، پسر داودا، بر من رحم کن زیرا دختر من سخت دیوانه است.» 040 MAT 015 023 لیکن هیچ جوابش نداد تا شاگردان او پیش آمده، خواهش نمودند که «او را مرخص فرمای زیرا در عقب ما شورش می‌کند.» 040 MAT 015 024 او در جواب گفت: «فرستاده نشده‌ام مگر بجهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل.» 040 MAT 015 025 پس آن زن آمده، او را پرستش کرده، گفت: «خداوندا مرا یاری کن.» 040 MAT 015 026 در جواب گفت که «نان فرزندان را گرفتن و نزد سگان انداختن جایزنیست.» 040 MAT 015 027 عرض کرد: «بلی خداوندا، زیرا سگان نیز از پاره های افتاده سفره آقایان خویش می‌خورند.» 040 MAT 015 028 آنگاه عیسی در جواب او گفت: «ای زن! ایمان تو عظیم است! تو را برحسب خواهش تو بشود.» که در همان ساعت، دخترش شفا یافت. 040 MAT 015 029 عیسی از آنجا حرکت کرده، به کناره دریای جلیل آمد و برفراز کوه برآمده، آنجا بنشست. 040 MAT 015 030 و گروهی بسیار، لنگان و کوران و گنگان وشلان و جمعی از دیگران را با خود برداشته، نزداو آمدند و ایشان را بر پایهای عیسی افکندند وایشان را شفا داد، 040 MAT 015 031 بقسمی که آن جماعت، چون گنگان را گویا و شلان را تندرست و لنگان راخرامان و کوران را بینا دیدند، متعجب شده، خدای اسرائیل را تمجید کردند. 040 MAT 015 032 عیسی شاگردان خود را پیش طلبیده، گفت: «مرا بر این جماعت دل بسوخت زیرا که الحال سه روز است که با من می‌باشند و هیچ‌چیز برای خوراک ندارند و نمی خواهم ایشان را گرسنه برگردانم مبادا در راه ضعف کنند.» 040 MAT 015 033 شاگردانش به او گفتند: «از کجا در بیابان ما را آنقدر نان باشدکه چنین انبوه را سیر کند؟» 040 MAT 015 034 عیسی ایشان راگفت: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت نان و قدری از ماهیان کوچک.» 040 MAT 015 035 پس مردم را فرمود تا برزمین بنشینند. 040 MAT 015 036 و آن هفت نان و ماهیان را گرفته، شکر نمود و پاره کرده، به شاگردان خود داد وشاگردان به آن جماعت. 040 MAT 015 037 و همه خورده، سیرشدند و از خرده های باقی‌مانده هفت زنبیل پربرداشتند. 040 MAT 015 038 و خورندگان، سوای زنان و اطفال چهار هزار مرد بودند. 040 MAT 015 039 پس آن گروه را رخصت داد و به کشتی سوار شده، به حدود مجدل آمد. 040 MAT 016 001 آنگاه فریسیان و صدوقیان نزد او آمده، از روی امتحان از وی خواستند که آیتی آسمانی برای ایشان ظاهر سازد. 040 MAT 016 002 ایشان راجواب داد که «در وقت عصر می‌گویید هوا خوش خواهد بود زیرا آسمان سرخ است؛ 040 MAT 016 003 وصبحگاهان می‌گویید امروز هوا بد خواهد شدزیرا که آسمان سرخ و گرفته است. ای ریاکاران می‌دانید صورت آسمان را تمییز دهید، اماعلامات زمانها را نمی توانید! 040 MAT 016 004 فرقه شریر زناکار، آیتی می‌طلبند و آیتی بدیشان عطا نخواهد شدجز آیت یونس نبی.» پس ایشان را رها کرده، روانه شد. 040 MAT 016 005 و شاگردانش چون بدان طرف می‌رفتند، فراموش کردند که نان بردارند. 040 MAT 016 006 عیسی ایشان راگفت: «آگاه باشید که از خمیرمایه فریسیان وصدوقیان احتیاط کنید!» 040 MAT 016 007 پس ایشان در خودتفکر نموده، گفتند: «از آن است که نان برنداشته‌ایم.» 040 MAT 016 008 عیسی این را درک نموده، بدیشان گفت: «ای سست‌ایمانان، چرا در خود تفکرمی کنید از آنجهت که نان نیاورده‌اید؟ 040 MAT 016 009 آیا هنوزنفهمیده و یاد نیاورده‌اید آن پنج نان و پنج هزارنفر و چند سبدی را که برداشتید؟ 040 MAT 016 010 و نه آن هفت نان و چهار هزار نفر و چند زنبیلی را که برداشتید؟» 040 MAT 016 011 پس چرا نفهمیدید که درباره نان شما را نگفتم که از خمیرمایه فریسیان وصدوقیان احتیاط کنید؟» 040 MAT 016 012 آنگاه دریافتند که نه از خمیرمایه نان بلکه از تعلیم فریسیان وصدوقیان حکم به احتیاط فرموده است. 040 MAT 016 013 و هنگامی که عیسی به نواحی قیصریه فیلپس آمد، از شاگردان خود پرسیده، گفت: «مردم مرا که پسر انسانم چه شخص می‌گویند؟» 040 MAT 016 014 گفتند: «بعضی یحیی تعمید‌دهنده و بعضی الیاس و بعضی ارمیا یا یکی از انبیا.» 040 MAT 016 015 ایشان راگفت: «شما مرا که می‌دانید؟» 040 MAT 016 016 شمعون پطرس در جواب گفت که «تویی مسیح، پسر خدای زنده!» 040 MAT 016 017 عیسی در جواب وی گفت: «خوشابحال تو‌ای شمعون بن یونا! زیرا جسم وخون این را بر تو کشف نکرده، بلکه پدر من که درآسمان است. 040 MAT 016 018 و من نیز تو را می‌گویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا می‌کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت. (Hadēs g86) 040 MAT 016 019 وکلیدهای ملکوت آسمان را به تو می‌سپارم؛ وآنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود. 040 MAT 016 020 آنگاه شاگردان خود را قدغن فرمود که به هیچ‌کس نگویند که او مسیح است. 040 MAT 016 021 و از آن زمان عیسی به شاگردان خودخبردادن آغاز کرد که رفتن او به اورشلیم وزحمت بسیار کشیدن از مشایخ و روسای کهنه وکاتبان و کشته شدن و در روز سوم برخاستن ضروری است. 040 MAT 016 022 و پطرس او را گرفته، شروع کرد به منع نمودن و گفت: «حاشا از تو‌ای خداوندکه این بر تو هرگز واقع نخواهد شد!» 040 MAT 016 023 اما اوبرگشته، پطرس را گفت: «دور شو از من‌ای شیطان زیرا که باعث لغزش من می‌باشی، زیرا نه امورالهی را بلکه امور انسانی را تفکر می‌کنی!» 040 MAT 016 024 آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «اگر کسی خواهدمتابعت من کند، باید خود را انکار کرده وصلیب خود را برداشته، از عقب من آید. 040 MAT 016 025 زیرا هر کس بخواهد جان خود را برهاند، آن را هلاک سازد؛ اما هر‌که جان خود را بخاطر من هلاک کند، آن را دریابد. 040 MAT 016 026 زیرا شخص را چه سود دارد که تمام دنیا را ببرد و جان خود را ببازد؟ یا اینکه آدمی چه چیز را فدای جان خود خواهدساخت؟ 040 MAT 016 027 زیرا که پسر انسان خواهد آمد درجلال پدر خویش به اتفاق ملائکه خود و در آن وقت هر کسی را موافق اعمالش جزا خواهد داد. 040 MAT 016 028 هرآینه به شما می‌گویم که بعضی در اینجاحاضرند که تا پسر انسان را نبینند که در ملکوت خود می‌آید، ذائقه موت را نخواهند چشید.» 040 MAT 017 001 و بعد از شش روز، عیسی، پطرس ویعقوب و برادرش یوحنا را برداشته، ایشان را در خلوت به کوهی بلند برد. 040 MAT 017 002 و در نظرایشان هیات او متبدل گشت و چهره‌اش چون خورشید، درخشنده و جامه‌اش چون نور، سفیدگردید. 040 MAT 017 003 که ناگاه موسی و الیاس بر ایشان ظاهرشده، با او گفتگو می‌کردند. 040 MAT 017 004 اما پطرس به عیسی متوجه شده، گفت که «خداوندا، بودن ما در اینجانیکو است! اگر بخواهی، سه سایبان در اینجابسازیم، یکی برای تو و یکی بجهت موسی ودیگری برای الیاس.» 040 MAT 017 005 و هنوز سخن بر زبانش بود که ناگاه ابری درخشنده بر ایشان سایه افکند واینک آوازی از ابر در‌رسید که «این است پسرحبیب من که از وی خشنودم. او را بشنوید!» 040 MAT 017 006 وچون شاگردان این را شنیدند، به روی در‌افتاده، بینهایت ترسان شدند. 040 MAT 017 007 عیسی نزدیک آمده، ایشان را لمس نمود و گفت: «برخیزید و ترسان مباشید!» 040 MAT 017 008 و چشمان خود را گشوده، هیچ‌کس راجز عیسی تنها ندیدند. 040 MAT 017 009 و چون ایشان از کوه به زیر می‌آمدند، عیسی ایشان را قدغن فرمود که «تاپسر انسان از مردگان برنخیزد، زنهار این‌رویا را به کسی باز نگویید.» 040 MAT 017 010 شاگردانش از او پرسیده، گفتند: «پس کاتبان چرا می‌گویند که می‌بایدالیاس اول آید؟» 040 MAT 017 011 او در جواب گفت: «البته الیاس می‌آید و تمام چیزها را اصلاح خواهدنمود. 040 MAT 017 012 لیکن به شما می‌گویم که الحال الیاس آمده است و او را نشناختند بلکه آنچه خواستندبا وی کردند؛ به همانطور پسر انسان نیز از ایشان زحمت خواهد دید. 040 MAT 017 013 آنگاه شاگردان دریافتندکه درباره یحیی تعمیددهنده بدیشان سخن می‌گفت. 040 MAT 017 014 و چون به نزد جماعت رسیدند، شخصی پیش آمده، نزد وی زانو زده، عرض کرد: 040 MAT 017 015 «خداوندا، بر پسر من رحم کن زیرا مصروع و به شدت متالم است، چنانکه بارها در آتش و مکرر در آب می‌افتد. 040 MAT 017 016 و او را نزد شاگردان تو آوردم، نتوانستند او را شفا دهند.» 040 MAT 017 017 عیسی در جواب گفت: «ای فرقه بی‌ایمان کج رفتار، تا به کی با شماباشیم و تا چند متحمل شما گردم؟ او را نزد من آورید.» 040 MAT 017 018 پس عیسی او را نهیب داده، دیو ازوی بیرون شد و در ساعت، آن پسر شفا یافت. 040 MAT 017 019 اما شاگردان نزد عیسی آمده، در خلوت از اوپرسیدند: «چرا ما نتوانستیم او را بیرون کنیم؟ 040 MAT 017 020 عیسی ایشان را گفت: «به‌سبب بی‌ایمانی شما. زیرا هرآینه به شما می‌گویم، اگر ایمان به قدر دانه خردلی می‌داشتید، بدین کوه می‌گفتید از اینجابدانجا منتقل شو، البته منتقل می‌شد و هیچ امری بر شما محال نمی بود. 040 MAT 017 021 لیکن این جنس جز به دعا و روزه بیرون نمی رود.» 040 MAT 017 022 و چون ایشان در جلیل می‌گشتند، عیسی بدیشان گفت: «پسر انسان بدست مردم تسلیم کرده خواهد شد، 040 MAT 017 023 و او را خواهند کشت و درروز سوم خواهد برخاست.» پس بسیار محزون شدند. 040 MAT 017 024 و چون ایشان وارد کفرناحوم شدند، محصلان دو درهم نزد پطرس آمده، گفتند: «آیااستاد شما دو درهم را نمی دهد؟» 040 MAT 017 025 گفت: «بلی.» و چون به خانه درآمده، عیسی بر او سبقت نموده، گفت: «ای شمعون، چه گمان داری؟ پادشاهان جهان از چه کسان عشر و جزیه می‌گیرند؟ از فرزندان خویش یا از بیگانگان؟» 040 MAT 017 026 پطرس به وی گفت: «از بیگانگان.» عیسی بدوگفت: «پس یقین پسران آزادند! 040 MAT 017 027 لیکن مبادا که ایشان را برنجانیم، به کناره دریا رفته، قلابی بینداز و اول ماهی که بیرون می‌آید، گرفته و دهانش راباز کرده، مبلغ چهار درهم خواهی یافت. آن رابرداشته، برای من و خود بدیشان بده!» 040 MAT 018 001 در همان ساعت، شاگردان نزد عیسی آمده، گفتند: «چه کس در ملکوت آسمان بزرگتر است؟» 040 MAT 018 002 آنگاه عیسی طفلی طلب نموده، در میان ایشان برپا داشت 040 MAT 018 003 و گفت: «هرآینه به شما می‌گویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید، هرگز داخل ملکوت آسمان نخواهید شد. 040 MAT 018 004 پس هر‌که مثل این بچه کوچک خود را فروتن سازد، همان در ملکوت آسمان بزرگتر است. 040 MAT 018 005 و کسی‌که چنین طفلی را به اسم من قبول کند، مرا پذیرفته است. 040 MAT 018 006 و هر‌که یکی ازاین صغار را که به من ایمان دارند، لغزش دهد او رابهتر می‌بود که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته، در قعر دریا غرق می‌شد! 040 MAT 018 007 وای بر این جهان به‌سبب لغزشها؛ زیرا که لابد است از وقوع لغزشها، لیکن وای بر کسی‌که سبب لغزش باشد. 040 MAT 018 008 پس اگر دستت یا پایت تو رابلغزاند، آن را قطع کرده، از خود دور انداز زیرا تورا بهتر است که لنگ یا شل داخل حیات شوی ازآنکه با دو دست یا دو پا در نار جاودانی افکنده شوی. (aiōnios g166) 040 MAT 018 009 و اگر چشمت تو را لغزش دهد، آن را قلع کرده، از خود دور انداز زیرا تو را بهتر است بایک چشم وارد حیات شوی، از اینکه با دو چشم در آتش جهنم افکنده شوی. (Geenna g1067) 040 MAT 018 010 زنهار یکی از این صغار را حقیر مشمارید، زیرا شما را می‌گویم که ملائکه ایشان دائم درآسمان روی پدر مرا که در آسمان است می‌بینند. 040 MAT 018 011 زیرا که پسر انسان آمده است تا گم شده رانجات‌بخشد. 040 MAT 018 012 شما چه گمان می‌برید، اگرکسی را صد گوسفند باشد و یکی از آنها گم شود، آیا آن نود و نه را به کوهسار نمی گذارد و به جستجوی آن گم شده نمی رود؟ 040 MAT 018 013 و اگر اتفاق آن را دریابد، هرآینه به شما می‌گویم بر آن یکی بیشتر شادی می‌کند از آن نود و نه که گم نشده‌اند. 040 MAT 018 014 همچنین اراده پدر شما که در آسمان است این نیست که یکی از این کوچکان هلاک گردد. 040 MAT 018 015 «و اگر برادرت به تو گناه کرده باشد، برو واو را میان خود و او در خلوت الزام کن. هرگاه سخن تو را گوش گرفت، برادر خود را دریافتی؛ 040 MAT 018 016 و اگر نشنود، یک یا دو نفر دیگر با خود بردار تااز زبان دو یا سه شاهد، هر سخنی ثابت شود. 040 MAT 018 017 واگر سخن ایشان را رد کند، به کلیسا بگو. و اگرکلیسا را قبول نکند، در نزد تو مثل خارجی یاباجگیر باشد. 040 MAT 018 018 هرآینه به شما می‌گویم آنچه برزمین بندید، در آسمان بسته شده باشد و آنچه برزمین گشایید، در آسمان گشوده شده باشد. 040 MAT 018 019 باز به شما می‌گویم هر گاه دو نفر از شما در زمین درباره هر‌چه که بخواهند متفق شوند، هرآینه ازجانب پدر من که در آسمان است برای ایشان کرده خواهد شد. 040 MAT 018 020 زیرا جایی که دو یا سه نفر به اسم من جمع شوند، آنجا درمیان ایشان حاضرم.» 040 MAT 018 021 آنگاه پطرس نزد او آمده، گفت: «خداوندا، چند مرتبه برادرم به من خطا ورزد، می‌باید او راآمرزید؟ آیا تا هفت مرتبه؟» 040 MAT 018 022 عیسی بدو گفت: «تو را نمی گویم تا هفت مرتبه، بلکه تا هفتاد هفت مرتبه! 040 MAT 018 023 از آنجهت ملکوت آسمان پادشاهی راماند که با غلامان خود اراده محاسبه داشت. 040 MAT 018 024 وچون شروع به حساب نمود، شخصی را نزد اوآوردند که ده هزار قنطار به او بدهکار بود. 040 MAT 018 025 وچون چیزی نداشت که ادا نماید، آقایش امر کردکه او را با زن و فرزندان و تمام مایملک اوفروخته، طلب را وصول کنند. 040 MAT 018 026 پس آن غلام روبه زمین نهاده او را پرستش نمود و گفت: “ای آقامرا مهلت ده تا همه را به تو ادا کنم.” 040 MAT 018 027 آنگاه آقای آن غلام بر وی ترحم نموده، او را رها کرد وقرض او را بخشید. 040 MAT 018 028 لیکن چون آن غلام بیرون رفت، یکی از همقطاران خود را یافت که از او صددینار طلب داشت. او را بگرفت و گلویش رافشرده، گفت: “طلب مرا ادا کن!” 040 MAT 018 029 پس آن همقطار بر پایهای او افتاده، التماس نموده، گفت: “مرا مهلت ده تا همه را به تو رد کنم.” 040 MAT 018 030 اما اوقبول نکرد بلکه رفته، او را در زندان انداخت تاقرض را ادا کند. 040 MAT 018 031 چون همقطاران وی این وقایع را دیدند، بسیار غمگین شده، رفتند و آنچه شده بود به آقای خود باز‌گفتند. 040 MAT 018 032 آنگاه مولایش او راطلبیده، گفت: “ای غلام شریر، آیا تمام آن قرض را محض خواهش تو به تو نبخشیدم؟ 040 MAT 018 033 پس آیاتو را نیز لازم نبود که بر همقطار خود رحم کنی چنانکه من بر تو رحم کردم؟” 040 MAT 018 034 پس مولای او درغضب شده، او را به جلادان سپرد تا تمام قرض رابدهد. 040 MAT 018 035 به همینطور پدر آسمانی من نیز با شماعمل خواهد نمود، اگر هر یکی از شما برادر خودرا از دل نبخشد.» 040 MAT 019 001 و چون عیسی این سخنان را به اتمام رسانید، از جلیل روانه شده، به حدودیهودیه از آن طرف اردن آمد. 040 MAT 019 002 و گروهی بسیار ازعقب او آمدند و ایشان را در آنجا شفا بخشید. 040 MAT 019 003 پس فریسیان آمدند تا او را امتحان کنند وگفتند: «آیا جایز است مرد، زن خود را به هر علتی طلاق دهد؟» 040 MAT 019 004 او در جواب ایشان گفت: «مگرنخوانده‌اید که خالق در ابتدا ایشان را مرد و زن آفرید، 040 MAT 019 005 و گفت از این جهت مرد، پدر و مادرخود را رها کرده، به زن خویش بپیوندد و هر دویک تن خواهند شد؟ 040 MAT 019 006 بنابراین بعد از آن دونیستند بلکه یک تن هستند. پس آنچه را خداپیوست انسان جدا نسازد.» 040 MAT 019 007 به وی گفتند: «پس از بهر‌چه موسی‌امر فرمود که زن را طلاقنامه دهند و جدا کنند؟» 040 MAT 019 008 ایشان را گفت: «موسی به‌سبب سنگدلی شما، شما را اجازت داد که زنان خود را طلاق دهید. لیکن از ابتدا چنین نبود. 040 MAT 019 009 و به شما می‌گویم هر‌که زن خود را بغیر علت زناطلاق دهد و دیگری را نکاح کند، زانی است و هرکه زن مطلقه‌ای را نکاح کند، زنا کند.» 040 MAT 019 010 شاگردانش بدو گفتند: «اگر حکم شوهر بازن چنین باشد، نکاح نکردن بهتر است!» 040 MAT 019 011 ایشان را گفت: «تمامی خلق این کلام را نمی پذیرند، مگر به کسانی که عطا شده است. 040 MAT 019 012 زیرا که خصی‌ها می‌باشند که از شکم مادر چنین متولدشدند و خصی‌ها هستند که از مردم خصی شده‌اند و خصی‌ها می‌باشند که بجهت ملکوت خدا خود را خصی نموده‌اند. آنکه توانایی قبول دارد بپذیرد.» 040 MAT 019 013 آنگاه چند بچه کوچک را نزد او آوردند تادستهای خود را بر ایشان نهاده، دعا کند. اماشاگردان، ایشان را نهیب دادند. 040 MAT 019 014 عیسی گفت: «بچه های کوچک را بگذارید و از آمدن نزد من، ایشان را منع مکنید، زیرا ملکوت آسمان از مثل اینها است.» 040 MAT 019 015 و دستهای خود را بر ایشان گذارده از آن جا روانه شد. 040 MAT 019 016 ناگاه شخصی آمده، وی را گفت: «ای استادنیکو، چه عمل نیکو کنم تا حیات جاودانی یابم؟» (aiōnios g166) 040 MAT 019 017 وی را گفت: «از چه سبب مرا نیکو گفتی و حال آنکه کسی نیکو نیست، جز خدا فقط. لیکن اگربخواهی داخل حیات شوی، احکام را نگاه دار.» 040 MAT 019 018 بدو گفت: «کدام احکام؟» عیسی گفت: «قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، 040 MAT 019 019 و پدر و مادر خود را حرمت دار و همسایه خود را مثل نفس خود دوست دار.» 040 MAT 019 020 جوان وی را گفت: «همه اینها را از طفولیت نگاه داشته‌ام. دیگر مرا چه ناقص است؟» 040 MAT 019 021 عیسی بدو گفت: «اگر بخواهی کامل شوی، رفته مایملک خود رابفروش و به فقراء بده که در آسمان گنجی خواهی داشت؛ و آمده مرا متابعت نما.» 040 MAT 019 022 چون جوان این سخن را شنید، دل تنگ شده، برفت زیرا که مال بسیار داشت. 040 MAT 019 023 عیسی به شاگردان خود گفت: «هرآینه به شما می‌گویم که شخص دولتمند به ملکوت آسمان به دشواری داخل می‌شود. 040 MAT 019 024 و باز شمارا می‌گویم که گذشتن شتر از سوراخ سوزن، آسانتر است از دخول شخص دولتمند درملکوت خدا.» 040 MAT 019 025 شاگردان چون شنیدند، بغایت متحیر گشته، گفتند: «پس که می‌تواند نجات یابد؟» 040 MAT 019 026 عیسی متوجه ایشان شده، گفت: «نزدانسان این محال است لیکن نزد خدا همه‌چیزممکن است.» 040 MAT 019 027 آنگاه پطرس در جواب گفت: «اینک ما همه‌چیزها را ترک کرده، تو را متابعت می‌کنیم. پس ما را چه خواهد بود؟» 040 MAT 019 028 «عیسی ایشان را گفت: «هرآینه به شما می‌گویم شما که مرا متابعت نموده‌اید، در معاد وقتی که پسر انسان بر کرسی جلال خود نشیند، شما نیز به دوازده کرسی نشسته، بر دوازده سبط اسرائیل داوری خواهید نمود. 040 MAT 019 029 و هر‌که بخاطر اسم من، خانه هایا برادران یا خواهران یا پدر یا مادر یا زن یافرزندان یا زمینها را ترک کرد، صد چندان خواهدیافت و وارث حیات جاودانی خواهد گشت. (aiōnios g166) 040 MAT 019 030 لیکن بسا اولین که آخرین می‌گردند و آخرین، اولین! 040 MAT 020 001 «زیرا ملکوت آسمان صاحب‌خانه‌ای را ماند که بامدادان بیرون رفت تا عمله بجهت تاکستان خود به مزد بگیرد. 040 MAT 020 002 پس با عمله، روزی یک دینار قرار داده، ایشان را به تاکستان خود فرستاد. 040 MAT 020 003 و قریب به ساعت سوم بیرون رفته، بعضی دیگر را در بازار بیکار ایستاده دید. 040 MAT 020 004 ایشان را نیز گفت: “شما هم به تاکستان بروید وآنچه حق شما است به شما می‌دهم.” پس رفتند. 040 MAT 020 005 باز قریب به ساعت ششم و نهم رفته، همچنین کرد. 040 MAT 020 006 و قریب به ساعت یازدهم رفته، چند نفردیگر بیکار ایستاده یافت. ایشان را گفت: “از بهرچه تمامی روز در اینجا بیکار ایستاده‌اید؟” 040 MAT 020 007 گفتندش: “هیچ‌کس ما را به مزد نگرفت.” بدیشان گفت: “شما نیز به تاکستان بروید و حق خویش راخواهید یافت.” 040 MAT 020 008 و چون وقت شام رسید، صاحب تاکستان به ناظر خود گفت: “مزدوران راطلبیده، از آخرین گرفته تا اولین مزد ایشان را اداکن.” 040 MAT 020 009 پس یازده ساعتیان آمده، هر نفری دیناری یافتند. 040 MAT 020 010 و اولین آمده، گمان بردند که بیشترخواهند یافت. ولی ایشان نیز هر نفری دیناری یافتند. 040 MAT 020 011 اما چون گرفتند، به صاحب‌خانه شکایت نموده، 040 MAT 020 012 گفتند که “این آخرین، یک ساعت کار کردند و ایشان را با ما که متحمل سختی و حرارت روز گردیده‌ایم مساوی ساخته‌ای؟” 040 MAT 020 013 او در جواب یکی از ایشان گفت: “ای رفیق بر تو ظلمی نکردم. مگر به دیناری با من قرار ندادی؟ 040 MAT 020 014 حق خود را گرفته برو. می‌خواهم بدین آخری مثل تو دهم. 040 MAT 020 015 آیا مرا جایز نیست که از مال خود آنچه خواهم بکنم؟ مگر چشم توبد است از آن رو که من نیکو هستم؟” 040 MAT 020 016 بنابراین اولین آخرین و آخرین اولین خواهند شد، زیراخوانده‌شدگان بسیارند و برگزیدگان کم.» 040 MAT 020 017 و چون عیسی به اورشلیم می‌رفت، دوازده شاگرد خود را در اثنای راه به خلوت طلبیده بدیشان گفت: 040 MAT 020 018 «اینک به سوی اورشلیم می‌رویم و پسر انسان به روسای کهنه و کاتبان تسلیم کرده خواهد شد و حکم قتل او را خواهندداد، 040 MAT 020 019 و او را به امت‌ها خواهند سپرد تا او رااستهزا کنند و تازیانه زنند و مصلوب نمایند و درروز سوم خواهد برخاست.» 040 MAT 020 020 آنگاه مادر دو پسر زبدی با پسران خود نزدوی آمده و پرستش نموده، از او چیزی درخواست کرد. 040 MAT 020 021 بدو گفت: «چه خواهش داری؟» گفت: «بفرما تا این دو پسر من در ملکوت تو، یکی بر دست راست و دیگری بر دست چپ تو بنشینند.» 040 MAT 020 022 عیسی در جواب گفت: «نمی دانید چه می‌خواهید. آیا می‌توانید از آن کاسه‌ای که من می‌نوشم، بنوشید و تعمیدی را که من می‌یابم، بیابید؟» بدو گفتند: «می‌توانیم.» 040 MAT 020 023 ایشان را گفت: «البته از کاسه من خواهیدنوشید و تعمیدی را که من می‌یابم، خواهید یافت. لیکن نشستن به‌دست راست و چپ من، از آن من نیست که بدهم، مگر به کسانی که از جانب پدرم برای ایشان مهیا شده است.» 040 MAT 020 024 اما چون آن ده شاگرد شنیدند، بر آن دوبرادر به دل رنجیدند. 040 MAT 020 025 عیسی ایشان را پیش طلبیده، گفت: «آگاه هستید که حکام امت‌ها برایشان سروری می‌کنند و روسا بر ایشان مسلطند. 040 MAT 020 026 لیکن در میان شما چنین نخواهد بود، بلکه هرکه در میان شما می‌خواهد بزرگ گردد، خادم شماباشد. 040 MAT 020 027 و هر‌که می‌خواهد در میان شما مقدم بود، غلام شما باشد. 040 MAT 020 028 چنانکه پسر انسان نیامدتا مخدوم شود بلکه تا خدمت کند و جان خود رادر راه بسیاری فدا سازد.» 040 MAT 020 029 و هنگامی که از اریحا بیرون می‌رفتند، گروهی بسیار از عقب او می‌آمدند. 040 MAT 020 030 که ناگاه دومرد کور کنار راه نشسته، چون شنیدند که عیسی در گذر است، فریاد کرده، گفتند: «خداوندا، پسرداودا، بر ما ترحم کن!» 040 MAT 020 031 و هر‌چند خلق ایشان را نهیب می‌دادند که خاموش شوند، بیشتر فریادکنان می‌گفتند: «خداوندا، پسر داودا، بر ما ترحم فرما!» 040 MAT 020 032 پس عیسی ایستاده، به آواز بلند گفت: «چه می‌خواهید برای شما کنم؟» 040 MAT 020 033 به وی گفتند: «خداوندا، اینکه چشمان ما باز‌گردد!» 040 MAT 020 034 پس عیسی ترحم نموده، چشمان ایشان را لمس نمودکه در ساعت بینا گشته، از عقب او روانه شدند. 040 MAT 021 001 و چون نزدیک به اورشلیم رسیده، واردبیت‌فاجی نزد کوه زیتون شدند. آنگاه عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده، 040 MAT 021 002 بدیشان گفت: «در این قریه‌ای که پیش روی شمااست بروید و در حال، الاغی با کره‌اش بسته خواهید یافت. آنها را باز کرده، نزد من آورید. 040 MAT 021 003 وهرگاه کسی به شما سخنی گوید، بگویید خداوندبدینها احتیاج دارد که فی الفور آنها را خواهدفرستاد.» 040 MAT 021 004 و این همه واقع شد تا سخنی که نبی گفته است تمام شود 040 MAT 021 005 که «دختر صهیون را گوییداینک پادشاه تو نزد تو می‌آید با فروتنی و سواره بر حمار و بر کره الاغ.» 040 MAT 021 006 پس شاگردان رفته، آنچه عیسی بدیشان امر فرمود، بعمل آوردند 040 MAT 021 007 و الاغ را با کره آورده، رخت خود را بر آنها انداختند واو بر آنها سوار شد. 040 MAT 021 008 و گروهی بسیار، رختهای خود را در راه گسترانیدند و جمعی از درختان شاخه‌ها بریده، در راه می‌گستردند. 040 MAT 021 009 و جمعی ازپیش و پس او رفته، فریادکنان می‌گفتند: «هوشیعانا پسر داودا، مبارک باد کسی‌که به اسم خداوند می‌آید! هوشیعانا در اعلی علیین!» 040 MAT 021 010 وچون وارد اورشلیم شد، تمام شهر به آشوب آمده، می‌گفتند: «این کیست؟» 040 MAT 021 011 آن گروه گفتند: «این است عیسی نبی از ناصره جلیل.» 040 MAT 021 012 پس عیسی داخل هیکل خدا گشته، جمیع کسانی را که در هیکل خرید و فروش می‌کردند، بیرون نمود و تختهای صرافان و کرسیهای کبوترفروشان را واژگون ساخت. 040 MAT 021 013 و ایشان را گفت: «مکتوب است که خانه من خانه دعا نامیده می‌شود. لیکن شما مغاره دزدانش ساخته‌اید.» 040 MAT 021 014 و کوران و شلان در هیکل، نزد او آمدند وایشان را شفا بخشید. 040 MAT 021 015 اما روسای کهنه و کاتبان چون عجایبی که از او صادر می‌گشت و کودکان را که در هیکل فریاد برآورده، «هوشیعانا پسر داودا» می‌گفتنددیدند، غضبناک گشته، 040 MAT 021 016 به وی گفتند: «نمی شنوی آنچه اینها می‌گویند؟» عیسی بدیشان گفت: «بلی مگر نخوانده‌اید این که از دهان کودکان و شیرخوارگان حمد را مهیا ساختی؟» 040 MAT 021 017 پس ایشان را واگذارده، از شهر بسوی بیت عنیارفته، در آنجا شب را بسر برد. 040 MAT 021 018 بامدادان چون به شهر مراجعت می‌کرد، گرسنه شد. 040 MAT 021 019 و در کناره راه یک درخت انجیر دیده، نزد آن آمد و جز برگ بر آن هیچ نیافت. پس آن را گفت: «از این به بعد میوه تا به ابد بر تونشود!» که در ساعت درخت انجیر خشکید! (aiōn g165) 040 MAT 021 020 چون شاگردان این را دیدند، متعجب شده، گفتند: «چه بسیار زود درخت انحیر خشک شده است!» 040 MAT 021 021 عیسی در جواب ایشان گفت: «هرآینه به شما می‌گویم اگر ایمان می‌داشتید و شک نمی نمودید، نه همین را که به درخت انجیر شدمی کردید، بلکه هر گاه بدین کوه می‌گفتید “منتقل شده به دریا افکنده شو” چنین می‌شد. 040 MAT 021 022 و هرآنچه با‌ایمان به دعا طلب کنید، خواهید یافت.» 040 MAT 021 023 و چون به هیکل درآمده، تعلیم می‌داد، روسای کهنه و مشایخ قوم نزد او آمده، گفتند: «به چه قدرت این اعمال را می‌نمایی و کیست که این قدرت را به تو داده است؟» 040 MAT 021 024 عیسی در جواب ایشان گفت: «من نیز از شما سخنی می‌پرسم. اگرآن را به من گویید، من هم به شما گویم که این اعمال را به چه قدرت می‌نمایم: 040 MAT 021 025 تعمید یحیی از کجا بود؟ از آسمان یا از انسان؟» ایشان با خودتفکر کرده، گفتند که «اگر گوییم از آسمان بود، هرآینه گوید پس چرا به وی ایمان نیاوردید. 040 MAT 021 026 واگر گوییم از انسان بود، از مردم می‌ترسیم زیراهمه یحیی را نبی می‌دانند.» 040 MAT 021 027 پس در جواب عیسی گفتند: «نمی دانیم.» بدیشان گفت: «من هم شما را نمی گویم که به چه قدرت این کارها رامی کنم. 040 MAT 021 028 لیکن چه گمان دارید؟ شخصی را دو پسربود. نزد نخستین آمده، گفت: “ای فرزند امروز به تاکستان من رفته، به‌کار مشغول شو.” 040 MAT 021 029 درجواب گفت: “نخواهم رفت.” اما بعد پشیمان گشته، برفت. 040 MAT 021 030 و به دومین نیز همچنین گفت. اودر جواب گفت: “ای آقا من می‌روم.” ولی نرفت. 040 MAT 021 031 کدام‌یک از این دو خواهش پدر را به‌جاآورد؟» گفتند: «اولی.» عیسی بدیشان گفت: «هرآینه به شما می‌گویم که باجگیران و فاحشه هاقبل از شما داخل ملکوت خدا می‌گردند، 040 MAT 021 032 زانرو که یحیی از راه عدالت نزد شما آمد وبدو ایمان نیاوردید، اما باجگیران و فاحشه‌ها بدوایمان آوردند و شما چون دیدید آخر هم پشیمان نشدید تا بدو ایمان آورید. 040 MAT 021 033 و مثلی دیگر بشنوید: صاحب‌خانه‌ای بودکه تاکستانی غرس نموده، خطیره‌ای گردش کشید و چرخشتی در آن کند و برجی بنا نمود. پس آن را به دهقانان سپرده، عازم سفر شد. 040 MAT 021 034 وچون موسم میوه نزدیک شد، غلامان خود را نزددهقانان فرستاد تا میوه های او را بردارند. 040 MAT 021 035 امادهقانان غلامانش را گرفته، بعضی را زدند وبعضی را کشتند و بعضی را سنگسار نمودند. 040 MAT 021 036 باز غلامان دیگر، بیشتر از اولین فرستاده، بدیشان نیز به همانطور سلوک نمودند. 040 MAT 021 037 بالاخره پسر خود را نزد ایشان فرستاده، گفت: “پسر مرا حرمت خواهند داشت.” 040 MAT 021 038 اما دهقانان چون پسررا دیدند با خود گفتند: “این وارث است. بیایید اورا بکشیم و میراثش را ببریم.” 040 MAT 021 039 آنگاه او راگرفته، بیرون تاکستان افکنده، کشتند. 040 MAT 021 040 پس چون مالک تاکستان آید، به آن دهقانان چه خواهد کرد؟» 040 MAT 021 041 گفتند: «البته آن بدکاران را به سختی هلاک خواهد کرد و باغ را به باغبانان دیگرخواهد سپرد که میوه هایش را در موسم بدودهند.» 040 MAT 021 042 عیسی بدیشان گفت: «مگر در کتب هرگزنخوانده‌اید این که سنگی را که معمارانش ردنمودند، همان سر زاویه شده است. این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است. 040 MAT 021 043 از این جهت شما را می‌گویم که ملکوت خدا از شماگرفته شده، به امتی که میوه‌اش را بیاورند، عطاخواهد شد. 040 MAT 021 044 و هر‌که بر آن سنگ افتد، منکسرشود و اگر آن بر کسی افتد، نرمش سازد.» 040 MAT 021 045 وچون روسای کهنه و فریسیان مثلهایش راشنیدند، دریافتند که درباره ایشان می‌گوید. 040 MAT 021 046 وچون خواستند او را گرفتار کنند، از مردم ترسیدند زیرا که او را نبی می‌دانستند. 040 MAT 022 001 و عیسی توجه نموده، باز به مثلها ایشان را خطاب کرده، گفت: 040 MAT 022 002 «ملکوت آسمان پادشاهی را ماند که برای پسر خویش عروسی کرد. 040 MAT 022 003 و غلامان خود را فرستاد تا دعوت‌شدگان را به عروسی بخوانند و نخواستند بیایند. 040 MAT 022 004 باز غلامان دیگر روانه نموده، فرمود: “دعوت‌شدگان را بگویید که اینک خوان خود را حاضر ساخته‌ام و گاوان و پرواریهای من کشته شده و همه‌چیز آماده است، به عروسی بیایید.” 040 MAT 022 005 ولی ایشان بی‌اعتنایی نموده، راه خود را گرفتند، یکی به مزرعه خود و دیگری به تجارت خویش رفت. 040 MAT 022 006 و دیگران غلامان او را گرفته، دشنام داده، کشتند. 040 MAT 022 007 پادشاه چون شنید، غضب نموده، لشکریان خود را فرستاده، آن قاتلان را به قتل رسانید و شهر ایشان را بسوخت. 040 MAT 022 008 آنگاه غلامان خود را فرمود: “عروسی حاضر است؛ لیکن دعوت‌شدگان لیاقت نداشتند. 040 MAT 022 009 الان به شوارع عامه بروید و هر‌که را بیابید به عروسی بطلبید.” 040 MAT 022 010 پس آن غلامان به‌سر راهها رفته، نیک و بد هرکه را یافتند جمع کردند، چنانکه خانه عروسی ازمجلسیان مملو گشت. 040 MAT 022 011 آنگاه پادشاه بجهت دیدن اهل مجلس داخل شده، شخصی را درآنجا دید که جامه عروسی در بر ندارد. 040 MAT 022 012 بدوگفت: “ای عزیز چطور در اینجا آمدی و حال آنکه جامه عروسی در بر نداری؟” او خاموش شد. 040 MAT 022 013 آنگاه پادشاه خادمان خود را فرمود: “این شخص را دست و پا بسته بردارید و در ظلمت خارجی اندازید، جایی که گریه و فشار دندان باشد.” 040 MAT 022 014 زیرا طلبیدگان بسیارند و برگزیدگان کم.» 040 MAT 022 015 پس فریسیان رفته، شورا نمودند که چطوراو را در گفتگو گرفتار سازند. 040 MAT 022 016 و شاگردان خودرا با هیرودیان نزد وی فرستاده، گفتند: «استادامی دانیم که صادق هستی و طریق خدا را به راستی تعلیم می‌نمایی و از کسی باک نداری زیراکه به ظاهر خلق نمی نگری. 040 MAT 022 017 پس به ما بگو رای تو چیست. آیا جزیه دادن به قیصر رواست یا نه؟» 040 MAT 022 018 عیسی شرارت ایشان را درک کرده، گفت: «ای ریاکاران، چرا مرا تجربه می‌کنید؟ 040 MAT 022 019 سکه جزیه را به من بنمایید.» ایشان دیناری نزد وی آوردند. 040 MAT 022 020 بدیشان گفت: «این صورت و رقم از آن کیست؟» 040 MAT 022 021 بدو گفتند: «از آن قیصر.» بدیشان گفت: «مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا رابه خدا!» 040 MAT 022 022 چون ایشان شنیدند، متعجب شدندو او را واگذارده، برفتند. 040 MAT 022 023 و در همان روز، صدوقیان که منکر قیامت هستند نزد او آمده، سوال نموده، 040 MAT 022 024 گفتند: «ای استاد، موسی گفت اگر کسی بی‌اولاد بمیرد، می‌باید برادرش زن او را نکاح کند تا نسلی برای برادر خود پیدا نماید. 040 MAT 022 025 باری در میان ما هفت برادر بودند که اول زنی گرفته، بمرد و چون اولادی نداشت زن را به برادر خود ترک کرد. 040 MAT 022 026 وهمچنین دومین و سومین تا هفتمین. 040 MAT 022 027 و آخر ازهمه آن زن نیز مرد. 040 MAT 022 028 پس او در قیامت، زن کدام‌یک از آن هفت خواهد بود زیرا که همه او راداشتند؟» 040 MAT 022 029 عیسی در جواب ایشان گفت: «گمراه هستید از این‌رو که کتاب و قوت خدا رادر نیافته‌اید، 040 MAT 022 030 زیرا که در قیامت، نه نکاح می‌کنند و نه نکاح کرده می‌شوند بلکه مثل ملائکه خدا در آسمان می‌باشند. 040 MAT 022 031 اما درباره قیامت مردگان، آیا نخوانده‌اید کلامی را که خدا به شما گفته است، 040 MAT 022 032 من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب؟ خدا، خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است.» 040 MAT 022 033 و آن گروه چون شنیدند، از تعلیم وی متحیر شدند. 040 MAT 022 034 اما چون فریسیان شنیدند که صدوقیان را مجاب نموده است، با هم جمع شدند. 040 MAT 022 035 و یکی از ایشان که فقیه بود، از وی به طریق امتحان سوال کرده، گفت: 040 MAT 022 036 «ای استاد، کدام حکم در شریعت بزرگتر است؟» 040 MAT 022 037 عیسی وی را گفت: «اینکه خداوند خدای خود را به همه دل و تمامی نفس و تمامی فکر خود محبت نما. 040 MAT 022 038 این است حکم اول و اعظم. 040 MAT 022 039 و دوم مثل آن است یعنی همسایه خود را مثل خود محبت نما. 040 MAT 022 040 بدین دو حکم، تمام تورات و صحف انبیامتعلق است.» 040 MAT 022 041 و چون فریسیان جمع بودند، عیسی ازایشان پرسیده، 040 MAT 022 042 گفت: «درباره مسیح چه گمان می‌برید؟ او پسر کیست؟» بدو گفتند: «پسر داود.» 040 MAT 022 043 ایشان را گفت: «پس چطور داود در روح، او راخداوند می‌خواند؟ چنانکه می‌گوید: 040 MAT 022 044 “خداوندبه خداوند من گفت، به‌دست راست من بنشین تادشمانان تو را پای انداز تو سازم.” 040 MAT 022 045 پس هرگاه داود او را خداوند می‌خواند، چگونه پسرش می‌باشد؟» 040 MAT 022 046 و هیچ‌کس قدرت جواب وی هرگز نداشت و نه کسی از آن روز دیگرجرات سوال کردن از او نمود. 040 MAT 023 001 آنگاه عیسی آن جماعت و شاگردان خود را خطاب کرده، 040 MAT 023 002 گفت: «کاتبان وفریسیان بر کرسی موسی نشسته‌اند. 040 MAT 023 003 پس آنچه به شما گویند، نگاه دارید و به‌جا آورید، لیکن مثل اعمال ایشان مکنید زیرا می‌گویند ونمی کنند. 040 MAT 023 004 زیرا بارهای گران و دشوار رامی بندند و بر دوش مردم می‌نهند و خودنمی خواهند آنها را به یک انگشت حرکت دهند. 040 MAT 023 005 و همه کارهای خود را می‌کنند تا مردم، ایشان را ببینند. حمایلهای خود را عریض و دامنهای قبای خود را پهن می‌سازند، 040 MAT 023 006 و بالا نشستن درضیافتها و کرسیهای صدر در کنایس را دوست می‌دارند، 040 MAT 023 007 و تعظیم در کوچه‌ها را و اینکه مردم ایشان را آقا آقا بخوانند. 040 MAT 023 008 لیکن شماآقا خوانده مشوید، زیرا استاد شما یکی است یعنی مسیح و جمیع شما برادرانید. 040 MAT 023 009 و هیچ‌کس را بر زمین، پدر خود مخوانید زیرا پدر شمایکی است که در آسمان است. 040 MAT 023 010 و پیشواخوانده مشوید، زیرا پیشوای شما یکی است یعنی مسیح. 040 MAT 023 011 و هر‌که از شما بزرگتر باشد، خادم شما بود. 040 MAT 023 012 و هر‌که خود را بلند کند، پست گردد و هر‌که خود را فروتن سازد سرافرازگردد. 040 MAT 023 013 وای بر شما‌ای کاتبان و فریسیان ریاکار که در ملکوت آسمان را به روی مردم می‌بندید، زیراخود داخل آن نمی شوید و داخل‌شوندگان را ازدخول مانع می‌شوید. 040 MAT 023 014 وای بر شما‌ای کاتبان وفریسیان ریاکار، زیرا خانه های بیوه‌زنان رامی بلعید و از روی ریا نماز را طویل می‌کنید؛ ازآنرو عذاب شدیدتر خواهید یافت. 040 MAT 023 015 وای برشما‌ای کاتبان و فریسیان ریاکار، زیرا که بر و بحررا می‌گردید تا مریدی پیدا کنید و چون پیدا شداو را دو مرتبه پست‌تر از خود، پسر جهنم می‌سازید! (Geenna g1067) 040 MAT 023 016 وای بر شما‌ای راهنمایان کور که می‌گویید “هر‌که به هیکل قسم خورد باکی نیست لیکن هر‌که به طلای هیکل قسم خورد باید وفاکند.” 040 MAT 023 017 ‌ای نادانان و نابینایان، آیا کدام افضل است؟ طلا یا هیکلی که طلا را مقدس می‌سازد؟ 040 MAT 023 018 “و هر‌که به مذبح قسم خورد باکی نیست لیکن هر‌که به هدیه‌ای که بر آن است قسم خورد، بایدادا کند.” 040 MAT 023 019 ‌ای جهال و کوران، کدام افضل است؟ هدیه یا مذبح که هدیه را تقدیس می‌نماید؟ 040 MAT 023 020 پس هر‌که به مذبح قسم خورد، به آن و به هرچه بر آن است قسم خورده است؛ 040 MAT 023 021 و هر‌که به هیکل قسم خورد، به آن و به او که در آن ساکن است، قسم خورده است؛ 040 MAT 023 022 و هر‌که به آسمان قسم خورد، به کرسی خدا و به او که بر آن نشسته است، قسم خورده باشد. 040 MAT 023 023 وای بر شما‌ای کاتبان و فریسیان ریاکار که نعناع و شبت و زیره را عشر می‌دهید و اعظم احکام شریعت، یعنی عدالت و رحمت و ایمان را ترک کرده‌اید! می‌بایست آنها را به‌جا آورده، اینها را نیز ترک نکرده باشید. 040 MAT 023 024 ‌ای رهنمایان کورکه پشه را صافی می‌کنید و شتر را فرو می‌برید! 040 MAT 023 025 وای بر شما‌ای کاتبان و فریسیان ریاکار، از آن رو که بیرون پیاله و بشقاب را پاک می‌نمایید ودرون آنها مملو از جبر و ظلم است. 040 MAT 023 026 ‌ای فریسی کور، اول درون پیاله و بشقاب را طاهرساز تا بیرونش نیز طاهر شود! 040 MAT 023 027 وای بر شما‌ای کاتبان و فریسیان ریاکار که چون قبور سفید شده می‌باشید که از بیرون، نیکو می‌نماید لیکن درون آنها از استخوانهای مردگان و سایر نجاسات پراست! 040 MAT 023 028 همچنین شما نیز ظاهر به مردم عادل می‌نمایید، لیکن باطن از ریاکاری و شرارت مملوهستید. 040 MAT 023 029 وای بر شما‌ای کاتبان و فریسیان ریاکار که قبرهای انبیا را بنا می‌کنید و مدفنهای صادقان رازینت می‌دهید، 040 MAT 023 030 و می‌گویید: “اگر در ایام پدران خود می‌بودیم، در ریختن خون انبیا با ایشان شریک نمی شدیم!” 040 MAT 023 031 پس بر خود شهادت می‌دهید که فرزندان قاتلان انبیا هستید. 040 MAT 023 032 پس شما پیمانه پدران خود را لبریز کنید! 040 MAT 023 033 ‌ای ماران و افعی‌زادگان! چگونه از عذاب جهنم فرارخواهید کرد؟ (Geenna g1067) 040 MAT 023 034 لهذا الحال انبیا و حکماء وکاتبان نزد شما می‌فرستم و بعضی را خواهیدکشت و به دار خواهید کشید و بعضی را درکنایس خود تازیانه زده، از شهر به شهر خواهیدراند، 040 MAT 023 035 تا همه خونهای صادقان که بر زمین ریخته شد بر شما وارد آید، از خون هابیل صدیق تا خون زکریا ابن برخیا که او را در میان هیکل ومذبح کشتید. 040 MAT 023 036 هرآینه به شما می‌گویم که این همه بر این طایفه خواهد آمد! 040 MAT 023 037 «ای اورشلیم، اورشلیم، قاتل انبیا وسنگسار کننده مرسلان خود! چند مرتبه‌خواستم فرزندان تو را جمع کنم، مثل مرغی که جوجه های خود را زیر بال خود جمع می‌کند ونخواستید! 040 MAT 023 038 اینک خانه شما برای شما ویران گذارده می‌شود. 040 MAT 023 039 زیرا به شما می‌گویم از این پس مرا نخواهید دید تا بگویید مبارک است او که به نام خداوند می‌آید.» 040 MAT 024 001 پس عیسی از هیکل بیرون شده، برفت. و شاگردانش پیش آمدند تا عمارتهای هیکل را بدو نشان دهند. 040 MAT 024 002 عیسی ایشان را گفت: «آیا همه این چیزها را نمی بینید؟ هرآینه به شمامی گویم در اینجا سنگی بر سنگی گذارده نخواهد شد که به زیر افکنده نشود!» 040 MAT 024 003 و چون به کوه زیتون نشسته بود، شاگردانش در خلوت نزدوی آمده، گفتند: «به ما بگو که این امور کی واقع می‌شود و نشان آمدن تو و انقضای عالم چیست.» (aiōn g165) 040 MAT 024 004 عیسی در جواب ایشان گفت: «زنهار کسی شما را گمراه نکند! 040 MAT 024 005 زآنرو که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من مسیح هستم و بسیاری را گمراه خواهند کرد. 040 MAT 024 006 و جنگها و اخبار جنگها راخواهید شنید. زنهار مضطرب مشوید زیرا که وقوع این همه لازم است، لیکن انتها هنوز نیست. 040 MAT 024 007 زیرا قومی با قومی و مملکتی با مملکتی مقاومت خواهند نمود و قحطیها و وباها وزلزله‌ها در جایها پدید آید. 040 MAT 024 008 اما همه اینها آغازدردهای زه است. 040 MAT 024 009 آنگاه شما را به مصیبت سپرده، خواهند کشت و جمیع امت‌ها بجهت اسم من از شما نفرت کنند. 040 MAT 024 010 و در آن زمان، بسیاری لغزش خورده، یکدیگر را تسلیم کنند واز یکدیگر نفرت گیرند. 040 MAT 024 011 و بسا انبیای کذبه ظاهر شده، بسیاری را گمراه کنند. 040 MAT 024 012 و بجهت افزونی گناه محبت بسیاری سرد خواهد شد. 040 MAT 024 013 لیکن هر‌که تا به انتها صبر کند، نجات یابد. 040 MAT 024 014 و به این بشارت ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد تا بر جمیع امت‌ها شهادتی شود؛ آنگاه انتها خواهد رسید. 040 MAT 024 015 «پس چون مکروه ویرانی را که به زبان دانیال نبی گفته شده است، در مقام مقدس بر پاشده بینید هر‌که خواند دریافت کند 040 MAT 024 016 آنگاه هر‌که در یهودیه باشد به کوهستان بگریزد؛ 040 MAT 024 017 وهر‌که بر بام باشد، بجهت برداشتن چیزی از خانه به زیر نیاید؛ 040 MAT 024 018 و هر‌که در مزرعه است، بجهت برداشتن رخت خود برنگردد. 040 MAT 024 019 لیکن وای برآبستنان و شیر دهندگان در آن ایام! 040 MAT 024 020 پس دعاکنید تا فرار شما در زمستان یا در سبت نشود، 040 MAT 024 021 زیرا که در آن زمان چنان مصیبت عظیمی ظاهر می‌شود که از ابتدا عالم تا کنون نشده ونخواهد شد! 040 MAT 024 022 و اگر آن ایام کوتاه نشدی، هیچ بشری نجات نیافتی، لیکن بخاطر برگزیدگان، آن روزها کوتاه خواهد شد. 040 MAT 024 023 آنگاه اگر کسی به شما گوید: “اینک مسیح در اینجا یا در آنجا است “باور مکنید، 040 MAT 024 024 زیرا که مسیحیان کاذب و انبیا کذبه ظاهر شده، علامات ومعجزات عظیمه چنان خواهند نمود که اگرممکن بودی برگزیدگان را نیز گمراه کردندی. 040 MAT 024 025 اینک شما را پیش خبر دادم. 040 MAT 024 026 «پس اگر شما را گویند: اینک درصحراست، بیرون مروید یا آنکه در خلوت است، باور مکنید، 040 MAT 024 027 زیرا همچنان‌که برق ازمشرق ساطع شده، تا به مغرب ظاهر می‌شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد. 040 MAT 024 028 و هرجا که مرداری باشد، کرکسان در آنجا جمع شوند. 040 MAT 024 029 و فور بعد از مصیبت آن ایام، آفتاب تاریک گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان ازآسمان فرو ریزند و قوتهای افلاک متزلزل گردد. 040 MAT 024 030 آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گرددو در آن وقت، جمیع طوایف زمین سینه زنی کنندو پسر انسان را بینند که بر ابرهای آسمان، با قوت و جلال عظیم می‌آید؛ 040 MAT 024 031 و فرشتگان خود را باصور بلند آواز فرستاده، برگزیدگان او را ازبادهای اربعه از کران تا بکران فلک فراهم خواهندآورد. 040 MAT 024 032 «پس از درخت انجیر مثلش را فرا‌گیرید که چون شاخه‌اش نازک شده، برگها می‌آورد، می فهمید که تابستان نزدیک است. 040 MAT 024 033 همچنین شما نیز چون این همه را بینید، بفهمید که نزدیک بلکه بر در است. 040 MAT 024 034 هرآینه به شما می‌گویم تا این همه واقع نشود، این طایفه نخواهد گذشت. 040 MAT 024 035 آسمان و زمین زایل خواهد شد، لیکن سخنان من هرگز زایل نخواهد شد. 040 MAT 024 036 «اما از آن روز و ساعت هیچ‌کس اطلاع ندارد، حتی ملائکه آسمان جز پدر من و بس. 040 MAT 024 037 لیکن چنانکه ایام نوح بود، ظهور پسر انسان نیزچنان خواهد بود. 040 MAT 024 038 زیرا همچنان‌که در ایام قبل از طوفان می‌خوردند و می‌آشامیدند و نکاح می‌کردند و منکوحه می‌شدند تا روزی که نوح داخل کشتی گشت، 040 MAT 024 039 و نفهمیدند تا طوفان آمده، همه را ببرد، همچنین ظهور پسر انسان نیزخواهد بود. 040 MAT 024 040 آنگاه دو نفری که در مزرعه‌ای می‌باشند، یکی گرفته و دیگری واگذارده شود. 040 MAT 024 041 و دو زن که دستاس می‌کنند، یکی گرفته ودیگری رها شود. 040 MAT 024 042 پس بیدار باشید زیرا که نمی دانید در کدام ساعت خداوند شما می‌آید. 040 MAT 024 043 لیکن این را بدانید که اگر صاحب‌خانه می‌دانست در چه پاس از شب دزد می‌آید، بیدارمی ماند و نمی گذاشت که به خانه‌اش نقب زند. 040 MAT 024 044 لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان می‌آید. 040 MAT 024 045 «پس آن غلام امین و دانا کیست که آقایش او را بر اهل خانه خود بگمارد تا ایشان را در وقت معین خوراک دهد؟ 040 MAT 024 046 خوشابحال آن غلامی که چون آقایش آید، او را در چنین کار مشغول یابد. 040 MAT 024 047 هرآینه به شما می‌گویم که او را بر تمام مایملک خود خواهد گماشت. 040 MAT 024 048 لیکن هرگاه آن غلام شریر با خود گوید که آقای من در‌آمدن تاخیر می‌نماید، 040 MAT 024 049 و شروع کند به زدن همقطاران خود و خوردن و نوشیدن با میگساران، 040 MAT 024 050 هرآینه آقای آن غلام آید، در روزی که منتظرنباشد و در ساعتی که نداند، 040 MAT 024 051 و او را دو پاره کرده، نصیبش را با ریاکاران قرار دهد در مکانی که گریه و فشار دندان خواهد بود. 040 MAT 025 001 «در آن زمان ملکوت آسمان مثل ده باکره خواهد بود که مشعلهای خود رابرداشته، به استقبال داماد بیرون رفتند. 040 MAT 025 002 و ازایشان پنج دانا و پنج نادان بودند. 040 MAT 025 003 اما نادانان مشعلهای خود را برداشته، هیچ روغن با خودنبردند. 040 MAT 025 004 لیکن دانایان، روغن در ظروف خود بامشعلهای خویش برداشتند. 040 MAT 025 005 و چون آمدن دامادبطول انجامید، همه پینکی زده، خفتند. 040 MAT 025 006 و درنصف شب صدایی بلند شد که “اینک دامادمی آید به استقبال وی بشتابید.” 040 MAT 025 007 پس تمامی آن باکره‌ها برخاسته، مشعلهای خود را اصلاح نمودند. 040 MAT 025 008 و نادانان، دانایان را گفتند: “از روغن خود به ما دهید زیرا مشعلهای ما خاموش می‌شود.” 040 MAT 025 009 اما دانایان در جواب گفتند: “نمی شود، مبادا ما و شما را کفاف ندهد. بلکه نزدفروشندگان رفته، برای خود بخرید.” 040 MAT 025 010 و درحینی که ایشان بجهت خرید می‌رفتند، داماد برسید و آنانی که حاضر بودند، با وی به عروسی داخل شده، در بسته گردید. 040 MAT 025 011 بعد از آن، باکره های دیگر نیز آمده، گفتند: “خداوندا برای ماباز کن.” 040 MAT 025 012 او در جواب گفت: “هرآینه به شمامی گویم شما را نمی شناسم.” 040 MAT 025 013 پس بیدار باشیدزیرا که آن روز و ساعت را نمی دانید. 040 MAT 025 014 «زیرا چنانکه مردی عازم سفر شده، غلامان خود را طلبید و اموال خود را بدیشان سپرد، 040 MAT 025 015 یکی را پنج قنطار و دیگری را دو وسومی را یک داد؛ هر یک را بحسب استعدادش. و بی‌درنگ متوجه سفر شد. 040 MAT 025 016 پس آنکه پنج قنطار یافته بود، رفته و با آنها تجارت نموده، پنج قنطار دیگر سود کرد. 040 MAT 025 017 و همچنین صاحب دوقنطار نیز دو قنطار دیگر سود گرفت. 040 MAT 025 018 اما آنکه یک قنطار گرفته بود، رفته زمین را کند و نقد آقای خود را پنهان نمود. 040 MAT 025 019 «و بعد از مدت مدیدی، آقای آن غلامان آمده، از ایشان حساب خواست. 040 MAT 025 020 پس آنکه پنج قنطار یافته بود، پیش آمده، پنج قنطار دیگرآورده، گفت: خداوندا پنج قنطار به من سپردی، اینک پنج قنطار دیگر سود کردم.” 040 MAT 025 021 آقای او به وی گفت: آفرین‌ای غلام نیک متدین! بر چیزهای اندک امین بودی، تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. به شادی خداوند خود داخل شو! 040 MAT 025 022 وصاحب دو قنطار نیز آمده، گفت: ای آقا دو قنطارتسلیم من نمودی، اینک دو قنطار دیگر سودیافته‌ام. 040 MAT 025 023 آقایش وی را گفت: آفرین‌ای غلام نیک متدین! بر چیزهای کم امین بودی، تو را بر چیزهای بسیار می‌گمارم. در خوشی خداوندخود داخل شو! 040 MAT 025 024 پس آنکه یک قنطار گرفته بود، پیش آمده، گفت: ای آقا چون تو رامی شناختم که مرد درشت خویی می‌باشی، ازجایی که نکاشته‌ای می‌دروی و از جایی که نیفشانده‌ای جمع می‌کنی، 040 MAT 025 025 پس ترسان شده، رفتم و قنطار تو را زیر زمین نهفتم. اینک مال توموجود است. 040 MAT 025 026 آقایش در جواب وی گفت: ای غلام شریر بیکاره! دانسته‌ای که از جایی که نکاشته‌ام میدروم و از مکانی که نپاشیده‌ام، جمع می‌کنم. 040 MAT 025 027 از همین جهت تو را می‌بایست نقد مرابه صرافان بدهی تا وقتی که بیایم مال خود را باسود بیابم. 040 MAT 025 028 الحال آن قنطار را از او گرفته، به صاحب ده قنطار بدهید. 040 MAT 025 029 زیرا به هر‌که داردداده شود و افزونی یابد و از آنکه ندارد آنچه داردنیز گرفته شود. 040 MAT 025 030 و آن غلام بی‌نفع را در ظلمت خارجی اندازید، جایی که گریه و فشار دندان خواهد بود. 040 MAT 025 031 «اما چون پسر انسان در جلال خود باجمیع ملائکه مقدس خویش آید، آنگاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست، 040 MAT 025 032 و جمیع امت‌ها درحضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدامی کند به قسمی که شبان میشها را از بزها جدامی کند. 040 MAT 025 033 و میشها را بر دست راست و بزها را برچپ خود قرار دهد. 040 MAT 025 034 آنگاه پادشاه به اصحاب طرف راست گوید: بیایید‌ای برکت یافتگان از پدر من و ملکوتی را که از ابتدای عالم برای شما آماده‌شده است، به میراث گیرید. 040 MAT 025 035 زیرا چون گرسنه بودم مرا طعام دادید، تشنه بودم سیرآبم نمودید، غریب بودم مرا جا دادید، 040 MAT 025 036 عریان بودم مراپوشانیدید، مریض بودم عیادتم کردید، در حبس بودم دیدن من آمدید. 040 MAT 025 037 آنگاه عادلان به پاسخ گویند: ای خداوند، کی گرسنه ات دیدیم تاطعامت دهیم، یا تشنه ات یافتیم تا سیرآبت نماییم، 040 MAT 025 038 یا کی تو را غریب یافتیم تا تو را جادهیم یا عریان تا بپوشانیم، 040 MAT 025 039 و کی تو را مریض یامحبوس یافتیم تا عیادتت کنیم؟ 040 MAT 025 040 پادشاه درجواب ایشان گوید: هرآینه به شما می‌گویم، آنچه به یکی از این برادران کوچکترین من کردید، به من کرده‌اید. 040 MAT 025 041 «پس اصحاب طرف چپ را گوید: ای ملعونان، از من دور شوید در آتش جاودانی که برای ابلیس و فرشتگان او مهیا شده است. (aiōnios g166) 040 MAT 025 042 زیراگرسنه بودم مرا خوراک ندادید، تشنه بودم مراآب ندادید، 040 MAT 025 043 غریب بودم مرا جا ندادید، عریان بودم مرا نپوشانیدید، مریض و محبوس بودم عیادتم ننمودید. 040 MAT 025 044 پس ایشان نیز به پاسخ گویند: ای خداوند، کی تو را گرسنه یا تشنه یاغریب یا برهنه یا مریض یا محبوس دیده، خدمتت نکردیم؟ 040 MAT 025 045 آنگاه در جواب ایشان گوید: هرآینه به شما می‌گویم، آنچه به یکی از این کوچکان نکردید، به من نکرده‌اید. 040 MAT 025 046 و ایشان درعذاب جاودانی خواهند رفت، اما عادلان درحیات جاودانی.» (aiōnios g166) 040 MAT 026 001 و چون عیسی همه این سخنان را به اتمام رسانید، به شاگردان خود گفت: 040 MAT 026 002 «می‌دانید که بعد از دو روز عید فصح است که پسر انسان تسلیم کرده می‌شود تا مصلوب گردد.» 040 MAT 026 003 آنگاه روسای کهنه و کاتبان و مشایخ قوم دردیوانخانه رئیس کهنه که قیافا نام داشت جمع شده، 040 MAT 026 004 شورا نمودند تا عیسی را به حیله گرفتارساخته، به قتل رسانند. 040 MAT 026 005 اما گفتند: «نه در وقت عید مبادا آشوبی در قوم بر پا شود.» 040 MAT 026 006 و هنگامی که عیسی در بیت عنیا در خانه شمعون ابرص شد، 040 MAT 026 007 زنی با شیشه‌ای عطر گرانبهانزد او آمده، چون بنشست بر سر وی ریخت. 040 MAT 026 008 اماشاگردانش چون این را دیدند، غضب نموده، گفتند: «چرا این اسراف شده است؟ 040 MAT 026 009 زیرا ممکن بود این عطر به قیمت گران فروخته و به فقرا داده شود.» 040 MAT 026 010 عیسی این را درک کرده، بدیشان گفت: «چرا بدین زن زحمت می‌دهید؟ زیرا کار نیکو به من کرده است. 040 MAT 026 011 زیرا که فقرا را همیشه نزد خوددارید اما مرا همیشه ندارید. 040 MAT 026 012 و این زن که این عطر را بر بدنم مالید، بجهت دفن من کرده است. 040 MAT 026 013 هرآینه به شما می‌گویم هر جایی که درتمام عالم بدین بشارت موعظه کرده شود، کاراین زن نیز بجهت یادگاری او مذکور خواهدشد.» 040 MAT 026 014 «آنگاه یکی از آن دوازده که به یهودای اسخریوطی مسمی بود، نزد روسای کهنه رفته، 040 MAT 026 015 گفت: «مرا چند خواهید داد تا او را به شماتسلیم کنم؟ «ایشان سی پاره نقره با وی قراردادند. 040 MAT 026 016 و از آن وقت در صدد فرصت شد تا اورا بدیشان تسلیم کند. 040 MAT 026 017 پس در روز اول عید فطیر، شاگردان نزدعیسی آمده، گفتند: «کجا می‌خواهی فصح راآماده کنیم تا بخوری؟» 040 MAT 026 018 گفت: «به شهر، نزدفلان کس رفته، بدو گویید: “استاد می‌گوید وقت من نزدیک شد و فصح را در خانه تو با شاگردان خود صرف می‌نمایم.”» 040 MAT 026 019 شاگردان چنانکه عیسی ایشان را امر فرمود کردند و فصح را مهیاساختند. 040 MAT 026 020 چون وقت شام رسید با آن دوازده بنشست. 040 MAT 026 021 و وقتی که ایشان غذا می‌خوردند، اوگفت: «هرآینه به شما می‌گویم که یکی از شما مراتسلیم می‌کند!» 040 MAT 026 022 پس بغایت غمگین شده، هریک از ایشان به وی سخن آغاز کردند که «خداوندا آیا من آنم؟» 040 MAT 026 023 او در جواب گفت: «آنکه دست با من در قاب فرو برد، همان کس مرا تسلیم نماید! 040 MAT 026 024 هرآینه پسر انسان به همانطور که درباره او مکتوب است رحلت می‌کند. لیکن وای بر آنکسی‌که پسر انسان بدست او تسلیم شود! آن شخص را بهتر بودی که تولد نیافتی!» 040 MAT 026 025 و یهوداکه تسلیم‌کننده وی بود، به جواب گفت: «ای استاد آیا من آنم؟» به وی گفت: «تو خود گفتی!» 040 MAT 026 026 و چون ایشان غذا می‌خوردند، عیسی نان راگرفته، برکت داد و پاره کرده، به شاگردان داد وگفت: «بگیرید و بخورید، این است بدن من.» 040 MAT 026 027 وپیاله را گرفته، شکر نمود و بدیشان داده، گفت: «همه شما از این بنوشید، 040 MAT 026 028 زیرا که این است خون من در عهد جدید که در راه بسیاری بجهت آمرزش گناهان ریخته می‌شود. 040 MAT 026 029 اما به شمامی گویم که بعد از این از میوه مو دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را با شما در ملکوت پدرخود، تازه آشامم.» 040 MAT 026 030 پس تسبیح خواندند و به سوی کوه زیتون روانه شدند. 040 MAT 026 031 آنگاه عیسی بدیشان گفت: «همه شما امشب درباره من لغزش می‌خورید چنانکه مکتوب است که شبان را می‌زنم و گوسفندان گله پراکنده می‌شوند. 040 MAT 026 032 لیکن بعد از برخاستنم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.» 040 MAT 026 033 پطرس درجواب وی گفت: «هر گاه همه درباره تو لغزش خورند، من هرگز نخورم.» 040 MAT 026 034 عیسی به وی گفت: «هرآینه به تو می‌گویم که در همین شب قبل ازبانک زدن خروس، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد!» 040 MAT 026 035 پطرس به وی گفت: «هرگاه مردنم با تو لازم شود، هرگز تو را انکار نکنم!» و سایرشاگردان نیز همچنان گفتند. 040 MAT 026 036 آنگاه عیسی با ایشان به موضعی که مسمی به جتسیمانی بود رسیده، به شاگردان خود گفت: «در اینجا بنشینید تا من رفته، در آنجا دعا کنم.» 040 MAT 026 037 و پطرس و دو پسر زبدی را برداشته، بی‌نهایت غمگین و دردناک شد. 040 MAT 026 038 پس بدیشان گفت: «نفس من از غایت الم مشرف به موت شده است. در اینجا مانده با من بیدار باشید.» 040 MAT 026 039 پس قدری پیش رفته، به روی در‌افتاد و دعا کرده، گفت: «ای پدر من، اگر ممکن باشد این پیاله از من بگذرد؛ لیکن نه به خواهش من، بلکه به اراداه تو.» 040 MAT 026 040 و نزدشاگردان خود آمده، ایشان را در خواب یافت. وبه پطرس گفت: «آیا همچنین نمی توانستید یک ساعت با من بیدار باشید؟ 040 MAT 026 041 بیدار باشید و دعاکنید تا در معرض آزمایش نیفتید! روح راغب است، لیکن جسم ناتوان.» 040 MAT 026 042 و بار دیگر رفته، بازدعا نموده، گفت: «ای پدر من، اگر ممکن نباشد که این پیاله بدون نوشیدن از من بگذرد، آنچه اراده تواست بشود.» 040 MAT 026 043 و آمده، باز ایشان را در خواب یافت زیرا که چشمان ایشان سنگین شده بود. 040 MAT 026 044 پس ایشان را ترک کرده، رفت و دفعه سوم به همان کلام دعا کرد. 040 MAT 026 045 آنگاه نزد شاگردان آمده، بدیشان گفت: «مابقی را بخوابید واستراحت کنید. الحال ساعت رسیده است که پسر انسان به‌دست گناهکاران تسلیم شود. 040 MAT 026 046 برخیزید برویم. اینک تسلیم‌کننده من نزدیک است!» 040 MAT 026 047 و هنوز سخن می‌گفت که ناگاه یهودا که یکی از آن دوازده بود با جمعی کثیر با شمشیرهاو چوبها از جانب روساء کهنه و مشایخ قوم آمدند. 040 MAT 026 048 و تسلیم‌کننده او بدیشان نشانی داده، گفته بود: «هر‌که را بوسه زنم، همان است. او رامحکم بگیرید.» 040 MAT 026 049 در ساعت نزد عیسی آمده، گفت: «سلام یا سیدی!» و او را بوسید. 040 MAT 026 050 عیسی وی را گفت: «ای رفیق، از بهر‌چه آمدی؟» آنگاه پیش آمده، دست بر عیسی انداخته، او را گرفتند. 040 MAT 026 051 و ناگاه یکی از همراهان عیسی دست آورده، شمشیر خود را از غلاف کشیده، بر غلام رئیس کهنه زد و گوشش را از تن جدا کرد. 040 MAT 026 052 آنگاه عیسی وی را گفت: «شمشیر خود را غلاف کن، زیرا هر‌که شمشیر گیرد، به شمشیر هلاک گردد. 040 MAT 026 053 آیا گمان می‌بری که نمی توانم الحال از پدرخود درخواست کنم که زیاده از دوازده فوج ازملائکه برای من حاضر سازد؟ 040 MAT 026 054 لیکن در این صورت کتب چگونه تمام گردد که همچنین می‌بایست بشود؟» 040 MAT 026 055 در آن ساعت، به آن گروه گفت: گویا بر دزد بجهت گرفتن من با تیغها وچوبها بیرون آمدید! هر روز با شما در هیکل نشسته، تعلیم می‌دادم و مرا نگرفتید. 040 MAT 026 056 لیکن این همه شد تا کتب انبیا تمام شود.» در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده، بگریختند. 040 MAT 026 057 و آنانی که عیسی را گرفته بودند، او را نزدقیافا رئیس کهنه جایی که کاتبان و مشایخ جمع بودند، بردند. 040 MAT 026 058 اما پطرس از دور در عقب اوآمده، به خانه رئیس کهنه در‌آمد و با خادمان بنشست تا انجام کار را ببیند. 040 MAT 026 059 پس روسای کهنه و مشایخ و تمامی اهل شورا طلب شهادت دروغ بر عیسی می‌کردند تا او را بقتل رسانند، 040 MAT 026 060 لیکن نیافتند. با آنکه چند شاهد دروغ پیش آمدند، هیچ نیافتند. آخر دو نفر آمده، 040 MAT 026 061 گفتند: «این شخص گفت: “می توانم هیکل خدا را خراب کنم و در سه روزش بنا نمایم.”» 040 MAT 026 062 پس رئیس کهنه برخاسته، بدو گفت: «هیچ جواب نمی دهی؟ چیست که اینها بر تو شهادت می‌دهند؟» 040 MAT 026 063 اما عیسی خاموش ماند! تا آنکه رئیس کهنه روی به وی کرده، گفت: «تو را به خدای حی قسم می‌دهم مارا بگوی که تو مسیح پس خدا هستی یا نه؟» 040 MAT 026 064 عیسی به وی گفت: «تو گفتی! و نیز شما رامی گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوت نشسته، بر ابرهای آسمان می‌آید!» 040 MAT 026 065 در ساعت رئیس کهنه رخت خود راچاک زده، گفت: «کفر گفت! دیگر ما را چه حاجت به شهود است؟ الحال کفرش را شنیدید! 040 MAT 026 066 چه مصلحت می‌بینید؟» ایشان در جواب گفتند: «مستوجب قتل است!» 040 MAT 026 067 آنگاه آب دهان بر رویش انداخته، او را طپانچه می‌زدند و بعضی سیلی زده، 040 MAT 026 068 می‌گفتند: «ای مسیح، به ما نبوت کن! کیست که تو را زده است؟» 040 MAT 026 069 اما پطرس در ایوان بیرون نشسته بود که ناگاه کنیزکی نزد وی آمده، گفت: «تو هم با عیسی جلیلی بودی!» 040 MAT 026 070 او روبروی همه انکارنموده، گفت: «نمی دانم چه می‌گویی!» 040 MAT 026 071 و چون به دهلیز بیرون رفت، کنیزی دیگر او را دیده، به حاضرین گفت: «این شخص نیز از رفقای عیسی ناصری است!» 040 MAT 026 072 باز قسم خورده، انکار نمود که «این مرد را نمی شناسم.» 040 MAT 026 073 بعد از چندی، آنانی که ایستاده بودند پیش آمده، پطرس را گفتند: «البته تو هم از اینها هستی زیرا که لهجه تو بر تودلالت می‌نماید!» 040 MAT 026 074 پس آغاز لعن کردن و قسم خوردن نمود که «این شخص را نمی شناسم.» ودر ساعت خروس بانگ زد 040 MAT 026 075 آنگاه پطرس سخن عیسی را به یاد آورد که گفته بود: قبل از بانگ زدن خروس، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد.» پس بیرون رفته زار‌زار بگریست. 040 MAT 027 001 و چون صبح شد، همه روسای کهنه ومشایخ قوم بر عیسی شورا کردند که اورا هلاک سازند. 040 MAT 027 002 پس او را بند نهاده، بردند و به پنطیوس پیلاطس والی تسلیم نمودند. 040 MAT 027 003 در آن هنگام، چون یهودا تسلیم‌کننده او دید که بر او فتوا دادند، پشیمان شده، سی پاره نقره را به روسای کهنه و مشایخ رد کرده، 040 MAT 027 004 گفت: «گناه کردم که خون بیگناهی را تسلیم نمودم.» گفتند: «ما را چه، خود دانی!» 040 MAT 027 005 پس آن نقره را درهیکل انداخته، روانه شد و رفته خود را خفه نمود. 040 MAT 027 006 اما روسای کهنه نقره را بر داشته، گفتند: «انداختن این در بیت‌المال جایز نیست زیرا خونبها است.» 040 MAT 027 007 پس شورا نموده، به آن مبلغ، مزرعه کوزه‌گر را بجهت مقبره غرباءخریدند. 040 MAT 027 008 از آن جهت، آن مزرعه تا امروزبحقل الدم مشهور است. 040 MAT 027 009 آنگاه سخنی که به زبان ارمیای نبی گفته شده بود تمام گشت که «سی پاره نقره را برداشتند، بهای آن قیمت کرده شده‌ای که بعضی از بنی‌اسرائیل بر او قیمت گذاردند. 040 MAT 027 010 و آنها را بجهت مزرعه کوزه‌گر دادند، چنانکه خداوند به من گفت.» 040 MAT 027 011 اما عیسی در حضور والی ایستاده بود. پس والی از او پرسیده، گفت: «آیا تو پادشاه یهودهستی؟» عیسی بدو گفت: «تو می‌گویی!» 040 MAT 027 012 وچون روسای کهنه و مشایخ از او شکایت می‌کردند، هیچ جواب نمی داد. 040 MAT 027 013 پس پیلاطس وی را گفت: «نمی شنوی چقدر بر تو شهادت می‌دهند؟» 040 MAT 027 014 اما در جواب وی، یک سخن هم نگفت، بقسمی که والی بسیار متعجب شد. 040 MAT 027 015 و در هر عیدی، رسم والی این بود که یک زندانی، هر‌که را می‌خواستند، برای جماعت آزاد می‌کرد. 040 MAT 027 016 و در آن وقت، زندانی مشهور، برابا نام داشت. 040 MAT 027 017 پس چون مردم جمع شدند، پیلاطس ایشان را گفت: «که را می‌خواهید برای شما آزاد کنم؟ برابا یا عیسی مشهور به مسیح را؟» 040 MAT 027 018 زیرا که دانست او را از حسد تسلیم کرده بودند. 040 MAT 027 019 چون بر مسند نشسته بود، زنش نزد اوفرستاده، گفت: «با این مرد عادل تو را کاری نباشد، زیرا که امروز در خواب درباره او زحمت بسیار بردم.» 040 MAT 027 020 اما روسای کهنه و مشایخ، قوم را بر این ترغیب نمودند که برابا را بخواهند و عیسی راهلاک سازند. 040 MAT 027 021 پس والی بدیشان متوجه شده، گفت: «کدام‌یک از این دو نفر را می‌خواهیدبجهت شما رها کنم؟ گفتند: «برابا را.» 040 MAT 027 022 پیلاطس بدیشان گفت: «پس با عیسی مشهور به مسیح چه کنم؟» جمیع گفتند: «مصلوب شود!» 040 MAT 027 023 والی گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» ایشان بیشترفریاد زده، گفتند: «مصلوب شود!» 040 MAT 027 024 چون پیلاطس دید که ثمری ندارد بلکه آشوب زیاده می‌گردد، آب طلبیده، پیش مردم دست خود راشسته گفت: «من بری هستم از خون این شخص عادل. شما ببینید.» 040 MAT 027 025 تمام قوم در جواب گفتند: «خون او بر ما و فرزندان ما باد!» 040 MAT 027 026 آنگاه برابا رابرای ایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا او را مصلوب کنند. 040 MAT 027 027 آنگاه سپاهیان والی، عیسی را به دیوانخانه برده، تمامی فوج را گرد وی فراهم آوردند. 040 MAT 027 028 واو را عریان ساخته، لباس قرمزی بدو پوشانیدند، 040 MAT 027 029 و تاجی از خار بافته، بر سرش گذاردند و نی بدست راست او دادند و پیش وی زانو زده، استهزاکنان او را می‌گفتند: «سلام‌ای پادشاه یهود!» 040 MAT 027 030 و آب دهان بر وی افکنده، نی را گرفته بر سرش می‌زدند. 040 MAT 027 031 و بعد از آنکه او را استهزاکرده بودند، آن لباس را از وی کنده، جامه خودش را پوشانیدند و او را بجهت مصلوب نمودن بیرون بردند. 040 MAT 027 032 و چون بیرون می‌رفتند، شخصی قیروانی شمعون نام را یافته، او را بجهت بردن صلیب مجبور کردند. 040 MAT 027 033 و چون به موضعی که به جلجتایعنی کاسه سر مسمی بود رسیدند، 040 MAT 027 034 سرکه ممزوج به مر بجهت نوشیدن بدو دادند. اما چون چشید، نخواست که بنوشد. 040 MAT 027 035 پس او را مصلوب نموده، رخت او راتقسیم نمودند و بر آنها قرعه انداختند تا آنچه به زبان نبی گفته شده بود تمام شود که «رخت مرا درمیان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند.» 040 MAT 027 036 و در آنجا به نگاهبانی او نشستند. 040 MAT 027 037 و تقصیر نامه او را نوشته، بالای سرش آویختند که «این است عیسی، پادشاه یهود!» 040 MAT 027 038 آنگاه دو دزد یکی بر دست راست و دیگری برچپش با وی مصلوب شدند. 040 MAT 027 039 و راهگذاران سرهای خود را جنبانیده، کفر گویان 040 MAT 027 040 می‌گفتند: «ای کسی‌که هیکل را خراب می‌کنی و در سه روزآن را می‌سازی، خود را نجات ده. اگر پسر خداهستی، از صلیب فرود بیا!» 040 MAT 027 041 همچنین نیزروسای کهنه با کاتبان و مشایخ استهزاکنان می‌گفتند: 040 MAT 027 042 «دیگران را نجات داد، اما نمی تواندخود را برهاند. اگر پادشاه اسرائیل است، اکنون ازصلیب فرود آید تا بدو ایمان آوریم! 040 MAT 027 043 بر خداتوکل نمود، اکنون او را نجات دهد، اگر بدورغبت دارد زیرا گفت پسر خدا هستم!» 040 MAT 027 044 وهمچنین آن دو دزد نیز که با وی مصلوب بودند، او را دشنام می‌دادند. 040 MAT 027 045 و از ساعت ششم تا ساعت نهم، تاریکی تمام زمین را فرو گرفت. 040 MAT 027 046 و نزدیک به ساعت نهم، عیسی به آواز بلند صدا زده گفت: «ایلی ایلی لما سبقتنی.» یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی. 040 MAT 027 047 اما بعضی از حاضرین چون این را شنیدند، گفتند که او الیاس را می‌خواند. 040 MAT 027 048 در ساعت یکی از آن میان دویده، اسفنجی را گرفت و آن را پر ازسرکه کرده، بر سر نی گذارد و نزد او داشت تابنوشد. 040 MAT 027 049 و دیگران گفتند: «بگذار تا ببینیم که آیاالیاس می‌آید او را برهاند.» 040 MAT 027 050 عیسی باز به آوازبلند صیحه زده، روح را تسلیم نمود. 040 MAT 027 051 که ناگاه پرده هیکل از سر تا پا دو پاره شد و زمین متزلزل وسنگها شکافته گردید، 040 MAT 027 052 و قبرها گشاده شد وبسیاری از بدنهای مقدسین که آرامیده بودندبرخاستند، 040 MAT 027 053 و بعد از برخاستن وی، از قبوربرآمده، به شهر مقدس رفتند و بر بسیاری ظاهرشدند. 040 MAT 027 054 اما یوزباشی و رفقایش که عیسی رانگاهبانی می‌کردند، چون زلزله و این وقایع رادیدند، بینهایت ترسان شده، گفتند: «فی الواقع این شخص پسر خدا بود.» 040 MAT 027 055 و در آنجا زنان بسیاری که از جلیل در عقب عیسی آمده بودند تا او راخدمت کنند، از دور نظاره می‌کردند، 040 MAT 027 056 که از آن جمله، مریم مجدلیه بود و مریم مادر یعقوب ویوشاء و مادر پسران زبدی. 040 MAT 027 057 اما چون وقت عصر رسید، شخصی دولتمند از اهل رامه، یوسف نام که او نیز ازشاگردان عیسی بود آمد، 040 MAT 027 058 و نزد پیلاطس رفته، جسد عیسی را خواست. آنگاه پیلاطس فرمان داد که داده شود. 040 MAT 027 059 پس یوسف جسد را برداشته، آن را در کتان پاک پیچیده، 040 MAT 027 060 او را در قبری نو که برای خود از سنگ تراشیده بود، گذارد و سنگی بزرگ بر سر آن غلطانیده، برفت. 040 MAT 027 061 و مریم مجدلیه و مریم دیگر در آنجا، در مقابل قبرنشسته بودند. 040 MAT 027 062 و در فردای آن روز که بعد از روز تهیه بودروسای کهنه و فریسیان نزد پیلاطس جمع شده، 040 MAT 027 063 گفتند: «ای آقا ما را یاد است که آن گمراه‌کننده وقتی که زنده بود گفت: “بعد از سه روزبرمی خیزم.” 040 MAT 027 064 پس بفرما قبر را تا سه روزنگاهبانی کنند مبادا شاگردانش در شب آمده، اورا بدزدند و به مردم گویند که از مردگان برخاسته است و گمراهی آخر، از اول بدتر شود.» 040 MAT 027 065 پیلاطس بدیشان فرمود: «شما کشیکچیان دارید. بروید چنانکه دانید، محافظت کنید.» 040 MAT 027 066 پس رفتند و سنگ را مختوم ساخته، قبر را باکشیکچیان محافظت نمودند. 040 MAT 028 001 و بعد از سبت، هنگام فجر، روز اول هفته، مریم مجدلیه و مریم دیگربجهت دیدن قبر‌آمدند. 040 MAT 028 002 که ناگاه زلزله‌ای عظیم حادث شد از آنرو که فرشته خداوند از آسمان نزول کرده، آمد و سنگ را از در قبر غلطانیده، برآن بنشست. 040 MAT 028 003 و صورت او مثل برق و لباسش چون برف سفید بود. 040 MAT 028 004 و از ترس او کشیکچیان به لرزه درآمده، مثل مرده گردیدند. 040 MAT 028 005 اما فرشته به زنان متوجه شده، گفت: شما ترسان مباشید! 040 MAT 028 006 دراینجا نیست زیرا چنانکه گفته بود برخاسته است. بیایید جایی که خداوند خفته بود ملاحظه کنید، 040 MAT 028 007 و به زودی رفته شاگردانش را خبر دهید که ازمردگان برخاسته است. اینک پیش از شما به جلیل می‌رود. در آنجا او را خواهید دید. اینک شما را گفتم.» 040 MAT 028 008 پس، از قبر با ترس و خوشی عظیم به زودی روانه شده، رفتند تا شاگردان او را اطلاع دهند. 040 MAT 028 009 ودر هنگامی که بجهت اخبار شاگردان او می‌رفتند، ناگاه عیسی بدیشان برخورده، گفت: «سلام برشما باد!» پس پیش آمده، به قدمهای اوچسبیده، او را پرستش کردند. 040 MAT 028 010 آنگاه عیسی بدیشان گفت: «مترسید! رفته، برادرانم رابگویید که به جلیل بروند که در آنجا مرا خواهنددید.» 040 MAT 028 011 و چون ایشان می‌رفتند، ناگاه بعضی ازکشیکچیان به شهر شده، روسای کهنه را از همه این وقایع مطلع ساختند. 040 MAT 028 012 ایشان با مشایخ جمع شده، شورا نمودند و نقره بسیار به سپاهیان داده، 040 MAT 028 013 گفتند: «بگویید که شبانگاه شاگردانش آمده، وقتی که ما در خواب بودیم او را دزدیدند. 040 MAT 028 014 وهرگاه این سخن گوش زد والی شود، همانا ما او رابرگردانیم و شما را مطمئن سازیم.» 040 MAT 028 015 ایشان پول را گرفته، چنانکه تعلیم یافتند کردند و این سخن تاامروز در میان یهود منتشر است. 040 MAT 028 016 اما یازده رسول به جلیل، بر کوهی که عیسی ایشان را نشان داده بود رفتند. 040 MAT 028 017 و چون او را دیدند، پرستش نمودند. لیکن بعضی شک کردند. 040 MAT 028 018 پس عیسی پیش آمده، بدیشان خطاب کرده، گفت: «تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من داده شده است. 040 MAT 028 019 پس رفته، همه امت‌ها را شاگرد سازید و ایشان رابه اسم اب و ابن و روح‌القدس تعمید دهید. 040 MAT 028 020 وایشان را تعلیم دهید که همه اموری را که به شما حکم کرده‌ام حفظ کنند. و اینک من هرروزه تا انقضای عالم همراه شما می‌باشم.» آمین. (aiōn g165) # # BOOK 041 MAR Mark مرقس 041 MAR 001 001 ابتدا انجیل عیسی مسیح پسر خدا. 041 MAR 001 002 چنانکه در اشعیا نبی مکتوب است، «اینک رسول خود را پیش روی تو می‌فرستم تاراه تو را پیش تو مهیا سازد. 041 MAR 001 003 صدای ندا کننده‌ای در بیابان که راه خداوند را مهیا سازید و طرق او راراست نمایید.» 041 MAR 001 004 یحیی تعمید‌دهنده در بیابان ظاهر شد وبجهت آمرزش گناهان به تعمید توبه موعظه می‌نمود. 041 MAR 001 005 و تمامی مرز و بوم یهودیه و جمیع سکنه اورشلیم نزد وی بیرون شدند و به گناهان خود معترف گردیده، در رود اردون از او تعمیدمی یافتند. 041 MAR 001 006 و یحیی را لباس از پشم شتر وکمربند چرمی بر کمر می‌بود و خوراک وی ازملخ و عسل بری. 041 MAR 001 007 و موعظه می‌کرد و می‌گفت که «بعد از من کسی تواناتر از من می‌آید که لایق آن نیستم که خم شده، دوال نعلین او را باز کنم. 041 MAR 001 008 من شما را به آب تعمید دادم. لیکن او شما را به روح‌القدس تعمید خواهد داد.» 041 MAR 001 009 و واقع شد در آن ایام که عیسی از ناصره جلیل آمده در اردن از یحیی تعمید یافت. 041 MAR 001 010 وچون از آب برآمد، در ساعت آسمان را شکافته دید و روح را که مانند کبوتری بروی نازل می‌شود. 041 MAR 001 011 و آوازی از آسمان در‌رسید که «توپسر حبیب من هستی که از تو خشنودم.» 041 MAR 001 012 پس بی‌درنگ روح وی را به بیابان می‌برد. 041 MAR 001 013 و مدت چهل روز در صحرا بود و شیطان او راتجربه می‌کرد و با وحوش بسر می‌برد و فرشتگان او را پرستاری می‌نمودند. 041 MAR 001 014 و بعد از گرفتاری یحیی، عیسی به جلیل آمده، به بشارت ملکوت خدا موعظه کرده، 041 MAR 001 015 می گفت: «وقت تمام شد و ملکوت خدانزدیک است. پس توبه کنید و به انجیل ایمان بیاورید.» 041 MAR 001 016 و چون به کناره دریای جلیل می‌گشت، شمعون و برادرش اندریاس را دید که دامی دردریا می‌اندازند زیرا که صیاد بودند. 041 MAR 001 017 عیسی ایشان را گفت: «از عقب من آیید که شما را صیادمردم گردانم.» 041 MAR 001 018 بی‌تامل دامهای خود را گذارده، از پی او روانه شدند. 041 MAR 001 019 و از آنجا قدری پیشتررفته، یعقوب بن زبدی و برادرش یوحنا را دید که در کشتی دامهای خود را اصلاح می‌کنند. 041 MAR 001 020 درحال ایشان را دعوت نمود. پس پدر خود زبدی را با مزدوران در کشتی گذارده، از عقب وی روانه شدند. 041 MAR 001 021 و چون وارد کفرناحوم شدند، بی‌تامل درروز سبت به کنیسه درآمده، به تعلیم دادن شروع کرد، 041 MAR 001 022 به قسمی که از تعلیم وی حیران شدند، زیرا که ایشان را مقتدرانه تعلیم می‌داد نه مانندکاتبان. 041 MAR 001 023 و در کنیسه ایشان شخصی بود که روح پلیدداشت. ناگاه صیحه زده، 041 MAR 001 024 گفت: «ای عیسی ناصری ما را با تو چه‌کار است؟ آیا برای هلاک کردن ما آمدی؟ تو را می‌شناسم کیستی، ای قدوس خدا!» 041 MAR 001 025 عیسی به وی نهیب داده، گفت: «خاموش شو و از او درآی!» 041 MAR 001 026 در ساعت آن روح خبیث او را مصروع نمود و به آواز بلند صدازده، از او بیرون آمد. 041 MAR 001 027 و همه متعجب شدند، بحدی که از همدیگر سوال کرده، گفتند: «این چیست و این چه تعلیم تازه است که ارواح پلید رانیز با قدرت امر می‌کند و اطاعتش می‌نمایند؟» 041 MAR 001 028 و اسم او فور در تمامی مرز و بوم جلیل شهرت یافت. 041 MAR 001 029 و از کنیسه بیرون آمده، فور با یعقوب ویوحنا به خانه شمعون و اندریاس درآمدند. 041 MAR 001 030 ومادر‌زن شمعون تب کرده، خوابیده بود. درساعت وی را از حالت او خبر دادند. 041 MAR 001 031 پس نزدیک شده، دست او را گرفته، برخیزانیدش که همان وقت تب از او زایل شد و به خدمت گذاری ایشان مشغول گشت. 041 MAR 001 032 شامگاه چون آفتاب به مغرب شد، جمیع مریضان و مجانین را پیش او آوردند. 041 MAR 001 033 و تمام شهر بر در خانه ازدحام نمودند. 041 MAR 001 034 و بسا کسانی را که به انواع امراض مبتلا بودند، شفا داد ودیوهای بسیاری بیرون کرده، نگذارد که دیوهاحرف زنند زیرا که او را شناختند. 041 MAR 001 035 بامدادان قبل از صبح برخاسته، بیرون رفت و به ویرانه‌ای رسیده، در آنجا به دعا مشغول شد. 041 MAR 001 036 و شمعون و رفقایش در‌پی او شتافتند. 041 MAR 001 037 چون او را دریافتند، گفتند: «همه تو رامی طلبند.» 041 MAR 001 038 بدیشان گفت: «به دهات مجاورهم برویم تا در آنها نیز موعظه کنم، زیرا که بجهت این کار بیرون آمدم.» 041 MAR 001 039 پس در تمام جلیل درکنایس ایشان وعظ می‌نمود و دیوها را اخراج می‌کرد. 041 MAR 001 040 و ابرصی پیش وی آمده، استدعا کرد وزانو زده، بدو گفت: «اگر بخواهی، می‌توانی مراطاهر سازی!» 041 MAR 001 041 عیسی ترحم نموده، دست خودرا دراز کرد و او را لمس نموده، گفت: «می‌خواهم. طاهر شو!» 041 MAR 001 042 و چون سخن گفت، فی الفور برص از او زایل شده، پاک گشت. 041 MAR 001 043 و اورا قدغن کرد و فور مرخص فرموده، 041 MAR 001 044 گفت: «زنهار کسی را خبر مده، بلکه رفته خود را به کاهن بنما و آنچه موسی فرموده، بجهت تطهیر خودبگذران تا برای ایشان شهادتی بشود.» 041 MAR 001 045 لیکن اوبیرون رفته، به موعظه نمودن و شهرت دادن این امر شروع کرد، بقسمی که بعد از آن او نتوانست آشکارا به شهر درآید بلکه در ویرانه های بیرون بسر می‌برد و مردم از همه اطراف نزد وی می‌آمدند. 041 MAR 002 001 و بعد از چندی، باز وارد کفرناحوم شده، چون شهرت یافت که در خانه است، 041 MAR 002 002 بی درنگ جمعی ازدحام نمودند بقسمی که بیرون در نیز گنجایش نداشت و برای ایشان کلام را بیان می‌کرد. 041 MAR 002 003 که ناگاه بعضی نزد وی آمده مفلوجی را به‌دست چهار نفر برداشته، آوردند. 041 MAR 002 004 و چون به‌سبب جمعیت نتوانستند نزد او برسند، طاق جایی را که او بود باز کرده و شکافته، تختی را که مفلوج بر آن خوابیده بود، به زیر هشتند. 041 MAR 002 005 عیسی چون ایمان ایشان را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، گناهان تو آمرزیده شد.» 041 MAR 002 006 لیکن بعضی از کاتبان که در آنجا نشسته بودند، در دل خود تفکر نمودند 041 MAR 002 007 که «چرا این شخص چنین کفر می‌گوید؟ غیر از خدای واحد، کیست که بتواند گناهان را بیامرزد؟» 041 MAR 002 008 در ساعت عیسی در روح خود ادراک نموده که با خود چنین فکر می‌کنند، بدیشان گفت: «از بهر‌چه این خیالات را به‌خاطر خود راه می‌دهید؟ 041 MAR 002 009 کدام سهل تر است؟ مفلوج را گفتن گناهان تو آمرزیده شد؟ یا گفتن برخیز و بستر خود را برداشته بخرام؟ 041 MAR 002 010 لیکن تا بدانید که پسر انسان رااستطاعت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست...» مفلوج را گفت: 041 MAR 002 011 «تو را می‌گویم برخیز و بستر خود را برداشته، به خانه خود برو!» 041 MAR 002 012 او برخاست و بی‌تامل بستر خود را برداشته، پیش روی همه روانه شد بطوری که همه حیران شده، خدا را تمجید نموده، گفتند: «مثل این امرهرگز ندیده بودیم!» 041 MAR 002 013 و باز به کناره دریا رفت و تمام آن گروه نزداو آمدند و ایشان را تعلیم می‌داد. 041 MAR 002 014 و هنگامی که می‌رفت لاوی ابن حلفی را بر باجگاه نشسته دید. بدو گفت: «از عقب من بیا!» پس برخاسته، درعقب وی شتافت. 041 MAR 002 015 و وقتی که او در خانه وی نشسته بود، بسیاری از باجگیران و گناهکاران باعیسی و شاگردانش نشستند زیرا بسیار بودند وپیروی او می‌کردند. 041 MAR 002 016 و چون کاتبان و فریسیان او را دیدند که با باجگیران و گناهکاران می‌خورد، به شاگردان او گفتند: «چرا با باجگیران وگناهکاران اکل و شرب می‌نماید؟» 041 MAR 002 017 عیسی چون این را شنید، بدیشان گفت: «تندرستان احتیاج به طبیب ندارند بلکه مریضان. و من نیامدم تا عادلان را بلکه تا گناهکاران را به توبه دعوت کنم.» 041 MAR 002 018 و شاگردان یحیی و فریسیان روزه می‌داشتند. پس آمده، بدو گفتند: «چون است که شاگردان یحیی و فریسیان روزه می‌دارند وشاگردان تو روزه نمی دارند؟» 041 MAR 002 019 عیسی بدیشان گفت: «آیا ممکن است پسران خانه عروسی مادامی که داماد با ایشان است روزه بدارند؟ زمانی که داماد را با خود دارند، نمی توانند روزه‌دارند. 041 MAR 002 020 لیکن ایامی می‌آید که داماد از ایشان گرفته شود. در آن ایام روزه خواهند داشت. 041 MAR 002 021 وهیچ‌کس بر جامه کهنه، پاره‌ای از پارچه نو وصله نمی کند، والا آن وصله نو از آن کهنه جدامی گردد و دریدگی بدتر می‌شود. 041 MAR 002 022 و کسی شراب نو را در مشکهای کهنه نمی ریزد وگرنه آن شراب نو مشکها را بدرد و شراب ریخته، مشکهاتلف می‌گردد. بلکه شراب نو را در مشکهای نوباید ریخت.» 041 MAR 002 023 و چنان افتاد که روز سبتی از میان مزرعه‌ها می‌گذشت و شاگردانش هنگامی که می‌رفتند، به چیدن خوشه‌ها شروع کردند. 041 MAR 002 024 فریسیان بدو گفتند: «اینک چرا در روزسبت مرتکب عملی می‌باشند که روا نیست؟» 041 MAR 002 025 او بدیشان گفت: «مگر هرگز نخوانده ایدکه داود چه کرد چون او و رفقایش محتاج وگرسنه بودند؟ 041 MAR 002 026 چگونه در ایام ابیتار رئیس کهنه به خانه خدا درآمده، نان تقدمه راخورد که خوردن آن جز به کاهنان روا نیست و به رفقای خود نیز داد؟» 041 MAR 002 027 و بدیشان گفت: «سبت بجهت انسان مقرر شد نه انسان برای سبت. 041 MAR 002 028 بنابراین پسر انسان مالک سبت نیزهست.» 041 MAR 003 001 و باز به کنیسه درآمده، در آنجا مرد دست خشکی بود. 041 MAR 003 002 و مراقب وی بودند که شاید او را در سبت شفا دهد تا مدعی او گردند. 041 MAR 003 003 پس بدان مرد دست خشک گفت: «در میان بایست!» 041 MAR 003 004 و بدیشان گفت: «آیا در روز سبت کدام جایز است؟ نیکویی‌کردن یا بدی؟ جان رانجات دادن یا هلاک کردن؟» ایشان خاموش ماندند. 041 MAR 003 005 پس چشمان خود را بر ایشان باغضب گردانیده، زیرا که از سنگدلی ایشان محزون بود، به آن مرد گفت: «دست خود رادراز کن!» پس دراز کرده، دستش صحیح گشت. 041 MAR 003 006 در ساعت فریسیان بیرون رفته، با هیرودیان درباره او شورا نمودند که چطور او را هلاک کنند. 041 MAR 003 007 و عیسی با شاگردانش به سوی دریا آمد وگروهی بسیار از جلیل به عقب او روانه شدند، 041 MAR 003 008 واز یهودیه و از اورشلیم و ادومیه و آن طرف اردن و از حوالی صور و صیدون نیز جمعی کثیر، چون اعمال او را شنیدند، نزد وی آمدند. 041 MAR 003 009 و به شاگردان خود فرمود تا زورقی به‌سبب جمعیت، بجهت او نگاه دارند تا بر وی ازدحام ننمایند، 041 MAR 003 010 زیرا که بسیاری را صحت می‌داد، بقسمی که هر‌که صاحب دردی بود بر او هجوم می‌آورد تااو را لمس نماید. 041 MAR 003 011 و ارواح پلید چون او رادیدند، پیش او به روی در‌افتادند و فریادکنان می‌گفتند که «تو پسر خدا هستی.» 041 MAR 003 012 و ایشان را به تاکید بسیار فرمود که او را شهرت ندهند. 041 MAR 003 013 پس بر فراز کوهی برآمده، هر‌که راخواست به نزد خود طلبید و ایشان نزد او آمدند. 041 MAR 003 014 و دوازده نفر را مقرر فرمود تا همراه او باشند وتا ایشان را بجهت وعظ نمودن بفرستد، 041 MAR 003 015 وایشان را قدرت باشد که مریضان را شفا دهند ودیوها را بیرون کنند. 041 MAR 003 016 و شمعون را پطرس نام نهاد. 041 MAR 003 017 و یعقوب پسر زبدی و یوحنا برادریعقوب؛ این هر دو را بوانرجس یعنی پسران رعد نام گذارد. 041 MAR 003 018 و اندریاس و فیلپس و برتولما و متی و توما و یعقوب بن حلفی و تدی وشمعون قانوی، 041 MAR 003 019 و یهودای اسخریوطی که او راتسلیم کرد. 041 MAR 003 020 و چون به خانه درآمدند، باز جمعی فراهم آمدند بطوری که ایشان فرصت نان خوردن هم نکردند. 041 MAR 003 021 و خویشان او چون شنیدند، بیرون آمدند تا او را بردارند زیرا گفتند بی‌خود شده است. 041 MAR 003 022 و کاتبانی که از اورشلیم آمده بودند، گفتند که بعلزبول دارد و به یاری رئیس دیوها، دیوها را اخراج می‌کند. 041 MAR 003 023 پس ایشان را پیش طلبیده، مثلها زده، بدیشان گفت: «چطور می‌تواندشیطان، شیطان را بیرون کند؟ 041 MAR 003 024 و اگر مملکتی برخلاف خود منقسم شود، آن مملکت نتواندپایدار بماند. 041 MAR 003 025 و هرگاه خانه‌ای به ضد خویش منقسم شد، آن خانه نمی تواند استقامت داشته باشد. 041 MAR 003 026 و اگر شیطان با نفس خود مقاومت نمایدو منقسم شود، او نمی تواند قائم ماند بلکه هلاک می‌گردد. 041 MAR 003 027 و هیچ‌کس نمی تواند به خانه مردزورآور درآمده، اسباب او را غارت نماید، جزآنکه اول آن زورآور را ببندد و بعد از آن خانه اورا تاراج می‌کند. 041 MAR 003 028 هرآینه به شما می‌گویم که همه گناهان از بنی آدم آمرزیده می‌شود و هر قسم کفر که گفته باشند، 041 MAR 003 029 لیکن هر‌که به روح‌القدس کفر گوید، تا به ابد آمرزیده نشود بلکه مستحق عذاب جاودانی بود.» (aiōn g165, aiōnios g166) 041 MAR 003 030 زیرا که می‌گفتند روحی پلید دارد. 041 MAR 003 031 پس برادران و مادر او آمدند و بیرون ایستاده، فرستادند تا او را طلب کنند. 041 MAR 003 032 آنگاه جماعت گرد او نشسته بودند و به وی گفتند: «اینک مادرت و برادرانت بیرون تو را می‌طلبند.» 041 MAR 003 033 در جواب ایشان گفت: «کیست مادر من وبرادرانم کیانند؟» 041 MAR 003 034 پس بر آنانی که گرد وی نشسته بودند، نظر افکنده، گفت: «اینانند مادر وبرادرانم، 041 MAR 003 035 زیرا هر‌که اراده خدا را به‌جا آردهمان برادر و خواهر و مادر من باشد.» 041 MAR 004 001 و باز به کناره دریا به تعلیم دادن شروع کردو جمعی کثیر نزد او جمع شدند بطوری که به کشتی سوار شده، بر دریا قرار گرفت و تمامی آن جماعت بر ساحل دریا حاضر بودند. 041 MAR 004 002 پس ایشان را به مثلها چیزهای بسیار می‌آموخت و درتعلیم خود بدیشان گفت: 041 MAR 004 003 «گوش گیرید! اینک برزگری بجهت تخم پاشی بیرون رفت. 041 MAR 004 004 و چون تخم می‌پاشید، قدری بر راه ریخته شده، مرغان هوا آمده آنها را برچیدند. 041 MAR 004 005 و پاره‌ای بر سنگلاخ پاشیده شد، در جایی که خاک بسیار نبود. پس چون که زمین عمق نداشت به زودی رویید، 041 MAR 004 006 وچون آفتاب برآمد، سوخته شد و از آنرو که ریشه نداشت خشکید. 041 MAR 004 007 و قدری در میان خارها ریخته شد و خارها نمو کرده، آن را خفه نمود که ثمری نیاورد. 041 MAR 004 008 و مابقی در زمین نیکو افتاد و حاصل پیدا نمود که رویید و نمو کرد و بارآورد، بعضی سی وبعضی شصت و بعضی صد.» 041 MAR 004 009 پس گفت: «هر‌که گوش شنوا دارد، بشنود!» 041 MAR 004 010 و چون به خلوت شد، رفقای او با آن دوازده شرح این مثل را از او پرسیدند. 041 MAR 004 011 به ایشان گفت: «به شما دانستن سر ملکوت خدا عطاشده، اما به آنانی که بیرونند، همه‌چیز به مثلهامی شود، 041 MAR 004 012 تا نگران شده بنگرند و نبینند و شنواشده بشنوند و نفهمند، مبادا بازگشت کرده گناهان ایشان آمرزیده شود.» 041 MAR 004 013 و بدیشان گفت: «آیا این مثل رانفهمیده‌اید؟ پس چگونه سایر مثلها را خواهیدفهمید؟ 041 MAR 004 014 برزگر کلام را می‌کارد. 041 MAR 004 015 و اینانند به کناره راه، جایی که کلام کاشته می‌شود؛ و چون شنیدند فور شیطان آمده کلام کاشته شده درقلوب ایشان را می‌رباید. 041 MAR 004 016 و ایض کاشته شده درسنگلاخ، کسانی می‌باشند که چون کلام رابشنوند، در حال آن را به خوشی قبول کنند، 041 MAR 004 017 ولکن ریشه‌ای در خود ندارند بلکه فانی می‌باشند؛ و چون صدمه‌ای یا زحمتی به‌سبب کلام روی دهد در ساعت لغزش می‌خورند. 041 MAR 004 018 و کاشته شده در خارها آنانی می‌باشند که چون کلام راشنوند، 041 MAR 004 019 اندیشه های دنیوی و غرور دولت وهوس چیزهای دیگر داخل شده، کلام را خفه می‌کند و بی‌ثمر می‌گردد. (aiōn g165) 041 MAR 004 020 و کاشته شده درزمین نیکو آنانند که چون کلام را شنوند آن رامی پذیرند و ثمر می‌آورند، بعضی سی و بعضی شصت و بعضی صد.» 041 MAR 004 021 پس بدیشان گفت: «آیا چراغ را می‌آورند تازیر پیمانه‌ای یا تختی و نه بر چراغدان گذارند؟ 041 MAR 004 022 زیرا که چیزی پنهان نیست که آشکارا نگردد وهیچ‌چیز مخفی نشود، مگر تا به ظهور آید. 041 MAR 004 023 هرکه گوش شنوا دارد بشنود.» 041 MAR 004 024 و بدیشان گفت: «باحذر باشید که چه می‌شنوید، زیرا به هر میزانی که وزن کنید به شما پیموده شود، بلکه از برای شماکه می‌شنوید افزون خواهد گشت. 041 MAR 004 025 زیرا هر‌که دارد بدو داده شود و از هر‌که ندارد آنچه نیز داردگرفته خواهد شد.» 041 MAR 004 026 و گفت: «همچنین ملکوت خدا مانند کسی است که تخم بر زمین بیفشاند، 041 MAR 004 027 و شب و روزبخوابد و برخیزد و تخم بروید و نمو کند. چگونه؟ او نداند. 041 MAR 004 028 زیرا که زمین به ذات خودثمر می‌آورد، اول علف، بعد خوشه، پس از آن دانه کامل در خوشه. 041 MAR 004 029 و چون ثمر رسید، فور داس را بکار می‌برد زیرا که وقت حصاد رسیده است.» 041 MAR 004 030 و گفت: «به چه چیز ملکوت خدا را تشبیه کنیم و برای آن چه مثل بزنیم؟ 041 MAR 004 031 مثل دانه خردلی است که وقتی که آن را بر زمین کارند، کوچکترین تخمهای زمینی باشد. 041 MAR 004 032 لیکن چون کاشته شد، می‌روید و بزرگتر از جمیع بقول می‌گردد و شاخه های بزرگ می‌آورد، چنانکه مرغان هوا زیر سایه‌اش می‌توانند آشیانه گیرند.» 041 MAR 004 033 و به مثلهای بسیار مانند اینهابقدری که استطاعت شنیدن داشتند، کلام رابدیشان بیان می‌فرمود، 041 MAR 004 034 و بدون مثل بدیشان سخن نگفت. لیکن در خلوت، تمام معانی را برای شاگردان خود شرح می‌نمود. 041 MAR 004 035 و در همان روز وقت شام، بدیشان گفت: «به کناره دیگر عبور کنیم.» 041 MAR 004 036 پس چون آن گروه رارخصت دادند، او را همانطوری که در کشتی بودبرداشتند و چند زورق دیگر نیز همراه او بود. 041 MAR 004 037 که ناگاه طوفانی عظیم از باد پدید آمد وامواج بر کشتی می‌خورد بقسمی که برمی گشت. 041 MAR 004 038 و او در موخر کشتی بر بالشی خفته بود. پس اورا بیدار کرده گفتند: «ای استاد، آیا تو را باکی نیست که هلاک شویم؟» 041 MAR 004 039 در ساعت اوبرخاسته، باد را نهیب داد و به دریا گفت: «ساکن شو و خاموش باش!» که باد ساکن شده، آرامی کامل پدید آمد. 041 MAR 004 040 و ایشان را گفت: «از بهر‌چه چنین ترسانید و چون است که ایمان ندارید؟» 041 MAR 004 041 پس بی‌نهایت ترسان شده، به یکدیگر گفتند: «این کیست که باد و دریا هم او را اطاعت می‌کنند؟» 041 MAR 005 001 پس به آن کناره دریا تا به‌سرزمین جدریان آمدند. 041 MAR 005 002 و چون از کشتی بیرون آمد، فی الفور شخصی که روحی پلید داشت از قبوربیرون شده، بدو برخورد. 041 MAR 005 003 که در قبور ساکن می‌بود و هیچ‌کس به زنجیرها هم نمی توانست اورا بند نماید، 041 MAR 005 004 زیرا که بارها او را به کنده‌ها وزنجیرها بسته بودند و زنجیرها را گسیخته وکنده‌ها را شکسته بود و احدی نمی توانست او رارام نماید، 041 MAR 005 005 و پیوسته شب وروز در کوهها وقبرها فریا می‌زد و خود را به سنگها مجروح می‌ساخت. 041 MAR 005 006 چون عیسی را از دور دید، دوان دوان آمده، او را سجده کرد، 041 MAR 005 007 و به آواز بلندصیحه زده، گفت: «ای عیسی، پسر خدای تعالی، مرا با تو چه‌کار است؟ تو را به خدا قسم می‌دهم که مرا معذب نسازی.» 041 MAR 005 008 زیرا بدو گفته بود: «ای روح پلید از این شخص بیرون بیا!» 041 MAR 005 009 پس از اوپرسید: «اسم تو چیست؟» «به وی گفت: «نام من لجئون است زیرا که بسیاریم.» 041 MAR 005 010 پس بدوالتماس بسیار نمود که ایشان را از آن سرزمین بیرون نکند. 041 MAR 005 011 و در حوالی آن کوهها، گله گرازبسیاری می‌چرید. 041 MAR 005 012 و همه دیوها از وی خواهش نموده، گفتند: «ما را به گرازها بفرست تادر آنها داخل شویم.» 041 MAR 005 013 فور عیسی ایشان رااجازت داد. پس آن ارواح خبیث بیرون شده، به گرازان داخل گشتند و آن گله از بلندی به دریاجست و قریب بدو هزار بودند که در آب خفه شدند. 041 MAR 005 014 و خوک با نان فرار کرده، در شهر ومزرعه‌ها خبر می‌دادند و مردم بجهت دیدن آن ماجرا بیرون شتافتند. 041 MAR 005 015 و چون نزد عیسی رسیده، آن دیوانه را که لجئون داشته بود دیدند که نشسته و لباس پوشیده و عاقل گشته است، بترسیدند. 041 MAR 005 016 و آنانی که دیده بودند، سرگذشت دیوانه و گرازان را بدیشان بازگفتند. 041 MAR 005 017 پس شروع به التماس نمودند که از حدود ایشان روانه شود. 041 MAR 005 018 و چون به کشتی سوار شد، آنکه دیوانه بود ازوی استدعا نمود که با وی باشد. 041 MAR 005 019 اما عیسی وی را اجازت نداد بلکه بدو گفت: «به خانه نزدخویشان خود برو و ایشان را خبر ده از آنچه خداوند با تو کرده است و چگونه به تو رحم نموده است.» 041 MAR 005 020 پس روانه شده، در دیکاپولس به آنچه عیسی با وی کرده، موعظه کردن آغاز نمودکه همه مردم متعجب شدند. 041 MAR 005 021 و چون عیسی باز به آنطرف، در کشتی عبور نمود، مردم بسیار بر وی جمع گشتند و برکناره دریا بود. 041 MAR 005 022 که ناگاه یکی از روسای کنیسه، یایرس نام آمد و چون او را بدید بر پایهایش افتاده، 041 MAR 005 023 بدو التماس بسیار نموده، گفت: «نفس دخترک من به آخر رسیده. بیا و بر او دست گذار تاشفا یافته، زیست کند.» 041 MAR 005 024 پس با او روانه شده، خلق بسیاری نیز از پی او افتاده، بر وی ازدحام می‌نمودند. 041 MAR 005 025 آنگاه زنی که مدت دوازده سال به استحاضه مبتلا می‌بود، 041 MAR 005 026 و زحمت بسیار ازاطبای متعدد دیده و آنچه داشت صرف نموده، فایده‌ای نیافت بلکه بدتر می‌شد، 041 MAR 005 027 چون خبرعیسی را بشنید، میان آن گروه از عقب وی آمده ردای او را لمس نمود، 041 MAR 005 028 زیرا گفته بود: «اگرلباس وی را هم لمس کنم، هرآینه شفا یابم.» 041 MAR 005 029 در ساعت چشمه خون او خشک شده، در تن خود فهمید که از آن بلا صحت یافته است. 041 MAR 005 030 فی الفور عیسی از خود دانست که قوتی از اوصادر گشته. پس در آن جماعت روی برگردانیده، گفت: «کیست که لباس مرا لمس نمود؟» 041 MAR 005 031 شاگردانش بدو گفتند: «می‌بینی که مردم بر توازدحام می‌نمایند! و می‌گویی کیست که مرا لمس نمود؟!» 041 MAR 005 032 پس به اطراف خود می‌نگریست تا آن زن را که این کار کرده، ببیند. 041 MAR 005 033 آن زن چون دانست که به وی چه واقع شده، ترسان و لرزان آمد و نزد او به روی در‌افتاده، حقیقت امر رابالتمام به وی باز‌گفت. 041 MAR 005 034 او وی را گفت: «ای دختر، ایمانت تو را شفا داده است. به سلامتی بروو از بلای خویش رستگار باش.» 041 MAR 005 035 او هنوز سخن می‌گفت که بعضی از خانه رئیس کنیسه آمده، گفتند: «دخترت فوت شده؛ دیگر برای چه استاد را زحمت می‌دهی؟» 041 MAR 005 036 عیسی چون سخنی را که گفته بودند شنید، درساعت به رئیس کنیسه گفت: «مترس ایمان آور وبس!» 041 MAR 005 037 و جز پطرس و یعقوب و یوحنا برادریعقوب، هیچ‌کس را اجازت نداد که از عقب اوبیایند. 041 MAR 005 038 پس چون به خانه رئیس کنیسه رسیدند، جمعی شوریده دید که گریه و نوحه بسیار می‌نمودند. 041 MAR 005 039 پس داخل شده، بدیشان گفت: «چرا غوغا و گریه می‌کنید؟ دختر نمرده بلکه در خواب است.» 041 MAR 005 040 ایشان بر وی سخریه کردند لیکن او همه را بیرون کرده، پدر و مادردختر را با رفیقان خویش برداشته، به‌جایی که دختر خوابیده بود، داخل شد. 041 MAR 005 041 پس دست دختر را گرفته، به وی گفت: «طلیتا قومی.» که معنی آن این است: «ای دختر، تو را می‌گویم برخیز.» 041 MAR 005 042 در ساعت دختر برخاسته، خرامید زیرا که دوازده ساله بود. ایشان بینهایت متعجب شدند. 041 MAR 005 043 پس ایشان را به تاکید بسیار فرمود: «کسی از این امر مطلع نشود.» و گفت تا خوراکی بدو دهند. 041 MAR 006 001 پس از آنجا روانه شده، به وطن خویش آمد و شاگردانش از عقب او آمدند. 041 MAR 006 002 چون روز سبت رسید، در کنیسه تعلیم دادن آغاز نمودو بسیاری چون شنیدند، حیران شده گفتند: «ازکجا بدین شخص این چیزها رسیده و این چه حکمت است که به او عطا شده است که چنین معجزات از دست او صادر می‌گردد؟ 041 MAR 006 003 مگر این نیست نجار پسر مریم و برادر یعقوب و یوشا ویهودا و شمعون؟ و خواهران او اینجا نزد مانمی باشند؟» و از او لغزش خوردند. 041 MAR 006 004 عیسی ایشان را گفت: «نبی بی‌حرمت نباشد جز در وطن خود و میان خویشان و در خانه خود. 041 MAR 006 005 و در آنجاهیچ معجزه‌ای نتوانست نمود جز اینکه دستهای خود را بر چند مریض نهاده، ایشان را شفا داد. 041 MAR 006 006 واز بی‌ایمانی‌ایشان متعجب شده، در دهات آن حوالی گشته، تعلیم همی داد. 041 MAR 006 007 پس آن دوازده را پیش خوانده، شروع کرد به فرستادن ایشان جفت جفت و ایشان را بر ارواح پلید قدرت داد، 041 MAR 006 008 و ایشان را قدغن فرمود که «جزعصا فقط، هیچ‌چیز برندارید، نه توشه‌دان و نه پول در کمربند خود، 041 MAR 006 009 بلکه موزه‌ای در پا کنید ودو قبا در بر نکنید.» 041 MAR 006 010 و بدیشان گفت: «در هر جاداخل خانه‌ای شوید، در آن بمانید تا از آنجا کوچ کنید. 041 MAR 006 011 و هرجا که شما را قبول نکنند و به سخن شما گوش نگیرند، از آن مکان بیرون رفته، خاک پایهای خود را بیفشانید تا بر آنها شهادتی گردد. هرآینه به شما می‌گویم حالت سدوم و غموره درروز جزا از آن شهر سهل تر خواهد بود.» 041 MAR 006 012 پس روانه شده، موعظه کردند که توبه کنند، 041 MAR 006 013 وبسیار دیوها را بیرون کردند و مریضان کثیر راروغن مالیده، شفا دادند. 041 MAR 006 014 و هیرودیس پادشاه شنید زیرا که اسم اوشهرت یافته بود و گفت که «یحیی تعمید‌دهنده از مردگان برخاسته است و از این جهت معجزات از او به ظهور می‌آید. 041 MAR 006 015 اما بعضی گفتند که الیاس است و بعضی گفتند که نبی‌ای است یا چون یکی از انبیا. 041 MAR 006 016 اما هیرودیس چون شنید گفت: «این همان یحیی است که من سرش را از تن جدا کردم که از مردگان برخاسته است.» 041 MAR 006 017 زیرا که هیرودیس فرستاده، یحیی را گرفتار نموده، او رادر زندان بست بخاطر هیرودیا، زن برادر او فیلپس که او را در نکاح خویش آورده بود. 041 MAR 006 018 از آن جهت که یحیی به هیرودیس گفته بود: «نگاه داشتن زن برادرت بر تو روا نیست.» 041 MAR 006 019 پس هیرودیا از او کینه داشته، می‌خواست اور ا به قتل رساند اما نمی توانست، 041 MAR 006 020 زیرا که هیرودیس از یحیی می‌ترسید چونکه او را مرد عادل و مقدس می‌دانست و رعایتش می‌نمود و هرگاه از اومی شنید بسیار به عمل می‌آورد و به خوشی سخن او را اصغا می‌نمود. 041 MAR 006 021 اما چون هنگام فرصت رسید که هیرودیس در روز میلاد خودامرای خود و سرتیبان و روسای جلیل را ضیافت نمود؛ 041 MAR 006 022 و دختر هیرودیا به مجلس درآمده، رقص کرد و هیرودیس و اهل مجلس را شادنمود. پادشاه بدان دختر گفت: «آنچه خواهی ازمن بطلب تا به تو دهم.» 041 MAR 006 023 و از برای او قسم خوردکه آنچه از من خواهی حتی نصف ملک مراهرآینه به تو عطا کنم.» 041 MAR 006 024 او بیرون رفته، به مادرخود گفت: «چه بطلبم؟» گفت: «سر یحیی تعمیددهنده را.» 041 MAR 006 025 در ساعت به حضور پادشاه درآمده، خواهش نموده، گفت: «می‌خواهم که الان سر یحیی تعمید‌دهنده را در طبقی به من عنایت فرمایی.» 041 MAR 006 026 پادشاه به شدت محزون گشت، لیکن بجهت پاس قسم و خاطر اهل مجلس نخواست او را محروم نماید. 041 MAR 006 027 بی‌درنگ پادشاه جلادی فرستاده، فرمود تا سرش رابیاورد. 041 MAR 006 028 و او به زندان رفته سر او را از تن جداساخته و بر طبقی آورده، بدان دختر داد و دخترآن را به مادر خود سپرد. 041 MAR 006 029 چون شاگردانش شنیدند، آمدند و بدن او را برداشته، دفن کردند. 041 MAR 006 030 و رسولان نزد عیسی جمع شده، از آنچه کرده و تعلیم داده بودند او را خبر دادند. 041 MAR 006 031 بدیشان گفت شما به خلوت، به‌جای ویران بیایید و اندکی استراحت نمایید زیرا آمد و رفت چنان بود که فرصت نان خوردن نیز نکردند. 041 MAR 006 032 پس به تنهایی در کشتی به موضعی ویران رفتند. 041 MAR 006 033 و مردم ایشان را روانه دیده، بسیاری اورا شناختند و از جمیع شهرها بر خشکی بدان سوشتافتند و از ایشان سبقت جسته، نزد وی جمع شدند. 041 MAR 006 034 عیسی بیرون آمده، گروهی بسیار دیده، بر ایشان ترحم فرمود زیرا که چون گوسفندان بی‌شبان بودند و بسیار به ایشان تعلیم دادن گرفت. 041 MAR 006 035 و چون بیشتری از روز سپری گشت، شاگردانش نزد وی آمده، گفتند: «این مکان ویرانه است و وقت منقضی شده. 041 MAR 006 036 اینها را رخصت ده تا به اراضی و دهات این نواحی رفته، نان بجهت خود بخرند که هیچ خوراکی ندارند.» 041 MAR 006 037 درجواب ایشان گفت: «شما ایشان را غذا دهید!» وی را گفتند: «مگر رفته، دویست دینار نان بخریم تا اینها را طعام دهیم!» 041 MAR 006 038 بدیشان گفت: «چند نان دارید؟ رفته، تحقیق کنید.» پس دریافت کرده، گفتند: «پنج نان و دو ماهی.» 041 MAR 006 039 آنگاه ایشان رافرمود که «همه را دسته دسته بر سبزه بنشانید.» 041 MAR 006 040 پس صف صف، صد صد و پنجاه پنجاه نشستند. 041 MAR 006 041 و آن پنج نان و دو ماهی را گرفته، به سوی آسمان نگریسته، برکت داد و نان را پاره نموده، به شاگردان خود بسپرد تا پیش آنهابگذارند و آن دو ماهی را بر همه آنها تقسیم نمود. 041 MAR 006 042 پس جمیع خورده، سیر شدند. 041 MAR 006 043 و ازخرده های نان و ماهی، دوازده سبد پر کرده، برداشتند. 041 MAR 006 044 و خورندگان نان، قریب به پنج هزارمرد بودند. 041 MAR 006 045 فی الفور شاگردان خود را الحاح فرمود که به کشتی سوار شده، پیش از او به بیت صیدا عبورکنند تا خود آن جماعت را مرخص فرماید. 041 MAR 006 046 وچون ایشان را مرخص نمود، بجهت عبادت به فراز کوهی برآمد. 041 MAR 006 047 و چون شام شد، کشتی درمیان دریا رسید و او تنها بر خشکی بود. 041 MAR 006 048 وایشان را در راندن کشتی خسته دید زیرا که بادمخالف بر ایشان می‌وزید. پس نزدیک پاس چهارم از شب بر دریا خرامان شده، به نزد ایشان آمد و خواست از ایشان بگذرد. 041 MAR 006 049 اما چون او رابر دریا خرامان دیدند، تصور نمودند که این خیالی است. پس فریاد برآوردند، 041 MAR 006 050 زیرا که همه او را دیده، مضطرب شدند. پس بی‌درنگ بدیشان خطاب کرده، گفت: «خاطر جمع دارید! من هستم، ترسان مباشید!» 041 MAR 006 051 و تا نزد ایشان به کشتی سوار شد، باد ساکن گردید چنانکه بینهایت درخود متحیر و متعجب شدند، 041 MAR 006 052 زیرا که معجزه نان را درک نکرده بودند زیرا دل ایشان سخت بود. 041 MAR 006 053 پس از دریا گذشته، به‌سرزمین جنیسارت آمده، لنگر انداختند. 041 MAR 006 054 و چون از کشتی بیرون شدند، مردم در حال او را شناختند، 041 MAR 006 055 و در همه آن نواحی بشتاب می‌گشتند و بیماران را بر تختهانهاده، هر جا که می‌شنیدند که او در آنجا است، می‌آوردند. 041 MAR 006 056 و هر جایی که به دهات یا شهرها یا اراضی می‌رفت، مریضان را بر راهها می‌گذاردندو از او خواهش می‌نمودند که محض دامن ردای او را لمس کنند و هر‌که آن را لمس می‌کرد شفامی یافت. 041 MAR 007 001 و فریسیان و بعضی کاتبان از اورشلیم آمده، نزد او جمع شدند. 041 MAR 007 002 چون بعضی ازشاگردان او را دیدند که با دستهای ناپاک یعنی ناشسته نان می‌خورند، ملامت نمودند، 041 MAR 007 003 زیرا که فریسیان و همه یهود تمسک به تقلید مشایخ نموده، تا دستها را بدقت نشویند غذا نمی خورند، 041 MAR 007 004 و چون از بازارها آیند تا نشویند چیزی نمی خورند و بسیار رسوم دیگر هست که نگاه می‌دارند چون شستن پیاله‌ها و آفتابه‌ها و ظروف مس و کرسیها. 041 MAR 007 005 پس فریسیان و کاتبان از اوپرسیدند: «چون است که شاگردان تو به تقلیدمشایخ سلوک نمی نمایند بلکه به‌دستهای ناپاک نان می‌خورند؟» 041 MAR 007 006 در جواب ایشان گفت: «نیکو اخبار نموداشعیا درباره شما‌ای ریاکاران، چنانکه مکتوب است: این قوم به لبهای خود مرا حرمت می‌دارندلیکن دلشان از من دور است. 041 MAR 007 007 پس مرا عبث عبادت می‌نمایند زیرا که رسوم انسانی را به‌جای فرایض تعلیم می‌دهند، 041 MAR 007 008 زیرا حکم خدا را ترک کرده، تقلید انسان را نگاه می‌دارند، چون شستن آفتابه‌ها و پیاله‌ها و چنین رسوم دیگر بسیار بعمل می‌آورید.» 041 MAR 007 009 پس بدیشان گفت که «حکم خدا رانیکو باطل ساخته‌اید تا تقلید خود را محکم بدارید. 041 MAR 007 010 از اینجهت که موسی گفت پدر و مادرخود را حرمت دار و هر‌که پدر یا مادر را دشنام دهد، البته هلاک گردد. 041 MAR 007 011 لیکن شما می‌گویید که هرگاه شخصی به پدر یا مادر خود گوید: “آنچه ازمن نفع یابی قربان یعنی هدیه برای خداست “ 041 MAR 007 012 وبعد از این او را اجازت نمی دهید که پدر یا مادرخود را هیچ خدمت کند. 041 MAR 007 013 پس کلام خدا را به تقلیدی که خود جاری ساخته‌اید، باطل می‌سازید و کارهای مثل این بسیار به‌جامی آورید.» 041 MAR 007 014 پس آن جماعت را پیش خوانده، بدیشان گفت: «همه شما به من گوش دهید و فهم کنید. 041 MAR 007 015 هیچ‌چیز نیست که از بیرون آدم داخل او گشته، بتواند او را نجس سازد بلکه آنچه از درونش صادر شود آن است که آدم را ناپاک می‌سازد. 041 MAR 007 016 هر‌که گوش شنوا دارد بشنود.» 041 MAR 007 017 و چون از نزد جماعت به خانه در‌آمد، شاگردانش معنی مثل را از او پرسیدند. 041 MAR 007 018 بدیشان گفت: «مگر شما نیز همچنین بی‌فهم هستید ونمی دانید که آنچه از بیرون داخل آدم می‌شود، نمی تواند او را ناپاک سازد، 041 MAR 007 019 زیرا که داخل دلش نمی شود بلکه به شکم می‌رود و خارج می‌شود به مزبله‌ای که این همه خوراک را پاک می‌کند.» 041 MAR 007 020 وگفت: «آنچه از آدم بیرون آید، آن است که انسان را ناپاک می‌سازد، 041 MAR 007 021 زیرا که از درون دل انسان صادر می‌شود، خیالات بد و زنا و فسق و قتل ودزدی 041 MAR 007 022 و طمع و خباثت و مکر و شهوت‌پرستی و چشم بد و کفر و غرور و جهالت. 041 MAR 007 023 تمامی این چیزهای بد از درون صادر می‌گردد و آدم را ناپاک می‌گرداند.» 041 MAR 007 024 پس از آنجا برخاسته به حوالی صور وصیدون رفته، به خانه درآمد و خواست که هیچ‌کس مطلع نشود، لیکن نتوانست مخفی بماند، 041 MAR 007 025 از آنرو که زنی که دخترک وی روح پلیدداشت، چون خبر او را بشنید، فور آمده برپایهای او افتاد. 041 MAR 007 026 و او زن یونانی از اهل فینیقیه صوریه بود. پس از وی استدعا نمود که دیو را ازدخترش بیرون کند. 041 MAR 007 027 عیسی وی را گفت: «بگذار اول فرزندان سیر شوند زیرا نان فرزندان راگرفتن و پیش سگان انداختن نیکو نیست.» 041 MAR 007 028 آن زن در جواب وی گفت: «بلی خداوندا، زیرا سگان نیز پس خرده های فرزندان را از زیر سفره می‌خورند.» 041 MAR 007 029 وی را گفت؛ «بجهت این سخن برو که دیو از دخترت بیرون شد.» 041 MAR 007 030 پس چون به خانه خود رفت، دیو را بیرون شده و دختر را بربستر خوابیده یافت. 041 MAR 007 031 و باز از نواحی صور روانه شده، از راه صیدون در میان حدود دیکاپولس به دریای جلیل آمد. 041 MAR 007 032 آنگاه کری را که لکنت زبان داشت نزد وی آورده، التماس کردند که دست بر او گذارد. 041 MAR 007 033 پس او را از میان جماعت به خلوت برده، انگشتان خود را در گوشهای او گذاشت و آب دهان انداخته، زبانش را لمس نمود؛ 041 MAR 007 034 و به سوی آسمان نگریسته، آهی کشید و بدو گفت: «افتح!» یعنی باز شو 041 MAR 007 035 در ساعت گوشهای او گشاده وعقده زبانش حل شده، به درستی تکلم نمود. 041 MAR 007 036 پس ایشان را قدغن فرمود که هیچ‌کس را خبرندهند؛ لیکن چندان‌که بیشتر ایشان را قدغن نمود، زیادتر او را شهرت دادند. 041 MAR 007 037 و بینهایت متحیر گشته می‌گفتند: «همه کارها را نیکوکرده است؛ کران را شنوا و گنگان را گویامی گرداند!» 041 MAR 008 001 و در آن ایام باز جمعیت، بسیار شده و خوراکی نداشتند. عیسی شاگردان خود راپیش طلبیده، به ایشان گفت: 041 MAR 008 002 «بر این گروه دلم بسوخت زیرا الان سه روز است که با من می‌باشندو هیچ خوراک ندارند. 041 MAR 008 003 و هرگاه ایشان را گرسنه به خانه های خود برگردانم، هرآینه در راه ضعف کنند، زیرا که بعضی از ایشان از راه دور آمده‌اند.» 041 MAR 008 004 شاگردانش وی را جواب دادند: «از کجا کسی می‌تواند اینها را در این صحرا از نان سیر گرداند؟» 041 MAR 008 005 از ایشان پرسید: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت.» 041 MAR 008 006 پس جماعت را فرمود تا بر زمین بنشینند؛ و آن هفت نان را گرفته، شکر نمود و پاره کرده، به شاگردان خود داد تا پیش مردم گذارند. پس نزد آن گروه نهادند. 041 MAR 008 007 و چند ماهی کوچک نیز داشتند. آنها را نیز برکت داده، فرمود تا پیش ایشان نهند. 041 MAR 008 008 پس خورده، سیر شدند و هفت زنبیل پر از پاره های باقی‌مانده برداشتند. 041 MAR 008 009 و عددخورندگان قریب به چهار هزار بود. پس ایشان رامرخص فرمود. 041 MAR 008 010 و بی‌درنگ با شاگردان به کشتی سوار شده، به نواحی دلمانوته آمد. 041 MAR 008 011 و فریسیان بیرون آمده، با وی به مباحثه شروع کردند. و از راه امتحان آیتی آسمانی از او خواستند. 041 MAR 008 012 او از دل آهی کشیده، گفت: «از برای چه این فرقه آیتی می‌خواهند؟ هرآینه به شما می‌گویم آیتی بدین فرقه عطا نخواهد شد.» 041 MAR 008 013 پس ایشان را گذارد و باز به کشتی سوارشده، به کناره دیگر عبور نمود. 041 MAR 008 014 و فراموش کردند که نان بردارند و با خود در کشتی جز یک نان نداشتند. 041 MAR 008 015 آنگاه ایشان را قدغن فرمود که «باخبر باشید و از خمیر مایه فریسیان و خمیرمایه هیرودیس احتیاط کنید!» 041 MAR 008 016 ایشان با خوداندیشیده، گفتند: «از آن است که نان نداریم.» 041 MAR 008 017 عیسی فهم کرده، بدیشان گفت: «چرا فکرمی کنید از آنجهت که نان ندارید؟ آیا هنوزنفهمیده و درک نکرده‌اید و تا حال دل شما سخت است؟ 041 MAR 008 018 آیا چشم داشته نمی بینید و گوش داشته نمی شنوید و به یاد ندارید؟ 041 MAR 008 019 وقتی که پنج نان را برای پنج هزار نفر پاره کردم، چند سبدپر از پاره‌ها برداشتید؟» بدو گفتند: «دوازده.» 041 MAR 008 020 «و وقتی که هفت نان را بجهت چهار هزار کس؛ پس زنبیل پر از ریزه‌ها برداشتید؟» گفتندش: «هفت.» 041 MAR 008 021 پس بدیشان گفت: «چرا نمی فهمید؟» 041 MAR 008 022 چون به بیت صیدا آمد، شخصی کور را نزد او آوردند و التماس نمودند که او را لمس نماید. 041 MAR 008 023 پس دست آن کور را گرفته، او را از قریه بیرون برد و آب دهان بر چشمان او افکنده، و دست بر اوگذارده از او پرسید که «چیزی می‌بینی؟» 041 MAR 008 024 اوبالا نگریسته، گفت: «مردمان را خرامان، چون درختها می‌بینم.» 041 MAR 008 025 پس بار دیگر دستهای خودرا بر چشمان او گذارده، او را فرمود تا بالانگریست و صحیح گشته، همه‌چیز را به خوبی دید. 041 MAR 008 026 پس او را به خانه‌اش فرستاده، گفت: «داخل ده مشو و هیچ‌کس را در آن جا خبر مده.» 041 MAR 008 027 و عیسی با شاگردان خود به دهات قیصریه فیلپس رفت. و در راه از شاگردانش پرسیده، گفت که «مردم مرا که می‌دانند؟» 041 MAR 008 028 ایشان جواب دادند که «یحیی تعمید‌دهنده و بعضی الیاس وبعضی یکی از انبیا.» 041 MAR 008 029 او از ایشان پرسید: «شمامرا که می‌دانید؟» پطرس در جواب او گفت: «تومسیح هستی.» 041 MAR 008 030 پس ایشان را فرمود که «هیچ‌کس را از او خبر ندهند.» 041 MAR 008 031 آنگاه ایشان را تعلیم دادن آغاز کرد که «لازم است پسر انسان بسیار زحمت کشد و ازمشایخ و روسای کهنه و کاتبان رد شود و کشته شده، بعد از سه روز برخیزد.» 041 MAR 008 032 و چون این کلام را علانیه فرمود، پطرس او را گرفته، به منع کردن شروع نمود. 041 MAR 008 033 اما او برگشته، به شاگردان خودنگریسته، پطرس را نهیب داد و گفت: «ای شیطان از من دور شو، زیرا امور الهی را اندیشه نمی کنی بلکه چیزهای انسانی را.» 041 MAR 008 034 پس مردم را با شاگردان خود خوانده، گفت: «هر‌که خواهد از عقب من آید، خویشتن را انکارکند و صلیب خود را برداشته، مرا متابعت نماید. 041 MAR 008 035 زیرا هر‌که خواهد جان خود را نجات دهد، آن را هلاک سازد؛ و هر‌که جان خود را بجهت من وانجیل بر باد دهد آن را برهاند. 041 MAR 008 036 زیراکه شخص را چه سود دارد هر گاه تمام دنیا را ببرد و نفس خود را ببازد؟ 041 MAR 008 037 یا آنکه آدمی چه چیز را به عوض جان خود بدهد؟ 041 MAR 008 038 زیرا هر‌که در این فرقه زناکار و خطاکار از من و سخنان من شرمنده شود، پسر انسان نیز وقتی که با فرشتگان مقدس درجلال پدر خویش آید، از او شرمنده خواهدگردید.» 041 MAR 009 001 و بدیشان گفت: «هرآینه به شما می‌گویم بعضی از ایستادگان در اینجا می‌باشند که تاملکوت خدا را که به قوت می‌آید نبینند، ذائقه موت را نخواهند چشید.» 041 MAR 009 002 و بعد از شش روز، عیسی پطرس و یعقوب و یوحنا را برداشته، ایشان را تنها بر فراز کوهی به خلوت برد و هیاتش در نظر ایشان متغیر گشت. 041 MAR 009 003 و لباس او درخشان و چون برف بغایت سفید گردید، چنانکه هیچ گازری بر روی زمین نمی تواند چنان سفید نماید. 041 MAR 009 004 و الیاس با موسی بر ایشان ظاهر شده، با عیسی گفتگو می‌کردند. 041 MAR 009 005 پس پطرس ملتفت شده، به عیسی گفت: «ای استاد، بودن ما در اینجا نیکو است! پس سه سایبان می‌سازیم، یکی برای تو و دیگری برای موسی و سومی برای الیاس!» 041 MAR 009 006 از آنرو که نمی دانست چه بگوید، چونکه هراسان بودند. 041 MAR 009 007 ناگاه ابری بر ایشان سایه انداخت و آوازی از ابردر‌رسید که «این است پسر حبیب من، از اوبشنوید.» 041 MAR 009 008 در ساعت گرداگرد خود نگریسته، جزعیسی تنها با خود هیچ‌کس را ندیدند. 041 MAR 009 009 و چون از کوه به زیر می‌آمدند، ایشان راقدغن فرمود که تا پسر انسان از مردگان برنخیزد، از آنچه دیده‌اند کسی را خبر ندهند. 041 MAR 009 010 و این سخن را در خاطر خود نگاه داشته، از یکدیگرسوال می‌کردند که برخاستن از مردگان چه باشد. 041 MAR 009 011 پس از او استفسار کرده، گفتند: «چرا کاتبان می‌گویند که الیاس باید اول بیاید؟» 041 MAR 009 012 او درجواب ایشان گفت که «الیاس البته اول می‌آید وهمه‌چیز را اصلاح می‌نماید و چگونه درباره پسرانسان مکتوب است که می‌باید زحمت بسیارکشد و حقیر شمرده شود. 041 MAR 009 013 لیکن به شمامی گویم که الیاس هم آمد و با وی آنچه خواستندکردند، چنانچه در حق وی نوشته شده است.» 041 MAR 009 014 پس چون نزد شاگردان خود رسید، جمعی کثیر گرد ایشان دید و بعضی از کاتبان را که باایشان مباحثه می‌کردند. 041 MAR 009 015 در ساعت، تمامی خلق چون او را بدیدند در حیرت افتادند و دوان دوان آمده، او را سلام دادند. 041 MAR 009 016 آنگاه از کاتبان پرسید که «با اینها چه مباحثه دارید؟» 041 MAR 009 017 یکی ازآن میان در جواب گفت: «ای استاد، پسر خود رانزد تو آوردم که روحی گنگ دارد، 041 MAR 009 018 و هر جا که او را بگیرد می‌اندازدش، چنانچه کف برآورده، دندانهایم بهم می‌ساید و خشک می‌گردد. پس شاگردان تو را گفتم که او را بیرون کنند، نتوانستند.» 041 MAR 009 019 او ایشان را جواب داده، گفت: «ای فرقه بی‌ایمان تا کی با شما باشم و تا چه حدمتحمل شما شوم! او را نزد من آورید.» 041 MAR 009 020 پس اورا نزد وی آوردند. چون او را دید، فور آن روح او را مصروع کرد تا بر زمین افتاده، کف برآورد وغلطان شد. 041 MAR 009 021 پس از پدر وی پرسید: «چند وقت است که او را این حالت است؟» گفت: «ازطفولیت. 041 MAR 009 022 و بارها او را در آتش و در آب انداخت تا او را هلاک کند. حال اگر می‌توانی بر ماترحم کرده، ما را مدد فرما.» 041 MAR 009 023 عیسی وی راگفت: «اگر می‌توانی‌ایمان آری، مومن را همه‌چیزممکن است.» 041 MAR 009 024 در ساعت پدر طفل فریادبرآورده، گریه‌کنان گفت: «ایمان می‌آورم‌ای خداوند، بی‌ایمانی مرا امداد فرما.» 041 MAR 009 025 چون عیسی دید که گروهی گرد او به شتاب می‌آیند، روح پلید را نهیب داده، به وی فرمود: «ای روح گنگ و کر من تو را حکم می‌کنم از او در آی ودیگر داخل او مشو!» 041 MAR 009 026 پس صیحه زده و او رابشدت مصروع نموده، بیرون آمد و مانند مرده گشت، چنانکه بسیاری گفتند که فوت شد. 041 MAR 009 027 اما عیسی دستش را گرفته، برخیزانیدش که برپاایستاد. 041 MAR 009 028 و چون به خانه در‌آمد، شاگردانش درخلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم او رابیرون کنیم؟» 041 MAR 009 029 ایشان را گفت: «این جنس به هیچ وجه بیرون نمی رود جز به دعا.» 041 MAR 009 030 و از آنجا روانه شده، در جلیل می‌گشتند ونمی خواست کسی او را بشناسد، 041 MAR 009 031 زیرا که شاگردان خود را اعلام فرموده، می‌گفت: «پسرانسان به‌دست مردم تسلیم می‌شود و او راخواهند کشت و بعد از مقتول شدن، روز سوم خواهد برخاست.» 041 MAR 009 032 اما این سخن را درک نکردند و ترسیدند که از او بپرسند. 041 MAR 009 033 و وارد کفرناحوم شده، چون به خانه درآمد، از ایشان پرسید که «در بین راه با یک دیگرچه مباحثه می‌کردید؟» 041 MAR 009 034 اما ایشان خاموش ماندند، از آنجا که در راه با یکدیگر گفتگومی کردند در اینکه کیست بزرگتر. 041 MAR 009 035 پس نشسته، آن دوازده را طلبیده، بدیشان گفت: «هر‌که می‌خواهد مقدم باشد موخر و غلام همه بود. 041 MAR 009 036 پس طفلی را برداشته، در میان ایشان بر پا نمودو او را در آغوش کشیده، به ایشان گفت: 041 MAR 009 037 «هرکه یکی از این کودکان را به اسم من قبول کند، مراقبول کرده است و هر‌که مرا پذیرفت نه مرا بلکه فرستنده مرا پذیرفته باشد. 041 MAR 009 038 آنگاه یوحنا ملتفت شده، بدو گفت: «ای استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیوها بیرون می‌کرد و متابعت ما نمی نمود؛ و چون متابعت مانمی کرد، او را ممانعت نمودیم.» 041 MAR 009 039 عیسی گفت: «او را منع مکنید، زیرا هیچ‌کس نیست که معجزه‌ای به نام من بنماید و بتواند به زودی درحق من بد گوید. 041 MAR 009 040 زیرا هر‌که ضد ما نیست باماست. 041 MAR 009 041 و هر‌که شما را از این‌رو که از آن مسیح هستید، کاسه‌ای آب به اسم من بنوشاند، هرآینه به شما می‌گویم اجر خود را ضایع نخواهد کرد. 041 MAR 009 042 و هر‌که یکی از این کودکان را که به من ایمان آورند، لغزش دهد، او را بهتر است که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته، در دریا افکنده شود. 041 MAR 009 043 پس هرگاه دستت تو را بلغزاند، آن را ببرزیرا تو را بهتر است که شل داخل حیات شوی، ازاینکه با دو دست وارد جهنم گردی، در آتشی که خاموشی نپذیرد؛ (Geenna g1067) 041 MAR 009 044 جایی که کرم ایشان نمیرد وآتش، خاموشی نپذیرد. 041 MAR 009 045 و هرگاه پایت تو رابلغزاند، قطعش کن زیرا تو را مفیدتر است که لنگ داخل حیات شوی از آنکه با دو پا به جهنم افکنده شوی، در آتشی که خاموشی نپذیرد؛ (Geenna g1067) 041 MAR 009 046 آنجایی که کرم ایشان نمیرد و آتش، خاموش نشود. 041 MAR 009 047 و هر گاه چشم تو تو را لغزش دهد، قلعش کن زیرا تو را بهتر است که با یک چشم داخل ملکوت خدا شوی، از آنکه با دو چشم درآتش جهنم انداخته شوی، (Geenna g1067) 041 MAR 009 048 جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش خاموشی نیابد. 041 MAR 009 049 زیرا هرکس به آتش، نمکین خواهد شد و هر قربانی به نمک، نمکین می‌گردد. 041 MAR 009 050 نمک نیکو است، لیکن هر گاه نمک فاسد گردد به چه چیز آن را اصلاح می‌کنید؟ پس در خود نمک بدارید و با یکدیگرصلح نمایید.» 041 MAR 010 001 و از آنجا برخاسته، از آن طرف اردن به نواحی یهودیه آمد. و گروهی باز نزدوی جمع شدند و او برحسب عادت خود، بازبدیشان تعلیم می‌داد. 041 MAR 010 002 آنگاه فریسیان پیش آمده، از روی امتحان ازاو سوال نمودند که «آیا مرد را طلاق دادن زن خویش جایز است.» 041 MAR 010 003 در جواب ایشان گفت: «موسی شما را چه فرموده است؟» 041 MAR 010 004 گفتند: «موسی اجازت داد که طلاق نامه بنویسند و رهاکنند.» 041 MAR 010 005 عیسی در جواب ایشان گفت: «به‌سبب سنگدلی شما این حکم را برای شما نوشت. 041 MAR 010 006 لیکن از ابتدای خلقت، خدا ایشان را مرد و زن آفرید. 041 MAR 010 007 از آن جهت باید مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، با زن خویش بپیوندد، 041 MAR 010 008 و این دو یک تن خواهند بود چنانکه از آن پس دو نیستند بلکه یک جسد. 041 MAR 010 009 پس آنچه خدا پیوست، انسان آن راجدا نکند.» 041 MAR 010 010 و در خانه باز شاگردانش از این مقدمه ازوی سوال نمودند. 041 MAR 010 011 بدیشان گفت: «هر‌که زن خود را طلاق دهد و دیگری را نکاح کند، بر‌حق وی زنا کرده باشد. 041 MAR 010 012 و اگر زن از شوهر خود جداشود و منکوحه دیگری گردد، مرتکب زنا شود.» 041 MAR 010 013 و بچه های کوچک را نزد او آوردند تاایشان را لمس نماید؛ اما شاگردان آورندگان رامنع کردند. 041 MAR 010 014 چون عیسی این را بدید، خشم نموده، بدیشان گفت: «بگذارید که بچه های کوچک نزد من آیند و ایشان را مانع نشوید، زیراملکوت خدا از امثال اینها است. 041 MAR 010 015 هرآینه به شما می‌گویم هر‌که ملکوت خدا را مثل بچه کوچک قبول نکند، داخل آن نشود.» 041 MAR 010 016 پس ایشان را در آغوش کشید و دست بر ایشان نهاده، برکت داد. 041 MAR 010 017 چون به راه می‌رفت، شخصی دوان دوان آمده، پیش او زانو زده، سوال نمود که «ای استادنیکو چه کنم تا وارث حیات جاودانی شوم؟ (aiōnios g166) 041 MAR 010 018 عیسی بدو گفت: «چرا مرا نیکو گفتی و حال آنکه کسی نیکو نیست جز خدا فقط؟ 041 MAR 010 019 احکام را می دانی، زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، دغابازی مکن، پدر و مادر خود راحرمت دار.» 041 MAR 010 020 او در جواب وی گفت: «ای استاد، این همه را از طفولیت نگاه داشتم.» 041 MAR 010 021 عیسی به وی نگریسته، او را محبت نمود وگفت: «تو را یک چیز ناقص است: برو و آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی یافت و بیا صلیب را برداشته، مرا پیروی کن.» 041 MAR 010 022 لیکن او از این سخن ترش رو و محزون گشته، روانه گردید زیرا اموال بسیار داشت. 041 MAR 010 023 آنگاه عیسی گرداگرد خود نگریسته، به شاگردان خود گفت: «چه دشوار است که توانگران داخل ملکوت خدا شوند.» 041 MAR 010 024 چون شاگردانش از سخنان او در حیرت افتادند، عیسی باز توجه نموده، بدیشان گفت: «ای فرزندان، چه دشوار است دخول آنانی که به مال و اموال توکل دارند در ملکوت خدا! 041 MAR 010 025 سهل تر است که شتر به سوراخ سوزن درآید از اینکه شخص دولتمند به ملکوت خدا داخل شود!» 041 MAR 010 026 ایشان بغایت متحیرگشته، با یکدیگر می‌گفتند: «پس که می‌تواندنجات یابد؟» 041 MAR 010 027 عیسی به ایشان نظر کرده، گفت: «نزد انسان محال است لیکن نزد خدا نیست زیراکه همه‌چیز نزد خدا ممکن است.» 041 MAR 010 028 پطرس بدوگفتن گرفت که «اینک ما همه‌چیز را ترک کرده، تورا پیروی کرده‌ایم.» 041 MAR 010 029 عیسی جواب فرمود: «هرآینه به شما می‌گویم کسی نیست که خانه یابرادران یا خواهران یا پدر یا مادر یا زن یا اولاد یااملاک را بجهت من و انجیل ترک کند، 041 MAR 010 030 جزاینکه الحال در این زمان صد چندان یابد ازخانه‌ها و برادران و خواهران و مادران و فرزندان و املاک با زحمات، و در عالم آینده حیات جاودانی را. (aiōn g165, aiōnios g166) 041 MAR 010 031 اما بسا اولین که آخرین می‌گردندو آخرین اولین.» 041 MAR 010 032 و چون در راه به سوی اورشلیم می‌رفتند وعیسی در جلو ایشان می‌خرامید، در حیرت افتادند و چون از عقب او می‌رفتند، ترس بر ایشان مستولی شد. آنگاه آن دوازده را باز به کنارکشیده، شروع کرد به اطلاع دادن به ایشان از آنچه بر وی وارد می‌شد، 041 MAR 010 033 که «اینک به اورشلیم می‌رویم و پسر انسان به‌دست روسای کهنه وکاتبان تسلیم شود و بر وی فتوای قتل دهند و اورا به امتها سپارند، 041 MAR 010 034 و بر وی سخریه نموده، تازیانه‌اش زنند و آب دهان بر وی افکنده، او راخواهند کشت و روز سوم خواهد برخاست.» 041 MAR 010 035 آنگاه یعقوب و یوحنا دو پسر زبدی نزدوی آمده، گفتند: «ای استاد، می‌خواهیم آنچه ازتو سوال کنیم برای ما بکنی.» 041 MAR 010 036 ایشان را گفت: «چه می‌خواهید برای شما بکنم؟» 041 MAR 010 037 گفتند: «به ما عطا فرما که یکی به طرف راست و دیگری برچپ تو در جلال تو بنشینیم.» 041 MAR 010 038 عیسی ایشان راگفت: «نمی فهمید آنچه می‌خواهید. آیا می‌توانیدآن پیاله‌ای را که من می‌نوشم، بنوشید و تعمیدی را که من می‌پذیرم، بپذیرید؟» 041 MAR 010 039 وی را گفتند: «می‌توانیم.» عیسی بدیشان گفت: «پیاله‌ای را که من می‌نوشم خواهید آشامید و تعمیدی را که من می‌پذیرم خواهید پذیرفت. 041 MAR 010 040 لیکن نشستن به‌دست راست و چپ من از آن من نیست که بدهم جز آنانی را که از بهر ایشان مهیا شده است.» 041 MAR 010 041 وآن ده نفر چون شنیدند بر یعقوب و یوحنا خشم گرفتند. 041 MAR 010 042 عیسی ایشان را خوانده، به ایشان گفت: «می‌دانید آنانی که حکام امتها شمرده می‌شوند برایشان ریاست می‌کنند و بزرگانشان بر ایشان مسلطند. 041 MAR 010 043 لیکن در میان شما چنین نخواهد بود، بلکه هر‌که خواهد در میان شما بزرگ شود، خادم شما باشد. 041 MAR 010 044 و هر‌که خواهد مقدم بر شما شود، غلام همه باشد. 041 MAR 010 045 زیرا که پسر انسان نیز نیامده تامخدوم شود بلکه تا خدمت کند و تا جان خود رافدای بسیاری کند.» 041 MAR 010 046 و وارد اریحا شدند. و وقتی که او باشاگردان خود و جمعی کثیر از اریحا بیرون می‌رفت، بارتیمائوس کور، پسر تیماوس بر کناره راه نشسته، گدایی می‌کرد. 041 MAR 010 047 چون شنید که عیسی ناصری است، فریاد کردن گرفت و گفت: «ای عیسی ابن داود بر من ترحم کن.» 041 MAR 010 048 و چندان‌که بسیاری او را نهیب می‌دادند که خاموش شود، زیادتر فریاد برمی آورد که پسر داودا بر من ترحم فرما. 041 MAR 010 049 پس عیسی ایستاده، فرمود تا او را بخوانند. آنگاه آن کور را خوانده، بدو گفتند: «خاطر جمع دار برخیز که تو را می‌خواند.» 041 MAR 010 050 درساعت ردای خود را دور انداخته، بر پا جست ونزد عیسی آمد. 041 MAR 010 051 عیسی به وی التفات نموده، گفت: «چه می‌خواهی از بهر تو نمایم؟» کور بدوگفت: «یا سیدی آنکه بینایی یابم.» 041 MAR 010 052 عیسی بدوگفت: «برو که ایمانت تو را شفا داده است.» درساعت بینا گشته، از عقب عیسی در راه روانه شد. 041 MAR 011 001 و چون نزدیک به اورشلیم به بیت‌فاجی و بیت عنیا بر کوه زیتون رسیدند، دو نفراز شاگردان خود را فرستاده، 041 MAR 011 002 بدیشان گفت: «بدین قریه‌ای که پیش روی شما است بروید وچون وارد آن شدید، درساعت کره الاغی را بسته خواهید یافت که تا به حال هیچ‌کس بر آن سوارنشده؛ آن را باز کرده، بیاورید. 041 MAR 011 003 و هرگاه کسی به شما گوید چرا چنین می‌کنید، گویید خداوندبدین احتیاج دارد؛ بی‌تامل آن را به اینجا خواهدفرستاد.» 041 MAR 011 004 پس رفته کره‌ای بیرون دروازه درشارع عام بسته یافتند و آن را باز می‌کردند، 041 MAR 011 005 که بعضی از حاضرین بدیشان گفتند: «چه‌کار داریدکه کره را باز می‌کنید؟» 041 MAR 011 006 آن دو نفر چنانکه عیسی فرموده بود، بدیشان گفتند. پس ایشان را اجازت دادند. 041 MAR 011 007 آنگاه کره را به نزد عیسی آورده، رخت خود را بر آن افکندند تا بر آن سوار شد. 041 MAR 011 008 وبسیاری رختهای خود و بعضی شاخه‌ها ازدرختان بریده، بر راه گسترانیدند. 041 MAR 011 009 و آنانی که پیش و پس می‌رفتند، فریادکنان می‌گفتند: «هوشیعانا، مبارک باد کسی‌که به نام خداوندمی آید. 041 MAR 011 010 مبارک باد ملکوت پدر ما داود که می‌آید به اسم خداوند. هوشیعانا در اعلی علیین.» 041 MAR 011 011 و عیسی وارد اورشلیم شده، به هیکل درآمد وبه همه‌چیز ملاحظه نمود. چون وقت شام شد باآن دوازده به بیت عنیا رفت. 041 MAR 011 012 بامدادان چون از بیت عنیا بیرون می‌آمدند، گرسنه شد. 041 MAR 011 013 ناگاه درخت انجیری که برگ داشت از دور دیده، آمد تا شاید چیزی بر آن بیابد. اما چون نزد آن رسید، جز برگ بر آن هیچ نیافت زیرا که موسم انجیر نرسیده بود. 041 MAR 011 014 پس عیسی توجه نموده، بدان فرمود: «از این پس تا به ابد، هیچ‌کس از تو میوه نخواهد خورد.» وشاگردانش شنیدند. (aiōn g165) 041 MAR 011 015 پس وارد اورشلیم شدند. و چون عیسی داخل هیکل گشت، به بیرون کردن آنانی که درهیکل خرید و فروش می‌کردند شروع نمود وتخت های صرافان و کرسیهای کبوترفروشان راواژگون ساخت، 041 MAR 011 016 و نگذاشت که کسی با ظرفی از میان هیکل بگذرد، 041 MAR 011 017 و تعلیم داده، گفت: «آیامکتوب نیست که خانه من خانه عبادت تمامی امتها نامیده خواهد شد؟ اما شما آن را مغاره دزدان ساخته‌اید.» 041 MAR 011 018 چون روسای کهنه و کاتبان این را بشنیدند، در صدد آن شدند که او را چطور هلاک سازندزیرا که از وی ترسیدند چون که همه مردم ازتعلیم وی متحیر می‌بودند. 041 MAR 011 019 چون شام شد، از شهر بیرون رفت. 041 MAR 011 020 صبحگاهان، در اثنای راه، درخت انجیر رااز ریشه خشک یافتند. 041 MAR 011 021 پطرس به‌خاطر آورده، وی را گفت: «ای استاد، اینک درخت انجیری که نفرینش کردی خشک شده!» 041 MAR 011 022 عیسی در جواب ایشان گفت: «به خدا ایمان آورید، 041 MAR 011 023 زیرا که هرآینه به شما می‌گویم هر‌که بدین کوه گویدمنتقل شده، به دریا افکنده شو و در دل خود شک نداشته باشد بلکه یقین دارد که آنچه گویدمی شود، هرآینه هر‌آنچه گوید بدو عطا شود. 041 MAR 011 024 بنابراین به شما می‌گویم آنچه در عبادت سوال می‌کنید، یقین بدانید که آن را یافته‌اید و به شماعطا خواهد شد. 041 MAR 011 025 و وقتی که به دعا بایستید، هرگاه کسی به شما خطا کرده باشد، او را ببخشید تاآنکه پدر شما نیز که در آسمان است، خطایای شما را معاف دارد. 041 MAR 011 026 اما هرگاه شما نبخشید، پدر شما نیز که درآسمان است تقصیرهای شما را نخواهد بخشید.» 041 MAR 011 027 و باز به اورشلیم آمدند. و هنگامی که او درهیکل می‌خرامید، روسای کهنه و کاتبان و مشایخ نزد وی آمده، 041 MAR 011 028 گفتندش: «به چه قدرت این کارها را می‌کنی و کیست که این قدرت را به توداده است تا این اعمال را به‌جا آری؟» 041 MAR 011 029 عیسی در جواب ایشان گفت: «من از شما نیز سخنی می پرسم، مرا جواب دهید تا من هم به شما گویم به چه قدرت این کارها را می‌کنم. 041 MAR 011 030 تعمید یحیی ازآسمان بود یا از انسان؟ مرا جواب دهید.» 041 MAR 011 031 ایشان در دلهای خود تفکر نموده، گفتند: «اگرگوییم از آسمان بود، هرآینه گوید پس چرا بدوایمان نیاوردید. 041 MAR 011 032 و اگر گوییم از انسان بود، » ازخلق بیم داشتند از آنجا که همه یحیی را نبی‌ای برحق می‌دانستند. 041 MAR 011 033 پس در جواب عیسی گفتند: «نمی دانیم.» عیسی بدیشان جواب داد: «من هم شما را نمی گویم که به کدام قدرت این کارها را به‌جا می‌آورم.» 041 MAR 012 001 پس به مثل‌ها به ایشان آغاز سخن نمودکه «شخصی تاکستانی غرس نموده، حصاری گردش کشید و چرخشتی بساخت وبرجی بنا کرده، آن را به دهقانان سپرد و سفر کرد. 041 MAR 012 002 و در موسم، نوکری نزد دهقانان فرستاد تا ازمیوه باغ از باغبانان بگیرد. 041 MAR 012 003 اما ایشان او را گرفته، زدند و تهی‌دست روانه نمودند. 041 MAR 012 004 باز نوکری دیگرنزد ایشان روانه نمود. او را نیز سنگسار کرده، سراو را شکستند و بی‌حرمت کرده، برگردانیدندش. 041 MAR 012 005 پس یک نفر دیگر فرستاده، او را نیز کشتند و بسادیگران را که بعضی را زدند و بعضی را به قتل رسانیدند. 041 MAR 012 006 و بالاخره یک پسر حبیب خود راباقی داشت. او را نزد ایشان فرستاده، گفت: پسرمرا حرمت خواهند داشت. 041 MAR 012 007 لیکن دهقانان با خودگفتند: این وارث است؛ بیایید او را بکشیم تامیراث از آن ما گردد. 041 MAR 012 008 پس او را گرفته، مقتول ساختند و او را بیرون از تاکستان افکندند. 041 MAR 012 009 پس صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ او خواهدآمد و آن باغبان را هلاک ساخته، باغ را به دیگران خواهد سپرد. 041 MAR 012 010 آیا این نوشته رانخوانده‌اید: سنگی که معمارانش رد کردند، همان سر زاویه گردید؟ 041 MAR 012 011 این از جانب خداوند شد و در نظر ما عجیب است. 041 MAR 012 012 آنگاه خواستند او را گرفتار سازند، اما از خلق می‌ترسیدند، زیرا می‌دانستند که این مثل رابرای ایشان آورد. پس او را واگذارده، برفتند. 041 MAR 012 013 و چند نفر از فریسیان و هیرودیان را نزدوی فرستادند تا او را به سخنی به دام آورند. 041 MAR 012 014 ایشان آمده، بدو گفتند: «ای استاد، ما را یقین است که تو راستگو هستی و از کسی باک نداری، چون که به ظاهر مردم نمی نگری بلکه طریق خدارا به راستی تعلیم می‌نمایی. جزیه دادن به قیصرجایز است یا نه؟ بدهیم یا ندهیم؟ 041 MAR 012 015 اما اوریاکاری ایشان را درک کرده، بدیشان گفت: «چرامرا امتحان می‌کنید؟ دیناری نزد من آرید تا آن راببینم.» 041 MAR 012 016 چون آن را حاضر کردند، بدیشان گفت: «این صورت و رقم از آن کیست؟» وی راگفتند: «از آن قیصر.» 041 MAR 012 017 عیسی در جواب ایشان گفت: «آنچه از قیصر است، به قیصر رد کنید وآنچه از خداست، به خدا.» و از او متعجب شدند. 041 MAR 012 018 و صدوقیان که منکر هستند نزد وی آمده، از او سوال نموده، گفتند: 041 MAR 012 019 «ای استاد، موسی به ما نوشت که هرگاه برادر کسی بمیرد و زنی بازگذاشته، اولادی نداشته باشد، برادرش زن او رابگیرد تا از بهر برادر خود نسلی پیدا نماید. 041 MAR 012 020 پس هفت برادر بودند که نخستین، زنی گرفته، بمرد واولادی نگذاشت. 041 MAR 012 021 پس ثانی او را گرفته، هم بی‌اولاد فوت شد و همچنین سومی. 041 MAR 012 022 تا آنکه آن هفت او را گرفتند و اولادی نگذاشتند و بعد ازهمه، زن فوت شد. 041 MAR 012 023 پس در قیامت چون برخیزند، زن کدام‌یک از ایشان خواهد بود ازآنجهت که هر هفت، او را به زنی گرفته بودند؟» 041 MAR 012 024 عیسی در جواب ایشان گفت: «آیا گمراه نیستید از آنرو که کتب و قوت خدا را نمی دانید؟ 041 MAR 012 025 زیرا هنگامی که از مردگان برخیزند، نه نکاح می‌کنند و نه منکوحه می‌گردند، بلکه مانندفرشتگان، در آسمان می‌باشند. 041 MAR 012 026 اما در باب مردگان که برمی خیزند، در کتاب موسی در ذکربوته نخوانده‌اید چگونه خدا او را خطاب کرده، گفت که منم خدای ابراهیم و خدای اسحاق وخدای یعقوب. 041 MAR 012 027 و او خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است. پس شما بسیار گمراه شده‌اید.» 041 MAR 012 028 و یکی از کاتبان، چون مباحثه ایشان را شنیده، دید که ایشان را جواب نیکو داد، پیش آمده، از او پرسید که «اول همه احکام کدام است؟» 041 MAR 012 029 عیسی او را جواب داد که «اول همه احکام این است که بشنو‌ای اسرائیل، خداوندخدای ما خداوند واحد است. 041 MAR 012 030 و خداوندخدای خود را به تمامی دل و تمامی جان وتمامی خاطر و تمامی قوت خود محبت نما، که اول از احکام این است. 041 MAR 012 031 و دوم مثل اول است که همسایه خود را چون نفس خود محبت نما. بزرگتر از این دو، حکمی نیست.» 041 MAR 012 032 کاتب وی راگفت: «آفرین‌ای استاد، نیکو گفتی، زیرا خداواحد است و سوای او دیگری نیست، 041 MAR 012 033 و او رابه تمامی دل و تمامی فهم و تمامی نفس و تمامی قوت محبت نمودن و همسایه خود را مثل خودمحبت نمودن، از همه قربانی های سوختنی وهدایا افضل است.» 041 MAR 012 034 چون عیسی بدید که عاقلانه جواب داد، به وی گفت: «از ملکوت خدادور نیستی.» و بعد از آن، هیچ‌کس جرات نکردکه از او سوالی کند. 041 MAR 012 035 و هنگامی که عیسی در هیکل تعلیم می‌داد، متوجه شده، گفت: «چگونه کاتبان می‌گویند که مسیح پسر داود است؟ 041 MAR 012 036 و حال آنکه خود داود در روح‌القدس می‌گوید که خداوند به خداوند من گفت برطرف راست من بنشین تا دشمنان تو را پای انداز تو سازم؟ 041 MAR 012 037 خودداود او را خداوند می‌خواند؛ پس چگونه او راپسر می‌باشد؟» و عوام الناس کلام او را به خشنودی می‌شنیدند. 041 MAR 012 038 پس در تعلیم خود گفت: «از کاتبان احتیاطکنید که خرامیدن در لباس دراز و تعظیم های دربازارها 041 MAR 012 039 و کرسی های اول در کنایس و جایهای صدر در ضیافت‌ها را دوست می‌دارند. 041 MAR 012 040 اینان که خانه های بیوه‌زنان را می‌بلعند و نماز را به ریاطول می‌دهند، عقوبت شدیدتر خواهند یافت.» 041 MAR 012 041 و عیسی در مقابل بیت‌المال نشسته، نظاره می‌کرد که مردم به چه وضع پول به بیت‌المال می‌اندازند؛ و بسیاری از دولتمندان، بسیارمی انداختند. 041 MAR 012 042 آنگاه بیوه‌زنی فقیر آمده، دوفلس که یک ربع باشد انداخت. 041 MAR 012 043 پس شاگردان خود را پیش خوانده، به ایشان گفت: «هرآینه به شما می‌گویم این بیوه‌زن مسکین از همه آنانی که در خزانه انداختند، بیشتر داد. 041 MAR 012 044 زیرا که همه ایشان از زیادتی خود دادند، لیکن این زن ازحاجتمندی خود، آنچه داشت انداخت، یعنی تمام معیشت خود را.» 041 MAR 013 001 و چون او از هیکل بیرون می‌رفت، یکی از شاگردانش بدو گفت: «ای استادملاحظه فرما چه نوع سنگها و چه عمارت ها است!» 041 MAR 013 002 عیسی در جواب وی گفت: «آیا این عمارت های عظیمه را می‌نگری؟ بدان که سنگی بر سنگی گذارده نخواهد شد، مگر آنکه به زیرافکنده شود!» 041 MAR 013 003 و چون او بر کوه زیتون، مقابل هیکل نشسته بود، پطرس و یعقوب و یوحنا و اندریاس سر ازوی پرسیدند: 041 MAR 013 004 «ما را خبر بده که این امور کی واقع می‌شود و علامت نزدیک شدن این امورچیست؟» 041 MAR 013 005 آنگاه عیسی در جواب ایشان سخن آغازکرد که «زنهار کسی شما را گمراه نکند! 041 MAR 013 006 زیرا که بسیاری به نام من آمده، خواهند گفت که من هستم و بسیاری را گمراه خواهند نمود. 041 MAR 013 007 اما چون جنگها و اخبار جنگها را بشنوید، مضطرب مشوید زیرا که وقوع این حوادث ضروری است لیکن انتها هنوز نیست. 041 MAR 013 008 زیرا که امتی بر امتی ومملکتی بر مملکتی خواهند برخاست و زلزله هادر جایها حادث خواهد شد و قحطی‌ها واغتشاش‌ها پدید می‌آید؛ و اینها ابتدای دردهای زه می‌باشد. 041 MAR 013 009 «لیکن شما از برای خود احتیاط کنید زیرا که شما را به شوراها خواهند سپرد و در کنایس تازیانه‌ها خواهند زد و شما را پیش حکام وپادشاهان بخاطر من حاضر خواهند کرد تا برایشان شهادتی شود. 041 MAR 013 010 و لازم است که انجیل اول بر تمامی امتها موعظه شود. 041 MAR 013 011 و چون شما راگرفته، تسلیم کنند، میندیشید که چه بگویید ومتفکر مباشید بلکه آنچه در آن ساعت به شما عطاشود، آن را گویید زیرا گوینده شما نیستید بلکه روح‌القدس است. 041 MAR 013 012 آنگاه برادر، برادر را و پدر، فرزند را به هلاکت خواهند سپرد و فرزندان بروالدین خود برخاسته، ایشان را به قتل خواهندرسانید. 041 MAR 013 013 و تمام خلق بجهت اسم من شما رادشمن خواهند داشت. اما هر‌که تا به آخر صبرکند، همان نجات یابد. 041 MAR 013 014 «پس چون مکروه ویرانی را که به زبان دانیال نبی گفته شده است، در جایی که نمی بایدبرپا بینید - آنکه می‌خواند بفهمد - آنگاه آنانی که در یهودیه می‌باشند، به کوهستان فرار کنند، 041 MAR 013 015 و هر‌که بر بام باشد، به زیر نیاید و به خانه داخل نشود تا چیزی از آن ببرد، 041 MAR 013 016 و آنکه در مزرعه است، برنگردد تا رخت خود را بردارد. 041 MAR 013 017 اما وای بر آبستنان و شیر دهندگان در آن ایام. 041 MAR 013 018 و دعاکنید که فرار شما در زمستان نشود، 041 MAR 013 019 زیرا که درآن ایام، چنان مصیبتی خواهد شد که از ابتدای خلقتی که خدا آفرید تاکنون نشده و نخواهد شد. 041 MAR 013 020 و اگر خداوند آن روزها را کوتاه نکردی، هیچ بشری نجات نیافتی. لیکن بجهت برگزیدگانی که انتخاب نموده است، آن ایام را کوتاه ساخت. 041 MAR 013 021 «پس هرگاه کسی به شما گوید اینک مسیح در اینجاست یا اینک در آنجا، باور مکنید. 041 MAR 013 022 زانرو که مسیحان دروغ و انبیای کذبه ظاهرشده، آیات و معجزات از ایشان صادر خواهدشد، بقسمی که اگر ممکن بودی، برگزیدگان را هم گمراه نمودندی. 041 MAR 013 023 لیکن شما برحذر باشید! 041 MAR 013 024 و درآن روزهای بعد از آن مصیبت خورشید تاریک گردد و ماه نور خود را بازگیرد، 041 MAR 013 025 و ستارگان ازآسمان فرو ریزند و قوای افلاک متزلزل خواهدگشت. 041 MAR 013 026 آنگاه پسر انسان را بینند که با قوت وجلال عظیم بر ابرها می‌آید. 041 MAR 013 027 در آن وقت، فرشتگان خود را از جهات اربعه از انتهای زمین تابه اقصای فلک فراهم خواهد آورد. 041 MAR 013 028 «الحال از درخت انجیر مثلش را فراگیریدکه چون شاخه‌اش نازک شده، برگ می‌آوردمی دانید که تابستان نزدیک است. 041 MAR 013 029 همچنین شما نیز چون این چیزها را واقع بینید، بدانید که نزدیک بلکه بر در است. 041 MAR 013 030 هرآینه به شمامی گویم تا جمیع این حوادث واقع نشود، این فرقه نخواهند گذشت. 041 MAR 013 031 آسمان و زمین زایل می‌شود، لیکن کلمات من هرگز زایل نشود. 041 MAR 013 032 ولی از آن روز و ساعت غیر از پدرهیچ‌کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. 041 MAR 013 033 «پس برحذر و بیدار شده، دعا کنیدزیرا نمی دانید که آن وقت کی می‌شود. 041 MAR 013 034 مثل کسی‌که عازم سفر شده، خانه خود را واگذارد وخادمان خود را قدرت داده، هر یکی را به شغلی خاص مقرر نماید و دربان را امر فرماید که بیداربماند. 041 MAR 013 035 پس بیدار باشید زیرا نمی دانید که در چه وقت صاحب‌خانه می‌آید، در شام یا نصف شب یا بانگ خروس یا صبح. 041 MAR 013 036 مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد. 041 MAR 013 037 اما آنچه به شما می‌گویم، به همه می‌گویم: بیدار باشید!» 041 MAR 014 001 و بعد از دو روز، عید فصح و فطیر بودکه روسای کهنه و کاتبان مترصد بودندکه به چه حیله او را دستگیر کرده، به قتل رسانند. 041 MAR 014 002 لیکن می‌گفتند: «نه در عید مبادا در قوم اغتشاشی پدید آید.» 041 MAR 014 003 و هنگامی که او در بیت عنیا در خانه شمعون ابرص به غذا نشسته بود، زنی با شیشه‌ای از عطرگرانبها از سنبل خالص آمده، شیشه را شکسته، برسر وی ریخت. 041 MAR 014 004 و بعضی در خود خشم نموده، گفتند: «چرا این عطر تلف شد؟ 041 MAR 014 005 زیرا ممکن بوداین عطر زیادتر از سیصد دینار فروخته، به فقراداده شود.» و آن زن را سرزنش نمودند. 041 MAR 014 006 اماعیسی گفت: «او را واگذارید! از برای چه او رازحمت می‌دهید؟ زیرا که با من کاری نیکو کرده است، 041 MAR 014 007 زیرا که فقرا را همیشه با خود دارید وهرگاه بخواهید می‌توانید با ایشان احسان کنید، لیکن مرا با خود دائم ندارید. 041 MAR 014 008 آنچه در قوه اوبود کرد، زیرا که جسد مرا بجهت دفن، پیش تدهین کرد. 041 MAR 014 009 هرآینه به شما می‌گویم در هر جایی از تمام عالم که به این انجیل موعظه شود، آنچه این زن کرد نیز بجهت یادگاری وی مذکور خواهد شد.» 041 MAR 014 010 پس یهودای اسخریوطی که یکی از آن دوازده بود، به نزد روسای کهنه رفت تا او رابدیشان تسلیم کند. 041 MAR 014 011 ایشان سخن او را شنیده، شاد شدند و بدو وعده دادند که نقدی بدو بدهند. و او در صدد فرصت موافق برای گرفتاری وی برآمد. 041 MAR 014 012 و روز اول از عید فطیر که در آن فصح راذبح می‌کردند، شاگردانش به وی گفتند: «کجامی خواهی برویم تدارک بینیم تا فصح رابخوری؟» 041 MAR 014 013 پس دو نفر از شاگردان خود رافرستاده، بدیشان گفت: «به شهر بروید و شخصی با سبوی آب به شما خواهد برخورد. از عقب وی بروید، 041 MAR 014 014 و به هرجایی که درآید صاحب‌خانه راگویید: استاد می‌گوید مهمانخانه کجا است تافصح را با شاگردان خود آنجا صرف کنم؟ 041 MAR 014 015 و اوبالاخانه بزرگ مفروش و آماده به شما نشان می‌دهد. آنجا از بهر ما تدارک بینید.» 041 MAR 014 016 شاگردانش روانه شدند و به شهر رفته، چنانکه او فرموده بود، یافتند و فصح را آماده ساختند. 041 MAR 014 017 شامگاهان با آن دوازده آمد. 041 MAR 014 018 و چون نشسته غذا می‌خوردند، عیسی گفت: «هرآینه به شما می‌گویم که، یکی از شما که با من غذامی خورد، مرا تسلیم خواهد کرد.» 041 MAR 014 019 ایشان غمگین گشته، یک یک گفتن گرفتند که آیا من آنم و دیگری که آیا من هستم. 041 MAR 014 020 او در جواب ایشان گفت: «یکی از دوازده که با من دست در قاب فروبرد! 041 MAR 014 021 به درستی که پسر انسان بطوری که درباره او مکتوب است، رحلت می‌کند. لیکن وای بر آن کسی‌که پسر انسان به واسطه او تسلیم شود. او رابهتر می‌بود که تولد نیافتی.» 041 MAR 014 022 و چون غذا می‌خوردند، عیسی نان راگرفته، برکت داد و پاره کرده، بدیشان داد و گفت: «بگیرید و بخورید که این جسد من است.» 041 MAR 014 023 وپیاله‌ای گرفته، شکر نمود و به ایشان داد و همه ازآن آشامیدند 041 MAR 014 024 و بدیشان گفت: «این است خون من از عهد جدید که در راه بسیاری ریخته می‌شود. 041 MAR 014 025 هرآینه به شما می‌گویم بعد از این ازعصیر انگور نخورم تا آن روزی که در ملکوت خدا آن را تازه بنوشم. 041 MAR 014 026 و بعد از خواندن تسبیح، به سوی کوه زیتون بیرون رفتند. 041 MAR 014 027 عیسی ایشان را گفت: «همانا همه شما امشب در من لغزش خورید، زیرامکتوب است شبان را می‌زنم و گوسفندان پراکنده خواهند شد. 041 MAR 014 028 اما بعد از برخاستنم، پیش از شمابه جلیل خواهم رفت. 041 MAR 014 029 پطرس به وی گفت: «هرگاه همه لغزش خورند، من هرگز نخورم.» 041 MAR 014 030 عیسی وی را گفت: «هرآینه به تو می‌گویم که امروز در همین شب، قبل از آنکه خروس دومرتبه بانگ زند، تو سه مرتبه مرا انکار خواهی نمود.» 041 MAR 014 031 لیکن او به تاکید زیادتر می‌گفت: «هرگاه مردنم با تو لازم افتد، تو را هرگز انکار نکنم.» ودیگران نیز همچنان گفتند. 041 MAR 014 032 و چون به موضعی که جتسیمانی نام داشت رسیدند، به شاگردان خود گفت: «در اینجابنشینید تا دعا کنم.» 041 MAR 014 033 و پطرس و یعقوب ویوحنا را همراه برداشته، مضطرب و دلتنگ گردید 041 MAR 014 034 و بدیشان گفت: «نفس من از حزن، مشرف بر موت شد. اینجا بمانید و بیدار باشید.» 041 MAR 014 035 و قدری پیشتر رفته، به روی بر زمین افتاد ودعا کرد تا اگر ممکن باشد آن ساعت از او بگذرد. 041 MAR 014 036 پس گفت: «یا ابا پدر، همه‌چیز نزد تو ممکن است. این پیاله را از من بگذران، لیکن نه به خواهش من بلکه به اراده تو.» 041 MAR 014 037 پس چون آمد، ایشان را در خواب دیده، پطرس را گفت: «ای شمعون، در خواب هستی؟ آیا نمی توانستی یک ساعت بیدار باشی؟ 041 MAR 014 038 بیدار باشید و دعا کنید تادر آزمایش نیفتید. روح البته راغب است لیکن جسم ناتوان.» 041 MAR 014 039 و باز رفته، به همان کلام دعانمود. 041 MAR 014 040 و نیز برگشته، ایشان را در خواب یافت زیرا که چشمان ایشان سنگین شده بود وندانستند او را چه جواب دهند. 041 MAR 014 041 و مرتبه سوم آمده، بدیشان گفت: «مابقی را بخوابید واستراحت کنید. کافی است! ساعت رسیده است. اینک پسر انسان به‌دستهای گناهکاران تسلیم می شود. 041 MAR 014 042 برخیزید برویم که اکنون تسلیم‌کننده من نزدیک شد.» 041 MAR 014 043 در ساعت وقتی که او هنوز سخن می‌گفت، یهودا که یکی از آن دوازده بود، با گروهی بسیار باشمشیرها و چوبها از جانب روسای کهنه و کاتبان و مشایخ آمدند. 041 MAR 014 044 و تسلیم‌کننده او بدیشان نشانی داده، گفته بود: «هر‌که را ببوسم، همان است. او را بگیرید و با حفظ تمام ببرید.» 041 MAR 014 045 و درساعت نزد وی شده، گفت: «یا سیدی، یا سیدی.» و وی را بوسید. 041 MAR 014 046 ناگاه دستهای خود را بر وی انداخته، گرفتندش. 041 MAR 014 047 و یکی از حاضرین شمشیر خود را کشیده، بر یکی از غلامان رئیس کهنه زده، گوشش را ببرید. 041 MAR 014 048 عیسی روی بدیشان کرده، گفت: «گویا بر دزد با شمشیرها وچوبها بجهت گرفتن من بیرون آمدید! 041 MAR 014 049 هر روزدر نزد شما در هیکل تعلیم می‌دادم و مرا نگرفتید. لیکن لازم است که کتب تمام گردد.» 041 MAR 014 050 آنگاه همه او را واگذارده بگریختند. 041 MAR 014 051 و یک جوانی باچادری بر بدن برهنه خود پیچیده، از عقب اوروانه شد. چون جوانان او را گرفتند، 041 MAR 014 052 چادر راگذارده، برهنه از دست ایشان گریخت. 041 MAR 014 053 و عیسی را نزد رئیس کهنه بردند و جمیع روسای کاهنان و مشایخ و کاتبان بر او جمع گردیدند. 041 MAR 014 054 و پطرس از دور در عقب او می‌آمد تا به خانه رئیس کهنه درآمده، با ملازمان بنشست ونزدیک آتش خود را گرم می‌نمود. 041 MAR 014 055 و روسای کهنه و جمیع اهل شورا در جستجوی شهادت برعیسی بودند تا او را بکشند و هیچ نیافتند، 041 MAR 014 056 زیراکه هرچند بسیاری بر وی شهادت دروغ می‌دادند، اما شهادت های ایشان موافق نشد. 041 MAR 014 057 وبعضی برخاسته شهادت دروغ داده، گفتند: 041 MAR 014 058 «ماشنیدیم که او می‌گفت: من این هیکل ساخته شده به‌دست را خراب می‌کنم و در سه روز، دیگری راناساخته شده به‌دست، بنا می‌کنم.» 041 MAR 014 059 و در این هم باز شهادت های ایشان موافق نشد. 041 MAR 014 060 پس رئیس کهنه از آن میان برخاسته، ازعیسی پرسیده، گفت: «هیچ جواب نمی دهی؟ چه چیز است که اینها در حق تو شهادت می‌دهند؟» 041 MAR 014 061 اما او ساکت مانده، هیچ جواب نداد. باز رئیس کهنه از او سوال نموده، گفت: «آیا تو مسیح پسرخدای متبارک هستی؟» 041 MAR 014 062 عیسی گفت: «من هستم؛ و پسر انسان را خواهید دید که برطرف راست قوت نشسته، در ابرهای آسمان می‌آید.» 041 MAR 014 063 آنگاه رئیس کهنه جامه خود را چاک زده، گفت: «دیگر‌چه حاجت به شاهدان داریم؟ 041 MAR 014 064 کفر او را شنیدید! چه مصلحت می‌دانید؟» پس همه بر او حکم کردند که مستوجب قتل است. 041 MAR 014 065 و بعضی شروع نمودند به آب دهان بروی انداختن و روی او را پوشانیده، او را می‌زدندو می‌گفتند نبوت کن. ملازمان او را می‌زدند. 041 MAR 014 066 و در وقتی که پطرس در ایوان پایین بود، یکی از کنیزان رئیس کهنه آمد 041 MAR 014 067 و پطرس راچون دید که خود را گرم می‌کند، بر او نگریسته، گفت: «تو نیز با عیسی ناصری می‌بودی؟ 041 MAR 014 068 اوانکار نموده، گفت: «نمی دانم و نمی فهمم که توچه می‌گویی!» و چون بیرون به دهلیز خانه رفت، ناگاه خروس بانگ زد. 041 MAR 014 069 و بار دیگر آن کنیزک اورا دیده، به حاضرین گفتن گرفت که «این شخص از آنها است!» 041 MAR 014 070 او باز انکار کرد. و بعد از زمانی حاضرین بار دیگر به پطرس گفتند: «در حقیقت تو از آنها می‌باشی زیرا که جلیلی نیز هستی ولهجه تو چنان است.» 041 MAR 014 071 پس به لعن کردن و قسم خوردن شروع نمود که «آن شخص را که می‌گویید نمی شناسم.» 041 MAR 014 072 ناگاه خروس مرتبه دیگر بانگ زد. پس پطرس را به‌خاطر آمد آنچه عیسی بدو گفته بود که «قبل از آنکه خروس دومرتبه بانگ زند، سه مرتبه مرا انکار خواهی نمود.» و چون این را به‌خاطر آورد، بگریست. 041 MAR 015 001 بامدادان، بی‌درنگ روسای کهنه بامشایخ و کاتبان و تمام اهل شورامشورت نمودند و عیسی را بند نهاده، بردند و به پیلاطس تسلیم کردند. 041 MAR 015 002 پیلاطس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودهستی؟» او در جواب وی گفت: «تو می‌گویی.» 041 MAR 015 003 و چون روسای کهنه ادعای بسیار بر او می نمودند، 041 MAR 015 004 پیلاطس باز از او سوال کرده، گفت: «هیچ جواب نمی دهی؟ ببین که چقدر بر توشهادت می‌دهند!» 041 MAR 015 005 اما عیسی باز هیچ جواب نداد، چنانکه پیلاطس متعجب شد. 041 MAR 015 006 و در هر عید یک زندانی، هر‌که رامی خواستند، بجهت ایشان آزاد می‌کرد. 041 MAR 015 007 و برابانامی با شرکای فتنه او که در فتنه خونریزی کرده بودند، در حبس بود. 041 MAR 015 008 آنگاه مردم صدازده، شروع کردند به‌خواستن که برحسب عادت با ایشان عمل نماید. 041 MAR 015 009 پیلاطس درجواب ایشان گفت: «آیا می‌خواهید پادشاه یهود را برای شما آزاد کنم؟» 041 MAR 015 010 زیرا یافته بودکه روسای کهنه او را از راه حسد تسلیم کرده بودند. 041 MAR 015 011 اما روسای کهنه مردم را تحریض کرده بودند که بلکه برابا را برای ایشان رهاکند. 041 MAR 015 012 پیلاطس باز ایشان را در جواب گفت: «پس چه می‌خواهید بکنم با آن کس که پادشاه یهودش می‌گویید؟» 041 MAR 015 013 ایشان بار دیگر فریادکردند که «او را مصلوب کن!» 041 MAR 015 014 پیلاطس بدیشان گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» ایشان بیشتر فریاد برآوردند که «او را مصلوب کن.» 041 MAR 015 015 پس پیلاطس چون خواست که مردم راخشنود گرداند، برابا را برای ایشان آزاد کرد وعیسی را تازیانه زده، تسلیم نمود تا مصلوب شود. 041 MAR 015 016 آنگاه سپاهیان او را به‌سرایی که دارالولایه است برده، تمام فوج را فراهم آوردند 041 MAR 015 017 وجامه‌ای قرمز بر او پوشانیدند و تاجی از خاربافته، بر سرش گذاردند 041 MAR 015 018 و او را سلام کردن گرفتند که «سلام‌ای پادشاه یهود!» 041 MAR 015 019 و نی بر سراو زدند و آب دهان بر وی انداخته و زانو زده، بدو تعظیم می‌نمودند. 041 MAR 015 020 و چون او را استهزاکرده بودند، لباس قرمز را از وی کنده جامه خودش را پوشانیدند و او را بیرون بردند تامصلوبش سازند. 041 MAR 015 021 و راهگذری را شمعون نام، از اهل قیروان که از بلوکات می‌آمد، و پدر اسکندر و رفس بود، مجبور ساختند که صلیب او را بردارد. 041 MAR 015 022 پس اورا به موضعی که جلجتا نام داشت یعنی محل کاسه سر بردند 041 MAR 015 023 و شراب مخلوط به مر به وی دادند تا بنوشد لیکن قبول نکرد. 041 MAR 015 024 و چون او رامصلوب کردند، لباس او را تقسیم نموده، قرعه برآن افکندند تا هر کس چه برد. 041 MAR 015 025 و ساعت سوم بود که اورا مصلوب کردند. 041 MAR 015 026 و تقصیر نامه وی این نوشته شد: «پادشاه یهود.» 041 MAR 015 027 و با وی دو دزد را یکی از دست راست و دیگری از دست چپ مصلوب کردند. 041 MAR 015 028 پس تمام گشت آن نوشته‌ای که می‌گوید: «ازخطاکاران محسوب گشت.» 041 MAR 015 029 و راهگذاران او رادشنام داده و سر خود را جنبانیده، می‌گفتند: «هان‌ای کسی‌که هیکل را خراب می‌کنی و در سه روز آن را بنا می‌کنی، 041 MAR 015 030 از صلیب به زیرآمده، خود را برهان!» 041 MAR 015 031 و همچنین روسای کهنه و کاتبان استهزاکنان با یکدیگر می‌گفتند؛ «دیگران را نجات داد و نمی تواند خود را نجات دهد. 041 MAR 015 032 مسیح، پادشاه اسرائیل، الان از صلیب نزول کند تا ببینیم و ایمان آوریم.» و آنانی که با وی مصلوب شدند او را دشنام می‌دادند. 041 MAR 015 033 و چون ساعت ششم رسید تا ساعت نهم تاریکی تمام زمین را فرو گرفت. 041 MAR 015 034 و در ساعت نهم، عیسی به آواز بلند ندا کرده، گفت: «ایلوئی ایلوئی، لما سبقتنی؟» یعنی «الهی الهی چرا مراواگذاردی؟» 041 MAR 015 035 و بعضی از حاضرین چون شنیدند گفتند: «الیاس را می‌خواند.» 041 MAR 015 036 پس شخصی دویده، اسفنجی را از سرکه پر کرد و برسر نی نهاده، بدو نوشانید و گفت: «بگذارید ببینیم مگر الیاس بیاید تا او را پایین آورد.» 041 MAR 015 037 پس عیسی آوازی بلند برآورده، جان بداد. 041 MAR 015 038 آنگاه پرده هیکل از سر تا پا دوپاره شد. 041 MAR 015 039 و چون یوزباشی که مقابل وی ایستاده بود، دید که بدینطور صدا زده، روح را سپرد، گفت؛ «فی الواقع این مرد، پسر خدا بود.» 041 MAR 015 040 و زنی چند از دور نظر می‌کردند که ازآنجمله مریم مجدلیه بود و مریم مادر یعقوب کوچک و مادر یوشا و سالومه، 041 MAR 015 041 که هنگام بودن او در جلیل پیروی و خدمت او می‌کردند. و دیگرزنان بسیاری که به اورشلیم آمده بودند. 041 MAR 015 042 و چون شام شد، از آن جهت روز تهیه یعنی روز قبل از سبت بود، 041 MAR 015 043 یوسف نامی ازاهل رامه که مرد شریف از اعضای شورا و نیزمنتظر ملکوت خدا بود آمد و جرات کرده نزدپیلاطس رفت و جسد عیسی را طلب نمود. 041 MAR 015 044 پیلاطس تعجب کرد که بدین زودی فوت شده باشد، پس یوزباشی را طلبیده، از او پرسید که «آیاچندی گذشته وفات نموده است؟» 041 MAR 015 045 چون ازیوزباشی دریافت کرد، بدن را به یوسف ارزانی داشت. 041 MAR 015 046 پس کتانی خریده، آن را از صلیب به زیر آورد و به آن کتان کفن کرده، در قبری که ازسنگ تراشیده بود نهاد و سنگی بر سر قبرغلطانید. 041 MAR 015 047 و مریم مجدلیه و مریم مادر یوشادیدند که کجا گذاشته شد. 041 MAR 016 001 پس چون سبت گذشته بود، مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب و سالومه حنوط خریده، آمدند تا او را تدهین کنند. 041 MAR 016 002 وصبح روز یکشنبه را بسیار زود وقت طلوع آفتاب بر سر قبر‌آمدند. 041 MAR 016 003 و با یکدیگر می‌گفتند: «کیست که سنگ را برای ما از سر قبر بغلطاند؟» 041 MAR 016 004 چون نگریستند، دیدند که سنگ غلطانیده شده است زیرا بسیار بزرگ بود. 041 MAR 016 005 و چون به قبر درآمدند، جوانی را که جامه‌ای سفید دربرداشت بر جانب راست نشسته دیدند. پس متحیر شدند. 041 MAR 016 006 اوبدیشان گفت: «ترسان مباشید! عیسی ناصری مصلوب را می‌طلبید؟ او برخاسته است! در اینجانیست. آن موضعی را که او را نهاده بودند، ملاحظه کنید. 041 MAR 016 007 لیکن رفته، شاگردان او و پطرس را اطلاع دهید که پیش از شما به جلیل می‌رود. اورا در آنجا خواهید دید، چنانکه به شما فرموده بود.» 041 MAR 016 008 پس بزودی بیرون شده از قبر گریختندزیرا لرزه و حیرت ایشان را فرو گرفته بود و به کسی هیچ نگفتند زیرا می‌ترسیدند. 041 MAR 016 009 (note: The most reliable and earliest manuscripts do not include Mark 16:9-20.) و صبحگاهان، روز اول هفته چون برخاسته بود، نخستین به مریم مجدلیه که از او هفت دیوبیرون کرده بود ظاهر شد. 041 MAR 016 010 و او رفته اصحاب اورا که گریه و ماتم می‌کردند خبر داد. 041 MAR 016 011 و ایشان چون شنیدند که زنده گشته و بدو ظاهر شده بود، باور نکردند. 041 MAR 016 012 و بعد از آن به صورت دیگر به دو نفر ازایشان در هنگامی که به دهات می‌رفتند، هویداگردید. 041 MAR 016 013 ایشان رفته، دیگران را خبر دادند، لیکن ایشان را نیز تصدیق ننمودند. 041 MAR 016 014 و بعد از آن بدان یازده هنگامی که به غذانشسته بودند ظاهر شد و ایشان را به‌سبب بی‌ایمانی و سخت دلی ایشان توبیخ نمود زیرا به آنانی که او را برخاسته دیده بودند، تصدیق ننمودند. 041 MAR 016 015 پس بدیشان گفت: «در تمام عالم بروید وجمیع خلایق را به انجیل موعظه کنید. 041 MAR 016 016 هر‌که ایمان آورده، تعمید یابد نجات یابد و اما هر‌که ایمان نیاورد بر او حکم خواهد شد. 041 MAR 016 017 و این آیات همراه ایمانداران خواهد بود که به نام من دیوها را بیرون کنند و به زبانهای تازه حرف زنند 041 MAR 016 018 و مارها را بردارند و اگر زهر قاتلی بخورندضرری بدیشان نرساند و هرگاه دستها بر مریضان گذارند شفا خواهند یافت.» 041 MAR 016 019 و خداوند بعد از آنکه به ایشان سخن گفته بود، به سوی آسمان مرتفع شده، به‌دست راست خدا بنشست. 041 MAR 016 020 و ایشان بیرون رفته، در هر جاموعظه می‌کردند و خداوند با ایشان کار می‌کرد وبه آیاتی که همراه ایشان می‌بود، کلام را ثابت می‌گردانید. # # BOOK 042 LUK Luke لوقا 042 LUK 001 001 از آنجهت که بسیاری دست خود را درازکردند به سوی تالیف حکایت آن اموری که نزد ما به اتمام رسید، 042 LUK 001 002 چنانچه آنانی که از ابتدانظارگان و خادمان کلام بودند به ما رسانیدند، 042 LUK 001 003 من نیز مصلحت چنان دیدم که همه را من البدایه به تدقیق در‌پی رفته، به ترتیب به تو بنویسم‌ای تیوفلس عزیز، 042 LUK 001 004 تا صحت آن کلامی که در آن تعلیم یافته‌ای دریابی. 042 LUK 001 005 در ایام هیرودیس پادشاه یهودیه، کاهنی زکریا نام از فرقه ابیا بود که زن او از دختران هارون بود و الیصابات نام داشت. 042 LUK 001 006 و هر دو در حضورخدا صالح و به جمیع احکام و فرایض خداوند، بی‌عیب سالک بودند. 042 LUK 001 007 و ایشان را فرزندی نبودزیرا که الیصابات نازاد بود و هر دو دیرینه سال بودند. 042 LUK 001 008 و واقع شد که چون به نوبت فرقه خود درحضور خدا کهانت می‌کرد، 042 LUK 001 009 حسب عادت کهانت، نوبت او شد که به قدس خداوند درآمده، بخور بسوزاند. 042 LUK 001 010 و در وقت بخور، تمام جماعت قوم بیرون عبادت می‌کردند. 042 LUK 001 011 ناگاه فرشته خداوند به طرف راست مذبح بخور ایستاده، بر وی ظاهر گشت. 042 LUK 001 012 چون زکریااو را دید، در حیرت افتاده، ترس بر او مستولی شد. 042 LUK 001 013 فرشته بدو گفت: «ای زکریا ترسان مباش، زیرا که دعای تو مستجاب گردیده است وزوجه ات الیصابات برای تو پسری خواهد زاییدو او را یحیی خواهی نامید. 042 LUK 001 014 و تو را خوشی وشادی رخ خواهد نمود و بسیاری از ولادت اومسرور خواهند شد. 042 LUK 001 015 زیرا که در حضورخداوند بزرگ خواهد بود و شراب و مسکری نخواهد نوشید و از شکم مادر خود، پر ازروح‌القدس خواهد بود. 042 LUK 001 016 و بسیاری ازبنی‌اسرائیل را، به سوی خداوند خدای ایشان خواهد برگردانید. 042 LUK 001 017 و او به روح و قوت الیاس پیش روی وی خواهد خرامید، تا دلهای پدران رابه طرف پسران و نافرمانان را به حکمت عادلان بگرداند تا قومی مستعد برای خدا مهیا سازد.» 042 LUK 001 018 زکریا به فرشته گفت: «این را چگونه بدانم وحال آنکه من پیر هستم و زوجه‌ام دیرینه سال است؟» 042 LUK 001 019 فرشته در جواب وی گفت: «من جبرائیل هستم که در حضور خدا می‌ایستم وفرستاده شدم تا به تو سخن گویم و از این امور تورا مژده دهم. 042 LUK 001 020 و الحال تا این امور واقع نگردد، گنگ شده یارای حرف زدن نخواهی داشت، زیراسخن های مرا که در وقت خود به وقوع خواهدپیوست، باور نکردی.» 042 LUK 001 021 و جماعت منتظر زکریامی بودند و از طول توقف او در قدس متعجب شدند. 042 LUK 001 022 اما چون بیرون آمده نتوانست با ایشان حرف زند، پس فهمیدند که در قدس رویایی دیده است، پس به سوی ایشان اشاره می‌کرد و ساکت ماند. 042 LUK 001 023 و چون ایام خدمت او به اتمام رسید، به خانه خود رفت. 042 LUK 001 024 و بعد از آن روزها، زن او الیصابات حامله شده، مدت پنج ماه خود را پنهان نمود و گفت: 042 LUK 001 025 «به اینطور خداوند به من عمل نمود درروزهایی که مرا منظور داشت، تا ننگ مرا از نظرمردم بردارد.» 042 LUK 001 026 و در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت، فرستاده شد. 042 LUK 001 027 نزد باکره‌ای نامزد مردی مسمی به یوسف از خاندان داود و نام آن باکره مریم بود. 042 LUK 001 028 پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: «سلام برتو‌ای نعمت رسیده، خداوند با توست و تو درمیان زنان مبارک هستی.» 042 LUK 001 029 چون او را دید، ازسخن او مضطرب شده، متفکر شد که این چه نوع تحیت است. 042 LUK 001 030 فرشته بدو گفت: «ای مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته‌ای. 042 LUK 001 031 واینک حامله شده، پسری خواهی زایید و او راعیسی خواهی نامید. 042 LUK 001 032 او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی، مسمی شود، و خداوند خداتخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود. 042 LUK 001 033 واو بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کردو سلطنت او را نهایت نخواهد بود.» (aiōn g165) 042 LUK 001 034 مریم به فرشته گفت: «این چگونه می‌شود وحال آنکه مردی را نشناخته‌ام؟» 042 LUK 001 035 فرشته درجواب وی گفت: «روح‌القدس بر تو خواهد آمد وقوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند، از آنجهت آن مولود مقدس، پسر خدا خوانده خواهد شد. 042 LUK 001 036 و اینک الیصابات از خویشان تونیز در‌پیری به پسری حامله شده و این ماه ششم است، مر او را که نازاد می‌خواندند. 042 LUK 001 037 زیرا نزدخدا هیچ امری محال نیست.» 042 LUK 001 038 مریم گفت: «اینک کنیز خداوندم. مرا برحسب سخن تو واقع شود.» پس فرشته از نزد او رفت. 042 LUK 001 039 در آن روزها، مریم برخاست و به بلدی ازکوهستان یهودیه بشتاب رفت. 042 LUK 001 040 و به خانه زکریادرآمده، به الیصابات سلام کرد. 042 LUK 001 041 و چون الیصابات سلام مریم را شنید، بچه در رحم او به حرکت آمد و الیصابات به روح‌القدس پر شده، 042 LUK 001 042 به آواز بلند صدا زده گفت: «تو در میان زنان مبارک هستی و مبارک است ثمره رحم تو. 042 LUK 001 043 و ازکجا این به من رسید که مادر خداوند من، به نزد من آید؟ 042 LUK 001 044 زیرا اینک چون آواز سلام تو گوش زدمن شد، بچه از خوشی در رحم من به حرکت آمد. 042 LUK 001 045 و خوشابحال او که ایمان آورد، زیرا که آنچه از جانب خداوند به وی گفته شد، به انجام خواهدرسید.» 042 LUK 001 046 پس مریم گفت: «جان من خداوند راتمجید می‌کند، 042 LUK 001 047 و روح من به رهاننده من خدابوجد آمد، 042 LUK 001 048 زیرا بر‌حقارت کنیز خود نظرافکند. زیرا هان از کنون تمامی طبقات مراخوشحال خواهند خواند، 042 LUK 001 049 زیرا آن قادر، به من کارهای عظیم کرده و نام او قدوس است، 042 LUK 001 050 ورحمت او نسلا بعد نسل است. بر آنانی که از او می ترسند. 042 LUK 001 051 به بازوی خود، قدرت را ظاهرفرمود و متکبران را به خیال دل ایشان پراکنده ساخت. 042 LUK 001 052 جباران را از تختها به زیر افکند. وفروتنان را سرافراز گردانید. 042 LUK 001 053 گرسنگان را به چیزهای نیکو سیر فرمود و دولتمندان راتهیدست رد نمود. 042 LUK 001 054 بنده خود اسرائیل را یاری کرد، به یادگاری رحمانیت خویش، 042 LUK 001 055 چنانکه به اجداد ما گفته بود، به ابراهیم و به ذریت او تاابدالاباد.» (aiōn g165) 042 LUK 001 056 و مریم قریب به سه ماه نزد وی ماند. پس به خانه خود مراجعت کرد. 042 LUK 001 057 اما چون الیصابات را وقت وضع حمل رسید، پسری بزاد. 042 LUK 001 058 و همسایگان و خویشان اوچون شنیدند که خداوند رحمت عظیمی بر وی کرده، با او شادی کردند. 042 LUK 001 059 و واقع شد در روزهشتم چون برای ختنه طفل آمدند، که نام پدرش زکریا را بر او می‌نهادند. 042 LUK 001 060 اما مادرش ملتفت شده، گفت: «نی بلکه به یحیی نامیده می‌شود.» 042 LUK 001 061 به وی گفتند: «از قبیله تو هیچ‌کس این اسم راندارد.» 042 LUK 001 062 پس به پدرش اشاره کردند که «او را چه نام خواهی نهاد؟» 042 LUK 001 063 او تخته‌ای خواسته بنوشت که «نام او یحیی است» و همه متعجب شدند. 042 LUK 001 064 در ساعت، دهان و زبان او باز گشته، به حمدخدا متکلم شد. 042 LUK 001 065 پس بر تمامی همسایگان ایشان، خوف مستولی گشت و جمیع این وقایع در همه کوهستان یهودیه شهرت یافت. 042 LUK 001 066 و هرکه شنید، در خاطر خود تفکر نموده، گفت: «این چه نوع طفل خواهد بود؟» و دست خداوند با وی می بود. 042 LUK 001 067 و پدرش زکریا از روح‌القدس پر شده نبوت نموده، گفت: 042 LUK 001 068 «خداوند خدای اسرائیل متبارک باد، زیرا از قوم خود تفقد نموده، برای ایشان فدایی قرار داد. 042 LUK 001 069 و شاخ نجاتی برای مابرافراشت، در خانه بنده خود داود. 042 LUK 001 070 چنانچه به زبان مقدسین گفت که از بدو عالم انبیای اومی بودند، (aiōn g165) 042 LUK 001 071 رهایی از دشمنان ما و از دست آنانی که از ما نفرت دارند، 042 LUK 001 072 تا رحمت را برپدران ما به‌جا آرد و عهد مقدس خود را تذکرفرماید. 042 LUK 001 073 سوگندی که برای پدر ما ابراهیم یادکرد، 042 LUK 001 074 که ما را فیض عطا فرماید، تا از دست دشمنان خود رهایی یافته، او را بی‌خوف عبادت کنیم. 042 LUK 001 075 در حضور او به قدوسیت و عدالت، درتمامی روزهای عمر خود. 042 LUK 001 076 و تو‌ای طفل نبی حضرت اعلی خوانده خواهی شد، زیرا پیش روی خداوند خواهی خرامید، تا طرق او را مهیاسازی، 042 LUK 001 077 تا قوم او را معرفت نجات دهی، درآمرزش گناهان ایشان. 042 LUK 001 078 به احشای رحمت خدای ما که به آن سپیده از عالم اعلی از ما تفقدنمود، 042 LUK 001 079 تا ساکنان در ظلمت و ظل موت را نوردهد. و پایهای ما را به طریق سلامتی هدایت نماید.» 042 LUK 001 080 پس طفل نمو کرده، در روح قوی می‌گشت. و تا روز ظهور خود برای اسرائیل، دربیابان بسر می‌برد. 042 LUK 002 001 و در آن ایام حکمی از اوغسطس قیصرصادر گشت که تمام ربع مسکون را اسم نویسی کنند. 042 LUK 002 002 و این اسم نویسی اول شد، هنگامی که کیرینیوس والی سوریه بود. 042 LUK 002 003 پس همه مردم هر یک به شهر خود برای اسم نویسی می‌رفتند. 042 LUK 002 004 و یوسف نیز از جلیل از بلده ناصره به یهودیه به شهر داود که بیت لحم نام داشت، رفت. زیرا که او از خاندان و آل داود بود. 042 LUK 002 005 تا نام او بامریم که نامزد او بود و نزدیک به زاییدن بود، ثبت گردد. 042 LUK 002 006 و وقتی که ایشان در آنجا بودند، هنگام وضع حمل او رسیده، 042 LUK 002 007 پسر نخستین خود رازایید. و او را در قنداقه پیچیده، در آخورخوابانید. زیرا که برای ایشان در منزل جای نبود. 042 LUK 002 008 و در آن نواحی، شبانان در صحرا بسرمی بردند و در شب پاسبانی گله های خویش می‌کردند. 042 LUK 002 009 ناگاه فرشته خداوند بر ایشان ظاهرشد و کبریایی خداوند بر گرد ایشان تابید و بغایت ترسان گشتند. 042 LUK 002 010 فرشته ایشان را گفت: «مترسید، زیرا اینک بشارت خوشی عظیم به شما می‌دهم که برای جمیع قوم خواهد بود. 042 LUK 002 011 که امروز برای شما در شهر داود، نجات‌دهنده‌ای که مسیح خداوند باشد متولد شد. 042 LUK 002 012 و علامت برای شمااین است که طفلی در قنداقه پیچیده و در آخورخوابیده خواهید یافت.» 042 LUK 002 013 در همان حال فوجی از لشکر آسمانی با فرشته حاضر شده، خدا راتسبیح‌کنان می‌گفتند: 042 LUK 002 014 «خدا را در اعلی علیین جلال و بر زمین سلامتی و در میان مردم رضامندی باد.» 042 LUK 002 015 و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان رفتند، شبانان با یکدیگر گفتند: «الان به بیت لحم برویم و این چیزی را که واقع شده و خداوند آن را به ما اعلام نموده است ببینیم.» 042 LUK 002 016 پس به شتاب رفته، مریم و یوسف و آن طفل رادر آخور خوابیده یافتند. 042 LUK 002 017 چون این را دیدند، آن سخنی را که درباره طفل بدیشان گفته شده بود، شهرت دادند. 042 LUK 002 018 و هر‌که می‌شنید از آنچه شبانان بدیشان گفتند، تعجب می‌نمود. 042 LUK 002 019 امامریم در دل خود متفکر شده، این همه سخنان رانگاه می‌داشت. 042 LUK 002 020 و شبانان خدا را تمجید وحمدکنان برگشتند، به‌سبب همه آن اموری که دیده و شنیده بودند چنانکه به ایشان گفته شده بود. 042 LUK 002 021 و چون روز هشتم، وقت ختنه طفل رسید، او را عیسی نام نهادند، چنانکه فرشته قبل از قرارگرفتن او در رحم، او را نامیده بود. 042 LUK 002 022 و چون ایام تطهیر ایشان برحسب شریعت موسی رسید، او رابه اورشلیم بردند تا به خداوند بگذرانند. 042 LUK 002 023 چنانکه در شریعت خداوند مکتوب است که هر ذکوری که رحم را گشاید، مقدس خداوندخوانده شود. 042 LUK 002 024 و تا قربانی گذرانند، چنانکه درشریعت خداوند مقرر است، یعنی جفت فاخته‌ای یا دو جوجه کبوتر. 042 LUK 002 025 و اینک شخصی شمعون نام در اورشلیم بود که مرد صالح و متقی و منتظر تسلی اسرائیل بود و روح‌القدس بر وی بود. 042 LUK 002 026 و از روح‌القدس بدو وحی رسیده بود که، تا مسیح خداوند را نبینی موت را نخواهی دید. 042 LUK 002 027 پس به راهنمایی روح، به هیکل درآمد وچون والدینش آن طفل یعنی عیسی را آوردند تا رسوم شریعت را بجهت او بعمل آورند، 042 LUK 002 028 او رادر آغوش خود کشیده و خدا را متبارک خوانده، گفت: 042 LUK 002 029 «الحال‌ای خداوند بنده خود را رخصت می‌دهی، به سلامتی برحسب کلام خود. 042 LUK 002 030 زیراکه چشمان من نجات تو را دیده است، 042 LUK 002 031 که آن راپیش روی جمیع امت‌ها مهیا ساختی. 042 LUK 002 032 نوری که کشف حجاب برای امت‌ها کند و قوم تواسرائیل را جلال بود.» 042 LUK 002 033 و یوسف و مادرش ازآنچه درباره او گفته شد، تعجب نمودند. 042 LUK 002 034 پس شمعون ایشان را برکت داده، به مادرش مریم گفت: «اینک این طفل قرار داده شد، برای افتادن وبرخاستن بسیاری از آل اسرائیل و برای آیتی که به خلاف آن خواهند گفت. 042 LUK 002 035 و در قلب تو نیزشمشیری فرو خواهد رفت، تا افکار قلوب بسیاری مکشوف شود.» 042 LUK 002 036 و زنی نبیه بود، حنا نام، دختر فنوئیل ازسبط اشیر بسیار سالخورده، که از زمان بکارت هفت سال با شوهر بسر برده بود. 042 LUK 002 037 و قریب به هشتاد و چهار سال بود که او بیوه گشته ازهیکل جدا نمی شد، بلکه شبانه‌روز به روزه ومناجات در عبادت مشغول می‌بود. 042 LUK 002 038 او درهمان ساعت در‌آمده، خدا را شکر نمود ودرباره او به همه منتظرین نجات در اورشلیم، تکلم نمود. 042 LUK 002 039 و چون تمامی رسوم شریعت خداوند را به پایان برده بودند، به شهر خود ناصره جلیل مراجعت کردند. 042 LUK 002 040 و طفل نمو کرده، به روح قوی می‌گشت و از حکمت پر شده، فیض خدا بروی می‌بود. 042 LUK 002 041 و والدین او هر ساله بجهت عید فصح، به اورشلیم می‌رفتند. 042 LUK 002 042 و چون دوازده ساله شد، موافق رسم عید، به اورشلیم آمدند. 042 LUK 002 043 وچون روزها را تمام کرده مراجعت می‌نمودند، آن طفل یعنی عیسی، در اورشلیم توقف نمودو یوسف و مادرش نمی دانستند. 042 LUK 002 044 بلکه چون گمان می‌بردند که او در قافله است، سفریکروزه کردند و او را در میان خویشان وآشنایان خود می‌جستند. 042 LUK 002 045 و چون او را نیافتند، در طلب او به اورشلیم برگشتند. 042 LUK 002 046 و بعد ازسه روز، او را در هیکل یافتند که در میان معلمان نشسته، سخنان ایشان را می‌شنود و ازایشان سوال همی کرد. 042 LUK 002 047 و هر‌که سخن او رامی شنید، از فهم و جوابهای او متحیرمی گشت. 042 LUK 002 048 چون ایشان او را دیدند، مضطرب شدند. پس مادرش به وی گفت: «ای فرزند چرا با ماچنین کردی؟ اینک پدرت و من غمناک گشته تو را جستجو می‌کردیم.» 042 LUK 002 049 او به ایشان گفت: «از بهر‌چه مرا طلب می‌کردید، مگرندانسته‌اید که باید من در امور پدر خود باشم؟» 042 LUK 002 050 ولی آن سخنی را که بدیشان گفت، نفهمیدند. 042 LUK 002 051 پس با ایشان روانه شده، به ناصره آمد و مطیع ایشان می‌بود و مادر او تمامی این امور را درخاطر خود نگاه می‌داشت. 042 LUK 002 052 و عیسی درحکمت و قامت و رضامندی نزد خدا و مردم ترقی می‌کرد. 042 LUK 003 001 و در سال پانزدهم از سلطنت طیباریوس قیصر، در وقتی که پنطیوس پیلاطس، والی یهودیه بود و هیرودیس، تیترارک جلیل وبرادرش فیلپس تیترارک ایطوریه تراخونیتس ولیسانیوس تیترارک آبلیه 042 LUK 003 002 و حنا و قیافا روسای کهنه بودند، کلام خدا به یحیی ابن زکریا در بیابان نازل شده، 042 LUK 003 003 به تمامی حوالی اردن آمده، به تعمیدتوبه بجهت آمرزش گناهان موعظه می‌کرد. 042 LUK 003 004 چنانچه مکتوب است در صحیفه کلمات اشعیای نبی که می‌گوید: «صدای ندا کننده‌ای دربیابان که راه خداوند را مهیا سازید و طرق او راراست نمایید. 042 LUK 003 005 هر وادی انباشته و هر کوه و تلی پست و هر کجی راست و هر راه ناهموار صاف خواهد شد 042 LUK 003 006 و تمامی بشر نجات خدا را خواهنددید.» 042 LUK 003 007 آنگاه به آن جماعتی که برای تعمید وی بیرون می‌آمدند، گفت: «ای افعی‌زادگان، که شمارا نشان داد که از غضب آینده بگریزید؟ 042 LUK 003 008 پس ثمرات مناسب توبه بیاورید و در خاطر خود این سخن را راه مدهید که ابراهیم پدر ماست، زیرا به شما می‌گویم خدا قادر است که از این سنگها، فرزندان برای ابراهیم برانگیزاند. 042 LUK 003 009 و الان نیز تیشه بر ریشه درختان نهاده شده است، پس هر درختی که میوه نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده می‌شود.» 042 LUK 003 010 پس مردم از وی سوال نموده گفتند: «چه کنیم؟» 042 LUK 003 011 او در جواب ایشان گفت: «هر‌که دوجامه دارد، به آنکه ندارد بدهد. و هرکه خوراک دارد نیز چنین کند.» 042 LUK 003 012 و باجگیران نیز برای تعمید آمده، بدو گفتند: «ای استاد چه کنیم؟» 042 LUK 003 013 بدیشان گفت: «زیادتر از آنچه مقرر است، مگیرید.» 042 LUK 003 014 سپاهیان نیز از او پرسیده، گفتند: «ماچه کنیم؟» به ایشان گفت: «بر کسی ظلم مکنید وبر هیچ‌کس افترا مزنید و به مواجب خود اکتفاکنید.» 042 LUK 003 015 و هنگامی که قوم مترصد می‌بودند و همه در خاطر خود درباره یحیی تفکر می‌نمودندکه این مسیح است یا نه، 042 LUK 003 016 یحیی به همه متوجه شده گفت: «من شما را به آب تعمیدمی دهم، لیکن شخصی تواناتر از من می‌آید که لیاقت آن ندارم که بند نعلین او را باز کنم. اوشما را به روح‌القدس و آتش تعمید خواهد داد. 042 LUK 003 017 او غربال خود را به‌دست خود دارد وخرمن خویش را پاک کرده، گندم را در انبارخود ذخیره خواهد نمود و کاه را در آتشی که خاموشی نمی پذیرد خواهد سوزانید.» 042 LUK 003 018 وبه نصایح بسیار دیگر، قوم را بشارت می‌داد. 042 LUK 003 019 اما هیرودیس تیترارک چون به‌سبب هیرودیا، زن برادر او فیلپس و سایر بدیهایی که هیرودیس کرده بود از وی توبیخ یافت، 042 LUK 003 020 این رانیز بر همه افزود که یحیی را در زندان حبس نمود. 042 LUK 003 021 اما چون تمامی قوم تعمید یافته بودند وعیسی هم تعمید گرفته دعا می‌کرد، آسمان شکافته شد 042 LUK 003 022 و روح‌القدس به هیات جسمانی، مانند کبوتری بر او نازل شد. و آوازی از آسمان در‌رسید که تو پسر حبیب من هستی که به توخشنودم. 042 LUK 003 023 و خود عیسی وقتی که شروع کرد، قریب به سی ساله بود. و حسب گمان خلق، پسر یوسف ابن هالی 042 LUK 003 024 ابن متات، بن لاوی، بن ملکی، بن ینا، بن یوسف، 042 LUK 003 025 ابن متاتیا، بن آموس، بن ناحوم، بن حسلی، بن نجی، 042 LUK 003 026 ابن مات، بن متاتیا، بن شمعی، بن یوسف، بن یهودا، 042 LUK 003 027 ابن یوحنا، بن ریسا، بن زروبابل، بن سالتیئیل، بن نیری، 042 LUK 003 028 ابن ملکی، بن ادی، بن قوسام، بن ایلمودام، بن عیر، 042 LUK 003 029 ابن یوسی، بن ایلعاذر، بن یوریم، بن متات، بن لاوی، 042 LUK 003 030 ابن شمعون، بن یهودا، بن یوسف، بن یونان، بن ایلیاقیم، 042 LUK 003 031 ابن ملیا، بن مینان، بن متاتا بن ناتان، بن داود، 042 LUK 003 032 ابن یسی، بن عوبید، بن بوعز، بن شلمون، بن نحشون، 042 LUK 003 033 ابن عمیناداب، بن ارام، بن حصرون، بن فارص، بن یهودا، 042 LUK 003 034 ابن یعقوب، بن اسحق، بن ابراهیم، بن تارح، بن ناحور، 042 LUK 003 035 ابن سروج، بن رعور، بن فالج، بن عابر، بن صالح، 042 LUK 003 036 ابن قینان، بن ارفکشاد، بن سام، بن نوح، بن لامک، 042 LUK 003 037 ابن متوشالح، بن خنوخ، بن یارد، بن مهللئیل، بن قینان، 042 LUK 003 038 ابن انوش، بن شیث، بن آدم، بن الله. 042 LUK 004 001 اما عیسی پر از روح‌القدس بوده، از اردن مراجعت کرد و روح او را به بیابان برد. 042 LUK 004 002 ومدت چهل روز ابلیس او را تجربه می‌نمود و درآن ایام چیزی نخورد. چون تمام شد، آخر گرسنه گردید. 042 LUK 004 003 و ابلیس بدو گفت: «اگر پسر خدا هستی، این سنگ را بگو تا نان گردد.» 042 LUK 004 004 عیسی در جواب وی گفت: «مکتوب است که انسان به نان فقط زیست نمی کند، بلکه به هر کلمه خدا.» 042 LUK 004 005 پس ابلیس او رابه کوهی بلند برده، تمامی ممالک جهان را درلحظه‌ای بدو نشان داد. 042 LUK 004 006 و ابلیس بدو گفت: «جمیع این قدرت و حشمت آنها را به تو می‌دهم، زیرا که به من سپرده شده است و به هر‌که می‌خواهم می‌بخشم. 042 LUK 004 007 پس اگر تو پیش من سجده کنی، همه از آن تو خواهد شد.» 042 LUK 004 008 عیسی در جواب او گفت: «ای شیطان، مکتوب است، خداوند خدای خود را پرستش کن و غیر او راعبادت منما.» 042 LUK 004 009 پس او را به اورشلیم برده، برکنگره هیکل قرار داد و بدو گفت: «اگر پسر خداهستی، خود را از اینجا به زیر انداز. 042 LUK 004 010 زیرامکتوب است که فرشتگان خود را درباره تو حکم فرماید تا تو را محافظت کنند. 042 LUK 004 011 و تو را به‌دستهای خود بردارند، مبادا پایت به سنگی خورد.» 042 LUK 004 012 عیسی در جواب وی گفت که «گفته شده است، خداوند خدای خود را تجربه مکن.» 042 LUK 004 013 و چون ابلیس جمیع تجربه را به اتمام رسانید، تا مدتی از او جدا شد. 042 LUK 004 014 و عیسی به قوت روح، به جلیل برگشت وخبر او در تمامی آن نواحی شهرت یافت. 042 LUK 004 015 و اودر کنایس ایشان تعلیم می‌داد و همه او را تعظیم می‌کردند. 042 LUK 004 016 و به ناصره جایی که پرورش یافته بود، رسید و بحسب دستور خود در روز سبت به کنیسه درآمده، برای تلاوت برخاست. 042 LUK 004 017 آنگاه صحیفه اشعیا نبی را بدو دادند و چون کتاب راگشود، موضعی را یافت که مکتوب است 042 LUK 004 018 «روح خداوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد، تاشکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینایی، موعظه کنم و تاکوبیدگان را، آزاد سازم، 042 LUK 004 019 و از سال پسندیده خداوند موعظه کنم.» 042 LUK 004 020 پس کتاب را به هم پیچیده، به خادم سپرد وبنشست و چشمان همه اهل کنیسه بر وی دوخته می‌بود. 042 LUK 004 021 آنگاه بدیشان شروع به گفتن کرد که «امروز این نوشته در گوشهای شما تمام شد.» 042 LUK 004 022 و همه بر وی شهادت دادند و از سخنان فیض آمیزی که از دهانش صادر می‌شد، تعجب نموده، گفتند: «مگر این پسر یوسف نیست؟» 042 LUK 004 023 بدیشان گفت: «هرآینه این مثل را به من خواهیدگفت، ای طبیب خود را شفا بده. آنچه شنیده‌ایم که در کفرناحوم از تو صادر شد، اینجا نیز در وطن خویش بنما.» 042 LUK 004 024 و گفت: «هرآینه به شمامی گویم که هیچ نبی در وطن خویش مقبول نباشد. 042 LUK 004 025 و به تحقیق شما را می‌گویم که بسا بیوه‌زنان در اسرائیل بودند، در ایام الیاس، وقتی که آسمان مدت سه سال و شش ماه بسته ماند، چنانکه قحطی عظیم در تمامی زمین پدید آمد، 042 LUK 004 026 و الیاس نزد هیچ کدام از ایشان فرستاده نشد، مگر نزد بیوه‌زنی در صرفه صیدون. 042 LUK 004 027 و بساابرصان در اسرائیل بودند، در ایام الیشع نبی واحدی از ایشان طاهر نگشت، جز نعمان سریانی.» 042 LUK 004 028 پس تمام اهل کنیسه چون این سخنان راشنیدند، پر از خشم گشتند. 042 LUK 004 029 و برخاسته او را ازشهر بیرون کردند و بر قله کوهی که قریه ایشان برآن بنا شده بود بردند، تا او را به زیر افکنند. 042 LUK 004 030 ولی از میان ایشان گذشته، برفت. 042 LUK 004 031 و به کفرناحوم شهری از جلیل فرود شده، در روزهای سبت، ایشان را تعلیم می‌داد. 042 LUK 004 032 و ازتعلیم او در حیرت افتادند، زیرا که کلام او باقدرت می‌بود. 042 LUK 004 033 و در کنیسه مردی بود، که روح دیو خبیث داشت و به آواز بلند فریادکنان می‌گفت: 042 LUK 004 034 «آه‌ای عیسی ناصری، ما را با تو چه‌کار است، آیا آمده‌ای تا ما را هلاک سازی؟ تو را می شناسم کیستی، ای قدوس خدا.» 042 LUK 004 035 پس عیسی او را نهیب داده، فرمود: «خاموش باش و ازوی بیرون آی.» در ساعت دیو او را در میان انداخته، از او بیرون شد و هیچ آسیبی بدونرسانید. 042 LUK 004 036 پس حیرت بر همه ایشان مستولی گشت و یکدیگر را مخاطب ساخته، گفتند: «این چه سخن است که این شخص با قدرت و قوت، ارواح پلید را امر می‌کند و بیرون می‌آیند!» 042 LUK 004 037 وشهرت او در هر موضعی از آن حوالی، پهن شد. 042 LUK 004 038 و از کنیسه برخاسته، به خانه شمعون درآمد. و مادر‌زن شمعون را تب شدیدی عارض شده بود، برای او از وی التماس کردند. 042 LUK 004 039 پس برسر وی آمده، تب را نهیب داده، تب از او زایل شد. در ساعت برخاسته، به خدمتگذاری ایشان مشغول شد. 042 LUK 004 040 و چون آفتاب غروب می‌کرد، همه آنانی که اشخاص مبتلا به انواع مرضها داشتند، ایشان را نزد وی آوردند و به هر یکی از ایشان دست گذارده، شفا داد. 042 LUK 004 041 و دیوها نیز از بسیاری بیرون می‌رفتند و صیحه زنان می‌گفتند که «تو مسیح پسرخدا هستی.» ولی ایشان را قدغن کرده، نگذاشت که حرف زنند، زیرا که دانستند او مسیح است. 042 LUK 004 042 و چون روز شد، روانه شده به مکانی ویران رفت و گروهی کثیر در جستجوی او آمده، نزدش رسیدند و او را باز می‌داشتند که از نزد ایشان نرود. 042 LUK 004 043 به ایشان گفت: «مرا لازم است که به شهرهای دیگر نیز به ملکوت خدا بشارت دهم، زیرا که برای همین کار فرستاده شده‌ام.» 042 LUK 004 044 پس در کنایس جلیل موعظه می‌نمود. 042 LUK 005 001 و هنگامی که گروهی بر وی ازدحام می نمودند تا کلام خدا را بشنوند، او به کناردریاچه جنیسارت ایستاده بود. 042 LUK 005 002 و دو زورق رادر کنار دریاچه ایستاده دید که صیادان از آنهابیرون آمده، دامهای خود را شست و شومی نمودند. 042 LUK 005 003 پس به یکی از آن دو زورق که مال شمعون بود سوار شده، از او درخواست نمود که از خشکی اندکی دور ببرد. پس در زورق نشسته، مردم را تعلیم می‌داد. 042 LUK 005 004 و چون از سخن‌گفتن فارغ شد، به شمعون گفت: «به میانه دریاچه بران و دامهای خود رابرای شکار بیندازید.» 042 LUK 005 005 شمعون در جواب وی گفت: «ای استاد، تمام شب را رنج برده چیزی نگرفتیم، لیکن به حکم تو، دام را خواهیم انداخت.» 042 LUK 005 006 و چون چنین کردند، مقداری کثیر ازماهی صید کردند، چنانکه نزدیک بود دام ایشان گسسته شود. 042 LUK 005 007 و به رفقای خود که در زورق دیگربودند اشاره کردند که آمده ایشان را امداد کنند. پس آمده هر دو زورق را پر کردند بقسمی که نزدیک بود غرق شوند. 042 LUK 005 008 شمعون پطرس چون این را بدید، بر پایهای عیسی افتاده، گفت: «ای خداوند از من دور شو زیرا مردی گناهکارم.» 042 LUK 005 009 چونکه به‌سبب صیدماهی که کرده بودند، دهشت بر او و همه رفقای وی مستولی شده بود. 042 LUK 005 010 و هم چنین نیز بریعقوب و یوحنا پسران زبدی که شریک شمعون بودند. عیسی به شمعون گفت: «مترس. پس از این مردم را صید خواهی کرد.» 042 LUK 005 011 پس چون زورقهارا به کنار آوردند همه را ترک کرده، از عقب اوروانه شدند. 042 LUK 005 012 و چون او در شهری از شهرها بود ناگاه مردی پر از برص آمده، چون عیسی را بدید، به روی در‌افتاد و از او درخواست کرده، گفت: «خداوندا، اگر خواهی می‌توانی مرا طاهرسازی.» 042 LUK 005 013 پس او دست آورده، وی را لمس نمود و گفت: «می‌خواهم. طاهر شو.» که فور برص از او زایل شد. 042 LUK 005 014 و او را قدغن کرد که «هیچ‌کس را خبر مده، بلکه رفته خود را به کاهن بنما و هدیه‌ای بجهت طهارت خود، بطوری که موسی فرموده است، بگذران تا بجهت ایشان شهادتی شود.» 042 LUK 005 015 لیکن خبر او بیشتر شهرت یافت و گروهی بسیار جمع شدند تا کلام او رابشنوند و از مرضهای خود شفا یابند، 042 LUK 005 016 و او به ویرانه‌ها عزلت جسته، به عبادت مشغول شد. 042 LUK 005 017 روزی از روزها واقع شد که او تعلیم می‌دادو فریسیان و فقها که از همه بلدان جلیل و یهودیه و اورشلیم آمده، نشسته بودند وقوت خداوندبرای شفای ایشان صادر می‌شد، 042 LUK 005 018 که ناگاه چندنفر شخصی مفلوج را بر بستری آوردند ومی خواستند او را داخل کنند تا پیش روی وی بگذارند. 042 LUK 005 019 و چون به‌سبب انبوهی مردم راهی نیافتند که او را به خانه درآورند بر پشت بام رفته، او را با تختش از میان سفالها در وسط پیش عیسی گذاردند. 042 LUK 005 020 چون او ایمان ایشان را دید، به وی گفت: «ای مرد، گناهان تو آمرزیده شد.» 042 LUK 005 021 آنگاه کاتبان و فریسیان در خاطر خود تفکرنموده، گفتن گرفتند: «این کیست که کفر می‌گوید. جز خدا و بس کیست که بتواند گناهان رابیامرزد؟» 042 LUK 005 022 عیسی افکار ایشان را درک نموده، در جواب ایشان گفت: «چرا در خاطر خود تفکرمی کنید؟ 042 LUK 005 023 کدام سهلتر است، گفتن اینکه گناهان تو آمرزیده شد، یا گفتن اینکه برخیز و بخرام؟ 042 LUK 005 024 لیکن تا بدانید که پسر انسان را استطاعت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست، مفلوج راگفت، تو را می‌گویم برخیز و بستر خود رابرداشته، به خانه خود برو.» 042 LUK 005 025 در ساعت برخاسته، پیش ایشان آنچه بر آن خوابیده بودبرداشت و به خانه خود خدا را حمدکنان روانه شد. 042 LUK 005 026 و حیرت همه را فرو گرفت و خدا راتمجید می‌نمودند و خوف بر ایشان مستولی شده، گفتند: «امروز چیزهای عجیب دیدیم.» 042 LUK 005 027 از آن پس بیرون رفته، باجگیری را که لاوی نام داشت، بر باجگاه نشسته دید. او را گفت: «از عقب من بیا.» 042 LUK 005 028 در حال همه‌چیز را ترک کرده، برخاست و در عقب وی روانه شد. 042 LUK 005 029 و لاوی ضیافتی بزرگ در خانه خود برای او کرد و جمعی بسیار از باجگیران و دیگران با ایشان نشستند. 042 LUK 005 030 اما کاتبان ایشان و فریسیان همهمه نموده، به شاگردان او گفتند: «برای چه با باجگیران وگناهکاران اکل و شرب می‌کنید؟» 042 LUK 005 031 عیسی درجواب ایشان گفت: «تندرستان احتیاج به طبیب ندارند بلکه مریضان. 042 LUK 005 032 و نیامده‌ام تا عادلان بلکه تا عاصیان را به توبه بخوانم.» 042 LUK 005 033 پس به وی گفتند: «از چه سبب شاگردان یحیی روزه بسیار می‌دارند و نماز می‌خوانند وهمچنین شاگردان فریسیان نیز، لیکن شاگردان تواکل و شرب می‌کنند.» 042 LUK 005 034 بدیشان گفت: «آیامی توانید پسران خانه عروسی را مادامی که دامادبا ایشان است روزه‌دار سازید؟ 042 LUK 005 035 بلکه ایامی می‌آید که داماد از ایشان گرفته شود، آنگاه در آن روزها روزه خواهند داشت.» 042 LUK 005 036 و مثلی برای ایشان آورد که «هیچ‌کس پارچه‌ای از جامه نو را بر جامه کهنه وصله نمی کند والا آن نو را پاره کند و وصله‌ای که از نوگرفته شد نیز در خور آن کهنه نبود. 042 LUK 005 037 و هیچ‌کس شراب نو را در مشکهای کهنه نمی ریزد والاشراب نو، مشکها را پاره می‌کند و خودش ریخته و مشکها تباه می‌گردد. 042 LUK 005 038 بلکه شراب نو را درمشکهای نو باید ریخت تا هر دو محفوظ بماند. 042 LUK 005 039 و کسی نیست که چون شراب کهنه را نوشیده فی الفور نو را طلب کند، زیرا می‌گوید کهنه بهتراست.» 042 LUK 006 001 و واقع شد در سبت دوم اولین که او از میان کشت زارها می‌گذشت و شاگردانش خوشه‌ها می‌چیدند و به کف مالیده می‌خوردند. 042 LUK 006 002 و بعضی از فریسیان بدیشان گفتند: «چرا کاری می‌کنید که کردن آن در سبت جایز نیست.» 042 LUK 006 003 عیسی در جواب ایشان گفت: «آیا نخوانده ایدآنچه داود و رفقایش کردند در وقتی که گرسنه بودند، 042 LUK 006 004 که چگونه به خانه خدا درآمده نان تقدمه را گرفته بخورد و به رفقای خود نیز داد که خوردن آن جز به کهنه روا نیست.» 042 LUK 006 005 پس بدیشان گفت: «پسر انسان مالک روز سبت نیز هست.» 042 LUK 006 006 و در سبت دیگر به کنیسه درآمده تعلیم می‌داد و در آنجا مردی بود که دست راستش خشک بود. 042 LUK 006 007 و کاتبان و فریسیان چشم بر اومی داشتند که شاید در سبت شفا دهد تا شکایتی بر او یابند. 042 LUK 006 008 او خیالات ایشان را درک نموده، بدان مرد دست خشک گفت: «برخیز و در میان بایست.» در حال برخاسته بایستاد. 042 LUK 006 009 عیسی بدیشان گفت: «از شما چیزی می‌پرسم که در روزسبت کدام رواست، نیکویی‌کردن یا بدی، رهانیدن جان یا هلاک کردن؟» 042 LUK 006 010 پس چشم خود را بر جمیع ایشان گردانیده، بدو گفت: «دست خود را دراز کن.» او چنان کرد و فور دستش مثل دست دیگر صحیح گشت. 042 LUK 006 011 اما ایشان ازحماقت پر گشته به یکدیگر می‌گفتند که «باعیسی چه کنیم؟» 042 LUK 006 012 و در آن روزها برفراز کوه برآمد تا عبادت کند وآن شب را در عبادت خدا به صبح آورد. 042 LUK 006 013 و چون روز شد، شاگردان خود را پیش طلبیده دوازده نفر از ایشان را انتخاب کرده، ایشان را نیزرسول خواند. 042 LUK 006 014 یعنی شمعون که او را پطرس نیز نام نهاد و برادرش اندریاس، یعقوب و یوحنا، فیلپس و برتولما، 042 LUK 006 015 متی و توما، یعقوب ابن حلفی و شمعون معروف به غیور. 042 LUK 006 016 یهودا برادریعقوب و یهودای اسخریوطی که تسلیم‌کننده وی بود. 042 LUK 006 017 و با ایشان به زیر آمده، بر جای همواربایستاد. و جمعی از شاگردان وی و گروهی بسیاراز قوم، از تمام یهودیه و اورشلیم و کناره دریای صور و صیدون آمدند تا کلام او را بشنوند و ازامراض خود شفا یابند. 042 LUK 006 018 و کسانی که از ارواح پلید معذب بودند، شفا یافتند. 042 LUK 006 019 و تمام آن گروه می‌خواستند او را لمس کنند. زیرا قوتی از وی صادر شده، همه را صحت می‌بخشید. 042 LUK 006 020 پس نظر خود را به شاگردان خویش افکنده، گفت: «خوشابحال شما‌ای مساکین زیراملکوت خدا از آن شما است. 042 LUK 006 021 خوشابحال شماکه اکنون گرسنه‌اید، زیرا که سیر خواهید شد. خوشابحال شما که الحال گریانید، زیرا خواهیدخندید. 042 LUK 006 022 خوشابحال شما وقتی که مردم بخاطرپسر انسان از شما نفرت گیرند و شما را از خودجدا سازند و دشنام دهند و نام شما را مثل شریربیرون کنند. 042 LUK 006 023 در آن روز شاد باشید و وجدنمایید زیرا اینک اجر شما در آسمان عظیم می‌باشد، زیرا که به همینطور پدران ایشان با انبیاسلوک نمودند. 042 LUK 006 024 «لیکن وای بر شما‌ای دولتمندان زیرا که تسلی خود را یافته‌اید. 042 LUK 006 025 وای بر شما‌ای سیرشدگان، زیرا گرسنه خواهید شد. وای بر شماکه الان خندانید زیرا که ماتم و گریه خواهید کرد. 042 LUK 006 026 وای بر شما وقتی که جمیع مردم شما راتحسین کنند، زیرا همچنین پدران ایشان با انبیای کذبه کردند. 042 LUK 006 027 «لیکن‌ای شنوندگان شما را می‌گویم دشمنان خود را دوست دارید و با کسانی که ازشما نفرت کنند، احسان کنید. 042 LUK 006 028 و هر‌که شما رالعن کند، برای او برکت بطلبید و برای هرکه با شماکینه دارد، دعای خیر کنید. 042 LUK 006 029 و هرکه بر رخسارتو زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان و کسی‌که ردای تو را بگیرد، قبا را نیز از او مضایقه مکن. 042 LUK 006 030 هرکه از تو سوال کند بدو بده و هر‌که مال تو راگیرد از وی باز مخواه. 042 LUK 006 031 و چنانکه می‌خواهیدمردم با شما عمل کنند، شما نیز به همانطور باایشان سلوک نمایید. 042 LUK 006 032 «زیرا اگر محبان خود را محبت نمایید، شما را چه فضیلت است؟ زیرا گناهکاران هم محبان خود را محبت می‌نمایند. 042 LUK 006 033 و اگر احسان کنید با هر‌که به شما احسان کند، چه فضیلت دارید؟ چونکه گناهکاران نیز چنین می‌کنند. 042 LUK 006 034 واگر قرض دهید به آنانی که امید بازگرفتن از ایشان دارید، شما را چه فضیلت است؟ زیرا گناهکاران نیز به گناهکاران قرض می‌دهند تا از ایشان عوض گیرند. 042 LUK 006 035 بلکه دشمنان خود را محبت نمایید واحسان کنید و بدون امید عوض، قرض دهید زیراکه اجر شما عظیم خواهد بود و پسران حضرت اعلی خواهید بود چونکه او با ناسپاسان وبدکاران مهربان است. 042 LUK 006 036 پس رحیم باشید چنانکه پدر شما نیز رحیم است. 042 LUK 006 037 «داوری مکنید تا بر شما داوری نشود وحکم مکنید تا بر شما حکم نشود و عفو کنید تاآمرزیده شوید. 042 LUK 006 038 بدهید تا به شما داده شود. زیرا پیمانه نیکوی افشرده و جنبانیده و لبریز شده را در دامن شما خواهند گذارد. زیرا که به همان پیمانه‌ای که می‌پیمایید برای شما پیموده خواهدشد.» 042 LUK 006 039 پس برای ایشان مثلی زد که «آیا می‌تواند کور، کور را راهنمایی کند؟ آیا هر دو در حفره‌ای نمی افتند؟ 042 LUK 006 040 شاگرد از معلم خویش بهتر نیست لیکن هر‌که کامل شده باشد، مثل استاد خود بود. 042 LUK 006 041 و چرا خسی را که در چشم برادر تو است می‌بینی و چوبی را که در چشم خود داری نمی یابی؟ 042 LUK 006 042 و چگونه بتوانی برادر خود را گویی‌ای برادر اجازت ده تا خس را از چشم تو برآورم و چوبی را که در چشم خود داری نمی بینی. ای ریاکار اول چوب را از چشم خود بیرون کن، آنگاه نیکو خواهی دید تا خس را از چشم برادر خودبرآوری. 042 LUK 006 043 «زیرا هیچ درخت نیکو میوه بد بارنمی آورد و نه درخت بد، میوه نیکو آورد. 042 LUK 006 044 زیراکه هر درخت از میوه‌اش شناخته می‌شود از خارانجیر را نمی یابند و از بوته، انگور را نمی چینند. 042 LUK 006 045 آدم نیکو از خزینه خوب دل خود چیز نیکوبرمی آورد و شخص شریر از خزینه بد دل خویش چیز بد بیرون می‌آورد. زیرا که از زیادتی دل زبان سخن می‌گوید. 042 LUK 006 046 «و چون است که مرا خداوندا خداوندامی گویید و آنچه می‌گویم بعمل نمی آورید. 042 LUK 006 047 هر‌که نزد من آید و سخنان مرا شنود و آنها را به‌جا آورد، شما را نشان می‌دهم که به چه کس مشابهت دارد. 042 LUK 006 048 مثل شخصی است که خانه‌ای می‌ساخت و زمین را کنده گود نمود و بنیادش رابر سنگ نهاد. پس چون سیلاب آمده، سیل بر آن خانه زور آورد، نتوانست آن را جنبش دهد زیراکه بر سنگ بنا شده بود. 042 LUK 006 049 لیکن هر‌که شنید وعمل نیاورد مانند شخصی است که خانه‌ای برروی زمین بی‌بنیاد بنا کرد که چون سیل بر آن صدمه زد، فور افتاد و خرابی آن خانه عظیم بود.» 042 LUK 007 001 و چون همه سخنان خود را به سمع خلق به اتمام رسانید، وارد کفرناحوم شد. 042 LUK 007 002 ویوزباشی را غلامی که عزیز او بود مریض ومشرف بر موت بود. 042 LUK 007 003 چون خبر عیسی را شنید، مشایخ یهود را نزد وی فرستاده از او خواهش کرد که آمده غلام او را شفا بخشد. 042 LUK 007 004 ایشان نزدعیسی آمده به الحاح نزد او التماس کرده گفتند: «مستحق است که این احسان را برایش به‌جاآوری. 042 LUK 007 005 زیرا قوم ما را دوست می‌دارد و خودبرای ما کنیسه را ساخت.» 042 LUK 007 006 پس عیسی با ایشان روانه شد و چون نزدیک به خانه رسید، یوزباشی چند نفر از دوستان خودرا نزد او فرستاده بدو گفت: «خداوندا زحمت مکش زیرا لایق آن نیستم که زیر سقف من درآیی. 042 LUK 007 007 و از این سبب خود را لایق آن ندانستم که نزد تو آیم، بلکه سخنی بگو تا بنده من صحیح شود. 042 LUK 007 008 زیرا که من نیز شخصی هستم زیر حکم ولشکریان زیر دست خود دارم. چون به یکی گویم برو، می‌رود و به دیگری بیا، می‌آید و به غلام خود این را بکن، می‌کند.» 042 LUK 007 009 چون عیسی این راشنید، تعجب نموده به سوی آن جماعتی که از عقب او می‌آمدند روی گردانیده، گفت: «به شمامی گویم چنین ایمانی، در اسرائیل هم نیافته‌ام.» 042 LUK 007 010 پس فرستادگان به خانه برگشته، آن غلام بیماررا صحیح یافتند. 042 LUK 007 011 و دو روز بعد به شهری مسمی به نائین می‌رفت و بسیاری از شاگردان او و گروهی عظیم، همراهش می‌رفتند. 042 LUK 007 012 چون نزدیک به دروازه شهر رسید، ناگاه میتی را که پسر یگانه بیوه‌زنی بود می‌بردند و انبوهی کثیر از اهل شهر، با وی می‌آمدند. 042 LUK 007 013 چون خداوند او را دید، دلش بر اوبسوخت و به وی گفت: «گریان مباش.» 042 LUK 007 014 و نزدیک آمده تابوت را لمس نمود وحاملان آن بایستادند. پس گفت: «ای جوان تو رامی گویم برخیز.» 042 LUK 007 015 در ساعت آن مرده راست بنشست و سخن‌گفتن آغاز کرد و او را به مادرش سپرد. 042 LUK 007 016 پس خوف همه را فراگرفت و خدا راتمجیدکنان می‌گفتند که «نبی‌ای بزرگ در میان مامبعوث شده و خدا از قوم خود تفقد نموده است.» 042 LUK 007 017 پس این خبر درباره او در تمام یهودیه و جمیع آن مرز و بوم منتشر شد. 042 LUK 007 018 و شاگردان یحیی او را از جمیع این وقایع مطلع ساختند. 042 LUK 007 019 پس یحیی دو نفر از شاگردان خود را طلبیده، نزد عیسی فرستاده، عرض نمودکه «آیا تو آن آینده هستی یا منتظر دیگری باشیم؟» 042 LUK 007 020 آن دو نفر نزد وی آمده، گفتند: «یحیی تعمید‌دهنده ما را نزد تو فرستاده، می‌گوید آیا تو آن آینده هستی یا منتظر دیگری باشیم.» 042 LUK 007 021 در همان ساعت، بسیاری را از مرضهاو بلایا و ارواح پلید شفا داد و کوران بسیاری رابینایی بخشید. 042 LUK 007 022 عیسی در جواب ایشان گفت: «بروید و یحیی را از آنچه دیده و شنیده‌اید خبردهید که کوران، بینا و لنگان خرامان و ابرصان طاهر و کران، شنوا و مردگان، زنده می‌گردند و به فقرا بشارت داده می‌شود. 042 LUK 007 023 و خوشابحال کسی‌که در من لغزش نخورد.» 042 LUK 007 024 و چون فرستادگان یحیی رفته بودند، درباره یحیی بدان جماعت آغاز سخن نهاد که «برای دیدن چه چیز به صحرا بیرون رفته بودید، آیا نی را که از باد در جنبش است؟ 042 LUK 007 025 بلکه بجهت دیدن چه بیرون رفتید، آیا کسی را که به لباس نرم ملبس باشد؟ اینک آنانی که لباس فاخر می‌پوشندو عیاشی می‌کنند، در قصرهای سلاطین هستند. 042 LUK 007 026 پس برای دیدن چه رفته بودید، آیا نبی‌ای را؟ بلی به شما می‌گویم کسی را که از نبی هم بزرگتراست. 042 LUK 007 027 زیرا این است آنکه درباره وی مکتوب است، اینک من رسول خود را پیش روی تومی فرستم تا راه تو را پیش تو مهیا سازد. 042 LUK 007 028 زیراکه شما را می‌گویم از اولاد زنان نبی‌ای بزرگتر ازیحیی تعمید‌دهنده نیست، لیکن آنکه در ملکوت خدا کوچکتر است از وی بزرگتر است.» 042 LUK 007 029 وتمام قوم و باجگیران چون شنیدند، خدا راتمجید کردند زیرا که تعمید از یحیی یافته بودند. 042 LUK 007 030 لیکن فریسیان و فقها اراده خدا را از خود ردنمودند زیرا که از وی تعمید نیافته بودند. 042 LUK 007 031 آنگاه خداوند گفت: «مردمان این طبقه را به چه تشبیه کنم و مانند چه می‌باشند؟ 042 LUK 007 032 اطفالی را می مانند که در بازارها نشسته، یکدیگر را صدازده می‌گویند، برای شما نواختیم رقص نکردید ونوحه گری کردیم گریه ننمودید. 042 LUK 007 033 زیرا که یحیی تعمید‌دهنده آمد که نه نان می‌خورد و نه شراب می‌آشامید، می‌گویید دیو دارد. 042 LUK 007 034 پسر انسان آمد که می‌خورد و می‌آشامد، می‌گویید اینک مردی است پرخور و باده پرست و دوست باجگیران و گناهکاران. 042 LUK 007 035 اما حکمت از جمیع فرزندان خود مصدق می‌شود. 042 LUK 007 036 و یکی از فریسیان از او وعده خواست که بااو غذا خورد پس به خانه فریسی درآمده بنشست. 042 LUK 007 037 که ناگاه زنی که در آن شهر گناهکاربود، چون شنید که در خانه فریسی به غذا نشسته است شیشه‌ای از عطر آورده، 042 LUK 007 038 در پشت سر اونزد پایهایش گریان بایستاد و شروع کرد به شستن پایهای او به اشک خود و خشکانیدن آنها به موی سر خود و پایهای وی را بوسیده آنها را به عطرتدهین کرد. 042 LUK 007 039 چون فریسی‌ای که از او وعده خواسته بوداین را بدید، با خود می‌گفت که «این شخص اگرنبی بودی هرآینه دانستی که این کدام و چگونه زن است که او را لمس می‌کند، زیرا گناهکاری است.» 042 LUK 007 040 عیسی جواب داده به وی گفت: «ای شمعون چیزی دارم که به تو گویم.» گفت: «ای استاد بگو.» 042 LUK 007 041 گفت: «طلبکاری را دو بدهکار بودکه از یکی پانصد و از دیگری پنجاه دینار طلب داشتی. 042 LUK 007 042 چون چیزی نداشتند که ادا کنند، هر دو را بخشید. بگو کدام‌یک از آن دو او را زیادترمحبت خواهد نمود.» 042 LUK 007 043 شمعون در جواب گفت: «گمان می‌کنم آنکه او را زیادتر بخشید.» به وی گفت: «نیکو گفتی.» 042 LUK 007 044 پس به سوی آن زن اشاره نموده به شمعون گفت: «این زن را نمی بینی، به خانه تو آمدم آب بجهت پایهای من نیاوردی، ولی این زن پایهای مرا به اشکها شست و به مویهای سر خود آنها راخشک کرد. 042 LUK 007 045 مرا نبوسیدی، لیکن این زن ازوقتی که داخل شدم از بوسیدن پایهای من بازنایستاد. 042 LUK 007 046 سر مرا به روغن مسح نکردی، لیکن اوپایهای مرا به عطر تدهین کرد. 042 LUK 007 047 از این جهت به تو می‌گویم، گناهان او که بسیار است آمرزیده شد، زیرا که محبت بسیار نموده است. لیکن آنکه آمرزش کمتر یافت، محبت کمتر می‌نماید.» 042 LUK 007 048 پس به آن زن گفت: «گناهان تو آمرزیده شد.» 042 LUK 007 049 و اهل مجلس در خاطر خود تفکر آغاز کردندکه این کیست که گناهان را هم می‌آمرزد. 042 LUK 007 050 پس به آن زن گفت: «ایمانت تو را نجات داده است به سلامتی روانه شو.» 042 LUK 008 001 و بعد از آن واقع شد که او در هر شهری ودهی گشته، موعظه می‌نمود و به ملکوت خدا بشارت می‌داد و آن دوازده با وی می‌بودند. 042 LUK 008 002 و زنان چند که از ارواح پلید و مرضها شفا یافته بودند، یعنی مریم معروف به مجدلیه که از اوهفت دیو بیرون رفته بودند، 042 LUK 008 003 و یونا زوجه خوزا، ناظر هیرودیس و سوسن و بسیاری از زنان دیگرکه از اموال خود او را خدمت می‌کردند. 042 LUK 008 004 و چون گروهی بسیار فراهم می‌شدند و از هرشهر نزد او می‌آمدند مثلی آورده، گفت 042 LUK 008 005 که «برزگری بجهت تخم کاشتن بیرون رفت. و وقتی که تخم می‌کاشت بعضی بر کناره راه ریخته شد وپایمال شده، مرغان هوا آن را خوردند. 042 LUK 008 006 وپاره‌ای بر سنگلاخ افتاده چون رویید از آنجهت که رطوبتی نداشت خشک گردید. 042 LUK 008 007 و قدری درمیان خارها افکنده شد که خارها با آن نمو کرده آن را خفه نمود. 042 LUK 008 008 و بعضی در زمین نیکو پاشیده شده رویید و صد چندان ثمر آورد.» چون این بگفت ندا در‌داد «هر‌که گوش شنوا دارد بشنود.» 042 LUK 008 009 پس شاگردانش از او سوال نموده، گفتند که «معنی‌این مثل چیست؟» 042 LUK 008 010 گفت: «شما رادانستن اسرار ملکوت خدا عطا شده است و لیکن دیگران را به واسطه مثلها، تا نگریسته نبینند وشنیده درک نکنند. 042 LUK 008 011 اما مثل این است که تخم کلام خداست. 042 LUK 008 012 و آنانی که در کنار راه هستندکسانی می‌باشند که چون می‌شنوند، فور ابلیس آمده کلام را از دلهای ایشان می‌رباید، مبادا ایمان آورده نجات یابند. 042 LUK 008 013 و آنانی که بر سنگلاخ هستند کسانی می‌باشند که چون کلام رامی شنوند آن را به شادی می‌پذیرند و اینها ریشه ندارند پس تا مدتی ایمان می‌دارند و در وقت آزمایش، مرتد می‌شوند. 042 LUK 008 014 اما آنچه در خارهاافتاد اشخاصی می‌باشند که چون شنوند می‌روند و اندیشه های روزگار و دولت و لذات آن ایشان راخفه می‌کند و هیچ میوه به‌کمال نمی رسانند. 042 LUK 008 015 اما آنچه در زمین نیکو واقع گشت کسانی می‌باشند که کلام را به دل راست و نیکو شنیده، آن را نگاه می‌دارند و با صبر، ثمر می‌آورند. 042 LUK 008 016 «و هیچ‌کس چراغ را افروخته، آن را زیرظرفی یا تختی پنهان نمی کند بلکه بر چراغدان می‌گذارد تا هر‌که داخل شود روشنی را ببیند. 042 LUK 008 017 زیرا چیزی نهان نیست که ظاهر نگردد و نه مستور که معلوم و هویدا نشود. 042 LUK 008 018 پس احتیاطنمایید که به چه طور می‌شنوید، زیرا هر‌که داردبدو داده خواهد شد و از آنکه ندارد آنچه گمان هم می‌برد که دارد، از او گرفته خواهد شد.» 042 LUK 008 019 و مادر وبرادران او نزد وی آمده به‌سبب ازدحام خلق نتوانستند او را ملاقات کنند. 042 LUK 008 020 پس او را خبر داده گفتند: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده می‌خواهند تو را ببینند.» 042 LUK 008 021 در جواب ایشان گفت: «مادر و برادران من اینانند که کلام خدا را شنیده آن را به‌جا می‌آورند.» 042 LUK 008 022 روزی از روزها او با شاگردان خود به کشتی سوار شده، به ایشان گفت: «به سوی آن کناردریاچه عبور بکنیم.» پس کشتی را حرکت دادند. 042 LUK 008 023 و چون می‌رفتند، خواب او را در ربود که ناگاه طوفان باد بر دریاچه فرود آمد، بحدی که کشتی از آب پر می‌شد و ایشان در خطر افتادند. 042 LUK 008 024 پس نزد او آمده او را بیدار کرده، گفتند: «استادا، استادا، هلاک می‌شویم.» پس برخاسته باد وتلاطم آب را نهیب داد تا ساکن گشت و آرامی پدید آمد. 042 LUK 008 025 پس به ایشان گفت: «ایمان شما کجااست؟» ایشان ترسان و متعجب شده با یکدیگرمی گفتند که «این چطور آدمی است که بادها وآب را هم امر می‌فرماید و اطاعت او می‌کنند.» 042 LUK 008 026 و به زمین جدریان که مقابل جلیل است، رسیدند. 042 LUK 008 027 چون به خشکی فرود آمد، ناگاه شخصی از آن شهر‌که از مدت مدیدی دیوهاداشتی و رخت نپوشیدی و در خانه نماندی بلکه در قبرها منزل داشتی دچار وی گردید. 042 LUK 008 028 چون عیسی را دید، نعره زد و پیش او افتاده به آواز بلندگفت: «ای عیسی پسر خدای تعالی، مرا با تو چه‌کار است؟ از تو التماس دارم که مرا عذاب ندهی.» 042 LUK 008 029 زیرا که روح خبیث را امر فرموده بودکه از آن شخص بیرون آید. چونکه بارها او راگرفته بود، چنانکه هر‌چند او را به زنجیرها وکنده‌ها بسته نگاه می‌داشتند، بندها را می‌گسیخت و دیو او را به صحرا می‌راند. 042 LUK 008 030 عیسی از اوپرسیده، گفت: «نام تو چیست؟» گفت: «لجئون.» زیرا که دیوهای بسیار داخل او شده بودند. 042 LUK 008 031 واز او استدعا کردند که ایشان را نفرماید که به هاویه روند. (Abyssos g12) 042 LUK 008 032 و در آن نزدیکی گله گراز بسیاری بودند که در کوه می‌چریدند. پس از او خواهش نمودند که بدیشان اجازت دهد تا در آنها داخل شوند. پس ایشان را اجازت داد. 042 LUK 008 033 ناگاه دیوها از آن آدم بیرون شده، داخل گرازان گشتند که آن گله ازبلندی به دریاچه جسته، خفه شدند. 042 LUK 008 034 چون گرازبانان ماجرا را دیدند فرار کردند و در شهر واراضی آن شهرت دادند. 042 LUK 008 035 پس مردم بیرون آمده تا آن واقعه را ببینندنزد عیسی رسیدند و چون آدمی را که از او دیوهابیرون رفته بودند، دیدند که نزد پایهای عیسی رخت پوشیده و عاقل گشته نشسته است ترسیدند. 042 LUK 008 036 و آنانی که این را دیده بودند ایشان راخبر دادند که آن دیوانه چطور شفا یافته بود. 042 LUK 008 037 پس تمام خلق مرزوبوم جدریان از او خواهش نمودند که از نزد ایشان روانه شود، زیرا خوفی شدید بر ایشان مستولی شده بود. پس او به کشتی سوار شده مراجعت نمود. 042 LUK 008 038 اما آن شخصی که دیوها از وی بیرون رفته بودند از او درخواست کرد که با وی باشد. لیکن عیسی او را روانه فرموده، گفت: 042 LUK 008 039 «به خانه خود برگرد و آنچه خدا با تو کرده است حکایت کن.» پس رفته درتمام شهر از آنچه عیسی بدو نموده بود موعظه کرد. 042 LUK 008 040 و چون عیسی مراجعت کرد خلق او راپذیرفتند زیرا جمیع مردم چشم به راه اومی داشتند. 042 LUK 008 041 که ناگاه مردی، یایرس نام که رئیس کنیسه بود به پایهای عیسی افتاده، به اوالتماس نمود که به خانه او بیاید. 042 LUK 008 042 زیرا که او رادختر یگانه‌ای قریب به دوازده ساله بود که مشرف بر موت بود. و چون می‌رفت خلق بر اوازدحام می‌نمودند. 042 LUK 008 043 ناگاه زنی که مدت دوازده سال به استحاضه مبتلا بود و تمام مایملک خود را صرف اطبانموده و هیچ‌کس نمی توانست او را شفا دهد، 042 LUK 008 044 از پشت سر وی آمده، دامن ردای او را لمس نمود که در ساعت جریان خونش ایستاد. 042 LUK 008 045 پس عیسی گفت: «کیست که مرا لمس نمود.» چون همه انکار کردند، پطرس و رفقایش گفتند: «ای استاد مردم هجوم آورده بر تو ازدحام می‌کنند ومی گویی کیست که مرا لمس نمود؟» 042 LUK 008 046 عیسی گفت: «البته کسی مرا لمس نموده است، زیرا که من درک کردم که قوتی از من بیرون شد.» 042 LUK 008 047 چون آن زن دید که نمی تواند پنهان ماند، لرزان شده، آمد و نزد وی افتاده پیش همه مردم گفت که به چه سبب او را لمس نمود و چگونه فور شفا یافت. 042 LUK 008 048 وی را گفت: «ای دختر خاطرجمع دار، ایمانت تو را شفا داده است، به سلامتی برو.» 042 LUK 008 049 و این سخن هنوز بر زبان او بود که یکی ازخانه رئیس کنیسه آمده به وی گفت: «دخترت مرد. دیگر استاد را زحمت مده.» 042 LUK 008 050 چون عیسی این را شنید توجه نموده به وی گفت: «ترسان مباش، ایمان آور و بس که شفا خواهد یافت.» 042 LUK 008 051 و چون داخل خانه شد، جز پطرس و یوحنا ویعقوب و پدر و مادر دختر هیچ‌کس را نگذاشت که به اندرون آید. 042 LUK 008 052 و چون همه برای او گریه وزاری می‌کردند او گفت: «گریان مباشید نمرده بلکه خفته است.» 042 LUK 008 053 پس به او استهزا کردندچونکه می‌دانستند که مرده است. 042 LUK 008 054 پس او همه را بیرون کرد و دست دختر را گرفته صدا زد وگفت: «ای دختر برخیز.» 042 LUK 008 055 و روح او برگشت وفور برخاست. پس عیسی فرمود تا به وی خوراک دهند. 042 LUK 008 056 و پدر و مادر او حیران شدند. پس ایشان را فرمود که هیچ‌کس را از این ماجراخبر ندهند. 042 LUK 009 001 پس دوازده شاگرد خود را طلبیده، به ایشان قوت و قدرت بر جمیع دیوها و شفادادن امراض عطا فرمود. 042 LUK 009 002 و ایشان را فرستاد تا به ملکوت خدا موعظه کنند و مریضان را صحت بخشند. 042 LUK 009 003 و بدیشان گفت: «هیچ‌چیز بجهت راه برمدارید نه عصا و نه توشه‌دان و نه نان و نه پول ونه برای یک نفر دو جامه. 042 LUK 009 004 و به هرخانه‌ای که داخل شوید همان جا بمانید تا از آن موضع روانه شوید. 042 LUK 009 005 و هر‌که شما را نپذیرد، وقتی که از آن شهر بیرون شوید خاک پایهای خود را نیزبیفشانید تا بر ایشان شهادتی شود.» 042 LUK 009 006 پس بیرون شده در دهات می‌گشتند و بشارت می‌دادند و درهرجا صحت می‌بخشیدند. 042 LUK 009 007 اما هیرودیس تیترارک، چون خبر تمام این وقایع را شنید مضطرب شد، زیرا بعضی می‌گفتندکه یحیی از مردگان برخاسته است، 042 LUK 009 008 و بعضی که الیاس ظاهر شده و دیگران، که یکی از انبیای پیشین برخاسته است. 042 LUK 009 009 اما هیرودیس گفت «سریحیی را از تنش من جدا کردم ولی این کیست که درباره او چنین خبر می‌شنوم» و طالب ملاقات وی می‌بود. 042 LUK 009 010 و چون رسولان مراجعت کردند، آنچه کرده بودند بدو بازگفتند. پس ایشان را برداشته به ویرانه‌ای نزدیک شهری که بیت صیدا نام داشت به خلوت رفت. 042 LUK 009 011 اما گروهی بسیار اطلاع یافته در عقب وی شتافتند. پس ایشان را پذیرفته، ایشان را از ملکوت خدا اعلام می‌نمود و هر‌که احتیاج به معالجه می‌داشت صحت می‌بخشید. 042 LUK 009 012 و چون روز رو به زوال نهاد، آن دوازده نزدوی آمده، گفتند: «مردم را مرخص فرما تا به دهات و اراضی این حوالی رفته منزل و خوراک برای خویشتن پیدا نمایند، زیرا که در اینجا درصحرا می‌باشیم.» 042 LUK 009 013 او بدیشان گفت: «شماایشان را غذا دهید.» گفتند: «ما را جز پنج نان و دوماهی نیست مگر برویم و بجهت جمیع این گروه غدا بخریم.» 042 LUK 009 014 زیرا قریب به پنجهزار مرد بودند. پس به شاگردان خود گفت که ایشان را پنجاه پنجاه، دسته دسته، بنشانند.» 042 LUK 009 015 ایشان همچنین کرده همه را نشانیدند. 042 LUK 009 016 پس آن پنج نان و دوماهی را گرفته، به سوی آسمان نگریست و آنها رابرکت داده، پاره نمود و به شاگردان خود داد تاپیش مردم گذارند. 042 LUK 009 017 پس همه خورده سیرشدند. و دوازده سبد پر از پاره های باقی‌مانده برداشتند. 042 LUK 009 018 و هنگامی که او به تنهایی دعا می‌کرد وشاگردانش همراه او بودند، از ایشان پرسیده، گفت: «مردم مرا که می‌دانند؟» 042 LUK 009 019 در جواب گفتند: «یحیی تعمید‌دهنده و بعضی الیاس ودیگران می‌گویند که یکی از انبیای پیشین برخاسته است.» 042 LUK 009 020 بدیشان گفت: «شما مرا که می‌دانید؟» پطرس در جواب گفت: «مسیح خدا.» 042 LUK 009 021 پس ایشان را قدغن بلیغ فرمود که هیچ‌کس را از این اطلاع مدهید. 042 LUK 009 022 و گفت: «لازم است که پسر انسان زحمت بسیار بیند و از مشایخ وروسای کهنه و کاتبان رد شده کشته شود و روزسوم برخیزد.» 042 LUK 009 023 پس به همه گفت: «اگر کسی بخواهد مراپیروی کند می‌باید نفس خود را انکار نموده، صلیب خود را هر روزه بردارد و مرا متابعت کند. 042 LUK 009 024 زیرا هر‌که بخواهد جان خود را خلاصی دهدآن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد. 042 LUK 009 025 زیراانسان را چه فایده دارد که تمام جهان را ببرد ونفس خود را بر باد دهد یا آن را زیان رساند. 042 LUK 009 026 زیرا هر‌که از من و کلام من عار دارد پسر انسان نیز وقتی که در جلال خود و جلال پدر و ملائکه مقدسه آید از او عار خواهد داشت. 042 LUK 009 027 لیکن هرآینه به شما می‌گویم که بعضی از حاضرین دراینجا هستند که تا ملکوت خدا را نبینند ذائقه موت را نخواهند چشید.» 042 LUK 009 028 و از این کلام قریب به هشت روز گذشته بود که پطرس و یوحنا و یعقوب را برداشته برفراز کوهی برآمد تا دعا کند. 042 LUK 009 029 و چون دعامی کرد هیات چهره او متبدل گشت و لباس اوسفید و درخشان شد. 042 LUK 009 030 که ناگاه دو مرد یعنی موسی و الیاس با وی ملاقات کردند. 042 LUK 009 031 و به هیات جلالی ظاهر شده درباره رحلت او که می‌بایست به زودی در اورشلیم واقع شود گفتگومی کردند. 042 LUK 009 032 اما پطرس و رفقایش را خواب در ربود. پس بیدار شده جلال او و آن دو مرد را که با وی بودند، دیدند. 042 LUK 009 033 و چون آن دو نفر از او جدامی شدند، پطرس به عیسی گفت که «ای استاد، بودن ما در اینجا خوب است. پس سه سایبان بسازیم یکی برای تو و یکی برای موسی ودیگری برای الیاس.» زیرا که نمی دانست چه می‌گفت. 042 LUK 009 034 و این سخن هنوز بر زبانش می‌بود که ناگاه ابری پدیدار شده بر ایشان سایه افکند وچون داخل ابر می‌شدند، ترسان گردیدند. 042 LUK 009 035 آنگاه صدایی از ابر برآمد که «این است پسرحبیب من، او را بشنوید.» 042 LUK 009 036 و چون این آوازرسید عیسی را تنها یافتند و ایشان ساکت ماندندو از آنچه دیده بودند هیچ‌کس را در آن ایام خبرندادند. 042 LUK 009 037 و در روز بعد چون ایشان از کوه به زیرآمدند، گروهی بسیار او را استقبال نمودند. 042 LUK 009 038 که ناگاه مردی از آن میان فریادکنان گفت: «ای استادبه تو التماس می‌کنم که بر پسر من لطف فرمایی زیرا یگانه من است. 042 LUK 009 039 که ناگاه روحی او رامی گیرد و دفعه صیحه می‌زند و کف کرده مصروع می‌شود و او را فشرده به دشواری رها می‌کند. 042 LUK 009 040 و از شاگردانت درخواست کردم که او را بیرون کنند نتوانستند.» 042 LUK 009 041 عیسی در جواب گفت: «ای فرقه بی‌ایمان کج روش، تا کی با شما باشم و متحمل شما گردم. پسر خود را اینجا بیاور.» 042 LUK 009 042 و چون او می‌آمددیو او را دریده مصروع نمود. اما عیسی آن روح خبیث را نهیب داده طفل را شفا بخشید وبه پدرش سپرد. 042 LUK 009 043 و همه از بزرگی خدامتحیر شدند و وقتی که همه از تمام اعمال عیسی متعجب شدند به شاگردان خودگفت: 042 LUK 009 044 «این سخنان را در گوشهای خود فراگیریدزیرا که پسر انسان به‌دستهای مردم تسلیم خواهدشد.» 042 LUK 009 045 ولی این سخن را درک نکردند و از ایشان مخفی داشته شد که آن را نفهمند و ترسیدند که آن را از وی بپرسند. 042 LUK 009 046 و در میان ایشان مباحثه شد که کدام‌یک ازما بزرگتر است. 042 LUK 009 047 عیسی خیال دل ایشان راملتفت شده طفلی بگرفت و او را نزد خود برپاداشت. 042 LUK 009 048 و به ایشان گفت: «هر‌که این طفل را به نام من قبول کند، مرا قبول کرده باشد و هر‌که مراپذیرد، فرستنده مرا پذیرفته باشد. زیرا هر‌که ازجمیع شما کوچکتر باشد، همان بزرگ خواهدبود.» 042 LUK 009 049 یوحنا جواب داده گفت: «ای استادشخصی را دیدیم که به نام تو دیوها را اخراج می‌کند و او را منع نمودیم، از آن رو که پیروی مانمی کند.» 042 LUK 009 050 عیسی بدو گفت: «او را ممانعت مکنید. زیرا هر‌که ضد شما نیست با شماست.» 042 LUK 009 051 و چون روزهای صعود او نزدیک می‌شدروی خود را به عزم ثابت به سوی اورشلیم نهاد. 042 LUK 009 052 پس رسولان پیش از خود فرستاده، ایشان رفته به بلدی از بلاد سامریان وارد گشتند تا برای اوتدارک بینند. 042 LUK 009 053 اما او را جای ندادند از آن رو که عازم اورشلیم می‌بود. 042 LUK 009 054 و چون شاگردان او، یعقوب و یوحنا این را دیدند گفتند: «ای خداوند آیا می‌خواهی بگوییم که آتش از آسمان باریده اینها را فرو‌گیرد چنانکه الیاس نیز کرد؟ 042 LUK 009 055 آنگاه روی گردانیده بدیشان گفت: «نمی دانید که شما ازکدام نوع روح هستید. 042 LUK 009 056 زیرا که پسر انسان نیامده است تا جان مردم را هلاک سازد بلکه تانجات دهد.» پس به قریه‌ای دیگر رفتند. 042 LUK 009 057 و هنگامی که ایشان می‌رفتند در اثنای راه شخصی بدو گفت: «خداوندا هر جا روی تو رامتابعت کنم.» 042 LUK 009 058 عیسی به وی گفت: «روباهان راسوراخها است و مرغان هوا را آشیانه‌ها، لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.» 042 LUK 009 059 و به دیگری گفت: «از عقب من بیا.» گفت: «خداوندااول مرا رخصت ده تا بروم پدر خود را دفن کنم.» 042 LUK 009 060 عیسی وی را گفت: «بگذار مردگان مردگان خود را دفن کنند. اما تو برو و به ملکوت خداموعظه کن.» 042 LUK 009 061 و کسی دیگر گفت: «خداوندا تورا پیروی می‌کنم لیکن اول رخصت ده تا اهل خانه خود را وداع نمایم.» 042 LUK 009 062 عیسی وی را گفت: «کسی‌که دست را به شخم زدن دراز کرده از پشت سر نظر کند، شایسته ملکوت خدا نمی باشد.» 042 LUK 010 001 و بعد از این امور، خداوند هفتاد نفر دیگر را نیز تعیین فرموده، ایشان را جفت جفت پیش روی خود به هر شهری و موضعی که خود عزیمت آن داشت، فرستاد. 042 LUK 010 002 پس بدیشان گفت: «حصاد بسیار است و عمله کم. پس ازصاحب حصاد درخواست کنید تا عمله ها برای حصاد خود بیرون نماید. 042 LUK 010 003 بروید، اینک من شما را چون بره‌ها در میان گرگان می‌فرستم. 042 LUK 010 004 وکیسه و توشه‌دان و کفشها با خود برمدارید وهیچ‌کس را در راه سلام منمایید، 042 LUK 010 005 و در هرخانه‌ای که داخل شوید، اول گویید سلام بر این خانه باد. 042 LUK 010 006 پس هرگاه ابن السلام در آن خانه باشد، سلام شما بر آن قرار گیرد والا به سوی شما راجع شود. 042 LUK 010 007 و در آن خانه توقف نمایید و از آنچه دارند بخورید و بیاشامید، زیرا که مزدور مستحق اجرت خود است و از خانه به خانه نقل مکنید. 042 LUK 010 008 ودر هر شهری که رفتید و شما را پذیرفتند، از آنچه پیش شما گذارند بخورید. 042 LUK 010 009 و مریضان آنجا راشفا دهید و بدیشان گویید ملکوت خدا به شمانزدیک شده است. 042 LUK 010 010 لیکن در هر شهری که رفتیدو شما را قبول نکردند، به کوچه های آن شهربیرون شده بگویید، 042 LUK 010 011 حتی خاکی که از شهرشما بر ما نشسته است، بر شما می‌افشانیم. لیکن این را بدانید که ملکوت خدا به شما نزدیک شده است. 042 LUK 010 012 و به شما می‌گویم که حالت سدوم در آن روز، از حالت آن شهر سهل تر خواهد بود. 042 LUK 010 013 وای بر تو‌ای خورزین؛ وای بر تو‌ای بیت صیدا، زیرا اگر معجزاتی که در شما ظاهر شددر صور و صیدون ظاهر می‌شد، هرآینه مدتی درپلاس و خاکستر نشسته، توبه می‌کردند. 042 LUK 010 014 لیکن حالت صور و صیدون در روز جزا، از حال شماآسانتر خواهد بود. 042 LUK 010 015 و تو‌ای کفرناحوم که سر به آسمان افراشته‌ای، تا به حهنم سرنگون خواهی شد. (Hadēs g86) 042 LUK 010 016 آنکه شما را شنود، مرا شنیده و کسی‌که شما را حقیر شمارد مرا حقیر شمرده و هر‌که مراحقیر شمارد فرستنده مرا حقیر شمرده باشد.» 042 LUK 010 017 پس آن هفتاد نفر با خرمی برگشته گفتند: «ای خداوند، دیوها هم به اسم تو اطاعت مامی کنند.» 042 LUK 010 018 بدیشان گفت: «من شیطان را دیدم که چون برق از آسمان می‌افتد. 042 LUK 010 019 اینک شما راقوت می‌بخشم که ماران و عقربها و تمامی قوت دشمن را پایمال کنید و چیزی به شما ضرر هرگزنخواهد رسانید. 042 LUK 010 020 ولی از این شادی مکنید که ارواح اطاعت شما می‌کنند بلکه بیشتر شاد باشیدکه نامهای شما در آسمان مرقوم است.» 042 LUK 010 021 در همان ساعت، عیسی در روح وجدنموده گفت: «ای پدر مالک آسمان و زمین، تو راسپاس می‌کنم که این امور را از دانایان وخردمندان مخفی داشتی و بر کودکان مکشوف ساختی. بلی‌ای پدر، چونکه همچنین منظور نظرتو افتاد.» 042 LUK 010 022 و به سوی شاگردان خود توجه نموده گفت: «همه‌چیز را پدر به من سپرده است. وهیچ‌کس نمی شناسد که پسر کیست، جز پدر و نه که پدر کیست، غیر از پسر و هر‌که پسر بخواهدبرای او مکشوف سازد.» 042 LUK 010 023 و در خلوت به شاگردان خود التفات فرموده گفت: «خوشابحال چشمانی که آنچه شما می‌بینید، می‌بینند. 042 LUK 010 024 زیرابه شما می‌گویم بسا انبیا و پادشاهان می‌خواستندآنچه شما می‌بینید، بنگرند و ندیدند و آنچه شمامی شنوید، بشنوند و نشنیدند.» 042 LUK 010 025 ناگاه یکی از فقها برخاسته از روی امتحان به وی گفت: «ای استاد چه کنم تا وارث حیات جاودانی گردم؟» (aiōnios g166) 042 LUK 010 026 به وی گفت: «در تورات چه نوشته شده است و چگونه می‌خوانی؟» 042 LUK 010 027 جواب داده، گفت: «اینکه خداوند خدای خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام توانایی و تمام فکر خودمحبت نما و همسایه خود را مثل نفس خود.» 042 LUK 010 028 گفت: «نیکو جواب گفتی. چنین بکن که خواهی زیست.» 042 LUK 010 029 لیکن او چون خواست خودرا عادل نماید، به عیسی گفت: «و همسایه من کیست؟» 042 LUK 010 030 عیسی در جواب وی گفت: «مردی که ازاورشلیم به سوی اریحا می‌رفت، به‌دستهای دزدان افتاد و او را برهنه کرده مجروح ساختند واو را نیم مرده واگذارده برفتند. 042 LUK 010 031 اتفاق کاهنی ازآن راه می‌آمد، چون او را بدید از کناره دیگررفت. 042 LUK 010 032 همچنین شخصی لاوی نیز از آنجا عبورکرده نزدیک آمد و بر او نگریسته از کناره دیگربرفت. 042 LUK 010 033 «لیکن شخصی سامری که مسافر بود نزدوی آمده چون او را بدید، دلش بر وی بسوخت. 042 LUK 010 034 پس پیش آمده بر زخمهای او روغن و شراب ریخته آنها را بست واو را بر مرکب خود سوارکرده به‌کاروانسرای رسانید و خدمت او کرد. 042 LUK 010 035 بامدادان چون روانه می‌شد، دو دینار درآورده به‌سرایدار داد و بدو گفت این شخص را متوجه باش و آنچه بیش از این خرج کنی، در حین مراجعت به تو دهم. 042 LUK 010 036 «پس به نظر تو کدام‌یک از این سه نفرهمسایه بود با آن شخص که به‌دست دزدان افتاد؟» 042 LUK 010 037 گفت: «آنکه بر او رحمت کرد.» عیسی وی را گفت: «برو و تو نیز همچنان کن.» 042 LUK 010 038 و هنگامی که می‌رفتند او وارد بلدی شد وزنی که مرتاه نام داشت، او را به خانه خودپذیرفت. 042 LUK 010 039 و او را خواهری مریم نام بود که نزدپایهای عیسی نشسته کلام او را می‌شنید. 042 LUK 010 040 امامرتاه بجهت زیادتی خدمت مضطرب می‌بود. پس نزدیک آمده، گفت: «ای خداوند آیا تو راباکی نیست که خواهرم مرا واگذارد که تنهاخدمت کنم، او را بفرما تا مرا یاری کند.» 042 LUK 010 041 عیسی در جواب وی گفت: «ای مرتاه، ای مرتاه تو در چیزهای بسیار اندیشه و اضطراب داری. 042 LUK 010 042 لیکن یک چیز لازم است و مریم آن نصیب خوب را اختیار کرده است که از او گرفته نخواهد شد.» 042 LUK 011 001 و هنگامی که او در موضعی دعا می‌کردچون فارغ شد، یکی از شاگردانش به وی گفت: «خداوندا دعا کردن را به ما تعلیم نما، چنانکه یحیی شاگردان خود را بیاموخت.» 042 LUK 011 002 بدیشان گفت: «هرگاه دعا کنید گویید‌ای پدرما که در آسمانی، نام تو مقدس باد. ملکوت توبیاید. اراده تو چنانکه در آسمان است در زمین نیزکرده شود. 042 LUK 011 003 نان کفاف ما را روز به روز به ما بده. 042 LUK 011 004 و گناهان ما را ببخش زیرا که ما نیز هر قرضدار خود را می‌بخشیم. و ما را در آزمایش میاور، بلکه ما را از شریر رهایی ده.» 042 LUK 011 005 و بدیشان گفت: «کیست از شما که دوستی داشته باشد و نصف شب نزد وی آمده بگوید‌ای دوست سه قرص نان به من قرض ده، 042 LUK 011 006 چونکه یکی از دوستان من از سفر بر من وارد شده وچیزی ندارم که پیش او گذارم. 042 LUK 011 007 پس او از اندرون در جواب گوید مرا زحمت مده، زیرا که الان دربسته است و بچه های من در رختخواب با من خفته‌اند نمی توانم برخاست تا به تو دهم. 042 LUK 011 008 به شمامی گویم هر‌چند به علت دوستی برنخیزد تا بدودهد، لیکن بجهت لجاجت خواهد برخاست و هرآنچه حاجت دارد، بدو خواهد داد. 042 LUK 011 009 «و من به شما می‌گویم سوال کنید که به شماداده خواهد شد. بطلبید که خواهید یافت. بکوبیدکه برای شما بازکرده خواهد شد. 042 LUK 011 010 زیرا هر‌که سوال کند، یابد و هر‌که بطلبد، خواهد یافت وهرکه کوبد، برای او باز کرده خواهد شد. 042 LUK 011 011 وکیست از شما که پدر باشد و پسرش از او نان خواهد، سنگی بدو دهد یا اگر ماهی خواهد، به عوض ماهی ماری بدو بخشد، 042 LUK 011 012 یا اگرتخم‌مرغی بخواهد، عقربی بدو عطا کند. 042 LUK 011 013 پس اگر شما با آنکه شریر هستید می‌دانید چیزهای نیکو را به اولاد خود باید داد، چند مرتبه زیادترپدر آسمانی شما روح‌القدس را خواهد داد به هرکه از او سوال کند.» 042 LUK 011 014 و دیوی را که گنگ بود بیرون می‌کرد وچون دیو بیرون شد، گنگ گویا گردید و مردم تعجب نمودند. 042 LUK 011 015 لیکن بعضی از ایشان گفتند که «دیوها را به یاری بعلزبول رئیس دیوها بیرون می‌کند.» 042 LUK 011 016 و دیگران از روی امتحان آیتی آسمانی از او طلب نمودند. 042 LUK 011 017 پس او خیالات ایشان را درک کرده بدیشان گفت: «هر مملکتی که برخلاف خود منقسم شود، تباه گردد و خانه‌ای که بر خانه منقسم شود، منهدم گردد. 042 LUK 011 018 پس شیطان نیز اگر به ضد خود منقسم شود سلطنت اوچگونه پایدار بماند. زیرا می‌گویید که من به اعانت بعلزبول دیوها را بیرون می‌کنم. 042 LUK 011 019 پس اگرمن دیوها را به وساطت بعلزبول بیرون می‌کنم، پسران شما به وساطت که آنها را بیرون می‌کنند؟ از اینجهت ایشان داوران بر شما خواهند بود. 042 LUK 011 020 لیکن هرگاه به انگشت خدا دیوها را بیرون می‌کنم، هرآینه ملکوت خدا ناگهان بر شما آمده است. 042 LUK 011 021 وقتی که مرد زورآور سلاح پوشیده خانه خود را نگاه دارد، اموال او محفوظ می‌باشد. 042 LUK 011 022 اما چون شخصی زورآورتر از او آید بر او غلبه یافته همه اسلحه او را که بدان اعتماد می‌داشت، از او می‌گیرد و اموال او را تقسیم می‌کند. 042 LUK 011 023 کسی‌که با من نیست، برخلاف من است و آنکه با من جمع نمی کند، پراکنده می‌سازد. 042 LUK 011 024 چون روح پلید از انسان بیرون آید به مکانهای بی‌آب بطلب آرامی گردش می‌کند وچون نیافت می‌گوید به خانه خود که از آن بیرون آمدم برمی گردم. 042 LUK 011 025 پس چون آید، آن را جاروب کرده شده و آراسته می‌بیند. 042 LUK 011 026 آنگاه می‌رود وهفت روح دیگر، شریرتر از خود برداشته داخل شده در آنجا ساکن می‌گردد و اواخر آن شخص ازاوائلش بدتر می‌شود.» 042 LUK 011 027 چون او این سخنان را می‌گفت، زنی از آن میان به آواز بلند وی را گفت «خوشابحال آن رحمی که تو را حمل کرد و پستانهایی که مکیدی.» 042 LUK 011 028 لیکن او گفت: «بلکه خوشابحال آنانی که کلام خدا را می‌شنوند و آن را حفظمی کنند.» 042 LUK 011 029 و هنگامی که مردم بر او ازدحام می‌نمودند، سخن‌گفتن آغاز کرد که «اینان فرقه‌ای شریرند که آیتی طلب می‌کنند و آیتی بدیشان عطا نخواهدشد، جز آیت یونس نبی. 042 LUK 011 030 زیرا چنانکه یونس برای اهل نینوا آیت شد، همچنین پسر انسان نیزبرای این فرقه خواهد بود. 042 LUK 011 031 ملکه جنوب در روزداوری با مردم این فرقه برخاسته، بر ایشان حکم خواهد کرد زیرا که از اقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود و اینک در اینجا کسی بزرگتر ازسلیمان است. 042 LUK 011 032 مردم نینوا در روز داوری با این طبقه برخاسته بر ایشان حکم خواهند کرد زیرا که به موعظه یونس توبه کردند و اینک در اینجا کسی بزرگتر از یونس است. 042 LUK 011 033 و هیچ‌کس چراغی نمی افروزد تا آن را درپنهانی یا زیر پیمانه‌ای بگذارد، بلکه بر چراغدان، تا هر‌که داخل شود روشنی را بیند. 042 LUK 011 034 چراغ بدن چشم است، پس مادامی که چشم تو بسیط است تمامی جسدت نیز روشن است و لیکن اگر فاسدباشد، جسد تو نیز تاریک بود. 042 LUK 011 035 پس باحذر باش مبادا نوری که در تو است، ظلمت باشد. 042 LUK 011 036 بنابراین هرگاه تمامی جسم تو روشن باشد وذره‌ای ظلمت نداشته باشد همه‌اش روشن خواهد بود، مثل وقتی که چراغ به تابش خود، تورا روشنایی می‌دهد.» 042 LUK 011 037 و هنگامی که سخن می‌گفت یکی ازفریسیان از او وعده خواست که در خانه اوچاشت بخورد. پس داخل شده بنشست. 042 LUK 011 038 امافریسی چون دید که پیش از چاشت دست نشست، تعجب نمود. 042 LUK 011 039 خداوند وی را گفت: «همانا شما‌ای فریسیان بیرون پیاله و بشقاب راطاهر می‌سازید ولی درون شما پر از حرص وخباثت است. 042 LUK 011 040 ‌ای احمقان آیا او که بیرون راآفرید، اندرون را نیز نیافرید؟ 042 LUK 011 041 بلکه از آنچه دارید، صدقه دهید که اینک همه‌چیز برای شماطاهر خواهد گشت. 042 LUK 011 042 وای بر شما‌ای فریسیان که ده‌یک از نعناع و سداب و هر قسم سبزی رامی دهید و از دادرسی و محبت خدا تجاوزمی نمایید، اینها را می‌باید به‌جا آورید و آنها رانیز ترک نکنید. 042 LUK 011 043 وای بر شما‌ای فریسیان که صدر کنایس و سلام در بازارها را دوست می‌دارید. 042 LUK 011 044 وای بر شما‌ای کاتبان و فریسیان ریاکار زیرا که مانند قبرهای پنهان شده هستید که مردم بر آنها راه می‌روند و نمی دانند.» 042 LUK 011 045 آنگاه یکی از فقها جواب داده گفت: «ای معلم، بدین سخنان ما را نیز سرزنش می‌کنی؟» 042 LUK 011 046 گفت «وای بر شما نیز‌ای فقها زیرا که بارهای گران را بر مردم می‌نهید و خود بر آن بارها، یک انگشت خود را نمی گذارید. 042 LUK 011 047 وای بر شما زیراکه مقابر انبیا را بنا می‌کنید و پدران شما ایشان راکشتند. 042 LUK 011 048 پس به‌کارهای پدران خود شهادت می‌دهید و از آنها راضی هستید، زیرا آنها ایشان را کشتند و شما قبرهای ایشان را می‌سازید. 042 LUK 011 049 ازاین‌رو حکمت خدا نیز فرموده است که به سوی ایشان انبیا و رسولان می‌فرستم و بعضی از ایشان را خواهند کشت و بر بعضی جفا کرد، 042 LUK 011 050 تا انتقام خون جمیع انبیا که از بنای عالم ریخته شد از این طبقه گرفته شود. 042 LUK 011 051 از خون هابیل تا خون زکریاکه در میان مذبح و هیکل کشته شد. بلی به شمامی گویم که از این فرقه بازخواست خواهد شد. 042 LUK 011 052 وای بر شما‌ای فقها، زیرا کلید معرفت رابرداشته‌اید که خود داخل نمی شوید و داخل‌شوندگان را هم مانع می‌شوید.» 042 LUK 011 053 و چون او این سخنان را بدیشان می‌گفت، کاتبان و فریسیان با او بشدت درآویختند و درمطالب بسیار سوالها از او می‌کردند. 042 LUK 011 054 و در کمین او می‌بودند تا نکته‌ای از زبان او گرفته مدعی اوبشوند. 042 LUK 012 001 و در آن میان، وقتی که هزاران از خلق جمع شدند، به نوعی که یکدیگر راپایمال می‌کردند، به شاگردان خود به سخن‌گفتن شروع کرد. «اول آنکه از خمیرمایه فریسیان که ریاکاری است احتیاط کنید. 042 LUK 012 002 زیرا چیزی نهفته نیست که آشکار نشود و نه مستوری که معلوم نگردد. 042 LUK 012 003 بنابراین آنچه در تاریکی گفته‌اید، درروشنایی شنیده خواهد شد و آنچه در خلوتخانه در گوش گفته‌اید بر پشت بامها ندا شود. 042 LUK 012 004 لیکن‌ای دوستان من، به شما می‌گویم از قاتلان جسم که قدرت ندارند بیشتر از این بکنند، ترسان مباشید. 042 LUK 012 005 بلکه به شما نشان می‌دهم که از که باید ترسید، از او بترسید که بعد از کشتن، قدرت دارد که به جهنم بیفکند. بلی به شما می‌گویم از او بترسید. (Geenna g1067) 042 LUK 012 006 آیا پنج گنجشک به دو فلس فروخته نمی شود وحال آنکه یکی از آنها نزد خدا فراموش نمی شود؟ 042 LUK 012 007 بلکه مویهای سر شما همه شمرده شده است. پس بیم مکنید، زیرا که از چندان گنجشک بهتر هستید. 042 LUK 012 008 «لیکن به شما می‌گویم هر‌که نزد مردم به من اقرار کند، پسر انسان نیز پیش فرشتگان خدا او رااقرار خواهد کرد. 042 LUK 012 009 اما هر‌که مرا پیش مردم انکارکند، نزد فرشتگان خدا انکار کرده خواهد شد. 042 LUK 012 010 و هر‌که سخنی برخلاف پسر انسان گوید، آمرزیده شود. اما هر‌که به روح‌القدس کفر گویدآمرزیده نخواهد شد. 042 LUK 012 011 و چون شما را درکنایس و به نزد حکام و دیوانیان برند، اندیشه مکنید که چگونه و به چه نوع حجت آورید یا چه بگویید. 042 LUK 012 012 زیرا که در همان ساعت روح‌القدس شما را خواهد آموخت که چه باید گفت.» 042 LUK 012 013 و شخصی از آن جماعت به وی گفت: «ای استاد، برادر مرا بفرما تا ارث پدر را با من تقسیم کند.» 042 LUK 012 014 به وی گفت: «ای مرد که مرا بر شما داوریا مقسم قرار داده است؟» 042 LUK 012 015 پس بدیشان گفت: «زنهار از طمع بپرهیزید زیرا اگرچه اموال کسی زیاد شود، حیات او از اموالش نیست.» 042 LUK 012 016 و مثلی برای ایشان آورده، گفت: «شخصی دولتمند را از املاکش محصول وافر پیدا شد. 042 LUK 012 017 پس با خود اندیشیده، گفت چه کنم؟ زیراجایی که محصول خود را انبار کنم، ندارم. 042 LUK 012 018 پس گفت چنین می‌کنم انبارهای خود را خراب کرده، بزرگتر بنا می‌کنم و در آن تمامی حاصل و اموال خود را جمع خواهم کرد. 042 LUK 012 019 و نفس خود راخواهم گفت که‌ای جان اموال فراوان اندوخته شده بجهت چندین سال داری. الحال بیارام و به اکل و شرب و شادی بپرداز. 042 LUK 012 020 خدا وی را گفت‌ای احمق در همین شب جان تو را از تو خواهندگرفت، آنگاه آنچه اندوخته‌ای، از آن که خواهدبود؟ 042 LUK 012 021 همچنین است هر کسی‌که برای خودذخیره کند و برای خدا دولتمند نباشد.» 042 LUK 012 022 پس به شاگردان خود گفت: «از این جهت به شما می‌گویم که اندیشه مکنید بجهت جان خودکه چه بخورید و نه برای بدن که چه بپوشید. 042 LUK 012 023 جان از خوراک و بدن از پوشاک بهتر است. 042 LUK 012 024 کلاغان را ملاحظه کنید که نه زراعت می‌کنندو نه حصاد و نه گنجی و نه انباری دارند و خدا آنهارا می‌پروراند. آیا شما به چند مرتبه از مرغان بهترنیستید؟ 042 LUK 012 025 و کیست از شما که به فکر بتواندذراعی بر قامت خود افزاید. 042 LUK 012 026 پس هرگاه توانایی کوچکترین کاری را ندارید چرا برای مابقی می اندیشید. 042 LUK 012 027 سوسنهای چمن را بنگریدچگونه نمو می‌کنند و حال آنکه نه زحمت می‌کشند و نه می‌ریسند، اما به شما می‌گویم که سلیمان با همه جلالش مثل یکی از اینها پوشیده نبود. 042 LUK 012 028 پس هرگاه خدا علفی را که امروز درصحرا است و فردا در تنور افکنده می‌شود چنین می‌پوشاند، چقدر بیشتر شما را‌ای سست‌ایمانان. 042 LUK 012 029 پس شما طالب مباشید که چه بخوریدیا چه بیاشامید و مضطرب مشوید. 042 LUK 012 030 زیرا که امت های جهان، همه این چیزها را می‌طلبند، لیکن پدر شما می‌داند که به این چیزها احتیاج دارید. 042 LUK 012 031 بلکه ملکوت خدا را طلب کنید که جمیع این چیزها برای شما افزوده خواهد شد. 042 LUK 012 032 ترسان مباشید‌ای گله کوچک، زیرا که مرضی پدر شما است که ملکوت را به شما عطافرماید. 042 LUK 012 033 آنچه دارید بفروشید و صدقه دهید وکیسه‌ها بسازید که کهنه نشود و گنجی را که تلف نشود، در آسمان جایی که دزد نزدیک نیاید و بیدتباه نسازد. 042 LUK 012 034 زیرا جایی که خزانه شما است، دل شما نیز در آنجا می‌باشد. 042 LUK 012 035 کمرهای خود را بسته چراغهای خود راافروخته بدارید. 042 LUK 012 036 و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می‌کشند که چه وقت ازعروسی مراجعت کند تا هروقت آید و در رابکوبد، بی‌درنگ برای او بازکنند. 042 LUK 012 037 خوشابحال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیداریابد. هر آینه به شما می‌گویم که کمر خود را بسته ایشان را خواهد نشانید و پیش آمده، ایشان راخدمت خواهد کرد. 042 LUK 012 038 و اگر در پاس دوم یا سوم از شب بیاید و ایشان را چنین یابد، خوشا بحال آن غلامان. 042 LUK 012 039 اما این را بدانید که اگر صاحب‌خانه می‌دانست که دزد در چه ساعت می‌آید، بیدارمی ماند و نمی گذاشت که به خانه‌اش نقب زنند. 042 LUK 012 040 پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می‌آید.» 042 LUK 012 041 پطرس به وی گفت: «ای خداوند، آیا این مثل را برای ما زدی یا بجهت همه.» 042 LUK 012 042 خداوندگفت: «پس کیست آن ناظر امین و دانا که مولای اووی را بر سایر خدام خود گماشته باشد تا آذوقه را در وقتش به ایشان تقسیم کند. 042 LUK 012 043 خوشابحال آن غلام که آقایش چون آید، او را در چنین کارمشغول یابد. 042 LUK 012 044 هرآینه به شما می‌گویم که او رابر همه مایملک خود خواهد گماشت. 042 LUK 012 045 لیکن اگر آن غلام در خاطر خود گوید، آمدن آقایم به طول می‌انجامد و به زدن غلامان و کنیزان و به خوردن و نوشیدن و میگساریدن شروع کند، 042 LUK 012 046 هرآینه مولای آن غلام آید، در روزی که منتظر او نباشد و در ساعتی که او نداند و او را دوپاره کرده نصیبش را با خیانتکاران قرار دهد. 042 LUK 012 047 «اما آن غلامی که اراده مولای خویش رادانست و خود را مهیا نساخت تا به اراده او عمل نماید، تازیانه بسیار خواهد خورد. 042 LUK 012 048 اما آنکه نادانسته کارهای شایسته ضرب کند، تازیانه کم خواهد خورد. و به هر کسی‌که عطا زیاده شود ازوی مطالبه زیادتر گردد و نزد هر‌که امانت بیشترنهند از او بازخواست زیادتر خواهند کرد. 042 LUK 012 049 من آمدم تا آتشی در زمین افروزم، پس چه می‌خواهم اگر الان در‌گرفته است. 042 LUK 012 050 اما مراتعمیدی است که بیابم و چه بسیار در تنگی هستم، تا وقتی که آن بسر‌آید. 042 LUK 012 051 آیا گمان می‌برید که من آمده‌ام تا سلامتی بر زمین بخشم؟ نی بلکه به شما می‌گویم تفریق را. 042 LUK 012 052 زیرا بعد ازاین پنج نفر که در یک خانه باشند دو از سه و سه ازدو جدا خواهند شد، 042 LUK 012 053 پدر از پسر و پسر از پدرو مادر از دختر و دختر از مادر و خارسو ازعروس و عروس از خارسو مفارقت خواهندنمود.» 042 LUK 012 054 آنگاه باز به آن جماعت گفت: «هنگامی که ابری بینید که از مغرب پدید آید، بی‌تامل می‌گویید باران می‌آید و چنین می‌شود. 042 LUK 012 055 و چون دیدید که باد جنوبی می‌وزد، می‌گویید گرما خواهد شد و می‌شود. 042 LUK 012 056 ‌ای ریاکاران، می‌توانید صورت زمین و آسمان راتمیز دهید، پس چگونه این زمان رانمی شناسید؟ 042 LUK 012 057 و چرا از خود به انصاف حکم نمی کنید؟ 042 LUK 012 058 و هنگامی که با مدعی خود نزد حاکم می‌روی، در راه سعی کن که از او برهی، مبادا تو رانزد قاضی بکشد و قاضی تو را به‌سرهنگ سپاردو سرهنگ تو را به زندان افکند. 042 LUK 012 059 تو را می‌گویم تا فلس آخر را ادا نکنی، از آنجا هرگز بیرون نخواهی آمد.» 042 LUK 013 001 در آن وقت بعضی آمده او را از جلیلیانی خبر دادند که پیلاطس خون ایشان را با قربانی های ایشان آمیخته بود. 042 LUK 013 002 عیسی در جواب ایشان گفت: «آیا گمان می‌برید که این جلیلیان گناهکارتر بودند از سایر سکنه جلیل ازاین‌رو که چنین زحمات دیدند؟ 042 LUK 013 003 نی، بلکه به شما می‌گویم اگر توبه نکنید، همگی شماهمچنین هلاک خواهید شد. 042 LUK 013 004 یا آن هجده نفری که برج در سلوام بر ایشان افتاده ایشان را هلاک کرد، گمان می‌برید که از جمیع مردمان ساکن اورشلیم، خطاکارتر بودند؟ 042 LUK 013 005 حاشا، بلکه شما رامی گویم که اگر توبه نکنید همگی شما همچنین هلاک خواهید شد.» 042 LUK 013 006 پس این مثل را آورد که «شخصی درخت انجیری در تاکستان خود غرس نمود و چون آمدتا میوه از آن بجوید، چیزی نیافت. 042 LUK 013 007 پس به باغبان گفت اینک سه سال است می‌آیم که از این درخت انجیر میوه بطلبم و نمی یابم، آن را ببر چرا زمین رانیز باطل سازد. 042 LUK 013 008 در جواب وی گفت، ای آقاامسال هم آن را مهلت ده تا گردش را کنده کودبریزم، 042 LUK 013 009 پس اگر ثمر آورد والا بعد از آن، آن راببر.» 042 LUK 013 010 و روز سبت در یکی از کنایس تعلیم می‌داد. 042 LUK 013 011 و اینک زنی که مدت هجده سال روح ضعف می‌داشت و منحنی شده ابد نمی توانست راست بایستد، در آنجا بود. 042 LUK 013 012 چون عیسی او را دید وی را خوانده گفت: «ای زن از ضعف خودخلاص شو.» 042 LUK 013 013 و دست های خود را بر وی گذارد که در ساعت راست شده، خدا را تمجیدنمود. 042 LUK 013 014 آنگاه رئیس کنیسه غضب نمود، از آنروکه عیسی او را در سبت شفا داد. پس به مردم توجه نموده، گفت: «شش روز است که باید کاربکنید در آنها آمده شفا یابید، نه در روزسبت.» 042 LUK 013 015 خداوند در جواب او گفت: «ای ریاکار، آیاهر یکی از شما در روز سبت گاو یا الاغ خود را ازآخور باز کرده بیرون نمی برد تا سیرآبش کند؟ 042 LUK 013 016 و این زنی که دختر ابراهیم است و شیطان او رامدت هجده سال تا به حال بسته بود، نمی بایست او را در روز سبت از این بند رها نمود؟» 042 LUK 013 017 وچون این را بگفت همه مخالفان او خجل گردیدندو جمیع آن گروه شاد شدند، بسبب همه کارهای بزرگ که از وی صادر می‌گشت. 042 LUK 013 018 پس گفت: «ملکوت خدا چه چیز را می‌ماندو آن را به کدام شی تشبیه نمایم. 042 LUK 013 019 دانه خردلی راماند که شخصی گرفته در باغ خود کاشت، پس رویید و درخت بزرگ گردید، بحدی که مرغان هوا آمده در شاخه هایش آشیانه گرفتند.» 042 LUK 013 020 باز‌گفت: «برای ملکوت خدا چه مثل آورم؟ 042 LUK 013 021 خمیرمایه‌ای را می‌ماند که زنی گرفته در سه پیمانه آرد پنهان ساخت تا همه مخمرشد.» 042 LUK 013 022 و در شهرها و دهات گشته، تعلیم می‌داد وبه سوی اورشلیم سفر می‌کرد، 042 LUK 013 023 که شخصی به وی گفت: «ای خداوند آیا کم هستند که نجات یابند؟» او به ایشان گفت: 042 LUK 013 024 «جد و جهد کنید تااز در تنگ داخل شوید. زیرا که به شما می‌گویم بسیاری طلب دخول خواهند کرد و نخواهندتوانست. 042 LUK 013 025 بعد از آنکه صاحب‌خانه برخیزد ودر را ببندد و شما بیرون ایستاده در را کوبیدن آغاز کنید و گویید خداوندا خداوندا برای ما بازکن. آنگاه وی در جواب خواهد گفت شما رانمی شناسم که از کجا هستید. 042 LUK 013 026 در آن وقت خواهید گفت که در حضور تو خوردیم وآشامیدیم و در کوچه های ما تعلیم دادی. 042 LUK 013 027 بازخواهد گفت، به شما می‌گویم که شما رانمی شناسم از کجا هستید؟ ای همه بدکاران از من دور شوید. 042 LUK 013 028 در آنجا گریه و فشار دندان خواهدبود، چون ابراهیم واسحق و یعقوب و جمیع انبیارا در ملکوت خدا بینید و خود را بیرون افکنده یابید 042 LUK 013 029 و از مشرق و مغرب و شمال و جنوب آمده در ملکوت خدا خواهند نشست. 042 LUK 013 030 و اینک آخرین هستند که اولین خواهند بود و اولین که آخرین خواهند بود.» 042 LUK 013 031 در همان روز چند نفر از فریسیان آمده به وی گفتند: «دور شو و از اینجا برو زیرا که هیرودیس می‌خواهد تو را به قتل رساند.» 042 LUK 013 032 ایشان را گفت: «بروید و به آن روباه گوییداینک امروز و فردا دیوها را بیرون می‌کنم ومریضان را صحت می‌بخشم و در روز سوم کامل خواهم شد. 042 LUK 013 033 لیکن می‌باید امروز و فردا و پس‌فردا راه روم، زیرا که محال است نبی بیرون ازاورشلیم کشته شود. 042 LUK 013 034 ‌ای اورشلیم، ای اورشلیم که قاتل انبیا و سنگسار کننده مرسلین خودهستی، چند کرت خواستم اطفال تو را جمع کنم، چنانکه مرغ جوجه های خویش را زیر بالهای خود می‌گیرد و نخواستید. 042 LUK 013 035 اینک خانه شمابرای شما خراب گذاشته می‌شود و به شمامی گویم که مرا دیگر نخواهید دید تا وقتی آیدکه گویید مبارک است او که به نام خداوندمی آید.» 042 LUK 014 001 و واقع شد که در روز سبت، به خانه یکی از روسای فریسیان برای غذاخوردن درآمد و ایشان مراقب او می‌بودند، 042 LUK 014 002 واینک شخصی مستسقی پیش او بود، 042 LUK 014 003 آنگاه عیسی ملتفت شده فقها و فریسیان را خطاب کرده، گفت: «آیا در روز سبت شفا دادن جایزاست؟» 042 LUK 014 004 ایشان ساکت ماندند. پس آن مرد راگرفته، شفا داد و رها کرد. 042 LUK 014 005 و به ایشان روی آورده، گفت: «کیست از شما که الاغ یا گاوش روزسبت در چاهی افتد و فور آن را بیرون نیاورد؟» 042 LUK 014 006 پس در این امور از جواب وی عاجزماندند. 042 LUK 014 007 و برای مهمانان مثلی زد، چون ملاحظه فرمود که چگونه صدر مجلس را اختیارمی کردند. پس به ایشان گفت: 042 LUK 014 008 «چون کسی تو رابه عروسی دعوت کند، در صدر مجلس منشین، مبادا کسی بزرگتر از تو را هم وعده خواسته باشد. 042 LUK 014 009 پس آن کسی‌که تو و او را وعده خواسته بودبیاید و تو را گوید این کس را جای بده و تو باخجالت روی به صف نعال خواهی نهاد. 042 LUK 014 010 بلکه چون مهمان کسی باشی، رفته در پایین بنشین تاوقتی که میزبانت آید به تو گوید، ای دوست برترنشین آنگاه تو را در حضور مجلسیان عزت خواهد بود. 042 LUK 014 011 زیرا هر‌که خود را بزرگ سازدذلیل گردد و هر‌که خویشتن را فرود آرد، سرافرازگردد.» 042 LUK 014 012 پس به آن کسی‌که از او وعده خواسته بود نیز گفت: «وقتی که چاشت یا شام دهی دوستان یا برادران یا خویشان یا همسایگان دولتمند خود را دعوت مکن مبادا ایشان نیز تو رابخوانند و تو را عوض داده شود. 042 LUK 014 013 بلکه چون ضیافت کنی، فقیران و لنگان و شلان و کوران رادعوت کن. 042 LUK 014 014 که خجسته خواهی بود زیرا ندارندکه تو را عوض دهند و در قیامت عادلان، به توجزا عطا خواهد شد.» 042 LUK 014 015 آنگاه یکی از مجلسیان چون این سخن راشنید گفت: «خوشابحال کسی‌که در ملکوت خداغذا خورد.» 042 LUK 014 016 به وی گفت: «شخصی ضیافتی عظیم نمود و بسیاری را دعوت نمود. 042 LUK 014 017 پس چون وقت شام رسید، غلام خود را فرستاد تادعوت‌شدگان را گوید، بیایید زیرا که الحال همه‌چیز حاضر است. 042 LUK 014 018 لیکن همه به یک رای عذرخواهی آغاز کردند. اولی گفت: مزرعه‌ای خریدم و ناچار باید بروم آن را ببینم، از توخواهش دارم مرا معذور داری. 042 LUK 014 019 و دیگری گفت: پنج جفت گاو خریده‌ام، می‌روم تا آنها رابیازمایم، به تو التماس دارم مرا عفو نمایی. 042 LUK 014 020 سومی گفت: زنی گرفته‌ام و از این سبب نمی توانم بیایم. 042 LUK 014 021 پس آن غلام آمده مولای خود را از این امور مطلع ساخت. آنگاه صاحب‌خانه غضب نموده به غلام خود فرمود: به بازارهاو کوچه های شهر بشتاب و فقیران و لنگان وشلان و کوران را در اینجا بیاور. 042 LUK 014 022 پس غلام گفت: ای آقا آنچه فرمودی شد و هنوز جای باقی است. 042 LUK 014 023 پس آقا به غلام گفت: به راهها و مرزهابیرون رفته، مردم را به الحاح بیاور تا خانه من پرشود. 042 LUK 014 024 زیرا به شما می‌گویم هیچ‌یک از آنانی که دعوت شده بودند، شام مرا نخواهد چشید.» 042 LUK 014 025 و هنگامی که جمعی کثیر همراه اومی رفتند، روی گردانیده بدیشان گفت: 042 LUK 014 026 «اگرکسی نزد من آید و پدر، مادر و زن و اولاد وبرادران و خواهران، حتی جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمی تواند بود. 042 LUK 014 027 و هر‌که صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید، نمی تواندشاگرد من گردد. 042 LUK 014 028 «زیرا کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و اول ننشیند تا برآورد خرج آن رابکند که آیا قوت تمام کردن آن دارد یا نه؟ 042 LUK 014 029 که مبادا چون بنیادش نهاد و قادر بر تمام کردنش نشد، هر‌که بیند تمسخرکنان گوید، 042 LUK 014 030 این شخص عمارتی شروع کرده نتوانست به انجامش رساند. 042 LUK 014 031 یا کدام پادشاه است که برای مقاتله باپادشاه دیگر برود، جز اینکه اول نشسته تامل نماید که آیا با ده هزار سپاه، قدرت مقاومت کسی را دارد که با بیست هزار لشکر بر وی می‌آید؟ 042 LUK 014 032 والا چون او هنوز دور است ایلچی‌ای فرستاده شروط صلح را ازاو درخواست کند. 042 LUK 014 033 «پس همچنین هر یکی از شما که تمام مایملک خود را ترک نکند، نمی تواند شاگرد من شود. 042 LUK 014 034 «نمک نیکو است ولی هرگاه نمک فاسدشد به چه چیز اصلاح پذیرد؟ 042 LUK 014 035 نه برای زمین مصرفی دارد و نه برای مزبله، بلکه بیرونش می‌ریزند. آنکه گوش شنوا دارد بشنود.» 042 LUK 015 001 و چون همه باجگیران و گناهکاران به نزدش می‌آمدند تا کلام او را بشنوند، 042 LUK 015 002 فریسیان و کاتبان، همهمه‌کنان می‌گفتند: «این شخص، گناهکارن را می‌پذیرد و با ایشان می‌خورد.» 042 LUK 015 003 پس برای ایشان این مثل را زده، گفت: 042 LUK 015 004 «کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها گم شود که آن نود و نه را درصحرا نگذارد و از عقب آن گمشده نرود تا آن رابیابد؟ 042 LUK 015 005 پس چون آن را یافت به شادی بر دوش خود می‌گذارد، 042 LUK 015 006 و به خانه آمده، دوستان وهمسایگان را می‌طلبد و بدیشان می‌گوید با من شادی کنید زیرا گوسفند گمشده خود را یافته‌ام. 042 LUK 015 007 به شما می‌گویم که بر این منوال خوشی درآسمان رخ می‌نماید به‌سبب توبه یک گناهکاربیشتر از برای نود و نه عادل که احتیاج به توبه ندارند. 042 LUK 015 008 یا کدام زن است که ده درهم داشته باشدهرگاه یک درهم گم شود، چراغی افروخته، خانه را جاروب نکند و به دقت تفحص ننماید تا آن رابیابد؟ 042 LUK 015 009 و چون یافت دوستان و همسایگان خودرا جمع کرده می‌گوید با من شادی کنید زیرادرهم گمشده را پیدا کرده‌ام. 042 LUK 015 010 همچنین به شمامی گویم شادی برای فرشتگان خدا روی می‌دهدبه‌سبب یک خطاکار که توبه کند.» 042 LUK 015 011 باز‌گفت: «شخصی را دو پسر بود. 042 LUK 015 012 روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ای پدر، رصداموالی که باید به من رسد، به من بده. پس اومایملک خود را بر این دو تقسیم کرد. 042 LUK 015 013 و چندی نگذشت که آن پسر کهتر، آنچه داشت جمع کرده، به ملکی بعید کوچ کرد و به عیاشی ناهنجار، سرمایه خود را تلف نمود. 042 LUK 015 014 و چون تمام راصرف نموده بود، قحطی سخت در آن دیارحادث گشت و او به محتاج شدن شروع کرد. 042 LUK 015 015 پس رفته خود را به یکی از اهل آن ملک پیوست. وی او را به املاک خود فرستاد تاگرازبانی کند. 042 LUK 015 016 و آرزو می‌داشت که شکم خودرا از خرنوبی که خوکان می‌خوردند سیر کند وهیچ‌کس او را چیزی نمی داد. 042 LUK 015 017 «آخر به خود آمده، گفت چقدر از مزدوران پدرم نان فراوان دارند و من از گرسنگی هلاک می‌شوم، 042 LUK 015 018 برخاسته نزد پدر خود می‌روم و بدوخواهم گفت‌ای پدر به آسمان و به حضور تو گناه کرده‌ام، 042 LUK 015 019 و دیگر شایسته آن نیستم که پسر توخوانده شوم، مرا چون یکی از مزدوران خودبگیر. 042 LUK 015 020 در ساعت برخاسته به سوی پدر خودمتوجه شد. اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، ترحم نمود و دوان دوان آمده او را در آغوش خود کشیده، بوسید. 042 LUK 015 021 پسر وی را گفت، ای پدربه آسمان و به حضور تو گناه کرده‌ام و بعد از این لایق آن نیستم که پسر تو خوانده شوم. 042 LUK 015 022 لیکن پدر به غلامان خود گفت، جامه بهترین را از خانه آورده بدو بپوشانید و انگشتری بر دستش کنید ونعلین بر پایهایش، 042 LUK 015 023 و گوساله پرواری را آورده ذبح کنید تا بخوریم و شادی نماییم. 042 LUK 015 024 زیرا که این پسر من مرده بود، زنده گردید و گم شده بود، یافت شد. پس به شادی کردن شروع نمودند. 042 LUK 015 025 اما پسر بزرگ او در مزرعه بود. چون آمده نزدیک به خانه رسید، صدای ساز و رقص راشنید. 042 LUK 015 026 پس یکی از نوکران خود را طلبیده پرسید این چیست؟ 042 LUK 015 027 به وی عرض کرد برادرت آمده و پدرت گوساله پرواری را ذبح کرده است زیرا که او را صحیح باز‌یافت. 042 LUK 015 028 ولی او خشم نموده نخواست به خانه درآید تا پدرش بیرون آمده به او التماس نمود. 042 LUK 015 029 اما او در جواب پدرخود گفت، اینک سالها است که من خدمت توکرده‌ام و هرگز از حکم تو تجاوز نورزیده و هرگزبزغاله‌ای به من ندادی تا با دوستان خود شادی کنم. 042 LUK 015 030 لیکن چون این پسرت آمد که دولت تو رابا فاحشه‌ها تلف کرده است، برای او گوساله پرواری را ذبح کردی. 042 LUK 015 031 او وی را گفت، ای فرزند تو همیشه با من هستی و آنچه از آن من است، مال تو است. 042 LUK 015 032 ولی می‌بایست شادمانی کرد و مسرور شد زیرا که این برادر تو مرده بود، زنده گشت و گم شده بود، یافت گردید.» 042 LUK 016 001 و به شاگردان خود نیز گفت: «شخصی دولتمند را ناظری بود که از او نزد وی شکایت بردند که اموال او را تلف می‌کرد. 042 LUK 016 002 پس او را طلب نموده، وی را گفت، این چیست که درباره تو شنیده‌ام؟ حساب نظارت خود را باز بده زیرا ممکن نیست که بعد از این نظارت کنی. 042 LUK 016 003 ناظر با خود گفت چکنم؟ زیرا مولایم نظارت رااز من می‌گیرد. طاقت زمین‌کندن ندارم و از گدایی نیز عار دارم. 042 LUK 016 004 دانستم چکنم تا وقتی که از نظارت معزول شوم، مرا به خانه خود بپذیرند. 042 LUK 016 005 پس هریکی از بدهکاران آقای خود را طلبیده، به یکی گفت آقایم از تو چند طلب دارد؟ 042 LUK 016 006 گفت صدرطل روغن. بدو گفت سیاهه خود را بگیر ونشسته پنجاه رطل بزودی بنویس. 042 LUK 016 007 باز دیگری را گفت از تو چقدر طلب دارد؟ گفت صد کیل گندم. وی را گفت سیاهه خود را بگیر و هشتادبنویس. 042 LUK 016 008 «پس آقایش، ناظر خائن را آفرین گفت، زیراعاقلانه کار کرد. زیرا ابنای این جهان در طبقه خویش از ابنای نور عاقل تر هستند. (aiōn g165) 042 LUK 016 009 و من شمارا می‌گویم دوستان از مال بی‌انصافی برای خودپیدا کنید تا چون فانی گردید شما را به خیمه های جاودانی بپذیرند. (aiōnios g166) 042 LUK 016 010 آنکه در اندک امین باشد درامر بزرگ نیز امین بود و آنکه در قلیل خائن بود در کثیر هم خائن باشد. 042 LUK 016 011 و هرگاه در مال بی‌انصافی امین نبودید، کیست که مال حقیقی را به شمابسپارد؟ 042 LUK 016 012 و اگر در مال دیگری دیانت نکردید، کیست که مال خاص شما را به شما دهد؟ 042 LUK 016 013 هیچ خادم نمی تواند دو آقا را خدمت کند. زیرا یا از یکی نفرت می‌کند و با دیگری محبت، یا با یکی می‌پیوندد و دیگری را حقیر می‌شمارد. خدا و مامونا را نمی توانید خدمت نمایید. 042 LUK 016 014 و فریسیانی که زر دوست بودند همه این سخنان را شنیده، او را استهزا نمودند. 042 LUK 016 015 به ایشان گفت، شما هستید که خود را پیش مردم عادل می‌نمایید، لیکن خدا عارف دلهای شماست. زیرا که آنچه نزد انسان مرغوب است، نزد خدا مکروه است. 042 LUK 016 016 تورات و انبیا تا به یحیی بود و از آن وقت بشارت به ملکوت خدا داده می‌شود و هر کس بجد و جهد داخل آن می‌گردد. 042 LUK 016 017 لیکن آسانتر است که آسمان و زمین زایل شود، از آنکه یک نقطه از تورات ساقط گردد. 042 LUK 016 018 هر‌که زن خود را طلاق دهد و دیگری را نکاح کند زانی بود و هر‌که زن مطلقه مردی را به نکاح خویش درآورد، زنا کرده باشد. 042 LUK 016 019 شخصی دولتمند بود که ارغوان و کتان می‌پوشید و هر روزه در عیاشی با جلال بسرمی برد. 042 LUK 016 020 و فقیری مقروح بود ایلعازر نام که او رابر درگاه او می‌گذاشتند، 042 LUK 016 021 و آرزو می‌داشت که از پاره هایی که از خوان آن دولتمند می‌ریخت، خود را سیر کند. بلکه سگان نیز آمده زبان برزخمهای او می‌مالیدند. 042 LUK 016 022 باری آن فقیر بمرد و فرشتگان، او را به آغوش ابراهیم بردند و آن دولتمند نیز مرد و او را دفن کردند. 042 LUK 016 023 پس چشمان خود را در عالم اموات گشوده، خود رادر عذاب یافت. و ابراهیم را از دور و ایلعازر را درآغوشش دید. (Hadēs g86) 042 LUK 016 024 آنگاه به آواز بلند گفت، ای پدرمن ابراهیم، بر من ترحم فرما و ایلعازر را بفرست تا سر انگشت خود را به آب تر ساخته زبان مراخنک سازد، زیرا در این نار معذبم. 042 LUK 016 025 ابراهیم گفت‌ای فرزند به‌خاطر آور که تو در ایام زندگانی چیزهای نیکوی خود را یافتی و همچنین ایلعازرچیزهای بد را، لیکن او الحال در تسلی است و تودر عذاب. 042 LUK 016 026 و علاوه بر این در میان ما و شماورطه عظیمی است، چنانچه آنانی که می‌خواهنداز اینجا به نزد شما عبور کنند، نمی توانند و نه نشینندگان آنجا نزد ما توانند گذشت. 042 LUK 016 027 گفت‌ای پدر به تو التماس دارم که او را به خانه پدرم بفرستی. 042 LUK 016 028 زیرا که مرا پنج برادر است تا ایشان راآگاه سازد، مبادا ایشان نیز به این مکان عذاب بیایند. 042 LUK 016 029 ابراهیم وی را گفت موسی و انبیا رادارند سخن ایشان را بشنوند. 042 LUK 016 030 گفت نه‌ای پدرما ابراهیم، لیکن اگر کسی از مردگان نزد ایشان رود، توبه خواهند کرد. 042 LUK 016 031 وی را گفت هرگاه موسی و انبیا را نشنوند اگر کسی از مردگان نیزبرخیزد، هدایت نخواهند پذیرفت.» 042 LUK 017 001 و شاگردان خود را گفت: «لابد است ازوقوع لغزشها، لیکن وای بر آن کسی‌که باعث آنها شود. 042 LUK 017 002 او را بهتر می‌بود که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته شود و در دریا افکنده شود از اینکه یکی از این کودکان را لغزش دهد. 042 LUK 017 003 احتراز کنید و اگر برادرت به تو خطا ورزد او راتنبیه کن و اگر توبه کند او را ببخش. 042 LUK 017 004 و هرگاه درروزی هفت کرت به تو گناه کند و در روزی هفت مرتبه، برگشته به تو گوید توبه می‌کنم، او راببخش.» 042 LUK 017 005 آنگاه رسولان به خداوند گفتند: «ایمان ما رازیاد کن.» 042 LUK 017 006 خداوند گفت: «اگر ایمان به قدر دانه خردلی می‌داشتید، به این درخت افراغ می‌گفتیدکه کنده شده در دریا نشانده شود اطاعت شمامی کرد. 042 LUK 017 007 «اما کیست از شماکه غلامش به شخم کردن یا شبانی مشغول شود و وقتی که از صحرا آید به وی گوید، بزودی بیا و بنشین. 042 LUK 017 008 بلکه آیا بدونمی گوید چیزی درست کن تا شام بخورم و کمرخود را بسته مرا خدمت کن تا بخورم و بنوشم وبعد از آن تو بخور و بیاشام؟ 042 LUK 017 009 آیا از آن غلام منت می‌کشد از آنکه حکمهای او را به‌جا آورد؟ گمان ندارم. 042 LUK 017 010 همچنین شما نیز چون به هر چیزی که مامور شده‌اید عمل کردید، گویید که غلامان بی‌منفعت هستیم زیرا که آنچه بر ما واجب بود به‌جا آوردیم.» 042 LUK 017 011 و هنگامی که سفر به سوی اورشلیم می‌کرداز میانه سامره و جلیل می‌رفت. 042 LUK 017 012 و چون به قریه‌ای داخل می‌شد ناگاه ده شخص ابرص به استقبال او آمدند و از دور ایستاده، 042 LUK 017 013 به آواز بلندگفتند: «ای عیسی خداوند بر ما ترحم فرما.» 042 LUK 017 014 اوبه ایشان نظر کرده گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» ایشان چون می‌رفتند، طاهر گشتند. 042 LUK 017 015 و یکی از ایشان چون دید که شفا یافته است، برگشته به صدای بلند خدا را تمجید می‌کرد. 042 LUK 017 016 وپیش قدم او به روی در‌افتاده وی را شکر کرد. و اواز اهل سامره بود. 042 LUK 017 017 عیسی ملتفت شده گفت «آیا ده نفر طاهر نشدند، پس آن نه کجا شدند؟ 042 LUK 017 018 آیا هیچ‌کس یافت نمی شود که برگشته خدا راتمجید کند جز این غریب؟» 042 LUK 017 019 و بدو گفت: «برخاسته برو که ایمانت تو را نجات داده است.» 042 LUK 017 020 و چون فریسیان از او پرسیدند که ملکوت خدا کی می‌آید، او در جواب ایشان گفت: «ملکوت خدا با مراقبت نمی آید. 042 LUK 017 021 و نخواهندگفت که در فلان یا فلان جاست. زیرا اینک ملکوت خدا در میان شما است.» 042 LUK 017 022 و به شاگردان خود گفت: «ایامی می‌آید که آرزو خواهید داشت که روزی از روزهای پسر انسان را بینید ونخواهید دید. 042 LUK 017 023 و به شما خواهند گفت، اینک در فلان یا فلان جاست، مروید و تعاقب آن مکنید. 042 LUK 017 024 زیرا چون برق که از یک جانب زیرآسمان لامع شده تا جانب دیگر زیر آسمان درخشان می‌شود، پسر انسان در یوم خودهمچنین خواهد بود. 042 LUK 017 025 لیکن اول لازم است که اوزحمات بسیار بیند و از این فرقه مطرود شود. 042 LUK 017 026 و چنانکه در ایام نوح واقع شد، همانطوردر زمان پسر انسان نیز خواهد بود، 042 LUK 017 027 که می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن و شوهرمی گرفتند تا روزی که چون نوح داخل کشتی شد، طوفان آمده همه را هلاک ساخت. 042 LUK 017 028 وهمچنان‌که در ایام لوط شد که به خوردن وآشامیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت مشغول می‌بودند، 042 LUK 017 029 تا روزی که چون لوط ازسدوم بیرون آمد، آتش و گوگرد از آسمان باریدو همه را هلاک ساخت. 042 LUK 017 030 بر همین منوال خواهدبود در روزی که پسر انسان ظاهر شود. 042 LUK 017 031 در آن روز هر‌که بر پشت بام باشد و اسباب او در خانه نزول نکند تا آنها را بردارد و کسی‌که در صحراباشد همچنین برنگردد. 042 LUK 017 032 زن لوط را بیاد آورید. 042 LUK 017 033 هر‌که خواهد جان خود را برهاند آن را هلاک خواهد کرد و هر‌که آن را هلاک کند آن را زنده نگاه خواهد داشت. 042 LUK 017 034 به شما می‌گویم در آن شب دو نفر بر یک تخت خواهند بود، یکی برداشته و دیگری واگذارده خواهد شد. 042 LUK 017 035 و دوزن که در یک جا دستاس کنند، یکی برداشته ودیگری واگذارده خواهد شد. 042 LUK 017 036 و دونفر که درمزرعه باشند، یکی برداشته و دیگری واگذارده خواهد شد.» 042 LUK 017 037 در جواب وی گفتند: «کجا‌ای خداوند.» گفت: «در هر جایی که لاش باشد درآنجا کرکسان جمع خواهند شد.» 042 LUK 018 001 و برای ایشان نیز مثلی آورد در اینکه می باید همیشه دعا کرد و کاهلی نورزید. 042 LUK 018 002 پس گفت که «در شهری داوری بود که نه ترس از خدا و نه باکی از انسان می‌داشت. 042 LUK 018 003 ودر همان شهر بیوه‌زنی بود که پیش وی آمده می‌گفت، داد مرا از دشمنم بگیر. 042 LUK 018 004 و تا مدتی به وی اعتناننمود ولکن بعد از آن با خود گفت هرچند از خدا نمی ترسم و از مردم باکی ندارم، 042 LUK 018 005 لیکن چون این بیوه‌زن مرا زحمت می‌دهد، به داد او می‌رسم، مبادا پیوسته آمده مرا به رنج آورد. 042 LUK 018 006 خداوند گفت بشنوید که این داوربی انصاف چه می‌گوید؟ 042 LUK 018 007 و آیا خدا برگزیدگان خود را که شبانه‌روز بدو استغاثه می‌کنند، دادرسی نخواهد کرد، اگرچه برای ایشان دیرغضب باشد؟ 042 LUK 018 008 به شما می‌گویم که به زودی دادرسی ایشان را خواهد کرد. لیکن چون پسرانسان آید، آیا ایمان را بر زمین خواهدیافت؟ 042 LUK 018 009 و این مثل را آورد برای بعضی که بر خوداعتماد می‌داشتند که عادل بودند و دیگران راحقیر می‌شمردند. 042 LUK 018 010 که «دو نفر یکی فریسی ودیگری باجگیر به هیکل رفتند تا عبادت کنند. 042 LUK 018 011 آن فریسی ایستاده بدینطور با خود دعا کرد که خدایا تو را شکر می‌کنم که مثل سایر مردم حریص و ظالم و زناکار نیستم و نه مثل این باجگیر، 042 LUK 018 012 هر هفته دو مرتبه روزه می‌دارم و ازآنچه پیدا می‌کنم ده‌یک می‌دهم. 042 LUK 018 013 اما آن باجگیر دور ایستاده نخواست چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند بلکه به سینه خود زده گفت، خدایا بر من گناهکار ترحم فرما. 042 LUK 018 014 به شمامی گویم که این شخص، عادل کرده شده به خانه خود رفت به خلاف آن دیگر، زیرا هر‌که خود رابرافرازد، پست گردد و هرکس خویشتن را فروتن سازد، سرافرازی یابد.» 042 LUK 018 015 پس اطفال را نیز نزد وی آوردند تا دست برایشان گذارد. اما شاگردانش چون دیدند، ایشان رانهیب دادند. 042 LUK 018 016 ولی عیسی ایشان را خوانده، گفت: «بچه‌ها را واگذارید تا نزد من آیند و ایشان را ممانعت مکنید، زیرا ملکوت خدا برای مثل اینها است. 042 LUK 018 017 هرآینه به شما می‌گویم هر‌که ملکوت خدا را مثل طفل نپذیرد داخل آن نگردد.» 042 LUK 018 018 و یکی از روسا از وی سوال نموده، گفت: «ای استاد نیکو چه کنم تا حیات جاودانی راوارث گردم؟» (aiōnios g166) 042 LUK 018 019 عیسی وی را گفت: «از بهر‌چه مرا نیکو می‌گویی و حال آنکه هیچ‌کس نیکونیست جز یکی که خدا باشد. 042 LUK 018 020 احکام رامی دانی زنا مکن، قتل مکن، دزدی منما، شهادت دروغ مده و پدر و مادر خود را محترم دار.» 042 LUK 018 021 گفت: «جمیع اینها را از طفولیت خود نگاه داشته‌ام.» 042 LUK 018 022 عیسی چون این را شنید بدو گفت: «هنوز تو را یک چیز باقی است. آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی داشت، پس آمده مرا متابعت کن.» 042 LUK 018 023 چون این راشنید محزون گشت، زیرا که دولت فراوان داشت. 042 LUK 018 024 اما عیسی چون او را محزون دید گفت: «چه دشوار است که دولتمندان داخل ملکوت خداشوند. 042 LUK 018 025 زیرا گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از دخول دولتمندی در ملکوت خدا.» 042 LUK 018 026 اما شنوندگان گفتند: «پس که می‌تواندنجات یابد؟» 042 LUK 018 027 او گفت: «آنچه نزد مردم محال است، نزد خدا ممکن است.» 042 LUK 018 028 پطرس گفت: «اینک ما همه‌چیز را ترک کرده پیروی تو می‌کنیم.» 042 LUK 018 029 به ایشان گفت: «هرآینه به شما می‌گویم، کسی نیست که خانه یاوالدین یا زن یا برادران یا اولاد را بجهت ملکوت خدا ترک کند، 042 LUK 018 030 جز اینکه در این عالم چند برابربیابد و در عالم آینده حیات جاودانی را.» (aiōn g165, aiōnios g166) 042 LUK 018 031 پس آن دوازده را برداشته، به ایشان گفت: «اینک به اورشلیم می‌رویم و آنچه به زبان انبیادرباره پسر انسان نوشته شده است، به انجام خواهد رسید. 042 LUK 018 032 زیرا که او را به امت‌ها تسلیم می‌کنند و استهزا و بی‌حرمتی کرده آب دهان بروی انداخته 042 LUK 018 033 و تازیانه زده او را خواهند کشت ودر روز سوم خواهد برخاست.» 042 LUK 018 034 اما ایشان چیزی از این امور نفهمیدند و این سخن از ایشان مخفی داشته شد و آنچه می‌گفت، درک نکردند. 042 LUK 018 035 و چون نزدیک اریحا رسید، کوری بجهت گدایی بر سر راه نشسته بود. 042 LUK 018 036 و چون صدای گروهی را که می‌گذشتند شنید، پرسید چه چیزاست؟ 042 LUK 018 037 گفتندش عیسی ناصری در گذر است. 042 LUK 018 038 در حال فریاد برآورده گفت: «ای عیسی، ای پسر داود، بر من ترحم فرما.» 042 LUK 018 039 و هرچند آنانی که پیش می‌رفتند او را نهیب می‌دادند تا خاموش شود، او بلندتر فریاد می‌زد که پسر داودا بر من ترحم فرما. 042 LUK 018 040 آنگاه عیسی ایستاده فرمود تا او رانزد وی بیاورند. و چون نزدیک شد از وی پرسیده، 042 LUK 018 041 گفت: «چه می‌خواهی برای توبکنم؟» عرض کرد: «ای خداوند، تا بینا شوم.» 042 LUK 018 042 عیسی به وی گفت: «بینا شو که ایمانت تو راشفا داده است.» 042 LUK 018 043 در ساعت بینایی یافته، خدا راتمجید‌کنان از عقب او افتاد و جمیع مردم چون این را دیدند، خدا را تسبیح خواندند. 042 LUK 019 001 پس وارد اریحا شده، از آنجا می گذشت. 042 LUK 019 002 که ناگاه شخصی زکی نام که رئیس باجگیران و دولتمند بود، 042 LUK 019 003 خواست عیسی را ببیند که کیست و از کثرت خلق نتوانست، زیرا کوتاه قد بود. 042 LUK 019 004 پس پیش دویده بردرخت افراغی برآمد تا او را ببیند. چونکه اومی خواست از آن راه عبور کند. 042 LUK 019 005 و چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریسته او را دید و گفت: «ای زکی بشتاب و به زیر بیا زیرا که باید امروز درخانه تو بمانم.» 042 LUK 019 006 پس به زودی پایین شده او را به خرمی پذیرفت. 042 LUK 019 007 و همه چون این را دیدند، همهمه‌کنان می‌گفتند که در خانه شخصی گناهکار به میهمانی رفته است. 042 LUK 019 008 اما زکی برپا شده به خداوند گفت: «الحال‌ای خداوند نصف مایملک خود را به فقرامی دهم و اگر چیزی ناحق از کسی گرفته باشم، چهار برابر بدو رد می‌کنم.» 042 LUK 019 009 عیسی به وی گفت: «امروز نجات در این خانه پیدا شد. زیرا که این شخص هم پسر ابراهیم است. 042 LUK 019 010 زیرا که پسرانسان آمده است تا گمشده را بجوید و نجات‌بخشد.» 042 LUK 019 011 و چون ایشان این را شنیدند او مثلی زیادکرده آورد چونکه نزدیک به اورشلیم بود و ایشان گمان می‌بردند که ملکوت خدا می‌باید در همان زمان ظهور کند. 042 LUK 019 012 پس گفت: «شخصی شریف به دیار بعید سفر کرد تا ملکی برای خود گرفته مراجعت کند. 042 LUK 019 013 پس ده نفر از غلامان خود راطلبیده ده قنطار به ایشان سپرده فرمود، تجارت کنید تا بیایم. 042 LUK 019 014 اما اهل ولایت او، چونکه او رادشمن می‌داشتند ایلچیان در عقب او فرستاده گفتند، نمی خواهیم این شخص بر ما سلطنت کند. 042 LUK 019 015 و چون ملک را گرفته مراجعت کرده بود، فرمود تا آن غلامانی را که به ایشان نقد سپرده بودحاضر کنند تا بفهمد هر یک چه سود نموده است. 042 LUK 019 016 پس اولی آمده گفت، ای آقا قنطار تو ده قنطار دیگر نفع آورده است. 042 LUK 019 017 بدو گفت آفرین‌ای غلام نیکو. چونکه بر چیز کم امین بودی بر ده شهر حاکم شو. 042 LUK 019 018 و دیگری آمده گفت، ای آقاقنطار تو پنج قنطار سود کرده است. 042 LUK 019 019 او را نیزفرمود بر پنج شهر حکمرانی کن. 042 LUK 019 020 و سومی آمده گفت، ای آقا اینک قنطار تو موجود است، آن را در پارچه‌ای نگاه داشته‌ام. 042 LUK 019 021 زیرا که از توترسیدم چونکه مرد تندخویی هستی. آنچه نگذارده‌ای، برمی داری و از آنچه نکاشته‌ای درومی کنی. 042 LUK 019 022 به وی گفت، از زبان خودت بر توفتوی می‌دهم، ای غلام شریر. دانسته‌ای که من مرد تندخویی هستم که برمیدارم آنچه رانگذاشته‌ام و درو می‌کنم آنچه را نپاشیده‌ام. 042 LUK 019 023 پس برای چه نقد مرا نزد صرافان نگذاردی تاچون آیم آن را با سود دریافت کنم؟ 042 LUK 019 024 پس به حاضرین فرمود قنطار را از این شخص بگیرید وبه صاحب ده قنطار بدهید. 042 LUK 019 025 به او گفتند‌ای خداوند، وی ده قنطار دارد. 042 LUK 019 026 زیرا به شمامی گویم به هر‌که دارد داده شود و هر‌که نداردآنچه دارد نیز از او گرفته خواهد شد. 042 LUK 019 027 اما آن دشمنان من که نخواستند من بر ایشان حکمرانی نمایم، در اینجا حاضر ساخته پیش من به قتل رسانید.» 042 LUK 019 028 و چون این را گفت، پیش رفته متوجه اورشلیم گردید. 042 LUK 019 029 و چون نزدیک بیت‌فاجی وبیت عنیا بر کوه مسمی به زیتون رسید، دو نفر ازشاگردان خود را فرستاده، 042 LUK 019 030 گفت: «به آن قریه‌ای که پیش روی شما است بروید و چون داخل آن شدید، کره الاغی بسته خواهید یافت که هیچ‌کس بر آن هرگز سوار نشده. آن را باز کرده بیاورید. 042 LUK 019 031 و اگر کسی به شما گوید، چرا این راباز می‌کنید، به وی گویید خداوند او را لازم دارد.» 042 LUK 019 032 پس فرستادگان رفته آن چنانکه بدیشان گفته بود یافتند. 042 LUK 019 033 و چون کره را باز می‌کردند، مالکانش به ایشان گفتند چرا کره را باز می‌کنید؟ 042 LUK 019 034 گفتند خداوند او را لازم دارد. 042 LUK 019 035 پس او را به نزد عیسی آوردند و رخت خود را بر کره افکنده، عیسی را سوار کردند. 042 LUK 019 036 و هنگامی که او می‌رفت جامه های خود را در راه می‌گستردند. 042 LUK 019 037 و چون نزدیک به‌سرازیری کوه زیتون رسید، تمامی شاگردانش شادی کرده، به آوازبلند خدا را حمد گفتن شروع کردند، به‌سبب همه قواتی که از او دیده بودند. 042 LUK 019 038 و می‌گفتند مبارک باد آن پادشاهی که می‌آید، به نام خداوند سلامتی در آسمان و جلال در اعلی علیین باد. 042 LUK 019 039 آنگاه بعضی از فریسیان از آن میان بدو گفتند: «ای استاد شاگردان خود را نهیب نما.» 042 LUK 019 040 او درجواب ایشان گفت: «به شما می‌گویم اگراینها ساکت شوند، هرآینه سنگها به صداآیند.» 042 LUK 019 041 و چون نزدیک شده، شهر را نظاره کرد برآن گریان گشته، 042 LUK 019 042 گفت: «اگر تو نیز می‌دانستی هم در این زمان خود آنچه باعث سلامتی تومیشد، لاکن الحال از چشمان تو پنهان گشته است. 042 LUK 019 043 زیرا ایامی بر تو می‌آید که دشمنانت گرد تو سنگرها سازند و تو را احاطه کرده از هرجانب محاصره خواهند نمود. 042 LUK 019 044 و تو را وفرزندانت را در اندرون تو بر خاک خواهند افکندو در تو سنگی بر سنگی نخواهند گذاشت زیرا که ایام تفقد خود را ندانستی.» 042 LUK 019 045 و چون داخل هیکل شد، کسانی را که درآنجا خرید و فروش می‌کردند، به بیرون نمودن آغاز کرد. 042 LUK 019 046 و به ایشان گفت: «مکتوب است که خانه من خانه عبادت است لیکن شما آن را مغاره دزدان ساخته‌اید.» 042 LUK 019 047 و هر روز در هیکل تعلیم می‌داد، اما روسای کهنه و کاتبان و اکابر قوم قصدهلاک نمودن او می‌کردند. 042 LUK 019 048 و نیافتند چه کنندزیرا که تمامی مردم بر او آویخته بودند که از اوبشنوند. 042 LUK 020 001 روزی از آن روزها واقع شد هنگامی که او قوم را در هیکل تعلیم و بشارت می‌داد که روسا کهنه و کاتبان با مشایخ آمده، 042 LUK 020 002 به وی گفتند: «به ما بگو که به چه قدرت این کارها رامی کنی و کیست که این قدرت را به تو داده است؟» 042 LUK 020 003 در جواب ایشان گفت: «من نیز از شماچیزی می‌پرسم. به من بگویید. 042 LUK 020 004 تعمید یحیی ازآسمان بود یا از مردم؟» 042 LUK 020 005 ایشان با خود اندیشیده، گفتند که اگر گوییم از آسمان، هرآینه گوید چرا به او ایمان نیاوردید؟ 042 LUK 020 006 و اگر گوییم از انسان، تمامی قوم ما را سنگسار کنند زیرا یقین می‌دارند که یحیی نبی است.» 042 LUK 020 007 پس جواب دادند که «نمی دانیم از کجا بود.» 042 LUK 020 008 عیسی به ایشان گفت: «من نیز شما را نمی گویم که این کارها را به چه قدرت به‌جا می‌آورم.» 042 LUK 020 009 و این مثل را به مردم گفتن گرفت که «شخصی تاکستانی غرس کرد و به باغبانش سپرده مدت مدیدی سفر کرد. 042 LUK 020 010 و در موسم غلامی نزدباغبانان فرستاد تا از میوه باغ بدو سپارند. اماباغبانان او را زده، تهی‌دست بازگردانیدند. 042 LUK 020 011 پس غلامی دیگر روانه نمود. او را نیز تازیانه زده بی‌حرمت کرده، تهی‌دست بازگردانیدند. 042 LUK 020 012 و بازسومی فرستاد. او را نیز مجروح ساخته بیرون افکندند. 042 LUK 020 013 آنگاه صاحب باغ گفت چه کنم؟ پسرحبیب خود را می‌فرستم شاید چون او را بینند احترام خواهند نمود. 042 LUK 020 014 اما چون باغبانان او رادیدند، با خود تفکرکنان گفتند، این وارث می‌باشد، بیایید او را بکشیم تا میراث از آن ماگردد. 042 LUK 020 015 در حال او را از باغ بیرون افکنده کشتند. پس صاحب باغ بدیشان چه خواهد کرد؟ 042 LUK 020 016 اوخواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده باغ را به دیگران خواهد سپرد.» پس چون شنیدند گفتندحاشا. 042 LUK 020 017 به ایشان نظر افکنده گفت: «پس معنی‌این نوشته چیست، سنگی را که معماران ردکردند، همان سر زاویه شده است. 042 LUK 020 018 و هر‌که برآن سنگ افتد خرد شود، اما اگر آن بر کسی بیفتداو را نرم خواهد ساخت؟» 042 LUK 020 019 آنگاه روسای کهنه و کاتبان خواستند که در همان ساعت او را گرفتارکنند. لیکن از قوم ترسیدند زیرا که دانستند که این مثل را درباره ایشان زده بود. 042 LUK 020 020 و مراقب او بوده جاسوسان فرستادند که خود را صالح می‌نمودند تا سخنی از او گرفته، اورا به حکم و قدرت والی بسپارند. 042 LUK 020 021 پس از اوسوال نموده گفتند: «ای استاد می‌دانیم که تو به راستی سخن می‌رانی و تعلیم می‌دهی و از کسی روداری نمی کنی، بلکه طریق خدا را به صدق می‌آموزی، 042 LUK 020 022 آیا بر ما جایز هست که جزیه به قیصر بدهیم یا نه؟» 042 LUK 020 023 او چون مکر ایشان را درک کرد، بدیشان گفت: «مرا برای چه امتحان می‌کنید؟ 042 LUK 020 024 دیناری به من نشان دهید. صورت ورقمش از کیست؟ «ایشان در جواب گفتند: «از قیصر است.» 042 LUK 020 025 او به ایشان گفت: «پس مال قیصررا به قیصر رد کنید و مال خدا را به خدا.» 042 LUK 020 026 پس چون نتوانستند او را به سخنی در نظر مردم ملزم سازند، از جواب او در عجب شده ساکت ماندند. 042 LUK 020 027 و بعضی از صدوقیان که منکر قیامت هستند، پیش آمده از وی سوال کرده، 042 LUK 020 028 گفتند: «ای استاد، موسی برای ما نوشته است که اگرکسی را برادری که زن داشته باشد بمیرد وبی اولاد فوت شود، باید برادرش آن زن را بگیردتا برای برادر خود نسلی آورد. 042 LUK 020 029 پس هفت برادربودند که اولی زن گرفته اولاد ناآورده، فوت شد. 042 LUK 020 030 بعد دومین آن زن را گرفته، او نیز بی‌اولاد بمرد. 042 LUK 020 031 پس سومین او را گرفت و همچنین تا هفتمین وهمه فرزند ناآورده، مردند. 042 LUK 020 032 و بعد از همه، آن زن نیز وفات یافت. 042 LUK 020 033 پس در قیامت، زن کدام‌یک از ایشان خواهد بود، زیرا که هر هفت او راداشتند؟» 042 LUK 020 034 عیسی در جواب ایشان گفت: «ابنای این عالم نکاح می‌کنند و نکاح کرده می‌شوند. (aiōn g165) 042 LUK 020 035 لیکن آنانی که مستحق رسیدن به آن عالم و به قیامت از مردگان شوند، نه نکاح می‌کنند و نه نکاح کرده می‌شوند. (aiōn g165) 042 LUK 020 036 زیرا ممکن نیست که دیگربمیرند از آن جهت که مثل فرشتگان و پسران خدامی باشند، چونکه پسران قیامت هستند. 042 LUK 020 037 و امااینکه مردگان برمی خیزند، موسی نیز در ذکر بوته نشان داد، چنانکه خداوند را خدای ابراهیم وخدای اسحاق و خدای یعقوب خواند. 042 LUK 020 038 و حال آنکه خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است. زیرا همه نزد او زنده هستند.» 042 LUK 020 039 پس بعضی از کاتبان در جواب گفتند: «ای استاد. نیکوگفتی.» 042 LUK 020 040 و بعد از آن هیچ‌کس جرات آن نداشت که از وی سوالی کند. 042 LUK 020 041 پس به ایشان گفت: «چگونه می‌گویند که مسیح پسر داود است 042 LUK 020 042 و خود داود در کتاب زبور می‌گوید، خداوند به خداوند من گفت به‌دست راست من بنشین 042 LUK 020 043 تا دشمنان تو راپای انداز تو سازم؟ 042 LUK 020 044 پس چون داود او راخداوند می‌خواند چگونه پسر او می‌باشد؟» 042 LUK 020 045 و چون تمامی قوم می‌شنیدند، به شاگردان خود گفت: 042 LUK 020 046 «بپرهیزید از کاتبانی که خرامیدن در لباس دراز را می‌پسندند و سلام در بازارها وصدر کنایس و بالا نشستن در ضیافتها را دوست می‌دارند. 042 LUK 020 047 و خانه های بیوه‌زنان را می‌بلعند ونماز را به ریاکاری طول می‌دهند. اینها عذاب شدیدتر خواهند یافت.» 042 LUK 021 001 و نظر کرده دولتمندانی را دید که هدایای خود را در بیت‌المال می‌اندازند. 042 LUK 021 002 و بیوه‌زنی فقیر را دید که دو فلس در آنجا انداخت. 042 LUK 021 003 پس گفت: «هرآینه به شمامی گویم این بیوه فقیر از جمیع آنها بیشترانداخت. 042 LUK 021 004 زیرا که همه ایشان از زیادتی خود درهدایای خدا انداختند، لیکن این زن از احتیاج خود تمامی معیشت خویش را انداخت. 042 LUK 021 005 و چون بعضی ذکر هیکل می‌کردند که به سنگهای خوب و هدایا آراسته شده است گفت: 042 LUK 021 006 «ایامی می‌آید که از این چیزهایی که می‌بینید، سنگی بر سنگی گذارده نشود، مگر اینکه به زیرافکنده خواهد شد. 042 LUK 021 007 و از او سوال نموده، گفتند: «ای استاد پس این امور کی واقع می‌شود وعلامت نزدیک شدن این وقایع چیست؟» 042 LUK 021 008 گفت: «احتیاط کنید که گمراه نشوید. زیرا که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من هستم و وقت نزدیک است. پس از عقب ایشان مروید. 042 LUK 021 009 و چون اخبارجنگها و فسادها را بشنوید، مضطرب مشویدزیرا که وقوع این امور اول ضرور است لیکن انتهادر ساعت نیست.» 042 LUK 021 010 پس به ایشان گفت: «قومی با قومی ومملکتی با مملکتی مقاومت خواهند کرد. 042 LUK 021 011 وزلزله های عظیم در جایها و قحطیها و وباها پدیدو چیزهای هولناک و علامات بزرگ از آسمان ظاهر خواهد شد. 042 LUK 021 012 و قبل از این همه، بر شمادست اندازی خواهند کرد و جفا نموده شما را به کنایس و زندانها خواهند سپرد و در حضورسلاطین و حکام بجهت نام من خواهند برد. 042 LUK 021 013 واین برای شما به شهادت خواهد انجامید. 042 LUK 021 014 پس در دلهای خود قرار دهید که برای حجت آوردن، پیشتر اندیشه نکنید، 042 LUK 021 015 زیرا که من به شما زبانی وحکمتی خواهم داد که همه دشمنان شما با آن مقاومت و مباحثه نتوانند نمود. 042 LUK 021 016 و شما راوالدین و برادران و خویشان و دوستان تسلیم خواهند کرد و بعضی از شما را به قتل خواهندرسانید. 042 LUK 021 017 و جمیع مردم به جهت نام من شما رانفرت خواهند کرد. 042 LUK 021 018 ولکن مویی از سر شما گم نخواهد شد. 042 LUK 021 019 جانهای خود را به صبر دریابید. 042 LUK 021 020 «و چون بینید که اورشلیم به لشکرهامحاصره شده است آنگاه بدانید که خرابی آن رسیده است. 042 LUK 021 021 آنگاه هر‌که در یهودیه باشد، به کوهستان فرار کند و هر‌که در شهر باشد، بیرون رود و هر‌که در صحرا بود، داخل شهر نشود. 042 LUK 021 022 زیرا که همان است ایام انتقام، تا آنچه مکتوب است تمام شود. 042 LUK 021 023 لیکن وای بر آبستنان وشیردهندگان در آن ایام، زیرا تنگی سخت برروی زمین و غضب بر این قوم حادث خواهد شد. 042 LUK 021 024 و به دم شمشیر خواهند افتاد و در میان جمیع امت‌ها به اسیری خواهند رفت و اورشلیم پایمال امت‌ها خواهد شد تا زمانهای امت‌ها به انجام رسد. 042 LUK 021 025 و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمین تنگی و حیرت از برای امت‌ها روی خواهد نمود به‌سبب شوریدن دریا وامواجش. 042 LUK 021 026 و دلهای مردم ضعف خواهد کرد از خوف و انتظار آن وقایعی که برربع مسکون ظاهرمی شود، زیرا قوات آسمان متزلزل خواهد شد. 042 LUK 021 027 و آنگاه پسر انسان را خواهند دید که بر ابری سوار شده با قوت و جلال عظیم می‌آید. 042 LUK 021 028 «و چون ابتدای این چیزها بشود راست شده، سرهای خود را بلند کنید از آن جهت که خلاصی شما نزدیک است.» 042 LUK 021 029 و برای ایشان مثلی گفت که «درخت انجیر و سایر درختان راملاحظه نمایید، 042 LUK 021 030 که چون می‌بینید شکوفه می‌کند خود می‌دانید که تابستان نزدیک است. 042 LUK 021 031 و همچنین شما نیز چون بینید که این امور واقع می‌شود، بدانید که ملکوت خدا نزدیک شده است. 042 LUK 021 032 هرآینه به شما می‌گویم که تا جمیع این امور واقع نشود، این فرقه نخواهد گذشت. 042 LUK 021 033 آسمان و زمین زایل می‌شود لیکن سخنان من زایل نخواهد شد. 042 LUK 021 034 پس خود را حفظ کنید مبادا دلهای شما ازپرخوری و مستی و اندیشه های دنیوی، سنگین گردد و آن روز ناگهان بر شما آید. 042 LUK 021 035 زیرا که مثل دامی بر جمیع سکنه تمام روی زمین خواهد آمد. 042 LUK 021 036 پس در هر وقت دعا کرده، بیدار باشید تاشایسته آن شوید که از جمیع این چیزهایی که به وقوع خواهد پیوست نجات یابید و در حضورپسر انسان بایستید.» 042 LUK 021 037 و روزها را در هیکل تعلیم می‌داد و شبها بیرون رفته، در کوه معروف به زیتون به‌سر می‌برد. 042 LUK 021 038 و هر بامداد قوم نزد وی در هیکل می‌شتافتند تا کلام او را بشنوند. 042 LUK 022 001 و چون عید فطیر که به فصح معروف است نزدیک شد، 042 LUK 022 002 روسای کهنه وکاتبان مترصد می‌بودند که چگونه او را به قتل رسانند، زیرا که از قوم ترسیدند. 042 LUK 022 003 اما شیطان در یهودای مسمی به اسخریوطی که از‌جمله آن دوازده بود داخل گشت، 042 LUK 022 004 و اورفته با روسای کهنه و سرداران سپاه گفتگو کرد که چگونه او را به ایشان تسلیم کند. 042 LUK 022 005 ایشان شادشده با او عهد بستند که نقدی به وی دهند. 042 LUK 022 006 و اوقبول کرده در صدد فرصتی برآمد که اورا درنهانی از مردم به ایشان تسلیم کند. 042 LUK 022 007 اما چون روز فطیر که در آن می‌بایست فصح را ذبح کنند رسید، 042 LUK 022 008 پطرس و یوحنا را فرستاده، گفت: «بروید و فصح را بجهت ما آماده کنید تابخوریم.» 042 LUK 022 009 به وی گفتند: «در کجا می‌خواهی مهیا کنیم؟» 042 LUK 022 010 ایشان را گفت: «اینک هنگامی که داخل شهر شوید، شخصی با سبوی آب به شمابرمی خورد. به خانه‌ای که او درآید، از عقب وی بروید، 042 LUK 022 011 و به صاحب‌خانه گویید، استاد تو را می گوید مهمانخانه کجا است تا در آن فصح را باشاگردان خود بخورم. 042 LUK 022 012 او بالاخانه‌ای بزرگ ومفروش به شما نشان خواهد داد در آنجا مهیاسازید.» 042 LUK 022 013 پس رفته چنانکه به ایشان گفته بودیافتند و فصح را آماده کردند. 042 LUK 022 014 و چون وقت رسید با دوازده رسول بنشست. 042 LUK 022 015 و به ایشان گفت: «اشتیاق بی‌نهایت داشتم که پیش از زحمت دیدنم، این فصح را باشما بخورم. 042 LUK 022 016 زیرا به شما می‌گویم از این دیگرنمی خورم تا وقتی که در ملکوت خدا تمام شود.» 042 LUK 022 017 پس پیاله‌ای گرفته، شکر نمود و گفت: «این رابگیرید و در میان خود تقسیم کنید. 042 LUK 022 018 زیرا به شما می‌گویم که تا ملکوت خدا نیاید، از میوه مودیگر نخواهم نوشید.» 042 LUK 022 019 و نان را گرفته، شکرنمود و پاره کرده، به ایشان داد و گفت: «این است جسد من که برای شما داده می‌شود، این را به یادمن به‌جا آرید.» 042 LUK 022 020 و همچنین بعد از شام پیاله راگرفت و گفت: «این پیاله عهد جدید است در خون من که برای شما ریخته می‌شود. 042 LUK 022 021 لیکن اینک دست آن کسی‌که مرا تسلیم می‌کند با من در سفره است. 042 LUK 022 022 زیرا که پسر انسان برحسب آنچه مقدراست، می‌رود لیکن وای بر آن کسی‌که او را تسلیم کند.» 042 LUK 022 023 آنگاه از یکدیگر شروع کردند به پرسیدن که کدام‌یک از ایشان باشد که این کار بکند؟ 042 LUK 022 024 و در میان ایشان نزاعی نیز افتاد که کدام‌یک ازایشان بزرگتر می‌باشد؟ 042 LUK 022 025 آنگاه به ایشان گفت: «سلاطین امت‌ها بر ایشان سروری می‌کنند وحکام خود را ولی‌نعمت می‌خوانند. 042 LUK 022 026 لیکن شماچنین مباشید، بلکه بزرگتر از شما مثل کوچکترباشد و پیشوا چون خادم. 042 LUK 022 027 زیرا کدام‌یک بزرگتراست آنکه به غذا نشیند یا آنکه خدمت کند آیانیست آنکه نشسته است؟ لیکن من در میان شماچون خادم هستم. 042 LUK 022 028 و شما کسانی می‌باشید که در امتحانهای من با من به‌سر بردید. 042 LUK 022 029 و من ملکوتی برای شما قرار می‌دهم چنانکه پدرم برای من مقرر فرمود. 042 LUK 022 030 تا در ملکوت من از خوان من بخورید و بنوشید و بر کرسیها نشسته بردوازده سبط اسرائیل داوری کنید.» 042 LUK 022 031 پس خداوند گفت: «ای شمعون، ای شمعون، اینک شیطان خواست شما را چون گندم غربال کند، 042 LUK 022 032 لیکن من برای تو دعا کردم تاایمانت تلف نشود و هنگامی که تو بازگشت کنی برادران خود را استوار نما.» 042 LUK 022 033 به وی گفت: «ای خداوند حاضرم که با تو بروم حتی در زندان و درموت.» 042 LUK 022 034 گفت: «تو را می‌گویم‌ای پطرس امروزخروس بانگ نزده باشد که سه مرتبه انکار خواهی کرد که مرا نمی شناسی.» 042 LUK 022 035 و به ایشان گفت: «هنگامی که شما را بی‌کیسه و توشه‌دان و کفش فرستادم به هیچ‌چیز محتاج شدید؟» گفتند هیچ. 042 LUK 022 036 پس به ایشان گفت: «لیکن الان هر‌که کیسه دارد، آن را بردارد و همچنین توشه‌دان را و کسی‌که شمشیر ندارد جامه خود را فروخته آن رابخرد. 042 LUK 022 037 زیرا به شما می‌گویم که این نوشته در من می‌باید به انجام رسید، یعنی با گناهکاران محسوب شد زیرا هر‌چه در خصوص من است، انقضا دارد. 042 LUK 022 038 گفتند: «ای خداوند اینک دوشمشیر.» به ایشان گفت: «کافی است.» 042 LUK 022 039 و برحسب عادت بیرون شده به کوه زیتون رفت و شاگردانش از عقب او رفتند. 042 LUK 022 040 و چون به آن موضع رسید، به ایشان گفت: «دعا کنید تا درامتحان نیفتید.» 042 LUK 022 041 و او از ایشان به مسافت پرتاپ سنگی دور شده، به زانو درآمد و دعا کرده، گفت: 042 LUK 022 042 «ای پدر اگر بخواهی این پیاله را از من بگردان، لیکن نه به خواهش من بلکه به اراده تو.» 042 LUK 022 043 وفرشته‌ای از آسمان بر او ظاهر شده او را تقویت می‌نمود. 042 LUK 022 044 پس به مجاهده افتاده به سعی بلیغتردعا کرد، چنانکه عرق او مثل قطرات خون بود که بر زمین می‌ریخت. 042 LUK 022 045 پس از دعا برخاسته نزدشاگردان خود آمده ایشان را از حزن در خواب یافت. 042 LUK 022 046 به ایشان گفت: «برای چه در خواب هستید؟ برخاسته دعا کنید تا در امتحان نیفتید.» 042 LUK 022 047 و سخن هنوز بر زبانش بود که ناگاه جمعی آمدند و یکی از آن دوازده که یهودا نام داشت بردیگران سبقت جسته نزد عیسی آمد تا او راببوسد. 042 LUK 022 048 و عیسی بدو گفت: «ای یهودا آیا به بوسه پسر انسان را تسلیم می‌کنی؟» 042 LUK 022 049 رفقایش چون دیدند که چه می‌شود عرض کردند خداوندابه شمشیر بزنیم. 042 LUK 022 050 و یکی از ایشان، غلام رئیس کهنه را زده، گوش راست او را از تن جدا کرد. 042 LUK 022 051 عیسی متوجه شده گفت: «تا به این بگذارید.» وگوش او را لمس نموده، شفا داد. 042 LUK 022 052 پس عیسی به روسای کهنه و سرداران سپاه هیکل و مشایخی که نزد او آمده بودند گفت: «گویا بر دزد با شمشیرها و چوبها بیرون آمدید. 042 LUK 022 053 وقتی که هر روزه در هیکل با شما می‌بودم دست بر من دراز نکردید، لیکن این است ساعت شما و قدرت ظلمت.» 042 LUK 022 054 پس او را گرفته بردند و به‌سرای رئیس کهنه آوردند و پطرس از دور از عقب می‌آمد. 042 LUK 022 055 و چون در میان ایوان آتش افروخته گردش نشسته بودند، پطرس در میان ایشان بنشست. 042 LUK 022 056 آنگاه کنیزکی چون او را در روشنی آتش نشسته دید بر او چشم دوخته گفت: «این شخص هم با او می‌بود.» 042 LUK 022 057 او وی را انکار کرده گفت: «ای زن او را نمی شناسم.» 042 LUK 022 058 بعد از زمانی دیگری او را دیده گفت: «تو از اینها هستی.» پطرس گفت: «ای مرد، من نیستم.» 042 LUK 022 059 و چون تخمین یک ساعت گذشت یکی دیگر با تاکیدگفت: «بلاشک این شخص از رفقای او است زیراکه جلیلی هم هست.» 042 LUK 022 060 پطرس گفت: «ای مردنمی دانم چه می‌گویی؟» در همان ساعت که این رامی گفت خروس بانگ زد. 042 LUK 022 061 آنگاه خداوندروگردانیده به پطرس نظر افکند پس پطرس آن کلامی را که خداوند به وی گفته بود به‌خاطرآورد که قبل از بانگ زدن خروس سه مرتبه مراانکار خواهی کرد. 042 LUK 022 062 پس پطرس بیرون رفته زارزار بگریست. 042 LUK 022 063 و کسانی که عیسی را گرفته بودند، او راتازیانه زده استهزا نمودند. 042 LUK 022 064 و چشم او را بسته طپانچه بر رویش زدند و از وی سوال کرده، گفتند: «نبوت کن که تو را زده است؟» 042 LUK 022 065 و بسیارکفر دیگر به وی گفتند. 042 LUK 022 066 و چون روز شد اهل شورای قوم یعنی روسای کهنه و کاتبان فراهم آمده در مجلس خوداو را آورده، 042 LUK 022 067 گفتند: «اگر تو مسیح هستی به مابگو: «او به ایشان گفت: «اگر به شما گویم مراتصدیق نخواهید کرد. 042 LUK 022 068 و اگر از شما سوال کنم جواب نمی دهید و مرا رها نمی کنید. 042 LUK 022 069 لیکن بعداز این پسر انسان به طرف راست قوت خداخواهد نشست.» 042 LUK 022 070 همه گفتند: «پس تو پسر خداهستی؟» او به ایشان گفت: «شما می‌گویید که من هستم.» 042 LUK 022 071 گفتند: «دیگر ما را چه حاجت به شهادت است، زیرا خود از زبانش شنیدیم.» 042 LUK 023 001 پس تمام جماعت ایشان برخاسته، اورا نزد پیلاطس بردند. 042 LUK 023 002 و شکایت بر اوآغاز نموده، گفتند: «این شخص را یافته‌ایم که قوم را گمراه می‌کند و از جزیه دادن به قیصر منع می‌نماید و می‌گوید که خود مسیح و پادشاه است.» 042 LUK 023 003 پس پیلاطس از او پرسیده، گفت: «آیا توپادشاه یهود هستی؟» او در جواب وی گفت: «تومی گویی.» 042 LUK 023 004 آنگاه پیلاطس به روسای کهنه وجمیع قوم گفت که «در این شخص هیچ عیبی نمی یابم.» 042 LUK 023 005 ایشان شدت نموده گفتند که «قوم رامی شوراند و در تمام یهودیه از جلیل گرفته تا به اینجا تعلیم می‌دهد.» 042 LUK 023 006 چون پیلاطس نام جلیل را شنید پرسید که «آیا این مرد جلیلی است؟» 042 LUK 023 007 و چون مطلع شد که از ولایت هیرودیس است او را نزد وی فرستاد، چونکه هیرودیس در آن ایام در اورشلیم بود. 042 LUK 023 008 اما هیرودیس چون عیسی را دید، بغایت شادگردید زیرا که مدت مدیدی بود می‌خو. است اورا ببیند چونکه شهرت او را بسیار شنیده بود ومترصد می‌بود که معجزه‌ای از او بیند. 042 LUK 023 009 پس چیزهای بسیار از وی پرسید لیکن او به وی هیچ جواب نداد. 042 LUK 023 010 و روسای کهنه و کاتبان حاضرشده به شدت تمام بر وی شکایت می‌نمودند. 042 LUK 023 011 پس هیرودیس با لشکریان خود او را افتضاح نموده و استهزا کرده لباس فاخر بر او پوشانید ونزد پیلاطس او را باز فرستاد. 042 LUK 023 012 و در همان روزپیلاطس و هیرودیس با یکدیگر مصالحه کردند، زیرا قبل از آن در میانشان عداوتی بود. 042 LUK 023 013 پس پیلاطس روسای کهنه و سرادران وقوم را خوانده، 042 LUK 023 014 به ایشان گفت: «این مرد را نزدمن آوردید که قوم را می‌شوراند. الحال من او رادر حضور شما امتحان کردم و از آنچه بر او ادعامی کنید اثری نیافتم. 042 LUK 023 015 و نه هیرودیس هم زیراکه شما را نزد او فرستادم و اینک هیچ عمل مستوجب قتل از او صادر نشده است. 042 LUK 023 016 پس اورا تنبیه نموده رها خواهم کرد.» 042 LUK 023 017 زیرا او را لازم بود که هر عیدی کسی را برای ایشان آزاد کند. 042 LUK 023 018 آنگاه همه فریاد کرده، گفتند: «او را هلاک کن وبرابا را برای ما رها فرما.» 042 LUK 023 019 و او شخصی بود که به‌سبب شورش و قتلی که در شهر واقع شده بود، در زندان افکنده شده بود. 042 LUK 023 020 باز پیلاطس نداکرده خواست که عیسی را رها کند. 042 LUK 023 021 لیکن ایشان فریاد زده گفتند: «او را مصلوب کن، مصلوب کن.» 042 LUK 023 022 بار سوم به ایشان گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟ من در او هیچ علت قتل نیافتم. پس او را تادیب کرده رها می‌کنم.» 042 LUK 023 023 اماایشان به صداهای بلند مبالغه نموده خواستند که مصلوب شود و آوازهای ایشان و روسای کهنه غالب آمد. 042 LUK 023 024 پس پیلاطس فرمود که برحسب خواهش ایشان بشود. 042 LUK 023 025 و آن کس را که به‌سبب شورش و قتل در زندان حبس بود که خواستند رها کرد و عیسی را به خواهش ایشان سپرد. 042 LUK 023 026 و چون او را می‌بردند شمعون قیروانی را که از صحرا می‌آمد مجبور ساخته صلیب را بر اوگذاردند تا از عقب عیسی ببرد. 042 LUK 023 027 و گروهی بسیاراز قوم و زنانی که سینه می‌زدند و برای او ماتم می‌گرفتند، در عقب او افتادند. 042 LUK 023 028 آنگاه عیسی به سوی آن زنان روی گردانیده، گفت: «ای دختران اورشلیم برای من گریه مکنید، بلکه بجهت خود واولاد خود ماتم کنید. 042 LUK 023 029 زیرا اینک ایامی می‌آیدکه در آنها خواهند گفت، خوشابحال نازادگان ورحمهایی که بار نیاوردند و پستانهایی که شیرندادند. 042 LUK 023 030 و در آن هنگام به کوهها خواهند گفت که بر ما بیفتید و به تلها که ما را پنهان کنید. 042 LUK 023 031 زیرااگر این کارها را به چوب تر کردند به چوب خشک چه خواهد شد؟» 042 LUK 023 032 و دو نفر دیگر را که خطاکار بودند نیزآوردند تا ایشان را با او بکشند. 042 LUK 023 033 و چون به موضعی که آن را کاسه سر می‌گویند رسیدند، اورا در آنجا با آن دو خطاکار، یکی بر طرف راست و دیگری بر چپ او مصلوب کردند. 042 LUK 023 034 عیسی گفت: «ای پدر اینها را بیامرز، زیراکه نمی دانند چه می‌کنند.» پس جامه های او راتقسیم کردند و قرعه افکندند. 042 LUK 023 035 و گروهی به تماشا ایستاده بودند. و بزرگان نیز تمسخرکنان با ایشان می‌گفتند: «دیگران را نجات داد. پس اگر او مسیح و برگزیده خدا می‌باشد خود رابرهاند.» 042 LUK 023 036 و سپاهیان نیز او را استهزا می‌کردند و آمده او را سرکه می‌دادند، 042 LUK 023 037 و می‌گفتند: «اگر توپادشاه یهود هستی خود را نجات ده.» 042 LUK 023 038 و بر سراو تقصیرنامه‌ای نوشتند به خط یونانی و رومی وعبرانی که «این است پادشاه یهود.» 042 LUK 023 039 و یکی از آن دو خطاکار مصلوب بر وی کفر گفت که «اگر تو مسیح هستی خود را و ما رابرهان.» 042 LUK 023 040 اما آن دیگری جواب داده، او را نهیب کرد و گفت: «مگر تو از خدا نمی ترسی؟ چونکه تو نیز زیر همین حکمی. 042 LUK 023 041 و اما ما به انصاف، چونکه جزای اعمال خود را یافته‌ایم، لیکن این شخص هیچ کار بی‌جا نکرده است.» 042 LUK 023 042 پس به عیسی گفت: «ای خداوند، مرا به یاد آور هنگامی که به ملکوت خود آیی.» 042 LUK 023 043 عیسی به وی گفت: «هرآینه به تو می‌گویم امروز با من در فردوس خواهی بود.» 042 LUK 023 044 و تخمین از ساعت ششم تا ساعت نهم، ظلمت تمام روی زمین را فرو گرفت. 042 LUK 023 045 وخورشید تاریک گشت و پرده قدس از میان بشکافت. 042 LUK 023 046 و عیسی به آواز بلند صدا زده گفت: «ای پدر به‌دستهای تو روح خود را می‌سپارم.» این را بگفت و جان را تسلیم نمود. 042 LUK 023 047 امایوزباشی چون این ماجرا را دید، خدا را تمجیدکرده، گفت: «در حقیقت، این مرد صالح بود.» 042 LUK 023 048 وتمامی گروه که برای این تماشا جمع شده بودندچون این وقایع را دیدند، سینه زنان برگشتند. 042 LUK 023 049 و جمیع آشنایان او از دور ایستاده بودند، با زنانی که از جلیل او را متابعت کرده بودند تا این امور راببینند. 042 LUK 023 050 و اینک یوسف نامی از اهل شورا که مردنیکو و صالح بود، 042 LUK 023 051 که در رای و عمل ایشان مشارکت نداشت و از اهل رامه بلدی از بلاد یهودبود و انتظار ملکوت خدا را می‌کشید، 042 LUK 023 052 نزدیک پیلاطس آمده جسد عیسی را طلب نمود. 042 LUK 023 053 پس آن را پایین آورده در کتان پیچید و در قبری که ازسنگ تراشیده بود و هیچ‌کس ابد در آن دفن نشده بود سپرد. 042 LUK 023 054 و آن روز تهیه بود و سبت نزدیک می‌شد. 042 LUK 023 055 و زنانی که در عقب او از جلیل آمده بودند از پی او رفتند و قبر و چگونگی گذاشته شدن بدن او را دیدند. 042 LUK 023 056 پس برگشته، حنوط و عطریات مهیا ساختند و روز سبت را به حسب حکم آرام گرفتند. 042 LUK 024 001 پس در روز اول هفته هنگام سپیده صبح، حنوطی را که درست کرده بودندبا خود برداشته به‌سر قبر‌آمدند و بعضی دیگران همراه ایشان. 042 LUK 024 002 و سنگ را از سر قبر غلطانیده دیدند. 042 LUK 024 003 چون داخل شدند، جسد خداوند عیسی را نیافتند 042 LUK 024 004 و واقع شد هنگامی که ایشان از این امر متحیر بودند که ناگاه دو مرد در لباس درخشنده نزد ایشان بایستادند. 042 LUK 024 005 و چون ترسان شده سرهای خود را به سوی زمین افکنده بودند، به ایشان گفتند: «چرا زنده را از میان مردگان می‌طلبید؟ 042 LUK 024 006 در اینجا نیست، بلکه برخاسته است. به یاد آورید که چگونه وقتی که در جلیل بود شمارا خبر داده، 042 LUK 024 007 گفت ضروری است که پسر انسان به‌دست مردم گناهکار تسلیم شده مصلوب گرددو روز سوم برخیزد.» 042 LUK 024 008 پس سخنان او را به‌خاطرآوردند. 042 LUK 024 009 و از سر قبر برگشته، آن یازده و دیگران را ازهمه این امور مطلع ساختند. 042 LUK 024 010 و مریم مجدلیه ویونا و مریم مادر یعقوب و دیگر رفقای ایشان بودند که رسولان را از این چیزها مطلع ساختند. 042 LUK 024 011 لیکن سخنان زنان را هذیان پنداشته باورنکردند. 042 LUK 024 012 اما پطرس برخاسته، دوان دوان به سوی قبر رفت و خم شده کفن را تنها گذاشته دیدو از این ماجرا در عجب شده به خانه خود رفت. 042 LUK 024 013 و اینک در همان روز دو نفر از ایشان می‌رفتند به سوی قریه‌ای که از اورشلیم به مسافت، شصت تیر پرتاب دور بود و عمواس نام داشت. 042 LUK 024 014 و با یک دیگر از تمام این وقایع گفتگومی کردند. 042 LUK 024 015 و چون ایشان در مکالمه و مباحثه می‌بودند، ناگاه خود عیسی نزدیک شده، با ایشان همراه شد. 042 LUK 024 016 ولی چشمان ایشان بسته شد تا اورا نشناسند. 042 LUK 024 017 او به ایشان گفت: «چه حرفها است که با یکدیگر می‌زنید و راه را به کدورت می‌پیمایید؟» 042 LUK 024 018 یکی که کلیوپاس نام داشت درجواب وی گفت: «مگر تو در اورشلیم غریب وتنها هستی و از آنچه در این ایام در اینجا واقع شدواقف نیستی؟» 042 LUK 024 019 به ایشان گفت: «چه چیزاست؟» گفتندش: «درباره عیسی ناصری که مردی بود نبی و قادر در فعل و قول در حضورخدا و تمام قوم، 042 LUK 024 020 و چگونه روسای کهنه وحکام ما او را به فتوای قتل سپردند و او رامصلوب ساختند. 042 LUK 024 021 اما ما امیدوار بودیم که همین است آنکه می‌باید اسرائیل را نجات دهد وعلاوه بر این همه، امروز از وقوع این امور روزسوم است، 042 LUK 024 022 و بعضی از زنان ما هم ما را به حیرت انداختند که بامدادان نزد قبر رفتند، 042 LUK 024 023 وجسد او را نیافته آمدند و گفتند که فرشتگان را دررویا دیدیم که گفتند او زنده شده است. 042 LUK 024 024 وجمعی از رفقای ما به‌سر قبر رفته، آن چنانکه زنان گفته بودند یافتند لیکن او را ندیدند.» 042 LUK 024 025 او به ایشان گفت: «ای بی‌فهمان وسست دلان از ایمان آوردن به انچه انبیا گفته‌اند. 042 LUK 024 026 آیا نمی بایست که مسیح این زحمات را بیند تابه جلال خود برسد؟» 042 LUK 024 027 پس از موسی و سایرانبیا شروع کرده، اخبار خود را در تمام کتب برای ایشان شرح فرمود. 042 LUK 024 028 و چون به آن دهی که عازم آن بودندرسیدند، او قصد نمود که دورتر رود. 042 LUK 024 029 و ایشان الحاح کرده، گفتند که «با ما باش. چونکه شب نزدیک است و روز به آخر رسیده.» پس داخل گشته با ایشان توقف نمود. 042 LUK 024 030 و چون با ایشان نشسته بود نان را گرفته برکت داد و پاره کرده به ایشان داد. 042 LUK 024 031 که ناگاه چشمانشان باز شده، او راشناختند و در ساعت از ایشان غایب شد. 042 LUK 024 032 پس با یکدیگر گفتند: «آیا دل در درون مانمی سوخت، وقتی که در راه با ما تکلم می‌نمود وکتب را بجهت ما تفسیر می‌کرد؟» 042 LUK 024 033 و در آن ساعت برخاسته به اورشلیم مراجعت کردند و آن یازده را یافتند که با رفقای خود جمع شده 042 LUK 024 034 می گفتند: «خداوند در حقیقت برخاسته و به شمعون ظاهر شده است.» 042 LUK 024 035 و آن دو نفر نیز ازسرگذشت راه و کیفیت شناختن او هنگام پاره کردن نان خبر دادند. 042 LUK 024 036 و ایشان در این گفتگو می‌بودند که ناگاه عیسی خود در میان ایشان ایستاده، به ایشان گفت: «سلام بر شما باد.» 042 LUK 024 037 اما ایشان لرزان وترسان شده گمان بردند که روحی می‌بینند. 042 LUK 024 038 به ایشان گفت: «چرا مضطرب شدید و برای چه دردلهای شما شبهات روی می‌دهد؟ 042 LUK 024 039 دستها وپایهایم را ملاحظه کنید که من خود هستم و دست بر من گذارده ببینید، زیرا که روح گوشت واستخوان ندارد، چنانکه می‌نگرید که در من است.» 042 LUK 024 040 این را گفت و دستها و پایهای خود رابدیشان نشان داد. 042 LUK 024 041 و چون ایشان هنوز ازخوشی تصدیق نکرده، در عجب مانده بودند، به ایشان گفت: «چیز خوراکی در اینجا دارید؟» 042 LUK 024 042 پس قدری از ماهی بریان و از شانه عسل به وی دادند. 042 LUK 024 043 پس آن را گرفته پیش ایشان بخورد. 042 LUK 024 044 و به ایشان گفت: «همین است سخنانی که وقتی با شما بودم گفتم ضروری است که آنچه درتورات موسی و صحف انبیا و زبور درباره من مکتوب است به انجام رسد.» 042 LUK 024 045 و در آن وقت ذهن ایشان را روشن کرد تا کتب را بفهمند. 042 LUK 024 046 و به ایشان گفت: «بر همین منوال مکتوب است وبدینطور سزاوار بود که مسیح زحمت کشد و روزسوم از مردگان برخیزد. 042 LUK 024 047 و از اورشلیم شروع کرده، موعظه به توبه و آمرزش گناهان در همه امت‌ها به نام او کرده شود. 042 LUK 024 048 و شما شاهد بر این امور هستید. 042 LUK 024 049 و اینک، من موعود پدر خود را برشما می‌فرستم. پس شما در شهر اورشلیم بمانیدتا وقتی که به قوت از اعلی آراسته شوید.» 042 LUK 024 050 پس ایشان را بیرون از شهر تا بیت عنیا بردو دستهای خود را بلند کرده، ایشان را برکت داد. 042 LUK 024 051 و چنین شد که در حین برکت دادن ایشان، ازایشان جدا گشته، به سوی آسمان بالا برده شد. 042 LUK 024 052 پس او را پرستش کرده، با خوشی عظیم به سوی اورشلیم برگشتند. 042 LUK 024 053 و پیوسته درهیکل مانده، خدا را حمد و سپاس می‌گفتند. آمین. # # BOOK 043 JOH John یوحنا 043 JOH 001 001 در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود وکلمه خدا بود. 043 JOH 001 002 همان در ابتدا نزد خدا بود. 043 JOH 001 003 همه‌چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر از اوچیزی از موجودات وجود نیافت. 043 JOH 001 004 در او حیات بود و حیات نور انسان بود. 043 JOH 001 005 و نور در تاریکی می‌درخشد و تاریکی آن را درنیافت. 043 JOH 001 006 شخصی از جانب خدا فرستاده شد که اسمش یحیی بود؛ 043 JOH 001 007 او برای شهادت آمد تا بر نورشهادت دهد تا همه به وسیله او ایمان آورند. 043 JOH 001 008 اوآن نور نبود بلکه آمد تا بر نور شهادت دهد. 043 JOH 001 009 آن نور حقیقی بود که هر انسان را منور می‌گرداند ودر جهان آمدنی بود. 043 JOH 001 010 او در جهان بود و جهان به واسطه او آفریده شد و جهان او را نشناخت. 043 JOH 001 011 به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذیرفتند؛ 043 JOH 001 012 و اما به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، یعنی به هر‌که به اسم اوایمان آورد، 043 JOH 001 013 که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولدیافتند. 043 JOH 001 014 و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پراز فیض و راستی و جلال او را دیدیم، جلالی شایسته پسر یگانه پدر. 043 JOH 001 015 و یحیی بر او شهادت داد و ندا کرده، می‌گفت: «این است آنکه درباره اوگفتم آنکه بعد از من می‌آید، پیش از من شده است زیرا که بر من مقدم بود.» 043 JOH 001 016 و از پری او جمیع ما بهره یافتیم و فیض به عوض فیض، 043 JOH 001 017 زیراشریعت به وسیله موسی عطا شد، اما فیض وراستی به وسیله عیسی مسیح رسید. 043 JOH 001 018 خدا راهرگز کسی ندیده است؛ پسر یگانه‌ای که درآغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد. 043 JOH 001 019 و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم کاهنان و لاویان را فرستادندتا از او سوال کنند که تو کیستی، 043 JOH 001 020 که معترف شدو انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. 043 JOH 001 021 آنگاه از او سوال کردند: «پس چه؟ آیا توالیاس هستی؟ گفت: «نیستم.» 043 JOH 001 022 آنگاه بدو گفتند: «پس کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستادند جواب بریم؟ درباره خود چه می‌گویی؟» 043 JOH 001 023 گفت: «من صدای ندا کننده‌ای دربیابانم که راه خداوند را راست کنید، چنانکه اشعیانبی گفت.» 043 JOH 001 024 و فرستادگان از فریسیان بودند. 043 JOH 001 025 پس از اوسوال کرده، گفتند: «اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی، پس برای چه تعمید می‌دهی؟» 043 JOH 001 026 یحیی در جواب ایشان گفت: «من به آب تعمیدمی دهم و در میان شما کسی ایستاده است که شمااو را نمی شناسید. 043 JOH 001 027 و او آن است که بعد از من می آید، اما پیش از من شده است، که من لایق آن نیستم که بند نعلینش را باز کنم.» 043 JOH 001 028 و این دربیت عبره که آن طرف اردن است، در جایی که یحیی تعمید می‌داد واقع گشت. 043 JOH 001 029 و در فردای آن روز یحیی عیسی را دید که به‌جانب او می‌آید. پس گفت: «اینک بره خدا که گناه جهان را برمی دارد! 043 JOH 001 030 این است آنکه من درباره او گفتم که مردی بعد از من می‌آید که پیش از من شده است زیرا که بر من مقدم بود. 043 JOH 001 031 و من اورا نشناختم، لیکن تا او به اسرائیل ظاهر گردد، برای همین من آمده به آب تعمید می‌دادم.» 043 JOH 001 032 پس یحیی شهادت داده، گفت: «روح را دیدم که مثل کبوتری از آسمان نازل شده، بر او قرارگرفت. 043 JOH 001 033 و من او را نشناختم، لیکن او که مرافرستاد تا به آب تعمید دهم، همان به من گفت برهر کس بینی که روح نازل شده، بر او قرار گرفت، همان است او که به روح‌القدس تعمید می‌دهد. 043 JOH 001 034 و من دیده شهادت می‌دهم که این است پسرخدا.» 043 JOH 001 035 و در روز بعد نیز یحیی با دو نفر از شاگردان خود ایستاده بود. 043 JOH 001 036 ناگاه عیسی را دید که راه می‌رود؛ و گفت: «اینک بره خدا.» 043 JOH 001 037 و چون آن دو شاگرد کلام او را شنیدند، از پی عیسی روانه شدند. 043 JOH 001 038 پس عیسی روی گردانیده، آن دو نفر رادید که از عقب می‌آیند. بدیشان گفت: 043 JOH 001 039 «چه می‌خواهید؟» بدو گفتند: «ربی (یعنی‌ای معلم )در کجا منزل می‌نمایی؟» 043 JOH 001 040 بدیشان گفت: «بیایید و ببینید.» آنگاه آمده، دیدند که کجا منزل دارد، و آن روز را نزد او بماندند و قریب به ساعت دهم بود. 043 JOH 001 041 و یکی از آن دو که سخن یحیی را شنیده، پیروی او نمودند، اندریاس برادر شمعون پطرس بود. 043 JOH 001 042 او اول برادر خود شمعون را یافته، به اوگفت: «مسیح را (که ترجمه آن کرستس است )یافتیم.» و چون او را نزد عیسی آورد، عیسی بدونگریسته، گفت: «تو شمعون پسر یونا هستی؛ واکنون کیفا خوانده خواهی شد (که ترجمه آن پطرس است ).» 043 JOH 001 043 بامدادان چون عیسی خواست به سوی جلیل روانه شود، فیلپس را یافته، بدو گفت: «ازعقب من بیا.» 043 JOH 001 044 و فیلپس از بیت صیدا از شهراندریاس وپطرس بود. 043 JOH 001 045 فیلیپس نتنائیل را یافته، بدو گفت: «آن کسی را که موسی در تورات و انبیامذکور داشته‌اند، یافته‌ایم که عیسی پسر یوسف ناصری است.» 043 JOH 001 046 نتنائیل بدو گفت: «مگرمی شود که از ناصره چیزی خوب پیدا شود؟» فیلپس بدو گفت: «بیا و ببین.» 043 JOH 001 047 و عیسی چون دید که نتنائیل به سوی او می‌آید، درباره اوگفت: «اینک اسرائیلی حقیقی که در او مکری نیست.» 043 JOH 001 048 نتنائیل بدو گفت: «مرا از کجامی شناسی؟» عیسی در جواب وی گفت: «قبل ازآنکه فیلپس تو را دعوت کند، در حینی که زیردرخت انجیر بودی تو را دیدم.» 043 JOH 001 049 نتنائیل درجواب او گفت: «ای استاد تو پسر خدایی! توپادشاه اسرائیل هستی!» 043 JOH 001 050 عیسی در جواب اوگفت: «آیا از اینکه به تو گفتم که تو را زیر درخت انجیر دیدم، ایمان آوردی؟ بعد از این چیزهای بزرگتر از این خواهی دید.» 043 JOH 001 051 پس بدو گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم که از کنون آسمان را گشاده، و فرشتگان خدا را که بر پسر انسان صعودو نزول می‌کنند خواهید دید.» 043 JOH 002 001 و در روز سوم، در قانای جلیل عروسی بودو مادر عیسی در آنجا بود. 043 JOH 002 002 و عیسی وشاگردانش را نیز به عروسی دعوت کردند. 043 JOH 002 003 وچون شراب تمام شد، مادر عیسی بدو گفت: «شراب ندارند.» 043 JOH 002 004 عیسی به وی گفت: «ای زن مرابا تو چه‌کار است؟ ساعت من هنوز نرسیده است.» 043 JOH 002 005 مادرش به نوکران گفت: «هر‌چه به شماگوید بکنید.» 043 JOH 002 006 و در آنجا شش قدح سنگی برحسب تطهیریهود نهاده بودند که هر یک گنجایش دو یا سه کیل داشت. 043 JOH 002 007 عیسی بدیشان گفت: «قدحها را ازآب پر کنید.» و آنها را لبریز کردند. 043 JOH 002 008 پس بدیشان گفت: «الان بردارید و به نزد رئیس مجلس ببرید.» پس بردند؛ 043 JOH 002 009 و چون رئیس مجلس آن آب را که شراب گردیده بود، بچشید و ندانست که از کجااست، لیکن نوکرانی که آب را کشیده بودند، می‌دانستند، رئیس مجلس داماد را مخاطب ساخته، بدو گفت: 043 JOH 002 010 «هرکسی شراب خوب رااول می‌آورد و چون مست شدند، بدتر از آن. لیکن تو شراب خوب را تا حال نگاه داشتی؟» 043 JOH 002 011 و این ابتدای معجزاتی است که از عیسی درقانای جلیل صادر گشت و جلال خود را ظاهرکرد و شاگردانش به او ایمان آوردند. 043 JOH 002 012 و بعد ازآن او با مادر و برادران و شاگردان خود به کفرناحوم آمد و در آنجا ایامی کم ماندند. 043 JOH 002 013 و چون عید فصح نزدیک بود، عیسی به اورشلیم رفت، 043 JOH 002 014 و در هیکل، فروشندگان گاو وگوسفند و کبوتر و صرافان را نشسته یافت. 043 JOH 002 015 پس تازیانه‌ای از ریسمان ساخته، همه را از هیکل بیرون نمود، هم گوسفندان و گاوان را، و نقودصرافان را ریخت و تختهای ایشان را واژگون ساخت، 043 JOH 002 016 و به کبوترفروشان گفت: «اینها را ازاینجا بیرون برید و خانه پدر مرا خانه تجارت مسازید.» 043 JOH 002 017 آنگاه شاگردان او را یاد آمد که مکتوب است: «غیرت خانه تو مرا خورده است.» 043 JOH 002 018 پس یهودیان روی به او آورده، گفتند: «به ما چه علامت می‌نمایی که این کارها را می‌کنی؟» 043 JOH 002 019 عیسی در جواب ایشان گفت: «این قدس راخراب کنید که در سه روز آن را برپا خواهم نمود.» 043 JOH 002 020 آنگاه یهودیان گفتند: «در عرصه چهل و شش سال این قدس را بنا نموده‌اند؛ آیا تو درسه روز آن را برپا می‌کنی؟» 043 JOH 002 021 لیکن او درباره قدس جسد خود سخن می‌گفت. 043 JOH 002 022 پس وقتی که از مردگان برخاست شاگردانش را به‌خاطر آمد که این را بدیشان گفته بود. آنگاه به کتاب و به کلامی که عیسی گفته بود، ایمان آوردند. 043 JOH 002 023 و هنگامی که در عید فصح در اورشلیم بودبسیاری چون معجزاتی را که از او صادر می‌گشت دیدند، به اسم او ایمان آوردند. 043 JOH 002 024 لیکن عیسی خویشتن را بدیشان موتمن نساخت، زیرا که اوهمه را می‌شناخت. 043 JOH 002 025 و از آنجا که احتیاج نداشت که کسی درباره انسان شهادت دهد، زیراخود آنچه در انسان بود می‌دانست. 043 JOH 003 001 و شخصی از فریسیان نیقودیموس نام ازروسای یهود بود. 043 JOH 003 002 او در شب نزد عیسی آمده، به وی گفت: «ای استاد می‌دانیم که تو معلم هستی که از جانب خدا آمده‌ای زیرا هیچ‌کس نمی تواند معجزاتی را که تو می‌نمایی بنماید، جزاینکه خدا با وی باشد.» 043 JOH 003 003 عیسی در جواب اوگفت: «آمین آمین به تو می‌گویم اگر کسی از سر نومولود نشود، ملکوت خدا را نمی تواند دید.» 043 JOH 003 004 نیقودیموس بدو گفت: «چگونه ممکن است که انسانی که پیر شده باشد، مولود گردد؟ آیا می‌شودکه بار دیگر داخل شکم مادر گشته، مولود شود؟» 043 JOH 003 005 عیسی در جواب گفت: «آمین، آمین به تومی گویم اگر کسی از آب و روح مولود نگردد، ممکن نیست که داخل ملکوت خدا شود. 043 JOH 003 006 آنچه از جسم مولود شد، جسم است و آنچه از روح مولود گشت روح است. 043 JOH 003 007 عجب مدار که به توگفتم باید شما از سر نو مولود گردید. 043 JOH 003 008 باد هرجاکه می‌خواهد می‌وزد و صدای آن را می‌شنوی لیکن نمی دانی از کجا می‌آید و به کجا می‌رود. همچنین است هر‌که از روح مولود گردد.» 043 JOH 003 009 نیقودیموس در جواب وی گفت: «چگونه ممکن است که چنین شود؟» 043 JOH 003 010 عیسی در جواب وی گفت: «آیا تو معلم اسرائیل هستی و این رانمی دانی؟ 043 JOH 003 011 آمین، آمین به تو می‌گویم آنچه می‌دانیم، می‌گوییم و به آنچه دیده‌ایم، شهادت می‌دهیم و شهادت ما را قبول نمی کنید. 043 JOH 003 012 چون شما را از امور زمینی سخن گفتم، باور نکردید. پس هرگاه به امور آسمانی با شما سخن رانم چگونه تصدیق خواهید نمود؟ 043 JOH 003 013 و کسی به آسمان بالا نرفت مگر آن کس که از آسمان پایین آمد یعنی پسر انسان که در آسمان است. 043 JOH 003 014 وهمچنان‌که موسی مار را در بیابان بلند نمود، همچنین پسر انسان نیز باید بلند کرده شود، 043 JOH 003 015 تاهر‌که به او ایمان آرد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد. (aiōnios g166) 043 JOH 003 016 زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر‌که بر او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد. (aiōnios g166) 043 JOH 003 017 زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا برجهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد. 043 JOH 003 018 آنکه به او ایمان آرد، بر او حکم نشود؛ اما هر‌که ایمان نیاورد الان بر او حکم شده است، بجهت آنکه به اسم پسر یگانه خدا ایمان نیاورده. 043 JOH 003 019 و حکم این است که نور در جهان آمدو مردم ظلمت را بیشتر از نور دوست داشتند، ازآنجا که اعمال ایشان بد است. 043 JOH 003 020 زیرا هر‌که عمل بد می‌کند، روشنی را دشمن دارد و پیش روشنی نمی آید، مبادا اعمال او توبیخ شود. 043 JOH 003 021 و لیکن کسی‌که به راستی عمل می‌کند پیش روشنی می‌آید تا آنکه اعمال او هویدا گردد که در خداکرده شده است.» 043 JOH 003 022 و بعد از آن عیسی با شاگردان خود به زمین یهودیه آمد و با ایشان در آنجا به‌سر برده، تعمیدمی داد. 043 JOH 003 023 و یحیی نیز در عینون، نزدیک سالیم تعمید می‌داد زیرا که در آنجا آب بسیار بود ومردم می‌آمدند و تعمید می‌گرفتند، 043 JOH 003 024 چونکه یحیی هنوز در زندان حبس نشده بود. 043 JOH 003 025 آنگاه در خصوص تطهیر، در میان شاگردان یحیی ویهودیان مباحثه شد. 043 JOH 003 026 پس به نزد یحیی آمده، به او گفتند: «ای استاد، آن شخصی که با تو درآنطرف اردن بود و تو برای او شهادت دادی، اکنون او تعمید می‌دهد و همه نزد اومی آیند.» 043 JOH 003 027 یحیی در جواب گفت: «هیچ‌کس چیزی نمی تواند یافت، مگر آنکه از آسمان بدو داده شود. 043 JOH 003 028 شما خود بر من شاهد هستید که گفتم من مسیح نیستم بلکه پیش روی او فرستاده شدم. 043 JOH 003 029 کسی‌که عروس دارد داماد است، اما دوست داماد که ایستاده آواز او را می‌شنود، از آواز دامادبسیار خشنود می‌گردد. پس این خوشی من کامل گردید. 043 JOH 003 030 می‌باید که او افزوده شود و من ناقص گردم. 043 JOH 003 031 او که از بالا می‌آید، بالای همه است وآنکه از زمین است زمینی است و از زمین تکلم می‌کند؛ اما او که از آسمان می‌آید، بالای همه است. 043 JOH 003 032 و آنچه را دید و شنید، به آن شهادت می‌دهد و هیچ‌کس شهادت او را قبول نمی کند. 043 JOH 003 033 و کسی‌که شهادت اورا قبول کرد، مهر کرده است بر اینکه خدا راست است. 043 JOH 003 034 زیرا آن کسی را که خدا فرستاد، به کلام خدا تکلم می‌نماید، چونکه خدا روح را به میزان عطا نمی کند. 043 JOH 003 035 پدرپسر را محبت می‌نماید و همه‌چیز را بدست اوسپرده است. 043 JOH 003 036 آنکه به پسر ایمان آورده باشد، حیات جاودانی دارد و آنکه به پسر ایمان نیاوردحیات را نخواهد دید، بلکه غضب خدا بر اومی ماند.» (aiōnios g166) 043 JOH 004 001 و چون خداوند دانست که فریسیان مطلع شده‌اند که عیسی بیشتر از یحیی شاگردپیدا کرده، تعمید می‌دهد، 043 JOH 004 002 با اینکه خود عیسی تعمید نمی داد بلکه شاگردانش، 043 JOH 004 003 یهودیه راگذارده، باز به‌جانب جلیل رفت. 043 JOH 004 004 و لازم بود که از سامره عبور کند 043 JOH 004 005 پس به شهری از سامره که سوخار نام داشت، نزدیک به آن موضعی که یعقوب به پسر خود یوسف داده بود رسید. 043 JOH 004 006 و در آنجا چاه یعقوب بود. پس عیسی از سفر خسته شده، همچنین بر سر چاه نشسته بود و قریب به ساعت ششم بود. 043 JOH 004 007 که زنی سامری بجهت آب کشیدن آمد. عیسی بدو گفت: «جرعه‌ای آب به من بنوشان.» 043 JOH 004 008 زیرا شاگردانش بجهت خریدن خوراک به شهر رفته بودند. 043 JOH 004 009 زن سامری بدو گفت: «چگونه تو که یهود هستی ازمن آب می‌خواهی و حال آنکه زن سامری می‌باشم؟» زیرا که یهود با سامریان معاشرت ندارند. 043 JOH 004 010 عیسی در جواب او گفت: «اگر بخشش خدا را می‌دانستی و کیست که به تو می‌گوید آب به من بده، هرآینه تو از او خواهش می‌کردی و به تو آب زنده عطا می‌کرد. 043 JOH 004 011 زن بدو گفت: «ای آقادلو نداری و چاه عمیق است. پس از کجا آب زنده داری؟ 043 JOH 004 012 آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگترهستی که چاه را به ما داد و خود و پسران و مواشی او از آن می‌آشامیدند؟» 043 JOH 004 013 عیسی در جواب اوگفت: «هر‌که از این آب بنوشد باز تشنه گردد، 043 JOH 004 014 لیکن کسی‌که از آبی که من به او می‌دهم بنوشد، ابد تشنه نخواهد شد، بلکه آن آبی که به او می‌دهم در او چشمه آبی گردد که تا حیات جاودانی می‌جوشد.» (aiōn g165, aiōnios g166) 043 JOH 004 015 زن بدو گفت: «ای آقا آن آب را به من بده تا دیگر تشنه نگردم و به اینجابجهت آب کشیدن نیایم.» 043 JOH 004 016 عیسی به او گفت: «برو و شوهر خود رابخوان و در اینجا بیا.» 043 JOH 004 017 زن در جواب گفت: «شوهر ندارم.» عیسی بدو گفت: «نیکو گفتی که شوهر نداری! 043 JOH 004 018 زیرا که پنج شوهر داشتی وآنکه الان داری شوهر تو نیست! این سخن راراست گفتی!» 043 JOH 004 019 زن بدو گفت: «ای آقا می‌بینم که تو نبی هستی! 043 JOH 004 020 پدران ما در این کوه پرستش می‌کردند و شما می‌گویید که در اورشلیم جایی است که در آن عبادت باید نمود.» 043 JOH 004 021 عیسی بدوگفت: «ای زن مرا تصدیق کن که ساعتی می‌آید که نه در این کوه و نه در اورشلیم پدر را پرستش خواهید کرد. 043 JOH 004 022 شما آنچه را که نمی دانیدمی پرستید اما ما آنچه را که می‌دانیم عبادت می‌کنیم زیرا نجات از یهود است. 043 JOH 004 023 لیکن ساعتی می‌آید بلکه الان است که در آن پرستندگان حقیقی پدر را به روح و راستی پرستش خواهندکرد زیرا که پدر مثل این پرستندگان خود را طالب است. 043 JOH 004 024 خدا روح است و هر‌که او را پرستش کند می‌باید به روح و راستی بپرستد.» 043 JOH 004 025 زن بدو گفت: «می‌دانم که مسیح یعنی کرستس می‌آید. پس هنگامی که او آید از هر چیزبه ما خبر‌خواهد داد.» 043 JOH 004 026 عیسی بدو گفت: «من که با تو سخن می‌گویم همانم.» 043 JOH 004 027 و در همان وقت شاگردانش آمده، تعجب کردند که با زنی سخن می‌گوید و لکن هیچ‌کس نگفت که چه می‌طلبی یا برای چه با او حرف می‌زنی. 043 JOH 004 028 آنگاه زن سبوی خود را گذارده، به شهر رفت و مردم را گفت: 043 JOH 004 029 «بیایید و کسی راببینید که هرآنچه کرده بودم به من گفت. آیا این مسیح نیست؟» 043 JOH 004 030 پس از شهر بیرون شده، نزد اومی آمدند. 043 JOH 004 031 و در اثنا آن شاگردان او خواهش نموده، گفتند: «ای استاد بخور.» 043 JOH 004 032 بدیشان گفت: «من غذایی دارم که بخورم و شما آن را نمی دانید.» 043 JOH 004 033 شاگردان به یکدیگر گفتند: «مگر کسی برای اوخوراکی آورده باشد!» 043 JOH 004 034 عیسی بدیشان گفت: «خوراک من آن است که خواهش فرستنده خودرا به عمل آورم و کار او را به انجام رسانم. 043 JOH 004 035 آیاشما نمی گویید که چهار ماه دیگر موسم درواست؟ اینک به شما می‌گویم چشمان خود را بالاافکنید و مزرعه‌ها را ببینید زیرا که الان بجهت درو سفید شده است. 043 JOH 004 036 و دروگر اجرت می‌گیردو ثمری بجهت حیات جاودانی جمع می‌کند تاکارنده و درو‌کننده هر دو با هم خشنود گردند. (aiōnios g166) 043 JOH 004 037 زیرا این کلام در اینجا راست است که یکی می‌کارد و دیگری درو می‌کند. 043 JOH 004 038 من شما رافرستادم تا چیزی را که در آن رنج نبرده‌اید دروکنید. دیگران محنت کشیدند و شما در محنت ایشان داخل شده‌اید.» 043 JOH 004 039 پس در آن شهر بسیاری از سامریان بواسطه سخن آن زن که شهادت داد که هر‌آنچه کرده بودم به من باز‌گفت بدو ایمان آوردند. 043 JOH 004 040 و چون سامریان نزد او آمدند، از او خواهش کردند که نزدایشان بماند و دو روز در آنجا بماند. 043 JOH 004 041 و بسیاری دیگر بواسطه کلام او ایمان آوردند. 043 JOH 004 042 و به زن گفتند که «بعد از این بواسطه سخن تو ایمان نمی آوریم زیرا خود شنیده و دانسته‌ایم که او درحقیقت مسیح و نجات‌دهنده عالم است.» 043 JOH 004 043 اما بعد از دو روز از آنجا بیرون آمده، به سوی جلیل روانه شد. 043 JOH 004 044 زیرا خود عیسی شهادت داد که هیچ نبی را در وطن خود حرمت نیست. 043 JOH 004 045 پس چون به جلیل آمد، جلیلیان او راپذیرفتند زیرا هر‌چه در اورشلیم در عید کرده بود، دیدند، چونکه ایشان نیز در عید رفته بودند. 043 JOH 004 046 پس عیسی به قانای جلیل آنجایی که آب را شراب ساخته بود، بازآمد. و یکی از سرهنگان ملک بود که پسر او در کفرناحوم مریض بود. 043 JOH 004 047 وچون شنید که عیسی از یهودیه به جلیل آمده است، نزد او آمده، خواهش کرد که فرود بیاید وپسر او را شفا دهد، زیرا که مشرف به موت بود. 043 JOH 004 048 عیسی بدو گفت: «اگر آیات و معجزات نبینید، همانا ایمان نیاورید.» 043 JOH 004 049 سرهنگ بدو گفت: «ای آقا قبل از آنکه پسرم بمیرد فرود بیا.» 043 JOH 004 050 عیسی بدو گفت: «برو که پسرت زنده است.» آن شخص به سخنی که عیسی بدو گفت، ایمان آورده، روانه شد. 043 JOH 004 051 و در وقتی که او می‌رفت، غلامانش او راستقبال نموده، مژده دادند و گفتند که پسر توزنده است. 043 JOH 004 052 پس از ایشان پرسید که در چه ساعت عافیت یافت. گفتند: «دیروز، در ساعت هفتم تب از او زایل گشت.» 043 JOH 004 053 آنگاه پدر فهمیدکه در همان ساعت عیسی گفته بود: «پسر تو زنده است.» پس او و تمام اهل خانه او ایمان آوردند. 043 JOH 004 054 و این نیز معجزه دوم بود که از عیسی در وقتی که از یهودیه به جلیل آمد، به ظهور رسید. 043 JOH 005 001 و بعد از آن یهود را عیدی بود و عیسی به اورشلیم آمد. 043 JOH 005 002 و در اورشلیم نزدباب الضان حوضی است که آن را به عبرانی بیت حسدا می‌گویند که پنج رواق دارد. 043 JOH 005 003 و درآنجا جمعی کثیر از مریضان و کوران و لنگان وشلان خوابیده، منتظر حرکت آب می‌بودند. 043 JOH 005 005 و در آنجا مردی بود که سی و هشت سال به مرضی مبتلا بود. 043 JOH 005 006 چون عیسی او را خوابیده دیدو دانست که مرض او طول کشیده است، بدوگفت: «آیا می‌خواهی شفا یابی؟» 043 JOH 005 007 مریض او راجواب داد که «ای آقا کسی ندارم که چون آب به حرکت آید، مرا در حوض بیندازد، بلکه تا وقتی که می‌آیم، دیگری پیش از من فرو رفته است. 043 JOH 005 008 عیسی بدو گفت: «برخیز و بستر خود رابرداشته، روانه شو!» 043 JOH 005 009 که در حال آن، مرد شفایافت و بستر خود را برداشته، روانه گردید. و آن روز سبت بود. 043 JOH 005 010 پس یهودیان به آن کسی‌که شفا یافته بود، گفتند: «روز سبت است و بر تو روا نیست که بسترخود را برداری.» 043 JOH 005 011 او در جواب ایشان گفت: «آن کسی‌که مرا شفا داد، همان به من گفت بستر خود را بردار و برو.» 043 JOH 005 012 پس از او پرسیدند: «کیست آنکه به تو گفت، بستر خود را بردار وبرو؟» 043 JOH 005 013 لیکن آن شفا یافته نمی دانست که بود، زیرا که عیسی ناپدید شد چون در آنجا ازدحامی بود. 043 JOH 005 014 و بعد از آن، عیسی او را در هیکل یافته بدو گفت: «اکنون شفا یافته‌ای. دیگر خطا مکن تابرای تو بدتر نگردد.» 043 JOH 005 015 آن مرد رفت و یهودیان را خبر داد که «آنکه مرا شفا داد، عیسی است.» 043 JOH 005 016 و از این سبب یهودیان بر عیسی تعدی می‌کردند، زیرا که این کار را در روز سبت کرده بود. 043 JOH 005 017 عیسی در جواب ایشان گفت که «پدر من تاکنون کار می‌کند و من نیز کار می‌کنم.» 043 JOH 005 018 پس ازاین سبب، یهودیان بیشتر قصد قتل او کردند زیراکه نه‌تنها سبت را می‌شکست بلکه خدا را نیز پدرخود گفته، خود را مساوی خدا می‌ساخت. 043 JOH 005 019 آنگاه عیسی در جواب ایشان گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم که پسر از خود هیچ نمی تواند کرد مگر آنچه بیند که پدر به عمل آرد، زیرا که آنچه او می‌کند، همچنین پسر نیز می‌کند. 043 JOH 005 020 زیرا که پدر پسر را دوست می‌دارد و هرآنچه خود می‌کند بدو می‌نماید و اعمال بزرگتر از این بدو نشان خواهد داد تا شما تعجب نمایید. 043 JOH 005 021 زیرا همچنان‌که پدر مردگان را برمی خیزاند وزنده می‌کند، همچنین پسر نیز هر‌که رامی خواهد زنده می‌کند. 043 JOH 005 022 زیرا که پدر برهیچ‌کس داوری نمی کند بلکه تمام داوری را به پسر سپرده است. 043 JOH 005 023 تا آنکه همه پسر را حرمت بدارند، همچنان‌که پدر را حرمت می‌دارند؛ وکسی‌که به پسر حرمت نکند، به پدری که او رافرستاد احترام نکرده است. 043 JOH 005 024 آمین آمین به شمامی گویم هر‌که کلام مرا بشنود و به فرستنده من ایمان آورد، حیات جاودانی دارد و در داوری نمی آید، بلکه از موت تا به حیات منتقل گشته است. (aiōnios g166) 043 JOH 005 025 آمین آمین به شما می‌گویم که ساعتی می‌آید بلکه اکنون است که مردگان آواز پسر خدارا می‌شنوند و هر‌که بشنود زنده گردد. 043 JOH 005 026 زیراهمچنان‌که پدر در خود حیات دارد، همچنین پسر را نیز عطا کرده است که در خود حیات داشته باشد. 043 JOH 005 027 و بدو قدرت بخشیده است که داوری هم بکند زیرا که پسر انسان است. 043 JOH 005 028 و از این تعجب مکنید زیرا ساعتی می‌آید که در آن جمیع کسانی که در قبور می‌باشند، آواز او را خواهندشنید، 043 JOH 005 029 و بیرون خواهند آمد؛ هر‌که اعمال نیکوکرد، برای قیامت حیات و هر‌که اعمال بد کرد، بجهت قیامت داوری. 043 JOH 005 030 من از خود هیچ نمی توانم کرد بلکه چنانکه شنیده‌ام داوری می‌کنم و داوری من عادل است زیرا که اراده خود را طالب نیستم بلکه اراده پدری که مرا فرستاده است. 043 JOH 005 031 اگر من بر خود شهادت دهم شهادت من راست نیست. 043 JOH 005 032 دیگری هست که بر من شهادت می‌دهد ومی دانم که شهادتی که او بر من می‌دهد راست است. 043 JOH 005 033 شما نزد یحیی فرستادید و او به راستی شهادت داد. 043 JOH 005 034 اما من شهادت انسان را قبول نمی کنم ولیکن این سخنان را می‌گویم تا شمانجات یابید. 043 JOH 005 035 او چراغ افروخته و درخشنده‌ای بود و شما خواستید که ساعتی به نور او شادی کنید. 043 JOH 005 036 و اما من شهادت بزرگتر از یحیی دارم زیرا آن کارهایی که پدر به من عطا کرد تا کامل کنم، یعنی‌این کارهایی که من می‌کنم، بر من شهادت می‌دهد که پدر مرا فرستاده است. 043 JOH 005 037 وخود پدر که مرا فرستاد، به من شهادت داده است که هرگز آواز او را نشنیده و صورت او راندیده‌اید، 043 JOH 005 038 و کلام او را در خود ثابت نداریدزیرا کسی را که پدر فرستاد شما بدو ایمان نیاوردید. 043 JOH 005 039 کتب را تفتیش کنید زیرا شما گمان می‌بریدکه در آنها حیات جاودانی دارید و آنها است که به من شهادت می‌دهد. (aiōnios g166) 043 JOH 005 040 و نمی خواهید نزد من آیید تا حیات یابید. 043 JOH 005 041 جلال را از مردم نمی پذیرم. 043 JOH 005 042 ولکن شما را می‌شناسم که در نفس خود محبت خدا را ندارید. 043 JOH 005 043 من به اسم پدرخود آمده‌ام و مرا قبول نمی کنید، ولی هرگاه دیگری به اسم خود آید، او را قبول خواهید کرد. 043 JOH 005 044 شما چگونه می‌توانید ایمان آرید و حال آنکه جلال از یکدیگر می‌طلبید و جلالی را که ازخدای واحد است طالب نیستید؟ 043 JOH 005 045 گمان مبریدکه من نزد پدر بر شما ادعا خواهم کرد. کسی هست که مدعی شما می‌باشد و آن موسی است که بر او امیدوار هستید. 043 JOH 005 046 زیرا اگر موسی راتصدیق می‌کردید، مرا نیز تصدیق می‌کردیدچونکه او درباره من نوشته است. 043 JOH 005 047 اما چون نوشته های او را تصدیق نمی کنید، پس چگونه سخنهای مرا قبول خواهید کرد.» 043 JOH 006 001 و بعد از آن عیسی به آن طرف دریای جلیل که دریای طبریه باشد، رفت. 043 JOH 006 002 و جمعی کثیر از عقب او آمدند زیرا آن معجزاتی را که به مریضان می‌نمود، می‌دیدند. 043 JOH 006 003 آنگاه عیسی به کوهی برآمده، با شاگردان خود در آنجا بنشست. 043 JOH 006 004 و فصح که عید یهود باشد، نزدیک بود. 043 JOH 006 005 پس عیسی چشمان خود را بالا انداخته، دیدکه جمعی کثیر به طرف او می‌آیند. به فیلپس گفت: «از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟» 043 JOH 006 006 و این را از روی امتحان به او گفت، زیرا خود می‌دانست چه باید کرد. 043 JOH 006 007 فیلپس او را جواب داد که «دویست دینار نان، اینها را کفایت نکند تا هر یک اندکی بخورند!» 043 JOH 006 008 یکی از شاگردانش که اندریاس برادر شمعون پطرس باشد، وی را گفت: 043 JOH 006 009 «دراینجا پسری است که پنج نان جو و دو ماهی دارد. و لیکن این از برای این گروه چه می‌شود؟» 043 JOH 006 010 عیسی گفت: «مردم را بنشانید.» و در آن مکان، گیاه بسیار بود، و آن گروه قریب به پنج هزار مردبودند که نشستند. 043 JOH 006 011 عیسی نانها را گرفته و شکرنموده، به شاگردان داد و شاگردان به نشستگان دادند؛ و همچنین از دو ماهی نیز به قدری که خواستند. 043 JOH 006 012 و چون سیر گشتند، به شاگردان خود گفت: «پاره های باقی‌مانده را جمع کنید تاچیزی ضایع نشود.» 043 JOH 006 013 پس جمع کردند و ازپاره های پنج نان جو که از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر کردند. 043 JOH 006 014 و چون مردمان این معجزه را که از عیسی صادر شده بود دیدند، گفتند که «این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید!» 043 JOH 006 015 و اما عیسی چون دانست که می‌خواهند بیایند و او را به زور برده پادشاه سازند، باز تنها به کوه برآمد. 043 JOH 006 016 و چون شام شد، شاگردانش به‌جانب دریاپایین رفتند، 043 JOH 006 017 و به کشتی سوار شده به آن طرف دریا به کفرناحوم روانه شدند. و چون تاریک شدعیسی هنوز نزد ایشان نیامده بود. 043 JOH 006 018 و دریابواسطه وزیدن باد شدید به تلاطم آمد. 043 JOH 006 019 پس وقتی که قریب به بیست و پنج یا سی تیر پرتاپ رانده بودند، عیسی را دیدند که بر روی دریاخرامان شده، نزدیک کشتی می‌آید. پس ترسیدند. 043 JOH 006 020 او بدیشان گفت: «من هستم، مترسید!» 043 JOH 006 021 و چون می‌خواستند او را در کشتی بیاورند، در ساعت کشتی به آن زمینی که عازم آن بودند رسید. 043 JOH 006 022 بامدادان گروهی که به آن طرف دریا ایستاده بودند، دیدند که هیچ زورقی نبود غیر از آن که شاگردان او داخل آن شده بودند و عیسی باشاگردان خود داخل آن زورق نشده، بلکه شاگردانش تنها رفته بودند. 043 JOH 006 023 لیکن زورقهای دیگر از طبریه آمد، نزدیک به آنجایی که نان خورده بودند بعد از آنکه خداوند شکر گفته بود. 043 JOH 006 024 پس چون آن گروه دیدند که عیسی وشاگردانش در آنجا نیستند، ایشان نیز به کشتیهاسوار شده، در طلب عیسی به کفرناحوم آمدند. 043 JOH 006 025 و چون او را در آن طرف دریا یافتند، بدوگفتند: «ای استاد کی به اینجا آمدی؟» 043 JOH 006 026 عیسی در جواب ایشان گفت: «آمین آمین به شمامی گویم که مرا می‌طلبید نه بسبب معجزاتی که دیدید، بلکه بسبب آن نان که خوردید و سیرشدید. 043 JOH 006 027 کار بکنید نه برای خوراک فانی بلکه برای خوراکی که تا حیات جاودانی باقی است که پسر انسان آن را به شما عطا خواهد کرد، زیراخدای پدر بر او مهر زده است.» (aiōnios g166) 043 JOH 006 028 بدو گفتند: «چه کنیم تا اعمال خدا را به‌جا آورده باشیم؟» 043 JOH 006 029 عیسی در جواب ایشان گفت: «عمل خدا این است که به آن کسی‌که او فرستاد، ایمان بیاورید.» 043 JOH 006 030 بدو گفتند: «چه معجزه می‌نمایی تا آن را دیده به تو ایمان آوریم؟ چکار می‌کنی؟ 043 JOH 006 031 پدران ما دربیابان من را خوردند، چنانکه مکتوب است که ازآسمان بدیشان نان عطا کرد تا بخورند.» 043 JOH 006 032 عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم که موسی نان را از آسمان به شما نداد، بلکه پدر من نان حقیقی را از آسمان به شما می‌دهد. 043 JOH 006 033 زیرا که نان خدا آن است که از آسمان نازل شده، به جهان حیات می‌بخشد.» 043 JOH 006 034 آنگاه بدو گفتند: «ای خداوند این نان را پیوسته به ما بده.» 043 JOH 006 035 عیسی بدیشان گفت: «من نان حیات هستم. کسی‌که نزد من آید، هرگز گرسنه نشود و هر‌که به من ایمان آرد هرگز تشنه نگردد. 043 JOH 006 036 لیکن به شماگفتم که مرا هم دیدید و ایمان نیاوردید. 043 JOH 006 037 هرآنچه پدر به من عطا کند، به‌جانب من آید و هر‌که به‌جانب من آید، او را بیرون نخواهم نمود. 043 JOH 006 038 زیرا از آسمان نزول کردم نه تا به اراده خودعمل کنم، بلکه به اراده فرستنده خود. 043 JOH 006 039 و اراده پدری که مرا فرستاد این است که از آنچه به من عطا کرد چیزی تلف نکنم بلکه در روز بازپسین آن را برخیزانم. 043 JOH 006 040 و اراده فرستنده من این است که هر‌که پسر را دید و بدو ایمان آورد، حیات جاودانی داشته باشد و من در روز بازپسین او راخواهم برخیزانید.» (aiōnios g166) 043 JOH 006 041 پس یهودیان درباره او همهمه کردند زیراگفته بود: «من هستم آن نانی که از آسمان نازل شد.» 043 JOH 006 042 و گفتند: «آیا این عیسی پسر یوسف نیست که ما پدر و مادر او را می‌شناسیم؟ پس چگونه می‌گوید که از آسمان نازل شدم؟» 043 JOH 006 043 عیسی در جواب ایشان گفت: «با یکدیگرهمهمه مکنید. 043 JOH 006 044 کسی نمی تواند نزد من آید، مگر آنکه پدری که مرا فرستاد او را جذب کند ومن در روز بازپسین او را خواهم برخیزانید. 043 JOH 006 045 درانبیا مکتوب است که همه از خدا تعلیم خواهندیافت. پس هر‌که از پدر شنید و تعلیم یافت نزد من می‌آید. 043 JOH 006 046 نه اینکه کسی پدر را دیده باشد، جزآن کسی‌که از جانب خداست، او پدر را دیده است. 043 JOH 006 047 آمین آمین به شما می‌گویم هر‌که به من ایمان آرد، حیات جاودانی دارد. (aiōnios g166) 043 JOH 006 048 من نان حیات هستم. 043 JOH 006 049 پدران شما در بیابان من را خوردند ومردند. 043 JOH 006 050 این نانی است که از آسمان نازل شد تاهر‌که از آن بخورد نمیرد. 043 JOH 006 051 من هستم آن نان زنده که از آسمان نازل شد. اگر کسی از این نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند و نانی که من عطامی کنم جسم من است که آن را بجهت حیات جهان می‌بخشم.» (aiōn g165) 043 JOH 006 052 پس یهودیان با یکدیگر مخاصمه کرده، می‌گفتند: «چگونه این شخص می‌تواند جسدخود را به ما دهد تا بخوریم؟» 043 JOH 006 053 عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم اگر جسد پسرانسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خودحیات ندارید. 043 JOH 006 054 و هر‌که جسد مرا خورد و خون مرا نوشید، حیات جاودانی دارد و من در روزآخر او را خواهم برخیزانید. (aiōnios g166) 043 JOH 006 055 زیرا که جسد من، خوردنی حقیقی و خون من، آشامیدنی حقیقی است. 043 JOH 006 056 پس هر‌که جسد مرا می‌خورد و خون مرا می‌نوشد، در من می‌ماند و من در او. 043 JOH 006 057 چنانکه پدر زنده مرا فرستاد و من به پدر زنده هستم، همچنین کسی‌که مرا بخورد او نیز به من زنده می‌شود. 043 JOH 006 058 این است نانی که از آسمان نازل شد، نه همچنان‌که پدران شما من را خوردند و مردند؛ بلکه هر‌که این نان را بخورد تا به ابد زنده ماند.» (aiōn g165) 043 JOH 006 059 این سخن را وقتی که در کفرناحوم تعلیم می‌داد، در کنیسه گفت. 043 JOH 006 060 آنگاه بسیاری از شاگردان او چون این راشنیدند گفتند: «این کلام سخت است! که می‌تواندآن را بشنود؟» 043 JOH 006 061 چون عیسی در خود دانست که شاگردانش در این امر همهمه می‌کنند، بدیشان گفت: «آیا این شما را لغزش می‌دهد؟ 043 JOH 006 062 پس اگرپسر انسان را بینید که به‌جایی که اول بود صعودمی کند چه؟ 043 JOH 006 063 روح است که زنده می‌کند و اما ازجسد فایده‌ای نیست. کلامی را که من به شمامی گویم روح و حیات‌است. 043 JOH 006 064 ولیکن بعضی از شما هستند که ایمان نمی آورند.» زیرا که عیسی از ابتدا می‌دانست کیانند که ایمان نمی آورند وکیست که او را تسلیم خواهد کرد. 043 JOH 006 065 پس گفت: «از این سبب به شما گفتم که کسی نزد من نمی تواند آمد مگر آنکه پدر من، آن را بدو عطاکند.» 043 JOH 006 066 در همان وقت بسیاری از شاگردان اوبرگشته، دیگر با او همراهی نکردند. 043 JOH 006 067 آنگاه عیسی به آن دوازده گفت: «آیا شمانیز می‌خواهید بروید؟» 043 JOH 006 068 شمعون پطرس به اوجواب داد: «خداوندا نزد که برویم؟ کلمات حیات جاودانی نزد تو است. (aiōnios g166) 043 JOH 006 069 و ما ایمان آورده و شناخته‌ایم که تو مسیح پسر خدای حی هستی.» 043 JOH 006 070 عیسی بدیشان جواب داد: «آیا من شما دوازده را برنگزیدم و حال آنکه یکی از شماابلیسی است.» 043 JOH 006 071 و این را درباره یهودا پسرشمعون اسخریوطی گفت، زیرا او بود که می‌بایست تسلیم‌کننده وی بشود و یکی از آن دوازده بود. 043 JOH 007 001 و بعد از آن عیسی در جلیل می‌گشت زیرانمی خواست در یهودیه راه رود چونکه یهودیان قصد قتل او می‌داشتند. 043 JOH 007 002 و عید یهود که عید خیمه‌ها باشد نزدیک بود. 043 JOH 007 003 پس برادرانش بدو گفتند: «از اینجا روانه شده، به یهودیه برو تاشاگردانت نیز آن اعمالی را که تو می‌کنی ببینند، 043 JOH 007 004 زیرا هر‌که می‌خواهد آشکار شود در پنهانی کارنمی کند. پس اگر این کارها را می‌کنی خود را به جهان بنما.» 043 JOH 007 005 زیرا که برادرانش نیز به او ایمان نیاورده بودند. 043 JOH 007 006 آنگاه عیسی بدیشان گفت: «وقت من هنوز نرسیده، اما وقت شما همیشه حاضراست. 043 JOH 007 007 جهان نمی تواند شما را دشمن دارد ولیکن مرا دشمن می‌دارد زیرا که من بر آن شهادت می‌دهم که اعمالش بد است. 043 JOH 007 008 شما برای این عیدبروید. من حال به این عید نمی آیم زیرا که وقت من هنوز تمام نشده است.» 043 JOH 007 009 چون این را بدیشان گفت، در جلیل توقف نمود. 043 JOH 007 010 لیکن چون برادرانش برای عید رفته بودند، او نیز آمد، نه آشکار بلکه در خفا. 043 JOH 007 011 اما یهودیان در عید او را جستجو نموده، می‌گفتند که او کجااست. 043 JOH 007 012 و در میان مردم درباره او همهمه بسیاربود. بعضی می‌گفتند که مردی نیکو است ودیگران می‌گفتند نی بلکه گمراه‌کننده قوم است. 043 JOH 007 013 و لیکن بسبب ترس از یهود، هیچ‌کس درباره اوظاهر حرف نمی زد. 043 JOH 007 014 و چون نصف عید گذشته بود، عیسی به هیکل آمده، تعلیم می‌داد. 043 JOH 007 015 و یهودیان تعجب نموده، گفتند: «این شخص هرگز تعلیم نیافته، چگونه کتب را می‌داند؟» 043 JOH 007 016 عیسی در جواب ایشان گفت: «تعلیم من از من نیست، بلکه ازفرستنده من. 043 JOH 007 017 اگر کسی بخواهد اراده او را به عمل آرد، درباره تعلیم خواهد دانست که از خدااست یا آنکه من از خود سخن می‌رانم. 043 JOH 007 018 هر‌که ازخود سخن گوید، جلال خود را طالب بود و اماهر‌که طالب جلال فرستنده خود باشد، او صادق است و در او ناراستی نیست. 043 JOH 007 019 آیا موسی تورات را به شما نداده است؟ و حال آنکه کسی از شما نیست که به تورات عمل کند. از برای چه می‌خواهید مرا به قتل رسانید؟» 043 JOH 007 020 آنگاه همه درجواب گفتند: «تو دیو داری. که اراده دارد تو رابکشد؟» 043 JOH 007 021 عیسی در جواب ایشان گفت: «یک عمل نمودم وهمه شما از آن متعجب شدید. 043 JOH 007 022 موسی ختنه را به شما داد نه آنکه از موسی باشد بلکه از اجداد و در روز سبت مردم را ختنه می‌کنید. 043 JOH 007 023 پس اگر کسی در روز سبت مختون شود تا شریعت موسی شکسته نشود، چرا بر من خشم می‌آورید از آن سبب که در روز سبت شخصی را شفای کامل دادم؟ 043 JOH 007 024 بحسب ظاهرداوری مکنید بلکه به راستی داوری نمایید.» 043 JOH 007 025 پس بعضی از اهل اورشلیم گفتند: «آیا این آن نیست که قصد قتل او دارند؟ 043 JOH 007 026 و اینک آشکارا حرف می‌زند و بدو هیچ نمی گویند. آیاروسا یقین می‌دانند که او در حقیقت مسیح است؟ 043 JOH 007 027 لیکن این شخص را می‌دانیم از کجا است، امامسیح چون آید هیچ‌کس نمی شناسد که از کجااست.» 043 JOH 007 028 و عیسی چون در هیکل تعلیم می‌داد، ندا کرده، گفت: «مرا می‌شناسید و نیز می‌دانید ازکجا هستم و از خود نیامده‌ام بلکه فرستنده من حق است که شما او را نمی شناسید. 043 JOH 007 029 اما من اورا می‌شناسم زیرا که از او هستم و او مرا فرستاده است.» 043 JOH 007 030 آنگاه خواستند او را گرفتار کنند ولیکن کسی بر او دست نینداخت زیرا که ساعت او هنوزنرسیده بود. 043 JOH 007 031 آنگاه بسیاری از آن گروه بدوایمان آوردند و گفتند: «آیا چون مسیح آید، معجزات بیشتر از اینها که این شخص می‌نماید، خواهد نمود؟» 043 JOH 007 032 چون فریسیان شنیدند که خلق درباره اواین همهمه می‌کنند، فریسیان و روسای کهنه خادمان فرستادند تا او را بگیرند. 043 JOH 007 033 آنگاه عیسی گفت: «اندک زمانی دیگر با شما هستم، بعد نزدفرستنده خود می‌روم. 043 JOH 007 034 و مرا طلب خواهید کردو نخواهید یافت و آنجایی که من هستم شمانمی توانید آمد.» 043 JOH 007 035 پس یهودیان با یکدیگرگفتند: «او کجا می‌خواهد برود که ما او رانمی یابیم؟ آیا اراده دارد به سوی پراکندگان یونانیان رود و یونانیان را تعلیم دهد؟ 043 JOH 007 036 این چه کلامی است که گفت مرا طلب خواهید کرد ونخواهید یافت و جایی که من هستم شمانمی توانید آمد؟» 043 JOH 007 037 و در روز آخر که روز بزرگ عید بود، عیسی ایستاده، ندا کرد و گفت: «هر‌که تشنه باشدنزد من آید و بنوشد. 043 JOH 007 038 کسی‌که به من ایمان آورد، چنانکه کتاب می‌گوید، از بطن او نهرهای آب زنده جاری خواهد شد.» 043 JOH 007 039 اما این را گفت درباره روح که هر‌که به او ایمان آرد او را خواهدیافت زیرا که روح‌القدس هنوز عطا نشده بود، چونکه عیسی تا به حال جلال نیافته بود. 043 JOH 007 040 آنگاه بسیاری از آن گروه، چون این کلام راشنیدند، گفتند: «در حقیقت این شخص همان نبی است.» 043 JOH 007 041 و بعضی گفتند: «او مسیح است.» وبعضی گفتند: «مگر مسیح از جلیل خواهد آمد؟ 043 JOH 007 042 آیا کتاب نگفته است که از نسل داود و ازبیت لحم، دهی که داود در آن بود، مسیح ظاهر خواهد شد؟» 043 JOH 007 043 پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد. 043 JOH 007 044 و بعضی از ایشان خواستند او رابگیرند و لکن هیچ‌کس بر او دست نینداخت. 043 JOH 007 045 پس خادمان نزد روسای کهنه و فریسیان آمدند. آنها بدیشان گفتند: «برای چه او رانیاوردید؟» 043 JOH 007 046 خادمان در جواب گفتند: «هرگزکسی مثل این شخص سخن نگفته است!» 043 JOH 007 047 آنگاه فریسیان در جواب ایشان گفتند: «آیاشما نیز گمراه شده‌اید؟ 043 JOH 007 048 مگر کسی از سرداران یا از فریسیان به او ایمان آورده است؟ 043 JOH 007 049 ولیکن این گروه که شریعت را نمی دانند، ملعون می‌باشند.» 043 JOH 007 050 نیقودیموس، آنکه در شب نزد اوآمده و یکی از ایشان بود بدیشان گفت: 043 JOH 007 051 «آیاشریعت ما بر کسی فتوی می‌دهد، جز آنکه اول سخن او را بشنوند و کار او را دریافت کنند؟» 043 JOH 007 052 ایشان در جواب وی گفتند: «مگر تو نیزجلیلی هستی؟ تفحص کن و ببین زیرا که هیچ نبی از جلیل برنخاسته است.» پس هر یک به خانه خود رفتند. 043 JOH 008 001 اما عیسی به کوه زیتون رفت. 043 JOH 008 002 و بامدادان باز به هیکل آمد و چون جمیع قوم نزد اوآمدند نشسته، ایشان را تعلیم می‌داد. 043 JOH 008 003 که ناگاه کاتبان و فریسیان زنی را که در زنا گرفته شده بود، پیش او آوردند و او را در میان برپا داشته، 043 JOH 008 004 بدوگفتند: «ای استاد، این زن در عین عمل زنا گرفته شد؛ 043 JOH 008 005 و موسی در تورات به ما حکم کرده است که چنین زنان سنگسار شوند. اما تو چه می‌گویی؟» 043 JOH 008 006 و این را از روی امتحان بدو گفتند تا ادعایی بر او پیدا کنند. اما عیسی سر به زیرافکنده، به انگشت خود بر روی زمین می‌نوشت. 043 JOH 008 007 و چون در سوال کردن الحاح می‌نمودند، راست شده، بدیشان گفت: «هر‌که از شما گناه ندارد اول بر او سنگ اندازد.» 043 JOH 008 008 و باز سر به زیر افکنده، برزمین می‌نوشت. 043 JOH 008 009 پس چون شنیدند، از ضمیرخود ملزم شده، از مشایخ شروع کرده تا به آخر، یک یک بیرون رفتند و عیسی تنها باقی ماند با آن زن که در میان ایستاده بود. 043 JOH 008 010 پس عیسی چون راست شد و غیر از زن کسی را ندید، بدو گفت: «ای زن آن مدعیان تو کجا شدند؟ آیا هیچ‌کس برتو فتوا نداد؟» 043 JOH 008 011 گفت: «هیچ‌کس‌ای آقا.» عیسی گفت: «من هم بر تو فتوا نمی دهم. برو دیگر گناه مکن.» 043 JOH 008 012 پس عیسی باز بدیشان خطاب کرده، گفت: «من نور عالم هستم. کسی‌که مرا متابعت کند، درظلمت سالک نشود بلکه نور حیات را یابد.» 043 JOH 008 013 آنگاه فریسیان بدو گفتند: «تو بر خود شهادت می‌دهی، پس شهادت تو راست نیست.» 043 JOH 008 014 عیسی در جواب ایشان گفت: «هرچند من برخود شهادت می‌دهم، شهادت من راست است زیرا که می‌دانم از کجا آمده‌ام و به کجا خواهم رفت، لیکن شما نمی دانید از کجا آمده‌ام و به کجامی روم. 043 JOH 008 015 شما بحسب جسم حکم می‌کنید امامن بر هیچ‌کس حکم نمی کنم. 043 JOH 008 016 و اگر من حکم دهم، حکم من راست است، از آنرو که تنها نیستم بلکه من و پدری که مرا فرستاد. 043 JOH 008 017 و نیز درشریعت شما مکتوب است که شهادت دو کس حق است. 043 JOH 008 018 من بر خود شهادت می‌دهم و پدری که مرا فرستاد نیز برای من شهادت می‌دهد.» 043 JOH 008 019 بدو گفتند: «پدر تو کجا است؟» عیسی جواب داد که «نه مرا می‌شناسید و نه پدر مرا. هرگاه مرامی شناختید پدر مرا نیز می‌شناختید.» 043 JOH 008 020 و این کلام را عیسی در بیت‌المال گفت، وقتی که درهیکل تعلیم می‌داد و هیچ‌کس او را نگرفت بجهت آنکه ساعت او هنوز نرسیده بود. 043 JOH 008 021 باز عیسی بدیشان گفت: «من می‌روم و مراطلب خواهید کرد و در گناهان خود خواهید مردو جایی که من می‌روم شما نمی توانید آمد.» 043 JOH 008 022 یهودیان گفتند: «آیا اراده قتل خود دارد که می‌گوید به‌جایی خواهم رفت که شما نمی توانیدآمد؟» 043 JOH 008 023 ایشان را گفت: «شما از پایین می‌باشیداما من از بالا. شما از این جهان هستید، لیکن من ازاین جهان نیستم. 043 JOH 008 024 از این جهت به شما گفتم که در گناهان خود خواهید مرد، زیرا اگر باور نکنیدکه من هستم در گناهان خود خواهید مرد.» 043 JOH 008 025 بدوگفتند: «تو کیستی؟» عیسی بدیشان گفت: «همانم که از اول نیز به شما گفتم. 043 JOH 008 026 من چیزهای بسیاردارم که درباره شما بگویم و حکم کنم؛ لکن آنکه مرا فرستاد حق است و من آنچه از او شنیده‌ام به جهان می‌گویم.» 043 JOH 008 027 ایشان نفهمیدند که بدیشان درباره پدر سخن می‌گوید. 043 JOH 008 028 عیسی بدیشان گفت: «وقتی که پسر انسان را بلند کردید، آن وقت خواهید دانست که من هستم و از خود کاری نمی کنم بلکه به آنچه پدرم مرا تعلیم داد تکلم می‌کنم. 043 JOH 008 029 و او که مرا فرستاد، با من است و پدر مرا تنها نگذارده است زیرا که من همیشه کارهای پسندیده او را به‌جا می‌آورم.» 043 JOH 008 030 چون این را گفت، بسیاری بدو ایمان آوردند. 043 JOH 008 031 پس عیسی به یهودیانی که بدو ایمان آوردند گفت: «اگر شما در کلام من بمانیدفی الحقیقه شاگرد من خواهید شد، 043 JOH 008 032 و حق راخواهید شناخت و حق شما را آزاد خواهد کرد.» 043 JOH 008 033 بدو جواب دادند که «اولاد ابراهیم می‌باشیم وهرگز هیچ‌کس را غلام نبوده‌ایم. پس چگونه تومی گویی که آزاد خواهید شد؟» 043 JOH 008 034 عیسی درجواب ایشان گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم هر‌که گناه می‌کند غلام گناه است. 043 JOH 008 035 و غلام همیشه در خانه نمی ماند، اما پسر همیشه می‌ماند. (aiōn g165) 043 JOH 008 036 پس اگر پسر شما را آزاد کند، در حقیقت آزادخواهید بود. 043 JOH 008 037 می‌دانم که اولاد ابراهیم هستید، لیکن می‌خواهید مرا بکشید زیرا کلام من در شماجای ندارد. 043 JOH 008 038 من آنچه نزد پدر خود دیده‌ام می‌گویم و شما آنچه نزد پدر خود دیده ایدمی کنید.» 043 JOH 008 039 در جواب او گفتند که «پدر ماابراهیم است.» عیسی بدیشان گفت: «اگر اولادابراهیم می‌بودید، اعمال ابراهیم را به‌جامی آوردید. 043 JOH 008 040 ولیکن الان می‌خواهید مرا بکشیدو من شخصی هستم که با شما به راستی که از خداشنیده‌ام تکلم می‌کنم. ابراهیم چنین نکرد. 043 JOH 008 041 شمااعمال پدر خود را به‌جا می‌آورید.» 043 JOH 008 042 عیسی به ایشان گفت: «اگر خدا پدر شما می‌بود، مرا دوست می داشتید، زیرا که من از جانب خدا صادر شده وآمده‌ام، زیرا که من از پیش خود نیامده‌ام بلکه اومرا فرستاده است. 043 JOH 008 043 برای چه سخن مرانمی فهمید؟ از آنجهت که کلام مرا نمی توانیدبشنوید. 043 JOH 008 044 شما از پدر خود ابلیس می‌باشید وخواهشهای پدر خود را می‌خواهید به عمل آرید. او از اول قاتل بود و در راستی ثابت نمی باشد، از آنجهت که در او راستی نیست. هرگاه به دروغ سخن می‌گوید، از ذات خودمی گوید زیرا دروغگو و پدر دروغگویان است. 043 JOH 008 045 و اما من از این سبب که راست می‌گویم، مراباور نمی کنید. 043 JOH 008 046 کیست از شما که مرا به گناه ملزم سازد؟ پس اگر راست می‌گویم، چرا مرا باورنمی کنید؟ 043 JOH 008 047 کسی‌که از خدا است، کلام خدا رامی شنود و از این سبب شما نمی شنوید که از خدانیستید.» 043 JOH 008 048 پس یهودیان در جواب او گفتند: «آیا ماخوب نگفتیم که تو سامری هستی و دیو داری؟» 043 JOH 008 049 عیسی جواب داد که «من دیو ندارم، لکن پدرخود را حرمت می‌دارم و شما مرا بی‌حرمت می‌سازید. 043 JOH 008 050 من جلال خود را طالب نیستم، کسی هست که می‌طلبد و داوری می‌کند. 043 JOH 008 051 آمین آمین به شما می‌گویم، اگر کسی کلام مرا حفظکند، موت را تا به ابد نخواهد دید.» (aiōn g165) 043 JOH 008 052 پس یهودیان بدو گفتند: «الان دانستیم که دیو داری! ابراهیم و انبیا مردند و تو می‌گویی اگر کسی کلام مرا حفظ کند، موت را تا به ابد نخواهد چشید (aiōn g165) 043 JOH 008 053 آیا تو از پدر ما ابراهیم که مرد و انبیایی که مردند بزرگتر هستی؟ خود را که می‌دانی؟» 043 JOH 008 054 عیسی در جواب داد: «اگر خود را جلال دهم، جلال من چیزی نباشد. پدر من آن است که مرا جلال می‌بخشد، آنکه شما می‌گویید خدای ما است. 043 JOH 008 055 و او را نمی شناسید، اما من او رامی شناسم و اگر گویم او را نمی شناسم مثل شمادروغگو می‌باشم. لیکن او را می‌شناسم و قول اورا نگاه می‌دارم. 043 JOH 008 056 پدر شما ابراهیم شادی کرد براینکه روز مرا ببیند و دید و شادمان گردید.» 043 JOH 008 057 یهودیان بدو گفتند: «هنوز پنجاه سال نداری وابراهیم را دیده‌ای؟» 043 JOH 008 058 عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم که پیش از آنکه ابراهیم پیدا شود من هستم.» 043 JOH 008 059 آنگاه سنگهابرداشتند تا او را سنگسار کنند. اما عیسی خود رامخفی ساخت و از میان گذشته، از هیکل بیرون شد و همچنین برفت. 043 JOH 009 001 و وقتی که می‌رفت کوری مادرزاد دید. 043 JOH 009 002 وشاگردانش از او سوال کرده، گفتند: «ای استاد گناه که کرد، این شخص یا والدین او که کورزاییده شد؟» 043 JOH 009 003 عیسی جواب داد که «گناه نه این شخص کرد و نه پدر و مادرش، بلکه تا اعمال خدادر وی ظاهر شود. 043 JOH 009 004 مادامی که روز است، مرا بایدبه‌کارهای فرستنده خود مشغول باشم. شب می‌آید که در آن هیچ‌کس نمی تواند کاری کند. 043 JOH 009 005 مادامی که در جهان هستم، نور جهانم.» 043 JOH 009 006 این راگفت و آب دهان بر زمین انداخته، از آب گل ساخت و گل را به چشمان کور مالید، 043 JOH 009 007 و بدوگفت: «برو در حوض سیلوحا (که به‌معنی مرسل است ) بشوی.» پس رفته شست و بینا شده، برگشت. 043 JOH 009 008 پس همسایگان و کسانی که او را پیش از آن در حالت کوری دیده بودند، گفتند: «آیا این آن نیست که می‌نشست و گدایی می‌کرد؟» 043 JOH 009 009 بعضی گفتند: «همان است.» و بعضی گفتند: «شباهت بدودارد.» او گفت: «من همانم.» 043 JOH 009 010 بدو گفتند: «پس چگونه چشمان تو بازگشت؟» 043 JOH 009 011 او جواب داد: «شخصی که او را عیسی می‌گویند، گل ساخت وبر چشمان من مالیده، به من گفت به حوض سیلوحا برو و بشوی. آنگاه رفتم و شسته بیناگشتم.» 043 JOH 009 012 به وی گفتند: «آن شخص کجا است؟» گفت: «نمی دانم.» 043 JOH 009 013 پس او را که پیشتر کور بود، نزد فریسیان آوردند. 043 JOH 009 014 و آن روزی که عیسی گل ساخته، چشمان او را باز کرد روز سبت بود. 043 JOH 009 015 آنگاه فریسیان نیز از او سوال کردند که «چگونه بیناشدی؟» بدیشان گفت: «گل به چشمهای من گذارد. پس شستم و بینا شدم.» 043 JOH 009 016 بعضی ازفریسیان گفتند: «آن شخص از جانب خدا نیست، زیرا که سبت را نگاه نمی دارد.» دیگران گفتند: «چگونه شخص گناهکار می‌تواند مثل این معجزات ظاهر سازد.» و در میان ایشان اختلاف افتاد. 043 JOH 009 017 باز بدان کور گفتند: «تو درباره او چه می‌گویی که چشمان تو را بینا ساخت؟» گفت: «نبی است.» 043 JOH 009 018 لیکن یهودیان سرگذشت او را باور نکردندکه کور بوده و بینا شده است، تا آنکه پدر و مادرآن بینا شده را طلبیدند. 043 JOH 009 019 و از ایشان سوال کرده، گفتند: «آیا این است پسر شما که می‌گویید کورمتولد شده؟ پس چگونه الحال بینا گشته است؟» 043 JOH 009 020 پدر و مادر او در جواب ایشان گفتند: «می‌دانیم که این پسر ما است و کور متولد شده. 043 JOH 009 021 لیکن الحال چطور می‌بیند، نمی دانیم ونمی دانیم که چشمان او را باز نموده. او بالغ است از وی سوال کنید تا او احوال خود را بیان کند.» 043 JOH 009 022 پدر و مادر او چنین گفتند زیرا که از یهودیان می‌ترسیدند، از آنرو که یهودیان با خود عهد کرده بودند که هر‌که اعتراف کند که او مسیح است، ازکنیسه بیرونش کنند. 043 JOH 009 023 و از اینجهت والدین اوگفتند: «او بالغ است از خودش بپرسید.» 043 JOH 009 024 پس آن شخص را که کور بود، باز خوانده، بدو گفتند: «خدا را تمجید کن. ما می‌دانیم که این شخص گناهکار است.» 043 JOH 009 025 او جواب داد اگرگناهکار است نمی دانم. یک چیز می‌دانم که کوربودم و الان بینا شده‌ام.» 043 JOH 009 026 باز بدو گفتند: «با توچه کرد و چگونه چشمهای تو را باز کرد؟» 043 JOH 009 027 ایشان را جواب داد که «الان به شما گفتم. نشنیدید؟ و برای چه باز می‌خواهید بشنوید؟ آیاشما نیز اراده دارید شاگرد او بشوید؟» 043 JOH 009 028 پس اورا دشنام داده، گفتند: «تو شاگرد او هستی. ماشاگرد موسی می‌باشیم. 043 JOH 009 029 ما می‌دانیم که خدا باموسی تکلم کرد. اما این شخص را نمی دانیم ازکجا است.» 043 JOH 009 030 آن مرد جواب داده، بدیشان گفت: «این عجب است که شما نمی دانید از کجا است وحال آنکه چشمهای مرا باز کرد. 043 JOH 009 031 و می‌دانیم که خدا دعای گناهکاران را نمی شنود؛ و لیکن اگرکسی خداپرست باشد و اراده او را به‌جا آرد، او رامی شنود. 043 JOH 009 032 از ابتدای عالم شنیده نشده است که کسی چشمان کور مادرزاد را باز کرده باشد. (aiōn g165) 043 JOH 009 033 اگر این شخص از خدا نبودی، هیچ کارنتوانستی کرد.» 043 JOH 009 034 در جواب وی گفتند: «تو به کلی با گناه متولد شده‌ای. آیا تو ما را تعلیم می‌دهی؟» پس او را بیرون راندند. 043 JOH 009 035 عیسی چون شنید که او را بیرون کرده‌اند، وی را جسته گفت: «آیا تو به پسر خدا ایمان داری؟» 043 JOH 009 036 او در جواب گفت: «ای آقا کیست تا به او ایمان آورم؟» 043 JOH 009 037 عیسی بدو گفت: «تو نیز او رادیده‌ای و آنکه با تو تکلم می‌کند همان است.» 043 JOH 009 038 گفت: «ای خداوند ایمان آوردم.» پس او راپرستش نمود. 043 JOH 009 039 آنگاه عیسی گفت: «من در این جهان بجهت داوری آمدم تا کوران بینا و بینایان، کور شوند.» 043 JOH 009 040 بعضی از فریسیان که با او بودند، چون این کلام را شنیدند گفتند: «آیا ما نیز کورهستیم؟» 043 JOH 009 041 عیسی بدیشان گفت: «اگر کورمی بودید گناهی نمی داشتید و لکن الان می‌گوییدبینا هستیم. پس گناه شما می‌ماند. 043 JOH 010 001 «آمین آمین به شما می‌گویم هر‌که از دربه آغل گوسفند داخل نشود، بلکه از راه دیگر بالا رود، او دزد و راهزن است. 043 JOH 010 002 و اما آنکه از در داخل شود، شبان گوسفندان است. 043 JOH 010 003 دربان بجهت او می‌گشاید و گوسفندان آواز او رامی شنوند و گوسفندان خود را نام بنام می‌خواند وایشان را بیرون می‌برد. 043 JOH 010 004 و وقتی که گوسفندان خود را بیرون برد، پیش روی ایشان می‌خرامد وگوسفندان از عقب او می‌روند، زیرا که آواز او رامی شناسند. 043 JOH 010 005 لیکن غریب را متابعت نمی کنند، بلکه از او می‌گریزند زیرا که آواز غریبان رانمی شناسند.» 043 JOH 010 006 و این مثل را عیسی برای ایشان آورد، اماایشان نفهمیدند که چه چیز بدیشان می‌گوید. 043 JOH 010 007 آنگاه عیسی بدیشان باز‌گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم که من در گوسفندان هستم. 043 JOH 010 008 جمیع کسانی که پیش از من آمدند، دزد و راهزن هستند، لیکن گوسفندان سخن ایشان را نشنیدند. 043 JOH 010 009 من درهستم هر‌که از من داخل گردد نجات یابد و بیرون و درون خرامد و علوفه یابد. 043 JOH 010 010 دزد نمی آید مگرآنکه بدزدد و بکشد و هلاک کند. من آمدم تاایشان حیات یابند و آن را زیادتر حاصل کنند. 043 JOH 010 011 «من شبان نیکو هستم. شبان نیکو جان خودرا در راه گوسفندان می‌نهد. 043 JOH 010 012 اما مزدوری که شبان نیست و گوسفندان از آن او نمی باشند، چون بیند که گرگ می‌آید، گوسفندان را گذاشته، فرار می‌کند و گرگ گوسفندان را می‌گیرد وپراکنده می‌سازد. 043 JOH 010 013 مزدور می‌گریزد چونکه مزدور است و به فکر گوسفندان نیست. 043 JOH 010 014 من شبان نیکو هستم و خاصان خود را می‌شناسم وخاصان من مرا می‌شناسند. 043 JOH 010 015 چنانکه پدر مرامی شناسد و من پدر را می‌شناسم و جان خود رادر راه گوسفندان می‌نهم. 043 JOH 010 016 و مرا گوسفندان دیگر هست که از این آغل نیستند. باید آنها را نیزبیاورم و آواز مرا خواهند شنید و یک گله و یک شبان خواهند شد. 043 JOH 010 017 و از این سبب پدر مرادوست می‌دارد که من جان خود را می‌نهم تا آن راباز گیرم. 043 JOH 010 018 کسی آن را از من نمی گیرد، بلکه من خود آن را می‌نهم. قدرت دارم که آن را بنهم وقدرت دارم آن را باز گیرم. این حکم را از پدرخود یافتم.» 043 JOH 010 019 باز به‌سبب این کلام، در میان یهودیان اختلاف افتاد. 043 JOH 010 020 بسیاری از ایشان گفتند که «دیودارد و دیوانه است. برای چه بدو گوش می‌دهید؟» 043 JOH 010 021 دیگران گفتند که «این سخنان دیوانه نیست. آیا دیو می‌تواند چشم کوران را بازکند؟» 043 JOH 010 022 پس در اورشلیم، عید تجدید شد و زمستان بود. 043 JOH 010 023 و عیسی در هیکل، در رواق سلیمان می‌خرامید. 043 JOH 010 024 پس یهودیان دور او را گرفته، بدوگفتند: «تا کی ما را متردد داری؟ اگر تو مسیح هستی، آشکارا به ما بگو. 043 JOH 010 025 عیسی بدیشان جواب داد: «من به شما گفتم و ایمان نیاوردید. اعمالی را که به اسم پدر خود به‌جا می‌آورم، آنهابرای من شهادت می‌دهد. 043 JOH 010 026 لیکن شما ایمان نمی آورید زیرا از گوسفندان من نیستید، چنانکه به شما گفتم. 043 JOH 010 027 گوسفندان من آواز مرا می‌شنوندو من آنها را می‌شناسم و مرا متابعت می‌کنند. 043 JOH 010 028 ومن به آنها حیات جاودانی می‌دهم و تا به ابد هلاک نخواهند شد و هیچ‌کس آنها را از دست من نخواهد گرفت. (aiōn g165, aiōnios g166) 043 JOH 010 029 پدری که به من داد از همه بزرگتر است و کسی نمی تواند از دست پدر من بگیرد. 043 JOH 010 030 من و پدر یک هستیم.» 043 JOH 010 031 آنگاه یهودیان باز سنگها برداشتند تا او راسنگسار کنند. 043 JOH 010 032 عیسی بدیشان جواب داد: «ازجانب پدر خود بسیار کارهای نیک به شما نمودم. به‌سبب کدام‌یک از آنها مرا سنگسار می‌کنید؟» 043 JOH 010 033 یهودیان در جواب گفتند: «به‌سبب عمل نیک، تو را سنگسار نمی کنیم، بلکه به‌سبب کفر، زیرا توانسان هستی و خود را خدا می‌خوانی.» 043 JOH 010 034 عیسی در جواب ایشان گفت: «آیا در تورات شما نوشته نشده است که من گفتم شما خدایان هستید؟ 043 JOH 010 035 پس اگر آنانی را که کلام خدا بدیشان نازل شد، خدایان خواند و ممکن نیست که کتاب محو گردد، 043 JOH 010 036 آیا کسی را که پدر تقدیس کرده، به جهان فرستاد، بدو می‌گویید کفر می‌گویی، از آن سبب که گفتم پسر خدا هستم؟ 043 JOH 010 037 اگر اعمال پدرخود را به‌جا نمی آورم، به من ایمان میاورید. 043 JOH 010 038 ولکن چنانچه به‌جا می‌آورم، هرگاه به من ایمان نمی آورید، به اعمال ایمان آورید تا بدانید و یقین کنید که پدر در من است و من در او.» 043 JOH 010 039 پس دیگرباره خواستند او را بگیرند، اما از دستهای ایشان بیرون رفت. 043 JOH 010 040 و باز به آن طرف اردن، جایی که اول یحیی تعمید می‌داد، رفت و در آنجا توقف نمود. 043 JOH 010 041 وبسیاری نزد او آمده، گفتند که یحیی هیچ معجزه ننمود و لکن هر‌چه یحیی درباره این شخص گفت راست است. 043 JOH 010 042 پس بسیاری در آنجا به او ایمان آوردند. 043 JOH 011 001 و شخصی ایلعازر نام، بیمار بود، از اهل بیت عنیا که ده مریم و خواهرش مرتابود. 043 JOH 011 002 و مریم آن است که خداوند را به عطر، تدهین ساخت و پایهای او را به موی خودخشکانید که برادرش ایلعازر بیمار بود. 043 JOH 011 003 پس خواهرانش نزد او فرستاده، گفتند: «ای آقا، اینک آن که او را دوست می‌داری مریض است.» 043 JOH 011 004 چون عیسی این را شنید گفت: «این مرض تا به موت نیست بلکه برای جلال خدا تا پسر خدا از آن جلال یابد.» 043 JOH 011 005 و عیسی مرتا و خواهرش و ایلعازررا محبت می‌نمود. 043 JOH 011 006 پس چون شنید که بیمار است در جایی که بود دو روز توقف نمود. 043 JOH 011 007 و بعد از آن به شاگردان خود گفت: «باز به یهودیه برویم.» 043 JOH 011 008 شاگردان او راگفتند: «ای معلم، الان یهودیان می‌خواستند تو راسنگسار کنند؛ و آیا باز می‌خواهی بدانجابروی؟» 043 JOH 011 009 عیسی جواب داد: «آیا ساعتهای روزدوازده نیست؟ اگر کسی در روز راه رود لغزش نمی خورد زیرا که نور این جهان را می‌بیند. 043 JOH 011 010 ولیکن اگر کسی در شب راه رود لغزش خورد زیراکه نور در او نیست.» 043 JOH 011 011 این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: «دوست ما ایلعازر در خواب است. اما می‌روم تا او را بیدار کنم.» 043 JOH 011 012 شاگردان اوگفتند: «ای آقا اگر خوابیده است، شفا خواهدیافت.» 043 JOH 011 013 اما عیسی درباره موت او سخن گفت وایشان گمان بردند که از آرامی خواب می‌گوید. 043 JOH 011 014 آنگاه عیسی علانیه بدیشان گفت: «ایلعازرمرده است. 043 JOH 011 015 و برای شما خشنود هستم که درآنجا نبودم تا ایمان آرید ولکن نزد او برویم.» 043 JOH 011 016 پس توما که به‌معنی توام باشد به همشاگردان خود گفت: «ما نیز برویم تا با او بمیریم.» 043 JOH 011 017 پس چون عیسی آمد، یافت که چهار روزاست در قبر می‌باشد. 043 JOH 011 018 و بیت عنیا نزدیک اورشلیم بود، قریب به پانزده تیر پرتاب. 043 JOH 011 019 وبسیاری از یهود نزد مرتا و مریم آمده بودند تابجهت برادرشان، ایشان را تسلی دهند. 043 JOH 011 020 وچون مرتا شنید که عیسی می‌آید، او را استقبال کرد. لیکن مریم در خانه نشسته ماند. 043 JOH 011 021 پس مرتابه عیسی گفت: «ای آقا اگر در اینجا می‌بودی، برادر من نمی مرد. 043 JOH 011 022 ولیکن الان نیز می‌دانم که هرچه از خدا طلب کنی، خدا آن را به تو خواهد داد. 043 JOH 011 023 عیسی بدو گفت: «برادر تو خواهد برخاست.» 043 JOH 011 024 مرتا به وی گفت: «می‌دانم که در قیامت روزبازپسین خواهد برخاست.» 043 JOH 011 025 عیسی بدو گفت: «من قیامت و حیات هستم. هر‌که به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد. 043 JOH 011 026 و هر‌که زنده بود و به من ایمان آورد، تا به ابد نخواهد مرد. آیااین را باور می‌کنی؟» (aiōn g165) 043 JOH 011 027 او گفت: «بلی‌ای آقا، من ایمان دارم که تویی مسیح پسر خدا که در جهان آینده است.» 043 JOH 011 028 و چون این را گفت، رفت و خواهر خودمریم را در پنهانی خوانده، گفت: «استاد آمده است و تو را می‌خواند.» 043 JOH 011 029 او چون این را بشنید، بزودی برخاسته، نزد او آمد. 043 JOH 011 030 و عیسی هنوزوارد ده نشده بود، بلکه در جایی بود که مرتا او راملاقات کرد. 043 JOH 011 031 و یهودیانی که در خانه با او بودندو او را تسلی می‌دادند، چون دیدند که مریم برخاسته، به تعجیل بیرون می‌رود، از عقب اوآمده، گفتند: «به‌سر قبر می‌رود تا در آنجا گریه کند.» 043 JOH 011 032 و مریم چون به‌جایی که عیسی بودرسید، او را دیده، بر قدمهای او افتاد و بدو گفت: «ای آقا اگر در اینجا می‌بودی، برادر من نمی مرد.» 043 JOH 011 033 عیسی چون او را گریان دید و یهودیان را هم که با او آمده بودند گریان یافت، در روح خودبشدت مکدر شده، مضطرب گشت. 043 JOH 011 034 و گفت: «او را کجا گذارده‌اید؟» به او گفتند: «ای آقا بیا وببین.» 043 JOH 011 035 عیسی بگریست. 043 JOH 011 036 آنگاه یهودیان گفتند: «بنگرید چقدر او را دوست می‌داشت!» 043 JOH 011 037 بعضی از ایشان گفتند: «آیا این شخص که چشمان کور را باز کرد، نتوانست امر کند که این مرد نیز نمیرد؟» 043 JOH 011 038 پس عیسی باز بشدت در خود مکدر شده، نزد قبر‌آمد و آن غاره‌ای بود، سنگی بر سرش گذارده. 043 JOH 011 039 عیسی گفت: «سنگ را بردارید.» مرتاخواهر میت بدو گفت: «ای آقا الان متعفن شده، زیرا که چهار روز گذشته است.» 043 JOH 011 040 عیسی به وی گفت: «آیا به تو نگفتم اگر ایمان بیاوری، جلال خدا را خواهی دید؟» 043 JOH 011 041 پس سنگ را از جایی که میت گذاشته شده بود برداشتند. عیسی چشمان خود را بالا انداخته، گفت: «ای پدر، تو را شکرمی کنم که سخن مرا شنیدی. 043 JOH 011 042 و من می‌دانستم که همیشه سخن مرا می‌شنوی؛ و لکن بجهت خاطر این گروه که حاضرند گفتم تا ایمان بیاورندکه تو مرا فرستادی.» 043 JOH 011 043 چون این را گفت، به آوازبلند ندا کرد: «ای ایلعازر، بیرون بیا.» 043 JOH 011 044 در حال آن مرده دست و پای به کفن بسته بیرون آمد وروی او به‌دستمالی پیچیده بود. عیسی بدیشان گفت: «او را باز کنید و بگذارید برود.» 043 JOH 011 045 آنگاه بسیاری از یهودیان که با مریم آمده بودند، چون آنچه عیسی کرد دیدند، بدو ایمان آوردند. 043 JOH 011 046 ولیکن بعضی از ایشان نزد فریسیان رفتند و ایشان را از کارهایی که عیسی کرده بودآگاه ساختند. 043 JOH 011 047 پس روسای کهنه و فریسیان شورا نموده، گفتند: «چه کنیم زیرا که این مرد، معجزات بسیارمی نماید؟ 043 JOH 011 048 اگر او را چنین واگذاریم، همه به اوایمان خواهند‌آورد و رومیان آمده، جا و قوم مارا خواهند گرفت.» 043 JOH 011 049 یکی از ایشان، قیافا نام که در آن سال رئیس کهنه بود، بدیشان گفت: «شماهیچ نمی دانید 043 JOH 011 050 و فکر نمی کنید که بجهت مامفید است که یک شخص در راه قوم بمیرد وتمامی طائفه هلاک نگردند.» 043 JOH 011 051 و این را از خودنگفت بلکه چون در آن سال رئیس کهنه بود، نبوت کرد که می‌بایست عیسی در راه آن طایفه بمیرد؛ 043 JOH 011 052 و نه در راه آن طایفه تنها بلکه تا فرزندان خدا را که متفرقند در یکی جمع کند. 043 JOH 011 053 و از همان روز شورا کردند که او را بکشند. 043 JOH 011 054 پس بعداز آن عیسی در میان یهود آشکارا راه نمی رفت بلکه از آنجا روانه شد به موضعی نزدیک بیابان به شهری که افرایم نام داشت و با شاگردان خود درآنجا توقف نمود. 043 JOH 011 055 و چون فصح یهود نزدیک شد، بسیاری ازبلوکات قبل از فصح به اورشلیم آمدند تا خود راطاهر سازند 043 JOH 011 056 و در طلب عیسی می‌بودند و درهیکل ایستاده، به یکدیگر می‌گفتند: « «چه گمان می‌برید؟ آیا برای عید نمی آید؟» 043 JOH 011 057 اما روسای کهنه و فریسیان حکم کرده بودند که اگر کسی بداند که کجا است اطلاع دهد تا او را گرفتارسازند. 043 JOH 012 001 پس شش روز قبل از عید فصح، عیسی به بیت عنیا آمد، جایی که ایلعازر مرده را از مردگان برخیزانیده بود. 043 JOH 012 002 و برای او در آنجاشام حاضر کردند و مرتا خدمت می‌کرد و ایلعازریکی از مجلسیان با او بود. 043 JOH 012 003 آنگاه مریم رطلی ازعطر سنبل خالص گرانبها گرفته، پایهای عیسی راتدهین کرد و پایهای او را از مویهای خودخشکانید، چنانکه خانه از بوی عطر پر شد. 043 JOH 012 004 پس یکی از شاگردان او یعنی یهودای اسخریوطی، پسر شمعون که تسلیم‌کننده وی بود، گفت: 043 JOH 012 005 «برای چه این عطر به سیصد دینار فروخته نشدتا به فقرا داده شود؟» 043 JOH 012 006 و این را نه از آنرو گفت که پروای فقرا می‌داشت، بلکه از آنرو که دزد بود وخریطه در حواله او و از آنچه در آن انداخته می‌شد برمی داشت. 043 JOH 012 007 عیسی گفت: «او را واگذارزیرا که بجهت روز تکفین من این را نگاه داشته است. 043 JOH 012 008 زیرا که فقرا همیشه با شما می‌باشند و امامن همه وقت با شما نیستم.» 043 JOH 012 009 پس جمعی کثیر از یهود چون دانستند که عیسی در آنجا است آمدند نه برای عیسی و بس بلکه تا ایلعازر را نیز که از مردگانش برخیزانیده بود ببینند. 043 JOH 012 010 آنگاه روسای کهنه شورا کردند که ایلعازر را نیز بکشند. 043 JOH 012 011 زیرا که بسیاری از یهودبه‌سبب او می‌رفتند و به عیسی ایمان می‌آوردند. 043 JOH 012 012 فردای آن روز چون گروه بسیاری که برای عید آمده بودند شنیدند که عیسی به اورشلیم می‌آید، 043 JOH 012 013 شاخه های نخل را گرفته به استقبال اوبیرون آمدند و ندا می‌کردند هوشیعانا مبارک بادپادشاه اسرائیل که به اسم خداوند می‌آید. 043 JOH 012 014 وعیسی کره الاغی یافته، بر آن سوار شد چنانکه مکتوب است 043 JOH 012 015 که «ای دختر صهیون مترس، اینک پادشاه تو سوار بر کره الاغی می‌آید.» 043 JOH 012 016 و شاگردانش اولا این چیزها رانفهمیدند، لکن چون عیسی جلال یافت، آنگاه به‌خاطر آوردند که این چیزها درباره او مکتوب است و همچنان با او کرده بودند. 043 JOH 012 017 و گروهی که با او بودند شهادت دادند که ایلعازر را از قبرخوانده، او را از مردگان برخیزانیده است. 043 JOH 012 018 وبجهت همین نیز آن گروه او را استقبال کردند، زیرا شنیده بودند که آن معجزه را نموده بود. 043 JOH 012 019 پس فریسیان به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ نفع نمی برید؟ اینک تمام عالم از پی او رفته‌اند!» 043 JOH 012 020 و از آن کسانی که در عید بجهت عبادت آمده بودند، بعضی یونانی بودند. 043 JOH 012 021 ایشان نزدفیلپس که از بیت صیدای جلیل بود آمدند و سوال کرده، گفتند: «ای آقا می‌خواهیم عیسی را ببینیم.» 043 JOH 012 022 فیلپس آمد و به اندریاس گفت و اندریاس وفیلپس به عیسی گفتند. 043 JOH 012 023 عیسی در جواب ایشان گفت: «ساعتی رسیده است که پسر انسان جلال یابد. 043 JOH 012 024 آمین آمین به شما می‌گویم اگر دانه گندم که در زمین می‌افتد نمیرد، تنها ماند لیکن اگربمیرد ثمر بسیار آورد. 043 JOH 012 025 کسی‌که جان خود رادوست دارد آن را هلاک کند و هر‌که در این جهان جان خود را دشمن دارد تا حیات جاودانی آن رانگاه خواهد داشت. (aiōnios g166) 043 JOH 012 026 اگر کسی مرا خدمت کند، مرا پیروی بکند و جایی که من می‌باشم آنجاخادم من نیز خواهد بود؛ و هر‌که مرا خدمت کندپدر او را حرمت خواهد داشت. 043 JOH 012 027 الان جان من مضطرب است و چه بگویم؟ ای پدر مرا از این ساعت رستگار کن. لکن بجهت همین امر تا این ساعت رسیده‌ام. 043 JOH 012 028 ‌ای پدر اسم خود را جلال بده!» ناگاه صدایی از آسمان در‌رسید که جلال دادم و باز جلال خواهم داد. 043 JOH 012 029 پس گروهی که حاضر بودند این را شنیده، گفتند: «رعد شد!» ودیگران گفتند: «فرشته‌ای با او تکلم کرد!» 043 JOH 012 030 عیسی در جواب گفت: «این صدا از برای من نیامد، بلکه بجهت شما. 043 JOH 012 031 الحال داوری این جهان است و الان رئیس این جهان بیرون افکنده می‌شود. 043 JOH 012 032 و من اگر از زمین بلند کرده شوم، همه را به سوی خود خواهم کشید.» 043 JOH 012 033 و این را گفت کنایه از آن قسم موت که می‌بایست بمیرد. 043 JOH 012 034 پس همه به او جواب دادند: «ما از تورات شنیده‌ایم که مسیح تا به ابد باقی می‌ماند. پس چگونه تو می‌گویی که پسر انسان باید بالا کشیده شود؟ کیست این پسر انسان؟» (aiōn g165) 043 JOH 012 035 آنگاه عیسی بدیشان گفت: «اندک زمانی نور با شماست. پس مادامی که نور با شماست، راه بروید تا ظلمت شما را فرو نگیرد؛ و کسی‌که در تاریکی راه می‌رود نمی داند به کجا می‌رود. 043 JOH 012 036 مادامی که نوربا شماست به نور ایمان آورید تا پسران نورگردید.» عیسی چون این را بگفت، رفته خود را ازایشان مخفی ساخت. 043 JOH 012 037 و با اینکه پیش روی ایشان چنین معجزات بسیار نموده بود، بدو ایمان نیاوردند. 043 JOH 012 038 تا کلامی که اشعیا نبی گفت به اتمام رسد: «ای خداوندکیست که خبر ما را باور کرد و بازوی خداوند به که آشکار گردید؟» 043 JOH 012 039 و از آنجهت نتوانستندایمان آورد، زیرا که اشعیا نیز گفت: 043 JOH 012 040 «چشمان ایشان را کور کرد و دلهای ایشان را سخت ساخت تا به چشمان خود نبینند و به دلهای خود نفهمندو برنگردند تا ایشان را شفا دهم.» 043 JOH 012 041 این کلام رااشعیا گفت وقتی که جلال او را دید و درباره اوتکلم کرد. 043 JOH 012 042 لکن با وجود این، بسیاری ازسرداران نیز بدو ایمان آوردند، اما به‌سبب فریسیان اقرار نکردند که مبادا از کنیسه بیرون شوند. 043 JOH 012 043 زیرا که جلال خلق را بیشتر از جلال خدا دوست می‌داشتند. 043 JOH 012 044 آنگاه عیسی ندا کرده، گفت: «آنکه به من ایمان آورد، نه به من بلکه به آنکه مرا فرستاده است، ایمان آورده است. 043 JOH 012 045 و کسی‌که مرا دید فرستنده مرا دیده است. 043 JOH 012 046 من نوری در جهان آمدم تا هر‌که به من ایمان آورد در ظلمت نماند. 043 JOH 012 047 و اگر کسی کلام مرا شنید و ایمان نیاورد، من براو داوری نمی کنم زیرا که نیامده‌ام تا جهان راداوری کنم بلکه تا جهان را نجات‌بخشم. 043 JOH 012 048 هرکه مرا حقیر شمارد و کلام مرا قبول نکند، کسی هست که در حق او داوری کند، همان کلامی که گفتم در روز بازپسین بر او داوری خواهد کرد. 043 JOH 012 049 زآنرو که من از خود نگفتم، لکن پدری که مرافرستاد، به من فرمان داد که چه بگویم و به چه چیزتکلم کنم. 043 JOH 012 050 و می‌دانم که فرمان او حیات جاودانی است. پس آنچه من می‌گویم چنانکه پدربمن گفته است، تکلم می‌کنم.» (aiōnios g166) 043 JOH 013 001 و قبل از عید فصح، چون عیسی دانست که ساعت او رسیده است تا از این جهان به‌جانب پدر برود، خاصان خود را که در این جهان محبت می‌نمود، ایشان را تا به آخر محبت نمود. 043 JOH 013 002 و چون شام می‌خوردند و ابلیس پیش ازآن در دل یهودا پسر شمعون اسخریوطی نهاده بود که او را تسلیم کند، 043 JOH 013 003 عیسی با اینکه می‌دانست که پدر همه‌چیز را به‌دست او داده است و از نزد خدا آمده و به‌جانب خدا می‌رود، 043 JOH 013 004 از شام برخاست و جامه خود را بیرون کرد ودستمالی گرفته، به کمر بست. 043 JOH 013 005 پس آب در لگن ریخته، شروع کرد به شستن پایهای شاگردان وخشکانیدن آنها با دستمالی که بر کمر داشت. 043 JOH 013 006 پس چون به شمعون پطرس رسید، او به وی گفت: «ای آقا تو پایهای مرا می‌شویی؟» 043 JOH 013 007 عیسی در جواب وی گفت: «آنچه من می‌کنم الان تونمی دانی، لکن بعد خواهی فهمید.» 043 JOH 013 008 پطرس به اوگفت: «پایهای مرا هرگز نخواهی شست.» عیسی او را جواب داد: «اگر تو را نشویم تو را با من نصیبی نیست.» (aiōn g165) 043 JOH 013 009 شمعون پطرس بدو گفت: «ای آقا نه پایهای مرا و بس، بلکه دستها و سر مرا نیز.» 043 JOH 013 010 عیسی بدو گفت: «کسی‌که غسل یافت محتاج نیست مگر به شستن پایها، بلکه تمام او پاک است. و شما پاک هستید لکن نه همه.» 043 JOH 013 011 زیرا که تسلیم‌کننده خود را می‌دانست و از این جهت گفت: «همگی شما پاک نیستید.» 043 JOH 013 012 و چون پایهای ایشان را شست، رخت خودرا گرفته، باز بنشست و بدیشان گفت: «آیافهمیدید آنچه به شما کردم؟ 043 JOH 013 013 شما مرا استاد وآقا می‌خوانید و خوب می‌گویید زیرا که چنین هستم. 043 JOH 013 014 پس اگر من که آقا و معلم هستم، پایهای شما را شستم، بر شما نیز واجب است که پایهای یکدیگر را بشویید. 043 JOH 013 015 زیرا به شما نمونه‌ای دادم تا چنانکه من با شما کردم، شما نیز بکنید. 043 JOH 013 016 آمین آمین به شما می‌گویم غلام بزرگتر از آقای خودنیست و نه رسول از فرستنده خود. 043 JOH 013 017 هرگاه این را دانستید، خوشابحال شما اگر آن را به عمل آرید. 043 JOH 013 018 درباره جمیع شما نمی گویم؛ من آنانی راکه برگزیده‌ام می‌شناسم، لیکن تا کتاب تمام شود”آنکه با من نان می‌خورد، پاشنه خود را بر من بلندکرده است.” 043 JOH 013 019 الان قبل از وقوع به شما می‌گویم تا زمانی که واقع شود باور کنید که من هستم. 043 JOH 013 020 آمین آمین به شما می‌گویم هر‌که قبول کندکسی را که می‌فرستم، مرا قبول کرده؛ و آنکه مرا قبول کند، فرستنده مرا قبول کرده باشد.» 043 JOH 013 021 چون عیسی این را گفت، در روح مضطرب گشت و شهادت داده، گفت: «آمین آمین به شمامی گویم که یکی از شما مرا تسلیم خواهد کرد.» 043 JOH 013 022 پس شاگردان به یکدیگر نگاه می‌کردند وحیران می‌بودند که این را درباره که می‌گوید. 043 JOH 013 023 ویکی از شاگردان او بود که به سینه عیسی تکیه می‌زد و عیسی او را محبت می‌نمود؛ 043 JOH 013 024 شمعون پطرس بدو اشاره کرد که بپرسد درباره که این راگفت. 043 JOH 013 025 پس او در آغوش عیسی افتاده، بدوگفت: «خداوندا کدام است؟» 043 JOH 013 026 عیسی جواب داد: «آن است که من لقمه را فرو برده، بدومی دهم.» پس لقمه را فرو برده، به یهودای اسخریوطی پسر شمعون داد. 043 JOH 013 027 بعد از لقمه، شیطان در او داخل گشت. آنگاه عیسی وی راگفت، «آنچه می‌کنی، به زودی بکن.» 043 JOH 013 028 اما این سخن را احدی از مجلسیان نفهمید که برای چه بدو گفت. 043 JOH 013 029 زیرا که بعضی گمان بردند که چون خریطه نزد یهودا بود، عیسی وی را فرمود تامایحتاج عید را بخرد یا آنکه چیزی به فقرا بدهد. 043 JOH 013 030 پس او لقمه را گرفته، در ساعت بیرون رفت و شب بود. 043 JOH 013 031 چون بیرون رفت عیسی گفت: «الان پسر انسان جلال یافت و خدا در او جلال یافت. 043 JOH 013 032 و اگر خدا در او جلال یافت، هرآینه خدا او را در خود جلال خواهد داد و به زودی اورا جلال خواهد داد. 043 JOH 013 033 ‌ای فرزندان، اندک زمانی دیگر با شما هستم و مرا طلب خواهید کرد؛ وهمچنان‌که به یهود گفتم جایی که می‌روم شمانمی توانید آمد، الان نیز به شما می‌گویم. 043 JOH 013 034 به شما حکمی تازه می‌دهم که یکدیگر را محبت نمایید، چنانکه من شما را محبت نمودم تا شمانیز یکدیگر را محبت نمایید. 043 JOH 013 035 به همین همه خواهند فهمید که شاگرد من هستید اگر محبت یکدیگر را داشته باشید.» 043 JOH 013 036 شمعون پطرس به وی گفت: «ای آقا کجا می‌روی؟» عیسی جواب داد: «جایی که می‌روم، الان نمی توانی از عقب من بیایی و لکن در آخر از عقب من خواهی آمد.» 043 JOH 013 037 پطرس بدو گفت: «ای آقا برای چه الان نتوانم از عقب تو بیایم؟ جان خود را در راه تو خواهم نهاد.» 043 JOH 013 038 عیسی به او جواب داد: «آیا جان خود رادر راه من می‌نهی؟ آمین آمین به تو می‌گویم تا سه مرتبه مرا انکار نکرده باشی، خروس بانگ نخواهد زد. 043 JOH 014 001 «دل شما مضطرب نشود! به خدا ایمان آورید به من نیز ایمان آورید. 043 JOH 014 002 در خانه پدر من منزل بسیار است والا به شما می‌گفتم. می‌روم تا برای شما مکانی حاضر کنم، 043 JOH 014 003 و اگربروم و از برای شما مکانی حاضر کنم، بازمی آیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا جایی که من می‌باشم شما نیز باشید. 043 JOH 014 004 و جایی که من می‌روم می‌دانید و راه را می‌دانید.» 043 JOH 014 005 توما بدو گفت: «ای آقا نمی دانیم کجا می‌روی. پس چگونه راه را توانیم دانست؟» 043 JOH 014 006 عیسی بدو گفت: «من راه و راستی و حیات هستم. هیچ‌کس نزد پدر جز به وسیله من نمی آید. 043 JOH 014 007 اگر مرا می‌شناختید، پدر مرانیز می‌شناختید و بعد از این او را می‌شناسید و اورا دیده‌اید.» 043 JOH 014 008 فیلپس به وی گفت: «ای آقا پدر رابه ما نشان ده که ما را کافی است.» 043 JOH 014 009 عیسی بدوگفت: «ای فیلیپس در این مدت با شما بوده‌ام، آیامرا نشناخته‌ای؟ کسی‌که مرا دید، پدر را دیده است. پس چگونه تو می‌گویی پدر را به ما نشان ده؟ 043 JOH 014 010 آیا باور نمی کنی که من در پدر هستم و پدردر من است؟ سخنهایی که من به شما می‌گویم ازخود نمی گویم، لکن پدری که در من ساکن است، او این اعمال را می‌کند. 043 JOH 014 011 مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است، والا مرا به‌سبب آن اعمال تصدیق کنید. 043 JOH 014 012 آمین آمین به شمامی گویم هر‌که به من ایمان آرد، کارهایی را که من می‌کنم او نیز خواهد کرد و بزرگتر از اینها نیزخواهد کرد، زیرا که من نزد پدر می‌روم. 043 JOH 014 013 «و هر چیزی را که به اسم من سوال کنید به‌جا خواهم آورد تا پدر در پسر جلال یابد. 043 JOH 014 014 اگرچیزی به اسم من طلب کنید من آن را به‌جا خواهم آورد. 043 JOH 014 015 اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید. 043 JOH 014 016 و من از پدر سوال می‌کنم و تسلی دهنده‌ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه باشما بماند، (aiōn g165) 043 JOH 014 017 یعنی روح راستی که جهان نمی تواند او را قبول کند زیرا که او را نمی بیند و نمی شناسد و اما شما او را می‌شناسید، زیرا که باشما می‌ماند و در شما خواهد بود. 043 JOH 014 018 «شما را یتیم نمی گذارم نزد شما می‌آیم. 043 JOH 014 019 بعد از اندک زمانی جهان دیگر مرا نمی بیند واما شما مرا می‌بینید و از این جهت که من زنده‌ام، شما هم خواهید زیست. 043 JOH 014 020 و در آن روز شماخواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما. 043 JOH 014 021 هر‌که احکام مرا دارد و آنها راحفظ کند، آن است که مرا محبت می‌نماید؛ وآنکه مرا محبت می‌نماید، پدر من او را محبت خواهد نمود و من او را محبت خواهم نمود وخود را به او ظاهر خواهم ساخت.» 043 JOH 014 022 یهودا، نه آن اسخریوطی، به وی گفت: «ای آقا چگونه می‌خواهی خود را بما بنمایی و نه بر جهان؟» 043 JOH 014 023 عیسی در جواب او گفت: «اگر کسی مرا محبت نماید، کلام مرا نگاه خواهد داشت و پدرم او رامحبت خواهد نمود و به سوی او آمده، نزد وی مسکن خواهیم گرفت. 043 JOH 014 024 و آنکه مرا محبت ننماید، کلام مرا حفظ نمی کند؛ و کلامی که می‌شنوید از من نیست بلکه از پدری است که مرافرستاد. 043 JOH 014 025 این سخنان را به شما گفتم وقتی که باشما بودم. 043 JOH 014 026 لیکن تسلی دهنده یعنی روح‌القدس که پدر او را به اسم من می‌فرستد، اوهمه‌چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد. 043 JOH 014 027 سلامتی برای شما می‌گذارم، سلامتی خود را به شمامی دهم. نه‌چنانکه جهان می‌دهد، من به شمامی دهم. دل شما مضطرب و هراسان نباشد. 043 JOH 014 028 شنیده‌اید که من به شما گفتم می‌روم و نزد شمامی آیم. اگر مرا محبت می‌نمودید، خوشحال می‌گشتید که گفتم نزد پدر می‌روم، زیرا که پدربزرگتر از من است. 043 JOH 014 029 و الان قبل از وقوع به شما گفتم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید. 043 JOH 014 030 بعد ازاین بسیار با شما نخواهم گفت، زیرا که رئیس این جهان می‌آید و در من چیزی ندارد. 043 JOH 014 031 لیکن تاجهان بداند که پدر را محبت می‌نمایم، چنانکه پدر به من حکم کرد همانطور می‌کنم. برخیزید ازاینجا برویم. 043 JOH 015 001 «من تاک حقیقی هستم و پدر من باغبان است. 043 JOH 015 002 هر شاخه‌ای در من که میوه نیاورد، آن را دور می‌سازد و هر‌چه میوه آرد آن راپاک می‌کند تا بیشتر میوه آورد. 043 JOH 015 003 الحال شما به‌سبب کلامی که به شما گفته‌ام پاک هستید. 043 JOH 015 004 در من بمانید و من در شما. همچنانکه شاخه از خودنمی تواند میوه آورد اگر در تاک نماند، همچنین شما نیز اگر در من نمانید. 043 JOH 015 005 من تاک هستم و شماشاخه‌ها. آنکه در من می‌ماند و من در او، میوه بسیار می‌آورد زیرا که جدا از من هیچ نمی توانیدکرد. 043 JOH 015 006 اگر کسی در من نماند، مثل شاخه بیرون انداخته می‌شود و می‌خشکد و آنها را جمع کرده، در آتش می‌اندازند و سوخته می‌شود. 043 JOH 015 007 اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، آنچه خواهیدبطلبید که برای شما خواهد شد. 043 JOH 015 008 جلال پدر من آشکارا می‌شود به اینکه میوه بسیار بیاورید وشاگرد من بشوید. 043 JOH 015 009 همچنان‌که پدر مرا محبت نمود، من نیز شما را محبت نمودم؛ در محبت من بمانید. 043 JOH 015 010 اگر احکام مرا نگاه دارید، در محبت من خواهید ماند، چنانکه من احکام پدر خود را نگاه داشته‌ام و در محبت او می‌مانم. 043 JOH 015 011 این را به شماگفتم تا خوشی من در شما باشد و شادی شماکامل گردد. 043 JOH 015 012 «این است حکم من که یکدیگر را محبت نمایید، همچنان‌که شما را محبت نمودم. 043 JOH 015 013 کسی محبت بزرگتر از این ندارد که جان خودرا بجهت دوستان خود بدهد. 043 JOH 015 014 شما دوست من هستید اگر آنچه به شما حکم می‌کنم به‌جا آرید. 043 JOH 015 015 دیگر شما را بنده نمی خوانم زیرا که بنده آنچه آقایش می‌کند نمی داند؛ لکن شما را دوست خوانده‌ام زیرا که هرچه از پدر شنیده‌ام به شمابیان کردم. 043 JOH 015 016 شما مرا برنگزیدید، بلکه من شما رابرگزیدم و شما را مقرر کردم تا شما بروید و میوه آورید و میوه شما بماند تا هر‌چه از پدر به اسم من طلب کنید به شما عطا کند. 043 JOH 015 017 به این چیزها شما را حکم می‌کنم تایکدیگر را محبت نمایید. 043 JOH 015 018 «اگر جهان شما رادشمن دارد، بدانید که پیشتر از شما مرا دشمن داشته است. 043 JOH 015 019 اگر از جهان می‌بودید، جهان خاصان خود را دوست می‌داشت. لکن چونکه ازجهان نیستید بلکه من شما را از جهان برگزیده‌ام، از این سبب جهان با شما دشمنی می‌کند. 043 JOH 015 020 به‌خاطر آرید کلامی را که به شما گفتم: غلام بزرگتراز آقای خود نیست. اگر مرا زحمت دادند، شما رانیز زحمت خواهند داد، اگر کلام مرا نگاه داشتند، کلام شما را هم نگاه خواهند داشت. 043 JOH 015 021 لکن بجهت اسم من جمیع این کارها را به شما خواهندکرد زیرا که فرستنده مرا نمی شناسند. 043 JOH 015 022 اگرنیامده بودم و به ایشان تکلم نکرده، گناه نمی داشتند؛ و اما الان عذری برای گناه خودندارند. 043 JOH 015 023 هر‌که مرا دشمن دارد پدر مرا نیز دشمن دارد. 043 JOH 015 024 و اگر در میان ایشان کارهایی نکرده بودم که غیر از من کسی هرگز نکرده بود، گناه نمی داشتند. ولیکن اکنون دیدند و دشمن داشتند مرا و پدر مرا نیز. 043 JOH 015 025 بلکه تا تمام شودکلامی که در شریعت ایشان مکتوب است که “مرابی سبب دشمن داشتند.” 043 JOH 015 026 لیکن چون تسلی دهنده که او را از جانب پدر نزد شما می‌فرستم آید، یعنی روح راستی که از پدر صادر می‌گردد، او بر من شهادت خواهد داد. 043 JOH 015 027 و شما نیزشهادت خواهید داد زیرا که از ابتدا با من بوده‌اید. 043 JOH 016 001 این را به شما گفتم تا لغزش نخورید. 043 JOH 016 002 شما را از کنایس بیرون خواهندنمود؛ بلکه ساعتی می‌آید که هر‌که شما را بکشد، گمان برد که خدا را خدمت می‌کند. 043 JOH 016 003 و این کارهارا با شما خواهند کرد، بجهت آنکه نه پدر راشناخته‌اند و نه مرا. 043 JOH 016 004 لیکن این را به شما گفتم تاوقتی که ساعت آید به‌خاطر آورید که من به شماگفتم. و این را از اول به شما نگفتم، زیرا که با شمابودم. 043 JOH 016 005 «اما الان نزد فرستنده خود می‌روم و کسی ازشما از من نمی پرسد به کجا می‌روی. 043 JOH 016 006 ولیکن چون این را به شما گفتم، دل شما از غم پر شده است. 043 JOH 016 007 و من به شما راست می‌گویم که رفتن من برای شما مفید است، زیرا اگر نروم تسلی دهنده نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم او را نزد شمامی فرستم. 043 JOH 016 008 و چون او آید، جهان را بر گناه وعدالت و داوری ملزم خواهد نمود. 043 JOH 016 009 اما بر گناه، زیرا که به من ایمان نمی آورند. 043 JOH 016 010 و اما بر عدالت، از آن سبب که نزد پدر خود می‌روم و دیگر مرانخواهید دید. 043 JOH 016 011 و اما بر داوری، از آنرو که بررئیس این جهان حکم شده است. 043 JOH 016 012 «و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شمابگویم، لکن الان طاقت تحمل آنها را ندارید. 043 JOH 016 013 ولیکن چون او یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد زیرا که از خودتکلم نمی کند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر‌خواهدداد. 043 JOH 016 014 او مرا جلال خواهد داد زیرا که از آنچه آن من است خواهد گرفت و به شما خبر‌خواهد داد. 043 JOH 016 015 هر‌چه از آن پدر است، از آن من است. از این جهت گفتم که از آنچه آن من است، می‌گیرد و به شما خبر‌خواهد داد. 043 JOH 016 016 «بعد از اندکی مرانخواهید دید و بعد از اندکی باز مرا خواهید دیدزیرا که نزد پدر می‌روم.» 043 JOH 016 017 آنگاه بعضی از شاگردانش به یکدیگرگفتند: «چه چیز است اینکه به ما می‌گوید که اندکی مرا نخواهید دید و بعد از اندکی باز مراخواهید دید و زیرا که نزد پدر می‌روم؟» 043 JOH 016 018 پس گفتند: «چه چیز است این اندکی که می‌گوید؟ نمی دانیم چه می‌گوید.» 043 JOH 016 019 عیسی چون دانست که می‌خواهند از او سوال کنند، بدیشان گفت: «آیا در میان خود از این سوال می‌کنید که گفتم اندکی دیگر مرا نخواهید دید پس بعد از اندکی بازمرا خواهید دید. 043 JOH 016 020 آمین آمین به شما می‌گویم که شما گریه و زاری خواهید کرد و جهان شادی خواهد نمود. شما محزون می‌شوید لکن حزن شما به خوشی مبدل خواهد شد. 043 JOH 016 021 زن در حین زاییدن محزون می‌شود، زیرا که ساعت او رسیده است. و لیکن چون طفل را زایید، آن زحمت رادیگر یاد نمی آورد به‌سبب خوشی از اینکه انسانی در جهان تولد یافت. 043 JOH 016 022 پس شما همچنین الان محزون می‌باشید، لکن باز شما را خواهم دیدو دل شما خوش خواهد گشت و هیچ‌کس آن خوشی را از شما نخواهد گرفت. 043 JOH 016 023 و در آن روزچیزی از من سوال نخواهید کرد. آمین آمین به شما می‌گویم که هر‌آنچه از پدر به اسم من طلب کنید به شما عطا خواهد کرد. 043 JOH 016 024 تا کنون به اسم من چیزی طلب نکردید، بطلبید تا بیابید و خوشی شما کامل گردد. 043 JOH 016 025 این چیزها را به مثلها به شماگفتم، لکن ساعتی می‌آید که دیگر به مثلها به شماحرف نمی زنم بلکه از پدر به شما آشکارا خبرخواهم داد. 043 JOH 016 026 «در آن روز به اسم من طلب خواهید کرد وبه شما نمی گویم که من بجهت شما از پدر سوال می‌کنم، 043 JOH 016 027 زیرا خود پدر شما را دوست می‌دارد، چونکه شما مرا دوست داشتید و ایمان آوردیدکه من از نزد خدا بیرون آمدم. 043 JOH 016 028 از نزد پدر بیرون آمدم و در جهان وارد شدم، و باز جهان را گذارده، نزد پدر می‌روم.» 043 JOH 016 029 شاگردانش بدو گفتند: «هان اکنون علانیه سخن می‌گویی و هیچ مثل نمی گویی. 043 JOH 016 030 الان دانستیم که همه‌چیز رامی دانی و لازم نیست که کسی از تو بپرسد. بدین جهت باور می‌کنیم که از خدا بیرون آمدی.» 043 JOH 016 031 عیسی به ایشان جواب داد: «آیا الان باورمی کنید؟ 043 JOH 016 032 اینک ساعتی می‌آید بلکه الان آمده است که متفرق خواهید شد هریکی به نزدخاصان خود و مرا تنها خواهید گذارد. لیکن تنهانیستم زیرا که پدر با من است. 043 JOH 016 033 بدین چیزها به شما تکلم کردم تا در من سلامتی داشته باشید. در جهان برای شما زحمت خواهد شد. و لکن خاطرجمع دارید زیرا که من بر جهان غالب شده‌ام.» 043 JOH 017 001 عیسی چون این را گفت، چشمان خودرا به طرف آسمان بلند کرده، گفت: «ای پدر ساعت رسیده است. پسر خود را جلال بده تاپسرت نیز تو را جلال دهد. 043 JOH 017 002 همچنان‌که او را برهر بشری قدرت داده‌ای تا هر‌چه بدو داده‌ای به آنها حیات جاودانی بخشد. (aiōnios g166) 043 JOH 017 003 و حیات جاودانی‌این است که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند. (aiōnios g166) 043 JOH 017 004 من بر روی زمین تو را جلال دادم و کاری را که به من سپردی تابکنم، به‌کمال رسانیدم. 043 JOH 017 005 و الان تو‌ای پدر مرا نزدخود جلال ده، به همان جلالی که قبل از آفرینش جهان نزد تو داشتم. 043 JOH 017 006 «اسم تو را به آن مردمانی که از جهان به من عطا کردی ظاهر ساختم. از آن تو بودند و ایشان را به من دادی و کلام تو را نگاه داشتند. 043 JOH 017 007 و الان دانستند آنچه به من داده‌ای از نزد تو می‌باشد. 043 JOH 017 008 زیرا کلامی را که به من سپردی، بدیشان سپردم و ایشان قبول کردند و از روی یقین دانستند که ازنزد تو بیرون آمدم و ایمان آوردند که تو مرافرستادی. 043 JOH 017 009 من بجهت اینها سوال می‌کنم و برای جهان سوال نمی کنم، بلکه از برای کسانی که به من داده‌ای، زیرا که از آن تو می‌باشند. 043 JOH 017 010 و آنچه ازآن من است از آن تو است و آنچه از آن تو است از آن من است و در آنها جلال یافته‌ام. 043 JOH 017 011 بعد از این در جهان نیستم اما اینها در جهان هستند و من نزدتو می‌آیم. ای پدر قدوس اینها را که به من داده‌ای، به اسم خود نگاه دار تا یکی باشندچنانکه ما هستیم. 043 JOH 017 012 مادامی که با ایشان در جهان بودم، من ایشان را به اسم تو نگاه داشتم، و هر کس را که به من داده‌ای حفظ نمودم که یکی از ایشان هلاک نشد، مگر پسر هلاکت تا کتاب تمام شود. 043 JOH 017 013 و اما الان نزد تو می‌آیم. و این را در جهان می‌گویم تا خوشی مرا در خود کامل داشته باشند. 043 JOH 017 014 من کلام تو را به ایشان دادم و جهان ایشان رادشمن داشت زیرا که از جهان نیستند، همچنان‌که من نیز از جهان نیستم. 043 JOH 017 015 خواهش نمی کنم که ایشان را از جهان ببری، بلکه تا ایشان را از شریرنگاه داری. 043 JOH 017 016 ایشان از جهان نیستند چنانکه من از جهان نمی باشم. 043 JOH 017 017 ایشان را به راستی خودتقدیس نما. کلام تو راستی است. 043 JOH 017 018 همچنان‌که مرا در جهان فرستادی، من نیز ایشان را در جهان فرستادم. 043 JOH 017 019 و بجهت ایشان من خود را تقدیس می‌کنم تا ایشان نیز در راستی، تقدیس کرده شوند. 043 JOH 017 020 «و نه برای اینها فقط سوال می‌کنم، بلکه برای آنها نیز که به وسیله کلام ایشان به من ایمان خواهند‌آورد. 043 JOH 017 021 تا همه یک گردند چنانکه تو‌ای پدر، در من هستی و من در تو، تا ایشان نیز در مایک باشند تا جهان ایمان آرد که تو مرا فرستادی. 043 JOH 017 022 و من جلالی را که به من دادی به ایشان دادم تا یک باشند چنانکه ما یک هستیم. 043 JOH 017 023 من در ایشان و تو در من، تا در یکی کامل گردند و تا جهان بداندکه تو مرا فرستادی و ایشان را محبت نمودی چنانکه مرا محبت نمودی. 043 JOH 017 024 ‌ای پدر می‌خواهم آنانی که به من داده‌ای با من باشند در جایی که من می‌باشم تا جلال مرا که به من داده‌ای ببینند، زیراکه مرا پیش از بنای جهان محبت نمودی. 043 JOH 017 025 ‌ای پدر عادل، جهان تو را نشناخت، اما من تو راشناختم؛ و اینها شناخته‌اند که تو مرا فرستادی. 043 JOH 017 026 و اسم تو را به ایشان شناسانیدم و خواهم شناسانید تا آن محبتی که به من نموده‌ای در ایشان باشد و من نیز در ایشان باشم.» 043 JOH 018 001 چون عیسی این را گفت، با شاگردان خود به آن طرف وادی قدرون رفت ودر آنجا باغی بود که با شاگردان خود به آن درآمد. 043 JOH 018 002 و یهودا که تسلیم‌کننده وی بود، آن موضع را می‌دانست، چونکه عیسی در آنجا با شاگردان خود بارها انجمن می‌نمود. 043 JOH 018 003 پس یهودا لشکریان و خادمان از نزد روسای کهنه و فریسیان برداشته، با چراغها و مشعلها و اسلحه به آنجا آمد. 043 JOH 018 004 آنگاه عیسی با اینکه آگاه بود از آنچه می‌بایست بر اوواقع شود، بیرون آمده، به ایشان گفت: «که رامی طلبید؟» 043 JOH 018 005 به او جواب دادند: «عیسی ناصری را!» عیسی بدیشان گفت: «من هستم!» و یهودا که تسلیم‌کننده او بود نیز با ایشان ایستاده بود. 043 JOH 018 006 پس چون بدیشان گفت: «من هستم، » برگشته، بر زمین افتادند. 043 JOH 018 007 او باز از ایشان سوال کرد: «که را می طلبید؟» گفتند: «عیسی ناصری را!» 043 JOH 018 008 عیسی جواب داد: «به شما گفتم من هستم. پس اگر مرامی خواهید، اینها را بگذارید بروند.» 043 JOH 018 009 تا آن سخنی که گفته بود تمام گردد که «از آنانی که به من داده‌ای یکی را گم نکرده‌ام.» 043 JOH 018 010 آنگاه شمعون پطرس شمشیری که داشت کشیده، به غلام رئیس کهنه که ملوک نام داشت زده، گوش راستش را برید. 043 JOH 018 011 عیسی به پطرس گفت: «شمشیر خود را غلاف کن. آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم؟» 043 JOH 018 012 انگاه سربازان و سرتیبان و خادمان یهود، عیسی را گرفته، او را بستند. 043 JOH 018 013 و اول او را نزدحنا، پدر زن قیافا که در همان سال رئیس کهنه بود، آوردند. 043 JOH 018 014 و قیافا همان بود که به یهود اشاره کرده بود که «بهتر است یک شخص در راه قوم بمیرد.» 043 JOH 018 015 اما شمعون پطرس و شاگردی دیگر ازعقب عیسی روانه شدند، و چون آن شاگرد نزدرئیس کهنه معروف بود، با عیسی داخل خانه رئیس کهنه شد. 043 JOH 018 016 اما پطرس بیرون در ایستاده بود. پس آن شاگرد دیگر که آشنای رئیس کهنه بود، بیرون آمده، با دربان گفتگو کرد و پطرس را به اندرون برد. 043 JOH 018 017 آنگاه آن کنیزی که دربان بود، به پطرس گفت: «آیا تو نیز از شاگردان این شخص نیستی؟» گفت: «نیستم.» 043 JOH 018 018 و غلامان و خدام آتش افروخته، ایستاده بودند و خود را گرم می‌کردند چونکه هوا سرد بود؛ و پطرس نیز باایشان خود را گرم می‌کرد. 043 JOH 018 019 پس رئیس کهنه از عیسی درباره شاگردان و تعلیم او پرسید. 043 JOH 018 020 عیسی به او جواب داد که «من به جهان آشکارا سخن گفته‌ام. من هر وقت درکنیسه و در هیکل، جایی که همه یهودیان پیوسته جمع می‌شدند، تعلیم می‌دادم و در خفا چیزی نگفته‌ام. 043 JOH 018 021 چرا از من سوال می‌کنی؟ از کسانی که شنیده‌اند بپرس که چه چیز بدیشان گفتم. اینک ایشان می‌دانند آنچه من گفتم.» 043 JOH 018 022 و چون این راگفت، یکی از خادمان که در آنجا ایستاده بود، طپانچه بر عیسی زده، گفت: «آیا به رئیس کهنه چنین جواب می‌دهی؟» 043 JOH 018 023 عیسی بدو جواب داد: «اگر بد گفتم، به بدی شهادت ده؛ و اگرخوب، برای چه مرا می‌زنی؟» 043 JOH 018 024 پس حنا او رابسته، به نزد قیافا رئیس کهنه فرستاد. 043 JOH 018 025 و شمعون پطرس ایستاده، خود را گرم می‌کرد. بعضی بدو گفتند: «آیا تو نیز از شاگردان او نیستی؟» او انکار کرده، گفت: «نیستم!» 043 JOH 018 026 پس یکی از غلامان رئیس کهنه که از خویشان آن کس بود که پطرس گوشش را بریده بود، گفت: «مگرمن تو را با او در باغ ندیدم؟» 043 JOH 018 027 پطرس باز انکارکرد که در حال خروس بانگ زد. 043 JOH 018 028 بعد عیسی را از نزد قیافا به دیوانخانه آوردند و صبح بود و ایشان داخل دیوانخانه نشدند مبادا نجس بشوند بلکه تا فصح را بخورند. 043 JOH 018 029 پس پیلاطس به نزد ایشان بیرون آمده، گفت: «چه دعوی بر این شخص دارید؟» 043 JOH 018 030 در جواب او گفتند: «اگر او بدکار نمی بود، به تو تسلیم نمی کردیم.» 043 JOH 018 031 پیلاطس بدیشان گفت: «شما اورا بگیرید و موافق شریعت خود بر او حکم نمایید.» یهودیان به وی گفتند: «بر ما جایز نیست که کسی را بکشیم.» 043 JOH 018 032 تا قول عیسی تمام گرددکه گفته بود، اشاره به آن قسم موت که باید بمیرد. 043 JOH 018 033 پس پیلاطس باز داخل دیوانخانه شد وعیسی را طلبیده، به او گفت: «آیا تو پادشاه یهودهستی؟» 043 JOH 018 034 عیسی به او جواب داد: «آیا تو این رااز خود می‌گویی یا دیگران درباره من به توگفتند؟» 043 JOH 018 035 پیلاطس جواب داد: «مگر من یهودهستم؟ امت تو و روسای کهنه تو را به من تسلیم کردند. چه کرده‌ای؟» 043 JOH 018 036 عیسی جواب داد که «پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان می‌بود، خدام من جنگ می‌کردند تا به یهود تسلیم نشوم. لیکن اکنون پادشاهی من از این جهان نیست.» 043 JOH 018 037 پیلاطس به او گفت: «مگر توپادشاه هستی؟» عیسی جواب داد: «تو می‌گویی که من پادشاه هستم. از این جهت من متولد شدم وبجهت این در جهان آمدم تا به راستی شهادت دهم، و هر‌که از راستی است سخن مرا می‌شنود.» 043 JOH 018 038 پیلاطس به او گفت: «راستی چیست؟» و چون این را بگفت، باز به نزد یهودیان بیرون شده، به ایشان گفت: «من در این شخص هیچ عیبی نیافتم. 043 JOH 018 039 و قانون شما این است که در عید فصح بجهت شما یک نفر آزاد کنم. پس آیا می‌خواهید بجهت شما پادشاه یهود را آزاد کنم؟» 043 JOH 018 040 باز همه فریاد برآورده، گفتند: «او را نی بلکه برابا را.» وبرابا دزد بود. 043 JOH 019 001 پس پیلاطس عیسی را گرفته، تازیانه زد. 043 JOH 019 002 و لشکریان تاجی از خار بافته برسرش گذاردند و جامه ارغوانی بدو پوشانیدند 043 JOH 019 003 ومی گفتند: «سلام‌ای پادشاه یهود!» و طپانچه بدومی زدند. 043 JOH 019 004 باز پیلاطس بیرون آمده، به ایشان گفت: «اینک او را نزد شما بیرون آوردم تا بدانیدکه در او هیچ عیبی نیافتم.» 043 JOH 019 005 آنگاه عیسی با تاجی از خار و لباس ارغوانی بیرون آمد. پیلاطس بدیشان گفت: «اینک آن انسان.» 043 JOH 019 006 و چون روسای کهنه و خدام او را دیدند، فریاد برآورده، گفتند: «صلیبش کن! صلیبش کن!» پیلاطس بدیشان گفت: «شما او را گرفته، مصلوبش سازید زیرا که من در او عیبی نیافتم.» 043 JOH 019 007 یهودیان بدو جواب دادند که «ما شریعتی داریم و موافق شریعت ماواجب است که بمیرد زیرا خود را پسر خداساخته است.» 043 JOH 019 008 پس چون پیلاطس این را شنید، خوف بر اوزیاده مستولی گشت. 043 JOH 019 009 باز داخل دیوانخانه شده، به عیسی گفت: «تو از کجایی؟» اما عیسی بدوهیچ جواب نداد. 043 JOH 019 010 پیلاطس بدو گفت: «آیا به من سخن نمی گویی؟ نمی دانی که قدرت دارم تو راصلیب کنم و قدرت دارم آزادت نمایم؟» 043 JOH 019 011 عیسی جواب داد: «هیچ قدرت بر من نمی داشتی اگر از بالا به تو داده نمی شد. و از این جهت آن کس که مرا به تو تسلیم کرد، گناه بزرگتردارد.» 043 JOH 019 012 و از آن وقت پیلاطس خواست او راآزاد نماید، لیکن یهودیان فریاد برآورده، می‌گفتند که «اگر این شخص را رها کنی، دوست قیصر نیستی. هر‌که خود را پادشاه سازد، برخلاف قیصر سخن گوید.» 043 JOH 019 013 پس چون پیلاطس این را شنید، عیسی رابیرون آورده، بر مسند حکومت، در موضعی که به بلاط و به عبرانی جباتا گفته می‌شد، نشست. 043 JOH 019 014 ووقت تهیه فصح و قریب به ساعت ششم بود. پس به یهودیان گفت: «اینک پادشاه شما.» 043 JOH 019 015 ایشان فریاد زدند: «او را بر دار، بر دار! صلیبش کن!» پیلاطس به ایشان گفت: «آیا پادشاه شما رامصلوب کنم؟» روسای کهنه جواب دادند که «غیر از قیصر پادشاهی نداریم.» 043 JOH 019 016 آنگاه او را بدیشان تسلیم کرد تا مصلوب شود. پس عیسی را گرفته بردند 043 JOH 019 017 و صلیب خودرا برداشته، بیرون رفت به موضعی که به جمجمه مسمی بود و به عبرانی آن را جلجتا می‌گفتند. 043 JOH 019 018 او را در آنجا صلیب نمودند و دو نفر دیگررا از این طرف و آن طرف و عیسی را در میان. 043 JOH 019 019 وپیلاطس تقصیرنامه‌ای نوشته، بر صلیب گذارد؛ ونوشته این بود: «عیسی ناصری پادشاه یهود.» 043 JOH 019 020 واین تقصیر نامه را بسیاری از یهود خواندند، زیراآن مکانی که عیسی را صلیب کردند، نزدیک شهربود و آن را به زبان عبرانی و یونانی و لاتینی نوشته بودند. 043 JOH 019 021 پس روسای کهنه یهود به پیلاطس گفتند: «منویس پادشاه یهود، بلکه که او گفت منم پادشاه یهود.» 043 JOH 019 022 پیلاطس جواب داد: «آنچه نوشتم، نوشتم.» 043 JOH 019 023 پس لشکریان چون عیسی را صلیب کردند، جامه های او را برداشته، چهار قسمت کردند، هرسپاهی را یک قسمت؛ و پیراهن را نیز، اما پیراهن درز نداشت، بلکه تمام از بالا بافته شده بود. 043 JOH 019 024 پس به یکدیگر گفتند: «این را پاره نکنیم، بلکه قرعه بر آن بیندازیم تا از آن که شود.» تا تمام گردد کتاب که می‌گوید: «در میان خود جامه های مرا تقسیم کردند و بر لباس من قرعه افکندند.» پس لشکریان چنین کردند. 043 JOH 019 025 و پای صلیب عیسی، مادر او و خواهر مادرش مریم زن، کلوپا ومریم مجدلیه ایستاده بودند. 043 JOH 019 026 چون عیسی مادرخود را با آن شاگردی که دوست می‌داشت ایستاده دید، به مادر خود گفت: «ای زن، اینک پسر تو.» 043 JOH 019 027 و به آن شاگرد گفت: «اینک مادر تو.» و در همان ساعت آن شاگرد او را به خانه خودبرد. 043 JOH 019 028 و بعد چون عیسی دید که همه‌چیز به انجام رسیده است تا کتاب تمام شود، گفت: «تشنه‌ام.» 043 JOH 019 029 و در آنجا ظرفی پر از سرکه گذارده بود. پس اسفنجی را از سرکه پر ساخته، و بر زوفا گذارده، نزدیک دهان او بردند. 043 JOH 019 030 چون عیسی سرکه راگرفت، گفت: «تمام شد.» و سر خود را پایین آورده، جان بداد. 043 JOH 019 031 پس یهودیان تا بدنها در روز سبت برصلیب نماند، چونکه روز تهیه بود و آن سبت، روز بزرگ بود، از پیلاطس درخواست کردند که ساق پایهای ایشان را بشکنند و پایین بیاورند. 043 JOH 019 032 آنگاه لشکریان آمدند و ساقهای آن اول ودیگری را که با او صلیب شده بودند، شکستند. 043 JOH 019 033 اما چون نزد عیسی آمدند و دیدند که پیش ازآن مرده است، ساقهای او را نشکستند. 043 JOH 019 034 لکن یکی از لشکریان به پهلوی او نیزه‌ای زد که در آن ساعت خون و آب بیرون آمد. 043 JOH 019 035 و آن کسی‌که دید شهادت داد و شهادت او راست است و اومی داند که راست می‌گوید تا شما نیز ایمان آورید. 043 JOH 019 036 زیرا که این واقع شد تا کتاب تمام شودکه می‌گوید: «استخوانی از او شکسته نخواهدشد.» 043 JOH 019 037 و باز کتاب دیگر می‌گوید: «آن کسی راکه نیزه زدند خواهند نگریست.» 043 JOH 019 038 و بعد از این، یوسف که از اهل رامه وشاگرد عیسی بود، لیکن مخفی به‌سبب ترس یهود، از پیلاطس خواهش کرد که جسد عیسی رابردارد. پیلاطس اذن داد. پس آمده، بدن عیسی رابرداشت. 043 JOH 019 039 و نیقودیموس نیز که اول در شب نزدعیسی آمده بود، مر مخلوط با عود قریب به صدرطل با خود آورد. 043 JOH 019 040 آنگاه بدن عیسی را بداشته، در کفن با حنوط به رسم تکفین یهود پیچیدند. 043 JOH 019 041 و در موضعی که مصلوب شد باغی بود و درباغ، قبر تازه‌ای که هرگز هیچ‌کس در آن دفن نشده بود. 043 JOH 019 042 پس به‌سبب تهیه یهود، عیسی را در آنجاگذاردند، چونکه آن قبر نزدیک بود. 043 JOH 020 001 بامدادان در اول هفته، وقتی که هنوز تاریک بود، مریم مجدلیه به‌سر قبر‌آمدو دید که سنگ از قبر برداشته شده است. 043 JOH 020 002 پس دوان دوان نزد شمعون پطرس و آن شاگرد دیگرکه عیسی او را دوست می‌داشت آمده، به ایشان گفت: «خداوند را از قبر برده‌اند و نمی دانیم او راکجا گذارده‌اند.» 043 JOH 020 003 آنگاه پطرس و آن شاگرد دیگربیرون شده، به‌جانب قبر رفتند. 043 JOH 020 004 و هر دو با هم می‌دویدند، اما آن شاگرد دیگر از پطرس پیش افتاده، اول به قبر رسید، 043 JOH 020 005 و خم شده، کفن راگذاشته دید، لیکن داخل نشد. 043 JOH 020 006 بعد شمعون پطرس نیز از عقب او آمد و داخل قبرگشته، کفن را گذاشته دید، 043 JOH 020 007 و دستمالی را که بر سر او بود، نه با کفن نهاده، بلکه در جای علیحده پیچیده. 043 JOH 020 008 پس آن شاگرد دیگر که اول به‌سر قبر‌آمده بود نیزداخل شده، دید و ایمان آورد. 043 JOH 020 009 زیرا هنوز کتاب را نفهمیده بودند که باید او از مردگان برخیزد. 043 JOH 020 010 پس آن دو شاگرد به مکان خود برگشتند. 043 JOH 020 011 اما مریم بیرون قبر، گریان ایستاده بود وچون می‌گریست به سوی قبر خم شده، 043 JOH 020 012 دوفرشته را که لباس سفید در بر داشتند، یکی به طرف سر و دیگری به‌جانب قدم، در جایی که بدن عیسی گذارده بود، نشسته دید. 043 JOH 020 013 ایشان بدوگفتند: «ای زن برای چه گریانی؟» بدیشان گفت: «خداوند مرا برده‌اند و نمی دانم او را کجاگذارده‌اند.» 043 JOH 020 014 چون این را گفت، به عقب ملتفت شده، عیسی را ایستاده دید لیکن نشناخت که عیسی است. 043 JOH 020 015 عیسی بدو گفت: «ای زن برای چه گریانی؟ که را می‌طلبی؟» چون او گمان کردکه باغبان است، بدو گفت: «ای آقا اگر تو او رابرداشته‌ای، به من بگو او را کجا گذارده‌ای تا من اورا بردارم.» 043 JOH 020 016 عیسی بدو گفت: «ای مریم!» اوبرگشته، گفت: «ربونی (یعنی‌ای معلم ).» 043 JOH 020 017 عیسی بدو گفت: «مرا لمس مکن زیرا که هنوزنزد پدر خود بالا نرفته‌ام. و لیکن نزد برادران من رفته، به ایشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما وخدای خود و خدای شما می‌روم.» 043 JOH 020 018 مریم مجدلیه آمده، شاگردان را خبر داد که «خداوند رادیدم و به من چنین گفت.» 043 JOH 020 019 و در شام همان روز که یکشنبه بود، هنگامی که درها بسته بود، جایی که شاگردان به‌سبب ترس یهود جمع بودند، ناگاه عیسی آمده، در میان ایستاد و بدیشان گفت: «سلام بر شما باد!» 043 JOH 020 020 و چون این را گفت، دستها و پهلوی خود را به ایشان نشان داد و شاگردان چون خداوند رادیدند، شاد گشتند. 043 JOH 020 021 باز عیسی به ایشان گفت: «سلام بر شما باد. چنانکه پدر مرا فرستاد، من نیزشما را می‌فرستم.» 043 JOH 020 022 و چون این را گفت، دمید وبه ایشان گفت: «روح‌القدس را بیابید. 043 JOH 020 023 گناهان آنانی را که آمرزیدید، برای ایشان آمرزیده شد وآنانی را که بستید، بسته شد.» 043 JOH 020 024 اما توما که یکی از آن دوازده بود و او را توام می‌گفتند، وقتی که عیسی آمد با ایشان نبود. 043 JOH 020 025 پس شاگردان دیگر بدو گفتند: «خداوند رادیده‌ایم.» بدیشان گفت: «تا در دو دستش جای میخها را نبینم و انگشت خود را در جای میخهانگذارم و دست خود را بر پهلویش ننهم، ایمان نخواهم آورد.» 043 JOH 020 026 و بعد از هشت روز باز شاگردان با توما درخانه‌ای جمع بودند و درها بسته بود که ناگاه عیسی آمد و در میان ایستاده، گفت: «سلام بر شماباد.» 043 JOH 020 027 پس به توما گفت: «انگشت خود را به اینجا بیاور و دستهای مرا ببین و دست خود رابیاور و بر پهلوی من بگذار و بی‌ایمان مباش بلکه ایمان دار.» 043 JOH 020 028 توما در جواب وی گفت: «ای خداوند من و‌ای خدای من.» 043 JOH 020 029 عیسی گفت: «ای توما، بعد از دیدنم ایمان آوردی؟ خوشابحال آنانی که ندیده ایمان آورند.» 043 JOH 020 030 و عیسی معجزات دیگر بسیار نزد شاگردان نمود که در این کتاب نوشته نشد. 043 JOH 020 031 لیکن این قدرنوشته شد تا ایمان آورید که عیسی، مسیح و پسرخدا است و تا ایمان آورده به اسم او حیات یابید. 043 JOH 021 001 بعد از آن عیسی باز خود را در کناره دریای طبریه، به شاگردان ظاهر ساخت و بر اینطور نمودار گشت: 043 JOH 021 002 شمعون پطرس وتومای معروف به توام و نتنائیل که از قانای جلیل بود و دو پسر زبدی و دو نفر دیگر از شاگردان اوجمع بودند. 043 JOH 021 003 شمعون پطرس به ایشان گفت: «می‌روم تا صید ماهی کنم.» به او گفتند: «مانیز باتو می‌آییم.» پس بیرون آمده، به کشتی سوارشدند و در آن شب چیزی نگرفتند. 043 JOH 021 004 و چون صبح شد، عیسی بر ساحل ایستاده بود لیکن شاگردان ندانستند که عیسی است. 043 JOH 021 005 عیسی بدیشان گفت: «ای بچه‌ها نزد شماخوراکی هست؟» به او جواب دادند که «نی.» 043 JOH 021 006 بدیشان گفت: «دام را به طرف راست کشتی بیندازید که خواهید یافت.» پس انداختند و ازکثرت ماهی نتوانستند آن را بکشند. 043 JOH 021 007 پس آن شاگردی که عیسی او را محبت می‌نمود به پطرس گفت: «خداوند است.» چون شمعون پطرس شنید که خداوند است، جامه خود را به خویشتن پیچید چونکه برهنه بود و خود را در دریاانداخت. 043 JOH 021 008 اما شاگردان دیگر در زورق آمدند زیرااز خشکی دور نبودند، مگر قریب به دویست ذراع و دام ماهی را می‌کشیدند. 043 JOH 021 009 پس چون به خشکی آمدند، آتشی افروخته و ماهی بر آن گذارده و نان دیدند. 043 JOH 021 010 عیسی بدیشان گفت: «از ماهی‌ای که الان گرفته‌اید، بیاورید.» 043 JOH 021 011 پس شمعون پطرس رفت و دام را برزمین کشید، پر از صد و پنجاه و سه ماهی بزرگ وبا وجودی که اینقدر بود، دام پاره نشد. 043 JOH 021 012 عیسی بدیشان گفت: «بیایید بخورید.» ولی احدی ازشاگردان جرات نکرد که از او بپرسد «تو کیستی»، زیرا می‌دانستند که خداوند است. 043 JOH 021 013 آنگاه عیسی آمد و نان را گرفته، بدیشان داد و همچنین ماهی را. 043 JOH 021 014 و این مرتبه سوم بود که عیسی بعد ازبرخاستن از مردگان، خود را به شاگردان ظاهرکرد. 043 JOH 021 015 و بعد از غذا خوردن، عیسی به شمعون پطرس گفت: «ای شمعون، پسر یونا، آیا مرابیشتر از اینها محبت می‌نمایی؟» بدو گفت: «بلی خداوندا، تو می‌دانی که تو را دوست می‌دارم.» بدو گفت: «بره های مرا خوراک بده.» 043 JOH 021 016 باز درثانی به او گفت: «ای شمعون، پسر یونا، آیا مرامحبت می‌نمایی؟» به او گفت: «بلی خداوندا، تومی دانی که تو را دوست می‌دارم.» بدو گفت: «گوسفندان مرا شبانی کن.» 043 JOH 021 017 مرتبه سوم بدوگفت: «ای شمعون، پسر یونا، مرا دوست می‌داری؟» پطرس محزون گشت، زیرا مرتبه سوم بدو گفت «مرا دوست می‌داری؟» پس به اوگفت: «خداوندا، تو بر همه‌چیز واقف هستی. تومی دانی که تو را دوست می‌دارم.» عیسی بدوگفت: «گوسفندان مرا خوراک ده. 043 JOH 021 018 آمین آمین به تو می‌گویم وقتی که جوان بودی، کمر خود رامی بستی و هر جا می‌خواستی می‌رفتی ولکن زمانی که پیر شوی دستهای خود را دراز خواهی کرد و دیگران تو را بسته به‌جایی که نمی خواهی تو را خواهند برد.» 043 JOH 021 019 و بدین سخن اشاره کردکه به چه قسم موت خدا را جلال خواهد داد وچون این را گفت، به او فرمود: «از عقب من بیا.» 043 JOH 021 020 پطرس ملتفت شده، آن شاگردی که عیسی او را محبت می‌نمود دید که از عقب می‌آید؛ وهمان بود که بر سینه وی، وقت عشا تکیه می‌زد وگفت: «خداوندا کیست آن که تو را تسلیم می‌کند.» 043 JOH 021 021 پس چون پطرس او را دید، به عیسی گفت: «ای خداوند و او چه شود؟» 043 JOH 021 022 عیسی بدوگفت: «اگر بخواهم که او بماند تا باز آیم تو را چه؟ تو از عقب من بیا.» 043 JOH 021 023 پس این سخن در میان برادران شهرت یافت که آن شاگرد نخواهد مرد. لیکن عیسی بدو نگفت که نمی میرد، بلکه «اگربخواهم که او بماند تا باز آیم تو را چه.» 043 JOH 021 024 و این شاگردی است که به این چیزها شهادت داد و اینهارا نوشت و می‌دانیم که شهادت او راست است. 043 JOH 021 025 و دیگر کارهای بسیار عیسی به‌جا آورد که اگرفرد فرد نوشته شود گمان ندارم که جهان هم گنجایش نوشته‌ها را داشته باشد. # # BOOK 044 ACT Acts کارهای رسولان 044 ACT 001 001 صحیفه اول را انشا نمودم، ای تیوفلس، درباره همه اموری که عیسی به عمل نمودن و تعلیم دادن آنها شروع کرد. 044 ACT 001 002 تا آن روزی که رسولان برگزیده خود را به روح‌القدس حکم کرده، بالا برده شد. 044 ACT 001 003 که بدیشان نیز بعد از زحمت کشیدن خود، خویشتن را زنده ظاهر کرد به دلیلهای بسیار که در مدت چهل روز بر ایشان ظاهر می‌شد و درباره امور ملکوت خدا سخن می‌گفت. 044 ACT 001 004 و چون با ایشان جمع شد، ایشان راقدغن فرمود که «از اورشلیم جدا مشوید، بلکه منتظر آن وعده پدر باشید که از من شنیده‌اید. 044 ACT 001 005 زیرا که یحیی به آب تعمید می‌داد، لیکن شمابعد از اندک ایامی، به روح‌القدس تعمید خواهیدیافت.» 044 ACT 001 006 پس آنانی که جمع بودند، از او سوال نموده، گفتند: «خداوندا آیا در این وقت ملکوت را براسرائیل باز برقرار خواهی داشت؟» 044 ACT 001 007 بدیشان گفت: «از شما نیست که زمانها و اوقاتی را که پدردر قدرت خود نگاه داشته است بدانید. 044 ACT 001 008 لیکن چون روح‌القدس بر شما می‌آید، قوت خواهیدیافت و شاهدان من خواهید بود، در اورشلیم وتمامی یهودیه و سامره و تا اقصای جهان.» 044 ACT 001 009 و چون این را گفت، وقتی که ایشان همی نگریستند، بالا برده شد و ابری او را از چشمان ایشان در ربود. 044 ACT 001 010 و چون به سوی آسمان چشم دوخته می‌بودند، هنگامی که او می‌رفت، ناگاه دومرد سفیدپوش نزد ایشان ایستاده، 044 ACT 001 011 گفتند: «ای مردان جلیلی چرا ایستاده، به سوی آسمان نگرانید؟ همین عیسی که از نزد شما به آسمان بالابرده شد، باز خواهد آمد به همین طوری که او رابه سوی آسمان روانه دیدید.» 044 ACT 001 012 آنگاه به اورشلیم مراجعت کردند، از کوه مسمی به زیتون که نزدیک به اورشلیم به مسافت سفر یک روز سبت است. 044 ACT 001 013 و چون داخل شدند، به بالاخانه‌ای برآمدند که در آنجا پطرس و یوحناو یعقوب و اندریاس و فیلپس و توما و برتولما ومتی و یعقوب بن حلفی و شمعون غیور و یهودای برادر بعقوب مقیم بودند. 044 ACT 001 014 و جمیع اینها با زنان و مریم مادر عیسی و برادران او به یکدل درعبادت و دعا مواظب می‌بودند. 044 ACT 001 015 و در آن ایام، پطرس در میان برادران که عدد اسامی ایشان جمله قریب به صد و بیست بود برخاسته، گفت: 044 ACT 001 016 «ای برادران، می‌بایست آن نوشته تمام شود که روح‌القدس از زبان داودپیش گفت درباره یهودا که راهنما شد برای آنانی که عیسی را گرفتند. 044 ACT 001 017 که او با ما محسوب شده، نصیبی در این خدمت یافت. 044 ACT 001 018 پس او از اجرت ظلم خود، زمینی خریده، به روی درافتاده، ازمیان پاره شد و تمامی امعایش ریخته گشت. 044 ACT 001 019 وبر تمام سکنه اورشلیم معلوم گردید چنانکه آن زمین در لغت ایشان به حقل دما، یعنی زمین خون نامیده شد. 044 ACT 001 020 زیرا در کتاب زبور مکتوب است که خانه او خراب بشود و هیچ‌کس در آن مسکن نگیرد و نظارتش را دیگری ضبط نماید. 044 ACT 001 021 الحال می‌باید از آن مردمانی که همراهان ما بودند، درتمام آن مدتی که عیسی خداوند با ما آمد و رفت می‌کرد، 044 ACT 001 022 از زمان تعمید یحیی، تا روزی که ازنزد ما بالا برده شد، یکی از ایشان با ما شاهدبرخاستن او بشود.» 044 ACT 001 023 آنگاه دو نفر یعنی یوسف مسمی به برسباکه به یوستس ملقب بود و متیاس را برپا داشتند، 044 ACT 001 024 و دعا کرده، گفتند: «تو‌ای خداوند که عارف قلوب همه هستی، بنما کدام‌یک از این دو رابرگزیده‌ای 044 ACT 001 025 تا قسمت این خدمت و رسالت رابیابد که یهودا از آن باز افتاده، به مکان خودپیوست.» 044 ACT 001 026 پس قرعه به نام ایشان افکندند وقرعه به نام متیاس برآمد و او با یازده رسول محسوب گشت. 044 ACT 002 001 و چون روز پنطیکاست رسید، به یک دل در یکجا بودند. 044 ACT 002 002 که ناگاه آوازی چون صدای وزیدن باد شدید از آسمان آمد و تمام آن خانه را که در آنجا نشسته بودند پر ساخت. 044 ACT 002 003 وزبانه های منقسم شده، مثل زبانه های آتش بدیشان ظاهر گشته، بر هر یکی از ایشان قرار گرفت. 044 ACT 002 004 و همه از روح‌القدس پر گشته، به زبانهای مختلف، به نوعی که روح بدیشان قدرت تلفظ بخشید، به سخن‌گفتن شروع کردند. 044 ACT 002 005 و مردم یهود دین دار از هر طایفه زیر فلک دراورشلیم منزل می‌داشتند. 044 ACT 002 006 پس چون این صدابلند شد گروهی فراهم شده در حیرت افتادندزیرا هر کس لغت خود را از ایشان شنید. 044 ACT 002 007 و همه مبهوت و متعجب شده به یکدیگر می‌گفتند: «مگر همه اینها که حرف می‌زنند جلیلی نیستند؟ 044 ACT 002 008 پس چون است که هر یکی از ما لغت خود را که در آن تولد یافته‌ایم می‌شنویم؟ 044 ACT 002 009 پارتیان و مادیان و عیلامیان و ساکنان جزیره و یهودیه و کپدکیا وپنطس و آسیا 044 ACT 002 010 و فریجیه و پمفلیه و مصر ونواحی لبیا که متصل به قیروان است و غربا از روم یعنی یهودیان و جدیدان 044 ACT 002 011 و اهل کریت و عرب اینها را می‌شنویم که به زبانهای ما ذکر کبریایی خدا می‌کنند.» 044 ACT 002 012 پس همه در حیرت و شک افتاده، به یکدیگر گفتند: «این به کجا خواهدانجامید؟» 044 ACT 002 013 اما بعضی استهزاکنان گفتند که «ازخمر تازه مست شده‌اند!» 044 ACT 002 014 پس پطرس با آن یازده برخاسته، آواز خودرا بلند کرده، بدیشان گفت: «ای مردان یهود وجمیع سکنه اورشلیم، این را بدانید و سخنان مرافرا‌گیرید. 044 ACT 002 015 زیرا که اینها مست نیستند چنانکه شما گمان می‌برید، زیرا که ساعت سوم از روزاست. 044 ACT 002 016 بلکه این همان است که یوئیل نبی گفت 044 ACT 002 017 که “خدا می‌گوید در ایام آخر چنین خواهدبود که از روح خود بر تمام بشر خواهم ریخت وپسران و دختران شما نبوت کنند و جوانان شما رویاها و پیران شما خوابها خواهند دید؛ 044 ACT 002 018 و برغلامان و کنیزان خود در آن ایام از روح خودخواهم ریخت و ایشان نبوت خواهند نمود. 044 ACT 002 019 واز بالا در افلاک، عجایب و از پایین در زمین، آیات را از خون و آتش و بخار دود به ظهور آورم. 044 ACT 002 020 خورشید به ظلمت و ماه به خون مبدل گرددقبل از وقوع روز عظیم مشهور خداوند. 044 ACT 002 021 وچنین خواهد بود که هر‌که نام خداوند را بخواند، نجات یابد.” 044 ACT 002 022 «ای مردان اسرائیلی این سخنان را بشنوید. عیسی ناصری مردی که نزد شما از جانب خدامبرهن گشت به قوات و عجایب و آیاتی که خدادر میان شما از او صادر گردانید، چنانکه خودمی دانید، 044 ACT 002 023 این شخص چون برحسب اراده مستحکم و پیشدانی خدا تسلیم شد، شما به‌دست گناهکاران بر صلیب کشیده، کشتید، 044 ACT 002 024 که خدا دردهای موت را گسسته، او را برخیزانیدزیرا محال بود که موت او را در بند نگاه دارد، 044 ACT 002 025 زیرا که داود درباره وی می‌گوید: “خداوند راهمواره پیش روی خود دیده‌ام که به‌دست راست من است تا جنبش نخورم؛ 044 ACT 002 026 از این سبب دلم شادگردید و زبانم به وجد آمد بلکه جسدم نیز در امیدساکن خواهد بود؛ 044 ACT 002 027 زیرا که نفس مرا در عالم اموات نخواهی گذاشت و اجازت نخواهی داد که قدوس تو فساد را ببیند. (Hadēs g86) 044 ACT 002 028 طریقهای حیات را به من آموختی و مرا از روی خود به خرمی سیرگردانیدی.” 044 ACT 002 029 «ای برادران، می‌توانم درباره داود پطریارخ با شما بی‌محابا سخن گویم که او وفات نموده، دفن شد و مقبره او تا امروز در میان ماست. 044 ACT 002 030 پس چون نبی بود و دانست که خدا برای او قسم خوردکه از ذریت صلب او بحسب جسد، مسیح رابرانگیزاند تا بر تخت او بنشیند، 044 ACT 002 031 درباره قیامت مسیح پیش دیده، گفت که نفس او در عالم اموات گذاشته نشود و جسد او فساد را نبیند. (Hadēs g86) 044 ACT 002 032 پس همان عیسی را خدا برخیزانید و همه ما شاهد برآن هستیم. 044 ACT 002 033 پس چون به‌دست راست خدا بالابرده شد، روح‌القدس موعود را از پدر یافته، این را که شما حال می‌بینید و می‌شنوید ریخته است. 044 ACT 002 034 زیرا که داود به آسمان صعود نکرد لیکن خودمی گوید “خداوند به خداوند من گفت بر دست راست من بنشین 044 ACT 002 035 تا دشمنانت را پای انداز توسازم.” 044 ACT 002 036 پس جمیع خاندان اسرائیل یقین بدانندکه خدا همین عیسی را که شما مصلوب کردیدخداوند و مسیح ساخته است.» 044 ACT 002 037 چون شنیدند دلریش گشته، به پطرس وسایر رسولان گفتند: «ای برادران چه کنیم؟» 044 ACT 002 038 پطرس بدیشان گفت: «توبه کنید و هر یک ازشما به اسم عیسی مسیح بجهت آمرزش گناهان تعمید گیرید و عطای روح‌القدس را خواهیدیافت. 044 ACT 002 039 زیرا که این وعده است برای شما وفرزندان شما و همه آنانی که دورند یعنی هرکه خداوند خدای ما او را بخواند.» 044 ACT 002 040 و به سخنان بسیار دیگر، بدیشان شهادت داد و موعظه نموده، گفت که «خود را از این فرقه کجرو رستگارسازید.» 044 ACT 002 041 پس ایشان کلام او را پذیرفته، تعمیدگرفتند و در همان روز تخمین سه هزار نفر بدیشان پیوستند 044 ACT 002 042 و در تعلیم رسولان ومشارکت ایشان و شکستن نان و دعاها مواظبت می‌نمودند. 044 ACT 002 043 و همه خلق ترسیدند و معجزات وعلامات بسیار از دست رسولان صادر می‌گشت. 044 ACT 002 044 و همه ایمانداران با هم می‌زیستند و درهمه‌چیز شریک می‌بودند 044 ACT 002 045 و املاک و اموال خود را فروخته، آنها را به هر کس به قدراحتیاجش تقسیم می‌کردند. 044 ACT 002 046 و هر روزه درهیکل به یکدل پیوسته می‌بودند و در خانه‌ها نان را پاره می‌کردند و خوراک را به خوشی وساده دلی می‌خوردند. 044 ACT 002 047 و خدا را حمد می‌گفتندو نزد تمامی خلق عزیز می‌گردیدند و خداوند هرروزه ناجیان را بر کلیسا می‌افزود. 044 ACT 003 001 و در ساعت نهم، وقت نماز، پطرس و یوحنا با هم به هیکل می‌رفتند. 044 ACT 003 002 ناگاه مردی را که لنگ مادرزاد بود می‌بردند که او را هرروزه بر آن در هیکل که جمیل نام داردمی گذاشتند تا از روندگان به هیکل صدقه بخواهد. 044 ACT 003 003 آن شخص چون پطرس و یوحنا رادید که می‌خواهند به هیکل داخل شوند، صدقه خواست. 044 ACT 003 004 اما پطرس با یوحنا بر وی نیک نگریسته، گفت: «به ما بنگر.» 044 ACT 003 005 پس بر ایشان نظرافکنده، منتظر بود که از ایشان چیزی بگیرد. 044 ACT 003 006 آنگاه پطرس گفت: «مرا طلا و نقره نیست، اماآنچه دارم به تو می‌دهم. به نام عیسی مسیح ناصری برخیز و بخرام!» 044 ACT 003 007 و دست راستش راگرفته او را برخیزانید که در ساعت پایها و ساقهای او قوت گرفت 044 ACT 003 008 و برجسته بایستاد وخرامید و با ایشان خرامان و جست و خیزکنان وخدا را حمدگویان داخل هیکل شد. 044 ACT 003 009 و جمیع قوم او را خرامان و خدا راتسبیح خوانان دیدند. 044 ACT 003 010 و چون او را شناختند که همان است که به در جمیل هیکل بجهت صدقه می‌نشست، به‌سبب این امر که بر او واقع شد، متعجب و متحیر گردیدند. 044 ACT 003 011 و چون آن لنگ شفایافته به پطرس و یوحنا متمسک بود، تمامی قوم در رواقی که به سلیمانی مسمی است، حیرت زده بشتاب گرد ایشان جمع شدند. 044 ACT 003 012 آنگاه پطرس ملتفت شده، بدان جماعت خطاب کرد که «ای مردان اسرائیلی، چرا از این کار تعجب دارید و چرا بر ما چشم دوخته‌اید که گویا به قوت و تقوای خود این شخص را خرامان ساختیم؟ 044 ACT 003 013 خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خدای اجداد ما، بنده خود عیسی را جلال داد که شما تسلیم نموده، او را در حضور پیلاطس انکارکردید، هنگامی که او حکم به رهانیدنش داد. 044 ACT 003 014 اما شما آن قدوس و عادل را منکر شده، خواستید که مردی خون ریز به شما بخشیده شود. 044 ACT 003 015 و رئیس حیات را کشتید که خدا او را ازمردگان برخیزانید و ما شاهد بر او هستیم. 044 ACT 003 016 و به‌سبب ایمان به اسم او، اسم او این شخص را که می‌بینید و می‌شناسید قوت بخشیده است. بلی آن ایمانی که به وسیله اوست این کس را پیش روی همه شما این صحت کامل داده است. 044 ACT 003 017 «و الحال‌ای برادران، می‌دانم که شما وچنین حکام شما این را به‌سبب ناشناسایی کردید. 044 ACT 003 018 و لیکن خدا آن اخباری را که به زبان جمیع انبیای خود، پیش گفته بود که مسیح باید زحمت بیند، همینطور به انجام رسانید. 044 ACT 003 019 پس توبه وبازگشت کنید تا گناهان شما محو گردد و تا اوقات استراحت از حضور خداوند برسد. 044 ACT 003 020 و عیسی مسیح را که از اول برای شما اعلام شده بودبفرستد، 044 ACT 003 021 که می‌باید آسمان او را پذیرد تا زمان معاد همه‌چیز که خدا از بدوعالم به زبان جمیع انبیای مقدس خود، از آن اخبار نمود. (aiōn g165) 044 ACT 003 022 زیراموسی به اجداد گفت که خداوند خدای شما نبی مثل من، از میان برادران شما برای شما برخواهدانگیخت. کلام او را در هر‌چه به شما تکلم کندبشنوید؛ 044 ACT 003 023 و هر نفسی که آن نبی را نشنود، از قوم منقطع گردد. 044 ACT 003 024 و جمیع انبیا نیز از سموئیل وآنانی که بعد از او تکلم کردند از این ایام اخبارنمودند. 044 ACT 003 025 شما هستید اولاد پیغمبران و آن عهدی که خدا با اجداد ما بست، وقتی که به ابراهیم گفت از ذریت تو جمیع قبایل زمین، برکت خواهند یافت 044 ACT 003 026 برای شما اولا خدا بنده خودعیسی را برخیزانیده، فرستاد تا شما را برکت دهدبه برگردانیدن هر یکی از شما از گناهانش.» 044 ACT 004 001 و چون ایشان با قوم سخن می‌گفتند، کهنه وسردار سپاه هیکل و صدوقیان بر سر ایشان تاختند، 044 ACT 004 002 چونکه مضطرب بودند از اینکه ایشان قوم را تعلیم می‌دادند و در عیسی به قیامت ازمردگان اعلام می‌نمودند. 044 ACT 004 003 پس دست بر ایشان انداخته، تا فردا محبوس نمودند زیرا که آن، وقت عصر بود. 044 ACT 004 004 اما بسیاری از آنانی که کلام را شنیدند ایمان آوردند و عدد ایشان قریب به پنج هزاررسید. 044 ACT 004 005 بامدادان روسا و مشایخ و کاتبان ایشان دراورشلیم فراهم آمدند، 044 ACT 004 006 با حنای رئیس کهنه وقیافا و یوحنا و اسکندر و همه کسانی که از قبیله رئیس کهنه بودند. 044 ACT 004 007 و ایشان را در میان بداشتند واز ایشان پرسیدند که «شما به کدام قوت و به چه نام این کار را کرده‌اید؟» 044 ACT 004 008 آنگاه پطرس ازروح‌القدس پر شده، بدیشان گفت: «ای روسای قوم و مشایخ اسرائیل، 044 ACT 004 009 اگر امروز از ما بازپرس می‌شود درباره احسانی که بدین مرد ضعیف شده، یعنی به چه سبب او صحت یافته است، 044 ACT 004 010 جمیع شما و تمام قوم اسرائیل را معلوم باد که به نام عیسی مسیح ناصری که شما مصلوب کردید و خدا او را از مردگان برخیزانید، در او این کس به حضور شما تندرست ایستاده است. 044 ACT 004 011 این است آن سنگی که شما معماران آن را رد کردید والحال سر زاویه شده است. 044 ACT 004 012 و در هیچ‌کس غیراز او نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطانشده که بدان باید ما نجات یابیم.» 044 ACT 004 013 پس چون دلیری پطرس و یوحنا را دیدندو دانستند که مردم بی‌علم و امی هستند، تعجب کردند و ایشان را شناختند که از همراهان عیسی بودند. 044 ACT 004 014 و چون آن شخص را که شفا یافته بود باایشان ایستاده دیدند، نتوانستند به ضد ایشان چیزی گویند. 044 ACT 004 015 پس حکم کردند که ایشان ازمجلس بیرون روند و با یکدیگر مشورت کرده، گفتند 044 ACT 004 016 که «با این دو شخص چه کنیم؟ زیرا که برجمیع سکنه اورشلیم واضح شد که معجزه‌ای آشکار از ایشان صادر گردید و نمی توانیم انکار کرد. 044 ACT 004 017 لیکن تا بیشتر در میان قوم شیوع نیابد، ایشان را سخت تهدید کنیم که دیگر با هیچ‌کس این اسم را به زبان نیاورند.» 044 ACT 004 018 پس ایشان راخواسته قدغن کردند که هرگز نام عیسی را بر زبان نیاورند و تعلیم ندهند. 044 ACT 004 019 اما پطرس و یوحنا درجواب ایشان گفتند: «اگر نزد خدا صواب است که اطاعت شما را بر اطاعت خدا ترجیح دهیم حکم کنید. 044 ACT 004 020 زیرا که ما را امکان آن نیست که آنچه دیده و شنیده‌ایم، نگوییم.» 044 ACT 004 021 و چون ایشان رازیاد تهدید نموده بودند، آزاد ساختند چونکه راهی نیافتند که ایشان را معذب سازند به‌سبب قوم زیرا همه به واسطه آن ماجرا خدا را تمجیدمی نمودند، 044 ACT 004 022 زیرا آن شخص که معجزه شفا دراو پدید گشت، بیشتر از چهل ساله بود. 044 ACT 004 023 و چون رهایی یافتند، نزد رفقای خودرفتند و ایشان را از آنچه روسای کهنه و مشایخ بدیشان گفته بودند، مطلع ساختند. 044 ACT 004 024 چون این راشنیدند، آواز خود را به یکدل به خدا بلند کرده، گفتند: «خداوندا، تو آن خدا هستی که آسمان وزمین و دریا و آنچه در آنها است آفریدی، 044 ACT 004 025 که بوسیله روح‌القدس به زبان پدر ما و بنده خودداود گفتی “چرا امت‌ها هنگامه می‌کنند و قومها به باطل می‌اندیشند؛ 044 ACT 004 026 سلاطین زمین برخاستند وحکام با هم مشورت کردند، برخلاف خداوند وبرخلاف مسیحش.” 044 ACT 004 027 زیرا که فی الواقع بر بنده قدوس تو عیسی که او را مسح کردی، هیرودیس و پنطیوس پیلاطس با امت‌ها و قومهای اسرائیل با هم جمع شدند، 044 ACT 004 028 تا آنچه را که دست و رای تو از قبل مقدر فرموده بود، به‌جا آورند. 044 ACT 004 029 و الان ای خداوند، به تهدیدات ایشان نظر کن و غلامان خود را عطا فرما تا به دلیری تمام به کلام تو سخن گویند، 044 ACT 004 030 به دراز کردن دست خود، بجهت شفادادن و جاری کردن آیات و معجزات به نام بنده قدوس خود عیسی.» 044 ACT 004 031 و چون ایشان دعا کرده بودند، مکانی که درآن جمع بودند به حرکت آمد و همه به روح‌القدس پر شده، کلام خدا را به دلیری می‌گفتند. 044 ACT 004 032 و جمله مومنین را یک دل و یک جان بود، بحدی که هیچ‌کس چیزی از اموال خودرا از آن خود نمی دانست، بلکه همه‌چیز رامشترک می‌داشتند. 044 ACT 004 033 و رسولان به قوت عظیم به قیامت عیسی خداوند شهادت می‌دادند و فیضی عظیم برهمگی ایشان بود. 044 ACT 004 034 زیرا هیچ‌کس از آن گروه محتاج نبود زیرا هر‌که صاحب زمین یا خانه بود، آنها را فروختند و قیمت مبیعات را آورده، 044 ACT 004 035 به قدمهای رسولان می‌نهادند و به هر یک بقدراحتیاجش تقسیم می‌نمودند. 044 ACT 004 036 و یوسف که رسولان او را برنابا یعنی ابن الوعظ لقب دادند، مردی از سبط لاوی و از طایفه قپرسی، 044 ACT 004 037 زمینی را که داشت فروخته، قیمت آن را آورد و پیش قدمهای رسولان گذارد. 044 ACT 005 001 اما شخصی حنانیا نام، با زوجه‌اش سفیره ملکی فروخته، 044 ACT 005 002 قدری از قیمت آن را به اطلاع زن خود نگاه داشت و قدری از آن راآورده، نزد قدمهای رسولان نهاد. 044 ACT 005 003 آنگاه پطرس گفت: «ای حنانیا چرا شیطان دل تو را پر ساخته است تا روح‌القدس را فریب دهی و مقداری ازقیمت زمین را نگاه داری؟ 044 ACT 005 004 آیا چون داشتی از آن تو نبود و چون فروخته شد در اختیار تو نبود؟ چرا این را در دل خود نهادی؟ به انسان دروغ نگفتی بلکه به خدا.» 044 ACT 005 005 حنانیا چون این سخنان راشنید افتاده، جان بداد و خوفی شدید بر همه شنوندگان این چیزها مستولی گشت. 044 ACT 005 006 آنگاه جوانان برخاسته، او را کفن کردند و بیرون برده، دفن نمودند. 044 ACT 005 007 و تخمین سه ساعت گذشت که زوجه‌اش ازماجرا مطلع نشده درآمد. 044 ACT 005 008 پطرس بدو گفت: «مرابگو که آیا زمین را به همین قیمت فروختید؟» گفت: «بلی، به همین.» 044 ACT 005 009 پطرس به وی گفت: «برای چه متفق شدید تا روح خداوند را امتحان کنید؟ اینک پایهای آنانی که شوهر تو را دفن کردند، بر آستانه است و تو را هم بیرون خواهندبرد.» 044 ACT 005 010 در ساعت پیش قدمهای او افتاده، جان بداد و جوانان داخل شده، او را مرده یافتند. پس بیرون برده، به پهلوی شوهرش دفن کردند. 044 ACT 005 011 وخوفی شدید تمامی کلیسا و همه آنانی را که این را شنیدند، فرو گرفت. 044 ACT 005 012 و آیات و معجزات عظیمه از دستهای رسولان در میان قوم به ظهور می‌رسید و همه به یکدل در رواق سلیمان می‌بودند. 044 ACT 005 013 اما احدی ازدیگران جرات نمی کرد که بدیشان ملحق شود، لیکن خلق، ایشان را محترم می‌داشتند. 044 ACT 005 014 وبیشتر ایمانداران به خداوند متحد می‌شدند، انبوهی از مردان و زنان، 044 ACT 005 015 بقسمی که مریضان رادر کوچه‌ها بیرون آوردند و بر بسترها و تختهاخوابانیدند تا وقتی که پطرس آید، اقلا سایه او بربعضی از ایشان بیفتد. 044 ACT 005 016 و گروهی از بلدان اطراف اورشلیم، بیماران و رنج دیدگان ارواح پلیده را آورده، جمع شدند و جمیع ایشان شفایافتند. 044 ACT 005 017 اما رئیس کهنه و همه رفقایش که از طایفه صدوقیان بودند، برخاسته، به غیرت پر گشتند 044 ACT 005 018 و بر رسولان دست انداخته، ایشان را در زندان عام انداختند. 044 ACT 005 019 شبانگاه فرشته خداوند درهای زندان را باز کرده و ایشان را بیرون آورده، گفت: 044 ACT 005 020 «بروید و در هیکل ایستاده، تمام سخنهای این حیات را به مردم بگویید. 044 ACT 005 021 چون این را شنیدند، وقت فجر به هیکل درآمده، تعلیم دادند. 044 ACT 005 022 پس خادمان رفته، ایشان را در زندان نیافتند و برگشته، خبر داده، 044 ACT 005 023 گفتند که «زندان را به احتیاط تمام بسته یافتیم و پاسبانان را بیرون درها ایستاده، لیکن چون باز کردیم، هیچ‌کس را در آن نیافتیم.» 044 ACT 005 024 چون کاهن و سردار سپاه هیکل و روسای کهنه این سخنان را شنیدند، درباره ایشان در حیرت افتادند که «این چه خواهد شد؟» 044 ACT 005 025 آنگاه کسی آمده ایشان را آگاهانید که اینک آن کسانی که محبوس نمودید، در هیکل ایستاده، مردم راتعلیم می‌دهند. 044 ACT 005 026 پس سردار سپاه با خادمان رفته ایشان را آوردند، لیکن نه به زور زیرا که ازقوم ترسیدند که مبادا ایشان را سنگسار کنند. 044 ACT 005 027 و چون ایشان را به مجلس حاضر کرده، برپابداشتند، رئیس کهنه از ایشان پرسیده، گفت: 044 ACT 005 028 «مگر شما را قدغن بلیغ نفرمودیم که بدین اسم تعلیم مدهید؟ همانا اورشلیم را به تعلیم خود پرساخته‌اید و می‌خواهید خون این مرد را به گردن ما فرود آرید.» 044 ACT 005 029 پطرس و رسولان در جواب گفتند: «خدا را می‌باید بیشتر از انسان اطاعت نمود. 044 ACT 005 030 خدای پدران ما، آن عیسی را برخیزانیدکه شما به صلیب کشیده، کشتید. 044 ACT 005 031 او را خدا بردست راست خود بالا برده، سرور و نجات‌دهنده ساخت تا اسرائیل را توبه و آمرزش گناهان بدهد. 044 ACT 005 032 و ما هستیم شاهدان او بر این امور، چنانکه روح‌القدس نیز است که خدا او را به همه مطیعان او عطا فرموده است.» 044 ACT 005 033 چون شنیدند دلریش گشته، مشورت کردند که ایشان را به قتل رسانند. 044 ACT 005 034 اما شخصی فریسی، غمالائیل نام که مفتی و نزد تمامی خلق محترم بود، در مجلس برخاسته، فرمود تارسولان را ساعتی بیرون برند. 044 ACT 005 035 پس ایشان راگفت: «ای مردان اسرائیلی، برحذر باشید از آنچه می‌خواهید با این اشخاص بکنید. 044 ACT 005 036 زیرا قبل ازاین ایام، تیودا نامی برخاسته، خود را شخصی می‌پنداشت و گروهی قریب به چهار صد نفر بدوپیوستند. او کشته شد و متابعانش نیز پراکنده ونیست گردیدند. 044 ACT 005 037 و بعد از او یهودای جلیلی درایام اسم نویسی خروج کرد و جمعی را در عقب خود کشید. او نیز هلاک شد و همه تابعان اوپراکنده شدند. 044 ACT 005 038 الان به شما می‌گویم از این مردم دست بردارید و ایشان را واگذارید زیرا اگراین رای و عمل از انسان باشد، خود تباه خواهد شد. 044 ACT 005 039 ولی اگر از خدا باشد، نمی توانید آن رابرطرف نمود مبادا معلوم شود که با خدا منازعه می‌کنید.» 044 ACT 005 040 پس به سخن او رضا دادند و رسولان را حاضر ساخته، تازیانه زدند و قدغن نمودند که دیگر به نام عیسی حرف نزنند پس ایشان رامرخص کردند. 044 ACT 005 041 و ایشان از حضور اهل شوراشادخاطر رفتند از آنرو که شایسته آن شمرده شدند که بجهت اسم او رسوایی کشند 044 ACT 005 042 و هرروزه در هیکل و خانه‌ها از تعلیم و مژده دادن که عیسی مسیح است دست نکشیدند. 044 ACT 006 001 و در آن ایام چون شاگردان زیاد شدند، هلینستیان از عبرانیان شکایت بردند که بیوه‌زنان ایشان در خدمت یومیه بی‌بهره می‌ماندند. 044 ACT 006 002 پس آن دوازده، جماعت شاگردان راطلبیده، گفتند: «شایسته نیست که ما کلام خدا راترک کرده، مائده‌ها را خدمت کنیم. 044 ACT 006 003 لهذا‌ای برادران هفت نفر نیک نام و پر از روح‌القدس وحکمت را از میان خود انتخاب کنید تا ایشان را براین مهم بگماریم. 044 ACT 006 004 اما ما خود را به عبادت وخدمت کلام خواهیم سپرد.» 044 ACT 006 005 پس تمام جماعت بدین سخن رضا دادند و استیفان مردی پر از ایمان و روح‌القدس و فیلپس و پروخرس و نیکانور وتیمون و پرمیناس و نیقولاوس جدید، از اهل انطاکیه را انتخاب کرده، 044 ACT 006 006 ایشان را در حضوررسولان برپا بداشتند و دعا کرده، دست بر ایشان گذاشتند. 044 ACT 006 007 و کلام خدا ترقی نمود و عددشاگردان در اورشلیم بغایت می‌افزود و گروهی عظیم از کهنه مطیع ایمان شدند. 044 ACT 006 008 اما استیفان پر از فیض و قوت شده، آیات ومعجزات عظیمه در میان مردم از او ظاهر می‌شد. 044 ACT 006 009 و تنی چند از کنیسه‌ای که مشهور است به کنیسه لیبرتینیان و قیروانیان و اسکندریان و ازاهل قلیقیا و آسیا برخاسته، با استیفان مباحثه می‌کردند، 044 ACT 006 010 و با آن حکمت و روحی که او سخن می‌گفت، یارای مکالمه نداشتند. 044 ACT 006 011 پس چند نفررا بر این داشتند که بگویند: «این شخص راشنیدیم که به موسی و خدا سخن کفرآمیزمی گفت.» 044 ACT 006 012 پس قوم و مشایخ و کاتبان راشورانیده، بر سر وی تاختند و او را گرفتار کرده، به مجلس حاضر ساختند. 044 ACT 006 013 و شهود کذبه برپاداشته، گفتند که «این شخص از گفتن سخن کفرآمیز بر این مکان مقدس و تورات دست برنمی دارد. 044 ACT 006 014 زیرا او را شنیدیم که می‌گفت این عیسی ناصری این مکان را تباه سازد و رسومی راکه موسی به ما سپرد، تغییر خواهد داد.» 044 ACT 006 015 و همه کسانی که در مجلس حاضر بودند، بر او چشم دوخته، صورت وی را مثل صورت فرشته دیدند. 044 ACT 007 001 آنگاه رئیس کهنه گفت: «آیا این امور چنین است؟» 044 ACT 007 002 او گفت: «ای برادران و پدران، گوش دهید. خدای ذوالجلال بر پدر ما ابراهیم ظاهر شد وقتی که در جزیره بود قبل از توقفش در حران. 044 ACT 007 003 و بدوگفت: “از وطن خود و خویشانت بیرون شده، به زمینی که تو را نشان دهم برو.” 044 ACT 007 004 پس از دیارکلدانیان روانه شده، در حران درنگ نمود؛ و بعداز وفات پدرش، او را کوچ داد به سوی این زمین که شما الان در آن ساکن می‌باشید. 044 ACT 007 005 و او را در این زمین میراثی، حتی بقدر جای پای خود نداد، لیکن وعده داد که آن را به وی و بعد از او به ذریتش به ملکیت دهد، هنگامی که هنوز اولادی نداشت. 044 ACT 007 006 و خدا گفت که “ذریت تو در ملک بیگانه، غریب خواهند بود و مدت چهار صد سال ایشان را به بندگی کشیده، معذب خواهندداشت.” 044 ACT 007 007 و خدا گفت: “من بر آن طایفه‌ای که ایشان را مملوک سازند داوری خواهم نمود و بعداز آن بیرون آمده، در این مکان مرا عبادت خواهند نمود.” 044 ACT 007 008 و عهد ختنه را به وی داد که بنابراین چون اسحاق را آورد، در روز هشتم او رامختون ساخت و اسحاق یعقوب را و یعقوب دوازده پطریارخ را. 044 ACT 007 009 «و پطریارخان به یوسف حسد برده، او را به مصر فروختند. اما خدا با وی می‌بود 044 ACT 007 010 و او را ازتمامی زحمت او رستگار نموده، در حضورفرعون، پادشاه مصر توفیق و حکمت عطا فرمودتا او را بر مصر و تمام خاندان خود فرمان فرما قرارداد. 044 ACT 007 011 پس قحطی و ضیقی شدید بر همه ولایت مصر و کنعان رخ نمود، بحدی که اجداد ما قوتی نیافتند. 044 ACT 007 012 اما چون یعقوب شنید که در مصر غله یافت می‌شود، بار اول اجداد ما را فرستاد. 044 ACT 007 013 ودر کرت دوم یوسف خود را به برادران خودشناسانید و قبیله یوسف به نظر فرعون رسیدند. 044 ACT 007 014 پس یوسف فرستاده، پدر خود یعقوب و سایرعیالش را که هفتاد و پنج نفر بودند، طلبید. 044 ACT 007 015 پس یعقوب به مصر فرود آمده، او و اجداد ما وفات یافتند. 044 ACT 007 016 و ایشان را به شکیم برده، در مقبره‌ای که ابراهیم از بنی حمور، پدر شکیم به مبلغی خریده بود، دفن کردند. 044 ACT 007 017 «و چون هنگام وعده‌ای که خدا با ابراهیم قسم خورده بود نزدیک شد، قوم در مصر نموکرده، کثیر می‌گشتند. 044 ACT 007 018 تا وقتی که پادشاه دیگرکه یوسف را نمی شناخت برخاست. 044 ACT 007 019 او با قوم ما حیله نموده، اجداد ما را ذلیل ساخت تا اولادخود را بیرون انداختند تا زیست نکنند. 044 ACT 007 020 در آن وقت موسی تولد یافت وبغایت جمیل بوده، مدت سه ماه در خانه پدر خود پرورش یافت. 044 ACT 007 021 و چون او را بیرون افکندند، دختر فرعون او رابرداشته، برای خود به فرزندی تربیت نمود. 044 ACT 007 022 وموسی در تمامی حکمت اهل مصر تربیت یافته، در قول و فعل قوی گشت. 044 ACT 007 023 چون چهل سال ازعمر وی سپری گشت، به‌خاطرش رسید که ازبرادران خود، خاندان اسرائیل تفقد نماید. 044 ACT 007 024 وچون یکی را مظلوم دید او را حمایت نمود وانتقام آن عاجز را کشیده، آن مصری را بکشت. 044 ACT 007 025 پس گمان برد که بردرانش خواهند فهمید که خدا به‌دست او ایشان را نجات خواهد داد. امانفهمیدند. 044 ACT 007 026 و در فردای آن روز خود را به دو نفراز ایشان که منازعه می‌نمودند، ظاهر کرد وخواست مابین ایشان مصالحه دهد. پس گفت: “ای مردان، شما برادر می‌باشید. به یکدیگر چرا ظلم می‌کنید؟” 044 ACT 007 027 آنگاه آنکه بر همسایه خودتعدی می‌نمود، او را رد کرده، گفت: “که تو را بر ماحاکم و داور ساخت؟ 044 ACT 007 028 آیا می‌خواهی مرابکشی چنانکه آن مصری را دیروز کشتی؟” 044 ACT 007 029 پس موسی از این سخن فرار کرده، در زمین مدیان غربت اختیار کرد و در آنجا دو پسر آورد. 044 ACT 007 030 و چون چهل سال گذشت، در بیابان کوه سینا، فرشته خداوند در شعله آتش از بوته به وی ظاهر شد. 044 ACT 007 031 موسی چون این را دید از آن رویا درعجب شد و چون نزدیک می‌آمد تا نظر کند، خطاب از خداوند به وی رسید 044 ACT 007 032 که “منم خدای پدرانت، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب.” آنگاه موسی به لرزه درآمده، جسارت نکرد که نظر کند. 044 ACT 007 033 خداوند به وی گفت: “نعلین از پایهایت بیرون کن زیرا جایی که در آن ایستاده‌ای، زمین مقدس است. 044 ACT 007 034 همانا مشقت قوم خود را که در مصرند دیدم و ناله ایشان راشنیدم و برای رهانیدن ایشان نزول فرمودم. الحال بیا تا تو را به مصر فرستم.” 044 ACT 007 035 همان موسی را که رد کرده، گفتند: “که تو را حاکم و داورساخت؟” خدا حاکم و نجات‌دهنده مقرر فرموده، به‌دست فرشته‌ای که در بوته بر وی ظاهر شد، فرستاد. 044 ACT 007 036 او با معجزات و آیاتی که مدت چهل سال در زمین مصر و بحر قلزم و صحرا به ظهورمی آورد، ایشان را بیرون آورد. 044 ACT 007 037 این همان موسی است که به بنی‌اسرائیل گفت: “خدا نبی‌ای را مثل من از میان برادران شما برای شما مبعوث خواهد کرد. سخن او را بشنوید.” 044 ACT 007 038 همین است آنکه در جماعت در صحرا باآن فرشته‌ای که در کوه سینا بدو سخن می‌گفت وبا پدران ما بود و کلمات زنده را یافت تا به مارساند، 044 ACT 007 039 که پدران ما نخواستند او را مطیع شوندبلکه او را رد کرده، دلهای خود را به سوی مصرگردانیدند، 044 ACT 007 040 و به هارون گفتند: “برای ما خدایان ساز که در‌پیش ما بخرامند زیرا این موسی که ما رااز زمین مصر برآورد، نمی دانیم او را چه شده است.” 044 ACT 007 041 پس در آن ایام گوساله‌ای ساختند وبدان بت قربانی گذرانیده به اعمال دستهای خودشادی کردند. 044 ACT 007 042 از این جهت خدا رو گردانیده، ایشان را واگذاشت تا جنود آسمان را پرستش نمایند، چنانکه در صحف انبیا نوشته شده است که “ای خاندان اسرائیل، آیا مدت چهل سال دربیابان برای من قربانی‌ها و هدایا گذرانیدید؟ 044 ACT 007 043 وخیمه ملوک و کوکب، خدای خود رمفان رابرداشتید یعنی اصنامی را که ساختید تا آنها راعبادت کنید. پس شما را بدان طرف بابل منتقل سازم.” 044 ACT 007 044 و خیمه شهادت با پدران ما در صحرابود چنانکه امر فرموده، به موسی گفت: “آن رامطابق نمونه‌ای که دیده‌ای بساز.” 044 ACT 007 045 و آن را اجداد ما یافته، همراه یوشع درآوردند به ملک امت هایی که خدا آنها را ازپیش روی پدران ما بیرون افکند تا ایام داود. 044 ACT 007 046 که او در حضور خدا مستفیض گشت و درخواست نمود که خود مسکنی برای خدای یعقوب پیدانماید. 044 ACT 007 047 اما سلیمان برای او خانه‌ای بساخت. 044 ACT 007 048 و لیکن حضرت اعلی در خانه های مصنوع دستها ساکن نمی شود چنانکه نبی گفته است 044 ACT 007 049 که “خداوند می‌گوید آسمان کرسی من است وزمین پای انداز من. چه خانه‌ای برای من بنامی کنید و محل آرامیدن من کجاست؟ 044 ACT 007 050 مگردست من جمیع این چیزها را نیافرید.” 044 ACT 007 051 ‌ای گردنکشان که به دل و گوش نامختونید، شما پیوسته با روح‌القدس مقاومت می‌کنید، چنانکه پدران شما همچنین شما. 044 ACT 007 052 کیست ازانبیا که پدران شما بدو جفا نکردند؟ و آنانی راکشتند که از آمدن آن عادلی که شما بالفعل تسلیم کنندگان و قاتلان او شدید، پیش اخبارنمودند. 044 ACT 007 053 شما که به توسط فرشتگان شریعت رایافته، آن را حفظ نکردید!» 044 ACT 007 054 چون این را شنیدند دلریش شده، بر وی دندانهای خود را فشردند. 044 ACT 007 055 اما او از روح‌القدس پر بوده، به سوی آسمان نگریست و جلال خدا رادید و عیسی را بدست راست خدا ایستاده وگفت: 044 ACT 007 056 «اینک آسمان را گشاده، و پسر انسان رابه‌دست راست خدا ایستاده می‌بینم.» 044 ACT 007 057 آنگاه به آواز بلند فریاد برکشیدند و گوشهای خود راگرفته، به یکدل بر او حمله کردند، 044 ACT 007 058 و از شهربیرون کشیده، سنگسارش کردند. و شاهدان، جامه های خود را نزد پایهای جوانی که سولس نام داشت گذاردند. 044 ACT 007 059 و چون استیفان را سنگسارمی کردند، او دعا نموده، گفت: «ای عیسی خداوند، روح مرا بپذیر.» 044 ACT 007 060 پس زانو زده، به آوازبلند ندا در‌داد که «خداوندا این گناه را بر اینهامگیر.» این را گفت و خوابید. 044 ACT 008 001 می بود. 044 ACT 008 002 و مردان صالح استیفان را دفن کرده، برای وی ماتم عظیمی برپا داشتند. 044 ACT 008 003 اما سولس کلیسا رامعذب می‌ساخت و خانه به خانه گشته، مردان وزنان را برکشیده، به زندان می‌افکند. 044 ACT 008 004 پس آنانی که متفرق شدند، به هر جایی که می‌رسیدند به کلام بشارت می‌دادند. 044 ACT 008 005 اما فیلپس به بلدی از سامره درآمده، ایشان را به مسیح موعظه می‌نمود. 044 ACT 008 006 و مردم به یکدل به سخنان فیلپس گوش دادند، چون معجزاتی را که از اوصادر می‌گشت، می‌شنیدند و می‌دیدند، 044 ACT 008 007 زیرا که ارواح پلید از بسیاری که داشتند نعره زده، بیرون می‌شدند ومفلوجان و لنگان بسیار شفا می‌یافتند. 044 ACT 008 008 و شادی عظیم در آن شهر روی نمود. 044 ACT 008 009 اما مردی شمعون نام قبل از آن در آن قریه بود که جادوگری می‌نمود و اهل سامره را متحیرمی ساخت و خود را شخصی بزرگ می‌نمود، 044 ACT 008 010 بحدی که خرد و بزرگ گوش داده، می‌گفتند: «این است قوت عظیم خدا.» 044 ACT 008 011 و بدو گوش دادنداز آنرو که مدت مدیدی بود از جادوگری اومتحیر می‌شدند. 044 ACT 008 012 لیکن چون به بشارت فیلپس که به ملکوت خدا و نام عیسی مسیح می‌داد، ایمان آوردند، مردان و زنان تعمید یافتند. 044 ACT 008 013 وشمعون نیز خود ایمان آورد و چون تعمید یافت همواره با فیلپس می‌بود و از دیدن آیات و قوات عظیمه که از او ظاهر می‌شد، در حیرت افتاد. 044 ACT 008 014 اما رسولان که در اورشلیم بودند، چون شنیدند که اهل سامره کلام خدا را پذیرفته‌اند، پطرس و یوحنا را نزد ایشان فرستادند. 044 ACT 008 015 وایشان آمده، بجهت ایشان دعا کردند تاروح‌القدس را بیابند، 044 ACT 008 016 زیرا که هنوز بر هیچ‌کس از ایشان نازل نشده بود که به نام خداوند عیسی تعمید یافته بودند و بس. 044 ACT 008 017 پس دستها بر ایشان گذارده، روح‌القدس را یافتند. 044 ACT 008 018 اما شمعون چون دید که محض گذاردن دستهای رسولان روح‌القدس عطا می‌شود، مبلغی پیش ایشان آورده، 044 ACT 008 019 گفت: «مرا نیز این قدرت دهید که به هرکس دست گذارم، روح‌القدس را بیابد.» 044 ACT 008 020 پطرس بدو گفت: «زرت با تو هلاک باد، چونکه پنداشتی که عطای خدا به زر حاصل می‌شود. 044 ACT 008 021 تو را دراین امر، قسمت و بهره‌ای نیست زیرا که دلت درحضور خدا راست نمی باشد. 044 ACT 008 022 پس از این شرارت خود توبه کن و از خدا درخواست کن تاشاید این فکر دلت آمرزیده شود، 044 ACT 008 023 زیرا که تو رامی بینم در زهره تلخ و قید شرارت گرفتاری.» 044 ACT 008 024 شمعون در جواب گفت: «شما برای من به خداوند دعا کنید تا چیزی از آنچه گفتید بر من عارض نشود.» 044 ACT 008 025 پس ارشاد نموده و به کلام خداوند تکلم کرده، به اورشلیم برگشتند و دربسیاری از بلدان اهل سامره بشارت دادند. 044 ACT 008 026 اما فرشته خداوند به فیلپس خطاب کرده، گفت: «برخیز و به‌جانب جنوب، به راهی که ازاورشلیم به سوی غزه می‌رود که صحراست، روانه شو.» 044 ACT 008 027 پس برخاسته، روانه شد که ناگاه شخصی حبشی که خواجه‌سرا و مقتدر نزدکنداکه، ملکه حبش، و بر تمام خزانه او مختاربود، به اورشلیم بجهت عبادت آمده بود. 044 ACT 008 028 و درمراجعت بر ارابه خود نشسته، صحیفه اشعیای نبی را مطالعه می‌کند 044 ACT 008 029 آنگاه روح به فیلپس گفت: «پیش برو و با آن ارابه همراه باش.» 044 ACT 008 030 فیلپس پیش دویده، شنید که اشعیای نبی رامطالعه می‌کند. گفت: «آیا می‌فهمی آنچه رامی خوانی؟» 044 ACT 008 031 گفت: «چگونه می‌توانم؟ مگرآنکه کسی مرا هدایت کند.» و از فیلپس خواهش نمود که سوار شده، با او بنشیند. 044 ACT 008 032 و فقره‌ای ازکتاب که می‌خواند این بود که «مثل گوسفندی که به مذبح برند و چون بره‌ای خاموش نزد پشم برنده خود، همچنین دهان خود را نمی گشاید. 044 ACT 008 033 درفروتنی او انصاف از او منقطع شد و نسب او را که می‌تواند تقریر کرد؟ زیرا که حیات او از زمین برداشته می‌شود.» 044 ACT 008 034 پس خواجه‌سرا به فیلپس ملتفت شده، گفت: «از تو سوال می‌کنم که نبی این را درباره که می‌گوید؟ درباره خود یا درباره کسی دیگر؟» 044 ACT 008 035 آنگاه فیلپس زبان خود را گشود و ازآن نوشته شروع کرده، وی را به عیسی بشارت داد. 044 ACT 008 036 و چون در عرض راه به آبی رسیدند، خواجه گفت: «اینک آب است! از تعمید یافتنم چه چیز مانع می‌باشد؟» 044 ACT 008 037 فیلپس گفت: «هر گاه به تمام دل ایمان آوردی، جایز است.» او درجواب گفت: «ایمان آوردم که عیسی مسیح پسرخداست.» 044 ACT 008 038 پس حکم کرد تا ارابه را نگاه دارندو فیلپس با خواجه‌سرا هر دو به آب فرود شدند. پس او را تعمید داد. 044 ACT 008 039 و چون از آب بالا آمدند، روح خداوند فیلپس را برداشته، خواجه‌سرا دیگراو را نیافت زیرا که راه خود را به خوشی پیش گرفت. 044 ACT 008 040 اما فیلپس در اشدود پیدا شد و در همه شهرها گشته بشارت می‌داد تا به قیصریه رسید. 044 ACT 009 001 اما سولس هنوز تهدید و قتل بر شاگردان خداوند همی دمید و نزد رئیس کهنه آمد، 044 ACT 009 002 و از او نامه‌ها خواست به سوی کنایسی که دردمشق بود تا اگر کسی را از اهل طریقت خواه مردو خواه زن بیابد، ایشان را بند برنهاده، به اورشلیم بیاورد. 044 ACT 009 003 و در اثنای راه، چون نزدیک به دمشق رسید، ناگاه نوری از آسمان دور او درخشید 044 ACT 009 004 و به زمین افتاده، آوازی شنید که بدو گفت: «ای شاول، شاول، برای چه بر من جفا می‌کنی؟» 044 ACT 009 005 گفت: «خداوندا تو کیستی؟» خداوند گفت: «من آن عیسی هستم که تو بدو جفا می‌کنی. 044 ACT 009 006 لیکن برخاسته، به شهر برو که آنجا به تو گفته می‌شودچه باید کرد.» 044 ACT 009 007 اما آنانی که همسفر او بودند، خاموش ایستادند چونکه آن صدا را شنیدند، لیکن هیچ‌کس را ندیدند. 044 ACT 009 008 پس سولس از زمین برخاسته، چون چشمان خود را گشود، هیچ‌کس را ندید و دستش را گرفته، او را به دمشق بردند، 044 ACT 009 009 و سه روز نابینا بوده، چیزی نخورد و نیاشامید. 044 ACT 009 010 و در دمشق، شاگردی حنانیا نام بود که خداوند در رویا بدو گفت: «ای حنانیا!» عرض کرد: «خداوندا لبیک!» 044 ACT 009 011 خداوند وی را گفت: «برخیز و به کوچه‌ای که آن را راست می‌نامند بشتاب و در خانه یهودا، سولس نام طرسوسی راطلب کن زیرا که اینک دعا می‌کند، 044 ACT 009 012 و شخصی حنانیا نام را در خواب دیده است که آمده، بر اودست گذارد تا بینا گردد.» 044 ACT 009 013 حنانیا جواب داد که «ای خداوند، درباره این شخص از بسیاری شنیده‌ام که به مقدسین تو در اورشلیم چه مشقتهارسانید، 044 ACT 009 014 و در اینجا نیز از روسای کهنه قدرت دارد که هر‌که نام تو را بخواند، او را حبس کند.» 044 ACT 009 015 خداوند وی را گفت: «برو زیرا که او ظرف برگزیده من است تا نام مرا پیش امت‌ها و سلاطین و بنی‌اسرائیل ببرد. 044 ACT 009 016 زیرا که من او را نشان خواهم داد که چقدر زحمتها برای نام من بایدبکشد.» 044 ACT 009 017 پس حنانیا رفته، بدان خانه درآمد و دستهابر وی گذارده، گفت: «ای برادر شاول، خداوندیعنی عیسی که در راهی که می‌آمدی بر تو ظاهرگشت، مرا فرستاد تا بینایی بیابی و از روح‌القدس پر شوی.» 044 ACT 009 018 در ساعت از چشمان او چیزی مثل فلس افتاده، بینایی یافت و برخاسته، تعمیدگرفت. 044 ACT 009 019 و غذا خورده، قوت گرفت و روزی چند با شاگردان در دمشق توقف نمود. 044 ACT 009 020 وبی درنگ، در کنایس به عیسی موعظه می‌نمود که او پسر خداست. 044 ACT 009 021 و آنانی که شنیدند تعجب نموده، گفتند: «مگر این آن کسی نیست که خوانندگان این اسم را در اورشلیم پریشان می‌نمود و در اینجا محض این آمده است تا ایشان را بند نهاده، نزد روسای کهنه برد؟» 044 ACT 009 022 اما سولس بیشتر تقویت یافته، یهودیان ساکن دمشق رامجاب می‌نمود و مبرهن می‌ساخت که همین است مسیح. 044 ACT 009 023 اما بعد از مرور ایام چند یهودیان شورا نمودند تا او را بکشند. 044 ACT 009 024 ولی سولس ازشورای ایشان مطلع شد و شبانه‌روز به دروازه هاپاسبانی می‌نمودند تا او را بکشند. 044 ACT 009 025 پس شاگردان او را در شب در زنبیلی گذارده، از دیوارشهر پایین کردند. 044 ACT 009 026 و چون سولس به اورشلیم رسید، خواست به شاگردان ملحق شود، لیکن همه از او بترسیدندزیرا باور نکردند که از شاگردان است. 044 ACT 009 027 اما برنابااو را گرفته، به نزد رسولان برد و برای ایشان حکایت کرد که چگونه خداوند را در راه دیده وبدو تکلم کرده و چطور در دمشق به نام عیسی به دلیری موعظه می‌نمود. 044 ACT 009 028 و در اورشلیم با ایشان آمد و رفت می‌کرد و به نام خداوند عیسی به دلیری موعظه می‌نمود. 044 ACT 009 029 و با هلینستیان گفتگوو مباحثه می‌کرد. اما درصدد کشتن او برآمدند. 044 ACT 009 030 چون برادران مطلع شدند، او را به قیصریه بردند و از آنجا به طرسوس روانه نمودند. 044 ACT 009 031 آنگاه کلیسا در تمامی یهودیه و جلیل و سامره آرامی یافتند و بنا می‌شدند و در ترس خداوند وبه تسلی روح‌القدس رفتار کرده، همی افزودند. 044 ACT 009 032 اما پطرس در همه نواحی گشته، نزدمقدسین ساکن لده نیز فرود آمد. 044 ACT 009 033 و در آنجاشخصی اینیاس نام یافت که مدت هشت سال ازمرض فالج بر تخت خوابیده بود. 044 ACT 009 034 پطرس وی را گفت: «ای اینیاس، عیسی مسیح تو را شفامی دهد. برخیز و بستر خود را برچین که او درساعت برخاست.» 044 ACT 009 035 و جمیع سکنه لده و سارون او را دیده، به سوی خداوند بازگشت کردند. 044 ACT 009 036 و در یافا، تلمیذه‌ای طابیتا نام بود که معنی آن غزال است. وی از اعمال صالحه و صدقاتی که می‌کرد، پر بود. 044 ACT 009 037 از قضا در آن ایام او بیمارشده، بمرد و او را غسل داده، در بالاخانه‌ای گذاردند. 044 ACT 009 038 و چونکه لده نزدیک به یافا بود وشاگردان شنیدند که پطرس در آنجا است، دو نفرنزد او فرستاده، خواهش کردند که «در‌آمدن نزدما درنگ نکنی.» 044 ACT 009 039 آنگاه پطرس برخاسته، باایشان آمد و چون رسید او را بدان بالاخانه بردندو همه بیوه‌زنان گریه‌کنان حاضر بودند و پیراهنهاو جامه هایی که غزال وقتی که با ایشان بود دوخته بود، به وی نشان می‌دادند. 044 ACT 009 040 اما پطرس همه رابیرون کرده، زانو زد و دعا کرده، به سوی بدن توجه کرد و گفت: «ای طابیتا، برخیز!» که درساعت چشمان خود را باز کرد و پطرس را دیده، بنشست. 044 ACT 009 041 پس دست او را گرفته، برخیزانیدش و مقدسان و بیوه‌زنان را خوانده، او را بدیشان زنده سپرد. 044 ACT 009 042 چون این مقدمه در تمامی یافا شهرت یافت، بسیاری به خداوند ایمان آوردند. 044 ACT 009 043 و دریافا نزد دباغی شمعون نام روزی چند توقف نمود. 044 ACT 010 001 و در قیصریه مردی کرنیلیوس نام بود، یوزباشی فوجی که به ایطالیانی مشهوراست. 044 ACT 010 002 و او با تمامی اهل بیتش متقی و خداترس بود که صدقه بسیار به قوم می‌داد و پیوسته نزدخدا دعا می‌کرد. 044 ACT 010 003 روزی نزدیک ساعت نهم، فرشته خدا را در عالم رویا آشکارا دید که نزد اوآمده، گفت: «ای کرنیلیوس!» 044 ACT 010 004 آنگاه او بر وی نیک نگریسته و ترسان گشته، گفت: «چیست‌ای خداوند؟» به وی گفت: «دعاها و صدقات تو بجهت یادگاری به نزد خدا برآمد. 044 ACT 010 005 اکنون کسانی به یافا بفرست و شمعون ملقب به پطرس را طلب کن 044 ACT 010 006 که نزد دباغی شمعون نام که خانه‌اش به کناره دریا است، مهمان است. او به تو خواهد گفت که تو را چه باید کرد. 044 ACT 010 007 و چون فرشته‌ای که به وی سخن می‌گفت غایب شد، دو نفر از نوکران خود ویک سپاهی متقی از ملازمان خاص خویشتن راخوانده، 044 ACT 010 008 تمامی ماجرا را بدیشان باز‌گفته، ایشان را به یافا فرستاد. 044 ACT 010 009 روز دیگر چون از سفر نزدیک به شهرمی رسیدند، قریب به ساعت ششم، پطرس به بام خانه برآمد تا دعا کند. 044 ACT 010 010 و واقع شد که گرسنه شده، خواست چیزی بخورد. اما چون برای اوحاضر می‌کردند، بی‌خودی او را رخ نمود. 044 ACT 010 011 پس آسمان را گشاده دید و ظرفی را چون چادری بزرگ به چهار گوشه بسته، به سوی زمین آویخته بر او نازل می‌شود، 044 ACT 010 012 که در آن هر قسمی ازدواب و وحوش و حشرات زمین و مرغان هوابودند. 044 ACT 010 013 و خطابی به وی رسید که «ای پطرس برخاسته، ذبح کن و بخور.» 044 ACT 010 014 پطرس گفت: «حاشا خداوندا زیرا چیزی ناپاک یا حرام هرگزنخورده‌ام.» 044 ACT 010 015 بار دیگر خطاب به وی رسید که «آنچه خدا پاک کرده است، تو حرام مخوان.» 044 ACT 010 016 واین سه مرتبه واقع شد که در ساعت آن ظرف به آسمان بالا برده شد. 044 ACT 010 017 و چون پطرس در خود بسیار متحیر بود که این‌رویایی که دید چه باشد، ناگاه فرستادگان کرنیلیوس خانه شمعون را تفحص کرده، بر درگاه رسیدند، 044 ACT 010 018 و ندا کرده، می‌پرسیدند که «شمعون معروف به پطرس در اینجا منزل دارد؟» 044 ACT 010 019 وچون پطرس در رویا تفکر می‌کرد، روح وی راگفت: «اینک سه مرد تو را می‌طلبند. 044 ACT 010 020 پس برخاسته، پایین شو و همراه ایشان برو و هیچ شک مبر زیرا که من ایشان را فرستادم.» 044 ACT 010 021 پس پطرس نزد آنانی که کرنیلیوس نزد وی فرستاده بود، پایین آمده، گفت: «اینک منم آن کس که می‌طلبید. سبب آمدن شما چیست؟» 044 ACT 010 022 گفتند: «کرنیلیوس یوزباشی، مرد صالح و خداترس و نزد تمامی طایفه یهود نیکنام، از فرشته مقدس الهام یافت که تو را به خانه خود بطلبد و سخنان از تو بشنود.» 044 ACT 010 023 پس ایشان را به خانه برده، مهمانی نمود. وفردای آن روز پطرس برخاسته، همراه ایشان روانه شد و چند نفر از برادران یافا همراه او رفتند. 044 ACT 010 024 روز دیگر وارد قیصریه شدند و کرنیلیوس خویشان و دوستان خاص خود را خوانده، انتظارایشان می‌کشید. 044 ACT 010 025 چون پطرس داخل شد، کرنیلیوس او را استقبال کرده، بر پایهایش افتاده، پرستش کرد. 044 ACT 010 026 اما پطرس او را برخیزانیده، گفت: «برخیز، من خود نیز انسان هستم.» 044 ACT 010 027 و با اوگفتگوکنان به خانه درآمده، جمعی کثیر یافت. 044 ACT 010 028 پس بدیشان گفت: «شما مطلع هستید که مردیهودی را با شخص اجنبی معاشرت کردن یا نزداو آمدن حرام است. لیکن خدا مرا تعلیم داد که هیچ‌کس را حرام یا نجس نخوانم. 044 ACT 010 029 از این جهت به مجرد خواهش شما بی‌تامل آمدم و الحال می‌پرسم که از برای چه مرا خواسته‌اید.» 044 ACT 010 030 کرنیلیوس گفت: «چهار روز قبل از این، تااین ساعت روزه‌دار می‌بودم؛ و در ساعت نهم درخانه خود دعا می‌کردم که ناگاه شخصی با لباس نورانی پیش من بایستاد 044 ACT 010 031 و گفت: “ای کرنیلیوس دعای تو مستجاب شد و صدقات تو در حضورخدا یادآور گردید. 044 ACT 010 032 پس به یافا بفرست و شمعون معروف به پطرس را طلب نما که در خانه شمعون دباغ به کناره دریا مهمان است. او چون بیاید با تو سخن خواهد راند.” 044 ACT 010 033 پس بی‌تامل نزدتو فرستادم و تو نیکو کردی که آمدی. الحال همه در حضور خدا حاضریم تا آنچه خدا به توفرموده است بشنویم.» 044 ACT 010 034 پطرس زبان را گشوده، گفت: «فی الحقیقت یافته‌ام که خدا را نظر به ظاهر نیست، 044 ACT 010 035 بلکه ازهر امتی، هر‌که از او ترسد و عمل نیکو کند، نزداو مقبول گردد. 044 ACT 010 036 کلامی را که نزد بنی‌اسرائیل فرستاد، چونکه به وساطت عیسی مسیح که خداوند همه است به سلامتی بشارت می‌داد، 044 ACT 010 037 آن سخن را شما می‌دانید که شروع آن از جلیل بود و در تمامی یهودیه منتشر شد، بعد از آن تعمیدی که یحیی بدان موعظه می‌نمود، 044 ACT 010 038 یعنی عیسی ناصری را که خدا او را چگونه به روح‌القدس و قوت مسح نمود که او سیر کرده، اعمال نیکو به‌جا می‌آورد و همه مقهورین ابلیس را شفا می‌بخشید زیرا خدا با وی می‌بود. 044 ACT 010 039 و ماشاهد هستیم بر جمیع کارهایی که او در مرزوبوم یهود و در اورشلیم کرد که او را نیز بر صلیب کشیده، کشتند. 044 ACT 010 040 همان کس را خدا در روز سوم برخیزانیده، ظاهر ساخت. 044 ACT 010 041 لیکن نه بر تمامی قوم بلکه بر شهودی که خدا پیش برگزیده بود، یعنی مایانی که بعد از برخاستن او از مردگان با اوخورده و آشامیده‌ایم. 044 ACT 010 042 و ما را مامور فرمود که به قوم موعظه و شهادت دهیم بدین که خدا او رامقرر فرمود تا داور زندگان و مردگان باشد. 044 ACT 010 043 وجمیع انبیا بر او شهادت می‌دهند که هر‌که به وی ایمان آورد، به اسم او آمرزش گناهان را خواهد یافت.» 044 ACT 010 044 این سخنان هنوز بر زبان پطرس بود که روح‌القدس بر همه آنانی که کلام را شنیدند، نازل شد. 044 ACT 010 045 و مومنان از اهل ختنه که همراه پطرس آمده بودند، در حیرت افتادند از آنکه بر امت هانیز عطای روح‌القدس افاضه شد، 044 ACT 010 046 زیرا که ایشان را شنیدند که به زبانها متکلم شده، خدا راتمجید می‌کردند. 044 ACT 010 047 آنگاه پطرس گفت: «آیاکسی می‌تواند آب را منع کند، برای تعمید دادن اینانی که روح‌القدس را چون ما نیز یافته‌اند.» 044 ACT 010 048 پس فرمود تا ایشان را به نام عیسی مسیح تعمید دهند. آنگاه از او خواهش نمودند که روزی چند توقف نماید. 044 ACT 011 001 پس رسولان و برادرانی که در یهودیه بودند، شنیدند که امت‌ها نیز کلام خدارا پذیرفته‌اند. 044 ACT 011 002 و چون پطرس به اورشلیم آمد، اهل ختنه با وی معارضه کرده، 044 ACT 011 003 گفتند که «بامردم نامختون برآمده، با ایشان غذا خوردی!» 044 ACT 011 004 پطرس از اول مفصلا بدیشان بیان کرده، گفت: 044 ACT 011 005 «من در شهر یافا دعا می‌کردم که ناگاه درعالم رویا ظرفی را دیدم که نازل می‌شود مثل چادری بزرگ به چهار گوشه از آسمان آویخته که بر من می‌رسد. 044 ACT 011 006 چون بر آن نیک نگریسته، تامل کردم، دواب زمین و وحوش و حشرات و مرغان هوا را دیدم. 044 ACT 011 007 و آوازی را شنیدم که به من می‌گوید: “ای پطرس برخاسته، ذبح کن و بخور.” 044 ACT 011 008 گفتم: “حاشا خداوندا، زیرا هرگز چیزی حرام یا ناپاک به دهانم نرفته است.” 044 ACT 011 009 بار دیگر خطاب از آسمان در‌رسید که “آنچه خدا پاک نموده، توحرام مخوان.” 044 ACT 011 010 این سه کرت واقع شد که همه باز به سوی آسمان بالا برده شد. 044 ACT 011 011 و اینک در همان ساعت سه مرد از قیصریه نزد من فرستاده شده، به خانه‌ای که در آن بودم، رسیدند. 044 ACT 011 012 و روح مرا گفت که «با ایشان بدون شک برو.» و این شش برادر نیز همراه من آمدند تابه خانه آن شخص داخل شدیم. 044 ACT 011 013 و ما راآگاهانید که چطور فرشته‌ای را در خانه خود دیدکه ایستاده به وی گفت “کسان به یافا بفرست وشمعون معروف به پطرس را بطلب 044 ACT 011 014 که با توسخنانی خواهد گفت که بدانها تو و تمامی اهل خانه تو نجات خواهید یافت.” 044 ACT 011 015 و چون شروع به سخن‌گفتن می‌کردم، روح‌القدس بر ایشان نازل شد، همچنانکه نخست بر ما. 044 ACT 011 016 آنگاه بخاطرآوردم سخن خداوند را که گفت: “یحیی به آب تعمید داد، لیکن شما به روح‌القدس تعمیدخواهید یافت.” 044 ACT 011 017 پس چون خدا همان عطا رابدیشان بخشید، چنانکه به ما محض ایمان آوردن به عیسی مسیح خداوند، پس من که باشم که بتوانم خدا را ممانعت نمایم؟» 044 ACT 011 018 چون این را شنیدند، ساکت شدند و خدا را تمجیدکنان گفتند: «فی الحقیقت، خدا به امت‌ها نیز توبه حیات‌بخش را عطا کرده است!» 044 ACT 011 019 و آنانی که به‌سبب اذیتی که در مقدمه استیفان برپا شد متفرق شدند، تا فینیقیا و قپرس وانطاکیه می‌گشتند و به هیچ‌کس به غیر از یهود وبس کلام را نگفتند. 044 ACT 011 020 لیکن بعضی از ایشان که از اهل قپرس و قیروان بودند، چون به انطاکیه رسیدند با یونانیان نیز تکلم کردند و به خداوندعیسی بشارت می‌دادند، 044 ACT 011 021 و دست خداوند باایشان می‌بود و جمعی کثیر ایمان آورده، به سوی خداوند بازگشت کردند. 044 ACT 011 022 اما چون خبر ایشان به سمع کلیسای اورشلیم رسید، برنابا را به انطاکیه فرستادند 044 ACT 011 023 و چون رسید و فیض خدا را دید، شادخاطر شده، همه را نصیحت نمود که ازتصمیم قلب به خداوند بپیوندند. 044 ACT 011 024 زیرا که مردی صالح و پر از روح‌القدس و ایمان بود وگروهی بسیار به خداوند ایمان آوردند. 044 ACT 011 025 و برنابابه طرسوس برای طلب سولس رفت و چون او رایافت به انطاکیه آورد. 044 ACT 011 026 و ایشان سالی تمام درکلیسا جمع می‌شدند و خلقی بسیار را تعلیم می‌دادند و شاگردان نخست در انطاکیه به مسیحی مسمی شدند. 044 ACT 011 027 و در آن ایام انبیایی چند از اورشلیم به انطاکیه آمدند 044 ACT 011 028 که یکی از ایشان اغابوس نام برخاسته، به روح اشاره کرد که قحطی شدید درتمامی ربع مسکون خواهد شد و آن در ایام کلودیوس قیصر پدید آمد. 044 ACT 011 029 و شاگردان مصمم آن شدند که هر یک برحسب مقدور خود، اعانتی برای برادران ساکن یهودیه بفرستند. 044 ACT 011 030 پس چنین کردند و آن را به‌دست برنابا و سولس نزد کشیشان روانه نمودند. 044 ACT 012 001 و در آن زمان هیرودیس پادشاه، دست تطاول بر بعضی از کلیسا دراز کرد 044 ACT 012 002 ویعقوب برادر یوحنا را به شمشیر کشت. 044 ACT 012 003 و چون دید که یهود را پسند افتاد، بر آن افزوده، پطرس رانیز گرفتار کرد و ایام فطیر بود. 044 ACT 012 004 پس او را گرفته، در زندان انداخت و به چهار دسته رباعی سپاهیان سپرد که او را نگاهبانی کنند و اراده داشت که بعداز فصح او را برای قوم بیرون آورد. 044 ACT 012 005 پس پطرس را در زندان نگاه می‌داشتند. 044 ACT 012 006 و در شبی که هیرودیس قصد بیرون آوردن وی داشت، پطرس به دو زنجیر بسته، درمیان دو سپاهی خفته بود و کشیکچیان نزد درزندان را نگاهبانی می‌کردند. 044 ACT 012 007 ناگاه فرشته خداوند نزد وی حاضر شد و روشنی در آن خانه درخشید. پس به پهلوی پطرس زده، او را بیدارنمود و گفت: «بزودی برخیز.» که در ساعت زنجیرها از دستش فرو ریخت. 044 ACT 012 008 و فرشته وی راگفت: «کمر خود را ببند و نعلین برپا کن.» پس چنین کرد و به وی گفت: «ردای خود را بپوش و ازعقب من بیا.» 044 ACT 012 009 پس بیرون شده، از عقب او روانه گردید و ندانست که آنچه از فرشته روی نمودحقیقی است بلکه گمان برد که خواب می‌بیند. 044 ACT 012 010 پس از قراولان اول و دوم گذشته، به دروازه آهنی که به سوی شهر می‌رود رسیدند و آن خودبخود پیش روی ایشان باز شد؛ و از آن بیرون رفته، تا آخر یک کوچه برفتند که در ساعت فرشته از او غایب شد. 044 ACT 012 011 آنگاه پطرس به خودآمده گفت: «اکنون به تحقیق دانستم که خداوندفرشته خود را فرستاده، مرا از دست هیرودیس واز تمامی انتظار قوم یهود رهانید.» 044 ACT 012 012 چون این را دریافت، به خانه مریم مادریوحنای ملقب به مرقس آمد و در آنجا بسیاری جمع شده، دعا می‌کردند. 044 ACT 012 013 چون او در خانه راکوبید، کنیزی رودا نام آمد تا بفهمد. 044 ACT 012 014 چون آوازپطرس را شناخت، از خوشی در را باز نکرده، به اندرون شتافته، خبر داد که «پطرس به درگاه ایستاده است.» 044 ACT 012 015 وی را گفتند: «دیوانه‌ای.» وچون تاکید کرد که چنین است، گفتند که فرشته اوباشد.» 044 ACT 012 016 اما پطرس پیوسته در را می‌کوبید. پس در را گشوده، او را دیدند و در حیرت افتادند. 044 ACT 012 017 اما او به‌دست خود به سوی ایشان اشاره کردکه خاموش باشند و بیان نمود که چگونه خدا او رااز زندان خلاصی داد و گفت: «یعقوب و سایربرادران را از این امور مطلع سازید.» پس بیرون شده، به‌جای دیگر رفت 044 ACT 012 018 و چون روز شداضطرابی عظیم در سپاهیان افتاد که پطرس را چه شد. 044 ACT 012 019 و هیرودیس چون او را طلبیده نیافت، کشیکچیان را بازخواست نموده، فرمود تا ایشان را به قتل رسانند؛ و خود از یهودیه به قیصریه کوچ کرده، در آنجا اقامت نمود. 044 ACT 012 020 اما هیرودیس با اهل صور و صیدون خشمناک شد. پس ایشان به یکدل نزد او حاضرشدند و بلاستس ناظر خوابگاه پادشاه را با خودمتحد ساخته، طلب مصالحه کردند زیرا که دیارایشان از ملک پادشاه معیشت می‌یافت. 044 ACT 012 021 و درروزی معین، هیرودیس لباس ملوکانه در بر کرد وبر مسند حکومت نشسته، ایشان را خطاب می‌کرد. 044 ACT 012 022 و خلق ندا می‌کردند که آواز خداست نه آواز انسان. 044 ACT 012 023 که در ساعت فرشته خداوند اورا زد زیرا که خدا را تمجید ننمود و کرم او راخورد که بمرد. 044 ACT 012 024 اما کلام خدا نمو کرده، ترقی یافت. 044 ACT 012 025 و برنابا و سولس چون آن خدمت را به انجام رسانیدند، از اورشلیم مراجعت کردند و یوحنای ملقب به مرقس را همراه خود بردند. 044 ACT 013 001 و در کلیسایی که در انطاکیه بود انبیا ومعلم چند بودند: برنابا و شمعون ملقب به نیجر و لوکیوس قیروانی و مناحم برادررضاعی هیرودیس تیترارخ و سولس. 044 ACT 013 002 چون ایشان در عبادت خدا و روزه مشغول می‌بودند، روح‌القدس گفت: «برنابا و سولس را برای من جداسازید از بهر آن عمل که ایشان را برای آن خوانده‌ام.» 044 ACT 013 003 آنگاه روزه گرفته و دعا کرده ودستها بر ایشان گذارده، روانه نمودند. 044 ACT 013 004 پس ایشان از جانب روح‌القدس فرستاده شده، به سلوکیه رفتند و از آنجا از راه دریا به قپرس آمدند. 044 ACT 013 005 و وارد سلامیس شده، در کنایس یهود به کلام خدا موعظه کردند و یوحنا ملازم ایشان بود. 044 ACT 013 006 و چون در تمامی جزیره تا به پافس گشتند، در آنجا شخص یهودی را که جادوگر ونبی کاذب بود یافتند که نام او باریشوع بود. 044 ACT 013 007 اورفیق سرجیوس پولس والی بود که مردی فهیم بود. همان برنابا و سولس را طلب نموده، خواست کلام خدا را بشنود. 044 ACT 013 008 اما علیما یعنی آن جادوگر، زیرا ترجمه اسمش همچنین می‌باشد، ایشان رامخالفت نموده، خواست والی را از ایمان برگرداند. 044 ACT 013 009 ولی سولس که پولس باشد، پر ازروح‌القدس شده، بر او نیک نگریسته، 044 ACT 013 010 گفت: «ای پر از هر نوع مکر و خباثت، ای فرزند ابلیس ودشمن هر راستی، باز نمی ایستی از منحرف ساختن طرق راست خداوند؟ 044 ACT 013 011 الحال دست خداوند بر توست و کور شده، آفتاب را تا مدتی نخواهی دید.» که در همان ساعت، غشاوه وتاریکی او را فرو گرفت و دور زده، راهنمایی طلب می‌کرد. 044 ACT 013 012 پس والی چون آن ماجرا را دید، از تعلیم خداوند متحیر شده، ایمان آورد. 044 ACT 013 013 آنگاه پولس و رفقایش از پافس به کشتی سوار شده، به پرجه پمفلیه آمدند. اما یوحنا ازایشان جدا شده، به اورشلیم برگشت. 044 ACT 013 014 و ایشان از پرجه عبور نموده، به انطاکیه پیسیدیه آمدند ودر روز سبت به کنیسه درآمده، بنشستند. 044 ACT 013 015 وبعد از تلاوت تورات و صحف انبیا، روسای کنیسه نزد ایشان فرستاده، گفتند: «ای برادران عزیز، اگر کلامی نصیحت‌آمیز برای قوم دارید، بگویید.» 044 ACT 013 016 پس پولس برپا ایستاده، به‌دست خوداشاره کرده، گفت: «ای مردان اسرائیلی وخداترسان، گوش دهید! 044 ACT 013 017 خدای این قوم، اسرائیل، پدران ما را برگزیده، قوم را در غربت ایشان در زمین مصر سرافراز نمود و ایشان را به بازوی بلند از آنجا بیرون آورد؛ 044 ACT 013 018 و قریب به چهل سال در بیابان متحمل حرکات ایشان می‌بود. 044 ACT 013 019 و هفت طایفه را در زمین کنعان هلاک کرده، زمین آنها را میراث ایشان ساخت تا قریب چهار صد و پنجاه سال. 044 ACT 013 020 و بعد از آن بدیشان داوران داد تا زمان سموئیل نبی. 044 ACT 013 021 و از آن وقت پادشاهی خواستند و خدا شاول بن قیس را ازسبط بنیامین تا چهل سال به ایشان داد. 044 ACT 013 022 پس اورا از میان برداشته، داود را برانگیخت تا پادشاه ایشان شود و در حق او شهادت داد که “داود بن یسی را مرغوب دل خود یافته‌ام که به تمامی اراده من عمل خواهد کرد.” 044 ACT 013 023 و از ذریت او خدابرحسب وعده، برای اسرائیل نجات‌دهنده‌ای یعنی عیسی را آورد، 044 ACT 013 024 چون یحیی پیش ازآمدن او تمام قوم اسرائیل را به تعمید توبه موعظه نموده بود. 044 ACT 013 025 پس چون یحیی دوره خودرا به پایان برد، گفت: “مرا که می‌پندارید؟ من اونیستم، لکن اینک بعد از من کسی می‌آید که لایق گشادن نعلین او نیم.” 044 ACT 013 026 «ای برادران عزیز و ابنای آل ابراهیم وهرکه از شما خداترس باشد، مر شما را کلام این نجات فرستاده شد. 044 ACT 013 027 زیرا سکنه اورشلیم وروسای ایشان، چونکه نه او را شناختند و نه آوازهای انبیا را که هر سبت خوانده می‌شود، بروی فتوی دادند و آنها را به اتمام رسانیدند. 044 ACT 013 028 وهر‌چند هیچ علت قتل در وی نیافتند، از پیلاطس خواهش کردند که او کشته شود. 044 ACT 013 029 پس چون آنچه درباره وی نوشته شده بود تمام کردند، او رااز صلیب پایین آورده، به قبر سپردند. 044 ACT 013 030 لکن خدااو را از مردگان برخیزانید. 044 ACT 013 031 و او روزهای بسیار ظاهر شد بر آنانی که همراه او از جلیل به اورشلیم آمده بودند که الحال نزد قوم شهود او می‌باشند. 044 ACT 013 032 پس ما به شما بشارت می‌دهیم، بدان وعده‌ای که به پدران ما داده شد، 044 ACT 013 033 که خدا آن را به ما که فرزندان ایشان می‌باشیم وفا کرد، وقتی که عیسی را برانگیخت، چنانکه در زبور دوم مکتوب است که “تو پسر من هستی، من امروز تو را تولیدنمودم.” 044 ACT 013 034 و در آنکه او را از مردگان برخیزانید تادیگر هرگز راجع به فساد نشود چنین گفت که “به برکات قدوس و امین داود برای شما وفا خواهم کرد.” 044 ACT 013 035 بنابراین در جایی دیگر نیز می‌گوید: “توقدوس خود را نخواهی گذاشت که فساد را بیند.” 044 ACT 013 036 زیرا که داود چونکه در زمان خود اراده خدا راخدمت کرده بود، به خفت و به پدران خود ملحق شده، فساد را دید. 044 ACT 013 037 لیکن آن کس که خدا او رابرانگیخت، فساد را ندید. 044 ACT 013 038 «پس‌ای برادران عزیز، شما را معلوم باد که به وساطت او به شما از آمرزش گناهان اعلام می‌شود. 044 ACT 013 039 و به وسیله او هر‌که ایمان آورد، عادل شمرده می‌شود، از هر چیزی که به شریعت موسی نتوانستید عادل شمرده شوید. 044 ACT 013 040 پس احتیاط کنید، مبادا آنچه در صحف انبیامکتوب است، بر شما واقع شود، 044 ACT 013 041 که “ای حقیرشمارندگان، ملاحظه کنید و تعجب نمایید و هلاک شوید زیرا که من عملی را درایام شما پدید آرم، عملی که هر‌چند کسی شما را از آن اعلام نماید، تصدیق نخواهیدکرد.» 044 ACT 013 042 پس چون از کنیسه بیرون می‌رفتند، خواهش نمودند که در سبت آینده هم این سخنان را بدیشان بازگویند. 044 ACT 013 043 و چون اهل کنیسه متفرق شدند، بسیاری از یهودیان و جدیدان خداپرست از عقب پولس و برنابا افتادند؛ و آن دو نفر به ایشان سخن گفته، ترغیب می‌نمودند که به فیض خداثابت باشید. 044 ACT 013 044 اما در سبت دیگر قریب به تمامی شهر فراهم شدند تا کلام خدا را بشنوند. 044 ACT 013 045 ولی چون یهود ازدحام خلق را دیدند، از حسد پرگشتند و کفر گفته، با سخنان پولس مخالفت کردند. 044 ACT 013 046 آنگاه پولس و برنابا دلیر شده، گفتند: «واجب بود کلام خدا نخست به شما القا شود. لیکن چون آن را رد کردید و خود را ناشایسته حیات جاودانی شمردید، همانا به سوی امت هاتوجه نماییم. (aiōnios g166) 044 ACT 013 047 زیرا خداوند به ما چنین امرفرمود که “تو را نور امت‌ها ساختم تا الی اقصای زمین منشا نجات باشی.”» 044 ACT 013 048 چون امت‌ها این راشنیدند، شادخاطر شده، کلام خداوند را تمجیدنمودند و آنانی که برای حیات جاودانی مقرربودند، ایمان آوردند. (aiōnios g166) 044 ACT 013 049 و کلام خدا در تمام آن نواحی منتشرگشت. 044 ACT 013 050 اما یهودیان چند زن دیندار و متشخص و اکابر شهر را بشورانیدند و ایشان را به زحمت رسانیدن بر پولس و برنابا تحریض نموده، ایشان را از حدود خود بیرون کردند. 044 ACT 013 051 و ایشان خاک پایهای خود را بر ایشان افشانده، به ایقونیه آمدند. 044 ACT 013 052 و شاگردان پر از خوشی و روح‌القدس گردیدند. 044 ACT 014 001 اما در ایقونیه، ایشان با هم به کنیسه یهود در‌آمده، به نوعی سخن‌گفتند که جمعی کثیر از یهود و یونانیان ایمان آوردند. 044 ACT 014 002 لیکن یهودیان بی‌ایمان دلهای امت‌ها را اغوانمودند و با برادران بداندیش ساختند. 044 ACT 014 003 پس مدت مدیدی توقف نموده، به نام خداوندی که به کلام فیض خود شهادت می‌داد، به دلیری سخن می‌گفتند و او آیات و معجزات عطا می‌کرد که ازدست ایشان ظاهر شود. 044 ACT 014 004 و مردم شهر دو فرقه شدند، گروهی همداستان یهود و جمعی با رسولان بودند. 044 ACT 014 005 وچون امت‌ها و یهود با روسای خود بر ایشان هجوم می‌آوردند تا ایشان را افتضاح نموده، سنگسار کنند، 044 ACT 014 006 آگاهی یافته، به سوی لستره ودربه شهرهای لیکاونیه و دیار آن نواحی فرارکردند. 044 ACT 014 007 و در آنجا بشارت می‌دادند. 044 ACT 014 008 و در لستره مردی نشسته بود که پایهایش بی‌حرکت بود و از شکم مادر، لنگ متولد شده، هرگز راه نرفته بود. 044 ACT 014 009 چون او سخن پولس رامی شنید، او بر وی نیک نگریسته، دید که ایمان شفا یافتن را دارد. 044 ACT 014 010 پس به آواز بلند بدو گفت: «بر پایهای خود راست بایست.» که در ساعت برجسته، خرامان گردید. 044 ACT 014 011 اما خلق چون این عمل پولس را دیدند، صدای خود را به زبان لیکاونیه بلند کرده، گفتند: «خدایان به صورت انسان نزد مانازل شده‌اند.» 044 ACT 014 012 پس برنابا را مشتری و پولس راعطارد خواندند زیرا که او در سخن‌گفتن مقدم بود. 044 ACT 014 013 پس کاهن مشتری که پیش شهر ایشان بود، گاوان و تاجها با گروه هایی از خلق به دروازه هاآورده، خواست که قربانی گذراند. 044 ACT 014 014 اما چون آن دو رسول یعنی برنابا و پولس شنیدند، جامه های خود را دریده، در میان مردم افتادند و ندا کرده، 044 ACT 014 015 گفتند: «ای مردمان، چرا چنین می‌کنید؟ ما نیزانسان و صاحبان علتها مانند شما هستیم و به شمابشارت می‌دهیم که از این اباطیل رجوع کنید به سوی خدای حی که آسمان و زمین و دریا و آنچه را که در آنها است آفرید، 044 ACT 014 016 که در طبقات سلف همه امت‌ها را واگذاشت که در طرق خود رفتارکنند، 044 ACT 014 017 با وجودی که خود را بی‌شهادت نگذاشت، چون احسان می‌نمود و از آسمان باران بارانیده و فصول بارآور بخشیده، دلهای ما را ازخوراک و شادی پر می‌ساخت.» 044 ACT 014 018 و بدین سخنان خلق را از گذرانیدن قربانی برای ایشان به دشواری باز داشتند. 044 ACT 014 019 اما یهودیان از انطاکیه و ایقونیه آمده، مردم را با خود متحد ساختند و پولس را سنگسارکرده، از شهر بیرون کشیدند و پنداشتند که مرده است. 044 ACT 014 020 اما چون شاگردان گرد او ایستادندبرخاسته، به شهر درآمد و فردای آن روز با برنابابه سوی دربه روانه شد 044 ACT 014 021 و در آن شهر بشارت داده، بسیاری را شاگرد ساختند. پس به لستره وایقونیه و انطاکیه مراجعت کردند. 044 ACT 014 022 و دلهای شاگردان را تقویت داده، پند می‌دادند که در ایمان ثابت بمانند و اینکه با مصیبتهای بسیار می‌بایدداخل ملکوت خدا گردیم. 044 ACT 014 023 و در هر کلیسابجهت ایشان کشیشان معین نمودند و دعا و روزه داشته، ایشان را به خداوندی که بدو ایمان آورده بودند، سپردند. 044 ACT 014 024 و از پیسیدیه گذشته به پمفلیه آمدند. 044 ACT 014 025 و در پرجه به کلام موعظه نمودند و به اتالیه فرود آمدند. 044 ACT 014 026 و از آنجا به کشتی سوار شده، به انطاکیه آمدند که از همان جا ایشان را به فیض خدا سپرده بودند برای آن کاری که به انجام رسانیده بودند. 044 ACT 014 027 و چون وارد شهر شدند کلیسا را جمع کرده، ایشان را مطلع ساختند از آنچه خدا با ایشان کرده بود و چگونه دروازه ایمان را برای امت‌ها باز کرده بود. 044 ACT 014 028 پس مدت مدیدی با شاگردان بسر بردند. 044 ACT 015 001 و تنی چند از یهودیه آمده، برادران راتعلیم می‌دادند که «اگر برحسب آیین موسی مختون نشوید، ممکن نیست که نجات یابید.» 044 ACT 015 002 چون پولس و برنابا را منازعه و مباحثه بسیار با ایشان واقع شد، قرار بر این شد که پولس و برنابا و چند نفر دیگر از ایشان نزد رسولان وکشیشان در اورشلیم برای این مساله بروند. 044 ACT 015 003 پس کلیسا ایشان را مشایعت نموده از فینیقیه و سامره عبور کرده، ایمان آوردن امت‌ها را بیان کردند وهمه برادران را شادی عظیم دادند. 044 ACT 015 004 و چون وارد اورشلیم شدند، کلیسا ورسولان و کشیشان ایشان را پذیرفتند و آنها را ازآنچه خدا با ایشان کرده بود، خبر دادند. 044 ACT 015 005 آنگاه بعضی از فرقه فریسیان که ایمان آورده بودند، برخاسته، گفتند: «اینها را باید ختنه نمایند و امر کنند که سنن موسی را نگاه دارند.» 044 ACT 015 006 پس رسولان و کشیشان جمع شدند تا در این امر مصلحت بینند. 044 ACT 015 007 و چون مباحثه سخت شد، پطرس برخاسته، بدیشان گفت: «ای برادران عزیز، شما آگاهید که از ایام اول، خدا از میان شمااختیار کرد که امت‌ها از زبان من کلام بشارت رابشنوند و ایمان آورند. 044 ACT 015 008 و خدای عارف‌القلوب بر ایشان شهادت داد بدین که روح‌القدس رابدیشان داد، چنانکه به ما نیز. 044 ACT 015 009 و در میان ما وایشان هیچ فرق نگذاشت، بلکه محض ایمان دلهای ایشان را طاهر نمود. 044 ACT 015 010 پس اکنون چراخدا را امتحان می‌کنید که یوغی بر گردن شاگردان می‌نهید که پدران ما و ما نیز طاقت تحمل آن رانداشتیم، 044 ACT 015 011 بلکه اعتقاد داریم که محض فیض خداوند عیسی مسیح نجات خواهیم یافت، همچنان‌که ایشان نیز.» 044 ACT 015 012 پس تمام جماعت ساکت شده، به برنابا وپولس گوش گرفتند چون آیات و معجزات رابیان می‌کردند که خدا در میان امت‌ها به وساطت ایشان ظاهر ساخته بود. 044 ACT 015 013 پس چون ایشان ساکت شدند، یعقوب رو آورده، گفت: «ای برادران عزیز، مرا گوش گیرید. 044 ACT 015 014 شمعون بیان کرده است که چگونه خدا اول امت‌ها را تفقدنمود تا قومی از ایشان به نام خود بگیرد. 044 ACT 015 015 وکلام انبیا در این مطابق است چنانکه مکتوب است 044 ACT 015 016 که «بعد از این رجوع نموده، خیمه داود را که افتاده است باز بنا می‌کنم و خرابیهای آن را باز بنامی کنم و آن را برپا خواهم کرد، 044 ACT 015 017 تا بقیه مردم طالب خداوند شوند و جمیع امت هایی که بر آنهانام من نهاده شده است.» 044 ACT 015 018 این را می‌گوید خداوندی که این چیزها را از بدو عالم معلوم کرده است. (aiōn g165) 044 ACT 015 019 پس رای من این است: کسانی را که ازامت‌ها به سوی خدا بازگشت می‌کنند زحمت نرسانیم، 044 ACT 015 020 مگر اینکه ایشان را حکم کنیم که ازنجاسات بتها و زنا و حیوانات خفه شده و خون بپرهیزند. 044 ACT 015 021 زیرا که موسی از طبقات سلف در هرشهر اشخاصی دارد که بدو موعظه می‌کنند، چنانکه در هر سبت در کنایس او را تلاوت می‌کنند.» 044 ACT 015 022 آنگاه رسولان و کشیشان با تمامی کلیسابدین رضا دادند که چند نفر از میان خود انتخاب نموده، همراه پولس و برنابا به انطاکیه بفرستند، یعنی یهودای ملقب به برسابا و سیلاس که ازپیشوایان برادران بودند. 044 ACT 015 023 و بدست ایشان نوشتند که «رسولان و کشیشان و برادران، به برادران از امت‌ها که در انطاکیه و سوریه و قیلیقیه می‌باشند، سلام می‌رسانند. 044 ACT 015 024 چون شنیده شدکه بعضی از میان ما بیرون رفته، شما را به سخنان خود مشوش ساخته، دلهای شما رامنقلب می‌نمایند و می‌گویند که می‌باید مختون شده، شریعت را نگاه بدارید و ما به ایشان هیچ امر نکردیم. 044 ACT 015 025 لهذا ما به یک دل مصلحت دیدیم که چند نفر را اختیار نموده، همراه عزیزان خود برنابا و پولس به نزد شمابفرستیم، 044 ACT 015 026 اشخاصی که جانهای خود را در راه نام خداوند ما عیسی مسیح تسلیم کرده‌اند. 044 ACT 015 027 پس یهودا و سیلاس را فرستادیم و ایشان شمارا از این امور زبانی خواهند آگاهانید. 044 ACT 015 028 زیراکه روح‌القدس و ما صواب دیدیم که باری بر شماننهیم جز این ضروریات 044 ACT 015 029 که از قربانی های بتها و خون و حیوانات خفه شده و زنا بپرهیزید که هرگاه از این امور خود را محفوظ دارید به نیکویی خواهید پرداخت والسلام.» 044 ACT 015 030 پس ایشان مرخص شده، به انطاکیه آمدندو جماعت را فراهم آورده، نامه را رسانیدند. 044 ACT 015 031 چون مطالعه کردند، از این تسلی شادخاطرگشتند. 044 ACT 015 032 و یهودا و سیلاس چونکه ایشان هم نبی بودند، برادران را به سخنان بسیار، نصیحت وتقویت نمودند. 044 ACT 015 033 پس چون مدتی در آنجا بسربردند به سلامتی از برادران رخصت گرفته، به سوی فرستندگان خود توجه نمودند. 044 ACT 015 034 اماپولس و برنابا در انطاکیه توقف نموده، 044 ACT 015 035 بابسیاری دیگر تعلیم و بشارت به کلام خدامی دادند. 044 ACT 015 036 و بعد از ایام چند پولس به برنابا گفت: «برگردیم و برادران را در هر شهری که در آنها به کلام خداوند اعلام نمودیم، دیدن کنیم که چگونه می‌باشند.» 044 ACT 015 037 اما برنابا چنان مصلحت دید که یوحنای ملقب به مرقس را همراه نیز بردارد. 044 ACT 015 038 لیکن پولس چنین صلاح دانست که شخصی راکه از پمفلیه از ایشان جدا شده بود و با ایشان درکار همراهی نکرده بود، با خود نبرد. 044 ACT 015 039 پس نزاعی سخت شد بحدی که از یکدیگر جدا شده، برنابا مرقس را برداشته، به قپرس از راه دریا رفت. 044 ACT 015 040 اما پولس سیلاس را اختیار کرد و از برادران به فیض خداوند سپرده شده، رو به سفر نهاد. 044 ACT 015 041 و ازسوریه و قیلیقیه عبور کرده، کلیساها را استوارمی نمود. 044 ACT 016 001 و به دربه و لستره آمد که اینک شاگردی تیموتاوس نام آنجا بود، پسر زن یهودیه مومنه لیکن پدرش یونانی بود. 044 ACT 016 002 که برادران در لستره و ایقونیه بر او شهادت می‌دادند. 044 ACT 016 003 چون پولس خواست او همراه وی بیاید، او راگرفته مختون ساخت، به‌سبب یهودیانی که در آن نواحی بودند زیرا که همه پدرش را می‌شناختندکه یونانی بود. 044 ACT 016 004 و در هر شهری که می‌گشتند، قانونها را که رسولان و کشیشان در اورشلیم حکم فرموده بودند، بدیشان می‌سپردند تا حفظ نمایند. 044 ACT 016 005 پس کلیساها در ایمان استوار می‌شدند و روزبروز در شماره افزوده می‌گشتند. 044 ACT 016 006 و چون از فریجیه و دیار غلاطیه عبورکردند، روح‌القدس ایشان را از رسانیدن کلام به آسیا منع نمود. 044 ACT 016 007 پس به میسیا آمده، سعی نمودندکه به بطینیا بروند، لیکن روح عیسی ایشان رااجازت نداد. 044 ACT 016 008 و از میسیا گذشته به ترواس رسیدند. 044 ACT 016 009 شبی پولس را رویایی رخ نمود که شخصی از اهل مکادونیه ایستاده بود التماس نموده گفت: «به مکادونیه آمده، ما را امداد فرما.» 044 ACT 016 010 چون این‌رویا را دید، بی‌درنگ عازم سفرمکادونیه شدیم، زیرا به یقین دانستیم که خداوندما را خوانده است تا بشارت بدیشان رسانیم. 044 ACT 016 011 پس از ترواس به کشتی نشسته، به راه مستقیم به ساموتراکی رفتیم و روز دیگر به نیاپولیس. 044 ACT 016 012 و از آنجا به فیلپی رفتیم که شهر اول ازسرحد مکادونیه و کلونیه است و در آن شهر‌چندروز توقف نمودیم. 044 ACT 016 013 و در روز سبت از شهربیرون شده و به کنار رودخانه جایی که نماز می گذاردند، نشسته با زنانی که در آنجا جمع می‌شدند سخن راندیم. 044 ACT 016 014 و زنی لیدیه نام، ارغوان فروش، که از شهر طیاتیرا و خداپرست بود، می‌شنید که خداوند دل او را گشود تا سخنان پولس را بشنود. 044 ACT 016 015 و چون او و اهل خانه‌اش تعمید یافتند، خواهش نموده، گفت: «اگر شما رایقین است که به خداوند ایمان آوردم، به خانه من درآمده، بمانید.» و ما را الحاح نمود. 044 ACT 016 016 و واقع شد که چون ما به محل نمازمی رفتیم، کنیزی که روح تفال داشت و ازغیب گویی منافع بسیار برای آقایان خود پیدامی نمود، به ما برخورد. 044 ACT 016 017 و از عقب پولس و ماآمده، ندا کرده، می‌گفت که «این مردمان خدام خدای تعالی می‌باشند که شما را از طریق نجات اعلام می‌نمایند.» 044 ACT 016 018 و چون این کار را روزهای بسیار می‌کرد، پولس دلتنگ شده، برگشت و به روح گفت: «تو را می‌فرمایم به نام عیسی مسیح ازاین دختر بیرون بیا.» که در ساعت از او بیرون شد. 044 ACT 016 019 اما چون آقایانش دیدند که از کسب خودمایوس شدند، پولس و سیلاس را گرفته، در بازارنزد حکام کشیدند. 044 ACT 016 020 و ایشان را نزد والیان حاضرساخته، گفتند: «این دو شخص شهر ما را به شورش آورده‌اند و از یهود هستند، 044 ACT 016 021 و رسومی را اعلام می‌نمایند که پذیرفتن و به‌جا آوردن آنهابر ما که رومیان هستیم، جایز نیست.» 044 ACT 016 022 پس خلق بر ایشان هجوم آوردند و والیان جامه های ایشان را کنده، فرمودند ایشان را چوب بزنند. 044 ACT 016 023 و چون ایشان را چوب بسیار زدند، به زندان افکندند و داروغه زندان را تاکید فرمودند که ایشان را محکم نگاه دارد. 044 ACT 016 024 و چون او بدینطورامر یافت، ایشان را به زندان درونی انداخت وپایهای ایشان را در کنده مضبوط کرد. 044 ACT 016 025 اما قریب به نصف شب، پولس و سیلاس دعا کرده، خدا را تسبیح می‌خواندند و زندانیان ایشان را می‌شنیدند. 044 ACT 016 026 که ناگاه زلزله‌ای عظیم حادث گشت بحدی که بیناد زندان به جنبش درآمد و دفعه همه درها باز شد و زنجیرها از همه فرو ریخت. 044 ACT 016 027 اما داروغه بیدار شده، چون درهای زندان را گشوده دید، شمشیر خود راکشیده، خواست خود را بکشد زیرا گمان برد که زندانیان فرار کرده‌اند. 044 ACT 016 028 اما پولس به آواز بلندصدا زده، گفت: «خود را ضرری مرسان زیرا که ماهمه در اینجا هستیم.» 044 ACT 016 029 پس چراغ طلب نموده، به اندرون جست و لرزان شده، نزد پولس وسیلاس افتاد. 044 ACT 016 030 و ایشان را بیرون آورده، گفت: «ای آقایان، مرا چه باید کرد تا نجات یابم؟» 044 ACT 016 031 گفتند: «به خداوند عیسی مسیح ایمان آور که تو و اهل خانه ات نجات خواهید یافت.» 044 ACT 016 032 آنگاه کلام خداوند را برای او وتمامی اهل بیتش بیان کردند. 044 ACT 016 033 پس ایشان را برداشته، در همان ساعت شب زخمهای ایشان را شست و خود و همه کسانش فی الفور تعمید یافتند. 044 ACT 016 034 و ایشان را به خانه خود درآورده، خوانی پیش ایشان نهاد و باتمامی عیال خود به خدا ایمان آورده، شادگردیدند. 044 ACT 016 035 اما چون روز شد، والیان فراشان فرستاده، گفتند: «آن دو شخص را رها نما.» 044 ACT 016 036 آنگاه داروغه پولس را از این سخنان آگاهانیدکه «والیان فرستاده‌اند تا رستگار شوید. پس الان بیرون آمده، به سلامتی روانه شوید.» 044 ACT 016 037 لیکن پولس بدیشان گفت: «ما را که مردمان رومی می‌باشیم، آشکارا و بی‌حجت زده، به زندان انداختند. آیا الان ما را به پنهانی بیرون می‌نمایند؟ نی بلکه خود آمده، ما را بیرون بیاورند. 044 ACT 016 038 پس فراشان این سخنان را به والیان گفتند و چون شنیدند که رومی هستند بترسیدند 044 ACT 016 039 و آمده، بدیشان التماس نموده، بیرون آوردندو خواهش کردند که از شهر بروند. 044 ACT 016 040 آنگاه اززندان بیرون آمده، به خانه لیدیه شتافتند و بابرادران ملاقات نموده و ایشان را نصیحت کرده، روانه شدند. 044 ACT 017 001 و از امفپولس و اپلونیه گذشته، به تسالونیکی رسیدند که در آنجا کنیسه یهود بود. 044 ACT 017 002 پس پولس برحسب عادت خود، نزدایشان داخل شده، در سه سبت با ایشان از کتاب مباحثه می‌کرد 044 ACT 017 003 و واضح و مبین می‌ساخت که «لازم بود مسیح زحمت بیند و از مردگان برخیزدو عیسی که خبر او را به شما می‌دهم، این مسیح است.» 044 ACT 017 004 و بعضی از ایشان قبول کردند و با پولس و سیلاس متحد شدند و از یونانیان خداترس، گروهی عظیم و از زنان شریف، عددی کثیر. 044 ACT 017 005 امایهودیان بی‌ایمان حسد برده، چند نفر اشرار ازبازاریها را برداشته، خلق را جمع کرده، شهر را به شورش آوردند و به خانه یاسون تاخته، خواستندایشان را در میان مردم ببرند. 044 ACT 017 006 و چون ایشان رانیافتند، یاسون و چند برادر را نزد حکام شهرکشیدند و ندا می‌کردند که «آنانی که ربع مسکون را شورانیده‌اند، حال بدینجا نیزآمده‌اند. 044 ACT 017 007 و یاسون ایشان را پذیرفته است وهمه اینها برخلاف احکام قیصر عمل می‌کنند وقایل بر این هستند که پادشاهی دیگر هست یعنی عیسی.» 044 ACT 017 008 پس خلق و حکام شهر را ازشنیدن این سخنان مضطرب ساختند 044 ACT 017 009 و ازیاسون و دیگران کفالت گرفته، ایشان را رهاکردند. 044 ACT 017 010 اما برادران بی‌درنگ در شب پولس وسیلاس را به سوی بیریه روانه کردند و ایشان بدانجا رسیده، به کنیسه یهود درآمدند. 044 ACT 017 011 و اینهااز اهل تسالونیکی نجیب‌تر بودند، چونکه درکمال رضامندی کلام را پذیرفتند و هر روز کتب را تفتیش می‌نمودند که آیا این همچنین است. 044 ACT 017 012 پس بسیاری از ایشان ایمان آوردند و از زنان شریف یونانیه و از مردان، جمعی عظیم. 044 ACT 017 013 لیکن چون یهودیان تسالونیکی فهمیدند که پولس در بیریه نیز به کلام خدا موعظه می‌کند، درآنجا هم رفته، خلق را شورانیدند. 044 ACT 017 014 در ساعت برادران پولس را به سوی دریا روانه کردند ولی سیلاس با تیموتاوس در آنجا توقف نمودند. 044 ACT 017 015 ورهنمایان پولس او را به اطینا آوردند و حکم برای سیلاس و تیموتاوس گرفته که به زودی هر‌چه تمام تر به نزد او آیند، روانه شدند. 044 ACT 017 016 اما چون پولس در اطینا انتظار ایشان رامی کشید، روح او در اندرونش مضطرب گشت چون دید که شهر از بتها پر است. 044 ACT 017 017 پس درکنیسه با یهودیان و خداپرستان و در بازار، هرروزه با هر‌که ملاقات می‌کرد، مباحثه می‌نمود. 044 ACT 017 018 اما بعضی از فلاسفه اپیکوریین و رواقیین با اوروبرو شده، بعضی می‌گفتند: «این یاوه‌گو چه می‌خواهد بگوید؟» و دیگران گفتند: «ظاهر واعظ به خدایان غریب است.» زیرا که ایشان را به عیسی و قیامت بشارت می‌داد. 044 ACT 017 019 پس او راگرفته، به کوه مریخ بردند و گفتند: «آیا می‌توانیم یافت که این تعلیم تازه‌ای که تو می‌گویی چیست؟ 044 ACT 017 020 چونکه سخنان غریب به گوش مامی رسانی. پس می‌خواهیم بدانیم از اینها چه مقصود است.» 044 ACT 017 021 اما جمیع اهل اطینا و غربای ساکن آنجا جز برای گفت و شنید درباره چیزهای تازه فراغتی نمی داشتند. 044 ACT 017 022 پس پولس در وسط کوه مریخ ایستاده، گفت: «ای مردان اطینا، شما را از هر جهت بسیاردیندار یافته‌ام، 044 ACT 017 023 زیرا چون سیر کرده، معابدشما را نظاره می‌نمودم، مذبحی یافتم که بر آن، نام خدای ناشناخته نوشته بود. پس آنچه را شماناشناخته می‌پرستید، من به شما اعلام می‌نمایم. 044 ACT 017 024 خدایی که جهان و آنچه در آن است آفرید، چونکه او مالک آسمان و زمین است، درهیکلهای ساخته شده به‌دستها ساکن نمی باشد 044 ACT 017 025 و از دست مردم خدمت کرده نمی شود که گویامحتاج چیزی باشد، بلکه خود به همگان حیات ونفس و جمیع چیزها می‌بخشد. 044 ACT 017 026 و هر امت انسان را از یک خون ساخت تا بر تمامی روی زمین مسکن گیرند و زمانهای معین و حدودمسکنهای ایشان را مقرر فرمود 044 ACT 017 027 تا خدا را طلب کنند که شاید او را تفحص کرده، بیابند، با آنکه ازهیچ‌یکی از ما دور نیست. 044 ACT 017 028 زیرا که در او زندگی و حرکت و وجود داریم چنانکه بعضی از شعرای شما نیز گفته‌اند که از نسل او می‌باشیم. 044 ACT 017 029 پس چون از نسل خدا می‌باشیم، نشاید گمان برد که الوهیت شباهت دارد به طلا یا نقره یا سنگ منقوش به صنعت یا مهارت انسان. 044 ACT 017 030 پس خدا اززمانهای جهالت چشم پوشیده، الان تمام خلق رادر هر جا حکم می‌فرماید که توبه کنند. 044 ACT 017 031 زیرا روزی را مقرر فرمود که در آن ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد نمود به آن مردی که معین فرمود و همه را دلیل داد به اینکه او را از مردگان برخیزانید.» 044 ACT 017 032 چون ذکر قیامت مردگان شنیدند، بعضی استهزا نمودند و بعضی گفتند مرتبه دیگر در این امر از تو خواهیم شنید. 044 ACT 017 033 و همچنین پولس ازمیان ایشان بیرون رفت. 044 ACT 017 034 لیکن چند نفر بدوپیوسته ایمان آوردند که از‌جمله ایشان دیونیسیوس آریوپاغی بود و زنی که دامرس نام داشت و بعضی دیگر با ایشان. 044 ACT 018 001 و بعد از آن پولس از اطینا روانه شده، به قرنتس آمد. 044 ACT 018 002 و مرد یهودی اکیلا نام راکه مولدش پنطس بود و از ایطالیا تازه رسیده بودو زنش پرسکله را یافت زیرا کلودیوس فرمان داده بود که همه یهودیان از روم بروند. پس نزدایشان آمد. 044 ACT 018 003 و چونکه با ایشان همپیشه بود، نزدایشان مانده، به‌کار مشغول شد و کسب ایشان خیمه‌دوزی بود. 044 ACT 018 004 و هر سبت در کنیسه مکالمه کرده، یهودیان و یونانیان را مجاب می‌ساخت. 044 ACT 018 005 اما چون سیلاس و تیموتاوس از مکادونیه آمدند، پولس در روح مجبور شده، برای یهودیان شهادت می‌داد که عیسی، مسیح است. 044 ACT 018 006 ولی چون ایشان مخالفت نموده، کفر می‌گفتند، دامن خود را بر ایشان افشانده، گفت: «خون شما بر سرشما است. من بری هستم. بعد از این به نزد امت هامی روم.» 044 ACT 018 007 پس از آنجا نقل کرده، به خانه شخصی یوستس نام خداپرست آمد که خانه او متصل به کنیسه بود. 044 ACT 018 008 اما کرسپس، رئیس کنیسه با تمامی اهل بیتش به خداوند ایمان آوردند و بسیاری ازاهل قرنتس چون شنیدند، ایمان آورده، تعمیدیافتند. 044 ACT 018 009 شبی خداوند در رویا به پولس گفت: «ترسان مباش، بلکه سخن بگو و خاموش مباش 044 ACT 018 010 زیرا که من با تو هستم و هیچ‌کس تو را اذیت نخواهد رسانید زیرا که مرا در این شهر خلق بسیار است.» 044 ACT 018 011 پس مدت یک سال و شش ماه توقف نموده، ایشان را به کلام خدا تعلیم می‌داد. 044 ACT 018 012 اماچون غالیون والی اخائیه بود، یهودیان یکدل شده، بر سر پولس تاخته، او را پیش مسند حاکم بردند 044 ACT 018 013 و گفتند: «این شخص مردم را اغوامی کند که خدا را برخلاف شریعت عبادت کنند.» 044 ACT 018 014 چون پولس خواست حرف زند، غالیون گفت: «ای یهودیان اگر ظلمی یا فسقی فاحش می‌بود، هر آینه شرط عقل می‌بود که متحمل شما بشوم. 044 ACT 018 015 ولی چون مساله‌ای است درباره سخنان ونامها و شریعت شما، پس خود بفهمید. من درچنین امور نمی خواهم داوری کنم.» 044 ACT 018 016 پس ایشان را از پیش مسند براند. 044 ACT 018 017 و همه سوستانیس رئیس کنسیه را گرفته او را در مقابل مسند والی بزدند و غالیون را از این امور هیچ پروانبود. 044 ACT 018 018 اما پولس بعد از آن روزهای بسیار در آنجاتوقف نمود پس برادران را وداع نموده، به سوریه از راه دریا رفت و پرسکله و اکیلا همراه او رفتند. و درکنخریه موی خود را چید چونکه نذر کرده بود. 044 ACT 018 019 و چون به افسس رسید آن دو نفر را درآنجا رها کرده، خود به کنیسه درآمده، با یهودیان مباحثه نمود. 044 ACT 018 020 و چون ایشان خواهش نمودندکه مدتی با ایشان بماند، قبول نکرد 044 ACT 018 021 بلکه ایشان را وداع کرده، گفت که «مرا به هر صورت باید عیدآینده را در اورشلیم صرف کنم. لیکن اگر خدابخواهد، باز به نزد شما خواهم برگشت.» پس ازافسس روانه شد. 044 ACT 018 022 و به قیصریه فرود آمده (به اورشلیم ) رفت و کلیسا را تحیت نموده، به انطاکیه آمد. 044 ACT 018 023 و مدتی در آنجا مانده، باز به سفر توجه نمود و در ملک غلاطیه و فریجیه جابجا می‌گشت و همه شاگردان را استوار می‌نمود. 044 ACT 018 024 اما شخصی یهود اپلس نام از اهل اسکندریه که مردی فصیح و در کتاب توانا بود، به افسس رسید. 044 ACT 018 025 او درطریق خداوند تربیت یافته و در روح سرگرم بوده، درباره خداوند به دقت تکلم و تعلیم می‌نمود هر‌چند چز از تعمید یحیی اطلاعی نداشت. 044 ACT 018 026 همان شخص در کنیسه به دلیری سخن آغاز کرد اما چون پرسکله و اکیلا او راشنیدند، نزد خود آوردند و به دقت تمام طریق خدا را بدو آموختند. 044 ACT 018 027 پس چون اوعزیمت سفر اخائیه کرد، برادران او راترغیب نموده، به شاگردان سفارش نامه‌ای نوشتند که او را بپذیرند. و چون بدانجا رسیدآنانی را که به وسیله فیض ایمان آورده بودند، اعانت بسیار نمود، 044 ACT 018 028 زیرا به قوت تمام بر یهوداقامه حجت می‌کرد و از کتب ثابت می‌نمود که عیسی، مسیح است. 044 ACT 019 001 و چون اپلس در قرنتس بود، پولس درنواحی بالا گردش کرده، به افسس رسید. و در آنجا شاگرد چند یافته، 044 ACT 019 002 بدیشان گفت: «آیا هنگامی که ایمان آوردید، روح‌القدس را یافتید؟» به وی گفتند: «بلکه نشنیدیم که روح‌القدس هست!» 044 ACT 019 003 بدیشان گفت: «پس به چه چیز تعمید یافتید؟» گفتند: «به تعمید یحیی.» 044 ACT 019 004 پولس گفت: «یحیی البته تعمید توبه می‌داد و به قوم می‌گفت به آن کسی‌که بعد از من می‌آید ایمان بیاورید یعنی به مسیح عیسی.» 044 ACT 019 005 چون این راشنیدند به نام خداوند عیسی تعمید گرفتند، 044 ACT 019 006 وچون پولس دست بر ایشان نهاد، روح‌القدس برایشان نازل شد و به زبانها متکلم گشته، نبوت کردند. 044 ACT 019 007 و جمله آن مردمان تخمین دوازده نفربودند. 044 ACT 019 008 پس به کنیسه درآمده، مدت سه ماه به دلیری سخن می‌راند و در امور ملکوت خدا مباحثه می‌نمود و برهان قاطع می‌آورد. 044 ACT 019 009 اما چون بعضی سخت دل گشته، ایمان نیاوردند و پیش روی خلق، طریقت را بد می‌گفتند، از ایشان کناره گزیده، شاگردان را جدا ساخت و هر روزه درمدرسه شخصی طیرانس نام مباحثه می‌نمود. 044 ACT 019 010 و بدینطور دو سال گذشت بقسمی که تمامی اهل آسیا چه یهود و چه یونانی کلام خداوندعیسی را شنیدند. 044 ACT 019 011 و خداوند از دست پولس معجزات غیرمعتاد به ظهور می‌رسانید، 044 ACT 019 012 بطوری که از بدن او دستمالها و فوطه‌ها برده، بر مریضان می‌گذاردند و امراض از ایشان زایل می شد و ارواح پلید از ایشان اخراج می‌شدند. 044 ACT 019 013 لیکن تنی چند از یهودیان سیاح عزیمه خوان بر آنانی که ارواح پلید داشتند، نام خداوند عیسی را خواندن گرفتند و می‌گفتند: «شما را به آن عیسی که پولس به او موعظه می‌کندقسم می‌دهیم!» 044 ACT 019 014 و هفت نفر پسران اسکیوارئیس کهنه یهود این کار می‌کردند. 044 ACT 019 015 اما روح خبیث در جواب ایشان گفت: «عیسی رامی شناسم و پولس را می‌دانم. لیکن شماکیستید؟» 044 ACT 019 016 و آن مرد که روح پلید داشت برایشان جست و بر ایشان زورآور شده، غلبه یافت بحدی که از آن خانه عریان و مجروح فرار کردند. 044 ACT 019 017 چون این واقعه بر جمیع یهودیان و یونانیان ساکن افسس مشهور گردید، خوف بر همه ایشان طاری گشته، نام خداوند عیسی را مکرم می‌داشتند. 044 ACT 019 018 و بسیاری از آنانی که ایمان آورده بودند آمدند و به اعمال خود اعتراف کرده، آنها رافاش می‌نمودند. 044 ACT 019 019 و جمعی از شعبده بازان کتب خویش را آورده، در حضور خلق سوزانیدند وچون قیمت آنها را حساب کردند، پنجاه هزاردرهم بود 044 ACT 019 020 بدینطور کلام خداوند ترقی کرده قوت می‌گرفت. 044 ACT 019 021 و بعد از تمام شدن این مقدمات، پولس درروح عزیمت کرد که از مکادونیه و اخائیه گذشته، به اورشلیم برود و گفت: «بعد از رفتنم به آنجا روم را نیز باید دید.» 044 ACT 019 022 پس دو نفر از ملازمان خودیعنی تیموتاوس و ارسطوس را به مکادونیه روانه کرد و خود در آسیا چندی توقف نمود. 044 ACT 019 023 در آن زمان هنگامه‌ای عظیم درباره طریقت بر پا شد. 044 ACT 019 024 زیرا شخصی دیمیتریوس نام زرگر که تصاویربتکده ارطامیس از نقره می‌ساخت و بجهت صنعتگران نفع خطیر پیدا می‌نمود، ایشان را و دیگرانی که در چنین پیشه اشتغال می‌داشتند، 044 ACT 019 025 فراهم آورده، گفت: «ای مردمان شما آگاه هستید که از این شغل، فراخی رزق ما است. 044 ACT 019 026 ودیده و شنیده‌اید که نه‌تنها در افسس، بلکه تقریب در تمام آسیا این پولس خلق بسیاری را اغوانموده، منحرف ساخته است و می‌گوید اینهایی که به‌دستها ساخته می‌شوند، خدایان نیستند. 044 ACT 019 027 پس خطر است که نه فقط کسب ما از میان رودبلکه این هیکل خدای عظیم ارطامیس نیز حقیرشمرده شود و عظمت وی که تمام آسیا و ربع مسکون او را می‌پرستند برطرف شود.» 044 ACT 019 028 چون این را شنیدند، از خشم پر گشته، فریاد کرده، می‌گفتند که «بزرگ است ارطامیس افسسیان.» 044 ACT 019 029 و تمامی شهر به شورش آمده، همه متفق به تماشاخانه تاختند و غایوس و ارسترخس را که از اهل مکادونیه و همراهان پولس بودند با خودمی کشیدند. 044 ACT 019 030 اما چون پولس اراده نمود که به میان مردم درآید، شاگردان او را نگذاشتند. 044 ACT 019 031 وبعضی از روسای آسیا که او را دوست می‌داشتند، نزد او فرستاده، خواهش نمودند که خود را به تماشاخانه نسپارد. 044 ACT 019 032 و هر یکی صدایی علیحده می‌کردند زیرا که جماعت آشفته بود و اکثرنمی دانستند که برای چه جمع شده‌اند. 044 ACT 019 033 پس اسکندر را از میان خلق کشیدند که یهودیان او راپیش انداختند و اسکندر به‌دست خود اشاره کرده، خواست برای خود پیش مردم حجت بیاورد. 044 ACT 019 034 لیکن چون دانستند که یهودی است همه به یک آواز قریب به دو ساعت ندا می‌کردندکه «بزرگ است ارطامیس افسسیان.» 044 ACT 019 035 پس از آن مستوفی شهر خلق را ساکت گردانیده، گفت: «ای مردان افسسی، کیست که نمی داند که شهر افسسیان ارطامیس خدای عظیم و آن صنمی را که از مشتری نازل شد پرستش می‌کند؟ 044 ACT 019 036 پس چون این امور را نتوان انکار کرد، شما می‌باید آرام باشید و هیچ کاری به تعجیل نکنید. 044 ACT 019 037 زیرا که این اشخاص را آوردید که نه تاراج کنندگان هیکل‌اند و نه به خدای شما بدگفته‌اند. 044 ACT 019 038 پس هر گاه دیمیتریوس و همکاران وی ادعایی بر کسی دارند، ایام قضا مقرر است وداوران معین هستند. با همدیگر مرافعه باید کرد. 044 ACT 019 039 و اگر در امری دیگر طالب چیزی باشید، درمحکمه شرعی فیصل خواهد پذیرفت. 044 ACT 019 040 زیرادر خطریم که در خصوص فتنه امروز از مابازخواست شود چونکه هیچ علتی نیست که درباره آن عذری برای این ازدحام توانیم آورد.» 044 ACT 019 041 این را گفته، جماعت را متفرق ساخت. 044 ACT 020 001 و بعد از تمام شدن این هنگامه، پولس شاگردان را طلبیده، ایشان را وداع نمودو به سمت مکادونیه روانه شد. 044 ACT 020 002 و در آن نواحی سیر کرده، اهل آنجا را نصیحت بسیار نمود و به یونانستان آمد. 044 ACT 020 003 و سه ماه توقف نمود و چون عزم سفر سوریه کرد و یهودیان در کمین وی بودند، اراده نمود که از راه مکادونیه مراجعت کند. 044 ACT 020 004 و سوپاترس از اهل بیریه و ارسترخس وسکندس از اهل تسالونیکی و غایوس از دربه وتیموتاوس و از مردم آسیا تیخیکس و تروفیمس تا به آسیا همراه او رفتند. 044 ACT 020 005 و ایشان پیش رفته، درترواس منتظر ما شدند. 044 ACT 020 006 و اما ما بعد از ایام فطیراز فیلپی به کشتی سوار شدیم و بعد از پنج روز به ترواس نزد ایشان رسیده، در آنجا هفت روزماندیم. 044 ACT 020 007 و در اول هفته چون شاگردان بجهت شکستن نان جمع شدند و پولس در فردای آن روز عازم سفر بود، برای ایشان موعظه می‌کرد و سخن او تانصف شب طول کشید. 044 ACT 020 008 و در بالاخانه‌ای که جمع بودیم چراغ بسیار بود. 044 ACT 020 009 ناگاه جوانی که افتیخس نام داشت، نزد دریچه نشسته بود که خواب سنگین او را درربود و چون پولس کلام راطول می‌داد، خواب بر او مستولی گشته، از طبقه سوم به زیر افتاد و او را مرده برداشتند. 044 ACT 020 010 آنگاه پولس به زیر آمده، بر او افتاد و وی را در آغوش کشیده، گفت: «مضطرب مباشید زیرا که جان اودر اوست.» 044 ACT 020 011 پس بالا رفته و نان را شکسته، خورد و تا طلوع فجر گفتگوی بسیار کرده، همچنین روانه شد. 044 ACT 020 012 و آن جوان را زنده بردند وتسلی عظیم پذیرفتند. 044 ACT 020 013 اما ما به کشتی سوار شده، به اسوس پیش رفتیم که از آنجا می‌بایست پولس را برداریم که بدینطور قرار داد زیرا خواست تا آنجا پیاده رود. 044 ACT 020 014 پس چون در اسوس او را ملاقات کردیم، او رابرداشته، به متیلینی آمدیم. 044 ACT 020 015 و از آنجا به دریاکوچ کرده، روز دیگر به مقابل خیوس رسیدیم وروز سوم به ساموس وارد شدیم و در تروجیلیون توقف نموده، روز دیگر وارد میلیتس شدیم. 044 ACT 020 016 زیرا که پولس عزیمت داشت که از محاذی افسس بگذرد، مبادا او را در آسیا درنگی پیداشود، چونکه تعجیل می‌کرد که اگر ممکن شود تاروز پنطیکاست به اورشلیم برسد. 044 ACT 020 017 پس از میلیتس به افسس فرستاده، کشیشان کلیسا را طلبید. 044 ACT 020 018 و چون به نزدش حاضر شدند، ایشان را گفت: «بر شما معلوم است که از روز اول که وارد آسیا شدم، چطور هر وقت با شما بسرمی بردم؛ 044 ACT 020 019 که با کمال فروتنی و اشکهای بسیار وامتحانهایی که از مکاید یهود بر من عارض می‌شد، به خدمت خداوند مشغول می‌بودم. 044 ACT 020 020 وچگونه چیزی را از آنچه برای شما مفید باشد، دریغ نداشتم بلکه آشکارا و خانه به خانه شما رااخبار و تعلیم می‌نمودم. 044 ACT 020 021 و به یهودیان ویونانیان نیز از توبه به سوی خدا و ایمان به خداوند ما عیسی مسیح شهادت می‌دادم. 044 ACT 020 022 واینک الان در روح بسته شده، به اورشلیم می‌روم و از آنچه در آنجا بر من واقع خواهد شد، اطلاعی ندارم. 044 ACT 020 023 جز اینکه روح‌القدس در هر شهرشهادت داده، می‌گوید که بندها و زحمات برایم مهیا است. 044 ACT 020 024 لیکن این چیزها را به هیچ می‌شمارم، بلکه جان خود را عزیز نمی دارم تادور خود را به خوشی به انجام رسانم و آن خدمتی را که از خداوند عیسی یافته‌ام که به بشارت فیض خدا شهادت دهم. 044 ACT 020 025 و الحال این رامی دانم که جمیع شما که در میان شما گشته و به ملکوت خدا موعظه کرده‌ام، دیگر روی مرانخواهید دید. 044 ACT 020 026 پس امروز از شما گواهی می‌طلبم که من از خون همه بری هستم، 044 ACT 020 027 زیراکه از اعلام نمودن شما به تمامی اراده خداکوتاهی نکردم. 044 ACT 020 028 پس نگاه دارید خویشتن وتمامی آن گله را که روح‌القدس شما را بر آن اسقف مقرر فرمود تا کلیسای خدا را رعایت کنیدکه آن را به خون خود خریده است. 044 ACT 020 029 زیرا من می‌دانم که بعد از رحلت من، گرگان درنده به میان شما درخواهند آمد که بر گله ترحم نخواهند نمود، 044 ACT 020 030 و از میان خود شما مردمانی خواهندبرخاست که سخنان کج خواهند گفت تا شاگردان را در عقب خود بکشند. 044 ACT 020 031 لهذا بیدار باشید و به یاد آورید که مدت سه سال شبانه‌روز از تنبیه نمودن هر یکی از شما با اشکها باز نایستادم. 044 ACT 020 032 والحال‌ای برادران شما را به خدا و به کلام فیض اومی سپارم که قادر است شما را بنا کند و در میان جمیع مقدسین شما را میراث بخشد. 044 ACT 020 033 نقره یاطلا یا لباس کسی را طمع نورزیدم، 044 ACT 020 034 بلکه خودمی دانید که همین دستها در رفع احتیاج خود ورفقایم خدمت می‌کرد. 044 ACT 020 035 این همه را به شمانمودم که می‌باید چنین مشقت کشیده، ضعفا رادستگیری نمایید و کلام خداوند عیسی را به‌خاطر دارید که او گفت دادن از گرفتن فرخنده‌تراست.» 044 ACT 020 036 این بگفت و زانو زده، با همگی ایشان دعاکرد. 044 ACT 020 037 و همه گریه بسیار کردند و بر گردن پولس آویخته، او را می‌بوسیدند. 044 ACT 020 038 و بسیار متالم شدندخصوص بجهت آن سخنی که گفت: «بعد از این‌روی مرا نخواهید دید.» پس او را تا به کشتی مشایعت نمودند. 044 ACT 021 001 و چون از ایشان هجرت نمودیم، سفردریا کردیم و به راه راست به کوس آمدیم و روز دیگر به رودس و از آنجا به پاترا. 044 ACT 021 002 وچون کشتی‌ای یافتیم که عازم فینیقیه بود، بر آن سوار شده، کوچ کردیم. 044 ACT 021 003 و قپرس را به نظرآورده، آن را به طرف چپ رها کرده، به سوی سوریه رفتیم و در صور فرود آمدیم زیرا که در آنجا می‌بایست بار کشتی را فرود آورند. 044 ACT 021 004 پس شاگردی چند پیدا کرده، هفت روز در آنجاماندیم و ایشان به الهام روح به پولس گفتند که به اورشلیم نرود. 044 ACT 021 005 و چون آن روزها را بسر بردیم، روانه گشتیم و همه با زنان و اطفال تا بیرون شهر مارا مشایعت نمودند و به کناره دریا زانو زده، دعاکردیم. 044 ACT 021 006 پس یکدیگر را وداع کرده، به کشتی سوار شدیم و ایشان به خانه های خود برگشتند. 044 ACT 021 007 و ما سفر دریا را به انجام رسانیده، از صور به پتولامیس رسیدیم و برادران را سلام کرده، باایشان یک روز ماندیم. 044 ACT 021 008 در فردای آن روز، ازآنجا روانه شده، به قیصریه آمدیم و به خانه فیلپس مبشر که یکی از آن هفت بود درآمده، نزداو ماندیم. 044 ACT 021 009 و او را چهار دختر باکره بود که نبوت می‌کردند. 044 ACT 021 010 و چون روز چند در آنجا ماندیم، نبی‌ای آغابوس نام از یهودیه رسید، 044 ACT 021 011 و نزد ما آمده، کمربند پولس را گرفته و دستها و پایهای خود رابسته، گفت: «روح‌القدس می‌گوید که یهودیان دراورشلیم صاحب این کمربند را به همینطور بسته، او را به‌دستهای امت‌ها خواهند سپرد.» 044 ACT 021 012 پس چون این را شنیدیم، ما و اهل آنجا التماس نمودیم که به اورشلیم نرود. 044 ACT 021 013 پولس جواب داد: «چه می‌کنید که گریان شده، دل مرا می‌شکنیدزیرا من مستعدم که نه فقط قید شوم بلکه تا دراورشلیم بمیرم به‌خاطر نام خداوند عیسی.» 044 ACT 021 014 چون او نشنید خاموش شده، گفتیم: «آنچه اراده خداوند است بشود.» 044 ACT 021 015 و بعد از آن ایام تدارک سفر دیده، متوجه اورشلیم شدیم. 044 ACT 021 016 و تنی چند از شاگردان قیصریه همراه آمده، ما را نزد شخصی مناسون نام که از اهل قپرس و شاگرد قدیمی بود، آوردند تانزد او منزل نماییم. 044 ACT 021 017 و چون وارد اورشلیم گشتیم، برادران ما رابه خشنودی پذیرفتند. 044 ACT 021 018 و در روز دیگر، پولس ما را برداشته، نزد یعقوب رفت و همه کشیشان حاضر شدند. 044 ACT 021 019 پس ایشان را سلام کرده، آنچه خدا بوسیله خدمت او در میان امت‌ها به عمل آورده بود، مفصلا گفت. 044 ACT 021 020 ایشان چون این راشنیدند، خدا را تمجید نموده، به وی گفتند: «ای برادر، آگاه هستی که چند هزارها از یهودیان ایمان آورده‌اند و جمیع در شریعت غیورند: 044 ACT 021 021 ودرباره تو شنیده‌اند که همه یهودیان را که در میان امت‌ها می‌باشند، تعلیم می‌دهی که از موسی انحراف نمایند و می‌گویی نباید اولاد خود رامختون ساخت و به سنن رفتار نمود. 044 ACT 021 022 پس چه باید کرد؟ البته جماعت جمع خواهند شد زیراخواهند شنید که تو آمده‌ای. 044 ACT 021 023 پس آنچه به توگوییم به عمل آور: چهار مرد نزد ما هستند که برایشان نذری هست. 044 ACT 021 024 پس ایشان را برداشته، خود را با ایشان تطهیر نما و خرج ایشان را بده که سر خود را بتراشند تا همه بدانند که آنچه درباره تو شنیده‌اند اصلی ندارد بلکه خود نیز درمحافظت شریعت سلوک می‌نمایی. 044 ACT 021 025 لیکن درباره آنانی که از امت‌ها ایمان آورده‌اند، مافرستادیم و حکم کردیم که از قربانی های بت وخون و حیوانات خفه شده و زنا پرهیز نمایند. 044 ACT 021 026 پس پولس آن اشخاص را برداشته، روز دیگر با ایشان طهارت کرده، به هیکل درآمد و از تکمیل ایام طهارت اطلاع داد تا هدیه‌ای برای هر یک ازایشان بگذرانند. 044 ACT 021 027 و چون هفت روز نزدیک به انجام رسید، یهودی‌ای چند از آسیا او را در هیکل دیده، تمامی قوم را به شورش آوردند و دست بر اوانداخته، 044 ACT 021 028 فریاد برآوردند که «ای مردان اسرائیلی، امداد کنید! این است آن کس که برخلاف امت و شریعت و این مکان در هر جاهمه را تعلیم می‌دهد. بلکه یونانی‌ای چند را نیز به هیکل درآورده، این مکان مقدس را ملوث نموده است.» 044 ACT 021 029 زیرا قبل از آن تروفیمس افسسی را باوی در شهر دیده بودند و مظنه داشتند که پولس او را به هیکل آورده بود. 044 ACT 021 030 پس تمامی شهر به حرکت آمد و خلق ازدحام کرده، پولس را گرفتند و از هیکل بیرون کشیدند و فی الفور درها را بستند. 044 ACT 021 031 و چون قصدقتل او می‌کردند، خبر به مین باشی سپاه رسید که «تمامی اورشلیم به شورش آمده است.» 044 ACT 021 032 اوبی درنگ سپاه و یوزباشی‌ها را برداشته، بر سرایشان تاخت. پس ایشان به مجرد دیدن مین باشی و سپاهیان، از زدن پولس دست برداشتند. 044 ACT 021 033 چون مین باشی رسید، او را گرفته، فرمان داد تا او را بدو زنجیر ببندند و پرسید که «این کیست و چه کرده است؟» 044 ACT 021 034 اما بعضی از آن گروه به سخنی و بعضی به سخنی دیگر صدا می‌کردند. و چون او به‌سبب شورش، حقیقت امر رانتوانست فهمید، فرمود تا او را به قلعه بیاورند. 044 ACT 021 035 و چون به زینه رسید، اتفاق افتاد که لشکریان به‌سبب ازدحام مردم او را برگرفتند، 044 ACT 021 036 زیرا گروهی کثیر از خلق از عقب او افتاده، صدا می‌زدند که «اورا هلاک کن!» 044 ACT 021 037 چون نزدیک شد که پولس را به قلعه درآورند، او به مین باشی گفت: آیا اجازت است که به تو چیزی گویم؟ گفت: «آیا زبان یونانی رامی دانی؟ 044 ACT 021 038 مگر تو آن مصری نیستی که چندی پیش از این فتنه برانگیخته، چهار هزار مرد قتال رابه بیابان برد؟» 044 ACT 021 039 پولس گفت: «من مرد یهودی هستم از طرسوس قیلیقیه، شهری که بی‌نام ونشان نیست و خواهش آن دارم که مرا اذن فرمایی تا به مردم سخن گویم.» 044 ACT 021 040 چون اذن یافت، بر زینه ایستاده، به‌دست خود به مردم اشاره کرد؛ و چون آرامی کامل پیدا شد، ایشان را به زبان عبرانی مخاطب ساخته، گفت. 044 ACT 022 001 «ای برادران عزیز و پدران، حجتی را که الان پیش شما می‌آورم بشنوید.» 044 ACT 022 002 چون شنیدند که به زبان عبرانی با ایشان تکلم می‌کند، بیشتر خاموش شدند. پس گفت: 044 ACT 022 003 «من مرد یهودی هستم، متولد طرسوس قیلیقیه، اما تربیت یافته بودم در این شهر درخدمت غمالائیل و در دقایق شریعت اجدادمتعلم شده، درباره خدا غیور می‌بودم، چنانکه همگی شما امروز می‌باشید. 044 ACT 022 004 و این طریقت را تابه قتل مزاحم می‌بودم به نوعی که مردان و زنان رابند نهاده، به زندان می‌انداختم، 044 ACT 022 005 چنانکه رئیس کهنه و تمام اهل شورا به من شهادت می‌دهند که از ایشان نامه‌ها برای برادران گرفته، عازم دمشق شدم تا آنانی را نیز که در آنجا باشند قید کرده، به اورشلیم آورم تا سزا یابند. 044 ACT 022 006 و در اثنای راه، چون نزدیک به دمشق رسیدم، قریب به ظهر ناگاه نوری عظیم از آسمان گرد من درخشید. 044 ACT 022 007 پس بر زمین افتاده، هاتفی را شنیدم که به من می‌گوید: “ای شاول، ای شاول، چرا بر من جفا می‌کنی؟” 044 ACT 022 008 من جواب دادم: “خداوندا تو کیستی؟” او مرا گفت: “من آن عیسی ناصری هستم که تو بر وی جفامی کنی.” 044 ACT 022 009 و همراهان من نور را دیده، ترسان گشتند ولی آواز آن کس را که با من سخن گفت نشنیدند. 044 ACT 022 010 گفتم: “خداوندا چه کنم؟” خداوندمرا گفت: “برخاسته، به دمشق برو که در آنجا تو رامطلع خواهند ساخت از آنچه برایت مقرر است که بکنی.” 044 ACT 022 011 پس چون از سطوت آن نور نابیناگشتم، رفقایم دست مرا گرفته، به دمشق رسانیدند. 044 ACT 022 012 آنگاه شخصی متقی بحسب شریعت، حنانیا نام که نزد همه یهودیان ساکن آنجا نیکنام بود، 044 ACT 022 013 به نزد من آمده و ایستاده، به من گفت: “ای برادر شاول، بینا شو” که در همان ساعت بر وی نگریستم. 044 ACT 022 014 او گفت: “خدای پدران ما تو را برگزید تا اراده او را بدانی و آن عادل را ببینی و از زبانش سخنی بشنوی. 044 ACT 022 015 زیرااز آنچه دیده و شنیده‌ای نزد جمیع مردم شاهد براو خواهی شد. 044 ACT 022 016 و حال چرا تاخیر می‌نمایی؟ برخیز و تعمید بگیر و نام خداوند را خوانده، خود را از گناهانت غسل ده.” 044 ACT 022 017 و چون به اورشلیم برگشته، در هیکل دعا می‌کردم، بیخودشدم. 044 ACT 022 018 پس او را دیدم که به من می‌گوید: “بشتاب و از اورشلیم به زودی روانه شو زیرا که شهادت تو را در حق من نخواهند پذیرفت.” 044 ACT 022 019 من گفتم: “خداوندا، ایشان می‌دانند که من در هرکنیسه مومنین تو را حبس کرده، می‌زدم؛ 044 ACT 022 020 وهنگامی که خون شهید تو استیفان را می‌ریختند، من نیز ایستاده، رضا بدان دادم و جامه های قاتلان او را نگاه می‌داشتم.” 044 ACT 022 021 او به من گفت: “روانه شوزیرا که من تو را به سوی امت های بعیدمی فرستم.» 044 ACT 022 022 پس تا این سخن بدو گوش گرفتند؛ آنگاه آواز خود را بلند کرده، گفتند: «چنین شخص را ازروی زمین بردار که زنده ماندن او جایز نیست!» 044 ACT 022 023 و چون غوغا نموده و جامه های خود راافشانده، خاک به هوا می‌ریختند، 044 ACT 022 024 مین باشی فرمان داد تا او را به قلعه درآوردند و فرمود که اورا به تازیانه امتحان کنند تا بفهمد که به چه سبب اینقدر بر او فریاد می‌کردند. 044 ACT 022 025 و وقتی که او را به ریسمانها می‌بستند، پولس به یوزباشی‌ای که حاضر بود گفت: «آیا بر شما جایز است که مردی رومی را بی‌حجت هم تازیانه زنید؟» 044 ACT 022 026 چون یوزباشی این را شنید، نزد مین باشی رفته، او راخبر داده، گفت: «چه می‌خواهی بکنی زیرا این شخص رومی است؟» 044 ACT 022 027 پس مین باشی آمده، به وی گفت: «مرا بگو که تو رومی هستی؟» گفت: «بلی!» 044 ACT 022 028 مین باشی جواب داد: «من این حقوق رابه مبلغی خطیر تحصیل کردم!» پولس گفت: «امامن در آن مولود شدم.» 044 ACT 022 029 در ساعت آنانی که قصد تفتیش او داشتند، دست از او برداشتند ومین باشی ترسان گشت چون فهمید که رومی است از آن سبب که او را بسته بود. 044 ACT 022 030 بامدادان چون خواست درست بفهمد که یهودیان به چه علت مدعی او می‌باشند، او را از زندان بیرون آورده، فرمود تا روسای کهنه و تمامی اهل شوراحاضر شوند و پولس را پایین آورده، در میان ایشان برپا داشت. 044 ACT 023 001 پس پولس به اهل شورا نیک نگریسته، گفت: «ای برادران، من تا امروز با کمال ضمیر صالح در خدمت خدا رفتار کرده‌ام.» 044 ACT 023 002 آنگاه حنانیا، رئیس کهنه، حاضران را فرمودتا به دهانش زنند. 044 ACT 023 003 پولس بدو گفت: «خدا تو راخواهد زد، ای دیوار سفیدشده! تو نشسته‌ای تامرا برحسب شریعت داوری کنی و به ضدشریعت حکم به زدنم می‌کنی؟» 044 ACT 023 004 حاضران گفتند: «آیا رئیس کهنه خدا را دشنام می‌دهی؟» 044 ACT 023 005 پولس گفت: «ای برادران، ندانستم که رئیس کهنه است، زیرا مکتوب است حاکم قوم خود رابد مگوی.» 044 ACT 023 006 چون پولس فهمید که بعضی از صدوقیان وبعضی از فریسیانند، در مجلس ندا در‌داد که «ای برادران، من فریسی، پسر فریسی هستم و برای امید و قیامت مردگان از من بازپرس می‌شود.» 044 ACT 023 007 چون این را گفت، در میان فریسیان و صدوقیان منازعه برپا شد و جماعت دو فرقه شدند، 044 ACT 023 008 زیراکه صدوقیان منکر قیامت و ملائکه و ارواح هستند لیکن فریسیان قائل به هر دو. 044 ACT 023 009 پس غوغای عظیم برپا شد و کاتبان از فرقه فریسیان برخاسته مخاصمه نموده، می‌گفتند که «در این شخص هیچ بدی نیافته‌ایم و اگر روحی یا فرشته‌ای با او سخن گفته باشد با خدا جنگ نبایدنمود.» 044 ACT 023 010 و چون منازعه زیادتر می‌شد، مین باشی ترسید که مبادا پولس را بدرند. پس فرمود تاسپاهیان پایین آمده، او را از میانشان برداشته، به قلعه درآوردند. 044 ACT 023 011 و در شب همان روز خداوند نزد او آمده، گفت: «ای پولس خاطر جمع باش زیرا چنانکه دراورشلیم در حق من شهادت دادی، همچنین بایددر روم نیز شهادت دهی.» 044 ACT 023 012 و چون روز شد، یهودیان با یکدیگر عهدبسته، بر خویشتن لعن کردند که تا پولس رانکشند، نخورند و ننوشند. 044 ACT 023 013 و آنانی که درباره این، همقسم شدند، زیاده از چهل نفر بودند. 044 ACT 023 014 اینها نزد روسای کهنه و مشایخ رفته، گفتند: «بر خویشتن لعنت سخت کردیم که تا پولس رانکشیم چیزی نچشیم. 044 ACT 023 015 پس الان شما با اهل شورا، مین باشی را اعلام کنید که او را نزد شمابیاورد که گویا اراده دارید در احوال او نیکوترتحقیق نمایید؛ و ما حاضر هستیم که قبل ازرسیدنش او را بکشیم.» 044 ACT 023 016 اما خواهرزاده پولس از کمین ایشان اطلاع یافته، رفت و به قلعه درآمده، پولس را آگاهانید. 044 ACT 023 017 پولس یکی ازیوزباشیان را طلبیده، گفت: «این جوان را نزدمین باشی ببر زیرا خبری دارد که به او بگوید.» 044 ACT 023 018 پس او را برداشته، به حضور مین باشی رسانیده، گفت: «پولس زندانی مرا طلبیده، خواهش کرد که این جوان را به خدمت تو بیاورم، زیرا چیزی داردکه به تو عرض کند.» 044 ACT 023 019 پس مین باشی دستش راگرفته، به خلوت برد و پرسید: «چه چیز است که می خواهی به من خبر دهی؟» 044 ACT 023 020 عرض کرد: «یهودیان متفق شده‌اند که از تو خواهش کنند تاپولس را فردا به مجلس شورا درآوری که گویااراده دارند در حق او زیادتر تفتیش نمایند. 044 ACT 023 021 پس خواهش ایشان را اجابت مفرما زیرا که بیشتر از چهل نفر از ایشان در کمین وی‌اند و به سوگند عهد بسته‌اند که تا او را نکشند چیزی نخورند و نیاشامند و الان مستعد و منتظر وعده تو می‌باشند.» 044 ACT 023 022 مین باشی آن جوان را مرخص فرموده، قدغن نمود که «به هیچ‌کس مگو که مرا ازاین راز مطلع ساختی.» 044 ACT 023 023 پس دو نفر از یوزباشیان را طلبیده، فرمودکه «دویست سپاهی و هفتاد سوار و دویست نیزه‌دار در ساعت سوم از شب حاضر سازید تا به قیصریه بروند؛ 044 ACT 023 024 و مرکبی حاضر کنید تا پولس را سوار کرده، او را به سلامتی به نزد فیلکس والی برسانند.» 044 ACT 023 025 و نامه‌ای بدین مضمون نوشت: 044 ACT 023 026 «کلودیوس لیسیاس، به والی گرامی فیلکس سلام می‌رساند. 044 ACT 023 027 یهودیان این شخص را گرفته، قصد قتل او داشتند. پس با سپاه رفته، او را ازایشان گرفتم، چون دریافت کرده بودم که رومی است. 044 ACT 023 028 و چون خواستم بفهمم که به چه سبب بروی شکایت می‌کنند، او را به مجلس ایشان درآوردم. 044 ACT 023 029 پس یافتم که در مسائل شریعت خود از او شکایت می‌دارند، ولی هیچ شکوه‌ای مستوجب قتل یا بند نمی دارند. 044 ACT 023 030 و چون خبریافتم که یهودیان قصد کمین سازی برای او دارند، بی‌درنگ او را نزد تو فرستادم و مدعیان او را نیزفرمودم تا در حضور تو بر او ادعا نمایندوالسلام.» 044 ACT 023 031 پس سپاهیان چنانکه مامور شدند، پولس را در شب برداشته، به انتیپاتریس رسانیدند. 044 ACT 023 032 و بامدادان سواران را گذاشته که با او بروند، خود به قلعه برگشتند. 044 ACT 023 033 و چون ایشان وارد قیصریه شدند، نامه را به والی سپردند و پولس را نیز نزد اوحاضر ساختند. 044 ACT 023 034 پس والی نامه را ملاحظه فرموده، پرسید که از کدام ولایت است. چون دانست که از قیلیقیه است، 044 ACT 023 035 گفت: «چون مدعیان تو حاضر شوند، سخن تو را خواهم شنید.» و فرمود تا او را در سرای هیرودیس نگاه دارند. 044 ACT 024 001 و بعد از پنج روز، حنانیای رئیس کهنه با مشایخ و خطیبی ترتلس نام رسیدندو شکایت از پولس نزد والی آوردند. 044 ACT 024 002 و چون اورا احضار فرمود، ترتلس آغاز ادعا نموده، گفت: چون از وجود تو در آسایش کامل هستیم واحسانات عظیمه از تدابیر تو بدین قوم رسیده است، ای فیلکس گرامی، 044 ACT 024 003 در هر جا و در هروقت این را در کمال شکرگذاری می‌پذیریم. 044 ACT 024 004 ولیکن تا تو را زیاده مصدع نشوم، مستدعی هستم که از راه نوازش مختصر عرض ما را بشنوی. 044 ACT 024 005 زیرا که این شخص را مفسد و فتنه انگیز یافته‌ایم در میان همه یهودیان ساکن ربع مسکون و ازپیشوایان بدعت نصاری. 044 ACT 024 006 و چون او خواست هیکل را ملوث سازد، او را گرفته، اراده داشتیم که به قانون شریعت خود بر او داوری نماییم. 044 ACT 024 007 ولی لیسیاس مین باشی آمده، او را به زور بسیار ازدستهای ما بیرون آورد، 044 ACT 024 008 و فرمود تا مدعیانش نزد تو حاضر شوند؛ و از او بعد از امتحان می‌توانی دانست حقیقت همه این اموری که ما براو ادعا می‌کنیم.» 044 ACT 024 009 و یهودیان نیز با او متفق شده گفتند که چنین است. 044 ACT 024 010 چون والی به پولس اشاره نمود که سخن بگوید، او جواب داد: «از آن رو که می‌دانم سالهای بسیار است که تو حاکم این قوم می‌باشی، به خشنودی وافر حجت درباره خود می‌آورم. 044 ACT 024 011 زیرا تو می‌توانی دانست که زیاده از دوازده روز نیست که من برای عبادت به اورشلیم رفتم، 044 ACT 024 012 و مرا نیافتند که در هیکل با کسی مباحثه کنم ونه در کنایس یا شهر‌که خلق را به شورش آورم. 044 ACT 024 013 و هم آنچه الان بر من ادعا می‌کنند، نمی تواننداثبات نمایند. 044 ACT 024 014 لیکن این را نزد تو اقرار می‌کنم که به طریقتی که بدعت می‌گویند، خدای پدران را عبادت می‌کنم و به آنچه در تورات و انبیامکتوب است معتقدم، 044 ACT 024 015 و به خدا امیدوارم چنانکه ایشان نیز قبول دارند که قیامت مردگان ازعادلان و ظالمان نیز خواهد شد. 044 ACT 024 016 و خود را دراین امر ریاضت می‌دهم تا پیوسته ضمیر خود رابه سوی خدا و مردم بی‌لغزش نگاه دارم. 044 ACT 024 017 و بعداز سالهای بسیار آمدم تا صدقات و هدایا برای قوم خود بیاورم. 044 ACT 024 018 و در این امور چند نفر ازیهودیان آسیا مرا در هیکل مطهر یافتند بدون هنگامه یا شورشی. 044 ACT 024 019 و ایشان می‌بایست نیز دراینجا نزد تو حاضر شوند تا اگر حرفی بر من دارندادعا کنند. 044 ACT 024 020 یا اینان خود بگویند اگر گناهی ازمن یافتند وقتی که در حضور اهل شورا ایستاده بودم، 044 ACT 024 021 مگر آن یک سخن که در میان ایشان ایستاده، بدان ندا کردم که درباره قیامت مردگان ازمن امروز پیش شما بازپرس می‌شود.» 044 ACT 024 022 آنگاه فیلکس چون از طریقت نیکوترآگاهی داشت، امر ایشان را تاخیر انداخته، گفت: «چون لیسیاس مین باشی آید، حقیقت امر شما را دریافت خواهم کرد.» 044 ACT 024 023 پس یوزباشی را فرمان داد تا پولس را نگاه دارد و او را آزادی دهد واحدی از خویشانش را از خدمت و ملاقات اومنع نکند. 044 ACT 024 024 و بعد از روزی چند فیلکس با زوجه خود درسلا که زنی یهودی بود، آمده پولس راطلبیده، سخن او را درباره ایمان مسیح شنید. 044 ACT 024 025 وچون او درباره عدالت و پرهیزکاری وداوری آینده خطاب می‌کرد، فیلکس ترسان گشته، جواب داد که «الحال برو چون فرصت کنم تو راباز خواهم خواند.» 044 ACT 024 026 و نیز امید می‌داشت که پولس او را نقدی بدهد تا او را آزاد سازد و از این جهت مکرر وی را خواسته، با او گفتگو می‌کرد. 044 ACT 024 027 اما بعد از انقضای دو سال، پورکیوس فستوس، خلیفه ولایت فیلکس شد و فیلکس چون خواست بر یهود منت نهد، پولس را در زندان گذاشت. 044 ACT 025 001 پس چون فستوس به ولایت خودرسید، بعد از سه روز از قیصریه به اورشلیم رفت. 044 ACT 025 002 و رئیس کهنه و اکابر یهود نزد اوبر پولس ادعا کردند و بدو التماس نموده، 044 ACT 025 003 منتی بر وی خواستند تا او را به اورشلیم بفرستد و درکمین بودند که او را در راه بکشند. 044 ACT 025 004 اما فستوس جواب داد که «پولس را باید در قیصریه نگاه داشت»، زیرا خود اراده داشت به زودی آنجابرود. 044 ACT 025 005 و گفت: «پس کسانی از شما که می‌توانندهمراه بیایند تا اگر چیزی در این شخص یافت شود، بر او ادعا نمایند.» 044 ACT 025 006 و چون بیشتر از ده روز در میان ایشان توقف کرده بود، به قیصریه آمد و بامدادان بر مسندحکومت برآمده، فرمود تا پولس را حاضر سازند. 044 ACT 025 007 چون او حاضر شد، یهودیانی که از اورشلیم آمده بودند، به گرد او ایستاده، شکایتهای بسیار وگران بر پولس آوردند ولی اثبات نتوانستند کرد. 044 ACT 025 008 او جواب داد که «نه به شریعت یهود و نه به هیکل و نه به قیصر هیچ گناه کرده‌ام.» 044 ACT 025 009 اما چون فستوس خواست بر یهود منت نهد، در جواب پولس گفت: «آیا می‌خواهی به اورشلیم آیی تا درآنجا در این امور به حضور من حکم شود؟» 044 ACT 025 010 پولس گفت: «در محکمه قیصر ایستاده‌ام که درآنجا می‌باید محاکمه من بشود. به یهود هیچ ظلمی نکرده‌ام، چنانکه تو نیز نیکو می‌دانی. 044 ACT 025 011 پس هر گاه ظلمی یا عملی مستوجب قتل کرده باشم، از مردن دریغ ندارم. لیکن اگر هیچ‌یک ازاین شکایتهایی که اینها بر من می‌آورند اصلی ندارد، کسی نمی تواند مرا به ایشان سپارد. به قیصر رفع دعوی می‌کنم.» 044 ACT 025 012 آنگاه فستوس بعداز مکالمه با اهل شورا جواب داد: «آیا به قیصررفع دعوی کردی؟ به حضور قیصر خواهی رفت.» 044 ACT 025 013 و بعد از مرور ایام چند، اغریپاس پادشاه وبرنیکی برای تحیت فستوس به قیصریه آمدند. 044 ACT 025 014 و چون روزی بسیار در آنجا توقف نمودند، فستوس برای پادشاه، مقدمه پولس را بیان کرده، گفت: «مردی است که فیلکس او را در بند گذاشته است، 044 ACT 025 015 که درباره او وقتی که به اورشلیم آمدم، روسای کهنه و مشایخ یهود مرا خبر دادند وخواهش نمودند که بر او داوری شود. 044 ACT 025 016 درجواب ایشان گفتم که رومیان را رسم نیست که احدی را بسپارند قبل از آنکه مدعی علیه مدعیان خود را روبرو شود و او را فرصت دهند که ادعای ایشان را جواب گوید. 044 ACT 025 017 پس چون ایشان دراینجا جمع شدند، بی‌درنگ در روز دوم بر مسندنشسته، فرمودم تا آن شخص را حاضر کردند. 044 ACT 025 018 و مدعیانش برپا ایستاده، از آنچه من گمان می‌بردم هیچ ادعا بر وی نیاوردند. 044 ACT 025 019 بلکه مساله‌ای چند بر او ایراد کردند درباره مذهب خود و در حق عیسی نامی که مرده است و پولس می‌گوید که او زنده است. 044 ACT 025 020 و چون من در این‌گونه مسایل شک داشتم، از او پرسیدم که “آیامی خواهی به اورشلیم بروی تا در آنجا این مقدمه فیصل پذیرد؟” 044 ACT 025 021 ولی چون پولس رفع دعوی کرد که برای محاکمه اوغسطس محفوظ ماند، فرمان دادم که او را نگاه بدارند تا او را به حضورقیصر روانه نمایم.» 044 ACT 025 022 اغریپاس به فستوس گفت: «من نیزمی خواهم این شخص را بشنوم.» گفت: «فردا اورا خواهی شنید.» 044 ACT 025 023 پس بامدادان چون اغریپاس و برنیکی باحشمتی عظیم آمدند و به دارالاستماع بامین باشیان و بزرگان شهر داخل شدند، به فرمان فستوس پولس را حاضر ساختند. 044 ACT 025 024 آنگاه فستوس گفت: «ای اغریپاس پادشاه، و‌ای همه مردمانی که نزد ما حضور دارید، این شخص رامی بینید که درباره او تمامی جماعت یهود چه دراورشلیم و چه در اینجا فریاد کرده، از من خواهش نمودند که دیگر نباید زیست کند. 044 ACT 025 025 ولیکن چون من دریافتم که او هیچ عملی مستوجب قتل نکرده است و خود به اوغسطس رفع دعوی کرد، اراده کردم که او را بفرستم. 044 ACT 025 026 و چون چیزی درست ندارم که درباره او به خداوندگار مرقوم دارم، از این جهت او را نزد شما و علی الخصوص در حضور تو‌ای اغریپاس پادشاه آوردم تا بعد از تفحص شاید چیزی یافته بنگارم. 044 ACT 025 027 زیرا مراخلاف عقل می‌نماید که اسیری را بفرستم وشکایتهایی که بر اوست معروض ندارم.» 044 ACT 026 001 اغریپاس به پولس گفت: «مرخصی که کیفیت خود را بگویی.» 044 ACT 026 002 که «ای اغریپاس پادشاه، سعادت خود را در این می‌دانم که امروز درحضور تو حجت بیاورم، درباره همه شکایتهایی که یهود از من می‌دارند. 044 ACT 026 003 خصوص چون تو درهمه رسوم و مسایل یهود عالم هستی، پس از تومستدعی آنم که تحمل فرموده، مرا بشنوی. 044 ACT 026 004 رفتار مرا از جوانی چونکه از ابتدا در میان قوم خود در اورشلیم بسر می‌بردم، تمامی یهودمی دانند 044 ACT 026 005 و مرا از اول می‌شناسند هر گاه بخواهند شهادت دهند که به قانون پارساترین فرقه دین خود فریسی می‌بودم. 044 ACT 026 006 والحال به‌سبب امید آن وعده‌ای که خدا به اجداد ما داد، بر من ادعا می‌کنند. 044 ACT 026 007 و حال آنکه دوازده سبط ماشبانه‌روز بجد و جهد عبادت می‌کنند محض امید تحصیل همین وعده که بجهت همین امید، ای اغریپاس پادشاه، یهود بر من ادعا می‌کنند. 044 ACT 026 008 «شما چرا محال می‌پندارید که خدا مردگان را برخیزاند؟ 044 ACT 026 009 من هم در خاطر خود می‌پنداشتم که به نام عیسی ناصری مخالفت بسیار کردن واجب است، 044 ACT 026 010 چنانکه در اورشلیم هم کردم واز روسای کهنه قدرت یافته، بسیاری از مقدسین را در زندان حبس می‌کردم و چون ایشان را می کشتند، در فتوا شریک می‌بودم. 044 ACT 026 011 و در همه کنایس بارها ایشان را زحمت رسانیده، مجبورمی ساختم که کفر گویند و بر ایشان به شدت دیوانه گشته تا شهرهای بعید تعاقب می‌کردم. 044 ACT 026 012 در این میان هنگامی که با قدرت و اجازت ازروسای کهنه به دمشق می‌رفتم، 044 ACT 026 013 در راه، ای پادشاه، در وقت ظهر نوری را از آسمان دیدم، درخشنده تر از خورشید که در دور من و رفقایم تابید. 044 ACT 026 014 و چون همه بر زمین افتادیم، هاتفی راشنیدم که مرا به زبان عبرانی مخاطب ساخته، گفت: “ای شاول، شاول، چرا بر من جفا می‌کنی؟ تو را بر میخها لگد زدن دشوار است.” 044 ACT 026 015 من گفتم: “خداوندا تو کیستی؟” گفت: “من عیسی هستم که تو بر من جفا می‌کنی. 044 ACT 026 016 و لیکن برخاسته، بر پابایست زیرا که بر تو ظاهر شدم تا تو را خادم وشاهد مقرر گردانم بر آن چیزهایی که مرا در آنهادیده‌ای و بر آنچه به تو در آن ظاهر خواهم شد. 044 ACT 026 017 و تو را رهایی خواهم داد از قوم و از امت هایی که تو را به نزد آنها خواهم فرستاد، 044 ACT 026 018 تا چشمان ایشان را باز کنی تا از ظلمت به سوی نور و ازقدرت شیطان به‌جانب خدا برگردند تا آمرزش گناهان و میراثی در میان مقدسین بوسیله ایمانی که بر من است بیابند.” 044 ACT 026 019 آن وقت‌ای اغریپاس پادشاه، رویای آسمانی را نافرمانی نورزیدم. 044 ACT 026 020 بلکه نخست آنانی را که در دمشق بودند و در اورشلیم و درتمامی مرز و بوم یهودیه و امت‌ها را نیز اعلام می‌نمودم که توبه کنند و به سوی خدا بازگشت نمایند و اعمال لایقه توبه را به‌جا آورند. 044 ACT 026 021 به‌سبب همین امور یهود مرا در هیکل گرفته، قصد قتل من کردند. 044 ACT 026 022 اما از خدا اعانت یافته، تا امروزباقی ماندم و خرد و بزرگ را اعلام می‌نمایم وحرفی نمی گویم، جز آنچه انبیا و موسی گفتند که می‌بایست واقع شود، 044 ACT 026 023 که مسیح می‌بایست زحمت بیند و نوبر قیامت مردگان گشته، قوم وامت‌ها را به نور اعلام نماید.» 044 ACT 026 024 چون او بدین سخنان، حجت خود رامی آورد، فستوس به آواز بلند گفت: «ای پولس دیوانه هستی! کثرت علم تو را دیوانه کرده است!» 044 ACT 026 025 گفت: «ای فستوس گرامی، دیوانه نیستم بلکه سخنان راستی و هوشیاری را می‌گویم. 044 ACT 026 026 زیراپادشاهی که در حضور او به دلیری سخن می‌گویم، از این امور مطلع است، چونکه مرا یقین است که هیچ‌یک از این مقدمات بر او مخفی نیست، زیرا که این امور در خلوت واقع نشد. 044 ACT 026 027 ‌ای اغریپاس پادشاه، آیا به انبیا ایمان آورده‌ای؟ می‌دانم که ایمان داری!» 044 ACT 026 028 اغریپاس به پولس گفت: «به قلیل ترغیب می‌کنی که من مسیحی بگردم؟» 044 ACT 026 029 پولس گفت: «از خداخواهش می‌داشتم یا به قلیل یا به کثیر، نه‌تنها توبلکه جمیع این اشخاصی که امروز سخن مرامی شنوند مثل من گردند، جز این زنجیرها!» 044 ACT 026 030 چون این را گفت، پادشاه و والی و برنیکی وسایر مجلسیان برخاسته، 044 ACT 026 031 رفتند و با یکدیگرگفتگو کرده، گفتند: «این شخص هیچ عملی مستوجب قتل یا حبس نکرده است.» 044 ACT 026 032 واغریپاس به فستوس گفت: «اگر این مرد به قیصررفع دعوی خود نمی کرد، او را آزاد کردن ممکن می‌بود.» 044 ACT 027 001 چون مقرر شد که به ایطالیا برویم، پولس و چند زندانی دیگر را به یوزباشی از سپاه اغسطس که یولیوس نام داشت، سپردند. 044 ACT 027 002 و به کشتی ادرامیتینی که عازم بنادرآسیا بود، سوار شده، کوچ کردیم و ارسترخس ازاهل مکادونیه از تسالونیکی همراه ما بود. 044 ACT 027 003 روزدیگر به صیدون فرود آمدیم و یولیوس با پولس ملاطفت نموده، او را اجازت داد که نزد دوستان خود رفته، از ایشان نوازش یابد. 044 ACT 027 004 و از آنجا روانه شده، زیر قپرس گذشتیم زیرا که باد مخالف بود. 044 ACT 027 005 و از دریای کنار قیلیقیه و پمفلیه گذشته، به میرای لیکیه رسیدیم 044 ACT 027 006 در آنجا یوزباشی کشتی اسکندریه را یافت که به ایطالیا می‌رفت و ما را برآن سوار کرد. 044 ACT 027 007 و چند روز به آهستگی رفته، به قنیدس به مشقت رسیدیم و چون باد مخالف مامی بود، در زیر کریت نزدیک سلمونی راندیم، 044 ACT 027 008 وبه دشواری از آنجا گذشته، به موضعی که به بنادرحسنه مسمی و قریب به شهر لسائیه است رسیدیم. 044 ACT 027 009 و چون زمان منقضی شد و در این وقت سفردریا خطرناک بود، زیرا که ایام روزه گذشته بود، 044 ACT 027 010 پولس ایشان را نصیحت کرده، گفت: «ای مردمان، می‌بینم که در این سفر ضرر و خسران بسیار پیدا خواهد شد، نه فقط بار و کشتی را بلکه جانهای ما را نیز.» 044 ACT 027 011 ولی یوزباشی ناخدا وصاحب کشتی را بیشتر از قول پولس اعتنا نمود. 044 ACT 027 012 و چون آن بندر نیکو نبود که زمستان را در آن بسر برند، اکثر چنان مصلحت دانستند که از آنجا نقل کنند تا اگر ممکن شود خود را به فینیکسس رسانیده، زمستان را در آنجا بسر برند که آن بندری است از کریت مواجه مغرب جنوبی ومغرب شمالی. 044 ACT 027 013 و چون نسیم جنوبی وزیدن گرفت، گمان بردند که به مقصد خویش رسیدند. پس لنگر برداشتیم و از کناره کریت گذشتیم. 044 ACT 027 014 لیکن چیزی نگذشت که بادی شدید که آن رااورکلیدون می‌نامند از بالای آن زدن گرفت. 044 ACT 027 015 درساعت کشتی ربوده شده، رو به سوی باد نتوانست نهاد. پس آن را از دست داده، بی‌اختیار رانده شدیم. 044 ACT 027 016 پس در زیر جزیره‌ای که کلودی نام داشت، دوان دوان رفتیم و به دشواری زورق را درقبض خود آوردیم. 044 ACT 027 017 و آن را برداشته و معونات را استعمال نموده، کمر کشتی را بستند و چون ترسیدند که به ریگزار سیرتس فرو روند، حبال کشتی را فرو کشیدند و همچنان رانده شدند. 044 ACT 027 018 وچون طوفان بر ما غلبه می‌نمود، روز دیگر، بارکشتی را بیرون انداختند. 044 ACT 027 019 و روز سوم به‌دستهای خود آلات کشتی را به دریا انداختیم. 044 ACT 027 020 و چون روزهای بسیار آفتاب و ستارگان راندیدند و طوفانی شدید بر ما می‌افتاد، دیگر هیچ امید نجات برای ما نماند. 044 ACT 027 021 و بعد از گرسنگی بسیار، پولس در میان ایشان ایستاده، گفت: «ای مردمان، نخست می‌بایست سخن مرا پذیرفته، از کریت نقل نکرده باشید تا این ضرر و خسران را نبینید. 044 ACT 027 022 اکنون نیزشما را نصیحت می‌کنم که خاطرجمع باشید زیراکه هیچ ضرری به‌جان یکی از شما نخواهد رسیدمگر به کشتی. 044 ACT 027 023 زیرا که دوش، فرشته آن خدایی که از آن او هستم و خدمت او را می‌کنم، به من ظاهر شده، 044 ACT 027 024 گفت: “ای پولس ترسان مباش زیراباید تو در حضور قیصر حاضر شوی. و اینک خدا همه همسفران تو را به تو بخشیده است.” 044 ACT 027 025 پس‌ای مردمان خوشحال باشید زیرا ایمان دارم که به همانطور که به من گفت، واقع خواهدشد. 044 ACT 027 026 لیکن باید در جزیره‌ای بیفتیم.» 044 ACT 027 027 و چون شب چهاردهم شد و هنوز دردریای ادریا به هر سو رانده می‌شدیم، در نصف شب ملاحان گمان بردند که خشکی نزدیک است. 044 ACT 027 028 پس پیمایش کرده، بیست قامت یافتند. وقدری پیشتر رفته، باز پیمایش کرده، پانزده قامت یافتند. 044 ACT 027 029 و چون ترسیدند که به صخره‌ها بیفتیم، از پشت کشتی چهار لنگر انداخته، تمنا می‌کردندکه روز شود. 044 ACT 027 030 اما چون ملاحان قصد داشتند که از کشتی فرار کنند و زورق را به دریا انداختند به بهانه‌ای که لنگرها را از پیش کشتی بکشند، 044 ACT 027 031 پولس یوزباشی و سپاهیان را گفت: «اگر اینهادر کشتی نمانند، نجات شما ممکن نباشد.» 044 ACT 027 032 آنگاه سپاهیان ریسمانهای زورق را بریده، گذاشتند که بیفتد. 044 ACT 027 033 چون روز نزدیک شد، پولس از همه خواهش نمود که چیزی بخورند. پس گفت: «امروز روز چهاردهم است که انتظار کشیده وچیزی نخورده، گرسنه مانده‌اید. 044 ACT 027 034 پس استدعای من این است که غذا بخورید که عافیت برای شما خواهد بود، زیرا که مویی از سر هیچ‌یک از شما نخواهد افتاد.» 044 ACT 027 035 این بگفت و درحضور همه نان گرفته، خدا را شکر گفت و پاره کرده، خوردن گرفت. 044 ACT 027 036 پس همه قوی‌دل گشته نیز غذا خوردند. 044 ACT 027 037 و جمله نفوس در کشتی دویست و هفتاد و شش بودیم. 044 ACT 027 038 چون از غذاسیر شدند، گندم را به دریا ریخته، کشتی را سبک کردند. 044 ACT 027 039 اما چون روز، روشن شد، زمین را نشناختند؛ لیکن خلیجی دیدند که شاطی‌ای داشت. پس رای زدند که اگر ممکن شود، کشتی را بر آن برانند. 044 ACT 027 040 و بند لنگرها را بریده، آنها را دردریا گذاشتند و بندهای سکان را باز کرده، وبادبان را برای باد گشاده، راه ساحل را پیش گرفتند. 044 ACT 027 041 اما کشتی را درمجمع بحرین به پایاب رانده، مقدم آن فرو شده، بی‌حرکت ماند ولی موخرش از لطمه امواج درهم شکست. 044 ACT 027 042 آنگاه سپاهیان قصد قتل زندانیان کردند که مبادا کسی شنا کرده، بگریزد. 044 ACT 027 043 لیکن یوزباشی چون خواست پولس را برهاند، ایشان را از این اراده بازداشت و فرمود تا هر‌که شناوری داند، نخست خویشتن را به دریا انداخته به ساحل رساند. 044 ACT 027 044 وبعضی بر تختها و بعضی بر چیزهای کشتی وهمچنین همه به سلامتی به خشکی رسیدند. 044 ACT 028 001 و چون رستگار شدند، یافتند که جزیره ملیطه نام دارد. 044 ACT 028 002 و آن مردمان بربری باما کمال ملاطفت نمودند، زیرا به‌سبب باران که می‌بارید و سرما آتش افروخته، همه ما راپذیرفتند. 044 ACT 028 003 چون پولس مقداری هیزم فراهم کرده، بر آتش می‌نهاد، به‌سبب حرارت، افعی‌ای بیرون آمده، بر دستش چسپید. 044 ACT 028 004 چون بربریان جانور را از دستش آویخته دیدند، با یکدیگرمی گفتند: «بلاشک این شخص، خونی است که بااینکه از دریا رست، عدل نمی گذارد که زیست کند.» 044 ACT 028 005 اما آن جانور را در آتش افکنده، هیچ ضرر نیافت. 044 ACT 028 006 پس منتظر بودند که او آماس کند یابغته افتاده، بمیرد. ولی چون انتظار بسیار کشیدندو دیدند که هیچ ضرری بدو نرسید، برگشته گفتندکه خدایی است. 044 ACT 028 007 و در آن نواحی، املاک رئیس جزیره که پوبلیوس نام داشت بود که او ما را به خانه خودطلبیده، سه روز به مهربانی مهمانی نمود. 044 ACT 028 008 ازقضا پدر پوبلیوس را رنج تب و اسهال عارض شده، خفته بود. پس پولس نزد وی آمده و دعاکرده ودست بر او گذارده، او را شفا داد. 044 ACT 028 009 و چون این امر واقع شد، سایر مریضانی که در جزیره بودند آمده، شفا یافتند. 044 ACT 028 010 و ایشان ما را اکرام بسیار نمودند و چون روانه می‌شدیم، آنچه لازم بود برای ما حاضر ساختند. 044 ACT 028 011 و بعد از سه ماه به کشتی اسکندریه که علامت جوزا داشت و زمستان را در جزیره بسربرده بود، سوار شدیم. 044 ACT 028 012 و به‌سراکوس فرودآمده، سه روز توقف نمودیم. 044 ACT 028 013 و از آنجا دورزده، به ریغیون رسیدیم و بعد از یک روز بادجنوبی وزیده، روز دوم وارد پوطیولی شدیم. 044 ACT 028 014 و در آنجا برادران یافته، حسب خواهش ایشان هفت روز ماندیم و همچنین به روم آمدیم. 044 ACT 028 015 وبرادران آنجا چون از احوال ما مطلع شدند، به استقبال ما بیرون آمدند تا فورن اپیوس و سه دکان. و پولس چون ایشان را دید، خدا را شکر نموده، قوی‌دل گشت. 044 ACT 028 016 و چون به روم رسیدیم، یوزباشی زندانیان را به‌سردار افواج خاصه سپرد. اما پولس را اجازت دادند که با یک سپاهی که محافظت او می‌کرد، در منزل خودبماند. 044 ACT 028 017 و بعد از سه روز، پولس بزرگان یهود راطلبید و چون جمع شدند به ایشان گفت: «ای برادران عزیز، با وجودی که من هیچ عملی خلاف قوم و رسوم اجداد نکرده بودم، همانا مرا در اورشلیم بسته، به‌دستهای رومیان سپردند. 044 ACT 028 018 ایشان بعد از تفحص چون در من هیچ علت قتل نیافتند، اراده کردند که مرا رها کنند. 044 ACT 028 019 ولی چون یهود مخالفت نمودند، ناچار شده به قیصررفع دعوی کردم، نه تا آنکه از امت خود شکایت کنم. 044 ACT 028 020 اکنون بدین جهت خواستم شما راملاقات کنم و سخن گویم زیرا که بجهت امیداسرائیل، بدین زنجیر بسته شدم.» 044 ACT 028 021 وی راگفتند: «ما هیچ نوشته در حق تو از یهودیه نیافته‌ایم و نه کسی از برادرانی که از آنجا آمدند، خبری یا سخن بدی درباره تو گفته است. 044 ACT 028 022 لیکن مصلحت دانستیم از تو مقصود تو را بشنویم زیراما را معلوم است که این فرقه را در هر جا بدمی گویند.» 044 ACT 028 023 پس چون روزی برای وی معین کردند، بسیاری نزد او به منزلش آمدند که برای ایشان به ملکوت خدا شهادت داده، شرح می‌نمود و ازتورات موسی و انبیا از صبح تا شام درباره عیسی اقامه حجت می‌کرد. 044 ACT 028 024 پس بعضی به سخنان اوایمان آوردند و بعضی ایمان نیاوردند. 044 ACT 028 025 و چون با یکدیگر معارضه می‌کردند، از او جدا شدند بعداز آنکه پولس این یک سخن را گفته بود که «روح‌القدس به وساطت اشعیای نبی به اجداد مانیکو خطاب کرده، 044 ACT 028 026 گفته است که “نزد این قوم رفته بدیشان بگو به گوش خواهید شنید ونخواهید فهمید و نظر کرده خواهید نگریست ونخواهید دید؛ 044 ACT 028 027 زیرا دل این قوم غلیظ شده و به گوشهای سنگین می‌شنوند و چشمان خود را برهم نهاده‌اند، مبادا به چشمان ببینند و به گوشهابشنوند و به دل بفهمند و بازگشت کنند تا ایشان راشفا بخشم.” 044 ACT 028 028 پس بر شما معلوم باد که نجات خدا نزد امت‌ها فرستاده می‌شود و ایشان خواهندشنید.» 044 ACT 028 029 چون این را گفت یهودیان رفتند و بایکدیگر مباحثه بسیار می‌کردند. 044 ACT 028 030 اما پولس دوسال تمام در خانه اجاره‌ای خود ساکن بود و هرکه به نزد وی می‌آمد، می‌پذیرفت. 044 ACT 028 031 و به ملکوت خدا موعظه می‌نمود و با کمال دلیری درامور عیسی مسیح خداوند بدون ممانعت تعلیم می‌داد. # # BOOK 045 ROM Romans رومیان 045 ROM 001 001 پولس، غلام عیسی مسیح و رسول خوانده شده و جدا نموده شده برای انجیل خدا، 045 ROM 001 002 که سابق وعده آن را داده بود به وساطت انبیای خود در کتب مقدسه، 045 ROM 001 003 درباره پسر خود که بحسب جسم از نسل داود متولد شد، 045 ROM 001 004 و بحسب روح قدوسیت پسر خدا به قوت معروف گردید ازقیامت مردگان یعنی خداوند ما عیسی مسیح، 045 ROM 001 005 که به او فیض و رسالت را یافتیم برای اطاعت ایمان در جمیع امت‌ها به‌خاطر اسم او، 045 ROM 001 006 که درمیان ایشان شما نیز خوانده شده عیسی مسیح هستید 045 ROM 001 007 به همه که در روم محبوب خدا و خوانده شده و مقدسید، فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند بر شما باد. 045 ROM 001 008 اول شکر می‌کنم خدای خود را به وساطت عیسی مسیح درباره همگی شما که ایمان شما درتمام عالم شهرت یافته است؛ 045 ROM 001 009 زیرا خدایی که اورا به روح خود در انجیل پسرش خدمت می‌کنم، مرا شاهد است که چگونه پیوسته شما را یادمی کنم، 045 ROM 001 010 و دائم در دعاهای خود مسالت می‌کنم که شاید الان آخر به اراده خدا سعادت یافته، نزد شما بیایم. 045 ROM 001 011 زیرا بسیار اشتیاق دارم که شما را ببینم تا نعمتی روحانی به شما برسانم که شما استوار بگردید، 045 ROM 001 012 یعنی تا در میان شماتسلی یابیم از ایمان یکدیگر، ایمان من و ایمان شما. 045 ROM 001 013 لکن‌ای برادران، نمی خواهم که شمابی خبر باشید از اینکه مکرر اراده آمدن نزد شماکردم و تا به حال ممنوع شدم تا ثمری حاصل کنم در میان شما نیز چنانکه در سایر امت‌ها. 045 ROM 001 014 زیرا که یونانیان و بربریان و حکما و جهلا راهم مدیونم. 045 ROM 001 015 پس همچنین بقدر طاقت خودمستعدم که شما را نیز که در روم هستید بشارت دهم. 045 ROM 001 016 زیرا که از انجیل مسیح عار ندارم چونکه قوت خداست، برای نجات هر کس که ایمان آورد، اول یهود و پس یونانی، 045 ROM 001 017 که در آن عدالت خدا مکشوف می‌شود، از ایمان تا ایمان، چنانکه مکتوب است که عادل به ایمان زیست خواهد نمود. 045 ROM 001 018 زیرا غضب خدا از آسمان مکشوف می‌شود بر هر بی‌دینی و ناراستی مردمانی که راستی را در ناراستی باز می‌دارند. 045 ROM 001 019 چونکه آنچه از خدا می‌توان شناخت، در ایشان ظاهراست زیرا خدا آن را بر ایشان ظاهر کرده است. 045 ROM 001 020 زیرا که چیزهای نادیده او یعنی قوت سرمدی و الوهیتش از حین آفرینش عالم بوسیله کارهای او فهمیده و دیده می‌شود تا ایشان را عذری نباشد. (aïdios g126) 045 ROM 001 021 زیرا هر‌چند خدا را شناختند، ولی اورا چون خدا تمجید و شکر نکردند بلکه درخیالات خود باطل گردیده، دل بی‌فهم ایشان تاریک گشت. 045 ROM 001 022 ادعای حکمت می‌کردند واحمق گردیدند. 045 ROM 001 023 و جلال خدای غیرفانی را به شبیه صورت انسان فانی و طیور و بهایم وحشرات تبدیل نمودند. 045 ROM 001 024 لهذا خدا نیز ایشان رادر شهوات دل خودشان به ناپاکی تسلیم فرمود تادر میان خود بدنهای خویش را خوار سازند، 045 ROM 001 025 که ایشان حق خدا را به دروغ مبدل کردند وعبادت و خدمت نمودند مخلوق را به عوض خالقی که تا ابدالاباد متبارک است. آمین. (aiōn g165) 045 ROM 001 026 از این سبب خدا ایشان را به هوسهای خباثت تسلیم نمود، به نوعی که زنانشان نیز عمل طبیعی را به آنچه خلاف طبیعت است تبدیل نمودند. 045 ROM 001 027 و همچنین مردان هم استعمال طبیعی زنان را ترک کرده، از شهوات خود با یکدیگرسوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال زشت شده، عقوبت سزاوار تقصیر خود را در خود یافتند. 045 ROM 001 028 و چون روا نداشتند که خدا را در دانش خودنگاه دارند، خدا ایشان را به ذهن مردود واگذاشت تا کارهای ناشایسته به‌جا آورند. 045 ROM 001 029 مملو از هرنوع ناراستی و شرارت و طمع و خباثت؛ پر ازحسد و قتل و جدال و مکر و بدخویی؛ 045 ROM 001 030 غمازان و غیبت کنندگان و دشمنان خدا و اهانت کنندگان و متکبران و لافزنان و مبدعان شر و نامطیعان والدین؛ 045 ROM 001 031 بی‌فهم و بی‌وفا و بی‌الفت و بی‌رحم. 045 ROM 001 032 زیرا هر‌چند انصاف خدا را می‌دانند که کنندگان چنین کارها مستوجب موت هستند، نه فقط آنها را می‌کنند بلکه کنندگان را نیز خوش می‌دارند. 045 ROM 002 001 لهذا‌ای آدمی که حکم می‌کنی، هر‌که باشی عذری نداری زیرا که به آنچه بردیگری حکم می‌کنی، فتوا بر خود می‌دهی، زیراتو که حکم می‌کنی، همان کارها را به عمل می‌آوری. 045 ROM 002 002 و می‌دانیم که حکم خدا بر کنندگان چنین اعمال بر‌حق است. 045 ROM 002 003 پس‌ای آدمی که برکنندگان چنین اعمال حکم می‌کنی و خود همان را می‌کنی، آیا گمان می‌بری که تو از حکم خداخواهی رست؟ 045 ROM 002 004 یا آنکه دولت مهربانی و صبر وحلم او را ناچیز می‌شماری و نمی دانی که مهربانی خدا تو را به توبه می‌کشد؟ 045 ROM 002 005 و به‌سبب قساوت و دل ناتوبه‌کار خود، غضب را ذخیره می‌کنی برای خود در روز غضب و ظهور داوری عادله خدا 045 ROM 002 006 که به هر کس برحسب اعمالش جزاخواهد داد: 045 ROM 002 007 اما به آنانی که با صبر در اعمال نیکوطالب جلال و اکرام و بقایند، حیات جاودانی را؛ (aiōnios g166) 045 ROM 002 008 و اما به اهل تعصب که اطاعت راستی نمی کنندبلکه مطیع ناراستی می‌باشند، خشم و غضب 045 ROM 002 009 وعذاب و ضیق بر هر نفس بشری که مرتکب بدی می‌شود، اول بر یهود و پس بر یونانی؛ 045 ROM 002 010 لکن جلال و اکرام و سلامتی بر هر نیکوکار، نخست بریهود و بر یونانی نیز. 045 ROM 002 011 زیرا نزد خدا طرفداری نیست، 045 ROM 002 012 زیراآنانی که بدون شریعت گناه کنند، بی‌شریعت نیزهلاک شوند و آنانی که با شریعت گناه کنند، ازشریعت بر ایشان حکم خواهد شد. 045 ROM 002 013 از آن جهت که شنوندگان شریعت در حضور خدا عادل نیستند بلکه کنندگان شریعت عادل شمرده خواهند شد. 045 ROM 002 014 زیرا هرگاه امت هایی که شریعت ندارند کارهای شریعت را به طبیعت به‌جا آرند، اینان هرچند شریعت ندارند، برای خود شریعت هستند، 045 ROM 002 015 چونکه از ایشان ظاهر می‌شود که عمل شریعت بر دل ایشان مکتوب است و ضمیرایشان نیز گواهی می‌دهد و افکار ایشان با یکدیگریا مذمت می‌کنند یا عذر می‌آورند، 045 ROM 002 016 در روزی که خدا رازهای مردم را داوری خواهد نمود به وساطت عیسی مسیح برحسب بشارت من. 045 ROM 002 017 پس اگر تو مسمی به یهود هستی و برشریعت تکیه می‌کنی و به خدا فخر می‌نمایی، 045 ROM 002 018 و اراده او را می‌دانی و از شریعت تربیت یافته، چیزهای افضل را می‌گزینی، 045 ROM 002 019 و یقین داری که خود هادی کوران و نور ظلمتیان 045 ROM 002 020 و مودب جاهلان و معلم اطفال هستی و در شریعت صورت معرفت و راستی را داری، 045 ROM 002 021 پس‌ای کسی‌که دیگران را تعلیم می‌دهی، چرا خود رانمی آموزی؟ و وعظ می‌کنی که دزدی نباید کرد، آیا خود دزدی می‌کنی؟ 045 ROM 002 022 و از زنا کردن نهی می‌کنی، آیا خود زانی نیستی؟ و از بتها نفرت داری، آیا خود معبدها را غارت نمی کنی؟ 045 ROM 002 023 و به شریعت فخر می‌کنی، آیا به تجاوز از شریعت خدا را اهانت نمی کنی؟ 045 ROM 002 024 زیرا که به‌سبب شمادر میان امت‌ها اسم خدا را کفر می‌گویند، چنانکه مکتوب است. 045 ROM 002 025 زیرا ختنه سودمند است هرگاه به شریعت عمل نمایی. اما اگر از شریعت تجاوزنمایی، ختنه تو نامختونی گشته است. 045 ROM 002 026 پس اگرنامختونی، احکام شریعت را نگاه دارد، آیانامختونی او ختنه شمرده نمی شود؟ 045 ROM 002 027 ونامختونی طبیعی هرگاه شریعت را به‌جا آرد، حکم خواهد کرد بر تو که با وجود کتب و ختنه ازشریعت تجاوز می‌کنی. 045 ROM 002 028 زیرا آنکه در ظاهراست، یهودی نیست و آنچه در ظاهر در جسم است، ختنه نی. 045 ROM 002 029 بلکه یهود آن است که در باطن باشد و ختنه آنکه قلبی باشد، در روح نه در حرف که مدح آن نه از انسان بلکه از خداست. 045 ROM 003 001 پس برتری یهود چیست؟ و یا از ختنه چه فایده؟ 045 ROM 003 002 بسیار از هر جهت؛ اول آنکه بدیشان کلام خدا امانت داده شده است. 045 ROM 003 003 زیرا که چه بگوییم اگر بعضی ایمان نداشتند؟ آیابی ایمانی‌ایشان امانت خدا را باطل می‌سازد؟ 045 ROM 003 004 حاشا! بلکه خدا راستگو باشد و هر انسان دروغگو، چنانکه مکتوب است: «تا اینکه درسخنان خود مصدق شوی و در داوری خودغالب آیی.» 045 ROM 003 005 لکن اگر ناراستی ما عدالت خدا را ثابت می‌کند، چه گوییم؟ آیا خدا ظالم است وقتی که غضب می‌نماید؟ بطور انسان سخن می‌گویم. 045 ROM 003 006 حاشا! در این صورت خدا چگونه عالم راداوری خواهد کرد؟ 045 ROM 003 007 زیرا اگر به دروغ من، راستی خدا برای جلال او افزون شود، پس چرا برمن نیز چون گناهکار حکم شود؟ 045 ROM 003 008 و چرا نگوییم، چنانکه بعضی بر ما افترا می‌زنند و گمان می‌برندکه ما چنین می‌گوییم، بدی بکنیم تا نیکویی حاصل شود؟ که قصاص ایشان به انصاف است. 045 ROM 003 009 پس چه گوییم؟ آیا برتری داریم؟ نه به هیچ وجه! زیرا پیش ادعا وارد آوردیم که یهود ویونانیان هر دو به گناه گرفتارند. 045 ROM 003 010 چنانکه مکتوب است که «کسی عادل نیست، یکی هم نی. 045 ROM 003 011 کسی فهیم نیست، کسی طالب خدا نیست. 045 ROM 003 012 همه گمراه و جمیع باطل گردیده‌اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی. 045 ROM 003 013 گلوی ایشان گور گشاده است و به زبانهای خود فریب می‌دهند. زهر مار در زیر لب ایشان است، 045 ROM 003 014 ودهان ایشان پر از لعنت و تلخی است. 045 ROM 003 015 پایهای ایشان برای خون ریختن شتابان است. 045 ROM 003 016 هلاکت و پریشانی در طریقهای ایشان است، 045 ROM 003 017 و طریق سلامتی را ندانسته‌اند. 045 ROM 003 018 خدا ترسی درچشمانشان نیست.» 045 ROM 003 019 الان آگاه هستیم که آنچه شریعت می‌گوید، به اهل شریعت خطاب می‌کند تا هر دهانی بسته شود و تمام عالم زیر قصاص خدا آیند. 045 ROM 003 020 ازآنجا که به اعمال شریعت هیچ بشری در حضوراو عادل شمرده نخواهد شد، چونکه از شریعت دانستن گناه است. 045 ROM 003 021 لکن الحال بدون شریعت، عدالت خداظاهر شده است، چنانکه تورات و انبیا بر آن شهادت می‌دهند؛ 045 ROM 003 022 یعنی عدالت خدا که بوسیله ایمان به عیسی مسیح است، به همه و کل آنانی که ایمان آورند. زیرا که هیچ تفاوتی نیست، 045 ROM 003 023 زیراهمه گناه کرده‌اند واز جلال خدا قاصر می‌باشند، 045 ROM 003 024 و به فیض او مجان عادل شمرده می‌شوند به وساطت آن فدیه‌ای که در عیسی مسیح است. 045 ROM 003 025 که خدا او را از قبل معین کرد تا کفاره باشد به واسطه ایمان به وسیله خون او تا آنکه عدالت خود را ظاهر سازد، به‌سبب فرو گذاشتن خطایای سابق در حین تحمل خدا، 045 ROM 003 026 برای اظهار عدالت خود در زمان حاضر، تا او عادل شود و عادل شمارد هرکسی را که به عیسی ایمان آورد. 045 ROM 003 027 پس جای فخر کجا است؟ برداشته شده است! به کدام شریعت؟ آیا به شریعت اعمال؟ نی بلکه به شریعت ایمان. 045 ROM 003 028 زیرا یقین می‌دانیم که انسان بدون اعمال شریعت، محض ایمان عادل شمرده می‌شود. 045 ROM 003 029 آیا او خدای یهود است فقط؟ مگر خدای امت‌ها هم نیست؟ البته خدای امت‌ها نیز است. 045 ROM 003 030 زیرا واحد است خدایی که اهل ختنه را از ایمان، و نامختونان را به ایمان عادل خواهد شمرد. 045 ROM 003 031 پس آیا شریعت را به ایمان باطل می‌سازیم؟ حاشا! بلکه شریعت رااستوار می‌داریم. 045 ROM 004 001 پس چه چیز را بگوییم که پدر ما ابراهیم بحسب جسم یافت؟ 045 ROM 004 002 زیرا اگر ابراهیم به اعمال عادل شمرده شد، جای فخر دارد اما نه درنزد خدا. 045 ROM 004 003 زیرا کتاب چه می‌گوید؟ «ابراهیم به خدا ایمان آورد و آن برای او عدالت محسوب شد.» 045 ROM 004 004 لکن برای کسی‌که عمل می‌کند، مزدش نه ازراه فیض بلکه از راه طلب محسوب می‌شود. 045 ROM 004 005 واما کسی‌که عمل نکند، بلکه ایمان آورد به او که بی‌دینان را عادل می‌شمارد، ایمان او عدالت محسوب می‌شود. 045 ROM 004 006 چنانکه داود نیز خوش حالی آن کس را ذکر می‌کند که خدا برای او عدالت محسوب می‌دارد، بدون اعمال: 045 ROM 004 007 «خوشابحال کسانی که خطایای ایشان آمرزیده شد وگناهانشان مستور گردید؛ 045 ROM 004 008 خوشابحال کسی‌که خداوند گناه را به وی محسوب نفرماید.» 045 ROM 004 009 پس آیا این خوشحالی بر اهل ختنه گفته شدیا برای نامختونان نیز؟ زیرا می‌گوییم ایمان ابراهیم به عدالت محسوب گشت. 045 ROM 004 010 پس در چه حالت محسوب شد، وقتی که او در ختنه بود یادر نامختونی؟ در ختنه نی، بلکه در نامختونی؛ 045 ROM 004 011 و علامت ختنه را یافت تا مهر باشد بر آن عدالت ایمانی که در نامختونی داشت، تا او همه نامختونان را که ایمان آورند پدر باشد تا عدالت برای ایشان هم محسوب شود؛ 045 ROM 004 012 و پدر اهل ختنه نیز یعنی آنانی را که نه فقط مختونند بلکه سالک هم می‌باشند بر آثار ایمانی که پدر ماابراهیم در نامختونی داشت. 045 ROM 004 013 زیرا به ابراهیم و ذریت او، وعده‌ای که اووارث جهان خواهد بود، از جهت شریعت داده نشد بلکه از عدالت ایمان. 045 ROM 004 014 زیرا اگر اهل شریعت وارث باشند، ایمان عاطل شد و وعده باطل. 045 ROM 004 015 زیرا که شریعت باعث غضب است، زیرا جایی که شریعت نیست تجاوز هم نیست. 045 ROM 004 016 و ازاین جهت از ایمان شد تا محض فیض باشد تاوعده برای همگی ذریت استوار شود نه مختص به ذریت شرعی بلکه به ذریت ایمانی ابراهیم نیزکه پدر جمیع ما است، 045 ROM 004 017 (چنانکه مکتوب است که تو را پدر امت های بسیار ساخته‌ام )، در حضورآن خدایی که به او ایمان آورد که مردگان را زنده می‌کند و ناموجودات را به وجود می‌خواند؛ 045 ROM 004 018 که او در ناامیدی به امید ایمان آورد تا پدرامت های بسیار شود، برحسب آنچه گفته شد که «ذریت تو چنین خواهند بود.» 045 ROM 004 019 و در ایمان کم قوت نشده، نظر کرد به بدن خود که در آن وقت مرده بود، چونکه قریب به صد ساله بود و به رحم مرده ساره. 045 ROM 004 020 و در وعده خدا از بی‌ایمانی شک ننمود، بلکه قوی الایمان گشته، خدا را تمجیدنمود، 045 ROM 004 021 و یقین دانست که به وفای وعده خود نیزقادر است. 045 ROM 004 022 و از این جهت برای او عدالت محسوب شد. 045 ROM 004 023 ولکن اینکه برای وی محسوب شد، نه برای او فقط نوشته شد، 045 ROM 004 024 بلکه برای ما نیزکه به ما محسوب خواهد شد، چون ایمان آوریم به او که خداوند ما عیسی را از مردگان برخیزانید، 045 ROM 004 025 که به‌سبب گناهان ما تسلیم گردید و به‌سبب عادل شدن ما برخیزانیده شد. 045 ROM 005 001 پس چونکه به ایمان عادل شمرده شدیم، نزد خدا سلامتی داریم بوساطت خداوندما عیسی مسیح، 045 ROM 005 002 که به وساطت او دخول نیزیافته‌ایم بوسیله ایمان در آن فیضی که در آن پایداریم و به امید جلال خدا فخر می‌نماییم. 045 ROM 005 003 ونه این تنها بلکه در مصیبتها هم فخر می‌کنیم، چونکه می‌دانیم که مصیبت صبر را پیدا می‌کند، 045 ROM 005 004 و صبر امتحان را و امتحان امید را. 045 ROM 005 005 و امید باعث شرمساری نمی شود زیرا که محبت خدا دردلهای ما به روح‌القدس که به ما عطا شد ریخته شده است. 045 ROM 005 006 زیرا هنگامی که ما هنوز ضعیف بودیم، در زمان معین، مسیح برای بیدینان وفات یافت. 045 ROM 005 007 زیرا بعید است که برای شخص عادل کسی بمیرد، هرچند در راه مرد نیکو ممکن است کسی نیز جرات کند که بمیرد. 045 ROM 005 008 لکن خدا محبت خود را در ما ثابت می‌کند از اینکه هنگامی که ماهنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد. 045 ROM 005 009 پس چقدر بیشتر الان که به خون او عادل شمرده شدیم، بوسیله او از غضب نجات خواهیم یافت. 045 ROM 005 010 زیرا اگر در حالتی که دشمن بودیم، بوساطت مرگ پسرش با خدا صلح داده شدیم، پس چقدربیشتر بعد از صلح یافتن بوساطت حیات او نجات خواهیم یافت. 045 ROM 005 011 و نه همین فقط بلکه در خدا هم فخر می‌کنیم بوسیله خداوند ما عیسی مسیح که بوساطت او الان صلح یافته‌ایم. 045 ROM 005 012 لهذا همچنان‌که بوساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید و به گناه موت؛ و به اینگونه موت بر همه مردم طاری گشت، از آنجا که همه گناه کردند. 045 ROM 005 013 زیرا قبل از شریعت، گناه در جهان می‌بود، لکن گناه محسوب نمی شود در جایی که شریعت نیست. 045 ROM 005 014 بلکه از آدم تا موسی موت تسلط می‌داشت بر آنانی نیز که بر مثال تجاوز آدم که نمونه آن آینده است، گناه نکرده بودند. 045 ROM 005 015 و نه‌چنانکه خطا بود، همچنان نعمت نیز باشد. زیرااگر به خطای یک شخص بسیاری مردند، چقدرزیاده فیض خدا و آن بخششی که به فیض یک انسان، یعنی عیسی مسیح است، برای بسیاری افزون گردید. 045 ROM 005 016 و نه اینکه مثل آنچه از یک گناهکار سر زد، همچنان بخشش باشد؛ زیراحکم شد از یک برای قصاص لکن نعمت ازخطایای بسیار برای عدالت رسید. 045 ROM 005 017 زیرا اگر به‌سبب خطای یک نفر و بواسطه آن یک موت سلطنت کرد، چقدر بیشتر آنانی که افزونی فیض و بخشش عدالت را می‌پذیرند، در حیات سلطنت خواهند کرد بوسیله یک یعنی عیسی مسیح. 045 ROM 005 018 پس همچنان‌که به یک خطا حکم شد برجمیع مردمان برای قصاص، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان برای عدالت حیات. 045 ROM 005 019 زیرا به همین قسمی که ازنافرمانی یک شخص بسیاری گناهکار شدند، همچنین نیز به اطاعت یک شخص بسیاری عادل خواهند گردید. 045 ROM 005 020 اما شریعت در میان آمد تاخطا زیاده شود. لکن جایی که گناه زیاده گشت، فیض بینهایت افزون گردید. 045 ROM 005 021 تا آنکه چنانکه گناه در موت سلطنت کرد، همچنین فیض نیزسلطنت نماید به عدالت برای حیات جاودانی بوساطت خداوند ما عیسی مسیح. (aiōnios g166) 045 ROM 006 001 پس چه گوییم؟ آیا در گناه بمانیم تا فیض افزون گردد؟ 045 ROM 006 002 حاشا! مایانی که از گناه مردیم، چگونه دیگر در آن زیست کنیم؟ 045 ROM 006 003 یانمی دانید که جمیع ما که در مسیح عیسی تعمیدیافتیم، در موت او تعمید یافتیم؟ 045 ROM 006 004 پس چونکه در موت او تعمید یافتیم، با او دفن شدیم تا آنکه به همین قسمی که مسیح به جلال پدر از مردگان برخاست، ما نیز در تازگی حیات رفتار نماییم. 045 ROM 006 005 زیرا اگر بر مثال موت او متحد گشتیم، هرآینه در قیامت وی نیز چنین خواهیم شد. 045 ROM 006 006 زیرا این رامی دانیم که انسانیت کهنه ما با او مصلوب شد تاجسد گناه معدوم گشته، دیگر گناه را بندگی نکنیم. 045 ROM 006 007 زیرا هر‌که مرد، از گناه مبرا شده است. 045 ROM 006 008 پس هرگاه با مسیح مردیم، یقین می‌دانیم که با اوزیست هم خواهیم کرد. 045 ROM 006 009 زیرا می‌دانیم که چون مسیح از مردگان برخاست، دیگر نمی میرد و بعداز این موت بر او تسلطی ندارد. 045 ROM 006 010 زیرا به آنچه مرد یک مرتبه برای گناه مرد و به آنچه زندگی می‌کند، برای خدا زیست می‌کند. 045 ROM 006 011 همچنین شما نیز خود را برای گناه مرده انگارید، اما برای خدا در مسیح عیسی زنده. 045 ROM 006 012 پس گناه در جسم فانی شما حکمرانی نکند تا هوسهای آن را اطاعت نمایید، 045 ROM 006 013 واعضای خود را به گناه مسپارید تا آلات ناراستی شوند، بلکه خود را از مردگان زنده شده به خداتسلیم کنید و اعضای خود را تا آلات عدالت برای خدا باشند. 045 ROM 006 014 زیرا گناه بر شما سلطنت نخواهد کرد، چونکه زیر شریعت نیستید بلکه زیرفیض. 045 ROM 006 015 پس چه گوییم؟ آیا گناه بکنیم از آنرو که زیر شریعت نیستیم بلکه زیر فیض؟ حاشا! 045 ROM 006 016 آیانمی دانید که اگر خویشتن را به بندگی کسی تسلیم کرده، او را اطاعت نمایید، شما آنکس را که او رااطاعت می‌کنید بنده هستید، خواه گناه را برای مرگ، خواه اطاعت را برای عدالت. 045 ROM 006 017 اما شکرخدا را که هرچند غلامان گناه می‌بودید، لیکن الان از دل، مطیع آن صورت تعلیم گردیده‌اید که به آن سپرده شده‌اید. 045 ROM 006 018 و از گناه آزاد شده، غلامان عدالت گشته‌اید. 045 ROM 006 019 بطور انسان، به‌سبب ضعف جسم شما سخن می‌گویم، زیرا همچنان‌که اعضای خود را بندگی نجاست و گناه برای گناه سپردید، همچنین الان نیز اعضای خود را به بندگی عدالت برای قدوسیت بسپارید. 045 ROM 006 020 زیراهنگامی که غلامان گناه می‌بودید از عدالت آزادمی بودید. 045 ROM 006 021 پس آن وقت چه ثمر داشتید از آن کارهایی که الان از آنها شرمنده‌اید که انجام آنهاموت است؟ 045 ROM 006 022 اما الحال چونکه از گناه آزاد شده و غلامان خدا گشته‌اید، ثمر خود را برای قدوسیت می‌آورید که عاقبت آن، حیات جاودانی است. (aiōnios g166) 045 ROM 006 023 زیرا که مزد گناه موت است، اما نعمت خدا حیات جاودانی در خداوند ماعیسی مسیح. (aiōnios g166) 045 ROM 007 001 ای برادران آیا نمی دانید (زیرا که با عارفین شریعت سخن می‌گویم ) که مادامی که انسان زنده است، شریعت بر وی حکمرانی دارد؟ 045 ROM 007 002 زیرا زن منکوحه برحسب شریعت به شوهرزنده بسته است، اما هرگاه شوهرش بمیرد، ازشریعت شوهرش آزاد شود. 045 ROM 007 003 پس مادامی که شوهرش حیات دارد، اگر به مرد دیگر پیوندد، زانیه خوانده می‌شود. لکن هرگاه شوهرش بمیرد، از آن شریعت آزاد است که اگر به شوهری دیگرداده شود، زانیه نباشد. 045 ROM 007 004 بنابراین، ای برادران من، شما نیز بوساطت جسد مسیح برای شریعت مرده شدید تا خود رابه دیگری پیوندید، یعنی با او که از مردگان برخاست، تا بجهت خدا ثمر آوریم. 045 ROM 007 005 زیرا وقتی که در جسم بودیم، هوسهای گناهانی که ازشریعت بود، در اعضای ما عمل می‌کرد تا بجهت موت ثمر آوریم. 045 ROM 007 006 اما الحال چون برای آن چیزی که در آن بسته بودیم مردیم، از شریعت آزاد شدیم، بحدی که در تازگی روح بندگی می‌کنیم نه در کهنگی حرف. 045 ROM 007 007 پس چه گوییم؟ آیا شریعت گناه است؟ حاشا! بلکه گناه را جز به شریعت ندانستیم. زیراکه شهوت را نمی دانستم، اگر شریعت نمی گفت که طمع مورز. 045 ROM 007 008 لکن گناه از حکم فرصت جسته، هر قسم طمع را در من پدید آورد، زیرا بدون شریعت گناه مرده است. 045 ROM 007 009 و من از قبل بدون شریعت زنده می‌بودم؛ لکن چون حکم آمد، گناه زنده گشت و من مردم. 045 ROM 007 010 و آن حکمی که برای حیات بود، همان مرا باعث موت گردید. 045 ROM 007 011 زیراگناه از حکم فرصت یافته، مرا فریب داد و به آن مرا کشت. 045 ROM 007 012 خلاصه شریعت مقدس است و حکم مقدس و عادل و نیکو. 045 ROM 007 013 پس آیا نیکویی برای من موت گردید؟ حاشا! بلکه گناه، تا گناه بودنش ظاهر شود. بوسیله نیکویی برای من باعث مرگ شد تا آنکه گناه به‌سبب حکم بغایت خبیث شود. 045 ROM 007 014 زیرا می‌دانیم که شریعت روحانی است، لکن من جسمانی و زیر گناه فروخته شده هستم، 045 ROM 007 015 که آنچه می‌کنم نمی دانم زیرا آنچه می‌خواهم نمی کنم بلکه کاری را که از آن نفرت دارم بجامی آورم. 045 ROM 007 016 پس هرگاه کاری را که نمی خواهم به‌جا می‌آورم، شریعت را تصدیق می‌کنم که نیکوست. 045 ROM 007 017 و الحال من دیگر فاعل آن نیستم بلکه آن گناهی که در من ساکن است. 045 ROM 007 018 زیرامی دانم که در من یعنی در جسدم هیچ نیکویی ساکن نیست، زیرا که اراده در من حاضر است اماصورت نیکو کردن نی. 045 ROM 007 019 زیرا آن نیکویی را که می‌خواهم نمی کنم، بلکه بدی را که نمی خواهم می‌کنم. 045 ROM 007 020 پس چون آنچه را نمی خواهم می‌کنم، من دیگر فاعل آن نیستم بلکه گناه که در من ساکن است. 045 ROM 007 021 لهذا این شریعت را می‌یابم که وقتی که می‌خواهم نیکویی کنم بدی نزد من حاضر است. 045 ROM 007 022 زیرا برحسب انسانیت باطنی به شریعت خداخشنودم. 045 ROM 007 023 لکن شریعتی دیگر در اعضای خودمی بینم که با شریعت ذهن من منازعه می‌کند و مرااسیر می‌سازد به آن شریعت گناه که در اعضای من است. 045 ROM 007 024 وای بر من که مرد شقی‌ای هستم! کیست که مرا از جسم این موت رهایی بخشد؟ 045 ROM 007 025 خدا راشکر می‌کنم بوساطت خداوند ما عیسی مسیح. خلاصه اینکه من به ذهن خود شریعت خدا رابندگی می‌کنم و اما به جسم خود شریعت گناه را. 045 ROM 008 001 پس هیچ قصاص نیست بر آنانی که درمسیح عیسی هستند. 045 ROM 008 002 زیرا که شریعت روح حیات در مسیح عیسی مرا از شریعت گناه وموت آزاد گردانید. 045 ROM 008 003 زیرا آنچه از شریعت محال بود، چونکه به‌سبب جسم ضعیف بود، خدا پسرخود را در شبیه جسم گناه و برای گناه فرستاده، برگناه در جسم فتوا داد، 045 ROM 008 004 تا عدالت شریعت کامل گردد در مایانی که نه بحسب جسم بلکه برحسب روح رفتار می‌کنیم. 045 ROM 008 005 زیرا آنانی که برحسب جسم هستند، درچیزهای جسم تفکر می‌کنند و اما آنانی که برحسب روح هستند در چیزهای روح. 045 ROM 008 006 از آن جهت که تفکر جسم موت است، لکن تفکر روح حیات و سلامتی است. 045 ROM 008 007 زانرو که تفکر جسم دشمنی خدا است، چونکه شریعت خدا رااطاعت نمی کند، زیرا نمی تواند هم بکند. 045 ROM 008 008 وکسانی که جسمانی هستند، نمی توانند خدا راخشنود سازند. 045 ROM 008 009 لکن شما در جسم نیستید بلکه در روح، هرگاه روح خدا در شما ساکن باشد؛ وهرگاه کسی روح مسیح را ندارد وی از آن اونیست. 045 ROM 008 010 و اگر مسیح در شما است، جسم به‌سبب گناه مرده است و اما روح، به‌سبب عدالت، حیات‌است. 045 ROM 008 011 و اگر روح او که عیسی را ازمردگان برخیزانید در شما ساکن باشد، او که مسیح را از مردگان برخیزانید، بدنهای فانی شمارا نیز زنده خواهد ساخت به روح خود که در شماساکن است. 045 ROM 008 012 بنابراین‌ای برادران، مدیون جسم نیستیم تابرحسب جسم زیست نماییم. 045 ROM 008 013 زیرا اگربرحسب جسم زیست کنید، هرآینه خواهید مرد. لکن اگر افعال بدن را بوسیله روح بکشید، همانا خواهید زیست. 045 ROM 008 014 زیرا همه کسانی که از روح خدا هدایت می‌شوند، ایشان پسران خدایند. 045 ROM 008 015 از آنرو که روح بندگی را نیافته‌اید تا باز ترسان شوید بلکه روح پسر‌خواندگی را یافته‌اید که به آن ابا یعنی‌ای پدر ندا می‌کنیم. 045 ROM 008 016 همان روح برروحهای ما شهادت می‌دهد که فرزندان خداهستیم. 045 ROM 008 017 و هرگاه فرزندانیم، وارثان هم هستیم یعنی ورثه خدا و هم‌ارث با مسیح، اگر شریک مصیبتهای او هستیم تا در جلال وی نیز شریک باشیم. 045 ROM 008 018 زیرا یقین می‌دانم که دردهای زمان حاضرنسبت به آن جلالی که در ما ظاهر خواهد شد هیچ است. 045 ROM 008 019 زیرا که انتظار خلقت، منتظر ظهورپسران خدا می‌باشد، 045 ROM 008 020 زیرا خلقت، مطیع بطالت شد، نه به اراده خود، بلکه بخاطر او که آن را مطیع گردانید، 045 ROM 008 021 در امید که خود خلقت نیز از قیدفساد خلاصی خواهد یافت تا در آزادی جلال فرزندان خدا شریک شود. 045 ROM 008 022 زیرا می‌دانیم که تمام خلقت تا الان با هم در آه کشیدن و درد زه می‌باشند. 045 ROM 008 023 و نه این فقط، بلکه ما نیز که نوبر روح را یافته‌ایم، در خود آه می‌کشیم در انتظارپسرخواندگی یعنی خلاصی جسم خود. 045 ROM 008 024 زیراکه به امید نجات یافتیم، لکن چون امید دیده شد، دیگر امید نیست، زیرا آنچه کسی بیند چرا دیگردر امید آن باشد؟ 045 ROM 008 025 اما اگر امید چیزی را داریم که نمی بینیم، با صبر انتظار آن می‌کشیم. 045 ROM 008 026 و همچنین روح نیز ضعف ما را مددمی کند، زیرا که آنچه دعا کنیم بطوری که می‌بایدنمی دانیم، لکن خود روح برای ما شفاعت می‌کند به ناله هایی که نمی شود بیان کرد. 045 ROM 008 027 و او که تفحص کننده دلهاست، فکر روح را می‌داند زیراکه او برای مقدسین برحسب اراده خدا شفاعت می‌کند. 045 ROM 008 028 و می‌دانیم که بجهت آنانی که خدا رادوست می‌دارند و بحسب اراده او خوانده شده‌اند، همه‌چیزها برای خیریت (ایشان ) با هم در کار می‌باشند. 045 ROM 008 029 زیرا آنانی را که از قبل شناخت، ایشان را نیز پیش معین فرمود تا به صورت پسرش متشکل شوند تا او نخست زاده ازبرادران بسیار باشد. 045 ROM 008 030 و آنانی را که از قبل معین فرمود، ایشان را هم خواند و آنانی را که خواندایشان را نیز عادل گردانید و آنانی را که عادل گردانید، ایشان را نیز جلال داد. 045 ROM 008 031 پس به این چیزها چه گوییم؟ هرگاه خدا باما است کیست به ضد ما؟ 045 ROM 008 032 او که پسر خود رادریغ نداشت، بلکه او را در راه جمیع ما تسلیم نمود، چگونه با وی همه‌چیز را به ما نخواهدبخشید؟ 045 ROM 008 033 کیست که بر برگزیدگان خدا مدعی شود؟ آیا خدا که عادل کننده است؟ 045 ROM 008 034 کیست که بر ایشان فتوا دهد؟ آیا مسیح که مرد بلکه نیزبرخاست، آنکه به‌دست راست خدا هم هست وما را نیز شفاعت می‌کند؟ 045 ROM 008 035 کیست که ما را ازمحبت مسیح جدا سازد؟ آیا مصیبت یا دلتنگی یاجفا یا قحط یا عریانی یا خطر یا شمشیر؟ 045 ROM 008 036 چنانکه مکتوب است که «بخاطر تو تمام روزکشته و مثل گوسفندان ذبحی شمرده می‌شویم.» 045 ROM 008 037 بلکه در همه این امور از حد زیاده نصرت یافتیم، بوسیله او که ما را محبت نمود. 045 ROM 008 038 زیرایقین می‌دانم که نه موت و نه حیات و نه فرشتگان و نه روسا و نه قدرتها و نه چیزهای حال و نه چیزهای آینده 045 ROM 008 039 و نه بلندی و نه پستی و نه هیچ مخلوق دیگر قدرت خواهد داشت که ما را ازمحبت خدا که در خداوند ما مسیح عیسی است جدا سازد. 045 ROM 009 001 در مسیح راست می‌گویم و دروغ نی و ضمیر من در روح‌القدس مرا شاهد است، 045 ROM 009 002 که مرا غمی عظیم و در دلم وجع دائمی است. 045 ROM 009 003 زیرا راضی هم می‌بودم که خود از مسیح محروم شوم در راه برادرانم که بحسب جسم خویشان منند، 045 ROM 009 004 که ایشان اسرائیلی‌اند و پسرخواندگی وجلال و عهدها و امانت شریعت و عبادت ووعده‌ها از آن ایشان است؛ 045 ROM 009 005 که پدران از آن ایشانند و از ایشان مسیح بحسب جسم شد که فوق از همه است، خدای متبارک تا ابدالاباد، آمین. (aiōn g165) 045 ROM 009 006 ولکن چنین نیست که کلام خدا ساقط شده باشد؛ زیرا همه که از اسرائیل‌اند، اسرائیلی نیستند، 045 ROM 009 007 و نه نسل ابراهیم تمام فرزند هستند؛ بلکه نسل تو در اسحاق خوانده خواهند شد. 045 ROM 009 008 یعنی فرزندان جسم، فرزندان خدا نیستند، بلکه فرزندان وعده از نسل محسوب می‌شوند. 045 ROM 009 009 زیراکلام وعده این است که موافق چنین وقت خواهم آمد و ساره را پسری خواهد بود. 045 ROM 009 010 و نه این فقط، بلکه رفقه نیز چون از یک شخص یعنی از پدر مااسحاق حامله شد، 045 ROM 009 011 زیرا هنگامی که هنوز تولدنیافته بودند و عملی نیک یا بد نکرده، تا اراده خدابرحسب اختیار ثابت شود نه از اعمال بلکه ازدعوت کننده 045 ROM 009 012 بدو گفته شد که «بزرگتر کوچکتر را بندگی خواهد نمود.» 045 ROM 009 013 چنانکه مکتوب است: «یعقوب را دوست داشتم اما عیسو را دشمن.» 045 ROM 009 014 پس چه گوییم؟ آیا نزد خدا بی‌انصافی است؟ حاشا! 045 ROM 009 015 زیرا به موسی می‌گوید: «رحم خواهم فرمود بر هر‌که رحم کنم و رافت خواهم نمود بر هر‌که رافت نمایم.» 045 ROM 009 016 لاجرم نه ازخواهش کننده و نه از شتابنده است، بلکه ازخدای رحم کننده. 045 ROM 009 017 زیرا کتاب به فرعون می‌گوید: «برای همین تو را برانگیختم تا قوت خود را در تو ظاهر سازم و تا نام من در تمام جهان ندا شود.» 045 ROM 009 018 بنابراین هر‌که را می‌خواهد رحم می‌کند و هر‌که را می‌خواهد سنگدل می‌سازد. 045 ROM 009 019 پس مرا می‌گویی: «دیگر چرا ملامت می‌کند؟ زیرا کیست که با اراده او مقاومت نموده باشد؟» 045 ROM 009 020 نی بلکه تو کیستی‌ای انسان که با خدا معارضه می‌کنی؟ آیا مصنوع به صانع می‌گوید که چرا مراچنین ساختی؟ 045 ROM 009 021 یا کوزه‌گر اختیار بر گل نداردکه از یک خمیره ظرفی عزیز و ظرفی ذلیل بسازد؟ 045 ROM 009 022 و اگر خدا چون اراده نمود که غضب خود را ظاهر سازد و قدرت خویش را بشناساند، ظروف غضب را که برای هلاکت آماده‌شده بود، به حلم بسیار متحمل گردید، 045 ROM 009 023 و تا دولت جلال خود را بشناساند بر ظروف رحمتی که آنها را ازقبل برای جلال مستعد نمود، 045 ROM 009 024 و آنها را نیزدعوت فرمود یعنی ما نه از یهود فقط بلکه ازامت‌ها نیز. 045 ROM 009 025 چنانکه در هوشع هم می‌گوید: «آنانی را که قوم من نبودند، قوم خود خواهم خواند و او را که دوست نداشتم محبوبه خود. 045 ROM 009 026 و جایی که به ایشان گفته شد که شما قوم من نیستید، در آنجا پسران خدای حی خوانده خواهند شد.» 045 ROM 009 027 و اشعیا نیز در حق اسرائیل ندامی کند که «هرچند عدد بنی‌اسرائیل مانند ریگ دریا باشد، لکن بقیه نجات خواهند یافت؛ 045 ROM 009 028 زیراخداوند کلام خود را تمام و منقطع ساخته، برزمین به عمل خواهد آورد.» 045 ROM 009 029 و چنانکه اشعیاپیش اخبار نمود که «اگر رب الجنود برای ما نسلی نمی گذارد، هرآینه مثل سدوم می‌شدیم و مانندغموره می‌گشتیم.» 045 ROM 009 030 پس چه گوییم؟ امت هایی که در‌پی عدالت نرفتند، عدالت را حاصل نمودند، یعنی عدالتی که از ایمان است. 045 ROM 009 031 لکن اسرائیل که در‌پی شریعت عدالت می‌رفتند، به شریعت عدالت نرسیدند. 045 ROM 009 032 از چه سبب؟ از این جهت که نه از راه ایمان بلکه از راه اعمال شریعت آن را طلبیدند، زیرا که به سنگ مصادم لغزش خوردند. 045 ROM 009 033 چنانکه مکتوب است که «اینک در صهیون سنگی مصادم و صخره لغزش می‌نهم و هر‌که براو ایمان آورد، خجل نخواهد گردید.» 045 ROM 010 001 ای برادران خوشی دل من و دعای من نزد خدا بجهت اسرائیل برای نجات ایشان است. 045 ROM 010 002 زیرا بجهت ایشان شهادت می‌دهم که برای خدا غیرت دارند لکن نه از روی معرفت. 045 ROM 010 003 زیرا که چون عدالت خدا را نشناخته، می‌خواستند عدالت خود را ثابت کنند، مطیع عدالت خدا نگشتند. 045 ROM 010 004 زیرا که مسیح است انجام شریعت بجهت عدالت برای هر کس که ایمان آورد. 045 ROM 010 005 زیرا موسی عدالت شریعت را بیان می‌کندکه «هر‌که به این عمل کند، در این خواهدزیست.» 045 ROM 010 006 لکن عدالت ایمان بدینطور سخن می‌گوید که «در خاطر خود مگو کیست که به آسمان صعود کند یعنی تا مسیح را فرود آورد، 045 ROM 010 007 یا کیست که به هاویه نزول کند یعنی تا مسیح رااز مردگان برآورد.» (Abyssos g12) 045 ROM 010 008 لکن چه می‌گوید؟ اینکه «کلام نزد تو و در دهانت و در قلب تو است یعنی‌این کلام ایمان که به آن وعظ می‌کنیم.» 045 ROM 010 009 زیرا اگربه زبان خود عیسی خداوند را اعتراف کنی و دردل خود ایمان آوری که خدا او را از مردگان برخیزانید، نجات خواهی یافت. 045 ROM 010 010 چونکه به دل ایمان آورده می‌شود برای عدالت و به زبان اعتراف می‌شود بجهت نجات. 045 ROM 010 011 و کتاب می‌گوید «هر‌که به او ایمان آورد خجل نخواهدشد.» 045 ROM 010 012 زیرا که در یهود و یونانی تفاوتی نیست که همان خداوند، خداوند همه است و دولتمنداست برای همه که نام او را می‌خوانند. 045 ROM 010 013 زیرا هرکه نام خداوند را بخواند نجات خواهد یافت. 045 ROM 010 014 پس چگونه بخوانند کسی را که به او ایمان نیاورده‌اند؟ و چگونه ایمان آورند به کسی‌که خبراو را نشنیده‌اند؟ و چگونه بشنوند بدون واعظ؟ 045 ROM 010 015 و چگونه وعظ کنند جز اینکه فرستاده شوند؟ چنانکه مکتوب است که «چه زیبا است پایهای آنانی که به سلامتی بشارت می‌دهند و به چیزهای نیکو مژده می‌دهند.» 045 ROM 010 016 لکن همه بشارت را گوش نگرفتند زیرا اشعیا می‌گوید «خداوندا کیست که اخبار ما را باور کرد؟» 045 ROM 010 017 لهذا ایمان از شنیدن است و شنیدن از کلام خدا. 045 ROM 010 018 لکن می‌گویم آیانشنیدند؟ البته شنیدند: «صوت ایشان در تمام جهان منتشر گردید و کلام ایشان تا اقصای ربع مسکون رسید.» 045 ROM 010 019 و می‌گویم آیا اسرائیل ندانسته‌اند؟ اول موسی می‌گوید: «من شما را به غیرت می‌آورم به آن که امتی نیست و بر قوم بی‌فهم شما را خشمگین خواهم ساخت.» 045 ROM 010 020 واشعیا نیز جرات کرده، می‌گوید: آنانی که طالب من نبودند مرا یافتند و به کسانی که مرا نطلبیدندظاهر گردیدم.» 045 ROM 010 021 اما در حق اسرائیل می‌گوید: «تمام روز دستهای خود را دراز کردم به سوی قومی نامطیع و مخالف.» 045 ROM 011 001 پس می‌گویم آیا خدا قوم خود را ردکرد؟ حاشا! زیرا که من نیز اسرائیلی ازاولاد ابراهیم از سبط بنیامین هستم. 045 ROM 011 002 خدا قوم خود را که از قبل شناخته بود، رد نفرموده است. آیا نمی دانید که کتاب در الیاس چه می‌گوید، چگونه بر اسرائیل از خدا استغاثه می‌کند 045 ROM 011 003 که «خداوندا انبیای تو را کشته و مذبحهای تو راکنده‌اند و من به تنهایی مانده‌ام و در قصد جان من نیز می‌باشند»؟ 045 ROM 011 004 لکن وحی بدو چه می‌گوید؟ اینکه «هفت هزار مرد بجهت خود نگاه داشتم که به نزد بعل زانو نزده‌اند». 045 ROM 011 005 پس همچنین در زمان حاضر نیز بقیتی بحسب اختیار فیض مانده است. 045 ROM 011 006 و اگر از راه فیض است دیگر از اعمال نیست وگرنه فیض دیگر فیض نیست. اما اگر از اعمال است دیگر از فیض نیست والا عمل دیگر عمل نیست. 045 ROM 011 007 پس مقصود چیست؟ اینکه اسرائیل آنچه راکه می‌طلبد نیافته است، لکن برگزیدگان یافتند وباقی ماندگان سختدل گردیدند؛ 045 ROM 011 008 چنانکه مکتوب است که «خدا بدیشان روح خواب‌آلود دادچشمانی که نبیند و گوشهایی که نشنود تا امروز.» 045 ROM 011 009 و داود می‌گوید که «مائده ایشان برای ایشان تله و دام و سنگ مصادم و عقوبت باد؛ 045 ROM 011 010 چشمان ایشان تار شود تا نبینند و پشت ایشان را دائم خم گردان.» 045 ROM 011 011 پس می‌گویم آیا لغزش خوردند تا بیفتند؟ حاشا! بلکه از لغزش ایشان نجات به امت‌ها رسیدتا در ایشان غیرت پدید آورد. 045 ROM 011 012 پس چون لغزش ایشان دولتمندی جهان گردید و نقصان ایشان دولتمندی امت‌ها، به چند مرتبه زیادترپری ایشان خواهد بود. 045 ROM 011 013 زیرا به شما‌ای امت هاسخن می‌گویم پس از این‌روی که رسول امت هامی باشم خدمت خود را تمجید می‌نمایم، 045 ROM 011 014 تاشاید ابنای جنس خود را به غیرت آورم و بعضی از ایشان را برهانم. 045 ROM 011 015 زیرا اگر رد شدن ایشان مصالحت عالم شد، باز‌یافتن ایشان چه خواهدشد؟ جز حیات از مردگان! 045 ROM 011 016 و چون نوبر مقدس است، همچنان خمیره و هرگاه ریشه مقدس است، همچنان شاخه‌ها. 045 ROM 011 017 و چون بعضی از شاخه‌ها بریده شدند و تو که زیتون بری بودی در آنها پیوند گشتی و در ریشه وچربی زیتون شریک شدی، 045 ROM 011 018 بر شاخه‌ها فخرمکن و اگر فخر کنی تو حامل ریشه نیستی بلکه ریشه حامل تو است. 045 ROM 011 019 پس می‌گویی که «شاخه‌ها بریده شدند تا من پیوند شوم؟» 045 ROM 011 020 آفرین بجهت بی‌ایمانی بریده شدند و تومحض ایمان پایدار هستی. مغرور مباش بلکه بترس! 045 ROM 011 021 زیرا اگر خدا بر شاخه های طبیعی شفقت نفرمود، بر تو نیز شفقت نخواهد کرد. 045 ROM 011 022 پس مهربانی و سختی خدا را ملاحظه نما؛ اماسختی بر آنانی که افتادند، اما مهربانی برتو اگر درمهربانی ثابت باشی والا تو نیز بریده خواهی شد. 045 ROM 011 023 و اگر ایشان نیز در بی‌ایمانی نمانند باز پیوندخواهند شد، زیرا خدا قادر است که ایشان را باردیگر بپیوندد. 045 ROM 011 024 زیرا اگر تو از زیتون طبیعی بری بریده شده، برخلاف طبع به زیتون نیکو پیوندگشتی، به چند مرتبه زیادتر آنانی که طبیعی‌اند درزیتون خویش پیوند خواهند شد. 045 ROM 011 025 زیرا‌ای برادران نمی خواهم شما از این سربی خبر باشید که مبادا خود را دانا انگارید که مادامی که پری امت‌ها درنیاید، سختدلی بربعضی از اسرائیل طاری گشته است. 045 ROM 011 026 وهمچنین همگی اسرائیل نجات خواهند یافت، چنانکه مکتوب است که «از صهیون نجات‌دهنده‌ای ظاهر خواهد شد و بی‌دینی را ازیعقوب خواهد برداشت؛ 045 ROM 011 027 و این است عهد من باایشان در زمانی که گناهانشان را بردارم.» 045 ROM 011 028 نظر به انجیل بجهت شما دشمنان‌اند، لکن نظر به اختیاربه‌خاطر اجداد محبوبند. 045 ROM 011 029 زیرا که در نعمتهاودعوت خدا بازگشتن نیست. 045 ROM 011 030 زیرا همچنان‌که شما در سابق مطیع خدا نبودید و الان به‌سبب نافرمانی‌ایشان رحمت یافتید، 045 ROM 011 031 همچنین ایشان نیز الان نافرمان شدند تا بجهت رحمتی که بر شما است بر ایشان نیز رحم شود 045 ROM 011 032 زیرا خدا همه رادر نافرمانی بسته است تا بر همه رحم فرماید. (eleēsē g1653) 045 ROM 011 033 زهی عمق دولتمندی و حکمت و علم خدا! چقدر بعید از غوررسی است احکام او وفوق از کاوش است طریقهای وی! 045 ROM 011 034 زیرا کیست که رای خداوند را دانسته باشد؟ یا که مشیر اوشده؟ 045 ROM 011 035 یا که سبقت جسته چیزی بدو داده تا به او باز داده شود؟ 045 ROM 011 036 زیرا که از او و به او و تا او همه‌چیز است؛ و او را تا ابدالاباد جلال باد، آمین. (aiōn g165) 045 ROM 012 001 زندگی مسیحی لهذا‌ای برادران شما را به رحمتهای خدا استدعا می‌کنم که بدنهای خود راقربانی زنده مقدس پسندیده خدا بگذرانید که عبادت معقول شما است. 045 ROM 012 002 و همشکل این جهان مشوید بلکه به تازگی ذهن خود صورت خود راتبدیل دهید تا شما دریافت کنید که اراده نیکوی پسندیده کامل خدا چیست. (aiōn g165) 045 ROM 012 003 زیرا به آن فیضی که به من عطا شده است، هریکی از شما را می‌گویم که فکرهای بلندتر ازآنچه شایسته است مکنید بلکه به اعتدال فکرنمایید، به اندازه آن بهره ایمان که خدا به هر کس قسمت فرموده است. 045 ROM 012 004 زیرا همچنان‌که در یک بدن اعضای بسیار داریم و هر عضوی را یک کارنیست، 045 ROM 012 005 همچنین ما که بسیاریم، یک جسدهستیم در مسیح، اما فرد اعضای یکدیگر. 045 ROM 012 006 پس چون نعمتهای مختلف داریم بحسب فیضی که به ما داده شد، خواه نبوت برحسب موافقت ایمان، 045 ROM 012 007 یا خدمت در خدمت گذاری، یا معلم در تعلیم، 045 ROM 012 008 یا واعظ در موعظه، یا بخشنده به سخاوت، یاپیشوا به اجتهاد، یا رحم کننده به‌سرور. 045 ROM 012 009 محبت بی‌ریا باشد. از بدی نفرت کنید و به نیکویی بپیوندید. 045 ROM 012 010 با محبت برادرانه یکدیگر رادوست دارید و هر یک دیگری را بیشتر از خوداکرام بنماید. 045 ROM 012 011 در اجتهاد کاهلی نورزید و درروح سرگرم شده، خداوند را خدمت نمایید. 045 ROM 012 012 در امید مسرور و در مصیبت صابر و در دعامواظب باشید. 045 ROM 012 013 مشارکت در احتیاجات مقدسین کنید و در مهمانداری ساعی باشید. 045 ROM 012 014 برکت بطلبید بر آنانی که بر شما جفا کنند؛ برکت بطلبید و لعن مکنید. 045 ROM 012 015 خوشی کنید باخوشحالان و ماتم نمایید با ماتمیان. 045 ROM 012 016 برای یکدیگر همان فکر داشته باشید و در چیزهای بلند فکر مکنید بلکه با ذلیلان مدارا نمایید و خودرا دانا مشمارید. 045 ROM 012 017 هیچ‌کس را به عوض بدی بدی مرسانید. پیش جمیع مردم تدارک کارهای نیکو بینید. 045 ROM 012 018 اگر ممکن است بقدر قوه خود باجمیع خلق به صلح بکوشید. 045 ROM 012 019 ‌ای محبوبان انتقام خود را مکشید بلکه خشم را مهلت دهید، زیرا مکتوب است «خداوند می‌گوید که انتقام ازآن من است من جزا خواهم داد.» 045 ROM 012 020 پس «اگردشمن تو گرسنه باشد، او را سیر کن و اگر تشنه است، سیرابش نما زیرا اگر چنین کنی اخگرهای آتش بر سرش خواهی انباشت.» 045 ROM 012 021 مغلوب بدی مشو بلکه بدی را به نیکویی مغلوب ساز. 045 ROM 013 001 هر شخص مطیع قدرتهای برتر بشود، زیرا که قدرتی جز از خدا نیست و آنهایی که هست از جانب خدا مرتب شده است. 045 ROM 013 002 حتی هر‌که با قدرت مقاومت نماید، مقاومت باترتیب خدا نموده باشد و هر‌که مقاومت کند، حکم بر خود آورد. 045 ROM 013 003 زیرا از حکام عمل نیکو راخوفی نیست بلکه عمل بد را. پس اگر می‌خواهی که از آن قدرت ترسان نشوی، نیکویی کن که از اوتحسین خواهی یافت. 045 ROM 013 004 زیرا خادم خداست برای تو به نیکویی؛ لکن هرگاه بدی کنی، بترس چونکه شمشیر را عبث برنمی دارد، زیرا او خادم خداست و با غضب انتقام از بدکاران می‌کشد. 045 ROM 013 005 لهذا لازم است که مطیع او شوی نه به‌سبب غضب فقط بلکه به‌سبب ضمیر خود نیز. 045 ROM 013 006 زیرا که به این سبب باج نیز می‌دهید، چونکه خدام خدا ومواظب در همین امر هستند. 045 ROM 013 007 پس حق هرکس رابه او ادا کنید: باج را به مستحق باج و جزیه را به مستحق جزیه و ترس را به مستحق ترس و عزت را به مستحق عزت. 045 ROM 013 008 مدیون احدی به چیزی مشوید جز به محبت نمودن با یکدیگر، زیرا کسی‌که دیگری رامحبت نماید شریعت را به‌جا آورده باشد. 045 ROM 013 009 زیراکه زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، طمع مورز و هر حکمی دیگر که هست، همه شامل است در این کلام که همسایه خود راچون خود محبت نما. 045 ROM 013 010 محبت به همسایه خودبدی نمی کند پس محبت تکمیل شریعت است. 045 ROM 013 011 و خصوص چون وقت را می‌دانید که الحال ساعت رسیده است که ما را باید از خواب بیدارشویم زیرا که الان نجات ما نزدیک تر است از آن وقتی که ایمان آوردیم. 045 ROM 013 012 شب منقضی شد و روز نزدیک آمد. پس اعمال تاریکی را بیرون کرده، اسلحه نور را بپوشیم. 045 ROM 013 013 و با شایستگی رفتار کنیم چنانکه در روز، نه در بزمها و سکرها وفسق و فجور و نزاع و حسد؛ 045 ROM 013 014 بلکه عیسی مسیح خداوند را بپوشید و برای شهوات جسمانی تدارک نبینید. 045 ROM 014 001 و کسی را که در ایمان ضعیف باشدبپذیرید، لکن نه برای محاجه درمباحثات. 045 ROM 014 002 یکی ایمان دارد که همه‌چیز را بایدخورد اما آنکه ضعیف است بقول می‌خورد. 045 ROM 014 003 پس خورنده ناخورنده را حقیر نشمارد وناخورنده بر خورنده حکم نکند زیرا خدا او راپذیرفته است. 045 ROM 014 004 تو کیستی که بر بنده کسی دیگرحکم می‌کنی؟ او نزد آقای خود ثابت یا ساقطمی شود. لیکن استوار خواهد شد زیرا خدا قادراست که او را ثابت نماید. 045 ROM 014 005 یکی یک روز را از دیگری بهتر می‌داند ودیگری هر روز را برابر می‌شمارد. پس هر کس درذهن خود متیقن بشود. 045 ROM 014 006 آنکه روز را عزیز می‌داندبخاطر خداوند عزیزش می‌دارد و آنکه روز راعزیز نمی دارد هم برای خداوند نمی دارد؛ و هرکه می‌خورد برای خداوند می‌خورد زیرا خدا راشکر می‌گوید، و آنکه نمی خورد برای خداوندنمی خورد و خدا را شکر می‌گوید. 045 ROM 014 007 زیرا احدی از ما به خود زیست نمی کند و هیچ‌کس به خودنمی میرد. 045 ROM 014 008 زیرا اگر زیست کنیم برای خداوندزیست می‌کنیم و اگر بمیریم برای خداوند می میریم. پس خواه زنده باشیم، خواه بمیریم، ازآن خداوندیم. 045 ROM 014 009 زیرا برای همین مسیح مرد وزنده گشت تا بر زندگان و مردگان سلطنت کند. 045 ROM 014 010 لکن تو چرا بر برادر خود حکم می‌کنی؟ یا تونیز چرا برادر خود را حقیر می‌شماری؟ زانرو که همه پیش مسند مسیح حاضر خواهیم شد. 045 ROM 014 011 زیرا مکتوب است «خداوند می‌گوید به حیات خودم قسم که هر زانویی نزد من خم خواهد شد وهر زبانی به خدا اقرار خواهد نمود.» 045 ROM 014 012 پس هریکی از ما حساب خود را به خدا خواهد داد. 045 ROM 014 013 بنابراین بر یکدیگر حکم نکنیم بلکه حکم کنید به اینکه کسی سنگی مصادم یا لغزشی در راه برادر خود ننهد. 045 ROM 014 014 می‌دانم و در عیسی خداوندیقین می‌دارم که هیچ‌چیز در ذات خود نجس نیست جز برای آن کسی‌که آن را نجس پندارد؛ برای او نجس است. 045 ROM 014 015 زیرا هرگاه برادرت به خوراک آزرده شود، دیگر به محبت رفتارنمی کنی. به خوراک خود هلاک مساز کسی را که مسیح در راه او بمرد. 045 ROM 014 016 پس مگذارید که نیکویی شما را بد گویند. 045 ROM 014 017 زیرا ملکوت خدا اکل وشرب نیست بلکه عدالت و سلامتی و خوشی درروح‌القدس. 045 ROM 014 018 زیرا هر‌که در این امور خدمت مسیح را کند، پسندیده خدا و مقبول مردم است. 045 ROM 014 019 پس آن اموری را که منشا سلامتی و بنای یکدیگر است پیروی نمایید. 045 ROM 014 020 بجهت خوراک کار خدا را خراب مساز. البته همه‌چیز پاک است، لیکن بد است برای آن شخص که برای لغزش می‌خورد. 045 ROM 014 021 گوشت نخوردن و شراب ننوشیدن و کاری نکردن که باعث ایذا یا لغزش یا ضعف برادرت باشد نیکواست. 045 ROM 014 022 آیا تو ایمان داری؟ پس برای خودت درحضور خدا آن را بدار، زیرا خوشابحال کسی‌که بر خود حکم نکند در آنچه نیکو می‌شمارد. 045 ROM 014 023 لکن آنکه شک دارد اگر بخورد ملزم می‌شود، زیرا به ایمان نمی خورد؛ و هر‌چه از ایمان نیست گناه است. 045 ROM 015 001 و ما که توانا هستیم، ضعفهای ناتوانان رامتحمل بشویم و خوشی خود را طالب نباشیم. 045 ROM 015 002 هر یکی از ما همسایه خود را خوش بسازد در آنچه برای بنا نیکو است. 045 ROM 015 003 زیرا مسیح نیز خوشی خود را طالب نمی بود، بلکه چنانکه مکتوب است «ملامتهای ملامت کنندگان تو برمن طاری گردید.» 045 ROM 015 004 زیرا همه‌چیزهایی که از قبل مکتوب شد، برای تعلیم ما نوشته شد تا به صبر وتسلی کتاب امیدوار باشیم. 045 ROM 015 005 الان خدای صبر و تسلی شما را فیض عطاکناد تا موافق مسیح عیسی با یکدیگر یکرای باشید. 045 ROM 015 006 تا یکدل و یکزبان شده، خدا و پدرخداوند ما عیسی مسیح را تمجید نمایید. 045 ROM 015 007 پس یکدیگر را بپذیرید، چنانکه مسیح نیز مارا پذیرفت برای جلال خدا. 045 ROM 015 008 زیرا می‌گویم عیسی مسیح خادم ختنه گردید بجهت راستی خدا تا وعده های اجداد را ثابت گرداند، 045 ROM 015 009 و تاامت‌ها خدا را تمجید نمایند به‌سبب رحمت اوچنانکه مکتوب است که «از این جهت تو را درمیان امت‌ها اقرار خواهم کرد و به نام تو تسبیح خواهم خواند.» 045 ROM 015 010 و نیز می‌گوید «ای امت‌ها باقوم او شادمان شوید.» 045 ROM 015 011 و ایض «ای جمیع امت‌ها خداوند را حمد گویید و‌ای تمامی قومهااو را مدح نمایید.» 045 ROM 015 012 و اشعیا نیز می‌گوید که «ریشه یسا خواهد بود و آنکه برای حکمرانی امت‌ها مبعوث شود، امید امت‌ها بر وی خواهدبود.» 045 ROM 015 013 الان خدای امید، شما را از کمال خوشی وسلامتی در ایمان پر سازد تا به قوت روح‌القدس در امید افزوده گردید. 045 ROM 015 014 لکن‌ای برادران من، خود نیز درباره شمایقین می‌دانم که خود از نیکویی مملو و پر از کمال معرفت و قادر بر نصیحت نمودن یکدیگر هستید. 045 ROM 015 015 لیکن‌ای برادران بسیار جسارت ورزیده، من خود نیز به شما جزئی نوشتم تا شما را یادآوری نمایم به‌سبب آن فیضی که خدا به من بخشیده است، 045 ROM 015 016 تا خادم عیسی مسیح شوم برای امت هاو کهانت انجیل خدا را به‌جا آورم تا هدیه امت هامقبول افتد، مقدس شده به روح‌القدس. 045 ROM 015 017 پس به مسیح عیسی در کارهای خدا فخر دارم. 045 ROM 015 018 زیراجرات نمی کنم که سخنی بگویم جز در آن اموری که مسیح بواسطه من به عمل آورد، برای اطاعت امت‌ها در قول و فعل، 045 ROM 015 019 به قوت آیات ومعجزات و به قوت روح خدا. بحدی که ازاورشلیم دور زده تا به الیرکون بشارت مسیح راتکمیل نمودم. 045 ROM 015 020 اما حریص بودم که بشارت چنان بدهم، نه در جایی که اسم مسیح شهرت یافته بود، مبادا بر بنیاد غیری بنا نمایم. 045 ROM 015 021 بلکه چنانکه مکتوب است «آنانی که خبر او را نیافتند، خواهند دید و کسانی که نشنیدند، خواهندفهمید.» 045 ROM 015 022 بنابراین‌بارها از آمدن نزد شما ممنوع شدم. 045 ROM 015 023 لکن چون الان مرا در این ممالک دیگرجایی نیست و سالهای بسیار است که مشتاق آمدن نزد شما بوده‌ام، 045 ROM 015 024 هرگاه به اسپانیا سفرکنم، به نزد شما خواهم آمد زیرا امیدوار هستم که شما را در عبور ملاقات کنم و شما مرا به آن سوی مشایعت نمایید، بعد از آنکه از ملاقات شما اندکی سیر شوم. 045 ROM 015 025 لکن الان عازم اورشلیم هستم تا مقدسین را خدمت کنم. 045 ROM 015 026 زیرا که اهل مکادونیه و اخائیه مصلحت دیدند که زکاتی برای مفلسین مقدسین اورشلیم بفرستند، 045 ROM 015 027 بدین رضادادند و بدرستی که مدیون ایشان هستند زیرا که چون امت‌ها از روحانیات ایشان بهره‌مندگردیدند، لازم شد که در جسمانیات نیز خدمت ایشان را بکنند. 045 ROM 015 028 پس چون این را انجام دهم واین ثمر را نزد ایشان ختم کنم، از راه شما به اسپانیا خواهم آمد. 045 ROM 015 029 و می‌دانم وقتی که به نزدشما آیم، در کمال برکت انجیل مسیح خواهم آمد. 045 ROM 015 030 لکن‌ای برادران، از شما التماس دارم که بخاطر خداوند ما عیسی مسیح و به محبت روح (القدس )، برای من نزد خدا در دعاها جد وجهدکنید، 045 ROM 015 031 تا از نافرمانان یهودیه رستگار شوم وخدمت من در اورشلیم مقبول مقدسین افتد، 045 ROM 015 032 تابرحسب اراده خدا با خوشی نزد شما برسم و باشما استراحت یابم. 045 ROM 015 033 و خدای سلامتی با همه شما باد، آمین. 045 ROM 016 001 و خواهر ما فیبی را که خادمه کلیسای در کنخریا است، به شما می‌سپارم 045 ROM 016 002 تااو را در خداوند بطور شایسته مقدسین بپذیرید ودر هر چیزی که به شما محتاج باشد او را اعانت کنید، زیرا که او بسیاری را و خود مرا نیز معاونت می‌نمود. 045 ROM 016 003 سلام برسانید به پرسکلا و اکیلا، همکاران من در مسیح عیسی 045 ROM 016 004 که در راه جان من گردنهای خود را نهادند و نه من به تنهایی ممنون ایشان هستم، بلکه همه کلیساهای امت‌ها. 045 ROM 016 005 کلیسا را که در خانه ایشان است و حبیب من اپینطس را که برای مسیح نوبر آسیاست سلام رسانید. 045 ROM 016 006 و مریم را که برای شما زحمت بسیار کشید، سلام گویید. 045 ROM 016 007 و اندرونیکوس و یونیاس خویشان مرا که با من اسیر می‌بودند سلام نمایید که مشهور در میان رسولان هستند و قبل از من در مسیح شدند. 045 ROM 016 008 وامپلیاس را که در خداوند حبیب من است، سلام رسانید. 045 ROM 016 009 و اوربانس که با ما در کار مسیح رفیق است و استاخیس حبیب مرا سلام نمایید. 045 ROM 016 010 و اپلیس آزموده شده در مسیح را سلام برسانید و اهل خانه ارستبولس را سلام برسانید. 045 ROM 016 011 و خویش من هیردیون را سلام دهیدو آنانی را از اهل خانه نرگسوس که در خداوندهستند سلام رسانید. 045 ROM 016 012 طریفینا و طریفوسا را که در خداوند زحمت کشیده‌اند سلام گویید؛ وپرسیس محبوبه را که در خداوند زحمت بسیارکشید سلام دهید. 045 ROM 016 013 و روفس برگزیده درخداوند و مادر او و مرا سلام بگویید. 045 ROM 016 014 اسنکریطس را و فلیکون و هرماس وپطروباس و هرمیس و برادرانی که باایشانند سلام نمایید. 045 ROM 016 015 فیلولکس را و جولیه و نیریاس و خواهرش و اولمپاس و همه مقدسانی که با ایشانند سلام برسانید. 045 ROM 016 016 ویکدیگر را به بوسه مقدسانه سلام نمایید. وجمیع کلیساهای مسیح شما را سلام می‌فرستند. 045 ROM 016 017 لکن‌ای برادران از شما استدعا می‌کنم آن کسانی را که منشا تفاریق و لغزشهای مخالف آن تعلیمی که شما یافته‌اید می‌باشند، ملاحظه کنیدو از ایشان اجتناب نمایید. 045 ROM 016 018 زیرا که چنین اشخاص خداوند ما عیسی مسیح را خدمت نمی کنند بلکه شکم خود را و به الفاظ نیکو وسخنان شیرین دلهای ساده دلان را می‌فریبند. 045 ROM 016 019 زیرا که اطاعت شما در جمیع مردم شهرت یافته است. پس درباره شما مسرور شدم. اماآرزوی این دارم که در نیکویی دانا و در بدی ساده دل باشید. 045 ROM 016 020 و خدای سلامتی بزودی شیطان را زیرپایهای شما خواهد سایید. فیض خداوند ما عیسی مسیح با شما باد. 045 ROM 016 021 تیموتاوس همکار من و لوقا و یاسون وسوسیپاطرس که خویشان منند شما را سلام می‌فرستند. 045 ROM 016 022 من طرتیوس، کاتب رساله، شما رادر خداوند سلام می‌گویم. 045 ROM 016 023 قایوس که مرا وتمام کلیسا را میزبان است، شما را سلام می‌فرستد. و ارسطس خزینه دار شهر و کوارطس برادر به شما سلام می‌فرستند. 045 ROM 016 025 الان او را که قادر است که شما را استوار سازد، برحسب بشارت من و موعظه عیسی مسیح، مطابق کشف آن سری که از زمانهای ازلی مخفی بود، (aiōnios g166) 045 ROM 016 026 لکن درحال مکشوف شد و بوسیله کتب انبیا برحسب فرموده خدای سرمدی به جمیع امت‌ها بجهت اطاعت ایمان آشکارا گردید، (aiōnios g166) 045 ROM 016 027 خدای حکیم وحید را بوسیله عیسی مسیح تا ابدالاباد جلال باد، آمین. (aiōn g165) # # BOOK 046 1CO 1 Corinthians اول قرنتیان 046 1CO 001 001 پولس به اراده خدا رسول خوانده شده عیسی مسیح و سوستانیس برادر، 046 1CO 001 002 به کلیسای خدا که در قرنتس است، ازمقدسین در مسیح عیسی که برای تقدس خوانده شده‌اند، با همه کسانی که در هرجا نام خداوند ماعیسی مسیح را می‌خوانند که (خداوند) ما و(خداوند) ایشان است. 046 1CO 001 003 فیض و سلامتی ازجانب پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند بر شماباد. 046 1CO 001 004 خدای خود را پیوسته شکر می‌کنم درباره شما برای آن فیض خدا که در مسیح عیسی به شما عطا شده است، 046 1CO 001 005 زیرا شما از هرچیز دروی دولتمند شده‌اید، در هر کلام و در هرمعرفت. 046 1CO 001 006 چنانکه شهادت مسیح در شما استوارگردید، 046 1CO 001 007 بحدی که در هیچ بخشش ناقص نیستیدو منتظر مکاشفه خداوند ما عیسی مسیح می‌باشید. 046 1CO 001 008 که او نیز شما را تا آخر استوار خواهدفرمود تا در روز خداوند ما عیسی مسیح بی‌ملامت باشید. 046 1CO 001 009 امین است خدایی که شما را به شراکت پسر خود عیسی مسیح خداوند ماخوانده است. 046 1CO 001 010 لکن‌ای برادران از شما استدعا دارم به نام خداوند ما عیسی مسیح که همه یک سخن گوییدو شقاق در میان شما نباشد، بلکه در یک فکر ویک رای کامل شوید. 046 1CO 001 011 زیرا که‌ای برادران من، از اهل خانه خلوئی درباره شما خبر به من رسیدکه نزاعها در میان شما پیدا شده است. 046 1CO 001 012 غرض اینکه هریکی از شما می‌گوید که من از پولس هستم، و من از اپلس، و من از کیفا، و من از مسیح. 046 1CO 001 013 آیا مسیح منقسم شد؟ یا پولس در راه شمامصلوب گردید؟ یا به نام پولس تعمید یافتید؟ 046 1CO 001 014 خدا را شکر می‌کنم که هیچ‌یکی از شما راتعمید ندادم جز کرسپس و قایوس، 046 1CO 001 015 که مباداکسی گوید که به نام خود تعمید دادم. 046 1CO 001 016 وخاندان استیفان را نیز تعمید دادم و دیگر یادندارم که کسی را تعمید داده باشم. 046 1CO 001 017 زیرا که مسیح مرا فرستاد، نه تا تعمید دهم بلکه تا بشارت رسانم، نه به حکمت کلام مبادا صلیب مسیح باطل شود. 046 1CO 001 018 زیرا ذکر صلیب برای هالکان حماقت است، لکن نزد ما که ناجیان هستیم قوت خداست. 046 1CO 001 019 زیرا مکتوب است: «حکمت حکما را باطل سازم و فهم فهیمان را نابود گردانم.» 046 1CO 001 020 کجا است حکیم؟ کجا کاتب؟ کجا مباحث این دنیا؟ مگرخدا حکمت جهان را جهالت نگردانیده است؟ (aiōn g165) 046 1CO 001 021 زیرا که چون برحسب حکمت خدا، جهان ازحکمت خود به معرفت خدا نرسید، خدا بدین رضا داد که بوسیله جهالت موعظه، ایمانداران رانجات‌بخشد. 046 1CO 001 022 چونکه یهود آیتی می‌خواهند ویونانیان طالب حکمت هستند. 046 1CO 001 023 لکن ما به مسیح مصلوب وعظ می‌کنیم که یهود را لغزش و امت هارا جهالت است. 046 1CO 001 024 لکن دعوت‌شدگان را خواه یهود و خواه یونانی مسیح قوت خدا و حکمت خدا است. 046 1CO 001 025 زیرا که جهالت خدا از انسان حکیمتر است و ناتوانی خدا از مردم، تواناتر. 046 1CO 001 026 زیرا‌ای برادران دعوت خود را ملاحظه نمایید که بسیاری بحسب جسم حکیم نیستند وبسیاری توانا نی و بسیاری شریف نی. 046 1CO 001 027 بلکه خدا جهال جهان را برگزید تا حکما را رسوا سازدو خدا ناتوانان عالم را برگزید تا توانایان را رسواسازد، 046 1CO 001 028 و خسیسان دنیا و محقران را خدابرگزید، بلکه نیستیها را تا هستیها را باطل گرداند. 046 1CO 001 029 تا هیچ بشری در حضور او فخر نکند. 046 1CO 001 030 لکن از او شما هستید در عیسی مسیح که از جانب خدابرای شما حکمت شده است و عدالت قدوسیت و فدا. 046 1CO 001 031 تا چنانکه مکتوب است هر‌که فخر کنددر خداوند فخر نماید. 046 1CO 002 001 و من‌ای برادران، چون به نزد شما آمدم، با فضیلت کلام یا حکمت نیامدم چون شمارا به‌سر خدا اعلام می‌نمودم. 046 1CO 002 002 زیرا عزیمت نکردم که چیزی در میان شما دانسته باشم جزعیسی مسیح و او را مصلوب. 046 1CO 002 003 و من در ضعف وترس و لرزش بسیار نزد شما شدم، 046 1CO 002 004 و کلام ووعظ من به سخنان مقنع حکمت نبود، بلکه به برهان روح و قوت، 046 1CO 002 005 تا ایمان شما در حکمت انسان نباشد بلکه در قوت خدا. 046 1CO 002 006 لکن حکمتی بیان می‌کنیم نزد کاملین، اماحکمتی که از این عالم نیست و نه از روسای این عالم که زایل می‌گردند. (aiōn g165) 046 1CO 002 007 بلکه حکمت خدا را درسری بیان می‌کنیم، یعنی آن حکمت مخفی را که خدا پیش از دهرها برای جلال ما مقدر فرمود، (aiōn g165) 046 1CO 002 008 که احدی از روسای این عالم آن را ندانست زیرا اگر می‌دانستند خداوند جلال را مصلوب نمی کردند. (aiōn g165) 046 1CO 002 009 بلکه چنانکه مکتوب است: «چیزهایی را که چشمی ندید و گوشی نشنید و به‌خاطر انسانی خطور نکرد، یعنی آنچه خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است.» 046 1CO 002 010 اما خدا آنهارا به روح خود بر ما کشف نموده است، زیرا که روح همه‌چیز حتی عمقهای خدا را نیز تفحص می‌کند. 046 1CO 002 011 زیرا کیست از مردمان که امور انسان رابداند جز روح انسان که در وی می‌باشد. همچنین نیز امور خدا را هیچ‌کس ندانسته است، جز روح خدا. 046 1CO 002 012 لیکن ما روح جهان را نیافته‌ایم، بلکه آن روح که از خداست تا آنچه خدا به ما عطا فرموده است بدانیم. 046 1CO 002 013 که آنها را نیز بیان می‌کنیم نه به سخنان آموخته شده از حکمت انسان، بلکه به آنچه روح‌القدس می‌آموزد و روحانیها را باروحانیها جمع می‌نماییم. 046 1CO 002 014 اما انسان نفسانی‌امور روح خدا را نمی پذیرد زیرا که نزد او جهالت است و آنها را نمی تواند فهمید زیرا حکم آنها ازروح می‌شود. 046 1CO 002 015 لکن شخص روحانی در همه‌چیز حکم می‌کند و کسی را در او حکم نیست. 046 1CO 002 016 «زیرا کیست که فکر خداوند را دانسته باشد تااو را تعلیم دهد؟» لکن ما فکر مسیح را داریم. 046 1CO 003 001 و من‌ای برادران نتوانستم به شما سخن گویم چون روحانیان، بلکه چون جسمانیان و چون اطفال در مسیح. 046 1CO 003 002 و شما را به شیر خوراک دادم نه به گوشت زیرا که هنوزاستطاعت آن نداشتید بلکه الحال نیز ندارید، 046 1CO 003 003 زیرا که تا به حال جسمانی هستید، چون در میان شما حسد و نزاع و جدایی‌ها است. آیا جسمانی نیستید و به طریق انسان رفتار نمی نمایید؟ 046 1CO 003 004 زیراچون یکی گوید من از پولس و دیگری من از اپلس هستم، آیا انسان نیستید؟ 046 1CO 003 005 پس کیست پولس و کیست اپلس؟ جزخادمانی که بواسطه ایشان ایمان آوردید و به اندازه‌ای که خداوند به هرکس داد. 046 1CO 003 006 من کاشتم واپلس آبیاری کرد لکن خدا نمو می‌بخشید. 046 1CO 003 007 لهذانه کارنده چیزی است و نه آب دهنده بلکه خدای رویاننده. 046 1CO 003 008 و کارنده و سیرآب کننده‌یک هستند، لکن هر یک اجرت خود را بحسب مشقت خودخواهند یافت. 046 1CO 003 009 زیرا با خدا همکاران هستیم وشما زراعت خدا و عمارت خدا هستید. 046 1CO 003 010 بحسب فیض خدا که به من عطا شد، چون معمار دانا بنیاد نهادم و دیگری بر آن عمارت می‌سازد؛ لکن هرکس با‌خبر باشد که چگونه عمارت می‌کند. 046 1CO 003 011 زیرا بنیادی دیگر هیچ‌کس نمی تواند نهاد جز آنکه نهاده شده است، یعنی عیسی مسیح. 046 1CO 003 012 لکن اگر کسی بر آن بنیاد، عمارتی از طلا یا نقره یا جواهر یا چوب یا گیاه یاکاه بنا کند، 046 1CO 003 013 کار هرکس آشکار خواهد شد، زیرا که آن روز آن را ظاهر خواهد نمود، چونکه آن به آتش به ظهور خواهد رسید و خود آتش، عمل هرکس را خواهد آزمود که چگونه است. 046 1CO 003 014 اگر کاری که کسی بر آن گذارده باشد بماند، اجر خواهد یافت. 046 1CO 003 015 و اگر عمل کسی سوخته شود، زیان بدو وارد آید، هرچند خود نجات یابداما چنانکه از میان آتش. 046 1CO 003 016 آیا نمی دانید که هیکل خدا هستید و روح خدا در شما ساکن است؟ 046 1CO 003 017 اگر کسی هیکل خدارا خراب کند، خدا او را هلاک سازد زیرا هیکل خدا مقدس است و شما آن هستید. 046 1CO 003 018 زنهارکسی خود را فریب ندهد! اگر کسی از شما خودرا در این جهان حکیم پندارد، جاهل بشود تاحکیم گردد. (aiōn g165) 046 1CO 003 019 زیرا حکمت این جهان نزد خداجهالت است، چنانکه مکتوب است: «حکما را به مکر خودشان گرفتار می‌سازد.» 046 1CO 003 020 و ایض: «خداوند افکار حکما را می‌داند که باطل است.» 046 1CO 003 021 پس هیچ‌کس در انسان فخر نکند، زیراهمه‌چیز از آن شما است: 046 1CO 003 022 خواه پولس، خواه اپلس، خواه کیفا، خواه دنیا، خواه زندگی، خواه موت، خواه چیزهای حال، خواه چیزهای آینده، همه از آن شما است، 046 1CO 003 023 و شما از مسیح و مسیح از خدا می‌باشد. 046 1CO 004 001 هرکس ما را چون خدام مسیح و وکلای اسرار خدا بشمارد. 046 1CO 004 002 و دیگر در وکلابازپرس می‌شود که هر یکی امین باشد. 046 1CO 004 003 امابجهت من کمتر چیزی است که از شما یا از یوم بشر حکم کرده شوم، بلکه برخود نیز حکم نمی کنم. 046 1CO 004 004 زیرا که در خود عیبی نمی بینم، لکن ازاین عادل شمرده نمی شوم، بلکه حکم کننده من خداوند است. 046 1CO 004 005 لهذا پیش از وقت به چیزی حکم مکنید تا خداوند بیاید که خفایای ظلمت راروشن خواهد کرد و نیتهای دلها را به ظهورخواهد آورد؛ آنگاه هرکس را مدح از خدا خواهدبود. 046 1CO 004 006 اما‌ای برادران، این چیزها را بطور مثل به خود و اپلس نسبت دادم به‌خاطر شما تا درباره ماآموخته شوید که از آنچه مکتوب است تجاوزنکنید و تا هیچ‌یکی از شما تکبر نکند برای یکی بر دیگری. 046 1CO 004 007 زیرا کیست که تو را برتری داد وچه چیز داری که نیافتی؟ پس چون یافتی، چرافخر می‌کنی که گویا نیافتی. 046 1CO 004 008 الحال سیر شده و دولتمند گشته‌اید و بدون ما سلطنت می‌کنید؛ و کاشکه سلطنت می‌کردیدتا ما نیز با شما سلطنت می‌کردیم. 046 1CO 004 009 زیرا گمان می‌برم که خدا ما رسولان را آخر همه عرضه داشت مثل آنانی که فتوای موت بر ایشان شده است، زیرا که جهان و فرشتگان و مردم راتماشاگاه شده‌ایم. 046 1CO 004 010 ما به‌خاطر مسیح جاهل هستیم، لکن شما در مسیح دانا هستید؛ ما ضعیف لکن شما توانا؛ شما عزیز اما ما ذلیل. 046 1CO 004 011 تا به همین ساعت گرسنه و تشنه و عریان و کوبیده وآواره هستیم، 046 1CO 004 012 و به‌دستهای خود کار کرده، مشقت می‌کشیم و دشنام شنیده، برکت می‌طلبیم و مظلوم گردیده، صبر می‌کنیم. 046 1CO 004 013 چون افترا بر مامی زنند، نصیحت می‌کنیم و مثل قاذورات دنیا وفضلات همه‌چیز شده‌ایم تا به حال. 046 1CO 004 014 و این را نمی نویسم تا شما را شرمنده سازم بلکه چون فرزندان محبوب خود تنبیه می‌کنم. 046 1CO 004 015 زیرا هرچند هزاران استاد در مسیح داشته باشید، لکن پدران بسیار ندارید، زیرا که من شما رادر مسیح عیسی به انجیل تولید نمودم، 046 1CO 004 016 پس ازشما التماس می‌کنم که به من اقتدا نمایید. 046 1CO 004 017 برای همین تیموتاوس را نزد شما فرستادم که اوست فرزند محبوب من و امین در خداوند تا راههای مرا در مسیح به یاد شما بیاورد، چنانکه در هرجاو در هرکلیسا تعلیم می‌دهم. 046 1CO 004 018 اما بعضی تکبرمی کنند به گمان آنکه من نزد شما نمی آیم. 046 1CO 004 019 لکن به زودی نزد شما خواهم آمد، اگرخداوند بخواهد و خواهم دانست نه سخن متکبران را بلکه قوت ایشان را. 046 1CO 004 020 زیرا ملکوت خدا به زبان نیست بلکه در قوت است. 046 1CO 004 021 چه خواهش دارید آیا با چوب نزد شما بیایم یا بامحبت و روح حلم؟ 046 1CO 005 001 فی الحقیقه شنیده می‌شود که در میان شمازنا پیدا شده است، و چنان زنایی که درمیان امت‌ها هم نیست؛ که شخصی زن پدر خود را داشته باشد. 046 1CO 005 002 و شما فخر می‌کنید بلکه ماتم هم ندارید، چنانکه باید تا آن کسی‌که این عمل را کرداز میان شما بیرون شود. 046 1CO 005 003 زیرا که من هرچند درجسم غایبم، اما در روح حاضرم؛ و الان چون حاضر، حکم کردم در حق کسی‌که این را چنین کرده است. 046 1CO 005 004 به نام خداوند ما عیسی مسیح، هنگامی که شما با روح من با قوت خداوند ماعیسی مسیح جمع شوید، 046 1CO 005 005 که چنین شخص به شیطان سپرده شود بجهت هلاکت جسم تا روح در روز خداوند عیسی نجات یابد. 046 1CO 005 006 فخر شما نیکو نیست. آیا آگاه نیستید که اندک خمیرمایه، تمام خمیر را مخمر می‌سازد؟ 046 1CO 005 007 پس خود را از خمیرمایه کهنه پاک سازید تافطیر تازه باشید، چنانکه بی‌خمیرمایه هستید زیراکه فصح ما مسیح در راه ما ذبح شده است. 046 1CO 005 008 پس عید را نگاه داریم نه به خمیرمایه کهنه و نه به خمیرمایه بدی و شرارت، بلکه به فطیر ساده دلی و راستی. 046 1CO 005 009 در آن رساله به شما نوشتم که با زانیان معاشرت نکنید. 046 1CO 005 010 لکن نه مطلق با زانیان این جهان یا طمعکاران و یا ستمکاران یا بت‌پرستان، که در این صورت می‌باید از دنیا بیرون شوید. 046 1CO 005 011 لکن الان به شما می‌نویسم که اگر کسی‌که به برادر نامیده می‌شود، زانی یا طماع یا بت‌پرست یافحاش یا میگسار یا ستمگر باشد، با چنین شخص معاشرت مکنید بلکه غذا هم مخورید. 046 1CO 005 012 زیرا مرا چه‌کار است که بر آنانی که خارج اندداوری کنم. آیا شما بر اهل داخل داوری نمی کنید؟ 046 1CO 005 013 لکن آنانی را که خارج‌اند خدا داوری خواهد کرد. پس آن شریر را از میان خودبرانید. 046 1CO 006 001 آیا کسی از شما چون بر دیگری مدعی باشد، جرات دارد که مرافعه برد پیش ظالمان نه نزد مقدسان؟ 046 1CO 006 002 یا نمی دانید که مقدسان، دنیا را داوری خواهند کرد؛ و اگر دنیا از شما حکم یابد، آیا قابل مقدمات کمتر نیستید؟ 046 1CO 006 003 آیانمی دانید که فرشتگان را داوری خواهیم کرد تاچه رسد به امور روزگار؟ 046 1CO 006 004 پس چون در مقدمات روزگار مرافعه دارید، آیا آنانی را که در کلیساحقیر شمرده می‌شوند، می‌نشانید؟ 046 1CO 006 005 بجهت انفعال شما می‌گویم، آیا در میان شما یک نفر دانانیست که بتواند در میان برادران خود حکم کند؟ 046 1CO 006 006 بلکه برادر با برادر به محاکمه می‌رود و آن هم نزد بی‌ایمانان! 046 1CO 006 007 بلکه الان شما را بالکلیه قصوری است که بایکدیگر مرافعه دارید. چرا بیشتر مظلوم نمی شوید و چرا بیشتر مغبون نمی شوید؟ 046 1CO 006 008 بلکه شما ظلم می‌کنید و مغبون می‌سازید و این را نیزبه برادران خود! 046 1CO 006 009 آیا نمی دانید که ظالمان وارث ملکوت خدا نمی شوند؟ فریب مخورید، زیرافاسقان و بت‌پرستان و زانیان و متنعمان و لواط 046 1CO 006 010 و دزدان و طمعکاران و میگساران و فحاشان وستمگران وارث ملکوت خدا نخواهند شد. 046 1CO 006 011 وبعضی از شما چنین می‌بودید لکن غسل یافته ومقدس گردیده و عادل کرده شده‌اید به نام عیسی خداوند و به روح خدای ما. 046 1CO 006 012 همه‌چیز برای من جایز است لکن هرچیزمفید نیست. همه‌چیز برای من رواست، لیکن نمی گذارم که چیزی بر من تسلط یابد. 046 1CO 006 013 خوراک برای شکم است و شکم برای خوراک، لکن خدااین و آن را فانی خواهد ساخت. اما جسم برای زنانیست، بلکه برای خداوند است و خداوند برای جسم. 046 1CO 006 014 و خدا خداوند را برخیزانید و ما را نیز به قوت خود خواهد برخیزانید. 046 1CO 006 015 آیا نمی دانید که بدنهای شما اعضای مسیح است؟ پس آیااعضای مسیح را برداشته، اعضای فاحشه گردانم؟ حاشا! 046 1CO 006 016 آیا نمی دانید که هرکه با فاحشه پیوندد، با وی یکتن باشد؟ زیرا می‌گوید «هردویک تن خواهند بود». 046 1CO 006 017 لکن کسی‌که با خداوندپیوندد یکروح است. 046 1CO 006 018 از زنا بگریزید. هر گناهی که آدمی می‌کند بیرون از بدن است، لکن زانی بربدن خود گناه می‌ورزد. 046 1CO 006 019 یا نمی دانید که بدن شما هیکل روح‌القدس است که در شما است که از خدا یافته‌اید و از آن خود نیستید؟ 046 1CO 006 020 زیرا که به قیمتی خریده شدید، پس خدا را به بدن خودتمجید نمایید. 046 1CO 007 001 اما درباره آنچه به من نوشته بودید: مرد رانیکو آن است که زن را لمس نکند. 046 1CO 007 002 لکن بسبب زنا، هر مرد زوجه خود را بدارد و هر زن شوهر خود را بدارد. 046 1CO 007 003 و شوهر حق زن را ادانماید و همچنین زن حق شوهر را. 046 1CO 007 004 زن بر بدن خود مختار نیست بلکه شوهرش، و همچنین مرد نیز اختیار بدن خود ندارد بلکه زنش، 046 1CO 007 005 از یکدیگرجدایی مگزینید مگر مدتی به رضای طرفین تابرای روزه و عبادت فارغ باشید؛ و باز با هم پیوندید مبادا شیطان شما را به‌سبب ناپرهیزی شما در تجربه اندازد، 046 1CO 007 006 لکن این را می‌گویم به طریق اجازه نه به طریق حکم. 046 1CO 007 007 اما می‌خواهم که همه مردم مثل خودم باشند. لکن هرکس نعمتی خاص از خدا دارد، یکی چنین و دیگری چنان. 046 1CO 007 008 لکن به مجردین و بیوه‌زنان می‌گویم که ایشان را نیکو است که مثل من بمانند. 046 1CO 007 009 لکن اگر پرهیزندارند، نکاح بکنند زیرا که نکاح از آتش هوس بهتر است. 046 1CO 007 010 اما منکوحان را حکم می‌کنم و نه من بلکه خداوند که زن از شوهر خود جدا نشود؛ 046 1CO 007 011 و اگر جدا شود، مجرد بماند یا با شوهر خودصلح کند؛ و مرد نیز زن خود را جدا نسازد. 046 1CO 007 012 و دیگران را من می‌گویم نه خداوند که اگرکسی از برادران زنی بی‌ایمان داشته باشد و آن زن راضی باشد که با وی بماند، او را جدا نسازد. 046 1CO 007 013 وزنی که شوهر بی‌ایمان داشته باشد و او راضی باشد که با وی بماند، از شوهر خود جدا نشود. 046 1CO 007 014 زیرا که شوهر بی‌ایمان از زن خود مقدس می‌شود و زن بی‌ایمان از برادر مقدس می‌گردد واگرنه اولاد شما ناپاک می‌بودند، لکن الحال مقدسند. 046 1CO 007 015 اما اگر بی‌ایمان جدایی نماید، بگذارش که بشود زیرا برادر یا خواهر در این صورت مقید نیست و خدا ما را به سلامتی خوانده است. 046 1CO 007 016 زیرا که تو چه دانی‌ای زن که شوهرت را نجات خواهی داد؟ یا چه دانی‌ای مرد که زن خود را نجات خواهی داد؟ 046 1CO 007 017 مگر اینکه به هرطور که خداوند به هرکس قسمت فرموده و به همان حالت که خدا هرکس راخوانده باشد، بدینطور رفتار بکند؛ و همچنین درهمه کلیساها امر می‌کنم. 046 1CO 007 018 اگر کسی در مختونی خوانده شود، نامختون نگردد و اگر کسی درنامختونی خوانده شود، مختون نشود. 046 1CO 007 019 ختنه چیزی نیست و نامختونی هیچ، بلکه نگاه داشتن امرهای خدا. 046 1CO 007 020 هرکس در هر حالتی که خوانده شده باشد، در همان بماند. 046 1CO 007 021 اگر در غلامی خوانده شدی تو را باکی نباشد، بلکه اگر هم می‌توانی آزاد شوی، آن را اولی تر استعمال کن. 046 1CO 007 022 زیرا غلامی که در خداوند خوانده شده باشد، آزاد خداوند است؛ و همچنین شخصی آزاد که خوانده شد، غلام مسیح است. 046 1CO 007 023 به قیمتی خریده شدید، غلام انسان نشوید. 046 1CO 007 024 ‌ای برادران هرکس در هرحالتی که خوانده شده باشد، در آن نزد خدا بماند. 046 1CO 007 025 اما درباره باکره‌ها حکمی از خداوند ندارم. لکن چون از خداوند رحمت یافتم که امین باشم، رای می‌دهم. 046 1CO 007 026 پس گمان می‌کنم که بجهت تنگی این زمان، انسان را نیکو آن است که همچنان بماند. 046 1CO 007 027 اگر با زن بسته شدی، جدایی مجوی واگر از زن جدا هستی دیگر زن مخواه. 046 1CO 007 028 لکن هرگاه نکاح کردی، گناه نورزیدی و هرگاه باکره منکوحه گردید، گناه نکرد. ولی چنین در جسم زحمت خواهند کشید، لیکن من بر شما شفقت دارم. 046 1CO 007 029 اما‌ای برادران، این را می‌گویم وقت تنگ است تا بعد از این آنانی که زن دارند مثل بی‌زن باشند 046 1CO 007 030 و گریانان چون ناگریانان و خوشحالان مثل ناخوشحالان و خریدارن چون غیرمالکان باشند، 046 1CO 007 031 و استعمال کنندگان این جهان مثل استعمال کنندگان نباشند، زیرا که صورت این جهان درگذر است. 046 1CO 007 032 اما خواهش این دارم که شما بی‌اندیشه باشید. شخص مجرد در امور خداوند می‌اندیشدکه چگونه رضامندی خداوند را بجوید؛ 046 1CO 007 033 وصاحب زن در امور دنیا می‌اندیشد که چگونه زن خود را خوش بسازد. 046 1CO 007 034 در میان زن منکوحه وباکره نیز تفاوتی است، زیرا باکره در امور خداوندمی اندیشد تا هم در تن و هم در روح مقدس باشد؛ اما منکوحه در امور دنیا می‌اندیشد تا شوهر خودرا خوش سازد. 046 1CO 007 035 اما این را برای نفع شمامی گویم نه آنکه دامی بر شما بنهم بلکه نظر به شایستگی و ملازمت خداوند، بی‌تشویش. 046 1CO 007 036 لکن هرگاه کسی گمان برد که با باکره خودناشایستگی می‌کند، اگر به حد بلوغ رسید و ناچاراست از چنین شدن، آنچه خواهد بکند؛ گناهی نیست؛ بگذار که نکاح کنند. 046 1CO 007 037 اما کسی‌که در دل خود پایدار است و احتیاج ندارد بلکه در اراده خود مختار است و در دل خود جازم است که باکره خود را نگاه دارد، نیکو می‌کند. 046 1CO 007 038 پس هم کسی‌که به نکاح دهد، نیکو می‌کند و کسی‌که به نکاح ندهد، نیکوتر می‌نماید. 046 1CO 007 039 زن مادامی که شوهرش زنده است، بسته است. اما هرگاه شوهرش مرد آزاد گردید تا به هرکه بخواهد منکوحه شود، لیکن در خداوندفقط. 046 1CO 007 040 اما بحسب رای من خوشحال تر است، اگر چنین بماند و من نیز گمان می‌برم که روح خدارا دارم. 046 1CO 008 001 اما درباره قربانی های بتها: می‌دانیم که همه علم داریم. علم باعث تکبر است، لکن محبت بنا می‌کند. 046 1CO 008 002 اگر کسی گمان برد که چیزی می‌داند، هنوز هیچ نمی داند، بطوری که بایددانست. 046 1CO 008 003 اما اگر کسی خدا را محبت نماید، نزد اومعروف می‌باشد. 046 1CO 008 004 پس درباره خوردن قربانی های بتها، می‌دانیم که بت در جهان چیزی نیست و اینکه خدایی دیگر جز یکی نیست. 046 1CO 008 005 زیرا هرچند هستند که به خدایان خوانده می‌شوند، چه در آسمان و چه درزمین، چنانکه خدایان بسیار و خداوندان بسیارمی باشند، 046 1CO 008 006 لکن ما را یک خداست یعنی پدر که همه‌چیز از اوست و ما برای او هستیم، و یک خداوند یعنی عیسی مسیح که همه‌چیز از اوست و ما از او هستیم. 046 1CO 008 007 ولی همه را این معرفت نیست، زیرا بعضی تابه حال به اعتقاد اینکه بت هست، آن را چون قربانی بت می‌خورند و ضمیر ایشان چون ضعیف است نجس می‌شود. 046 1CO 008 008 اما خوراک، ما رامقبول خدا نمی سازد زیرا که نه به خوردن بهتریم و نه به ناخوردن بدتر. 046 1CO 008 009 لکن احتیاط کنید مبادااختیار شما باعث لغزش ضعفا گردد. 046 1CO 008 010 زیرا اگرکسی تو را که صاحب علم هستی بیند که در بتکده نشسته‌ای، آیا ضمیر آن کس که ضعیف است به خوردن قربانی های بتها بنا نمی شود؟ 046 1CO 008 011 و از علم تو آن برادر ضعیف که مسیح برای او مرد هلاک خواهد شد. 046 1CO 008 012 و همچنین چون به برادران گناه ورزیدید و ضمایر ضعیفشان را صدمه رسانیدید، همانا به مسیح خطا نمودید. 046 1CO 008 013 بنابراین، اگرخوراک باعث لغزش برادر من باشد، تا به ابدگوشت نخواهم خورد تا برادر خود را لغزش ندهم. (aiōn g165) 046 1CO 009 001 آیا رسول نیستم؟ آیا آزاد نیستم؟ آیا عیسی مسیح خداوند ما را ندیدم؟ آیا شماعمل من در خداوند نیستید؟ 046 1CO 009 002 هرگاه دیگران رارسول نباشم، البته شما را هستم زیرا که مهررسالت من در خداوند شما هستید. 046 1CO 009 003 حجت من بجهت آنانی که مرا امتحان می‌کنند این است 046 1CO 009 004 که آیا اختیار خوردن و آشامیدن نداریم؟ 046 1CO 009 005 آیااختیار نداریم که خواهر دینی را به زنی گرفته، همراه خود ببریم، مثل سایر رسولان و برادران خداوند و کیفا؟ 046 1CO 009 006 یا من و برنابا به تنهایی مختارنیستیم که کار نکنیم؟ 046 1CO 009 007 کیست که هرگز از خرجی خود جنگ کند؟ یا کیست که تاکستانی غرس نموده، از میوه‌اش نخورد؟ یا کیست که گله‌ای بچراند و از شیر گله ننوشد؟ 046 1CO 009 008 آیا این را بطور انسان می‌گویم یاشریعت نیز این را نمی گوید؟ 046 1CO 009 009 زیرا که در تورات موسی مکتوب است که «گاو را هنگامی که خرمن را خرد می‌کند، دهان مبند». آیا خدا در فکر گاوان می‌باشد؟ 046 1CO 009 010 آیا محض خاطر ما این رانمی گوید؟ بلی برای ما مکتوب است که شخم کننده می‌باید به امید، شخم نماید و خردکننده خرمن در امید یافتن قسمت خود باشد. 046 1CO 009 011 چون ما روحانیها را برای شما کاشتیم، آیا امربزرگی است که ما جسمانیهای شما را درو کنیم؟ 046 1CO 009 012 اگر دیگران در این اختیار بر شما شریکند آیانه ماه بیشتر؟ لیکن این اختیار را استعمال نکردیم، بلکه هرچیز را متحمل می‌شویم، مبادا انجیل مسیح را تعویق اندازیم. 046 1CO 009 013 آیا نمی دانید که هرکه در امور مقدس مشغول باشد، از هیکل می‌خورد و هرکه خدمت مذبح کند، از مذبح نصیبی می‌دارد. 046 1CO 009 014 و همچنین خداوند فرمود که «هرکه به انجیل اعلام نماید، ازانجیل معیشت یابد». 046 1CO 009 015 لیکن من هیچیک از اینهارا استعمال نکردم و این را به این قصد ننوشتم تا بامن چنین شود، زیرا که مرا مردن بهتر است از آنکه کسی فخر مرا باطل گرداند. 046 1CO 009 016 زیرا هرگاه بشارت دهم، مرا فخر نیست چونکه مرا ضرورت افتاده است، بلکه وای بر من اگر بشارت ندهم. 046 1CO 009 017 زیراهرگاه این را طوع کنم اجرت دارم، لکن اگر کره باشد وکالتی به من سپرده شد. 046 1CO 009 018 در این صورت، مرا چه اجرت است تا آنکه چون بشارت می‌دهم، انجیل مسیح را بی‌خرج سازم و اختیار خود را درانجیل استعمال نکنم؟ 046 1CO 009 019 زیرا با اینکه از همه کسی آزاد بودم، خودرا غلام همه گردانیدم تا بسیاری را سود برم. 046 1CO 009 020 ویهود را چون یهود گشتم تا یهود را سود برم واهل شریعت را مثل اهل شریعت تا اهل شریعت را سود برم؛ 046 1CO 009 021 و بی‌شریعتان را چون بی‌شریعتان شدم، هرچند نزد خدا بی‌شریعت نیستم، بلکه شریعت مسیح در من است، تا بی‌شریعتان را سودبرم؛ 046 1CO 009 022 ضعفا را ضعیف شدم تا ضعفا را سود برم؛ همه کس را همه‌چیز گردیدم تا به هرنوعی بعضی را برهانم. 046 1CO 009 023 اما همه کار را بجهت انجیل می‌کنم تا در آن شریک گردم. 046 1CO 009 024 آیا نمی دانید آنانی که در میدان می‌دوند، همه می‌دوند لکن یک نفر انعام را می‌برد. به اینطور شما بدوید تا به‌کمال ببرید. 046 1CO 009 025 و هرکه ورزش کند در هرچیز ریاضت می‌کشد؛ اما ایشان تا تاج فانی را بیابند لکن ما تاج غیرفانی را. 046 1CO 009 026 پس من چنین می‌دوم، نه چون کسی‌که شک دارد؛ ومشت می‌زنم نه آنکه هوا را بزنم. 046 1CO 009 027 بلکه تن خودرا زبون می‌سازم و آن را در بندگی می‌دارم، مباداچون دیگران را وعظ نمودم، خود محروم شوم. 046 1CO 010 001 زیرا‌ای برادران نمی خواهم شما بی خبر باشید از اینکه پدران ما همه زیرابر بودند و همه از دریا عبور نمودند 046 1CO 010 002 و همه به موسی تعمید یافتند، در ابر و در دریا؛ 046 1CO 010 003 و همه همان خوراک روحانی را خوردند 046 1CO 010 004 و همه همان شرب روحانی را نوشیدند، زیرا که می‌آشامیدنداز صخره روحانی که از عقب ایشان می‌آمد و آن صخره مسیح بود. 046 1CO 010 005 لیکن از اکثر ایشان خداراضی نبود، زیرا که در بیابان انداخته شدند. 046 1CO 010 006 و این امور نمونه‌ها برای ما شد تا ماخواهشمند بدی نباشیم، چنانکه ایشان بودند؛ 046 1CO 010 007 ونه بت‌پرست شوید، مثل بعضی از ایشان، چنانکه مکتوب است: «قوم به اکل و شرب نشستند وبرای لهو و لعب برپا شدند.» 046 1CO 010 008 و نه زنا کنیم چنانکه بعضی از ایشان کردند و در یک روزبیست و سه هزار نفر هلاک گشتند. 046 1CO 010 009 و نه مسیح راتجربه کنیم، چنانکه بعضی از ایشان کردند و ازمارها هلاک گردیدند. 046 1CO 010 010 و نه همهمه کنید، چنانکه بعضی از ایشان کردند و هلاک کننده ایشان را هلاک کرد. 046 1CO 010 011 و این همه بطور مثل بدیشان واقع شد وبرای تنبیه ما مکتوب گردید که اواخر عالم به ما رسیده است. (aiōn g165) 046 1CO 010 012 پس آنکه گمان برد که قایم است، باخبر باشد که نیفتد. 046 1CO 010 013 هیچ تجربه جز آنکه مناسب بشر باشد، شما را فرو نگرفت. اما خداامین است که نمی گذارد شما فوق طاقت خودآزموده شوید، بلکه باتجربه مفری نیز می‌سازد تایارای تحمل آن را داشته باشید. 046 1CO 010 014 لهذا‌ای عزیزان من از بت‌پرستی بگریزید. 046 1CO 010 015 به خردمندان سخن می‌گویم: خود حکم کنیدبرآنچه می‌گویم. 046 1CO 010 016 پیاله برکت که آن را تبرک می‌خوانیم، آیا شراکت در خون مسیح نیست؟ ونانی را که پاره می‌کنیم، آیا شراکت در بدن مسیح نی؟ 046 1CO 010 017 زیرا ما که بسیاریم، یک نان و یکتن می‌باشیم چونکه همه از یک نان قسمت می‌یابیم. 046 1CO 010 018 اسرائیل جسمانی را ملاحظه کنید! آیاخورندگان قربانی‌ها شریک قربانگاه نیستند؟ 046 1CO 010 019 پس چه گویم؟ آیا بت چیزی می‌باشد؟ یا که قربانی بت چیزی است؟ 046 1CO 010 020 نی! بلکه آنچه امت هاقربانی می‌کنند، برای دیوها می‌گذرانند نه برای خدا؛ و نمی خواهم شما شریک دیوها باشید. 046 1CO 010 021 محال است که هم از پیاله خداوند و هم از پیاله دیوها بنوشید؛ و هم از مایده خداوند و هم ازمایده دیوها نمی توانید قسمت برد. 046 1CO 010 022 آیاخداوند را به غیرت می‌آوریم یا از او تواناترمی باشیم؟ 046 1CO 010 023 همه‌چیز جایز است، لیکن همه مفیدنیست؛ همه رواست، لیکن همه بنا نمی کند. 046 1CO 010 024 هرکس نفع خود را نجوید، بلکه نفع دیگری را. 046 1CO 010 025 هرآنچه را در قصابخانه می‌فروشند، بخوریدو هیچ مپرسید به‌خاطر ضمیر. 046 1CO 010 026 زیرا که جهان و پری آن از آن خداوند است. 046 1CO 010 027 هرگاه کسی ازبی ایمانان از شما وعده خواهد و می‌خواهیدبروید، آنچه نزد شما گذارند بخورید و هیچ مپرسید بجهت ضمیر. 046 1CO 010 028 اما اگر کسی به شماگوید «این قربانی بت است»، مخورید به‌خاطر آن کس که خبر داد و بجهت ضمیر، زیرا که جهان وپری آن از آن خداوند است. 046 1CO 010 029 اما ضمیرمی گویم نه از خودت بلکه ضمیر آن دیگر؛ زیراچرا ضمیر دیگری بر آزادی من حکم کند؟ 046 1CO 010 030 واگر من به شکر بخورم، چرا بر من افترا زنند به‌سبب آن چیزی که من برای آن شکر می‌کنم؟ 046 1CO 010 031 پس خواه بخورید، خواه بنوشید، خواه هرچه کنید، همه را برای جلال خدا بکنید. 046 1CO 010 032 یهودیان و یونانیان و کلیسای خدا را لغزش مدهید. 046 1CO 010 033 چنانکه من نیز در هرکاری همه را خوش می‌سازم و نفع خود را طالب نیستم، بلکه نفع بسیاری را تا نجات یابند. 046 1CO 011 001 پس اقتدا به من نمایید چنانکه من نیز به مسیح می‌کنم. 046 1CO 011 002 اما‌ای برادران شما را تحسین می‌نمایم ازاین جهت که در هرچیز مرا یاد می‌دارید و اخبار رابطوری که به شما سپردم، حفظ می‌نمایید. 046 1CO 011 003 اما می‌خواهم شما بدانید که سر هر مرد، مسیح است و سر زن، مرد و سر مسیح، خدا. 046 1CO 011 004 هرمردی که سرپوشیده دعا یا نبوت کند، سر خود رارسوا می‌نماید. 046 1CO 011 005 اما هر زنی که سر برهنه دعا یانبوت کند، سر خود را رسوا می‌سازد، زیرا این چنان است که تراشیده شود. 046 1CO 011 006 زیرا اگر زن نمی پوشد، موی را نیز ببرد؛ و اگر زن را موی بریدن یا تراشیدن قبیح است، باید بپوشد. 046 1CO 011 007 زیراکه مرد را نباید سر خود بپوشد چونکه او صورت و جلال خداست، اما زن جلال مرد است. 046 1CO 011 008 زیراکه مرد از زن نیست بلکه زن از مرد است. 046 1CO 011 009 و نیزمرد بجهت زن آفریده نشد، بلکه زن برای مرد. 046 1CO 011 010 از این جهت زن می‌باید عزتی بر سر داشته باشد به‌سبب فرشتگان. 046 1CO 011 011 لیکن زن از مرد جدانیست و مرد هم جدا از زن نیست در خداوند. 046 1CO 011 012 زیرا چنانکه زن از مرد است، همچنین مرد نیزبوسیله زن، لیکن همه‌چیز از خدا. 046 1CO 011 013 در دل خود انصاف دهید: آیا شایسته است که زن ناپوشیده نزد خدا دعا کند؟ 046 1CO 011 014 آیا خودطبیعت شما را نمی آموزد که اگر مرد موی درازدارد، او را عار می‌باشد؟ 046 1CO 011 015 و اگر زن موی درازدارد، او را فخر است، زیرا که موی بجهت پرده بدو داده شد؟ 046 1CO 011 016 و اگر کسی ستیزه گر باشد، ما وکلیساهای خدا را چنین عادتی نیست. 046 1CO 011 017 لیکن چون این حکم را به شما می‌کنم، شمارا تحسین نمی کنم، زیرا که شما نه از برای بهتری بلکه برای بدتری جمع می‌شوید. 046 1CO 011 018 زیرا اولاهنگامی که شما در کلیسا جمع می‌شوید، می‌شنوم که در میان شما شقاقها روی می‌دهد وقدری از آن را باور می‌کنم. 046 1CO 011 019 از آن جهت که لازم است در میان شما بدعتها نیز باشد تا که مقبولان از شما ظاهر گردند. 046 1CO 011 020 پس چون شما دریک جا جمع می‌شوید، ممکن نیست که شام خداوند خورده شود، 046 1CO 011 021 زیرا در وقت خوردن هرکس شام خود را پیشتر می‌گیرد و یکی گرسنه و دیگری مست می‌شود. 046 1CO 011 022 مگر خانه‌ها برای خوردن و آشامیدن ندارید؟ یا کلیسای خدا راتحقیر می‌نمایید و آنانی را که ندارند شرمنده می‌سازید؟ به شما چه بگویم؟ آیا در این امر شمارا تحسین نمایم؟ تحسین نمی نمایم! 046 1CO 011 023 زیرا من از خداوند یافتم، آنچه به شما نیزسپردم که عیسی خداوند در شبی که او را تسلیم کردند، نان را گرفت 046 1CO 011 024 و شکر نموده، پاره کرد وگفت: «بگیرید بخورید. این است بدن من که برای شما پاره می‌شود. این را به یادگاری من به‌جاآرید.» 046 1CO 011 025 و همچنین پیاله را نیز بعد از شام وگفت: «این پیاله عهد جدید است در خون من. هرگاه این را بنوشید، به یادگاری من بکنید.» 046 1CO 011 026 زیرا هرگاه این نان را بخورید و این پیاله رابنوشید، موت خداوند را ظاهر می‌نمایید تاهنگامی که بازآید. 046 1CO 011 027 پس هرکه بطور ناشایسته نان را بخورد وپیاله خداوند را بنوشد، مجرم بدن و خون خداوند خواهد بود. 046 1CO 011 028 اما هر شخص خود راامتحان کند و بدینطرز از آن نان بخورد و از آن پیاله بنوشد. 046 1CO 011 029 زیرا هرکه می‌خورد و می‌نوشد، فتوای خود را می‌خورد و می‌نوشد اگر بدن خداوند را تمییز نمی کند. 046 1CO 011 030 از این سبب بسیاری از شما ضعیف و مریض‌اند و بسیاری خوابیده‌اند. 046 1CO 011 031 اما اگر برخود حکم می‌کردیم، حکم بر مانمی شد. 046 1CO 011 032 لکن هنگامی که بر ما حکم می‌شود، از خداوند تادیب می‌شویم مبادا با اهل دنیا بر ماحکم شود. 046 1CO 011 033 لهذا‌ای برادران من، چون بجهت خوردن جمع می‌شوید، منتظر یکدیگر باشید. 046 1CO 011 034 و اگرکسی گرسنه باشد، در خانه بخورد، مبادا بجهت عقوبت جمع شوید. و چون بیایم، مابقی را منتظم خواهم نمود. 046 1CO 012 001 اما درباره عطایای روحانی، ای برادران نمی خواهم شما بی‌خبر باشید. 046 1CO 012 002 می دانید هنگامی که امت‌ها می‌بودید، به سوی بتهای گنگ برده می‌شدید بطوری که شما رامی بردند. 046 1CO 012 003 پس شما را خبر می‌دهم که هرکه متکلم به روح خدا باشد، عیسی را اناتیمانمی گوید و احدی جزیه روح‌القدس عیسی راخداوند نمی تواند گفت. 046 1CO 012 004 و نعمتها انواع است ولی روح همان. 046 1CO 012 005 وخدمتها انواع است اما خداوند همان. 046 1CO 012 006 و عملهاانواع است لکن همان خدا همه را در همه عمل می‌کند. 046 1CO 012 007 ولی هرکس را ظهور روح بجهت منفعت عطا می‌شود. 046 1CO 012 008 زیرا یکی را بوساطت روح، کلام حکمت داده می‌شود و دیگری را کلام علم، بحسب همان روح. 046 1CO 012 009 و یکی را ایمان به همان روح و دیگری را نعمتهای شفا دادن به همان روح. 046 1CO 012 010 و یکی را قوت معجزات ودیگری را نبوت و یکی را تمییز ارواح و دیگری را اقسام زبانها و دیگری را ترجمه زبانها. 046 1CO 012 011 لکن در جمیع اینها همان یک روح فاعل است که هرکس را فرد بحسب اراده خود تقسیم می‌کند. 046 1CO 012 012 زیرا چنانکه بدن یک است و اعضای متعدددارد و تمامی اعضای بدن اگرچه بسیار است یکتن می‌باشد، همچنین مسیح نیز می‌باشد. 046 1CO 012 013 زیرا که جمیع ما به یک روح در یک بدن تعمیدیافتم، خواه یهود، خواه یونانی، خواه غلام، خواه آزاد و همه از یک روح نوشانیده شدیم. 046 1CO 012 014 زیرابدن یک عضو نیست بلکه بسیار است. 046 1CO 012 015 اگر پاگوید چونکه دست نیستم از بدن نمی باشم، آیابدین سبب از بدن نیست؟ 046 1CO 012 016 و اگر گوش گویدچونکه چشم نیم از بدن نیستم، آیا بدین سبب ازبدن نیست؟ 046 1CO 012 017 اگر تمام بدن چشم بودی، کجامی بود شنیدن و اگر همه شنیدن بودی کجا می‌بودبوییدن؟ 046 1CO 012 018 لکن الحال خدا هریک از اعضا را دربدن نهاد برحسب اراده خود. 046 1CO 012 019 و اگر همه یک عضو بودی بدن کجا می‌بود؟ 046 1CO 012 020 اما الان اعضابسیار است لیکن بدن یک. 046 1CO 012 021 و چشم دست رانمی تواند گفت که محتاج تو نیستم یا سر پایها رانیز که احتیاج به شما ندارم. 046 1CO 012 022 بلکه علاوه بر این، آن اعضای بدن که ضعیفتر می‌نمایند، لازم ترمی باشند. 046 1CO 012 023 و آنها را که پست‌تر اجزای بدن می‌پندارم، عزیزتر می‌داریم و اجزای قبیح ماجمال افضل دارد. 046 1CO 012 024 لکن اعضای جمیله ما رااحتیاجی نیست، بلکه خدا بدن را مرتب ساخت بقسمی که ناقص را بیشتر حرمت داد، 046 1CO 012 025 تا که جدایی در بدن نیفتد، بلکه اعضا به برابری در فکریکدیگر باشند. 046 1CO 012 026 و اگر یک عضو دردمند گردد، سایر اعضا با آن همدرد باشند و اگر عضوی عزت یابد، باقی اعضا با او به خوشی آیند. 046 1CO 012 027 اما شما بدن مسیح هستید و فرد اعضای آن می‌باشید. 046 1CO 012 028 و خدا قرارداد بعضی را درکلیسا: اول رسولان، دوم انبیا، سوم معلمان، بعدقوات، پس نعمتهای شفا دادن و اعانات و تدابیر واقسام زبانها. 046 1CO 012 029 آیا همه رسول هستند، یا همه انبیا، یا همه معلمان، یا همه قوات؟ 046 1CO 012 030 یا همه نعمتهای شفا دارند، یا همه به زبانها متکلم هستند، یا همه ترجمه می‌کنند؟ 046 1CO 012 031 لکن نعمتهای بهتر را به غیرت بطلبید و طریق افضلتر نیز به شمانشان می‌دهم. 046 1CO 013 001 اگر به زبانهای مردم و فرشتگان سخن گویم و محبت نداشته باشم، مثل نحاس صدادهنده و سنج فغان کننده شده‌ام. 046 1CO 013 002 و اگرنبوت داشته باشم و جمیع اسرار و همه علم رابدانم و ایمان کامل داشته باشم بحدی که کوهها رانقل کنم و محبت نداشته باشم، هیچ هستم. 046 1CO 013 003 واگر جمیع اموال خود را صدقه دهم و بدن خود رابسپارم تا سوخته شود و محبت نداشته باشم، هیچ سود نمی برم. 046 1CO 013 004 محبت حلیم و مهربان است؛ محبت حسد نمی برد؛ محبت کبر و غرور ندارد؛ 046 1CO 013 005 اطوار ناپسندیده ندارد و نفع خود را طالب نمی شود؛ خشم نمی گیرد و سوءظن ندارد؛ 046 1CO 013 006 ازناراستی خوشوقت نمی گردد، ولی با راستی شادی می‌کند؛ 046 1CO 013 007 در همه‌چیز صبر می‌کند و همه را باور می‌نماید؛ در همه حال امیدوار می‌باشد وهر چیز را متحمل می‌باشد. 046 1CO 013 008 محبت هرگز ساقط نمی شود و اما اگر نبوتهاباشد، نیست خواهد شد و اگر زبانها، انتها خواهد پذیرفت و اگر علم، زایل خواهد گردید. 046 1CO 013 009 زیراجزئی علمی داریم و جزئی نبوت می‌نماییم، 046 1CO 013 010 لکن هنگامی که کامل آید، جزئی نیست خواهد گردید. 046 1CO 013 011 زمانی که طفل بودم، چون طفل حرف می‌زدم و چون طفل فکر می‌کردم و مانندطفل تعقل می‌نمودم. اما چون مرد شدم، کارهای طفلانه را ترک کردم. 046 1CO 013 012 زیرا که الحال در آینه بطور معما می‌بینم، لکن آن وقت روبرو؛ الان جزئی معرفتی دارم، لکن آن وقت خواهم شناخت، چنانکه نیز شناخته شدم. 046 1CO 013 013 و الحال این سه چیز باقی است: یعنی‌ایمان و امید ومحبت. اما بزرگتر از اینها محبت است. 046 1CO 014 001 در‌پی محبت بکوشید و عطایای روحانی را به غیرت بطلبید، خصوص اینکه نبوت کنید. 046 1CO 014 002 زیرا کسی‌که به زبانی سخن می‌گوید، نه به مردم بلکه به خدا می‌گوید، زیراهیچ‌کس نمی فهمد لیکن در روح به اسرار تکلم می‌نماید. 046 1CO 014 003 اما آنکه نبوت می‌کند، مردم را برای بنا و نصیحت و تسلی می‌گوید. 046 1CO 014 004 هرکه به زبانی می‌گوید، خود را بنا می‌کند، اما آنکه نبوت می‌نماید، کلیسا را بنا می‌کند. 046 1CO 014 005 و خواهش دارم که همه شما به زبانها تکلم کنید، لکن بیشتر اینکه نبوت نمایید زیرا کسی‌که نبوت کند بهتر است ازکسی‌که به زبانها حرف زند، مگر آنکه ترجمه کندتا کلیسا بنا شود. 046 1CO 014 006 اما الحال‌ای برادران اگر نزد شما آیم و به زبانها سخن رانم، شما را چه سود می‌بخشم؟ مگرآنکه شما را به مکاشفه یا به معرفت یا به نبوت یا به تعلیم گویم. 046 1CO 014 007 و همچنین چیزهای بیجان که صدا می‌دهد چون نی یا بربط اگر در صداها فرق نکند، چگونه آواز نی یا بربط فهمیده می‌شود؟ 046 1CO 014 008 زیر اگر کرنا نیز صدای نامعلوم دهد که خود رامهیای جنگ می‌سازد؟ 046 1CO 014 009 همچنین شما نیز به زبان، سخن مفهوم نگویید، چگونه معلوم می‌شودآن چیزی که گفته شد زیرا که به هوا سخن خواهید گفت؟ 046 1CO 014 010 زیرا که انواع زبانهای دنیاهرقدر زیاده باشد، ولی یکی بی‌معنی نیست. 046 1CO 014 011 پس هرگاه قوت زبان را نمی دانم، نزد متکلم بربری می‌باشم و آنکه سخن گوید نزد من بربری می‌باشد. 046 1CO 014 012 همچنن شما نیز چونکه غیورعطایای روحانی هستید بطلبید اینکه برای بنای کلیسا افزوده شوید. 046 1CO 014 013 بنابراین کسی‌که به زبانی سخن می‌گوید، دعا بکند تا ترجمه نماید. 046 1CO 014 014 زیرا اگر به زبانی دعاکنم، روح من دعا می‌کند لکن عقل من برخوردارنمی شود. 046 1CO 014 015 پس مقصود چیست؟ به روح دعاخواهم کرد و به عقل نیز دعا خواهم نمود؛ به روح سرود خواهم خواند و به عقل نیز خواهم خواند. 046 1CO 014 016 زیرا اگر در روح تبرک می‌خوانی، چگونه آن کسی‌که به منزلت امی است، به شکر تو آمین گوید و حال آنکه نمی فهمد چه می‌گویی؟ 046 1CO 014 017 زیرا تو البته خوب شکر می‌کنی، لکن آن دیگربنا نمی شود. 046 1CO 014 018 خدا را شکر می‌کنم که زیادتر ازهمه شما به زبانها حرف می‌زنم. 046 1CO 014 019 لکن در کلیسابیشتر می‌پسندم که پنج کلمه به عقل خود گویم تادیگران را نیز تعلیم دهم از آنکه هزاران کلمه به زبان بگویم. 046 1CO 014 020 ‌ای برادران، در فهم اطفال مباشید بلکه در بدخویی اطفال باشید و در فهم رشید. 046 1CO 014 021 درتورات مکتوب است که «خداوند می‌گوید به زبانهای بیگانه و لبهای غیر به این قوم سخن خواهم گفت و با این همه مرا نخواهند شنید.» 046 1CO 014 022 پس زبانها نشانی است نه برای ایمان داران بلکه برای بی‌ایمانان؛ اما نبوت برای بی‌ایمان نیست بلکه برای ایمانداران است. 046 1CO 014 023 پس اگر تمام کلیسادر جایی جمع شوند و همه به زبانها حرف زنند وامیان یا بی‌ایمانان داخل شوند، آیا نمی گویند که دیوانه‌اید؟ 046 1CO 014 024 ولی اگر همه نبوت کنند و کسی ازبی ایمانان یا امیان درآید، از همه توبیخ می‌یابد واز همه ملزم می‌گردد، 046 1CO 014 025 و خفایای قلب او ظاهرمی شود و همچنین به روی درافتاده، خدا راعبادت خواهد کرد و ندا خواهد داد که «فی الحقیقه خدا در میان شما است.» 046 1CO 014 026 پس‌ای برادران مقصود این است که وقتی که جمع شوید، هریکی از شما سرودی دارد، تعلیمی دارد، زبانی دارد، مکاشفه‌ای دارد، ترجمه‌ای دارد، باید همه بجهت بنا بشود. 046 1CO 014 027 اگرکسی به زبانی سخن گوید، دو دو یا نهایت سه سه باشند، به ترتیب و کسی ترجمه کند. 046 1CO 014 028 اما اگرمترجمی نباشد، در کلیسا خاموش باشد و با خودو با خدا سخن گوید. 046 1CO 014 029 و از انبیا دو یا سه سخن بگویند و دیگران تمیز دهند. 046 1CO 014 030 و اگر چیزی به دیگری از اهل مجلس مکشوف شود، آن اول ساکت شود. 046 1CO 014 031 زیرا که همه می‌توانید یک یک نبوت کنید تا همه تعلیم یابند و همه نصیحت‌پذیرند. 046 1CO 014 032 و ارواح انبیا مطیع انبیا می‌باشند. 046 1CO 014 033 زیرا که او خدای تشویش نیست بلکه خدای سلامتی، چنانکه در همه کلیساهای مقدسان. 046 1CO 014 034 و زنان شما در کلیساها خاموش باشند زیرا که ایشان را حرف زدن جایز نیست بلکه اطاعت نمودن، چنانکه تورات نیز می‌گوید. 046 1CO 014 035 اما اگرمی خواهند چیزی بیاموزند، در خانه از شوهران خود بپرسند، چون زنان را در کلیسا حرف زدن قبیح است. 046 1CO 014 036 آیا کلام خدا از شما صادر شد یا به شما به تنهایی رسید؟ 046 1CO 014 037 اگر کسی خود را نبی یاروحانی پندارد، اقرار بکند که آنچه به شمامی نویسم، احکام خداوند است. 046 1CO 014 038 اما اگر کسی جاهل است، جاهل باشد. 046 1CO 014 039 پس‌ای برادران، نبوت را به غیرت بطلبید و از تکلم نمودن به زبانهامنع مکنید. 046 1CO 014 040 لکن همه‌چیز به شایستگی و انتظام باشد. 046 1CO 015 001 الان‌ای برادران، شما را از انجیلی که به شما بشارت دادم اعلام می‌نمایم که آن را هم پذیرفتید و در آن هم قایم می‌باشید، 046 1CO 015 002 وبوسیله آن نیز نجات می‌یابید، به شرطی که آن کلامی را که به شما بشارت دادم، محکم نگاه دارید والا عبث ایمان آوردید. 046 1CO 015 003 زیرا که اول به شما سپردم، آنچه نیز یافتم که مسیح برحسب کتب در راه گناهان ما مرد، 046 1CO 015 004 و اینکه مدفون شد ودر روز سوم برحسب کتب برخاست؛ 046 1CO 015 005 و اینکه به کیفا ظاهر شد و بعد از آن به آن دوازده، 046 1CO 015 006 و پس ازآن به زیاده از پانصد برادر یک بار ظاهر شد که بیشتر از ایشان تا امروز باقی هستند اما بعضی خوابیده‌اند. 046 1CO 015 007 از آن پس به یعقوب ظاهر شد و بعدبه جمیع رسولان. 046 1CO 015 008 و آخر همه بر من مثل طفل سقطشده ظاهر گردید. 046 1CO 015 009 زیرا من کهترین رسولان هستم و لایق نیستم که به رسول خوانده شوم، چونکه برکلیسای خدا جفا می‌رسانیدم. 046 1CO 015 010 لیکن به فیض خدا آنچه هستم هستم و فیض او که بر من بود باطل نگشت، بلکه بیش از همه ایشان مشقت کشیدم، اما نه من بلکه فیض خدا که با من بود. 046 1CO 015 011 پس خواه من و خواه ایشان بدین طریق وعظمی کنیم و به اینطور ایمان آوردید. 046 1CO 015 012 لیکن اگر به مسیح وعظ می‌شود که ازمردگان برخاست، چون است که بعضی از شمامی گویند که قیامت مردگان نیست؟ 046 1CO 015 013 اما اگرمردگان را قیامت نیست، مسیح نیز برنخاسته است. 046 1CO 015 014 و اگر مسیح برنخاست، باطل است وعظما و باطل است نیز ایمان شما. 046 1CO 015 015 و شهود کذبه نیز برای خدا شدیم، زیرا درباره خدا شهادت دادیم که مسیح را برخیزانید، و حال آنکه او رابرنخیزانید در صورتی که مردگان برنمی خیزند. 046 1CO 015 016 زیرا هرگاه مردگان برنمی خیزند، مسیح نیزبرنخاسته است. 046 1CO 015 017 اما هرگاه مسیح برنخاسته است، ایمان شما باطل است و شما تاکنون درگناهان خود هستید، 046 1CO 015 018 بلکه آنانی هم که درمسیح خوابیده‌اند هلاک شدند. 046 1CO 015 019 اگر فقط در این جهان در مسیح امیدواریم، از جمیع مردم بدبخت تریم. 046 1CO 015 020 لیکن بالفعل مسیح از مردگان برخاسته ونوبر خوابیدگان شده است. 046 1CO 015 021 زیرا چنانکه به انسان موت آمد، به انسان نیز قیامت مردگان شد. 046 1CO 015 022 و چنانکه در آدم همه می‌میرند در مسیح نیزهمه زنده خواهند گشت. 046 1CO 015 023 لیکن هرکس به رتبه خود؛ مسیح نوبر است و بعد آنانی که در وقت آمدن او از آن مسیح می‌باشند. 046 1CO 015 024 و بعد از آن انتها است وقتی که ملکوت را به خدا و پدر سپارد. و در آن زمان تمام ریاست و تمام قدرت و قوت را نابود خواهد گردانید. 046 1CO 015 025 زیرا مادامی که همه دشمنان را زیر پایهای خود ننهد، می‌باید اوسلطنت بنماید. 046 1CO 015 026 دشمن آخر که نابود می‌شود، موت است. 046 1CO 015 027 زیرا «همه‌چیز را زیر پایهای وی انداخته است». اما چون می‌گوید که «همه‌چیز رازیر انداخته است»، واضح است که او که همه رازیر او انداخت مستثنی است. 046 1CO 015 028 اما زمانی که همه مطیع وی شده باشند، آنگاه خود پسر هم مطیع خواهد شد او را که همه‌چیز را مطیع وی گردانید، تا آنکه خدا کل در کل باشد. 046 1CO 015 029 والا آنانی که برای مردگان تعمید می‌یابندچکنند؟ هرگاه مردگان مطلق برنمی خیزند، پس چرا برای ایشان تعمید می‌گیرند؟ 046 1CO 015 030 و ما نیز چراهر ساعت خود را در خطر می‌اندازیم؟ 046 1CO 015 031 به آن فخری درباره شما که مرا در خداوند ما مسیح عیسی هست قسم، که هرروزه مرا مردنی است. 046 1CO 015 032 چون بطور انسان در افسس با وحوش جنگ کردم، مرا چه سود است؟ اگر مردگان برنمی خیزند، بخوریم و بیاشامیم چون فردامی میریم. 046 1CO 015 033 فریفته مشوید معاشرات بد، اخلاق حسنه را فاسد می‌سازد. 046 1CO 015 034 برای عدالت بیدارشده، گناه مکنید زیرا بعضی معرفت خدا راندارند. برای انفعال شما می‌گویم. 046 1CO 015 035 اما اگر کسی گوید: «مردگان چگونه برمی خیزند و به کدام بدن می‌آیند؟»، 046 1CO 015 036 ‌ای احمق آنچه تو می‌کاری زنده نمی گردد جز آنکه بمیرد. 046 1CO 015 037 و آنچه می‌کاری، نه آن جسمی را که خواهد شد می‌کاری، بلکه دانه‌ای مجرد خواه ازگندم و یا از دانه های دیگر. 046 1CO 015 038 لیکن خدا برحسب اراده خود، آن را جسمی می‌دهد و به هر یکی ازتخمها جسم خودش را. 046 1CO 015 039 هر گوشت از یک نوع گوشت نیست، بلکه گوشت انسان، دیگر است وگوشت بهایم، دیگر و گوشت مرغان، دیگر وگوشت ماهیان، دیگر. 046 1CO 015 040 و جسمهای آسمانی هست و جسمهای زمینی نیز، لیکن‌شان آسمانی‌ها، دیگر و‌شان زمینی‌ها، دیگر است، 046 1CO 015 041 و‌شان آفتاب دیگر و‌شان ماه دیگر و‌شان ستارگان، دیگر، زیرا که ستاره از ستاره در‌شان، فرق دارد. 046 1CO 015 042 به همین نهج است نیز قیامت مردگان. درفساد کاشته می‌شود، و در بی‌فسادی برمی خیزد؛ 046 1CO 015 043 در ذلت کاشته می‌گردد و در جلال برمی خیزد؛ در ضعف کاشته می‌شود و در قوت برمی خیزد؛ 046 1CO 015 044 جسم نفسانی کاشته می‌شود و جسم روحانی برمی خیزد. اگر جسم نفسانی هست، هرآینه روحانی نیز هست. 046 1CO 015 045 و همچنین نیز مکتوب است که انسان اول یعنی آدم نفس زنده گشت، اماآدم آخر روح حیات‌بخش شد. 046 1CO 015 046 لیکن روحانی مقدم نبود بلکه نفسانی و بعد از آن روحانی. 046 1CO 015 047 انسان اول از زمین است خاکی؛ انسان دوم خداوند است از آسمان. 046 1CO 015 048 چنانکه خاکی است، خاکیان نیز چنان هستند و چنانکه آسمانی است آسمانی‌ها همچنان می‌باشند. 046 1CO 015 049 و چنانکه صورت خاکی را گرفتیم، صورت آسمانی را نیزخواهیم گرفت. 046 1CO 015 050 لیکن‌ای برادران این را می‌گویم که گوشت و خون نمی تواند وارث ملکوت خدا شود و فاسدوارث بی‌فسادی نیز نمی شود. 046 1CO 015 051 همانا به شماسری می‌گویم که همه نخواهیم خوابید، لیکن همه متبدل خواهیم شد. 046 1CO 015 052 در لحظه‌ای، درطرفه العینی، به مجرد نواختن صور اخیر، زیراکرنا صدا خواهد داد، و مردگان، بی‌فساد خواهندبرخاست و ما متبدل خواهیم شد. 046 1CO 015 053 زیرا که می‌باید این فاسد بی‌فسادی را بپوشد و این فانی به بقا آراسته گردد. 046 1CO 015 054 اما چون این فاسد بی‌فسادی را پوشید و این فانی به بقا آراسته شد، آنگاه این کلامی که مکتوب است به انجام خواهد رسید که «مرگ در ظفر بلعیده شده است. 046 1CO 015 055 ‌ای موت نیش تو کجا است و‌ای گور ظفر تو کجا؟» (Hadēs g86) 046 1CO 015 056 نیش موت گناه است و قوت گناه، شریعت. 046 1CO 015 057 لیکن شکر خدا راست که ما را بواسطه خداوند ماعیسی مسیح ظفر می‌دهد. 046 1CO 015 058 بنابراین‌ای برادران حبیب من پایدار وبی تشویش شده، پیوسته در عمل خداوندبیفزایید، چون می‌دانید که زحمت شما درخداوند باطل نیست. 046 1CO 016 001 اما درباره جمع کردن زکات برای مقدسین، چنانکه به کلیساهای غلاطیه فرمودم، شما نیز همچنین کنید. 046 1CO 016 002 در روز اول هفته، هر یکی از شما بحسب نعمتی که یافته باشد، نزد خود ذخیره کرده، بگذارد تا در وقت آمدن من زحمت جمع کردن نباشد. 046 1CO 016 003 و چون برسم، آنانی را که اختیار کنید با مکتوبها خواهم فرستاد تا احسان شما را به اورشلیم ببرند. 046 1CO 016 004 و اگرمصلحت باشد که من نیز بروم، همراه من خواهندآمد. 046 1CO 016 005 و چون از مکادونیه عبور کنم، به نزد شماخواهم آمد، زیرا که از مکادنیه عبور می‌کنم، 046 1CO 016 006 واحتمال دارد که نزد شما بمانم بلکه زمستان را نیزبسر برم تا هرجایی که بروم، شما مرا مشایعت کنید. 046 1CO 016 007 زیرا که الان اراده ندارم در بین راه شما راملاقات کنم، چونکه امیدوارم مدتی با شما توقف نمایم، اگر خداوند اجازت دهد. 046 1CO 016 008 لیکن من تاپنطیکاست در افسس خواهم ماند، 046 1CO 016 009 زیرا که دروازه بزرگ و کارساز برای من باز شد و معاندین، بسیارند. 046 1CO 016 010 لیکن اگر تیموتاوس آید، آگاه باشیدکه نزد شما بی‌ترس باشد، زیرا که در کار خداوندمشغول است چنانکه من نیز هستم. 046 1CO 016 011 لهذاهیچ‌کس او را حقیر نشمارد، بلکه او را به سلامتی مشایعت کنید تا نزد من آید زیرا که او را با برادران انتظار می‌کشم. 046 1CO 016 012 اما درباره اپلس برادر، از اوبسیار درخواست نمودم که با برادران به نزد شمابیاید، لیکن هرگز رضا نداد که الحال بیاید ولی چون فرصت یابد خواهد آمد. 046 1CO 016 013 بیدار شوید، در ایمان استوار باشید و مردان باشید و زورآور شوید. 046 1CO 016 014 جمیع کارهای شما با محبت باشد. 046 1CO 016 015 و‌ای برادران به شماالتماس دارم (شما خانواده استیفان را می‌شناسیدکه نوبر اخائیه هستند و خویشتن را به خدمت مقدسین سپرده اند)، 046 1CO 016 016 تا شما نیز چنین اشخاص را اطاعت کنید و هرکس را که در کار و زحمت شریک باشد. 046 1CO 016 017 و از آمدن استفان و فرتوناتس واخائیکوس مرا شادی رخ نمود زیرا که آنچه ازجانب شما ناتمام بود، ایشان تمام کردند. 046 1CO 016 018 چونکه روح من و شما را تازه کردند. پس چنین اشخاص را بشناسید. 046 1CO 016 019 کلیساهای آسیا به شما سلام می‌رسانند واکیلا و پرسکلا با کلیسایی که در خانه ایشانند، به شما سلام بسیار در خداوند می‌رسانند. 046 1CO 016 020 همه برادران شما را سلام می‌رسانند. یکدیگر را به بوسه مقدسانه سلام رسانید. 046 1CO 016 021 من پولس ازدست خود سلام می‌رسانم. 046 1CO 016 022 اگر کسی عیسی مسیح خداوند را دوست ندارد، اناتیما باد. ماران اتا. 046 1CO 016 023 فیض عیسی مسیح خداوند با شما باد. 046 1CO 016 024 محبت من با همه شما در مسیح عیسی باد، آمین. # # BOOK 047 2CO 2 Corinthians دوم قرنتیان 047 2CO 001 001 پولس به اراده خدا رسول عیسی مسیح وتیموتاوس برادر، به کلیسای خدا که در قرنتس می‌باشد با همه مقدسینی که در تمام اخائیه هستند، 047 2CO 001 002 فیض و سلامتی از پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند به شما باد. 047 2CO 001 003 متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که پدر رحمتها و خدای جمیع تسلیات است، 047 2CO 001 004 که ما را در هر تنگی ما تسلی می‌دهد تا مابتوانیم دیگران را در هر مصیبتی که باشد تسلی نماییم، به آن تسلی که خود از خدا یافته‌ایم. 047 2CO 001 005 زیرا به اندازه‌ای که دردهای مسیح در ما زیاده شود، به همین قسم تسلی ما نیز بوسیله مسیح می‌افزاید. 047 2CO 001 006 اما خواه زحمت کشیم، این است برای تسلی و نجات شما، و خواه تسلی پذیریم این هم بجهت تسلی و نجات شما است که میسرمی شود از صبر داشتن در همین دردهایی که ما هم می‌بینیم. 047 2CO 001 007 و امید ما برای شما استوار می‌شودزیرا می‌دانیم که چنانکه شما شریک دردهاهستید، همچنین شریک تسلی نیز خواهید بود. 047 2CO 001 008 زیرا‌ای برادران نمی خواهیم شما بی‌خبرباشید از تنگی‌ای که در آسیا به ما عارض گردید که بینهایت و فوق از طاقت بار کشیدیم، بحدی که از جان هم مایوس شدیم. 047 2CO 001 009 لکن در خود فتوای موت داشتیم تا بر خود توکل نکنیم، بلکه بر خداکه مردگان را برمی خیزاند، 047 2CO 001 010 که ما را از چنین موت رهانید و می‌رهاند و به او امیدواریم که بعداز این هم خواهد رهانید. 047 2CO 001 011 و شما نیز به دعا درحق ما اعانت می‌کنید تا آنکه برای آن نعمتی که ازاشخاص بسیاری به ما رسید، شکرگزاری هم بجهت ما از بسیاری به‌جا آورده شود. 047 2CO 001 012 زیرا که فخر ما این است یعنی شهادت ضمیر ما که به قدوسیت و اخلاص خدایی، نه به حکمت جسمانی، بلکه به فیض الهی در جهان رفتار نمودیم و خصوص نسبت به شما. 047 2CO 001 013 زیراچیزی به شما نمی نویسیم مگر آنچه می‌خوانید وبه آن اعتراف می‌کنید و امیدوارم که تا به آخراعتراف هم خواهید کرد. 047 2CO 001 014 چنانکه به مافی الجمله اعتراف گردید که محل فخر شماهستیم، چنانکه شما نیز ما را می‌باشید در روزعیسی خداوند. 047 2CO 001 015 و بدین اعتماد قبل از این خواستم به نزدشما آیم تا نعمتی دیگر بیابید، 047 2CO 001 016 و از راه شما به مکادونیه بروم و باز از مکادونیه نزد شما بیایم و شما مرا به سوی یهودیه مشایعت کنید. 047 2CO 001 017 پس چون این را خواستم، آیا سهل انگاری کردم یاعزیمت من عزیمت بشری باشد تا آنکه به نزد من بلی بلی و نی نی باشد. 047 2CO 001 018 لیکن خدا امین است که سخن ما با شما بلی و نی نیست. 047 2CO 001 019 زیرا که پسرخدا عیسی مسیح که ما یعنی من و سلوانس وتیموتاوس در میان شما به وی موعظه کردیم، بلی و نی نشد بلکه در او بلی شده است. 047 2CO 001 020 زیراچندان‌که وعده های خدا است، همه در او بلی واز این جهت در او امین است تا خدا از ما تمجیدیابد. 047 2CO 001 021 اما او که ما را با شما در مسیح استوارمی گرداند و ما را مسح نموده است، خداست. 047 2CO 001 022 که او نیز ما را مهر نموده و بیعانه روح را دردلهای ما عطا کرده است. 047 2CO 001 023 لیکن من خدا را بر جان خود شاهدمی خوانم که برای شفقت بر شما تا بحال به قرنتس نیامدم، 047 2CO 001 024 نه آنکه بر ایمان شما حکم کرده باشیم بلکه شادی شما را مددکار هستیم زیرا که به ایمان قایم هستید. 047 2CO 002 001 اما در دل خود عزیمت داشتم که دیگر باحزن به نزد شما نیایم، 047 2CO 002 002 زیرا اگر من شما رامحزون سازم، کیست که مرا شادی دهد جز او که از من محزون گشت؟ 047 2CO 002 003 و همین را نوشتم که مباداوقتی که بیایم محزون شوم از آنانی که می‌بایست سبب خوشی من بشوند، چونکه بر همه شمااعتماد می‌دارم که شادی من، شادی جمیع شمااست. 047 2CO 002 004 زیرا که از حزن و دلتنگی سخت و بااشکهای بسیار به شما نوشتم، نه تا محزون شویدبلکه تا بفهمید چه محبت بینهایتی با شما دارم. 047 2CO 002 005 و اگر کسی باعث غم شد، مرا محزون نساخت بلکه فی الجمله جمیع شما را تا بار زیاده ننهاده باشم. 047 2CO 002 006 کافی است آن کس را این سیاستی که از اکثر شما بدو رسیده است. 047 2CO 002 007 پس برعکس شما باید او را عفو نموده، تسلی دهید که مباداافزونی غم چنین شخص را فرو برد. 047 2CO 002 008 بنابراین، به شما التماس می‌دارم که با او محبت خود رااستوار نمایید. 047 2CO 002 009 زیرا که برای همین نیز نوشتم تادلیل شما را بدانم که در همه‌چیز مطیع می‌باشید. 047 2CO 002 010 اما هرکه را چیزی عفو نمایید، من نیز می‌کنم زیرا که آنچه من عفو کرده‌ام، هرگاه چیزی را عفوکرده باشم، به‌خاطر شما به حضور مسیح کرده‌ام، 047 2CO 002 011 تا شیطان بر ما برتری نیابد، زیرا که از مکاید اوبی خبر نیستیم. 047 2CO 002 012 اما چون به تروآس بجهت بشارت مسیح آمدم و دروازه‌ای برای من در خداوند باز شد، 047 2CO 002 013 در روح خود آرامی نداشتم، از آن رو که برادرخود تیطس را نیافتم، بلکه ایشان را وداع نموده، به مکادونیه آمدم. 047 2CO 002 014 لیکن شکر خدا راست که مارا در مسیح، دائم در موکب ظفر خود می‌برد وعطر معرفت خود را در هرجا بوسیله ما ظاهرمی کند. 047 2CO 002 015 زیرا خدا را عطر خوشبوی مسیح می‌باشیم هم در ناجیان و هم در هالکان. 047 2CO 002 016 امااینها را عطر موت، الی موت و آنها را عطر حیات الی حیات. و برای این امور کیست که کافی باشد؟ 047 2CO 002 017 زیرا مثل بسیاری نیستیم که کلام خدا را مغشوش سازیم، بلکه از ساده دلی و از جانب خدا در حضور خدا در مسیح سخن می‌گوییم. 047 2CO 003 001 آیا باز به سفارش خود شروع می‌کنیم؟ وآیا مثل بعضی احتیاج به سفارش نامه جات به شما یا از شما داشته باشیم؟ 047 2CO 003 002 شما رساله ماهستید، نوشته شده در دلهای ما، معروف وخوانده شده جمیع آدمیان. 047 2CO 003 003 چونکه ظاهرشده‌اید که رساله مسیح می‌باشید، خدمت کرده شده از ما و نوشته شده نه به مرکب بلکه به روح خدای حی، نه بر الواح سنگ، بلکه بر الواح گوشتی دل. 047 2CO 003 004 اما بوسیله مسیح چنین اعتماد به خدا داریم. 047 2CO 003 005 نه آنکه کافی باشیم که چیزی را به خود تفکر کنیم که گویا از ما باشد، بلکه کفایت مااز خداست. 047 2CO 003 006 که او ما را هم کفایت داد تا عهدجدید را خادم شویم، نه حرف را بلکه روح رازیرا که حرف می‌کشد لیکن روح زنده می‌کند. 047 2CO 003 007 اما اگر خدمت موت که در حرف بود و برسنگها تراشیده شده با جلال می‌بود، بحدی که بنی‌اسرائیل نمی توانستند صورت موسی را نظاره کنند به‌سبب جلال چهره او که فانی بود، 047 2CO 003 008 چگونه خدمت روح بیشتر با جلال نخواهد بود؟ 047 2CO 003 009 زیراهرگاه خدمت قصاص با جلال باشد، چند مرتبه زیادتر خدمت عدالت در جلال خواهد افزود. 047 2CO 003 010 زیرا که آنچه جلال داده شده بود نیز بدین نسبت جلالی نداشت به‌سبب این جلال فایق. 047 2CO 003 011 زیرا اگر آن فانی با جلال بودی، هرآینه این باقی از طریق اولی در جلال خواهد بود. 047 2CO 003 012 پس چون چنین امید داریم، با کمال دلیری سخن می‌گوییم. 047 2CO 003 013 و نه مانند موسی که نقابی برچهره خود کشید تا بنی‌اسرائیل، تمام شدن این فانی را نظر نکنند، 047 2CO 003 014 بلکه ذهن ایشان غلیظ شدزیرا که تا امروز همان نقاب در خواندن عهد عتیق باقی است و کشف نشده است، زیرا که فقط درمسیح باطل می‌گردد. 047 2CO 003 015 بلکه تا امروز وقتی که موسی را می‌خوانند، نقاب بر دل ایشان برقرارمی ماند. 047 2CO 003 016 لیکن هرگاه به سوی خداوند رجوع کند، نقاب برداشته می‌شود. 047 2CO 003 017 اما خداوند روح است و جایی که روح خداوند است، آنجا آزادی است. 047 2CO 003 018 لیکن همه ما چون با چهره بی‌نقاب جلال خداوند را در آینه می‌نگریم، از جلال تاجلال به همان صورت متبدل می‌شویم، چنانکه از خداوند که روح است. 047 2CO 004 001 بنابراین چون این خدمت را داریم، چنانکه رحمت یافته‌ایم، خسته خاطر نمی شویم. 047 2CO 004 002 بلکه خفایای رسوایی را ترک کرده، به مکر رفتارنمی کنیم و کلام خدا را مغشوش نمی سازیم، بلکه به اظهار راستی، خود را به ضمیر هرکس درحضور خدا مقبول می‌سازیم. 047 2CO 004 003 لیکن اگر بشارت ما مخفی است، بر هالکان مخفی است، 047 2CO 004 004 که درایشان خدای این جهان فهم های بی‌ایمانشان راکور گردانیده است که مبادا تجلی بشارت جلال مسیح که صورت خداست، ایشان را روشن سازد. (aiōn g165) 047 2CO 004 005 زیرا به خویشتن موعظه نمی کنیم بلکه به مسیح عیسی خداوند، اما به خویشتن که غلام شما هستیم بخاطر عیسی. 047 2CO 004 006 زیرا خدایی که گفت تانور از ظلمت درخشید، همان است که در دلهای ما درخشید تا نور معرفت جلال خدا در چهره عیسی مسیح از ما بدرخشد. 047 2CO 004 007 لیکن این خزینه را در ظروف خاکی داریم تابرتری قوت از آن خدا باشد نه از جانب ما. 047 2CO 004 008 درهرچیز زحمت کشیده، ولی در شکنجه نیستیم؛ متحیر ولی مایوس نی؛ 047 2CO 004 009 تعاقب کرده شده، لیکن نه متروک؛ افکنده شده، ولی هلاک شده نی؛ 047 2CO 004 010 پیوسته قتل عیسی خداوند را در جسد خودحمل می‌کنیم تا حیات عیسی هم در بدن ما ظاهرشود. 047 2CO 004 011 زیرا ما که زنده‌ایم، دائم بخاطر عیسی به موت سپرده می‌شویم تا حیات عیسی نیز درجسد فانی ما پدید آید. 047 2CO 004 012 پس موت در ما کارمی کند ولی حیات در شما. 047 2CO 004 013 اما چون همان روح ایمان را داریم، بحسب آنچه مکتوب است «ایمان آوردم پس سخن گفتم»، ما نیز چون ایمان داریم، از اینرو سخن می‌گوییم. 047 2CO 004 014 چون می‌دانیم او که عیسی خداوندرا برخیزانید، ما را نیز با عیسی خواهد برخیزانیدو با شما حاضر خواهد ساخت. 047 2CO 004 015 زیرا که همه‌چیز برای شما است تا آن فیضی که بوسیله بسیاری افزوده شده است، شکرگزاری را برای تمجید خدا بیفزاید. 047 2CO 004 016 از این جهت خسته خاطرنمی شویم، بلکه هرچند انسانیت ظاهری ما فانی می‌شود، لیکن باطن روز بروز تازه می‌گردد. 047 2CO 004 017 زیرا که این زحمت سبک ما که برای لحظه‌ای است، بار جاودانی جلال را برای ما زیاده و زیاده پیدا می‌کند. (aiōnios g166) 047 2CO 004 018 در حالی که ما نظر نمی کنیم به چیزهای دیدنی، بلکه به چیزهای نادیدنی، زیرا که آنچه دیدنی است، زمانی است و نادیدنی جاودانی. (aiōnios g166) 047 2CO 005 001 زیرا می‌دانیم که هرگاه این خانه زمینی خیمه ما ریخته شود، عمارتی از خداداریم، خانه‌ای ناساخته شده به‌دستها و جاودانی در آسمانها. (aiōnios g166) 047 2CO 005 002 زیرا که در این هم آه می‌کشیم، چونکه مشتاق هستیم که خانه خود را که ازآسمان است بپوشیم، 047 2CO 005 003 اگر فی الواقع پوشیده و نه عریان یافت شویم. 047 2CO 005 004 از آنرو که ما نیز که در این خیمه هستیم، گرانبار شده، آه می‌کشیم، از آن جهت که نمی خواهیم این را بیرون کنیم، بلکه آن را بپوشیم تا فانی در حیات غرق شود. 047 2CO 005 005 اما او که ما را برای این درست ساخت خدا است که بیعانه روح را به ما می‌دهد. 047 2CO 005 006 پس دائم خاطرجمع هستیم و می‌دانیم که مادامی که در بدن متوطنیم، از خداوند غریب می‌باشیم. 047 2CO 005 007 (زیرا که به ایمان رفتار می‌کنیم نه به دیدار) 047 2CO 005 008 پس خاطرجمع هستیم و این را بیشترمی پسندیم که از بدن غربت کنیم و به نزد خداوندمتوطن شویم. 047 2CO 005 009 لهذا حریص هستیم بر اینکه خواه متوطن و خواه غریب، پسندیده او باشیم. 047 2CO 005 010 زیرا لازم است که همه ما پیش مسند مسیح حاضر شویم تا هرکس اعمال بدنی خود را بیابد، بحسب آنچه کرده باشد، چه نیک چه بد. 047 2CO 005 011 پس چون ترس خدا را دانسته‌ایم، مردم رادعوت می‌کنیم. اما به خدا ظاهر شده‌ایم و امیدوارم به ضمایر شما هم ظاهر خواهیم شد. 047 2CO 005 012 زیرا بار دیگر برای خود به شما سفارش نمی کنیم، بلکه سبب افتخار درباره خود به شمامی دهیم تا شما را جوابی باشد برای آنانی که درظاهر نه در دل فخر می‌کنند. 047 2CO 005 013 زیرا اگر بی‌خودهستیم برای خداست و اگر هشیاریم برای شمااست. 047 2CO 005 014 زیرا محبت مسیح ما را فرو گرفته است، چونکه این را دریافتیم که یک نفر برای همه مردپس همه مردند. 047 2CO 005 015 و برای همه مرد تا آنانی که زنده‌اند، از این به بعد برای خویشتن زیست نکنندبلکه برای او که برای ایشان مرد و برخاست. 047 2CO 005 016 بنابراین، ما بعد از این هیچ‌کس را بحسب جسم نمی شناسیم، بلکه هرگاه مسیح را هم بحسب جسم شناخته بودیم، الان دیگر او رانمی شناسیم. 047 2CO 005 017 پس اگر کسی در مسیح باشد، خلقت تازه‌ای است؛ چیزهای کهنه درگذشت، اینک همه‌چیز تازه شده است. 047 2CO 005 018 و همه‌چیز ازخدا که ما را بواسطه عیسی مسیح با خود مصالحه داده و خدمت مصالحه را به ما سپرده است. 047 2CO 005 019 یعنی‌اینکه خدا در مسیح بود و جهان را باخود مصالحه می‌داد و خطایای ایشان را بدیشان محسوب نداشت و کلام مصالحه را به ما سپرد. 047 2CO 005 020 پس برای مسیح ایلچی هستیم که گویا خدا به زبان ما وعظ می‌کند. پس بخاطر مسیح استدعامی کنیم که با خدا مصالحه کنید. 047 2CO 005 021 زیرا او را که گناه نشناخت در راه ما گناه ساخت تا ما در وی عدالت خدا شویم. 047 2CO 006 001 پس چون همکاران او هستیم، التماس می نماییم که فیض خدا را بی‌فایده نیافته باشید. 047 2CO 006 002 زیرا می‌گوید: «در وقت مقبول تو را مستجاب فرمودم و در روز نجات تو را اعانت کردم.» اینک الحال زمان مقبول است؛ اینک الان روز نجات است. 047 2CO 006 003 در هیچ‌چیز لغزش نمی دهیم که مباداخدمت ما ملامت کرده شود، 047 2CO 006 004 بلکه در هر امری خود را ثابت می‌کنیم که خدام خدا هستیم: درصبر بسیار، در زحمات، در حاجات در تنگیها، 047 2CO 006 005 در تازیانه‌ها، در زندانها، در فتنه‌ها، در محنتها، در بی‌خوابیها، در گرسنگیها، 047 2CO 006 006 در طهارت، درمعرفت، در حلم، در مهربانی، در روح‌القدس، درمحبت بی‌ریا، 047 2CO 006 007 در کلام حق، در قوت خدا بااسلحه عدالت بر طرف راست و چپ، 047 2CO 006 008 به عزت وذلت و بدنامی و نیکنامی. چون گمراه کنندگان واینک راستگو هستیم؛ 047 2CO 006 009 چون مجهول و اینک معروف؛ چون در حالت موت و اینک زنده هستیم؛ چون سیاست کرده شده، اما مقتول نی؛ 047 2CO 006 010 چون محزون، ولی دائم شادمان؛ چون فقیر واینک بسیاری را دولتمند می‌سازیم؛ چون بی‌چیز، اما مالک همه‌چیز. 047 2CO 006 011 ‌ای قرنتیان، دهان ما به سوی شما گشاده ودل ما وسیع شده است. 047 2CO 006 012 در ما تنگ نیستید لیکن در احشای خود تنگ هستید. 047 2CO 006 013 پس در جزای این، زیرا که به فرزندان خود سخن می‌گویم، شمانیز گشاده شوید. 047 2CO 006 014 زیر یوغ ناموافق با بی‌ایمانان مشوید، زیرا عدالت را با گناه چه رفاقت و نور را باظلمت چه شراکت است؟ 047 2CO 006 015 و مسیح را با بلیعال چه مناسبت و مومن را با کافر چه نصیب است؟ 047 2CO 006 016 و هیکل خدا را با بتها چه موافقت؟ زیرا شماهیکل خدای حی می‌باشید، چنانکه خدا گفت که «در ایشان ساکن خواهم بود و در ایشان راه خواهم رفت و خدای ایشان خواهم بود، و ایشان قوم من خواهند بود.» 047 2CO 006 017 پس خداوند می‌گوید: «از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید و چیزناپاک را لمس مکنید تا من شما را مقبول بدارم، 047 2CO 006 018 و شما را پدر خواهم بود و شما مرا پسران ودختران خواهید بود؛ خداوند قادر مطلق می‌گوید.» 047 2CO 007 001 پس‌ای عزیزان، چون این وعده‌ها راداریم، خویشتن را از هر نجاست جسم وروح طاهر بسازیم و قدوسیت را در خدا ترسی به‌کمال رسانیم. 047 2CO 007 002 ما را در دلهای خود جا دهید. بر هیچ‌کس ظلم نکردیم و هیچ‌کس را فاسد نساختیم وهیچ‌کس را مغبون ننمودیم. 047 2CO 007 003 این را از روی مذمت نمی گویم، زیرا پیش گفتم که در دل ماهستید تا در موت و حیات با هم باشیم. 047 2CO 007 004 مرا برشما اعتماد کلی و درباره شما فخر کامل است. ازتسلی سیر گشته‌ام و در هر زحمتی که بر مامی آید، شادی وافر می‌کنم. 047 2CO 007 005 زیرا چون به مکادونیه هم رسیدیم، جسم ماآرامی نیافت، بلکه در هرچیز زحمت کشیدیم؛ در ظاهر، نزاعها و در باطن، ترسها بود. 047 2CO 007 006 لیکن خدایی که تسلی دهنده افتادگان است، ما را به آمدن تیطس تسلی بخشید. 047 2CO 007 007 و نه از آمدن او تنهابلکه به آن تسلی نیز که او در شما یافته بود، چون ما را مطلع ساخت از شوق شما و نوحه گری شماو غیرتی که درباره من داشتید، به نوعی که بیشترشادمان گردیدم. 047 2CO 007 008 زیرا که هرچند شما را به آن رساله محزون ساختم، پشیمان نیستم، اگرچه پشیمان هم بودم زیرا یافتم که آن رساله شما رااگر هم به ساعتی، غمگین ساخت. 047 2CO 007 009 الحال شادمانم، نه از آنکه غم خوردید بلکه از اینکه غم شما به توبه انجامید، زیرا که غم شما برای خدابود تا به هیچ وجه زیانی از ما به شما نرسد. 047 2CO 007 010 زیرا غمی که برای خداست منشا توبه می‌باشد به جهت نجات که از آن پشیمانی نیست؛ اما غم دنیوی منشا موت است. 047 2CO 007 011 زیرا اینک همین‌که غم شما برای خدا بود، چگونه کوشش، بل احتجاج، بل خشم، بل ترس، بل اشتیاق، بل غیرت، بل انتقام را در شما پدید آورد. در هر چیزخود را ثابت کردید که در این امر مبرا هستید. 047 2CO 007 012 باری هرگاه به شما نوشتم، بجهت آن ظالم یا مظلوم نبود، بلکه تا غیرت ما درباره شما به شمادر حضور خدا ظاهر شود. 047 2CO 007 013 و از این جهت تسلی یافتیم لیکن در تسلی خود شادی ما ازخوشی تیطس بینهایت زیاده گردید چونکه روح او از جمیع شما آرامی یافته بود. 047 2CO 007 014 زیرا اگردرباره شما بدو فخر کردم، خجل نشدم بلکه چنانکه همه سخنان را به شما به راستی گفتیم، همچنین فخر ما به تیطس راست شد. 047 2CO 007 015 و خاطراو به سوی شما زیادتر مایل گردید، چونکه اطاعت جمیع شما را به یاد می‌آورد که چگونه به ترس و لرز او را پذیرفتید. 047 2CO 007 016 شادمانم که درهرچیز بر شما اعتماد دارم. 047 2CO 008 001 لیکن‌ای برادران شما را مطلع می‌سازیم ازفیض خدا که به کلیساهای مکادونیه عطاشده است. 047 2CO 008 002 زیرا در امتحان شدید زحمت، فراوانی خوشی ایشان ظاهر گردید و از زیادتی فقر ایشان، دولت سخاوت ایشان افزوده شد. 047 2CO 008 003 زیرا که شاهد هستم که بحسب طاقت بلکه فوق از طاقت خویش به رضامندی تمام، 047 2CO 008 004 التماس بسیار نموده، این نعمت و شراکت در خدمت مقدسین را از ما طلبیدند. 047 2CO 008 005 و نه‌چنانکه امیدداشتیم، بلکه اول خویشتن را به خداوند و به مابرحسب اراده خدا دادند. 047 2CO 008 006 و از این سبب از تیطس استدعا نمودیم که همچنانکه شروع این نعمت را در میان شما کرد، آن را به انجام هم برساند. 047 2CO 008 007 بلکه چنانکه درهرچیز افزونی دارید، در ایمان و کلام و معرفت وکمال اجتهاد و محبتی که با ما می‌دارید، در این نعمت نیز بیفزایید. 047 2CO 008 008 این را به طریق حکم نمی گویم بلکه به‌سبب اجتهاد دیگران و تااخلاص محبت شما را بیازمایم. 047 2CO 008 009 زیرا که فیض خداوند ما عیسی مسیح را می‌دانید که هرچنددولتمند بود، برای شما فقیر شد تا شما از فقر اودولتمند شوید. 047 2CO 008 010 و در این، رای می‌دهم زیرا که این شما را شایسته است، چونکه شما در سال گذشته، نه در عمل فقط بلکه در اراده نیز اول ازهمه شروع کردید. 047 2CO 008 011 اما الحال عمل را به انجام رسانید تا چنانکه دلگرمی در اراده بود، انجام عمل نیز برحسب آنچه دارید بشود. 047 2CO 008 012 زیراهرگاه دلگرمی باشد، مقبول می‌افتد، بحسب آنچه کسی دارد نه بحسب آنچه ندارد. 047 2CO 008 013 و نه اینکه دیگران را راحت و شما را زحمت باشد، بلکه به طریق مساوات تا در حال، زیادتی شمابرای کمی ایشان بکار آید؛ 047 2CO 008 014 و تا زیادتی ایشان بجهت کمی شما باشد و مساوات بشود. 047 2CO 008 015 چنانکه مکتوب است: «آنکه بسیار جمع کرد، زیادتی نداشت و آنکه اندکی جمع کرد، کمی نداشت. 047 2CO 008 016 اما شکر خداراست که این اجتهاد را برای شما در دل تیطس نهاد. 047 2CO 008 017 زیرا او خواهش ما رااجابت نمود، بلکه بیشتر با اجتهاد بوده، به رضامندی تمام به سوی شما روانه شد. 047 2CO 008 018 و باوی آن برادری را فرستادیم که مدح او در انجیل در تمامی کلیساها است. 047 2CO 008 019 و نه همین فقط بلکه کلیساها نیز او را اختیار کردند تا در این نعمتی که خدمت آن را برای تمجید خداوند و دلگرمی شما می‌کنیم، هم‌سفر مابشود. 047 2CO 008 020 چونکه اجتناب می‌کنیم که مبادا کسی ما را ملامت کند درباره این سخاوتی که خادمان آن هستیم. 047 2CO 008 021 زیرا که نه درحضور خداوند فقط، بلکه در نظر مردم نیزچیزهای نیکو را تدارک می‌بینیم. 047 2CO 008 022 و با ایشان برادر خود را نیز فرستادیم که مکرر در اموربسیار او را با اجتهاد یافتیم و الحال به‌سبب اعتماد کلی که بر شما می‌دارد، بیشتر با اجتهاداست. 047 2CO 008 023 هرگاه درباره تیطس (بپرسند)، او درخدمت شما رفیق و همکار من است؛ و اگر درباره برادران ما، ایشان رسل کلیساها و جلال مسیح می‌باشند. 047 2CO 008 024 پس دلیل محبت خود و فخر ما را درباره شما در حضور کلیساها به ایشان ظاهرنمایید. 047 2CO 009 001 زیرا که در خصوص این خدمت مقدسین، زیادتی می‌باشد که به شما بنویسم. 047 2CO 009 002 چونکه دلگرمی شما را می‌دانم که درباره آن بجهت شما به اهل مکادونیه فخر می‌کنم که ازسال گدشته اهل اخائیه مستعد شده‌اند و غیرت شما اکثر ایشان را تحریض نموده است. 047 2CO 009 003 امابرادران را فرستادم که مبادا فخر ما درباره شما دراین خصوص باطل شود تا چنانکه گفته‌ام، مستعدشوید. 047 2CO 009 004 مبادا اگر اهل مکادونیه با من آیند و شمارا نامستعد یابند، نمی گویم شما بلکه ما از این اعتمادی که به آن فخر کردیم، خجل شویم، 047 2CO 009 005 پس لازم دانستم که برادران را نصیحت کنم تاقبل از ما نزد شما آیند و برکت موعود شما را مهیاسازند تا حاضر باشد، از راه برکت نه از راه طمع. 047 2CO 009 006 اما خلاصه این است، هرکه با بخیلی کارد، بابخیلی هم درو کند و هرکه با برکت کارد، با برکت نیز درو کند. 047 2CO 009 007 اما هرکس بطوری که در دل خوداراده نموده است بکند، نه به حزن و اضطرار، زیراخدا بخشنده خوش را دوست می‌دارد. 047 2CO 009 008 ولی خدا قادر است که هر نعمتی را برای شما بیفزایدتا همیشه در هر امری کفایت کامل داشته، برای هر عمل نیکو افزوده شوید. 047 2CO 009 009 چنانکه مکتوب است که «پاشید و به فقرا داد و عدالتش تا به ابدباقی می‌ماند». (aiōn g165) 047 2CO 009 010 اما او که برای برزگر بذر و برای خورنده نان را آماده می‌کند، بذر شما را آماده کرده، خواهد افزود و ثمرات عدالت شما را مزید خواهد کرد. 047 2CO 009 011 تا آنکه در هرچیز دولتمند شده، کمال سخاوت را بنمایید که آن منشا شکر خدابوسیله ما می‌باشد. 047 2CO 009 012 زیرا که به‌جا آوردن این خدمت، نه فقط حاجات مقدسین را رفع می‌کند، بلکه سپاس خدا را نیز بسیار می‌افزاید. 047 2CO 009 013 و ازدلیل این خدمت، خدا را تمجید می‌کنند به‌سبب اطاعت شما در اعتراف انجیل مسیح و سخاوت بخشش شما برای ایشان و همگان. 047 2CO 009 014 و ایشان به‌سبب افزونی فیض خدایی که بر شماست، دردعای خود مشتاق شما می‌باشند. 047 2CO 009 015 خدا را برای عطای ما لاکلام او شکر باد. 047 2CO 010 001 اما من خود، پولس، که چون در میان شما حاضر بودم، فروتن بودم، لیکن وقتی که غایب هستم، با شما جسارت می‌کنم، ازشما به حلم و رافت مسیح استدعا دارم 047 2CO 010 002 والتماس می‌کنم که چون حاضر شوم، جسارت نکنم بدان اعتمادی که گمان می‌برم که جرات خواهم کرد با آنانی که می‌پندارند که ما به طریق جسم رفتار می‌کنیم. 047 2CO 010 003 زیرا هرچند در جسم رفتار می‌کنیم، ولی به قانون جسمی جنگ نمی نماییم. 047 2CO 010 004 زیرا اسلحه جنگ ما جسمانی نیست بلکه نزد خدا قادر است برای انهدام قلعه‌ها، 047 2CO 010 005 که خیالات و هر بلندی را که خود را به خلاف معرفت خدا می‌افرازد، به زیر می‌افکنیم وهر فکری را به اطاعت مسیح اسیر می‌سازیم. 047 2CO 010 006 ومستعد هستیم که از هر معصیت انتقام جوییم وقتی که اطاعت شما کامل شود. 047 2CO 010 007 آیا به صورت ظاهری نظر می‌کنید؟ اگر کسی بر خود اعتماد دارد که از آن مسیح است، این را نیز از خود بداند که چنانکه او از آن مسیح است، ما نیز همچنان از آن مسیح هستیم. 047 2CO 010 008 زیراهرچند زیاده هم فخر بکنم درباره اقتدار خود که خداوند آن را برای بنا نه برای خرابی شما به ماداده است، خجل نخواهم شد، 047 2CO 010 009 که مبادا معلوم شود که شما را به رساله‌ها می‌ترسانم. 047 2CO 010 010 زیرامی گویند: «رساله های او گران و زورآور است، لیکن حضور جسمی او ضعیف و سخنش حقیر.» 047 2CO 010 011 چنین شخص بداند که چنانکه در کلام به رساله‌ها در غیاب هستیم، همچنین نیز در فعل درحضور خواهیم بود. 047 2CO 010 012 زیرا جرات نداریم که خود را از کسانی که خویشتن را مدح می‌کنند بشماریم، یا خود را باایشان مقابله نماییم؛ بلکه ایشان چون خود را باخود می‌پیمایند و خود را به خود مقابله می‌نمایند، دانا نیستند. 047 2CO 010 013 اما ما زیاده از اندازه فخر نمی کنیم، بلکه بحسب اندازه آن قانونی که خدا برای ما پیمود، و آن اندازه‌ای است که به شمانیز می‌رسد. 047 2CO 010 014 زیرا از حد خود تجاوز نمی کنیم که گویا به شما نرسیده باشیم، چونکه در انجیل مسیح به شما هم رسیده‌ایم. 047 2CO 010 015 و از اندازه خودنگذشته در محنتهای دیگران فخر نمی نماییم، ولی امید داریم که چون ایمان شما افزون شود، در میان شما بحسب قانون خود بغایت افزوده خواهیم شد. 047 2CO 010 016 تا اینکه در مکانهای دورتر ازشما هم بشارت دهیم و در امور مهیا شده به قانون دیگران فخر نکنیم. 047 2CO 010 017 اما هرکه فخر نماید، به خداوند فخر بنماید. 047 2CO 010 018 زیرا نه آنکه خود را مدح کند مقبول افتد بلکه آن را که خداوند مدح نماید. 047 2CO 011 001 کاشکه مرا در اندک جهالتی متحمل شوید و متحمل من هم می‌باشید. 047 2CO 011 002 زیراکه من بر شما غیور هستم به غیرت الهی؛ زیرا که شما را به یک شوهر نامزد ساختم تا باکره‌ای عفیفه به مسیح سپارم. 047 2CO 011 003 لیکن می‌ترسم که چنانکه مار به مکر خود حوا را فریفت، همچنین خاطرشما هم از سادگی‌ای که در مسیح است، فاسدگردد. 047 2CO 011 004 زیرا هرگاه آنکه آمد، وعظ می‌کرد به عیسای دیگر، غیر از آنکه ما بدو موعظه کردیم، یا شما روحی دیگر را جز آنکه یافته بودید، یاانجیلی دیگر را سوای آنچه قبول کرده بودیدمی پذیرفتید، نیکو می‌کردید که متحمل می‌شدید. 047 2CO 011 005 زیرا مرا یقین است که از بزرگترین رسولان هرگز کمتر نیستم. 047 2CO 011 006 اما هرچند در کلام نیز امی باشم، لیکن در معرفت نی. بلکه در هر امری نزدهمه کس به شما آشکار گردیدیم. 047 2CO 011 007 آیا گناه کردم که خود را ذلیل ساختم تا شما سرافراز شوید دراینکه به انجیل خدا شما را مفت بشارت دادم؟ 047 2CO 011 008 کلیساهای دیگر را غارت نموده، اجرت گرفتم تا شما را خدمت نمایم و چون به نزد شما حاضربوده، محتاج شدم، بر هیچ‌کس بار ننهادم. 047 2CO 011 009 زیرابرادرانی که از مکادونیه آمدند، رفع حاجت مرانمودند و در هرچیز از بار نهادن بر شما خود رانگاه داشته و خواهم داشت. 047 2CO 011 010 به راستی مسیح که در من است قسم که این فخر در نواحی اخائیه از من گرفته نخواهد شد. 047 2CO 011 011 از چه سبب؟ آیا ازاینکه شما را دوست نمی دارم؟ خدا می‌داند! 047 2CO 011 012 لیکن آنچه می‌کنم هم خواهم کرد تا از جویندگان فرصت، فرصت را منقطع سازم تا درآنچه فخر می‌کنند، مثل ما نیز یافت شوند. 047 2CO 011 013 زیرا که چنین اشخاص رسولان کذبه و عمله مکار هستند که خویشتن را به رسولان مسیح مشابه می‌سازند. 047 2CO 011 014 و عجب نیست، چونکه خودشیطان هم خویشتن را به فرشته نور مشابه می‌سازد. 047 2CO 011 015 پس امر بزرگ نیست که خدام وی خویشتن را به خدام عدالت مشابه سازند که عاقبت ایشان برحسب اعمالشان خواهد بود. 047 2CO 011 016 باز می‌گویم، کسی مرا بی‌فهم نداند والا مراچون بی‌فهمی بپذیرید تا من نیز اندکی افتخارکنم. 047 2CO 011 017 آنچه می‌گویم از جانب خداوندنمی گویم، بلکه از راه بی‌فهمی در این اعتمادی که فخر ما است. 047 2CO 011 018 چونکه بسیاری از طریق جسمانی فخر می‌کنند، من هم فخر می‌نمایم. 047 2CO 011 019 زیرا چونکه خود فهیم هستید، بی‌فهمان را به خوشی متحمل می‌باشید. 047 2CO 011 020 زیرا متحمل می‌شوید هرگاه کسی شما را غلام سازد، یا کسی شما را فرو خورد، یا کسی شما را گرفتار کند، یاکسی خود را بلند سازد، یا کسی شما را بر رخسارطپانچه زند. 047 2CO 011 021 از روی استحقار می‌گویم که گویاما ضعیف بوده‌ایم. 047 2CO 011 022 آیاعبرانی هستند؟ من نیز هستم! اسرائیلی هستند؟ من نیز هستم! از ذریت ابراهیم هستند؟ من نیزمی باشم! 047 2CO 011 023 آیا خدام مسیح هستند؟ چون دیوانه حرف می‌زنم، من بیشتر هستم! در محنتهاافزونتر، در تازیانه‌ها زیادتر، در زندانها بیشتر، در مرگها مکرر. 047 2CO 011 024 از یهودیان پنج مرتبه از چهل یک کم تازیانه خوردم. 047 2CO 011 025 سه مرتبه مرا چوب زدند؛ یک دفعه سنگسار شدم؛ سه کرت شکسته کشتی شدم؛ شبانه‌روزی در دریا بسر بردم؛ 047 2CO 011 026 درسفرها بارها؛ در خطرهای نهرها؛ در خطرهای دزدان؛ در خطرها از قوم خود و در خطرها ازامت‌ها؛ در خطرها در شهر؛ در خطرها دربیابان؛ در خطرها در دریا؛ در خطرها در میان برادران کذبه؛ 047 2CO 011 027 در محنت و مشقت، در بی‌خوابیها بارها؛ در گرسنگی و تشنگی، در روزه‌ها بارها؛ در سرماو عریانی. 047 2CO 011 028 بدون آنچه علاوه بر اینها است، آن باری که هر روزه بر من است، یعنی اندیشه برای همه کلیساها. 047 2CO 011 029 کیست ضعیف که من ضعیف نمی شوم؟ که لغزش می‌خورد که من نمی سوزم؟ 047 2CO 011 030 اگر فخر می‌باید کرد از آنچه به ضعف من تعلق دارد، فخر می‌کنم. 047 2CO 011 031 خدا و پدر عیسی مسیح خداوند که تا به ابد متبارک است، می‌داند که دروغ نمی گویم. (aiōn g165) 047 2CO 011 032 در دمشق، والی حارث پادشاه، شهر دمشقیان را برای گرفتن من محافظت می‌نمود. 047 2CO 011 033 و مرا از دریچه‌ای در زنبیلی از باره قلعه پایین کردند و از دستهای وی رستم. 047 2CO 012 001 لابد است که فخر کنم، هرچند شایسته من نیست. لیکن به رویاها و مکاشفات خداوند می‌آیم. 047 2CO 012 002 شخصی را در مسیح می‌شناسم، چهارده سال قبل از این. آیا در جسم؟ نمی دانم! و آیا بیرون از جسم؟ نمی دانم! خدامی داند. چنین شخصی که تا آسمان سوم ربوده شد. 047 2CO 012 003 و چنین شخص را می‌شناسم، خواه درجسم و خواه جدا از جسم، نمی دانم، خدامی داند، 047 2CO 012 004 که به فردوس ربوده شد و سخنان ناگفتنی شنید که انسان را جایز نیست به آنها تکلم کند. 047 2CO 012 005 از چنین شخص فخر خواهم کرد، لیکن ازخود جز از ضعفهای خویش فخر نمی کنم. 047 2CO 012 006 زیرااگر بخواهم فخر بکنم، بی‌فهم نمی باشم چونکه راست می‌گویم. لیکن اجتناب می‌کنم مبادا کسی در حق من گمانی برد فوق از آنچه در من بیند یا ازمن شنود. 047 2CO 012 007 و تا آنکه از زیادتی مکاشفات زیاده سرافرازی ننمایم، خاری در جسم من داده شد، فرشته شیطان، تا مرا لطمه زند، مبادا زیاده سرافرازی نمایم. 047 2CO 012 008 و درباره آن از خداوند سه دفعه استدعا نمودم تا از من برود. 047 2CO 012 009 مرا گفت: «فیض من تو را کافی است، زیرا که قوت من درضعف کامل می‌گردد.» پس به شادی بسیار ازضعفهای خود بیشتر فخر خواهم نمود تا قوت مسیح در من ساکن شود. 047 2CO 012 010 بنابراین، از ضعفها ورسوایی‌ها و احتیاجات و زحمات و تنگیهابخاطر مسیح شادمانم، زیرا که چون ناتوانم، آنگاه توانا هستم. 047 2CO 012 011 بی‌فهم شده‌ام. شما مرا مجبور ساختید. زیرا می‌بایست شما مرا مدح کرده باشید، از آنروکه من از بزرگترین رسولان به هیچ وجه کمترنیستم، هرچند هیچ هستم. 047 2CO 012 012 بدرستی که علامات رسول در میان شما با کمال صبر از آیات و معجزات و قوات پدید گشت. 047 2CO 012 013 زیرا کدام چیزاست که در آن از سایر کلیساها قاصر بودید؟ مگراینکه من بر شما بار ننهادم. این بی‌انصافی را از من ببخشید! 047 2CO 012 014 اینک مرتبه سوم مهیا هستم که نزد شمابیایم و بر شما بار نخواهم نهاد از آنرو که نه مال شما بلکه خود شما را طالبم، زیرا که نمی بایدفرزندان برای والدین ذخیره کنند، بلکه والدین برای فرزندان. 047 2CO 012 015 اما من به‌کمال خوشی برای جانهای شما صرف می‌کنم و صرف کرده خواهم شد. و اگر شما را بیشتر محبت نمایم، آیا کمترمحبت بینم؟ 047 2CO 012 016 اما باشد، من بر شما بار ننهادم بلکه چون حیله گر بودم، شما را به مکر به چنگ آوردم. 047 2CO 012 017 آیا به یکی از آنانی که نزد شمافرستادم، نفع از شما بردم؟ 047 2CO 012 018 به تیطس التماس نمودم و با وی برادر را فرستادم. آیا تیطس از شمانفع برد؟ مگر به یک روح و یک روش رفتارننمودیم؟ 047 2CO 012 019 آیا بعد از این مدت، گمان می‌کنید که نزدشما حجت می‌آوریم؟ به حضور خدا در مسیح سخن می‌گوییم. لیکن همه‌چیز‌ای عزیزان برای بنای شما است. 047 2CO 012 020 زیرا می‌ترسم که چون آیم شما را نه‌چنانکه می‌خواهم بیابم و شما مرا بیابیدچنانکه نمی خواهید که مبادا نزاع و حسد وخشمها و تعصب و بهتان و نمامی و غرور وفتنه‌ها باشد. 047 2CO 012 021 و چون بازآیم، خدای من مرا نزدشما فروتن سازد و ماتم کنم برای بسیاری از آنانی که پیشتر گناه کردند و از ناپاکی و زنا و فجوری که کرده بودند، توبه ننمودند. 047 2CO 013 001 این مرتبه سوم نزد شما می‌آیم. به گواهی دو سه شاهد، هر سخن ثابت خواهد شد. 047 2CO 013 002 پیش گفتم و پیش می‌گویم که گویادفعه دوم حاضر بوده‌ام، هرچند الان غایب هستم، آنانی را که قبل از این گناه کردند و همه دیگران را که اگر بازآیم، مسامحه نخواهم نمود. 047 2CO 013 003 چونکه دلیل مسیح را که در من سخن می‌گویدمی جویید که او نزد شما ضعیف نیست بلکه درشما تواناست. 047 2CO 013 004 زیرا هرگاه از ضعف مصلوب گشت، لیکن از قوت خدا زیست می‌کند. چونکه ما نیز در وی ضعیف هستیم، لیکن با او از قوت خدا که به سوی شما است، زیست خواهیم کرد. 047 2CO 013 005 خود را امتحان کنید که در ایمان هستید یا نه. خود را باز‌یافت کنید. آیا خود را نمی شناسید که عیسی مسیح در شما است اگر مردود نیستید؟ 047 2CO 013 006 اما امیدوارم که خواهید دانست که ما مردودنیستیم. 047 2CO 013 007 و از خدا مسالت می‌کنم که شما هیچ بدی نکنید، نه تا ظاهر شود که ما مقبول هستیم، بلکه تا شما نیکویی کرده باشید، هرچند ما گویامردود باشیم. 047 2CO 013 008 زیرا که هیچ نمی توانیم به خلاف راستی عمل نماییم بلکه برای راستی. 047 2CO 013 009 وشادمانیم وقتی که ما ناتوانیم و شما توانایید. و نیزبرای این دعا می‌کنیم که شما کامل شوید. 047 2CO 013 010 ازاینجهت این را در غیاب می‌نویسم تا هنگامی که حاضر شوم، سختی نکنم بحسب آن قدرتی که خداوند بجهت بنا نه برای خرابی به من داده است. 047 2CO 013 011 خلاصه‌ای برادران شاد باشید؛ کامل شوید؛ تسلی پذیرید؛ یک رای و با سلامتی بوده باشید و خدای محبت و سلامتی با شما خواهدبود. 047 2CO 013 012 یکدیگر را به بوسه مقدسانه تحیت نمایید. 047 2CO 013 013 جمیع مقدسان به شما سلام می‌رسانند. 047 2CO 013 014 فیض عیسی خداوند و محبت خدا وشرکت روح‌القدس با جمیع شما باد. آمین. # # BOOK 048 GAL Galatians غلاطیان 048 GAL 001 001 پولس، رسول نه از جانب انسان و نه بوسیله انسان بلکه به عیسی مسیح و خدای پدر که او را از مردگان برخیزانید، 048 GAL 001 002 و همه برادرانی که بامن می‌باشند، به کلیساهای غلاطیه، 048 GAL 001 003 فیض و سلامتی از جانب خدای پدر وخداوند ما عیسی مسیح با شما باد؛ 048 GAL 001 004 که خود رابرای گناهان ما داد تا ما را از این عالم حاضر شریربحسب اراده خدا و پدر ما خلاصی بخشد، (aiōn g165) 048 GAL 001 005 که او را تا ابدالاباد جلال باد. آمین. (aiōn g165) 048 GAL 001 006 تعجب می‌کنم که بدین زودی از آن کس که شما را به فیض مسیح خوانده است، برمی گردیدبه سوی انجیلی دیگر، 048 GAL 001 007 که (انجیل ) دیگر نیست. لکن بعضی هستند که شما را مضطرب می‌سازندو می‌خواهند انجیل مسیح را تبدیل نمایند. 048 GAL 001 008 بلکه هرگاه ما هم یا فرشته‌ای از آسمان، انجیلی غیر از آنکه ما به آن بشارت دادیم به شما رساند، اناتیما باد. 048 GAL 001 009 چنانکه پیش گفتیم، الان هم بازمی گویم: اگر کسی انجیلی غیر از آنکه پذیرفتیدبیاورد، اناتیما باد. 048 GAL 001 010 آیا الحال مردم را در رای خود می‌آورم؟ یا خدا را یا رضامندی مردم را می طلبم؟ اگر تابحال رضامندی مردم رامی خواستم، غلام مسیح نمی بودم. 048 GAL 001 011 اما‌ای برادران شما را اعلام می‌کنم ازانجیلی که من بدان بشارت دادم که به طریق انسان نیست. 048 GAL 001 012 زیرا که من آن را از انسان نیافتم ونیاموختم، مگر به کشف عیسی مسیح. 048 GAL 001 013 زیراسرگذشت سابق مرا در دین یهود شنیده‌اید که برکلیسای خدا بینهایت جفا می‌نمودم و آن راویران می‌ساختم، 048 GAL 001 014 و در دین یهود از اکثرهمسالان قوم خود سبقت می‌جستم و در تقالیداجداد خود بغایت غیور می‌بودم. 048 GAL 001 015 اما چون خداکه مرا از شکم مادرم برگزید و به فیض خود مراخواند، رضا بدین داد 048 GAL 001 016 که پسر خود را در من آشکار سازد تا در میان امت‌ها بدو بشارت دهم، در آنوقت با جسم و خون مشورت نکردم، 048 GAL 001 017 و به اورشلیم هم نزد آنانی که قبل از من رسول بودندنرفتم، بلکه به عرب شدم و باز به دمشق مراجعت کردم. 048 GAL 001 018 پس بعد از سه سال، برای ملاقات پطرس به اورشلیم رفتم و پانزده روز با وی بسر بردم. 048 GAL 001 019 اما از سایر رسولان جز یعقوب برادر خداوندرا ندیدم. 048 GAL 001 020 اما درباره آنچه به شما می‌نویسم، اینک در حضور خدا دروغ نمی گویم. 048 GAL 001 021 بعد از آن به نواحی سوریه و قیلیقیه آمدم. 048 GAL 001 022 و به کلیساهای یهودیه که در مسیح بودند صورت غیرمعروف بودم، 048 GAL 001 023 جز اینکه شنیده بودند که «آنکه پیشتر بر ما جفا می‌نمود، الحال بشارت می‌دهد به همان ایمانی که قبل از این ویران می‌ساخت.» 048 GAL 001 024 و خدا را در من تمجید نمودند. 048 GAL 002 001 پس بعد از چهارده سال با برنابا باز به اورشلیم رفتم و تیطس را همراه خود بردم. 048 GAL 002 002 ولی به الهام رفتم و انجیلی را که در میان امت هابدان موعظه می‌کنم، به ایشان عرضه داشتم، امادر خلوت به معتبرین، مبادا عبث بدوم یا دویده باشم. 048 GAL 002 003 لیکن تیطس نیز که همراه من و یونانی بود، مجبور نشد که مختون شود. 048 GAL 002 004 و این به‌سبب برادران کذبه بود که ایشان را خفیه درآوردند وخفیه درآمدند تا آزادی ما را که در مسیح عیسی داریم، جاسوسی کنند و تا ما را به بندگی درآوردند. 048 GAL 002 005 که ایشان را یک ساعت هم به اطاعت در این امر تابع نشدیم تا راستی انجیل در شماثابت ماند. 048 GAL 002 006 اما از آنانی که معتبراند که چیزی می‌باشند -هرچه بودند مرا تفاوتی نیست، خدا بر صورت انسان نگاه نمی کند - زیرا آنانی که معتبراند، به من هیچ نفع نرسانیدند. 048 GAL 002 007 بلکه به خلاف آن، چون دیدند که بشارت نامختونان به من سپرده شد، چنانکه بشارت مختونان به پطرس، 048 GAL 002 008 زیرا او که برای رسالت مختونان در پطرس عمل کرد، در من هم برای امت‌ها عمل کرد. 048 GAL 002 009 پس چون یعقوب وکیفا و یوحنا که معتبر به ارکان بودند، آن فیضی را که به من عطا شده بود دیدند، دست رفاقت به من وبرنابا دادند تا ما به سوی امت‌ها برویم، چنانکه ایشان به سوی مختونان؛ 048 GAL 002 010 جز آنکه فقرا را یادبداریم و خود نیز غیور به کردن این کار بودم. 048 GAL 002 011 اما چون پطرس به انطاکیه آمد، او را روبرومخالفت نمودم زیرا که مستوجب ملامت بود، 048 GAL 002 012 چونکه قبل از آمدن بعضی از جانب یعقوب، باامت‌ها غذا می‌خورد؛ ولی چون آمدند، از آنانی که اهل ختنه بودند ترسیده، باز ایستاد و خویشتن را جدا ساخت. 048 GAL 002 013 و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، بحدی که برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتارشد. 048 GAL 002 014 ولی چون دیدم که به راستی انجیل به استقامت رفتار نمی کنند، پیش روی همه پطرس را گفتم: «اگر تو که یهود هستی، به طریق امت‌ها ونه به طریق یهود زیست می‌کنی، چون است که امت‌ها را مجبور می‌سازی که به طریق یهود رفتارکنند؟» 048 GAL 002 015 ما که طبع یهود هستیم و نه گناهکاران از امت‌ها، 048 GAL 002 016 اما چونکه یافتیم که هیچ‌کس ازاعمال شریعت عادل شمرده نمی شود، بلکه به ایمان به عیسی مسیح، ما هم به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت عادل شمرده شویم، زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد. 048 GAL 002 017 اما اگر چون عدالت در مسیح را می‌طلبم، خود هم گناهکار یافت شویم، آیا مسیح خادم گناه است؟ حاشا! 048 GAL 002 018 زیرا اگر باز بنا کنم آنچه راکه خراب ساختم، هرآینه ثابت می‌کنم که خود متعدی هستم. 048 GAL 002 019 زانرو که من بواسطه شریعت نسبت به شریعت مردم تا نسبت به خدا زیست کنم. 048 GAL 002 020 با مسیح مصلوب شده‌ام ولی زندگی می‌کنم لیکن نه من بعد از این، بلکه مسیح در من زندگی می‌کند. و زندگانی که الحال در جسم می‌کنم، به ایمان بر پسر خدا می‌کنم که مرا محبت نمود و خود را برای من داد. 048 GAL 002 021 فیض خدا را باطل نمی سازم، زیرا اگر عدالت به شریعت می‌بود، هرآینه مسیح عبث مرد. 048 GAL 003 001 ای غلاطیان بی‌فهم، کیست که شما راافسون کرد تا راستی را اطاعت نکنید که پیش چشمان شما عیسی مسیح مصلوب شده مبین گردید؟ 048 GAL 003 002 فقط این را می‌خواهم از شمابفهمم که روح را از اعمال شریعت یافته‌اید یا ازخبر ایمان؟ 048 GAL 003 003 آیا اینقدر بی‌فهم هستید که به روح شروع کرده، الان به جسم کامل می‌شوید؟ 048 GAL 003 004 آیااینقدر زحمات را عبث کشیدید اگر فی الحقیقه عبث باشد؟ 048 GAL 003 005 پس آنکه روح را به شما عطامی کند و قوات در میان شما به ظهور می‌آورد، آیااز اعمال شریعت یا از خبر ایمان می‌کند؟ 048 GAL 003 006 چنانکه ابراهیم به خدا ایمان آورد و برای اوعدالت محسوب شد. 048 GAL 003 007 پس آگاهید که اهل ایمان فرزندان ابراهیم هستند. 048 GAL 003 008 و کتاب چون پیش دیدکه خدا امت‌ها را از ایمان عادل خواهد شمرد به ابراهیم بشارت داد که «جمیع امت‌ها از تو برکت خواهند یافت.» 048 GAL 003 009 بنابراین اهل ایمان با ابراهیم ایمان دار برکت می‌یابند. 048 GAL 003 010 زیرا جمیع آنانی که از اعمال شریعت هستند، زیر لعنت می‌باشند زیرا مکتوب است: «ملعون است هر‌که ثابت نماند در تمام نوشته های کتاب شریعت تا آنها را به‌جا آرد.» 048 GAL 003 011 اما واضح است که هیچ‌کس در حضور خدا ازشریعت عادل شمرده نمی شود، زیرا که «عادل به ایمان زیست خواهد نمود.» 048 GAL 003 012 اما شریعت ازایمان نیست بلکه «آنکه به آنها عمل می‌کند، درآنها زیست خواهد نمود.» 048 GAL 003 013 مسیح، ما را ازلعنت شریعت فدا کرد چونکه در راه ما لعنت شد، چنانکه مکتوب است «ملعون است هرکه بر دارآویخته شود.» 048 GAL 003 014 تا برکت ابراهیم در مسیح عیسی بر امت‌ها آید و تا وعده روح را به وسیله ایمان حاصل کنیم. 048 GAL 003 015 ‌ای برادران، به طریق انسان سخن می‌گویم، زیرا عهدی را که از انسان نیز استوار می‌شود، هیچ‌کس باطل نمی سازد و نمی افزاید. 048 GAL 003 016 اماوعده‌ها به ابراهیم و به نسل او گفته شد ونمی گوید «به نسلها» که گویا درباره بسیاری باشد، بلکه درباره یکی و «به نسل تو» که مسیح است. 048 GAL 003 017 و مقصود این است عهدی را که از خدا به مسیح بسته شده بود، شریعتی که چهارصد و سی سال بعد از آن نازل شد، باطل نمی سازد بطوری که وعده نیست شود. 048 GAL 003 018 زیرا اگر میراث از شریعت بودی، دیگر از وعده نبودی. لیکن خدا آن را به ابراهیم از وعده داد. 048 GAL 003 019 پس شریعت چیست؟ برای تقصیرها بر آن افزوده شد تا هنگام آمدن آن نسلی که وعده بدوداده شد و بوسیله فرشتگان به‌دست متوسطی مرتب گردید. 048 GAL 003 020 اما متوسط از یک نیست، اماخدا یک است. 048 GAL 003 021 پس آیا شریعت به خلاف وعده های خداست؟ حاشا! زیرا اگر شریعتی داده می‌شد که تواند حیات‌بخشد، هرآینه عدالت از شریعت حاصل می‌شد. 048 GAL 003 022 بلکه کتاب همه‌چیز را زیر گناه بست تا وعده‌ای که از ایمان به عیسی مسیح است، ایمانداران را عطا شود. 048 GAL 003 023 اما قبل از آمدن ایمان، زیر شریعت نگاه داشته بودیم و برای آن ایمانی که می‌بایست مکشوف شود، بسته شده بودیم. 048 GAL 003 024 پس شریعت لالای ماشد تا به مسیح برساند تا از ایمان عادل شمرده شویم. 048 GAL 003 025 لیکن چون ایمان آمد، دیگر زیر دست لالا نیستیم. 048 GAL 003 026 زیرا همگی شما بوسیله ایمان در مسیح عیسی، پسران خدا می‌باشید. 048 GAL 003 027 زیرا همه شما که در مسیح تعمید یافتید، مسیح را در بر‌گرفتید. 048 GAL 003 028 هیچ ممکن نیست که یهود باشد یا یونانی و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن، زیرا که همه شمادر مسیح عیسی یک می‌باشید. 048 GAL 003 029 اما اگر شما ازآن مسیح می‌باشید، هرآینه نسل ابراهیم وبرحسب وعده، وارث هستید. 048 GAL 004 001 است، از غلام هیچ فرق ندارد، هرچندمالک همه باشد. 048 GAL 004 002 بلکه زیردست ناظران و وکلامی باشد تا روزی که پدرش تعیین کرده باشد. 048 GAL 004 003 همچنین ما نیز چون صغیر می‌بودیم، زیر اصول دنیوی غلام می‌بودیم. 048 GAL 004 004 لیکن چون زمان به‌کمال رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد و زیر شریعت متولد، 048 GAL 004 005 تا آنانی را که زیرشریعت باشند فدیه کند تا آنکه پسرخواندگی رابیابیم. 048 GAL 004 006 اما چونکه پسر هستید، خدا روح پسرخود را در دلهای شما فرستاد که ندا می‌کند «یاابا» یعنی «ای پدر.» 048 GAL 004 007 لهذا دیگر غلام نیستی بلکه پسر، و چون پسر هستی، وارث خدا نیز بوسیله مسیح. 048 GAL 004 008 لیکن در آن زمان چون خدا را نمی شناختید، آنانی را که طبیعت خدایان نبودند، بندگی می‌کردید. 048 GAL 004 009 اما الحال که خدا را می‌شناسید بلکه خدا شما را می‌شناسد، چگونه باز می‌گردید به سوی آن اصول ضعیف و فقیر که دیگرمی خواهید از سر نو آنها را بندگی کنید؟ 048 GAL 004 010 روزهاو ماهها و فصل‌ها و سالها را نگاه می‌دارید. 048 GAL 004 011 درباره شما ترس دارم که مبادا برای شما عبث زحمت کشیده باشم. 048 GAL 004 012 ‌ای برادران، از شما استدعا دارم که مثل من بشوید، چنانکه من هم مثل شما شده‌ام. به من هیچ ظلم نکردید. 048 GAL 004 013 اما آگاهید که به‌سبب ضعف بدنی، اول به شما بشارت دادم. 048 GAL 004 014 و آن امتحان مرا که در جسم من بود، خوار نشمردید و مکروه نداشتید، بلکه مرا چون فرشته خدا و مثل مسیح عیسی پذیرفتید. 048 GAL 004 015 پس کجا است آن مبارک بادی شما؟ زیرا به شما شاهدم که اگرممکن بودی، چشمان خود را بیرون آورده، به من می‌دادید. 048 GAL 004 016 پس چون به شما راست می‌گویم، آیا دشمن شما شده‌ام؟ 048 GAL 004 017 شما را به غیرت می‌طلبند، لیکن نه به خیر، بلکه می‌خواهند در را بر روی شما ببندند تا شما ایشان را بغیرت بطلبید. 048 GAL 004 018 لیکن غیرت در امر نیکو در هر زمان نیکو است، نه‌تنها چون من نزد شما حاضر باشم. 048 GAL 004 019 ‌ای فرزندان من که برای شما باز درد زه دارم تاصورت مسیح در شما بسته شود. 048 GAL 004 020 باری خواهش می‌کردم که الان نزد شما حاضر می‌بودم تا سخن خود را تبدیل کنم، زیرا که درباره شمامتحیر شده‌ام. 048 GAL 004 021 شما که می‌خواهید زیر شریعت باشید، مرابگویید آیا شریعت را نمی شنوید؟ 048 GAL 004 022 زیرامکتوب است ابراهیم را دو پسر بود، یکی از کنیزو دیگری از آزاد. 048 GAL 004 023 لیکن پسر کنیز، بحسب جسم تولد یافت و پسر آزاد، برحسب وعده. 048 GAL 004 024 واین امور بطور مثل گفته شد زیرا که این دو زن، دوعهد می‌باشند، یکی از کوه سینا برای بندگی می‌زاید و آن هاجر است. 048 GAL 004 025 زیرا که هاجر کوه سینا است در عرب، و مطابق است با اورشلیمی که موجود است، زیرا که با فرزندانش در بندگی می‌باشد. 048 GAL 004 026 لیکن اورشلیم بالا آزاد است که مادرجمیع ما می‌باشد. 048 GAL 004 027 زیرا مکتوب است: «ای نازاد که نزاییده‌ای، شاد باش! صدا کن و فریادبرآور‌ای تو که درد زه ندیده‌ای، زیرا که فرزندان زن بی‌کس از اولاد شوهردار بیشتراند.» 048 GAL 004 028 لیکن ما‌ای برادران، چون اسحاق فرزندان وعده می‌باشیم. 048 GAL 004 029 بلکه چنانکه آنوقت آنکه برحسب جسم تولد یافت، بر وی که برحسب روح بود جفامی کرد، همچنین الان نیز هست. 048 GAL 004 030 لیکن کتاب چه می‌گوید؟ «کنیز و پسر او را بیرون کن زیرا پسرکنیز با پسر آزاد میراث نخواهد یافت.» 048 GAL 004 031 خلاصه‌ای برادران، فرزندان کنیز نیستیم بلکه از زن آزادیم. 048 GAL 005 001 پس به آن آزادی که مسیح ما را به آن آزادکرد استوار باشید و باز در یوغ بندگی گرفتار مشوید. 048 GAL 005 002 اینک من پولس به شما می‌گویم که اگر مختون شوید، مسیح برای شما هیچ نفع ندارد. 048 GAL 005 003 بلی باز به هرکس که مختون شود شهادت می‌دهم که مدیون است که تمامی شریعت را به‌جا آورد. 048 GAL 005 004 همه شما که از شریعت عادل می‌شوید، از مسیح باطل و از فیض ساقطگشته‌اید. 048 GAL 005 005 زیرا که ما بواسطه روح از ایمان مترقب امید عدالت هستیم. 048 GAL 005 006 و در مسیح عیسی نه ختنه فایده دارد و نه نامختونی بلکه ایمانی که به محبت عمل می‌کند. 048 GAL 005 007 خوب می‌دویدید. پس کیست که شما را ازاطاعت راستی منحرف ساخته است؟ 048 GAL 005 008 این ترغیب از او که شما را خوانده است نیست. 048 GAL 005 009 خمیرمایه اندک تمام خمیر را مخمر می‌سازد. 048 GAL 005 010 من در خداوند بر شما اعتماد دارم که هیچ رای دیگر نخواهید داشت، لیکن آنکه شما رامضطرب سازد هرکه باشد قصاص خود راخواهد یافت. 048 GAL 005 011 اما‌ای برادران اگر من تا به حال به ختنه موعظه می‌کردم، چرا جفا می‌دیدم؟ زیراکه در این صورت لغزش صلیب برداشته می‌شد. 048 GAL 005 012 کاش آنانی که شما را مضطرب می‌سازند خویشتن را منقطع می‌ساختند. 048 GAL 005 013 زیرا که شما‌ای برادران به آزادی خوانده شده‌اید؛ اما زنهار آزادی خود را فرصت جسم مگردانید، بلکه به محبت، یکدیگر را خدمت کنید. 048 GAL 005 014 زیرا که تمامی شریعت در یک کلمه کامل می‌شود یعنی در اینکه همسایه خود راچون خویشتن محبت نما. 048 GAL 005 015 اما اگر همدیگر رابگزید و بخورید، باحذر باشید که مبادا ازیکدیگر هلاک شوید. 048 GAL 005 016 اما می‌گویم به روح رفتار کنید پس شهوات جسم را به‌جا نخواهید آورد. 048 GAL 005 017 زیرا خواهش جسم به خلاف روح است و خواهش روح به خلاف جسم و این دو با یکدیگر منازعه می‌کنندبطوری که آنچه می‌خواهید نمی کنید. 048 GAL 005 018 اما اگراز روح هدایت شدید، زیر شریعت نیستید. 048 GAL 005 019 و اعمال جسم آشکار است، یعنی زنا وفسق و ناپاکی و فجور، 048 GAL 005 020 و بت‌پرستی وجادوگری و دشمنی و نزاع و کینه و خشم وتعصب و شقاق و بدعتها، 048 GAL 005 021 و حسد و قتل ومستی و لهو و لعب و امثال اینها که شما را خبرمی دهم چنانکه قبل از این دادم، که کنندگان چنین کارها وارث ملکوت خدا نمی شوند. 048 GAL 005 022 لیکن ثمره روح، محبت و خوشی وسلامتی و حلم و مهربانی و نیکویی و ایمان وتواضع و پرهیزکاری است، 048 GAL 005 023 که هیچ شریعت مانع چنین کارها نیست. 048 GAL 005 024 و آنانی که از آن مسیح می‌باشند، جسم را با هوسها و شهواتش مصلوب ساخته‌اند. 048 GAL 005 025 اگر به روح زیست کنیم، به روح هم رفتار بکنیم. 048 GAL 005 026 لاف‌زن مشویم تا یکدیگر را به خشم آوریم و بر یکدیگر حسد بریم. 048 GAL 006 001 اما‌ای برادران، اگر کسی به خطایی گرفتارشود، شما که روحانی هستید چنین شخص را به روح تواضع اصلاح کنید. و خود راملاحظه کن که مبادا تو نیز در تجربه افتی. 048 GAL 006 002 بارهای سنگین یکدیگر را متحمل شوید و بدین نوع شریعت مسیح را به‌جا آرید. 048 GAL 006 003 زیرا اگر کسی خود را شخص گمان برد و حال آنکه چیزی نباشد، خود را می‌فریبد. 048 GAL 006 004 اما هرکس عمل خودرا امتحان بکند، آنگاه فخر در خود به تنهایی خواهد داشت نه در دیگری، 048 GAL 006 005 زیرا هرکس حامل بار خود خواهد شد. 048 GAL 006 006 اما هرکه در کلام تعلیم یافته باشد، معلم خود را در همه‌چیزهای خوب مشارک بسازد. 048 GAL 006 007 خود را فریب مدهید، خدا رااستهزاء نمی توان کرد. زیرا که آنچه آدمی بکارد، همان را درو خواهد کرد. 048 GAL 006 008 زیرا هر‌که برای جسم خود کارد، از جسم فساد را درو کند و هرکه برای روح کارد از روح حیات جاودانی خواهد دروید. (aiōnios g166) 048 GAL 006 009 لیکن از نیکوکاری خسته نشویم زیرا که درموسم آن درو خواهیم کرد اگر ملول نشویم. 048 GAL 006 010 خلاصه بقدری که فرصت داریم با جمیع مردم احسان بنماییم، علی الخصوص با اهل بیت ایمان. 048 GAL 006 011 ملاحظه کنید چه حروف جلی بدست خود به شما نوشتم. 048 GAL 006 012 آنانی که می‌خواهند صورتی نیکو در جسم نمایان سازند، ایشان شمارا مجبور می‌سازند که مختون شوید، محض اینکه برای صلیب مسیح جفا نبینند. 048 GAL 006 013 زیراایشان نیز که مختون می‌شوند، خود شریعت رانگاه نمی دارند بلکه می‌خواهند شما مختون شوید تا در جسم شما فخر کنند. 048 GAL 006 014 لیکن حاشا ازمن که فخر کنم جز از صلیب خداوند ما عیسی مسیح که بوسیله او دنیا برای من مصلوب شد و من برای دنیا. 048 GAL 006 015 زیرا که در مسیح عیسی نه ختنه چیزی است و نه نامختونی بلکه خلقت تازه. 048 GAL 006 016 وآنانی که بدین قانون رفتار می‌کنند، سلامتی ورحمت بر ایشان باد و بر اسرائیل خدا. 048 GAL 006 017 بعد ازاین هیچ‌کس مرا زحمت نرساند زیرا که من در بدن خود داغهای خداوند عیسی را دارم. 048 GAL 006 018 فیض خداوند ما عیسی مسیح با روح شما باد‌ای برادران. آمین. # # BOOK 049 EPH Ephesians افسسیان 049 EPH 001 001 پولس به اراده خدا رسول عیسی مسیح، به مقدسینی که در افسس می‌باشند وایمانداران در مسیح عیسی. 049 EPH 001 002 فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا وعیسی مسیح خداوند بر شما باد. 049 EPH 001 003 متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که ما را مبارک ساخت به هر برکت روحانی در جایهای آسمانی در مسیح. 049 EPH 001 004 چنانکه ما راپیش از بنیاد عالم در او برگزید تا در حضور او درمحبت مقدس و بی‌عیب باشیم. 049 EPH 001 005 که ما را از قبل تعیین نمود تا او را پسر خوانده شویم بوساطت عیسی مسیح برحسب خشنودی اراده خود، 049 EPH 001 006 برای ستایش جلال فیض خود که ما را به آن مستفیض گردانید در آن حبیب. 049 EPH 001 007 که در وی به‌سبب خون او فدیه یعنی آمرزش گناهان را به اندازه دولت فیض او یافته‌ایم. 049 EPH 001 008 که آن را به ما به فراوانی عطا فرمود در حکمت و فطانت. 049 EPH 001 009 چونکه سر اراده خود را به ما شناسانید، برحسب خشنودی خود که در خود عزم نموده بود، 049 EPH 001 010 برای انتظام کمال زمانها تا همه‌چیز را خواه آنچه در آسمان و خواه آنچه بر زمین است، درمسیح جمع کند، یعنی در او. 049 EPH 001 011 که ما نیز در وی میراث او شده‌ایم، چنانکه پیش معین گشتیم برحسب قصد او. که همه‌چیزها را موافق رای اراده خود می‌کند. 049 EPH 001 012 تا از ما که اول امیدوار به مسیح می‌بودیم، جلال او ستوده شود. 049 EPH 001 013 و دروی شما نیز چون کلام راستی، یعنی بشارت نجات خود را شنیدید، در وی چون ایمان آوردید، از روح قدوس وعده مختوم شدید. 049 EPH 001 014 که بیعانه میراث ما است برای فدای آن ملک خاص او تا جلال او ستوده شود. 049 EPH 001 015 بنابراین، من نیز چون خبر ایمان شما را درعیسی خداوند ومحبت شما را با همه مقدسین شنیدم، 049 EPH 001 016 باز نمی ایستم از شکر نمودن برای شما و از یاد آوردن شما در دعاهای خود، 049 EPH 001 017 تاخدای خداوند ما عیسی مسیح که پدر ذوالجلال است، روح حکمت و کشف را در معرفت خود به شما عطا فرماید. 049 EPH 001 018 تا چشمان دل شما روشن گشته، بدانید که امید دعوت او چیست و کدام است دولت جلال میراث او در مقدسین، 049 EPH 001 019 و چه مقدار است عظمت بینهایت قوت او نسبت به مامومنین برحسب عمل توانایی قوت او 049 EPH 001 020 که درمسیح عمل کرد چون او را از مردگان برخیزانید وبه‌دست راست خود در جایهای آسمانی نشانید، 049 EPH 001 021 بالاتر از هر ریاست و قدرت و قوت و سلطنت و هر نامی که خوانده می‌شود، نه در این عالم فقطبلکه در عالم آینده نیز. (aiōn g165) 049 EPH 001 022 و همه‌چیز را زیر پایهای او نهاد و او را سرهمه‌چیز به کلیسا داد، 049 EPH 001 023 که بدن اوست یعنی پری او که همه را در همه پر می‌سازد. 049 EPH 002 001 و شما را که در خطایا و گناهان مرده بودید، زنده گردانید، 049 EPH 002 002 که در آنها قبل، رفتارمی کردید برحسب دوره این جهان بر وفق رئیس قدرت هوا یعنی آن روحی که الحال در فرزندان معصیت عمل می‌کند. (aiōn g165) 049 EPH 002 003 که در میان ایشان، همه مانیز در شهوات جسمانی خود قبل از این زندگی می‌کردیدم و هوسهای جسمانی و افکار خود رابه عمل می‌آوردیم و طبع فرزندان غضب بودیم، چنانکه دیگران. 049 EPH 002 004 لیکن خدا که در رحمانیت، دولتمند است، از حیثیت محبت عظیم خود که باما نمود، 049 EPH 002 005 ما را نیز که در خطایا مرده بودیم بامسیح زنده گردانید، زیرا که محض فیض نجات یافته‌اید. 049 EPH 002 006 و با او برخیزانید و در جایهای آسمانی در مسیح عیسی نشانید. 049 EPH 002 007 تا در عالمهای آینده دولت بینهایت فیض خود را به لطفی که بر ما درمسیح عیسی دارد ظاهر سازد. (aiōn g165) 049 EPH 002 008 زیرا که محض فیض نجات یافته‌اید، بوسیله ایمان و این از شمانیست بلکه بخشش خداست، 049 EPH 002 009 و نه از اعمال تاهیچ‌کس فخر نکند. 049 EPH 002 010 زیرا که صنعت او هستیم، آفریده شده در مسیح عیسی برای کارهای نیکوکه خدا قبل مهیا نمود تا در آنها سلوک نماییم. 049 EPH 002 011 لهذا به یاد آورید که شما در زمان سلف (ای امت های در جسم که آنانی که به اهل ختنه نامیده می‌شوند، اما ختنه ایشان در جسم وساخته شده به‌دست است، شما را نامختون می‌خوانند)، 049 EPH 002 012 که شما در آن زمان از مسیح جداو از وطنیت خاندان اسرائیل، اجنبی و ازعهدهای وعده بیگانه و بی‌امید و بی‌خدا در دنیابودید. 049 EPH 002 013 لیکن الحال در مسیح عیسی شما که درآن وقت دور بودید، به خون مسیح نزدیک شده‌اید. 049 EPH 002 014 زیرا که او سلامتی ما است که هر دورا یک گردانید و دیوار جدایی را که در میان بودمنهدم ساخت، 049 EPH 002 015 و عداوت یعنی شریعت احکام را که در فرایض بود، به جسم خود نابودساخت تا که مصالحه کرده، از هر دو یک انسان جدید در خود بیافریند. 049 EPH 002 016 و تا هر دو را در یک جسد با خدا مصالحه دهد، بوساطت صلیب خودکه بر آن عداوت را کشت، 049 EPH 002 017 و آمده بشارت مصالحه را رسانید به شما که دور بودید ومصالحه را به آنانی که نزدیک بودند. 049 EPH 002 018 زیرا که بوسیله او هردو نزد پدر در یک روح دخول داریم. 049 EPH 002 019 پس از این به بعد غریب و اجنبی نیستیدبلکه هموطن مقدسین هستید و از اهل خانه خدا. 049 EPH 002 020 و بر بنیاد رسولان و انبیا بنا شده‌اید که خودعیسی مسیح سنگ زاویه است. 049 EPH 002 021 که در وی تمامی عمارت با هم مرتب شده، به هیکل مقدس در خداوند نمو می‌کند. 049 EPH 002 022 و در وی شما نیز با هم بنا کرده می‌شوید تا در روح مسکن خدا شوید. 049 EPH 003 001 از این سبب من که پولس هستم و اسیر مسیح عیسی برای شما‌ای امت ها- 049 EPH 003 002 اگر شنیده باشید تدبیر فیض خدا را که بجهت شما به من عطا شده است، 049 EPH 003 003 که این سر ازراه کشف بر من اعلام شد، چنانکه مختصر پیش نوشتم، 049 EPH 003 004 و از مطالعه آن می‌توانید ادراک مرا درسر میسح بفهمید. 049 EPH 003 005 که آن در قرنهای گذشته به بنی آدم آشکار نشده بود، بطوری که الحال بررسولان مقدس و انبیای او به روح مکشوف گشته است، 049 EPH 003 006 که امت‌ها در میراث و در بدن و در بهره وعده او در مسیح بوساطت انجیل شریک هستند. 049 EPH 003 007 که خادم آن شدم بحسب عطای فیض خدا که برحسب عمل قوت او به من داده شده است. 049 EPH 003 008 یعنی به من که کمتر از کمترین همه مقدسینم، این فیض عطا شد که در میان امت‌ها به دولت بی‌قیاس مسیح بشارت دهم، 049 EPH 003 009 و همه را روشن سازم که چیست انتظام آن سری که از بنای عالمهامستور بود، در خدایی که همه‌چیز را بوسیله عیسی مسیح آفرید. (aiōn g165) 049 EPH 003 010 تا آنکه الحال بر ارباب ریاستها و قدرتها در جایهای آسمانی، حکمت گوناگون خدا بوسیله کلیسا معلوم شود، 049 EPH 003 011 برحسب تقدیر ازلی که در خداوند ما مسیح عیسی نمود، (aiōn g165) 049 EPH 003 012 که در وی جسارت و دخول بااعتماد داریم به‌سبب ایمان وی. 049 EPH 003 013 لهذا استدعادارم که از زحمات من به جهت شما خسته خاطرمشوید که آنها فخر شما است. 049 EPH 003 014 از این سبب، زانو می‌زنم نزد آن پدر، 049 EPH 003 015 که از او هر خانواده‌ای در آسمان و بر زمین مسمی می‌شود؛ 049 EPH 003 016 که بحسب دولت جلال خود به شماعطا کند که در انسانیت باطنی خود از روح او به قوت زورآور شوید، 049 EPH 003 017 تا مسیح به وساطت ایمان در دلهای شما ساکن شود؛ 049 EPH 003 018 و در محبت ریشه کرده و بنیاد نهاده، استطاعت یابید که باتمامی مقدسین ادراک کنید که عرض و طول وعمق و بلندی چیست؛ 049 EPH 003 019 و عارف شوید به محبت مسیح که فوق از معرفت است تا پر شویدتا تمامی پری خدا. 049 EPH 003 020 الحال او را که قادر است که بکند بینهایت زیادتر از هرآنچه بخواهیم یا فکر کنیم، بحسب آن قوتی که در ما عمل می‌کند، 049 EPH 003 021 مر او را درکلیسا و در مسیح عیسی تا جمیع قرنها تا ابدالابادجلال باد. آمین. (aiōn g165) 049 EPH 004 001 لهذا من که در خداوند اسیر می‌باشم، ازشما استدعا دارم که به شایستگی آن دعوتی که به آن خوانده شده‌اید، رفتار کنید، 049 EPH 004 002 باکمال فروتنی و تواضع و حلم، و متحمل یکدیگردر محبت باشید؛ 049 EPH 004 003 و سعی کنید که یگانگی روح را در رشته سلامتی نگاه دارید. 049 EPH 004 004 یک جسدهست و یک روح، چنانکه نیز دعوت شده‌اید دریک امید دعوت خویش. 049 EPH 004 005 یک خداوند، یک ایمان، یک تعمید؛ 049 EPH 004 006 یک خدا و پدر همه که فوق همه و در میان همه و در همه شما است. 049 EPH 004 007 لیکن هریکی از ما را فیض بخشیده شد بحسب اندازه بخشش مسیح. 049 EPH 004 008 بنابراین می‌گوید: «چون او به اعلی علیین صعود نمود، اسیری را به اسیری برد و بخششها به مردم داد.» 049 EPH 004 009 اما این صعود نمودچیست؟ جز اینکه اول نزول هم کرد به اسفل زمین. 049 EPH 004 010 آنکه نزول نمود، همان است که صعودنیز کرد بالاتر از جمیع افلاک تا همه‌چیزها را پرکند. 049 EPH 004 011 و او بخشید بعضی رسولان و بعضی انبیا وبعضی مبشرین و بعضی شبانان و معلمان را، 049 EPH 004 012 برای تکمیل مقدسین، برای کار خدمت، برای بنای جسد مسیح، 049 EPH 004 013 تا همه به یگانگی ایمان ومعرفت تام پسر خدا و به انسان کامل، به اندازه قامت پری مسیح برسیم. 049 EPH 004 014 تا بعد از این اطفال متموج و رانده شده از باد هر تعلیم نباشیم، ازدغابازی مردمان در حیله اندیشی برای مکرهای گمراهی؛ 049 EPH 004 015 بلکه در محبت پیروی راستی نموده، در هرچیز ترقی نماییم در او که سر است، یعنی مسیح؛ 049 EPH 004 016 که از او تمام بدن مرکب و مرتب گشته، به مدد هر مفصلی و برحسب عمل به اندازه هرعضوی بدن را نمو می‌دهد برای بنای خویشتن در محبت. 049 EPH 004 017 پس این را می‌گویم و در خداوند شهادت می‌دهم که شما دیگر رفتار منمایید، چنانکه امت‌ها در بطالت ذهن خود رفتار می‌نمایند. 049 EPH 004 018 که در عقل خود تاریک هستند و از حیات خدامحروم، به‌سبب جهالتی که بجهت سخت دلی ایشان در ایشان است. 049 EPH 004 019 که بی‌فکر شده، خود رابه فجور تسلیم کرده‌اند تا هرقسم ناپاکی را به حرص به عمل آورند. 049 EPH 004 020 لیکن شما مسیح را به اینطور نیاموخته‌اید. 049 EPH 004 021 هرگاه او را شنیده‌اید و در او تعلیم یافته‌اید، به نهجی که راستی در عیسی است. 049 EPH 004 022 تا آنکه شمااز جهت رفتار گذشته خود، انسانیت کهنه را که ازشهوات فریبنده فاسد می‌گردد، از خود بیرون کنید. 049 EPH 004 023 و به روح ذهن خود تازه شوید. 049 EPH 004 024 وانسانیت تازه را که به صورت خدا در عدالت وقدوسیت حقیقی آفریده شده است بپوشید. 049 EPH 004 025 لهذا دروغ را ترک کرده، هرکس با همسایه خود راست بگوید، زیرا که ما اعضای یکدیگریم. 049 EPH 004 026 خشم گیرید و گناه مورزید؛ خورشید بر غیظشما غروب نکند. 049 EPH 004 027 ابلیس را مجال ندهید. 049 EPH 004 028 دزد دیگر دزدی نکند بلکه به‌دستهای خود کارنیکو کرده، زحمت بکشد تا بتواند نیازمندی راچیزی دهد. 049 EPH 004 029 هیچ سخن بد از دهان شما بیرون نیاید، بلکه آنچه بحسب حاجت و برای بنا نیکوباشد تا شنوندگان را فیض رساند. 049 EPH 004 030 و روح قدوس خدا را که به او تا روز رستگاری مختوم شده‌اید، محزون مسازید. 049 EPH 004 031 و هرقسم تلخی وغیظ و خشم و فریاد و بدگویی و خباثت را ازخود دور کنید، 049 EPH 004 032 و با یگدیگر مهربان باشید ورحیم و همدیگر را عفو نمایید چنانکه خدا درمسیح شما را هم آمرزیده است. 049 EPH 005 001 پس چون فرزندان عزیز به خدا اقتدا کنید. 049 EPH 005 002 و در محبت رفتار نمایید، چنانکه مسیح هم ما را محبت نمود و خویشتن را برای ما به خداهدیه و قربانی برای عطر خوشبوی گذرانید. 049 EPH 005 003 اما زنا و هر ناپاکی و طمع در میان شما هرگزمذکور هم نشود، چنانکه مقدسین را می‌شاید. 049 EPH 005 004 ونه قباحت و بیهوده‌گویی و چرب زبانی که اینها شایسته نیست بلکه شکرگزاری. 049 EPH 005 005 زیرا این را یقین می‌دانید که هیچ زانی یا ناپاک یا طماع که بت‌پرست باشد، میراثی در ملکوت مسیح و خداندارد. 049 EPH 005 006 هیچ‌کس شما را به سخنان باطل فریب ندهد، زیرا که به‌سبب اینها غضب خدا بر ابنای معصیت نازل می‌شود. 049 EPH 005 007 پس با ایشان شریک مباشید. 049 EPH 005 008 زیرا که پیشتر ظلمت بودید، لیکن الحال درخداوند نور می‌باشید. پس چون فرزندان نوررفتار کنید. 049 EPH 005 009 زیرا که میوه نور در کمال، نیکویی وعدالت و راستی است. 049 EPH 005 010 و تحقیق نمایید که پسندیده خداوند چیست. 049 EPH 005 011 و در اعمال بی‌ثمرظلمت شریک مباشید بلکه آنها را مذمت کنید، 049 EPH 005 012 زیرا کارهایی که ایشان در خفا می‌کنند، حتی ذکر آنها هم قبیح است. 049 EPH 005 013 لیکن هرچیزی که مذمت شود، از نور ظاهر می‌گردد، زیرا که هرچه ظاهر می‌شود نور است. 049 EPH 005 014 بنابراین می‌گوید‌ای تو که خوابیده‌ای، بیدار شده، از مردگان برخیز تامسیح بر تو درخشد. 049 EPH 005 015 پس باخبر باشید که چگونه به دقت رفتارنمایید، نه چون جاهلان بلکه چون حکیمان. 049 EPH 005 016 ووقت را دریابید زیرا این‌روزها شریر است. 049 EPH 005 017 ازاین جهت بی‌فهم مباشید، بلکه بفهمید که اراده خداوند چیست. 049 EPH 005 018 و مست شراب مشوید که درآن فجور است، بلکه از روح پر شوید. 049 EPH 005 019 و بایکدیگر به مزامیر و تسبیحات و سرودهای روحانی گفتگو کنید و در دلهای خود به خداوندبسرایید و ترنم نمایید. 049 EPH 005 020 و پیوسته بجهت هرچیز خدا و پدر را به نام خداوند ما عیسی مسیح شکر کنید. 049 EPH 005 021 همدیگر را در خدا ترسی اطاعت کنید. 049 EPH 005 022 ‌ای زنان، شوهران خود را اطاعت کنیدچنانکه خداوند را. 049 EPH 005 023 زیرا که شوهر سر زن است چنانکه مسیح نیز سر کلیسا و او نجات‌دهنده بدن است. 049 EPH 005 024 لیکن همچنانکه کلیسا مطیع مسیح است، همچنین زنان نیز شوهران خود را در هرامری باشند. 049 EPH 005 025 ‌ای شوهران زنان خود را محبت نمایید، چنانکه مسیح هم کلیسا را محبت نمود وخویشتن را برای آن داد. 049 EPH 005 026 تا آن را به غسل آب بوسیله کلام طاهر ساخته، تقدیس نماید، 049 EPH 005 027 تاکلیسای مجید را به نزد خود حاضر سازد که لکه وچین یا هیچ‌چیز مثل آن نداشته باشد، بلکه تامقدس و بی‌عیب باشد. 049 EPH 005 028 به همین طور، بایدمردان زنان خویش را مثل بدن خود محبت نمایند زیرا هرکه زوجه خود را محبت نماید، خویشتن را محبت می‌نماید. 049 EPH 005 029 زیرا هیچ‌کس هرگز جسم خود را دشمن نداشته است بلکه آن راتربیت و نوازش می‌کند، چنانکه خداوند نیزکلیسا را. 049 EPH 005 030 زانرو که اعضای بدن وی می‌باشیم، از جسم و از استخوانهای او. 049 EPH 005 031 از اینجاست که مرد پدر و مادر را رها کرده، با زوجه خویش خواهد پیوست و آن دو یکتن خواهند بود. 049 EPH 005 032 این سر، عظیم است، لیکن من درباره مسیح و کلیساسخن می‌گویم. 049 EPH 005 033 خلاصه هریکی از شما نیز زن خود را مثل نفس خود محبت بنماید و زن شوهر خود را باید احترام نمود. 049 EPH 006 001 ای فرزندان، والدین خود را در خداونداطاعت نمایید، زیرا که این انصاف است. 049 EPH 006 002 «پدر و مادر خود را احترام نما» که این حکم اول با وعده است. 049 EPH 006 003 «تا تو را عافیت باشد و عمر درازبر زمین کنی.» 049 EPH 006 004 و‌ای پدران، فرزندان خود را به خشم میاورید بلکه ایشان را به تادیب و نصیحت خداوند تربیت نمایید. 049 EPH 006 005 ‌ای غلامان، آقایان بشری خود را چون مسیح با ترس و لرز با ساده دلی اطاعت کنید. 049 EPH 006 006 نه به خدمت حضور مثل طالبان رضامندی انسان، بلکه چون غلامان مسیح که اراده خدا را از دل به عمل می‌آورند، 049 EPH 006 007 و به نیت خالص خداوند رابندگی می‌کنند نه انسان را، 049 EPH 006 008 و می‌دانند هرکس که عمل نیکو کند، مکافات آن را از خداوند خواهدیافت، خواه غلام و خواه آزاد. 049 EPH 006 009 و‌ای آقایان، باایشان به همین نسق رفتار نمایید و از تهدید کردن احتراز کنید، چونکه می‌دانید که خود شما را هم آقایی هست در آسمان و او را نظر به ظاهر نیست. 049 EPH 006 010 خلاصه‌ای برادران من، در خداوند و درتوانایی قوت او زورآور شوید. 049 EPH 006 011 اسلحه تمام خدا را بپوشید تا بتوانید با مکرهای ابلیس مقاومت کنید. 049 EPH 006 012 زیرا که ما را کشتی گرفتن با خون و جسم نیست بلکه با ریاستها و قدرتها وجهان داران این ظلمت و با فوجهای روحانی شرارت در جایهای آسمانی. (aiōn g165) 049 EPH 006 013 لهذا اسلحه تام خدا را بردارید تا بتوانید در روز شریر مقاومت کنید و همه کار را به‌جا آورده، بایستید. 049 EPH 006 014 پس کمر خود را به راستی بسته و جوشن عدالت رادربر کرده، بایستید. 049 EPH 006 015 و نعلین استعداد انجیل سلامتی را در پا کنید. 049 EPH 006 016 و بر روی این همه سپرایمان را بکشید که به آن بتوانید تمامی تیرهای آتشین شریر را خاموش کنید. 049 EPH 006 017 و خود نجات وشمشیر روح را که کلام خداست بردارید. 049 EPH 006 018 و بادعا والتماس تمام در هر وقت در روح دعا کنید وبرای همین به اصرار و التماس تمام بجهت همه مقدسین بیدار باشید. 049 EPH 006 019 و برای من نیز تا کلام به من عطا شود تا باگشادگی زبان سر انجیل را به دلیری اعلام نمایم، 049 EPH 006 020 که برای آن در زنجیرها ایلچیگری می‌کنم تادر آن به دلیری سخن گویم، بطوری که می‌بایدگفت. 049 EPH 006 021 اما تا شما هم از احوال من و از آنچه می‌کنم مطلع شوید، تیخیکس که برادر عزیز و خادم امین در خداوند است، شما را از هرچیز خواهدآگاهانید، 049 EPH 006 022 که او را بجهت همین به نزد شمافرستادم تا از احوال ما آگاه باشید و او دلهای شمارا تسلی بخشد. 049 EPH 006 023 برادران را سلام و محبت باایمان از جانب خدای پدر و عیسی مسیح خداوند باد. 049 EPH 006 024 با همه کسانی که به مسیح عیسی خداوند محبت در بی‌فسادی دارند، فیض باد. آمین. # # BOOK 050 PHI Philippians فیلپیان 050 PHI 001 001 پولس و تیموتاوس، غلامان عیسی مسیح، به همه مقدسین در مسیح عیسی که درفیلپی می‌باشند با اسقفان و شماسان. 050 PHI 001 002 فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا وعیسی مسیح خداوند بر شما باد. 050 PHI 001 003 در تمامی یادگاری شما خدای خود را شکرمی گذارم، 050 PHI 001 004 و پیوسته در هر دعای خود برای جمیع شما به خوشی دعا می‌کنم، 050 PHI 001 005 به‌سبب مشارکت شما برای انجیل از روز اول تا به حال. 050 PHI 001 006 چونکه به این اعتماد دارم که او که عمل نیکو رادر شما شروع کرد، آن را تا روز عیسی مسیح به‌کمال خواهد رسانید. 050 PHI 001 007 چنانکه مرا سزاوار است که درباره همه شما همین فکر کنم زیرا که شما رادر دل خود می‌دارم که در زنجیرهای من و درحجت و اثبات انجیل همه شما با من شریک دراین نعمت هستید. 050 PHI 001 008 زیرا خدا مرا شاهد است که چقدر در احشای عیسی مسیح، مشتاق همه شماهستم. 050 PHI 001 009 و برای این دعا می‌کنم تا محبت شما درمعرفت و کمال فهم بسیار افزونتر شود. 050 PHI 001 010 تاچیزهای بهتر را برگزینید و در روز مسیح بی‌غش و بی‌لغزش باشید، 050 PHI 001 011 و پر شوید از میوه عدالت که بوسیله عیسی مسیح برای تمجید و حمدخداست. 050 PHI 001 012 اما‌ای برادران، می‌خواهم شما بدانید که آنچه بر من واقع گشت، برعکس به ترقی انجیل انجامید، 050 PHI 001 013 بحدی که زنجیرهای من آشکارا شددر مسیح در تمام فوج خاص و به همه دیگران. 050 PHI 001 014 و اکثر از برادران در خداوند از زنجیرهای من اعتماد به هم رسانیده، بیشتر جرات می‌کنند که کلام خدا را بی‌ترس بگویند. 050 PHI 001 015 اما بعضی ازحسد و نزاع به مسیح موعظه می‌کنند، ولی بعضی هم از خشنودی. 050 PHI 001 016 اما آنان از تعصب نه ازاخلاص به مسیح اعلام می‌کنند و گمان می‌برندکه به زنجیرهای من زحمت می‌افزایند. 050 PHI 001 017 ولی اینان از راه محبت، چونکه می‌دانند که من بجهت حمایت انجیل معین شده‌ام. 050 PHI 001 018 پس چه؟ جز اینکه به هر صورت، خواه به بهانه و خواه به راستی، به مسیح موعظه می‌شود واز این شادمانم بلکه شادی هم خواهم کرد، 050 PHI 001 019 زیرا می‌دانم که به نجات من خواهد انجامیدبوسیله دعای شما و تایید روح عیسی مسیح، 050 PHI 001 020 برحسب انتظار و امید من که در هیچ‌چیزخجالت نخواهم کشید، بلکه در کمال دلیری، چنانکه همیشه، الان نیز مسیح در بدن من جلال خواهد یافت، خواه در حیات و خواه در موت. 050 PHI 001 021 زیرا که مرا زیستن مسیح است و مردن نفع. 050 PHI 001 022 و لیکن اگر زیستن در جسم، همان ثمر کار من است، پس نمی دانم کدام را اختیار کنم. 050 PHI 001 023 زیرادر میان این دو سخت گرفتار هستم، چونکه خواهش دارم که رحلت کنم و با مسیح باشم، زیرااین بسیار بهتر است. 050 PHI 001 024 لیکن در جسم ماندن برای شما لازمتر است. 050 PHI 001 025 و چون این اعتماد را دارم، می‌دانم که خواهم ماند و نزد همه شما توقف خواهم نمود بجهت ترقی و خوشی ایمان شما، 050 PHI 001 026 تا فخر شما در مسیح عیسی در من افزوده شودبوسیله آمدن من بار دیگر نزد شما. 050 PHI 001 027 باری بطور شایسته انجیل مسیح رفتارنمایید تا خواه آیم و شما را بینم و خواه غایب باشم، احوال شما را بشنوم که به یک روح برقرارید و به یک نفس برای ایمان انجیل مجاهده می‌کنید. 050 PHI 001 028 و در هیچ امری از دشمنان ترسان نیستید که همین برای ایشان دلیل هلاکت است، اما شما را دلیل نجات و این از خداست. 050 PHI 001 029 زیراکه به شما عطا شد به‌خاطر مسیح نه فقط ایمان آوردن به او بلکه زحمت کشیدن هم برای او. وشما را همان مجاهده است که در من دیدید و الان هم می‌شنوید که در من است. 050 PHI 002 001 بنابراین اگر نصیحتی در مسیح، یا تسلی محبت، یا شراکت در روح، یا شفقت ورحمت هست، 050 PHI 002 002 پس خوشی مرا کامل گردانید تابا هم یک فکر کنید و همان محبت نموده، یک دل بشوید و یک فکر داشته باشید. 050 PHI 002 003 و هیچ‌چیز را ازراه تعصب و عجب مکنید، بلکه با فروتنی دیگران را از خود بهتر بدانید. 050 PHI 002 004 و هریک از شما ملاحظه کارهای خود را نکند، بلکه هرکدام کارهای دیگران را نیز. 050 PHI 002 005 پس همین فکر در شما باشد که در مسیح عیسی نیز بود 050 PHI 002 006 که چون در صورت خدا بود، باخدا برابر بودن را غنیمت نشمرد، 050 PHI 002 007 لیکن خود راخالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و درشباهت مردمان شد؛ 050 PHI 002 008 و چون در شکل انسان یافت شد، خویشتن را فروتن ساخت و تا به موت بلکه تا به موت صلیب مطیع گردید. 050 PHI 002 009 از این جهت خدا نیز او را بغایت سرافراز نمود و نامی را که فوق از جمیع نامها است، بدو بخشید. 050 PHI 002 010 تا به نام عیسی هر زانویی از آنچه در آسمان و بر زمین وزیر زمین است خم شود، 050 PHI 002 011 و هر زبانی اقرار کندکه عیسی مسیح، خداوند است برای تمجیدخدای پدر. 050 PHI 002 012 پس‌ای عزیزان من چنانکه همیشه مطیع می‌بودید، نه در حضور من فقط بلکه بسیار زیادترالان وقتی که غایبم، نجات خود را به ترس و لرزبعمل آورید. 050 PHI 002 013 زیرا خداست که در شمابرحسب رضامندی خود، هم اراده و هم فعل رابعمل ایجاد می‌کند. 050 PHI 002 014 و هرکاری را بدون همهمه و مجادله بکنید، 050 PHI 002 015 تا بی‌عیب و ساده دل و فرزندان خدا بی‌ملامت باشید، در میان قومی کج رو و گردنکش که در آن میان چون نیرها درجهان می‌درخشید، 050 PHI 002 016 و کلام حیات رابرمی افرازید، بجهت فخر من در روز مسیح تاآنکه عبث ندویده و عبث زحمت نکشیده باشم. 050 PHI 002 017 بلکه هرگاه بر قربانی و خدمت ایمان شماریخته شوم، شادمان هستم و با همه شما شادی می‌کنم. 050 PHI 002 018 و همچنین شما نیز شادمان هستید و بامن شادی می‌کنید. 050 PHI 002 019 و در عیسی خداوند امیدوارم که تیموتاوس را به زودی نزد شما بفرستم تامن نیز ازاحوال شما مطلع شده، تازه روح گردم. 050 PHI 002 020 زیراکسی دیگر را همدل ندارم که به اخلاص درباره شما اندیشد. 050 PHI 002 021 زانرو که همه نفع خود رامی طلبند، نه امور عیسی مسیح را. 050 PHI 002 022 اما دلیل اورا می‌دانید، زیرا چنانکه فرزند پدر را خدمت می‌کند، او با من برای انجیل خدمت کرده است. 050 PHI 002 023 پس امیدوارم که چون دیدم کار من چطورمی شود، او را بی‌درنگ بفرستم. 050 PHI 002 024 اما در خداونداعتماد دارم که خود هم به زودی بیایم. 050 PHI 002 025 ولی لازم دانستم که اپفردتس را به سوی شما روانه نمایم که مرا برادر و همکار و همجنگ می‌باشد، اما شما را رسول و خادم حاجت من. 050 PHI 002 026 زیرا که مشتاق همه شما بود و غمگین شد ازاینکه شنیده بودید که او بیمار شده بود. 050 PHI 002 027 وفی الواقع بیمار و مشرف بر موت بود، لیکن خدا بروی ترحم فرمود و نه بر او فقط بلکه بر من نیز تامرا غمی بر غم نباشد. 050 PHI 002 028 پس به سعی بیشتر او راروانه نمودم تا از دیدنش باز شاد شوید و حزن من کمتر شود. 050 PHI 002 029 پس او را در خداوند با کمال خوشی بپذیرید و چنین کسان را محترم بدارید، 050 PHI 002 030 زیرا در کار مسیح مشرف بر موت شد و جان خود را به خطر انداخت تا نقص خدمت شما را برای من به‌کمال رساند. 050 PHI 003 001 خلاصه‌ای برادران من، در خداوند خوش باشید. همان مطالب را به شما نوشتن بر من سنگین نیست و ایمنی شما است. 050 PHI 003 002 از سگهاباحذر باشید. از عاملان شریر احتراز نمایید. ازمقطوعان بپرهیزید. 050 PHI 003 003 زیرا مختونان ما هستیم که خدا را در روح عبادت می‌کنیم و به مسیح عیسی فخر می‌کنیم و بر جسم اعتماد نداریم. 050 PHI 003 004 هرچندمرا در جسم نیز اعتماد است. اگر کسی دیگرگمان برد که در جسم اعتماد دارد، من بیشتر. 050 PHI 003 005 روز هشتم مختون شده و از قبیله اسرائیل، ازسبط بنیامین، عبرانی از عبرانیان، از جهت شریعت فریسی، 050 PHI 003 006 از جهت غیرت جفا کننده برکلیسا، از جهت عدالت شریعتی، بی‌عیب. 050 PHI 003 007 اما آنچه مرا سود می‌بود، آن را به‌خاطرمسیح زیان دانستم. 050 PHI 003 008 بلکه همه‌چیز را نیز به‌سبب فضیلت معرفت خداوند خود مسیح عیسی زیان می‌دانم که بخاطر او همه‌چیز را زیان کردم وفضله شمردم تا مسیح را دریابم. 050 PHI 003 009 و در وی یافت شوم نه با عدالت خود که شریعت است، بلکه با آن که بوسیله ایمان مسیح می‌شود، یعنی عدالتی که از خدا بر ایمان است. 050 PHI 003 010 و تا او را و قوت قیامت وی را و شراکت در رنجهای وی را بشناسم و باموت او مشابه گردم. 050 PHI 003 011 مگر به هر وجه به قیامت از مردگان برسم. 050 PHI 003 012 نه اینکه تا به حال به چنگ آورده یا تابحال کامل شده باشم، ولی در‌پی آن می‌کوشم بلکه شاید آن را بدست آورم که برای آن مسیح نیز مرا بدست آورد. 050 PHI 003 013 ‌ای برادران، گمان نمی برم که من بدست آورده‌ام؛ لیکن یک چیز می‌کنم که آنچه در عقب است فراموش کرده و به سوی آنچه در‌پیش است، خویشتن را کشیده، 050 PHI 003 014 در‌پی مقصدمی کوشم بجهت انعام دعوت بلند خدا که درمسیح عیسی است. 050 PHI 003 015 پس جمیع ما که کامل هستیم، این فکر داشته باشیم و اگر فی الجمله فکردیگر دارید، خدا این را هم بر شما کشف خواهدفرمود. 050 PHI 003 016 اما به هر مقامی که رسیده‌ایم، به همان قانون رفتار باید کرد. 050 PHI 003 017 ‌ای برادران، با هم به من اقتدا نمایید وملاحظه کنید آنانی را که بحسب نمونه‌ای که در مادارید، رفتار می‌کنند. 050 PHI 003 018 زیرا که بسیاری رفتارمی نمایند که ذکر ایشان را بارها برای شما کرده‌ام و حال نیز با گریه می‌کنم که دشمنان صلیب مسیح می‌باشند، 050 PHI 003 019 که انجام ایشان هلاکت است وخدای ایشان شکم ایشان و فخر ایشان در ننگ ایشان، و چیزهای دنیوی را اندیشه می‌کنند. 050 PHI 003 020 اما وطن ما در آسمان است که از آنجا نیزنجات‌دهنده یعنی عیسی مسیح خداوند را انتظارمی کشیم، 050 PHI 003 021 که شکل جسد ذلیل ما را تبدیل خواهد نمود تا به صورت جسد مجید او مصورشود، برحسب عمل قوت خود که همه‌چیز رامطیع خود بگرداند. 050 PHI 004 001 بنابراین، ای بردران عزیز و مورد اشتیاق من و شادی و تاج من، به همینطور در خداونداستوار باشید‌ای عزیزان. 050 PHI 004 002 از افودیه استدعا دارم و به سنتیخی التماس دارم که در خداوند یک رای باشند. 050 PHI 004 003 و از تو نیز‌ای همقطار خالص خواهش می‌کنم که ایشان را امداد کنی، زیرا درجهاد انجیل با من شریک می‌بودند با اکلیمنتس نیز و سایر همکاران من که نام ایشان در دفترحیات‌است. 050 PHI 004 004 در خداوند دائم شاد باشید. و باز می‌گویم شاد باشید. 050 PHI 004 005 اعتدال شما بر جمیع مردم معروف بشود. خداوند نزدیک است. 050 PHI 004 006 برای هیچ‌چیزاندیشه مکنید، بلکه در هرچیز با صلات و دعا باشکرگزاری مسولات خود را به خدا عرض کنید. 050 PHI 004 007 و سلامتی خدا که فوق از تمامی عقل است، دلها و ذهنهای شما را در مسیح عیسی نگاه خواهد داشت. 050 PHI 004 008 خلاصه‌ای برادران، هرچه راست باشد وهرچه مجید و هرچه عادل و هرچه پاک و هرچه جمیل و هرچه نیک نام است و هر فضیلت و هرمدحی که بوده باشد، در آنها تفکر کنید. 050 PHI 004 009 و آنچه در من آموخته و پذیرفته و شنیده و دیده‌اید، آنهارا بعمل آرید، و خدای سلامتی با شما خواهدبود. 050 PHI 004 010 و در خداوند بسیار شاد گردیدم که الان آخر، فکر شما برای من شکوفه آورد و در این نیزتفکر می‌کردید، لیکن فرصت نیافتید. 050 PHI 004 011 نه آنکه درباره احتیاج سخن می‌گویم، زیرا که آموخته‌ام که در هر حالتی که باشم، قناعت کنم. 050 PHI 004 012 و ذلت رامی دانم و دولتمندی را هم می‌دانم، در هرصورت و در همه‌چیز، سیری و گرسنگی ودولتنمدی و افلاس را یاد گرفته‌ام. 050 PHI 004 013 قوت هرچیز را دارم در مسیح که مرا تقویت می‌بخشد. 050 PHI 004 014 لیکن نیکویی کردید که در تنگی من شریک شدید. 050 PHI 004 015 اما‌ای فیلیپیان شما هم آگاهید که درابتدای انجیل، چون از مکادونیه روانه شدم، هیچ کلیسا در امر دادن و گرفتن با من شراکت نکرد جزشما و بس. 050 PHI 004 016 زیرا که در تسالونیکی هم یک دودفعه برای احتیاج من فرستادید. 050 PHI 004 017 نه آنکه طالب بخشش باشم، بلکه طالب ثمری هستم که به حساب شما بیفزاید. 050 PHI 004 018 ولی همه‌چیز بلکه بیشتر از کفایت دارم. پر گشته‌ام چونکه هدایای شما را از اپفردتس یافته‌ام که عطر خوشبوی و قربانی مقبول و پسندیده خداست. 050 PHI 004 019 اماخدای من همه احتیاجات شما را برحسب دولت خود در جلال در مسیح عیسی رفع خواهد نمود. 050 PHI 004 020 و خدا و پدر ما را تا ابدالابادجلال باد. آمین. (aiōn g165) 050 PHI 004 021 هر مقدس را در مسیح عیسی سلام برسانید. و برادرانی که با من می‌باشند به شماسلام می‌فرستند. 050 PHI 004 022 جمیع مقدسان به شما سلام می‌رسانند، علی الخصوص آنانی که از اهل خانه قیصر هستند. 050 PHI 004 023 فیض خداوند ما عیسی مسیح باجمیع شما باد. آمین. # # BOOK 051 COL Colossians کولسیان 051 COL 001 001 پولس به اراده خدا رسول مسیح عیسی وتیموتاوس برادر، 051 COL 001 002 به مقدسان در کولسی و برادران امین، در مسیح فیض و سلامتی از جانب پدر ما خداو عیسی مسیح خداوند بر شما باد. 051 COL 001 003 خدا و پدر خداوند خود عیسی مسیح راشکر می‌کنیم و پیوسته برای شما دعا می‌نماییم، 051 COL 001 004 چونکه ایمان شما را در مسیح عیسی و محبتی را که با جمیع مقدسان می‌نمایید شنیدیم، 051 COL 001 005 به‌سبب امیدی که بجهت شما در آسمان گذاشته شده است که خبر آن را در کلام راستی انجیل سابق شنیدید، 051 COL 001 006 که به شما وارد شد چنانکه درتمامی عالم نیز و میوه می‌آورد و نمو می‌کند، چنانکه در میان شما نیز از روزی که آن را شنیدیدو فیض خدا را در راستی دانسته‌اید. 051 COL 001 007 چنانکه ازاپفراس تعلیم یافتید که همخدمت عزیز ما وخادم امین مسیح برای شما است. 051 COL 001 008 و او ما را نیز ازمحبت شما که در روح است خبر داد. 051 COL 001 009 و از آن جهت ما نیز از روزی که این راشنیدیم، باز نمی ایستیم از دعا کردن برای شما ومسالت نمودن تا از کمال معرفت اراده او در هرحکمت و فهم روحانی پر شوید، 051 COL 001 010 تا شما به طریق شایسته خداوند به‌کمال رضامندی رفتارنمایید و در هر عمل نیکو بار آورید و به معرفت کامل خدا نمو کنید، 051 COL 001 011 و به اندازه توانایی جلال او به قوت تمام زورآور شوید تا صبر کامل وتحمل را با شادمانی داشته باشید؛ 051 COL 001 012 و پدر راشکر گزارید که ما را لایق بهره میراث مقدسان درنور گردانیده است، 051 COL 001 013 و ما را از قدرت ظلمت رهانیده، به ملکوت پسر محبت خود منتقل ساخت، 051 COL 001 014 که در وی فدیه خود یعنی آمرزش گناهان خویش را یافته‌ایم. 051 COL 001 015 و او صورت خدای نادیده است، نخست زاده تمامی آفریدگان. 051 COL 001 016 زیرا که در اوهمه‌چیز آفریده شد، آنچه در آسمان و آنچه برزمین است از چیزهای دیدنی و نادیدنی و تختهاو سلطنتها و ریاسات و قوات؛ همه بوسیله او وبرای او آفریده شد. 051 COL 001 017 و او قبل از همه است و دروی همه‌چیز قیام دارد. 051 COL 001 018 و او بدن یعنی کلیسا راسر است، زیرا که او ابتدا است و نخست زاده ازمردگان تا در همه‌چیز او مقدم شود. 051 COL 001 019 زیرا خدارضا بدین داد که تمامی پری در او ساکن شود، 051 COL 001 020 و اینکه بوساطت او همه‌چیز را با خودمصالحه دهد، چونکه به خون صلیب وی سلامتی را پدید آورد. بلی بوسیله او خواه آنچه بر زمین وخواه آنچه در آسمان است. 051 COL 001 021 و شما را که سابق از نیت دل در اعمال بد خویش اجنبی و دشمن بودید، بالفعل مصالحه داده است، 051 COL 001 022 در بدن بشری خود بوسیله موت تا شما را در حضورخود مقدس و بی‌عیب و بی‌ملامت حاضر سازد، 051 COL 001 023 به شرطی که در ایمان بنیاد نهاده و قایم بمانیدو جنبش نخورید از امید انجیل که در آن تعلیم یافته‌اید و به تمامی خلقت زیر آسمان بدان موعظه شده است و من پولس خادم آن شده‌ام. 051 COL 001 024 الان از زحمتهای خود در راه شما شادی می‌کنم و نقصهای زحمات مسیح را در بدن خودبه‌کمال می‌رسانم برای بدن او که کلیسا است، 051 COL 001 025 که من خادم آن گشته‌ام برحسب نظارت خداکه به من برای شما سپرده شد تا کلام خدا را به‌کمال رسانم؛ 051 COL 001 026 یعنی آن سری که از دهرها وقرنها مخفی داشته شده بود، لیکن الحال به مقدسان او مکشوف گردید، (aiōn g165) 051 COL 001 027 که خدا اراده نمودتا بشناساند که چیست دولت جلال این سر درمیان امت‌ها که آن مسیح در شما و امید جلال است. 051 COL 001 028 و ما او را اعلان می‌نماییم، در حالتیکه هر شخص را تنبیه می‌کنیم و هر کس را به هرحکمت تعلیم می‌دهیم تا هرکس را کامل درمسیح عیسی حاضر سازیم. 051 COL 001 029 و برای این نیزمحنت می‌کشم و مجاهده می‌نمایم بحسب عمل او که در من به قوت عمل می‌کند. 051 COL 002 001 زیرا می‌خواهم شما آگاه باشید که مرا چه نوع اجتهاد است برای شما و اهل لاودکیه و آنانی که صورت مرا در جسم ندیده‌اند، 051 COL 002 002 تا دلهای ایشان تسلی یابد و ایشان در محبت پیوند شده، به دولت یقین فهم تمام و به معرفت سر خدا برسند؛ 051 COL 002 003 یعنی سر مسیح که در وی تمامی خزاین حکمت و علم مخفی است. 051 COL 002 004 امااین را می‌گویم تا هیچ‌کس شما را به سخنان دلاویز اغوا نکند، 051 COL 002 005 زیرا که هرچند در جسم غایبم لیکن در روح با شما بوده، شادی می‌کنم ونظم و استقامت ایمانتان را در مسیح نظاره می‌کنم. 051 COL 002 006 پس چنانکه مسیح عیسی خداوند راپذیرفتید، در وی رفتار نمایید، 051 COL 002 007 که در او ریشه کرده و بنا شده و در ایمان راسخ گشته‌اید، بطوری که تعلیم یافته‌اید و در آن شکرگزاری بسیارمی نمایید. 051 COL 002 008 باخبر باشید که کسی شما را نرباید به فلسفه و مکر باطل، برحسب تقلید مردم وبرحسب اصول دنیوی نه برحسب مسیح، 051 COL 002 009 که دروی از جهت جسم، تمامی پری الوهیت ساکن است. 051 COL 002 010 و شما در وی تکمیل شده‌اید که سرتمامی ریاست و قدرت است. 051 COL 002 011 و در وی مختون شده‌اید، به ختنه ناساخته به‌دست یعنی بیرون کردن بدن جسمانی، بوسیله اختتان مسیح. 051 COL 002 012 و با وی در تعمید مدفون گشتید که در آن هم برخیزانیده شدید به ایمان بر عمل خدا که او را ازمردگان برخیزانید. 051 COL 002 013 و شما را که در خطایا ونامختونی جسم خود مرده بودید، با او زنده گردانید چونکه همه خطایای شما را آمرزید، 051 COL 002 014 و آن دستخطی را که ضد ما و مشتمل برفرایض و به خلاف ما بود محو ساخت و آن را به صلیب خود میخ زده از میان برداشت. 051 COL 002 015 و ازخویشتن ریاسات و قوات را بیرون کرده، آنها راعلانیه آشکار نمود، چون در آن بر آنها ظفریافت. 051 COL 002 016 پس کسی درباره خوردن و نوشیدن ودرباره عید و هلال و سبت بر شما حکم نکند، 051 COL 002 017 زیرا که اینها سایه چیزهای آینده است، لیکن بدن از آن مسیح است. 051 COL 002 018 و کسی انعام شما رانرباید از رغبت به فروتنی و عبادت فرشتگان ومداخلت در اموری که دیده است که از ذهن جسمانی خود بی‌جا مغرور شده است؛ 051 COL 002 019 و به‌سر متمسک نشده که از آن تمامی بدن به توسطمفاصل و بندها مدد یافته و با هم پیوند شده، نمومی کند به نموی که از خداست. 051 COL 002 020 چونکه بامسیح از اصول دنیوی مردید، چگونه است که مثل زندگان در دنیا بر شما فرایض نهاده می‌شود؟ 051 COL 002 021 که لمس مکن و مچش بلکه دست مگذار! 051 COL 002 022 (که همه اینها محض استعمال فاسد می‌شود)برحسب تقالید و تعالیم مردم، 051 COL 002 023 که چنین چیزهاهرچند در عبادت نافله و فروتنی و آزار بدن صورت حکمت دارد، ولی فایده‌ای برای رفع تن پروری ندارد. 051 COL 003 001 پس چون با مسیح برخیزانیده شدید، آنچه را که در بالا است بطلبید در آنجایی که مسیح است، به‌دست راست خدا نشسته. 051 COL 003 002 درآنچه بالا است تفکر کنید، نه در آنچه بر زمین است. 051 COL 003 003 زیرا که مردید و زندگی شما با مسیح در خدا مخفی است. 051 COL 003 004 چون مسیح که زندگی مااست ظاهر شود آنگاه شما هم با وی در جلال ظاهر خواهید شد. 051 COL 003 005 پس اعضای خود را که بر زمین است مقتول سازید، زنا و ناپاکی و هوی و هوس و شهوت قبیح و طمع که بت‌پرستی است 051 COL 003 006 که به‌سبب اینهاغضب خدا بر ابنای معصیت وارد می‌آید. 051 COL 003 007 که شما نیز سابق در اینها رفتار می‌کردید، هنگامی که در آنها زیست می‌نمودید. 051 COL 003 008 لیکن الحال شماهمه را ترک کنید، یعنی خشم و غیظ و بدخویی وبدگویی و فحش را از زبان خود. 051 COL 003 009 به یکدیگردروغ مگویید، چونکه انسانیت کهنه را با اعمالش از خود بیرون کرده‌اید، 051 COL 003 010 و تازه را پوشیده‌اید که به صورت خالق خویش تا به معرفت کامل، تازه می‌شود، 051 COL 003 011 که در آن نه یونانی است، نه یهود، نه ختنه، نه نامختونی، نه بربری، نه سکیتی، نه غلام و نه آزاد، بلکه مسیح همه و در همه است. 051 COL 003 012 پس مانند برگزیدگان مقدس و محبوب خدا احشای رحمت و مهربانی و تواضع و تحمل و حلم را بپوشید؛ 051 COL 003 013 و متحمل یکدیگر شده، همدیگر را عفو کنید هرگاه بر دیگری ادعایی داشته باشید؛ چنانکه مسیح شما را آمرزید، شمانیز چنین کنید. 051 COL 003 014 و بر این همه محبت را که کمربند کمال است بپوشید. 051 COL 003 015 و سلامتی خدا دردلهای شما مسلط باشد که به آن هم در یک بدن خوانده شده‌اید و شاکر باشید. 051 COL 003 016 کلام مسیح درشما به دولتمندی و به‌کمال حکمت ساکن بشودو یکدیگر را تعلیم و نصیحت کنید به مزامیر وتسبیحات و سرودهای روحانی و با فیض در دلهای خود خدا را بسرایید. 051 COL 003 017 و آنچه کنید درقول و فعل، همه را به نام عیسی خداوند بکنید وخدای پدر را بوسیله او شکر کنید. 051 COL 003 018 ‌ای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید، چنانکه در خداوند می‌شاید. 051 COL 003 019 ‌ای شوهران، زوجه های خود را محبت نمایید و با ایشان تلخی مکنید. 051 COL 003 020 ‌ای فرزندان، والدین خود را در همه‌چیز اطاعت کنید زیرا که این پسندیده است درخداوند. 051 COL 003 021 ‌ای پدران، فرزندان خود را خشمگین مسازید، مبادا شکسته دل شوند. 051 COL 003 022 ‌ای غلامان، آقایان جسمانی خود را در هر چیز اطاعت کنید، نه به خدمت حضور مثل جویندگان رضامندی مردم، بلکه به اخلاص قلب و از خداوند بترسید. 051 COL 003 023 و آنچه کنید، از دل کنید بخاطر خداوند نه به بخاطر انسان. 051 COL 003 024 چون می‌دانید که از خداوندمکافات میراث را خواهید یافت، چونکه مسیح خداوند را بندگی می‌کنید. 051 COL 003 025 زیرا هرکه ظلم کند، آن ظلمی را که کرد، خواهد یافت وظاهربینی نیست. 051 COL 004 001 ای آقایان، با غلامان خود عدل و انصاف رابه‌جا آرید، چونکه می‌دانید شما را نیزآقایی هست در آسمان. 051 COL 004 002 در دعا مواظب باشید و در آن با شکرگزاری بیدار باشید. 051 COL 004 003 و درباره ما نیز دعا کنید که خدا در کلام را به روی ما بگشاید تا سر مسیح را که بجهت آن در قید هم افتاده‌ام بگویم، 051 COL 004 004 و آن رابطوری که می‌باید تکلم کنم و مبین سازم. 051 COL 004 005 زمان را دریافته، پیش اهل خارج به حکمت رفتار کنید. 051 COL 004 006 گفتگوی شما همیشه با فیض باشد و اصلاح شده به نمک، تا بدانید هرکس را چگونه جواب باید داد. 051 COL 004 007 تیخیکس، برادر عزیز و خادم امین وهمخدمت من در خداوند، از همه احوال من شمارا خواهد آگاهانید، 051 COL 004 008 که او را به همین جهت نزدشما فرستادم تا از حالات شما آگاه شود و دلهای شما را تسلی دهد، 051 COL 004 009 با انیسیمس، برادر امین وحبیب که از خود شماست، شما را از همه گزارش اینجا آگاه خواهند ساخت. 051 COL 004 010 ارسترخس همزندان من شما را سلام می‌رساند، و مرقس عموزاده برنابا که درباره او حکم یافته‌اید، هرگاه نزد شما آید او را بپذیرید، 051 COL 004 011 و یسوع، ملقب به یسطس که ایشان تنها از اهل ختنه برای ملکوت خدا همخدمت شده، باعث تسلی من گردیدند. 051 COL 004 012 اپفراس به شما سلام می‌رساند که یکی از شماو غلام مسیح است و پیوسته برای شما دردعاهای خود جد و جهد می‌کند تا در تمامی اراده خدا کامل و متیقن شوید. 051 COL 004 013 و برای اوگواهی می‌دهم که درباره شما و اهل لاودکیه واهل هیراپولس بسیار محنت می‌کشد. 051 COL 004 014 و لوقای طبیب حبیب و دیماس به شما سلام می‌رسانند. 051 COL 004 015 برادران در لاودکیه و نیمفاس و کلیسایی را که در خانه ایشان است سلام رسانید. 051 COL 004 016 و چون این رساله برای شما خوانده شد، مقرر دارید که در کلیسای لاودکیان نیز خوانده شود و رساله از لاودکیه را هم شما بخوانید. 051 COL 004 017 و به ارخپس گویید: «باخبر باش تا آن خدمتی را که در خداوند یافته‌ای به‌کمال رسانی.» 051 COL 004 018 تحیت من، پولس، به‌دست خودم. زنجیرهای مرا بخاطر دارید. فیض با شما باد. آمین. # # BOOK 052 1TH 1 Thessalonians 1 تسالونیکیان 052 1TH 001 001 پولس و سلوانس و تیموتاوس، به کلیسای تسالونیکیان که در خدای پدر وعیسی مسیح خداوند می‌باشید. فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا و عیسی مسیح خداوند با شما باد. 052 1TH 001 002 پیوسته درباره جمیع شما خدا را شکرمی کنیم و دائم در دعاهای خود شما را ذکرمی نماییم، 052 1TH 001 003 چون اعمال ایمان شما و محنت محبت و صبر امید شما را در خداوند ما عیسی مسیح در حضور خدا و پدر خود یاد می‌کنیم. 052 1TH 001 004 زیرا که‌ای برادران و‌ای عزیزان خدا، ازبرگزیده شدن شما مطلع هستیم، 052 1TH 001 005 زیرا که انجیل ما بر شما محض سخن وارد نشده، بلکه با قوت وروح‌القدس و یقین کامل، چنانکه می‌دانید که درمیان شما بخاطر شما چگونه مردمان شدیم. 052 1TH 001 006 وشما به ما و به خداوند اقتدا نمودید و کلام را درزحمت شدید، با خوشی روح‌القدس پذیرفتید، 052 1TH 001 007 به حدی که شما جمیع ایمانداران مکادونیه واخائیه را نمونه شدید، 052 1TH 001 008 بنوعی که از شما کلام خداوند نه فقط در مکادونیه و اخائیه نواخته شد، بلکه در هرجا ایمان شما به خدا شیوع یافت، بقسمی که احتیاج نیست که ما چیزی بگوییم، 052 1TH 001 009 زیرا خود ایشان درباره ما خبر می‌دهند که چه قسم وارد به شما شدیم و به چه نوع شما از بتها به سوی خدا بازگشت کردید تا خدای حی حقیقی را بندگی نمایید، 052 1TH 001 010 و تا پسر او را از آسمان انتظاربکشید که او را از مردگان برخیزانید، یعنی عیسی که ما را از غضب آینده می‌رهاند. 052 1TH 002 001 زیرا‌ای برادران، خود می‌دانید که ورود مادر میان شما باطل نبود. 052 1TH 002 002 بلکه هرچند قبل از آن در فیلپی زحمت کشیده و بی‌احترامی دیده بودیم، چنانکه اطلاع دارید، لیکن در خدای خوددلیری کردیم تا انجیل خدا را با جد و جهد شدیدبه شما اعلام نماییم. 052 1TH 002 003 زیرا که نصیحت ما ازگمراهی و خباثت و ریا نیست، 052 1TH 002 004 بلکه چنانکه مقبول خدا گشتیم که وکلای انجیل بشویم، همچنین سخن می‌گوییم و طالب رضامندی مردم نیستیم، بلکه رضامندی خدایی که دلهای ما رامی آزماید. 052 1TH 002 005 زیرا هرگز سخن تملق‌آمیز نگفتیم، چنانکه می‌دانید، و نه بهانه طمع کردیم، خداشاهد است؛ 052 1TH 002 006 و نه بزرگی از خلق جستیم، نه ازشما و نه از دیگران، هرچند چون رسولان مسیح بودیم، می‌توانستیم سنگین باشیم. 052 1TH 002 007 بلکه در میان شما به ملایمت بسر می‌بردیم، مثل دایه‌ای که اطفال خود را می‌پرورد. 052 1TH 002 008 بدین طرز شایق شماشده، راضی می‌بودیم که نه همان انجیل خدا را به شما دهیم، بلکه جانهای خود را نیز از بس که عزیز ما بودید. 052 1TH 002 009 زانرو که‌ای برادران محنت ومشقت ما را یاد می‌دارید زیرا که شبانه‌روز درکار مشغول شده، به انجیل خدا شما راموعظه می‌کردیم که مبادا بر کسی از شما بارنهیم. 052 1TH 002 010 شما شاهد هستید و خدا نیز که به چه نوع باقدوسیت و عدالت و بی‌عیبی نزد شما که ایماندارهستید رفتار نمودیم. 052 1TH 002 011 چنانکه می‌دانید که هریکی از شما را چون پدر، فرزندان خود رانصیحت و دلداری می‌نمودیم، 052 1TH 002 012 و وصیت می‌کردیم که رفتار بکنید بطور شایسته خدایی که شما را به ملکوت و جلال خود می‌خواند. 052 1TH 002 013 و ازاینجهت ما نیز دائم خدا را شکر می‌کنیم که چون کلام خدا را که از ما شنیده بودید یافتید، آن راکلام انسانی نپذیرفتید، بلکه چنانکه فی الحقیقه است، کلام خدا که در شما که ایماندار هستیدعمل می‌کند. 052 1TH 002 014 زیرا که‌ای برادران، شما اقتدانمودید به کلیساهای خدا که در یهودیه در مسیح عیسی می‌باشند، زیرا که شما از قوم خود همان زحمات را کشیدید که ایشان نیز از یهود دیدند، 052 1TH 002 015 که عیسی خداوند و انبیای خود را کشتند و برما جفا کردند؛ و ایشان ناپسند خدا هستند ومخالف جمیع مردم، 052 1TH 002 016 و ما را منع می‌کنند که به امت‌ها سخن بگوییم تا نجات یابند و همیشه گناهان خود را لبریز می‌کنند، اما منتهای غضب ایشان را فروگرفته است. 052 1TH 002 017 لیکن ما‌ای برادران، چون بقدر ساعتی درظاهر نه در دل از شما مهجور شدیم، به اشتیاق بسیار زیادتر کوشیدیم تا روی شما را ببینیم. 052 1TH 002 018 وبدین جهت یک دو دفعه خواستیم نزد شما بیاییم یعنی من، پولس، لیکن شیطان ما را نگذاشت. 052 1TH 002 019 زیرا که چیست امید و سرور و تاج فخر ما؟ مگر شما نیستید در حضور خداوند ما عیسی درهنگام ظهور او؟ 052 1TH 002 020 زیرا که شما جلال و خوشی ما هستید. 052 1TH 003 001 پس چون دیگر شکیبایی نداشتیم، رضابدین دادیم که ما را در اتینا تنها واگذاردند. 052 1TH 003 002 و تیموتاوس را که برادر ما و خادم خدا درانجیل مسیح است، فرستادیم تا شما را استوارسازد و در خصوص ایمانتان شما را نصیحت کند. 052 1TH 003 003 تا هیچ‌کس از این مصائب متزلزل نشود، زیراخود می‌دانید که برای همین مقرر شده‌ایم. 052 1TH 003 004 زیراهنگامی که نزد شما بودیم، شما را پیش خبردادیم که می‌باید زحمت بکشیم، چنانکه واقع شدو می‌دانید. 052 1TH 003 005 لهذا من نیز چون شکیبایی نداشتم، فرستادم تا ایمان شما را تحقیق کنم مبادا که آن تجربه کننده، شما را تجربه کرده باشد و محنت ماباطل گردد. 052 1TH 003 006 اما الحال چون تیموتاوس از نزد شما به مارسید و مژده ایمان و محبت شما را به ما رسانید واینکه شما پیوسته ما را نیکو یاد می‌کنید و مشتاق ملاقات ما می‌باشید، چنانکه ما نیز شایق شماهستیم، 052 1TH 003 007 لهذا‌ای برادران، در همه ضیق ومصیبتی که داریم، از شما به‌سبب ایمانتان تسلی یافتیم. 052 1TH 003 008 چونکه الان زیست می‌کنیم، اگر شما درخداوند استوار هستید. 052 1TH 003 009 زیرا چه شکرگزاری به خدا توانیم نمود به‌سبب این همه خوشی‌ای که به حضور خدا درباره شما داریم؛ 052 1TH 003 010 که شبانه‌روزبی شمار دعا می‌کنیم تا شما را روبرو ملاقات کنیم و نقص ایمان شما را به‌کمال رسانیم. 052 1TH 003 011 اماخود خدا یعنی پدر ما و خداوند ما عیسی مسیح راه ما را به سوی شما راست بیاورد. 052 1TH 003 012 و خداوندشما را نمو دهد و درمحبت با یکدیگر و با همه افزونی بخشد، چنانکه ما شما را محبت می‌نماییم، 052 1TH 003 013 تا دلهای شما را استوار سازد، بی‌عیب در قدوسیت، به حضور خدا و پدر ما درهنگام ظهور خداوند ما عیسی مسیح، با جمیع مقدسین خود. 052 1TH 004 001 خلاصه‌ای برادران، از شما در عیسی خداوند استدعا و التماس می‌کنیم که چنانکه از ما یافته‌اید که به چه نوع باید رفتار کنیدو خدا را راضی سازید، به همانطور زیادتر ترقی نمایید. 052 1TH 004 002 زیرا می‌دانید چه احکام از جانب عیسی خداوند به شما دادیم. 052 1TH 004 003 زیرا که این است اراده خدا یعنی قدوسیت شما تا از زنا بپرهیزید. 052 1TH 004 004 تاهرکسی از شما بداند چگونه باید ظرف خویشتن را در قدوسیت و عزت دریابد، 052 1TH 004 005 و نه در هوس شهوت، مثل امت هایی که خدا را نمی شناسند. 052 1TH 004 006 و تا کسی در این امر دست تطاول یا طمع بر برادر خود دراز نکند، زیرا خداوند از تمامی چنین کارها انتقام کشنده است. 052 1TH 004 007 چنانکه سابق نیز به شما گفته و حکم کرده‌ایم، زیرا خدا ما را به ناپاکی نخوانده است، بلکه به قدوسیت. 052 1TH 004 008 لهذا هرکه حقیر شمارد، انسان را حقیر نمی شمارد، بلکه خدا را که روح قدوس خود را به شما عطا کرده است. 052 1TH 004 009 اما در خصوص محبت برادرانه، لازم نیست که به شما بنویسم، زیرا خود شما از خدا آموخته شده‌اید که یکدیگر را محبت نمایید؛ 052 1TH 004 010 و چنین هم می‌کنید با همه برادرانی که در تمام مکادونیه می‌باشند. لیکن‌ای برادران از شما التماس داریم که زیادتر ترقی کنید. 052 1TH 004 011 و حریص باشید در اینکه آرام شوید و به‌کارهای خود مشغول شده، به‌دستهای خویش کسب نمایید، چنانکه شما راحکم کردیم، 052 1TH 004 012 تا نزد آنانی که خارج‌اند بطورشایسته رفتار کنید و به هیچ‌چیز محتاج نباشید. 052 1TH 004 013 اما‌ای برادران نمی خواهیم شما از حالت خوابیدگان بی‌خبر باشید که مبادا مثل دیگران که امید ندارند، محزون شوید. 052 1TH 004 014 زیرا اگر باورمی کنیم که عیسی مرد و برخاست، به همینطورنیز خدا آنانی را که در عیسی خوابیده‌اند با وی خواهد آورد. 052 1TH 004 015 زیرا این را به شما از کلام خدامی گوییم که ما که زنده و تا آمدن خداوند باقی باشیم برخوابیدگان سبقت نخواهیم جست. 052 1TH 004 016 زیرا خود خداوند با صدا و با آواز رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهدشد و مردگان در مسیح اول خواهند برخاست. 052 1TH 004 017 آنگاه ما که زنده و باقی باشیم، با ایشان در ابرهاربوده خواهیم شد تا خداوند را در هوا استقبال کنیم و همچنین همیشه با خداوند خواهیم بود. 052 1TH 004 018 پس بدین سخنان همدیگر را تسلی دهید. 052 1TH 005 001 اما‌ای برادران در خصوص وقتها و زمانها، احتیاج ندارید که به شما بنویسم. 052 1TH 005 002 زیراخود شما به تحقیق آگاهید که روز خداوند چون دزد در شب می‌آید. 052 1TH 005 003 زیرا هنگامی که می‌گویندسلامتی و امان است، آنگاه هلاکت ایشان راناگهان فرو خواهد گرفت، چون درد زه زن حامله را و هرگز رستگار نخواهند شد. 052 1TH 005 004 لیکن شما‌ای برادران در ظلمت نیستید تا آن روز چون دزد برشما آید، 052 1TH 005 005 زیرا جمیع شما پسران نور و پسران روز هستید، از شب و ظلمت نیستیم. 052 1TH 005 006 بنابراین مثل دیگران به خواب نرویم بلکه بیدار و هشیارباشیم. 052 1TH 005 007 زیرا خوابیدگان در شب می‌خوابند ومستان در شب مست می‌شوند. 052 1TH 005 008 لیکن ما که ازروز هستیم، هشیار بوده، جوشن ایمان و محبت وخود امید نجات را بپوشیم. 052 1TH 005 009 زیرا خدا ما را تعیین نکرد برای غضب بلکه بجهت تحصیل نجات، بوسیله خداوند ما عیسی مسیح، 052 1TH 005 010 که برای مامرد تا خواه بیدار باشیم و خواه خوابیده، همراه وی زیست کنیم. 052 1TH 005 011 پس همدیگر را تسلی دهیدو یکدیگر را بنا کنید، چنانکه هم می‌کنید. 052 1TH 005 012 اما‌ای برادران به شما التماس داریم که بشناسید آنانی را که در میان شما زحمت می‌کشند و پیشوایان شما در خداوند بوده، شمارا نصیحت می‌کنند. 052 1TH 005 013 و ایشان را در نهایت محبت، به‌سبب عملشان محترم دارید و بایکدیگر صلح کنید. 052 1TH 005 014 لیکن‌ای برادران، از شمااستدعا داریم که سرکشان را تنبیه نمایید وکوتاه دلان را دلداری دهید و ضعفا را حمایت کنید و با جمیع مردم تحمل کنید. 052 1TH 005 015 زنهار کسی با کسی به سزای بدی بدی نکند، بلکه دائم بایکدیگر و با جمیع مردم در‌پی نیکویی بکوشید. 052 1TH 005 016 پیوسته شادمان باشید. 052 1TH 005 017 همیشه دعا کنید. 052 1TH 005 018 در هر امری شاکر باشید که این است اراده خدادر حق شما در مسیح عیسی. 052 1TH 005 019 روح را اطفامکنید. 052 1TH 005 020 نبوتها را خوار مشمارید. 052 1TH 005 021 همه‌چیزرا تحقیق کنید، و به آنچه نیکو است متمسک باشید. 052 1TH 005 022 از هر نوع بدی احتراز نمایید. 052 1TH 005 023 اما خود خدای سلامتی، شما را بالکل مقدس گرداناد و روح و نفس و بدن شما تمام بی‌عیب محفوظ باشد در وقت آمدن خداوند ماعیسی مسیح. 052 1TH 005 024 امین است دعوت کننده شما که این را هم خواهد کرد. 052 1TH 005 025 ‌ای برادران، برای ما دعا کنید. 052 1TH 005 026 جمیع برادران را به بوسه مقدسانه تحیت نمایید. 052 1TH 005 027 شمارا به خداوند قسم می‌دهم که این رساله برای جمیع برادران مقدس خوانده شود. 052 1TH 005 028 فیض خداوند ما عیسی مسیح با شما بادآمین. # # BOOK 053 2TH 2 Thessalonians 2 تسالونیکیان 053 2TH 001 001 پولس و سلوانس و تیموتاوس، به کلیسای تسالونیکیان که در خدای پدر ماو عیسی مسیح خداوند می‌باشید. 053 2TH 001 002 فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا وعیسی مسیح خداوند بر شما باد. 053 2TH 001 003 ‌ای برادران می‌باید همیشه بجهت شما خدارا شکر کنیم، چنانکه سزاوار است، از آنجا که ایمان شما بغایت نمو می‌کند و محبت هر یکی ازشما جمیع با همدیگر می‌افزاید، 053 2TH 001 004 بحدی که خود ما در خصوص شما در کلیساهای خدا فخرمی کنیم به‌سبب صبر و ایمانتان در همه مصایب شما و عذابهایی که متحمل آنها می‌شوید، 053 2TH 001 005 که دلیل است بر داوری عادل خدا تا شما مستحق ملکوت خدا بشوید که برای آن هم زحمت می‌کشید. 053 2TH 001 006 زیرا که این انصاف است نزد خدا که عذاب کنندگان شما را عذاب دهد. 053 2TH 001 007 و شما را که عذاب می‌کشید، با ما راحت بخشد در هنگامی که عیسی خداوند از آسمان با فرشتگان قوت خودظهور خواهد نمود 053 2TH 001 008 در آتش مشتعل و انتقام خواهد کشید از آنانی که خدا را نمی شناسند وانجیل خداوند ما عیسی مسیح را اطاعت نمی کنند، 053 2TH 001 009 که ایشان به قصاص هلاکت جاودانی خواهند رسید از حضور خداوند و جلال قوت او (aiōnios g166) 053 2TH 001 010 هنگامی که آید تا در مقدسان خود جلال یابدو در همه ایمانداران از او تعجب کنند در آن روز، زیرا که شما شهادت ما را تصدیق کردید. 053 2TH 001 011 و برای این هم پیوسته بجهت شما دعامی کنیم که خدای ما شما را مستحق این دعوت شمارد و تمام مسرت نیکویی و عمل ایمان را باقوت کامل گرداند، 053 2TH 001 012 تا نام خداوند ما عیسی مسیح در شما تمجید یابد و شما در وی بحسب فیض خدای ما و عیسی مسیح خداوند. 053 2TH 002 001 اما‌ای برادران، از شما استدعا می‌کنیم درباره آمدن خداوند ما عیسی مسیح وجمع شدن ما به نزد او، 053 2TH 002 002 که شما از هوش خودبزودی متزلزل نشوید و مضطرب نگردید، نه ازروح و نه از کلام و نه از رساله‌ای که گویا از ماباشد، بدین مضمون که روز مسیح رسیده است. 053 2TH 002 003 زنهار کسی به هیچ وجه شما را نفریبد، زیرا که تاآن ارتداد، اول واقع نشود و آن مرد شریر یعنی فرزند هلاکت ظاهر نگردد، آن روز نخواهد آمد؛ 053 2TH 002 004 که او مخالفت می‌کند و خود را بلندتر می‌سازداز هر‌چه به خدا یا به معبود مسمی شود، بحدی که مثل خدا در هیکل خدا نشسته، خود را می نماید که خداست. 053 2TH 002 005 آیا یاد نمی کنید که هنگامی که هنوز نزد شمامی بودم، این را به شما می‌گفتم؟ 053 2TH 002 006 و الان آنچه راکه مانع است می‌دانید تا او در زمان خود ظاهربشود. 053 2TH 002 007 زیرا که آن سر بی‌دینی الان عمل می‌کندفقط تا وقتی که آنکه تا به حال مانع است از میان برداشته شود. 053 2TH 002 008 آنگاه آن بی‌دین ظاهر خواهد شدکه عیسی خداوند او را به نفس دهان خود هلاک خواهد کرد و به تجلی ظهور خویش، او را نابودخواهد ساخت؛ 053 2TH 002 009 که ظهور او بعمل شیطان است با هر نوع قوت و آیات و عجایب دروغ 053 2TH 002 010 و به هرقسم فریب ناراستی برای هالکین، از آنجا که محبت راستی را نپذیرفتند تا نجات یابند. 053 2TH 002 011 وبدین جهت خدا به ایشان عمل گمراهی می‌فرستد تا دروغ را باور کنند 053 2TH 002 012 و تا فتوایی شود بر همه کسانی که راستی را باور نکردند بلکه به ناراستی شاد شدند. 053 2TH 002 013 اما‌ای برادران و‌ای عزیزان خداوند، می‌باید ما همیشه برای شما خدا را شکر نماییم که از ابتدا خدا شما را برگزید برای نجات به تقدیس روح و ایمان به راستی. 053 2TH 002 014 و برای آن شمارا دعوت کرد بوسیله بشارت ما برای تحصیل جلال خداوند ما عیسی مسیح. 053 2TH 002 015 پس‌ای برادران، استوار باشید و آن روایات را که خواه ازکلام و خواه از رساله ما آموخته‌اید، نگاه دارید. 053 2TH 002 016 و خود خداوند ما عیسی مسیح و خدا و پدر ماکه ما را محبت نمود و تسلی ابدی و امید نیکو رابه فیض خود به ما بخشید، (aiōnios g166) 053 2TH 002 017 دلهای شما راتسلی عطا کناد و شما را در هر فعل و قول نیکواستوار گرداناد. 053 2TH 003 001 خلاصه‌ای برادران، برای ما دعا کنید تاکلام خداوند جاری شود و جلال یابدچنانکه در میان شما نیز؛ 053 2TH 003 002 و تا از مردم ناشایسته شریر برهیم زیرا که همه را ایمان نیست. 053 2TH 003 003 اما امین است آن خداوندی که شما را استوار و از شریرمحفوظ خواهد ساخت. 053 2TH 003 004 اما بر شما در خداونداعتماد داریم که آنچه به شما امر کنیم، بعمل می‌آورید و نیز خواهید آورد. 053 2TH 003 005 و خداوند دلهای شما را به محبت خدا و به صبر مسیح هدایت کناد. 053 2TH 003 006 ولی‌ای برادران، شما را به نام خداوند خودعیسی مسیح حکم می‌کنیم که از هر برادری که بی‌نظم رفتار می‌کند و نه برحسب آن قانونی که ازما یافته‌اید، اجتناب نمایید. 053 2TH 003 007 زیرا خود آگاه هستید که به چه قسم به ما اقتدا می‌باید نمود، چونکه در میان شما بی‌نظم رفتار نکردیم، 053 2TH 003 008 و نان هیچ‌کس را مفت نخوردیم بلکه به محنت ومشقت شبانه‌روز به‌کار مشغول می‌بودیم تا براحدی از شما بار ننهیم. 053 2TH 003 009 نه آنکه اختیار نداریم بلکه تا خود را نمونه برای شما سازیم تا به ما اقتدانمایید. 053 2TH 003 010 زیرا هنگامی که نزد شما هم می‌بودیم، این را به شما امر فرمودیم که اگر کسی خواهد کارنکند، خوراک هم نخورد. 053 2TH 003 011 زیرا شنیدیم که بعضی در میان شما بی‌نظم رفتار می‌کنند که کاری نمی کنند بلکه فضول هستند. 053 2TH 003 012 اما چنین اشخاص را در خداوند ما عیسی مسیح حکم ونصیحت می‌کنیم که به آرامی کار کرده، نان خود را بخورند. 053 2TH 003 013 اما شما‌ای برادران از نیکوکاری خسته خاطر مشوید. 053 2TH 003 014 ولی اگر کسی سخن ما رادر این رساله اطاعت نکند، بر او نشانه گذارید و باوی معاشرت مکنید تا شرمنده شود. 053 2TH 003 015 اما او رادشمن مشمارید بلکه چون برادر او را تنبیه کنید. 053 2TH 003 016 اما خود خداوند سلامتی شما را پیوسته درهر صورت، سلامتی عطا کناد و خداوند با همگی شما باد. 053 2TH 003 017 تحیت به‌دست من پولس که علامت در هر رساله است بدینطور می‌نویسم: 053 2TH 003 018 فیض خداوند ما عیسی مسیح با جمیع شما باد. آمین. # # BOOK 054 1TI 1 Timothy 1 تیموتاوس 054 1TI 001 001 پولس، رسول عیسی مسیح به حکم نجات‌دهنده ما خدا و مسیح عیسی خداوند که امید ما است، 054 1TI 001 002 به فرزند حقیقی خود در ایمان، تیموتاوس. فیض و رحم و سلامتی از جانب خدای پدر وخداوند ما مسیح عیسی بر تو باد. 054 1TI 001 003 چنانکه هنگامی که عازم مکادونیه بودم، به شما التماس نمودم که در افسس بمانی تا بعضی را امر کنی که تعلیمی دیگر ندهند، 054 1TI 001 004 و افسانه‌ها ونسب نامه های نامتناهی را اصغا ننمایند که اینهامباحثات را نه آن تعمیر الهی را که در ایمان است پدید می‌آورد. 054 1TI 001 005 اما غایت حکم، محبت است ازدل پاک و ضمیر صالح و ایمان بی‌ریا. 054 1TI 001 006 که از این امور بعضی منحرف گشته به بیهوده‌گویی توجه نموده‌اند، 054 1TI 001 007 و می‌خواهند معلمان شریعت بشوندو حال آنکه نمی فهمند آنچه می‌گویند و نه آنچه به تاکید اظهار می‌نمایند. 054 1TI 001 008 لیکن می‌دانیم که شریعت نیکو است اگرکسی آن را برحسب شریعت بکار برد. 054 1TI 001 009 و این بداند که شریعت بجهت عادل موضوع نمی شود، بلکه برای سرکشان و طاغیان و بی‌دینان وگناهکاران و ناپاکان و حرامکاران و قاتلان پدر و قاتلان مادر و قاتلان مردم 054 1TI 001 010 و زانیان و لواطان ومردم دزدان و دروغ‌گویان و قسم دروغ خوران وبرای هر عمل دیگری که برخلاف تعلیم صحیح باشد، 054 1TI 001 011 برحسب انجیل جلال خدای متبارک که به من سپرده شده است. 054 1TI 001 012 و شکر می‌کنم خداوند خود مسیح عیسی را که مرا تقویت داد، چونکه امین شمرده، به این خدمتم ممتاز فرمود، 054 1TI 001 013 که سابق کفرگو و مضر وسقطگو بودم، لیکن رحم یافتم از آنرو که ازجهالت در بی‌ایمانی کردم. 054 1TI 001 014 اما فیض خداوندما بی‌نهایت افزود با‌ایمان و محبتی که در مسیح عیسی است. 054 1TI 001 015 این سخن امین است و لایق قبول تام که مسیح عیسی به‌دنیا آمد تا گناهکاران را نجات‌بخشد که من بزرگترین آنها هستم. 054 1TI 001 016 بلکه از این جهت بر من رحم شد تا اول درمن، مسیح عیسی کمال حلم را ظاهر سازد تا آنانی را که بجهت حیات جاودانی به وی ایمان خواهند‌آورد، نمونه باشم. (aiōnios g166) 054 1TI 001 017 باری پادشاه سرمدی و باقی ونادیده را، خدای حکیم وحید را اکرام و جلال تاابدالاباد باد. آمین. (aiōn g165) 054 1TI 001 018 ‌ای فرزند تیموتاوس، این وصیت را به تو می سپارم برحسب نبوتهایی که سابق بر تو شد تادر آنها جنگ نیکو کنی، 054 1TI 001 019 و ایمان و ضمیرصالح را نگاه داری که بعضی این را از خود دورانداخته، مر ایمان را شکسته کشتی شدند. 054 1TI 001 020 که از آن جمله هیمیناوس و اسکندر می‌باشند که ایشان را به شیطان سپردم تا تادیب شده، دیگرکفر نگویند. 054 1TI 002 001 پس از همه‌چیز اول، سفارش می‌کنم که صلوات و دعاها و مناجات و شکرها رابرای جمیع مردم به‌جا آورند؛ 054 1TI 002 002 بجهت پادشاهان و جمیع صاحبان منصب تا به آرامی و استراحت و با کمال دینداری و وقار، عمر خود را بسر بریم. 054 1TI 002 003 زیرا که این نیکو و پسندیده است، در حضورنجات‌دهنده ما خدا 054 1TI 002 004 که می‌خواهد جمیع مردم نجات یابند و به معرفت راستی گرایند. 054 1TI 002 005 زیراخدا واحد است و در میان خدا و انسان یک متوسطی است یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد، 054 1TI 002 006 که خود را در راه همه فدا داد، شهادتی درزمان معین. 054 1TI 002 007 و برای این، من واعظ و رسول ومعلم امتها در ایمان و راستی مقرر شدم. در مسیح راست می‌گویم و دروغ نی. 054 1TI 002 008 پس آرزوی این دارم که مردان، دست های مقدس را بدون غیظ و جدال برافراخته، در هر جادعا کنند. 054 1TI 002 009 و همچنین زنان خویشتن را بیارایند به لباس مزین به حیا و پرهیز نه به زلفها و طلا ومروارید و رخت گرانبها؛ 054 1TI 002 010 بلکه چنانکه زنانی رامی شاید که دعوای دینداری می‌کنند به اعمال صالحه. 054 1TI 002 011 زن با سکوت، به‌کمال اطاعت تعلیم گیرد. 054 1TI 002 012 و زن را اجازت نمی دهم که تعلیم دهد یابر شوهر مسلط شود بلکه در سکوت بماند. 054 1TI 002 013 زیرا که آدم اول ساخته شد و بعد حوا. 054 1TI 002 014 وآدم فریب نخورد بلکه زن فریب خورده، درتقصیر گرفتار شد. 054 1TI 002 015 اما به زاییدن رستگارخواهد شد، اگر در ایمان و محبت و قدوسیت وتقوا ثابت بمانند. 054 1TI 003 001 این سخن امین است که اگر کسی منصب اسقفی را بخواهد، کار نیکو می‌طلبد. 054 1TI 003 002 پس اسقف باید بی‌ملامت و صاحب یک زن و هشیارو خردمند و صاحب نظام و مهمان‌نواز و راغب به تعلیم باشد؛ 054 1TI 003 003 نه میگسار یا زننده یا طماع سودقبیح بلکه حلیم و نه جنگجو و نه زرپرست. 054 1TI 003 004 مدبر اهل خانه خود، به نیکویی و فرزندان خویش را در کمال وقار مطیع گرداند، 054 1TI 003 005 زیراهرگاه کسی نداند که اهل خانه خود را تدبیر کند، چگونه کلیسای خدا را نگاهبانی می‌نماید؟ 054 1TI 003 006 و نه جدیدالایمان که مبادا غرور کرده، به حکم ابلیس بیفتد. 054 1TI 003 007 اما لازم است که نزد آنانی که خارجند هم نیک نام باشد که مبادا در رسوایی و دام ابلیس گرفتار شود. 054 1TI 003 008 همچنین شماسان باوقار باشند، نه دو زبان ونه راغب به شراب زیاده و نه طماع سود قبیح؛ 054 1TI 003 009 دارندگان سر ایمان در ضمیر پاک. 054 1TI 003 010 اما بایداول ایشان آزموده شوند و چون بی‌عیب یافت شدند، کار شماسی را بکنند. 054 1TI 003 011 و به همینطورزنان نیز باید باوقار باشند و نه غیبت‌گو بلکه هشیارو در هر امری امین. 054 1TI 003 012 و شماسان صاحب یک زن باشند و فرزندان و اهل خانه خویش را نیکو تدبیرنمایند، 054 1TI 003 013 زیرا آنانی که کار شماسی را نیکو کرده باشند، درجه خوب برای خویشتن تحصیل می‌کنند و جلادت کامل در ایمانی که به مسیح عیسی است. 054 1TI 003 014 این به تو می‌نویسم به امید آنکه به زودی نزد تو آیم. 054 1TI 003 015 لیکن اگر تاخیر اندازم، تا بدانی که چگونه باید در خانه خدا رفتار کنی که کلیسای خدای حی و ستون و بنیاد راستی است. 054 1TI 003 016 وبالاجماع سر دینداری عظیم است که خدا درجسم ظاهر شد و در روح، تصدیق کرده شد و به فرشتگان، مشهود گردید و به امتها موعظه کرده ودر دنیا ایمان آورده و به جلال بالا برده شد. 054 1TI 004 001 و لیکن روح صریح می‌گوید که در زمان آخر بعضی از ایمان برگشته، به ارواح مضل و تعالیم شیاطین اصغا خواهند نمود، 054 1TI 004 002 به ریاکاری دروغگویان که ضمایر خود را داغ کرده‌اند؛ 054 1TI 004 003 که از مزاوجت منع می‌کنند و حکم می‌نمایند به احتراز از خوراک هایی که خدا آفریدبرای مومنین و عارفین حق تا آنها را به شکرگزاری بخورند. 054 1TI 004 004 زیرا که هر مخلوق خدا نیکو است وهیچ‌چیز را رد نباید کرد، اگر به شکرگزاری پذیرند، 054 1TI 004 005 زیرا که از کلام خدا و دعا تقدیس می‌شود. 054 1TI 004 006 اگر این امور را به برادران بسپاری، خادم نیکوی مسیح عیسی خواهی بود، تربیت یافته درکلام ایمان و تعلیم خوب که پیروی آن راکرده‌ای. 054 1TI 004 007 لیکن از افسانه های حرام عجوزهااحتراز نما و در دینداری ریاضت بکش. 054 1TI 004 008 که ریاضت بدنی اندک فایده‌ای دارد، لیکن دینداری برای هر چیز مفید است که وعده زندگی حال وآینده را دارد. 054 1TI 004 009 این سخن امین است و لایق قبول تام، 054 1TI 004 010 زیراکه برای این زحمت و بی‌احترامی می‌کشیم، زیراامید داریم به خدای زنده که جمیع مردمان علی الخصوص مومنین را نجات‌دهنده است. 054 1TI 004 011 این امور را حکم و تعلیم فرما. 054 1TI 004 012 هیچ‌کس جوانی تو را حقیر نشمارد، بلکه مومنین را درکلام و سیرت و محبت و ایمان و عصمت، نمونه باش. 054 1TI 004 013 تا مادامی که نه آیم، خود را به قرائت ونصیحت و تعلیم بسپار. 054 1TI 004 014 زنهار از آن کرامتی که در تو است که بوسیله نبوت با نهادن دستهای کشیشان به تو داده شد، بی‌اعتنایی منما. 054 1TI 004 015 در این امور تامل نما و در اینها راسخ باش تا ترقی تو برهمه ظاهر شود. 054 1TI 004 016 خویشتن را و تعلیم را احتیاطکن و در این امور قائم باش که هرگاه چنین کنی، خویشتن را و شنوندگان خویش را نیز نجات خواهی داد. 054 1TI 005 001 مرد پیر را توبیخ منما بلکه چون پدر او رانصیحت کن، و جوانان را چون برادران؛ 054 1TI 005 002 زنان پیر را چون مادران؛ و زنان جوان را مثل خواهران با کمال عفت؛ 054 1TI 005 003 بیوه‌زنان را اگرفی الحقیقت بیوه باشند، محترم دار. 054 1TI 005 004 اما اگربیوه‌زنی فرزندان یا نواده‌ها دارد، آموخته بشوندکه خانه خود را با دینداری نگاه دارند و حقوق اجداد خود را ادا کنند که این در حضور خدا نیکوو پسندیده است. 054 1TI 005 005 اما زنی که فی الحقیقت بیوه وبی کس است، به خدا امیدوار است و در صلوات ودعاها شبانه‌روز مشغول می‌باشد. 054 1TI 005 006 لیکن زن عیاش در حال حیات مرده است. 054 1TI 005 007 و به این معانی امر فرما تا بی‌ملامت باشند. 054 1TI 005 008 ولی اگر کسی برای خویشان و علی الخصوص اهل خانه خود تدبیرنکند، منکر ایمان و پست‌تر از بی‌ایمان است. 054 1TI 005 009 بیوه‌زنی که کمتر از شصت ساله نباشد و یک شوهر کرده باشد، باید نام او ثبت گردد، 054 1TI 005 010 که دراعمال صالح نیک نام باشد، اگر فرزندان را پرورده و غربا را مهمانی نموده و پایهای مقدسین راشسته و زحمت کشان را اعانتی نموده و هر کارنیکو را پیروی کرده باشد. 054 1TI 005 011 اما بیوه های جوانتراز این را قبول مکن، زیرا که چون از مسیح سرکش شوند، خواهش نکاح دارند 054 1TI 005 012 و ملزم می‌شوند ازاینکه ایمان نخست را برطرف کرده‌اند؛ 054 1TI 005 013 وعلاوه بر این خانه به خانه گردش کرده، آموخته می‌شوند که بی‌کار باشند؛ و نه فقط بی‌کار بلکه بیهوده گو و فضول هم که حرفهای ناشایسته می‌زنند. 054 1TI 005 014 پس رای من این است که زنان جوان نکاح شوند و اولاد بزایند و کدبانو شوند و خصم را مجال مذمت ندهند؛ 054 1TI 005 015 زیرا که بعضی برگشتندبه عقب شیطان. 054 1TI 005 016 اگر مرد یا زن مومن، بیوه هادارد ایشان را بپرورد و بار بر کلیسا ننهد تا آنانی راکه فی الحقیقت بیوه باشند، پرورش نماید. 054 1TI 005 017 کشیشانی که نیکو پیشوایی کرده‌اند، مستحق حرمت مضاعف می‌باشند، علی الخصوص آنانی که در کلام و تعلیم محنت می‌کشند. 054 1TI 005 018 زیرا کتاب می‌گوید: «گاو را وقتی که خرمن را خرد می‌کند، دهن مبند» و «مزدورمستحق اجرت خود است». 054 1TI 005 019 ادعایی بر یکی ازکشیشان جز به زبان دو یا سه شاهد مپذیر. 054 1TI 005 020 آنانی که گناه کنند، پیش همه توبیخ فرما تا دیگران بترسند. 054 1TI 005 021 در حضور خدا و مسیح عیسی و فرشتگان برگزیده تو را قسم می‌دهم که این امور را بدون غرض نگاه داری و هیچ کاری از روی طرفداری مکن. 054 1TI 005 022 و دستها به زودی بر هیچ‌کس مگذار و درگناهان دیگران شریک مشو بلکه خود را طاهرنگاه دار. 054 1TI 005 023 دیگر آشامنده آب فقط مباش، بلکه بجهت شکمت و ضعفهای بسیار خود شرابی کم میل فرما. 054 1TI 005 024 گناهان بعضی آشکار است و پیش روی ایشان به داوری می‌خرامد، اما بعضی را تعاقب می‌کند. 054 1TI 005 025 و همچنین اعمال نیکو واضح است وآنهایی که دیگرگون باشد، نتوان مخفی داشت. 054 1TI 006 001 آنانی که غلامان زیر یوغ می‌باشند، آقایان خویش را لایق کمال احترام بدانند که مبادانام و تعلیم خدا بد گفته شود. 054 1TI 006 002 اما کسانی که آقایان مومن دارند، ایشان را تحقیر ننمایند، ازآنجا که برادرانند بلکه بیشتر خدمت کنند از آنروکه آنانی که در این احسان مشارکند، مومن ومحبوبند. 054 1TI 006 003 و اگرکسی بطور دیگر تعلیم دهد و کلام صحیح خداوند ما عیسی مسیح و آن تعلیمی را که به طریق دینداری است قبول ننماید، 054 1TI 006 004 از غرورمست شده، هیچ نمی داند بلکه در مباحثات ومجادلات دیوانه گشته است که از آنها پدیدمی آید حسد و نزاع و کفر و ظنون شر 054 1TI 006 005 و منازعات مردم فاسدالعقل و مرتد از حق که می‌پندارند دینداری سود است. از چنین اشخاص اعراض نما. 054 1TI 006 006 لیکن دینداری با قناعت سود عظیمی است. 054 1TI 006 007 زیرا که در این دنیا هیچ نیاوردیم و واضح است که از آن هیچ نمی توانیم برد. 054 1TI 006 008 پس اگر خوراک وپوشاک داریم، به آنها قانع خواهیم بود. 054 1TI 006 009 اماآنانی که می‌خواهند دولتمند شوند، گرفتارمی شوند در تجربه و دام و انواع شهوات بی‌فهم ومضر که مردم را به تباهی و هلاکت غرق می‌سازند. 054 1TI 006 010 زیرا که طمع ریشه همه بدیهااست که بعضی چون در‌پی آن می‌کوشیدند، ازایمان گمراه گشته، خود را به اقسام دردهاسفتند. 054 1TI 006 011 ولی تو‌ای مرد خدا، از اینها بگریز وعدالت و دینداری و ایمان و محبت و صبر وتواضع را پیروی نما. 054 1TI 006 012 و جنگ نیکوی ایمان رابکن و بدست آور آن حیات جاودانی را که برای آن دعوت شدی و اعتراف نیکو کردی در حضورگواهان بسیار. (aiōnios g166) 054 1TI 006 013 تو را وصیت می‌کنم به حضور آن خدایی که همه را زندگی می‌بخشد و مسیح عیسی که در‌پیش پنطیوس پیلاطس اعتراف نیکونمود، 054 1TI 006 014 که تو وصیت را بی‌داغ و ملامت حفظکن تا به ظهور خداوند ما عیسی مسیح. 054 1TI 006 015 که آن را آن متبارک و قادر وحید و ملک الملوک ورب‌الارباب در زمان معین به ظهور خواهد آورد. 054 1TI 006 016 که تنها لایموت و ساکن در نوری است که نزدیک آن نتوان شد و احدی از انسان او را ندیده و نمی تواند دید. او را تا ابدالاباد اکرام و قدرت باد. آمین. (aiōnios g166) 054 1TI 006 017 دولتمندان این جهان را امر فرما که بلندپروازی نکنند و به دولت ناپایدار امید ندارند، بلکه به خدای زنده که همه‌چیز را دولتمندانه برای تمتع به ما عطا می‌کند؛ (aiōn g165) 054 1TI 006 018 که نیکوکار بوده، در اعمال صالحه دولتمند و سخی و گشاده‌دست باشند؛ 054 1TI 006 019 و برای خود اساس نیکو بجهت عالم آینده نهند تا حیات جاودانی را بدست آرند. (aiōnios g166) 054 1TI 006 020 ‌ای تیموتاوس تو آن امانت را محفوظ دار واز بیهوده‌گویی های حرام و از مباحثات معرفت دروغ اعراض نما، 054 1TI 006 021 که بعضی چون ادعای آن کردند از ایمان منحرف گشتند. فیض با تو باد. آمین. # # BOOK 055 2TI 2 Timothy 2 تیموتاوس 055 2TI 001 001 پولس به اراده خدا رسول مسیح عیسی، برحسب وعده حیاتی که در مسیح عیسی است، 055 2TI 001 002 فرزند حبیب خود تیموتاوس را. فیض و رحمت و سلامتی از جانب خدای پدرو خداوند ما عیسی مسیح باد. 055 2TI 001 003 شکر می‌کنم آن خدایی را که از اجداد خودبه ضمیر خالص بندگی او را می‌کنم، چونکه دائم در دعاهای خود تو را شبانه‌روز یاد می‌کنم، 055 2TI 001 004 و مشتاق ملاقات تو هستم چونکه اشکهای تورا بخاطر می‌دارم تا از خوشی سیر شوم. 055 2TI 001 005 زیرا که یاد می‌دارم ایمان بی‌ریای تو را که نخست درجده ات لوئیس و مادرت افنیکی ساکن می‌بود ومرا یقین است که در تو نیز هست. 055 2TI 001 006 لهذا بیاد تومی آورم که آن عطای خدا را که بوسیله گذاشتن دستهای من بر تو است برافروزی. 055 2TI 001 007 زیرا خداروح جبن را به ما نداده است بلکه روح قوت ومحبت و تادیب را. 055 2TI 001 008 پس از شهادت خداوند ما عار مدار و نه ازمن که اسیر او می‌باشم، بلکه در زحمات انجیل شریک باش برحسب قوت خدا، 055 2TI 001 009 که ما را نجات داد و به دعوت مقدس خواند نه به حسب اعمال ما بلکه برحسب اراده خود و آن فیضی که قبل ازقدیم الایام در مسیح عیسی به ما عطا شد. (aiōnios g166) 055 2TI 001 010 اماالحال آشکار گردید به ظهور نجات‌دهنده ماعیسی مسیح که موت را نیست ساخت و حیات وبی فسادی را روشن گردانید بوسیله انجیل، 055 2TI 001 011 که برای آن من واعظ و رسول و معلم امت‌ها مقررشده‌ام. 055 2TI 001 012 و از این جهت این زحمات را می‌کشم بلکه عار ندارم چون می‌دانم به که ایمان آوردم ومرا یقین است که او قادر است که امانت مرا تا به آن روز حفظ کند. 055 2TI 001 013 نمونه‌ای بگیر از سخنان صحیح که از من شنیدی در ایمان و محبتی که در مسیح عیسی است. 055 2TI 001 014 آن امانت نیکو را بوسیله روح‌القدس که در ما ساکن است، حفظ کن. 055 2TI 001 015 از این آگاه هستی که همه آنانی که در آسیا هستند، از من رخ تافته‌اند که از آنجمله فیجلس و هرموجنس می‌باشند. 055 2TI 001 016 خداوند اهل خانه انیسیفورس را ترحم کناد زیرا که او بارها دل مرا تازه کرد و از زنجیر من عار نداشت، 055 2TI 001 017 بلکه چون به روم رسید، مرا به کوشش بسیار تفحص کرده، پیدا نمود. 055 2TI 001 018 (خداوند بدو عطا کناد که در آن روز در حضورخداوند رحمت یابد. ) و خدمتهایی را که درافسس کرد تو بهتر می‌دانی. 055 2TI 002 001 پس تو‌ای فرزند من، در فیضی که در مسیح عیسی است زورآور باش. 055 2TI 002 002 و آنچه به شهود بسیار از من شنیدی، به مردمان امین بسپارکه قابل تعلیم دیگران هم باشند. 055 2TI 002 003 چون سپاهی نیکوی مسیح عیسی در تحمل زحمات شریک باش. 055 2TI 002 004 هیچ سپاهی خود را در امور روزگار گرفتارنمی سازد تا رضایت آنکه او را سپاهی ساخت بجوید. 055 2TI 002 005 و اگر کسی نیز پهلوانی کند، تاج را بدونمی دهند اگر به قانون پهلوانی نکرده باشد. 055 2TI 002 006 برزگری که محنت می‌کشد، باید اول نصیبی ازحاصل ببرد. 055 2TI 002 007 در آنچه می‌گویم تفکر کن زیراخداوند تو را در همه‌چیز فهم خواهد بخشید. 055 2TI 002 008 عیسی مسیح را بخاطر دار که از نسل داودبوده، از مردگان برخاست برحسب بشارت من، 055 2TI 002 009 که در آن چون بدکار تا به بندها زحمت می‌کشم، لیکن کلام خدا بسته نمی شود. 055 2TI 002 010 و ازاین جهت همه زحمات را بخاطر برگزیدگان متحمل می‌شوم تا ایشان نیز نجاتی را که درمسیح عیسی است با جلال جاودانی تحصیل کنند. (aiōnios g166) 055 2TI 002 011 این سخن امین است زیرا اگر با وی مردیم، با او زیست هم خواهیم کرد. 055 2TI 002 012 و اگرتحمل کنیم، با او سلطنت هم خواهیم کرد؛ وهرگاه او را انکار کنیم او نیز ما را انکار خواهدکرد. 055 2TI 002 013 اگر بی‌ایمان شویم، او امین می‌ماند زیراخود را انکار نمی تواند نمود. 055 2TI 002 014 این چیزها را به یاد ایشان آور و در حضورخداوند قدغن فرما که مجادله نکنند، زیرا هیچ سود نمی بخشد بلکه باعث هلاکت شنوندگان می‌باشد. 055 2TI 002 015 و سعی کن که خود را مقبول خداسازی، عاملی که خجل نشود و کلام خدا رابخوبی انجام دهد. 055 2TI 002 016 و از یاوه‌گویی های حرام اعراض نما زیرا که تا به فزونی بی‌دینی ترقی خواهد کرد. 055 2TI 002 017 و کلام ایشان، چون آکله می‌خورد و از آنجمله هیمیناوس و فلیطس می‌باشند 055 2TI 002 018 که ایشان از حق برگشته، می‌گویندکه قیامت الان شده است و بعضی را از ایمان منحرف می‌سازند. 055 2TI 002 019 و لیکن بنیاد ثابت خدا قائم است و این مهر را دارد که «خداوند کسان خود رامی شناسد» و «هرکه نام مسیح را خواند، ازناراستی کناره جوید.» 055 2TI 002 020 اما در خانه بزرگ نه فقطظروف طلا و نقره می‌باشد، بلکه چوبی و گلی نیز؛ اما آنها برای عزت و اینها برای ذلت. 055 2TI 002 021 پس اگرکسی خویشتن را از اینها طاهر سازد، ظرف عزت خواهد بود مقدس و نافع برای مالک خود ومستعد برای هر عمل نیکو. 055 2TI 002 022 اما از شهوات جوانی بگریز و با آنانی که ازقلب خالص نام خداوند را می‌خوانند، عدالت وایمان و محبت و سلامتی را تعاقب نما. 055 2TI 002 023 لیکن ازمسائل بیهوده و بی‌تادیب اعراض نما چون می‌دانی که نزاعها پدید می‌آورد. 055 2TI 002 024 اما بنده خدانباید نزاع کند، بلکه با همه کس ملایم و راغب به تعلیم و صابر در مشقت باشد، 055 2TI 002 025 و با حلم مخالفین را تادیب نماید که شاید خدا ایشان راتوبه بخشد تا راستی را بشناسند. 055 2TI 002 026 تا از دام ابلیس باز به هوش آیند که به حسب اراده او صیداو شده‌اند. 055 2TI 003 001 اما این را بدان که در ایام آخر زمانهای سخت پدید خواهد آمد، 055 2TI 003 002 زیرا که مردمان، خودپرست خواهند بود و طماع ولاف‌زن و متکبر و بدگو و نامطیع والدین و ناسپاس و ناپاک 055 2TI 003 003 و بی‌الفت و کینه دل و غیبت‌گو و ناپرهیزو بی‌مروت و متنفر از نیکویی 055 2TI 003 004 و خیانت کار وتندمزاج و مغرور که عشرت را بیشتر از خدادوست می‌دارند؛ 055 2TI 003 005 که صورت دینداری دارند، لیکن قوت آن را انکار می‌کنند. از ایشان اعراض نما. 055 2TI 003 006 زیرا که از اینها هستند آنانی که به حیله داخل خانه‌ها گشته، زنان کم عقل را اسیر می‌کنندکه بار گناهان را می‌کشند و به انواع شهوات ربوده می‌شوند. 055 2TI 003 007 و دائم تعلیم می‌گیرند، لکن هرگز به معرفت راستی نمی توانند رسید. 055 2TI 003 008 و همچنان‌که ینیس و یمبریس با موسی مقاومت کردند، ایشان نیز با راستی مقاومت می‌کنند که مردم فاسدالعقل و مردود از ایمانند. 055 2TI 003 009 لیکن بیشتر ترقی نخواهندکرد زیرا که حماقت ایشان بر جمیع مردم واضح خواهد شد، چنانکه حماقت آنها نیز شد. 055 2TI 003 010 لیکن تو تعلیم و سیرت و قصد و ایمان وحلم و محبت و صبر مرا پیروی نمودی، 055 2TI 003 011 وزحمات و آلام مرا مثل آنهایی که در انطاکیه وایقونیه و لستره بر من واقع شد، چگونه زحمات راتحمل می‌نمودم و خداوند مرا از همه رهایی داد. 055 2TI 003 012 و همه کسانی که می‌خواهند در مسیح عیسی به دینداری زیست کنند، زحمت خواهند کشید. 055 2TI 003 013 لیکن مردمان شریر و دغاباز در بدی ترقی خواهند کرد که فریبنده و فریب خورده می‌باشند. 055 2TI 003 014 اما تو در آنچه آموختی و ایمان آوردی قایم باش چونکه می‌دانی از چه کسان تعلیم یافتی، 055 2TI 003 015 و اینکه از طفولیت کتب مقدسه را دانسته‌ای که می‌تواند تو را حکمت آموزدبرای نجات بوسیله ایمانی که بر مسیح عیسی است. 055 2TI 003 016 تمامی کتب از الهام خداست و بجهت تعلیم و تنبیه و اصلاح و تربیت در عدالت مفیداست، 055 2TI 003 017 تا مرد خدا کامل و بجهت هر عمل نیکوآراسته بشود. 055 2TI 004 001 تو را در حضور خدا و مسیح عیسی که برزندگان و مردگان داوری خواهد کرد قسم می‌دهم و به ظهور وملکوت او 055 2TI 004 002 که به کلام موعظه کنی و در فرصت و غیر فرصت مواظب باشی و تنبیه و توبیخ و نصیحت نمایی باکمال تحمل و تعلیم. 055 2TI 004 003 زیرا ایامی می‌آید که تعلیم صحیح را متحمل نخواهند شد، بلکه برحسب شهوات خود خارش گوشها داشته، معلمان را برخود فراهم خواهند‌آورد، 055 2TI 004 004 و گوشهای خود رااز راستی برگردانیده، به سوی افسانه‌ها خواهندگرایید. 055 2TI 004 005 لیکن تو در همه‌چیز هشیار بوده، متحمل زحمات باش و عمل مبشر را بجا آور وخدمت خود را به‌کمال رسان. 055 2TI 004 006 زیرا که من الان ریخته می‌شوم و وقت رحلت من رسیده است. 055 2TI 004 007 به جنگ نیکو جنگ کرده‌ام و دوره خود را به‌کمال رسانیده، ایمان رامحفوظ داشته‌ام. 055 2TI 004 008 بعد از این تاج عدالت برای من حاضر شده است که خداوند داور عادل در آن روز به من خواهد داد؛ و نه به من فقط بلکه نیز به همه کسانی که ظهور او را دوست می‌دارند. 055 2TI 004 009 سعی کن که به زودی نزد من آیی، 055 2TI 004 010 زیرا که دیماس برای محبت این جهان حاضر مرا ترک کرده، به تسالونیکی رفته است و کریسکیس به غلاطیه و تیطس به دلماطیه. (aiōn g165) 055 2TI 004 011 لوقا تنها با من است. مرقس را برداشته، با خود بیاور زیرا که مرابجهت خدمت مفید است. 055 2TI 004 012 اما تیخیکس را به افسس فرستادم. 055 2TI 004 013 ردایی را که در تروآس نزدکرپس گذاشتم، وقت آمدنت بیاور و کتب را نیز وخصوص رقوق را. 055 2TI 004 014 اسکندر مسکر با من بسیاربدیها کرد. خداوند او را بحسب افعالش جزاخواهد داد. 055 2TI 004 015 و تو هم از او باحذر باش زیرا که باسخنان ما بشدت مقاومت نمود. 055 2TI 004 016 در محاجه اول من، هیچ‌کس با من حاضر نشد بلکه همه مراترک کردند. مباد که این بر ایشان محسوب شود. 055 2TI 004 017 لیکن خداوند با من ایستاده، به من قوت داد تاموعظه بوسیله من به‌کمال رسد و تمامی امت هابشنوند و از دهان شیر رستم. 055 2TI 004 018 و خداوند مرا ازهر کار بد خواهد رهانید و تا به ملکوت آسمانی خود نجات خواهد داد. او را تا ابدالاباد جلال باد. آمین. (aiōn g165) 055 2TI 004 019 فرسکا و اکیلا و اهل خانه انیسیفورس راسلام رسان. 055 2TI 004 020 ارستس در قرنتس ماند؛ اماترفیمس را در میلیتس بیمار واگذاردم. 055 2TI 004 021 سعی کن که قبل از زمستان بیایی. افبولس و پودیس ولینس و کلادیه و همه برادران تو را سلام می‌رسانند. 055 2TI 004 022 عیسی مسیح خداوند با روح توباد. فیض بر شما باد. آمین. # # BOOK 056 TIT Titus تیطس 056 TIT 001 001 پولس، غلام خدا و رسول عیسی مسیح برحسب ایمان برگزیدگان خدا و معرفت آن راستی که در دینداری است، 056 TIT 001 002 به امید حیات جاودانی که خدایی که دروغ نمی تواند گفت، اززمانهای ازلی وعده آن را داد، (aiōnios g166) 056 TIT 001 003 اما در زمان معین، کلام خود را ظاهر کرد به موعظه‌ای که برحسب حکم نجات‌دهنده ما خدا به من سپرده شد، 056 TIT 001 004 تیطس را که فرزند حقیقی من برحسب ایمان عام است، فیض و رحمت و سلامتی از جانب خدای پدرو نجات‌دهنده ما عیسی مسیح خداوند باد. 056 TIT 001 005 بدین جهت تو را در کریت واگذاشتم تا آنچه را که باقی‌مانده است اصلاح نمایی و چنانکه من به تو امر نمودم، کشیشان در هر شهر مقرر کنی. 056 TIT 001 006 اگر کسی بی‌ملامت و شوهر یک زن باشد که فرزندان مومن دارد، بری از تهمت فجور و تمرد، 056 TIT 001 007 زیرا که اسقف می‌باید چون وکیل خدابی ملامت باشد و خودرای یا تندمزاج یا میگساریا زننده یا طماع سود قبیح نباشد، 056 TIT 001 008 بلکه مهمان دوست و خیردوست و خرداندیش و عادل ومقدس و پرهیزکار؛ 056 TIT 001 009 و متمسک به کلام امین برحسب تعلیمی که یافته تا بتواند به تعلیم صحیح نصیحت کند و مخالفان را توبیخ نماید. 056 TIT 001 010 زیرا که یاوه‌گویان و فریبندگان، بسیار ومتمرد می‌باشند، علی الخصوص آنانی که از اهل ختنه هستند؛ 056 TIT 001 011 که دهان ایشان را باید بست زیراخانه‌ها را بالکل واژگون می‌سازند و برای سودقبیح، تعالیم ناشایسته می‌دهند. 056 TIT 001 012 یکی از ایشان که نبی خاص ایشان است، گفته است که «اهل کریت همیشه دروغگو و وحوش شریر وشکم پرست بی‌کاره می‌باشند.» 056 TIT 001 013 این شهادت راست است؛ از این جهت ایشان را به سختی توبیخ فرما تا در ایمان، صحیح باشند، 056 TIT 001 014 و گوش نگیرند به افسانه های یهود و احکام مردمانی که ازراستی انحراف می‌جویند. 056 TIT 001 015 هرچیز برای پاکان پاک است، لیکن آلودگان و بی‌ایمانان را هیچ‌چیزپاک نیست، بلکه فهم و ضمیر ایشان نیز ملوث است؛ 056 TIT 001 016 مدعی معرفت خدا می‌باشند، اما به افعال خود او را انکار می‌کنند، چونکه مکروه ومتمرد هستند و بجهت هر عمل نیکو مردود. 056 TIT 002 001 اما تو سخنان شایسته تعلیم صحیح را بگو: 056 TIT 002 002 که مردان پیر، هشیار و باوقار وخرداندیش و در ایمان و محبت و صبر، صحیح باشند. 056 TIT 002 003 همچنین زنان پیر، در سیرت متقی باشند و نه غیبت‌گو و نه بنده شراب زیاده بلکه معلمات تعلیم نیکو، 056 TIT 002 004 تا زنان جوان را خرد بیاموزند که شوهردوست و فرزنددوست باشند، 056 TIT 002 005 وخرداندیش و عفیفه و خانه نشین و نیکو و مطیع شوهران خود که مبادا کلام خدا متهم شود. 056 TIT 002 006 و به همین نسق جوانان را نصیحت فرما تا خرداندیش باشند. 056 TIT 002 007 و خود را در همه‌چیز نمونه اعمال نیکو بسازو در تعلیم خود صفا و وقار و اخلاص را بکار بر، 056 TIT 002 008 و کلام صحیح بی‌عیب را تا دشمن چونکه فرصت بد‌گفتن در حق ما نیابد، خجل شود. 056 TIT 002 009 غلامان را نصیحت نما که آقایان خود رااطاعت کنند و در هر امر ایشان را راضی سازند ونقیض گو نباشند؛ 056 TIT 002 010 و دزدی نکنند بلکه کمال دیانت را ظاهر سازند تا تعلیم نجات‌دهنده ما خدارا در هر چیز زینت دهند. 056 TIT 002 011 زیرا که فیض خدا که برای همه مردم نجات‌بخش است، ظاهر شده، 056 TIT 002 012 ما را تادیب می‌کند که بی‌دینی و شهوات دنیوی را ترک کرده، با خرداندیشی و عدالت و دینداری در این جهان زیست کنیم. (aiōn g165) 056 TIT 002 013 و آن امید مبارک و تجلی جلال خدای عظیم و نجات‌دهنده خود ما عیسی مسیح را انتظار کشیم، 056 TIT 002 014 که خود را در راه ما فدا ساخت تا ما را از هر ناراستی برهاند و امتی برای خودطاهر سازد که ملک خاص او و غیور در اعمال نیکو باشند. 056 TIT 002 015 این را بگو و نصیحت فرما و درکمال اقتدار توبیخ نما و هیچ‌کس تو را حقیرنشمارد. 056 TIT 003 001 بیاد ایشان آور که حکام و سلاطین رااطاعت کنند و فرمانبرداری نمایند و برای هرکار نیکو مستعد باشند، 056 TIT 003 002 و هیچ‌کس را بدنگویند و جنگجو نباشند بلکه ملایم و کمال حلم را با جمیع مردم به‌جا آورند. 056 TIT 003 003 زیرا که ما نیز سابق بی‌فهم و نافرمانبردار وگمراه و بنده انواع شهوات و لذات بوده، در خبث و حسد بسر می‌بردیم که لایق نفرت بودیم و بریکدیگر بغض می‌داشتیم. 056 TIT 003 004 لیکن چون مهربانی ولطف نجات‌دهنده ما خدا ظاهر شد، 056 TIT 003 005 نه به‌سبب اعمالی که ما به عدالت کرده بودیم، بلکه محض رحمت خود ما را نجات داد به غسل تولد تازه وتازگی‌ای که از روح‌القدس است؛ 056 TIT 003 006 که او را به ما به دولتمندی افاضه نمود، به توسط نجات‌دهنده ماعیسی مسیح، 056 TIT 003 007 تا به فیض او عادل شمرده شده، وارث گردیم بحسب امید حیات جاودانی. (aiōnios g166) 056 TIT 003 008 این سخن امین است و در این امور می‌خواهم تو قدغن بلیغ فرمایی تا آنانی که به خدا ایمان آورند، بکوشند که در اعمال نیکو مواظبت نمایند، زیرا که این امور برای انسان نیکو و مفیداست. 056 TIT 003 009 و از مباحثات نامعقول و نسب نامه‌ها و نزاعهاو جنگهای شرعی اعراض نما زیرا که بی‌ثمر وباطل است. 056 TIT 003 010 و از کسی‌که از اهل بدعت باشد، بعد از یک دو نصیحت اجتناب نما، 056 TIT 003 011 چون می‌دانی که چنین کس مرتد و از خود ملزم شده درگناه رفتار می‌کند. 056 TIT 003 012 وقتی که ارتیماس یا تیخیکس را نزد توفرستم، سعی کن که در نیکوپولیس نزد من آیی زیرا که عزیمت دارم زمستان را در آنجا بسر برم. 056 TIT 003 013 زیناس خطیب و اپلس را در سفر ایشان به سعی امداد کن تا محتاج هیچ‌چیز نباشند. 056 TIT 003 014 و کسان ما نیز تعلیم بگیرند که در کارهای نیکومشغول باشند برای رفع احتیاجات ضروری، تابی ثمر نباشند. 056 TIT 003 015 جمیع رفقای من تو را سلام می‌رسانند و آنانی را که از روی ایمان ما رادوست می‌دارند سلام رسان. فیض با همگی شماباد. آمین. # # BOOK 057 PHM Philemon فلیمون 057 PHM 001 001 پولس، اسیر مسیح عیسی و تیموتاوس برادر، به فلیمون عزیز و همکار ما 057 PHM 001 002 و به اپفیه محبوبه و ارخپس همسپاه ما به کلیسایی که در خانه ات می‌باشد. 057 PHM 001 003 فیض و سلامتی از جانب پدر ما خدا وعیسی مسیح خداوند با شما باد. 057 PHM 001 004 خدای خود را شکر می‌کنم و پیوسته تو رادر دعاهای خود یاد می‌آورم 057 PHM 001 005 چونکه ذکرمحبت و ایمان تو را شنیده‌ام که به عیسی خداوندو به همه مقدسین داری، 057 PHM 001 006 تا شراکت ایمانت موثرشود در معرفت کامل هر نیکویی که در ما است برای مسیح عیسی. 057 PHM 001 007 زیرا که مرا خوشی کامل وتسلی رخ نمود از محبت تو از آنرو که دلهای مقدسین از تو‌ای برادر استراحت می‌پذیرند. 057 PHM 001 008 بدین جهت هرچند در مسیح کمال جسارت را دارم که به آنچه مناسب است تو را حکم دهم، 057 PHM 001 009 لیکن برای محبت، سزاوارتر آن است که التماس نمایم، هرچند مردی چون پولس پیر والان اسیر مسیح عیسی نیز می‌باشم. 057 PHM 001 010 پس تو را التماس می‌کنم درباره فرزند خود انیسیمس که در زنجیرهای خود او را تولید نمودم، 057 PHM 001 011 که سابق او برای تو بی‌فایده بود، لیکن الحال تو را و مرافایده مند می‌باشد؛ 057 PHM 001 012 که او را نزد تو پس می‌فرستم. پس تو او را بپذیر که جان من است. 057 PHM 001 013 و من می‌خواستم که او را نزد خود نگاه دارم تابه عوض تو مرا در زنجیرهای انجیل خدمت کند، 057 PHM 001 014 اما نخواستم کاری بدون رای تو کرده باشم تااحسان تو از راه اضطرار نباشد، بلکه از روی اختیار. 057 PHM 001 015 زیرا که شاید بدین جهت ساعتی از توجدا شد تا او را تا به ابد دریابی. (aiōnios g166) 057 PHM 001 016 لیکن بعد از این نه چون غلام بلکه فوق از غلام یعنی برادر عزیزخصوص به من اما چند مرتبه زیادتر به تو هم درجسم و هم در خداوند. 057 PHM 001 017 پس هرگاه مرا رفیق می‌دانی، او را چون من قبول فرما. 057 PHM 001 018 اما اگرضرری به تو رسانیده باشد یا طلبی از او داشته باشی، آن را بر من محسوب دار. 057 PHM 001 019 من که پولس هستم، به‌دست خود می‌نویسم، خود ادا خواهم کرد، تا به تو نگویم که به‌جان خود نیز مدیون من هستی. 057 PHM 001 020 بلی‌ای برادر، تا من از تو در خداوندبرخوردار شوم. پس جان مرا در مسیح تازگی بده. 057 PHM 001 021 چون بر اطاعت تو اعتماد دارم، به تومی نویسم از آن جهت که می‌دانم بیشتر از آنچه می‌گویم هم خواهی کرد. 057 PHM 001 022 معهذا منزلی نیز برای من حاضر کن، زیراکه امیدوارم از دعاهای شما به شما بخشیده شوم. 057 PHM 001 023 اپفراس که در مسیح عیسی همزندان من است و مرقس 057 PHM 001 024 و ارسترخس و دیماس و لوقاهمکاران من تو را سلام می‌رسانند. 057 PHM 001 025 فیض خداوند عیسی مسیح با روح شما باد. آمین. # # BOOK 058 HEB Hebrews عبرانیان 058 HEB 001 001 خدا که در زمان سلف به اقسام متعدد و طریق های مختلف بوساطت انبیا به پدران ما تکلم نمود، 058 HEB 001 002 در این ایام آخر به ما بوساطت پسر خود متکلم شد که او را وارث جمیع موجودات قرار داد و بوسیله او عالمها راآفرید؛ (aiōn g165) 058 HEB 001 003 که فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده و به کلمه قوت خود حامل همه موجودات بوده، چون طهارت گناهان را به اتمام رسانید، به‌دست راست کبریا در اعلی علیین بنشست، 058 HEB 001 004 و از فرشتگان افضال گردید، بمقدارآنکه اسمی بزرگتر از ایشان به میراث یافته بود. 058 HEB 001 005 زیرا به کدام‌یک از فرشتگان هرگز گفت که «تو پسر من هستی. من امروز تو را تولید نمودم» وایض «من او را پدر خواهم بود و او پسر من خواهدبود»؟ 058 HEB 001 006 و هنگامی که نخست زاده را باز به جهان می‌آورد می‌گوید که «جمیع فرشتگان خدا او راپرستش کنند.» 058 HEB 001 007 و در حق فرشتگان می‌گوید که «فرشتگان خود را بادها می‌گرداند و خادمان خودرا شعله آتش.» 058 HEB 001 008 اما در حق پسر: «ای خدا تخت تو تا ابدالاباد است و عصای ملکوت تو عصای راستی است. (aiōn g165) 058 HEB 001 009 عدالت را دوست و شرارت رادشمن می‌داری. بنابراین خدا، خدای تو، تو را به روغن شادمانی بیشتر از رفقایت مسح کرده است.» 058 HEB 001 010 و (نیز می‌گوید: ) «تو‌ای خداوند، درابتدا زمین را بنا کردی و افلاک مصنوع دستهای تواست. 058 HEB 001 011 آنها فانی، لکن تو باقی هستی و جمیع آنها چون جامه، مندرس خواهد شد، 058 HEB 001 012 و مثل ردا آنها را خواهی پیچید و تغییر خواهند یافت. لکن تو همان هستی و سالهای تو تمام نخواهدشد.» 058 HEB 001 013 و به کدام‌یک از فرشتگان هرگز گفت: «بنشین به‌دست راست من تا دشمنان تو راپای انداز تو سازم»؟ 058 HEB 001 014 آیا همگی ایشان روح های خدمتگذار نیستند که برای خدمت آنانی که وارث نجات خواهند شد، فرستاده می‌شوند؟ 058 HEB 002 001 لهذا لازم است که به دقت بلیغ تر آنچه راشنیدیم گوش دهیم، مبادا که از آن ربوده شویم. 058 HEB 002 002 زیرا هر گاه کلامی که بوساطت فرشتگان گفته شد برقرار گردید، بقسمی که هر تجاوز وتغافلی را جزای عادل می‌رسید، 058 HEB 002 003 پس ما چگونه رستگار گردیم اگر از چنین نجاتی عظیم غافل باشیم؟ که در ابتدا تکلم به آن از خداوند بود و بعدکسانی که شنیدند، بر ما ثابت گردانیدند؛ 058 HEB 002 004 درحالتی که خدا نیز با ایشان شهادت می‌داد به آیات و معجزات و انواع قوات و عطایای روح‌القدس برحسب اراده خود. 058 HEB 002 005 زیرا عالم آینده‌ای را که ذکر آن را می‌کنیم مطیع فرشتگان نساخت. 058 HEB 002 006 لکن کسی در موضعی شهادت داده، گفت: «چیست انسان که او را بخاطرآوری یا پسر انسان که از او تفقد نمایی؟ 058 HEB 002 007 او را ازفرشتگان اندکی پست‌تر قرار دادی و تاج جلال واکرام را بر سر او نهادی و او را بر اعمال دستهای خود گماشتی. 058 HEB 002 008 همه‌چیز را زیر پایهای اونهادی.» پس چون همه‌چیز را مطیع او گردانید، هیچ‌چیز را نگذاشت که مطیع او نباشد. لکن الان هنوز نمی بینیم که همه‌چیز مطیع وی شده باشد. 058 HEB 002 009 اما او را که اندکی از فرشتگان کمتر شد می‌بینیم، یعنی عیسی را که به زحمت موت تاج جلال واکرام بر سر وی نهاده شد تا به فیض خدا برای همه ذائقه موت را بچشد. 058 HEB 002 010 زیرا او را که بخاطروی همه و از وی همه‌چیز می‌باشد، چون فرزندان بسیار را وارد جلال می‌گرداند، شایسته بود که رئیس نجات ایشان را به دردها کامل گرداند. 058 HEB 002 011 زانرو که چون مقدس کننده و مقدسان همه از یک می‌باشند، از این جهت عار ندارد که ایشان را برادر بخواند. 058 HEB 002 012 چنانکه می‌گوید: «اسم تو را به برادران خود اعلام می‌کنم و در میان کلیساتو را تسبیح خواهم خواند.» 058 HEB 002 013 و ایض: «من بروی توکل خواهم نمود.» و نیز: «اینک من وفرزندانی که خدا به من عطا فرمود.» 058 HEB 002 014 پس چون فرزندان در خون و جسم شراکت دارند، او نیز همچنان در این هر دو شریک شد تابوساطت موت، صاحب قدرت موت یعنی ابلیس را تباه سازد، 058 HEB 002 015 و آنانی را که از ترس موت، تمام عمر خود را گرفتار بندگی می‌بودند، آزاد گرداند. 058 HEB 002 016 زیرا که در حقیقت فرشتگان را دستگیری نمی نماید بلکه نسل ابراهیم را دستگیری می‌نماید. 058 HEB 002 017 از این جهت می‌بایست در هر امری مشابه برادران خود شود تا در امور خدا رئیس کهنه‌ای کریم و امین شده، کفاره گناهان قوم رابکند. 058 HEB 002 018 زیرا که چون خود عذاب کشیده، تجربه دید استطاعت دارد که تجربه شدگان را اعانت فرماید. 058 HEB 003 001 بنابراین، ای برادران مقدس که در دعوت سماوی شریک هستید، در رسول و رئیس کهنه اعتراف ما یعنی عیسی تامل کنید، 058 HEB 003 002 که نزداو که وی را معین فرمود امین بود، چنانکه موسی نیز در تمام خانه او بود. 058 HEB 003 003 زیرا که این شخص لایق اکرامی بیشتر از موسی شمرده شد به آن اندازه‌ای که سازنده خانه را حرمت بیشتر از خانه است. 058 HEB 003 004 زیرا هر خانه‌ای بدست کسی بنا می‌شود، لکن بانی همه خداست. 058 HEB 003 005 و موسی مثل خادم در تمام خانه او امین بود تا شهادت دهد بر چیزهایی که می‌بایست بعد گفته شود. 058 HEB 003 006 و اما مسیح مثل پسربر خانه او. و خانه او ما هستیم بشرطی که تا به انتهابه دلیری و فخر امید خود متمسک باشیم. 058 HEB 003 007 پس چنانکه روح‌القدس می‌گوید: «امروزاگر آواز او را بشنوید، 058 HEB 003 008 دل خود را سخت مسازید، چنانکه در وقت جنبش دادن خشم او درروز امتحان در بیابان، 058 HEB 003 009 جایی که پدران شما مراامتحان و آزمایش کردند و اعمال مرا تا مدت چهل سال می‌دیدند. 058 HEB 003 010 از این جهت به آن گروه خشم گرفته، گفتم ایشان پیوسته در دلهای خودگمراه هستند و راههای مرا نشناختند. 058 HEB 003 011 تا درخشم خود قسم خوردم که به آرامی من داخل نخواهند شد.» 058 HEB 003 012 ‌ای برادران، باحذر باشید مبادا در یکی ازشما دل شریر و بی‌ایمان باشد که از خدای حی مرتد شوید، 058 HEB 003 013 بلکه هر روزه همدیگر رانصیحت کنید مادامی که «امروز» خوانده می‌شود، مبادا احدی از شما به فریب گناه سخت دل گردد. 058 HEB 003 014 از آنرو که در مسیح شریک گشته‌ایم اگر به ابتدای اعتماد خود تا به انتهاسخت متمسک شویم. 058 HEB 003 015 چونکه گفته می‌شود: «امروز اگر آواز او را بشنوید، دل خود را سخت مسازید، چنانکه در وقت جنبش دادن خشم او.» 058 HEB 003 016 پس که بودند که شنیدند و خشم او راجنبش دادند؟ آیا تمام آن گروه نبودند که بواسطه موسی از مصر بیرون آمدند؟ 058 HEB 003 017 و به که تا مدت چهل سال خشمگین می‌بود؟ آیا نه به آن عاصیانی که بدنهای ایشان در صحرا ریخته شد؟ 058 HEB 003 018 و درباره که قسم خورد که به آرامی من داخل نخواهند شد، مگر آنانی را که اطاعت نکردند؟ 058 HEB 003 019 پس دانستیم که به‌سبب بی‌ایمانی نتوانستندداخل شوند. 058 HEB 004 001 پس بترسیم مبادا با آنکه وعده دخول درآرامی وی باقی می‌باشد، ظاهر شود که احدی از شما قاصر شده باشد. 058 HEB 004 002 زیرا که به ما نیز به مثال ایشان بشارت داده شد، لکن کلامی که شنیدند بدیشان نفع نبخشید، از اینرو که باشنوندگان به ایمان متحد نشدند. 058 HEB 004 003 زیرا ما که ایمان آوردیم، داخل آن آرامی می‌گردیم، چنانکه گفته است: «در خشم خود قسم خوردم که به آرامی من داخل نخواهند شد.» و حال آنکه اعمال او از آفرینش عالم به اتمام رسیده بود. 058 HEB 004 004 ودر مقامی درباره روز هفتم گفت که «در روز هفتم خدا از جمیع اعمال خود آرامی گرفت.» 058 HEB 004 005 و بازدر این مقام که «به آرامی من داخل نخواهند شد.» 058 HEB 004 006 پس چون باقی است که بعضی داخل آن بشوند و آنانی که پیش بشارت یافتند، به‌سبب نافرمانی داخل نشدند، 058 HEB 004 007 باز روزی معین می‌فرماید چونکه به زبان داود بعد از مدت مدیدی «امروز» گفت، چنانکه پیش مذکور شدکه «امروز اگر آواز او را بشنوید، دل خود راسخت مسازید.» 058 HEB 004 008 زیرا اگر یوشع ایشان را آرامی داده بود، بعد از آن دیگر را ذکر نمی کرد. 058 HEB 004 009 پس برای قوم خدا آرامی سبت باقی می‌ماند. 058 HEB 004 010 زیراهر‌که داخل آرامی او شد، او نیز از اعمال خودبیارامید، چنانکه خدا از اعمال خویش. 058 HEB 004 011 پس جد و جهد بکنیم تا به آن آرامی داخل شویم، مبادا کسی در آن نافرمانی عبرت آمیز بیفتد. 058 HEB 004 012 زیرا کلام خدا زنده و مقتدر و برنده تر است ازهر شمشیر دودم و فرورونده تا جدا کند نفس وروح و مفاصل و مغز را و ممیز افکار و نیتهای قلب است، 058 HEB 004 013 و هیچ خلقت از نظر او مخفی نیست بلکه همه‌چیز در چشمان او که کار ما باوی است، برهنه و منکشف می‌باشد. 058 HEB 004 014 پس چون رئیس کهنه عظیمی داریم که ازآسمانها درگذشته است یعنی عیسی، پسر خدا، اعتراف خود را محکم بداریم. 058 HEB 004 015 زیرا رئیس کهنه‌ای نداریم که نتواند همدرد ضعفهای مابشود، بلکه آزموده شده در هر چیز به مثال مابدون گناه. 058 HEB 004 016 پس با دلیری نزدیک به تخت فیض بیاییم تا رحمت بیابیم و فیضی را حاصل کنیم که در وقت ضرورت (ما را) اعانت کند. 058 HEB 005 001 زیرا که هر رئیس کهنه از میان آدمیان گرفته شده، برای آدمیان مقرر می‌شود در امورالهی تا هدایا و قربانی‌ها برای گناهان بگذراند؛ 058 HEB 005 002 که با جاهلان و گمراهان می‌تواند ملایمت کند، چونکه او نیز در کمزوری گرفته شده است. 058 HEB 005 003 و به‌سبب این کمزوری، او را لازم است چنانکه برای قوم، همچنین برای خویشتن نیز قربانی برای گناهان بگذراند. 058 HEB 005 004 و کسی این مرتبه را برای خودنمی گیرد، مگر وقتی که خدا او را بخواند، چنانکه هارون را. 058 HEB 005 005 و همچنین مسیح نیز خود را جلال نداد که رئیس کهنه بشود، بلکه او که به وی گفت: «تو پسر من هستی؛ من امروز تو را تولید نمودم.» 058 HEB 005 006 چنانکه در مقام دیگر نیز می‌گوید: «تو تا به ابدکاهن هستی بر رتبه ملکیصدق.» (aiōn g165) 058 HEB 005 007 و او در ایام بشریت خود، چونکه با فریادشدید و اشکها نزد او که به رهانیدنش از موت قادر بود، تضرع و دعای بسیار کرد و به‌سبب تقوای خویش مستجاب گردید، 058 HEB 005 008 هر‌چند پسربود، به مصیبتهایی که کشید، اطاعت را آموخت 058 HEB 005 009 و کامل شده، جمیع مطیعان خود را سبب نجات جاودانی گشت. (aiōnios g166) 058 HEB 005 010 و خدا او را به رئیس کهنه مخاطب ساخت به رتبه ملکیصدق. 058 HEB 005 011 که درباره او ما را سخنان بسیار است که شرح آنها مشکل می‌باشد چونکه گوشهای شماسنگین شده است. 058 HEB 005 012 زیرا که هر‌چند با این طول زمان شما را می‌باید معلمان باشید، باز محتاجیدکه کسی اصول و مبادی الهامات خدا را به شمابیاموزد و محتاج شیر شدید نه غذای قوی. 058 HEB 005 013 زیرا هر‌که شیرخواره باشد، در کلام عدالت ناآزموده است، چونکه طفل است. 058 HEB 005 014 اما غذای قوی از آن بالغان است که حواس خود را به موجب عادت، ریاضت داده‌اند تا تمییز نیک و بدرا بکنند. 058 HEB 006 001 بنابراین، از کلام ابتدای مسیح درگذشته، به سوی کمال سبقت بجوییم و بار دیگر بنیادتوبه از اعمال مرده و ایمان به خدا ننهیم، 058 HEB 006 002 وتعلیم تعمیدها و نهادن دستها و قیامت مردگان وداوری جاودانی را. (aiōnios g166) 058 HEB 006 003 و این را به‌جا خواهیم آوردهر گاه خدا اجازت دهد. 058 HEB 006 004 زیرا آنانی که یک بار منور گشتند و لذت عطای سماوی را چشیدند و شریک روح‌القدس گردیدند 058 HEB 006 005 و لذت کلام نیکوی خدا و قوات عالم آینده را چشیدند، (aiōn g165) 058 HEB 006 006 اگر بیفتند، محال است که ایشان را بار دیگر برای توبه تازه سازند، در حالتی که پسر خدا را برای خود باز مصلوب می‌کنند واو را بی‌حرمت می‌سازند. 058 HEB 006 007 زیرا زمینی که بارانی را که بارها بر آن می‌افتد، می‌خورد و نباتات نیکو برای فلاحان خود می‌رویاند، از خدا برکت می‌یابد. 058 HEB 006 008 لکن اگر خار و خسک می‌رویاند، متروک و قرین به لعنت و در آخر، سوخته می‌شود. 058 HEB 006 009 اما‌ای عزیزان در حق شما چیزهای بهتر وقرین نجات را یقین می‌داریم، هر‌چند بدینطورسخن می‌گوییم. 058 HEB 006 010 زیرا خدا بی‌انصاف نیست که عمل شما و آن محبت را که به اسم او از خدمت مقدسین که در آن مشغول بوده و هستید ظاهرکرده‌اید، فراموش کند. 058 HEB 006 011 لکن آرزوی این داریم که هر یک از شما همین جد و جهد را برای یقین کامل امید تا به انتها ظاهر نمایید، 058 HEB 006 012 و کاهل مشوید بلکه اقتدا کنید آنانی را که به ایمان و صبروارث وعده‌ها می‌باشند. 058 HEB 006 013 زیرا وقتی که خدا به ابراهیم وعده داد، چون به بزرگتر از خود قسم نتوانست خورد، به خود قسم خورده، گفت: 058 HEB 006 014 «هرآینه من تو رابرکت عظیمی خواهم داد و تو را بی‌نهایت کثیرخواهم گردانید.» 058 HEB 006 015 و همچنین چون صبر کرد، آن وعده را یافت. 058 HEB 006 016 زیرا مردم به آنکه بزرگتراست، قسم می‌خورند و نهایت هر مخاصمه ایشان قسم است تا اثبات شود. 058 HEB 006 017 از اینرو، چون خدا خواست که عدم تغییر اراده خود را به وارثان وعده به تاکید بی‌شمار ظاهر سازد، قسم در میان آورد. 058 HEB 006 018 تا به دو امر بی‌تغییر که ممکن نیست خدادر مورد آنها دروغ گوید، تسلی قوی حاصل شود برای ما که پناه بردیم تا به آن امیدی که در پیش ما گذارده شده است تمسک جوییم، 058 HEB 006 019 وآن را مثل لنگری برای جان خود ثابت و پایدارداریم که در درون حجاب داخل شده است، 058 HEB 006 020 جایی که آن پیشرو برای ما داخل شد یعنی عیسی که بر رتبه ملکیصدق، رئیس کهنه گردید تاابدالاباد. (aiōn g165) 058 HEB 007 001 زیرا این ملکیصدق، پادشاه سالیم و کاهن خدای تعالی، هنگامی که ابراهیم ازشکست دادن ملوک، مراجعت می‌کرد، او رااستقبال کرده، بدو برکت داد. 058 HEB 007 002 و ابراهیم نیز ازهمه‌چیزها ده‌یک بدو داد؛ که او اول ترجمه شده «پادشاه عدالت» است و بعد ملک سالیم نیز یعنی «پادشاه سلامتی». 058 HEB 007 003 بی‌پدر و بی‌مادر وبی نسب نامه و بدون ابتدای ایام و انتهای حیات بلکه به شبیه پسر خدا شده، کاهن دایمی می‌ماند. 058 HEB 007 004 پس ملاحظه کنید که این شخص چقدربزرگ بود که ابراهیم پاتریارخ نیز از بهترین غنایم، ده‌یک بدو داد. 058 HEB 007 005 و اما از اولاد لاوی کسانی که کهانت را می‌یابند، حکم دارند که از قوم بحسب شریعت ده‌یک بگیرند، یعنی از برادران خود، باآنکه ایشان نیز از صلب ابراهیم پدید آمدند. 058 HEB 007 006 لکن آن کس که نسبتی بدیشان نداشت، ازابراهیم ده‌یک گرفته و صاحب وعده‌ها را برکت داده است. 058 HEB 007 007 و بدون هر شبهه، کوچک از بزرگ برکت داده می‌شود. 058 HEB 007 008 و در اینجا مردمان مردنی ده‌یک می‌گیرند، اما در آنجا کسی‌که بر زنده بودن وی شهادت داده می‌شود. 058 HEB 007 009 حتی آنکه گویا می توان گفت که بوساطت ابراهیم از همان لاوی که ده‌یک می‌گیرد، ده‌یک گرفته شد، 058 HEB 007 010 زیرا که هنوز در صلب پدر خود بود هنگامی که ملکیصدق او را استقبال کرد. 058 HEB 007 011 و دیگر اگر از کهانت لاوی، کمال حاصل می‌شد (زیرا قوم شریعت را بر آن یافتند)، باز چه احتیاج می‌بود که کاهنی دیگر بر رتبه ملکیصدق مبعوث شود و مذکور شود که بر رتبه هارون نیست؟ 058 HEB 007 012 زیرا هر گاه کهانت تغییر می‌پذیرد، البته شریعت نیز تبدیل می‌یابد. 058 HEB 007 013 زیرا او که این سخنان در حق وی گفته می‌شود، از سبط دیگرظاهر شده است که احدی از آن، خدمت قربانگاه را نکرده است. 058 HEB 007 014 زیرا واضح است که خداوند مااز سبط یهودا طلوع فرمود که موسی در حق آن سبط از جهت کهانت هیچ نگفت. 058 HEB 007 015 و نیز بیشتر مبین است از اینکه به مثال ملکیصدق کاهنی بطور دیگر باید ظهور نماید 058 HEB 007 016 که به شریعت و احکام جسمی مبعوث نشودبلکه به قوت حیات غیرفانی. 058 HEB 007 017 زیرا شهادت داده شد که «تو تا به ابد کاهن هستی بر رتبه ملکیصدق.» (aiōn g165) 058 HEB 007 018 زیرا که حاصل می‌شود هم نسخ حکم سابق بعلت ضعف و عدم فایده آن 058 HEB 007 019 (از آن جهت که شریعت هیچ‌چیز را کامل نمی گرداند)، و هم برآوردن امید نیکوتر که به آن تقرب به خدامی جوییم. 058 HEB 007 020 و بقدر آنکه این بدون قسم نمی باشد. 058 HEB 007 021 زیرا ایشان بی‌قسم کاهن شده‌اند ولیکن این با قسم از او که به وی می‌گوید: «خداوند قسم خورد و تغییر اراده نخواهد داد که تو کاهن ابدی هستی بر رتبه ملکیصدق.» (aiōn g165) 058 HEB 007 022 به همین قدرنیکوتر است آن عهدی که عیسی ضامن آن گردید. 058 HEB 007 023 و ایشان کاهنان بسیار می‌شوند، ازجهت آنکه موت از باقی بودن ایشان مانع است. 058 HEB 007 024 لکن وی چون تا به ابد باقی است، کهانت بی‌زوال دارد. (aiōn g165) 058 HEB 007 025 از این جهت نیز قادر است که آنانی را که بوسیله وی نزد خدا آیند، نجات بی‌نهایت بخشد، چونکه دائم زنده است تاشفاعت ایشان را بکند. 058 HEB 007 026 زیرا که ما را چنین رئیس کهنه شایسته است، قدوس و بی‌آزار و بی‌عیب و از گناهکاران جدا شده و از آسمانها بلندتر گردیده 058 HEB 007 027 که هرروز محتاج نباشد به مثال آن روسای کهنه که اول برای گناهان خود و بعد برای قوم قربانی بگذراند، چونکه این را یک بار فقط به‌جا آورد هنگامی که خود را به قربانی گذرانید. 058 HEB 007 028 از آنرو که شریعت مردمانی را که کمزوری دارند کاهن می‌سازد، لکن کلام قسم که بعد از شریعت است، پسر را که تاابدالاباد کامل شده است. (aiōn g165) 058 HEB 008 001 پس مقصود عمده از این کلام این است که برای ما چنین رئیس کهنه‌ای هست که درآسمانها به‌دست راست تخت کبریا نشسته است، 058 HEB 008 002 که خادم مکان اقدس و آن خیمه حقیقی است که خداوند آن را برپا نمود نه انسان. 058 HEB 008 003 زیرا که هررئیس کهنه مقرر می‌شود تا هدایا و قربانی هابگذراند؛ و از این جهت واجب است که او را نیزچیزی باشد که بگذراند. 058 HEB 008 004 پس اگر بر زمین می بود، کاهن نمی بود چون کسانی هستند که به قانون شریعت هدایا را می‌گذرانند. 058 HEB 008 005 و ایشان شبیه و سایه چیزهای آسمانی را خدمت می‌کنند، چنانکه موسی ملهم شد هنگامی که عازم بود که خیمه را بسازد، زیرا بدو می‌گوید: «آگاه باش که همه‌چیز را به آن نمونه‌ای که در کوه به تو نشان داده شد بسازی.» 058 HEB 008 006 لکن الان او خدمت نیکوتر یافته است، به مقداری که متوسط عهدنیکوتر نیز هست که بر وعده های نیکوتر مرتب است. 058 HEB 008 007 زیرا اگر آن اول بی‌عیب می‌بود، جایی برای دیگری طلب نمی شد. 058 HEB 008 008 چنانکه ایشان را ملامت کرده، می‌گوید: «خداوند می‌گوید اینک ایامی می‌آید که با خاندان اسرائیل و خاندان یهوداعهدی تازه استوار خواهم نمود. 058 HEB 008 009 نه مثل آن عهدی که با پدران ایشان بستم، در روزی که من ایشان را دستگیری نمودم تا از زمین مصربرآوردم، زیرا که ایشان در عهد من ثابت نماندند. پس خداوند می‌گوید من ایشان را واگذاردم. 058 HEB 008 010 وخداوند می‌گوید این است آن عهدی که بعد از آن ایام با خاندان اسرائیل استوار خواهم داشت که احکام خود را در خاطر ایشان خواهم نهاد و بردل ایشان مرقوم خواهم داشت و ایشان را خداخواهم بود و ایشان مرا قوم خواهند بود. 058 HEB 008 011 ودیگر کسی همسایه و برادر خود را تعلیم نخواهدداد و نخواهد گفت خداوند را بشناس زیرا که همه از خرد و بزرگ مرا خواهند شناخت. 058 HEB 008 012 زیرابر تقصیرهای ایشان ترحم خواهم فرمود وگناهانشان را دیگر به یاد نخواهم آورد.» 058 HEB 008 013 پس چون «تازه» گفت، اول را کهنه ساخت؛ و آنچه کهنه و پیر شده است، مشرف بر زوال است. 058 HEB 009 001 خلاصه آن عهد اول را نیز فرایض خدمت و قدس دنیوی بود. 058 HEB 009 002 زیرا خیمه اول نصب شد که در آن بود چراغدان و میز و نان تقدمه، و آن به قدس مسمی گردید. 058 HEB 009 003 و در پشت پرده دوم بودآن خیمه‌ای که به قدس‌الاقداس مسمی است، 058 HEB 009 004 که در آن بود مجمره زرین و تابوت شهادت که همه اطرافش به طلا آراسته بود؛ و در آن بود حقه طلا که پر از من بود و عصای هارون که شکوفه آورده بود و دو لوح عهد. 058 HEB 009 005 و بر زبر آن کروبیان جلال که بر تخت رحمت سایه‌گستر می‌بودند والان جای تفصیل آنها نیست. 058 HEB 009 006 پس چون این چیزها بدینطور آراسته شد، کهنه بجهت ادای لوازم خدمت، پیوسته به خیمه اول درمی آیند. 058 HEB 009 007 لکن در دوم سالی یک مرتبه رئیس کهنه‌تنها داخل می‌شود؛ و آن هم نه بدون خونی که برای خود و برای جهالات قوم می‌گذراند. 058 HEB 009 008 که به این همه روح‌القدس اشاره می‌نماید بر اینکه مادامی که خیمه اول برپاست، راه مکان اقدس ظاهر نمی شود. 058 HEB 009 009 و این مثلی است برای زمان حاضر که بحسب آن هدایا وقربانی‌ها را می‌گذرانند که قوت ندارد که عبادت‌کننده را از جهت ضمیر کامل گرداند، 058 HEB 009 010 چونکه اینها با چیزهای خوردنی و آشامیدنی و طهارات مختلفه، فقط فرایض جسدی است که تا زمان اصلاح مقرر شده است. 058 HEB 009 011 لیکن مسیح چون ظاهر شد تا رئیس کهنه نعمتهای آینده باشد، به خیمه بزرگتر و کاملتر وناساخته شده به‌دست یعنی که از این خلقت نیست، 058 HEB 009 012 و نه به خون بزها و گوساله‌ها، بلکه به خون خود، یک مرتبه فقط به مکان اقدس داخل شد و فدیه ابدی را یافت. (aiōnios g166) 058 HEB 009 013 زیرا هر گاه خون بزها و گاوان و خاکستر گوساله چون بر آلودگان پاشیده می‌شود، تا به طهارت جسمی مقدس می‌سازد، 058 HEB 009 014 پس آیا چند مرتبه زیاده، خون مسیح که به روح ازلی خویشتن را بی‌عیب به خداگذرانید، ضمیر شما را از اعمال مرده طاهرنخواهد ساخت تا خدای زنده را خدمت نمایید؟ (aiōnios g166) 058 HEB 009 015 و از این جهت او متوسط عهد تازه‌ای است تا چون موت برای کفاره تقصیرات عهد اول بوقوع آمد، خوانده‌شدگان وعده میراث ابدی رابیابند. (aiōnios g166) 058 HEB 009 016 زیرا در هر جایی که وصیتی است، لابداست که موت وصیت‌کننده را تصور کنند، 058 HEB 009 017 زیرا که وصیت بعد از موت ثابت می‌شود؛ زیرامادامی که وصیت‌کننده زنده است، استحکامی ندارد. 058 HEB 009 018 و از اینرو، آن اول نیز بدون خون برقرارنشد. 058 HEB 009 019 زیرا که چون موسی تمامی احکام رابحسب شریعت، به سمع قوم رسانید، خون گوساله‌ها و بزها را با آب و پشم قرمز و زوفاگرفته، آن را بر خود کتاب و تمامی قوم پاشید؛ 058 HEB 009 020 و گفت: «این است خون آن عهدی که خداباشما قرار داد.» 058 HEB 009 021 و همچنین خیمه و جمیع آلات خدمت را نیز به خون بیالود. 058 HEB 009 022 و بحسب شریعت، تقریب همه‌چیز به خون طاهر می‌شود وبدون ریختن خون، آمرزش نیست. 058 HEB 009 023 پس لازم بود که مثل های چیزهای سماوی به اینها طاهر شود، لکن خود سماویات به قربانی های نیکوتر از اینها. 058 HEB 009 024 زیرا مسیح به قدس ساخته شده به‌دست داخل نشد که مثال مکان حقیقی است؛ بلکه به خود آسمان تا آنکه الان درحضور خدا بجهت ما ظاهر شود. 058 HEB 009 025 و نه آنکه جان خود را بارها قربانی کند، مانند آن رئیس کهنه که هر سال با خون دیگری به مکان اقدس داخل می‌شود؛ 058 HEB 009 026 زیرا در این صورت می‌بایست که او از بنیاد عالم بارها زحمت کشیده باشد. لکن الان یک مرتبه در اواخر عالم ظاهر شد تا به قربانی خود، گناه را محو سازد. (aiōn g165) 058 HEB 009 027 و چنانکه مردم را یک بار مردن و بعد از آن جزا یافتن مقرر است، 058 HEB 009 028 همچنین مسیح نیز چون یک بار قربانی شد تاگناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه، برای کسانی که منتظر او می‌باشند، ظاهر خواهدشد بجهت نجات. 058 HEB 010 001 زیرا که چون شریعت را سایه نعمتهای آینده است، نه نفس صورت آن چیزها، آن هرگز نمی تواند هر سال به همان قربانی هایی که پیوسته می‌گذرانند، تقرب جویندگان را کامل گرداند. 058 HEB 010 002 والا آیا گذرانیدن آنها موقوف نمی شدچونکه عبادت‌کنندگان، بعد از آنکه یک بار پاک شدند، دیگر حس گناهان را در ضمیر نمی داشتند؟ 058 HEB 010 003 بلکه در اینها هر سال یادگاری گناهان می‌شود. 058 HEB 010 004 زیرا محال است که خون گاوهاو بزها رفع گناهان را بکند. 058 HEB 010 005 لهذا هنگامی که داخل جهان می‌شود، می‌گوید: «قربانی و هدیه را نخواستی، لکن جسدی برای من مهیا ساختی. 058 HEB 010 006 به قربانی های سوختنی و قربانی های گناه رغبت نداشتی. 058 HEB 010 007 آنگاه گفتم، اینک می‌آیم (در طومار کتاب درحق من مکتوب است ) تا اراده تو را‌ای خدا بجاآورم.» 058 HEB 010 008 چون پیش می‌گوید: «هدایا و قربانی‌ها وقربانی های سوختنی و قربانی های گناه رانخواستی و به آنها رغبت نداشتی، » که آنها رابحسب شریعت می‌گذرانند، 058 HEB 010 009 بعد گفت که «اینک می‌آیم تا اراده تو را‌ای خدا بجا آورم.» پس اول را برمی دارد، تا دوم را استوار سازد. 058 HEB 010 010 و به این اراده مقدس شده‌ایم، به قربانی جسد عیسی مسیح، یک مرتبه فقط. 058 HEB 010 011 و هر کاهن هر روزه به خدمت مشغول بوده، می‌ایستد وهمان قربانی‌ها را مکرر می‌گذراند که هرگز رفع گناهان را نمی تواند کرد. 058 HEB 010 012 لکن او چون یک قربانی برای گناهان گذرانید، به‌دست راست خدابنشست تا ابدالاباد. 058 HEB 010 013 و بعد از آن منتظر است تادشمنانش پای انداز او شوند. 058 HEB 010 014 از آنرو که به یک قربانی مقدسان را کامل گردانیده است تا ابدالاباد. 058 HEB 010 015 و روح‌القدس نیزبرای ما شهادت می‌دهد، زیرا بعد از آنکه گفته بود: 058 HEB 010 016 «این است آن عهدی که بعد از آن ایام باایشان خواهم بست، خداوند می‌گوید احکام خود را در دلهای ایشان خواهم نهاد و بر ذهن ایشان مرقوم خواهم داشت، 058 HEB 010 017 (باز می‌گوید) وگناهان و خطایای ایشان را دیگر به یاد نخواهم آورد.» 058 HEB 010 018 اما جایی که آمرزش اینها هست، دیگرقربانی گناهان نیست. 058 HEB 010 019 پس‌ای برادران، چونکه به خون عیسی دلیری داریم تا به مکان اقدس داخل شویم 058 HEB 010 020 ازطریق تازه و زنده که آن را بجهت ما از میان پرده یعنی جسم خود مهیا نموده است، 058 HEB 010 021 و کاهنی بزرگ را بر خانه خدا داریم، 058 HEB 010 022 پس به دل راست، در یقین ایمان، دلهای خود را از ضمیر بد پاشیده و بدنهای خود را به آب پاک غسل داده، نزدیک بیاییم؛ 058 HEB 010 023 و اعتراف امید را محکم نگاه داریم زیراکه وعده‌دهنده امین است. 058 HEB 010 024 و ملاحظه یکدیگررا بنماییم تا به محبت و اعمال نیکو ترغیب نماییم. 058 HEB 010 025 و از با هم آمدن در جماعت غافل نشویم چنانکه بعضی را عادت است، بلکه یکدیگر را نصیحت کنیم و زیادتر به اندازه‌ای که می‌بینید که آن روز نزدیک می‌شود. 058 HEB 010 026 زیرا که بعد از پذیرفتن معرفت راستی اگرعمد گناهکار شویم، دیگر قربانی گناهان باقی نیست، 058 HEB 010 027 بلکه انتظار هولناک عذاب و غیرت آتشی که مخالفان را فرو خواهد برد. 058 HEB 010 028 هر‌که شریعت موسی را خوار شمرد، بدون رحم به دویا سه شاهد کشته می‌شود. 058 HEB 010 029 پس به چه مقدارگمان می‌کنید که آن کس، مستحق عقوبت سخت‌تر شمرده خواهد شد که پسر خدا راپایمال کرد و خون عهدی را که به آن مقدس گردانیده شد، ناپاک شمرد و روح نعمت رابی حرمت کرد؟ 058 HEB 010 030 زیرا می‌شناسیم او را که گفته است: «خداوند می‌گوید انتقام از آن من است؛ من مکافات خواهم داد.» و ایض: «خداوند قوم خودرا داوری خواهد نمود.» 058 HEB 010 031 افتادن به‌دستهای خدای زنده چیزی هولناک است. 058 HEB 010 032 ولیکن ایام سلف را به یاد آورید که بعد ازآنکه منور گردیدید، متحمل مجاهده‌ای عظیم ازدردها شدید، 058 HEB 010 033 چه از اینکه از دشنامها وزحمات تماشای مردم می‌شدید، و چه از آنکه شریک با کسانی می‌بودید که در چنین چیزها بسرمی بردند. 058 HEB 010 034 زیرا که با اسیران نیز همدردمی بودید و تاراج اموال خود را نیز به خوشی می‌پذیرفتید، چون دانستید که خود شما را درآسمان مال نیکوتر و باقی است. 058 HEB 010 035 پس ترک مکنید دلیری خود را که مقرون به مجازات عظیم می‌باشد. 058 HEB 010 036 زیرا که شما را صبر لازم است تااراده خدا را بجا آورده، وعده را بیابید. 058 HEB 010 037 زیرا که «بعد از اندک زمانی، آن آینده خواهد آمد وتاخیر نخواهد نمود. 058 HEB 010 038 لکن عادل به ایمان زیست خواهد نمود و اگر مرتد شود نفس من باوی خوش نخواهد شد.» 058 HEB 010 039 لکن ما از مرتدان نیستیم تا هلاک شویم، بلکه از ایمانداران تا جان خود را دریابیم. 058 HEB 011 001 پس ایمان، اعتماد بر چیزهای امید داشته شده است و برهان چیزهای نادیده. 058 HEB 011 002 زیرا که به این، برای قدما شهادت داده شد. 058 HEB 011 003 به ایمان فهمیده‌ایم که عالم‌ها به کلمه خدامرتب گردید، حتی آنکه چیزهای دیدنی ازچیزهای نادیدنی ساخته شد. (aiōn g165) 058 HEB 011 004 به ایمان هابیل قربانی نیکوتر از قائن را به خدا گذرانید و به‌سبب آن شهادت داده شد که عادل است، به آنکه خدا به هدایای او شهادت می‌دهد؛ و به‌سبب همان بعد از مردن هنوزگوینده است. 058 HEB 011 005 به ایمان خنوخ منتقل گشت تا موت را نبیندو نایاب شد چرا‌که خدا او را منتقل ساخت زیراقبل از انتقال وی شهادت داده شد که رضامندی خدا را حاصل کرد. 058 HEB 011 006 لیکن بدون ایمان تحصیل رضامندی او محال است، زیرا هر‌که تقرب به خدا جوید، لازم است که ایمان آورد بر اینکه اوهست و جویندگان خود را جزا می‌دهد. 058 HEB 011 007 به ایمان نوح چون درباره اموری که تا آن وقت دیده نشده، الهام یافته بود، خداترس شده، کشتی‌ای بجهت اهل خانه خود بساخت و به آن، دنیا را ملزم ساخته، وارث آن عدالتی که از ایمان است گردید. 058 HEB 011 008 به ایمان ابراهیم چون خوانده شد، اطاعت نمود و بیرون رفت به سمت آن مکانی که می‌بایست به میراث یابد. پس بیرون آمد ونمی دانست به کجا می‌رود. 058 HEB 011 009 و به ایمان در زمین وعده مثل زمین بیگانه غربت پذیرفت و درخیمه‌ها با اسحاق و یعقوب که در میراث همین وعده شریک بودند مسکن نمود. 058 HEB 011 010 زانرو که مترقب شهری بابنیاد بود که معمار و سازنده آن خداست. 058 HEB 011 011 به ایمان خود ساره نیز قوت قبول نسل یافت و بعد از انقضای وقت زایید، چونکه وعده‌دهنده را امین دانست. 058 HEB 011 012 و از این سبب، ازیک نفر و آن هم مرده، مثل ستارگان آسمان، کثیرو مانند ریگهای کنار دریا، بی‌شمار زاییده شدند. 058 HEB 011 013 در ایمان همه ایشان فوت شدند، درحالیکه وعده‌ها را نیافته بودند، بلکه آنها را از دوردیده، تحیت گفتند و اقرار کردند که بر روی زمین، بیگانه و غریب بودند. 058 HEB 011 014 زیرا کسانی که همچنین می‌گویند، ظاهر می‌سازند که در جستجوی وطنی هستند. 058 HEB 011 015 و اگر جایی را که از آن بیرون آمدند، بخاطر می‌آوردند، هرآینه فرصت می‌داشتند که (بدانجا) برگردند. 058 HEB 011 016 لکن الحال مشتاق وطنی نیکوتر یعنی (وطن ) سماوی هستند و از اینرو خدا از ایشان عار ندارد که خدای ایشان خوانده شود، چونکه برای ایشان شهری مهیا ساخته است. 058 HEB 011 017 به ایمان ابراهیم چون امتحان شد، اسحاق را گذرانید و آنکه وعده‌ها را پذیرفته بود، پسریگانه خود را قربانی می‌کرد؛ 058 HEB 011 018 که به او گفته شده بود که «نسل تو به اسحاق خوانده خواهد شد.» 058 HEB 011 019 چونکه یقین دانست که خدا قادر بربرانگیزانیدن از اموات است و همچنین او را درمثلی از اموات نیز باز‌یافت. 058 HEB 011 020 به ایمان اسحاق نیز یعقوب و عیسو را درامور آینده برکت داد. 058 HEB 011 021 به ایمان یعقوب در وقت مردن خود، هریکی از پسران یوسف را برکت داد و بر سر عصای خود سجده کرد. 058 HEB 011 022 به ایمان یوسف در حین وفات خود، ازخروج بنی‌اسرائیل اخبار نمود و درباره استخوانهای خود وصیت کرد. 058 HEB 011 023 به ایمان موسی چون متولد شد، والدینش او را طفلی جمیل یافته، سه ماه پنهان کردند و ازحکم پادشاه بیم نداشتند. 058 HEB 011 024 به ایمان چون موسی بزرگ شد، ابا نمود ازاینکه پسر دختر فرعون خوانده شود، 058 HEB 011 025 و ذلیل بودن با قوم خدا را پسندیده تر داشت از آنکه لذت اندک زمانی گناه را ببرد؛ 058 HEB 011 026 و عار مسیح رادولتی بزرگتر از خزائن مصر پنداشت زیرا که به سوی مجازات نظر می‌داشت. 058 HEB 011 027 به ایمان، مصررا ترک کرد و از غضب پادشاه نترسید زیرا که چون آن نادیده را بدید، استوار ماند. 058 HEB 011 028 به ایمان، عید فصح و پاشیدن خون را بعمل آورد تاهلاک کننده نخستزادگان، بر ایشان دست نگذارد. 058 HEB 011 029 به ایمان، از بحر قلزم به خشکی عبورنمودند واهل مصر قصد آن کرده، غرق شدند. 058 HEB 011 030 به ایمان حصار اریحا چون هفت روز آن راطواف کرده بودند، به زیر افتاد. 058 HEB 011 031 به ایمان، راحاب فاحشه با عاصیان هلاک نشد زیرا که جاسوسان را به سلامتی پذیرفته بود. 058 HEB 011 032 و دیگر‌چه گویم؟ زیرا که وقت مرا کفاف نمی دهد که از جدعون و باراق و شمشون و یفتاح و داود و سموئیل و انبیا اخبار نمایم، 058 HEB 011 033 که ازایمان، تسخیر ممالک کردند و به اعمال صالحه پرداختند و وعده‌ها را پذیرفتند و دهان شیران رابستند، 058 HEB 011 034 سورت آتش را خاموش کردند و از دم شمشیرها رستگار شدند و از ضعف، توانایی یافتند و در جنگ شجاع شدند و لشکرهای غربارا منهزم ساختند. 058 HEB 011 035 زنان، مردگان خود را به قیامتی باز‌یافتند، لکن دیگران معذب شدند وخلاصی را قبول نکردند تا به قیامت نیکوتربرسند. 058 HEB 011 036 و دیگران از استهزاها و تازیانه‌ها بلکه از بندها و زندان آزموده شدند. 058 HEB 011 037 سنگسارگردیدند و با اره دوپاره گشتند. تجربه کرده شدندو به شمشیر مقتول گشتند. در پوستهای گوسفندان و بزها محتاج و مظلوم و ذلیل و آواره شدند. 058 HEB 011 038 آنانی که جهان لایق ایشان نبود، درصحراها و کوهها و مغاره‌ها و شکافهای زمین پراکنده گشتند. 058 HEB 011 039 پس جمیع ایشان با اینکه از ایمان شهادت داده شدند، وعده را نیافتند. 058 HEB 011 040 زیرا خدا برای ماچیزی نیکوتر مهیا کرده است تا آنکه بدون ماکامل نشوند. 058 HEB 012 001 تادیب الهی بنابراین چونکه ما نیز چنین ابر شاهدان را گرداگرد خود داریم، هر بار گران وگناهی را که ما را سخت می‌پیچد دور بکنیم و باصبر در آن میدان که پیش روی ما مقرر شده است بدویم، 058 HEB 012 002 و به سوی پیشوا و کامل کننده ایمان یعنی عیسی نگران باشیم که بجهت آن خوشی که پیش او موضوع بود، بی‌حرمتی را ناچیز شمرده، متحمل صلیب گردید و به‌دست راست تخت خدا نشسته است. 058 HEB 012 003 پس تفکر کنید در او که متحمل چنین مخالفتی بود که از گناهکاران به اوپدید آمد، مبادا در جانهای خود ضعف کرده، خسته شوید. 058 HEB 012 004 هنوز در جهاد با گناه تا به حدخون مقاومت نکرده‌اید، 058 HEB 012 005 و نصیحتی را فراموش نموده‌اید که با شما چون با پسران مکالمه می‌کندکه «ای پسر من تادیب خداوند را خوار مشمار ووقتی که از او سرزنش یابی، خسته خاطر مشو. 058 HEB 012 006 زیرا هر‌که را خداوند دوست می‌دارد، توبیخ می‌فرماید و هر فرزند مقبول خود را به تازیانه می‌زند.» 058 HEB 012 007 اگر متحمل تادیب شوید، خدا با شما مثل باپسران رفتار می‌نماید. زیرا کدام پسر است که پدرش او را تادیب نکند؟ 058 HEB 012 008 لکن اگر بی‌تادیب می‌باشید، که همه از آن بهره یافتند، پس شماحرام زادگانید نه پسران. 058 HEB 012 009 و دیگر پدران جسم خود را وقتی داشتیم که ما را تادیب می‌نمودند وایشان را احترام می‌نمودیم، آیا از طریق اولی پدرروحها را اطاعت نکنیم تا زنده شویم؟ 058 HEB 012 010 زیرا که ایشان اندک زمانی، موافق صوابدید خود ما راتادیب کردند، لکن او بجهت فایده تا شریک قدوسیت او گردیم. 058 HEB 012 011 لکن هر تادیب در حال، نه از خوشیها بلکه از دردها می‌نماید، اما در آخرمیوه عدالت سلامتی را برای آنانی که از آن ریاضت یافته‌اند بار می‌آورد. 058 HEB 012 012 لهذا دستهای افتاده و زانوهای سست شده را استوار نمایید، 058 HEB 012 013 و برای پایهای خود راههای راست بسازید تاکسی‌که لنگ باشد، از طریق منحرف نشود، بلکه شفا یابد. 058 HEB 012 014 و در‌پی سلامتی با همه بکوشید و تقدسی که بغیر از آن هیچ‌کس خداوند را نخواهد دید. 058 HEB 012 015 و مترصد باشید مبادا کسی از فیض خدامحروم شود و ریشه مرارت نمو کرده، اضطراب بار آورد و جمعی از آن آلوده گردند. 058 HEB 012 016 مباداشخصی زانی یا بی‌مبالات پیدا شود، مانند عیسوکه برای طعامی نخستزادگی خود را بفروخت. 058 HEB 012 017 زیرا می‌دانید که بعد از آن نیز وقتی که خواست وارث برکت شود مردود گردید (زیرا که جای توبه پیدا ننمود) با آنکه با اشکها در جستجوی آن بکوشید. 058 HEB 012 018 زیرا تقرب نجسته‌اید به کوهی که می‌توان لمس کرد و به آتش افروخته و نه به تاریکی وظلمت و باد سخت، 058 HEB 012 019 و نه به آواز کرنا و صدای کلامی که شنوندگان، التماس کردند که آن کلام، دیگر بدیشان گفته نشود. 058 HEB 012 020 زیرا که متحمل آن قدغن نتوانستند شد که اگر حیوانی نیز کوه رالمس کند، سنگسار یا به نیزه زده شود. 058 HEB 012 021 و آن رویت بحدی ترسناک بود که موسی گفت: «بغایت ترسان و لرزانم.» 058 HEB 012 022 بلکه تقرب جسته ایدبه جبل صهیون و شهر خدای حی یعنی اورشلیم سماوی و به جنود بی‌شماره از محفل فرشتگان 058 HEB 012 023 و کلیسای نخستزادگانی که در آسمان مکتوبندو به خدای داور جمیع و به ارواح عادلان مکمل 058 HEB 012 024 و به عیسی متوسط عهد جدید و به خون پاشیده شده که متکلم است به‌معنی نیکوتر ازخون هابیل. 058 HEB 012 025 زنهار از آنکه سخن می‌گوید رو مگردانیدزیرا اگر آنانی که از آنکه بر زمین سخن گفت روگردانیدند، نجات نیافتند، پس ما چگونه نجات خواهیم یافت اگر از او که از آسمان سخن می‌گوید روگردانیم؟ 058 HEB 012 026 که آواز او در آن وقت زمین را جنبایند، لکن الان وعده داده است که «یک مرتبه دیگر نه فقط زمین بلکه آسمان را نیزخواهم جنبانید.» 058 HEB 012 027 و این قول او یک مرتبه دیگراشاره است از تبدیل چیزهایی که جنبانیده می‌شود، مثل آنهایی که ساخته شد، تا آنهایی که جنبانیده نمی شود باقی ماند. 058 HEB 012 028 پس چون ملکوتی را که نمی توان جنبانیدمی یابیم، شکر به‌جا بیاوریم تا به خشوع و تقواخدا را عبادت پسندیده نماییم. 058 HEB 012 029 زیرا خدای ماآتش فروبرنده است. 058 HEB 013 001 محبت برادرانه برقرار باشد؛ 058 HEB 013 002 و ازغریب‌نوازی غافل مشوید زیرا که به آن بعضی نادانسته فرشتگان را ضیافت کردند. 058 HEB 013 003 اسیران را بخاطر آرید مثل همزندان ایشان، ومظلومان را چون شما نیز در جسم هستید. 058 HEB 013 004 نکاح به هر وجه محترم باشد و بسترش غیرنجس زیرا که فاسقان و زانیان را خدا داوری خواهد فرمود. 058 HEB 013 005 سیرت شما از محبت نقره خالی باشد و به آنچه دارید قناعت کنید زیرا که او گفته است: «تو را هرگز رها نکنم و تو را ترک نخواهم نمود.» 058 HEB 013 006 بنابراین ما با دلیری تمام می‌گوییم: «خداوند مددکننده من است و ترسان نخواهم بود. انسان به من چه می‌کند؟» 058 HEB 013 007 مرشدان خود را که کلام خدا را به شما بیان کردند بخاطر دارید و انجام سیرت ایشان راملاحظه کرده، به ایمان ایشان اقتدا نمایید. 058 HEB 013 008 عیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابدالاباد همان است. (aiōn g165) 058 HEB 013 009 از تعلیمهای مختلف و غریب از جا برده مشوید، زیرا بهتر آن است که دل شما به فیض استوار شود و نه به خوراکهایی که آنانی که در آنهاسلوک نمودند، فایده نیافتند. 058 HEB 013 010 مذبحی داریم که خدمت گذاران آن خیمه، اجازت ندارند که از آن بخورند. 058 HEB 013 011 زیرا که جسدهای آن حیواناتی که رئیس کهنه خون آنهارا به قدس‌الاقداس برای گناه می‌برد، بیرون ازلشکرگاه سوخته می‌شود. 058 HEB 013 012 بنابراین، عیسی نیزتا قوم را به خون خود تقدیس نماید، بیرون دروازه عذاب کشید. 058 HEB 013 013 لهذا عار او را برگرفته، بیرون از لشکرگاه به سوی او برویم. 058 HEB 013 014 زانرو که در اینجا شهری باقی نداریم بلکه آینده را طالب هستیم. 058 HEB 013 015 پس بوسیله او قربانی تسبیح را به خدابگذرانیم، یعنی ثمره لبهایی را که به اسم او معترف باشند. 058 HEB 013 016 لکن از نیکوکاری و خیرات غافل مشوید، زیرا خدا به همین قربانی‌ها راضی است. 058 HEB 013 017 مرشدان خود را اطاعت و انقیاد نمایید زیراکه ایشان پاسبانی جانهای شما را می‌کنند، چونکه حساب خواهند داد تا آن را به خوشی نه به ناله به‌جا آورند، زیرا که این شما را مفید نیست. 058 HEB 013 018 برای ما دعا کنید زیرا ما را یقین است که ضمیر خالص داریم و می‌خواهیم در هر امر رفتارنیکو نماییم. 058 HEB 013 019 و بیشتر التماس دارم که چنین کنید تا زودتر به نزد شما باز آورده شوم. 058 HEB 013 020 پس خدای سلامتی که شبان اعظم گوسفندان یعنی خداوند ما عیسی را به خون عهدابدی از مردگان برخیزانید، (aiōnios g166) 058 HEB 013 021 شما را در هر عمل نیکو کامل گرداناد تا اراده او را به‌جا آورید وآنچه منظور نظر او باشد، در شما بعمل آوردبوساطت عیسی مسیح که او را تا ابدالاباد جلال باد. آمین. (aiōn g165) 058 HEB 013 022 لکن‌ای برادران از شما التماس دارم که این کلام نصیحت‌آمیز را متحمل شوید زیرامختصری نیز به شما نوشته‌ام. 058 HEB 013 023 بدانید که برادرما تیموتاوس رهایی یافته است و اگر زود آید، به اتفاق او شما را ملاقات خواهم نمود. 058 HEB 013 024 همه مرشدان خود و جمیع مقدسین راسلام برسانید؛ و آنانی که از ایتالیا هستند، به شماسلام می‌رسانند. 058 HEB 013 025 همگی شما را فیض باد. آمین. # # BOOK 059 JAM James یعقوب 059 JAM 001 001 یعقوب که غلام خدا و عیسی مسیح خداوند است، به دوازده سبط که پراکنده هستند. خوش باشید. 059 JAM 001 002 ‌ای برادران من، وقتی که در تجربه های گوناگون مبتلا شوید، کمال خوشی دانید. 059 JAM 001 003 چونکه می‌دانید که امتحان ایمان شما صبر راپیدا می‌کند. 059 JAM 001 004 لکن صبر را عمل تام خود باشد تاکامل و تمام شوید و محتاج هیچ‌چیز نباشید. 059 JAM 001 005 واگر از شما کسی محتاج به حکمت باشد، سوال بکند از خدایی که هر کس را به سخاوت عطامی کند و ملامت نمی نماید و به او داده خواهدشد. 059 JAM 001 006 لکن به ایمان سوال بکند و هرگز شک نکندزیرا هرکه شک کند، مانند موج دریاست که از بادرانده و متلاطم می‌شود. 059 JAM 001 007 زیرا چنین شخص گمان نبرد که از خداوند چیزی خواهد یافت. 059 JAM 001 008 مرد دودل در تمام رفتار خود ناپایدار است. 059 JAM 001 009 لکن برادر مسکین به‌سرافرازی خود فخربنماید، 059 JAM 001 010 و دولتمند از مسکنت خود، زیرا مثل گل علف در گذر است. 059 JAM 001 011 از آنرو که آفتاب باگرمی طلوع کرده، علف را خشکانید و گلش به زیر افتاده، حسن صورتش زایل شد. به همینطورشخص دولتمند نیز در راههای خود، پژمرده خواهد گردید. 059 JAM 001 012 خوشابحال کسی‌که متحمل تجربه شود، زیرا که چون آزموده شد، آن تاج حیاتی را که خداوند به محبان خود وعده فرموده است خواهد یافت. 059 JAM 001 013 هیچ‌کس چون در تجربه افتد، نگوید: «خدا مرا تجربه می‌کند»، زیرا خدا هرگزاز بدیها تجربه نمی شود و او هیچ‌کس را تجربه نمی کند. 059 JAM 001 014 لکن هرکس در تجربه می‌افتد وقتی که شهوت وی او را می‌کشد و فریفته می‌سازد. 059 JAM 001 015 پس شهوت آبستن شده، گناه را می‌زاید و گناه به انجام رسیده، موت را تولید می‌کند. 059 JAM 001 016 ‌ای برادران عزیز من، گمراه مشوید! 059 JAM 001 017 هر بخشندگی نیکو و هر بخشش کامل از بالا است و نازل می‌شود از پدر نورها که نزد او هیچ تبدیل و سایه گردش نیست. 059 JAM 001 018 او محض اراده خود ما رابوسیله کلمه حق تولید نمود تا ما چون نوبرمخلوقات او باشیم. 059 JAM 001 019 بنابراین، ای برادران عزیز من، هرکس درشنیدن تند و در گفتن آهسته و در خشم سست باشد. 059 JAM 001 020 زیرا خشم انسان عدالت خدا را به عمل نمی آورد. 059 JAM 001 021 پس هر نجاست و افزونی شر را دورکنید و با فروتنی، کلام کاشته شده را بپذیرید که قادر است که جانهای شما را نجات‌بخشد. 059 JAM 001 022 لکن کنندگان کلام باشید نه فقط شنوندگان که خود را فریب می‌دهند. 059 JAM 001 023 زیرا اگر کسی کلام را بشنود و عمل نکند، شخصی را ماند که صورت طبیعی خود را در آینه می‌نگرد. 059 JAM 001 024 زیرا خود رانگریست و رفت و فور فراموش کرد که چطورشخصی بود. 059 JAM 001 025 لکن کسی‌که بر شریعت کامل آزادی چشم دوخت و در آن ثابت ماند، او چون شنونده فراموشکار نمی باشد، بلکه کننده عمل پس او در عمل خود مبارک خواهد بود. 059 JAM 001 026 اگرکسی از شما گمان برد که پرستنده خدا است وعنان زبان خود را نکشد بلکه دل خود را فریب دهد، پرستش او باطل است. 059 JAM 001 027 پرستش صاف وبی عیب نزد خدا و پدر این است که یتیمان وبیوه‌زنان را در مصیبت ایشان تفقد کنند و خود رااز آلایش دنیا نگاه دارند. 059 JAM 002 001 ای برادران من، ایمان خداوند ما عیسی مسیح، رب الجلال را با ظاهربینی مدارید. 059 JAM 002 002 زیرا اگر به کنیسه شما شخصی با انگشتری زرین و لباس نفیس داخل شود و فقیری نیز باپوشاک ناپاک درآید، 059 JAM 002 003 و به صاحب لباس فاخرمتوجه شده، گویید: «اینجا نیکو بنشین» و به فقیرگویید: «تو در آنجا بایست یا زیر پای انداز من بنشین»، 059 JAM 002 004 آیا در خود متردد نیستید و داوران خیالات فاسد نشده‌اید؟ 059 JAM 002 005 ‌ای برادران عزیز، گوش دهید. آیا خدا فقیران این جهان را برنگزیده است تا دولتمند در ایمان و وارث آن ملکوتی که به محبان خود وعده فرموده است بشوند؟ 059 JAM 002 006 لکن شما فقیر را حقیر شمرده‌اید. آیا دولتمندان برشما ستم نمی کنند و شما را در محکمه هانمی کشند؟ 059 JAM 002 007 آیا ایشان به آن نام نیکو که بر شما نهاده شده است کفر نمی گویند؟ 059 JAM 002 008 اما اگر آن شریعت ملوکانه را برحسب کتاب به‌جا آورید یعنی «همسایه خود را مثل نفس خود محبت نما» نیکو می‌کنید. 059 JAM 002 009 لکن اگرظاهربینی کنید، گناه می‌کنید و شریعت شما را به خطاکاری ملزم می‌سازد. 059 JAM 002 010 زیرا هرکه تمام شریعت را نگاه دارد و در یک جزو بلغزد، ملزم همه می‌باشد. 059 JAM 002 011 زیرا او که گفت: «زنا مکن»، نیزگفت: «قتل مکن». پس هرچند زنا نکنی، اگر قتل کردی، از شریعت تجاوز نمودی. 059 JAM 002 012 همچنین سخن گویید و عمل نمایید مانند کسانی که برایشان داوری به شریعت آزادی خواهد شد. 059 JAM 002 013 زیرا آن داوری بی‌رحم خواهد بود برکسی‌که رحم نکرده است و رحم بر داوری مفتخرمی شود. 059 JAM 002 014 ‌ای برادران من، چه سود دارد اگر کسی گوید: «ایمان دارم» وقتی که عمل ندارد؟ آیاایمان می‌تواند او را نجات‌بخشد؟ 059 JAM 002 015 پس اگربرادری یا خواهری برهنه و محتاج خوراک روزینه باشد، 059 JAM 002 016 و کسی از شما بدیشان گوید: «به سلامتی بروید و گرم و سیر شوید»، لیکن مایحتاج بدن را بدیشان ندهد، چه نفع دارد؟ 059 JAM 002 017 همچنین ایمان نیز اگر اعمال ندارد، در خودمرده است. 059 JAM 002 018 بلکه کسی خواهد گفت: «تو ایمان داری و من اعمال دارم. ایمان خود را بدون اعمال به من بنما و من ایمان خود را از اعمال خود به توخواهم نمود.» 059 JAM 002 019 تو ایمان داری که خدا واحداست؟ نیکو می‌کنی! شیاطین نیز ایمان دارند و می لرزند! 059 JAM 002 020 و لیکن‌ای مرد باطل، آیا می‌خواهی دانست که ایمان بدون اعمال، باطل است؟ 059 JAM 002 021 آیا پدر ما ابراهیم به اعمال، عادل شمرده نشد وقتی که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانید؟ 059 JAM 002 022 می‌بینی که ایمان با اعمال او عمل کرد و ایمان از اعمال، کامل گردید. 059 JAM 002 023 و آن نوشته تمام گشت که می‌گوید: «ابراهیم به خداایمان آورد و برای او به عدالت محسوب گردید»، و دوست خدا نامیده شد. 059 JAM 002 024 پس می‌بینید که انسان از اعمال عادل شمرده می‌شود، نه از ایمان تنها. 059 JAM 002 025 و همچنین آیا راحاب فاحشه نیز ازاعمال عادل شمرده نشد وقتی که قاصدان راپذیرفته، به راهی دیگر روانه نمود؟ 059 JAM 002 026 زیراچنانکه بدن بدون روح مرده است، همچنین ایمان بدون اعمال نیز مرده است. 059 JAM 003 001 ای برادران من، بسیار معلم نشوید چونکه می دانید که بر ما داوری سخت‌تر خواهدشد. 059 JAM 003 002 زیرا همگی ما بسیار می‌لغزیم. و اگر کسی در سخن‌گفتن نلغزد، او مرد کامل است و می‌تواندعنان تمام جسد خود را بکشد. 059 JAM 003 003 و اینک لگام رابر دهان اسبان می‌زنیم تا مطیع ما شوند و تمام بدن آنها را برمی گردانیم. 059 JAM 003 004 اینک کشتیها نیز چقدربزرگ است و از بادهای سخت رانده می‌شود، لکن با سکان کوچک به هر طرفی که اراده ناخدا باشد، برگردانیده می‌شود. 059 JAM 003 005 همچنان زبان نیز عضوی کوچک است و سخنان کبرآمیز می‌گوید. اینک آتش کمی چه جنگل عظیمی را می‌سوزاند. 059 JAM 003 006 وزبان آتشی است! آن عالم ناراستی در میان اعضای ما زبان است که تمام بدن را می‌آلاید ودایره کائنات را می‌سوزاند و از جهنم سوخته می‌شود! (Geenna g1067) 059 JAM 003 007 زیرا که هر طبیعتی از وحوش و طیور وحشرات و حیوانات بحری از طبیعت انسان رام می‌شود و رام شده است. 059 JAM 003 008 لکن زبان را کسی ازمردمان نمی تواند رام کند. شرارتی سرکش و پر اززهر قاتل است! 059 JAM 003 009 خدا و پدر را به آن متبارک می‌خوانیم و به همان مردمان را که به صورت خداآفریده شده‌اند، لعن می‌گوییم. 059 JAM 003 010 از یک دهان برکت و لعنت بیرون می‌آید! ای برادران، شایسته نیست که چنین شود. 059 JAM 003 011 آیا چشمه از یک شکاف آب شیرین و شور جاری می‌سازد؟ 059 JAM 003 012 یا می‌شودای برادران من که درخت انجیر، زیتون یا درخت مو، انجیر بار آورد؟ و چشمه شور نمی تواند آب شیرین را موجود سازد. 059 JAM 003 013 کیست در میان شما که حکیم و عالم باشد؟ پس اعمال خود را از سیرت نیکو به تواضع حکمت ظاهر بسازد. 059 JAM 003 014 لکن اگر در دل خودحسد تلخ و تعصب دارید، فخر مکنید و به ضدحق دروغ مگویید. 059 JAM 003 015 این حکمت از بالا نازل نمی شود، بلکه دنیوی و نفسانی و شیطانی است. 059 JAM 003 016 زیرا هرجایی که حسد و تعصب است، درآنجا فتنه و هر امر زشت موجود می‌باشد. 059 JAM 003 017 لکن آن حکمت که از بالا است، اول طاهر است و بعدصلح‌آمیز و ملایم و نصیحت‌پذیر و پر از رحمت و میوه های نیکو و بی‌تردد و بی‌ریا. 059 JAM 003 018 و میوه عدالت در سلامتی کاشته می‌شود برای آنانی که سلامتی را بعمل می‌آورند. 059 JAM 004 001 از کجا در میان شما جنگها و از کجا نزاعهاپدید می‌آید؟ آیا نه از لذت های شما که دراعضای شما جنگ می‌کند؟ 059 JAM 004 002 طمع می‌ورزید وندارید؛ می‌کشید و حسد می‌نمایید و نمی توانیدبه چنگ آرید؛ و جنگ و جدال می‌کنید و نداریداز این جهت که سوال نمی کنید. 059 JAM 004 003 و سوال می‌کنیدو نمی یابید، از اینرو که به نیت بد سوال می‌کنید تادر لذات خود صرف نمایید. 059 JAM 004 004 ‌ای زانیات، آیا نمی دانید که دوستی دنیا، دشمنی خداست؟ پس هرکه می‌خواهد دوست دنیا باشد، دشمن خدا گردد. 059 JAM 004 005 آیا گمان دارید که کتاب عبث می‌گوید روحی که او را در ما ساکن کرده است، تا به غیرت بر ما اشتیاق دارد؟ 059 JAM 004 006 لیکن او فیض زیاده می‌بخشد. بنابراین می‌گوید: «خدامتکبران را مخالفت می‌کند، اما فروتنان را فیض می‌بخشد.» 059 JAM 004 007 پس خدا را اطاعت نمایید و با ابلیس مقاومت کنید تا از شما بگریزد. 059 JAM 004 008 و به خدا تقرب جویید تا به شما نزدیکی نماید. دستهای خود راطاهر سازید، ای گناهکاران و دلهای خود را پاک کنید، ای دودلان. 059 JAM 004 009 خود را خوار سازید و ناله وگریه نمایید و خنده شما به ماتم و خوشی شما به غم مبدل شود. 059 JAM 004 010 در حضور خدا فروتنی کنید تاشما را سرافراز فرماید. 059 JAM 004 011 ‌ای برادران، یکدیگررا ناسزا مگویید زیرا هرکه برادر خود را ناسزاگوید و بر او حکم کند، شریعت را ناسزا گفته و برشریعت حکم کرده باشد. لکن اگر بر شریعت حکم کنی، عامل شریعت نیستی بلکه داورهستی. 059 JAM 004 012 صاحب شریعت و داور، یکی است که بر رهانیدن و هلاک کردن قادر می‌باشد. پس تو کیستی که بر همسایه خود داوری می‌کنی؟ 059 JAM 004 013 هان، ای کسانی که می‌گویید: «امروز و فردابه فلان شهر خواهیم رفت و در آنجا یک سال بسرخواهیم برد و تجارت خواهیم کرد و نفع خواهیم برد»، 059 JAM 004 014 و حال آنکه نمی دانید که فردا چه می‌شود؛ از آنرو که حیات شما چیست؟ مگربخاری نیستید که اندک زمانی ظاهر است و بعدناپدید می‌شود؟ 059 JAM 004 015 به عوض آنکه باید گفت که «اگر خدا بخواهد، زنده می‌مانیم و چنین و چنان می‌کنیم.» 059 JAM 004 016 اما الحال به عجب خود فخرمی کنید و هر چنین فخر بد است. 059 JAM 004 017 پس هرکه نیکویی‌کردن بداند و بعمل نیاورد، او را گناه است. 059 JAM 005 001 هان‌ای دولتمندان، بجهت مصیبتهایی که بر شما وارد می‌آید، گریه و ولوله نمایید. 059 JAM 005 002 دولت شما فاسد و رخت شما بیدخورده می‌شود. 059 JAM 005 003 طلا و نقره شما را زنگ می‌خورد وزنگ آنها بر شما شهادت خواهد داد و مثل آتش، گوشت شما را خواهد خورد. شما در زمان آخرخزانه اندوخته‌اید. 059 JAM 005 004 اینک مزد عمله هایی که کشته های شما را درویده‌اند و شما آن را به فریب نگاه داشته‌اید، فریاد برمی آورد و ناله های دروگران، به گوشهای رب الجنود رسیده است. 059 JAM 005 005 بر روی زمین به ناز و کامرانی مشغول بوده، دلهای خود را در یوم قتل پروردید. 059 JAM 005 006 بر مردعادل فتوی دادید و او را به قتل رسانیدید و با شمامقاومت نمی کند. 059 JAM 005 007 پس‌ای برادران، تا هنگام آمدن خداوند صبرکنید. اینک دهقان انتظار می‌کشد برای محصول گرانبهای زمین و برایش صبر می‌کند تا باران اولین و آخرین را بیابد. 059 JAM 005 008 شما نیز صبر نمایید و دلهای خود را قوی سازید زیرا که آمدن خداوند نزدیک است. 059 JAM 005 009 ‌ای برادران، از یکدیگر شکایت مکنید، مبادا بر شما حکم شود. اینک داور بر در ایستاده است. 059 JAM 005 010 ‌ای برادران، نمونه زحمت و صبر رابگیرید از انبیایی که به نام خداوند تکلم نمودند. 059 JAM 005 011 اینک صابران را خوشحال می‌گوییم و صبرایوب را شنیده‌اید و انجام کار خداوند رادانسته‌اید، زیرا که خداوند بغایت مهربان و کریم است. 059 JAM 005 012 لکن اول همه‌ای برادران من، قسم مخورید نه به آسمان و نه به زمین و نه به هیچ سوگند دیگر، بلکه بلی شما بلی باشد و نی شما نی، مبادا درتحکم بیفتید. 059 JAM 005 013 اگر کسی از شما مبتلای بلایی باشد، دعابنماید و اگر کسی خوشحال باشد، سرود بخواند. 059 JAM 005 014 و هرگاه کسی از شما بیمار باشد، کشیشان کلیسا را طلب کند تا برایش دعا نمایند و او را به نام خداوند به روغن تدهین کنند. 059 JAM 005 015 و دعای ایمان، مریض شما را شفا خواهد بخشید وخداوند او را خواهد برخیزانید، و اگر گناه کرده باشد، از او آمرزیده خواهد شد. 059 JAM 005 016 نزد یکدیگربه گناهان خود اعتراف کنید و برای یکدیگر دعاکنید تا شفا یابید، زیرا دعای مرد عادل در عمل، قوت بسیار دارد. 059 JAM 005 017 الیاس مردی بود صاحب حواس مثل ما و به تمامی دل دعا کرد که باران نبارد و تا مدت سه سال و شش ماه نبارید. 059 JAM 005 018 و بازدعا کرد و آسمان بارید و زمین ثمر خود رارویانید. 059 JAM 005 019 ‌ای برادران من، اگر کسی از شما از راستی منحرف شود و شخصی او را بازگرداند، 059 JAM 005 020 بداندهرکه گناهکار را از ضلالت راه او برگرداند، جانی را از موت رهانیده و گناهان بسیار را پوشانیده است. # # BOOK 060 1PE 1 Peter اول پطرس 060 1PE 001 001 به غریبانی که پراکنده‌اند در پنطس وغلاطیه و قپدوقیه و آسیا و بطانیه؛ 060 1PE 001 002 برگزیدگان برحسب علم سابق خدای پدر، به تقدیس روح برای اطاعت و پاشیدن خون عیسی مسیح. فیض و سلامتی بر شما افزون باد. 060 1PE 001 003 متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که بحسب رحمت عظیم خود ما رابوساطت برخاستن عیسی مسیح از مردگان از نوتولید نمود برای امید زنده، 060 1PE 001 004 بجهت میراث بی‌فساد و بی‌آلایش و ناپژمرده که نگاه داشته شده است در آسمان برای شما؛ 060 1PE 001 005 که به قوت خدامحروس هستید به ایمان برای نجاتی که مهیاشده است تا در ایام آخر ظاهر شود. 060 1PE 001 006 و در آن وجد می‌نمایید، هرچند در حال، اندکی از راه ضرورت در تجربه های گوناگون محزون شده‌اید، 060 1PE 001 007 تا آزمایش ایمان شما که از طلای فانی باآزموده شدن در آتش، گرانبهاتر است، برای تسبیح و جلال و اکرام یافت شود در حین ظهورعیسی مسیح. 060 1PE 001 008 که او را اگرچه ندیده‌اید محبت می‌نمایید و الان اگرچه او را نمی بینید، لکن بر اوایمان آورده، وجد می‌نمایید با خرمی‌ای که نمی توان بیان کرد و پر از جلال است. 060 1PE 001 009 و انجام ایمان خود یعنی نجات جان خویش را می‌یابید. 060 1PE 001 010 که درباره این نجات، انبیایی که از فیضی که برای شما مقرر بود، اخبار نمودند، تفتیش وتفحص می‌کردند 060 1PE 001 011 و دریافت می‌نمودند که کدام و چگونه زمان است که روح مسیح که درایشان بود از آن خبر می‌داد، چون از زحماتی که برای مسیح مقرر بود و جلالهایی که بعد از آنهاخواهد بود، شهادت می‌داد؛ 060 1PE 001 012 و بدیشان مکشوف شد که نه به خود بلکه به ما خدمت می‌کردند، در آن اموری که شما اکنون از آنها خبریافته‌اید از کسانی که به روح‌القدس که از آسمان فرستاده شده است، بشارت داده‌اند و فرشتگان نیز مشتاق هستند که در آنها نظر کنند. 060 1PE 001 013 لهذا کمر دلهای خود را ببندید و هشیارشده، امید کامل آن فیضی را که در مکاشفه عیسی مسیح به شما عطا خواهد شد، بدارید. 060 1PE 001 014 و چون ابنای اطاعت هستید، مشابه مشوید بدان شهواتی که در ایام جهالت می‌داشتید. 060 1PE 001 015 بلکه مثل آن قدوس که شما را خوانده است، خود شما نیز درهر سیرت، مقدس باشید. 060 1PE 001 016 زیرا مکتوب است: «مقدس باشید زیرا که من قدوسم.» 060 1PE 001 017 و چون او را پدر می‌خوانید که بدون ظاهربینی برحسب اعمال هرکس داوری می‌نماید، پس هنگام غربت خود را با ترس صرف نمایید. 060 1PE 001 018 زیرا می‌دانید که خریده شده‌اید از سیرت باطلی که از پدران خود یافته‌اید نه به چیزهای فانی مثل نقره و طلا، 060 1PE 001 019 بلکه به خون گرانبها چون خون بره بی‌عیب و بی‌داغ یعنی خون مسیح، 060 1PE 001 020 که پیش از بنیاد عالم معین شد، لکن درزمان آخر برای شما ظاهر گردید، 060 1PE 001 021 که بوساطت او شما بر آن خدایی که او را از مردگان برخیزانیدو او را جلال داد، ایمان آورده‌اید تا ایمان و امیدشما بر خدا باشد. 060 1PE 001 022 چون نفسهای خود را به اطاعت راستی طاهر ساخته‌اید تا محبت برادرانه بی‌ریا داشته باشید، پس یکدیگر را از دل بشدت محبت بنمایید. 060 1PE 001 023 از آنرو که تولد تازه یافتید نه از تخم فانی بلکه از غیرفانی یعنی به کلام خدا که زنده وتا ابدالاباد باقی است. (aiōn g165) 060 1PE 001 024 زیرا که «هر بشری مانندگیاه است و تمام جلال او چون گل گیاه. گیاه پژمرده شد و گلش ریخت. 060 1PE 001 025 لکن کلمه خدا تاابدالاباد باقی است.» و این است آن کلامی که به شما بشارت داده شده است. (aiōn g165) 060 1PE 002 001 لهذا هر نوع کینه و هر مکر و ریا و حسد وهرقسم بدگویی را ترک کرده، 060 1PE 002 002 چون اطفال نوزاده، مشتاق شیر روحانی و بی‌غش باشید تا از آن برای نجات نمو کنید، 060 1PE 002 003 اگرفی الواقع چشیده‌اید که خداوند مهربان است. 060 1PE 002 004 و به او تقرب جسته، یعنی به آن سنگ زنده رد شده از مردم، لکن نزد خدا برگزیده و مکرم. 060 1PE 002 005 شما نیز مثل سنگهای زنده بنا کرده می‌شوید به عمارت روحانی و کهانت مقدس تا قربانی های روحانی و مقبول خدا را بواسطه عیسی مسیح بگذرانید. 060 1PE 002 006 بنابراین، در کتاب مکتوب است که «اینک می‌نهم در صهیون سنگی سر زاویه برگزیده و مکرم و هر‌که به وی ایمان آورد خجل نخواهد شد.» 060 1PE 002 007 پس شما را که ایمان دارید اکرام است، لکن آنانی را که ایمان ندارند، «آن سنگی که معماران رد کردند، همان سر زاویه گردید»، 060 1PE 002 008 و «سنگ لغزش دهنده و صخره مصادم»، زیرا که اطاعت کلام نکرده، لغزش می‌خورند که برای همین معین شده‌اند. 060 1PE 002 009 لکن شما قبیله برگزیده و کهانت ملوکانه وامت مقدس و قومی که ملک خاص خدا باشدهستید تا فضایل او را که شما را از ظلمت، به نورعجیب خود خوانده است، اعلام نمایید. 060 1PE 002 010 که سابق قومی نبودید و الان قوم خدا هستید. آن وقت از رحمت محروم، اما الحال رحمت کرده شده‌اید. 060 1PE 002 011 ‌ای محبوبان، استدعا دارم که چون غریبان و بیگانگان از شهوات جسمی که با نفس در نزاع هستند، اجتناب نمایید؛ 060 1PE 002 012 و سیرت خود را درمیان امت‌ها نیکو دارید تا در همان امری که شمارا مثل بدکاران بد می‌گویند، از کارهای نیکوی شما که ببینند، در روز تفقد، خدا را تمجیدنمایند. 060 1PE 002 013 لهذا هر منصب بشری را بخاطر خداونداطاعت کنید، خواه پادشاه را که فوق همه است، 060 1PE 002 014 و خواه حکام را که رسولان وی هستند، بجهت انتقام کشیدن از بدکاران و تحسین نیکوکاران. 060 1PE 002 015 زیرا که همین است اراده خدا که به نیکوکاری خود، جهالت مردمان بی‌فهم را ساکت نمایید، 060 1PE 002 016 مثل آزادگان، اما نه مثل آنانی که آزادی خود را پوشش شرارت می‌سازند بلکه چون بندگان خدا. 060 1PE 002 017 همه مردمان را احترام کنید. برادران را محبت نمایید. از خدا بترسید. پادشاه رااحترام نمایید. 060 1PE 002 018 ‌ای نوکران، مطیع آقایان خود باشید با کمال ترس؛ و نه فقط صالحان و مهربانان را بلکه کج خلقان را نیز. 060 1PE 002 019 زیرا این ثواب است که کسی بجهت ضمیری که چشم بر خدا دارد، در وقتی که ناحق زحمت می‌کشد، دردها را متحمل شود. 060 1PE 002 020 زیرا چه فخر دارد هنگامی که گناهکار بوده، تازیانه خورید و متحمل آن شوید. لکن اگرنیکوکار بوده، زحمت کشید و صبر کنید، این نزدخدا ثواب است. 060 1PE 002 021 زیرا که برای همین خوانده شده‌اید، چونکه مسیح نیز برای ما عذاب کشید وشما را نمونه‌ای گذاشت تا در اثر قدمهای وی رفتار نمایید، 060 1PE 002 022 «که هیچ گناه نکرد و مکر درزبانش یافت نشد.» 060 1PE 002 023 چون او را دشنام می‌دادند، دشنام پس نمی داد و چون عذاب می‌کشید تهدیدنمی نمود، بلکه خویشتن را به داور عادل تسلیم کرد. 060 1PE 002 024 که خود گناهان ما را در بدن خویش بردارمتحمل شد تا از گناه مرده شده، به عدالت زیست نماییم که به ضربهای او شفا یافته‌اید. 060 1PE 002 025 از آنروکه مانند گوسفندان گمشده بودید، لکن الحال به سوی شبان و اسقف جانهای خود برگشته‌اید. 060 1PE 003 001 همچنین‌ای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع کلام نشوند، سیرت زنان، ایشان را بدون کلام دریابد، 060 1PE 003 002 چونکه سیرت طاهر و خداترس شما را بینند. 060 1PE 003 003 و شما رازینت ظاهری نباشد، از بافتن موی و متحلی شدن به طلا و پوشیدن لباس، 060 1PE 003 004 بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسد روح حلیم و آرام که نزدخدا گرانبهاست. 060 1PE 003 005 زیرا بدینگونه زنان مقدسه درسابق نیز که متوکل به خدا بودند، خویشتن رازینت می‌نمودند و شوهران خود را اطاعت می‌کردند. 060 1PE 003 006 مانند ساره که ابراهیم را مطیع می‌بودو او را آقا می‌خواند و شما دختران او شده‌اید، اگر نیکویی کنید و از هیچ خوف ترسان نشوید. 060 1PE 003 007 و همچنین‌ای شوهران، با فطانت با ایشان زیست کنید، چون با ظروف ضعیف تر زنانه، وایشان را محترم دارید چون با شما وارث فیض حیات نیز هستند تا دعاهای شما بازداشته نشود. 060 1PE 003 008 خلاصه همه شما یکرای و همدرد و برادردوست و مشفق و فروتن باشید. 060 1PE 003 009 و بدی بعوض بدی و دشنام بعوض دشنام مدهید، بلکه برعکس برکت بطلبید زیرا که می‌دانید برای این خوانده شده‌اید تا وارث برکت شوید. 060 1PE 003 010 زیرا «هرکه می‌خواهد حیات را دوست دارد و ایام نیکو بیند، زبان خود را از بدی و لبهای خود را از فریب گفتن باز بدارد؛ 060 1PE 003 011 از بدی اعراض نماید و نیکویی رابه‌جا آورد؛ سلامتی را بطلبد و آن را تعاقب نماید. 060 1PE 003 012 از آنرو که چشمان خداوند بر عادلان است وگوشهای او به سوی دعای ایشان، لکن روی خداوند بر بدکاران است.» 060 1PE 003 013 و اگر برای نیکویی غیور هستید، کیست که به شما ضرری برساند؟ 060 1PE 003 014 بلکه هرگاه برای عدالت زحمت کشیدید، خوشابحال شما. پس ازخوف ایشان ترسان و مضطرب مشوید. 060 1PE 003 015 بلکه خداوند مسیح را در دل خود تقدیس نمایید وپیوسته مستعد باشید تا هرکه سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد، او را جواب دهید، لیکن باحلم و ترس. 060 1PE 003 016 و ضمیر خود را نیکو بدارید تاآنانی که بر سیرت نیکوی شما در مسیح طعن می‌زنند، در همان چیزی که شما را بد می‌گویندخجالت کشند، 060 1PE 003 017 زیرا اگر اراده خدا چنین است، نیکوکار بودن و زحمت کشیدن، بهتر است ازبدکردار بودن. 060 1PE 003 018 زیرا که مسیح نیز برای گناهان یک بار زحمت کشید، یعنی عادلی برای ظالمان، تا ما را نزد خدا بیاورد؛ در حالیکه بحسب جسم مرد، لکن بحسب روح زنده گشت، 060 1PE 003 019 و به آن روح نیز رفت و موعظه نمود به ارواحی که درزندان بودند، 060 1PE 003 020 که سابق نافرمانبردار بودندهنگامی که حلم خدا در ایام نوح انتظار می‌کشید، وقتی که کشتی بنا می‌شد، که در آن جماعتی قلیل یعنی هشت نفر به آب نجات یافتند، 060 1PE 003 021 که نمونه آن یعنی تعمید اکنون ما را نجات می‌بخشد (نه دور کردن کثافت جسم بلکه امتحان ضمیر صالح به سوی خدا) بواسطه برخاستن عیسی مسیح، 060 1PE 003 022 که به آسمان رفت و بدست راست خدا است وفرشتگان و قدرتها و قوات مطیع او شده‌اند. 060 1PE 004 001 لهذا چون مسیح بحسب جسم برای مازحمت کشید، شما نیز به همان نیت مسلح شوید زیرا آنکه بحسب جسم زحمت کشید، ازگناه بازداشته شده است. 060 1PE 004 002 تا آنکه بعد از آن مابقی عمر را در جسم نه بحسب شهوات انسانی بلکه موافق اراده خدا بسر برد. 060 1PE 004 003 زیرا که عمر گذشته کافی است برای عمل نمودن به خواهش امت‌ها ودر فجور و شهوات و می‌گساری و عیاشی و بزمهاو بت‌پرستیهای حرام رفتار نمودن. 060 1PE 004 004 و در این متعجب هستند که شما همراه ایشان به سوی همین اسراف اوباشی نمی شتابید و شما را دشنام می‌دهند. 060 1PE 004 005 و ایشان حساب خواهند داد بدو که مستعد است تا زندگان و مردگان را داوری نماید. 060 1PE 004 006 زیرا که از اینجهت نیز به مردگان بشارت داده شد تا بر ایشان موافق مردم بحسب جسم حکم شود و موافق خدا بحسب روح زیست نمایند. 060 1PE 004 007 لکن انتهای همه‌چیز نزدیک است. پس خرداندیش و برای دعا هشیار باشید. 060 1PE 004 008 و اول همه با یکدیگر بشدت محبت نمایید زیرا که محبت کثرت گناهان را می‌پوشاند. 060 1PE 004 009 و یکدیگر را بدون همهمه مهمانی کنید. 060 1PE 004 010 و هریک بحسب نعمتی که یافته باشد، یکدیگر را در آن خدمت نماید، مثل وکلاء امین فیض گوناگون خدا. 060 1PE 004 011 اگر کسی سخن گوید، مانند اقوال خدا بگوید و اگر کسی خدمت کند، برحسب توانایی که خدا بدو داده باشد بکند تا در همه‌چیز، خدا بواسطه عیسی مسیح جلال یابد که او را جلال و توانایی تاابدالاباد هست، آمین. (aiōn g165) 060 1PE 004 012 ‌ای حبیبان، تعجب منمایید از این آتشی که در میان شماست و بجهت امتحان شما می‌آید که گویا چیزی غریب بر شما واقع شده باشد. 060 1PE 004 013 بلکه بقدری که شریک زحمات مسیح هستید، خشنودشوید تا در هنگام ظهور جلال وی شادی و وجدنمایید. 060 1PE 004 014 اگر بخاطر نام مسیح رسوایی می‌کشید، خوشابحال شما زیرا که روح جلال وروح خدا بر شما آرام می‌گیرد. 060 1PE 004 015 پس زنهار هیچ‌یکی از شما چون قاتل یا دزد یا شریر یا فضول عذاب نکشد. 060 1PE 004 016 لکن اگر چون مسیحی عذاب بکشد، پس شرمنده نشود بلکه به این اسم خدا راتمجید نماید. 060 1PE 004 017 زیرا این زمان است که داوری ازخانه خدا شروع شود؛ و اگر شروع آن از ماست، پس عاقبت کسانی که انجیل خدا را اطاعت نمی کنند چه خواهد شد؟ 060 1PE 004 018 و اگر عادل به دشواری نجات یابد، بی‌دین و گناهکار کجا یافت خواهد شد؟ 060 1PE 004 019 پس کسانی نیز که برحسب اراده خدا زحمت کشند، جانهای خود را در نیکوکاری به خالق امین بسپارند. 060 1PE 005 001 پیران را در میان شما نصیحت می‌کنم، من که نیز با شما پیر هستم و شاهد بر زحمات مسیح و شریک در جلالی که مکشوف خواهدشد. 060 1PE 005 002 گله خدا را که در میان شماست بچرانید ونظارت آن را بکنید، نه به زور بلکه به رضامندی ونه بجهت سود قبیح بلکه به رغبت؛ 060 1PE 005 003 و نه‌چنانکه بر قسمت های خود خداوندی بکنید بلکه بجهت گله نمونه باشید، 060 1PE 005 004 تا در وقتی که رئیس شبانان ظاهر شود، تاج ناپژمرده جلال را بیابید. 060 1PE 005 005 همچنین‌ای جوانان، مطیع پیران باشید بلکه همه با یکدیگر فروتنی را بر خود ببندید زیرا خدابا متکبران مقاومت می‌کند و فروتنان را فیض می‌بخشد. 060 1PE 005 006 پس زبردست زورآور خدا فروتنی نمایید تا شما را در وقت معین سرافراز نماید. 060 1PE 005 007 وتمام اندیشه خود را به وی واگذارید زیرا که اوبرای شما فکر می‌کند. 060 1PE 005 008 هشیار و بیدار باشید زیراکه دشمن شما ابلیس مانند شیر غران گردش می‌کند و کسی را می‌طلبد تا ببلعد. 060 1PE 005 009 پس به ایمان استوار شده، با او مقاومت کنید، چون آگاه هستیدکه همین زحمات بر برادران شما که در دنیاهستند، می‌آید. 060 1PE 005 010 و خدای همه فیضها که ما را به جلال ابدی خود در عیسی مسیح خوانده، است، شما را بعداز کشیدن زحمتی قلیل کامل و استوار و تواناخواهد ساخت. (aiōnios g166) 060 1PE 005 011 او را تا ابدالاباد جلال وتوانایی باد، آمین. (aiōn g165) 060 1PE 005 012 به توسط سلوانس که او را برادر امین شمامی شمارم، مختصری نوشتم و نصیحت وشهادت می‌دهم که همین است فیض حقیقی خداکه بر آن قائم هستید. 060 1PE 005 013 خواهر برگزیده با شما که در بابل است و پسر من مرقس به شما سلام می‌رسانند. 060 1PE 005 014 یکدیگر را به بوسه محبتانه سلام نمایید و همه شما را که در مسیح عیسی هستید، سلام باد آمین. # # BOOK 061 2PE 2 Peter دوم پطرس 061 2PE 001 001 شمعون پطرس، غلام و رسول عیسی مسیح، به آنانی که ایمان گرانبها را به مساوی مایافته‌اند، در عدالت خدای ما و عیسی مسیح نجات‌دهنده. 061 2PE 001 002 فیض و سلامتی در معرفت خدا و خداوند ماعیسی بر شما افزون باد. 061 2PE 001 003 چنانکه قوت الهیه او همه‌چیزهایی را که برای حیات و دینداری لازم است، به ما عنایت فرموده است، به معرفت او که ما را به جلال وفضیلت خود دعوت نموده، 061 2PE 001 004 که بوساطت آنهاوعده های بینهایت عظیم و گرانبها به ما داده شد تاشما به اینها شریک طبیعت الهی گردید و ازفسادی که از شهوت در جهان است، خلاصی یابید. 061 2PE 001 005 و به همین جهت، کمال سعی نموده، درایمان خود فضیلت پیدا نمایید 061 2PE 001 006 و در فضیلت، علم و در علم، عفت و در عفت، صبر و در صبر، دینداری 061 2PE 001 007 و در دینداری، محبت برادران و درمحبت برادران، محبت را. 061 2PE 001 008 زیرا هرگاه اینها درشما یافت شود و بیفزاید، شما را نمی گذارد که درمعرفت خداوند ما عیسی مسیح کاهل یا بی‌ثمربوده باشید. 061 2PE 001 009 زیرا هرکه اینها را ندارد، کور وکوتاه نظر است و تطیهر گناهان گذشته خود را فراموش کرده است. 061 2PE 001 010 لهذا‌ای برادران بیشتر جد و جهد کنید تادعوت و برگزیدگی خود را ثابت نمایید زیرا اگرچنین کنید هرگز لغزش نخواهید خورد. 061 2PE 001 011 وهمچنین دخول در ملکوت جاودانی خداوند ونجات‌دهنده ما عیسی مسیح به شما به دولتمندی داده خواهد شد. (aiōnios g166) 061 2PE 001 012 لهذا از پیوسته یاد دادن شما از این امورغفلت نخواهم ورزید، هرچند آنها را می‌دانید ودر آن راستی که نزد شما است استوار هستید. 061 2PE 001 013 لکن این را صواب می‌دانم، مادامی که در این خیمه هستم، شما را به یاد آوری برانگیزانم. 061 2PE 001 014 چونکه می‌دانم که وقت بیرون کردن خیمه من نزدیک است، چنانکه خداوند ما عیسی مسیح نیزمرا آگاهانید. 061 2PE 001 015 و برای این نیز کوشش می‌کنم تاشما در هروقت بعد از رحلت من، بتوانید این اموررا یاد آورید. 061 2PE 001 016 زیرا که در‌پی افسانه های جعلی نرفتیم، چون از قوت و آمدن خداوند ما عیسی مسیح شما را اعلام دادیم، بلکه کبریایی او رادیده بودیم. 061 2PE 001 017 زیرا از خدای پدر اکرام و جلال یافت هنگامی که آوازی از جلال کبریایی به اورسید که «این است پسر حبیب من که از وی خشنودم.» 061 2PE 001 018 و این آواز را ما زمانی که با وی درکوه مقدس بودیم، شنیدیم که از آسمان آورده شد. 061 2PE 001 019 و کلام انبیا را نیز محکم تر داریم که نیکومی کنید اگر در آن اهتمام کنید، مثل چراغی درخشنده در مکان تاریک تا روز بشکافد و ستاره صبح در دلهای شما طلوع کند. 061 2PE 001 020 و این رانخست بدانید که هیچ نبوت کتاب از تفسیر خودنبی نیست. 061 2PE 001 021 زیرا که نبوت به اراده انسان هرگزآورده نشد، بلکه مردمان به روح‌القدس مجذوب شده، از جانب خدا سخن‌گفتند. 061 2PE 002 001 لکن در میان قوم، انبیای کذبه نیز بودند، چنانکه در میان شما هم معلمان کذبه خواهند بود که بدعتهای مهلک را خفیه خواهندآورد و آن آقایی را که ایشان را خرید انکارخواهند نمود و هلاکت سریع را بر خود خواهندکشید؛ 061 2PE 002 002 و بسیاری فجور ایشان را متابعت خواهند نمود که به‌سبب ایشان طریق حق، موردملامت خواهد شد. 061 2PE 002 003 و از راه طمع به سخنان جعلی شما را خرید و فروش خواهند کرد که عقوبت ایشان از مدت مدید تاخیر نمی کند وهلاکت ایشان خوابیده نیست. 061 2PE 002 004 زیرا هرگاه خدا بر فرشتگانی که گناه کردند، شفقت ننمود بلکه ایشان را به جهنم انداخته، به زنجیرهای ظلمت سپرد تا برای داوری نگاه داشته شوند؛ (Tartaroō g5020) 061 2PE 002 005 و بر عالم قدیم شفقت نفرمود بلکه نوح، واعظ عدالت را با هفت نفر دیگر محفوظداشته، طوفان را بر عالم بی‌دینان آورد؛ 061 2PE 002 006 وشهرهای سدوم و عموره را خاکستر نموده، حکم به واژگون شدن آنها فرمود و آنها را برای آنانی که بعد از این بی‌دینی خواهند کرد، عبرتی ساخت؛ 061 2PE 002 007 و لوط عادل را که از رفتار فاجرانه بی‌دینان رنجیده بود رهانید. 061 2PE 002 008 زیرا که آن مرد عادل درمیانشان ساکن بوده، از آنچه می‌دید و می‌شنید، دل صالح خود را به‌کارهای قبیح ایشان هرروزه رنجیده می‌داشت. 061 2PE 002 009 پس خداوند می‌داند که عادلان را از تجربه رهایی دهد و ظالمان را تا به روز جزا در عذاب نگاه دارد. 061 2PE 002 010 خصوص آنانی که در شهوات نجاست در‌پی جسم می‌روند وخداوندی را حقیر می‌دانند. 061 2PE 002 011 و حال آنکه فرشتگانی که در قدرت و قوت افضل هستند، پیش خداوند برایشان حکم افترا نمی زنند. 061 2PE 002 012 لکن اینها چون حیوانات غیرناطق که برای صید و هلاکت طبع متولد شده‌اند، ملامت می‌کنند بر آنچه نمی دانندو در فساد خود هلاک خواهند شد. 061 2PE 002 013 و مزدناراستی خود را خواهند یافت که عیش و عشرت یک روزه را سرور خود می‌دانند. لکه‌ها و عیبهاهستند که در ضیافت های محبتانه خود عیش وعشرت می‌نمایند وقتی که با شما شادی می‌کنند. 061 2PE 002 014 چشمهای پر از زنا دارند که از گناه بازداشته نمی شود، و کسان ناپایدار را به دام می‌کشند؛ ابنای لعنت که قلب خود را برای طمع ریاضت داده‌اند، 061 2PE 002 015 و راه مستقیم را ترک کرده، گمراه شدند و طریق بلعام بن بصور را که مزد ناراستی رادوست می‌داشت، متابعت کردند. 061 2PE 002 016 لکن او ازتقصیر خود توبیخ یافت که حمار گنگ به زبان انسان متنطق شده، دیوانگی نبی را توبیخ نمود. 061 2PE 002 017 اینها چشمه های بی‌آب و مه های رانده شده به باد شدید هستند که برای ایشان ظلمت تاریکی جاودانی، مقرر است. (questioned) 061 2PE 002 018 زیرا که سخنان تکبرآمیز و باطل می‌گویند و آنانی را که از اهل ضلالت تازه رستگار شده‌اند، در دام شهوات به فجور جسمی می‌کشند، 061 2PE 002 019 و ایشان را به آزادی وعده می‌دهند و حال آنکه خود غلام فسادهستند، زیرا هرچیزی که بر کسی غلبه یافته باشد، او نیز غلام آن است. 061 2PE 002 020 زیرا هرگاه به معرفت خداوند و نجات‌دهنده ما عیسی مسیح ازآلایش دنیوی رستند و بعد از آن، بار دیگر گرفتارو مغلوب آن گشتند، اواخر ایشان از اوایل بدترمی شود. 061 2PE 002 021 زیرا که برای ایشان بهتر می‌بود که راه عدالت را ندانسته باشند از اینکه بعد از دانستن باردیگر از آن حکم مقدس که بدیشان سپرده شده بود، برگردند. 061 2PE 002 022 لکن معنی مثل حقیقی بر ایشان راست آمد که «سگ به قی خود رجوع کرده است و خنزیر شسته شده، به غلطیدن در گل.» 061 2PE 003 001 این رساله دوم را‌ای حبیبان الان به شمامی نویسم که به این هردو، دل پاک شما را به طریق یادگاری برمی انگیزانم، 061 2PE 003 002 تا بخاطر آریدکلماتی که انبیای مقدس، پیش گفته‌اند و حکم خداوند و نجات‌دهنده را که به رسولان شما داده شد. 061 2PE 003 003 و نخست این را می‌دانید که در ایام آخرمستهزئین با استهزا ظاهر خواهند شد که بر وفق شهوات خود رفتار نموده، 061 2PE 003 004 خواهند گفت: «کجاست وعده آمدن او؟ زیرا از زمانی که پدران به خواب رفتند، هرچیز به همینطوری که ازابتدای آفرینش بود، باقی است.» 061 2PE 003 005 زیرا که ایشان عمد از این غافل هستند که به کلام خدا آسمانهااز قدیم بود و زمین از آب و به آب قائم گردید. 061 2PE 003 006 وبه این هردو، عالمی که آن وقت بود در آب غرق شده، هلاک گشت. 061 2PE 003 007 لکن آسمان و زمین الان به همان کلام برای آتش ذخیره شده و تا روز داوری و هلاکت، مردم بی‌دین نگاه داشته شده‌اند. 061 2PE 003 008 لکن‌ای حبیبان، این یک چیز از شما مخفی نماند که یک روز نزد خدا چون هزار سال است وهزار سال چون یک روز. 061 2PE 003 009 خداوند در وعده خودتاخیر نمی نماید چنانکه بعضی تاخیرمی پندارند، بلکه بر شما تحمل می‌نماید چون نمی خواهد که کسی هلاک گردد بلکه همه به توبه گرایند. 061 2PE 003 010 لکن روز خداوند چون دزد خواهدآمد که در آن آسمانها به صدای عظیم زایل خواهند شد و عناصر سوخته شده، از هم خواهدپاشید و زمین و کارهایی که در آن است سوخته خواهد شد. 061 2PE 003 011 پس چون جمیع اینها متفرق خواهندگردید، شما چطور مردمان باید باشید، در هرسیرت مقدس و دینداری؟ 061 2PE 003 012 و آمدن روز خدارا انتظار بکشید و آن را بشتابانید که در آن آسمانها سوخته شده، از هم متفرق خواهند شد وعناصر از حرارت گداخته خواهد گردید. 061 2PE 003 013 ولی بحسب وعده او، منتظر آسمانهای جدید و زمین جدید هستیم که در آنها عدالت ساکن خواهد بود. 061 2PE 003 014 لهذا‌ای حبیبان، چون انتظار این چیزها رامی کشید، جد و جهد نمایید تا نزد او بی‌داغ و بی عیب در سلامتی یافت شوید. 061 2PE 003 015 و تحمل خداوند ما را نجات بدانید، چنانکه برادر حبیب ماپولس نیز برحسب حکمتی که به وی داده شد، به شما نوشت. 061 2PE 003 016 و همچنین در سایر رساله های خود این چیزها را بیان می‌نماید که در آنها بعضی چیزهاست که فهمیدن آنها مشکل است و مردمان بی‌علم و ناپایدار آنها را مثل سایر کتب تحریف می کنند تا به هلاکت خود برسند. 061 2PE 003 017 پس شما‌ای حبیبان، چون این امور را ازپیش می‌دانید، باحذر باشید که مبادا به گمراهی بی‌دینان ربوده شده، از پایداری خود بیفتید. 061 2PE 003 018 بلکه در فیض و معرفت خداوند و نجات‌دهنده ما عیسی مسیح ترقی کنید، که او را از کنون تاابدالاباد جلال باد. آمین. (aiōn g165) # # BOOK 062 1JO 1 John اول یوحنا 062 1JO 001 001 آنچه از ابتدا بود و آنچه شنیده‌ایم و به چشم خود دیده، آنچه بر آن نگریستیم ودستهای ما لمس کرد، درباره کلمه حیات. 062 1JO 001 002 وحیات ظاهر شد و آن را دیده‌ایم و شهادت می‌دهیم و به شما خبر می‌دهیم از حیات جاودانی که نزد پدر بود و برما ظاهر شد. (aiōnios g166) 062 1JO 001 003 ازآنچه دیده و شنیده‌ایم شما را اعلام می‌نماییم تاشما هم با ما شراکت داشته باشید. و اما شراکت مابا پدر و با پسرش عیسی مسیح است. 062 1JO 001 004 و این را به شما می‌نویسم تا خوشی ما کامل گردد. 062 1JO 001 005 و این است پیغامی که از او شنیده‌ایم و به شما اعلام می‌نماییم، که خدا نور است و هیچ ظلمت در وی هرگز نیست. 062 1JO 001 006 اگر گوییم که با وی شراکت داریم، در حالیکه در ظلمت سلوک می‌نماییم، دروغ می‌گوییم و براستی عمل نمی کنیم. 062 1JO 001 007 لکن اگر در نور سلوک می‌نماییم، چنانکه او در نور است، با یکدیگر شراکت داریم و خون پسر او عیسی مسیح ما را از هر گناه پاک می‌سازد. 062 1JO 001 008 اگر گوییم که گناه نداریم خود را گمراه می‌کنیم و راستی در ما نیست. 062 1JO 001 009 اگر به گناهان خود اعتراف کنیم، او امین و عادل است تا گناهان ما را بیامرزد و ما را از هر ناراستی پاک سازد. 062 1JO 001 010 اگر گوییم که گناه نکرده‌ایم، او را دروغگو می شماریم و کلام او در ما نیست. 062 1JO 002 001 ای فرزندان من، این را به شما می‌نویسم تاگناه نکنید؛ و اگر کسی گناهی کند، شفیعی داریم نزد پدر یعنی عیسی مسیح عادل. 062 1JO 002 002 واوست کفاره بجهت گناهان ما و نه گناهان ما فقطبلکه بجهت تمام جهان نیز. 062 1JO 002 003 و از این می‌دانیم که او را می‌شناسیم، اگر احکام او را نگاه داریم. 062 1JO 002 004 کسی‌که گوید او را می‌شناسم و احکام او رانگاه ندارد، دروغگوست و در وی راستی نیست. 062 1JO 002 005 لکن کسی‌که کلام او را نگاه دارد، فی الواقع محبت خدا در وی کامل شده است و از این می‌دانیم که در وی هستیم. 062 1JO 002 006 هرکه گوید که در وی می‌مانم، به همین طریقی که او سلوک می‌نمود، اونیز باید سلوک کند. 062 1JO 002 007 ‌ای حبیبان، حکمی تازه به شما نمی نویسم، بلکه حکمی کهنه که آن را از ابتدا داشتید؛ و حکم کهنه آن کلام است که از ابتدا شنیدید. 062 1JO 002 008 و نیزحکمی تازه به شما می‌نویسم که آن در وی و درشما حق است، زیرا که تاریکی درگذر است و نورحقیقی الان می‌درخشد. 062 1JO 002 009 کسی‌که می‌گوید که در نور است و از برادرخود نفرت دارد، تا حال در تاریکی است. 062 1JO 002 010 وکسی‌که برادر خود را محبت نماید، در نور ساکن است و لغزش در وی نیست. 062 1JO 002 011 اما کسی‌که ازبرادر خود نفرت دارد، در تاریکی است و درتاریکی راه می‌رود و نمی داند کجا می‌رود زیرا که تاریکی چشمانش را کور کرده است. 062 1JO 002 012 ‌ای فرزندان، به شما می‌نویسم زیرا که گناهان شما بخاطر اسم او آمرزیده شده است. 062 1JO 002 013 ‌ای پدران، به شما می‌نویسم زیرا او را که ازابتدا است می‌شناسید. ای جوانان، به شمامی نویسم از آنجا که بر شریر غالب شده‌اید. ای بچه‌ها به شما نوشتم زیرا که پدر را می‌شناسید. 062 1JO 002 014 ‌ای پدران، به شما نوشتم زیرا او را که ازابتداست می‌شناسید. ای جوانان، به شما نوشتم از آن جهت که توانا هستید و کلام خدا در شماساکن است وبر شریر غلبه یافته‌اید. 062 1JO 002 015 دنیا را وآنچه در دنیاست دوست مدارید زیرا اگر کسی دنیا را دوست دارد، محبت پدر در وی نیست. 062 1JO 002 016 زیرا که آنچه در دنیاست، از شهوت جسم وخواهش چشم و غرور زندگانی از پدر نیست بلکه از جهان است. 062 1JO 002 017 و دنیا و شهوات آن در گذراست لکن کسی‌که به اراده خدا عمل می‌کند، تا به ابد باقی می‌ماند. (aiōn g165) 062 1JO 002 018 ‌ای بچه‌ها، این ساعت آخر است و چنانکه شنیده‌اید که دجال می‌آید، الحال هم دجالان بسیار ظاهر شده‌اند و از این می‌دانیم که ساعت آخر است. 062 1JO 002 019 از ما بیرون شدند، لکن از ما نبودند، زیرا اگر از ما می‌بودند با ما می‌ماندند؛ لکن بیرون رفتند تا ظاهر شود که همه ایشان از ما نیستند. 062 1JO 002 020 و اما شما از آن قدوس، مسح را یافته‌اید وهرچیز را می‌دانید. 062 1JO 002 021 ننوشتم به شما از این جهت که راستی را نمی دانید، بلکه از اینرو که آن رامی دانید و اینکه هیچ دروغ از راستی نیست. 062 1JO 002 022 دروغگو کیست جز آنکه مسیح بودن عیسی راانکار کند. آن دجال است که پدر و پسر را انکارمی نماید. 062 1JO 002 023 کسی‌که پسر را انکار کند، پدر را هم ندارد و کسی‌که اعتراف به پسر نماید، پدر را نیزدارد. 062 1JO 002 024 و اما شما آنچه از ابتدا شنیدید در شماثابت بماند، زیرا اگر آنچه از اول شنیدید، در شماثابت بماند، شما نیز در پسر و در پدر ثابت خواهید ماند. 062 1JO 002 025 و این است آن وعده‌ای که او به ما داده است، یعنی حیات جاودانی. (aiōnios g166) 062 1JO 002 026 و این را به شما نوشتم درباره آنانی که شما را گمراه می‌کنند. 062 1JO 002 027 و اما در شما آن مسح که از او یافته‌اید ثابت است و حاجت ندارید که کسی شما را تعلیم دهدبلکه چنانکه خود آن مسح شما را از همه‌چیزتعلیم می‌دهد و حق است و دروغ نیست، پس بطوری که شما را تعلیم داد در او ثابت می‌مانید. 062 1JO 002 028 الان‌ای فرزندان در او ثابت بمانید تا چون ظاهر شود، اعتماد داشته باشیم و در هنگام ظهورش از وی خجل نشویم. 062 1JO 002 029 اگر فهمیده ایدکه او عادل است، پس می‌دانید که هر‌که عدالت رابه‌جا آورد، از وی تولد یافته است. 062 1JO 003 001 ملاحظه کنید چه نوع محبت پدر به ما داده است تا فرزندان خدا خوانده شویم؛ وچنین هستیم و از این جهت دنیا ما را نمی شناسدزیرا که او را نشناخت. 062 1JO 003 002 ‌ای حبیبان، الان فرزندان خدا هستیم و هنوز ظاهر نشده است آنچه خواهیم بود؛ لکن می‌دانیم که چون او ظاهر شود، مانند او خواهیم بود زیرا او را چنانکه هست خواهیم دید. 062 1JO 003 003 و هرکس که این امید را بر وی دارد، خود را پاک می‌سازد چنانکه او پاک است. 062 1JO 003 004 و هرکه گناه را بعمل می‌آورد، برخلاف شریعت عمل می‌کند زیرا گناه مخالف شریعت است. 062 1JO 003 005 و می‌دانید که او ظاهر شد تا گناهان رابردارد و در وی هیچ گناه نیست. 062 1JO 003 006 هرکه در وی ثابت است گناه نمی کند و هرکه گناه می‌کند او راندیده است و نمی شناسد. 062 1JO 003 007 ‌ای فرزندان، کسی شما را گمراه نکند؛ کسی‌که عدالت را به‌جا می‌آورد، عادل است چنانکه اوعادل است. 062 1JO 003 008 و کسی‌که گناه می‌کند از ابلیس است زیرا که ابلیس از ابتدا گناهکار بوده است. واز این جهت پسر خدا ظاهر شد تا اعمال ابلیس راباطل سازد. 062 1JO 003 009 هر‌که از خدا مولود شده است، گناه نمی کند زیرا تخم او در وی می‌ماند و اونمی تواند گناهکار بوده باشد زیرا که از خدا تولدیافته است. 062 1JO 003 010 فرزندان خدا و فرزندان ابلیس ازاین ظاهر می‌گردند. هر‌که عدالت را به‌جانمی آورد از خدا نیست و همچنین هر‌که برادرخود را محبت نمی نماید. 062 1JO 003 011 زیرا همین است آن پیغامی که از اول شنیدید که یکدیگر را محبت نماییم. 062 1JO 003 012 نه مثل قائن که از آن شریر بود و برادر خود را کشت؛ و ازچه سبب او را کشت؟ از این سبب که اعمال خودش قبیح بود و اعمال برادرش نیکو. 062 1JO 003 013 ‌ای برادران من، تعجب مکنید اگر دنیا از شما نفرت گیرد. 062 1JO 003 014 ما می‌دانیم که از موت گذشته، داخل حیات گشته‌ایم از اینکه برادران را محبت می نماییم. هرکه برادر خود را محبت نمی نمایددر موت ساکن است. 062 1JO 003 015 هر‌که از برادر خود نفرت نماید، قاتل است و می‌دانید که هیچ قاتل حیات جاودانی در خود ثابت ندارد. (aiōnios g166) 062 1JO 003 016 از این امر محبت را دانسته‌ایم که او جان خود را در راه ما نهاد و ما باید جان خود را در راه برادران بنهیم. 062 1JO 003 017 لکن کسی‌که معیشت دنیوی دارد و برادر خود را محتاج بیند و رحمت خود رااز او باز‌دارد، چگونه محبت خدا در او ساکن است؟ 062 1JO 003 018 ‌ای فرزندان، محبت را به‌جا آریم نه درکلام و زبان بلکه در عمل و راستی. 062 1JO 003 019 و از این خواهیم دانست که از حق هستیم و دلهای خود رادر حضور او مطمئن خواهیم ساخت، 062 1JO 003 020 یعنی درهرچه دل ما، ما را مذمت می‌کند، زیرا خدا از دل ما بزرگتر است و هرچیز را می‌داند. 062 1JO 003 021 ‌ای حبیبان، هرگاه دل ما ما را مذمت نکند، در حضور خدا اعتماد داریم. 062 1JO 003 022 و هرچه سوآل کنیم، از او می‌پاییم، از آنجهت که احکام او رانگاه می‌داریم و به آنچه پسندیده اوست، عمل می‌نماییم. و این است حکم او که به اسم پسر اوعیسی مسیح ایمان آوریم و یکدیگر را محبت نماییم، چنانکه به ما امر فرمود. 062 1JO 003 024 و هرکه احکام او را نگاه دارد، در او ساکن است و او در وی؛ و ازاین می‌شناسیم که در ما ساکن است، یعنی از آن روح که به ما داده است. 062 1JO 004 001 ای حبیبان، هر روح را قبول مکنید بلکه روح‌ها را بیازمایید که از خدا هستند یا نه. زیرا که انبیای کذبه بسیار به جهان بیرون رفته‌اند. 062 1JO 004 002 به این، روح خدا را می‌شناسیم: هر روحی که به عیسی مسیح مجسم شده اقرار نماید از خداست، 062 1JO 004 003 و هر روحی که عیسی مسیح مجسم شده راانکار کند، از خدا نیست. و این است روح دجال که شنیده‌اید که او می‌آید و الان هم در جهان است. 062 1JO 004 004 ‌ای فرزندان، شما از خدا هستید و بر ایشان غلبه یافته‌اید زیرا او که در شماست، بزرگتر است از آنکه در جهان است. 062 1JO 004 005 ایشان از دنیا هستند ازاین جهت سخنان دنیوی می‌گویند و دنیا ایشان رامی شنود. 062 1JO 004 006 ما از خدا هستیم و هرکه خدا رامی شناسد ما را می‌شنود و آنکه از خدا نیست مارا نمی شنود. روح حق و روح ضلالت را از این تمییز می‌دهیم. 062 1JO 004 007 ‌ای حبیبان، یکدیگر را محبت بنماییم زیراکه محبت از خداست و هرکه محبت می‌نماید ازخدا مولود شده است و خدا را می‌شناسد، 062 1JO 004 008 وکسی‌که محبت نمی نماید، خدا را نمی شناسدزیرا خدا محبت است. 062 1JO 004 009 و محبت خدا به ما ظاهرشده است به اینکه خدا پسر یگانه خود را به جهان فرستاده است تا به وی زیست نماییم. 062 1JO 004 010 ومحبت در همین است، نه آنکه ما خدا را محبت نمودیم، بلکه اینکه او ما را محبت نمود و پسرخود را فرستاد تاکفاره گناهان ما شود. 062 1JO 004 011 ‌ای حبیبان، اگر خدا با ما چنین محبت نمود، ما نیزمی باید یکدیگر را محبت نماییم. 062 1JO 004 012 کسی هرگزخدا را ندید؛ اگر یکدیگر را محبت نماییم، خدادر ما ساکن است و محبت او در ما کامل شده است. 062 1JO 004 013 از این می‌دانیم که در وی ساکنیم و او در مازیرا که از روح خود به ما داده است. 062 1JO 004 014 و مادیده‌ایم و شهادت می‌دهیم که پدر پسر را فرستادتا نجات‌دهنده جهان بشود. 062 1JO 004 015 هرکه اقرار می‌کندکه عیسی پسر خداست، خدا در وی ساکن است واو در خدا. 062 1JO 004 016 و ما دانسته و باور کرده‌ایم آن محبتی را که خدا با ما نموده است. خدا محبت است و هرکه در محبت ساکن است در خدا ساکن است و خدا در وی. 062 1JO 004 017 محبت در همین با ما کامل شده است تا درروز جزا ما را دلاوری باشد، زیرا چنانکه اوهست، ما نیز در این جهان همچنین هستیم. 062 1JO 004 018 درمحبت خوف نیست بلکه محبت کامل خوف رابیرون می‌اندازد؛ زیرا خوف عذاب دارد و کسی‌که خوف دارد، در محبت کامل نشده است. 062 1JO 004 019 مااو را محبت می‌نماییم زیرا که او اول ما را محبت نمود. 062 1JO 004 020 اگر کسی گوید که خدا را محبت می‌نمایم و از برادر خود نفرت کند، دروغگوست، زیرا کسی‌که برادری را که دیده است محبت ننماید، چگونه ممکن است خدایی را که ندیده است محبت نماید؟ 062 1JO 004 021 و این حکم رااز وی یافته‌ایم که هرکه خدا را محبت می‌نماید، برادر خود را نیز محبت بنماید. 062 1JO 005 001 هرکه ایمان دارد که عیسی، مسیح است، ازخدا مولود شده است؛ و هرکه والد رامحبت می‌نماید، مولود او را نیز محبت می‌نماید. 062 1JO 005 002 از این می‌دانیم که فرزندان خدا را محبت می نماییم، چون خدا را محبت می‌نماییم واحکام او را به‌جا می‌آوریم. 062 1JO 005 003 زیرا همین است محبت خدا که احکام او را نگاه داریم و احکام اوگران نیست. 062 1JO 005 004 زیرا آنچه از خدا مولود شده است، بر دنیا غلبه می‌یابد؛ و غلبه‌ای که دنیا را مغلوب ساخته است، ایمان ماست. 062 1JO 005 005 کیست آنکه بر دنیاغلبه یابد؟ جز آنکه ایمان دارد که عیسی پسرخداست. 062 1JO 005 006 همین است او که به آب و خون آمد یعنی عیسی مسیح. نه به آب فقط بلکه به آب و خون. وروح است آنکه شهادت می‌دهد، زیرا که روح حق است. 062 1JO 005 007 زیرا سه هستند که شهادت می‌دهند، 062 1JO 005 008 یعنی روح و آب و خون؛ و این سه یک هستند. 062 1JO 005 009 اگر شهادت انسان را قبول کنیم، شهادت خدابزرگتر است؛ زیرا این است شهادت خدا که درباره پسر خود شهادت داده است. 062 1JO 005 010 آنکه به پسر خدا ایمان آورد، در خود شهادت دارد وآنکه به خدا ایمان نیاورد، او را دروغگو شمرده است، زیرا به شهادتی که خدا درباره پسر خودداده است، ایمان نیاورده است. 062 1JO 005 011 و آن شهادت این است که خدا حیات جاودانی به ما داده است واین حیات، در پسر اوست. (aiōnios g166) 062 1JO 005 012 آنکه پسر را داردحیات را دارد و آنکه پسر خدا را ندارد، حیات رانیافته است. 062 1JO 005 013 این را نوشتم به شما که به اسم خدا ایمان آورده‌اید تا بدانید که حیات جاودانی دارید و تا به اسم پسر خدا ایمان بیاورید. (aiōnios g166) 062 1JO 005 014 و این است آن دلیری که نزد وی داریم که هرچه برحسب اراده او سوال نماییم، ما را می‌شنود. 062 1JO 005 015 و اگر دانیم که هرچه سوال کنیم ما را می‌شنود، پس می‌دانیم که آنچه از او درخواست کنیم می‌یابیم. 062 1JO 005 016 اگر کسی برادر خود را بیند که گناهی را که منتهی به موت نباشد می‌کند، دعا بکند و او را حیات خواهدبخشید، به هرکه گناهی منتهی به موت نکرده باشد. گناهی منتهی به موت هست؛ بجهت آن نمی گویم که دعا باید کرد. 062 1JO 005 017 هر ناراستی گناه است، ولی گناهی هست که منتهی به موت نیست. 062 1JO 005 018 و می‌دانیم که هرکه از خدا مولود شده است، گناه نمی کند بلکه کسی‌که از خدا تولد یافت خودرا نگاه می‌دارد و آن شریر او را لمس نمی کند. 062 1JO 005 019 و می‌دانیم که از خدا هستیم و تمام دنیا درشریر خوابیده است. 062 1JO 005 020 اما آگاه هستیم که پسرخدا آمده است و به ما بصیرت داده است تا حق رابشناسیم و در حق یعنی در پسر او عیسی مسیح هستیم. اوست خدای حق و حیات جاودانی. (aiōnios g166) 062 1JO 005 021 ‌ای فرزندان، خود را از بتها نگاه دارید. آمین. # # BOOK 063 2JO 2 John دوم یوحنا 063 2JO 001 001 من که پیرم، به خاتون برگزیده و فرزندانش که ایشان را درراستی محبت می‌نمایم و نه من فقط بلکه همه کسانی که راستی را می‌دانند، 063 2JO 001 002 بخاطر آن راستی که در ما ساکن است و با ما تا به ابد خواهدبود. (aiōn g165) 063 2JO 001 003 فیض و رحمت و سلامتی از جانب خدای پدر و عیسی مسیح خداوند و پسر پدر در راستی و محبت با ما خواهد بود. 063 2JO 001 004 بسیار مسرور شدم چونکه بعضی از فرزندان تو را یافتم که در راستی رفتار می‌کنند، چنانکه ازپدر حکم یافتیم. 063 2JO 001 005 و الان‌ای خاتون از تو التماس دارم نه آنکه حکمی تازه به تو بنویسم، بلکه همان را که از ابتداء داشتیم که یکدیگر را محبت بنماییم. 063 2JO 001 006 و این است محبت که موافق احکام اوسلوک بنماییم و حکم همان است که از اول شنیدید تا در آن سلوک نماییم. 063 2JO 001 007 زیرا گمراه کنندگان بسیار به‌دنیا بیرون شدندکه عیسی مسیح ظاهر شده در جسم را اقرارنمی کنند. آن است گمراه‌کننده و دجال. 063 2JO 001 008 خود رانگاه بدارید مبادا آنچه را که عمل کردیم برباددهید بلکه تا اجرت کامل بیابید. 063 2JO 001 009 هرکه پیشوایی می‌کند و در تعلیم مسیح ثابت نیست، خدا رانیافته است. اما آنکه در تعلیم مسیح ثابت ماند، اوهم پدر و پسر را دارد. 063 2JO 001 010 اگر کسی به نزد شما آیدو این تعلیم را نیاورد، او را به خانه خود مپذیرید واو را تحیت مگویید. 063 2JO 001 011 زیرا هرکه او را تحیت گوید، در کارهای قبیحش شریک گردد. 063 2JO 001 012 چیزهای بسیار دارم که به شما بنویسم، لکن نخواستم که به کاغذ و مرکب بنویسم، بلکه امیدوارم که به نزد شما بیایم و زبانی گفتگو نمایم تا خوشی ما کامل شود. 063 2JO 001 013 فرزندان خواهر برگزیده تو، به تو سلام می‌رسانند. آمین. # # BOOK 064 3JO 3 John سوم یوحنا 064 3JO 001 001 من که پیرم، به غایس حبیب که او را در راستی محبت می‌نمایم. 064 3JO 001 002 ‌ای حبیب، دعا می‌کنم که در هر وجه کامیاب و تندرست بوده باشی، چنانکه جان توکامیاب است. 064 3JO 001 003 زیرا که بسیار شاد شدم چون برادران آمدند و بر راستی تو شهادت دادند، چنانکه تو در راستی سلوک می‌نمایی. 064 3JO 001 004 مرا بیش از این شادی نیست که بشنوم که فرزندانم درراستی سلوک می‌نمایند. 064 3JO 001 005 ‌ای حبیب، آنچه می‌کنی به برادران خصوص به غریبان، به امانت می‌کنی، 064 3JO 001 006 که در حضور کلیسا بر محبت توشهادت دادند و هرگاه ایشان را بطور شایسته خدابدرقه کنی، نیکویی می‌نمایی زیرا که بجهت اسم او بیرون رفتند و از امتها چیزی نمی گیرند. 064 3JO 001 007 پس بر ما واجب است که چنین اشخاص را بپذیریم تاشریک راستی بشویم. 064 3JO 001 008 به کلیسا چیزی نوشتم لکن دیوترفیس که سرداری بر ایشان را دوست می‌دارد ما را قبول نمی کند. 064 3JO 001 009 لهذا اگر آیم کارهایی را که او می‌کندبه یاد خواهم آورد زیرا به سخنان ناشایسته برما یاوه‌گویی می‌کند و به این قانع نشده، برادران را خود نمی پذیرد و کسانی را نیز که می‌خواهند، مانع ایشان می‌شود و از کلیسا بیرون می‌کند. 064 3JO 001 010 ‌ای حبیب به بدی اقتدا منما بلکه به نیکویی زیرا نیکو‌کردار از خداست و بدکردار خدا راندیده است. 064 3JO 001 011 همه مردم و خود راستی نیز بردیمتریوس شهادت می‌دهند و ما هم شهادت می‌دهیم و آگاهید که شهادت ما راست است. 064 3JO 001 012 مرا چیزهای بسیار بود که به تو بنویسم، لکن نمی خواهم به مرکب و قلم به تو بنویسم. 064 3JO 001 013 لکن امیدوارم که به زودی تو را خواهم دید وزبانی گفتگو کنیم. 064 3JO 001 014 سلام بر تو باد. دوستان به تو سلام می‌رسانند. سلام مرا به دوستان نام به نام برسان. # # BOOK 065 JUD Jude یهودا 065 JUD 001 001 یهودا، غلام عیسی مسیح و برادر یعقوب، به خوانده‌شدگانی که در خدای پدر حبیب وبرای عیسی مسیح محفوظ می‌باشید. 065 JUD 001 002 رحمت و سلامتی و محبت بر شما افزون باد. 065 JUD 001 003 ‌ای حبیبان، چون شوق تمام داشتم که درباره نجات عام به شما بنویسم، ناچار شدم که الان به شما بنویسم و نصیحت دهم تا شما مجاهده کنیدبرای آن ایمانی که یک بار به مقدسین سپرده شد. 065 JUD 001 004 زیرا که بعضی اشخاص در خفا درآمده‌اند که ازقدیم برای این قصاص مقرر شده بودند؛ مردمان بی‌دین که فیض خدای ما را به فجور تبدیل نموده و عیسی مسیح آقای واحد و خداوند ما را انکارکرده‌اند. 065 JUD 001 005 پس می‌خواهم شما را یاد دهم، هرچند همه‌چیز را دفعه می‌دانید که بعد از آنکه خداوند، قوم را از زمین مصر رهایی بخشیده بود، بار دیگربی ایمانان را هلاک فرمود. 065 JUD 001 006 و فرشتگانی را که ریاست خود را حفظ نکردند بلکه مسکن حقیقی خود را ترک نمودند، در زنجیرهای ابدی درتحت ظلمت بجهت قصاص یوم عظیم نگاه داشته است. (aïdios g126) 065 JUD 001 007 و همچنین سدوم و غموره و سایربلدان نواحی آنها مثل ایشان چونکه زناکار شدند و در‌پی بشر دیگر افتادند، در عقوبت آتش ابدی گرفتار شده، بجهت عبرت مقرر شدند. (aiōnios g166) 065 JUD 001 008 لیکن باوجود این، همه این خواب بینندگان نیز جسد خود را نجس می‌سازند و خداوندی راخوار می‌شمارند و بر بزرگان تهمت می‌زنند. 065 JUD 001 009 امامیکائیل، رئیس ملائکه، چون درباره جسدموسی با ابلیس منازعه می‌کرد، جرات ننمود که حکم افترا بر او بزند بلکه گفت: «خداوند تو راتوبیخ فرماید.» 065 JUD 001 010 لکن این اشخاص بر آنچه نمی دانند افتراء می‌زنند و در آنچه مثل حیوان غیرناطق بالطبع فهمیده‌اند، خود را فاسدمی سازند. 065 JUD 001 011 وای بر ایشان زیرا که به راه قائن رفته‌اند ودر گمراهی بلعام بجهت اجرت غرق شده‌اند و درمشاجرت قورح هلاک گشته‌اند. 065 JUD 001 012 اینها درضیافت های محبتانه شما صخره‌ها هستند چون با شما شادی می‌کنند، و شبانانی که خویشتن رابی خوف می‌پرورند و ابرهای بی‌آب از بادهارانده شده و در ختان صیفی بی‌میوه، دوباره مرده و از ریشه‌کنده شده، 065 JUD 001 013 و امواج جوشیده دریا که رسوایی خود را مثل کف برمی آورند و ستارگان آواره هستند که برای ایشان تاریکی ظلمت جاودانی مقرر است. (aiōn g165) 065 JUD 001 014 لکن خنوخ که هفتم ازآدم بود، درباره همین اشخاص خبر داده، گفت: «اینک خداوند با هزاران هزار از مقدسین خود یهودا آمد 065 JUD 001 015 تا برهمه داوری نماید و جمیع بی‌دینان راملزم سازد، بر همه کارهای بی‌دینی که ایشان کردند و برتمامی سخنان زشت که گناهکاران بی‌دین به خلاف او گفتند.» 065 JUD 001 016 اینانند همهمه‌کنان و گله‌مندان که برحسب شهوات خود سلوک می‌نمایند و به زبان خود سخنان تکبرآمیزمی گویند و صورتهای مردم را بجهت سودمی پسندند. 065 JUD 001 017 اما شما‌ای حبیبان، بخاطر آورید آن سخنانی که رسولان خداوند ما عیسی مسیح پیش گفته‌اند، 065 JUD 001 018 چون به شما خبر دادند که در زمان آخر مستهزئین خواهند آمد که برحسب شهوات بی‌دینی خود رفتار خواهند کرد. 065 JUD 001 019 اینانند که تفرقه‌ها پیدا می‌کنند و نفسانی هستند که روح را ندارند. 065 JUD 001 020 اما شما‌ای حبیبان، خود را به ایمان اقدس خود بنا کرده و در روح‌القدس عبادت نموده، 065 JUD 001 021 خویشتن را در محبت خدا محفوظ دارید ومنتظر رحمت خداوند ما عیسی مسیح برای حیات جاودانی بوده باشید. (aiōnios g166) 065 JUD 001 022 و بعضی را که مجادله می‌کنند ملزم سازید. 065 JUD 001 023 و بعضی را ازآتش بیرون کشیده، برهانید و بر بعضی با خوف رحمت کنید و از لباس جسم آلود نفرت نمایید. 065 JUD 001 024 الان او را که قادر است که شما را از لغزش محفوظ دارد و در حضور جلال خود شما رابی عیب به فرحی عظیم قایم فرماید، 065 JUD 001 025 یعنی خدای واحد و نجات‌دهنده ما را جلال و عظمت و توانایی و قدرت باد الان و تا ابدالاباد. آمین. (aiōn g165) # # BOOK 066 REV Revelation مکاشفهٔ یوحنا 066 REV 001 001 مکاشفه عیسی مسیح که خدا به او داد تا اموری را که می‌باید زود واقع شود، برغلامان خود ظاهر سازد و بوسیله فرشته خودفرستاده، آن را ظاهر نمود بر غلام خود یوحنا، 066 REV 001 002 که گواهی داد به کلام خدا و به شهادت عیسی مسیح در اموری که دیده بود. 066 REV 001 003 خوشابحال کسی‌که می‌خواند و آنانی که می‌شنوند کلام این نبوت را، و آنچه در این مکتوب است نگاه می‌دارند، چونکه وقت نزدیک است. 066 REV 001 004 یوحنا، به هفت کلیسایی که در آسیا هستند. 066 REV 001 005 و از عیسی مسیح که شاهد امین ونخست زاده از مردگان و رئیس پادشاهان جهان است. مر او را که ما را محبت می‌نماید و ما را ازگناهان ما به خون خود شست، 066 REV 001 006 و ما را نزد خدا وپدر خود پادشاهان و کهنه ساخت، او را جلال وتوانایی باد تا ابدالاباد. آمین. (aiōn g165) 066 REV 001 007 اینک با ابرها می‌آید و هر چشمی او راخواهد دید و آنانی که او را نیزه زدند و تمامی امت های جهان برای وی خواهند نالید. بلی! 066 REV 001 008 «من هستم الف و یا، اول و آخر، » می‌گویدآن خداوند خدا که هست و بود و می‌آید، قادرعلی الاطلاق. 066 REV 001 009 من یوحنا که برادر شما و شریک در مصیبت و ملکوت و صبر در عیسی مسیح هستم، بجهت کلام خدا و شهادت عیسی مسیح در جزیره‌ای مسمی به پطمس شدم. 066 REV 001 010 و در روز خداوند درروح شدم و از عقب خود آوازی بلند چون صدای صور شنیدم، 066 REV 001 011 که می‌گفت: «من الف و یاو اول و آخر هستم. آنچه می‌بینی در کتابی بنویس و آن را به هفت کلیسایی که در آسیاهستند، یعنی به افسس و اسمیرنا و پرغامس وطیاتیرا و ساردس و فیلادلفیه و لائودکیه بفرست.» 066 REV 001 012 پس رو برگردانیدم تا آن آوازی را که با من تکلم می‌نمود بنگرم؛ و چون رو گردانیدم، هفت چراغدان طلا دیدم، 066 REV 001 013 و در میان هفت چراغدان، شبیه پسر انسان را که ردای بلند در بر داشت و برسینه وی کمربندی طلا بسته بود، 066 REV 001 014 و سر و موی او سفید چون پشم، مثل برف سفید بود و چشمان او مثل شعله آتش، 066 REV 001 015 و پایهایش مانند برنج صیقلی که در کوره تابیده شود، و آواز او مثل صدای آبهای بسیار؛ 066 REV 001 016 و در دست راست خود هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری دودمه تیز بیرون می‌آمد و چهره‌اش چون آفتاب بود که در قوتش می‌تابد. 066 REV 001 017 و چون او را دیدم، مثل مرده پیش پایهایش افتادم و دست راست خود را بر من نهاده، گفت: «ترسان مباش! من هستم اول و آخر و زنده؛ 066 REV 001 018 ومرده شدم و اینک تا ابدالاباد زنده هستم وکلیدهای موت و عالم اموات نزد من است. (aiōn g165, Hadēs g86) 066 REV 001 019 پس بنویس چیزهایی را که دیدی و چیزهایی که هستند و چیزهایی را که بعد از این خواهند شد، 066 REV 001 020 سر هفت ستاره‌ای را که در دست راست من دیدی و هفت چراغدان طلا را. اما هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسا هستند و هفت چراغدان، هفت کلیسا می‌باشند. 066 REV 002 001 «به فرشته کلیسای در افسس بنویس که این را می‌گوید او که هفت ستاره را بدست راست خود دارد و در میان هفت چراغدان طلامی خرامد. 066 REV 002 002 می‌دانم اعمال تو را و مشقت و صبرتو را و اینکه متحمل اشرار نمی توانی شد و آنانی را که خود را رسولان می‌خوانند و نیستندآزمودی و ایشان را دروغگو یافتی؛ 066 REV 002 003 و صبرداری و بخاطر اسم من تحمل کردی و خسته نگشتی. 066 REV 002 004 «لکن بحثی بر تو دارم که محبت نخستین خود را ترک کرده‌ای. 066 REV 002 005 پس بخاطر آر که از کجاافتاده‌ای و توبه کن و اعمال نخست را بعمل آوروالا بزودی نزد تو می‌آیم و چراغدانت را از مکانش نقل می‌کنم اگر توبه نکنی. 066 REV 002 006 لکن این راداری که اعمال نقولاویان را دشمن داری، چنانکه من نیز از آنها نفرت دارم. 066 REV 002 007 «آنکه گوش دارد بشنود که روح به کلیساهاچه می‌گوید: هر‌که غالب آید، به او این را خواهم بخشید که از درخت حیاتی که در وسط فردوس خداست بخورد. 066 REV 002 008 «و به فرشته کلیسای در اسمیرنا بنویس که این را می‌گوید آن اول و آخر که مرده شد و زنده گشت. 066 REV 002 009 اعمال و تنگی و مفلسی تو را می‌دانم، لکن دولتمند هستی و کفر آنانی را که خود رایهود می‌گویند و نیستند بلکه از کنیسه شیطانند. 066 REV 002 010 از آن زحماتی که خواهی کشید مترس. اینک ابلیس بعضی از شما را در زندان خواهد انداخت تا تجربه کرده شوید و مدت ده روز زحمت خواهید کشید. لکن تا به مرگ امین باش تا تاج حیات را به تو دهم. 066 REV 002 011 آنکه گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید: هر‌که غالب آید ازموت ثانی ضرر نخواهد یافت. 066 REV 002 012 «و به فرشته کلیسای در پرغامس بنویس این را می‌گوید او که شمشیر دودمه تیز را دارد. 066 REV 002 013 اعمال و مسکن تو را می‌دانم که تخت شیطان در آنجاست و اسم مرا محکم داری و ایمان مراانکار ننمودی، نه هم در ایامی که انطیپاس شهیدامین من در میان شما در جایی که شیطان ساکن است کشته شد. 066 REV 002 014 لکن بحث کمی بر تو دارم که در آنجا اشخاصی را داری که متمسکند به تعلیم بلعام که بالاق را آموخت که در راه بنی‌اسرائیل سنگی مصادم بیندازد تا قربانی های بتها رابخورند و زنا کنند. 066 REV 002 015 و همچنین کسانی را داری که تعلیم نقولاویان را پذیرفته‌اند. 066 REV 002 016 پس توبه کن والا بزودی نزد تو می‌آیم و به شمشیر زبان خود باایشان جنگ خواهم کرد. 066 REV 002 017 آنکه گوش دارد، بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید: و آنکه غالب آید، از من مخفی به وی خواهم داد وسنگی سفید به او خواهم بخشید که بر آن سنگ اسمی جدید مرقوم است که احدی آن رانمی داند جز آنکه آن را یافته باشد. 066 REV 002 018 «و به فرشته کلیسای در طیاتیرا بنویس این را می‌گوید پسر خدا که چشمان او چون شعله آتش و پایهای او چون برنج صیقلی است. 066 REV 002 019 اعمال و محبت و خدمت و ایمان و صبر تو رامی دانم و اینکه اعمال آخر تو بیشتر از اول است. 066 REV 002 020 لکن بحثی بر تو دارم که آن زن ایزابل نامی راراه می‌دهی که خود را نبیه می‌گوید و بندگان مراتعلیم داده، اغوا می‌کند که مرتکب زنا و خوردن قربانی های بتها بشوند. 066 REV 002 021 و به او مهلت دادم تاتوبه کند، اما نمی خواهد از زنای خود توبه کند. 066 REV 002 022 اینک او را بر بستری می‌اندازم و آنانی را که بااو زنا می‌کنند، به مصیبتی سخت مبتلا می‌گردانم اگر از اعمال خود توبه نکنند، 066 REV 002 023 و اولادش را به قتل خواهم رسانید. آنگاه همه کلیساها خواهنددانست که منم امتحان کننده جگرها و قلوب و هریکی از شما را برحسب اعمالش خواهم داد. 066 REV 002 024 لکن باقی ماندگان شما را که در طیاتیرا هستیدو این تعلیم را نپذیرفته‌اید و عمقهای شیطان راچنانکه می‌گویند نفهمیده‌اید، بار دیگری بر شمانمی گذارم، 066 REV 002 025 جز آنکه به آنچه دارید تا هنگام آمدن من تمسک جویید. 066 REV 002 026 و هر‌که غالب آید واعمال مرا تا انجام نگاه دارد، او را بر امت هاقدرت خواهم بخشید 066 REV 002 027 تا ایشان را به عصای آهنین حکمرانی کند و مثل کوزه های کوزه‌گرخرد خواهند شد، چنانکه من نیز از پدر خودیافته‌ام. 066 REV 002 028 و به او ستاره صبح را خواهم بخشید. 066 REV 002 029 آنکه گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید. 066 REV 003 001 «و به فرشته کلیسای در ساردس بنویس این را می‌گوید او که هفت روح خدا و هفت ستاره را دارد. اعمال تو را می‌دانم که نام داری که زنده‌ای ولی مرده هستی. 066 REV 003 002 بیدار شو و مابقی را که نزدیک به فنا است، استوار نما زیرا که هیچ عمل تو را در حضور خدا کامل نیافتم. 066 REV 003 003 پس بیاد آورچگونه یافته‌ای و شنیده‌ای و حفظ کن و توبه نمازیرا هرگاه بیدار نباشی، مانند دزد بر تو خواهم آمد و از ساعت آمدن من بر تو مطلع نخواهی شد. 066 REV 003 004 «لکن در ساردس اسمهای چند داری که لباس خود را نجس نساخته‌اند و در لباس سفید با من خواهند خرامید زیرا که مستحق هستند. 066 REV 003 005 هرکه غالب آید به‌جامه سفید ملبس خواهد شد واسم او را از دفتر حیات محو نخواهم ساخت بلکه به نام وی در حضور پدرم و فرشتگان او اقرارخواهم نمود. 066 REV 003 006 آنکه گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید. 066 REV 003 007 «و به فرشته کلیسای در فیلادلفیه بنویس که این را می‌گوید آن قدوس و حق که کلید داود رادارد که می‌گشاید و هیچ‌کس نخواهد بست ومی بندد و هیچ‌کس نخواهد گشود. 066 REV 003 008 اعمال تو رامی دانم. اینک دری گشاده پیش روی تو گذارده‌ام که کسی آن را نتواند بست، زیرا اندک قوتی داری و کلام مرا حفظ کرده، اسم مرا انکار ننمودی. 066 REV 003 009 اینک می‌دهم آنانی را از کنیسه شیطان که خودرا یهود می‌نامند و نیستند بلکه دروغ می‌گویند. اینک ایشان را مجبور خواهم نمود که بیایند وپیش پایهای تو سجده کنند و بدانند که من تو رامحبت نموده‌ام. 066 REV 003 010 چونکه کلام صبر مرا حفظنمودی، من نیز تو را محفوظ خواهم داشت، ازساعت امتحان که بر تمام ربع مسکون خواهد آمدتا تمامی ساکنان زمین را بیازماید. 066 REV 003 011 بزودی می‌آیم، پس آنچه داری حفظ کن مبادا کسی تاج تو را بگیرد. 066 REV 003 012 هر‌که غالب آید، او را در هیکل خدای خود ستونی خواهم ساخت و دیگر هرگزبیرون نخواهد رفت و نام خدای خود را و نام شهرخدای خود یعنی اورشلیم جدید را که از آسمان از جانب خدای من نازل می‌شود و نام جدید خودرا بر وی خواهم نوشت. 066 REV 003 013 آنکه گوش داردبشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید. 066 REV 003 014 «و به فرشته کلیسای در لائودکیه بنویس که این را می‌گوید آمین و شاهد امین و صدیق که ابتدای خلقت خداست. 066 REV 003 015 اعمال تو را می‌دانم که نه سرد و نه گرم هستی. کاشکه سرد بودی یاگرم. 066 REV 003 016 لهذا چون فاتر هستی یعنی نه گرم و نه سرد، تو را از دهان خود قی خواهم کرد. 066 REV 003 017 زیرامی گویی دولتمند هستم و دولت اندوخته‌ام و به هیچ‌چیز محتاج نیستم و نمی دانی که تو مستمندو مسکین هستی و فقیر و کور و عریان. 066 REV 003 018 تو رانصیحت می‌کنم که زر مصفای به آتش را از من بخری تا دولتمند شوی، و رخت سفید را تاپوشانیده شوی و ننگ عریانی تو ظاهر نشود وسرمه را تا به چشمان خود کشیده بینایی یابی. 066 REV 003 019 هر‌که را من دوست می‌دارم، توبیخ وتادیب می‌نمایم. پس غیور شو و توبه نما. 066 REV 003 020 اینک بر در ایستاده می‌کوبم؛ اگر کسی آوازمرا بشنود و در را باز کند، به نزد او درخواهم آمد و با وی شام خواهم خورد و او نیز با من. 066 REV 003 021 آنکه غالب آید، این را به وی خواهم داد که بر تخت من با من بنشیند، چنانکه من غلبه یافتم و با پدر خود بر تخت او نشستم. 066 REV 003 022 هر‌که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید.» 066 REV 004 001 بعد از این دیدم که ناگاه دروازه‌ای درآسمان باز شده است و آن آواز اول را که شنیده بودم که چون کرنا با من سخن می‌گفت، دیگرباره می‌گوید: «به اینجا صعود نما تا اموری را که بعد از این باید واقع شود به تو بنمایم.» 066 REV 004 002 فی الفور در روح شدم و دیدم که تختی درآسمان قائم است و بر آن تخت‌نشیننده‌ای. 066 REV 004 003 وآن نشیننده، در صورت، مانند سنگ یشم و عقیق است و قوس قزحی در گرد تخت که به منظرشباهت به زمرد دارد 066 REV 004 004 و گرداگرد تخت، بیست وچهار تخت است؛ و بر آن تختها بیست و چهارپیر که جامه‌ای سفید در بر دارند نشسته دیدم و برسر ایشان تاجهای زرین. 066 REV 004 005 و از تخت، برقها وصداها و رعدها برمی آید؛ و هفت چراغ آتشین پیش تخت افروخته که هفت روح خدا می‌باشند. 066 REV 004 006 و در‌پیش تخت، دریایی از شیشه مانند بلور ودر میان تخت و گرداگرد تخت چهار حیوان که ازپیش و پس به چشمان پر هستند. 066 REV 004 007 و حیوان اول مانند شیر بود؛ و حیوان دوم مانند گوساله؛ وحیوان سوم صورتی مانند انسان داشت؛ و حیوان چهارم مانند عقاب پرنده. 066 REV 004 008 و آن چهار حیوان که هر یکی از آنها شش بال دارد، گرداگرد و درون به چشمان پر هستند وشبانه‌روز باز نمی ایستند از گفتن «قدوس قدوس قدوس، خداوند خدای قادر مطلق که بود وهست و می‌آید.» 066 REV 004 009 و چون آن حیوانات جلال وتکریم و سپاس به آن تخت‌نشینی که تا ابدالابادزنده است می‌خوانند، (aiōn g165) 066 REV 004 010 آنگاه آن بیست و چهار پیر می‌افتند در حضور آن تخت‌نشین و او را که تاابدالاباد زنده است عبادت می‌کنند و تاجهای خود را پیش تخت انداخته، می‌گویند: (aiōn g165) 066 REV 004 011 «ای خداوند، مستحقی که جلال و اکرام و قوت رابیابی، زیرا که تو همه موجودات را آفریده‌ای ومحض اراده تو بودند و آفریده شدند.» 066 REV 005 001 و دیدم بر دست راست تخت‌نشین، کتابی را که مکتوب است از درون و بیرون، ومختوم به هفت مهر. 066 REV 005 002 و فرشته‌ای قوی را دیدم که به آواز بلند ندا می‌کند که «کیست مستحق اینکه کتاب را بگشاید و مهرهایش را بردارد؟» 066 REV 005 003 وهیچ‌کس در آسمان و در زمین و در زیرزمین نتوانست آن کتاب را باز کند یا بر آن نظر کند. 066 REV 005 004 ومن بشدت می‌گریستم زیرا هیچ‌کس که شایسته گشودن کتاب یا خواندن آن یا نظر کردن بر آن باشد، یافت نشد. 066 REV 005 005 و یکی از آن پیران به من می‌گوید: «گریان مباش! اینک آن شیری که ازسبط یهودا و ریشه داود است، غالب آمده است تاکتاب و هفت مهرش را بگشاید.» 066 REV 005 006 و دیدم در میان تخت و چهار حیوان و دروسط پیران، بره‌ای چون ذبح شده ایستاده است وهفت شاخ و هفت چشم دارد که هفت روح خدایند که به تمامی جهان فرستاده می‌شوند. 066 REV 005 007 پس آمد و کتاب را از دست راست تخت‌نشین گرفته است. 066 REV 005 008 و چون کتاب را گرفت، آن چهارحیوان و بیست و چهار پیر به حضور بره افتادند وهر یکی از ایشان بربطی و کاسه های زرین پر از بخور دارند که دعاهای مقدسین است. 066 REV 005 009 وسرودی جدید می‌سرایند و می‌گویند: «مستحق گرفتن کتاب و گشودن مهرهایش هستی زیرا که ذبح شدی و مردمان را برای خدا به خون خود ازهر قبیله و زبان و قوم و امت خریدی 066 REV 005 010 و ایشان را برای خدای ما پادشاهان و کهنه ساختی و برزمین سلطنت خواهند کرد.» 066 REV 005 011 و دیدم و شنیدم صدای فرشتگان بسیار راکه گرداگرد تخت و حیوانات و پیران بودند و عددایشان کرورها کرور و هزاران هزار بود؛ 066 REV 005 012 که به آواز بلند می‌گویند: «مستحق است بره ذبح شده که قوت و دولت و حکمت و توانایی و اکرام وجلال و برکت را بیابد.» 066 REV 005 013 و هر مخلوقی که در آسمان و بر زمین وزیرزمین و در دریاست و آنچه در آنها می‌باشد، شنیدم که می‌گویند: «تخت‌نشین و بره را برکت وتکریم و جلال و توانایی باد تا ابدالاباد.» (aiōn g165) 066 REV 005 014 وچهار حیوان گفتند: «آمین!» و آن پیران به روی درافتادند و سجده نمودند. 066 REV 006 001 و دیدم چون بره یکی از آن هفت مهر راگشود؛ و شنیدم یکی از آن چهار حیوان به صدایی مثل رعد می‌گوید: «بیا (و ببین )!» 066 REV 006 002 ودیدم که ناگاه اسبی سفید که سوارش کمانی داردو تاجی بدو داده شد و بیرون آمد، غلبه کننده و تاغلبه نماید. 066 REV 006 003 و چون مهر دوم را گشود، حیوان دوم راشنیدم که می‌گوید: «بیا (و ببین )!» 066 REV 006 004 و اسبی دیگر، آتشگون بیرون آمد و سوارش را توانایی داده شده بود که سلامتی را از زمین بردارد و تا یکدیگررا بکشند؛ و به وی شمشیری بزرگ داده شد. 066 REV 006 005 و چون مهر سوم را گشود، حیوان سوم راشنیدم که می‌گوید: «بیا (و ببین )!» و دیدم اینک اسبی سیاه که سوارش ترازویی بدست خود دارد. 066 REV 006 006 و از میان چهار حیوان، آوازی را شنیدم که می‌گوید: «یک هشت یک گندم به یک دینار و سه هشت یک جو به یک دینار و به روغن و شراب ضرر مرسان.» 066 REV 006 007 و چون مهر‌چهارم را گشود، حیوان چهارم را شنیدم که می‌گوید: «بیا (و ببین )!» 066 REV 006 008 و دیدم که اینک اسبی زرد و کسی بر آن سوار شده که اسم اوموت است و عالم اموات از عقب او می‌آید؛ و به آن دو اختیار بر یک ربع زمین داده شد تا به شمشیر و قحط و موت و با وحوش زمین بکشند. (Hadēs g86) 066 REV 006 009 و چون مهر پنجم را گشود، در زیر مذبح دیدم نفوس آنانی را که برای کلام خدا و شهادتی که داشتند کشته شده بودند؛ 066 REV 006 010 که به آواز بلندصدا کرده، می‌گفتند: «ای خداوند قدوس و حق، تا به کی انصاف نمی نمایی و انتقام خون ما را ازساکنان زمین نمی کشی؟» 066 REV 006 011 و به هر یکی از ایشان جامه‌ای سفید داده شد و به ایشان گفته شد که اندکی دیگر آرامی نمایند تا عدد همقطاران که مثل ایشان کشته خواهند شد، تمام شود. 066 REV 006 012 و چون مهر ششم را گشود، دیدم که زلزله‌ای عظیم واقع شد و آفتاب چون پلاس پشمی سیاه گردید و تمام ماه چون خون گشت؛ 066 REV 006 013 و ستارگان آسمان بر زمین فرو ریختند، مانند درخت انجیری که از باد سخت به حرکت آمده، میوه های نارس خود را می‌افشاند. 066 REV 006 014 و آسمان چون طوماری پیچیده شده، از جا برده شد و هرکوه و جزیره از مکان خود منتقل گشت. 066 REV 006 015 وپادشاهان زمین و بزرگان و سپه سالاران ودولتمندان و جباران و هر غلام و آزاد خود را درمغاره‌ها و صخره های کوهها پنهان کردند. 066 REV 006 016 و به کوهها و صخره‌ها می‌گویند که «بر ما بیفتید و ما رامخفی سازید از روی آن تخت‌نشین و از غضب بره؛ 066 REV 006 017 زیرا روز عظیم غضب او رسیده است وکیست که می‌تواند ایستاد؟» 066 REV 007 001 و بعد از آن دیدم چهار فرشته، بر چهارگوشه زمین ایستاده، چهار باد زمین را بازمی دارند تا باد بر زمین و بر دریا و بر هیچ درخت نوزد. 066 REV 007 002 و فرشته دیگری دیدم که از مطلع آفتاب بالا می‌آید و مهر خدای زنده را دارد. و به آن چهار فرشته‌ای که بدیشان داده شد که زمین ودریا را ضرر رسانند، به آواز بلند ندا کرده، 066 REV 007 003 می گوید: «هیچ ضرری به زمین و دریا و درختان مرسانید تا بندگان خدای خود را بر پیشانی‌ایشان مهر زنیم. 066 REV 007 004 و عدد مهرشدگان را شنیدم که ازجمیع اسباط بنی‌اسرائیل، صد و چهل و چهارهزار مهر شدند. 066 REV 007 005 و از سبط یهودا دوازده هزار مهر شدند؛ و ازسبط روبین دوازده هزار؛ و از سبط جاد دوازده هزار؛ 066 REV 007 006 و از سبط اشیر دوازده هزار؛ و از سبطنفتالیم دوازده هزار؛ و از سبط منسی دوازده هزار؛ 066 REV 007 007 و از سبط شمعون دوازده هزار؛ و از سبط لاوی دوازده هزار؛ و از سبط یساکار دوازده هزار؛ 066 REV 007 008 ازسبط زبولون دوازده هزار؛ و از سبط یوسف دوازده هزار؛ و از سبط بنیامین دوازده هزار مهرشدند. 066 REV 007 009 و بعد از این دیدم که اینک گروهی عظیم که هیچ‌کس ایشان را نتواند شمرد، از هر امت و قبیله و قوم و زبان در‌پیش تخت و در حضور بره به‌جامه های سفید آراسته و شاخه های نخل به‌دست گرفته، ایستاده‌اند 066 REV 007 010 و به آواز بلند نداکرده، می‌گویند: «نجات، خدای ما را که بر تخت نشسته است و بره را است.» 066 REV 007 011 و جمیع فرشتگان در گرد تخت و پیران و چهار حیوان ایستاده بودند. و در‌پیش تخت به روی درافتاده، خدا راسجده کردند 066 REV 007 012 و گفتند: «آمین! برکت و جلال وحکمت و سپاس و اکرام و قوت و توانایی، خدای ما را باد تا ابدالاباد. آمین.» (aiōn g165) 066 REV 007 013 و یکی از پیران متوجه شده، به من گفت: «این سفیدپوشان کیانند و از کجا آمده‌اند؟» 066 REV 007 014 من او را گفتم: «خداوندا تو می‌دانی!» مرا گفت: «ایشان کسانی می‌باشند که از عذاب سخت بیرون می‌آیند و لباس خود را به خون بره شست وشوکرده، سفید نموده‌اند. 066 REV 007 015 از این جهت پیش روی تخت خدایند و شبانه‌روز در هیکل او وی راخدمت می‌کنند و آن تخت‌نشین، خیمه خود را برایشان برپا خواهد داشت. 066 REV 007 016 و دیگر هرگز گرسنه و تشنه نخواهند شد و آفتاب و هیچ گرما بر ایشان نخواهد رسید. 066 REV 007 017 زیرا بره‌ای که در میان تخت است، شبان ایشان خواهد بود و به چشمه های آب حیات، ایشان را راهنمایی خواهد نمود؛ وخدا هر اشکی را از چشمان ایشان پاک خواهدکرد.» 066 REV 008 001 و چون مهر هفتم را گشود، خاموشی قریب به نیم ساعت در آسمان واقع شد. 066 REV 008 002 و دیدم هفت فرشته را که در حضور خد ایستاده‌اند که به ایشان هفت کرنا داده شد. 066 REV 008 003 و فرشته‌ای دیگرآمده، نزد مذبح بایستاد با مجمری طلا و بخوربسیار بدو داده شد تا آن را به دعاهای جمیع مقدسین، بر مذبح طلا که پیش تخت است بدهد، 066 REV 008 004 و دود بخور، از دست فرشته با دعاهای مقدسین در حضور خدا بالا رفت. 066 REV 008 005 پس آن فرشته مجمررا گرفته، از آتش مذبح آن را پر کرد و به سوی زمین انداخت و صداها و رعدها و برقها و زلزله حادث گردید. 066 REV 008 006 و هفت فرشته‌ای که هفت کرنا را داشتندخود را مستعد نواختن نمودند 066 REV 008 007 و چون اولی بنواخت تگرگ و آتش با خون آمیخته شده، واقع گردید و به سوی زمین ریخته شد و ثلث درختان سوخته و هر گیاه سبز سوخته شد. 066 REV 008 008 و فرشته دوم بنواخت که ناگاه مثال کوهی بزرگ، به آتش افروخته شده، به دریا افکنده شد و ثلث دریا خون گردید، 066 REV 008 009 و ثلث مخلوقات دریایی که جان داشتند، بمردند و ثلث کشتیها تباه گردید. 066 REV 008 010 و چون فرشته سوم نواخت، ناگاه ستاره‌ای عظیم، چون چراغی افروخته شده از آسمان فرود آمد و بر ثلث نهرها و چشمه های آب افتاد. 066 REV 008 011 و اسم آن ستاره را افسنتین می‌خوانند؛ و ثلث آبها به افسنتین مبدل گشت و مردمان بسیار ازآبهایی که تلخ شده بود مردند. 066 REV 008 012 و فرشته چهارم بنواخت و به ثلث آفتاب وثلث ماه و ثلث ستارگان صدمه رسید تا ثلث آنهاتاریک گردید و ثلث روز و ثلث شب همچنین بی‌نور شد. 066 REV 008 013 و عقابی را دیدم و شنیدم که دروسط آسمان می‌پرد و به آواز بلند می‌گوید: «وای وای وای بر ساکنان زمین، بسبب صداهای دیگرکرنای آن سه فرشته‌ای که می‌باید بنوازند.» 066 REV 009 001 و چون فرشته پنجم نواخت، ستاره‌ای رادیدم که بر زمین افتاده بود و کلید چاه هاویه بدو داده شد. (Abyssos g12) 066 REV 009 002 و چاه هاویه را گشاد ودودی چون دود تنوری عظیم از چاه بالا آمد وآفتاب و هوا از دود چاه تاریک گشت. (Abyssos g12) 066 REV 009 003 و از میان دود، ملخها به زمین برآمدند و به آنها قوتی چون قوت عقربهای زمین داده شد 066 REV 009 004 و بدیشان گفته شدکه ضرر نرسانند نه به گیاه زمین و نه به هیچ سبزی و نه به درختی بلکه به آن مردمانی که مهر خدا رابر پیشانی خود ندارند. 066 REV 009 005 و به آنها داده شد که ایشان را نکشند بلکه تا مدت پنج ماه معذب بدارند و اذیت آنها مثل اذیت عقرب بود، وقتی که کسی را نیش زند. 066 REV 009 006 و در آن ایام، مردم طلب موت خواهند کرد و آن را نخواهند یافت و تمنای موت خواهند داشت، اما موت از ایشان خواهدگریخت. 066 REV 009 007 و صورت ملخها چون اسبهای آراسته شده برای جنگ بود و بر سر ایشان مثل تاجهای شبیه طلا، و چهره های ایشان شبیه صورت انسان بود. 066 REV 009 008 و مویی داشتند چون موی زنان، و دندانهایشان مانند دندانهای شیران بود. 066 REV 009 009 و جوشنها داشتند، چون جوشنهای آهنین و صدای بالهای ایشان، مثل صدای ارابه های اسبهای بسیار که به جنگ همی تازند. 066 REV 009 010 و دمها چون عقربها با نیشهاداشتند؛ و در دم آنها قدرت بود که تا مدت پنج ماه مردم را اذیت نمایند. 066 REV 009 011 و بر خود، پادشاهی داشتند که ملک الهاویه است که در عبرانی به ابدون مسمی است و در یونانی او را اپلیون خوانند. (Abyssos g12) 066 REV 009 012 یک وای گذشته است. اینک دو وای دیگر بعد از این می‌آید. 066 REV 009 013 و فرشته ششم بنواخت که ناگاه آوازی از میان چهار شاخ مذبح طلایی که در حضور خداست شنیدم 066 REV 009 014 که به آن فرشته ششم که صاحب کرنابود می‌گوید: «آن چهار فرشته را که بر نهر عظیم فرات بسته‌اند، خلاص کن.» 066 REV 009 015 پس آن چهارفرشته که برای ساعت و روز و ماه و سال معین مهیا شده‌اند تا اینکه ثلث مردم را بکشند، خلاصی یافتند. 066 REV 009 016 و عدد جنود سواران، دویست هزار هزار بود که عدد ایشان را شنیدم. 066 REV 009 017 و به اینطور اسبان و سواران ایشان را دررویا دیدم که جوشنهای آتشین و آسمانجونی وکبریتی دارند و سرهای اسبان چون سر شیران است و از دهانشان آتش و دود و کبریت بیرون می‌آید. 066 REV 009 018 از این سه بلا یعنی آتش و دود وکبریت که از دهانشان برمی آید، ثلث مردم هلاک شدند. 066 REV 009 019 زیرا که قدرت اسبان در دهان و دم ایشان است، زیرا که دمهای آنها چون مارهاست که سرها دارد و به آنها اذیت می‌کنند. 066 REV 009 020 و سایرمردم که به این بلایا کشته نگشتند، از اعمال دستهای خود توبه نکردند تا آنکه عبادت دیوها وبتهای طلا و نقره و برنج و سنگ و چوب را که طاقت دیدن و شنیدن و خرامیدن ندارند، ترک کنند؛ 066 REV 009 021 و از قتل‌ها و جادوگریها و زنا و دزدیهای خود توبه نکردند. 066 REV 010 001 و دیدم فرشته زورآور دیگری را که ازآسمان نازل می‌شود که ابری دربر دارد، و قوس قزحی بر سرش و چهره‌اش مثل آفتاب وپایهایش مثل ستونهای آتش. 066 REV 010 002 و در دست خودکتابچه‌ای گشوده دارد و پای راست خود را بردریا و پای چپ خود را بر زمین نهاد؛ 066 REV 010 003 و به آوازبلند، چون غرش شیر صدا کرد؛ و چون صدا کرد، هفت رعد به صداهای خود سخن‌گفتند. 066 REV 010 004 و چون هفت رعد سخن‌گفتند، حاضر شدم که بنویسم. آنگاه آوازی از آسمان شنیدم که می‌گوید: «آنچه هفت رعد گفتند مهر کن و آنها را منویس.» 066 REV 010 005 و آن فرشته‌ای را که بر دریا و زمین ایستاده دیدم، دست راست خود را به سوی آسمان بلندکرده، 066 REV 010 006 قسم خورد به او که تا ابدالاباد زنده است که آسمان و آنچه را که در آن است و زمین و آنچه را که در آن است و دریا و آنچه را که در آن است آفرید که «بعد از این زمانی نخواهد بود، (aiōn g165) 066 REV 010 007 بلکه درایام صدای فرشته هفتم، چون کرنا را می‌بایدبنوازد، سر خدا به اتمام خواهد رسید، چنانکه بندگان خود انبیا را بشارت داد.» 066 REV 010 008 و آن آوازی که از آسمان شنیده بودم، باردیگر شنیدم که مرا خطاب کرده، می‌گوید: «برو وکتابچه گشاده را از دست فرشته‌ای که بر دریا وزمین ایستاده است بگیر.» 066 REV 010 009 پس به نزد فرشته رفته، به وی گفتم که کتابچه را به من بدهد. او مرا گفت: «بگیر و بخور که اندرونت را تلخ خواهد نمود، لکن در دهانت چون عسل شیرین خواهد بود.» 066 REV 010 010 پس کتابچه رااز دست فرشته گرفته، خوردم که در دهانم مثل عسل شیرین بود، ولی چون خورده بودم، درونم تلخ گردید. 066 REV 010 011 و مرا گفت که «می‌باید تو اقوام وامت‌ها و زبانها و پادشاهان بسیار را نبوت کنی.» 066 REV 011 001 و نی‌ای مثل عصا به من داده شد و مراگفت: «برخیز و قدس خدا و مذبح وآنانی را که در آن عبادت می‌کنند پیمایش نما. 066 REV 011 002 وصحن خارج قدس را بیرون انداز و آن را مپیمازیرا که به امت‌ها داده شده است و شهر مقدس راچهل و دو ماه پایمال خواهند نمود. 066 REV 011 003 و به دوشاهد خود خواهم داد که پلاس در بر کرده، مدت هزار و دویست و شصت روز نبوت نمایند.» 066 REV 011 004 اینانند دو درخت زیتون و دو چراغدان که در حضور خداوند زمین ایستاده‌اند. 066 REV 011 005 و اگر کسی بخواهد بدیشان اذیت رساند، آتشی از دهانشان بدر شده، دشمنان ایشان را فرو می‌گیرد؛ و هر‌که قصد اذیت ایشان دارد، بدینگونه باید کشته شود. 066 REV 011 006 اینها قدرت به بستن آسمان دارند تا در ایام نبوت ایشان باران نبارد و قدرت بر آبها دارند که آنها را به خون تبدیل نمایند و جهان را هر گاه بخواهند، به انواع بلایا مبتلا سازند. 066 REV 011 007 و چون شهادت خود را به اتمام رسانند، آن وحش که از هاویه برمی آید، با ایشان جنگ کرده، غلبه خواهد یافت و ایشان را خواهد کشت (Abyssos g12) 066 REV 011 008 وبدنهای ایشان در شارع عام شهر عظیم که به‌معنی روحانی، به سدوم و مصر مسمی است، جایی که خداوند ایشان نیز مصلوب گشت، خواهد ماند. 066 REV 011 009 و گروهی از اقوام و قبایل و زبانها و امت‌ها، بدنهای ایشان را سه روز و نیم نظاره می‌کنند واجازت نمی دهند که بدنهای ایشان را به قبرسپارند. 066 REV 011 010 و ساکنان زمین بر ایشان خوشی وشادی می‌کنند و نزد یکدیگر هدایا خواهندفرستاد، از آنرو که این دو نبی ساکنان زمین رامعذب ساختند. 066 REV 011 011 و بعد از سه روز و نیم، روح حیات از خدابدیشان درآمد که بر پایهای خود ایستادند وبینندگان ایشان را خوفی عظیم فرو گرفت. 066 REV 011 012 وآوازی بلند از آسمان شنیدند که بدیشان می‌گوید: «به اینجا صعود نمایید.» پس در ابر، به آسمان بالا شدند و دشمنانشان ایشان را دیدند. 066 REV 011 013 و در همان ساعت، زلزله‌ای عظیم حادث گشت که ده‌یک از شهر منهدم گردید و هفت هزارنفر از زلزله هلاک شدند و باقی ماندگان ترسان گشته، خدای آسمان را تمجید کردند. 066 REV 011 014 وای دوم درگذشته است. اینک وای سوم بزودی می‌آید. 066 REV 011 015 و فرشته‌ای بنواخت که ناگاه صداهای بلنددر آسمان واقع شد که می‌گفتند: «سلطنت جهان از آن خداوند ما و مسیح او شد و تا ابدالابادحکمرانی خواهد کرد.» (aiōn g165) 066 REV 011 016 و آن بیست و چهارپیر که در حضور خدا بر تختهای خود نشسته‌اند، به روی درافتاده، خدا را سجده کردند 066 REV 011 017 و گفتند: «تو را شکر می‌کنیم‌ای خداوند، خدای قادرمطلق که هستی و بودی، زیرا که قوت عظیم خودرا بدست گرفته، به سلطنت پرداختی. 066 REV 011 018 و امت هاخشمناک شدند و غضب تو ظاهر گردید و وقت مردگان رسید تا بر ایشان داوری شود و تا بندگان خود یعنی انبیا و مقدسان و ترسندگان نام خود راچه کوچک و چه بزرگ اجرت دهی و مفسدان زمین را فاسد گردانی.» 066 REV 011 019 و قدس خدا در آسمان مفتوح گشت وتابوت عهدنامه او در قدس او ظاهر شد و برقها وصداها و رعدها و زلزله و تگرگ عظیمی حادث شد. 066 REV 012 001 و علامتی عظیم در آسمان ظاهر شد: زنی که آفتاب را دربر دارد و ماه زیرپایهایش و بر سرش تاجی از دوازده ستاره است، 066 REV 012 002 و آبستن بوده، از درد زه و عذاب زاییدن فریاد برمی آورد. 066 REV 012 003 و علامتی دیگر در آسمان پدید آمدکه اینک اژدهای بزرگ آتشگون که او را هفت سرو ده شاخ بود و بر سرهایش هفت افسر؛ 066 REV 012 004 و دمش ثلث ستارگان آسمان را کشیده، آنها را بر زمین ریخت. و اژدها پیش آن زن که می‌زایید بایستاد تاچون بزاید فرزند او را ببلعد. 066 REV 012 005 پس پسر نرینه‌ای را زایید که همه امت های زمین را به عصای آهنین حکمرانی خواهد کرد؛ و فرزندش به نزد خدا وتخت او ربوده شد. 066 REV 012 006 و زن به بیابان فرار کرد که درآنجا مکانی برای وی از خدا مهیا شده است تا اورا مدت هزار و دویست و شصت روز بپرورند. 066 REV 012 007 و در آسمان جنگ شد: میکائیل وفرشتگانش با اژدها جنگ کردند و اژدها وفرشتگانش جنگ کردند، 066 REV 012 008 ولی غلبه نیافتند بلکه جای ایشان دیگر در آسمان یافت نشد. 066 REV 012 009 واژدهای بزرگ انداخته شد، یعنی آن مار قدیمی که به ابلیس و شیطان مسمی است که تمام ربع مسکون را می‌فریبد. او بر زمین انداخته شد وفرشتگانش با وی انداخته شدند. 066 REV 012 010 و آوازی بلند در آسمان شنیدم که می‌گوید: «اکنون نجات و قوت و سلطنت خدای ما و قدرت مسیح او ظاهر شد زیرا که آن مدعی برادران ما که شبانه‌روز در حضور خدای ما برایشان دعوی می‌کند، به زیر افکنده شد. 066 REV 012 011 وایشان بوساطت خون بره و کلام شهادت خود براو غالب آمدند و جان خود را دوست نداشتند. 066 REV 012 012 از این جهت‌ای آسمانها و ساکنان آنها شادباشید؛ وای بر زمین و دریا زیرا که ابلیس به نزدشما فرود شده است با خشم عظیم، چون می‌داند که زمانی قلیل دارد.» 066 REV 012 013 و چون اژدها دید که بر زمین افکنده شد، برآن زن که فرزند نرینه را زاییده بود، جفا کرد. 066 REV 012 014 ودو بال عقاب بزرگ به زن داده شد تا به بیابان به مکان خود پرواز کند، جایی که او را از نظر آن مار، زمانی و دو زمان و نصف زمان پرورش می‌کنند. 066 REV 012 015 و مار از دهان خود در عقب زن، آبی چون رودی ریخت تا سیل او را فرو‌گیرد. 066 REV 012 016 وزمین زن را حمایت کرد و زمین دهان خود راگشاده، آن رود را که اژدها از دهان خود ریخت فرو برد. 066 REV 012 017 و اژدها بر زن غضب نموده، رفت تا باباقی ماندگان ذریت او که احکام خدا را حفظمی کنند و شهادت عیسی را نگاه می‌دارند، جنگ کند. 066 REV 013 001 و او بر ریگ دریا ایستاده بود. 066 REV 013 002 و آن وحش را که دیدم، مانند پلنگ بود و پایهایش مثل پای خرس و دهانش مثل دهان شیر. و اژدها قوت خویش وتخت خود و قوت عظیمی به وی داد. 066 REV 013 003 و یکی ازسرهایش را دیدم که تا به موت کشته شد و از آن زخم مهلک شفا یافت و تمامی جهان در‌پی این وحش در حیرت افتادند. 066 REV 013 004 و آن اژدها را که قدرت به وحش داده بود، پرستش کردند و وحش را سجده کرده، گفتند که «کیست مثل وحش وکیست که با وی می‌تواند جنگ کند؟» 066 REV 013 005 و به وی دهانی داده شد که به کبر و کفر تکلم می‌کند؛ و قدرتی به او عطا شد که مدت چهل ودو ماه عمل کند. 066 REV 013 006 پس دهان خود را به کفرهای برخدا گشود تا بر اسم او و خیمه او و سکنه آسمان کفر گوید. 066 REV 013 007 و به وی داده شد که با مقدسین جنگ کند و بر ایشان غلبه یابد؛ و تسلط بر هر قبیله وقوم و زبان و امت، بدو عطا شد. 066 REV 013 008 و جمیع ساکنان جهان، جز آنانی که نامهای ایشان در دفتر حیات بره‌ای که از بنای عالم ذبح شده بود مکتوب است، او را خواهند پرستید. 066 REV 013 009 اگر کسی گوش داردبشنود. 066 REV 013 010 اگر کسی اسیر نماید به اسیری رود، واگر کسی به شمشیر قتل کند، می‌باید او به شمشیرکشته گردد. در اینجاست صبر و ایمان مقدسین. 066 REV 013 011 و دیدم وحش دیگری را که از زمین بالامی آید و دو شاخ مثل شاخهای بره داشت و ماننداژدها تکلم می‌نمود؛ 066 REV 013 012 و با تمام قدرت وحش نخست، در حضور وی عمل می‌کند و زمین وسکنه آن را بر این وامی دارد که وحش نخست راکه از زخم مهلک شفا یافت، بپرستند. 066 REV 013 013 ومعجزات عظیمه بعمل می‌آورد تا آتش را نیز ازآسمان در حضور مردم به زمین فرود آورد. 066 REV 013 014 وساکنان زمین را گمراه می‌کند، به آن معجزاتی که به وی داده شد که آنها را در حضور وحش بنماید. و به ساکنان زمین می‌گوید که صورتی را ازآن وحش که بعد از خوردن زخم شمشیر زیست نمود، بسازند. 066 REV 013 015 و به وی داده شد که آن صورت وحش را روح بخشد تا که صورت وحش سخن گوید و چنان کند که هر‌که صورت وحش راپرستش نکند، کشته گردد. 066 REV 013 016 و همه را از کبیرو صغیر و دولتمند و فقیر و غلام و آزاد براین وامی دارد که بر دست راست یا برپیشانی خود نشانی گذارند. 066 REV 013 017 و اینکه هیچ‌کس خرید و فروش نتواند کرد، جز کسی‌که نشان یعنی اسم یا عدد اسم وحش را داشته باشد. 066 REV 013 018 در اینجا حکمت است. پس هر‌که فهم دارد، عدد وحش را بشمارد، زیرا که عددانسان است و عددش ششصد و شصت و شش است. 066 REV 014 001 و دیدم که اینک بره، بر کوه صهیون ایستاده است و با وی صد و چهل وچهار هزار نفر که اسم او و اسم پدر او را بر پیشانی خود مرقوم می‌دارند. 066 REV 014 002 و آوازی از آسمان شنیدم، مثل آواز آبهای بسیار و مانند آواز رعدعظیم؛ و آن آوازی که شنیدم، مانند آوازبربطنوازان بود که بربطهای خود را بنوازند. 066 REV 014 003 و درحضور تخت و چهار حیوان و پیران، سرودی جدید می‌سرایند و هیچ‌کس نتوانست آن سرودرا بیاموزد، جز آن صد و چهل و چهار هزار که ازجهان خریده شده بودند. 066 REV 014 004 اینانند آنانی که با زنان آلوده نشدند، زیرا که باکره هستند؛ و آنانند که بره را هر کجا می‌رود متابعت می‌کنند و از میان مردم خریده شده‌اند تا نوبر برای خدا و بره باشند. 066 REV 014 005 ودر دهان ایشان دروغی یافت نشد، زیرا که بی‌عیب هستند. 066 REV 014 006 و فرشته‌ای دیگر را دیدم که در وسط آسمان پرواز می‌کند و انجیل جاودانی را دارد تا ساکنان زمین را از هر امت و قبیله و زبان و قوم بشارت دهد، (aiōnios g166) 066 REV 014 007 و به آواز بلند می‌گوید: «از خدا بترسید واو را تمجید نمایید، زیرا که زمان داوری اورسیده است. پس او را که آسمان و زمین و دریا وچشمه های آب را آفرید، پرستش کنید.» 066 REV 014 008 و فرشته‌ای دیگر از عقب او آمده، گفت: «منهدم شد بابل عظیم که از خمر غضب زنای خود، جمیع امت‌ها را نوشانید.» 066 REV 014 009 و فرشته سوم از عقب این دو آمده، به آوازبلند می‌گوید: «اگر کسی وحش و صورت او راپرستش کند و نشان او را بر پیشانی یا دست خودپذیرد، 066 REV 014 010 او نیز از خمر غضب خدا که در‌پیاله خشم وی بیغش آمیخته شده است، خواهدنوشید، و در نزد فرشتگان مقدس و در حضوربره، به آتش و کبریت، معذب خواهد شد، 066 REV 014 011 ودود عذاب ایشان تا ابدالاباد بالا می‌رود. پس آنانی که وحش و صورت او را پرستش می‌کنند وهر‌که نشان اسم او را پذیرد، شبانه‌روز آرامی ندارند.» (aiōn g165) 066 REV 014 012 در اینجاست صبر مقدسین که احکام خدا و ایمان عیسی را حفظ می‌نمایند. 066 REV 014 013 و آوازی را از آسمان شنیدم که می‌گوید: «بنویس که از کنون خوشحالند مردگانی که درخداوند می‌میرند. و روح می‌گوید: «بلی، تا از زحمات خودآرامی یابند و اعمال ایشان از عقب ایشان می‌رسد.» 066 REV 014 014 و دیدم که اینک ابری سفید پدید آمد و برابر، کسی مثل پسر انسان نشسته که تاجی از طلادارد و در دستش داسی تیز است. 066 REV 014 015 و فرشته‌ای دیگر از قدس بیرون آمده، به آواز بلند آن ابرنشین را ندا می‌کند که داس خود را پیش بیاور و درو کن، زیرا هنگام حصاد رسیده و حاصل زمین خشک شده است. 066 REV 014 016 و ابرنشین داس خود را بر زمین آورد و زمین درویده شد. 066 REV 014 017 و فرشته‌ای دیگر از قدسی که در آسمان است، بیرون آمد و او نیز داسی تیز داشت. 066 REV 014 018 وفرشته‌ای دیگر که بر آتش مسلط است، از مذبح بیرون شده، به آواز بلند ندا در‌داده، صاحب داس تیز را گفت: «داس تیز خود را پیش آور وخوشه های مو زمین را بچین، زیرا انگورهایش رسیده است.» 066 REV 014 019 پس آن فرشته داس خود را برزمین آورد و موهای زمین را چیده، آن را درچرخشت عظیم غضب خدا ریخت. 066 REV 014 020 وچرخشت را بیرون شهر به پا بیفشردند و خون ازچرخشت تا به دهن اسبان به مسافت هزار وششصد تیر پرتاب جاری شد. 066 REV 015 001 و علامت دیگر عظیم و عجیبی درآسمان دیدم، یعنی هفت فرشته‌ای که هفت بلایی دارند که آخرین هستند، زیرا که به آنها غضب الهی به انجام رسیده است. 066 REV 015 002 و دیدم مثال دریایی از شیشه مخلوط به آتش و کسانی راکه بر وحش و صورت او و عدد اسم او غلبه می یابند، بر دریای شیشه ایستاده و بربطهای خدارا بدست گرفته، 066 REV 015 003 سرود موسی بنده خدا و سرودبره را می‌خوانند و می‌گویند: «عظیم و عجیب است اعمال تو‌ای خداوند خدای قادر مطلق! عدل و حق است راههای تو‌ای پادشاه امت‌ها. 066 REV 015 004 کیست که از تو نترسد، خداوندا و کیست که نام تو را تمجید ننماید؟ زیرا که تو تنها قدوس هستی و جمیع امت‌ها آمده، در حضور توپرستش خواهند کرد، زیرا که احکام تو ظاهرگردیده است. 066 REV 015 005 و بعد از این دیدم که قدس خیمه شهادت درآسمان گشوده شد، 066 REV 015 006 و هفت فرشته‌ای که هفت بلا داشتند، کتانی پاک و روشن دربر کرده و کمرایشان به کمربند زرین بسته، بیرون آمدند. 066 REV 015 007 ویکی از آن چهار حیوان، به آن هفت فرشته، هفت پیاله زرین داد، پر از غضب خدا که تا ابدالاباد زنده است. (aiōn g165) 066 REV 015 008 و قدس از جلال خدا و قوت او پر دودگردید. و تا هفت بلای آن هفت فرشته به انجام نرسید، هیچ‌کس نتوانست به قدس درآید. 066 REV 016 001 و آوازی بلند شنیدم که از میان قدس به آن هفت فرشته می‌گوید که «بروید، هفت پیاله غضب خدا را بر زمین بریزید.» 066 REV 016 002 و اولی رفته، پیاله خود را بر زمین ریخت ودمل زشت و بد بر مردمانی که نشان وحش دارندو صورت او را می‌پرستند، بیرون آمد. 066 REV 016 003 و دومین پیاله خود را به دریا ریخت که آن به خون مثل خون مرده مبدل گشت و هر نفس زنده از چیزهایی که در دریا بود بمرد. 066 REV 016 004 و سومین پیاله خود را در نهرها و چشمه های آب ریخت و خون شد. 066 REV 016 005 و فرشته آبها را شنیدم که می‌گوید: عادلی تو که هستی و بودی‌ای قدوس، زیرا که چنین حکم کردی، 066 REV 016 006 چونکه خون مقدسین و انبیا را ریختند و بدیشان خون دادی که بنوشند زیرا که مستحقند.» 066 REV 016 007 و شنیدم که مذبح می‌گوید: «ای خداوند، خدای قادرمطلق، داوریهای تو حق و عدل است.» 066 REV 016 008 و چهارمین، پیاله خود را بر آفتاب ریخت؛ وبه آن داده شد که مردم را به آتش بسوزاند. 066 REV 016 009 ومردم به حرارت شدید سوخته شدند و به اسم آن خدا که بر این بلایا قدرت دارد، کفر گفتند و توبه نکردند تا او را تمجید نمایند. 066 REV 016 010 و پنجمین، پیاله خود را بر تخت وحش ریخت و مملکت او تاریک گشت و زبانهای خودرا از درد می‌گزیدند، 066 REV 016 011 و به خدای آسمان به‌سبب دردها و دملهای خود کفر می‌گفتند و ازاعمال خود توبه نکردند. 066 REV 016 012 و ششمین، پیاله خود را بر نهر عظیم فرات ریخت و آبش خشکید تا راه پادشاهانی که ازمشرق آفتاب می‌آیند، مهیا شود. 066 REV 016 013 و دیدم که ازدهان اژدها و از دهان وحش و از دهان نبی کاذب، سه روح خبیث چون وزغها بیرون می‌آیند. 066 REV 016 014 زیرا که آنها ارواح دیوها هستند که معجزات ظاهر می‌سازند و بر پادشاهان تمام ربع مسکون خروج می‌کنند تا ایشان را برای جنگ آن روزعظیم خدای قادر مطلق فراهم آورند. 066 REV 016 015 «اینک چون دزد می‌آیم! خوشابحال کسی‌که بیدار شده، رخت خود را نگاه دارد، مباداعریان راه رود و رسوایی او را ببینند.» 066 REV 016 016 و ایشان را به موضعی که آن را در عبرانی حارمجدون می‌خوانند، فراهم آوردند. 066 REV 016 017 و هفتمین، پیاله خود را بر هوا ریخت وآوازی بلند از میان قدس آسمان از تخت بدرآمده، گفت که «تمام شد.» 066 REV 016 018 و برقها و صداها ورعدها حادث گردید و زلزله‌ای عظیم شد آن چنانکه از حین آفرینش انسان بر زمین زلزله‌ای به این شدت و عظمت نشده بود. 066 REV 016 019 و شهر بزرگ به سه قسم منقسم گشت و بلدان امت‌ها خراب شدو بابل بزرگ در حضور خدا بیاد آمد تا پیاله خمرغضب آلود خشم خود را بدو دهد. 066 REV 016 020 و هرجزیره گریخت و کوهها نایاب گشت، 066 REV 016 021 و تگرگ بزرگ که گویا به وزن یک من بود، از آسمان برمردم بارید و مردم به‌سبب صدمه تگرگ، خدا راکفر گفتند زیرا که صدمه‌اش بینهایت سخت بود. 066 REV 017 001 و یکی از آن هفت فرشته‌ای که هفت پیاله را داشتند، آمد و به من خطاب کرده، گفت: «بیا تا قضای آن فاحشه بزرگ را که برآبهای بسیار نشسته است به تو نشان دهم، 066 REV 017 002 که پادشاهان جهان با او زنا کردند و ساکنان زمین، ازخمر زنای او مست شدند.» 066 REV 017 003 پس مرا در روح به بیابان برد و زنی را دیدم بر وحش قرمزی سوارشده که از نامهای کفر پر بود و هفت سر و ده شاخ داشت. 066 REV 017 004 و آن زن، به ارغوانی و قرمز ملبس بود وبه طلا و جواهر و مروارید مزین و پیاله‌ای زرین به‌دست خود پر از خبائث و نجاسات زنای خودداشت. 066 REV 017 005 و بر پیشانی‌اش این اسم مرقوم بود: «سرو بابل عظیم و مادر فواحش و خبائث دنیا.» 066 REV 017 006 وآن زن را دیدم، مست از خون مقدسین و از خون شهدای عیسی و از دیدن او بی‌نهایت تعجب نمودم. 066 REV 017 007 و فرشته مرا گفت: «چرا متعجب شدی؟ من سر زن و آن وحش را که هفت سر و ده شاخ دارد که حامل اوست، به تو بیان می‌نمایم. 066 REV 017 008 آن وحش که دیدی، بود و نیست و از هاویه خواهدبرآمد و به هلاکت خواهد رفت؛ و ساکنان زمین، جز آنانی که نامهای ایشان از بنای عالم در دفترحیات مرقوم است، در حیرت خواهند افتاد ازدیدن آن وحش که بود و نیست و ظاهر خواهدشد. (Abyssos g12) 066 REV 017 009 «اینجاست ذهنی که حکمت دارد. این هفت سر، هفت کوه می‌باشد که زن بر آنها نشسته است؛ 066 REV 017 010 و هفت پادشاه هستند که پنج افتاده‌اند و یکی هست و دیگری هنوز نیامده است و چون آیدمی باید اندکی بماند. 066 REV 017 011 و آن وحش که بود ونیست، هشتمین است و از آن هفت است و به هلاکت می‌رود. 066 REV 017 012 و آن ده شاخ که دیدی، ده پادشاه هستند که هنوز سلطنت نیافته‌اند بلکه یک ساعت با وحش چون پادشاهان قدرت می‌یابند. 066 REV 017 013 اینها یک رای دارند و قوت و قدرت خود را به وحش می‌دهند. 066 REV 017 014 ایشان با بره جنگ خواهندنمود و بره بر ایشان غالب خواهد آمد، زیرا که اورب‌الارباب و پادشاه پادشاهان است و آنانی نیز که با وی هستند که خوانده شده و برگزیده وامینند.» 066 REV 017 015 و مرا می‌گوید: «آبهایی که دیدی، آنجایی که فاحشه نشسته است، قومها و جماعتها وامت‌ها و زبانها می‌باشد. 066 REV 017 016 و اما ده شاخ که دیدی و وحش، اینها فاحشه را دشمن خواهند داشت واو را بینوا و عریان خواهند نمود و گوشتش راخواهند خورد و او را به آتش خواهند سوزانید، 066 REV 017 017 زیرا خدا در دل ایشان نهاده است که اراده او رابه‌جا آرند و یک رای شده، سلطنت خود را به وحش بدهند تا کلام خدا تمام شود. 066 REV 017 018 و زنی که دیدی، آن شهر عظیم است که بر پادشاهان جهان سلطنت می‌کند.» 066 REV 018 001 بعد از آن دیدم فرشته‌ای دیگر ازآسمان نازل شد که قدرت عظیم داشت و زمین به جلال او منور شد. 066 REV 018 002 و به آواز زورآورندا کرده، گفت: «منهدم شد، منهدم شد بابل عظیم! و او مسکن دیوها و ملاذ هر روح خبیث وملاذ هر مرغ ناپاک و مکروه گردیده است. 066 REV 018 003 زیراکه از خمر غضب آلود زنای او همه امت هانوشیده‌اند و پادشاهان جهان با وی زنا کرده‌اند وتجار جهان از کثرت عیاشی او دولتمندگردیده‌اند.» 066 REV 018 004 و صدایی دیگر از آسمان شنیدم که می‌گفت: «ای قوم من از میان او بیرون آیید، مبادادر گناهانش شریک شده، از بلاهایش بهره‌مندشوید. 066 REV 018 005 زیرا گناهانش تا به فلک رسیده و خدا ظلمهایش را به یاد آورده است. 066 REV 018 006 بدو رد کنیدآنچه را که او داده است و بحسب کارهایش دوچندان بدو جزا دهید و در‌پیاله‌ای که او آمیخته است، او را دو چندان بیامیزید. 066 REV 018 007 به اندازه‌ای که خویشتن را تمجید کرد و عیاشی نمود، به آنقدرعذاب و ماتم بدو دهید، زیرا که در دل خودمی گوید: به مقام ملکه نشسته‌ام و بیوه نیستم وماتم هرگز نخواهم دید. 066 REV 018 008 لهذا بلایای او از مرگ وماتم و قحط در یک روز خواهد آمد و به آتش سوخته خواهد شد، زیرا که زورآور است، خداوند خدایی که بر او داوری می‌کند. 066 REV 018 009 آنگاه پادشاهان دنیا که با او زنا و عیاشی نمودند، چون دود سوختن او را بینند، گریه و ماتم خواهند کرد، 066 REV 018 010 و از خوف عذابش دور ایستاده، خواهند گفت: وای وای، ای شهر عظیم، ای بابل، بلده زورآورزیرا که در یک ساعت عقوبت تو آمد. 066 REV 018 011 «و تجار جهان برای او گریه و ماتم خواهندنمود، زیرا که از این پس بضاعت ایشان را کسی نمی خرد. 066 REV 018 012 بضاعت طلا و نقره و جواهر ومروارید و کتان نازک و ارغوانی و ابریشم و قرمز وعود قماری و هر ظرف عاج و ظروف چوب گرانبها و مس و آهن و مرمر، 066 REV 018 013 و دارچینی وحماما و خوشبوی‌ها و مر و کندر و شراب وروغن و آرد میده و گندم و رمه‌ها و گله‌ها و اسبان و ارابه‌ها و اجساد و نفوس مردم. 066 REV 018 014 و حاصل شهوت نفس تو از تو گم شد و هر چیز فربه وروشن از تو نابود گردید و دیگر آنها را نخواهی یافت. 066 REV 018 015 و تاجران این چیزها که از وی دولتمند شده‌اند، از ترس عذابش دور ایستاده، گریان وماتم‌کنان 066 REV 018 016 خواهند گفت: وای، وای، ای شهرعظیم که به کتان و ارغوانی و قرمز ملبس می‌بودی و به طلا و جواهر و مروارید مزین، زیرا در یک ساعت اینقدر دولت عظیم خراب شد. 066 REV 018 017 و هرناخدا و کل جماعتی که بر کشتیها می‌باشند وملاحان و هر‌که شغل دریا می‌کند دور ایستاده، 066 REV 018 018 چون دود سوختن آن را دیدند، فریادکنان گفتند: کدام شهر است مثل این شهر بزرگ! 066 REV 018 019 وخاک بر سر خود ریخته، گریان و ماتم‌کنان فریادبرآورده، می‌گفتند: «وای، وای بر آن شهر عظیم که از آن هر‌که در دریا صاحب کشتی بود، ازنفایس او دولتمند گردید که در یک ساعت ویران گشت. 066 REV 018 020 «پس‌ای آسمان و مقدسان و رسولان و انبیاشادی کنید زیرا خدا انتقام شما را از او کشیده است.» 066 REV 018 021 و یک فرشته زورآور سنگی چون سنگ آسیای بزرگ گرفته، به دریا انداخت و گفت: «چنین به یک صدمه، شهر بابل منهدم خواهدگردید و دیگر هرگز یافت نخواهد شد. 066 REV 018 022 وصوت بربطزنان و مغنیان و نی‌زنان و کرنانوازان بعد از این در تو شنیده نخواهد شد و هیچ صنعتگر از هر صناعتی در تو دیگر پیدا نخواهدشد و باز صدای آسیا در تو شنیده نخواهدگردید، 066 REV 018 023 و نور چراغ در تو دیگر نخواهد تابید وآواز عروس و داماد باز در تو شنیده نخواهدگشت زیرا که تجار تو اکابر جهان بودند و از جادوگری تو جمیع امت‌ها گمراه شدند. 066 REV 018 024 و درآن، خون انبیا و مقدسین و تمام مقتولان روی زمین یافت شد.» 066 REV 019 001 و بعد از آن شنیدم چون آوازی بلند ازگروهی کثیر در آسمان که می‌گفتند: «هللویاه! نجات و جلال و اکرام و قوت از آن خدای ما است، 066 REV 019 002 زیرا که احکام او راست و عدل است، چونکه داوری نمود بر فاحشه بزرگ که جهان را به زنای خود فاسد می‌گردانید و انتقام خون بندگان خود را از دست او کشید.» 066 REV 019 003 و بار دیگر گفتند: «هللویاه، و دودش تاابدالاباد بالا می‌رود!» (aiōn g165) 066 REV 019 004 و آن بیست و چهار پیر و چهار حیوان به روی درافتاده، خدایی را که بر تخت نشسته است سجده نمودند و گفتند: «آمین، هللویاه!» 066 REV 019 005 و آوازی از تخت بیرون آمده، گفت: «حمدنمایید خدای ما را‌ای تمامی بندگان او وترسندگان او چه کبیر و چه صغیر.» 066 REV 019 006 و شنیدم چون آواز جمعی کثیر و چون آوازآبهای فراوان و چون آواز رعدهای شدید که می‌گفتند: «هللویاه، زیرا خداوند خدای ما قادرمطلق، سلطنت گرفته است. 066 REV 019 007 شادی و وجدنماییم و او را تمجید کنیم زیرا که نکاح بره رسیده است و عروس او خود را حاضر ساخته است. 066 REV 019 008 وبه او داده شد که به کتان، پاک و روشن خود رابپوشاند، زیرا که آن کتان عدالتهای مقدسین است.» 066 REV 019 009 و مرا گفت: «بنویس: خوشابحال آنانی که به بزم نکاح بره دعوت شده‌اند.» و نیز مرا گفت که «این است کلام راست خدا.» 066 REV 019 010 و نزد پایهایش افتادم تا او را سجده کنم. اوبه من گفت: «زنهار چنین نکنی زیرا که من با توهمخدمت هستم و با برادرانت که شهادت عیسی را دارند. خدا را سجده کن زیرا که شهادت عیسی روح نبوت است.» 066 REV 019 011 و دیدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبی سفیدکه سوارش امین و حق نام دارد و به عدل داوری وجنگ می‌نماید، 066 REV 019 012 و چشمانش چون شعله آتش و بر سرش افسرهای بسیار و اسمی مرقوم داردکه جز خودش هیچ‌کس آن را نمی داند. 066 REV 019 013 وجامه‌ای خون آلود دربر دارد و نام او را «کلمه خدا» می‌خوانند. 066 REV 019 014 و لشکرهایی که درآسمانند، بر اسبهای سفید و به کتان سفید و پاک ملبس از عقب او می‌آمدند. 066 REV 019 015 و از دهانش شمشیری تیز بیرون می‌آید تا به آن امت‌ها را بزندو آنها را به عصای آهنین حکمرانی خواهد نمودو او چرخشت خمر غضب و خشم خدای قادرمطلق را زیر پای خود می‌افشرد. 066 REV 019 016 و بر لباس وران او نامی مرقوم است یعنی «پادشاه پادشاهان ورب‌الارباب». 066 REV 019 017 و دیدم فرشته‌ای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پروازمی کنند، ندا کرده، می‌گوید: «بیایید و بجهت ضیافت عظیم خدا فراهم شوید. 066 REV 019 018 تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسبها و سواران آنها و گوشت همگان را، چه آزاد و چه غلام، چه صغیر و چه کبیر.» 066 REV 019 019 و دیدم وحش و پادشاهان زمین ولشکرهای ایشان را که جمع شده بودند تا بااسب‌سوار و لشکر او جنگ کنند. 066 REV 019 020 و وحش گرفتار شد و نبی کاذب با وی که پیش او معجزات ظاهر می‌کرد تا به آنها آنانی را که نشان وحش رادارند و صورت او را می‌پرستند، گمراه کند. این هر دو، زنده به دریاچه آتش افروخته شده به کبریت انداخته شدند. (Limnē Pyr g3041 g4442) 066 REV 019 021 و باقیان به شمشیری که از دهان اسب‌سوار بیرون می‌آمد کشته شدند وتمامی مرغان از گوشت ایشان سیر گردیدند. 066 REV 020 001 و دیدم فرشته‌ای را که از آسمان نازل می شود و کلید هاویه را دارد و زنجیری بزرگ بر دست وی است. (Abyssos g12) 066 REV 020 002 و اژدها یعنی مار قدیم را که ابلیس و شیطان می‌باشد، گرفتار کرده، او راتا مدت هزار سال در بند نهاد. 066 REV 020 003 و او را به هاویه انداخت و در را بر او بسته، مهر کرد تا امت‌ها رادیگر گمراه نکند تا مدت هزار سال به انجام رسد؛ و بعد از آن می‌باید اندکی خلاصی یابد. (Abyssos g12) 066 REV 020 004 و تختها دیدم و بر آنها نشستند و به ایشان حکومت داده شد و دیدم نفوس آنانی را که بجهت شهادت عیسی و کلام خدا سر بریده شدند و آنانی را که وحش و صورتش را پرستش نکردند و نشان او را بر پیشانی و دست خود نپذیرفتند که زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت کردند. 066 REV 020 005 و سایر مردگان زنده نشدند تاهزار سال به اتمام رسید. این است قیامت اول. 066 REV 020 006 خوشحال و مقدس است کسی‌که از قیامت اول قسمتی دارد. بر اینها موت ثانی تسلط ندارد بلکه کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و هزار سال با اوسلطنت خواهند کرد. 066 REV 020 007 و چون هزار سال به انجام رسد، شیطان اززندان خود خلاصی خواهد یافت 066 REV 020 008 تا بیرون رودو امت هایی را که در چهار زاویه جهانند، یعنی جوج و ماجوج را گمراه کند و ایشان را بجهت جنگ فراهم آورد که عدد ایشان چون ریگ دریاست. 066 REV 020 009 و بر عرصه جهان برآمده، لشکرگاه مقدسین و شهر محبوب را محاصره کردند. پس آتش از جانب خدا از آسمان فرو ریخته، ایشان رابلعید. 066 REV 020 010 و ابلیس که ایشان را گمراه می‌کند، به دریاچه آتش و کبریت انداخته شد، جایی که وحش و نبی کاذب هستند؛ و ایشان تا ابدالابادشبانه‌روز عذاب خواهند کشید. (aiōn g165, Limnē Pyr g3041 g4442) 066 REV 020 011 و دیدم تختی بزرگ سفید و کسی را بر آن نشسته که از روی وی آسمان و زمین گریخت وبرای آنها جایی یافت نشد. 066 REV 020 012 و مردگان را خرد وبزرگ دیدم که پیش تخت ایستاده بودند؛ و دفترهارا گشودند. پس دفتری دیگر گشوده شد که دفترحیات‌است و بر مردگان داوری شد، بحسب اعمال ایشان از آنچه در دفترها مکتوب است. 066 REV 020 013 و دریا مردگانی را که در آن بودند باز داد؛ و موت و عالم اموات مردگانی را که در آنها بودندباز دادند؛ و هر یکی بحسب اعمالش حکم یافت. (Hadēs g86) 066 REV 020 014 و موت و عالم اموات به دریاچه آتش انداخته شد. این است موت ثانی، یعنی دریاچه آتش. (Hadēs g86, Limnē Pyr g3041 g4442) 066 REV 020 015 و هر‌که در دفتر حیات مکتوب یافت نشد، به دریاچه آتش افکنده گردید. (Limnē Pyr g3041 g4442) 066 REV 021 001 و دیدم آسمانی جدید و زمینی جدید، چونکه آسمان اول و زمین اول درگذشت و دریا دیگر نمی باشد. 066 REV 021 002 و شهر مقدس اورشلیم جدید را دیدم که از جانب خدا ازآسمان نازل می‌شود، حاضر شده چون عروسی که برای شوهر خود آراسته است. 066 REV 021 003 و آوازی بلنداز آسمان شنیدم که می‌گفت: «اینک خیمه خدا باآدمیان است و با ایشان ساکن خواهد بود و ایشان قوم های او خواهند بود و خود خدا با ایشان خدای ایشان خواهد بود. 066 REV 021 004 و خدا هر اشکی ازچشمان ایشان پاک خواهد کرد. و بعد از آن موت نخواهد بود و ماتم و ناله و درد دیگر رو نخواهدنمود زیرا که چیزهای اول درگذشت.» 066 REV 021 005 و آن تخت‌نشین گفت: «الحال همه‌چیز را نومی سازم.» و گفت: «بنویس، زیرا که این کلام امین و راست است.» 066 REV 021 006 باز مرا گفت: «تمام شد! من الف و یا و ابتدا وانتها هستم. من به هر‌که تشنه باشد، از چشمه آب حیات، مفت خواهم داد. 066 REV 021 007 و هر‌که غالب آید، وارث همه‌چیز خواهد شد، و او را خدا خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود. 066 REV 021 008 لکن ترسندگان و بی ایمانان و خبیثان و قاتلان و زانیان و جادوگران و بت‌پرستان و جمیع دروغگویان، نصیب ایشان در دریاچه افروخته شده به آتش و کبریت خواهدبود. این است موت ثانی.» (Limnē Pyr g3041 g4442) 066 REV 021 009 و یکی از آن هفت فرشته که هفت پیاله پر ازهفت بلای آخرین را دارند، آمد و مرا مخاطب ساخته، گفت: «بیا تا عروس منکوحه بره را به تونشان دهم.» 066 REV 021 010 آنگاه مرا در روح، به کوهی بزرگ بلند برد و شهر مقدس اورشلیم را به من نمود که از آسمان از جانب خدا نازل می‌شود، 066 REV 021 011 و جلال خدا را دارد و نورش مانند جواهر گرانبها، چون یشم بلورین. 066 REV 021 012 و دیواری بزرگ و بلند دارد ودوازده دروازه دارد و بر سر دروازه‌ها دوازده فرشته و اسم‌ها بر ایشان مرقوم است که نامهای دوازده سبط بنی‌اسرائیل باشد. 066 REV 021 013 از مشرق سه دروازه و از شمال سه دروازه و از جنوب سه دروازه و از مغرب سه دروازه. 066 REV 021 014 و دیوار شهردوازده اساس دارد و بر آنها دوازده اسم دوازده رسول بره است. 066 REV 021 015 و آن کس که با من تکلم می‌کرد، نی طلاداشت تا شهر و دروازه هایش و دیوارش رابپیماید. 066 REV 021 016 و شهر مربع است که طول و عرضش مساوی است و شهر را به آن نی پیموده، دوازده هزار تیر پرتاب یافت و طول و عرض وبلندی‌اش برابر است. 066 REV 021 017 و دیوارش را صد و چهل و چهارذراع پیمود، موافق ذراع انسان، یعنی فرشته. 066 REV 021 018 وبنای دیوار آن از یشم بود و شهر از زر خالص چون شیشه مصفی بود. 066 REV 021 019 و بنیاد دیوار شهر به هر نوع جواهر گرانبها مزین بود که بنیاد اول، یشم و دوم، یاقوت کبود و سوم، عقیق سفید و چهارم، زمرد 066 REV 021 020 و پنجم، جزع عقیقی و ششم، عقیق وهفتم، زبرجد و هشتم، زمرد سلقی و نهم، طوپاز ودهم، عقیق اخضر و یازدهم، آسمانجونی ودوازدهم، یاقوت بود. 066 REV 021 021 و دوازده دروازه، دوازده مروارید بود، هر دروازه از یک مروارید وشارع عام شهر، از زر خالص چون شیشه شفاف. 066 REV 021 022 و در آن هیچ قدس ندیدم زیرا خداوندخدای قادر مطلق و بره قدس آن است. 066 REV 021 023 و شهراحتیاج ندارد که آفتاب یا ماه آن را روشنایی دهدزیرا که جلال خدا آن را منور می‌سازد و چراغش بره است. 066 REV 021 024 و امت‌ها در نورش سالک خواهندبود و پادشاهان جهان، جلال و اکرام خود را به آن خواهند درآورد. 066 REV 021 025 و دروازه هایش در روز بسته نخواهد بود زیرا که شب در آنجا نخواهد بود. 066 REV 021 026 و جلال و عزت امت‌ها را به آن داخل خواهندساخت. 066 REV 021 027 و چیزی ناپاک یا کسی‌که مرتکب عمل زشت یا دروغ شود، هرگز داخل آن نخواهدشد، مگر آنانی که در دفتر حیات بره مکتوبند. 066 REV 022 001 و نهری از آب حیات به من نشان داد که درخشنده بود، مانند بلور و از تخت خدا و بره جاری می‌شود. 066 REV 022 002 و در وسط شارع عام آن و بر هر دو کناره نهر، درخت حیات را که دوازده میوه می‌آورد یعنی هر ماه میوه خود رامی دهد؛ و برگهای آن درخت برای شفای امت هامی باشد. 066 REV 022 003 و دیگر هیچ لعنت نخواهد بود و تخت خدا و بره در آن خواهد بود و بندگانش او راعبادت خواهند نمود. 066 REV 022 004 و چهره او را خواهنددید و اسم وی بر پیشانی‌ایشان خواهد بود. 066 REV 022 005 ودیگر شب نخواهد بود و احتیاج به چراغ و نورآفتاب ندارند، زیرا خداوند خدا بر ایشان روشنایی می‌بخشد و تا ابدالاباد سلطنت خواهندکرد. (aiōn g165) 066 REV 022 006 و مرا گفت: «این کلام امین و راست است وخداوند خدای ارواح انبیا، فرشته خود را فرستادتا به بندگان خود آنچه را که زود می‌باید واقع شود، نشان دهد.» 066 REV 022 007 «و اینک به زودی می‌آیم. خوشابحال کسی‌که کلام نبوت این کتاب را نگاه دارد.» 066 REV 022 008 و من، یوحنا، این امور را شنیدم و دیدم وچون شنیدم و دیدم، افتادم تا پیش پایهای آن فرشته‌ای که این امور را به من نشان داد سجده کنم. 066 REV 022 009 او مرا گفت: «زنهار نکنی، زیرا که همخدمت با تو هستم و با انبیا یعنی برادرانت و باآنانی که کلام این کتاب را نگاه دارند. خدا راسجده کن.» 066 REV 022 010 و مرا گفت: «کلام نبوت این کتاب را مهر مکن زیرا که وقت نزدیک است. 066 REV 022 011 هر‌که ظالم است، باز ظلم کند و هر‌که خبیث است، بازخبیث بماند و هر‌که عادل است، باز عدالت کند وهر‌که مقدس است، باز مقدس بشود.» 066 REV 022 012 «و اینک به زودی می‌آیم و اجرت من با من است تا هر کسی را بحسب اعمالش جزا دهم. 066 REV 022 013 من الف و یاء و ابتدا و انتها و اول و آخر هستم 066 REV 022 014 خوشابحال آنانی که رختهای خود رامی شویند تا بر درخت حیات اقتدار یابند و به دروازه های شهر درآیند، 066 REV 022 015 زیرا که سگان وجادوگران و زانیان و قاتلان و بت‌پرستان و هر‌که دروغ را دوست دارد و بعمل آورد، بیرون می‌باشند. 066 REV 022 016 من عیسی فرشته خود را فرستادم تاشما را در کلیساها بدین امور شهادت دهم. من ریشه و نسل داود و ستاره درخشنده صبح هستم.» 066 REV 022 017 و روح و عروس می‌گویند: «بیا!» و هر‌که می‌شنود بگوید: «بیا!» و هر‌که تشنه باشد، بیاید وهر‌که خواهش دارد، از آب حیات بی‌قیمت بگیرد. 066 REV 022 018 زیرا هر کس را که کلام نبوت این کتاب را بشنود، شهادت می‌دهم که اگر کسی بر آنهابیفزاید، خدا بلایای مکتوب در این کتاب را بروی خواهد افزود. 066 REV 022 019 و هر گاه کسی از کلام این نبوت چیزی کم کند، خدا نصیب او را از درخت حیات و از شهر مقدس و از چیزهایی که در این کتاب نوشته است، منقطع خواهد کرد. 066 REV 022 020 او که بر این امور شاهد است، می‌گوید: «بلی، به زودی می‌آیم!» آمین. بیا، ای خداوند عیسی! 066 REV 022 021 فیض خداوند ما عیسی مسیح با همه شماباد. آمین.